بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی-محمدرضا باطنی
زبانشناسی-زبان-الفبا-خط
زبانشناسی ساختگرا-لسانیات بنیویة-Structural linguistics
این اولین کتاب دستور طبق یک نظریه عمومی زبانشناسی است که به نحو صوری بدون دخالت معنا سازمان یافته است، و نه فصل دارد:
اول در توضیح عنوان کتاب و واژهها و موضوعات دخیل در آن
دوم در توضیح نظریه عمومی زبان و کلیات بحث
سوم در توضیح خصوص بخش دستوری زبانشناسی عمومی و مقولات دستوری
چهارم شروع در توضیح اولین پنج واحد ساختمان زبان یعنی جمله
پنجم توضیح دومین واحد زبان یعنی بند
ششم در توضیح ساختمان گروه فعلی
هفتم در توضیح ساختمان گروه اسمی
هشتم در توضیح ساختمان گروه قیدی
نهم در توضیح ساختمان کلمه
فصل أول
فصل دوم
فصل سوم
پیشگفتار
شدده
آنچه در این کتاب تحت عنوان توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی عرضه میشود بر اساس تجزیه و تحلیل تقریباً یازده هزار جمله فارسی امروزیست که از کتابها، مجلات روز نامه ها و نوشته های مختلف استخراج شده است. علاوه بر این از گفتگوی دوستان و معاشران خود نیز الهام گرفته ام و ازشم زبانی خود نیز به عنوان يك فارسی زبان استفاده کرده ام. جملات مزبور نخست در روی کارتهای مخصوص تجزیه و ثبت شد و آنچه در این کتاب عرضه میشود نتیجه ایست که از مقایسه و بررسی اطلاعات مزبور به دست آمده است. در این پژوهش سعی روابط ساختمانی زبان فارسی توصیف شود و حتی المقدور از توسل به ملاک های معنایی خودداری شود. از آنجایی که شاید این اولین دستور ساختمانی زبان فارسی باشد که با اسلوب نوین زبانشناسی عرضه میشود ، بدون تردید معایبی دارد ولی در ابتدای کار این لغزشها اجتناب ناپذیر است و امید است با تذکر صاحب نظران عیوب آن بر طرف گردد اگر چه سعی شده مباحث این کتاب تا حد امکان ساده نوشته شود و با مثالهای فراوان همراه گردد با وجود این کتابی است فنی و ناچار اطلاعاتی را بدیهی فرض کرده است.
تدریس
توصیفی که از ساختمان زبان فارسی در این کتاب عرضه میشود برای دستورزبان در دبستان یا دبیرستان نیست این توصیفی است فنی از ساختمان زبان فارسی که در درجه اول برای خواننده آشنا به زبانشناسی نوشته شده است. این توصیف میتواند مبنایی برای نوشتن دستورهای مختلف برای منظورهای مختلف قرار گیرد ولی خود باین صورت برای تدریس زبان فارسی یا دستور زبان فارسی در سطحهای پائین مناسب نیست و برای چنین منظوری نوشته نشده است. برای تجزیه جمله ها یا کلمات فارسی به اجزای سازنده آنها گاهی مجبور شده ایم از رسم الخط معمول فارسی دور شویم، مثلا بجای «ی» بنویسیم «أی» وغیره ؛ این دخالت ها آگاهانه و اجتناب ناپذیر بوده است. از آنجایی که خط
Aw
فارسی در بعضی موارد نارسا بوده است، ناچار شده ایم مطالب را واج نویسی (transcription) کنیم. علائمی که در مقابل صداهای زبان فارسی به کار رفته
در جدول جداگانه ای در اول کتاب داده شده است.
سهمی
*
اگر قرار باشد نام همه کسانی که بطور مستقیم یا غیر مستقیم در این کتاب دارند ذکر شود سخن بدرازا میکشد و بعید است که نویسنده بتواند حق مطلب را ادا نماید در این میان آقای دکتر محمد مقدم استاد و مدیر سابق گروه زبانشناسی از همه بیشتر است. اگر تشویق و همکاریهای ارزنده او نبود شاید این کتاب هرگز نوشته نمیشد از نظریات دوست و همکارم آقای دکتر هرمز میلانیان نیز بهره مند شده ام و تأثیر او در لابلای مطالب کتاب بچشم میخورد. دانشجویان
دم گروه زبانشناسی که با نظریات نقاد خود توجه نویسنده را به نکات بسیاری جلب کرده و موجب اصلاح بسیاری از لغزشها شده اند نیز بسیار بزرگ است؛ در اینجا از همه آنان سپاسگزاری میکنم و از اینکه نام آنان را جداگانه نمیبرم پوزش میخواهم.
محمدرضا باطنی اسفند ماه ۱۳۴۸
موضوع
پیشگفتار
علائم صوتی
فهرست
فهرست
۱-۱ عنوان رساله
۲-۱ تعریف زبان
۳-۱ ساختمان
۴-۱ دستور
۵-۱ فارسی
۶-۱ توصیف
۷-۱- نظریه عمومی زبان
١-٨ عيوب دستور زبانهای موجود
١-٩ رابطه صورت و معنی
فصل اول
دیباچه
۱-۲ تعريف نظریه عمومی زبان
فصل دوم
نظریه زبانی مقوله و میزان
۲۲ طرح کلي نظريه مقوله وميزان
۳-۲ ماده اولیه زبان
۴-۲ ساختمان داخلی زبان
-۵-۲ فونولوژی یا دستگاه صوتی
۶-۲ دستگاه خط
۷-۲ رابطه دستگاههای صوتی و خطی با دستور و واژگان
۸-۲ دستور و واژگان
فصل سوم
مقولات دستوری نظریه عمومی
زبان
۹-۲ بافت
٢
۱ معنی صوری
۱۳ بخش دستوری نظریه عمومی زبان
-۲-۳ محورهای زنجیری و انتخابی
۳۳ محور زنجیری زبان
۴۳ محور انتخابی زبان
۵-۳ محورهای زنجیری و انتخابی در دستگاه صوتی
-۲۳ چهار مقوله دستوری
- واحد
۸-۳ ساختمان
٣- طبقه
۱۰-۳ دستگاه
۱۱۳ سه میزان دستوری
۱۲-۳ میزان نمود
۱۳ میزان تحلیل ۱۴۳ واژگونی مرتبه ۱۵-۳ روابط صوری در واژگان
۱-۴ پنج واحد زبان فارسی
۲-۴ تعریف ساختمانی جمله
فصل چهارم
ساختمان جمله
موضوع
۳ جمله هسته ای
۴-۴ طبقه بند آزاد و طبقه بند عقید
۵-۴ فرمول ساختمانی جمله هسته ای
۶-۴ تكرار
۷-۴ تکرار همپایه
۸-۴ تکرار ناهمینایه
۹-۴ تکرار وابسته به صورت همپایه و ناهمپایه
۱۰-۴ توالی وابسته ها
۱۱-۴ انشعاب
۱۲-۴ لانه گیری
۱۳۰۴ جمله خوشه ای
۱۵ تعریف ساختمانی بند
۲-۵ عنصرهای ساختمانی بند
۳-۵ تعريف عنصرهای ساختمانی بند
فصل پنجم ساختمان بند
۴-۵ مثال برای نشان دادن عنصرهای ساختمانی بند ۵-۵ نمودار رابطه ساختمانی ،جمله بند و گروه
۶-۵ ملاکهای شناسائی مسنداليه ومتمم ۷-۵ ملاك شناسائی ادات
۸۵ تجزيه افعال مركب
۹-۵ انواع بند
۱۰-۵ بند مهین
۱۱-۵ توالی عنصرها در بند مهین ۱۲-۵ تکرار عنصرها
۱۳-۵ دستگاههای بند
۱۴-۵ دستگاه پرسشی
۱۵-۵ تقسیم بند به خبری و پرسشی
۱۶-۵ تقسیمات بند پرسشی
۱۷-۵ کلمات
پرسشی در بند
۱۸-۵ بند با دو کلمه پرسشی
۱۹-۵ موارد استعمال پرسشهای دوگانه
۲۰-۵ مثالهای وجوه اخباری التزامی و غیر شخصی در بند پرسشی ۲۱-۵ چند نکته درباره دستگاه
۲۲-۵ دستگاه مقدم
پرسشی
۲۳-۵ بندهای با متمم و بندهای بی متمم ۲۴-۵ تقسیم بندی بندهای با متمم
۲۵-۵ بندهای يك منعمی
۲۶-۰۵ بندهای يك متممی علامت دار
۲۷-۰۵ ریز طبقه علامت دار ناشناخته ۲۸-۵ متممهای علامت دار ناشناخته ساده
۲۹-۵ متمم های بی علامت ۳۰-۵ طبقه ضماير متصل مفعولی ۳۱-۵ پندهایی که دارای دو متمم هستند -۳۲۵ بندهایی که دارای سه متمم هستند ۳۳۵ دستگاه مطابقه
۳۴-۵ تقسیمات دستگاه مطابقه
۳۵۵ مسند اليه ساده و ترکیبی
۳۶۵ مطابقة بين مسند اليه ترکیبی و اسناد
۳۷-۵ بندکهین
