بسم الله الرحمن الرحیم

ایمیل به سید مهدی موسوی

الأئمة الاثناعشر علیهم السلام
سامانه بينش شيعي
ایمیل به سید مهدی موسوی


To:Smmousavi110@yahoo.com
25 Sep 2017 at 21:04

Monday, 25 September 2017, 17:34:48 GMT

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

خدمت آقا سید مهدي موسوی عرض ادب و احترام دارم، و خوشوقتم که اگر اجازه فرمایید، بتوانم محضر شما در محیطی صمیمی در باره مسائل اعتقادی، گفتگو کنیم.

آیا اجازه میدهید، و نظر مساعد، برای طرح مسائل دارید؟




******************
6 Oct 2017 at 12:57
Friday, 6 October 2017, 09:27:18 GMT


سلام علیکم

به دنبال اعلان آمادگی آقا سید مهدی برای انتقال تجربه تغییر مذهب خود به دیگران، بنده آمادگی دارم تا با ایشان در محیطی کاملا صمیمی، تبادل فکر کنیم، و بدون تعصب، طوری گفتگو کنیم که نسل آینده و فرزندان من و ایشان، بتوانند راحت‌تر تصمیم‌گیری کنند.

خواهشمندم این پیام بنده را به ایشان ارسال فرمایید، و اگر برای شما زحمت نیست، واسطه شوید تا حرف من به ایشان، و حرف ایشان به بنده، منتقل شود.

و الله الموفق الهادي




**********************
11 Oct 2017 at 09:46


بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام محضر سرور عزیزم آقا سید مهدی موسوی

چون جوابی از ناحیه شما نیامد، و گفته شده که فرمودید باید شخص را بشناسم و مراتب علمی او را بدانم تا مناظره کنم، عرض میکنم که بنده نه معروف هستم و نه ادعای تحصیلات عالی دارم، فقط تنها چیزی که ادعا میکنم، به عنوان یک مخلوق کوچک خداوند متعال، دلي کوچک دارم، و در طول عمر با خود کلنجار رفتم که کورکورانه حرکت نکنم، و از شما خواهش میکنم بنده حقیر را مثل یک شخص ناشناس که در پارک با او برخورد میکنید و از شما سؤال میپرسد، با من برخورد کنید.

من چیزی ندارم جز اینکه اکنون به اعتقادات شیعه، قانع شدم، و فقط میتوانم ذهنیت خودم را با آن مسیری که طی کردم تا قانع شدم، با شما به تبادل نظر بگذارم، مجددا خواهش میکنم که درخواست من را رد نکنید، و اگر رد کنید، بنده سؤالاتم را که مربوط به مصاحبه‌های جهانی شما از شبکه‌ها میشود، به تدریج به ایمیل شما ارسال میکنم.

و الله الموفق الهادی






************************
12 Oct 2017 at 03:51


بسم الله الرحمن الرحیم

تا آنجا که بنده مصاحبه حضوری شما با شبکه نور را گوش دادم، دو محور اصلی در تغییر مذهب خود بیان فرمودید:

اول سفر عمره و دستیابی به کتابی راجع به صحابه که جز آیات قرآن کریم چیزی نبوده است، و باعث نوعی تعجب شما، که شیعه چه میگویند با این آیات قرآن؟!

دوم پیش آمدن ماه شعبان و تحقیق برای یک سخنرانی در مجلس نیمه شعبان، که روبرو شدید با روایات ضعیف که انتظار آن را نداشتید، و در نهایت به این نتیجه رسیدید که امام مهدی یک توهم بیشتر نیست.

اما موضوع اول، پس اگر کتابی که در عمره دیدید و مطالعه فرمودید، کتاب جامعی بوده که همه آیات قران کریم راجع به صحابه را آورده بوده، پس چه بهتر! که شما از ابتدا همه آیات را دیدید و آمادگی دارید به آیاتی که سؤال میکنم پاسخ دهید، و اگر در آن کتاب فقط آیات مدح صحابه بوده، بعید میدانم شما بعدا که تحقیق کردید، همه آیات را ندیده باشید، پس به هر حال میتوانم آیات طرفین بحث، آیات مدح صحابه، و آیات عتاب صحابه را سؤال کنم.

و چون میخواهیم این بحث‌ها برای فرزندان من و شما، و بستگان من و شما، در آینده راهگشا باشد، لذا هر چه میگویم سعی میکنم مستند باشد، و ترجمه آن را هم میگذارم، و تا ممکن است لینک مستقیم آن را هم از سایت‌های رسمی معتبر میگذارم.

سؤال اول: آیه ۱۷۹ سوره مبارکه آل‌عمران، به مؤمنین هشدار میدهد که هم اکنون شما در وضعیتی هستید که خبیث و طیّب، مخلوط هستید، اما بدانید که خدا اینگونه شما را رها نمیکند تا خبیث را از طیّب جدا کند:

ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنينَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبي‏ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظيمٌ (آل‏عمران 179)

ترجمه فولادوند:
خدا بر آن نيست كه مؤمنان را به اين [حالى‏] كه شما بر آن هستيد، واگذارد، تا آنكه پليد را از پاك جدا كند. و خدا بر آن نيست كه شما را از غيب آگاه گرداند، ولى خدا از ميان فرستادگانش هر كه را بخواهد برمی‏گزيند. پس، به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و اگر بگرويد و پرهيزگارى كنيد، براى شما پاداشى بزرگ خواهد بود. (179)


آیا خبیث در اینجا به چه معنا است؟ و جدا نمودن خبیث از طیب یعنی چه؟ و آیا در واقعه‌ای خاص این جداسازی صورت گرفت یا به تدریج بود؟





***********************
12 Oct 2017 at 13:32


چیزی به ذهنم رسید، هر چند آقا سید مهدي، از نظر زمانی ابتدا با کتاب صحابه در عمره برخورد کردید، ولی آن کتاب تاثیر سرنوشت‌ساز در روند تحقیق شما نداشته است، و همانطور که خودتان فرمودید فقط جرقه‌ای بوده است، شما زمان بحرانی را مسأله دوم میدانید، یعنی تحقیق بررسی نصوص امامت که در ماه شعبان از شما خواسته شده بود تا در مجلسی سخنرانی کنید، و میگویید وقتی مسأله ولادت حضرت مهدی از عقائد شیعه گرفته شود چیزی باقی نمیماند، و سپس به سبب خوف از مرگ با اعتقادات ناصحیح، تصمیم گرفتید که حق را پیدا کنید.

بنابر این بحث صحابه هر چند بحث مفید و جالبی است، ولی مقصود ما در اینجا چون مناظره برای زور ورزی و پیروزی یکی از طرفین نیست، بلکه میخواهیم بدون تعصب، حق معلوم شود، و راه پیدا کردن حق برای فرزندان همه ما هموار شود، پس بهتر است که از ولادت حضرت مهدی شروع کنیم.

آیات مربوط به صحابه که نقاط مثبت و منفی را بیان میفرماید، بیش از ده‌ها آیه است، در همین سوره مبارکه آل‌عمران، دو سه کلمه: و الرسول یدعوکم في اخراکم، دل هر مسلمانی را به درد میآورد، اذ تصعدون ولا تلوون! آیاتی شگفت که مثلا تا قرن دهم سیوطی را حیرت زده کرده بوده که چگونه ممکن است کسی جزء صحابه عشره مبشره باشد اما در اثر اذیت کردن پیامبر ص ، خداوند او را لعن کند و... ، و یا آیه استبدال صحابه به ایرانیان: ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لا یکونوا امثالکم، و...

اما بهتر این است که این مباحث را بگذاریم برای بعد از فراغ از بحث مهدویت، و اکنون راجع به آن بحثی که نقطه انطلاق شما بوده است، صمیمانه گفتگو کنیم.




****************************
12 Oct 2017 at 17:36


مهدویت، اساس عقائد شیعه

بسم الله الرحمن الرحیم

آقا سید مهدی، در مصاحبه خودتان فرمودید: یک هفته قبل از اینکه زمان برگزاری مجلس نیمه شعبان برسد، مشغول تحقیق نصوص امامت شدید تا در آن مجلس سخنرانی کنید، و با خود فکر کردید که به جای اینکه از اول شروع کنید، بیایم از آخر شروع کنم، و لذا به سراغ نصوص امامت و ولادت امام مهدی رفتید، و ملاحظه کردید که این نصوص نمیتوانند شما را قانع کنند، و نکته مهم و خوبی که اشاره کردید این است که بر فرض، این نصوص هم کارآیی خود را از حیث یک نقل خبر غیر متواتر، داشتند، چون مسأله امامت یک مسأله اعتقادی است، و در اعتقادات، یقین لازم است، پس با این نصوص، نمیتوان انتظار یک خروجی یقینی داشت، و به هر حال آنطور که در آنجا گفتید، به این نتیجه رسیدید که مسأله ولادت امام مهدی نه تنها کذب و دروغ است، بلکه از مقوله وهم، یک توهم، و بلکه بیماری روانی است.

اما برادر عزیز، من صادقانه میگویم که شرائط ذهنی من فعلا اینطور است که در مسأله ولادت حضرت مهدي علیه السلام، قانع شدم، و به عنوان یک مسأله اعتقادی که در آن یقین لازم است، یقین به این مسأله پیدا کردم، اما تعصب در بحث ندارم، و تنها کاری که میخواهم بکنم این است که مسیری که در ذهن خودم پیمودم تا به این یقین رسیدم را برای شما توضیح دهم، تا هر ایرادی به ذهن شما میرسد، بیان کنید.

ابتدا بگویم که تفاوت اصلی راهی که من رفتم با راهی که شما رفتید، به گمان من، شبیه تفاوت بین نگاه عنصرگرا (elementary) با نگاه کل‌نگر (gestalt) است، و رمز اینکه به یقین رسیدم را همین نوع نگاه و روش تحقیق میدانم.

شما با نصوص امامت و بررسی آنها روبرو شدید، و به گفته خودتان به جای اینکه از اول شروع کنید، مستقیم رفتید سراغ آخر، و نتیجه گرفتید که عنصر آخری، توهم است.

اما من ابتدا نه از اول شروع کردم و نه از آخر، بلکه از پازل دوازده امام شروع کردم، یعنی دقیقا از مجموع پازل، و لذا با همبافته دوازده امام، به عنوان یک تابع، و نه یک ثابت، رفتار کردم.

طبیعی است که وقتی با دوازده امام، به عنوان تابع (Function) برخورد کنیم، مؤلفه‌های این تابع، متغیرهایی (Variable) هستند که حامل مقدار (Value) میباشند، یعنی توسط اهل سنت و شیعه بلکه یهودی و مسیحی، موافق دیدگاه خودشان، ابتدا مقداردهی (Initialization) میشوند، و سپس خروجی تابع را محک میزنند.

و نکته مهمی که بعدا توضیح خواهم داد، اینکه تفاوت عدد دوازده نزد اهل سنت با شیعه، در این است که نزد اهل سنت، عدد اصلی است، اما نزد شیعه یک عدد ترتیبی و اردینال است، یعنی آرگومانهای این تابع، نزد شیعه، اندیس مرتب دارند.


معروف است که وقتی مندلیوف، جدول تناوبی در شیمی را کشف کرد، هنوز عنصر بعض خانه‌های جدول، ناشناخته بود! جدول تناوبی یک نظام است، وقتی از صحت این سیستم، مطمئن شدیم، محل هر سل، محفوظ است، هر چند مقدار معلوم (Value) فعلا نداشته باشد، چرا چنین است؟ چون هر سل، صحت و تمامیت خودش را از نظم حاکم بر کل جدول میگیرد، و نه از خودش به عنوان یک خانه منفرد در جدول.


ابن تیمیه در منهاج السنة این واقعیت میدانی را تذکر داد، و شاگرد بزرگش یعنی ابن کثیر، در تفسیر و تاریخش، این گفته ابن تیمیه را بر منار گذاشت که دوازده امام، نزد یهودی و اهل سنت و شیعه، متفاوت، مقدار دهی میشوند، اما همگی اصل عدد دوازده را قبول دارند، چرا؟ چون اصل عدد دوازده امام، بشارت خداوند متعال به حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام است که در تورات ذکر شده است! و اضافه کرد که بسیاری از یهودی‌ها که مسلمان میشوند به گمان اینکه دوازده امام شیعه همان دوازده امام بشارت داده شده در تورات هستند، پس از مسلمان شدن، شیعه میشوند، ولی اشتباه میکنند، چون دوازده امام مذکور در تورات، از ابوبکر شروع شده و به سایرین میرسد، نه اینکه از علي شروع شود و به امام موهوم شیعه ختم شود.

در ادامه بعض عبارات را نقل میکنم إن شاء الله تعالی



*******************************
15 Oct 2017 at 02:54


از کلیدواژه‌هایی که برای ذهن من بسیار مهم بوده و هست، واژه (عظیم) در تورات است، یک وقتی است که شخص عادی، کسی یا چیزی را به عظیم توصیف میکند، اما وقتی خدای عظیم، چیزی را به عظیم توصیف کند، دیگر نمیتوان به سادگی از آن عبور کرد، و مطلب را ساده انگاشت، به خصوص که در مقام بشارت دادن به یک پیامبر اولوالعزم باشد، به خصوص که این توصیف، مورد تایید قطعی کسانی قرار گیرد که به هیچ‌وجه حاضر نیستند سر سوزن به اعتقادات شیعه، روی خوش نشان دهند، مثل ابن تیمیه و ابن کثیر، یا چیزی که به نفع اعتقادات شیعه تمام میشود را نشر دهند، وقتی اینچنین کسان با ضرس قاطع میگویند قضیه بشارت تورات به دوازده امام، قطعی است و مورد تایید احادیث اسلامی هم هست، میفهمیم که نباید به سادگی از عدد دوازده رد شویم! چیز مهمی با خود دارد! عدد دوازه‌ای که خدای عظیم در مقام بشارت به خلیلش آن را به عظیم توصیف کرده است!

ابن تیمیه در منهاج السنة پس از اینکه روایات اهل سنت راجع به دوازده امام را ذکر میکند، میگوید: این دوازده امام همان کسانی هستند که در بشارت تورات ذکر شده‌اند:

http://shamela.ws/browse.php/book-927#page-4073
منهاج السنة النبوية (8/ 241)
وهؤلاء الاثنا عشر خليفة هم المذكورون في التوراة، حيث قال في بشارته بإسماعيل: وسيلد اثني عشر عظيما.

ترجمه:
و این دوازده خلیفه(که در روایات اهل سنت آمده) همان کسانی هستند که در تورات ذکر شده‌اند، آنجا که خداوند در بشارتش به اسماعیل میگوید: و اسماعیل از او متولد خواهد شد دوازده عظیم!



و جالب اینکه در صفحه بعد، بحثش را با تعبیر: و هذا معروف، ختم میکند، یعنی این چیزی نیست که برداشت من باشد، بلکه امری شناخته شده نزد همه است:

http://shamela.ws/browse.php/book-927#page-4074
منهاج السنة النبوية (8/ 242)
وكثير من اليهود إذا أسلم يتشيع، لأنه رأى في التوراة ذكر الاثني عشر، فظن أن هؤلاء هم أولئك، وليس الأمر كذلك، بل الاثنا عشر هم الذين ولوا على الأمة من قريش ولاية عامة، فكان الإسلام في زمنهم عزيزا، وهذا معروف.

ترجمه:
و بسیاری از یهود، وقتی مسلمان میشوند سپس شیعه میشوند، چون سابق در تورات دیده بودند که دوازده نفر ذکر شده‌اند، پس گمان میکنند که آن دوازده نفر، همین دوازده نفر امامان شیعه هستند، اما اینچنین نیست، بلکه این دوازده نفر، همان کسانی هستند از قریش که بر امت اسلامی ولایت فراگیر پیدا کردند، پس اسلام در زمان آنها عزیز بود، و این از چیزهایی است که معروف است.


لینک کتاب او را گذاشتم تا خود به تفصیل عبارت، مراجعه فرمایید، قبل این تعبیر، میگوید: یکی از این دوازده نفر، یزید است! نمیدانم چگونه حاضر شده خود را قانع کند که یزید را خداوند متعال در بشارت به حضرت ابراهیم ع ، عظیم توصیف فرموده است؟! در حالی که خودش در همین کتاب یزید را محکوم میکند، هر چند میگوید او را لعن نمیکنم.

و راجع به عزیز بودن اسلام در زمان این دوازده نفر، خودش دچار تناقض‌گویی آشکار شده که اگر خداوند متعال توفیق عنایت فرمودند توضیح خواهم داد.




*******************************
16 Oct 2017 at 10:14


راجع به بشارت تورات به دوازده عظیم، دو سؤال مطرح است، و راجع به دوازده امام در احادیث بشارت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله سلم هم دو سؤال مطرح است:

۱- آیا منظور از دوازده عظیم در بشارت خداوند به حضرت ابراهیم ع که در تورات نقل شده، آیا همان دوازده نفر فرزندان بلاواسطه اسماعیل ع که اسمشان در خود تورات آمده نیست؟ یعنی همان دوازده نفر از فرزندان حضرت اسماعیل ع از همسرش بنت مضاض جرهمي که در کتب تواریخ اسلامی هم به تفصیل آمده است؟ قیدر و ادبیل و مبشا و...

****************
دوازده رئیس : سفر پیدایش - باب ۱۷ - بند ۲۰ - ترجمه فاضل خان گروسی:

۲۰ و اما در خصوص اسماعیل، تو را اجابت فرمودم. اینک او را برکت داده، بارور گردانم، و او را بسیار کثیر گردانم. دوازده رئیس از وی پدید آیند، و امتی عظیم از وی بوجود آورم.

*****************
اسماء دوازده فرزند حضرت اسماعیل ع : سفر پیدایش - باب ۲۵ - بند ۱۲ - ترجمه فاضل خان گروسی:

پسران اسماعیل
۱۲ این است پیدایش اسماعیل بن ابراهیم که هاجر مصری، کنیز ساره، برای ابراهیم زایید.
۱۳ و این است نام‌های پسران اسماعیل، موافق اسم‌های ایشان به حسب پیدایش ایشان. نخست‌زاده اسماعیل، نَبایوت، و قیدار و اَدَبیل و مِبسام.
۱۴ و مشماع و دومه و مسا
۱۵ و حدار و تیما و یطُور و نافِیش و قِدْمَه.
۱۶ اینانند پسران اسماعیل، و این است نام‌های ایشان در بُلدان و حله‌های ایشان، دوازده امیر، حسب قبایل ایشان.


****************

۲- آیا چگونه است که در تورات، بشارت به دوازده عظیم آمده باشد، اما نامی از خود پیامبر اسلام ص نیامده باشد؟ آیا پیامبر ص جزء این دوازده امام هستند یا غیر آنها هستند؟


و اما دو سؤال راجع به بشارت پیامبر خدا ص به دوازده امام:

۳- آیا پیامبر خدا ص ، به دوازده خلیفه، بشارت دادند، یا به دوازده امام؟

۴- آیا اسلام، در زمان دوازده امام، عزیز است؟


***********

به نظر میرسد که اگر جواب از سؤال دوم را بررسی کنیم، جواب سؤال اول هم معلوم شود إن شاء الله تعالی.

