بسم الله الرحمن الرحیم

فهرست مباحث علوم قرآنی

یادداشتها در خلاصه و نکات بحث سبعة احرف و قرائات

یادداشتها در خلاصه و نکات بحث سبعة احرف و قرائات
تواتر قرائات عشر؛ فقه الحدیث روایت «القرآن نزل علی حرف واحد»(تقریر نشست حجیت قرائات قرآن کریم)
ترتیب پیشنهادی برای سیر بحث در علوم قرآني





بسم الله الرحمن الرحیم

سبعة احرف قرآن کریم، زمینه ساز فرش الحروف کثیرة

قرآن کریم در شب قدر نازل شده است، و امیر المؤمنین علیه السلام در توضیح شب قدر فرمودند: "فأجری جمیع الأشیاء علی سبعة" (بحار الأنوار ج 97، ص 6)، و جمیع اشیاء با مجموع اشیاء فرق دارد، جمیع اشیاء کتاب تکوین بر هفت جاری شده است، مثالی(نه دقیقا مصداق) از رسالة الحقوق امام سجاد علیه السلام می توان ذکر کرد که فرمودند:" فهذه الجوارح السبع"(بحار الأنوار ج 74، ص 2)، که می توان گفت همین بدن انسان (نه مجموع وجود او) بر هفت عضو بنا شده است: زبان، گوش، چشم، دست، پا، بطن و فرج، که بدن انسان یک کتاب تکوینی است که بر هفت امّ الکتاب، بنا شده است. و این هفت بخش رئیسی، زمینه ساز این است که برای او مثلا ده انگشت دست پدید آید، یعنی نه اینکه الزاما هفت انگشت پدید آید.

و چون قرآن کریم، تدوین تکوین است پس در شب قدر و بر هفت حرف نازل شده است به جهت اینکه بین تدوین و تکوین موازنه واقعی برقرار باشد، و برای این هفت حرف تدوینی هم مثالی است(نه مصداق) که همان تطبیق سبع مثانی و امّ الکتاب بر سوره مبارکه حمد است که هفت آیه دارد، اما کلماتی که هر آیه را تشکیل می دهند الزاما هفت کلمه نیستند، و کذا اعراب و حرکات و هیئات صرفی کلمات هر آیه هم الزاما هفت وجه نیستند.این دو مثال توضیح می دهد که چگونه می تواند مبنای هفت، زمینه ساز پدید آمدن وجوه بسیار زیاد شود

اما واقعیت تطابق هفت تکوینی و تدوینی، پس علم آن مختص خداوند متعال است، و ذوات مقدسه معصومین علیهم السلام که او به آنها آموخته است. و شاید کلی بحث این باشد که طبق نقل ابو فاخته، "منها یستخرج القرآن"، حروف مقطعه، امّ الکتاب هستند، و بسائط تدوینی هستند که به ازاء بسائط تکوینی قرار می گیرند، و اگر بسائط تکوینی، بر هفت، بسط می یابند، پس بسائط تدوینی هم بر هفت، بسط و تفصیل می یابند، " کتاب احکمت آیاته ثم فصلت"، خواه بر هفت روش بسط، یا هفت حوزه بسط، یا هفت شأن طولی و عرضی در هر چیز و یا غیر اینها و یا همه. والله العالم

و شاید اشاره به این مبدئیت و زمینه سازی سبعة احرف برای قرائات کثیرة باشد، کلمه "أدنی" در روایت خصال ، که از رمز اختلاف احادیث و فتاوی سؤال می کند، و حضرت می فرماید چون قرآن بر هفت حرف نازل شده است پس کمترین چیز برای امام علیه السلام فتوای بر هفت وجه است و نفرمودند پس برای امام علیه السلام فتوا بر هفت وجه است. والله العالم.




آیا شیخ طوسي قده تواتر قراءات را انکار کرده است؟-بررسی مقدمه تبیان و مجمع
بسم الله الرحمن الرحیم

اجماع عملی شیعه بر جواز قرائات، بین مماشات و مخالفت

عبارت دو کتاب تفسیر معروف شیعه(تبیان و مجمع البیان)در نقل اجماع اصحاب امامیه بر جواز قرائات رائح بین مسلمین، مشتمل بر سه عنصر است:

۱- درایت عملی.
۲- روایت قطعی.
۳- تحلیل اجتهادی.

درایت عملی یعنی اجماع عملی میدانی قطعی بر خواندن قرائات رائج، و روایت قطعی یعنی معروفیت و اشتهار روایت نزول قرآن کریم بر حرف واحد، و تحلیل اجتهادی یعنی تلقی تنافی ثبوتی بین عمل خارجی و مفاد روایت مذکور، و لذا برداشت مماشات با عامه در اجماع عملی بر جواز قرائات، و در نتیجه تقابل بین حدیث نزول بر حرف واحد با حدیث نزول بر سبعة احرف.

۱- عبارت تبیان(ج 1، ص 7) در نقل اجماع عملی: " غير انهم اجمعوا على جواز القراءة بما يتداوله القراء و أن الإنسان مخير باي قراءة شاء قرأ" و عبارت مجمع البیان(ج 1، ص 12): " فاعلم أن الظاهر من مذهب الإمامیة أنهم أجمعوا علی جواز القراءة بما تتداوله القراء بینهم من القراءات"

۲- عبارت تبیان در نقل روایت حرف واحد: "و اعلموا ان العرف من مذهب أصحابنا و الشائع من اخبارهم و رواياتهم ان القرآن نزل بحرف واحد، على نبي واحد" و عبارت مجمع: " و الشائع فی أخبارهم أن القرآن نزل بحرف واحد"

۳- عبارت تبیان در تحلیل اجتهادی: " و كرهوا تجريد قراءة بعينها بل أجازوا القراءة بالمجاز الذي يجوز بين القراء و لم يبلغوا بذلك حد التحريم و الحظر. و روى المخالفون لنا عن النبي (ص) انه قال: (نزل القرآن على سبعة أحرف كلها شاف كاف.) و في بعضها: (على سبعة أبواب) و كثرت في ذلك رواياتهم. و لا معنى للتشاغل بإيرادها. ... و هذا الخبر عندنا و ان كان خبراً واحداً لا يجب العمل به فالوجه الأخير أصلح الوجوه على ما روي عنهم عليه السلام من جواز القراءة بما اختلف القراءة فيه... و عبارت مجمع: " و کرهوا تجرید قراءة مفردة ... و ما روته العامة ... نزل علی سبعة أحرف ... اختلف فی تأویله."


ممکن است گفته شود که این تحلیل اجتهادی در قرن پنجم و ششم، مبتنی بر زمینه ذهنی است که بیش از صد سال قبل از آن، یعنی از زمان تأدیب سخت ابن شنبوذ و ایجاد فضای جدید نزد اهل سنت در تلقی حدیث نزول قرآن بر هفت حرف توسط ابن مجاهد، مقدماتش فراهم شده بود، یعنی دو حدیث بین شیعه و سنی تقسیم شد، حدیث نزول بر حرف واحد برای شیعه، و حدیث نزول بر هفت حرف برای سنی، و حال آنکه قبل از آن مثلا شیخ صدوق(قده) هم در کتاب اعتقادات می فرماید: عقیده ما این است که قرآن بر حرف واحد نازل شده است و هم در کتاب خصال یک باب مستقلی می آورد: "باب نزول القرآن علی سبعة أحرف".

و با ملاحظه سه شاهد روشن می توان فهمید که اجماع عملی شیعه نه تنها با حدیث حرف واحد تنافی ندارد بلکه مصبّ هر دو یکی است. یعنی شیعه دقیقا با توجه به مفاد حدیث نزول قرآن کریم بر حرف واحد، اجماع عملی غیر قابل انکار داشتند بر جواز قرائت متداوله بین مسلمین، و این اجماع با این عنوان، مخالفت صریح با اهل سنت بوده است نه مماشات با آنها، و آن سه شاهد این است:

۱- از سفیان بن عیینة ( در قرن دوم) می پرسد: اختلاف قرائت مدنیین و عراقیین آیا از سبعة أحرف است؟ می گوید: خیر، سبعة أحرف این است که خودت برای کلمه قرآن، مرادف قرائت کنی.

۲- ابن اشته مقری بزرگ (قرن چهارم) در توضیح حرف سفیان بن عیینه می گوید: یعنی قرائت مدنیین و عراقیین همگی حرف واحد است.(مثلا مالک و ملک با اینکه دو معنی دارد ولی حرف واحد است)

۳- طبری در مقدمه تفسیرش می گوید: اختلاف قرائات رائج، حرف واحد است.

بنابرین شیعه بر طبق حدیث حرف واحد، اجماع کرده اند که ما تنها و تنها این حرف واحد یعنی قراءات رائج بین قراء را قبول داریم و مخالف حرف سفیان و طبری و امثال او هستیم که شش حرف دیگر هم قرآن دارد که می تواند از نزد خود برای کلمات قرآن، مرادف آورد، یعنی مخالف حدیث سبعة أحرف بر طبق برداشت اشتباه اهل سنت هستیم، یعنی معروفیت حدیث حرف واحد، اعلان مخالفت رسمی با مرادف گویی برای قرآن بوده است، و لذا قول به مرادف گویی، نسبت به احدی از شیعه داده نشده است فضلا از اینکه اجماع عملی بر آن کنند. یعنی اگر أنس "و أصوب قیلا" قرائت کرده است، شیعه اجماع دارد که متابعت او حرام است چون سماع ندارد.

پس اجماع بر جواز قرائت هر یک از ملک و مالک، غیر از اجماع بر حرف واحد بودن ملک و مالک است، چون اول فقط یک اجماع عملی است که با مماشاة هم تنافی ندارد، اما دوم اجماعی است که ناظر به سبعة احرف رایج در بین اهل سنت است، پس موضع‌گیری صریح شیعه در مخالفت با برداشت اهل سنت از احرف سبعة است، اما به چه دلیلی میتوانیم بگوییم که اجماع شیعه، معنون به عنوان حرف واحد است؟

دلیل واضح معنون بودن اجماع شیعه به اجماع بر حرف واحد بودن قرآن کریم در قبال هفت حرف بودن به رسم اهل سنت، این است که این دو مفسر بزرگ (در تبیان و مجمع) اعتراف کردند که همزمان دو چیز در بین شیعه معروف و شایع بوده است، یعنی صغیر و کبیر شیعه آن را میدانستند، یکی اجماع بر خواندن قرائات رایج، و دیگری کثرت روایات اهل البیت ع بر حرف واحد بودن قرآن کریم، و این دو امر، نمیتواند در ذهن عموم مردم شکل بگیرد، چون تنافی دارد، هر شیعه در شبانه‌روز چقدر باید سوره حمد را در نمازها بخواند؟ آیا کلام وحی را نداند که مالک است یا ملک؟! آیا ممکن است امام باقر ع در روایت کافی بفرمایند که: (و لکن الاختلاف یجیء من قبل الرواة)، و شیعه اجماع کنند که کلمه‌ای را که یک راوی به عمد یا اشتباه جایگزین کلمه وحی الهی کرده، هر روز در نماز واجب خودشان، قرائت کنند؟!

آیا اگر اهل البیت ع به شیعه میفرمودند که مثلا در نماز، مالک، قرائت کنید نه ملک، و این شعار شیعه میشد، آیا این فرق میکرد با بعض واجبات و مستحبات که شعار شیعه شده است؟ مثلا مسح پا و شستن دست از بالا در وضو، و ارسال دست و قنوت در نماز، و حی علی خیر العمل در اذان، و نظایر اینها، شعار شیعه هستند، و مخالف صریح روش اهل سنت است، اما هر یک از مالک و ملک را اهل سنت جایز میدانند و به آن قرائت میکنند، آیا حفظ آنچه ملک وحی آورده از اینکه گفتار یک راوی جایگزین آن شود مهمتر است یا شعار شدن قنوت که یک امر مستحب است؟ آیا اگر یکی از مالک یا ملک، سخن یک راوی است، اهل البیت ع شیعه را مجاز میکنند که در خانه‌های خودشان و هنگامی که تقیه نیست، حرف غیر خالق را به جای سخن خالق قرار دهند و در نماز واجب خودشان هر روزه تکرار کنند؟!

این تحلیل اجتهادی که در یادداشت بالا به شیخ و طبرسی قدهما نسبت دادم، صحیح نیست، و قبل از عطیة غدیریة سال ۱۴۴۳ است که به قرینه متصله در ذیل کلام این دو عظیم توجه کردم، قرینه متصله در ذیل کلام-غدیریة ۱۴۴۳



حدیث نزل بحرف واحد، از قدیم بین شیعه معروف بوده، اما بعدا در اثر از بین رفتن زمینه صدور آن، دو مرحله طی کرده: ۱- ذکر آن در قبال حدیث سبعة احرف در مثل مقدمه تبیان و مجمع البیان، ۲- استدلال به آن در رد تعدد قرائات که از قرن ۱۱ شروع میشود، و این دو تفاوت دارد، یعنی رد حدیث سبعة احرف با حدیث حرف واحد، و رد تعدد قرائات با حدیث حرف واحد.



بسم الله الرحمن الرحیم
۱- استراتژی بحث: ابتر بودن بحث بدون شروع و تبنّی از اینکه قرآن کریم چیست؟ و به صورت قضیه شرطیه برای کفار.
۲- نقطه انطلاق بحث: رمز تحدی است، تدوین تکوین و نفس الامر، إن عدد درجات الجنه علی عدد آی القرآن…..
۳- نظام تکوین دوجهت کیفی و کمی دارد: جهت کیفی رجوع تراکیب به بسائط است و جهت کمّی اجری جمیع الاشیاء علی سبعة است؛ اول ابداعه الحروف
۴- نقطه عطف و اتصال تکوین و تدوین، لیلةالقدر است؛ جهتی به تکوین: اجری جمیع الاشیاء علی سبعة؛ و جهتی به تدوین: نزول قرآن، نزل علی سبعة احرف.
۵- جهت کیفی تکوین، بازتابش در تدوین ام الکتاب فواتح السور است، منها یستخرج القرآن...
وقتی صحبت الر است پس فقط احکمت؛ و وقتی صحبت الحدیث است فقط متشابهاً؛ و وقتی صحبت الکتاب است، دو نوع است، منه محکمات و اخر متشابهات.
۶- جهت کمّی تکوین، بازتابش در تدوین، سبعا من المثانی (حروف مقطعة ۱۴) است ونزل علی سبعة احرف
۷- نظام انتشاء مرکبات از بسائط در تکوین، در تدوین نگاشت شده به نظام استخراج قرآن از فواتح السور
۸- معنای سبعة احرف تعدد قراءات نیست بلکه تطابق با شئون تکوین است و تعدد قراءات متفرع بر سبعة احرف است، ادنی ما للامام – جوارح سبعة
۹- تعدد قرائت از تعدد جهات تکوین است، ملک و مالک تباین هست تناقض نیست.
۱۰- تعدد قراءات برادر استعمال در اکثر از معنی است: تعدد لفظ و تعدد معنی با وحدت کلام، یعنی استعمال کلام واحد در اکثر از لفظ واحد، به وزان استعمال لفظ واحد در اکثر از معنای واحد.
۱۱- چون قرآن کلام عربی است که از زبان عربی متبلور و تولید شده است (نه مصداق) پس طبیعت شخصیه دارد، ولی زبان، طبیعت طولیه دارد یعنی فرد ندارد بلکه مصنوع و خروجی دارد.
۱۲- کلام عربی بیان گزاره‌ها و پیام‌های قرآن کریم است که فرازبان است و با کمک نشانه‌های گفتاری و زبانی همبافته کتاب تدوینی را فراهم می کنند (و نظام ثابتهای منطقی)
۱۳- انواع تدوین تکوین: ۱- تدوین نگاشتی (جدول ضرب – نقشه‌ها - نمودارها) ۲- تدوین اخباری با گزاره‌ها ۳- تدوین مدیریتی با تشریع و اعتباریات ناشی از روابط افعال و آثار ۴. تدوین تحلیلی قبال اخباری که نوعی از اخبار است
۱۴- زمینه روایات حرف واحد و کلام سفیان ابن عیینه (کلام سفیان در تلاوت بود نه در اقراء و مصاحف)
۱۵- زمینه روایات سبعة احرف و افراط و تفریط و تفاوت طبیعت کلام قرآنی و مصاحف با تلاوت آن که ایجاد فردی از آن است و تفاوت سبعة احرف نزولی با تسهیل در تلاوت
۱۶- نزل القرآن علی سبعة احرف (عند الاقراء و کتابة المصحف) (عند التلاوة و القرائة)



ارکان سبعة
۱. انحصار تدوین تکوین در خدای متعال (رمز تحدی)
۲. قرآن کریم تدوین تمام نفس‌الامر است.
۳. چون تکوین بر اساس ۷ است پس تدوین هم ۷ حرف است.
۴. ساختار جوهره قرآن کریم امکان استخراج آن از حروف مقطعه است (ابوفاخته) کذلک یوحی – احکمت آیاته ثم فصلت – استخراج مرکبات از بسائط – نشانه‌شناسی – چندمنظوره – استعمال لفظ در اکثر معنی – محکمات و متشابهات
۵. مصاحف مظاهر است – رواج تلاوت به معنی و مصاحف غیر مصحف عثمان در قرن اول مستنداً به سبعة احرف
۶. تعدد قراءات از مولَّدات سبعة احرف است:
رواج مصاحف و عدم مستنکر بودن قرائت به معنی در قرن دوم به سبعة احرف – زوال رواج نقل به معنی توسط قراء و ترویج إسناد و شیخ و القراءة سنة متبعة
۷. زوال مطلق قرائت به معنی و زوال رواج مصاحف دیگر




۱- استراتژی بحث: جوهره قرآن کریم
۲- نقطه انطلاق: رمز تحدی
۱- انما یجیء ذلک من اختلاف الرواة؛ در متواتر روایت مطرح نیست و لذا رواة یعنی مثل زهری که نقل به معنی را جایز می‌دانستند اینها روایت است، نه متواترات مثل ملک و مالک که قراءات مدنی و عراقی است
۱- چگونه جهر به بسم الله شعار می‌شود که کیفیت تلاوت و قراءت است ولی اصل ملک و مالک که قوام وحی است مجهول بماند و نگویند و اختلاف رواة وحی را محو کند؟ این گونه نیست.
۲- نحاة بعد از اسلام را حجت نمی دانند قبل از اسلام و قرآن، ولی نحاة قراءات را حجت می‌دانند پس قرآن واقعی می‌دانند نه قراءات مستحدث پس از اسلام.