۳۸-۰۵ بندهای کهین با عنصر محذوف به قرینه در بند مهین
-۳۹۵ نوع محاوره ای بندکهین
۴۰۵ بندهای کهین بدون عامل محذوف بقرينه در بند مهین ۴۱۵ بندهای کهین مسند الیه متمم ادات نامتمايز
۱-۶ تعریف گروه
فصل ششم
ساختمان گروه فعلی
۲۶ عنصرهای ساختمانی گروه فعلی
موضوع
۳-۶ فورمول ساختمانی گروه فعلی
۴۶ عنصر «ف» فعل واژگانی
۵۶ ساختمان کلمه فعل از نظر واژک های سازنده
۶-۶ امكانات طبقۀ واژکی که جایگاه پیشوند را اشغال می ۶- امكانات طبقه وازکی که جایگاه پی بند را اشغال میکند
کند
۸-۶ دو طبقه واژکی که جایگاههای ستاك حال و علامت گذشته را اشغال میکند
۹.۶ عامل سیبی ۱۰-۶ جدول ساختمانی صورتهای مختلف فعل واژگانی
۱۱-۶ عنصر سازنده منفی در گروه فعلی
۱۲-۶ افعال ناقص در گروه فعلی
۱۳۶ عنصر غیر فعلی در گروه فعلی
۱۴۶ عنصر سازنده مجهول
۱۵۰۰ عنصر ساختمانی حالت ۱۶-۶ دستگاههای گروه فعلی
۱۷-۶ تقسیمات دستگاه شماره يك گروه فعلی
۱۸-۶ طبقه خود ایستا
۱۹-۰۶ طبقه غیر شخصی
۲۰۶ طبقه شخصی
۲۱-۶ انشعابات وجه التزامى
۲۲-۶ انشعابات وجه اخباری
۲۳۶ انشعابات گذشته (ماضی)
۲۴-۶ انشعابات حال يا مضارع
۲۵-۶ دستگاه شماره دو گروه فعلی ۲۶-۶ دستگاه شماره سه گروه فعلی
فصل هفتم
ساختمان گروه اسمی
۱۷ تعریف ساختمانی گروه اسمی ۲-۷ عنصرهای ساختمانی گروه اسمی
- وابسته های پیشرو
۴۷
- طبقه ای که در جایگاه و شا» قرار میگیرد ۱ ۵-۷ طبقاتی که در جایگاه ش ۳ و ۵ ۴ قرار میگیرند ۶-۷ طبقه ای که در جایگاه ش ۲ قرار میگیرد ۷- اعداد اصلی، اعداد ترتیبی و اعداد وصفى
Aur وابسته های پیرو
٧-٩ عنصر ساختمانی «ر» يك
V
۱۰ عنصر ساختمانی در دو
-۱۱ عنصر ساختمانی در سه
۱۲-۷ عنصر ساختمانی در چهار ۱۳۷ عنصر ساختمانی در پنج ۱۴۰۷ عنصر ساختمانی هسته ۱۵-۷ دستگاههای گروه اسمی ۱۶-۷ تکرار همپایه در گروه اسمی
فصل هشتم
ساختمان گروه قیدی
٨-١ تعریف ساختمانی گروه قیدی ۲۸ طبقه بندی گروههای قیدی
فصل نہم ساختمان کلمه
ملحقات
- تعریف ساختمانی کلمه
۲-۹ عناصر ساختمانی کلمه
فهرست افعال نامنظم فارسی معرفی کتاب
واژه نامه به ترتیب الفبائی فارسی واژه نامه به ترتیب الفبائی انگلیسی نمودار شبکه ارتباطی واحدهای پنجگانه زبان فارسی
تجزيه يك جمله در شبكه ارتباطی واحدهای پنجگانه
فصل أول
دیباچه
:١-١ عنوان این پژوهش توصیف» ساختمان دستوری زبان فارسی بر بنیاد يك نظريه عمومی ،زبان گذاشته شده است. در این مقدمه کوشش میشود واژه هایی که در این عنوان گنجانیده شده اند توصیف شوند. واژه هائی که در این عنوان قرار دارند ، با توجه به زمینه کار این پژوهش انتخاب شدهاند و روشن کردن معنی فنی آنها در این مقدمه به فهم بحث اصلی كمك خواهد كرد.
:۲۱ تعریف :زبان
تعریف زبان به نحوی که مورد قبول همۀ زبانشناسان و دیگر دانشمندانی باشد که با زبان و مطالعۀ آن سروکار دارند مقدور نیست. این اشکال از طبیعت خود زبان ناشی میشود زبان پدیده بسیار پیچیده ای است که مطالعۀ آنرا نمیتوان به يك قلمرو علمی خاص محدود کرد زبان دارای جنبه های فراوانی است. از يك طرف زبان وسیلهٔ ارتباط بین افراد جامعه است. زبان تنها وسیله ای است که میتواند افراد جامعه را به هم بپیوندد و در نتيجه يك واحد اجتماعی به وجود آورد به عبارت دیگر زبان مهمترین نهاد اجتماعی است. بنابراین جامعه شنان و مردم شناسان به خود حق میدهند زبان را از دیدگاه خودشان تعریف کنند.
از سوی دیگر زبان وسیله بیان افکار و احساسات ما است. زبان تنها وسیله يا مؤثرترین وسیله ای است که جهان اندیشه و دنیای درون ما را با جهان بیرون مرتبط می.کند. زبان و الگوهای زبانی چنان با افکار و احساسات ما پیوند خورده اند که تجزیۀ آنها اغلب غیر ممکن است و خود منشاء این کشمکش علمی است که آیا فکر بدون زبان میتواند وجود داشته باشد .یا نه
از این گذشته زبان یکی از جنبه های رفتار انسانی است. وقتی زبان از يك طرف تا این حد مربوط به جهان ذهنی ما و از طرف دیگر یکی از جنبههای مهم رفتار انسانی ،باشد روانشناسی که مطالعهٔ دنیای درونی انسان و رفتار او را قلمر و خاص خود میداند، بخود اجازه میدهد که به زبان از دیدگاه خود بنگرد. بنابر این روانشناسان نیز از زبان تعریفهائی که خاص آنها است به دست داده اند.
در همین زمینه باید توجه خاص فیلسوفان و منطقیان را نیز به زبان یادآور .شد فعالیت فیلسوف برای شناخت جهان بیرون و دنیای درون انسان از دو طرف به زبان محدود میشود: از يك طرف ، زبان فیلسوف میدان اندیشه او را محدود می.کند ممکن است این میدان برای فیلسوف وسیع تر از میدان فکری افراد مولی اجتماع ،باشد ولی واژگان (vocabulary) ونحو زبان ( syntax )
خواهی نخواهی برای جهان اندیشه و فعالیت فکری فیلسوف حدی میثم اجازه میدهد فکر او فقط در مجراهای خاصی حرکت کند. از طرف دیگر او ناچار است اندیشههای خود را به زبان جاری ،کند و در اینجا نیز زبان به او محدودیتهائی تحمیل می.کند در زمینه منطق باید یادآور شد که مباحث منطقی در حقیقت مباحث زبانی هستند مبانی منطق از زبان استخراج شده است و کسانی تا آنجا پیش رفته اند که گفته اند مردمی که دارای زبان متفاوت باشند دارای منطق متفاوت هستند با چنین پیوستگی که بین فلسفه و منطق و زبان وجود دارد باید به فیلسوفان و منطقیان نیز حق داد که به زبان از دریچه چشم خود نگاه کنند و ما تعریفهای فراوانی از زبان داریم که بر اساس تعبیرهای فلسفی و منطقی قرار گرفته اند.
در سالهای اخیر که انتقال صوت به وسیله دستگاههای الکترونی میسر شده است زبان مورد مطالعه گروه تازه وارد دیگری به نام مهندسان ارتباطات - communi) ( cation engineers قرار گرفته است. این عده بیشتر با خصوصیات فیزیکی زبان سرو کار دارند اینان میخواهند بدانند خصوصیات فیزیکی صداهای زبان در هنگام انتقال بوسیله تلفن رادیو تلویزیون بلندگو و غیره از فاصله های دور و نزديك چگونه عمل می.کنند اینان نیز بخود اجازه میدهند زبان را از دیدگاه خودشان و با توجه به زمینه کار خودشان تعریف کنند.
یکی از پیشرفتهای مهم در زمینه زبانشناسی تکامل روز افزون کار ماشین ترجمه است که با حسابگرهای الكتروني (computer) انجام میگیرد. از آنجائی که برنامه هائی که برای این ماشین تهیه میشود باید به زبان خاص ریاضی باشد تا برای ماشین قابل فهم ،باشد عده ای از ریاضیدانان و زبانشناسانی که به ریاضی گرایش دارند میکوشند که زبان را از دیدگاه ریاضی مطالعه کنند. ایشان هم نظریه ها و تعریفهای خاصی که اساس ریاضی دارد از زبان بدست داده اند.
