بسم الله الرحمن الرحیم

مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير

فهرست مباحث علوم قرآنی



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

بسم الله الرحمن الرحيم

توفيق رفيق شد بحث‌هاي عزيزان را راجع به مسأله تحريف قرآن مرور كردم، اما سؤالي که برایم مطرح شد اينکه بنده شیعه هستم اما از وقتی خودم را شناختم حرف به حرف مصحف شریف برایم محترم بوده، فتوای همه مراجع است دست بدون طهارت بر یک حرف مصحف نمیتوان گذاشت، و این مال امروز نیست، تمام شیعه از عالم و عامي از فقیه و مقلد از عصر ائمة تا امروز فرهنگسازي کردند، و منکر این مطلب چشم خود را به واضحات میبندد، صغیر و کبیر شیعه برای ختم قرآن چه میکنند، شبهای قدر حتی یک ورق قرآن بر سر میگیرند و خدا را به آن قسم میدهند، بیع مصحف را زیبنده نمیدانند و به جای کلمه خرید میگویند هدیه کردم، افتخار میکنند که کربلائي کاظم ساروقي به عنایت حضرت حجت حافظ قرآن شد با عجائبي که در شرح حالش آمده، و ....

اگر این مصحف نعوذ بالله ربطي به قرآن ندارد پس این همه سفارش اهل البیت به قرآن برای چیست؟ آیا معقول است برای مصحف در منزل خودشان باشد؟ علاوه اینکه مصحف دیگری هم به دست شیعه ندادند بلکه از قرائت غیر آن هم نهي کردند.



اين سؤال از اهميت فراواني برخوردار است، و آنچه به ذهن قاصر بنده ميرسد بايد در دو مرحله بررسي شود:

۱- قرآن چيست؟

۲- مصاحف كدامند؟


۱- قرآن چيست؟

در يك كلمه: قرآن محكمي است به تفصيل آمده، و اين توضيح خود قرآن كريم راجع به خودش است:

بسم الله الرحمن الرحيم
الر كتاب أحكمت آياته ثم فصّلت من لدن حكيم خبير (سوره مباركة هود-۱)


ميبينيم آشكارا اين آية ميفرمايد قرآن دو مرحله مترتّب بر هم دارد: مرحله إحكام، و سپس مرحله به تفصيل آمدن.


آيا معقول است بين محكم و تفصيل آن، رابطه برقرار نباشد؟ اگر به تفصيل آمدن جزاف باشد چگونه مرجع ضمير مقدّر در كلمه (فصّلت) ميتواند به كلمه (آياته) بازگردد؟! يعني دقيقا همين آيات كتاب است كه محكم است و سپس همين آيات به تفصيل در ميآيد، و محكم و مفصّل، دو چيز نيست.



ساده‌ترين مثالي كه ميتوانم عرض كنم جدول ضرب است، ميگوييم فرمول جدول ضرب اين است: (ab=c) با ملاحظه اينكه مثلا a نمايانگر ستون اول و b نمايانگر رديف اول و c نمايانگر سل محل تلاقي براي حاصل ضرب است، اگر بپرسيم مرحله إحكام جدول ضرب چبست؟ ميگوييم همين فرمول كه از دل آن جدول پديد ميآيد، اوست كه مرحله وحدت و احكام و استحكام و مصدريت ترسيم جدول است، اوست كه تعيين ميكند در هر سل خاص چه عددي بايد نوشته شود، و اوست كه اگر اشتباها عددي در غير جاي خود نوشته شد صحيح آن را نشان ميدهد.

و واضح است كه اين مثال، فقط يك جدول دو بعدي است، اگر جدولي داشته باشيم سه بعدي با فرمول: (abc=d) امر پيچيده‌تر ميشود اما روش به تفصيل آمدن يك محكم تغييري نميكند، و جالب است كه هر چند جدول نمايانگر اين فرمول تا بيتهايت ادامه دارد اما در مقام كاربردي، تعيين مقدار جدول ترسيمي، دلخواه خواهد بود.

و نيز واضح است كه تا اين فرمول معلوم نشود جدول ضرب نزد ناآگاه، يك سلسله اعداد نامنظم است! اين ديگر چيست كه نظم اعداد را به هم زده! مثلا بعد از ۳۶ نوشته ۴۲ !!





سالها در ذهن اين بنده عاجز خدا چنين واضح ميشد كه تفسير راقي محكمات و متشابهات همان حروف مقطعة است، تا اينكه تاييدي عجيب رسيد از دست محبوبي به دستم!

توجه فرماييد كه قرآن ميفرمايد: هو الذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هنّ أمّ الكتاب و أخر متشابهات، و حروف مقطعة قرآن كه محل بشارت انبياء سابق بود از چنان إحكامي برخوردار است كه با رسيدن به آن تمام قرآن جايگاه خود را مييابد.



مرحبا به يكي از اصحاب خاص امير المؤمنين كه نكته‌اي براي ما به يادگار گذاشته كه خيلي با ارزش است و حالت كليدي دارد، يعني جناب سعيد بن علاقة ابو فاختة كه صريحا اعلان كرده: أمّ الكتاب فواتح سور است! أحسنت! طبري در تفسيرش چنين نقل ميكند:


جامع البيان في تفسير القرآن، ج‏3، ص: 117 --- طبرى ابو جعفر محمد بن جرير
حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد في قوله: هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ قال: هن جماع الكتاب. و قال آخرون: بل معني بذلك فواتح السور التي منها يستخرج القرآن.
ذكر من قال ذلك: حدثنا عمران بن موسى، قال: ثنا عبد الوارث بن سعيد، قال: ثنا إسحاق بن سويد، عن أبي فاختة أنه قال في هذه الآية: مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ قال: أم الكتاب: فواتح السور، منها يستخرج القرآن الم ذلِكَ الْكِتابُ منها استخرجت البقرة، و الم اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ منها استخرجت آل عمران.



دقت فرماييد كه نميگويد فقط سوره خاص، بلكه در ابتدا ميگويد: منها يستخرج القرآن! هر چند بعد كه مثال ميزند نام از سوره خاص ميبرد اما نزد اهل تحقيق مقصود كلي و نهائي خود را نشان ميدهد.


ادامه بحث > بتوفيق من الله العزيز
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

قرآن كريم آشكارا حروف مقطعة را آيات كتاب مبين ميداند و كتاب مبين را بيانگر همه چيز و همه چيز ميداند:


الر تلك آيات الكتاب المبين ، طسم تلك آيات الكتاب المبين ، و ....

و لا حبة في ظلمات الارض و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين ، و ما يعزب عن ربك من مثقال ذرة في الارض و لا في السماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا في كتاب مبين و .....


اکنون بحث دوم:




۲- مصاحف كدامند؟

قرآن كريم ميفرمايد: هر چيز خزائن دارد، و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم، و آيا گوهر وحي ميتواند از اين قاعدة مستثني باشد؟

اولين آية مباركة سورة شوري به روشني كيفيت نزول وحي را بيان ميفرمايد:

بسم الله الرحمن الرحيم
حم عسق كذلك يوحي اليك و الي الذين من قبلك الله العزيز الحكيم




اكنون سؤال اساسي اين است كه اولين مرحله كه وحي ظهور نموده به صورت كتابت بوده و سپس ملك وحي قرائت كرده يا برعكس اول به صورت صوت شنيده شده و سپس به كتابت درآمده؟



آيا (انه لقرآن كريم في كتاب مكنون) جلوتر بوده (و همچنين في صحف مكرمة مرفوعة مطهرة) و يا (انه لقول رسول كريم) و (فاذا قرأناه فاتبع قرآنه) مرحله نخست ظهور وحي است؟ آيا نزل به الروح الامين علي قلبك و قاب قوسين و ... چه مرحله‌اي است؟


آيا (حم عسق) در ابتداي ظهور همينگونه بوده و ملك وحي از روي اين مكتوب قرائت كرده به امر خدا به نحو: حا ميم عين سين قاف؟ ما چه راهي داريم براي اثبات اينكه ملك قرائت نكرده مثلا: حيم ميم عيم سيم قيم؟ آيا جز اين است كه صادق مصدق خاتم النبيين به ما اين قرائت را از ناحيه او خبر داده؟ و به نحو تواتر براي ما نقل شده است؟ آيا محال است كه ملك وحي چندين جور همين را براي حضرت قرائت كرده باشد و حضرت تنها يك نوع آن را براي ما نقل كرده باشند؟ آيا محال است در آن واحد چندين قرائت ميكس شود؟ و از ضيق اين عالم براي ما ممكن نباشد همه را درك كنيم، ولي باطن آيات همه وجوه را در بر داشته باشد؟



به نظر ميرسد علم نوپاي نشانه‌شناسي (semiology) آينده درخشاني داشته باشد، و براي محققين علوم قرآني در عصر آينده، راه‌هاي باورنكردني بگشايد، و با كشف نشانه‌هاي چندين منظوره، توضيح قابل قبولي براي بسط همه جانبه حروف در حوزه‌هاي مختلف، ارائه نمايد.



به هر حال در روايات شيعه و سني اشارات روشن به مطالب بسيار دور از ذهن عموم مردم آمده است كه همه چيز در قرآن هست! در كافي آمده حضرت فرمودند: اگر كسي بيايد و ريز به ريز خبر همه عوالم را در قرآن به شما نشان دهد لتعجبّتم!! لو اتاكم من يخبركم بذلك لتعجبّتم! و نيز فرمودند: امام هر چه ميداند از قرآن ميداند اعلم ذلك من كتاب الله، در تفسير قمي آمده: علم كل شيء في عسق! و در ده‌ها كتب اهل سنت از ابن عباس نقل شده كه اگر عقال شتر را گم كنم آن را در كتاب خدا پيدا ميكنم: الإتقان في علوم القرآن (4/ 30) وابن عباس حتى قال: لو ضاع لي عقال بعير لوجدته في كتاب الله تعالى





اما كدام مصحف اين وصف عجيب را دارد؟ جواب مورد ادعا اين است كه اساسا هندسه گوهر وحي قرآني، ريخت هولوگرام دارد، قرآن ميفرمايد: و لو ان قرآنا سيرت به الجبال! دقت فرماييد كه كلمه (قرآنا) تنوين دارد و ميتواند به معناي كوچكترين جزء قرآن باشد! در روايت آمده خذ من القرآن ما شئت لما شئت! به كلمه (من) در اين آيه توجه فرماييد: و ننزل من القرآن ما هو شفاء.


و اهل البيت كه مثل خورشيد اين واقعيت براي آنها مكشوف است هيچ واهمه‌اي براي ارجاع عباد الله به مصحف عثماني ندارند، كما اينكه در كتاب سليم آمده حضرت به طلحة فرمودند: اين مصحف تمامش قرآن است و تو را بس است و كار با مصحف من نداشته باش.


ادامه بحث > بتوفيق من الله الكريم
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

افراد در برخورد با پدیده‌هایی که مواجه میشوند بازخوردهای روانی مختلف دارند، نمیدانم چطور توضیح دهم که از سابق هر وقت به مسأله تعدد قرائات قرآن کریم فکر میکردم بر خلاف خیلی‌ها که از آن دل خوشی ندارند من آن را نه تنها نقص نمیدیدم بلکه یک نوع کمال لازم برای قرآن میدانستم!


به گمانم باید رمز مطلب را در جواب این سؤال پی جویی کنیم که چرا خدای سبحان از بین تمام زبانها زبان عربی را برای نزول کتاب خود برگزید؟ بلسان عربی مبین! ای یبیّن الالسن و لا تبیّنه الالسن! و لو جعلناه قرآنا أعجمیا لقالوا لو لا فصّلت آیاته!



یک امتیاز بارز زبان عربی، چند منظوره بودن کلمات آن است، و این نزد خیلی افراد یک نقص به حساب میآید، ولی بین همه چیز در یک زبان نمیتوان جمع کرد! اگر زبانی بخواهد کتاب مبین لا رطب و لا یابس را نمایش دهد چاره‌ای جز این نیست!



میدانیم حروف زبانها دو نوع هستند: مصوت (Vowel) و صامت (Consonant)، در زبانهایی مثل انگلیسی، حرکات و اعراب ندارند، و اساس آن بر پپیشوند میانوند پسوند است، و حروف مصوت (واکه) جزء خود کلمه هستند و لذا تنها به یک نحو میتوان یک کلمه را خواند، و زبانهایی مثل فارسی هیئات کلمات و اشتقاق ندارند ولی در حد ناچیزی محتاج به حرکت گذاری هستند و لذا از انعطاف بیشتری نسبت به زبان انگلیسی برخوردار هستند، اما زبان عربی مواد کلمات و پایه سازه آنها حروف صامت (همخوان) هستند، و با حرکات و اعراب که ملاحظه شوند ضرب در هم میشوند و هر کلمه میتواند ده‌ها جور تلفظ شود، مثلا ضرب در عربی میتواند معادل: zarab - zarb - zoreba - zaraba و .... به کار رود، و تازه این مربوط به حرکت و اعراب است و نقطه گذاری جهت دیگر انعطاف زبان عربی است که هر کس با اختلاف قرائات مأنوس باشد میداند که چه لوازمی دارد.



بنده چنین فکر میکنم که رمز اتفاق جمیع مسلمین در طول تاریخ بر ترویج تعدد قرائات! یعنی نه تنها بر عدم منع بلکه بر ترویج آن! امری صحیح و مطابق شأن عظیم کتاب مبین است، فقهای شیعه نقل اجماع کردند بر جواز قرائت در نماز به قرائت یکی از قراء سبعه، و ظاهر آن این است که یعنی حتی در یک نماز! در یک رکعت یک قرائت و در رکعت دیگر قرائت دیگر! و این منافات ندارد با حدیث: انما هو واحد نزل من عند واحد، چون باید منظور از این حدیث را در کنار سبعة أحرف فهمید، اگر به صدها تفسیر شیعه و سنی مراجعه کنید میبینید مرتب مسأله تعدد قرائات را ذکر میکنند و مخاطبین خود را مأنوس این فضا میگردانند، و محال است امری مورد رضایت قطعی مولا نباشد و تمام مسلمین بر خلاف آن اجماع کنند.

.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

قرائت به رأي و تفسير به رأي ممنوع!

نكته مهم اين است كه هر چه دقت و نظم يك سيستم، پيچيده‌تر شود، دخالت گتره‌اي نااهل در آن حساس‌تر ميشود! و بر اين اساس دو چيز مهم در قرآن كريم ممنوع اعلام شده است:

قرائت به مرادف ممنوع است، و نيز تفسير به رأي ممنوع است، هرج و مرج در قرآن راه ندارد، و چندين منظوره بودن حروف قرآن معنايش بازيچه شدن نزد عوام و خواص نيست! سبعة احرف بودن نزول قرآن متكي به وحي است نه اجتهاد جهّال!



رواياتي وجود دارد كه كنتكس صدور رواياتي نظير: كذبوا انما هو واحد نزل من عند واحد را نشان ميدهد، در تفسير ابن كثير از انس نقل ميكند قرائت كرد: إن ناشئة الليل هي أشد وطأ و أصوب قيلا فقال له رجل: إنما نقرؤها وَ أَقْوَمُ قِيلًا، فقال له: إن أصوب و أقوم و أهيأ و أشباه هذا واحد! اين چه حرفي كه اشباه اين همگي يكي است؟! اين حرف دروغ است! كذبوا ! انما هو واحد نزل من عند واحد! كسي حق ندارد غير مأثور از پيامبر عظيم الشأن را از نزد خود قرائت كند، اما قرائتي كه از استاد به نحو مأثور صورت گيرد هيچ مانعي ندارد و سيره تمام مسلمين هم بر قبول آن بوده و هست و خواهد بود.



و بر همين تلقي از استاد به نحو مأثور حمل ميشود آنچه از ابن مسعود نقل شده: قد سمعت القراء فوجدتهم مقاربين فاقرأوا كما علمتم وإياكم والتنطع والاختلاف فإنما هو كقول أحدكم: هلم وتعال ، اين صحيح است! چرا؟ چون با اتكاي به مأثور است و گتره نيست، هرج ومرج و دلخواه نيست، و همچنين بر همين جور حمل ميشود آنچه طبري ميگويد هر طور قرائت كند قاري مصيب است! چرا؟ چون علماء قرائت به نحو مأثور تلقي كردند:

تفسير الطبري = جامع البيان ت شاكر (20/ 143)
القول في تأويل قوله تعالى: {ولا تصعر خدك للناس ولا تمش في الأرض مرحا إن الله لا يحب كل مختال فخور (18) }
اختلفت القراء في قراءة قوله: (ولا تصعر) فقرأه بعض قراء الكوفة والمدنيين والكوفيين: (ولا تصعر) على مثال (تفعل) . وقرأ ذلك بعض المكيين وعامة قراء المدينة والكوفة والبصرة (ولا تصاعر) على مثال (تفاعل) .
والصواب من القول في ذلك أن يقال: إنهما قراءتان، قد قرأ بكل واحدة منهما علماء من القراء، فبأيتهما قرأ القارئ فمصيب.




اين از ناحيه قرائت، و از ناحيه خبر دادن از مراد خداي سبحان هم امر بدين منوال است، تفسير به رأي غلط است، يعني مسلمين بايد قرآن كريم را از ناحيه مدلول تصوري و تصديقي صيانت كنند، و جز به اثر مراجعه نكنند، در عين حالي كه ميدانند قرآن در واقع و نزد خدا و نزد كساني كه خدا علم الكتاب را به آنان داده تفصيل كل شيء است، و عجيب‌تر كلامي بود كه از ابو فاخته نقل كردم كه تمام قرآن از حروف مقطعه و فواتح سور استخراج ميشود، و پي جوئي بيشتر این براي بعد إن شاء الله تعالی.

.



عبدالعلی69
عضو ثابت
 
نشان عبدالعلی69
 
تاريخ ثبت نام: Dec 2013
مكان: نعیم
پاسخ‌ها: 23,280
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
جزاک الله خیرا بزرگواری ولطف بفرما ئید در صورت امکان بحث رو ادامه بفرما ئید
در صورت ادامه بنده پیامم روپاک می کنم تا بحث حضرتعالی پیوسته مکتوب بشه
حفظک الله تعالی



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط عبدالعلی69 نوشته شده است نمايش نوشته
سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
جزاک الله خیرا بزرگواری ولطف بفرما ئید در صورت امکان بحث رو ادامه بفرما ئید
در صورت ادامه بنده پیامم روپاک می کنم تا بحث حضرتعالی پیوسته مکتوب بشه
حفظک الله تعالی
و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته

بنده چون از قبل نظم به مطالب نداده‌ام هر چه پیش آید و در ذهنم حاضر شود إن شاء الله مینویسم، و انگیزه من برای نوشتن این است که معلوم شود شیعه و سنی در منابع اصیل بحث، مشترک هستند، ولی از ابتدای قرن چهارم که بر خلاف سابق، شیعه قدرت حکومتی توسط آل‌بویه و فاطمیین پیدا کردند، علمای اهل سنت تا کنون یک تجربه هزار ساله کسب کردند! یک خط کشی ظریف فرهنگی لازم بوده و انجام گرفته است! اما بعض آقایان بدون توجه به این اشتراک و این امتیاز! از این اشتراک بهره میبرند اما از این امتیاز غافل هستند!

تا خدا چه خواهد و چه توفیق رفیق سازد.

فقط همین اندازه عرض میکنم که اگر بنا بر تخریب شیعه نباشد و واقعیت خارجی زندگی شیعه، مد نظر قرار گیرد، مسلمان و کافر شک نمیکنند که قرآن کریم و مصحف شریف در خانه هر شیعه حرف اول را میزند، حتی علمای شیعه رسم استخاره به مصحف برای مردم را دارند و مشهور است، و نمیدانم استخاره به مصحف بین علمای اهل سنت چگونه است؟ شنیده‌ام استخاره نمیکنند، یکی از علما میفرمودند در سامرا دیدم عالم سنی که زیاد با شیعه‌ها برخورد داشت او هم برای اهل سنت استخاره میکرد، و قضیه ولید و شعر تهددنی بجبار عنید در کتب اهل سنت آمده است. و العلم عند الله سبحانه.

رسم رائج قرآن بالای سر مسافر گرفتن را همه میدانند، گمان نمیکنم منصفی پیدا شود و بگوید شیعه‌ها در این کارها تصنعی رفتار میکنند، لا اقل خود شیعه‌ها یقین دارند که برخورد آنها با مصحف شریف چگونه است، ولی روایاتی در فضای کتب غیر مأنوس عموم مردم هست که شیعه و سنی در آنها مشترک هستند، اما در یک جهت تفاوت دارند، و همین جهت، سبب کسب تجربه هزار ساله همانگونه که عرض کردم برای علمای اهل سنت شده است، و آن تفاوت جهت فلش این روایات نسبت به معتقدات و فرهنگ هر یک از شیعه و سنی است! جهت فلش این روایات ناخوشایند فرهنگمداران اهل سنت است، و با مسیر سقیفه هماهنگ نیست، و برعکس، جهت فلش آنها برای شیعه خوشایند است! و هیچ احساس انگیزه نمیکنند تا دست و پا کنند! وقتی مثلا در نقل خود اهل سنت ببینند که ابن مسعود بگوید: ما در زمان رسول الله میخواندیم! محال است یک شیعه بر آشفته شود! چون به قضیه غدیر یقین دارد و وقتی تاییدی اینچنین از کتب اهل سنت ببیند چرا توجیه کند؟!

و علمای اهل سنت از همین نکته، بهره وافی برده و شمشیر تیزی آماده کرده تا از مشترک بین طرفین، به نفع خود، طرف را محو کنند! و در قرن سوم فضا این گونه نبود، و توضیح خواهم داد، و خلاصه همین امر مشترک، برای یک طرف، نسخ تلاوت و عرضه اخیره و عدم اطلاع از نسخ و ... است! اما برای طرف مقابل، کفر است! غلط میکند که در روایات کتب خودش احتمال نسخ و عرضه اخیره و احتمال تفسیر و تاویل مذکور در حاشیه مصحف بدهد! نه نه! حتما قول به تحریف است و کفر است! و هر شیعه تقیه میکند که به مصحف شریف احترام میگذارد!

.



فقط خدا
می ماند
 
نشان فقط خدا
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2013
مكان: أرض الله واسعة
پاسخ‌ها: 1,062
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته

بنده چون از قبل نظم به مطالب نداده‌ام هر چه پیش آید و در ذهنم حاضر شود إن شاء الله مینویسم، و انگیزه من برای نوشتن این است که معلوم شود شیعه و سنی در منابع اصیل بحث، مشترک هستند، ولی از ابتدای قرن چهارم که بر خلاف سابق، شیعه قدرت حکومتی توسط آل‌بویه و فاطمیین پیدا کردند، علمای اهل سنت تا کنون یک تجربه هزار ساله کسب کردند! یک خط کشی ظریف فرهنگی لازم بوده و انجام گرفته است! اما بعض آقایان بدون توجه به این اشتراک و این امتیاز! از این اشتراک بهره میبرند اما از این امتیاز غافل هستند!

تا خدا چه خواهد و چه توفیق رفیق سازد.

فقط همین اندازه عرض میکنم که اگر بنا بر تخریب شیعه نباشد و واقعیت خارجی زندگی شیعه، مد نظر قرار گیرد، مسلمان و کافر شک نمیکنند که قرآن کریم و مصحف شریف در خانه هر شیعه حرف اول را میزند، حتی علمای شیعه رسم استخاره به مصحف برای مردم را دارند و مشهور است، و نمیدانم استخاره به مصحف بین علمای اهل سنت چگونه است؟ شنیده‌ام استخاره نمیکنند، یکی از علما میفرمودند در سامرا دیدم عالم سنی که زیاد با شیعه‌ها برخورد داشت او هم برای اهل سنت استخاره میکرد، و قضیه ولید و شعر تهددنی بجبار عنید در کتب اهل سنت آمده است. و العلم عند الله سبحانه.

رسم رائج قرآن بالای سر مسافر گرفتن را همه میدانند، گمان نمیکنم منصفی پیدا شود و بگوید شیعه‌ها در این کارها تصنعی رفتار میکنند، لا اقل خود شیعه‌ها یقین دارند که برخورد آنها با مصحف شریف چگونه است، ولی روایاتی در فضای کتب غیر مأنوس عموم مردم هست که شیعه و سنی در آنها مشترک هستند، اما در یک جهت تفاوت دارند، و همین جهت، سبب کسب تجربه هزار ساله همانگونه که عرض کردم برای علمای اهل سنت شده است، و آن تفاوت جهت فلش این روایات نسبت به معتقدات و فرهنگ هر یک از شیعه و سنی است! جهت فلش این روایات ناخوشایند فرهنگمداران اهل سنت است، و با مسیر سقیفه هماهنگ نیست، و برعکس، جهت فلش آنها برای شیعه خوشایند است! و هیچ احساس انگیزه نمیکنند تا دست و پا کنند! وقتی مثلا در نقل خود اهل سنت ببینند که ابن مسعود بگوید: ما در زمان رسول الله میخواندیم! محال است یک شیعه بر آشفته شود! چون به قضیه غدیر یقین دارد و وقتی تاییدی اینچنین از کتب اهل سنت ببیند چرا توجیه کند؟!

و علمای اهل سنت از همین نکته، بهره وافی برده و شمشیر تیزی آماده کرده تا از مشترک بین طرفین، به نفع خود، طرف را محو کنند! و در قرن سوم فضا این گونه نبود، و توضیح خواهم داد، و خلاصه همین امر مشترک، برای یک طرف، نسخ تلاوت و عرضه اخیره و عدم اطلاع از نسخ و ... است! اما برای طرف مقابل، کفر است! غلط میکند که در روایات کتب خودش احتمال نسخ و عرضه اخیره و احتمال تفسیر و تاویل مذکور در حاشیه مصحف بدهد! نه نه! حتما قول به تحریف است و کفر است! و هر شیعه تقیه میکند که به مصحف شریف احترام میگذارد!

.
یا الله

سلام علیکم و رحمة الله

برادر عزیز

بنده نمیخواهم بگویم که شیعیان امروزی قائل به تحریف قران هستند ولی در کتب اربعه روایاتی وجود دارد که بلا شک تحریف قران را به اثبات میرساند و خود جناب مجلسی نیز میفرماید که این روایات به حد تواتر رسیده و رد همگی انها موجب سلب اعتماد از بقیه اخبار میشود ایشان حتی ادعا دارند اخبار تحریف قران کمتر از اخبار امامت نیست

با این روایات چه خواهید در حالی که نمیتوان انها را حمل بر تقییه نمود چرا که عامه مخالفین اعتقاد به تحریف ندارند

یا الله



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط فقط خدا نوشته شده است نمايش نوشته
یا الله

سلام علیکم و رحمة الله

برادر عزیز

بنده نمیخواهم بگویم که شیعیان امروزی قائل به تحریف قران هستند ولی در کتب اربعه روایاتی وجود دارد که بلا شک تحریف قران را به اثبات میرساند و خود جناب مجلسی نیز میفرماید که این روایات به حد تواتر رسیده و رد همگی انها موجب سلب اعتماد از بقیه اخبار میشود ایشان حتی ادعا دارند اخبار تحریف قران کمتر از اخبار امامت نیست

با این روایات چه خواهید در حالی که نمیتوان انها را حمل بر تقییه نمود چرا که عامه مخالفین اعتقاد به تحریف ندارند

یا الله
و علیکم السلام و رحمة الله

برادر گرامی، اولا بنده با کلمه تحریف مخالفم و توضیح خواهم داد إن شاء الله، و ثانیا همانطور که عرض کردم شیعه و سنی در منابع اصیل مشترک هستند و اگر اجازه دهید راجع به همین نکته بحث کنیم، اما از آنجا که آفت بحث‌ها این است که چند موضوع با هم مطرح شود بهتر است هر موضوع را تک تک بررسی کنیم و وقتی از یکی فارغ شدیم به دیگری بپردازیم.

فعلا ادعای بنده این است طبق صحیح‌ترین روایات و کتب نزد اهل سنت، پیش از قضیه واضح اختلاف قرائات، مسأله اختلاف مصاحف مطرح بوده و تا قبل از قرن چهارم حساسیتی از اهل سنت راجع به اختلاف مصاحف موجود نبوده، و حساسیت بعد از دست‌یابی شیعه به قدرت حکومتی در قرن چهارم کم کم شروع میشود.


اولین موردی که عرض میکنم تا در خصوص آن بحث کنیم این روایت است:


صحيح ابن حبان - محققا (11/ 92)
ذكر الإخبار عما يجب على المرء من التصبر تحت ظلال السيوف في سبيل الله
4772 - أخبرنا الحسن بن سفيان، قال: حدثنا هدبة بن خالد، قال: حدثنا حماد بن سلمة، عن ثابت، عن أنس، أن أنس بن النضر تغيب عن قتال بدر، وقال: تغيبت عن أول مشهد شهده النبي صلى الله عليه وسلم، والله لئن أراني الله قتالا ليرين ما أصنع، فلما كان يوم أحد انهزم أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم، وأقبل سعد بن معاذ يقول: أين أين؟ فوالذي نفسي بيده، إني لأجد ريح الجنة، دون أحد، قال: فحمل، فقاتل، فقتل فقال سعد: والله يا رسول الله، ما أطقت، ما أطاق، فقالت أخته: والله ما عرفت أخي إلا بحسن بنانه، فوجد فيه بضع وثمانون جراحة ضربة سيف، ورمية سهم، وطعنة رمح، فأنزل الله {من المؤمنين رجال صدقوا، ما عاهدوا الله عليه، فمنهم من قضى نحبه، ومنهم من ينتظر، وما بدلوا تبديلا} [الأحزاب: 23] ، قال حماد: «وقرأت في مصحف أبي، ومنهم من بدل تبديلا» (2) . [3: 64]
__________
(2) إسناده صحيح على شرط مسلم، رجاله ثقات رجال الشيخين غير حماد بن سلمة، فمن رجال مسلم.(هذا التصحیح من شعیب و صححه الالبانی مطلقا)




ملاحظه فرمایید که بعد از پانزده قرن دو متخصص علم حدیث اهل سنت با همه سختگیریها این حدیث را تصحیح کرده‌اند، مفاد حدیث شوخی بردار نیست! چون نقل یک کلام نیست بلکه حماد که مورد اعتماد اهل سنت است (و نزدیک صدر اول است و با یک واسطه از صحابی نقل میکند) میگوید با چشم خودم در مصحف أبی دیدم که به جای (و ما بدلوا تبدیلا) آمده: (و منهم من بدل تبدیلا).

و اگر (قال حماد) گفته هدبة بن خالد باشد صحت نقل واضح است و اگر گفته ابن حبان باشد طبق قاعده تعلیق جازم در صحیح، نیز نقل صحیح است.

نظر شما راجع به این حدیث چیست؟
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط ZYGORAT نوشته شده است نمايش نوشته
چرا که علامه مجلسی رضوان الله علیه در جایی دیگر می فرمایند :
" إنا نحن نزلنا الذكر " أي القرآن " وإنا له لحافظون " عن الزيادة والنقصان
والتغيير والتحريف ، ( 2 ) وقيل : نحفظه من كيد المشركين فلا يمكنهم إبطاله ولا يندرس

ولا ينسى ، وقيل : المعنى : وإنا لمحمد حافظون .
بحار ج9 ص113
بلی این ادامه صفحه ۸۲ است که تلخیصات مجمع است، و رمز اینکه عده‌ای میگویند این تناقضات را چگونه حل میکنید این است که ما تا جوهر قرآن را نشناسیم این امور را تناقض میبینیم ولی در حقیقت تناقض‌نما است! برای رفع استبعاد، امروزه همه هولوگرام را میشناسند اما یک تناقض نمای واضح است! اگر بخش است کل نیست و اگر کل است بخش نیست! حروف مقطعه و فواتح سور، که به قول جناب سعید بن علاقة که از خواص اصحاب امیر المؤمنین است أم الکتاب هستند و قرآن از آنها استخراج میشود و عبارتش را آوردم، اگر فرض بگیریم در باطن خود به جای شبیه هندسه صحیح، شبیه هندسه برخالی داشته باشند که دائما جزء و کل برابرند تناقض مذکور تناقض نما خواهد شد!

علمای شیعه در ده‌ها مورد احکام و مسائل خاصه مصحف شریف را ذکر میکنند، از فضیلت کتابت مصحف که صدقه جاریه است که پس از مردن برای مؤمن باقی میماند، از نگاه به مصحف که عبادت است، از حرمت مس مصحف بدون طهارت، از حرمت تنجیس مصحف و وجوب فوری تطهیر آن در صورت نجس شدن، از حکم بیع مصحف، ارث مصحف برای پسر بزرگ، تزیین مصحف، تعلیق مصحف، قرائت قرآن از خصوص مصحف، استخاره به مصحف، و... ، حتی علامه مجلسی قده پرت کردن مصحف را به قصد اهانت موجب کفر میداند:

مرآة العقول‏10،157
أو ارتكاب أعمال يوجب الارتداد، كوطي المصحف‏ الكريم بالرجل، و رميه.
.



فقط خدا
می ماند
 
نشان فقط خدا
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2013
مكان: أرض الله واسعة
پاسخ‌ها: 1,062
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
و علیکم السلام و رحمة الله

برادر گرامی، اولا بنده با کلمه تحریف مخالفم و توضیح خواهم داد إن شاء الله، و ثانیا همانطور که عرض کردم شیعه و سنی در منابع اصیل مشترک هستند و اگر اجازه دهید راجع به همین نکته بحث کنیم، اما از آنجا که آفت بحث‌ها این است که چند موضوع با هم مطرح شود بهتر است هر موضوع را تک تک بررسی کنیم و وقتی از یکی فارغ شدیم به دیگری بپردازیم.

فعلا ادعای بنده این است طبق صحیح‌ترین روایات و کتب نزد اهل سنت، پیش از قضیه واضح اختلاف قرائات، مسأله اختلاف مصاحف مطرح بوده و تا قبل از قرن چهارم حساسیتی از اهل سنت راجع به اختلاف مصاحف موجود نبوده، و حساسیت بعد از دست‌یابی شیعه به قدرت حکومتی در قرن چهارم کم کم شروع میشود.


اولین موردی که عرض میکنم تا در خصوص آن بحث کنیم این روایت است:


صحيح ابن حبان - محققا (11/ 92)
ذكر الإخبار عما يجب على المرء من التصبر تحت ظلال السيوف في سبيل الله
4772 - أخبرنا الحسن بن سفيان، قال: حدثنا هدبة بن خالد، قال: حدثنا حماد بن سلمة، عن ثابت، عن أنس، أن أنس بن النضر تغيب عن قتال بدر، وقال: تغيبت عن أول مشهد شهده النبي صلى الله عليه وسلم، والله لئن أراني الله قتالا ليرين ما أصنع، فلما كان يوم أحد انهزم أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم، وأقبل سعد بن معاذ يقول: أين أين؟ فوالذي نفسي بيده، إني لأجد ريح الجنة، دون أحد، قال: فحمل، فقاتل، فقتل فقال سعد: والله يا رسول الله، ما أطقت، ما أطاق، فقالت أخته: والله ما عرفت أخي إلا بحسن بنانه، فوجد فيه بضع وثمانون جراحة ضربة سيف، ورمية سهم، وطعنة رمح، فأنزل الله {من المؤمنين رجال صدقوا، ما عاهدوا الله عليه، فمنهم من قضى نحبه، ومنهم من ينتظر، وما بدلوا تبديلا} [الأحزاب: 23] ، قال حماد: «وقرأت في مصحف أبي، ومنهم من بدل تبديلا» (2) . [3: 64]
__________
(2) إسناده صحيح على شرط مسلم، رجاله ثقات رجال الشيخين غير حماد بن سلمة، فمن رجال مسلم.(هذا التصحیح من شعیب و صححه الالبانی مطلقا)




ملاحظه فرمایید که بعد از پانزده قرن دو متخصص علم حدیث اهل سنت با همه سختگیریها این حدیث را تصحیح کرده‌اند، مفاد حدیث شوخی بردار نیست! چون نقل یک کلام نیست بلکه حماد که مورد اعتماد اهل سنت است (و نزدیک صدر اول است و با یک واسطه از صحابی نقل میکند) میگوید با چشم خودم در مصحف أبی دیدم که به جای (و ما بدلوا تبدیلا) آمده: (و منهم من بدل تبدیلا).

و اگر (قال حماد) گفته هدبة بن خالد باشد صحت نقل واضح است و اگر گفته ابن حبان باشد طبق قاعده تعلیق جازم در صحیح، نیز نقل صحیح است.

نظر شما راجع به این حدیث چیست؟
.
یا الله

سلام علیکم و رحمة الله

بنده دقیقا متوجه نشدم که شما با این متن به دنبال اثبات چه هستید

بر فرض فرمایش شما مبنی بر اختلاف مصاحف( که ریشه در اختلاف قرائات دارد) را پذیرفتیم ثم ماذا!!

الان و در زمان خودمان در برخی از صحف قدیمی تر به جای مالک ، ملک امده خوب این چه را اثبات میکند!!!

شما که ادعا دارید فریقین در منابع اصیل مشترک بودند نباید اینگونه سخن بگویید

یا الله



فقط خدا
می ماند
 
نشان فقط خدا
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2013
مكان: أرض الله واسعة
پاسخ‌ها: 1,062
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته

علمای شیعه در ده‌ها مورد احکام و مسائل خاصه مصحف شریف را ذکر میکنند، از فضیلت کتابت مصحف که صدقه جاریه است که پس از مردن برای مؤمن باقی میماند، از نگاه به مصحف که عبادت است، از حرمت مس مصحف بدون طهارت، از حرمت تنجیس مصحف و وجوب فوری تطهیر آن در صورت نجس شدن، از حکم بیع مصحف، ارث مصحف برای پسر بزرگ، تزیین مصحف، تعلیق مصحف، قرائت قرآن از خصوص مصحف، استخاره به مصحف، و... ، حتی علامه مجلسی قده پرت کردن مصحف را به قصد اهانت موجب کفر میداند:

مرآة العقول‏10،157
أو ارتكاب أعمال يوجب الارتداد، كوطي المصحف‏ الكريم بالرجل، و رميه.
.
نه برادر هیچکس ادعا نکرده که علماء شیعه تمام ایات قران اعم از ایات الاحکام را محرف میداند

بلکه قول انها ناظر بر تحریف ایات مثبت صریح امامت و بیان فضائل اهل بیت و رذائل منافقین(بزعمکم ) است که این اقوال ریشه در روایاتی دارد که در کتب اربعه امده و تماما مربوط به همین مسائل است

البته هر انسانی که بهره ای اندک از عقل سلیم برده باشد میداند که تحریف حتی یک ایه از قران مساوی است با اسقاط حجیت از کل قران کریم!! یعنی همان بلایی که بر سر تورات و انجیل امد

یا الله



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط فقط خدا نوشته شده است نمايش نوشته
بنده دقیقا متوجه نشدم که شما با این متن به دنبال اثبات چه هستید
....
شما که ادعا دارید فریقین در منابع اصیل مشترک بودند نباید اینگونه سخن بگویید
دوست گرامی، واضح است که من دنبال عبارت شما هستم که فرمودید:

نقل قول:
در اصل توسط فقط خدا نوشته شده است نمايش نوشته
بنده نمیخواهم بگویم که شیعیان امروزی قائل به تحریف قران هستند ولی در کتب اربعه روایاتی وجود دارد که بلا شک تحریف قران را به اثبات میرساند و خود جناب مجلسی نیز میفرماید که این روایات به حد تواتر رسیده و رد همگی انها موجب سلب اعتماد از بقیه اخبار میشود ایشان حتی ادعا دارند اخبار تحریف قران کمتر از اخبار امامت نیست

با این روایات چه خواهید در حالی که نمیتوان انها را حمل بر تقییه نمود چرا که عامه مخالفین اعتقاد به تحریف ندارند
و عرض کردم شیعه و سنی در منابع اصیل که قبل از قرن چهارم تدوین آنها به پایان رسید مشترک هستند، لذا میخواهم با استناد به مهم‌ترین منابع اهل سنت عرض کنم که همین عبارت شما برای اهل سنت هم ثابت است، یعنی: بنده نمیخواهم بگویم که اهل سنت امروزی قائل به تحریف قران هستند ولی در کتب صحاح آنها روایاتی وجود دارد که بلا شک تحریف قران را به اثبات میرساند و خود جناب بخاری نیز میفرماید که این روایات لیاقت ورود در صحیح‌ترین کتاب بعد از قرآن را دارد.


به یاد دارم بلوشی در کانال مستقلة به جای جواب از این روایات میگفت شما یک عالم اهل سنت بیاورید که قائل به تحریف باشد! بدون شک این عالم، شخص امام بخاری اهل سنت است! بنده استشهاد او را به نحو تعلیق جازم در سایت شبکة الدفاع عن السنة مطرح کردم، و مشرف گرامی (یونس1) چندین ماه است وعده جواب به بنده داده و چندی پیش یادآوری کردم و گفتند فراموش کردم و فرصت شود جواب میدهم، اگر ممکن شد عبارات آنجا را اینجامیآورم.


به هر حال اینجا هم مطرح میکنم تا ببینید به هیچ وجه توجیه‌بردار نیست که بخاری قائل به تحریف است، ولی قبل از آن به حدیث صحیح ابن حبان برسیم: حماد میگوید خودم در مصحف أبي دیدم به جای (و ما بدلوا تبدیلا) نقیض آن نوشته: (و منهم من بدل تبدیلا)! ملاحظه فرمایید که سی سال از عمر ابن حبان در قرن سوم است و در همین زمان تازه بذر حکومت فاطمیین ریخته میشود، ابن حبان بدون مشکلی این را از حماد نقل میکند و با فرهنگ رائج آن زمان منافاتی نداشته، و نیز ساکن دائم بغداد نبوده تا مثلا احساس ابوبکر ابن الانباری را در کتاب (الرد علی من خالف مصحف عثمان) داشته باشد، و توضیح خواهم داد که یکی از بزرگترین عالمان اهل سنت در طلیعه قرن چهارم ابن شنبوذ است که قائل به تحریف قرآن بود و ابن الانباری ردیه بر او نوشت و اینقدر او را آزار دادند تا توبه کرد و به قولی در زندان مرد! و این اولین برخورد با چنین عالمانی بود چون از قدرت گرفتن شیعه احساس خطر شد، اما قبل آن، فرهنگ رائج تمام علما بود و لذا ذهبی که رمز مطلب را توجه نکرده میگوید نمیدانم چرا با ابن شنبوذ چنین برخورد کردند و حال آنکه قدیما و حدیثا همین کار او رسم علما بود! (مستندات اینها را خواهم آورد إن شاء الله)


فعلا برای یک بحث کاملا تحقیقی و بیطرفانه نسبت به شیعه وسنی، محضر شما دوست بزرگوار عرض میکنم نظر شما راجع به نقل صحیح ابن حبان از حماد که خودش به چشمش دیده چیست؟

خواهش من این است که منابع بحث ما منحصر باشد به قبل از قرن چهارم، یعنی از توجیهات بعدی که در کلمات علما موجود است صرف نظر میکنیم، هر چند نظر همه آنها برای ما محترم است، ولی تحقیق ما تنها و تنها ناظر به کشف فضای قرن سوم است، یعنی اگر از نسخ تلاوت یا عرضه اخیره یا عدم اطلاع یک صحابی از نسخ، سخن میگوییم فقط قول یک عالم قرن سوم که قبل از نوشته شدن مثل کتاب ابن الانباری سخن گفته، شاهد بیاوریم، و تاکید میکنم به نقل قرطبی، ابن الانباری میگوید اول کسی که چنین فاجعه عظمی را رقم زده!! این شخص معاصر ماست که اسم نمیبرد!! اما خطیب بغدادی میگوید منظورش ابن شنبوذ است!.


نظر شما راجع به حدیث ابن حبان که البانی و شعیب تصحیح کردند چیست؟

.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط فقط خدا نوشته شده است نمايش نوشته
نه برادر هیچکس ادعا نکرده که علماء شیعه تمام ایات قران اعم از ایات الاحکام را محرف میداند

بلکه قول انها ناظر بر تحریف ایات مثبت صریح امامت و بیان فضائل اهل بیت و رذائل منافقین(بزعمکم ) است که این اقوال ریشه در روایاتی دارد که در کتب اربعه امده و تماما مربوط به همین مسائل است

البته هر انسانی که بهره ای اندک از عقل سلیم برده باشد میداند که تحریف حتی یک ایه از قران مساوی است با اسقاط حجیت از کل قران کریم!! یعنی همان بلایی که بر سر تورات و انجیل امد

یا الله
برادر گرامی، اولین کتاب از کتب اربعه شیعه نوشته کسی است که معاصر ابن شنبوذ بوده، و با تفاوت یک سال وفات کردند، (۳۲۸ و ۳۲۹) ، ابن شنبوذ در بغداد در نماز جماعت قرائت میکرد: و لقد نصرکم الله ببدر بسیف عليّ و انتم أذلة، و یا : هذا صراط عليّ مستقیم!

این فضا بین علمای اهل سنت نبود، آنها هم روایات مثبت صریح امامت را تلاوت میکردند، اما با احساس خطر از قدرت حکومتی شیعه که تنها چند سال بعد معز الدولة در بغداد روز عید غدیر را جشن عام اعلام کرد، خط کشی و برخورد خشن با امثال ابن شنبوذ شروع شد!




الجامع لأحكام القرآن - القرطبی، ج‏1، ص: 81
قال الإمام أبو بكر محمد بن إلقام بن بشار بن محمد الأنباري: و لم يزل أهل الفضل و العقل يعرفون من شرف القرآن و علو منزلته، ما يوجبه الحق و الإنصاف و الديانة، و ينفون عنه قول المبطلين، و تمويه الملحدين و تحريف الزائغين، حتى نبع في زماننا هذا زائغ زاغ عن الملة و هجم على الأئمة بما يحاول به إبطال الشريعة التي لا يزال الله يؤيدها، و يثبت أسها، و ينمي فروعها، و يحرسها من معايب أولى الجنف و الجور، و مكايد أهل العداوة و الكفر. فزعم أن المصحف الذي جمعة عثمان رضى اله عنه باتفاق أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم على تصويبه فيما فعل لا يشتمل على جمع القرآن، إذ كان قد سقط منه خمسمائة حرف، قد قرأت ببعضها و سأقرأ ببقيتها، فمنها:" و العصر و نوائب الدهر" ...... و ذكر مما يدعى حروفا كثيرة. و ادعى أن عثمان و الصحابة رضى الله عنهم زادوا في القرآن ما ليس فيه، فقرأ في صلاة الفرض و الناس يسمعون:" الله الواحد الصمد" فأسقط من القرآن" قُلْ هُوَ" و غير لفظ ..... و حكى لنا آخرون عن آخرين أنهم سمعوه يقرأ:" و لقد نصركم الله ببدر بسيف علي و أنتم أذلة". و روى هؤلاء أيضا لنا عنه قال:" هذا صراط علي مستقيم"


الجامع لأحكام القرآن، ج‏1، ص: 5
و- أسند أبو بكر محمد بن القاسم بن بشار بن محمد الأنباري النحوي اللغوي في كتاب" الرد على من خالف مصحف عثمان" عن عبد الله بن مسعود قال قال: رسول الله صلى الله عليه و- سلم:" إن هذا القرآن مأدبة الله فتعلموا من مأدبته ما استطعتم





ابن شنبوذ

تاريخ بغداد ت بشار (2/ 103)
72 - محمد بن أحمد بن أيوب بن الصلت أبو الحسن المقرئ المعروف بابن شنبوذ حدث عن أبي مسلم الكجي، وبشر بن موسى، وعن محمد بن الحسين الحبيني، وإسحاق بن إبراهيم الدبري، وعبد الرحمن بن جابر الكلاعي الحمصي، وعن خلق كثير من شيوخ الشام ومصر.
روى عنه: أبو بكر بن شاذان، ومحمد بن إسحاق القطيعي، وأبو حفص بن شاهين، وغيرهم.
وكان قد تخير لنفسه حروفا من شواذ القراءات تخالف الإجماع، فقرأ بها.
فصنف أبو بكر ابن الأنباري وغيره كتبا في الرد عليه.
أَخْبَرَنِي إبراهيم بن مخلد فيما أذن أن أرويه عنه، قَالَ: أخبرنا إسماعيل بن علي الخطبي في كتاب " التاريخ "، قَالَ: اشتهر ببغداد أمر رجل يعرف بابن شنبوذ، يقرئ الناس ويقرأ في المحراب بحروف يخالف فيها المصحف، مما يروى، عن عبد الله بن مسعود، وأبي بن كعب، وغيرهما مما كان يقرأ به قبل جمع المصحف الذي جمعه عثمان بن عفان، ويتبع الشواذ فيقرأ بها، ويجادل، حتى عظم أمره وفحش، وأنكره الناس.
فوجه السلطان فقبض عليه يوم السبت لست خلون من ربيع الآخر سنة ثلاث وعشرين وثلاث مائة، وحمل إلى دار الوزير محمد بن علي، يعني: ابن مقلة، وأحضر القضاة والفقهاء والقراء وناظره، يعني: الوزير، بحضرتهم، فأقام على ما ذكر عنه ونصره، واستنزله الوزير عن ذلك فأبى أن ينزل عنه، أو يرجع عما يقرأ به من هذه الشواذ المنكرة التي تزيد على المصحف وتخالفه، فأنكر ذلك جميع من حضر المجلس، وأشاروا بعقوبته ومعاملته بما يضطره إلى الرجوع.
فأمر بتجريده وإقامته بين الهنبازين وضربه بالدرة على قفاه، فضرب نحو العشرة ضربا شديدا فلم يصبر، واستغاث وأذعن بالرجوع والتوبة فَخُلِّيَ عنه، وأعيدت عليه ثيابه، واستتيب، وكتب عليه كتاب بتوبته، وأخذ فيه خطه بالتوبة.
حَدَّثَنِي القاضي أبو العلاء محمد بن علي الواسطي، قَالَ: قَالَ لي أبو الفرج الشنبوذي وغيره: مات ابن شنبوذ في سنة ثمان وعشرين وثلاث مائة.
قلت: قَالَ لي غير أبي العلاء: إنه توفي يوم الاثنين لثلاث خلون من صفر.






سير أعلام النبلاء ط الرسالة (15/ 264)
113 - ابن شنبوذ محمد بن أحمد بن أيوب **
شيخ المقرئين، أبو الحسن محمد بن أحمد بن أيوب بن الصلت بن شنبوذ المقرئ.
أكثر الترحال في الطلب.
وتلا على: هارون بن موسى الأخفش، وقنبل المكي، وإسحاق الخزاعي، وإدريس الحداد، والحسن بن العباس الرازي، وإسماعيل النحاس، ومحمد بن شاذان الجوهري، وعدد كثير. قد ذكرتهم في (طبقات القراء (1)) .
وسمع الحديث من: عبد الرحمن كربزان، ومحمد بن الحسين الحنيني، وإسحاق بن إبراهيم الدبري، وطائفة.
وكان إماما صدوقا أمينا متصونا كبير القدر.
تلا عليه: أحمد بن نصر الشذائي، وأبو الفرج الشنبوذي تلميذه، وأبو أحمد السامري، والمعافى الجريري، وابن فورك القباب، وإدريس بن علي المؤدب، وأبو العباس المطوعي، وغزوان بن القاسم، وخلق.
وحدث عنه: أبو طاهر بن أبي هاشم، وأبو الشيخ، وأبو بكر بن شاذان واعتمده أبو عمرو الداني، والكبار وثوقا بنقله وإتقانه لكنه كان له رأي في القراءة بالشواذ التي تخالف رسم الإمام فنقموا عليه لذلك وبالغوا وعزروه (2) ، والمسألة مختلف فيها في الجملة وما عارضوه أصلا فيما أقرأ به ليعقوب (3) ولا لأبي جعفر (4) بل فيما خرج عن المصحف العثماني.
وقد ذكرت ذلك مطولا في (طبقات القراء (1)) .
قال أبو شامة: كان الرفق بابن شنبوذ أولى، وكان اعتقاله وإغلاظ القول له كافيا.
وليس - كان - بمصيب فيما ذهب إليه، لكن أخطاؤه في واقعة لا تسقط حقه من حرمة أهل القرآن والعلم.
قلت: مات في صفر سنة ثمان وعشرين وثلاث مائة، وهو في عشر الثمانين أو جاوزه.





معرفة القراء الكبار على الطبقات والأعصار (ص: 156)
10- أبو الحسن بن شنبوذ هو محمد بن أيوب بن الصلت، ومنهم من يقول: ابن الصلت بن أيوب بن شنبوذ البغدادي. شيخ الإقراء بالعراق. مع ابن مجاهد.
قرأ القرآن على عدد كثير بالأمصار، منهم قنبل وإسحاق الخزاعي، والحسن بن العباس، وإدريس بن عبد الكريم.
وهارون بن موسى الأخفش، وإسماعيل بن عبد الله المصري، وبكر بن سهل الدمياطي، وقيل لم يتل عليه، ومحمد بن شاذان، والقاسم بن أحمد، وأبي حسان العنزي.
وأحمد بن نصر بن شاكر، صاحب الوليد بن عتبة، وأحمد بن بشار الأنباري، صاحب الدوري، وإبراهيم الحربي، والزبير بن محمد العمري، المدني صاحب قالون.
ومحمد بن يحيى الكسائي الصغير، وموسى بن جمهور، وأحمد بن محمد الرشديني، وتهيأ له من لقاء الكبار ما لم يتهيأ لابن مجاهد.
وقرأ بالمشهور والشاذ، وسمع من إسحاق الدبري، صاحب عبد الرزاق ومن عبد الرحمن بن محمد بن منصور الحارثي، ومحمد بن الحسين الحقيقي وغيرهم.
وقرأ عليه عدد كثير، منهم أحمد بن نصر الشذائي، ومحمد بن أحمد الشنبوذي، تلميذه، وعلي بن الحسين الغضائري، وأبو الحسين أحمد بن عبد الله، وعبد الله بن أحمد السامري.
وغزوان بن القاسم، ومحمد بن صالح، والمعافى بن زكريا الجريري وأبو العباس المطوعي، وابن فورك القباب، وإدريس بن علي المؤدب، واعتمد أبو عمرو الداني، والكبار على أسانيده في كتبهم.
وروى عنه أبو بكر بن شاذان، وعمر بن شاهين، وأحمد بن محمد بن إبراهيم النيسابوري، وأبو طاهر بن أبي هاشم، وأبو الشيخ بن حيان.
وكان يرى جواز الصلاة بما جاء في مصحف أبي، ومصحف ابن مسعود، وبما صح في الأحاديث، مع أن الاختلاف في جوازه معروف بين العلماء قديما وحديثا، ويتعاطى ذلك.
وكان ثقة في نفسه، صالحا دينا متبحرا في هذا الشأن، لكنه كان يحط على ابن مجاهد، ويقول: هذا العطشى لم تغبر قدماه في طلب العلم، ويعني أنه لم يرحل من بغداد، وليس الأمر كذلك، قد حج وقرأ على قنبل بمكة.
قال محمد بن يوسف الحافظ: كان ابن شنبوذ إذا أتاه رجل من القراء، قال: هل قرأت على ابن مجاهد؟ فإن قال نعم لم يقرئه.
قال أبو بكر الجلاء المقرئ: كان ابن شنبوذ رجلا صالحا، قال أبو عمرو الداني: سمعت عبد الرحمن بن عبد الله الفرائضي، يقول: استتيب ابن شنبوذ على هذه الآية: {وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ} [المائدة: 118] قرأ: "فَإِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ".
قال لنا عبد الرحمن: فسمعت أبا بكر الأنهري، يقول: أنا كنت ذلك اليوم الذي نوظر فيه ابن شنبوذ، حاضرا مع جملة الفقهاء، وابن مجاهد بالحضرة.
قال الداني: حدثت عن إسماعيل بن عبد الله الأشعري، حدثنا أبو القاسم بن زنجي الكاتب الأنباري، قال: حضرت مجلس الوزير أبي علي بن مقلة، وزير الراضي, وقد أحضر ابن شنبوذ، وجرت معه مناظرات في حروف، حكي عنه أنه يقرأ بها، وهي شواذ، فاعترف منها بما عمل به، محضر بحضرة أبي علي بن مقلة،
وأبي بكر بن مجاهد.
ومحمد بن موسى الهاشمي، وأبي أيوب محمد بن أحمد، وهما يومئذ شاهدان مقبولان، نسخة المحضر، سئل محمد بن أحمد بن أيوب المعروف بابن شنبوذ، عما حكي عنه أنه يقرؤه، وهو "فَامْضُوا إِلَى ذِكْرِ اللهِ"1، فاعترف به.
وعن "ويجعلون شكركم أنكم تكذبون"1، وعن "كل سفينة صالحة2، غصبا" فاعترف به، وعن "كالصوف المنقوش"3، فاعترف به، وعن "فاليوم ننحيك ببدنك"4، فاعترف به.
وعن "فلما خر تبينت الإنس أن الجن لو كانوا يعلمون الغيب ما لبثوا حولا في العذاب"5 فاعترف به، وعن "والذكر والأنثى"6 فاعترف به.
وعن "فقد كذب الكافرون فسوف يكون لزاما"7، وعن "وينهون عن المنكر ويستعينون الله على ما أصابهم، وأولئك هم المفلحون"8، وعن "فساد عريض فاعترف بذلك"9.
وفيه اعترف ابن شنبوذ بما في هذه الرقعة بحضرتي، وكتب ابن مجاهد بيده يوم السبت لست خلون بن ربيع الآخر سنة ثلاث وعشرين وثلاثمائة.
ونقل ابن الجوزي وغير واحد، في حوادث سنة ثلاث هذه، أن ابن شنبوذ، أحضر. وأحضر عمر بن محمد بن يوسف القاضي، وابن مجاهد، وجماعة من القراء.
ونوظر فأغلظ للوزير في الخطاب، وللقاضي، ولابن مجاهد، ونسبهم إلى قلة المعرفة، وأنهم ما سافروا في طلب العلم، كما سافر.
فأمر الوزير بضربه سبع درر، وهو يدعو على الوزير، بأن يقطع الله يده، ويشتت شمله، ثم أوقف على الحروف التي يقرأ بها، فأهدر منها ما كان شنعا.
وتوبوه عن التلاوة بها غصبا، وقيل إنه أخرج من بغداد، فذهب إلى البصرة، وقيل إنه لما ضرب بالدرة، جرد وأقيم بين الهبارين، وضرب نحو العشر، فتألم وصاح وأذعن بالرجوع.
وقد استجيب دعاؤه على الوزير، وقطعت يده وذاق الذل، توفي ابن شنبوذ، في صفر سنة ثمان وعشرين وثلاثمائة، وفيها هلك ابن مقلة1.





وفيات الأعيان (4/ 299)
ابن شنبوذ المقرئ
أبو الحسن محمد بن أحمد بن أيوب بن الصلت بن شنبوذ المقرئ البغدادي؛ كان من مشاهير القراء وأعيانهم، وكان دينا، وفيه سلامة صدر وفيه حمق، وقيل إنه كان كثير اللحن قليل العلم، وتفرد بقراءات من الشواذ كان يقرأ بها في المحراب فأنكرت عليه، وبلغ ذلك الوزير أباعلي محمد بن مقلة الكاتب المشهور، وقيل له: إنه يغير حروفا من القرآن ويقرأ بخلاف ما أنزل، فاستحضره في أول شهر بيع الآخر سنة ثلاث وعشرين وثلثمائة، واعتقله في داره أياما، فلما كان يوم الأحد لسبع خلون من الشهر المذكور، استحضر الوزير المذكور القاضي أبا الحسين عمر بن محمد وأبا بكر أحمد بن موسى بن العباس بن مجاهد المقرئ وجماعة من أهل القرآن، وأحضر ابن شنبوذ المذكور، ونوظر بحضرة الوزير، فأغلظ في الخطاب للوزير والقاضي وأبي بكر ابن مجاهد ونسبهم إلى قلة المعرفة وعيرهم بأنهم ما سافروا في طلب العلم كما سافر، واستصبى القاضي أبا الحسين المذكور، فأمر الوزير أبو علي بضربه، فأقيم وضرب سبع درر، فدعا وهو يضرب على الوزير ابن مقلة بأن يقطع الله يده ويشتت (2) شمله، فكان الأمر كذلك - كما سيأتي في خبر ابن مقلة إن شاء الله تعالى - ثم أوقفوه على الحروف التي قيل إنه يقرأ بها، فأنكر ما كان شنيعا، وقال فيما سواه: إنه قرأ به قوم، فاستتابوه فتاب، وقال إنه قد رجع عما كان يقرؤه، وإنه لايقرأ إلا بمصحف عثمان بن عفان، رضي الله عنه، وبالقراءة المتعارفة التي يقرأ بها الناس.
فكتب عليه الوزير محضرا بما قاله، وأمره أن يكتب خطه في آخره، فكتب مايدل على توبته؛ ونسخه المحضر: سئل محمد بن أحمد المعروف بابن شنبوذ عما حكي عنه أنه يقرؤه، وهو " إذا نودي للصلاة من يوم الجمعة فامضوا إلى ذكر الله " فاعترف به، وعن " وتجعلون شكركم أنكم تكذبون " فاعترف به، وعن " تبت يدا أبي لهب وقد تب " فاعترف به، وعن " كالصوف المنفوش " فاعترف به، وعن " فاليوم ننجيك ببدنك " فاعترف به، " وكان أمامهم ملك يأخذ كل سفينة [صالحة] (1) غصبا " فاعترف به، وعن " فلما خر تبينت الإنس أن الجن لوكانوا يعلمون الغيب ما لبثوا حولا في العذاب المهين " فاعترف به، وعن " والليل إذا يغشى والنهار إذا تجلى والذكر والأنثى " فاعترف به، وعن " فقد كذب الكافرون فسوف يكون لزاما " فاعترف به، وعن " ولتكن منك فئة يدعون إلى الخير ويامرون بالمعروف وينهون عن المنكر ويستعينون (2) الله على ما أصابهم أولئك هم المفلحون " فاعترف به، وعن " إلا تفعلوه تكن فتنة في الأرض وفساد عريض " فاعترف به، وكتب الشهود الحاضرون شهاداتهم في المحضر حسبما سمعوه من لفظه.
وكتب ابن شنبوذ بخطه ما صورته: يقول محمد بن أحمد بن أيوب المعروف بابن شنبوذ: ما في هذه الرقعة (3) صحيح، وهو قولي واعتقادي، وأشهد الله عز وجل وسائر من حضر (4) على نفسي بذلك؛ وكتب بخطه: فمتى خالفت ذلك أو بان مني غيره، فأمير المؤمنين في حل من دمي وسعة، وذلك يوم الأحد لسبع (1) خلون من شهر ربيع الآخر سنة ثلاث وعشرين وثلثمائة في مجلس الوزير أبي علي محمد بن علي بن مقلة أدام الله توفيقه.
وكلم أبو أيوب السمسار الوزير أبا علي في أمره وسأله في إطلاقه، وعرفه أنه إن صار إلى منزله قتله العامة، وسأله أن ينفذه في الليل سرا إلى المدائن ليقيم بها أياما، ثم يدخل إلى منزله ببغداد مستخفيا، ولايظهر بها أياما، فأجابه الوزير إلى ذلك، وأنقذه إلى المدائن؛ وتوفي يوم الاثنين لثلاث خلون من صفر (2) سنة ثمان وعشرين وثلثمائة ببغداد، وقيل إنه توفي في محبسه بدار السلطان، رحمه الله تعالى.
(183) وتوفي أبو بكر ابن مجاهد المذكور يوم الأربعاء لإحدى عشرة ليلة بقيت من شعبان سنة أربع وعشرين وثلثمائة، ودفن في تربة له بسوق العطش، وكان مولده سنة خمس وأربعين ومائتين، رحمه الله تعالى.
وشنبوذ: بفتح الشين المعجمة والنون وضم الباء الموحدة وسكون الواو وبعدها ذال معجمة.




الأعلام للزركلي (5/ 309)
ابن شَنَبُوذ
(000 - 328 هـ = 000 - 939 م)
محمد بن أحمد بن أيوب بن الصلت، أبو الحسن، ابن شنبوذ: من كبار القراء من أهل بغداد.
انفرد بشواذ كان يقرأ بها في المحراب، منها " وكان أمامهم ملِك يأخذ كل سفينة غصبا " و " تبّت يدا أبي لهب وقد تب " و " وتكون الجبال كالصوف المنفوش " و " فامضوا إلى ذكر الله " في الجمعة. وصنف في ذلك كتبا، منها " اختلاف القراء " و " شواذ القراآت " وعلم الوزير ابن مقلة بأمره، فأحضره وأحضر بعض القراء، فناظروه، فنسبهم إلى الجهل وأغلظ للوزير، فأمر بضربه، ثم استتيب غصبا ونفي إلى المدائن. وتوفي ببغداد، وقيل: مات في محبسه بدار السلطان (1) .

.



فقط خدا
می ماند
 
نشان فقط خدا
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2013
مكان: أرض الله واسعة
پاسخ‌ها: 1,062
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

یا الله

سلام علیکم و رحمة الله

بنده تازه متوجه شدم که شما به دنبال چه هستی

ولی این را باید بدانید که تعارض فرع بر حجیت است ، شما اول باید مستقیما در مقام پاسخ دهی به اشکال و سوال بنده مبنی بر وجود روایات متواترة،صریح و مثبت تحریف در کتب اربعه باشید و بعد از پاسخی مستدل، وارد تعارضات و دیگر وجوه این مساله اعم از وجود روایات و اقوال مثبت تحریف در کتب عامه باشید!!

و اینگونه استدلال کردن جسارتا امری است کودکانه و فراری رو به جلو

مثل این میماند که اهل کتابی در مقام پاسخگویی به شبهه تثلیث به مسلمانی بگوید که خوب خود شما نیز حضرت عیسی و برخی از معجزات ایشان مثل احیاء اموات را قبول دارید !!!

اما بنده جواب شما را خواهم داد ان شا الله


نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
برادر گرامی، اولین کتاب از کتب اربعه شیعه نوشته کسی است که معاصر ابن شنبوذ بوده، و با تفاوت یک سال وفات کردند، (۳۲۸ و ۳۲۹) ، ابن شنبوذ در بغداد در نماز جماعت قرائت میکرد: و لقد نصرکم الله ببدر بسیف عليّ و انتم أذلة، و یا : هذا صراط عليّ مستقیم!


