بسم الله الرحمن الرحیم
سامانه بينش شيعي
فهرست:
دید کلي
إتمام حجت
أدلة إثباتي
أدلة نفیي
امامت-عصمت امام ع
تلاش تاریخی برای تصحیح و توجیه سقیفه و نیز جریانات صحابة و محو تشاجر آنها
ثقلين
رزیة خمیس-قلم و دواة-یهجر
سقيفة
شوری-شش نفر
شیعة
صحابة
علم-مکنون علم
غدير
غيبت و انتظار
فتنة نزد اهل سنت-قتل عثمان
فدك
منزلة هارون من موسی
نفاق-منافقین و تلاش آنها برای محو دین
وصي و وصایت و عهد
سامانه
سامانه بينش شيعي
دید کلي
سامانه بينش شيعي
تشابک شواهد-همیاری دانستهها-تعاضد قرائن-تجمیع مؤیدات-تراکم ظنون
شواهد کبروي و صغروي برای مدل وظیفه در زمان غیبت
مرور بحث های مقصود
الأئمة الاثناعشر علیهم السلام
ایمیل به سید مهدی موسوی
خود مردم قيام به قسط كنند واجبار نباشد
لقد أرسلنا رسلنا بالبينات وأنزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط(25)
ولما جاءهم كتاب من عند الله مصدق لما معهم وكانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلما جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعنة الله على الكافرين (89)
علم مكنون پشتوانه علمي براي صبر معصومين ع
اطلاع پيامبر و امام عليهم السلام بر آينده و سقيفه
نهضت توبه بزرگان صحابه-حبس صحابة در مدینة توسط عمر-چرا افشاء کردید؟!
الزیدیة وقاء لكم أبدا
الزیدیة والإمام المفترض الطاعة
نهج البلاغه: اگر قدرت اولیاء آشکار میشد و اجبار بود.----جحر ضب---مکنون علم---اف اف لست بامام----بیعة لطاغیة زمانه-----یمیز الخبیث من الطیب---وضع یده علی رؤس---مثل زمان گرگ و میش و پسر عالم----عدمه منا لا من الله و منهم----اخبار از سقیفه اسر النبی الی بعض ازواجه----یستفتحون---نفاق طمعی----علوم غیب انبیاء به اشاره برگزار میشود-->اسرار و اشارات سوره یوسف، اثبات مقام غیر مستقیم حضرت سلیمان توسط آصف----
إتمام حجت
رزیه خمیس--جیش اسامه---ابلاغ برائت---کلاب حوأب---قتل عمار و فئة باغیة----قتل ذی الثدیة----ناکثین و قاسطین و مارقین----فرار زبیر از میدان جنگ---پیس شدن انس و کور شدن زید ارقم---شرکت در شوری و اعجاز ابل----نماز نخواندن ابوبکر بر حضرت ص----اعطاء فدک----محل دفن شیخین سند تاریخی تکذیب حدیث لا نورث----
جنگ جمل
کلمات ابن عربی در العواصم من القواصم
عتاب الباني بر ابوبكر ابن عربي و محب الدین خطيب و سعيد افغاني راجع به انكار كلاب حوأب
خاصف نعل یقاتل علی التاویل
خاصف النعل يقاتل علي التاويل
ببینید چگونه البانی سید شرف الدین را به تحریف حدیث نسبت میدهد!
معنای یقاتل علی التاویل و توجیه قاعدین!
آیا خصف نعل دو مرتبه بود؟ توضیح طحاوی در مشکل
أدلة إثباتي
مفتاحیات صحیحین در اثبات
حديث ثقلين
مثل اهل بيتي كسفينة نوح
حديث يوم الدار - يوم الانذار
الغدير
چرا احتجاج به غدير در زمان شيخين نشد؟
حديث منزلة
اسکت اسکت برای ابوهریره----
أدلة نفیي
مفتاحیات صحیحین در نفی----با بدترین حالت آمدند برای تخریب نماز دروغین ابوبکر----
ابلاغ سورة برائة
احادیث تصریح کننده به برگشتن ابوبکر
تلاش برای توجیه برگشت ابوبکر پس از حج
صحیح بخاری و مسلم
احادیث امیر الحاج بودن ابوبکر
جيش اسامة
لعن از تخلف از جيش اسامة
بودن ابوبكر وعمر در جيش اسامة
تجاهل الباني در شناخت جوهري
حذف لفظ ابوبکر از مغازی واقدی
حذف وصیت سوم انفاذ جیش اسامه در روایت صحیح بخاری
ابوبکر با وجود بیعت، نماز بر حضرت ص نخواند!
امامت-عصمت امام ع
الأئمة الاثناعشر علیهم السلام
بررسي معنا و نسخه روایت کافي در عدد أئمة علیهم السلام
فهرست مباحث امامت
آية التطهير
جفر--مصحف فاطمة س---
اتفاق امامیة بر معصوم بودن امام-سابقه تاریخی
إبراهيم بن سيّار أبو إسحاق النظّام(000 - 231 هـ = 000 - 845 م)
أبو الحسن علي بن إسماعيل بن شعيب بن ميثم(000 - 203ح)
تلاش تاریخی برای تصحیح و توجیه سقیفه و نیز جریانات صحابة و محو تشاجر آنها
منافقين عقبة--ابن حزم و نقل از ولید بن جمیع
سقيفه
ابوهريرة-نقل حدیث-کشته شدن-قطع بلعوم-شج رأسي
آتش زدن ابوبكر احادیث را-پانصد حدیث
صبيغ بن عسل السائل عن القرآن من عمر(000 - نحو 30 هـ = 000 - نحو 650 م)
عدم ذکر غدیر در صحیحین---کلام ذهبی در وجوب محو---عدم ذکر مقتل الحسین ع----شیعه منعونا ذکر فضائل----ابن حبان عمر نفرین نکرد دعا کرد سعد را----از شدت فقه بود و اتفاق علماء بر عدم رزیه بودن----کذب زمخشری در انتساب روایات سوره احزاب به روافض---تقویت روافض سبب رد حدیث رضاع---خرافه خواندن کلاب حوأب توسط خطیب در تعلیقه العواصم من القواصم و نیز سعید افغانی---وضع احادیث معادل فضائل---وضع احادیث فضل معاویه در کلام ابن حنبل---کتمان ابن جبیر حدیث غدیر----ناراحت شدن سعد از ذکر حدیث غدیر----دروغ عمرو عاص در قتل ذی الثدی---پیس شدن انس و کور شدن زید ارقم----سیف بن عمر و نمایش دروغین اصحاب جمل برای صلح طلبی-----منع از کتابت بلکه ذکر حدیث----حذف کاذبا غادرا توسط بخاری----تلاش فرار از ادعای نحلة در فدک و انحصار در قضیه ارث----ابن تیمیه و انکار حضور ابوبکر در جیش اسامه به دلیل نماز خواندن او---ابن تیمیه و ابلاغ برائت هر هاشمی را شامل است---ده صحیح فضیلت دارد که همه اش ابوبکر با او شریک است!!قضیه غار را یرعکس کردن----چگونه کفی بانکارها؟! و حذف تکه حرفش در صحیح بخاری----ثم نسکت در تعارض با شوری و ابوعبیده و حرف عایشه در استخلاف----قلب ذهبی در تضعیف هر چه افضلیت دارد----تحریف نزوا الیوم اکملت و متلک یهود و رد ابن کثیر حدیث ابوهریره را به کلام عمر و قسم خوردن عمر!----قفاری و نسبت شروع اختلاف در امت به ابن سبا و عایشه میگوید ارتدت العرب---قفاری و نسبت کار ابن شنبوذ به شیعه----قفاری و نسبت سحر به نواب اربعه---کتمان ابوهریره اخادیث سرشکن!---ابوهریره و اسکت اسکت-----واعظ مقتل الحسین ع نخواهد حرام است---رمز لعن یزید یزتقی الی اعلی--->معاویة ستر اصحاب است!!!---
لزوم اخفاء مطاعن صحابه و محو تشاجر آنها-کلام ذهبی در وجوب محو
شهادت قلب ذهبی به بطلان حدیث
شهادت قلب به بطلان حدیث
سوء قصد شهادت ترور مسموميت پيامبر ص
شهيد شدن پيامبر ص
واقعه عقبة
منافقين عقبة--ابن حزم و نقل از ولید بن جمیع
صحيح مسلم
فهرست مباحث حدیث
اسناد امر مستحدث است!
ظلم اهل جرح و تعدیل به محدثین
شهادت قلب به بطلان حدیث
شيعه مانع شدند فضائل علي را نقل كنيم
لو حدثتكم ترفضتم
مقابله شديد با نقل فضائل علي ع
ببینید چگونه البانی سید شرف الدین را به تحریف حدیث نسبت میدهد!
ثقلين
حديث ثقلين
مثل اهل بيتي كسفينة نوح
آية التطهير
توسل ابن خزيمة و ابن حبان
بخط ابن حنبل-من دمعتا عيناه فينا دمعة
الأئمة الاثناعشر علیهم السلام
خلفاء اثناعشر
متون عهدین-الأئمة الاثناعشر علیهم السلام
مادماد-نقل از متون عهدین در روایات-الأئمة الاثناعشر علیهم السلام
معادل و تعابیر مختلف اثناعشر
بشارات عهدين
نامهای رسول الله ص در کتب پیشینیان
ابن تيميه: يزيد جزء خلفاء اثنا عشر
ابن تیمیه: کثیری از یهود بعد از اسلام شیعه میشوند
سردرگمی ابن تیمیه در توضیح عزت اسلام زمان خلفا
رزیة خمیس-قلم و دواة-یهجر
حديث ثقلين
نزول آیه لا ترفعوا-ان تحبط اعمالکم---یهجر پس همه جا یهجر حتی در امر به نماز ابوبکر و ابی الله الا ابابکر و لا تجعلوا قبری وثنا----حسبنا و چند روز بعد نشنیدن انک میت و نیز حتی المخدرات فی الحجال----خودش که خلیفه میشد ابوبکر یهجر نبود-حسبنا کتاب الله نبود---وقت شوری حسبنا کتاب الله نبود---ابن عمر میگوید بلاراع نگذار!! لم یستخلف! آیا تو گذاشتی؟!
سقيفة
سقيفه
لو أن الناس اعتزلوهم
نهضت توبه بزرگان صحابه-حبس صحابة در مدینة توسط عمر-چرا افشاء کردید؟!
اگر سقیفه انصار نمیشد اصحاب صحیفه ملعونه چه نقشهای داشتند؟
لا نبایع الا علیا---شعر حسان و... به نقل الموفقیات----با زور بالای منبر کرد----زورت فی نفسی کلاما---یهلک الناس هذا الحی من قریش---- از و الله يعصمك من الناس تا عقبه و شمشير در روز رزيه خميس و عرف نيتي فامسك و شمشير در كنار بدن مبارك و شمشير وقت بيعت ... الي شمشير در قتل اصحاب شوري بعد از كار بابا شجاع الدين ابولولو
وصي و وصایت و عهد در موفقیات زبیر بن بکار به نحو اعجاب انگیز
عايشه اگر استخلاف ميكردند ابوعبيده بود!
استخلاف پيامبر ص ابوعبيدة
نماز خواندن ابوبکر به جای رسول الله ص
صلاة أبي بكر---السيد مرتضى العسكري
ارذل بيت في قريش
ابوسفیان و احساس شرف نسبت به خلفاء
سعد در سقیفه
شوری-شش نفر
ضرب عنق اصحاب شوري به دستور عمر
شیعة
فهرست مباحث شیعه
شیعه امیرالمؤمنین ع که سنی میگوید شیعهها!
آيا قاتلين حضرت سید الشهداء ع شيعيان كوفه بودند؟
شيعه اميرالمؤمنين ع-شیعه حضرت در بهشت
شيعه حضرت مقام نبوت دارند
موضع گيريها نسبت به شيعه
سابقه اینکه دائم میگویند: کذب کذب!
شیعه امیرالمؤمنین ع که سنی میگوید شیعهها!
محمد بن إدريس الشافعي(150 - 204 هـ = 767 - 820 م)
نسبت دادن شافعي به رفض
توسل ابن خزيمة و ابن حبان
ابن حبان به جای درگیر شدن با امام ع به گردن اولاد و شیعه میاندازد
كلام صاحب المنار-انتظار رمز وحدت-تعریف ایرانیها
ابن تيميه: يزيد جزء خلفاء اثنا عشر
ابن تیمیه: کثیری از یهود بعد از اسلام شیعه میشوند
سردرگمی ابن تیمیه در توضیح عزت اسلام زمان خلفا
شيعه مانع شدند فضائل علي را نقل كنيم
لو حدثتكم ترفضتم
مقابله شديد با نقل فضائل علي ع
صحابة
فهرست مباحث صحابة
خير أمتي القرن الذين يلوني
محدثات-أحدثوا-أحدثنا-أحدثت
لو أن الناس اعتزلوهم
منافقين عقبة--ابن حزم و نقل از ولید بن جمیع
لزوم اخفاء مطاعن صحابه و محو تشاجر آنها-کلام ذهبی در وجوب محو
روایات صحیح در ارتداد صحابه---یمیز الخبیث---من یرتد منکم----
يك بيعت يا دو بيعت
قبل از امیرالمؤمنین ع احدی از بنی هاشم بیعت نکردند
علم-مکنون علم
إلا أن يعطي الله عبدا فهما في كتابه
فهرست علم الجفر
مصحف فاطمة س
گفتگو با ملائكة و مصحف فاطمة س
فهرست مباحث علم غیب انبیاء و اوصیاء و اولیاء علیهم السلام
خبر دادن به حكومت معاوية
حدیث هرثمة و زوجة مؤمنة او-واها لك ایتها التربة-لا معك و لا عليك
جفر---مصحف فاطمة س---خبر از هلاکو----خبر ار تاسیس شهر حله سیفیة---
علم مكنون پشتوانه علمي براي صبر معصومين ع
اطلاع پيامبر و امام عليهم السلام بر آينده و سقيفه
شهادت قلب به بطلان حدیث
شهادت قلب ذهبی به بطلان حدیث
علوم غیبیه حضرت و منهاج السنة
ابوحنیفه-ما رأيت أحدا أفقه من جعفر بن محمد
كلام ابن خلدون راجع به علم غيب امام ع
كلام ابن خلدون راجع به جفر
حذف بعض كلام ابن خلدون و تكذيب شيعه!