زبان و زبانشناسی
علاوه بر دانشمندان فوق که به مطالعه زبان به علت ارتباط آن با مسائل دیگر علاقه مند هستند گروه دیگری هستند که مطالعه زبان را قلمرو خاص خود میدانند اینان زبانشناستان هستند که زبان را نه بخاطر ارتباط آن با موضوعات دیگر بلکه بخاطر خود زبان مورد مطالعه قرار میدهند تعریف هایی که این دانشمندان از زبان کردهاند بر طبیعت واقعی زبان بیشتر تکیه می.کند ولی تعریف زبان حتی در این قلمر و محدود هم کار ساده ای نیست زبان آنچنان پیچیده و دارای بعدهای فراوانی است که گنجاندن تمام خصوصیات آن در يك تعريف غیر ممکن است بنابراین زبانشناسان هم بر اساس زمینه فکری خود و مکتب خاصی که بآن تعلق دارند از زبان تعریفهای متفاوتی کرده اند در تعريف يك زبانشناس ممکن است بعضی از خصوصیات زبان بیشتر مورد تکیه قرار گیرد و در تعریف گنجانده شود و بعضی دیگر در درجه دوم وسوم اهمیت قرار گیرد و صریحاً در تعریف زبان به آنها اشاره نشود در حالیکه در تعریف يك زبانشناس دیگر ممکن است خصوصیاتی که در تعریف قبلی بطور ضمنی به آنها اشاره شده بود بیشتر مورد توجه قرار گیرد و صریحاً در تعریف گنجانیده شود و بر عکس خصوصیاتی که در اولی صریحاً در تعریف گنجانیده شده بود در اینجا در درجه دوم یا سوم اهمیت قرار گیرد و از آنها بطور ضمنی یاد شود.
آنچه باید به یاد داشت این است که اکثر این تعريفها، باتوجه به نقطه دید خاص آنها درست است اکثر آنها بهیچوجه ناقض یکدیگر نیستند بلکه مکمل یکدیگرند بنابراین اگر ما با تعریفهای مختلفی از زبان برخورد کردیم نباید تصور کنیم که فقط یکی از آنها درست و بقیه غلط است، بلکه باید بخاطر آوریم م که این تعریفها از دیدگاههای مختلف شده است و این طبیعت پیچیده زبان است که اجازه میدهد از آن تعریفهای مختلفی بدست داده شود. در حقیقت تعریف کاملی که تمام خصوصیات و کاربردهای زبان را در بر گیرد غیر ممکن است.
کار کرد زبان
مهم نیست که ما زبان را چگونه تعریف کنیم یا اینکه اصلاً تعریف نکنیم. آنچه مهم است اینست که ما طبیعت زبان را بشناسیم و چگونگی کار آنرا دریابیم.
زبان از دو طرف با دنیای مادی بیرون مربوط است:
الف زبان وقتی از قوه به فعل می آید یا بصورت گفتار است یا بصورت نوشتار . اگر بصورت گفتار ،باشد ماده اولیه ای که در آن بکار برده میشود صدا است یعنی ارتعاش هوا و جابجا شدن انرژی روشن است که این پدیده ای است فیزیکی و متعلق بجهان مادی بیرون اگر زبان بصورت نوشتار ،باشد ماده اولیه آن نشانه هایی است دیداری که آنهم متعلق بجهان فیزیکی بیرون است. در این بحث هر جا «زبان» بکار برده می شود مقصود جنبۀ گفتاری آنست مگر آنکه تصریح شود که نوشتار مورد نظر است.
ب ما این امواج صوتی را بکار میبریم تا درباره اشیاء، وقایع روابط و دیگر خصوصیات دنیای بیرون بحث کنیم. مثلاً وقتی میگوئیم او رفت» این جمله قطعه ای از زبان است که از یک طرف جزيك رشته امواج صوتی با انرژی های ،متفاوت چیزی نیست از طرف دیگر این امواج را بکار می بریم تا درباره واقعه ای در دنیای فیزیکی بیرون گزارش بدهیم یعنی دربارۀ حركت يك انسان شناخته از نقطه ای نزدیک به نقطه ای دور در زمانی .گذشته
بنابراین زبان از دو طرف با دنیای خارج در ارتباط است. ما این امواج انرژی صوتی را در زبانشناسی ماده یا جوهر (substance) می گوئیم و به وقایع دنیای بیرون که این امواج انرژی را در رابطه با آنها بکار میبریم محیط نام میگذاریم ماده و محیط هر دو به زبان مربوط اند ولی هیچکدام جزء زبان نیستند امواج صوتي يك پديده عادی دنیای فیزیکی بیرون است. همچنین وقایع و اشیاء جهان خارج - در مثال بالا رفتن شخصی - میتوانند مستقل از زبان وجود داشته باشند. آنچه واقعاً زبان نام دارد رابطه ای است که زبانهای مختلف بطور متفاوت بین این امواج انرژی صوتی و وقایع دنیای خارج برقرار کرده اند. توضیح این بیان این است که امواج انرژی صوتی یکنواخت و يك پارچه ،نیستند بلکه دارای طرحهای متفاوتی هستند. بعبارت دیگر، انرژی صوتی در قالبهای متفاوتی ریخته میشود و زبانهای جهان بطور متفاوت بین این الگوها و وقایع جهان بیرون رابطه برقرار .کنند. از اینجاست که گفته میشود آنچه زبان نام دارد ماده صوتی و وقایع جهان بیرون نیست بلکه مجموعه این الگوها و رابطه آنها با جهان بیرون .است
همه زبانهای جهان برای گفتگو دربارۀ دنیای بیرون از انرژی صوتی استفاده ..کنند از این لحاظ همۀ زبانها یکسان هستند ولی نوع رابطه ای که بين امواج انرژی صوتی و وقایع جهان بیرون بر قرار می کنند متفاوت است و از اینجا زبانهای متفاوت پدید آمده است. مثال بالا « او رفت را در زبان فارسی عربی انگلیسی و فرانسه مطالعه میکنیم
در هر چهار زبان امواج انرژی صوتی برای بیان يك واقعيت واحد دنیای خارج به کار رفته است. ولی الگوها یا طرحهای انرژی صوتی که در هر يك از این چهار قطعه وجود دارد متفاوت است این چهار زبان برای بیان يك واقعيت واحد الگوهای متفاوتی را به مادۀ صوتی تحمیل کرده اند یا به عبارت دیگر بین الگوهای صوتی و وقایع دنیای بیرون بطور متفاوت رابطه برقرار کرده اند.
وقایع جهان بیرون ---رفت--ذهَب-- HE. WENT ----- IL EST ALLÉ ----امواج انرژی صوتی
پس مجموعه این الگوها و روابط است که زبان نامیده میشود. به این مناسبت است که در مکتب زبانشناسی ،انگلستان که بعداً مفصل درباره آن گفتگو خواهیم کرد زبان را چنین تعریف کرده اند: زبان نوعی رفتار انسانی است که دارای طرح است. اگر این تعریف را کمی بسط دهیم میشود :گفت: زبان نوعی رفتار انسانی است که دارای طرح است؛ این طرحها و الگوها بین امواج انرژی که از گوینده ساطع میشود از يك طرف و وقایع جهان بیرون از طرف دیگر رابطه برقرار می کند.
۳-۱ :ساختمان
به مجموعه این الگوها و نظامی که بین آنها قرار دارد ساختمان زبان گفته می.شود. برای اینکه بهتر به مفهوم ساختمان زبان پی ببریم به توضیحی نیازمندیم. وقتی که سخن از ساختمان بطور کلی به میان می آید همیشه دو مفهوم بطور ضمنی در آن گنجانده شده است. الف ـ هر ساختمان دارای اجزائی است که گرد هم جمع میشوند و آن ساختمان را پدید می آورند اگر این اجزاء سازنده عناصر مادی باشند، آن
(Language is a kind of patterned human behaviour) -1
ساختمان يك پديده مادی خواهد بود - مثل دیوار که از اجتماع چندصد آجر ساخته
شده است. ولی ممکن است آن اجزاء يك رشته روابط مجرد باشند . در آنصورت آن ساختمان يك پدیده انتزاعی خواهد بود مثلا هیئت وزیران دارای سازمان یا ساختمانی میباشد و مقصود از این ساختمان شبکه روابط چند جانبه ای است که بین وزراء از یکطرف و شخص نخست وزیر و سایر وزراء از طرف دیگر وجود دارد چنین
ساختمانی که از يك شبكه روابط مجرد درست شده ساختمانی است انتزاعی ب اجزاء يك ساختمان با نظم خاصی گردهم می آیند نحوه ترکیب یا نظم این اجزا یکی از مهمترین مشخصه های یک ساختمان است. اجزاء یک ساختمان ممکن است بطور همپایه باهم ترکیب شوند مثل آجرهایی که دیواری را می سازند که همه دارای یک ارزش هستند و یا ممکن است در قشرهای مختلفی قرار گیرند و بین آنها سلسله مراتبی باشد چنین ساختمانی را ساختمان قشری مینامند.