چگونه شیعه (مثل استحباب جهر به بسمله) بطلان صلاة را به ترک بسم الله اعلان کردند اما در بطلان صلاة به ملک و مالک تقیه کردند؟ راجع این صفحه را:
صفحه ۲۲۱ استثنوا ذلک را دقت کنید، چگونه استثناء را محکم جا انداختند اما در اصل کلام وحی که ملک یا مالک است تقیه کردند؟ آیا این ممکن است؟-كلام مفصل مفتاح الكرامة
القرائة-1|1|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ



روایت خصال-أن تقرأ علی حرف واحد-وسع علی أمتي-يأمرك أن تقرأ القرآن علی سبعة أحرف
تعبیر «وسّع علی امتی» از سایر تعبیرات مثل: خفف، سهّل، هوّن، زد، استزد، شاید أوسع باشد، و بتوان از آن سه معنای مستقل در سه حوزه کلام، فقه، و علوم قرآنی استفاده کرد:
۱- اگر محور سخن را بر امر به قرائت قرار داد، و اینکه در نهایت، مخاطب امر به قرائت بر سبعة احرف، پیامبر خدا ص شدند، از آن اذن اقراء بر وجه سنت استفاده کرد، نظیر ولایت تشریعی که با ولایت شرعی تفاوت میکند، پس اقراء مطابق سنت، از مسائل علم کلام است، و نیز علم اصول فقه، شبیه نسخ به خبر که در علم اصول، اصولیین مثل کتاب فرائد شیخ اعظم انصاری قده بحث کردند.
۲- اگر محور سخن بر وسّع به معنای توسعه در عمل و سهل گرفتن و در سعه قرار دادن باشد، از مسائل علم فقه است.
۳- اگر محور سخن بر وسّع به معنای توسعه در بهره‌مندی از شاخه‌های بیشتر درخت معارف قرآنی باشد، از مسائل علوم قرآنی است.



۴.۱ عرض سنوي قرآن و العرضة الاخيرة
مصحف عثمان طبق عرضه اخیره نبود:
۱- مصحف ابوبکر سبعة احرف داشت یعنی مشتمل بر منسوخ بود؟ یعنی زیادتر از عرضه اخیره عمدا داشت؟
۲- عثمان نگفت و نیز زید بن ثابت نگفت مصحف را طبق عرضه اخیره مینویسم و جمع میکنم.
۳- ابن مسعود میگفت اقرب عهدا بالعرضة الاخیرة هستم.
۴- ابوحنیفه طبق مصحف عبدالله فتوی داد آیا طبق منسوخ فتوی داده؟
۵- هیچکدام از قراء سبعه و عشره نگفتند که مصحف طبق عرضه اخیره است و قرائت من طبق عرضه اخیره است.
۶- ابن سیرین گفت یرجی ان تکون قرائتنا القرائة الاخیرة، و این کاشف از این است که قطعی نبود و عثمان خودش اعلان نکرده بود.
۷- سعید بن جبیر امامت میکرد به چند مصحف و چند قرائت، آیا به منسوخ قرائت میکرد؟
۸- یک مورد نقل نشده که مسلمین بگویند فهمیدیم یک قرائت منسوخ بوده یا جزء قرائت اخیره نبوده.
۹- طبری گفت ۶ حرف نیست و نگفت چون عرضه اخیره نبوده منسوخ است بلکه تصریح کرد و لا نسخ و لا رفع.
۱۰- طحاوی گفت ۶ حرف نیست و نگفت چون عرضه اخیره نبوده.
۱۱- اختلاف مصاحف عثمان، علامت غیر عرضه اخیره.






قول معاصرین که تلفیق است و می‌گویند مصحف عثمان مشتمل بر تمام عرضه اخیره است و بعض حروف سبعة (که ظاهرا عرضه اخیره را یک حرف حساب می‌کنند، و این سوال اساسا مطرح است که عرضه اخیره یک حرف است یا هفت حرف؟) و بقیه قراءات مما لایحتمله الرسم نسخ شده است، این قول مشتمل بر تناقض درونی است چون اگر غیر عرضه اخیره نسخ شده پس حِفاظ لازم بوده که منسوخ با غیر منسوخ اشتباه نشود، و رسم عثمانی برخلاف امر خداوند بوده است چون نسخ کار خداوند است مثلا یا ملک عرضه اخیره است و مالک منسوخ ویا برعکس، ‌و نوشتن ملک به نحوی که متحمل دو قرائت باشد دقیقا محو کردن عرضه اخیره ومحو وحی الهی است و نیز بر مطلعین بر نسخ لازم بود اعلان کنند و آشکار می‌شد، اساسا در زمان تجرید قرّاء انفسهم و حیاتهم للقرائة و الاقراء، تماما تعلیم قراءات مختلف از باب کما علّم و سنة متبعة بوده و هیچ اسمی از عرضه اخیره و نسخ نبوده است، و طبری تصریح کرد ما نسخ و ما ضیّع، بلکه مختار بودند، و طبری با کثرت اطلاع و قرب عهد اگر در احادیث نقل شده بود که نسخ شده است چنین حرفی نمی‌زد، پس اثری از احتمال نسخ بین قدما نبوده است، و طحاوی هم قائل به نسخ نشد بلکه گفت چون ستة ‌احرف مترادفات از ناحیه مردم بود یک حرف که وحی بود باقی ماند – اینها قطع نظر از اینکه ابن مسعود در عرضه اخیره بوده و قراءات او شواذّ است – پس اکنون مسلمین چگونه نماز می‌خوانند؟ بعضی مالک و بعضی ملک می‌گویند؟ عرضه اخیره کدام است؟ کدام فقیه احتمال بطلان نماز می‌دهد؟ اگر نسخ التلاوة نشده پس سایر احرف سبعة هم که لایحتمله الرسم است نسخ التلاوة نشده، چون جمع‌آوری مصحف قطعا کار عثمان است و آن هم برای رفع اختلاف نه برای اعلان منسوخ از غیرمنسوخ



در قرن اول، قرائت عوامی و قرائت خواص، همراه هم رشد میکرد، و در قرن دوم از بعض روایات سبعة، اختلاف قرائت خواص، به عنوان حرف واحد جای گرفت، و قرائت ترادفی عوام، تنها مصداق سبعة احرف شد، با تلاش خواص در قرن دوم، در قرن سوم، سبعه احرف به معنای قرائت عوام در ترادف گویی، مستنکر شد، و لذا سبعة احرف به معنای قرائات صحیحیه مستنده ولو مخالف مصحف عثمان باشد مستقر شد، از ابتدای قرن چهارم پس از ابن مجاهد، به تدریح سبعة احرف به معنای هفت قرائت قراء سبعه مشهور شد، و روایات حرف واحد مربوط به قرن دوم است.



تكفير اهل عراق اهل شام را

در روایات جمع مصحف عثمان تصریح شده: «فإذا أهل العراق يقرءون بقراءة عبد الله بن مسعود، ويأتون بما لم يسمع أهل الشام، ويقرأ أهل الشام، بقراءة أبي بن كعب» و در سؤال از ابن عیینه هم فقط ذکر مدنیین و عراقیین آمده، لذا محتمل است که روایت کافی هم «نحن نقرأ علی قراءة أبي» مقصود اهل مدینه باشد، نه اهل البیت علیهم السلام.



*******************
اختلاف غیر از تعدد است، اختلاف مردود در تبیان آمده که اختلاف تناقض و تفاوت است نه اختلاف تلاوت، و طبق نقل طحاوی (و طبری) که میگویند قطعا تلاوتهایی بین مردم بوده که در زمان آنها از بین رفته است پس محمل این روایت در اثبات اختلاف در رواة از بین رفته است، یعنی اساسا روایت ناظر به قرائت متواتر بین مردم نیست، یعنی قرائت: الناس، العامة، کما تعلتم و... و لذا تعبیر شده به روات در حالی که متواتر راوی خاص نیاز ندارد و همچنین واژه اختلاف ناظر به امر منفی است.
**************
ان کان ابن مسعود لا یقرأ ، مربوط به تعصب او در بعض موارد مثل حک معوذتین میشود، و نظیر او ابوالدرداء که در نقل صحیح قسم میخورد والله لا أقرأ هکذا فراجع

*************

ظاهرا وجوه قرائات نزد مدنیین که نافع همه را تعلیم میداد، در یک محیط آرام شکل گرفته بود، اما در عراق به دنبال اختلاف عظیم ابن مسعود اساسا از ابتدا فضای اصطکاک بود، و لذا ولو تعدد را قبول داشتند اما با جو والله لا أقرء که در صحیح بخاری و.. آمده مأنوس بودند، و اختیار قرائت نقش پر رنگ داشت، و به راحتی مثل نافع نمیگفتند ءأحرم نفسی من قراءة القرآن؟!

****************
ارتکاز عوام و خواص بر وحدتگرایی در زبان است، و این از دور بودن ذهن انسان از نشانه‌گذاری چندمنظوره است، و لذا ارتکاز همه بر وحدت قرائت است، و شاید از این ارتکاز ناشی شده است روش عراقیین از قدیم در قبال روش مدنیین که نافع به اصمعی گفت تقیسون اهل العراق، و افراد در قرائت هم میتواند یکی از وجوهش همین باشد تسهیلا للناس، و همچنین ارتکاز عوام و خواص بر استعمال لفظ در معنای واحد است، و لذا در طول تاریخ اینهمه مفسرین در معنای آیات اختلاف کردند، نادر شده که بگویند هر دو معنا استقلالا مراد است، حتی در مثل المیزان که یک جا مطرح کردند فرمودند سران تحتهما اسرار، و همچنین ارتکاز عوام و خواص در احکام فقهی بر دو ارزشی بودن است، بعد از چقدر نزاع در حکم فقهی و ملاحظه ادله طرفین، این احتمال را مطرح میکنند که تخییر باشد یا راجح و ارجح باشد یا جایز و راجح باشد.


نکته مهم: هر چند در قرن سوم، قرائت قرآن کریم به معنا، متروک شده و در مقام عمل مستنکر حساب میشد، اما مبنای ابن عیینه و وهب و مالک و.. در فهم سبعة احرف هنوز باقی بود، و لذا در نقل ابن عبد البر غیر از سفیان و وهب، نام از طبری هم میبرد که میگوید اختلاف قرائت مدنیین و عراقیین همگی حرف واحد است، یعنی طبری هم تعدد قرائات رایج را حرف واحد میدانست و لذا میگفت که شش حرف در دست ما نیست، و شاهد دیگر اینکه معنای سبعة احرف طبق فهم ابن عیینه و نظائرش هنوز در قرن سوم باقی بود سخن طحاوی است که او هم میگوید شش حرف از بین رفته است چون نیاز به آنها در زمان ضرورت بود، و از اینجا اهمیت و زرنگی کار ابن مجاهد معلوم میشود که این خلأ را پر کرد، و با کار خودش معنای سبعة احرف را از مبنای ابن عیینه به مبنای جدید سوق داد، و لذا وقتی از کار او صد سال گذشت، مکی بن ابیطالب در الابانة به طبری ایراد میگیرد که چرا میگوید مصحف عثمان فقط بر حرف واحد است و شش حرف نیست، میگوید قراءات رایجه جزء احرف سبعة است و نه اینکه همگی یک حرف از احرف سبعة باشد، روشن است که طبق این مبنا، اصلا سبعة احرف به معنای قرائت عمدی به مرادف لفظ قرآن نیست، و مقصود همان قراءات منقوله توسط قراء است، خواه یحتمله الرسم یا لایحتمله باشد، پس طبری هم طبق این مبنا با حرف الابانة اصلا مشکلی ندارد، بلکه طبق مبنای ابن عیینه میگفت که مصحف عثمان تنها یک حرف دارد هر چند قراءات متعدده دارد، یعنی میگفت در مصحف عثمان، تعمد نقل به مرادف کلام خدا وجود ندارد، هر چند یک قسمت عبارت او در مقدمه تفسیر خیلی موافق این برداشت نیست اما مجموعا میتوان گفت مقصود نهاییش این بوده است، اما کلام طحاوی که صریح است در اینکه شش حرف دیگر، مرادفهای تسهیلی و مردمی بوده است.



در قرآن کریم ۴ مرتبه مالک آمده، مالک یوم الدین، مالک الملک، یا مالک لیقض، فهم لها مالکون، و در همه موارد بدون الف است، ولی فقط در مالک یوم الدین تعدد قرائت است، و در پنج مورد هم برای خداوند متعال ملک آمده، و هیچ مورد تعدد قرائت ندارد.
و در سوره مبارکه حمد، دو امر را اهل البیت علیهم السلام میخش را کوبیدند، یکی استحباب جهر به بسمله، و دیگری جزئیت بسمله برای سوره حمد و بلکه تمام سور، اما مالک و ملک را تعیین نفرمودند، در حالی که صحت نماز به قرائت فاتحة الکتاب است، آیا با خطای یک راوی نماز اتیان میشود؟
مفتاح المفاتيح بأسنانه الأربعةعشر-مالک-ملک-يوم الدين



اگر به توضیح تبیان شیخ قده در انواع اختلاف توجه کنیم میبینیم که سخن شیخ قده دقیقا اختلاف بد و منفی مذکور در این حدیث را مربوط به وجوه قراءات نمیدانند:

التبيان في تفسير القرآن - الشيخ الطوسي (3/ 269)
والاختلاف على ثلاثة اضرب: اختلاف تناقض، واختلاف تفاوت، واختلاف تلاوة. وليس في القرآن اختلاف تناقض، ولااختلاف تفاوت، لان اختلاف التفاوت هو في الحسن والقبح، واخطأ والصواب، ونحو ذلك مما تدعو إليه الحكمة أويصرف عنه. وأما اختلاف التلاوة، فهو ماتلاء م في الحسن، فكله صواب، وكله حق. وهو اختلاف وجوه القراء ات واختلاف مقادير الآيات والسور واختلاف الاحكام في الناسخ والمنسوخ. ومن اختلاف التناقض ما يدعو فيه أحد الشيئين إلى فساد الآخر. وكلاهما باطل. نحو مقدارين وصف أحدهما بأنه أكبر من الآخر ووصف الآخر بأنه أصغر منه، فكلاهما باطل إذ هو مساو له.
التبیان-الشیخ الطوسی-وجوه القرئات-کلهاحق-کلهاصواب
*******************
اختلاف غیر از تعدد است، اختلاف مردود در تبیان آمده که اختلاف تناقض و تفاوت است نه اختلاف تلاوت، و طبق نقل طحاوی (و طبری) که میگویند قطعا تلاوتهایی بین مردم بوده که در زمان آنها از بین رفته است پس محمل این روایت در اثبات اختلاف در رواة از بین رفته است، یعنی اساسا روایت ناظر به قرائت متواتر بین مردم نیست، یعنی قرائت: الناس، العامة، کما تعلتم و... و لذا تعبیر شده به روات در حالی که متواتر راوی خاص نیاز ندارد و همچنین واژه اختلاف ناظر به امر منفی است.
**************
شواهد روشنی از اختلافات قراءات منفی که مورد نهی اهل البیت علیهم السلام واقع شده و فرمودند که این اختلاف به کلام وحی مربوط نیست و ناشی از اختلاف راوی است در دست است تا بتوانیم فضای آن را زمان را درک کنیم و بین تعدد قرائت متواتر با اختلاف قرائت رواة را فرق بگذاریم، مثل قرائت انس که گفت و اصوب قیلا و سپس گفت اشباه ذلک واحد، و مثل فتوای ابوحنیفه به نماز خواندن نماز و قرآن به ترجمه فارسی در حال اختیار، و مثل تصریح زهری که سائل از روایت پرسید و او گفت ان ذلک جائز فی القرآن، و مثل تصریح سفیان بن عیینه که گفت لا ، یعنی اصلا متواتر از سنخ قراءات روایتی نیست، پس اینها است که محو شده و ما امروزه به ذهنمان خطور نمیکند و الاختلاف یجیء من قبل الرواة را به قراءات متواتره تطبیق میکنیم که شیخ در تبیان فرمودند همگی حق و صواب است، نه اینکه اختلاف بد و منفی باشد، و اساسا تفاوت متواتر با روایات در قرائت قرآن به عمومیت آن باز میگردد، مثلا امامت جماعت ابن جبیر به دو قرائت در کوفه در تراویح و یا حرف اعمش که قرائت ابن مسعود مثل حالای قرائت زید است، تماما کاشف از متواتر است.
*****************
نقل از ابن عیینه مشتمل بر چند جهت مهم است، اول اینکه بین سائل و مجیب اختلاف بین دو گروه عظیم مسلمین معهود است و همه از آن خبر دارند، دوم اینکه نام قاری خاص مثل عاصم و نافع اصلا مطرح نیست، و سوم که مهمتر است اینکه هیچ ذکری از موارد اختلاف به میان نیامده در عین حالی که این اختلاف واضح معهود همگی، به دو خیل عظیم مسلمین نسبت داده شده، و این ممکن نیست مگر اینکه موارد اختلاف نزد همه واضح بوده است و کار تخصصی و کارشناسی نیست، چهارم وجود دیدگاه اینکه همه متواترات حرف واحد است، پنجم هفت حرف یعنی روایت کردن قرآن به معنا،

در روایت دهم از ۱۷ روایت مقدمه کتاب القراءات (التنزیل و التحریف) للسیاری که خواهد آمد، تعلیلی ذکر شده که شاید بتوان از آن یک نوع اختلاف راوة فهمید که میتوان نامش را اختلاف رواة بالوجادة گذاشت، یعنی قرائت از روی مصحف بدون اعراب و بدون سماع، و اگر این صحیح باشد کاشف از یک طیف وسیعی از قراءات شبیه نظر ابن المقسم، بلکه غلط از حیث عربیت نیز، در آن زمان است که فراتر از تلاوت به معنا است که حدیث سبعة احرف را به آن معنا میکردند، چون در این خواندن بدون سماع از مراعات معنا و مترادف و امثال اینها خبری نیست، بلکه میتواند ۱۸۰ درجه بر خلاف معنای مقصود باشد، شبیه نقل معروف که خواند من المشرکین و رسوله:

القراءات-أحمد بن محمد السياري ص۷
۱۰- الحسين بن سيف، عن أخيه، عن أبيه، عن أبي بكر بن الربيع الأسدي، عن الحسن الصيقل قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: على كم حرف نزل القرآن؟ فقال: على حرف واحد، قلت: من أين جاء هذا الاختلاف؟ قال:" من قبل الرواة، إن القرآن كان مكتوبا في الجريد والأدم وكان الناس يأتون فيأخذون منه.



