پستي در سايت سنت راستين-سهولت تكذيب مسلم



سايت سنت (10/ 1)
hhhنويسنده ... RE: آيا آيات ابلاغ واكمال در غدير خم و امامت حضرت علي (ع) ن
hosyn ... ارسال شده در تاريخ جمعه 7 فروردين 1388 - 16:46
عضو

ارسالها: 273
تاريخ عضويت: پنجشنبه 26 مهر 1386

بسمه تعالي

$$$اولا اشتباه کرده ايد بايد مي گفتيد مخالف وي در وثاقت يک راوي!
ثانيا اگر يحيي بن معين مخالف وي در وثاقت آن راوي است پس مخالف وي هم بزرگ است!%%%

اولا احتمال بدهيد شما اشتباه ميکنيد چون مخالفتش با يحيي در يک راوي نبود بلکه در روش دائمي يحيي بود که توضيح ميدهم.

ثانيا مخالف او که يحيي بن معين باشد هر مسلمان بيچاره اي که نقل حديث ميکرد از زبان او در امان نبود ، شما را به خدا در اين عباراتي كه در مدح او آورده اند دقت کنيد و ببينيد چه برخورد مغرورانه اي با مشايخ حديث داشته است که همه از او ميترسيدند:

تهذيب الكمال - (31 / 554)
وقال العباس بن إسحاق الصواف سمعت هارون بن معروف يقول قدم علينا بعض الشيوخ من الشام فكنت أول من بكر عليه فدخلت عليه فسألته أن يملي علي شيئا فأخذ الكتاب يملى علي فإذا بإنسان يدق الباب فقال الشيخ من هذا قال أحمد بن حنبل فأذن له الشيخ على حالته والكتاب في يده لا يتحرك فإذا بآخر يدق الباب فقال الشيخ من هذا قال أحمد الدورقي فأذن له والشيخ على حالته والكتاب في يده لا يتحرك فإذا بآخر يدق الباب فقال الشيخ من هذا قال عبد الله بن الرومي فأذن له والشيخ على حالته والكتاب في يده لا يتحرك فإذا بآخر يدق الباب فقال الشيخ من هذا قال أبو خيثمة زهير بن حرب فأذن له والشيخ على حالته والكتاب في يده لا يتحرك فإذا بآخر يدق الباب فقال الشيخ من هذا قال يحيى بن معين قال فرأيت الشيخ ارتعدت يده ثم سقط الكتاب من يده

ميگويد شيخ حديثي از شام آمده بود و من اول صبح بر او وارد شدم و از او خواستم چيزي بر من املا کند ، کتاب را برداشت و شروع کرد ، احمد بن حنبل اجازه خواست و وارد شد به او اجازه داد و همانگونه با کتاب در دست به املا ادامه داد ، و سپس به ترتيب احمد دروقي و عبدالله بن رومي و ابوحيثمه وارد شدند و نشستند و شيخ همانگونه به املاي خود ادامه ميداد ، اما وقتي يحيي بن معين وارد شد ديدم دست شيخ لرزيد و کتاب از دستش افتاد!

اگر احتمال ميدهيد ابهت علمي يحيي او را گرفته اشتباه ميکنيد ، به اين کلمات خوب نگاه کنيد:

تهذيب الكمال - (31 / 560)
وقال موسى بن حمدون عن أحمد بن عقبة سمعت يحيى بن معين يقول من لم يكن سمحا في الحديث كان كذابا قيل له وكيف يكون سمحا قال إذا شك في الحديث تركه

ميگويد از يحيي شنيدم که هر کس سمح در حديث نباشد (سمح يعني گشاده و باز يعني دست و دلباز) کذاب بسيار دروغگو است! پرسيده شد از او که چه کسي سمح است تا کذاب نباشد؟ گفت وقتي در حديث شک کرد بايد رهايش کند!!

تهذيب الكمال - (31 / 547)
وقال محمد بن علي بن راشد الطبري عن محمد بن نصر الطبري دخلت على يحيى بن معين فوجدت عنده كذا وكذا سفطا يعني دفاتر وسمعته يقول قد كتبت بيدي ألف ألف حديث وسمعته يقولكل حديث لا يوجد ها هنا وأشار بيده إلى الأسفاط فهو كذب

ميگويد بر يحيي وارد شدم و نزد او دفترهاي زيادي ديدم و ميگفت يک مليون حديث با دستم نوشته ام و هر حديثي که در اين دفتر ها نباشد کذب است!

