بسم الله الرحمن الرحیم

تحریر بسیار عالی طبرسی در مقدمه مجمع از کلام شیخ در مقدمه تبیان

فهرست مباحث علوم قرآنی
کلمات شیخ طوسي قده در باره قراءات
التبیان-الشیخ الطوسی-وجوه القراءات-کلهاحق-کلهاصواب
آیا شیخ طوسي قده تواتر قراءات را انکار کرده است؟-بررسی مقدمه تبیان و مجمع
کلمات امین الاسلام طبرسي قده صاحب مجمع در باره قراءات
دفاع بی نظیر صاحب مجمع البیان از ابوعمرو بصری و اینکه به هیچ وجه اجتهاد در قرائت نمیکند
قراء اصحاب معصومین علیهم السلام
علم قراءات در میان علمای شیعه
قرائات در تفاسیر متقدم بر التبیان
سبعة أحرف به معنای انواع ممکن در اختلاف قرائت-اصلح الوجوه-أملح
مصداق سخن شیخ طوسي قده در مقدمه تبیان-قرائت ملک و مالک، حرف واحد است
«حرف واحد» دافع «سبعة أحرف» أعداء الله-«حرف واحد» جزء «سبعة أحرف» أصلح الوجوه نزد شیخ طوسي قده
قطب راوندی-فقه القرآن-علی مذهبنا-نعمل بالقراءتين
روایت القرآن واحد نزل من عند واحد و لکن الاختلاف یجیء من قبل الرواة
ابن شهرآشوب-امیر المؤمنین ع اعلم الناس بوجوه القراءات
رجوع جمیع قراء سبعة الی أمیر المؤمنین علیه السلام
شرح حال الفضل بن الحسن بن الفضل الطبرسي(000 - 548 هـ = 000 - 1153 م)
مقاله بررسی کلام شیخ الطائفه ره در تبیان در مورد تعدد قرائات

************
شاهد خوب ارسال فرمودند در اینجا: کلمات سید مرتضی قده در باره قراءات

فصل الکلام من السید المرتضی-الطرابلسیات الاولی-وجوب احداث خداوند تمام قراءات را دفعة یا تدریجا

هماهنگی کلام سید مرتضی که احداث همه قراءات دفعة واحدة بوده با کلام شیخ و طبرسی که همه قراء‌ات حق و صواب است با ارجاع صریح طبرسی به طرابلسیات
************


جناب شیخ الطائفة قده در مقدمه تبیان مطلب راجع به قراءات و سبعة احرف را طوری بیان کردند که کسی که مباحث مربوطه را میداند متوجه میشود اما کسی که فضای مطلب دستش نیست ممکن است اشتباه برداشت کند، و لذا مرحوم طبرسی قده در مقدمه مجمع، ترتیب مطلب شیخ را تغییر دادند و یک تحریر جدید بسیار عالی کردند که مقصود شیخ قده کاملا واضح میشود، و قبل از آن در مقدمه کتاب هم اشاره به این میکنند و نیز تمهید بحث قراءات را با اضافه کردن مطالبی که فضای بحث را آماده میکند، و این تحریر مقدمات تمام مطالبش در عصر شیخ الطائفه متداول بوده و خود طبرسی شاگرد پسر شیخ بودند:

۱- ابتدا پس از تجلیل از تفسیر تبیان، تصریح میکنند که ترتیب مطالب در بعض مواضع تبیان به گونه‌ای است که مراد معلوم نمیشود: «وأدى الألفاظ في مواضع من متضمناته قاصرة عن المراد، وأخل بحسن الترتيب، وجودة التهذيب» و لذا در بحث قراءات، کلام تبیان را تحریر جدید کردند و ترتیب بسیار عالی و نظم روشن دادند.

۲- سپس در فن دوم از مقدمه، قبل از اینکه مطلب شیخ قده را در باره قراءات و حدیث حرف واحد و سبعة احرف مطرح کنند، زمینه بحث قراءات را به خوبی بیان میکنند، کلمه «امصار» در عبارت ایشان برای آگاهان به علوم قرآنی، مفهوم کاملا آشنایی دارد: «الفن الثاني: في ذكر أسامي القراء المشهورين في الأمصار، ورواتهم: أما المدني: فأبو جعفر...»، این قراء بزرگ نماینده قرائت رایج مسلمین در شهرهای پنجگانه هستند که عثمان برای هر کدام مصحف فرستاده است، مدینه، مکه، کوفه، بصره، شام، و سپس طرق روایت و استاد و شاگرد هر قاری مشهور را به تفصیل بیان میکنند تا معلوم باشد که قراءات در یک سلسله استاد و شاگرد قرار دارد، و محورش بر نقل و استماع از استادی است که با خبرویت تام میتواند نمایندگی قرائت مصر را عهده‌دار شود، و اگر قرائت مثلا به نافع نسبت داده میشود معنایش هرگز نسبت قرائت به شحص او نیست، بلکه منظور قرائت اهل مدینه است، و لذا در مقدمه مجمع غیر از اینکه در ابتدا قراءات را مدنی و مکی و کوفي و بصري و شامی نامیدند، علاوه تصریح به کلمه «اهل» کردند در آنجا که اجتماع کنند: «وإذا اجتمع أهل مكة والمدينة قيل حجازي»، آیا تعبیری روشن‌تر از این ممکن است که قرائت مال قاری خاص نیست بلکه مال اهل یک منطقه است؟ (قرائت مکي ابن کثیر شاهد قوي بر اینکه قراءات پشتوانه مردمی دارد).

