بسم الله الرحمن الرحیم

فهرست مباحث علوم قرآنی
یادداشتها در خلاصه و نکات بحث سبعة احرف و قرائات

تواتر قرائات عشر ؛
فقه الحدیث روایت «القرآن نزل علی حرف واحد» با تبیین زمینه صدور آن
(تقریر نشست حجیت قراءات قرآن کریم) (**)




فهرست :

خلاصه 5 سال بحث ما : فرمایش شهید اول در ثبوت تواتر قرائات عشر
سه نقل مهم
نقل اول:قرائت کربلائی کاظم ره
نقل دوم: احتیاط آیت الله شیخ عبدالکریم حائری در قرائت «مالک یوم الدین»
نقل سوم: ممنوعیت مصحف حفص در الجزائر
مقدمه : رواج قرائت مدنی در غرب آفریقا
سلام علی آل یاسین مطابق قرائت مدنییین
توضیح ممنوعیت مصحف حفص
مستندات ممنوعیت مصحف حفص
ثبوت تعدد قرائات از ناحیه خدای متعال با پشتوانه حِکَم لا یتناهی
درکی شخصی نسبت به قرائات
واژه تعدد قرائات به جای اختلاف قرائات
بحث اول: تواتر قرائات تا ملک وحی در نظر علماء شیعه قبل از قرن 12 و بعد از آن
عبارت مهم شهید ثانی در تواتر قرائات تا ملک وحی
قرن 12: زمان شروع استدلال بر رد قرائات با استفاده از روایات « نزول بر حرف واحد
عدم تنافی روایت کافی با قرائات، در نظر علمای قبل از قرن 12
نظر شیخ طوسی و شیخ طبرسی
تحلیل نظر سید بن طاووس
قول زمخشری و صاحب کافیه در عدم اعتبار قرائات
بیاناتی از علماء در ثبوت تواتر قرائات
قطب راوندی قدس سره
فرمایش علامه طباطبایی درباره دو گونه نازل شدن قرآن در سال آخر عمر پیغمبر اکرم صلوات الله علیه
شیخ حر عاملی قدس سره
ثبوت تواتر تا رسول الله صلی الله علیه و آله
مؤیدی برای قرآنیت قرائات از کلام «نافع» یکی از قراء سبعة

بحث دوم :زمینه صدور روایات «نزول قرآن بر حرف واحد »؛ قول«جواز قرائت به مرادف» از جانب بزرگان اهل سنت
أنس بن مالك بن النضر(10 ق هـ - 93 هـ = 612 - 712 م)
واصل بن عطاء رأس المعتزلة(80 - 131 هـ = 700 - 748 م)
محمد بن مسلم ابن شِهَاب الزُّهْري(58 - 124 هـ = 678 - 742 م)
<النعمان بن ثابت أبو حنيفة(80 - 150 هـ = 699 - 767 م)
مالك بن أنس(93 - 179 هـ = 712 - 795 م)
عبد الله بن وهب صاحب تفسير(125 - 197 هـ)و سفيان بن عيينة(107 - 198 هـ )

توضیح ابن اشته : قرائات مدنیین و عراقیین «حرف واحد» است

اجماع شیعه بر جواز قرائت به هر یک از قرائات متواتره
لزوم استناد قرائت تا رسول الله صلی الله علیه وآله حتی در اماله یک حرف
القرائة سنة متبعة
مقابله شدید با قرائت بی سند و بی پایه
مقابله با حماد راویه
مقابله با ابن مقسم
موضع اهل البیت علیهم السلام در برابر قراءات
سؤال مفتاح المفاتیح
حدیث « اقرئوا کما علمتم»
قراءت ملک و مالک در روایات
دفع اشکال تقیه در قراءات
معنای حرف واحد
زحمات قراء عشره و شاگردانشان عامل محو تلقی «جواز ترادف تسهیلی»
وجود قرائات شاذه در قرن سوم
ابن مجاهد عامل تلقی اشتباه دیگری در حدیث « سبعة احرف»
پرسش و پاسخ
تخالف و تنافی بعضی قرائات با یکدیگر و علت تعدد قرائات
معنای سبعة احرف
روایت «مه مه كف عن هذه القراءة اقرأ كما يقرأ الناس
بی پایه بودن قول استناد قرائات به ضعف خط کوفی
اتمام حجت الهی در کتاب چاپ شده در مملکت سعودی
خودداری ابن مسعود از پذیرفتن برخی قرائات دیگر، زمینه به کار رفتن تعبیر «ضالّ» برای او
عدم وجود تهافت در میان قرائات



خلاصه 5 سال بحث ما : فرمایش شهید اول در ثبوت تواتر قرائات عشر

آنچه در ذیل می آید خلاصه ای از بیش از پنج سال مباحثه می باشد که به این مناسبت بود تا معلوم شود تحریف در قرآن کریم به هیچ وجه راه نیافته و نه یک حرف زیاد شده و نه یک حرف کم شده است (1) حتی نسبت به مصاحفی که عثمان به 5 شهر فرستاد و با هم اختلاف دارند - لکن از همان ابتدای جریان مصحف عثمان، این اختلافات را مسلمین تذکر داده اند(2) - تحریف در قرآن کریم راه ندارد و همین مهم، اصل مقصود ما از شروع این مباحثه چند ساله بود که بیش از 5 سال طول کشید.
اول باید ذکری کنم از حق بزرگی که مرحوم طبرسی صاحب مجمع البیان قده بر گردن ما طلبه ها دارند، این بزرگوار بودند که سبب انس ما به قرائات شدند . کسانی که با کتاب ایشان محشور باشند، یکی از چیز هایی که نظرشان را جلب می کند بخش «القرائة» می باشد که برای هر کسی که مطالعه می کند بستری برای فکر و تحقیق می گشاید.این مفسر عظیم این حق بزرگ را بر گردن ما دارند که ذهن ما را با قرائات مأنوس نمودند .
ثمره این مباحثه چند ساله ما، شناخت خبرویت شهید اول بود طوری که الآن گفته ی ابن جزری در توضیح مقام شهید اول، رنگ دیگری برای ما پیدا کرده است .
ابن جزری که متخصص فن قرائات است در مورد شهید اول می گوید : «امام فی الفقه و النحو و القرائة ». ما قبل از این مباحثه طولانی، اگر این عبارت را می دیدیم، فکر می کردیم که این کلام تنها یک مدح است نظیر آنچه معمولا در چنین مواضعی آورده می شود، حال اما این را صرفاً یک مدح ساده نمی بینیم . شهید اول واقعا در قرائات، امام بوده اند و ابن جزری هم که متخصص فن است در مورد هر کسی تعبیر به «امام فی القرائة » نمی کند :
غاية النهاية في طبقات القراء (2/ 265)
المؤلف: شمس الدين أبو الخير ابن الجزري، محمد بن محمد بن يوسف (المتوفى: 833هـ)
3480- محمد بن مكي بن محمد بن حامد3 أبو عبد الله الجزيني الشافعي كذا كتب بخطه لي في استدعاء, ولكنه شيخ الشيعة والمجتهد4 في مذهبهم، ولد بعد العشرين وسبعمائة، ورحل إلى العراق وأخذ عن ابن المطهر وغيره, وقرأ القراءات على أصحاب ابن مؤمن وذكر لي ابن اللبان أنه قرأ عليه، وهو إمام في الفقه والنحو والقراءة, صحبني مدة مديدة فلم أسمع منه ما يخالف السنة ولكن قامت عليه البينة بآرائه5 فعقد له مجلس بدمشق واضطر, فاعترف ليحكم بإسلامه الشافعي فما حكم وجعل أمره إلى المالكي فحكم بإراقة دمه, فضربت عنقه تحت القلعة بدمشق وكنت إذ ذاك بمصر وأمره إلى الله تعالى.


شهید اول با امامتشان در قرائات ، بحث تعدد قرائات را در بین شیعه بیمه کردند . اگر من بخواهم خلاصه بیش از 5 سال مباحثه را در یک جمله بگویم این جمله شهید اول را می گویم : « والاصح جوازها لثبوت تواترها کثبوت قرائة القراء السبعة » حقیقتاً ایشان از روی امامتشان در قرائت و خبرویتشان ، این جمله را فرموده اند. ملاحظه فرمایید:

ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة، ج‌3، ص: 304‌
فرع:تجوز القراءة بالمتواتر ، و لا تجوز بالشواذ. و منع بعض الأصحاب من قراءة أبي جعفر و يعقوب و خلف «1» و هي كمال العشر، و الأصح جوازها، لثبوت تواترها كثبوت قراءة القرّاء السبعة


شهید ثانی هم در کتاب روض الجنان می فرمایند مشهور در زمان ما، تواتر قرائات عشر است:
روض الجنان في شرح إرشاد الأذهان (ط - الحديثة)، ج‌2، ص: 700‌
و المراد بالإعراب هنا ما تواتر نقله منه في القرآن، لا ما وافق العربيّة مطلقاً، فإنّ القراءة سنّة متّبعة، فلا تجوز القراءة بالشواذّ و إن كانت جائزةً في العربيّة.و المراد بالشاذّ ما زاد على قراءة العشرة المذكورة، كقراءة ابن مسعود و ابن محيصن.و قد أجمع العلماء على تواتر السبعة، و اختلفوا في تمام العشرة، و هي قراءة أبي جعفر و يعقوب و خلف. و المشهور بين المتأخّرين تواترها، و ممّن شهد به الشهيد «1» رحمه اللّه، و لا يقصر ذلك عن ثبوت الإجماع بخبر الواحد، فتجوز القراءة بها، مع أنّ بعض محقّقي القرّاء من المتأخّرين أفرد كتاباً في أسماء الرجال الذين نقلوها في كلّ طبقة، و هُمْ يزيدون عمّا يعتبر في التواتر، فتجوز القراءة بها إن شاء اللّه.


قرائات عشر متواتر است، مثل قرائات سبع و این نزد اهل فن قرائت معلوم بود، به حدی که ابن جزری کتابی نوشت با نام « النشر فی القرائات العشر ». آنچه شهید اول فرمود که « لثبوت تواترها کتواتر السبع » از روی خبرویت تامه ایشان بود و اگر قضیه صنعت چاپ و حکومت عثمانی و یکدست کردن مصاحف توسط آن حکومت، نبود، ابن جزری و امثال شهید اول، موفق می شدند « قرائات عشر» را میان مردم جا بیاندازند .

سه نقل مهم

من در دو قسمت بحثم را ارائه می دهم ، اما قبل از آن توجه شما را به سه نقل مهم جلب می کنم :

نقل اول:قرائت کربلائی کاظم ره

این نقل فقط یک واسطه دارد و واسطه هم حاج آقای شبیری هستند، ایشان می فرمایند من از کربلایی کاظم پرسیدم : قرآنی که به شما افاضه شده، با چه قرائتی مطابق است؟ گفت: همین قرآن‌های رایج، پرسیدم: آیه بعد از «كلا والقمر» چیست؟ گفت: «والليل إذا أدبر والصبح إذا أسفر» با این که در قرآنهای رایج (اذ ادبر) (اذ) بی الف آخر است».
جرعه‌ای از دریا-جلد ۴ - فصل سوم- صفحه ۵۴۳ و ۵۴۴:

کربلایی کاظم ساروقی (م ۱۳۷۸)*
مرحوم والد به کربلایی کاظم معتقد بود(۱). آقای اثنی عشری نقل می کرد: کربلایی کاظم دندان نداشت. مرحوم آقای سید صدرالدین صدر دستور داده بود برای کربلایی کاظم دندان مصنوعی درست کنند. مرحوم والد به آقای صدر گفت : آقا، پولی هم به او بدهید هر آن کس که دندان دهد، نان دهد!
يك روز آقای آشیخ محمد رازی، نویسنده گنجینه دانشمندان ، با کربلایی کاظم منزل مرحوم والد آمدند. والد تشریف نداشت، ابتدا از کربلایی کاظم پرسیدم: قرآنی که به شما افاضه شده، با چه قرائتی مطابق است؟ گفت: همین قرآن‌های رایج، پرسیدم: آیه بعد از «كلا والقمر» چیست؟ گفت: «والليل إذا أدبر والصبح إذا أسفر» با این که در قرآنهای رایج (اذ ادبر) (اذ) بی الف آخر است.
من در پاورقی تفسیر شبر دیده بودم که قرائتی به صورت «إذا دبر» الف (ادبر) متصل به قبل شده وجود دارد و قرائت و «اذا ادبر» با الف متصل به طرفین که کربلایی کاظم خواند در آنجا نبود. آقای رازی گفت: ببینیم قرائت دیگری هم وجود دارد؟ تبیان شیخ را آوردیم. دیدیم شیخ در تبیان نوشته است:
قرأ نافع و حمزة و حفص عن عاصم «إذ أدبر» بإسكان الذال و قطع الهمزة من «أدبر»، و الباقون بفتح الذال و الألف معها «دبر» بغير ألف. وقرأ ابن مسعود بزيادة ألف .
آقای رازی گفت: قرآن ابن مسعود به او افاضه شده است. با اینکه من ابتدا از ایشان پرسیدم و او گفته بود که قرآن رایج افاضه شده است. علاوه بر این، قرائت ابن مسعود با قرائت رایج بسیار تفاوت دارد.
اهل سلوك می گویند: شرط افاضات معنوی ای که از عالم بالا اعطا می شود این است که اظهار و افشا نشود و در صورت اظهار، گرفته می شود. شاید کربلایی کاظم چون در مجامع عمومی این افاضه را اظهار می کرد، بخشی از آن افاضه از وی گرفته شده بود. به عقیده بعضی خوردن غذای بازار نیز تأثیرگذار است. جمادى الآخرة ۱۴۳۲)
-----------------------------
(۱) مکتوب ذیل از آية الله سید احمد زنجانی راجع به کربلایی کاظم است:
بسمه تعالی
کربلایی کاظم ساروقی حافظ قرآن کریم
حقیر حفظ قرآن را از او امر عادی ندیدم، بلکه موهبتی الهی فهمیدم؛ چون اگر آن مستند به قوه حافظه بود مقتضی بود که چیزهای دیگر را نیز حفظ کرده باشد. برای اینکه صاحب این قوه هیچ وقت این قوه را معطل نمی گذارد، بلکه از ادعیه و اشعار و اخبار و عبارات بزرگان به مقتضای ذوق و شوق زیاد حفظ می نماید. ولی حافظه او در غیر از قرآن متعارف است، بلکه از متعارف نیز کمتر است، چون حرف متعارف و آداب معاشرت را بلد نیست و جز قرآن چیزی در خود ندارد و اما نسبت به قرآن به طوری احاطه دارد، هر آیه را از هر جای قرآن می پرسند فورا می گوید و هر قرآن هم به دستش میدهند باز کرده دو ورق این ورو آن ور می کند، هماندم دست روی همان آیه می گذارد و حتی اگر یک حرف عمدا زیاد و یا کم کنند، فوری می گوید این حرف زیاد و یا کم است و چه بسا اتفاق افتاده که در سؤال سر یک آیه را وصل به آیه دیگر کرده اند و پرسیدند، فوری می گوید جوابش این است و بقیه اش در سوره فلان است و آیه چندم. خلاصه حقیر از امتحانات مکرری که کردم حفظ قرآن ایشان را موهبتی الهی فهمیدم.
بنده حقیر سید احمد الحسي[الحسيني] الزنجانی
ذیحجة الحرام ۱۳۷۴ق»



نقل دوم: احتیاط آیت الله شیخ عبدالکریم حائری در قرائت «مالک یوم الدین»


المعالم المأثورة،- آقامیرزا هاشم آملی- ج‌4، ص: 252‌
مضافا الى الرواية الواردة في ان الواجب قرائته بالخفض (في باب 25 من أبواب الوضوء ح 10) عن غالب بن الهذيل قال سألت أبا جعفر عليه السّلام عن قول اللّه عز و جل «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ» على الخفض هي أم على النصب؟ قال: بل هي على الخفض.و اما القراءة بالنصب كما في القرآن تبعا للقراء السبع أو العشر فلا وجه له لان مدرك القول بأنه يجب القراءة على طبق قرائتهم يكون مبنيا على إجماع لا أساس له كما سيأتي البحث فيه في باب الصلاة عند البحث عن القراءة و لذا يجب الاحتياط في صورة الشك في الصدور إذا لم يكن على مقتضى قواعد العربية و كان شيخنا الحائري (قده) يحتاط في سورة الحمد في كلمة «مٰالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» فيقرء تارة هكذا و اخرى يقرء «ملك يوم الدين» و ان كان هذا الاحتياط في صلاة واحدة لا يكفي عندي بل يجب ان يكون في صلوتين.
نسبت به این بحث قرائت «ملک و مالک » یک سؤال کلیدی داریم که مفتاح المفاتیح بحث است و در ادامه خواهد آمد.

نقل سوم: ممنوعیت مصحف حفص در الجزائر

مقدمه : رواج قرائت مدنی در غرب آفریقا

مقدمتا عرض کنم که کلاً غرب آفریقا قرائتشان مدنی است یعنی به قرائت نافع، قرآن را می خوانند . بر خلاف شرق عالم اسلام که به جهت تسلط حکومت عثمانی «مصحف حفص از عاصم» رواج پیدا کرده و یکی از جهاتش هم حنفی بودن عثمانی ها بود، چون ابوحنیفه و حنفی ها قراءت حفص را بیشتر می پسندیدند، عثمانی هم قرائت حفص را رواج داد (3)و این از قرن دوازدهم انجام شد، بر خلاف ممالک غرب آفریقا که چون مالکی هستند - و مالک هم در مدینه بوده و با قرائت مدنیین انس داشته است- قرآن را به قرائت ورش از نافع می خوانند . از قدیم الایام به این قرائت می خواندند .

«سلام علی آل یاسین» مطابق قرائت مدنییین

شیعه ها سال ها در ایران و عراق و این مناطق ، زیارت آل یاسینی را می خوانند که در روایتش آمده که حضرت امام زمان علیه السلام فرمودند :

إذا أردتم التوجه بنا إلى الله و إلينا فقولوا كما قال الله تعالى سلام على آل يس السلام عليك يا داعي الله و رباني آياته
(الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي) ج‏2 493)

و این در حالی است که شیعه های ایران و مناطق مجاور آن، بار ها در قرآن خوانده اند : سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏ياسين‏ ( صافات،130) .
قرائت « سلام علی آل یاسین» به قرائت ورش از نافع هست و الآن در ممالک غرب آفریقا «آلِ یاسین» قرائت می شود و صوت آن به قرائت ورش در اینترنت هست و می توانید گوش دهید. (برای استماع صوت به این لینک بروید: موقع نون للقرآن وعلومه )


توضیح ممنوعیت مصحف حفص

نقل سوم مربوط به اتفافاتی است که در طی سال های 2010 تا 2017 در الجزائر رخ داد که سبب شد در سال 2017 قانونی تصویب شود که مصاحف حفص ممنوع است . اتفاقاتی که در طی حدود هفت سال رخ می داد طوری بود که مردم می دیدند که دائماً مصحف های ورش کم می شود و به جای آن ها مصحف های حفص زیاد می شود . سلفی ها از مصر یا از جاهای دیگر مصاحف حفص را می آوردند . حتی یکی از مأمورین آنجا می گوید: من در مسجدی رفتم و مصحف ورش را در قفسه قرار دادم ، فردای آن روز رفتم، دیدم به جای آن، مصحف حفص گذاشته اند .
در این مدت، گاهی به صورت مقطعی، مصحف حفص را ممنوع کردند، اما دیدند این طور ممنوعیت فایده ندارد، تا آن که در سال 2017 به عنوان قانون رسمی، ممنوعیت رواج مصحف حفص را تصویب کردند . من یکی از اهالی الجزائر را دیده ام که می گفت: الآن که به الجزائر می رویم ، وقتی چمدان ها را می گردند، اگر مصحف حفص ببینند می گیرند و ضبط می کنند . تا به این حد در آنجا مراقبت می شود که مصحف حفص رواج پیدا نکند .
این رواج مصحف ورش در آن مناطق خیلی برای بحث ما اهمیت دارد. الآن آیه شریفه « مالک یوم الدین » را که مرحوم مؤسس قده احتیاط می فرمودند، در تمام مساجد آن ها « ملک یوم الدین » خوانده می شود .(4) حتی در سال های اخیر «عثمان طه» برای آن ها هم مصحف را به قرائت ورش از نافع نوشته است.(که می توانید در این لینک ببینید :)
https://quran.ksu.edu.sa/index.php#aya=2_6&m=warsh&qaree=husary&trans=ar_mu


مستندات ممنوعیت مصحف حفص :

مستندات مختلفی از خبرگزاری های کشور الجزائر به همراه لینک آن جمع آوری کرده ام، ملاحظه فرمایید :

قرآن كريم مصاحف حفص عن عاصم ممنوعة من التسويق في الجزائر


أخبار الوطن أرشيف
الجزائر تضع ضوابط جديدة خاصة بإستيراد المصاحف والكتب الدينية
وطنية نيوز 24 يناير، 2017
الجزائر تضع ضوابط جديدة إستيراد المصاحف والكتب الدينية
سطيف:معيزة لامية
وضعت الحكومة الجزائرية ضوابط وشروطا جديدة للراغبين في إستيراد الكتب الدينية والمصاحف، تلزمهم عبرها بضرورة الحصول على ترخيص مسبق من وزارة الشؤون الدينية وذلك لتفادي ما سمته “الفوضى الكبيرة” في إستيراد ذلك النوع من الكتب.

ويجبر المرسوم التنفيذي الذي وقّعه الوزير الأول عبد المالك سلال كل “شخص يريد إستيراد الكتاب الديني على جميع الدعائم عدم الشروع في أيّ إجراء قبل حصوله على الترخيص المسبق”.

وحدد المرسوم الصادر يوم الأحد الماضي ،في آخر عدد من الجريدة الرسمية شروطا عدة، منها عدم مساس المضامين الكتب الدينية المراد إستيرادها بالوحدة الدينية للمجتمع، وبالمرجعية الدينية الوطنية والآداب العامة والحقوق والحريات الأساسية.

وقررت لجنة القراءة التابعة لوزارة الشؤون الدينية الجزائرية حسب النص في “طلبات الترخيص المسبق لإستيراد الكتاب الديني من خلال الإطلاع على محتوى الكتب المراد إستيرادها والتحقق من خلوها من عبارات الإساءة إلى الوحدة الدينية والمرجعية الوطنية للجزائريين”.

ويلزم المرسوم “الراغبين في إستيراد الكتاب الديني بإرفاق الطلب بنسخة واحدة من الكتاب المراد إستيراده رفقة بطاقة معلومات عن الكتاب”.وتتولى وزارة الشؤون الدينية عبر لجنة القراءة كما جاء في القرار سحب الرخصة من المستورد في حال ثبوت مخالفته للشروط، كما سيجري حجز الكتاب الديني أو إتلافه.

وينص مرسوم آخر بالعدد ذاته من الجريدة الرسمية على أن الراغبين في إستيراد “المصحف الشريف” وطبعه وتوزيعه ونشره من الأشخاص والهيئات والأجنبية والممثليات الدبلوماسية والقنصلية المعتمدة وكذا المراكز الثقافية الأجنبية المعتمدة بأخذ الموافقة المسبقة من وزارة الشؤون الدينية.كما يشترط المرسوم خلو المصحف الشريف من الأخطاء، ومراعات رواية “ورش” عن الإمام نافع المشهورة في الجزائر ودول المغرب العربي.



بعد ورود أخطاء بالمصحف الشريف

بعد ورود أخطاء بالمصحف الشريف
ناشر الحاذق الصغير يرد ويكشف المستور
نزيهة م
نشر في المشوار السياسي يوم 05 - 08 - 2018

كشف الشيخ عبد المجيد بن علي رياش، مدير دار ابن الحفصي للنشر، وكاتب مصحف الحاذق الصغير الذي أمرت وزارة الشؤون الدينية بسحبه، أن بعض عناوين مصاحف في الجزائر وجدت فيها أخطاء بالجملة لكن وزارة الشؤون الدينية والأوقاف لم تحرك ساكنا!. وأوضح رياش خلال تصريح إعلامي، أن الوزارة الوصية سلمته ترخيصا بطباعة كتاب الحاذق الصغير ، نافيا وجود خطأ، داعيا القائمين على وزارة الشؤون الدينية والأوقاف بتقديم الدليل على ورود أخطاء في المصحف الذي يطبعه، فيما شكك في صحة البلاغ الصادر من وزارة الشؤون الدينية، وقال أن المصاحف الرسمية المطبوعة من قبل الجهات الرسمية الوصية، تحت إشراف الشؤون الدينية، تحتوي أخطاء غير مسموحة، الأمر الذي أدخل كلاما غريبا، وغير في مدلول بعض المعاني، وأن نداءاته بالتصويب وتدارك تلك الأخطاء لم تجد آذانا لدى الجهات الوصية. وكانت وزارة الشؤون الدينية والأوقاف قد أصدرت أول أمس تعليمات دعت فيها لسحب نسخ المصحف الشريف الموسومة مصحف الحاذق الصغير المتداولة في الجزائر، والتي ضبطها ونسقها عبد المجيد رياش، وبررت الوزارة ذلك بأنها تتضمن أخطاء.
وبحسب بيان صادر عن الوزارة، فإن وزارة الشؤون الدينية والأوقاف تنبه إلى ورود أخطاء في هذا المصحف بعدما نشرته دار ابن الحفصي للطباعة والنشر لصاحبها عبد المجيد رياش. وطالبت الهيئة جميع أئمة المساجد، يضيف البيان، بسحبه من رفوف المصاحف، ودعت جميع أساتذة القرآن الكريم في المدارس القرآنية والزوايا إلى منع تداوله بين الطلاب، مشيرة إلى أنه تم اتخاذ كافة الإجراءات اللازمة لدى جميع الجهات ذات الصلاحية لمنع هذا المصحف من التداول، كما قامت الوزارة بإجراءات خاصة لسحب رخصة طبع هذه النسخ.
وقد أثرت الأخطاء الموجودة في المصاحف التي دخلت الجزائر في الفترة الكثيرة من المشاكل والتساؤلات حول دور مصالح الوزير، محمد عيسى، في حماية المرجعية الدينية التي أقر الوزير سابقا بأنها مستهدفة. وجدد إنهاء وزير الشؤون الدينية والأوقاف، محمد عيسى، لمهام اللجنة الوطنية لمراقبة وتصحيح المصحف الشريف جدلا حول دخول عدد كبير جدا من المصاحف برواية حفص للجزائر وبرخصة من مصالحه، التي خالفت القانون المعمول به والذي يسمح بدخول المصاحف من رواية ورش فقط، فيما وصف مسؤول بالوزارة قرار عيسى ارتجالي وسيترتب عليه عدة مشاكل في المستقبل بما فيها تعطيل مصالح الوزارة، وكذا مستوردي المصاحف الذين يجدون أنفسهم مجبرين على الانتظار لعدة شهور في انتظار تشكيل لجنة جديدة وموافقة الأمانة العامة للحكومة عليها ثم صدورها في الجريدة الرسمية، مؤكدا أنه كان يجب إقالة مدير التوجيه الديني الذي أمضى على رخصة إدخال المصاحف برواية حفص.




********************
النهارانلاین
أخبار الجزائر
منع المصاحف برواية‮ ‬حفص ‬في‮ ‬المساجد‮!
بقلم زايدي‮ ‬أفتيس
نشر في 25 جانفي 2013 - 23:30
منع المصاحف برواية‮ ''‬حفص‮'' ‬في‮ ‬المساجد‮!‬
عدة فلاحي‮: ”‬منع إدخال الكتب إلى بيوت الله دون مراقبة من قبل الإمام واللجنة‮”‬
وجهت وزارة الشؤون الدينية والأوقاف،‮ ‬تعليمات لأئمة المساجد والقيّمين عليها،‮ ‬من أجل تشجيع نشر المصاحف المطبوعة برواية‮ ”‬ورش‮”‬،‮ ‬في‮ ‬كافة بيوت الله،‮ ‬حفاظا على التراث الإسلامي‮ ‬العريق في‮ ‬الجزائر،‮ ‬المستهدف من قبل أناس‮ ‬يتعمدون نشر روايات أخرى للقضاء عليها نهائيا،‮ ‬كما أمرت الوزارة الوصية بمراقبة كل الكتب والمصاحف التي‮ ‬يتم التبرع بها من قبل جميع المحسنين لصالح المساجد،‮ ‬إذ‮ ‬يشترط على كل من‮ ‬يريد وضع هذه الكتب في‮ ‬مكتبات تسليمها للإمام أو لجنة المسجد،‮ ‬ليتم التأشير عليها بختم المسجد‮. ‬أكد المستشار الإعلامي‮ ‬لوزارة الشؤون الدينية،‮ ‬عدة فلاحي،‮ ‬في‮ ‬اتصال بـ‮”‬النهار‮”‬،‮ ‬أنه تم توجيه تعليمات خاصة من أجل تشجيع إدخال كتب القرآن الكريم المطبوعة برواية‮ ”‬ورش‮”‬،‮ ‬حفاظا على التراث الإسلامي‮ ‬العريق لمنطقة شمال إفريقيا،‮ ‬مضيفا أن هذا الإجراء تقوم به كل الدول الإسلامية في‮ ‬العالم لتحافظ عن تراثها‮.
‬وفي‮ ‬السياق ذاته،‮ ‬قال عدة فلاح إن كتب القرآن الكريم المطبوعة برواية‮ ”‬ورش‮” ‬مستهدفة،‮ ‬وهناك من‮ ‬يتعمّد إفراغ‮ ‬المساجد من هذه الرواية واستبدالها برواية‮ ”‬حفص‮”‬،‮ ‬وبالتالي‮ ‬فإن هذا الأمر مخطط وغير مقبول،‮ ‬واستشهد المسؤول بحادثة وقعت للوزير شخصيا،‮ ‬حيث قام هذا الأخير بوضع كتب للقرآن برواية ورش،‮ ‬لكنه عندما عاد إلى المكان نفسها وجدها قد استبدلت بروايات‮ ”‬حفص‮” .‬وأوضح المتحدث،‮ ‬أن الوزارة تعمل على الحد من الروايات الأخرى المتداولة في‮ ‬المساجد،‮ ‬إذ تقوم بطبع المصاحف برواية‮ ”‬ورش‮” ‬وتشجيعها،‮ ‬حتى تصبح كل المساجد تحوي‮ ‬على الروايات الخاصة بالمرجعية الإسلامية الخاصة بالدولة،‮ ‬لكنها ستتصدى لكل المحاولات التي‮ ‬تستهدف التراث الديني،‮ ‬مضيفا أن كل هذه الأشياء،‮ ‬يتم التخطيط المتعمد لها،‮ ‬من قبل أشخاص لهم‮ ‬غاية،‮ ‬لكن‮ -‬حسبه‮- ‬هذا شيء‮ ‬غير مقبول‮.‬
وفي‮ ‬سياق ذي‮ ‬صلة،‮ ‬أعلن فلاحي‮ ‬أن الوزارة قامت باتخاذ هذه الإجراءات بعد تسجيل خروقات في‮ ‬العديد من المساجد،‮ ‬حيث تتواجد فيها كتب ومصاحف‮ ‬غير مؤشر عليها من قبل لجنة المسجد مما‮ ‬يعني‮ ‬أنها دخلت بطريقة‮ ‬غير سوية،‮ ‬وقد تؤدي‮ ‬هذه الأخيرة إلى إدخال مصاحف قد تكون محرفة،‮ ‬إضافة إلى إدخال قصاصات وكتب من تيارات ومذاهب مختلفة،‮ ‬وكتب تدعو إلى التطرف والإرهاب‮. ‬وأكد عدة فلاحي‮ ‬أن الوزارة شددت على متابعة كل ما‮ ‬يوضع في‮ ‬المسجد،‮ ‬لأن عامة الناس‮ ‬يعتبرون ذلك مقدسا ومسلما به،‮ ‬لذا فإنها وضعت إجراءات صارمة لذلك،‮ ‬لمنع استغلال ذلك من قبل أشخاص للترويج لأفكار مغرضة لا تخدم العقيدة الصحيحة للدين الإسلامي،‮ ‬والتي‮ ‬سجلت نشاطا كبيرا خلال السنوات الأخيرة في‮ ‬الجزائر،‮ ‬وعليه دعت الوزارة الأئمة إلى ضرورة مراقبة دورية للكتب المتواجدة بالمكتبات سواء كانت مصاحف أو كتب فقهية،‮ ‬أو حتى‮ ‬قصاصات صغيرة،‮ ‬المخصصة لكيفية تعليم الصلاة أو التي‮ ‬تتضمن توجيهات دينية‮.‬ ‮ ‬

رابط دائم : https://nhar.tv/BK1og



*****************************************************

ثبوت تعدد قرائات از ناحیه خدای متعال با پشتوانه حِکَم لا یتناهی

بنابر مبنای تعدد قرائات، همه این قرائات متواتر بوده و ملک وحی این ها را آورده است و قراء از خودشان در نیاوردند. خدای متعال، به حکم لا یتناهی، که هر چه جلوتر برویم، بیشتر می فهمیم، کتاب خودش را این گونه قرار داده و این از عظمت کتاب اوست.

درکی شخصی نسبت به قرائات


ما از سال ها قبل در ضمن مباحثه ی کتاب شریف « مجمع البیان» با قرائات آشنا شدیم ، مرحوم طبرسی قده، بر گردن ما حق بزرگی دارند که قرائات را مطرح می فرمودند و ما را با فضای قرائات آشنا نمودند. برای من از همان ابتدا که با تعدد قرائات برخورد کردم، برخورد من مثبت بود و نمی توانم حالم را توصیف کنم، اما می دیدم که با توجه به آن عظمتی که قرآن کریم دارد، یک قرائت برای ساحت وسیع آن، کم است(5) .



بحث اول : تواتر قرائات تا ملک وحی در نظر علماء شیعه قبل از قرن 12 و بعد از آن


عبارت مهم شهید ثانی در تواتر قرائات تا ملک وحی

شهید ثانی در کتاب «مقاصد العلیه» عبارتی مهم دارند که از جمله عباراتی بود که آن اوائل من دیدم و مفتاحی بود برای بحث های بعدی . ایشان می فرمایند : «کل مما نزل به الروح الامین علی قلب سید المرسلین»

المقاصد العلية في شرح الرسالة الألفية، ص: 245‌

[الثاني: مراعاة إعرابها] (الثاني: مراعاة إعرابها) و المراد به ما يشمل الإعراب و البناء. (و تشديدها) لنيابته مناب الحرف المدغم. (على الوجه المنقول بالتواتر) و هي قراءة السبعة المشهورة، و في تواتر تمام العشرة‌ بإضافة أبي جعفر و يعقوب و خلف خلاف، أجوده ثبوته، و قد شهد المصنّف في الذكرى بتواترها ، و هو لا يقصر عن نقل الإجماع بخبر الواحد........و أما اتّباع قراءة الواحد من العشرة في جميع السورة فغير واجب قطعا، بل و لا مستحبّ، فإنّ الكلّ من عند اللّه نزل به الروح الأمين على قلب سيّد المرسلين تخفيفا على الأمّة و تهوينا على أهل هذه الملّة. و انحصار القراءات فيما ذكر أمر حادث غير معروف في الزمن السّابق، بل كثير من الفضلاء أنكر ذلك خوفا من التباس الأمر، و توهّم أنّ المراد بالسبعة هي الأحرف التي ورد في النقل أن القرآن انزل عليها، و الأمر ليس كذلك، فالواجب القراءة بما تواتر منها. (فلو قرأ ب‍) القراءات (الشواذ) و هي في زماننا ما عدا العشر، و ما لم يكن متواترا (بطلت) الصلاة.


قرن 11: زمان شروع استدلال بر رد قرائات با استفاده از روایات « نزول بر حرف واحد»


بیانات علماء و نظراتشان در باب تواتر قرائات و اعتبار آن ها به دو برهه تاریخی تقسیم می شود . برهه ی قبل از قرن 11 و برهه ی « قرن یازدهم به بعد ». از قرن یازدهم برخی علماء این روایت کافی شریف « إن الناس يقولون إن القرآن نزل على سبعة أحرف فقال كذبوا أعداء الله و لكنه نزل على حرف واحد من عند الواحد » را مقابل روایت « ان هذا القرآن انزل علی سبعة احرف »(6) قرار دادند و از این زمان به این روایت کافی استدلال کردند برای رد تعدد قرائات . در حالی که در کلام علماءِ قبل از قرن 11 چنین استدلالی اصلا یافت نشد.
البته شیخ طوسی و شیخ طبرسی در مقدمه «تبیان» و « مجمع البیان» روایت « ان القرآن انزل علی سبعة احرف » را آورده اند و فرموده اند که معروف در نزد شیعه این است که قرآن بر « حرف واحد » نازل شده است (7)اما آن ها هرگز از روایات « حرف واحد»(8) برای رد قرائات قرآن کریم، استفاده نکردند؛ بلکه شیخ طوسی قده در تفسیر تبیان با طرح گسترده و فراوان قرائات، میخ آن ها را محکم کوبیده اند.

تا جایی که ما فحص کردیم از بعضی کلمات مرحوم علامه محمد تقی مجلسی قده، ممکن است چنین استدلالی استفاده شود (9) و سپس مرحوم فیض با صراحت بیشتر در مقدمه تفسیر صافی چنین مطلبی را مطرح فرموده اند (10) . بعد از ایشان مرحوم سید نعمةالله جزائری قده قائل به این نظر می باشد؛ عبارت ایشان را ملاحظه بفرمایید :
منبع الحياة و حجية قول المجتهد من الأموات / 71 / المسألة التاسعة في التشاجر الواقع بين الأخباريين و الأصوليين في بيان مفاد الأدلة ..... ص : 64
جزايرى نعمت الله بن عبدالله‏-1112
و اما الثاني فقد خالف فيه الجمهور و معظم المجتهدين من أصحابنا فإنهم حكموا بتواتر القراءات السبع و بجواز القراءة بكل واحدة منها في الصلاة و قالوا ان الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين (ص)
و ربما استدلوا عليه بما روى من قوله (ص) نزل القرآن على سبعة أحرف فسروها بالقراءات
مع انه ورد في الاخبار عن ابي الحسن الرضا (ع) رد هذا الخبر و ان القرآن نزل على حرف واحد
على ان جماعة من العلماء فسروا السبعة أحرف باللغات السبع كلغة اليمن و هوازن و لغة أهل البصرة و نحوها لأن في ألفاظه ما يوافق ما اشتهر في هذه اللغات في اصطلاح أربابها
و اما الاعتراض بان ما ذكرتم من وقوع التحريف فيه لو كان حقا لازاله عنه أمير المؤمنين (ع) زمن خلافته فهو اعتراض في غاية الركاكة لأنه (ع) ما تمكن من رفع بدعهم الحقيرة كصلاة الضحى و تحريم المتعتين و عزل شريح عن القضاء و معاوية عن امارة الشام فكيف هذا الأمر العظيم المستلزم لتغليط الأعرابيين بل لتكفيرهما لان حبهما قد اشرب في قلوب الناس حتى انهم رضوا ان يبايعوه على سنة الشيخين. فلم يرض (ع) فعدلوا عنه الى عثمان
و اما الموافقون لنا على صحة هذين الدعوتين فعلى (الاولى) معظم الأخباريين خصوصا مشايخنا المعاصرين و اما (الثانية) فقد وافقنا عليها سيدنا الأجل علي بن طاوس طاب ثراه في مواضع من كتاب سعد السعود و غيره و صاحب الكشاف عند تفسير قوله تعالى وَ كَذٰلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلٰادِهِمْ شُرَكٰاؤُهُمْ و نجم الأئمة الرضي في موضعين من شرح الرسالة أحدهما عند قول ابن حاجب و إذا عطف على الضمير المجرور أعيد الخافض

ایشان در اینجا ابتدا نسبت به قول تواتر قرائات می فرمایند که « فقد خالف فیه (ای فی عدم اعتبار القرائات ) الجمهور و معظم المجتهدین من اصحابنا فانهم حکموا بتواتر القرائات السبع و بجواز القراءة بكل واحدة منها في الصلاة و قالوا ان الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين » اما برای قول خودشان که « عدم اعتبار قرائات » باشد تنها سه نفر را ذکر می کند یکی مرحوم سید بن طاووس در سعد السعود و یکی مرحوم نجم الائمه رضی شارح کافیه و یکی هم زمخشری صاحب کشاف؛ بعد از سید نعمة الله، سید صدر ـ شارح وافیه ـ هم قائل به همین نظریه شدند، همانطور که در مفاتیح الاصول آمده است .


مفاتيح الأصول / 322 / مفتاح القول في بيان تواتر القراءات السبعة و عدمها ..... ص : 322
القول في الكتاب‏
مفتاح [القول في بيان تواتر القراءات السبعة و عدمها]

اختلفوا في أن القراءات السبع المشهورة هل هي متواترة أو لا على أقوال

الأول أنها متواترة مطلقا و إن الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله و هو للعلامة في المنتهى و التذكرة و النهاية الإحكام و غاية المأمول و ابن فهد في الموجز و المحقق الثاني في جامع المقاصد و الشهيد الثاني في الروضة و المقاصد العلية و المحدث الحر العاملي في الوسائل و المحكي عن الفاضل الجواد و في الصافي أنه أشهر بين العلماء و الفقهاء و في شرح الوافية لسيد صدر الدين معظم المجتهدين من أصحابنا حكموا بتواتر القراءات السبع و قالوا إن الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله و في الحدائق ادعى أصحابنا المتأخرون تواتر السبع و في شرح تيح لوالدي العلامة دام ظله العالي دعوى مشهورة بين أكثر علماء العامة و في كلام بعض الأجلة أن أكثر علمائنا على أن كل واحد من السبعة المشهورة متواترة و في التفسير الكبير للرازي ذهب إليه الأكثر من
الثاني أن القراءات السبع منها ما هو من قبيل الهيئة كالمد و اللين و تخفيف الهمزة و الإمالة و نحوها و ذلك لا يجب تواتره و غير متواتر و منها ما هو من جوهر اللفظ كملك و مالك و هذا متواتر و هذا للفاضل البهائي في الزبدة و الحاجبي في المختصر و العضدي في شرحه
الثالث أنها ليست بمتواترة مطلقا و لو كانت من جوهر اللفظ و هو للشيخ في التبيان و نجم الأئمة في شرح الكافية و جمال الدين الخوانساري و السيد نعمة الله الجزائري و الشيخ يوسف البحراني و السيد صدر الدين و جدي قدس سره و والدي العلامة دام ظله العالي و المحكي عن ابن طاوس في كتاب سعد السعود و الرازي و الزمخشري و إليه يميل كلام الحرفوشي
للقول الأول وجوه
منها تضمن جملة من العبارات دعوى الإجماع عليه ففي جامع المقاصد قد اتفقوا على تواتر السبع و في الروضة قد أجمع العلماء على تواتر السبع و في المدارك و الذخيرة قد نقل جمع من الأصحاب الإجماع على تواتر القراءات السبع انتهى
و قد يناقش فيه أولا بأن غاية ما يستفاد مما ذكر الظن بتواتر السبعة و محل الكلام حصول العلم به فتأمل
و ثانيا باحتمال أن يريدوا ما ذكره الشهيد الثاني في المقاصد العلية و ولد الشيخ البهائي فقال ليس المراد أن كلما ورد من هذه القراءات متواتر بل المراد انحصار المتواتر إلا أن فيما نقل من هذه القراءات فإن بعض ما نقل عن السبعة شاذ فضلا عن غيرهم انتهى و باحتمال أن يريدوا تواترا جواز القراءة بالسبعة عن الأئمة عليهم السلام و قد أشار إلى هذا بعض الأفاضل و في هذين الاحتمالين نظر لبعدهما عن ظاهر العبارة فتأمل
و ثالثا بالمعارضة بما ذكره الشيخ في التبيان من أن المعروف من مذهب الإمامية و التطلع في أخبارهم و رواياتهم أن القرآن نزل حرف واحد على نبي واحد فتأمل
و منها ما روي عن العامة عن النبي صلى اللَّه عليه و آله أنه قال نزل القرآن على سبعة أحرف كلها شاف واف فإن المراد من الأحرف القراءات


عدم تنافی روایت کافی با قرائات، در نظر علمای قبل از قرن 12

اما قبل از قرن دوازدهم در کلمات احدی از علماء ندیدیم که با استدلال به احادیث « انما القرآن حرف واحد نزل من عند واحد» در صدد رد قرائات قرآن کریم، برآیند یعنی بگویند روایات «نزول قرآن بر حرف واحد » دلالت می کند بر این که نزول قرائات متعدد، ثبوتاً از ناحیه ملک وحی واقع نشده است .

نظر شیخ طوسی و شیخ طبرسی

شیخ طوسی و مرحوم طبرسی نیز اگر چه در مقدمه تفسیر هایشان روایت سبعة احرف را آورده اند و فرموده اند که «معروف نزد شیعه « نزول قرآن بر حرف واحد » است» به این معنا که در نزد شیعه، روایات «نزول قرآن بر حرف واحد» در مقابل روایت «نزول بر سبعة احرف» قرار دارد . اما اصلا از این مطلب برای رد قرائات یا رد تواتر آن ها استفاده نکردند و ذهنشان بین اعتبار قرائات و این روایات تعارضی نمی دید . برای روشن شدن این نکته می توانید به تفسیر این دو عالم جلیل القدر مراجعه بفرمایید که مشحون از قرائات است. شیخ طوسی از اول تا آخر تفسیرشان میخ خیمه قرائات را محکم کوبیده اند .
نکته اساسی این است که در زمانی که مرحوم شیخ طوسی و شیخ طبرسی رضوان الله علیهما می زیسته اند، بستر و فضای موجود در قرن اول و دوم، از بین رفته بود، همان بستری که روایت « القرآن نزل علی حرف واحد » در آن صادر گشته بود.
لذا برای فقه الحدیث این روایات کتاب کافی، باید بستر خاص صدور آن ها را شناخت و شرائط عجیب آن زمان را دانست . در قرن اول و دوم تلقی اشتباهی از «سبعة احرف» رایج شده بود که به موجب آن «قرائت قرآن به مرادف» تجویز می شد. طوری که بزرگانی از صحابه و علمای آن زمان حکم به جواز « قرائت به مرادف » می نمودند . در چنین فضایی اهل بیت علیهم السلام محکم مقابله کردند و فرمودند « کذبوا اعداء الله... القرآن نزل علی حرف واحد »، ایشان با چنین بیاناتی اصلا اجازه ندادند چنین امر عجیب و باطلی در میان شیعیان جا بگیرد . ما معمولا خبر نداریم در قرن اول و دوم چه چیزی رایج بوده است و اگر بدانیم چنان عجیب است که باورمان نمی آید .
شیخ طوسی قده هم با این که در مقدمه کتابشان، روایت « انزل علی حرف واحد » را در مقابل سبعة احرف می دیده است، اما خود ایشان در ذیل آیه شریفه « لوجدوا فیه اختلافا کثیراً»(11) فرمایش مهمی در تأیید قرائات می فرمایند :

التبيان في تفسير القرآن - الشيخ الطوسي (3/ 269)
وقيل في معنى الاختلاف ههنا ثلاثة أقوال: أحدها - قال أبوعلي من جهة بليغ، ومرذول.
وقال الزجاج: الاختلاف في الاخبار بما يسرون.
الثالث - قال قتادة، وابن زيد: اختلاف تناقض من جهة حق، وباطل.
والاختلاف على ثلاثة اضرب: اختلاف تناقض، واختلاف تفاوت، واختلاف تلاوة. وليس في القرآن اختلاف تناقض، ولااختلاف تفاوت، لان اختلاف التفاوت هو في الحسن والقبح، واخطأ والصواب، ونحو ذلك مما تدعو إليه الحكمة أويصرف عنه. وأما اختلاف التلاوة، فهو ماتلائم في الحسن، فكله صواب، وكله حق. وهو اختلاف وجوه القراء ات واختلاف مقادير الآيات والسور واختلاف الاحكام في الناسخ والمنسوخ. ومن اختلاف التناقض ما يدعو فيه أحد الشيئين إلى فساد الآخر. وكلاهما باطل. نحو مقدارين وصف أحدهما بأنه أكبر من الآخر ووصف الآخر بأنه أصغر منه، فكلاهما باطل إذ هو مساو له.

ارزش فرمایش ایشان آن زمان بیشتر روشن می شود که بدانیم کتاب «تبیان» آخرین تألیف مرحوم شیخ طوسی قده بوده است همانطور که ابن ادریس در سرائر فرموده اند (12).




تحلیل نظر سید بن طاووس

ایشان در سعد السعود اصلا در مقام رد قرائات نیستند . کلام ایشان را اگر ملاحظه بفرمایید می بینید که ایشان در مقام رد دعوای جبائی می باشند و اصلا نمی خواهند بفرمایند که تعدد قرائات ثابت نیست . (13)




قول زمخشری و صاحب کافیه در عدم اعتبار قرائات

مرحوم رضی هم قول به عدم تواتر را فی الجمله دارند و قبل از ایشان زمخشری در کشاف عدم تواتر را ابراز می کنند. نظر زمخشری طوری بود که وقتی در کتب می خواهند منکرین تواتر را نام ببرند، اسم زمخشری را ذکر می کنند . (14) . اما زمخشری اگر چه قرائات را قبول ندارد اما باید توجه کرد که این نظر او به جهت عدم تخصص و تعلم علم قرائات بوده است . علماء فن قرائت از اهل سنت، تعابیر تندی را علیه زمخشری به کار برده اند، گفته اند که زمخشری کتاب خدا را انکار کرده، چون تواتر قرائات را انکار کرده است(15) . زمخشری اصلا علم قرائات را آموزش ندیده بود. (16) در منابع برای زمخشری استاد اقرائی ذکر نشده و در طبقات قراء، اسمش نیامده است، این امر نشان می دهد که او در فضای اقراء و فن قرائات نبوده است و اصلا در علم قرائت تخصص نداشته . وقتی زمخشری یک فنی را نمی داند، به راحتی می آید می گوید که تواتر قرائات درست نیست در حالی که اگر اطلاع و تخصص کافی داشت می دید که تواتر قرائات قابل انکار نیست.
برخلاف شهید اول و شهید ثانی که خود این بزرگواران در طبقات قراء هستند و اسمشان آمده و استادشان معلوم است (17) . شهید ثانی می فرمایند : من دو بار تمام قرائات سبع را نزد استاد دیده ام، بعد قرائات عشر را هم شروع کردم و شاید می فرماید که تا سوره انفال رسیدیم و نشد که تمام کنیم (18). سید ابوالمکارم ابن زهره در طبقات قراء هستند و پسر برادرشان می گوید شیخ اقراء من، عمویم ابن زهره بوده است(19)



بیاناتی از علماء در ثبوت تواتر قرائات


البته بعد از قرن 12 هم علمای بسیاری برخوردی متین با قرائات داشته اند، برای نمونه صاحب روضات الجنات تعبیر می کنند که «قاطبة اهل الاسلام» (20) و بعضی دیگر از علما فضا را به صورت باز و تحقیقی پیش می برند مثل صاحب مفتاح الکرامة که مطالب خوبی را مطرح می فرمایند (21) ، در این میان شیخ انصاری در کتاب الصلاة در ابتدا مطالب خوبی را در تأیید تواتر قرائات می آورند هر چند در ادامه در ثبوت تواتر مناقشه می نمایند.(22)

قطب راوندی قدس سره

از علماء قبل از قرن دوازدهم برای نمونه فرمایش قطب راوندی را ذکر می کنم که بسیار زیبا مطلب را می فرمایند :

فقه القرآن ج‏1 55 فصل ..... ص : 55
و قوله حتى يطهرن بالتخفيف معناه حتى ينقطع الدم عنهن و بالتشديد معناه حتى يغتسلن و قال مجاهد و طاوس معنى يطهرن بتشديد يتوضأن و هو مذهبنا و أصله يتطهرن فأدغم التاء في الطاء. و عندنا يجوز وطء المرأة إذا انقطع دمها و طهرت و إن لم تغتسل إذا غسلت فرجها و فيه خلاف. فمن قال لا يجوز وطؤها إلا بعد الطهر من الدم و الاغتسال تعلق بالقراءة بالتشديد و إنها تفيد الاغتسال. و من جوز وطأها بعد الطهر من الدم قبل الاغتسال تعلق بالقراءة بالتخفيف و هو الصحيح لأنه يمكن في قراءة التشديد أن يحمل على أن المراد به يتوضأن على ما حكيناه عن طاوس و غيره و من عمل بالقراءة بالتشديد يحتاج أن يحذف القراءة بالتخفيف أو يقدر محذوفا بأن يقول تقديره حتى يطهرن و يتطهرن. و على مذهبنا لا يحتاج إلى ذلك لأنا نعمل بالقراءتين فإنا نقول يجوز وطء الرجل زوجته إذا طهرت من دم الحيض و إن لم تغتسل متى مست به الحاجة و المستحب أن لا يقربها إلا بعد التطهير و الاغتسال. و القراءتان إذا صحتا كانتا كآيتين يجب العمل بموجبهما إذا لم يكن نسخ. و مما يدل على استباحة وطئها إذا طهرت و إن لم تغتسل قوله و الذين هم

جناب قطب راوندی قده در مواضع دیگری از کتابشان هم نظیر این عبارت را دارند. (23)

فرمایش علامه طباطبایی درباره دو گونه نازل شدن قرآن در سال آخر عمر پیغمبر اکرم صلوات الله علیه


علامه طباطبائی در مهر تابان بعد از بیان این که سال آخر عمر حضرت رسول صلی الله علیه وآله، قرآن دو بار عرضه شد، در وجه این دو مرتبه عرضه، می فرمایند که دو بار عرضه شد چون دو گونه بود و اگر دو گونه نبود که نیاز نبود دو بار عرضه شود . در مهر تابان ایشان مفصل دفاع کردند از اینکه تعدد قرائات مستند به ملک وحی هست .

مهر تابان ( طبع جديد )، متن، ص: 402
اختلاف قراءات قرآن مستند به روايت از رسول الله است‏
قضيّه اختلاف قرائات در تاريخ قرآن، خود يك مسأله ايست؛ خود يك مرحله ايست.
بارى، آنچه بدست مى‏آيد اينطور نيست كه قرّاء از خود رسول الله كه مى‏شنوند، عين آنرا روايت مى‏كنند، و قرائت مى‏كنند؛ اينطور بنظر نمى‏آيد، يعنى اينطور بدست نمى‏آيد.
بلكه اينطور دستگير مى‏شود كه در زمان رسول اكرم عدّه بسيارى، در حدود هفتاد هشتاد نفر يا بيشتر بودند كه اينها حاملين قرآن بودند، و قرآن را تلاوت مى‏كردند و ياد مى‏گرفتند و سپس آنرا در ميان مردم إشاعه مى‏دادند.
و اگر در يك جا اشكالى داشتند، از پيغمبر اكرم سؤال مى‏كردند و ايشان جواب مى‏دادند. اينطور بدست مى‏آيد.
خلاصه: اين قرائات توسّط قرّاء طورى نيست كه خود نفس قرائت را از رسول خدا بشنوند و آنرا قرائت كنند؛ و نيز از نزد خودشان اين قرائات ابداع نشده است.
بلكه چون مسلمين ديدند كه حاملان قرآن در قرائت هايشان اينجور مى‏خوانند، و آنان هم از رسول اكرم اخذ كرده‏اند، در نتيجه اين بدست مى‏آيد كه اين قرائات كه از فلان قارى يا از فلان صحابى بدست آمده است اين قرائتى است مستند به پيغمبر اكرم.
و بقول اهل تاريخ چون خود رسول اكرم دو قسم يا بيشتر قرآن را قرائت مى‏كردند، پس اختلاف قرائات راجع به اختلاف كيفيّت قرائت خود رسول الله مى‏شود.
جبرائيل سالى يكبار خدمت رسول الله مى‏آمد و آنچه از قرآن، از اوّل وحى تا آنوقت نازل شده بود به پيغمبر دوباره مى‏خواند، و وحيش را تجديد مى‏كرد؛ و پيغمبر هم به همان طريقى كه أخيراً جبرائيل خوانده است به كُتّاب‏


مهر تابان ( طبع جديد )، متن، ص: 403
وحى مى‏خوانده‏اند؛ و از آنها بهمين گونه بمردم انتشار مى‏يافت؛ و در نتيجه اين وحى با وحى سابق اختلاف پيدا مى‏كرد. و بنابراين، علّت اختلاف قرائات مستند به اصل اختلاف قرائت جبرائيل در سنوات عديده مى‏شود.
تلميذ: آيا هر سالى كه جبرائيل نازل مى‏شد و همه قرآن را براى رسول الله تلاوت مى‏كرد، رسول الله در يك سال همه قرآن را براى أمير المؤمنين عليه السّلام، و در سال ديگر فقط براى ابَىّ، و در سال ديگر فقط براى زيد بن ثابت، و همچنين هر سالى فقط براى يكى ديگر از كاتبين قرآن مى‏خواندند؟ زيرا ما مى‏بينيم اين كاتبين در قرائت با هم اختلاف دارند، و اگر آنچه جبرائيل در هر سال مى‏آورده است، حضرت رسول الله براى همه مى‏خوانده‏اند، ديگر نبايد با هم اختلاف داشته باشند، بلكه بايد در هر سال همه كاتبين يك قسم بخوانند؛ و خود كُتّاب وحى قرائتشان در هر سال با قرائت سَنَوات قبل تفاوت كند.
علّامه: بالاخره اين همه رواياتشان متعدّد است و همه جور دارند. فقط در سال رحلت رسول اكرم دارند كه رسول اكرم فرمود: من عمرم تمام شده است، و شاهدش اينست كه در امسال دوبار جبرائيل بر من نازل شده است و قرآن را براى من دوبار تلاوت كرده است؛ از اوّل قرآن تا آخر، و اين دليل بر رحلت من است؛ و البتّه معلومست كه دو مرتبه تلاوت كرده است، يعنى به دو كيفيّت. در اين قسمت‏ها كتاب «إتقان» سيوطى بد نيست؛ در آن اين مطالب تا حدّى كشف مى‏شود. سيوطى إنصافاً ملّاى زبردستى بوده؛ در تتبّع و نقل اقوال و روايات بسيار تسلّط دارد، و در اين امور خيلى مسلّط بوده و صاحب نظر هم نبوده است، بلكه مسلّط در نقل بوده است.



