چند کلمه مضاف همنشینی و جانشینی قرار میگیرد: محور همنشینی-رابطه همنشینی-تحلیل(آنالیز) همنشینی-
(syntagmatic relation)--رابطه همنشینی----رابطه نحوی--سینتاکسی
(paradigmatic relation)--رابطه جانشینی
العلاقات النحوية والنموذجية--النموذج أو المثال أو القِياس أو الباراديم (باللاتينية: Paradigma)
روابط هم نشینی و جانشینی
companion-succession
یاکوبسن: طرح این روابط در اصل توصیفی از عمل کرد زایای زبان است.
یکی از این دو رابطه مبتنی بر انتخاب (Selection) است که سوسور آن را متداعی (Associative) می نامد و دیگری مبتنی بر ترکیب است (Combination) که هم نشینی (Syntagmatic) نامیده می شود. (توجه شود که به جانشینی (Paradigmatic) هنوز نپرداخته ام)
رابطه ی هم نشینی در اصل رابطه ی موجود میان واحد ها یی است که در ترکیب با یک دیگر قرار می گیرند و واحدی از سطح بالاتر تشکیل می دهند. /t/ و /a/ و /r/ بر رو ی محوری فرضی به نام محور هم نشینی قرار می گیرند و واحد /tar/ را می سازند. «او», «را», «دید» و «ـَم» در هم نشینی با هم قرار می گیرند و او را دیدم را تشکیل می دهند. رابطه ی جانشینی نیز در اصل رابطه ی موجود میان واحدهایی به شمار می رود که به جا ی هم انتخاب می شوند و در همان سطح, واحد ها ی تازه یی پدید می آورند. /u/ به جا ی /a/ انتخاب می شود و «تار» را به «تور» /tur/ مبدل می کند. «زد» به جا ی «دید» انتخاب می شود و «او را دیدم» را به «او را زدم» تبدیل می کند و … .
رابطه ی متداعی: واژه ها ب توجه به امکانات تداعی در ذهن ما بر حسب تشابه(Similarity) و بسته به واحد یا واحد ها یی که از واژه انتخاب می شود با واژه ها ی مختلفی در ارتباط است. مثلن واژه ی «عمیق» بر حسب تشابه معنا یی با «گود» و «ژرف» و جزآن در رابطه ی متداعی است و بر حسب نوعی تشابه آوایی با «عتیق», «عقیق» و جز آن در رابطه یی قرار می گیرد. و این نکته دقیقن همان مطلبی است که یاکوبسن به هنگام طرح « قطب استعاری » مد نظر داشته است.
قطب استعاری (Metaphoric Pole) بر شگرد ها ی رابطه ی متداعی و قطب مجازی (Metonymic Pole) , بر شگرد ها ی رابطه ی هم نشینی استوار اند.
مقدمات زبانشناسی، ص 80-88
در مبحث پیشین زبان را دستگاه ارتباطی اندیشه ها و واژه ها دانستیم ولی این بدان معنی نیست که زبان مجموعه واژگانی است که هر واژه بر یک حقیقت و واقعیت خارجی دلالت دارد زیرا معمولا" ازرش معنایی هر واژه بر روی زنجیر گفتا رو در ارتباط با واژه های دیگر مشخص میشود چنانکه واژه "من" یا "شیر" یا "تار بتنهایی ارزش معنایی مشخصی ندار دو تنها زمانی مفهوم دقیق آن روشن میشود که درون جمله ای قرار بگیرد از این روست که گفته می شود د را مرتفهیم و تفاهم ، روابط واژه ها بر روی زنجیر گفتار بسیار حائز اهمیت است چنانکه دی بو قلمون کم روزدیدیک " کاملا بی معنی است . حال اگر همین تکواژها را بگونه دیگری در کنار هم قرار بدهیم عبارت دیروز یک بوقلمون دیدم بدست می آید که کا ملامعنی داراست . بدین ترتیب برای اینکه واژگان یا نشانه های زبانی بتوانند پیامی را برسانند باید طبق روال خاصی بر روی یک محور افقی در کنار هم بنشینند . حال. اگر واحدهای یک جمله را بررسی کنیم در می یابیم که هر یک از آنها از یک مقوله دستوری و مکمل یکدیگر هستند و چنانچه یکی از واحدهای همنشین تغییر بیا بد و یا حذف بشود در مفهوم پیام نیز تغییر یا خلل ایجاد می شود . این محور را "محور همنشینی"
( syntagmatic axis ) می گویند و رابطه واحدهایی را که بر روی این محور و در کنار هم می نشینند رابطه همنشینی" (syntagmatic relationship ) می نامند جمله من یک قلم دارم از پنج تکواژ من یک ، قلم دارم درست شده که هر یک از این پنج تکواژ از یک مقولها دستوری خاصی هستند.