.
اینکه ابن شنبوذ این چنین قرائت میکرده دلیل نمیشود که این ایه به شکل نازل شده چرا که قرائت ایشان از شواذ بوده و مخالف اجماع

و دقیقا به همین علت منکر واقع شد

بنده روایات متواتره و صریحه از امام معصوم می اورم دال بر تحریف قران ان وقت شما قرائت یک مقری تابع شواذ را می اورید و ادعا دارید این امر دال بر تحریف و اسقاط قران است!!!
درحالی که در هیچیک از صحاح،مسانید و مجامع شاهد و مویدی برای این قرائت شاذ یافت نمیشود
و درمقابل روایات بی شماری است که قرائت صحیح را بر ما روشن میکند

شما اگر به تفسیر جناب قرطبی مراجعه میکردید متن ان را کامل می اوردید ایشان بسیار زیبا و مستدل پاسخ داده اند
ایشان تمامی این قرائات و اقوال شاذ را تحت عنوان بابی به نام:

باب ما جاء من الحجة في الرد على من طعن في القرآن وخالف مصحف عثمان بالزيادة والنقصان:


و با استناد به قول امام الانباری میفرماید:

وَكَانَ كَمَنْ قَالَ: الصَّلَوَاتُ الْمَفْرُوضَاتُ خَمْسُونَ صَلَاةً، وتزويج تِسْعٍ مِنَ النِّسَاءِ حَلَالٌ، وَفَرَضَ اللَّهُ أَيَّامًا مع ظهر رَمَضَانَ، إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ مِمَّا لَمْ يَثْبُتْ فِي الدِّينِ، فَإِذَا رُدَّ هَذَا بِالْإِجْمَاعِ، كَانَ الْإِجْمَاعُ عَلَى الْقُرْآنِ أَثْبَتَ وَآكَدَ وَأَلْزَمَ وَأَوْجَبَ. قال الإمام أبو بكر محمد بن إلقام بْنِ بَشَّارِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَنْبَارِيُّ: وَلَمْ يَزَلْ أَهْلُ الْفَضْلِ وَالْعَقْلِ يَعْرِفُونَ مِنْ شَرَفِ الْقُرْآنِ وَعُلُوِّ مَنْزِلَتِهِ، مَا يُوجِبُهُ الْحَقُّ وَالْإِنْصَافُ وَالدِّيَانَةُ، وَيَنْفُونَ عَنْهُ قَوْلَ الْمُبْطِلِينَ، وَتَمْوِيهَ الْمُلْحِدِينَ وَتَحْرِيفَ الزَّائِغِينِ، حَتَّى نَبَعَ فِي زَمَانِنَا هَذَا زَائِغٌ زاغ عن الملة وهجم على الأئمة بِمَا يُحَاوِلُ بِهِ إِبْطَالَ الشَّرِيعَةِ الَّتِي لَا يزال الله يؤيدها، ويثبت أسها، وينمي فروعها، وَيَحْرُسُهَا مِنْ مَعَايِبِ أُولِي الْجَنَفِ وَالْجَوْرِ، وَمَكَايِدِ أَهْلِ الْعَدَاوَةِ وَالْكُفْرِ. فَزَعَمَ أَنَّ الْمُصْحَفَ الَّذِي جمعة عثمان رضى اله عَنْهُ بِاتِّفَاقِ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى تَصْوِيبِهِ فِيمَا فَعَلَ لَا يشتمل على جمع الْقُرْآنِ، إِذْ كَانَ قَدْ سَقَطَ مِنْهُ خَمْسُمِائَةِ حَرْفٍ، قَدْ قَرَأْتُ بِبَعْضِهَا وَسَأَقْرَأُ بِبَقِيَّتِهَا، فَمِنْهَا:" وَالْعَصْرِ وَنَوَائِبِ الدَّهْرِ" فَقَدْ سَقَطَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلَى جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ" وَنَوَائِبِ الدَّهْرِ". وَمِنْهَا:" حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ
وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُهْلِكَهَا إِلَّا بِذُنُوبِ أَهْلِهَا". فَادَّعَى هَذَا الْإِنْسَانُ أَنَّهُ سَقَطَ عَلَى أَهْلِ الْإِسْلَامِ مِنَ الْقُرْآنِ:" وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُهْلِكَهَا إِلَّا بِذُنُوبِ أَهْلِهَا"، وَذَكَرَ مِمَّا يَدَّعِي حُرُوفًا كَثِيرَةً. وَادَّعَى أَنَّ عُثْمَانَ وَالصَّحَابَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ زَادُوا فِي الْقُرْآنِ مَا لَيْسَ فِيهِ، فَقَرَأَ فِي صَلَاةِ الْفَرْضِ وَالنَّاسُ يَسْمَعُونَ:" اللَّهُ الْوَاحِدُ الصَّمَدُ" فَأَسْقَطَ مِنَ الْقُرْآنِ" قُلْ هُوَ" وغير لفظ " أَحَدٌ" وادعى أن هذا هو الصواب عَلَيْهِ النَّاسُ هُوَ الْبَاطِلُ وَالْمُحَالُ، وَقَرَأَ فِي صَلَاةِ الْفَرْضِ" قُلْ لِلَّذِينِ كَفَرُوا لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ" وَطَعَنَ فِي قِرَاءَةِ الْمُسْلِمِينَ. وَادَّعَى أَنَّ الْمُصْحَفَ الَّذِي فِي أَيْدِينَا اشْتَمَلَ عَلَى تَصْحِيفِ حُرُوفٍ مُفْسِدَةٍ مُغَيَّرَةٍ، مِنْهَا:" إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «1» " فَادَّعَى أَنَّ الْحِكْمَةَ وَالْعِزَّةَ لَا يُشَاكِلَانِ الْمَغْفِرَةَ، وَأَنَّ الصَّوَابَ:" وَإنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ". وَتَرَامَى بِهِ الْغَيُّ فِي هَذَا وَأَشْكَالِهِ حَتَّى ادَّعَى أَنَّ الْمُسْلِمِينَ يُصَحِّفُونَ:" وَكانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً" وَالصَّوَابُ الَّذِي لَمْ يُغَيَّرْ عِنْدَهُ:" وَكَانَ عَبْدًا لِلَّهِ وَجِيهًا"، وَحَتَّى قَرَأَ فِي صَلَاةٍ مُفْتَرَضَةٍ عَلَى مَا أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ سَمِعُوهُ وَشَهِدُوهُ:" لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ إِنْ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقِرَاءَتَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قِرَاءَتَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا نَبَأً بِهِ". وَحَكَى لَنَا آخَرُونَ عَنْ آخَرِينَ أَنَّهُمْ سَمِعُوهُ يَقْرَأُ:" وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ بِسَيْفِ عَلِيٍّ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٍ". وَرَوَى هَؤُلَاءِ أَيْضًا لَنَا عَنْهُ قَالَ:" هَذَا صِرَاطُ عَلِيٍّ مُسْتَقِيمٌ". وَأَخْبَرُونَا أَنَّهُ أَدْخَلَ فِي آيَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ مَا لَا يُضَاهِي فَصَاحَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَلَا يَدْخُلُ فِي لِسَانِ قَوْمِهِ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِيهِمْ:" وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ" فَقَرَأَ:" أَلَيْسَ قُلْتَ لِلْنَّاسِ" فِي مَوْضِعِ:" أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ" وَهَذَا لَا يُعْرَفُ فِي نَحْوِ الْمُعْرِبِينَ، وَلَا يُحْمَلُ عَلَى مَذَاهِبِ النَّحْوِيِّينَ، لِأَنَّ الْعَرَبَ لَمْ تَقُلْ: لَيْسَ قُمْتَ، فَأَمَّا: لَسْتَ قمت، بالتاء فشاذ قبيح خبيث ردئ، لِأَنَّ لَيْسَ لَا تَجْحَدُ الْفِعْلَ الْمَاضِيَ، وَلَمْ يُوجَدْ مِثْلَ هَذَا إِلَّا فِي قَوْلِهِمْ: أَلَيْسَ قَدْ خَلَقَ اللَّهُ مِثْلَهُمْ، وَهُوَ لُغَةٌ شَاذَّةٌ لَا يُحْمَلُ كِتَابُ اللَّهِ عَلَيْهَا.

در خود تاریخ بغداد هم امده که این شخص چگونه قراءات شاذ را اختیار میکرده:

وكان قد تخير لنفسه حروفا من شواذ القراءات تخالف الإجماع، فقرأ بها.
فصنف أبو بكر ابن الأنباري وغيره كتبا في الرد عليه.
أَخْبَرَنِي إبراهيم بن مخلد فيما أذن أن أرويه عنه، قَالَ: أخبرنا إسماعيل بن علي الخطبي في كتاب " التاريخ "، قَالَ: اشتهر ببغداد أمر رجل يعرف بابن شنبوذ، يقرئ الناس ويقرأ في المحراب بحروف يخالف فيها المصحف، مما يروى، عن عبد الله بن مسعود، وأبي بن كعب، وغيرهما مما كان يقرأ به قبل جمع المصحف الذي جمعه عثمان بن عفان، ويتبع الشواذ فيقرأ بها، ويجادل، حتى عظم أمره وفحش، وأنكره الناس.


و در وفیات الاعیان امده


أبو الحسن محمد بن أحمد بن أيوب بن الصلت بن شنبوذ المقرئ البغدادي؛ كان من مشاهير القراء وأعيانهم، وكان دينا، وفيه سلامة صدر وفيه حمق، وقيل إنه كان كثير اللحن قليل العلم، وتفرد بقراءات من الشواذ كان يقرأ بها في المحراب فأنكرت عليه، و




نقل قول:
الجامع لأحكام القرآن - القرطبی، ج‏1، ص: 81
قال الإمام أبو بكر محمد بن إلقام بن بشار بن محمد الأنباري: و لم يزل أهل الفضل و العقل يعرفون من شرف القرآن و علو منزلته، ما يوجبه الحق و الإنصاف و الديانة، و ينفون عنه قول المبطلين، و تمويه الملحدين و تحريف الزائغين، حتى نبع في زماننا هذا زائغ زاغ عن الملة و هجم على الأئمة بما يحاول به إبطال الشريعة التي لا يزال الله يؤيدها، و يثبت أسها، و ينمي فروعها، و يحرسها من معايب أولى الجنف و الجور، و مكايد أهل العداوة و الكفر. فزعم أن المصحف الذي جمعة عثمان رضى اله عنه باتفاق أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم على تصويبه فيما فعل لا يشتمل على جمع القرآن، إذ كان قد سقط منه خمسمائة حرف، قد قرأت ببعضها و سأقرأ ببقيتها، فمنها:" و العصر و نوائب الدهر" ...... و ذكر مما يدعى حروفا كثيرة. و ادعى أن عثمان و الصحابة رضى الله عنهم زادوا في القرآن ما ليس فيه، فقرأ في صلاة الفرض و الناس يسمعون:" الله الواحد الصمد" فأسقط من القرآن" قُلْ هُوَ" و غير لفظ ..... و حكى لنا آخرون عن آخرين أنهم سمعوه يقرأ:" و لقد نصركم الله ببدر بسيف علي و أنتم أذلة". و روى هؤلاء أيضا لنا عنه قال:" هذا صراط علي مستقيم"
برادر عزیزم جناب قرطبی در مقام رد این قرائات شاذ بوده و به خاطر همین به نظر الأنباري استناد میکند

چطور ممکن است شخصی یقین داشته باشد که ایه به این شکل نازل شده هذا صراط علی مستقیم و بعد قائل به خلافت حقه شیخین باشد!!!

نقل قول:
وكان يرى جواز الصلاة بما جاء في مصحف أبي، ومصحف ابن مسعود، وبما صح في الأحاديث، مع أن الاختلاف في جوازه معروف بين العلماء قديما وحديثا، ويتعاطى ذلك.
کدام روایت؟؟روایت صحیح نشان دهید که قرائت ابن شنبوذ صحیح بوده و ما انزل الله

بله اختلاف قرائات در میان قراء اعصار مختلف وجود داشت و علت ان هم اجتهاد قاری و استنباط ان از اخبار احاد حروف سبعه بود
ولی قرائتی اینچنین شاذ و منکر شاید در طول تاریخ اسلام بی نظیر باشد و دقیقا به همین علت با ابن شنبوذ برخورد شدیدی شد که با دیگر قراء نشد
در حالی که قراء دیگر نیز باهم اختلاف داشتند

قرائت ابن شنبوذ در واقع یک نوع اعتراف به نقصان و زیاده در قران بود فلذا الانباری میگوید:

فزعم أن المصحف الذي جمعة عثمان رضى اله عنه باتفاق أصحاب رسول الله صلى الله عليه و سلم على تصويبه فيما فعل لا يشتمل على جمع القرآن، إذ كان قد سقط منه خمسمائة حرف


ولی اختلاف قراء دیگر ریشه در استنباط انها از اخبار احاد حروف سبعه بود و این حروف نیز در حکم یک امر هستند همانطور که جناب زهری میگوید:


وَذَكَرَ عَبْدُ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ قَالَ قَالَ الزُّهْرِيُّ إِنَّمَا هَذِهِ الْأَحْرُفُ فِي الْأَمْرِ الْوَاحِدِ لَيْسَ يَخْتَلِفُ فِي حَلَالٍ وَلَا حَرَامٍ

الاستذکار ج2 ص 482

بنده یک سوال از شما دارم:

اینکه شما بر اساس چه معیاری قرائت ابن شنبوذ را همان ما انزل الله میدانید و قرائت مخالف و مجمع را غیر ما انزل الله



و همه اینها در حالی است که پیامبر اکرم فرمود:

«إِنَّ أُمَّتِي لَنْ تَجْتَمِعَ عَلَى ضَلَالَةٍ، فَإِذَا رَأَيْتُمُ الِاخْتِلَافَ فَعَلَيْكُمْ بِالسَّوَادِ الْأَعْظَمِ»

مسند انس ابن مالک که جناب البانی جمله اول را صحیح میداند

و در منابع شیعه

2442 - رسول اللّه (ص ) : ان امتي لن تجتمع على ضلالة , فاذا رايتم اختلافا فعليكم بالسوادالاعظم

میزان الحکمة

بنده در وسع خود پاسخ شما را دادم که ان شا الله مقبول افتد

فی الحال منتظریم شما پاسخ روایات متواتره دال بر تحریف قران را بدهید


یا الله



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط فقط خدا نوشته شده است نمايش نوشته
بنده یک سوال از شما دارم:

اینکه شما بر اساس چه معیاری قرائت ابن شنبوذ را همان ما انزل الله میدانید و قرائت مخالف و مجمع را غیر ما انزل الله
بر اساس اینکه ابن شنبوذ با ابن حبان معاصر بودند (اولی۳۲۸ و دومی۳۵۴) و مشت نمونه خروار است، برادر گرامی ملاحظه فرمایید الحمد لله صحیح ابن حبان به ما رسیده و خوشبختانه در قرن پانزدهم هم مورد تایید دو تن از بزرگان فن حدیث اهل سنت (البانی و شعیب ارنؤوط) قرار گرفته، حماد میگوید خودم در مصحف أبي دیدم: و منهم من بدل تبدیلا، احدی از ناقلین قرن سوم و قبل آن نگفتند این نسخ شده یا قبل عرضه اخیره بوده! چرا حماد و ابن حبان و واسطه‌های نقل، اسمی از خلاف اجماع بودن آن نبردند؟! ابن شنبوذ به قول ذهبی چه گناهی کرده بود که مثل ابن حبان همین حدیث صحیح را دیده و طبق آن عمل میکرد؟! و قدیم وحذیث هم مختلف فیه بود! اما در قرن چهارم سر و کله اجماع‌های غلاظ و شداد پیدا میشود! ابن الانباری ادعای اجماع میکند چون چاره‌ای نمیبیند! با شمشیر اجماع باید ابن شنبوذ را تنبیه کند! ابن الانباری مثل آفتاب روایات واضح را تاویل میکند تا با این اجماع جور درآید و خواهم آورد إن شاء الله، در مقابل او جناب بخاری در قرن سوم به راحتی و به وضوح آفتاب استشهاد میکند به قول عمر که آن را هم توضیح خواهم داد و معلوم میشود اجماع ابن الانباری در زمان او محلی از اعراب نداشته! و گرنه صحیح‌ترین کتاب بعد از قرآن را قرین مطلب خلاف اجماع نمیکرد، و اما بنده قرائت مجمع را خلاف ما انزل الله نمیدانم و ممکن هم نیست و اساسا این تاپیک را برای شبه برخالی بودن همه مصاحف شریفه ایجاد کردم.


خوب، عرض من این است هر جوابی که به این حدیث میدهید و آنچه حماد با چشم خود دیده را توجیه میکنید عین آن جواب برای روایات متواتره مورد کلام شما صادق است.
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
بسم الله الرحمن الرحيم

توفيق رفيق شد بحث‌هاي عزيزان را راجع به مسأله تحريف قرآن مرور كردم، اما سؤالي که برایم مطرح شد اينکه بنده شیعه هستم اما از وقتی خودم را شناختم حرف به حرف مصحف شریف برایم محترم بوده، فتوای همه مراجع است دست بدون طهارت بر یک حرف مصحف نمیتوان گذاشت، و این مال امروز نیست، تمام شیعه از عالم و عامي از فقیه و مقلد از عصر ائمة حافظ قرآن شد با عجائبي که در شرح حالش آمده، و ....

اگر این مصحف نعوذ بالله ربطي به قرآن ندارد پس این همه سفارش اهل البیت به قرآن برای چیست؟ آیا معقول است برای مصحف در منزل خودشان باشد؟ علاوه اینکه مصحف دیگری هم به دست شیعه ندادند بلکه از قرائت غیر آن هم نهي کردند.



اين سؤال از اهميت فراواني برخوردار است، و آنچه به ذهن قاصر بنده ميرسد بايد در دو مرحله بررسي شود:

۱- قرآن چيست؟

۲- مصاحف كدامند؟
بحمد الله تعالی مراسم لیالی قدر و ادعیه آن نزد شیعه نیاز به اثبات ندارد، و واضح است اهل البیت علیهم السلام دستور دادند به همین مردم که مصحفی که نزد خود دارید بگشایید و مقابل خود قرار دهید و بگویید خدایا در قرآن تو اسم اعظم و اکبر تو موجود است! و شیعه از قدیم یاد گرفته‌اند که مصحف سی جزء لازم نیست باشد و حتی یک ورق قرآن هم کافی است، یعنی آیا در همان یک ورق قرآن، اسم اعظم موجود است؟ میتوانیم بگوییم این ورق اشاره است به کل قرآن به اعتبار علاقه کل و جزء، اما میتوان گفت: بلی همین جزء قرآن هم مشتمل بر اسم اکبر است به شرط اینکه جوهره قرآن کریم از بیانات ثقلین معلوم شود، و مصحف که مظهر آن است، حامل و محمول و ظاهر و مظهر در آن درست تشخیص داده شود:


بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏94 4 باب 53 ليلة القدر و فضلها و فضل الليالي التي تحتملها ..... ص : 1
5- دعوات الراوندي، عن زرارة قال قال الصادق ع تأخذ المصحف في ثلاث ليال من شهر رمضان فتنشره و تضعه بين يديك و تقول- اللهم إني أسألك بكتابك المنزل و ما فيه و فيه اسمك الأكبر و أسماؤك الحسنى و ما يخاف و يرجى أن تجعلني من عتقائك من النار و تدعو بما بدا لك من حاجة.






و جالب است که در دعای دیگر این شب عظیم دقیقا کلمه (هذا) به کار میبرد برای همین مصحفی که هر فرد در هر زمان بر سرش گرفته، بحق هذا القرآن:

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏95 146 ذكر دعاء آخر للمصحف الشريف ..... ص : 146
6 ذكرنا إسناده و حديثه في كتاب إغاثة الداعي و نذكر هاهنا المراد منه و هو عن مولانا الصادق صلوات الله عليه قال: خذ المصحف فدعه على رأسك و قل- اللهم بحق هذا القرآن و بحق من أرسلته به و بحق كل مؤمن مدحته فيه و بحقك عليهم فلا أحد أعرف بحقك منك بك يا الله عشر مرات ثم تقول- بمحمد عشر مرات بعلي عشر مرات- بفاطمة عشر مرات بالحسن عشر مرات- بالحسين عشر مرات بعلي بن الحسين عشر مرات- بمحمد بن علي عشر مرات- بجعفر بن محمد عشر مرات بموسى بن جعفر عشر مرات- بعلي بن موسى عشر مرات بمحمد بن علي عشر مرات- بعلي بن محمد عشر مرات بالحسن بن علي عشر مرات- بالحجة عشر مرات و تسأل حاجتك و ذكر في حديثه إجابة الداعي و قضاء حوائجه.




و چقدر بی انصافی است که عده‌ای میگویند توسل انسان را از خدا دور میکند و با غیر خدا انس میدهد، این دعای لیالی قدر است، اول (بک یا الله) میگوید، بلکه میگوید: (و بحقک علیهم فلا احد اعرف بحقک منک)، آیا کسی که چنین دعا میکند مشرک است؟! آیا خدا در نظر او بی اهمیت میشود؟!

.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
مرحبا به يكي از اصحاب خاص امير المؤمنين كه نكته‌اي براي ما به يادگار گذاشته كه خيلي با ارزش است و حالت كليدي دارد، يعني جناب سعيد بن علاقة ابو فاختة كه صريحا اعلان كرده: أمّ الكتاب فواتح سور است! أحسنت! طبري در تفسيرش چنين نقل ميكند:


جامع البيان في تفسير القرآن، ج‏3، ص: 117 --- طبرى ابو جعفر محمد بن جرير
حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد في قوله: هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ قال: هن جماع الكتاب. و قال آخرون: بل معني بذلك فواتح السور التي منها يستخرج القرآن.
ذكر من قال ذلك: حدثنا عمران بن موسى، قال: ثنا عبد الوارث بن سعيد، قال: ثنا إسحاق بن سويد، عن أبي فاختة أنه قال في هذه الآية: مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ قال: أم الكتاب: فواتح السور، منها يستخرج القرآن الم ذلِكَ الْكِتابُ منها استخرجت البقرة، و الم اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ منها استخرجت آل عمران.



دقت فرماييد كه نميگويد فقط سوره خاص، بلكه در ابتدا ميگويد: منها يستخرج القرآن! هر چند بعد كه مثال ميزند نام از سوره خاص ميبرد اما نزد اهل تحقيق مقصود كلي و نهائي خود را نشان ميدهد.
عرض شد که ما تا گوهر قرآن کریم را نشناسیم آنطور که خود ثقلین برای ما معرفی کرده‌اند، نمیتوانیم به خوبی احکام مصاحف را که مجلای این گوهر هستند تشخیص صحیح بدهیم.

یکی از مهمترین نظریاتی که به نظر میرسد دز طول تاریخ تفسیر، مظلوم واقع شده، کلام عظیم سعید بن علاقة ابو فاخته است، امید است این نظریه بتواند جایگاه شایسته خود را در کتب تفسیر باز یابد، و باحثین دقیق النظر را در شناسائی گوهر قرآن کریم کمک کند.



این جناب ابو فاخته کیست؟


بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏34، ص: 271
[الباب الرابع و الثلاثون‏] باب فيه ذكر أصحاب النبي صلى الله عليه و آله و أمير المؤمنين عليه السلام الذين كانوا على الحق و لم يفارقوا أمير المؤمنين عليه السلام....
و من خواصه تميم بن حذيم الناجي و قد شهد مع علي عليه السلام [حروبه‏] قنبر مولى علي بن أبي طالب [و] أبو فاختة مولى بني هاشم [و] عبيد الله بن أبي رافع و كان كاتبه.



الإختصاص، النص، ص: 4
و من خواصه تميم بن حذيم الناجي‏ و قد شهد مع علي ع قنبر مولى علي بن أبي طالب ص أبو فاختة مولى بني هاشم و عبيد الله بن أبي رافع و كان كاتبه‏



بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏34، ص: 293
و روى صاحب كتاب الغارات بإسناده عن أبي‏ فاختة قال: كنت عند علي فأتاه رجل عليه زي السفر، فقال: يا أمير المؤمنين إني أتيتك من بلد ما رأيت لك بها محبا. قال: من أين أتيت؟ قال: من البصرة. قال: أما إنهم لو استطاعوا أن يحبوني لأحبوني، و إني و شيعتي في ميثاق الله لا يزاد فينا رجل و لا ينقص إلى يوم القيامة..




رجال النجاشي، ص: 118
303 ثوير بن أبي فاختة أبو جهم‏ الكوفي، و اسم أبي فاختة سعيد بن علاقة، يروي عن أبيه و كان مولى أم هانئ بنت أبي طالب. قال ابن نوح: حدثني جدي قال: حدثنا بكر بن أحمد قال: حدثنا محمد بن عبد الله البزاز قال: حدثنا محمود بن غيلان قال: حدثنا شبابة بن سوار قال: قلت ليونس بن أبي إسحاق: ما لك لا تروي عن ثوير فإن إسرائيل يروي عنه. فقال: ما أصنع به، كان رافضيا.


رجال النجاشي، ص: 438
1178 هارون بن الجهم بن ثوير بن أبي فاختة سعيد بن جهمان، مولى أم هانئ بنت أبي طالب. و ابن الجهم روى عن أبي عبد الله عليه السلام، كوفي، ثقة. أخبرنا أحمد بن علي بن نوح قال: حدثنا محمد بن أحمد الصفواني قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن محمد بن خالد البرقي، عن هارون بكتابه.



رجال العلامة الحلي، ص: 180
4 هارون بن الجهم بن ثوير بن أبي فاختة سعيد بن جهمان مولى أم هاني بنت أبي طالب، و أبو الجهم روى عن أبي عبد الله عليه السلام كوفي ثقة.




رجال العلامة الحلي، ص: 52
19 الحسين بن ثور بالثاء المنقطة فوقها ثلاث نقط بن أبي‏ فاختة سعيد بن حمران مولى أم هاني بنت أبي طالب، روى عن أبي جعفر عليه السلام و أبي عبد الله عليه السلام ثقة.




رجال العلامة الحلي، ص: 30
2 ثوير بن أبي‏ فاختة و اسم أبي فاختة سعيد بن علاقة. روى الكشي: عن محمد بن قولويه عن محمد بن عباد بن بشير عن ثوير قال: أشفقت على أبي جعفر من مسائل هيأها له عمرو بن ذروة ابن قيس الماصر و الصلت بن بهرام، و هذا لا يقتضي مدحا و لا قدحا. فنحن في روايته من المتوقفين.



وسائل الشيعة، ج‏30، ص: 525
أبو فاختة؛ مولى بني هاشم: من أصحاب علي عليه السلام: ذكره الشيخ، و عده العلامة نقلا عن البرقي من خواصه من مضر. و اسمه: سعيد.





مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، الخاتمةج‏4، ص: 188
و أما ثوير بن أبي فاختة أبو جهم، فروى الكشي فيه حديثا يظهر منه كونه من مشاهير الشيعة، و يؤيده ما في ترجمته في تقريب ابن حجر: ثوير- مصغرا- ابن أبي فاختة- معجمه مكسورة و مثناة مفتوحة- سعيد بن علاقة- بكسر المهملة- الكوفي، أبو الجهم، ضعيف، رمي بالرفض من الرابعة.
و ذكره ابن داود في القسم الأول و قال: يروي عن أبيه، ممدوح. و في شرح المشيخة بعد ذكر خبر الكشي: اعلم أنه لا شك في جلالة أمثال هذا الرجل بأن يكون مشتهرا غاية الاشتهار عند العامة، و أخذ الحق يصير عندهم متهما سيما في مثل زمان أبي جعفر (عليه السلام) فإنه لم يكن‏ الشيعة فيه إلا قليلا (رضي الله تعالى عنهم) «1» انتهى.




الغارات (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 383
عن أبي فاختة «2» مولى أم هانئ قال: كنت عند علي ع قاعدا فأتاه رجل عليه ثياب السفر فقال: يا أمير المؤمنين إني أتيتك من بلد ما تركت به لك محبا قال: «من أين أتيت؟» قال: من البصرة قال: «أما لو أنهم يستطيعون أن يحبوني لأحبوني إني و شيعتي في ميثاق الله لا يزاد فينا رجل و لا ينقص إلى يوم القيامة»
__________________________________________________
(2) ابو فاختة عده الشيخ في باب الكنى من رجاله من أصحاب أمير المؤمنين عليه السلام و هو مولى أم هاني بنت أبي طالب و اسمه سعيد و اختلفوا في اسم أبيه قيل: علاقة، و قيل: ثوير، و قيل: حمران، و قيل: جمهان، و على كل فالرجل من خواص علي عليه السلام و خلص أصحابه، و الرواية نقلها ابن أبي الحديد في شرح نهج البلاغة م 1/ 368 عن كتاب الغارات، و لكن في سنده «عن أبي ناجية» تصحيف «فاختة» قطعا.



بخش تراجم الشاملة:
الاسم : سعيد بن علاقة الهاشمى مولاهم ، أبو فاختة الكوفى ، مولى أم هانىء بنت أبى طالب ، و يقال مولى ابنها جعدة بن هبيرة
الطبقة : 3 : من الوسطى من التابعين
الوفاة : 90 هـ تقريبا و قيل بعد ذلك بكثير
روى له : ت ق ( الترمذي - ابن ماجه )
رتبته عند ابن حجر : ثقة
رتبته عند الذهبي : وثقه الدارقطنى


قال المزي في تهذيب الكمال :
( ت ق ) : سعيد بن علاقة الهاشمى ، أبو فاختة الكوفى ، مولى أم هانىء بنت أبى طالب ، و يقال : مولى ابنها جعدة بن هبيرة المخزومى ، و هو والد ثوير بن أبى فاختة .
قدم الشام وافدا على معاوية بن أبى سفيان . اهـ .
و قال المزى :
قال أحمد بن عبد الله العجلى ، و الدارقطنى : ثقة .
و قال عبد الرحمن بن يوسف بن خراش : لم يتكلم فيه .
و ذكره ابن حبان فى كتاب " الثقات " .
قال الواقدى : شهد مشاهد على ، و هلك فى إمارة عبد الملك بن مروان ، أو الوليد ابن عبد الملك .
روى له الترمذى ، و ابن ماجة . اهـ .




الإصابة في تمييز الصحابة (7/ 269)
القسم الرابع
10402- أبو فاختة : تابعي معروف في التابعين.
أرسل حديثا فذكره بعضهم في الصحابة، وقال ابن مندة: ذكر في الصحابة ولا يثبت، وأورد من طريق هشام بن محمد بن عمارة، عن عمرو بن ثابت، عن أبيه، عن أبي فاختة- أن رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلّم زار عليّا ... الحديث. انتهى.
وذكره العجليّ، وابن حبّان، وغيرهما في ثقات التابعين، وهو متّجه، واسمه سعيد ابن علاقة.
وقد أخرج الحديث المذكور أبو داود الطيالسي، عن عمرو بن ثابت، عن أبيه، فقال: عن أبي فاختة، عن علي، قال: زارنا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه وسلّم فبات عندنا «1» ... الحديث.
__________
(1) أورده الهيثمي في الزوائد 8/ 110 وقال رواه الطبراني وفيه الفضل بن المختار وهو ضعيف.






بغية الطلب فى تاريخ حلب (10/ 4558)
حرف الفاء في الكنى
أبو فاختة: شهد صفين مع علي رضي الله عنه، وروى عنه، حدث عنه ابنه، وعمرو بن دينار.
أنبأنا أبو الحسن علي بن محمود بن محمد الصابوني قال: أخبرنا أبو محمد ابن الخشاب النحوي- في كتابه- قال: أخبرنا أبو الحسين بن الفراء قال: أخبرنا أبو طاهر الباقلاني قال: أخبرنا أبو علي بن شاذان قال: حدثنا أبو الحسن بن ننجاب (154- و) قال: حدثنا ابراهيم بن الحسين قال: حدثنا يحيى الجعفي قال: حدثني سفيان بن عيينة عن عمرو بن دينار عن أبي فاختة قال: أتيت عليّا يوم صفين بأسير، فقال له الاسير: لا تقتلني، فقال له علي: لا أقتلك صبرا اني أخاف الله رب العالمين، ثم قال له علي: أفيك خير، أتبايع؟ فقال الرجل: نعم، فقال علي للذي جاء به: خذ سلاحه، وخل سبيله.



تاج العروس من جواهر القاموس، ج‏6، ص: 156
و ثوير بن أبي فاختة سعيد بن علاقة أخو برد، و أبوهما مولى أم هانى‏ء بنت أبي طالب، عداده في أهل الكوفة: تابعي. الصواب أنه من أتباع التابعين؛ لأنه يروي مع أخيه عن أبيهما عن علي بن أبي طالب، كذا في كتاب الثقات لابن حبان.



تاريخ دمشق لابن عساكر (21/ 270)
قرأنا على أبي الفضل بن ناصر عن أبي طاهر محمد بن أحمد أنا هبة الله بن إبراهيم بن عمر نا أحمد بن محمد بن إسماعيل أنا أبو بشر محمد بن أحمد بن حماد (1) أخبرني محمد بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن محمد بن عمرو (2) قال أبو فاختة مولى بني هاشم شهد مشاهد علي هلك في إمارة عبد الملك أو الوليد بن عبد الملك (3)

.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

آیا کلام المیزان در رد قول ابو فاختة تامّ است؟

صاحب المیزان در ضمن اقوال مفسرین ذیل معنای محکمات و متشابهات، قول ابو فاخته را همراه با قول سعید بن جبیر کنار هم قرار داده و به عنوان دومین قول، نقل فرموده و سپس رد کردند:


الميزان في تفسير القرآن، ج‏3، ص: 33
و ثانيها عكس الأول و هو أن المحكمات هي الحروف المقطعة في فواتح السور و المتشابهات غيرها. نقل ذلك عن أبي فاختة حيث ذكر في قوله تعالى": هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ: إنهن فواتح السور منها يستخرج القرآن: الم ذلِكَ الْكِتابُ، منها استخرجت البقرة- و الم اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ، منها استخرجت آل عمران
و عن سعيد بن جبير مثله في معنى قوله": هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ، قال: أصل الكتاب لأنهن مكتوبات في جميع الكتب ، انتهى.
و يدل ذلك على أنهما يذهبان في معنى فواتح السور إلى أن المراد بها ألفاظ الحروف بعناية أن الكتاب الذي نزل عليكم هو هذه الحروف المقطعة التي تتألف منها الكلمات و الجمل، كما هو أحد المذاهب في معنى فواتح السور.
و فيه: مضافا إلى أنه مبني على ما لا دليل عليه أصلا أعني تفسير الحروف المقطعة في فواتح السور بما عرفت أنه لا ينطبق على نفس الآية فإن جميع القرآن غير فواتح السور يصير حينئذ من المتشابه، و قد ذم الله سبحانه اتباع المتشابه، و عده من زيغ القلب مع أنه تعالى مدح اتباع القرآن بل عده من أوجب الواجبات كقوله تعالى: «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ»: الأعراف- 157، و غيره من الآيات.



ترجمه الميزان، ج‏3، ص: 51
دوم عكس تفسير اول است، و آن اين است كه آيات محكم عبارت است از حروف مقطعه در اوايل بعضى از سوره‏‌ها، و آيات متشابه بقيه قرآن است.
اين تفسير را به ابى فاخته نسبت داده‏‌اند، كه در تفسير آيه:" هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ" گفته: ام الكتاب، عبارت است از فواتح سور، كه قرآن از آنها استخراج شده، يعنى سوره بقره از "الف، لام، ميم" استخراج شده، و در سوره آل عمران از "الف، لام، ميم اللَّه لا اله الا هو الحى القيوم" استخراج شده.
از سعيد بن جبير نقل شده كه نظير اين معنا را براى "ام الكتاب" كرده، و گفته: اصل كتاب اين حروف هستند، چون در همه كتابها وجود دارند.
اين بود گفتار سعيد بن جبير، و از اينجا مى‏فهميم كه ابن عباس (ابو فاختة ظ) و سعيد بن جبير نظرشان در باره رموز اول سوره‏‌ها اين بوده كه خداى تعالى خواسته است بفرمايد: قرآن از همين حروفى تشكيل شده كه خود شما با آن سخن مى‏گوييد، و اگر نمى‏پذيريد كه كلام خدا است آيه‏اى مثل آن بياوريد.
اين يكى از وجوهى است كه در معناى حروف مقطعه ذكر كرده‏‌اند و ليكن علاوه بر اين كه هيچ دليلى بر اين وجه نيست، اين اشكال هم بر آن وارد است، كه با خود آيه شريفه منطبق نيست، چون بنا بر اين وجه، غير از فواتح سور بايد تمامى قرآن متشابه باشد، و خداى تعالى هم در آيه مورد بحث كسانى را كه از متشابهات قرآن پيروى مى‏كنند مذمت نموده، و آن را از انحراف قلب دانسته، نتيجه اين مى‏شود كه مردم موظف باشند هيچيك از آيات قرآن را پيروى نكنند، با اين كه در تعداد زيادى از آيات، مردم را به پيروى از قرآن واداشته و ستوده، و بلكه آن را از واجب‏ترين واجبات شمرده، مانند آيه" وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ" «2» و آيات ديگر.





سه نکته در اینجا به ذهن میرسد:

۱- قول ابو فاخته غیر از قول سعید بن جبیر است و ربطی به هم ندارد.

۲- مقصود ابو فاختة اصلا الفاظ حروف مقطعة نیست.

۳- بلی بنابر این تفسیر تمام قرآن غیر از حروف مقطعة از متشابهات میشوند اما هرگز قرآن کریم اتّباع متشابهات را به طور مطلق مذمت نفرموده است، کجا قرآن فرموده که اتّباع متشابه از زیغ قلب است؟! بلکه میفرماید: آیات قرآن دو قسم است و کسانی که در قلوب آنها زیغ است به قصد طلب فتنة و طلب تاویل آنها، سراغ متشابهات میروند، ولی نمیفرماید مؤمنین نباید اصلا سراغ فهم متشابهات بروند، بنابر قول ابو فاختة همه آیات قرآن متشابهات هستند اما نباید کسی به قصد طلب فتنة و تاویل سراغ آنها برود بلکه باید به قصد فهم صحیح و درک معنای مقصود سراغ انها برود.

هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ آل‏‌عمران : 7




و شاهد قول ابو فاخته اینکه در آیه دیگر تمام آیات قرآن را متشابه مینامد: الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی، و لذا صاحب المیزان مجبور شدند بگویند معنای متشابه در این دو آیة فرق میکند!

.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
به هر حال در روايات شيعه و سني اشارات روشن به مطالب بسيار دور از ذهن عموم مردم آمده است كه همه چيز در قرآن هست! در كافي آمده حضرت فرمودند: اگر كسي بيايد و ريز به ريز خبر همه عوالم را در قرآن به شما نشان دهد لتعجبّتم!! لو اتاكم من يخبركم بذلك لتعجبّتم! و نيز فرمودند: امام هر چه ميداند از قرآن ميداند اعلم ذلك من كتاب الله، در تفسير قمي آمده: علم كل شيء في عسق! و در ده‌ها كتب اهل سنت از ابن عباس نقل شده كه اگر عقال شتر را گم كنم آن را در كتاب خدا پيدا ميكنم: الإتقان في علوم القرآن (4/ 30) وابن عباس حتى قال: لو ضاع لي عقال بعير لوجدته في كتاب الله تعالى

اما كدام مصحف اين وصف عجيب را دارد؟ جواب مورد ادعا اين است كه اساسا هندسه گوهر وحي قرآني، ريخت هولوگرام دارد، قرآن ميفرمايد: و لو ان قرآنا سيرت به الجبال! دقت فرماييد كه كلمه (قرآنا) تنوين دارد و ميتواند به معناي كوچكترين جزء قرآن باشد! در روايت آمده خذ من القرآن ما شئت لما شئت! به كلمه (من) در اين آيه توجه فرماييد: و ننزل من القرآن ما هو شفاء.
در نهج البلاغه است در وصف قرآن کریم: و إن القرآن ظاهره أنيق و باطنه عميق لا تفنى عجائبه و لا تنقضي غرائبه و لا تكشف الظلمات إلا به.

مقصود من جمله لا تفنی عجائبه است، قرآن کریم در هر سطری پیاده شود نماینده کل است و مشتمل بر عجائب، نظیر انتقال محور است که هر کجا برود اما میتوان مبدء را از آن کشف کرد، یا مثلا اگر جدول ضربی تشکیل دهیم که فقط مربوط به ضرب اعداد بین ۵۰ تا ۶۰ در اعداد بین ۳۵ تا ۴۵ باشد، هر کس نظام جدول ضرب را بداند میفهمد که این قطعه جدول نشان میدهد تمام جدول را، و شاید این مقصود ابوفاخته از استخراج باشد، و تازه این غیر از قضیه کل شیء فی کل شیء است که بحث خاص خود دارد.

به هرحال الآن به ذهنم آمد که قضیه جالبی که برای خودم در این رابطه پیش آمده ذکر کنم:

روزی در کتابخانه به کتابهای موجود در قفسه‌ها نگاه میکردم، چشمم به یک کتاب راجع به قران افتاد، دست بردم و در حال ایستاده مطالبی از آن را مرور کردم، نوشته بود تعداد کلمه یوم در قرآن معادل ایام سال یعنی ۳۶۵ روز است، به یاد دارم وقتی به خانه رسیدم به سراغ المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم از محمد فؤاد عبد الباقی رفتم، چون در خاطرم بود که این کتاب شماره کلمات را کنارش مینویسد، دیدیم در کنار کلمه یوم (شامل یوم و الیوم) نوشته: ۳۴۸ ، و در کنار کلمه یوما نوشته: ۱۶ ، حساب کردم میشود: ۳۶۴ ، کاملا در خاطرم مانده که در ذهنم به نویسنده کتابی که در کتابخانه دیده بودم گفتم: نشد!! آقا شما میخواهید با اضافه کردن یک عدد، ۳۶۴ را ۳۶۵ حساب کنید و بدینوسیله اعجاز ثابت کنید؟! اتفاقا همین تفاوت یک هاست که خیلی مهم است!

این جریان گذشت و بنده از فکر روی اینگونه اعجازها منصرف شدم، چندین ماه بعد به مناسبتی، مقدمه کتاب المعجم المفهرس را مطالعه میکردم، ناگاه به چیزی برخورد کردم که بهت‌زده شدم! نویسنده عذرخواهی کرده بود که من تمام سعیم را کردم تا چیزی فوت نشود اما متاسفانه ۱۵ لفظ از قلم افتاده!!! و انی أحمد الله علی انه لم یسقط منی غیر خمس عشرة لفظة! و جدول این ۱۵ کلمه را آورده، نمیتوانم حال خود را توصیف کنم، به سطر آخر زل زده بودم: یک مورد از قلم افتاده کلمه یوم از آیه ۵۹ سوره مبارکه اعراف بود!! گفتم: حسین! ۳۶۵ شد! این مؤلف میگوید با چه دقتی از اول تا آخر مصحف را سطر به سطر رصد کردم اما متاسفانه ۱۵ مورد از قلم افتاده که از آنها یوم است، اما نازل کننده قران کریم در طی بیست و سه سال آن را نازل فرموده و عدد ۳۶۵ را نگه داشته! سبحان الله العظیم منزل القرآن الکریم علی رسوله الامین.

.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سلام علیکم
بحث بسیار جالبی است. بنده هم از جناب hosyn تقاضا می کنم بحث خود را ادامه دهند.
آن گونه که بنده تا اینجا فهمیدم ظاهرا باید روی این مقدمه از کلام ایشان بیشتر دقت شود:
من سیر بحث ایشان را با توجه به درک خودم می نویسم تا ادامه بحث واضح شود:
1. قرآن کریم محكمي است به تفصيل آمده، محکمش حروف مقطعه است و بقیه آیات تفصیل این حروف است.
( احتمال دارد که اولين مرحله كه وحي ظهور نموده به صورت كتابت بوده و سپس ملك وحي قرائت كرده؛ و نیز احتمال دارد که ملك وحي چندين جور همين را براي حضرت قرائت كرده باشد، یا در آن واحد چندين قرائت ميكس شده به پیامبر ارائه شده باشد.) (ظاهرا این احتمال نظر صحیح در مبنای مورد نظر hosyn است.)
2. همه چیز در قرآن هست.
3. هندسه گوهر وحي قرآني، ريخت هولوگرام دارد (یعنی هر بخشی از آن حاوی کل آن است)
4. تعدد قرائات یک کمال لازم برای قرآن است برای نشان دادن تمام حقایق. (برای اینکه مقدمه 1و 2 حاصل شود، یکی از ابزارهایش تعدد قرائات است) و تعدد قرائات، ریشه وحیانی دارد نه اینکه ناشی از تصرف بشری باشد و لذا قرائاتی اعتبار دارند که بر اساس روایت باشند نه بر اساس اجتهاد و رای شخصی.
5. تا قرن چهارم تعدد قرائات (نه منحصر به مصحف عثمانی بلکه با استناد به مصاحف سایر صحابه مانند ابن مسعود و ابی و نیز نه فقط در حد اعراب و نقطه، بلکه در حد بیشتر و کمتر بودن کلمات) امری رایج در شیعه و سنی بود؛ اما در این قرن، به خاطر اینکه خطر گسترش شیعه مواجه شده بودند، برخی از علمای اهل سنت، که این قرائات را بسیار محدود کنند و فقط مصحف عثمانی را به رسمیت بشناسند. لذا با اینکه روایات متعدد در کتب معتبر سنی (مثل صحیح بخاری) درباره اعتبار سایر مصاحف [درباره مصحف ابن مسعود به ذیل مناقب ابن مسعود در صحیح بخاری مراجعه کنید] و سایر قرائات وجود داشت، اما در این قرن ادعا شد که اجماع فقط بر مصحف عثمانی و قرائات سبعه مورد نظر وجود دارد و بقیه مصاحف و قرائات، قرائات شاذ و کنارگذاشتنی هستند.
6. بر اساس این فرهنگ سازی که در قرن چهارم توسط عده ای از علمای اهل سنت انجام شد و مخالفین این فرهنگ جدید، حتی اگر از بزرگان اهل سنت بودند، بشدت سرکوب شدند (مثل تنبه ابن شنبوذ)، کم کم این گونه القا شد که هر قرائتی غیر از این هفت قرائتی که این مجاهد در میان جامعه شایع کرده، قرائت شاذ و خلاف اجماع و غیر قابل اعتناست.
7. بر اساس این فرهنگ سازی، روایاتی که در کتب اهل سنت درباره قرائات دیگر و مصاحف دیگر بود، همگی به عنوان قرائات شاذ تفسیر شد و روایاتی که در کتب شیعه بود به عنوان اعتقاد شیعه به تحریف قرآن تفسیر شد در حالی که سنخ هر دو دسته روایات شبیه همدیگر بوده است و شاذ شدن موارد موجود در اهل سنت هم نظر علمای قرن چهارم به بعد است و گرنه کسانی مثل بخاری و ابن حبان که سخن شاذ دورانداختنی را در صحاح خود نمی آورند.

جناب آقای hosyn ، اولا بفرمایید برداشت بنده صحیح بوده است یا خیر؟
ثانیا اگر امکان دارد بقیه بحث را ادامه دهید.
ثالثا بنده هم چند سوال دارم که انشاء الله بعد از اینکه فهمیدم برداشتم درست بوده مطرح خواهم کرد.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سلام علیکم
ظاهرا کاربر hosyn فرصت نگاه کردن نداشته اند. لذا سوالاتی که برایم پیش آمده بود (یعنی ثالثا) را همینجا عرض می کنم:
1) روای ابوفاخته را که نقل کردید:
عن أبي فاختة أنه قال في هذه الآية: مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ قال: أم الكتاب: فواتح السور، منها يستخرج القرآن الم ذلِكَ الْكِتابُ منها استخرجت البقرة، و الم اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ منها استخرجت آل عمران.
در ادامه فرمودید:
نقل قول:
دقت فرماييد كه نميگويد فقط سوره خاص، بلكه در ابتدا ميگويد: منها يستخرج القرآن! هر چند بعد كه مثال ميزند نام از سوره خاص ميبرد اما نزد اهل تحقيق مقصود كلي و نهائي خود را نشان ميدهد.
این را نفهمیدم. ظهور اولیه کلام این است که جملات بعد مفسر جملات قبل است یعنی منها یستخرج القران به این معناست که از الم سوره بقره درآمده و ... . آن وقت این اشکال پیش می آید که سوره هایی که حروف مقطعه ندارد چه می شود؟ ظاهرا شما با توجه به این اشکال فرموده اید: «نزد اهل تحقيق مقصود كلي و نهائي خود را نشان ميدهد». اما این اشکال شواهد دیگری دارد. یادم نیست که روایت دیدم یا در المیزان خواندم که فواتح هر سوره ای مربوط به خود آن سوره است که این موید همان فقره دوم است که الم منها استخرجت البقره. خود به کار بردن تعبیر فواتح السور به جای حروف مقطعه در روایت ابوفاخته نیز موید این است که ناظر به سوره های خاص است نه مطلق قرآن. به هر حال بنده از اهل نحقیق نیستم. اگر امکان دارد مطلب را برایم بازتر کنید.
2) درباره امتیاز چندمنظوره بودن زبان عربی به نقش اعراب و نقطه اشاره کرده اید. سوال بنده این است که این ظاهرا در حد یک موید بحث شما بود نه رکن اصلی استدلال؟ درست است؟ زیرا هم در نقلهای از مصاحف ابن مسعود و از ائمه کلمات اضافه هم وجود دارد و هم در همین قرائات سبعه موجود در نزد ما کلمات کم و زیاد وجود دارد. مثلا در قرائت ورش از نافع که ظاهرا دومین قرائت به لحاظ شهرت است در آیه23 سوره حدید (فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ) کلمه «هو» را ندارد.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
سلام علیکم
ظهور اولیه کلام این است که جملات بعد مفسر جملات قبل است یعنی منها یستخرج القران به این معناست که از الم سوره بقره درآمده و ... . آن وقت این اشکال پیش می آید که سوره هایی که حروف مقطعه ندارد چه می شود؟
و علیکم السلام

برادر عزیز و گرامی، خیلی من را خوشحال کردید که این بحث را از حالت منولوگ خارج کردید، هم خوب خلاصه کردید و هم سؤالات خوبی مطرح کردید، اما متاسفانه شرائط فعلی من طوری است که نمیتوانم به تفصیل چیزی بنویسم، لذا باید حوصله کنید بنده خورد خورد هر چه به ذهنم میرسد عرض کنم، و اگر ممکن است خود شما و سایر دوستان به هر چه از شواهد که له یا علیه مدعای من است برخورد کردید، همینجا ذکر کنید تا بحث پربارتر شود.


به هر حال با اجازه شما و تشکر مجدد فقط سؤال اول را بررسی میکنم:

ببینید ابو فاخته نگفت: منها یستخرج سورها، بلکه گفت منها یستخرج القرآن، بلی سوره بقره را توضیح داد که از الم ذلک الکتاب استخراج میشود، و همچنین سوره آل‌عمران از الم الله لا اله الا هو استخراج میشود، اما مگر کار فواتح سور اختصاص به خود سوره‌هایشان دارد، یعنی یکی از فواتح سور وقتی در مقام مستخرج و منبع سوره خاص است طوری رفتار میکند، و وقتی در مقام مستخرج تمام قران است به صورت یک شبکه با سایر فواتح سور عمل میکند، مثلا وقتی سوره‌ای که فواتح ندارد استخراج میشود از ارتباط دو فواتح کمک میگیرد، (قطع نظر از اینکه گفته میشود تمام حروف قرآن مآلا مقطعه هستند) و این فقط یک احتمال است که به ذهن قاصر من میرسد، و بنده هیچ از نحوه آن چیزی نمیدانم، ولی میگویم: عبارت ابو فاخته را میتوان چنین معنا کرد که دنباله عبارت، فقط توضیح قبل نباشد بلکه نظیر بیان مورد و صغری در کنار اعلان کبرای کلی باشد، یعنی علی ايّ حال فواتح سور، مجموعا به آنالیز ترکیبی‌شان، قرآن هستند که در فضای تدوین تکوین، نقش مبادی تدوین و الفبای آن را ایفا میکنند. و الله العالم

.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سلام علیکم
من منتظر پاسخ دوم و ادامه بحث بودم اما خبری نشد.
ضمنا با توجه به نکات مورد نظر شما، آیاتی از سروه حجر به ذهنم رسید که ممکن است با بحث شما مرتبط باشد:
كَمَا أَنزَلْنَا عَلَى المُقْتَسِمِينَ (90)‏ الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ (91) فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِيْنَ (92) عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ (93)

آیا مقتسمین که قرآن را عضین کردند احتمال ندارد اشاره به همین جریان سه عثمان باشد؟ (فکر می کنم جریان سه عثمان را ذیل تاپیک چرا نام علی در قرآن نیامده است؟ مطرح کردید:
نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته

اول بار بنده در یک فروم اهل سنت دیدم که آنجا مطرح کرده بود حق نعمت این عثمان‌های سه‌گانه را بر مسلمین، اولی خلیفه سوم عثمان بن عفان، دومی حافظ عثمان خطاط معروف دوره عثمانی، و سومی عثمان طه خطاط معروف عصر ما که هنوز حیات دارد.

http://en.wikipedia.org/wiki/H%C3%A2fiz_Osman

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%...85%D8%A7%D9%86

http://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%...85%D8%A7%D9%86


این چند لینک میتواند کلیدی باشد برای جستجوهای دیگر، و به هرحال خود او شاید کلیدی باشد برای این سؤال کلیدی:

از چه زمانی قرائت حفص از عاصم رایج مطلق شد؟ و چرا؟ شواهد تاریخی روشن گواهی میدهد که حافظ که گفته: قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت، واقعا زمان او چهارده روایت شایع و رایج بوده، از چه زمانی این وضع تغییر کرد؟ و چرا؟

.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
من منتظر پاسخ دوم و ادامه بحث بودم اما خبری نشد.
با عرض پوزش، اما راجع به نکته دومی که فرمودید: درست است که کوچ کردن حروف مصوت از پایه کلمه به موضع حرکات، فقط در محدوده ثبات پایه و حروف صامت آن معنا مییابد و نمیتواند مصحح قرائاتی که در پایه مشترک نیستند بشود، اما نکته مهم این است که اگر ثبوتا فهمیدیم که میتواند این انعطاف در وجوه مختلف یک پایه، همگی از ناحیه ملک وحی، سر و سامان یابد، و رأس مخروط یک آیه به عنوان یک نقطه بسیط، به صورت تدوین تکوین، منبسط شود، و در انبساط خود، همه وجوه، دفعتا توسط ملک وحی، قرائت شود، و تمانعی در کار نباشد، زمینه درک تعدد قرائت ملک وحی، نسبت به پایه‌های هم‌موضع، فراهم میشود.


و دراین تاپیک هم بحث مناسب اینجا صورت گرفته که اگر فرصت شد بخشی از آن را در این تاپیک میآورم:

http://www.iranclubs.org/forums/showthread.php?t=109797

.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

موضع حرکت حروف در کتابت عربی و فارسی، یک حرف صامت را منعطف میکند تا چهار حالت را بتواند نشان دهد، سه حالت مربوط به حرکت است و یک حالت به نبود حرکت مربوط است، اما این مبتنی بر دخالت دادن تنها سه حرف مصوت است که به ضمیمه اشباع آنها شش حالت حاصل میشود، و چون تعداد حروف مصوت، بیشتر از اینها است، کما اینکه در علم فونتیک توضیح داده شده، و نمونه آنها را میتوانید اینجا بشنوید:

http://en.wikipedia.org/wiki/Vowel#Audio_samples

پس واقعیت حالات یک حرف صامت، خیلی بیش از این تلفظ و کتابت رایج است، و شاید سخن‌های غیر مفهوم و شاید تلاوت، که از بعض معصومین نقل شده، بی ارتباط با این نباشد، به هر حال ملاحظه میکنید که واقعیت ترکیبات همخوان‌ها با واکه‌ها چقدر طیف وسیعی پیدا میکند.



این تنها مربوط به حروف مصوت بود، و اما آنچه مربوط به مسأله نقطه‌گذاری است پس خیلی بیش از اینها است، نقطه‌گذاری بر خلاف حرکات، تنها مربوط به نوشتن و کتابت است، و تعیین حالات مختلف صامت‌ها در نماد آنها است، مثلا به این شش حرف نگاه کنید: ( بـ نـ يـ تـ پـ ثـ )، در زبان فارسی اگر از نقطه صرف نظر کنیم، تنها یک نماد پایه داریم، اما با اضافه کردن یک یا دو یا سه نقطه در بالا یا پایین، پنج یا شش حرف صامت نمایش داده میشود، که حالات ممکنه باز بیش از اینها است.

و اگر بگوییم اصل قرآن کریم در لوح، مکتوب است، باید ببینیم نحوه کتابت آن لوح، و پایه انتخاب شده برای نمایش حروف، از چه انعطافی برخوردار است، یعنی در فضای نشانه‌شناسی، آیا پایه‌ها نشانه‌های چندین منظوره نیستند؟ و اگر تدوین بخواهد مطابق تکوین باشد بهترین مسیر نمایش آن چیست؟

و یک سؤال مهم این است که آیا انعطاف در یک سیستم نمادی، نقص حساب میشود یا کمال یا بستگی دارد؟ مثلا واو فارسی که با نماد (و) نشان داده میشود، انعطاف خاصی نسبت به دو نماد (w) و (v) دارد، اگر بخواهیم تلفظ (very well) را در فارسی بنویسیم مینویسیم: (وری ول) ، اما معلم انگلیسی توضیح میدهد که این دو واو در تلفظ تفاوت میکند، ولی چاره‌ای نداریم دو حرف متفاوت لاتین را به یک حرف فارسی نشان دهیم، و این نقص تلفظ و به تبع آن نقص کتابت فارسی است، و این گونه نقص معمولا در زبانها پیدا میشود، و به همین جهت (International Phonetic Alphabet) پدید آمده است، و به نظر میرسد اگر علم سمیولوژی، پیشرفت کند و تمام زوایای بحثها کامل شود، سیستمهای نمادی تجریدی بسیار منعطف و چندین منظوره، نه تنها ناقص محسوب نشوند بلکه خیلی کارآمد باشند به شرط اینکه در جای خود استفاده شوند.





اما راجع به آیه شریفه جعلوا القرآن عضین، پس اصلا مربوط به نوشتن قرآن بر طبق یک روایت یا یک قرائت نیست، چون هر قرائت یک مجلای قرآن کریم است، و مجلی با اقتسام عضین خیلی متفاوت است، حتی مصحف امیر المؤمنین که مشتمل بر تمام سبعة احرف و تفاسیر آنها هست، وقتی در لوح ناسوتی جلوه میکند، چاره‌ای جز تعدد مجلی ندارد، و هر مجلی هوهویت با ظاهر دارد و با قطعه‌ای از شیء متفاوت است.

.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
با عرض پوزش، اما راجع به نکته دومی که فرمودید: درست است که کوچ کردن حروف مصوت از پایه کلمه به موضع حرکات، فقط در محدوده ثبات پایه و حروف صامت آن معنا مییابد و نمیتواند مصحح قرائاتی که در پایه مشترک نیستند بشود، اما نکته مهم این است که اگر ثبوتا فهمیدیم که میتواند این انعطاف در وجوه مختلف یک پایه، همگی از ناحیه ملک وحی، سر و سامان یابد، و رأس مخروط یک آیه به عنوان یک نقطه بسیط، به صورت تدوین تکوین، منبسط شود، و در انبساط خود، همه وجوه، دفعتا توسط ملک وحی، قرائت شود، و تمانعی در کار نباشد، زمینه درک تعدد قرائت ملک وحی، نسبت به پایه‌های هم‌موضع، فراهم میشود.


و دراین تاپیک هم بحث مناسب اینجا صورت گرفته که اگر فرصت شد بخشی از آن را در این تاپیک میآورم:

http://www.iranclubs.org/forums/showthread.php?t=109797

.
بسیار ممنون از توضیح شما، هرچند که بسیار فشرده بود اما فکر می کنم فهمیدم!
من برای اینکه مطلب برای ادامه بحث هم برای خودم و هم برای خوانندگانی که فرصت مطالعه کامل گفتگوی مذکور را ندارند، واضحتر شود و بلکه زحمت شما کمتر شود خلاصه‌ای از بحث مذکور را در اینجا می‌آورم:
در تاپیک مذکور (با عنوان: اختلاف قرائات) سوال این بوده که:
نقل قول:
«چگونه اختلاف قراءات با عدم تحریف قرآن سازگار است؛ مخصوصا اختلاف قراءتهایی که معنا را تغییر می دهند»
پاسخ اولیه این بوده که:
تحریف، تغییر دادن عمدی کلام است به غیر اصل آن، اما اختلاف قرائت هر چند معنا تغییر کند اما تغییر دادن نیست، و خود شارع مقدس جلوگیری از اختلاف قرائات نفرموده، بلکه فقها نقل اجماع میکنند که خواندن نماز به هر یک از قرائات سبعه صحیح است.
سپس برای فهم بیشتر مساله فرموده‌اید:
نقل قول:
«چند نکته باید در نظر گرفت:
۱- روایت نزل القرآن علی سبعة احرف
۲- روایت کذبوا انما هو واحد نزل من عند واحد
۳- آیا اصل قرآن، مکتوب و صحیفه است یا ملفوظ و مقرو است؟ دلالت آیات نیاز به تدبر تام دارد، یعنی عنصر پایه را باید فهمید.
۴- آنچه جبرئیل علیه السلام آورده چگونه بوده؟ خود آن هر عنصرش منشور ذو وجوه بوده یا طور دیگری؟ بنده مکرر عرض میکنم به نظر میرسد قرآن تعدد قرائات برای او لازم بوده نه اینکه فقط برای سهولت مکلفین اجازه داده باشند.
بعد از چند رد و بدل کلام، فرموده‌اید:
نقل قول:
«بنده مکرر عرض میکنم الفبای تحقیق در متن‌شناسی و تفسیر قرآن، تمام کردن بحث حروف مقطعه قرآن است، می توان به راحتی از کنار آن عبور کرد و خود را راحت کرد و هر چه خواست علیه قرآن گفت تا روزش برسد و صبح دولتش بدمد، اما بنده به اشاره روایات اهل البیت علیهم السلام عرض میکنم: هر چه بخواهید در این حروف هست! علم کل شیئ فی عسق! گفت چه فایده دارد این حروف المص؟! فرمودند بس کن و بشمار: الف، یک؛ لام، سی؛ الی آخر روایت، که بحث سنگین خودش را دارد، ولی منظور من این است اصل اربیتالی بودن را میرساند، و شما را ارجاع میدهم به روایت کافی کتاب فضل القرآن فیه خبر السماء و الارض الخ
... ما تا کیفیت وحی را ندانیم چگونه عنصر پایه وحی را بفهمیم؟!، پس از عسق میفرماید کذلک یوحی!!! لذا اگر حروف مقطعه را فهمیدیم می فهمیم عورات است یا مرات، و تا نفهمیدیم در حرج نیستیم، ملاصدرا میگوید عرفا همه قرآن را به صورت حروف مقطعه میبینند! به نظرم در مفاتیح الغیب او دیدم.
من هیچگاه ادعا نکردم از حروف مقطعه سر در میآورم!! بنده عرض کردم متدولوژی متن‌شناسی قرآن نقطه آغازی دارد، و میدانید مدل‌های الگوریتمی و پیشرفت در یک موضوع، بحث خاص خود را دارد و ربطی به آگاهی از مقداردهی متغیرهای آن ندارد.»
سپس بحثی تا پست 34 درگرفته بین حضرتعالی و کاربر «خیرالبریه» درباره اینکه ایشان معتقد بوده که شیطان هنگام استماع افراد قرآن را، در شنیدن افراد تصرف می‌کرده و شما این موضع را به چالش کشیده و نپذیرفته‌اید و در پست 34 در پاسخ به درخواست ایشان درباره نظرتان درباره ریشه اختلاف قرائات فرموده‌اید:
نقل قول:
«به نظر بنده، اختلاف قرائات امر لا ینفک از ریخت تقابلی قرآن با تکوین است، چون قرآن کریم کتاب تدوینی است که کتاب تکوین را در خودش نگاشت کامل میکند، و همانگونه که در شبکه کتاب تکوین، بعض مؤلفه‌ها در نود قرار میگیرند و نقش چند منظوره دارند، به همین وزان در کتاب تدوین، طبق ضوابط سمیولوژیک، بعض نشانه‌ها نقش چند منظوره دارند، و از همینجا قرآن به زبان دارای پایه همخوان نازل شده، و واکه‌ها به صورت اعراب ظاهر میشوند، و این خود زمینه نشانه‌های چند منظوره را فراهم میکند.
و در پست 39 درباره اینکه «چرا خداوند چنین پیام چند منظوره فرستاده» توضیح داده‌اید:
نقل قول:
«پیام چندمنظوره هم محتوا را افزایش میدهد و هم مخاطب را، و سر سوزنی حقیقت را مخفی نمیکند! مثلا اگر یک آگهی تبلیغاتی همزمان در یک نماد تبلیغی، تبلیغ چندین جنس و چندین شرکت و چندین طرح بهداشتی و سلامتی و بهزیستی و ... را ارائه دهد، احدی میگوید حقیقت را مخفی کرده است! پیام چندمنظوره چند حقیقت را با هم عرضه میکند بدون اینکه حقیقتی را مخفی کند.» و سپس درباره آیات متشابه توضیح داده‌اید که: «اگر در خود آیه شریفه دقت کنید هرگز قرآن نمیفرماید آیات متشابه موجب فتنه میشوند، بلکه میگوید ریخت تکوینی آیات متشابه همانند کارد است که کسی که سوء نیت دارد میتواند از آن استفاده بد بکند بدون اینکه ربطی به جایگاه صحیح خلق کارد داشته باشد، و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاویله، آیه میفرماید به خاطر طلب فتنه، آیات متشابه را پی جویی میکنند.»
و پس از اصرار ایشان بر اینکه اختلاف قرائات منجر به وجود تضاد در محتوای وحی می‌شود در پست 41 توضیح داده‌اید
نقل قول:
«بنده اشتمال یک نشانه چند منظوره بر مطالب متضاد را یکی از زیباترین موارد کاربرد نشانه‌ها میبینم! و شواهدی هم در روایات دارد، مثلا قتل الانسان ما أکفره! یک مذمت آشکار و نفرین بر انسان کافر است! اما در روایت تاویلی آیه میبینید میگوید: منظور از انسان، امیر المؤمنین ، و ايّ شیئ کان سبب قتله؟ هل کان کافرا؟ ايّ شیء أکفره؟! من ايّ شیئ خلقه الی آخر الروایة.»
دوباره بحث شما با کاربر مذکور به فلسفه وجود شیطان و مساله شر کشیده شده (که به نظرم باز به حاشیه رفتن بحث است) تا اینکه در پست 51 در پاسخ به سوال ایشان درباره معنای آیه 52 سوره حج ظاهرا نظر نهایی خود درباره معنای آیه 52 سوره حج (که مورد استناد کاربر مذکور برای انتساب مداخله شیطان در استماع وحی توسط افراد بوده را چنین شرح داده‌اید:
نقل قول:
«والذين سعوا في آياتنا معاجزين أولئك أصحاب الجحيم (51) وما أرسلنا من قبلك من رسول ولا نبي إلا إذا تمنى ألقى الشيطان في أمنيته فينسخ الله ما يلقي الشيطان ثم يحكم الله آياته والله عليم حكيم (52)»
«آیه ۵۲ سوره مبارکه حج را باید با آیه ۵۱ فهمید، و الذین سعوا فی آیاتنا معاجزین، کلمه آیاتنا همانگونه که برای آیات لفظی به کار میرود در موارد متعدد برای آیات تکوینی هم به کار رفته است، برای بدن فرعون تعبیر آیه و آیات شده: الیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیة و ان کثیرا من الناس عن آیاتنا لغافلون، و یا در وصف غار اصحاب کهف تعبیر آیات دارد: و تری الشمس الی قوله تعالی: ذلک من آیات الله، و این نظیر خیلی دارد.
وقتی اسلام کم‌کم رو به رشد گذاشت و جمعیت مسلمین زیاد میشد و آیاتی نظیر شق القمر و سایر معجزات و کرامات، ظهور میکرد که اصل دین را ثابت میکرد، افرادی نظیر ابوسفیان و ولید بن المغیرة و امثالهم ناراحت بودند، انه فکر و قدر، بعد از فکرها گفت: ان هذا الا سحر یؤثر! این جنگ نرم بود، و امثال ابوسفیان هم تدارک جنگ سخت میکردند و چقدر سختی برای مسلمین فراهم کردند، پس این تلاش آنها در آیه ۵۱ اشاره شده است، سعوا فی آیاتنا معاجزین.
در آیه ۵۲ خداوند متعال پیامبرش را تسکین میدهد، میفرماید: هیچ صاحب رسالت و پیام بزرگ نیست مگر اینکه تدبیر میکند بهترین راندمان را در تبلیغش داشته باشد، اما شیاطین هم دست به کار هستند و نمیگذارند خواسته‌های آرمانی او انجام شود و در مسیر تحقق آن سنگ‌اندازی میکنند، و خداوند هم در دو مرحله آثار تخریب شیاطین را از بین میبرد، اول نسخ کوتاه‌مدت، و سپس إحکام درازمدت، میفرماید این شیاطین این همه برای شما زحمت ایجاد کردند با فتح مکه همه آنها نسخ میشود، لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر، و نسخ، محو و بی‌ثمر کردن تلاش آنهاست، یعنی اصل دین میماند و تلاش آنها برای محو اصل دین به نتیجه نمیرسد، با غدیر یئس الذین کفروا من دینکم، ولی هشدار فلا تخشوهم و اخشونِ برای فتن عظیمه منافقین بر همه اتمام حجت میکند، اما مرحله نهائی که محکم کردن تمام عیار آیات است، در آینده دور (ثم یحکم در قبال فینسخ) محقق میشود، یعنی همان روز لیظهره علی الدین کله، همان روز فسوف یاتي الله بقوم، و در ادامه در آیات ۵۳ به بعد، رمز و حکم قضیه بیان میشود.
دوست گرامی، ببینید ابن عاشور یکی از بهترین تفاسیر معاصر را نوشته، استاد دانشگاه تونس است و عرب‌زبان، در التحریر و التنویر میگوید: اساسا بنده در اصل اینکه ماده تمنی و امنیة در زبان عربی به معنای قرائت بیاید شک دارم، و شواهد لغویین را کافی نمیداند، چقدر این حرف او مؤید آن پیشنهاد بنده است که اصلا عرب از تمنی و امنیة قرائت نمیفهمد!
دوباره برخی بحثها با ایشان تکرار شده (از جمله اینکه بحث اختلاف قرائت، که مورد اذعان همگان بوده، غیر از بحث جواز یا عدم جواز خواندن دو قرائت در یک نماز است، که اختلافی است) [و انصافاً انصاف شما در اینجا ستودنی است. یعنی با اینکه در مخالفت شما با وهابیت کمترین تردیدی نیست، اما به کاربر خیرالبریه نشان می‌دهید که تناقضی که ایشان در بحث اختلاف قرائت به وهابیت نسبت می‌دهد واقعا درست نیست. حقیقتا اینجا به یاد آیه «لایجرمنکم شنئان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی» افتادم] به تا اینکه در پست 57 در پاسخ به این سوال ایشان که« عقلا نباید این دو با هم فرق داشته باشند؟ چطور مالک با ملک یکیه؟» نکته مهمی درباره مکانیسم نزول به عنوان یک احتمال مطرح می‌کنید:
نقل قول:
«و واضح است فرقی ندارند! خدای سبحان، مالک روز قیامت نیست که هست! او ملک روز قیامت نیست که هست! و یک آیه هر دو صفت مالکیت و ملکیت را نشان ندهد که میدهد! از ابن کثیر نقل کردید تواترش را! پس چه مشکلی است؟!