،
زبان دارای ساختمانی قشری و انتزاعی است البته به عنوان ماده اولیه از
انرژی صوتی که عنصری ماده است استفاده میکند ، ولی چنانکه در بالا گفته شد آنچه بالاخص به آن زبان گفته میشود خودصداها نیستند بلکه الگوها و طرحهائی هستند که این اصوات بیانگر آنها هستند و به این علت ساختمان زبان را غیر مادی یا انتزاعی مینامیم از طرف دیگر این الگوها و طرحها نسبت به هم دارای روابط پیچیده ای هستند و بین آنها سلسله مراتبی بر قرار است و بهمین جهت ساختمان زبان را
ای
ساختمانی قشری میدانیم
۴-۱ دستور
الگوها و روابطی که مجموعاً ساختمان زبان را پدید می آورند انواع متفاوتی .دارند ما میتوانیم آنها را از سه پهلو (Level) مطالعه کنیم دستور، واژگان و اصوات به عبارت دیگر اگر تمام زبان را یک دستگاه واحد بدانیم این دستگاه بزرگ به سه دستگاه کوچکتر تقسیم میشود که به آنها دستگاه دستوری دستگاه واژگانی و دستگاه صوتی گفته میشود هر یک از این دستگاهها خود در بردارنده
M
V
دستگاههای فرعی دیگری هستند. به همین اعتبار است که بعضی از زبانشناسان زبان
را «دستگاهی از دستگاههای تعریف کرده اند.
ما در فصل بعد راجع به آن نظریه عمومی زبان که اساس کار این تحقیق قرار گرفته است صحبت خواهیم کرد و در آنجا «دستور را تعریف می کنیم و وجه امتیاز آنرا مخصوصاً با واژگان معلوم میکنیم در اینجا باید یاد آور شویم که این نوشته فقط به ساختمان دستوری زبان فارسی میپردازد و از واژگان و دستگاه صوتی زبان فارسی بحثی نخواهد کرد مگر در مواردی که بحث دستور بدون بحث صوتی یا واژگانی غیر ممکن باشد کلمۀ «دستور» در عنوان به این جهت گنجانده شده است
مفهوم وسیع ساختمان را به این قلمرو خاص محدود کند.
که
۵-۱ فارسی
نه
تا اینجا توضیح داده ایم که کلمات «ساختمان»، «دستور» و «زبان» را چگو بکار میبریم در این قسمت میخواهیم روشن کنیم که کلمۀ «فارسی» را چگونه تعبیر می کنیم و آنرا در چه مفهومی بکار میبریم. بطور کلی وقتی گفته میشود زبان فارسی یا انگلیسی یا امثال آن مثل این است که گفته شود درخت چنار یا تبریزی یا هر درخت .دیگر درخت چنار یا تبریزی یک مفهوم مجرد است و هر کدام از این دو نوع در دنیای بیرون افرادی را در بر میگیرند که از نظر شکل اندازه و دیگر خصوصیات با هم متفاوت هستند همچنین زبان فارسی یا انگلیسی یا هر زبان دیگر یک مفهوم کلی است و در واقع از اجتماع گونه (variant) های فراوانی تشکیل یافته است که به منزله افراد این مفهوم کلی و مجرد هستند. گونه های زبان را از جهات مختلف میتوان طبقه بندی ،کرد و ما در اینجا سعی میکنیم اساس این طبقه بندی را با توجه به زبان فارسی روشن گردانیم
*
الف گونه های فارسی از نظر زمان زبان فارسی در روی بعد زمان به گونه های بیشماری تقسیم میشود که به صورت زنجیری از فارسی باستان تا امروز ادامه دارند معمولاً فارسی را از نظر تاریخی به فارسی باستان فارسی میانه و
فارسی نوین تقسیم میکنند ولی در هر يك از این گونه های کلی گونه های فرعی بیشمار دیگری میتوان شناخت که همه از نظر دستور، واژگان و ساختمان صوتی با هم تفاوتهائی .دارند مثلاً فارسی نوین که به فارسی بعد از اسلام تا به امروز
گفته میشود خود در بردارنده دوره ها و گونه های فوق العاده متنوعی است. ب گونه های فارسی از نظر مکان زبان فارسی گذشته از اینکه در قسمت بزرگی از قلمرو جغرافیایی کشور ایران زبان مادری محسوب میشود زبان تمام قلمرو جغرافیائی ایران است. زبان فارسی در قلمرو جغرافیائی خود قابل تقسیم به گونههایی است ،تهرانی ،اصفهانی ،یزدی کاشانی و غیره و همه این
رسمی
گونه ها از نظر واژگان ساختمان صوتی و دستوری با هم تفاوتهایی دارند. پ گونه های فارسی از نظر تعلیم و تربیت و موقعیت اجتماعی نوع و
میزان تعلیم و تربیت و موقعیت اجتماعی هر کس در زبانی که به آن گفتگو میکند یا به عبارت دقیق تر در گونه زبانی که بکار میبرد منعکس میگردد. طبقات اجتماعی مختلف گونههای زبانی مختلف بکار میبرند جامعه ما از نظر اجتماعی به گروههایی تقسیم شده است. این اختلافات اجتماعی و تربیتی در زبان فارسی نیز منعکس شده و آنرا هم به گونههائی تقسیم کرده است. آن گونه فارسی که در جنوب شهر تهران بکار میرود با آن گونۀ فارسی که در شمال شهر به کار میرود متفاوت است يك راننده تاکسی و يك استاد دانشگاه هر دو یک گونه واحد از زبان فارسی را بکار نمیبرند اختلاف تعلیم و تربیت اختلاف موقعیت اجتماعی و اختلاف نقش اجتماعی ،آنها موجب اختلاف در زبان آنها میشود کسانی که علاقه مند به این نوع مطالعه اجتماعی - زبانی باشند میتوانند از گفتگوی مشتریان
- يك رستوران جنوب شهر و يك رستوران درجه اول شمال شهر تهران نواری تهیه و مقایسه کنند به زودی آشکار خواهد شد که نه تنها موضوعاتی که در این دو محیط مطرح میشود متفاوت است بلکه گونه های زبانی که آنان بکار میبرند نیز متفاوت .است. این گونههای فارسی از نظر واژگان و ساختمان صوتی و دستوری با هم
تفاوتهائی دارند.
a
بنا بر این زبان فارسی از نظر سطح تعلیم و تربیت و موقعیت اجتماعی گویندگان
آن نیز قابل تقسیم به گونههائی است. ت گونه های فارسی از نظر کار برد ما زبان را برای مقاصد مختلف در اجتماع بکار میبریم. به عبارت دیگر، زبان در زندگی ما نقشهای اجتماعی متفاوت ایفا می.کند هر يك از این نقشها یا کار بردهای متفاوت به گونه متفاوتی از زبان نیاز دارد این گونه های متفاوت نمیتوانند جانشین یکدیگر گردند. همه کس میداند که فارسی یک نامه اداری با فارسی يك نثر ادبی تفاوت دارد: یعنی
يك برای این دو کار برد مختلف باید دو گونه متفاوت زبان را بکار برد. گونه های فارسی که در روی این محور میتوان آنها را طبقه بندی کرد بسیارند و به عنوان مثال میتوان به گونههای زیر اشاره کرد گونههای روزنامه ای، نظم، نثر ادبی ، نامه های ،اداری نثر علمی و نثر غیر مشخص که معمولاً می تواند کاربردهای وسیعتری
داشته باشد.
ت گونه های فارسی از نظر رابطۀ اجتماعی گوینده و شنونده رابطه ای که
از نظر موقعیت اجتماعی بین گوینده و شنونده وجود دارد در زبان آنها منعکس می شود میشود آن گونه زبانی که بین گوینده و شنونده جریان می یابد، نشان دهنده اختلاف
موقعیت اجتماعی آنها است. زبان فارسی نسبت به نشان دادن این اختلاف سطح اجتماعی حساس است جملات زیر را مقایسه میکنیم
ا بنده از جنابعالی استدعای عاجزانه میکنم
-۲ بنده از شما خواهش میکنم که
-٣ من از شما خواهش میکنم ..که
ه
من از تو میخواهم
که...
من به تو میگویم که...
- من به تو دستور میدهم
که...
که
این جملات از نظر معنی کم و بیش یکی هستند ولی نماینده اختلاف سطحهای متفاوت اجتماعی بین گوینده و شنونده هستند و بنا بر این متعلق به
10
.......
١١
.......
......