**************
نکته حائز اهمیت در تواتر قرآن کریم این است که نوعا تلقی از تواتر قراءات، تواتر نقل یک کلام به عنوان یک واقعه است، نه تواتر یک کلام به عنوان یک هویت شخصیتی پسین، اگر تواتر بر سخن گفتن متکلم (مثل نوع نقل احادیث) در یک مجلس باشد، ممکن نیست عین یک سخن را دو جور نقل کنند مگر اینکه بعضی اشتباه نقل کنند، اما اگر مثلا حافظ یک قصیده به نام الف گفته، و این قصیده الف اکنون دارای هویت شخصیتی پسین شده، و بعد به طور متواتر نقل شود که حافظ کلمه دوم در بیت دوم قصیده الف را در مجلس دیگر به نحو دیگر خوانده است، این دو تواتر یعنی تواتر نقل کلمه دوم در بیت دوم قصیده الف در مرتبه اول با تواتر نقل همین کلمه دوم در بیت دوم قصیده الف در مرتبه دوم، منافاتی با همدیگر ندارند، حال مثلا در طرق حفص که از عاصم روایت میکنند اگر نقل کنندگان از حفص بگویند روایت خاص حفص در یک مجلس از عاصم چنین بود و دیگری بگوید همان روایت او طور دیگر بود، اینها قابل جمع شدن نیست و بعضی اشتباه میکنند، اما اگر این نقل کنندگان میگویند در مجالس مختلف، حفص از عاصم مختلف روایت کرده، و فرض گرفتیم که حفص دروغگو نیست و خود عاصم هم رسم او بر این بوده که برای حفص در اقراء‌های مختلف روایات مختلف را اقراء میکرده، در اینجا این طرق مختلف حفص میتواند همگی درست باشد، بلکه متواتر بشود، و اشتباهی در بین نباشد.

کلامی که هویت شخصیتی پیدا میکند، در اثر یک واقعه که عملیة گفتن یا نوشتن است تحقق پیدا میکند، اما بقاءش منوط به آن واقعه نیست، شبیه جسمانیة الحدوث روحانیة البقاء




دو روش برای پیگیری تواتر هست، روش قهقرائی و روش استقبالی، در استقبالی در لحظه حدوث امر متواتر حاضر شده و تواتر را تحلیل میکنیم، مثلا تواتر جنگ جمل شتر عایشه بود و نه مثلا سرقت یک شتر، یا جنگ صفین محل جنگ بود و نه دو صف از لشکر، یعنی طبیعت امر متواتر به گونه‌ای است که قهرا تواتر صورت میگیرد در مستقبل، اما در قهقرائی نگاه به الآن میکنیم و تواتر موجود را به سوی ماضی پیش میبریم، و بنابر این تواتر سبع نسبت به ارباب سبع، با روش قهقرائی اقناع ساده میکند، یعنی چگونه دفعتا قرائت ابن شعبه یا حفص یا عاصم در اولین طبقه تحقق تواتر، میتواند تشکیل تواتر دهد؟ بر خلاف تواتر استقبالی که بگوییم اقراء به نحوی بود که همه میپذیرفتند چون سابقه ذهنی داشتند.



یکی از شواهد واضح برای اعتماد اساس قرآن کریم بر سماع، تلفظ حروف مقطعه است که به طور قطع و یقین و نیز اجماع مسلمین و غیر مسلمین، این حروف در مصحف شریف به صورت حرف (مسمی) نوشته شده اما در قرائت همگی آنها را به صورت أسماء آنها تلاوت میکنند و میگویند الف لام میم و...


عنایت زیاد امامیة قدیما و حدیثا به علم قراءات در کلام شیخ الطائفة در طلیعه تفسیر تبیان:
التبيان في تفسير القرآن - الشيخ الطوسي (1/ 2)
وسمعت جماعة من اصحابنا قديما وحديثا، يرغبون في كتاب مقتصد يجتمع على جميع فنون علم القرآن، من القراءة، والمعاني والاعراب، والكلام على ....


نگاه به قراءات چند نوع است: نگاه منفی به نحو اجتهاد خاطی طبق حرف واحد، نگاه مثبت علمی به نحو نگاه به علم تفسیر، نگاه مثبت قدسی به نحو نگاه به تفسیر مأثور.

*************


قراءات پشتوانه بیرونی و مردمی داشت:

جامع البيان في القراءات السبع (1/ 167)
199 - حدثنا فارس بن أحمد قال: حدثنا عبد الله بن الحسين، قال: حدثنا أحمد بن موسى، قال: حدثني الحسين بن بشر الصوفي قال: حدثنا روح بن عبد المؤمن، قال: حدثنا محمد بن صالح، قال: قرأ عبد الله بن كثير في بيت شبل وثم يومئذ عدة من القراء: أو من وراء جدر «3» [الحشر: 14] فناداه ابن الزبير «4»: ما هذه القراءة؟ ارجع إلى قراءة قومك، قال: إني لما هبطت العراق خلطوا علي قراءتي، قال:
فقال: أو من وراء جدار «5».


السبعة في القراءات (ص: 93)
وأخبرني أنه قرأ على أبي عمرو جنيد بن عمرو العدواني وأخبرني أنه قرأ على حميد بن قيس الأعرج مولى آل الزبير وأن حميدا قرأ على مجاهد
قال أبو الحسن وهذه قراءتنا والمجمع عليه عندنا
وأخبرني أحمد بن زهير بن حرب وإدريس بن عبد الكريم قالا حدثنا خلف ابن هشام قال حدثنا عبيد بن عقيل قال سألت شبل بن عباد المكي فحدثني بقراءة أهل مكة وهي قراءة عبد الله بن كثير وقراءة ابن كثير قراءة شبل


السبعة في القراءات (ص: 94)
وأخبرني الحسين بن بشر بن معروف الصوفي قال حدثنا روح بن عبد المؤمن قال حدثنا محمد بن صالح المري الخياط قال حدثنا شبل بن عباد عن عبد الله بن كثير وأهل مكة بالقراءة



تاريخ غزوه ارمينية و آذربيجان
شنقیطی در تعلیقه النشر که چاپ کرده(چاپ اول ج ۱ ص ۳۵۲) میگوید ابن حجر به ابن جزری تعریض زده و سپس میگوید در زمان عزوه اختلاف است، بعضی مثل ابن حجر سال ۲۵ را ترجیح دادند و بعضی سال ۳۰ و بعضی سال ۳۴ ، و میگوید اینکه ابن حجر گفت مستندی ذکر نکرده درست است اما به معنای این نیست که مستندی ندارد، بلکه ابن اثیر در الکامل و ابوالفداء در المختصر ذکر کردند، پس نمیتوان غفلت را به ابن جزری نسبت داد.انتهی و بنابر قول ۳۴ ، نقل المصاحف که به عثمان گفتند محی کتاب الله، تقارن نزدیکی با کار او پیدا میکند فلاحظ.


سخن ابن قتیبة سند تاریخی برای نفی قاری محوری-کل الحروف کلام الله نزل به الروح الامین-عرض سنوی رمز تعدد حروف


قرائات رائج هر عصري
الجزائر تضع ضوابط جديدة خاصة بإستيراد المصاحف والكتب الدينية
رواج قرائت حفص عن عاصم در حكومت عثماني

تایید کامل البانی نظریه طبری را در محو شدن شش حرف قران بدون نسخ
والنسخ للقرآن بالإجماع فيه اختلاف، فلذلك تمادى بعض الناس على القراءة بما يخالف خط المصحف مما ثبت نقله


ابوالفضل رازي-اگر لایحصی افراد امت، مختار قرائت داشته باشند، همه را سبعة احرف سامان میدهد
ابن جزري-تعدد نزول قرائات قطعی است-و با تعدد فتوای فقهاء فرق میکند
ابن جزري-قطع به قرائات صحابه بر خلاف مصحف عثمان با قول او به سبعة احرف به معنای زیادة و نقص
قطب راوندی-فقه القرآن-علی مذهبنا-نعمل بالقراءتين
التبیان-الشیخ الطوسی-وجوه القرئات-کلهاحق-کلهاصواب
فالجمیع قرائة أمیرالمؤمنین-سید شمس الدین-جزیره خضراء-با ترجمه النجم الثاقب صاحب فصل الخطاب
قضیه بسیار جالب از جرعه‌ای از دریا راجع به اینکه قرائت ابن مسعود به کربلائی کاظم داده شده بود
كان نافع يقرئ الناس بجميع القراءات-أأحرم من نفسي ثواب القرآن؟-إذا جاء من يطلب حرفي أقرأته به
قول نافع ما اجتمع عليه اثنان منهم فأخذته وما شذ فيه واحد فتركته حتى ألفت هذه القراءة
معنی اختیار القرائة
قائلین به وجه هفتم بالزیادة و النقصان و مثالهایشان
مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير
قبول تعدد قراءات عند اصحابنا در کلام قطب راوندی در قرن ششم-عدم قبول تعدد عند اصحابنا در کلام وحید در قرن دوازده
تاریخ رد تعدد قراءات با حدیث حرف واحد-تفاوت تلقی تعارض بین دو حدیث با رد تعدد قراءات با حدیث حرف واحد
مصادیق تعدد قرائات در کافی شریف و جمع آن با حدیث حرف واحد
کلام صاحب المیزان راجع به تعدد نزول قرائات
دو قرن برای سبعة احرف-بیش از ده نفر از معاریف قدماء که قائل به تلاوت به معنا بودند
تعدد قرائات رایج همگی حرف واحد است-سبعة احرف،مرادف گویی اختیاری و تلاوت به معنا است-سفیان بن عیینة-ابن وهب-ابن أشتة-طبری
القراءة سنة متبعة-رد حماد الراویة
تواتر قراءات سبع
شرح حال حماد الراوية بن سابور بن المبارك(95 - 155 هـ = 714 - 772 م)
معظم-جمهور-المجتهدین من اصحابنا-کل مما نزل به الروح الأمین
طرح إقراء در ایران-شبکه إقراء-پروژه إقراء
افتراء ناصر القفاري
ناصر القفاري از تاريخ بغداد همينجا آدرس ميدهد!
افتراء زمخشری و تابعینش!
قراءة العامة-الناس-المسلمین-الجمهور-المشهور-اهل الحرمین-اهل المدینة-المدنیون-العراقیون-الکوفیون-البصریون
فلیقرء کل رجل منکم کما علم-اقرءوا کما علمتم-تعلمتم-کما یقرء الناس
انواع تواتر
مقدمه کتاب السبعة ابن مجاهد
اختلاف روش قدیمی مدنیین با عراقیین در برخورد با قرائات مأثورة و ذکر حجج و وجوه قرائات
کلمات دانی در الهی بودن قرائات و محوریت قرائت نه قاري
أناجيلهم في صدورهم
تعدد قراءات، عاملی مهم برای صیانت قرآن کریم از تحریف
ترتیب سور در مصاحف
القرائة-1|1|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
نهي از بسم الله در سوره حمد
جهر به بسم الله الرحمن الرحیم
القرائة-1|4|مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
استدلال علامه حلي در شرطیت تواتر در قرائات
سابقه کاربرد لفظ تواتر در قرائات
نقد بسیار تند ابن جزری سخن ابوشامه در المرشد الوجیز-عدول زرقانی از همراهی ابوشامه
تعارض بین نحو و قرائات
تواتر نقل اجماع بر تواتر قرائات سبع-مفتاح الکرامة
اشکال فخر رازی بر تواتر قرائات سبع
حدیث عدد درجات الجنة بعدد آي القرآن-اقرء و ارق
حدیث ما أنزل الله تعالى كتابا و لا وحيا إلا بالعربية فكان يقع في مسامع الأنبياء ع بألسنة قومهم
فتوای ابوحنیفه در جواز نماز خواندن به فارسی در حال اختیار، بزرگترین سند ماندگار از بستر معنای حرف واحد و سبعة احرف
نقموا عن عثمان انه محی کتاب الله-اقرؤا علی اي حرف شئتم
التمهيد في علوم القرآن-هفوة من عظيم‏
التمهيد في علوم القرآن-تحمسات عاطفية فارغة‏
روایت القرآن واحد نزل من عند واحد و لکن الاختلاف یجیء من قبل الرواة
قراءات معتبرة با سند صحیح در غیر عشر‏
قراءات مخالف مصحف عثمان در صحیحین بخاری و مسلم
قراءات قرآن کریم در روایات حضرت امام رضا علیه السلام
ابن شهرآشوب-امیر المؤمنین ع اعلم الناس بوجوه القراءات
ترتیب پیشنهادی برای سیر بحث در علوم قرآني
آیا شیخ طوسي قده تواتر قراءات را انکار کرده است؟-بررسی مقدمه تبیان و مجمع


سنجش انواع قراءات در قوت تعدد صدور
تشابک شواهد-روش موضوع‌محور-تحلیل موضوع اندماجی تواتر قرآن و قراءات
اشکال در تواتر قراءات به معنای انکار اصل تعدد نزول قراءات نیست‏
سه اشتباه مهم تاثیرگذار بر فضای علمی فقهی بعد از قرن یازدهم
تصریح کنندگان به اینکه تواتر الی الشارع است
یک دلیل برای تعدد قراءات!!
ترتیب پیشنهادی برای سیر بحث در علوم قرآني
سبعة أحرف به معنای انواع ممکن در اختلاف قرائت-اصلح الوجوه-أملح
مصداق سخن شیخ طوسي قده در مقدمه تبیان-قرائت ملک و مالک، حرف واحد است
«حرف واحد» دافع «سبعة أحرف» أعداء الله-«حرف واحد» جزء «سبعة أحرف» أصلح الوجوه نزد شیخ طوسي قده
طرق از حفص از عاصم-تعدد روایات از حفص از عاصم
روح و کالبد تلاوت و رسم، زنده به دو رکن اداء و نص
تحریر بسیار عالی طبرسی در مقدمه مجمع از کلام شیخ در مقدمه تبیان

القرائة-1|1|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
نهي از بسم الله در سوره حمد
جهر به بسم الله الرحمن الرحیم
جزئیت بسم الله الرحمن الرحیم
والضحی و الم نشرح سورة واحدة-کذا الفیل و لایلاف-فصل بین دو سوره به بسم الله الرحمن الرحیم
یک سؤال و چند جواب-تواتر به معنای قرائت مشهور در عصر معصومین علیهم السلام


**********************

سبعة أحرف به معنای انواع ممکن در اختلاف قرائت-اصلح الوجوه-أملح
بر این وجه از تفسیر حدیث سبعة احرف اشکال شده که زمان نزول و صدور این حدیث، مسأله خط و مطابقت با صورت کتاب مطرح نبوده، یعنی اساسا محور قرآن کریم بر تلاوت و تلفظ بوده نه نوشتن و خواندن از روی خط، پس بعید است که منظور از سبعة احرف این وجه مذکور در کلام ابن قتیبه و رازی و ابن جزری و.. باشد.
میتوان آن اشکال را حل کرد به اینکه هفت نوع اختلاف و تعدد قرائت بر محور فقط تلاوت را برشمرد:
۱- تغییر هیئت به مرادف
۲- تغییر هیئت به مباین
۳- تغییر ماده به مرادف
۴- تغییر ماده به مباین
۵- تغییر اعراب و ساختار نحوی به مرادف
۶- تغییر اعراب و ساختار نحوی به مباین-وقف و ابتدا
۷- تغییر به زیادة

۱- بالبخل
۲- مالک ملک
۳- صیحة زقیة-کالصوف کالعهن
۴- ننشزها ننشرها-طلح طلع
۵- تلقی آدم من ربه کلمات
۶- الا الله و الراسخون فی العلم
۷- والذکر و الانثی



*******************
اختلاف غیر از تعدد است، اختلاف مردود در تبیان آمده که اختلاف تناقض و تفاوت است نه اختلاف تلاوت، و طبق نقل طحاوی (و طبری) که میگویند قطعا تلاوتهایی بین مردم بوده که در زمان آنها از بین رفته است پس محمل این روایت در اثبات اختلاف در رواة از بین رفته است، یعنی اساسا روایت ناظر به قرائت متواتر بین مردم نیست، یعنی قرائت: الناس، العامة، کما تعلتم و... و لذا تعبیر شده به روات در حالی که متواتر راوی خاص نیاز ندارد و همچنین واژه اختلاف ناظر به امر منفی است.
**************
شواهد روشنی از اختلافات قراءات منفی که مورد نهی اهل البیت علیهم السلام واقع شده و فرمودند که این اختلاف به کلام وحی مربوط نیست و ناشی از اختلاف راوی است در دست است تا بتوانیم فضای آن را زمان را درک کنیم و بین تعدد قرائت متواتر با اختلاف قرائت رواة را فرق بگذاریم، مثل قرائت انس که گفت و اصوب قیلا و سپس گفت اشباه ذلک واحد، و مثل فتوای ابوحنیفه به نماز خواندن نماز و قرآن به ترجمه فارسی در حال اختیار، و مثل تصریح زهری که سائل از روایت پرسید و او گفت ان ذلک جائز فی القرآن، و مثل تصریح سفیان بن عیینه که گفت لا ، یعنی اصلا متواتر از سنخ قراءات روایتی نیست، پس اینها است که محو شده و ما امروزه به ذهنمان خطور نمیکند و الاختلاف یجیء من قبل الرواة را به قراءات متواتره تطبیق میکنیم که شیخ در تبیان فرمودند همگی حق و صواب است، نه اینکه اختلاف بد و منفی باشد، و اساسا تفاوت متواتر با روایات در قرائت قرآن به عمومیت آن باز میگردد، مثلا امامت جماعت ابن جبیر به دو قرائت در کوفه در تراویح و یا حرف اعمش که قرائت ابن مسعود مثل حالای قرائت زید است، تماما کاشف از متواتر است.
*****************
نقل از ابن عیینه مشتمل بر چند جهت مهم است، اول اینکه بین سائل و مجیب اختلاف بین دو گروه عظیم مسلمین معهود است و همه از آن خبر دارند، دوم اینکه نام قاری خاص مثل عاصم و نافع اصلا مطرح نیست، و سوم که مهمتر است اینکه هیچ ذکری از موارد اختلاف به میان نیامده در عین حالی که این اختلاف واضح معهود همگی، به دو خیل عظیم مسلمین نسبت داده شده، و این ممکن نیست مگر اینکه موارد اختلاف نزد همه واضح بوده است و کار تخصصی و کارشناسی نیست، چهارم وجود دیدگاه اینکه همه متواترات حرف واحد است، پنجم هفت حرف یعنی روایت کردن قرآن به معنا،


طبری تصریح به جواز قرائت به نقل معنا نمیکند، اما طحاوی تصریح میکند، ولذا طبری محو شدن شش حرف را واجب تخییری تشبیه میکند ولی طحاوی به ضرورت مقطعی و سپس محو ان حکم میکند.