واژه تعدد قرائات به جای اختلاف قرائات

بنابر تواتر قرائات و مطالبی که عرض شد، این واژه اختلاف قرائات ، واژه مناسبی نیست و بار منفی دارد و به جای آن واژه «تعدد قرائات» مناسب است .


شیخ حر عاملی قدس سره

صاحب وسائل کتابی دارند به نام «تواتر القرآن»، این کتاب را ببینید که ایشان چه بیاناتی در تواتر قرائات می فرمایند، برای نمونه :
تواتر القرآن، ص: 104 --صاحب الوسائل قده
الثّالث [تعارض العبارات‏]
ما أورده من العبارات متعارضة، فيفهم من بعضها بل من أكثرها أنّ جميع تلك القراءات متواترة أو أكثرها أو الّذي بقي منها و أنّ الّذي ترك منها هو الشّاذّ فكيف يجعل كلّها دليلا على نفي التّواتر عن القراءات السّبعة فضلا عن نفي تواتر القرآن؟! مع أنّها دليل على إثباته بطريق الأولويّة و لا يظنّ أنّ مرادهم تواتر القراءات عن صاحبها لعدم فائدته و انتفاء وجوب العمل بقوله بل مرادهم تواترها عن الرّسول عليه السّلام قطعا و إذا كانت العبارات قد تعارضت لزم تساقطها على تقدير تساويها، و معلوم أنّ طرف التّواتر هنا راجح بل [لا] معارض له عند التّحقيق فسقط الاستدلال.
الرّابع [كون الاختلاف في ا


تواتر القرآن، ص: 106
الثّامن [إجماع الخاصّة و العامّة على تواتر القرآن و القراءات‏]
إنّك عرفت إجماع الخاصّة و العامّة على تواتر القرآن و القراءات، فكيف يجوز حمل كلامهم على خلاف إجماعهم بل إجماع المسلمين؟! مع أنّه ليس بنصّ و لا ظاهر في الخلاف. قال الشّيخ أمين الدّين أبو عليّ الطّبرسيّ في مجمع البيان:
«إنّما اجتمع النّاس على قراءة هؤلاء و اقتدوا بهم فيها لسبين: «1» أحد هما (أنّهم) تجرّدوا قرّاء القرآن و اشتدّت (بذلك) عنايتهم مع كثرة علمهم و من كان قبلهم أو في أزمنتهم (ممّن نسب إليه القراءة من العلماء و عدّت قراءتهم في الشواذّ) لم يتجرّد «2» لذلك تجرّدهم (و كان الغالب على أولئك الفقه أو الحديث أو غير ذلك من العلوم) «3» و الآخر أنّ قراءتهم وجدت مسندة لفظا أو «1» سماعا حرفا من أوّل القرآن إلى آخره، مع ما عرف من فضائلهم «2» و كثرة علمهم بوجوه القرآن- قال- فإذا قد «3» تبيّنت ذلك فاعلم أنّ الظّاهر من مذهب الإماميّة أنّهم أجمعوا على جواز القراءة بما يتداوله القرّاء (بينهم من القراءات، إلّا أنّهم اختاروا القراءة بما جاز بين القرّاء) «4» و كرهوا تجريد قراءة مفردة». «5»


ثبوت تواتر تا رسول الله صلی الله علیه و آله


البته یک مطلبی که صاحب وسائل اینجا فرمودند که « و لا يظنّ أنّ مرادهم تواتر القراءات عن صاحبها لعدم فائدته و انتفاء وجوب العمل بقوله بل مرادهم تواترها عن الرّسول عليه السّلام قطعا» غیر از آنچه ایشان می فرمایند، شواهد متعددی دارد از جمله فرمایش مرحوم رضی شارح کافیه، که متضمن یک « ارسال مسلّم» هست و شاهدی گویا برای مقصود ما به حساب می آید . ایشان در دو مورد که انکار تواتر میکنند، بیانشان، ارسال مسلم است در این که منظور از تواتر، تواتر الی الشارع است نه الی صاحب قرائت:
شرح الرضي على الكافية (2/ 336)
ولا يجوز أن تكون الواو للقسم لأنه يكون، إذن، قسم السؤال، لأن قبله: (واتقوا الله الذي تساءلون به) وقسم السؤال لا يكون إلا مع الباء كما يجئ ، والظاهر أن حمزة جوز ذلك بناء على مذهب الكوفيين لأنه كوفي، ولا نسلم تواتر القراءات 6، وذهب الجرمي وحده، إلى جواز العطف على المجرور المتصل بلا إدعادة الجار، بعد تأكيده بالضمير المنفصل المرفوع نحو: مررت بك أنت وزيد، قياسا على العطف على الضمير المتصل المرفوع، وليس بشئ لأنه لم يسمع ذلك، مع أن تأكيد المجرور

ایشان در این جا کاملا اسناد قرائت را به حمزه قبول می کنند و ثابت می دانند و در ادامه می فرمایند «تواتر قرائات» را قبول نداریم . کلام ایشان روشن است در اینکه نزاع در تواتر و عدم تواتر قرائات ، در «تواتر الی الشارع» هست نه «الی صاحب القرائة».
ایشان در اینجا نسبت به قرائت حمزه اینطور اشکال می کنند و حال آن که ابن جزری از خود حمزه در کتاب النشر نقل کرده است که :
وقال حمزة: ما قرأت حرفا من كتاب الله إلا بأثر.
النشر في القراءات العشر (1/ 166)



مؤیدی دیگر برای قرآنیت قرائات از کلام «نافع» یکی از قراء سبعة

نافع از قراء بزرگ است و مدنی هم می باشد . نقل های متعددی داریم که هر کس نزد او می رفت از قرائت خود برای او اقراء نمی کرد . بلکه از قرائات دیگر اقراء می کرد مثلا از قرائت کوفیون و بصریون اقراء می کرد و وقتی هم مورد سؤال قرار می گرفت که چرا شما که مدنی هستید از قرائت کوفیون می خوانید و اقراء می کنید ؟ می گفت : « اأحرم من نفسی ثواب القرآن » آیا من خودم را از ثواب قرآن محروم کنم . اگر کسی بیاید و قرائت ما مدنی ها را بخواهد برای او قرائت خودمان را می خوانم .
جمال القراء وكمال الإقراء (ص: 532)
وكان نافع رحمه الله يقرئ الناس بالقراءات كلها.
قال أبو دِحْية المُعَلَّى بن دِحية: فجئته بكتاب الليث بن سعد، رحمه الله.
لأقرأ عليه، فوجدته يقرئ الناس بجميع القراءات، فقدت: يا أبا
رويم أتقرئ الناس بجميع القراءات؟
فقال: سبحان الله العظيم، أأحرم من نفسي ثواب القرآن ؟
أنا اقرئ الناس بجميع القراءات حتى إذا جاء من يطلب حرفي أقرأته به .
وقال الأعشى: كان نافع يسهل القراءة لمن قرأ عليه إلَّا أن يقول له إنسان: أريد قراءتك، فيأخذه بالنبر في مواضعه، وإتمام الميمات.

این شواهد نشان می دهد که قرّاء، قرائات را قرآن می دانستند و نزاعی هم که در تواتر قرائات، واقع شده است، در تواتر آن «الی ملک الوحی» است نه « الی صاحب القرائة».



بحث دوم :زمینه صدور روایات «نزول قرآن بر حرف واحد »؛ قول«جواز قرائت به مرادف» از جانب بزرگان اهل سنت

بحث ما در این بخش، مربوط به فضای صدور روایتی است که در کتاب کافی آمده با این مضمون که فضیل بن یسار به امام صادق علیه السلام عرض می‌کند که «مردم می‌گویند: قرآن بر سبعة احرف نازل شده است؛ امام علیه السلام، پاسخ می‌دهد که دروغ می‌گویند، بلکه قرآن بر حرفی واحد از نزد خدایی واحد نازل شده است:
الکافی،ج2،ص630
(عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ فَقَالَ كَذَبُوا أَعْدَاءُ اللَّهِ وَ لَكِنَّهُ نَزَلَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِد).
همانطور که گفته شد امثال سید نعمة الله جزائری به این روایت تمسک کرده اند برای رد ثبوت قرائات از ملک وحی ، اما وقتی شواهد تاریخی را بررسی می کنیم می بینیم که در قرون اول و دوم هجری، تلقی اشتباهی از حدیث نبوی «سبعة احرف» در میان بسیاری از مسلمانان رایج شده بود. به زعم آن ها، مقصود از این حدیث این بود که هرجا بیان عبارتی از عبارات قرآن برای شما دشوار بود، می‌توانید مرادف آن را بگویید؛ بزرگانی از صحابه و تابعین برای جواز این امر به همین حدیث «سبعة احرف » استناد می کردند و به پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله نسبت می دادند، روال برخی از صحابه در قرن اول و دوم همین بوده است، کلمات 12 نفر از بزرگان صحابه و علماء قرن اول و دوم را من جمع آوری کرده ام که «قرائت به مرادف» را جایز می دانستند و برای دیگران هم تجویز می کردند(24) . اهل بیت علیهم السلام با فرمودن « القرآن انزل علی حرف واحد من عند واحد» با این تلقی اشتباه مقابله نمودند و آن را مردود دانستند . از بین این 12 نفر، کلمات تعدادی از آنان را ذکر می کنیم:

أنس بن مالك بن النضر(10 ق هـ - 93 هـ = 612 - 712 م)


تفسير ابن كثير ت سلامة (8/ 252)
[وقد] (2) قال الحافظ أبو يعلى الموصلي: حدثنا إبراهيم بن سعيد الجوهري، حدثنا أبو أسامة، حدثنا الأعمش، أن أنس بن مالك قرأ هذه الآية: "إن ناشئة الليل هي أشد وطئا وأصوب قيلا" فقال له رجل: إنما نقرؤها {وأقوم قيلا} فقال له: إن أصوب وأقوم وأهيأ وأشباه هذا واحد .


واصل بن عطاء رأس المعتزلة(80 - 131 هـ = 700 - 748 م)


سير أعلام النبلاء ط الرسالة (5/ 464)
210 - واصل بن عطاء أبو حذيفة المخزومي مولاهم *
البليغ، الأفوه، أبو حذيفة المخزومي مولاهم، البصري، الغزال..... وهو وعمرو بن عبيد رأسا الاعتزال، طرده الحسن عن مجلسه لما قال: الفاسق لا مؤمن ولا كافر.
فانضم إليه عمرو، واعتزلا حلقة الحسن، فسموا المعتزلة (1) ، قال شاعر:
وجعلت وصلي الراء لم تلفظ به ... وقطعتني حتى كأنك واصل
وقيل: لواصل تصانيف.
وقيل: كان يجيز التلاوة بالمعنى، وهذا جهل.

ذهبی وقتی این قول را از واصل بن عطاء رئیس معتزله، نقل می کند، چون معتزلی است می گوید « هذا جهل».

محمد بن مسلم ابن شِهَاب الزُّهْري(58 - 124 هـ = 678 - 742 م)

اما همین ذهبی وقتی می رسد به قول «زهری» که رئیس المحدثین است و نزد او جایگاه بلند مرتبه ای دارد، هیچ نمی گوید و با سکوت از آن عبور می کند . ملاحظه بفرمایید :
محمد بن مسلم ابن شِهَاب الزُّهْري(58 - 124 هـ = 678 - 742 م)

سير أعلام النبلاء ط الرسالة (5/ 347)
يونس بن محمد: حدثنا أبو أويس:
سألت الزهري عن التقديم والتأخير في الحديث، فقال: إن هذا يجوز في القرآن (1) ، فكيف به في الحديث؟
إذا أصيب معنى الحديث، ولم يحل به حراما، ولم يحرم به حلالا، فلا بأس، وذلك إذا أصيب معناه.
_________________________
(1) التقديم والتأخير في القرآن بالنسبة للالفاظ لا يجوز ولو لم يتغير المعنى، لان القرآن لفظه ومعناه من عند الله، فلا يسوغ فيه إلا الاتباع.

اما محقق کتاب در این جا نتوانسته ساکت بنشیند و قلم گرفته و همانطور که ملاحظه کردید چنین نوشته : « التقديم والتأخير في القرآن بالنسبة للالفاظ لا يجوز ولو لم يتغير المعنى، لان القرآن لفظه ومعناه من عند الله، فلا يسوغ فيه إلا الاتباع»، این محقق نمی داند که فضایی در قرن اول و دوم بود که اصلا «قرائت به مرادف» بین مردم مستنکر نبود و این نکته شواهد عدیده ای دارد . بعد ها یعنی از قرن چهارم، دیگر این امر کاملا مستنکر شد و آن فضای قرن اول و دوم کاملا محو گردید .


النعمان بن ثابت أبو حنيفة(80 - 150 هـ = 699 - 767 م)

شخص بعدی ابوحنیفه است . در کتب متعدد آمده است که ابوحنیفه قرائت قرآن را به فارسی در نماز برای مختار جائز می دانسته است . و این فتوای او به حدی عجیب بود که بلافاصله بعد از او، دو شاگرد او «ابو یوسف » و «محمد بن الحسن » از قول او برگشتند . (مستندات دیگر (25))
تفسير الرازي = مفاتيح الغيب أو التفسير الكبير (27/ 664)
أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسين التيمي الرازي الملقب بفخر الدين الرازي خطيب الري (المتوفى: 606هـ)
المسألة الرابعة: مذهب أبي حنيفة أن قراءة القرآن بالمعنى جائز، واحتج عليه بأنه نقل أن ابن مسعود كان يقرئ رجلا هذه الآية فكان يقول: طعام اللئيم، فقال قل طعام الفاجر، وهذا الدليل في غاية الضعف على ما بيناه في أصول الفقه.


الموسوعة الفقهية الكويتية (33/ 55)
وذهب أبو حنيفة إلى جواز قراءة القرآن في الصلاة بالفارسية وبأي لسان آخر، لقول الله تعالى: {وإنه لفي زبر الأولين} (3) ، ولم يكن فيها بهذا النظم، وقوله تعالى: {إن هذا لفي الصحف الأولى صحف إبراهيم وموسى} (1) ، فصحف إبراهيم كانت بالسريانية، وصحف موسى بالعبرانية فدل على كون ذلك قرآنا؛ لأن القرآن هو النظم والمعنى جميعا حيث وقع الإعجاز بهما، إلا أنه لم يجعل النظم ركنا لازما في حق جواز الصلاة خاصة رخصة؛ لأنها ليست بحالة الإعجاز، وقد جاء التخفيف في حق التلاوة لقول النبي صلى الله عليه وسلم: إن هذا القرآن أنزل على سبعة أحرف فكذا هنا.
وذهب أبو يوسف ومحمد بن الحسن صاحبا أبي حنيفة إلى أنه لا تجوز القراءة بغير العربية إذا كان يحسن العربية؛ لأن القرآن اسم لمنظوم عربي لقول الله تعالى: {إنا جعلناه قرآنا عربيا} (2) ، وقال تعالى: {إنا أنزلناه قرآنا عربيا} (3) ، والمراد نظمه، ولأن المأمور به قراءة القرآن، وهو اسم للمنزل باللفظ العربي المنظوم هذا النظم الخاص المكتوب في المصاحف المنقول إلينا نقلا متواترا، والأعجمي إنما يسمى قرآنا مجازا ولذا يصح نفي اسم القرآن عنه.
والفتوى عند الحنفية على قول الصاحبين، ويروى رجوع أبي حنيفة إلى قولهما.
قال الشلبي نقلا عن العيني: صح رجوع أبي حنيفة إلى قولهما.
وقد اتفق الثلاثة - أبو حنيفة وصاحباه - على جواز القراءة بالفارسية وصحة الصلاة عند العجز عن القراءة بالعربية (1)




نووی در شرح مهذب از مستندات فتوای ابوحنیفه حدیث « انزل القرآن علی سبعة احرف» را آورده است و مستند او را حدیث « سبعة احرف » دانسته است .این فتوای او بوده است اگر چه نقل شده که در اواخر عمر از آن برگشته و به قول دو شاگردش قائل شده است .
المجموع شرح المهذب (3/ 380)
المؤلف: أبو زكريا محيي الدين يحيى بن شرف النووي (المتوفى: 676هـ)
وقال أبو حنيفة تجوز وتصح به الصلاة مطلقا وقال أبو يوسف ومحمد يجوز للعاجز دون القادر واحتج لأبي حنيفة بقوله تعالى (قل الله شهي؟ بيني وبينكم وأوحي إلي هذا القرآن لأنذركم به) قالوا والعجم لا يعقلون الإنذار إلا بترجمته وفي الصحيحين إن النبي صلى الله عليه وسلم قال " أنزل القرآن على سبعة أحرف " وعن سلمان الفارسي رضي الله عنه أن قوما من الفرس سألوه أن يكتب لهم شيئا من القرآن فكتب لهم فاتحة الكتاب بالفارسية »


مالك بن أنس(93 - 179 هـ = 712 - 795 م)


تفسير القرآن من الجامع لابن وهب (3/ 54)
117 - قال: وحدثني الليث بن سعد عن محمد بن عجلان عن عون بن عبد الله يرفع الحديث إلى عبد الله بن مسعود أنه كان يقرئ رجلا [ص:55] أعجميا هذه الآية: {إن شجرة الزقوم طعام الأثيم}، فيقول الأعجمي: طعام اليتيم؛ فقال ابن مسعود: أتستطيع أن تقول طعام الفاجر، قال: نعم، قال: فاقرأ كذلك.
118 - قال: وحدثني مالك بن أنس قال: أقرأ عبد الله بن مسعود رجلا: {إن شجرة الزقوم طعام الأثيم}، فجعل يقول: طعام اليتيم، فقال له عبد الله: طعام الفاجر؛ قال: قلت لمالك: أترى أن تقرأ كذلك، قال: نعم، أرى ذلك واسعا.

نسبت به این فتوای مالک، ابن حزم تعبیر تندی دارد . ابن حزم می گوید شما مالکیین چیزی از صاحبتان رسیده که عجیب است و بعد می آورد که « و هو مما اخطأ فیه مالک مما لم یتدبره» بله او به دنبال خیر بود اما اگر می دانست و توجه داشت و چنین حرفی می زد « لکان کافرا». ابن حزم چون از فضای آن زمان اطلاع نداشته این چنان فتوای مالک را عجیب می شمارد، ولی واقعیت طور دیگری بود؛ در آن زمان چنین تلقی اشتباهی رایج بود و نزد مردم قرائت به مرادف مستنکر نبود . (26)

الإحكام في أصول الأحكام لابن حزم (4/ 171)
ومن العجب أن جمهرة من المعارضين لنا وهم المالكيون قد صح عن صاحبهم ما ناه المهلب بن أبي صفرة الأسدي التميمي قال ابن مناس نا ابن مسرور نا يحيى نا يونس بن عبد الأعلى نا ابن وهب حدثني ابن أنس قال أقرأ عبد الله بن مسعود رجلا {إن شجرة لزقوم * طعام لأثيم} فجعل الرجل يقول طعام اليتيم فقال له ابن مسعود طعام الفاجر قال ابن وهب قلت لمالك أترى أن يقرأ كذلك قال نعم أرى ذلك واسعا فقيل لمالك أفترى أن يقرأ بمثل ما قرأ عمر بن الخطاب فامضوا إلى ذكر الله قال
مالك ذلك جائز قال رسول الله صلى الله عليه وسلم أنزل القرآن على سبعة أحرف فاقرؤوا منه ما تيسر مثل تعلمون يعلمون قال مالك لا أرى في اختلافهم في مثل هذا بأسا ولقد كان الناس ولهم مصاحف والستة الذين أوصى لهم عمر بن الخطاب كانت لهم مصاحف قال أبو محمد فكيف يقولون مثل هذا أيجيزون القراءة هكذا فلعمري لقد هلكوا وأهلكوا وأطلقوا كل بائقة في القرآن أو يمنعون من هذا فيخالفون صاحبهم في أعظم الأشياء وهذا إسناد عنه في غاية الصحة وهو مما أخطأ فيه مالك مما لم يتدبره لكن قاصدا إلى الخير ولو أن أمرا ثبت على هذا وجازه بعد التنبيه له على ما فيه وقيام حجة الله تعالى عليه في ورود القرآن بخلاف هذا لكان كافرا ونعوذ بالله من الضلال قال أبو محمد فبطل ما قالوه في الإجماع بأوضع بيان والحمد لله رب العالمين


وجود تحفظ تام بر قراءت عین الفاظ قرآن در فضای اقراء

لازم به توجه است که فضای اقراء طور دیگری بود. قراء در مقام نوشتن مصحف مواظبت تام داشتند که فقط آنچه قرآن است نوشته شود و در فضای اقراء هم همینطور مواظبتی وجود داشت. در همان قرن اول و دوم، مرادف گویی در اقراء و کتابت مصحف را اصلا نمی توانست احدی انجام دهد، چون مواظبت تام داشتند . اما وقتی افراد می خواستند آیه ای را بخوانند، مضایقه را نفی می کردند و می گفتند خدای متعال اجازه داده است و مؤاخذه نمی کند که اگر شخص لغتی را نمی تواند تلفظ کند، مانعی ندارد که لغت مرادف آن را به جای آن بخواند .





عبد الله بن وهب صاحب تفسير(125 - 197 هـ)و سفيان بن عيينة(107 - 198 هـ )

قول عبد الله بن وهب و سفیان بن عیینیة دیگر کار را تمام می کند؛ زمانی که در مباحثه به این شاهد دست پیدا کردیم، جزء اخیر علت تامه بحث ما شد. نمی توانم به شما توضیح دهم که آن لحظه چقدر برای من لذت بخش بود که دیدیم «سفیان بن عیینه» به این زیبایی مطلب را گفته است. گاهی مطالب علمی قابل توجیه و رفت و برگشت است و ما که بحث می کردیم، دنبال سند روشنی بودیم که قابل توجیه نباشد . این کلام سفیان بن عیینه و ابن وهب و ابن اشته این طور است . کلام آنان بستر صدور روایات «نزول قرآن بر حرف واحد» را کاملا واضح نشان می دهد .
خواسته ما این است که هر کسی از اهل تحصیل و تحقیق و علم در همان ابتدای مراحل تحصیلی یا تحقیقی اش این کلام سفیان بن عیینه و ابن اشته را دیده باشد .
سفیان بن عیینة متوفای سال 198 هست و معاصر معصومین علیهم السلام و زمان صدور روایت کافی بوده است.(27)
ابن حجر نقلی دارد در کتاب «المصاحف ابن ابی داود» که در کتاب «المصاحف» منتشر شده، موجود نیست.ولی الحمدلله ابن عبدالبر در «کتاب التمهید» این را آورده است و همچنین در الاستذکار هم آورده .(28) عبارت او را ملاحظه بفرمایید :
التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد (8/ 293)---المؤلف: أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمري القرطبي (المتوفى: 463هـ)
وهذا كله يدلك على أن السبعة الأحرف التي أشير إليها في الحديث ليس بأيدي الناس منها إلا حرف زيد بن ثابت الذي جمع عليه عثمان المصحف حدثنا عبد الله بن محمد بن أسد وخلف بن القاسم بن سهل قال أنبأنا محمد بن عبد الله الأصبهاني المقرىء قال حدثنا أبو علي الأصبهاني المقرىء قال حدثنا أبو علي الحسين بن صافي الصفار أن عبد الله بن سليمان حدثهم قال حدثنا أبو الطاهر قال سألت سفيان بن عيينة عن اختلاف قراءة المدنيين والعراقيين هل تدخل في السبعة الأحرف فقال لا وإنما السبعة الأحرف كقولهم هلم أقبل تعالى أي ذلك قلت أجزاك قال أبو الطاهر وقاله ابن وهب قال أبو بكر محمد بن عبد الله الأصبهاني المقرىء ومعنى قول سفيان هذا أن اختلاف العراقيين والمدنيين راجع إلى حرف واحد من الأحرف السبعة وبه قال محمد بن جرير الطبري



در سند این نقل، بزرگانی از قرائت وجود دارند . خود «سفیان بن عیینه» از بزرگان محدثین اهل سنت هست و در کتب روایی ما هم اسمش آمده و جریاناتی دارد و مدت عمرش هم طولانی بوده است.(29) سفیان بن عیینه شخصیت صاحب نام و موجهی است که مورد سؤال قرار میگیرد و جوابی هم که می دهد، امروزه برای ما کاشف از جوّی است که در آن جو زندگی کرده و یک عمر کار علمی کرده است . این کاشفیت از آن فضا و اوضاع برای ما مهم است .
«عن اختلاف المدنیین و العراقیین » این اختلاف تا الآن پایدار مانده است . همانطور که گفتیم امروزه غرب آفریقا به قرائت نافع قرآن را قرائت می کنند بر خلاف شرق عالم اسلام که به قرائت حفص قرائت می کنند . قرائت نافع قرائت مدنی است و حفص کوفی بوده و قرائت او، کوفی به حساب می آید . این اختلاف قرائت از همان اول بوده است . همیشه قرائت مدنیین در مدینه و اطراف مدینه و قرائت عراقیین در کوفه و بصره رایج بوده است و تعدد قرائت به این نحو امری رایج بود و همه مسلمین از آن اطلاع داشتند .(30)
«سألت عن اختلاف المدنیین و العراقیین هل تدخل فی السبعة الاحرف» این که ما اهل سنت می گوییم که «نزل القرآن علی سبعة احرف» آیا مثلا قرائت «ملک و مالک» می شود دو حرف ؟ و دو حرف از آن هفت حرف به حساب می آید ؟
فقال « لا و انما السبعة الاحرف کقولهم هلم اقبل تعال أی ذلک قلت اجزأک » سبعة احرف یعنی هر شخص از ناحیه خودش، می تواند مرادف بیاورد . دست مردم باز است . حالا ما از آن ها سؤال می کنیم که شمایی که مرادف می آوری آیا این لفظ «نَزَلَ من عند الله » است یا « نزل من عندک » ؟ شما مرادف می آوری . خدای متعال فرموده است مثلاً « تعال» و شما می گویی « اقبل» این را تو نازل کرده ای نه خدا . آن شخصی که مرادف می آورد، لفظ را نازل کرده است، خدای متعال مثلا « تعال» فرموده است و او « اقبل » گفته است. « اقبل» را که خدا نازل نکرده، بلکه آن شخص نازل کرده است .
در چنین فضایی که اهل سنت سبعة احرف را این چنین معنا می کردند، اهل بیت علیهم السلام، محکم این را رد کردند و در بین شیعه جا انداختند .
« قال ابوالطاهر : و قاله ابن وهب : عین همین حرف سفیان را « ابن وهب » -شاگرد بزرگ « مالک بن انس» - هم گفته است . او هم قرائت ملک و مالک را جزو سبعة احرف نمی داند .

توضیح ابن اشته : قرائات مدنیین و عراقیین «حرف واحد» است

اما آن کلامی که کار را تمام می کند توضیح ابن اشته است، ابن اشته یکی از بزرگان مقرین اهل سنت است . می گوید « ومعنى قول سفيان هذا أن اختلاف العراقيين والمدنيين راجع إلى حرف واحد من الأحرف السبعة وبه قال محمد بن جرير الطبري» یعنی درست است که دو قرائت می خوانند، اما چون همه قرائات سند دارد و به پیامبر خدا می رسد، این ها همه « یک حرف » به شمار می رود . « حرف واحد» یعنی آنچه خدا نازل کرده است، اگر چه چند قرائت باشد، همه «حرف واحد » هستند . شش حرف دیگر آنچه است که جایز است مردم از باب تسهیل بگویند . در چنین فضایی راوی به امام عرض می کند : « ان الناس یقولون » این عبارت را دقت کنید، نمی گوید روایت شده است بلکه می گوید مردم می گویند، یعنی «اهل سنت» می گویند : « نزل القرآن علی سبعة احرف ». با توجه به شواهدی که عرض کردیم سؤال راوی این است که آنچه مردم می گویند که در هنگام خواندن قرآن می شود مرادف آورد، آیا صحیح است ؟ آیا « ای ذلک قلت اجزأک » صحیح است ؟ پاسخ حضرت رد این تلقی اشتباه است، می فرمایند: « کذبوا اعداء الله انما القرآن حرف واحد». با توجه به آنچه عرض کردیم حرف واحد به این معنا نیست که یکی از قرائات مدنی و عراقی حق و صحیح است، بلکه « انما القرآن حرف واحد» دفع تلقی اشتباهی است که آن زمان اهل سنت به صورت وافر داشتند که با استناد به «سبعة احرف» تلاوت به معنای قرآن، جایز است، به عبارت دیگر « خواندن قرآن با نقل به معنا » جایز است . اهل البیت علیهم السلام میخ این را کوبیدند که هیچ کس مجاز نیست که هنگام تلاوت قرآن در حال اختیار، عمداً لفظی را مرادف قرآن بیاورد.




اجماع شیعه بر جواز قرائت به هر یک از قرائات متواتره

در روایت هست که « الصلاة عمود الدین » و از طرفی هم « لا صلاة الا بفاتحة الکتاب »(31) ، اساس دین ما نماز است . هر مسلمانی که نماز می خواند در آیه سوم می رسد به « مالک یوم الدین » در اینجا « مالک » باید خواند یا «ملک» ؟ از صدر اول در فقه شیعه قرائت هر دو را جایز می دانستند. مرحوم سید هم در عروه فرمودند که اجماع هست که هر دو را می شود خواند .(32) . طبق کلام سفیان بن عیینه هر دو قرآن است طبق فرمایش شهید اول هم هر کدام قرآن است . هر دو جزو حرف واحدی است که ملک وحی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند.

لزوم استناد قرائت تا رسول الله صلی الله علیه وآله حتی در اماله یک حرف

ابوعلی فارسی که از بزرگان اهل ادب است و بسیاری از مطالب « مجمع البیان » از او گرفته شده است، ایشان در کتاب «الحجة للقراء السبعة» می گوید : اماله الف « مالک» لغتاً جایز است و هیچ مشکلی ندارد . اما در « مالک یوم الدین » به هیچ وجه چنین اماله ای جایز نیست چون قرائت اماله آن باید نص داشته باشد . باید حضرت رسول صلی الله علیه و آله اماله کرده باشند، تا جایز باشد .
الحجة للقراء السبعة (1/ 40)
المؤلف: الحسن بن أحمد بن عبد الغفار الفارسيّ الأصل، أبو علي (المتوفى: 377هـ)
والإمالة في (مالِكِ) في القياس لا تمتنع، لأنّه ليس في هذا الاسم ممّا يمنع الإمالة شيء، وليس كلّ ما جاز في قياس العربية تسوغ التلاوة به حتى ينضم إلى ذلك الأثر المستفيض بقراءة السلف له، وأخذهم به لأنّ القراءة سنة «2».
فأمّا «3» إعراب ملك يوم الدين فالجرّ في القراءتين.


القرائة سنة متبعة

صاحب جواهر می فرمایند : روایت « القرائة سنة متبعة » درکتب اصحاب ما حدیث مرسل معروفی است.(33) در فضای قرائات ، قرائت به اقراء قاری بوده است و کسی نمی توانست از خودش قرائتی را نقل کند .

مقابله شدید با قرائت بی سند و بی پایه

مقابله با حماد راویه

در تاریخ قرائات نام دو نفر که از ناحیه خودشان قرائت می کردند،باقی مانده است؛ یکی از آن ها « حماد راویه » است که اطلاعات زیادی داشت و شخص مشهوری بود. او که به کثرت اطلاعات معروف بود، قرآن را از روی رسم آن می خواند بدون اینکه استاد قرائت دیده باشد. مثلا در جایی همینطور مصحف را در دست گرفت و از روی رسم آن شروع به خواندن کرد، آمده است که « فصحف فی عدة آیات » آیات متعددی را اشتباه خواند. حتی تصحیفات او در تاریخ نقل شده . اسم او و این عمل اشتباه او در تاریخ باقی ماند .(34) با او مقابله کردند و گفتند که مصحف را نمی توان همینطور از روی رسم آن خواند، اشتباه می شود . بلکه باید از قاری دارای سند متصل فرا گرفت . حماد، مقری نداشت و فن قرائت ندیده بود. قرائت « عرضاً و قرائةً» نیازمند استاد و مقری و اقراء است .


مقابله با ابن مقسم

شخص دیگری که بدون سند قرائت می کرد، ابن مقسم بود، او که هم عصر ابن مجاهد بود، قائل بود : هر قرائتی که با رسم مصحف سازگار باشد، جایز است خوانده شود، اگر چه مسند نباشد . او قرائت را محتاج سند نمی دانسته و برای جواز قرائت، موافقت با قواعد عربیت و موافقت با رسم مصحف عثمان را کافی می دانست . به جهت همین نظر ، به شدت علماء با او برخورد کردند تا جایی که وی را به محضر سلطان آن زمان حاضر کردند و می خواستند او را مجازات کنند، توبه اش دادند و او هم توبه کرد و تعهد گرفتند که دیگر چنین قرائت نکند،(35) بر خلاف «ابن شنبوذ»(36) که توبه نکرد و چوب خورد اگر چه «ابن مقله » حاکم آن زمان را نفرین کرد و گفت همین طور که مرا زدی خدا دست هایت را قطع کند و اتفاقا بعد ها دو دست ابن مقله قطع شد. ذهبی می گوید : ابن شنبوذ ابن مقله را نفرین کرد و نفرینش هم مستجاب شد .(37)
ابن ندیم در الفهرست می گوید : ابن شنبوذ عقل درستی نداشت . در ادامه ترجمه می گوید ابن مقله را نفرین کرد و اتفاقا هم واقع شد .(38)اما ذهبی «قطع شدن دست های ابن مقله » را یک نحو استجابت دعا می داند برای ابن شنبوذ .
خلاصه کلام این که با ابن مقسم چنین برخورد کردند و او را به شدت منع کردند از این که بدون سند و بدون سماع از استاد، قرائتی را بخواند . برای قرائت سند نیاز است، سندی که یا متواتر باشد یا به قول ابن جزری سندی صحیح باشد البته این قول اخیر ابن جزری است . ابن جزری ابتدا قائل به لزوم تواتر هر قرائتی بود ولی بعد ها از این نظر برمی گردد و برای جواز قرائت، صحت سند را کافی می شمارد .(35)




موضع اهل البیت علیهم السلام در برابر قراءات

سؤال مفتاح المفاتیح

بعد از همه این بحث ها، سؤالی را مطرح می کنیم که عرض کرده ام این سؤال «مفتاح المفاتیح» است. با این فرمایش مرحوم آقای خویی شروع می کنم :
آقای خویی در التنقیح بعد از رفت و برگشت ها در این که در نماز، قرآن را باید به چه قرائتی خواند (40) می فرمایند :
فقد ظهر من جميع ما مرّ أنّه ليست عندنا رواية يعتمد عليها في الحكم بالاجتزاء بكل قراءة متعارفة حتى يخرج بذلك عن مقتضى القاعدة الأوّلية.
لكنه مع ذلك كله لا ينبغي الشك في الاجتزاء، لجريان السيرة القطعية من أصحاب الأئمة (عليهم السلام) على ذلك، فانّ اختلاف القراءات أمر شائع ذائع بل كان متحققاً بعد عصر النبي (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم) كقراءة ابيّ و ابن عباس و ابن مسعود و غيرهم، و قد صنّف في ذلك كتب كالمصاحف للسجستاني و غيره، و قد أحرق عثمان جميع المصاحف سوى مصحف واحد حذراً عن الاختلاف‌ و مع ذلك تحقق الاختلاف بعد ذلك كثيراً حتى اشتهرت القراءات السبع و غيرها في عصر الأئمة، و كانت على اختلافها بمرأى و مسمع منهم (عليهم السلام)، فلو كانت هناك قراءة معيّنة تجب رعايتها بالخصوص لاشتهر و بان و كان من الواضحات و كان ينقله بطبيعة الحال كابر عن كابر و راوٍ عن راوٍ، و ليس كذلك بالضرورة، فيظهر جواز القراءة بكل منها كما عليه العامّة و إلّا لبيّنوه (عليهم السلام) و نقل إلينا بطريق التواتر، كيف و لم يرد منهم تعيين حتى بخبر واحد.


ایشان اینجا می فرمایند که حتی یک روایت هم نداریم که قرائتی را از بین قرائات برای ما تعیین کرده باشند. این فرمایش ایشان کاملا صحیح است، حتی یک روایت ضعیف هم نداریم، در صلاتی که عمود دین است و « لا صلاة الا بفاتحة الکتاب» و هر روز بار ها ین سوره «حمد» در نماز ها خوانده می شود، اختلاف قرائت «ملک» و «مالک» هم موجود است ، در چنین موردی یک حدیث ضعیف هم نداریم که تعیین کرده باشند که مثلا « مالک» بخوانید، عجیب است که یک روایت هم نداریم که حتی از معصوم سؤال بپرسند که کدام یک قول خدای متعال است ؟ چرا سؤال نکردند که کدام یک قرآن است ؟ هر شخصی می داند که باید در نماز فاتحة الکتاب را که قرآن است بخواند . تعجب است که اصلا سؤال برایشان مطرح نشده که حداقل در یک روایت ضعیف بیاید .

من در ذیل فرمایش ایشان این سؤال را مطرح می کنم : بنابر این فرض که :
اولاً جبرئیل، واقعا تنها یکی از دو قرائت «ملک» و «مالک» را آورده است
و ثانیاً : مشهور در میان اهل تشیع طبق فرمایش شیخ الطائفة این باشد که قرآن بر حرف واحد نازل شده است .
سؤال ما این است که طائفه شیعه ای که هر روز نماز می خوانند چرا نپرسیدند که قرائت حق کدام است ؟ «ملک» حق است یا مالک ؟
جواب ما را کلام سفیان بن عیینة داد . شیعیان می دانستند که اهل البیت علیهم السلام که فرمودند « نزل علی حرف واحد» یعنی این عمل اهل سنت باطل است. آن ها قائل بودند که هر شخصی اختیاراً می تواند قرآن را با آوردن مرادف تلاوت کند . ائمه معصومین علیهم السلام در مقابل این ها فرمودند : «حرف واحد» یعنی فقط حرف نازل شده از ناحیه خدا را مجاز هستید بخوانید.

حدیث « اقرئوا کما علمتم»

اهل بیت علیهم السلام نسبت به قرائات می فرمودند «اقرئوا کما علمتم »؛ آن ها هیچ مشکلی نداشتند در این که این ها متواتر است .

قرائت ملک و مالک در روایات

لذا در تفسیر عیاشی می بینیم که از ائمه علیهم السلام، برای هر دو قرائت (ملک ومالک ) روایت می آورد:

تفسير العياشي، ج‏1، ص: 22
21- عن محمد بن علي الحلبي عن أبي عبد الله ع أنه كان يقرأ مالك يوم الدين «6».
22- عن داود بن فرقد قال: سمعت أبا عبد الله ع يقرأ ما لا أحصي ملك‏ يوم الدين «1».
مرحوم مجلسی در بحار وقتی به قرائت « ملک » و « مالک» می رسند می فرمایند می دانیم که از معصومین علیهم السلام هر دو روایت شده است :
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏82، ص: 22
11- العياشي، عن محمد بن علي الحلبي عن أبي عبد الله ع أنه كان يقرأ مالك يوم الدين و يقرأ اهدنا الصراط المستقيم «2».
و منه عن داود بن فرقد قال: سمعت أبا عبد الله ع يقرأ ما لا أحصي ملك يوم الدين «3».
بيان: قرأ عاصم و الكسائي مالك و الباقون ملك و قد يؤيد الأولى بموافقة قوله تعالى يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و الأمر يومئذ لله «4» و الثانية بوجوه خمسة الأول أنها أدخل في التعظيم الثاني أنها أنسب بالإضافة إلى يوم الدين كما يقال ملك العصر الثالث أنها أوفق بقوله تعالى لمن الملك اليوم لله الواحد القهار «5» الرابع أنها أشبه بما في خاتمة الكتاب من وصفه سبحانه بالملكية بعد الربوبية فيناسب الافتتاح الاختتام الخامس أنها غنية عن توجيه وصف المعرفة بما ظاهره التنكير و إضافة اسم الفاعل إلى الظرف لإجرائه مجرى المفعول به توسعا و المراد مالك الأمور كلها في ذلك اليوم و سوغ وصف المعرفة به إرادة معنى المضي تنزيلا للمحقق الوقوع منزلة ما وقع أو إرادة الاستمرار الثبوتي و أما قراءة ملك فغنية عن التوجيه لأنها من قبيل كريم البلد.
و في أخبارنا وردت القراءتان و إن كان مالك أكثر و هذا مما يرجحه و هذا الخبر ظاهره أنه سمعه ع يقرأ في الصلوات الكثيرة و في غيرها ملك دون مالك و يحتمل أن يكون المراد تكرار الآية في الصلاة الواحدة على وفق الرواية الآتية فيدل على جواز تكرار بعض الآيات و عدم كونه من القران المنهي عنه.


دفع اشکال تقیه در قرائات

اگر گفته شود که شیعه و امامان شیعه با این که یک قرائت واحد داشتند، تقیه می کرده اند.
در جواب از این اشکال می گوییم که چطور اهل بیت علیهم السلام، امور متعددی را چنان در بین اهل تشیع جا انداخته اند که احدی نمی تواند در آن ها تشکیک کند، لکن نفرمودند که در نماز به کدام قرائت باید فاتحه را قرائت نمود ؟! جهر به «بسم الله الرحمن الرحیم» امری مستحب است با این حال شعار شیعه شده است و شیعه در این امر استحبابی، مخالف اهل سنت عمل می کند، اما قرائت ملک و مالک که از اهمیت بیشتری برخوردار است چرا که یکی از این دو قرائت طبق فرض بالا ، کلام خدا نیست، چطور تعیین آن از ناحیه اهل بیت صورت نگرفت؟ (41) آیا بگوییم کلام خدا محو شده است و معلوم نیست ؟ به طوری که مرجعی جلیل القدر باید احتیاط بکند . آیا این طور است ؟ اصلا این طور نبوده است . حرف واحد هر دو را شامل بود .

طبق بحث های تواتر قرائات، خواندن « ملک و مالک » هر کدام در نماز جایز است . لذا فرزند ابن جزری می گوید من در نماز هر دو قرائت را می خوانم .
شرح طيبة النشر لابن الجزري (ص: 49)
مالك (ن) ل (ظ) لّا (روى) السّراط مع ... سراط (ز) ن خلفا (غ) لا كيف وقع
يعني قوله تعالى: مالك يوم الدين (1)، وهذا أول المواضع التي استغنى فيها باللفظ عن القيد لوضوحه، لأن الوزن لا يقوم بالقراءة الأخرى كما قدمنا بيانه، فلذلك لم يحتج أن يقول بالمد ولا بمد ولا نحو ذلك: أي قرأ مالك من قوله تعالى: مالك يوم الدين بالألف كما لفظ به عاصم ويعقوب والكسائي وخلف، والباقون ملك بغير ألف وكلاهما صفة من صفات الله، وللناس في ترجيح إحداهما على الأخرى كلام كثير. وفي ذلك نظر فان كلا منهما ثبت متواترا عن رسول الله صلى الله عليه وسلم وقرأ به جماعة من الصحابة والتابعين، وأنا أحب القراءة بكل منهما في كل ركعة، وأقدم المد في الأولى لزيادته نظرا إلى تطويل الأولى على الثانية ...


روایت « نزول علی حرف واحد » آن طور که معنا کردیم، هیچ منافاتی با تعدد قرائات نداشته و حتی مقوّی آن هم می باشد. این به این جهت است که از ابتدا سیره عملی فقهاء شیعه بر جواز قرائت به قرائات سبع قائم شده بود (42)و شهید اول فرمودند : «ثبوت قرائات عشر » و از طرف دیگر روایت معروف بین شیعه در طول اعصار این بوده است که «انما القرآن حرف واحد»، پس نزد شیعه از ابتدا منافاتی بین این دو جهت نبوده است . این روایت شیعیان را از عمل طبق قرائات باز نداشته، از قرن دوازدهم به بعد است که بوسیله این روایت در قرائات خدشه می کنند . جمهور مجتهدین مشکلی نداشتند .

معنای حرف واحد

صاحب وسائل در کتاب تواتر القرآن می فرمایند که دو روایت « انما القرآن حرف واحد» و « انزل القرآن علی سبعة احرف » با هم منافاتی ندارند . می فرمایند که در بین ما هر دو روایت هست .
این دو روایت در کتب و روایات شیعه هم وجود دارد، مرحوم صدوق در کتاب اعتقاداتشان می فرمایند اعتقاد ما این است که : «نزل القرآن علی حرف واحد » اما در خصال بابی باز می کنند به نام باب « ان القرآن نزل علی سبعة احرف » که حدیث دوم آن سند خوبی دارد و علاوه بر آن دارای مضمون بسیار بلندی است. می فرماید : سألته ان الاحادیث یختلف عنکم ؟ یعنی اختلاف احادیث نسبت به خود امام معصوم ثابت است . معلوم است که حضرات مختلف فرمودند :

باب نزل القرآن على سبعة أحرف
حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قال حدثنا محمد بن الحسن الصفار عن العباس بن معروف عن محمد بن يحيى الصيرفي عن حماد بن عثمان قال قلت لأبي عبد الله ع إن الأحاديث تختلف عنكم قال فقال إن القرآن نزل على سبعة أحرف و أدنى ما للإمام أن يفتي على سبعة وجوه ثم قال هذا عطاؤنا فامنن أو أمسك بغير حساب «1».
44- حدثنا محمد بن علي ماجيلويه رضي الله عنه قال حدثنا محمد بن يحيى العطار عن محمد بن أحمد عن أحمد بن هلال «2» عن عيسى بن عبد الله الهاشمي عن أبيه عن آبائه ع قال قال رسول الله ص أتاني آت من الله فقال إن الله عز و جل يأمرك أن تقرأ القرآن على حرف واحد فقلت يا رب وسع على أمتي فقال إن الله عز و جل يأمرك أن تقرأ القرآن على حرف واحد فقلت يا رب وسع على أمتي فقال إن الله عز و جل يأمرك أن تقرأ القرآن على حرف واحد فقلت يا رب وسع على أمتي فقال إن الله يأمرك أن تقرأ القرآن على سبعة أحرف.
الخصال، ج‏2، ص: 358

بین شیعه هر دو روایت بوده است و صاحب وسائل بین این دو دسته روایت جمع می کنند . ایشان در جمع بین این ها بیانی دارند،(43) اما این نحو جمعی که ما عرض کردیم را نمی فرمایند، چون اوضاع قرن اول و دوم در ذهن شریف ایشان نبوده است، این ها را ما با یک زحمتی پیدا کردیم و مدت ها طول کشید . با این حال باورمان نمی شد که دو قرن، بزرگان مسلمان ها، قائل به چنین قولی بودند، مثل «مالک» که بزرگ فرقه مالکی است، قائل بوده است، طوری که «ابن حزم » او را تکفیر می کند . لکن او جواز قرائت به مرادف را به شارع اسناد می داد و نمی خواست کفر بگوید .

زحمات قراء عشره و شاگردانشان عامل محو «تلقی جواز ترادف تسهیلی»

اما آنچه باعث محو چنین تلقی اشتباهی شد، زحمات فراوان قراء سبعه و عشره و اساتید و شاگردانشان بود، آن ها دو قرن زحمات فراوانی را متقبل شدند از اواخر قرن دوم قراء عشره بودند و شاگرد های بسیاری پرورش دادند و شاگردان فراوان این ها در بستر جامعه منتشر شدند و جلسات اقراء و قرائت برقرار کردند(44)، این باعث شد که قبح و بطلان قول « جواز قرائت به مرادف» برای مردم روشن شود . از قرن سوم کم کم «قرائت به مرادف» در نزد علماء و مردم، مستنکر شد . به همین جهت ما هم شاهدی از قرن سوم برای این قول پیدا نکردیم .


وجود قرائات شاذه در قرن سوم

در قرن سوم قرائات شاذه به وفور موجود بود که تحلیل بسیار زیبایی دارد . اما ما در قرن سوم شخصی را نیافتیم که قائل به جواز « قرائت به مرادف» باشد .


ابن مجاهد عامل تلقی اشتباه دیگری در حدیث « سبعة احرف»


با شروع قرن چهارم «ابن مجاهد» آمد. او شخصیت زیرکی بود، همانطور که شاگردش می گوید : « ابن مجاهد عقله فوق علمه» در حالی که نسبت به ابن شنبوذ می گوید: «علمش بیشتر از عقلش بود»(45) . ابن مجاهد از روی همین زیرکی، التفات پیدا کرد که حدیث « سبعة احرف » هست و تلقی قرن اول و دوم محو شده ، در چنین فضایی متوجه شد که می توان معنای دیگری را برای این حدیث شریف در بین مردم رواج داد. کتابی نوشت به نام «السبعة فی القرائات» که مبدأ شهرت قرائات سبع گردید و باعث شد تا در اذهان، حدیث « سبعة احرف» با « قرائات سبع » ارتباط پیدا کند . طوری که بعد ها این تلقی در میان مردم رواج پیدا کرد که مقصود از « سبعة احرف » همین هفت قرائت مشهور است .

علمائی نظیر ابن جزری و برخی دیگر از علماء اهل فن قرائت طوری از این حرکت ابن مجاهد خشمگین هستند که می خواهند خود زنی کنند!! (46)آن ها ابن مجاهد را به شدت عتاب و سرزنش می کنند که این چه کاری بود کردی ؟! با این کار تو، ما دیگر نمی توانیم حدیث « سبعة احرف» را درست معنا کنیم . قرائات معتبر بیشتر از هفت عدد هست . ابن جزری خیلی تلاش کرد و کتابی هم به اسم « النشر فی القرائات العشر » تألیف نمود تا این جریان را بشکند و از این تلقی اشتباه جلوگیری کند . همانطور که شهید هم چنین فرمودند .

این ها خلاصله ای از بیش از 5 سال مباحثه ما بود .

پرسش و پاسخ


تخالف و تنافی بعضی قرائات با یکدیگر و علت تعدد قرائات


سؤال 1 بعضی قرائات با هم تخالف دارند . این ها چگونه می توانند هر دو حق باشند ؟ مثل «واتقوا فتنة لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصة..»(47)و «واتقوا فتنة لتصیبن اللذین ظلموا منکم خاصة»
سؤال 2: و اگر بر فرض قبول کردیم که همه این قرائات درست است، غرض چیست ؟ یکبار خدای متعال « اذا ادبر » نازل کند و یک بار « اذ ادبر » نازل کند، آیا چنین چیزی لغو نیست ؟

جواب : اوائلی که مباحثه ما شروع شد شاید بیش از دو سال وقت ما صرف همین مباحث شد، یعنی توجیه و تحلیل و فهم ثبوتی قرائات . اصلا چرا تعدد قرائت باشد ؟ مخصوصا مواردی که در عرض واحد هست و همچنین تحلیل قرائات شاذه . مثلا ابن جنی کتابی دارد به نام «شواذ القرائات» که می گوید کسی امیرالمؤمنین علیه السلام را خواب دید که حضرت به او فرمود : به ابن جنی بگو که کتابت را تمام کن .(48)
در سوره شمس آیه چنین است : «والشمس تجری لمستقر لها» در رابطه با همین آیه در قرائت ابن عباس هست : « والشمس تجری لا مستقر لها »(49) آیا به دنبال تناقضی بالاتر از این هستید ؟ موارد متعددی نظیر این ها وجود دارد .
در نقلی هست که راوی می گوید من خودم در مصحف «ابیّ» دیدم : « من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه ....فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و منهم من بدل تبدیلاً» (50) در حالی که آیه شریفه هست « و ما بدلوا تبدیلاً» . این موارد را چطور جمع کنیم ؟
اینجا بحثی بسیار گسترده هست که اساساً تا ما یک سری مبادی ثبوتی مربوط به «لب و جوهره قرآن کریم» را از قرآن و روایات بررسی نکنیم، بحثی که می کنیم ابتر است . ابتدا باید ببینیم اساساً « لب و جوهره قرآن کریم » چیست؟ (51)

این ها را باید بحث هایش را ببینید و مستنداتش را مراجعه بفرمایید . یکی از بحث های ثبوتی این است که « سبعة احرف » به معنای قرائات نیست،(52) من در توضیح « سبعة احرف» کلام ابوالفضل رازی را عرض می کنم که از بزرگان فن قرائت است . او می گوید : اگر هر کسی بتواند سمعاً و متصل به ملک وحی به تعداد نفوس با شرائط، قرائت بخواند ، سبعة احرف آن را سامان می دهد .(53) این کلام کسی است که یک عمر در این مباحث کار کرده و استاد بزرگ فن قرائات است .






معنای سبعة احرف

سؤال : سبعة احرف به چه معنا است ؟ آیا به معنای همین که در روایت آمده است : امر و نهی و زجر و ....(54) می باشد ؟
جواب : خیر ، این یکی از معانی سبعة احرف است . من مکرر عرض کرده ام که حدیث «سبعة احرف» خودش «صدر علی سبعة احرف» . علامه طباطبایی در المیزان می فرمایند 40 قول در معنای این حدیث هست .(55) حتی من دیده ام که گفته اند تا 70 معنا برای این حدیث شده است .


روایت «مه مه كف عن هذه القراءة اقرأ كما يقرأ الناس»

سؤال : آن روایتی که می فرماید : مه این طور قرائت نکن ، امام زمان که بیاید قرائت دیگر می آورد (56). این ها با هم منافاتی ندارد ؟
جواب : خیر . حضرات خودشان فرموده اند « اقرئوا کما علمتم »(57) قرائات متعدد در آن زمان وجود داشت . بله این که حضرت می آیند من گذاشته ام . اتفاقا محدث نوری در فصل الخطاب خودشان حدیث « جزیره خضرا» را به فارسی ترجمه کرده اند . سید شمس الدین طبق نقل جزیره خضراء توضیح می دهد که وقتی نزدیک شهادت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود، حضرت اصحابشان را جمع کردند و قرآن را قرائت می فرمودند و امیرالمؤمنین علیه السلام هم می نوشتند ، سید شمس الدین می گوید تمام قرائات و وجوهی که حضرت آورده اند را جد ما حضرت امیرالمؤمنین ع نوشته اند و لذا همه این قرائات متعدد منسوب به جد ما است .(58) یعنی حضرت که فرمودند این را نخوان یعنی قرائات دیگر هست ، فعلا از آن ها بخوان، وجه و قرائت دیگر آن، می ماند به وقتش .