" من " از مقوله دستوری ضمير
"یک " از مقوله دستوری عدد
قلم " از مقوله دستوری اسم
دار از مقوله دستوری بن فعل
م از مقوله دستوری شناسه فعل
اجزای یک عبارت علاوه بر روابط ظاهری که با یکدیگر دارند هر یک با اجزای دیگری هم که در آن عبارت خاص حاضر نیستند، روابطی دارند. مثلادر جمله یاد شده واژه "من" که از مقوله ضمیر است علاوه بر ارتباط ظاهری خود با اجزای دیگر حاضر در این جمله با ضمایر دیگر زبان فارسی که فعلا در این جمله نیستند یعنی تو، ا و ، ما ، شما و ایشان نیز رابطه دارد.
همچنین واژه یک که به دستگاه عدد در زبان فارسی تعلق دارد با سایر اعداد که در این پیام نیستند هم ارتباط دارد و هر یک از اعداد دیگر می توانست بجای یک بر روی این محور بنشیند و یا بجای واژه قلم که به مقوله اسم تعلق دارد اسم دیگری از قبیل گل فیلم ، کتاب ، دختر باغ و مانند اینها میتوانست بیاید ولی هرگاه یکی از اجزای این مقوله در پیام حاضر شود بقیه اجزا را نفی میکند لذا برعکس مورد اول که رابطه اجزای حاضر در پیام رابطه تکمیلی بود، در اینجا وجودیکی از اجزا مانع حضورا جزای دیگر میشود بهمین دلیل رابطه هر یک از اجزای پیام را با دیگر اجزای مقوله دستوری خود که می توانند بجای یکدیگر بیایند و معنی جمله را تغییر دهند رابطه جانشینی " .میگویند ) Paradigmatic relationship به سخن دیگر برای ساختن و پرداختن یک جمله دو عمل صورت میگیرد یکی عمل گزینش یعنی انتخاب یکی از اجزای یک مقوله مشخص دستوری و دیگر قرار دادن با قاعده این اجزای منتخب و برگزیده در کنار هم دیگر بر روی زنجیر گفتار بنابراین میگوییم زبان بر روی دو محور عمل میکند: "محور همنشینی "و " محور جا نشینی "
برای بیان یک جمله کلمات پشت سر هم گویی بر روی یک خط قرار می گیرند. این خط که مفهوم اصطلاح زنجیر گفتار "یا "رشته سخن" را بخوبی روشن می سازد، محور همنشینی نامیده میشود . رابطه کلماتی که بر روی این محور قرار میگیرند و مکمل یکدیگرند رابطه همنشینی است و اصطلاحا آنرا رابطه همبر نهادی یا تباینی" (contrastive) نیز می نامند.در جمله من یک کتاب جالب خریدم واژه های : من یک کتاب جالب ، خرید ، م با یکدیگر رابطه همنشینی یا تباینی دارند . لذا می گوییم را بطه همنشینی براساس روابط اجزای حاضر در پیام است از آنجا که برای ساختن یک عبارت رابطه همنشینی یعنی چگونگی قرار گرفتن تکواژها در کنار یکدیگر بر روی زنجیر گفتار باید مطابق روشها و قوانین خاصی که قواعد نحوی زبان نام دارند صورت بگیرد تا آن عبارت دارای معنی و مفهومی روشن باشد ، رابطه همنشینی را رابطه نحوی نیز میگویند
گفتیم که هر پیام از چندین واژه درست شده که هر یک از این واژه ها از یک مقوله دستوری خاص هستند و علاوه بر روابطی که با یکدیگر دارند با اجزای دیگر مقوله دستوری خود که فعلا در پیام نیستند نیز ارتباط دارند. رابطه اجزای حاضر در یک پیام با اجزای دیگر غایب از پیام را رابطه جانشینی میگویند زیرا گوینده از بین اجزای یک مقوله دستوری یکی از آنها را برگزیده بر روی محور همنشینی می نشاند همچنین میتوان در جای مخصوصی که بر روی محور همنشینی برای یک واژه از یک مقوله دستوری خاص معین شده ، هر یک از اجزای آن مقوله را نشاند . رابطه جانشینی را اصطلاحا" برا بر نهادی" یا "تقابل ( opposition ) نیز می گویند.