لیم هویس میگوید ابن مجاهد در السبعة فقط از ابوبکر عن عاصم نام برده و نامی از حفص نبرده، اما درست که ابن مجاهد در السبعة وقتی ذکر عاصم میکند نامی از حفص نمیبرد، ولی در بخش ذکر اسانید عاصم، به تفصیل نام از حفص میبرد:

السبعة في القراءات (ص: 95)
وحدثني الكسائي محمد بن يحيى عن أبي الحارث عن أبي عمارة عن حفص عن عاصم
وحدثني أحمد بن علي الخزاز قال حدثنا ابو عمر هبيرة بن محمد التمار عن حفص بن سليمان عن عاصم
وحدثني أبو محمد الرقي عن أبي عمر الدوري عن أبي عمارة عن حفص عن عاصم
وأخبرني محمد بن حماد بن ماهان الدباغ قال حدثني أبو الربيع عن حفص عن عاصم
وحدثنا أبو بكر وهب بن عبد الله المروزي قال حدثنا الحسن بن المبارك الأنماطي ويعرف بابن اليتيم قال حدثنا أبو حفص عمرو بن الصباح بن صبيح قال رويت هذه القراءة عن أبي عمر البزاز وهو حفص بن سليمان بن المغيرة ويعرف بالأسدي قال قرأت على عاصم بن أبي النجود
وذكر أبو عمر أنه لم يخالف عاصما في حرف من كتاب الله إلا في قوله تعالى {من ضعف}

شرح حال حفص بن سليمان راوي عاصم(90 - 180 هـ = 709 - 796 م)

طرق از حفص از عاصم-تعدد روایات از حفص از عاصم

بسمه تعالی
۱- منظور از دلیل مذکور، تاکید بر محل ابتلاء بودن است، نه اصل اختلاف روایت دو راوی عاصم که حدود ۵۰۰ مورد است، بلکه ۴ مورد بیشتر محل ابتلاء است، مثلا مسح پا را هر مسلمانی دم به دم با آن سر و کار دارد، و اگر در آن زمان با هر دو قرائت معامله کلام وحی نمیشد قهرا عموم مردم را وادار میکرد سؤال کنند تا بدانند وحی الهی «و ارجلکم» به نصب است یا جر؟ یطهرن به تشدید است یا تخفیف؟ بگذریم از اینکه قبل از صنعت چاپ، اساسا محور نزد عجم روایت حفص از عاصم نبوده است، مثلا این عبارت منهج الصادقین است: «و بعد از آن تأكيد حكم مذكور و بيان غاية آن ميفرمايد كه وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ و نزديك نشويد بديشان بمجامعت حَتَّى يَطْهُرْنَ تا وقتى كه غسل كنند بعد از انقطاع دم و حفص و حمزه و كسايى يطهرن ميخوانند بسكون طا و ضم ها يعنى تا وقتى كه پاك شوند و دم ايشان منقطع گردد» و در مقدمه خلاصة المنهج فرمودند: «و از قرائت معتبره برواية بكر از عاصم كه در ميان عجم شهرتى تمام دارد اختصار خواهد رفت و ببعضى كلمات كه حفص را با او طريق مخالفت و معنى كلام بسبب آن اختلاف تغيير مييابد اشارتى با او خواهد شد»، و عبارت علامه قده در منتهی بسیار مشهور است که احب القراءات را دو نفر گفتند و نامی از حفص نمیبرند.

۲- و اما اینکه حفص از عاصم مختلف نقل کرده یا خیر؟ شانزده نفر بلاواسطه شاگرد حفص بودند، آنچه فعلا در ضبط مصحف شریف داریم روایت حفص از عاصم در سبع صغری است یعنی در طریق تیسیر و شاطبیه که تنها طریق عبید بن الصباح است، و روایت حفص از عاصم در سبع کبری از طریق عبید بن الصباح و برادرش عمرو بن الصباح است، و روایت حفص از عاصم در وراء سبع کبری در جامع البیان دانی، از طریق هشت نفر است، عبید و عمرو ابنی الصباح و هبیرة و ابوشعیب القواس و ابوعمارة و ابوالربیع زهرانی و حسین مروزی و ابن شاهی است.

۳- یک مثال کاربردی برای فهم تفاوت طرق حفص و مختار او، یک عنوانی است که در التمهید فی علوم القرآن ج۲ ص۲۴۵ مطرح کردند: «و هل خالف حفص شيخه عاصما فى شى‏ء من قراءته؟» مراجعه بفرمایید و سپس دقیق تعیین بفرمایید که عاصم ضعف را به فتحه خوانده یا به ضمه؟ و الآن در مصحف شریف کدام است؟

۴- مثال واضح دیگر سین کوچکی است که در مصحف به روایت حفص آمده و در سایر مصاحف نیست، در دو مورد (یبصط و بصطة) سین کوچک بالای صاد گذاشته شده، چرا؟ و در یک مورد (المصیطرون) زیر صاد گذاشته شده، چرا؟ و در (بمصیطر) در غالب مصاحف عثمان طه سین کوچک نگذاشته ولی در بعض دیگر زیر صاد گذاشته شده، چرا؟

۵- جناب طبرسی قده در مقدمه مجمع البیان روات از حفص را چهار نفر از هشت نفر سابق ذکر فرمودند: «و لحفص أربع روايات: رواية أبي شعيب القواس، وهبيرة التمار، وعبيد بن الصباح، وعمرو بن الصباح» و شیخ الطائفة و طبرسی قدهما در تبیان و مجمع موارد اختلاف این روات از حفص را ذکر میفرمایند و اقتصار بر سبع صغری نمیکنند (مثل صنوان، البرّ، قرن، دعائي و..)، کما اینکه خود دانی هم در جامع از هشت طریق آورده، هر چند در تیسیر برای تعلیم و تعلم مقذماتی، سبع صغری را تنها از یک طریق عبید برگزیده و به دنبال او شاطبی هم به نظم درآورده، و این روش کلاسیک مقدماتی کلاس قراءات قبل از طیبة النشر بوده است، و ضبط مصحف حفص از زمان حکومت عثمانی و صنعت چاپ، بر همین سبع صغری مستقر شده است.


***********
چرا در ۴ بعد جن و انس نمیتوانند مثل قرآن بیاورند؟ چون خدا نیستند، مگر خدا چه کار کرده؟ خدا تکوین و تمام حقائق و واقعیات را علم مطلق به آنها دارد و جز او ندارد، کتاب خدا با این خصوصیت تدوین همه واقعیات است. حروف مقطعه پیشانماد در فضای قبل از سایمولوژی و در پسانماد دارای گیتها است گیت زبان گیت عددی ابجد گیت الفبایی- لفظی اسم خودش-معنایی-نگاشتی-استخراجی-عبارتی جمله ای-نحوی- صرفی-معنای بیانی-تعدد رسم و قرائت




ترداف تسهیلی دو نوع است: مرادف من الله، و مرادف من الناس (القاري)






تقسیم ثنائی وجوه و اقوال سبعة أحرف:
۱- معانی-> همه هفت حرف در مصحف موجود است
۲- الفاظ
۳- الفاظ-> لغات مختلف-> در مجموع آیات به صورت پراکنده-> همه هفت حرف در مصحف موجود است
۴- الفاظ-> لغات مختلف-> در هر آیه و کلمه-> فقط حرف زید بن ثابت و لغت قریش موجود است
۵- الفاظ-> لغت واحدة-> ترداف-> به قید سماع-> بعض حروف سبعة موجود است
۶- الفاظ-> لغت واحدة-> ترداف-> بدون سماع-> فقط یک حرف موجود است
۷- الفاظ-> لغت واحدة-> تباین-> بعض حروف سبعة موجود است



استشهاد به قرائت ابن مسعود

تفسير فرات الكوفي 302 [سورة الشعراء(26): الآيات 214 الى 215] ..... ص : 299
- قال حدثني الحسين بن سعيد معنعنا عن جعفر عن أبيه [ع‏] قال قال النبي [رسول الله‏] ص لما نزلت علي و أنذر عشيرتك الأقربين‏
و رهطك [منهم‏] المخلصين فقال أبو جعفر [ع‏] هذه قراءة عبد الله


بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏18 - 211
39- فر، تفسير فرات بن إبراهيم الحسين بن سعيد معنعنا عن جعفر عن أبيه ع قال قال رسول الله ص لما نزلت علي و أنذر عشيرتك الأقربين و رهطك منهم المخلصين فقال أبو جعفر ع هذه قراءة عبد الله.




أحسن الحديث کتابا متشابها مثاني
محتمل است ارداف مثانی به متشابها ناظر به استعمال لفظ واحد در معانی کثیرة مثل حمولة و فرشا (راجع التحریر و التنویر) در قبال تعدد لفظ و تعدد تلاوت باشد (غلف و غلف کلا القرائتین حق) ، چون متشابه در اصل لفظ واحد شبیه هم هستند و بدون اینکه نیازی به تکرار لفظ باشد اما تاب چند معنا دارند، اما مثانی چاره‌ای جز تکرار لفظ به تلاوت دیگر نیست، و طبق این احتمال سبعا من المثانی شاید بتواند بیان جنس باشد بر مبنای ابن قتیبه و شیخ الطائفة قده و ابن جزری و... که سبعة احرف را هفت نوع اختلاف میدانند. و الله العالم




نفس عملیة الاحراق عثمان که متواتر و متفق علیه است دال است بر اینکه اختلاف مصاحف، به صرف نقطه و اعراب نبوده، بلکه به اختلاف رسم و پایه کلمات بوده است علی انحائه، و همچنین تفاوت در داخل تفسیر نبوده، چون در تفسیر مسلمین اختلاف قرائت پیدا نمیکردند تا حذیفه شکایت نزد عثمان ببرد.


قبول تعدد قراءات عند اصحابنا در کلام قطب راوندی در قرن ششم-عدم قبول تعدد عند اصحابنا در کلام وحید در قرن دوازده
جناب وحید بهبهانی قده که در عبارات ذیل میفرمایند عندنا، این عندنای مدرکی است، و معلوم است که متخذ از روایات نزول بر حرف واحد است، و تعجب است که ایشان عندنا میفرمایند در حالی که در قریب عصر ایشان کسانی مثل سید نعمة الله و سید صدر قدهما به درستی میگویند معظم و جمهور مجتهدین من اصحابنا قائل هستند که کل مما نزل به الروح الامین، و صریح‌ترین از این ممکن نیست بیان کرد که تعدد قراءات ثابت است:
معظم-جمهور-المجتهدین من اصحابنا-کل مما نزل به الروح الأمین

الحاشية على مدارك الأحكام؛ ج‌3، ص: 20
قوله «3»: و قد نقل جدّي رحمه اللّه عن بعض محقّقي القراءة. (3:338).
لا يخفى أنّ القرآن عندنا نزل بحرف واحد من عند الواحد، و الاختلاف جاء من قبل الرواية «4»، فالمراد بالمتواتر ما تواتر صحة قراءته‌ في زمان الأئمّة عليه السّلام، بحيث يظهر أنّهم كانوا يرضون به و يصحّحونه و يجوّزون ارتكابه في الصلاة و غيرها، لأنّهم كانوا راضين بقراءة القرآن على ما هو عند الناس، بل و ربما كانوا يمنعون من قراءة الحق و كانوا يقولون: هي مخصوصة بزمان ظهور القائم عليه السّلام «1».
______________________________
(3) هذه الحاشية و التي بعدها ليست في «ا».
(4) انظر الكافي 2: 630/ 12، 13.
(1) انظر الكافي 2: 633/ 23.



تاریخ رد تعدد قراءات با حدیث حرف واحد-تفاوت تلقی تعارض بین دو حدیث با رد تعدد قراءات با حدیث حرف واحد
خیلی تفاوت میکند که حدیث حرف واحد در قبال حدیث سبعة احر قرار داده شود، و اینکه به وسیله حدیث حرف واحد، تعدد قراءات مردود دانسته شود، شیخ طوسی و طبرسی قدهما در مقدمه تبیان و مجمع، دو حدیث را به ظاهر متهافت دیدند اما نگفتند پس تعدد قراءات متواتره رایجه مردود است، بلکه در ذیل آیه شریفه لوجدوا فیه اختلافا کثیرا تضریح میکنند که وجوه قراءات همگی صواب و حق است، و ظاهرا اول بار در قرن یازدهم است که این تعارض بین حدیث حرف واحد و تعدد قراءات مطرح می‌شود و امثال مرحوم فیض کاشانی و سید نعمت الله جزائری از چنین تنافی‌ای سخن گفته‌اند؛ و خوشبختانه در کلام هر دو نفر شاهد آمده بر تعدد قراءات، در صافی روایت کلتا القرائتین حق با پاورقی توضیحی از خود فیض قده آمده، و در منبع الحیاة اعتراف به نظر جمهور المجتهدین من اصحابنا شده.

شیخ قده در تهذیب برای رد قرائت نصب، از حدیث حرف واحد اسم نمیبرند بلکه با یک حدیث خاص میگویند چون امام ع قرائت جر را تعیین فرمودند پس جر، قرائت منزلة است: قلنا أول ما في ذلك أن القراءة بالجر مجمع عليها و القراءة بالنصب مختلف فيها لأنا نقول إن القراءة بالنصب غير جائزة و إنما القراءة المنزلة هي القراءة بالجر و الذي يدل على ذلك‏: ما أخبرني به «...على الخفض هي أم على النصب قال بل هي على الخفض»، و هذا يسقط أصل السؤال ثم لو سلمنا أن القراءة بالجر مساوية للقراءة بالنصب ... لكانت أيضا مقتضية للمسح.

علامه مجلسی قده در ملاذ در حمل کلام شیخ قده که میگویند قرائت نصب جایز نیست میگویند که این خلاف اتفاق است، و نمیشود با این روایت ضعیف قرائت نصب را کنار گذاشت: نعم اتفقت الإمامية و تظافرت أخبارهم بوجوب تلاوة هذا القرآن، و العمل به بقراءاته المشهورة إلى أن يظهر الحق، فلا يمكن ردها لمحض رواية ضعيفة، فلا بد من توجيه لقراءة النصب، فالمعول على سائر الوجوه...





بسمه تعالی
سلام علیکم
امروز صبح موفق به مطالعه کتاب «پژوهشی در رسم المصحف» بودم و خیلی استفاده کردم و برای مزید توفیقات شما دعا کردم.

علت اینکه مزاحم شدم و این ایمیل را ارسال کردم، یک تذکر شبه ویرایشی بود که در صفحه ۸۳ برخورد کردم، و شاید این از آفات دوره ما است که جستجوهای نرم‌افزاری صورت میگیرد، دیدم به محقق حلی قده عبارتی نسبت داده شده که در ذهن حقیر، قریب المحال بود، لذا به کتاب المختصر النافع مراجعه کردم و دیدم که عبارت مقدمه کتاب در شرح حال مؤلف و کتاب است: من أکبر نعم الله علی المسلمین....