بررسی اینکه: (آیا پیامبر اسلام ص جزء دوازده عظیم بشارت داده شده توسط خداوند متعال هستند یا غیر آنها هستند؟) خیلی جالب است، و انسان منصف، حتی از یهود و نصاری، به اطمینان میرسد که در تورات فعلی که در دست ماست، یا حذف، و یا تحریف، صورت گرفته است.

شواهد بسیار زیاد، از حذف یا تحریف کلمه (مدمد) از متن بشارت خداوند به حضرت ابراهیم ع دلالت میکند، و علت مسلمان شدن بسیاری از کشیشان یا علمای یهود را دستیابی به اصل همین کلمه میدانند، و بحث گسترده‌ای دارد، و اینجا به چند شاهد اشاره میکنم:

الف: زمان نزول قرآن کریم، اگر آشکارا قرآن چیزی میگفت که یهود و نصاری قبول نداشتند، پس یا خود قرآن تصریح میکرد که قبول ندارند، یا خودشان اعلان و اعلام میکردند و در تاریخ ثبت میشد که یهود و نصاری فلان آیه قرآن را اعتراض کردند و قبول نداشتند.

در قرآن کریم، در آیه ۱۵۷ سوره مبارکه اعراف، صریحا میفرماید: النبي الأميّ الذی یجدونه مکتوبا عندهم في التوراة و الانجیل، یعنی همان زمان واضح بود که آنها یجدونه مکتوبا، نام پیامبر خدا ص را در تورات و انجیل نوشته شده مییافتند، و در دو آیه دیگر میفرماید: یعرفونه کما یعرفون ابنائهم، یعنی اهل کتاب آنقدر بر خصوصیات پیامبر اسلام ص آگاهی دارند که او را میشناسند همانگونه که فرزندان خود را میشناسند! و در آیه معروف دیگر: مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد، اشاره به آمدن نام پیامبر ص در انجیل است، و در پنجمین آیه یعنی آیه ۸۹ سوره مبارکه بقرة میفرماید: و من قبل کانوا یستفتحون علی الذین کفروا، یعنی اهل کتاب به سوی حجاز هجرت کرده بودند و منتظر ظهور پیامبر اسلام ص بودند، و در وقت مقهوریت، وعده نزدیک بودن آن را میدادند.

این پنج آیه، تا آنجا که من احصاء کردم، دلالت واضحی دارد که نام رسول الله ص در تورات و انجیل آمده است، و یهود و نصاری هم قبول داشتند، و اعتراضی در تاریخ از آنها نسبت به مفاد این آیات نقل نشده است.



ب: در کتب تفسیر و حدیث و لغت و تاریخ، کلماتی از قبیل :مدمد، مادماد، ماذماذ، میذمیذ، و... میتوان یافت که به عنوان نام پیامبر اسلام ص در تورات ذکر شده است، به عنوان نمونه، در کتاب تاریخ معروف ابن کثیر، البدایة و النهایة، چنین آمده است:

http://shamela.ws/browse.php/book-4445#page-4939

البداية والنهاية ط هجر (9/ 106)
وقد وجدت البشارات به صلى الله عليه وسلم في الكتب المتقدمة، وهي أشهر من أن تذكر، وأكثر من أن تحصر، وقد قدمنا قبل مولده، عليه الصلاة والسلام، طرفا صالحا من ذلك، وقررنا في كتاب " التفسير " عند الآيات المقتضية لذلك آثارا كثيرة، ونحن نورد ها هنا شيئا مما وجد في كتبهم التي يعترفون بصحتها، ويتدينون بتلاوتها، مما جمعه العلماء قديما وحديثا ممن آمن منهم، واطلع على ذلك من كتبهم التي بأيديهم; ففي السفر الأول من التوراة التي بأيديهم في قصة إبراهيم الخليل، عليه السلام، ما مضمونه وتعريبه: أن الله تعالى أوحى إلى إبراهيم، عليه السلام، بعد ما سلمه من نار النمرود أن قم فاسلك الأرض مشارقها ومغاربها لولدك، فلما قص ذلك على سارة طمعت أن يكون ذلك لولدها منه، وحرصت على إبعاد هاجر وولدها، حتى ذهب بهما الخليل إلى برية الحجاز وجبال فاران، وظن إبراهيم، عليه السلام، أن هذه البشارة تكون لولده إسحاق، حتى أوحى الله إليه ما مضمونه: أما ولدك إسحاق فإنه يرزق ذرية عظيمة، وأما ولدك إسماعيل فإني باركته وعظمته، وكثرت ذريته، وجعلت من ذريته ماذ ماذ - يعني محمدا صلى الله عليه وسلم - وجعلت في ذريته اثني عشر إماما، وتكون له أمة عظيمة، وكذلك بشرت هاجر حين وضعها الخليل عند البيت، فعطشت وحزنت على ولدها، وجاء الملك فأنبع لها زمزم، وأمرها بالاحتفاظ بهذا الولد، فإنه سيولد له منه عظيم، له ذرية عدد نجوم السماء. ومعلوم أنه لم يولد من ذرية إسماعيل، بل من ذرية آدم أعظم قدرا ولا أوسع جاها، ولا أعلى منزلة، ولا أجل منصبا من محمد صلى الله عليه وسلم، وهو الذي استولت دولة أمته على المشارق والمغارب، وحكموا على سائر الأمم.
وهكذا في قصة إسماعيل من السفر الأول: أن ولد إسماعيل تكون يده على كل الأمم، وكل الأمم تحت يده وبجميع مساكن إخوته يسكن، وهذا لم يكن لأحد يصدق على الطائفة إلا لمحمد صلى الله عليه وسلم.


ابن کثیر نقل خود از تورات و انجیل را تا چندین صفحه ادامه میدهد، به لینک بالا مراجعه کنید که مطالب خوبی را ذکر کرده است، و همانطور که در متن بالا ملاحظه میکنید میگوید: یعترفون بصحتها و یتدینون بتلاوتها، یعنی در اینجا من چیزهایی را ذکر میکنم که یهود و نصاری در زمان ما اعتراف به درستی آن دارند و به عنوان کتاب مقدس آن را تلاوت میکنند.

و در عبارتی که نقل میکند آمده: جعلت من ذریته ماذماذ، یعنی و قرار دادم در ذریه اسماعیل، ماذماذ را، و ادامه میدهد: وجعلت في ذريته اثني عشر إماما، وتكون له أمة عظيمة، یعنی و قرار دادم در ذریه او دوازده امام، و میباشد برای او امتي بزرگ.


البته بعدا توضیح خواهم داد که ابن کثیر طبق مبنای اهل سنت که دوازده امام را ابوبکر و عمر و... میدانند، مرجع ضمیر (او) پس از ماذماذ را نیز خود حضرت اسماعیل دانسته است، یعنی دوازده امام، از ذریه حضرت اسماعیل هستند، و ابوبکر و عمر و عثمان و... همه از قریش و از نسل حضرت اسماعیل هستند، اما میتواند مرجع ضمیر (او) ، ماذماذ باشد، چون به دنبالش میگوید: و برای او امتي عظیم میباشد، یعنی برای ماذماذ، نه برای اسماعیل.


و اما ترجمه گروسی که از تورات آوردم: (و اما در خصوص اسماعیل، تو را اجابت فرمودم. اینک او را برکت داده، بارور گردانم، و او را بسیار کثیر گردانم. دوازده رئیس از وی پدید آیند، و امتی عظیم از وی بوجود آورم.) کلمه (برکت) اشاره به نبوت دارد، و مفاد کلمه ماذماذ در آن، یا حذف شده، و یا به (بارور گردانیدن و بسیار کثیر گردانیدن) ترجمه ناصحیح و تحریف گردیده است، که محتاج به تحقیق بیشتر است.




ج: شاهد دیگر که تصریح به نام پیامبر خدا ص و اهل بیت ایشان ع در تورات بوده است، مجلس مناظره امام رضا ع با علمای یهود و نصاری است که مأمون ترتیب داده بود.

در روایتی که شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱) نقل کرده است که توسط مأمون، یک مجلس مناظره بزرگ بین علمای یهود و نصاری، و حضرت امام رضا ع تشکیل شد، در آن جلسه تورات را میآورند و حضورا خوانده میشود:

http://lib.eshia.ir/15046/1/420

التوحيد (للصدوق)، ص: 420
...فقال الجاثليق يا أمير المؤمنين كيف أحاج رجلا يحتج علي بكتاب أنا منكره و نبي لا أومن به فقال له الرضا ع يا نصراني فإن احتججت عليك بإنجيلك أ تقر به ... قال ما تقول في يوحنا الديلمي قال بخ بخ ذكرت أحب الناس إلى المسيح ... ثم قرأ ع السفر الثالث حتى إذا بلغ ذكر النبي ص وقف ثم قال يا نصراني إني أسألك بحق المسيح و أمه أ تعلم أني عالم بالإنجيل قال نعم ثم تلا علينا ذكر محمد و أهل بيته و أمته ثم قال ....


اسرار توحيد / ترجمه التوحيد للصدوق-محمدعلی اردکاني، ص: 461
«باب شصت و سيم» در ذكر مجلس حضرت امام رضا (ع) با اهل‏ دينها و صاحبان مقالها مثل جاثليق و رأس الجالوت‏
....
جاثليق گفت كه يا امير المؤمنين چگونه محاجه كنم با مردى كه بر من حجت مى‏آورد بكتابى كه منكر آنم و پيغمبرى كه باو ايمان ندارم امام رضا (ع) بجاثليق گفت كه اى نصرانى پس اگر بانجيل خودت بر تو حجت آورم آيا بآن اقرار و اعتراف ميكنى ... امام رضا (ع) فرمود كه اكنون انصاف آوردى اى نصرانى آيا آن عادلى را كه در نزد مسيح حضرت عيسى بن مريم مقدم است از من قبول نميكنى جاثليق گفت كه آن عادل كيست او را از برايم نام ببر حضرت فرمود چه ميگوئى در باب يوحناى ديلمى گفت به به دوست‏ترين مردم را در نزد مسيح ذكر كردى حضرت فرمود پس تو را قسم ميدهم كه آيا انجيل باين نطق كرده كه يوحنا گفت كه مسيح مرا خبر داد بدين محمد عربى و مرا باو بشارت داد كه بعد از او ميباشد پس من حواريان را باو بشارت دادم و ايشان بآن حضرت ايمان آوردند جاثليق گفت كه يوحنا اين را ذكر كرده و بپيغمبرى مردى و باهل بيت و وصيش بشارت داده و بيان نكرده كه اين در چه زمان ميباشد و آن گروه را از براى ما نام نبرده تا ما ايشان را بشناسيم امام رضا (ع) فرمود پس اگر كسى را بنزد تو آوريم كه انجيل را بخواند و ذكر محمد و اهل بيت و امتش را بر تو تلاوت كند آيا بآن ايمان مى‏آورى جاثليق گفت ايمانى استوار و راست امام رضا (ع) بنسطاس رومى فرمود كه حفظ كردنت كتاب سيم از انجيل را چگونه است گفت كه چه حافظ و نگاه دارنده‏‌ام آن را و بسيار خوب ميدانم بعد از آن بسوى رأس الجالوت التفات فرمود و باو فرمود كه آيا چنان نيستى كه انجيل را بخوانى گفت بلى بجان خودم قسم كه آن را ميتوانم خواند حضرت فرمود پس كتاب سيم از انجيل را بر من فراگير يعنى آن را بگير تا من بخوانم و تو در آن نگاه كنى پس اگر ذكر محمد و اهل بيت و امتش در آن باشد از برايم شهادت دهيد و اگر ذكرش در آن نباشد از برايم شهادت ندهيد بعد از آن حضرت (ع) كتاب سيم را خواند تا چون بذكر پيغمبر (ص) رسيد ايستاد و فرمود كه اى نصرانى تو را بحق مسيح و مادرش سؤال ميكنم كه آيا ميدانى كه من بانجيل عالمم جاثليق گفت آرى بعد از آن ذكر محمد و اهل بيت و امتش را بر ما تلاوت فرمود و فرمود كه اى نصرانى چه ميگوئى اينك قول عيسى بن مريم است پس اگر آنچه را كه انجيل بآن نطق ميكنند تكذيب كنى بحقيقت كه عيسى و موسى عليهما السلام را تكذيب كرده و در هر زمان كه اين ذكر را انكار نمائى كشتن بر تو واجب شود زيرا كه تو چنان باشى كه بپروردگار خويش و پيغمبر خويش و بكتاب خويش كافر شده باشى جاثليق گفت كه انكار نميكنم آنچه را كه از برايم ظاهر شده از انجيل و من بآن اقرار دارم



این روایت مفصل است، و در ادامه هم مطالب جالب نقل شده است، مثلا در صفحه ۴۷۱ ترجمه آمده:

اسرار توحيد / ترجمه التوحيد للصدوق، ص: 471
...پس امام رضا (ع) بجانب راس الجالوت ملتفت شد و باو فرمود كه تو از من ميپرسى يا من از تو بپرسم راس الجالوت گفت كه من از تو ميپرسم و من چنان نيستم كه از تو حجتى را قبول كنم مگر از تورية يا از انجيل يا از زبور داود يا از آنچه در صحف ابراهيم و موسى است امام رضا (ع) فرمود كه از من حجتى را قبول مكن مگر بآنچه تورية بآن نطق ميكند بر زبان موسى بن عمران و انجيل بر زبان عيسى بن مريم و زبور بر زبان داود راس الجالوت گفت كه پيغمبرى محمد (ص) را از كجا ثابت ميكنى امام رضا (ع) فرمود كه موسى بن عمران و عيسى بن مريم و داود كه خليفه خداى عز و جل است در زمين بپيغمبريش گواهى داده‌‏اند راس الجالوت بحضرت گفت كه قول موسى بن عمران را ثابت گردان امام رضا (ع) فرمود كه اى يهودى آيا ميدانى كه موسى بن عمران بنى اسرائيل را وصيت نمود و بايشان فرمود كه زود باشد كه شما را پيغمبرى از برادران شما بيايد پس باو تصديق‏ كنيد و از او بشنويد آيا از براى بنى اسرائيل برادرانى را غير از فرزندان اسماعيل ميدانى اگر چنان باشى كه خويش اسرائيل را كه يعقوب است نسبت باسماعيل و نسبى را كه در ميان ايشانست از جانب ابراهيم بشناسى راس الجالوت گفت كه اين از قول موسى است و ما اين را دفع نميكنيم امام رضا (ع) فرمود كه آيا شما را از برادران اسرائيل پيغمبرى غير از محمد (ص) آمده راس الجالوت گفت نه امام رضا (ع) فرمود آيا چنان نيست كه اين امر در نزد شما بصحت پيوسته باشد گفت آرى و ليكن دوست ميدارم كه اين را از تورية از برايم درست كنى امام رضا (ع) فرمود كه آيا اين را انكار ميكنى كه تورية بشما ميگويد كه شما را نور از كوه طور سيناء آمد و از كوه ساعير از براى مردم روشن شد و از كوه فاران بر ما آشكار گرديد راس الجالوت گفت كه اين سخنان را ميشناسم و تفسير و بيان اينها را نمى‏شناسم امام رضا (ع) فرمود كه من تو را بآن خبر ميدهم اما قول او كه نور از جانب طور سيناء آمد همان وحى خداى تبارك و تعالى است كه بر بالاى كوه طور سيناء آن را بر موسى فرمود آورد و اما قول او كه از كوه ساعير از براى مردم روشن شد همان كوهى است كه خداى عز و جل بسوى عيسى بن مريم وحى فرمود و او بر بالاى آن بود و اما قول او كه از كوه فاران بر ما آشكار گرديد پس آن كوهى است از كوههاى مكه كه در ميان آن و مكه يك روز را هست و شيعيان پيغمبر (ع) در آنچه تو و اصحاب ميگوئيد در تورية گفته است كه دو سوارى را ديدم كه زمين از براى ايشان روشن شد و يكى از آن دو سوار بر الاغ سوار بود و ديگرى بر شتر پس الاغ سوار كيست و شتر سوار كيست راس الجالوت گفت كه من ايشان را نمى‏شناسم پس مرا بايشان خبر ده حضرت فرمود كه اما الاغ سوار عيسى است و اما شتر سوار محمد آيا اين را از تورية انكار ميكنى گفت نه اين را انكار نميكنم بعد از آن امام رضا (ع) فرمود كه آيا حيقوق پيغمبر (ص) را مى‏شناسى گفت آرى من باو عارفم و او را مى‏شناسم حضرت فرمود كه حيقوق گفته و كتاب شما بآن نطق ميكند كه خدا بيان را از كوه فاران آورد و آسمانها از تسبيح احمد و امتش پر شد و لشكرش در دريا حمله ميبرند چنان كه در بيابان حمله ميبرند و بعد از خرابى و ويرانى بيت المقدس ما را كتاب تازه مى‏آورد و مقصودش از اين كتاب قرآنست‏.