گونه های متفاوتی میباشند در جمله اول شنونده از نظر اجتماعی در سطحی برتر از گوینده قرار دارد و این اختلاف سطح به تدریج کاسته میشود بطوری که در جمله ششم گوینده از نظر اجتماعی در سطحی برتر از شنونده قرار میگیرد
بنابر این نوع رابطه اجتماعی و اختلاف سطح اجتماعی شنونده و گوینده مولد گونه های متفاوت دیگری در زبان فارسی است. گونه های فارسی که در روی این محود آنها را میتوان طبقه بندی کرد بسیارند که به عنوان مثال میتوان گونه های زیر را نام برد گونه های رسمی دوستانه خودمانی بالادست، زیر دست
وغيره.
گونههای فارسی از نظر وسیلهٔ بیان زبان یا به صورت گفتار از قوه به فعل میآید و یا به صورت نوشتار در اکثر زبانها بین هنجار (norm)های گفتار و نوشتار تفاوت وجود دارد. یعنی مردم در گفتار واژه ها یا الگوهایی دستوری بکار می برند که هرگز نمینویسند یا به ندرت مینویسند و یا در نوشته واژه ها یا الگوهائی بکار میبرند که در گفتار نمیآورند اختلاف بین گفتار و نوشتار در بعضی زبانها کم است ولی در بعضی زبانها این شکاف وسیع است. زبان فارسی از زبانهائی است که بین هنجارهای گفتار و نوشتار تفاوت زیاد می گذارد. صدها واژه وجود دارد که بیشتر فارسی زبانان - حتی تحصیل کرده ها - روزانه به کار می برند ولی این واژه ها معمولاً در نوشته ها ظاهر نمیشوند مثلا خیت ،چندش، الم شنگه ،تیل ،کشکی توپیدن و غیره همچنین الگوهایی دستوری در گفتار بکار می بریم که نمی نویسیم زیرا آنها را غلط میدانیم ولی از بکار بردن آنها در گفتار ناراحت نمیشویم مثلا شما گفتی که فاعل آن جمع و فعل مفرد است. یا «به من گفتش که در مکالمه زیاد بکار برده میشود ولی در نوشته به صورت : به من گفت بدون - ش : ظاهر میشود یا او را دیدمش که در نوشته به صورت « دیدمش یا او را دیدم ظاهر می.شود. پس گفتار و نوشتار دو گونه متفاوت زبان فارسی هستند که از نظر دستور و واژگان با هم تفاوتهایی دارند. آنچه میخواهیم از بحث بالا نتیجه بگیریم این است که زبان فارسی يك گونهٔ
4
يك دست و یکسان نیست بلكه يك مفهوم کلی است و از اجتماع گونه های بیشماری ترکیب شده است که از جهات مختلف آنها را میتوان طبقه بندی کرد این گونه های بیشمار ،زبان همه دارای یک هسته مشترك هستند ولی در پاره ای خصوصیات مربوط به دستور و واژگان و ساختمان صوتی با هم اختلاف دارند . تفاهم متقابلی که بین گویندگان گونههای مختلف وجود دارد به علت هسته مشترك این گونه ها است. وقتی دربارۀ ساختمان زبان فارسی صحبت میکنیم باید دقیقاً معلوم کنیم در بارۀ كدام يك از گونه های بیشمار زبان فارسی گفتگو میکنیم زیرا چنانکه دیدیم فارسی يك پدیدۀ یکنواخت و يك دست نیست بلکه مرکب از گونه های فراوانی است که با یکدیگر تفاوتهایی دارند یکی از عیوب بزرگ در اکثر دستور زبانهای فارسی موجود این است که گونه های زبان را مخلوط کرده اند به) شماره ۱ - ۸ نگاه کنید آن گونه زبان فارسی که در این کتاب به تجزیه و تحلیل ساختمان آن میپردازیم از نظر زمان محدود به فارسی امروز و از نظر مکان محدود به فارسی تهران است. از نظر تعلیم و تربیت و موقعیت اجتماعی، فارسی تحصیل کرده ها و از نظر کار برد گونۀ غیر مشخص است یعنی کار برد آن اختصاصی نیست. از نظر وسیله ،بیان بیشتر متعلق به گونه نوشتار است ولی در مواقعی که بین گونه های نوشتار و گفتار شکاف شدید نباشد گونه گفتار را نیز در بر می گیرد.
**
۶-۱ :توصیف
مقصود از ذکر کلمۀ «توصیف» در عنوان تصریح این نکته است که ما صرفاً به بیان چگونگی آن گونه زبان فارسی که انتخاب کرده ایم می پردازیم و از این پا فراتر نمیگذاریم یعنی هیچ نوع قضاوت خوب یا بد ، درست یا غلط در باره الگوهای زبان که توصیف کرده ایم نخواهیم کرد. در این توصیف به این اکتفا میکنیم که نشان دهیم گویندگان ،زبان این گونه خاص زبان را چگونه بکار
۱۳
می
می برند و بهیچوجهه امر و نهی نخواهیم کرد که مردم فلان واژه یا الگوی دستوری را بکار ببرند یا نه دستوری که در اینجا بحث می شود ، يك دستور توصیفی
.
(descriptive) است نه تجویزی (prescriptive). همچنین قید کلمۀ «توصیف» در ،عنوان قلمرو کار ما را از طرح ریزی زبان (language planning) جدا .کند طرح ریزی زبان یعنی دخالت عمدی در خط سیر طبیعی زبان در بعضی
کشورها، دولت و یا مقامات فرهنگی وابسته به آن مثل آکادمیها (فرهنگستان) این نقش را به عهده :میگیرند مثلا واژه های تازه میسازند یا بعضی از اشکال زبان را تشویق و بعضی را تقبیح میکنند ، رواج گویشی را مناسب تشخیص میدهند و در ترویج آن میکوشند و یا برعکس از اشاعه بعضی گویشها یا زبانها در کشور خود جلوگیری میکنند و امور دیگری از این قبیل خلاصه اینکه درباره خط مشی زبان در قلمرو خاص خود آگاهانه تصمیم میگیرند. در توصیف ساختمان زبان نه به امر و نهی و تجویز پرداخته میشود و نه به طرح ریزی زبان، بلکه هدف توصیف واقعیت است آنچنانکه هست
١-٧: نظریه عمومی زبان
زبانهای جهان از نظر ساختمان متفاوت هستند و تجارب زبانشناسان که نتیجه تجزیه و تحلیل زبانهای مختلف در نقاط مختلف جهان است مؤید این حقیقت است. ولی این گفته نباید چنان تغییر شود که هیچ وجه اشتراکی بین زبانهای جهان وجود ندارد. تجارب زبانشناسان مؤید این حقیقت نیز هست که زبانها علیرغم وجوه ،اختلافشان دارای وجوه اشتراکی نیز هستند زبانشناسان صاحب نظر این وجوه اشتراک را در نظریه هایی به نام نظریه های عمومی زبان تدوین کرده اند. نظریه عمومی زبان یعنی بیان اینکه زبان بطور مطلق چگونه کار می.کند. نظریه عمومی زبان، مثل دیگر نظریه های علوم تجربی ، بر اساس استقراء ناقص قرار گرفته است و تا وقتی که خلاف پیش بینیهای آن ثابت نشود معتبر خواهد بود. نظریه عمومی زبان مدعی است که اصول آن بر کلیه زبانهای جهان قابل انطباق است و تا وقتی که
١٣
زبانی یافت نشود که خلاف این ادعا را ثابت کند باید عمومیت آنرا پذیرفت. ولى تنها يك نظريۀ عمومی زبان وجود ندارد در حال حاضر نظریه های عمومی زیادی راجع به طبیعت زبان وجود دارد كه هر يك كم و بیش بین زبانشناسان طرفدار دارد اختلاف این نظریه ها مربوط به اختلاف نقطه دید و تعبیرهای متفاوت زبانشناسانی است که آنها را تدوین کرده اند. اینکه درباره يك پديده واحد چندین نظریه دوش بدوش هم وجود داشته باشد چیزی نیست که منحصر به زبانشناسی باشد. مثلاً در فيزيك برای توجیه نور دو نظریه وجود دارد که هر دو از عهده تبیین این پدیده بخوبی بر می آیند
.
به عنوان مثال میتوان به سه نظریه عمومی زبان در اینجا اشاره کرد
نظریه
Transformation از
نظریه Scale and Category از
نظریه
Tagmemics از
N. Chomsky
M. A. K. Halliday
K. Pike
چون توصیف ساختمان زبان فارسی که در این رساله مطرح میشود بر اساس
نظریه Scale and Category که مهمترین نظریه عمومی مکتب زبانشناسی انگلستان است ، قرار گرفته است ما در فصل بعد دربارۀ اصول این نظریه مفصلتر
بحث خواهیم کرد.
علاوه بر توجیه عنوان این پژوهش چند نکتۀ دیگر نیز باید در این مقدمه
مورد بحث قرار گیرد.
-۸-۱ : عيوب دستور زبانهای موجود
اکثر دستورزبانهای موجود فارسی دارای عیوبی هستند که برخی از آنها را
میتوان چنین برشمرد.