اما نحوه نزول آن، میتواند دو بار ملک وحی بخواند، اما امروزه وسائل جدید با پیشرفت تکنولوژی، بسیاری از استبعادها را از بین میبرد، شما خود میتوانید امتحان کنید، در یک فایل صوتی، بگویید: مالک، و در یک فایل دیگر بگویید: ملک، و سپس آن را با نرم‌افزار ویرایش صوت، میکس کنید، و سپس گوش کنید! میبینید ممکن است در آن واحد، یک حامل صوتی، دو محمول و دو مدول داشته باشد! لذا قلب مبارک محل نزول وحی، همگی را در عالم ملکوت، یکجا میشنود، ولی در عالم ناسوت چاره‌ای نیست که تکرار کند.»
مجددا بعد از چند رفت و برگشت تکرارگونه در پست 61 توضیح داده اید:
«هر چیزی نیاز به ضابطه دارد، قراءات هم ضابطه روشن دارد، هر قرائتی که سنخش سنخ اجتهاد به رأی و ملاحظه قواعد لغت و نحو و صرف و امثال اینها یا اعتبارات عقلائیة است اصلا قابل اعتنا نیست و مردود به خود قاری است، و هر قرائتی سنخش سنخ روایت سلسله مراتبی است تا زمان نزول وحی و استماع از پیامبر خدا ، اگر ضعیف باشد نیز حجیت ندارد، و اگر موثوق الصدور باشد حجیت شرعیة دارد، پس برای کسانی که تحقق تعدد واقعی قراءات مشکل است طبق ضوابط تعادل و تراجیح عمل میکنند، و کسانی که میگویند واقعا قراءات متعدد از ناحیه خدا وجود داشته هیچ تعارضی نیست و مخیر هستند در آنچه حجت شرعی دارند.»
سپس ایشان سوالی درباره تسمیه مصحف و کتاب الله مطرح کرده و اشاره‌ای به مصحف حضرت علی کرده و شما به این مناسبت در آخرین نوشته آن تاپیک (پست 63) به این نکته اشاره کرده اید که:
نقل قول:
«اینجا نکته مهمی است، و اگر زنده بودم هر چه در این باب میدانم در تاپیک مصاحف میآورم إن شاء الله تعالی، ولی خلاصه آن اینکه در منابع مکرر صحبت از مصحف عليّ شده است (برای نمونه کتب علوم القرآن مثل الاتقان در بحث ترتیب سور) اما با این حال اسمی از آن در قضیه جمع آوری و احراق عثمان مصاحف را نیست، و این از طرفی هم از عجائب است به طوری که ابن ابی داود میگوید اصلا امام علی است که با اینکه خود اهل سنت چاره‌ای ندارند بپذیرند حضرت مصحف داشته‌اند اما هیچ خبری از آن ندارند، مگر یک مورد مصحفی در بین سادات بنی الحسن بوده که اگر توفیق بود بعدا عرض میکنم.»
و بحث آن تاپیک در همینجا به انتها رسیده است.

فکر می‌کنم نکته اصلی مورد نظر شما در تاپیک مذکور، اشاره شما به بحث پیام چندمنظوره بود که این موارد را تلخیص نکردم و عینا کپی کردم. منتظر ادامه بحث حضرتعالی هستم.


ضمنا این تاپیک مصاحف آیا ایجاد شده است؟ بنده که آن را پیدا نکردم؟



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
اما راجع به آیه شریفه جعلوا القرآن عضین، پس اصلا مربوط به نوشتن قرآن بر طبق یک روایت یا یک قرائت نیست، چون هر قرائت یک مجلای قرآن کریم است، و مجلی با اقتسام عضین خیلی متفاوت است، حتی مصحف امیر المؤمنین که مشتمل بر تمام سبعة احرف و تفاسیر آنها هست، وقتی در لوح ناسوتی جلوه میکند، چاره‌ای جز تعدد مجلی ندارد، و هر مجلی هوهویت با ظاهر دارد و با قطعه‌ای از شیء متفاوت است.

.
سلام علیکم
منظورم از استشهاد به این آیه شبیه مطلبی که کاربر خیرالبریه مطرح کرده بود و شما پاسخ داده بودید نبود. بلکه برداشتم این بود که آیا این آیه اشاره به جمع آوری ای که توسط خلفا انجام شد و جمع آوری حضرت علی آورده بود (سبعه احرف) ولی آن را کنار گذاشتند پس عملا آن نور واحد را که این گونه جامع گردآوری شده بود را اقتسام کردند و لذا قرآن را عضین کردند. این سخن به معنای نفی امکان استفاده از قرآن کنونی نیست، بلکه به معنای به حداقل رساندن امکان استفاده است. (یعنی بنده مدل هولوگرامی قرآن را که شما مطرح می کنید قبول می کنم اما به نظرم می رسد که قبول آن منافاتی ندارد با اینکه بگوییم علی القاعده اگر جمعی که حضرت علی انجام داده بود در اختیار ما قرار گرفته بود امکان استفاده از حقایق قرآنی بسیار بیشتر میبود (که اگر این را نگوییم جمع مذکور و بازآوردن آن توسط خاتم الاوصیاء ظاهرا لغو می شود.)

در عین اینکه این سوال برایم مطرح شده اما اگر فکر می کنید پاسخ این سوال منجر به انحراف از بحث اصلی می شود فعلا از پاسخ دادنش صرف نظر کنید و بحث اصلی را ادامه دهید.
با تشکر فراوان



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
ضمنا این تاپیک مصاحف آیا ایجاد شده است؟ بنده که آن را پیدا نکردم؟
سرور گرامی، خیلی زحمت کشیدید و مطالب را آوردید، بنده فراموش کرده بودم، و شما با این خلاصه‌گیری خوب، سبب یادآوری مجدد شدید، جزاکم الله خیرا.

و منظور من از تاپیک مصاحف، همین تاپیک است، و فقط به کلمه اول آن اکتفا کردم.

و اما عضین، پس منظور من نقش حافظ عثمان و عثمان طه بود، چون شما به عثمانهای سه گانه اشاره کردید، و نقش عثمان بن عفان نسبت به مفاد آیه شریفه، فنردّ علمه الی اهله .

.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
سرور گرامی، خیلی زحمت کشیدید و مطالب را آوردید، بنده فراموش کرده بودم، و شما با این خلاصه‌گیری خوب، سبب یادآوری مجدد شدید، جزاکم الله خیرا.

و منظور من از تاپیک مصاحف، همین تاپیک است، و فقط به کلمه اول آن اکتفا کردم.

و اما عضین، پس منظور من نقش حافظ عثمان و عثمان طه بود، چون شما به عثمانهای سه گانه اشاره کردید، و نقش عثمان بن عفان نسبت به مفاد آیه شریفه، فنردّ علمه الی اهله .
.
سلام علیکم
وقتی بحثهای شما را می بینم احساس می کنم بنده در حد شاگرد شما هم محسوب نمی شوم و بر عمر هدر رفته افسوس می خورم. اگر برای پیش رفتن این بحث هرکاری بفرمایید انشاء الله انجام می دهم. اگر در تاپیکهای دیگر مطالب مرتبت دیگری هست که برای پیشرفت بحث، خوب است تلخیص شود بفرمایید تا انشاء الله انجام شود.

اما در مورد عضین. منظور شما را نفهمیدم:
نقل قول:
و اما عضین، پس منظور من نقش حافظ عثمان و عثمان طه بود، چون شما به عثمانهای سه گانه اشاره کردید، و نقش عثمان بن عفان نسبت به مفاد آیه شریفه، فنردّ علمه الی اهله
منظور من از اشاره به عثمانهای سه گانه اشاره به جریانی بود که از خلفا شروع شد و با عثمانهای سه گانه تثبیت شد و این نکته که:
نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
... جمع آوری حضرت علی آورده بود (سبعه احرف) ولی آن را کنار گذاشتند پس عملا آن نور واحد را که این گونه جامع گردآوری شده بود را اقتسام کردند و لذا قرآن را عضین کردند. این سخن به معنای نفی امکان استفاده از قرآن کنونی نیست، بلکه به معنای به حداقل رساندن امکان استفاده است. (یعنی بنده مدل هولوگرامی قرآن را که شما مطرح می کنید قبول می کنم اما به نظرم می رسد که قبول آن منافاتی ندارد با اینکه بگوییم علی القاعده اگر جمعی که حضرت علی انجام داده بود در اختیار ما قرار گرفته بود امکان استفاده از حقایق قرآنی بسیار بیشتر میبود (که اگر این را نگوییم جمع مذکور و بازآوردن آن توسط خاتم الاوصیاء ظاهرا لغو می شود.)
البته قبول دارم که نرد علمه الی اهله اما سوالم این بود که این برداشت که عضین و مقتسمین اشاره به این جریان باشد را می توان به عنوان یک احتمال جدی و قابل اعتنا از مراد آیه در نظر گرفت یا خیر؟



عبدالعلی69
عضو ثابت
 
نشان عبدالعلی69
 
تاريخ ثبت نام: Dec 2013
مكان: نعیم
پاسخ‌ها: 23,280
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

منتظر استفاده از اقای حسین سلمه الله هستیم



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سلام علیکم
ما هم همچنان منتظر استفاده از محضر hosyn هستیم



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
سلام علیکم
ما هم همچنان منتظر استفاده از محضر hosyn هستیم
و علیکم السلام
همانطور که در ابتدای تاپیک عرض کردم بنده مطالبی از قبل آماده کرده ندارم، لذا تا چه پیش آید! الآن بحث خاصی در ذهنم نیست، اگر شماها افاده کنید همگی استفاده میکنیم.
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سلام علیکم
پس اگر اجازه دهید سوالاتی مطرح شود شاید برای ادامه بحث مفید باشد. البته اگر مفید نبود و بحث را به بیراهه می برد حتما تذکر دهید
بعد از تلخیص اولی که در پست 31 انجام دادم خلاصه مطلب بعدی که دریافت کردم فکر می کنم در این جمله شما بود که:
نقل قول:
اگر ثبوتا فهمیدیم که میتواند این انعطاف در وجوه مختلف یک پایه، همگی از ناحیه ملک وحی، سر و سامان یابد، و رأس مخروط یک آیه به عنوان یک نقطه بسیط، به صورت تدوین تکوین، منبسط شود، و در انبساط خود، همه وجوه، دفعتا توسط ملک وحی، قرائت شود، و تمانعی در کار نباشد، زمینه درک تعدد قرائت ملک وحی، نسبت به پایه‌های هم‌موضع، فراهم میشود.
به تعبیر دیگر، دغدغه شما در بحث فوق اثبات اصل امکان تعدد قرائات و اینکه قبول تعدد قرائات لزوما منجر به قول به تحریف نیست بلکه لازمه کمال قرآن در انعکاس همه حقایق هستی است و کلمات قرآن چند منظوره صادر شده است.
اما هنوز من پاسخ دقیق سوال دومم را نگرفتم. بگذارید من سوال دومم را بیشتر باز کنم. اینکه انعطاف وجوه مختلف یک پایه امکان القای قرائات متعدد از جانب ملک وحی را پدید می آورد در دو جا در بحث شما معلوم شد:
1) در حوزه حروفِ کلمات و ظرفیتهایی که در حروف صامت و ... وجود دارد برای القای چندمنظوره.
2) در حوزه حروف مقطعه که اینها به نحوی مشتمل بر کل سوره و بلکه به نحو جمعی مشتمل بر کل قرآن هستند.

در محور (1) مطلب برای من واضح شد (یا لااقل گمان می کنم که واضح شده) و براحتی با انضمام بحثهای فوق به ضابطه استعمال یک لفظ در اکثر از یک معنا ظرفیتهای فراوانی در قرآن می یابیم که برای تبیین بسیاری از حقایق به کار آید.
اما در محور (2) به لحاظ ثمره بحث، (یعنی در مقام استفاده از قرآن) چه فرقی بین موضع شما و کاربر خیرالبریه وجود دارد. یعنی اگرچه به لحاظ نظری فرق است (شما با وجود چنین سیستمی تحریف را ناممکن می دانید؛ اما ایشان قائل به تحریف تا قبل از ظهور امام زمانند) اما به لحاظ ثمره بحث در دوره غیبت فرقی نمی ماند زیرا ما توانایی بسط دادن سوره از حروف مقطعه را نداریم و لذا اگر برخی قرائات قرآن نزد مثلا حضرت علی وجود داشته که وقتی آن قرائت در اختیار ما بود حقایق تفصیلی بیشتری را می فهمیدیم، حالا که آن قرائت در اختیار ما نیست، آن حقایق تفصیلی را نمی فهمیم و خودمان هم که نمی توانیم از حروف مقطعه تفصیل آیات را استخراج کنیم پس ضربه ای که بر اثر تحریف ممکن بود پدید آید در اینجا هم پدید آمده است. (البته عدم تفاوت ثمره در جایی است که قائل به تحریف فقط قائل به تحریف در نقصان باشد نه تحریف در زیاده)
به تعبیر دیگر، به نظر می رسد شما در مقام عمل همان دیدگاه قائلان به تحریف در نقصان را اتخاذ کرده اید با این تفاوت بسیار مهم که تبیینی ارائه کردید که اسم این واقعه را نباید تحریف نامید؛ اما در هر صورت دست ما از بسیاری از معارف تفصیلی وحی کوتاه شده است هرچند که به تعبیر حضرت امیر در روایت 11 کتاب سلیم در پاسخ به طلحه، همین قرآنی که اکنون در دست ماست این اندازه هست که ان اخذتم بما فیه نجوتم من النار و دخلتم الجنه فان فیه حجتنا و بیان امرنا و حقنا و فرض طاعتنا؛ اما این نیست که همه قرائات وحی را داشته باشد و البته چون قرآن هولوگرامی است این بمنزله تحریف نیست زیرا همین که بعضش باشد کلش را دارد؛ اما کل تفصیلی ای که مورد نیاز ما برای درک همه حقایق است در اختیار ما نیست. به بیان دیگر تهمت تحریف دفع می شود اما اینکه خلاصه تمام وحی تفصیلی به ما نرسیده است سر جای خود باقی می ماند.
آیا این طور است؟ در واقع سوال حقیر این است که بحث هولوگرامی دیدن قرآن غیر از دفع شبهه تحریف، چه مساله دیگری از ما در مراجعه به قرآن و فهم حقایق قرآنی را حل می کند؟



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

باید توجه داشت که عبارت روایت کافی شریف، و لو اتاکم من یخبرکم بذلک لتعجبتم، ظاهرش مصحف غیر موجود در دست مردم نیست، و حقائق تفصیلی همانگونه که نزول نجومی در طی بیست و سه سال دارد ظهور نجومی در طی غیبت کبری الی زمان ظهور دارد، و پس از آن را خدا میداند، و شاید از آن زمان، شروع ظهور خزائن بالاتر این حقائق تفصیلی است، ان من شیء الا عندنا خزائنه.

آیا مسلمانانی که در مکه قبل از هجرت بالاترین بهره‌ها را از قرآن میبردند چون (در حد تعبیر شما) تمام قرآن و حقائق تفصیلی آن هنوز نازل نشده بود دست آنها از بخشی از حقائق کوتاه بود؟ و بر فرض که چنین باشد صدمه‌ای یا نقصی برای کمال آنها بود؟

ولی قبل از این بحث باید دید آیه شریفه و انا له لحافظون، چگونه معنا میشود؟ آیا مکی است یا مدنی؟ (اگر مختصر نوشتم عفو کنید، شما افاده کنید و بحث را ادامه دهید، و بنده هم هر چه به ذهنم بیاید عرض میکنم).
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سلام علیکم
1) آیا امکان دارد مقصود از نزول نجومی و ظهور نجومی را توضیح دهید؟
2) فرموده بودید
نقل قول:
آیا مسلمانانی که در مکه قبل از هجرت بالاترین بهره‌ها را از قرآن میبردند چون (در حد تعبیر شما) تمام قرآن و حقائق تفصیلی آن هنوز نازل نشده بود دست آنها از بخشی از حقائق کوتاه بود؟ و بر فرض که چنین باشد صدمه‌ای یا نقصی برای کمال آنها بود؟
این اشکالی است که قبلا به آن فکر کرده بودم. یک پاسخ دم دستی به آن دارم و آن اینکه اقتضای نزول تدریجی این بود همان گونه که اقتضای تدریج این بود که قبلا قرآن نباشد و تورات و انجیل باشد و تردیدی نیست که حقایق قرآنی بسی برتر از تورات و انجیل است. غالبا می گویند سطح انسانهای آن عصر (که برترینشان پیامبر آن عصر است) هنوز به سطح این معارف قرآنی نرسیده بود و لذا کسی متضرر نشده است. بر همین اساس هر وقت می خواهم درباره قرآن بحث کنم با خودم می گویم همین مقداری که در دستت هست را چقدر فهمیده ای که می خواهی بقیه آنچه در مصحف حضرت علی بوده را طلب کنی؟ در عین حال که اصل این اشکال را بر خود وارد می دانم اما سوالی که در جانب مخالفش مرا می آزارد این است که اگر هولوگرامی بودن قرآن دلالت بر کفایت یک جزء از کل می کند دیگر چه نیازی به بقیه اجزا بود؟ یعنی فقط یک سوره هم می ماند بلکه یک آیه هم می ماند کافی بود. پاسخی که غالبا می دهیم این است که اگرچه در هر جزئش کلش موجود است اما استخراج زوایای مختلف از آن کل توسط ما ممکن نیست و لذا کتاب به صورت تفصیل داده شده به دست ما رسیده است. خوب اگر تفصیل لازم بوده و ÷یامبر این تفصیل را در قالب قرائات مختلف آورده، چرا باید از برخی قرائات محروم شویم؟ آیا اگر آن قرائات نزد ما بود حقایق قرآنی را ساده تر نمی فهمیدیم؟ (همان گونه که وقتی قرآن فعلی هست حقایق قرآنی را خیلی ساده تر می فهمیم تا اینکه فقط سوره توحید را داشتیم)
به تعبیر دیگر مشکل این است که اگر آنچه در قرائات پیامبر بود و حضرت علی جمع کرد و نگذاشتند به دست مردم برسد واقعا برای رشد مردم نیاز بود، پس چرا حضرت مدارا کردند و اگر نیاز نبود چرا خدا این را تفصیل داد و مردم در زمان پیامبر این تفصیلها را شنیدند؟
3) مکی یا مدنی بودن این آیه چه ثمره ای در بحث دارد؟

(ببخشید که شما مختصر می نویسید و بنده لاطائلات می بافم)
التماس دعا



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
1) آیا امکان دارد مقصود از نزول نجومی و ظهور نجومی را توضیح دهید؟
مراد از نزول نجومی همان نزول تدریجی است که معادل تنزیل در قبال انزال است:

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏9، ص: 260
المعنى : «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏» فقيل في معناه أقوال (أحدها) أن الله أقسم بالقرآن إذ أنزل نجوما متفرقة على رسول الله ص في ثلاث و عشرين سنة عن الضحاك و مجاهد و الكلبي فسمي القرآن نجما لتفرقه في النزول و العرب تسمي التفريق تنجيما و المفرق منجما


و بنده مقتبسا از این معنا، ظهور نجومی را استفاده کردم برای ظهور تدریجی در بستر زمان در قبال ظهور عرفی همگانی در یک عصر خاص، یعنی هر عصری در نزد مردم آن زمان مجموع آیات قرآن، ظهوری دارد که در فهم آن مشترک هستند، اما کم‌کم باحثین هر چه دقت بیشتر میکنند به جای ظهور عرفی ابتدائی، یک سلسله استظهارات عالمانه و دقیق از قرآن صورت میگیرد که نسلهای بعدی متمکن میشوند که لایه‌های برتری از معانی و بلکه معانی تاویل‌گونه را بدون تکلف درک کنند و به صورت معلومات عمومی اعصار آتیه در میآید، و هکذا ... که فرمودند لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه. (بقیه اگر عمری بود بعدا)
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سلام علیکم
خواستم یادآوری کنم اگر فرصت کردید بحث را ادامه دهید ممنون می شویم



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
خوب اگر تفصیل لازم بوده و پیامبر این تفصیل را در قالب قرائات مختلف آورده، چرا باید از برخی قرائات محروم شویم؟ آیا اگر آن قرائات نزد ما بود حقایق قرآنی را ساده تر نمی فهمیدیم؟
در اصل محرومیت که شکی نیست، اما آیا محروم شدن از برخی قرائات بالاتر است یا محروم شدن از درک فیض حضور شریک القرآن؟ اصل اینکه بشر کنونی مظلوم یک عملکرد است هرچند خودش نداند شکی نیست، ولی حد نصاب رافع نیاز به حرکت بسوی کمال را دارد.

ولی در مورد همین برخی قرائات هم، من را به یاد سخنی از یک اهل سنت انداختید:

نيل الأوطار (6/ 370) محمد الشوكاني (المتوفى: 1250هـ)
وأجابوا أيضا بأن ذلك لو كان قرآنا لحفظ لقوله تعالى: {إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون} [الحجر: 9] وأجيب بأن كونه غير محفوظ ممنوع بل قد حفظه الله برواية عائشة له

بحث او راجع به خمس رضعات است که عائشه روایت کرده اول ده بار بوده و سپس به پنج بار نسخ شده و تا رحلت حضرت باقی بوده، و طبق جواب شافعیة خیلی روایات مباحث قرآنی از شیعه و سنی نقش ایفا میکنند.
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سلام علیکم و رحمه الله
پاسخ خیلی خوبی بود که در واقع مصیبت بی امامی کمتر از مصیبت دسترسی نداشتن به برخی قرائات نیست بلکه بسیار اعظم است؛
اما پاسخ شما سوال را از زاویه دیگری برای بنده تشدید کرد و آن همان آیه «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» است.
پاسخ اولیه شما را در حد فهم خود توضیح می دهم ببینید درست فهمیدم یا خیر؟
شما هم به تعدد قرائات وحیانی باور دارید و هم به اینکه برخی از قرائات به ما نرسیده است و هم به آیه فوق؛ جمع این سه مطلب، که بنده متوجه شدم، به هولوگرامی بودن قرآن است که اگر یک جزء کوچکی از آن باقی بماند چون هولوگرامی است، همه آن باقی خواهد ماند.
اگر فهم فوق درست باشد، آنگاه این اشکال پیش می آید که آیا واقعا مفاد آیه فوق و معنای تحریف نشدن قرآن این است؟ بگذارید از مفهوم متیقن (تحریفی که در کتب دیگر رخ داده) مدد بگیرم. ما تردید نداریم که در کتب آسمانی پیشین اجمالا تحریف رخ داده و از طرف دیگر تردید نداریم که اجمالا بخشی از آنچه در کتب سابق موجود است واقعا اصل وحی بوده است. آنگاه آیا استدلال شما درباره هولوگرامی بودن درباره وحیهای سابق جاری نیست؟ و اگر جاری باشد (که ظاهرا منعی ندارد) آنگاه همین مقدارش که باقی مانده به نحو هولوگرامی کفایت از کل می کند؛ پس دیگر تحریف سالبه به انتفاء موضوع می شود!
یک پاسخی که عجالتا به ذهن خودم می رسد این است که چون در کتب قبلی تحریف هم به زیاده و هم به نقصان رخ داده، و لذا معلوم نیست که کجای متن فعلی همان متن اصلی است لذا با اینکه فی حد ذاته متون باقی مانده خاصیت هولوگرامی دارند اما مشکلی را حل نمی کنند چون نمی دانیم کجایش اصلی است که به آن تمسک کنیم؛ اما متن فعلی ما فقط از برخی قرائات کم دارد اما چیزی به آن اضافه نشده است، و لذا هرجایش دست بگذاریم؛ خاصیت هولوگرامیش مفید است.
اما این پاسخ هنوز لااقل این اشکال را دارد که واقعا هولوگرامی بودن به این معنا چه مشکلی از چی حل می کند؟ ما که بدون معصوم نمی توانیم از این هولوگرام همه محتواهایی که حذف شده را استخراج کنیم. یعنی اگر قائل به تحریف به نقصان می شدیم چه فرقی می کرد با الان که قائل نیستیم؟
ثانیا آیا ادله بر اینکه قرائات در دست ما فقط کمبود دارد و زیاده ندارد آیا تام است؟ مثلا روایت حضرت امیر که طلح را طلع خواندند اما فرمودند لایهاج الیوم، دلالت ندارد که در قرائات زیاده و تغییر هم رخ داده است؟ خصوصا که از قراء سبعه تا پیامبر تواتر نداریم. مگر اینکه به سخن حضرت امیر در پاسخ طلحه بسنده کنیم که فرمود همین قرآنی که دست شماست برای اصل هدایت کافی است.
ببخشید که مجددا زیاد سخن گفتم.
ضمنا پاسخ سوال 3 قبلی هم باقی مانده است که شاید ورود به آن از پاسخ اینجا هم کفایت کند. به هرحال سوال اینجا هم درباره مفاد آیه مذکور بود.
التماس دعا



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
شما هم به تعدد قرائات وحیانی باور دارید و هم به اینکه برخی از قرائات به ما نرسیده است و هم به آیه فوق؛ جمع این سه مطلب، که بنده متوجه شدم، به هولوگرامی بودن قرآن است که اگر یک جزء کوچکی از آن باقی بماند چون هولوگرامی است، همه آن باقی خواهد ماند.
خیر، بنده هولوگرامی بودن را اساسا برای جمع اینها نیاوردم، هولوگرامی بودن یک مطلب ثبوتی برای تدوین تکوینی است که میتواند هندسه برخالی و ساختار هولوگرامی داشته باشد، و تطابق در تدوین شرط کار است.


نقل قول:
اگر فهم فوق درست باشد، آنگاه این اشکال پیش می آید که آیا واقعا مفاد آیه فوق و معنای تحریف نشدن قرآن این است؟ بگذارید از مفهوم متیقن (تحریفی که در کتب دیگر رخ داده) مدد بگیرم. ما تردید نداریم که در کتب آسمانی پیشین اجمالا تحریف رخ داده و از طرف دیگر تردید نداریم که اجمالا بخشی از آنچه در کتب سابق موجود است واقعا اصل وحی بوده است. آنگاه آیا استدلال شما درباره هولوگرامی بودن درباره وحیهای سابق جاری نیست؟ و اگر جاری باشد (که ظاهرا منعی ندارد) آنگاه همین مقدارش که باقی مانده به نحو هولوگرامی کفایت از کل می کند؛ پس دیگر تحریف سالبه به انتفاء موضوع می شود!
خیر، جاری نیست، حتی در تفسیر منسوب به امام عسکری خبر دهند میگفتند: یأتی بکتاب بالحروف المقطعة، یعنی همان حرف ابو فاخته (که سابق عرض کردم و بنیان عرایض من است) از خصوصیات قرآن است که انبیاء خبر دادند، و چه بسا همین حروف مقطعة ربط ثبوتی با هولوگرامی بودن دارند.


نقل قول:
یک پاسخی که عجالتا به ذهن خودم می رسد این است که چون در کتب قبلی تحریف هم به زیاده و هم به نقصان رخ داده، و لذا معلوم نیست که کجای متن فعلی همان متن اصلی است لذا با اینکه فی حد ذاته متون باقی مانده خاصیت هولوگرامی دارند اما مشکلی را حل نمی کنند چون نمی دانیم کجایش اصلی است که به آن تمسک کنیم؛ اما متن فعلی ما فقط از برخی قرائات کم دارد اما چیزی به آن اضافه نشده است، و لذا هرجایش دست بگذاریم؛ خاصیت هولوگرامیش مفید است.
اما این پاسخ هنوز لااقل این اشکال را دارد که واقعا هولوگرامی بودن به این معنا چه مشکلی از چی حل می کند؟ ما که بدون معصوم نمی توانیم از این هولوگرام همه محتواهایی که حذف شده را استخراج کنیم. یعنی اگر قائل به تحریف به نقصان می شدیم چه فرقی می کرد با الان که قائل نیستیم؟
ثانیا آیا ادله بر اینکه قرائات در دست ما فقط کمبود دارد و زیاده ندارد آیا تام است؟ مثلا روایت حضرت امیر که طلح را طلع خواندند اما فرمودند لایهاج الیوم، دلالت ندارد که در قرائات زیاده و تغییر هم رخ داده است؟ خصوصا که از قراء سبعه تا پیامبر تواتر نداریم. مگر اینکه به سخن حضرت امیر در پاسخ طلحه بسنده کنیم که فرمود همین قرآنی که دست شماست برای اصل هدایت کافی است.
گمان من در مورد لا یهاج الیوم که شواهد زیادی دارد این است که اشعار به قرائت دیگر بود در فضای استعمال در اکثر از معنا استقلالا محضا، و لذا مقصود از لا یهاج، صبر بر قرائت واحدة است که عثمان پایه‌ریزی کرد.
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
خیر، بنده هولوگرامی بودن را اساسا برای جمع اینها نیاوردم، هولوگرامی بودن یک مطلب ثبوتی برای تدوین تکوینی است که میتواند هندسه برخالی و ساختار هولوگرامی داشته باشد، و تطابق در تدوین شرط کار است.


خیر، جاری نیست، حتی در تفسیر منسوب به امام عسکری خبر دهند میگفتند: یأتی بکتاب بالحروف المقطعة، یعنی همان حرف ابو فاخته (که سابق عرض کردم و بنیان عرایض من است) از خصوصیات قرآن است که انبیاء خبر دادند، و چه بسا همین حروف مقطعة ربط ثبوتی با هولوگرامی بودن دارند.


گمان من در مورد لا یهاج الیوم که شواهد زیادی دارد این است که اشعار به قرائت دیگر بود در فضای استعمال در اکثر از معنا استقلالا محضا، و لذا مقصود از لا یهاج، صبر بر قرائت واحدة است که عثمان پایه‌ریزی کرد.
.
سلام علیکم
خیلی متشکرم از توضیحات خوبتان
سوال بنده این بود:
نقل قول:
اما پاسخ شما سوال را از زاویه دیگری برای بنده تشدید کرد و آن همان آیه «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» است.
...
شما هم به تعدد قرائات وحیانی باور دارید و هم به اینکه برخی از قرائات به ما نرسیده است و هم به آیه فوق؛ جمع این سه مطلب، ...
در مجموع معلوم شد برداشت بنده از نحوه جمعی که شما بین سه مطلب مورد نظر انجام دادید نادرست بود. اما بالاخره چگونه جمع می کنید.
دوباره مطالب قبل را مرور کردم دیدم مطلبی را از اهل سنت قبلا آورده بودید که شاید بتواند پاسخ قلمداد شود. فرموده بودید:
نقل قول:
ولی در مورد همین برخی قرائات هم، من را به یاد سخنی از یک اهل سنت انداختید:

نيل الأوطار (6/ 370) محمد الشوكاني (المتوفى: 1250هـ)
وأجابوا أيضا بأن ذلك لو كان قرآنا لحفظ لقوله تعالى: {إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون} [الحجر: 9] وأجيب بأن كونه غير محفوظ ممنوع بل قد حفظه الله برواية عائشة له

بحث او راجع به خمس رضعات است که عائشه روایت کرده اول ده بار بوده و سپس به پنج بار نسخ شده و تا رحلت حضرت باقی بوده، و طبق جواب شافعیة خیلی روایات مباحث قرآنی از شیعه و سنی نقش ایفا میکنند.
در واقع پاسخ مستفاد از جملات فوق این است که روایاتی که از طرق معصومین به ما رسیده، آنچه از قرآن مورد نیاز ما بوده را برای ما حفظ کرده است.
اگرچه این پاسخ، می تواند تاحدودی مشکل نرسیدن قرائات به ما را حل کند، اما آیا معنای حفظ قرآن این است؟ اینکه خیلی بعید به نظر می رسد. از آنجا که ظاهر فرمایش شما این است که صرفا آن را نقل کرده اید نه اینکه نظر خودتان باشد؛ در معنای فوق مناقشه نمی کنم و در هر صورت ممنون می شوم اگر توضیح دهید که نظر خودتان چیست؟
ضمنا اگر فکر می کنید پاسخ سوال سوم پیشین (مکی یا مدنی بودن آیه مذکور) در حل پاسخ بنده موثر است، بر دریافت فوری پاسخم اصرار نمی کنم و لطف کنید و از همانجا شروع بفرمایید.

ضمنا به قرآن مراجعه کردم. سوره حجر ظاهرا مکی است و آیه مذکور هم با توجه به قبل و بعدش ظاهرا مکی است. منتهی آیات قبل و بعد را که مرور کردم نکته ای توجهم را جلب کرد که گویی سیاق بحث سیاق بحث با کفار است و آیه مذکور نه ناظر به دخل و تصرف انسانی، بلکه ناظر به دخل و تصرفات شیاطین در مسیر دریافت وحی می باشد چنانکه آیات 17 و 18 دلالت واضح بر این مقصود دارد (وحفظناها من کل شیطان رجیم ...)
آیا این بدان معناست که اصلا آیه مذکور در مقام جلوگیری از تحریف انسانی نبوده است؟ و بحث استحاله تحریف را به ادله دیگر (مثل ادله کلامی و ...) باید برگرداند؟
التماس دعا



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
اما بالاخره چگونه جمع می کنید.
..........
..........
اما آیا معنای حفظ قرآن این است؟ اینکه خیلی بعید به نظر می رسد. از آنجا که ظاهر فرمایش شما این است که صرفا آن را نقل کرده اید نه اینکه نظر خودتان باشد؛
به نظر میرسد حرف آن مجیب از اهل سنت در معنای محفوظیت در آیه شریفه تام نیست، و برای جمع باید دو نکته را در نظر گرفت، تواتر مفهومی تشکیکی است نه دو ارزشی، و نسبت به عناصر تشکیل دهنده یک امر متواتر، تشکیک موازی تشکیل میدهد، یعنی مثلا اگر شهر الف وجود آن متواتر است نفس تشکیک تواتر یک شهر برای شخص واحد یا اشخاص مختلف به یک مرتبه از تواتر نیست، و نیز شهر الف میتواند از حیت اصل وجود ۸۰ درجه متواتر باشد و از حیث اینکه آبشار خاص دارد ۵۰ درجه متواتر باشد، پس هم یک تواتر درجات دارد و هم یک امر متواتر در بطن خود نسبت به شؤونات مختلفش تواتر ها دارد.

این دو نکته سابق در مورد کلام متواتر به مراتب قوی‌تر است، چون کلام مشتمل بر کلمات است، لذا تواتر عرضی موازی در هر کلمه تحقق پیدا میکند، و تواتر در یک کلام مراتبی خاص خود دارد، مثلا تواتر اصل هویت یک جمله متواتر، با تواتر عناصر صرفی و نحوی آن تفاوت میکند، مثلا آیه اول سوره مبارکه توحید یک هویت کلامی متواتر دارد، که با شمای کلی و موضع مکانی و نظیر اینها متعین و متمیز میشود، و یک مؤلفه‌های صرفی ونحوی و موضعی دارد که هر کدام تواتر خاص خود دارد.

با این مقدمه عرض میکنم که میتوان آیه شریفه انا له لحافظون را با ملاحظه مراتب تواتر نسبت به هر عنصر، در نظر گرفت، و تواتر اصل هویت تک‌تک آیات، امری واضح و غیر قابل انکار است، و این نکته ظریفی است در معنای آیه شریفه که منافاتی با تعدد قرائات و تشکیکی بودن تواتر در شؤونات مختلف یک کلام ندارد، مثلا اصل هویت کلامی جمله مبارکه (مالک یوم الدین) متواتر است و به مفاد آیه شریفه به تواتر محفوظ مانده است، اما خصوصیت هیئت مالک یا ملک در دو قرائت، مرتبه دیگری از تواتر را به خود اختصاص میدهد، و لذا مفهوم حفظ هم متناسب با محفوظ معنا میشود.


نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
ضمنا به قرآن مراجعه کردم. سوره حجر ظاهرا مکی است و آیه مذکور هم با توجه به قبل و بعدش ظاهرا مکی است. منتهی آیات قبل و بعد را که مرور کردم نکته ای توجهم را جلب کرد که گویی سیاق بحث سیاق بحث با کفار است و آیه مذکور نه ناظر به دخل و تصرف انسانی، بلکه ناظر به دخل و تصرفات شیاطین در مسیر دریافت وحی می باشد چنانکه آیات 17 و 18 دلالت واضح بر این مقصود دارد (وحفظناها من کل شیطان رجیم ...)
آیا این بدان معناست که اصلا آیه مذکور در مقام جلوگیری از تحریف انسانی نبوده است؟ و بحث استحاله تحریف را به ادله دیگر (مثل ادله کلامی و ...) باید برگرداند؟
التماس دعا
هر چند وجه قبلی که توضیح دادم را صحیح میدانم ولی به عنوان وجه مقدم بر آن، با این وجه شما موافقم، یعنی رتبه این وجه شما متقدم برآن وجه است از حیث استظهار ظاهر کلام، نه تلقی مفسرین و بلکه مسلمین در طول تاریخ، که از باب استعمال در اکثر از معنا، شکی در آن نداریم.
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سلام علیکم
ضمن تشکر مجدد از شما
دو نکته درباره این بحث باقی ماند.
فرمودید
نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
به نظر میرسد حرف آن مجیب از اهل سنت در معنای محفوظیت در آیه شریفه تام نیست، و برای جمع باید دو نکته را در نظر گرفت، تواتر مفهومی تشکیکی است نه دو ارزشی، و نسبت به عناصر تشکیل دهنده یک امر متواتر، تشکیک موازی تشکیل میدهد،
...
با این مقدمه عرض میکنم که میتوان آیه شریفه انا له لحافظون را با ملاحظه مراتب تواتر نسبت به هر عنصر، در نظر گرفت، و تواتر اصل هویت تک‌تک آیات، امری واضح و غیر قابل انکار است.
.
بسیار نکته عالی و استدلال قوی ای در اثبات تواتر بود. به زبانی که خودم فهمیدم استدلال شما به نحوی است که حتی اگر کسی قرائات چندگانه را قبول نداشته باشد و معتقد باشد فقط یک قرائت صحیح وجود دارد، باز خود همین تعدد قرائات، اصل تک تک آیات را اثبات می کند متواتراً؛ یعنی قطعا آیه ای وجود داشته که مثلا بر سر اعراب برخی از حروف آن و مثلا ملک یا مالک خواندن کلمه اول آن، چنین نزاعی مشاهده می شود
به تعبیر دیگر با استدلال شما و تذکری که درباب سنخ و ماهیت تواتر داده اید (که سنخش را باید تشکیکی ببینیم نه دوارزشی) نتیجه می شود که ، نه فقط تواتر اصل قرآن و تواتر اصل سور قرآنی، بلکه تواتر اصل تک تک آیاتی که در قرآنی که در دست ماست وجود دارد حاصل است بلاریب.
همچنین در مورد اصلِ تقریبا تمام کلماتی که در قرآن فعلی موجود است (گفتم «تقریبا»؛ چون معدود کلماتی است که اصل آنها در قرائات مختلف کم و زیاد می شود مانند کلمه «هو» در آیه 24 سوره حدید که در قرائت ورش از نافع وجود ندارد)
اما اولین سوالی که می ماند در مورد این است که اولا حتی اگر از کلمات مختلف فیه فعلی هم صرف نظر کنیم، آیا کلمات یا حتی آیاتی وجود ندارد که به دست ما نرسیده باشد؟ ظاهر روایات هم شیعه و هم سنی این است که لااقل کلماتی وجود داشته در برخی قرائتهای دیگر، که در قرائت های کنونی موجود نیست (همان مطلبی که مرحوم مجلسی می گفت روایات ناظر به اصل این ادعا در حد قریب به تواتر است) . اگر چنین باشد آیا لازمه آن قبول تحریف به نقصان (در محدوده کلمات و چه بسا آیات) نمی شود؟به تعبیر دیگر، استدلال فوق، اگرچه تواتر را در عدم تحریف به زیاده در حیطه اصل کتاب، سور قرآن، آیات قرآن، و عمده کلمات قرآن (بالای 99 درصد کلمات قرآن) اثبات قطعی (قطعی بر اساس منطق تشکیکی و نه منطق دوارزشی) کرد؛ اما در رد تحریف به نقصان، به ویژه در حیطه کلمات، و چه بسا حتی در حیطه آیات و سور، ساکت است. (البته توجه دارم که عدم توانایی یک استدلال از اثبات مدعایی، به معنای رد آن مدعا نیست) در واقع، آیا برای این حیطه هم استدلالی هست؟
سوال دوم که همچنان باقی است این است که مکی یا مدنی بودن آیه انا نحن نزلنا... چه ثمره ای در بحث دارد؟ بنده یک گمانه ای را مطرح کردم که شما با اشاره به قاعده استعمال لفظ در اکثر از معنا، استدلال مبتنی بر گمانه حقیر را رد فرمودید که حق با شما بود. به هر حال برداشت اولیه حقیر با توجه به اینکه اصل سوره را مکی دانسته بودند و با توجه به سیاق آیات، این بود که علی القاعده این آیه هم مکی است. ممنون می شوم اگر خودتان بفرمایید که نظر خودتان چیست و چه ثمره ای بر مکی یا مدنی بودن مترتب است و بحث را باز بفرمایید.
التماس دعا



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
اگر این مصحف نعوذ بالله ربطي به قرآن ندارد پس این همه سفارش اهل البیت به قرآن برای چیست؟ آیا معقول است برای مصحف در منزل خودشان باشد؟ علاوه اینکه مصحف دیگری هم به دست شیعه ندادند بلکه از قرائت غیر آن هم نهي کردند.



اين سؤال از اهميت فراواني برخوردار است، و آنچه به ذهن قاصر بنده ميرسد بايد در دو مرحله بررسي شود:

۱- قرآن چيست؟

۲- مصاحف كدامند؟
همانطور که در ابتدا عرض کردم تفاوت بین قرآن و مصحف، مطلب بسیار مهمی است، قرآن، فؤاد کتاب الله است، و مصاحف، مجالی بسط آن جوهره است، و این مجالی با تمام مجالی دیگر ار کتب بشری متفاوت است، و شاید استفاده از تعبیر هولوگرام برای مصاحف (نه قرآن) تعبیر نزدیکی باشد، و لذا عرض کردم شبه هولوگرام.

هر مصحف، نظم و چینش و سورت خاص خود را میتواند از آن جوهره داشته باشد، و لا تفنی عجائبه شاملش بشود، و در این میان، حروف مقطعة نقش اصلی را دارد که ابو فاخته به آن اشاره کرد.



نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته


۱- قرآن چيست؟

در يك كلمه: قرآن محكمي است به تفصيل آمده، و اين توضيح خود قرآن كريم راجع به خودش است:

بسم الله الرحمن الرحيم
الر كتاب أحكمت آياته ثم فصّلت من لدن حكيم خبير (سوره مباركة هود-۱)


ميبينيم آشكارا اين آية ميفرمايد قرآن دو مرحله مترتّب بر هم دارد: مرحله إحكام، و سپس مرحله به تفصيل آمدن.


آيا معقول است بين محكم و تفصيل آن، رابطه برقرار نباشد؟ اگر به تفصيل آمدن جزاف باشد چگونه مرجع ضمير مقدّر در كلمه (فصّلت) ميتواند به كلمه (آياته) بازگردد؟! يعني دقيقا همين آيات كتاب است كه محكم است و سپس همين آيات به تفصيل در ميآيد، و محكم و مفصّل، دو چيز نيست.


نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته

ساده‌ترين مثالي كه ميتوانم عرض كنم جدول ضرب است، ميگوييم فرمول جدول ضرب اين است: (ab=c) با ملاحظه اينكه مثلا a نمايانگر ستون اول و b نمايانگر رديف اول و c نمايانگر سل محل تلاقي براي حاصل ضرب است، اگر بپرسيم مرحله إحكام جدول ضرب چبست؟ ميگوييم همين فرمول كه از دل آن جدول پديد ميآيد، اوست كه مرحله وحدت و احكام و استحكام و مصدريت ترسيم جدول است، اوست كه تعيين ميكند در هر سل خاص چه عددي بايد نوشته شود، و اوست كه اگر اشتباها عددي در غير جاي خود نوشته شد صحيح آن را نشان ميدهد.

و واضح است كه اين مثال، فقط يك جدول دو بعدي است، اگر جدولي داشته باشيم سه بعدي با فرمول: (abc=d) امر پيچيده‌تر ميشود اما روش به تفصيل آمدن يك محكم تغييري نميكند، و جالب است كه هر چند جدول نمايانگر اين فرمول تا بيتهايت ادامه دارد اما در مقام كاربردي، تعيين مقدار جدول ترسيمي، دلخواه خواهد بود.

و نيز واضح است كه تا اين فرمول معلوم نشود جدول ضرب نزد ناآگاه، يك سلسله اعداد نامنظم است! اين ديگر چيست كه نظم اعداد را به هم زده! مثلا بعد از ۳۶ نوشته ۴۲ !!


نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته


۲- مصاحف كدامند؟

قرآن كريم ميفرمايد: هر چيز خزائن دارد، و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم، و آيا گوهر وحي ميتواند از اين قاعدة مستثني باشد؟

اولين آية مباركة سورة شوري به روشني كيفيت نزول وحي را بيان ميفرمايد:

بسم الله الرحمن الرحيم
حم عسق كذلك يوحي اليك و الي الذين من قبلك الله العزيز الحكيم



نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
اما كدام مصحف اين وصف عجيب را دارد؟ جواب مورد ادعا اين است كه اساسا هندسه گوهر وحي قرآني، ريخت هولوگرام دارد، قرآن ميفرمايد: و لو ان قرآنا سيرت به الجبال! دقت فرماييد كه كلمه (قرآنا) تنوين دارد و ميتواند به معناي كوچكترين جزء قرآن باشد! در روايت آمده خذ من القرآن ما شئت لما شئت! به كلمه (من) در اين آيه توجه فرماييد: و ننزل من القرآن ما هو شفاء.


و اهل البيت كه مثل خورشيد اين واقعيت براي آنها مكشوف است هيچ واهمه‌اي براي ارجاع عباد الله به مصحف عثماني ندارند، كما اينكه در كتاب سليم آمده حضرت به طلحة فرمودند: اين مصحف تمامش قرآن است و تو را بس است و كار با مصحف من نداشته باش.
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
در نهج البلاغه است در وصف قرآن کریم: و إن القرآن ظاهره أنيق و باطنه عميق لا تفنى عجائبه و لا تنقضي غرائبه و لا تكشف الظلمات إلا به.

مقصود من جمله لا تفنی عجائبه است، قرآن کریم در هر سطری پیاده شود نماینده کل است و مشتمل بر عجائب، نظیر انتقال محور است که هر کجا برود اما میتوان مبدء را از آن کشف کرد، یا مثلا اگر جدول ضربی تشکیل دهیم که فقط مربوط به ضرب اعداد بین ۵۰ تا ۶۰ در اعداد بین ۳۵ تا ۴۵ باشد، هر کس نظام جدول ضرب را بداند میفهمد که این قطعه جدول نشان میدهد تمام جدول را، و شاید این مقصود ابوفاخته از استخراج باشد، و تازه این غیر از قضیه کل شیء فی کل شیء است که بحث خاص خود دارد.

به هرحال الآن به ذهنم آمد که قضیه جالبی که برای خودم در این رابطه پیش آمده ذکر کنم:

روزی در کتابخانه به کتابهای موجود در قفسه‌ها نگاه میکردم، چشمم به یک کتاب راجع به قران افتاد، دست بردم و در حال ایستاده مطالبی از آن را مرور کردم، نوشته بود تعداد کلمه یوم در قرآن معادل ایام سال یعنی ۳۶۵ روز است، به یاد دارم وقتی به خانه رسیدم به سراغ المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم از محمد فؤاد عبد الباقی رفتم، چون در خاطرم بود که این کتاب شماره کلمات را کنارش مینویسد، دیدیم در کنار کلمه یوم (شامل یوم و الیوم) نوشته: ۳۴۸ ، و در کنار کلمه یوما نوشته: ۱۶ ، حساب کردم میشود: ۳۶۴ ، کاملا در خاطرم مانده که در ذهنم به نویسنده کتابی که در کتابخانه دیده بودم گفتم: نشد!! آقا شما میخواهید با اضافه کردن یک عدد، ۳۶۴ را ۳۶۵ حساب کنید و بدینوسیله اعجاز ثابت کنید؟! اتفاقا همین تفاوت یک هاست که خیلی مهم است!

این جریان گذشت و بنده از فکر روی اینگونه اعجازها منصرف شدم، چندین ماه بعد به مناسبتی، مقدمه کتاب المعجم المفهرس را مطالعه میکردم، ناگاه به چیزی برخورد کردم که بهت‌زده شدم! نویسنده عذرخواهی کرده بود که من تمام سعیم را کردم تا چیزی فوت نشود اما متاسفانه ۱۵ لفظ از قلم افتاده!!! و انی أحمد الله علی انه لم یسقط منی غیر خمس عشرة لفظة! و جدول این ۱۵ کلمه را آورده، نمیتوانم حال خود را توصیف کنم، به سطر آخر زل زده بودم: یک مورد از قلم افتاده کلمه یوم از آیه ۵۹ سوره مبارکه اعراف بود!! گفتم: حسین! ۳۶۵ شد! این مؤلف میگوید با چه دقتی از اول تا آخر مصحف را سطر به سطر رصد کردم اما متاسفانه ۱۵ مورد از قلم افتاده که از آنها یوم است، اما نازل کننده قران کریم در طی بیست و سه سال آن را نازل فرموده و عدد ۳۶۵ را نگه داشته! سبحان الله العظیم منزل القرآن الکریم علی رسوله الامین.

.
طبیعی است که وقتی برای فردی یک قضیه شخصی رخ میدهد و ذهنش شرطی میشود خیلی دیرتر فراموش میکند، قضیه عذرخواهی صاحب المعجم که یک کلمه یوم افتاده، برای ذهن من شرطی شده است، سالها گذشته و فراموش نمیکنم، اما چیزی هم تازگی دیدم که ذهنم نسبت به آن، شرطی نشده ولی خیلی جالب است، و شاید هم سابقا دیده بودم ولی فراموش کرده بودم:


۱- حروف مقطعه در ارتباط تام با کل قرآن کریم و بالخصوص با همان سوره خاص خودش است.

۲- تنها دو بار حرف ق در ابتدای دو سوره آمده است، سوره قاف، و سوره شوری حمعسق.

۳- تعداد حرف قاف موجود در این دو سوره، برابر است! (۵۷)

۴- در قرآن ۷ مرتبه آمده قوم لوط، ۴ مرتبه آمده آل لوط، و تنها در کل قرآن در سوره قاف یک مرتبه آمده اخوان لوط!

۵- اگر در سوره قاف هم تعبیر قوم لوط آمده بود، تعداد قاف به کار رفته در دو سوره دارای حروف مقطعه قاف، برابر نمیشد!




به هرحال کسانی که اهل دروغ نبودند فرمودند: لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه!

.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
ساده‌ترين مثالي كه ميتوانم عرض كنم جدول ضرب است، ميگوييم فرمول جدول ضرب اين است: (ab=c) با ملاحظه اينكه مثلا a نمايانگر ستون اول و b نمايانگر رديف اول و c نمايانگر سل محل تلاقي براي حاصل ضرب است، اگر بپرسيم مرحله إحكام جدول ضرب چبست؟ ميگوييم همين فرمول كه از دل آن جدول پديد ميآيد، اوست كه مرحله وحدت و احكام و استحكام و مصدريت ترسيم جدول است، اوست كه تعيين ميكند در هر سل خاص چه عددي بايد نوشته شود، و اوست كه اگر اشتباها عددي در غير جاي خود نوشته شد صحيح آن را نشان ميدهد.

و واضح است كه اين مثال، فقط يك جدول دو بعدي است، اگر جدولي داشته باشيم سه بعدي با فرمول: (abc=d) امر پيچيده‌تر ميشود اما روش به تفصيل آمدن يك محكم تغييري نميكند، و جالب است كه هر چند جدول نمايانگر اين فرمول تا بيتهايت ادامه دارد اما در مقام كاربردي، تعيين مقدار جدول ترسيمي، دلخواه خواهد بود.

و نيز واضح است كه تا اين فرمول معلوم نشود جدول ضرب نزد ناآگاه، يك سلسله اعداد نامنظم است! اين ديگر چيست كه نظم اعداد را به هم زده! مثلا بعد از ۳۶ نوشته ۴۲ !!
این ساده‌ترین مثال که عرض کردم، نقطه شروع است، و گرنه تک تک سل‌های یک جدول، مقداردهی خاص خود دارد و هرگز به عنوان یک بخش هولوگرام عمل نمیکند، اما حقیقت قرآن کریم به گونه‌ای است که فی کل حرف منه تجعله منطلقا یهدیک الی کل حروفه، و لذا از بعض کتب نقل کردم سابقا (علی ما ببالی مفاتیح الغیب صاحب اسفار) که قرآن کریم مآلا نزد عارفین تمامش به حروف مقطعه بدل میگردد، یعنی محکمات با متشابهات، در طول هم هستند.

.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
صغیر و کبیر شیعه برای ختم قرآن چه میکنند، شبهای قدر حتی یک ورق قرآن بر سر میگیرند و خدا را به آن قسم میدهند، .
۱- اسم اعظم در قرآن کریم

ایام و لیالی قدر در بین شیعه عظمتی دارد که در بین سایر فرق نیست، یکی از مراسم این شبها، قرآن گشودن و نیز بر سر گرفتن است، و دعای قبل از آن میگوید:

الإقبال بالأعمال الحسنة ج‏1، ص: 346
عن أبي جعفر عليه السلام قال: تأخذ المصحف في ثلاث ليال من شهر رمضان، فتنشره و تضعه بين يديك و تقول: اللهم إني أسألك بكتابك المنزل، و ما فيه و فيه اسمك الأكبر، و أسماؤك الحسنى و ما يخاف و يرجى، أن تجعلني من عتقائك من النار، و تدعو بما بدا لك من حاجة.
ذكر دعاء آخر للمصحف الشريف:
ذكرنا إسناده و حديثه في كتاب إغاثة الداعي، و نذكرها هنا المراد منه، و هو عن مولانا الصادق صلوات الله عليه، قال: خذ المصحف فدعه على رأسك و قل:
اللهم بحق هذا القرآن، و بحق من أرسلته به، و بحق كل مؤمن مدحته فيه، و بحقك عليهم فلا أحد أعرف بحقك منك، بك يا الله- عشر مرات. ثم تقول: بمحمد- عشر مرات، بعلي- عشر مرات، بفاطمة- عشر مرات، بالحسن- عشر مرات، بالحسين- عشر مرات، بعلي ابن الحسين- عشر مرات، بمحمد بن علي- عشر مرات، بجعفر بن محمد- عشر مرات، بموسى بن جعفر- عشر مرات، بعلي بن موسى- عشر مرات، بمحمد ابن علي- عشر مرات،بعلي بن محمد- عشر مرات، بالحسن بن علي- عشر مرات، بالحجة- عشر مرات. و تسأل حاجتك، و ذكر في حديثه إجابة الداعي و قضاء حوائجه.



در هر دو دعا تعبیر مصحف دارد که بگیر و مقابل صورت بگشا، یا بر سر بگذار، و بخصوص اشاره میکند: بحق هذا القرآن، و نیز تذکر میدهد که اسم اکبر خدای متعال در قرآن است، آیا اسم اعظم چگونه در قرآن است؟ نمیدانیم، شاید صریح و موصول باشد و شاید هم به صورت مقطع باشد، که مؤید دوم روایت دیگر راجع به فضیلت سوره مبارکه فاتحة است:


۲- اسم اعظم به صورت مقطع در فاتحة

سابق ذکر شد که حروف مقطعة در نقل ابوفاخته آیات محکمات و ام الکتاب هستند که قرآن از آنها استخراج میشود، اما اینکه اساسا مسأله تقطیع یک اصل در قرآن باشد را این روایت بیان میکند:

وسائل الشيعة، ج‏6، ص: 37
أبواب القراءة في الصلاة
1- باب وجوب قراءة فاتحة الكتاب في الثنائية و في الأولتين من غيرها
5- و في ثواب الأعمال عن أبيه عن محمد بن يحيى عن محمد بن أحمد عن محمد بن حسان عن إسماعيل بن مهران عن الحسن‏ بن علي بن أبي حمزة عن أبيه قال: قال أبو عبد الله ع اسم الله الأعظم مقطع في أم الكتاب.

.



shaker
عضو ثابت
 
نشان shaker
 
تاريخ ثبت نام: Jul 2014
پاسخ‌ها: 37
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامي

در ادامه مطالب مفيد حضرتعالي براي تاييد اينكه اسم اعظم بصورت تقطيع در آيات شريفه آمده است دو روايت ديگر تقديم مي كنم انشاءالله از بقيه افاضاتتان در ادامه بحث بهره مند شويم:

تفسير القمي ج‏1 308 [سورة يونس(10): الآيات 1 الى 19] ..... ص : 308
نقل قول:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ‏ قال‏ الر هو حرف من حروف الاسم‏ الأعظم‏- المنقطع‏ في القرآن فإذا ألفه الرسول أو الإمام فدعا به أجيب-

تفسير القمي ج‏2 267 [سورة الشورى(42): الآيات 1 الى 5] ..... ص : 267
نقل قول:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- حم عسق‏ هو حروف من اسم الله الأعظم‏ المقطوع‏- يؤلفه رسول الله ص أو الإمام فيكون الاسم‏ الأعظم الذي إذا دعا الله به أجاب- ثم قال: كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ- وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيم‏



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

علیکم السلام و عظّم الله أجورکم

جزاکم الله خیرا، شاهد زیبایی از این دو حدیث آوردید.

سرور عزیز، استاد شما هستید، خواهشی که از شما دارم اینکه به این دوست خودتان، استاد نگویید، فضای صمیمی بحث علمی همان بهترین فضای دوستی است.

.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

همراهی ثقلین از هر جهت!

در روایات آمده که مراد از آیة ۲۳ سوره مبارکه احزاب، شهادت امیر المؤمنین است:

تفسير القمي، ج‏2، ص: 188
و في رواية أبي الجارود عن أبي جعفر ع في قوله من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه أي [أن‏] لا يفروا أبدا فمنهم من قضى نحبه أي أجله و هو حمزة و جعفر بن أبي طالب و منهم من ينتظر أجله يعني عليا ع‏


و چقدر هماهنگی است بین قرار گرفتن این آیه در جزء ۲۱ قرآن کریم و روز ۲۱ ماه مبارک رمضان! یعنی همه کسانی که ختم قرآن در ماه مبارک میکنند در روز شهادت امیر المؤمنین همان آیة مربوط به شهادت حضرت را هم قرائت میکنند!

.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

ابتدا که این بحث را شروع کردم مطالب دسته‌بندی شده در ذهنم نبود و تصمیم داشتم و دارم که به مناسبت هر چه پیش آمد بخشی از مجموع آنچه در بحث مفید است را ذکر کنم، و به مناسبت حرف یکی از دوستان در تاپیک دیگر، بحثهای مفید مرتبط با علوم قرآنی را هر چه در ذهنم حاضر شد که دوازده مورد بود ذکر کردم که دیدم تکمیل آنها در اینجا خوب است:


۱- وحی قرآنی که مورد تحدی است، و حقیقت آن، تدوین تکوین است، و مشتمل بر سبعة أحرف است چون تمام عوالم بر طبق عدد هفت تنظیم شده است.

۲- وحی بیانی که جبرئیل برای توضیح و بیان وحی قرآنی نازل کرده است.

۳- وحی حدیث قدسی که جبرئیل آورده ولی به جهت توضیح وحی قرآنی نبوده است.

۴- حدیث نبوی که فرمایش خود رسول الله است و نسبت به جبرئیل نداده‌اند.

۵- قرائت قرآن به نحو نقل به معنا و مترادف که در اثر برداشت ناصحیح از حدیث نزل القرآن علی سبعة أحرف صورت گرفت.

۶- مصاحف خاص هر یک از صحابه شاخص در قرائت.

۷- اولین اقدام حکومتی ابوبکر و سپس عمر در جمع قرآن.

۸- مصحف عثمان و سوزاندن سایر مصاحف.

۹- اختلاف خود پنج یا هفت مصحفی که عثمان نوشت و به پنج شهر فرستاد.

۱۰- ظهور اشتباه نوشتاری در مصحف عثمان توسط کاتب او که ربطی به اختلاف قرائت نداشت.

۱۰- پافشاری ابن مسعود و تابعینش در مخالفت با مصحف عثمان.

۱۱- اختلاف قرائت اساتید قرائت در شهرهای مختلف در همین مصحف عثمان بر طبق نقل چند روایت از صحابه و رسول الله .

۱۲- اختلاف قرائت اساتید قرائت در شهرهای مختلف در همین مصحف عثمان بر طبق قواعد نحو و معناشناسی، بدون نقل روایت از استاد خودش.

۱۳- تفاوت سبعة أحرف با قرائات سبع.

۱۴- اجماع بر اینکه امیرالمؤمنین نهی کردند که به غیر قرائت ناس قرائت کنند و این فرهنگ راسخ شیعه تا کنون است.

۱۵- اختصاص امیرالمؤمنین به مصحف خاص خودشان که بین خواص شهره بود و ابن سیرین آرزو میکرد آن را ببیند.

۱۶- اقدام حجاج بن یوسف راجع به مصحف.

۱۷- فتوای ابوحنیفه طبق مصحف ابن مسعود.

۱۸- اقدام ابن مجاهد با پشتوانه قدرت خلافت عباسی در سرکوب قرائات شاذه همزمان با ظهور قدرت حکومت شیعی.

۱۹- وجود مصحف ابن مسعود تا قرن پنجم و احراق آن توسط علمای بغداد.

۲۰- تاریخ نقشه توزیع قرائات در بلاد اسلامی و رمز شایع شدن روایت حفص از عاصم در عصر حاضر.

۲۱- دو اصطلاح در قرائت شاذة، که به معنای شاذ در همین مصحف عثمان، و به معنای شاذ غیر موافق مصحف عثمان.

۲۲- .... إن شاء الله تعالی.


و مهم ذکر مستندات این موارد است که رهین توفیق من الله سبحانه و تعالی است.

.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
۱- وحی قرآنی که مورد تحدی است، و حقیقت آن، تدوین تکوین است، و مشتمل بر سبعة أحرف است چون تمام عوالم بر طبق عدد هفت تنظیم شده است.

......

۵- قرائت قرآن به نحو نقل به معنا و مترادف که در اثر برداشت ناصحیح از حدیث نزل القرآن علی سبعة أحرف صورت گرفت.

.....

۱۳- تفاوت سبعة أحرف با قرائات سبع.
حدیث نزل القرآن علی سبعة احرف، خود صدور علی سبعة احرف دارد، و این نزد آشنایان لحن معارفی انبیاء و اوصیاء علیهم السلام عزیز نیست.


کتابی که بخواهد، توسط علم الهی، تمام تکوین بلکه نفس الامر را تدوین کند، چاره‌ای نیست که از نشانه‌های چندین منظوره استفاده کند، و لذا قرآن کریم به لسان عربی که رسم واول‌علامتی دارد (نه واول‌حرفی) نازل شده است، اگر در تکوین نمونه‌هایی داریم مثل پیوند شیمیایی کووالانسی که یک الکترون نقش چندگانه دارد آیا موافقت تدوین با تکوین چگونه باید صورت گیرد؟ مثلا بالعیان میتوان دید که در مکعب روبیک، یک مهره مشتمل بر چند رنگ است، و هر رنگ نقش ایفا میکند، و هر رنگ که در بالا قرار گرفت و روز ظهور او شد در همین حال رنگهای دیگر را در باطن خود دارد! این یک مثال جسمانی و فیزیکی است که اگر راهبر به عالم معانی باشد افق عجائب ترفندهای نگاشت تکوین و نفس الامر را در الواح الهیة نمایان میسازد.




اما مقصود فعلا ، رابطه این حدیث شریف با مسأله تعدد قرائات است که فرایندی چهار مرحله‌ای دارد، و سه مرحله آن محقق شده، و چهارمی در روز لیظهره علی الدین کله خواهد آمد:

۱- مرحله تفریط و انحصارنگري

۲- مرحله افراط و مرادف‌گوئي

۳- مرحله اعتدال ناقص

۴- مرحله اعتدال کامل



گاهی تصور میشود که اهل البیت این حدیث را دروغ دانسته‌اند و نسبت به کذب داده‌ٰاند، اما روایتی نیست که این حدیث را به عنوان حدیث، تکذیب کند، بلکه تلقي اشتباه عده‌ای را از این حدیث تکذیب کردند، چگونه ممکن است نزد اهل البیت این حدیث کذب باشد و این را به شیعیان گفته باشند اما یکی از بزرگترین محدثین شیعه یعنی شیخ صدوق قده در کتاب معروف خود به نام خصال، یک باب مستقل عنوان بدهد: باب ان القرآن نزل علی سبعة أحرف؟! یعنی جو فرهنگی شیعه، دروغ پنداشتن اصل این حدیث نبوده بلکه برداشت ناصحیح پاره‌ای از مردم را تخطئه فرمودند، لذا در حدیث کافی راوی میگوید: ان الناس یقولون نزل القرآن علی سبعة احرف، یعنی مردم میگویند که قرآن بر هفت وجه نازل شده و چنین معنا میکردند که هر کس مرادف یک واژه قرآن هم به عنوان قرآن قرائت کرد مانعی ندارد! لذا امام در جوابش فرمودند: کذبوا، دروغ میگویند، هر آینه قرآن بر یک وجه است که از نزد خدای یگانه نازل شده است.


کسانی که با علوم اجتماعی و رفتار عرف عام در قبال عناصر فرهنگی و حقوقی و اقتصادی سر و کار دارند به خوبی میدانند که پژواک یک سخن و بازتاب عملی و رفتاری آن در بین عرف چه طیف وسیعی دارد، و همین امر در مسأله نزول قرآن کریم بر سبعة أحرف، کاملا مشهود است، بخصوص که این مسأله یک ریخت سهل ممتنع در هضم و فهم واقعی آن دارد، لذا ابتدا در جانب تفریط، با انکار و استغراب مواجه میشود، و چقدر روایت این حالت را برای ما نقل میکند! اما وقتی از ناحیه خود شارع مقدس مطمئن شدند که قرآن ذو وجوه است، بازتاب افراطی داشت، و تا آنجا پیش رفت که هر کس میخواست یک واژه مرادف واژه قرآنی به کار میبرد!

مرحله اعتدال ناقص با جمع‌آوری مصحف عثمانی و انعطاف این مصحف برای قرائات مختلف آغاز شد، اما کاملا ضابطه‌مند بود، یعنی پنج مصحف را عثمان به پنج شهر فرستاد و همراه هر مصحف استادی همراه کرد تا قرائت مروی را که از استاد خود اخذ کرده بودند تعلیم کنند، و شاگردان این اساتید هم مطلع بر همه روایات بودند و قرائات مختلف روایت شده در محدوده مصحف عثمان را برای شاگردان خود نقل میکردند، مثلا عاصم قاری معروف از قراء سبعة (و شاگرد یکی از همین همراه شده‌های مصحف توسط عثمان در کوفه یعنی ابوعبدالرحمان)، متجاوز از سي راوی دارد که امروز فقط دو راوی او یعنی حفص و شعبة معروف هستند.

و مسلمین از روز اول از این تعدد قرائات استقبال کردند، و عالم و عامی، مفسر و محدث، با دقت تمام این قرائات را ضبط و تثبیت کردند، و متخصصین فن قرائت تصریح کردند که مصحف عثمان مشتمل بر جمیع احرف سبعة نیست، ولی به هر حال، مرحله اعتدال ناقص تعامل عرف متشرعة با مسأله تعدد قرائات است، و قبلا عرض کردم که مثل حافظ افتخار میکند و سایرین را هم تشویق میکند که حافظ قرآن کریم به روایات مختلف باشند:

عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ ---- قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت.

اما مرحله اعتدال کامل، پس در زمان قدرت درک صحیح و فهم و هضم چگونگی سبعة احرف است، و آن روز ظهور تمام ۲۵ حرف علم است که تا کنون تنها دو حرف آن آمده است، لذا در مرحله اعتدال ناقص فرمودند علی ما فی الکافی ج ۲ ص ۶۱۹: اقرءوا كما تعلمتم فسيجيئكم من يعلمكم‏. و الله العالم.

