4- احاديث توسط صحابه به تابعين انتقال پيدا مي کرد. در آن زمان حتي به ذهن کسي خطور نمي کرد کهـ کسي حديث جعل مي کند.
«از علي عليه السلام روايت شده کهـ فرمود: همانا دروغ گوترين مردم يا دروغ پردازترين زندگان بر رسول خدا، ابوهريره ي دوسي است!»
«قد روي عن علي ع أنه قال ألا إن أكذب الناس أو قال أكذب الأحياء على رسول الله ص أبو هريرة الدوسي.»
الف - «عمر بن خطاب اورا با تازيانه زد وبه وى گفت: بسيار روايت نقل مى كنى وسزاوار آن هستى كه يكى از دروغگويان بر پيامبر (صلي الله عليه وآله) باشى.»
«ضربه عمر بالدرة وقال قد أكثرت من الرواية وأحر بك أن تكون كاذبا على رسول الله (صلي الله عليه وآله) .»
ب - «از خود او نقل شده کهـ گفت: احاديثي را براي شما مي گويم کهـ اگر آن ها را در زمان عمر بن خطاب نقل مي کردم، حتما مرا با تازيانه مي زد!»
«عن أبي هريرة أنه قال: لقد حدثتكم باحاديث لو حدثت بها زمن عمر بن الخطاب لضربني عمر بالدرة.»
ج - «ابوسلمه مي گويد به ابوهريره گفتم: آيا تو در زمان عمر هم اين چنين حديث مي گفتي؟ گفت: اگر در زمان عمر حديث مي گفتم مثل آنچهـ براي شما مي گويم، بدون شک عمر مرا با تازيانه اش مي زد!»
«عن أبي سلمة عن أبي هريرة وقلت له: أكنت تحدث في زمان عمر هكذا؟ فقال: لو كنت أحدث في زمان عمر مثل ما أحدثكم لضربني بمخفقته.»
د - «عمر به ابوهريره مي گفت: يا حديث گفتن از رسول الله را ترک مي کني يا تو را به سرزمين دوس (سرزمين مادري ات) تبعيد مي کنم!»
هـ - «ابوهريره خود مي گفت: من احاديثي را مي گويم کهـ اگر آن ها را در زمان عمر يا نزد او نقل مي کردم، سرم را مي شکست!»
«أباهريرة كان يقول: إنى لاحدث أحاديث لو تكلمت بها فى زمان عمر أو عند عمر لشج رأسى.»
و «همو مي گويد: نمي توانستيم بگوييم رسول خدا چنين گفت (قال رسول الله) تا اين کهـ عمر از دنيا رفت!»
ز - «همو در جاي ديگري مي گويد: آيا من روايت کننده ي اين احاديث بودم در حالي کهـ عمر زنده بود؟ به خدا قسم يقين داشتم کهـ آن گاه تازيانه اش به پشتم مي رسد!»
«يقول أبو هريرة: أفكنت محدثكم بهذه الأحاديث وعمر حى؟ أما والله إذا لأيقنت أن المخفقة ستباشر ظهرى.»
4 سخن آخر در: البداية والنهاية، ابن كثير، ج8 ذيل ابوهريره، نيز آمده است.
دو نفر بر عايشه وارد شدند وگفتند: همانا ابوهريره از رسول خدا حديث مي گويد کهـ ايشان فرموده اند: فال در زن و چهارپاوخانه [درست] است. عايشه گفت: به کسي کهـ قرآن را بر ابوالقاسم نازل کرده، دروغ گفته هرکس کهـ اين را از رسول خدا روايت کند! همانا رسول خدا فرموده است: ((اهل جاهليت مي گفتند: فال در زن و چهارپاوخانه [درست] است.)) سپس عايشه اين آيه را قرائت کرد: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا» (الحديد: 22)
أن رجلين دخلا على عائشة رضي الله عنها فقالا: إن أبا هريرة يحدث عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أنه قال: إنما الطيرة في المرأة والدابة والدار فطارت شفقاً. ثم قالت: كذب والذي أنزل القرآن على أبي القاسم من حدث بهذا عن رسول الله صلى الله عليه وسلم إنما قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: كان أهل الجاهلية يقولون إن الطيرة في الدابة والمرأة والدار ثم قرأت: " ما أصاب من مصيبة في الأرض ولا في أنفسكم إلا في كتاب من قبل أن نبرأها."
موارد رد عايشه حديث ابوهريره را زياد است. طالبين به منبع ياد شده مراجعه کنند.
ذكر أبا هريرة فقال: أكذبه عمر وعثمان وعلي وعائشة.
ابن قتيبه سپس در مقام پاسخگويي برآمده، ليکن تکذيب عمر وعثمان وعلي وعائشه، ابوهريره را، رد نکرده است!
