بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
رسائل الشیخ البهائی، الحبل المتین، ص 98
و ذكر الغسل في قوله عليه السَّلام اغسله بالتّراب يعطى بظاهره مزج التّراب بالماء إذ لا بدّ في تحقّق غسل الشّيء من جريان مائع عليه لظهور انّ الدّلك بالتّراب الجافّ لا يسمّى غسلا و به حكم الرّاونديّ و ابن إدريس و رجّحه العلاّمة في المنتهى و قال شيخنا الشّيخ علىّ أعلى اللّه قدره في شرح (عد) انّه خيال ضعيف فانّ الغسل حقيقة إجراء الماء فالمجاز لازم على تقديره مع انّ الأمر بغسله بالتّراب و الممزوج ليس ترابا هذا كلامه و ناقشه بعض الأصحاب بأنّ حقيقة الغسل و ان كانت اجراء الماء الاّ انّ الحديث لمّا دلّ على خلافها كان الحمل على أقرب المجازات إلى الحقيقة أولى فلا بدّ من المزج و لا يذهب عليك انّ هذا يستلزم تجوّزين أحدهما في الغسل و الأخر في التّراب و امّا على القول بعدم المزج فالتّجوّز انّما هو في لفظ الغسل فقط فعدم المزج اولى كما هو مختار العلاّمة في (مخ) و قد دلّ هذا الحديث بصريحه على تقدّم التّعفير على الغسل بالماء و به قال الشّيخ (ره) في غير الخلاف و هو (المش) بين متأخّري الأصحاب و قال المرتضى رضى اللّه عنه في الانتصار و الجمل و الشّيخ في (ف) يغسل ثلث مرّات إحديهنّ بالتّراب و هو يعطى جواز تقديم التّراب و تأخيره و قال المفيد طاب ثراه في المقنعة يغسل ثلثا و سطيهن بالتّراب و لم نظفر في كتب الحديث المتداولة بما يدلّ عليه ثمَّ ظاهر الحديث الاكتفاء في غسله بالماء بالمرّة لكنّ الأكثر على وجوب المرّتين بل نقل شيخنا في الذّكرى الإجماع على التّعدّد و ذهب ابن الجنيد الى وجوب الغسل سبعا إحديهنّ بالتّراب و به رواية لا (يخلو) من ضعف ثمَّ (الظّ) من إطلاقه عليه السَّلام الأمر بالتّعفير قبل الغسل بالماء عدم سقوط التّعفير بغسله في الكثير و الجاري و الأصحاب فيه مختلفون و الاولى عدم سقوطه و اعلم انّ هذا الحديث نقله المحقّق في المعتبر هكذا و اغسله بالتّراب أوّل مرّة ثمَّ بالماء مرّتين و هذه الزّيادة و ان لم يظفر نحن بها فيما اطّلعنا عليه من كتب الحديث الاّ انّ المحقّق قدّس اللّه روحه مصدّق فيما نقله و عدم اطّلاعنا عليها في الأصول المتداولة في هذا الزّمان غير قادح فانّ كلامه (ره تعالى) في أوائل المعتبر يعطي انّه نقل بعض الأحاديث المذكورة فيه من كتب ليس في أيدي أهل زماننا هذا الاّ أسماؤها ككتب الحسن بن محبوب و محمّد بن ابى نصر البزنطي و الحسين بن سعيد و الفضل بن شاذان و غيرهم فلعلّه طاب ثراه نقل هذه الزّيادة من بعض تلك الكتب فنسبة بعض الأصحاب لها الى سهو قلم النّاسخ لمجرّد عدم ظفره بها في الكتب المتداولة ليس على ما ينبغي و اللّه اعلم
دانشنامه جهان اسلام، مدخل بحار الانوار
در شرح احادیث که شامل توضیح لغات و اصطلاحات ، تفسیر عبارات پیچیده یا مبهم ، معرّفی مذاهب و فرق ، نقل وقایع تاریخی ، شرح دیدگاههای کلامی و فلسفی ، تبیین مباحث اخلاقی ، بررسی آرای فقهی ، نقل اخبار از منابع حدیثی عامّه در تأیید یا توضیح حدیث و غیره می شود، و در فصول یا فقراتی با عنوان ایضاح ، تنویر، تذنیب ، تذییل ، تکملةٌ، فذلکةٌ، غریبةٌ، أقولُ، و بیش از همه «بیان » مشخص شده ، از مآخذ اصلی هر موضوع استفاده کرده است . مؤلّف شمار زیادی از این منابع را در فصل اول مقدّمه (ج 1، ص 24 ـ 25) نام برده و نام برخی نیز با مراجعه به متن معلوم می شود. از آن جمله است : صحاح اللّغه جوهری ، قاموس اللغه فیروزآبادی ، معجم مقاییس اللغة ابن فارس ، تهذیب اللغة ازهری ، مجمع الامثال میدانی و کتاب العین خلیل بن احمد در ادبیّات ، صحاح ستّة اهل سنّت ، جامع الاصول ابن اثیر، المسند احمدبن حنبل ، مطالب السّؤول و فتح الباری ابن حجر، شرح قسطلانی و شرح کرمانی بر بخاری ، شرح نَوَوی و شرح آبی بر مسلم ، الشفای قاضی عیاض و شرح آن در اخبار و شرح آنها، الکامل ابن اثیر، تاریخ طبری ، مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی ، المنتظم ابن جوزی ، عرائس المجالس ثعالبی (معروف به قصص الانبیاء ) و شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید در مسائل تاریخی ، وفیات الاعیان ابن خلّکان ، الاغانی ابوالفرج اصفهانی و الاستیعاب در تراجم اشخاص ، شفا و مبدأ و معاد ابن سینا، التحصیل بهمنیار، القبسات میرداماد، المعتبر ابوالبرکات (به نقل از شرح المقاصد ) در فلسفه ، شرح المواقف جرجانی ، شرح المقاصد تفتازانی ، المحصّل رازی ، نقد المحصّل طوسی ، شرح العقاید محقّق دوانی در کلام ، احیاء العلوم غزالی در مباحث اخلاقی (مجلسی در توضیح موضوعات اخلاقی به بیانات غزالی توجه بسیار داشته و گاه چند صفحه از نوشته های او را عیناً یا با اندکی تغییر آورده است ؛ هرچند غالباً نام او را ذکر نکرده و از او به «بعض المحققین » یاد کرده است ؛ برای نمونه رجوع کنید به ج 68، ص 319، ج 69، ص 266ـ277، 308ـ309، ج 70، ص 25ـ36، 148ـ150 و نیز رجوع کنید به غزالی ، ج 3، ص 214ـ225، 278ـ279، 290ـ302، 360، ج 4، ص 412ـ413)
...
روش نقل مطالب . پایبندی مؤلّف به ذکر مآخذ مطالب متن و شرح ، در سراسر کتاب مشهود است و حتّی در نقل مسموعات از معاصران و استادان نیز این شیوه را ترک نکرده است . برای مثال ، در شرح عبارتی از یک حدیث می گوید: «و قد أجاب بعضُ من عاصَرْناه ». به طورکلّی می توان گفت که مجلسی بندرت از معاصران خود نام برده (برای مثال رجوع کنید به ج 56، ص 119) و به آنها به صورت «بعض المعاصرین »، «بعض الازکیاء»، «بعض المحققین من المعاصرین »، «بعض الافاضل المدققین ممّن کان فی عصرنا» و «بعض من عاصرناه » اشاره کرده ؛ همچنانکه نام برخی دیگر از قدما را نیز به عللی ، مگر بندرت ، نیاورده است (از غزالی ، فیض کاشانی و مولی رفیعا با عناوین بعض المحققین و بعض الافاضل یاد می کند. برای مثال رجوع کنید به ج 1، ص 101، ج 2، ص 284، ج 4، ص 56، 128ـ 129، ج 57، ص 149)
مقاله ایمان شناسی استرآبادی و علامه مجلسی و تأثیرگذاری ملاصدرا بر علامه
تأثیر پذیری علامه مجلسی از صدرالمتالهین
اگرچه علامه مجلسی در بحث دلیل و برهان و اثبات اصول اعتقادی قائل به ادلة سمعیه است که از کتاب و سنت اخذ شده، است و میگوید از دلایل و براهین، تنها آنهائی مورد اعتماد من است که درک تاب و سنت وارد شده، اما ادبیات و قواعد و مبانی به کار گرفته شده توسط او برای شرح احادیث و تحلیل برهانهائی که ائمه ارائه دادند، املا غیر سمعیه است و نه از کتاب و سنت که از فلسفه اسلامی و بویژه از حکمت متعالیه اخذ شده است. در این باره، کافی است فقط دو باب از کتاب التوحید اصول کافی را؛ یعنی باب «حدوث العالم» و «باب اطلاق باّنه شیء» را مطالعه کنیم و شرح علامه مجلسی و شرح ملاصدرا را بر این دو باب، تطبیق کنیم، تا در یابیم که موارد و عباراتی که علامه مجلسی از شرح ملاصدرا بر اصول کافی اخذ نموده، چقدر زیاد و متعدد است. علامه مجلسی در جلد اول مرآة العقول، در شرح احادیث این دو باب، از صدرالمتالهین با عنوان بعض المحققین یاد کرده و عبارات او را به صورت گسترده و طولانی، نقل قول مستقیم کرده است.