و اما مدارک و مستندات این مذکورات پس در فرصتی دیگر اگر توفیق شد إن شاء الله تعالی

.



shaker
عضو ثابت
 
نشان shaker
 
تاريخ ثبت نام: Jul 2014
پاسخ‌ها: 37
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
حدیث نزل القرآن علی سبعة احرف، خود صدور علی سبعة احرف دارد، و این نزد آشنایان لحن معارفی انبیاء و اوصیاء علیهم السلام عزیز نیست.

.
سلام عليكم
اگر ممكن است و زحمتي نيست اين هفت حرفي كه در خود اين حديث متصور است را بيان بفرماييد



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

رمز صدور خود این روایت بر نحو سبعة احرف، کاربردن کلمه احرف در آن است، چون گزینه‌های بسیاری برای مثلا تعدد قرائات وجود دارد که به جای (احرف) گفته شود، سبع قرائات یا سبع تلاوات یا سبعة امور یا سبعة وجوه و ...

اما حرف، معنای منعطفی دارد که گوینده صاحب شؤون میتواند با یک کلمه، مقاصد مختلف را افاده کند، مثلا در فارسی کلمه کشیدن این چنین است، شما میتوانید با یک ایمیل که در آن نوشته‌اید: (بکش) به ده‌ها نفر ارسال کنید اما به تناسب حال هر کدام، مطلب خاصی را قصد کنید و او هم متناسب خودش بفهمد، از نقاشی کشیدن، و وزن کردن، و درب یک سویه را با کشیدن باز کردن، و سیگار کشیدن، و سرزنش بلا کشیدن و ...

حرف به معنای طرف الشیء و ناحیته است، مثلا حرفا الرأس: شقّاه، اما مترادف نزدیک حرف، واژه‌هایی مثل: طرف، ناحیة، شأن، شقّ، وجه، حیث، جانب، قطر، حول، سهم، نصیب، جزء، و غیر اینهاست، و هر کدام اینها ممکن است راجع به جوانب قرآن کریم از آن استفاده شود، اما در کلمه حرف، خصوصیتی است که در هیچکدام آنها نیست! چون یکی از کاربردهای حرف در حوزه الفاظ است، و حرف به عنوان یک عنصر پایه صوتی شناخته میشود.

به هر حال آنچه فعلا به ذهن من میرسد از مجموع کلمات علماء، سبعة احرف میتواند اشاره به اینها باشد:

۱- تعدد قرائات و اینکه یک کلمه میتواند بر وجوه مختلف قرائت شود.

۲- تعدد مقاطع و اینکه یک آیة میتواند مقطع‌های مختلف داشته باشد و هر کدام معنای خاص خود و مستقل داشته باشد.

۳- تعدد لغات که در آن لغات مختلف همه قبائل عرب آمده باشد.

۴- تعدد صوری که ممکن است در آن اختلاف پدید آید که شیخ طوسی قده در مقدمه التبیان این را ترجیح دادند.

۵- تعدد معانی برای یک کلمه از باب استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد.

۶- تعدد بطون و تاویلات و معانی طولیه برای هر آیة.

۷- السابع و ما السابع! تعدد ایفای نقش برای یک عنصر کلامی و صوتی به ازای تعدد ایفای نقش یک عنصر تکوینی، چون نگاشت تکوین در عالم تدوین،اقتضای تطابق و هماهنگی میکند، ودر روایت الغارات در توضیح لیلة القدر آمده: فاجری جمیع الاشیاء علی سبعة، پس شاید بتوان گفت: ایضا انزل القرآن علی سبعة!

و الله الموفق الهادی

.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سه قضیه از محضر آیت الله بهجت قده

۱- کسی میگوید مکرر از آیت الله بهجت شنیده است که میفرمودند برای اهلش واضح است که قرآن با تمام کتب دیگر فرق دارد، قرآن خود واقعیت آنچه را میفرماید به اهلش نشان میدهد! و بعض وقتها تعبیر میکردند: بلا تشبیه مثل این تلوزیونها، با این فرق که اینها تصویر شیء را نشان میدهند ولی قرآن خود واقعیت شیء را نشان میدهد!

۲- کسی میگوید از آیت الله بهجت شنیده است که نقل میکردند از بعض حاضرین نزد مرحوم کربلایی کاظم که کربلایی کاظم به کتاب مکاسب شیخ انصاری قده که در دست آن شخص بود نگاه میکرد و میگفت: این نصف سطر، قرآن است! و حال آنکه صفحه کتاب بزرگ بود (چاپ قدیم) و او هم سواد نداشت! میپرسیدیم شما از کجا میفهمی این نصف سطر، قرآن است؟! میگفت یک نوری دارد که با جاهای دیگر کتاب فرق میکند!

۳- کسی میگوید در مجلس آیت الله بهجت حضور داشته و نوه دختری مرحوم میرزای قمی قده (آقا سید میرزایی ره) حاضر بوده که برای آیت الله بهجت تعریف کرد (البته آیت الله بهجت بعض مکاشفات این نوه میرزا را مکرر نقل کرده‌اند) روزی تنها در منزل، مصحف در دامنم بود و تلات قرآن میکردم، در حین تلاوت وقتی به کلمه ملائکة رسیدم ناگهان دیدم از خود همین کلمه ملائکة یک ملکی برایم ظاهر شد که مشغول نگاه کردن به من بود!

.



khalerize
عضو ثابت
 
نشان khalerize
 
تاريخ ثبت نام: Jul 2009
مكان: همه جای ایران سرای من است
پاسخ‌ها: 7,857
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سلام. جناب حسین ممنون از پیام هاتون. ولی متاسفانه من از پیام اول که شروع کردم به خوندن تا اومدم به جایی برسم، دیدن بخش های عربی رو بدون ترجمه گذاشتین.
اگه لطفا کنید در فرصت مناسب از همون پست اول ویرایش کنید و بخش های عربی رو ترجمش رو هم بذارید ممنون میشم.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

و علیکم السلام

پیشنهاد خوبی است بلکه لازم است، اما گاهی میبینم اگر مقید به ترجمه کردن شوم فرصت نمیکنم اصل حرف را هم اینجا بگذارم، لذا إن شاء الله فرصت کنم مواضعی که ترجمه نشده ترجمه میکنم، اما قبل از آن اگر فعلا جایی ترجمه نشده بوده و شما در خصوص آن مشکل داشتید بفرمایید تا همان جا را ترجمه کنم.
.



khalerize
عضو ثابت
 
نشان khalerize
 
تاريخ ثبت نام: Jul 2009
مكان: همه جای ایران سرای من است
پاسخ‌ها: 7,857
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
و علیکم السلام

پیشنهاد خوبی است بلکه لازم است، اما گاهی میبینم اگر مقید به ترجمه کردن شوم فرصت نمیکنم اصل حرف را هم اینجا بگذارم، لذا إن شاء الله فرصت کنم مواضعی که ترجمه نشده ترجمه میکنم، اما قبل از آن اگر فعلا جایی ترجمه نشده بوده و شما در خصوص آن مشکل داشتید بفرمایید تا همان جا را ترجمه کنم.
.
خیلی ممنون.
فواتح السور، منها يستخرج القرآن الم ذلِكَ الْكِتابُ منها استخرجت البقرة، و الم اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ منها استخرجت آل عمران.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
فواتح السور، منها يستخرج القرآن، الم ذلِكَ الْكِتابُ، منها استخرجت البقرة، و الم اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ، منها استخرجت آل عمران.
أحسنت! واقعا که گل عبارات را انتخاب کردید!

ترجمه:

آنچه از حروف مقطعه، ابتدای سوره‌ها قرار میگیرد، قرآن کریم از آنها به دست میآید، (مثلا) الم که سه حرف مقطع است که قبل از ذلک الکتاب در ابتدای سوره بقره آمده است، سوره بقره از آن استخراج میشود، و نیز الم که سه حرف مقطع است که قبل از اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ در ابتدای سوره آل‌عمران آمده است، سوره آل‌عمران از آن به دست میآید.



توضیح:

این کلام را طبری در تفسیرش از یکی از اصحاب خاص امیرالمؤمنین نقل میکند (سعید بن علاقه ابوفاخته)، و عجیب است با اینکه یکی از بهترین نظریه‌ها در تفسیر حروف مقطعه است، هنوز در هیچ تفسیری این قول به عنوان تبیینی راهبردی در حروف مقطعه نیامده است، بعض تفاسیر متجاوز از ۲۰ قول آورده‌اند اما این را نیاوردند، ولی همین مفسرین به تبع طبری قول او را در ذیل آیه محکم و متشابه آورده‌اند! چون قول متین ابوفاخته دو جهت داشته، یکی مربوط به حروف مقطعه بوده و دیگری مربوط به ام الکتاب که محکمات قرآن هستند در مقابل متشابهات (منه آیات محکمات هنّ امّ الکتاب و اخر متشابهات) ، و ابوفاخته میگوید: این حروف مقطعه فقط محکمات قرآن و ام الکتاب هستند، و غیر آنها همه متشابهات است، و متشابهات به منزله سل های جدول هستند که با وقوف بر محکمات میتوان آنها را مقدار دهی مناسب کرد، و به نظرم توضیح بیشتر را در بعض پستهای قبلی دادم.

.



khalerize
عضو ثابت
 
نشان khalerize
 
تاريخ ثبت نام: Jul 2009
مكان: همه جای ایران سرای من است
پاسخ‌ها: 7,857
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

آخه اگر همچین چیزی هم باشه، مثلا برای عمل ضرب ما باید محکمات و قانونش رو بدونیم تا بفهمیم ab=c یعنی چی.
اگر برداشت از این حروف به این شکل باشه، در این صورت ما نمیتونیم به فهم درست آیات برسیم که، چون این محکمات رو نمیفهمیم؟!



khalerize
عضو ثابت
 
نشان khalerize
 
تاريخ ثبت نام: Jul 2009
مكان: همه جای ایران سرای من است
پاسخ‌ها: 7,857
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

فکر کنم بهتر باشه اول پستای قبل رو بخونم کامل.
باز هم ممنون.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
اما مقصود فعلا ، رابطه این حدیث شریف با مسأله تعدد قرائات است که فرایندی چهار مرحله‌ای دارد، و سه مرحله آن محقق شده، و چهارمی در روز لیظهره علی الدین کله خواهد آمد:

۱- مرحله تفریط و انحصارنگري

۲- مرحله افراط و مرادف‌گوئي

۳- مرحله اعتدال ناقص

۴- مرحله اعتدال کامل
این نقل برای محققین علوم قرآنی خیلی مغتنم است، چون کاملا زمینه روایات تکذیب اهل البیت علیهم السلام سبعة أحرف را توضیح میدهد:

فتح الباري لابن حجر (9/ 27)
لكن ثبت عن غير واحد من الصحابة أنه كان يقرأ بالمرادف ولو لم يكن مسموعا له ومن ثم أنكر عمر على بن مسعود قراءته .... وقد أخرج بن أبي داود في المصاحف عن أبي الطاهر بن أبي السرح قال سألت بن عيينة عن اختلاف قراءة المدنيين والعراقيين هل هي الأحرف السبعة قال لا وإنما الأحرف السبعة مثل هلم وتعال وأقبل أي ذلك قلت أجزأك قال وقال لي بن وهب مثله

میگوید: از تعدادی از صحابه ثابت شده که به مرادف قرائت میکردند ولو نشنیده بودند، و از ابن عیینه پرسید: آیا اینکه اهل مدینه با اهل عراق در قرائت اختلاف میکنند همان أحرف سبعة است؟ (خیلی جالب است!) جواب داد خیر، أحرف سبعة این است که کلمات مترادف را از نزد خودت بیاوری و همه مجزی است مثل هلم و تعال و اقبل!

و از اینجا تاکید معصومین در تکذیب سبعة أحرف بر (علی واحد) یا (علی نبی واحد) معلوم میشود، چون اگر معنای سبعة أحرف این باشد که هر کسی هر چه خواست مرادفش را بیاورد پس همه پیامبر هستند و قرآن بر آنها نازل شده است!
.



علی م
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Jan 2016
پاسخ‌ها: 1
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
وقد أخرج بن أبي داود في المصاحف عن أبي الطاهر بن أبي السرح قال سألت بن عيينة عن اختلاف قراءة المدنيين والعراقيين هل هي الأحرف السبعة قال لا وإنما الأحرف السبعة مثل هلم وتعال وأقبل
بنده سوالی برایم پیش آمده:
از کلام سفیان به عیینه اینطور برداشت کردم که قرائاتی که مسموع است، جزء سبعة أحرف نیست، بلکه قرائات منقول به معنا و غیر مسموع را سبعة أحرف می داند. اگر اینگونه است، پس ایشان اختلاف قرائات مسموع را مسبب از چه می داند و آن را چگونه توجیه می کند؟



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط علی م نوشته شده است نمايش نوشته
بنده سوالی برایم پیش آمده:
از کلام سفیان به عیینه اینطور برداشت کردم که قرائاتی که مسموع است، جزء سبعة أحرف نیست، بلکه قرائات منقول به معنا و غیر مسموع را سبعة أحرف می داند. اگر اینگونه است، پس ایشان اختلاف قرائات مسموع را مسبب از چه می داند و آن را چگونه توجیه می کند؟
۱- در اثر تلقی اشتباه بعض صحابه از روایت سبعة أحرف، چنین گمان میکردند امثال ابن عیینه و حتی مالک بن انس یکی از ائمه اربعه اهل سنت، که شش حرف از این هفت حرف، حروف توسعه بر امت هستند، یعنی چون به گمان آنها اساس هفت حرف، بر توسعه و تخفیف و تسهیل بر امت در تجویز قرائت قرآن به مرادف بوده، پس یک حرف، نازل من عند الله است، و شش حرف هم از ناحیه مردم از باب مترادفات است، دقیقا مثل امروز که بعض فقهاء برای غیر متمکن از قرائت میگویند به ترجمه اکتفا کند، آنها میگفتند: در قرائت قرآن، چه بگویی: تعال، و چه بگویی: هلمّ، هر دو قرآن است، چون خود خداوند برای تسهیل، اجازه داده است که قرآن را به نحو مرادف بخوانید، و این در انس قبائل مختلف به لغات مترادف مختلف خیلی نمود داشت، لذا ابن مسعود وقتی شخص نتوانست بگوید: طعام الاثیم، فورا گفت بگو: طعام الفاجر!



۲- همانطور که قبلا اشاره کردم، این مرحله دوم سبعة أحرف بود، مرحله اول مرحله دعوی و نزاع بود که یقه همدیگر را میگرفتند و کشان کشان سراغ پیامبر خدا میبردند، و بعد از اینکه توسط سبعة أحرف از وحشت انحصار قرائت بیرون آمدند، جانب افراط گزیدند، یعنی تجویز کردند هر کسی هر طور خواست بخواند با حفظ معنا، یعنی مترادف باشد، و این مطلب که امروزه برای ما بدیهی البطلان جلوه میکند واقعا زمانی رایج بود! در قرن پنجم ابن حزم (متوفی ۴۵۶) تا مرز تکفیر مالک امام مالکیه (قرن دوم متوفی ۱۷۹) پیش میرود که چرا قرائت به مترادف را تجویز کرده است!:

الإحكام في أصول الأحكام لابن حزم (4/ 171)
ومن العجب أن جمهرة من المعارضين لنا وهم المالكيون قد صح عن صاحبهم ما ناه المهلب بن أبي صفرة الأسدي التميمي قال ابن مناس نا ابن مسرور نا يحيى نا يونس بن عبد الأعلى نا ابن وهب حدثني ابن أنس قال أقرأ عبد الله بن مسعود رجلا {إن شجرة لزقوم * طعام لأثيم} فجعل الرجل يقول طعام اليتيم فقال له ابن مسعود طعام الفاجر قال ابن وهب قلت لمالك أترى أن يقرأ كذلك قال نعم أرى ذلك واسعا فقيل لمالك أفترى أن يقرأ بمثل ما قرأ عمر بن الخطاب فامضوا إلى ذكر الله قال مالك ذلك جائز قال رسول الله صلى الله عليه وسلم أنزل القرآن على سبعة أحرف فاقرؤوا منه ما تيسر مثل تعلمون يعلمون قال مالك لا أرى في اختلافهم في مثل هذا بأسا ولقد كان الناس ولهم مصاحف والستة الذين أوصى لهم عمر بن الخطاب كانت لهم مصاحف قال أبو محمد فكيف يقولون مثل هذا أيجيزون القراءة هكذا فلعمري لقد هلكوا وأهلكوا وأطلقوا كل بائقة في القرآن أو يمنعون من هذا فيخالفون صاحبهم في أعظم الأشياء وهذا إسناد عنه في غاية الصحة وهو مما أخطأ فيه مالك مما لم يتدبره لكن قاصدا إلى الخير ولو أن أمرا ثبت على هذا وجازه بعد التنبيه له على ما فيه وقيام حجة الله تعالى عليه في ورود القرآن بخلاف هذا لكان كافرا ونعوذ بالله من الضلال قال أبو محمد فبطل ما قالوه في الإجماع بأوضع بيان والحمد لله رب العالمين



۳- ملاحظه کنید جو زمان امام صادق چگونه بود! مالک حدود ۳۱ سال بعد از امام ع زنده بود و این فتوایش بود! آیا اهل البیت ع چگونه میبایست با این جو برخورد کنند؟ فرمودند: شش حرف توسعه‌ای برای خودتان! دروغی بیش نیست! مگر ما چند پیامبر داریم؟!



۴- وقتی امثال ابن عیینه و مالک، اساسا شش حرف را در تجویز مترادف میدانستند، اگر از آنها میپرسدید که پس این تفاوت قراءات اهل عراق و شام در مصحف واحد عثمان که زمینه مترادف گویی در آن از بین رفته چیست؟ جواب میدادند که همه اینها تنها یک حرف از آن هفت حرف است! چون مثلا اختلاف قرائت قراء سبعه در دو بخش است، یکی اصول و دیگری فرش، اختلاف در اصول، اختلاف در نحوه اداء لفظ واحد است که هیچ مشکلی ندارد، مثلا اماله بکند یا نکند، معنا بر حسب نظر جلیل، تغییری نمیکند، اما اختلاف قراء سبعة در فروش قرائت، پس میتواند سبب تغییر معنا شود، و بسی فراتر از مترادف است، آیا چه کسی توهم میکند که قرائت ملک و مالک در سوره مبارکه حمد، از باب ترادف این دو لفظ باشد؟! پس وقتی مترادف نشدند از شش حرف به گمان ابن عیینه خارج هستند، خوب، چگونه توجیه میشوند؟



۵- توجیه آن این است که این قراءات تماما سند متصل به شارع دارند و به تعدد قرائت ملک وحی باز میگردند، یعنی همانگونه که مثلا عبارت واحد (فبایّ آلاء ربکما تکذبان) را خود ملک وحی در چند موضع از قرآن، تکرار کرده (مثل کپی کردن یک تراک همسان در دو موضع از فایل)، همینطور در موضع واحد با دو عبارت مختلف تکرار کرده، هم مالک قرائت کرده و هم ملک، و آیا این تکرار او در دو زمان بوده(مثل دو تراک ناهمسان در موضع واحد از دو فایل) یا در یک زمان بوده؟ (مثل میکس کردن دو تراک ناهمسان در یک تراک واحد) جای بحث و تحقیق دارد، و در اوائل همین تاپیک اشاره کردم، و گوشهای امروزی که صداهای میکس شده را زیاد شنیدند استبعاد نمیکنند.


۶- اما بنابر فهم صحیح سبعة أحرف، همه قراءاتی که سند متصل تا شارع دارند جزء این سبعة أحرف هستند، و هر چه به شارع مربوط نباشد بیرون از سبعة أحرف است، و این مطلب که قراءات مشهوره همگی به تعلیم خود شارع باز میگردد تا قرن یازدهم بین فقها و مجتهدین شیعه معروف بود، و بنده تا زمان سید نعمة الله جزائری، تنافی این ایده را با روایات اهل البیت در کتب فقهی ندیدم، (در تفسیر تبیان و مجمع آمده و اشاره‌ای در تهذیب، که توضیح خواهم داد إن شاء الله تعالی) ولی در تمام کتب فقهی طوری بحث مطرح شده که گویا اصلا تعدد قراءات منافاتی با روایات حرف واحد نزل من عند واحد ندارد، آیا مگر شهید ثانی فقیه امامیه نیستند؟ آیا ممکن است احادیث کافی در نفی سبعة أحرف را ندیده باشند؟! اما به محکمی در المقاصد العلیة میگویند تمام قراءات مشهوره، نازل من عند الله است، پس چگونه روایات کافی را معنا میکردند؟:

المقاصد العلية في شرح الرسالة الألفية، ص: 245‌
و أما اتّباع قراءة الواحد من العشرة في جميع السورة فغير واجب قطعا، بل و لا مستحبّ، فإنّ الكلّ من عند اللّه نزل به الروح الأمين على قلب سيّد المرسلين تخفيفا على الأمّة و تهوينا على أهل هذه الملّة.


و در مسالک صریحا میگویند که تعدد قرائت در زمان رسول الله موجود بود:

مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج‌8، ص: 180‌
قوله: «و هل يجب تعيين الحرف؟. إلخ». المراد بالحرف القراءة المخصوصة، كقراءة عاصم و غيره. و وجه وجوب التعيين اختلاف القراءات في السهولة و الصعوبة على اللسان و الذهن.و الأقوى ما اختاره المصنف من عدم وجوب التعيين، و يجتزئ بتلقينها الجائز منها، سواء كان إحدى القراءات المتواترة أم الملفّق منها، لأن ذلك كلّه جائز أنزله اللّه تعالى، و التفاوت بينها مغتفر. و النبي صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لمّا زوّج المرأة من سهل الساعدي على ما يحسن من القرآن «2» لم يعيّن له الحرف، مع أن التعدّد كان موجودا من يومئذ.



بلکه خود سید نعمةالله که در منبع الحیاة با این حرف درگیر میشوند به استناد روایات نزول حرف واحد، اعتراف میکنند که این قول قول جمهور و معظم مجتهدین من اصحابنا است، و نیز همین اعتراف را سید صدر در شرح وافیه دارند که صاحب مفاتیح الاصول از ایشان نقل کردند:

منبع الحياة و حجية قول المجتهد من الأموات / 71
و اما الثاني فقد خالف فيه الجمهور و معظم المجتهدين من أصحابنا فإنهم حكموا بتواتر القراءات السبع و بجواز القراءة بكل واحدة منها في الصلاة و قالوا ان الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين رد هذا الخبر و ان القرآن نزل على حرف واحد

مفاتيح الأصول / 322
اختلفوا في أن القراءات السبع المشهورة هل هي متواترة أو لا على أقوال الأول أنها متواترة مطلقا و إن الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله و هو للعلامة في المنتهى و التذكرة و النهاية الإحكام و غاية المأمول و ابن فهد في الموجز و المحقق الثاني في جامع المقاصد و الشهيد الثاني في الروضة و المقاصد العلية و المحدث الحر العاملي في الوسائل و المحكي عن الفاضل الجواد و في الصافي أنه أشهر بين العلماء و الفقهاء و في شرح الوافية لسيد صدر الدين معظم المجتهدين من أصحابنا حكموا بتواتر القراءات السبع و قالوا إن الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله و في الحدائق ادعى أصحابنا المتأخرون تواتر السبع


و خردخرد چنان امر پیش میرود که امروزه عکس آن گویا جزء مسلمات میشود! در این مسیر مثل صاحب حدائق حاضر شدند به جمهور مجتهدین بگویند: در رد این احادیث تجری بر خدا و رسول کردید!:

الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌8، ص: 100‌
و بالجملة فالنظر في الأخبار و ضم بعضها إلى بعض يعطي جواز القراءة لنا بتلك القراءات رخصة و تقية و ان كانت القراءة الثابتة عنه (صلى اللّٰه عليه و آله) انما هي واحدة و إلى ذلك أيضا يشير كلام شيخ الطائفة المحقة (قدس سره) في التبيان حيث قال: ان المعروف من مذهب الإمامية و التطلع في اخبارهم و رواياتهم ان القرآن نزل بحرف واحد على نبي واحد غير أنهم أجمعوا على جواز القراءة بما يتداوله القراء و ان الإنسان مخير بأي قراءة شاء قرأ، و كرهوا تجريد قراءة بعينها. انتهى و مثله أيضا كلام الشيخ أمين الإسلام الطبرسي في كتاب مجمع البيان حيث قال: الظاهر من مذهب الإمامية أنهم أجمعوا على القراءة المتداولة بين القراء و كرهوا تجريد قراءة مفردة و الشائع في أخبارهم (عليهم السلام) ان القرآن نزل بحرف واحد. انتهى.و كلام هذين الشيخين (عطر اللّٰه مرقديهما) صريح في رد ما ادعاه أصحابنا المتأخرون (رضوان اللّٰه عليهم) من تواتر السبع أو العشر

الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌8، ص: 104‌
و اللازم اما العمل بما قالوه من ان كل ما قرأت به القراء السبعة و ورد عنهم في أعراب أو كلام أو نظام فهو الحق الذي نزل به جبرئيل (عليه السلام) من رب العالمين على سيد المرسلين، و فيه رد لهذه الأخبار على ما هي عليه من الصحة و الصراحة و الاشتهار و هذا مما لا يكاد يتجرأ عليه المؤمن باللّٰه سبحانه و رسوله (صلى اللّٰه عليه و آله) و الأئمة‌ و اما العمل بهذه الأخبار و بطلان ما قالوه و هو الحق الحقيق بالاتباع لذوي البصائر و الأفكار. و اللّٰه العالم.



۷- شهید قده در روض الجنان در مقام تواتر قراءات از بعض محققین از قراء نقل کردند که کتابی تصنیف کرده که مشتمل بر نام تمام رواة قراءات در هر طبقه است به طوری که از تواتر افزون است!:

روض الجنان في شرح إرشاد الأذهان (ط - الحديثة)، ج‌2، ص: 700‌
مع أنّ بعض محقّقي القرّاء من المتأخّرين أفرد كتاباً في أسماء الرجال الذين نقلوها في كلّ طبقة، و هُمْ يزيدون عمّا يعتبر في التواتر، فتجوز القراءة بها إن شاء اللّه.


شاید مقصود ایشان کتاب غاية النهاية في طبقات القراء ابن جزری باشد که مثلا برای عاصم (که راوی معروف از او فقط حفص و شعبة است) متجاوز از سی راوی ذکر کرده است!:

غاية النهاية في طبقات القراء (1/ 347)
أخذ القراءة عرضًا عن "ع" زر بن حبيش و"ع" أبي عبد الرحمن السلمي وأبي عمر والشباني2، روى القراءة عنه أبان بن تغلب و"س ف" أبان بن يزيد عمر والشباني، روى القراءة عنه أبان بن تغلب و"س ف" أبان بن يزيد العطار وإسماعيل بن مخالد والحسن بن صالح و"ع" حفص بن سليمان والحكم بن ظهير وحماد بن سلمة في قول وحماد بن زيد وحماد بن أبي زياد وحماد بن عمرو وسليمان بن مهران الأعمش وسلام بن سليمان أبو المنذر وسهل بن شعيب و"ع" أبو بكر شعبة بن عياش وشيبان بن معاوية والضحاك بن ميمون وعصمة بن عروة وعمرو بن خالد و"س ف غا ك" المفضل بن محمد1 والمفضل بن صدقة فيما ذكره الأهوازي ومحمد بن رزيق ونعيم بن ميسرة و"ك" نعيم2 بن يحيى وخلق لا يحصون وروى عنه حروفًا من القرآن أبو عمرو بن العلاء والخليل بن أحمد والحارث بن نبهان وحمزة الريات والحمادان والمغيرة الضبي ومحمد بن عبد الله العزرمي3 وهارون بن موسى
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
اما كدام مصحف اين وصف عجيب را دارد؟ جواب مورد ادعا اين است كه اساسا هندسه گوهر وحي قرآني، ريخت هولوگرام دارد، قرآن ميفرمايد: و لو ان قرآنا سيرت به الجبال! دقت فرماييد كه كلمه (قرآنا) تنوين دارد و ميتواند به معناي كوچكترين جزء قرآن باشد! در روايت آمده خذ من القرآن ما شئت لما شئت! به كلمه (من) در اين آيه توجه فرماييد: و ننزل من القرآن ما هو شفاء.
همانطور که سابق عرض شد، تا ابتدا نفهمیم که قرآن کریم چگونه کتابی است، و با جوهره آن آشنا نشویم، بحث‌های علوم قرآنی راجع به مصاحف و قرائات، بیراهه رفتن است، و یکی از مباحثی که در فهم جوهره قرآن کریم کمک میکند بحث نزول قرآن در شب قدر است.

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ ...(البقرة 185)

این آیه میفرماید: قرآن کریم در ماه مبارک رمضان نازل شده است، مگر قرآن در طول ۲۳ سال به تدریج نازل نشده است؟!

سورة الدخان بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
حم(1) وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ(2) إِنَّا أَنزَلْنَهُ فىِ لَيْلَةٍ مُّبَرَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ(3) فِيهَا يُفْرَقُ كلُ‏ُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ(4) أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ(5)


این آیات میفرماید: ما قرآن را در یک شب مبارک نازل کردیم که اوصافی دارد، آیا این شب در غیر ماه مبارک رمضان که آیه سابق فرمود، میتواند باشد؟!

سورة القدر بِّسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ(1) وَ مَا أَدْرَئكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ(2) لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْرٍ(3) تَنزََّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبهِِّم مِّن كلُ‏ِّ أَمْرٍ(4) سَلَامٌ هِىَ حَتىَ‏ مَطْلَعِ الْفَجْرِ(5)


این آیات میفرماید: قرآن در شب قدر نازل شده است، آیا شب قدر میتواند در غیر ماه مبارک رمضان باشد؟

آیا اساسا شب چه خصوصیتی دارد؟ آیا إن لک فی النهار سبحا طویلا، مانع است؟ و د رنتیجه إن ناشئة اللیل هي أشدّ وطئا و أقوم قیلا، است؟ و مهمتر اینکه بعد از امر به: رتّل القرآن ترتیلا با (سنلقي) میفرماید: إنا سنلقي علیک قولا ثقیلا! آیا مگر این قول ثقیل همان قرآن نیست؟ آیا مگر نزول تدریجی قرآن را کسی میتواند انکار کند؟! پس اضافه سین در سنلقي چگونه معنا میشود؟


و نیز قرآن میفرماید:

وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيلاً (الفرقان 32)

و آیات دیگر از این دست زیاد است که قرآن به صورت تدریجی نازل شده است، پس نزول در شب قدر یعنی چه؟ آیا در شب قدر، نزول قرآن به صورت نزول قرائت و تلاوت فرشته وحی است یا به صورت کتاب و نوشته در صحف مطهّرة است؟ آیا مقصود تبعیض در آیات است، یعنی تنها بعضی از قرآن درشب قدر نازل شده است؟ یا اینکه اساسا قران کریم دو نوع نزول متفاوت دارد، یکی نزول دفعی و دیگری نزول تدریجی نجومی؟ آیا بین أنزلنا با نزّلنا فرق است؟

اینها سؤالات قرآنی خوبی است که میتواند در ماه مبارک، مورد کنکاش ذهنی فردی یا گروهی قرار بگیرد. و الله الموفق الهادي

.



خیرالبریه
علی وشیعته
 
نشان خیرالبریه
 
تاريخ ثبت نام: Jul 2007
پاسخ‌ها: 3,608
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
این نقل برای محققین علوم قرآنی خیلی مغتنم است، چون کاملا زمینه روایات تکذیب اهل البیت علیهم السلام سبعة أحرف را توضیح میدهد:

فتح الباري لابن حجر (9/ 27)
لكن ثبت عن غير واحد من الصحابة أنه كان يقرأ بالمرادف ولو لم يكن مسموعا له ومن ثم أنكر عمر على بن مسعود قراءته .... وقد أخرج بن أبي داود في المصاحف عن أبي الطاهر بن أبي السرح قال سألت بن عيينة عن اختلاف قراءة المدنيين والعراقيين هل هي الأحرف السبعة قال لا وإنما الأحرف السبعة مثل هلم وتعال وأقبل أي ذلك قلت أجزأك قال وقال لي بن وهب مثله

میگوید: از تعدادی از صحابه ثابت شده که به مرادف قرائت میکردند ولو نشنیده بودند، و از ابن عیینه پرسید: آیا اینکه اهل مدینه با اهل عراق در قرائت اختلاف میکنند همان أحرف سبعة است؟ (خیلی جالب است!) جواب داد خیر، أحرف سبعة این است که کلمات مترادف را از نزد خودت بیاوری و همه مجزی است مثل هلم و تعال و اقبل!

و از اینجا تاکید معصومین در تکذیب سبعة أحرف بر (علی واحد) یا (علی نبی واحد) معلوم میشود، چون اگر معنای سبعة أحرف این باشد که هر کسی هر چه خواست مرادفش را بیاورد پس همه پیامبر هستند و قرآن بر آنها نازل شده است!
.
نقل قول:
وقتی امثال ابن عیینه و مالک، اساسا شش حرف را در تجویز مترادف میدانستند، اگر از آنها میپرسدید که پس این تفاوت قراءات اهل عراق و شام در مصحف واحد عثمان که زمینه مترادف گویی در آن از بین رفته چیست؟ جواب میدادند که همه اینها تنها یک حرف از آن هفت حرف است! چون مثلا اختلاف قرائت قراء سبعه در دو بخش است، یکی اصول و دیگری فرش، اختلاف در اصول، اختلاف در نحوه اداء لفظ واحد است که هیچ مشکلی ندارد،...
با سلام وتشكر

به نظر من مقصود ابن عيينه تنها قرائات مصحف عثمان نيست بلكه قرائات خارج مصحف را نيز دربر دارد بدلايل :

1-
قاضى ابوبكر باقلانى درباره روايت راجع به تغيير دادن حجاج يازده حرف در مصاحف اهل عراق آورده او مى گويد: روايت شده كه حجاج به عراق آمد و هيچ يك از اميران از لحاظ دقت در امر مصاحف مانند او نبودند و مردم در مصاحف خود چيزهايى را مى نوشتند; از جمله نوشته بودند: (الشيخ و الشيخة اذا زنيافارجموهما البتة) و نوشته بودند: (ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم فى مواسم الحج) و چيزهايى مانند اينها. انتهی

یعنی چیزهایی مانند قرائت ابن مسعود از آیات 67 مائده و33 آل عمران با ذکر نام علی ع وآل محمد ص ....(قرائت كوفيان بتعليم ابن مسعود) بهمین علت حجاج گفت اگر کسی بقرائت ابن مسعود قران بخواند گردنش را میزنم !!!!




2-


فقيه ومفتي بزرگ وامام زمان خويش وشيخ الاسلام بقول ذهبي ، ابن قدامه حنبلي درقرن ششم در كتاب معروف خودش چنين نوشته :


وكان الصحابة رضي الله عنهم قبل جمع عثمان المصحف يقرأون بقراءات لم يثبتها في المصحف ويصلون بها لا يرى أحد منهم تحريم ذلك ولا بطلان صلاتهم به"المغني


بزبان ديگر قرائات تفسيري يا مدرج كه در اثر توهم صحابه بوجود آمد و حديث را با آيه خلط نمودند ...




hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
خیر، بنده هولوگرامی بودن را اساسا برای جمع اینها نیاوردم، هولوگرامی بودن یک مطلب ثبوتی برای تدوین تکوینی است که میتواند هندسه برخالی و ساختار هولوگرامی داشته باشد، و تطابق در تدوین شرط کار است.
مکرر در اینجا و غیر اینجا عرض شد، که رمز تحدّي قرآن کریم به اینکه اگر خلائق جمع شوند نمیتوانند مثل قرآن بیاورند، این است که قرآن، تدوین تکوین است، اما گاهی تصور میشود که منظور از تکوین، ابعاد ثلاثة به اضافه بعد چهارم تی در ازل و ابد زمانی، و وقائع فیزیکی پدیدار شده در دار دنیا است.

اما این تصور ناصحیح، بسیار ذهن را دور میبرد، بلکه خراب میکند، منظور از تکوین، تکوین به معنای اعم است، یعنی تمام بستر نفس الامر، از حقائق و وقائع دنیویه و اخرویه، در قرآن کریم به علم الهي، تدوین یافته است.

و بدین مناسبت به یاد این حدیث معروف در نقل فریقین افتادم که تصریح میکند قرآن فقط نگاشت دنیا نیست، خود ببینید و تدبر کنید:

من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص: 628
و عليك بقراءة القرآن و العمل بما فيه و لزوم فرائضه و شرائعه و حلاله و حرامه و أمره و نهيه و التهجد به «1» و تلاوته في ليلك و نهارك فإنه عهد من الله تبارك و تعالى إلى خلقه فهو واجب على كل مسلم أن ينظر كل يوم في عهده و لو خمسين آية و اعلم أن درجات الجنة على عدد آيات القرآن فإذا كان يوم القيامة يقال لقارئ القرآن اقرأ و ارق فلا يكون في الجنة بعد النبيين و الصديقين أرفع درجة منه‏


ترجمه من لا يحضره الفقيه ج‏3، ص: 576
و بر تو باد بخواندن قرآن، و عمل بمحتواى آن، و ملتزم بودن بفرائض و شرايعش، و حلالش و حرامش، و امرش و نهيش، و شب‏ زنده‌‏دارى با آن، و تلاوتش در شب و روزت، زيرا كه آن پيمانى از جانب خداى تبارك و تعالى بسوى خلق او است، و از اين رو بر هر مسلمانى واجب است كه هر روز در پيمان خود بنگرد، اگر چه با خواندن پنجاه آيه باشد.
و بدان كه درجات بهشت بشماره آيات قرآنست، پس چون روز قيامت فرا رسد، بقارى قرآن ميگويند: «بخوان و صعود كن، پس بعد از پيمبران و صديقين بلندمقام‏تر از او در بهشت وجود نميدارد».


درجات بهشت به تعداد آیات قرآن است! یعنی چه؟ مگر همه در درجه بالای بهشت میروند؟ و از طرفی مگر همه قرآن نمیخوانند؟! آیا ممکن است بنده در تمام عمرم آیه‌ای از قرآن را نخوانده باشم؟ آیا فردا نمیتوانم بخوانم؟ یا مسأله چیز دیگری است؟
.



عبدالعلی69
عضو ثابت
 
نشان عبدالعلی69
 
تاريخ ثبت نام: Dec 2013
مكان: نعیم
پاسخ‌ها: 23,280
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سلام علیکم ورحمه الله
جزاک الله خیرا
اگه حوصله و حالش هست
لطفا کمی فرمایشاتتون رو توضیح بفرما ئید




hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط عبدالعلی69 نوشته شده است نمايش نوشته
سلام علیکم ورحمه الله
جزاک الله خیرا
اگه حوصله و حالش هست
لطفا کمی فرمایشاتتون رو توضیح بفرما ئید

سلام علیکم و رحمة الله
مقصود این بود که تدوین صحیح، باید از مدوّن، نه کم داشته باشد و نه زیاد، و در این روایت چه زیبا تطابق تدوین را با مدوّن بیان میفرماید و میگوید که دقیقا درجات بهشت به مقدار آیات قرآن است، و درجات بهشت هم امری اخروی است، پس قرآن کریم، تدوین همه جانبه آخرت هم هست، رطب و یابس اگر ظهور در تدوین دنیا دارد، ولی این ظهور، از انس ساکنین دنیاست.
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
در نهج البلاغه است در وصف قرآن کریم: و إن القرآن ظاهره أنيق و باطنه عميق لا تفنى عجائبه و لا تنقضي غرائبه و لا تكشف الظلمات إلا به.

مقصود من جمله لا تفنی عجائبه است، قرآن کریم در هر سطری پیاده شود نماینده کل است و مشتمل بر عجائب، نظیر انتقال محور است که هر کجا برود اما میتوان مبدء را از آن کشف کرد، یا مثلا اگر جدول ضربی تشکیل دهیم که فقط مربوط به ضرب اعداد بین ۵۰ تا ۶۰ در اعداد بین ۳۵ تا ۴۵ باشد، هر کس نظام جدول ضرب را بداند میفهمد که این قطعه جدول نشان میدهد تمام جدول را، و شاید این مقصود ابوفاخته از استخراج باشد، و تازه این غیر از قضیه کل شیء فی کل شیء است که بحث خاص خود دارد.

به هرحال الآن به ذهنم آمد که قضیه جالبی که برای خودم در این رابطه پیش آمده ذکر کنم:

روزی در کتابخانه به کتابهای موجود در قفسه‌ها نگاه میکردم، چشمم به یک کتاب راجع به قران افتاد، دست بردم و در حال ایستاده مطالبی از آن را مرور کردم، نوشته بود تعداد کلمه یوم در قرآن معادل ایام سال یعنی ۳۶۵ روز است، به یاد دارم وقتی به خانه رسیدم به سراغ المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم از محمد فؤاد عبد الباقی رفتم، چون در خاطرم بود که این کتاب شماره کلمات را کنارش مینویسد، دیدیم در کنار کلمه یوم (شامل یوم و الیوم) نوشته: ۳۴۸ ، و در کنار کلمه یوما نوشته: ۱۶ ، حساب کردم میشود: ۳۶۴ ، کاملا در خاطرم مانده که در ذهنم به نویسنده کتابی که در کتابخانه دیده بودم گفتم: نشد!! آقا شما میخواهید با اضافه کردن یک عدد، ۳۶۴ را ۳۶۵ حساب کنید و بدینوسیله اعجاز ثابت کنید؟! اتفاقا همین تفاوت یک هاست که خیلی مهم است!

این جریان گذشت و بنده از فکر روی اینگونه اعجازها منصرف شدم، چندین ماه بعد به مناسبتی، مقدمه کتاب المعجم المفهرس را مطالعه میکردم، ناگاه به چیزی برخورد کردم که بهت‌زده شدم! نویسنده عذرخواهی کرده بود که من تمام سعیم را کردم تا چیزی فوت نشود اما متاسفانه ۱۵ لفظ از قلم افتاده!!! و انی أحمد الله علی انه لم یسقط منی غیر خمس عشرة لفظة! و جدول این ۱۵ کلمه را آورده، نمیتوانم حال خود را توصیف کنم، به سطر آخر زل زده بودم: یک مورد از قلم افتاده کلمه یوم از آیه ۵۹ سوره مبارکه اعراف بود!! گفتم: حسین! ۳۶۵ شد! این مؤلف میگوید با چه دقتی از اول تا آخر مصحف را سطر به سطر رصد کردم اما متاسفانه ۱۵ مورد از قلم افتاده که از آنها یوم است، اما نازل کننده قران کریم در طی بیست و سه سال آن را نازل فرموده و عدد ۳۶۵ را نگه داشته! سبحان الله العظیم منزل القرآن الکریم علی رسوله الامین.
دیروز مقاله‌ای را خواندم که در دفاع از نظریه رشاد خلیفه در محوریت عدد ۱۹ در اعجاز عددی قرآن کریم بود، و به یاد اینجا افتادم، به تعبیر امیرالمؤمنین ع نگاه کنید: «لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه» عجائب قرآن هرگز تمام نمیشود و غرائب قرآن هرگز پایان نمییابد! کتابی که به نظر بعضی اینقدر ساده است که برای همه مردم است و همه مردم میتوانند به آن مراجعه کنند و بهره ببرند و هدایت شوند، حتی بعضی حاضر نیستند نقش تبیین کننده سوای تلاوت کردن به پیامبر ص بدهند، چطور حضرت میگویند: عجائب و غرائب آن تمام شدنی نیست؟ این کتاب ساده، عجائب و غرائبش کجا بود؟

۱- قرائن و شواهد تایید میکند که به شدت مدافع اعجاز عددی قرآن کریم باشیم، اما نه اینکه محوریت را به عدد ۱۹ بدهیم، بلکه باید تمام اعداد اول را دخیل کنیم، و آن هم پس از اطلاع کامل از علوم قرآنی و تاریخ مصحف و خط و سایر مطالب اصلی مثل نزول قرآن بر سبعة احرف و تعدد قرائات، البته شاید از خود قرآن برآید که محور قرآن عدد هفت خالص است:

وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثاني‏ وَ الْقُرْآنَ الْعَظيمَ (الحجر 87)

شاید مراد از سبع مثانی، مضربهای هفت نباشد، بلکه توانهای هفت باشد، که توضیح خواهم داد، قبل از آن باید به چند عنصر کاملا مرتبط توجه داشت:

ا- تمام آنچه خداوند آفریده و میداند.
ب- قرآن که تدوین آنهاست.
ج- لیلة القدر که قرآن در آن نازل شده است.
د- در روایت الغارات در توضیح لیلة القدر: «فاجری جمیع الاشیاء علی سبعة» یعنی تمام نظام تکوین بر عدد هفت قرار گرفته است.
ه- روایت «نزل القرآن علی سبعة احرف» که تطابق تدوین با تکوین است.


۲- عدد ۱۹ عدد اول است، اعداد اول، بلوکهای نشکن (به جز بر یک) اعداد هستند، و نقش اساسی در نظریه اعداد دارند، همانطور که عدد ۷ هم عدد اول است، عدد ۱۹ اولین شب قدر است، توجه کنید به پنج عنصر مرتبط قبلی که عرض کردم، و عدد ۲۳ هم عدد اول است، و محور شب قدر است، عدد ۲۳ (عدد کروموزوم انسان قبل از لقاح) دهمین عدد اول است، و عدد ۱۹ نهمین عدد اول است، اعداد اول، طبق قانون اساسی علم حساب، تنها به یک راه واحد، بلوکهای همه اعداد دیگر هستند، عاملهای همه اعداد، تنها و تنها به یک فرمول منحصر به فرد در هر عدد برمیگردند، و این نکته مهم در قضیه اساسی علم حساب(Fundamental theorem of arithmetic)، سبب میشود که بتوانیم اعداد خالص را تشخیص بدهیم.

ده عدد اول ابتدایی:

1- ۱
2- ۲
3- ۳
4- ۵
5- ۷
6- ۱۱
7- ۱۳
8- ۱۷
9- ۱۹
10- ۲۳

۳- با این توضیح که عدد اول، نشکن است، پس اگر هر عدد اول، تنها در خودش ضرب شود، طبق قانون اساسی علم حساب، تنها با خودش ارتباط دارد، و غیر از یک و خودش، قابل شکستن بر هیچ عدد دیگر نیست، و این را نامش عدد خالص میگذارم، مثلا عدد ۴۹، با هیچ عدد دیگری غیر از ۷ ارتباط ندارد، چون هفت به توان دو است، نه هفت ضرب در دو، و فرق این دو بسیار است.(خوب دقت شود)

۴- عدد ۱۹ خالص، به ترتیب توانهای او هستند: ۱۹ - ۳۶۱ - ۶۸۵۹ - ۱۳۰۳۲۱ - ۲۴۷۶۰۹۹ - و... و این نکته را برای این گفتم که وقتی در روش رشاد خلیفه، ما با مضربهای ۱۹ مواجه هستیم، سر و کار ما فقط با عدد ۱۹ نیست، بلکه با تمام عاملهای اول دخیل در آن مضرب ۱۹ سر و کار داریم، و هر کدام به سهم خود میتواند نقش اعجاز عددی ایفا کند، مثلا عدد ۱۱۴ که مضرب ۱۹ از عدد ۶ است، اگر شروع ما در توضیح وجهی از وجوه اعجاز عددی از عدد شش باشد، عدد ۱۱۴ میتواند نقش ایفا کند، و چون عدد ۶ هم از دو عامل اول ۲ و ۳ است، پس عدد ۱۱۴ میتواند در مبنا قرار دادن هر یک از عددهای ۲ و ۳ و ۶ و ۱۹ در اعجاز عددی نقش داشته باشد.

۵- عیب اصلی کار رشاد خلیفه این است که محور عدد اعجاز را ۱۹ قرار داده است، و لذا هر کجا گیر افتاده مجبور شده در ساختار غیر قابل فروریختن قرآن کریم، به گمان خودش دست ببرد، و اگر مجال و توفیق بود بعض آنها را عرض خواهم کرد. و الله الموفق الهادی
.



کنجکاو1
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2012
پاسخ‌ها: 1,357
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ ﴿۲۷﴾رعد
و كسانى كه كافر شده‏ اند مى‏ گويند چرا از جانب پروردگارش معجزه ‏اى بر او نازل نشده است بگو در حقيقت ‏خداست كه هر كس را بخواهد بى‏ راه مى‏ گذارد و هر كس را كه [به سوى او] بازگردد به سوى خود راه مى ‏نمايد (۲۷)


در آیه 27 سوره رعد با وجود قرآن کسایی که کافرشدن بدنبال آیتی دیگری هستند و بهانه می آوردند که چرا آیتی از جانب پروردگار برپیامبر نازل نشده است و از آیه جنین می توان فهمید که قرآن را برای ایمان آوردن کافی نمی دانستند ازهمین رو بدنبال آیتی دیگر بودند در صورتی که خداوند در آیه 31 همین سوره می فرمایند و اگر قرآنى بود كه كوهها بدان روان مى ‏شد يا زمين بدان قطعه قطعه مى‏ گرديد يا مردگان بدان به سخن درمى ‏آمدند بازهم ایمان نخواهند آورد
ولی برعکس کافرین مومنین با کلام خداوند (قرآن ) دلهایشان آرام می گیرد و با وجود قرآن دیگر بدنبال آیتی دیگر نیستند نه عدد 19 و نه چیز دیگر این کلام خداوند است که آرام بخش آنهاست
الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿۲۸﴾



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
و با وجود قرآن دیگر بدنبال آیتی دیگر نیستند نه عدد 19 و نه چیز دیگر
عدد ۱۹ «آیتی دیگر» غیر از قرآن یا در قرآن؟



کنجکاو1
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2012
پاسخ‌ها: 1,357
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
عدد ۱۹ «آیتی دیگر» غیر از قرآن یا در قرآن؟
تمام قرآن و هرچه درآن است آیتی از خداوند است

جناب اسد ادرسی که دادند در آن مقاله اگراشتباه نکرده باشم درباره عدد 19 نوشته بودند که مردم برای ایمان آوردن نیاز به معجزه ای دیگر دارند و عدد 19 معجزه دیگری است

ولی کسایی که به کلام خداوند ایمان دارند چه عدد 19 آشکار شود چه نشود از ایمانشان کم نمی شود

کسی هم که نخواد ایمان بیاورد با هیچ معجزه دیگری هم ایمان نمی آورد
وَمَا تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ ﴿۴﴾
و هيچ نشانه‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارشان به سويشان نمى ‏آمد مگر آنكه از آن روى بر مى‏ تافتند (۴)



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
جناب اسد ادرسی که دادند در آن مقاله اگراشتباه نکرده باشم درباره عدد 19 نوشته بودند که مردم برای ایمان آوردن نیاز به معجزه ای دیگر دارند و عدد 19 معجزه دیگری است
موافق نیستم

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
ولی کسایی که به کلام خداوند ایمان دارند چه عدد 19 آشکار شود چه نشود از ایمانشان کم نمی شود

کسی هم که نخواد ایمان بیاورد با هیچ معجزه دیگری هم ایمان نمی آورد
وَمَا تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ ﴿۴﴾
و هيچ نشانه‏ اى از نشانه‏ هاى پروردگارشان به سويشان نمى ‏آمد مگر آنكه از آن روى بر مى‏ تافتند (۴)
کاملا موافقم



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
بسم الله الرحمن الرحيم
....
اين سؤال از اهميت فراواني برخوردار است، و آنچه به ذهن قاصر بنده ميرسد بايد در دو مرحله بررسي شود:

۱- قرآن چيست؟

۲- مصاحف كدامند؟


۱- قرآن چيست؟

در يك كلمه: قرآن محكمي است به تفصيل آمده، و اين توضيح خود قرآن كريم راجع به خودش است:

بسم الله الرحمن الرحيم
الر كتاب أحكمت آياته ثم فصّلت من لدن حكيم خبير (سوره مباركة هود-۱)


ميبينيم آشكارا اين آية ميفرمايد قرآن دو مرحله مترتّب بر هم دارد: مرحله إحكام، و سپس مرحله به تفصيل آمدن.
.....
این بخشی از اولین پستی است که در این تاپیک ارسال کردم.


این روزها متعدد از اعجاز قرآن سؤال میشود، و گویا منشأ آن، کتابی است که اخیرا در فضای مجازی منتشر شده که معجزه بودن قرآن و تحدی قرآن را مورد نقد قرار میدهد، و این سبب شد تا به یاد این تاپیک بیفتم.

یکی از مزایای این تاپیک، توجه به روش‌شناسی بحث است، مکرر عرض کردم که بحث ار تحریف قرآن و روایات تحریف، اگر بدون توجه به جوهره قرآن کریم باشد، از ابتدا بدانیم که بحثی ابتر است، و همچنین است بحث از اعجاز قرآن، اگر بدون توجه و کنکاش از اینکه جوهره قرآن چیست، بحث کنیم که قرآن چگونه معجزه است، از ابتدا اعلام میکنیم که بحث ابتر خواهد بود.

مثلا اگر بگوییم بدن انسان یک معجزه است، ابتدا باید ببینیم بدن انسان چیست؟ غلط است اگر برویم سراغ اینکه مثلا راه رفتن انسان یک معجزه است، یا خندیدن انسان یک معجزه است، و... ، واضح است که فورا به ذهن میرسد که مگر نمیتوان یک ربات درست کرد که راه برود یا بخندد یا.....

اما اگر بگوییم بدن انسان از آن جهت که حیات دارد و زنده است و کرسی پادشاهی و سلطنت روان و روح اوست معجزه است، کمی به مقصود از معجزه بودن بدن انسان نزدیکتر شدیم، و مثلا اگر آقای مجری از آقای دکتر سمیعی بپرسد که جایگاه عشق در مغز کجاست؟ و ایشان جواب دهد هنوز نمیدانیم که جایگاه عشق در مغز کجاست، دیگر به سرعت نمیگوییم که بیایید یک رباتی درست کنیم که عاشق میشود، یعنی میفهمیم هر کاری که پدیده‌ای از بدن انسان است، برای ساخت ربات آن، علوم بین رشته‌ای ساخت ربات، باید پشتوانه ساپورت این رفتار و پدیده را فراهم کرده باشد.

حال پس از اینکه گفتیم بدن انسان معجزه است، بگوییم که چون بدن انسان معجزه است نمیتوانید یک انگشت مثل او بسازید، ذهن اشخاص سراغ این نمیرود که بگویند ما میتوانیم یک انگشت مصنوعی بسازیم، چرا؟ چون وقتی میگوییم یک انگشتی مثل انگشت انسان بسازیم، مقصود ما انگشت به عنوان جزئی از کل است، انگشت بدن منظور است، نه یک جسم مکانیکی که بتواند کار صوری انگشت را تقلید کند، بلکه به عنوان عضوی از اکوسیستم بدن که کل او را معجزه فرض کردیم.

پس روش صحیح در طرح سؤال از اینکه قرآن چگونه میتواند معجزه باشد؟ آن است که ابتدا ببینیم قرآن چیست؟
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته

این روزها متعدد از اعجاز قرآن سؤال میشود، و گویا منشأ آن، کتابی است که اخیرا در فضای مجازی منتشر شده که معجزه بودن قرآن و تحدی قرآن را مورد نقد قرار میدهد، و این سبب شد تا به یاد این تاپیک بیفتم.
....
پس روش صحیح در طرح سؤال از اینکه قرآن چگونه میتواند معجزه باشد؟ آن است که ابتدا ببینیم قرآن چیست؟
وقتی میگوییم قرآن چیست؟ نه میتوانیم از حیثیت لفظ بودن قرآن صرف نظر کنیم و نه از حیثیت مفاهیم و معانی قرآن عبور کنیم، همانطور که عرض کردم همه را با هم به عنوان یک کل باید در نظر بگیریم.

و وقتی از حیثیت لفظ بودن قرآن سخن میگوییم، فورا سر و کار ما با حروف است، حرف، تنها یک صوت نیست، جهت آکوستیک حرف، فقط بخشی از فونتیک است، فون به هر صوتی گفته نمیشود، در ابتدای شرح الأمثلة آمده: «بدان که هر آوازی که بوده باشد آن را عرب صوت خواند و هر چه از دهن بیرون آید و معتمد بر مخرج فم بوده باشد آن را لفظ خوانند و لفظ بر دو قسم است....»، برای بررسی سایر جهات فونتیک: (articulatory phonetics), (acoustic phonetics), (auditory phonetics) به اینجا مراجعه کنید: Phonetics

و جالب است که قرآن آشکارا بر حروف تکیه میکند، به طوری که اگر حروف مقطعه را از قرآن بگیریم، دیگر اصلا قرآن، قرآن نیست، و جالبتر اینکه کتابی سراغ نداریم در تمام تاریخ بشر، که این روش قرآن را داشته باشد.

و نکته حائز اهمیت که در آیات تحدی مشاهده میشود، این که وقتی قرآن میگوید اگر جن و انس به کمک هم بیایند و بخواهند مثل قرآن بیاورند نمیتوانند، نمیگوید یک سوره مثل قرآن بیاورند، اینجا با اشاره به «هذا» و واژه قرآن میگوید:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا

ظهیر، پشتیبانی و کمک و تعاون بر یک کار است، وقتی تحدی میکند به کمک کردن تمام جن و انس، اینجا حتما باید اشاره به هویت و جوهره یک واحد به عنوان کل، بنماید تا معلوم شود که تحدی نسبت به این قرآن است با همه شئونش.
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
پس روش صحیح در طرح سؤال از اینکه قرآن چگونه میتواند معجزه باشد؟ آن است که ابتدا ببینیم قرآن چیست؟
برای رسیدن به جواب اینکه قرآن چیست؟ ابتدا باید انواع هویت‌ها را بشناسیم، و هویت شخصیتی پسین را از سایر هویات تمییز دهیم، در مثال قبلی گفتیم که «بدن انسان معجزه است»، اما اگر بگوییم «بدن زید معجزه است» چه تفاوتی میکند؟ بدن انسان یک هویت نوعی کلی دارد ولی بدن زید یک هویت شخصی جزئی دارد، حال اگر بگوییم عدد با شیرینی فرق میکند، عدد هویتی کمیتی و ریاضی دارد اما شیرینی هویتی کیفیتی و چشایی دارد، آیا منظور ما از هویت عدد، یک هویت شخصی جزئی است یا هویت نوعی کلی؟ اما اگر بگوییم «عدد زوج سوم، هویت خاص خود دارد که عدد شش است» آیا هویت عدد شش، هویت نوعی کلی است یا هویت شخصی جزئی؟ هویت عدد شش در عبارت: «شش خودکار در جیب زید» چطور؟ آیا این شش، شخصی جزئی است یا نوعی کلی؟ حال اگر بگوییم: «شش قصیده اول دیوان حافظ» آیا این شش، شخصی جزئی است یا نوعی کلی؟ دیوان حافظ یک هویت شخصی جزئی دارد یا هویت نوعی کلی؟
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
برای رسیدن به جواب اینکه قرآن چیست؟ ابتدا باید انواع هویت‌ها را بشناسیم، و هویت شخصیتی پسین را از سایر هویات تمییز دهیم
آیا تفاوت هویت شخصی با هویت شخصیتی در چیست؟ هویت شخصی، جزئی حقیقی است، مثل زید، که جایی برای خود در مختصات فیزیکی دارد، میتوان در دستگاه مختصات فضازمان، آن را نشان داد، اگر بگوییم «اولین سخنرانی استاد فیزیک ما، در فلان روز، راجع به قانون اول نیوتن بود» این اولین سخنرانی، هویت شخصی جزئی دارد، و تمام لحظاتش و کلماتش را میتوان در مختصات فضازمان نشان داد، اما اگر بگوییم «مقاله اول استاد فیزیک ما، که در فلان تاریخ نوشته، راجع به قانون اول نیوتن است» و سپس کاشف عمل آید که استاد ما وقتی تایپ میکرده، دقیقا همزمان وقتی انگشتش روی یک دکمه کیبورد میخورده، در چندین فایل در چندین کامپیوتر همزمان تایپ می‌شده است، حال آیا این مقاله اول استاد ما، یک هویت مشخص برای خودش دارد یا ندارد؟ آیا یک امر کلی است یا جزئی؟ چه کسی میپذیرد که مقاله اول نوشته شده توسط استاد ما امری کلی باشد؟ استاد امر کلی نوشته است؟! و اگر جزئی است چگونه یک جزئی میتواند همزمان در چندین فایل موجود شده باشد؟ آیا یک زید همزمان میتواند چندین زید باشد؟

آیا صحیح است بگوییم تفاوت اولین سخنرانی با اولین مقاله، تفاوت شخص و شخصیت است؟ شبیه تفاوت زید با شرکتی که زید ثبت داده و مدیر آنست؟ آیا اگر بگوییم «اولین باری که حافظ این قصیده را خوانده» با اینکه بگوییم «اولین قصیده که توسط حافظ سروده شده» تفاوت نیست؟ اولین باری که حافظ این قصیده را خوانده، هویت واحد شخصی و جزئی حقیقی دارد، و ما فعلا نمیتوانیم به آن دسترسی داشته باشیم، اما اولین قصیده‌ای که حافظ سروده، هویت واحد شخصیتی دارد و هر چند کلی نیست اما جزئی حقیقی هم نیست، و ما در هر زمان و مکان میتوانیم به او از طریق نسخه‌های او دسترسی داشته باشیم.

آیا اولین قصیده سروده حافظ، که اکنون برای ما، در ضمن هر کتاب دیوان حافظ و هر چاپ مختلف، هویت خاص خود دارد، قبل از اینکه حافظ بسراید هم این هویت را داشته است؟ واضح است که پدیده سرودن، سبب این هویت شخصیتی برای اولین قصیده است، اما اولین عدد زوج که هویت خاص دارد هرگز در گرو یک پدیده فیزیکی نیست، اینطور نیست که قبل از یک زمان فیزیکی، اولین عدد زوج، نبود، و پس از آن، هویت خاص خود پیدا کرد، اما اولین قصیده حافظ، پس از یک زمان خاص، هویت خاص خود را پیدا کرده است.

سنخ هویت اولین قصیده حافظ، هویت شخصیتی پسین است.
.



کنجکاو1
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2012
پاسخ‌ها: 1,357
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

https://www.youtube.com/watch?v=eju3Xv3bUPc&t=367s

اینگونه که این آخوند در کلیپ می گوید وپارا فراتر گذاشته و قرآن را کلام نبی میداند نه کلام خداوند آیا این عقیده صحیح است ؟

این آخوند حتی می گوید هزاران مرجعه دینی این را می گویند که قرآن کلام نبی است .



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
https://www.youtube.com/watch?v=eju3Xv3bUPc

اینگونه که این آخوند در کلیپ می گوید وپارا فراتر گذاشته و قرآن را کلام نبی میداند نه کلام خداوند آیا این عقیده صحیح است ؟

این آخوند حتی می گوید هزاران مرجعه دینی این را می گویند که قرآن کلام نبی است .
من موفق نشدم این کلیپ را ببینم، اما آنطوری که شما حرف او نقل کردید، حرفش حرف مسلمان نیست، خوب پس چه دینی دارد؟ هر مرجعی هم که این حرف را بزند باید دید مرجع کدام دین غیر از اسلام است؟



کنجکاو1
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2012
پاسخ‌ها: 1,357
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
من موفق نشدم این کلیپ را ببینم، اما آنطوری که شما حرف او نقل کردید، حرفش حرف مسلمان نیست، خوب پس چه دینی دارد؟ هر مرجعی هم که این حرف را بزند باید دید مرجع کدام دین غیر از اسلام است؟
https://www.aparat.com/v/Y0FKz/%D8%A...B3%D8%AA%D8%9F

البته از این مراجعه در طول تاریخ زیاد بوده اند که حقیقت آیات قرآن را رها کرده و به حدس و گمانها روی آورده اند که این جناب یحی زاده و امثال آن معتقد هستند

در جواب این شخص اگر کلیپ را ببینید این روحانی به مطالب خوبی اشاره دارند که متاسفانه اکثر مذاهب به خلاف آن مغتقد هستند که آنهم کتابت و جمع آوری قرآن در زمان خود رسول الله بوده نه در زمان خلافای بعد از رسول



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
https://www.aparat.com/v/Y0FKz/%D8%A...B3%D8%AA%D8%9F

البته از این مراجعه در طول تاریخ زیاد بوده اند که حقیقت آیات قرآن را رها کرده و به حدس و گمانها روی آورده اند که این جناب یحی زاده و امثال آن معتقد هستند

در جواب این شخص اگر کلیپ را ببینید این روحانی به مطالب خوبی اشاره دارند که متاسفانه اکثر مذاهب به خلاف آن مغتقد هستند که آنهم کتابت و جمع آوری قرآن در زمان خود رسول الله بوده نه در زمان خلافای بعد از رسول
ابن حجر در فتح الباری در توضیح روایات جمع قرآن میگوید که وقتی وحی نازل میشد کاتبین وحی در محضر رسول الله مینوشتند، و بعد از آن در بین مسلمین، هم قرائت میشد و هم نوشته میشد، لذا بسیاری از لوحهایی که قرآن در آن نوشته شده بود، در غیر محضر پیامبر ص نوشته شده بود، و وقتی خواستند مصحف شریف را بین الدفتین کنند، شاهدین شهادت میدادند که این لوح در محضر پیامبر نوشته شده، و هر لوحی که در محضر حضرت نوشته نشده بود یعنی شاهد نداشت، در مصحف قرار نمیگرفت، پس تمام این مصحف، شهادت داده شده که در محضر خود حضرت کتابت شده، و بعض علماء میگفتند که در محضر حضرت هم وقتی وحی نازل میشد و نوشته میشد، چند نسخه نوشته میشد که حضرت یکی را برای خود برمیداشتند و بقیه را به صحابه میدادند.
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
و جالب است که قرآن آشکارا بر حروف تکیه میکند، به طوری که اگر حروف مقطعه را از قرآن بگیریم، دیگر اصلا قرآن، قرآن نیست، و جالبتر اینکه کتابی سراغ نداریم در تمام تاریخ بشر، که این روش قرآن را داشته باشد.

و نکته حائز اهمیت که در آیات تحدی مشاهده میشود، این که وقتی قرآن میگوید اگر جن و انس به کمک هم بیایند و بخواهند مثل قرآن بیاورند نمیتوانند، نمیگوید یک سوره مثل قرآن بیاورند، اینجا با اشاره به «هذا» و واژه قرآن میگوید:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا

ظهیر، پشتیبانی و کمک و تعاون بر یک کار است، وقتی تحدی میکند به کمک کردن تمام جن و انس، اینجا حتما باید اشاره به هویت و جوهره یک واحد به عنوان کل، بنماید تا معلوم شود که تحدی نسبت به این قرآن است با همه شئونش.
تحلیل هویت‌های شخصیتی پسین، میتواند بسیار غامض و پیچیده باشد، بخصوص هویت‌هایی که از پشتوانه زبان برخوردار هستند، زبان(Language) غیر از کلام(Speech) است، زبان منبع تولید کلام است، هر چند خود زبان مثل زبان فارسی، هویت شخصیتی پسین دارد، اما کلام(سخن،گفتار) فارسی که از زبان فارسی تولید میشود محتاج تحلیل جداگانه از هویت شخصیتی پسین خود است.

مقدمات دیگری هست که اگر بخواهم به آنها بپردازم از اصل نکته‌ای که راجع به اعجاز قرآن کریم و تحدی آن است باز میمانم، و اگر فرصت شد بعدا نکات دیگر را بررسی میکنیم.

نکته اصلی که میخواهم عرض کنم اینکه تحدی قرآن کریم در مقابل جن و انس، یک تحدی لایه‌ای است، تحدی، یک رمز اصلی و لایه مرکزی دارد، و آن اصل است، تحدی به هویت شخصیتی قرآن کریم است، اما از آنجا که هویت شخصیتی، شئون بسیار زیادی دارد، این تحدی اصلی و مرکزی، خود را در لایه‌های دیگر هم نشان میدهد.

در چند پست قبلی عرض کردم که وقتی قرآن جن و انس را دعوت میکند که همکاری کنند و پشت در پشت یکدیگر بیایند تا مثل قرآن بیاورند، تمام هویت قرآن را مورد تحدی قرار میدهد، یعنی تحدی را متوجه لایه مرکزی و اصلی میکند:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا
ترجمه کاویانپور:
بگو، اگر انسانها و جنيان همه جمع شوند و بخواهند نظير اين قرآن را بياورند، هرگز نمیتوانند نظير آن را بياورند، هر چند به همديگر كمك كنند.