وأما طعن النظام على أبي هريرة بتكذيب عمر وعثمان وعلي وعائشة له فان أبا هريرة صحب رسول الله صلى الله عليه وآله نحواً من ثلاث سنين وقد اكثر الرواية عنه فلما اتى من الرواية عنه ما لم يأت بمثله من صحبه من جلة الصحابة والسابقين الاولين اليه اتهموه وانكروا عليه وقالوا كيف سمعت هذا وحدك؟ ومن سمعه معك؟ قال: وكانت عائشة اشدهم انكاراً عليه لتطاول الأيام بها وبه وكان عمر ايضا شديداً على من اكثر الرواية أو أتى بخبر في الحكم لا شاهد له عليه.
«وكان اكثر الصحابة رواية أبو هريرة (قال) : وقد صحب ثلاث سنين ولهذا كان عمر وعثمان وعلي وعائشة ينكرون عليه ويتهمونه وهو أول راوية اتهم في الاسلام وكانت عائشة اشدهم انكاراً عليه!»
«قد أكثر بعض الصحابة من نقده على الاكثار من الحديث عن رسول الله صلى الله عليه واله وسلم وشكوا فيه كما يدل على ذلك ما روى مسلم في صحيحه.»
سپس دو حديث از صحيح مسلم مي آورد کهـ در نقد وشك در او صريحند.
ابورزين مي گويد: ابوهريره را ديدم کهـ با دست بر پيشانيش زد وگفت: اي اهل عراق! آيا گمان مي کنيد کهـ من بر رسول خدا دروغ مي بندم، تا شما هدايت شويد ومن گمراه! يا براي شما خدمت بماند وبراي من گناه!
خرج إلينا أبو هريرة فضرب بيده على جبهته فقال: ألا إنكم تحدثون أني أكذب على رسول الله صلى الله عليه وسلم لتهتدوا وأضلّ.
رأيت أبا هريرة يضرب بيده على جبهته يقول: يا أهل العراق تزعمون أني أكذب على رسول الله صلى الله عليه وسلم.
رأيته يضرب جبهته بيده ويقول: يا أهل العراق تزعمون أني أكذب على رسول الله صلى الله عليه وسلم ليكن لكم المهنا وعليّ الإثم.
(صحيح مسلم، کتاب اللباس والزينة، ح 3915 - سنن نسائي، کتاب الزينة، ح 5275 - مسند احمد، باقي مسند المکثرين، ح 9118)
زماني کهـ مردم از زياد حديث گفتن او، آن هم احاديثي کهـ مهاجر وانصار مثل آن را نقل نمي کردند، به ستوه آمده وتعجب مي کردند، وي در مقام دفاع از خويش چنين مي گفت:
«مي گويند ابوهريره زياد حديث مي گويد! والله الموعد! ومي گويند مهاجر وانصار احاديثي مثل احاديث او نقل نمي کنند! همانا برادران ما از مهاجرين بيشتر در بازار سرگرم معامله بودند وبرادران ما از انصار بيشتر سرگـرم پرداختن به اموال ودارايى خويش بودند, اما من هميشه براى سير كردن شكم خود همراه پيامبر بودم ودر صحنه هايى حاضر مى شدم كه آنها نبودند و چيزهائى راحفظ مى كردم كه آنها حفظ نمى كردند. روزي پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود: ((هيچ کدام از شما جامه اش را نمي گشايد تا اينکهـ اين سخن من تمام شود سپس آن را به روي سينه اش جمع کند، - مگر اين کهـ - هيچ چيز از گفته هاي مرا هرگز فراموش نخواهد کرد.))
پس من جامه ام کهـ يک برد يماني بود وغير آن جامه اي نداشتم! را گشودم تا سخن پيامبر (صلي الله عليه وآله) تمام شد؛ سپس آن را روي سينه ام جمع کردم. پس به خدايي کهـ او را به حق برانگيخته تا امروز هيچ چيز از گفتارش را فراموش نکرده ام. به خدا قسم اگر دو آيه در كتاب خدا نبود من هيچ حديثى را روايت نمى كردم , آنگاه اين آيه را تلاوت نمود: ((همانا آنان كه بينات هدايتى را كه ما نازل كرديم پس ازبيانش در كتاب , براى مردم كتمان مى كنند, خداوند وتمامى لعنت كنندگان آنهارا لعنت مى نمايند)) .»