و همچنین است ادامه مطالب کتاب البدایة ابن کثیر که نقل کردم، و برای تتمیم فایده میآورم، چون مطالب جالبی دارد:

البداية والنهاية ط هجر (9/ 106)
وقد وجدت البشارات به صلى الله عليه وسلم في الكتب المتقدمة، وهي أشهر من أن تذكر، وأكثر من أن تحصر، وقد قدمنا قبل مولده، عليه الصلاة والسلام، طرفا صالحا من ذلك، وقررنا في كتاب " التفسير " عند الآيات المقتضية لذلك آثارا كثيرة، ونحن نورد ها هنا شيئا مما وجد في كتبهم التي يعترفون بصحتها، ويتدينون بتلاوتها، مما جمعه العلماء قديما وحديثا ممن آمن منهم، واطلع على ذلك من كتبهم التي بأيديهم; ففي السفر الأول من التوراة التي بأيديهم في قصة إبراهيم الخليل، عليه السلام، ما مضمونه وتعريبه: أن الله تعالى أوحى إلى إبراهيم، عليه السلام، بعد ما سلمه من نار النمرود أن قم فاسلك الأرض مشارقها ومغاربها لولدك، فلما قص ذلك على سارة طمعت أن يكون ذلك لولدها منه، وحرصت على إبعاد هاجر وولدها، حتى ذهب بهما الخليل إلى برية الحجاز وجبال فاران، وظن إبراهيم، عليه السلام، أن هذه البشارة تكون لولده إسحاق، حتى أوحى الله إليه ما مضمونه: أما ولدك إسحاق فإنه يرزق ذرية عظيمة، وأما ولدك إسماعيل فإني باركته وعظمته، وكثرت ذريته، وجعلت من ذريته ماذ ماذ - يعني محمدا صلى الله عليه وسلم - وجعلت في ذريته اثني عشر إماما، وتكون له أمة عظيمة، وكذلك بشرت هاجر حين وضعها الخليل عند البيت، فعطشت وحزنت على ولدها، وجاء الملك فأنبع لها زمزم، وأمرها بالاحتفاظ بهذا الولد، فإنه سيولد له منه عظيم، له ذرية عدد نجوم السماء. ومعلوم أنه لم يولد من ذرية إسماعيل، بل من ذرية آدم أعظم قدرا ولا أوسع جاها، ولا أعلى منزلة، ولا أجل منصبا من محمد صلى الله عليه وسلم، وهو الذي استولت دولة أمته على المشارق والمغارب، وحكموا على سائر الأمم.
وهكذا في قصة إسماعيل من السفر الأول: أن ولد إسماعيل تكون يده على كل الأمم، وكل الأمم تحت يده وبجميع مساكن إخوته يسكن، وهذا لم يكن لأحد يصدق على الطائفة إلا لمحمد صلى الله عليه وسلم.
وأيضا في السفر الرابع في قصة موسى، أن الله أوحى إلى موسى، عليه السلام، أن قل لبني إسرائيل: سأقيم لهم نبيا من أقاربهم مثلك يا موسى، وأجعل وحيي بفيه وإياه يسمعون.
وفي السفر الخامس، وهو سفر الميعاد، أن موسى، عليه السلام، خطب بني إسرائيل في آخر عمره، وذلك في السنة التاسعة والثلاثين من سني التيه، وذكرهم بأيام الله وأياديه عليهم، وإحسانه إليهم، وقال لهم فيما قال: واعلموا أن الله سيبعث لكم نبيا من أقاربكم مثل ما أرسلني إليكم، يأمركم بالمعروف، وينهاكم عن المنكر، ويحل لكم الطيبات، ويحرم عليكم الخبائث، فمن عصاه فله الخزي في الدنيا، والعذاب في الآخرة.
وأيضا في آخر السفر الخامس، وهو آخر التوراة التي بأيديهم: جاء الله من طور سيناء، وأشرق من ساعير، واستعلن من جبال فاران، وظهر من ربوات قدسه، عن يمينه نور، وعن شماله نار، عليه تجتمع الأمم وعليه تجتمع الشعوب. أي جاء أمر الله وشرعه من طور سيناء، وهو الجبل الذي كلم الله موسى، عليه السلام، عنده، وأشرق من ساعير، وهي جبال بيت المقدس، المحلة التي كان بها عيسى بن مريم، عليه السلام، واستعلن أي ظهر وعلا أمره من جبال فاران، وهي جبال الحجاز بلا خلاف، ولم يكن ذلك إلا على لسان محمد صلى الله عليه وسلم; فذكر تعالى هذه الأماكن الثلاثة على الترتيب الوقوعي; ذكر محلة موسى، ثم عيسى، ثم بلد محمد صلى الله عليه وسلم، ولما أقسم تعالى بهذه الأماكن الثلاثة ذكر الفاضل أولا، ثم الأفضل منه، ثم الأفضل منه، على قاعدة القسم، فقال تعالى: {والتين والزيتون} [التين: 1] . والمراد بها محلة بيت المقدس حيث كان عيسى، عليه السلام. {وطور سينين} [التين: 2] . وهو الجبل الذي كلم الله عليه موسى {وهذا البلد الأمين} [التين: 3] التين: 3] . وهو البلد الذي ابتعث الله منه محمدا صلى الله عليه وسلم. قاله غير واحد من المفسرين في تفسير هذه الآيات الكريمات. وفي زبور داود، عليه السلام، صفة هذه الأمة بالجهاد والعبادة، وفيه مثل ضربه لمحمد صلى الله عليه وسلم بأنه ختام القبة المبنية، كما ورد به الحديث في " الصحيحين «: " مثلي ومثل الأنبياء قبلي كمثل رجل بنى دارا فأكملها إلا موضع لبنة، فجعل الناس يطيفون بها ويقولون: هلا وضعت هذه اللبنة» ومصداق ذلك أيضا في قوله تعالى: {ولكن رسول الله وخاتم النبيين} [الأحزاب: 40] . وفي الزبور صفة محمد صلى الله عليه وسلم بأنه ستنبسط نبوته ودعوته وتنفذ كلمته من البحر إلى البحر، وتأتيه الملوك من سائر الأقطار طائعين بالقرابين والهدايا، وأنه يخلص المضطر، ويكشف الضر عن الأمم، وينقذ الضعيف الذي لا ناصر له، ويصلي عليه في كل وقت ويبارك الله عليه في كل يوم، ويدوم ذكره إلى الأبد. وهذا إنما ينطبق على محمد صلى الله عليه وسلم.
وفي صحف شعيا في كلام طويل فيه معاتبة لبني إسرائيل، وفيه: فإني أبعث إليكم وإلى الأمم نبيا أميا، ليس بفظ، ولا غليظ القلب، ولا سخاب في الأسواق، أسدده لكل جميل، وأهب له كل خلق كريم، ثم أجعل السكينة لباسه، والبر شعاره، والتقوى في ضميره، والحكمة معقوله، والوفاء طبيعته، والعدل سيرته، والحق شريعته، والهدى ملته، والإسلام دينه، والقرآن كتابه، أحمد اسمه، أهدي به من الضلالة، وأرفع به بعد الخمالة، وأجمع به بعد الفرقة، وأؤلف به بين القلوب المختلفة، وأجعل أمته خير أمة أخرجت للناس، قرابينهم دماؤهم، أناجيلهم في صدورهم، رهبانا بالليل، ليوثا بالنهار، ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء، والله ذو الفضل العظيم.
وفي الفصل العاشر من كلام شعيا: يدوس الأمم كدوس البيادر، وينزل البلاء بمشركي العرب، وينهزمون قدامه.
وفي الفصل السادس والعشرين منه: ليفرح أرض البادية العطشى، ويعطى أحمد محاسن لبنان، ويرون جلال الله بمهجته.
وفي صحف إلياس، عليه السلام، أنه خرج مع جماعة من أصحابه سائحا، فلما رأى العرب بأرض الحجاز قال لمن معه: انظروا إلى هؤلاء فإنهم هم الذين يملكون حصونكم العظيمة. فقالوا: يا نبي الله، فما الذي يكون معبودهم؟ فقال: يعظمون رب العزة فوق كل رابية عالية.
ومن صحف حزقيل: إن عبدي خيرتي أنزل عليه وحيي، يظهر في الأمم عدلي، اخترته واصطفيته لنفسي، وأرسلته إلى الأمم بأحكام صادقة.
ومن كتاب النبوات أن نبيا من الأنبياء مر بالمدينة فأضافه بنو قريظة والنضير، فلما رآهم بكى، فقالوا له: ما الذي يبكيك يا نبي الله؟ فقال: نبي يبعثه الله من الحرة، يخرب دياركم ويسبي حريمكم. قال: فأراد اليهود قتله فهرب منهم. ومن كلام حزقيل، عليه السلام، يقول الله: من قبل أن صورتك في الأحشاء قدستك وجعلتك نبيا، وأرسلتك إلى سائر الأمم.
في صحف شعيا أيضا مثل مضروب لمكة شرفها الله: افرحي يا عاقر بهذا الولد الذي يهبه لك ربك، فإن ببركته تتسع لك الأماكن، وتثبت أوتادك في الأرض وتعلو أبواب مساكنك، ويأتيك ملوك الأرض عن يمينك وشمالك بالهدايا والتقادم، وولدك هذا يرث جميع الأمم، ويملك سائر المدن والأقاليم، ولا تخافي ولا تحزني، فما بقي يلحقك ضيم من عدو أبدا، وجميع أيام ترملك تنسيها. وهذا كله إنما حصل على يدي محمد صلى الله عليه وسلم، وإنما المراد بهذه العاقر مكة، ثم صارت كما ذكر في هذا الكلام لا محالة. ومن أراد من أهل الكتاب أن يصرف هذا ويتأوله على بيت المقدس فهذا لا يناسبه من كل وجه.والله أعلم
وفي صحف أرميا: كوكب ظهر من الجنوب أشعته صواعق، سهامه خوارق، دكت له الجبال. وهذا المراد به محمد صلى الله عليه وسلم.
وفي الإنجيل يقول عيسى، عليه السلام: إني مرتق إلى جنات العلى، ومرسل إليكم الفارقليط روح الحق يعلمكم كل شيء، ولم يقل شيئا من تلقاء نفسه. والمراد بالفارقليط محمد، صلوات الله وسلامه عليه، وهذا كما تقدم عن عيسى أنه قال: {ومبشرا برسول يأتي من بعدي اسمه أحمد} [الصف: 6] . وهذا باب متسع، ولو تقصينا جميع ما ذكره الناس لطال هذا الفصل جدا، وقد أشرنا إلى نبذ من ذلك يهتدي بها من نور الله بصيرته وهداه إلى صراطه المستقيم، وأكثر هذه النصوص يعلمها كثير من علمائهم وأحبارهم، وهم مع ذلك يتكاتمونها ويخفونها.
وقال الحافظ أبو بكر البيهقي: أنا أبو عبد الله الحافظ ومحمد بن موسى بن الفضل، قالا: ثنا أبو العباس محمد بن يعقوب، ثنا محمد بن عبيد الله بن أبي داود المنادي، ثنا يونس بن محمد المؤدب، ثنا صالح بن عمر، ثنا عاصم بن كليب، عن أبيه، عن الفلتان بن عاصم قال: «كنا جلوسا عند النبي صلى الله عليه وسلم، إذ شخص ببصره إلى رجل، فدعاه فأقبل رجل من اليهود، مجتمع عليه قميص وسراويل ونعلان، فجعل يقول: يا رسول الله. فجعل رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: " أتشهد أني رسول الله؟ " فجعل لا يقول شيئا إلا قال: يا رسول الله. فيقول: " أتشهد أني رسول الله؟ " فيأبى، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: " أتقرأ التوراة؟ " قال: نعم. قال: " والإنجيل؟ " قال: نعم، والفرقان ورب محمد لو شئت لقرأته. قال: " فأنشدك بالذي أنزل التوراة والإنجيل وأشياء حلفه بها - تجدني فيهما؟ " قال: نجد مثل نعتك يخرج من مخرجك، كنا نرجو أن يكون فينا، فلما خرجت رأينا أنك هو، فلما نظرنا إذا أنت لست به. قال: " من أين؟ " قال نجد من أمتك سبعين ألفا يدخلون الجنة بغير حساب، وإنما أنتم قليل. قال: فهلل رسول الله صلى الله عليه وسلم وكبر، وهلل وكبر، ثم قال: " والذي نفس محمد بيده إنني لأنا هو، وإن من أمتي لأكثر من سبعين ألفا وسبعين وسبعين»





*******************************
16 Oct 2017 at 14:49


خلاصه جواب از بخش اول سؤال دوم، (آیا در تورات، نام پیامبر اسلام ص آمده؟) اینکه اگر هر منصفی تحقیقش را ادامه دهد، مطمئن میشود که تورات فعلی تغییر کرده، و کلمه مادماد به نحوی دیگر ظاهر شده یا حذف گردیده است.

اما بخش دوم سؤال دوم، (آیا مادماد جزء دوازده عظیم است؟) این سؤالی است که علمای اسلام از شیعه و سنی، شک ندارند که پیامبر خدا ص جزء این دوازده عظیم نیستند، چون شک ندارند که در احادیث اسلامی، خود پیامبر خدا ص به این دوازده امام، بشارت دادند، اما اختلاف در این است که آیا این دوازده عظیم، از ذریه حضرت اسماعیل ع هستند یعنی قریش، یا از ذریه و عترت مادماد هستند یعنی پیامبر خدا ص و اهل بیت ایشان ع منظور است؟

ابن کثیر در تفسیرش صریحا میگوید این دوازده نفز از فرزندان حضرت اسماعیل ع هستند:

http://shamela.ws/browse.php/book-8473#page-1446

تفسير ابن كثير ت سلامة (3/ 66)
وفي التوراة البشارة بإسماعيل، عليه السلام، وأن الله يقيم من صلبه اثني عشر عظيما، وهم هؤلاء الخلفاء الاثنا عشر المذكورون في حديث ابن مسعود، وجابر بن سمرة، وبعض الجهلة ممن أسلم من اليهود إذا اقترن بهم بعض الشيعة يوهمونهم أنهم الأئمة الاثنا عشر، فيتشيع كثير منهم جهلا وسفها، لقلة علمهم وعلم من لقنهم ذلك بالسنن الثابتة عن النبي صلى الله عليه وسلم.

ترجمه:
و در تورات بشارت به حضرت اسماعیل علیه السلام آمده است، و اینکه خداوند دوازده عظیم از صلب او به پا میدارد، و اینها همان خلفای دوازده‌گانه ذکر شده در حدیث ابن مسعود و جابر بن سمرة هستند، و بعضی از نادان‌ها از کسانی که مسلمان شدند از یهود، وقتی همراه بعضی از شیعه میشوند چنین گمان میکنند که اینها امامان دوازده‌گانه شیعه هستند، پس بسیاری از آنها شیعه میشوند از روی جهالت و بی‌خردی، به جهت کمبود علم خودشان و علم کسانی که به آنها این را تلقین میکنند، به احادیث ثابت شده از پیامبر ص.


بررسي:
اولا: نمیدانم کدام حدیث اهل سنت است که بگوید امامان دوازده‌گانه چه کسانی هستند تا ابن کثیر بگوید کسانی که علم به احادیث ثابت شده دارند میدانند که دوازده امام چه کسانی هستند و گول حرفهای شیعه نمیخورند؟ خود ایشان در تاریخش اختلاف اقوال علمای اهل سنت را نقل میکند در اینکه این دوازده امام چه کسانی هستند، و تا آخر به مطلب روشنی نمیرسد! (نقل خواهم کرد إن شاء الله تعالی)

ثانیا: مگر قرار نیست در عصر ارتباطات، همگی صمیمانه کنار یکدیگر بنشینیم، و با انصاف، مطالب را بدون تعصب بررسی کنیم؟ پس از تمام کسانی که میتوانند سیاق یک عبارت را متوجه شوند درخواست میکنیم که این عبارت خود ابن کثیر را مرور کنند و ببینند چگونه معنا میکنند:

http://shamela.ws/browse.php/book-4445#page-4939

البداية والنهاية ط هجر (9/ 106)
وأما ولدك إسماعيل فإني باركته وعظمته، وكثرت ذريته، وجعلت من ذريته ماذ ماذ - يعني محمدا صلى الله عليه وسلم - وجعلت في ذريته اثني عشر إماما، وتكون له أمة عظيمة،

ترجمه:
و اما فرزندت اسماعیل پس همانا من او را مبارک گردانیدم و او را بزرگ گردانیدم، و ذریه و فرزندان او را زیاد گردانیدم، و قرار دادم از فرزندان او ماذماذ (یعنی محمد ص) ، و قرار دادم در فرزندان او دوازده امام، و برای او امتي بزرگ میباشد.


قبل از اینکه عبارت به کلمه (ماذماذ) برسد، چهار ضمیر (او) داریم که واضح است همگی به حضرت اسماعیل ع برمیگردد، اما پس از کلمه (ماذماذ) دو ضمیر (او) داریم که دومی (امت او) واضح است به ماذماذ برمیگردد، و خود ابن کثیر هم در ادامه عبارت توضیح میدهد که مقصود امت اسلامی است، اما ضمیر اول (دوازده امام از ذریه او) ، ابن کثیر میگوید: یعنی اسماعیل، (نه ماذماذ) ، چرا؟ چون معلوم است که دوازده امام ار ابوبکر و عمر و عثمان و... شروع میشود، و اینها از ذریه پیامبر ص نیستند، اما طبق نظر شیعه، اگر از خط غدیر شروع کنیم، و خط سقیفه را رها کنیم، میتواند ضمیر اول هم به ماذماذ برگردد، به معنای عترت او، که هر چند امیرالمؤمنین ع هم از فرزندان پیامبر ص نیستند، اما در بین دوازده نفر که عدد کوچکی نیست، از باب تغلیب، گفته شده است ذریه او، کما اینکه خود ابن کثیر در تفسیرش، توصیف کردن حضرت اسماعیل به اینکه پدر حضرت یعقوب هستند(در بین دو نفر دیگر) را از باب تغلیب میداند:

تفسير ابن كثير ت سلامة (1/ 447)
فقال لهم: {ما تعبدون من بعدي قالوا نعبد إلهك وإله آبائك إبراهيم وإسماعيل وإسحاق} وهذا من باب التغليب لأن إسماعيل عمه.


و برای اینکه معلوم شود که اصل عبارت تورات دلالتش واضح بوده است، عین همین عبارت کتاب ابن کثیر را بر عبارت حدیث امام رضا ع که سابق آوردم، منطبق میکنم تا ببینید که چگونه در مجلس بزرگان علمای اهل کتاب، وقتی حضرت عبارت تورات را خواندند، در آن عبارت، سه چیز ردیف شده بود مثل عبارت ابن کثیر:

...وجعلت من ذريته ماذماذ، وجعلت في ذريته اثني عشر إماما، وتكون له أمة عظيمة (البداية-هجر9/ 106)

...ثم تلا علينا ذكر محمد و أهل بيته و أمته (التوحيد-للصدوق ص: 420)




*******************************
18 Oct 2017 at 15:44


و اما سؤال اول که به نظرم، سؤال مهمی است، چون اساس بشارت خداوند متعال به حضرت ابراهیم علیه السلام و اینکه راجع به دوازده عظیم امت اسلامی باشد، زیر سؤال میرود، چون وقتی در تورات بشارت به دوازده عظیم آمده است اما در همین تورات، چند سطر بعد، اسم دوازده نفر از فرزندان بلاواسطه حضرت اسماعیل ذکر شده، و در ترجمه گروسی گذشت: (دوازده امیر، حسب قبایل ایشان)، پس چگونه میشود اطمینان پیدا کرد که این عدد دوازده، مربوط به خلفای امت اسلامی است؟


سابق اشاره کردم که جواب سؤال دوم، میتواند در حل و جواب سؤال اول، کمک کند، اما قبل از آن یک مقدمه عرض میکنم:

ابن کثیر، مفسر و مورخ معروف اهل سنت، نقل میکند که علمای اسلام، همانند تورات، نام دوازده نفر فرزند بلافصل حضرت اسماعیل ع را ذکر کردند، اما تفاوت در این است که علمای اهل کتاب گفتند که منظور از دوازده بشارت داده شده توسط خداوند متعال به حضرت ابراهیم ع ، همین دوازده فرزند بلافصل اسماعیل ع است، و ابن کثیر این گفته علمای اهل کتاب را تاویل می‌نامد، و میگوید آنها در این تاویل دروغ گفتند:

http://shamela.ws/browse.php/book-4445#page-447

البداية والنهاية ط هجر (1/ 445)
وهي السيدة بنت مضاض بن عمرو الجرهمي. وقيل: هذه ثالثة فولدت له اثني عشر ولدا ذكرا، وقد سماهم محمد بن إسحاق رحمه الله، وهم؛ نابت، وقيدر، وأذبل، وميشى، ومسمع، وماش، ودما، وأدر، ويطور، وبنش، وطيما، وقيذما. وهكذا ذكرهم أهل الكتاب في كتابهم، وعندهم أنهم الاثنا عشر عظيما المبشر بهم المتقدم ذكرهم، وكذبوا في تأويلهم ذلك،

یعنی دختر مضاض جرهمی، دوازده فرزند پسر برای حضرت اسماعیل ع زایید، با نامهای ... ، و سپس میگوید: اهل کتاب هم همین دوازده فرزند را در کتاب خود ذکر کردند، و نزد اهل کتاب، این دوازده فرزند، همان دوازده نفر عظیم بشارت داده شده توسط خداوند به حضرت ابراهیم ع است که سابق ذکر کردیم، اما اهل کتاب در اینکه آن دوازده بشارت داده شده را به این دوازده فرزند، تاویل بردند، دروغ گفتند.