بی پایه بودن قول استناد قرائات به ضعف خط کوفی

سؤال : الآن با توجه به قواعد خط شناسی مشخص شده و ثابت شده است که عمده اختلاف قرائات به جهت ضعف خط کوفی بوده است . الآن کاملا با مقایسه خطوطی که از قرن اول پیدا شده است، مشخص است که این ها از روی آن خط بوده و اختلاف تلاوت است .
جواب : ابدا این طور نیست . این فرمایش شما اگر رنگ و لعابی دارد به جهت این است که هیچ چیز از عالم قرائت خبر ندارند .
سؤال : نسخه های قرن 1 نبوده و تازه پیدا شده است . با بررسی آن ها به این امر پی برده اند .
جواب : بله نسخه صنعا تازه پیدا شده است اما اگر بحث های ما با آگاهی از مستندات، درست جلو برود، چنین مطالبی را کاملا مردود خواهیم دانست، ما مستندات این طرف را اصلا خبر نداریم، وقتی یک نسخه در سقف مسجد صنعا پیدا می شود ، غربی ها می گویند همه چیز اسلام با پیدا شدن این نسخه که مخفی بود تحت تأثیر قرار می گیرد و متزلزل می شود .(59)
بی چاره ها خبر ندارند و اگر به یک متخصص فن قرائت مراجعه می کردند -که در همان مناطق خودشان هم هستند- بعضی حرف ها را نمی زدند. یک مصری هست که در تعدد قرائات کتابی نوشته است، می گوید اولین بار در مسجدی یک قاری به قرائتی غیر از قرائت حفص قرائت کرد، اهل مسجد به او هجوم آوردند که با او برخورد کنند و او را مورد ضرب و شتم قرار دهند او که اوضاع را چنین دید با حالت ترس از مسجد خارج شد و فرار کرد . این شخص می گوید من هم که در همان مجلس بودم، ناراحت شدم و با خود گفتم که او به چه حقی دست در قرآن می برد؟ بعد می گوید این مسئله زمینه ای شد برای این که من در این جهت تحقیق کنم . وقتی رفتم سراغ تعدد قرائات ملاحظه کردم که تعدد قرائات چنان وسیع و گسترده است که کسی نمی تواند آن را انکار کند.(60) ما هستیم که خبر نداریم و برایمان چنین انکار هایی پیش می آید .

سؤال : به طور اتفاقی همه این ها منطبق بر ضعف خط کوفی شده است، ما می بینیم هر جایی که خط کوفی قابلیت دارد که به دو صورت خوانده شود، دو قرائت وجود دارد .

جواب : ابو علی فارسی می گوید در «ملک و مالک» دو قرائت است و اماله نیامده . در حالی که ابوحیان در البحر المحیط به ابوعلی فارسی اشکال می گیرد که شما تحصیلاتتان کامل نبوده است و الا برای اماله « مالک» هم سند داریم . ابوحیان در البحر المحیط 13 قرائت برای «ملک و مالک» ذکر می کند .(61)

نکته اساسی این است که همانطور که النشر گفته « اناجیلهم فیی صدورهم »(62) خصوصیت قرآن و بقاء آن به رسم نبوده است بلکه سینه به سینه بوده است . من در جایی که افراد آفریقایی حضور داشتند این مطالب را عرض می کردم، یکی از آن ها که از یکی از کشور های آفریقای مرکزی بود به گمانم اهل گینه بود، و الآن هم در آنجا به سر می برد، او گفت در بین ما جلسات قرائت و اقراء نظم عجیبی دارد و اگر مقری سند نداشته باشد اصلا اجازه ندارد بخواند. همچنین من از بعضی اساتید قرائت ایران شنیدم که می گفت شخصی از مصر آمده بود، به او گفتیم قرائتی از فلان قاری برای ما بخوان. گفته بود : من اجازه ندارم ، قرائتش را می دانم اما اجازه ندارم. الآن اصلا باورمان نمی شود که فضای اقراء چنین و چنان بوده است، اما وقتی نزدیک می شویم،می بینیم شهید بعد از این که امامت در قرائت پیدا کرد، فرمایششان در این که قرائات عشر ثابت است، دارای اساس محکمی است و دستگاه عظیمی برای خود دارد. خط به خط و کلمه به کلمه را استاد می خواند و می شنیدند و سپس شاگرد هم به استاد پس می داد تا استاد ببیند درست می خواند یا خیر . بعد از این مراحل به او اجازه اقراء یا قرائت می داد.

شهید ثانی در روض الجنان و سبطشان در مدارک آوردند که برخی از محققین مؤلفین کتابی نوشته است که در تمام طبقات قرائات و وجوه قرائات، افراد فوق حد تواتر این قرائات را نقل کرده اند . شهید ثانی می گوید من این کتاب را دیده ام.(63)احتمالا این کتاب همان کتاب «نهایة الدرایات» ابن جزری باشد . که الآن در دست ها نیست از بس که مفصل بوده است.

اتمام حجت الهی در کتاب چاپ شده در مملکت سعودی

شواهد کالشمس وجود دارد.(64) وقتی شما این شواهد را دیدید، دیگر این که مصحف ابن مسعود در لایه زیرین این مصحف صنعا بوده است، برایتان صاف است و مشکلی ندارید .

از اتمام حجت های الهی این است که الآن در عربستان کتابی چاپ می شود به نام : «التفسیر المأثور» که موسوعه ای 24 جلدی است، با چاپ بسیار زیبا و رنگی چاپ شده و به سبک «الدر المنثور» نوشته شده است. نسبت به آیه « یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ....» زیر آن با خط سبز نوشته: القرائة : قال ابن مسعود کنا نقرء علی عهد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم : یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ان علیاً مولی المؤمنین و ان لم تفعل ....».(65) با این که اصلا این قرائت در کتب شیعه نیست بلکه سیوطی در «در المنثور» از «ابن مردویه » نقل کرده. همین نقل در مملکت سعودی و در این موسوعه چاپ شده است . دقیقا ًزیر آیه شریفه این نقل را آورده اند و این کار خداست که این چنین زیر این آیه شریفه این قرائت آمده است .

با تعدد قرائاتی که من عرض می کنم یک صیانت عجیبی خدای متعال قرار داده است و سبعة احرف آمده است که مطالبی که در قرآن قرار است بیاید به این صورت باشد که یک آیه حفاظ قرائات دیگر قرار می گیرد، یعنی با این که ملک وحی چند قرائت برای رسول الله صلی الله علیه وآله می آورد، اما یک قرائت اصل قرار می گیرد و این مدخل می شود برای این که ابن مسعود بگوید حضرت این طور هم خوانده اند.
البته محققین این کتاب (التفسیر المأثور)چون دیده اند خیلی بد شد، در پاورقی نوشته اند که «این نقل از وضع روافض است».
چطور از وضع روافض است ؟! شما در تفسیر مأثور خودتان با روافض چه کار دارید ؟! شما در کتاب خودتان آورده اید و از ابن مردویه نقل کرده اید که از بزرگان شما می باشد.

خودداری ابن مسعود از پذیرفتن برخی قرائات دیگر، زمینه به کار رفتن تعبیر «ضالّ» برای او

سؤال : نسبت به قرائت ابن مسعود، در روایت هست که «ان کان ابن مسعود لا یقرأ علی قرائتنا فهو ضال »(66) که دلالت می کند بر این که اهل بیت علیه السلام قرائت اختصاصی داشتند .
جواب : ابن مسعود از بعضی قرائت ها ابا داشت، او که قاری کوفه بود، معوذتین را قرآن نمی دانست و از مصحف پاک می کرد .(67) احتمالی که من عرض کردم را مرحوم مجلسی هم می گویند.(68) حضرت فرمودند: «و لکن نحن نقرأ علی قرائة أبیّ» بعضی گفته اند که حضرت می خواستند تقیه کنند ، اما خیر تقیه نیست، قرائت «ابن مسعود» قرائت کوفیین است و قرائت «ابی بن کعب» قرائت مدنیین است ،من شواهد متعدد دارم .مقصود حضرت این بود که ما مدنیین نقرأ علی قرائة ابی . اگر ابن مسعود قرائت ما مدنییین را قبول ندارد «فهو ضال»

سؤال : لا یقرأ یعنی اگر جایی ابن مسعود قرائتی کرد متفاوت با قرائت ما او ضال است .
جواب : نه این طور نیست . بلکه یعنی «یأبی» . «کان ابن مسعود یحک المعوذتین من المصحف» . یعنی به عنوان قرآن قبول نداشت و ابا داشت. این از جمله اعمالی بود که ابن مسعود انجام می داد و برای حضرت نقل کردند که ابن مسعود چنین می کند ، حضرت فرمودند اگر او قرائت ما را لا یقرأ فهو ضال
«نافع » که از قراء بزرگ است، کاملا بر خلاف ابن مسعود عمل می کرد. نقل های متعدد داریم که هر کس پیش او می رفت از قرائت خودش برای او نمی خواند. از قرائت کوفیون می خواند یا از قرائت بصریون می خواند و وقتی به او می گفتند شما که مدنی هستید، چرا این قرائات غیر مدنی را اقراء می کنید ؟ می گفت : ااحرم نفسی من القرآن »(69)

سائل: غیر از معوذتین شاهدی دارید ؟
جواب : بله
سائل : یک موردش را ذکر کنید .
جواب : باید مراجعه کنم الآن خاطرم نیست . حتی چند روایت داریم که به قرائت او استشهاد شده است . حضرت امام رضا سلام الله علیه در جایی به قرائت ابن مسعود استشهاد می کنند . در یک کتاب دیگر می فرمایند : ففی قرائة ابن مسعود کذا یعنی استشهاد روشن به قرائت او می کنند .(70)
مناسب جواب شما ما نسبت به کتاب کافی شریف یک بحثی را باز کردیم که در این کتاب، به حمل شایع، تعدد قرائات تثبیتی را ببینیم . در کافی شریف که «انما القرآن حرف واحد» را نقل فرموده، خود ایشان روایاتی می آورند که بیانگر قرائت های متعدد نسبت به یک آیه است .(71)
در این حدیث که حضرت می فرمایند :« لا یقرأ علی قرائتنا »، زمینه حدیث نقل نشده است. ذکر نشده که به حضرت چه چیزی درباره ابن مسعود گفته اند که ایشان اینطور می فرمایند. بعد گفتند: «ضال» ، راوی تعجب کرد و سؤال پرسید آیا واقعا ضال است ؟ حضرت محکم گفتند «نعم ضال » یعنی محکم حضرت ابن مسعود را تخطئه کردند . یک چیزی به حضرت نقل شده که زمینه اش برای ما نیامده است . یک چیزی از إبا های ابن مسعود نقل شده محضر حضرت که چنین فرمودند. شبیهش نسبت به ابوالدرداء در صحیح بخاری آمده است: ابوالدرداء می گوید : والله لا أقرء بهذا . ..... او می گوید والذکر و الانثی .... می گوید والله لا أقرء .(72)

سؤال: اگر شاهدی آمد اخذ می کنیم ولی شاهد دیگری نیاوردید . نمی گوید : لا یقبل قرائتنا .
جواب : نمی گویند «ان کان ابن مسعود یقرأ علی غیر قرائتنا » این طور نفرمودند . این جمله خیلی تفاوت دارد با اینکه می فرمایند « لا یقرأ علی قرائتنا» یعنی وقتی «لا یقرأ علی قرائتنا» چون یعنی ما را ضال می بیند، حضرت می فرمایند : او خودش ضال است «و اما نحن فنقرأ علی قرائة ابی » یعنی ما در مدینه به قرائت ابیّ می خوانیم. در مدینه مردم «ملک» می خواندند . امام جماعت ها «ملک» می خواندند . اما در آن زمان وقتی به کوفه می رفتید،مشاهده می کردید که آن ها «مالک» می خواندند. ابن مسعود رئیس کوفیون است، ابتدا عمر او را فرستاده بود و عثمان هم او را فرستاد . خصوصیت ابن مسعود این است که غالباً قرائتش مکی است و قرائت قدیمه را دارد. یعنی آن ها را که اول تلقی کرده بود. ابن مسعود می گوید 70 سوره را خودم تلقی کردم (73) بقیه اش را با واسطه از صحابه گرفته بود . ابن مسعود با این خصوصیات بر یک چیز هایی تعصب به خرج می داد . اینجا بود که حضرت فرمودند «نحن علی قرائة ابی » یعنی او حق ندارد قرائت ما مدنیین را تخطئه بکند، حق ندارد بگوید «والله لا أقرأ» چنین جمله ای یعنی عدم قبول آن قرائت . این بحث هایی است که سؤال ایجاد می کند و وقتی ما در مسیر بررسی شواهد و تحقیق جلو برویم، سؤالات خرد خرد حل می شود . من شواهدی پیدا کرده ام که امروز وقت نشد بگویم . در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام که البته (از جهت صحت نسبت)بحث های خود را دارد، در دو موضع هست یکی در ذیل «ملک و مالک» حضرت اشاره می کنند و دیگری در ذیل «غلف» ، حضرت به دو قرائت تصریح می کنند و می فرمایند «قلوبنا غُلف» (به سکون لام) و « قلوبنا غُلُف » هر دو را قرائت می کنند بعد می فرمایند « کلا القرائتین حق لأنهم قالوهما »(74) این دو قرائت دو معنا دارد یک معنای آن مسخره کردن و یک معنا استکبار است .

عدم وجود تهافت در میان قرائات

سؤال : تعدد قرائاتی که معانی متهافت داشته باشد آیا داریم ؟

جواب : بین قراائات تهافت وجود ندارد. ابن جزری هم همین را می گوید، بعضی مواضع، توهم تهافت هست که ما درباره این توهم تهافت بحث های مفصل کرده ایم . توهم تهافت است ولی وقتی دقیق می شوید، می بینید اصلا تهافتی نیست، همانطور که شیخ الطائفه در تبیان فرمودند که اختلاف تناقض در قرآن نیست ولی اختلاف قرائات هست «و کلها حق و کلها صواب»، فقط باید تأمل و دقت کنیم و ما هم مواردی از این گونه اختلاف ها را بحث کرده ایم و نشان داده ایم که وقتی می رویم جلو می بینیم حل می شود.





















*********************************************************************************************************************************************************
**************************************************************************************************************************

تعلیقات

(**) این مقاله برگرفته از فرمایشات حاج آقای مفیدی حفظه الله در نشست «بررسی حجیت قرائات مختلف قرآن » می باشد و برای انتقال بهتر مقصود، تقریر فرمایشات ایشان به همراه مستندات آن، با اضافاتی تنظیم و دسته بندی شد. برخی مستندات که در جلسه مجال نشد بفرمایند، در تعلیقات آمده است . لذا در این مقاله، اصل، انتقال مقصود ایشان بوده نه حکایت عین عبارات.

(1) توضیح نظریه حاج آقا در «عدم امکان تحریف قرآن» مجالی واسع را می طلبد اما اجمالا همانطور که بارها فرموده اند، باید گفت: تا جوهره قرآن کریم را نشناسیم، بحث از تحریف و رد آن و حتی بحث های ثبوتی در مورد قرائات، ابتر خواهد بود . ابتدا باید جوهره قرآن کریم شناخته شود و برای مقدمه شناخت جوهر قرآن به این یادداشت حاج آقا توجه فرمایید :

بسم الله الرحمن الرحيم



توفيق رفيق شد بحث‌هاي عزيزان را راجع به مسأله تحريف قرآن مرور كردم، اما سؤالي که برایم مطرح شد اينکه بنده شیعه هستم اما از وقتی خودم را شناختم حرف به حرف مصحف شریف برایم محترم بوده، فتوای همه مراجع است دست بدون طهارت بر یک حرف مصحف نمیتوان گذاشت، و این مال امروز نیست، تمام شیعه از عالم و عامي از فقیه و مقلد از عصر ائمة تا امروز فرهنگسازي کردند، و منکر این مطلب چشم خود را به واضحات میبندد، صغیر و کبیر شیعه برای ختم قرآن چه میکنند، شبهای قدر حتی یک ورق قرآن بر سر میگیرند و خدا را به آن قسم میدهند، بیع مصحف را زیبنده نمیدانند و به جای کلمه خرید میگویند هدیه کردم، افتخار میکنند که کربلائي کاظم ساروقي به عنایت حضرت حجت حافظ قرآن شد با عجائبي که در شرح حالش آمده، و ....

اگر این مصحف نعوذ بالله ربطي به قرآن ندارد پس این همه سفارش اهل البیت به قرآن برای چیست؟ آیا معقول است برای مصحف در منزل خودشان باشد؟ علاوه اینکه مصحف دیگری هم به دست شیعه ندادند بلکه از قرائت غیر آن هم نهي کردند.

اين سؤال از اهميت فراواني برخوردار است، و آنچه به ذهن قاصر بنده ميرسد بايد در دو مرحله بررسي شود:
۱- قرآن چيست؟

۲- مصاحف كدامند؟

قرآن چيست؟



در يك كلمه: قرآن محكمي است به تفصيل آمده، و اين توضيح خود قرآن كريم راجع به خودش است:

بسم الله الرحمن الرحيم
الر كتاب أحكمت آياته ثم فصّلت من لدن حكيم خبير (سوره مباركة هود-۱)

ميبينيم آشكارا اين آية ميفرمايد قرآن دو مرحله مترتّب بر هم دارد: مرحله إحكام، و سپس مرحله به تفصيل آمدن.
آيا معقول است بين محكم و تفصيل آن، رابطه برقرار نباشد؟ اگر به تفصيل آمدن جزاف باشد چگونه مرجع ضمير مقدّر در كلمه (فصّلت) ميتواند به كلمه (آياته) بازگردد؟! يعني دقيقا همين آيات كتاب است كه محكم است و سپس همين آيات به تفصيل در ميآيد، و محكم و مفصّل، دو چيز نيست.
ساده‌ترين مثالي كه ميتوانم عرض كنم جدول ضرب است، ميگوييم فرمول جدول ضرب اين است: (ab=c) با ملاحظه اينكه مثلا a نمايانگر ستون اول و b نمايانگر رديف اول و c نمايانگر سل محل تلاقي براي حاصل ضرب است، اگر بپرسيم مرحله إحكام جدول ضرب چبست؟ ميگوييم همين فرمول كه از دل آن جدول پديد ميآيد، اوست كه مرحله وحدت و احكام و استحكام و مصدريت ترسيم جدول است، اوست كه تعيين ميكند در هر سل خاص چه عددي بايد نوشته شود، و اوست كه اگر اشتباها عددي در غير جاي خود نوشته شد صحيح آن را نشان ميدهد.
و واضح است كه اين مثال، فقط يك جدول دو بعدي است، اگر جدولي داشته باشيم سه بعدي با فرمول: (abc=d) امر پيچيده‌تر ميشود اما روش به تفصيل آمدن يك محكم تغييري نميكند، و جالب است كه هر چند جدول نمايانگر اين فرمول تا بيتهايت ادامه دارد اما در مقام كاربردي، تعيين مقدار جدول ترسيمي، دلخواه خواهد بود.
و نيز واضح است كه تا اين فرمول معلوم نشود جدول ضرب نزد ناآگاه، يك سلسله اعداد نامنظم است! اين ديگر چيست كه نظم اعداد را به هم زده! مثلا بعد از ۳۶ نوشته ۴۲ !!


سالها در ذهن اين بنده عاجز خدا چنين واضح ميشد كه تفسير راقي محكمات و متشابهات همان حروف مقطعة است، تا اينكه تاييدي عجيب رسيد از دست محبوبي به دستم!
توجه فرماييد كه قرآن ميفرمايد: هو الذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هنّ أمّ الكتاب و أخر متشابهات، و حروف مقطعة قرآن كه محل بشارت انبياء سابق بود از چنان إحكامي برخوردار است كه با رسيدن به آن تمام قرآن جايگاه خود را مييابد.
مرحبا به يكي از اصحاب خاص امير المؤمنين كه نكته‌اي براي ما به يادگار گذاشته كه خيلي با ارزش است و حالت كليدي دارد، يعني جناب سعيد بن علاقة ابو فاختة كه صريحا اعلان كرده: أمّ الكتاب فواتح سور است! أحسنت! طبري در تفسيرش چنين نقل ميكند:


جامع البيان في تفسير القرآن، ج‏3، ص: 117 --- طبرى ابو جعفر محمد بن جرير
حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زيد في قوله: هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ قال: هن جماع الكتاب. و قال آخرون: بل معني بذلك فواتح السور التي منها يستخرج القرآن.
ذكر من قال ذلك: حدثنا عمران بن موسى، قال: ثنا عبد الوارث بن سعيد، قال: ثنا إسحاق بن سويد، عن أبي فاختة أنه قال في هذه الآية: مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ قال: أم الكتاب: فواتح السور، منها يستخرج القرآن الم ذلِكَ الْكِتابُ منها استخرجت البقرة، و الم اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ منها استخرجت آل عمران.

دقت فرماييد كه نميگويد فقط سوره خاص، بلكه در ابتدا ميگويد: منها يستخرج القرآن! هر چند بعد كه مثال ميزند نام از سوره خاص ميبرد اما نزد اهل تحقيق مقصود كلي و نهائي خود را نشان ميدهد.

یکی از نکاتی که معمولا مغفول واقع می شود این است که در سده های نخستین تاریخ هجری مصاحف مختلفی در دست ها بود و مسلم است که در دهه های نخست قرن اول هجری، مصاحفی نظیر مصحف امیرالمؤمنین علیه السلام، مصحف ابن مسعود، مصحف زید بن ثابت ، مصحف ابی بن کعب و ... از آیات شریفه قرآن کریم تدوین و جمع آوری شد.
در جایی حاج آقا به جهت اثبات تعدد مصاحف و اختلاف آن ها طبق منقولات معتبر اهل سنت، می نویسند :
ادعای بنده این است طبق صحیح‌ترین روایات و کتب نزد اهل سنت، پیش از قضیه واضح اختلاف قرائات، مسأله اختلاف مصاحف مطرح بوده و تا قبل از قرن چهارم حساسیتی از اهل سنت راجع به اختلاف مصاحف موجود نبوده، و حساسیت بعد از دست‌یابی شیعه به قدرت حکومتی در قرن چهارم کم کم شروع میشود.

[یک مورد واضح از اختلاف مصاحف در نقلی کاملا معتبر]
صحيح ابن حبان - محققا (11/ 92)
ذكر الإخبار عما يجب على المرء من التصبر تحت ظلال السيوف في سبيل الله
4772 - أخبرنا الحسن بن سفيان، قال: حدثنا هدبة بن خالد، قال: حدثنا حماد بن سلمة، عن ثابت، عن أنس، أن أنس بن النضر تغيب عن قتال بدر، وقال: تغيبت عن أول مشهد شهده النبي صلى الله عليه وسلم، والله لئن أراني الله قتالا ليرين ما أصنع، فلما كان يوم أحد انهزم أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم، وأقبل سعد بن معاذ يقول: أين أين؟ فوالذي نفسي بيده، إني لأجد ريح الجنة، دون أحد، قال: فحمل، فقاتل، فقتل فقال سعد: والله يا رسول الله، ما أطقت، ما أطاق، فقالت أخته: والله ما عرفت أخي إلا بحسن بنانه، فوجد فيه بضع وثمانون جراحة ضربة سيف، ورمية سهم، وطعنة رمح، فأنزل الله {من المؤمنين رجال صدقوا، ما عاهدوا الله عليه، فمنهم من قضى نحبه، ومنهم من ينتظر، وما بدلوا تبديلا} [الأحزاب: 23] ، قال حماد: «وقرأت في مصحف أبي، ومنهم من بدل تبديلا» (2) . [3: 64]
__________
(2) إسناده صحيح على شرط مسلم، رجاله ثقات رجال الشيخين غير حماد بن سلمة، فمن رجال مسلم.(هذا التصحیح من شعیب و صححه الالبانی مطلقا)


ملاحظه فرمایید که بعد از پانزده قرن دو متخصص علم حدیث اهل سنت با همه سختگیری ها این حدیث را تصحیح کرده‌اند، مفاد حدیث شوخی بردار نیست! چون نقل یک کلام نیست بلکه حماد که مورد اعتماد اهل سنت است (و نزدیک صدر اول است و با یک واسطه از صحابی نقل میکند) میگوید با چشم خودم در مصحف أبی دیدم که به جای (و ما بدلوا تبدیلا) آمده: (و منهم من بدل تبدیلا).

و اگر (قال حماد) گفته هدبة بن خالد باشد صحت نقل واضح است و اگر گفته ابن حبان باشد طبق قاعده تعلیق جازم در صحیح، نیز نقل صحیح است.

حال به ادامه یادداشت ایشان در مورد حقیقت مصاحف متعدد توجه فرمایید :
قرآن كريم آشكارا حروف مقطعة را آيات كتاب مبين ميداند و كتاب مبين را بيانگر همه چيز و همه چيز ميداند:


الر تلك آيات الكتاب المبين ، طسم تلك آيات الكتاب المبين ، و ....

و لا حبة في ظلمات الارض و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين ، و ما يعزب عن ربك من مثقال ذرة في الارض و لا في السماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا في كتاب مبين و .....


اکنون بحث دوم:




۲- مصاحف كدامند؟

قرآن كريم ميفرمايد: هر چيز خزائن دارد، و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم، و آيا گوهر وحي ميتواند از اين قاعدة مستثني باشد؟

اولين آية مباركة سورة شوري به روشني كيفيت نزول وحي را بيان ميفرمايد:

بسم الله الرحمن الرحيم
حم عسق كذلك يوحي اليك و الي الذين من قبلك الله العزيز الحكيم


اكنون سؤال اساسي اين است كه اولين مرحله كه وحي ظهور نموده به صورت كتابت بوده و سپس ملك وحي قرائت كرده يا برعكس اول به صورت صوت شنيده شده و سپس به كتابت درآمده؟


آيا (انه لقرآن كريم في كتاب مكنون) جلوتر بوده (و همچنين في صحف مكرمة مرفوعة مطهرة) و يا (انه لقول رسول كريم) و (فاذا قرأناه فاتبع قرآنه) مرحله نخست ظهور وحي است؟ آيا نزل به الروح الامين علي قلبك و قاب قوسين و ... چه مرحله‌اي است؟

آيا (حم عسق) در ابتداي ظهور همينگونه بوده و ملك وحي از روي اين مكتوب قرائت كرده به امر خدا به نحو: حا ميم عين سين قاف؟ ما چه راهي داريم براي اثبات اينكه ملك قرائت نكرده مثلا: حيم ميم عيم سيم قيم؟ آيا جز اين است كه صادق مصدق خاتم النبيين به ما اين قرائت را از ناحيه او خبر داده؟ و به نحو تواتر براي ما نقل شده است؟ آيا محال است كه ملك وحي چندين جور همين را براي حضرت قرائت كرده باشد و حضرت تنها يك نوع آن را براي ما نقل كرده باشند؟ آيا محال است در آن واحد چندين قرائت ميكس شود؟ و از ضيق اين عالم براي ما ممكن نباشد همه را درك كنيم، ولي باطن آيات همه وجوه را در بر داشته باشد؟

به نظر ميرسد علم نوپاي نشانه‌شناسي (semiology) آينده درخشاني داشته باشد، و براي محققين علوم قرآني در عصر آينده، راه‌هاي باورنكردني بگشايد، و با كشف نشانه‌هاي چندين منظوره، توضيح قابل قبولي براي بسط همه جانبه حروف در حوزه‌هاي مختلف، ارائه نمايد.

به هر حال در روايات شيعه و سني اشارات روشن به مطالب بسيار دور از ذهن عموم مردم آمده است كه همه چيز در قرآن هست! در كافي آمده حضرت فرمودند: اگر كسي بيايد و ريز به ريز خبر همه عوالم را در قرآن به شما نشان دهد لتعجبّتم!! لو اتاكم من يخبركم بذلك لتعجبّتم! و نيز فرمودند: امام هر چه ميداند از قرآن ميداند اعلم ذلك من كتاب الله، در تفسير قمي آمده: علم كل شيء في عسق! و در ده‌ها كتب اهل سنت از ابن عباس نقل شده كه اگر عقال شتر را گم كنم آن را در كتاب خدا پيدا ميكنم: الإتقان في علوم القرآن (4/ 30) وابن عباس حتى قال: لو ضاع لي عقال بعير لوجدته في كتاب الله تعالى


اما كدام مصحف اين وصف عجيب را دارد؟ جواب مورد ادعا اين است كه اساسا هندسه گوهر وحي قرآني، ريخت هولوگرام دارد، قرآن ميفرمايد: و لو ان قرآنا سيرت به الجبال! دقت فرماييد كه كلمه (قرآنا) تنوين دارد و ميتواند به معناي كوچكترين جزء قرآن باشد! در روايت آمده خذ من القرآن ما شئت لما شئت! به كلمه (من) در اين آيه توجه فرماييد: و ننزل من القرآن ما هو شفاء.

و اهل البيت كه مثل خورشيد اين واقعيت براي آنها مكشوف است هيچ واهمه‌اي براي ارجاع عباد الله به مصحف عثماني ندارند، كما اينكه در كتاب سليم آمده حضرت به طلحة فرمودند: اين مصحف تمامش قرآن است و تو را بس است و كار با مصحف من نداشته باش.

(2) عثمان در جریان توحید مصاحف و تألیف مصحف عثمانی، چندین مصحف را به عنوان مرجع نوشت و به نقاط مختلف فرستاد. گفته شده که تعداد آن ها 5 مصحف بوده که به شهر های مکه و شام و یمن و بحرین و بصره و کوفه، به همراه قاری، ارسال شد و یکی هم برای مدینه نوشته شد؛ این مصاحف در چندین موضع با هم اختلاف رسم داشتند که کاملا دقیق مضبوط است و نقل شده است و از همان ابتدا این اختلاف رسم نزد اهل قرائت معلوم بوده است . برای نمونه ببیینید :
فضائل القرآن للقاسم بن سلام (ص: 328)
حروف القرآن التي اختلفت فيها مصاحف أهل الحجاز وأهل العراق، وهي اثنا عشر حرفا

حدثنا إسماعيل بن جعفر المديني، أن أهل الحجاز، وأهل العراق اختلفت مصاحفهم في هذه الحروف. قال: كتب أهل المدينة في سورة البقرة (وأوصى بها إبراهيم بنيه) بالألف، وكتب أهل العراق {ووصى} [البقرة: 132] بغير ألف. وفي آل عمران، كتب أهل المدينة (سارعوا إلى مغفرة من ربكم) بغير واو، وأهل العراق: {وسارعوا} [آل عمران: 133] بالواو. وفي المائدة (يقول الذين آمنوا أهؤلاء الذين أقسموا بالله جهد أيمانهم) بغير واو، وأهل العراق: {ويقول} [المائدة: 53] بالواو. وفيها أيضا أهل المدينة (يا أيها الذين آمنوا من يرتدد منكم عن دينه) بدالين، وأهل العراق {من يرتد} [المائدة: 54] بدال واحدة. وفي سورة براءة، أهل المدينة (الذين اتخذوا مسجدا ضرارا وكفرا) بغير واو، وأهل العراق: {والذين اتخذوا} [التوبة: 107] بالواو. وفي الكهف أهل المدينة (لأجدن خيرا منهما منقلبا) على اثنين، وأهل العراق: {خيرا منها منقلبا} [الكهف: 36] على واحدة. وفي الشعراء، أهل المدينة (فتوكل على العزيز الرحيم) بالفاء، وأهل العراق: {وتوكل} [الشعراء: 217] بالواو. وفي المؤمن، أهل المدينة (وأن يظهر في الأرض الفساد) بغير ألف، وأهل العراق {أو أن} [هود: 87] بألف. وفي عسق، أهل المدينة: (بما كسبت أيديكم) بغير فاء. وأهل العراق {فبما كسبت} [الشورى: 30] بالفاء. وفي الزخرف أهل المدينة: {تشتهيه الأنفس} [الزخرف: 71] بالهاء، وأهل العراق (تشتهي الأنفس) بغير هاء. وفي الحديد أهل المدينة (إن الله الغني الحميد) بغير هو، وأهل العراق: {هو الغني الحميد} [الحديد: 24] . وفي الشمس وضحاها أهل المدينة: (فلا يخاف عقباها) بالفاء، وأهل العراق: {ولا يخاف عقباها} [الشمس: 15] بالواو

باب وهذه الحروف التي اختلفت فيها مصاحف أهل الشام وأهل العراق وقد وافقت أهل الحجاز في بعض وفارقت بعضا

حدثنا هشام بن عمار، عن أيوب بن تميم، عن يحيى بن الحارث الذماري، عن عبد الله بن عامر اليحصبي، قال هشام: وحدثناه سويد بن عبد العزيز، أيضا، عن الحسن بن عمران، عن عطية بن قيس، عن أم الدرداء، عن أبي الدرداء، أن هذه الحروف في مصاحف الشام، وقد دخل حديث أحدهما في حديث الآخر، وهي ثمان وعشرون حرفا في مصاحف أهل الشام: في سورة البقرة: (قالوا اتخذ الله ولدا سبحانه) بغير واو. وفي سورة آل عمران: (سارعوا إلى مغفرة من ربكم) بغير واو. وفيها أيضا: (جاءتهم رسلهم بالبينات وبالزبر وبالكتاب) كلهن بالباء. وفي النساء: (ما فعلوه إلا قليلا منهم) بالنصب. وفي المائدة: (يقول الذين آمنوا أهؤلاء الذين أقسموا) بغير واو. وفيها أيضا: (يا أيها الذين آمنوا من يرتدد منكم) بدالين. وفي الأنعام: (ولدار الآخرة خير) بلام واحدة.

وفيها أيضا: (وكذلك زين لكثير من المشركين قتل أولادهم شركائهم) بنصب الأولاد وخفض الشركاء، ويتأولونه قتل شركائهم أولادهم. وفي الأعراف: (قليلا ما تتذكرون) بتاءين. وفيها أيضا: (الحمد لله الذي هدانا لهذا ما كنا لنهتدي) بغير واو. وفيها أيضا: في قصة صالح: (قال الملأ الذين استكبروا) بغير واو. وفيها أيضا: في قصة شعيب: (وقال الملأ) بالواو. وفيها أيضا: (وإذا أنجاكم من آل فرعون) بغير نون. وفي براءة: (الذين اتخذوا مسجدا ضرارا) بغير واو. وفي يونس: (هو الذي ينشركم في البر والبحر) بالنون والشين. وفيها: (إن الذين حقت عليهم كلمات ربك) على الجماع. وفي بني إسرائيل: (قال سبحان ربي هل كنت) بالألف على الخبر. وفي الكهف: (خيرا منهما منقلبا) على اثنين. وفي سورة المؤمنين: (سيقولون لله لله لله) ثلاثتهن بغير ألف. وفي الشعراء: (فتوكل على العزيز الرحيم) بالفاء. وفي النمل: (إننا لمخرجون) على نونين بغير استفهام.

وفي المؤمن: (كانوا هم أشد منكم قوة) بالكاف. وفيها أيضا: (وأن يظهر في الأرض الفساد) بغير ألف. وفي عسق: (ما أصابكم من مصيبة بما كسبت أيديكم) بغير فاء. وفي الرحمن: (والحب ذا العصف والريحان) بالنصب. وفيها أيضا: (تبارك اسم ربك ذو الجلال والإكرام) بالرفع. وفي الحديد: (إن الله الغني الحميد) بغير هو. وفي الشمس وضحاها (فلا يخاف عقباها) بالفاء. قال أبو عبيد: قد ذكرنا ما خالفت فيه مصاحف أهل الحجاز وأهل الشام مصاحف أهل العراق، فأما العراق نفسها فلم تختلف مصاحفها فيما بينها إلا خمسة أحرف بين مصاحف الكوفة والبصرة. كتب الكوفيون في سورة الأنعام: {لئن أنجانا من هذه لنكونن من الشاكرين} [الأنعام: 63] بغير تاء. وفي سورة الأنبياء: {قال ربي يعلم القول} [الأنبياء: 4] بالألف على الخبر. وفي سورة المؤمنين: (قل كم لبثتم في الأرض) على الأمر بغير ألف، وكذلك التي تليها: (قل إن لبثتم إلا قليلا) مثل الأولى. وفي الأحقاف: {ووصينا الإنسان بوالديه إحسانا} [الأحقاف: 15] . وكتبها البصريون: لئن أنجيتنا بالتاء. وكتبوا: (قل ربي يعلم القول) على الأمر، بغير ألف.

وكتبوا: {قال كم لبثتم في الأرض} [المؤمنون: 112] بالألف على الخبر. وكذلك التي تليها: {قال إن لبثتم} [المؤمنون: 114] مثل الأولى. وكتبوا: (بوالديه حسنا) بغير ألف. قال أبو عبيد: هذه الحروف التي اختلفت في مصاحف الأمصار، ليست كتلك الزوائد التي ذكرناها في البابين الأولين؛ لأن هذه مثبتة بين اللوحين، وهي كلها منسوخة من الإمام الذي كتبه عثمان رضي الله عنه، ثم بعث إلى كل أفق مما نسخ بمصحف، ومع هذا إنها لم تختلف في كلمة تامة، ولا في شطرها. إنما كان اختلافها في الحرف الواحد من حروف المعجم كالواو والفاء والألف وما أشبه ذلك، إلا الحرف الذي في الحديد وحده: قوله (فإن الله الغني الحميد) فإن أهل العراق زادوا على ذينك المصرين (هو) . وأما سائرها فعلى ما أعلمتك ليس لأحد إنكار شيء منها ولا جحده. وهي كلها عندنا كلام الله، والصلاة بها تامة إذ كانت هذه حالها



المصاحف لابن أبي داود (ص: 144)
باب اختلاف مصاحف الأمصار التي نسخت من الإمام
حدثنا عبد الله قال حدثنا محمد بن يحيى الخنيسي، حدثنا خلاد بن خالد المقرئ، عن علي بن حمزة الكسائي قال: " اختلاف أهل المدينة، وأهل الكوفة، وأهل البصرة، فأما أهل المدينة فقرءوا في البقرة: (وأوصى بها إبراهيم) ، وأهل الكوفة وأهل البصرة: {ووصى بها} [البقرة: 132] بغير ألف، وأهل المدينة في آل عمران: (سارعوا إلى مغفرة من ربكم) بغير واو، وأهل الكوفة وأهل البصرة {وسارعوا} [آل عمران: 133] بواو، ويقول أهل المدينة في المائدة: (من يرتدد) بدالين، ويقول أهل الكوفة وأهل [ص:145] البصرة: {من يرتد} [المائدة: 54] بدال واحدة، الأنعام أهل المدينة وأهل البصرة (لئن أنجيتنا) وأهل الكوفة: {لئن أنجانا} [الأنعام: 63] ، براءة أهل المدينة (الذين اتخذوا مسجدا ضرارا) بغير واو، وأهل الكوفة وأهل البصرة: {والذين اتخذوا مسجدا} [التوبة: 107] بواو، وأهل المدينة في الكهف (خيرا منهما) وأهل الكوفة وأهل البصرة: {خيرا منها منقلبا} [الكهف: 36] ، الشعراء أهل المدينة (فتوكل) وأهل الكوفة وأهل البصرة: {وتوكل} [الشعراء: 217] بالواو، وأهل المدينة (وأن يظهر في الأرض) بغير ألف، وأهل البصرة وأهل الكوفة: {أو أن يظهر} [غافر: 26] بألف، وفي عسق أهل المدينة (وما أصابكم من مصيبة بما كسبت) ، وأهل الكوفة وأهل البصرة: {فبما} [آل عمران: 159] بفاء، والزخرف أهل المدينة {فيها ما تشتهيه الأنفس} [الزخرف: 71] بهاءين، وأهل الكوفة وأهل البصرة: (ما تشتهي الأنفس) بهاء واحدة، والحديد أهل المدينة (ومن يتول فإن الله الغني الحميد) بغير هو، وأهل الكوفة وأهل البصرة: {فإن الله هو الغني الحميد} [الحديد: 24] ، بهو والشمس وضحاها أهل المدينة (فلا يخاف) بالفاء، وأهل الكوفة وأهل البصرة: {ولا يخاف عقباها} [الشمس: 15] بالواو، وفي الأنبياء أهل المدينة وأهل البصرة: (قل ربي يعلم) ، أهل الكوفة: {قال ربي يعلم} [الأنبياء: 4] ، وفي سورة الجن اختلفوا كلهم فيها (قال إنما أدعو ربي) ، يقولون: (قال) و {قل} [الجن: 20] ، وفي بني إسرائيل: (قال سبحان ربي) و {قل سبحان ربي} [الإسراء: 93] ، وفي المؤمنون: {قال كم لبثتم} [المؤمنون: 112] و (قل كم لبثتم) ، أهل المدينة وأهل الكوفة (لله لله لله) ثلاثتهن، وأهل البصرة واحد {لله} [المؤمنون: 85] واثنان «الله الله» بالألف، والأحقاف أهل الكوفة: {ووصينا الإنسان بوالديه إحسانا} [الأحقاف: 15] ، وأهل المدينة وأهل البصرة: (حسنا) بغير ألف، ويس [ص:146] أهل الكوفة: (وما عملت) بغير هاء، وأهل المدينة وأهل البصرة {عملته أيديهم} [يس: 35] بالهاء، الذين كفروا (فهل ينظرون إلا الساعة أن تأتهم بغتة) ، أهل مكة وفي مصاحفهم، وأهل الكوفة كمثل، ولم أسمع أحدا من أهل الكوفة يقرؤها هكذا، وأهل المدينة وأهل البصرة {أن تأتيهم} [الأنعام: 158] ، وفي النساء في مصاحف أهل الكوفة (والجار ذا القربى والجار الجنب) ، وكان بعضهم يقرؤها كذلك، ولست أعرف واحدا يقرؤها اليوم إلا {ذي القربى} [النساء: 36] ، وفي هل أتى أهل المدينة وأهل الكوفة: (قواريرا قواريرا) ، كلاهما بالألف وأهل البصرة الأولى بالألف والأخرى بغير ألف، الحج أهل البصرة (ولؤلؤا) يثبتون الألف فيها ويطرحونها في سورة الملائكة (ولؤلؤ) ، وأهل الكوفة وأهل المدينة يثبتون الألف فيهما. هذا اختلاف أهل المدينة وأهل الكوفة وأهل البصرة كله "

حدثنا عبد الله قال حدثنا محمد بن يحيى قال: حدثني خلاد بن خالد، عن خالد بن إسماعيل بن مهاجر قال: " قرأت على حمزة الزيات {والجار ذي القربى} [النساء: 36] ، ثم قلت، إن في مصاحفنا (ذا) أفأقرءوها؟ قال: لا تقرأها إلا (ذي) "

حدثنا عبد الله قال حدثنا أحمد بن إبراهيم بن المهاجر، حدثنا سليمان بن داود، حدثنا إسماعيل بن جعفر، عن خالد بن إياس بن صخر بن أبي الجهم العدوي، وسليمان بن مسلم بن جماز، " أن أهل المدينة، يخالفون الاثني عشر حرفا التي هي مكتوبة في مصحف عثمان [ص:147] بن عفان، فيقرءون بعضها بزيادة وبعضها بنقصان؟ في سورة البقرة: (وأوصى بها) يزيدون في {وصى} [البقرة: 132] ألفا، وفي آل عمران: (سارعوا إلى) يطرحون الواو من {وسارعوا} [آل عمران: 133] ، وفي المائدة (يقول الذين آمنوا) يقرءونها بغير واو، وفي المائدة أيضا (يا أيها الذين آمنوا من يرتدد) بدالين على التضعيف، وفي سورة براءة (الذين اتخذوا) ليس في الذين واو، وفي الكهف (خيرا منهما) على معنى الجنتين، وفي الشعراء (فتوكل على العزيز الرحيم) يقرءونها بالفاء، وفي حم المؤمن (وأن يظهر في الأرض الفساد) يطرحون الألف من أو، وفي حم الشورى (مصيبة بما كسبت) يلقون الفاء من {فبما} [الشورى: 30] ، وفي حم الزخرف {ما تشتهيه الأنفس} [الزخرف: 71] يزيدون فيها هاء، وفي سورة الحديد (فإن الله الغني الحميد) لا يجعلون فيها هو، وفي الشمس وضحاها (فلا يخاف عقباها) يقرءون مكان الواو فاء " [قال ابن أبي داود: فقال خالد بن أبي إياس: هو في الحديث ضعيف، وفي القراءة له موضع]

حدثنا عبد الله قال حدثنا عمرو بن عثمان بن سعيد بن كثير بن دينار، حدثنا أبي قال: " سألت قارئين لأهل المدينة فلم ألوه عما اختلفا فيه من الإعراب من أهل الشام وأهل المدينة وأهل العراق، فزعما أن قراءتهما على قراءة أهل العراق غير أن اثني عشر حرفا وافقونا فيها وخالفوهم: {ووصى} [البقرة: 132] في البقرة، {وسارعوا} [آل عمران: 133] في آل عمران، وفي المائدة {ويقول الذين آمنوا} [المائدة: 53] ، {من يرتد} [المائدة: 54] أيضا في المائدة، وفي براءة {والذين اتخذوا مسجدا} [التوبة: 107] ، وفي الكهف {خيرا منها منقلبا} [الكهف: 36] ، وفي الشعراء {وتوكل} [الشعراء: 217] وفي الطول {أو أن يظهر} [غافر: 26] ، وفي عسق {فبما كسبت} [الشورى: 30] وفي حم الزخرف (تشتهي الأنفس) ، وفي الحديد {إن الله هو الغني الحميد} [الحديد: 24] ، وفي الشمس وضحاها {ولا يخاف عقباها} [الشمس: 15] "





همچنین برای نمونه از بیانات سائر علماء : البحر المحيط في التفسير (ج3/ 459) همچنین ج‏1، ص: 635؛زاد المسير في علم التفسير، ج‏1، ص: 114 ؛تفسير الطبري = جامع البيان ت شاكر (7/ 451)

اما جهت این اختلاف رسم چه بوده است؟ پاسخ از این منقولات روشن می شود :

التحرير والتنوير (4/ 187)
وقرأ الجمهور والزبر بعطف الزبر بدون إعادة باء الجر.
وقرأه ابن عامر: وبالزبر- بإعادة باء الجر بعد واو العطف- وكذلك هو مرسوم في المصحف الشامي.
وقرأ الجمهور: والكتاب- بدون إعادة باء الجر- وقرأه هشام عن ابن عامر- وبالكتاب- بإعادة باء الجر- وهذا انفرد به هشام، وقد قيل: إنه كتب كذلك في بعض مصاحف الشام العتيقة، وليست في المصحف الإمام. ويوشك أن تكون هذه الرواية لهشام عن ابن عامر شاذة في هذه الآية، وأن المصاحف التي كتبت بإثبات الباء في قوله:
وبالكتاب [فاطر: 25] كانت مملاة من حفاظ هذه الرواية الشاذة
رسم المصحف وضبطه بين التوقيف والاصطلاحات الحديثة (ص: 28)
النوع الثالث:
الكلمات التي تشتمل على الزيادة أو النقص، ولا يمكن أن تكتب في المصحف الواحد مرتين أو أكثر، لما في ذلك من الخلط والتغيير.
وهذا النوع كتب في كل مصحف على حسب ما يقرأ أهل الذي سيرسل إليه المصحف، وبذلك تكون المصاحف -في مجموعها- مشتملة على ما صح نقله، ولم تنسخ تلاوته، لا أن كل مصحف كان مشتملا على جميع هذه الأحرف.
قال الإمام أبو عمرو الداني:
"فإن سأل سائل عن السبب الموجب لاختلاف مرسوم هذه الحروف الزوائد في المصاحف.
قلت: السبب عندنا أن أمير المؤمنين "عثمان بن عفان" -رضي الله عنه- لما جمع القرآن في المصاحف ونسخها على صورة واحدة، وآثر في رسمها لغة قريش دون غيرها، مما لا يصح ولا يثبت، نظرا للأمة، واحتياطا على أهل الملة، وثبت عنده أن هذه الحروف من عند الله -عز وجل- كذلك منزلة، ومن رسول الله -صلى الله عليه وسلم- مسموعة، وعلم أن جميعها في مصحف واحد على تلك الحال غير متمكن إلا بإعادة الكلمة مرتين، وفي رسم ذلك كذلك من التخليط والتغيير ما لا خفاء به، ففرقها من المصاحف، لذلك جاءت مثبتة في بعضها، ومحذوفة من بعضها، لكن تحفظها الأمة كما نزلت من عند الله -عز وجل- وعلى ما سمعت من رسول الله -صلى الله عليه وسلم- فهذا سبب مرسومها في المصاحف أهل الأمصار"1.
ومن أمثلة ما اختلفت فيه المصاحف:
1- قوله تعالى: {وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ} 2.
قرأ نافع وابن عامر وأبو جعفر "وأوصى"، وقرأ الباقون: {وَوَصَّى} ولذلك رسمت في مصحف أهل المدينة ومصحف أهل الشام: "وأوصى"



(3) شاید از مهم ترین عوامل کم‌رونق شدن قرائات متعدد، اقدامی بود که در زمان امپراطوری عثمانی (۶۹۸-۱۳۴۰ق) انجام شد. آنان زمانی که با صنعت چاپ آشنا شدند، به دلایلی از جمله، سهولت قرائت، و چه‌بسا حنفی بودن آنها، قرآن بر اساس قرائت «حفص» از «عاصم» را در بلاد تحت حکومت خود قرآنی در تیراژ گسترده چاپ و منتشر کردند.
از شواهد ارتباط این حرکت با مذهب حنفیه که مذهب رایج حکومت عثمانی بود، می توان نقلی که در کتاب الفتاوی التاتارخانیة (یکی از علماء حنفی مذهب قرن هشتم) را ذکر کرد :
و مشايخنا اختاروا قراءة ابي عمر حفص عن عاصم انتهي و كنيه حفص ابو عمر است.
الفتاوي التاتارخانية لفريد الدين عالم بن العلاء الاندريبي الدهلوي الهندي متوفي 786،ص 72، فتوای شماره 1783

الدر المختار وحاشية ابن عابدين (رد المحتار) (1/ 541)
(قوله ويجوز بالروايات السبع) بل يجوز بالعشر أيضا كما نص عليه أهل الأصول ط (قوله بالغريبة) أي بالروايات الغريبة والإمالات لأن بعض السفهاء يقولون ما لا يعلمون فيقعون في الإثم والشقاء، ولا ينبغي للأئمة أن يحملوا العوام على ما فيه نقصان دينهم، ولا يقرأ عنده قراءة أبي جعفر وابن عامر وعلي بن حمزة والكسائي صيانة لدينهم فلعلهم يستخفون أو يضحكون وإن كان كل القراءات والروايات صحيحة فصيحة، ومشايخنا اختاروا قراءة أبي عمرو وحفص عن عاصم اهـ من التتارخانية عن فتاوى الحجة



یکی از پژوهشگران علوم قرآنی معاصر می نویسد :
ابن الجزري (751-833هـ \ 1350-1430م) (عاش في أيام تيمورلنك) يقول أن القراءة في عصره بالشام والحجاز واليمن ومصر هي قراءة الدوري عن أبي عمرو. لم يذكر خراسان وتركيا مع أنه درّس طويلاً ببلادهم، لكن لم تكن تلك البلاد مبرزة في القراءة لعجمة أهلها، فلعله أهمل ذكر تلك الديار اعتمادا على ذكره لأشهر الديار. لكن الزمخشري (ت 538) خراساني كتب تفسيره على قراءة أبي عمرو. وكذلك فعل الواحدي، مما يدل أنها كانت هي القراءة المنتشرة في المشرق كذلك. لكن أبا السعود قد كتب تفسيره برواية حفص عن عاصم، مما يدل على وجودها في تركيا آنذاك. وقد كانت رواية قالون عن نافع منتشرة في اليمن كذلك كما يظهر من اعتماد الشوكاني (ت1250) لها في تفسيره فتح القدير، ومن قبله الصنعاني (شيخ شيخه) في مفاتح الرضوان، واستمر هذا للعهد الجمهوري حيث خرج مصحف مرتل للمقرئ محمد حسين عامر برواية قالون. أما حضرموت فكانت على رواية الدوري كما سبق.
لكن متى انتشرت قراءة حفص وهي التي لم تشتهر إلا عند بعض القراء؟ لم يذكر ابن الجزري عن العثمانيين في عصره قراءتهم بها، ولا عن أهل المشرق. فمتى انتشرت؟ لا شك أن ذلك تم خلال الحكم العثماني (بدأ عام 922هـ \ 1516م)، لكن لا أعرف متى بالضبط بدأ الانتشار. ولا يكاد الدارس يجد نصاً في الموضوع، بسبب انتشار الجهل في ذلك العصر (أي بعد ابن الجزري) وقلة التأليف. فنجد محمد بن بدر الدين المنشي الرومي الحنفي يصنف تفسيره سنة 981هـ=1574م برواية حفص، مما يدل على انتشارها في تركيا بعد عصر ابن الجزري. ونجد محمد المرعشي الملقب ساﭽقلي زاده (ت 1150هـ=1737م) يقول في جهد المقل (ص293): "والمأخوذ به في ديارنا (مرعش في جنوب تركيا) قراءة عاصم برواية حفص عنه". و يظهر أنه بعد انتشار قراءة حفص في تركيا قبل القرن السادس عشر الميلادي، فإنه بدئ الانتشار في الشام في القرن الثامن عشر الميلادي، وفي بداية القرن التاسع عشر في مصر. فالفقيه ابن عابدين الحنفي الدمشقي (1198-1252هـ \ ‏1748-1836م) يذكر في "حاشيته" أن اختيار الحنفية في القراءات هو قراءتي حفص عن عاصم والدوري عن أبي عمرو، قال (1|541): "ومشايخنا اختاروا قراءةَ أبي عَمْرٍو وحفصٍ عن عاصم". وقد قرأ على سعيد الحموي شيخ القراء ‏بدمشق. مما يدل على استمرار قراءة أبي عمرو في الشام حتى ذلك العصر المتأخر. ولا شك أن انحسارها عن مصر واليمن أخذ وقتاً أطول لبعد تلك البلاد عن مركز الدولة العثمانية. والذي ذكره شيخنا السلمي أنها بقيت في حضرموت لما بعد سنة 1370هـ=1951م. ققراءة حفص لم تنتشر في تلك البقاع إلا في وقتنا الحالي.
ومما ساهم في نشر قراءة حفص انتشار الجهل بشكل كبير وغياب العلماء. ويذكر شيخ قراء الشام كريّم راجح في مقابلة له مع قناة المجد أن كل علماء الشام ما كانوا يعرفون من أحكام التجويد إلا الادغامات وبعض المدود على ما أذكر. يعني ولا حتى قراءة حفص. إذ أنه بعد وفاة الإمام المحقّق ابن الجزريّ الدمشقي ت833هـ فَتَر التّأليف في القراءات وانعَدَم أو كادَ إلى حدود القرن الثّالث عشر الهجريّ. حتّى أعاد الشيخ أحمد الحلواني الكبير (1228-1307هـ=1890م) القراءات القرآنيّة إلى بلاد الشّام روايةً وتلاوةً وتلقيناً. فربما في ذلك الزمن تحديداً تم تأكيد قراءة حفص كقراءة رسمية، حيث أنه لما قدم مكة سنة 1253هـ=1838م قرأ على شيخه أحمد المرزوقي بقراءة حفص أولاً مما يدل على تفضيله لها، وإلا فالمصاحف التي كانت توزعها الدولة العثمانية كانت على رسم حفص قبل ذلك العصر. أما بعد انتهاء الحقب العثماني فقد استمر الخطأ على ما هو عليه. فالكثير من الدول الإسلامية تمنع بالقانون القراءة بغير قراءة حفص. والمطابع لا تطبع بغيرها. ووسائل الإعلام السمعية (كالمذياع) أو المرئية، لا تسمح إلا بقراءة حفص. (مرجع: http://www.ibnamin.com/recitations_current_places.htm)

بعد از این انتشار گسترده مصحف حفص، با اینکه مثلا در ایران روایت «شعبه از عاصم» رایج‌تر بود، اما این بلاد شیعی هم در این راستا همراهی کردند، و عملا از حوالی قرن 11 هجری اغلب مردم این مناطق فقط با نسخه هایی از قرآن که بر اساس قرائت حفص از عاصم نقطه و اعراب گذاری شده بود انس گرفتند، و قرائات دیگر، عمدتا فقط توسط افراد علاقمند پیگیری شد؛ البته همزمان در بلاد مغرب اسلامی، مانند الجزایر و مراکش و …) و ظاهرا به خاطر رواج فرقه مالکی از فرقه‌های اهل سنت در آن بلاد، قرآن با قرائت «ورش» از «نافع» (قرائت اهل مدینه، که مالک هم مدنی است) ‌ رواج بیشتری یافت و هم‌اکنون در آن مناطق آن قرائت شیوع دارد؛ و در هر حال، هنوز در میان بسیاری از مسلمانان، توجه به همه این قرائات مطرح است.