۳- نکته مهم در تبیین طرق روایات قراء این است که روایت دو نفر از قراء سبعة، عاصم و حمزة را به امیر المؤمنین علیه السلام میرسانند، یعنی نظیر شاگردشان ابن شهر آشوب که در مناقب تصریح میکند که تمام قراء سبعة قرائتشان به امیر المؤمنین ع میرسد، صاحب مجمع هم تصریحا روایت قرائت دو نفر از قراء سبعة را به حضرت میرسانند، و این علاوه بر تصریح به اخذ قرائت حمزه از امام صادق ع و نیز مواضع متعدد که در متن تفسیر قرائتی را از ائمة علیهم السلام نقل میکنند: «فاما عاصم: فإنه قرأ على أبي عبد الرحمن السلمي، وهو قرأ على علي بن أبي طالب عليه السلام، ... وأما حمزة: فقرأ على جعفر بن محمد الصادق عليه السلام،...وقرأ حمزة على حمران بن أعين أيضا، وهو قرأ على أبي الأسود الدؤلي، وهو قرأ على علي بن أبي طالب عليه السلام.» و این مقدمه مهمی است برای اینکه کسی توهم نفی تعدد قراءات نکند از حرف واحد که بعدا میگویند. (ابن شهرآشوب-امیر المؤمنین ع اعلم الناس بوجوه القراءات).

۴- قبل از ورود در بحث سبعة احرف، قبل از اینکه تعبیر بسیار مهم: «فإذ قد تبينت ذلك فاعلم..» را بگویند، مجددا تاکید میکنند که قراءات همگی در غایت اعتبار و مستند به سند روائی در حرف حرف قرآن کریم است و مستند به اجتهادات قراء نیست: «قالوا: وإنما اجتمع الناس على قراءة هولاء، واقتدوا بهم فيها لسببين: أحدهما: إنهم تجردوا لقراءة القرآن، واشتدت بذلك عنايتهم مع كثرة علمهم، ... والآخر: إن قراءتهم وجدت مسندة لفظا، أو سماعا، حرفا حرفا، من أول القرآن إلى آخره،» و لذا در ذیل آیه شریفه «إن هذان لساحران» که زجاج به قرائت ابوعمرو بصری «إن هذین» اعتراض میکند، ایشان از او دفاع کرده و میگویند: «هذا غير صحيح عند أهل النظر فإن أبا عمرو و من ذهب من القراء مذهبه لا يقرأ إلا بما أخذه من الثقات من السلف و لا يظن به مع علو رتبته أن يتصرف في كتاب الله من قبل نفسه فيغيره» و همچنین در ذیل آیه شریفه «لوجدوا فيه اختلافا كثيرا» مثل تبیان تصریح میکنند که اختلاف قراءات در قرآن موجود است و همگی حق و صواب است: «فذلك موجود في القرآن و كله حق و كله صواب» التبیان-الشیخ الطوسی-وجوه القراءات-کلهاحق-کلهاصواب