ابن کثیر توضیح نمیدهد که چرا این تاویل اهل کتاب، صحیح نیست، اما دو نکته مهم در این جمله ابن کثیر هست، اول اینکه کار اهل کتاب را تاویل مینامد، یعنی آنها از پیش خود معنایی را بر تورات تحمیل کردند، و دوم اینکه نمیگوید آنها اشتباه کردند بلکه میگوید دروغ گفتند، یعنی متوجه بودند که چه میکنند!


اما به چه دلیل میگوییم اهل کتاب مراد از عدد دوازده را ناصحیح بر تورات تحمیل و تاویل کردند؟ چون وقتی مراجعه میکنیم به اصل تورات، تفاوت ادبیات دو موضع را متوجه میشویم، باب ۱۷ ، حکایت سخن خداوند است، بشارت دادن اوست به پیامبرش ابراهیم ع ، اما باب ۲۵ (سابق عبارت را آوردم) لحن تاریخ نویسی دارد، و حکایت سخن خداوند نیست، و کاملا جا داشت اگر مقصود در بشارت خداوند، همین دوازده فرزند بودند، فورا در همین باب ۲۵ تذکر داده شود که اینها همان بشارت داده شدگان خداوند هستند، اما اثری از اینکه اینها مبارک هستند و اینها مورد بشارت خداوند هستند نیست، بلکه در سخن و بشارت خداوند، تصریح به ماذماذ قبل از این دوازده عظیم بوده، و وقتی بشارت به ماذماذ، تحریف شده، راه برای تاویل این دوازده عظیم، که پس از این ماذماذ میایند، هموار شده است، و گرنه عبارت اصلی کاملا واضح بوده است که بشارت مبارک، مربوط به آمدن ماذماذ و امور لاحق به اوست.

اما چرا در این تاویل، دروغ گفتند، نه اینکه اشتباه کردند، چون این تاویل توسط بنی اسرائیل صورت گرفته، نه بنی اسماعیل، یعنی بنی اسرائیل که رابطه آنها با بنی اسماعیل معروف و معلوم بوده، حتی آیه شریفه: ذلک بانهم قالوا لیس علینا في الأمّیّین سبیل و یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون، هم بیان میکند که آنها با اهل مکه و فرزندان اسماعیل، معامله مملوک خود میکردند، و نظر مغرضانه به بنی اسماعیل داشتند، و لذا هیچ مشکلی نبود که بشارت خداوند راجع به اسماعیل ع را، به همان دوازده فرزند اسماعیل تاویل کنند، و از بشارت به ظهور پیامبر خاتم النبیین ص در فرزندان اسماعیل ع ، طفره بروند، و شاهد واضح دروغگویی آنها در این تاویل، این است که هیچ اثری از این تاویل، در بین فرزندان این دوازده فرزند بلافصل اسماعیل ع نیست، و حال آنکه کسانی که از همه بیشتر باید به بشارت خداوند به خودشان افتخار کنند، همین دوازده فرزند اسماعیل و فرزندان این فرزندان هستند، نه بنی اسرائیل که نظر سوء نسبت به اینها داشتند، پس معلوم میشود که در زمان بشارت خداوند، معلوم بود که منظور از این بشارت، این دوازده فرزند نیستند، و گرنه در بین خودشان و فرزندانشان، یک فرهنگ ماندگار میشد که ما هستیم بشارت داده شدگان خداوند توسط جدمان ابراهیم ع، و این نکته‌ای که ابن کثیر تذکر داده است، به این بیانی که توضیح دادم، هر منصفی تامل کند، تصدیق میکند که ممکن نیست منظور از دوازده عظیم بشارت داده شده، همان دوازده فرزند بلافصل حضرت اسماعیل ع باشد.

و اگر بخواهیم به طور خلاصه اموری که واضح میکند منظور از دوازده عظیم، دوازده فرزند حضرت اسماعیل ع نیست، را مرور کنیم، اینها به ذهن میرسد:

۱- لحن سخن باب ۱۷ با باب ۲۵ متفاوت است، و در باب ۲۵ ذکر تاریخ است نه امر مقدس بشارت الهی.

۲- کمال مناسبت داشت تا در باب ۲۵ تذکر داده شود که اینها مورد بشارت خداوند بودند.

۳- پنج آیه قرآن اعلان میکند در پیش چشم همه اهل کتاب، که بشارت به پیامبر اسلام ص در تورات و انجیل آشکارا موجود است، در آیه ۱۵۷ سوره مبارکه اعراف میفرماید: یجدونه مکتوبا عندهم في التوراة و الانجیل، یعنی شما اهل کتاب، نام مبارک پیامبر اسلام ص را به صورت مکتوب در تورات و انجیل مییابید، و در تورات، بشارت به این دوازده عظیم، پس از بشارت به پیامبر اسلام ص آمده است، که ذکر دوازده فرزند خود اسماعیل ع مناسب اینجا نیست، و عبارت را از البدایة آوردم:

http://shamela.ws/browse.php/book-4445#page-4939

... مما وجد في كتبهم التي يعترفون بصحتها، ويتدينون بتلاوتها،... وأما ولدك إسماعيل فإني باركته وعظمته، وكثرت ذريته، وجعلت من ذريته ماذماذ - يعني محمدا صلى الله عليه وسلم - وجعلت في ذريته اثني عشر إماما، وتكون له أمة عظيمة.(البداية والنهاية ط هجر 9/ 106)




۴- اگر منظور از بشارت عظیم، فرزندان خود حضرت اسماعیل ع بودند، به طور طبیعی، این بشارت مهم و مقدس، در بین فرزندان این دوازده نفر، سینه به سینه، نقل میشد، و از یک نقل صرفا تاریخی و شجره‌نامه، به یک فرهنگ قومی مهم برای طائفه قریش تبدیل میشد، و حال آنکه هیچ گونه اثری از این عنصر فرهنگی در بین قریش و طائفه گسترده و ریشه‌دار فرزندان حضرت اسماعیل ع نیست، و حتی کسانی از قریش و اهل نسب هم که این دوازده فرزند حضرت اسماعیل ع را ذکر کردند، آنها را به عنوان بشارت الهی ذکر نکردند، و تنها به ذکر نام آنها (و بلکه بعضا با اختلاف) اکتفا کردند، و به نظر میرسد که نبود این یادواره ضروری فرهنگی پیش قریش، قوی‌ترین دلیل بر این است که تاویل بعض اهل کتاب، برساخته خود آنهاست، و بشارت خداوند، مربوط به همان پیامبری میشود که اهل کتاب به اطراف حجاز هجرت کرده بودند و آیه میفرماید: و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا.


۵- شاهد دیگر بر اینکه مقصود از بشارت عظیم، دوازده عظیم در امت اسلامی است، ذهنیت کسانی از یهود است که مسلمان میشوند، و سابق نقل کردم که ابن تیمیه و ابن کثیر گفتند بسیاری از یهود که مسلمان میشوند دچار اشتباه میشوند و گمان میکنند که این دوازده عظیم بشارت داده شده، همان دوازده امام شیعه هستند، ابن تیمیه گفت: (رأى في التوراة ذكر الاثني عشر) این عده در تورات، ذکر دوازده نفر را قبلا دیده بودند، و وقتی مسلمان شدند اشتباه کرده و گمان کردند مقصود، دوازده امام شیعه است، خوب، این عده یهودی که قبلا ذکر بشارت دوازده نفر را در تورات دیده بودند، در کنار آن ذکر دوازده فرزند بلاواسطه حضرت اسماعیل ع را هم دیده بودند، و در نتیجه باید میفهمیدند که مقصود، همین دوازده نفر فرزندان اسماعیل ع هستند، اما چرا چنین چیزی نفهمیده بودند؟ چون قبل از ذکر آن دوازده عظیم، ذکر ماذماذ هم دیده بودند، و سپس با بشارت تورات پس از ماذماذ، به دوازده عظیم و امت بزرگ او، روبرو شده، و پس از مسلمان شدن، هماهنگی آن با بشارت خود پیامبر اسلام ص به دوازده امام و خلیفه را یافته، و لذا در بین امت اسلامی، به دنبال تشخیص دوازده عظیم این امت، بر آمدند.

اما اگر قبل از مسلمان شدن، برایشان واضح بود که مقصود تورات از بشارت دوازده عظیم، دوازده فرزند نام برده شده در خود تورات از حضرت اسماعیل ع است، نه تنها وجهی نداشت تا شیعه شوند، بلکه به تمام مسلمین میگفتند که اشتباه نکنید، منظور از دوازده عظیم، دوازده خلیفه در بشارت پیامبر شما ص نیست، چون افرادی مثل ابن تیمیه و ابن کثیر و سایر علمای اسلام، صریحا میگویند که مقصود از بشارت تورات، همین دوازده نفر بشارت داده شده توسط پیامبر اسلام ص است. و الله الهادی




*******************************
5 Nov 2017 at 14:58


عرض کردم که عدد دوازده، نقش محوری در تحقیق موضوع‌محور ما دارد، یهود و نصاری هم عدد دوازده را قبول دارند که در بشارت خداوند به حضرت ابراهیم ع آمده است، تمام مسلمین هم، از شیعه و سني، قبول دارند که در بشارت پیامبر اسلام ص ، عدد دوازده آمده است، اما در مقداردهی (Initialization) این عدد دوازده، اختلاف دارند، یهود و نصاری چگونه خود را قانع میکنند که بشارت خداوند به دوازده عظیم صورت گیرد، و مقصود، فرزندان بلافصل حضرت اسماعیل ع باشد، ولی امروز اثری از آن بشارت عظیم در بین طرفداران تورات و انجیل نباشد؟ یعنی هیچ گونه پژواکی از آن در بین کسانی که دین ابراهیمی را پذیرفتند نباشد؟ مگر متدینین به دین حضرت ابراهیم ع برای حفظ و بقاء بشارت خداوند اهمیتی نمیدادند؟! اگر فرزندان حضرت اسحاق ع پاس نداشتند چرا فرزندان خود حضرت اسماعیل ع این افتخار بزرگ خود را ثبت نکردند؟! آیا امروز اگر در کره زمین گردش کنیم چند گروه را مییابیم که این عدد دوازده در بین آنها پاس داشته شود؟ آیا کسی که امروز به دنبال رد پا و اثری از این بشارت عظیم خداوند باشد و جستجو کند، با چند گزینه، روبرو میشود؟ آیا چند کاندید برای مقداردهی این بشارت عظیم الهی میتواند پیدا کند؟ آیا جستجوگر در عصر ارتباطات و دستیابی به اطلاعات، چند سوژه تحقیق دارد تا دلش در مقداردهی عدد دوازه، آرام گیرد؟

همانگونه که إن شاء الله تعالی منابع و مستندات را ذکر خواهم کرد که تحقیق کننده در این موضوع، به زودی در می‌یابد که عقیده به ظهور امام مهدی ع ، جزء مسلمات حدیثی اهل سنت است، و وقتی امثال رشید رضا در مثل تفسیر المنار خواستند در عقیده اسلامی ظهور مهدی خدشه کنند چگونه بزرگان محدثین از اهل سنت مثل ناصر الدین البانی در صدد برآمدند که اشتباه فاحش آنها را بر همگان آشکار کنند، اما به هر حال کسی شک نمیکند که مسأله ظهور مهدی مثل مسأله دوازده امام و خلیفه، هر چند جزء مسلمات اهل سنت هست اما جزء عناصر فرهنگی اهل سنت نیست، یعنی اگر از شخصی از اهل سنت، سؤال از دوازده خلیفه کنید، تصور واضحی از آن ندارد، و حتی اگر انکار کند از دایره اهل سنت خارج نمیشود، و لذا اختلافات علمای اهل سنت در اینکه این دوازده عظیم بشارت داده شده، چه کسانی هستند، جالب توجه است که توضیح خواهم داد إن شاء الله.

عدد دوازده ظاهرا عدد کوچکی است، ولی باید دید در چه بستری شکل میگیرد، عدد دوازده در بحث ما، به مراتب از حساب احتمالات در بازی فوتبال، پیچیده‌تر است! چرا؟! چون جفت و جور شدن دوازده نفر در بستر تاریخ، به طوری که بتواند عقلاء را قانع کند که اینها مورد بشارت عظیم خداوند متعال بودند، پروسه آسانی نیست.

این روزها روز پیاده‌روی اربعین است، اگر به جهانیان بگویند که این امام حسین ع که پس از قرنها میلیونها نفر به زیارتش میروند، یکی از این دوازده عظیم است که خداوند متعال به حضرت ابراهیم ع بشارت داده است، آیا مردم بیطرف جهان، خیلی آن را بعید میشمارند؟ آیا چند احتمال عقلائی دیگر در کنار حضرت سید الشهداء ع هست که بتواند کاندید پنجمین عظیم در این بشارت خداوند باشد؟ آیا چگونه است که در هیچ یک از اقوال علمای اهل سنت راجع به دوازده بشارت داده شده، امام حسین ع داخل نیستند؟ و مهمتر اینکه چگونه است کسانی که اهل سنت آنها را جزء دوازده بشارت الهی به حساب میآورند، و همگی صاحب قدرت و نفوذ سیاسی و اجتماعی بودند، خود آنها به چنین بشارتی افتخار نکردند، و در تاریخ ثبت نشد که آنها خود را مورد بشارت خدا میدانستند؟



حال وقت آن است که به سراغ بررسی سؤال سوم برویم: (۳- آیا پیامبر خدا ص ، به دوازده خلیفه، بشارت دادند، یا به دوازده امام؟)

در ترجمه فعلی تورات، واژه‌هایی شبیه «امیر» و «رئیس» به کار رفته است، و در نقل ابن تیمیه و ابن کثیر از تورات، واژه «عظیم» آمده است، اما در احادیث اسلامی دو واژه «امیر» و «خلیفه» به کار رفته است، و در یک نقل، «رجل» هم آمده است، و جمع کردن و فهم کردن همه روایات در باره دوازده نفر، کار را بر علمای اهل سنت بسیار مشکل کرده است که إن شاء الله تعالی توضیح خواهم داد.




******************************
6 Nov 2017 at 10:58


سؤال سوم (۳- آیا پیامبر خدا ص ، به دوازده خلیفه، بشارت دادند، یا به دوازده امام؟) چندان رنگ بحث علمی ندارد، و بعضی آن را در بین کسانی که تخصص علمی ندارند مطرح میکنند، و منشأ آن هم استقرار فعلی واژه امام برای أئمة اهل البیت علیهم السلام، و واژه خلیفه برای خلفای به قدرت رسیده است، و گرنه اهل تحقیق میدانند که:

اولا: بشارت پیامبر اسلام ص به دوازده خلیفه به عنوان خصوص لفظ خلیفه، مورد اتفاق اهل نظر و نقل نیست، بلکه در دو کتاب صحیح اهل سنت یعنی بخاری و مسلم، دو جور نقل شده است، صحیح بخاری با لفظ «امیر» آمده، و در صحیح مسلم با دو لفظ «خلیفه» و «رجل» آمده است، و گذشت که در نقل از تورات، به جای خلیفه، واژه «عظیم» آمده است، و در ترجمه فعلی هم «رئیس» آمده است، و ابن حماد متوفای ۲۲۸ در کتاب معروف الفتن، از کعب الاحبار دو واژه: «دوازده ربّي»، یعنی الهی و رباني، و «دوازده قیّم»، یعنی بر پا دارنده، نقل کرده است، و از همه مهمتر اینکه ابن کثیر از تورات خصوص لفظ دوازده امام را نقل کرده است: وأما ولدك إسماعيل ... وجعلت في ذريته اثني عشر إماما(البداية والنهاية ط هجر 9/ 106)---> http://shamela.ws/browse.php/book-4445#page-4939


ثانیا: علمای فریقین از شیعه و سني، دو واژه امام و خلیفه را برای موارد مختلف به کار میبرند، و هم شیعه برای امامان خود خلیفه میگویند، و هم اهل سنت برای خلفای خود امام میگویند، ابن تیمیه و ابن کثیر، در مواضع متعدد، خلفای راشدین را أئمة اربعة مینامند، بلکه ابن تیمیه وقتی میخواهد عقائد اهل سنت را به عنوان دین آنها مطرح کند میگوید: ونقول: إن الإمام بعد رسول الله أبو بكر .... وندين الله أن الأئمة الأربعة راشدون مهديون (الفتاوى الكبرى 6/ 658) --> ما اهل سنت میگوییم: امام بعد از رسول الله ص ابوبکر است ... و خدا را دینداری میکنیم به اینکه امامان چهارگانه راشد و هدایت شده هستند... --> http://shamela.ws/browse.php/book-9690#page-3132


ثالثا: که از همه جالبتر است اینکه ابن کثیر در خصوص بحث ما، یعنی خلفاء دوازده‌گانه، در ابواب دلائل النبوة، باب مستقل گشوده است و نام آن باب را به جای خلفاء، امامان دوازده‌گانه گذاشته است!:

http://shamela.ws/browse.php/book-4445#page-5114
البداية والنهاية ط هجر (9/ 283)
[إخباره صلى الله عليه وسلم عن الأئمة الاثني عشر]
ذكر الإخبار عن الأئمة الاثني عشر الذين كلهم من قريش
وليسوا بالاثني عشر الذين يدعون إمامتهم الرافضة; فإن هؤلاء الذين يزعمون لم يل أمور الناس منهم إلا علي بن أبي طالب وابنه الحسن، وآخرهم، في زعمهم، المهدي المنتظر، في زعمهم، بسرداب سامراء وليس له وجود، ولا عين، ولا أثر، بل هؤلاء من الأئمة الاثني عشر المخبر عنهم في الحديث، الأئمة الأربعة، أبو بكر وعمر وعثمان وعلي، رضي الله عنهم، ومنهم عمر بن عبد العزيز بلا خلاف بين الأئمة على كلا القولين لأهل السنة في تفسير الاثني عشر كما سنذكره بعد إيراد الحديث.