كلام ابن خلدون راجع به علم غيب امام ع
*************
...النسخ و البداء
ما كان الله ليذر المؤمنين على ما أنتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب وما كان الله ليطلعكم على الغيب ولكن الله يجتبي من رسله من يشاء فآمنوا بالله ورسله وإن تؤمنوا وتتقوا فلكم أجر عظيم آل عمران(179)
قل لا أملك لنفسي نفعا ولا ضرا إلا ما شاء الله ولو كنت أعلم الغيب لاستكثرت من الخير وما مسني السوء إن أنا إلا نذير وبشير لقوم يؤمنون (188)
غدير
الغدير
روایت حبشون--ابن شوذب عن مطر الوراق عن شهر بن حوشب عن أبي هريرة
مناظره جالب ابن عباس و عمر در اینکه خلافت از طرف خداست
احتجاج به غدير در بيعت با ابوبكر
استشهاد به غدير
لنا حق - نركب اعجاز الابل
مقاله سايت باشگاه جوانان راجع به اعجاز الابل
غيبت و انتظار
الحجّة بن الحسن عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف
الأئمة الاثناعشر علیهم السلام
كلام صاحب المنار-انتظار رمز وحدت-تعریف ایرانیها
كلام الباني در تواتر روايات و مزيد عتاب بر علماء
راوی معروف بین اهل سنت و نگه داشتن شمشیر برای ظهور حضرت قبل از تولد حضرت عج
فتنة نزد اهل سنت-قتل عثمان
اخبار به فتنه وافتراق امت
فهرست مطالب بني أمیة
خیر الناس در فتنه کیست؟ ابوموسی یا عمار؟----
آيا قتل عثمان، يك پروژهـ يا پروسه؟ واگر پروژهـ، بروني يا دروني -از خود معاویة؟
عثمان: مفاتيح جنت را به بني اميه ميدهم
فدك
منزلة هارون من موسی
حديث منزلة
نفاق-منافقین و تلاش آنها برای محو دین
منافقين عقبة--ابن حزم و نقل از ولید بن جمیع
عقبة در تبوک---کلام ابن حزم راجع به ولید بن جمیع----نفاق طمعی و نفاق خوفی---یستفتحون---نفاق در مکه در سوره مبارکه عنکبوت----ابن مسعود تا منکم من یرید الدنیا نازل نشده بود-----
وصي و وصایت و عهد در موفقیات زبیر بن بکار به نحو اعجاب انگیز
ليت أشياخي ببدر لعبت هاشم بالملك
منابع شعرخوانی یزید به ترتیب تاریخ
توارث بنی امیه شعر ابن زبعری
فهرست ترتیب کتب بر حسب زمان
تشکیک و انکار
اصل شعر ابن الزبعری-لیت أشیاخي ببدر
فو الله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا-یزید به تبع پدرش در صدد محو وحی بود
رمز منع لعن يزيد
يزيد لبس قميص عثمان الذي قتل عثمان فيه ملطخا بالدم
هل يجوز لعن يزيد بن معاوية؟
معوية چرا يزيد را خليفه كرد؟
و ليكن مع الجواب رأس الحسين بن علي ع
وصي و وصایت و عهد
وصي و وصایت و عهد
وصي و وصایت و عهد در موفقیات زبیر بن بکار به نحو اعجاب انگیز
وصيت و وصايت ابوذر به حضرت
تعليق-نسخة الفاتح من الطبرانى-من أين لك هذا يا أبا القاسم-ولو كان صحيحًا لم يقبل التأويل
چهار حدیث با چند طریق در الموضوعات ابن جوزي
لکل نبی وصی
مفتاحیات الصحیحین-انکار عائشه وصایت را دلیل بر سبق تاریخی بحث
ذهبی:با اشاره روضه میخواند و شیعه گریه میکردند
محمد بن عبد الله بن...الظريف-أبو الحياة-الشاهبوري(526 - 596 هـ = 1132 - 1200 م)
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج11 ؛ ص315
10- فس، تفسير القمي أحمد بن إدريس عن أحمد بن محمد عن ابن فضال عن أبي جميلة عن محمد الحلبي عن أبي عبد الله ع في قوله اغفر لي و لوالدي و لمن دخل بيتي مؤمنا إنما هي يعني الولاية من دخل فيها دخل بيوت الأنبياء «1».
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج2 ؛ ص18
1- حدثني الحسين بن محمد الأشعري عن معلى بن محمد الزيادي «1» عن الحسن بن علي الوشاء قال حدثنا أبان بن عثمان عن فضيل عن أبي حمزة عن أبي جعفر ع قال: بني الإسلام على خمس على الصلاة و الزكاة و الصوم «2» و الحج و الولاية و لم يناد بشيء كما نودي بالولاية.
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج2 ؛ ص21
8- علي بن إبراهيم عن صالح بن السندي عن جعفر بن بشير عن أبان عن فضيل عن أبي جعفر ع قال: بني الإسلام على خمس الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الولاية و لم يناد بشيء ما نودي بالولاية يوم الغدير.
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج2 ؛ ص22
قلت أخبرني بدينك الذي تدين الله عز و جل به أنت و أهل بيتك لأدين الله عز و جل به قال إن كنت أقصرت الخطبة «1» فقد أعظمت المسألة و الله لأعطينك ديني و دين آبائي الذي ندين الله عز و جل به شهادة أن لا إله إلا الله و أن محمدا رسول الله ص و الإقرار بما جاء به من عند الله و الولاية لولينا و البراءة من عدونا و التسليم لأمرنا و انتظار قائمنا و الاجتهاد و الورع.
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج2 ؛ ص23
مخاصم يسأل «1» عن الدين الذي يقبل فيه العمل فقال رحمك الله هذا الذي أريد فقال أبو جعفر ع شهادة أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له و أن محمدا ص عبده و رسوله و تقر بما جاء من عند الله و الولاية لنا أهل البيت و البراءة من عدونا و التسليم لأمرنا و الورع و التواضع و انتظار قائمنا فإن لنا دولة إذا شاء الله جاء بها.
الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة النص 387 في ذكر أبي القاسم الحسين بن روح النوبختي ..... ص : 367
منها ما أخبرني به الحسين بن عبيد الله عن أبي عبد الله الحسين بن علي بن سفيان البزوفري رحمه الله قال حدثني الشيخ أبو القاسم الحسين بن روح رضي الله عنه قال اختلف أصحابنا في التفويض و غيره فمضيت إلى أبي طاهر بن بلال في أيام استقامته فعرفته الخلاف فقال أخرني فأخرته أياما فعدت إليه فأخرج إلي حديثا بإسناده إلى أبي عبد الله ع قال إذا أراد [الله] أمرا عرضه على رسول الله ص ثم أمير المؤمنين ع [و سائر الأئمة] واحدا بعد واحد إلى [أن] ينتهي إلى صاحب الزمان ع ثم يخرج إلى الدنيا و إذا أراد الملائكة أن يرفعوا إلى الله عز و جل عملا عرض على صاحب الزمان ع ثم [يخرج] على واحد [بعد] واحد إلى أن يعرض على رسول الله ص ثم يعرض على الله عز و جل فما نزل من الله فعلى أيديهم و ما عرج إلى الله فعلى أيديهم و ما استغنوا عن الله عز و جل طرفة عين.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج25، ص: 95
.... و أيضا الإحاطة بتفاصيل كيفيات ما ينزل في ليلة القدر و كنه حقيقتها إنما يتأتى بعد الإحاطة بغرائب أحوالهم و شئونهم و هذا مما تعجز عنه عقول عامة الخلق و لو أحاطوا بشيء من ذلك لطاروا إلى درجة الغلو و الارتفاع و لذا كانوا ع يتقون من شيعتهم أكثر من مخالفيهم و يخفون أحوالهم و أسرارهم منهم خوفا من ذلك و لذا قالوا ع إن علمنا صعب مستصعب لا يحتمله إلا ملك مقرب أو نبي مرسل أو عبد مؤمن امتحن الله قلبه للإيمان.
. و في بعض الأخبار لا يحتمله ملك مقرب كما مر و سيأتي.
اين خطبه زير را عمر در سال 23 هجري در جمعه ذي حجة كه روز چهارشنبه آن از سفر حج برگشته بود (فتح الباري) خواند و در چهارشنبه بعد كشته شد به نقل مصنف ابن ابي شيبه و مسند بزاز
معلوم میشود اواخر صحابه توبه کرده بودند، زبیر این حرف را زد، ابن مسعود و ابوالدرداء را از کوفه و شام خواست و حبس کرد که چرا حدیث میگویید؟! و شاید همین زمانها بود که ابن مسعود شروع کرده بود کنا نقرأ علی عهد النبی میگفت!
حبس عمر ابن مسعود را
المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام، ص: 284
95 و روى الطالقاني «1»، عن حميد بن مسلم، عن حنظلة بن أبي سفيان عن شهر بن حوشب، قال: لما دون عمر الدواوين، بدأ بالحسن و الحسين، فدعا الحسن فأعطاه عطاءه، و أقعده على حجره، أو قال: [على] فخذه، و قبل بين عينيه و حثا في حجره حتى ملأه، ثم دعا الحسين، فأعطاه عطاءه و أقعده على حجره أو فخذه، و قبل ما بين عينيه و حثا في حجره حتى ملأه، فقال عبد الله بن عمر: قدمتهما علي و لي صحبة، و ليس لهما صحبة، و لي هجرة و ليس لهما هجرة؟ فقال: اسكت لا أم لك- أبوهما خير من أبيك، و أمهما خير من أمك «2».
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج3، ص: 71
و روي عن سلمان أنه قال قال رسول الله ص خير هذه الأمة علي بن أبي طالب ع
الطالقاني عن الوليد بن المسلم عن حنظل بن أبي سفيان عن شهر بن حوشب قال لما دون عمر بن الخطاب الدواوين بدأ بالحسن و بالحسين ع فملأ حجرهما من المال فقال ابن عمر تقدمهما علي و لي صحبة و هجرة دونهما فقال عمر اسكت لا أم لك أبوهما خير من أبيك و أمهما خير من أمك
المعجم الكبير للطبراني (4/ 57)
3621 - حدثنا أبو زرعة، وموسى بن عيسى، قالا: ثنا أبو اليمان، ثنا شعيب ح، وحدثنا أحمد بن محمد بن يحيى بن حمزة الدمشقي، ثنا علي بن عياش الحمصي، ثنا شعيب بن أبي حمزة، عن الزهري، عن عبد الله بن عبد الله بن الحارث بن نوفل، عن عبد الله بن خباب، عن أبيه خباب، أنه: راقب رسول الله صلى الله عليه وسلم ليلة، فصلى حتى إذا كان مع الفجر قال: يا رسول الله، رأيتك الليلة صليت صلاة ما رأيتك صليت مثلها؟ قال: «أجل، إنها صلاة رغب ورهب، سألت ربي عز وجل ثلاث خصال فأعطاني اثنتين ومنعني واحدة، سألته أن لا يهلكنا بما أهلك به الأمم فأعطاني ذلك، وسألته أن لا يسلط علينا عدوا فيهلكونا فأعطاني ذلك، وسألته أن لا يلبس أمتي شيعا فمنعني»
مرور بحث های مقصود
اطلاع پيامبر و امام عليهم السلام بر آينده و سقيفه
و كانوا من قبل يستفتحون---يعرفونه كما يعرفون ابنائهم --- مدمد و اثناعشر عظيما در عهد عتيق --- ديدن حضرت آدم نور حضرت بقية الله را پرنورتر كاشف از غيبت---گريه حضرت آدم و ساير انبيا براي سيدالشهداء --- الا في كتاب من قبل ان نبراها---
اسر النبي الي بعض ازواجه -- شب معراج فابي عليّ
جحر ضب لدخلتموه - رمز تكرار در قرآن و نيز عهد در سوره مائده
ليلة القدر --- لا نبايع الا عليا --- محاجه ابن عباس با عمر كرهوا ما انزال الله---
گمان نميكرديم كسي از ما يريد الدنيا ---
1- شروع كار برخورد سخت فيزيكي توسط منافقين و برنامهريزي ترور وقتل از حديث منزلة در غزوه تبوك سال نهم با الا انه لا نبي بعدي كه ابن حنبل ميگويد تقشعر منه الجلود ميباشد.
2- ترور عقبه و نقل ابن حزم كه وليد بن جميع ساقط است
3- شروع حرس و ترس مسلمين و سپس و الله يعصمك من الناس
4- بلغ ما انزل اليك و قرائت ابن مسعود در نقل ابن مردويه از الدر المنثور
5- اليوم اكملت و يئس الذين كفروا
6- كشيك كشي و مواظبت كامل اوضاع توسط منافقين
7- نوشتن صحيفه ملعونه --- القي الله بصحيفة المسجي
8- جيش اسامه
9- رزية خميس - عرف نيتي فامسك
10- تحديد به شمشير در باره كسي كه بگويد حضرت رحلت كردند!
11- و الله لاضربن عنقك
12- خالد و كشتن حضرت
13- سعد و قتيل جن
14- مالك بن نويره نماز خوان زكات نده!
15- شوري و امر به قتل اصحاب شوري
16- تصريح ابن عوف به ضربت عنقك بعد از شوري در نقل بلاذري
17- لا اكرهه ما دامت فاطمه
18- قتل تقديري سعد در خود سقيفه به نقل بخاري
19- تزوير عمر به تصريح خودش در سقيف به نقل بخاري
20- ما شككت منذ اسلمت
21- سعد در سقيفه نرفت مگر بر قطع به غضب حق --- حرف قيس بن سعد به پدرش لا اكلمك
22- حرف طلحه به ابوبكر مردم از دست عمر چه كشيدند --- فظ غليظ
23- تصريح عمر به اينكه نصب ابوبكر او را به مشورت نبود
24- نماز پيامبرخدا ص را چه كسي خواند و حال آنكه با ابوبكر بيعت شده بود؟
25- در يك كتاب صحيح بخاري ديد كه عمر در روز پنجشنبه غلبه الوجع گفت-روز دوشنبه
***************
*****************************
در بیعت عثمان شمشیر فقط در دست ابن عوف بود
أنساب الأشراف للبلاذري (5/ 508) فبايعه عبد الرحمن وصافقه وبايعه أصحاب الشورى وكان علي قائما فقعد، فقال له عبد الرحمن: بايع وإلا ضربت عنقك، ولم يكن مع أحد يومئذ سيف غيره
جواب قفاري در اينكه قبل از شيعه فتنه نبود خوب است از حرف ابن كثير شاهد آورده شود كه حضرت صديقه س قد فتحت علي الرافضة شرا عريضا
2 - آيا قتل عثمان، يك پروژهـ يا پروسه؟ واگر پروژهـ، بروني يا دروني؟
آيا قتل عثمان، يك پروژهـ يا پروسه؟ واگر پروژهـ، بروني يا دروني؟
تلقي مشهور پروسه بودن است كه خلاصه عملكرد بد وناسيوناليستي عثمان كار را به قتل او رساند.
بني اميه مدعي بودند كه يك پروژهـ بيروني بود كه از ناحيه دشمنان بني اميه پي ريزي شد.
احتمال ديگر اين است كه يك پروژهـ اي از ناحيه خود بني اميه بود براي اجراي معشر بني اميه تلقفوها تلقف الكره!
وچون احدي از بني اميه صلاحيت اجتماعي لازم براي جانشيني عثمان را نداشتند بايد بهانه اي عظيم فراهم كرد تا بتوان به عنوان خونخواهي سلطنت را حفظ كرد!
واز اينجا معظم تقيه واصرار امير المؤمنين براي تعظيم عمومي شيخين براي حفظ دين از بني اميه بود كه چون حضرت ميدانستند اگر ابهت شيخين غير اموي در نزد عموم مردم از پاشيده شود مجال واسعي براي تخريب ومحو دين از ناحيه بني اميه فراهم ميشود، ولذا ميتوان گفت اگر در شورا حضرت انتخاب شده بودند واصلا امر به دست بني اميه نميرسيد حضرت عموم مسلمين را قطعا از حال شيخين با خبر ميكردند ومجبور نبودند براي صيانت دين از بني اميه متوسل به حفظ مقام آن دو شوند، ولذا تا بني اميه بودند اهل البيت عليهم السلام حتي در اندرون خود تقيه ميكردند ولي در عصر بني العباس اسرار را آشكار كردند چون خطر رفع شده بود.
عثمان: مفاتيح جنت را به بني اميه ميدهم
طريق أخرى قال الامام أحمد: حدثنا عبد الصمد ثنا القاسم - يعني ابن المفضل - ثنا عمرو بن مرة، عن سالم بن أبي الجعد.
قال: دعا عثمان رجالا من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم، فيهم عمار بن ياسر، إني سائلكم وإني أحب أن تصدقوني، نشدتكم الله أتعلمون أن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يؤثر قريشا على الناس، ويؤثر بني هاشم على سائر قريش؟ فسكت القوم.
فقال: لو أن بيدي مفاتيح الجنة لاعطيتها بني أمية حتى يدخلوا من عند آخرهم.
البداية والنهاية - ابن كثير [7 /200]
علم مكنون پشتوانه علمي براي صبر معصومين ع
^^^^^^^^
نهج البلاغة ص: 52
5 - و من خطبة له ع لما قبض رسول الله ص و خاطبه العباس و أبو سفيان بن حرب في أن يبايعا له بالخلافة (و ذلك بعد أن تمت البيعة لأبي بكر في السقيفة، و فيها ينهى عن الفتنة و يبين عن خلقه و علمه)
النهي عن الفتنة
أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِيقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِيجَانَ الْمُفَاخَرَةِ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ هَذَا مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ يَغَصُّ بِهَا آكِلُهَا وَ مُجْتَنِي الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِهَا كَالزَّارِعِ بِغَيْرِ أَرْضِهِ.
خلقه و علمه
فَإِنْ أَقُلْ يَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ وَ إِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَيْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ اضْطِرَابَ الْأَرْشِيَةِ فِي الطَّوِيِّ الْبَعِيدَةِ
^^^^^^^^^
[الكافي للكليني قده 2/ 93]
25 - أبو علي الاشعري، عن معلى بن محمد، عن الوشاء، عن بعض أصحابه عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: إنا صبر (4) وشيعتنا أصبر منا، قلت: جعلت فداك كيف صار شيعتكم أصبر منكم؟ قال: لانا نصبر على ما نعلم وشيعتنا يصبرون على ما لا يعلمون.