تهذيب الكمال - (31 / 554)
وقال هارون بن بشير الرازي رأيت يحيى بن معين استقبل القبلة رافعا يديه يقولاللهم إن كنت تكلمت في رجل وليس هو عندي كذابا فلا تغفر لي

ميگويد يحيي رو به قبله کرده دست به دعا بلند کرد و گفت: خدايا اگر فردي باشد که من در او تکلمي کردم در حالي که نزد من کذاب نبوده من را نيامرز!

حالا ببينيد مختصر تکلم يحيي در باره افراد در کتب رجال چه خبر است؟! پس همه کاذب نيستند بلکه کذاب هستند!

تهذيب الكمال - (31 / 563)
وقال سعيد بن عمرو البردعي سمعت أبا زرعة يعني الرازي يقولكان أحمد بن حنبل لا يرى الكتابة عن أبي نصر التمار ولا عن يحيى بن معين ولا عن أحد ممن امتحن فأجاب

تهذيب الكمال - (31 / 563)
وقال أبو بكر بن المقرئ سمعت محمد بن عقيل البغدادي يقول قال إبراهيم بن هانئ رأيت أبا داود يقع في يحيى بن معين فقلت تقع في مثل يحيى بن معين فقال من جر ذيول الناس جروا ذيله

ميگويد ابوداود را ديدم بر عليه يحيي صحبت ميکرد ، گفتم در مثل يحيي بن معين وقيعه ميگويي؟! گفت هر کس دامن هاي مردم را بکشد مردم هم دامن او را خواهند کشيد!

و حال ببينيد آنگاه که وقتي رسيد که انسان اندکي به خود بيايد با يک دنيا ندامت روبرو است ، ببينيد حرف پاياني يحيي را و عبرت بگيريد:

تهذيب الكمال - (31 / 563)
وقال أبو الربيع محمد بن الفضل البلخي سمعت أبا بكر محمد بن مهرويه يقول سمعت علي بن الحسين بن الجنيد يقول سمعت يحيى بن معين يقول إنا لنطعن على أقوام لعلهم قد حطوا رحالهم في الجنة من أكثر من مئتي سنة قال بن مهرويه فدخلت على عبد الرحمن بن أبي حاتم وهو يقرأ على الناس كتاب الجرح والتعديل فحدثته بهذه الحكاية فبكى وارتعدت يداه حتى سقط الكتاب من يده وجعل يبكي ويستعيدني الحكاية

ميگويد از يحيي شنيدم که ميگفت: ما بر مردماني طعنه ميزنيم که چه بسا بيش از 200 سال است در بهشت برين آرميده اند ، ابن مهرويه ميگويد بر ابن ابي حاتم وارد شدم در حالي که کتاب جرح و تعديل را براي مردم ميخواند ، پس حرف يحيي را براي او نقل کردم پس او شروع به گريه کردن نمود و دستهايش لرزيد تا اينکه کتاب از دستش افتاد و مرتب گريه ميکرد و از من ميخواست آن حرف را براي او تکرار کنم.

اکنون به يحث خود برگرديم ، آيا ملاحظه فرموديد چرا ابن مهدي وقتي شنيد از يحيي که ميگويد آن دو نفر ضعيف هستند غضبناک شد؟ غضب او فقط در اختلاف با او در يک راوي نبود ، او ميدانست اين کلمه "هما ضعيفان" در مسلک يحيي يعني "کذابان" و يعني روش دائمي يحيي در جرّ ذيول ناس ، که زباني به پهناي فلک داشت و احدي از شر زبان او آسوده نبود!

براي اينکه مطمئن شويد که غضب ابن مهدي براي چه بود به همين عبارت قبل از آن که نقل شد توجه کنيد:

وقال علي عن القطان لا بأس به ما سمعت احدا يذكره إلا بخير وما تركه احد

ميگويد احدي را نشنيدم که ذکر کند او را مگر به خير ، واحدي او را ترک نکرده است.

شما را بخدا ببينيد کسي که ميگويد احدي جز خير از او ذکر نميکند ، يحيي به راحتي کذاب ميداند ، و همين رمز غضب ابن مهدي است.