۵- در عبارت تبیان ابتدا مسأله روایات نزول قرآن بر حرف واحد به عنوان مذهب مطرح شده و فورا با تعبیر «غیر أنهم أجمعوا» سراغ اجماع اصحابنا رفته است، و این ترتیب در ذکر، مجال این توهم را فراهم میکند که اجماع تحت الشعاع روایات حرف واحد قرار دارد و نوعی اجماع مماشاتی و تقیه‌ای است، و حال آنکه اصلا منظور شیخ قده این نیست، مقصود شیخ این است که روایات نزول قرآن را مبادا منافی تعدد قراءات جائزة بدانید، چرا؟ چون این دو، مربوط به دو موضوع جداگانه است، اجماع بر جواز قراءات جائزه بین قراء است، ولی روایات نزول بر حرف واحد در مقام رد تلقی اهل سنت از روایت سبعة احرف است، و هر کس تا پایان عبارت شیخ را ملاحظه کند در این مقصود تردید نمیکند، تا آنجا که در پایان میگوید: «فالوجه الاخير أصلح الوجوه على ما روي عنهم عليه السلام من جواز القراءة بما اختلف القراء فيه» و از همینجا میتوان اهمیت تحریر عالی صاحب مجمع که ترتیب ذکر را عوض کردند فهمید، ایشان با «فإذ قد تبينت ذلك فاعلم..» ابتدا اجماع امامیة بر جواز قراءات را به عنوان مذهب مطرح کردند، بخصوص با مقدماتی که قوت مستندات قراءات در چند سطر قبل را بیان کردند، و لذا در شروع این بخش تاکید کردند: «فإذ قد تبينت ذلك فاعلم..»، یعنی «حال که این مقدمات را دانستی پس بدان...»، آنگاه اختیار امامیة در مسأله تعدد قراءات که واژه‌ای کاملا آشنا در فضای قراءات است را مطرح کردند، «إلا أنهم اختاروا القراءة بما جاز بين القراء» سپس به سراغ روایات نزول بر حرف واحد رفتند که در مقام رد تلقی اهل سنت از روایت سبعة احرف است، و لذا در این حسن ترتیب، تعبیر «غیر أنهم أجمعوا» در عبارت شیخ که سبب سوء برداشت میشد، کاملا حذف شده است، و به جای آن «الا أنهم اختاروا» قرار گرفته که تاکید اجماع و بیان تفاوت کیفیت اجماع امامیه در قبال مذاهب اهل سنت است، و اینجاست که به یاد عبارت قبلی ایشان میافتیم: «وأدى الألفاظ في مواضع من متضمناته قاصرة عن المراد، وأخل بحسن الترتيب، وجودة التهذيب... وابتدأت بتأليف كتاب هو في غاية التلخيص والتهذيب، وحسن النظم والترتيب، يجمع أنواع هذا العلم وفنونه» گویا جناب طبرسی قده اختیار امامیة در مسأله قرأات را چنین توضیح میدهند که شیعه مثل اهل سنت رفتار نکردند که مثلا مالکیه فقط اقتصار بر قرائت نافع میکنند که مثل مالک در مدینه بوده، و مالک گفته است که قرائت او سنت است، و یا حنفیة که اقتصار بر قرائت عاصم میکنند چون استاد ابوحنیفه و کوفی بوده، و یا شافعی که مکي است قرائت ابن کثیر مکی را ستوده و اختیار کرده، و همچنین ابن حنبل قرائت نافع را سنت نامیده، یعنی مرحوم طبرسی با آوردن کلمه اختاروا میگویند شیعه چنین کاری نکردند، اختیار شیعه، همه قراءات است، نه مثلا قرائت أبي یا حمزه یا عاصم یا کسائی و..


۶- مؤلفه دیگر تحریر عالی مجمع البیان، تغییر در ترتیب ذکر اقوال سبعة احرف است، در تبیان ابتدا نقل اقوال غیر ظاهر از سبعة احرف را مطرح میکنند، یعنی «احرف» که ظاهر در هفت لفظ است، عده‌ای آن را به معنای هفت معنا گرفتند، تبیان: «واختلفوا في تأويل الخبر، فاختار قوم ان معناه على سبعة معان:... وقال آخرون: أي سبع لغات مختلفة...» اما مجمع ابتدا همان نقل اقوال معنای ظاهر احرف که فضای لفظ است را مطرح کردند، مثل «اقاموا حروفه و ضیعوا حدوده»، که منظور الفاظ قرآن است، مجمع: «وما روته العامة...اختلف في تأويله، فأجرى قوم لفظ الأحرف على ظاهره، ثم حملوه على وجهين.أحدهما:...والآخر:... وحمل جماعة من العلماء الأحرف على المعاني...» ، توجه کنید که تغییر ترتیب اینجا برای نظم بحث، مهم است، اقوال در یک نظم ثنائي مرتب میشود: قول در سبعة احرف یا موافق ظاهر آن است و یا مخالف، و آن که موافق ظاهر است یا همان تلقی اشتباه اهل سنت از سبعة احرف است و یا قول ابن قتیبة است، و با این نظم و ترتیب زیبا، میتوان سریع نظر شیخ طوسی در ترجیح قول ابن قتیبة را تصور تام کرد، و وجه جمعی که در ذهن شیخ برای روایت حرف واحد و روایت سبعة احرف بوده را فهمید.