«يقولون ان أبا هريرة يكثر الحديث! والله الموعد! ويقولون ما للمهاجرين والأنصار لا يحدثون مثل احاديثه؟ وان اخوتى من المهاجرين كان يشغلهم الصفق في الأسواق وان اخوتى من الأنصار كان يشغلهم عمل أموالهم! وكنت امرءاً مسكيناً الزم رسول الله على ملء بطني فأحضر حين يغيبون! وأعي حين ينسون!! وقال النبي صلى الله عليه واله وسلم يوماً! لن يبسط احد منكم ثوبه حتى اقضي مقالتي هذه ثم يجمعه الى صدره فينسى من مقالتي شيئاً ابداً. فبسطت نمرة ليس عليّ ثوب غيرها حتى قضى النبي صلى اله عليه واله وسلم مقالته ثم جمعتها الى صدري فوالذي بعثه بالحق ما نسيت من مقالته تلك شيئاً الى يومي هذا والله لولا آيتان في كتاب الله ما حدثتكم شيئاً ابداً: ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات والهدى، الى قوله: وأنا التواب الرحيم.»
(صحيح بخاري، کتاب المزارعة، ح 2179 و کتاب البيوع، ح 1906 و کتاب الاعتصام بالکتاب والسنة، ح 6807 ونيز رک: كتاب العلم، ح 116 و 117- صحيح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، ح 4547 و 4549 - مسند احمد، باقي مسند المکثرين، ح 6976 و 7380 و 8057)
ملتقطات فدكية (ص: 292)
ابوهريره نقل حديث
4- احاديث توسط صحابه به تابعين انتقال پيدا مي کرد. در آن زمان حتي به ذهن کسي خطور نمي کرد کهـ کسي حديث جعل مي کند.
اتفاقا چرا! کسي کهـ همواره متهم به دروغ وجعل حديث بود، «ابوهريره» است!
مثلا چند نفر از صحابه ي بزرگ کهـ او را متهم کرده اند، عبارت اند از:
1- علي عليه السلام
«از علي عليه السلام روايت شده کهـ فرمود: همانا دروغ گوترين مردم يا دروغ پردازترين زندگان بر رسول خدا، ابوهريره ي دوسي است!»
«قد روي عن علي ع أنه قال ألا إن أكذب الناس أو قال أكذب الأحياء على رسول الله ص أبو هريرة الدوسي.»
(شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج4 ص 68)
2- عمر بن خطاب
الف - «عمر بن خطاب اورا با تازيانه زد وبه وى گفت: بسيار روايت نقل مى كنى وسزاوار آن هستى كه يكى از دروغگويان بر پيامبر (صلي الله عليه وآله) باشى.»
«ضربه عمر بالدرة وقال قد أكثرت من الرواية وأحر بك أن تكون كاذبا على رسول الله (صلي الله عليه وآله) .»
(شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 4 ص 68 و67)
ب - «از خود او نقل شده کهـ گفت: احاديثي را براي شما مي گويم کهـ اگر آن ها را در زمان عمر بن خطاب نقل مي کردم، حتما مرا با تازيانه مي زد!»
«عن أبي هريرة أنه قال: لقد حدثتكم باحاديث لو حدثت بها زمن عمر بن الخطاب لضربني عمر بالدرة.»
(جامع بيان العلم، ابن عبدالبر، باب ذكر من ذم الاكثار من الحديث دون التفهم له)
ج - «ابوسلمه مي گويد به ابوهريره گفتم: آيا تو در زمان عمر هم اين چنين حديث مي گفتي؟ گفت: اگر در زمان عمر حديث مي گفتم مثل آنچهـ براي شما مي گويم، بدون شک عمر مرا با تازيانه اش مي زد!»
«عن أبي سلمة عن أبي هريرة وقلت له: أكنت تحدث في زمان عمر هكذا؟ فقال: لو كنت أحدث في زمان عمر مثل ما أحدثكم لضربني بمخفقته.»
(تذكره الحفاظ، ذهبى، ج 1 ص 7)
د - «عمر به ابوهريره مي گفت: يا حديث گفتن از رسول الله را ترک مي کني يا تو را به سرزمين دوس (سرزمين مادري ات) تبعيد مي کنم!»
«عمر بن الخطاب يقول لأبى هريرة: لتتركن الحديث عن رسول الله ص ولألحقنك بأرض دوس.»
(تاريخ دمشق، ابن عساکر، ج 50 ص 172 وج 67 ص 343)
هـ - «ابوهريره خود مي گفت: من احاديثي را مي گويم کهـ اگر آن ها را در زمان عمر يا نزد او نقل مي کردم، سرم را مي شکست!»
«أباهريرة كان يقول: إنى لاحدث أحاديث لو تكلمت بها فى زمان عمر أو عند عمر لشج رأسى.»
(تاريخ دمشق، ابن عساکر، ج 67 ص 343)
و «همو مي گويد: نمي توانستيم بگوييم رسول خدا چنين گفت (قال رسول الله) تا اين کهـ عمر از دنيا رفت!»
«أباهريرة يقول: ما كنا نستطيع أن نقول قال رسول الله ص حتى قبض عمر.»