در این آیه از یک واقعیت سخن میگوید، اما در بعض آیات دیگر که با مخاطب محاجة میکند، هر چند نام از سوره میبرد اما آن را مقدمه اشاره به رمز اصلی تحدی قرار میدهد:

11|13|أم يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، فإلم يستجيبوا لكم فاعلموا أنما أنزل بعلم الله وأن لا إله إلا هو فهل أنتم مسلمون
ترجمه كاويانپور، ص: 223
يا اينكه مى‏گويند: (قرآن) ساخته و پرداخته خود اوست. بگو، پس شما هم با كمك كسانى كه توانايى دارند (و اهل علم و دانشند) ده سوره نظير آن ساخته‏‌ها را بدون وحى خدا بياوريد، اگر شما راست مى‏گوييد. (13) و اگر آنها نتوانستند جواب شما را بدهند، بگو، پس بدانيد كه (اين كتاب) تنها بعلم خدا نازل شده است و بدانيد جز او هيچ معبودى نيست. با اينحال آيا شما اسلام را خواهيد آورد؟ (14)

به فاء «فاعلموا انما انزل بعلم الله» دقت کنید، میفرماید اگر نتوانستید پس بدانید که این به علم خدا نازل شده، خدا و علم خدا، یعنی چه؟ یعنی جن و انس و... همگی جمع شوند، مخلوق هستند، خدا نیستند، مبدء تکوین نیستند، احاطه به همه چیز ندارند، پس نمیتوانند مثل قرآن که آیینه تمام نمای علم خدا و مبدء مطلق است بیاورند، پس قرآن از آن حیث که هویتش، تدوین تمام تکوین است، مورد تحدی است، نه اینکه مثلا فصاحت و بلاغتش محور تحدی باشد.

و همچنین این آیات بعدی را ملاحظه کنید، چند ترجمه که نگاه کردم هیچکدام «تفصیل الکتاب» را درست ترجمه نکردند:

10|37|وما كان هذا القرآن أن يفترى من دون الله ولكن تصديق الذي بين يديه وتفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين ، أم يقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه ولما يأتهم تأويله كذلك كذب الذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين
ترجمه كاويانپور:
و اين قرآن كتابى نيست كه بتوان آن را بغير خدا نسبت داد (كلام خداست) و كتاب آسمانى پيشين را تأييد و تصديق ميكند و آن را بتفصيل بيان ميدارد. هيچ شك و ابهامى در آن نيست كه از جانب پروردگار عالميانست. (37) آيا ميگويند: كه آن ساختگى است؟ بگو، اگر راست مى‏گوييد و در اين گفتارتان صادقيد، سوره‏‌اى نظير (يكى از سوره‏‌هاى) آن بياوريد و غير از خدا از هر كسى ميخواهيد و ميتوانيد كمك بگيريد. (38) (چنان نيست كه ميگويند) بلكه چيزى را تكذيب ميكنند كه معلوماتى درباره آن ندارند و حقيقت آن را درك نكرده‌‏اند. گذشتگان آنان نيز (آيات خدا و پيامبران او را) تكذيب كردند. پس بنگر سرانجام كار ستمكاران چگونه بود. (39)

به عبارت: «لم یحیطوا بعلمه» نگاه کنید، میفرماید سنخ علم قرآن، سنخ علمی است که تمام ما سوی الله را یارای احاطه به علم آن نیست، چرا؟ چون علم خداست، و غیر خدا ممکن نیست به علم خدا احاطه پیدا کند.


همچنین دقت بفرمایید در: «بسورة مثله» ابتدا «هذا القرآن» دارد و ضمیر ه در «مثله» به قرآن برمیگردد، نه به سوره که مؤنث است، و این نکته را در چند پست قبل عرض کردم که اگر به سوره تحدی میشود، به خود سوره نیست، بلکه به عنوان سوره‌ای از قرآن، مورد تحدی است، تحدی اربیتالی و لایه‌ای است، یعنی سوره به عنوان عضوی و جزئی از کل مورد تحدی است، و این نکته مهمی است که لوازم زیادی دارد، و اگر در الفاظ قرآن، در معارف توحیدی قرآن، در پیام محوری قرآن، در انگیزش دار بودن پیام محوری قرآن، در فصاحت و بلاغت و بیان قرآن، در دخالت صرف در ناتوانی مورد تحدی قرآن، در اخبار به غیب قرآن، در نظم ریاضی قرآن، و.. ادعای معجزه بودن قرآن شود، همگی باید با ملاحظه لایه مرکزی تحدی، یعنی تدوین تکوین بودن قرآن، فهم شود.


و متاسفانه ترجمه‌ها عبارت «و تفصیل الکتاب» را دقیق معنا نکردند، واژه «الکتاب» لغت خاص خود در فرهنگ قرآن کریم دارد، الکتاب یعنی جملگی کتاب، همه کتاب، نه هر کتاب آسمانی یا...، قرآن باز شده همه کتاب است، که این مطلب مجال بیشتری نیاز دارد اگر توفیق بود ان شاء الله تعالی
.



کنجکاو1
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2012
پاسخ‌ها: 1,357
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
ابن حجر در فتح الباری در توضیح روایات جمع قرآن میگوید که وقتی وحی نازل میشد کاتبین وحی در محضر رسول الله مینوشتند، و بعد از آن در بین مسلمین، هم قرائت میشد و هم نوشته میشد، لذا بسیاری از لوحهایی که قرآن در آن نوشته شده بود، در غیر محضر پیامبر ص نوشته شده بود، و وقتی خواستند مصحف شریف را بین الدفتین کنند، شاهدین شهادت میدادند که این لوح در محضر پیامبر نوشته شده، و هر لوحی که در محضر حضرت نوشته نشده بود یعنی شاهد نداشت، در مصحف قرار نمیگرفت، پس تمام این مصحف، شهادت داده شده که در محضر خود حضرت کتابت شده، و بعض علماء میگفتند که در محضر حضرت هم وقتی وحی نازل میشد و نوشته میشد، چند نسخه نوشته میشد که حضرت یکی را برای خود برمیداشتند و بقیه را به صحابه میدادند.
.
جالب است خداوند قرآنی را که جمع آوری وحفظش را به عهده گرفته نیازمند شاهدان است برای تائید صحت آن اگر می توانستند آیات قرآن را جعل کنند پس چرا خداوند از انس و جن می خواهد که اگر می توانند سوره ای مانند آن بیاورند . اگر نمی توانند چه نیازی است به شاهدان برای تائید آن ؟
وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۲۳﴾

و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده‏ ايم شك داريد پس اگر راست مى‏ گوييد سوره‏ اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فرا خوانيد (۲۳)

نکته دیگر که درگفته شما سوال برانگیز است درآن زمان پیامبر چکار می کرده است که شاهدان باید شهادت دهد یعنی پیامبر این مهم را به عهده شاهدان گذاشته است ؟
لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿۱۶﴾
زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن] حركت مده (۱۶)
إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿۱۷﴾
چرا كه جمع ‏كردن و خواندن آن بر عهده ماست (۱۷)


اینطور که شما درباره جمع آوری قرآن وشاهدان می گوئید احتمالا منظور خداوند از بر عهده ماست یعنی کاتبان و شاهدان منهای پیامبر است .



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
جالب است خداوند قرآنی را که جمع آوری وحفظش را به عهده گرفته نیازمند شاهدان است برای تائید صحت آن اگر می توانستند آیات قرآن را جعل کنند پس چرا خداوند از انس و جن می خواهد که اگر می توانند سوره ای مانند آن بیاورند . اگر نمی توانند چه نیازی است به شاهدان برای تائید آن ؟
وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۲۳﴾

و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده‏ ايم شك داريد پس اگر راست مى‏ گوييد سوره‏ اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فرا خوانيد (۲۳)

نکته دیگر که درگفته شما سوال برانگیز است درآن زمان پیامبر چکار می کرده است که شاهدان باید شهادت دهد یعنی پیامبر این مهم را به عهده شاهدان گذاشته است ؟
لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿۱۶﴾
زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن] حركت مده (۱۶)
إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿۱۷﴾
چرا كه جمع ‏كردن و خواندن آن بر عهده ماست (۱۷)


اینطور که شما درباره جمع آوری قرآن وشاهدان می گوئید احتمالا منظور خداوند از بر عهده ماست یعنی کاتبان و شاهدان منهای پیامبر است .
دوست گرامی، یک دفعه دیگر عبارت را با دقت نگاه کنید، اصلا صحبت بر سر امکان جعل نیست که: «اگر می توانستند آیات قرآن را جعل کنند...» صحبت بر سر دو گونه لوح قرآن در زمان رسول الله است، لوحی که نزد خود حضرت نوشته شده بود و مردم شاهد بودند که این لوح نزد خود پیامبر نوشته شده، و لوحی که بعدا یک صحابی از روی لوحی که در محضر حضرت نوشته شده بود رونویسی کرده بود، لوح دوم احتمال اشتباه داشت، (دقت کنید، اشتباه در استنساخ، نه جعل آیات) ، چه حرفی است که بگوییم چون خداوند فرموده من خودم قران را حفظ میکنم پس اصلا امکان ندارد غلط در نوشتن قران پیدا شود! پس این همه دقت در نوشتن قرآن برای چیست؟ و طبق توضیح ابن حجر شاهدان شهادت به قرآن بودن نمیدادند بلکه شهادت میدادند که این لوح از نوع لوحی است که نزد خود پیامبر نوشته شده است، و لذا از احتمال سهو و اشتباه در استنساخ مصون است.
.



کنجکاو1
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2012
پاسخ‌ها: 1,357
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
دوست گرامی، یک دفعه دیگر عبارت را با دقت نگاه کنید، اصلا صحبت بر سر امکان جعل نیست که: «اگر می توانستند آیات قرآن را جعل کنند...» صحبت بر سر دو گونه لوح قرآن در زمان رسول الله است، لوحی که نزد خود حضرت نوشته شده بود و مردم شاهد بودند که این لوح نزد خود پیامبر نوشته شده، و لوحی که بعدا یک صحابی از روی لوحی که در محضر حضرت نوشته شده بود رونویسی کرده بود، لوح دوم احتمال اشتباه داشت، (دقت کنید، اشتباه در استنساخ، نه جعل آیات) ، چه حرفی است که بگوییم چون خداوند فرموده من خودم قران را حفظ میکنم پس اصلا امکان ندارد غلط در نوشتن قران پیدا شود! پس این همه دقت در نوشتن قرآن برای چیست؟ و طبق توضیح ابن حجر شاهدان شهادت به قرآن بودن نمیدادند بلکه شهادت میدادند که این لوح از نوع لوحی است که نزد خود پیامبر نوشته شده است، و لذا از احتمال سهو و اشتباه در استنساخ مصون است.
.
خداراشکر که شما قبول دارید این قرآن همان قرآن اصلی و بدون تحریف است که خداوند بر پیامبر نازل کردند .

خوب است که شما از آنهایی نیستید که اعتقاد دارند قرآن اصلی نزد امام 12 هم است .



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
خداراشکر که شما قبول دارید این قرآن همان قرآن اصلی و بدون تحریف است که خداوند بر پیامبر نازل کردند .

خوب است که شما از آنهایی نیستید که اعتقاد دارند قرآن اصلی نزد امام 12 هم است .
دوست گرامی، قرآن اصلی و غیر اصلی ندارد، قرآن که جای خود، حتی مصاحف قرآن کریم که از ابتدای این تاپیک تقسیم کردم تحریف‌ناپذیر هستند، به عنوان سرنگار نگاه کنید مصاحف قرآن نوشتم نه قرآن، و آنها که میگویند قرآن نزد حضرت بقیة الله است منظورشان مصحف امیرالمؤمنین ع است، نه این که قرآن دو جور باشد، قرآن اصلی و غیر اصلی به تعبیر شما، و مصحف حضرت جای شبهه ندارد، در همه کتب علوم قرآنی از اهل سنت اگر نگاه کنید میگویند مصحف حضرت به ترتیب نزول است و اگر با اساتید دانشگاه‌های علوم قرآنی مصر و عربستان و الجزایر و تونس و اردن و سوریه و... تماس بگیرید و بپرسید آیا قبول دارید که امام علي ع مصحف دارند که به ترتیب نزول قرآن است خواهید دید که جوابشان مثبت است.

این مصحف شریف که الآن بین ما هست که مصحف عثمان معروف است و مصحف زید بن ثابت هم میگویند، چون در زمان خلافت عثمان بود ولی کار فنی و علمی را زید بن ثابت کرد، پنج نسخه از آن را عثمان به پنج نقطه از بلاد اسلامی فرستاد، و مکرر عرض کردم که این مصحف عثمان نه یک حرف زیاد دارد و نه یک حرف کم، اما این حرف شعار نیست، توضیح علمی نیاز دارد، چون از روز اول که پنج نسخه فرستاده شد مسلمانها متوجه بودند که این پنج نسخه با هم تفاوت دارند، تنها مصحف مدینه با مصحف کوفه در ۱۲ مورد با هم اختلاف داشتند، چگونه بگوییم مصحف عثمان نه یک حرف کم شده و نه یک حرف زیاد؟! و جالب‌تر اینکه احدی از مسلمین نگفت بیایید کتاب خدا را غلطگیری کنیم! همه بالاتفاق میگفتند مصحف مدینه اینطور است و مصحف کوفه اینطور، و هرگز در صدد برنیامدند که یکی را مطابق دیگری تغییر دهند، پس چه شد حرف شما که مصحف را خود پیامبر ص جمع‌آوری کردند؟ چه شد آیه «علینا جمعه» که خداوند متعال متصدی جمع کتاب خودش هست؟ در کتاب خدا آمده حضرت ابراهیم ع توصیه کردند یا وصیت کردند؟ مصحف کوفه آمده وصیت کردند و در مصحف مدینه آمده توصیه کردند، و مفسرین فرق آن دو را تذکر دادند.

امروزه در اینترنت مصحف ورش را جستجو کنید، مصحف مدینه است، و مصحف ما مصحف حفص عن عاصم و مصحف کوفه است، در آیه ۱۳۲ سوره مبارکه بقره، در مصحف کوفه آمده: و وصّی، اما در مصحف مدینه آمده: و أوصی، آیا کدامیک در برداشت شما از قرآن اصلی، خدا و پیامبرش جمع کردند؟ خلاصه قرآن، أوصی است یا وصّی؟ آیا در برداشت شما ممکن است خداوند کتابش را جمع کند اما از روز اول تا کنون، بخشی از مسلمین در نماز و غیر نماز، أوصی بخوانند و بخشی دیگر وصّی؟

امروزه مصحف مدینه به روایت ورش به خط عثمان طه نوشته شده و در سایتهای قرآن کریم دز ممالک اسلامی از جمله سایت رسمی عربستان موجود است، به نظر شما کدامیک قرآن اصلی است؟ دوازده مورد مصحف ورش با مصحف حفص تفاوت دارد، کدامیک در زمان پیامبر ص جمع‌آوری شده است؟

در این سایت رسمی که نرم‌افزار جالب هم دارد و میتوانید دانلود کنید، به این دو صفحه رجوع کنید:

مصحف کوفه: ووصّی بها إبراهم

مصحف مدینه: وأوصی بها إبراهیم

این هم سایت دار المعرفة که هر دو مصحف مدینه و کوفه را با تجوید رنگ‌آمیزی شده دارد:

https://www.easyquran.com/ar/prepage-ar.htm

مصحف کوفه: ووصّی بها إبراهم

مصحف مدینه: وأوصی بها إبراهیم

شما بر مبنای خودتان چه جوابی دارید که بگویید کدامیک در زمان پیامبر ص جمع‌آوری شده است؟ و کدامیک را خداوند طبق «علینا جمعه» جمع‌آوری کرده است؟
.



کنجکاو1
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2012
پاسخ‌ها: 1,357
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته

شما بر مبنای خودتان چه جوابی دارید که بگویید کدامیک در زمان پیامبر ص جمع‌آوری شده است؟ و کدامیک را خداوند طبق «علینا جمعه» جمع‌آوری کرده است؟
.
با سلام

کدام قرآن مسلمانان درباره صحت آن اجماع دارند ؟
درمسابقات حفظ و قرائت قرآن آیا معیار قرآن مشخصی است یا نه هرکس می تواند از هر مصخف قرآنی استفاده کند ؟



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
با سلام

کدام قرآن مسلمانان درباره صحت آن اجماع دارند ؟
درمسابقات حفظ و قرائت قرآن آیا معیار قرآن مشخصی است یا نه هرکس می تواند از هر مصخف قرآنی استفاده کند ؟
سلام علیکم
در باره صحت همه آنها اجماع دارند، و از ابتدا تعیین میکنند که مثلا شما بر طبق قرائت کدام قاری حافظ هستی؟ در کشورهای غرب افریقا همگی ورش و قالون هستند، هر شرکت کننده در مسابقات جهانی که از کشور الجزایر یا مغرب یا تونس باشد تذکر میدهند که ایشان بر طبق قرائت ورش میخواند.

این سایت وزین الحمد لله تعالی در ایران راه‌اندازی شده و کار عظیمی انجام شده و بین بیش از ۲۰ مصحف مهم جهان اسلام، کلمه به کلمه، مطابقت شده، و این هم صفحه مربوط به بحث «ووصی» و «وأوصی»:

سامانه جامع رسم المصحف

آیه شریفه ۱۳۲ از سوره مبارکه بقرة

مقایسه رسم وأوصی و ووصّی

ببینید چهار مصحف ورش و قالون و مصحف لیبی مصحف الجماهیریة و الجزایر، همگی أوصی است.

حال سؤال بنده را طبق مبنای خودتان جواب دهید که خداوند متعال و پیامبرش ص کدامیک را جمع‌آوری کردند؟
.



کنجکاو1
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2012
پاسخ‌ها: 1,357
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
سلام علیکم
در باره صحت همه آنها اجماع دارند، و از ابتدا تعیین میکنند که مثلا شما بر طبق قرائت کدام قاری حافظ هستی؟ در کشورهای غرب افریقا همگی ورش و قالون هستند، هر شرکت کننده در مسابقات جهانی که از کشور الجزایر یا مغرب یا تونس باشد تذکر میدهند که ایشان بر طبق قرائت ورش میخواند.

این سایت وزین الحمد لله تعالی در ایران راه‌اندازی شده و کار عظیمی انجام شده و بین بیش از ۲۰ مصحف مهم جهان اسلام، کلمه به کلمه، مطابقت شده، و این هم صفحه مربوط به بحث «ووصی» و «وأوصی»:

سامانه جامع رسم المصحف

آیه شریفه ۱۳۲ از سوره مبارکه بقرة

مقایسه رسم وأوصی و ووصّی

ببینید چهار مصحف ورش و قالون و مصحف لیبی مصحف الجماهیریة و الجزایر، همگی أوصی است.

حال سؤال بنده را طبق مبنای خودتان جواب دهید که خداوند متعال و پیامبرش ص کدامیک را جمع‌آوری کردند؟
.
وقتی درباره صحت همه انها اجماع دارند پس ازمنظر همه تحریفی درکار نیست فقط بگفته شما اشتباه در استنساخ است ؟
همینکه تمام مسلمانان برصحت قرآن اجماع دارند و کسی نتوانسته عقیده فرقه ای خودو نام مقدسات خودرا در قرآن بگنجاند خود دلیل این است که قدرت مافوق بشری حافظ آن بوده

البته درست است که قرآن محافظ نیرومند دارد و شیاطین نمی توانند همچون مسیحیت عقیده خودرا با تحریف در قرآن بگنجاند ولی بیکارهم ننشسته و از بیرون به آیات قرآن حمله ورشده و با القائات به پیروان خودمفهوم آیات را چنان مورد حمله قرارداده که تشخیص آن برای کسایی که توجوحی به قران ندارد مشکل و غیرقابل فهم می باشد

درست همان چیزی که خداوند به ان اشاره دارد آنها که دردلشان مرض است برای فتنه انگیزی از متشابهات پیروی می کنند قبلا که درباره متشابهات مفصلا باهم گفتگو داشتیم متشابهات یا همان القائات شیطانی

جالب این است که چنین القاء کردند که متشابهات پاره ای از آیات قرآن است ولی بر سر اینکه کدام آیات متشابهات است در اختلاف هستند



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
وقتی درباره صحت همه انها اجماع دارند پس ازمنظر همه تحریفی درکار نیست فقط بگفته شما اشتباه در استنساخ است ؟
دوست گرامی، عبارت خودتان را نگاه کنید، نمیدانم چگونه خود را قانع کردید که بین «صحت» و «اشتباه» جمع کردید؟ آیا اشتباه، صحیح میشود؟ آیا اگر در استنساخ کلام خدا اشتباه شد باید رها کرد و اجماع کرد که این اشتباه صحت دارد؟! آیا واجب نیست که اشتباه در استنساخ را تصحیح کرد؟ آیا شما امروز بالأخره «أوصی» را کلام خدا میدانید یا «وصّی» را؟ علاوه مگر ابن حجر نگفت که تا شاهدان شهادت نمیدادند که این لوح نزد خود رسول الله ص نوشته شده، اصلا اعتنا نمیکردند، پس لوحی که نزد خود حضرت نوشته شده و خداوند ضمانت جمع آن را کرده چگونه اشتباه در آن صورت گیرد؟!

اما اصل مطلب این است که همانطور که فرمودید: «پس ازمنظر همه تحریفی درکار نیست» اگر از اساتید علوم قرآنی بپرسید جواب میدهند: «از منظر همه اشتباه استنساخی هم در کار نیست»، یعنی وقتی اجماع دارند که همه مصاحف کوفه و مدینه و.. صحیح است، اجماع دارند که همگی توسط ملک وحی نازل شده است، و گرنه همانطور که گفتم کدام مسلمان حاضر میشود که وقتی ناسخ اشتباه کرد تصحیح نکند و اشتباه و سهو یک فرد در کلام خدا را برای آینده امت اسلام باقی بگذارد به طوری که شما امروز ندانید کلام خدا «وصّی» است یا «أوصی»؟

و آنچه مطلب را قطعی میکند، و جای سر سوزن شک باقی نمیگذارد، مسأله پشتوانه قرائات برای خط و رسم مصحف است، اگر اشتباه در استنساخ بود و فرض بگیریم که دست در خط مصحف نبردند ولی قاری و استاد و شیخ قرائت نباید همراهی اشتباه ناسخ کند و باید به شاگردانش تذکر دهد که این اشتباه شده است، اما برعکس، اجماع مسلمین بر همراهی با این تعدد نسخه‌های قرآن است، یعنی ورش، استادش نافع با سند به او میگفت که بخوان «أوصی»، و حفص، استادش عاصم با سند میگفت بخوان «وصّی»، و نکته جالبتر اینکه خود نافع در تعلیمات دیگرش به شاگرد دیگرش با سند میگفت بخوان «وصّی»، یعنی هر دو را قرآن میدانست و هر دو را نازل شده توسط ملک وحی میدانست و همگی را به عنوان قرآن با سند از استادش تعلیم میداد، آیا اگر اشتباه ناسخ بود معنا داشت که با سند هر دو را قرائت کند؟ (اگر مستندات اینها را خواستید بفرمایید تا تماما با آدرس عرض کنم) به یک نقل از نافع بسنده میکنم:

جمال القراء وكمال الإقراء (ص: 532)
وكان نافع رحمه الله يقرئ الناس بالقراءات كلها. قال أبو دِحْية المُعَلَّى بن دِحية: فجئته بكتاب الليث بن سعد، رحمه الله. لأقرأ عليه، فوجدته يقرئ الناس بجميع القراءات، فقدت: يا أبا رويم أتقرئ الناس بجميع القراءات؟ فقال: سبحان الله العظيم، أأحرم من نفسي ثواب القرآن؟ أنا اقرئ الناس بجميع القراءات حتى إذا جاء من يطلب حرفي أقرأته به. وقال الأعشى: كان نافع يسهل القراءة لمن قرأ عليه إلَّا أن يقول له إنسان: أريد قراءتك، فيأخذه بالنبر في مواضعه، وإتمام الميمات.

وقتی از او میپرسد که آیا جمیع قرائات را تعلیم میدهی؟! پاسخ میدهد: سبحان الله العظیم، آیا خودم را از ثواب قرآن محروم کنم؟! آیا اشتباه استنساخ در کلام خدا میشود قرآن و آن دارای ثواب؟! این نافع یکی از قراء سبعه است و قاری بزرگ مدینه است که ورش و قالون شاگرد او بودند، ببینید که چگونه همه قرائات را کلام وحی و قرآن میداند.
.



کنجکاو1
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2012
پاسخ‌ها: 1,357
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
دوست گرامی، عبارت خودتان را نگاه کنید، نمیدانم چگونه خود را قانع کردید که بین «صحت» و «اشتباه» جمع کردید؟ آیا اشتباه، صحیح میشود؟ آیا اگر در استنساخ کلام خدا اشتباه شد باید رها کرد و اجماع کرد که این اشتباه صحت دارد؟!
.
شما مثل اینکه به مطلبم توجه نکردید خوب توجه کنید

نقل قول:
وقتی درباره صحت همه انها اجماع دارند پس ازمنظر همه تحریفی درکار نیست فقط بگفته شما اشتباه در استنساخ است ؟
من نظر اجماع مسلمین و گفته شمارا نقل کردم وگرنه کسایی که به خداوند و کلامش ایمان دارد می داند از جانب خداوند است شما می توانید هرطوری که می خواهی برای اینکه قبول کنی یا نکنی که قرآن کلام خداوند است عمل کنی می خواهد «أوصی» باشد یا «وصّی»مهم مفهوم آیه است که خود بیانگر همه چیز است
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ ﴿۲۷﴾
رعد
و كسانى كه كافر شده‏ اند مى‏ گويند چرا از جانب پروردگارش معجزه ‏اى بر او نازل نشده است بگو در حقيقت ‏خداست كه هر كس را بخواهد بى‏ راه مى‏ گذارد و هر كس را كه [به سوى او] بازگردد به سوى خود راه مى ‏نمايد (۲۷)
الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿۲۸﴾

همان كسانى كه ايمان آورده‏ اند و دلهايشان به ذکر خدا آرام مى‏ گيرد آگاه باش كه باذکر خدا دلها آرامش مى‏ يابد (۲۸)


اگر به آیه توجه کنید کافرین بهانه می آورند که چرا ازجانب خداوند معجزه ای براو نازل نمی شود کافرین کلام خداوند(قرآن )نادیده می گیرند بهانه می آورند و معجزه ازجانب خداوند می خواهند .

ولی درآیه بعدی خداوند بهانه آنها را نقش برآب می کند و می گویند :کسایی که ایمان آورده اند دلهاشان باذکر خداوند (قرآن ) آرم می گیرد .
البته جای سوال است که چرا مترجمین بذکر الله را یادخداوند ترجمه کردند درصورتی که آیه بیانگر این است که منظور از ذکر قرآن است . اگر ذکر را جستجو کنی می بینید که به معنای قران هم ترجمه شده است .

کسایی که ایمان اورده اند نه اجماع مسلمانان برایمانش اضافه می کند و نه ایراد گرفتن از ایمانش نسبت به آیات قرآن کم می کند کسایی که ایمان آورده اند وقتی می داند حفظ قرآن را خداوند خودش به عهده گرفته دیگر خیالش راحته که قرآنی که الان و یا هرزمان دیگر دراختیارش باشد کلام خداوند است



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
کسایی که ایمان اورده اند نه اجماع مسلمانان برایمانش اضافه می کند و نه ایراد گرفتن از ایمانش نسبت به آیات قرآن کم می کند کسایی که ایمان آورده اند وقتی می داند حفظ قرآن را خداوند خودش به عهده گرفته دیگر خیالش راحته که قرآنی که الان و یا هرزمان دیگر دراختیارش باشد کلام خداوند است
دوست گرامی، اینقدر نوشتید که یک کلمه جواب سؤال واضح بنده را ندهید؟! برگردید ببینید چند بار سؤال کردم، خوب، همه این حرفها قبول.

قبول که:
کسایی که ایمان اورده اند نه اجماع مسلمانان برایمانش اضافه می کند و نه ایراد گرفتن از ایمانش نسبت به آیات قرآن کم می کند

قبول که:
کسایی که ایمان آورده اند وقتی می داند حفظ قرآن را خداوند خودش به عهده گرفته دیگر خیالش راحته که قرآنی که الان و یا هرزمان دیگر دراختیارش باشد کلام خداوند است

خوب بالاخره دوست عزیز و گرامی، نفرمودید طبق مبنای شما، کلام خداوند متعال، «وأوصی بها ابراهیم» است یا «ووصّی بها ابراهم»؟
.



کنجکاو1
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2012
پاسخ‌ها: 1,357
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته

خوب بالاخره دوست عزیز و گرامی، نفرمودید طبق مبنای شما، کلام خداوند متعال، «وأوصی بها ابراهیم» است یا «ووصّی بها ابراهم»؟
.
باسلام

جناب حسین اگر ما بخواهیم به قرائت های قرآن بپردازیم و هم وغم خودمان را مشغول قرائتهای مختلف قران کنیم از مسیر و هدف کلام خداوند خارج می شویم همانطور که قبلا گفتم مهم کلیت و مفهم قرآن است .

اگر ما به آیه توجه کنیم منظور خداوند را درمی یابیم آیه ای که به آن اشاره کردید ابراهیم ویعقوب دارند فرزندان خودرا به توحید سفارش می کند و این همان اصلی است که خداوند پیامبران را برای آن فرستاده اند
و این اختلاف قرائت ها چندان اهمیتی ندارد که ما بخواهیم بدانیم خداوند (واصی) گفته اند یا(وصی )چون خود آیه مفهم اصلی را می رساند و با این قرائت ها نمی شود کلیت قرآن را زیر سوال برد

همانطور که قبلا گفتم شما آزادید هر طور می خواهی در باره قرآن فکر کنی نه حساب من باشماست نه جساب شما با من است
قران که کتاب نامفهومی که نیست که نتوان مفهوم آیه ای را فقط بخاطر قرائت متفاوت نفهمید خداوند بقدری زیبا کتابش را نازل کرده اند که اگر درباره آیه و یا حتی کلمه ای به مشکل برخورد کردیم آیات دیگر مشکل را بر طرف می کند و آن را به زیبایی توضیح می دهد همین است که قرآن را معجزه الهی می دانیم که نمی شود در مفهوم آیه دست برد چون کلیت قرآن مانع این کار می شود

بازهم می گویم شما مختارید فکر خودرا مشغول قرائت های قرآن بکنید .
ولی من با یاری گرفتن از خداوند بدنبال فهم قران قدم برمی دارم اگر خداوند بخواهد که اصل هم همین است



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
باسلام

جناب حسین اگر ما بخواهیم به قرائت های قرآن بپردازیم و هم وغم خودمان را مشغول قرائتهای مختلف قران کنیم از مسیر و هدف کلام خداوند خارج می شویم همانطور که قبلا گفتم مهم کلیت و مفهوم قرآن است .
سلام علیکم
چند سطر نوشتم ولی همه را فعلا صرف نظر کردم تا مقصود از بحث، متشتت نشود، ببینید دوست گرامی، چند بار تاکید کردم طبق مبنای شما، من مبنای خودم را مثل خورشید ان شاء الله توضیح داده و میدهم و خواهید دید که سر سوزن قرآن زیر سؤال نمیرود.

میفرمایید: «مهم کلیت و مفهوم قرآن است» ولی دوست گرامی این عدول آشکار از مبنایی است که همینجا در پست ۹۹ با صراحت تمام بیان کردید، خوب به عبارت خودتان نگاه کنید:
نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
...
نکته دیگر که درگفته شما سوال برانگیز است درآن زمان پیامبر چکار می کرده است که شاهدان باید شهادت دهد یعنی پیامبر این مهم را به عهده شاهدان گذاشته است ؟
لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿۱۶﴾
زبانت را بخاطر عجله براى خواندن آن [= قرآن] حركت مده (۱۶)
إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿۱۷﴾
چرا كه جمع ‏كردن و خواندن آن بر عهده ماست (۱۷)


اینطور که شما درباره جمع آوری قرآن وشاهدان می گوئید احتمالا منظور خداوند از بر عهده ماست یعنی کاتبان و شاهدان منهای پیامبر است .
ببینید دو بار تکرار کردید که «پیامبر چه کار میکرده؟!» «شاهدان منهای پیامبر!!» خوب چرا الآن دست از این حرف واضح برداشتید و میگویید «مهم کلیت و مفهوم قرآن است!» ما از شما میپرسیم سؤالی واضح که در بحث علمی ناچار هستید پاسخ قانع کننده برای خودتان و دیگران بدهید:

آیا آنچه شما میگویید که قرآن در زمان پیامبر به صورت فعلی بوده، در آیه ۱۳۲ بقرة، «ووصّی» بوده یا «وأوصی»؟؟ دقت کنید که اصلا مسأله تعدد قرائات نیست، مسأله رسم مصحف است که با چشم میشود دید، مسأله مبنای شماست که میگویید همین قرآن بعینه در زمان پیامبر ص جمع‌آوری شده بوده و روایات جمع قرآن همگی دروغ است.

کسی که میگوید همین قرآن زمان پیامبر بوده، خوب پس باید جواب دهد که زمان پیامبر «ووصّی» بوده یا «وأوصی»؟؟

اینکه بگوید مهم مفهوم قرآن است، هر چند از او بپذیریم، ولی مشکل مبنای او را که میگوید عین همین قرآن در زمان پیامبر موجود بوده را حل نمیکند، زمان پیامبر «ووصّی» بوده یا «وأوصی»؟؟ (البته من جواب این سؤال را ده‌ها بار در این تاپیک و جاهای دیگر این سایت عرض کردم)


خوب توجه و دقت کنید، پیشینه و تاریخ «ووصّی» بوده یا «وأوصی»؟ نزد مسلمین از ابتدا تا کنون واضح است، وقتی در سال ۲۸ هجری یعنی ۱۸ سال پس از پیامبر خدا ص عثمان پنج نسخه از قرآن را که زید بن ثابت متصدی شده بود، به پنج شهر فرستاد، در مصحف کوفه «ووصّی» بود و در مصحف مدینه «وأوصی» بود، و از آن روز تا کنون مسلمین رسم دقیق این دو مصحف را نگه داشتند:

مصحف کوفه: ووصّی بها إبراهم






مصحف مدینه: وأوصی بها إبراهیم




حال شما پاسخ دهید که آن مصحفی که میگویید زمان پیامبر بوده کدامیک از این دو بوده؟
.



کنجکاو1
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2012
پاسخ‌ها: 1,357
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
سلام علیکم
چند سطر نوشتم ولی همه را فعلا صرف نظر کردم تا مقصود از بحث، متشتت نشود، ببینید دوست گرامی، چند بار تاکید کردم طبق مبنای شما، من مبنای خودم را مثل خورشید ان شاء الله توضیح داده و میدهم و خواهید دید که سر سوزن قرآن زیر سؤال نمیرود.

میفرمایید: «مهم کلیت و مفهوم قرآن است» ولی دوست گرامی این عدول آشکار از مبنایی است که همینجا در پست ۹۹ با صراحت تمام بیان کردید، خوب به عبارت خودتان نگاه کنید:

ببینید دو بار تکرار کردید که «پیامبر چه کار میکرده؟!» «شاهدان منهای پیامبر!!» خوب چرا الآن دست از این حرف واضح برداشتید و میگویید «مهم کلیت و مفهوم قرآن است!» ما از شما میپرسیم سؤالی واضح که در بحث علمی ناچار هستید پاسخ قانع کننده برای خودتان و دیگران بدهید:

آیا آنچه شما میگویید که قرآن در زمان پیامبر به صورت فعلی بوده، در آیه ۱۳۲ بقرة، «ووصّی» بوده یا «وأوصی»؟؟ دقت کنید که اصلا مسأله تعدد قرائات نیست، مسأله رسم مصحف است که با چشم میشود دید، مسأله مبنای شماست که میگویید همین قرآن بعینه در زمان پیامبر ص جمع‌آوری شده بوده و روایات جمع قرآن همگی دروغ است.

کسی که میگوید همین قرآن زمان پیامبر بوده، خوب پس باید جواب دهد که زمان پیامبر «ووصّی» بوده یا «وأوصی»؟؟

اینکه بگوید مهم مفهوم قرآن است، هر چند از او بپذیریم، ولی مشکل مبنای او را که میگوید عین همین قرآن در زمان پیامبر موجود بوده را حل نمیکند، زمان پیامبر «ووصّی» بوده یا «وأوصی»؟؟ (البته من جواب این سؤال را ده‌ها بار در این تاپیک و جاهای دیگر این سایت عرض کردم)


خوب توجه و دقت کنید، پیشینه و تاریخ «ووصّی» بوده یا «وأوصی»؟ نزد مسلمین از ابتدا تا کنون واضح است، وقتی در سال ۲۸ هجری یعنی ۱۸ سال پس از پیامبر خدا ص عثمان پنج نسخه از قرآن را که زید بن ثابت متصدی شده بود، به پنج شهر فرستاد، در مصحف کوفه «ووصّی» بود و در مصحف مدینه «وأوصی» بود، و از آن روز تا کنون مسلمین رسم دقیق این دو مصحف را نگه داشتند:

مصحف کوفه: ووصّی بها إبراهم






مصحف مدینه: وأوصی بها إبراهیم




حال شما پاسخ دهید که آن مصحفی که میگویید زمان پیامبر بوده کدامیک از این دو بوده؟
.
سخنم واضح بود شما حتی پیامبراهم کنارگذاشتید و تائید آیات قرآن را به شاهدان واگذار کردید به همین خاطر پرسیدم پیامبر چکارمی کردند که شاهدان باید تائید می کردند ؟

من حرف خودم را گفتم مهم کلیت و مفهوم آیات قرآن است حا شما هرطور می خواهی بگو وواصی بوده یا وصی .آیا بیان هرکدام تاثیری در مفهوم آیه دارند ؟

ببین من تایپیکی زدم باعنوان انکار شرک و حتما برای ایحاد این تایپیک هدفی داشته ام .

شما هم حتما با ایجاد چنین تایپیکی و طرح چنین سوالات هدفی را دنبال میکنید .
هدف من کاملا مشخص است شناساندن شرک بر طبق آیات قرآن .
حالا هدف شما از این سوالات چیست ؟

مطمعنا برای سرگرمی نیست اگر می شود بگو هدفت چیست وبدنبال چه می گردی تا بهتر بشود درباره اش سخن گفت .



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
من حرف خودم را گفتم مهم کلیت و مفهوم آیات قرآن است حا شما هرطور می خواهی بگو وواصی بوده یا وصی .آیا بیان هرکدام تاثیری در مفهوم آیه دارند ؟
چرا در مفهوم تاثیری ندارد؟! این وصی و أوصی یک مثال است که آوردم، و گرنه حدود ۵۰ مورد در این پنج نسخه عثمان تفاوت هست، و مهمتر قرائت یک آیه است که پشتوانه مفهوم آیه است، لینک این دو صفحه مصحف را میگذارم تا ببینید چگونه دو قرائت، کاملا مفهوم را در آیه ۲۲۲ بقرة عوض میکند:

مصحف شعبة عن عاصم «يَطّهّرْنَ»:


مصحف حفص عن عاصم «يَطْهُرْنَ»:

همه میدانیم که حفص و شعبة دو شاگرد عاصم بودند، مصحف فعلی ما مصحف حفص عن عاصم است که آمده: «يَطْهُرْنَ»، ولی هم‌شاگردی دیگر حفص یعنی شعبة عن عاصم آمده: «يَطَّهَّرْنَ»، عاصم در یک روایت قرائت کرده که مقاربت با زنان در حال حیض نکنید تا از خون حیض پاک شوند، و عاصم در روایت دیگر قرائت کرده که مقاربت با زنان در حال حیض نکنید تا غسل کنند، آیا این تفاوت مفهومی ندارد؟ زنی که از خون حیض پاک شده ولی هنوز غسل نکرده آیا شوهر میتواند با او مقاربت کند یا خیر؟
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
ببین من تایپیکی زدم باعنوان انکار شرک و حتما برای ایحاد این تایپیک هدفی داشته ام .

شما هم حتما با ایجاد چنین تایپیکی و طرح چنین سوالات هدفی را دنبال میکنید .
هدف من کاملا مشخص است شناساندن شرک بر طبق آیات قرآن .
حالا هدف شما از این سوالات چیست ؟

مطمعنا برای سرگرمی نیست اگر می شود بگو هدفت چیست وبدنبال چه می گردی تا بهتر بشود درباره اش سخن گفت .
دوست گرامی، من که چند سال قبل از شما این تاپیک را شروع کردم، و هدفم هم واضح است، گویا حوصله نکردید مرور کنید، هدف من این است که توضیح دهم مثلا چگونه «ووصّی» و «وأوصی» هر دو را ملک وحی نازل کرده، و در مصحف زمان پیامبر خدا ص هر دو بوده، و مسلمین این را میدانستند، و عثمان برای حفظ هر دو، یکی را در مصحف مدینه و دیگری را در مصحف کوفه قرار داد، حال چرا چنین کرد؟ توضیح را از متخصصین علمای علوم قرآنی میآورم.

آقای دکتر غانم قدوری مؤلف کتب مشهور و استاد دانشگاه‌های علوم قرآنی، همین چند سال اخیر کتابی در حدود ۷۰۰ صفحه نوشته به نام رسم المصحف، و خوشبختانه توسط آقای جعفری ترجمه به فارسی شده به نام رسم الخط مصحف، و هر دو کتاب در اینترنت و نرم‌افزارها موجود است، برای اینکه ببینید این مبنا، حرف من نیست بلکه حرف بزرگان علمای علوم قرآنی است، بخشی از این کتاب را اینجا میآورم:

مبحث پنجم و ششم از فصل ششم کتاب مربوط به بحث ما است:

«ترجمه رسم الخط مصحف، ص:637 مبحث پنجم: کلماتی که رسم آنها در مصاحف عثمانی مختلف است‌»

در صفحه ۶۴۶ پس از اینکه ۵۸ مورد از تفاوت مصحف‌های پنج‌گانه عثمان ذکر میکند و توضیحاتی میدهد میگوید:

ترجمه رسم الخط مصحف، ص: 646
دانشمندان علم رسم و قرائات درباره علت وجود این حروف مختلف سخن گفته‌اند.
ابو عبید پس از ذکر روایتی که اندکی پیش نقل کردیم، می‌گوید: این حروفی که در مصاحف شهرها به صورتهای مختلف آمده، مانند حروف زایدی نیست که مخالف خط باشد چون اینها همگی در میان دو لوح مصحف قرار دارد و همگی از روی نسخه امام است که به دستور عثمان نوشته شده و به هر شهری نسخه‌ای از آن فرستاده شده است و با این وجود اختلاف در یک کلمه کامل و یا در یک سطر نیست بلکه اختلاف در حرف واحدی از حروف معجم مانند واو و هاء و الف و مانند آنهاست مگر در یک حرف که در سوره حدید است و آن (فان اللّه الغنّی الحمید) که اهل عراق کلمه (هو) را اضافه دارند و جز این موارد دیگر به همان صورت است که به شما نشان دادیم و کسی حق ندارد چیزی از آن را انکار نماید، و شک نیست که از نظر ما همه آنها کلام خداست و بنابراین، خواندن نماز با آنها درست است. «1»
مهدوی در این باره گفته است: «اینکه عثمان و همفکران او از این امت این اختلاف را در نسخه‌های نوشته شده به جای گذاشتند چون می‌دانستند که این موارد همگی به صورتی است که قرآن نازل شده و لذا آن را به جای گذاشتند تا اینکه هر گروهی مطابق با روایت خود بخوانند» «2».
__________________________________________________
(1) بنگرید به: فضائل القرآن، لوح 46 و دانی در المقنع بعضی از سخنان ابو عبید را نقل کرده و بنگرید به: باقلانی: ص 394.
(2) هجاء مصاحف الامصار، ص 121.



ترجمه رسم الخط مصحف، ص: 647
ابو عمرو دانی نیز از این حروف مختلفه صحبت کرده و می‌گوید: «1» «اگر کسی از سبب این اختلاف در حروف زاید در مصاحف سؤال کند، می‌گویم: سبب آن از نظر ما این است که عثمان بن عفان وقتی قرآن را جمع آوری کرد و نسخه واحدی از آن تهیه نمود، در رسم آن لغت قریش را برگزید و لغات دیگر را که صحت و ثبوت نداشت انتخاب نکرد. نظر او در این کار توجه به امت و رعایت احتیاط برای ملت بود و نزد او ثابت شده بود که این حروف از طرف خداوند نازل شده و از پیامبر شنیده شده است، و دانست که جمع آوری آن در مصحف واحد با این منوال ممکن نیست مگر اینکه کلمه تکرار شود، و معلوم است که چنین کاری سبب خلط و تغییر در رسم می‌شد و لذا آنها را در مصاحف پراکنده ساخت و برای همین بود که حرفی در بعضی از مصاحف ثابت بود ولی در بعضی دیگر حذف شده بود و این بدان جهت بود که امت اسلامی آن را همان‌گونه که از جانب خداوند نازل شده و از پیامبر شنیده شده، حفظ کنند. این بود سبب اختلاف در رسم مصاحف شهرها».
درباره همین موضوع، ابو القاسم عمر بن محمد بن عبد الکافی «2» نیز صحبت کرده و گفته است: به من چنین رسیده که علت اثبات این حروف در بعضی از مصاحف و خالی بودن بعضی از مصاحف از آنها این بوده که نزد صحابه هر دو وجه ثابت شده و آنها نتوانسته‌اند هر دو وجه را در یک مصحف جا بدهند، مانند: (یکذبون و یکذّبون) با تخفیف و تشدید و (یقبل و تقبل) با یاء و تاء و مانند آنها، و لذا آنها را در مصاحف پراکنده ساختند تا هیچ قرائتی فروگذار نشود و همه قرائتها آورده شود. و نزد همه روشن است که هر دو وجه، هم اثبات حرف و هم حذف آن جایز است و روایت شده و می‌توان با آن تلاوت کرد. سپس تلاوت و روایت آن به همان نحوی که صحابه قرار داده‌اند و در مصاحف چیزی را حذف و یا اثبات کرده‌اند، ادامه یافت و ما پیروی از آنها را لازم دانستیم. «3»
گفته‌های ابو عبید در این موضوع، تأکید دارد بر اینکه همه این حروف در مصحفهای
__________________________________________________
(1) المقنع، ص 115- 114.
(2) او شاگرد ابو الحسن علی بن عبد اللّه فارسی دوست ابن مهران است (ابن مهران متوفی 381 ه می‌باشد) و ابن الجزری در غایة النهایه او را تنها عبد الکافی نامیده است. بنگرید به مصحف چاپ شده ص ه شناسنامه مصحف.
(3) کتابی درباره قرائات (خطی) دار الکتب المصریه به شماره (قراءات 265 طلعت) برگ 5 أ- 5 ب.



ترجمه رسم الخط مصحف، ص: 648
امام که در مدینه استنساخ شد و به شهرها ارسال گشت، وجود داشته و قبول آنها واجب است و نباید چیزی از آنها را انکار نمود. و مهدوی اشاره می‌کند که هر دو وجه مطابق با چیزی است که قرآن بر آن نازل شده و لذا هر دو وجه اثبات شده تا هر گروهی آن را مطابق روایت خود بخوانند. و از سخن دانی و ابن عبد الکافی فهمیده می‌شود که مسلما این حروف به همین صورت از طرف خداوند نازل و از پیامبر شنیده شده و چون جمع آن در یک مصحف محال بود لذا میان مصاحف پراکنده شد تا امت آنها را حفظ کنند و چیزی را آن ضایع نشود.
پیش از این بارها گفته‌ایم که قول راجح این است که مصاحف عثمانی بر اساس یک قرائت نوشته شده است. بنابراین، ادعای اثبات این حروف جهت محافظت بر قرائتهای مختلفی که رسم مصحف آن را تحمل نمی‌کند و مشمول رخصت حدیث حروف هفتگانه است، محل ایراد و اشکال است، زیرا منظور از یکسان کردن مصاحف، اثبات فقط یک وجه است و وجوه مخالف رسم بیشتر از این حروف معدودی است که در مصحفهای امام به صورت مخالف یکدیگر آمده است. به نظر می‌رسد که در تفسیر این پدیده، این قول به واقعیت نزدیکتر است که بگوییم: دو وجهی که در یک حرف روایت شده، نزد صحابه که متولی نسخه برداری مصاحف بودند، از لحاظ شهرت و شیاع هر دو به یک حد بوده است و لذا یکی را در یک مصحف و دیگری را در مصحفی دیگر اثبات کرده‌اند و گویا آنها جز یک حرف ننوشته‌اند. بنابراین، آنچه در مصحفهای امام نوشته شده یک حرف یعنی یک قرائت است، مگر این چند حرف معدود که در آنها دو وجه مساوی وجود دارد و صحابه یکی را در بعضی از مصاحف و دیگری را در بعضی دیگر از مصاحف ثبت کرده‌اند و این کار یا از روی قصد و اراده انجام گرفته و یا بالا بودن و نزدیک هم بودن دو وجه باعث شده که آنها را در مصاحف ثبت کنند گویا که از دو وجه به منزله یک وجه هستند.
این مطلب را سخن ابن حجر عسقلانی درباره اشتمال مصحف عثمانی بر همه یا بعضی از حروف هفتگانه نیز به دست می‌آید، آنجا که می‌گوید: «حق این است که آنچه در مصحف جمع آوری شده همان چیزی است که بر نزول آن اتفاق نظر و قطع وجود دارد و



ترجمه رسم الخط مصحف، ص: 649
به امر پیامبر نوشته شده است و در آن بعضی از حروف هفتگانه (نه همه آنها) موجود می‌باشد به طوری که در مصحف مکی (تجری من تحتها الانهار) (برائت 9/ 100) آمده و در غیر آن، (من) حذف شده است. و همچنین اختلافهایی که در بعضی از مصحفهای شهرها وجود دارد و شامل تعداد واوها می‌شود که در بعضی از مصحفها ثبت شده و در بعضی از آنها ثبت نشده، و نیز شامل تعداد هاءها و لام‌ها هم می‌شود. و این موضوع حمل بر آن شده که به هر دو صورت نازل شده است و پیامبر کتابت آنها را به دو شخص دستور داده و یا هر دو وجه را به یک نفر یاد داده و او را به اثبات هر دو امر کرده است، و به قرائتهایی که غیر از اینها بود و با رسم موافقت نداشت، به جهت توسعه و آسان‌گیری بر مردم، نیز اجازه داده شده بود، و چون در زمان عثمان کار به اختلاف کشید و بعضیها بعضی دیگر را تکفیر کردند، او تلفظی را که کتابت آن مجاز بود انتخاب کرد و بقیه را ترک نمود» «1».
این وجوه مختلف از لحاظ شهرت در یک حدّ بودند و لذا یک وجه در یک مصحف و وجه دیگر در مصحف دیگر نوشته شد چیزی که این مطلب را تأیید می‌کند این است که غالبا هر دو وجه بیان کننده لهجه گروهی از عرب است. صاحب کتاب «المبانی» این وجوه را حرف به حرف بررسی کرده و وجه آنها را در قواعد عربی و استعمال قرآنی بیان نموده است. «2» روشن‌ترین مثال برای این موضوع نوشتن کلمه‌ای است که آخر آن مشدّد است یَرْتَدَّ در آیه: «یایّها الذین آمنوا من یرتدد منکم عن دینه» (مائده 5/ 54) که در مصاحف اهل مدینه با دو دال (رتدد) و در مصاحف اهل عراق با یک دال یَرْتَدَّ آمده است و سیبویه فصلی را تحت عنوان (فعل مضاعف و اختلاف عربها در آن) منعقد کرده و در آن اظهار نموده که عربها اجماع دارند بر اینکه هرگاه آخر فعل مضاعف متحرک باشد آن را ادغام کنند و اگر حرف در موضعی باشد که لام الفعل در آن موضع ساکن می‌شود، در اینجا اهل حجاز ادغام را از هم باز می‌کنند و حرف آن را حرکت می‌دهند مانند: «اردد و اجترر» ولی بنی تمیم مجزوم را هم ادغام می‌کنند همان‌گونه که اگر هر دو حرف متحرک بودند.
__________________________________________________
(1) فتح الباری، ج 10 ص 405 این کلام ابن حجر را قسطلانی در لطائف الاشارات، ج 1، ص 65 نقل کرده است.
(2) بنگرید به: ص 133- 121 از مقدمه کتاب که آرتر جفری آن را منتشر کرده است.



ترجمه رسم الخط مصحف، ص: 650
آنها حرف اول را ساکن و حرف دوم را حرکت می‌دهند. غیر از بنی تمیم عربهای دیگر هم این کار را می‌کنند و تعدادشان زیاد است و می‌گویند (ردّ و اجترّ) «1» جمال الدین بن مالک گفته است: «خداوند قرآن را با لهجه حجازی‌ها نازل فرمود جز در موارد اندکی که با لهجه بنی تمیم نازل شده است مانند ادغام در وَ مَنْ یُشَاقِّ اللَّهَ (انفال 8/ 13) و در «و من یرتدّ منکم عن دینه» (مائده 5/ 54) زیرا که ادغام مجزوم لغت بنی تمیم است و لذا در قرآن اندک است ولی فکّ ادغام لغت اهل حجاز است و لذا در قرآن بسیار است، مانند:
وَ لْیُمْلِلِ (بقره 2/ 282) یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ (آل عمران 3/ 31) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی (طه 20/ 31) وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی (طه 20/ 81). «2» بررسی وجوه دیگر و ملاحظه روشهای اعراب در تعبیر از امثال این نمونه‌ها پرده از روی (یرتدّ و یرتدد) بر می‌دارد. مثلا درباره (وصّی، اوصی و تأمرونّی، تأمروننی) باید تأمل کرد و پیش از همه این مطالب باید توجه داشت که این وجوه به طور صحیح روایت شده و نقل صحیح دارند و رسم و تلاوت آنها متواتر است.
در مورد اداء و قرائت این کلمات که در مصاحف با چند وجه نوشته شده‌اند، باید گفت تأمل در کیفیت پیدایش قرائتها نشان می‌دهد که قاریان هر شهری از شهرهای اسلامی، قرائتی را که از صحابه گرفته بودند به گونه‌ای نقل کرده‌اند که با خط مصحف شهرشان مطابق بوده است و غالبا قرائت هر پیشوای قرائتی با مصحف شهر او مطابقت داشته است.
ابن الجزری گفته است: هرگاه مصاحف در رسم حرفی اختلاف داشته باشند، باید از روشهای پیشوایان قرائت در شهرهای این مصاحف پیروی نمود، مثلا اگر حرفی در مصحف مدینه نوشته شده باید به قرائت نافع و ابو جعفر عمل شود و اگر در مصحف مکه باشد، قرائت ابن کثیر و در مصحف شامی قرائت ابن عامر و در مصحف بصری قرائت ابو عمرو و یعقوب و در مصحف کوفی قرائت کوفی‌ها رعایت شود. این کار به روشهای آنها لایق‌تر و با اصول آنها مناسب‌تر است. ولی گاهی بعضی از قاریان این حروف را بر خلاف
__________________________________________________
(1) بنگرید به: الکتاب، ج 2، ص 159- 158.
(2) سیوطی: الاتقان، ج 2، ص 103.



ترجمه رسم الخط مصحف، ص: 651
مصحف شهرشان و بر اساس آنچه از قاریان قبلی روایت کرده‌اند، خوانده‌اند، «1» و برای همین است که ابو عمرو دانی گفته است: ما نمی‌توانیم با توجه به قرائت پیشوایان قرائت شهرها به کیفیت ثبوت وجهی در مصاحف آن شهرها، یقین حاصل کنیم مگر اینکه روایت صحیحی از مصاحف آنها در دست داشته باشیم، زیرا قرائت آنها در موارد بسیاری مطابق با رسم مصحف شهرشان نیست. آنگاه دانی، قرائت ابو عمرو بن علاء را مثل می‌زند که آیه «یا عبادی لا خوف علیکم» (زخرف 43/ 68) را با یاء خوانده در حالی که مصحف اهل بصره بدون یاء است و آیه «و اکون من الصالحین» (منافقون 63/ 10) را با واو و نصب خوانده در حالی که در تمام مصاحف بدون واو و با جزم آمده است و در آیه «و اذا الرسل وقّتت» (مرسلات 77/ 11) با واو از ماده وقت خوانده در حالی که در تمام مصاحف با الف آمده است. دانی مثالهای دیگری هم می‌زند و سپس می‌گوید: اینکه این فصل را بیان کردم و به آن توجه دادم به خاطر این است که چون کسانی را از قاریان عصر خود دیده‌ام که به گردآوری مواردی از هجای مصاحف پرداخته‌اند و منظورشان همین معناست و آن را اصلی قرار داده‌اند و بدین گونه موارد زیادت و نقصانی را که در قرائت قاریان آمده به مصاحف شهر آنها نسبت داده‌اند و این یک نوع اشتباهی است که ناشی از عدم توجه به روایت و افراط در کودنی و اندک بودن تحصیل است، زیرا جایز نیست که ما به چگونگی مسأله یقین حاصل کنیم مگر به وسیله خبری که از پیشوایان گذشته نقل شده و یا روایت صحیحی که از دانشمندان متخصص این علم و کسانی که در نقل خود درستکار هستند، رسیده است، و همان‌گونه که گفتیم، اگر چنین باشد دلالت بر مطلب می‌کند «2».
آنچه دانی در اینجا ذکر کرده بر این معنا تأکید می‌کند که هم هجای کلمات در مصاحف و هم قرائت قاریان شهرها هر دو مبتنی بر روایت و نقل است و یکی تابع دیگری نیست، هر چند که رسم مصحف یکی از ارکان قرائت صحیح می‌باشد، ولی از آنجا که پیشوایان قرائت در شهرها بر قرائتی استوار شده‌اند که مطابق با خط مصحف شهرشان است، لذا انتظار می‌رود که قرائت آنها موافق با خط آن مصحف باشد. اما گاهی روایات
__________________________________________________
(1) مهدوی: ص 121.
(2) المقنع، ص 114- 113.



ترجمه رسم الخط مصحف، ص: 652
این قاریان با مصاحف شهرشان مطابقت نمی‌کند، در چنین حالتی به روایت اعتماد می‌کنند و رسم را به همان‌گونه که نوشته شده رها می‌سازند.
از بررسی موارد اختلاف گذشته در هر کدام از کتابهای: السبعه تألیف ابن مجاهد و التیسیر از دانی و النشر از ابن الجزری، معلوم می‌شود که قاریان شهرها غالبا در موارد اختلافی، با رسم مصاحف شهر خودشان موافقت کرده‌اند و از آنجا که قرائت باید از طریق روایت و دریافت باشد، مثالهای متعددی به وجود آمده که در آنها بعضی از قاریان در موارد اختلافی، با مصاحف شهرهای خود مخالفت کرده‌اند و این شاهد محکمی است که در مرحله اول اساس در قرائت، روایت و مشافهه است، سپس در مرحله دوم موافقت رسم مصحف با قرائتهایی است که نقل صحیحی دارند. و اگر قرائتی را که راوی روایت می‌کند موافق نشد روایت او را اخذ می‌کنند اگر چه مخالف با رسم باشد. ابو طاهر عقیلی گفته است: «رسم مصحف مطابق با قرائت شهری که مصحف به آنجا فرستاده شده نوشته نشده است تا تابع آنها باشد و مرجع چیزهایی که به مصحف یک شهر نسبت داده شده، نیز روایت مسلسل است که گاهی قرائت با مصحف موافق است که غالبا چنین است و گاهی مختلف است و عیبی ندارد» «1».
از جمله مثالهایی که این مطلب را توضیح می‌دهد این است که در سوره یونس (10/ 22) در مصاحف شام (ینشرکم) و در بقیه مصاحف (یسیرکم) «2» نوشته شده است و ابن عامر و ابو جعفر مدنی (ینشرکم) خوانده‌اند. «3» بنابراین ابن عامر با مصحف شهر خود موافق است ولی ابو جعفر با مصحف شهر خود موافق نیست. و نیز در مصحف کوفه در سوره یس (36/ 35) «و ما عملت ایدیهم» نوشته شده و بعد از تاء، هاء نیامده ولی در سایر مصاحف (و ما عملته) با هاء آمده «4» و این در حالی است که حمزه و کسایی و خلف و ابوبکر به نقل از عاصم (عملت) خوانده‌اند و حفص به نقل از عاصم مانند سایر قراء (و ما
__________________________________________________
(1) مختصر ما رسم فی المصحف الشریف، لوح 23.
(2) بنگرید به: ابو عبید: فضائل القرآن، لوح 45 و ابن ابی داود: ص 46 و مهدوی: ص 119 و دانی: المقنع، ص 104.
(3) ابن الجزری: النشر، ج 2، ص 282.
(4) دانی: المقنع، ص 106.



ترجمه رسم الخط مصحف، ص: 653
عملته) با هاء خوانده است. «1» بنابراین عاصم از طریق ابوبکر با مصحف شهر خود موافق و از طریق حفص غیر موافق است.
و نیز در مصحف کوفه در سوره مؤمن (40/ 26) أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ با الفی قبل از واو آمده ولی در سایر مصاحف (و ان یظهر) بدون الف آمده است «2» و این در حالی است که کوفی‌ها و یعقوب بصری (أو أن) «3» خوانده‌اند. بنابراین یعقوب با مصحف بصره موافق نبوده است.
و نیز در سوره زخرف (43/ 71) در مصاحف عراق و مکه «و فیها ما تشتهی الانفس» بدون هاء آمده ولی در مصاحف مدینه و شام (تشتهیه) با اثبات هاء آمده است «4» و این در حالی است که دو قاری مدینه و ابن عامر و حفص از عاصم (تشتهیه) با هاء بعد از یاء خوانده‌اند «5» و بدین‌گونه عاصم از طریق حفص با مصحف کوفه مخالف است.
به نظر می‌رسد مواردی که هجای آنها در مصاحف شهرها مختلف است در دوره‌های بعدی مطابق با قرائت آن قاری که مصحف با قرائت او ضبط می‌شد نوشته شده است و این موضوع را در مصحفی که در سال 1923 میلادی مطابق با 1342 هجری در مصر تحت نظارت گروهی از علما چاپ شده و پیش از این آن را معرفی کردیم، می‌یابیم، زیرا در شناسنامه مصحف چنین آمده: «اما حروف اندکی که هجای مصاحف در آنها مختلف است، از هجای غالب پیروی شد. با رعایت قرائت آن قاری که مصحف برای بیان قرائت او نوشته می‌شود.» «6» و برای همین است که در این مصحف وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ (یس 36/ 35) با هاء نوشته شده در حالی که در مصاحف کوفه بدون هاء است، و نیز فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ (زخرف 43/ 71) با هاء نوشته شده که با مصاحف کوفه مخالف است. این موارد برای این بوده که با روایت حفص مطابق باشد و در عین حال با مصاحف غیر کوفی هم موافق است.
__________________________________________________
(1) ابن مجاهد: ص 540 و دانی: التیسیر، ص 184 و ابن الجزری: النشر، ج 2، ص 353.
(2) دانی: المقنع، ص 106.
(3) ابن الجزری: النشر، ج 2، ص 365
(4) بنگرید به: ابو عبید: فضائل القرآن، لوح 45 و ابن ابی داود: ص 47 و مهدوی: ص 120 و دانی: المقنع، ص 107 و ابن الجزری: النشر، ج 2، ص 370.
(5) ابن مجاهد: ص 588 و دانی: التیسیر، ص 197 و ابن الجزری: النشر، ج 2، ص 370.
(6) بنگرید به: ص (ج- د) از شناسنامه مصحف در پایان آن.
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
سخنم واضح بود شما حتی پیامبراهم کنارگذاشتید و تائید آیات قرآن را به شاهدان واگذار کردید به همین خاطر پرسیدم پیامبر چکارمی کردند که شاهدان باید تائید می کردند ؟
دوست گرامی، با اینکه مقصود من را دانستید دوباره تهمت خودتان را تکرار میکنید؟! کجا من پیامبر را کنارگذاشتم و تائید آیات قرآن را به شاهدان واگذار کردم؟ من تایید اینکه کدام لوح در حضور پیامبر خدا ص نوشته شده و کدام بعدا استنساخ شده، به شاهدان واگذار کردم، و الحمد لله معلوم شد که شما اصلا از الفاظ قرآن صرف نظر کردید و میگویید: معنی و مفهوم، مهم است! حالا که نمیتوانید جواب دهید که کدام از وصّی و أوصی را «علینا جمعه و قرآنه» خداوند متعال در کتابش جمع کرده، به مفهوم متشبث شدید! اما فرزند کوچک شما هم از شما جواب میخواهد که خلاصه خدا و پیامبر چه کار کردند که تو پدر من نمیدانی که لفظ خدا در کتابش وصّی بوده یا أوصی؟ پس چطور است که راضی نمیشوی که شاهدان شهادت بدهند که این لوح در حضور پیامبر نوشته شده و این را نقص خدا و پیامبر میدانی اما عملا نمیدانی که لفظ نازل شده چیست؟ دوست گرامی، فرزند کوچک شما هم جواب میخواهد، شعار چند روزی سرگرمش میکند اما بالأخره میفهمد فرق شعار را با جواب.

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
دوست گرامی، یک دفعه دیگر عبارت را با دقت نگاه کنید، اصلا صحبت بر سر امکان جعل نیست که: «اگر می توانستند آیات قرآن را جعل کنند...» صحبت بر سر دو گونه لوح قرآن در زمان رسول الله است، لوحی که نزد خود حضرت نوشته شده بود و مردم شاهد بودند که این لوح نزد خود پیامبر نوشته شده، و لوحی که بعدا یک صحابی از روی لوحی که در محضر حضرت نوشته شده بود رونویسی کرده بود، لوح دوم احتمال اشتباه داشت، (دقت کنید، اشتباه در استنساخ، نه جعل آیات) ، چه حرفی است که بگوییم چون خداوند فرموده من خودم قران را حفظ میکنم پس اصلا امکان ندارد غلط در نوشتن قران پیدا شود! پس این همه دقت در نوشتن قرآن برای چیست؟ و طبق توضیح ابن حجر شاهدان شهادت به قرآن بودن نمیدادند بلکه شهادت میدادند که این لوح از نوع لوحی است که نزد خود پیامبر نوشته شده است، و لذا از احتمال سهو و اشتباه در استنساخ مصون است.
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
شما هم حتما با ایجاد چنین تایپیکی و طرح چنین سوالات هدفی را دنبال میکنید .
.....
حالا هدف شما از این سوالات چیست ؟

مطمعنا برای سرگرمی نیست اگر می شود بگو هدفت چیست وبدنبال چه می گردی تا بهتر بشود درباره اش سخن گفت
در شروع این تاپیک در سومین پستی که ارسال کردم، یکی از اهداف را چنین توضیح دادم:
نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
افراد در برخورد با پدیده‌هایی که مواجه میشوند بازخوردهای روانی مختلف دارند، نمیدانم چطور توضیح دهم که از سابق هر وقت به مسأله تعدد قرائات قرآن کریم فکر میکردم بر خلاف خیلی‌ها که از آن دل خوشی ندارند من آن را نه تنها نقص نمیدیدم بلکه یک نوع کمال لازم برای قرآن میدانستم!


به گمانم باید رمز مطلب را در جواب این سؤال پی جویی کنیم که چرا خدای سبحان از بین تمام زبانها زبان عربی را برای نزول کتاب خود برگزید؟ بلسان عربی مبین! ای یبیّن الالسن و لا تبیّنه الالسن! و لو جعلناه قرآنا أعجمیا لقالوا لو لا فصّلت آیاته!



یک امتیاز بارز زبان عربی، چند منظوره بودن کلمات آن است، و این نزد خیلی افراد یک نقص به حساب میآید، ولی بین همه چیز در یک زبان نمیتوان جمع کرد! اگر زبانی بخواهد کتاب مبین لا رطب و لا یابس را نمایش دهد چاره‌ای جز این نیست!



میدانیم حروف زبانها دو نوع هستند: مصوت (Vowel) و صامت (Consonant)، در زبانهایی مثل انگلیسی، حرکات و اعراب ندارند، و اساس آن بر پپیشوند میانوند پسوند است، و حروف مصوت (واکه) جزء خود کلمه هستند و لذا تنها به یک نحو میتوان یک کلمه را خواند، و زبانهایی مثل فارسی هیئات کلمات و اشتقاق ندارند ولی در حد ناچیزی محتاج به حرکت گذاری هستند و لذا از انعطاف بیشتری نسبت به زبان انگلیسی برخوردار هستند، اما زبان عربی مواد کلمات و پایه سازه آنها حروف صامت (همخوان) هستند، و با حرکات و اعراب که ملاحظه شوند ضرب در هم میشوند و هر کلمه میتواند ده‌ها جور تلفظ شود، مثلا ضرب در عربی میتواند معادل: zarab - zarb - zoreba - zaraba و .... به کار رود، و تازه این مربوط به حرکت و اعراب است و نقطه گذاری جهت دیگر انعطاف زبان عربی است که هر کس با اختلاف قرائات مأنوس باشد میداند که چه لوازمی دارد.