رواج قرائت «شعبه از عاصم » در ایران قبل از انتشار مصحف گسترده مصحف حفص

ملا فتح الله کاشانی مفسر بزرگ قرن دهم ( متوفای 988) با صراحت از رواج قرائت «شعبه از عاصم » در بلاد عجم آن زمان خبر می دهد . آقای شعرانی در تعلیقه وافی هم از ایشان این مطلب را نقل می کند :

الوافي، ج‏17، ص: 512
[22] 17742- 22 الكافي، 5/ 172/ 16/ 1 التهذيب، 7/ 21/ 7/ 1 علي عن أبيه عن الحسن بن الحسين عن صفوان عن البجلي قال اشتريت محملا و أعطيت بعض الثمن و تركته عند صاحبه ثم احتبست أياما ثم جئت إلى بائع المحمل لآخذه فقال قد بعته فضحكت ثم قلت لا و الله لا أدعك أو أقاضيك فقال لي أ ترضى بأبي بكر بن عياش «2» قلت نعم فأتيناه فقصصنا عليه قصتنا فقال أبو بكر بقول من تحب أن أقضي بينكما أ بقول صاحبك أو غيره قلت بقول صاحبي قال سمعته يقول من اشترى شيئا فجاء بالثمن ما بينه و بين ثلاثة أيام و إلا فلا بيع له‏
__________________________________________________
(2). قوله «بأبي بكر بن عياش» هو القارئ المشهور من رواة عاصم و كانت المصاحف مكتوبة على قراءته على ما ذكره في خلاصة المنهج، و فسر القرآن في الخلاصة أيضا على قراءته، و أما اليوم فالمصاحف على قراءة حفص و هو الراوي الآخر لعاصم، و قال ابن النديم إنها قراءة علي عليه السلام، و قال أبو بكر بن عياش وجدت قراءة عاصم على قراءة علي عليه السلام إلا في عشر كلمات كانت مخالفة فأصلحتها و أدخلتها. «ش».



ملا فتح الله فرزند ملا شكر الله شريف كاشانى-- در سال 988 ه. ق رحلت نموده و در كاشان مدفون گشتند
خلاصة المنهج، ج‏1، ص: 3
و از قرائت معتبره برواية بكر از عاصم كه در ميان عجم شهرتى تمام دارد اختصار خواهد رفت و ببعضى كلمات كه حفص را با او طريق مخالفت و معنى كلام بسبب آن اختلاف تغيير مييابد اشارتى با او خواهد شد


(4) حاج آقا : قرائت « ملک یوم الدین » قرائت اخیره ملک است . دیدم یک عالم سنی در شرح سنن ابی داوود می گوید : احمد گفته است « مالک» قرائت قدیمه است و «ملک» قرائت متأخر است، او می گوید من وجهش را نمی دانم همه قرائات متواتر است و قرائت متواتر دیگر قدیم و جدید ندارد .
لکن ما قرائت قدیمه و جدیده داریم ، آنچه که احمد گفته «قدیمه» است، یعنی مربوط به قبل از هجرت است و قرائت مدنیین یعنی آن چیز هایی که در مدینه نازل می شد، هر سال قرآن عرضه می شد و در عرضه ی سنوی آن سال به مناسبت هایی، قرائت های مختلفی نازل می شد.


(5) به مناسبت این فرمایش توجه به یادداشت حاج آقا در این زمینه مناسب است :
افراد در برخورد با پدیده‌هایی که مواجه میشوند بازخوردهای روانی مختلف دارند، نمیدانم چطور توضیح دهم که از سابق هر وقت به مسأله تعدد قرائات قرآن کریم فکر میکردم بر خلاف خیلی‌ها که از آن دل خوشی ندارند من آن را نه تنها نقص نمیدیدم بلکه یک نوع کمال لازم برای قرآن میدانستم!

به گمانم باید رمز مطلب را در جواب این سؤال پی جویی کنیم که چرا خدای سبحان از بین تمام زبانها زبان عربی را برای نزول کتاب خود برگزید؟ بلسان عربی مبین! ای یبیّن الالسن و لا تبیّنه الالسن! و لو جعلناه قرآنا أعجمیا لقالوا لو لا فصّلت آیاته!


یک امتیاز بارز زبان عربی، چند منظوره بودن کلمات آن است، و این نزد خیلی افراد یک نقص به حساب میآید، ولی بین همه چیز در یک زبان نمیتوان جمع کرد! اگر زبانی بخواهد کتاب مبین لا رطب و لا یابس را نمایش دهد چاره‌ای جز این نیست!


میدانیم حروف زبانها دو نوع هستند: مصوت (Vowel) و صامت (Consonant)، در زبانهایی مثل انگلیسی، حرکات و اعراب ندارند، و اساس آن بر پپیشوند میانوند پسوند است، و حروف مصوت (واکه) جزء خود کلمه هستند و لذا تنها به یک نحو میتوان یک کلمه را خواند، و زبانهایی مثل فارسی هیئات کلمات و اشتقاق ندارند ولی در حد ناچیزی محتاج به حرکت گذاری هستند و لذا از انعطاف بیشتری نسبت به زبان انگلیسی برخوردار هستند، اما زبان عربی مواد کلمات و پایه سازه آنها حروف صامت (همخوان) هستند، و با حرکات و اعراب که ملاحظه شوند ضرب در هم میشوند و هر کلمه میتواند ده‌ها جور تلفظ شود، مثلا ضرب در عربی میتواند معادل: zarab - zarb - zoreba - zaraba و .... به کار رود، و تازه این مربوط به حرکت و اعراب است و نقطه گذاری جهت دیگر انعطاف زبان عربی است که هر کس با اختلاف قرائات مأنوس باشد میداند که چه لوازمی دارد.




موضع حرکت حروف در کتابت عربی و فارسی، یک حرف صامت را منعطف میکند تا چهار حالت را بتواند نشان دهد، سه حالت مربوط به حرکت است و یک حالت به نبود حرکت مربوط است، اما این مبتنی بر دخالت دادن تنها سه حرف مصوت است که به ضمیمه اشباع آنها شش حالت حاصل میشود، و چون تعداد حروف مصوت، بیشتر از اینها است، کما اینکه در علم فونتیک توضیح داده شده، و نمونه آنها را میتوانید اینجا بشنوید:

http://en.wikipedia.org/wiki/Vowel#Audio_samples

پس واقعیت حالات یک حرف صامت، خیلی بیش از این تلفظ و کتابت رایج است، و شاید سخن‌های غیر مفهوم و شاید تلاوت، که از بعض معصومین نقل شده، بی ارتباط با این نباشد، به هر حال ملاحظه میکنید که واقعیت ترکیبات همخوان‌ها با واکه‌ها چقدر طیف وسیعی پیدا میکند.



این تنها مربوط به حروف مصوت بود، و اما آنچه مربوط به مسأله نقطه‌گذاری است پس خیلی بیش از اینها است، نقطه‌گذاری بر خلاف حرکات، تنها مربوط به نوشتن و کتابت است، و تعیین حالات مختلف صامت‌ها در نماد آنها است، مثلا به این شش حرف نگاه کنید: ( بـ نـ يـ تـ پـ ثـ )، در زبان فارسی اگر از نقطه صرف نظر کنیم، تنها یک نماد پایه داریم، اما با اضافه کردن یک یا دو یا سه نقطه در بالا یا پایین، پنج یا شش حرف صامت نمایش داده میشود، که حالات ممکنه باز بیش از اینها است.

و اگر بگوییم اصل قرآن کریم در لوح، مکتوب است، باید ببینیم نحوه کتابت آن لوح، و پایه انتخاب شده برای نمایش حروف، از چه انعطافی برخوردار است، یعنی در فضای نشانه‌شناسی، آیا پایه‌ها نشانه‌های چندین منظوره نیستند؟ و اگر تدوین بخواهد مطابق تکوین باشد بهترین مسیر نمایش آن چیست؟

و یک سؤال مهم این است که آیا انعطاف در یک سیستم نمادی، نقص حساب میشود یا کمال یا بستگی دارد؟ مثلا واو فارسی که با نماد (و) نشان داده میشود، انعطاف خاصی نسبت به دو نماد (w) و (v) دارد، اگر بخواهیم تلفظ (very well) را در فارسی بنویسیم مینویسیم: (وری ول) ، اما معلم انگلیسی توضیح میدهد که این دو واو در تلفظ تفاوت میکند، ولی چاره‌ای نداریم دو حرف متفاوت لاتین را به یک حرف فارسی نشان دهیم، و این نقص تلفظ و به تبع آن نقص کتابت فارسی است، و این گونه نقص معمولا در زبانها پیدا میشود، و به همین جهت (International Phonetic Alphabet) پدید آمده است، و به نظر میرسد اگر علم سمیولوژی، پیشرفت کند و تمام زوایای بحثها کامل شود، سیستمهای نمادی تجریدی بسیار منعطف و چندین منظوره، نه تنها ناقص محسوب نشوند بلکه خیلی کارآمد باشند به شرط اینکه در جای خود استفاده شوند.


بنده چنین فکر میکنم که رمز اتفاق جمیع مسلمین در طول تاریخ بر ترویج تعدد قرائات! یعنی نه تنها بر عدم منع بلکه بر ترویج آن! امری صحیح و مطابق شأن عظیم کتاب مبین است، فقهای شیعه نقل اجماع کردند بر جواز قرائت در نماز به قرائت یکی از قراء سبعه، و ظاهر آن این است که یعنی حتی در یک نماز! در یک رکعت یک قرائت و در رکعت دیگر قرائت دیگر! و این منافات ندارد با حدیث: انما هو واحد نزل من عند واحد، چون باید منظور از این حدیث را در کنار سبعة أحرف فهمید، اگر به صدها تفسیر شیعه و سنی مراجعه کنید میبینید مرتب مسأله تعدد قرائات را ذکر میکنند و مخاطبین خود را مأنوس این فضا میگردانند، و محال است امری مورد رضایت قطعی مولا نباشد و تمام مسلمین بر خلاف آن اجماع کنند.


(6)
صحيح البخاري (6/ 184)
باب أنزل القرآن على سبعة أحرف
4992 - حدثنا سعيد [ص:185] بن عفير، قال: حدثني الليث، قال: حدثني عقيل، عن ابن شهاب، قال: حدثني عروة بن الزبير، أن المسور بن مخرمة، وعبد الرحمن بن عبد القاري، حدثاه أنهما سمعا عمر بن الخطاب، يقول: سمعت هشام بن حكيم بن حزام، يقرأ سورة الفرقان في حياة رسول الله صلى الله عليه وسلم، فاستمعت لقراءته، فإذا هو يقرأ على حروف كثيرة، لم يقرئنيها رسول الله صلى الله عليه وسلم، فكدت أساوره في الصلاة، فتصبرت حتى سلم، فلببته بردائه، فقلت: من أقرأك هذه السورة التي سمعتك تقرأ؟ قال: أقرأنيها رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقلت: كذبت، فإن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد أقرأنيها على غير ما قرأت، فانطلقت به أقوده إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقلت: إني سمعت هذا يقرأ بسورة الفرقان على حروف لم تقرئنيها، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «أرسله، اقرأ يا هشام» فقرأ عليه القراءة التي سمعته يقرأ، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «كذلك أنزلت»، ثم قال: «اقرأ يا عمر» فقرأت القراءة التي أقرأني، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: «كذلك أنزلت إن هذا القرآن أنزل على سبعة أحرف، فاقرءوا ما تيسر منه»
همچنین رجوع شود به : صحيح البخاري (9/ 159)، صحيح مسلم (1/ 560)،مسند أحمد ط الرسالة (34/ 70) تاريخ المدينة لابن شبة (3/ 1006) و...


منابع تشیع :


الخصال، ج‏2، ص: 358
نزل القرآن على سبعة أحرف ‏
43- حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قال حدثنا محمد بن الحسن الصفار عن العباس بن معروف عن محمد بن يحيى الصيرفي عن حماد بن عثمان قال قلت لأبي عبد الله ع إن الأحاديث تختلف عنكم قال فقال إن القرآن نزل على سبعة أحرف و أدنى ما للإمام أن يفتي على سبعة وجوه ثم قال هذا عطاؤنا فامنن أو أمسك بغير حساب «1».

44- حدثنا محمد بن علي ماجيلويه رضي الله عنه قال حدثنا محمد بن يحيى العطار عن محمد بن أحمد عن أحمد بن هلال «2» عن عيسى بن عبد الله الهاشمي عن أبيه عن آبائه ع قال قال رسول الله ص أتاني آت من الله فقال إن الله عز و جل يأمرك أن تقرأ القرآن على حرف واحد فقلت يا رب وسع على أمتي فقال إن الله عز و جل يأمرك أن تقرأ القرآن على حرف واحد فقلت يا رب وسع على أمتي فقال إن الله عز و جل يأمرك أن تقرأ القرآن على حرف واحد فقلت يا رب وسع على أمتي فقال إن الله يأمرك أن تقرأ القرآن على سبعة أحرف.



بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ج‏1 196 7 باب في أن الأئمة إنهم أعطوا تفسير القرآن الكريم و التأويل ..... ص : 194
8- حدثنا الفضل عن موسى بن القاسم عن أبان عن ابن أبي عمير أو غيره عن جميل بن دراج عن زرارة عن أبي جعفر ع قال: تفسير القرآن على سبعة أحرف منه ما كان و منه ما لم يكن بعد ذلك تعرفه الأئمة


(7)

التبيان في تفسير القرآن نویسنده : الشيخ الطوسي جلد : 1 صفحه : 7

واعلموا ان العرف من مذهب اصحابنا والشائع من اخبارهم ورواياتهم ان القرآن نزل بحرف واحد، على نبي واحد، غير انهم اجمعوا على جواز القراءة بما يتداوله الفراء وأن الانسان مخير باي قراءة شاء قرا، وكرهوا تجويد قراءة بعينها بل اجازوا القراءة بالمجاز الذي يجوز بين القراء ولم يبلغوا بذلك حد التحريم والحظر وروى المخالفون لنا عن النبي (صلى الله عليه وآله)انه قال: (نزل القرآن على سبعة احرف كلها شاف كاف) وفي بعضها: (على سبعة ابواب) وكثرت في ذلك رواياتهم. لامعنى للتشاغل بايرادها واختلفوا في تأويل الخبر

مجمع البيان في تفسير القرآن - ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 38

فإذ قد تبينت ذلك فاعلم أن الظاهر من مذهب الإمامية أنهم أجمعوا على جواز القراءة بما تتداوله القراء بينهم من القراءات، إلا أنهم اختاروا القراءة بما جاز بين القراء، وكرهوا تجريد قراءة مفردة،
والشائع في أخبارهم أن القرآن نزل بحرف واحد، وما روته العامة عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم أنه قال: نزل القرآن على سبعة أحرف كلها شاف كاف، اختلف في تأويله، فأجرى قوم لفظ الأحرف على ظاهره، ثم حملوه على وجهين....

(8)

روایات نزول قرآن بر حرف واحد :
الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 630 باب النوادر ..... ص : 627
12- الحسين بن محمد عن علي بن محمد عن الوشاء عن جميل بن دراج عن محمد بن مسلم عن زرارة عن أبي جعفر ع قال: إن القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجي‏ء من قبل الرواة.
13- علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن عمر بن أذينة عن الفضيل بن يسار قال: قلت لأبي عبد الله ع إن الناس يقولون إن القرآن نزل على سبعة أحرف فقال كذبوا أعداء الله و لكنه نزل على حرف واحد من عند الواحد.

(9)
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط – القديمة)، ج‏1، ص260: و يمكن إبقاء كل قراءة على حالها بأن يكونا مرادين حرمة على التخفيف و كراهة على التشديد بناء على تواتر القراءتين عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم، و الظاهر من أخبارنا أنهما من القراء، و إنما نزل القرآن على حرف‏ واحد، و ما روي من أن القرآن نزل على سبعة أحرف على تقدير صحة الرواية أولها العامة و الخاصة بتأويلات كثيرة يذكرونها في مفتتح التفاسير، و نقل الطبرسي رحمه الله طرفا منها في مفتتح مجمع البيان، و ذكر الرازي و النيشابوري طرفا منها أيضا و على أي حال فلا ريب أن القراءة بالسبعة، بل بالعشرة جائز و معمول عليها وجوبا، و روي أخبار كثيرة قوية على جواز الوطء بعد غسل الفرج بأن يكون الاطهار أو التطهر شاملا له‏ …





(10)
کلام مرحوم فیض



(11)
النساء، 82

(12)
السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى؛ ج‌2، ص: 563
و أيضا فشيخنا أبو جعفر الطوسي، قد رجع و سلم المذهب بالكلية في كتابه كتاب التبيان، و رجع عمّا ذكره في نهايته، و سائر كتبه، لأنّ كتاب التبيان صنّفه بعد كتبه جميعها، و استحكام علمه، و سبرة للأشياء، و وقوفه عليها، و تحقيقه لها...


(13) (11) سعد السعود،ص144 : فصل [في طعن الجبايى على الشيعة]
فيما نذكره من أواخر المجلد من تفسير أبي علي محمد بن عبد الوهاب الجبائي من القائمة الثانية إلى ما نذكره من كلامه في الكراس الأول من لفظه فقال محنة الرافضة على ضعفاء المسلمين أعظم من محنة الزنادقة ثم شرع يدعي بيان ذلك بأن الرافضة تدعي نقصان القرآن و تبديله و تغييره. فيقال له كل ما ذكرته من طعن و قدح على من يذكر أن القرآن وقع فيه تبديل و تغيير فهو متوجه على سيدك عثمان بن عفان لأن المسلمين أطبقوا أنه جمع الناس على هذا المصحف الشريف و حرف و أحرق ما عداه من المصاحف فلولا اعتراف عثمان بأنه وقع تبديل و تغيير من الصحابة ما كان هناك مصحف محرف و كانت تكون متساوية و يقال له أنت مقر بهؤلاء القراء السبعة الذين يختلفون في حروف و إعراب و غير ذلك من القرآن‌

سعد السعود، للسید بن طاووس ، ص144
لو لا اختلافهم ما كانوا سبعة بل كانوا يكونون قارئا واحدا و هؤلاء السبعة منكم و ليسوا من رجال من ذكرت أنهم رافضة و يقال له أيضا إن القراء العشرة أيضا من رجالكم و هم قد اختلفوا في حروف و مواضع كثيرة من القرآن و كلهم عندكم على الصواب فمن ترى ادعى اختلاف القرآن و تغيره أنتم و سلفكم لا الرافضة و من المعلوم من مذهب الذي تسميهم رافضة أن قولهم واحد في القرآن و يقال له قد رأينا في تفسيرك ادعيت أن‌ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌ ما هي من القرآن الشريف و قد أثبتها عثمان فيه و هو مذهب لسلفكم أنهم لا يرونها آية من القرآن و هي مائة و ثلاث عشرة آية في المصحف الشريف تزعمون أنها زائدة و ليست من القرآن فهل هذا الاعتراف منك يا أبا علي بزيادتكم في المصحف الشريف

(14)
شرح الرضی علی الکافیة، ج2 ، ص336 :
وأجاز الكوفيون ترك الإعادة في حال السعة مستدلين بالأشعار ، ولا دليل فيها ، إذ الضرورة حاملة عليه ، ولا خلاف معها ؛ وبقوله تعالى : (تَسائَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحامَ)[٣] ، بالجرّ ، في قراءة حمزة [٤] ؛
وأجيب بأن الباء مقدرة ، والجرّ بها ؛ وهو ضعيف ، لأن حرف الجر لا يعمل مقدرا في الاختيار إلّا في نحو : الله لأفعلنّ ، وأيضا لو ظهر الجارّ فالعمل للأول ، كما ذكرنا ، ولا يجوز أن تكون الواو للقسم لأنه يكون ، إذن ، قسم السؤال ، لأن قبله : (وَاتَّقُوا اللهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ) وقسم السؤال لا يكون إلا مع الباء كما يجيء [٥] ؛
والظاهر أن حمزة جوّز ذلك بناء على مذهب الكوفيين لأنه كوفي ، ولا نسلم تواتر القراءات [٦]
ذهب الی ما ذهب الزمخشری فی هذه الآیة الشریفة :
والجرّ على عطف الظاهر على المضمر، وليس بسديد لأنّ الضمير المتصل متصل كاسمه، والجار والمجرور كشيء واحد، فكانا في قولك «مررت به وزيد» و «هذا غلامه وزيد» شديدي الاتصال، فلما اشتد الاتصال لتكرره أشبه العطف على بعض الكلمة، فلم يجز ووجب تكرير العامل، كقولك: «مررت به وبزيد» و «هذا غلامه وغلام زيد» ألا ترى إلى صحة قولك «رأيتك وزيدا» و «مررت بزيد وعمرو» لما لم يقو الاتصال، لأنه لم يتكرر، وقد تمحل لصحة هذه القراءة بأنها على تقدير تكرير الجار ونظيرها.
(الکشاف،ج1، ص462)


(15)
الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل نویسنده : الزمخشري جلد : 2 صفحه : 69
وَكَذلِكَ ومثل ذلك التزيين وهو تزيين الشرك في قسمة القربان بين الله تعالى والآلهة، أو ومثل ذلك التزيين البليغ الذي هو علم من الشياطين. والمعنى: أن شركاءهم من الشياطين، أو من سدنة الأصنام زينوا لهم قتل أولادهم بالوأد، أو بنحرهم للآلهة وكان الرجل في الجاهلية يحلف: لئن ولد له كذا غلاماً لينحرنّ أحدهم، كما حلف عبد المطلب. وقرئ: زين، على البناء للفاعل الذي هو شركاؤهم، ونصب قَتْلَ أَوْلادِهِمْ وزين، على البناء للمفعول الذي هو القتل، ورفع شركاؤهم بإضمار فعل دل عليه زين، كأنه قيل: لما قيل زين لهم قتل أولادهم من زينه؟فقيل: زينه لهم شركاؤهم. وأما قراءة ابن عامر: قتل أولادهم شركائهم برفع القتل ونصب الأولاد وجرّ الشركاء على إضافة القتل إلى الشركاء، والفصل بينهما بغير الظرف، فشيء لو كان في مكان الضرورات وهو الشعر، لكان سمجاً مردوداً، كما سمج وردّ.
زجّ القلوص أبى مزاده
فكيف به في الكلام المنثور، فكيف به في القرآن المعجز بحسن نظمه وجزالته. والذي حمله على ذلك أن رأى في بعض المصاحف شركائهم مكتوباً بالياء.


- ابن المنیر در تعلیقه بر اشکال زمخشری به قراءت ابن عامر شدیدا با او مقابله می کند :
قوله تعالى (وكذلك زين لكثير من المشركين قتل أولادهم شركاؤهم الآية). قال المعنى: إن شركاءهم من الشياطين أو من سدنة الأصنام زينوا لهم قتل أولادهم الخ) قال أحمد رحمه الله: لقد ركب المصنف في هذا الفصل متن عمياء وتاه في تيهاء، وأنا أبرأ إلى الله وأبرئ حملة كتابه وحفظة كلامه مما رماهم به، فإنه تخيل أن القراء أئمة الوجوه السبعة، اختار كل منهم حرفا قرأ به اجتهادا لا نقلا وسماعا، فلذلك غلط ابن عامر في قراءته هذه، وأخذ يبين أن وجه غلطه رؤيته الياء ثابتة في شركائهم، فاستدل بذلك على أنه مجرور وتعين عنده نصب أولادهم بالقياس، إذ لا يضاف المصدر إلى أمرين معا فقرأه منصوبا. قال المصنف: وكانت له مندوحة عن نصبه إلى جره بالإضافة وإبدال الشركاء منه، وكان ذلك أولى مما ارتكبه: يعني ابن عامر من الفصل بين المضاف والمضاف إليه الذي يسمج في الشعر فضلا عن النثر فضلا عن المعجز، فهذا كله كما ترى ظن من الزمخشري أن ابن عامر قرأ قراءته هذه رأيا منه، وكان الصواب خلافه والفصيح سواه، ولم يعلم الزمخشري أن هذه القراءة بنصب الأولاد والفصل بين المضاف والمضاف إليه بها يعلم ضرورة أن النبي صلى الله عليه وسلم قرأها على جبريل كما أنزلها عليه كذلك، ثم تلاها النبي صلى الله عليه وسلم على عدد التواتر من الأئمة، ولم يزل عدد التواتر يتناقلونها ويقرأون بها خلفا عن سلف إلى أن انتهت إلى ابن عامر فقرأها أيضا كما سمعها، فهذا معتقد أهل الحق في جميع الوجوه السبعة أنها متواترة جملة وتفصيلا عن أفصح من نطق بالضاد صلى الله عليه وسلم فإذا علمت العقيدة الصحيحة فلا مبالاة بعدها بقول الزمخشري ولا بقول أمثاله ممن لحن ابن عامر، فإن المنكر عليه إنما أنكر ما ثبت أنه براء منه قطعا وضرورة، ولولا عذر أن المنكر ليس من أهل الشأنين أعني علم القراءة وعلم الأصول ولا يعد من ذوي الفنين المذكورين لخيف عليه الخروج من ربقة الدين، وأنه على هذا العذر لفي عهدة خطرة وزلة منكرة تزيد على زلة من ظن أن تفاصيل الوجوه السبعة فيها ما ليس متواترا، فإن هذا القائل لم يثبتها بغير النقل، وغايته أنه ادعى أن نقلها لا يشترط فيه التواتر. وأما الزمخشري فظن أنها تثبت بالرأي غير موقوفة على النقل، وهذا لم يقل به أحد من المسلمين، وما حمله على هذا الخيال إلا التعالي في اعتقاد اطراد الأقيسة النحوية فظنها قطعية حتى يرد ما خالفها...
(الإنصاف فيما تضمنه الكشاف - ابن المنير الإسكندري - ج ٢ - الصفحة ٥٣)

همچنین ابو حیان نسبت به این کلام زمخشری می نویسد :
اعجبُ لِعَجَمِيٍّ ضَعِيفٍ فِي النَّحْوِ يَرُدُّ عَلَى عَرَبِيٍّ صَرِيحٍ مَحْضَ قِرَاءَةٍ مُتَوَاتِرَةٍ مَوْجُودٍ نَظِيرُهَا فِي لِسَانِ الْعَرَبِ فِي غَيْرِ مَا بَيْتٍ وَأَعْجَبُ لِسُوءِ ظَنِّ هَذَا الرَّجُلِ بِالْقُرَّاءِ الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ تَخَيَّرَتْهُمْ هَذِهِ الْأُمَّةُ لِنَقْلِ كِتَابِ اللَّهِ شَرْقًا وَغَرْبًا، وَقَدِ اعْتَمَدَ الْمُسْلِمُونَ عَلَى نَقْلِهِمْ لِضَبْطِهِمْ وَمَعْرِفَتِهِمْ وَدِيَانَتِهِمْ وَلَا الْتِفَاتَ أَيْضًا لِقَوْلِ أَبِي عَلِيٍّ الْفَارِسِيِّ: هَذَا قَبِيحٌ قَلِيلٌ فِي الِاسْتِعْمَالِ وَلَوْ عَدَلَ عَنْهَا يَعْنِي ابْنَ عَامِرٍ كَانَ أَوْلَى لِأَنَّهُمْ لَمْ يُجِيزُوا الْفَصْلَ بَيْنَ الْمُضَافِ وَالْمُضَافِ إِلَيْهِ بِالظَّرْفِ فِي الْكَلَامِ مَعَ اتِّسَاعِهِمْ فِي الظَّرْفِ وَإِنَّمَا أَجَازُوهُ فِي الشِّعْرِ انْتَهَى ( البحر المحیط،ج4،ص658)




الکشاف،ج1، ص48 :
وقرئ: (أَأَنْذَرْتَهُمْ) بتحقيق الهمزتين، والتخفيف أعرب وأكثر، وبتخفيف الثانية بين بين، وبتوسيط ألف بينهما محققتين، وبتوسيطها والثانية بين بين، وبحذف حرف الاستفهام، وبحذفه وإلقاء حركته على الساكن قبله، كما قرئ (قَدْ أَفْلَحَ) .
فإن قلت: ما تقول فيمن يقلب الثانية ألفاً؟ قلت: هو لاحن خارج عن كلام العرب خروجين: أحدهما الإقدام على جمع الساكنين على غير حدّه- وحدّه أن يكون الأوّل حرف لين والثاني حرفا مدغماً نحو قوله: الضالين، وخويصة [1] والثاني: إخطاء طريق التخفيف لأن طريق تخفيف الهمزة المتحرّكة المفتوح ما قبلها أن تخرج بين بين فأما القلب ألفاً فهو تخفيف الهمزة الساكنة المفتوح ما قبلها كهمزة رأس.

قال ابو حیان فی الرد علی الزمخشری فی قوله « هو لاحن خارج عن کلام العرب » :
وَقَدْ أَنْكَرَ هَذِهِ الْقِرَاءَةَ الزَّمَخْشَرِيُّ، وَزَعَمَ أَنَّ ذَلِكَ لَحْنٌ وَخُرُوجٌ عَنْ كَلَامِ الْعَرَبِ مِنْ وَجْهَيْنِ: أَحَدُهُمَا:
الْجَمْعُ بَيْنَ سَاكِنِينَ عَلَى غَيْرِ حَدِّهِ. الثَّانِي: إِنَّ طَرِيقَ تَخْفِيفِ الْهَمْزَةِ الْمُتَحَرِّكَةِ الْمَفْتُوحِ مَا قَبْلَهَا هُوَ بِالتَّسْهِيلِ بَيْنَ بَيْنَ لَا بِالْقَلْبِ أَلِفًا، لِأَنَّ ذَلِكَ هُوَ طَرِيقُ الْهَمْزَةِ السَّاكِنَةِ، وَمَا قَالَهُ هُوَ مَذْهَبُ الْبَصْرِيِّينَ، وَقَدْ أَجَازَ الْكُوفِيُّونَ الْجَمْعَ بَيْنَ السَّاكِنِينَ عَلَى غَيْرِ الْحَدِّ الَّذِي أَجَازَهُ الْبَصْرِيُّونَ.
وَقِرَاءَةُ وَرْشٍ صَحِيحَةُ النَّقْلِ لَا تُدْفَعُ بِاخْتِيَارِ الْمَذَاهِبِ وَلَكِنَّ عَادَةَ هَذَا الرَّجُلِ إِسَاءَةُ الْأَدَبِ عَلَى أَهْلِ الْأَدَاءِ وَنَقْلَةِ لقرآن.
( البحر المحیط، ج1 ، ص79 )



الزمخشری ذکر قرائة الحمزة فی تفسیر آیة « وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً » و ضعفه :
والجرّ على عطف الظاهر على المضمر، وليس بسديد لأنّ الضمير المتصل متصل كاسمه، والجار والمجرور كشيء واحد، فكانا في قولك «مررت به وزيد» و «هذا غلامه وزيد» شديدي الاتصال، فلما اشتد الاتصال لتكرره أشبه العطف على بعض الكلمة، فلم يجز ووجب تكرير العامل، كقولك: «مررت به وبزيد» و «هذا غلامه وغلام زيد» ألا ترى إلى صحة قولك «رأيتك وزيدا» و «مررت بزيد وعمرو» لما لم يقو الاتصال، لأنه لم يتكرر، وقد تمحل لصحة هذه القراءة بأنها على تقدير تكرير الجار ونظيرها.
(الکشاف،ج1، ص462)


البحر المحیط ، ج3، ص499:
وَمَا ذَهَبَ إِلَيْهِ أَهْلُ الْبَصْرَةِ وَتَبِعَهُمْ فِيهِ الزمخشري وابن عطية: من امْتِنَاعِ الْعَطْفُ عَلَى الضَّمِيرِ الْمَجْرُورِ إِلَّا بِإِعَادَةِ الْجَارِّ، وَمِنِ اعْتِلَالِهِمْ لِذَلِكَ غَيْرُ صَحِيحٍ، بَلِ الصَّحِيحُ مَذْهَبُ الْكُوفِيِّينَ فِي ذَلِكَ وَأَنَّهُ يَجُوزُ...... وَأَمَّا قَوْلُ ابْنِ عَطِيَّةَ: وَيَرُدُّ عِنْدِي هَذِهِ الْقِرَاءَةَ مِنَ الْمَعْنَى وَجْهَانِ، فَجَسَارَةٌ قَبِيحَةٌ مِنْهُ لَا تَلِيقُ بِحَالِهِ وَلَا بِطَهَارَةِ لِسَانِهِ. إِذْ عَمَدَ إِلَى قِرَاءَةٍ مُتَوَاتِرَةٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَرَأَ بِهَا سَلَفُ الْأُمَّةِ، وَاتَّصَلَتْ بِأَكَابِرِ قُرَّاءِ الصَّحَابَةِ الَّذِينَ تَلَقَّوُا الْقُرْآنَ مِنْ فِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِغَيْرِ وَاسِطَةٍ عُثْمَانُ وَعَلِيٌّ وَابْنُ مَسْعُودٍ وزيد بن ثابت. وَأَقْرَأِ الصَّحَابَةِ أُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ عَمَدَ إِلَى رَدِّهَا بِشَيْءٍ خَطَرَ لَهُ فِي ذِهْنِهِ، وَجَسَارَتُهُ هَذِهِ لَا تليق إلا بالمعتزلة كالزمخشري، فَإِنَّهُ كَثِيرًا مَا يَطْعَنُ فِي نَقْلِ الْقُرَّاءِ وَقِرَاءَتِهِمْ، وحمزة رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: أَخَذَ الْقُرْآنَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ مهران الأعمش، وحمدان بن أعين، ومحمد بن عبد الرحمن بن أبي ليلى، وجعفر بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ، وَلَمْ يَقْرَأْ حَمْزَةُ حَرْفًا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ إِلَّا بِأَثَرٍ. وَكَانَ حَمْزَةُ صَالِحًا وَرِعًا ثِقَةً فِي الْحَدِيثِ، وَهُوَ مِنَ الطَّبَقَةِ الثَّالِثَةِ، وُلِدَ سَنَةَ ثَمَانِينَ وَأَحْكَمَ الْقِرَاءَةَ وَلَهُ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً، وَأَمَّ النَّاسَ سَنَةَ مِائَةٍ، وَعَرَضَ عَلَيْهِ الْقُرْآنَ مِنْ نُظَرَائِهِ جَمَاعَةٌ مِنْهُمْ: سُفْيَانُ الثَّوْرِيِّ، وَالْحَسَنِ بْنِ صَالِحٍ. وَمِنْ تَلَامِيذِهِ جَمَاعَةٌ مِنْهُمْ إِمَامُ الْكُوفَةِ فِي الْقِرَاءَةِ وَالْعَرَبِيَّةِ أَبُو الْحَسَنِ الْكِسَائِيُّ. وَقَالَ الثَّوْرِيُّ وَأَبُو حَنِيفَةَ وَيَحْيَى بْنُ آدَمَ: غَلَبَ حَمْزَةُ النَّاسَ عَلَى الْقُرْآنِ وَالْفَرَائِضِ. وَإِنَّمَا ذَكَرْتُ هَذَا وَأَطَلْتُ فِيهِ لِئَلَّا يَطَّلِعَ عمر عَلَى كَلَامِ الزَّمَخْشَرِيِّ وَابْنِ عَطِيَّةَ فِي هَذِهِ الْقِرَاءَةِ فَيُسِيءَ ظَنًّا بِهَا وَبِقَارِئِهَا، فَيُقَارِبَ أَنْ يَقَعَ فِي الْكُفْرِ بِالطَّعْنِ فِي ذَلِكَ. وَلَسْنَا مُتَعَبَّدِينَ بِقَوْلِ نُحَاةِ الْبَصْرَةِ وَلَا غَيْرِهِمْ مِمَّنْ خَالَفَهُمْ، فَكَمْ حُكْمٍ ثَبَتَ بِنَقْلِ الْكُوفِيِّينَ مِنْ كَلَامِ الْعَرَبِ لَمْ يَنْقُلْهُ الْبَصْرِيُّونَ، وَكَمْ حُكْمٍ ثَبَتَ بِنَقْلِ الْبَصْرِيِّينَ لَمْ يَنْقُلْهُ الْكُوفِيُّونَ، وَإِنَّمَا يَعْرِفُ ذَلِكَ مَنْ لَهُ اسْتِبْحَارٌ فِي عِلْمِ الْعَرَبِيَّةِ، لَا أَصْحَابُ الْكَنَانِيسِ الْمُشْتَغِلُونَ بِضُرُوبٍ مِنَ الْعُلُومِ الْآخِذُونَ عَنِ الصُّحُفِ دُونَ الشُّيُوخِ.

(16)
در منابع متعددی از کتب « طبقات و تراجم قراء» فحص شد و نامی از زمخشری در طبقات قراء یافت نگردید . در تراجم متعددی از زمخشری، اشاره ای به اینکه او استاد اقرائی داشته و کتب قرائات را تعلم نموده است، یافت نشد .

سیر اعلام النبلاء ، ج15ص17 : 4891- الزمخشري 1: العلامة، كبير المعتزلة، أبو القاسم محمود بن عمر بن محمد، الزمخشري الخوارزمي النحوي، صاحب "الكشاف" و"المفصل". رحل، وسمع ببغداد من نصر بن البطر وغيره.
وحج، وجاور، وتخرج به أئمة.
ذكر التاج الكندي أنه رآه على باب الإمام أبي منصور بن الجواليقي.
وقال الكمال الأنباري: لما قدم الزمخشري للحج، أتاه شيخنا أبو السعادات بن الشجري مهنئا بقدومه، وقال:
كانت مساءلة الركبان تخبرني ... عن أحمد بن علي أطيب الخبر
حتى التقينا فلا والله ما سمعت ... أذني بأحسن مما قد رأى بصري
وأثنى عليه، ولم ينطق الزمخشري حتى فرغ أبو السعادات، فتصاغر له، وعظمه، وقال: إن زيد الخيل دخل على رسول الله -صلى الله عليه وسلم، فرفع صوته بالشهادتين، فقال له: "يا زيد! كل رجل وصف لي وجدته دون الصفة إلا أنت، فإنك فوق ما وصفت وكذلك الشريف"، ودعا له، وأثنى عليه.
قلت: روى عنه بالإجازة أبو طاهر السلفي، وزينب بنت الشعري.
وروى عنه أناشيد إسماعيل بن عبد الله الخوارزمي، وأبو سعد أحمد ابن محمود الشاشي، وغيرهما.
وكان مولده بزمخشر -قرية من عمل خوارزم- في رجب سنة سبع وستين وأربع مائة.
وكان رأسا في البلاغة والعربية والمعاني والبيان، وله نظم جيد.
قال السمعاني: أنشدنا إسماعيل بن عبد الله، أنشدني الزمخشري لنفسه يرثي أستاذه أبا مضر النحوي:
وقائلة ما هذه الدرر التي ... تساقطها عيناك سمطين سمطين
فقلت هو الدر الذي قد حشا به ... أبو مضر أذني تساقط من عيني
أنبأني عدة عن أبي المظفر بن السمعاني، أنشدنا أحمد بن محمود القاضي بسمرقند، أنشدنا أستاذي محمود بن عمر:
ألا قل لسعدى ما لنا فيك من وطر ... وما تطيبنا النجل من أعين البقر
فإنا اقتصرنا بالذين تضايقت ... عيونهم والله يجزي من اقتصر
مليح ولكن عنده كل جفوة ... ولم أر في الدنيا صفاء بلا كدر
ولم أنس إذ غازلته قرب روضة ... إلى جنب حوض فيه للماء منحدر
فقلت له جئني بورد وإنما ... أردت به ورد الخدود وما شعر
فقال انتظرني رجع طرف أجىء به ... فقلت له هيهات ما في منتظر
فقال ولا ورد سوى الخد حاضر ... فقلت له إني قنعت بما حضر
قلت: هذا شعر ركيك لا رقيق.
قال ابن النجار: قرأت على زينب بنت عبد الرحمن بنيسابور، عن الزمخشري، أخبرنا ابن البطرة، فذكر حديثا من "المحامليات".
قال السمعاني: برع في الآداب، وصنف التصانيف، ورد العراق وخراسان، ما دخل بلدا إلا واجتمعوا عليه، وتلمذوا له، وكان علامة نسابة، جاور مدة حتى هبت على كلامه رياح البادية. مات ليلة عرفة سنة ثمان وثلاثين وخمس مائة.
وقال ابن خلكان: له "الفائق" في غريب الحديث، و"ربيع الأبرار"، و"أساس البلاغة"، و"مشتبه أسامي الرواة"، وكتاب "النصائح"، و"المنهاج في الأصول"، و"ضالة الناشد".
قيل: سقطت رجله، فكان يمشي على جاون خشب، سقطت من الثلج.
وكان داعية إلى الاعتزال، الله يسامحه.



طبقات المفسرین للسیوطی ص 120
محمود بن عمر بن محمد بن عمر العلامة أبو القاسم الزمخشري الحوارزمي
النحوي اللغوي المتكلم المعتزلي المفسر يلقب جار الله لأنه جاور بمكة زمانا
ولد في رجب سنة سبع وستين وأربعمائة بزمخشر قرية من قرى خوارم وقدم بغداد وسمع من أبي الحطاب بن البطر وغيره وحدث وأجاز للسلفي و زينب الشعرية
قال ابن السمعاني : كان ممن برع في الأدب والنحو واللغة لقي الكبار وصنف التصانيف ودخل خراسان عدة نوب وما دخل بلدا إلا واجتمعوا عليه وتلمذوا له وكان علامة الأدب ونسابة العرب تضرب إليه أكباد الإبل
وقال ابن خلكان : كان إمام عصره وكان متظاهرا بالاعتزال داعية إليه
له التصانيف البديعة منها الكشاف في التفسير و الفائق في غريب الحديث و أساس البلاغة و ربيع الأبرار ونصوص الأخبار في الحكايات و متشابه أسماء الرواة و الرائض في الفرائض و المنهاج في الأصول و المفصل في النحو و الأنموذج فيه مختصر و الأحاجي النحوية وغير ذلك
مات ليلة عرفة سنة ثمان وثلاثين وخمسمائة

(17)
غاية النهاية في طبقات القراء لابن الجزري ؛ ج‏3 ؛ ص1237
[3479] محمد بن‏ مكي‏ بن‏ محمد بن حامد أبو عبد اللّه الجزيني الشافعي
‏ كذا كتب بخطه لي في استدعاء و لكنه شيخ الشيعة و المجتهد في مذهبهم، ولد بعد العشرين و سبعمائة، و رحل إلى العراق و أخذ عن ابن المطهر و غيره و قرأ القراءات على أصحاب ابن مؤمن، و ذكر لي ابن اللبان أنه قرأ عليه ، و هو إمام في الفقه و النحو و القراءة صحبني مدة مديدة فلم أسمع منه ما يخالف السنة و لكن قامت عليه البينة بآرائه فعقد له مجلس بدمشق و اضطر فاعترف ليحكم بإسلامه الشافعي‏ «5022»، فما حكم، و جعل أمره إلى المالكي فحكم بإراقة دمه فضربت عنقه تحت القلعة بدمشق، و كنت إذ ذاك بمصر و أمره إلى اللّه تعالى.


شهید اول قدس سره در اجازه اش به ابن خازن می نویسد :
موسوعة الشهید الاول،ج19،ص313 :
وقرأت الشاطبيّة على جماعة: منهم: قاضي قضاة مصر برهان الدين إبراهيم بن جماعة، عن جدّه بدرالدين، عن ابن قارئ مصحف المذهب، عن الشاطبي الناظم رحمه الله. ومنهم: الشيخ شمس الدين محمّد بن عبدالله البغدادي، فإنّه رواها لي عن ابن‌الخرائدي، عن الشيخ كمال‌الدين العبّاسي، عن الناظم رحمه الله.


بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏104، ص: 201
فائدة أخرى 16 في طريق رواية الشهيد لقراءة القرآن و الشاطبية أيضا
«1» قد وجدتها بخط الشيخ محمد بن علي الجبعي المذكور رحمه الله أيضا نقلا من خط الشهيد قدس الله روحه.
الحمد لله جاعل كتابه المجيد حلية للقاري المجيد و أنسا للفريد الوحيد و حجة لأرباب التجريد و التوحيد و نافعا للطالب المريد و قامعا للشيطان المريد و مختوما بالتأييد و التأبيد لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد و صلى الله على سيدنا محمد بن عبد الله ذي الدين السديد و البطش الشديد قائل الصواب العتيد و قاتل الجبار العنيد و على آله المعصومين من خصال الموصوفين باللؤم و اللوم و التفنيد صلاة دائمة ما دام القرآن حقيقا بالتجويد خليقا بالإسناد العالي و الاتصال المشيد.
و بعد فقد أجزت الحافظ المجرد المجود معجز القراء مجدد ما درس من دروس الحفاظ القدماء كثر الله في القراء المجودين مثله بحق سيدنا محمد النبي و من اقتفى من آله بهداه و سلك من عترته نهجه و اتبع سبيله.
قال جمال الدين أحمد بن محمد بن الحداد الحلي إنني قرأت القرآن على السيد جمال الدين أبي المحاسن يوسف بن ناصر بن حماد الحسيني الغروي برواية أبي بكر عاصم بن أبي النجود بن بهدلة الحناط الكوفي برواية راوييه أبي بكر و حفص بن سليمان بن مغيرة البزاز الكوفي و برواية الكسائي و راوييه.
و قال قرأت بهما القرآن الكريم من فاتحته إلى خاتمته على السيد رضي الدين أبي عبد الله الدوري و أبي الحارث الليث بن خالد البغدادي الحسين بن قتادة بن مزروح الحسني الري المقري
قال قرأت بهما على مشايخ
منهم أبو حفص عمر بن معن الزبري الضرير إمام مسجد رسول الله ص بالروضة
و قرأ بهما على المحدث أبي عبد الله محمد بن عمر بن يوسف القرطبي
و قرأ بهما على أبي الحسن علي بن محمد بن أحمد الجذامي الضرير المالقي المعروف بابن الغماد
و قرأ بهما على أبي محمد عبد الله بن سهل و على الخطيب أبي القاسم خلف بن إبراهيم بن الحصاد القرطبي
قالا قرأنا بهما على أبي عمر عثمان بن سعيد بن عثمان الداني بطريقة المذكور في التيسير
و قرأ عاصم على أبي عبد الرحمن عبد الله بن حبيب السلمي و قرأ على أمير المؤمنين صلوات الله و سلامه عليه و قرأ على رسول الله ص.
و قرأ الكسائي أيضا على حمزة و قرأ حمزة على الصادق ع و قرأ على أبيه و قرأ على أبيه و قرأ على أبيه و قرأ على أمير المؤمنين ع و قرأ على رسول الله ص.
يروي ابن الحداد الشاطبية عن ابن حماد عن ابن قتادة عن حفص بن عمر الزبري الضرير عن شيخه أبي عبد الله محمد بن عمر بن يوسف القرطبي عن ناظمها و يرويها الشيخ رضي الدين عن الشيخ مكين الدين يوسف بن أبي جعفر بن عبد الرزاق الأنصاري عن ناظمها

بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏105 ؛ ص165، الرسائل للشهید الثانی، ج2،ص 1134؛ فی اجازته لوالد الشیخ البهائی:
و أمّا كُتُبُ القراءاتِ: فإنّا نَروى كتابَ التيسيرِ لِلشيخ أبي عمرو الداني بالإسنادِ المتقدّم إلى السيّد تاجِ الدين بنِ معَيَّة، عن جمالِ الدين يوسفَ بن حمّادٍ، عن السيّد رضيّ الدين بنِ قَتادَة، عن الشيخ أبي حَفْص عُمرَ بنِ معنِ الزبري الضرير إمامِ مسجدِ رَسُولِ الله صلّى الله عليه و آله و سلم عن الشيخ أبي عبدِ الله محمّدِ بن عُمَرَ بنِ يُوسفَ القُرْطُبي، عن الشيخ أبي الحسن عليّ بنِ محمّدِ بن أحمدَ الجُذامي الضرير المالقي، عن الشيخ أبي محمّدٍ عبدِ اللهِ بنِ سَهْلٍ، عن الشيخ أبي عمرو الداني المصنّف.
و أرويهِ أيضاً عن شيخِنا الشهيد، عن الشيخ عزّ الدين أبي البَرَكات خليل بنِ يوسفَ الأنصاري، عن عبدِ الله بن سُلَيمان الأنصاري الغَرناطي، عن أحمدَ بنِ عليّ بنِ الظباعِ الرُّعَيْني، عن عبد الله بنِ محمّدِ بن مجاحد العبدي، عن أبي خالدٍ يزيدَ بنِ محمّدِ بن رفاعة اللخمي، عن عليّ بنِ أحمدَ بنِ خلف الأنصاري، عن عليّ بنِ الحسينِ المرسي، عن الشيخ أبي عمرو الداني. و أمّا كتابُ حرزِ الأماني، المشهورُ ب‍ الشاطبِيّة فإنّي أرويها بِهذا الطريقِ عن الشيخ خليلِ الأنصاري، عن الجعبري بِسنده، عن مصنّفها أبي القاسم بنِ فِيرة الرعيني. و أرويها أيضاً عن شيخِنا الشهيد، عن الشيخ جمالِ الدين أحمدَ بنِ الحسينِ بنِ محمّدِ بنِ المؤمنِ الكوفي، عن الشيخ شمس الدين محمّدِ بن الغزال المضري، عن الشيخ زينِ الدين علي بنِ يحيى المربعي، عن السيّد عزّ الدين حسينِ بنِ قتادة المديني، عن الشيخ مكين الدين يوسفَ بنِ عبدِ الرزاق، عن ناظمها.

و عن الشهيد، عن الشيخ شمسِ الدين محمَّد بن عبد الله البغدادي، عن الشيخ محمّدِ بنِ يعقوبَ المعروفِ بابنِ الجرائدي، عن ولدِ المصنّفِ، عن والدِه الناظم. و أمّا كتابُ المُوجَز في القراءات و الرعايةُ في التجويد و باقي كُتُبِ مَكّي بنِ أبي طالب المقرئ، و كتابُ الوقف و الابتداء للشيخ شمسِ الدين محمّدِ بنِ بَشّار الأنباري و باقي كتبه، فإنّي أرويها بالإسناد المتقدّمِ إلى السيّد رضيّ الدين بن قتادَةَ، عن أبي حفصِ الزبري، عن القاضي بهاء الدين بنِ رافعِ بنُ تميمٍ، عن ضياءِ الدين يحيى بنِ سعدون القُرطُبي، عن الشيخ أبي محمّدٍ عبدِ الرحمنِ بنِ محمّدِ بنِ عَتّابٍ، عن الإمام أبي محمّد مكّي بنِ أبي طالب المقرئ. و بالإسناد عن ابنِ رافعٍ، عن ضياءِ الدين، عن أبي عبدِ الله الحسينِ بنِ محمّدِ بنِ عبدِ الوهّاب، عن أبي جعفر محمّدِ بن أحمدَ بنِ محمّدِ بنِ المسلم، عن أبي القاسم إسماعيلَ بنِ سعيدٍ ، عن محمّدِ بنِ القاسمِ بنِ بشّارِ الأنباري. و أروي كتابَ الشيخ جمالِ الدين أحمدَ بنِ موسى بنِ مجاهدٍ في القراءات السبع بالإسناد إلى الشيخ جمال الدين بنِ مطهّرٍ، عن والدِه سديدِ الدين يوسفَ، عن السيّد صفيّ الدين محمّدِ بنِ مَعَدّ الموسوي، عن نصير الدين راشدِ بن إبراهيمَ البحراني، عن السيّد فضلِ الله الحسني، عن أبي الفتح بنِ أبي الفضلِ الإخشيدي، عن أبي الحسن عليّ بن القاسمِ بنِ إبراهيمَ الخيّاط، عن أبي حفص عُمَرَ بنِ إبراهيمَ الكناني، عن مصنّفه أحمدَ بنِ مُجاهِدٍ.




(18)
الرسائل للشهید الثانی، ج2،ص 864 فی رسالة ترجمة حیاته بقلمه الشریف:
ثمّ ارتحلتُ إلى دِمَشق و اشتغلتُ بها على الشيخ الفاضل المحقّق الفيلسوف شمس الدين محمد بن مكّي، فقرأتُ عليه من كتب الطبّ شرح الموجز النفيسي و غاية القصد في معرفة الفصد من مصنّفات الشيخ المبرور المذكور و فصول الفرغاني في الهيئة و بعض حكمة الإشراق للسهروردي ، و قرأتُ في تلك المدّة بها على المرحوم الشيخ أحمد بن جابر الشاطبيّة في علم القراءات، و قرأتُ عليه القرآنَ بقراءة نافع و ابن كثير و أبي عمرو و عاصم.

الرسائل للشهید الثانی، ج2،ص 868 فی رسالة ترجمة حیاته بقلمه الشریف:
و منهم : الشيخ شمس الدين محمّد أبو النجا النحّاس، قرأتُ عليه الشاطبية في القراءات و القرآن العزيز للأئمّة السبعة، و شرعتُ ثانياً أقرأ عليه للعشرة و لم أُكمل الختم بها.

(19) علامه مجلسی اجازه ای را ذکر می فرمایند که از طرف سيد محمد بن‏ الحسين بن محمد بن أبي الرضا العلوي است . او که یکی از بزرگترین تلامذه فقیه جلیل القدر نجیب الدین یحیی بن سعید حلی قدس سره است به شاگردش سيد شمس الدين محمد بن السيد جمال الدين اجازه ای مفصل داده است که در ضمن آن آمده : « و من ذلك كتاب التهذيب في القراءات السبع تأليف الشيخ أبي عبد الله الحسين بن عبد الواحد القنسريني عن نجيب الدين عن السيد المذكور قال قرأته على عمي الشريف عز الدين أبي المكارم حمزة بن علي بن زهرة الحسيني و أخبره أنه قرأه على الشيخ أبي الحسن علي بن عبد الله بن أبي جرادة و أخبره أنه قرأه على والده الشيخ أبي المجد عبد الله و أخبره أنه قرأه على شيخه الشيخ أبي عبد الله الحسين مصنفه.» همانطور که ملاحظه می شود در این جا از برادر زاده ابن زهره نقل شده است که من نزد عمویم کتاب التهذیب فی القرائات السبع را خواندم .

برای تتمیم فائده و به جهت اشتمال این اجازه نامه بر طریق های متعدد اجازه قرائت، کل این اجازه نامه آورده می شود : بحار الانوار، ج104ص152:
صورة إجازة 11
حسنة لطيفة كبيرة من بعض أفاضل تلامذة الشيخ نجيب الدين يحيى بن سعيد الحلي و نظرائه و الظاهر أنها من السيد محمد بن‏ «1» الحسين بن محمد بن أبي الرضا العلوي للسيد شمس الدين محمد بن السيد «2» جمال الدين أحمد بن أبي المعالي أستاد الشهيد قدس سره.
بسم الله الرحمن الرحيم‏ استخرت الله تعالى و أجزت للسيد الكبير المعظم العالم الفاضل الفقيه الحامل لكتاب الله شرف العترة الطاهرة مفخر الأسرة النبوية شمس الدين محمد بن السيد الكبير المعظم الحسيب النسيب جمال الدين أحمد بن أبي المعالي بن جعفر بن علي أبي القاسم بن علي أبي الحسن بن علي أبي القاسم بن محمد أبي النجم بن علي أبي القاسم بن علي أبي الحسن بن الحسن الحائري ابن محمد علي جعفر الحائري ابن إبراهيم المجاب الصهر العمري بن محمد الصالح بن الإمام موسى الكاظم صلوات الله عليه ابن الإمام جعفر الصادق ابن الإمام محمد الباقر ابن الإمام زين العابدين علي بن الحسين السبط الشهيد ابن الإمام أمير المؤمنين و سيد الوصيين علي بن أبي طالب عليه و عليهم أفضل الصلوات و التسليم أن يروي عني‏عن الشيخ الإمام السعيد العلامة الفقيه نجيب الدين يحيى بن أحمد بن الحسن بن سعيد قدس الله روحه بحق إجازته لي و إذنه في الرواية عنه.
فمن ذلك جميع تصانيف السيد السعيد المرتضى علم الهدى ذي المجدين أبي القاسم علي بن الحسين بن موسى الموسوي نور الله ضريحه عن السيد الشريف محيي الدين محمد بن عبد الله بن علي بن زهرة الحسيني عن الشيخ الفقيه رشيد الدين أبي جعفر محمد بن علي بن شهرآشوب المازندراني عن السيد أبي الصمصام ذي الفقار بن معبد الحسني المروزي عن أبي عبد الله محمد بن علي الحلواني عن السيد المرتضى‏ ...

و من ذلك جميع تصانيف مكي بن محمد بن مختار القيسي القيرواني عن نجيب الدين عن ابن زهرة قال قرأه منها كتاب مشكل إعراب القرآن المجيد و كتاب الناسخ و المنسوخ و أخبرني بهما و بجميع تصانيف مصنفهما الشيخ أبو علي الحسين بن قاسم بن محمد الزقاق عن أبيه أبي محمد قاسم بن محمد بن الزقاق عن جماعة منهم الفقيه الخطيب أبو الحسن شريح و الفقيه المقري أبو علي كلاهما عن أبي عبد الله محمد بن شريح عن مكي.
و منهم الفقيه المقري شعيب بن عيسى الأشجعي عن خاله أبي القاسم خلف بن سعيد القيسي عن مكي.
و منهم الفقيه الوزير اللغوي أبو عبد الله جعفر بن محمد بن مكي عن أبيه عن‏ جده مكي.
و منهم الفقيه أبو الحسن الصفار عن ابن شعيب المقري عن مكي.
و منهم الفقيه الخطيب أبو القاسم بن رضا عن أبي بكر بن حازم عن مكي.
و منهم المقري أبو داود و سليمان بن يحيى عن ابن البياز عن مكي.
و منهم الفقيه أبو الحسن علي بن محمد بن لب عن المقامي عن مكي.
و منهم الفقيه أبو عبد الله محمد بن نجاح عن ابن شعيب و ابن حازم عن مكي.