^^^^^^^
[الكافي للكليني قده 8/ 274]
412 - محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن عبد الرحمن بن أبي هاشم، عن الفضل الكاتب قال: كنت عند أبي عبد الله (عليه السلام) فأتاه كتاب أبي مسلم فقال ليس لكتابك جواب اخرج عنا فجعلنا يسار بعضنا بعضا (1)، فقال: أي شئ تسارون يا فضل إن الله عز وجل ذكره لا يعجل لعجلة العباد، ولازالة جبل عن موضعه أيسر من زوال ملك لم ينقص أجله ثم: قال: إن فلان بن فلان حتى بلغ السابع من ولد فلان، قلت: فما العلامة فيما بيننا وبينك جعلت فداك؟ قال: لا تبرح الارض يا فضل حتى يخرج السفياني فإذا خرج السفياني فأجيبوا إلينا - يقولها ثلاثا - وهو من المحتوم.
^^^^^^
[الكافي للكليني قده 8/ 331]
509 - حميد بن زياد، عن أبي العباس عبيد الله بن أحمد الدهقان (1)، عن علي ابن الحسن الطاطري، عن محمد بن زياد بياع السابري، عن أبان، عن صباح بن سيابة عن المعلى بن خنيس قال: ذهبت بكتاب (2) عبد السلام بن نعيم وسدير وكتب غير واحد إلى أبي عبد الله (عليه السلام) حين ظهرت المسودة قبل أن يظهر ولد العباس بأنا قد قدرنا أن يؤول هذا الامر إليك فما ترى (3)؟ قال: فضرب بالكتب الارض ثم قال: أف أف ما أنا لهؤلاء بإمام (4) أما يعلمون أنه إنما يقتل السفياني.
^^^^^^^^
[تاريخ اليعقوبي ص: 251، بترقيم الشاملة آليا]
وقيل: إن أبا سلمة إنما أخفى أبا العباس وأهل بيته بها، ودبر أن يصير الأمر إلى بني علي بن أبي طالب، وكتب إلى جعفر بن محمد كتابا مع رسول له، فأرسل إليه: لست بصاحبكم، فإن صاحبكم بأرض الشراة، فأرسل إلى عبد الله بن الحسن يدعوه إلى ذلك، فقال: أنا شيخ كبير وابني محمد أولى بهذا الأمر، وأرسل إلى جماعة بني أبيه، وقال: بايعوا لابني محمد، فإن هذا كتاب أبي سلمة حفص بن سليمان إلي فقال جعفر بن محمد: أيها الشيخ! لا تسفك دم ابنك، فإني أخاف أن يكون المقتول بأحجار الزيت.
وأقام أبو سلمة ينتظر انصراف رسله إليه، ومر أبو حميد، فلقي غلام أبي العباس، فدله على موضعه، فأتاه فسلم عليه بالخلافة، ثم خرج فأخبر أصحابه بموضعه،
ميزان الاعتدال (1/ 5)
2 - أبان (2) بن تغلب [م، عو] (3) الكوفي شيعي جلد، لكنه صدوق، فلنا صدقه وعليه بدعته.
وقد وثقه أحمد بن حنبل، وابن معين، وأبو حاتم، وأورده ابن عدي، وقال: كان غاليا في التشيع.
وقال السعدي: زائغ مجاهر.
فلقائل أن يقول: كيف ساغ توثيق مبتدع وحد الثقة العدالة والإتقان؟ فكيف يكون عدلا من هو صاحب بدعة؟ وجوابه أن البدعة على ضربين: فبدعة صغرى كغلو التشيع، أو كالتشيع بلا غلو ولا تحرف، فهذا كثير في التابعين وتابعيهم مع الدين والورع والصدق.
فلو رد حديث هؤلاء لذهب جملة من الآثار النبوية، وهذه مفسدة بينة.
ثم بدعة كبرى، كالرفض الكامل والغلو فيه، والحط على أبي بكر وعمر رضي الله عنهما، والدعاء إلى ذلك، فهذا النوع لا يحتج بهم ولا كرامة.
وأيضاً فما أستحضر الآن في هذا الضرب رجلا صادقا ولا مأمونا، بل الكذب شعارهم، والتقية والنفاق دثارهم، فكيف يقبل نقل من هذا حاله! حاشا وكلا.
فالشيعي الغالي في زمان السلف وعرفهم هو من تكلم في عثمان والزبير وطلحة ومعاوية وطائفة ممن حارب عليا رضي الله عنه، وتعرض لسبهم.
والغالي في زماننا وعرفنا هو الذي يكفر هؤلاء السادة، ويتبرأ من الشيخين أيضاً، فهذا ضال معثر (1) [ولم يكن أبان بن تغلب يعرض للشيخين أصلا، بل قد يعتقد عليا أفضل منهما] (2) .
محمد بن إدريس الشافعي(150 - 204 هـ = 767 - 820 م)
نسبت دادن شافعي به رفض
العواصم والقواصم في الذب عن سنة أبي القاسم (8/ 115)
وحسبك أن يحيى بن معينٍ وأبا عبيد رويا التشيع عن الإمام الشافعي، ذكره الذهبي في ترجمة الشافعي من " النبلاء " (1).
__________
(1) 10/ 58 وفيه: قيل لأحمد بن حنبل: يا أبا عبد الله، كان يحيى وأبو عبيد لا يرضيانه -يشير إلى التشيع-، وأنهما نسباه إلى ذلك، فقال أحمد بن حنبل: ما ندري ما يقولان، والله ما رأينا إلاَّ خيراً، وزاد البيهقي في " مناقب الشافعي " 2/ 259: ثم قال أحمد لمن حوله: اعلموا رحمكم الله تعالى أن الرجل من أهل العلم، إذا منحه الله شيئاً من العلم، وحُرِمَه قرناؤه وأشكاله، حسدوه، فَرَمَوْهُ بما ليس فيه وبئست الخصلة في أهل العلم.
وقال الذهبي بعد إيراده الخبر: من زعم أن الشافعي يتشيع، فهو مفترٍ، لا يدري ما يقول.
يوم الخندق أفضل من
المستدرك على الصحيحين للحاكم (3/ 34)
4327 - حدثنا لؤلؤ بن عبد الله المقتدري، في قصر الخليفة ببغداد، ثنا أبو الطيب أحمد بن إبراهيم بن عبد الوهاب المصري، بدمشق، ثنا أحمد بن عيسى الخشاب، بتنيس، ثنا عمرو بن أبي سلمة، ثنا سفيان الثوري، عن بهز بن حكيم، عن أبيه، عن جده قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «لمبارزة علي بن أبي طالب لعمرو بن عبد ود يوم الخندق أفضل من أعمال أمتي إلى يوم القيامة»
[التعليق - من تلخيص الذهبي]
4327 - قبح الله رافضيا افتراه
چرا احتجاج به غدير در زمان شيخين نشد؟
از و الله يعصمك من الناس تا عقبه و شمشير در روز رزيه خميس و عرف نيتي فامسك و شمشير در كنار بدن مبارك و شمشير وقت بيعت ... الي شمشير در قتل اصحاب شوري بعد از كار بابا شجاع الدين ابولولو
البداية والنهاية ط إحياء التراث (5/ 6)
قال ابن إسحاق: ثم أقام رسول الله صلى الله عليه وسلم بالمدينة ما بين ذي الحجة إلى رجب - يعني من سنة تسع - ثم أمر الناس بالتهيؤ لغزو الروم.
البداية والنهاية ط إحياء التراث (5/ 35)
قدوم وفد ثقيف على رسول الله صلى الله عليه وسلم في رمضان من سنة تسع ..... وقال ابن إسحاق: وقدم رسول الله صلى الله عليه وسلم المدينة من تبوك في رمضان، وقدم عليه في ذلك الشهر وفد من ثقيف، وكان من حديثهم أن رسول الله صلى الله عليه وسلم لما انصرف عنهم.
المحلى بالآثار (12/ 160)
المؤلف: أبو محمد علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الأندلسي القرطبي الظاهري (المتوفى: 456هـ)
وأما حديث حذيفة فساقط، لأنه من طريق الوليد بن جميع - وهو هالك - ولا نراه يعلم من وضع الحديث فإنه قد روى أخبارا فيها أن أبا بكر، وعمر، وعثمان، وطلحة، وسعد بن أبي وقاص - رضي الله عنهم - أرادوا قتل النبي - صلى الله عليه وآله وسلم - وإلقاءه من العقبة في تبوك - وهذا هو الكذب الموضوع الذي يطعن الله تعالى واضعه - فسقط التعلق به - والحمد لله رب العالمين.
المستدرك على الصحيحين للحاكم (2/ 340)
3211 - وحدثنا أبو العباس، ثنا بحر بن نصر، قال: قرئ على ابن وهب، أخبرك حيي بن عبد الله المعافري، قال: سمعت أبا عبد الرحمن الحبلي، حدث عن عبد الله بن عمرو، أن «آخر سورة نزلت سورة المائدة» هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه "
[التعليق - من تلخيص الذهبي]
3211 - على شرط البخاري ومسلم
وصي و وصایت و عهد در موفقیات زبیر بن بکار به نحو اعجاب انگیز
ضرب عنق اصحاب شوري به دستور عمر
الطبقات الكبرى ط العلمية (3/ 260)
المؤلف: أبو عبد الله محمد بن سعد بن منيع الهاشمي بالولاء، البصري، البغدادي المعروف بابن سعد (المتوفى: 230هـ)
قال: أخبرنا عبد الله بن بكر السهمي قال: أخبرنا حاتم بن أبي صغيرة عن سماك أن عمر بن الخطاب لما حضر قال إن أستخلف فسنة وإلا أستخلف فسنة.
توفي رسول الله - صلى الله عليه وسلم - ولم يستخلف. وتوفي أبو بكر فاستخلف. فقال علي:
فعرفت والله أنه لن يعدل بسنة رسول الله - صلى الله عليه وسلم - فذاك حين جعلها عمر شورى بين عثمان بن عفان وعلي بن أبي طالب والزبير وطلحة وعبد الرحمن بن عوف وسعد بن أبي وقاص. وقال للأنصار أدخلوهم بيتا ثلاثة أيام فإن استقاموا وإلا فادخلوا عليهم فاضربوا أعناقهم.
الاسم : سماك بن حرب بن أوس بن خالد بن نزار بن معاوية الذهلى البكرى ، أبو المغيرة الكوفى ، ( أخو محمد بن حرب و إبراهيم بن حرب )
الطبقة : 4 : طبقة تلى الوسطى من التابعين
الوفاة : 123 هـ
روى له : خت م د ت س ق ( البخاري تعليقا - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : صدوق ، و روايته عن عكرمة خاصة مضطربة ، و قد تغير بأخرة فكان ربما تلقن
رتبته عند الذهبي : ثقة ساء حفظه ، أحد علماء الكوفة
الخصال، ج2، ص: 375
و صيرها شورى بيننا و صير ابنه فيها حاكما علينا و أمره أن يضرب أعناق النفر الستة الذين صير الأمر فيهم إن لم ينفذوا أمره و كفى بالصبر على هذا يا أخا اليهود صبرا
كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص: 919
....فقد بايع القوم أبا بكر عن غير مشورة و لا رضى من أحد، ثم أكرهوني و أصحابي على البيعة. ثم بايع أبو بكر عمر عن غير مشورة. ثم جعلها عمر شورى بين ستة رهط و أخرج من ذلك جميع الأنصار و المهاجرين إلا هؤلاء الستة ثم قال: «يصلي صهيب بالناس ثلاثة أيام»، ثم أمر الناس: «إن مضت ثلاثة أيام و لم يفرغ القوم أن تضرب رقابهم، و إن اجتمع أربعة و خالف اثنان أن يقتلوا الاثنين». ثم تشاوروا في ثلاثة أيام و كانت بيعتهم عن مشورة من جماعتهم و ملئهم، ثم صنعوا ما رأيتم
الاغتباط بمن رمي من الرواة بالاختلاط (ص: 159)
زيادات النهاية:
48 -[م 4] سماك بن حرب بن أوس بن خالد بن نزار بن معاوية بن حارثة الذهلي البكري أبو المغيرة الكوفي
__________
[التعليق]
قلت: وسماك بن حرب أبو المغيرة الكوفي صدوق صالح من أوعية العلم وروايته عن عكرمة خاصة مضطربة ساء حفظه وتغير بآخره حتى صار يلقن فيتلقن ولكن لا ينسب إلى الضعف المطلق، فما قاله ابن المبارك من أنه ضعيف في الحديث تعقبه ابن حجر قال: والذي قاله ابن المبارك إنما نرى أنه فيمن سمع منه بآخره. أهـ. وعليه يحمل كلام من أشار إلى تضعيفه إلى هذا التغير الذي وقع له في آخر عمره، وكذا إلى اضطرابه في رواية عكرمة. وممن روى عنه قديماً شعبة وسفيان وقد احتج به أبو داود والنسائي والترمذي وابن ماجة كما احتج به مسلم وروايته عن جابر بن سمرة والنعمان بن بشير وجماعة.
تهذيب الكمال في أسماء الرجال (12/ 121)
استشهد به البخاري في "الجامع"، وروى له في "القراءة خلف الإمام"وغيره، وروى له الباقون.
صحيح البخاري (8/ 147)
6722 - حدثنا محمد بن عبد الله، حدثنا عثمان بن عمر بن فارس، أخبرنا ابن عون، عن الحسن، عن عبد الرحمن بن سمرة، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «لا تسأل الإمارة، فإنك إن أعطيتها من غير مسألة أعنت عليها، وإن أعطيتها عن مسألة وكلت إليها، وإذا حلفت على يمين، فرأيت غيرها خيرا منها، فأت الذي [ص:148] هو خير، وكفر عن يمينك» تابعه أشهل بن حاتم، عن ابن عون، وتابعه يونس، وسماك بن عطية، وسماك بن حرب، وحميد، وقتادة، ومنصور، وهشام، والربيع
__________
[تعليق مصطفى البغا]
6343 (6/2472) -[ ر 6248]
القراءة خلف الإمام للبخاري (ص: 70)
185 - حدثنا محمود قال: حدثنا البخاري قال: حدثنا حماد، عن سماك، عن جابر بن سمرة، قال: كان رسول الله صلى الله عليه وسلم «يقرأ في الظهر والعصر بالسماء والطارق والسماء ذات البروج ونحوهما من السور»
و 37 مورد حديث در صحيح مسلم دارد
الطبقات الكبرى ط العلمية (3/ 262)
فقال عمر: أمهلوا فإن حدث بي حدث ليصل لكم صهيب ثلاث ليال ثم أجمعوا أمركم. فمن تأمر منكم على غير مشورة من المسلمين فاضربوا عنقه.
قال ابن شهاب قال سالم: قلت لعبد الله أبدأ بعبد الرحمن قبل علي؟ قال: نعم والله.
الطبقات الكبرى ط العلمية (3/ 45)
قال: أخبرنا محمد بن عمر قال: حدثني الضحاك بن عثمان بن عبد الملك بن عبيد عن عبد الرحمن بن سعيد بن يربوع أن عمر حين طعن قال: ليصل لكم صهيب ثلاثا وتشاوروا في أمركم والأمر إلى هؤلاء الستة. فمن بعل أمركم فاضربوا عنقه.
يعني من خالفكم.
الطبقات الكبرى ط العلمية (3/ 260)
ثم قال: ادعوا لي صهيبا.
فدعي فقال: صل بالناس ثلاثا وليخل هؤلاء القوم في بيت فإذا اجتمعوا على رجل فمن خالفهم فاضربوا رأسه. فلما خرجوا من عند عمر قال عمر: لو ولوها الأجلح سلك بهم الطريق. فقال له ابن عمر: فما يمنعك يا أمير المؤمنين؟ قال: أكره أن أتحملها حيا وميتا.
أنساب الأشراف للبلاذري (5/ 508)
ثم إن عبد الرحمن عاد إلى علي فأخذ بيده وعرض عليه أن يحلف بمثل تلك اليمين أن لا يخالف سيرة رسول الله وأبي بكر وعمر، فقال علي: [علي الاجتهاد،] وعثمان يقول: ونعم، علي عهد الله وميثاقه وأشد ما أخذ على أنبيائه أن لا أخالف سيرة رسول الله وأبي بكر وعمر في شيء ولا أقصر عنها، فبايعه عبد الرحمن وصافقه وبايعه أصحاب الشورى وكان علي قائما فقعد، فقال له عبد الرحمن: بايع وإلا ضربت عنقك، ولم يكن مع أحد يومئذ سيف غيره، فيقال إن عليا خرج مغضبا فلحقه أصحاب الشورى وقالوا: بايع وإلا جاهدناك، فأقبل معهم يمشي حتى بايع عثمان.