و در باب مولد حضرت اسماعیل ع وقتی حدیث با لفظ خلیفه را میآورد فورا با لفظ امام به ابوبکر و... تفسیر میکند:

http://shamela.ws/browse.php/book-4445/page-448#page-354
البداية والنهاية ط هجر (1/ 355)
وفي رواية «عزيزا حتى يكون اثنا عشر خليفة كلهم من قريش» . فهؤلاء منهم الأئمة الأربعة؛ أبو بكر، وعمر، وعثمان، وعلي، ومنهم عمر بن عبد العزيز أيضا


و در شرح حال عمر بن عبدالعزیز، پس از اینکه دو لفظ خلیفه و امام را به جای هم تکرار میکند، از بسیاری از علمای اهل سنت نقل میکند که او را از جمله امامان دوازده‌گانه مذکور در روایت دوازده خلیفه قرار دادند:

http://shamela.ws/browse.php/book-4445/page-448#page-7585
البداية والنهاية ط هجر (12/ 696)
وقال عباد السماك وكان يجالس سفيان الثوري: سمعت الثوري يقول: الخلفاء خمسة ; أبو بكر، وعمر، وعثمان، وعلي، وعمر بن عبد العزيز. وهكذا روي عن أبي بكر بن عياش، والشافعي، وغير واحد. وأجمع العلماء قاطبة على أنه من أئمة العدل، وأحد الخلفاء الراشدين والأئمة المهديين. وذكره غير واحد في الأئمة الاثني عشر، الذين جاء فيهم الحديث الصحيح: " «لا يزال أمر هذه الأمة مستقيما حتى يكون فيهم اثنا عشر خليفة كلهم من قريش»


بنابر این جای شکی نیست که در ادبیات علمای شیعه و سني، بین دو واژه دوازده خلیفه و دوازده امام، فرقی نیست، بلکه علمای اهل سنت، واژه خلیفه را برای غیر حاکم سیاسی، به وفور به کار میبرند، بن‌باز مفتی معروف سعودی در باب اخلاق اهل علم میگوید: بر کسی که ذره‌ای علم داشته باشد مخفی نیست که علماء، خلفاء انبیاء هستند:

http://shamela.ws/browse.php/book-21537#page-1522
مجموع فتاوى ابن باز (4/ 79)
ولا يخفى على كل ذي مسكة من علم أن العلماء هم خلفاء الأنبياء، لأن الأنبياء لم يورثوا دينارا ولا درهما وإنما ورثوا العلم.


و اصل آن هم روایتی است که بزاز نقل کرده و هیثمی آن را معتبر دانسته است:

http://shamela.ws/browse.php/book-61#page-121
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد (1/ 126)
523 - وعن أبي الدرداء قال: قال رسول الله - صلى الله عليه وسلم: «العلماء خلفاء الأنبياء». قلت: له في السنن: «العلماء ورثة الأنبياء». رواه البزار، ورجاله موثقون.




******************
13 Nov 2017 at 17:22



از آنچه تا کنون بررسی کردیم معلوم شد که آنچه مورد توافق اهل کتاب و احادیث اسلامی است، همان بشارت خداوند متعال به عدد دوازده است، این عدد، مورد اختلاف نشده، و مثلا در بعضی یازده یا سیزده نشده است، اما در توصیف این دوازده نفر، و نیز واژه‌ای که مورد بشارت خداوند بوده است اختلاف شده است، الفاظی مانند: (دوازده عظیم، رئیس، امام، ربّي، قیّم، امیر، خلیفه، رجل) نقل شده است.

و هنچنین معلوم شد که دو واژه امام و خلیفه، در ادبیات علمای شیعه و سني، کاربرد متعدد دارد، و از هر دو واژه، برای این دوازده نفر هم استفاده کرده‌اند.

نکته‌ای که در اینجا حائز اهمیت است، بعض توضیحات و توصیفات روایات صحیح اهل سنت راجع به خلفاء امت اسلامی است، در صحاح اهل سنت، همزمان به دو دسته روایات برخورد میکنیم، روایات تجلیل از خلفاء، و روایات فتن، و هلاکت مردم و امت به دست بعض قریش، که اندکی درنگ در ملاحظه و بررسی اینها بسیار سودمند است.

یک دسته روایات است که خلفای امت اسلامی را در حد مقام انبیاء ع و خلیفة انبیاء ع بالا میبرد، مثلا حدیث متفق‌علیه اهل سنت (صحیح بخاری و مسلم) میگوید: در بني اسرائیل چنین بود که هر گاه پیامبری وفات میکرد، جانشین و خلیفه او پیامبری دیگر میشد، اما چون در این امت بعد از پیامبر اسلام ص پیامبری دیگر نیست پس خلفاء در این امت هستند:

صحيح البخاري (4/ 169)
http://shamela.ws/browse.php/book-1681#page-5998
صحيح مسلم (3/ 1471)
http://shamela.ws/browse.php/book-1727#page-5602
3455 - حدثني محمد بن بشار، حدثنا محمد بن جعفر، حدثنا شعبة، عن فرات القزاز، قال: سمعت أبا حازم، قال: قاعدت أبا هريرة خمس سنين، فسمعته يحدث عن النبي صلى الله عليه وسلم، قال: «كانت بنو إسرائيل تسوسهم الأنبياء، كلما هلك نبي خلفه نبي، وإنه لا نبي بعدي، وسيكون خلفاء فيكثرون» قالوا: فما تأمرنا؟ قال: «فوا ببيعة الأول فالأول، أعطوهم حقهم، فإن الله سائلهم عما استرعاهم»

ترجمه:
ابوحازم میگوید: پنج سال با ابوهریرة نشست و برخاست کردم، از او شنیدم که از پیامبر ص نقل میکرد که فرمودند: در بنی اسرائیل اینگونه بود که پیامبران بر آنها رهبری میکردند، هر گاه پیامبری وفات میکرد پیامبری دیگر جانشین او میشد، و بعد از من پیامبری نیست، و خلفاء خواهند بود، پس زیاد میباشند (یا: بزرگ میباشند)، پرسیدند: پس ما را چه امر میفرمایید؟ رسول الله ص فرمودند: به بیعت اول پس اول، وفا کنید، حق آنها را به آنها بدهید، پس خدا هم از آنها، از آنچه آنها را بر آن گمارده است سؤال خواهد فرمود.


در این روایت که به لحاظ سند متفق‌علیه است و غیر از صحیحین در ده‌ها کتاب حدیثی اهل سنت آمده است، نکات و دقائقی است که برای کسانی که مسأله دوازده خلیفه را در کنتکس مجموعه روایات، نگاه میکنند، بسیار مغتنم و راهگشاست، آیا خلفای مذکور در این حدیث، همان امراء و خلفای دوازده‌گانه مذکور در همین دو کتاب صحیح بخاری و مسلم هستند؟:

http://shamela.ws/browse.php/book-1681#page-12039
صحيح البخاري (9/ 81)
7222 - حدثني محمد بن المثنى، حدثنا غندر، حدثنا شعبة، عن عبد الملك، سمعت جابر بن سمرة، قال: سمعت النبي صلى الله عليه وسلم، يقول: «يكون اثنا عشر أميرا»، فقال كلمة لم أسمعها، فقال أبي: إنه قال: «كلهم من قريش»

ترجمه:
جابر بن سمرة میگوید از رسول الله ص شنیدم میفرمود: دوازده امیر خواهند بود، سپس کلمه‌ای گفت که نشنیدم، پدرم گفت: فرمود: همگی از قریش هستند.


در صحیح مسلم پنج مرتبه این دوازده آمده است:

http://shamela.ws/browse.php/book-1727#page-5528
صحيح مسلم (3/ 1451)
5 - (1821) حدثنا قتيبة بن سعيد، حدثنا جرير، عن حصين، عن جابر بن سمرة، قال: سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول: ح وحدثنا رفاعة بن الهيثم الواسطي، واللفظ له، حدثنا خالد يعني ابن عبد الله الطحان، عن حصين، عن جابر بن سمرة، قال: دخلت مع أبي على النبي صلى الله عليه وسلم، فسمعته يقول: «إن هذا الأمر لا ينقضي حتى يمضي فيهم اثنا عشر خليفة»، قال: ثم تكلم بكلام خفي علي، قال: فقلت لأبي: ما قال؟ قال: «كلهم من قريش»

ترجمه:
جابر بن سمرة میگوید با پدرم بر رسول خدا ص وارد شدم، پس شنیدم رسول الله ص میفرمود: این امر به پایان نمیرسد تا اینکه دوازده خلیفه در بین ایشان بیاید.

این حدیث پنجم در این باب صحیح مسلم بود، و حدیث‌های بعد آن را هم بحث خواهیم کرد إن شاء الله تعالی.


در روایت ابوهریرة گذشت که چون نبوت ختم شده است، پس در این امت، خلفاء به منزله پیامبران بنی اسرائیل هستند که قبلا هر پیامبری وفات میکرد پیامبری دیگر جانشین او میشد، و در روایت جابر بن سمرة، خلفاء را دوازده نفر ذکر میکند، اگر این دوازده نفر، همان خلفای پیامبرگونه باشند، پس کلمه (فیکثرون = زیاد میباشند) یعنی چه؟ علمای اهل سنت نقل کردند که بعض علمای حدیث نقل کردند که به جای (فیکثرون = زیاد میباشند) (فیکبرون = بزرگ میباشند) بوده است، اما علمای اهل سنت طبق بعض عناصر اعتقادی و حدیثی خود که توضیح خواهم داد، گفتند که فیکبرون تصحیف است، و فیکثرون درست است.

اما محقق بیطرف که نگاهش به دوازده نفر، نگاه ریشه‌دار از بشارت تورات است، و در بشارت تورات، که نقل آن از ابن تیمیه و ابن کثیر گذشت، لفظ دوازده عظیم آمده بود، چه مانعی دارد که اینجا «فیکثرون» تصحیف باشد، و صحیحش همان «فیکبرون» باشد، یعنی چون در این امت، نبوت، ختم شده است، به جای انبیاء بنی اسرائیل، خلفائی هستند که بزرگ میباشند، دقیقا معادل کلمه عظیم و بزرگ که در بشارت تورات آمده است؟ حال چرا ابوهریرة توضیح بیشتر نداده؟ آیا حضرت در آنجا هم دوازده خلیفه را ذکر کردند و ابوهریرة نمیتوانسته بیشتر توضیح دهد؟ چون در همین صحیح بخاری از ابوهریرة نقل شده که من احادیثی میدانم که (فلو بثثته قطع هذا البلعوم) اگر بگویم این حنجره من قطع خواهد شد(صحيح البخاري 1/ 35)، یا اینکه مطالبی رد و بدل شده که حاکی از مقصود میباشد؟ یعنی: «فما تأمرنا»؟

در حدیث ابوهریرة، سه کلمه است که جلب توجه میکند: «فوا»، «حقهم»، «استرعاهم»، اگر طبق نظر اهل سنت، ابتدا باید با خلفاء بیعت کرد تا خلافت آنها مشروعیت پیدا کند، چگونه میتوان ابتدا گفت که به بیعت این خلفاء، یکی پس از دیگری، وفا کنید؟ بیعت نکرده، وفا به بیعت معنا ندارد، سپس اضافه میفرماید: حق این خلفاء را به آنها بدهید، «أعطوهم حقهم»، هنوز بیعت نشده، چگونه حق برای آنها ثابت شده است؟ و سپس صریحا اعطاء زمامداری خلفاء را به خداوند نسبت میدهد: «استرعاهم»، یعنی خدا آنها را راعی قرار داده است، چگونه کسی که مردم او را راعی قرار میدهند، این حدیث میگوید خدا آنها را راعی قرار داده است؟

علمای اهل سنت و شارحین کتب حدیث در طول تاریخ، سعی کردند که این حدیث را طوری معنا کنند که موافق عقائد آنها باشد، «فیکبرون» را که غلط دانستند، و در نتیجه چون روایت میگوید: خلفاء زیاد میباشند(فیکثرون)، پس یعنی در یک زمان با چند خلیفه بیعت میشود، لذا حدیث میگوید که فقط به بیعت اولین کسی که با او بیعت شده وفا کنید، وبیعت شخص دوم باطل است، و وقتی با فرد اول بیعت کردید، برای او حق خلافت حاصل میشود، پس حق او را به او بدهید، و چون خدا هم این بیعت شما را قبول دارد و امضا کرده است، پس گویا خدا او را راعی قرار داده است، اما این سؤال پیش میآید که چگونه خلیفه‌ای که مردم او را انتخاب کردند و با او بیعت کردند، ناگهان به منزلة انبیاء بنی اسرائیل میشود؟ چون تنها مانع اینکه در این امت هم پیامبر به جانشینی پیامبر بیاید، همانا ختم نبوت بود، نه مانعی در خلفاء امت اسلامی، اما به صرف بیعت مردم با شخصی، نمیتواند او را به منزله انبیاء قرار دهد که جز خداوند متعال آنها را نبی قرار نمیدهد، پس معنای وفا کردن به بیعت اول پس اول، ترتیب دوازده خلیفه است، نه اینکه اگر با دو نفر بیعت شد، بیعت دوم باطل است.

به خصوص که در حدیث دیگر متفق‌علیه در همین صحیح بخاری و مسلم از ابوهریرة آمده است که رسول الله ص خبر دادند که این گروه از قریش، مردم(یا: امت) را هلاک میکنند، و وقتی نظیر حدیث قبلی، میپرسند که چه دستوری به ما میدهید؟ تنها آرزوی پیامبر خدا ص این است که ای کاش مردم از این گروه فاصله بگیرند:

صحيح البخاري (4/ 199)
http://shamela.ws/browse.php/book-1681#page-6174
صحيح مسلم (4/ 2236)
http://shamela.ws/browse.php/book-1727#page-8628

... حدثنا أبو أسامة، حدثنا شعبة، عن أبي التياح، عن أبي زرعة، عن أبي هريرة رضي الله عنه، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «يهلك الناس [أمتي -صحیح مسلم] هذا الحي من قريش» قالوا: فما تأمرنا؟ قال: «لو أن الناس اعتزلوهم»

ترجمه:
ابوهریرة: رسول الله ص فرمودند: هلاک میکنند مردم [أمت -صحیح مسلم] را این گروه از قریش، پرسیدند: پس به چه چیز ما را امر میفرمایید؟ فرمودند: ای کاش مردم از اینها فاصله بگیرند.

تعبیر (هذا الحيّ من قریش = این گروه از قریش) دو بار در صحیح بخاری آمده است، یکی در این حدیث، و دیگری به نقل خلیفه دوم در سقیفه که ابوبکر گفت: ولن يعرف هذا الأمر إلا لهذا الحي من قريش،(صحيح البخاري 8/ 168)، یعنی این امر خلافت شناخته نشده است مگر برای این گروه از قریش.
http://shamela.ws/browse.php/book-1681#page-11417


آیا تعبیر (ای کاش مردم فاصله بگیرند) یعنی به بیعت اول وفا کنند و بیعت دوم باطل است؟! آیا یعنی مردم فاصله بگیرند از دوازده خلیفه که در بشارت تورات آمده و در حدیث قبلی هم گذشت که کلّهم من قریش؟! آیا ممکن است این کسانی که مردم باید از آنها فاصله بگیرند جزء خلفاء دوازده‌گانه باشند؟ یعنی مثلا اگر نوبت به یزید برسد آیا او هم از دوازده‌گانه است یا از کسانی است که مردم باید از او اعتزال کنند؟


در همین فضای دوگانه، یک روایت مشهور دیگر بین اهل سنت هست که شاید یک نفر پیدانشود که نشنیده باشد، روایت مشهور عرباض بن ساریة، در سفارش کردن، هنگام اختلافات، به چنگ زدن به سنت رسول الله ص و سنت خلفاء راشدین، که مجددا میبینیم خلفاء در این حدیث مطرح شدند، و آنچنان قداست یافتند، و پیامبرگونه شدند، که سنت آنها در کنار سنت رسول الله ص قرار میگیرد! یعنی کاملا با مفاد حدیث ابوهریرة، در اینکه خلفاء به منزله انبیاء بنی اسرائیل هستند جز اینکه نبوت ختم شده است، هماهنگ است، این حدیث در صحیحین نیامده اما در ده‌ها کتاب ار صحاح و سنن و مسانید اهل سنت آمده، و علمای بزرگ آن را صحیح دانستند:

http://shamela.ws/browse.php/book-2266/page-4965#page-317
المستدرك على الصحيحين للحاكم (1/ 174)
329 - حدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب، ثنا العباس بن محمد الدوري، ثنا أبو عاصم، ثنا ثور بن يزيد، ثنا خالد بن معدان، عن عبد الرحمن بن عمرو السلمي، عن العرباض بن سارية، قال: صلى لنا رسول الله صلى الله عليه وسلم صلاة الصبح، ثم أقبل علينا فوعظنا موعظة وجلت منها القلوب وذرفت منها العيون، فقلنا: يا رسول الله كأنها موعظة مودع فأوصنا، قال: «أوصيكم بتقوى الله والسمع والطاعة وإن أمر عليكم عبد حبشي، فإنه من يعش منكم فسيرى اختلافا كثيرا، فعليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين المهديين عضوا عليها بالنواجذ، وإياكم ومحدثات الأمور فإن كل بدعة ضلالة» . «هذا حديث صحيح ليس له علة، وقد احتج البخاري بعبد الرحمن بن عمرو، وثور بن يزيد، وروي هذا الحديث في أول كتاب الاعتصام بالسنة والذي عندي أنهما رحمهما الله توهما أنه ليس له راو عن خالد بن معدان غير ثور بن يزيد، وقد رواه محمد بن إبراهيم بن الحارث المخرج حديثه في الصحيحين، عن خالد بن معدان»
[التعليق - من تلخيص الذهبي]
329 - صحيح ليس له علة


ملاحظه میکنید که حاکم در مستدرک الصحیحین آورده، و ذهبی هم میگوید: صحیح است و هیچگونه مشکلی ندارد، و همچنین محدث این عصر، ناصر الدین البانی در کتاب سلسلة الاحادیث الصحیحة آن را آورده است، و سه مرتبه در مسند احمد بن حنبل آمده، و در تعلیقه آن هم شعیب أرنؤوط آن را صحیح دانسته است، و هکذا ده‌ها کتاب در طول تاریخ آن را ذکر کردند و صحیح دانستند.

راجع به نکات این حدیث، و قرار گرفتن آن در پازل دوازده خلیفه، بحث‌های خوبی مطرح است که إن شاء الله تعالی بعدا بررسی میکنیم.




******************

19 May 2018 at 15:04

سلام علیکم

در ایام تعطیل، به یاد بحث مطرح شده توسط شما افتادم، پاسخ ندادن شما و اشتغالات، سبب فراموشی ایمیل‌های قبلی شد، اکنون با خود گفتم هر چند آقا سید مهدی جواب ندهند اما به هر حال گفتگوی آرام، بهترین گزینه برای کاهش درگیری بیجا بین عوام است، چون عصر ما که عصر اطلاعات و ارتباطات است، بالاترین تاثیر را مباحث آکادمیک میتواند بر بدنه اجتماع و عموم مردم داشته باشد، و خیلی سریع، خروجی یک بحث منطقی دقیق که همه بشر از مسلمان و کافر نظاره‌گر باشند، میتواند تنش بین سایر طبقات مردم را کاهش دهد.

لذا به بهترین گفته شما تمسک میکنم که فرمودید: «بر فرض، این نصوص هم کارآیی خود را از حیث یک نقل خبر غیر متواتر، داشتند، چون مسأله امامت یک مسأله اعتقادی است، و در اعتقادات، یقین لازم است، پس با این نصوص، نمیتوان انتظار یک خروجی یقینی داشت»، اما بین یقین در منطق دو ارزشی ارسطویی با یقین در منطق بینهایت ارزشی فازی تفاوت است، اساسا تولد معروفترین افراد تاریخ، یک عنصر منطق دو ارزشی ارسطویی نیست، و توضیح خواهم داد که چون منطق ارسطویی، یگانه منطق مدون نزد بشر بود، به ناچار تمام عناصری که طبیعتا مال سایر منطق‌ها بودند را در ضمن منطق دو ارزشی جاسازی میکردند، مثلا جوهر منطقی «متواترات»، یک عنصر فازی مبتنی بر حساب احتمالات است، اما به عنوان یکی ار بدیهیات ستّ، با واژه دو ارزشی (امتناع) در منطق ارسطویی تعریف میشود، چون قبل از کشف و تدوین منطق فازی، چاره‌ای جز این نداشتند.