الف - نداشتن نظریه
این دستور زبانها بر بنیاد هیچ نظریۀ عمومی زبان قرار نگرفته اند. داشتن نظریه ای در بارۀ طبیعت و کار کرد زبان بطور کلی چون چراغی است که را هم محقق را در تجزیه و تحلیل ساختمان زبانی که مورد توجه او است روشن می
کند و بکار
۱۴
او نظامی علمی میبخشد وقتی محقق زبان مجهز به چنین نظریه ای نباشد به بیراهه های تاریک میافتد از آنجائی که عموماً این دستورها بر مبنای نظریه ای درباره زبان قرار نگرفته اند ناچار توصیف آنها از ساختمان دستوری زبان آشفته ، نامنظم ، بریده بریده وصله وصله و در بسیاری موارد نادرست و گمراه کننده
است.
ب مخلوط کردن گونه های زبان
قبلا توضیح داده شد که زبان -فارسی مثل هر زبان دیگر مرکب از گونه های فراوانی است که همه از نظر دستور واژگان و ساختمان صوتی با یکدیگر تفاوتهائی دارند و یاد آور شدیم که این گونههای مختلف را از جهات مختلف می توان طبقه بندی کرد دستورهای موجود اکثراً به این نکته توجه نکرده اند و گونه های زبان را بهم در آمیخته اند این آمیختگی از نظر زمان از نظر مکان از نظر کار - برد و از جهات دیگر است. مثلاً دستور زبانی که برای تدریس در مدارس نوشته می،شود معمولاً باید نظر به ساختمان فارسی امروز داشته باشد و مثالهای خود را از زبانی که در پیرامون دانش آموز بکار برده میشود انتخاب کند مگر در مواردی
، قصد نوسنده تدریس قواعد دستوری فارسی قدیم باشد. ولی در هیچ دستور زبان دبستانی یا دبیرستانی که نگارنده دیده است این شکل فعل استمراری که همۀ ما روزانه بکار میبریم دارم میروم» داشتم میرفتم و دیگر صیغه های آن وارد نشده است در حالیکه اکثراً شکلهای استمراری متروك «همی رفتم» و «رفتمی»
شده و از شعرهای قدیمی برای آنها شاهد آورده شده است.
درج
گفت کای پاک دادار هور چو كودك زکوشش به نیرو شدی ز کشور بدرگاه شاه آمدی
فزاینده دانش و فر و زور بهر جستنی در پی آهو شدی
بدان نامور بارگاه آمدی
از این گذشته اکثر این دستورها از نظر گویشها نیز مخلوط هستند و از همه
ا دستور زبان فارسی برای سال سوم و چهارم دبیرستانها ، تألیف آقایان عبدالعظیم قریب ملك الشعراء بهار، بدیع الزمان فروزانفر، جلال ،همائی رشید یاسمی استادان دانشگاه کتابخانه و چاپخانه ،مرکزی صفحات ۴۲ و ۴۵
۱۵
جالبتر اینکه تقریباً همۀ شواهد خود را برای ساختمان نثر فارسی از شعرهای قدیم انتخاب کرده اند که در این کار دوخطا موجود است: الف ـ نظم و نثر از نظر ساختمان دستوری دو گونۀ متفاوت زبان فارسی هستند که نمیتوان از یکی برای دیگری شاهد آورد به این شعرها معمولاً قدیمی هستند و از نظر زمان با فارسی امروز فرق دارند.
ج تجویزی هستند نه توصیفی
این دستورها دستور میدهند که مردم باید چگونه حرف بزنند به آن نمیپردازند که ساختمان زبان را توصیف کنند بلکه به امر و نهی می پردازند. بعضی اشکال دستوری را تجویز و بعضی را تقبیح میکنند به همین دلیل ما آنها را تجویزی می نامیم در بیشتر دستور زبانها خود دستور زبان را در اهنمای درست سخن گفتن و درست نوشتن تعریف کرده اند و البته مقصود از «درست» آن چیزی است که نویسنده دستورزبان «درست تصور می کند.
تحمیل کردن مقولات زبانهای بیگانه به زبان فارسی
قبلاً گفته ایم که زبانها دارای ساختمانهای مختلف هستند. بنابراین مقولات و تقسیم بندیهائی که برای زبان الف معتبر است برای زبان ب که دارای ساختمان متفاوتی است معتبر نیست اکثر دستور نویسان ما الگوهای صرف و نحو عربی را به زبان فارسی که دارای ساختمان متفاوتی است تحمیل کرده اند و دستور زبان فارسی را از روی زبان عربی نوشته اند بعضی از متأخرین نیز که به زبانهای اروپائی آشنائی داشتهاند، الگوهای زبانهای اروپائی را به زبان فارسی تحمیل نموده اند. ساختمان دستوری زبان را باید از درون زبان استنباط کرد و مبانی دستوری آنرا با مطالعه خود زبان به عنوان يك پديده مستقل استخراج نمود. تحمیل کردن مقولات زبانی بر زبان دیگر باعث گمراهی میگردد. مثلاً همه دستورهائی که برای اسم در زبان فارسی امروز چهار حالت فاعلی مفعولی اضافی و ندائی شناخته اند گول صرف و نحو عربی یا بعضی از زبانهای دیگر را خورده اند و خواننده خود را نیز گمراه کرده اند زیرا اسم در فارسی امروز در حالات مختلف
10
نحوی صرف نمیشود و بنابراین از نظر صرفی مشخصه ای نیست که آنها را از هم
متمایز ،کند در حالیکه در عربی این حالات از یکدیگر قابل تشخیص هستند، زیرا
اسم در شرایط مختلف نحوی تغییر می
کند.
ه مخلوط کردن صورت و معنی
اکثر این دستورها ساخت یا صورت (structure یا form) را با معنی مخلوط کرده اند و در نتیجه دستوری به دست داده اند که در اغلب موارد نه از لحاظ ساختمانی معتبر است و نه از نظر معنائی (semantic). در زیر (شماره (۹۱ توضیح داده خواهد شد که مقصود از دستور ساختمانی چیست و رابطه آنرا با معنا چگونه باید مطالعه کرد ولی باید در اینجا یاد آور شویم که چون این دستورها الگوهای دستوری زبان را از روی معنی آنها تعریف کرده اند اغلب تعریفهای آنها نادرست یا ناقص و نارسا است. مثلا در بیشتر دستورها فعل ماضی را چنین تعریف کرده اند «فعل ماضی آنست که بر انجام کاری یا بودن حالتی در زمان گذشته دلالت کند. این تعریف کاملا درست نیست ما همیشه فعل ماضی را برای بیان کاری یا حالتی در گذشته به کار نمی بریم مثلا می گوئیم شاید فردا رفتم «نیاوران» وقتی که اتوبوسی در حال آمدن است ممکن است بگوئیم اتوبوس آمده در مثال اول صیغه ماضی را در مفهوم آینده (فردا) به کار برده ایم و در مثال دوم در مفهوم حال مثال دیگر درباره فعل گفته شده است که هر فعل سه مفهوم کار یا حالت و زمان و شخص را در بردارد. ولی وقتی ما میگوئیم داینکار را باید کرد و یا او را میتوان فریفت»، «باید کرد» و «میتوان فریفت متعلق به طبقه ای از افعال هستند که هیچ وقت در فارسی فاعل نمی پذیرند و بنابر این هیچوقت از نظر شخص وعدد (مفرد) وجمع مشخص نیستند. به طوری که مشاهده میشود ، اکثر تعریفهای دستورهای موجود نادرست است و این از آن جهت است که نویسندگان آنها صورت و معنی را مخلوط کرده اند.
:١-٩ رابطه صورت و معنی
قبلا توضیح داده ایم که ساختمان زبان عبارتست از شبکه روابطی که بین اجزاء
١٧
سازنده آن وجود دارد مجموعه این روابط ساختمان یا صورت زبان را به وجود می.آورد توصیف و تشریح این شبکه روابط و نقش هر یک از اجزاء در کل ساختمان ،زبان مورد بحث یک دستور ساختمانی یا توصیفی قرار میگیرد از طرف دیگر گفته شد که ما این الگوها یا طرحهای زبان را بکار می بریم تا درباره اشیاء و وقایع و دیگر خصوصیات جهان بیرون گفتگو کنیم نقشی که این الگوها در ارتباط با جهان بیرون بازی میکنند معنی آنها را تشکیل میدهد بنابراین هر قطعه ای از زبان دارای صورت و معنی است که اولی نتیجه رابطه درونی و دومی نتیجه رابطه بیرونی آن است مثلا وقتی میگوئیم برادر بزرگ شما می آید اجزاء سازنده این جمله با نظم خاص و سلسله مراتب ویژه ای گرد هم آمده اند و از ارتباط همه آنها
دهم ساختمان جمله حاصل شده است که ما بعداً به بحث مفصل آن خواهیم پرداخت.