ما در اینجا فقط دو نمونه عینی را ارائه میدهیم و در بعضی موارد دیگر به دادن آدرسی اکتفا می کنیم:
مورد اول: علامه مجلسی در شرح حدیث ششم از باب اطلاق القول بانه شیء در کتاب التوحید اصول کافی، که مربوط به صفات خداوند و اینکه چگونه خداوند در صفاتش منزه از تشبیه است می نویسد: «.... بأنا نثبت الصفات علی وجه لایشابه بها المخلوقات و لا یوجب له الاشتراک مع غیره لافی حقیقه الصفات، لاّن غیره سمیع بجارحه بصیر بآله و هو تعالی یسمع و یبصر، ای یعلم المسموعات و المبصرات لابحارحه و لابآله و لابصفه زایدة علی ذاته، لیلزم علینا أن یکون له مجانس اومشابه بل هو سمیع بنفسه و بصیر بنفسه ثم اشار (ع) الی رفع توهم آخر و هو أن یقال: قولکم یسمع بنفسه یستدعی المغایره بین الشی و نفسه، لمکان باء السببیه او الالیه اویقال حمل شی علی شی اوصدقه علیه مما یستدعی مغایره مابین الموضوع و المحمول فاذا قلنا انه سمیع بنفسه یتوهم أن المشارالیه بأنه شی و السمیع بنفسه شیء آخر، فقال: لیس قولی سمیع بنفسه «الخ» و المراد أن الضروره دعت الی اطلاق مثل هذه العبارات للتعبیر عن نفی الکثره عن ذاته حین کون الانسان مسئولا یرید افهام السائل فی المعارف الالهیه فانه یضطر الی اطلاق الالفاظ الطبیعیة و المنطقیة التی تواطا علیها الناس و هو المراد بقوله (ع) ولکنی اردت عباره عن نفسی اذکنت مسئولا ای اردت التعبیر عمافی نفسی من الاعتقاد فی هذه المسئله بهذه العباره الموهمه للکثره لضروره التعبیر عمافی نفسی اذکنت مسئولا، و لضروره افهام الغیر الذی هو السائل ثم عبر (ع) بعباره اخری لفهم السائل و رفع فقال فأقول انه سمیع بکلّه، و لماکان هذا موهما ان له سبحانه بعضا و جزاء نفی ذلک الوهم بقوله لا ان الکل منه له بعض و هو مجتمع من الابعاض، بل المراد کونه سمیعاً بحقیقته و ذاته، الواحده البسیطه الغیر المنقسمه و المتکثره ثم اوضح (ع) ذلک بوجه آخر فقال: و لیس مرجعیای فی کلامی الا الی کونه سمیعاً بصیراً، و مرجع السمع و البصر فیه الی کونه عالما خبیراً بالمسموع و المبصر کعلم السامع البصیر منالکن لابأله و جارحه فل بلا اختلاف الذات بالاجزاء و لااختلاف المعنی، ای الصفه للذات أوللصفه لما تحقق من امتناع اختلاف جهتی القابلیه و الفاعلیه و الامکان و الوجوب فی المبدا الاول جل شأنه.
قال الفارابی: انه تعالی وجود کله، وجوب کله، علم کله، قدرة کله، حیاة کله، ارادة کله، لاأن شیئنامنه علم، و شیئا آخر قدره، فیلزم الترکیب فی ذاته و لاان شیئاً فیه علم و شیئاً آخر قدرة، لیلزم التکثیر فی صفاته» (مرأة العقول، 1363، ج1: 286-286).
اگر به شرح ملاصدرا، ذیل همین حدیث مراجعه کنید، همة این عبارات همراه نقل قولی که ملاصدرا از فارابی دارد، به عینه مطرح است.
مورد دوم: ملاصدرا در شرح حدیث چهارم از باب جوامع التوحید، در شرح این عبارت از حدیث که امام صادق- علیه السلام- از امیرالمومنین -علی علیه- السلام نقل فرموده: «بتشعیره المشاعر عرف آن لامشعرله»، نظریه ابن میثم را از شرح نهج البلاغه او آورده و آنگاه سه اشکال وایراد بر آن وارد نموده و آن نظر را رد کرده است (ملاصدرا، 1366، ج4: 70-71). علامه مجلسی در مراة العقول در ذیل همین حدیث، نظریه ابن میثم را بیان کرده و آن گاه از ملاصدرا نه به نام، که با عنوان بعضی الافاضل یاد کرده و عین عبارات او را که مشتمل بر آن سه ایراد است، ذکر نموده است: « و اعتراض علیه بعض الافاضل بوجوه: احدها بالنقض لاّنه لو تمّ ماذکره یلزم أن لاتثبیت له تعالی صفهّ کمالیه کالعلم و القدره و نحوهما، و ثانیها: بالحل باختیار شقّ آخر، و هو أن یکون ذلک المشعر عین ذاته سبحانه کالعلم و القدرة، و ثالثها: أنّ هذا الکلام علی تقدیر تمامه استدلال برأسه لم یظهر فیه مدخلیه قوله (ع) بتشعیره المشاعر فی نفی المشعرعنه تعالی، وان ما استعمله لم تثبت به وقد تبثت بغیره ثمّ قال: فالاولی أن یقال قدّ تقرّر أنّ الطبیعه الواحده لایمکن أن یکون بعض افرادها علة لبعض آخر لذاته، لانه لوفرض کون نار مثلا علة لنار فعلیه هذه و معلولیته تلک اما لنفس کونهما نارا فلارجحان لأحدهما فی العلیة، و للاخری فی المعلولیة، بل یلزم أن یکون کل نارعلة للاخری، بل علة لذاتها و معلولا لذاتها، و هو محال و ان کانت العلیه لانضمام شیء آخر فلم یکن ما فرضناه علة علة بل العلة حینئذ ذلک الشیء فقط، لعدم الرجحان فی أحدهما للشرطیه و الجزئیه ایضاً لاتحادهما من جهة المعنی المشترک، و کذلک لو فرض المعلولیة لاجل ضمیمة.
فقد تبین أنّ جاعل الشی یستحیل أن یکون مشارکا لمجعوله، و به یعرف أن کلّ کمال و کل أمر وجودی یتحقق فی الموجودات الامکانیه فنوعه و جنسه مسلوب عنه تعالی، ولکن یوجد له ماهو أعی و أشرف منه، أما الاول فلتعالیه عن النقص و کل مجعول ناقص والا لم یکن مفتقراً الی جاعل، و کذا مایساویه فی المرتبه کآحاد نوعه و افراد جنسه، و امّا الثانی فلان معطی کل کمال لیس بفاقد له، بل هو منبعه و معدنه و ما فی المجعول رشحه و ظله» (همان، ج2: 96-67).