البداية والنهاية ط إحياء التراث (7/ 165)
ثم خرج بهما إلى المسجد وقد لبس عبد الرحمن العمامة التي عممه رسول الله صلى الله عليه وسلم، وتقلد سيفا، وبعث إلى وجوه الناس من المهاجرين والأنصار، ونودي في الناس عامة الصلاة جامعة، فامتلأ المسجد حتى غص بالناس ... قال وازدحم الناس يبايعون عثمان حتى غشوه تحت المنبر، قال فقعد عبد الرحمن مقعد النبي صلى الله عليه وسلم وأجلس عثمان تحته على الدرجة الثانية، وجاء إليه الناس يبايعونه، وبايعه علي بن أبي طالب أولا، ويقال آخرا.
أنساب الأشراف للبلاذري (5/ 501)
المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري (المتوفى: 279هـ)
ثم قال: ادعوا لي صهيبا، فدعي، فقال:
صل بالناس ثلاثا وليخل هؤلاء النفر في بيت، فإذا اجتمعوا على رجل منهم فمن خالفهم فاضربوا رأسه. فلما خرجوا من عند عمر قال: إن ولوها الأجلح «4» سلك بهم الطريق، قال ابن عمر: فما يمنعك منه يا أمير المؤمنين؟ قال: أكره أن أتحملها حيا وميتا.
أنساب الأشراف للبلاذري (5/ 503)
1297- حدثنا محمد بن سعد عن الواقدي في إسناده أن عمر بن الخطاب لما طعن قال: ليصل صهيب ثلاثا وتشاوروا في أمركم والأمر إلى هؤلاء الستة، فمن نغل بأمركم «2» فاضربوا عنقه.
1298- حدثنا محمد بن سعد عن الواقدي عن نافع بن أبي نعيم «3» عن نافع «4» عن ابن عمر قال، قال عمر: ليتبع الأقل الأكثر، فمن خالفكم فاضربوا عنقه.
أنساب الأشراف للبلاذري (5/ 504)
وبايعوا من تتفقون عليه، فمن خالف عليكم فاضربوا عنقه،
أنساب الأشراف للبلاذري (10/ 419)
ثم قال: ادعوا لي صهيبا فدعي فقال: صل بالناس ثلاثا وليخل هؤلاء القوم في بيت فإذا أجمعوا على رجل فمن خالفهم فاضربوا رأسه
أنساب الأشراف للبلاذري (10/ 420)
حدثني محمد بن سعد، ثنا عبد الكريم بن بكر السهمي، ثنا حاتم بن أبي صغيرة عن سماك أن عمر بن الخطاب رضي الله تعالى عنه لما احتضر قال: إن أستخلف فسنة، وإن لم أستخلف فسنة، توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم ولم يستخلف، وتوفي أبو بكر فاستخلف. فقال علي بن أبي طالب:
[عرفت والله أنه لم يعدل بسنة رسول الله صلى الله عليه وسلم،] فذاك حين جعلها شورى بين: علي، وعثمان، والزبير، وطلحة، وعبد الرحمن، وسعد، وقال للأنصار: أدخلوهم بيتا ثلاثة أيام، فإن استقاموا، وإلا فادخلوا عليهم فاضربوا أعناقهم [1]
----------------
[1] طبقات ابن سعد ج 3 ص 342.
أنساب الأشراف للبلاذري (10/ 422)
فإن حدث بي حدث فليصل بكم صهيب ثلاث ليال، ثم اجمعوا أمركم فمن تأمر على غير مشورة من المسلمين فاضربوا عنقه.
قال ابن شهاب: قال سالم: قلت لعبد الله: ابدأ بعبد الرحمن قبل علي. قال: نعم والله.
أمير المؤمنين الحسن بن علي بن أبي طالب رضي الله عنه (ص: 129)
أـ العدد الذي حدده للشُّورى، وأسماؤهم:
أمّا العدد، فهو ستة، وهم: علي بن أبي طالب، وعثمان بن عفان، وعبد الرحمن بن عوف، وسعد بن أبي وقَّاص، والزبير بن العوّام، وطلحة بن عبيد الله رضي الله عنهم جميعاً، وترك سعيد بن زيد، وهو من العشرة المبشَّرين بالجنة، ولعله تركه لأنه من قبيلة بني عديِّ (1)، وكان عمر رضي الله عنه حرصاً على إبعاد الإمارة عن أقاربه، مع أنَّ فيهم من هو أهلُ لها، فهو يُبعد قريبه سعيد بن زيد عن قائمة المرشَّحين للخلافة (2).
ب ـ طريقة اختيار الخليفة:
أمرهم، أن يجتمعوا في بيت أحدهم، ويتشاوروا، وفيهم عبد الله بن عمر يحضر معهم مشيراً فقط، وليس له من الأمر شئ، ويصلِّي بالناس أثناء التشاور صهيب الرُّوميُّ، وقال له: أنت أمير الصَّلاة في هذه الأيام الثلاثة. حتى لا يوليِّ إمامة الصلاة أحداً من السِّتَّة، فيصبح هذا ترشيحاً من عمر له بالخلافة (3)، وأمر المقداد بن الأسود، وأبا طلحة الأنصاريَّ أن يرقبا سير الانتخابات (4).
ت ـ مدَّة الانتخابات أو المشاورة:
حدَّدها الفاروق رضي الله عنه بثلاث أيّام، وهي فترة كافية، وإن زادوا عليها، فمعنى ذلك أن شقَّة الخلاف ستتَّسع، ولذلك قال لهم: لا يأتي اليوم الرّابع إلا وعليكم أمير (5).
ث ـ عدد الأصوات الكافية لاختيار الخليفة:
أخرج ابن سعد بإسناد رجاله ثقات: أنَّ عمر رضي الله عنه قال لصهيب: صلِّ بالناس ثلاثاً، وليخل هؤلاء الرَّهط في بيت، فإذا اجتمعوا على رجل، فمن
_________
(1) البداية والنهاية (7/ 142).
(2) الخلفاء الراشدون للخالدي صـ 98.
(3) الخلافة والخلفاء الراشدون للبهنساوي صـ 213.
(4) أشهر مشاهير الإسلام في الحرب والسياسة صـ 648.
(5) الطبقات لابن سعد (3/ 364).
أمير المؤمنين الحسن بن علي بن أبي طالب رضي الله عنه (ص: 130)
خالفهم فاضربوا رأسه (1)، فعمر رضي الله عنه أمر بقتل من يريد أن يخالف هؤلاء الرّهط ويشقَّ عصا المسلمين، ويفرِّق بينهم، عملاً بقوله صلى الله عليه وسلم: من أتاكم وأمركم جميع على رجل منكم يريد أن يشقَّ عصاكم، أو يفرق جماعتكم فاقتلوه (2)، وما جاء في كتب التَّاريخ من أن عمر رضي الله عنه أمرهم بالاجتماع، والتَّشاور وحدّد لهم أنه إذا اجتمع خمسة منهم على رجل، وأبى أحدهم، فليضرب رأسه بالسَّيف، وإن اجتمع أربعة، ورضوا رجلاً منهم، وأبى اثنان فاضرب رؤوسهما (3)، فهذه من الرِّويات التي لا تصح سنداً، فهي من الغرائب، التَّي ساقها أبو مخنف ـ الرَّافضي الشيعي ـ مخالفاً فيها النصوص الصحيحة وما عرف من سير الصَّحابة رضي الله عنهم، فما ذكر أبو مخنف من قول عمر لصهيب: وقم على رؤوسهم ـ أي: أهل الشورى ـ فإن اجتمع خمسة، ورضوا رجلاً، وأبى واحد، فاشدخ رأسه بالسَّيف، وإن اتَّفق أربعة، فرضوا رجلاً منهم، وأبى اثنان فاضرب رؤوسهما (4): فهذا قول منكر، وكيف يقول عمر رضي الله عنه هذا، وهو يعلم: أنَّهم هم الصَّفوة من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم، وهو الذي اختارهم لهذا الأمر لعلمه بفضله وقدرهم (5)،
وقد ورد عن ابن سعد: أن عمر قال للأنصار " أدخلوهم بيتاً ثلاثة أيام، فإن استقاموا وإلا فادخلوا عليهم فاضربوا أعناقهم (6)، وهذه الرِّواية منقطعة، وفي إسنادها "سماك بن حرب" وهو ضعيف، وقد تغير بأخره (7).
جـ ـ الحكم في حال الاختلاف:
لقد أوصى بأن يحضر عبد الله بن عمر معهم في المجلس، وأن ليس له من الأمر شئ، ولكن قال لهم، فإن رضي ثلاثة رجلاً منهم، وثلاثة رجلاً منهم، فحكِّموا عبد الله بن عمر، فأيُّ الفريقين حكم له فليختاروا رجلاً منهم، فإن لم
_________
(1) المصدر السابق نفسه (3/ 364).
(2) مسلم (3/ 1480).
(3) تاريخ الطبري (5/ 226).
(4) المصدر السابق نفسه.
(5) مرويات أبي مخنف في تاريخ الطَّبري، د. يحي صـ 175 ..
(6) الطبقات لابن سعد (3/ 342).
(7) مرويات أبي مخنف في تاريخ الطبري صـ 176.
تاريخ الطبري = تاريخ الرسل والملوك، وصلة تاريخ الطبري (4/ 227)
. قصة الشورى
حدثني عمر بن شبة، قال: حدثنا علي بن محمد، عن وكيع، عن الأعمش، عن إبراهيم ومحمد بن عبد الله الأنصاري، عن ابن أبي عروبة، عن قتادة، عن شهر بن حوشب وابى مخنف، عن يوسف بن يزيد، عن عباس بن سهل ومبارك بن فضالة، عن عبيد الله بن عمر ويونس بن أبي إسحاق، عن عمرو بن ميمون الأودي، أن عمر بن الخطاب لما طعن قيل له: يا أمير المؤمنين، لو استخلفت! قال: من أستخلف؟ [لو كان أبو عبيدة بن الجراح حيا
تاريخ الطبري = تاريخ الرسل والملوك، وصلة تاريخ الطبري (4/ 229)
وأحضر عبد الله بن عمر ولا شيء له من الأمر، وقم على رءوسهم، فإن اجتمع خمسة ورضوا رجلا وأبى واحد فاشدخ رأسه- أو اضرب رأسه بالسيف- وإن اتفق أربعة فرضوا رجلا منهم وأبى اثنان، فاضرب رءوسهما، فإن رضي ثلاثة رجلا منهم وثلاثة رجلا منهم، فحكموا عبد الله ابن عمر، فأي الفريقين حكم له فليختاروا رجلا منهم، فإن لم يرضوا بحكم عبد الله بن عمر فكونوا مع الذين فيهم عبد الرحمن بن عوف، واقتلوا الباقين إن رغبوا عما اجتمع عليه الناس.
تاريخ الطبري = تاريخ الرسل والملوك، وصلة تاريخ الطبري (4/ 238)
وتلكأ علي، فقال عبد الرحمن:
«فمن نكث فإنما ينكث على نفسه ومن أوفى بما عاهد عليه الله فسيؤتيه أجرا عظيما» ، فرجع علي يشق الناس، حتى بايع وهو
الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري، تحقيق الزيني (1/ 40)
ثم قال: يا عبد الله إياك ثم إياك لا تتلبس بها، ثم قال: إن استقام أمر خمسة منكم وخالف واحد فاضربوا عنقه، وإن استقام أربعة واختلف اثنان فاضربوا أعناقهما، وإن استقر ثلاثة واختلف ثلاثة فاحتكموا إلى ابني عبد الله، فلاي الثلاثة قضى فالخليفة منهم وفيهم، فإن أبى الثلاثة الآخرون ذلك فاضربوا أعناقهم، فقالوا: قل فينا
الامامة والسياسة - تحقيق الشيري (1/ 43)
ثم قال: إن استقام أمر خمسة منكم وخالف واحد فاضربوا عنقه، وإن استقام أربعة واختلف اثنان فاضربوا أعناقهما، وإن استقر ثلاثة واختلف ثلاثة فاحتكموا إلى ابني عبد الله، فلاي الثلاثة قضى فالخليفة منهم وفيهم (1)، فإن أبى الثلاثة الاخرون ذلك فاضربوا أعناقهم، فقالوا: قل فينا يا أمير المؤمنين مقالة نستدل فيها برأيك ونقتدي به. فقال: والله ما يمنعني أن أستخلفك يا سعد إلا
تاريخ اليعقوبي (ص: 169، بترقيم الشاملة آليا)
وأمر صهيباً أن يصلي بالناس حتى يتراضوا من الستة بواحد، واستعمل أبا طلحة زيد بن سهل الأنصاري، وقال: إن رضي أربعة وخالف اثنان، فاضرب عنق الاثنين، وإن رضي ثلاثة وخالف ثلاثة، فاضرب أعناق الثلاثة الذين ليس فيهم عبد الرحمن، وإن جازت الثلاثة الأيام ولم يتراضوا بأحد، فاضرب أعناقهم جميعاً.
الطبقات الكبرى ط العلمية (3/ 285)
قال: أخبرنا يزيد بن هارون قال: أخبرنا حماد بن سلمة عن ثابت البناني عن أنس بن مالك أن أصحاب الشورى اجتمعوا فلما رآهم أبو طلحة وما يصنعون قال:
لأنا كنت لأن تدافعوها أخوف مني من أن تنافسوها. فو الله ما من أهل بيت من المسلمين إلا وقد دخل عليهم في موت عمر نقص في دينهم وفي دنياهم. قال يزيد فيما أعلم.