نبوت از اصول دین است، و در آن یقین لازم است، آیا ایمان به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، و یقین به رسالت بر حق حضرت، بدون یقین به تولد حضرت ممکن است؟ آیا تولد حضرت که یک عنصر تاریخی است، بر اساس دستگاه استنتاج منطق دو ارزشی، سامان می‌یابد، یا بر اساس دستگاه استنتاج منطق فازی؟

در فرایند بحث، استدلال منطقی بسیار قوی برای تولد حضرت بقیة الله (عج) را بر پنج دوره بنا میکنم، دوره قبل از اسلام، دوره بعد از اسلام، دوره عصر تولد، دوره غیبت صغری، و دوره غیبت کبری، تا معلوم شود که چگونه شواهد متعدد در این پنج دوره، دست به دست داده و تشابک میکنند، و البته قضاوت راجع به تراز ارزش فازی خروجی این شواهد، به نوع بشر و ناظرین آینده و بلکه نرم‌افزارهای قدرتمند برخوردار از هوش مصنوعی، واگذار میشود.

تحلیل موضوع‌محور، بهترین روش برای رسیدن به یقین مطلوب همه بشر است، و عدد دوازده میتواند نقش مهمی در این تحلیل، ایفا کند، چون عدد دوازده نسبت به روند پیدایش دوازده نفر با خصوصیات خاص، عدد بزرگی است، و بخت و اتفاق در آن، هر چند در منطق دو ارزشی ناممکن نیست، اما در منطق فازی و حساب ریاضی احتمالات، مایل به صفر است، چون مثلا ۲۵۰ سال باید طول بکشد تا خود را محک بزند.

در ایمیل‌های قبلی، عدد دوازده را در بشارات قبل از اسلام پی گرفتیم، و اشاره‌ای هم به روایات بعد اسلام شد، به توفیق الهی ادامه میدهیم ان شاء الله تعالی.

بعید است از آقا سید مهدی گرامی، که انتظار یک ناچیز برای پاسخگویی را بر زمین اندازید.




******************
22 May 2018 at 17:40

تار و پود ذهن و فکر بشر، بر اساس منطق دو ارزشی است، اما شالوده و پیکره کلان ذهن و فکر، بر اساس منطق فازی است، و این نکته بسیار مهمی است، و شبیه اعجاز است که چگونه قرنها بشر با منطق دو ارزشی، قبل از پیدا کردن زبان ریاضی سایر منطق‌ها، تمام پیکره تفکر خود را سامان میداده است.

مکانیسم عملکرد ذهن بشر، بر تجمیع قرائن و تشابک شواهد است، و هر فرد انسان شبانه روز با این متد دمساز است، اما تدوین و تبیین عملی آن، نیاز به تلاش نوابغ بشر در طی قرنها داشته است.

چه کسی در اینکه مأمون عباسی امام رضا ع را ولي عهد خود کرد شک دارد؟ آیا حتی یک محقق غیر مسلمان هست که پس از تحقیق بگوید شک دارم؟ اگر تحقیق را ادامه دهد چه کسی شک دارد که در دربار مأمون یک شاعر به نام دعبل خزاعي قصیده معروف نزد شیعه و سنی را خوانده است؟ قصیده‌ای که در کتب معتبر اهل سنت فراوان نقل شده و هر پژوهشگر امروزه میتواند با یک لینک ساده به ده‌ها کتب در سایت‌های رسمی اهل سنت مراجعه کند و ببیند؟

چه کسی شک دارد که مأمون پس از امام رضا ع دخترش را به عقد امام جواد ع در آورد؟

چه کسی شک دارد که متوکل خلیفه عباسی، امام هادی ع را به سامرا طلبید و ایشان را در محله عسکر جا داد؟ همان سامرا که وقتی متوکل، امام اهل سنت احمد بن حنبل را آنجا طلبید، پس از مدت کوتاهی ابن حنبل از سامرا رفت و گفت میخواهند اینجا زندان من باشد!

آقا سید مهدی گرامی، غیر از کتب متعدد اهل سنت، یاقوت حموی در معجم الادباء در شرح حال دعبل میگوید: «ونسخ هذه القصيدة مختلفة في بعضها زيادات يظن أنها مصنوعة ألحقها بها أناس من الشيعة، وإنا موردون هنا ما صحّ منها قال...»، ببینید میگوید من نسخه قصیده دعبل را که هیچ احتمال دخالت شیعه در آن نیست برای شما میآورم، و در ضمن آنچه نقل میکند مقصود من موجود است، یعنی دعبل خبر میدهد که ناچار امام موعود از اهل بیت ع خروج میکند، و مأمون حاضر است و تمام درباریان حاضر هستند، و همه میشنوند.

آیا با در نظر گرفتن این نکته، علاوه بر اشتهار حدیث دوازده خلیفه بین محدثین اهل سنت که مأمون از طفولیت شنیده بود، آیا انگیزه مأمون برای اینکه دخترش را به عقد پسر امام رضا ع درآورد، زیرکانه نبود؟ آیا این احتمال که میخواست امام موعود از نسل او هم باشد احتمال دور از ذهن است؟

آیا پس از آنکه مأمون به هدف خود نرسید، و پسر امام جواد ع از نسل دختر مأمون نشد، آیا قصیده دعبل از ذهن دربار عباسی محو شد؟ آیا کدام ذهن بیطرف با ملاحظه این قرائن، درنگ میکند که انگیزه متوکل در جلب امام ع به سامرا، کنترل تولد امام موعود ع بود؟

بیت قصیده دعبل که منظور من است را در مهمترین و معروفترین کتاب رجال اهل سنت یعنی تهذیب الکمال مزي ملاحظه کنید:

http://shamela.ws/browse.php/book-3722#page-10799

خروج إمام لا محالة خارج --- يقوم على اسم الله والبركات

تهذيب الكمال في أسماء الرجال (21/ 151)

اگر از صدر تا ذیل قصیده را تنها طبق نقل اهل سنت ملاحظه کنید میبینید که پشت سر هم ذکر ائمه اهل البیت علیهم السلام است، و خروج این امام ع به دنبال آنست، همانطور که گفتم یاقوت حموی نسخه صحیح نزد اهل سنت را در معجم الادباء(إرشاد الأريب إلى معرفة الأديب 3/ 1284) میاورد:

http://shamela.ws/browse.php/book-9788#page-1286





يميز فينا كل حق وباطل • ويجزى عَلَى الأهواء بالنقمات فيا نفس طيبي ثُمَّ يا نفس أبشري • فغير بعيد كل ما هُوَ آت.































ترجمه حدیث خلفاء راشدین: عرباض بن ساریة میگوید: پیامبر خدا ص نماز صبح را خواندند، سپس رو به ما فرموده و نصیحت کردند نصیحت و موعظه‌ای که دلها لرزان و چشمها گریان شد، پس گفتیم: یا رسول الله گویا نصیحت خداحافظی است پس ما را سفارش بفرمایید، فرمود: سفارش میکنم شما را به تقوای الهی، و گوش دادن و اطاعت کردن اگر چه بنده حبشی بر شما امیر شود، پس همانا هر کدام از شما زندگانیش ادامه پیدا کند اختلافات زیادی خواهد دید، پس بر شما باد به سنت من و سنت جانشین‌های رشد یافته هدایت شده، محکم آن را بگیرید، و پرهیز کنید از تازه‌ها که قبلا نبوده، چون هر بدعتی گمراهی است. گمان نمیکنم کسی احتمال بدهد که بنده حبشی مذکور در این روایت، همان خلفاء راشدین باشد که سنت او پیروی میشود، پس چگونه در این روایت بین اطاعت از او با چنگ زدن به سنت خلفاء راشدین، جمع شده است؟ اگر عبد حبشی که امیر شده است، با سنت خلفاء راشدین مخالفت کرد چه بکنیم؟ بلکه اساسا این چگونه جمعی است که در این روایت آمده است؟ یعنی هر چند بگوییم در معصیت خدا نباید اطاعت از عبد حبشی کرد، اما چرا در یک روایت هر دو جمع شده است؟ آیا منظور از یکی، اطاعت سیاسی است، و منظور از دیگری چنگ زدن فرهنگی و دینی است؟ آیا مقصود از امیر بودن بنده حبشی این است که از طرف خلفاء راشدین منصوب شده باشد، پس چرا روایت خبر از اختلاف زیاد میدهد، و بخصوص از بدعت پرهیز میدهد؟ هنگام اختلاف زیاد، چگونه بفهمیم خلیفه راشد کیست و غیر راشد کدام است؟ آیا هر کس با زور شمشیر پیروز شد او خلیفه راشد است؟ اگر مردم با کسی بیعت کردند آیا هر کس مردم او را انتخاب کردند او خلیفه راشد است و سنت او برابر سنت رسول الله ص میشود؟ مگر مردم نمیتوانند اشتباه کنند به طوری که حتی بر خود آنها واضح شود که شخص نالایق را انتخاب کردند؟ آیا بین خلفای راشدین در این حدیث، ممکن است اختلاف پیش بیاید؟ آیا ممکن است در یک زمان مردم با دو خلیفه راشد بیعت کنند و طبق برداشت اهل سنت از روایت قبلی، بیعت دوم باطل باشد؟ آیا این خلفای راشدین همان خلفای دوازده‌گانه در حدیث جابر هستند؟ آیا ممکن است طبق برداشت اهل سنت از حدیث ابوهریرة، در یک زمان با این دوازده نفر بیعت کنند و فقط بیعت اول صحیح باشد و بقیه باطل باشد؟ همین احتمال را مهلب که یکی از بزرگان علمای اهل سنت است در دوازده امیر مذکور در صحیح بخاری داده است! مهلب هم خواسته است مثل حدیث ابوهریرة که حمل بر خلفای متعارض و درگیر در یک زمان کردند و گفتند به بیعت اول وفا کنید یعنی بیعت دوم باطل است، مهلب گفته حدیث صحیح بخاری در در دوازده امیر هم همینطور است، یعنی در یک زمان دوازده نفر نزاع میکنند و هر کدام ادعای خلافت دارند، اما ابن حجر در جوابش میگوید: وهو كلام من لم يقف على شيء من طرق الحديث غير الرواية التي وقعت في البخاري هكذا مختصرة(فتح الباري 13/ 211) یعنی این سخن کسی است که فقط لفظ حدیث بخاری را نگاه کرده و خبر از ده‌ها نقل دیگر راجع به همین دوازده خلیفه ندارد! آیا ممکن است مثلا ابن زبیر از خلفای دوازده‌گانه باشد و پس از او عبدالملک هم از همین دوازده نفر باشد در حالی که ابن زبیر توسط عبدالملک کشته شده و به دیوار کعبه آویزان شد؟ پس ممکن نیست خلفای راشدین در یک زمان اختلاف کنند، و مردم با چند نفر از آنها بیعت کنند و بیعت دوم باطل باشد، چون اساسا با تعبیر بسیار مهم چنگ زدن به سنت آنها در کنار سنت رسول الله ص قابل جمع نیست، بلکه آنچه همه سه روایت، روایت ابوهریرة در خلفاء امت به منزله انبیاء بنی اسرائیل، و روایت دوازده خلیفه در این امت، و روایت چنگ زدن به سنت خلفاء راشدین، همگی را در یک نظام واحد جمع میکند، این است که این دوازده نفر به ترتیب میآیند، و باید به عهد و بیعت الهی از پیش گرفته شده وفا کرد، و حق آنها را داد، و اگر ظالمی پیروز فضای سیاسی شد، با چنگ و دندان، سنت این خلفای راشد پیامبرگونه را حفظ کرد، هر چند باید تقیه کرد، یعنی در برابر مثلا عبد حبشی که امیر شده، به اختلاف اجتماعی که موجب فشل اسلام و مسلمین میشود، دامن نزد. ب: در قبال دسته اول از روایات که تعیین خلفاء امت اسلامی میکرد، دسته دیگر است که به شدت سخن از فتنه میگوید، و زمینه هلاکت و ضلالت و گمراهی را برای امت، عظیم میشمارد، و مهمتر اینکه همانگونه که خلفای دوازده‌گانه از قریش هستند، فتنه انگیزان و هلاک کنندگان امت هم از قریش هستند!





سلام علیکم به عنوان یک دوست صمیمی، دست آقا سید مهدی عزیز را از راه دور میفشارم، و خوشحالم که نکات مثبت در جواب ایشان دیدم، یکی اینکه فرمودند دوربینی در کار نیست، یعنی لازم نیست شخصیت معروف باشد، دیگری فرمودند: مقصود از بحث، روشن شدن مسائل برای خودم هست، یعنی اصلا لازم نیست شخصیت علمی باشد، بلکه همین اندازه که انگیزه تحقیق و کنکاش علمی داشته باشد و بتواند مسائل را مطرح کند بس است، و بنده چنین ادعایی دارم که فقط در صدد روشن شدن مسائل هستم، و هر جا نیاز به شخصیت علمی از شیعه و سنی بود، به شخص مورد توافق مراجعه میکنیم إن شاء الله تعالی. و آمدن دبی که برای بنده مقدور نیست، و ایشان هم نمیخواهند به ایران بیایند مانعی ندارد، و امروزه همه جا دبی است، عصر ارتباطات است، چند کلمه جواب برای ایمیل بنده کفایت میکند. سلام علیکم همین دو روز هم مغتنم است، و تا نزد ایشان هستید میتوانید شفاها یکی دو سؤال بنده را بپرسید، یک سؤال که واقعا برای من مطرح است، و خیلی در باره آن به کتابها مراجعه کردم، یک سؤال قرانی است، و آن آیه ۶۷ سوره مبارکه مائدة است: ۱- سوره مائدة به اتفاق مسلمین در چند ماهه آخر عمر مبارک رسول الله ص نازل شده است. ۲- بزرگترین تهدید در این آیه است: آنچه نازل شده برسان، اگر نکني اصلا رسالت او را انجام نداده‌ای! بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته. ۳- تهدید را اول کار میکنند، نه آخر کار دو سه ماه به آخر عمر، و پس از ۲۳ سال خون دل و سختي. ۴- چه چیزی میتواند باشد که این چنین تهدید را در واپسین روزهای عمر حضرت، حکیمانه کند؟ خلاصه سؤال: پس از ۲۳ سال خون دل و سختي، امثال شعب ابوطالب، و سپس در مدینه ده‌ها جنگ و شهادت یاران، اکنون پس از فتح عظیم مکه و طائف و غزوه غرور آفرین تبوک، که الان در تمام شبه جزیره مردم روزی پنج بار، نماز و اذان و قرائت قران و آیات وحی دارند، آیا دیگر چه چیزی باقی مانده که چنین پتانسیل بزرگی در خود دارد که خداوند متعال اینگونه پیامبرش را تهدید کند که اگر نکنی تمام رسالت تو بر باد رفته است؟ خدای حکیم، تهدید غیر حکیمانه نمیکند، پس باید چیز مهمی باشد، آیا نظر اهل سنت راجع به رمز این تهدید در واپسین روزهای عمر پیامبر ص چیست؟ ********************** سؤال بعدی هم یک سؤال قرآنی است، سؤالی است جدی که چندین مرتبه حدیثش در صحیح بخاری و مسلم و سایر کتب اهل سنت آمده است، یهود از خلیفه دوم پرسیدند که ای خلیفه مسلمین، شما در قرآن خودتان یک آیه دارید که روزی را با وصفی بزرگ، توصیف میکند که اگر ما چنین روزی در دین خود داشتیم آن را روز عید قرار میدادیم. این آیه هم در سوره مبارکه مائدة است که در چند ماه آخر زندگانی پیامبر ص نازل شده، آیه سوم، میگوید: امروز دیگر کفار از دین شما مأیوس شدند، امروز دین شما را کامل گردانیدم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین، برای شما رضایت دادم، آیا این کدامین روز است که اینچنین، قرآن، با عظمت از آن یاد میکند؟ خلیفه دوم جواب یهود را داد و گفت: این روز، روز عرفه است، در حالی که در تقویم مسلمین، روز عرفه، یک روز معروف و شناخته شده است، اما نه به عنوان روز اکمال دین، هر چند بگوییم مسلمین، روز عرفه را روز عید میدانند، اما این غیر از این است که روز عرفه را به عنوان روز اکمال دین، و روز آیه سوم مائدة، بدانند، با اینکه این سؤال در صدر اسلام از خلیفه پرسیده شده و او جواب داده، مع ذلک تا کنون یک فرد از عموم اهل سنت پیدا نمیشود که روز عرفه را به عنوان روز اکمال دین و اتمام نعمت و یأس کفار بشناسد. و جالب است که روایتی در بین علمای اهل سنت، معروف است به روایت حبشون، که میگوید: روز اکمال دین، روز ۱۸ ذی الحجة روز غدیر خم است، اما ابن کثیر عالم معروف اهل سنت، وقتی در تاریخش این روایت را نقل میکند میگوید: این روایت غلط است، چون خلیفه دوم گفته است که این آیه در روز عرفه نازل شده است، اینجا:البداية والنهاية ط هجر (7/ 680) و اینجا:البداية والنهاية ط هجر (11/ 73) ، اما خلیفه این سؤال را پاسخ نداد که چرا روز عرفه نزد مسلمین به عنوان روز اکمال دین شناخته نمیشود؟ حتی ممکن است بگوییم لازم نیست مسلمین این روز را عید بگیرند، اما چیزی که ناچار از آن هستیم، یادواره این روز، طبق قرآن کریم، به عنوان روز اکمال دین است، در حالی هیچ مسلمانی از عموم اهل سنت، روز عرفه را به چنین عنوانی نمیشناسد. خلاصه سؤال: توصیف آیه سوم مائدة، توصیف عظیمی است، آیا کدامین روز در واپسین روزهای عمر رسول الله ص است که میتواند به عنوان روز اکمال دین مسلمین، مطرح باشد؟ آیا اهل سنت چه روزی را به عنوان روز اکمال دین در تقویم خود دارند؟ **************** سلام علیکم سوالهارا دادم به او قرارشد یک شماره تلفن به من بدهد که خدمت شما بدهم و تلفنی با اینتر نت صحبت کنید با یکدیگر نمیدانم مفید است یا نه شاید خوب باشد ان شاالله با تشکر مهدیخواه سوال قبل در مورد سوره توبه و بنیه سفر حصرت علی و همراهان به یمن و اتفاقات انموقع و علت مسیله عدیر خم و.....توصیح داد که من نه میتوانم و نه بلدم که دوساعت تاریخ و عربی و قران و تفسیر و ...را انتقال دهم متاسفم که سواد این چنین ندارم ان شاالله با تلفن ممکن شود به نطر من یک قدم به جلوست ان شاالله امیدوارم سلام مجدد چون حصور دارد و من در خفا مینویسم تکه تکه شد در مورد سوره توبه بینه و مسایل یمن د ررابطه اصحاب با حصرت علی ع و تایید حصرت محمد ص و نحوه وفات حصرت محمد ص و نحوه بیعت و گرفتنها افراد حاصر در ثقیفه وووووو نحوه وصیت حصر ت و.... سلام علیکم دقت کنید که سؤال من راجع به نظر شیعه و غدیر نبود، بلکه فقط یک کلمه جواب نیاز دارد، و نیاز به علم تفسیر و غیر آن ندارد، و آن یک کلمه این است: به نظر اهل سنت، تهدید آیه ۶۷ سوره مائدة، راجع به چه قضیه است؟ همین یک کلمه جواب: آیه ۶۷ سوره مائدة، مربوط به قضیه ... است.









































---البداية والنهاية ط هجر (9/ 283)ذكر الإخبار عن الأئمة الاثني عشر الذين كلهم من قريش







سلام علیکم

نمیدانم نظر آقا سید مهدی راجع به بحث چیست؟ آیا تا کنون نظری داده‌اند؟ ایشان در مصاحبه خود، عقیده شیعه راجع به تولد امام دوازدهم را نوعی بیماری روانی خواندند، اما گمان نمیکنم اکنون که سنی شده‌اند حاضر باشند بحث و نظر علمای بزرگ اهل سنت راجع به اصل دوازده امام را بیماری روانی تلقی کنند، کتاب ابن کثیر، هر روزه محل مراجعه میلیونها نفر در اینترنت است، بحث ابن کثیر، راجع به بشارت تورات به پیامبر اسلام ص و دوازده عظیم در امت ایشان، آیا چه کسی نوعی بیماری روانی تلقی میکند؟ نظر ایشان چیست؟




و از چیزهایی که برای شخص من جالب بوده است، دفاع بعض باحثین اهل سنت از این دوازده بشارت داده شده، به نفع اهل سنت و رد شیعه، اینکه شما شیعه به ائمه خودتان، خلیفه نمیگویید، بلکه امام‌های دوازده‌گانه میگویید، اما در روایت اهل سنت، دوازده خلیفه آمده!