و عن السيد المذكور عن الشيخين الحافظين حسن بن سهل الختني و عبد الكريم بن غليب عن الشيخ أبي محمد عبد الرحمن بن محمد بن عتاب عن مكي.
و عن السيد المذكور قال قرأت كتاب التبصرة فيما اختلف فيه القراء السبعة على الشيخ أبي الحسن الدقاق و أخبرني أنه قرأ على أبيه قاسم و قد تقدم ذكر أسانيده بكتب مكي.
و أخبرني أنه قرأه على الشيخ الحافظ المقري الحسن بن سهل الختني و أخبره به عن الشيخ الفقيه أبي محمد عتاب عن مؤلفه مكي.
و عن السيد قال قرأت منها كتاب الرعاية في تجويد القراءة على أبي الحسن المذكور و قد تقدم ذكر أسانيده بكتب مكي.
و عنه عن القاضي بهاء الدين أبي المحاسن يوسف بن رافع بن تميم عن القرطبي و سمعه القرطبي على الفقيه أبي محمد عبد الرحمن بن محمد بن عتاب و أخبره به عن مكي.

و من ذلك جميع مصنفات أبي عمرو عثمان بن سعيد بن عثمان المقري الحافظ عن نجيب الدين المذكور عن السيد المذكور قال قرأت منها كتاب التيسير في القراءات السبع على الشيخ الإمام المقري أبي الفتح محمد بن يوسف بن محمد بن العليمي و أخبرني به عن الشيخ المقري أبي عبد الله محمد بن عبد الرحمن بن إقبال عن الشيخ الفقيه المقري أبي عمرو الخضر بن عبد الرحمن بن سعيد القيسي عن الشيخ المقري أبي داود سليمان‏ بن نجاح عن أبي عمرو الداني المصنف.

و عن المقري أبي عبد الله المذكور أيضا عن الشيخ أبي الفتح بن العليمي عن الفقيه المقري أبي الحسن علي بن فاضل بن سعيد بن حمدون عن القاضي الفقيه أبي الفضل عبد الرحمن بن يحيى بن إسماعيل العثماني الديباجي عن أبي بكر الوكيل بن اللقاط و عن أبي داود المقري عن المصنف.
و رواه أبو الفضل الديباجي أيضا عن الشيخ أبي البهاء عبد الكريم الصيقلي عن أحمد بن محمد بن عباد عن المصنف.
و عن السيد المذكور قال أخبرني به و بجميع تصانيف مصنف الشيخ أبي الفتح عن ابن حمدون عن الإمام عبد الله محمد بن سعيد بن رزقون عن أبي عبد الله أحمد بن محمد الخولاني عن المصنف.

قال السيد و قرأته أيضا في مدة آخرها الثاني عشر من المحرم من سنة ثمان و تسعين و خمسمائة و قرأت به القرآن العظيم على الشيخ المقري أبي الحسن علي بن قاسم بن محمد بن الزقاق و أخبره أنه قرأه و قرأ به القرآن على أبيه قاسم و أخبره أنه قرأه و قرأ به القرآن على شعيب بن علي بن جابر الأشجعي و أخبره به عن المقري أبي بكر مفرج بن محمد الديويلة البطليوسي عن مؤلفه.
و أخبره به أبوه قاسم أيضا عن الشيخ أبي الحسن شريح القاضي باشبيله عن أبيه أبي عبد الله محمد بن شريح الرعيني عن مؤلفه أبي عمرو.
و أخبره أبوه به أيضا عن أبي علي بجامع مالقة عن أبي عبد الله محمد بن شريح عن مؤلفه.
و أخبره به أبوه قاسم أيضا عن أبي عبد الله محمد بن خاتون بن عبد الرحمن العسكري بجامع مالقة عن المقري محمد بن حبيب الضرير عن المقامي عن المؤلف.
و أخبره أبوه قاسم أنه سمعه على الشيخ أبي الحسن علي بن محمد بن لب القيسي و أخبره به عن أبي عبد الله محمد بن عيسى بن فواح بن أبي العباس المقري المقامي‏ عن المؤلف.

و عن السيد المذكور قال أجاز لي الشيخ أبو الحسن بن علي بن الزقاق أن أروي عنه جميع تصانيف أبي عمرو الداني و أجاز لي أيضا أن أرويها عنه عن أبي العباس أحمد بن محمد بن حامد عن أبي عمرو الداني.
و من ذلك كتاب التهذيب في القراءات السبع تأليف الشيخ أبي عبد الله الحسين بن عبد الواحد القنسريني عن نجيب الدين عن السيد المذكور قال قرأته على عمي الشريف عز الدين أبي المكارم حمزة بن علي بن زهرة الحسيني و أخبره أنه قرأه على الشيخ أبي الحسن علي بن عبد الله بن أبي جرادة و أخبره أنه قرأه على والده الشيخ أبي المجد عبد الله و أخبره أنه قرأه على شيخه الشيخ أبي عبد الله الحسين مصنفه.
و من ذلك كتاب التذكار في قراءة أئمة الأمصار السبع المشهورين و يعقوب تأليف الشيخ أبي الحسن علي بن أحمد بن عبيد الله المقري المعروف بابن البناء عن نجيب الدين عن السيد المذكور قال قرأته على الشيخ المقري علم الدين أبي الفتح محمد بن يوسف بن محمد بن العليمي و قرأت عليه بما تضمنه من رواية جعفر بن عاصم ختمتين كاملتين و بقراءة عاصم من طريقته المذكورة فيه ختمة كاملة و بقراءة ابن كثير من جميع طرقه المذكورة فيه ختمة كاملة و بقراءة نافع من جميع طرقه المعينة فيه من أول الختمة إلى رأس الجزء من سورة يس.

و أخبرني أنه قرأه و قرأ به القرآن على الشيخ المقري أبي المنى عقيل بن نجيب الدين عن السيد المذكور على الشيخ أبي الحسن علي بن بركات بن خليفة الحداد و أخبره أنه قرأه و قرأ به القرآن على الشيخ الخطيب أبي الفضل عبد الواحد بن علي بن أبي السرايا و أخبر أنه قرأه و قرأ به على مؤلفه.

و من ذلك كتاب التذكرة في قراءات السبعة تأليف الشيخ أبي عبد الله محمد بن شريح عن السيد المذكور عن الشيخ أبي الحسن علي بن قاسم بن الزقاق عن والده عن أبي الحسن شريح ابن المصنف عن أبيه.

و كتاب التلخيص في القراءات الثمان تأليف أبي معشر عبد الكريم بن عبد الصمد المقري الطبري عن السيد المذكور قال قرأته على الشيخ أبي الفتح محمد بن يوسف بن محمد العليمي و أخبرني أنه قرأه بدمياط على الشيخ جلال الدولة عبد الرحمن بن محمد بن خيار المالكي و أخبره أنه قرأه على الشيخ الإمام أبي الحسن علي بن عبد الله بن عمر القيرواني و أخبره أنه قرأه على والده و قرأه على والده على المصنف.
و عن السيد المذكور عن القاضي بهاء الدين أبي المحاسن يوسف بن رافع بن تميم عن الشيخ أبي بكر يحيى بن سعدون القرطبي و قرأه القرطبي و قرأ به بثغر الإسكندرية على أبي علي الحسن بن خلف بن عبد الله المقري القيرواني و أخبره به عن المصنف.
و عن السيد المذكور عن الشيخ أبي الحسن علي بن قاسم الزقاق عن أبيه قاسم بن محمد عن أبي علي الحافظ عن المصنف أبي مشعر.

و كتاب المنهج في القراءات السبع المكملة بقراءة ابن محيص و الأعمش و خلف و يعقوب تأليف الشيخ أبي محمد عبد الله بن علي بن أحمد المقري البغدادي عن نجيب الدين عن السيد المذكور قال قرأته على الشيخ أبي الحرم مكي بن ريان بن شبة الماكيني بحلب و أخبرني أنه سمعه على الشيخ أبي محمد عبد الرحمن بن علي البغدادي المعروف بابن سقف الأفون و قرأ به عليه القرآن و أخبر أنه قرأه و قرأ به القرآن على مؤلفه.
و عن السيد المذكور قال أجيز لي إجازة الشيخ الإمام تاج الدين أبو اليمن زيد بن الحسن بن زيد اللنكيي عن مؤلفه الشيخ أبي محمد.



(20)
روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات، ج‏3، ص: 254
و أقول مرادهم بالقرّاء السّبعة فى كلّ موضع يذكرونه هو أئمّة القراءات السّبع المشهورة الّذى ينتهى إلى مذاهبهم المتفرّدة فى تنظيم كلام اللّه و تنقيط المصاحف، و تجويد القراءة من جهة الإعراب و مباني البناء و ملاحظة المدود و الإدغامات و الوقف و الوصل و أمثال ذلك من امر القراءة المعتبرة المتّفق على إجزائها و كفايتها بل نزول روح الأمين بجملتها و تواترها بوجوهها السّبعة عن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عند قاطبة أهل الاسلام كما صرّح بذلك جماعة من الفقهاء الأعلام، معتضدا بغير واحد من النبوى الوارد فى هذا المعنى.




(21)
کلام مفتاح الکرامة


(22)
كتاب الصلاة (للشيخ الأنصاري)؛ ج‌1، ص: 354
و قد ذكر الشارح «9» و سبطه «10» أنّ المراد بالإعراب ما تواتر نقله منه في القرآن لا ما وافق العربية، فإنّ القراءة سنّة متّبعة، و هو حسن مع عدم العلم بكون ذلك الإعراب الخاص من قياسات القرّاء و مقتضيات قواعدهم


* * * * *
كتاب الصلاة (للشيخ الأنصاري)؛ ج‌1، ص: 355
نعم، دعوى كون جميع إعرابها موكولا مفوّضا إلى ما يقتضيه قواعد العربيّة خلاف الظاهر، بل المقطوع، إذ الظاهر أنّ أكثر الإعرابات و النقط كانت محفوظة في الصدور بالقراءة على مشايخها خلفا عن سلف، لأنّ اهتمام الصحابة و التابعين بالقرآن أشدّ من أن يهملوا الإعرابات و النقط المتلقاة عن النبيّ صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم. و إليه ينظر ما حكي عن بعضهم من أنّ أئمة القراءة لا يعملون بشي‌ء من حروف القرآن على الأفشى في اللغة و الأقيس في العربيّة، بل على الأثبت في الأثر و الأصح في النقل، و إذا ثبتت الرواية لم يردّها قياس عربية و لا فشو لغة، لأنّ القراءة سنّة متّبعة «4» انتهى.



همچنین : * * * * *
كتاب الصلاة (للشيخ الأنصاري)؛ ج‌1، ص: 592
أو تواتر جواز القراءة بها، بل وجوبها عن الأئمّة عليهم السلام، كما حكاه بعض سادة مشايخنا عن بعض الأفاضل «2»، و بعض مشايخنا المعاصرين عن الفريد البهبهاني في حاشية المدارك «3» و إنّها المرادة ب‍ «قراءة الناس» التي ورد في رواية سالم بن أبي سلمة «4» و خبر محمد بن سليمان «5» و خبر سفيان بن السمط «6» و المرسل المشهور «7»: «إنّ القراءة سنّة متّبعة»، المؤيّدة بما عن «8». مفتاح الكرامة و غيره «9» من الاتفاق على عدم جواز القراءة بما عدا السبع أو العشر، مضافا إلى أصالة عدم كون غيره قرآنا بعد الإجماع- محققا و منقولا- على الجواز.




كتاب الصلاة (للشيخ الأنصاري)؛ ج‌1، ص: 595
و كيف يحتمل أن يكون مثل الإمالة الكبرى التي يقرأ بها الكسائي و حمزة- اللذين تلمّذ أوّلهما على أبان بن تغلب، المشهور في الفقه و الحديث، و على ثانيهما، الذي قرأ على حمران بن أعين، الذي هو من أكابر الرواة و القارئين على أبي الأسود الدؤلي، القارئ على أمير المؤمنين عليه السلام، بل قرأ على جعفر بن محمد عليهما السلام، مع اشتهار ذلك عنهما، و عدم هجر قراءتهما لذلك- أن يكون لحنا في العربية بحيث يخرج عنها و تبطل بها الصلاة؟! و يظهر من كلام العلّامة في المنتهى: عدم الخلاف في ذلك، حيث قال:
و أحبّ القراءات إليّ: ما قرأه عاصم من طريق أبي بكر بن عيّاش و طريق أبي عمرو بن العلاء، فإنها أولى من قراءة حمزة و الكسائي، لما فيهما من الإدغام و الإمالة و زيادة المدّ، و ذلك كلّه تكلّف، و لو قرأ به صحّت صلاته بلا خلاف «2».


(23)

فقه القرآن ج‏1 310 [سورة المائدة(5): آية 95] ..... ص : 309
و قوله تعالى من النعم في هذه القراءة صفة للنكرة التي هي جزاء و فيه ذكر له و لا ينبغي إضافة جزاء إلى مثل لأن عليه جزاء المقتول لا جزاء مثله و لا جزاء عليه لمثل المقتول الذي لم يقتله و لا يجوز على هذه القراءة أن يكون قوله من النعم متعلقا بالمصدر كما جاز أن يكون الجار متعلقا به في قوله جزاء سيئة بمثلها لأنك قد وصفت الموصول و إذا وصفته لم يجز أن تعلق به بعد الوصف شيئا كما أنك إذا عطفت عليه أو أكدته لم يجز أن تعلق به شيئا بعد العطف عليه و التأكيد له و المماثلة في القيامة أو الخلقة على اختلاف الفقهاء في ذلك. و أما من قرأ فجزاء مثل ما قتل فأضاف الجزاء إلى المثل فقوله من النعم يكون صفة للجزاء كما كان في قول من نون و لم يضف صفة له و يجوز فيه وجه آخر مما يجوز في قول من نون فيمتنع تعلقه به لأن من أضاف الجزاء إلى مثل فهو كقولهم أنا أكرم مثلك أي أنا أكرمك فالمراد فجزاء ما قتل و لو قدرت الجزاء تقدير المصدر المضاف إلى المفعول به فالواجب عليه في الحقيقة جزاء المقتول لا جزاء مثل المقتول لأن معناه مجازا مثل ما قتل. و نحن نعمل بظاهر القراءتين فإن المحرم إذا قتل الصيد الذي له مثل فهو مخير بين أن يخرج مثله من النعم و هو أن يقوم مثله دراهم و يشتري به طعاما و يتصدق به أو يصوم عن كل مد يوما و لا يجوز إخراج القيمة جملة و إن كان الصيد لا مثل له كان مخيرا بين أن يقوم الصيد و يشتري به طعاما و يتصدق به و بين أن يصوم عن كل مد يوما. و القراءتان إذا كانتا مجمعا على صحتهما كانتا كالآيتين يجب العمل بهما و قد تخلصنا أن يتعسف في النحو و الإعراب.

و همچنین ر.کنید : فقه القرآن ج‏2 225 [سورة المائدة(5): آية 89] ..... ص : 224


(24)
تعدادی دیگر از شخصیت های اثر گذار که قائل به جواز قرائت به مرادف بودند:
أبي بن كعب (م21 هـ ) التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد (8/ 291) وروى ورقاء عن ابن أبي نجيح عن مجاهد عن ابن عباس عن أبي بن كعب أنه كان يقرأ للذين آمنوا انظرونا للذين آمنوا أمهلونا للذين آمنوا أخرونا للذين آمنوا ارقبونا وبهذا الإسناد عن أبي بن كعب أنه كان يقرأ كلما أضاء لهم مشوا (فيه) مروا فيه سعوا فيه كل هذه الأحرف كان يقرؤها أبي بن كعب فهذا معنى الحروف المراد بهذا الحديث والله أعلم إلا أن مصحف عثمان الذي بأيدي الناس اليوم هو منها حرف واحد وعلى هذا أهل العلم فاعلم... عبدالله بن مسعود (000 - 32 هـ = 000 - 653 م) تفسير القرآن من الجامع لابن وهب (3/ 54) 117 - قال: وحدثني الليث بن سعد عن محمد بن عجلان عن عون بن عبد الله يرفع الحديث إلى عبد الله بن مسعود أنه كان يقرئ رجلا [ص:55] أعجميا هذه الآية: {إن شجرة الزقوم طعام الأثيم}، فيقول الأعجمي: طعام اليتيم؛ فقال ابن مسعود: أتستطيع أن تقول طعام الفاجر، قال: نعم، قال: فاقرأ كذلك. 118 - قال: وحدثني مالك بن أنس قال: أقرأ عبد الله بن مسعود رجلا: {إن شجرة الزقوم طعام الأثيم}، فجعل يقول: طعام اليتيم، فقال له عبد الله: طعام الفاجر؛ قال: قلت لمالك: أترى أن تقرأ كذلك، قال: نعم، أرى ذلك واسعا. عويمر بن مالك أبو الدرداء(000 - 32 هـ = 000 - 652 م) المستدرك على الصحيحين للحاكم (2/ 489) 3684 - حدثنا أبو عبد الله محمد بن يعقوب الشيباني، ثنا محمد بن عبد الوهاب، ثنا يعلى بن عبيد، ثنا الأعمش، عن إبراهيم، عن همام بن الحارث، عن أبي الدرداء رضي الله عنه، قال: قرأ رجل عنده {إن شجرة الزقوم طعام الأثيم} [الدخان: 44] فقال أبو الدرداء: «قل طعام الأثيم» فقال الرجل: طعام اليثيم. فقال أبو الدرداء قل: «طعام الفاجر» هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه " [التعليق - من تلخيص الذهبي] 3684 - على شرط البخاري ومسلم محمد بن إدريس الشافعي(150 - 204 هـ = 767 - 820 م) الرسالة للشافعي (1/ 273) [ص:274] قال: فإذ كان الله لرأفته بخلقه أنزل كتابه على سبعة أحرف، معرفة منه بأن الحفظ قد يزل، ليحل لهم قراءته وإن اختلف اللفظ فيه، ما لم يكن في اختلافهم إحالة معنى: كان ما سوى كتاب الله أولى أن يجوز فيه اختلاف اللفظ ما لم يحل معناه. وكل ما لم يكن فيه حكم، فاختلاف اللفظ فيه لا يحيل معناه. [ص:275] وقد قال بعض التابعين: لقيت أناسا من أصحاب رسول الله، فاجتمعوا في المعنى واختلفوا علي في اللفظ، فقلت لبعضهم ذلك، فقال: لا بأس ما لم يحيل (3) المعنى.


(25)
تفسير القرطبي (16/ 149) المنهل العذب المورود شرح سنن أبي داود (5/ 267)

(26)
همچنین ببینید: التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد (8/ 292)---المؤلف: أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمري القرطبي (المتوفى: 463هـ)،تفسير القرآن من الجامع لابن وهب (3/ 60)،

(27)

سفيان بن عيينة من ويكيبيديا، الموسوعة الحرة
سفيان بن عيينة بن أبي عمران ميمون الكوفي (107 هـ - 198 هـ / 725 - 814م) : محدث الحرم المكي. ولد ونشأ بالكوفة، وسكن مكة وتوفي بها. طلب الحديث، وهو غلام، وسمع في سنة 119 هـ وبعد ذلك،
ولقي الكبار وحمل عنهم علما جما، وكان حافظا ثقة، واسع العلم كبير القدر، وعمر دهرا، وانتهى إليه علو الإسناد، قال الشافعي:«لولا مالك وسفيان لذهب علم الحجاز».......


سیر اعلام النبلاء ج8،ص455:
سفيان بن عيينة ( ع )
ابن أبي عمران ميمون مولى محمد بن مزاحم ، أخي الضحاك بن مزاحم الإمام الكبير حافظ العصر ، شيخ الإسلام أبو محمد الهلالي الكوفي ، ثم المكي . [ ص: 455 ] مولده : بالكوفة في سنة سبع ومائة .
وطلب الحديث ، وهو حدث ، بل غلام ، ولقي الكبار ، وحمل عنهم علما جما ، وأتقن ، وجود ، وجمع وصنف ، وعمر دهرا ، وازدحم الخلق عليه ، وانتهى إليه علو الإسناد ، ورحل إليه من البلاد ، وألحق الأحفاد بالأجداد .
سمع في سنة تسع عشرة ومائة ، وسنة عشرين ، وبعد ذلك ، فسمع من عمرو بن دينار ، وأكثر عنه ، ومن زياد بن علاقة ، والأسود بن قيس ، وعبيد الله بن أبي يزيد ، وابن شهاب الزهري ، وعاصم بن أبي النجود ، وأبي إسحاق السبيعي ، وعبد الله بن دينار ، وزيد بن أسلم ، وعبد الملك بن عمير ، ومحمد بن المنكدر ، وأبي الزبير ، وحصين بن عبد الرحمن ، وسالم أبي النضر ، وشبيب بن غرقدة ، وعبدة بن أبي لبابة ، وعلي بن زيد بن جدعان ، وعبد الكريم الجزري ، وعطاء بن السائب ، وأيوب السختياني ، والعلاء بن عبد الرحمن ، وقاسم الرجال ، ومنصور بن المعتمر ، ومنصور بن صفية الحجبي ، ويزيد بن أبي زياد ، وهشام بن عروة ، وحميد الطويل ، ويحيى بن سعيد الأنصاري ، وأبي يعفور العبدي ، وابن عجلان ، وابن أبي ليلى ، وسليمان الأعمش ، وموسى بن عقبة ، وسهيل بن أبي صالح ، وعبد الله بن أبي نجيح ، وعبد الرحمن بن القاسم ، وأمية بن صفوان الجمحي ، وجامع بن أبي راشد ، وحكيم بن جبير ، وسعد بن إبراهيم قاضي المدينة ، وصالح مولى التوأمة -وقال : سمعت منه ولعابه يسيل- وعبد الله بن عبد الرحمن بن أبي حسين ، وأبي الزناد عبد الله بن ذكوان ، وعبد العزيز بن رفيع ، وإسحاق بن عبد الله بن أبي طلحة ، وإسماعيل بن محمد [ ص: 456 ] بن سعد ، وأيوب بن موسى ، وبرد بن سنان ، وبكر بن وائل ، وبيان بن بشر ، وسالم بن أبي حفصة ، وأبى حازم الأعرج ، وسمي مولى أبي صالح ، وصدقة بن يسار ، وصفوان بن سليم ، وعاصم بن كليب الجرمي ، وعبد الله بن أبي بكر بن حزم ، وعبد الله بن طاوس ، وعبد الله بن عثمان بن خثيم ، ومحمد بن جحادة ، ومحمد بن السائب بن بركة ، ويزيد بن يزيد بن جابر الدمشقي ، ويونس بن عبيد ، وسفيان ، وشعبة ، وزياد بن سعد ، وزائدة بن قدامة ، وخلق كثير ، وتفرد بالرواية عن خلق من الكبار .
حدث عنه : الأعمش ، وابن جريج ، وشعبة -وهؤلاء من شيوخه- وهمام بن يحيى ، والحسن بن حي ، وزهير بن معاوية ، وحماد بن زيد ، وإبراهيم بن سعد ، وأبو إسحاق الفزاري ، ومعتمر بن سليمان ، وعبد الله بن المبارك ، وعبد الرحمن بن مهدي ، ويحيى القطان ، والشافعي ، وعبد الرزاق ، والحميدي ، وسعيد بن منصور ، ويحيى بن معين ، وعلي بن المديني ، وإبراهيم بن بشار الرمادي ، وأحمد بن حنبل ، وأبو بكر بن أبي شيبة ، ومحمد بن عبد الله بن نمير ، وإسحاق ابن راهويه ، وأبو جعفر النفيلي ، وأبو كريب ، ومحمد بن المثنى ، وعمرو بن علي الفلاس ، ومحمد بن يحيى بن أبي عمر العدني ، وعمرو بن محمد الناقد ، وأحمد بن منيع ، وإسحاق بن منصور الكوسج ، وزهير بن حرب ، ويونس بن عبد الأعلى ، والحسن بن محمد الزعفراني ، والحسن بن الصباح البزار ، وعبد الرحمن بن بشر بن الحكم ، ومحمد بن عاصم الثقفي ، وعلي بن حرب ، وسعدان بن نصر ، وزكريا بن يحيى المروزي ، وبشر بن مطر ، والزبير بن بكار ، وأحمد بن شيبان [ ص: 457 ] الرملي ، ومحمد بن عيسى بن حبان المدائني ، وأمم سواهم ، خاتمهم في الدنيا شيخ مكي يقال له : أبو نصر اليسع بن زيد الزينبي ، عاش إلى سنة اثنتين وثمانين ومائتين . وما هو بالقوي . ولقد كان خلق من طلبة الحديث يتكلفون الحج ، وما المحرك لهم سوى لقي سفيان بن عيينة ، لإمامته وعلو إسناده . وجاور عنده غير واحد من الحفاظ . ومن كبار أصحابه المكثرين عنه : الحميدي ، والشافعي ، وابن المديني ، وأحمد ، وإبراهيم الرمادي .
قال الإمام الشافعي . لولا مالك وسفيان بن عيينة ، لذهب علم الحجاز .
وعنه قال : وجدت أحاديث الأحكام كلها عند ابن عيينة سوى ستة أحاديث ، ووجدتها كلها عند مالك سوى ثلاثين حديثا . فهذا يوضح لك سعة دائرة سفيان في العلم ، وذلك لأنه ضم أحاديث العراقيين إلى أحاديث الحجازيين . وارتحل ولقي خلقا كثيرا ما لقيهم مالك . وهما نظيران في الإتقان ، ولكن مالكا أجل وأعلى ، فعنده نافع وسعيد المقبري .
قال عبد الرحمن بن مهدي : كان ابن عيينة من أعلم الناس بحديث الحجاز .
وقال أبو عيسى الترمذي : سمعت محمدا -يعني البخاري - [ ص: 458 ] يقول : ابن عيينة أحفظ من حماد بن زيد .
قال عبد الله بن وهب : لا أعلم أحدا أعلم بتفسير القرآن من ابن عيينة ، وقال : أحمد بن حنبل أعلم بالسنن من سفيان .
قال وكيع : كتبنا عن ابن عيينة أيام الأعمش .
قال علي ابن المديني : ما في أصحاب الزهري أحد أتقن من سفيان بن عيينة . ..... وقال ابن مهدي : عند ابن عيينة من معرفته بالقرآن وتفسير الحديث ، ما لم يكن عند سفيان الثوري .

(28)
الاستذكار (2/ 483)المؤلف: أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر بن عاصم النمري القرطبي (المتوفى: 463هـ)
فهذا معنى السبعة الأحرف المذكورة في الأحاديث عند جمهور أهل الفقه والحديث ومصحف عثمان (رضي الله عنه) الذي بأيدي الناس هو منها حرف واحد
ذكر بن أبي داود قال حدثنا أبو الطاهر قال سألت سفيان بن عيينة عن اختلاف قراءات المدنيين والعراقيين اليوم هل تدخل في الأحرف السبعة فقال لا إنما السبعة الأحرف كقولك أقبل هلم تعالى أي ذلك قلت أجزأك
قال أبو الطاهر وقاله بن وهب وبه قال محمد بن جرير الطبري



فتح الباري لابن حجر (9/ 30)---المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)
وقد أخرج بن أبي داود في المصاحف عن أبي الطاهر بن أبي السرح قال سألت بن عيينة عن اختلاف قراءة المدنيين والعراقيين هل هي الأحرف السبعة قال لا وإنما الأحرف السبعة مثل هلم وتعال وأقبل أي ذلك قلت أجزأك قال وقال لي بن وهب مثله والحق أن الذي جمع في المصحف هو المتفق على إنزاله المقطوع به المكتوب بأمر النبي صلى الله عليه وسلم وفيه بعض ما اختلف فيه الأحرف السبعة لا جميعها كما وقع في المصحف المكي تجري من تحتها الأنهار في آخر براءة وفي غيره بحذف من وكذا ما وقع من اختلاف مصاحف الأمصار من عدة واوات ثابتة في بعضها دون بعض وعدة ها آت وعدة لا مات ونحو ذلك وهو محمول على أنه نزل بالأمرين معا وأمر النبي صلى الله عليه وسلم بكتابته لشخصين أو أعلم بذلك شخصا واحدا وأمره بإثباتهما على الوجهين وما عدا ذلك من القراءات مما لا يوافق الرسم فهو مما كانت القراءة جوزت به توسعة على الناس وتسهيلا فلما آل الحال إلى ما وقع من الاختلاف في زمن عثمان وكفر بعضهم بعضا اختاروا الاقتصار علىاللفظ المأذون في كتابته وتركوا الباقي قال الطبري وصار ما اتفق عليه الصحابة من الاقتصار كمن اقتصر مما خير فيه على خصلة واحدة لأن أمرهم بالقراءة على الأوجه المذكورة لم يكن على سبيل الإيجاب بل على سبيل الرخصة قلت ويدل عليه قوله صلى الله عليه وسلم في حديث الباب فاقرءوا ما تيسر منه وقد قرر الطبري ذلك تقريرا أطنب فيه ووهى من قال بخلافه ووافقه على ذلك جماعة منهم أبو العباس بن عمار في شرح الهداية وقال أصح ما عليه الحذاق أن الذي يقرأ الآن بعض الحروف السبعة المأذون في قراءتها لا كلها وضابطه ما وافق رسم المصحف فأما ما خالفه مثل أن تبتغوا فضلا من ربكم في مواسم الحج ومثل إذا جاء فتح الله والنصر فهو من تلك القراءات التي تركت إن صح السند بها ولا يكفي صحة سندها في إثبات كونها قرآنا ولا سيما والكثير منها مما يحتمل أن يكون من التأويل الذي قرن إلى التنزيل فصار يظن أنه منه


(29) قاموس الرجال، ج‏5، ص: 156 :
[3283] سفيان بن عيينة بن أبي عمران الهلالي‏
قال: عدّه الشيخ في رجاله في أصحاب الصادق- عليه السّلام- قائلا:
مولاهم، أبو محمّد الكوفي، أقام بمكّة.
و عنونه النجاشي، قائلا: كان جدّه أبو عمران عاملا من عمّال خالد
القسري، له نسخة عن جعفر بن محمّد- عليه السّلام- (إلى أن قال) محمّد بن أبي عبد الرحمن عنه.
و روى الكشّي- في سفيان الثوري- عن حمدويه، عن محمّد بن عيسى، عن عليّ بن أسباط، قال سفيان بن عيينة لأبي عبد اللّه- عليه السّلام-: إنّه يروى أنّ عليّ بن أبي طالب- عليه السّلام- كان يلبس من الثياب الخشن و أنت تلبس القوهي المرويّ! قال: ويحك! إنّ عليّا- عليه السّلام- كان في زمان ضيق، فاذا اتّسع الزمان، فأبرار الزمان أولى .
و روى- في هذا- عن العيّاشي، عن عليّ بن الحسن، عن محمّد بن الوليد، عن العبّاس بن هلال، قال: ذكر أبو الحسن الرضا- عليه السّلام- إنّ سفيان بن عيينة لقي أبا عبد اللّه- عليه السّلام- فقال له: يا أبا عبد اللّه إلى متى هذه التقيّة؟
و قد بلغت هذا السنّ! فقال: و الّذي بعث محمّدا! لو أنّ رجلا صلّى ما بين الركن و المقام عمره، ثمّ لقي اللّه بغير ولايتنا أهل البيت لقي اللّه بميتة جاهليّة «2».
أقول: و في عيون الصدوق- في باب أخباره المنثورة- بعد ذكر خبر مشتمل على تشنيع سفيان هذا على الرضا- عليه السّلام- في مسألة قالها الرضا- عليه السّلام- في الحجّ «سفيان لقي الصادق- عليه السّلام- و روى عنه، و بقي إلى أيّام الرضا عليه السلام» .

(30) العواصم من القواصم،ص356:
.....وكانت الأمصار جمة (8)، وقد جمع قراؤها وقراءاتها، حتى خطر هذا الخاطر لمن خطر، فجمع السبع وهو ابن مجاهد، وذكر يعقوب فأسقط بالسلطان، وذكر الكسائي، وألزمت المملكة ذلك للناس، فجرى القول فيه كذلك، وجرت القراءة على حرف أبي عمرو بالعراق إلى اليوم. ولما ظهرت الأموية على المغرب، وأرادت الإنفراد عن العباسية، وجدت (9) المغرب على مذهب الأوزاعي (10) فأقامت - في قولها - رسم السنة، وأخذت بمذهب أهل المدينة في فقههم وقراءتهم، وكانت أقرب من إليهم قراءة ورش (11)، فحملت روايته، وألزم الناس بالمغرب حرف نافع، ومذهب مالك، فجروا عليه، وصاروا لا يتعدونه، وحمل حرف قالون (12) إلى العراق، فهو فيه أشهر من ورش، وكذلك هو، فإن إسماعيل القاضي نوه بذكر قالون.

النشر في القراءات العشر (1/ 42)
وهكذا ننزل هؤلاء القراء طبقة طبقة إلى زماننا هذا فكيف، وهذا نافع الإمام الذي يقرأ أهل المغرب بقراءته اشتهر عنه في هذه الكتب المختصرة ورش وقالون، وعند أهل النقل اشتهر عنه تسعة رجال: ورش وقالون وإسماعيل بن جعفر وأبو خليد وابن جماز وخارجة والأصمعي وكردم والمسيبي.

الاتقان للسیوطی : ج2 ص 526؛ فتح الباری، ج8،ص660 :
قال مکی(بن ابی طالب) : وكان الناس على رأس المائتين بالبصرة على قراءة أبي عمرو ويعقوب وبالكوفة على قراءة حمزة وعاصم وبالشام على قراءة ابن عامر وبمكة على قراءة ابن كثير وبالمدينة على قراءة نافع واستمروا على ذلك، فلما كان على رأس الثلاثمائة أثبت ابن مجاهد اسم الكسائي وحذف يعقوب.


النشر فی قراءات العشر : ج2،ص64
ولقد كان الناس بدمشق وسائر بلاد الشام حتى الجزيرة الفراتية وأعمالها لا يأخذون إلا بقراءة ابن عامر ، ولا زال الأمر كذلك إلى حدود الخمسمائة .


غاية النهاية في طبقات القراء،ج1 ،ص292:
قال شعبة أنظر ما يقرأ أبو عمر مما يختار لنفسه فإنه سيصير للناس إسنادًا قال نصر قلت لأبي: كيف تقرأ؟ قال: على قراءة أبي عمرو وقلت للأصمعي: كيف تقرأ؟ قال: على قراءة أبي عمرو، قلت: وقد صح ما قاله شعبة -رحمه الله- فالقراءة التي عليها الناس اليوم بالشام والحجاز واليمن ومصر هي قراءة أبي عمرو فلا تكاد تجد أحدًا يلقن القرآن إلى على حرفه خاصة في الفرش وقد يخطئون في الأصول، ولقد كانت الشام تقرأ بحرف ابن عامر إلى حدود الخمسمائة فتركوا ذلك لأن شخصًا قدم من أهل العراق وكان يلقن الناس بالجامع الأموي على قراءة أبي عمرو فاجتمع عليه خلق واشتهرت هذه القراءة عنه أقام سنين كذا بلغني وإلا فما أعلم السبب[1] في أعراض أهل الشام عن قراءة ابن عامر وأخذهم بقراءة أبي عمرو وأنا أعد ذلك من كرامات شعبة.



(31)
تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج‏2 ؛ ص237

936- 5- و عنه عن محمد بن الحسين عن محمد بن عبد الله بن زرارة عن عيسى بن عبد الله الهاشمي عن أبيه عن جده عن علي ع قال قال رسول الله ص‏ إن عمود الدين‏ الصلاة و هي أول ما ينظر فيه من عمل ابن آدم فإن صحت نظر في عمله و إن لم تصح لم ينظر في بقية عمله.


فقه القرآن، ج‏1، ص: 102؛ عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏1، ص: 196:
و قال ص لا صلاة إلا بفاتحة الكتاب‏ .

(32)
العروة الوثقى (المحشى)؛ ج‌2، ص: 522
[ (مسألة 57): يجوز قراءة مالك و ملك يوم الدين،]
(مسألة 57): يجوز (3) قراءة مالك و ملك يوم الدين، و يجوز في الصراط‌
______________________________
(3) الأحوط الاقتصار على المشهور المتداول في كلّ من الكلمتين. (آل ياسين).
في قراءة غير المرسوم تأمّل أحوطه الترك. (الجواهري).
الأقوى كون التخيير بينهما ابتدائيّاً و كذا الكلام في قراءة الصراط بالصاد و السين فيختار أيّهما شاء في جميع صلواته بل الحكم كذلك في جميع موارد اختلاف القراءات. (الخوانساري).



العروة الوثقى (المحشى)، ج‌2، ص: 523‌
بالصاد و السين (1) بأن يقول: السراط المستقيم، و سراط الّذين.
______________________________
(1) الأولى اختياره. (النائيني).
الأحوط القراءة بالصاد و إن لا يبعد جواز ما ذكر و الأولى الأحوط قراءة الحمد و التوحيد على النحو المعروف بين عامّة الناس و المكتوب في المصحف. (الإمام الخميني).
الأحوط هو القراءة بالصاد. (البروجردي).



(33) جواهر الکلام،ج9،ص292

(34)

تصحيفات المحدثين (1/ 6)
المؤلف: أبو أحمد الحسن بن عبد الله بن سعيد بن إسماعيل العسكري (المتوفى: 382هـ)
حدثنا أبو العباس أحمد بن عبيد الله بن عمار [الوراق] أنبأنا عبد الله ابن أبي سعد [الوراق]] حدثنا] قعنب ابن محرر حدثنا أبو مسهر عن سعيد بن عبد العزيز التنوخي عن سليمان بن موسى قال كان يقال لا تأخذوا القرآن من المصحفيين ولا العلم من الصحفيين
وأخبرنا أحمد بن يحيى بن زهير الحافظ حدثنا اسحق بن الضيف حدثنا أبو مسهر سمعت سعيد بن عبد العزيز التنوخي يقول كان يقال لا تحملوا العلم عن صحفي ولا تأخذوا القرآن من مصحفي


تصحيفات المحدثين (1/ 147)
أخبرنا محمد قال سمعت من يحكي أن حمادا الراوية قرأ يوما (والغاديات صبحا) وأن بشارا الأعمى الشاعر سعي به إلى عقبة بن سلم أنه يروي جل أشعار العرب ولا يحسن من القرآن غير أم الكتاب فامتحنه عقبة بتكليفه القراءة في المصحف فصحف فيه عدة آيات منها (ومن الشجر ومما تغرسون) وقوله (وما كان استغفار ابراهيم لأبيه الا عن موعدة وعدها أباه) و (ليكون لهم عدوا وحربا) و (ما يجحد بآياتنا إلا كل جبار كفور) (بل الذين كفرو في غرة وشقاق) (وتعززوه وتوقروه) (وهم أحسن أثاثا وزيا) و (عذابي أصيب به من أساء) و (يوم يحمى غليها) و (بادوا ولات حين مناص (ونبلوا أخياركم) و (صيغة الله ومن أحسن من الله صيغة) و (استعانه الذي من شيعته) و (سلام عليكم لا نتبع الجاهلين) و (أهليكم وكاسوتهم) و (أنا أول العائذين)


التنبيه على حدوث التصحيف (ص: 5)
المؤلف: حمزة بن الحسن الأصفهاني (280 - 360 هـ)
ثم قلت: ودع هؤلاء، هذا حماد الرواية سمى بشارُ الشاعر به إلى عقبة بن أسلم أمير البصرة أنه يروي جلّ أشعار العرب ولا يحسن من القرآن غير أم الكتاب فامتحنه الأمير بتكليفه القراءة في المصحف فصحَّف فيه عدَّة آياتٍ لم يبق على الحفظ منها إلا عدة وعشرون حرفًا وهي:
{وأوحى ربك إلى النخل أن اتخذي من الجبال بيوتًا} و {من الشجر ومما يفرشون} {وما كان استغفار إبراهيم لأبيه إلا عن موعدة وعدها أباه} و {ليكون لهم عدوًا وحربًا} و {ما يجحد بآياتنا إلا كل جبار كفور} و {بل الذين كفروا في غرّة وشقاق} و {فعززوه ونصروه} و {تُعزّزوه وتوقروه} و {لكل امرئ منهم يومئذ شأنٍ يغنيه} , {هم أحسن أثانًا وزيًا} و {قال عذابي أصيب به من أساء} و {يوم يحمى غليها في نار جهنم} و {فادوا ولات حين مناص} و {تبلوا أخبارهم} و {صيغة الله ومن أحسن من الله صيغة} و {فاستعانه الذي من شيعته على الذي من عدوه} و {سلام عليكم لا نتبع الجاهلين} , {لا تدخلوا بيوتًا غير بيوتكم حتى تستأذنوا وتسلموا على أهلها} و {أهليكم أو كأسوتهم} و {يا ويلنا من بلغتنا من مرقدنا هذا ... } و {قل إن كان للرحمن ولد فأنا أول العائذين} ويروى العائدين.


محاضرات في علوم القرآن - غانم قدورى (ص: 140)
وفي قصة حماد الراوية (ت 155 هـ) (1)، الذي كان مشغولا برواية الشعر عن تعلم قراءة القرآن، فلما أراد أن يحفظ القرآن قرأه في الصحف، قال أبو أحمد العسكري: «روى الكوفيون أن حمادا الراوية كان حفظ القرآن من المصحف، فكان يصحّف نيفا وثلاثين حرفا» (2).
وقد تناقلت كتب التصحيف وغيرها أمثلة مما صحّفه حماد على سبيل التمثيل والحذير من الوقوع فيما وقع فيه، فمن ذلك أنه قرأ (3): وَأَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ (68) [النحل] فصحفها إلى: النخل، بالخاء. وبَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَشِقاقٍ (2) [ص] صحفها إلى: غرة، بالراء. ولِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ (37) [عبس] صحفها إلى: يعنيه بالعين.
ويدل موقف العلماء من حماد الراوية أن القراءات الصحيحة التي اشتهر القراء السبعة وغيرهم ليست ناشئة عن الخط، وإلّا لكان حماد أحد القراء المشهورين، بدل أن كان مثالا لسوء التدبير وعدم اتباع منهج علماء القراءة بتعليم القرآن مشافهة من العلماء بالقراءة .
وتعبر عن هذه القضية كلمة قالها الناس في الزمن الأول، وهي: «لا تأخذوا القرآن من مصحفيّ، ولا العلم عن صحفيّ» (4). فالمصحفي هو «من لم يقرأ القرآن على القراء ويتعلم من ألفاظهم» (5). وإنما اعتمد على القراءة في المصحف فقط، وأما الصحفي فهو الذي يروي العلم من الصحف فيخطئ في قراءة الصحف لاشتباه الحروف (6).
__________
(1) ينظر عنه: الزركلي: الأعلام 2/ 271.
(2) شرح ما يقع فيه التصحيف والتحريف ص 12.
(3) ينظر: حمزة الأصفهاني: التنبيه ص 38 (ط بغداد)، والعسكري: تصحيفات المحدثين ص 33.
(4) العسكري: شرح ما يقع فيه التصحيف والتحريف ص 13.
(5) العطار؛ التمهيد 127 و.
(6) الخليل: العين 3/ 120.



رسم المصحف 615 ثانيا: الشبهة التي أثيرت حول أثر الرسم في تعدد وجوه القراءات: ..... ص : 607
إن القراءة التي ينسبها جولدتسيهر إلى حماد الراوية ما هي بقراءة و لكنها من تصحيفات حماد في القرآن، فقد ذكر أبو أحمد العسكري و حمزة الأصفهاني أن حمادا الراوية قرأ يوما (و الغاديات صبحا) و أن بشارا الأعمى سعى به إلى عقبة بن مسلم، أمير البصرة، أنه يروي جل أشعار العرب و لا يحسن من القرآن غير أم الكتاب، فامتحنه عقبة بتكليفه القراءة في المصحف، فصحّف فيه عدة تصحيفات، و قد ذكر العسكري في كتابه (شرح ما يقع فيه التصحيف) أن الكوفيين يروون أن حمادا الراوية كان حفظ القرآن من المصحف فكان يصحف نيّفا و ثلاثين حرفا. و أورد في كتابه الآخر سبعة عشر موضعا من تصحيفات حماد، بينما يذكر الأصفهاني واحدا و عشرين موضعا، و هذه أمثلة مما ذكراه:


(35)
الأعلام للزركلي (6/ 81)
ابن مِقْسَم العَطَّار
(265 - 354 هـ = 878 - 965 م)
محمد بن الحسن بن يعقوب بن الحسن، بن مقسم العطار، أبو بكر: عالم بالقرآات والعربية.
من أهل بغداد.
من كتبه (الأنوار) في تفسير القرآن، و (الرد على المعتزلة) و (اللطائف في جمع هجاء المصاحف) وكتاب في (النحو) كبير، و (مجالسات ثعلب - خ) ثلاثة عشر جزء منه في مجلد، بدار الكتب. وكتاب في (أخبار نفسه) وكان يقول: كل قراءة وافقت المصحف ووجها في العربية فالقراءة بها جائزة وان لم يكن لها سند، فرفع القراء أمره إلى السلطان، فأحضره واستتابه، كما وقع لابن شنبوذ، على ما بين منحاهما من الاختلاف، وقيل: استمرّ يقرئ بما كان عليه إلى أن مات (1) .
__________
(1) بشفاء الصدور!. وتاريخ بغداد 2: 201 والتبيان - خ. وفيه: (وفي تفسيره فضائح وطامات) ومفتاح السعادة 1: 416 و Brock S 1: 334.
) 1) بغية الوعاة 36 وغاية النهاية 2: 123 وتاريخ بغداد 2: 206 وإرشاد الأريب 6: 498 و Brock S 1: 183. وانظر نزهة الالبا 360 ومجالس ثعلب 1: 3 ودار الكتب 2: 34.




المنتظم في تاريخ الملوك والأمم (14/ 170)
2645- محمد بن الحسن بن يعقوب بن الحسن بن الحسين بن مقسم، أبو بكر العطار المقرئ
[6] .
ولد سنة خمس وستين ومائتين، وسمع أبا مسلم الكجي، وثعلبا وإدريس بن عبد الكريم [الحداد] [7] وغيرهم، روى عنه ابن رزقويه [8] ، وابن شاذان، وغيرهما، وكان ثقة من أعرف الناس بالقراءات [9] وأحفظهم لنحو الكوفيين، وله في معاني القرآن كتاب سماه: «كتاب الأنوار» وما رأيت مثله، وله تصانيف عدة/ ولم يكن له عيب إلا أنه قرأ بحروف تخالف الإجماع، واستخرج لها وجوها من اللغة والمعني، مثل ما ذكر في [كتاب] [1] «الاحتجاج» للقرافي [في] [2] قوله تعالى: (فلما استيأسوا منه خلصوا نجيا) 12: 80 [3] فقال: لو قرئ خلصوا نجبا بالباء لكان جائزا، وهذا مع كونه يخالف الإجماع بعيد [من] [4] المعني، إذ لا وجه للنجابة عند يأسهم من أخيهم، إنما اجتمعوا يتناجون [5] ، وله من هذا الجنس من تصحيف الكلمة، واستخراج وجه بعيد لها، مع كونها لم يقرأ بها كثير، وقد أنكر العلماء هذا عليه، وارتفع الأمر إلى السلطان، فأحضره واستتابه بحضرة الفقهاء والقراء فأذعن [6] بالتوبة، وكتب محضر بتوبته، وأشهد [7] عليه جماعة ممن حضر، وقيل: إنه لم ينزع عن تلك الحروف، وكان يقرئ بها إلى أن مات.
أخبرنا أبو منصور عبد الرحمن بن محمد [8] [القزاز] [9] أخبرنا أبو بكر أحمد بن علي، أخبرنا أبو الحسن علي بن أحمد المقرئي، أخبرنا أبو طاهر عبد الواحد بن عمر بن أبي هاشم. قال: وقد نبغ نابغ في عصرنا هذا فزعم أن كل ما صح عنده وجه في العربية لحروف من القرآن يوافق خط المصحف، فقراءته جائزة في الصلاة، فابتدع بقوله ذلك بدعة ضل بها عن قصد السبيل، وأورط نفسه في مزلة عظمت بها جنايته على الإسلام وأهله، وحاول إلحاق كتاب الله من الباطل ما لا يأتيه من بين يديه ولا من خلفه، إذ جعل لأهل الإلحاد في دين الله بسيء رأيه طريقا إلى مغالطة أهل الحق بتخير القراءات من جهة البحث والاستخراج بالآراء دون التمسك بالأثر، وقد كان أبو بكر شيخنا نشله من بدعته المضلة باستتابته منها، وشهد عليه الحكام والشهود والمقبولين عند الحكام بترك ما أوقع [1] نفسه فيه من الضلالة بعد أن سئل البرهان على صحة ما ذهب إليه، فلم يأت بطائل، ولم تكن حجته قوية ولا ضعيفة، فاستوهب أبو بكر تأديبه [2] من السلطان عند توبته، ثم عاود في وقتنا هذا إلى ما كان ابتدعه واستغوى من أصاغر المسلمين ممن هو في الغفلة والغباوة، ظنا منه أن ذلك يكون للناس دينا، وأن يجعلوه فيما ابتدعه إماما.
أخبرنا عبد الرحمن بن محمد، أخبرنا أحمد بن علي [بن ثابت] [3] قال: حدثني أبو بكر أحمد بن محمد [المستملي] [4] قال: سمعت [أبا] [5] أحمد الفرضي غير مرة يقول: رأيت في المنام كأني في المسجد الجامع أصلي مع الناس، وكأن ابن مقسم قد ولي ظهره القبلة، وهو يصلي مستدبرها، فأولت ذلك مخالفته الأئمة فيما اختاره من القراءات. توفي أبو بكر بن مقسم يوم الخميس لثمان خلون من ربيع الآخر من هذه السنة.

(36)
ابن شنبوذ

تاريخ بغداد ت بشار (2/ 103)
72 - محمد بن أحمد بن أيوب بن الصلت أبو الحسن المقرئ المعروف بابن شنبوذ حدث عن أبي مسلم الكجي، وبشر بن موسى، وعن محمد بن الحسين الحبيني، وإسحاق بن إبراهيم الدبري، وعبد الرحمن بن جابر الكلاعي الحمصي، وعن خلق كثير من شيوخ الشام ومصر.
روى عنه: أبو بكر بن شاذان، ومحمد بن إسحاق القطيعي، وأبو حفص بن شاهين، وغيرهم.
وكان قد تخير لنفسه حروفا من شواذ القراءات تخالف الإجماع، فقرأ بها.
فصنف أبو بكر ابن الأنباري وغيره كتبا في الرد عليه.
أَخْبَرَنِي إبراهيم بن مخلد فيما أذن أن أرويه عنه، قَالَ: أخبرنا إسماعيل بن علي الخطبي في كتاب " التاريخ "، قَالَ: اشتهر ببغداد أمر رجل يعرف بابن شنبوذ، يقرئ الناس ويقرأ في المحراب بحروف يخالف فيها المصحف، مما يروى، عن عبد الله بن مسعود، وأبي بن كعب، وغيرهما مما كان يقرأ به قبل جمع المصحف الذي جمعه عثمان بن عفان ، ويتبع الشواذ فيقرأ بها، ويجادل، حتى عظم أمره وفحش، وأنكره الناس.
فوجه السلطان فقبض عليه يوم السبت لست خلون من ربيع الآخر سنة ثلاث وعشرين وثلاث مائة، وحمل إلى دار الوزير محمد بن علي، يعني: ابن مقلة، وأحضر القضاة والفقهاء والقراء وناظره، يعني: الوزير، بحضرتهم، فأقام على ما ذكر عنه ونصره، واستنزله الوزير عن ذلك فأبى أن ينزل عنه، أو يرجع عما يقرأ به من هذه الشواذ المنكرة التي تزيد على المصحف وتخالفه، فأنكر ذلك جميع من حضر المجلس، وأشاروا بعقوبته ومعاملته بما يضطره إلى الرجوع.
فأمر بتجريده وإقامته بين الهنبازين وضربه بالدرة على قفاه، فضرب نحو العشرة ضربا شديدا فلم يصبر، واستغاث وأذعن بالرجوع والتوبة فَخُلِّيَ عنه، وأعيدت عليه ثيابه، واستتيب، وكتب عليه كتاب بتوبته، وأخذ فيه خطه بالتوبة.
حَدَّثَنِي القاضي أبو العلاء محمد بن علي الواسطي، قَالَ: قَالَ لي أبو الفرج الشنبوذي وغيره: مات ابن شنبوذ في سنة ثمان وعشرين وثلاث مائة.
قلت: قَالَ لي غير أبي العلاء: إنه توفي يوم الاثنين لثلاث خلون من صفر.






سير أعلام النبلاء ط الرسالة (15/ 264)
113 - ابن شنبوذ محمد بن أحمد بن أيوب **
شيخ المقرئين، أبو الحسن محمد بن أحمد بن أيوب بن الصلت بن شنبوذ المقرئ.
أكثر الترحال في الطلب .
وتلا على: هارون بن موسى الأخفش، وقنبل المكي، وإسحاق الخزاعي، وإدريس الحداد، والحسن بن العباس الرازي، وإسماعيل النحاس، ومحمد بن شاذان الجوهري، وعدد كثير. قد ذكرتهم في (طبقات القراء (1)) .
وسمع الحديث من: عبد الرحمن كربزان، ومحمد بن الحسين الحنيني، وإسحاق بن إبراهيم الدبري، وطائفة.
وكان إماما صدوقا أمينا متصونا كبير القدر.
تلا عليه: أحمد بن نصر الشذائي، وأبو الفرج الشنبوذي تلميذه، وأبو أحمد السامري، والمعافى الجريري، وابن فورك القباب، وإدريس بن علي المؤدب، وأبو العباس المطوعي، وغزوان بن القاسم، وخلق.
وحدث عنه: أبو طاهر بن أبي هاشم، وأبو الشيخ، وأبو بكر بن شاذان واعتمده أبو عمرو الداني، والكبار وثوقا بنقله وإتقانه لكنه كان له رأي في القراءة بالشواذ التي تخالف رسم الإمام فنقموا عليه لذلك وبالغوا وعزروه (2) ، والمسألة مختلف فيها في الجملة وما عارضوه أصلا فيما أقرأ به ليعقوب (3) ولا لأبي جعفر (4) بل فيما خرج عن المصحف العثماني.
وقد ذكرت ذلك مطولا في (طبقات القراء (1)) .
قال أبو شامة: كان الرفق بابن شنبوذ أولى، وكان اعتقاله وإغلاظ القول له كافيا .
وليس - كان - بمصيب فيما ذهب إليه، لكن أخطاؤه في واقعة لا تسقط حقه من حرمة أهل القرآن والعلم .
قلت: مات في صفر سنة ثمان وعشرين وثلاث مائة، وهو في عشر الثمانين أو جاوزه.