(تاريخ دمشق، ابن عساکر، ج 67 ص 344)
ز - «همو در جاي ديگري مي گويد: آيا من روايت کننده ي اين احاديث بودم در حالي کهـ عمر زنده بود؟ به خدا قسم يقين داشتم کهـ آن گاه تازيانه اش به پشتم مي رسد!»
«يقول أبو هريرة: أفكنت محدثكم بهذه الأحاديث وعمر حى؟ أما والله إذا لأيقنت أن المخفقة ستباشر ظهرى.»
(تاريخ دمشق، ابن عساکر، ج 67 ص 344)
4 سخن آخر در: البداية والنهاية، ابن كثير، ج8 ذيل ابوهريره، نيز آمده است.
3- عايشه ام المومنين
دو نفر بر عايشه وارد شدند وگفتند: همانا ابوهريره از رسول خدا حديث مي گويد کهـ ايشان فرموده اند: فال در زن و چهارپاوخانه [درست] است. عايشه گفت: به کسي کهـ قرآن را بر ابوالقاسم نازل کرده، دروغ گفته هرکس کهـ اين را از رسول خدا روايت کند! همانا رسول خدا فرموده است: ((اهل جاهليت مي گفتند: فال در زن و چهارپاوخانه [درست] است.)) سپس عايشه اين آيه را قرائت کرد: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا» (الحديد: 22)
أن رجلين دخلا على عائشة رضي الله عنها فقالا: إن أبا هريرة يحدث عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أنه قال: إنما الطيرة في المرأة والدابة والدار فطارت شفقاً. ثم قالت: كذب والذي أنزل القرآن على أبي القاسم من حدث بهذا عن رسول الله صلى الله عليه وسلم إنما قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: كان أهل الجاهلية يقولون إن الطيرة في الدابة والمرأة والدار ثم قرأت: " ما أصاب من مصيبة في الأرض ولا في أنفسكم إلا في كتاب من قبل أن نبرأها."
(تأويل مختلف الحديث، ابن قتيبة، ص126)
موارد رد عايشه حديث ابوهريره را زياد است. طالبين به منبع ياد شده مراجعه کنند.
4- عثمان
عثمان نيز او را تکذيب کرده است، چنان کهـ ابن قتيبه از نظام نقل مي کند کهـ:
ذكر أبا هريرة فقال: أكذبه عمر وعثمان وعلي وعائشة.
(تأويل مختلف الحديث، ابن قتيبة، ص6)
ابن قتيبه سپس در مقام پاسخگويي برآمده، ليکن تکذيب عمر وعثمان وعلي وعائشه، ابوهريره را، رد نکرده است!
وأما طعن النظام على أبي هريرة بتكذيب عمر وعثمان وعلي وعائشة له فان أبا هريرة صحب رسول الله صلى الله عليه وآله نحواً من ثلاث سنين وقد اكثر الرواية عنه فلما اتى من الرواية عنه ما لم يأت بمثله من صحبه من جلة الصحابة والسابقين الاولين اليه اتهموه وانكروا عليه وقالوا كيف سمعت هذا وحدك؟ ومن سمعه معك؟ قال: وكانت عائشة اشدهم انكاراً عليه لتطاول الأيام بها وبه وكان عمر ايضا شديداً على من اكثر الرواية أو أتى بخبر في الحكم لا شاهد له عليه.
(تأويل مختلف الحديث، ابن قتيبة، ص 11)
ودانشمند معاصر مصطفى صادق الرافعي المصري در کتاب " آداب العرب " مي نويسد:
«وكان اكثر الصحابة رواية أبو هريرة (قال) : وقد صحب ثلاث سنين ولهذا كان عمر وعثمان وعلي وعائشة ينكرون عليه ويتهمونه وهو أول راوية اتهم في الاسلام وكانت عائشة اشدهم انكاراً عليه!»
(آداب العرب، مصطفى صادق الرافعي، مبحث الرواية بعد الاسلام، ج 1 ص 282)
أحمد أمين مصري در کتاب " فجر الاسلام " مي نويسد:
«قد أكثر بعض الصحابة من نقده على الاكثار من الحديث عن رسول الله صلى الله عليه واله وسلم وشكوا فيه كما يدل على ذلك ما روى مسلم في صحيحه.»
سپس دو حديث از صحيح مسلم مي آورد کهـ در نقد وشك در او صريحند.
(فجر الاسلام، أحمد أمين، الباب السادس، الفصل الثاني، ص 262 به بعد)
5- به هر حال به نظر مي رسد بيشتر مردم او را متهم مي دانستند، چنان کهـ:
ابورزين مي گويد: ابوهريره را ديدم کهـ با دست بر پيشانيش زد وگفت: اي اهل عراق! آيا گمان مي کنيد کهـ من بر رسول خدا دروغ مي بندم، تا شما هدايت شويد ومن گمراه! يا براي شما خدمت بماند وبراي من گناه!