اما همانطور که گفتم، این دوازده خلیفه، همان دوازه عظیم بشارت داده شده در تورات هستند، و جالب اینکه بزرگان علمای اهل سنت، دقیقا از این دوازده خلیفه، تعبیر به دوازده امام هم کرده‌اند!

این تعبیرات ابن کثیر در تاریخ معروفش برای بنده بهت‌آور است:







آنطور که شما سیر ذهنی خودتان را در مصاحبه توضیح دادید، (البته منکر نمیشوم که بعدا تحقیقات خودتان را همه جانبه تکمیل کرده باشید) ، شما در آن مقطع یک هفته قبل از نیمه شعبان، یکی از روشهای تحقیق را به کار بستید، یعنی روش تحقیق تحلیلی




دوازده امام یک عنصر حدیثی اهل سنت هست ولی یک عنصر فرهنگی اهل ست که صغیر و کبیر شنیده باشند مثل عشره مبشره نیست، چرا؟ یعنی عقیده شیعه آلترناتیو ندارد! مثل بلغ ما انزل الیک و الیوم اکملت


تاکید بر خفاء ولادت تخفی ولادته

در ترجمه های عربی هم رئیسا آمده نه عظیما

سعی هیود و مترجمین بر عادی کردن محتوی با ترجمه واژه ها


در نفس بشارت الهی تورات اسم نیست، و عبارت بعدی توضیح اسماء دوازده فرزند معلوم نیست از کیست؟ (مثل تفسیر قران) ابارکه مبارک شدن به نبوت است و کلمه مدمد حذف کردند، آیات قرآن در بشارت پیامبر خد ا ص


چالش بزرگ در جفت و جور کردن عدد بزرگ دوازده

کاندید اثناعشر در اسلام تنها یکی است! آلترناتیو ندارد


هفت سال نگه داشتند ارث را







و چگونه است که خداوند متعال بنا ندارد که غیب را نزد مؤمنین آشکار کند، و فقط به رسول برگزیده خود







سورة الحجرات بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَينْ‏َ يَدَىِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سمَِيعٌ عَلِيمٌ(1) يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرْفَعُواْ أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبىِ‏ِّ وَ لَا تجَْهَرُواْ لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تحَْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَ أَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ(2)


ترجمه فولادوند:
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر مكنيد، و هم چنان كه بعضى از شما با بعضى ديگر بلند سخن مى‏گوييد با او به صداى بلند سخن مگوييد، مبادا بى‏آنكه بدانيد كرده‏هايتان تباه شود. (2)




میدانیم که کتاب صحیح بخاری نزد اهل سنت، از معتبرترین منابع حدیثی است،


البته در مصاحبه ویدیوئی فرمودید که خیلی فکر کردم تا مطلب اصلی را بگویم و بعد گفتید: محور نبودن قرآن کریم در بین شیعه.



اعتقادات باید بر محور یقین باشد، امام زمان که با چند سطر کتاب ثابت شود عقیده راسخ نیست. شما از اول راه اشتباه رفتید که به چنین امام زمانی معتقد شدید!





آیا یازده امام را قبول دارید طبق عقیده شیعه؟
یک مجموعه مرتب اردینال، مثل مجموعه اعضای کلاس نیست، بلکه مجموعه پردان و فرزندان یک طایفه است.
جدول تناوبی مندلیف بعض سلها را نداست
در مجموعه اردینال، دست نیافتن به یک سل از جدول منظم، به معنای ترک جدول نیست، بلکه به معنای تدقیق در نظام آن جدول است.

ولادت حضرت مهدی مسأله اعتقادی---ولادت والد میخواهد؟


دقیقه ۶و ۵۰ در فایل تولدی دیگر: وقتی کتاب صحابه را (که جز آیات نبود و اگر واقع تاریخی داشت ذکر کرده بود! ما هم واقعه تاریخی آیات را ذکر میکنیم!) خواندم احساس کردم که یعنی که یک تعارض عجیبی در من ایجاد شده بود، پس این صحابه کی هستند که در قرآن به این حد مدح شده؟...تحریف تا این حد که بله این صحابه ای که مدح شدند به شهادت رسیدند! شیعه طوری قرآن را ترجمه میکنند یا معنا میکنند که معنای اصلیش مخفی میشود! خوب خود شما ترجمه کنید و تحریف شیعه را جلوگیری کنید والرسول یدعوکم فی اخراکم و....:


۱۶ و۵۰ مجری میپرسد وقتی کتاب صحابه را خواندید آیا مراجعه به استاتید کردید؟ خیر خودم به تفاسیر مراجعه کردم!

۱۴و۴۰ کتاب صحابه فقفط جرقه ای بود---۱۸و۲۰ بررسی نصوص امامت-----۱۸و۳۷یک هفته قبل شروع کردم---۱۸و۴۵نصوص امامت به جای اینکه از اول شروع کنم از اخر شروع میکنم---۲۱و۵خبر واحد در مسائل اعتقادی!!بلکه یقین لازم است-----۲۳و۲۰مهدی نه اینکه کذب بلکه وهم است---۲۴و۳وقتی مهدی در شیعه نباشد شیعه ای وجود ندارد---




ابن کثیر مهدی خون میریزد برای عدل:

البداية والنهاية ط إحياء التراث (6/ 278)
قلت: وقد تكون صفة للمهدي الذي يظهر في آخر الزمان لكثرة ما يسفح أي يريق من الدماء لإقامة العدل، ونشر القسط،




















النهاية في الفتن والملاحم (1/ 22)
أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774هـ)
إشارة نبوية إلى أن اثني عشر خليفة قرشيا سيلون أمر الأمة الإسلامية
وثبت في الصحيحين من رواية عبد الملك بن عمير، عن جابر بن سمرة، عن النبي صلى الله عليه وسلم:
"يكون اثنا عشر خليفة كلهم من قريش1". رواه أبو داود من طريق أخرى عن جابر بن سمرة سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: "لا يزال هذا الدين قائما حتى يكون". وفي رواية: "لا تزال هذه الأمة مستقيما أمرها ظاهرة على عدوها حتى يمضي منهم اثنا عشر خليفة كلهم من قريش" قالوا: ثم يكون ماذا? قال: "ثم تكون الفرج" فهؤلاء المبشر بهم في الحديثين ليسوا الاثني عشر الذين زعم فيهم الروافض ما يزعمون من الكذب والبهتان وأنهم معصومون، لأن أكثر أولئك لم يل أحد منهم شيئا من أعمال هذه الأمة في خلافة، بل ولا في قطر من الأقطار ولا بلد من البلدان، وإنما ولى منهم علي وابنه الحسن بن علي رضي الله عنهما.
__________
1 ديث صحيح رواه البخاري 92/ كتاب الأحكام
حديث رقم 7222، 7223
ومسلم في صحيحه 33- كتاب الإمارة.
1- باب الناس تبع لقريش والخلافة في قريش حديث رقم 1821
-كما رواه أبو داود والترمذي والطيالسي في مسنده حديث 767
- وأحمد في مسنده 1- 398، 5- 87، 90، 92





النهاية في الفتن والملاحم (1/ 23)
المؤلف: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774هـ)
ليس المقصود بالخلفاء القرشيين الاثني عشر أولئك الذين تتابعوا بعد الرسول عليه السلام سردا
وليس المراد من هؤلاء الاثني عشر الذين تتابعت ولايتهم سردا إلى أثناء دولة بني أمية لأن حديث سفينة: "الخلافة بعدي ثلاثون سنة1" يمنع من هذا الملك، وإن كان البيهقي قد رجحه وقد بحثنا معه في كتاب دلائل النبوة في كتابنا هذا بما أغنى عن إعادته ولله الحمد، ولكن هؤلاء الأئمة الاثني عشر وجد منهم الأئمة الأربعة أبو بكر ثم عمر ثم عثمان ثم علي وابنه الحسن بن علي أيضا، ومنهم عمر بن عبد العزيز كما هو عند كثير من الأئمة وجمهور الأمة ولله الحمد، وكذلك وجد منهم طائفة من بني العباس وسيوجد بقيتهم فيما يستقبل من الزمان حتى يكون منهم المهدي المبشر به في الأحاديث الواردة فيه كما سيأتي بيانها وبالله المستعان وعليه التكلان، وقد نص على هذا الذي بيناه غير واحد كما قررنا ذلك.
__________
1 الحديث رواه الترمذي رقم 2227 في كتاب الفتن - باب ما جاء في الخلافة.
- ورواه أبو داود - كتاب السنة - باب في الخلفاء رقم 4646، 4647 وإسناده حسن.
- قال: الحافظ في الفتح: أخرجه أصحاب السنن وصححه ابن حبان،
- وقال الترمذي: وفي الباب عن عمر وعلي قالا: لم يعهد النبي صلى الله عليه وسلم في الخلافة شيئا.
ولفظه "الخلافة في أمتي ثلاثون سنة، ثم ملك بعد ذلك" - قال سعيد بن جمهان: ثم قال: أمسك: خلافة أبي بكر، وخلافة عمر، وخلافة عثمان، ثم قال: أمسك خلافة علي، فوجدناها ثلاثين سنة، قال سعيد: فقلت له: إن بني أمية يزعمون أن الخلافة فيهم، قال: كذبوا بني الزرقاء بل هم ملوك من شر الملوك!. هـ.
- ورواه أيضا ابن الأثير في جامع الأصول 4-44 رقم 2021





تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس (2/ 286)
المؤلف: حسين بن محمد بن الحسن الدِّيار بَكْري (المتوفى: 966هـ)
(ذكر الائمة الاثنى عشر على طريق الاختصار وهم علىّ وأولاده أوّلهم على بن أبى طالب)
* وقد سبق ذكره* (الثانى) * الحسن بن على بن أبى طالب ويكنى أبا محمد ويلقب بالتقى والسيد أمّه فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم ولد بالمدينة فى منتصف رمضان سنة ثلاث من الهجرة واستخلف ستة أشهر وتوفى بالمدينة لخمس ليال خلون من ربيع الاوّل سنة خمسين وقيل سنة تسع وأربعين وكان عمره سبعا وأربعين سنة ودفن بالبقيع* (الثالث) * الحسين بن على بن أبى طالب يكنى أبا عبد الله ولقب بالشهيد والسيد أمّه فاطمة الزهراء ولد بالمدينة يوم الثلاثاء الرابع من شعبان سنة أربع من الهجرة* وفى الصفوة استشهد يوم الجمعة وقيل الثلاثاء يوم عاشوراء فى المحرم سنة احدى وستين من الهجرة وهو ابن ست وخمسين سنة وخمسة أشهر كما سيجىء* (الرابع) * على بن الحسين بن على بن أبى طالب ويكنى أبا الحسن وقيل أبا محمد وقيل أبا بكر ولقب بزين العابدين والسجاد ولد بالمدينة سنة ثلاث وثلاثين من الهجرة وقيل سنة ثمان وثلاثين وقيل سنة ست وثلاثين أمّه أم ولد اسمها غزالة كذا فى الصفوة* وقال فى شواهد النبوّة اسم أمّه شهر بانو بنت يزدجرد من أولاد أنو شروان العادل انتهى* وفى حياة الحيوان قال ابن خلكان كانت أمّه سلامة بنت يزدجرد آخر ملوك الفرس* وذكر الزمخشرى فى ربيع الابرار* ان يزدجرد كان له ثلاث بنات سبين فى زمن عمر بن الخطاب فحصلت واحدة منهنّ لعبد الله بن عمر فأولدها سالما والآخرى لمحمد بن أبى بكر فأولدها قاسما والآخرى للحسين بن على فأولدها عليا زين العابدين فكلهم بنو خالة وهو علىّ الاصغر فأما علىّ الاكبر فانه قتل مع الحسين وكان علىّ هذا أيضا مع أبيه وهو ابن ثلاث وعشرين سنة الا أنه كان مريضا نائما على فراش فلم يقتل وفى حياة الحيوان استبقى لصغر سنه لانهم قتلوا كل من أنبت كما يفعل بالكفار قاتل الله فاعل ذلك وأخزاه ولعنه* وتوفى بالمدينة فى الثامن عشر من المحرم سنة أربع وتسعين وقيل خمس وتسعين ودفن بالبقيع وهو ابن ثمان وخمسين سنة وضريحه هناك فى قبة معروفة بقبة العباس روى الحديث عن أبيه وعمه الحسن وجابر وابن عباس والمسور بن مخرمة وأبى هريرة وصفية وعائشة وأم سلمة أمّهات المؤمنين* (والخامس) * محمد الباقر بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب أمّه أم عبد الله فاطمة بنت الحسن ابن على بن أبى طالب يكنى أبا جعفر ولقب بالباقر لتبقره فى العلم وهو توسعه فيه ولد بالمدينة يوم الجمعة ثالث صفر سنة سبع وخمسين من الهجرة قبل قتل الحسين بثلاث سنين* وأولاده جعفر وعبد الله أمّهما فروة بنت القاسم بن محمد بن أبى بكر الصدّيق وابراهيم وعلى وزينب وأم سلمة توفى بالمدينة سنة سبع عشرة ومائة وقيل ثمان عشرة وقيل أربع عشرة وهو ابن ثلاث وسبعين سنة وقيل ثمان وخمسين وقيل سبع وخمسين سنة وقبره بالبقيع عند أبيه فى قبة العباس كذا فى الصفوة* (السادس جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب) * ويكنى أبا عبد الله وقيل أبا اسمعيل وله القاب أشهرها الصادق وأمّه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبى بكر الصدّيق وأمّ أمّ فروة أسماء بنت عبد الرحمن بن أبى بكر ولذا قال الصادق لقد ولدنى أبو بكر مرّتين ولد بالمدينة سنة ثمانين من الهجرة وقيل سنة ثلاث وثمانين يوم الاثنين لثلاث عشرة ليلة بقين من ربيع الاوّل وتوفى بالمدينة يوم الاثنين للنصف من رجب سنة ثمان وأربعين ومائة وقبره بالبقيع فى قبة العباس وهو القبر الذى فيه أبوه الباقر وجدّه زين العابدين وعمه الحسن بن على فلله درّه من قبر ما أكرمه وأشرفه وأعلى قدره عند الله كذا فى شواهد النبوّة* وفى الملل والنحل وله خمسة أولاد محمد واسمعيل وعبد الله وموسى وعلىّ* (السابع موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب) * ويكنى أبا الحسن وأبا ابراهيم وقيل غير ذلك ويلقب بالكاظم لفرط حلمه وتجاوزه عن المعتدين عليه أمّه أمّ ولد اسمها حميدة البربرية ولد بالابواء بين مكة والمدينة يوم الاحد لسبع ليال خلون من صفر سنة ثمان وعشرين ومائة كذا فى شواهد النبوّة وفى الصفوة ولد بالمدينة سنة ثمان وعشرين وقيل تسع وعشرين ومائة وأقدمه المهدى بغداد ثم ردّه الى المدينة فأقام بها الى أيام الرشيد فلما قدم الرشيد المدينة حمله معه وحبسه ببغداد الى ان توفى بها لخمس بقين من رجب سنة ثلاث وثمانين ومائة* وفى شواهد النبوّة مات فى حبس هارون الرشيد ببغداد يوم الخميس لخمس خلون من رجب سنة ست وثمانين ومائة من الهجرة وقبره ببغداد ويقال ان يحيى بن خالد البرمكى سمه فى رطب بأمر هارون الرشيد* (الثامن على بن موسى ابن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب) * يكنى أبا الحسن ككنية ابيه موسى الكاظم ولقب بالرضا أمّه أم ولد لها أسماء منها أروى ونجمة وسمانه وأم البنين واستقرّ اسمها على تكتم قيل كانت أمّه جارية لحميدة أم موسى الكاظم فرأت فى المنام النبىّ صلى الله عليه وسلم أمرها ان تهب نجمة لابنها موسى وقال سيولد له منها خير أهل الارض ولد بالمدينة يوم الخميس الحادى عشر من ربيع الاخر سنة ثلاث وخمسين ومائة بعد وفاة جدّه الصادق بخمس سنين وقيل غير ذلك ومات ببلاد طوس فى قرية سناباد من رستاق قوجاز قبره فى قبلى قبر هارون الرشيد فى قبة فى دار حميد بن قحطبة الطائى وذلك فى شهر رمضان لتسع بقين منه يوم الجمعة سنة ثمان ومائتين* (التاسع محمد بن على بن موسى ابن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب) * يكنى أبا جعفر وهو موافق للباقر فى الكنية والاسم ولذا يقال له أبو جعفر الثانى ولقبه التقى والجواد أمه أم ولد اسمها خيزران وقيل ريحانة وقيل كانت من أهل مارية القبطية ولد بالمدينة يوم الجمعة لعشرة أيام خلون من رجب سنة خمس وتسعين ومائة وتوفى يوم الثلاثاء لستة أيام خلون من ذى الحجة سنة عشرين ومائتين فى خلافة المعتصم وقيل مسموما ولكنه ما صح وقبره ببغداد خلف قبر جدّه الكاظم ولكمال علمه وأدبه وفضله زوّجه المأمون فى صغر سنه ابنته أم الفضل وأرسلها معه الى المدينة وكان يرسل الى المدينة فى كل سنة ألف ألف درهم كذا فى شواهد النبوّة* (العاشر على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على ابن أبى طالب) * يكنى أبا الحسن ويقال له أبو الحسن الثالث ولقبه الهادى لكنه مشتهر بالتقى أمه أم ولد اسمها سمانة وقيل أمه امّ الفضل بنت المأمون ولد بالمدينة فى الثالث عشر من رجب سنة أربع عشرة ومائتين وتوفى فى زمان المستنصر فى سرّ من رأى من نواحى بغداد يوم الاثنين من أواخر جمادى الاخرة سنة أربع وخمسين ومائتين وقبره فى داره التى فى سرّ من رأى وقيل ان مشهد الهادى بقم وليس بصحيح وانما الصحيح انّ مشهد فاطمة بنت موسى بن جعفر بن محمد
ببلدة قم وقد نقل عن الرضا انه قال من زارها دخل الجنة كذا فى شواهد النبوّة* (الحادى عشر الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى ابن جعفر الصادق) * ويكنى أبا محمد ويلقب بالزكى والخاص والسراج وهو أيضا مثل أبيه مشهور بالعسكرى وأمه أم ولد اسمها سوسن وقيل غير ذلك ولد بالمدينة سنة احدى أو اثنتين وثلاثين ومائتين وتوفى فى سرّ من رأى فى سنة ستين ومائتين وقبره بجنب ابيه* (الثانى عشر محمد بن الحسن بن على بن محمد ابن على الرضا) يكنى أبا القاسم* ولقبه الامامية بالحجة والقائم والمهدى والمنتظر وصاحب الزمان وهو عندهم خاتم للاثنى عشر اماما ويزعمون انه دخل السرداب الذى فى سرّ من رأى وأمّه تنظر اليه ولم يخرج اليها وذلك فى سنة خمس وستين ومائتين وقيل فى سنة ست وستين ومائتين وهو الاصح واختفى الى الان فى زعمهم أمه أم ولد اسمها صقيل وقيل سوسن وقيل نرجس وقيل غير ذلك ولد فى سرّ من رأى فى الثالث والعشرين من رمضان سنة ثمان وخمسين ومائتين* وفى جامع الاصول فى أشراط الساعة وعلاماتها عن ابن مسعود ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطوّل الله ذلك اليوم حتى يبعث الله فيه رجلا منى أو من أهل بيتى يواطئ اسمه اسمى واسم أبيه اسم أبى يملأ الارض قسطا وعدلا كما ملئت ظلما وجورا* وفى رواية أخرى لا تنقضى الدنيا حتى يملك العرب من أهل بيتى رجل يواطئ اسمه اسمى أخرجه أبو داود* وقال صاحب الفتوحات المكية فى ذكر المهدى انه يكون معه ثلثمائة وستون رجلا من رجال الله الكاملين وهذا الخليفة يكون من عترة رسول الله صلى الله عليه وسلم من ولد فاطمة اسمه اسم رسول الله صلى الله عليه وسلم وكنيته كنية جدّه حسن بن على يبايع بين الركنين والمقام يبايعه العارفون بالله من أهل الحقائق عن شهود وكشف بتعريف الهى رجال الهيون يقيمون دعوته وينصرونه هم الوزراء يحملون أثقال المملكة ويعينون على ما قلده الله تعالى ثم قال فانّ الله يستوزر له طائفة خبأهم فى مكنون غيبه أطلعهم الله كشفا وشهودا على الحقائق وهذا الخليفة يفهم منطق الحيوان ويسرى عدله فى الانس والجان