و حال که مزاحم شدم گفتم یک مطلب طردا للباب عرض کنم، در صفحه ۷۶ فرمودید: «اما در نگاه شیعه که قائل به نزول قرائت واحد است باید گفت...» این نگاه شیعه شروعش از قرن ۱۱ است، و از مسلک اخباریون شروع شد و چون علوم قرآنی در حوزه‌ها درسی نبود بالنتیجه فضای اصولیین را هم تحت تاثیر قرار داد، و اگر نحوه دروس حوزوی اصولیین مثل زمان محقق و شهید ثانیین قدهما بود شاید چنین اتفاقی نمی‌افتاد، و عجیب است که در کتب فقهی متاخر، مهمترین دلیل برای رد اجماع بر تواتر قراءات سبع را انکار شیخ طوسی و طبرسی قدهما در مقدمه تبیان و مجمع میدانند، و حال آنکه اولین کسی که با برداشت نادرست به این دو بزرگوار نسبت نادرست داده همانا صاحب حدائق قده است(قرن ۱۲)، و سپس همگی، اتکاء به برداشت ایشان کردند، ما هر چه گشتیم حتی یک نفر را پیدا نکردیم که قبل از صاحب حدائق بگوید شیخ و طبرسی قائل هستند که نزد شیعه فقط یک قرائت صحیح است، فقهاء قبل از قرن ۱۱ مفصل از تبیان نقل میکنند اما از مقدمه تبیان نقل نکردند که شیخ مخالف تواتر قراءات سبع است، بلکه مرتب بر تواتر آنها و نقل اجماع بر آنها تاکید میکنند، و نامی از مخالفت شیخ نمیبرند، چگونه قرنها متوجه نشدند و دفعتا صاحب حدائق میگوید که عبارت شیخ صریح در رد ادعای اجماع فقهای بزرگ شیعه است! و جالب اینکه حتی سید نعمة الله جزائری قده که از رده اولین کسانی است که با اجماع علمای شیعه مخالفت کردند (قرن ۱۱ و اول ۱۲) وقتی میخواهد نقل کند هیچ نامی از شیخ و طبرسی نمیبرد بلکه اعتراف میکند که جمهور مسلمین و معظم مجتهدین من اصحابنا میگویند تمام قراءات از طرف ملک وحی الهی نازل شده است، و اینجا بهترین جا بود که نام از شیخ الطائفة طوسی و امین الاسلام طبرسی ببرد ولی تنها موافق خودش را از شیعه دو نفر ذکر میکند، سید ابن طاوس قده در سعد السعود و نجم الائمة رضي الدین استرآبادی:

منبع الحياة و حجية قول المجتهد من الأموات ص71
جزايرى نعمت الله بن عبدالله‏-1112
و اما الثاني فقد خالف فيه الجمهور و معظم المجتهدين من أصحابنا فإنهم حكموا بتواتر القراءات السبع و بجواز القراءة بكل واحدة منها في الصلاة و قالوا ان الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين (ص) ...... و اما (الثانية) فقد وافقنا عليها سيدنا الأجل علي بن طاوس طاب ثراه في مواضع من كتاب سعد السعود و غيره و صاحب الكشاف عند تفسير قوله تعالى‏ وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ‏ و نجم الأئمة الرضي في موضعين من شرح الرسالة أحدهما عند قول ابن حاجب....

آیا چگونه ممکن است این نگاه شیعه که فرمودید، دفعتا در قرن ۱۱ نگاه شیعه شود؟ علمای بزرگ شیعه سابقا شیعه نبودند؟ صاحب مفتاح الکرامة قده میگوید: و ليعلم أنّ هذه السبع إن لم تكن متواترة إلينا كما ظنّ لكن قد تواتر إلينا نقل الإجماع على تواترها فيحصل لنا بذلك القطع، آیا این تواتر نقل اجماع حرف کمی است؟ حتی مثل مقدس اردبیلی قده که در مداقة معروف است به عشر شهید اول قده گیر میدهد و قبول نمیکند اما در سبع میگوید کانه لا خلاف فیه، آیا محقق اردبیلی خبر از شیخ طوسی و طبرسی ندارد و لا خلاف میگوید؟ و جالب اینکه خود شیخ (و نیز طبرسی) در متن تفسیر در ذیل آیه شریفه لوجدوا فیه اختلافا کثیرا تصریح میکند که: «وأما اختلاف التلاوة، فهو ماتلاءم في الحسن، فكله صواب، وكله حق وهو اختلاف وجوه القراءات...»، و جالب‌تر اینکه در ادامه عبارت مقدمه تبیان، که ترجیح میدهد معنای سبعة احرف طبق توضیح ابن قتیبه را، در تعلیلش آمده: «فالوجه الاخير أصلح الوجوه على ما روي عنهم عليهم السلام من جواز القراءة بما اختلف القراء فيه» و در ایمیل قبلی آدرس فقه القرآن قطب راوندی از قرن ششم را آوردم که فرمود: و علی مذهبنا...


و اما اینکه در صفحه ۸۰ فرمودید این ۴۴ مورد النادر کالمعدوم است، آیا پاسخ اشکال تحریف داده میشود؟ و مهم‌تر اینکه خود کار عثمان در این متنی که میفرمایید اصل آن محفوظ است اما قراءات، به دلیل ناپخته بودن خط، مختلف شده، برای چه بود؟ اگر کار عثمان متواتر است پس متواتر است که اختلاف قراءات مخالف مصحف عثمان بود که مجبور به توحید مصاحف شد، بنابر این اختلاف قرائت در این ۴۴ مورد خلاصه نمیشود که بگوییم النادر کالمعدوم، اما کسانی که میگویند قراءات متعدد نازل شده است و کلها شاف کاف، تصریح میکنند که لذا فقط بعض احرف سبعة در مصحف عثمان موجود است نه همه آن: الذي لا شك فيه أن قراءة الأئمة السبعة والعشرة والثلاثة عشر وما وراء ذلك بعض الأحرف السبعة من غير تعيين(منجد المقرئین ۷۰)

النشر في القراءات العشر (1/ 14)
ومثال القسم الثاني قراءة عبد الله بن مسعود وأبي الدرداء: (والذكر والأنثى) في وما خلق الذكر والأنثى وقراءة ابن عباس (وكان أمامهم ملك يأخذ كل سفينة صالحة غصبا وأما الغلام فكان كافرا) ونحو ذلك مما ثبت بروايات الثقات، (واختلف العلماء) في جواز القراءة بذلك في الصلاة، فأجازها بعضهم لأن الصحابة والتابعين كانوا يقرءون بهذه الحروف في الصلاة...

النشر في القراءات العشر (1/ 33)
(وأما) هل القراءات التي يقرأ بها اليوم في الأمصار جميع الأحرف السبعة أم بعضها، فإن هذه المسألة تبتنى على الفصل المتقدم، فإن من عنده أنه لا يجوز للأمة ترك شيء من الأحرف السبعة يدعي أنها مستمرة النقل بالتواتر إلى اليوم، وإلا تكون الأمة جميعها عصاة مخطئين في ترك ما تركوا منه، كيف وهم معصومون من ذلك؟
وأنت ترى ما في هذا القول، فإن القراءات المشهورة اليوم عن السبعة والعشرة والثلاثة عشرة بالنسبة إلى ما كان مشهورا في الأعصار الأول، قل من كثر ونزر من بحر، فإن من له اطلاع على ذلك يعرف علمه العلم اليقين، وذلك أن القراء الذين أخذوا عن أولئك الأئمة المتقدمين من السبعة وغيرهم كانوا أمما لا تحصى، وطوائف لا تستقصى، والذين أخذوا عنهم أيضا أكثر وهلم جرا، فلما كانت المائة الثالثة واتسع الخرق وقل الضبط وكان علم الكتاب والسنة أوفر ما كان من ذلك العصر تصدى بعض الأئمة لضبط ما رواه من القراءات فكان أول إمام معتبر جمع القراءات في كتاب أبو عبيد القاسم بن سلام، وجعلهم فيما أحسب خمسة وعشرين قارئا مع هؤلاء السبعة....




اشکالی که نوعا مهم جلوه میکند انتساب قراءات به اشخاص قاریان است اما اگر با مصاحف مقایسه شود جوابش واضح میشود، ابتدا میگفتند مصحف اهل مدینه و اهل مکه و شام و کوفه، به مکان نسبت میدادند و همچنین قبل از قاریان مشهور میگفتند قرائت اهل مدینه و کوفه، کما اینکه قبل از توحید مصاحف میگفتند مصحف ابن مسعود یا ابوموسی و... و همچنین میگفتند قرائت ابن مسعود و ابی و... و منظور واضح بود که اینها از خودشان نمیگویند، کم کم مثل قرائت طبق مصحف عثمان که به قاریان مشهور نسبت داده شد مصاحف عثمانی هم به اشخاص نسبت داده شد میگویند مصحف حفص و مصحف ورش، و کسی توهم نمیکند که این مصاحف ابداع این اشخاص است.





انواع انچه در مصاحف صحابه بوده است:

۱- تفسیر صحابی

۲- تفسیر روائی نبوی ص

۳- وحی بیانی غیر قرآنی بدون تحدی

۴- وحی قرآنی علی سبعة أحرف با تحدی


قرائاتی که اصلا با غیر وحی قرآنی سبعة احرف قابل توجیه نیست:

۱- مالک یوم الدین و ملک یوم الدین

۲- و منهم من بدل تبدیلا
۳- قلوبنا غلف


تا ۱۵۰ سال، خلاف مصحف عثمان، رایج بود و شواهد دارد، و تا ۲۰۰ سال آوردن مرادف در قرائت رایج نبود اما مستنکر هم نبود، و تا ۳۰۰ سال خلاف مصحف عثمان رایج نبود ولی مستنکر هم نبود:

۱- بهترین شاهد رواج، قرائت امام جماعت است.
۲- فتوی دادن بر طبق یک قرائت است
۳- دسترسی به مکتوب مصاحف غیر عثمانی است
۴- نهی مالک از اقتدا شاهد رواج است

چگونه کذب علی ابن مسعود القراءة بالمعنی و حال آنکه در تفسیر موجود از شاگرد مالک آمده از او سؤال کردند و او تایید کرد؟

چگونه حجاج قرأءة ابن مسعود را توصیف میکرد که کلام خدا نیست؟ آیا قراءة ابن مسعود اعم از مصحف او نیست؟ یعنی مصحف را مرادف گویی نمیکرد اما در قرائت خیر؟

نهی از اقتدای مالک کاشف از رواج قرائت خلاف مصحف بود

دوره قبل از سال ۲۸، دوره بعد از ۲۸ تا حجاج، دوره حجاج تا نهی مالک از اقتدا، نهضت قراء سبعه و تجرد للقراءة و زوال مرادف گویی و خلاف مصحف عثمان اما بدون مستنکر بودن تا زمان ابن شنبوذ


۱- روایات تا سال ۲۸:
***************************************



اگر نسخ شده پس چرا طبری تصریح میکند ما نسخت و لا ضیعت؟! چرا عثمان به نقل المصاحف ابن ابی داود پس از محاصره گفت طبق هر حرفی میخواهید بخوانید؟ چرا عمر گفت لولا ان یقول الناس لکتبت؟ چرا بخاری احادیث قرائات شاذه را آورد؟
ادعای نسخ یعنی اهمال امت و صحابه در ابلاغ حکم خداوند متعال، چون کسانی که مطلع بر ناسخ شدند وظیفه داشتند به کسانی که فقط مطلع بر منسوخ بودند اطلاع رسانی کنند، و این موضوع لو کان لبان، نه اینکه پس از قرنها علما بگوینذ نسخ تلاوت شده است.



خوشبختانه سه مؤلف کتاب مقدمات فی علم القراءات پذیرفتند که بر خلاف ادعای طبری امت نمیتوانند بعضی از وحی الهی را محو کنند:

مقدمات في علم القراءات (ص: 19)
الأمر الثالث: أن هذا القول يلزم منه أن الأمة أسقطت واطرحت ستة أحرف، واختارت حرفا واحدا، وفي هذا إهدار لجملة كثيرة للثابت عن النبي صلّى الله عليه وسلم، بل إن الصواب: أن عثمان رضي الله عنه جمع الناس على العرضة الأخيرة التي عارضها النبي صلّى الله عليه وسلم جبريل عليه السلام لم يغادر منها حرفا واحدا، وما كان له رضي الله عنه، ولا لغيره فعل ذلك، فإن القرآن بأوجهه المتعددة منزل، منقول إلينا بالتواتر. فكيف تجمع الأمة على ترك ستة أحرف، ويتوافق الجميع على هذا الترك؟



اساسا اگر نسخی در عرضه اخیره باشد در آیة است نه قرائت، و حتی یک نقل ضعیف نیست که بگوید فلان کلمه آنطور قرائت میکردیم و سپس نسخ شد، براء در صلاة وسطی این را نمیگوید، ما ننسخ من آیة، و فرق دارد با ما ننسخ من قراءة او ما ننسخ من حرف من الاحرف الاسبعة


ابن جزری به زیبایی بیان میکند که همانگونه که اختلاف قرائات زمان عثمان منجر به تکفیر همدیگر شد و نیاز به جمع مصحف شد همانگونه اختلاف در قرائات از ناحیه معتزله و روافض سبب حصر قرائات در سبعه و مثل آن شد



منجد المقرئين ومرشد الطالبين (ص: 22)
ثم كثر الاختلاف أيضا فيما يحتمله الرسم وقرأ أهل البدع والأهواء بما لا يحل لأحد المسلمين تلاوته فوضعوه من عند أنفسهم وفاقا لبدعتهم كما قال من المعتزلة: "وَكَلَّمَ اللَّهَ مُوسَى تَكْلِيمًا" [النساء: 164] بنصب الهاء، ومن الرافضة: "وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلَّينَ عَضُدًا" [الكهف: 51] بفتح اللام يعنون أبا بكر وعمر رضي الله عنهما، فلما وقع ذلك رأى المسلمون أن يجمعوا على قراءات أئمة ثقات تجردوا للقيام بالقرآن العظيم فاختاروا من كل مصر وجه إليه



اختلاف مغیر معنا در سبع متواتر

در کتاب رسم المصحف(ص ۱۲۵-۱۲۷) غانم القدوری: کاتبین مصحف عثمان فقط میخواستند یک حرف را بیاورند، ولی چون مردم امصار قبلا از صحابه سبعة احرف را متفرقا تعلم کرده بودند، عملا مصحف عثمان دارای چند احرف سبعه که رسم تابش را دارد شد، و آنچه مقصود کاتبین عثمان بود برای ما قابل تشخیص نیست، و این قول را بعد از نظر طبری که میگوید: شش حرف در مصحف عثمان نیست مکی بن ابیطالب در الابانة اظهار کرده ست



اشکال مختار این کتاب (مقدمات فی علم القرائات) این است که قطعا زمان صحابه قرائاتی داشتند که امروز متواتر نیست و حال انکه روایت سبعة احرف برای انها سخن میگفت، پس نمیتوان تواتری را که بعدا برای ما محقق شده رکن رکین مراد از سبعة احرفی دانست که هنوز صحابه از ان خبر نداشتند، مثلا در مناهل العرفان زرقانی چنین جواب داده که در عبد الطاغوت و یا کلمه اف بسیار بیش از هفت وجه قرائت شده، اما در این کتاب میگوید اف در قرائت متواتره فقط سه وجه قرائت شده
مناهل العرفان في علوم القرآن، ج‏1، ص: 166
القول الثالث و الرابع‏
أن المراد بالأحرف السبعة سبع قراءات. و يدفع بأنه إذا كان المراد بهذا أن كل كلمة من كلمات القرآن تقرأ سبع قراءات، فذلك ممنوع، لأنه لا يوجد في القرآن كلمة تقرأ على سبعة أوجه إلا القليل. و إذا كان المراد أن غاية ما ينتهى إليه عدد القراءات في الكلمة الواحدة سبعة أحرف فهذا يصحّ أن يكون....




قرآن کریم طبق راهنمایی منقول از ابوفاخته، رویکرد ترکیب‌گرا دارد نه رویکرد تحلیل‌گرا، چه تحلیل‌گرایی از نوع ساختارگرا که واژه‌محور است و چه زایشی که جمله‌محور است و چه نقش گرا که بافت محور و متن محور است، رویکرد ترکیب‌گرا یعنی دقیقا از بسیط شروع میکند، و تعداد بسائط را زمینه و حوزه تعیین میکند که البته خود زمینه از بسائط تکوینی تشکیل شده و سپس تحلیل میشود، و مهم این است که گاه ترکیب، گیتهای مختلف داریم که یکی از آنها گیت زبان است، و در فضای زبان هم قرآن کریم نه فقط کلمه محور است و نه جمله یا بافت و سیاق محور، بلکه آکسیوم محور است، یعنی مالتی محور میشود، به تعبیر المیزان سران تحتهما اسرار، و اگر در زبانشناسی ساختارگرا در دو محور دو بعدی همنشینی و جانشینی، معنا را سازماندهی میکنیم، در رویکرد ترکیب‌گرا با ورود در گیت زبان، ما تحلیل دو بعدی نداریم بلکه ابتدا آکسیوم داریم و سپس چندین محور





فتوای ابوحنیفه---کلام اعمش در ورودش به کوفه---


تا ۱۵۰ سال، خلاف مصحف عثمان، رایج بود و شواهد دارد، و تا ۲۰۰ سال آوردن مرادف در قرائت رایج نبود اما مستنکر هم نبود، و تا ۳۰۰ سال خلاف مصحف عثمان رایج نبود ولی مستنکر هم نبود:

۱- بهترین شاهد رواج، قرائت امام جماعت است.
۲- فتوی دادن بر طبق یک قرائت است
۳- دسترسی به مکتوب مصاحف غیر عثمانی است
۴- نهی مالک از اقتدا شاهد رواج است




نفس نهی مالک از اقتداء به کسی خلاف مصحف میخواند شاهد رواج انست علاوه بر اینکه خود مالک قرائت را اجازه داده:
نهی مالك از اقتداء به کسی که قرائت ابن مسعود میكند


شنیدم که عبدالباسط قرائت کرد: انا نبشرك بغلام بدون تشدید و نیز خلقناك به جای خلقتك، دومی در مجمع هست از حمزه و کسایی اما اولی نیست


اینکه ارتکاز همه مردم از خواص و عوام، وحدت قرائت است جای انکار نیست، شیخ الطائفه با اینکه در تبیان میفرمایند تمام وجوه قرائات حق و صواب است اما در تهذیب به قرائت جر در وارجلکم میرسند فقط آن را طبق آن حدیث واقع میشمارند.
بلخی که سید قده در سعد السعود از او نقل میکنند از او تعجب میکنند که چگونه دچار تهافت و تناقض شده، ولی این تهافت را همه کسانی که با فضای تعدد قرائات آشنا هستند در همه باحثین میبینند، چون واقعیت میدانی قرائات قابل محو کردن نیست، و قدم به قدم مورد نیاز و احتیاج است، و تازگی تفاوت روش مدنیین با عراقیین را از قدیم متوجه شدم که بعدا عرض میکنم، آنجا که نافع به اصمعی میگوید وی اهل العراق تقیسون فی القرآن، با توضیح صحیحی که سخاوی میدهد:

