گروههای هشت گانه فعل ( 1 )
ساختمان فعلهای ساده :
در فعلهای ساده فارسی پس از حذف ن از مصدر ، بن ماضی باقی می ماند و از جهت تغییری که از بن ماضی به بن مضارع انجام می گیرد . که می توانیم آنها را به هشت گروه تقسیم کنیم .
تغییر بن ماضی به بن مضارع طبق قاعده انجام می گیرد . اما در هر گروه استثناهائی وجود دارد .
در بعضی فعلها تغییر طبق قاعده انجام نمی گیرد .
گروههای هشت گانه :
گروه اول : گروه اول فعل هائی هستند که مصدر آنها به یدن ختم می شود . در این نوع فعلها پس از حذف ید از بن ماضی ، بن مضارع به دست می آید .
مانند :
بریدن که بن ماضی آن برید و ین مضارع آن بر می شود .
نالیدن که بن ماضی آن نالید و بن مضارع آن نال می شود .
اغلب فعلهای فارسی درگروه اول جای دارند . مصدرهای جعلی نیز در این گروه هستند .
استثناهای این گروه :
فعل بن ماضی بن مضارع
چیدن چید چین
دیدن دید بین
آفریدن آفرید آفرین
گزیدن گزید گزین
شنیدن شنید شنو
گروه دوم : گروه دوم فعلهائی هستند که مصدر آنها به دن ختم می شود . در این فعلها پس از حذف د از بن ماضی بن مضارع به دست می آید .
مانند :
خوردن ، که بن ماضی آن خورد و بن مضارع آن خور می شود .
پراکندن که بن ماضی آن پراکند و بن مضارع آن پراکن می شود .
استثناهای این گروه :
فعل بن ماضی ین مضارع
آزردن آزرد آزار
آمدن آمد آ
بردن برد بر
زدن زد زن
شدن شد شو
کردن کرد کن
مردن مرد میر
گروه سوم : گروه سوم فعلهائی هستند که مصدر آنها به آدن ختم می شود . در این فعلها پس از حذف اد از بن ماضی ، بن مضارع به دست می آید .
مانند :
افتادن که بن ماضی آن افتاد و بن مضارع آن افت است .
فرستادن که بن ماضی آن فرستاد و بن مضارع آن فرست است .
استثناهای گروه سوم :
فعل بن ماضی بن مضارع
دادن داد ده
گشادن گشاد گشا
گروه چهارم : فعلهائی هستند که مصدر آنها به ودن (اودن ) ختم می شوند . در این نوع فعلها پس از هذف د از بن ماضی ( - و ) به ( آ ) تبدیل می شود .
مانند :
فعل بن ماضی بن مضارع
آزمودن آزمود آزما
ردودن زدود زدا
استثناهای گروه چهارم :
فعل بن ماضی بن مضارع
بودن بود بو
درودن درود درو
گروههای هشت گانه فعلها ( 2 )
گروههای هشت گانه فعلها ( 2 )
گروه پنجم : گروه پنجم فعلهائی است که مصدر آنها به ختن ختم می شود . در این گونه فعلها ت از بن ماضی حذف و حرف خ به ز تبدیل می شود .
مانند :
فعل بن ماضی بن مضارع
ساختن ساخت ساز
سوختن سوخت سوز
بیختن بیخت بیز
استثناهای گروه پنجم :
فعل بن ماضی بن مضارع
شناختن شناخت شناس
فروختن فروخت فروش
گسیختن گسیخت گسل
گروه ششم : فعلهائی هستند که مصدر آنها به _ستن ختم می شود . در این فعلها پس از حذف ست از بن ماضی ، بن مضارع به دست می آید .
مانند :
فعل بن ماضی بن مضارع
زیستن زیست زی
آراستن آراست آرا
در این گروه اگر پس از حذف ست از بن ماضی فقط یک صامت ( حرف بی صدا ) و یک مصوت ( حرف با صدا ) با قی بماند ، دو حالت به وجود می آید >
1 – اگر مصوت ( حرف با صدا ) باقی مانده ا و یا آ باشد ، در بن مضارع حرف صامت ( حرف بی صدا ) ه اضافه می شود . مانند جستن که بن ماضی آن جست است و پس از حذف ست ج و فتحه باقی می ماند که با اضافه کردن ه به آن به جه تبدیل می شود . بن مضارع افعال خواستن ، رستن و کاستن نیز اینگونه به دست می آید .