نکته جالب توجه اینکه علامه مجلسی، قطعهای از متن فوق را که از «فالاولی أن یقال قد تقرر أن الطبیعة الواحدة» شروع وبه عبارت «فقد تبین آن جاعل الشئ یستحیل أن یکون مشارکا لمجعوله» ختم می شود، بعینه از شرح ملاصدرا که دقیقاً قبل از بیان نظریه ابن میثم ذکر کرده، آورده و آن را در بین نقد و بررسی ملاصدرا جاسازی کرده است.
پس در این بحث باید دو نکته را مورد توجه قرار دهیم تا هم وجه تمایز بارز مجلسی از استرآبادی و هم تأثیر پذیری او از صدر المتألهین اثبات شود:
اولاً علامه، همان طور که گفتم، ادبیات، اصطلاحات و قواعد و مبانی غیر سمعیه را برای بررسی و تحلیل ادلة سمعی به کار گرفته است. برای اثبات این مسأله کافی است که مطالعهای موردی در محدوده شصت صفحه از جلد اول مراه العقول؛ یعنی شرح احادیث همان دو باب، بپردازیم (298-234). اصطلاحاتی چون امکان ذاتی، ممکن الوجود بالذات، واجب الوجود بالذات و اینکه وجود حق ذاتی حق است، اما وجود ما سوی الله زائد بر ذاتشان است، وجوب بالغیر و قاعده الشی ما لم یجب، قاعده عدم تمایز بین اعدام حمل ذاتی و عرضی، مفاهیم اعتباری و حقیقی، هر معلول واحدی معلول علت واحد و معینی است، محال بودن توارد دو علت مستقل بر معلول واحد شخصی و اینکه عالم، یک واحد شخصی است و دارای وحدت شخصیه است، امتناع ترجیح بلامرجح و ترجح بلا مرجح، اشتراک معنوی وجود، ماهیت به معنای چیستی؛ یعنی ماهی هی و ماهیت به معنای مابه الشی هوهو و اینکه از خداوند ماهیت به معنای اول سلب می شود، اما ماهیت به معنای دوم را که بعینه همان وجود است، دارد، جعل بسیط و اینکه ماهیات مجعول به جعل بسیط هستند، و خلاصه بسیاری از اصطلاحات و مبانی دیگر فلسفی را در جهت روشن کردن معنای حدیث یا بیان استدلالی که در متن حدیث ارائه شده، به کار گرفته است.
ثانیاً همان طور که گفته شد، علامه مجلسی از شرح ملاصدرا بر اصول کافی، استفاده نموده و نقل قولهای مستقیم و طولانی از آن دارد.این نقل قولها بسیار زیاد است و از عبارتهای یک خطی تاچند خطی و از عبارات یک صفحهای و دو صفحهای وحتی چند صفحهای را شامل میشود در این مورد فقط کافی است به شرح حدیث پنجم از باب «اطلاق القول بانه شی» در مراة العقول مراجعه کنیم و شرح و تفسیر علامه مجلسی را با شرح و تفسیر ملاصدرا، مقایسه و تطبیق کنیم. علامه در نه صفحه این حدیث را شرح کرده (ج1: 285-294) که بالغ بر پنج صفحه از آن، نقل قول مستقیم از ملاصدرا است. از موارد متعددی که نقل کرده، فقط در یک مورد قائل شده که ملاصدرا به جهت اینکه کلینی یا نساخ کتاب کافی، بعضی از عبارات روایت را ساقط کردند و در نیاوردند، به تکلف افتاده است (ج1: 290)
اما نکته بسیار جالب توجه و قابل تأمل، این است که علامه مجلسی در شرح اولین حدیث همین باب، به طور کامل، آنچه آورده و نوشته، مستفاد از شرح ملاصدرا بر همین حدیث است و بسیاری از مبانی اصلی فلسفه ملاصدرا که توسط خود او طرح شده و در شرح این روایت به کار گرفته شدهاند، مورد توجه علامه مجلسی واقع شده و از آن مبانی در جهت شرح و تفسیر محتوای حدیث، استفاده کرده است. ملاصدرا در شرح روایات اول باب اصلاق القول بانه شی به منازعه با بعضی از متکلمان پرداخته و دیدگاه آنها مبنی بر اینکه قائل به اشتراک هیچ معنا و مفهومی بین واجب الوجود و ممکن الوجود نیستند، را رد و آن گاه نادرستی دیدگاه آنها را ریشه یابی کرده است. او نوشته است که بعضی از متکلمان بر نمیتابند که بر خداوند معنای موجود و شیء و حتی عالم و قادر و سایر صفات، اطلاق شود و همه این معانی را به صورت سلبی بر خداوند حمل می کنند به عبارت دیگر، ما نمی توانیم بشناسیم. آنگاه ملاصدرا مینویسد که مبنائی که این دسته از متکلمان را به این اندیشه نادرست سوق داده، این است که آنها بین مفهوم و مصداق، حمل اول ذاتی و حمل عرضی (حمل شایع صناعی) و بین مفهوم اعتباری (انتزاعی) و حقیقت عینی تکفیک قائل نشدهاند. در این مقاله، مجال پرداختن به این مسائل نیست، اما آنچه مهم است، این است که علامه مجلسی همه این مبانی را پذیرفته و عین عبارات ملاصدرا را با نظر تأیید و در جهت تحلیل محتوای حدیث آورده است. در پایان این بحث، ذکر این نکته لازم است که علامه مجلسی عین این عبارت را علاوه بر مراة العقول (ج1: 289) در بحار الانوار (ج3: 267) نیز بیان نموده است.
نقد و بررسی کتاب مرآة العقول، استاد نصیری گیلانی
علامه مجلسی از سایر شروح کافی که پیش از از او نگاشته شد ، به ویژه شرح صدرالمتألهین ، بهره جسته و عموما از وی با عنوان « بعض المحققین » یا « بعض الافاضل » یاد کرده است علامه شعرانی معتقد است با پایان پذیرفتن شرح صدرالمتألهین سایر شرحها غنای علمی خود را از دست دادهاند .
علامه مجلسی به صورت مکرّر مباحث مفصلتر را به کتاب بحارالانوار خود ارجاع میدهد . این امر نشان میدهد که کتاب مرآة العقول پس از کتاب بحارالانوار تدوین یافته است. چنان که گاه میان مباحث توضیحی ایشان در این دو کتاب مشابهت و گاه همسانی عبارتها دیده میشود.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج1، ص: 22
و كتاب شهاب الأخبار من كلمات النبي و حكمه ص و سنشير إلى مؤلفهما.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج1، ص: 24
و أما كتب المخالفين فقد نرجع إليها لتصحيح ألفاظ الخبر و تعيين معانيه مثل كتب اللغة كصحاح الجوهري و قاموس الفيروزآبادي و نهاية الجزري و المغرب و المعرب للمطرزي و مفردات الراغب الأصبهاني و محاضراته و المصباح المنير لأحمد بن محمد المقري و مجمع البحار لبعض علماء الهند و مجمل اللغة و المقاييس لابن فارس و الجمهرة لابن دريد و أساس البلاغة للزمخشري و الفائق و مستقصى الأمثال و ربيع الأبرار له أيضا و الغريبين و غريب القرآن و مجمع الأمثال للميداني و تهذيب اللغة للأزهري و كتاب شمس العلوم و شروح أخبارهم كشرح الطيبي على المشكاة و فتح الباري في شرح البخاري لابن حجر و شرح القسطلاني و شرح الكرماني و شرح الزركشي و شرح المقاصد العلية و المنهاج و شرحي النووي و الآبي على صحيح مسلم و ناظر عين الغريبين و المفاتيح في شرح المصابيح و شرح الشفاء و شرح السنة للحسين بن مسعود الفراء.