تاريخ دمشق لابن عساكر (35/ 289)
اخبرنا (4) أبو عبد الله محمد بن احمد بن ابراهيم في كتابه ثم (4) اخبرنا أبو محمد عبد الرحمن بن أبي الحسن انا سهل بن بشر قالا انا أبو الحسن محمد بن الحسين (5) بن محمد (6) انا محمد بن احمد بن عبد الله الذهلي نا موسى بن هارون نا قتيبة بن سعيد نا عبد الله بن زيد بن أسلم عن زيد بن أسلم عن أبيه ان عمر قال للستة نفر الذي خرج رسول الله (صلى الله عليه وسلم) من الدنيا وهو عنهم راض قال بايعوا لمن بايع له عبد الرحمن لمن أبى فاضربوا عنقه
تاريخ دمشق لابن عساكر (39/ 190)
وأنا محمد بن عمر أنا هشام بن سعد وعبد الله بن زيد بن أسلم عن زيد بن أسلم عن أبيه عن عمر قال فإن اجتمع رأي ثلاثة وثلاثة فاتبعوا صنف (4) عبد الرحمن بن عوف واسمعوا وأطيعوا أخبرنا أبو غالب وأبو عبد الله قالا أنا أبو الحسين بن الآبنوسي عن أحمد بن عبيد قالا وأنا أبو تمام الواسطي في كتابه أنا أحمد بن عبيد (5) أنا محمد (6) بن الحسين نا ابن أبي خيثمة أنا قتيبة بن سعيد أنا عبد الله بن زيد عن زيد عن أبيه أن عمر بن الخطاب لما طعن قال للستة (7) النفر الذين خرج رسول الله (صلى الله عليه وسلم) من الدنيا وهو عنهم راض بايعوا لمن بايع عبد الرحمن بن عوف فإذا بايعتم لمن بايع عبد الرحمن بن عوف فمن أبى فاضربوا عنقه
تاريخ دمشق لابن عساكر (39/ 197)
أخبرنا أبو بكر محمد بن عبد الباقي أنا الحسن بن علي أنا أبو عمر بن حيوية أنا أحمد بن معروف أنا الحسين بن الفهم أنا محمد بن سعد (2) أنبأ محمد بن عمر حدثني محمد بن موسى عن إسحاق بن عبد الله بن أبي طلحة عن أنس بن مالك قال أرسل عمر بن الخطاب إلى أبي طلحة قبل أن يموت بساعة فقال يا أبا طلحة كن في خمسين في قومك من الأنصار مع هؤلاء النفر أصحاب الشورى (3) فإنهم فيما أحب سيجتمعون في بيت حدهم فقم على ذلك الباب بأصحابك فلا تترك أحدا يدخل عليهم ولا تترك أحدا منهم يمضي حتى يؤمروا أحدهم اللهم أنت خليفتي عليهم قال (4) وأنا محمد بن عمر حدثني مالك بن أبي الرجال حدثني إسحاق بن عبد الله بن أبي طلحة قال وافى أبو طلحة (5) في أصحابه ساعة قبر عمر فلزم أصحاب الشورى فلما جعلوا أمرهم إلى عبد الرحمن بن عوف يختار لهم منهم لزم أبو طلحة باب عبد الرحمن بن عوف بأصحابه حتى بايع عثمان
الآحاد والمثاني لابن أبي عاصم (3/ 12)
1299 - قال أبو عمرو نصر بن علي الحداني، نا عبد الله بن داود، قال سلمة بن نبيط: أنا عن نعيم بن أبي هند، عن نبيط بن شريط، عن سالم بن عبيد رضي الله عنه قال: أغمي على رسول الله صلى الله عليه وسلم في مرضه فأفاق فقال: «حضرت الصلاة؟» قالوا: نعم. فقال: «مروا بلالا فليؤذن ومروا أبا بكر فليصل للناس أو بالناس» . ثم أغمي عليه فأفاق فقال: «حضرت الصلاة؟» قالوا: نعم. فقال: «مروا بلالا فليؤذن ومروا أبا بكر فليصل بالناس» . ثم أغمي عليه فأفاق قال: «حضرت الصلاة؟» قالوا: نعم. قال: «مروا بلالا فليؤذن ومروا أبا بكر فليصل بالناس» . فقالت عائشة رضي الله عنها: إن أبي رجل [ص:13] أسيف إذا قام ذلك المقام يبكي فلا يستطيع، فلو أمرت غيره. قال: ثم أغمي عليه فأفاق فأمر بلالا فأذن وأمر أبا بكر رضي الله عنه فصلى بالناس ثم إن رسول الله صلى الله عليه وسلم وجد خفة فقال: «انظروا لي من أتكئ عليه» . فجاءت بريرة ورجل آخر فاتكأ عليهما، فلما رآه أبو بكر رضي الله عنه هم ذهب لينكص فأومى إلي أن اثبت مكانك حتى قضى أبو بكر رضي الله عنه صلاته، ثم إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قبض. فقال عمر رضي الله عنه: والله لا أسمع أحدا يذكر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قبض إلا ضربته بسيفي هذا. قال: وكان الناس أميين لم يكن فيهم نبي قبله قال: فأمسك الناس وقالوا: يا سالم انطلق إلى صاحب رسول الله صلى الله عليه وسلم فادعه. فأتيت أبا بكر رضي الله عنه وهو في المسجد فأتيته أبكي دهشا، فلما رآني قال: قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم؟ فقلت: إن عمر يقول: لا أسمع أحدا يذكر أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قبض إلا ضربته بسيفي هذا. فقال: انطلق فانطلقت معه وجاء والناس قد أكبوا على رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال: يا أيها الناس أفرجوا لي. قال: فأفرجوا له، فجاء حتى أكب عليه ثم لمسه ثم قال: {إنك ميت وإنهم ميتون} [الزمر: 30] فقالوا: يا صاحب رسول الله أقبض رسول الله صلى الله عليه وسلم؟ قال: نعم. فعلموا أن قد صدق. فقالوا: يا صاحب رسول الله نصلي على رسول الله صلى الله عليه وسلم؟ قال [ص:14]: نعم. قالوا: كيف؟ قال: يدخل قوم فيكبرون ويدعون ثم يخرجون حتى يدخل الناس. قالوا: يا صاحب رسول الله أيدفن رسول الله صلى الله عليه وسلم؟ قال: نعم. قالوا: أين؟ قال: في المكان الذي قبض الله عز وجل فيه روحه؛ فإن الله تبارك وتعالى لم يقبض روحه إلا في مكان طيب. فعلموا أن قد صدق. ثم أمرهم أن يغسله بنو أبيه، واجتمع المهاجرون يتشاورون فقالوا: انطلقوا بنا إلى إخواننا من الأنصار ندخلهم معنا في هذا الأمر، فقالت الأنصار: منا أمير ومنكم أمير. فقال عمر رضي الله عنه: من له مثل هذا {إذ هما في الغار إذ يقول لصاحبه لا تحزن إن الله معنا} [التوبة: 40] من هما؟ ثم بسط يده فبايعه وبايعه الناس بيعة حسنة جميلة " قال ابن أبي عاصم: وأحسبني قد سمعته من نصر بن علي ما لا أحصيه
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج33، ص: 143
لأولى بالناس و ما زلت مظلوما منذ قبض رسول الله ص و الله لئن كان ما بلغني عنك حقا فلظلم أبي بكر و عمر إياك أعظم من ظلم عثمان لأنه بلغني أنك تقول لقد قبض رسول الله و نحن شهود فانطلق عمر و بايع أبا بكر و ما استأمرك و لا شاورك و لقد خاصم الرجلان الأنصار بحقك و حجتك و قرابتك من رسول الله ص و لو سلما لك الأمر و بايعاك كان عثمان أسرع الناس إلى ذلك لقرابتك منه و حقك عليه لأنه ابن عمك و ابن عمتك ثم عمد أبو بكر فردها إلى عمر عند موته ما شاورك و لا استأمرك حين استخلفه و بايع له ثم جعلك عمر في الشورى بين ستة منكم و أخرج منها جميع المهاجرين و الأنصار و غيرهم فوليتم ابن عوف أمركم في اليوم الثالث حين رأيتم الناس قد اجتمعوا و اخترطوا سيوفهم و حلفوا بالله لئن غابت الشمس و لم تختاروا أحدكم لنضربن أعناقكم و لننفذ فيكم أمر عمر و وصيته فوليتم أمركم ابن عوف فبايع عثمان و بايعتموه ثم حصر عثمان فاستنصركم فلم تنصروه و دعاكم فلم تجيبوه و بيعته في أعناقكم و أنتم يا معشر المهاجرين و الأنصار حضور شهود فخليتم بينه و بين أهل مصر فخليتم حتى قتلوه و أعانهم طوائف منكم على
تاريخ الإسلام ت تدمري (3/ 303)
سنة أربع وعشرين
خلافة عثمان رضي الله عنه
دفن عمر رضي الله عنه في أول المحرم، ثم جلسوا للشورى: فروي عن عبد الله بن أبي ربيعة أن رجلا قال قبل الشورى: إن بايعتم لعثمان أطعنا، وإن بايعتم لعلي سمعنا وعصينا.
وقال المسور بن مخرمة: جاءني عبد الرحمن بن عوف بعد هجع من الليل فقال: ما ذاقت عيناي كثير نوم ثلاث ليال فادع لي عثمان وعليا والزبير وسعدا، فدعوتهم، فجعل يخلو بهم واحدا واحدا يأخذ عليه، فلما أصبح صلى صهيب بالناس، ثم جلس عبد الرحمن فحمد الله وأثني عليه، وقال في كلامه: إني رأيت الناس يأبون إلا عثمان [1] .
__________
[1] أخرجه البخاري في التاريخ الصغير 1/ 50 تحقيق محمود إبراهيم زائد، وابن عساكر (ترجمة عثمان بن عفان) - تحقيق سكينة الشهابي 182، والسيوطي في تاريخ الخلفاء 153.
تاريخ الإسلام ت تدمري (3/ 304)
لا يخلو به رجل ذو رأي فيعدل بعثمان أحدا، وذكر الحديث إلى أن قال: فتشهد وقال: أما بعد يا علي فإني قد نظرت في الناس فلم أرهم يعدلون بعثمان فلا تجعلن على نفسك سبيلا، ثم أخذ بيد عثمان فقال: نبايعك على سنة الله وسنة رسوله وسنة الخليفتين بعده. فبايعه عبد الرحمن بن عوف وبايعه المهاجرون والأنصار [1] .
موضع گیریها نسبت به شیعه
أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية - عرض ونقد - (1/ 10)
سابعاً: استرعى انتباهي تضخم الخلاف حول حقيقة الاثني عشرية لدى الكتاب المعاصرين:
فمن فريق يرى أنهم كفرة، وأن غلهم تجاوز الحدود الإسلامية، كما في كتابات الأستاذ محب الدين الخطيب، وإحسان إلهي ظهير، وإبراهيم الجبهان (2) . وغيرهم.
وفريق يرى أن الاثني عشرية طائفة معتدلة لم تجنح إلى الغلو الذي وقعت فيه الفرق الباطنية، مثل: كتابات النشار، وسليمان دنيا، ومصطفى الشكعة (1) . وغيرهم.
وفريق ثالث التبس عليه الأمر حتى ذهب يستفتي شيوخ الشيعة الاثني عشرية فيما كتبه عنهم إحسان إلهي ظهير، ومحب الدين الخطيب، كما تجد ذلك فيما كتبه البهنساوي في "السنة المفترى عليها".
ومن خلال هذه الاختلافات قد تضيع الحقيقة، أو تخفى على الكثير.
ولذلك فقد راعيت في هذه الرسالة - ولا سيما في باب الشيعة المعاصرين - الاستماع إلى أصوات الشيعة المدافعين عن مذهبهم والناقدين لما كتبه بعض أهل السنة عن معتقدهم، ومناقشة ذلك.
ولقد كتب أسلافنا عن الاثني عشرية، وهي التي يسمونها بالرافضة، وكان لمصنفاتهم أثرها، كما في كتابات أبي نعيم، وشيخ الإسلام ابن تيمية، المقدسي، والفيروزآبادي، وما في كتب الفرق والعقيدة، ولكن تلك الكتابات كانت قبل شيوع كتب الشيعة وانتشارها، وجملة منها يحمل صفة الرد على بعض مؤلفات الشيعة، ولا تدرس الطائفة بعقائدها وأفكارها بشكل شامل.
کلام اوائل المقالات مفید قده در اصول تشیع
أوائل المقالات في المذاهب و المختارات، ص: 39
ألقابا بأحاديث لهم بأقاويل أحدثوها فغلبت عليهم في الاستعمال دون الوصف بالإمامية و صار هذا الاسم في عرف المتكلمين و غيرهم من الفقهاء و العامة علما على من ذكرناه.
و أما الزيدية فهم القائلون بإمامة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب و الحسن و الحسين و زيد بن علي ع و بإمامة كل فاطمي دعا إلى نفسه و هو على ظاهر العدالة و من أهل العلم و الشجاعة و كانت بيعته على تجريد السيف للجهاد
3 باب ما اتفقت الإمامية فيه على خلاف المعتزلة فيما اجتمعوا عليه من القول بالإمامة
اتفق أهل الإمامة على أنه لا بد في كل زمان من إمام موجود يحتج الله عز و جل به على عباده المكلفين و يكون بوجوده تمام المصلحة في الدين و أجمعت المعتزلة على خلاف ذلك و جواز خلو الأزمان الكثيرة من إمام موجود و شاركهم في هذا الرأي و خالف الإمامية فيه الخوارج و الزيدية و المرجئة و العامة المنتسبون إلى الحديث.
و اتفقت الإمامية على أن إمام الدين لا يكون إلا معصوما من الخلاف لله تعالى عالما بجميع علوم الدين كاملا في الفضل بائنا من الكل بالفضل
أوائل المقالات في المذاهب و المختارات، ص: 40
عليهم في الأعمال التي يستحق بها النعيم المقيم و أجمعت المعتزلة و من ذكرناه من الفرق الخارجة عن سمة الإمامية على خلاف ذلك و جوزوا أن يكون الأئمة عصاة في الباطن و ممن يقارف الآثام و لا يجوز الفضل و لا يكمل علوم الدين.
و اتفقت الإمامية على أن الإمامة لا تثبت مع عدم المعجز لصاحبها إلا بالنص على عينه و التوقيف و أجمعت المعتزلة و الخوارج و الزيدية و المرجئة و المتسمون بأصحاب الحديث على خلاف ذلك و أجازوا الإمامة في من لا معجز له و لا نص عليه و لا توقيف.
و اتفقت الإمامية على أن الإمامة بعد النبي ص في بني هاشم خاصة ثم في علي و الحسن و الحسين و من بعد في ولد الحسين ع دون ولد الحسن ع إلى آخر العالم و أجمعت المعتزلة و من ذكرناه من الفرق على خلاف ذلك و أجاز سائرهم إلا الزيدية خاصة الإمامة في غير بني هاشم و أجازتها الزيدية في غير ولد الحسين ع. و اتفقت الإمامية على أن رسول الله ص استخلف أمير المؤمنين ع في حياته و نص عليه بالإمامة بعد وفاته و إن من دفع ذلك فقد دفع فرضا من الدين و أجمعت المعتزلة و الخوارج و المرجئة و البترية و الحشوية المنتسبون إلى الحديث على خلاف ذلك و أنكروا نص النبي ص على أمير المؤمنين ع و دفعوا أن يكون الإمام بعده بلا فصل على المسلمين.
و اتفقت الإمامية على أن النبي ص نص على إمامة الحسن و الحسين بعد أمير المؤمنين ع و أن أمير المؤمنين ع أيضا نص عليهما كما
أوائل المقالات في المذاهب و المختارات، ص: 41
نص الرسول ص و أجمعت المعتزلة و من عددناه من الفرق سوى الزيدية الجارودية على خلاف ذلك و أنكروا أن يكون للحسن و الحسين ع إمامة بالنص و التوقيف.
و اتفقت الإمامية على أن رسول الله ص نص على علي بن الحسين و أن أباه و جده نصا عليه كما نص عليه الرسول ص و أنه كان بذلك إماما للمؤمنين و أجمعت المعتزلة و الخوارج و الزيدية و المرجئة و المنتمون إلى أصحاب الحديث على خلاف ذلك و أنكروا بأجمعهم أن يكون علي بن الحسين ع إماما للأمة بما توجب به الإمامة لأحد من أئمة المسلمين.
و اتفقت الإمامية على أن الأئمة بعد الرسول ص اثنا عشر إماما و خالفهم في ذلك كل من عداهم من أهل الملة و حججهم في ذلك على خلاف الجمهور ظاهرة من جهة القياس العقلي و السمع المرضي و البرهان الجلي الذي يفضي التمسك به إلى اليقين
4 القول في المتقدمين على أمير المؤمنين ع
و اتفقت الإمامية و كثير من الزيدية على أن المتقدمين على أمير المؤمنين
أوائل المقالات في المذاهب و المختارات، ص: 42
ع ضلال فاسقون و أنهم بتأخيرهم أمير المؤمنين ع عن مقام رسول الله ص عصاة ظالمون و في النار بظلمهم مخلدون و أجمعت المعتزلة و الخوارج و جماعة من الزيدية و المرجئة و الحشوية على خلاف ذلك و دانوا بولاية القوم و زعموا أنهم لم يدفعوا حقا لأمير المؤمنين ع و أنهم من أهل النعيم إلا الخوارج و الجميعة من الزيدية فإنهم تبرءوا من عثمان خاصة و زعموا أنه مخلد في الجحيم بإحداثه في الدين لا بتقدمه على أمير المؤمنين ع
5 القول في محاربي أمير المؤمنين ع
و اتفقت الإمامية و الزيدية و الخوارج على أن الناكثين و القاسطين من أهل البصرة و الشام أجمعين كفار ضلال ملعونون بحربهم أمير المؤمنين ع و أنهم بذلك في النار مخلدون و أجمعت المعتزلة سوى الغزال منهم و ابن باب
أوائل المقالات في المذاهب و المختارات، ص: 43
و المرجئة و الحشوية من أصحاب الحديث على خلاف ذلك فزعمت المعتزلة كافة إلا من سميناه و جماعة من المرجئة و طائفة من أصحاب الحديث أنهم فساق ليسوا بكفار و قطعت المعتزلة من بينهم على أنهم لفسقهم في النار مخلدون.