رابطه جانشینی در بین هر دسته از تکواژهای مشخص شده زیر بوضوح بچشم میخورد و میتوان بدون بهم ریختن فرم جمله ، با جابجا کردن کلماتی که از یک دسته هستند جملات متعددی ساخت
اهمیت محور جانشینی را میتوان از روی شیوه زبان آموزی کودکان دریافت زیرا کودکان در ابتدای زبان باز کردن تنها كلمات منفردی را تک تک بر زبان می آورند و در مرحله بعدی می توانند بعضی از جملاتی را که زیادتر میشنوند طوطی وار ادا کنند . ما بعد از مدتی که ذهن آنان با فرم جمله بندی زبان خوگرفت، ناخودآگاه با شیوه عمل محور جا نشینی آشنا شده و آنگاه میتوانند در برخورد با موقعیتهای تازه واژه های جدیدی را درون جملاتی که قبلا آموخته اند جای داده و مستقلا عباراتی را که قبلا عينا نشنیده اند بسازندو بگویند.
از آنجا که هر قطعه زبانی بر مبنای دو نوع رابطه همنشینی و جا نشینی قرار دارد، میتوان با تقطیع و تجزیه یک عبارت عناصر سازنده آن را تشخیص داده به مقولات دستوری یک زبان دست یافت و سپس از روی ترتیب قرارگیری این عناصر بر روی محور همنشینی قواعد ترکیبی و نحوی زبان را بدست آورد. همچنین با استفاده از محور جانشینی و شناختن واژه هایی که میتوانند بجای یکدیگر بیاینــــــد اجزای مقوله ها و طبقه های دستوری مختلف را تا حدودی شناسایی است . زیرا جانشینی در دو نقطه صورت میگیرد و ما میتوانیم به جای فرنگیس اسامی دیگری از قبیل : محمد ، معلم کارگر ، تاکسی ، کشتی و یا هر اسم دیگری را قرار دهیم . همچنین بجای آمد کلمات دیگری مانند رفت، رسید ، برگشت، برخاست و یا هر کلمه دیگری که از این طبقه یا مقوله با شد بگذاریم . بدین ترتیب واژه های فرنگیس " و "آمد با کلماتی که می توانند بجای آنها بیایند ولی فعلا ازین جمله غایب اند رابطه جانشینی دارند و این دو واژه حاضر در جمله فوق که در کنار هم قرار کرد. مثلا جمله فرنگیس آمد در سطح تقطیع واژه ای شامل دو جزء گرفته اند با یکدیگر رابطه همنشینی دارند. مختصر اینکه رابطه جا نشینی رابطه بین اجزایی است که روی یک محور عمودی قرار میگیرند و همدیگر را نفی و طرد می کنند. به سخن دیگر ، رابطه واحدهاییست که بجای هم می آیند و معنی جمله را تغییر می دهند. مثلا در جمله این کتاب خوبی است اگر بجای "کتاب" واژه "مداد " یا "گل" را بگذاریم و یا بجای این واژه "آن" را قوار بدهیم معنی جمله فرق میکند و جمع هر دو واژه یعنی این و آن درین جمله ممکن نیست ولی رابطه تباین رابطه واحدها پیست که نه تنها همدیگر را طرد نمی کنند بلکه در کنار هم بکار می روند و در عرض هم قرار می گیرند. واحدهایی که بر روی محور همنشینی قرار می گیرند هر یک از طبقه ویژه ای هستند و وقتی که یک واحدا ز یک طبقه روی محور نشست واحدهای دیگر آن طبقه نمی توانند جای آنرا اشغال کنند. بنابراین در مورد برگزیدن و قرار دادن واژه ها بر روی زنجیر گفتا را مکانات ما محدود است. در زبان فارسی امکان این گزینش در صرف بیشتر ولی در نحو بسیار کم است.