2 – اگر مصوت ( حرف با صدا ) باقی مانده أ باشد به او تبدیل می شود .
مانند شستن که بن ماضی آن شست است . اگر ست را حذف کنیم ش و صامت أ باقی می ماند و أ به او تبدیل می شود و بن مضارع شو به دست می آید .
استثناهای گروه ششم :
فعل بن ماضی بن مضارع
بستن بست بند
پیوستن پیوست پیوند
خاستن خاست خیز
شکستن شکست شکن
نگریستن نگریست نگر
گسستن گسست گسل
نشستن نشست نشین
گروههای هشت گانه فعلها ( 3 )
گروههای هشت گانه فعلها ( 3 )
گروه هفتم : فعل هائی که مصدر آنها به شتن ختم می شود . در این فعلها پس از حذف ت ، ش به ر تبدیل می شود .
فعل بن ماضی بن مضارع
کاشتن کاشت کار
گذاشتن گذاشت گذار
استثناهای این گروه :
فعل بن ماضی بن مضارع
رشتن رشت ریس
گشتن گشت گرد
نوشتن نوشت نویس
افراشتن افراشت افراز
سرشتن سرشت سرش
کشتن کشت کش
گروه هشتم : فعلهائی هستند که مصدر آنها به فتن ختم می شود . در این فعلها پس از حذف ت از بن ماضی ف تبدیل به ب می شود .
فعل بن ماضی بن مضارع
تافتن تافت تاب
یافتن یافت یاب
در این گروه در چند فعل پس از حذف حرف پایانی بن ماضی ، بن مضارع به دست می آید . مانند :
فعل بن ماضی بن مضارع
بافتن بافت باف
شکافتن شکافت شکاف
شکفتن شکفت شکف
در چند فعل پس از حذف حرف پایانی بن ماضی ، ف به ب و مصوت أ به مصوت او تبدیل می شود . مانند :
فعل بن ماضی بن مضارع
آشفتن آشفت آشوب
رفتن رفت روب
Conceptual metaphor theory
According to American linguist George Lakoff, metaphors are not just figures of speech, but modes of thought. Lakoff hypothesises that principles of abstract reasoning may have evolved from visual thinking and mechanisms for representing spatial relations that are present in lower animals.[23] Conceptualisation is regarded as being based on the embodiment of knowledge, building on physical experience of vision and motion. For example, the 'metaphor' of emotion builds on downward motion while the metaphor of reason builds on upward motion, as in saying “The discussion fell to the emotional level, but I raised it back up to the rational plane."[24] It is argued that language does not form an independent cognitive function but fully relies on other cognitive skills which include perception, attention, motor skills, and visual and spatial processing.[16] Same is said of various other cognitive phenomena such as the sense of time:
"In our visual systems, we have detectors for motion and detectors for objects/locations. We do not have detectors for time (whatever that could mean). Thus, it makes good biological sense that time should be understood in terms of things and motion." —George Lakoff
In Cognitive Linguistics, thinking is argued to be mainly automatic and unconscious.[25][26][27] Cognitive linguists study the embodiment of knowledge by seeking expressions which relate to modal schemas.[28] For example, in the expression "It is quarter to eleven", the preposition to represents a modal schema which is manifested in language as a visual or sensorimotoric 'metaphor'.