۷- یک عنصر دیگر که نقش مهمی در نظم بحث مجمع البیان ایفا میکند کلمه «وجهین» است که جایش در تبیان خالی است، در تبیان تصریح نکردند که کسانی که احرف را بر ظاهرش حمل کردند، بر دو قول هستند، لذا عبارت تاب این را داشته که تبیان مطبوع چند عبارت را در کروشه بگذارد که احتمال قوی این است که هیچکدام در نسخه اصلی تبیان نبوده است، اما جناب طبرسی قده تصریح کردند که کسانی که احرف را بر لفظ حمل کردند خودشان دو دسته هستند،(یعنی در واقع قول ابوعبید را حذف کردند چون طرفداری ندارد اما در تبیان آمده) و این بسیار در فهم معنا مهم و تاثیرگذار است: «فأجرى قوم لفظ الأحرف على ظاهره، ثم حملوه على وجهين» چرا مهم است؟ به جهت اینکه یکی از این وجهین، همان قول معروف اهل سنت از روز اول در برداشت غلط از سبعة احرف است، «وكانوا مخيرين في أول الاسلام في أن يقرأوا بما شاءوا منها ثم اجمعوا على أحدها، فصار ما اجمعوا عليه مانعا مما اعرضوا عنه» و وجه دوم همان قول ابن قتیبه است که در قرن سوم در فضای خلأ معنای مقبول برای سبعة احرف که تلاوت به معنا رخت بربسته بود ابراز شده است، که البته بعدا ابن مجاهد با ترفند ظریفی این خلأ را پر کرد و نیازی به قول ابن قتیبه نبود، و بنابر این، سه وجه اینچنین شد: ۱- سبعة احرف=الفاظ مترادف توسعی در اول اسلام، ۲- سبعة احرف=انواع ممکن در اختلاف تعدد قرائت الفاظ ۳- سبعة احرف=معانی هفتگانه، و وقتی شیخ تعبیر کردند اصلح الوجوه در سبعة احرف، قول ابن قتیبه است، یعنی در مقام رد قول طبری و سایر اهل سنت هستند، و دلیل آن را این امر مهم ذکر کردند که چرا قول ابن قتیبه راجح است؟ چون از اهل البیت علیهم السلام روایت شده: «من جواز القراءة بما اختلف القراء فيه» ، پس، از سه وجه مذکور، نه معانی منظور است و نه لغات نزد طبری و سایر اهل سنت، که میگوید شش حرف آن فعلا در دسترس مسلمین نیست، بلکه طبق ترجیح شیخ طوسی و قول ابن قتیبة، تمام هفت حرف همگی در مصحف عثمان موجود است، و آن همان انواع وجوه ممکن از تعدد اختلاف قراء(نه خود قراءات) است که اهل البیت علهیم السلام تجویز فرمودند تلاوت آنها را.




قطب راوندی-فقه القرآن-علی مذهبنا-نعمل بالقراءتين
علامة در منتهی-مذهب اهل البیت ع عدم إجزاء ترجمه و مرادف-محمل نفی سبعة أحرف و اثبات حرف واحد
تعاضد الرسم و القراءات


و نتیجه جالب اینکه اختلاف قرائت در اختلاف مصاحف امصار را شیخ و طبرسی هر دو قرائت را با هم مجموعا حرف واحد میدانند:

تبیان:
السابع - الاختلاف بالزيادة والنقصان نحو قوله: وما عملت ايديهم، وما عملته، باسقاط الهاء واثباتها. ونحو قوله: فان الله هو الغني الحميد، وان الله الغني الحميد. في سورة الحديد.

مجمع:
والسابع: الإختلاف بالزيادة والنقصان نحو قوله: (وما عملت أيديهم وما عملته أيديهم).
وما عملته أيديهم-وما عملت أيديهم(يس35)
ومن يتول فإن الله هو الغني الحميد-ومن يتول فإن الله الغني الحميد(حدید24)
تعاضد الرسم و القراءات


*****************
قبلا هم چند سطر در این باره نوشته شده بود:

جناب طبرسی قده در عبارت خود، نسبت به عبارت تبیان، سه تغییر اعمال کردند که میتواند فضای بحث نزد شیخ و ایشان را روشن کند، اول اینکه جای ذکر حدیث نزول بر حرف واحد، که در کلام شیخ ابتدای سخن بود، و مذهب اصحابنا، مفاد حدیث نزول بر حرف واحد شده بود، در کلام طبرسی متاخر ذکر شده، و مذهب امامیة، اجماع بر جواز قراءات متداولة شده است، و به دنبال آن فرمودند والشایع فی اخبارهم، و دوم اینکه نکته مهم در این تعویض جایگاه این است که کلمه «غیر أنهم» حذف شده است، و سوم اینکه به جای «غیر أنهم» در کلام شیخ، «الا أنهم اختاروا» آمده که توضیح و تاکیدی بر همان اجماع عملی است با لفظ اختیار که معنای خاصی در قراءات دارد.

عبارت مجمع البیان که تغییری در عبارت تبیان میدهد: «إلا أنهم اختاروا القراءة بما جاز بين القراء» مشتمل بر واژه اختاروا است که لفظی مأنوس و کاملا شناخته شده در فضای قراءات است، گویا جناب طبرسی قده از عبارت شیخ قده چنین فهمیدند که شیعه مثل اهل سنت رفتار نکردند که مثلا مالکیه فقط اقتصار بر قرائت نافع میکنند که مثل مالک در مدینه بوده، و مالک گفته است که قرائت او سنت است، و یا حنفیة که اقتصار بر قرائت عاصم میکنند چون استاد ابوحنیفه و کوفی بوده، و یا شافعی قرائت ابن کثیر مکی را ستوده و اختیار کرده، و همچنین ابن حنبل قرائت نافع را سنت نامیده، یعنی مرحوم طبرسی با آوردن کلمه اختاروا میگویند شیعه چنین کاری نکردند، اختیار شیعه، همه قراءات است، نه مثلا قرائت أبي یا حمزه یا عاصم یا کسائی و....
آیا شیخ طوسي قده تواتر قراءات را انکار کرده است؟-بررسی مقدمه تبیان و مجمع