أبي رزين قال:
خرج إلينا أبو هريرة فضرب بيده على جبهته فقال: ألا إنكم تحدثون أني أكذب على رسول الله صلى الله عليه وسلم لتهتدوا وأضلّ.
رأيت أبا هريرة يضرب بيده على جبهته يقول: يا أهل العراق تزعمون أني أكذب على رسول الله صلى الله عليه وسلم.
رأيته يضرب جبهته بيده ويقول: يا أهل العراق تزعمون أني أكذب على رسول الله صلى الله عليه وسلم ليكن لكم المهنا وعليّ الإثم.
(صحيح مسلم، کتاب اللباس والزينة، ح 3915 - سنن نسائي، کتاب الزينة، ح 5275 - مسند احمد، باقي مسند المکثرين، ح 9118)
زماني کهـ مردم از زياد حديث گفتن او، آن هم احاديثي کهـ مهاجر وانصار مثل آن را نقل نمي کردند، به ستوه آمده وتعجب مي کردند، وي در مقام دفاع از خويش چنين مي گفت:
(واين خود دليل بر ادعاي ماست کهـ بيشتر مردم او را متهم به جعل مي دانستند.)
«مي گويند ابوهريره زياد حديث مي گويد! والله الموعد! ومي گويند مهاجر وانصار احاديثي مثل احاديث او نقل نمي کنند! همانا برادران ما از مهاجرين بيشتر در بازار سرگرم معامله بودند وبرادران ما از انصار بيشتر سرگـرم پرداختن به اموال ودارايى خويش بودند, اما من هميشه براى سير كردن شكم خود همراه پيامبر بودم ودر صحنه هايى حاضر مى شدم كه آنها نبودند و چيزهائى راحفظ مى كردم كه آنها حفظ نمى كردند. روزي پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود: ((هيچ کدام از شما جامه اش را نمي گشايد تا اينکهـ اين سخن من تمام شود سپس آن را به روي سينه اش جمع کند، - مگر اين کهـ - هيچ چيز از گفته هاي مرا هرگز فراموش نخواهد کرد.))
پس من جامه ام کهـ يک برد يماني بود وغير آن جامه اي نداشتم! را گشودم تا سخن پيامبر (صلي الله عليه وآله) تمام شد؛ سپس آن را روي سينه ام جمع کردم. پس به خدايي کهـ او را به حق برانگيخته تا امروز هيچ چيز از گفتارش را فراموش نکرده ام. به خدا قسم اگر دو آيه در كتاب خدا نبود من هيچ حديثى را روايت نمى كردم , آنگاه اين آيه را تلاوت نمود: ((همانا آنان كه بينات هدايتى را كه ما نازل كرديم پس ازبيانش در كتاب , براى مردم كتمان مى كنند, خداوند وتمامى لعنت كنندگان آنهارا لعنت مى نمايند)) .»
«يقولون ان أبا هريرة يكثر الحديث! والله الموعد! ويقولون ما للمهاجرين والأنصار لا يحدثون مثل احاديثه؟ وان اخوتى من المهاجرين كان يشغلهم الصفق في الأسواق وان اخوتى من الأنصار كان يشغلهم عمل أموالهم! وكنت امرءاً مسكيناً الزم رسول الله على ملء بطني فأحضر حين يغيبون! وأعي حين ينسون!! وقال النبي صلى الله عليه واله وسلم يوماً! لن يبسط احد منكم ثوبه حتى اقضي مقالتي هذه ثم يجمعه الى صدره فينسى من مقالتي شيئاً ابداً. فبسطت نمرة ليس عليّ ثوب غيرها حتى قضى النبي صلى اله عليه واله وسلم مقالته ثم جمعتها الى صدري فوالذي بعثه بالحق ما نسيت من مقالته تلك شيئاً الى يومي هذا والله لولا آيتان في كتاب الله ما حدثتكم شيئاً ابداً: ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات والهدى، الى قوله: وأنا التواب الرحيم.»