وفيات الأعيان (4/ 299)
ابن شنبوذ المقرئ
أبو الحسن محمد بن أحمد بن أيوب بن الصلت بن شنبوذ المقرئ البغدادي؛ كان من مشاهير القراء وأعيانهم، وكان دينا، وفيه سلامة صدر وفيه حمق، وقيل إنه كان كثير اللحن قليل العلم، وتفرد بقراءات من الشواذ كان يقرأ بها في المحراب فأنكرت عليه، وبلغ ذلك الوزير أباعلي محمد بن مقلة الكاتب المشهور، وقيل له: إنه يغير حروفا من القرآن ويقرأ بخلاف ما أنزل، فاستحضره في أول شهر بيع الآخر سنة ثلاث وعشرين وثلثمائة، واعتقله في داره أياما، فلما كان يوم الأحد لسبع خلون من الشهر المذكور، استحضر الوزير المذكور القاضي أبا الحسين عمر بن محمد وأبا بكر أحمد بن موسى بن العباس بن مجاهد المقرئ وجماعة من أهل القرآن، وأحضر ابن شنبوذ المذكور، ونوظر بحضرة الوزير، فأغلظ في الخطاب للوزير والقاضي وأبي بكر ابن مجاهد ونسبهم إلى قلة المعرفة وعيرهم بأنهم ما سافروا في طلب العلم كما سافر، واستصبى القاضي أبا الحسين المذكور، فأمر الوزير أبو علي بضربه، فأقيم وضرب سبع درر، فدعا وهو يضرب على الوزير ابن مقلة بأن يقطع الله يده ويشتت (2) شمله، فكان الأمر كذلك - كما سيأتي في خبر ابن مقلة إن شاء الله تعالى - ثم أوقفوه على الحروف التي قيل إنه يقرأ بها، فأنكر ما كان شنيعا، وقال فيما سواه: إنه قرأ به قوم، فاستتابوه فتاب، وقال إنه قد رجع عما كان يقرؤه، وإنه لايقرأ إلا بمصحف عثمان بن عفان، رضي الله عنه، وبالقراءة المتعارفة التي يقرأ بها الناس.
فكتب عليه الوزير محضرا بما قاله، وأمره أن يكتب خطه في آخره، فكتب مايدل على توبته؛ ونسخه المحضر: سئل محمد بن أحمد المعروف بابن شنبوذ عما حكي عنه أنه يقرؤه، وهو " إذا نودي للصلاة من يوم الجمعة فامضوا إلى ذكر الله " فاعترف به، وعن " وتجعلون شكركم أنكم تكذبون " فاعترف به، وعن " تبت يدا أبي لهب وقد تب " فاعترف به، وعن " كالصوف المنفوش " فاعترف به، وعن " فاليوم ننجيك ببدنك " فاعترف به، " وكان أمامهم ملك يأخذ كل سفينة [صالحة] (1) غصبا " فاعترف به، وعن " فلما خر تبينت الإنس أن الجن لوكانوا يعلمون الغيب ما لبثوا حولا في العذاب المهين " فاعترف به، وعن " والليل إذا يغشى والنهار إذا تجلى والذكر والأنثى " فاعترف به، وعن " فقد كذب الكافرون فسوف يكون لزاما " فاعترف به، وعن " ولتكن منك فئة يدعون إلى الخير ويامرون بالمعروف وينهون عن المنكر ويستعينون (2) الله على ما أصابهم أولئك هم المفلحون " فاعترف به، وعن " إلا تفعلوه تكن فتنة في الأرض وفساد عريض " فاعترف به، وكتب الشهود الحاضرون شهاداتهم في المحضر حسبما سمعوه من لفظه.
وكتب ابن شنبوذ بخطه ما صورته: يقول محمد بن أحمد بن أيوب المعروف بابن شنبوذ: ما في هذه الرقعة (3) صحيح، وهو قولي واعتقادي، وأشهد الله عز وجل وسائر من حضر (4) على نفسي بذلك؛ وكتب بخطه: فمتى خالفت ذلك أو بان مني غيره، فأمير المؤمنين في حل من دمي وسعة، وذلك يوم الأحد لسبع (1) خلون من شهر ربيع الآخر سنة ثلاث وعشرين وثلثمائة في مجلس الوزير أبي علي محمد بن علي بن مقلة أدام الله توفيقه.
وكلم أبو أيوب السمسار الوزير أبا علي في أمره وسأله في إطلاقه، وعرفه أنه إن صار إلى منزله قتله العامة، وسأله أن ينفذه في الليل سرا إلى المدائن ليقيم بها أياما، ثم يدخل إلى منزله ببغداد مستخفيا، ولايظهر بها أياما، فأجابه الوزير إلى ذلك، وأنقذه إلى المدائن؛ وتوفي يوم الاثنين لثلاث خلون من صفر (2) سنة ثمان وعشرين وثلثمائة ببغداد، وقيل إنه توفي في محبسه بدار السلطان، رحمه الله تعالى.
(183) وتوفي أبو بكر ابن مجاهد المذكور يوم الأربعاء لإحدى عشرة ليلة بقيت من شعبان سنة أربع وعشرين وثلثمائة، ودفن في تربة له بسوق العطش، وكان مولده سنة خمس وأربعين ومائتين، رحمه الله تعالى.
وشنبوذ: بفتح الشين المعجمة والنون وضم الباء الموحدة وسكون الواو وبعدها ذال معجمة.



الأعلام للزركلي (5/ 309)
ابن شَنَبُوذ
(000 - 328 هـ = 000 - 939 م)
محمد بن أحمد بن أيوب بن الصلت، أبو الحسن، ابن شنبوذ: من كبار القراء من أهل بغداد.
انفرد بشواذ كان يقرأ بها في المحراب ، منها " وكان أمامهم ملِك يأخذ كل سفينة غصبا " و " تبّت يدا أبي لهب وقد تب " و " وتكون الجبال كالصوف المنفوش " و " فامضوا إلى ذكر الله " في الجمعة. وصنف في ذلك كتبا، منها " اختلاف القراء " و " شواذ القراآت " وعلم الوزير ابن مقلة بأمره، فأحضره وأحضر بعض القراء، فناظروه، فنسبهم إلى الجهل وأغلظ للوزير، فأمر بضربه، ثم استتيب غصبا ونفي إلى المدائن. وتوفي ببغداد، وقيل: مات في محبسه بدار السلطان (1) .

(37)
معرفة القراء الكبار على الطبقات والأعصار لشمس الدین الذهبی (ص: 156)
10- أبو الحسن بن شنبوذ هو محمد بن أيوب بن الصلت، ومنهم من يقول: ابن الصلت بن أيوب بن شنبوذ البغدادي. شيخ الإقراء بالعراق. مع ابن مجاهد.
قرأ القرآن على عدد كثير بالأمصار، منهم قنبل وإسحاق الخزاعي، والحسن بن العباس، وإدريس بن عبد الكريم.
وهارون بن موسى الأخفش، وإسماعيل بن عبد الله المصري، وبكر بن سهل الدمياطي، وقيل لم يتل عليه، ومحمد بن شاذان، والقاسم بن أحمد، وأبي حسان العنزي.
وأحمد بن نصر بن شاكر، صاحب الوليد بن عتبة، وأحمد بن بشار الأنباري، صاحب الدوري، وإبراهيم الحربي، والزبير بن محمد العمري، المدني صاحب قالون.
ومحمد بن يحيى الكسائي الصغير، وموسى بن جمهور، وأحمد بن محمد الرشديني، وتهيأ له من لقاء الكبار ما لم يتهيأ لابن مجاهد.
وقرأ بالمشهور والشاذ، وسمع من إسحاق الدبري، صاحب عبد الرزاق ومن عبد الرحمن بن محمد بن منصور الحارثي، ومحمد بن الحسين الحقيقي وغيرهم.
وقرأ عليه عدد كثير، منهم أحمد بن نصر الشذائي، ومحمد بن أحمد الشنبوذي، تلميذه، وعلي بن الحسين الغضائري، وأبو الحسين أحمد بن عبد الله، وعبد الله بن أحمد السامري.
وغزوان بن القاسم، ومحمد بن صالح، والمعافى بن زكريا الجريري وأبو العباس المطوعي، وابن فورك القباب، وإدريس بن علي المؤدب، واعتمد أبو عمرو الداني، والكبار على أسانيده في كتبهم.
وروى عنه أبو بكر بن شاذان، وعمر بن شاهين، وأحمد بن محمد بن إبراهيم النيسابوري، وأبو طاهر بن أبي هاشم، وأبو الشيخ بن حيان.
وكان يرى جواز الصلاة بما جاء في مصحف أبي، ومصحف ابن مسعود، وبما صح في الأحاديث، مع أن الاختلاف في جوازه معروف بين العلماء قديما وحديثا ، ويتعاطى ذلك.
وكان ثقة في نفسه، صالحا دينا متبحرا في هذا الشأن، لكنه كان يحط على ابن مجاهد، ويقول: هذا العطشى لم تغبر قدماه في طلب العلم، ويعني أنه لم يرحل من بغداد، وليس الأمر كذلك، قد حج وقرأ على قنبل بمكة.
قال محمد بن يوسف الحافظ: كان ابن شنبوذ إذا أتاه رجل من القراء، قال: هل قرأت على ابن مجاهد؟ فإن قال نعم لم يقرئه.
قال أبو بكر الجلاء المقرئ: كان ابن شنبوذ رجلا صالحا، قال أبو عمرو الداني: سمعت عبد الرحمن بن عبد الله الفرائضي، يقول: استتيب ابن شنبوذ على هذه الآية: {وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ} [المائدة: 118] قرأ: "فَإِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ".
قال لنا عبد الرحمن: فسمعت أبا بكر الأنهري، يقول: أنا كنت ذلك اليوم الذي نوظر فيه ابن شنبوذ، حاضرا مع جملة الفقهاء، وابن مجاهد بالحضرة.
قال الداني: حدثت عن إسماعيل بن عبد الله الأشعري، حدثنا أبو القاسم بن زنجي الكاتب الأنباري، قال: حضرت مجلس الوزير أبي علي بن مقلة، وزير الراضي, وقد أحضر ابن شنبوذ، وجرت معه مناظرات في حروف، حكي عنه أنه يقرأ بها، وهي شواذ، فاعترف منها بما عمل به، محضر بحضرة أبي علي بن مقلة،
وأبي بكر بن مجاهد.
ومحمد بن موسى الهاشمي، وأبي أيوب محمد بن أحمد، وهما يومئذ شاهدان مقبولان، نسخة المحضر، سئل محمد بن أحمد بن أيوب المعروف بابن شنبوذ، عما حكي عنه أنه يقرؤه، وهو "فَامْضُوا إِلَى ذِكْرِ اللهِ"1، فاعترف به.
وعن "ويجعلون شكركم أنكم تكذبون"1، وعن "كل سفينة صالحة2، غصبا" فاعترف به، وعن "كالصوف المنقوش"3، فاعترف به، وعن "فاليوم ننحيك ببدنك"4، فاعترف به.
وعن "فلما خر تبينت الإنس أن الجن لو كانوا يعلمون الغيب ما لبثوا حولا في العذاب"5 فاعترف به، وعن "والذكر والأنثى"6 فاعترف به.
وعن "فقد كذب الكافرون فسوف يكون لزاما"7، وعن "وينهون عن المنكر ويستعينون الله على ما أصابهم، وأولئك هم المفلحون"8، وعن "فساد عريض فاعترف بذلك"9.
وفيه اعترف ابن شنبوذ بما في هذه الرقعة بحضرتي، وكتب ابن مجاهد بيده يوم السبت لست خلون بن ربيع الآخر سنة ثلاث وعشرين وثلاثمائة.
ونقل ابن الجوزي وغير واحد، في حوادث سنة ثلاث هذه، أن ابن شنبوذ، أحضر. وأحضر عمر بن محمد بن يوسف القاضي، وابن مجاهد، وجماعة من القراء.
ونوظر فأغلظ للوزير في الخطاب، وللقاضي، ولابن مجاهد، ونسبهم إلى قلة المعرفة ، وأنهم ما سافروا في طلب العلم، كما سافر.
فأمر الوزير بضربه سبع درر، وهو يدعو على الوزير، بأن يقطع الله يده، ويشتت شمله ، ثم أوقف على الحروف التي يقرأ بها، فأهدر منها ما كان شنعا.
وتوبوه عن التلاوة بها غصبا، وقيل إنه أخرج من بغداد، فذهب إلى البصرة، وقيل إنه لما ضرب بالدرة، جرد وأقيم بين الهبارين، وضرب نحو العشر، فتألم وصاح وأذعن بالرجوع.
وقد استجيب دعاؤه على الوزير، وقطعت يده وذاق الذل ، توفي ابن شنبوذ، في صفر سنة ثمان وعشرين وثلاثمائة، وفيها هلك ابن مقلة1.


(38)
الفهرست (ص: 50) المؤلف: أبو الفرج محمد بن إسحاق بن محمد الوراق البغدادي المعتزلي الشيعي المعروف بابن النديم (المتوفى: 438هـ) ابن شنبوذ: واسمه محمد بن أحمد بن أيوب بن شنبوذ وكان يناوىء أبا بكر ولا يفسده وكان دينا فيه سلامة وحمق قال لي الشيخ أبو محمد يوسف بن الحسن السيرافي أيده الله عن أبيه أنه كان كثير اللحن قليل العلم وقد روى قراءات كثيرة وله كتب مصنفة في ذلك وتوفي سنة ثمان وعشرين وثلثمائة في محبسه بدار السلطات وكان الوزير أبو علي بن مقلة ضربه أسواطا فدعا عليه بقطع اليد فاتفق أن قطعت يده وهذا من عجيب الاتفاق. ذكر شيء مما قرأ به بن شنبوذ: إذا نودي للصلاة من يوم الجمعة فامضوا إلى ذكر الله2 وقرأ وكان أمامهم ملك يأخذ كل سفينة صالحة غصبا3 وقرأ اليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك آية4 وقرأ فلما خر تبينت الناس أن الجن لو كانوا يعلمون الغيب ما لبثوا حولا في العذاب المهين5. وقرأ والليل إذا يغشى والنهار إذا تجلى والذكر والأنثى1 وقرأ فقد كذب الكافرون فسوف يكون لزاما وقرأ إلا تفعلوه تكن فتنة في الأرض وفساد عريض2 وقرأ وليكن منكم أمة يدعون إلى الخير ويأمرون بالمعروف ناهون عن المنكر ويستعينون الله على ما أصابهم أولئك هم المفلحون والله أخرجكم من بطون أمهاتكم3 ويقال أنه اعترف بذلك كله ثم استتيب وأخذ خطه بالتوبة فكتب يقول محمد بن أحمد بن أيوب قد كنت أقرأ حروفا تخالف مصحف عثمان المجمع عليه والذي اتفق أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم على قراءته ثم بان لي أن ذلك خطأ وأنا منه تائب وعنه مقلع وإلى الله جل اسمه منه بريء إذ كان مصحف عثمان هو الحق الذي لا يجوز خلافه ولا يقرأ غيره وله من الكتب كتاب ما خالف فيه بن كثير أبا عمرو.

(39) النشر فی القرائات العشر،ج1، ص9:
كل قراءة وافقت العربية ولو بوجه ، ووافقت أحد المصاحف العثمانية ولو احتمالا وصح سندها ، فهي القراءة الصحيحة التي لا يجوز ردها ولا يحل إنكارها ، بل هي من الأحرف السبعة التي نزل بها القرآن ووجب على الناس قبولها ، سواء كانت عن الأئمة السبعة ، أم عن العشرة ، أم عن غيرهم من الأئمة المقبولين ، ومتى اختل ركن من هذه الأركان الثلاثة أطلق عليها ضعيفة أو شاذة أو باطلة ، سواء كانت عن السبعة أم عمن هو أكبر منهم ، هذا هو الصحيح عند أئمة التحقيق من السلف والخلف ، صرح بذلك الإمام الحافظ أبو عمرو عثمان بن سعيد الداني ، ونص عليه في غير موضع الإمام أبو محمد مكي بن أبي طالب ، وكذلك الإمام أبو العباس أحمد بن عمار المهدوي ، وحققه الإمام الحافظ أبو القاسم عبد الرحمن بن إسماعيل المعروف بأبي شامة ، وهو مذهب السلف الذي لا يعرف عن أحد منهم خلافه .


(40)
موسوعة الإمام الخوئي، ج‌14، ص: 439‌
[مسألة 50: الأحوط القراءة بإحدى القراءات السبعة]
[1542] مسألة 50: الأحوط القراءة بإحدى القراءات السبعة و إن كان الأقوى عدم وجوبها، بل يكفي القراءة على النهج العربي [1]، و إن كانت مخالفة لهم في حركة بنية أو إعراب (1).
______________________________
(1) فصّلنا الكلام حول القراءات في مبحث التفسير، و مجملة: أنّه لا شك أنّ القرّاء السبعة المعروفين الّذين أوّلهم نافع و آخرهم الكسائي، متأخرون عن زمن النبي (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم) و لم يدركه واحد منهم، و إن كان قبلهم قرّاء آخرون أدركوه (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم) كابن مسعود و ابن عباس و أُبيّ و غيرهم، أمّا هؤلاء فكانوا معاصرين للصادق (عليه السلام) و أدرك بعضهم الباقر (عليه السلام) أيضاً، و بقي بعض آخر منهم إلى ما بعد الصادق (عليه السلام) آخرهم الكسائي الذي مات سنة 190 تقريباً.

و عليه فلا ينبغي الريب في عدم كون هذه القراءات متواترة عن النبي (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم)، بل و لا مسندة إليه حتى بالخبر الواحد، و لم يدّع ذلك أحد منهم، و لا نسب قراءته إليه (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم) لا بطريق مسند و لا مرسل، و إنّما هو اجتهاد منهم، أو من أساتيذهم و رأي ارتأوه، بل إنّ هذه القراءات لم يثبت تواترها حتى من نفس هؤلاء القرّاء، و إنّما أُسند إليهم بأخبار آحاد بتوسيط تلاميذهم. على أنّ بعض هؤلاء التلاميذ معروفون بالفسق و الكذب كحفص الراوي لقراءة عاصم على ما صرّح به في ترجمته «1».

و على الجملة: فلم تثبت هذه القراءات ثبوتاً قطعياً عن نفس القرّاء فضلًا‌ عن النبيّ الأكرم (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم) و إنّما حكيت عنهم بطريق الآحاد. هذا و حيث قد جرت القراءة الخارجية على طبق هذه القراءات السبع لكونها معروفة مشهورة ظن بعض الجهلاء أنّها المعنيّ بقوله (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم) على ما روى عنه «إنّ القرآن نزل على سبعة أحرف» «1» و هذا كما ترى غلط فاحش، فإنّ أصل الرواية لم تثبت و إنّما رُويت من طريق العامّة، بل هي منحولة مجعولة كما نصّ الصادق (عليه السلام) على تكذيبها بقوله (عليه السلام): «كذبوا أعداء اللّٰه و لكنّه نزل على حرف واحد من عند الواحد» «2».
و على تقدير الصحة فلها معنى آخر، إذ لا يحتمل تطبيقها على هذه القراءات السبع المستحدثة المتأخر أصحابها عن عصر النبي (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم) كما عرفت. و عليه فلا خصوصية و لا امتياز لهذه السبع من بين القراءات جزماً.

إذن مقتضى القاعدة الأوّلية بعد ورود الأمر بقراءة الفاتحة و بسورة بعدها هو الأخذ بالمقدار المتيقن الذي لا اختلاف فيه، و ما تضمّن الاختلاف يكرّر القراءة، فيقرأ مرّة مثلًا ملك و أُخرى مالك، و يختار من السورة المأمور بها ما اتفقت فيه القراءات، و لو اختار مورد الخلاف يكرّر عملًا بقاعدة الاشتغال و خروجاً عن عهدة التكليف المعلوم، فيقصد بأحدهما لا بعينه القرآن، و بالآخر الذكر المطلق.

نعم، وردت في المقام عدة روايات تضمّنت الأمر بالقراءة كما يقرؤها الناس فيظهر منها الاجتزاء بكل قراءة متعارفة بين الناس، و لا شك أنّها غير محصورة في السبع، و قد عدها بعضهم إلى أربع عشرة و صنّف في ذلك كتاباً و أنهاها بعض آخر إلى سبعين، و إن كانت جملة منها شاذة لا محالة، و بذلك يخرج عن مقتضى القاعدة المتقدمة لو تمت هذه النصوص فلا بدّ من التعرض إليها.

فمنها: ما ذكره الطبرسي في مجمع البيان مرسلًا عن الشيخ الطوسي قال روي عنهم (عليهم السلام) جواز القراءة بما اختلف القرّاء فيه «1» و هي كما ترى مرسلة من جهتين، و لعل المراد إحدى الروايات الآتية.

و منها: رواية سفيان بن السمط قال: «سألت أبا عبد اللّٰه (عليه السلام) عن ترتيل القرآن، فقال: اقرأوا كما علمتم» «2» و هي أيضاً ضعيفة بسهل و بسفيان نفسه.

و منها: ما رواه الكليني عن عدّة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن محمد بن سليمان عن بعض أصحابه عن أبي الحسن (عليه السلام) قال: «قلت له جعلت فداك إنّا نسمع الآيات من القرآن ليس هي عندنا كما نسمعها و لا نحسن أن نقرأها كما بلغنا عنكم فهل نأثم؟ فقال: لا، اقرأوا كما تعلّمتم فسيجيئكم من يعلّمكم» «3» و هي ضعيفة أيضاً بسهل و بالإرسال.

و منها: و هي العمدة ما رواه الكليني بسنده عن سالم أبي سلمة كما في الوسائل قال: «قرأ رجل على أبي عبد اللّٰه (عليه السلام) و أنا أستمع، حروفاً من القرآن ليس على ما يقرؤها الناس، فقال أبو عبد اللّٰه (عليه السلام) كفّ عن هذه القراءة، اقرأ كما يقرأ الناس حتى يقوم القائم، فإذا قام القائم قرأ كتاب اللّٰه على حده و أخرج المصحف الذي كتبه علي (عليه السلام)» إلخ «4».

و هي كما ترى ظاهرة الدلالة، إنّما الكلام في سندها، فانّ الموجود في الوسائل عن سالم أبي سلمة كما قدّمناه الذي هو سالم بن مكرم، و هو ثقة على‌ الأظهر، و إن نسب العلامة إلى الشيخ أنّه ضعفه في مورد «1»، لكنه لا يتم، بل هو من الخطأ في التطبيق كما تعرّضنا له في المعجم «2» و المذكور في الوافي و الحدائق «3» هكذا: سالم بن سلمة، بتبديل الأب بالابن و هو مجهول.

و الموجود في الطبعة الحديثة من الكافي «4» في باب النوادر من القرآن: سالم ابن أبي سلمة بالجمع بين الأب و الابن و في جامع الرواة «5» أيضاً كذلك، و هو ضعيف قد ضعّفه النجاشي و الشيخ «6»، إذن يتردد الراوي الأخير بين الثقة و المجهول و الضعيف، فتسقط الرواية عن الاستدلال «7».

فقد ظهر من جميع ما مرّ أنّه ليست عندنا رواية يعتمد عليها في الحكم بالاجتزاء بكل قراءة متعارفة حتى يخرج بذلك عن مقتضى القاعدة الأوّلية.

لكنه مع ذلك كله لا ينبغي الشك في الاجتزاء، لجريان السيرة القطعية من أصحاب الأئمة (عليهم السلام) على ذلك، فانّ اختلاف القراءات أمر شائع ذائع بل كان متحققاً بعد عصر النبي (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم) كقراءة ابيّ و ابن عباس و ابن مسعود و غيرهم، و قد صنّف في ذلك كتب كالمصاحف للسجستاني و غيره، و قد أحرق عثمان جميع المصاحف سوى مصحف واحد حذراً عن الاختلاف‌ و مع ذلك تحقق الاختلاف بعد ذلك كثيراً حتى اشتهرت القراءات السبع و غيرها في عصر الأئمة، و كانت على اختلافها بمرأى و مسمع منهم (عليهم السلام)، فلو كانت هناك قراءة معيّنة تجب رعايتها بالخصوص لاشتهر و بان و كان من الواضحات و كان ينقله بطبيعة الحال كابر عن كابر و راوٍ عن راوٍ، و ليس كذلك بالضرورة، فيظهر جواز القراءة بكل منها كما عليه العامّة و إلّا لبيّنوه (عليهم السلام) و نقل إلينا بطريق التواتر، كيف و لم يرد منهم تعيين حتى بخبر واحد.

نعم، إنّ هناك رواية واحدة قد يظهر منها التعيين، و هي رواية داود بن فرقد، و المعلى بن خنيس جميعاً قالا: «كنّا عند أبي عبد اللّٰه (عليه السلام) فقال: إن كان ابن مسعود لا يقرأ على قراءتنا فهو ضال، ثم قال أما نحن فنقرؤه على قراءة أُبيّ» «1» و احتمل ضعيفاً أن تكون العبارة هكذا على قراءة أبي يعني الباقر (عليه السلام).

و كيف كان، فهي محمولة على إرادة مورد خاص «2» كانت القراءة فيه شاذّة أو مغيّرة للمعنى، لما عرفت من أنّ التعيين لو كان ثابتاً لنقل بالتواتر و كان من الواضحات، كيف و قد ادعي الإجماع على جواز القراءة بكل قراءة متعارفة‌ متداولة. على أنّ متن الخبر لا يخلو عن شي‌ء، فانّ الأنسب أن يقال: إن كان ابن مسعود لم يقرأ إلخ، دون «لا يقرأ» لظهور الثاني في زمان الحال «1» و أن ابن مسعود حيّ حاضر مع أن زمانه متقدم عليه (عليه السلام) بكثير.

و قد تحصّل من جميع ما قدّمناه: أنّ الأقوى جواز القراءة بكل ما قام التعارف الخارجي عليه، و كان مشهوراً متداولًا بين الناس، كي لا تحصل التفرقة بين المسلمين، و لا شك أنّ المشهور غير منحصر في السبع المعهودة، فلا خصوصية و لا امتياز لها من بين القراءات أبداً، فكل معروف يجزئ و إن كان من غير السبع، فالعبرة بما يقرأه الناس و إن كان الاختلاف من جهة اختلاف البلدان كالبصرة و الكوفة و نحوهما.

(41) تعلیقه ای از استاد محترم بر فرمایشات آیت الله خوئی قده :
هل یمکن تقریرهم علیهم السلام شیعتهم علی الکذب؟! و قد قالوا حسب المعنی المتلقی المشهور من الروایة: کذبوا انما هو حرف واحد نزل من عند واحد؟! فأيّ مانع فی اعلام الشیعه بقراءة خصوص مالک او ملک؟ و المفروض ان احدهما فقط من کلام ملک الوحی علیه السلام؟ و سورة الحمد لا صلاة الا بها، و لابد من قرائتها مرات کل یوم، فکیف یبینون ع للشیعه ان یمسح رجله و ان یسدل یدیه و لا یقول آمین و یقول حی علی خیر العمل و ما الی ذلک من المستحبات و الواجبات فی الصلاة، بحیث تعرف الشیعة بها، و تکون مما یثیر غیظ العامة علی الشیعة، و لا یبینون احدی قراءة مالک و ملک، و هی لا تهیّج و لا تثیر أيّ حساسیة لقلوب العامة، لانهم انفسهم یقرئون کلتا القرائتین؟!

نوشته ای از استاد محترم تحت عنوان : مفتاح المفاتيح بأسنانه الأربعةعشر
قرائت ملک و مالک با عناصر چهارده‌گانه‌ای که دارد میتواتد به عنوان مفتاح المفاتیح بحث تعدد قراءات مطرح گردد، به طوری که با روش شبیه روش حذفی، خیلی زود باحثین را به مقصود مشترک برساند:

۱- آیة شریفه «مالک/ملک یوم الدین» در نماز خوانده میشود که «الصلاة عمود الدین» است.

۲- این آیه شریفة در اصلی‌ترین بخش نماز خوانده میشود که «لا صلاة إلا بفاتحة الکتاب» است.

۳- تعدد قرائت در این آیه در حالی است که در سه مورد از چهار مورد مالک، و پنج مورد ملک، که در سراسر قرآن کریم با همین رسم واحد با حذف الف، «ملک» آمده، اختلاف قرائت مطرح نیست، «مالک الملک»، «یا مالک لیقض»، «فهم لها مالکون»، «الملک الحق» «الملک القدوس» «ملک الناس».

۴- تعدد قرائت در این آیة مصداق تعدد لهجات اقوام عرب که قول ابوعبید است نیست.(حذف یک نظریه)....

۵- تعدد قرائت در این آیة مصداق کلمات مترادف در لغات و لهجات که قول طبری و مشهور است نیست که برای تسهیل مطرح میشود.(حذف یک نظریه مهم).و کذا یکی تفسیر یا بیان دیگری نیست تا مصداق وحی بیانی و تفسیری شود.(حذف نظریه وحی بیانی و تفسیری).

۶- این آیه محل ابتلاء دائمی است بیش از تکرار شبانه‌روزی یعنی لااقل ده مرتبه در شبانه‌روز به اضافه رواتب و... که «صلاة احدی و خمسین» ...

۷- این آیه محل ابتلاء عمومی است که همه افراد، مکلف به نماز هستند، هر چند بعضی در بعض شرائط مکلف به نماز نباشند مثل حیض یا صغر، ولی در معظم عمر خودشان مکلف به نماز هستند...

۸- این آیة شریفة، فوق محل ابتلاء دائمی عمومی است، چون برخوردار از تقدس الهی است که باید به عنوان کلام وحی خداوند سبحان بر آن موظبت کرد، «إن القراءة سنة متبعة» ....

۹- وجوب قرائت این آیه همنشین و همجوار با حکم وجوب قرائت بسمله و جزئیت آن در سوره مبارکه حمد نزد شیعه است که نماز با ترک عمدی آن باطل است، و همراهی با قرائت ناس، «إقرؤا کما یقرء الناس» مانع از شعار شدن آن برای شیعه نشده است...

۱۰- وجوب قرائت این آیه همنشین و همجوار با حکم استحباب جهر در قرائت بسمله در نمازهاي جهریة و إخفاتیة است که شعار شیعه است هر چند حکم استحبابی است...

۱۱- در روایات اهل البیت علیهم السلام نه تنها یکی از این دو قرائت تعیین نشده بلکه به هر دو قرائت روایت وارد شده است که در بحار الانوار ج۸۲ ص۲۲ آمده: «و في أخبارنا وردت القراءتان و إن كان مالك أكثر»...

۱۲- شیعه در زمان معصومین علیهم السلام، با شدت محل ابتلاء بودن، حتی یک مرتبه سؤال نکردند که مالک قرائت کنیم یا ملک؟.. «فلو كانت هناك قراءة معيّنة تجب رعايتها بالخصوص لاشتهر و بان و كان من الواضحات و كان ينقله بطبيعة الحال كابر عن كابر و راوٍ عن راوٍ، و ليس كذلك بالضرورة، فيظهر جواز القراءة بكل منها كما عليه العامّة و إلّا لبيّنوه (عليهم السلام) و نقل إلينا بطريق التواتر، كيف و لم يرد منهم تعيين حتى بخبر واحد» موسوعة الامام الخوئي ج۱۴ ص۴۴۳..

۱۳- تعدد قرائت در مالک و ملک، در طول تاریخ مسلمین برقرار بوده است، و لذا هم اکنون در عصر ما هم دو بخش عظیم از طوائف اسلام به یکی از این دو قرائت شناخته میشوند، غرب افریقا که مالکی هستند قرائت مدنی دارند و ملک قرائت میکنند...

۱۴- تعدد قرائت در این آیة شریفه به نحوی است که متون فقهی فتوائی مراجع شیعه در عصر حاضر، تصریحا جواز قرائت مالک و ملک را مطرح کرده و فرمودند که قرائت هر دو جائز است، در عروه:(مسألة 57):يجوز قراءة مالك و ملك يوم الدين،، در وسیلة:مسألة:15 يجوز قراءة مالك يوم الدين ملك يوم الدين، و لعلّ الثاني أرجح،، در منهاج:مسألة 45 تجوز قراءة مالك و ملك يوم الدين‌،، البته مراجعی که بر این متون حاشیه زدند بعضی همراهی نکردند، فراجع.



تنبیه:
ممکن است گفته شود که شعار اهل سنت قرائت ملک است و شعار شیعه قرائت مالک، مثلا نگاه کنید امام جماعت مسجد الحرام ملک میخواند، اما باید توجه کرد که امام جماعت مسجد الحرام ملک نمیخواند، قرائت عربستان حفص عن عاصم است و همگی مالک میخوانند، بلی الف مالک نزد ایرانیان با الف مالک نزد عربها دو جور تلفظ میشود، و لذا اساتید قرائت تاکید میکنند که الف در زبان عربی همان فتحه کشیده است نه الف فارسی، و هر چند این حرف محل تامل است اما از از این حیث که امام جماعت اهل سنت قطعا مالک میخواند ولی الف مالک در تلفظ او همان فتحه کشیده است صحیح است، و لذا قرائت امام جماعت کشور الجزائر با امام جماعت مصر یا عربستان تفاوت میکند. فراجع.
و اما اینکه شعار شیعه قرائت مالک باشد پس چنین نیست، رساله انارة الحالک، یک مرجع بزرگ نجف شیخ الشریعة اصفهانی در ترجیح ملک نوشتند که آقای نجفی مرعشی در حاشیه عروة به آن اشاره میکنند، آقاسید ابوالحسن اصفهانی در متن وسیلة میگویند لعل ارجح ملک است، و در روایت منقول از حمزة الزیات که میگوید خدمت امام صادق ع خواندم حضرت آل یس را با او مخالفت کردند اما ملک را به او تذکر ندادند چون قرائت حمزه موافق قرائت اهل مدینه ملک است، و در مستمسک میگویند ترجیح ملک متعین است و بخصوص روی قرائت اهل الحرمین بودن تاکید میکنند، و در کوفیون هم فقط عاصم و کسائی مالک خواندند، و در فصل الخطاب محدث نوری میگویند اصل همان قرائت ملک است، در المیزان ملک را ترجیح دادند و نیز در مهر تابان ترجیح میدهند و میگویند که آقای قاضی هم ملک قرائت میکردند.
اگر قرار بود قراءات اصل نداشته باشد بهترین گزینه برای اینکه قرائتی شعار شیعه شود آل یس بود ولی برعکس شیعه الیاسین قرائت میکنند و مالکیه آل یس.


(42)
مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - الحديثة)؛ ج‌7، ص: 209
[وظيفة المكلّف في القراءات السبع و العشر]
فرع: قال أكثر علمائنا «4»: يجب أن يقرأ بالمتواتر و هي السبع. و في «جامع المقاصد «5»» الإجماع على تواترها. و كذا «الغرية». و في «الروض «6»» إجماع العلماء و في «مجمع البرهان «7»» نفي الخلاف في ذلك. و قد نعتت بالتواتر في الكتب الاصولية «8» و الفقهية «كالمنتهى «9» و التحرير «10» و التذكرة «11» و الذكرى «12» و الموجز‌
______________________________
(1) المعتبر: في سنن الجمعة ج 2 ص 304.
(2) الموجود في الإيضاح هو الحكم باستحباب الجهر في ظهر الجمعة صريحاً تبعاً لوالده. راجع ايضاح الفوائد: ج 1 ص 111، و أمّا كشف الالتباس فعبارته غير واضحة لانّه حكى عن الشهيد في قواعده فيما يمكن أن يكون العمل واجباً و هيئته مُستحبّاً، منها قوله: الجهر في صلاة الجمعة إجماعاً و في الظهر على قولٍ مشهور موصوف بالاستحباب و هو صفة القراءة الواجبة، انتهى موضع الحاجة. و هذه الحكاية ظاهرة في استسلامه المحكيّ عن القواعد و قبوله و إلّا كان عليه ردّه و نقده، راجع كشف الالتباس ص 121 (مخطوط في مكتبة ملك برقم 2733).
(3) كالمقاصد العلية: في صلاة الجمعة ص 356.
(4) منهم العلّامة في تذكرة الفقهاء: في القراءة ج 3 ص 141، و الصيمري في كشف الالتباس: في القراءة ص 120 س 9 (مخطوط في مكتبة ملك برقم 2733)، و المحقّق الثاني في جامع المقاصد: في القراءة ج 2 ص 245.
(5) جامع المقاصد: في القراءة ج 2 ص 245 246.
(6) روض الجنان: في القراءة ص 264 س 13.
(7) مجمع الفائدة و البرهان: في القراءة ج 2 ص 217.
(8) كقوانين الاصول: ج 1 ص 406.
(9) منتهى المطلب: في القراءة ج 1 ص 273 س 27.
(10) تحرير الأحكام: في القراءة ج 1 ص 38 س 32.
(11) تذكرة الفقهاء: في القراءة ج 3 ص 141.
(12) ذكرى الشيعة: في القراءة ج 3 ص 305.





مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - الحديثة)، ج‌7، ص: 210‌
الحاوي «1» و كشف الالتباس «2» و المقاصد العلية «3» و المدارك «4»» و غيرها «5»، و قد نقل جماعة «6» حكاية الإجماع على تواترها من (عن خ ل) جماعة. و في رسم المصاحف بها و تدوين الكتب لها حتى أنّها معدودة حرفاً فحرفاً و حركةً فحركة ممّا يدلّ على أنّ تواترها مقطوع به كما أشار إلى ذلك في «مجمع البرهان «7»» و العادة تقضي بالتواتر في تفاصيل القرآن من أجزائه و ألفاظه و حركاته و سكناته و وضعه في محلّه لتوفّر الدواعي على نقله من المقرّ لكونه أصلًا لجميع الأحكام و المنكر لإبطال كونه معجزاً، فلا يعبأ بخلاف من خالف أو شكّ في المقام.
و في «التذكرة «8» و نهاية الإحكام «9» و الموجز الحاوي «10» و كشف الالتباس «11» و مجمع البرهان «12» و المدارك «13»» و غيرها «14» أنّه لا يجوز أن يقرأ بالعشر. و في جملة منها «15» أنّه لا تكفي شهادة الشهيد في الذكرى بتواترها. و في «الدروس «16»»‌
______________________________
(1) الموجز الحاوي (الرسائل العشر): في القراءة ص 76.
(2) كشف الالتباس: في القراءة ص 120 س 9 (مخطوط في مكتبة ملك برقم 2733).
(3) المقاصد العلية: في المقارنات ص 244.
(4) مدارك الأحكام: في القراءة ج 3 ص 338.
(5) كجامع المقاصد: في القراءة ج 2 ص 245.
(6) منهم السيّد العاملي في مدارك الأحكام: في القراءة ج 3 ص 338، و البحراني في الحدائق الناضرة: في القراءة ج 8 ص 95، و البهبهاني في مصابيح الظلام: في القراءة ج 2 ص 167 س 1 (مخطوط في مكتبة الگلپايگاني).
(7) مجمع الفائدة و البرهان: في القراءة ج 2 ص 218.
(8) تذكرة الفقهاء: في القراءة ج 3 ص 141.
(9) نهاية الإحكام: في القراءة ج 1 ص 465.
(10) الموجز الحاوي (الرسائل العشر): في القراءة ص 76.
(11) كشف الالتباس: في القراءة ص 120 س 10 (مخطوط في مكتبة ملك برقم 2733).
(12) مجمع الفائدة و البرهان: في القراءة ج 2 ص 217.
(13) مدارك الأحكام: في القراءة ج 3 ص 338.
(14) كالحدائق الناضرة: في القراءة ج 8 ص 95.
(15) منها مجمع الفائدة و البرهان: في القراءة ج 2 ص 217.
(16) الدروس الشرعية: في القراءة ج 1 ص 171 درس 40.





مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - الحديثة)، ج‌7، ص: 211‌
يجوز بالسبع و العشر. و في «الجعفرية «1» و شرحيها «2»» انّه قوي. و في «جامع المقاصد «3» و المقاصد العلية «4» و الروض «5»» أنّ شهادة الشهيد لا تقصر عن ثبوت الإجماع بخبر الواحد. فحينئذٍ تجوز القراءة بها. بل في «الروض «6»» انّ تواترها مشهور بين المتأخّرين. و اعترضهما المولى الأردبيلي «7» و كذا تلميذه السيّد المقدّس «8» بأنّ شهادة الشهيد غير كافية، لاشتراط التواتر في القرآن الذي يجب ثبوته بالعلم و لا يكفي الظنّ فلا يقاس بقبول الإجماع بخبر الواحد، نعم يجوز ذلك للشهيد لأن كان ثابتاً عنده بطريق علمي، انتهى.
و الحاصل: أنّ أصحابنا متفقون على عدم جواز العمل بغير السبع و العشر، إلّا شاذّ منهم كما يأتي و الأكثر على عدم العمل بغير السبع، لكن حكي عن ابن طاووس «9» في مواضع من كتابه المسمّى ب‍ «سعد السعود» أنّ القراءات السبع غير متواترة، حكاه عنه السيّد نعمة اللّٰه و اختاره و قال: إنّ الزمخشري و الشيخ الرضي موافقان لنا على ذلك. و ستسمع الحال في كلام الزمخشري و الرضي.
و في «وافية الاصول «10»» اتفق قدماء العامّة على عدم جواز العمل بقراءة غير السبع أو العشر المشهورة و تبعهم من تكلّم في هذا المقام من الشيعة و لكن لم ينقل دليل يعتدّ به، انتهى. و ظاهره جواز التعدّي عنها و يأتي الدليل المعتدّ به. و في نسبة‌
______________________________
(1) الرسالة الجعفرية (رسائل المحقّق الكركي): في القراءة ج 1 ص 108.
(2) المطالب المظفّرية: في القراءة ص 95 س 12 (مخطوط في مكتبة المرعشي برقم 2776)، و الشرح الآخر لا يوجد لدينا.
(3) جامع المقاصد: في القراءة ج 2 ص 246.
(4) المقاصد العلية: في المقارنات ص 245.
(5) روض الجنان: في القراءة ص 264 س 14.
(6) روض الجنان: في القراءة ص 264 س 14.
(7) مجمع الفائدة و البرهان: في القراءة ج 2 ص 217 218.
(8) مدارك الأحكام: في القراة ج 3 ص 338.
(9) سعد السعود: ص 145.
(10) الوافية: في الأدلّة الشرعية ص 148.





مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - الحديثة)، ج‌7، ص: 212‌
ذلك إلى قدماء العامّة نظر لشهادة التتبّع بخلافه. نعم متأخّروهم على ذلك، هذا الحافظ أبو عمر و عثمان بن سعيد المدني و الإمام مكي أبو طالب و أبو العباس أحمد ابن عمّار المهدوي و أبو بكر العربي و أبو العلاء الهمداني قالوا على ما نقل: إنّ هذه السبعة غير متعيّنة للجواز كما سيأتي. و قال شمس الدين محمد بن محمد الجزري في «كتاب النشر لقراءات العشر «1»»: كلّ قراءة وافقت العربية و لو بوجه و وافقت المصاحف العثمانية و لو احتمالًا و صحّ سندها فهي القراءة الصحيحة التي لا يجوز ردّها و وجب على الناس قبولها، سواء كانت عن السبعة أم العشرة أم غيرهم. و متى اختلّ ركن من هذه الأركان الثلاثة اطلق عليها أنّها ضعيفة أو شاذّة أو باطلة، سواء كانت عن السبعة أم عمّن هو أكبر منهم، هذا هو الصحيح عند التحقيق من السلف و الخلف. و نحوه قال أبو شامة في كتاب «المرشد الوجيز » غير أنّه قال فيه بعد ذلك: غير أنّ هؤلاء السبعة لشهرتهم و كثرة الصحيح المجمع عليه في قراءتهم تركن النفس إلى ما نقل عنهم فوق ما ينقل عن غيرهم، انتهى.
و ليعلم أنّ هذه السبع إن لم تكن متواترة إلينا كما ظنّ لكن قد تواتر إلينا نقل الإجماع على تواترها فيحصل لنا بذلك القطع.





(43)
تواتر القرآن، ص: 107
الحادي عشر [عدم استحالة تواتر هذه القراءات عن النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله‏]
إنّه لا يستحيل عقلا و لا نقلا كون هذه القراءات متواترة عن النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله كما صرّح به علماء الخاصّة و العامّة و كثيرا ممّا أورده سابقا شاهد عليه، و ذلك إمّا أن يكون نزل على وجه واحد ثمّ جوّز النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله بأمر من اللّه الوجه الآخر أو الباقي. أو قرأ عليه السّلام بكلّ واحدة مرّة أو جبرئيل قرأ كذلك. و لا ينافيه نسبة القراءة فإنّها بسبب الاختصاص و الاختيار و الإضافة صادقة بأدنى ملابسة و لا ينافي ذلك تواترها قبله و في زمانه و بعده و لا يلزم حرف غالبا مع كثرة القراءات و لا ينافي ذلك قراءة نصف القرآن بحذف البسملة فإنّ ذلك مستثنى بإجماع أصحابنا و نصوصهم على عدم جواز تركها في الصّلاة، فما المانع من أن يكون تواتر عن النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله قراءتها تارة و تركها في غير الصّلاة أخرى دلالة و نصّا منه على الحكمين فاختلف القرّاء في الاختيار؟ و قد عرفت سابقا أنّ الإماميّة روت أنّ القرآن نزل على سبعة أحرف و روت أيضا أنّه نزل بحرف واحد، و الجمع ممكن بأن يكون نزل على حرف واحد و نزل أيضا أنّه يجوز القراءة بسبعة أحرف فيصدق الخبران من غير منافاة.

(44) مرحوم طبرسی در مجمع البیان می فرمایند : قراء سبعة خود را تجرید کرده بودند برای قرائت . ملاحظه فرمایید :

مجمع البيان في تفسير القرآن - ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات نویسنده : الشيخ الطبرسي،جلد : 1 ،صفحه : 38
قالوا: وإنما اجتمع الناس على قراءة هولاء، واقتدوا بهم فيها لسببين. أحدهما: إنهم تجردوا لقراءة القرآن، واشتدت بذلك
عنايتهم مع كثرة علمهم

، ومن كان قبلهم، أو في أزمنتهم، ممن نسب إليه القراءة من العلماء، وعدت قراءتهم في الشواذ. لم يتجرد لذلك تجردهم، وكان الغالب على أولئك الفقه، أو الحديث، أو غير ذلك من العلوم. والآخر: إن قراءتهم وجدت مسندة لفظا، أو سماعا، حرفا حرفا، من أول القرآن إلى آخره، مع ما عرف من فضائلهم، وكثرة علمهم بوجوه القرآن.

ابن جزری می گوید قراء عشره عمر خود را در اقراء و قراءت فانی کردند :
منجد المقرئين ومرشد الطالبين (ص: 23)
ثم كثر الاختلاف أيضا فيما يحتمله الرسم وقرأ أهل البدع والأهواء بما لا يحل لأحد المسلمين تلاوته فوضعوه من عند أنفسهم وفاقا لبدعتهم كما قال من المعتزلة: "وَكَلَّمَ اللَّهَ مُوسَى تَكْلِيمًا" [النساء: 164] بنصب الهاء، ومن الرافضة: "وَمَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلَّينَ عَضُدًا" [الكهف: 51] بفتح اللام يعنون أبا بكر وعمر رضي الله عنهما، فلما وقع ذلك رأى المسلمون أن يجمعوا على قراءات أئمة ثقات تجردوا للقيام بالقرآن العظيم
فاختاروا من كل مصر وجه إليه مصحف أئمة مشهورين بالثقة والأمانة في النقل وحسن الدين، وكمال العلم أفنوا عمرهم في القراءة والإقراء
واشتهر أمرهم وأجمع أهل مصرهم على عدالتهم فيما نقلوا وتوثيقهم فيما قرؤوا ورووا وعلمهم بما يقرئون، ولم تخرج قراءتهم عن خط مصحفهم، فمنهم بالمدينة أبو جعفر وشيبة ونافع، وبمكة عبد الله بن كثير وحميد بن قيس الأعرج وابن محيصن، وبالكوفة يحيى بن وثاب وعاصم والأعمش وحمزة والكسائي، وبالشام عبد الله بن عامر وعطية بن قيس الكلابي ويحيى بن الحارث الزماري، وبالبصرة عبد الله بن أبي إسحاق وأبو عمرو بن العلاء وعاصم الجحدري ويعقوب الحضرمي. ثم إن القراء بعد ذلك تفرقوا في البلاد وخلفهم أمم بعد

منجد المقرئين ومرشد الطالبين (ص: 24)
أمم وكثر بينهم الخلاف وقل الضبط واتسع الخرق فقام الأئمة الثقات النقاد وحرروا وضبطوا وجمعوا وألفوا على حسب ما وصل إليهم وصح لديهم كما تقدم، فالذي وصل إلينا اليوم متواترا وصحيحا مقطوعا به قراءات الأئمة العشرة ورواتهم المشهورين؛ هذا الذي تحرر من أقوال العلماء، وعليه الناس اليوم بالشام والعراق ومصر والحجاز، وأما بلاد المغرب والأندلس، فلا ندري ما حالها اليوم لكن بلغنا عنهم أنهم يقرءون بالسبع من طرق الرواة الأربعة عشر فقط، وربما يقرءون ليعقوب الحضرمي، فلو رحل إليهم أحد من بلادنا لأسدى إليهم معروفا عظيما.
فثبت من ذلك أن القراءة الشاذة ولو كانت صحيحة في نفس الأمر فإنها مما كان أذن في قراءته، ولم يتحقق إنزاله، وأن الناس كانوا مخيرين فيها في الصدر الأول، ثم أجمعت الأمة على تركها للمصلحة وليس في ذلك خطر ولا إشكال لأن الأمة معصومة من أن تجتمع على خطأ.




قراء عشره هر کدام علاوه بر این که از محضر اساتید متعددی عرضا و سماعا قراءات را اخذ کرده اند شاگردان بسیاری را پرورش دادند، برای نمونه ذیلاً شرح طبقه و اساتید و شاگردان چهار نفر از قراء سبعه را از کتاب «غایة النهایة فی طبقات القراء» ابن جزری آورده ایم.

1- نافع بن عبدالرحمن مدنی
20 نفر از اهل مدینه از او عرضا و سماعا قرائت تلقی کرده اند و 15 نفر از اهل مصر شاگردی او را کرده اند و عرضا و سماعا از او روایت کرده اند مجموع شاگردان او طبق احصاء ابن جزری متجاوز از 40 نفر است :

غاية النهاية في طبقات القراء (2/ 330)

3718- "ع" نافع بن عبد الرحمن بن أبي نعيم أبو رويم ويقال: أبو نعيم ويقال: أبو الحسن وقيل: أبو عبد الله وقيل: أبو عبد الرحمن, الليثي مولاهم وهو مولى جعونة بن شعوب الليثي حليف حمزة بن عبد المطلب المدني, أحد القراء السبعة والأعلام ثقة صالح، أصله من أصبهان وكان أسود اللون حالكا صبيح الوجه حسن الخلق فيه دعابة، أخذ القراءة عرضا عن جماعة من تابعي أهل المدينة "ت" عبد الرحمن بن هرمز الأعرج و"ت" أبي جعفر القارئ و"ت" شيبة بن نصاح و"ت" يزيد بن رومان و"ت" مسلم1 بن جندب و"ج" صالح بن خوات و"مب" الأصبغ بن عبد العزيز النحوي و"ج" عبد الرحمن بن القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق و"ج" الزهري، قال أبو قرة موسى بن طارق: سمعته يقول: قرأت على سبعين من التابعين قلت وقد تواتر عندنا عنه: إنه قرأ على الخمسة الأول، روى القراءة عنه عرضا وسماعا
__________
1 و"ت" مسلم, و"مب" مسلم ع.


غاية النهاية في طبقات القراء (2/ 331)
"س غا ج ك" إسماعيل بن جعفر وعيسى بن وردان وسليمان بن مسلم بن جماز و"ك" مالك بن أنس وهم من أقرانه وإسحاق بن محمد و"ك" أبو بكر و"ك" إسماعيل ابنا أبي أويس و"ك" يعقوب بن جعفر أخو إسماعيل وعبد الرحمن بن أبي الزناد و"ع" عيسى بن مينا قالون وسعد بن إبراهيم وأخوه يعقوب و"ك" محمد بن عمر الواقدي و"ك" الزبير بن عامر وخلف بن وضاح وأبو الذكر محمد بن يحيى وأبو العجلان وأبو غسان محمد بن يحيى بن علي وصفوان ومحمد بن عبد الله بن إبراهيم بن وهب, فهؤلاء من أهل المدينة و"ك" موسى بن طارق أبو قرة اليماني و"ك" عبد الملك بن قريب الأصمعي وخالد بن مخلد القطواني و"ك" أبو عمرو بن العلاء وأبو الربيع الزهراني روى عنه حرفين و"ك" خارجة بن مصعب الخراساني وخلف بن نزار الأسلمي و"ك" سقلاب بن شيبة و"ع" عثمان بن سعيد ورش وعبد الله بن وهب ومحمد بن عبد الله بن وهب و"ك" معلى بن دحية و"ك" الليث بن سعد وأشهب بن عبد العزيز وحميد بن سلامة فهؤلاء من أهل مصر و"ك" عتبة بن حماد الشامي وأبو مسهر الدمشقي و"ك" الوليد بن مسلم روى عنه حرفا واحدا "وأرجلُكم" [المائدة: 6] بالرفع وقيل: جميع القرآن و"ك" عراك بن خالد و"ك" خويلد بن معدان وهؤلاء من أهل الشام, وكردم المغربي وأبو الحارث شيخ يروي عنه أبو عمارة الأحول وعبد الله بن إدريس الأودي روى عنه حرفا واحدا والغاز1 بن قيس الأندلسي عرض عليه القرآن وضبط عنه اختياره و"ك" أبو بكر القورسي و"ك" محمد القورسي، وأقرأ الناس دهرا طويلا نيفا عن سبعين سنة وانتهت إليه رياسة القراءة بالمدينة وصار الناس إليها, وقال أبو عبيد والي نافع: صارت قراءة أهل المدينة وبها تمسكوا إلى اليوم، وقال ابن مجاهد: وكان الإمام الذي قام بالقراءة بعد التابعين بمدينة رسول الله صلى الله عليه وسلم نافع قال: وكان عالما بوجوه القراءات متبعا لآثار الأئمة الماضين ببلده، وقال سعيد بن منصور: سمعت مالك بن أنس يقول: قراءة أهل المدينة سنة, قيل له: قراءة


غاية النهاية في طبقات القراء (2/ 332)
نافع؟ قال: نعم، وقال عبد الله بن أحمد بن حنبل: سألت أبي: أي القراءة أحب إليك؟ قال: قراءة أهل المدينة قلت: فإن لم يكن قال: قراءة عاصم، قرأت القرآن كله على الإمام أبي عبد الله محمد بن عبد الرحمن التحقيق وقرأه هو على الصائغ التحقيق وقرأ على الكمال الضرير التحقيق وقرأ على الشاطبي التحقيق وقرأ على ابن هذيل التحقيق وقرأ على أبي داود التحقيق, وقرأ على الداني التحقيق وقرأ على فارس التحقيق وقرأ على عمر بن عراك التحقيق, وقرأ على حمدان بن عون التحقيق وقرأ على إسماعيل النحاس التحقيق وقرأ على الأزرق التحقيق, وقرأ على ورش التحقيق وقرأ على نافع التحقيق، ح وأخبرني أبو محمد بن أبي بكر الحافظ عن عثمان بن محمد المالكي عن أبي إسحاق الإشبيلي عن أبي عبد الله الأندلسي عن أحمد بن محمد عن أبي عمرو قال: حدثنا فارس بن أحمد ثنا عمر بن محمد المقرئ ثنا أبو محمد الحسن بن أبي الحسن العسكري, ثنا محمد بن الحسن بن عمير, ثنا عبد الرحمن بن داود بن أبي طيبة قال: قرأت على أبي التحقيق, وأخبرني أنه قرأ على ورش التحقيق وأخبره أنه قرأ على نافع التحقيق قال: وأخبرني نافع أنه قرأ على الخمسة التحقيق وأخبرني الخمسة أنهم قرءوا على عبد الله بن عياش بن أبي ربيعة التحقيق وأخبرهم عبد الله أنه قرأ على أبي بن كعب التحقيق, وأخبرني أنه قرأ على رسول الله -صلى الله عليه وسلم- التحقيق قال: وقرأ النبي عليّ التحقيق, قال الحافظ أبو عمرو الداني: هذا الحديث غريب لا أعلمه يحفظ إلا من هذا الوجه وهو مستقيم الإسناد، وقال أيضا علي بن الحسن المعدل: ثنا محمد بن علي ثنا محمد بن سعيد ثنا أحمد بن هلال قال: قال لي الشيباني: قال رجل ممن قرأ على نافع: إن نافعًا كان إذا تكلم يشمّ
من فيه رائحة المسك فقلت له: يا أبا عبد الله, أو يا أبا رويم تتطيب كلما قعدت تقرئ الناس؟ قال: ما أمس طيبا ولا أقرب طيبا, ولكني رأيت فيما يرى النائم النبي -صلى الله عليه وسلم- وهو يقرأ في فيّ, فمن ذلك الوقت أشمّ من فيّ هذه الرائحة، وقال المسيبي: قيل لنافع: ما أصبح وجهك وأحسن خلقك؟ قال: فكيف لا أكون كذلك, وقد صافحني رسول الله -صلى الله عليه وسلم- وعليه قرأت القرآن


غاية النهاية في طبقات القراء (2/ 333)
يعني: في النوم؟! وقال قالون: كان نافع من أطهر الناس خلقًا ومن أحسن الناس قراءة, وكان زاهدا جوادا صلى في مسجد النبي -صلى الله عليه وسلم- ستين سنة، وقال الليث بن سعد: حججت سنة ثلاث عشرة ومائة وإمام الناس في القراءة بالمدينة نافع، وقال الأعشى: كان نافع يسهل القرآن لمن قرأ عليه إلا أن يقول له إنسان: أريد قراءتك، وقال الأصمعي: قال لي نافع: تركت من قراءة أبي جعفر سبعين حرفا، وقال مالك لمن سأله عن البسملة: سلوا عن كل علم أهله ونافع إمام الناس في القراءة، قرأت على أحمد بن محمد الحنفي, أخبرنا ابن أبي طالب عن عبد اللطيف بن علي ثنا أبو بكر الكرخي أخبرنا أحمد بن علي الأستاذ, ثنا الشيخ أبو جعفر محمد بن أحمد المعدل أنبأنا أبو عبد الله محمد بن عمران المرزبان إجازة, ثنا محمد بن مخلد ثنا خالد بن يزيد ثنا محمد بن إسحاق يعني المسيبي حدثني أبي عن نافع قال: كنت أقرأ جالسا فمر بي عون بن عبد الله بن عتبة بن مسعود فقال: يابن أخي متى تقرأ قائما, إذا كبرت, إذا سقمت؟ قال: فما قرأت بعد ذلك قاعدا إلا خيّل إليّ أنه تمثل بين عيني، قال يحيى بن معين: ثقة وقال النسائي: لا بأس به, وقال أبو حاتم1: صدوق ولينه أحمد وهو قليل الحديث مع أنه روى عن نافع عن ابن عمر وعن الأعرج عن أبي هريرة وجماعة ولكنه تصدى للإقراء ولم يخرج له شيء في الكتب الستة، قال ابن عدي: لنافع عن الأعرج نسخة مائة حديث وله نسخة أخرى أكثر من مائة حديث عن أبي الزناد عن الأعرج وله في التفاريق قدر خمسين حديثا أيضا ولم أر له حديثا منكرا وأرجو أنه لا بأس به، أخبرني عمر المراغي بقراءتي عليه عن أبي الحسن المقدسي عن زيد بن الحسن, أنبأنا أبو الحسن البغدادي, أنبأنا ابن هزار مرد أخبرنا أبو حفص الكتاني ثنا ابن مجاهد ثنا أبو بكر بن عبد الله بن أبي بكر بن حماد المقرئ ثنا أبي ثنا محمد بن إسحاق قال: لما حضرت نافعا الوفاة قال له أبناؤه: أوصنا قال: اتقوا الله وأصلحوا ذات بينكم وأطيعوا الله ورسوله إن كنتم مؤمنين، مات سنة تسع وستين ومائة وقيل: سبعين وقيل: سبع وستين وقيل: خمسين وقيل: سبع وخمسين, رحمه الله.