و قد نورد من كتب أخبارهم للرد عليهم أو لبيان مورد التقية أو لتأييد
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج1، ص: 25
ما روي من طريقنا مثل ما نقلناه عن صحاحهم الستة و جامع الأصول لابن الأثير و كتاب الشفاء للقاضي عياض و كتاب المنتقى في مولود المصطفى للكازروني و كامل التواريخ لابن الأثير و كتاب الكشف و البيان في تفسير القرآن للثعلبي و كتاب العرائس له و هو لتشيعه أو لقلة تعصبه كثيرا ما ينقل من أخبارنا فلذا رجعنا إلى كتابيه أكثر من سائر الكتب و كتاب مقاتل الطالبين لأبي الفرج الأصبهاني و هو مشتمل على كثير من أحوال الأئمة و عشائرهم ع من طرقنا و طرق المخالفين و كتاب الأغاني له أيضا و كتاب الإستيعاب لابن عبد البر و كتاب فردوس الأخبار لابن شيرويه الديلمي و كتاب ذخائر العقبي في مناقب أولي القربى للسيوطي و تاريخ الفتوح للأعثم الكوفي و تاريخ الطبري و تاريخ ابن خلكان و كتابا شرح المواقف و شرح المقاصد للفاضلين المشهورين و تاريخ ابن قتيبة و كتاب المقتل للشيخ أبي مخنف و كتاب أخلاق النبي و شمائله ص و كتاب الفرج بعد الشدة للقاضي التنوخي و تفسير معالم التنزيل للبغوي و كتاب حياة الحيوان للدميري و كتاب زهر الرياض و زلال الحياض تأليف السيد الفاضل الحسن بن علي بن شدقم الحسيني المدني و الظاهر أنه كان من الإمامية و هو تاريخ حسن مشتمل على أخبار كثيرة و كتاب جواهر المطالب في فضائل مولانا علي بن أبي طالب ع و هو كتاب جامع مشتمل على فضائله و غزواته و خطبه و شرائف كلماته صلوات الله عليه و كتاب المنتظم لابن الجوزي و شرح نهج البلاغة لعبد الحميد بن أبي الحديد و الفصول المهمة في معرفة الأئمة و مطالب السئول في مناقب آل الرسول و الصواعق المحرقة لابن حجر و التقريب له أيضا و مناقب الخوارزمي و مناقب المغازلي و المشكاة و المصابيح و مسند أحمد بن حنبل و التفسير الكبير للفخر الرازي و نهاية العقول و الأربعين و المباحث المشرقية له و سائر مؤلفاته و التفسير البسيط و الوسيط و أسباب النزول كلها للواحدي و الكشاف للزمخشري و تفسير النيسابوري و تفسير البيضاوي و الدر المنثور للسيوطي و غير ذلك من كتبهم التي نذكرها عند إخراج شيء منها و سنفصل الكتب و مؤلفيها و أحوالهم في آخر مجلدات الكتاب إن شاء الله الكريم الوهاب.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج91، ص: 89
باب 31 جواز أن يدعى بكل دعاء و الرخصة في تأليفه
1- وجدت بخط الشيخ محمد بن علي الجبعي نقلا من خط الشهيد قدس الله روحهما عن علي ع قال قال رسول الله ص إن الدعاء يرد البلاء و قد أبرم إبراما قال الوشاء فقلت لعبد الله بن سنان هل في ذلك دعاء موقت فقال أما إني سألت الصادق ع فقال نعم أما دعاء الشيعة المستضعفين ففي كل علة من العلل دعاء موقت و أما المستبصرون البالغون فدعاؤهم لا يحجب «1».
باب 32 أدعية المناجاة
1- لي، الأمالي للصدوق عبد الله بن النضر بن سمعان عن جعفر بن محمد المكي عن عبد الله بن محمد بن عمرو الأطروش عن صالح بن زياد عن عبد الله بن ميمون السكري عن عبد الله بن مغراء عن عمران بن سليم عن سعد بن غفلة عن طاوس اليماني قال: مررت بالحجر فإذا أنا بشخص راكع و ساجد فتأملته فإذا هو علي بن الحسين ع فقلت يا نفس رجل صالح من أهل بيت النبوة و الله لأغتنمن دعاءه فجعلت أرقبه حتى فرغ من صلاته و رفع باطن كفيه إلى السماء و جعل يقول سيدي سيدي هذه يداي قد مددتهما إليك بالذنوب مملوءة و عيناي بالرجاء ممدودة و حق لمن دعاك بالندم تذللا أن تجيبه بالكرم تفضلا سيدي أ من أهل الشقاء خلقتني فأطيل بكائي أم من أهل السعادة خلقتني فأبشر رجائي سيدي
__________________________________________________
(1) قد مر الحديث نقلا من كتاب طب الأئمة ص 365 من ج 93 مسندا.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج91، ص: 90
أ لضرب المقامع خلقت أعضائي أم لشرب الحميم خلقت أمعائي سيدي لو أن عبدا استطاع الهرب من مولاه لكنت أول الهاربين منك لكني أعلم أني لا أفوتك سيدي لو أن عذابي مما يزيد في ملكك لسألتك الصبر عليه غير أني أعلم أنه لا يزيد في ملكك طاعة المطيعين و لا ينقص منه معصية العاصين سيدي ما أنا و ما خطري هب لي بفضلك و جللني بسترك و اعف عن توبيخي بكرم وجهك إلهي و سيدي ارحمني مصروعا على الفراش تقلبني أيدي أحبتي و ارحمني مطروحا على المغتسل يغسلني صالح جيرتي و ارحمني محمولا قد تناول الأقرباء أطراف جنازتي و ارحم في ذلك البيت المظلم وحشتي و غربتي و وحدتي قال طاوس فبكيت حتى علا نحيبي و التفت إلي فقال ما يبكيك يا يماني أ و ليس هذا مقام المذنبين فقلت حبيبي حقيق على الله أن لا يردك و جدك محمد ص قال فبينا نحن كذلك إذ أقبل نفر من أصحابه فالتفت إليهم فقال معاشر أصحابي أوصيكم بالآخرة و لست أوصيكم بالدنيا فإنكم بها مستوصون و عليها حريصون و بها مستمسكون معاشر أصحابي إن الدنيا دار ممر و الآخرة دار مقر فخذوا من ممركم لمقركم و لا تهتكوا أستاركم عند من لا يخفى عليه أسراركم و أخرجوا من الدنيا قلوبكم قبل أن تخرج منها أبدانكم أ ما رأيتم و سمعتم ما استدرج به من كان قبلكم من الأمم السالفة و القرون الماضية أ لم تروا كيف فضح مستورهم و أمطر مواطر الهوان عليهم بتبديل سرورهم بعد خفض عيشهم و لين رفاهيتهم صاروا حصائد النقم و مدارج المثلات أقول قولي هذا و أستغفر الله لي و لكم «1».
2- لي، الأمالي للصدوق بهذا الإسناد عن طاوس قال: كان علي بن الحسين سيد العابدين ع يدعو بهذا الدعاء إلهي و عزتك و جلالك و عظمتك لو أني منذ بدعت فطرتي من أول الدهر عبدتك دوام خلود ربوبيتك بكل شعرة في كل طرفة عين سرمد الأبد بحمد
__________________________________________________
(1) أمالي الصدوق ص 132.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج91، ص: 91
الخلائق و شكرهم أجمعين لكنت مقصرا في بلوغ أداء شكر أخفى نعمة من نعمتك [نعمك] علي و لو أني كربت معادن حديد الدنيا بأنيابي و حرثت أرضيها بأشفار عيني و بكيت من خشيتك مثل بحور السماوات و الأرضين دما و صديدا لكان ذلك قليلا في كثير ما يجب من حقك علي و لو أنك إلهي عذبتني بعد ذلك بعذاب الخلائق أجمعين و عظمت للنار خلقي و جسمي و ملأت جهنم و أطباقها مني حتى لا تكون في النار معذب غيري و لا يكون لجهنم حطب سواي لكان ذلك بعدلك علي قليلا في كثير ما استوجبته من عقوبتك «1».
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج91، ص: 208
أبواب أحراز النبي و الأئمة و عوذاتهم و أدعيتهم ع زائدا على ما سبق و يأتي
باب 38 أحراز النبي صلى الله عليه و آله و أزواجه الطاهرات و عوذاته و بعض أدعيته ع أيضا
أقول: و سيجيء بعض أحرازه ص في باب الاحتجابات أيضا.