(صحيح بخاري، کتاب المزارعة، ح 2179 و کتاب البيوع، ح 1906 و کتاب الاعتصام بالکتاب والسنة، ح 6807 ونيز رک: كتاب العلم، ح 116 و 117- صحيح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، ح 4547 و 4549 - مسند احمد، باقي مسند المکثرين، ح 6976 و 7380 و 8057)
صحيح البخاري (4/ 199)
3604 - حدثني محمد بن عبد الرحيم، حدثنا أبو معمر إسماعيل بن إبراهيم، حدثنا أبو أسامة، حدثنا شعبة، عن أبي التياح، عن أبي زرعة، عن أبي هريرة رضي الله عنه، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «يهلك الناس هذا الحي من قريش» قالوا: فما تأمرنا؟ قال: «لو أن الناس اعتزلوهم» قال: محمود، حدثنا أبو داود، أخبرنا شعبة، عن أبي التياح، سمعت أبا زرعة
__________
[تعليق مصطفى البغا]
3409 (3/1319) -[ ش أخرجه مسلم في الفتن وأشراط الساعة باب لا تقوم الساعة حتى يمر الرجل بقبر الرجل. . رقم 2917. (يهلك الناس) أي بسبب طلبهم للملك من أهله تقع الفتن والحروب بينهم ويتخبط الناس وتضطرب أحوالهم. (هذا الحي) أي الغلمان المذكورون في الحديث بعده وهم بعض قريش لا كلهم. (اعتزلوهم) فلا تداخلوهم ولا تقاتلوا معهم]
صحيح مسلم (4/ 2236)
74 - (2917) حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة، حدثنا أبو أسامة، حدثنا شعبة، عن أبي التياح، قال: سمعت أبا زرعة، عن أبي هريرة، عن النبي صلى الله عليه وسلم، قال: «يهلك أمتي هذا الحي من قريش» قالوا: فما تأمرنا؟ قال: «لو أن الناس اعتزلوهم»، وحدثنا أحمد بن إبراهيم الدورقي، وأحمد بن عثمان النوفلي، قالا: حدثنا أبو داود، حدثنا شعبة، في هذا الإسناد في معناه
المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام ؛ ؛ ص617
284 قال: و حدثنا علي بن جعفر المديني «1»، عن أبيه «2»، عن سهيل بن أبي صالح، «1» عن أبيه «2»، عن أبي هريرة، قال: نظر رسول الله (ص) إلى علي بن أبي طالب، فقال: هذا باب الهدى الذي من دخله كان آمنا و هو حجة الله على عباده.
قال علي المديني: عجبا للمخذول أبي هريرة، يروي مثل هذا عن نبي الله، ثم يخالف عليا و يكون مع معاوية..
________________________________________
طبرى آملى كبير، محمد بن جرير بن رستم، المسترشد في إمامة عليّ بن أبي طالب عليه السلام، 1جلد، كوشانپور - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1415 ق.
إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ؛ ج3 ؛ ص188
الفصل السابع و الخمسون
858- و روى إبراهيم بن محمد بن سعيد الثقفي في كتاب الغارات قال: لما دخل معاوية الكوفة دخل أبو هريرة المسجد فكان يحدث فجاءه شاب من الأنصار فقال: يا أبا هريرة حديث أسألك عنه؟ أنشدك بالله! أسمعت النبي صلى الله عليه و آله و سلم يقول لعلي: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه؟ فقال أبو هريرة: نعم و الله الذي لا إله إلا هو لسمعته من النبي صلى الله عليه و آله و سلم يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، فقال له الفتى: فقد و الله واليت عدوه و عاديت وليه، فخرج أبو هريرة و لم يعد إلى المسجد حتى خرج من الكوفة «2».
______________________________
(2) الغارات: 658 ح 4.
________________________________________
شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، 5جلد، اعلمى - بيروت، چاپ: اول، 1425 ق.
الغارات (ط - القديمة) ؛ ج2 ؛ ص452
قال لما دخل معاوية الكوفة دخل أبو هريرة المسجد فكان يحدث و يقول: قال رسول الله ص و قال أبو القاسم و قال خليلي فجاء شاب من الأنصار يتخطى الناس حتى دنا منه فقال: يا أبا هريرة حديث أسألك عنه فإن كنت سمعته من النبي ص فحدثنيه أنشدك بالله سمعت النبي ص «1» يقول لعلي: «من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» قال أبو هريرة نعم و الذي لا إله إلا هو لسمعته من النبي ص يقول لعلي: «من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» فقال له الفتى لقد و الله واليت عدوه و عاديت وليه فتناول بعض الناس الشاب بالحصى و خرج أبو هريرة فلم يعد إلى المسجد حتى خرج من الكوفة.
________________________________________
ثقفي، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال، الغارات أوالإستنفار و الغارات (ط - القديمة)، 2جلد، دار الكتاب الإسلامي - قم، چاپ: اول، 1410 ق.
الغارات (ط - الحديثة) ؛ ج2 ؛ ص658
قال: لما دخل معاوية الكوفة «3» دخل أبو هريرة المسجد فكان يحدث و يقول:
______________________________
(3)- نقله المجلسي (رحمه الله) في ثامن البحار في باب ذكر أصحاب النبي و أمير المؤمنين عليهما الصلاة و السلام (ص 735؛ س 5) و الشيخ الحر العاملي (رحمه الله) في إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات (ج 3؛ ص 631).