بنده چنین فکر میکنم که رمز اتفاق جمیع مسلمین در طول تاریخ بر ترویج تعدد قرائات! یعنی نه تنها بر عدم منع بلکه بر ترویج آن! امری صحیح و مطابق شأن عظیم کتاب مبین است، فقهای شیعه نقل اجماع کردند بر جواز قرائت در نماز به قرائت یکی از قراء سبعه، و ظاهر آن این است که یعنی حتی در یک نماز! در یک رکعت یک قرائت و در رکعت دیگر قرائت دیگر! و این منافات ندارد با حدیث: انما هو واحد نزل من عند واحد، چون باید منظور از این حدیث را در کنار سبعة أحرف فهمید، اگر به صدها تفسیر شیعه و سنی مراجعه کنید میبینید مرتب مسأله تعدد قرائات را ذکر میکنند و مخاطبین خود را مأنوس این فضا میگردانند، و محال است امری مورد رضایت قطعی مولا نباشد و تمام مسلمین بر خلاف آن اجماع کنند.



کنجکاو1
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2012
پاسخ‌ها: 1,357
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
دوست گرامی، با اینکه مقصود من را دانستید دوباره تهمت خودتان را تکرار میکنید؟! کجا من پیامبر را کنارگذاشتم و تائید آیات قرآن را به شاهدان واگذار کردم؟ من تایید اینکه کدام لوح در حضور پیامبر خدا ص نوشته شده و کدام بعدا استنساخ شده، به شاهدان واگذار کردم، و الحمد لله معلوم شد که شما اصلا از الفاظ قرآن صرف نظر کردید و میگویید: معنی و مفهوم، مهم است! حالا که نمیتوانید جواب دهید که کدام از وصّی و أوصی را «علینا جمعه و قرآنه» خداوند متعال در کتابش جمع کرده، به مفهوم متشبث شدید! اما فرزند کوچک شما هم از شما جواب میخواهد که خلاصه خدا و پیامبر چه کار کردند که تو پدر من نمیدانی که لفظ خدا در کتابش وصّی بوده یا أوصی؟ پس چطور است که راضی نمیشوی که شاهدان شهادت بدهند که این لوح در حضور پیامبر نوشته شده و این را نقص خدا و پیامبر میدانی اما عملا نمیدانی که لفظ نازل شده چیست؟ دوست گرامی، فرزند کوچک شما هم جواب میخواهد، شعار چند روزی سرگرمش میکند اما بالأخره میفهمد فرق شعار را با جواب.
با سلام

شما اصل قرآن را رها کرده اید و به این موضوع پرداخته اید که ابو عمر و دیگران در باره قرائتهای قرآن چه گفته اند.

آیا شما حجت را در پذیرش قرآن را سخن آنها قرار داده اید یا نه خود گفته خداوند برای شما سند وحجت است ؟

آیا اگر آنها برخلاف آنچه گه الان درباره قرائتهای قرآنی گفته بودند باز می پذیرفتید ؟

قبلا گفتم که خود آیات قرآن بیانگر حقیقت است ولی شما چون آنها چنین گفته اند باور دارید ؟



اگر من هزار بار بگویم (واصی ) یا (وصی ) فرقی نمی کند در فهم آیه باز شما می پرسید کدام سخن خداوند است
ولی چون ابو عمر و امثال آنها می گویند فرقی ندارد می پذیرید

باز هم می گویم شما اصل قرآن را رها کردید و بدنبال این هستید که کوفه چگونه قرائت می کرده مدینه چگونه

حکایت محکم ومتشابهات است که از شما خواستم آیات متشابه را نشان دهی که باعث فتنه می شود خیال خودت را راخت کردی و تمام آیات قرآن را متشابهات دانستید چو ن به شما گفته اند متشابهات پاره ای از آیات قرآن است ولی وقتی موقعه عمل به میان می آید همانهایی که گفته اند متشابهات از قرآن هستند از بردن نام آن آیات درمانده می شوند و هرکس آیه ای را متشابه می دانند

این بخاطر این است که برای فهم آیات بدنبال این هستند که دیگران چه گفته اند و به این مهم نمی پردازند که خود خداوند درقرآن درباره اش چه می گوید



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
با سلام

شما اصل قرآن را رها کرده اید و به این موضوع پرداخته اید که ابو عمر و دیگران در باره قرائتهای قرآن چه گفته اند.

آیا شما حجت را در پذیرش قرآن را سخن آنها قرار داده اید یا نه خود گفته خداوند برای شما سند وحجت است ؟

آیا اگر آنها برخلاف آنچه گه الان درباره قرائتهای قرآنی گفته بودند باز می پذیرفتید ؟

قبلا گفتم که خود آیات قرآن بیانگر حقیقت است ولی شما چون آنها چنین گفته اند باور دارید ؟



اگر من هزار بار بگویم (واصی ) یا (وصی ) فرقی نمی کند در فهم آیه باز شما می پرسید کدام سخن خداوند است
ولی چون ابو عمر و امثال آنها می گویند فرقی ندارد می پذیرید

باز هم می گویم شما اصل قرآن را رها کردید و بدنبال این هستید که کوفه چگونه قرائت می کرده مدینه چگونه

حکایت محکم ومتشابهات است که از شما خواستم آیات متشابه را نشان دهی که باعث فتنه می شود خیال خودت را راخت کردی و تمام آیات قرآن را متشابهات دانستید چو ن به شما گفته اند متشابهات پاره ای از آیات قرآن است ولی وقتی موقعه عمل به میان می آید همانهایی که گفته اند متشابهات از قرآن هستند از بردن نام آن آیات درمانده می شوند و هرکس آیه ای را متشابه می دانند

این بخاطر این است که برای فهم آیات بدنبال این هستند که دیگران چه گفته اند و به این مهم نمی پردازند که خود خداوند درقرآن درباره اش چه می گوید
دوست گرامی، برعکس نسبتی که میدهید نقطه شروع من و تمرکز من(در حد وسع) بر آیات قرآن کریم است، هم در تعدد قرائات و هم در محکم و متشابه، میگویید نه! پس این دو آیه را برای من ترجمه کنید تا بحث را ادامه دهیم:

15|87|ولقد آتيناك سبعا من المثاني والقرآن العظيم

39|23|الله نزل أحسن الحديث كتابا متشابها مثاني تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم وقلوبهم إلى ذكر الله ذلك هدى الله يهدي به من يشاء ومن يضلل الله فما له من هاد

طبق گفته خودتان فقط ترجمه کنید و کار با عمر و بکر نداشته باشید، فقط با کلام خداوند متعال کار داشته باشید.
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سلام علیکم
بنده مدتی اینجا نیامده بودم و خبردار شدم که وارد بحث اعجاز شده اید دوباره مراجعه کردم
دیدم متاسفانه این بار یک نفر جدید به نام «کنجکاو۱» پیدا شده که بحث را به بیراهه برده است. بنده از ایشان تقاضا می کنم بحثهای قبلی شما را به تفصیل بخواند و دوباره بحثهای قبلی را تکرار نکند
از شما هم می‌خواهم بحث اعجاز را ادامه دهید
در ادامه هم سوالاتی ناظر به بحث اعجاز مطرح می‌کنم که اگر صلاح دانستید اینها را شرح بدهید
اما اگر همین سوالات هم سیر اصلی بحث شما را به هم می زند به همان سیر ادامه دهید



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
آیا تفاوت هویت شخصی با هویت شخصیتی در چیست؟ هویت شخصی، جزئی حقیقی است، مثل زید، که جایی برای خود در مختصات فیزیکی دارد، میتوان در دستگاه مختصات فضازمان، آن را نشان داد، اگر بگوییم «اولین سخنرانی استاد فیزیک ما، در فلان روز، راجع به قانون اول نیوتن بود» این اولین سخنرانی، هویت شخصی جزئی دارد، و تمام لحظاتش و کلماتش را میتوان در مختصات فضازمان نشان داد، اما اگر بگوییم «مقاله اول استاد فیزیک ما، که در فلان تاریخ نوشته، راجع به قانون اول نیوتن است» و سپس کاشف عمل آید که استاد ما وقتی تایپ میکرده، دقیقا همزمان وقتی انگشتش روی یک دکمه کیبورد میخورده، در چندین فایل در چندین کامپیوتر همزمان تایپ می‌شده است، حال آیا این مقاله اول استاد ما، یک هویت مشخص برای خودش دارد یا ندارد؟ آیا یک امر کلی است یا جزئی؟ چه کسی میپذیرد که مقاله اول نوشته شده توسط استاد ما امری کلی باشد؟ استاد امر کلی نوشته است؟! و اگر جزئی است چگونه یک جزئی میتواند همزمان در چندین فایل موجود شده باشد؟ آیا یک زید همزمان میتواند چندین زید باشد؟

آیا صحیح است بگوییم تفاوت اولین سخنرانی با اولین مقاله، تفاوت شخص و شخصیت است؟ شبیه تفاوت زید با شرکتی که زید ثبت داده و مدیر آنست؟ آیا اگر بگوییم «اولین باری که حافظ این قصیده را خوانده» با اینکه بگوییم «اولین قصیده که توسط حافظ سروده شده» تفاوت نیست؟ اولین باری که حافظ این قصیده را خوانده، هویت واحد شخصی و جزئی حقیقی دارد، و ما فعلا نمیتوانیم به آن دسترسی داشته باشیم، اما اولین قصیده‌ای که حافظ سروده، هویت واحد شخصیتی دارد و هر چند کلی نیست اما جزئی حقیقی هم نیست، و ما در هر زمان و مکان میتوانیم به او از طریق نسخه‌های او دسترسی داشته باشیم.

آیا اولین قصیده سروده حافظ، که اکنون برای ما، در ضمن هر کتاب دیوان حافظ و هر چاپ مختلف، هویت خاص خود دارد، قبل از اینکه حافظ بسراید هم این هویت را داشته است؟ واضح است که پدیده سرودن، سبب این هویت شخصیتی برای اولین قصیده است، اما اولین عدد زوج که هویت خاص دارد هرگز در گرو یک پدیده فیزیکی نیست، اینطور نیست که قبل از یک زمان فیزیکی، اولین عدد زوج، نبود، و پس از آن، هویت خاص خود پیدا کرد، اما اولین قصیده حافظ، پس از یک زمان خاص، هویت خاص خود را پیدا کرده است.

سنخ هویت اولین قصیده حافظ، هویت شخصیتی پسین است.
.
تبیین خوبی بود برای درک هویت قرآن
اما در این توضیح، هنوز مفهوم پسین برایم حل نشد
مثالی که برای پیشین زده بودید مثال هویت کلی نوعی بود نه هویت شخصیتی:
نقل قول:
اما اولین عدد زوج که هویت خاص دارد هرگز در گرو یک پدیده فیزیکی نیست، اینطور نیست که قبل از یک زمان فیزیکی، اولین عدد زوج، نبود، و پس از آن، هویت خاص خود پیدا کرد، اما اولین قصیده حافظ، پس از یک زمان خاص، هویت خاص خود را پیدا کرده است.
آن مقدار که حقیر می فهمم اعداد هویتشان نوعی است. قید اولین عدد چون ناظر به امر اساسا ماهوی است آ» را به شخص و جزیی تبدیل نمی کند.

آیا کلمه «پسین» نکته خاصی دارد که به هویت شخصیتی اضافه کرده‌اید؟ یعنی آیا هویت شخصیتی پیشین هم داریم؟


در واقع این اشکال مبتنی بر بحثی است که قبلا در تاپیکهای دیگر ارائه فرموده بودید درباره اینکه حتی خود «زید» هم طبیعت دارد؛ ‌یعنی طبیعت شخصیه دارد که با طبیعت نوعیه (مفاهیم کلی) متفاوت است؛ و این طور که دارم می‌فهمم الان دارید طبیعت شخصیه را دو قسم می‌کنید: هویت شخصی و هویت شخصیتی؛ هویت شخصی آن طبیعتی است که در زمان تحقق خارجی (وجود عینی) فقط یک مصداق دارد؛ اما هویت شخصیتی طبیعت شخصی‌ای است که در ظرف وجود خارجی مصادیق متعدد (یا به تعبیر بهتر مجالی متعدد) می‌تواند داشته باشد که اینجا بود که مفهوم پسین را نفهمیدم (چون برای مقابلش یعنی پیشین هیچ تصوری ندارم)



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
تحلیل هویت‌های شخصیتی پسین، میتواند بسیار غامض و پیچیده باشد، بخصوص هویت‌هایی که از پشتوانه زبان برخوردار هستند، زبان(Language) غیر از کلام(Speech) است، زبان منبع تولید کلام است، هر چند خود زبان مثل زبان فارسی، هویت شخصیتی پسین دارد، اما کلام(سخن،گفتار) فارسی که از زبان فارسی تولید میشود محتاج تحلیل جداگانه از هویت شخصیتی پسین خود است.

مقدمات دیگری هست که اگر بخواهم به آنها بپردازم از اصل نکته‌ای که راجع به اعجاز قرآن کریم و تحدی آن است باز میمانم، و اگر فرصت شد بعدا نکات دیگر را بررسی میکنیم.

نکته اصلی که میخواهم عرض کنم اینکه تحدی قرآن کریم در مقابل جن و انس، یک تحدی لایه‌ای است، تحدی، یک رمز اصلی و لایه مرکزی دارد، و آن اصل است، تحدی به هویت شخصیتی قرآن کریم است، اما از آنجا که هویت شخصیتی، شئون بسیار زیادی دارد، این تحدی اصلی و مرکزی، خود را در لایه‌های دیگر هم نشان میدهد.

در چند پست قبلی عرض کردم که وقتی قرآن جن و انس را دعوت میکند که همکاری کنند و پشت در پشت یکدیگر بیایند تا مثل قرآن بیاورند، تمام هویت قرآن را مورد تحدی قرار میدهد، یعنی تحدی را متوجه لایه مرکزی و اصلی میکند:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا
ترجمه کاویانپور:
بگو، اگر انسانها و جنيان همه جمع شوند و بخواهند نظير اين قرآن را بياورند، هرگز نمیتوانند نظير آن را بياورند، هر چند به همديگر كمك كنند.

در این آیه از یک واقعیت سخن میگوید، اما در بعض آیات دیگر که با مخاطب محاجة میکند، هر چند نام از سوره میبرد اما آن را مقدمه اشاره به رمز اصلی تحدی قرار میدهد:

11|13|أم يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، فإلم يستجيبوا لكم فاعلموا أنما أنزل بعلم الله وأن لا إله إلا هو فهل أنتم مسلمون
ترجمه كاويانپور، ص: 223
يا اينكه مى‏گويند: (قرآن) ساخته و پرداخته خود اوست. بگو، پس شما هم با كمك كسانى كه توانايى دارند (و اهل علم و دانشند) ده سوره نظير آن ساخته‏‌ها را بدون وحى خدا بياوريد، اگر شما راست مى‏گوييد. (13) و اگر آنها نتوانستند جواب شما را بدهند، بگو، پس بدانيد كه (اين كتاب) تنها بعلم خدا نازل شده است و بدانيد جز او هيچ معبودى نيست. با اينحال آيا شما اسلام را خواهيد آورد؟ (14)

به فاء «فاعلموا انما انزل بعلم الله» دقت کنید، میفرماید اگر نتوانستید پس بدانید که این به علم خدا نازل شده، خدا و علم خدا، یعنی چه؟ یعنی جن و انس و... همگی جمع شوند، مخلوق هستند، خدا نیستند، مبدء تکوین نیستند، احاطه به همه چیز ندارند، پس نمیتوانند مثل قرآن که آیینه تمام نمای علم خدا و مبدء مطلق است بیاورند، پس قرآن از آن حیث که هویتش، تدوین تمام تکوین است، مورد تحدی است، نه اینکه مثلا فصاحت و بلاغتش محور تحدی باشد.

و همچنین این آیات بعدی را ملاحظه کنید، چند ترجمه که نگاه کردم هیچکدام «تفصیل الکتاب» را درست ترجمه نکردند:

10|37|وما كان هذا القرآن أن يفترى من دون الله ولكن تصديق الذي بين يديه وتفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين ، أم يقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه ولما يأتهم تأويله كذلك كذب الذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين
ترجمه كاويانپور:
و اين قرآن كتابى نيست كه بتوان آن را بغير خدا نسبت داد (كلام خداست) و كتاب آسمانى پيشين را تأييد و تصديق ميكند و آن را بتفصيل بيان ميدارد. هيچ شك و ابهامى در آن نيست كه از جانب پروردگار عالميانست. (37) آيا ميگويند: كه آن ساختگى است؟ بگو، اگر راست مى‏گوييد و در اين گفتارتان صادقيد، سوره‏‌اى نظير (يكى از سوره‏‌هاى) آن بياوريد و غير از خدا از هر كسى ميخواهيد و ميتوانيد كمك بگيريد. (38) (چنان نيست كه ميگويند) بلكه چيزى را تكذيب ميكنند كه معلوماتى درباره آن ندارند و حقيقت آن را درك نكرده‌‏اند. گذشتگان آنان نيز (آيات خدا و پيامبران او را) تكذيب كردند. پس بنگر سرانجام كار ستمكاران چگونه بود. (39)

به عبارت: «لم یحیطوا بعلمه» نگاه کنید، میفرماید سنخ علم قرآن، سنخ علمی است که تمام ما سوی الله را یارای احاطه به علم آن نیست، چرا؟ چون علم خداست، و غیر خدا ممکن نیست به علم خدا احاطه پیدا کند.


همچنین دقت بفرمایید در: «بسورة مثله» ابتدا «هذا القرآن» دارد و ضمیر ه در «مثله» به قرآن برمیگردد، نه به سوره که مؤنث است، و این نکته را در چند پست قبل عرض کردم که اگر به سوره تحدی میشود، به خود سوره نیست، بلکه به عنوان سوره‌ای از قرآن، مورد تحدی است، تحدی اربیتالی و لایه‌ای است، یعنی سوره به عنوان عضوی و جزئی از کل مورد تحدی است، و این نکته مهمی است که لوازم زیادی دارد، و اگر در الفاظ قرآن، در معارف توحیدی قرآن، در پیام محوری قرآن، در انگیزش دار بودن پیام محوری قرآن، در فصاحت و بلاغت و بیان قرآن، در دخالت صرف در ناتوانی مورد تحدی قرآن، در اخبار به غیب قرآن، در نظم ریاضی قرآن، و.. ادعای معجزه بودن قرآن شود، همگی باید با ملاحظه لایه مرکزی تحدی، یعنی تدوین تکوین بودن قرآن، فهم شود.


و متاسفانه ترجمه‌ها عبارت «و تفصیل الکتاب» را دقیق معنا نکردند، واژه «الکتاب» لغت خاص خود در فرهنگ قرآن کریم دارد، الکتاب یعنی جملگی کتاب، همه کتاب، نه هر کتاب آسمانی یا...، قرآن باز شده همه کتاب است، که این مطلب مجال بیشتری نیاز دارد اگر توفیق بود ان شاء الله تعالی
.
بعد از اینجا بود که بحث شما کاملا به بیراهه کشیده شد.
اگر ادامه این بحث بدون پاسخ به سوال قبلی بنده میسر است همین را ادامه دهید بیشتر ممنون می شوم


ضمنا یک سوال هم دارم که اگر فکر می کنید بعدا به آن می پردازید فعلا صرف نظر کنید اما ممنون می شوم در روند بحثتان آن را هم پاسخ دهید:


اینکه قرآن کریم تدوین تکوین و بیان همه چیز است را بر اساس آیات خود قرآن و نیز روایات اهل بیت بخوبی می شود قبول کرد
اما برای بحث اعجاز، شما این را لایه مرکزی رمز تحدی اعجاز می دانید. بنده قبول دارم منطقا این لایه مرکزی باشد. اما برای تحدی چگونه می توان این مدعا را اثبات کرد؟
یعنی ما چگونه برای خصم که هنوز قرآن را قبول نکرده می توانیم اثبات کنیم که قرآن تدوین تکوین است که او به عجز خود پی ببرد. اینکه قرآن خودش این را گفته که مصادره به مطلوب خواهد شد.



عبدالعلی69
عضو ثابت
 
نشان عبدالعلی69
 
تاريخ ثبت نام: Dec 2013
مكان: نعیم
پاسخ‌ها: 23,280
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
بعد از اینجا بود که بحث شما کاملا به بیراهه کشیده شد.
اگر ادامه این بحث بدون پاسخ به سوال قبلی بنده میسر است همین را ادامه دهید بیشتر ممنون می شوم


ضمنا یک سوال هم دارم که اگر فکر می کنید بعدا به آن می پردازید فعلا صرف نظر کنید اما ممنون می شوم در روند بحثتان آن را هم پاسخ دهید:


اینکه قرآن کریم تدوین تکوین و بیان همه چیز است را بر اساس آیات خود قرآن و نیز روایات اهل بیت بخوبی می شود قبول کرد
اما برای بحث اعجاز، شما این را لایه مرکزی رمز تحدی اعجاز می دانید. بنده قبول دارم منطقا این لایه مرکزی باشد. اما برای تحدی چگونه می توان این مدعا را اثبات کرد؟
یعنی ما چگونه برای خصم که هنوز قرآن را قبول نکرده می توانیم اثبات کنیم که قرآن تدوین تکوین است که او به عجز خود پی ببرد. اینکه قرآن خودش این را گفته که مصادره به مطلوب خواهد شد.
بنده هم با خاسته کابر محترم حسین موافقم



کنجکاو1
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Jun 2012
پاسخ‌ها: 1,357
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
https://www.aparat.com/v/Y0FKz/%D8%A...B3%D8%AA%D8%9F

البته از این مراجعه در طول تاریخ زیاد بوده اند که حقیقت آیات قرآن را رها کرده و به حدس و گمانها روی آورده اند که این جناب یحی زاده و امثال آن معتقد هستند

در جواب این شخص اگر کلیپ را ببینید این روحانی به مطالب خوبی اشاره دارند که متاسفانه اکثر مذاهب به خلاف آن مغتقد هستند که آنهم کتابت و جمع آوری قرآن در زمان خود رسول الله بوده نه در زمان خلافای بعد از رسول
نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
سلام علیکم
بنده مدتی اینجا نیامده بودم و خبردار شدم که وارد بحث اعجاز شده اید دوباره مراجعه کردم
دیدم متاسفانه این بار یک نفر جدید به نام «کنجکاو۱» پیدا شده که بحث را به بیراهه برده است. بنده از ایشان تقاضا می کنم بحثهای قبلی شما را به تفصیل بخواند و دوباره بحثهای قبلی را تکرار نکند
از شما هم می‌خواهم بحث اعجاز را ادامه دهید
در ادامه هم سوالاتی ناظر به بحث اعجاز مطرح می‌کنم که اگر صلاح دانستید اینها را شرح بدهید
اما اگر همین سوالات هم سیر اصلی بحث شما را به هم می زند به همان سیر ادامه دهید
با سلام جناب hosein فکر نمی کنم بحث را به بیراه کشانده باشم این تایپیک درباره قرآن است و من هم سخنی از یک روخانی که در کلیپی که آوردم شنیدم که می گفت قران کلام رسول است نه کلام الله به همین خاطر از جناب حسین که به مذهب و عقیده شیعه آگاهی دارند و هم از ادب خوبی درگفتمان برخوردار هستند سول پرسیدم که آیا چنین عقیده ای صحیح است یا نه ؟

اگر جناب حسین خود بخواهد که ادامه ندهم حتما این کارا می کنم

بالاخره بعداز هر جوابی سوال دیگری پیش می آید که ادب حکم می کند جوابگو باشیم
در ضمن فکر نمی کنم از شما جدید ترباشم دراین تالار



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
اما در این توضیح، هنوز مفهوم پسین برایم حل نشد
مثالی که برای پیشین زده بودید مثال هویت کلی نوعی بود نه هویت شخصیتی:
آن مقدار که حقیر می فهمم اعداد هویتشان نوعی است. قید اولین عدد چون ناظر به امر اساسا ماهوی است آ» را به شخص و جزیی تبدیل نمی کند.

آیا کلمه «پسین» نکته خاصی دارد که به هویت شخصیتی اضافه کرده‌اید؟ یعنی آیا هویت شخصیتی پیشین هم داریم؟
سلام علیکم
شاید بتوان گفت که هویت شخصیتی پیشین با هویت کلی نوعی تفاوت دارد، چون کلی نوعی هر چند مصداق نداشته باشد و یا حتی ممتنع المصداق باشد اما قوام نوعیت او به فرض مصداق است، ما لا یمتنع فرض صدقه علی کثیرین، و لذا در مواردی که ذهن اصلا ملاحظه صدق بر مصداق نمیکند، شاید مناسب باشد به جای اینکه او را کلی ببینیم، دارای شخصیت مورد توجه و عنایت عقل ببینیم، هرچند شخص به معنای معروفش نیست، یعنی طبیعت شخصیتی یا هویت شخصیتی دارد.

و عدد هر چند در کتب کلاسیک به عنوان نوع شناخته میشود، کل عدد نوعٌ برأسه، اما شاید ریخت هویتی او بیشتر نزدیک به هویت شخصیتی باشد تا هویت کلی نوعی، چرا؟ مثالی عرض میکنم تا مقصودم واضح شود: میگوییم «اولین عدد اول پس از بزرگترین عدد اول که امروز بشر میشناسد» ملاحظه فرمایید که این عدد فعلا برای بشر معلوم نیست، ولی به برهان میدانیم که هست، نکته اینجاست که به محض اینکه عرض کردم میدانیم هست، ذهن شما سراغ چیزی نرفت که میخواهید فرض مصداق برای او بکنید، بلکه ذهن متوجه یک چیز، دقیقا یک چیز شد، (چیز ریاضی)، بدون اینکه محتاج فرض صدق برای او باشد، این مثال را برای مجهول زدم تا بیشتر جنبه شخصیتی او نمود پیدا کند، و گرنه همان مثال: «اولین عدد زوج» هم ذهن سراغ فرض دو کتاب و دو انسان و اینها نمیرود، و این سخن هر چند در مثل انسان هم میتوان گفت، اما انسان پس از اینکه افرادش معدّ برای ذهن شدند، از آنها به قولی تجرید میشود، و لذا به رنگ کلیت بیشتر جلوه دارد تا هویاتی که اصلا مصادیق نقش اعداد در درک آنها ندارند.

و مثالهای دیگر هم میتوان برای هویات شخصیتی پیشین پیدا کرد، مثل استلزامات، خواه مثل لو کان فیهما، و یا اگر انسان در حال کتابت باشد متحرک الاصابع است.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
یعنی ما چگونه برای خصم که هنوز قرآن را قبول نکرده می توانیم اثبات کنیم که قرآن تدوین تکوین است که او به عجز خود پی ببرد. اینکه قرآن خودش این را گفته که مصادره به مطلوب خواهد شد.
این موضوع دقائقی دارد که مجال بیشتری میخواهد، و نیاز به مقدماتی است، اما فعلا به طور اختصار عرض میکنم که تحدی به هویت قرآن است، نه به رمز اعجاز آن، یعنی رمز اعجاز هر چه باشد آنچه تحدی به آن صورت میگیرد این است که مثل قرآن آورده شود، و توضیح بیشتر را بعدا تذکر دهید.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
اگر جناب حسین خود بخواهد که ادامه ندهم حتما این کارا می کنم
بنده به عنوان دوست ناقابل شما، هر چه بفرمایید خوشحال میشوم، حال اگر جوابی داشته باشم عرض میکنم، و گرنه صبر میکنم تا به کمک همدیگر و به مدد الهی به جواب دست پیدا کنیم إن شاء الله تعالی



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
این موضوع دقائقی دارد که مجال بیشتری میخواهد، و نیاز به مقدماتی است، اما فعلا به طور اختصار عرض میکنم که تحدی به هویت قرآن است، نه به رمز اعجاز آن، یعنی رمز اعجاز هر چه باشد آنچه تحدی به آن صورت میگیرد این است که مثل قرآن آورده شود، و توضیح بیشتر را بعدا تذکر دهید.
بله تحدی به هویت قرآن است و ما می‌خواهیم ببینیم دقیقا قرآن چه هویتی دارد که به خاطر برخورداری از آن هویت نمی توان مثل آن را آورد.
مثال بدن و انگشت که زدید خیلی مثال خوبی بود.
یعنی حتی اگر تحدی به یک سوره باشد؛ باز بما انه سوره من القرآن است؛‌ و اگر رمز اصلی تحدی (به قول شما لایه مرکزیش) تدوین تکوین است؛‌پس در همان یک سوره هم از این حیث که تدوین تکوین است (آن هم به نحو هولوگرامی) تحدی شده نه از این جهت که مثلا یک امر بلاغی؛‌یا یک اخبار به غیب یا یک نکته معارفی یا هر چیز فوق العاده دیگری در آن سوره هست.
در واقع من از فرمایشات شما این طور فهمیدم که ادله ای که برای اثبات اعجاز قرآن از زاویه بلاغت و ... ارائه شده، اگر به نحوی بر همین تدوین تکوین بودن قرآن تکیه نکند ادله قابل مناقشه‌ای است.

خوب؛ عرض حقیر این است که اگر این مدعا قبول شود که «قرآن تدوین تکوین است و به نحو هولوگرامی در مصاحف تجلی کرده» آنگاه به نحو پیشینی همه می فهمند که امکان مثل آن آوردن (ولو مثل یک سوره وحتی یک آیه) محال است. (دیگر حتی نیز نیست شاهد بلاغی و ... بیاوریم و سراغ لایه‌های بعدی برویم) اما تمام بحث در همان مدعاست؛ یعنی چگونه کسی که هنوز قرآن را قبول ندارد می توان متقاعد کرد که «هویت قرآن تدوین تکوین است»؟
صرف اینکه خودش گفته که دلیل نمی‌شود.
منطقا هم من هیچ راهی ندارم که بتوانم بفهمم چگونه ممکن است که یک ایکس باشد که تدوین تکوین باشد (زیرا کسی می‌تواند این را بفهمد که به کل تکوین و نظام نفس الامر احاطه داشته باشد) بله در کلمات معصومین احادیثی مثل جری جمیع الاشیاء علی السبع و ... بود که خبر می‌دهد از نظام اصلی تکوین؛ اما قبول همین سخن را بما انه معصوم گفته می توان قبول کرد. و برای کسی که قرآن با او تحدی می کند اعتبار معصوم اول محل بحث است.
یعنی اگر همه اشیاء بر مدار سبع باشند
و اگر قرآن هولوگرامی باشد و
اگر قرآن سبع مثانی باشد
و ...
آنگاه قرآن تدوین تکوین است
اما همه اینها اگرهایی است که محل انکار خصم است

شما در پاسخ من فرمودید
تحدی به هویت قرآن است، نه به رمز اعجاز آن،
اگر فهم هویت قرآن در گروی فهم رمز اعجاز قرآن است (که قبلا فرموده بودید) این عبارت « تحدی به هویت قرآن است، نه به رمز اعجاز آن،» چه معنایی دارد؟
مخاطب طبق توضیح شما باید «هویت قرآن» را بشناسد؛ یعنی باید رمز اعجاز را مخاطب بداند (یعنی وجود این رمز در موضوع مورد تحدی را اذعان کند و به قول شما هویت قرآن را با این رمز بشناسد) تا بتواند بفهمد که نمی تواند اقدام به آوردن مثل کند. همان مثال بدن که فرمودید. تا کسی رمز تحدی به بدن را نفهمد فکر می کند ساختن یک ربات می تواند ارائه مثلی برای بدن باشد.

دانستن این رمز برای مخاطب، به صرف ادعای خود قرآن که حاصل نمی‌شود. یعنی مخاطب باید شواهد کافی برایش ارائه شود که اذعان کند هویت قرآن همین تدوین تکوین بودن است.
سوال من این است آیا چنین شواهدی اصلا به نحو برون دینی قابل اقامه است؟ وقتی که هیچکس (غیر معصوم) به کل نظام تکوین احاطه ندارد چگونه می‌تواد متقاعد شود که مثلا بر مدار سبع بودن قرآن شاهدی است برای اینکه تدوین تکوین است.
و اگر امکان ارائه هیچ شاهد برون دینی‌ای بر این مدعا نیست آیا پرونده بحث تحدی به قرآن عملا بسته نمی‌شود؟



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط کنجکاو1 نوشته شده است نمايش نوشته
با سلام جناب hosein فکر نمی کنم بحث را به بیراه کشانده باشم این تایپیک درباره قرآن است و من هم سخنی از یک روخانی که در کلیپی که آوردم شنیدم که می گفت قران کلام رسول است نه کلام الله به همین خاطر از جناب حسین که به مذهب و عقیده شیعه آگاهی دارند و هم از ادب خوبی درگفتمان برخوردار هستند سول پرسیدم که آیا چنین عقیده ای صحیح است یا نه ؟

اگر جناب حسین خود بخواهد که ادامه ندهم حتما این کارا می کنم

بالاخره بعداز هر جوابی سوال دیگری پیش می آید که ادب حکم می کند جوابگو باشیم
در ضمن فکر نمی کنم از شما جدید ترباشم دراین تالار
بنده قصد جسارت به شما را نداشتم


آن مقدار که من می فهمم عنوان بحث و سیری که ایشان داشته‌اند به سوال شما ربطی نداشت
متاسفانه مشکل ما دقیقا با همین ادب بسیار زیاد کاربر hosyn است.
شما همین تاپیک را از اول تا اینجا نگاه کنید و ببینید چند بار از خط سیر اصلی اش دور شده است.
بعد خودتان قضاوت کنید که آیا سوالات شما در راستای همان خط سیر قبلی بود یا خروج از آن؟
شما چندین بار ایشان را به قول به تحریف متهم کردید در حالی که هم عنوان بحث و هم سیر بحث نشان می داد که موضع ایشان چیست.
چندین بار سوال ایشان را جواب ندادید و دوباره بحث خود را تکرار کردید و به ایشان اتهاماتی زدید که اگر بحثهای قبل را با دقت می خواندید می دیدی لااقل آن اتهامات به موضع ایشان نمی خورد. ایشان مبنای خاصی در بحث قرائات دارند که در همین بحثهای این تاپیک تاحدود زیادی معلوم شده است.

من خودم دارم با ایشان بحث می کنم و قطعا ایشان را معصوم نمی دانم. اما وقتی می بینم که سوالات شما بخوبی نشان می دهد که بحثهای قبلی را نخوانده اید و ایشان هم با آن ادب و بزرگواری خاص خود باز به جواب شما می پردازند به نظرم حق دارم که معترض باشم که بالاخره بحثی که شروع شد به کجا رسید و چرا به بیراهه می رود؟


در هر صورت اگر لحن بنده موجب رنجش شما شده پوزش می خواهم.
ولی فکر می کنم انصاف این است که وقتی در وسط یک گفتگوی جمعی وارد می شویم حداقل سابقه بحثها را با دقت بخوانیم و بحث را به تکرار نکشانیم و نیز از خط سیر اصلی اش بیرون نبریم.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
تحدی به هویت قرآن است، نه به رمز اعجاز آن،
اگر فهم هویت قرآن در گروی فهم رمز اعجاز قرآن است (که قبلا فرموده بودید) این عبارت « تحدی به هویت قرآن است، نه به رمز اعجاز آن،» چه معنایی دارد؟
مخاطب طبق توضیح شما باید «هویت قرآن» را بشناسد؛ یعنی باید رمز اعجاز را مخاطب بداند (یعنی وجود این رمز در موضوع مورد تحدی را اذعان کند و به قول شما هویت قرآن را با این رمز بشناسد) تا بتواند بفهمد که نمی تواند اقدام به آوردن مثل کند. همان مثال بدن که فرمودید. تا کسی رمز تحدی به بدن را نفهمد فکر می کند ساختن یک ربات می تواند ارائه مثلی برای بدن باشد.
وقتی کسی بگوید مثل بدن بیاورید، یعنی همین بدنی که همگی آن را میشناسیم، اصلا نیازی نیست بگوییم از چه جهت مثل آن بیاورید، بلی وقتی کسی رباتی آورد و ادعا کرد که این مثل بدن است تازه اختصاصات و امتیازات و جنبه‌های بغرنج تفاوت بدن با یک ربات، خود را نمایان میکند، پس تا مثل نیامده، همین بس است که بگوییم مثلش بیاورید، و وقتی ادعا شد که مثل آن آمده، سراغ حیثیات تفاوت میرویم تا نشان دهیم که مثل او نیست، مثلا میگوییم بدن زمینه تولید مثل دارد و خودش سلول تناسل طبق پیچیده‌ترین ضوابط ژنتیک، تولید میکند، یا میگوییم بدن خواب میرود و رؤیای صادقه میبیند و چه آثار غیبی دارد، و...

ولی نکته ظریفی که اینجا هست و نظریه صرف را توضیح میدهد اینکه گاهی کسی که تحدی کرده مثل بدن بیاورید میبیند که میخواهند یک رباتی درست کنند و شرائط به گونه‌ای است که علم و عقل جمعی حاضرین نمیتواند تفاوت بدن را با آن ربات تشخیص دهد، اینجا از قدرت نفوذ خود استفاده میکند و نمیگذارد پروژه آنها به فرجام برسد، و این نه به خاطر این است که واقعا ربات، مثل بدن است و فقط او با رانت میخواهد پروژه آنها را تعطیل کند، بلکه به خاطر این است که عقل جمعی حاضرین قدرت فهم تفاوت بدن با ربات را ندارد.

ملاحظه کنید چقدر این تقریر از نظریه صرفه، تفاوت میکند با تقریر رایج که بگوییم هر چند آوردن مثل قرآن از حیث بلاغت و.. ممکن است ولی خداوند از قدرت خود استفاده میکند و نمیگذارد تحدی او شکست بخورد، در تقریری که عرض کردم، چون تحدی به هویت قرآن است پس واقعا آوردن مثل آن محال است، و فقط وقتی که ناظرین عاجز از فهم تفاوت هستند، خداوند برای حفظ آنها از گمراهی، از قدرت خود برای توقف پروژه مثل آوردن وهمی، جلوگیری میکند.

و لازم به ذکر نیست که مقصود از تحدی و آوردن مثل، صرف ادعا یا پروژه ابتر نیست، آیا خنده‌دار نیست عبارت کتاب نقد اعجاز قرآن که تازه منتشر شده و میگوید مثلا فرقان الحق را در این چند سال اخیر مثل قرآن آوردند! چندین سال قبل که فرقان الحق را دیدم شک نداشتم که خود نویسنده هم چند سال بعد حال ندارد بخواند، کجا اینجا نیاز است که خداوند طبق نظریه صرف اقدام کند؟! مثل قرآن باید پتانسیل حضور میدانی اجتماعی تاریخی خود را مثل قرآن نشان دهد، چقدر زندیق در طول تاریخ در بین فارسی زبانان بوده است، مگر قرآن زبان عربی نیست، آیا یک کتاب زیبای فارسی بیشتر میتواند در بین فارسی زبانان نفوذ داشته باشد یا یک کتاب عربی؟ آیا هیچ زندیق فارسی زبان، رقابت با این کتاب عربی کرده تا هم زبانی‌های خود را از قرآن جدا کند؟ زندیق به کنار، آیا مگر در زبان فارسی، مثل گلستان و بوستان و دیوان حافظ و مثنوی، در اوج زیبایی نیستند هم از حیث محتوی و هم از حیث زبان؟ آیا قرآن فراموش شده است؟ آیا با تلاشهایی که خود تلاش کنندگان میدانند چه میگویم، توانستند یکی از این کتب اوج ادبی را در بین هم زبانی‌های خود رقیب قرآن کنند؟ خداوند غیر حکیمانه از قدرت خود استفاده نمیکند.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
وقتی کسی بگوید مثل بدن بیاورید، یعنی همین بدنی که همگی آن را میشناسیم، اصلا نیازی نیست بگوییم از چه جهت مثل آن بیاورید، بلی وقتی کسی رباتی آورد و ادعا کرد که این مثل بدن است تازه اختصاصات و امتیازات و جنبه‌های بغرنج تفاوت بدن با یک ربات، خود را نمایان میکند، پس تا مثل نیامده، همین بس است که بگوییم مثلش بیاورید، و وقتی ادعا شد که مثل آن آمده، سراغ حیثیات تفاوت میرویم تا نشان دهیم که مثل او نیست.

در این بیان شما به نظر می‌رسد بار استدلال بر دوش مخاطب قرار داده شده است.


من همیشه برای خودم سوال بود که وقتی می گویند مثل قرآن را بیاورید چگونه چیزی باید بیاوریم تا بتواند مثل قرآن باشد؟
الان شما می فرمایید این مهم نیست.
خوب حالا اگر من مثلا ملای رومی بود و مثنوی را می آوردم و می گفتم این مثل قرآن است (که او در مقدمه مثنوی غیرمستقیم چنین ادعاهایی کرده و اوصاف قرآن (لا یاتیه الباطل من بین یدیه لا من خلفه؛ و ...) را در وصف کتاب خود گفته است؛ آنگاه از نظر مخاطبان چه باید می کردند؟
قبول دارم که تاریخ نشان داد که جایگاهی که قرآن حتی در فارس زبانان پیدا کرده مثنوی پیدا نکرده؛ اما آیا این واقعا دلیل می‌شود؟ صرف اینکه طرفداران یک چیز زیادتر شوند که دلیل حقانیت و حتی برتری واقعی او نمی شود.
به علاوه حتی به فرض که اقبال عمومی علامت برتری باشد؛ اما همین هم باز محل بحث است؛‌یعنی فرض کنید من ملای رومی هستم و الان مثنوی را آوردم و ادعا کردم این مثل قرآن است. آیا باید چند قرن بگذرد تا معلوم شود قرآن بالاتر از مثنوی است؟


من نظر شخصی خودم در پاسخ به اشکالات فوق این بود که اساسا (با توجه به بحث علامه ذیل آیات محکم و متشابه که ایشان یکی از وجوه وجود متشابه در قرآن را تفاوت درک انسانها می داند که موجب می شود آیه ای برای یکی محکم و برای دیگری متشابه باشد) شاید یک اشتباهی که در بحث اعجاز رخ داده این است که افراد متناسب با سطوح درک خود ممکن است چیزی برایشان اعجاز قلمداد شود (اعجاز یعنی صدور این از دیگری -چه خودش چه هرکس دیگر- را محال عقلایی (نه محال عقلی ریاضی) بداند نه اینکه فقط زیبایی فوق العاده را اذعان کند) که کس دیگری با سطح دیگری چیز دیگری را اعجاز ببیند و خطاست که انتظار داشته باشیم یک استدلال ریاضی وار برای اعجازیافت شود که برای همگان یکسان جواب دهد.
در واقع در بحث اعجاز از دو جهت از فضای استدلال ریاضی باید فاصله بگیریم:
یکی از حیث استحاله وقوع آن از غیر (که استحاله ریاضی نیست بلکه استحاله عقلایی است
و دوم از حیث اقناع گری مخاطب؛ که همه را به یکسان اقناع نمی کند

بر این اساس چه بسا بتوان دفاع کرد که قرآن از همه وجوه اعجاز دارد اما غالبا هر کسی فقط یک وجه از این وجوه اعجاز را درک می کند و همین وجه برای اذعان وی به صدق نبی کافی است.
با این بیان شاید بتوانم از سخن شما این گونه دفاع کنم که درک اعجاز اساسا یک امر شخصی است؛ همان گونه که ایمان آوردن یا نیاوردن هم اساسا یک امر شخصی است (منظورم به معنای حقوق شخصی نیست و کسی این را با آن بحث نادرستی که می گویند دینداری جزء‌حقوق شخصی است و نباید در حقوق عمومی مطرح شود خلط نکند)؛‌بلکه منظورم ماهیت ایمان آوردن است که خود شخص باید در این زمینه به نتیجه برسد. یعنی هرکس باید ببیند آیا می تواند مثل قرآن (به هر معنایی از مثل که به نظر او ارزش بحث کردن دارد) بیاورد یا خیر؛ آنگاه هرکس می یابد که واقعا برای او از یک جنبه اعجاز دارد. و جمع این مطلب با کلام شما این می شود که حالا اگر فرد سوءاستفاده گری (مثل مسیلمه کذاب) ادعا کرد این چیزی که من آوردم مثل قرآن است اینجا عرف عقلا باید قضاوت کند. یعنی هر عاقلی کلاه خود را قاضی کند که آیا واقعا قرآن برتر است یا این؟


البته اقرار می کنم که این پاسخی که دادم هنوز چندان به دل خودم نمی چسبد.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
در این بیان شما به نظر می‌رسد بار استدلال بر دوش مخاطب قرار داده شده است.
کدام نوع استدلال و کدام نوع مخاطب؟ این بحث را نگه داشته باشید تا به تفصیل راجع به آن گفتگو کنیم.


نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
من همیشه برای خودم سوال بود که وقتی می گویند مثل قرآن را بیاورید چگونه چیزی باید بیاوریم تا بتواند مثل قرآن باشد؟
الان شما می فرمایید این مهم نیست.
خوب حالا اگر من مثلا ملای رومی بود و مثنوی را می آوردم و می گفتم این مثل قرآن است (که او در مقدمه مثنوی غیرمستقیم چنین ادعاهایی کرده و اوصاف قرآن (لا یاتیه الباطل من بین یدیه لا من خلفه؛ و ...) را در وصف کتاب خود گفته است؛ آنگاه از نظر مخاطبان چه باید می کردند؟
قبول دارم که تاریخ نشان داد که جایگاهی که قرآن حتی در فارس زبانان پیدا کرده مثنوی پیدا نکرده؛ اما آیا این واقعا دلیل می‌شود؟
مثال خوبی زدید، مولوی اگر در مقدمه «لا یاتیه الباطل» میگوید قبل آن «کشّاف القرآن» گفته است، یعنی نه تنها ادعای مثل قرآن آوردن نکرده بلکه ادعای فهم قرآن کرده تا بیشتر مضامین قرآن را نزد مردم توضیح دهد، و همه میدانند و گفته که شاگرد شمس است، و میگوید بدون استاد کسی، کسی نمیشود، بعد میگوید استثناء است که کسی مثل پیامبر ص استاد نداشته باشد، جسم حضرت ص را جان میشمارد و خودش را اهل تن و محتاج واسطه و استاد:

هر که گیرد پیشه‌ای بی‌اوستا
ریش‌خندی شد بشهر و روستا
جز که نادر باشد اندر خافقین
آدمی سر بر زند بی والدین
مال او یابد که کسبی می‌کند
نادری باشد که بر گنجی زند
مصطفایی کو که جسمش جان بود
تا که رحمن علم‌القرآن بود

اهل تن را جمله علم بالقلم
واسطه افراشت در بذل کرم


و چه جالب خود مولوی همین قضیه اعجاز قرآن کریم و تحدی را به عصای حضرت موسی ع تشبیه کرده، آیا چگونه بهتر از این دفاع کند از تحدی قرآن؟(راجع به لو أن قرآنا سیرت به الجبال.. بیشتر سخن خواهم گفت ان شاء الله):

مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق
من کتاب و معجزه‌ت را رافعم
بیش و کم‌کن را ز قرآن مانعم

من ترا اندر دو عالم حافظم
طاعنان را از حدیثت رافضم
کس نتاند بیش و کم کردن درو
تو به از من حافظی دیگر مجو
رونقت را روز روز افزون کنم
نام تو بر زر و بر نقره زنم
منبر و محراب سازم بهر تو
در محبت قهر من شد قهر تو
نام تو از ترس پنهان می‌گوند
چون نماز آرند پنهان می‌شوند
از هراس وترس کفار لعین
دینت پنهان می‌شود زیر زمین
من مناره پر کنم آفاق را
کور گردانم دو چشم عاق را
چاکرانت شهرها گیرند و جاه
دین تو گیرد ز ماهی تا به ماه
تا قیامت باقیش داریم ما
تو مترس از نسخ دین ای مصطفی
ای رسول ما تو جادو نیستی
صادقی هم‌خرقهٔ موسیستی
هست قرآن مر تو را همچون عصا
کفرها را در کشد چون اژدها
تو اگر در زیر خاکی خفته‌ای
چون عصایش دان تو آنچ گفته‌ای
قاصدان را بر عصایش دست نی
تو بخسپ ای شه مبارک خفتنی
تن بخفته نور تو بر آسمان
بهر پیکار تو زه کرده کمان

لطیفه: در بیت سوم، خداوند متعال رافض شده!
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
در این بیان شما به نظر می‌رسد بار استدلال بر دوش مخاطب قرار داده شده است.

من همیشه برای خودم سوال بود که وقتی می گویند مثل قرآن را بیاورید چگونه چیزی باید بیاوریم تا بتواند مثل قرآن باشد؟
الان شما می فرمایید این مهم نیست.
خوب حالا اگر من مثلا ملای رومی ..... اما آیا این واقعا دلیل می‌شود؟ صرف اینکه طرفداران یک چیز زیادتر شوند که دلیل حقانیت و حتی برتری واقعی او نمی شود.
به علاوه حتی به فرض که اقبال عمومی علامت برتری باشد؛ اما همین هم باز محل بحث است؛‌یعنی فرض کنید من ملای رومی هستم و الان مثنوی را آوردم و ادعا کردم این مثل قرآن است. آیا باید چند قرن بگذرد تا معلوم شود قرآن بالاتر از مثنوی است؟
عرض کردم کدام نوع استدلال، و کدام نوع مخاطب؟

الف: وقتی کسی ادعا کرد که مثل قرآن آورده، در اینجا دو نوع استدلال مترتب بر هم نیاز است:

۱- استدلال بر مثل بودن و تشابه آنچه آورده با قرآن، و در این مقام، استدلال بر عهده آورنده مثل است، اینگونه نیست که هر کس گفت «زید قائم»، بر مدافع قرآن لازم باشد که نشان دهد مثل قرآن نیست.

۲- استدلال بر مثل نبودن و عدم تشابه و امتیاز قرآن از چیزی که ادعای مثل بودن آن شده، و در این مقام، استدلال بر عهده مدافع قرآن است، و نکته آنست که هر چند هر دو نوع استدلال، نیاز است، اما مترتب بر هم هستند، یعنی ابتدا باید آورنده مثل توضیح دهد که از چه جهت و چگونه این مدعای او مثل قرآن است، و سپس مدافع قرآن توضیح دهد که امتیاز قرآن چیست، و چگونه مدعای او مثل قرآن نیست.


ب: مخاطبین و ناظرینی که با آیات تحدی روبرو میشوند نیز بر دو نوع هستند:

۱- مخاطبی که در صدد دست یافتن به حق و واقعیت است، خودش میخواهد بفهمد آیا مثل قرآن نمیتوان آورد؟ و چرا؟ آیا اعجاز قرآن از چه جهت است؟

۲- مخاطبی که در صدد است مثل قرآن بیاورد، و اقدام عملی نموده است تا مثل قرآن بیاورد، خواه خودش خالق اثر باشد یا از اثر شخص دیگر برای این منظور استفاده کند، و این قسم نیز خود بر دو نوع است:

اول: مخاطبی که از نفوذ و قدرت حکومتی و سیاسی برخوردار است، و میخواهد با زور دستگاه حکومتیش، مثل قرآن بیاورد و در بین مردم جا بیندازد، و مثل قران را رسمی کند، و اجبار بر ترویج آن بنماید.

دوم: مخاطبی که از زور سیاسی و قدرت حکومتی برخوردار نیست ولی آگاهی کامل از ترفندهای فرهنگ‌سازی و مدیریت جریانهای اجتماعی و خط دادن به باورهای عمومی یک جامعه دارد، و در صدد برمیآید که مثل قرآن بیاورد، و از همجوشی و همگرایی که معمولا در بدنه مردم و جامعه است استفاده کرده و مثل قرآن را در صحنه عمومی و بدنه اجتماع بیاورد و جا بیندازد.

خداوند متعال برای هر کدام از اینها راهی قرار داده است که بحث خواهیم کرد ان شاء الله
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
قبول دارم که تاریخ نشان داد که جایگاهی که قرآن حتی در فارس زبانان پیدا کرده مثنوی پیدا نکرده؛ اما آیا این واقعا دلیل می‌شود؟ صرف اینکه طرفداران یک چیز زیادتر شوند که دلیل حقانیت و حتی برتری واقعی او نمی شود.
دلیل برای چه؟ برای حقانیت؟ برای اعجاز واقعی؟ خیر، این دلیل نمیشود، منطق خود قرآن هم همین است که اکثریت دلیل حقانیت نیست، اما دلیل عدم شکست بالفعل تحدی قرآن نسبت به مثنوی که میشود، چون خلاصه قران گفته است مثل من بیاورید، و عملا مثنوی مثل قرآن نشده است.

نقل قول:
به علاوه حتی به فرض که اقبال عمومی علامت برتری باشد؛ اما همین هم باز محل بحث است؛‌یعنی فرض کنید من ملای رومی هستم و الان مثنوی را آوردم و ادعا کردم این مثل قرآن است. آیا باید چند قرن بگذرد تا معلوم شود قرآن بالاتر از مثنوی است؟
خیر، چند قرن گذشتن یکی از طرق انجاز تحدی است، و زمان حال که مثنوی آوردید، راه خاص خود دارد، که بخشی از آن را عرض کردم که وقتی ادعا میکنید مثل قرآن آوردید شما باید توضیح دهید و اثبات کنید که مثنوی شما مثل قرآن است، و جواب از ادعای شما هم راهکار خود را دارد که بحث خواهیم کرد.

نقل قول:
من نظر شخصی خودم در پاسخ به اشکالات فوق این بود که اساسا (با توجه به بحث علامه ذیل آیات محکم و متشابه که ایشان یکی از وجوه وجود متشابه در قرآن را تفاوت درک انسانها می داند که موجب می شود آیه ای برای یکی محکم و برای دیگری متشابه باشد) شاید یک اشتباهی که در بحث اعجاز رخ داده این است که افراد متناسب با سطوح درک خود ممکن است چیزی برایشان اعجاز قلمداد شود (اعجاز یعنی صدور این از دیگری -چه خودش چه هرکس دیگر- را محال عقلایی (نه محال عقلی ریاضی) بداند نه اینکه فقط زیبایی فوق العاده را اذعان کند) که کس دیگری با سطح دیگری چیز دیگری را اعجاز ببیند و خطاست که انتظار داشته باشیم یک استدلال ریاضی وار برای اعجازیافت شود که برای همگان یکسان جواب دهد.
اینکه اشتباه در بحث اعجاز رخ داده باشد، چنین نیست، عبارت معروف که به گمان از خواجه نصیر است که: «العوام للفعلیة أطوع و الخواص للقولیة أمیل» بیان مناسبی است، صبغه شخصی اعجاز، با صبغه اجتماعی تاریخی اعجاز، فرق میکند، همانگونه که وجه نفس الامری اعجاز با هر دو آنها فرق دارد.

نقل قول:
در واقع در بحث اعجاز از دو جهت از فضای استدلال ریاضی باید فاصله بگیریم:
یکی از حیث استحاله وقوع آن از غیر (که استحاله ریاضی نیست بلکه استحاله عقلایی است
و دوم از حیث اقناع گری مخاطب؛ که همه را به یکسان اقناع نمی کند
استدلال ریاضی به معنای خروجی صفر و یک با یقین مضاعف دو ارزشی، اصلا مربوط به حوزه اعجاز نیست، و اما استدلال ریاضی شامل حساب احتمالات و منطق فازی، پس در هر دو جهتی که فرمودید، اشکالی ندارد، بلکه استدلال ریاضی دو ارزشی هم اگر رمز اعجاز قرآن کریم را این بگیریم که تدوین نگاشتی تکوین است، معنا پیدا میکند، و هر چند استدلال ریاضی دو ارزشی در تدوین اخباری زبانی از تکوین هم محتمل است اما در تدوین نگاشتی، خیلی واضح است که تدوین تمام تکوین و نفس الامر، فقط از ناحیه خدای محیط بر همه امکان پذیر است و از غیر او محال است.

نقل قول:
بر این اساس چه بسا بتوان دفاع کرد که قرآن از همه وجوه اعجاز دارد اما غالبا هر کسی فقط یک وجه از این وجوه اعجاز را درک می کند و همین وجه برای اذعان وی به صدق نبی کافی است.
با این بیان شاید بتوانم از سخن شما این گونه دفاع کنم که درک اعجاز اساسا یک امر شخصی است؛ همان گونه که ایمان آوردن یا نیاوردن هم اساسا یک امر شخصی است (منظورم به معنای حقوق شخصی نیست و کسی این را با آن بحث نادرستی که می گویند دینداری جزء‌حقوق شخصی است و نباید در حقوق عمومی مطرح شود خلط نکند)؛‌بلکه منظورم ماهیت ایمان آوردن است که خود شخص باید در این زمینه به نتیجه برسد. یعنی هرکس باید ببیند آیا می تواند مثل قرآن (به هر معنایی از مثل که به نظر او ارزش بحث کردن دارد) بیاورد یا خیر؛ آنگاه هرکس می یابد که واقعا برای او از یک جنبه اعجاز دارد. و جمع این مطلب با کلام شما این می شود که حالا اگر فرد سوءاستفاده گری (مثل مسیلمه کذاب) ادعا کرد این چیزی که من آوردم مثل قرآن است اینجا عرف عقلا باید قضاوت کند. یعنی هر عاقلی کلاه خود را قاضی کند که آیا واقعا قرآن برتر است یا این؟
شخصی کردن اعجاز، مانعی ندارد، اما نباید با صبغه‌های دیگر اعجاز، مانعة الجمع شود، همانطور که توضیح دادم.
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
عرض کردم کدام نوع استدلال، و کدام نوع مخاطب؟

الف: وقتی کسی ادعا کرد که مثل قرآن آورده، در اینجا دو نوع استدلال مترتب بر هم نیاز است:

۱- استدلال بر مثل بودن و تشابه آنچه آورده با قرآن، و در این مقام، استدلال بر عهده آورنده مثل است، اینگونه نیست که هر کس گفت «زید قائم»، بر مدافع قرآن لازم باشد که نشان دهد مثل قرآن نیست.

۲- استدلال بر مثل نبودن و عدم تشابه و امتیاز قرآن از چیزی که ادعای مثل بودن آن شده، و در این مقام، استدلال بر عهده مدافع قرآن است، و نکته آنست که هر چند هر دو نوع استدلال، نیاز است، اما مترتب بر هم هستند، یعنی ابتدا باید آورنده مثل توضیح دهد که از چه جهت و چگونه این مدعای او مثل قرآن است، و سپس مدافع قرآن توضیح دهد که امتیاز قرآن چیست، و چگونه مدعای او مثل قرآن نیست.


ب: مخاطبین و ناظرینی که با آیات تحدی روبرو میشوند نیز بر دو نوع هستند:

۱- مخاطبی که در صدد دست یافتن به حق و واقعیت است، خودش میخواهد بفهمد آیا مثل قرآن نمیتوان آورد؟ و چرا؟ آیا اعجاز قرآن از چه جهت است؟

۲- مخاطبی که در صدد است مثل قرآن بیاورد، و اقدام عملی نموده است تا مثل قرآن بیاورد، خواه خودش خالق اثر باشد یا از اثر شخص دیگر برای این منظور استفاده کند، و این قسم نیز خود بر دو نوع است:

اول: مخاطبی که از نفوذ و قدرت حکومتی و سیاسی برخوردار است، و میخواهد با زور دستگاه حکومتیش، مثل قرآن بیاورد و در بین مردم جا بیندازد، و مثل قران را رسمی کند، و اجبار بر ترویج آن بنماید.

دوم: مخاطبی که از زور سیاسی و قدرت حکومتی برخوردار نیست ولی آگاهی کامل از ترفندهای فرهنگ‌سازی و مدیریت جریانهای اجتماعی و خط دادن به باورهای عمومی یک جامعه دارد، و در صدد برمیآید که مثل قرآن بیاورد، و از همجوشی و همگرایی که معمولا در بدنه مردم و جامعه است استفاده کرده و مثل قرآن را در صحنه عمومی و بدنه اجتماع بیاورد و جا بیندازد.

خداوند متعال برای هر کدام از اینها راهی قرار داده است که بحث خواهیم کرد ان شاء الله
.
تفصیل خیلی خوبی بود.
اما چرا فرمودید:
نقل قول:
ابتدا باید آورنده مثل توضیح دهد که از چه جهت و چگونه این مدعای او مثل قرآن است، و سپس مدافع قرآن توضیح دهد که امتیاز قرآن چیست، و چگونه مدعای او مثل قرآن نیست.
من نعوذ بالله الان در موضع مخالف قرآن می نشینم.
شما به من می گویید اگر در قرآن شک داری اگر راست می گویی مثلش را بیاور.
منطقا آیا من حق ندارم بپرسم که مقصود شما مثل از چه جهت است؟ مثلا اگر مقصودتان از حیث زیبایی کلام است من زبایی آن را اذعان می کنم اما مثلا فلان شعر را می آورم. اگر مقصودتان از حیث احاطه به اخبار غیبی است من اخبار او از غیب را قبول دارم اما مثلا فلان خبر را می دهم.
خوب؛ شما می فرمایید از این حیث که کتابی باشد که تدوین تکوین باشد.
بنده می گویم اول اثبات کنید که تدوین تکوین است؛ اگر اثبات کردید من قطعا نمی توانم مثلش را بیاورم.
این بود که عرض کردم«بار استدلال را بر دوش مخاطب می گذارید»

در واقع هردو شک نداریم که قرآن از جنس کلام است.
شما می فرمایید اگر راست می گویی یک کلام مثل این بیاور؟
بنده طبیعی است که بپرسم از چه جهت مثل این؟

یعنی شما اول باید بگویید چه از چه جهت مثل این باشد؛ و آن جهت باید جهتی باشد که وجود اصل آن جهت برای بنده قابل قبول باشد سپس یا اقدام به آوردن مثل می کنم که شما که مدافعید نشان می دهید مثل من واقعا مثل نبوده؛ یا تسلیم می شوم و اعلام می کنم که مثل ندارد.
الان در مواردی که قدما محور اعجاز قرار می دادند (مثل بلاغت و اخبار از غیب و ...) برخورداری قرآن از آن ویژگیها مورد قبول خصم بود و از آنجا به بعد کار خصم شروع می شد. پس مرتبه اول برعهده مدافع قرآن است که بگوید مثل از چه جهت.
بله در مرحله بعد خصم باید بعد از اینکه اصل وجود آن جهت را پذیرفت اقدام به آوردن مثل یا اعلام ناتوانی کند؛ و اگر اقدام ایجابی کرد دوباره وظیفه مدافع است که نشان دهد واقعا مثل نیاورده و آن مثل خیلی سخیف است.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
دلیل برای چه؟ برای حقانیت؟ برای اعجاز واقعی؟ خیر، این دلیل نمیشود، منطق خود قرآن هم همین است که اکثریت دلیل حقانیت نیست، اما دلیل عدم شکست بالفعل تحدی قرآن نسبت به مثنوی که میشود، چون خلاصه قران گفته است مثل من بیاورید، و عملا مثنوی مثل قرآن نشده است.


خیر، چند قرن گذشتن یکی از طرق انجاز تحدی است، و زمان حال که مثنوی آوردید، راه خاص خود دارد، که بخشی از آن را عرض کردم که وقتی ادعا میکنید مثل قرآن آوردید شما باید توضیح دهید و اثبات کنید که مثنوی شما مثل قرآن است، و جواب از ادعای شما هم راهکار خود را دارد که بحث خواهیم کرد.


اینکه اشتباه در بحث اعجاز رخ داده باشد، چنین نیست، عبارت معروف که به گمان از خواجه نصیر است که: «العوام للفعلیة أطوع و الخواص للقولیة أمیل» بیان مناسبی است، صبغه شخصی اعجاز، با صبغه اجتماعی تاریخی اعجاز، فرق میکند، همانگونه که وجه نفس الامری اعجاز با هر دو آنها فرق دارد.


استدلال ریاضی به معنای خروجی صفر و یک با یقین مضاعف دو ارزشی، اصلا مربوط به حوزه اعجاز نیست، و اما استدلال ریاضی شامل حساب احتمالات و منطق فازی، پس در هر دو جهتی که فرمودید، اشکالی ندارد، بلکه استدلال ریاضی دو ارزشی هم اگر رمز اعجاز قرآن کریم را این بگیریم که تدوین نگاشتی تکوین است، معنا پیدا میکند، و هر چند استدلال ریاضی دو ارزشی در تدوین اخباری زبانی از تکوین هم محتمل است اما در تدوین نگاشتی، خیلی واضح است که تدوین تمام تکوین و نفس الامر، فقط از ناحیه خدای محیط بر همه امکان پذیر است و از غیر او محال است.


شخصی کردن اعجاز، مانعی ندارد، اما نباید با صبغه‌های دیگر اعجاز، مانعة الجمع شود، همانطور که توضیح دادم.
.
نقل قول:
اینکه اشتباه در بحث اعجاز رخ داده باشد، چنین نیست، عبارت معروف که به گمان از خواجه نصیر است که: «العوام للفعلیة أطوع و الخواص للقولیة أمیل» بیان مناسبی است، صبغه شخصی اعجاز، با صبغه اجتماعی تاریخی اعجاز، فرق میکند، همانگونه که وجه نفس الامری اعجاز با هر دو آنها فرق دارد.
تفکیک خیلی خوبی فرمودید
۱) صبغه شخصی اعجاز،

۲) صبغه اجتماعی تاریخی اعجاز،

۳) وجه نفس الامری اعجاز


و باز بخوبی توضیح دادید که بنده اولی را قبول دارم (و شما هم این را قبول دارید) ولی اصل بحث بحث بر سر دو مورد بعدی است.
به نظرم می‌رسد ادبیات قدما در بحث اعجاز را بتوان در دسته دوم قرار داد و مدل حضرتعالی (تدوین تکوین) را در بند سوم.


فعلا هرچه فکر می کنم به نظرم می رسد اگر بپذیریم وجه نفس الامری اعجاز همان تدوین تکوین است؛ این وجه را هیچ راهی برای اینکه در مقام اثبات بتوان به خصم نشان داد نمی یابم. یعنی فعلا به نظرم این گونه می رسد که در مقام محاجه با خصم، اگر از افرادی است که دنبال حقیقت است بر وجه شخصی اعجاز اصرار ورزید و خداوند حتما شخص را هدایت خواهد کرد؛ و اگر از افراد لجوج و کافر به معای دقیق و قرآنی کلمه است (کسی که زیر بار حق نمی رود و در یک کلام: إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُون‏) آنگاه باید سراغ وجوه تاریخی اجتماعی اعجاز برویم تا اثر کلام وی در جامعه را خنثی کنیم؛‌یعنی سخنی بگوییم که عرف عقلا با ما همراهی کند و جامعه (نه فقط شخص) قبول کند که این معجزه است.


آیا درست فهمیدم؟

و آیا برای اثبات وجه نفس الامری هم راهی هست؟


ضمنا اینکه فرمودید


نقل قول:
استدلال ریاضی به معنای خروجی صفر و یک با یقین مضاعف دو ارزشی، اصلا مربوط به حوزه اعجاز نیست، و اما استدلال ریاضی شامل حساب احتمالات و منطق فازی، پس در هر دو جهتی که فرمودید، اشکالی ندارد، بلکه استدلال ریاضی دو ارزشی هم اگر رمز اعجاز قرآن کریم را این بگیریم که تدوین نگاشتی تکوین است، معنا پیدا میکند، و هر چند استدلال ریاضی دو ارزشی در تدوین اخباری زبانی از تکوین هم محتمل است اما در تدوین نگاشتی، خیلی واضح است که تدوین تمام تکوین و نفس الامر، فقط از ناحیه خدای محیط بر همه امکان پذیر است و از غیر او محال است.
بله منظورم از ریاضی، یقین ریاضی دوارزشی بود نه حساب احتمالات؛ و قبول دارم اگر اثبات شود قرآن تدوین کل تکوین است به یقین ریاضی می توان نشان داد که آوردن مثلش محال است؛ اما این همان چیزی است که اگرچه در مقام ثبوت (یعنی پس از اینکه به لحاظ شخصی اعجاز قرآن در امور دیگر برای بنده اثبات شد) به دلیل خود قرآن و کلمات اهل بیت ع قبول دارم اما به لحاظ اثباتی راهی برای اثبات آن نمی‌بینم (البته ادعای محال نمی کنم و منتظرم شما این راهی که من نمی بینم را جلوی چشم بنده باز کنید)



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
شما به من می گویید اگر در قرآن شک داری اگر راست می گویی مثلش را بیاور.
منطقا آیا من حق ندارم بپرسم که مقصود شما مثل از چه جهت است؟ مثلا اگر مقصودتان از حیث زیبایی کلام است من زبایی آن را اذعان می کنم اما مثلا فلان شعر را می آورم. اگر مقصودتان از حیث احاطه به اخبار غیبی است من اخبار او از غیب را قبول دارم اما مثلا فلان خبر را می دهم.
خوب؛ شما می فرمایید از این حیث که کتابی باشد که تدوین تکوین باشد.
بنده می گویم اول اثبات کنید که تدوین تکوین است؛ اگر اثبات کردید من قطعا نمی توانم مثلش را بیاورم.
این بود که عرض کردم«بار استدلال را بر دوش مخاطب می گذارید»

در واقع هردو شک نداریم که قرآن از جنس کلام است.
شما می فرمایید اگر راست می گویی یک کلام مثل این بیاور؟
بنده طبیعی است که بپرسم از چه جهت مثل این؟

یعنی شما اول باید بگویید چه از چه جهت مثل این باشد؛ و آن جهت باید جهتی باشد که وجود اصل آن جهت برای بنده قابل قبول باشد سپس یا اقدام به آوردن مثل می کنم که شما که مدافعید نشان می دهید مثل من واقعا مثل نبوده؛ یا تسلیم می شوم و اعلام می کنم که مثل ندارد.
الان در مواردی که قدما محور اعجاز قرار می دادند (مثل بلاغت و اخبار از غیب و ...) برخورداری قرآن از آن ویژگیها مورد قبول خصم بود و از آنجا به بعد کار خصم شروع می شد. پس مرتبه اول برعهده مدافع قرآن است که بگوید مثل از چه جهت.
بله در مرحله بعد خصم باید بعد از اینکه اصل وجود آن جهت را پذیرفت اقدام به آوردن مثل یا اعلام ناتوانی کند؛ و اگر اقدام ایجابی کرد دوباره وظیفه مدافع است که نشان دهد واقعا مثل نیاورده و آن مثل خیلی سخیف است.
این سخن شما در موردی است که هویت چیز مورد تحدی، مبهم باشد، مثلا بگویند مثل یک مرکب بیاور، اینجا جا دارد بپرسد آیا منظور از مرکب چه نوع مرکبی است؟ و از چه جهت، مثلیت منظور است؟ آیا هواپیما یا کشتی یا ماشین یا.. منظور است؟ چرا بحث هویت شخصیتی پسین را جلو انداختم؟ برای همین منظور بود که هویت شخصیتی از حیث هویت، ابهام ندارد، و عرض کردم حتی اگر نسبت به کلیاتی که صبغه کلیت در آنها روشن است مثل بدن انسان، و آن هم کلیت پسینی، که ظاهرا در اثر تجرید به دست میاید، باز بتوانیم نگاه هویت شخصیتی بکنیم، میتوانیم بدون ذکر جهت خاص، بگوییم مثل بدن بیاور، و میتوان بحث وضع عام موضوع له عام که اصولیین میگویند با نگاهی دیگر به وضع خاص موضوع له خاص برگرداند.