برادر بزرگ شما
آ
از طرف دیگر این جمله در جهان بیرون نقشی بازی می کند یعنی اشاره به واقعه ای میکند که معنی این جمله را معین می ..کند برای روشن شدن این رابطه میتوان خارج از زبان مثالی زد ساعت دستگاهی است که دارای ساختمانی داخلی است یعنی بین اجزاء سازنده داخلی آن روابطی برقرار است و هر یک نقشی را که در آن شبکه پیچیده بر عهده آن محول است ایفا می کند. اگر ما به توصیف این شبکه داخلی بپردازیم، از ساعت يك توصیف ساختمانی به دست داده ایم که نظیر دستور ساختمانی زبان است ولی این ساعت با جهان بیرون نیز رابطه دارد : یعنی حرکت عقربه های آن با حرکت زمین مربوط است . اگر عقربه های آن بر رویهم و در روی عدد ۱۲ قرار گیرند معنی ظهر یا نیمه شب از آن گرفته میشود. این تعبیر خارجی که از حرکت عقربه ها میشود نظیر معنی الگوهای زبان است. دستوری که ما در این کتاب به دست میدهیم یک دستور ساختمانی از زبان فارسی است یعنی تنها به توصیف شبکه داخلی زبان میپردازیم و دربارۀ معنی یا
1A
در
نقش خارجی آن بحثی نمیکنیم زبانشناسی جدید به این نتیجه رسیده است که قدم اول باید ساختمان زبان را از داخل توصیف کرد و در مرحله دوم به توصیف
رابطه این شبکه داخلی با جهان بیرون پرداخت یعنی باید اول ساخت یا صورت و بعد معنی را بررسی کرد زیرا بهم آمیختن این دو موجب گمراهی خواهد شد چنانکه در گذشته شده است. اکثر دستور نویسان قدیم صورت و معنی را مخلوط کرده اند و عموماً سعی کرده اند از روی معنی صورت زبان را تعریف کنند. مثلا در تعریف اسم گفته اند ه اسم کلمه ای است که بر شخصی یا حیوانی یا شیئی یا حالتی دلالت کند و یا ه اسم کلمه ای است که برای نام بردن کسی یا چیزی بکار میرود» این تعریفها مثل بسیاری از تعاریف دیگر که در بالا بحث شد نادرست است و علت آن وارد شدن به ساختمان زبان از دریچه معنا است.
14
فصل دوم
نظریه زبانی مقوله و میزان
1-2: نظریه عمومی زبان توجیه میکند که زبان بطور مطلق چگونه کار میکند در بخش ۱-۷- توضیح داده ایم که نظریه های عمومی زبان برچه اساسی قرار دارند و چگونه تدوین شده اند. نظریه های علوم تجربی پس از پیدایش باید بتوانند در باره پدیده های مورد بحث خود پیش بینی کنند و این پیش بینیها باید در عمل مصداق پیدا کنند یعنی تجربه آنها را تأیید کند. در مورد نظریه عمومی زبان نیز كه يك نظريه تجربی است چنین است نظریۀ عمومی زبان در صورتی عمومی و کلی است که پیش بینیهای آن در باره ساختمان و نحوه کار همه زبانها صادق باشد: به عبارت دیگر اصول آن بتواند در توصیف زبانهای تازه بکار رود و تجربه درستی آن اصول را تأیید کند.
:۲-۲ نظریه ای که در اینجا از آن بحث میشود، یکی از این نظریه های عمومی زبان است که بر ساختمان زبان فارسی به عنوان يك مورد خاص منطبق شده است. این نظریه در مکتب زبانشناسی انگلستان از همه نظریه ها شناخته تر است و اساس کار بیشتر زبانشناسان در آن کشور است. این نظریه را در آمریکا بیشتر بنام نظریه مقولات ( Categories ) میشناسند ولی در انگلستان بیشتر بنام Scale and Category معروف است که ما آنرا معقوله و میزان ترجمه میکنیم این نظریه بوسیله ام .ا کی هلیدی (Halliday ) ، استادز با نشناسی دانشگاه لندن عرضه شده است و به میزان وسیعی از نظریات جی آر فرث (J. R. Firth) زبانشناس فقید انگلیسی متأثر است. ما در اینجا فقط به طرح کلی این نظریه می پردازیم و از بحث در بارۀ جزئیات آن چشم می پوشیم
طبق این نظریه همه زبانهای جهان از امواج صوتی در گفتار، و از نشانه های دیداری در نوشتار، بعنوان ماده اولیه استفاده میکنند تا در بارۀ جهان بیرون و دریافت انسان از آن بحث کنند زبانهای مختلف بطور متفاوت بین ماده اولیه خود و جهان بیرون رابطه برقرار می کنند یعنی طرحها و الگوهای متفاوتی بر ماده اولیه تحمیل مینمایند شبکه روابطی را که بین ماده اولیه و جهان بیرون وجود دارد میتوان به صورت نمودار زیر نمایش داد
خارج از زبان
ولی مربوط
بربان
محدد
بافت
(context)
صورت
زبان
(Form)
خارج از زبان ولی مربوط بریان
ماده اوله
دستوار
دستگاه صوتی
صوتی
(grammar)
(phonology)
(phonic)
واژگان
دستگاه خط
فعلی
(lexis)
(orthography)
(graphic)
۳-۲ در این نمودار ، ستون آخر سمت چپ نشان دهنده ماده اولیه ای است که زیان بکار میبرد چنانچه این ماده اولیه بصورت صوت باشد آنرا ماده صوتی می نامیم. مادۀ صوتی از نظر فیزیکی امواج انرژی است. چنانچه ماده اولیه بصورت
1- M. A. K. Halliday,"Categories of the Theory of Grammar" Word, vol. 17, No, 8, 1961 pp. 24-92.
ا
است که
خط باشد آنرا مادۀ خطی میگوئیم مادۀ خطی از نظر فیزیکی نشانه های دیداری برروی کاغذ یا چیز دیگری نقش می.شود این هر دو نوع ماده پدیده هائی فیزیکی هستند و بهمین جهت گفته میشود که آنها خارج از زبان ولی مربوط به
زبان هستند.
:۴-۲ ستونهای دوم و سوم و چهارم از سمت چپ جزو ساختمان داخلی زبان هستند که ما بشرح هر يك خواهیم پرداخت.
:۵-۲ فونولوژی یا دستگاه صوتی عبارتست از منتزع کردن خصوصیات ممیز : (distinctive features) ماده صوتی و تنظیم آنها در يك شبكه با دستگاه.
توضیح این مطلب اینست که کلیه خصوصیات ماده صوتی در زبان حائز اهمیت نیستند. زبان از ماده صوتی استفاده میکند ولی نه از همه خصوصیات آن فقط پاره ای از خصوصیات ماده صوتی در زبان دارای نقش با معنائی هستند و بهمین جهت آنها را خصوصیات ممیزه یا خصوصیات تمایز دهنده می نامیم.
*
اگر ما دو نفر گوینده را از اهل يك ،زبان مثلا زبان فارسی، انتخاب کنیم که متعلق به گویش واحدی مثلا گویش شمال تهران باشند و از نظر خصوصیات دیگر هم هر چه ممکن است به هم نزديك باشند و از آنها بخواهيم يك جملة واحدرا ادا کنند مثلا بگویند امروز هوا سرد است ممکن نیست که گفته این دو نفر از نظر خصوصیات فیزیکی صوت صد در صد یکسان و بر هم منطبق باشد. حتی اگر يك فرد واحد را انتخاب کنیم و از او بخواهیم که این جمله را چند بار تکرار کند مشاهده خواهیم کرد که در هر بار خصوصیات فیزیکی صوت با دفعه قبل تفاوتہائی .دارد دستگاههای دقیق صوت نگاری وجود دارد که نشان میدهد توزیع انرژی صوتی در هر بار اختلافاتی دارد ولی با وجود این اختلافات ، هر بار که این جمله به وسیله یکی از آن دو نفر یا به وسيله يك فرد واحد تكرار شود ما از آن يك معنی واحد میفهمیم توجیه این مطلب در اینجا است که رابطه نسبی خصوصیات ممیز صوتی در همۀ این گفته ها حفظ شده و ثابت مانده است ولی خصوصیاتی که ممیز نبوده اند هر دفعه تغییر کرده اند و از آنجائی که این خصوصیات متغیر، نقش با معنائی در زبان ایفا نمی،کنند تغییر آنها معنی جمله را دگرگون نساخته است.