أقول: قال ابن أبى الحديد في شرح النهج (ج 1؛ ص 360؛ س 11) ما نصه:
«روى سفيان الثوري عن عبد الرحمن بن القاسم عن عمر بن عبد الغفار أن أبا هريرة لما قدم الكوفة مع معاوية كان يجلس بالعشيات بباب كندة و يجلس الناس اليه فجاء شاب من الكوفة فجلس اليه فقال: يا أبا هريرة أنشدك الله أسمعت من رسول الله (ص) يقول لعلى بن أبى طالب: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؟ فقال: اللهم نعم،.
قال: فأشهد بالله لقد واليت عدوه و عاديت وليه ثم قام عنه» و نقله عنه المجلسي (رحمه الله) في تاسع- البحار في باب أخبار الغدير (ص 223؛ س 22).
الغارات (ط - الحديثة)، ج2، ص: 659
قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، و قال أبو القاسم، و قال خليلي، فجاءه شاب من الأنصار يتخطى الناس حتى دنا منه فقال: يا أبا هريرة حديث أسألك عنه فان كنت سمعته من النبي صلى الله عليه و آله و سلم فحدثنيه، أنشدك بالله سمعت النبي صلى الله عليه و آله و سلم يقول لعلي: من كنت مولاه فعلي مولاه؛ اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؟ قال أبو هريرة: نعم؛ و الذي لا إله إلا هو لسمعته من النبي صلى الله عليه و آله و سلم يقول لعلي: من كنت مولاه فعلي مولاه؛ اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فقال له الفتى: لقد و الله واليت عدوه و عاديت وليه،.
فتناول بعض الناس الشاب بالحصى، و خرج أبو هريرة فلم يعد الى المسجد حتى خرج من الكوفة «1».
______________________________
(1)- قال ابن أبى الحديد في شرح نهج البلاغة في شرح
قول أمير المؤمنين عليه السلام «أما السب فسبوني فإنه لي زكاة و لكم نجاة، و أما البراءة فلا تبرءوا منى فانى ولدت على الفطرة و سبقت الى الايمان و الهجرة».
فيما قال (ج 1؛ ص 358).
«ذكر شيخنا أبو جعفر الإسكافي- رحمه الله تعالى- و كان من المتحققين بموالاة على عليه السلام و المبالغين في تفضيله و ان كان القول بالتفضيل عاما شائعا في البغداديين من أصحابنا كافة الا أن أبا جعفر أشدهم في ذلك قولا و أخلصهم فيه اعتقادا:
أن معاوية وضع قوما من الصحابة و قوما من التابعين على رواية أخبار قبيحة في على عليه السلام تقتضي الطعن فيه و البراءة منه، و جعل لهم على ذلك جعلا يرغب في مثله فاختلقوا ما أرضاه، منهم أبو هريرة و عمرو بن العاص و المغيرة- بن شعبة.
(فخاض في بيان المدعى و خلط كلامه بكلامه الى أن قال) ثم نعود الى حكاية كلام شيخنا أبى جعفر الإسكافي رحمه الله تعالى
قال أبو جعفر: و روى الأعمش قال: لما قدم أبو هريرة العراق مع معاوية عام- الجماعة جاء الى مسجد الكوفة فلما رأى كثرة من استقبله من الناس جثا على ركبتيه ثم ضرب صلعته مرارا، و قال: يا أهل العراق أ تزعمون أنى أكذب على الله و على رسوله و أحرق نفسي بالنار؟ و الله لقد سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: ان لكل نبي حرما، و ان حرمي بالمدينة ما بين عبر الى ثور، فمن أحدث فيها حدثا فعليه لعنة الله و الملائكة و الناس أجمعين.
و أشهد بالله أن عليا أحدث فيها.
________________________________________
ثقفى، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال، الغارات أوالإستنفار و الغارات (ط - الحديثة)، 2جلد، انجمن آثار ملى - تهران، چاپ: اول، 1395 ق.
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ؛ ج4 ؛ ص64
و أما أبو هريرة فروي عنه الحديث الذي معناه أن عليا ع خطب ابنة أبي جهل في حياة رسول الله ص فأسخطه فخطب على المنبر و قال لاها الله لا تجتمع ابنة ولي الله و ابنة عدو الله أبي جهل إن فاطمة بضعة «1» مني يؤذيني ما يؤذيها فإن كان علي يريد ابنة أبي جهل فليفارق ابنتي و ليفعل ما يريد!!!
أو كلاما هذا معناه و الحديث مشهور من رواية الكرابيسي.
قلت هذا الحديث أيضا مخرج في صحيحي مسلم و البخاري عن المسور بن مخرمة الزهري و قد ذكره المرتضى في كتابه المسمى تنزيه الأنبياء و الأئمة و ذكر أنه رواية حسين الكرابيسي «1» و أنه مشهور بالانحراف عن أهل البيت ع و عداوتهم و المناصبة لهم فلا تقبل روايته.