هر هویتی یک مشخصه بارز دارد که از آن صرف نظر نمیشود، مثلا اگر کسی بگوید مثل دیوان حافظ بیاور، و کسی یک کتاب نثر آورد به او میگویند این که مثل دیوان حافظ نیست، و لذا اگر منظورشان مطالب عرفانی حافظ باشد تصریح میکنند که مثل حافظ در عرفانیات بیاور، اما اینکه فرمودید: «شما می فرمایید اگر راست می گویی یک کلام مثل این بیاور؟ بنده طبیعی است که بپرسم از چه جهت مثل این؟» آیا اگر بگویند مثل حافظ بیاور، و اصلا این سؤال مطرح نشود که از چه جهت مثل آن بیاور، درخواست و تحدی عبث و سفهی است؟ ظاهرا مشکلی ندارد، بلکه عرفی است، چرا؟ چون هویت مبهم ندارد، و تحدی به هویت او شده است، تا بعدا موازنه و محاجه صورت گیرد.

بلی این هست که اساسا مثلیت را نمیتوان از وجه شبه جدا کرد، پس «مثل این بیاور» در بطن خود وجه شبهی لامحاله دارد، ولی غیر از این است که قوام تحدی به ذکر وجه شبه باشد، و هر چند معروف است که تحدی قرآن برای مشرکین در آوردن کلام فصیح و بلیغ مثل قرآن است، اما به گمانم در قبل و بعد آیات تحدی، نکاتی است که میتوان وجه شبه در مثلیت را فهمید، و میتوان گفت نوعا وجه شبه در تحدی، مسأله فصاحت و بلاغت کلامی نیست هر چند شرط کار است، مثلا در آیه ۴۹ و ۵۰ از سوره مبارکه قصص، محور میشود هدایت که مطلوب فطری همه بشر است، و سپس اشاره میکند که رمز اینکه نمیتوانند مثل تورات و قرآن بیاورند چون مسأله مسأله هوای نفس است، در آیه ۵۰ فاء تفریع آمده است، و قبلا در پست ۹۸ فاء در آیه ۱۳ سوره هود فإن لم يستجيبوا لكم فاعلموا.. را توضیح دادم، اما آیه سوره قصص:

28|49|قل فأتوا بكتاب من عند الله هو أهدى منهما أتبعه إن كنتم صادقين ، فإن لم يستجيبوا لك فاعلم أنما يتبعون أهواءهم ومن أضل ممن اتبع هواه بغير هدى من الله إن الله لا يهدي القوم الظالمين

در هر دو سوره هود و قصص، با فاء تفریع، اشاره به رمز عدم توانایی شده است:

11|13|أم يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، فإلم يستجيبوا لكم فاعلموا أنما أنزل بعلم الله وأن لا إله إلا هو فهل أنتم مسلمون

در سوره قصص، مربوط به انگیزه است، وقتی هدف تابع هوای نفس باشد، ممکن نیست بتواند با هدف الهی تابع امر خدا، مقابله کند، و در این جهت، تورات هم مثل قرآن است، و در سوره هود، مربوط به قصور علمی است، چون پشتوانه قرآن کریم علم خداوند متعال است، ممکن نیست مخلوق که آن پشتوانه علمی را ندارد بتواند مثل قرآن بیاورد، و از این جهت هم هر چند تورات پشتوانه علم الهی دارد اما چرا خداوند به تورات تحدی نکرده است؟ اینجاست که مسأله تدوین نگاشتی مطرح میشود، و حروف مقطعه که در تورات نیست نقش احکام و تفصیل را تبیین میکند، و تدوین اخباری برای غیر محیط به تکوین هم ممکن است، نظیر انباء حضرت آدم ع به ملائکه، أنبئهم بأسمائهم، نه: علّمهم، اما در مورد خود آدم ع: علّم آدم الاسماء، و احاطه در تدوین نگاشتی نیاز است، و در سوره یونس به مسأله احاطه علمی اشاره شده است، که قبلا در پست ۹۸ توضیحات بیشتری عرض کردم:

10|37|وما كان هذا القرآن أن يفترى من دون الله ولكن تصديق الذي بين يديه وتفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين ، أم يقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه ولما يأتهم تأويله كذلك كذب الذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين

در سوره یونس و هود به مسأله افتراء هم اشاره شده است، یعنی گاهی خود سخن را نسبت به خدا دادن، و ار زبان خدا حرف زدن، مؤنه بسیار زیادتری میخواهد، و لذا میگوید شما اگر میتوانید اینچنین افتراء بیاورید، و با تاکید بر این جهت شاید در آیه سوره مبارکه طور تعبیر حدیث آمده و جهت مماثلت یک جهت بیرونی است که افتراء باشد:

52|33|أم يقولون تقوله بل لا يؤمنون فليأتوا بحديث مثله إن كانوا صادقين

بلکه اساسا شک و ریب در قرآن به همین کلام خدا بودنش برمیگردد، در آیه ۲۳ سوره مبارکه بقرة تعبیر ریب آمده، و فاء تفریع در آیه بعدی انگیزه تحدی را این قرار میدهد که خلاصه اگر عملا دیدید که نتوانستید پس به فکر معاد و آخرت خود باشید که آن تحدی مربوط به مخاطب جستجوگر حق میشود:

2|23|وإن كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله وادعوا شهداءكم من دون الله إن كنتم صادقين فإن لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التي وقودها الناس والحجارة أعدت للكافرين


این مربوط به آیاتی که رسما در مقام تحدی است، اما آیات زیادی است که کارآمدی قرآن کریم را بیان میکند که به نحوی میتوان آنها را در زمره آیات تحدی آورد، و همچنین روایاتی که شئونات و مقامات قرآن را توضیح میدهد، مثل:

13|31|ولو أن قرآنا سيرت به الجبال أو قطعت به الأرض أو كلم به الموتى بل لله الأمر جميعا

59|21|لو أنزلنا هذا القرآن على جبل لرأيته خاشعا متصدعا من خشية الله وتلك الأمثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون

56|75|فلا أقسم بمواقع النجوم وإنه لقسم لو تعلمون عظيم إنه لقرآن كريم في كتاب مكنون لا يمسه إلا المطهرون تنزيل من رب العالمين أفبهذا الحديث أنتم مدهنون وتجعلون رزقكم أنكم تكذبون

25|33|ولا يأتونك بمثل إلا جئناك بالحق وأحسن تفسيرا

5|83|وإذا سمعوا ما أنزل إلى الرسول ترى أعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق يقولون ربنا آمنا فاكتبنا مع الشاهدين

و... و همچنین تعابیر روائی مثل: له نجوم و علی نجومه نجوم، الحالّ المرتحل، أعلم ذلک من کتاب الله، لا تفنی عجائبه و لا تنقضي غرائبه، و..
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
این سخن شما در موردی است که هویت چیز مورد تحدی، مبهم باشد، مثلا بگویند مثل یک مرکب بیاور، اینجا جا دارد بپرسد آیا منظور از مرکب چه نوع مرکبی است؟ و از چه جهت، مثلیت منظور است؟ آیا هواپیما یا کشتی یا ماشین یا.. منظور است؟ چرا بحث هویت شخصیتی پسین را جلو انداختم؟ برای همین منظور بود که هویت شخصیتی از حیث هویت، ابهام ندارد، و عرض کردم حتی اگر نسبت به کلیاتی که صبغه کلیت در آنها روشن است مثل بدن انسان، و آن هم کلیت پسینی، که ظاهرا در اثر تجرید به دست میاید، باز بتوانیم نگاه هویت شخصیتی بکنیم، میتوانیم بدون ذکر جهت خاص، بگوییم مثل بدن بیاور، و میتوان بحث وضع عام موضوع له عام که اصولیین میگویند با نگاهی دیگر به وضع خاص موضوع له خاص برگرداند.

هر هویتی یک مشخصه بارز دارد که از آن صرف نظر نمیشود، مثلا اگر کسی بگوید مثل دیوان حافظ بیاور، و کسی یک کتاب نثر آورد به او میگویند این که مثل دیوان حافظ نیست، و لذا اگر منظورشان مطالب عرفانی حافظ باشد تصریح میکنند که مثل حافظ در عرفانیات بیاور، اما اینکه فرمودید: «شما می فرمایید اگر راست می گویی یک کلام مثل این بیاور؟ بنده طبیعی است که بپرسم از چه جهت مثل این؟» آیا اگر بگویند مثل حافظ بیاور، و اصلا این سؤال مطرح نشود که از چه جهت مثل آن بیاور، درخواست و تحدی عبث و سفهی است؟ ظاهرا مشکلی ندارد، بلکه عرفی است، چرا؟ چون هویت مبهم ندارد، و تحدی به هویت او شده است، تا بعدا موازنه و محاجه صورت گیرد.

بلی این هست که اساسا مثلیت را نمیتوان از وجه شبه جدا کرد، پس «مثل این بیاور» در بطن خود وجه شبهی لامحاله دارد، ولی غیر از این است که قوام تحدی به ذکر وجه شبه باشد، و هر چند معروف است که تحدی قرآن برای مشرکین در آوردن کلام فصیح و بلیغ مثل قرآن است، اما به گمانم در قبل و بعد آیات تحدی، نکاتی است که میتوان وجه شبه در مثلیت را فهمید، و میتوان گفت نوعا وجه شبه در تحدی، مسأله فصاحت و بلاغت کلامی نیست هر چند شرط کار است،
.

مثال خوبی فرمودید
وقتی به ما بگویند مثل دیوان حافظ بیاور؛ یعنی شعر بیاور؛ و برای عرفانی بودنش باید قرینه بگذارند. منتها وقتی قرینه آوردند زمانی تحدی تام می شود که مخاطب قبول داشته باشد اشعار حافظ عرفانی است. یعنی اگر مخاطب از ابتدا عرفانی بودن حافظ را منکر باشد، اگر قرینه آوردند که منظورمان شعر عرفانی است عملا تحدی بی خاصیت می شود؛‌زیرا مخاطب هنوز ارزشمندی شعر حافظ از نظر عرفانی را قبول ندارد که انگیزه ای برای اقدام به آوردن مثل پیدا کند


الا هم در مانحن فیه، هویت شخصیتی پسین قرآن را اگر معیار قرار دهیم وقتی به عرب گفتند اگر راست می گویی مثل این را بیاور آنچه می فهمید همین جنبه فصاحت و بلاغت بود. آنچه مثلا من امروز می فهمم مثلا جنبه ریاضی وار بودن نظم قرآنی است. و یک نفر دیگر هم مثلا اخبار به غیب از این هویت شخصیتی پسین برداشت می کند. این همان بود که بنده عرض کردم مدار اعجاز را شخصی (یا حداکثر اجتماعی تاریخی)‌کنیم.
حالا با این دو سه محوری که من افزودم کاری نداریم. خود شما در بحث بالا فرمودید که اگرچه مخاطب عموما مثلیت از حیث فصاحت و بلاغت فهمید و سپس ادامه دادید که خود قرآن قرینه آورده که مدار مثلیت که شما از آن ناتوانید همان تدوین تکوین است که محصول احاطه علمی خداست.
خوب، اگر این قرینه را جدی بگیریم آنگاه اشکال بنده جدی می شود.
وقتی هنوز مخاطب قبول ندارد که این متن تدوین کل تکوین است این تحدی برایش چه وجهی دارد؟


در واقع اشکالم را در یک دوشقی مطرح می‌کنم:
۱) اگر خود مخاطب باید برای این هویت شخصیتی پسین که مقابلش می بیند وجه مثلیتی بیابد و اقدام به آوردن مثل کند آنچه آن زمان از این هویت می فهمیدند زیبایی بلاغی اش بود (که عرض کردم ممکن است امروز بعد دیگری را از این هویت شخصیتی پسین بفهمند) و خلاصه هرچه بفهمند این را که این تدوین کل تکوین است نمی‌توانند بفهمند. [این «نمی توانند» را به معنای «محال است» نگفتم؛ زیرا اثبات محال بودن این خودش دلیل می خواهد. اما قبلا توضیح دادم که عرفا راهی نداریم که بفهمیم چیزی که تدوین تکوین باشد چگونه خواهد بود مگر اینکه توضیحی دهید که انسان می تواند بفهمد چیزی تدوین کل تکوین است یا نه؛ که آنگاه پاسخم من داده می شود] پس در این حالت بحث از اینکه رمز تحدی تدوین تکوین است صرفا بحثی درون دینی خواهد بود و در مقام مواجهه با خصم (یعنی در مقام اثبات تحدی نه مقام ثبوتش)‌ثمره ای نخواهد داشت.
۲) اگر با قرینه ای از کلام گوینده، مخاطب بفهمد که وجه مثلیت - که باید برایش اقدام کند - تدوین کل تکوین است اگرچه وی اذعان می کند که نمی تواند بیاورد اما اصل این را قبول ندارد که این قرآن تدوین تکوین باشد که بخواهد با آن هماوردی کند. مانند اینکه من یک جمله بنویسم و به شما بگویم تمام حقایق عالم را در آن گنجانده ام و اگر می توانی مثل آن را بیاور. شما اول به من می گویی اول اثبات کن همه حقایق عالم در این است. وقتی خود این وصف را برای این جمله قبول ندارم دیگر چه تحدی ای؟



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
مثال خوبی فرمودید
وقتی به ما بگویند مثل دیوان حافظ بیاور؛ یعنی شعر بیاور؛ و برای عرفانی بودنش باید قرینه بگذارند. منتها وقتی قرینه آوردند زمانی تحدی تام می شود که مخاطب قبول داشته باشد اشعار حافظ عرفانی است. یعنی اگر مخاطب از ابتدا عرفانی بودن حافظ را منکر باشد، اگر قرینه آوردند که منظورمان شعر عرفانی است عملا تحدی بی خاصیت می شود؛‌زیرا مخاطب هنوز ارزشمندی شعر حافظ از نظر عرفانی را قبول ندارد که انگیزه ای برای اقدام به آوردن مثل پیدا کند


الا هم در مانحن فیه، هویت شخصیتی پسین قرآن را اگر معیار قرار دهیم وقتی به عرب گفتند اگر راست می گویی مثل این را بیاور آنچه می فهمید همین جنبه فصاحت و بلاغت بود. آنچه مثلا من امروز می فهمم مثلا جنبه ریاضی وار بودن نظم قرآنی است. و یک نفر دیگر هم مثلا اخبار به غیب از این هویت شخصیتی پسین برداشت می کند. این همان بود که بنده عرض کردم مدار اعجاز را شخصی (یا حداکثر اجتماعی تاریخی)‌کنیم.
حالا با این دو سه محوری که من افزودم کاری نداریم. خود شما در بحث بالا فرمودید که اگرچه مخاطب عموما مثلیت از حیث فصاحت و بلاغت فهمید و سپس ادامه دادید که خود قرآن قرینه آورده که مدار مثلیت که شما از آن ناتوانید همان تدوین تکوین است که محصول احاطه علمی خداست.
خوب، اگر این قرینه را جدی بگیریم آنگاه اشکال بنده جدی می شود.
وقتی هنوز مخاطب قبول ندارد که این متن تدوین کل تکوین است این تحدی برایش چه وجهی دارد؟
اساسا در هویات شخصیتی، میتوان به هویت ذات الشئون تحدی کرد، یعنی مرکزیت تحدی بر نفس هویت است، و جهات تحدی به ترتیب لایه‌های اربیتالی تشکیل میدهند، یعنی همانکه اصلا در فرمایش شما به چشم نمیخورد چون جهات را إما و إما در نظر میگیرید، در مثال حافظ که عرض کردم، چرا تفسیر میفرمایید اگر قرینه‌ای نباشد یعنی شعر بیاور؟ اگر به عبارت بنده دقت کنید عرض کردم: «آیا اگر بگویند مثل حافظ بیاور، و اصلا این سؤال مطرح نشود که از چه جهت مثل آن بیاور، درخواست و تحدی عبث و سفهی است؟ ظاهرا مشکلی ندارد، بلکه عرفی است، چرا؟ چون هویت مبهم ندارد، و تحدی به هویت او شده است، تا بعدا موازنه و محاجه صورت گیرد»، عرض کردم از حیثیت شعر نمیتوان غض نظر کرد، نه اینکه اگر قرینه نبود اساسا تحدی به شعریت باشد به تعبیر شما «وقتی به ما بگویند مثل دیوان حافظ بیاور؛ یعنی شعر بیاور»، خیر، تحدی به همین دیوان حافظ است که هویتش، که اصل ساری در شئوناتش هست هر چند جمیع حیثیات را هرگز ندانیم، قابل دسترسی برای همه افراد درگیر تحدی است، و لذا اگر کسی ادعا کرد که از حیث ادبیت و شعر و عرفان و.. مثل حافظ آوردم، مدافع حافظ که به نفس هویت تحدی کرده، در مقام محاجه میتواند بگوید دیوان حافظ در فال غوغا میکند، آیا آنچه تو آوردی میتوان با آن فال گرفت و جواب بدهد؟ (البته بنده مطلق فالگیری یا فالگیری به حافظ را نمیخواهم تایید کنم، لازم به گفتن نیست که دارم مثال میزنم)، ببینید چون تحدی به هویت شخصیتی دیوان حافظ بوده، هرگز نمیگوید که فالگیری چه ربطی به تحدی تو در مثل حافظ آوردن دارد؟ خیر، خود را محکوم میبیند چون تحدی یه نفس هویت است که ذات الشئون و الحیثیات است.

با توضیحی که عرض کردم جواب از این فرمایش شما معلوم میشود: «خوب، اگر این قرینه را جدی بگیریم آنگاه اشکال بنده جدی می شود. وقتی هنوز مخاطب قبول ندارد که این متن تدوین کل تکوین است این تحدی برایش چه وجهی دارد؟» لازم نیست که مخاطب این جهت را قبول داشته باشد، چرا؟ چون اصل هویت شخصیتی قرآن کریم در دسترس همه است، هر چند تا ابد تمام حیثیات واقعیه او را ندانیم، همینکه دسترسی به اصل هویت او داریم کافی است که بگوییم مثل این را بیاور، اگر نیاورد که تحدی ناجح است، و اگر آورد تازه اول موازنه است، و در این مرحله لایه به لایه، حیثیات واقعی که این هویت دارد، بررسی شده خود را نشان میدهد.

چیزی را که بنده لایه مرکزی تحدی عرض کردم، شما میخواهید در بدو تحدی به وضوح در دسترس باشد، و این خلاف مقصود من است، چون من تحدی را به نفس هویت که در دسترس همه است مطرح کردم.

بنده معتقدم مثلا اعجاز ریاضی قرآن که نفس الامریت دارد، هنوز زمان آن نرسیده است، چه برسد به تدوین نگاشتی تکوین، که بغرنج‌ترین حیثیت این هویت است در حالی که خود نفس این هویت مورد تحدی است، و دسترس همه است.

قرآن از آن حیث که تدوین اخباری تکوین است، شروع و پایان دارد، مصحف الآن ما با سوره مبارکه حمد آغاز میشود، و با سوره ناس پایان مییابد، دقیقا حرف آغازین و حرف پایانی هم معلوم است، اما قرآن از آن حیث که تدوین نگاشتی واقعیات است، شاید نتوان در مصحف مرسوم نشانش داد، و اساسا تدوین نگاشتی که به منزله شبیه‌سازی دقیق و نقشه زنده تکوین است، هندسه خاص خود دارد، مثلا اگر بخواهید یک کره را تدوین اخباری کنید، مقاله‌ای ریاضی مینویسید و تمام چیزهایی که راجع به او میدانید ثبت میکنید، این مقاله آغاز و پایان دارد و در دفتر جای میگیرد، اما اگر بخواهید کره را تدوین نگاشتی کنید نمیتوانید آن را در دفتر جای دهید.

کره‌ای در نظر بگیرید، این کره یک مرکز دارد، حجم دارد، اما یک چیز زیبا دارد که محیط کره است، یعنی سطح دو بعدی خمیده و منحنی، که رویه کره مثل سطح یک توپ است، آیا مرکز این سطح کره کدام نقطه است؟ آیا نقطه آغازین این سطح کجاست؟ آیا نقطه پایان این سطح کجاست؟ محور تقارن این سطح کجاست؟ واضح است که هر نقطه را روی این سطح منحنی دو بعدی در نظر بگیرید، میتواند مرکز این سطح باشد، میتواند نقطه شروع این سطح باشد، نقطه پایان باشد، و.. آیا اگر بخواهید این سطح منحنی را تدوین نگاشتی کنید میتوانید آن را در مقاله و دفتر جای دهید؟ آیا لازم نیست اینجا یک دفتر کروی درست کنید؟ چرا برای دانش‌آموزان در درس جغرافیا کره زمین میبرند؟ چون نقشه مسطح دانش‌آموز را گیج میکند، حال یک قدم پیش برویم و فرض بگیریم که فضای سه بعدی کروی داشته باشیم، در کره معمولی، در فضای کره و حجم آن، تنها یک مرکز داریم، اما وقتی یک کره سه بعدی نااقلیدسی داشته باشیم، شبیه سطح دو بعدی کره معمولی، هر نقطه در هر کجای فضا و حجم این کره در نظر بگیرید، مرکز خواهد بود! نقطه شروع خواهد بود و نقطه پایان! حال اگر بخواهیم این فضای کروی را تدوین نگاشتی کنیم باید در چه دفتری قرار دهیم؟ برای دانش‌آموزان جغرافیا کره بردیم، برای دانش‌آموزان کلاس هندسه فضایی کروی چه چیزی ببریم؟

اگر قرآن کریم که در مصحف فعلی ما جلوه‌گر است، و صبغه تدوین اخباری تکوین دارد، بخواهد در جهت تدوین نگاشتی تکوین جلوه کند، و فرض بگیریم که نگاشت تکوین در عالمی با هندسه نااقلیدسی کروی بکند، مصحف به صورتی جلوه میکند که هر حرف قرآن که در نظر بگیرید، هم حرف آغازین قرآن است و هم حرف پایانی و هم حرف وسط!

حال اگر قرآن بخواهد تدوین نگاشتی تکوین در فضازمان بکند، و بعد چهارم را هم نگاشت کند، چگونه میشود؟ شاید بتوان گفت آن وقت هر حرف مصحف میتواند آثار انبساطی هم پیدا کند،(اگر فرض بگیریم که فضا در حال انبساط است)، مثال بادکنک معروف است، اگر یک ق روی بادکنک بنویسید و بادکنک را باد کنید، خود حرف منبسط میشود، اگر بخواهید یک ق که در حال انبساط است را تدوین نگاشتی کنید چه میکنید؟ شاید یکی از اعجازهای قرآن کریم در مصحف فعلی، اتفاق تمام مصاحف بر زیاد کردن یاء در «بأیید» باشد، و حال آنکه اصلا دو یاء نداریم، «بأید» یک یاء نیاز دارد، اما در مصحف آمده: والسماء بنیناها بأیید و إنا لموسعون، آیا وقتی صحبت از توسعه دادن است (علی وجه) خود حرف یاء با تکرارش نحوه توسعه را در بین سه حرف «أید» نشان میدهد؟ به هر حال ما نمیتوانیم هیچ قضاوتی بکنیم، اما وقتی مرحله مرحله این حیثیات تدوین تکوین، جلوه کرد، تفاوت قرآن کریم با غیر آن معلوم میشود.

مهم در تبیین مقصود:
با ملاحظه آنچه گذشت، اگر شما بگویید یک کره مثل این کره در دست من بیاور، میتوانید به نفس هویت آن تحدی کنید، و اصلا کار نداشته باشید که این کره آنقدر دقیق است که هر نقطه روی سطح آن دقیقا میتواند مرکزیت داشته باشد، پس اگر کسی کره‌ای آورد و ادعا کرد مثل این است، آن وقت شما توضیح دهید و ابراز کنید که آیا هر نقطه کره تو بالدقه مرکزیت دارد؟ یا خیر، این شبه کره است؟ و همچنین اگر کره دقیق آورد، بگویید این کره من آلیاژ خاصی دارد که در گرما منبسط نمیشود، آیا تو چگونه است؟ و.. بخصوص وقتی انگیزه تحدی، هدایت و معرفت خداوند و سعادت آخرت و... باشد، یعنی نخواهد مخفی کاری کند، بلکه غیر از واقعیت اعجاز تدوین تکوین، بخواهد مخاطب را به سعادت برساند.

شاید سابقا عرض کردم که یکی از رموز حدیث ثقلین، همین ظهور انجاز تحدی قران کریم به دست امام معصوم ع است، البته گفتم که خداوند قدرت خود را غیر حکیمانه آشکار نمیکند، تدوین تکوین توسط کتاب، مشتمل بر قدرت فوق العادة است، آصف با یک حرف کتاب، تخت بلقیس را آورد، و لذا وقتی که حکمت الهی اقتضاء عقلایی کند، آن روز، روز این آیه است: و لو أن قرآنا سیرت به الجبال أو قطعت به الارض او کلّم به الموتی بل لله الامر جمیعا، آن روز ، روز ظهور رمز حدیث ثقلین است، چه کسی است که طوری قرآن را میداند که به دست او این آیه ظهور میکند؟
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
در واقع اشکالم را در یک دوشقی مطرح می‌کنم:
۱) اگر خود مخاطب باید برای این هویت شخصیتی پسین که مقابلش می بیند وجه مثلیتی بیابد و اقدام به آوردن مثل کند آنچه آن زمان از این هویت می فهمیدند زیبایی بلاغی اش بود (که عرض کردم ممکن است امروز بعد دیگری را از این هویت شخصیتی پسین بفهمند) و خلاصه هرچه بفهمند این را که این تدوین کل تکوین است نمی‌توانند بفهمند. [این «نمی توانند» را به معنای «محال است» نگفتم؛ زیرا اثبات محال بودن این خودش دلیل می خواهد. اما قبلا توضیح دادم که عرفا راهی نداریم که بفهمیم چیزی که تدوین تکوین باشد چگونه خواهد بود مگر اینکه توضیحی دهید که انسان می تواند بفهمد چیزی تدوین کل تکوین است یا نه؛ که آنگاه پاسخم من داده می شود] پس در این حالت بحث از اینکه رمز تحدی تدوین تکوین است صرفا بحثی درون دینی خواهد بود و در مقام مواجهه با خصم (یعنی در مقام اثبات تحدی نه مقام ثبوتش)‌ثمره ای نخواهد داشت.
۲) اگر با قرینه ای از کلام گوینده، مخاطب بفهمد که وجه مثلیت - که باید برایش اقدام کند - تدوین کل تکوین است اگرچه وی اذعان می کند که نمی تواند بیاورد اما اصل این را قبول ندارد که این قرآن تدوین تکوین باشد که بخواهد با آن هماوردی کند. مانند اینکه من یک جمله بنویسم و به شما بگویم تمام حقایق عالم را در آن گنجانده ام و اگر می توانی مثل آن را بیاور. شما اول به من می گویی اول اثبات کن همه حقایق عالم در این است. وقتی خود این وصف را برای این جمله قبول ندارم دیگر چه تحدی ای؟
با توضیحی که عرض کردم معلوم شد که شق سومی در کار است، یعنی همان که در پست ۹۱ اشاره کردم، ملاحظه فرمایید که در آیه ۸۸ سوره مبارکه إسراء اصلا هیچ قرینه‌ای نیست که منظور از مثلیت چه جهتی است؟(تا آنجا که بنده میفهمم) بلکه تحدی به نفس هویت است:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا

و لذا عرض کردم در توضیح این آیه شریفه: «وقتی تحدی میکند به کمک کردن تمام جن و انس، اینجا حتما باید اشاره به هویت و جوهره یک واحد به عنوان کل، بنماید تا معلوم شود که تحدی نسبت به این قرآن است با همه شئونش»:
نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
وقتی میگوییم قرآن چیست؟ نه میتوانیم از حیثیت لفظ بودن قرآن صرف نظر کنیم و نه از حیثیت مفاهیم و معانی قرآن عبور کنیم، همانطور که عرض کردم همه را با هم به عنوان یک کل باید در نظر بگیریم.

و وقتی از حیثیت لفظ بودن قرآن سخن میگوییم، فورا سر و کار ما با حروف است، حرف، تنها یک صوت نیست، جهت آکوستیک حرف، فقط بخشی از فونتیک است، فون به هر صوتی گفته نمیشود، در ابتدای شرح الأمثلة آمده: «بدان که هر آوازی که بوده باشد آن را عرب صوت خواند و هر چه از دهن بیرون آید و معتمد بر مخرج فم بوده باشد آن را لفظ خوانند و لفظ بر دو قسم است....»، برای بررسی سایر جهات فونتیک: (articulatory phonetics), (acoustic phonetics), (auditory phonetics) به اینجا مراجعه کنید: Phonetics

و جالب است که قرآن آشکارا بر حروف تکیه میکند، به طوری که اگر حروف مقطعه را از قرآن بگیریم، دیگر اصلا قرآن، قرآن نیست، و جالبتر اینکه کتابی سراغ نداریم در تمام تاریخ بشر، که این روش قرآن را داشته باشد.

و نکته حائز اهمیت که در آیات تحدی مشاهده میشود، این که وقتی قرآن میگوید اگر جن و انس به کمک هم بیایند و بخواهند مثل قرآن بیاورند نمیتوانند، نمیگوید یک سوره مثل قرآن بیاورند، اینجا با اشاره به «هذا» و واژه قرآن میگوید:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا

ظهیر، پشتیبانی و کمک و تعاون بر یک کار است، وقتی تحدی میکند به کمک کردن تمام جن و انس، اینجا حتما باید اشاره به هویت و جوهره یک واحد به عنوان کل، بنماید تا معلوم شود که تحدی نسبت به این قرآن است با همه شئونش.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
اساسا در هویات شخصیتی، میتوان به هویت ذات الشئون تحدی کرد، یعنی مرکزیت تحدی بر نفس هویت است، و جهات تحدی به ترتیب لایه‌های اربیتالی تشکیل میدهند، یعنی همانکه اصلا در فرمایش شما به چشم نمیخورد چون جهات را إما و إما در نظر میگیرید، در مثال حافظ که عرض کردم، چرا تفسیر میفرمایید اگر قرینه‌ای نباشد یعنی شعر بیاور؟ اگر به عبارت بنده دقت کنید عرض کردم: «آیا اگر بگویند مثل حافظ بیاور، و اصلا این سؤال مطرح نشود که از چه جهت مثل آن بیاور، درخواست و تحدی عبث و سفهی است؟ ظاهرا مشکلی ندارد، بلکه عرفی است، چرا؟ چون هویت مبهم ندارد، و تحدی به هویت او شده است، تا بعدا موازنه و محاجه صورت گیرد»، عرض کردم از حیثیت شعر نمیتوان غض نظر کرد، نه اینکه اگر قرینه نبود اساسا تحدی به شعریت باشد به تعبیر شما «وقتی به ما بگویند مثل دیوان حافظ بیاور؛ یعنی شعر بیاور»، خیر، تحدی به همین دیوان حافظ است که هویتش، که اصل ساری در شئوناتش هست هر چند جمیع حیثیات را هرگز ندانیم، قابل دسترسی برای همه افراد درگیر تحدی است، و لذا اگر کسی ادعا کرد که از حیث ادبیت و شعر و عرفان و.. مثل حافظ آوردم، مدافع حافظ که به نفس هویت تحدی کرده، در مقام محاجه میتواند بگوید دیوان حافظ در فال غوغا میکند، آیا آنچه تو آوردی میتوان با آن فال گرفت و جواب بدهد؟ (البته بنده مطلق فالگیری یا فالگیری به حافظ را نمیخواهم تایید کنم، لازم به گفتن نیست که دارم مثال میزنم)، ببینید چون تحدی به هویت شخصیتی دیوان حافظ بوده، هرگز نمیگوید که فالگیری چه ربطی به تحدی تو در مثل حافظ آوردن دارد؟ خیر، خود را محکوم میبیند چون تحدی یه نفس هویت است که ذات الشئون و الحیثیات است.

با توضیحی که عرض کردم جواب از این فرمایش شما معلوم میشود: «خوب، اگر این قرینه را جدی بگیریم آنگاه اشکال بنده جدی می شود. وقتی هنوز مخاطب قبول ندارد که این متن تدوین کل تکوین است این تحدی برایش چه وجهی دارد؟» لازم نیست که مخاطب این جهت را قبول داشته باشد، چرا؟ چون اصل هویت شخصیتی قرآن کریم در دسترس همه است، هر چند تا ابد تمام حیثیات واقعیه او را ندانیم، همینکه دسترسی به اصل هویت او داریم کافی است که بگوییم مثل این را بیاور، اگر نیاورد که تحدی ناجح است، و اگر آورد تازه اول موازنه است، و در این مرحله لایه به لایه، حیثیات واقعی که این هویت دارد، بررسی شده خود را نشان میدهد.

چیزی را که بنده لایه مرکزی تحدی عرض کردم، شما میخواهید در بدو تحدی به وضوح در دسترس باشد، و این خلاف مقصود من است، چون من تحدی را به نفس هویت که در دسترس همه است مطرح کردم.

بنده معتقدم مثلا اعجاز ریاضی قرآن که نفس الامریت دارد، هنوز زمان آن نرسیده است، چه برسد به تدوین نگاشتی تکوین، که بغرنج‌ترین حیثیت این هویت است در حالی که خود نفس این هویت مورد تحدی است، و دسترس همه است.

قرآن از آن حیث که تدوین اخباری تکوین است، شروع و پایان دارد، مصحف الآن ما با سوره مبارکه حمد آغاز میشود، و با سوره ناس پایان مییابد، دقیقا حرف آغازین و حرف پایانی هم معلوم است، اما قرآن از آن حیث که تدوین نگاشتی واقعیات است، شاید نتوان در مصحف مرسوم نشانش داد، و اساسا تدوین نگاشتی که به منزله شبیه‌سازی دقیق و نقشه زنده تکوین است، هندسه خاص خود دارد، مثلا اگر بخواهید یک کره را تدوین اخباری کنید، مقاله‌ای ریاضی مینویسید و تمام چیزهایی که راجع به او میدانید ثبت میکنید، این مقاله آغاز و پایان دارد و در دفتر جای میگیرد، اما اگر بخواهید کره را تدوین نگاشتی کنید نمیتوانید آن را در دفتر جای دهید.

کره‌ای در نظر بگیرید، این کره یک مرکز دارد، حجم دارد، اما یک چیز زیبا دارد که محیط کره است، یعنی سطح دو بعدی خمیده و منحنی، که رویه کره مثل سطح یک توپ است، آیا مرکز این سطح کره کدام نقطه است؟ آیا نقطه آغازین این سطح کجاست؟ آیا نقطه پایان این سطح کجاست؟ محور تقارن این سطح کجاست؟ واضح است که هر نقطه را روی این سطح منحنی دو بعدی در نظر بگیرید، میتواند مرکز این سطح باشد، میتواند نقطه شروع این سطح باشد، نقطه پایان باشد، و.. آیا اگر بخواهید این سطح منحنی را تدوین نگاشتی کنید میتوانید آن را در مقاله و دفتر جای دهید؟ آیا لازم نیست اینجا یک دفتر کروی درست کنید؟ چرا برای دانش‌آموزان در درس جغرافیا کره زمین میبرند؟ چون نقشه مسطح دانش‌آموز را گیج میکند، حال یک قدم پیش برویم و فرض بگیریم که فضای سه بعدی کروی داشته باشیم، در کره معمولی، در فضای کره و حجم آن، تنها یک مرکز داریم، اما وقتی یک کره سه بعدی نااقلیدسی داشته باشیم، شبیه سطح دو بعدی کره معمولی، هر نقطه در هر کجای فضا و حجم این کره در نظر بگیرید، مرکز خواهد بود! نقطه شروع خواهد بود و نقطه پایان! حال اگر بخواهیم این فضای کروی را تدوین نگاشتی کنیم باید در چه دفتری قرار دهیم؟ برای دانش‌آموزان جغرافیا کره بردیم، برای دانش‌آموزان کلاس هندسه فضایی کروی چه چیزی ببریم؟

اگر قرآن کریم که در مصحف فعلی ما جلوه‌گر است، و صبغه تدوین اخباری تکوین دارد، بخواهد در جهت تدوین نگاشتی تکوین جلوه کند، و فرض بگیریم که نگاشت تکوین در عالمی با هندسه نااقلیدسی کروی بکند، مصحف به صورتی جلوه میکند که هر حرف قرآن که در نظر بگیرید، هم حرف آغازین قرآن است و هم حرف پایانی و هم حرف وسط!

حال اگر قرآن بخواهد تدوین نگاشتی تکوین در فضازمان بکند، و بعد چهارم را هم نگاشت کند، چگونه میشود؟ شاید بتوان گفت آن وقت هر حرف مصحف میتواند آثار انبساطی هم پیدا کند،(اگر فرض بگیریم که فضا در حال انبساط است)، مثال بادکنک معروف است، اگر یک ق روی بادکنک بنویسید و بادکنک را باد کنید، خود حرف منبسط میشود، اگر بخواهید یک ق که در حال انبساط است را تدوین نگاشتی کنید چه میکنید؟ شاید یکی از اعجازهای قرآن کریم در مصحف فعلی، اتفاق تمام مصاحف بر زیاد کردن یاء در «بأیید» باشد، و حال آنکه اصلا دو یاء نداریم، «بأید» یک یاء نیاز دارد، اما در مصحف آمده: والسماء بنیناها بأیید و إنا لموسعون، آیا وقتی صحبت از توسعه دادن است (علی وجه) خود حرف یاء با تکرارش نحوه توسعه را در بین سه حرف «أید» نشان میدهد؟ به هر حال ما نمیتوانیم هیچ قضاوتی بکنیم، اما وقتی مرحله مرحله این حیثیات تدوین تکوین، جلوه کرد، تفاوت قرآن کریم با غیر آن معلوم میشود.

مهم در تبیین مقصود:
با ملاحظه آنچه گذشت، اگر شما بگویید یک کره مثل این کره در دست من بیاور، میتوانید به نفس هویت آن تحدی کنید، و اصلا کار نداشته باشید که این کره آنقدر دقیق است که هر نقطه روی سطح آن دقیقا میتواند مرکزیت داشته باشد، پس اگر کسی کره‌ای آورد و ادعا کرد مثل این است، آن وقت شما توضیح دهید و ابراز کنید که آیا هر نقطه کره تو بالدقه مرکزیت دارد؟ یا خیر، این شبه کره است؟ و همچنین اگر کره دقیق آورد، بگویید این کره من آلیاژ خاصی دارد که در گرما منبسط نمیشود، آیا تو چگونه است؟ و.. بخصوص وقتی انگیزه تحدی، هدایت و معرفت خداوند و سعادت آخرت و... باشد، یعنی نخواهد مخفی کاری کند، بلکه غیر از واقعیت اعجاز تدوین تکوین، بخواهد مخاطب را به سعادت برساند.

شاید سابقا عرض کردم که یکی از رموز حدیث ثقلین، همین ظهور انجاز تحدی قران کریم به دست امام معصوم ع است، البته گفتم که خداوند قدرت خود را غیر حکیمانه آشکار نمیکند، تدوین تکوین توسط کتاب، مشتمل بر قدرت فوق العادة است، آصف با یک حرف کتاب، تخت بلقیس را آورد، و لذا وقتی که حکمت الهی اقتضاء عقلایی کند، آن روز، روز این آیه است: و لو أن قرآنا سیرت به الجبال أو قطعت به الارض او کلّم به الموتی بل لله الامر جمیعا، آن روز ، روز ظهور رمز حدیث ثقلین است، چه کسی است که طوری قرآن را میداند که به دست او این آیه ظهور میکند؟
.
خیلی خیلی عالی بود
تازه وجه تاکید شما بر هویت شخصیتی را فهمیدم

وفقکم الله لمرضاته






اگر درست فهمیده باشم
پاسخ این سخن حقیر که عرض کردم بار استدلال را بر دوش مخاطب می اندازید این است که اساسا تحدی به هویت شخصیتی معنایی جز این ندارد که طرف مقابل عجز خود را در برابر این هویت شخصیتی مقابل خود احساس کند؛ و درک احساس این عجز هم معنایی ندارد جز اینکه بخواهد هویت رقیبی برای او بیاورد و در خصوص اینکه این هویت رقیب هست یا نه باید گام به گام بحث کرد.


خوب؛ مشکلی که می ماند این است که اثبات مثل بودن یا نبودن (توجه شود که مقام اثبات را می گویم) خیلی وابسته به توان استدلالی افراد درگیر در بحث می شود. یعنی اگر زمانی کسی (مثلا یک متخصص بلاغت) کتابی بیاورد و ادعای مثلیت کند و مدافعان قرآن نه آن اندازه در بلاغت ورزیده باشند و نه این حیثیات را توجه داشته باشند و نتوانند نشان دهند که واقعا آن متن آورده شده مثل قرآن نیست؛ آن وقت قرآن نزد مخاطبان زمین می خورد! که احتمالا پاسخ این باشد که آن نظریه صرفه را همینجا باید فهم کرد. یعنی این فرض اگرچه محال ذاتی نیست اما محال وقوعی است و مثلا اگر مدعی ای پیدا شود حتما خداوند فرد اقوای از او را در این امت قرار می دهد که بر او غلبه کند.
آنگاه ثمره این بحث آن می شود که ما (به عنوان کسی که می خواهیم در مقابل شبهات دفاع کنیم) باید هرچه بیشتر حیثیات مختلف این هویت شخصیتی را بشناسیم و ظرفیتهای مخاطب در درک این حیثیات را هم بشناسیم. آنگاه شناخت اینکه قرآن تدوین تکوین است فهم ما را از این هویت شخصیتی تقویت می کند. لذا ممکن است خود این مساله در هیچ دفاع خاصی به کار نیاید اما در عین حال بصیرت ما در فهم این هویت شخصیتی قرآن را بالا می برد و به فرمایش شما پشتوانه می شود برای توجه به هر حیثیت دیگری از قرآن که به نظرمان می رسد تاکید بر آن حیثیت می تواند ادعای مثلیت مطرح شده را زمین بزند.


درست فهمیدم؟



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
.... که احتمالا پاسخ این باشد که آن نظریه صرفه را همینجا باید فهم کرد. یعنی این فرض اگرچه محال ذاتی نیست اما محال وقوعی است و مثلا اگر مدعی ای پیدا شود حتما خداوند فرد اقوای از او را در این امت قرار می دهد که بر او غلبه کند.
آنگاه ثمره این بحث آن می شود که ما (به عنوان کسی که می خواهیم در مقابل شبهات دفاع کنیم) باید هرچه بیشتر حیثیات مختلف این هویت شخصیتی را بشناسیم و ظرفیتهای مخاطب در درک این حیثیات را هم بشناسیم. آنگاه شناخت اینکه قرآن تدوین تکوین است فهم ما را از این هویت شخصیتی تقویت می کند. لذا ممکن است خود این مساله در هیچ دفاع خاصی به کار نیاید اما در عین حال بصیرت ما در فهم این هویت شخصیتی قرآن را بالا می برد و به فرمایش شما پشتوانه می شود برای توجه به هر حیثیت دیگری از قرآن که به نظرمان می رسد تاکید بر آن حیثیت می تواند ادعای مثلیت مطرح شده را زمین بزند.
بلی، احتمالا که خیر بلکه قطعا نظریه صرفه را در چنین فضایی باید دید، یعنی همانطور که عرض کردم نباید صرف مبتنی بر امکان آوردن مثل و صرف از وقوع مثل باشد، بلکه باید مبتنی بر عدم امکان آوردن مثل و صرف از وقوع خدعه نمایش آوردن مثل باشد.
بقیه را هم که بسیار خوب توضیح فرمودید.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
آیا کلام المیزان در رد قول ابو فاختة تامّ است؟

صاحب المیزان در ضمن اقوال مفسرین ذیل معنای محکمات و متشابهات، قول ابو فاخته را همراه با قول سعید بن جبیر کنار هم قرار داده و به عنوان دومین قول، نقل فرموده و سپس رد کردند:
.....
.....

و شاهد قول ابو فاخته اینکه در آیه دیگر تمام آیات قرآن را متشابه مینامد: الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی، و لذا صاحب المیزان مجبور شدند بگویند معنای متشابه در این دو آیة فرق میکند!
در پست ۲۷ توضیح دادم که صاحب المیزان قول ابوفاخته در محکمات را رد کردند، و لذا فرمودند متشابه در سوره آل‌عمران با متشابه در سوره زمر تفاوت دارد، یعنی کتابی که رسم و روش او بر تفسیر قرآن به قرآن است اینجا یک واژه به کار رفته در دو جای قرآن را متفاوت میداند، و این هر چند مشکلی ندارد اما اگر این از سر کم لطفی به کلام ابوفاخته این یار خاص امیرالمؤمنین ع باشد سزاوار بازبینی است.

استدلال المیزان برای اینکه منظور از متشابه در دو جای قرآن فرق میکند، این است که در یک جا وصف بعض قرآن است و در جای دیگر وصف کل قرآن:

الميزان في تفسير القرآن، ج‏17، ص: 256
فقوله: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ» هو القرآن الكريم و الحديث هو القول كما في قوله تعالى: «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ:» الطور:- 34، و قوله: «فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ:» المرسلات:- 50 فهو أحسن القول لاشتماله على محض الحق الذي لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه، و هو كلامه المجيد.
و قوله: «كِتاباً مُتَشابِهاً» أي يشبه بعض أجزائه بعضا و هذا غير التشابه الذي في المتشابه المقابل للمحكم فإنه صفة بعض آيات الكتاب و هذا صفة الجميع.

ترجمه الميزان، ج‏17، ص: 388
پس منظور از بهترين حديث در جمله" اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ" قرآن كريم است و كلمه" حديث" به معناى سخن است، هم چنان كه در آيه" فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ" «2» و نيز در آيه" فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ" «3»، نيز به همين معنا است. پس قرآن بهترين سخن است، به خاطر اينكه مشتمل است بر محض حق، حقى كه باطل بدان رخنه نمى‏كند، نه در عصر نزولش، نه بعد از آن، و نيز به خاطر اينكه كلام مجيد خداست.
" كِتاباً مُتَشابِهاً"- يعنى كتابى است كه هر قسمتش شبيه ساير قسمت‏ها است، و اين تشابه غير از تشابهى است كه در مقابل محكم استعمال شده، چون تشابه دومى صفت بعضى از آيات قرآن است و در آيه مورد بحث همه آيات را متشابه خوانده، پس اين تشابه غير آن تشابه است، آن تشابه به معناى واضح نبودن معناى آيه است، و اين تشابه به معناى آن است كه سراسر قرآن آياتش از اين جهت كه اختلافى با هم ندارند، و هيچ آيه‌‏اى با آيه ديگر ضديت ندارد مشابه يكديگر هستند.


در ترجمه اضافه کردند: «آن تشابه به معناى واضح نبودن معناى آيه است» ولی میتوان گفت تشابه به معنای واضح نبودن نیست، بلکه به معنای تاب چندین معنا را داشتن است که میتواند همگی یا بعضی واضح باشد.

رمز مطلب ایشان در این است که «الحدیث» در سوره زمر را مساوی «الکتاب» در سوره آل‌عمران گرفتند، و حال آنکه طبق حرف ابوفاخته اصلا این دو مساوی نیستند، یعنی محکمات و ام الکتاب اصلا ریختشان ریخت حدیث نیست، حدیث از چیزی خبر میدهد، مطلبی را بیان میکند که عموم مردم میفهمند، اما امّ الکتاب رمز غامضی است که همه مردم میبینند اما چیزی از آن نمیفهمند، الم، المص، طسم، و.. چه کسی است که اینها را نبیند؟ اما چه کسی است که توضیح قطعی دهد که اینها چیستند؟ آیا طسم نزد عموم مردم یک حدیث است؟ آیا از چیزی خبر میدهد و مطلبی میگوید که آنها فهم کنند؟

آیه سوره آل‌عمران: الکتاب = محکمات + متشابهات
....محکمات = أمّ الکتاب

آیه سوره زمر: الحدیث = متشابه

پس طبق حرف ابوفاخته:

الکتاب = (محکمات=أمّ الکتاب) + (متشابهات=الحدیث)
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
در پست ۲۷ توضیح دادم که صاحب المیزان قول ابوفاخته در محکمات را رد کردند، و لذا فرمودند متشابه در سوره آل‌عمران با متشابه در سوره زمر تفاوت دارد، یعنی کتابی که رسم و روش او بر تفسیر قرآن به قرآن است اینجا یک واژه به کار رفته در دو جای قرآن را متفاوت میداند، و این هر چند مشکلی ندارد اما اگر این از سر کم لطفی به کلام ابوفاخته این یار خاص امیرالمؤمنین ع باشد سزاوار بازبینی است.

استدلال المیزان برای اینکه منظور از متشابه در دو جای قرآن فرق میکند، این است که در یک جا وصف بعض قرآن است و در جای دیگر وصف کل قرآن:

الميزان في تفسير القرآن، ج‏17، ص: 256
فقوله: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ» هو القرآن الكريم و الحديث هو القول كما في قوله تعالى: «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ:» الطور:- 34، و قوله: «فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ:» المرسلات:- 50 فهو أحسن القول لاشتماله على محض الحق الذي لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه، و هو كلامه المجيد.
و قوله: «كِتاباً مُتَشابِهاً» أي يشبه بعض أجزائه بعضا و هذا غير التشابه الذي في المتشابه المقابل للمحكم فإنه صفة بعض آيات الكتاب و هذا صفة الجميع.

ترجمه الميزان، ج‏17، ص: 388
پس منظور از بهترين حديث در جمله" اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ" قرآن كريم است و كلمه" حديث" به معناى سخن است، هم چنان كه در آيه" فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ" «2» و نيز در آيه" فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ" «3»، نيز به همين معنا است. پس قرآن بهترين سخن است، به خاطر اينكه مشتمل است بر محض حق، حقى كه باطل بدان رخنه نمى‏كند، نه در عصر نزولش، نه بعد از آن، و نيز به خاطر اينكه كلام مجيد خداست.
" كِتاباً مُتَشابِهاً"- يعنى كتابى است كه هر قسمتش شبيه ساير قسمت‏ها است، و اين تشابه غير از تشابهى است كه در مقابل محكم استعمال شده، چون تشابه دومى صفت بعضى از آيات قرآن است و در آيه مورد بحث همه آيات را متشابه خوانده، پس اين تشابه غير آن تشابه است، آن تشابه به معناى واضح نبودن معناى آيه است، و اين تشابه به معناى آن است كه سراسر قرآن آياتش از اين جهت كه اختلافى با هم ندارند، و هيچ آيه‌‏اى با آيه ديگر ضديت ندارد مشابه يكديگر هستند.


در ترجمه اضافه کردند: «آن تشابه به معناى واضح نبودن معناى آيه است» ولی میتوان گفت تشابه به معنای واضح نبودن نیست، بلکه به معنای تاب چندین معنا را داشتن است که میتواند همگی یا بعضی واضح باشد.

رمز مطلب ایشان در این است که «الحدیث» در سوره زمر را مساوی «الکتاب» در سوره آل‌عمران گرفتند، و حال آنکه طبق حرف ابوفاخته اصلا این دو مساوی نیستند، یعنی محکمات و ام الکتاب اصلا ریختشان ریخت حدیث نیست، حدیث از چیزی خبر میدهد، مطلبی را بیان میکند که عموم مردم میفهمند، اما امّ الکتاب رمز غامضی است که همه مردم میبینند اما چیزی از آن نمیفهمند، الم، المص، طسم، و.. چه کسی است که اینها را نبیند؟ اما چه کسی است که توضیح قطعی دهد که اینها چیستند؟ آیا طسم نزد عموم مردم یک حدیث است؟ آیا از چیزی خبر میدهد و مطلبی میگوید که آنها فهم کنند؟

آیه سوره آل‌عمران: الکتاب = محکمات + متشابهات
....محکمات = أمّ الکتاب

آیه سوره زمر: الحدیث = متشابه

پس طبق حرف ابوفاخته:

الکتاب = (محکمات=أمّ الکتاب) + (متشابهات=الحدیث)
.


موید فرمایش شما این آیه دیگر است که إحکام را ناظر به اصل قرآن و مرتبه قبل از تفصیل دانسته است:
(11) هود : 1 الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبير


و اشکالی که از قبل در ذهن حقیر نسبت به فرمایش علامه طباطبایی وجود داشت این بود که ایشان هردو کلمه محکم و متشابه در سوره آل عمران را متفاوت با کاربردهای دیگر قرآنی آن دانسته است
زیرا در یکجا کل قرآن متشابه و در جای دیگر کل قرآن محکم معرفی شده بود اما طبق فرمایش علامه در سوره آل عمران چون من، من تبعیضیه است؛ قسمتی از قرآن محکم و قسمتی متشابه معرفی شده است.
یک راه جمع که یکی از اساتید علوم قرآنی ما می فرمود این بود که اصلا این من من تبعیضیه نباشد بلکه من ابتداییه باشد و کلمه «اُخَر» نه به معنای «برخی دیگر»‌بلکه به معنای جلوه ای دیگر باشد و شاهدی که بر این مدعا می‌آوردند کاربرد کلمه «اخر» در سوره یوسف است:
(12) يوسف : 43 وَ قالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرى‏ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُوني‏ في‏ رُءْيايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ‏

(12) يوسف : 46 يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا في‏ سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُون‏

هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر می خورند؛ اما در خصوص سنبله ها می فرماید هفت سنبله سرسبز و دیگر هفت سنبله خشک؛ و ایشان نظرش این بود که همان هفت سنبه سبز خشک شدند؛ البته در اغلب تفاسیر اینها را به همان معنای سنبله های دیگر (به تعبیر مرحوم طبرسی: که دور سنبله های سبز پیچیدند و آنها را خشک کردند)‌قلمداد کرده اند؛‌ ولی آن استاد شاهدی که بر مدعای خود در سوره یوف می آورد این است که عموم مفسران یکی از فرازهای تاویل حضرت یوسف را عملا کنار گذاشته اند ؛ چون در تاویل ایشان دو فراز هست:


قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنينَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ في‏ سُنْبُلِهِ إِلاَّ قَليلاً مِمَّا تَأْكُلُونَ (47)

ثُمَّ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْكُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَليلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ (48)

ثُمَّ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عامٌ فيهِ يُغاثُ النَّاسُ وَ فيهِ يَعْصِرُونَ (49)

در حالی که عموم مفسران هر دوتا هفت را ناظر به هفت سال سبزی و سختی گرفته اند؛ در حالی که در سنبلات دوم کلمه سبع ندارد (و همین محل بحث شدیدی شده که آیا سنبلات دوم هفت تا بود یا نه. کشاف ادعای طراحت می کند و المیزان سخن وی را در حد یک ظهور غیر قوی قبول می کند اما می گوید ظهور قطعی ندارد) و در هر صورت آیه ۴۹ در تاویل حضرت یوسف بی توجیه می آورد در حالی که ظهور آیات این است که تاویل حضرت یوسف بر اساس خواب ملک بود نه علم غیب مستقل.

البته این بحثها مال حدود 25 سال پیش است و الان یادم نیست که چگونه این نکته اخیر را شاهد بر این می آورد که معنای «اخر» در یابسات، شیء دیگر نیست؛ بلکه جلوه دیگر است (شاید واو را حالیه می گرفت و می گفت در حالی که اینها یابسات بودند)





در هر صورت ممکن است این شاهدی که می آوردند شاهد چندان قوی ای بر آن مدعا نباشد؛ اما صرف نظر از این شاهد، به نظر حقیر اصل مدعا قابل تامل است که من من ابتداییه باشد و در هر سه آیه، محکم و متشابه ناظر به کل قرآن باشد؛ که به نظرم با توضیح شما هم همین درمی آمد.
یعنی وقتی فواتح السور ام الکتابند در حقیقت حاوی کل کتابند؛ پس همان است که کتاب احکمت آیاته ثم فصلت؛ و همین که تفصیل داده شد در این مقام تصیل یافته کل آن متشابه است؛ یعنی کل آن شبیه همدیگر (نه متشابه به معنای مبهم؛‌بلکه به همان معنای لغوی متشابه) است و آنگاه متشابه بودن یعنی همان چیزی که موجب می شود القرآن یفسر بعضه بعض؛
و به این معنا حروف مقطعه موجود در این کتابِ تفصیل داده شده هم از این حیث متشابه اند؛‌یعنی وقتی در این متن تفصیلی قرار می گیرند رهنمودهایی دارند که با همدیگر شبیه است مثلا اینکه علامه و دیگران بحث کرده اند که موضوع سوره هایی که با حروف مقطعه یکسان شروع می شود متشابه است یا ...






خلاصه عرایض حقیر این شد که
۱. قرآن کلش در یک مقام محکم است (کتاب احکمت آیاته ثم فصلت) که آن مقام همن مقام ام الکتابی این کتاب مفصل است که در آن مقام فواتح السور فقط در کارند
۲. قرآن کلش در مقام تفصیل داده شده، متشابه است (نزل احسن الحدیث کتابا متشابها) و متشابه به معنای لغوی و اصلی اش است نه به معنای مبهم (که هیچکس در لغت متشابه را به معنای مبهم و نفهمیدنی نگرفته) فواتح السور در اینجا چون در عرض بقیه آیات آمده اند پس در اینجا هم حضور دارند و همان کار متشابهی که آیات دیگر با هم انجام می دهند (کمک می کنند به فهم همیدگر و فهم کل قرآن) اینها هم در این مقام تفصیل یافته انجام می دهند
۳. در این معنا اتباع متشابه که ناشی از یغ قلب باشد هم کاملا ناظر به کل آیات می شود حتی ناظر به همین فواتح السور (مانند اینکه برخی بدون اتصال به منبع علم، می خواهند از تاویل اینها سر در بیاورند و مطلب برای خودشان می بافند و یا با چسباندنهای ناموجه اینها به همدیگر دنبال فتنه انگیزی هستند (شبیه آن آقایی که کلی مرید داشت و بعدا معلوم شد چه فتنه گری است؛ وی مطالبی ناظر به اینها به هم می بافت از جمله اینکه برای مریض «ن و القلم» را با «قلم»ی بر روی نون (نان خوراکی) بنویسید و بدهید بخورد!)



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
اساسا در هویات شخصیتی، میتوان به هویت ذات الشئون تحدی کرد، یعنی مرکزیت تحدی بر نفس هویت است، و جهات تحدی به ترتیب لایه‌های اربیتالی تشکیل میدهند، یعنی همانکه اصلا در فرمایش شما به چشم نمیخورد چون جهات را إما و إما در نظر میگیرید، در مثال حافظ که عرض کردم، چرا تفسیر میفرمایید اگر قرینه‌ای نباشد یعنی شعر بیاور؟ اگر به عبارت بنده دقت کنید عرض کردم: «آیا اگر بگویند مثل حافظ بیاور، و اصلا این سؤال مطرح نشود که از چه جهت مثل آن بیاور، درخواست و تحدی عبث و سفهی است؟ ظاهرا مشکلی ندارد، بلکه عرفی است، چرا؟ چون هویت مبهم ندارد، و تحدی به هویت او شده است، تا بعدا موازنه و محاجه صورت گیرد»، عرض کردم از حیثیت شعر نمیتوان غض نظر کرد، نه اینکه اگر قرینه نبود اساسا تحدی به شعریت باشد به تعبیر شما «وقتی به ما بگویند مثل دیوان حافظ بیاور؛ یعنی شعر بیاور»، خیر، تحدی به همین دیوان حافظ است که هویتش، که اصل ساری در شئوناتش هست هر چند جمیع حیثیات را هرگز ندانیم، قابل دسترسی برای همه افراد درگیر تحدی است، و لذا اگر کسی ادعا کرد که از حیث ادبیت و شعر و عرفان و.. مثل حافظ آوردم، مدافع حافظ که به نفس هویت تحدی کرده، در مقام محاجه میتواند بگوید دیوان حافظ در فال غوغا میکند، آیا آنچه تو آوردی میتوان با آن فال گرفت و جواب بدهد؟ (البته بنده مطلق فالگیری یا فالگیری به حافظ را نمیخواهم تایید کنم، لازم به گفتن نیست که دارم مثال میزنم)، ببینید چون تحدی به هویت شخصیتی دیوان حافظ بوده، هرگز نمیگوید که فالگیری چه ربطی به تحدی تو در مثل حافظ آوردن دارد؟ خیر، خود را محکوم میبیند چون تحدی یه نفس هویت است که ذات الشئون و الحیثیات است.

.



درباره این بحثی که درباره اقسام هویت برشمردید من فکر می کردم که این دقیقا چه ربطی به بحث دارد؟
یک نکته ای به ذهنم رسید ممنون می شوم که بفرمایید چقدر درست فهمیده ام


تا اینجای فرمایشات شما ما می توانیم لااقل این چند هویت را داشته باشیم:


۱. هویت کلی: مانند انسان بما هو انسان
۲. هویت شخصی جزیی: هویتی است که همواره در دستگاه مختصات زمان و مکان خاص مقید است؛ مانند شخص خارجی بدن زید (که از لحظه ای به دنیا می آید و تا زمانی خاص باقی است و بعد می پوسد و دیگر بدنی در کار نخواهد بود) مثال دیگر در فرمایش شما «اولین سخنرانی آقای زید»
۳. هویت شخصیتی: هویتی که اگرچه جزیی و به این جهت معین است اما در عین حال در دستگاه مختصات زمان و مکان خاص مقید نیست؛‌بلکه مرتب در مصادیق مختلف می تواند تجلی کند؛ که خود این بر دو قسم بود:
۳.الف. هویت شخصیتی پیشین: مانند اولین عدد زوج؛ (اگر می گفتیم عدد زوج یک مفهوم کلی بود؛ اما خود کلمه اولین آن را تعین جزیی می دهد؛ در عین حال اولا این تعین بعد از تحقق در عالم خارج نیست (لذا پیشین است) و ثانیا منحصر در یک مصداق در دستگاه مختصات زمان و مکان خاصنیست (مثلا وقتی من فهمیدم ۲ اولین عدد زوج است؛ مصداق ذهنی این دویی که من فهمیدم غیر از مصداق ذهنی این دویی است که شما فهمیدید)
۳.ب. هویت شخصیتی پسین: مانند اولین مقاله آقای زید؛ فرقش با «اولین سخنرانی آقای زید» این است که اولین سخنرانی وی کاملا در مختصات زمان و مکان خاص است اما اولین مقاله آقای زید اگرچه جزیی شده، اما در مختصات زمان و مکان خاص منحصر نشده لذا هم آن مقاله ای که آن روز روی کاغذش نوشت هم آنکه در روی کاغذ نشریه مربوطه در آن زمان خاص منتشر شد و هم آنکه شما الان از طریق فضای مجازی دانلودش می کنید و هم آنکه من آن را دانلود می کنم و ... همگی اینها مصادیق همان «اولین مقاله زید» هستند.

تفاوتش با هویت شخصیتی پیشین هم در این است که این واقعیت توسط شخص خاصی پایش به دار هستی باز شد؛ و کاملا ممکن بود که هیچگاه پایش به دار واقعیت باز نشود (مثلا اگر اصلا آقای زیدی وجود نمی داشت یا اگر او کاملا بیسواد می بود)


(در توضیحات فوق به طور خاص در مورد «هویت شخصیتی پیشین» تردید دارم که کاملا درست فهمیده باشم)


خوب؛ ثمره این بحث در بحث اعجاز چیست؟
آن که من فهمیدم این است که اساسا معجزه نمی تواند از قسم اول (هویت کلی) یا قسم۳.الف (هویت شخصیتی پیشین) باشد؛ زیرا معجزه قرار است دلیل بر صدق شخص معین باشد و باید توسط شخص خاص به دار وجود وارد شود؛
اما معجزات دو قسمند:
اغلب معجزات (شاید تمام آنها غیر از قرآن) هویت شخصی جزیی داشتند یعنی کاملا مقید به دستگاه زمان مکان خاص خود بودند لذا ما صرفا باید با إخبار دیگران از وقوع آنها مطلع شویم؛

اما قرآن هویت شخصیتی پسین دارد؛‌یعنی در عین اینکه پیامبر ص او را وارد دار وجود کرد اما همچنان آن هویت در مصادیق مختلف خود را متجلی می کند و لذا هرکس در هر زمان می تواند مصداقی از مصادیق خود آن را بیابد؛

آنگاه ثمره بحث این می شود که تحدیهای به سایر معجزات کاملا وابسته به زمان و مکان خاص می شد؛ یعنی مادام که مثلا حضرت موسی ع زنده بود و عصا را اژدها می کرد این تحدی کارکرد داشت (یعنی عده ای دیگر بیایند عصا را اژدها کنند ولی عصای موسی همه آنها را بر باد دهد) ولی بعد از رحلت حضرت موسی ع دیگر کارکرد تحدی خود را از دست می دهد (یعنی اگرچه خبر آن برای افراد خبر از یک واقعیت اعجازآمیز است اما دیگر کسی (مثلا یک ساحر) اگر مدعی شود که من هم می توانم مثل آن را بیاورم نمی توان وی را محکوم کرد) چنانکه امروزه براحتی می توان برای برخی معجزات حضرت عیسی ع (ابری الاکمه و الابرص) مثل آورد و این نقصی بر حضرت عیسی ع نیست زیرا او تحدی ابدی نکرده بود بلکه تحدی اش برای زمان خودش بود.
اما قرآن کریم چون هویتش هویت شخصیتی پسین است هر زمان می تواند کارکرد تحدی خود را داشته باشد؛ و لذا برای مثل آن آوردن، حتی نیازی نیست که سندیت آن به لحاظ تاریخی اثبات شود؛ یعنی همین چیزی که الان در دست عموم بشر به اسم قرآن موجود است کافی است برای اینکه افراد بخواهند مثلش را بیاورند؛ و با این توضیح وجه اینکه چرا تنها قرآن می تواند معجزه ختمیه قرار گیرد هم معلوم می شود


آنگاه آن بحثهای قبلی هم منطق خودش را پیدا می کند
یعنی چون هویت شخصیتی دارد اگر کسی فرضا یک کلام خیلی بلیغ آورد ما می گوییک قرآن علاوه بر بلاغت مثلا اخبار از غیب هم دارد که سخن تو ندارد؛ و ...