سعد السعود للنفوس منضود ؛ النص ؛ ص193
فيا لله و يا للعجب إذا كان القرآن مصونا من الزيادة و النقصان كما يقتضيه العقل و الشرع كيف‏ يلزم أن يكون قبلها ما ليس فيها


در قرن یازدهم از فیض و سید که با حدیث نزول بر حرف واحد تعدد قرائات را رد کردند هر دو شاهد قوی گذاشتند بر رد حرف خودشان: فیض در همین تفسیر صافی روایت و کلا القرائتین حق را آوردند، و سید تصریح کردند که جمهور المجتهدین این حرف را قبول ندارند و کل مما نزل به الروح الامین میگویند
دوم مثل شیخ طوسی و طبرسی در مقدمه اشعار به رد حدیث سبعة احرف با حدیث حرف واحد کردند اما هر دو در ذیل لوجدوا فیه اختلافا کثیرا تصریح به صواب بودن وجوه قرائات کردند




اما اذا کان المراد، هذا الذی یسمّی علم العدد او علم الفواصل، فلیعلم أن المصاحف لم تکن تکتب فیها الارقام العددیة الموجودة في عصرنا، فانها ظهرت في عصر الخوارزمي، و لکن کانوا یواظبون علی تعداد الآیات وفقا لتعلیم المقري و شیخ الإقراء، و أحیانا یخمّسون، أو یعشّرون بالعواشر، و المفسرون ذکروا اختلافها بدقة، کالطبرسي في مجمع البیان، لکن صاحب تفسیر المیزان أعرض عن ذکر تفاصیلها لوجه ذکره بقوله:

الميزان في تفسير القرآن، ج‏13، ص: 230
«بحث آخر روائي و قرآني» [في نزول القرآن نجوما في فصول‏]
متعلق بقوله تعالى: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ» ثلاثة فصول:
1- [في انقسامات القرآن‏]
.............
2- [في عدد السور]
أما عدد السور القرآنية فهي مائة و أربع عشرة سورة على ما جرى عليه الرسم في المصحف الدائر بيننا و هو مطابق للمصحف العثماني، و قد تقدم كلام أئمة أهل البيت ع فيه، و أنهم لا يعدون براءة سورة مستقلة و يعدون الضحى و أ لم نشرح سورة واحدة و يعدون الفيل و الإيلاف سورة واحدة.
و أما عدد الآي فلم يرد فيه نص متواتر يعرف الآي و يميز كل آية من غيرها و لا شي‏ء من الآحاد يعتمد عليه، و من أوضح الدليل على ذلك اختلاف أهل العدد فيما بينهم و هم المكيون و المدنيون و الشاميون و البصريون و الكوفيون.
فقد قال بعضهم: إن مجموع القرآن ستة آلاف آية، و قال بعضهم: ستة آلاف و مائتان و أربع آيات، و قيل: و أربع عشرة، و قيل: و تسع عشرة، و قيل: و خمس و عشرون، و قيل: و ست و ثلاثون.
و قد روى المكيون عددهم عن عبد الله بن كثير عن مجاهد عن ابن عباس عن أبي بن كعب، و للمدنيين عددان ينتهي أحدهما إلى أبي جعفر مرثد بن القعقاع و شيبة بن نصاح، و الآخر إلى إسماعيل بن جعفر بن أبي كثير الأنصاري و روى أهل الشام عددهم عن أبي الدرداء، و ينتهي عدد أهل البصرة إلى عاصم بن العجاج الجحدري، و يضاف عدد أهل الكوفة إلى حمزة و الكسائي و خلف قال حمزة أخبرنا بهذا العدد ابن أبي ليلى عن أبي عبد الرحمن السلمي عن علي بن أبي طالب.
و بالجملة لما كانت الأعداد لا تنتهي إلى نص متواتر أو واحد يعبأ به و يجوز الركون إليه و يتميز به كل آية عن أختها لا ملزم للأخذ بشي‏ء منها فما كان منها بينا ظاهر الأمر فهو و إلا فللباحث المتدبر أن يختار ما أدى إليه نظره.
و الذي روي عن علي ع من عدد الكوفيين معارض بأن البسملة غير معدودة في شي‏ء من السور ما خلا فاتحة الكتاب من آياتها مع أن المروي عنه ع و عن غيره من أئمة أهل البيت ع أن البسملة آية من القرآن و هي جزء من كل سورة افتتحت بها و لازم ذلك زيادة العدد بعدد البسملات.
و هذا هو الذي صرفنا عن إيراد تفاصيل ما ذكروه من العدد هاهنا، و ذكر ما اتفقوا على عدده من السور القرآنية و هي أربعون سورة و ما اختلفوه في عدده أو في رءوس آية من السور و هي أربع و سبعون سورة و كذا ما اتفقوا على كونه آية تامة أو على عدم كونه آية مثل «الر» أينما وقع من القرآن و ما اختلف فيه، و على من أراد الاطلاع على تفصيل ذلك أن يراجع مظانه.





مهدی عبداللهی, [۲۳.۰۵.۱۸ ۰۰:۲۴]
مطلبی ... در رابطه با «تفسیر ربوبی، آفاقی و انفسی آیات قرآن»

... می توان گفت، اساساً هر آیه ای به سه گونه قابل تفسیر است، تفسیر ربوبی، تفسیر آفاقی ، تفسیر انفسی . (سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین انه الحق؛ البته این آیات، آیات تکوینی است ولی تکوین و تدوین درارتباط تام با یکدیگرند . مانعی ندارد که آیات قرآن را هم شامل شود با همان تناسبی که با تکوین دارد }، تفسیر آفاقی یعنی در آفاق و خارج از خودمان به دنبال پیدا کردن مصداق یک واژه یا یک عنصر قرآنی باشیم، در تفسیر انفسی یعنی در درون خودمان به دنبال مصداق این عناصر قرآنی متناسب با شمایل آیه شریفه باشیم چراکه هر چه در بیرون هست، خدای متعال نظیر و مماثل آن را در درون انسانها گذاشته است، به همین جهت از درون انسان به عالم صغیر تعبیر می کنند. این گونه تفسیر را انفسی می نامند. کتاب های مفصلی هم در این زمینه نوشته شده است. سنخ برخی تفاسیر سنخ تفسیر انفسی و پی جویی در خود است . در تفسیر ربوبی نیز غیر از عالم کبیر و صغیر ، در عالم اسماء و صفات الهی به دنبال مصداق واژه ای هستیم، هر عنصر قرآنی ای که در آفاق و انفس جلوه ای دارد ، در عالم ربوبی هم جلوه ای دارد . پس ما سه موطن و سه فضای بحث تفسیر داریم (یعنی هر آیه ای سه نوع تفسیر دارد نه اینکه قرآن سه بخش است و هر تفسیری مخصوص یک بخش، هر آیه ای هم تفسیر آفاقی دارد هم انفسی هم ربوبی) نباید تفسیر انفسی یا ربوبی مانع از تفسیر آفاقی بشود . مثلاً اگر «ذوالقرنین» را بررسی نمودیم که کیست و چه زمانی بوده ولی مانع از این نیست که یک ذوالقرنین انفسی هم داشته باشیم و همچنین در تفسیر ربوبی. یا مثلاً «ق» در سوره قاف که بر اساس یک بیان، «اسم جبل محیطة بالارض»، ناظر به تفسیر آفاقی است و اگر روایتی قاف را به «انا الله المقتدر» تفسیر کرد ناظر به تفسیر ربوبی است، روایتی راجع به قاف در تفسیر برهان آمده که ذهن را سوق می دهد به تفسیر انفسی و اینکه قاف چیزی مربوط به وجود خودمان و مرحله ای و شأنی از صحیفه ی اعمال خودمان است. در کتاب بصائر الدرجات، ابی الحسن الرضا (ع) فرموده است : «انّ الله تعالی خلق هذه النطاق زبرجة خضراء یا در نسخه بحار دارد : ان لله خلف هذه النطاق ... پشت این نطاق ( منطقه کمربند) است، قلتُ : و ما النطاق ؟ حضرت به جای اینکه بگویند : سماء یا جوّ یا امثال اینها ، کلمه ای فرمودند که ذهن ما را یک وادی دیگر بر می گرداند و فتح بابی است برای فکر کردن در یک میدان جدید قال (ع) : «الحجاب» ، پشت این حجاب یک کوه است . پس معلوم شد که بین ما و این کوه حجابی وجود دارد که تا حجاب برطرف نشده ، دسترسی به حقیقت آن ممکن نیست . به گمانم این روایات از روایاتی است که حالت ارشاد دارد به معنای تفسیر انفسی قاف . چون حجاب مربوط به عالم صغیر و نفس است. کسی که روایات را بررسی کند ، می بیند که واژه ی حجاب و حقیقت و مراتب آن یکی از واژه های مهم در بحثهای معارفی است .
در بحار ج 57 ص 122 آورده که : قاف نهایت احکام دنیاست، «جبل قاف محيط بالأرض كإحاطة بياض العين بسوادها و ما وراء جبل قاف فهو من حكم الآخرة لا من حكم الدنيا» . اگر قاف یک کوه جسمانی باشد ، نمی شود که آنطرفش آخرت باشد . عالم آخرت عالمی است که هنگام خواب به آنجا می رویم ( الله یتوفی الأنفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها ) توفی صورت می گیرد. یا روایت جاثلیق که از رابطه ی دنیا و آخرت پرسیده بود که حضرت فرمودند : «الدنیا فی الآخرة و الآخرة محیطة بالدنیا» . نفرمودند : علی الدنیا، «احاط به» با «احاط علیه» تفاوت دارد . خدای متعال بکل شیء محیط، اگر بگوییم : علی کل شیء ، یک خدای جسمانی می شود . باء، باء ملابست است و مفید احاطه وجودی و سلطنت و هیمنه است . الآخرة محیطة بالدنیا یعنی برزخ و قیامت و جنت و نار همینجاست اما باطن اینجا و محیط به اینجاست . امام رضا (ع) فرمودند : از ما نیست کسی که جنت و نار را همین حالا مخلوق نداند، روایت هم می گوید : ماوراء قاف من عالم الآخرة، یعنی کوهی که ما از آن صحبت می کنیم ، کسی که به آن برسد ، از حجاب رد شده ( همان عبارت نهج البلاغه : حققت القیامة علیهم عداتها فکشفوا ما وراء ذلک لأهل الدنیا ) حدود 24 مورد پیدا کرده ام که در روایات راجع به قاف صحبت شده است ...



1- يك لفظ با هفت طرز اداء (تلفظ به وجهي) (قرائت مصطلح امروز)
2- يك لفظ با هفت لهجه طوائف
3- يك لفظ با هفت معناي عرضي (مشترك لفظي و استعمال در اكثر از معنا)
4- يك لفظ با هفت معناي طولي (تاويل و بطون)
5- يك رسم با هفت تلفظ با يك معنا
6- يك رسم با هفت تلفظ با چند معنا
7- يك معنا با هفت لفظ مترادف در يك لغت قبيله
8- يك معنا با هفت لفظ مترداف در هفت قبيله
9- يك معنا با هفت لفظ نازل شده توسط ملك وحي
10- يك معنا با هفت لفظ قرائت شده توسط مردم از باب تسهيل و اجازه قرائت به مترادف
11- چند معنا با چند (هفت) لفظ چند قبيله (وجود هفت لغت قبائل به طور متفرق در مجموع قرآن)
12- چند نوع معارف در يك مجموعه مثل موعظه و فقه و عقائد و...

ابن جزری طریق هشام برای ابن عامر را اضافه کرد و قرائت هیت لک زیادتر شد
حافظ میگفت نه اما من میگویم بلی، همین طریق هشام از ابن عامر را شما حافظ نمیدانستید و ابن جزری بعد اضافه کرد
قرائت حفص یتقه غلط است-در سوره جن ان ها نمیشود--ابوعمرو را از همه دوستتر دارم اما قرائت ارنا مناسکنا با سکون راء قبول ندارم
سخاوی نقل میکند ابوعمرو گفت لو سمعت رجلا...ما اخذته.. اتهم علی خلاف ما جاءت به العامه-لا یعذب عذابه احد-کسایی خوانده-ابوعمرو خبر نداشته پس چگونه تواتر است، سخاوی النصب ثابتة بالتواتر--لم تبلغها
اصمعی-اتقیسون اهل العراق
سخاوی-ابوعبید-علی الغیب بضنین-هی التی تختار-لیس بخلاف الکتاب-بزیادة رأس-
صافی به روایت شعبه نیست-کپی پیست بیضاوی-بیضاوی کپی کشاف-کشاف ابوعمرو بصری-دفاع از نرم افزار نور-تایپیست نسخه منقح نداشته
نافع بر ۷۰ نفر خوانده...
حفص خوانده نزاعة للشوی لم یقرء به احد من العشرة-طبری لم یقرء به احد
تواتر یعنی مقبولیت یافتن نزد عامه
طبری دونه دونه رد کرده
ابن مجاهد مکرر میگوید غلط وهم-ارجه-ابن عامر-قتل اولادهم شرکاءهم-کن فیکون-در جواب فعل امر-ارجه در دو جا است-ابن عامر ارجئه-ابن ذکوان-هذا غلط لا یجوز کسر الهاء-سفارش به اینها کردم ولی غلط دارد-فبهداهم اقتده-ابن ذکوان باثباتها مکسورة-و هذا غلط-هاء سکت است نه ضمیر-خود ابن مجاهد متواتر نمیداند اما علامه و شهید میگویند تواتر است-کلام علامه هم نیست-
چون افراد حضرت میشناختند سؤال نمیکردند که چرا مالک یا ملک خوانید؟----حسین:عمود الدین-اعاده نیاز دارد
نافع فبم تبشرون به کسر خوانده-
ورش لما تعمق فی النحو اتخذ لنفسه مقرءا-طریق ازرق به ورش را بنده دارم-ازرق میگوید ان ورشا لما تعمق فی النحو-ورش از مصر است-چهار بار آمده
ابو شامه مقدسی-فان قلنا ... فلسنا ان جمیع روی عنهم بهذه الصفة-الجمع بین الساکنین فی تاءات البزی-حمزه ادغام-جمع بین ساکنین-فما اسطاعو-بارئکم-من سبأ ساکن خوانده ابن کثیر-حمزه ومکر السیء ساکن خوانده در حال وصل-نرتعی ابن کثیر-من یتقی و یصبر ابن کثیر-الایکه و لیکة نافع خوانده لیکة به نصب- کشفت عن ساقیها سئقیها ابن کثیر -الارحام-کن فیکون-ابوشامه-قلة ضبط الرواة
متواتر یعنی تلقی به قبول در بین امت-حرف علامه محملش این است.

مفردات راغب طبق حفص نیست-سوزنچی-جوادی فخر رازی نحویون اشتباه کردند


القرائة-70|16|نَزَّاعَةً لِّلشَّوَى



**************
*******************
جلسه ۱/۱۰/۴۰۰

قضیه بسیار جالب از جرعه‌ای از دریا راجع به اینکه قرائت ابن مسعود به کربلائی کاظم داده شده بود
الجزائر تضع ضوابط جديدة خاصة بإستيراد المصاحف والكتب الدينية
معظم-جمهور-المجتهدین من اصحابنا-کل مما نزل به الروح الأمین
دو قرن برای سبعة احرف-بیش از ده نفر از معاریف قدماء که قائل به تلاوت به معنا بودند
۱- گزارش مباحثه-ورود در بحث اثبات عدم تحریف حتی در ۵ مصحف عثمان
۲- حق بزرگ صاحب مجمع البیان
۳- ثمره مباحثه شناخت خبرویت تامه شهید اول قده:


غاية النهاية في طبقات القراء (1/ 3)
فهذا كتاب غاية النهاية. من حصله أرجو أن يجمع بين الرواية والدراية. اختصرت فيه كتاب طبقات القراء الكبير الذي سميته: نهاية الدرايات في أسماء رجال القراءات. وأتيت فيه على جميع ما في كتابي الحافظين أبي عمرو الداني وأبي عبد الله الذهبي رحمهما الله وزدت عليهما نحو الضعف...


غاية النهاية في طبقات القراء (2/ 265)
المؤلف: شمس الدين أبو الخير ابن الجزري، محمد بن محمد بن يوسف (المتوفى: 833هـ)
3480- محمد بن مكي بن محمد بن حامد3 أبو عبد الله الجزيني الشافعي كذا كتب بخطه لي في استدعاء, ولكنه شيخ الشيعة والمجتهد4 في مذهبهم، ولد بعد العشرين وسبعمائة، ورحل إلى العراق وأخذ عن ابن المطهر وغيره, وقرأ القراءات على أصحاب ابن مؤمن وذكر لي ابن اللبان أنه قرأ عليه، وهو إمام في الفقه والنحو والقراءة, صحبني مدة مديدة فلم أسمع منه ما يخالف السنة ولكن قامت عليه البينة بآرائه5 فعقد له مجلس بدمشق واضطر, فاعترف ليحكم بإسلامه الشافعي فما حكم وجعل أمره إلى المالكي فحكم بإراقة دمه, فضربت عنقه تحت القلعة بدمشق وكنت إذ ذاك بمصر وأمره إلى الله تعالى.


ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة، ج‌3، ص: 304‌
فرع:تجوز القراءة بالمتواتر، و لا تجوز بالشواذ. و منع بعض الأصحاب من قراءة أبي جعفر و يعقوب و خلف «1» و هي كمال العشر، و الأصح جوازها، لثبوت تواترها كثبوت قراءة القرّاء السبعة


روض الجنان في شرح إرشاد الأذهان (ط - الحديثة)، ج‌2، ص: 700‌
و المراد بالإعراب هنا ما تواتر نقله منه في القرآن، لا ما وافق العربيّة مطلقاً، فإنّ القراءة سنّة متّبعة، فلا تجوز القراءة بالشواذّ و إن كانت جائزةً في العربيّة.و المراد بالشاذّ ما زاد على قراءة العشرة المذكورة، كقراءة ابن مسعود و ابن محيصن.و قد أجمع العلماء على تواتر السبعة، و اختلفوا في تمام العشرة، و هي قراءة أبي جعفر و يعقوب و خلف. و المشهور بين المتأخّرين تواترها، و ممّن شهد به الشهيد «1» رحمه اللّه، و لا يقصر ذلك عن ثبوت الإجماع بخبر الواحد، فتجوز القراءة بها، مع أنّ بعض محقّقي القرّاء من المتأخّرين أفرد كتاباً في أسماء الرجال الذين نقلوها في كلّ طبقة، و هُمْ يزيدون عمّا يعتبر في التواتر، فتجوز القراءة بها إن شاء اللّه.