****************
به نظر میرسد این عبارت اصلی تبیان نباشد:

التبيان في تفسير القرآن - الشيخ الطوسي (1/ 6)
واعلموا ان العرف ... وقال آخرون: [ نزل القرآن على سبعة أحرف ] أي سبع لغات مختلفة، مما لا يغير حكما في تحليل وتحريم، ومثل. هلم. ويقال من لغات مختلفة، ومعانيها مؤتلفة. وكانوا مخيرين في أول الاسلام في أن يقرأوا بما شاءوا منها. ثم اجمعوا على حدها، فصار ما اجمعوا عليه مانعا مما اعرضوا عنه.
وقال آخرون: [ نزل على سبع لغات من اللغات الفصيحة، لان القبائل بعضها افصح من بعض ] وهو الذى اختاره الطبرى.
وقال بعضهم: [ هي على سبعة اوجه من اللغات، متفرقة في القرآن، لانه لايوجد حرف قرئ على سبعة اوجه. ]
وقال بعضهم: [ وجه الاختلاف في القراءات سبعة: أولها - اختلاف اعراب الكلمة...

بلکه عبارت اصلی این است:

واعلموا ان العرف ... وقال آخرون: أي سبع لغات مختلفة، مما لا يغير حكما في تحليل وتحريم، مثل هلم و تعال من لغات مختلفة، ومعانيها مؤتلفة. وكانوا مخيرين في أول الاسلام في أن يقرأوا بما شاءوا منها. ثم اجمعوا على حدها، فصار ما اجمعوا عليه مانعا مما اعرضوا عنه. وهو الذى اختاره الطبرى.
وقال بعضهم: هي سبعة اوجه من اللغات، متفرقة في القرآن، لانه لايوجد حرف قرئ على سبعة اوجه.
وقال بعضهم: وجه الاختلاف في القراءات سبعة: أولها - اختلاف اعراب الكلمة...