و آنگاه صرفه هم در همین فضا معنای خوبی پیدا می کند:
یعنی این هویت شخصیتی چنان است که هرکس از هر جهتی اقدام به آوردن مثل آن کند دیگرانی پیدا می شود که نشان دهند قرآن هم از همان جهت و هم لااقل به خاطر برخورداری از جهات متعدد دیگر به مراتب بالاتر از آن کلامی است که به عنوان مثل وارد گود شده است (چون خود قرآن بعینه در اختیار همگان هست؛‌برخلاف عصای موسی که دیگر خودش بعینه در اختیار همگان نیست)



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
... اما قرآن کریم چون هویتش هویت شخصیتی پسین است هر زمان می تواند کارکرد تحدی خود را داشته باشد؛ و لذا برای مثل آن آوردن، حتی نیازی نیست که سندیت آن به لحاظ تاریخی اثبات شود؛ یعنی همین چیزی که الان در دست عموم بشر به اسم قرآن موجود است کافی است برای اینکه افراد بخواهند مثلش را بیاورند؛ و با این توضیح وجه اینکه چرا تنها قرآن می تواند معجزه ختمیه قرار گیرد هم معلوم می شود
بسیار عالی! به سهم خودم از توضیحات شما لذت بردم، ای کاش افرادی مثل شما اینچنین بحث را بفهمند و پیش ببرند إن شاء الله تعالی



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

با سلام مجدد
من قبلا گفته بودم:



نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
تفکیک خیلی خوبی فرمودید
۱) صبغه شخصی اعجاز،
۲) صبغه اجتماعی تاریخی اعجاز،
۳) وجه نفس الامری اعجاز
...
فعلا هرچه فکر می کنم به نظرم می رسد اگر بپذیریم وجه نفس الامری اعجاز همان تدوین تکوین است؛ این وجه را هیچ راهی برای اینکه در مقام اثبات بتوان به خصم نشان داد نمی یابم. یعنی فعلا به نظرم این گونه می رسد که در مقام محاجه با خصم، اگر از افرادی است که دنبال حقیقت است بر وجه شخصی اعجاز اصرار ورزید و خداوند حتما شخص را هدایت خواهد کرد؛ و اگر از افراد لجوج و کافر به معای دقیق و قرآنی کلمه است (کسی که زیر بار حق نمی رود و در یک کلام: إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُون‏) آنگاه باید سراغ وجوه تاریخی اجتماعی اعجاز برویم تا اثر کلام وی در جامعه را خنثی کنیم؛‌یعنی سخنی بگوییم که عرف عقلا با ما همراهی کند و جامعه (نه فقط شخص) قبول کند که این معجزه است.

آیا درست فهمیدم؟

و آیا برای اثبات وجه نفس الامری هم راهی هست؟

این سوال را پاسخ ندادید؟
من در ذهنم این بود که اثبات معجزه بودن قرآن از حیث وجه نفس الامریش (که تدوین تکوین است) عملا امکان ندارد به این دلیل که ما هیچ راهی نداریم که بدانیم تدوین تکوین منطقا چگونه می تواند باشد که بعد بخواهیم بسنجیم و ببینیم حالا آیا قرآن تدوین تکوین هست یا نه.

اما الان وجهی در ذهنم آمد.
اولا از استدلال فوق استحاله درنمی آید. یعنی ما تاکنون راهی نداشته ایم که بدانیم تدوین تکوین منطقا چگونه می تواند باش؛ اما منطقا محال نیست که در آینده راهی پیدا شود.
بی‌نهایت بودن موجودات و واقعیات هم لزوما مانعی نیست زیرا امروزه براحتی در حوزه ریاضیات از نظمهای حوزه بی نهایتها بحث می کنند و ذهن توان تحلیل در حوزه بی نهایتها را هم دارد.
اما مساله اصلی تصویر دادن از چگونگی احتمال وقوع این نحوه اثبات کردن است که نکته ای به ذهنم رسید و ممنون می شوم در این باره نظر دهید
آن نکته این است که:


من از بحثهای قبلی شما در اینجا و در جاهای دیگر داشتید (بویژه آن بحثی که قبلا داشتید که فعلا مقام تصور بحث را از مقام تصدیق جدا کنیم و ابتدا (صرف نظر از قبول یا رد) ببینیم که نظر خود قرآن درباره خودش چیست)
به نظرم رسید که شاید وقتی تصور مساله روشن شود خود به خود ذهن به سمت تصدیقش حرکت کند. شبیه بسیاری از بحثهای فلسفی که گیر اصلی در تصور مساله است تا در تصدیقش؛‌و چون افراد درست تصور نمی کنند مخافت می کنند. یعنی اگر ما روی همین بیانات قرآن و اهل بیت درباره اینکه قرآن تدوین تکوین است تمرکز کنیم و مولفه های مختلف در بیانات ایشان را مرتب مرور کنیم کم کم خود این بیانات افق تبیین وجه اعجاز قرآن از این جهت را برای ما باز می کند.
در واقع یکی از مهمترین نکات در حوزه متون دینی که بشدت از آن غفلت می شود «لیثیروا لهم دفائن العقول» است. یعنی درست است که با عقل خود ابتدا نبوت و قرآن را می پذیریم اما این گونه نیست که بعد از پذیرش و غوطه ور شدن در معارف قرآن عقل ما با قبلش تفاوت جدی پیدا نکند. بلکه این غوطه ور شدن کم کم عقل را رشد می دهد و این عقل رشد یافته بتدریج استدلالهایی ناظر به واقعیت می یابد که تا وقتی این قدر رشد نکرده بود آنها را نمی یافت؛ و وقتی این استدلالها را یافت آنها را به ذهن عموم بشر عرضه می کند و چون آنچه یافته استدلالی بوده وجه استدلالی اش ذهن همگان را اقناع می کند.
یعنی همان چیزی که عملا در تاریخ فلسفه اسلامی رخ داد: بسیاری از بحثهایی که امروزه در فلسفه اسلامی تقریبا قریب به واضح و بدیهی شمرده می شود زمانی بشدت مردافکن بوده است. عقول افراد در پرتوی آموزه های قرآن و اهل بیت ع رشد کرد و به استدلالهایی رسید که اکنون وقتی بر ذهنها عرضه می شود فضای عمومی فلاسفه آن را می پذیرد اما پیش از آن شاید فقط معدودی از عرفا که فقط خودشان شهود کرده بودند آن را می پذیرفتند


در هر صورت؛ چه تقریر فوق را درست می دانید یا خیر؛ هنوز بشدت مایلم بدانم که آیا شما به این نوع استدلالها که بتوان اعجاز قرآن را در افق همین تدوین تکوین بودن به مخاطبان منصف نشان داد دست یافته اید؟


البته شما پاسخ این سوالم را ظاهرا در این فراز داده اید
نقل قول:

بنده معتقدم مثلا اعجاز ریاضی قرآن که نفس الامریت دارد، هنوز زمان آن نرسیده است، چه برسد به تدوین نگاشتی تکوین، که بغرنج‌ترین حیثیت این هویت است در حالی که خود نفس این هویت مورد تحدی است، و دسترس همه است.
ظاهرا این فرمایش شما معنی اش این است که تحلیل فوقی که بنده ارائه کردم درست است و خود شما اجمالا در ذهنتان این تبیین وجد دارد اما چون معدات بحث برای فضای عمومی آماده نشده به بیان آن اقدام نمی کنید
درست فهمیدم



(mahdi)
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Nov 2015
پاسخ‌ها: 1
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته

با توضیحی که عرض کردم جواب از این فرمایش شما معلوم میشود: «خوب، اگر این قرینه را جدی بگیریم آنگاه اشکال بنده جدی می شود. وقتی هنوز مخاطب قبول ندارد که این متن تدوین کل تکوین است این تحدی برایش چه وجهی دارد؟» لازم نیست که مخاطب این جهت را قبول داشته باشد، چرا؟ چون اصل هویت شخصیتی قرآن کریم در دسترس همه است، هر چند تا ابد تمام حیثیات واقعیه او را ندانیم، همینکه دسترسی به اصل هویت او داریم کافی است که بگوییم مثل این را بیاور، اگر نیاورد که تحدی ناجح است، و اگر آورد تازه اول موازنه است، و در این مرحله لایه به لایه، حیثیات واقعی که این هویت دارد، بررسی شده خود را نشان میدهد.

.
.
.
.

مهم در تبیین مقصود:
با ملاحظه آنچه گذشت، اگر شما بگویید یک کره مثل این کره در دست من بیاور، میتوانید به نفس هویت آن تحدی کنید، و اصلا کار نداشته باشید که این کره آنقدر دقیق است که هر نقطه روی سطح آن دقیقا میتواند مرکزیت داشته باشد، پس اگر کسی کره‌ای آورد و ادعا کرد مثل این است، آن وقت شما توضیح دهید و ابراز کنید که آیا هر نقطه کره تو بالدقه مرکزیت دارد؟ یا خیر، این شبه کره است؟ و همچنین اگر کره دقیق آورد، بگویید این کره من آلیاژ خاصی دارد که در گرما منبسط نمیشود، آیا تو چگونه است؟ و.. بخصوص وقتی انگیزه تحدی، هدایت و معرفت خداوند و سعادت آخرت و... باشد، یعنی نخواهد مخفی کاری کند، بلکه غیر از واقعیت اعجاز تدوین تکوین، بخواهد مخاطب را به سعادت برساند.

شاید سابقا عرض کردم که یکی از رموز حدیث ثقلین، همین ظهور انجاز تحدی قران کریم به دست امام معصوم ع است، البته گفتم که خداوند قدرت خود را غیر حکیمانه آشکار نمیکند، تدوین تکوین توسط کتاب، مشتمل بر قدرت فوق العادة است، آصف با یک حرف کتاب، تخت بلقیس را آورد، و لذا وقتی که حکمت الهی اقتضاء عقلایی کند، آن روز، روز این آیه است: و لو أن قرآنا سیرت به الجبال أو قطعت به الارض او کلّم به الموتی بل لله الامر جمیعا، آن روز ، روز ظهور رمز حدیث ثقلین است، چه کسی است که طوری قرآن را میداند که به دست او این آیه ظهور میکند؟
.


با این بیان تحدی کردن به یک امر پیشرفته و فوق العاده ، سهل و آسان خواهد بود و ارزش تحدی زیر سؤال می رود . چرا که هویت شخصیتی اشیاء ،همواره مجمع حیثیات بسیاری می باشد که شاید سر به بی نهایت بگذارد ، مخترع یک اثر فوق العاده ، می تواند تحدی کند به همین هویت شخصیتی شیء ، چرا که از حیثیات فراوان آن آگاهی دارد در حالی که دیگران اطلاعی ندارند . هیچ گاه شیئی کاملا شبیه آن ساخته نمی شود شیئی که مجمع جمیع حیثیات آن باشد خصوصا حیثیات شخصی آن . به هر حال سازنده می آید می گوید که فلان حیثیت را در نظر نگرفته بودید که من در نظر گرفته بودم و ناظرین هم می فهمند که این چیز ، کاملا مثل آن به حساب نمی آید .



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
با سلام مجدد
من قبلا گفته بودم:






این سوال را پاسخ ندادید؟
من در ذهنم این بود که اثبات معجزه بودن قرآن از حیث وجه نفس الامریش (که تدوین تکوین است) عملا امکان ندارد به این دلیل که ما هیچ راهی نداریم که بدانیم تدوین تکوین منطقا چگونه می تواند باشد که بعد بخواهیم بسنجیم و ببینیم حالا آیا قرآن تدوین تکوین هست یا نه.

اما الان وجهی در ذهنم آمد.
اولا از استدلال فوق استحاله درنمی آید. یعنی ما تاکنون راهی نداشته ایم که بدانیم تدوین تکوین منطقا چگونه می تواند باش؛ اما منطقا محال نیست که در آینده راهی پیدا شود.
بی‌نهایت بودن موجودات و واقعیات هم لزوما مانعی نیست زیرا امروزه براحتی در حوزه ریاضیات از نظمهای حوزه بی نهایتها بحث می کنند و ذهن توان تحلیل در حوزه بی نهایتها را هم دارد.
اما مساله اصلی تصویر دادن از چگونگی احتمال وقوع این نحوه اثبات کردن است که نکته ای به ذهنم رسید و ممنون می شوم در این باره نظر دهید
آن نکته این است که:


من از بحثهای قبلی شما در اینجا و در جاهای دیگر داشتید (بویژه آن بحثی که قبلا داشتید که فعلا مقام تصور بحث را از مقام تصدیق جدا کنیم و ابتدا (صرف نظر از قبول یا رد) ببینیم که نظر خود قرآن درباره خودش چیست)
به نظرم رسید که شاید وقتی تصور مساله روشن شود خود به خود ذهن به سمت تصدیقش حرکت کند. شبیه بسیاری از بحثهای فلسفی که گیر اصلی در تصور مساله است تا در تصدیقش؛‌و چون افراد درست تصور نمی کنند مخافت می کنند. یعنی اگر ما روی همین بیانات قرآن و اهل بیت درباره اینکه قرآن تدوین تکوین است تمرکز کنیم و مولفه های مختلف در بیانات ایشان را مرتب مرور کنیم کم کم خود این بیانات افق تبیین وجه اعجاز قرآن از این جهت را برای ما باز می کند.
در واقع یکی از مهمترین نکات در حوزه متون دینی که بشدت از آن غفلت می شود «لیثیروا لهم دفائن العقول» است. یعنی درست است که با عقل خود ابتدا نبوت و قرآن را می پذیریم اما این گونه نیست که بعد از پذیرش و غوطه ور شدن در معارف قرآن عقل ما با قبلش تفاوت جدی پیدا نکند. بلکه این غوطه ور شدن کم کم عقل را رشد می دهد و این عقل رشد یافته بتدریج استدلالهایی ناظر به واقعیت می یابد که تا وقتی این قدر رشد نکرده بود آنها را نمی یافت؛ و وقتی این استدلالها را یافت آنها را به ذهن عموم بشر عرضه می کند و چون آنچه یافته استدلالی بوده وجه استدلالی اش ذهن همگان را اقناع می کند.
یعنی همان چیزی که عملا در تاریخ فلسفه اسلامی رخ داد: بسیاری از بحثهایی که امروزه در فلسفه اسلامی تقریبا قریب به واضح و بدیهی شمرده می شود زمانی بشدت مردافکن بوده است. عقول افراد در پرتوی آموزه های قرآن و اهل بیت ع رشد کرد و به استدلالهایی رسید که اکنون وقتی بر ذهنها عرضه می شود فضای عمومی فلاسفه آن را می پذیرد اما پیش از آن شاید فقط معدودی از عرفا که فقط خودشان شهود کرده بودند آن را می پذیرفتند


در هر صورت؛ چه تقریر فوق را درست می دانید یا خیر؛ هنوز بشدت مایلم بدانم که آیا شما به این نوع استدلالها که بتوان اعجاز قرآن را در افق همین تدوین تکوین بودن به مخاطبان منصف نشان داد دست یافته اید؟


البته شما پاسخ این سوالم را ظاهرا در این فراز داده اید
ظاهرا این فرمایش شما معنی اش این است که تحلیل فوقی که بنده ارائه کردم درست است و خود شما اجمالا در ذهنتان این تبیین وجد دارد اما چون معدات بحث برای فضای عمومی آماده نشده به بیان آن اقدام نمی کنید
درست فهمیدم
بلی مطلب درستی به ذهن شما آمده است، و شاید تعبیر «لتعجبتم» در روایت اصول کافی که در پست دوم ذکر کردم ناظر به همین باشد که راه نفس الامری هست و دستیابی به آن توسط تعلیم معصوم علیه السلام ممکن است، نظیر «لیثیروا لهم دفائن العقول» برای خود قران کریم وارد شده:

النهاية في غريب الحديث والأثر (1/ 229)
ومنه الحديث «من أراد العلم فليثور القرآن» ... ومنه حديث عبد الله «أثيروا القرآن فإن فيه علم الأولين والآخرين» .
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط (mahdi) نوشته شده است نمايش نوشته
با این بیان تحدی کردن به یک امر پیشرفته و فوق العاده ، سهل و آسان خواهد بود و ارزش تحدی زیر سؤال می رود . چرا که هویت شخصیتی اشیاء ،همواره مجمع حیثیات بسیاری می باشد که شاید سر به بی نهایت بگذارد ، مخترع یک اثر فوق العاده ، می تواند تحدی کند به همین هویت شخصیتی شیء ، چرا که از حیثیات فراوان آن آگاهی دارد در حالی که دیگران اطلاعی ندارند . هیچ گاه شیئی کاملا شبیه آن ساخته نمی شود شیئی که مجمع جمیع حیثیات آن باشد خصوصا حیثیات شخصی آن . به هر حال سازنده می آید می گوید که فلان حیثیت را در نظر نگرفته بودید که من در نظر گرفته بودم و ناظرین هم می فهمند که این چیز ، کاملا مثل آن به حساب نمی آید .
معنای لغوی تحدی، مبارزه طلبی است، و صاحب مقاییس میگوید اصل معنا، سوق دادن و راندن به سوی چیزی است، و تحدی کننده دیگری را سوق میدهد و تشویق و تحریک میکند که به میدان او بیاید، و در کتب لغت تحدی برای قرائت قراء به کار رفته است، یعنی یک قاری وقتی نحدی میکرد میگفت هیچ کس نمیتواند مثل من قرائت قرآن کند.

بنابر این اصل تحدی، مطلبی عرفی است، و بر دو نوع است، تحدی جهتی و حیثی که ناظر به یک حیث خاص است، و تحدی به هویت که ناظر به خود هویت شیء است، مثلا ناشر دیوان حافظ میتواند به زیبایی خط دیوان که چاپ کرده تحدی کند، تحدی او فقط ناظر به حیثیت زیبایی خط است، و یا خود حافظ میتواند به فن شعر دیوان خود تحدی کند، یعنی فقط ناظر به جهت شعری دیوان او باشد، اما نوع دیگر تحدی که تحدی به هویت است نیز افراد زیاد میتواند داشته باشد، بلکه جمله معروف لا تکرار فی التجلي میگوید: اساسا هر چیزی تحدی به هویت خودش میکند! پس حافظ هم میتواند به هویت دیوان خودش تحدی کند، «به همین ملاک مثلا حافظ می تواند به دیوان خود تحدی کند همچنین مولوی به مثنوی خود و فردوسی به شاهنامه خود . حقیقتا در طول این همه سال چه قدر شعرائی بوده‌اند که خواسته‌اند مثل حافظ بسرایند ولی نشده است و دیوانی جای دیوان حافظ را نگرفته است».

نکته مهمی که اینجا هست اینکه سنخ تحدی به هویت، ارزش نیست، و نیز اختصاصی به تحدی قرآن کریم ندارد، یعنی هویت قرآن کریم است که اختصاص به قرآن دارد، نه اینکه تحدی به هویت، اختصاص به قرآن داشته باشد، بلی وقتی هویت قرآن، با پشتوانه علم خداوند متعال، تدوین تمام نفس الامر است، و این هویت با این خصوصیت، منحصر در قرآن است و اختصاص به قرآن دارد، پس تحدی به هویت قرآن هم یک تحدی منحصر به فرد است، نه اینکه اصل سنخ تحدی به هویت، منحصر به قرآن باشد.

و اما اینکه «هویت شخصیتی اشیاء ،همواره مجمع حیثیات بسیاری می باشد که...» پس مطلب صحیحی است، و اساس سنخ و نوع تحدی به هویت، قوامش به همین ملاحظات تحدی کننده است، و میتوان گفت: «به هر حال سازنده می آید می گوید که فلان حیثیت را در نظر نگرفته بودید که من در نظر گرفته بودم» اما فلان حیثیت اگر امتیاز به معنای برتری باشد میتواند در تحدی نقش ایفا کند، اما اگر صرفا یک امتیاز فلسفی باشد یعنی تنها این حیث با حیث دیگر فرق دارد، پس نمیتواند در تحدی مؤثر باشد، و نکته دیگر اینکه هر چند حیثیات هویت بسیار زیاد است اما مهم علم تحدی کننده به آنها و ملاحظه آنها است، و یا لااقل امکان آگاهی او پس از سنجش دو هویت است، یعنی حیث ممتاز دارای کمال، اطلاع بر آن در تحدی به آن، شرط است.

و نکته آخر اینکه مطابق معنای لغوی تحدی، ادعا و طلب کردن و تحریک دیگران بر اقدام به مثل، مقوم معنای تحدی است، یعنی هر چند حافظ میتواند به هویت دیوان خودش نحدی کند، اما اگر ادعایی نکرده و مبارز نطلبیده، پس اصلا تحدی صورت نگرفته است، و لذا در تفاوت معجزه با کرامت که شبیه هم هستند فرمودند که شرط معجزه ادعا است ولی شرط کرامت عدم ادعاست، یعنی تفاوت بشرط شیء و بشرط لا.

و حافظ هر چند میتواند به هویت دیوان خودش تحدی کند اما این غیر از جواب تحدی قرآن است، یعنی حافظ میتواند بگوید: مثل دیوان من بیاورید، اما اگر بگوید این دیوان من مثل قرآن است، آنگاه به تحدی قرآن پاسخ داده است، و واضح است که بین این دو فرق است، و هر دو محتاج ادعای خاص خود هستند، مثلا حافظ اگر بگوید مثل دیوان من بیاورید، کسی شک ندارد که سر تا پای حافظ کرنش در مقابل قرآن کریم است، تخلص خود را چرا حافظ گذاشته؟ آیا چه کسی شک دارد که حافظ یعنی کسی که تمام قرآن را از بر دارد؟ افتخار میکند و اساس نجات را حفظ قرآن میداند:

عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ ---- قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت

این یعنی چه؟ یعنی تایید عملی تحدی قرآن کریم، و همچنین سایر تحدی‌هایی که اصلا ربطی به جواب قرآن نداشته باشد، بلکه تحدی به هویت چیزی در حوزه خاص و منظور خاص باشد، آنها ارزش تحدی قرآن کریم را زیر سؤال نمیبرد.
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

یکی از آیاتی که بعضی آن را جزء آیات تحدی به حساب آوردند آیه ۸۲ سوره نساء است:

4|82|أفلا يتدبرون القرآن ولو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا

اما به آن اشکال شده که مثلا کتاب اصول هندسه اقلیدس، من عند غیر الله است اما هیچ اختلاف و تناقضی در آن کشف نشده است؟ و همچنین بسیاری از کتب کلاسیک و غیر کلاسیک که قرنها مورد کنکاش و بررسی انسانها بوده است، و در عین حال، اختلاف کثیر، در آنها دیده نشده است، پس چگونه این نیافتن اختلاف، میتواند نشانه اعجاز قرآن کریم باشد؟

صرف نظر از اینکه این آیه مربوط به تحدی هست یا خیر، و نیز صرف نظر از مباحث دقیق علمی که نوعا کتب علمی در طول تاریخ علم، با آن دست به گریبان هستند، حتی مثل اصول هندسه اقلیدس که یکی از بزرگترین شاهکار علمی بشر در اعصار و قرون بوده و هست، درگیر انواع دیگر هندسه و سازگازی خودش و قضیه ناتمامیت و... است،اما به هر حال اینها مربوط به این آیه نیستند، یعنی مقصود از این آیه، مطلبی غیر از جایگاه این کتب است.

دو ضمیر در این آیه به کار رفته که هر به «القرآن» برمیگردد و نقش مهمی ایفا میکند، یکی ضمیر مستتر در «کان» و دیگری ضمیر در «فیه» است، و حاصل مفاد آیه این میشود که باید در قرآن به عنوان کتابی که با شرائط خاص خود نازل شده، تدبر کنند تا ببینند که چنین کتابی با چنین شرائطی اگر از ناحیه غیر خدا بود، آنگاه وجود اختلاف کثیر در آن حتمی بود.

کتابی که یک نهضت اجتماعی آغاز کرده است، و طی ۲۳ سال در ضمن مناقشات و درگیری‌ها و جنگها، انواع موضوعات مختلف را ورود کرده است، و مهمتر از همه، یک نظام معرفتی و عقیدتی پایه‌گذاری کرده است که پشتوانه کلاس و درس و بحث و تدریس ندارد، چنین کتابی در عین حال خالی از تهافت و اختلاف باشد نمیتواند از ناحیه غیر خدا باشد.

بنابر این اگر این آیه مربوط به تحدی باشد، ناظر به کتب تعلیم و تعلم کلاسیک و نظیر آنها نیست، یعنی نمیخواهد به طور کلی بگوید که هر کتاب بشری، مشتمل بر تناقض است.
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سؤال دیگری در رابطه با اعجاز قرآن و تحدی قرآن مطرح میشود که اگر کسی کتابی مثل کتاب لائوتسه یا اوپانیشادها را که طرفداران فراوانی دارد به عنوان رقیب قرآن مطرح کند و بگوید مگر تحدی نشده؟ من این کتابها را به عنوان پاسخ تحدی قرآن میآورم، چه پاسخی میتوان داد؟

این سؤال خوبی است، و از دو جهت پربار است، یکی اینکه هر چند آورنده وداها یا اوپانیشادها یا کتاب تائوته‌چینگ خودش در میدان تحدی با قرآن نقشی ندارد و ادعا نکرده است اما چه مانعی دارد که دیگری در عصر ما یا سایر اعصار ادعا کند که اینها مثل قرآن است؟ و دیگر اینکه اینها کتابهایی بسیار قدیمی و با ریشه کهن هستند، و جایگاه خود را در طول قرنها و بلکه هزاره‌ها در بین بشر حفظ کردند، و همیشه مریدانی داشتند که سبب بقاء آنها بودند، و از این جهت تجربه خود را پس دادند که میتوانند مرد میدان مبارزه با تحدی قرآن قرار گیرند.

اما باید توجه کرد که:

اولا: یا اینها از کتب آسمانی که خداوند بر پیامبری نازل کرده میباشند، و یا ادعای نازل شدن از طرف خداوند ندارند، اگر از کتب آسمانی هستند پس نسبت قرآن با آنها مثل نسبت قرآن با تورات و انجیل است، یعنی قرآن با آنها از حیث انتساب به خدا و علم خدا تحدی نکرده است، بلکه اگر قرآن با انجیل مثلا تحدی کند، از حیث عین کلام خدا بودن یا نبودن(تصنیف حواریون)، و یا از حیث رموز دقیق تفاوت این دو کتاب آسمانی مثل اشتمال بر حروف مقطعه تحدی میکند، و اگر ادعای نازل شدن از طرف خدا ندارند پس به جای آنها کتابی که میتوانسته نقش آنها را به بهترین وجه انجام دهد اوستا است، چون به گفته متخصصین کتاب اوستا جمع و جور شده و شسته رفته آنهاست، و از طرفی به عنوان کتاب آسمانی هم میتواند مطرح شود، و همه شاهد هستیم که اوستا چقدر توانسته در میدان مثل قرآن بودن، نقش ایفا کند.

ثانیا: همانطور که قبلا عرض کردم وقتی تمام بشر با قرآن مواجه میشوند، چیزی که مثل تابلو در پیشانی قرآن خودنمایی میکند، مسأله حروف مقطعه است، فورا خود را نشان میدهد، و هر ناظری را انگشت به لب میکند که اینها چیست؟ و جالبتر اینکه در گامهای انجاز تحدی هر چه جلوتر میرویم نقش آنها پررنگ‌تر میشود.

ثالثا: قطع نظر از مقایسه مراتب عالیه معارف مطرح شده، چیزی که امتیاز قرآن است خیلی اهمیت پیدا میکند، یعنی کتابهایی بسیار قدیمی که قرنها قبل از قرآن در دست مردم بوده‌اند، نتوانستند کسانی را که با قرآن ضدیت داشتند و در صدد آوردن مثل برای قرآن بودند را ساپورت کنند، بلکه هر کدام در محدوده مردم بومی خود، ماندگار ماندند، و سبب بقاء آنها خود مردم همزبان آنها، و مردم همراه با نیاکان خود بودند، اما در مقابل آنها قرآن کریم، زبانش عربی است، اما توسط غیر عربها، به طور گسترده و با عشق و علاقه غیر قابل وصف، هم به صورت عربی و هم به صورت ترجمه به زبان دیگر، در طول تاریخ باقی مانده است، آیا انجیل با آن همه افراد معتقد به آن، چند نفر حافظ کل انجیل در تاریخ داریم؟ چند سند متصل برای اعتبار سنجی نسخه‌های آن داریم؟

و نکته پایانی اینکه اساس این سؤال بر فرض ادعای تحدی است، و جواب را قبلا عرض کردم که اگر میدان تحدی گرم شد، آن وقت است که زوایای امتیازات قرآن کریم، توسط جنود الهی، برای فشل ساختن مبارز تحدی، خود را نشان خواهند داد، ولی فعلا که صرف فرض است، و مبارز بالفعل در میدان تحدی وجود ندارد تا نقض تحدی کند.
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
سؤال دیگری در رابطه با اعجاز قرآن و تحدی قرآن مطرح میشود که اگر کسی کتابی مثل کتاب لائوتسه یا اوپانیشادها را که طرفداران فراوانی دارد به عنوان رقیب قرآن مطرح کند و بگوید مگر تحدی نشده؟ من این کتابها را به عنوان پاسخ تحدی قرآن میآورم، چه پاسخی میتوان داد؟

این سؤال خوبی است، و از دو جهت پربار است، یکی اینکه هر چند آورنده وداها یا اوپانیشادها یا کتاب تائوته‌چینگ خودش در میدان تحدی با قرآن نقشی ندارد و ادعا نکرده است اما چه مانعی دارد که دیگری در عصر ما یا سایر اعصار ادعا کند که اینها مثل قرآن است؟ و دیگر اینکه اینها کتابهایی بسیار قدیمی و با ریشه کهن هستند، و جایگاه خود را در طول قرنها و بلکه هزاره‌ها در بین بشر حفظ کردند، و همیشه مریدانی داشتند که سبب بقاء آنها بودند، و از این جهت تجربه خود را پس دادند که میتوانند مرد میدان مبارزه با تحدی قرآن قرار گیرند.

اما باید توجه کرد که:

اولا: یا اینها از کتب آسمانی که خداوند بر پیامبری نازل کرده میباشند، و یا ادعای نازل شدن از طرف خداوند ندارند، اگر از کتب آسمانی هستند پس نسبت قرآن با آنها مثل نسبت قرآن با تورات و انجیل است، یعنی قرآن با آنها از حیث انتساب به خدا و علم خدا تحدی نکرده است، بلکه اگر قرآن با انجیل مثلا تحدی کند، از حیث عین کلام خدا بودن یا نبودن(تصنیف حواریون)، و یا از حیث رموز دقیق تفاوت این دو کتاب آسمانی مثل اشتمال بر حروف مقطعه تحدی میکند، و اگر ادعای نازل شدن از طرف خدا ندارند پس به جای آنها کتابی که میتوانسته نقش آنها را به بهترین وجه انجام دهد اوستا است، چون به گفته متخصصین کتاب اوستا جمع و جور شده و شسته رفته آنهاست، و از طرفی به عنوان کتاب آسمانی هم میتواند مطرح شود، و همه شاهد هستیم که اوستا چقدر توانسته در میدان مثل قرآن بودن، نقش ایفا کند.

ثانیا: همانطور که قبلا عرض کردم وقتی تمام بشر با قرآن مواجه میشوند، چیزی که مثل تابلو در پیشانی قرآن خودنمایی میکند، مسأله حروف مقطعه است، فورا خود را نشان میدهد، و هر ناظری را انگشت به لب میکند که اینها چیست؟ و جالبتر اینکه در گامهای انجاز تحدی هر چه جلوتر میرویم نقش آنها پررنگ‌تر میشود.

ثالثا: قطع نظر از مقایسه مراتب عالیه معارف مطرح شده، چیزی که امتیاز قرآن است خیلی اهمیت پیدا میکند، یعنی کتابهایی بسیار قدیمی که قرنها قبل از قرآن در دست مردم بوده‌اند، نتوانستند کسانی را که با قرآن ضدیت داشتند و در صدد آوردن مثل برای قرآن بودند را ساپورت کنند، بلکه هر کدام در محدوده مردم بومی خود، ماندگار ماندند، و سبب بقاء آنها خود مردم همزبان آنها، و مردم همراه با نیاکان خود بودند، اما در مقابل آنها قرآن کریم، زبانش عربی است، اما توسط غیر عربها، به طور گسترده و با عشق و علاقه غیر قابل وصف، هم به صورت عربی و هم به صورت ترجمه به زبان دیگر، در طول تاریخ باقی مانده است، آیا انجیل با آن همه افراد معتقد به آن، چند نفر حافظ کل انجیل در تاریخ داریم؟ چند سند متصل برای اعتبار سنجی نسخه‌های آن داریم؟

و نکته پایانی اینکه اساس این سؤال بر فرض ادعای تحدی است، و جواب را قبلا عرض کردم که اگر میدان تحدی گرم شد، آن وقت است که زوایای امتیازات قرآن کریم، توسط جنود الهی، برای فشل ساختن مبارز تحدی، خود را نشان خواهند داد، ولی فعلا که صرف فرض است، و مبارز بالفعل در میدان تحدی وجود ندارد تا نقض تحدی کند.
.

ممنونم از توضیحات شما.
من با توجه به بحثهایی که قبلا فرمودید و نیز جملات اخیرتان محور اصلی جواب شما (که در همین نکته پایانی است) را این گونه فهمیدم:


وقتی کسی بخواهد تحدی کند باید بالفعل تحدی کند نه علی الفرض.
یعنی گاهی ما مساله تحدی را صرفا به عنوان یک مساله کلامی می بینیم و خودمان را در مقام مدافع می بینیم و می گوییم اگر کسی بالفرض چنین کند چه پاسخی بدهیم.
فرمایش اخیر شما می‌گوید این فرض همین که به فعلیت برسد فضا را تغییر می‌دهد و معلوم نیست این فرض به همان صورت مفروض بماند.

(شبیه خیلی مطالب فرضی دیگر که وقتی وارد فعلیت می شوند خیلی فضای بحث عوض می‌شود. مثلا ما قبل از انقلاب می گفتیم اگر انقلاب شود چنین و چنان می کنیم اما وقتی بالفعل انقلاب شد و مشکلات مسیر پیش آمد دیدیم موانع خیلی بیش از آن چیزی است که پی می بردیم و به خیلی از ادعاها نمی توان عمل کرد. این مثال فقط برای تقریب به ذهن بود. لطفا دوستان بحث را سیاسی نکنند)
اما وقتی وارد فضای بالفعل می شویم (یعنی واقعا کسی حتی به همین کتابها تحدی می کند) آنگاه آن مساله ای مطرح می شود که قبلا این طور توضیح دادید:


نقل قول:
الف: وقتی کسی ادعا کرد که مثل قرآن آورده، در اینجا دو نوع استدلال مترتب بر هم نیاز است:

۱- استدلال بر مثل بودن و تشابه آنچه آورده با قرآن، و در این مقام، استدلال بر عهده آورنده مثل است، اینگونه نیست که هر کس گفت «زید قائم»، بر مدافع قرآن لازم باشد که نشان دهد مثل قرآن نیست.

۲- استدلال بر مثل نبودن و عدم تشابه و امتیاز قرآن از چیزی که ادعای مثل بودن آن شده، و در این مقام، استدلال بر عهده مدافع قرآن است، و نکته آنست که هر چند هر دو نوع استدلال، نیاز است، اما مترتب بر هم هستند، یعنی ابتدا باید آورنده مثل توضیح دهد که از چه جهت و چگونه این مدعای او مثل قرآن است، و سپس مدافع قرآن توضیح دهد که امتیاز قرآن چیست، و چگونه مدعای او مثل قرآن نیست.
اینجاست که حتما مدافعان قرآن پیدا می شوند و نشان می دهند که از جهات متعدد، این چیزی که آورده شده، مثل قرآن نیست.


ثمره بحث حقیر اینجا ظاهر می شود که این اشکال ریشه در مواجهه کلامی ما داشته است
یعنی خودمان نشسته ایم و فرض کرده ایم که اگر کسی پیدا شود و این را مقابل قرآن بیاورد چه کنیم؟
در حالی که اگر پیدا شد و آورد آنگاه در مقام عمل کسانی پیدا می شوند و پاسخ می دهند
و این استدلال هم مصادره به مطلوب نیست؛ یعنی نگویید که از کجا معلوم چنین خواهد شد.
زیرا آنچه ما ادعا کردیم این است که «نمی توانید» و ان ادعای ما زمانی رد می شود که کسی بالفعل بتواند مثل بیاورد و مغلوب نشود.
اما ما ادعا نکردیم که فرضش را هم نمی توانید در ذهن بیاورید.
در واقع پاسخ فوق این است که:
اگر فرض می کنید ما که خودمان معجزه بودن قرآن را فهم کرده ایم (همان وجهه شخصی اعجاز) مطمئنیم و خیالمان راحت است که این فرض شما در فعلیت زمین می خورد؛ و ما را از این فرضها نترسانید. هروقت در فعلیت ما را زمین زدید حق با شماست؛ نه اینکه در مقام فرض ما را زمین بزنید.




آیا مطلب را درست فهمیدم؟


آن وقت نکته اولتان یعنی اینکه فرمودید


نقل قول:
اولا: یا اینها از کتب آسمانی که خداوند بر پیامبری نازل کرده میباشند، و یا ادعای نازل شدن از طرف خداوند ندارند، اگر از کتب آسمانی هستند پس نسبت قرآن با آنها مثل نسبت قرآن با تورات و انجیل است، یعنی قرآن با آنها از حیث انتساب به خدا و علم خدا تحدی نکرده است، بلکه اگر قرآن با انجیل مثلا تحدی کند، از حیث عین کلام خدا بودن یا نبودن(تصنیف حواریون)، و یا از حیث رموز دقیق تفاوت این دو کتاب آسمانی مثل اشتمال بر حروف مقطعه تحدی میکند، و اگر ادعای نازل شدن از طرف خدا ندارند پس به جای آنها کتابی که میتوانسته نقش آنها را به بهترین وجه انجام دهد اوستا است، چون به گفته متخصصین کتاب اوستا جمع و جور شده و شسته رفته آنهاست، و از طرفی به عنوان کتاب آسمانی هم میتواند مطرح شود، و همه شاهد هستیم که اوستا چقدر توانسته در میدان مثل قرآن بودن، نقش ایفا کند.

مناقشه در صغری بود که صغرای مناسبی انتخاب نشده


نکته دوم و سومتان یعنی اینکه فرمودید


نقل قول:
ثانیا: همانطور که قبلا عرض کردم وقتی تمام بشر با قرآن مواجه میشوند، چیزی که مثل تابلو در پیشانی قرآن خودنمایی میکند، مسأله حروف مقطعه است، فورا خود را نشان میدهد، و هر ناظری را انگشت به لب میکند که اینها چیست؟ و جالبتر اینکه در گامهای انجاز تحدی هر چه جلوتر میرویم نقش آنها پررنگ‌تر میشود.

ثالثا: قطع نظر از مقایسه مراتب عالیه معارف مطرح شده، چیزی که امتیاز قرآن است خیلی اهمیت پیدا میکند، یعنی کتابهایی بسیار قدیمی که قرنها قبل از قرآن در دست مردم بوده‌اند، نتوانستند کسانی را که با قرآن ضدیت داشتند و در صدد آوردن مثل برای قرآن بودند را ساپورت کنند، بلکه هر کدام در محدوده مردم بومی خود، ماندگار ماندند، و سبب بقاء آنها خود مردم همزبان آنها، و مردم همراه با نیاکان خود بودند، اما در مقابل آنها قرآن کریم، زبانش عربی است، اما توسط غیر عربها، به طور گسترده و با عشق و علاقه غیر قابل وصف، هم به صورت عربی و هم به صورت ترجمه به زبان دیگر، در طول تاریخ باقی مانده است، آیا انجیل با آن همه افراد معتقد به آن، چند نفر حافظ کل انجیل در تاریخ داریم؟ چند سند متصل برای اعتبار سنجی نسخه‌های آن داریم؟

پاسخی است که اگر بالفعل تحدی کردند با کمک آن بتوانیم به پاسخ برویم



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
آیا مطلب را درست فهمیدم؟
جز تشکر، کاری از دست من ساخته نیست، از توضیحات شما استفاده میکنم.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

وقتی که یک بحث از جهات مختلف پی‌گیری میشود، سبب میشود خلأهای موجود در فضای بحث پر شود، و فایده آن در وقت بروز اشکالاتی که از سر بی‌اطلاعی است، خود را نشان میدهد.

در این چند روز مکرر کلیپی را منتشر کردند که کسی میگوید: «این قرآن موجود، مال ۱۸۰ سال پس از پیامبر خدا ص است، روایت حفص از عاصم است، و حفص هم فاسق و دروغگو بوده است!»

چون فضای بحث ما فضای مراعات کامل ادب نسبت به افراد است، لذا عباراتی را نوشتم، اما حذف کردم، و بنا گذاشتم فقط جملات مشتمل بر مطالب علمی بنویسم.

تواتر که امری عرفی و عقلایی است و تمام بشر آن را میشناسند، انواعی دارد، و چون از سنخ عناصر منطق فازی است، پس قابل شدت و ضعف است، و با توضیحی که خواهم داد هر متدبر منصف، تصدیق میکند که تمام انواع تواتر برای قرآن کریم محقق است، و نام حفص فقط در یکی از انواع تواتر که تواتر تدوینی کلاسیک است، مطرح میشود.

نکته بسیار مهمی که در تواتر مطرح است، تواتر لفظی است که ساختارش طوری است که بالاترین نوع تواتر را به خود اختصاص میدهد، مثلا کسی که مواجه میشود که مفسرین میگویند در «ملک/مالک یوم الدین» در بین قراء سبعه دو قرائت است، یکی مالک و دیگری ملک، نفس رواج این اختلاف بین مسلمین از صدر اسلام تا کنون، میفهماند که در دو کلمه بعدی «یوم» و «الدین» اختلافی نبوده است، ببینید چگونه یک اختلاف در یک کلام که متشکل از اجزاء کلامی است سبب میشود که عناصر غیر مختلف فیه به بالاترین درجه تواتر برسند.

تواتر انواعی دارد:
۱- تواتر موضوعی
۲- تواتر اجمالی
۳- تواتر معنوی
۴- تواتر لفظی
۵- تواتر لفظی میدانی
۶- تواتر بخشی منطقه‌ای
۷- تواتر بین المللی
۸- تواتر عصری
۹- تواتر جیلی
۱۰- تواتر فراجیلی
۱۱- تواتر میدانی جیلی
۱۲- تواتر فراجیلی میدانی
۱۳- تواتر لفظی تجدیدپذیر شتابدار
۱۴- تواتر مدون غیر کلاسیک
۱۵- تواتر غیر مدون کلاسیک إقرائی
۱۶- تواتر مدون کلاسیک إقرائی
۱۷- تواتر مدون کلاسیک غیر إقرائی
۱۸- و...

اگر مثالهای عرفی و واضح این انواع تواتر را پیدا کنیم، علاوه بر وقوف بر دقت بحث، به رمز عدول یک متخصص فن قرائات و علوم قرآنی یعنی علامه ابن الجزری پی میبریم، ایشان در کتاب النشر میگوید من سابق (در کتاب منجد المقرئین) تواتر را شرط قرائت متعبره میدانستم، اما اکنون برایم واضح شده که تواتر شرط قرائت معتبر نیست و صحت سند کافی است! با ملاحظه انواع تواتر میفهمیم که این عالم متخصص، بین انواع تواتر سیر کرده است، زمانی ناخودآگاه به نوعی از تواتر توجه داشته و آن را وجدانا مییافته است، و زمانی دیگر با خبرویت بیشتر کلاسیک، تواتر دیگری برایش جلوه داشته، و ملاحظه کرده که شرط بودن چنین تواتری لازم نیست، اما امتیاز بین این تواترها نگذاشته است، و لذا بین دو نظر او تهافت واقعی نیست، و همانطور که عرض کردم اساسا تواتر عنصر منطق فازی است و از تشکیک و مراتب شدت و ضعف بسیار بهره‌مند است.

فعلا خلاصه مطلب را عرض میکنم تا تفصیلش بعدا اگر توفیق بوده إن شاء الله تعالی:

قرآن کریم در بدو نزول، از تواتر لفظی میدانی فوق شتابدار، برخوردار بوده است، چون به صورت عین الفاظ خودش بین طرفداران قرآن یعنی مسلمین و همچنین بین دشمنان اسلام یعنی کفار و مشرکین، منتشر میشد، و خیزش اجتماعی و نهضت دینی که نزول قرآن ایجاد کرده بود، برای طرفین ایجاد انگیزه میکرد تا الفاظ قرآن را یاد بگیرند و به اغراض مختلف آن را تکرار کنند.

همزمان با پیدایش این تواتر و موج شتاب‌دهنده آن، طبق دستور دینی اسلام، هر مسلمان باید قرآن را در شبانه روز در نمازهایش بخواند، و نیز فضیلت حفظ قرآن و قرائت آن در حالات مختلف شبانه روز، الفاظ قرآن را به صورت یک الفاظ مأنوس صغیر و کبیر و بچه و بزرگ و پیر و جوان مسلمان و حتی غیر مسلمان جلوه‌گر میساخت.

و قبلا توضیح دادم که چگونه قرآن کریم بر هفت حرف نازل شده است، و تعدد قرائات امری مطبوع و خوشایند جمیع مسلمین از عالم و عامی بوده است، و همه را قرآن و نازل شده از طرف خداوند متعال میدانستند، و لذا حافظ در شعر معروف خودش به حافظ بودن چهارده روایت افنخار میکند، آیا کسی به انباشتن ذهن خود از کلمات مردم که به عنوان کلام خدا جا زده باشند، افتخار میکند؟ آیا صدها مفسر عالی‌مقام عالم اسلام، کتب خود را از چیزهایی که سخن خدا نیست به عنوان تفسیر سخن خدا، پر میکنند؟ کلا و حاشا.

و مطالب بیشتر در این زمینه را بعدا اگر توفیق شد عرض میکنم، اما فعلا میخواهم از تضعیف حفص شاگرد عاصم سخنی بگویم، بیچاره حفص، رجالیون اهل سنت خودشان اعتراف میکنند که در قرآن و قرائت، شخص معتبر و راستگو است، ولی میگویند در حدیث ضعیف است و دروغگو است! و بعض علمای شیعه هم متاسفانه عبارات آنها را تکرار میکنند، ولی رمز اینکه حفص در حدیث دروغگو است شاید به حریت او برمیگردد، نزد اهل سنت هر شخصی که حاضر باشد کارهای منافقین را پس از پیامبر خدا ص ذکر کند و ملاحظه‌کاری نکند و برای مردم بگوید، او را به دروغگو بودن موسوم میکنند! تحقیق در حال حفص اهمیت دارد، شیخ طوسی او را در جمله اصحاب امام صادق ع ذکر میکند، و تبعا للبرقی با عنوان ابوعمرو البزاز در اصحاب امام باقر ع هم ذکر میکند که احد المحتملین است.

امام باقر ع:
رجال الطوسي، ص: 150
1669- 3 أبو عمرو البزاز. «2»
__________________________________________________
(2)- أبو عمر البزاز (خ ل)، عنونه البرقي في رجاله: 14 كما اثبتناه.

امام صادق ع:
رجال الطوسي، ص: 189
2323- 180 حفص بن سليمان، أبو عمر
الأسدي الغاضري المقري البزاز الكوفي أسند عنه. «1»
__________________________________________________
(1)- أبو عمرو (خ ل)، عنونه ابن حجر في التهذيب 2: 400، و ابن حبان في الضعاف: 1: 255، و فيهما: البزاز القاري، و قال في الثقات 6: 195: ان حفص المنقري غير حفص القاري البزاز.


محقق کتاب بحار، حدیثی را که حسین بن سعید اهوازی از ابوعمرو البزاز نقل میکند، در پاورقی توضیح میدهد که او حفص بن سلیمان شاگرد عاصم است، و بر فرض ثابت شدن این مطلب، دلیل واقعی اینکه میگویند حفص در حدیث دروغگو است مثل خورشید نمایان میشود:

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏6، ص: 189
32- ين، كتاب حسين بن سعيد و النوادر صفوان عن ابن مسكان عن أبي عمرو البزاز «1» قال: كنا عند أبي جعفر ع جلوسا فقام فدخل البيت و خرج فأخذ بعضادتي الباب «2» فسلم فرددنا عليه السلام ثم قال و الله إني لأحب ريحكم و أرواحكم و إنكم لعلى دين الله و دين ملائكته و ما بين أحدكم و بين أن يرى ما تقر به عينه إلا أن تبلغ نفسه هاهنا و أومأ بيده إلى حنجرته و قال فاتقوا الله و أعينوا على ذلك بورع.
__________________________________________________
(1) هو حفص بن سليمان الأسدى الكوفي الغاضرى- بمعجمتين- و هو حفص بن أبي داود القارى، صاحب عاصم، و يقال له: حفيص، أورده هكذا ابن حجر في ص 118 من التقريب و قال بعد ذلك: متروك الحديث مع إمامته في القراءة، من الثامنة، مات سنة ثمانين و له تسعون انتهى. و في هامش التقريب: و هو ثبت في القراءة عند ابن معين و أحمد، و متروك في الحديث عند البخارى و غيره، وثقه ثقة وكيع، قال الذهبي: هو في نفسه صادق غير أنه لم يتقين الحديث، قال حنبل بن إسحاق، عن أحمد قال: ما به بأس، و روى أبو علي الصواف، عن عبد الله، عن أبيه قال:
هو صالح اه. أقول: أورده الشيخ بالعنوان في أصحاب الصادق عليه السلام و قال: أسند عنه و أورده أيضا في باب الكنى من أصحاب الباقر عليه السلام.
.



(mahdi)
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Nov 2015
پاسخ‌ها: 2
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

اگر رمز تحدی قرآن کریم تکیه آن بر تدوین تکوین بودن آن می باشد همانطور که فرمودید :

نقل قول:
مکرر در اینجا و غیر اینجا عرض شد، که رمز تحدّي قرآن کریم به اینکه اگر خلائق جمع شوند نمیتوانند مثل قرآن بیاورند، این است که قرآن، تدوین تکوین است، اما گاهی تصور میشود که منظور از تکوین، ابعاد ثلاثة به اضافه بعد چهارم تی در ازل و ابد زمانی، و وقائع فیزیکی پدیدار شده در دار دنیا است.

اما این تصور ناصحیح، بسیار ذهن را دور میبرد، بلکه خراب میکند، منظور از تکوین، تکوین به معنای اعم است، یعنی تمام بستر نفس الامر، از حقائق و وقائع دنیویه و اخرویه، در قرآن کریم به علم الهي، تدوین یافته است.
و همچنین فرمودید :

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته

نکته اصلی که میخواهم عرض کنم اینکه تحدی قرآن کریم در مقابل جن و انس، یک تحدی لایه‌ای است، تحدی، یک رمز اصلی و لایه مرکزی دارد، و آن اصل است، تحدی به هویت شخصیتی قرآن کریم است، اما از آنجا که هویت شخصیتی، شئون بسیار زیادی دارد، این تحدی اصلی و مرکزی، خود را در لایه‌های دیگر هم نشان میدهد.

در چند پست قبلی عرض کردم که وقتی قرآن جن و انس را دعوت میکند که همکاری کنند و پشت در پشت یکدیگر بیایند تا مثل قرآن بیاورند، تمام هویت قرآن را مورد تحدی قرار میدهد، یعنی تحدی را متوجه لایه مرکزی و اصلی میکند:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا
ترجمه کاویانپور:
بگو، اگر انسانها و جنيان همه جمع شوند و بخواهند نظير اين قرآن را بياورند، هرگز نمیتوانند نظير آن را بياورند، هر چند به همديگر كمك كنند.

در این آیه از یک واقعیت سخن میگوید، اما در بعض آیات دیگر که با مخاطب محاجة میکند، هر چند نام از سوره میبرد اما آن را مقدمه اشاره به رمز اصلی تحدی قرار میدهد:

11|13|أم يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، فإلم يستجيبوا لكم فاعلموا أنما أنزل بعلم الله وأن لا إله إلا هو فهل أنتم مسلمون
ترجمه كاويانپور، ص: 223
يا اينكه مى‏گويند: (قرآن) ساخته و پرداخته خود اوست. بگو، پس شما هم با كمك كسانى كه توانايى دارند (و اهل علم و دانشند) ده سوره نظير آن ساخته‏‌ها را بدون وحى خدا بياوريد، اگر شما راست مى‏گوييد. (13) و اگر آنها نتوانستند جواب شما را بدهند، بگو، پس بدانيد كه (اين كتاب) تنها بعلم خدا نازل شده است و بدانيد جز او هيچ معبودى نيست. با اينحال آيا شما اسلام را خواهيد آورد؟ (14)

به فاء «فاعلموا انما انزل بعلم الله» دقت کنید، میفرماید اگر نتوانستید پس بدانید که این به علم خدا نازل شده، خدا و علم خدا، یعنی چه؟ یعنی جن و انس و... همگی جمع شوند، مخلوق هستند، خدا نیستند، مبدء تکوین نیستند، احاطه به همه چیز ندارند، پس نمیتوانند مثل قرآن که آیینه تمام نمای علم خدا و مبدء مطلق است بیاورند، پس قرآن از آن حیث که هویتش، تدوین تمام تکوین است، مورد تحدی است، نه اینکه مثلا فصاحت و بلاغتش محور تحدی باشد.

.
اگر بگوییم که تحدی به جمیع شئون قرآن کریم است لازم می آید که بعضی شئون آن -از جمله همین جنبه های تدوین تکوین بودن آن - قابل اثبات و تفهیم برای افراد عادی جامعه نباشد . در این صورت فی الجمله تحدی به چیزی شده است که قابلیت انجاز ندارد . و این خلاف فهم عرفی و عقلائی از آیه شریفه است . آیه شریفه به چیزی تحدی می کند که قابلیت نشان دادن و تبیین کردن داشته باشد . این قرآن که در مقابل خصم به آن تحدی شده است چیزی جز همین الفاظ نبوده است . عرفا و عقلائا تحدی به شیئی صورت می گیرد که در معرکه ی جدال علمی نمایان و آشکار است . برای مثال حافظ می تواند به دیوان خود که در دست همه هست و کاملا معلوم است تحدی بکند . آنچه در زمان نزول آیات مورد توجه بوده است همین قرآنی بوده است که در قالب لفظ حضرت قرائت می فرمودند پس عرفا تحدی به همین قرآن است از این رو همین قرآن ملفوظ باید فی نفسه دارای جهات اعجاز باشد . باید انجاز تحدی به همین الفاظ قابل تفهیم و اثبات برای خصم و مردم دچار شبهه باشد . در حالی که جهاتی که در حروف مقطعه هست و تدوین نگاشتی تکوین می باشد شاید نزد مردم آن زمان قابل اثبات و تبیین نبوده باشد . اثباتی که آشکارا کاشف از تأثیرات و معانی و ذوالنشانه های حروف مقطعه باشد .
آیا آیات تحدی این غرض را دارند که مثل قرآن را بیاورید و چون ادعای ما این است که این کتاب مشتمل بر جهاتی است که نمی دانید و ظرفیت فهمش را هم ندارید پس نمی توانید مثلش را بیاورید . آنها هم در مقابل می توانند بگویند که ما اساسا این ادعا را قبول نداریم و چون در جهات قابل فهم هم امکان آوردن مثل وجود دارد به نحوی که حتی خود شما قبول دارید(امکانش را ). می گویند: پس قرآن قابل مقابله به مثل هست ، پس معجزه نیست. اساسا معجزه از جهت حکمت الهی مناسبت دارد که آنچه ارائه شده است ، فی نفسه ، قابل فهم و مواجهه عینی باشد و خود آن به تنهایی امری ورای قدرت بشر بوده باشد .


نقل قول:
مهم در تبیین مقصود:
با ملاحظه آنچه گذشت، اگر شما بگویید یک کره مثل این کره در دست من بیاور، میتوانید به نفس هویت آن تحدی کنید، و اصلا کار نداشته باشید که این کره آنقدر دقیق است که هر نقطه روی سطح آن دقیقا میتواند مرکزیت داشته باشد، پس اگر کسی کره‌ای آورد و ادعا کرد مثل این است، آن وقت شما توضیح دهید و ابراز کنید که آیا هر نقطه کره تو بالدقه مرکزیت دارد؟ یا خیر، این شبه کره است؟ و همچنین اگر کره دقیق آورد، بگویید این کره من آلیاژ خاصی دارد که در گرما منبسط نمیشود، آیا تو چگونه است؟ و.. بخصوص وقتی انگیزه تحدی، هدایت و معرفت خداوند و سعادت آخرت و... باشد، یعنی نخواهد مخفی کاری کند، بلکه غیر از واقعیت اعجاز تدوین تکوین، بخواهد مخاطب را به سعادت برساند.

شاید سابقا عرض کردم که یکی از رموز حدیث ثقلین، همین ظهور انجاز تحدی قران کریم به دست امام معصوم ع است، البته گفتم که خداوند قدرت خود را غیر حکیمانه آشکار نمیکند، تدوین تکوین توسط کتاب، مشتمل بر قدرت فوق العادة است، آصف با یک حرف کتاب، تخت بلقیس را آورد، و لذا وقتی که حکمت الهی اقتضاء عقلایی کند، آن روز، روز این آیه است: و لو أن قرآنا سیرت به الجبال أو قطعت به الارض او کلّم به الموتی بل لله الامر جمیعا، آن روز ، روز ظهور رمز حدیث ثقلین است، چه کسی است که طوری قرآن را میداند که به دست او این آیه ظهور میکند؟
با لحاظ این مقدمه که تدوین نگاشتی تکوین امری است که خواص می فهمند و فهم آن هم نیاز به خلوص و استقرار در مراتب عالیه کمال دارد ، ابهامی به ذهن می آید که مرتبط با اشکال مهم نظریه صرفه است که مطرح فرموده اند . ابهام از این قرار است که : وقتی تکیه قرآن به این امور « غیر قابل تفهیم برای عموم» هست .پس حتما اگر هم کسی در طول این مدت 1400 سال چیزی آورده باشد که در جهات قابل فهم و تبیین، نظیر قرآن کریم بوده باشد به هر حال از ناحیه مسلمانان و غیر آنها مورد پذیرش قرار نمی گیرد . می گویند که در فلان جهاتی که قابل تفهیم نیست قرآن برتر و متمایز است . پس به وسیله ی مسلمانان آنچه او آورده بود مردود می شد . خصم همواره می تواند بگوید که شاید آنچه آورده بودند از همین باب بوده و به همین جهت مردود شمرده شده و کنار گذاشته شده است . قضیه « لو کان لبان » را بسیاری از جوانان امروزی قبول ندارند چون که در ذهنشان احتمال مخفی کردن و محو کردن پررنگ است خصوصا با لحاظ بستر تحدی و محیط و مناطق اسلامی که قریب به 1400 سال است تحت سلطه ی مسلمانان است .


برای جوانان نیازمند امری روشن تر هستیم . آیا عدم تذکر نظریه صرفه و اتکاء به وجوه و شئونات قابل تبیین و اثبات قرآن کریم و سان دادن آن ها مفید تر نیست ؟ چه مانعی دارد که تحدی به همین هویت ذات الشئون باشد اما شئونی که قابل اثبات و تبیین بوده باشد . چیزی که ارتباط آن با الفاظ قرآن به صورت کاملا بیّن هویدا گردد . و با همین امر ، بحث اعجاز سر می رسد چرا که شئون قابل تبیین قرآن خود به حدی است که بشر نمی تواند کلامی با لحاظ همه آن ها بیاورد . واضح است که جهات معرفتی و بیانات عالیه معارفی قرآن کریم ، 1400 سال ذهن نوابغ علم و معرفت را به خود مشغول کرده است . هنوز هم به عمق بیانات قرآن کریم نائل نشده اند و پس از این همه سال هنوز هم تفاسیری از آیات بیان می شود که حاوی نکات نابی است که از باطن عمیق محتوائی قرآن کریم خبر می دهد .
تدوین نگاشتی تکوین امری است که منکر آن نیستیم و حقیقت قرآن کریم است ولی چیزی است که در نفس نبی یا ولی محقق است و غیبوبتی دارد که خود محتاج است به اعجازی مثل شفا دادن با حروف مقطعه یا بیان امور آینده بواسطه آن ها و یا سیر جبال و امثال ذلک، و با این معجزات تازه «تدوین تکوین بودن » اثبات می شود. خود نیازمند معجزه ایست ، پس نمی تواند خود آن فی نفسه معجزه به معنای کلاسیک باشد .



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,077
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط (mahdi) نوشته شده است نمايش نوشته
اگر رمز تحدی قرآن کریم تکیه آن بر تدوین تکوین بودن آن می باشد همانطور که فرمودید :

و همچنین فرمودید :

اگر بگوییم که تحدی به جمیع شئون قرآن کریم است لازم می آید که بعضی شئون آن -از جمله همین جنبه های تدوین تکوین بودن آن - قابل اثبات و تفهیم برای افراد عادی جامعه نباشد . در این صورت فی الجمله تحدی به چیزی شده است که قابلیت انجاز ندارد . و این خلاف فهم عرفی و عقلائی از آیه شریفه است.....
با تشکر وافر از اینکه بحث را پی گرفتید، و مطالب خوب افاده فرمودید، بنده هم در حد ذهن ناتوان خودم برای پیشرفت بیشتر بحث، کلماتی عرض میکنم.

فرمودید:
«اگر بگوییم که تحدی به جمیع شئون قرآن کریم است لازم می آید که بعضی شئون آن -از جمله همین جنبه های تدوین تکوین بودن آن - قابل اثبات و تفهیم برای افراد عادی جامعه نباشد»

فرق بسیار است بین اینکه بگوییم تحدی به جمیع شئون قرآن کریم است و اینکه بگوییم تحدی به هویتی است که دارای جمیع شئون ذاتیه خودش است، و مقصود بنده دومی است، و اگر عبارتی موجب ایهام اول شده است، اشتباه از بنده بوده است.


فرمودید:
«آیه شریفه به چیزی تحدی می کند که قابلیت نشان دادن و تبیین کردن داشته باشد . این قرآن که در مقابل خصم به آن تحدی شده است چیزی جز همین الفاظ نبوده است.»

شما خودتان شک ندارید از اینکه میگویید: «جز همین الفاظ نبوده» مقصودتان نفس اصوات بدون معانی و معارف آنها نیست، و در فرمایش شما اصلا روی نکته‌ی لایه‌ای بودن تحدی، تاکید نشده است، یعنی اگر این عبارت بنده تاکید نشود بحث سر نمیرسد:

«تحدی، یک رمز اصلی و لایه مرکزی دارد، و آن اصل است، تحدی به هویت شخصیتی قرآن کریم است، اما از آنجا که هویت شخصیتی، شئون بسیار زیادی دارد، این تحدی اصلی و مرکزی، خود را در لایه‌های دیگر هم نشان میدهد.»
نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
نکته اصلی که میخواهم عرض کنم اینکه تحدی قرآن کریم در مقابل جن و انس، یک تحدی لایه‌ای است، تحدی، یک رمز اصلی و لایه مرکزی دارد، و آن اصل است، تحدی به هویت شخصیتی قرآن کریم است، اما از آنجا که هویت شخصیتی، شئون بسیار زیادی دارد، این تحدی اصلی و مرکزی، خود را در لایه‌های دیگر هم نشان میدهد.


فرمودید:
«آنچه در زمان نزول آیات مورد توجه بوده است همین قرآنی بوده است که در قالب لفظ حضرت قرائت می فرمودند پس عرفا تحدی به همین قرآن است از این رو همین قرآن ملفوظ باید فی نفسه دارای جهات اعجاز باشد.»

در این جهت با هم شریک هستیم که همین قرآن ملفوظ باید دارای جهات اعجاز باشد، و اتفاقا اصل مقصود من اثبات اعجاز برای همین قرآن ملفوظ است، و سابق عرض کردم:
نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
وقتی میگوییم قرآن چیست؟ نه میتوانیم از حیثیت لفظ بودن قرآن صرف نظر کنیم و نه از حیثیت مفاهیم و معانی قرآن عبور کنیم، همانطور که عرض کردم همه را با هم به عنوان یک کل باید در نظر بگیریم.

و وقتی از حیثیت لفظ بودن قرآن سخن میگوییم، فورا سر و کار ما با حروف است، ...

اما ابتدا باید ببینیم «ملفوظ» یعنی چه؟ آیا اگر فرض بگیریم پیامبر خدا ص سوره مبارکه کوثر را مینوشتند و اصلا قرائت نمیکردند، آنچه شما میگویید محقق نمیشد؟ به گفته شما حتما باید قرائت میفرمودند تا بتوان تحدی کرد؟ الفاظ، طبایع دارند که آنها نقش اصلی در هویت بخشیدن به قران کریم دارند، و لذا ابتدا بحث را بر سر هویات شخصیتی پسین بردم تا ثمراتش در ادامه نمودار شود.

ما با تحریک لسان، فردی از کاف مثلا تولید میکنیم، اما اصلا قدرت نداریم تا نفس طبیعت حرف کاف را تولید و تلفظ کنیم، و طبیعت کاف است که وجود لفظی صوتی دارد، و وجود کتبی منقوش دارد، و وجود ذهنی متصور دارد، و وجود.... اما همه این وجودها متفرع بر این است که عقل، طبیعت کاف را درک کرده است، طبیعت را عقل دارد و سپس فردی از آن را ایجاد کند، به انواع وجودات لفظی و کتبی و...


فرمودید:
«قضیه « لو کان لبان » را بسیاری از جوانان امروزی قبول ندارند چون که در ذهنشان احتمال مخفی کردن و محو کردن پررنگ است خصوصا با لحاظ بستر تحدی و محیط و مناطق اسلامی که قریب به 1400 سال است تحت سلطه ی مسلمانان است .»

بخشی از مطالب این بخش را نوشتم و تاخیر افتاد، ان شاء الله عرض میکنم.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,077
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط (mahdi) نوشته شده است نمايش نوشته
قضیه « لو کان لبان » را بسیاری از جوانان امروزی قبول ندارند چون که در ذهنشان احتمال مخفی کردن و محو کردن پررنگ است خصوصا با لحاظ بستر تحدی و محیط و مناطق اسلامی که قریب به 1400 سال است تحت سلطه ی مسلمانان است .
به گمانم برای جوان امروزی قضیه کاملا بر عکس است، چون اطلاعاتی را که جوان دیروزی باید مدتها صبر میکرد تا بدان دست یابد، جوان امروزی در چند لحظه به همه آنها میتواند دسترسی داشته باشد، و اینکه احتمال مخفی کردن و محو کردن در ذهن پررنگ باشد، اختصاصی به جوان امروز و دیروز ندارد، تفاوت این است که با سرعت دستیابی به اطلاعات، به سرعت میتواند قضاوت کند که مخفی و محو شده است یا خیر؟

خاطره فراموش نشدنی از کتاب ریاضیات دهه ۵۰ دارم، برای ما دانش‌آموزان مقطع راهنمایی، چنین وانمود میکردند که ایرانیان در تحت سلطه عجیب اعراب بودند، و ناچار بودند کتابهای علمی خود را به زبان عربی بنویسند! برای من در آن زمان، سنجش صحت این مقال، زمان‌بر بود، اما امروزه با چند لینک مستند ساده میتوان صحت و سقم آن را محک زد.

این عبارت کتاب ریاضی سوم راهنمایی دهه پنجاه صفحه ۲۵۵ است:
نقل قول:
سهم کشور ما در پیشرفت ریاضیات
ریاضیات در کشور ما سابقه‌ای طولانی دارد، از آثار ریاضیدانان دوران پیش از اسلام آثار کمی به جا مانده و در باره آنها نیز هنوز مطالعه کافی و دقیق نشده است
پس از اسلام در قرنهای اول و دوم ایرانیان خود را با شرایط جدید تطبیق می دادند و تمام زیرکی و هوشمندی آنان در راه دفع تسلط بیگانه و حفظ قومیت ایرانی متمرکز شده بود
شکوفایی دانش ایرانی ، پس از يك ركود موقت ، از قرن سوم هجری آغاز گشت وسهم ریاضیدانان در این رهگذر چشمگیر و باعث افتخار است.
در اینجا به يك نكته مهم اشاره می کنیم که خارجیان در تاريخهای علوم یا در فرهنگنامه هایی که نوشته اند ، اگربه سهم ملل مشرق در پیشرفت علوم توجهی کرده باشند ، دانشمندان ایرانی و از جمله ریاضیدانان ایران را در زمره دانشمندان ممالک اسلامی ، یعنی کشورهایی که دین اسلام را پذیرفته بودند و گاه نیز جزو دانشمندان عرب به شمار آورده اند . و این شاید بدان سبب بوده است که ریاضیدانان ایرانی ناچار بوده اند آثار خود را به زبان عربی بنویسند. اکنون که روز به روز گذشته تاریخ علم روشن تر می شود آشكار می گردد که در میان ملتهایی اکه کشورهای اسلامی را تشکیل می دادند سهم ایران در پیشبرد دانش ریاضی بشر بیش از همه بوده است و این نیز یکی دیگر از دلایل افتخار ما به ایرانی بودن است .
برای نوجوانی که در ابتدای زندگی است خیلی این تعبیر «دفع تسلط بیگانه» و «ریاضیدانان ایرانی ناچار بودند آثار خود را به عربی بنویسند» تاثیرگذار است که با خود بیندیشد بیچاره دانشمندان ایرانی چه روزگاری گذراندند! اما توضیح بیشتر را چون خیلی مربوط به این تاپیک نیست، در تاپیک «ارزیابی پتانسیل بقاء» ادامه میدهم.
.