و لشياع هذا الخبر و انتشاره ذكره مروان بن أبي حفصة في قصيدة يمدح بها الرشيد و يذكر فيها ولد فاطمة ع و ينحي عليهم و يذمهم و قد بالغ حين ذم عليا ع و نال منه و أولها
....
ثم نعود إلى حكاية كلام شيخنا أبي جعفر الإسكافي رحمه الله تعالى
قال أبو جعفر و روى الأعمش قال لما قدم أبو هريرة العراق مع معاوية عام الجماعة جاء إلى مسجد الكوفة فلما رأى كثرة من استقبله من الناس جثا على ركبتيه ثم ضرب صلعته مرارا و قال يا أهل العراق أ تزعمون أني أكذب على الله و على رسوله و أحرق نفسي بالنار و الله لقد سمعت رسول الله ص يقول إن لكل نبي حرما و إن حرمي بالمدينة ما بين عير إلى ثور فمن أحدث فيها حدثا فعليه لعنة الله و الملائكة و الناس أجمعين و أشهد بالله أن عليا أحدث فيها!!! فلما بلغ معاوية قوله أجازه و أكرمه و ولاه أمارة المدينة
. قلت أما قوله ما بين عير إلى ثور «2» فالظاهر أنه غلط من الراوي لأن ثورا بمكة و هو جبل يقال له ثور أطحل و فيه الغار الذي دخله النبي ص و أبو بكر و إنما قيل أطحل لأن أطحل بن عبد مناف بن أد بن طابخة بن إلياس بن مضر بن نزار بن عدنان كان يسكنه و قيل اسم الجبل أطحل فأضيف ثور إليه و هو ثور بن عبد مناف و الصواب ما بين عير إلى أحد «3». فأما قول أبي هريرة أن عليا ع أحدث في المدينة فحاش لله كان علي ع أتقى لله من ذلك و الله لقد نصر عثمان نصرا لو كان المحصور جعفر بن أبي طالب لم يبذل له إلا مثله.
قال أبو جعفر و أبو هريرة مدخول عند شيوخنا غير مرضي الرواية ضربه عمر بالدرة و قال قد أكثرت من الرواية و أحر بك أن تكون كاذبا على رسول الله ص.
و روى سفيان الثوري عن منصور عن إبراهيم التيمي قال كانوا لا يأخذون عن أبي هريرة إلا ما كان من ذكر جنة أو نار.
و روى أبو أسامة عن الأعمش قال كان إبراهيم صحيح الحديث فكنت إذا سمعت الحديث أتيته فعرضته عليه فأتيته يوما بأحاديث من حديث أبي صالح عن أبي هريرة فقال دعني من أبي هريرة إنهم كانوا يتركون كثيرا من حديثه.
و قد روي عن علي ع أنه قال ألا إن أكذب الناس أو قال أكذب الأحياء على رسول الله ص أبو هريرة الدوسي
. و روى أبو يوسف قال قلت لأبي حنيفة الخبر يجيء عن رسول الله ص يخالف قياسنا ما تصنع به قال إذا جاءت به الرواة الثقات عملنا به و تركنا الرأي فقلت ما تقول في رواية أبي بكر و عمر فقال ناهيك بهما فقلت علي و عثمان قال كذلك فلما رآني أعد الصحابة قال و الصحابة كلهم عدول ما عدا رجالا ثم عد منهم أبا هريرة و أنس بن مالك.
و روى سفيان الثوري عن عبد الرحمن بن القاسم عن عمر بن عبد الغفار أن أبا هريرة لما قدم الكوفة مع معاوية كان يجلس بالعشيات بباب كندة و يجلس الناس إليه فجاء شاب من الكوفة فجلس إليه فقال يا أبا هريرة أنشدك الله أ سمعت رسول الله ص يقول لعلي بن أبي طالب اللهم وال من والاه و عاد من عاداه فقال اللهم نعم قال فأشهد بالله لقد واليت عدوه و عاديت وليه ثم قام عنه.
شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج4، ص: 69
و روت الرواة أن أبا هريرة كان يؤاكل الصبيان في الطريق و يلعب معهم و كان يخطب و هو أمير المدينة فيقول الحمد لله الذي جعل الدين قياما و أبا هريرة إماما يضحك الناس بذلك و كان يمشي و هو أمير المدينة في السوق فإذا انتهى إلى رجل يمشي أمامه ضرب برجليه الأرض و يقول الطريق الطريق قد جاء الأمير يعني نفسه.
قلت قد ذكر ابن قتيبة هذا كله في كتاب المعارف «1» في ترجمة أبي هريرة و قوله فيه حجة لأنه غير متهم عليه.
________________________________________
ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، 10جلد، مكتبة آية الله المرعشي النجفي - قم، چاپ: اول، 1404ق.