نظریه استعاره مفهومی
به گفته جورج لاکوف، زبان شناس آمریکایی، استعاره ها فقط شکل های گفتاری نیستند، بلکه شیوه های فکری هستند. لاکوف فرض میکند که اصول استدلال انتزاعی ممکن است از تفکر بصری و مکانیسمهایی برای نمایش روابط فضایی موجود در حیوانات پایینتر تکامل یافته باشد.[23] مفهوم سازی بر اساس تجسم دانش، بنا بر تجربه فیزیکی بینایی و حرکت در نظر گرفته می شود. برای مثال، «استعاره» عاطفه بر حرکت رو به پایین استوار است در حالی که استعاره عقل بر حرکت رو به بالا استوار است، مانند این که «بحث به سطح احساسی رسید، اما من آن را به سطح عقلانی ارتقا دادم».[24] استدلال میشود که زبان یک کارکرد شناختی مستقل را تشکیل نمیدهد، بلکه کاملاً متکی بر سایر مهارتهای شناختی است که شامل ادراک، توجه، مهارتهای حرکتی و پردازش بصری و فضایی است.[16] زمان:
"در سیستمهای بصری ما، آشکارسازهایی برای حرکت و آشکارسازهایی برای اشیا/مکانها داریم. ما آشکارسازهایی برای زمان نداریم (به هر معنی که میتواند باشد). " - جرج لاکوف
در زبانشناسی شناختی، استدلال میشود که تفکر عمدتاً خودکار و ناخودآگاه است.[25][26][27] زبان شناسان شناختی تجسم دانش را با جستجوی عباراتی که به طرحواره های وجهی مربوط می شود، مطالعه می کنند.[28] برای مثال، در عبارت «یک ربع به یازده است»، حرف اضافه به نمایانگر طرحوارهای وجهی است که در زبان به صورت «استعاره» دیداری یا حسی-حرکتی آشکار میشود.
ارسال بازخورد
Definitions of conceptualisation. noun. inventing or contriving an idea or explanation and formulating it mentally.
تعاریف مفهوم سازی اسم. ابداع یا ساختن یک ایده یا توضیح و تدوین ذهنی آن.
3 - Conceptualization and construal operations
In chapter 1, we noted that one of the basic hypotheses of cognitive linguistics is that, in Langacker's words, semantics is conceptualization. This hypothesis challenges the view that semantics is purely truth-conditional. We have already seen in chapter 2 examples of semantic interpretations of linguistic expressions that go beyond truth-conditional semantics. Situations can be framed in different ways – e.g., my dad vs. dad vs. father and waste time vs. spend time in My dad wasted most of the morning on the bus (see §2.1) – and these ways convey to the hearer different conceptualizations of the relationship between the speaker and the speaker's father, of the positive or negative quality of the situation being described, and even of the nature of the situation being described (characterizing time in terms of money).
Framing is pervasive in language: as we argued in chapter 2, all linguistic units evoke a semantic frame. Yet framing is but one example of the ubiquity of conceptualization in linguistic expression. All aspects of the grammatical expression of a situation involve conceptualization in one way or another, including inflectional and derivational morphology and even the basic parts of speech. Whenever we utter a sentence, we unconsciously structure every aspect of the experience we intend to convey. The purpose of this chapter is to describe the range of conceptualization processes or construal operations that human beings employ in language.
در فصل 1 اشاره کردیم که یکی از فرضیههای اساسی زبانشناسی شناختی این است که به قول لانگکر، معناشناسی مفهومسازی است. این فرضیه این دیدگاه را به چالش می کشد که معناشناسی صرفاً مشروط به حقیقت است. ما قبلاً در فصل 2 نمونه هایی از تفاسیر معنایی عبارات زبانی را دیدیم که فراتر از معناشناسی شرطی حقیقت است. موقعیتها را میتوان به روشهای مختلفی تنظیم کرد - به عنوان مثال، پدرم در مقابل پدر در مقابل پدر و اتلاف وقت در مقابل گذراندن وقت در پدر من بیشتر وقت صبح را در اتوبوس هدر داد (به بند 2.1 مراجعه کنید) - و این راهها متفاوت را به شنونده منتقل میکنند. مفهوم سازی از رابطه بین گوینده و پدر گوینده، کیفیت مثبت یا منفی موقعیتی که توصیف می شود، و حتی ماهیت موقعیت توصیف شده (مشخص کردن زمان از نظر پول).
چارچوب بندی در زبان فراگیر است: همانطور که در فصل 2 بحث کردیم، همه واحدهای زبانی یک چارچوب معنایی را تداعی می کنند. با این حال، چارچوب بندی تنها یکی از نمونه های فراگیر بودن مفهوم سازی در بیان زبانی است. تمام جنبههای بیان دستوری یک موقعیت، شامل مفهومسازی به شیوهای است، از جمله ریختشناسی عطفی و اشتقاقی و حتی بخشهای اساسی گفتار. هرگاه جمله ای را به زبان می آوریم، ناخودآگاه هر جنبه ای از تجربه ای را که قصد انتقال آن را داریم ساختار می دهیم. هدف این فصل توصیف گستره ای از فرآیندهای مفهوم سازی یا عملیات ساختی است که انسان ها در زبان به کار می برند.