1- مهج، مهج الدعوات علي بن محمد بن علي بن عبد الصمد عن الثقفي عن محمد بن المظفر البغدادي عن جعفر بن محمد الموصلي عن أبي عمرو الدوري عن محمد بن عبد الرحمن القرشي عن أبي سعيد عمرو بن سعيد المؤدب عن الفضل بن العباس عن أبي كرز الموصلي عن عقيل بن أبي عقيل عن آمنة أم النبي ص أنها لما حملت به ص أتاها آت في منامها فقال لها حملت سيد البرية فسميه محمدا اسمه في التوراة أحمد و علقي عليه هذا الكتاب فاستيقظت من منامها و عند رأسها قصبة حديد فيها رق فيه كتاب بسم الله الرحمن الرحيم أسترعيك ربك و أعوذك بالواحد من شر كل حاسد قائم أو قاعد و كل خلق رائد في طرق الموارد و لا تضروه في يقظة و لا منام و لا في ظعن و لا في مقام سجيس الليالي «1» و أواخر الأيام يد الله فوق أيديهم و حجاب الله فوق عاديتهم.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج2، ص: 256
باب 30 من بلغه ثواب من الله على عمل فأتى به
1- ثو، ثواب الأعمال أبي عن علي بن موسى عن أحمد بن محمد عن علي بن الحكم عن هشام عن صفوان عن أبي عبد الله ع قال: من بلغه شيء من الثواب على شيء من الخير فعمله كان له أجر ذلك و إن كان رسول الله ص لم يقله.
2- سن، المحاسن أبي عن أحمد بن النضر عن محمد بن مروان عن أبي عبد الله ع قال: من بلغه عن النبي ص شيء من الثواب ففعل ذلك طلب قول النبي ص كان له ذلك الثواب و إن كان النبي لم يقله.
3- سن، المحاسن أبي عن علي بن الحكم عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله ع قال: من بلغه عن النبي ص شيء من الثواب فعمله كان أجر ذلك له و إن كان رسول الله ص لم يقله.
بيان هذا الخبر من المشهورات رواه الخاصة و العامة بأسانيد- و رواه ثقة الإسلام في الكافي عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن هشام بن سالم مثل ما مر.
4- و روي أيضا عن محمد بن الحسين عن محمد بن سنان عن عمران الزعفراني عن محمد بن مروان قال سمعت أبا جعفر ع يقول من بلغه ثواب من الله على عمل فعمل ذلك العمل التماس ذلك الثواب أوتيه و إن لم يكن الحديث كما بلغه.
و قال السيد ابن طاوس رحمه الله بعد إيراد رواية هشام بن سالم من الكافي بالسند المذكور و وجدنا هذا الحديث في أصل هشام بن سالم رحمه الله عن الصادق ع.
أقول و لورود هذه الأخبار ترى الأصحاب كثيرا ما يستدلون بالأخبار الضعيفة و المجهولة عن السنن و الآداب و إثبات الكراهة و الاستحباب و أورد عليه بوجوه الأول أن الاستحباب أيضا حكم شرعي كالوجوب فلا وجه للفرق بينهما و الاكتفاء فيه بالضعاف و الجواب أن الحكم بالاستحباب فيما ضعف مستنده ليس في
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج2، ص: 257
الحقيقة بذلك المستند الضعيف بل بالأخبار الكثيرة التي بعضها صحيح.
و الثاني تلك الروايات لا تشمل العمل الوارد في خبر ضعيف من غير ذكر ثواب فيه و الجواب أن الأمر بشيء من العبادات يستلزم ترتب الثواب على فعله و الخبر يدل على ترتب الثواب التزاما و هذا يكفي في شمول تلك الأخبار له و فيه نظر.
و الثالث أن الثواب كما يكون للمستحب كذلك يكون للواجب فلم خصصوا الحكم بالمستحب و الجواب أن غرضهم أن بتلك الروايات لا تثبت إلا ترتب الثواب على فعل ورد فيه خبر يدل على ترتب الثواب عليه لا أنه يعاقب على تركه و إن صرح في الخبر بذلك لقصوره من إثبات ذلك الحكم و تلك الروايات لا تدل عليه فالحكم الثابت لنا من هذا الخبر بانضمام تلك الروايات ليس إلا الحكم الاستحبابي.
و الرابع أن بين تلك الروايات و بين ما يدل على عدم العمل بقول الفاسق من قوله تعالى إن جاءكم فاسق بنبإ فتبينوا عموما من وجه فلا ترجيح لتخصيص الثاني بالأول بل العكس أولى لقطعية سنده و تأيده بالأصل إذ الأصل عدم التكليف و براءة الذمة منه و يمكن أن يجاب بأن الآية تدل على عدم العمل بقول الفاسق بدون التثبت و العمل به فيما نحن فيه بعد ورود الروايات ليس عملا بلا تثبت فلم تخصص الآية بالأخبار بل بسبب ورودها خرجت تلك الأخبار الضعيفة عن عنوان الحكم المثبت في الآية الكريمة.
ثم اعلم أن بعض الأصحاب يرجعون في المندوبات إلى أخبار المخالفين و رواياتهم و يذكرونها في كتبهم و هو لا يخلو من إشكال لورود النهي في كثير من الأخبار عن الرجوع إليهم و العمل بأخبارهم لا سيما إذا كان ما ورد في أخبارهم هيئة مخترعة و عبادة مبتدعة لم يعهد مثلها في الأخبار المعتبرة و الله تعالى يعلم.
الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحديثة)، ج3، ص: 170
و لأجل حرماته التي يأتي ذكرها في روايات بركاته و خيراته.
فكن مقبلا على مواسم «1» هذا الشهر بعقلك و قلبك، و معترفا بالمراحل و المكارم المودعة فيك من ربك، و املأ ظهور مطاياه من ذخائر طاعتك لمولاه و رضاه و مما يسرك ان تلقاه، و اجتهد ان لا تبقى في المنزل الذي تعلم انك راحل عنه ما تندم على تركه أولا بذلك منه، فكلما أنت تاركه منهوب مسلوب و أنت مطلوب مغلوب، و سائر عن قليل وراء مطايا أعمالك، و نازل حيث حملت ما قدمت من قماشك و رحالك، فاحذر نفسي و إياك ان يكون المقتول من الذخائر ندما و شرابه علقما «2» و عافيته سقما.
فهل تجد انك تقدر على إعادة المطايا إلى دار الرزايا تعيد عليك ما مضى من حياتك، و تستدرك ما فرطت فيه من طاعاتك و نقل مهماتك و سعاداتك، هيهات هيهات لقد كنت تسمع و أنت في الدنيا بلسان الحال تلهف النادمين و تأسف المفرطين و صارت الحجة عليك لرب العالمين، فاستظهر رحمك الله استظهار أهل الإمكان في الظفر بالأمان و الرضوان.
و سوف نذكر من طريق الاخبار طرفا من العبادات و الأسرار في الليل و النهار المقتضية لنعيم دار القرار، فلا تكن عن الخير نواما و لا لنفسك يوم القيامة لواما، و إذا لم نذكر إسنادا لكلها فسوف نذكر أحاديث مسندة عن الثقات انه من بلغه اعمال صالحة و عمل بها فإنه يظفر بفضلها، و قد قدمناها في أول المهمات، و انما اعددناها هاهنا في المراقبات.
فمن ذلك
اننا روينا بإسنادنا إلى أبي جعفر بن بابويه رضوان الله عليه من كتاب ثواب الأعمال فيما رواه بإسناده إلى صفوان عن أبي عبد الله الصادق عليه السلام انه قال: من بلغه شيء من الخير فعمل به كان له أجر ذلك، و ان كان رسول الله صلى الله عليه و آله لم يقله «3».
__________________________________________________
(1) العلقم: الحنظل و كل شيء مر.
(2) مراسم (خ ل).
(3) ثواب الأعمال: 16.
الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحديثة)، ج3، ص: 171
أقول: و من ذلك ما
رويناه بإسنادنا إلى محمد بن يعقوب الكليني رحمه الله من كتاب الكافي، في باب من بلغه ثواب من الله تعالى على عمل فصنعه فقال ما هذا لفظه:
علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن سالم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: من سمع شيئا من الثواب على شيء فصنعه كان له و ان لم يكن كما بلغه «1».
و وجدنا هذا الحديث في أصل هشام بن سالم رحمه الله عن الصادق عليه السلام.
و من ذلك
بإسنادنا أيضا إلى محمد بن يعقوب فقال: عن محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن سنان، عن عمران الزعفراني، عن محمد بن مروان قال:
سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: من بلغه ثواب من الله عز و جل على عمل، فعمل ذلك العمل، التماس ذلك الثواب أوتيه، و ان لم يكن الحديث كما بلغه «2».
أقول: و هذا فضل من الله جل جلاله و كرم ما كان في الحساب، انك تعمل عملا لم ينزله في الكتاب و لم يأمر الله جل جلاله رسوله ان يبلغه إليك فتسلم ان يكون خطر ذلك العمل عليك، و تصير من سعادتك «3» في دنياك و آخرتك.
فاعلم ان هذا له مدخل في صفات الإسعاد و الإرفاد، فكيف لا يكون في صفات رحمته وجوده لذاته و من لا نهاية لهباته و من لا ينقصه الإحسان و لا يزيده الحرمان، و من كلما وصل إلى أهل مملكته، فهو زائد في مملكته و تعظيم دولته، و لقد رويت و رأيت اخبارا لابن الفرات الوزير و غيره انهم زور عليهم جماعة رقاعا بالعطايا، فعلموا انها زور عليهم و أطلقوا ما وقع في التزوير، و هي من الأحاديث المشهورة عند الأعيان فلا أطيل بذكرها في هذا المكان.
و قد جاءت شريعتنا المعظمة بنحو هذه المساعي المكرمة، و ذاك ان حكم الشريعة المحمدية انه لو التقى صف المسلمين في الحرب بصف الكافرين فتكلم واحد من أهل
__________________________________________________
(1) الكافي 2: 71، عنه الوسائل 1: 82.
(2) الكافي 2: 71 عنه الوسائل 1: 82.
(3) سعاداتك (خ ل).
الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحديثة)، ج3، ص: 172
الإسلام كلمة اعتقدها كافر انه قد أمنه بذلك الكلام، لكان ذلك الكافر أمانا من القتل و درعا له من دروع الإسلام و الفضل، و قد تناصر ورود الروايات: «ادرءوا الحدود بالشبهات» «1»، فكن فيما نورده عاملا على اليقين بالظفر و معترفا بحق محمد صلوات الله عليه سيد البشر.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج87، ص: 343
باب 10 صلاة كل يوم
1- المتهجد، و غيره «1» روى عبيد بن زرارة قال سمعت أبا عبد الله ع يقول من صلى أربع ركعات في كل يوم قبل الزوال يقرأ في كل ركعة فاتحة الكتاب مرة و خمسا و عشرين مرة إنا أنزلناه في ليلة القدر لم يمرض مرضا إلا مرض الموت.
و روى أبو برزة قال قال رسول الله ص من صلى في كل يوم اثنتي عشرة ركعة بنى الله له بيتا في الجنة.
و روى أبو الحسن موسى بن جعفر عن أبيه عن آبائه عن أمير المؤمنين ع قال: من صلى أربع ركعات عند زوال الشمس يقرأ في كل ركعة فاتحة الكتاب و آية الكرسي عصمه الله تعالى في أهله و ماله و دينه و دنياه و آخرته «2».
دعوات الراوندي، مثل الأول و الثالث.
2- مجالس الشيخ، عن جماعة عن أبي المفضل الشيباني عن رجاء بن يحيى عن محمد بن الحسن بن شمون عن عبد الله بن عبد الرحمن عن الفضيل بن يسار عن وهب بن عبد الله الهنائي عن أبي حرب بن أبي الأسود الدؤلي عن أبيه عن أبي ذر رضي الله عنه قال قال رسول الله ص يا أبا ذر إن الله بعث عيسى بالرهبانية و بعثت بالحنيفية السمحة و حبب إلي النساء و الطيب و جعلت في الصلاة قرة عيني يا أبا ذر أيما رجل تطوع في يوم باثنتي عشرة ركعة سوى المكتوبة
__________________________________________________
(1) مصباح الكفعمي: 407.
(2) مصباح المتهجد: 175.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج87، ص: 344
كان له حقا واجبا بيت في الجنة «1».
بيان: الظاهر أن هذا يشمل النوافل المرتبة فيكون موافقا للأخبار الأربع للعصر أو الست لكل من الظهرين و يحتمل نسخه بالنوافل المرتبة و يحتمل أن يكون المراد سوى المرتبة و يؤيده لفظ التطوع.
6- البلد، و رأيت في بعض كتب أصحابنا أنه يقرأ في الأولى بعد الفاتحة
__________________________________________________
(1) لم نجده في القسم المطبوع.
(2) فلاح السائل: 86.
(3) البلد الأمين: 164.
(4) البلد الأمين: 164.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج88، ص: 220
آية الكرسي مرة و التوحيد مرتين و في الثانية بعد الحمد التكاثر عشرا و نقلتها عن والدي قدس سره «1».
بيان: أوردت هذه الصلاة تبعا للأصحاب و ليس فيها خبر أعتمد عليه مرويا من طرق أصحابنا و إنما ذكروه لتوسعهم في المستحبات و لو أتى بها المصلي بقصد أنها صلاة و هي خير موضوع لا بقصد الخصوص مع ورود الأخبار العامة و المطلقة الدالة على جواز الصلاة عن الميت فلا أستبعد حسنه و لو أتى بصلاة على الهيئات المنقولة بالطرق المعتبرة ثم أهدى ثوابها إلى الميت فهو أحسن
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج83، ص: 18
ع قال سمعته يقول إذا قام المؤمن في الصلاة بعث الله الحور العين حتى يحدقن به فإذا انصرف و لم يسأل الله منهن تفرقن و هن متعجبات «1».
أعلام الدين، و العدة، عدة الداعي عن أبي حمزة مثله «2».
15- كنز الكراجكي، عن أحمد بن محمد الهروي عن إسماعيل بن مجيد عن علي بن الحسن بن الجنيد عن المعافا بن سليمان عن زهير بن معاوية عن محمد بن حجارة عن أبان عن أنس بن مالك قال: كان رسول الله ص يدعو في أثر الصلوات فيقول اللهم إني أعوذ بك من علم لا ينفع و قلب لا يخشع و نفس لا تشبع و دعاء لا يسمع اللهم إني أعوذ بك من هؤلاء الأربع
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج83، ص: 270
ما في السماوات و ما في الأرض من ذا الذي يشفع عنده إلا بإذنه يعلم ما بين أيديهم و ما خلفهم و لا يحيطون بشيء من علمه إلا بما شاء وسع كرسيه السماوات و الأرض و لا يؤده حفظهما و هو العلي العظيم فإذا قلتها بالغداة حفظت في نفسك و أهلك و مالك و ولدك حتى تمسي و إذا قلتها بالليل حفظت حتى تصبح «1» و يقول أيضا ما رواه صفوان بن يحيى يرفعه في كتابه عن أبي عبد الله ع قال إنما سمي نوح عبدا شكورا لأنه كان ع يقول هذا عند كل صباح و مساء- اللهم إني أشهدك أنه ما أمسى و أصبح بي من عافية أو نعمة في دين أو دنيا فمنك وحدك لا شريك لك لك الحمد و لك الشكر على كل حال و زاد جدي أبو جعفر الطوسي في روايته بعد قوله لك الحمد و لك الشكر حتى ترضى و بعد الرضا «2» أقول و مما رويناه عن جدي أبي جعفر الطوسي فيما يرويه عن محمد بن علي بن محبوب شيخ القميين في زمانه و وجدته بخط جدي أبي جعفر الطوسي رضوان الله جل جلاله عليه قال عن أيوب بن نوح عن عباس بن عامر- عن ربيع بن محمد المسلي عن أبي سعيد- عن أبان بن أبي عياش عن أنس بن مالك قال قال رسول الله ص من قال سبحان الله و بحمده سبحان الله العظيم مرة إذا أصبح و مرة إذا أمسى بعث الله ملكا إلى الجنة معه مكساح من الفضة يكسح له من طين الجنة و هو مسك أذفر ثم يغرس له غرسا ثم يحيط عليه حائطا ثم يبوب عليه بابا ثم يغلقه ثم يكتب على الباب هذا بستان فلان بن فلان- «3» أقول و رأيته قد رواه أيضا الربيع بن محمد المسلي في كتاب أصله بإسناده إلى محمد بن طلحة عن أبي عبد الله ع قال من قال سبحان الله و بحمده سبحان الله العظيم من غير عجب محا الله عنه ألف سيئة و أثبت له ألف حسنة و كتب له ألف
__________________________________________________
(1) فلاح السائل ص 222.