شرح سنن أبي داود للعباد (56/ 5، بترقيم الشاملة آليا)
المؤلف: عبد المحسن بن حمد بن عبد المحسن بن عبد الله بن حمد العباد البدر
مكانة وفضل معاوية بن أبي سفيان رضي الله عنه
هذا الإسناد فيه ثلاثة من الصحابة يروي بعضهم عن بعض: معاوية بن حديج، وهو صحابي صغير يروي عن معاوية بن أبي سفيان رضي الله عنه، ومعاوية يروي عن أخته أم حبيبة رملة بنت أبي سفيان أم المؤمنين رضي الله تعالى عنها وأرضاها.
ومعاوية بن أبي سفيان رضي الله تعالى عنه هو أحد الأئمة الاثني عشر الذين قال فيهم الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم: (لا يزال أمر الإسلام عزيزاً ما وليهم اثنا عشر خليفة) أو (لا يزال الإسلام عزيزاً ما ولي الناس اثنا عشر خليفة)، فهو أحد الخلفاء الذين يدخلون تحت هذا الحديث، وهؤلاء الخلفاء الاثنى عشر هم من قريش، وللعلماء كلام في الثناء عليه وبيان منزلته




شرح سنن أبي داود للعباد (482/ 8، بترقيم الشاملة آليا)
تعقيب لسماحة الشيخ: عبد العزيز بن باز رحمه الله تعالى حول المهدي المنتظر
الحمد لله، وصلى الله وسلم على رسول الله، وعلى آله وأصحابه ومن سلك سبيله واهتدى بهداه إلى يوم الدين، أما بعد: فإنا نشكر محاضرنا الأستاذ الفاضل الشيخ عبد المحسن بن حمد العباد على هذه المحاضرة القيمة الواسعة، فلقد أجاد فيها وأفاد، واستوفى المقام حقه فيما يتعلق بـ المهدي المنتظر مهدي الحق، ولا مزيد على ما بسطه من الكلام، فقد بسط واعتنى وذكر الأحاديث، وذكر كلام أهل العلم في هذا الباب، وقد وفق للصواب، وهدي إلى الحق، فجزاه الله عن محاضرته خيراً، وجزاه الله عن جهوده خيراً، وضاعف له المثوبة وأعانه على التكميل والإتمام لرسالته في هذا الموضوع، وسوف نقوم إن شاء الله بطبعها بعد انتهائه منها؛ لعظم فائدتها، ومسيس الحاجة إليها.
والخلاصة التي أعلقها على هذه المحاضرة القيمة أن أقول: إن الحق والصواب هو ما أبداه فضيلته في هذه المحاضرة كما بينه أهل العلم، فأمر المهدي أمر معلوم، والأحاديث فيه مستفيضة بل متواترة متعاضدة، وقد حكى غير واحد من أهل العلم تواترها كما حكاه الأستاذ في هذه المحاضرة، وهي متواترة تواتراً معنوياً لكثرة طرقها واختلاف مخارجها وصحابتها ورواتها وألفاظها، فهي بحق تدل على أن هذا الموعود به أمره ثابت وخروجه حق، وهو محمد بن عبد الله العلوي الحسني من ذرية الحسن بن علي بن أبي طالب رضي الله عنه، وهذا الإمام من رحمة الله عز وجل بالأمة في آخر الزمان، فإنه يخرج فيقيم العدل والحق، ويمنع الظلم والجور، وينشر الله به لواء الخير على الأمة عدلاً وهداية وتوفيقاً وإرشاداً للناس، وقد اطلعت على كثير من أحاديثه فرأيتها كما قال الشوكاني وغيره وكما قال ابن القيم وغيره: فيها الصحيح، وفيها الحسن، وفيها الضعيف المنجبر، وفيها أخبار موضوعة، ويكفينا من ذلك ما استقام سنده سواء كان صحيحاً لذاته أو لغيره، وسواء كان حسناً لذاته أو لغيره، وهكذا الأحاديث الضعيفة إذا انجبرت وشد بعضها بعضاً فإنها حجة عند أهل العلم، فإن المقبول عندهم أربعة أقسام: صحيح لذاته، وصحيح لغيره، وحسن لذاته، وحسن لغيره، هذا ما عدا المتواتر، أما المتواتر فكله مقبول سواء كان تواتره لفظياً أو معنوياً، فأحاديث المهدي من هذا الباب متواترة تواتراً معنوياً فتقبل بتواترها من جهة اختلاف ألفاظها ومعانيها، وكثرة طرقها، وتعدد مخارجها.
وقد نص أهل العلم الموثوق بهم على ثبوتها وتواترها، وقد رأينا أهل العلم أثبتوا أشياء كثيرة بأقل من ذلك، والحق أن جمهور أهل العلم بل هو كالاتفاق على ثبوت أمر المهدي، وأنه حق، وأنه سيخرج في آخر الزمان، وأما من شذ عن أهل العلم في هذا الباب فلا يلتفت إلى كلامهم في ذلك.
وأما ما قاله الحافظ إسماعيل بن كثير رحمه الله في كتابه التفسير في سورة المائدة عند ذكر النقباء، وأن المهدي يمكن أن يكون أحد الأئمة الاثني عشر فهذا محل نظر، فإن الرسول صلى الله عليه وسلم قال: (لا يزال أمر هذه الأمة قائماً ما ولي عليهم اثنا عشر خليفة كلهم من قريش)، فقوله: (لا يزال أمر هذه الأمة قائماً)، يدل على أن الدين في زمانهم قائم، والأمر نافذ، والحق ظاهر، ومعلوم أن هذا إنما كان قبل انقراض دولة بني أمية، وقد جرى في آخرها اختلاف تفرق بسببه الناس، وحصل به نكبة على المسلمين، وانقسم أمر المسلمين إلى خلافتين: خلافة في الأندلس وخلافة في العراق، وجرى من الخطوب والشرور ما هو معلوم.
والرسول عليه الصلاة والسلام قال: (لا يزال أمر هذه الأمة قائماً)، ثم جرت بعد ذلك أمور عظيمة حتى اختل نظام الخلافة، وصار على كل جهة من جهات المسلمين أمير وحاكم، وصارت دويلات كثيرة، وفي زماننا هذا أعظم وأكثر، والمهدي حتى الآن لم يخرج فكيف يصح أن يقال: إن الأمر قائم إلى خروج المهدي، فهذا لا يمكن أن يقوله من تأمل ونظر، والأقرب في هذا كما قاله جماعة من أهل العلم: إن مراد النبي صلى الله عليه وآله وسلم بهذا الحديث: (لا يزال أمر هذه الأمة قائماً ما ولي عليهم اثنا عشر خليفة كلهم من قريش)، مراده من ذلك الخلفاء الأربعة ومعاوية رضي الله عنه وابنه يزيد، ثم عبد الملك بن مروان وأولاده الأربعة وعمر بن عبد العزيز، وهؤلاء اثنا عشر خليفة.
والمقصود: أن الأئمة الاثني عشر في الأقرب والأصوب ينتهي عددهم بـ هشام بن عبد الملك، فإن الدين في زمانهم قائم، والإسلام منتشر، والحق ظاهر، والجهاد قائم، وما وقع بعد موت يزيد من الاختلاف والانشقاق في الخلافة وتولي مروان في الشام وابن الزبير في الحجاز لم يضر المسلمين في ظهور دينهم؛ فدينهم ظاهر، وأمرهم قائم، وعدوهم مكبوت، مع وجود هذا الخلاف الذي جرى، ثم زال بحمد الله بتمام البيعة لـ عبد الملك واجتماع الناس بعدما جرى من الخطوب ما جرى على يد الحجاج وغيره، وبهذا يتبين أن هذا الأمر الذي أخبر به النبي صلى الله عليه وآله وسلم قد وقع ومضى وانتهى، وأما أمر المهدي فيكون في آخر الزمان، وليس له تعلق بحديث جابر بن سمرة.
وأما كون المهدي يكون عند نزول عيسى فقد قال ابن كثير في الفتن والملاحم: أظنه يكون عند نزول المسيح، والحديث الذي رواه الحارث بن أبي أسامة يرشد ويدل على هذا؛ لأنه قال: (أميرهم المهدي) فهو يرشد إلى أنه يكون عند نزول عيسى بن مريم كما يرشد إليه بعض روايات مسلم وبعض الروايات الأخرى، لكن ليست بالصريحة، فهذا هو الأقوم والأظهر، ولكنه ليس بالأمر القطعي.
وأما كونه سيخرج ويوجد في آخر الزمان كما قال النبي صلى الله عليه وآله وسلم فهذا أمر معلوم، والأحاديث ظاهرة في ذلك، والحق كما قاله الأئمة والعلماء في ذلك: أنه لابد من خروجه وظهوره، وأما أمر المسيح بن مريم عليه الصلاة والسلام وأمر المسيح الدجال فأمرهما أظهر وأظهر، فالأمر فيهما قطعي, وقد أجمع على ذلك علماء الأمة، وبينوا للناس أن المسيح نازل في آخر الزمان، كما أن الدجال خارج في آخر الزمان، وقد تواترت بذلك الأخبار عن النبي صلى الله عليه وسلم، وكلها صحيحة متواترة بنزول عيسى عليه الصلاة والسلام في آخر الزمان، وحكمه بشريعة محمد عليه الصلاة والسلام، وقتله الدجال مسيح الضلالة، فهذا حق، وهكذا خروج الدجال حق.
وأما من أنكر ذلك وزعم أن نزول المسيح بن مريم ووجود المهدي إشارة إلى ظهور الخير، وأن وجود الدجال ويأجوج ومأجوج وما أشبه ذلك إشارة إلى ظهور الشر، فهذه أقوال فاسدة بل باطلة في الحقيقة لا ينبغي أن تذكر، فأهلها قد حادوا عن الصواب وقالوا أمراً منكراً وخطيراً لا وجه له في الشرع، ولا وجه له في الأثر ولا في النظر، والواجب تلقي ما قال الرسول صلى الله عليه وسلم بالقبول والإيمان به والتسليم، فمتى صح الخبر عن رسول الله صلى الله عليه وسلم فلا يجوز لأحد أن يعارضه برأيه واجتهاده، بل يجب التسليم، كما قال الله عز وجل: {فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا} [النساء:65].
وقد أخبر صلى الله عليه وسلم بهذا الأمر عن الدجال، وعن المهدي، وعن عيسى المسيح بن مريم، فوجب تلقي ما قاله بالقبول، والإيمان بذلك، والحذر من تحكيم الرأي والتقليد الأعمى الذي يضر صاحبه ولا ينفع لا في الدنيا ولا في الآخرة.
أسأل الله عز وجل أن يوفق الجميع لما فيه رضاه، وأن يمنحنا جميعاً الفقه في دينه، والثبات على الحق حتى نلقى ربنا سبحانه وتعالى.
وأعود أيضاً فأشكر فضيلة الأستاذ على محاضرته القيمة الواسعة، وأسأل الله له المعونة على الإتمام والإكمال حتى تطبع وتنتشر فينتفع بها الناس، وصلى الله على عبده ورسوله محمد وآله وصحبه أجمعين.
هذه كلمة الشيخ عبد العزيز بن باز رحمه الله التي علق بها على المحاضرة بعد إلقائها، وهي واضحة في بيان وإيضاح ما ذكره العلماء من أن أحاديث المهدي متواترة تواتراً معنوياً، وأن القول بخلاف ذلك أنه من الشذوذ، وأنه قول شاذ مخالف لما عليه الأحاديث الصحيحة الثابتة عن رسول الله صلى الله عليه وسلم.





تاريخ الإسلام ت تدمري (6/ 432)
ـــــــــــــــ
، الأئمة الاثنا عشر لابن طولون 75- 78، تاريخ


تاريخ الإسلام ت تدمري (9/ 88)
ــــــــــــــــــــ
انظر: الأئمة الاثنا عشر لابن طولون الدمشقي- تحقيق د. صلاح الدين المنجد- ص 85)





مرآة الجنان وعبرة اليقظان (2/ 295)
المؤلف: أبو محمد عفيف الدين عبد الله بن أسعد بن علي بن سليمان اليافعي (المتوفى: 768هـ)
تسع وستين وثلاثمائة
....
وفيها توفي النحوي اللغوي، صاحب التصانيف، وشيخ أهل الأدب: الحسين بن أحمد الهمداني، المعروف بابن خالويه،...
....
وله كتاب لطيف سماه " الآل "، وذكر في أوله أن الآل ينقسم إلى خمسة وعشرين قسماً، وما اقتصر فيه، وذكر فيه الأئمة الأثني عشر، وتاريخ مواليدهم، ووفاتهم وأمهاتهم، والذي دعاه إلى ذكرهم أنه قال في جملة أسام الآل وآل محمد صلى الله عليه وآله وسلم بنو هاشم. وله " كتاب الاشتقاق ...






الفتاوى الكبرى لابن تيمية (6/ 599)
وقال الشيخ أبو الحسن محمد بن عبد الملك الكرخي الشافعي في كتابه الذي سماه الفصول في الأصول، عن الأئمة الفحول، إلزاما لذوي البدع والفضول " وذكر اثنا عشر إماما وهم: الشافعي، ومالك، والثوري، وأحمد، والبخاري، وابن عيينة، وابن المبارك والأوزاعي، والليث بن سعد، وإسحاق بن راهويه، وأبو زرعة، وأبو حاتم، قال فيه: سمعت الإمام أبا منصور محمد بن أحمد يقول: سمعت الإمام أبا بكر عبد الله بن أحمد يقول: سمعت الشيخ أبي حامد الإسفراييني يقول: مذهبي ومذهب الشافعي وفقهاء الأمصار أن كلام الله غير مخلوق، ومن قال مخلوق فهو كافر، والقرآن حمله جبريل - عليه السلام - مسموعا من الله تعالى، والنبي - صلى الله عليه وسلم - سمعه من جبريل والصحابة سمعوه من رسول الله - صلى الله عليه وسلم - وهو الذي نقوله نحن بألسنتنا، وفيما بين الدفتين، وما في صدورنا مسموعا ومكتوبا ومحفوظا ومنقوشا، وكل حرف منه كالباء والتاء، كله كلام الله غير مخلوق، ومن قال مخلوق فهو كافر، عليه لعائن الله والملائكة والناس أجمعين.
قال الشيخ أبو الحسن: وكان الشيخ أبو حامد شديد الإنكار على الباقلاني وأصحاب الكلام، قال أبو الحسن: ولم يزل الأئمة الشافعية يأنفون ويستنكفون أن ينسبوا إلى الأشعري، ويتبرءون مما بنى الأشعري مذهبه عليه، وينهون أصحابهم وأحبابهم عن الحوم حواليه، على ما سمعت عدة من المشايخ والأئمة، منهم



بيان تلبيس الجهمية في تأسيس بدعهم الكلامية (6/ 398)
قال الشيخ أبو الحسن محمد بن عبد الملك الكرجي الشافعي في كتابه الذي سماه الفصول في الأصول عن الأئمة الفحول إلزاماً لذوي البدع والفضول ذكر فيه الأئمة الاثنى عشر المتبوعين في العلم وهم الشافعي ومالك وسفيان الثوري وأحمد بن حنبل والبخاري وسفيان بن عيينة وعبد الله بن المبارك والأوزاعي والليث بن سعد وإسحاق بن راهوية وأبو زرعة وأبو حاتم الرازيان




درء تعارض العقل والنقل (2/ 95)
كلام أبي الحسن الكرجي في الفصول في الأصول
وقال الشيخ أبو الحسن محمد بن عبد الملك الكرجي الشافعي في كتابه الذي سماه الفصول في الأصول، عن الأئمة الفحول) وذكر اثني عشر إماماً: الشافعي ومالك والثوري وابن عيينة وابن المبارك والأوزاعي والليث بن سعد وإسحاق بن راهويه والبخاري وأبو زرعة وأبو حاتم.