و قال باقي المرجئة و أصحاب الحديث إنهم لا يستحقون اسم الكفر و الفسوق و قال بعض هذين الفريقين أنهم كانوا مجتهدين في حربهم أمير المؤمنين ع و لله بذلك مطيعين و عليه مأجورين و قال البعض الآخر بل كانوا لله تعالى عاصين إلا أنهم ليسوا بفاسقين و لا يقطع على أنهم للعذاب مستحقون و زعم واصل الغزال و عمرو بن عبيد بن باب من بين كافة المعتزلة أن طلحة و الزبير و عائشة و من كان في حيزهم من علي بن أبي طالب ع و الحسن و الحسين ع و محمد و من كان في حيزهم كعمار بن ياسر و غيره من المهاجرين و وجوه الأنصار و بقايا أهل بيعة الرضوان كانوا في اختلافهم كالمتلاعنين و أن إحدى الطائفتين فساق ضلال مستحقون للخلود في النار إلا أنه لم يقم عليها دليل.
و اتفقت الإمامية و الزيدية و جماعة من أصحاب الحديث على أن الخوارج على أمير المؤمنين ع المارقين عن الدين كفار بخروجهم عليه و أنهم في النار بذلك مخلدون.
و أجمعت المعتزلة على خلاف ذلك و منعوا من إكفارهم و اقتصروا في تسميتهم على التفسيق و أوجبوا عليهم التخليد في الجحيم.
و زعمت المرجئة و باقي أصحاب الحديث أنهم فساق يخاف عليهم
أوائل المقالات في المذاهب و المختارات، ص: 44
العذاب و يرجى لهم العفو و الثواب و دخول جنات النعيم
6 القول في تسمية جاحدي الإمامة و منكري ما أوجب الله تعالى للأئمة من فرض الطاعة
و اتفقت الإمامية على أن من أنكر إمامة أحد الأئمة و جحد ما أوجبه الله تعالى من فرض الطاعة فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار و أجمعت المعتزلة على خلاف ذلك و أنكروا كفر من ذكرناه و حكموا لبعضهم بالفسق خاصة و لبعضهم بما دون الفسق من العصيان
السنة لعبد الله بن أحمد (2/ 547)
المؤلف: أبو عبد الرحمن عبد الله بن أحمد بن محمد بن حنبل الشيبانيّ البغدادي (المتوفى: 290هـ)
1272 - حدثني محمد بن إسماعيل بن سمرة الأحمسي، نا أبو يحيى الحماني، عن أبي جناب الكلبي، عن أبي سليمان الهمذاني أو النخعي، عن عمه، عن علي رضي الله عنه [ص:548] قال: قال لي النبي صلى الله عليه وسلم: «يا علي أنت وشيعتك في الجنة وإن قوما لهم نبز يقال له الرافضة إن أدركتهم فاقتلهم فإنهم مشركون» قال علي رضي الله عنه: ينتحلون حبنا أهل البيت وليسوا كذلك وآية ذلك أنهم يشتمون أبا بكر وعمر رضي الله عنهما
1273 - سألت أبي: من الرافضة؟ قال: «الذين يسبون أو يشتمون أبا بكر وعمر»
السنة لعبد الله بن أحمد (2/ 539)
1252 - حدثني سعيد بن يحيى القرشي، ثنا أبي، ثنا المجالد، عن عامر، عن أبي جحيفة، قال: لما أحرق علي رضي الله عنه الزط قال: صدق الله ورسوله فلما انصرف قلت له: فهل عهد إليك فيهم رسول الله صلى الله عليه وسلم عهدا؟ فقال: «إذا قلت صدق الله ورسوله عرف مثلك ومن يعقل أنه كذلك فإذا قلت قال رسول الله صلى الله عليه وسلم فهنالك فسلني»
السنة لعبد الله بن أحمد (2/ 548)
1275 - حدثني أبو هاشم زياد بن أيوب دلويه، نا أبو معاوية، نا إسماعيل بن أبي خالد، عن الشعبي، عن علقمة، قال: «لقد غلت هذه الشيعة في علي رضي الله عنه كما غلت النصارى في عيسى ابن مريم»
السنة لعبد الله بن أحمد (2/ 549)
1278 - حدثني عبد الله بن مطيع بن راشد، نا هشيم، عن إسماعيل بن أبي خالد، عن الشعبي، قال: قال علقمة: «لقد صنعت هذه الأمة في علي رضي الله عنه كما صنعت النصارى في عيسى عليه السلام»
السنة لعبد الله بن أحمد (2/ 550)
1282 - حدثني أبي، نا أبو معاوية، نا إسماعيل بن أبي خالد، عن الشعبي، عن علقمة، قال: «غلت الشيعة في علي رضي الله عنه كما غلت النصارى في عيسى ابن مريم عليه السلام» قال: «وكان الشعبي يقول لقد بغضوا إلينا حديث علي رضي الله عنه»
السنة لعبد الله بن أحمد (2/ 565)
1325 - حدثني أبو كريب محمد بن العلاء الهمداني، نا محمد بن الحسن الأسدي، نا هارون بن صالح الهمداني، عن الحارث بن عبد الرحمن، عن أبي الجلاس، قال: سمعت عليا [ص:566] رضي الله عنه يقول لعبد الله بن سبأ: ويلك، ما أفضى إلي رسول الله صلى الله عليه وسلم شيئا كتمه أحدا من الناس ولقد سمعته يقول: «إن بين يدي الساعة ثلاثين كذابا وإنك لأحدهم»
السنة لعبد الله بن أحمد (2/ 573)
1345 - حدثني أبي، نا سفيان، عن أبي موسى وهو إسرائيل، عن الحسن، عن علي رضي الله عنه قال: " فينا والله نزلت {ونزعنا ما في صدورهم من غل إخوانا على سرر متقابلين} [الحجر: 47]
1346 - سألت أبي عن الأئمة فقال: «أبو بكر ثم عمر ثم عثمان ثم علي في الخلفاء»،
1347 - سمعت أبي يقول: «أما التفضيل فأقول أبو بكر ثم عمر ثم عثمان ثم علي»، قول ابن عمر كنا نعد ورسول الله صلى الله عليه وسلم حي فيقول أبو بكر وعمر وعثمان وعلي في الخلفاء "،
1348 - سمعت أبي يقول: والخلافة على ما روى سفينة عن النبي صلى الله عليه وسلم: الخلافة في أمتي ثلاثون سنة، ونستعمل الخبرين جميعا ما قال سفينة وما قال ابن عمر ولا نعيب من ربع بعلي لقرابته وصهره وإسلامه القديم وعدله وأن أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم [ص:574] الذين كانوا معه سموه أمير المؤمنين وأقام الحدود ورجم وحج بالناس ودعي أمير المؤمنين ثم لم يعتب عليه في قسمته بالعدل وكل ما كان عليه من مضى من اتباعهم الحق،
1349 - سألت أبي رحمه الله عن التفضيل بين أبي بكر وعمر وعثمان وعلي رضوان الله عليهم فقال: أبو بكر وعمر وعثمان وعلي الرابع من الخلفاء. قلت لأبي: إن قوما يقولون إنه ليس بخليفة قال: هذا قول سوء رديء. وقال: أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم كانوا يقولون له يا أمير المؤمنين أفنكذبهم وقد حج وقطع ورجم فيكون هذا إلا خليفة
الإبانة عن أصول الديانة (ص: 256)
المؤلف: أبو الحسن علي بن إسماعيل بن إسحاق بن سالم بن إسماعيل بن عبد الله بن موسى بن أبي بردة بن أبي موسى الأشعري (المتوفى: 324هـ)
ورأينا عليا والعباس رضي الله عنهما بايعاه رضي الله عنه وأقرا له بالإمامة، وإذا كانت الرافضة يقولون: إن عليا رضي الله عنه هو المنصوص على إمامته، والراوندية تقول: العباس هو المنصوص على إمامته، ولم يكن للناس في الإمامة إلا ثلاثة أقوال:
من قال منهم: إن النبي صلى الله عليه وسلم نص على إمامة أبي بكر الصديق رضي الله عنه، وهو الإمام بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم.
وقول من قال: نص على إمامة علي رضي الله عنه.
وقول من قال: الإمام بعده العباس.
وقول من قال: هو أبو بكر الصديق رضي الله عنه، هو بإجماع المسلمين والشهادة له بذلك.
ثم رأينا عليا رضي الله عنه والعباس رضي الله عنه قد بايعاه
شرح السنة للبربهاري (ص: 129)
فمن قدم أبا بكر وعمر وعثمان [وعليا] على أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم، ولم يتكلم في الباقين إلا بخير، ودعا لهم، فقد خرج من التشيع أوله وآخره.
شرح السنة للبربهاري (ص: 129)
[149] وبدعة ظهرت، هي كفر بالله العظيم، ومن قال بها فهو كافر، لا شك فيه: من يؤمن بالرجعة، ويقول: علي بن أبي طالب حي، وسيرجع قبل يوم القيامة، ومحمد بن علي وجعفر بن محمد، وموسى بن جعفر، وتكلموا في الإمامة، وأنهم يعلمون الغيب، فاحذرهم؛ فإنهم كفار بالله العظيم، ومن قال بهذا.
قال طعمة بن [عمرو] ، وسفيان بن عيينة: من وقف عند عثمان وعلي فهو شيعي لا يعدل، ولا يكلم، ولا يجالس.
ومن قدم عليا على عثمان فهو رافضي قد رفض أمر أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم.
أخبار الدولة العباسية (ص: 196)
قال بكير: ففعلت ذلك، ودخل محمد ابن علي منزله، ودخل أهل بيته منازلهم، حتى إذا لم يبق غيري عاد إليّ إبراهيم بن سلمة فأدخلني عليه فسلّمت تسليما خاصّا، وخبّرته بأمرنا وما صرنا إليه بعد موت أبي رباح [1] ، ودفعت إليه كتاب سالم وكتب أصحابه فقرأها، وترحّم على ابن بجير فأكثر وتوجّع لموته وترحم على أبي رباح [1] ، [91 أ] ثم قال: كم يبلغ أصحابكم بالكوفة؟ قلت: لا يكونون ثلاثين رجلا.
قال: سيكونون ويكثرون. فقلت: إنّا كنّا نتحفظ ونمسك عن الجدّ انتظار الوقت، فقال: قد أصبتم [2] ، وعليك بتجارتك هذه، أظهر الجدّ فيها لا يرى من أنت بين ظهرانيه أنّ شأنك غيرها. قال بكير: فدفعت إليه تسعين ومائة دينار جمعتها شيعة الكوفة. قال: ودفعت إليّ أمّ الفضل طوقا من ذهب وثوبا مرويّا من غزل يدها، وسألتني دفعهما [3] إليه، فكان أول مال حملته الشيعة إلى محمد بن علي مع بكير بن ماهان. قال إبراهيم: فكان إذا تفرّق بنو علي وحامّتهم أرسل محمد إلى بكير فيدخله عليه ويكثر الخلوة به
أخبار الدولة العباسية (ص: 219)
المؤلف: مؤلف أخبار الدولة العباسية - مجهول (المتوفى: ق 3هـ)
وسمعنا ممن أدركنا من مشايخ الشيعة يذكرون أنّ الشيعة سمّت اثني عشر رجلا نظراء الاثني عشر النقباء، إذا مات من النقباء رجل صدّر مكانه رجل من النظراء.
تسمية نظراء النقباء
المعارف (1/ 480)
جابر الجعفي
هو: جابر بن يزيد. وكان ضعيفا في حديثه. وهو من الرّافضة الغالية، الذين يؤمنون بالرّجعة. وكان صاحب شبهة ونيرنجات. «1» وقد روى عنه «الثوري» «2» و «شعبة» .
وتوفى سنة ثمان وعشرين ومائة.
المعارف (1/ 624)
301/ أسماء الغالية
من الرافضة
أبو الطّفيل:
صاحب راية «المختار» ، وكان آخر من رأى رسول الله- صلّى الله عليه وسلم- موتا.
و «المختار» ، و «أبو عبد الله الجدلي» ، و «زرارة بن أعين» ، و «جابر الجعفي» .
الشيعة
الحارث الأعور، وصعصعة بن صوحان، والأصبغ بن نباتة، وعطية العوفيّ، وطاووس، وسليمان الأعمش، وأبو إسحاق السّبيعىّ، وأبو صادق، وسلمة بن كهبل، والحكم بن عتيبة [1] ، وسالم بن أبى الجعد، وإبراهيم النّخعىّ، وحبّة [2] بن جوين، وحبيب بن أبى ثابت، ومنصور بن المعتمر، وسفيان الثوريّ، وشعبة ابن الحجاج، وفطر بن خليفة، والحسن بن صالح بن حىّ، وشريك، وأبو إسرائيل الملائى، ومحمد بن فضيل [3] ، ووكيع بن الجراح، وحميد الرّؤاسيّ، وزيد بن الحباب، والفضل بن دكين، والمسعودي الأصغر، وعبيد الله بن موسى، وجرير بن عبد الحميد، وعبد الله بن داود، وهشيم، وسليمان التيمي، وعوف الأعرابيّ، وجعفر الضّبعىّ [4] ، ويحيى بن سعيد القطان، وابن لهيعة، وهشام بن عمار، والمغيرة، صاحب إبراهيم، ومعروف بن خرّبوذ، وعبد الرزاق، ومعمر، وعلى ابن الجعد.
بالای صفحه
اتفاق امامیة بر معصوم بودن امام-سابقه تاریخی
رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال النص 177 في حمران بن أعين ..... ص : 176-----
306 محمد بن مسعود، قال حدثني علي بن حسن، عن العباس بن عامر، عن أبان، عن الحارث، قال سمعت أبا عبد الله (ع) يقول إن حمران كان يقول بمد الحبل، من جاوزه من علوي و غيره برئنا منه.
الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 410
علي بن إبراهيم عن السري بن الربيع قال" لم يكن ابن أبي عمير يعدل بهشام بن الحكم شيئا و كان لا يغب إتيانهثم انقطع عنه و خالفه و كان سبب ذلك أن أبا مالك الحضرمي كان أحد رجال هشام و وقع بينه و بين ابن أبي عمير ملاحاة «1» في شيء من الإمامة قال ابن أبي عمير الدنيا كلها للإمام ع على جهة الملك و إنه أولى بها من الذين هي في أيديهم و قال أبو مالك ليس كذلك «2» أملاك الناس لهم إلا ما حكم الله به للإمام من الفيء و الخمس و المغنم فذلك له و ذلك أيضا قد بين الله للإمام أين يضعه و كيف يصنع به فتراضيا بهشام بن الحكم و صارا إليه فحكم هشام لأبي مالك على ابن أبي عمير فغضب ابن أبي عمير و هجر هشاما بعد ذلك.
رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال النص 247 في عبد الله بن أبي يعفور ..... ص : 246
الأوصياء علماء أبرار أتقياء، و قال ابن خنيس: الأوصياء أنبياء، قال فدخلا على أبي عبد الله (ع) قال، فلما استقر مجلسهما، قال، فبدأهما أبو عبد الله (ع) فقال: يا عبد الله ابرأ ممن قال إنا أنبياء.
البدء والتاريخ (5/ 124)
ذكر فرق الشيعة
...