*************

التبيان في تفسير القرآن - الشيخ الطوسي (1/ 6)
واعلموا ان العرف من مذهب اصحابنا والشائع من اخبارهم ورواياتهم ان القرآن نزل بحرف واحد، على نبي واحد،
غير انهم اجمعوا على جواز القراءة بما يتداوله الفراء وأن الانسان مخير باي قراءة شاء قرا، وكرهوا تجويد قراءة بعينها بل اجازوا القراءة بالمجاز الذي يجوز بين القراء ولم يبلغوا بذلك حد التحريم والحظر
وروى المخالفون لنا عن النبي صلى الله عليه وآله انه قال: (نزل القرآن على سبعة احرف كلها شاف كاف) وفي بعضها: (على سبعة ابواب) وكثرت في ذلك رواياتهم. لامعنى للتشاغل بايرادها
واختلفوا في تأويل الخبر، فاختار قوم ان معناه على سبعة معان: أمر، ونهى، ووعد، ووعيد، وجدل، وقصص، وأمثال وروى ابن مسعود عن النبى " ص " انه قال: " نزل القرآن على سبعة أحرف: زجر، وأمر، وحلال، وحرام، ومحكم، ومتشابه، وامثال.
" وروى ابوقلامة عن النبى [ ص ] انه قال: [ نزل القرآن على سبعة أحرف: أمر، وزجر، وترغيب، وترهيب، وجدل، وقصص، وأمثال. ]
وقال آخرون: [ نزل القرآن على سبعة أحرف ] أي سبع لغات مختلفة، مما لا يغير حكما في تحليل وتحريم، ومثل. هلم. ويقال من لغات مختلفة، ومعانيها مؤتلفة. وكانوا مخيرين في أول الاسلام في أن يقرأوا بما شاءوا منها. ثم اجمعوا على حدها، فصار ما اجمعوا عليه مانعا مما اعرضوا عنه.
وقال آخرون: [ نزل على سبع لغات من اللغات الفصيحة، لان القبائل بعضها افصح من بعض ] وهو الذى اختاره الطبرى.
وقال بعضهم: [ هي على سبعة اوجه من اللغات، متفرقة في القرآن، لانه لايوجد حرف قرئ على سبعة اوجه. ]
وقال بعضهم: [ وجه الاختلاف في القراءات سبعة: أولها - اختلاف اعراب الكلمة او حركة بنائها فلا يزيلها عن صورتها في الكتاب ولا يغير معناها نحو قوله: هؤلاء بناتي هن اطهر لكم(1) بالرفع والنصب وهل نجازي إلا الكفور؟(2 بالنصب والنون وهل يجازى إلا الكفور؟ بالياء والرفع وبالبخل والبخل والبخل برفع الباء ونصبها. وميسرة وميسرة بنصب السين ورفعها.
والثاني - الاختلاف في اعراب الكلمة وحركات بنائها مما يغير معناها ولا يزيلها عن صورتها في الكتابة مثل قوله: ربنا باعد بين اسفارنا(5) على الخبر ربنا باعد على الدعاء. واذ تلقونه بالسنتكم(6) بالتشديد وتلقونه بكسر اللام والتخفيف.
والوجه الثالث - الاختلاف في حروف الكلمة دون اعرابها، ومما يغير معناها ولا يزيل صورتها نحو قوله تعالى: كيف ننشزها(7) بالزاء المعجمة وبالراء الغير معجمة.
والرابع - الاختلاف في الكلمة مما يغير صورتها ولا يغير معناها نحو قوله: ان كانت إلا صيحة واحدة(8) والازقية. وكالصوف المنفوش وكالعهن المنفوش(9).
والخامس - الاختلاف في الكلمة مما يزيل صورتها ومعناها نحو: وطلح منضود(10) وطلع.
السادس - الاختلاف بالتقديم والتأخير نحو قوله: وجاءت سكرة الموت بالحق(1) وجاءت سكرة الحق بالموت.
السابع - الاختلاف بالزيادة والنقصان نحو قوله: وما عملت ايديهم وما عملته(2) باسقاط الهاء واثباتها.
ونحو قوله: فان الله هو الغني الحميد وان الله الغني الحميد. في سورة الحديد(3).
وهذا الخبر عندنا وان كان خبرا واحدا لا يجب العمل به فالوجه الاخير أصلح الوجوه على ما روي عنهم عليه السلام من جواز القراءة بما اختلف القراء فيه.
واما القول الاول فهو على ما تضمنته لان تأويل القرآن لا يخرج عن احد الاقسام السبعة: إما أمر. او نهي. اووعد. او وعيد. اوخبر اوقصص اومثل وهو الذي ذكره اصحابنا في اقسام تفسير القرآن
فاما ماروي عن النبي صلى الله عليه وآله انه قال: [ ما نزل من القرآن من آية إلا ولها ظهر وبطن ] وقد رواه ايضا اصحابنا عن الائمة عليهم السلام فانه يحتمل ذلك وجوها: احدها - ما روي في أخبارنا عن الصادقين عليهما السلام وحكي ذلك عن ابي عبيدة أن المراد بذلك القصص باخبار هلاك الاولين وباطنها عظة للاخرين والثاني - ما حكي عن ابن مسعود انه قال: [ ما من آية إلا وقد عمل بها قوم ولها قوم يعملون بها ] والثالث - معناها أن ظاهرها لفظها وباطنها تأويلها ذكره الطبري واختاره البلخي والرابع - ما قال الحسن البصري: [ انك اذا فتشت عن باطنها وقسته على ظاهرها وقفت على معناها ] وجميع اقسام القرآن لا يخلو من ستة: محكم ومتشابه وناسخ ومنسوخ وخاص وعام فالمحكم .....
قائلین به وجه هفتم بالزیادة و النقصان و مثالهایشان



تفسير مجمع البيان - الطبرسي (1/ 29)
وقد خاض العلماء، قديما وحديثا، في علم تفسير القرآن، واجتهدوا في إبراز مكنونه، وإظهار مصونه، وألفوا فيه كتبا جمة، غاصوا في كثير منها إلى أعماق لججه، وشققوا الشعر في إيضاح حججه، وحققوا في تفتيح أبوابه، وتغلغل شعابه.
إلا أن أصحابنا، رضي الله عنهم، لم يدونوا في ذلك غير مختصرات، نقلوا فيها ما وصل إليهم في ذلك من الأخبار، ولم يعنوا ببسط المعاني وكشف الأسرار،
إلا ما جمعه الشيخ الأجل السعيد، أبو جعفر محمد بن الحسن الطوسي، قدس الله روحه، من كتاب (التبيان) فإنه الكتاب الذي يقتبس منه ضياء الحق، ويلوح عليه رواة الصدق، قد تضمن من المعاني الأسرار البديعة، واحتضن من الألفاظ اللغة الوسيعة، ولم يقنع بتدوينها دون تبيينها، ولا بتنميقها دون تحقيقها، وهو القدوة أستضئ بأنواره، وأطأ مواقع آثاره،
غير أنه خلط في أشياء مما ذكره في الإعراب والنحو الغث بالسمين، والخاثر بالزباد، ولم يميز بين الصلاح مما ذكره فيه والفساد، وأدى الألفاظ في مواضع من متضمناته قاصرة عن المراد، وأخل بحسن الترتيب، وجودة التهذيب، فلم يقع لذلك من القلوب السليمة الموقع المرضي، ولم يعل من الخواطر الكريمة المكان العلي.
وقد كنت في عهد ريعان الشباب، وحداثة السن، وريان العيش، ونضارة الغصن، كثير النزاع، قلق التشوق، شديد التشوف إلى جمع كتاب في التفسير، ينتظم أسرار النحو اللطيفة، ولمع اللغة الشريفة، ويفي موارد القراآت من متوجهاتها، مع بيان حججها الواردة من جميع جهاتها، ويجمع جوامع البيان في المعاني المستنبطة من معادنها، المستخرجة من كوامنها، إلى غير ذلك من علومه الجمة، مطلعة من الغلف والأكمة،
فيعترض لذلك جوائح الزمان، وعوائق الحدثان، وواردات الهموم، وهفوات القدر المحتوم، وهلم جرا إلى الآن، وقد ذرف سني على الستين، واشتعل الرأس شيبا، وامتلأت العيبة عيبا،
فحداني على تصميم هذه العزيمة ما رأيت من عناية مولانا - الأمير السيد الأجل، العالم، ولي النعم، جلال الدين، ركن الإسلام، مخلص الملوك والسلاطين، سيد نقباء الشرف، تاج أمراء السادة، فخر آل رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم أبي منصور محمد بن يحيى بن هبة الله الحسيني، أدام الله علاه، وكبت أعداه - بهذا العلم، وصدق رغبته في معرفة هذا الفن، وقصر هممه على تحصيل حقائقه، والاحتواء على جلائله ودقائقه،