استفاده از محور جانشینی برای شناسایی تکواژهای زبان
اگر بخواهیم تکواژهای موجود در یک بخش از زنجیره گفتار را بشناسیم باید قسمتهایی از آنرا با صفر یعنی خالی گذاشتن جای آن و یا با تکواژهای دیگری که میشنا سیم عوض کنیم . اگر تکواژهایی که جانشین آن قسمت میشوند بتوانند در آن بافت صورتی معنی دار بسازند، در می یابیم که آن قسمت جدا شده یک تکواژ است ولی اگر با این جانشینی نتوانیم صورت معنی داری بدست بیاوریم معلوم می شود که آن قسمت جدا شده یک تکواژ نیست مثلا" صورت زبانی میخوابانیدم از پنج تکواژ می +خواب + آن + ید + م درست شده که می توانیم وجود هر پنج تکواژ آنرا از همین طریق نشان بدهیم : بجای آخرین تکواژ یعنی (م) میتوانیم یکی از تکواژهای : ی = i" ، "يم = im " ، "يد = Id" ند = and" ويا" 0= صفر" را قرار بدهیم و به ترتیب صورتهای میخوابانیدی میخوابانیدیم، می خوابانیدید می خوابانیدند و می خوابانید را بسازیم که همه آنها معنی دارند. بنا بر این (م ) یک تکواژ است و از روی جا نشینهای آن معلوم می شود که در نقش دستوری شناسه أول شخص مفرد به کار می رود. همچنین میتوان بجای (ید) صفر را بگذاریم و صورت " می خوابانم را بدست بیاوریم که فعل مضارع است . لذا در می یابیم که (ید) یک تکواژ است و نقش دستوری آن ساختن ماده ماضی میباشد.
اگر سومین بخش یعنی (ان) را برداریم باز هم صورت معنی دار میخوابیدم م "رام بدست می آوریم که فعل لازم است و از اینرو می فهمیم که (ان) یک تکوا ژ است و نقش دستوری آن سببی کردن افعال است . حال اگر دومین بخش یعنی خواب را برداشته و بجای آن (خور) را بگذاریم باز هم صورت معنی دار میخورانیدم را بدست می آوریم . و بالاخره گر بجای بخش نخست یعنی (می) تکواژ ب = be) را قرار بدهیم و بخشهای سوم و چهارم را نیز حذف کنیم صورت بخوابم " وبا حذف تنها بخش چهارم صورت بخوابانم را بدست می آوریم که هر دوی آنها بوجه التزامی هستند و از این طریق نقش دستوری می " و " بـ " بر سر افعال هم مشخص می شود. روش جانشینی برای تقطیع و شناسایی و طبقه بندی زبانهای پیوندی که عنا صر سازنده آنها زنجیر واربدنبال هم می آیند مورد استفاده قرار میگیرد ولی این روش برای زبانهای صرفی که اغلب نقشهای دستوری را به کمک تغییرات داخلی نشان میدهند ، کاربرد چندانی ندارد. حتی در همه زبانهای پیوندی همیشه این روش در همه موارد کاربر نیست . مثلا در زبان فارسی تکواژهای آن) و (ها) نقش دستوری جمع سازی را بعهده دارند و در همه عبارات قابل تقطيع می باشند. همچنانکه (ات) ، ( ین ) و (ون) در زبان عربی و (5) در زبان انگلیسی این نقش را ایفا میکنند و در کلماتی نظیر مردان ، زنها ، معلمین ، مسلمون مسلمات ، boxes و books تکواژهای جمع ساز همگی آشکار و قابل تقطیع از صورت مفرد آن بر روی زنجیر گفتار هستند. اما در واژگان : رجال ، کتب، مدارس و یا men feet و geese که تما ما جمع هستند هرگز نمی توان با استفاده از روش جانشینی و حذف علامت جمع از روی محور همنشینی صورت مفرداین واژه ها را بدست آورد . زیرا در این کلمات تنها با تغییر و جابجایی واکه های درون واژه مفرد فرم جمع آنها بدست می آید.