فلمّا استشهد عليّ رضوان الله عليه افترقت الشيعة فقالت فرقة من الإمامية كان الإمام بعد النبي صله علي ثم الحسن ثم الحسين ثم علي بن الحسن ثم علي بن الحسين ثم محمد بن علي ثم جعفر بن محمد ثم موسى بن جعفر ثم علي بن موسى ثم محمد بن علي [ثم علي بن] محمد ثم الحسن بن علي ثم المهدي وهو الذي يذكره الحسين بن منصور المعروف بالحلاج في كتابه الموسوم بالإحاطة والفرقان ثم نسق الأئمة نسق الأهلة [F؟ 179 r؟] إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ الله اثْنا عَشَرَ شَهْراً 9: 36 وفيه أنشدت لبعضهم [كامل]
أدين بدين المصطفى ووصيه ... والطاهرين [1] وسيد العباد
ومحمد وبجعفر بن محمد ... وسمي مبعوث [2] بشط الوادي
وعلى المرضى ثم محمد وعلي ... المعصوم ثم الهادي
حسن وأكرم بعده بإمامنا [3] ... بالقائم المستور للميعاد
وأنشدت أيضا [رمل]
أنا مولى للنبي ثم للهادي علي ... وثمانٍ بعد سبطيه ومستور خفىّ
فهولاء جل الإمامية يقولون بالأئمة الإثنى عشر وأن الأمّة كفرت كلّهم بردّ عليّ عم إلا ستة نفر سلمان والمقداد وجابر وأبو ذر الغفاري وعمار وعبد الله بن عمر وأن علياً يعلم كل ما يحتاج [1] الناس إليه وكذلك هؤلاء الأئمة وكلهم معصومون لا يجوز عليهم السهو والخطاء والغلط وفيه يقول الشاعر الناشي [رجز]
أحاط بالعلم ولا يصلح أن ... يسوس أمراً من [2] بعلم لم يحط
ويرون أن الدار دار كفرٍ حتى لو رمى رامٍ في جامعٍ من جوامع المسلمين لم يقع على مسلمٍ وأن سكوتهم للتقية والمداراة وينتظرون خروج الثاني عشر فيخرجون على الأمة بالسيف والسبي ويتأولون قوله تعالى يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ من قَبْلُ 6: 158 إنما هو قيام المهدي ولهم في ذلك أشعار كثيرة وأسطار بعيدة فمنها قول دعبل [طويل]
فلولا الذي نرجوه في اليوم أو غدٍ ... تقطع نفسي إثرهم حسراتي
خروج إمام لا محالة خارج ... يقوم على اسم الله البركات
فإن قرب الرحمن من ذاك مدتي ... وأخر من عمري ووقت وفاتي
شغبت ولم أترك لنفسي ريبة ... ورويت منهم منصلي وقناتي
ومنهم القطعية قطعوا الإمامة عند وفاة موسى بن جعفر وأثبتوا لعلي بن موسى فسموا القطعية ومنهم الواقفية وقفوا عند موت موسى بن جعفر قالوا إنه لم يمت وهو القائم
البيان المغرب في أخبار الأندلس والمغرب (1/ 124)
المؤلف: ابن عذاري المراكشي، أبو عبد الله محمد بن محمد (المتوفى: نحو 695هـ)
ابتداء الدولة العبيدية الشيعية
قال الوراق: لم تزل الشيعة منذ مات على ابن أبي طالب - رضي الله عنه - تدعو إلى إمام معصوم، يقوم بالحق، على زعمهم؛ فترسل دعاة إلى سائر النواحي، فلا ينجح لهم سعي. ثم تفاوضوا وتراسلوا على أن يرسلوا داعيا إلى المغرب،
تاريخ الإسلام ت تدمري (20/ 161)
والذي يعتقده الرافضة في هذا المنتظر لو اعتقد المسلم في علي بل في النبي صلى الله عليه وسلم لما جاز له ذلك ولا أقر عليه.
قال النبي صلى الله عليه وسلم: «لا تطروني كما أطرت النصارى عيسى فإنما أنا عبد، فقولوا: عبد الله ورسوله» صلوات الله عليه وسلامه.
فإنهم يعتقدون فيه وفي آبائه أن كل واحد منهم يعلم علم الأولين والآخرين، وما كان وما يكون، ولا يقع منه خطأ قط، وأنه معصوم من الخطأ والسهو. نسأل الله العفو والعافية، ونعوذ بالله من الاحتجاج بالكذب ورد الصدق، كما هو دأب الشيعة.
تاريخ الإسلام ت تدمري (45/ 86)
لأن الإمامية يعتقدون أن الإمام المعصوم يعلم ما في بطن الحامل، وما وراء الجدار.
تاريخ ابن خلدون (1/ 246)
الفصل السابع والعشرون في مذاهب الشيعة في حكم الإمامة
اعلم أنّ الشّيعة لغة هم الصّحب والأتباع ويطلق في عرف الفقهاء والمتكلّمين [1] من الخلف والسّلف على اتّباع عليّ وبنيه رضي الله عنهم ومذهبهم جميعا متّفقين عليه أنّ الإمامة ليست من المصالح العامّة الّتي تفوّض إلى نظر الأمّة ويتعيّن القائم بها بتعيينهم بل هي ركن الدّين وقاعدة الإسلام ولا يجوز لنبيّ إغفاله ولا تفويضه إلى الأمّة بل يجب عليه تعيين الإمام لهم ويكون معصوما من الكبائر والصّغائر وإنّ عليّا رضي الله عنه هو الّذي عيّنه صلوات الله وسلامه عليه بنصوص ينقلونها ويؤوّلونها على مقتضى مذهبهم لا يعرفها جهابذة السّنّة ولا نقله الشّريعة بل أكثرها موضوع أو مطعون في طريقه أو بعيد عن تأويلاتهم الفاسدة.
وتنقسم هذه النّصوص عندهم إلى جليّ وخفيّ فالجليّ مثل قوله «من كنت مولاه فعليّ مولاه» قالوا ولم تطّرد هذه الولاية إلّا في عليّ ولهذا قال له عمر «أصبحت مولى كلّ مؤمن ومؤمنة» ومنها قوله «أقضاكم عليّ» ولا معنى للإمامة إلّا القضاء بأحكام الله وهو المراد بأولي الأمر الواجبة طاعتهم بقوله «أَطِيعُوا الله وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ 4: 59» والمراد الحكم والقضاء ولهذا كان حكما
تاريخ ابن خلدون (6/ 305)
وكانت وفاة المهدي لأربعة أشهر بعدها. وكان يسمّى أصحابه بالموحّدين تعريضا بلمتونة في أخذهم بالعدول عن التأويل وميلهم إلى التجسيم. وكان حصورا لا يأتي النساء. وكان يلبس العباءة المرقّعة. وله قدم في التقشّف والعبادة، ولم تحفظ عنه فلتة في البدعة إلا ما كان من وفاقه الإمامية من الشيعة في القول بالإمام المعصوم والله تعالى أعلم.
بالای صفحه
بالای صفحه
بالای صفحه
سابقه اینکه دائم میگویند: کذب کذب!
البداية والنهاية ط إحياء التراث (7/ 258)
قالت: سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول لنسائه: " ليت شعري أيتكن التي تنبحها كلاب الحوأب "، ثم ضربت عضد بعيرها فأناخته، وقالت: ردوني ردوني، أنا والله صاحبة ماء الحوأب، وقد أوردنا هذا الحديث بطرقه وألفاظه في دلائل النبوة كما سبق، فأناخ الناس حولها يوما وليلة، وقل لها عبد الله بن الزبير: إن الذي أخبرك أن هذا ماء الحوأب قد كذب (3)
__________
(3) جاء ابن الزبير بخمسين رجلا شهدوا عند عائشة هذا الماء ليس بماء الحوأب، فكانت هذه أول شهادة زور شهد بها في الاسلام.
أنساب الأشراف للبلاذري (2/ 224)
وسمعت عائشة في طريقها نباح كلاب فقالت: ما يقال لهذا الماء الذي نحن به؟ قالوا: الحوأب. فقالت: إنا لله وإنا إليه راجعون ردوني ردوني فإني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: وعنده نساؤه: [ «أيتكن ينبحها كلاب الحوأب» [1]] وعزمت على الرجوع فأتاها عبد الله بن الزبير فقال: كذب من زعم أن هذا الماء الحوأب، وجاء بخمسين من بني عامر فشهدوا وحلفوا على صدق عبد الله [2] .
المحاسن والمساوئ (ص: 22، بترقيم الشاملة آليا)
المؤلف: إبراهيم بن محمد البيهقي (المتوفى: نحو 320هـ)
وقال الزهري: لما سارت عائشة ومعها طلحة والزبير، رضي الله عنهم، في سبع مائة من قريش كانت تنزل كلّ منزل فتسأل عنه حتى نبحتها كلاب الحوأب فقالت: ردوني، لا حاجة لي في مسيري هذا، فقد كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، نهاني فقال: كيف أنت يا حميراء لو قد نبحت عليك كلاب الحوأب أو أهل الحوأب في مسيرك تطلبين أمراً أنت عنه بمعزل؟ فقال عبد الله بن الزبير: ليس هذا بذلك المكان الذي ذكره رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ودار على تلك المياه حتى جمع خمسين شيخاً قسامةً فشهدوا أنه ليس بالماء الذي تزعمه أنه نهيت عنه، فلما شهدوا قبلت وسارت حتى وافت البصرة
السيرة الحلبية = إنسان العيون في سيرة الأمين المأمون (3/ 401)
وقالت: والله أنا صاحبة الحوأب، ردوني ردوني ردوني. فعند ذلك يقال إن طلحة والزبير أحضرا خمسين رجلا شهدوا أن هذا ليس بماء الحوأب، وأن المخبر لها كذاب.
قال الشعبي: وهي أول شهادة زورت في الإسلام، وقال لها الزبير رضي الله عنه: ولعل الله أن يصلح بك بين الناس
ألفية أم المؤمنين عائشة «الروضة الأنيقة في نصرة العفيفة الصديقة (ص: 104)
قالوا بأن المصطفى قال لها … وهي ضحوك وصغير سنها
أيتكن تصحر بالأحدب … تنبحها كل كلاب الحوأب
فأبصري ألا تكوني لاهية … فتخرجي وتصبحي أنت هيه
ثمت جاءت والكلاب نبحت … فعندما تذكرت تراجعت
تقول: ردوني فلست ذاهبه … فإنني بذاك لست صائبه
قالوا: فذاك ليس ماء الحوأب … فلم تصدق عظمت أمر النبي
فاستشهدوا خمسين أعرابيا … أن ليس ماء الحوأب الرديا
معجم ابن الأعرابي (2/ 424)
المؤلف: أبو سعيد بن الأعرابي أحمد بن محمد بن زياد بن بشر بن درهم البصري الصوفي (المتوفى: 340هـ)
828 - نا أحمد، نا سهل بن عامر البجلي، نا أبو خالد الأحمر، عن مجالد، عن الشعبي، عن مسروق قال: قالت عائشة رضي الله عنها: يا مسروق إنك من ولدي، وإنك لمن أحبهم إلي فهل عندك علم من المخدج؟ قلت: نعم قتله علي بن أبي طالب على نهر يقال لأسفله ثامر، ولأعلاه نهروان بين أخافيق وطرفا قالت: ابغني على ذلك بينة، فأتيتها بسبعين رجلا من كل سبع أو عشرة، وكان الناس إذ ذاك [ص:425] أشياعا يشهدون أن عليا قتله على نهر أعلاه نهروان وأسفله ثامر بين أخافيق وطرفا قالت: لعن الله فلانا أخبرني أنه قتله على نيل مصر قال: قلت يا أمة فأسألك بحق الله، وبحق رسوله فإني من ولدك أي شيء سمعت من رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول فيهم؟ قالت: سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول: «هم شر الخلق والخليقة، يقتلهم خير الخلق والخليقة وأقربهم عند الله ورسوله يوم القيامة»
صحيح مسلم (2/ 745)
يقتلهم أدنى الطائفتين إلى الحق»
صحيح مسلم (2/ 745)
يقتلها أولى الطائفتين بالحق
صحيح مسلم (2/ 746)
تكون في أمتي فرقتان، فتخرج من بينهما مارقة، يلي قتلهم أولاهم بالحق»
صحيح مسلم (2/ 747)
155 - (1066) وحدثنا محمد بن أبي بكر المقدمي، حدثنا ابن علية، وحماد بن زيد، ح وحدثنا قتيبة بن سعيد، حدثنا حماد بن زيد، ح وحدثنا أبو بكر بن أبي شيبة، وزهير بن حرب، - واللفظ لهما - قالا: حدثنا إسماعيل ابن علية، عن أيوب، عن محمد، عن عبيدة، عن علي، قال: ذكر الخوارج فقال: «فيهم رجل مخدج اليد، أو مودن اليد، أو مثدون اليد»، لولا أن تبطروا لحدثتكم بما وعد الله الذين يقتلونهم، على لسان محمد صلى الله عليه وسلم، قال قلت: آنت سمعته من محمد صلى الله عليه وسلم؟ قال: إي، ورب الكعبة، إي، ورب الكعبة، إي، ورب الكعبة
__________
[شرح محمد فؤاد عبد الباقي]
[ ش (مخدج اليد أو مودن اليد أو مثدون اليد) مخدج اليد أي ناقص الييد ومودن اليد ناقص اليد ومثدون اليد صغير اليد مجتمعها (لولا أن تبطروا) البطر هنا التجبر وشدة النشاط]
البداية والنهاية ط إحياء التراث (7/ 263)
وكلما أبا موسى واستعانا عليه بنفر من الكوفة فقام في الناس فقال: أيها الناس، إن أصحاب محمد صلى الله عليه وسلم الذين صحبوه أعلم بالله ورسوله ممن لم يصحبه، وإن لكم علينا حقا وأنا مؤد إليكم نصيحة، كان الرأي أن لا تستخفوا بسلطان الله وأن لا تجترئوا على أمره، وهذه فتنة النائم فيها خير من اليقظان، واليقظان خير من القاعد، والقاعد خير من القائم والقائم خير من الراكب، والراكب خير من الساعي فاغمدوا السيوف وأنصلوا الأسنة، واقطعوا الأوتار، وآووا المضطهد والمظلوم حتى يلتئم هذا الامر، وتتجلي هذه الفتنة، .... ولكن المستشار مؤتمن، سمعت من النبي صلى الله عليه وسلم يقول " إنها ستكون فتنة القاعد فيها خير من القائم، والقائم خير من الماشي، والماشي خير من الراكب " (1) وقد جعلنا الله إخوانا وحرم علينا دماءنا وأموالنا، فغضب عمار وسبه، وقال: يا أيها الناس، إنما قال له رسول الله صلى الله عليه وسلم وحده أنت فيها قاعدا خير منك قائما، .... وقال أبو موسى أيها الناس، أطيعوني وكونوا خير قوم من خير أمم العرب، يأوي إليهم المظلوم، ويأمن فيهم الخائف، وإن الفتنة إذا أقبلت شبهت، وإذا أدبرت تبينت ثم أمر الناس بكف أيديهم ولزوم بيوتهم، .... فقال أبو موسى: أولئك خير الفرق، وهذه فتنة.
البداية والنهاية ط إحياء التراث (6/ 243)
قلت: الأخبار بقتال الخوارج متواترة عن رسول الله صلى الله عليه وسلم، لأن ذلك من طرق تفيد القطع عند أئمة هذا الشأن، ووقوع ذلك في زمان علي معلوم ضرورة لأهل العلم قاطبة،
البداية والنهاية ط إحياء التراث (7/ 327)
وقد يمكن أن يكون ذو الثدية من الجن؟ بل هو من الشياطين إما شياطين الإنس أو شياطين الجن، إن صح هذا السياق والله تعالى أعلم.
والمقصود أن هذه طرق متواترة عن علي إذ قد روي من طرق متعددة عن جماعة متباينة لا يمكن تواطؤهم على الكذب، فأصل القصة محفوظ وإن كان بعض الألفاظ وقع فيها اختلاف بين الرواة ولكن معناها وأصلها الذي تواطأت الروايات عليه صحيح لا يشك فيه عن علي أنه رواه عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أنه أخبر عن صفة الخوارج وذي الثدية الذي هو علامة عليهم، وقد روي ذلك من طريق جماعة من الصحابة غير علي كما تراها بأسانيدها وألفاظها وبالله المستعان.
وقد رواه جماعة من الصحابة منهم أنس بن مالك، وجابر بن عبد الله، ورافع بن عمرو الغفاري، وسعد بن أبي وقاص، وأبو سعيد سعد بن مالك بن سنان الأنصاري، وسهل بن حنيف، وعبد الله بن عباس، وعبد الله بن عمر، وعبد الله بن عمرو، وعبد الله بن مسعود، وعلي، وأبو ذر، وعائشة أم المؤمنين رضي الله عنهم أجمعين.
وقد قدمنا حديث علي بطرقه لأنه أحد الخلفاء الأربعة وأحد العشرة وصاحب القصة.
البداية والنهاية ط إحياء التراث (7/ 337)
وهو غريب من حديث أم المؤمنين، وقد تقدم في حديث عبد الله بن شهاب عن علي ما يدل على أن عائشة استغربت حديث الخوارج ولا سيما خبر ذي الثدية كما تقدم، وإنما أوردنا هذه الطرق كلها ليعلم الواقف عليها أن ذلك حق وصدق وهو من أكبر دلالات النبوة، كما ذكره غير واحد من الأئمة فيها والله تعالى أعلم.
وقال: سألت عائشة رضي الله عنها بعد ذلك عن خبر ذي الثدية فتيقنته من طرق متعددة.