تفسير مجمع البيان - الطبرسي (1/ 34)
[ الفن الثاني ]: في ذكر أسامي القراء المشهورين في الأمصار، ورواتهم: أما المدني


تفسير مجمع البيان - الطبرسي (1/ 35)
فاما عاصم: فإنه قرأ على أبي عبد الرحمن السلمي، وهو قرأ على علي بن أبي طالب عليه السلام، وقرأ أيضا على زر بن حبيش، وهو قرأ على عبد الله بن مسعود.
وأما حمزة: فقرأ على جعفر بن محمد الصادق عليه السلام، وقرأ أيضا على الأعمش سليمان بن مهران، وقرأ الأعمش على يحيى بن وثاب، وهو قرأ على علقمة، ومسروق، والأسود بن يزيد، وقرأوا على عبد الله بن مسعود.
وقرأ حمزة على حمران بن أعين أيضا، وهو قرأ على أبي الأسود الدؤلي، وهو قرأ على علي بن أبي طالب عليه السلام.


تفسير مجمع البيان - الطبرسي (1/ 36)
قالوا: وإنما اجتمع الناس على قراءة هولاء، واقتدوا بهم فيها لسببين.
أحدهما: إنهم تجردوا لقراءة القرآن، واشتدت بذلك عنايتهم مع كثرة علمهم، ومن كان قبلهم، أو في أزمنتهم، ممن نسب إليه القراءة من العلماء، وعدت قراءتهم في الشواذ. لم يتجرد لذلك تجردهم، وكان الغالب على أولئك الفقه، أو الحديث، أو غير ذلك من العلوم.
والآخر: إن قراءتهم وجدت مسندة لفظا، أو سماعا، حرفا حرفا، من أول القرآن إلى آخره، مع ما عرف من فضائلهم، وكثرة علمهم بوجوه القرآن.
فإذ قد تبينت ذلك فاعلم أن الظاهر من مذهب الإمامية أنهم أجمعوا على جواز القراءة بما تتداوله القراء بينهم من القراءات،
إلا أنهم اختاروا القراءة بما جاز بين القراء، وكرهوا تجريد قراءة مفردة،
والشائع في أخبارهم أن القرآن نزل بحرف واحد،
وما روته العامة عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم أنه قال: نزل القرآن على سبعة أحرف كلها شاف كاف،
اختلف في تأويله، فأجرى قوم لفظ الأحرف على ظاهره، ثم حملوه على وجهين.
أحدهما: إن المراد سبع لغات مما لا يغير حكما في تحليل، ولا تحريم، مثل هلم، واقبل، وتعال. وكانوا مخيرين في مبتدأ الإسلام في أن يقرأوا بما شاءوا منها، ثم أجمعوا على أحدها، وإجماعهم حجة، فصار ما أجمعوا عليه مانعا مما أعرضوا عنه
والآخر: إن المراد سبعة أوجه من القراءات،
وذكر أن الاختلاف في القراءة على سبعة أوجه أحدها:
إختلاف إعراب الكلمة مما لا يزيلها عن صورتها في الكتابة، ولا يغير معناها نحو قوله (فيضاعفه) بالرفع والنصب. والثاني: الاختلاف في الإعراب مما يغير معناها، ولا يزيلها عن صورتها نحو قوله: (إذ تلقونه وإذا تلقونه). والثالث: الإختلاف في حروف الكلمة دون إعرابها، مما يغير معناها، ولا يزيل صورتها، نحو قوله: (كيف ننشزها وننشرها) بالزاء والراء. والرابع: الاختلاف في الكلمة مما يغير صورتها، ولا يغير معناها نحو قوله: (إن كانت إلا صيحة، وإلا زقية)، والخامس: الإختلاف في الكلمة مما يزيل صورتها ومعناها نحو: (طلح منضود وطلع)، والسادس: الإختلاف بالتقديم والتأخير نحو قوله: (وجاءت سكرة الموت بالحق وجاءت سكرة الحق بالموت)، والسابع: الإختلاف بالزيادة والنقصان نحو قوله: (وما عملت أيديهم وما عملته أيديهم).
وقال الشيخ السعيد أبو جعفر الطوسي، قدس الله روحه: هذا الوجه أملح لما روي عنهم عليه السلام، من جواز القراءة بما اختلف القراء فيه،
وحمل جماعة من العلماء الأحرف على المعاني والأحكام التي ينتظمها القرآن دون الألفاظ. واختلفت أقوالهم فيها، فمنهم من قال: إنها وعد ووعيد، وأمر ونهي، وجدل وقصص، ومثل، وروي عن ابن مسعود عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم أنه قال: نزل القرآن على سبعة أحرف: زجر، وأمر، وحلال، وحرام، ومحكم، ومتشابه، وأمثال. وروى أبو قلابة عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم أنه قال: نزل القرآن على سبعة أحرف: أمر، وزجر، وترغيب، وترهيب، وجدل، وقصص، ومثل. وقال بعضهم: ناسخ ومنسوخ، ومحكم ومتشابه، ومجمل ومفصل، وتأويل لا يعلمه إلا الله عز وجل.