2- ابو عمرو بن علاء البصری

غاية النهاية في طبقات القراء (1/ 288)

1283- "ع" زبان بن العلاء بن عمار بن العريان بن عبد الله بن الحسين بن الحارث3 بن جلهمة بن حجر بن خزاعي بن مازن بن مالك بن عمرو بن تميم بن مر بن أد بن طباخة بن الياس بن مضر بن معد بن عدنان الإمام السيد بن عمرو التميم المازني4 البصري أحد القراء السبعة، قال الحافظ أبو العلاء الهمذاني هذا الصحيح الذي عليه الحذاق من النساب وقد قيل إنه من بني العنبر.


غاية النهاية في طبقات القراء (1/ 289)
وقيل من بني حنيفة وحكى القاضي أسد اليزيدي1 أنه قيل إنه من فارس من موضع يقال له كازرون قلت: هي بلدة معروفة من فارس وقد اختلف في اسمه على أكثر من عشرين قولا لا ريب أن بعضها تصحيف من بعض أو أكثر الناس من الحفاظ وغيرهم على أنه زبان كما ذكرنا وقال الذهبي والذي لا أشك فيه أنه زبان بالزاي وقد أغرب ابن الباذش في حكايته ربان بالراء والموحدة وأعرب من ذلك ما حكاه أبو العلاء عن بعضهم ريان بالراء وأخر الحروف قال وهو تصحيف، ولد سنة ثمان وستين وقيل: سنة سبعين وقيل: سنة خمس وستين وقيل: سنة خمس وخمسين، وتوجه مع أبيه لما هرب من الحجاج فقرأ بمكة والمدينة وقرأ أيضًا بالكوفة والبصرة على جماعة كثيرة فليس في القراء السبعة أكثر شيوخًا منه سمع أنس بن مالك وغيره وقرأ على "ت" الحسن2 بن أبي الحسن البصري و"ت س" حميد بن قيس الأعرج و"غا" أبي العالية رفيع بن مهران الرياحي على الصحيح و"ت س" سعيد بن جبير و"ت س" شيبة بن نصاح و"غا" عاصم بن أبي النجود و"غا ج" عبد الله بن أبي إسحاق الحضرمي و"ت س" عبد الله بن كثير المكي و"ت" عطاء بن أبي رباح و"ت" عكرمة بن خالد المخزومي و"غا" عكرمة مولى ابن عباس و"ت س ج" مجاهد بن جبر و"ت س"3 محمد بن عبد الرحمن بن محيصن و"غا ج" نصر بن عاصم و"غا" الوليد بن يسار ويقال بشار الخزاعي و"ت س" أبي جعفر يزيد ابن القعقاع المدني و"ت س" يزيد بن رومان و"ت" يحيى بن يعمر، روى القراءة عنه عرضًا وسماعًا أحمد بن محمد بن عبد الله الليثي المعروف بختن ليث و"ك" أحمد بن موسى اللؤلؤي وإسحاق بن يوسف بن يعقوب الأنباري المعروف بالأزرق و"ك" حسين بن علي الجعفي و"ك" خارجة4 بن مصعب وخال بن جبلة اليشكري وداود بن يزيد الأودي و"س ف ك" أبو زيد سعيد بن أوس و"س ك" سلام بن سليمان الطويل وسهل بن يوسف و"س ف ك" شجاع بن
__________
1 اليزيدي ق اليزدي ع ك.
2 على "ك ت" الحسن ق.
3 و"ت ف س" أبي جعفر ق.
4 و"ك" خارجة ق ك وخارجة ع.


غاية النهاية في طبقات القراء (1/ 290)
أبي نصر البلخي و"س ف ك" العباس بن الفضل وعبد الرحيم بن موسى و"ك" عبد الله1 بن داود الخريبي وعبد الله بن المبارك و"ك" عبد الملك بن قريب الأصمعي و"س ف ك" عبد الوارث بن سعيد و"ك" عبد الوهاب بن عطاء الخفاف و"ك" عبد الله بن معاذ و"ك" عبيد بن عقيل وعدي بن الفضل بن عامر الأزدي و"ك" علي بن نصر الجهضمي وعصمة بن عروة الفقيمي2 وعيسى بن عمر الهمداني و"ك" محبوب بن الحسن ومحمد بن الحسن أبو جعفر الرواسي فيما ذكر الأهوازي في مفردته و"ك" مسعود بن صالح ومعاذ بن مسلم النحوي و"ك" معاذ بن معاذ و"ك" نعيم بن ميسرة ونعيم بن يحيى السعيدي و"ك" هارون بن موسى الأعور و"ع" يحيى بن المبارك اليزيدي ويعلى بن عبيد و"ك" يونس بن حبيب وروى عنه الحروف محمد بن الحسن بن أبي سارة و"ك" سيبويه، وكان أعلم الناسب بالقرآن والعربية مع الصدق والثقة والزهد قال الأصمعي قال لي أبو عمرو لو تهيأ لي أن أفرغ ما في صدري في صدرك لفعلت لقد حفظت في علم القرآن أشياء لو كتبت ما قدر الأعمش على حملها ولولا أن ليس لي أن أقرأ إلا بما قرئ لقرأت كذا وكذا كذا وكذا وذكر حروفا، وقال أبو عبيدة كانت دفاتر أبي عمرو ملء بيت إلى السقف ثم تنسك فأحرقها وتفرد للعبادة وجعل على نفسه أن يختم في كل ثلاث وقال أيضا حدثنا أبو عمر قال أخافنا الحجاج فهرب أبي نحو اليمن وهربت معه فبينا نحن نسير إذا أعرابي ينشد على بعير له.
لا تضيقن بالأمور فقد تفـ ... ـرج غماؤها بغير احتيال
رب ما تكره النفوس من الأمـ ... ـر لها فرجة كفرج العقال
فقال أبي: ما الخبر فقال: مات الحجاج فكنت بقوله فرجة أسر مني بقوله مات الحجاج والفرجة3 من الهم وبالضم من الحائط، وقال الأصمعي سمعت أبا عمرو يقول ما رأيت أحدًا قبلي أعلم مني وقال الأصمعي أنا لم أر بعد أبي
__________
1 وعبد الله بن داود ق، الحريثي ع، و "ك" عبد الله بن المبارك ق.
2 الفقيمي: التميمي ع.
3 والفرجة ق الهم: مفتوحة الفاء.


غاية النهاية في طبقات القراء (1/ 291)
عمرو أعلم منه وكان إذا دخل شهر رمضان لم يتم فيه بيت شعر وسمعته يقول: أشهد أن الله يضل ويهدي ولله مع هذه الحجة على عبادة، أخبرنا الحسن بن أحمد بن هلال عن الشيخ أبي الحسن علي بن أحمد المقدسي أنبأنا عبد الوهاب بن شكينة في آخرين أخبرنا الحسن بن أحمد الحافظ أنبا أحمد بن علي المقرئ أنا عمر بن إبراهيم1 الزهري حدثنا عبد الله بن الحسن النحاس حدثني أحمد بن الحسن دُبيس حدثني صالح الرازي وأبو صالح الطاطري قالا: حدثنا محمد بن عمر القصبي حدثنا عبد الوارث قال: حججت سنة من السنين مع أبي عمرو بن العلاء وكان رفيقي فمررنا ببعض المنازل فقال: قم بنا فمشيت معه فأقعدني عند ميل وقال لي: لا تبرح حتى أجيك وكان منزل قفر لا ماء فيه فاحتبس عليّ ساعة فاغتممت قفمت أقفيه الأثر فإذا هو في مكان لا ماء فيه فإذا عين وهو يتوضأ للصلاة فنظر إليّ فقال: يا عبد الوارث أكتم علي ولا تحدث بما رأيت أحدًا فقلت: نعم يا سيد القراء قال عبد الوارث: فو الله ما حدثت به أحدًا حتى مات، وروينا عن الأخفش قال: مر الحسن بأبي عمرو وحلقته متوافرة والناس عكوف فقال: من هذا؟ فقالوا أبو عمرو فقال لا إله إلا الله كادت العلماء أن تكون أربابًا كل عز لم يؤكد2 بعلم فإلى ذل يئول، وروينا عن سفيان بن عيينة قال رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم في المنام فقلت: يا رسول الله قد أختلفت على القراءات فبقراءة من تأمرني أن أقرأ فقال: "اقرأ بقراءة أبي عمرو بن العلاء"، وعن أبي عبيد القاسم بن سلام قال حدثني شجاع بن أبي نصر وكان صدوقًا قال رأيت النبي صلى الله عليه وسلم في المنام فعرضت عليه أشياء من قراءة أبي عمرو فما رد علي إلا حرفين أحدهما "وأرْنا مناسكنا"3 والآخر "وما ننسخ من آية أو ننساها"، قال ابن مجاهد وحدثونا عن وهب ابن جرير قال: قال لي شعبة: تمسك بقراءة أبي عمرو فإنها ستصير للناس أسنادًا، وقال أيضًا حدثني محمد بن عيسى بن حيان حدثنا نصر بن علي قال: قال لي أبي:
__________
1 عمر بن إبراهيم ع ق علي بن إبراهيم ك.
2 يؤكد ع يولد ك يوطد ق.
3 وأرنا: بسكون الراء.


غاية النهاية في طبقات القراء (1/ 292)
قال شعبة أنظر ما يقرأ أبو عمر مما يختار لنفسه فإنه سيصير للناس إسنادًا قال نصر قلت لأبي: كيف تقرأ؟ قال: على قراءة أبي عمرو وقلت للأصمعي: كيف تقرأ؟ قال: على قراءة أبي عمرو، قلت: وقد صح ما قاله شعبة -رحمه الله- فالقراءة التي عليها الناس اليوم بالشام والحجاز واليمن ومصر هي قراءة أبي عمرو فلا تكاد تجد أحدًا يلقن القرآن إلى على حرفه خاصة في الفرش وقد يخطئون في الأصول، ولقد كانت الشام تقرأ بحرف ابن عامر إلى حدود الخمسمائة فتركوا ذلك لأن شخصًا قدم من أهل العراق وكان يلقن الناس بالجامع الأموي على قراءة أبي عمرو فاجتمع عليه خلق واشتهرت هذه القراءة عنه أقام سنين كذا بلغني وإلا فما أعلم السبب1 في أعراض أهل الشام عن قراءة ابن عامر وأخذهم بقراءة أبي عمرو وأنا أعد ذلك من كرامات شعبة، قال عبد الوارث ولد أبو عمرو بمكة ونشأ بالبصرة ومات بالكوفة قلت: قال غير واحد: مات سنة أربع وخمسين ومائة وقيل: سنة خمس وخمسين وقيل: سنة سبع وخمسين وقيل: سنة ثمان وأربعين ومائة، قال أبو عمرو الأسدي: لما أتى نعي أبي عمر أتيت أولاده فعزيتهم عنه فأني لعندهم إذ أقبل يونس بن حبيب فقال: نعزيكم وأنفسنا بمن لا نرى شبها2 له آخر الزمان والله لو قسم علم أبي عمرو وزهده على مائة إنسان لكانوا كلهم علماء زهادًا والله لو رآه رسول الله صلى الله عليه وسلم لسره ما هو عليه.







3-عاصم بن ابی النجد الکوفی

غاية النهاية في طبقات القراء (1/ 346)
1496- "ع" عاصم بن بهدلة أبي النجود بفتح النون وضم الجيم وقد غلط من ضم النون أبو بكر الأسدي مولاهم الكوفي الحناط بالمهملة والنون شيخ الإقراء بالكوفة وأحد القراء السبعة، ويقال أبو النجود اسم


غاية النهاية في طبقات القراء (1/ 347)
أبيه لا يعرف له اسم غير ذلك وبهدلة اسم أمه وقيل اسم أبي النجود عبد الله، وهو الإمام الذي انتهت إليه رئاسة1 الإقراء بالكوفة بعد أبي عبد الرحمن السلمي في موضعه جمع بين الفصاحة والإتقان والتحرير والتجويد وكان أحسن الناس صوتًا بالقرآن، قال أبو بكر بن عياش: لا أحصي ما سمعت أبا إسحاق السبيعي يقول: ما رأيت أحدًا أقرأ للقرآن من عاصم بن أبي النجود، وقال يحيى بن آدم ثنا حسن بن صالح قال: ما رأيت أحدًا قط كان أفصح من عاصم إذا تكلم كاد يدخله خيلاء، وقال ابن عياش قال لي عاصم مرضت سنتين فلما قمت قرأت القرآن فما أخطأت حرفًا، وقال حماد بن سلمة رأيت حبيب بن الشهيد يعقد الآي في الصلاة ورأيت عاصم بن بهدلة يعقد ويصنع مثل صنيع عبد الله بن حبيب، وروى حماد بن سلمى وأبان العطار عن عاصم أن أبا وائل ما قدم عليه إلا قبَّل كفه، وقال حفص كان عاصم إذا قرئ عليه أخرج يده فعد وروى أبو بكر بن عياش عنه أنه كان يبدأ بأهل السوق في القراءة قلت أجبت عن ذلك في كتابي منجد المقرئين، وكان من التابعين روى عن أبي رمثة رفاعة بن يثربي التميمي والحارث بن حسان البكري وكانت لهما صحبة أما حديثه عن أبي رمثة فرويناه في مسند أحمد بن حنبل وأما حديثه عن الحارث فرويناه من كتاب أبي عبيد القاسم بن سلام، وقال نعيم بن حماد حدثنا سفيان عن عاصم قال قرأت: {فَلا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا} [البقرة: 158] على أنس بن مالك فقال: أن لا يطوف بهما قال فرددت فرد علي مرارًا، أخذ القراءة عرضًا عن "ع" زر بن حبيش و"ع" أبي عبد الرحمن السلمي وأبي عمر والشباني2، روى القراءة عنه أبان بن تغلب و"س ف" أبان بن يزيد عمر والشباني، روى القراءة عنه أبان بن تغلب و"س ف" أبان بن يزيد العطار وإسماعيل بن مخالد والحسن بن صالح و"ع" حفص بن سليمان والحكم بن ظهير وحماد بن سلمة في قول وحماد بن زيد وحماد بن أبي زياد وحماد بن عمرو وسليمان بن مهران الأعمش وسلام بن سليمان أبو المنذر وسهل بن شعيب و"ع" أبو بكر شعبة بن عياش وشيبان بن معاوية والضحاك بن ميمون
__________
1 رئاسة القراء ق ك.
2 و"ع" أبي عمرو الشيباني ع.


غاية النهاية في طبقات القراء (1/ 348)
وعصمة بن عروة وعمرو بن خالد و"س ف غا ك" المفضل بن محمد1 والمفضل بن صدقة فيما ذكره الأهوازي ومحمد بن رزيق ونعيم بن ميسرة و"ك" نعيم2 بن يحيى وخلق لا يحصون وروى عنه حروفًا من القرآن أبو عمرو بن العلاء والخليل بن أحمد والحارث بن نبهان وحمزة الريات والحمادان والمغيرة الضبي ومحمد بن عبد الله العزرمي3 وهارون بن موسى، قال أبو بكر بن عياش قال لي عاصم ما أقرأني أحد حرفًا إلا أبو عبد الرحمن السلمي وكنت أرجع من عنده فأعرض على زر، وقال حفص قال لي عاصم ما كان من القراءة التي أقرأتك بها فهي القراءة على زر، وقال حفص قال لي عاصم ما كان من القراءة التي أقرأتك بها فهي القراءة التي قرأت بها على أبي عبد الرحمن السلمي عن علي وما كان من القراءة التي أقرأتها أبا بكر بن عياش فهي القراءة التي كنت أعرضها على زر بن حبيش عن ابن مسعود، وقال عبد الله بن أحمد بن حنبل4 سالت أبي عن عاصم بن بهدلة فقال رجل صالح خير ثقة فسألته أي القراءة أحب إليك قال قراءة أهل المدينة فإن لم تكن فقراءة عاصم، قلت ووثقة أبو زرعة وجماعة وقال أبو حاتم محله الصدق وحديثه مخرج في الكتب الستة، وقال أبو بكر بن عياش كان الأعمش وعاصم وأبو حسين سواء كلهم لا يبصرون وجاء رجل يقود عاصمًا فوقع وقعة شديدة فما كرهه ولا قال له شيئا، روينا عن يحيى بن آدم عن أبي بكرة لم يكن عاصم يعد {الم} آية ولا {حم} آية ولا {كهيعص} آية ولا {طه} آية ولا نحوها لم يكن يعد شيئًا من هذا آية قلت وهذا خلاف ما ذهب إليه الكوفيون في العدد، وقال أبو بكر بن عياش دخلت على عاصم وقد احتضر فجعلت أسمعه يردد هذه الآية يحققها حتى كأنه يصلي {ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ} [الأنعام: 62] وفي رواية فهمز فعلمت أن القراءة منه سجية وفي رواية أنه قرأ ثم ردوا بكسر الراء وهي لغة هذيل، توفي آخر سنة سبع وعشرين ومائة وقيل سنة ثمان وعشرين فلعله في أولها بالكوفة، وقال الأهوازي بالسماوة وهو يريد الشام ودفن بها قال واختلف في موته فقيل
__________
1 و"س غا ف ج" المفضل بن محمد ق ك.
2 و"ك" نعيم بن ميسرة ونعيم ق.
3 ومحمد بن عبيد الله ك، العزرمي: وصوابه العرزمي.
4 عبد الرحمن بن أحمد بن حنبل ك.


غاية النهاية في طبقات القراء (1/ 349)
سنة عشرين ومائة وهو قول أحمد بن حنبل وقيل سنة سبع وقيل ثمان وقيل سنة تسع وقيل قريبًا من سنة ثلاثين قال والذي عليه الأكثر ممن سبق1 أنه توفي سنة تسع وعشرين قلت بل الصحيح ما قدمت ولعله تصحف على الأهوازي سبع بتسع والله تعالى أعلم.







4- حمزة بن حبیب الزیات الکوفی

غاية النهاية في طبقات القراء (1/ 261)
1190- "ع" حمزة بن حبيب بن عمارة بن إسماعيل الإمام الحبر أبو عمارة الكوفي التيمي مولاهم وقيل من صميمهم الزيات أحد القراء السبعة، ولد سنة ثمانين وأدرك الصحابة بالسن فيحتمل أن يكون رأى بعضهم، أخذ القراءة عرضا عن "ع" سليمان الأعمش و"ع" حمران بن أعين و"ت س" أبي إسحاق السبيعي و"ف س" محمد3 بن عبد الرحمن بن أبي ليلى وطلحة بن


غاية النهاية في طبقات القراء (1/ 262)
مصرف و"ت" مغيرة بن مقسم و"ت" منصور وليث بن أبي شليم و"ت س" جعفر بن محمد الصادق وقيل بل قرأ الحروف على الأعمش ولم يقرأ1 عليه جميع القرآن قالوا استفتح حمزة القرآن من حمران وعرض على الأعمش وأبي إسحاق وابن أبي ليلى وكان الأعمش يجود حرف ابن مسعود وكان ابن أبي ليلى يجود حرف علي وكان أبو إسحاق يقرأ من هذا الحرف ومن هذا الحرف وكان حمران يقرأ قراءة ابن مسعود ولا يخالف مصحف عثمان يعتبر حروف معاني عبد الله ولا يخرج من موافقة مصحف عثمان وهذا كان اختيار حمزة، قرأ عليه وروى القراءة عنه إبراهيم بن أدهم وإبراهيم بن إسحاق بن راشد وإبراهيم بن طعمة و"ك" إبراهيم بن علي الأزرق وإسحاق بن يوسف الأزرق و"ك" إسرائيل بن يونس السبيعي أشعث بن عطاف وبكر بن عبد الرحمن و"س ك" جعفر بن محمد الخشكني وحجاج بن محمد والحسين بن بنت الثمالي و"مب ك" الحسن بن عطية2 و"ك" الحسين بن علي الجعفي والحسين بن عيسى و"ك" حمزة بن القاسم الأحوال و"ك" خالد بن يزيد الطبيب وخلاد بن خالد الأحوال وربيع بن زياد وسعيد بن أبي الجهم و"ك" سلم الأبرش المجدر وأبو الاحوص سلام بن سليم وسليمان بن أيوب وسليمان بن يحيى الضبي و"ع" سليم بن عيسى وهو أضبط أصحابه و"ك" سليم بن منصور وسفيان النوري وشريك بن عبد الله وشعيب بن حرب وزكريا بن يحيى بن اليمان3 وصباح بن دينار و"ك" عائذ بن أبي عائذ أبو بشر الكوفي و"س غا ك" عبد الرحمن بن أبي حماد4 وعبد الرحمن بن قلوقا و"س ف" عبد الله بن صالح بن مسلم العجلي و"س ف ك" عبيد الله بن موسى و"ع" علي بن حمزة الكسائي أجل أصحابه وعلي بن صالح بن يحيى و"س ك" أبو عثمان عمرو بن ميمون القناد وغالب بن فائد و"ك" محمد بن حفص الحنفي و"ك" محمد بن زكريا ومحمد بن عبد الرحمن النحوي ومحمد بن أبي عبيد الهذلي ومحمد بن عيسى الرايشي ومحمد بن فضيل بن غزوان ومحمد بن الهيثم النخعي
__________
1 ولم يقرأ عليه وعرض على الأعمش ق ك لا ع.
2 و"س ك" الحسن بن عطية ك.
3 الثمان عن الثمار ك.
4 وعبد الرحمن بن أبي حماد و"س غا ك" عبد الرحمن ق.



غاية النهاية في طبقات القراء (1/ 263)
و"ك" محمد بن واصل المؤدب ومندل بن علي ومنذر بن الصباح ونعيم بن يحيى السعيدي ويحيى بن زياد الفراء و"س غا ك" يحيى بن علي الخزاز ويحيى بن المبارك اليزيدي ويوسف بن أسباط1 ومحمد بن مسلم العجلي كما ذكر أبو الحسن الخياط، وإليه صارت الإمامة في القراءة بعد عاصم والأعمش وكان إماما حجة ثقة ثبتا رضي قيما بكتاب الله بصيرا بالفرائض عارفا بالعربية حافظا للحديث عابدا خاشعا زاهدا ورعا قانتا لله عديم النظير، وكان يجلب الزيت من العراق إلى حلوان ويجلب الجوز والجبن إلى الكوفة، قال عبد الله العجلي قال أبو حنيفة لحمزة شيئان غلبتنا عليهما لسنا ننازعك فيهما القرآن والفرائض وقال سفيان الثوري غلب حمزة الناس على القرآن والفرائض وقال أيضا عنه ما قرأ حمزة حرفا من كتاب الله إلا بأثر، وقال عبيد الله بن موسى كان حمزة يقرئ القرآن حتى يتفرق الناس ثم ينهض فيصلي أربع ركعات ثم يصلي ما بين الظهر إلى العصر وما بين المغرب والعشاء وكان شيخه الأعمش إذا رآه قل أقبل يقول هذا حبر القرآن، وإماما ذكر عن عبد الله بن إدريس وأحمد بن حنبل من كراهة قراءة حمزة فإن ذلك محمول على قراءة من سمعا منه ناقلا عن حمزة وما آفة الأخبار إلا رواتها قال ابن مجاهد: قال محمد بن الهيثم: والسبب في ذلك أن رجلا ممن قرأ على سليم حضر مجلس ابن إدريس فقرأ فسمع ابن إدريس ألفاظا فيها إفراط في المد والهمز وغير ذلك من التكلف فكره ذلك ابن إدريس وطعن فيه قال محمد بن الهيثم وقد كان حمزة يكره هذا وينهى عنه قلت: إما كراهته الإفراط من ذلك فقد روينا عنه من طرق أنه كان يقول لمن يفرط عليه في المد والهمز لا تفعل أما علمت أن ما كان فوق البياض فهو برص وما كان فوق الجعودة فهو قطط وما كان فوق القراءة فليس بقراءة، قال يحيى بن معين: سمعت محمد بن فضيل يقول: ما أحسب أن الله يدفع البلاء عن أهل الكوفة إلا بحمزة، توفي سنة ست وخمسين ومائة وقيل: سنة أربع وقيل: سنة ثمان وخمسين وهو وهم قاله الذهبي وقبره بحلوان مشهور قال عبد الرحمن بن أبي حماد زرته مرتين.
__________
1 أسباط ق ك أشباط ع.



(45)

عقل ابن مجاهد بيشتر از علم ابن شنبوذ!

غاية النهاية في طبقات القراء (2/ 55)
قال أبو الحسن علي بن محمد بن يوسف بن يعقوب بن علي العلاف المقرئ البغدادي سألت أبا طاهر بن أبي هاشم: أي الرجلين أفضل, أبو بكر بن مجاهد أو أبو الحسن بن شنبوذ؟ قال: فقال لي أبو طاهر: أبو بكر بن مجاهد عقله فوق علمه, وأبو الحسن علمه فوق عقله قال: لم يزدني على هذا, قال: وفضل الرجلين فضل عام والله يرضى عنهما وينفعنا بالرواية عنهما


ادامه دادن راه ابن مجاهد راه ابن مجاهد را بعضی قراء ادامه دادند و کتب متعددی در قرائات سبع تألیف نمودند که نقش مهمی در محکم کردن این تلقی اشتباه داشت. از جمله آن ها می توان از کتاب «الحجة فی القراءات السبع» ابن خالویه و «الحجة فی علل القراءات السبع» ابوعلی فارسی، نام برد . همچنین یکی دیگر از کتاب های تبیین قرائات سبع کتاب مهم « شاطبیه» است که در قرن ششم تألیف شد و پس از تألیف آن، شروح متعددی تا کنون بر آن نوشته شده است .
(46) ابن جزری در منجد المقرئین از علماء متعددی، مخالفت با ابن مجاهد را نقل می نماید:
منجد المقرئين ومرشد الطالبين (ص: 82)

الباب السابع: "في ذكر من كره من العلماء الاقتصار على القراءات السبع وأن ذلك سبب نسبتهم ابن مجاهد إلى التقصير"

اعلم أن العلماء إنما كرهوا ممن اقتصر على السبع من كان يعتقد أنها التي أردها النبي -صلى الله عليه وسلم- بقوله: "أنزل القرآن على سبعة أحرف" وأنه يقول إن ما عداها شاذ وإلا لو اقتصر شخص على قراءة واحدة أو بعض قراءة غير معتقد بسببها اعتقادا خطأ يجوز له ذلك بلا خلاف بين العلماء من غير كراهة. قال الإمام أبو العباس أحمد بن عمار المهدوي: فأما اقتصار أهل الأمصار في الأغلب على نافع وابن كثير وأبي عمرو وابن عامر وعاصم وحمزة والكسائي، فذهب إليه بعض المتأخرين اختصارا واختيارا فجعله عامة الناس كالفرض المحتم حتى إذا سمع ما يخالفنها خطأ وكفر وربما كانت أظهر وأشهر قال: ثم اقتصر من قلت عنايته على راويين لكل إمام منهم فصار إذا سمع قراءة راوٍ روى عنه غيرهما أبطلها وربما كانت أشهر قال: ولقد فعل مسبع هؤلاء ما لا ينبغي له أن يفعله وأشكل على العامة حتى جهلوا ما لا يسعهم جهله وأوهم كل من قل نظره أن هذه هي المذكورة في الخبر النبوي لا غير وأكدوهم السابق اللاحق. قال: وليته إذا اقتصر نقص عن السبعة أو زاد ليزيل هذه الشبهة قلت: يعني ابن مجاهد ومن تبعه في الاقتصار على ذكر هؤلاء السبعة قال الجعبري في قصيدته نهج الدماثة:

وأغفل ذوا التسبيع مبهم قصده ... فزل به الجم الغفير فجهلا

وناقضه فيه ولو صح لاقتدى ... وكم حاذق قال المسبع أخطلا

قلت: يعني ابن مجاهد أيضا بكونه لم يعين مقصوده في جمع سبعة أئمة فتوهم الناس أنه جمع الأحرف السبعة التي عناها النبي صلى الله عليه وسلم ولقد صدق الجعبري رحمه الله فإن هذه الشبهة قد استحكمت عند كثير من العوام حتى لو سمع أحد قراءة لغير هؤلاء الأئمة السبعة أو من غير هذين الراويين لسماها شاذة ولعلها تكون مثلها أو أقوى فقال في





منجد المقرئين ومرشد الطالبين (ص: 83)

شرحه: "وكم حاذق المسبع أخطلا" أي بعض المصنفين الحذاق قال: أخطأ الذي ابتدأ يجمع سبعة. قلت: والحق أنه لا ينبغي هذا القول وابن مجاهد اجتهد في جمعه فذكر ما وصله على قدر روايته فإنه رحمه الله لم تكن له رحلة واسعة كغيره ممن كان في عصره غير أنه رحمه الله ادعى ما ليس عنده فأخطأ بسبب ذلك الناس لأنه قال في ديباجة كتابه ومخبر عن القراءات التي عليها الناس بالحجاز والعراق والشام وليس كذلك بل ترك كثيرا مما كان عليه الناس في هذه الأمصار في زمانه كان الخلق إذ ذاك يقرؤن بقراءة أبي جعفر وشيبة وابن محيصن والأعرج والأعمش والحسن وأبي الرجاء وعطاء ومسلم بن جندب ويعقوب وعاصم الجحدري وغيرهم من الأئمة، وقد تقدم ذكر الذين كانوا يقرؤن زمن مشيخته بقراءة أبي جعفر ويعقوب وخلف نحو خمسين شيخا فكيف يقول: إنه مخبر عن القراءات التي عليها الناس بهذه الأمصار، وقد قال أبو علي الأهوازي، وغيره: هو الذي أخرج يعقوب من السبعة وجعل مكانه الكسائي؟ قيل: لأن يعقوب لم يقع إسناده له إلا نازلا، وأما جعفر فلم تقع له روايته وإلا فهو قد ذكر لأبي جعفر في كتابه السبعة من المناقب ما لم يذكره لغيره.

قلت فكان ينبغي أن يفصح بذلك أو يأتي بعبارة تدل عليه، وهو أن يقول مما عليه الناس أو الذي وصلني أو اخترت أو نحو ذلك لئلا يقع مقلدوه فيما لا يجوز على أنه خطأ في زعم أن ابن مجاهد أراد بهذه السبعة السبعة التي في الحديث حاشا ابن مجاهد من ذلك.

قال تلميذه الإمام أبو طاهر بن أبي هاشم: رام هذا الغافل مطعنا في شيخنا أبي بكر فلم يجده فحمله ذلك على أن قوله قولا لم يقله هو ولا غيره ليجد مساغا إلى ثلبه فحكى عنه أنه اعتقد أن تفسير معنى قول النبي -صلى الله عليه وسلم: "أنزل القرآن على سبعة أحرف" هو قراءات القراء السبعة الذين ائتم أهل الأمصار بهم فقال: على الرجل إفكا واحتقب عارا ولم يحظ من أكذوبته بطائل. وذلك أن أبا بكر كان أيقظ من أن يقلد مذهبا لم يقلد به أحد قبله ثم ذكر الحديث وذكر معناه على أنه سبع لغات وأخذ في تقرير ذلك. قلت: والذي قاله الأئمة أن ابن مجاهد لم يجعل القراء الذين في كتابه سبعة دون أن لا كانوا أكثر أو أقل إلا تأسيا بعدة المصاحف التي وجهت إلى الأمصار من عثمان -رضي الله عنه- وتبركا بقوله -صلى الله عليه وسلم: "أنزل القرآن على سبعة أحرف".

وقال الإمام شيخ الإسلام المجمع على علمه وفضله وولايته أبو الفضل عبد الرحمن بن أحمد الرازي رحمه الله في كتابه الذي ألفه في معاني حديث: "أنزل القرآن على سبعة أحرف" "فصل": ومن ذهب إلى أن الأحرف السبعة تغاير الألفاظ السبعة على





منجد المقرئين ومرشد الطالبين (ص: 84)

اختلاف حالاتها إنما في الأحرف المضافة إلى الأئمة السبعة الذين جمعهم ابن مجاهد فمن بعده من المؤلفين في كتب القراءات، وأن كل حرف من الأحرف المنزلة هو ما أخذ به واحد منهم، وهذا مذهب دون الوسط من المأثور والمشهور قائم به أهل مصر منها بواحد منهم في القراءة لكن كل من رضيه أهل مصر دينا وعلما واختيارا في القراءة تعلق به قوم أغبياء القراء والعوام قد قام ذلك في نفوسهم، وأولعوا به حتى إنهم ينكرون اختيار من تقدمهم في القراءة والحروف أو تأخر عنهم أو قارنهم ويشذذون حرف من عداهم، وإنما أتوا من حيث سبع أحرف عددا على ما جاء في لفظ الخبر وقد يجد فيهم من يتوهم أن تضاف، وقد ورد عليهم في جمعهم حروف القرآن كما لا يجوز بعد أن تضاف الحروف أو شيء منها إلى غيرهم، وقد كان الأئمة السبعة الأعلام الذين مضى ذكرهم من الدين والعلم بمكان علي ورتبة رفيعة غير أنه لا خلاف فيما بين من ينعقد بهم إجماع الأمة من العلماء أن المسلمين عن آخرهم على اختلاف الأعصار وتباين الديار كواحد منهم في القرآن بأحرفه السبعة وسائر مناهج الدين كلها تصريفا وتكليفا لأحدهم بالمسألة منها، وعليه ما على شكله إلا من خص من ذلك بشيء أو نص عليه وقام فيه دليل واضح، وحجة فاصلة نحو من أبيح له التختم بالذهب من الرجال أو رخص له لبس الحرير أو ضحى بجذعة من المعز فقيل له: "تجزئ عنك ولا تجزئ أحدا بعدك" 1 في غير ذلك مما يكثر تعداده، فلما لم يرد نص في ذلك بالأئمة السبعة ولم يكونوا مما اجتمعت على أن لا يجوز الاتحاد بحروف غيرهم
دل ذلك على عناق من ذهب إلى ما قدمناه من المذهب.


(47) الموسوعة القرآنية ج‏5 274 - 8 - سورة الأنفال ..... ص : 270
25- (وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ) لا تصيبن:
و قرئ: لتصيبن‏، و هى قراءة ابن مسعود، و على، و زيد بن ثابت، و الباقر، و الربيع بن أنس، و أبى العالية.


(48)
المحتسب في تبيين وجوه شواذ القراءات والإيضاح عنها (2/ 377)
وكتب على بن زيد القاشاني بخطه في ذي الحجة سنة إحدى عشرة وأربعمائة، حامدا الله، ومصليا على النبي محمد وعلى آله، ومسلما1.
ذكر الشيخ أبو الفتح -رحمه الله- في آخر هذا الكتاب- حكاية هذا لفظها:
أخبرني من يعتادني للقراءة علي والأخذ عني، قال: رأيتك في منامي جالسا في مجلس لك على حال كذا، وبصورة كذا - وذكر من الجلسة والشارة جميلا- فإذا رجل له رواء ومنظر، وظاهر نبل وقدر - قد أتاك.
فحين رأيته أعظمت مورده، وأسرعت القيام له، فجلس في صدر مجلسك، قال لك: اجلس، فجلست. فقال كذا: شيئا ذكره، ثم قال لك: تمم كتاب الشواذ الذي عملته، فإنه كتاب يصل إلينا، ثم نهض.
فلما ولى سألت بعض من كان معه عنه، فقال: علي بن أبي طالب، صلوات الله عليه. قال الشيخ: وقد بقيت من نواحي هذا الكتاب أميكنات تحتاج إلى معاودة نظر، وأنا على الفراغ منها بإذن الله.
وقال بعد هذا: عاودتها، فصحت بلطف الله ومشيئته، وحسبنا الله ونعم المعين.


(49)
الموسوعة القرآنية ج‏6 183 - 36 - سورة يس ..... ص : 179
38- وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ‏ لمستقر لها:
و قرئ:
1- إلى مستقر لها.
2- لا مستقر لها، نفيا، مبنيا على الفتح، أي: هى تجرى دائما، و هى قراءة عبد اللّه، و ابن عباس، و عكرمة، و عطاء بن رباح، و زين العابدين، و الباقر، و ابنه الصادق، و ابن أبى عبدة.


الكتاب: فضائل القرآن للقاسم بن سلام(1/310)
المؤلف: أبو عُبيد القاسم بن سلاّم بن عبد الله الهروي البغدادي (المتوفى: 224هـ)
حدثنا مروان بن معاوية، عن محمد بن أبي حسان، عن عمرو بن دينار، عن ابن عباس، أنه كان يقرأ (والشمس تجري لا مستقر لها)


(50)
صحيح ابن حبان - مخرجا (11/ 92)
4772 - أخبرنا الحسن بن سفيان، قال: حدثنا هدبة بن خالد، قال: حدثنا حماد بن سلمة، عن ثابت، عن أنس، أن أنس بن النضر تغيب عن قتال بدر، وقال: تغيبت عن أول مشهد شهده النبي صلى الله عليه وسلم، والله لئن أراني الله قتالا ليرين ما أصنع، فلما كان يوم أحد انهزم أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم، وأقبل سعد بن معاذ يقول: أين أين؟ فوالذي نفسي بيده، إني لأجد ريح الجنة، دون أحد، قال: فحمل، فقاتل، فقتل فقال سعد: والله يا رسول الله، ما أطقت، ما أطاق، فقالت أخته: والله ما عرفت أخي إلا بحسن بنانه، فوجد فيه بضع وثمانون جراحة ضربة سيف، ورمية سهم، وطعنة رمح، فأنزل الله {من المؤمنين رجال صدقوا، ما عاهدوا الله عليه، فمنهم من قضى نحبه، ومنهم من ينتظر، وما بدلوا تبديلا} [الأحزاب: 23]، قال حماد: «وقرأت في مصحف أبي، ومنهم من بدل تبديلا»

رقم طبعة با وزير = (4752)
__________
[تعليق الألباني]
صحيح: م (1903).

[تعليق شعيب الأرنؤوط]
إسناده صحيح على شرط مسلم

(51) علاوه بر آنچه در پاورقی (1)
آورده شد، به تلفیقی از چند یادداشت استاد محترم در این زمینه توجه فرمایید :
در نهج البلاغه است در وصف قرآن کریم: و إن القرآن ظاهره أنيق و باطنه عميق لا تفنى عجائبه و لا تنقضي غرائبه و لا تكشف الظلمات إلا به.
مقصود من جمله لا تفنی عجائبه است، قرآن کریم در هر سطری پیاده شود نماینده کل است و مشتمل بر عجائب، نظیر انتقال محور است که هر کجا برود اما میتوان مبدء را از آن کشف کرد، یا مثلا اگر جدول ضربی تشکیل دهیم که فقط مربوط به ضرب اعداد بین ۵۰ تا ۶۰ در اعداد بین ۳۵ تا ۴۵ باشد، هر کس نظام جدول ضرب را بداند میفهمد که این قطعه جدول نشان میدهد تمام جدول را، و شاید این مقصود ابوفاخته از استخراج باشد، و تازه این غیر از قضیه کل شیء فی کل شیء است که بحث خاص خود دارد. ***********************
همانطور که سابق عرض شد، تا ابتدا نفهمیم که قرآن کریم چگونه کتابی است، و با جوهره آن آشنا نشویم، بحث‌های علوم قرآنی راجع به مصاحف و قرائات، بیراهه رفتن است، و یکی از مباحثی که در فهم جوهره قرآن کریم کمک میکند بحث نزول قرآن در شب قدر است.

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ ...(البقرة 185)

این آیه میفرماید: قرآن کریم در ماه مبارک رمضان نازل شده است، مگر قرآن در طول ۲۳ سال به تدریج نازل نشده است؟!

سورة الدخان بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
حم(1) وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ(2) إِنَّا أَنزَلْنَهُ فىِ لَيْلَةٍ مُّبَرَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ(3) فِيهَا يُفْرَقُ كلُ‏ُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ(4) أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ(5)


این آیات میفرماید: ما قرآن را در یک شب مبارک نازل کردیم که اوصافی دارد، آیا این شب در غیر ماه مبارک رمضان که آیه سابق فرمود، میتواند باشد؟!

سورة القدر بِّسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ(1) وَ مَا أَدْرَئكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ(2) لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْرٍ(3) تَنزََّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبهِِّم مِّن كلُ‏ِّ أَمْرٍ(4) سَلَامٌ هِىَ حَتىَ‏ مَطْلَعِ الْفَجْرِ(5)


این آیات میفرماید: قرآن در شب قدر نازل شده است، آیا شب قدر میتواند در غیر ماه مبارک رمضان باشد؟

آیا اساسا شب چه خصوصیتی دارد؟ آیا إن لک فی النهار سبحا طویلا، مانع است؟ و د رنتیجه إن ناشئة اللیل هي أشدّ وطئا و أقوم قیلا، است؟ و مهمتر اینکه بعد از امر به: رتّل القرآن ترتیلا با (سنلقي) میفرماید: إنا سنلقي علیک قولا ثقیلا! آیا مگر این قول ثقیل همان قرآن نیست؟ آیا مگر نزول تدریجی قرآن را کسی میتواند انکار کند؟! پس اضافه سین در سنلقي چگونه معنا میشود؟


و نیز قرآن میفرماید:

وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيلاً (الفرقان 32)

و آیات دیگر از این دست زیاد است که قرآن به صورت تدریجی نازل شده است، پس نزول در شب قدر یعنی چه؟ آیا در شب قدر، نزول قرآن به صورت نزول قرائت و تلاوت فرشته وحی است یا به صورت کتاب و نوشته در صحف مطهّرة است؟ آیا مقصود تبعیض در آیات است، یعنی تنها بعضی از قرآن درشب قدر نازل شده است؟ یا اینکه اساسا قران کریم دو نوع نزول متفاوت دارد، یکی نزول دفعی و دیگری نزول تدریجی نجومی؟ آیا بین أنزلنا با نزّلنا فرق است؟
***********************
بحمد الله تعالی مراسم لیالی قدر و ادعیه آن نزد شیعه نیاز به اثبات ندارد، و واضح است اهل البیت علیهم السلام دستور دادند به همین مردم که مصحفی که نزد خود دارید بگشایید و مقابل خود قرار دهید و بگویید خدایا در قرآن تو اسم اعظم و اکبر تو موجود است! و شیعه از قدیم یاد گرفته‌اند که مصحف سی جزء لازم نیست باشد و حتی یک ورق قرآن هم کافی است، یعنی آیا در همان یک ورق قرآن، اسم اعظم موجود است؟ میتوانیم بگوییم این ورق اشاره است به کل قرآن به اعتبار علاقه کل و جزء، اما میتوان گفت: بلی همین جزء قرآن هم مشتمل بر اسم اکبر است به شرط اینکه جوهره قرآن کریم از بیانات ثقلین معلوم شود، و مصحف که مظهر آن است، حامل و محمول و ظاهر و مظهر در آن درست تشخیص داده شود:


بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏94 4 باب 53 ليلة القدر و فضلها و فضل الليالي التي تحتملها ..... ص : 1
5- دعوات الراوندي، عن زرارة قال قال الصادق ع تأخذ المصحف في ثلاث ليال من شهر رمضان فتنشره و تضعه بين يديك و تقول- اللهم إني أسألك بكتابك المنزل و ما فيه و فيه اسمك الأكبر و أسماؤك الحسنى و ما يخاف و يرجى أن تجعلني من عتقائك من النار و تدعو بما بدا لك من حاجة.


و جالب است که در دعای دیگر این شب عظیم دقیقا کلمه (هذا) به کار میبرد برای همین مصحفی که هر فرد در هر زمان بر سرش گرفته، بحق هذا القرآن:

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏95 146 ذكر دعاء آخر للمصحف الشريف ..... ص : 146
6 ذكرنا إسناده و حديثه في كتاب إغاثة الداعي و نذكر هاهنا المراد منه و هو عن مولانا الصادق صلوات الله عليه قال: خذ المصحف فدعه على رأسك و قل- اللهم بحق هذا القرآن و بحق من أرسلته به و بحق كل مؤمن مدحته فيه و بحقك عليهم فلا أحد أعرف بحقك منك بك يا الله عشر مرات ثم تقول- بمحمد عشر مرات بعلي عشر مرات- بفاطمة عشر مرات بالحسن عشر مرات- بالحسين عشر مرات بعلي بن الحسين عشر مرات- بمحمد بن علي عشر مرات- بجعفر بن محمد عشر مرات بموسى بن جعفر عشر مرات- بعلي بن موسى عشر مرات بمحمد بن علي عشر مرات- بعلي بن محمد عشر مرات بالحسن بن علي عشر مرات- بالحجة عشر مرات و تسأل حاجتك و ذكر في حديثه إجابة الداعي و قضاء حوائجه.


(52) دو یادداشت از استاد محترم در این زمینه :
حدیث نزل القرآن علی سبعة احرف، خود صدور علی سبعة احرف دارد، و این نزد آشنایان لحن معارفی انبیاء و اوصیاء علیهم السلام عزیز نیست.
کتابی که بخواهد، توسط علم الهی، تمام تکوین بلکه نفس الامر را تدوین کند، چاره‌ای نیست که از نشانه‌های چندین منظوره استفاده کند، و لذا قرآن کریم به لسان عربی که رسم واول‌علامتی دارد (نه واول‌حرفی) نازل شده است، اگر در تکوین نمونه‌هایی داریم مثل پیوند شیمیایی کووالانسی که یک الکترون نقش چندگانه دارد آیا موافقت تدوین با تکوین چگونه باید صورت گیرد؟ مثلا بالعیان میتوان دید که در مکعب روبیک، یک مهره مشتمل بر چند رنگ است، و هر رنگ نقش ایفا میکند، و هر رنگ که در بالا قرار گرفت و روز ظهور او شد در همین حال رنگهای دیگر را در باطن خود دارد! این یک مثال جسمانی و فیزیکی است که اگر راهبر به عالم معانی باشد افق عجائب ترفندهای نگاشت تکوین و نفس الامر را در الواح الهیة نمایان میسازد.

اما مقصود فعلا ، رابطه این حدیث شریف با مسأله تعدد قرائات است که فرایندی چهار مرحله‌ای دارد، و سه مرحله آن محقق شده، و چهارمی در روز لیظهره علی الدین کله خواهد آمد:

۱- مرحله تفریط و انحصارنگري

۲- مرحله افراط و مرادف‌گوئي

۳- مرحله اعتدال ناقص

۴- مرحله اعتدال کامل


گاهی تصور میشود که اهل البیت این حدیث را دروغ دانسته‌اند و نسبت به کذب داده‌ٰاند، اما روایتی نیست که این حدیث را به عنوان حدیث، تکذیب کند، بلکه تلقي اشتباه عده‌ای را از این حدیث تکذیب کردند، چگونه ممکن است نزد اهل البیت این حدیث کذب باشد و این را به شیعیان گفته باشند اما یکی از بزرگترین محدثین شیعه یعنی شیخ صدوق قده در کتاب معروف خود به نام خصال، یک باب مستقل عنوان بدهد: باب ان القرآن نزل علی سبعة أحرف؟! یعنی جو فرهنگی شیعه، دروغ پنداشتن اصل این حدیث نبوده بلکه برداشت ناصحیح پاره‌ای از مردم را تخطئه فرمودند، لذا در حدیث کافی راوی میگوید: ان الناس یقولون نزل القرآن علی سبعة احرف، یعنی مردم میگویند که قرآن بر هفت وجه نازل شده و چنین معنا میکردند که هر کس مرادف یک واژه قرآن هم به عنوان قرآن قرائت کرد مانعی ندارد! لذا امام در جوابش فرمودند: کذبوا، دروغ میگویند، هر آینه قرآن بر یک وجه است که از نزد خدای یگانه نازل شده است.

کسانی که با علوم اجتماعی و رفتار عرف عام در قبال عناصر فرهنگی و حقوقی و اقتصادی سر و کار دارند به خوبی میدانند که پژواک یک سخن و بازتاب عملی و رفتاری آن در بین عرف چه طیف وسیعی دارد، و همین امر در مسأله نزول قرآن کریم بر سبعة أحرف، کاملا مشهود است، بخصوص که این مسأله یک ریخت سهل ممتنع در هضم و فهم واقعی آن دارد، لذا ابتدا در جانب تفریط، با انکار و استغراب مواجه میشود، و چقدر روایت این حالت را برای ما نقل میکند! اما وقتی از ناحیه خود شارع مقدس مطمئن شدند که قرآن ذو وجوه است، بازتاب افراطی داشت، و تا آنجا پیش رفت که هر کس میخواست یک واژه مرادف واژه قرآنی به کار میبرد!
مرحله اعتدال ناقص با جمع‌آوری مصحف عثمانی و انعطاف این مصحف برای قرائات مختلف آغاز شد، اما کاملا ضابطه‌مند بود، یعنی پنج مصحف را عثمان به پنج شهر فرستاد و همراه هر مصحف استادی همراه کرد تا قرائت مروی را که از استاد خود اخذ کرده بودند تعلیم کنند، و شاگردان این اساتید هم مطلع بر همه روایات بودند و قرائات مختلف روایت شده در محدوده مصحف عثمان را برای شاگردان خود نقل میکردند، مثلا عاصم قاری معروف از قراء سبعة (و شاگرد یکی از همین همراه شده‌های مصحف توسط عثمان در کوفه یعنی ابوعبدالرحمان)، متجاوز از سي راوی دارد که امروز فقط دو راوی او یعنی حفص و شعبة معروف هستند.
و مسلمین از روز اول از این تعدد قرائات استقبال کردند، و عالم و عامی، مفسر و محدث، با دقت تمام این قرائات را ضبط و تثبیت کردند، و متخصصین فن قرائت تصریح کردند که مصحف عثمان مشتمل بر جمیع احرف سبعة نیست، ولی به هر حال، مرحله اعتدال ناقص تعامل عرف متشرعة با مسأله تعدد قرائات است، و قبلا عرض کردم که مثل حافظ افتخار میکند و سایرین را هم تشویق میکند که حافظ قرآن کریم به روایات مختلف باشند:
عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ ---- قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت.
اما مرحله اعتدال کامل، پس در زمان قدرت درک صحیح و فهم و هضم چگونگی سبعة احرف است، و آن روز ظهور تمام ۲۵ حرف علم است که تا کنون تنها دو حرف آن آمده است، لذا در مرحله اعتدال ناقص فرمودند علی ما فی الکافی ج ۲ ص ۶۱۹: اقرءوا كما تعلمتم فسيجيئكم من يعلمكم‏. و الله العالم.

**************************************
رمز صدور خود این روایت بر نحو سبعة احرف، کاربردن کلمه احرف در آن است، چون گزینه‌های بسیاری برای مثلا تعدد قرائات وجود دارد که به جای (احرف) گفته شود، سبع قرائات یا سبع تلاوات یا سبعة امور یا سبعة وجوه و ...
اما حرف، معنای منعطفی دارد که گوینده صاحب شؤون میتواند با یک کلمه، مقاصد مختلف را افاده کند، مثلا در فارسی کلمه کشیدن این چنین است، شما میتوانید با یک ایمیل که در آن نوشته‌اید: (بکش) به ده‌ها نفر ارسال کنید اما به تناسب حال هر کدام، مطلب خاصی را قصد کنید و او هم متناسب خودش بفهمد، از نقاشی کشیدن، و وزن کردن، و درب یک سویه را با کشیدن باز کردن، و سیگار کشیدن، و سرزنش بلا کشیدن و ...
حرف به معنای طرف الشیء و ناحیته است، مثلا حرفا الرأس: شقّاه، اما مترادف نزدیک حرف، واژه‌هایی مثل: طرف، ناحیة، شأن، شقّ، وجه، حیث، جانب، قطر، حول، سهم، نصیب، جزء، و غیر اینهاست، و هر کدام اینها ممکن است راجع به جوانب قرآن کریم از آن استفاده شود، اما در کلمه حرف، خصوصیتی است که در هیچکدام آنها نیست! چون یکی از کاربردهای حرف در حوزه الفاظ است، و حرف به عنوان یک عنصر پایه صوتی شناخته میشود.
به هر حال آنچه فعلا به ذهن من میرسد از مجموع کلمات علماء، سبعة احرف میتواند اشاره به اینها باشد:
۱- تعدد قرائات و اینکه یک کلمه میتواند بر وجوه مختلف قرائت شود.
۲- تعدد مقاطع و اینکه یک آیة میتواند مقطع‌های مختلف داشته باشد و هر کدام معنای خاص خود و مستقل داشته باشد.
۳- تعدد لغات که در آن لغات مختلف همه قبائل عرب آمده باشد.
۴- تعدد صوری که ممکن است در آن اختلاف پدید آید که شیخ طوسی قده در مقدمه التبیان این را ترجیح دادند.
۵- تعدد معانی برای یک کلمه از باب استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد.
۶- تعدد بطون و تاویلات و معانی طولیه برای هر آیة.
۷- السابع و ما السابع! تعدد ایفای نقش برای یک عنصر کلامی و صوتی به ازای تعدد ایفای نقش یک عنصر تکوینی، چون نگاشت تکوین در عالم تدوین،اقتضای تطابق و هماهنگی میکند، ودر روایت الغارات در توضیح لیلة القدر آمده: فاجری جمیع الاشیاء علی سبعة، پس شاید بتوان گفت: ایضا انزل القرآن علی سبعة!
(53) النشر في القراءات العشر (1/ 43)
وقال الإمام شيخ الإسلام أبو الفضل عبد الرحمن بن أحمد الرازي بعد أن ذكر الشبهة التي من أجلها وقع بعض العوام الأغبياء في أن أحرف هؤلاء الأئمة السبعة هي المشار إليها بقوله: - صلى الله عليه وسلم -: أنزل القرآن على سبعة أحرف، وأن الناس إنما ثمنوا القراءات وعشروها وزادوا على عدد السبعة الذين اقتصر عليهم ابن مجاهد لأجل هذه الشبهة، ثم قال: وإني لم أقتف أثرهم تثمينا في التصنيف، أو تعشيرا، أو تفريدا إلا لإزالة ما ذكرته من الشبهة، وليعلم أن ليس المراعى في الأحرف السبعة المنزلة عددا من الرجال دون آخرين ولا الأزمنة ولا الأمكنة، وأنه لو اجتمع عدد لا يحصى من الأمة فاختار كل واحد منهم حروفا بخلاف صاحبه وجرد طريقا في القراءة على حدة في أي مكان كان وفي أي أوان أراد بعد الأئمة الماضين في ذلك بعد أن كان ذلك المختار بما اختاره من الحروف بشرط الاختيار، لما كان بذلك خارجا عن الأحرف السبعة المنزلة، بل فيها متسع إلى يوم القيامة.