فتح الباري لابن حجر (12/ 286)
وعند البزار من طريق الشعبي عن مسروق عن عائشة قالت ذكر رسول الله صلى الله عليه وسلم الخوارج فقال هم شرار أمتي يقتلهم خيار أمتي وسنده حسن وعند الطبراني من هذا الوجه مرفوعا هم شر الخلق والخليقة يقتلهم خير الخلق والخليقة
منهاج السنة النبوية (8/ 571)
ثم إنه عزم يوم الخميس في مرضه *) (4) على الكتاب مرة أخرى، كما في الصحيحين عن ابن عباس أنه قال: " «يوم الخميس وما يوم الخميس، اشتد برسول الله صلى الله عليه وسلم الوجع، فقال: " ائتوني بكتف أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده أبدا " فتنازعوا ولا ينبغي عند نبي تنازع، فقالوا: ما شأنه هجر؟ استفهموه، فذهبوا يردون عليه، فقال: " ذروني فالذي أنا فيه خير مما تدعونني إليه " فأمرهم بثلاث، فقال: " أخرجوا اليهود من جزيرة العرب، وأجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم " وسكت عن الثالثة، أو قال: فنسيتها» " (5) .
وفي رواية في الصحيحين قال: " «وفي البيت رجال فيهم عمر، فقال النبي صلى الله عليه وسلم: " هلموا أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده» " فقال بعضهم - وفي رواية عمر -: «رسول الله صلى الله عليه وسلم قد غلب عليه الوجع، وعندكم القرآن حسبكم كتاب الله، فاختلف أهل البيت واختصموا، فمنهم من يقول: قربوا يكتب لكم، ومنهم من يقول: ما قال عمر، ومنهم من يقول (1) غير ذلك، فلما أكثروا اللغط قال: " قوموا عني» " قال عبيد الله الراوي (2) عن الزهري قال ابن عباس: إن الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله صلى الله عليه وسلم وبين كتابه " (3) ، فحصل لهم شك: هل قوله: " «أكتب لكم كتابا لن تضلوا (4) بعده» " هو مما أوجبه المرض، أو هو الحق الذي يجب اتباعه؟ وإذا حصل الشك لهم لم يحصل به المقصود، فأمسك عنه وكان لرأفته (5) بالأمة يحب أن يرفع الخلاف بينها، ويدعو الله بذلك، ولكن قدر الله قد مضى بأنه لا بد من الخلاف.
منهاج السنة النبوية (8/ 145)
وتواتر عنه أنه كان يتضجر ويتململ من اختلاف رعيته عليه، وأنه ما كان يظن أن الأمر يبلغ ما بلغ.
وكان الحسن رأيه ترك القتال. وقد جاء النص الصحيح بتصويب الحسن.
وفي البخاري عن أبي بكر (1) - رضي الله عنه - أن النبي - صلى الله عليه وسلم - قال: " «إن ابني هذا سيد، وإن الله يصلح به بين فئتين عظيمتين من المسلمين» " (2) . فمدح الحسن على الإصلاح بين الطائفتين.
وسائر الأحاديث الصحيحة تدل على أن القعود عن القتال والإمساك عن الفتنة كان أحب إلى الله ورسوله. وهذا قول أئمة السنة وأكثر أئمة الإسلام. وهذا ظاهر في الاعتبار ; فإن محبة الله ورسوله للعمل بظهور ثمرته، فما كان أنفع للمسلمين في دينهم ودنياهم كان أحب إلى الله
الفتوح،ج4،ص:347
و أمر معاوية لابنه يزيد أن يلبس ثياب الخلافة و يخرج إلى الناس فيصعد المنبر و يخطب.
قال: فخرج يزيد و على رأسه عمامة معاوية و معه سيفه و خاتمه و قد لبس قميص عثمان الذي قتل عثمان فيه ملطخا بالدم حتى صعد المنبر، فلم يزل يخطب و يتكلم إلى أن انتصف النهار، ثم نزل عن المنبر و قد بايعه الصغير و الكبير،
http://lib.eshia.ir/10509/2/39
مقتل الحسین علیه السلام نویسنده : خوارزمی جلد : 2 صفحه : 39
ثم جعل يقاتل حتى أصابته اثنتان و سبعون جراحة، فوقف يستريح و قد ضعف عن القتال، فبينا هو واقف إذ أتاه حجر فوقع على جبهته، فسالت الدماء من جبهته، فأخذ الثوب ليمسح عن جبهته فأتاه سهم محدّد، مسموم، له ثلاث شعب، فوقع في قلبه، فقال الحسين عليه السّلام: «بسم اللّه و باللّه و على ملة رسول اللّه-و رفع رأسه الى السماء-، و قال: إلهي! إنك تعلم أنهم يقتلون رجلا ليس على وجه الأرض ابن نبي غيره» .
ثم أخذ السهم و أخرجه من وراء ظهره فانبعث الدم كالميزاب، فوضع يده على الجرح، فلما امتلأت دما رمى بها إلى السماء، فما رجع من ذلك قطرة، و ما عرفت الحمرة في السماء حتى رمى الحسين بدمه إلى السماء، ثمّ وضع يده على الجرح ثانيا، فلما امتلأت لطخ بها رأسه و لحيته، و قال: «هكذا، و اللّه، أكون حتى ألقى جدي محمدا صلّى اللّه عليه و آله و أنا مخضوب بدمي، و أقول: يا رسول اللّه! قتلني فلان و فلان» .
منهاج السنة النبوية (8/ 239)
وأعظم ما نقمه الناس على بني أمية شيئان: أحدهما: تكلمهم في علي، والثاني: تأخير الصلاة عن وقتها.
ولهذا رئي عمر بن مرة الجملي بعد موته، فقيل له: ما فعل الله بك؟ قال: غفر لي بمحافظتي على الصلوات في مواقيتها، وحبي (1) علي بن أبي طالب. فهذا حافظ على هاتين السنتين (2) حين ظهر خلافهما ; فغفر الله له بذلك. وهكذا شأن من تمسك (* بالسنة إذا ظهرت بدعة، مثل من تمسك *) (3) بحب الخلفاء الثلاثة ; حيث يظهر خلاف ذلك وما أشبهه.
_________
(1) م:. . محافظتي على الصلوات وحبي. .
وصیت حضرت به امام حسن ع:
البداية والنهاية ط هجر (9/ 286)
ثم بعدهم الحسن بن علي، كما وقع، لأن عليا أوصى إليه، وبايعه أهل العراق،
نيل الأوطار (5/ 127)-محمد بن علي الشوكاني (المتوفى: 1250هـ)
[باب أن من بعث بهدي لم يحرم عليه شيء بذلك]
قوله: (إن زياد بن أبي سفيان) وقع التحديث بهذا في زمن بني أمية، وأما بعدهم فما كان يقال له إلا زياد ابن أبيه. وقبل استلحاق معاوية له كان يقال له: زياد بن عبيد وكانت أمه سمية مولاة الحارث بن كلدة الثقفي وهي تحت عبيد المذكور فولدت زيادا على فراشه فكان ينسب إليه فلما كان في أيام معاوية شهد جماعة على إقرار أبي سفيان بأن زيادا ولده فاستلحقه معاوية بذلك وخالف الحديث الصحيح «أن الولد للفراش وللعاهر الحجر» وذلك لغرض دنيوي. وقد أنكر هذه الواقعة على معاوية من أنكرها حتى قيلت فيها الأشعار، منها قول القائل:
ألا أبلغ معاوية بن حرب ... مغلغلة من الرجل اليماني
أتغضب أن يقال أبوك عف ... وترضى أن يقال أبوك زان
وقد أجمع أهل العلم على تحريم نسبته إلى أبي سفيان وما وقع من أهل العلم في زمان بني أمية فإنما هو تقية وذكر أهل الأمهات نسبته إلى أبي سفيان في كتبهم مع كونهم لم يؤلفوها إلا بعد انقراض عصر بني أمية محافظة منهم على الألفاظ التي وقعت من الرواة في ذلك الزمان كما هو دأبهم.
سبل السلام (1/ 288)-محمد بن إسماعيل الصنعاني (المتوفى: 1182هـ)
ومن هنا نعلم أن حذف لفظ الآل من الصلاة كما يقع في كتب الحديث ليس على ما ينبغي؛ وكنت سألت عنه قديما، فأجبت أنه قد صح عند أهل الحديث بلا ريب: كيفية الصلاة على النبي - صلى الله عليه وسلم - وهم رواتها، وكأنهم حذفوها خطأ تقية لما كان في الدولة الأموية من يكره ذكرهم، ثم استمر عليه عمل الناس متابعة من الآخر للأول، فلا وجه له، وبسطت هذا الجواب في حواشي شرح العمدة بسطا شافيا.
تفسير الرازي = مفاتيح الغيب أو التفسير الكبير (1/ 181)
وأيضا ففيها تهمة أخرى، وهي أن عليا عليه السلام كان يبالغ في الجهر بالتسمية، فلما وصلت الدولة إلى بني أمية بالغوا في المنع من الجهر، سعيا في إبطال آثار علي عليه السلام، فلعل أنسا خاف منهم فلهذا السبب اضطربت أقواله فيه،
التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد (7/ 35)
قال وعلى أن عليا لم يكن على الصدقة لأن رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يكن يستعمل على الصدقة أحدا من بني هاشم
حدیث فضیلت شیعه در الجزء که ۴ تفسیر قدیمی در ان آمده، صفحه ۱۳۴:
اوحی الله الی جهنم اخمدی و انه یرید ان یمر علیک شیعة علي الخ فراجع
در الشاملة:
الكتاب: الجزء فيه تفسير القرآن ليحيى بن يمان ونافع بن أبي نعيم القارئ ومسلم بن خالد الزنجي وعطاء الخراساني برواية أبي جعفر الترمذي
المؤلف: أَبُو جَعْفَرٍ التِّرْمِذِيُّ مُحَمَّدُ بنُ أَحْمَدَ بنِ نَصْرٍ الشافعي التِّرْمِذِيّ الرملي الفقيه (المتوفى: 295هـ)
المحقق: حكمت بشير ياسين
الناشر: مكتبة الدار بالمدينة المنورة
الطبعة: الأولى 1408 هـ - 1988 م
عدد الأجزاء: 1
[ترقيم الكتاب موافق للمطبوع]
أعده للشاملة: يا باغي الخير أقبل
http://shamela.ws/browse.php/book-26470#page-394
جزء فيه تفسير القرآن برواية أبي جعفر الترمذي (ص: 133)
392- ثنا مُحَمَّدٌ قَالَ: ثنا إِسْحَاقُ بْنُ يَحْيَى الدِّهْقَانُ قَالَ: ثنا الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ قَالَ: حَدَّثَنِي جَعْفَرٌ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنِي عُمَرُ بْنُ شَبِيبٍ الْمُسْلِي عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ [ص:134] أَبِيهِ، عَنْ أُسَامَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى جَهَنَّمَ اخْمَدِي وَأَنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَمُرَّ عَلَيْكِ شِيعَةُ عَلِيٍّ، فَيَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَلا يَحُسُّونَ بِهَا، فَيُنَادِيهِمْ مِنْ تَحْتِ أَقْدَامِهِمْ: عَجِّلُوا عَجِّلُوا فَقَدْ أَطْفَأَ نُورُكُمْ لَهَبِي.
تفسير القرطبي (19/ 87)
وقال أبو جعفر الباقر: نحن وشيعتنا أصحاب اليمين، وكل من أبغضنا أهل البيت فهم المرتهنون.
بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ج1 509 18 باب النوادر في الأئمة ع و أعاجيبهم ..... ص : 505
12- حدثنا محمد بن عبد الجبار عن أبي عبد الله البرقي عن فضالة عن عبد الحميد بن نصر قال قال أبو عبد الله ينكرون الإمام المفترض الطاعة و يجحدون به و الله ما في الأرض منزلة أعظم عند الله من مفترض الطاعة و قد كان إبراهيم دهرا ينزل عليه الأمر من الله و ما كان مفترض الطاعة حتى بدا لله أن يكرمه و يعظمه فقال إني جاعلك للناس إماما فعرف إبراهيم ما فيها من الفضل قال و من ذريتي فقال لا ينال عهدي الظالمين قال أبو عبد الله أي إنما هي في ذريتك لا يكون في غيرهم.
قاتل و مقتول هر دو خلیفة رسول الله ص
تاريخ الخلفاء (ص: 160)
وكان ممن أبى البيعة ليزيد بن معاوية، وفر إلى مكة، ولم يدع نفسه، لكن لم يبايع، فوجد عليه يزيد وجدًا شديدًا، فلما مات يزيد بويع له با لخلافة، وأطاعه أهل الحجاز واليمن والعراق وخراسان، وجدد عمارة الكعبة؛ فجعل لها بابين على قواعد إبراهيم، وأدخل فيها ستة أذرع من الحجر لما حدثته خالته عائشة -رضي الله عنها- عن النبي -صلى الله عليه وسلم- ولم يبق خارجًا عنه إلا الشام ومصر فإنه بويع بهما معاوية بن يزيد، فلم تطل مدته، فلما مات أطاع أهلها ابن الزبير وبايعوه، ثم خرج مروان بن الحكم فغلب على الشام ثم مصر، واستمر إلى أن مات سنة خمس وستين، وقد عهد إلى ابنه عبد الملك.
والأصح ما قاله الذهبي أن مروان لا يعد في أمراء المؤمنين، بل هو باغٍ خارج على ابن الزبير، ولا عهده إلى ابنه بصحيح، وإنما صحت خلافة عبد الملك من حين قتل ابن الزبير، وأما ابن الزبير فإنه استمر بمكة خليفة إلى أن تغلب عبد الملك فجهز لقتاله الحجاج في أربعين ألفًا، فحصره بمكة أشهرًا، ورمى عليه بالمنجنيق، وخذل ابن الزبير أصحابه وتسللوا إلى الحجاج، فظفر به وقتله وصلبه، وذلك يوم الثلاثاء لسبع عشرة خلت من جمادى الأولى -وقيل: الآخرة- سنة ثلاث وسبعين.
تاريخ الخلفاء (ص: 162)
عبد الملك بن مروان1
عبد الملك بن مروان بن الحكم بن أبي العاص بن أمية بن عبد شمس بن عبد مناف بن قصي بن كلاب أبو الوليد، ولد سنة ست وعشرين، وبويع بعهد من أبيه في خلافة ابن الزبير فلم تصح خلافته، وبقي متغلبًا على مصر والشام ثم غلب على العراق وما والاها إلى أن قتل ابن الزبير سنة ثلاث وسبعين؛ فصحت خلافته من يومئذ، واستوثق له الأمر.
ففي هذا العام هدم الحجاج الكعبة وأعادها على ما هي عليه الآن، ودس على ابن عمر من طعنه بحربة مسمومة، فمرض منها ومات.
وفي سنة أربع وسبعين سار الحجاج إلى المدينة، وأخذ يتعنت على أهلها، ويستخف ببقايا من فيها من صحابة رسول الله -صلى الله عليه وسلم- وختم في أعناقهم وأيديهم، يذلهم بذلك، كأنس، وجابر بن عبد الله، وسهل بن سعد الساعدي، فإنا لله وإنا إليه راجعون.
وفي سنة خمس وسبعين حج بالناس عبد الملك الخليفة، وسير الحجاج أميرًا على العراق.
رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 299
535 خالد بن حماد «1»، قال حدثني الحسن بن طلحة، رفعه عن محمد بن إسماعيل، عن علي بن يزيد الشامي، قال، قال أبو الحسن (ع) قال أبو عبد الله (ع) ما أنزل الله سبحانه آية في المنافقين إلا و هي فيمن ينتحل التشيع.
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج15، ص: 98
و قد روي أنه قال لما ولى علي ع بني العباس على الحجاز و اليمن و العراق فلما ذا قتلنا الشيخ بالأمس و إن عليا ع لما بلغته هذه الكلمة أحضره و لاطفه و اعتذر إليه و قال له فهل وليت حسنا أو حسينا أو أحدا من ولد جعفر أخي أو عقيلا أو واحدا من ولده و إنما وليت ولد عمي العباس لأني سمعت العباس يطلب من رسول الله ص الإمارة مرارا فقال له رسول الله ص يا عم إن الإمارة إن طلبتها وكلت «1» إليها و إن طلبتك أعنت عليها و رأيت بنيه في أيام عمر و عثمان يجدون في أنفسهم إذ ولى غيرهم من أبناء الطلقاء و لم يول أحدا منهم فأحببت أن أصل رحمهم و أزيل ما كان في أنفسهم و بعد فإن علمت أحدا من أبناء الطلقاء هو خير منهم فأتني به فخرج الأشتر و قد زال ما في نفسه