(2) فلاح السائل ص 223.
(3) فلاح السائل ص 223.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج83، ص: 271
شفاعة و رفع له ألف درجة و خلق له من تلك الكلمة طائرا أبيض يقول سبحان الله و بحمده سبحان الله العظيم إلى يوم القيامة و يكتب لقائلها «1».
بيان: قال الجوهري كسحت البيت كنسته و المكسحة ما يكنس به الثلج و غيره
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج86، ص: 325
المكارم، عن البزوفري مرفوعا مثله «1».
31- جمال الأسبوع، عن محمد بن علي بن سعيد عن عبد الله بن محمد بن الحسن الخطيب عن الحسين بن علي بن محمد عن أبيه عن عبد الله بن الجراح عن سعيد بن عبد الكريم الواسطي عن الربيع بن صبيح عن الحسن قال قال رسول الله ص من صلى ليلة الجمعة بين المغرب و العشاء اثنتي عشرة ركعة يقرأ في كل ركعة فاتحة الكتاب و قل هو الله أحد أربعين مرة لقيته على الصراط و صافحته و رافقته و من لقيته على الصراط و صافحته كفيته الحساب و الميزان.
المتهجد، مرسلا مثله «2».
32- الجمال، عن محمد بن علي بن شاذان عن ميسرة بن علي عن الحسين بن علي الطنافسي عن أبيه عن عبد الله بن الجراح عن المحاربي عن سليمان الفزاري عن عمر بن عبد الله مولى عقبة قال قال رسول الله ص من صلى ليلة الجمعة بين المغرب و العشاء الآخرة عشرين ركعة يقرأ في كل ركعة منها بفاتحة الكتاب و قل هو الله أحد عشر مرات حفظه الله تعالى في أهله و ماله و دينه و دنياه و آخرته.
المتهجد، مرسلا مثله «3».
33- الجمال، عن علي بن عبد الرحمن بن عيسى عن الحسين بن سليمان بن منصور عن أحمد بن حامد عن محمد بن جعفر عن أحمد بن سهيل الوراق عن عبد الله بن داود عن ثابت بن حماد عن المختار عن أنس بن مالك قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم من صلى ليلة الجمعة ركعتين يقرأ فيهما فاتحة الكتاب و إذا زلزلت خمس عشرة مرة آمنه الله تعالى من عذاب القبر و من أهوال يوم القيامة.
المتهجد، مرسلا مثله «4»
__________________________________________________
(1) مكارم الأخلاق: 390- 391.
(2) مصباح المتهجد: 180.
(3) مصباح المتهجد: 180.
(4) مصباح المتهجد: 180.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج86، ص: 326
رسالة الشهيد الثاني، في أعمال الجمعة عن ابن عباس عنه ص مثله.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج86، ص: 326
رسالة الشهيد الثاني، في أعمال الجمعة عن ابن عباس عنه ص مثله.
34- الجمال، عن محمد بن أحمد بن شاذان عن أحمد بن الحسن عن محمد بن الحسن الآجري عن أحمد بن محمد عن محمد بن الحسن البلخي عن عبد الله بن المبارك عن أبي حفص عن حميد الطويل عن أنس بن مالك قال قال رسول الله ص من صلى ليلة الجمعة أو يومها أو ليلة الخميس أو يومه أو ليلة الإثنين أو يومه أربع ركعات يقرأ في كل ركعة فاتحة الكتاب سبع مرات و إنا أنزلناه في ليلة القدر مرة و يفصل بينهما بتسليمة فإذا فرغ منها يقول مائة مرة اللهم صل على محمد و آل محمد و مائة مرة اللهم صل على محمد و على جبرئيل- أعطاه الله سبعين ألف قصر في كل قصر سبعون ألف بيت في كل بيت سبعون ألف دار في كل دار سبعون ألف جارية.
المتهجد، مرسلا مثله «1».
الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 49
باب «1»
1- علي بن إبراهيم عن أبيه و محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد بن عيسى و عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد جميعا عن الحسن بن محبوب عن يعقوب السراج عن جابر عن أبي جعفر ع و بأسانيد مختلفة عن الأصبغ بن نباتة قال: خطبنا أمير المؤمنين ع في داره أو قال في القصر و نحن مجتمعون ثم أمر صلوات الله عليه فكتب في كتاب و قرئ على الناس و روى غيره أن ابن الكواء «2» سأل أمير المؤمنين ع عن صفة الإسلام و الإيمان و الكفر و النفاق فقال أما بعد فإن الله تبارك و تعالى- شرع الإسلام و سهل شرائعه لمن ورده و أعز أركانه لمن حاربه «3» و جعله عزا لمن تولاه و سلما لمن دخله و هدى لمن ائتم به و زينة لمن تجلله و عذرا لمن انتحله و عروة لمن اعتصم به و حبلا لمن استمسك به و برهانا لمن تكلم به و نورا لمن استضاء به و عونا لمن استغاث به و شاهدا لمن خاصم به و فلجا لمن حاج به و علما لمن وعاه و حديثا لمن روى و حكما لمن قضى و حلما لمن جرب و لباسا لمن تدبر و فهما لمن تفطن و يقينا لمن عقل و بصيرة لمن عزم و آية لمن توسم و عبرة لمن اتعظ و نجاة لمن صدق و تؤدة «4» لمن أصلح و زلفى لمن اقترب و ثقة لمن توكل و رخاء «5» لمن فوض و سبقة لمن أحسن- و خيرا لمن سارع و جنة لمن صبر و لباسا لمن اتقى و ظهيرا لمن رشد و كهفا لمن آمن و أمنة لمن أسلم و رجاء «6» لمن
__________________________________________________
(1) انما لم يعنون الباب لانه من تتمة البابين السابقين و انما افرده لان فيه نسبة الايمان و الإسلام معا او لان فيه مدح الإسلام و فضله لا صفاته (آت).
(2) عبد الله بن الكواء كان من الخوارج (آت).
(3) أي لمن أراد محاربته أي هدمه و تضييعه. و قيل محاربته كناية عن محاربة أهله. و في بعض النسخ [جأر به] كسأل بالجيم و الهمزة أي استغاث به و لجأ إليه و في النهج «على من غالبه» أي حاول أن يغلبه و لعله أظهر و في تحف العقول «على من جانبه».
(4) التؤدة: بفتح الهمزة و سكونها: الرزانة و التأنى.
(5) في بعض النسخ [رجاء].
(6) في بعض النسخ [و روحا]
الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 50
صدق و غنى لمن قنع فذلك الحق سبيله الهدى و مأثرته المجد «1» و صفته الحسنى فهو أبلج المنهاج «2» مشرق المنار ذاكي المصباح رفيع الغاية يسير المضمار جامع الحلبة «3» سريع السبقة أليم النقمة كامل العدة كريم الفرسان فالإيمان منهاجه و الصالحات مناره و الفقه مصابيحه و الدنيا مضماره و الموت غايته و القيامة حلبته و الجنة سبقته و النار نقمته و التقوى عدته و المحسنون فرسانه «4» فبالإيمان يستدل على الصالحات و بالصالحات يعمر الفقه و بالفقه يرهب الموت و بالموت تختم الدنيا و بالدنيا تجوز القيامة «5» و بالقيامة تزلف الجنة و الجنة حسرة أهل النار و النار موعظة المتقين «6» و التقوى سنخ الإيمان «7».
رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 143
226 حدثني حمدويه، قال حدثني محمد بن عيسى، عن القاسم بن عروة، عن ابن بكير، قال: دخل زرارة على أبي عبد الله (ع) قال إنكم قلتم لنا في الظهر و العصر على ذراع و ذراعين، ثم قلتم أبردوا بها في الصيف، فكيف الإبراد بها و فتح ألواحه ليكتب ما يقول، فلم يجبه أبو عبد الله (ع)
__________________________________________________
(1)- صرفت- خ.
رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 144
بشيء، فأطبق ألواحه فقال إنما علينا أن نسألكم و أنتم أعلم بما عليكم، و خرج و دخل أبو بصير على أبي عبد الله (ع) فقال إن زرارة سألني عن شيء فلم أجبه، و قد ضقت «1» فاذهب أنت رسولي إليه، فقل صل الظهر في الصيف إذا كان ظلك مثلك و العصر إذا كان مثليك، و كان زرارة هكذا يصلي في الصيف، و لم أسمع أحدا من أصحابنا يفعل ذلك غيره و غير ابن بكير.
4773- 33- «4» محمد بن عمر بن عبد العزيز الكشي في كتاب الرجال عن
__________________________________________________
(1)- في المصدر- النحاس.
(2)- التهذيب 2- 26- 74، و الاستبصار 1- 258- 926، و أورد صدره في الحديث 2 الباب 42 من هذه الأبواب.
(3)- في نسخة- لكان (هامش المخطوط).
(4)- رجال الكشي 1- 355- 226.
وسائل الشيعة، ج4، ص: 150
حمدويه عن محمد بن عيسى عن القاسم بن عروة عن ابن بكير قال: دخل زرارة على أبي عبد الله ع فقال إنكم قلتم لنا في الظهر و العصر على ذراع و ذراعين ثم قلتم أبردوا بها في الصيف فكيف الإبراد «1» بها و فتح ألواحه «2» ليكتب ما يقول فلم يجبه أبو عبد الله ع بشيء فأطبق ألواحه و قال إنما علينا أن نسألكم و أنتم أعلم بما عليكم و خرج و دخل أبو بصير على أبي عبد الله ع- فقال إن زرارة سألني عن شيء فلم أجبه و قد ضقت من ذلك فاذهب أنت رسولي إليه فقل صل الظهر في الصيف إذا كان ظلك مثلك و العصر إذا كان مثليك و كان زرارة هكذا يصلي في الصيف و لم أسمع أحدا من أصحابنا يفعل ذلك غيره و غير ابن بكير.
تحف العقول، النص، ص: 2
و رأيت من تقدم من علماء الشيعة قد ألفوا عنهم في الحلال و الحرام و الفرائض و السنن ما قد كتب الله لهم ثوابه و أغنوا من بعدهم عن مئونة التأليف و حملوا عنهم ثقل التصنيف و وقفت مما انتهى إلي
تحف العقول، النص، ص: 3
من علوم السادة ع على حكم بالغة و مواعظ شافية و ترغيب فيما يبقى و تزهيد فيما يفنى و وعد و وعيد و حض على مكارم الأخلاق و الأفعال و نهي عن مساويهما و ندب إلى الورع و حث على الزهد و وجدت بعضهم ع قد ذكروا جملا من ذلك فيما طال من وصاياهم و خطبهم و رسائلهم و عهودهم و روي عنهم في مثل هذه المعاني ألفاظ قصرت و انفردت معانيها و كثرت فائدتها و لم ينته إلي لبعض علماء الشيعة في هذه المعاني تأليف أقف عنده و لا كتاب أعتمد عليه و أستغني به يأتي على ما في نفسي منه فجمعت ما كانت هذه سبيله و أضفت إليه ما جانسه و ضاهاه و شاكله و ساواه من خبر غريب أو معنى حسن متوخيا «1» بذلك وجه الله جل ثناؤه و طالبا ثوابه و حاملا لنفسي عليه و مؤدبا لها به «2» و حملها منه على ما فيه نجاتها شوق الثواب و خوف العقاب و منبها لي وقت الغفلة و مذكرا حين النسيان و لعله أن ينظر فيه مؤمن مخلص فما علمه منه كان له درسا و ما لم يعلمه استفاده فيشركني في ثواب من علمه و عمل به لما فيه من أصول الدين و فروعه و جوامع الحق و فصوله و جملة السنة و آدابها و توقيف الأئمة و حكمها و الفوائد البارعة و الأخبار الرائقة «3» و أتيت على ترتيب مقامات الحجج ع و أتبعتها بأربع وصايا شاكلت الكتاب و وافقت معناه و أسقطت الأسانيد تخفيفا و إيجازا و إن كان أكثره لي سماعا و لأن أكثره آداب و حكم تشهد لأنفسها و لم أجمع ذلك للمنكر المخالف بل ألفته للمسلم للأئمة العارف بحقهم الراضي بقولهم الراد إليهم و هذه المعاني أكثر من أن يحيط بها حصر و أوسع من أن يقع عليها حظر و فيما ذكرناه مقنع لمن كان له قلب و كاف لمن كان له لب.
__________________________________________________
(1). في بعض النسخ [متوجها].
(2). أي كنت مؤدبا لنفسى بسبب تلكم المواعظ.
(3). البارعة مؤنث البارع من برع أي فاق علما أو جمالا أو فضيلة أو غير ذلك من الأوصاف.
و الرائق من الروق: الفضل من الشيء.
تحف العقول، النص، ص: 4
فتأملوا معاشر شيعة المؤمنين ما قالته أئمتكم ع و ندبوا إليه و حضوا عليه و انظروا إليه بعيون قلوبكم و اسمعوه بآذانها و عوه بما وهبه الله لكم و احتج به عليكم من العقول السليمة و الأفهام الصحيحة و لا تكونوا كأنداكم «1» الذين يسمعون الحجج اللازمة و الحكم البالغة صفحا و ينظرون فيها تصفحا «2» و يستجيدونها قولا و يعجبون بها لفظا فهم بالموعظة لا ينتفعون و لا فيما رغبوا يرغبون و لا عما حذروا ينزجرون فالحجة لهم لازمة و الحسرة عليهم دائمة بل خذوا ما ورد إليكم عمن فرض الله طاعته عليكم و تلقوا ما نقله الثقات عن السادات بالسمع و الطاعة و الانتهاء إليه و العمل به و كونوا من التقصير مشفقين و بالعجز مقرين.
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج1، ص: 14
و أنا أبتدئ في صدر الكتاب بفصل ينطوي على ذكر آيات من القرآن التي أمر الله تعالى بذلك أنبياءه بمحاجة ذوي العدوان و يشتمل أيضا على عدة أخبار في فضل الذابين عن دين الله القويم و صراطه المستقيم- بالحجج القاهرة و البراهين الباهرة.
ثم نشرع في ذكر طرف من مجادلات النبي و الأئمة عليه و عليهم السلام و ربما يأتي في أثناء كلامهم كلام جماعة من الشيعة حيث تقتضي الحال ذكره و لا نأتي في أكثر ما نورده من الأخبار بإسناده إما لوجود الإجماع عليه أو موافقته لما دلت العقول إليه أو لاشتهاره في السير و الكتب بين المخالف و المؤالف إلا ما أوردته عن أبي محمد الحسن العسكري ع فإنه ليس في الاشتهار على حد ما سواه و إن كان مشتملا على مثل الذي قدمناه فلأجل ذلك ذكرت إسناده في أول جزء من ذلك دون غيره لأن جميع ما رويت عنه ص إنما رويته بإسناد واحد من جملة الأخبار التي ذكرها ع في تفسيره.
و الله المستعان فيما قصدناه و هو حسبي و نعم الوكيل