(54) بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏90 ؛ ص97
حدثنا جعفر بن محمد بن قولويه القمي رحمه الله قال حدثني سعد الأشعري القمي أبو القاسم رحمه الله و هو مصنفه الحمد لله ذي النعماء و الآلاء و المجد و العز و الكبرياء و صلى الله على محمد سيد الأنبياء و على آله البررة الأتقياء روى مشايخنا عن أصحابنا عن أبي عبد الله ع قال قال أمير المؤمنين صلوات الله عليه‏ أنزل القرآن على سبعة أحرف‏ كلها شاف كاف أمر و زجر و ترغيب و ترهيب و جدل و قصص و مثل.


(55)الميزان في تفسير القرآن ج‏3 74
و في الحديث المروي من طرق الفريقين عن النبي ص: أنزل القرآن على سبعة أحرف.
أقول: و الحديث و إن كان مرويا باختلاف ما في لفظه، لكن معناها مروي مستفيضا و الروايات متقاربة معنى، روتها العامة و الخاصة. و قد اختلف في معنى الحديث اختلافا شديدا ربما أنهي إلى أربعين قولا، و الذي يهون الخطب أن في نفس الأخبار تفسيرا لهذه السبعة الأحرف، و عليه التعويل.


(56) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ؛ ج‏1 ؛ ص193

3- حدثنا محمد بن الحسين عن عبد الرحمن بن أبي نجران عن هاشم عن سالم بن أبي سملة [سلمة] قال: قرأ رجل على أبي عبد الله ع و أنا أسمع حروفا من القرآن ليس على ما يقرؤها الناس فقال أبو عبد الله ع مه مه كف عن هذه القراءة اقرأ كما يقرأ الناس حتى يقوم القائم فإذا قام فقرأ كتاب الله على حده و أخرج المصحف الذي كتبه علي ع و قال أخرجه علي ع إلى الناس حيث فرغ منه و كتبه فقال لهم هذا كتاب الله كما أنزل الله على محمد و قد جمعته بين اللوحين قالوا هو ذا عندنا مصحف جامع فيه القرآن لا حاجة لنا فيه قال أما و الله لا ترونه بعد يومكم هذا أبدا إنما كان علي أن أخبركم به حين جمعته لتقرءوه.


(57) الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص631
. 15- عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن علي بن الحكم عن عبد الله بن جندب عن سفيان بن السمط قال: سألت أبا عبد الله ع- عن تنزيل القرآن قال اقرءوا كما علمتم.


(58) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏52، ص: 169
و إنه النائب الخاص عن أمر صدر منه ع.
قال الشيخ الصالح زين الدين علي بن فاضل المازندراني المجاور بالغري على مشرفه السلام و استأذنت السيد شمس الدين العالم أطال الله بقاءه في نقل بعض المسائل التي يحتاج إليها عنه و قراءة القرآن المجيد و مقابلة المواضع المشكلة من العلوم الدينية و غيرها فأجاب إلى ذلك و قال إذا كان و لا بد من ذلك فابدأ أولا بقراءة القرآن العظيم.
فكان كلما قرأت شيئا فيه خلاف بين القراء أقول له قرأ حمزة كذا و قرأ الكسائي كذا و قرأ عاصم كذا و أبو عمرو بن كثير كذا.
فقال السيد سلمه الله نحن لا نعرف هؤلاء و إنما القرآن نزل على سبعة أحرف قبل الهجرة من مكة إلى المدينة و بعدها
لما حج رسول الله ص حجة الوداع نزل عليه الروح الأمين جبرئيل ع فقال يا محمد اتل علي القرآن حتى أعرفك أوائل السور و أواخرها و شأن نزولها «1» فاجتمع إليه علي بن أبي طالب و ولداه الحسن و الحسين ع و أبي بن كعب و عبد الله بن مسعود و حذيفة بن اليمان و جابر بن عبد الله الأنصاري و أبو سعيد الخدري و حسان بن ثابت و جماعة من الصحابة رضي الله عن المنتجبين منهم فقرأ النبي ص القرآن من أوله إلى آخره فكان كلما مر بموضع فيه اختلاف بينه له جبرئيل ع و أمير المؤمنين ع يكتب ذاك في درج من أدم فالجميع قراءة أمير المؤمنين و وصي رسول رب العالمين..
فقلت له يا سيدي أرى بعض الآيات غير مرتبطة بما قبلها و بما بعدها كأن فهمي القاصر لم يصر إلى غورية «2» ذلك.

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏52، ص: 170
فقال نعم الأمر كما رأيته و ذلك أنه لما انتقل سيد البشر محمد بن عبد الله من دار الفناء إلى دار البقاء و فعل صنما قريش ما فعلاه من غصب الخلافة الظاهرية جمع أمير المؤمنين ع القرآن كله و وضعه في إزار و أتى به إليهم و هم في المسجد.
فقال لهم هذا كتاب الله سبحانه أمرني رسول الله ص أن أعرضه إليكم لقيام الحجة عليكم يوم العرض بين يدي الله تعالى فقال له فرعون هذه الأمة و نمرودها لسنا محتاجين إلى قرآنك فقال ع لقد أخبرني حبيبي محمد ص بقولك هذا و إنما أردت بذلك إلقاء الحجة عليكم.
فرجع أمير المؤمنين ع به إلى منزله و هو يقول لا إله إلا أنت وحدك لا شريك لك لا راد لما سبق في علمك و لا مانع لما اقتضته حكمتك فكن أنت الشاهد لي عليهم يوم العرض عليك.
فنادى ابن أبي قحافة بالمسلمين و قال لهم كل من عنده قرآن من آية أو سورة فليأت بها فجاءه أبو عبيدة بن الجراح و عثمان و سعد بن أبي وقاص و معاوية بن أبي سفيان و عبد الرحمن بن عوف و طلحة بن عبيد الله و أبو سعيد الخدري و حسان بن ثابت و جماعات المسلمين و جمعوا هذا القرآن و أسقطوا ما كان فيه من المثالب التي صدرت منهم بعد وفاة سيد المرسلين ص. «1» فلهذا ترى الآيات غير مرتبطة و القرآن الذي جمعه أمير المؤمنين ع بخطه محفوظ عند صاحب الأمر ع فيه كل شي‏ء حتى أرش الخدش و أما هذا القرآن فلا شك و لا شبهة في صحته و إنما كلام الله سبحانه هكذا صدر عن صاحب الأمر ع.
قال الشيخ الفاضل علي بن فاضل و نقلت عن السيد شمس الدين حفظه الله مسائل كثيرة تنوف على تسعين مسألة و هي عندي جمعتها في مجلد و سميتها بالفوائد الشمسية و لا أطلع عليها إلا الخاص من المؤمنين و ستراه إن شاء الله تعالى.


(59)
ماجرای مصاحف صنعا

در سال ۱۹۷۲ میلادی (۱۳۵۱شمسی) کارگرانی که مشغول تعمیر و بازسازی بخشی از دیوار غربی و سقف مسجد جامع صنعاء در یمن بودند، با صحنه‌ای شگفت مواجهه شدند. این دیوار در اثر بارندگی سیل‌آسای سال قبل صدمه دیده و تخریب شده بود. این کارگران به ناگاه در فضایی مابین سقف و دیوارهای فوقانی ساختمان مسجد، به شمار زیادی از اوراق پوستی و کاغذی برخوردند که از مدت‌ها پیش در آن‌جا رها شده و بسیاری از آن‌ها در اثر گذشت زمان و رطوبت، دچار فرسودگی شده بود. با هماهنگی اداره‌ی اوقاف یمن، این اوراق پوستی و کاغذی به مکانی دیگر منتقل شدند و رایزنی برای شناسایی و دسته‌بندی آن‌ها آغاز شد. (۲)


نکته‌ی جالب این‌که اوراق این نسخه حامل دوبار نگارش قرآن است: نخست آیاتی از قرآن که در اصل بر روی پوست نوشته شده و پس از سال‌ها این متن پاک و شسته شده و مجددا آیات دیگری از نو بر روی همان پوست کتابت شده است که در این کتاب، آیات هر کدام از این دو لایه به صورت جداگانه مشخص شده‌اند. اما آثار باقی‌مانده از جوهر قرآن در لایه‌ي زیرین نیز پس از چند سده بر اثر اکسید شدن نمایان شده و این نسخه را دولایه ساخته است. بر همین اساس گفته می‌شود ما در مورد این نسخ با یک پالیمپِست (palimpsest) روبه روییم. (۷)
به مذاق «تجدید نظر طلبان غربی» (Western Revisionist) - که تبارشناسی متن قرآن را به پیش از اواخر قرن دوم هجری نمی‌کشاندند - خوش نمی‌آمد.
اما فارغ از خشنودی یا ناخشنودی ایشان، کشف و انتشار متن برخی مصاحف به خط مایل یا حجازی برجای‌مانده از قرن نخست هجری توانست هم در میان مسلمانان و هم در میان محققان غربی چنان ولوله‌ای بیفکند که پژواک آن تا سال‌ها در گوش محققان و قرآن‌پژوهان شرقی و غربی خواهد پیچید.
اهمیت این کشف بزرگ شاید بیش از هر چیز دیگری در این باشد که قدمت متن قرآن را به دوران پیش از خلافت عثمان‌بن عفّان خلیفه سوم می‌برد. چنان‌که می‌دانیم مسلمانان همواره بر این باور بوده‌اند که نیای مصحف موجود قرآن، به دست‌نوشته‌هایی باز می‌گردد که حدود سال ۳۰ هجری به دستورعثمان (متوفی ۳۵ ه.ق) و توسط کمیته‌ی منصوب او تدوین شد و نسخه‌هایی از آن متن واحد را به شهرهای مهم قلمروی اسلامی در عهد وی ارسال شد. (۹)
حال که کشفیات دهه‌های اخیر بر مبنای «مصحف صنعاء۱»، به لابراتوارهای تخصصی فرستاده شده نتایج به مراتب خیره‌کننده‌ای را رقم زده است.

نتایج آزمایش‌های کربن ۱۴ روی مصحف صنعا
بر اساس آزمایش کربن ۱۴ که بهنام صادقی بر روی برگه‌ی استنفورد ۲۰۰۷ در آزمایشگاه آریزونا انجام داد، برگه در فاصله یک انحراف معیار به احتمال ۶۸%، قدمتش به سال‌های ۶۱۴ تا ۶۵۶ میلادی می‌رسد. خوانندگان محترم توجه دارند که تاریخ هجرت پیامبر (ص) در سال ۶۲۱ میلادی واقع شده است.
این آزمایش بر اساس دو انحراف معیار، به احتمال ۹۰%، متعلق به سال‌های میان ۵۷۸ تا ۶۶۹ میلادی است. وی اطلاعات تفصیلی این برگه، خوانش لایه زیرین آن و نیز نتایج آزمایش خود را در مقاله‌ای مشترک با اُوِه برگمَن در سال ۲۰۱۰ میلادی منتشر ساخت. صادقی بعدها نمونه‌ای دیگر از همان برگه (استنفورد ۲۰۰۷) را این بار در آزمایشگاه آکسفورد مورد آزمایش قرار داد که نتایج با احتمال ۴/۹۵%، عمر برگه را مابین سال‌های ۵۶۴ تا ۶۵۵ میلادی نشان داده است. این نتیجه به طور کلی با نتیجه دانشگاه آریزونا نیز هم‌خوانی دارد. سه آزمایش دیگر را کریستیان رُبِن بر روی برگه‌های شماره ۱۳،۱۱،۲ از نسخه ۰۱-۲۷.۱ در آزمایشگاه لیون (فرانسه) انجام داد. به سبب کم‌دقتی این آزمایشگاه، بازه‌ی زمانی ارائه‌شده بسیار زیاد (نزدیک به ۱۶۰ سال) بود و تاریخ ارائه‌شده عمدتا به ماقبل اسلام باز می‌گشت. این آزمایشات هم‌چنان ادامه یافت و در نهایت این نتیجه حاصل شد که هم شواهد متنی، نسخه‌شناسی، و کودیکولوژیک، و هم نتایج برآمده از آزمایش‌های کربن بر روی پوست برگه‌های مختلفی از «مصحف صنعاء۱» نشان می‌دهند لایه‌ی زیرین این مصحف در زمانی بسیار زودهنگام، دست‌کم در نیمه‌ی نخست قرن اول هجری کتابت شده است. (۱۰)

این همان دستاوردی است که به مذاق مستشرقان تجدیدنظر طلب، خوش نیامده و تا جایی که توانستند از هیچ کوششی در کتمان و پنهان‌کاری این شواهد و نتایج حاصل از آن مذایقه نکردند. آن‌ها البته برای التیامِ آلامِ ناشی از این انکشاف مبارک به سنتی نامبارک تمسک جستند و بر خلاف نتایج آزمایش‌های انجام شده، سعی بر القای تردید و تشکیک در وثاقت نص مقدس مسلمین کردند. آن‌ها از همان نخستین سال‌های دسترسی‌شان به این نسخه‌های کشف‌شده در صنعاء، زمزمه‌هایی را مبنی بر مخدوش بودن اعتبار متن کنونی قرآن به راه انداختند. منشاء اصلی این اتهام اما، برخی پژوهش‌گران آلمانی و شاید در رأس همه‌ی آن‌ها گِرد پویین بود که پیش از این نیز به نام وی اشاره شد.
پویین و هم‌کاران هم‌وطنش با دسترسی به تصاویر و میکروفیلم این نسخه‌ها، آن‌ها را در انحصار خود درآورده بودند، هیچ سندی را منتشر نمی‌ساختند، اما با اظهارات شفاهی خویش در میان هم‌کاران خود و بعدها در میان برخی روزنامه‌نگاران و فعالان رسانه‌ای چنین ادعایی را مطرح می ساختند و سعی در به چالش کشیدن وثاقت قرآن داشتند. به گفته‌ی مرتضی کریمی‌نیا محقق علوم قرآنی و مترجم کتاب «مصحف صنعاء۱ و مسئله خاستگاه قرآن» در دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی، شنیدن این جمله‌ی درِگوشی در برخی مجامع آکادمیک غربی چندان غریب نبود که «اگر این اسناد و اطلاعات روزی منتشر شود، مسلمانان با چالشی بزرگ در وثاقت کتاب آسمانی خود رو‌به‌رو خواهند شد»، یا این ادعا که «در این نسخه‌ها، مطالبی هست که سبب خواهد شد مسلمانان دست از دعاوی خود راجع به کتاب آسمانی‌شان بردارند.»
(ر.کنید : نگاهی انتقادی به قرآن‌شناسی تجدیدنظرطلبان غربی
)

(60)
مقدمة نشأت منذ طفولتي المبكرة على اعتقاد راسخ بأن من يخطىء في تشكيل حرف من القرآن فقد ارتكب إثما مبينا ، ولقد قادني ذلك الاعتقاد إلى الحرص الشديد عند حفظ الآيات أو تلاوتها على التزام الضبط والشكل . وحفرت في ذاكرتي صورة ذهنية غامضة عن «الكلمة» بشقيها الارضي البشري والسماوی المقدس . وشرعت أبحث عن مفهوم «القداسة» ومعناها . وكان قد استقر في يقيني أن القرآن هو «کلام الله » ، وأنه - دونا عن كل الكتب السماوية الاخرى - لم ينله التحريف . إنه کلام الله ننطقه كما أوحی به . إنه أثر مادی ملموس من آثار الله على الارض ، إلا أنه ليس شيئا مخلوقا كالسماوات و الارض إنه جزء من ذاته المقدسة .


من هنا ترسخ في تفكيري (الطفولی ) أن «للمثال» ، م كان على أرض «الواقع» ، وأن التعايش بينهما أمر طبیعی ، بدلیل وجود القرآن بيننا ، حقيقة واقعة لا تقبل الجدل ، هو هو تماما كما نزل من السماء ، لا يرفع مجرورا و لا ينصب مرفوعا . أما عن كيفية حدوث ذلك ، فهذا ما اعتبرته مسألة وقت فلن البث حتى أتم

تعليمي وأصبح رجال ، فأعرف كل شيىء . فالعقل موجود ، والعلم في الكتب ، ولكل سؤال جواب . والجواب لا شك سيكون دقيقا و واضحا ، تماما كدقة القرآن ووضوحه . وعرفت طريقي إلى القراءة ، سعيا وراء المزيد من الحقائق . فقد صور لی تفکیری الطفولي أن كل ما ينشر هو
حقائق ، لا مجرد اجتهادات وآراء وتصورات ومحاوالت للتفسير . باختصار ، كانت نشأتی مثالية ساذجة.
ومرت الايام ، حتى جاءت ليلة مولد السيدة سكينة ، فدخلت المسجد استمع إلى تلاوة القرآن من أحد مشاهير المقرئين ، فإذا به يتلو آية واحدة مرتين ، في المرة الاولى سمعت كلمة «
فتبينوا » ، وفي المرة الثانية سمعته يتلوها « فتثبتوا»، واختلط على الامر ، فلم أجد تفسيرا لما يحدث . ثم حدث هرج و مرج بين المستمعين ، وتعالت بعض الاصوات بالاحتجاج ، وارتبك المقريء ، ثم ما لبث أن غادر المسجد من فوره ، يكاد يتعثر من فرط هرولته ، محاطا بثلة من الحاضرين . وانفض المولد ، وانقض التساؤل یکاد بدهم رأسي . ما معنى ما حدث ؟ مستحيل أن يخطيء المقرىء ، فهو من مشاهير الاذاعة . إنه لا شك يعلم تماما ما يفعل ، بدليل أنه قرأ «فتبينوا» مرة ، ثم قرأ

«فتثبتوا» ، في المرة التالية فلا الخطا وارد و لا النسيان أيضا . ولو كان الموضوع في إطار «الخطأ أو النسيان» ، فهو مرفوع عنه مغفور له بنص الحديث . فما الداعي إذن لتذمر الحاضرين وحدوث ما يشبه الفتنة؟

لقد تعمد المقريء إذن !! ويل له ... أتحريف في كلام الله؟ وفي كلمة

كاملة ؟ ومن حامل للقرآن ؟ ... لابد أن في
الامر سرا

ودارت الايام ، إلى أن جاء اليوم الذي فتحت فيه إحدى كتب التفسير . وبدأت بتفسير الفاتحة . فإذا بي أفاجأ بأنه يفسر « مالك يوم الدين» مرة ، ثم يفسر «ملك يوم الدين» مرة أخرى . ويسهب في محاسن هذه مرة ويعدد إعجاز الاخرى ثانية ، ثم يسميهما «قراءتين» ولم أفهم ماذا يعني بقراءتين . بل هو قرآن واحد، يتلى علينا
لیلا ونهارا بتلاوة واحدة . وأنا أعرف جيدا أننا نقرأ الفاتحة ب(« مالك» يوم الدين) . هكذا تتلوها أئمة المساجد في كل صلوة جهرية . وهكذا أسمعها منذ وعيت على الدنيا تتلى في الاذاعة . وهكذا لقنتها منذ طفولتي في المنزل ، ثم في المدرسة أنا لا أعرف سوی «مالك » . أنا لا أعرف «ملك» . أنا غير قادر على استيعاب الامر .

(61) البحر المحيط فى التفسير ج‏1 36
و قرأ مالك بالإمالة البليغة يحيى بن يعمر، و أيوب السختياني، و بين بين قتيبة بن مهران، عن الكسائي. و جهل النقل، أعني في قراءة الإمالة، أبو علي الفارسي‏ فقال: لم يمل أحد من القراء ألف مالك، و ذلك جائز، إلا أنه لا يقرأ بما يجوز إلا أن يأتي بذلك أثر مستفيض. و ذكر أيضا أنه قرئ في الشاذ ملاك بالألف و التشديد للام و كسر الكاف. فهذه ثلاث عشرة قراءة، بعضها راجع إلى الملك، و بعضها إلى الملك‏


(62) النشر في القراءات العشر ج‏1 6 المقدمة ..... ص : 1

ثم إن الاعتماد فى نقل القرآن على حفظ القلوب و الصدور لا على حفظ المصاحف و الكتب و هذه أشرف خصيصة من اللّه تعالى لهذه الأمة
ففي الحديث الصحيح الذى رواه مسلم أن النبى صلى اللّه عليه و سلم قال: «إن ربى قال لى قم فى قريش فانذرهم فقلت له رب إذا يثلغوا رأسى حتى يدعوه خبزة فقال مبتليك و مبتلى بك و منزل عليك كتابا لا يغسله الماء تقرؤه نائما و يقظان فابعث جندا أبعث مثلهم و قاتل بمن أطاعك من عصاك و أنفق ينفق عليك»
فأخبر تعالى أن القرآن لا يحتاج فى حفظه إلى صحيفة تغسل بالماء بل يقرءوه فى كل حال كما جاء فى صفة أمته «أناجيلهم‏ فى صدورهم» و ذلك بخلاف أهل الكتاب الذين لا يحفظونه لا فى الكتب و لا يقرءونه كله إلا نظرا لا عن ظهر قلب و لما خص اللّه تعالى بحفظه من شاء من أهله أقام له أئمة ثقات تجردوا لتصحيحه و بذلوا أنفسهم فى إتقانه و تلقوه من النبى صلى اللّه عليه و سلم حرفا حرفا لم يهملوا منه حركة و لا سكونا و لا إثباتا و لا حذفا و لا دخل عليهم فى شى‏ء منه شك و لا وهم و كان منهم من حفظه كله و منهم من حفظ أكثره و منهم من حفظ بعضه كل ذلك فى زمن النبى صلى اللّه عليه و سلم و قد ذكر الإمام أبو عبيد القاسم بن سلام فى أول كتابه فى القراءات من نقل عنهم شى‏ء من وجوه القراءة من الصحابة و غيرهم. فذكر من الصحابة أبا بكر، و عمر، و عثمان، و عليا، و طلحة، و سعدا، و ابن مسعود.
و حذيفة، و سالما، و أبا هريرة، و ابن عمر، و ابن عباس، و عمرو بن العاص، و ابنه عبد اللّه، و معاوية، و ابن الزبير، و عبد اللّه بن السائب، و عائشة، و حفصة، و أم سلمة؛ و هؤلاء كلهم من المهاجرين و ذكر من الأنصار أبى من الأنصار أبى بن كعب. و معاذ ابن جبل. و أبا الدرداء، و زيد بن ثابت، و أبا زيد، و مجمع بن جارية، و أنس ابن مالك رضى اللّه عنهم أجمعين.


جامع البیان للطبری، ج10،ص452 :
عَنْ قَتَادَةَ، قَوْلُهُ: " {§أَخَذَ الْأَلْوَاحَ} [الأعراف: 154] قَالَ: رَبِّ إِنِّي أَجِدُ فِي الْأَلْوَاحِ أُمَّةً، خَيْرُ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ، يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ، فَاجْعَلْهُمْ أُمَّتِي، قَالَ: تِلْكَ أُمَّةُ أَحْمَدَ. قَالَ: رَبِّ إِنِّي أَجِدُ فِي الْأَلْوَاحِ أُمَّةً هُمُ الْآخِرُونَ السَّابِقُونَ: أَيْ: آخِرُونَ فِي الْخَلْقِ، سَابِقُونَ فِي دُخُولِ الْجَنَّةِ، رَبِّ اجْعَلْهُمْ أُمَّتِي، قَالَ: تِلْكَ أُمَّةُ أَحْمَدَ. قَالَ: رَبِّ إِنِّي أَجِدُ فِي الْأَلْوَاحِ أُمَّةً أَنَاجِيلُهُمْ -[453]- فِي صُدُورِهِمْ يَقْرَءُونَهَا، وَكَانَ مَنْ قَبْلَهُمْ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ نَظَرًا حَتَّى إِذَا رَفَعُوهَا لَمْ يَحْفَظُوا شَيْئًا وَلَمْ يَعْرِفُوهُ



(63) روض الجنان في شرح إرشاد الأذهان (ط - الحديثة)، ج‌2، ص: 700‌
مع أنّ بعض محقّقي القرّاء من المتأخّرين أفرد كتاباً في أسماء الرجال الذين نقلوها في كلّ طبقة، و هُمْ يزيدون عمّا يعتبر في التواتر، فتجوز القراءة بها إن شاء اللّه.

غایة النهایة فی طبقات القراء، ج1 ، ص3 :
فهذا كتاب غاية النهاية. من حصله أرجو أن يجمع بين الرواية والدراية. اختصرت فيه كتاب طبقات القراء الكبير الذي سميته: نهاية الدرايات في أسماء رجال القراءات. وأتيت فيه على جميع ما في كتابي الحافظين أبي عمرو الداني وأبي عبد الله الذهبي رحمهما الله وزدت عليهما نحو الضعف

(64) علاوه بر فرمایشات استاد محترم، ذیلاً شواهد دیگری در جواب از این شبهه تقدیم می شود :
1) خود مصاحف عثمانی اختلاف رسم داشته و عثمان به همراه هر مصحف که به مناطق فرستاد یک قاری هم فرستاد تا قراءات آن مصحف را تعلیم دهد. به پاورقی شماره (2) مراجعه بفرمایید .
2) قبل از احراق مصاحف توسط عثمان، مصاحف مختلفی موجود بود که این ها بعضا با هم اختلاف رسم داشتند یعنی آیه منقول از آن مصاحف طوری است که حاکی از اختلاف رسم آن مصحف با مصحف عثمان است . تنها یک نمونه آن در پاورقی شماره (46)
گذشت که حماد می گوید در مصحف ابی دیدم که نوشته « و منهم من بدل تبدیلاً» در حالی که در مصحف عثمان « و ما بدلوا تبدیلا » نوشته شده است . همچنین نفس عملیة الاحراق عثمان که متواتر و متفق علیه است دال است بر اینکه اختلاف مصاحف، به صرف نقطه و اعراب نبوده، بلکه به اختلاف رسم و پایه کلمات بوده است علی انحائه، و همچنین تفاوت در داخل تفسیر نبوده، چون در تفسیر مسلمین اختلاف قرائت پیدا نمیکردند تا حذیفه شکایت نزد عثمان ببرد.
3) مقدمات في علم القراءات (ص: 225)

الشبهة الثانية: أن مصدر اختلاف القراءات رسم المصحف:
حيث كان المصحف خاليا من النقط والشكل وطبيعة رسم بعض كلماته بالحذف أو بالزيادة أدت إلى اختلاف أوجه قراءة ألفاظه، فالرسم- عند مثيري هذه الشبهة- هو الذي حدا بابن عامر إلى أن يقرأ (شركائهم) مجرورة بدلا من أن يقرأها شُرَكاؤُهُمْ لأنها هكذا في المصحف (2)، واعتمادا على موافقة الرسم قرأ بعض القراء: (سأورثكم) بدلا من سَأُرِيكُمْ (3) إلى غير ذلك من الأمثلة (4).

الرد على هذه الشبهة:
أن هذا الزعم يرده الواقع، فاختلاف القراءات مصدره التلقي عن رسول الله صلّى الله عليه وسلم وليس رسم المصحف، حيث لم يكونوا يعتمدون على الكتابة أصلا، وحين كتب عثمان المصاحف وأرسلها إلى الأمصار الإسلامية بعث مع كل مصحف قارئا ليعلم الناس القراءة الصحيحة (5)، ولو كان جائزا للناس استخراج القراءات المختلفة من
__________
(1) ابن الجزري، النشر (1: 52).
(2) في قوله تعالى: وَكَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ [الأنعام: 137] وهي مرسومة في مصاحف أهل الشام بالياء وفي بقية المصاحف بالواو، والغريب أن ممن ردد هذه الشبهة الزمخشري في تفسيره (2: 42) حيث قال: «والذي حمله على ذلك أنه رأى في بعض المصاحف (شركائهم).
(3) من قوله تعالى: سَأُرِيكُمْ دارَ الْفاسِقِينَ [الأعراف: 145] وهذه القراءة أوردها الزمخشري في الكشاف (2: 94)، وأبو حيان في البحر المحيط (4: 389).
(4) ينظر مثلا: غانم قدوري الحمد، رسم المصحف، ص 717 - 728.
(5) عبد الفتاح القاضي، تاريخ المصحف الشريف، ص 51.



مقدمات في علم القراءات (ص: 226)
الرسم لما احتاج الأمر إرسال القارئ مع المصحف، فمدار اختلاف القراءة الرواية لا الرسم.
ومن أوضح ما يرد به على هذه الشبهة، وجود ألفاظ وردت في المصحف في أكثر من موضع، ويحتمل رسمها أن تقرأ بأكثر من وجه، إلا أن اختلاف القراء فيها محصور ببعض هذه الأماكن، فلفظ (ملك) مثلا ورد في مواضع أولها مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ [الفاتحة: 4] وقد اختلف القراء في هذا الموضع فقرءوه بالألف وبدونها، أما بقية المواضع فلم يختلفوا فيها مع ما كان قراءتها رسما ولغة بهذين الوجهين وبغيرهما من الأوجه الكثيرة (1).
وهذا يدل على أن القراءة إنما تؤخذ بالمشافهة والسماع ولا تؤخذ من رسم المصحف وخطه (2).
فخلو المصحف من النقط والشكل كان معينا له على استيعاب القراءات الصحيحة والأوجه المتعددة، ولم يكن موجبا للاختلاف أو مصدرا لهذه القراءات، والاعتماد في القراءة إنما هو المشافهة والنقل والتلقي.

(65) موسوعة التفسیر المأثور:ج7ص691 :
{يَاأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (٦٧)}
[قراءات]
٢٣٠٥٠ - عن عبد الله بن مسعود، قال: كُنّا نقرأُ على عهد رسول الله - صلى الله عليه وسلم -: (يَآ أيُّها الرسول بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إلَيْكَ مِن رَّبِّكَ أنَّ عَلِيًّا مَّوْلى المُؤْمِنِينَ وإن لَّمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ واللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ
الدر المنثور، ج3، ص 117 :
وَأخرج ابْن مرْدَوَيْه عَن ابْن مَسْعُود قَالَ: كُنَّا نَقْرَأ على عهد رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم {يَا أَيهَا الرَّسُول بلغ مَا أنزل إِلَيْك من رَبك} أَن عليا مولى الْمُؤمنِينَ {وَإِن لم تفعل فَمَا بلغت رسَالَته وَالله يَعْصِمك من النَّاس}

(66) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 634
27- محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن علي بن الحكم عن عبد الله بن فرقد و المعلى بن خنيس قالا كنا عند أبي عبد الله ع و معنا ربيعة الرأي فذكرنا فضل القرآن فقال أبو عبد الله ع إن كان ابن مسعود لا يقرأ على قراءتنا فهو ضال فقال ربيعة ضال فقال نعم ضال ثم قال أبو عبد الله ع أما نحن فنقرأ على قراءة أبي‏.


(67) مسند احمد ط الرسالة، ج3ص116 :
٢١١٨٥ - حدثنا محمد بن جعفر حدثنا شعبة، عن عاصم بن بهدلة، عن زر، قال: سألت أبيا، عن المعوذتين، فقال: إني سألت عنهما رسول الله صلى الله عليه وسلم، قال: "فقيل لي، فقلت " فأمرنا رسول الله صلى الله عليه وسلم، فنحن نقول. (١)
٢١١٨٦ - حدثنا عفان، حدثنا حماد بن سلمة، أخبرنا عاصم بن بهدلة، عن زر بن حبيش، قال: قلت لأبي بن كعب: إن ابن مسعود كان لا يكتب المعوذتين في مصحفه، فقال: "أشهد أن رسول الله صلى الله عليه وسلم أخبرني: "أن جبريل قال له: قل أعوذ برب الفلق، فقلتها، فقال: قل أعوذ برب الناس، فقلتها ". فنحن نقول ما قال النبي صلى الله عليه وسلم (٢)


ج9، ص235 - كتاب المعجم الكبير للطبراني :
٩١٥٠ - حدثنا الحسين بن إسحاق التستري، ثنا علي بن الحسين بن إشكاب، ثنا محمد بن أبي عبيدة بن معن، عن أبيه، عن الأعمش، عن أبي إسحاق، عن عبد الرحمن بن يزيد، عن عبد الله، أنه: كان يحك المعوذتين من المصحف يقول: «ليستا من كتاب الله»
٩١٥١ - حدثنا سعيد بن عبد الرحمن التستري، ثنا محمد بن موسى الحرشي، ثنا عبد الحميد بن الحسن، عن أبي إسحاق، عن أبي عبد الرحمن السلمي، عن ابن مسعود، أنه: كان يقول: " لا تخلطوا بالقرآن ما ليس فيه، فإنما هما معوذتان تعوذ بهما النبي صلى الله عليه وسلم: قل أعوذ برب الفلق، وقل أعوذ برب الناس "، وكان عبد الله يمحوهما من المصحف



الفهرست لابن الندیم،ص44 :
قال أبو شاذان قاب بن سيرين وكان عبد الله بن مسعود لا يكتب المعوذتين في مصحفه


ج8،ص683 - كتاب الدر المنثور في التفسير بالمأثور
أخرج أحمد والبزار والطبراني وابن مردويه من طرق صحيحة عن ابن عباس وابن مسعود أنه كان يحك المعوذتين من المصحف ويقول: لا تخلطوا القرآن بما ليس منه إنهما ليستا من كتاب الله إنما أمر النبي صلى الله عليه وسلم إن يتعوذ بهما وكان ابن مسعود لا يقرأ بهما
قال البزار: لم يتابع ابن مسعود أحد من الصحابة وقد صح عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قرأ بهما في الصلاة وأثبتتا في المصحف







(68) مرآة العقول نویسنده : العلامة المجلسي:ج 12 ، ص524
٢٧ ـ محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، عن علي بن الحكم ، عن عبد الله بن فرقد والمعلى بن خنيس قالا كنا عند أبي عبد الله عليه‌السلام ومعنا ربيعة الرأي فذكرنا فضل القرآن فقال أبو عبد الله عليه‌السلام إن كان ابن مسعود لا يقرأ على قراءتنا فهو ضال فقال ربيعة ضال فقال نعم ضال ثم قال أبو عبد الله عليه‌السلام أما نحن فنقرأ على قراءة ابیّ
الحديث السابع والعشرون : مجهول ولعله عليه‌السلام اتقى ربيعة.



شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني) ؛ ج‏11 ؛ ص75

27- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن عبد الله بن فرقد و المعلى بن خنيس قالا: كنا عند أبي عبد الله عليه السلام و معنا ربيعة الرأي فذكرنا فضل القرآن فقال أبو عبد الله عليه السلام: إن كان ابن مسعود لا يقرأ على قراءتنا فهو ضال فقال ربيعة: ضال؟ فقال: نعم ضال، ثم قال أبو عبد الله عليه السلام أما نحن فنقرأ على‏ قراءة ابي‏.
______________________________
الطاهرين قلبه و قلب النبي «ص» و هما بمنزلة اللوح المحفوظ بعيد جدا.
قوله: (و معنا ربيعة الرأى) فى المغرب هو كان فقيه أهل المدينة (أما نحن فنقرأ على قراءة ابى) ضبط أبى فى بعض النسخ بضم الهمزة و فتح الباء و شد الياء فقيل انه عليه السلام قال ذلك تقية من ربيعة.



الوافي ؛ ج‏9 ؛ ص1776

9085- 3 الكافي، 2/ 634/ 27/ 1 محمد عن أحمد عن علي بن الحكم عن عبد الله بن فرقد و المعلى بن خنيس قالا كنا عند أبي عبد الله ع و معنا ربيعة الرأي فذكر القرآن‏ «1» فقال أبو عبد الله ع إن كان ابن مسعود لا يقرأ على قراءتنا فهو ضال فقال ربيعة ضال فقال نعم ضال ثم قال أبو عبد الله ع أما نحن فنقرأ على‏ قراءة أبي‏
بيان‏
المستفاد من هذا الحديث أن القراءة الصحيحة هي قراءة أبي بن كعب و أنها الموافقة لقراءة أهل البيت ع إلا أنها اليوم غير مضبوطة عندنا إذ لم يصل إلينا قراءته في جميع ألفاظ القرآن و ربما يجعل المكتوب بصورة أبي في هذا الحديث الأب المضاف إلى ياء المتكلم‏ «2» و هو بعيد جدا

(69)جمال القراء وكمال الإقراء (ص: 532)
وكان نافع رحمه الله يقرئ الناس بالقراءات كلها.
قال أبو دِحْية المُعَلَّى بن دِحية: فجئته بكتاب الليث بن سعد، رحمه الله.
لأقرأ عليه، فوجدته يقرئ الناس بجميع القراءات، فقدت: يا أبا
رويم أتقرئ الناس بجميع القراءات؟
فقال: سبحان الله العظيم، أأحرم من نفسي ثواب القرآن ؟
أنا اقرئ الناس بجميع القراءات حتى إذا جاء من يطلب حرفي أقرأته به .
وقال الأعشى: كان نافع يسهل القراءة لمن قرأ عليه إلَّا أن يقول له إنسان: أريد قراءتك، فيأخذه بالنبر في مواضعه، وإتمام الميمات.


(70) عيون أخبار الرضا عليه السلام ج‏1 231 23 باب ذكر مجلس الرضا ع مع المأمون في الفرق بين العترة و الأمة ..... ص : 228

أم يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا آل إبراهيم الكتاب و الحكمة و آتيناهم ملكا عظيما يعني الطاعة للمصطفين الطاهرين فالملك هاهنا هو الطاعة لهم فقالت العلماء فأخبرنا هل فسر الله عز و جل الاصطفاء في الكتاب فقال الرضا ع فسر الاصطفاء في الظاهر سوى الباطن في اثني عشر موطنا و موضعا فأول ذلك قوله عز و جل و أنذر عشيرتك الأقربين و رهطك المخلصين هكذا في قراءة أبي بن كعب و هي ثابتة في مصحف عبد الله بن مسعود و هذه منزلة رفيعة و فضل عظيم و شرف عال حين عنى الله عز و جل بذلك الآل فذكره لرسول الله ص فهذه واحدة و الآية الثانية في الاصطفاء قوله عز و جل إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا و هذا الفضل الذي لا يجهله أحد إلا معاند ضال لأنه فضل بعد طهارة تنتظر فهذه الثانية و أما الثالثة فحين ميز الله الطاهرين من خلقه فأمر نبيه بالمباهلة بهم في آية الابتهال فقال عز و جل يا محمد فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم و أنفسنا و أنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين فبرز النبي ص عليا و الحسن و الحسين و فاطمة ص و قرن أنفسهم

تفسير القمي ج‏2 124 [سورة الشعراء(26): آية 214] ..... ص : 124
و قوله و أنذر عشيرتك الأقربين‏
قال نزلت و «رهطك منهم المخلصين».

تفسير فرات الكوفي 302 [سورة الشعراء(26): الآيات 214 الى 215] ..... ص : 299
- قال حدثني الحسين بن سعيد معنعنا عن جعفر عن أبيه [ع‏] قال قال النبي [رسول الله‏] ص لما نزلت علي و أنذر عشيرتك الأقربين‏ و رهطك [منهم‏] المخلصين فقال أبو جعفر [ع‏] هذه قراءة عبد الله
بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏18 211 باب 1 المبعث و إظهار الدعوة و ما لقي ص من القوم و ما جرى بينه و بينهم و جمل أحواله إلى دخول الشعب و فيه إسلام حمزة رضي الله عنه و أحوال كثير من أصحابه و أهل زمانه ..... ص : 148
39- فر، تفسير فرات بن إبراهيم الحسين بن سعيد معنعنا عن جعفر عن أبيه ع قال قال رسول الله ص لما نزلت علي و أنذر عشيرتك الأقربين و رهطك منهم المخلصين فقال أبو جعفر ع هذه قراءة عبد الله.





(71)
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ 424
62- أحمد عن عبد العظيم عن الحسين بن مياح عمن أخبره قال: قرأ رجل عند أبي عبد الله ع- قل‏ اعملوا فسيرى‏ الله‏ عملكم‏ و رسوله‏ و المؤمنون‏ فقال ليس هكذا هي إنما هي و المأمونون فنحن المأمونون.


أمسك-أعط
الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 438 باب في معرفتهم أولياءهم و التفويض إليهم ..... ص : 438
3- أحمد بن إدريس و محمد بن يحيى عن الحسن بن علي الكوفي عن عبيس بن هشام عن عبد الله بن سليمان عن أبي عبد الله ع قال: سألته عن الإمام فوض الله إليه كما فوض إلى سليمان بن داود فقال نعم و ذلك أن رجلا سأله عن مسألة فأجابه فيها و سأله آخر عن تلك المسألة فأجابه بغير جواب الأول ثم سأله آخر فأجابه بغير جواب الأولين ثم قال هذا عطاؤنا فامنن أو أعط بغير حساب و هكذا هي في قراءة علي ع قال قلت أصلحك الله فحين أجابهم بهذا الجواب

الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ 211
حقا علينا أن نسألكم قال نعم قلت حقا عليكم أن تجيبونا قال لا ذاك إلينا إن شئنا فعلنا و إن شئنا لم نفعل أ ما تسمع قول الله تبارك و تعالى- هذا عطاؤنا فامنن‏ أو أمسك‏ بغير حساب‏.


الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ 266
أن ذلك منه تقية قال ثم التفت إلي فقال لي يا ابن أشيم إن الله عز و جل فوض إلى سليمان بن داود فقال‏ هذا عطاؤنا فامنن‏ أو أمسك‏ بغير حساب‏ و فوض إلى نبيه ص فقال- ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا فما فوض إلى رسول الله ص فقد فوضه إلينا.

الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏3 ؛ 28 5- محمد بن الحسن و غيره عن سهل بن زياد عن علي بن الحكم عن الهيثم بن عروة التميمي قال: سألت أبا عبد الله ع عن قول الله عز و جل- فاغسلوا وجوهكم‏ و أيديكم‏ إلى‏ المرافق‏ فقلت هكذا و مسحت من ظهر كفي إلى المرفق فقال ليس هكذا تنزيلها إنما هي فاغسلوا وجوهكم و أيديكم من المرافق ثم أمر يده من مرفقه إلى أصابعه.


(72)
صحيح البخاري (6/ 170)
باب {والنهار إذا تجلى} [الليل: 2]
4943 - حدثنا قبيصة بن عقبة، حدثنا سفيان، عن الأعمش، عن إبراهيم، عن علقمة، قال: دخلت في نفر من أصحاب عبد الله الشأم فسمع بنا أبو الدرداء، فأتانا فقال: أفيكم من يقرأ؟ فقلنا: نعم، قال: فأيكم أقرأ؟ فأشاروا إلي، فقال: اقرأ، فقرأت: {والليل إذا يغشى، والنهار إذا تجلى} [الليل: 2]، والذكر والأنثى، قال: أنت سمعتها من في صاحبك؟ قلت: نعم، قال: «وأنا سمعتها من في النبي صلى الله عليه وسلم»، وهؤلاء يأبون علينا
______
[تعليق مصطفى البغا]


4659 (4/1889) -[ ش (والذكر والأنثى) القراءة المتواترة {وما خلق الذكر والأنثى}. / الليل 3 /. (صاحبك) أي عبد الله ابن مسعود رضي الله عنه. (هؤلاء) أهل الشام. (يأبون علينا) يمنعون هذه القراءة التي فيها لفظ {وما خلق}]
[4660]




باب {وما خلق الذكر والأنثى} [الليل: 3]
4944 - حدثنا عمر بن حفص، حدثنا أبي، حدثنا الأعمش، عن إبراهيم، قال: قدم أصحاب عبد الله على أبي الدرداء فطلبهم فوجدهم، فقال: أيكم يقرأ على قراءة عبد الله؟ قال: كلنا، قال: فأيكم أحفظ؟ فأشاروا إلى علقمة، قال: كيف سمعته يقرأ: {والليل إذا يغشى} [الليل: 1]؟ قال علقمة: والذكر والأنثى، قال: «أشهد أني سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقرأ هكذا»، وهؤلاء يريدوني على أن أقرأ: {وما خلق الذكر والأنثى} [الليل: 3] والله لا أتابعهم
______
[تعليق مصطفى البغا]
4660 (4/1889) -[ ر 4659]

(73) تاريخ المدينة لابن شبة (3/ 1005)
حدثنا محمد بن عبد الله بن المثنى الأنصاري، قال: حدثنا إسرائيل بن يونس، عن توبة بن أبي فاختة، عن أبيه قال: بعث عثمان رضي الله عنه إلى عبد الله أن يدفع المصحف إليه، قال: ولم؟ قال: «لأنه كتب القرآن على حرف زيد» ، قال: «أما أن أعطيه المصحف فلن أعطيكموه، ومن استطاع أن يغل شيئا فليفعل [ص:1006]، والله لقد قرأت من في رسول الله صلى الله عليه وسلم سبعين سورة، وإن زيدا لذو ذؤابتين يلعب بالمدينة»


(74)
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص: 390
قوله عز و جل و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم الله بكفرهم فقليلا ما يؤمنون‏
266 قال الإمام ع قال الله عز و جل: و قالوا يعني هؤلاء اليهود الذين أراهم رسول الله ص المعجزات المذكورات- عند قوله: فهي كالحجارة الآية- «قلوبنا غلف أوعية للخير، و العلوم قد أحاطت بها و اشتملت عليها، ثم هي مع ذلك لا تعرف لك يا محمد فضلا- مذكورا في شي‏ء من كتب الله، و لا على لسان أحد من أنبياء الله.
فقال الله تعالى ردا عليهم: بل ليس كما يقولون أوعية العلوم- و لكن قد لعنهم الله أبعدهم من الخير فقليلا ما يؤمنون قليل إيمانهم، يؤمنون ببعض ما أنزل الله تعالى و يكفرون ببعض، فإذا كذبوا محمدا ص في سائر ما يقول، فقد صار ما كذبوا به أكثر، و ما صدقوا به أقل.
و إذا قرئ غلف «1» فإنهم قالوا: قلوبنا [غلف‏] في غطاء، فلا نفهم كلامك و حديثك. نحو ما قال الله تعالى: و قالوا قلوبنا في أكنة مما تدعونا إليه- و في آذاننا وقر و من بيننا و بينك حجاب و كلا القراءتين حق، و قد قالوا بهذا و بهذا جميعا















قضیه بسیار جالب از جرعه‌ای از دریا راجع به اینکه قرائت ابن مسعود به کربلائی کاظم داده شده بود-ایجاد شده توسط: حسین


فایل قبلی که این فایل در ارتباط با آن توسط محمد مهدی ع ایجاد شده است



****************
ارسال شده توسط:
محمد مهدی ع
Wednesday - 5/1/2022 - 7:59

یک استایل جدید در این فایل به کار بردم :


.level-naql {
    margin: 20px 60px 30px;
}






****************
ارسال شده توسط:
حسین سوزنچی
Monday - 28/3/2022 - 11:21

در مطلبی که پارورقی شماره ۱۲ خورده فرموده اید:

اما مرحوم نجم الائمة رضی شارح کافیه، در قول به عدم اعتبار قرائات از زمخشری تبعیت کرده است . وی وقتی تعدد قرائات را انکار می کند از زمخشری نام می برد (12) .

و در پاورقی جمله ای را از شرح کافیه آورده اید که در متن وی هیچ اشاره ای به زمخشری نیست. من در کتاب شرح وافهی کلمه زمخشری را جستجو کردم یازده مورد یافت شد که هیچیک ارجاع مستقیمی درباره انکار تواتر قرائات نیست. در لینک زیر می توانید همه را مشاهده کنید:

https://lib.eshia.ir/search/20004/%D8%B2%D9%85%D8%AE%D8%B4%D8%B1%DB%8C?https://lib.eshia.ir/20004/1/0

البته در یکی از پاورقیهای این کتاب تذکر داده شده که این انکار تواتر مسلک زمخشری و امثال وی است:

، ولا نسلّم تواتر القراءات السبع ، وإن ذهب إليه بعض الأصوليين [٦] ؛


[٦] يسلك الرضي في هذا مسلك الزمخشري وأمثاله ممّن ينكرون تواتر القراءات السبع ، أو يرون أنها أخذت بالرأي والاجتهاد من رسم المصحف. وفي هذا الشرح أمثلة كثيرة لهذا الاتجاه منه ، وسيأتي قريبا في هذا البحث نقده لقراءتي نافع وحمزة ، وهما من القراء السبعة كابن عامر ؛ وعبارته هنا قريبة من عبارة الزمخشري في الكشاف في نقد قراءة ابن عامر ؛ في سورة الأنعام ؛

 

اما بالاخره فرق است که وی سندش را زمخشری معرفی کرده باشد یا اینکه بگویند او مسلکش مسلک زمخشری است

 






****************
ارسال شده توسط:
حسین سوزنچی
Wednesday - 6/4/2022 - 11:28

سلام علیکم

فرموده اید

«در قرن سوم قرائات شاذه به وفور موجود بود که تحلیل بسیار زیبایی دارد . اما ما در قرن سوم شخصی را نیافتیم که قائل به جواز « قرائت به مرادف» باشد . »

به نظر می رسد این سخن قابل مناقشه باشد

و معتقدان به این قول حتی تا اواخر قرن سوم هم وجود داشته‌اند؛ مانند أبو بكر محمد بن إسحاق بن خزيمة (۲۲۳-۳۱۱)[1].

 

[1] . 1006 - وَأَخْبَرَنَا أَبُو زَكَرِيَّا بْنُ أَبِي إِسْحَاقَ، نا أَبُو بَكْرِ بْنُ دَارِمٍ، بِالْكُوفَةِ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِسْحَاقَ، ثنا عُبَيْدُ يَعِيشَ، ثنا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَيَّاشٍ، عَنْ هِشَامٍ، عَنِ ابْنِ سِيرِينَ، عَنْ عُبَيْدَةَ، عَنْ عَبْدِ اللهِ، قَالَ: " نَزَلَ الْقُرْآنُ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ فَهُوَ كَقَوْلِكِ: أَعْجِلْ أَسْرِعْ "، وَرَوَاهُ سُفْيَانُ، وَشُعْبَةُ، عَنِ الْأَعْمَشِ، وَزَادَ فِيهِ: وَأَقْبِلْ، وَذَهَبَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ مِنْهُمْ مِنَ الْمُتَأَخِّرِينَ أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ خُزَيْمَةَ إِلَى أَنَّ الْمُرَادَ بِذَلِكَ أَنْ يَقُولَ: «عَلِيمًا حَكِيمًا»، «غَفُورًا رَحِيمًا»، «سَمِيعًا بَصِيرًا» مَا هُوَ مِنْ أَسَامِي الرَّبِّ عَزَّ وَجَلَّ فَلَا بَأْسَ أَنْ يَقُولَ أَحَدُهُمَا بَدَلَ الْآخَرِ مَا لَمْ يَخْتِمْ آيَةَ رَحْمَةٍ بِآيَةِ عَذَابٍ، أَوْ آيَةَ عَذَابٍ بِآيَةِ رَحْمَةَ. (السنن الصغير للبيهقي (1/ 355)

.

 

و طحاوی (۲۲۹-۳۲۱) نیز از  رأی ابوحنیفه (فارسی خواندن قرآن) دفاع می کرد[1] هرچند که ظاهرا نظر نهایی‌اش این بود که این ضرورت تسهیل دیگر منتفی شده است[2]؛

 

[1] .  وذهب آخرون فيما ذكر لنا ابن أبي عمران إلى أن معنى سبعة أحرف سبع لغات ; لأنه قد ذكر في القرآن غير شيء بلغات مختلفة من لغات العرب , ومنه ما ذكر بما ليس من لغاتهم غير أنه عرب فدخل في لغتهم، مثل {طور سينين} [التين: 2] ، فأنزل القرآن على تلك الأحرف كلها، بعضه على هذا الحرف، وبعضه على الحرف الآخر، فقيل: أنزل القرآن على سبعة أحرف، أي أنزل القرآن كله على تلك السبعة الأحرف. قال أبو جعفر: فتأملنا نحن هذا الباب لنقف على حقيقة الأمر [ص:117] فيه إن شاء الله، فوجدنا الله عز وجل قد قال في كتابه: {وما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه ليبين لهم} [إبراهيم: 4] . فأعلمنا الله أن الرسل إنما تبعث بألسن قومها، لا بألسن سواها، وعقلنا بذلك أن اللسان الذي بعث .... فعقلنا بذلك أن قومه الذين بعثه الله عز وجل بلسانهم هم قريش دون من سواهم، وكان صلى الله عليه وسلم يقرأ ما ينزل عليه من القرآن باللسان الذي ذكرنا على أهل ذلك اللسان وعلى من سواهم من الناس من أهل الألسن العربية التي تخالف ذلك اللسان وعلى من سواهم ممن ليس من العرب ممن دخل في دينه كسلمان الفارسي، وكمن سواه ممن صحبه وآمن به وصدقه، وكان أهل لسانه أميين لا يكتبون إلا القليل [ص:118] منهم كتابا ضعيفا , وكان يشق عليهم حفظ ما يقرؤه عليهم بحروفه التي يقرؤه بها عليهم، ولا يتهيأ لهم كتاب ذلك وتحفظهم إياه ; لما عليهم في ذلك من المشقة. وإذا كان أهل لسانه في ذلك كما ذكرنا كان من ليس من أهل لسانه من بعد أخذ ذلك عنه بحروفه أوكد , وكان عذرهم في ذلك أبسط ; لأن من كان على لغة من اللغات ثم أراد أن يتحول عنها إلى غيرها من اللغات لم يتهيأ ذلك له إلا بالرياضة الشديدة والمشقة الغليظة، وكانوا يحتاجون إلى حفظ ما قد تلاه عليهم صلى الله عليه وسلم مما أنزله الله عز وجل عليه من القرآن ; ليقرءوه في صلاتهم، وليعلموا به شرائع دينهم، فوسع عليهم في ذلك أن يتلوه بمعانيه , وإن خالفت ألفاظهم التي يتلونه بها ألفاظ نبيهم صلى الله عليه وسلم التي قرأه بها عليهم، فوسع لهم في ذلك بما ذكرنا، والدليل على ما وصفنا من ذلك أن عمر بن الخطاب وهشام بن حكيم بن حزام رضي الله عنهما، وهما قرشيان، لسانهما لسان رسول الله صلى الله عليه وسلم الذي به نزل القرآن عليه، قد كانا اختلفا فيما قرأ به سورة الفرقان حتى قرآها على رسول النبي الله عليه وسلم، فكان من قوله لهما ما قد روي في حديث يعود إلى عمر بن الخطاب رضي الله عنه. (شرح مشكل الآثار (8/ 116-117)

[2] . قال أبو جعفر: فكان في هذا الحديث ما قد دل على أن السبعة الأحرف هي السبعة التي ذكرنا , وأنها مما لا يختلف معانيها , وإن اختلفت الألفاظ التي يتلفظ بها وأن ذلك كان توسعة من الله عز وجل عليهم لضرورتهم إلى ذلك وحاجتهم إليه , وإن كان الذي نزل على النبي صلى الله عليه وسلم إنما نزل بألفاظ واحدة. ومن ذلك ما قد روي عن ابن عباس رضي الله عنهما، مما قد حمله ابن شهاب على المعنى الذي حملناه نحن عليه. (شرح مشكل الآثار (8/ 124)

3116 - حدثنا يونس قال: أنبأنا ابن وهب قال: أخبرني يونس بن يزيد، عن ابن شهاب قال: حدثني عبيد الله بن عبد الله، أن ابن عباس رضي الله عنهما حدثه، أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: " أقرأني جبريل صلى الله عليه وسلم على حرف واحد، فراجعته، فلم أزل أستزيده فيزيدني حتى انتهى إلى سبعة أحرف ".

قال ابن شهاب: بلغني أن تلك السبعة الأحرف إنما تكون في [ص:125] الأمر الذي يكون واحدا لا يختلف في حلال ولا حرام. قال أبو جعفر: وكانت هذه السبعة للناس في هذه الحروف في عجزهم عن أخذ القرآن على غيرها مما لا يقدرون عليه، لما قد تقدم ذكرنا له في هذا الباب، وكانوا على ذلك حتى كثر من يكتب منهم , وحتى عادت لغاتهم إلى لسان رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقرءوا بذلك على تحفظ القرآن بألفاظه التي نزل بها، فلم يسعهم حينئذ أن يقرأوه بخلافها، وبان بما ذكرنا أن تلك السبعة الأحرف إنما كانت في وقت خاص لضرورة دعت إلى ذلك، ثم ارتفعت تلك الضرورة، فارتفع حكم هذه السبعة الأحرف، وعاد ما يقرأ به القرآن إلى حرف واحد. وقد روي من حديث أبي في المعنى الذي ذكرنا ما فيه زيادة على حديثه الذي رويناه قبل هذا






****************
ارسال شده توسط:
سعیدی
Friday - 27/5/2022 - 18:52

با تشکر از شما

پاروقی شصت آدرس صحیح این است:

جلد هفت صفحه ششصد و نود و یک

از لینک زیر

https://archive.org/details/rain_bow2020_yahoo_20180410_1701/page/n690/mode/1up?view=theater