ابوالفضل رازي-اگر لایحصی افراد امت، مختار قرائت داشته باشند، همه را سبعة احرف سامان میدهد
ابن جزري-تعدد نزول قرائات قطعی است-و با تعدد فتوای فقهاء فرق میکند
قطب راوندی-فقه القرآن-علی مذهبنا-نعمل بالقراءتين
التبیان-الشیخ الطوسی-وجوه القرئات-کلهاحق-کلهاصواب
فالجمیع قرائة أمیرالمؤمنین-سید شمس الدین-جزیره خضراء-با ترجمه النجم الثاقب صاحب فصل الخطاب
كان نافع يقرئ الناس بجميع القراءات-أأحرم من نفسي ثواب القرآن؟-إذا جاء من يطلب حرفي أقرأته به
مصادیق تعدد قرائات در کافی شریف و جمع آن با حدیث حرف واحد
کلام صاحب المیزان راجع به تعدد نزول قرائات
القراءة سنة متبعة-رد حماد الراویة
تواتر قراءات سبع


تاريخ الإسلام ت بشار (4/ 39)
وقيل: إن حمادا قرأ القرآن من المصحف فصحف في نيف وثلاثين موضعا.

وفيات الأعيان (2/ 210)
وكان حماد المذكور قليل البضاعة من العربية، قيل إنه حفظ القرآن الكريم من المصحف، فصحف في نيف وثلاثين حرفاً، رحمه الله تعالى.




الحجة للقراء السبعة (1/ 8)
المؤلف: الحسن بن أحمد بن عبد الغفار الفارسيّ الأصل، أبو علي (المتوفى: 377هـ)
ولم يمل «1» أحد الألف من (مالك) «2»
__________

الحجة للقراء السبعة (1/ 40)
والإمالة في (مالِكِ) في القياس لا تمتنع، لأنّه ليس في هذا الاسم ممّا يمنع الإمالة شيء، وليس كلّ ما جاز في قياس العربية تسوغ التلاوة به حتى ينضم إلى ذلك الأثر المستفيض بقراءة السلف له، وأخذهم به لأنّ القراءة سنة «2».


جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌9، ص: 292
و المرسل المشهور نقلا في كتب الفروع لأصحابنا و عملا «القراءة سنة متبعة»


كتاب الصلاة (للشيخ الأنصاري)؛ ج‌1، ص: 354
و قد ذكر الشارح «9» و سبطه «10» أنّ المراد بالإعراب ما تواتر نقله منه في القرآن لا ما وافق العربية، فإنّ القراءة سنّة متّبعة، و هو حسن مع عدم العلم بكون ذلك الإعراب الخاص من قياسات القرّاء و مقتضيات قواعدهم


* * * * *
كتاب الصلاة (للشيخ الأنصاري)؛ ج‌1، ص: 355
نعم، دعوى كون جميع إعرابها موكولا مفوّضا إلى ما يقتضيه قواعد العربيّة خلاف الظاهر، بل المقطوع، إذ الظاهر أنّ أكثر الإعرابات و النقط كانت محفوظة في الصدور بالقراءة على مشايخها خلفا عن سلف، لأنّ اهتمام الصحابة و التابعين بالقرآن أشدّ من أن يهملوا الإعرابات و النقط المتلقاة عن النبيّ صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم. و إليه ينظر ما حكي عن بعضهم من أنّ أئمة القراءة لا يعملون بشي‌ء من حروف القرآن على الأفشى في اللغة و الأقيس في العربيّة، بل على الأثبت في الأثر و الأصح في النقل، و إذا ثبتت الرواية لم يردّها قياس عربية و لا فشو لغة، لأنّ القراءة سنّة متّبعة «4» انتهى.



* * * * *
كتاب الصلاة (للشيخ الأنصاري)؛ ج‌1، ص: 592
أو تواتر جواز القراءة بها، بل وجوبها عن الأئمّة عليهم السلام، كما حكاه بعض سادة مشايخنا عن بعض الأفاضل «2»، و بعض مشايخنا المعاصرين عن الفريد البهبهاني في حاشية المدارك «3» و إنّها المرادة ب‍ «قراءة الناس» التي ورد في رواية سالم بن أبي سلمة «4» و خبر محمد بن سليمان «5» و خبر سفيان بن السمط «6» و المرسل المشهور «7»: «إنّ القراءة سنّة متّبعة»، المؤيّدة بما عن «8». مفتاح الكرامة و غيره «9» من الاتفاق على عدم جواز القراءة بما عدا السبع أو العشر، مضافا إلى أصالة عدم كون غيره قرآنا بعد الإجماع- محققا و منقولا- على الجواز.




كتاب الصلاة (للشيخ الأنصاري)؛ ج‌1، ص: 595
و كيف يحتمل أن يكون مثل الإمالة الكبرى التي يقرأ بها الكسائي و حمزة- اللذين تلمّذ أوّلهما على أبان بن تغلب، المشهور في الفقه و الحديث، و على ثانيهما، الذي قرأ على حمران بن أعين، الذي هو من أكابر الرواة و القارئين على أبي الأسود الدؤلي، القارئ على أمير المؤمنين عليه السلام، بل قرأ على جعفر بن محمد عليهما السلام، مع اشتهار ذلك عنهما، و عدم هجر قراءتهما لذلك- أن يكون لحنا في العربية بحيث يخرج عنها و تبطل بها الصلاة؟! و يظهر من كلام العلّامة في المنتهى: عدم الخلاف في ذلك، حيث قال:
و أحبّ القراءات إليّ: ما قرأه عاصم من طريق أبي بكر بن عيّاش و طريق أبي عمرو بن العلاء، فإنها أولى من قراءة حمزة و الكسائي، لما فيهما من الإدغام و الإمالة و زيادة المدّ، و ذلك كلّه تكلّف، و لو قرأ به صحّت صلاته بلا خلاف «2».


الإحكام في أصول الأحكام لابن حزم (4/ 171)
علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري(384 - 456 هـ = 994 - 1064 م)
ومن العجب ... قال أبو محمد فكيف يقولون مثل هذا أيجيزون القراءة هكذا فلعمري لقد هلكوا وأهلكوا وأطلقوا كل بائقة في القرآن أو يمنعون من هذا فيخالفون صاحبهم في أعظم الأشياء وهذا إسناد عنه في غاية الصحة وهو مما أخطأ فيه مالك مما لم يتدبره لكن قاصدا إلى الخير ولو أن أمرا ثبت على هذا وجازه بعد التنبيه له على ما فيه وقيام حجة الله تعالى عليه في ورود القرآن بخلاف هذا لكان كافرا ونعوذ بالله من الضلال قال أبو محمد فبطل ما قالوه في الإجماع بأوضع بيان والحمد لله رب العالمين



دو مورد که مرحوم رضي انکار تواتر میکنند، ارسال مسلم است که منظور از تواتر، تواتر الی الشارع است نه صاحب قرائت:

شرح الرضي على الكافية (2/ 336)
والظاهر أن حمزة جوز ذلك بناء على مذهب الكوفيين لأنه كوفي، ولا نسلم تواتر القراءات



النشر في القراءات العشر (1/ 166)
وقال حمزة: ما قرأت حرفا من كتاب الله إلا بأثر.



******************************

******************************

نکته مهم: هر چند در قرن سوم، قرائت قرآن کریم به معنا، متروک شده و در مقام عمل مستنکر حساب میشد، اما مبنای ابن عیینه و وهب و مالک و.. در فهم سبعة احرف هنوز باقی بود، و لذا در نقل ابن عبد البر غیر از سفیان و وهب، نام از طبری هم میبرد که میگوید اختلاف قرائت مدنیین و عراقیین همگی حرف واحد است، یعنی طبری هم تعدد قرائات رایج را حرف واحد میدانست و لذا میگفت که شش حرف در دست ما نیست، و شاهد دیگر اینکه معنای سبعة احرف طبق فهم ابن عیینه و نظائرش هنوز در قرن سوم باقی بود سخن طحاوی است که او هم میگوید شش حرف از بین رفته است چون نیاز به آنها در زمان ضرورت بود، و از اینجا اهمیت و زرنگی کار ابن مجاهد معلوم میشود که این خلأ را پر کرد، و با کار خودش معنای سبعة احرف را از مبنای ابن عیینه به مبنای جدید سوق داد، و لذا وقتی از کار او صد سال گذشت، مکی بن ابیطالب در الابانة به طبری ایراد میگیرد که چرا میگوید مصحف عثمان فقط بر حرف واحد است و شش حرف نیست، میگوید قراءات رایجه جزء احرف سبعة است و نه اینکه همگی یک حرف از احرف سبعة باشد، روشن است که طبق این مبنا، اصلا سبعة احرف به معنای قرائت عمدی به مرادف لفظ قرآن نیست، و مقصود همان قراءات منقوله توسط قراء است، خواه یحتمله الرسم یا لایحتمله باشد، پس طبری هم طبق این مبنا با حرف الابانة اصلا مشکلی ندارد، بلکه طبق مبنای ابن عیینه میگفت که مصحف عثمان تنها یک حرف دارد هر چند قراءات متعدده دارد، یعنی میگفت در مصحف عثمان، تعمد نقل به مرادف کلام خدا وجود ندارد، هر چند یک قسمت عبارت او در مقدمه تفسیر خیلی موافق این برداشت نیست اما مجموعا میتوان گفت مقصود نهاییش این بوده است، اما کلام طحاوی که صریح است در اینکه شش حرف دیگر، مرادفهای تسهیلی و مردمی بوده است.





ویرایش یک عبارت از فایل آقای ح-س:
با اینکه بسیاری از بزرگان شیعه در جمع بین دو دسته روایتِ «نزول بر حرف واحد» و «نزول بر سبعة احرف» درمانده می‌شدند1، اما رواج قرائات متعدد از قرآن کریم به نحو متواتر، چنان بود که تا قبل از پیدایش و استفاده از صنعت چاپ در نشر مصحف، که رواج تک‌قرائتی را در جوامع مسلمان گسترش داد، – در حدی که جستجو شد - احدی از علمای شیعه یافت نشد که از حدیث «نزول واحد» برای رد «وجود قرائات متعدد متواتر» استفاده کند، و خیلی تفاوت میکند که حدیث حرف واحد در قبال حدیث سبعة احر قرار داده شود، و اینکه به وسیله حدیث حرف واحد تعدد قراءات مردود دانسته شود، شیخ طوسی و طبرسی در تبیان و مجمع در مقدمه کتاب، دو حدیث را به ظاهر متهافت دیدند اما نگفتند پس تعدد قراءات متواتره رایجه مردود است، بلکه در ذیل آیه شریفه لوجدوا فیه اختلافا کثیرا تضریح میکنند که وجوه قراءات همگی صواب و حق است، و ظاهرا اول بار در قرن یازدهم است که این تعارض بین حدیث حرف واحد و تعدد قراءات مطرح می‌شود و امثال مرحوم فیض کاشانی (۱۰۹۰)1 و سید نعمت الله جزائری (متوفی 1۱۱۲)2 از چنین تنافی‌ای سخن گفته‌اند؛ و خوشبختانه در کلام هر دو نفر شاهد آمده بر تعدد قراءات، در صافی روایت کلا القرائتین حق آمده، و در منبع الحیاة اعتراف به نظر جمهور المجتهدین من اصحابنا شده، و متاسفانه کم رنگ شدن سنت اقراء (تعلیم و تعلم قرائات قرآن که شبیه سنت تحدیث و البته بسیار گسترده‌تر و جدی‌تر از آن، در بسیاری از بلاد اسلامی رواج داشته و دارد) و تعدد قرائاتی که به نحو متواتر به رسول الله ص می‌رسید از سویی، و نشر گسترده مصحف تک‌قرائتی بر اساس قرائت حفص از عاصم از سوی دیگر، موجب شد برخی دیگر از بزرگان (بویژه مرحوم وحید، از علمای بزرگ اصولی) جانب این برداشت محدثین از معاصرینشان را بگیرند، و حدیث نزول بر حرف واحد را نافی تعدد قراءات به حساب آورند و قول جمهور المجتهدین فراموش شود، و این فضا روز به روز در بستر عمومی علمای شیعه تقویت شود، و اینکه زمانی در قرن ششم قطب راوندی به اصحابنا تعدد قراءات را نسبت میدادند در قرن دوازدهم وحید بهبهانی به اصحابنا وحدت قرائت را نسبت بدهند.





۱- گردن شیعه گذاشتن قفاری قرآن ابن شنبوذو و زمخشری روایات احزاب و رضاع
۲- اقراء و اسناد در ایران
۳- دو اجماع قولی و عملی شیعه که مکمل هم هستند در قرائت به متواتر و پرهیز از قرائت به مترادف
۴- اقوال در تصریح قرائت صحابه به غیر از متواتر فعلی و نیز تصریح به معنای سبعت احرف بالزیادة و النقصان
۵- جدا کردن دقیق دو بحث، یکی اصل تعدد نزول و تواتر تعدد قرائت در بعض موارد مورد ابتلا مثل ملک و مالک، و دوم تواتر تمام قرائات سبع و عشر، نوعا اشکالات بر دوم میشود و نتیجه گرفته میشود نفی تعدد قرائت مطلقا، یعنی تحلیل موضوع در روش موضوع‌محور به متیقن التواتر بالتعدد و مختلف فیه



چگونه شیعه (مثل استحباب جهر به بسمله) بطلان صلاة را به ترک بسم الله اعلان کردند اما در بطلان صلاة به ملک و مالک تقیه کردند؟ راجع این صفحه را:
صفحه ۲۲۱ استثنوا ذلک را دقت کنید، چگونه استثناء را محکم جا انداختند اما در اصل کلام وحی که ملک یا مالک است تقیه کردند؟ آیا این ممکن است؟-كلام مفصل مفتاح الكرامة





ابوشامه ابن مقسم را با ابن شنبوذ در کلام ابوطاهر مخلوط کرده فراجع:

المرشد الوجيز إلى علوم تتعلق بالكتاب العزيز (1/ 187)
قلت: هذا الشخص المشار إليه هو أبو الحسن [74 ظ] محمد بن أحمد بن أيوب بن الصلت المقرئ المعروف بابن شنبوذ البغدادي (2) في طبقة ابن مجاهد مقرئ مشهور.





















در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته

این روزها متعدد از اعجاز قرآن سؤال میشود، و گویا منشأ آن، کتابی است که اخیرا در فضای مجازی منتشر شده که معجزه بودن قرآن و تحدی قرآن را مورد نقد قرار میدهد، و این سبب شد تا به یاد این تاپیک بیفتم.
....
پس روش صحیح در طرح سؤال از اینکه قرآن چگونه میتواند معجزه باشد؟ آن است که ابتدا ببینیم قرآن چیست؟
وقتی میگوییم قرآن چیست؟ نه میتوانیم از حیثیت لفظ بودن قرآن صرف نظر کنیم و نه از حیثیت مفاهیم و معانی قرآن عبور کنیم، همانطور که عرض کردم همه را با هم به عنوان یک کل باید در نظر بگیریم.

و وقتی از حیثیت لفظ بودن قرآن سخن میگوییم، فورا سر و کار ما با حروف است، حرف، تنها یک صوت نیست، جهت آکوستیک حرف، فقط بخشی از فونتیک است، فون به هر صوتی گفته نمیشود، در ابتدای شرح الأمثلة آمده: «بدان که هر آوازی که بوده باشد آن را عرب صوت خواند و هر چه از دهن بیرون آید و معتمد بر مخرج فم بوده باشد آن را لفظ خوانند و لفظ بر دو قسم است....»، برای بررسی سایر جهات فونتیک: (articulatory phonetics), (acoustic phonetics), (auditory phonetics) به اینجا مراجعه کنید: Phonetics

و جالب است که قرآن آشکارا بر حروف تکیه میکند، به طوری که اگر حروف مقطعه را از قرآن بگیریم، دیگر اصلا قرآن، قرآن نیست، و جالبتر اینکه کتابی سراغ نداریم در تمام تاریخ بشر، که این روش قرآن را داشته باشد.

و نکته حائز اهمیت که در آیات تحدی مشاهده میشود، این که وقتی قرآن میگوید اگر جن و انس به کمک هم بیایند و بخواهند مثل قرآن بیاورند نمیتوانند، نمیگوید یک سوره مثل قرآن بیاورند، اینجا با اشاره به «هذا» و واژه قرآن میگوید:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا

ظهیر، پشتیبانی و کمک و تعاون بر یک کار است، وقتی تحدی میکند به کمک کردن تمام جن و انس، اینجا حتما باید اشاره به هویت و جوهره یک واحد به عنوان کل، بنماید تا معلوم شود که تحدی نسبت به این قرآن است با همه شئونش.
.

در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
و جالب است که قرآن آشکارا بر حروف تکیه میکند، به طوری که اگر حروف مقطعه را از قرآن بگیریم، دیگر اصلا قرآن، قرآن نیست، و جالبتر اینکه کتابی سراغ نداریم در تمام تاریخ بشر، که این روش قرآن را داشته باشد.