تاريخ بيهق/تعريب (ص: 437)
المؤلف: أبو الحسن ظهير الدين علي بن زيد بن محمد بن الحسين البيهقي، الشهير بابن فندمه (المتوفى: 565هـ)
الإمام السعيد أبو علي الفضل بن الحسن الطّبرسيّ «1»
..... [243] وله تصانيف كثيرة تغلب عليها الاختيارات، وله في الاختيار من الكتب مرتبة عالية، فإن اختيار الرجل يدلّ على عقله، فمثلا كان اختياره من كتاب المقتصد في النحو «1» اختيارا حسنا وفي غاية الكمال، واختار من شرح حماسة المرزوقي اختيارا في منتهى الحسن، وله اختيار من تفسير الإمام الزّمخشريّ «2» في غاية الجودة.
وله تفسير في عشرة مجلدات «3» وكتب أخرى كثيرة، وكان يشار إليه في علوم الحساب والجبر والمقابلة.
توفي بقصبة السّبزوار ليلة الأضحى العاشر من ذي الحجة سنة ثمان وأربعين وخمس مئة «4» ، ونقل تابوته إلى المشهد الرضوي، على ساكنه التحية والسلام.





تفسير مجمع البيان - الطبرسي (1/ 29)
ثم إن أشرف العلوم وأسناها، وأبهرها وأبهاها، وأجلها وأفضلها، وأنفعها واكملها، علم القرآن، فإنه لجميع العلوم الأصل، منه تتفرع أفانينها، والعماد عليه تبنى قوانينها. وقد قال أمير المومنين، وسيد الوصيين علي بن أبي طالب عليه السلام: القرآن ظاهره أنيق، وباطنه عميق، لا تفنى عجائبه، ولا تنقضي غرائبه. وقد روي عن عبد الله بن مسعود أنه قال: إذا أردتم العلم فأثيروا القرآن، فإن فيه علم الأولين والآخرين. وعن سعيد، عن قتادة في قوله عز وجل (ومن يؤت الحكمة فقد أوتي خيرا كثيرا)، قال: هو القرآن.
حدیث من اراد العلم فلیثور القرآن-فأثیروا-فآثروا-فیه علم الاولین و الآخرین-تثویر القرآن



تفسير مجمع البيان - الطبرسي (1/ 75)
و روى أبو إسحاق الثعلبي في تفسيره مسندا إلى علي بن موسى الرضا (عليهماالسلام) قال سئل جعفر بن محمد الصادق عن قوله « الم » فقال في الألف ست صفات من صفات الله تعالى ( الابتداء ) فإن الله ابتدأ جميع الخلق و الألف ابتداء الحروف و ( الاستواء ) فهو عادل غير جائر و الألف مستو في ذاته و ( الانفراد ) فالله فرد و الألف فرد و ( اتصال الخلق بالله ) و الله لا يتصل بالخلق و كلهم محتاجون إلى الله و الله غني عنهم و كذلك الألف لا يتصل بالحروف و الحروف متصلة به و هو منقطع من غيره و الله عز و جل بائن بجميع صفاته من خلقه و معناه من الألفة فكما أن الله عز و جل سبب ألفة الخلق فكذلك الألف عليه تألفت الحروف و هو سبب ألفتها



















****************
ارسال شده توسط:
یاسر
Tuesday - 26/9/2023 - 16:38

سلام علیکم

لله درّکم

و علی الله اجرکم