رابطه واجها بر روی زنجیر گفتار
روابط جانشینی و همنشینی نه تنها بین واژگان یک زبان موجود است بلکه در واجگان آن نیز وجود دارد. مثلا در واژه های : "دور" و "دار " تنها با جانشین کردن" ا " بجای" و " معنی واژه تغییر میکند . همچنین اگر جای و اجهای این واژه ها را بر روی محور همنشینی تغییر دهیم باز هم معنی تغییر می کند : "رود" و "راد" بنابراین گفته میشود که در مورد واجها امکان انتخاب و گزینش بر روی محورهای همنشینی و جانشینی وجود ندارد و تغییر یک واج در یک واژه و یا تغییر جای یک واج ممیز معنی است مثلا در واژه های : پر، در ، سره خر ، کر ، به کرت کر نکر وگ را ختلاف واج نخستین بکلی مفاهیم واژه ها را متفاوت میکند
پس جابجایی و اجها نقش خاصی دارد و در انتخاب و اجها محدودیت کامل موجود است . هر واحدی ازواجها عالما وعامدا انتخاب میشوند . زیرا
هر یک از واجها در زبان نقشهای جداگانه ای دارند مثل نقش "د" و "ت" در کلمات : کاردو کارت که کا ملاپیام را عوض میکنند. از روش جانشینی میتوان برای شناختن واجهای یک زبان نیز استفاده کرد مثلا در کلمه "سار" واجهای آنرا درسه جا میتوان تغییر
داد:
سار
دار
بار
خار
مار
کار
sar
dār
bār
xār
mär
kār
سار
سور
سیر
سرر
sār
sar
sur
sor
sir
ser
سار
سام
ساک
ساس
ساز
سال
sar
slam
sāk
sās
saz
sal
بنابراین چون فقط درسه موضع امکان جانشینی وجود دارد می گوییم زنجیره آوایی "سار" از سه واج : س ، ا ، و تشکیل شده
است.
نظریه های زبان شناسی فردینان دو سوسور
هم نشینی و جانشینی
سوسور با طرح این که زبان منظومه ای خودکفاست که غیبت پاره ای از واژه ها معنای آنهایی را که در جمله حاضرند، شکل می دهد، « غیاب دو طیف زبانی » یعنی هم نشینی ( syntagmatic ) و جانشینی ( associative ) را طرح می سازد.
همنشینی به ترکیب واژه های حاضر در زنجیرۀ کلام اشاره دارد، در حالیکه جانشینی به واحدهای غایب زبانی باز می گردد، که در حافظه موجودند و می توان آنها را جانشین واحدهای حاضر در زنجیرۀ کلام ساخت . این بدان معناست که در نزد سوسور : « واحدها و اجزاء زبان را می باید در نسبت با یکدیگر تعریف نمود و نه به طور مطلق و مستقل از یکدیگر . و این همان نظریه ای است که در قالب این حکم او بیان شده است که « زبان صورت است و نه ماده » ( روبینز ، 1373 ، 419 ).
سوسور با مطرح ساختن پیوندهای همنشینی و جانشینی که برای بیان کلیه جنبه های زبان دارای اعتبار و کارآمد است، تقسیم های سنتی زبان شناسی (واژه شناسی، واک شناسی و اصول نحو) را دگرگون کرد.
مثلاً وقتی می گوییم «ویکتور هوگو کتاب بینوایان را نوشت» و بعد می گوییم «چایکوفسکی آهنگ دانوب آبی را ساخت»، درواقع هر چند که دو جمله از لحاظ دستوری با هم دارای همانندی های زیادی هستند، اما در جمله دوم چایکوفسکی، جانشین ویکتور هوگو و آهنگ جانشین کتاب و ساخت جانشین نوشت، گردیده است. واژگان جمله دوم با جمله اول مناسبت عمودی یا جانشینی یافته اند.
مناسبت عمودی یا جانشینی سبب می شود که بر پایه ساختاری واحد جمله های بسیاری ساخته شود و برای هر موقعیت تازه بر اساس این انگاره موقعیت زبانی تازه ای آفریده شود.
توالی خطی زبان و در کنار هم قرار گرفتن واحدهای زبانی به منظور افاده معنا در حقیقت منش افقی و همنشینی جمله را تشکیل می دهند.
مناسبت های افقی و عمودی یا همنشینی و جانشینی سوسور در زبان زمینه بحث های ساختارگرایانه را در حوزه های گوناگون فراهم ساخت.
معناشناسی نفس در قرآن کریم با تأکید بر روابط همنشینی و جانشینی
معناشناسی واژۀ قنوت در قرآن کریم با تکیه بر روابط همنشینی و جانشینی
معناشناسی توصیفی اراده با تأکید بر روابط همنشینی و جانشینی
مطالعهی مولفههای معنایی واژهی قرآنی «حمیم» بر مبنای روابط همنشینی و جانشینی