Conceptualizationconsistsofthestructuringofknowledgetheawarenessofspecificinformation. Concepts,whicharetheresultofconceptualization,formaseparatesystemofinterrelationshipsandsubordinationandthuscom-posetheconceptosphereofnationalculture.
مفهوم سازی از ساختار دانش و آگاهی از اطلاعات خاص تشکیل شده است. مفاهیمی که حاصل مفهوم سازی هستند، سیستم روابط متقابل و تبعیت را از هم جدا می کنند و در نتیجه مفهوم سپهر فرهنگ ملی را مطرح می کنند.
The process of categorization is aimed at combining similar or identical units into larger categories, and the process of conceptualization is aimed at highlighting the minimum meaningful units of human experience.
فرآیند طبقهبندی با هدف ترکیب واحدهای مشابه یا یکسان در دستههای بزرگتر است و فرآیند مفهومسازی با هدف برجسته کردن حداقل واحدهای معنادار تجربه انسانی است.
Definitions of construal. noun. an interpretation of the meaning of something; the act of construing. type of: interpretation.
construal
10. conceptual content
11. conceptualizer
Is it a joke, are they choking, having a heart attack, is this an emergency, etc. This would be construal - your interpretation of the situation.
آیا این یک شوخی است، آیا آنها خفه می شوند، دچار حمله قلبی می شوند، آیا این یک وضعیت اضطراری است، و غیره.
In linguistics, a grammar is the set of rules for how a natural language is structured, as demonstrated by its speakers or writers. Grammar rules may concern the use of clauses, phrases, and words. The term may also refer to the study of such rules, a subject that includes phonology, morphology, and syntax, together with phonetics, semantics, and pragmatics. There are, broadly speaking, two different ways to study grammar: traditional grammar and theoretical grammar.
در زبانشناسی، گرامر مجموعهای از قوانین برای چگونگی ساختار یک زبان طبیعی است که توسط گویندگان یا نویسندگان آن نشان داده شده است. قواعد گرامر ممکن است به استفاده از جملات، عبارات و کلمات مربوط باشد. این اصطلاح ممکن است به مطالعه چنین قواعدی نیز اشاره داشته باشد، موضوعی که شامل واج شناسی، صرف شناسی و نحو، همراه با آوایی، معناشناسی و عمل شناسی است. به طور کلی، دو روش مختلف برای مطالعه گرامر وجود دارد: دستور زبان سنتی و دستور زبان نظری.
*****************
حیله و توهم: اردک/خرگوش:
Several scholars suggested that the illusion resonates philosophically and politically. Wittgenstein, as Shirley Le Penne commented,[5] employed the rabbit–duck illusion to distinguish perception from interpretation. If you see only a rabbit, you would say "this is a rabbit", but once you become aware of the duality you would say "now I see it as a rabbit". You may also say "it's a rabbit–duck", which, for Wittgenstein, is a perceptual report.[5]
Thomas Kuhn used the rabbit–duck illusion as a metaphor for revolutionary change in science, illustrating the way in which a paradigm shift could cause one to see the same information in an entirely different way.[6]
چندین محقق پیشنهاد کردند که این توهم از نظر فلسفی و سیاسی طنین انداز می شود. همانطور که شرلی لوپن اظهار داشت، ویتگنشتاین [5] از توهم خرگوش-اردک برای تمایز ادراک از تفسیر استفاده کرد. اگر فقط یک خرگوش ببینید، میگویید «این یک خرگوش است»، اما وقتی متوجه دوگانگی شدید، میگویید «حالا من آن را به عنوان یک خرگوش میبینم». شما همچنین ممکن است بگویید "این یک اردک خرگوش است"، که برای ویتگنشتاین، یک گزارش ادراکی است.[5]
توماس کوهن از توهم خرگوش-اردک به عنوان استعاره ای برای تغییر انقلابی در علم استفاده کرد و روشی را نشان داد که در آن یک تغییر پارادایم می تواند باعث شود که فرد اطلاعات مشابه را به روشی کاملاً متفاوت ببیند.[6]