و نکته حائز اهمیت که در آیات تحدی مشاهده میشود، این که وقتی قرآن میگوید اگر جن و انس به کمک هم بیایند و بخواهند مثل قرآن بیاورند نمیتوانند، نمیگوید یک سوره مثل قرآن بیاورند، اینجا با اشاره به «هذا» و واژه قرآن میگوید:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا

ظهیر، پشتیبانی و کمک و تعاون بر یک کار است، وقتی تحدی میکند به کمک کردن تمام جن و انس، اینجا حتما باید اشاره به هویت و جوهره یک واحد به عنوان کل، بنماید تا معلوم شود که تحدی نسبت به این قرآن است با همه شئونش.
تحلیل هویت‌های شخصیتی پسین، میتواند بسیار غامض و پیچیده باشد، بخصوص هویت‌هایی که از پشتوانه زبان برخوردار هستند، زبان(Language) غیر از کلام(Speech) است، زبان منبع تولید کلام است، هر چند خود زبان مثل زبان فارسی، هویت شخصیتی پسین دارد، اما کلام(سخن،گفتار) فارسی که از زبان فارسی تولید میشود محتاج تحلیل جداگانه از هویت شخصیتی پسین خود است.

مقدمات دیگری هست که اگر بخواهم به آنها بپردازم از اصل نکته‌ای که راجع به اعجاز قرآن کریم و تحدی آن است باز میمانم، و اگر فرصت شد بعدا نکات دیگر را بررسی میکنیم.

نکته اصلی که میخواهم عرض کنم اینکه تحدی قرآن کریم در مقابل جن و انس، یک تحدی لایه‌ای است، تحدی، یک رمز اصلی و لایه مرکزی دارد، و آن اصل است، تحدی به هویت شخصیتی قرآن کریم است، اما از آنجا که هویت شخصیتی، شئون بسیار زیادی دارد، این تحدی اصلی و مرکزی، خود را در لایه‌های دیگر هم نشان میدهد.

در چند پست قبلی عرض کردم که وقتی قرآن جن و انس را دعوت میکند که همکاری کنند و پشت در پشت یکدیگر بیایند تا مثل قرآن بیاورند، تمام هویت قرآن را مورد تحدی قرار میدهد، یعنی تحدی را متوجه لایه مرکزی و اصلی میکند:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا
ترجمه کاویانپور:
بگو، اگر انسانها و جنيان همه جمع شوند و بخواهند نظير اين قرآن را بياورند، هرگز نمیتوانند نظير آن را بياورند، هر چند به همديگر كمك كنند.

در این آیه از یک واقعیت سخن میگوید، اما در بعض آیات دیگر که با مخاطب محاجة میکند، هر چند نام از سوره میبرد اما آن را مقدمه اشاره به رمز اصلی تحدی قرار میدهد:

11|13|أم يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، فإلم يستجيبوا لكم فاعلموا أنما أنزل بعلم الله وأن لا إله إلا هو فهل أنتم مسلمون
ترجمه كاويانپور، ص: 223
يا اينكه مى‏گويند: (قرآن) ساخته و پرداخته خود اوست. بگو، پس شما هم با كمك كسانى كه توانايى دارند (و اهل علم و دانشند) ده سوره نظير آن ساخته‏‌ها را بدون وحى خدا بياوريد، اگر شما راست مى‏گوييد. (13) و اگر آنها نتوانستند جواب شما را بدهند، بگو، پس بدانيد كه (اين كتاب) تنها بعلم خدا نازل شده است و بدانيد جز او هيچ معبودى نيست. با اينحال آيا شما اسلام را خواهيد آورد؟ (14)

به فاء «فاعلموا انما انزل بعلم الله» دقت کنید، میفرماید اگر نتوانستید پس بدانید که این به علم خدا نازل شده، خدا و علم خدا، یعنی چه؟ یعنی جن و انس و... همگی جمع شوند، مخلوق هستند، خدا نیستند، مبدء تکوین نیستند، احاطه به همه چیز ندارند، پس نمیتوانند مثل قرآن که آیینه تمام نمای علم خدا و مبدء مطلق است بیاورند، پس قرآن از آن حیث که هویتش، تدوین تمام تکوین است، مورد تحدی است، نه اینکه مثلا فصاحت و بلاغتش محور تحدی باشد.

و همچنین این آیات بعدی را ملاحظه کنید، چند ترجمه که نگاه کردم هیچکدام «تفصیل الکتاب» را درست ترجمه نکردند:

10|37|وما كان هذا القرآن أن يفترى من دون الله ولكن تصديق الذي بين يديه وتفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين ، أم يقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه ولما يأتهم تأويله كذلك كذب الذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين
ترجمه كاويانپور:
و اين قرآن كتابى نيست كه بتوان آن را بغير خدا نسبت داد (كلام خداست) و كتاب آسمانى پيشين را تأييد و تصديق ميكند و آن را بتفصيل بيان ميدارد. هيچ شك و ابهامى در آن نيست كه از جانب پروردگار عالميانست. (37) آيا ميگويند: كه آن ساختگى است؟ بگو، اگر راست مى‏گوييد و در اين گفتارتان صادقيد، سوره‏‌اى نظير (يكى از سوره‏‌هاى) آن بياوريد و غير از خدا از هر كسى ميخواهيد و ميتوانيد كمك بگيريد. (38) (چنان نيست كه ميگويند) بلكه چيزى را تكذيب ميكنند كه معلوماتى درباره آن ندارند و حقيقت آن را درك نكرده‌‏اند. گذشتگان آنان نيز (آيات خدا و پيامبران او را) تكذيب كردند. پس بنگر سرانجام كار ستمكاران چگونه بود. (39)

به عبارت: «لم یحیطوا بعلمه» نگاه کنید، میفرماید سنخ علم قرآن، سنخ علمی است که تمام ما سوی الله را یارای احاطه به علم آن نیست، چرا؟ چون علم خداست، و غیر خدا ممکن نیست به علم خدا احاطه پیدا کند.


همچنین دقت بفرمایید در: «بسورة مثله» ابتدا «هذا القرآن» دارد و ضمیر ه در «مثله» به قرآن برمیگردد، نه به سوره که مؤنث است، و این نکته را در چند پست قبل عرض کردم که اگر به سوره تحدی میشود، به خود سوره نیست، بلکه به عنوان سوره‌ای از قرآن، مورد تحدی است، تحدی اربیتالی و لایه‌ای است، یعنی سوره به عنوان عضوی و جزئی از کل مورد تحدی است، و این نکته مهمی است که لوازم زیادی دارد، و اگر در الفاظ قرآن، در معارف توحیدی قرآن، در پیام محوری قرآن، در انگیزش دار بودن پیام محوری قرآن، در فصاحت و بلاغت و بیان قرآن، در دخالت صرف در ناتوانی مورد تحدی قرآن، در اخبار به غیب قرآن، در نظم ریاضی قرآن، و.. ادعای معجزه بودن قرآن شود، همگی باید با ملاحظه لایه مرکزی تحدی، یعنی تدوین تکوین بودن قرآن، فهم شود.


و متاسفانه ترجمه‌ها عبارت «و تفصیل الکتاب» را دقیق معنا نکردند، واژه «الکتاب» لغت خاص خود در فرهنگ قرآن کریم دارد، الکتاب یعنی جملگی کتاب، همه کتاب، نه هر کتاب آسمانی یا...، قرآن باز شده همه کتاب است، که این مطلب مجال بیشتری نیاز دارد اگر توفیق بود ان شاء الله تعالی
.

در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
شما به من می گویید اگر در قرآن شک داری اگر راست می گویی مثلش را بیاور.
منطقا آیا من حق ندارم بپرسم که مقصود شما مثل از چه جهت است؟ مثلا اگر مقصودتان از حیث زیبایی کلام است من زبایی آن را اذعان می کنم اما مثلا فلان شعر را می آورم. اگر مقصودتان از حیث احاطه به اخبار غیبی است من اخبار او از غیب را قبول دارم اما مثلا فلان خبر را می دهم.
خوب؛ شما می فرمایید از این حیث که کتابی باشد که تدوین تکوین باشد.
بنده می گویم اول اثبات کنید که تدوین تکوین است؛ اگر اثبات کردید من قطعا نمی توانم مثلش را بیاورم.
این بود که عرض کردم«بار استدلال را بر دوش مخاطب می گذارید»

در واقع هردو شک نداریم که قرآن از جنس کلام است.
شما می فرمایید اگر راست می گویی یک کلام مثل این بیاور؟
بنده طبیعی است که بپرسم از چه جهت مثل این؟

یعنی شما اول باید بگویید چه از چه جهت مثل این باشد؛ و آن جهت باید جهتی باشد که وجود اصل آن جهت برای بنده قابل قبول باشد سپس یا اقدام به آوردن مثل می کنم که شما که مدافعید نشان می دهید مثل من واقعا مثل نبوده؛ یا تسلیم می شوم و اعلام می کنم که مثل ندارد.
الان در مواردی که قدما محور اعجاز قرار می دادند (مثل بلاغت و اخبار از غیب و ...) برخورداری قرآن از آن ویژگیها مورد قبول خصم بود و از آنجا به بعد کار خصم شروع می شد. پس مرتبه اول برعهده مدافع قرآن است که بگوید مثل از چه جهت.
بله در مرحله بعد خصم باید بعد از اینکه اصل وجود آن جهت را پذیرفت اقدام به آوردن مثل یا اعلام ناتوانی کند؛ و اگر اقدام ایجابی کرد دوباره وظیفه مدافع است که نشان دهد واقعا مثل نیاورده و آن مثل خیلی سخیف است.
این سخن شما در موردی است که هویت چیز مورد تحدی، مبهم باشد، مثلا بگویند مثل یک مرکب بیاور، اینجا جا دارد بپرسد آیا منظور از مرکب چه نوع مرکبی است؟ و از چه جهت، مثلیت منظور است؟ آیا هواپیما یا کشتی یا ماشین یا.. منظور است؟ چرا بحث هویت شخصیتی پسین را جلو انداختم؟ برای همین منظور بود که هویت شخصیتی از حیث هویت، ابهام ندارد، و عرض کردم حتی اگر نسبت به کلیاتی که صبغه کلیت در آنها روشن است مثل بدن انسان، و آن هم کلیت پسینی، که ظاهرا در اثر تجرید به دست میاید، باز بتوانیم نگاه هویت شخصیتی بکنیم، میتوانیم بدون ذکر جهت خاص، بگوییم مثل بدن بیاور، و میتوان بحث وضع عام موضوع له عام که اصولیین میگویند با نگاهی دیگر به وضع خاص موضوع له خاص برگرداند.

هر هویتی یک مشخصه بارز دارد که از آن صرف نظر نمیشود، مثلا اگر کسی بگوید مثل دیوان حافظ بیاور، و کسی یک کتاب نثر آورد به او میگویند این که مثل دیوان حافظ نیست، و لذا اگر منظورشان مطالب عرفانی حافظ باشد تصریح میکنند که مثل حافظ در عرفانیات بیاور، اما اینکه فرمودید: «شما می فرمایید اگر راست می گویی یک کلام مثل این بیاور؟ بنده طبیعی است که بپرسم از چه جهت مثل این؟» آیا اگر بگویند مثل حافظ بیاور، و اصلا این سؤال مطرح نشود که از چه جهت مثل آن بیاور، درخواست و تحدی عبث و سفهی است؟ ظاهرا مشکلی ندارد، بلکه عرفی است، چرا؟ چون هویت مبهم ندارد، و تحدی به هویت او شده است، تا بعدا موازنه و محاجه صورت گیرد.

بلی این هست که اساسا مثلیت را نمیتوان از وجه شبه جدا کرد، پس «مثل این بیاور» در بطن خود وجه شبهی لامحاله دارد، ولی غیر از این است که قوام تحدی به ذکر وجه شبه باشد، و هر چند معروف است که تحدی قرآن برای مشرکین در آوردن کلام فصیح و بلیغ مثل قرآن است، اما به گمانم در قبل و بعد آیات تحدی، نکاتی است که میتوان وجه شبه در مثلیت را فهمید، و میتوان گفت نوعا وجه شبه در تحدی، مسأله فصاحت و بلاغت کلامی نیست هر چند شرط کار است، مثلا در آیه ۴۹ و ۵۰ از سوره مبارکه قصص، محور میشود هدایت که مطلوب فطری همه بشر است، و سپس اشاره میکند که رمز اینکه نمیتوانند مثل تورات و قرآن بیاورند چون مسأله مسأله هوای نفس است، در آیه ۵۰ فاء تفریع آمده است، و قبلا در پست ۹۸ فاء در آیه ۱۳ سوره هود فإن لم يستجيبوا لكم فاعلموا.. را توضیح دادم، اما آیه سوره قصص:

28|49|قل فأتوا بكتاب من عند الله هو أهدى منهما أتبعه إن كنتم صادقين ، فإن لم يستجيبوا لك فاعلم أنما يتبعون أهواءهم ومن أضل ممن اتبع هواه بغير هدى من الله إن الله لا يهدي القوم الظالمين

در هر دو سوره هود و قصص، با فاء تفریع، اشاره به رمز عدم توانایی شده است:

11|13|أم يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، فإلم يستجيبوا لكم فاعلموا أنما أنزل بعلم الله وأن لا إله إلا هو فهل أنتم مسلمون

در سوره قصص، مربوط به انگیزه است، وقتی هدف تابع هوای نفس باشد، ممکن نیست بتواند با هدف الهی تابع امر خدا، مقابله کند، و در این جهت، تورات هم مثل قرآن است، و در سوره هود، مربوط به قصور علمی است، چون پشتوانه قرآن کریم علم خداوند متعال است، ممکن نیست مخلوق که آن پشتوانه علمی را ندارد بتواند مثل قرآن بیاورد، و از این جهت هم هر چند تورات پشتوانه علم الهی دارد اما چرا خداوند به تورات تحدی نکرده است؟ اینجاست که مسأله تدوین نگاشتی مطرح میشود، و حروف مقطعه که در تورات نیست نقش احکام و تفصیل را تبیین میکند، و تدوین اخباری برای غیر محیط به تکوین هم ممکن است، نظیر انباء حضرت آدم ع به ملائکه، أنبئهم بأسمائهم، نه: علّمهم، اما در مورد خود آدم ع: علّم آدم الاسماء، و احاطه در تدوین نگاشتی نیاز است، و در سوره یونس به مسأله احاطه علمی اشاره شده است، که قبلا در پست ۹۸ توضیحات بیشتری عرض کردم:

10|37|وما كان هذا القرآن أن يفترى من دون الله ولكن تصديق الذي بين يديه وتفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين ، أم يقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه ولما يأتهم تأويله كذلك كذب الذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين

در سوره یونس و هود به مسأله افتراء هم اشاره شده است، یعنی گاهی خود سخن را نسبت به خدا دادن، و ار زبان خدا حرف زدن، مؤنه بسیار زیادتری میخواهد، و لذا میگوید شما اگر میتوانید اینچنین افتراء بیاورید، و با تاکید بر این جهت شاید در آیه سوره مبارکه طور تعبیر حدیث آمده و جهت مماثلت یک جهت بیرونی است که افتراء باشد:

52|33|أم يقولون تقوله بل لا يؤمنون فليأتوا بحديث مثله إن كانوا صادقين

بلکه اساسا شک و ریب در قرآن به همین کلام خدا بودنش برمیگردد، در آیه ۲۳ سوره مبارکه بقرة تعبیر ریب آمده، و فاء تفریع در آیه بعدی انگیزه تحدی را این قرار میدهد که خلاصه اگر عملا دیدید که نتوانستید پس به فکر معاد و آخرت خود باشید که آن تحدی مربوط به مخاطب جستجوگر حق میشود:

2|23|وإن كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله وادعوا شهداءكم من دون الله إن كنتم صادقين فإن لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التي وقودها الناس والحجارة أعدت للكافرين


این مربوط به آیاتی که رسما در مقام تحدی است، اما آیات زیادی است که کارآمدی قرآن کریم را بیان میکند که به نحوی میتوان آنها را در زمره آیات تحدی آورد، و همچنین روایاتی که شئونات و مقامات قرآن را توضیح میدهد، مثل:

13|31|ولو أن قرآنا سيرت به الجبال أو قطعت به الأرض أو كلم به الموتى بل لله الأمر جميعا

59|21|لو أنزلنا هذا القرآن على جبل لرأيته خاشعا متصدعا من خشية الله وتلك الأمثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون

56|75|فلا أقسم بمواقع النجوم وإنه لقسم لو تعلمون عظيم إنه لقرآن كريم في كتاب مكنون لا يمسه إلا المطهرون تنزيل من رب العالمين أفبهذا الحديث أنتم مدهنون وتجعلون رزقكم أنكم تكذبون

25|33|ولا يأتونك بمثل إلا جئناك بالحق وأحسن تفسيرا

5|83|وإذا سمعوا ما أنزل إلى الرسول ترى أعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق يقولون ربنا آمنا فاكتبنا مع الشاهدين

و... و همچنین تعابیر روائی مثل: له نجوم و علی نجومه نجوم، الحالّ المرتحل، أعلم ذلک من کتاب الله، لا تفنی عجائبه و لا تنقضي غرائبه، و..
.



و اما لسان قرآن راجع به این موضوع که خیلی جالب است:

ولقد آتيناك سبعا من المثاني والقرآن العظيم (حجر ۸۷) --> الله نزل أحسن الحديث كتابا متشابها مثاني (زمر ۲۳)
ولا حبة في ظلمات الأرض ولا رطب ولا يابس إلا في كتاب مبين (انعام ۵۹) --> الر تلك آيات الكتاب المبين (۱)- طسم تلك آيات الكتاب المبين.
ويوم نبعث في كل أمة شهيدا عليهم من أنفسهم وجئنا بك شهيدا على هؤلاء ونزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء وهدى ورحمة وبشرى للمسلمين (نحل ۸۹)
وما كان هذا القرآن أن يفترى من دون الله ولكن تصديق الذي بين يديه وتفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين (یونس ۳۷)
لقد كان في قصصهم عبرة لأولي الألباب ما كان حديثا يفترى ولكن تصديق الذي بين يديه وتفصيل كل شيء وهدى ورحمة لقوم يؤمنون (یوسف ۱۱۱)











قضیه بسیار جالب از جرعه‌ای از دریا راجع به اینکه قرائت ابن مسعود به کربلائی کاظم داده شده بود-ایجاد شده توسط: حسین


تواتر قرائات عشر؛ فقه الحدیث روایت «القرآن نزل علی حرف واحد-ایجاد شده توسط: محمد مهدی ع