مثلا در فارسی چهار کلمۀ «پر»، «بر»، «سر» و «زر» متفاوت هستند زیرا چهار معنی مختلف دارند ما میتوانیم این چهار کلمه را دو به دو این طور دسته بندی کنیم :
پر/ بر par/bar
سر/ زر sar/zar
{واج (phoneme) عبارتست از آن واحد صوتی که بتواند بین کلمات زبان تمایز معنائی ایجاد کند مانند /p/ و /b/ که موجب تمایز دو کلمه «پر» و «بر» وبسيارى کلمات دیگر در زبان فارسی میشوند.} چون دو واج (phoneme) آخر /ar/ در هر چهار کلمه مشترک است ، بنا بر این وجه امتیاز آنها در واج اول است. /p/ و /b/ از نظر واجگاه (مخرج) و نحوه تولید (manner of articulation) کاملا شبیه هستند. تنها وجه امتیاز این دو از یکدیگر این است که در هنگام ادای /p/ تار آواها به لرزش در نمی آیند در حالیکه در هنگام ادای /b/ تار آواها مرتعش میگردند. بنا بر این، لرزش تار آواها در مقابل آرامش آنها يك خصوصیت ممیز صوتی است که تضاد واكبر(voiced)/بيواك(voiceless) را به وجود میآورد و در این مورد بخصوص وجه امتیاز دو صامت (p/ (consonant / و /b/ قرار میگیرد و سرانجام دو کلمۀ «پر» و «بر» را از یکدیگر متمایز می کند
این خصوصیت صوت که در فارسی ممیز است در این مورد بخصوص در عربی ممیز نیست (مقصود عربي كلاسيك است). به عبارت دیگر زبان عربی از تضاد واكبر/بیواک برای امتیاز /p/ و /b/ که در فارسی متمایز هستند استفاده نمیکند و بهمین جهت در عربی کلماتی یافت نمیشوند که مانند پر» و «بر» در فارسی تنها وجه امتیاز آنها اختلاف /p/ و /b/ باشد. چون زبان عربی تنها واج واك بر /b/ را بکار میبرد و گونه بیواک آن یعنی /p/ را مورد استفاده قرار نمیدهد بنابراین چنانچه اهل زبان از روی سهل انگاری و یا خارجیان از روی اشتباه /b/ را بیواک تلفظ کنند شنونده عرب باین تفاوت فیزیکی صوت که در زبان او ممیز نیست بی اعتنا میماند و /p/ را /b/ تعبیر میکند یا به عبارت دیگر /p/ را /b/ میشنود .
همین تفاوت نیز بین /s/ و /z/ وجود دارد این دو واج از نظر واجگاه و نحوه تولید کاملا شبیه ، هستند، تنها اختلاف این دو واک بر بودن /z/ و بي واك بودن /s/ است که موجب امتیاز در معنی دو کلمۀ «زر» و «سر» در زبان فارسی است .
بعضی زبانها از تضاد واكبر/بیواک در مورد /z/ و /s/ استفاده نمیکنند و بنابر این نسبت به تفاوت فیزیکی این دو که برای آنها ممیز نیست بی اعتنا هستند.
چنانکه توضیح داده شد /p/ و /s/ هر دو بیواک هستند و /z/ و /b/ هر دو واكبر. در اینجا زبان فارسی از تضادهای دیگری استفاده میکند تا بین /s/ و /p/ و همچنین بین /z/ و /b/ تمایز ایجاد کند. یکی از این تضادها ، تضاد انسدادی/سایشی است. در حالت انسدادی جلو جریان هوایی که از ریه میآید به وسیله اندامهای صوتی بسته و سپس باز میشود و حالتی انفجاری تولید میکند، در صورتی که در حالت سایشی راه بیرون رفتن هوا به وسیله اندامهای صوتی تنگ می شود و جریان هوا با صدائی که در نتیجه برخورد و سایش ایجاد میشود به خارج راه می یابد در اینجا /s/ از نوع سایشی و /p/ از نوع انسدادی است. همچنین /z/ سایشی و /b/ انسدادی است.
زبان فارسی برای اینکه بین این واجها و واجهای دیگر که دارای همین خصوصیات ممیز هستند فرق بگذارد، از تضادهای دیگری نیز استفاده می.کند تضاد دیگری که در مورد این چهار واج طرح آن لازم می آید ، تضاد دولبی (bilabial) لثوى (alveolar) است که مربوط به واجگاه است . در اینجا / 8 / 2 / 2 / لثوى و / / و // دولبی هستند بنابراین ، تضادهایی را که زبان فارسی در مورد واجهای صامت به عنوان خصوصیات ممیز از صوت استخراج کند میتوان به سه دسته تقسیم کرد: تضادهای مربوط به واجگاه ، تضادهای مربوط به نحوه تولید و تضاد مربوط به واك . به عنوان مثال چهار واج فوق را در جدول تضادهای زیر میتوان نمایش داد
می
۳۴
واجگاه
نحوه تولید
واك
واج دولبي لثوى سایشی انسدادى واكبر بي واك
+
+
+
1
+
+1
+
++
1
+
+
+
I
+
S
p
b
تضاد مربوط به واجگاه که در اینجا دولبی/ لئوی است و تضاد مربوط به نحوه تولید که در اینجا سایشی را انسدادی است در مورد و اجهای دیگر ممکن است متفاوت ،باشد ولی در هر حال از نظر آواشناسی عضوی Articulatory Phonetics) تضادهای صوتی را که در تمایز واجهای صامت مؤثرند میتوان در زیرسه عنوان ،واجگاه نحوه تولید و واك طبقه بندی کرد خصوصیات ممیز صوتی که از نظر آوا شناسی عضوی در چهارچوب تضادهای مربوط به واجگاه، نحوه تولید و واك قابل توصیف میباشند ، در آواشناسی فیزیکی Acoustic Photos) از نظر توزیع انرژی و با ملاکهای دیگری قابل توجیه میباشند.
سر
*
با توجه به آنچه گذشت روشن میشود که زبان فارسی چگونه از سه تضاد استفاده میکند تا چهار وا ////// را از یکدیگر متمایز کند و بدین وسیله
واج
بین چهار کلمه پره بر » و «زر» فرق بگذارد. اصل تضاد در خصوصیات ممیز صوتی که در باره این چهار واج گفته شد در باره دو واج // و // در مثالهای فوق و دربارۀ دیگر واجهای زبان فارسی نیز صادق است. بر اساس این ویژگی در کار کرد زبان است که گفته میشود کلیۀ خصوصیات فیزیکی صوت در زبان حائز اهمیت نیستند بلکه برخی از آنها نقش با معنایی بازی میکنند که به آنها خصوصیات ممیز گفته میشود برای نشان دادن تفاوتهای فیزیکی صوت که در زبان نقشی به عهده ندارند
ra
مثالهای فراوان میتوان ذکر .کرد. اگر يك نفر همدانی با لهجه محلی بگویده کاره و يك نفر تهرانی نیز بگوید «کار» ما در هر دو مورد يك معنى را درک میکنیم زیرا در هر دو نوبت يك كلمه واحد زبان فارسی را می شنویم ولی خصوصیات فیزیکی واج // در این دو مورد متفاوت است. از نظر آواشناسی عضوی و اجگاه [] همدانی در کام دهان جلوتر از تهرانی قرار میگیرد ولی چون این تفاوت از [1] نوع تفاوت یا تضادهائی نیست که در زبان نقش تمایز دهنده به عهده دارند بنابر این باوجود اختلاف فیزیکی ،آنها ما در هر دو نوبت معنی واحدی را از کلمه میفهمیم همچنین واجگاه «چ» [o] در تلفظ اصفهانی «چای» با واجگاه [o] در تلفظ تهرانی «چای» متفاوت است ولی در این مورد نیز تفاوت فیزیکی این دوصدا در دو گویش مختلف ممیز نیست و در نتیجه این اختلافات در زبان فارسی نقشی در تغییر معنا به عهده
ندارد.
خصوصیاتی که بتوانند واجی را به واجی دیگر تبدیل کنند و در نتیجه تغییر معنا ایجاد کنند خصوصیات ممیز هستند و يك چنین تضادی را تضاد واجی(phonemio) میگوئیم خصوصیاتی که از نظر فیزیکی متفاوت باشند ولی نتوانند چنین تغییر معنائی ایجاد کنند خصوصیات ممیز نیستند و چنین تفاوتهائی را تفاوت و اجگونه ای (11ophonic) می نامیم . تا زمانی که گوینده خصوصیات ممیز صوت را درست مورد استفاده قرار دهد با وجود تفاوتهای و اجگونه ای که در گفتار او ممکن است باشد، اهل زبان مقصود او را به درستی درک خواهند کرد ولی چنانچه در بکار بستن خصوصیات ممیز سهل انگاری یا اشتباه ،کند اهل زبان مقصود او را بدرستی درک نمیکنند و یا غلط درک می.کنند ما از روی تفاوتهای و اجگونه ای بشرط داشتن تجربه میتوانیم درباره پاره ای خصوصیات غیر زبانی گوینده قضاوت کنیم : مثلاً حدس بزنیم که اهل کجا است و متعلق به چه گویشی است خارجی است یا اهل مود است یا زن یا بچه آیا در اندامهای صوتی او نقصی وجود دارد ( مثل کسانی که لب شکری هستند یا دندانهای مرتبی ندارند و یا تو دماغی حرف میزنند هست است یا هوشیار و خصوصیات دیگری از این قبیل.
زبان
زبانهای ،مختلف خصوصیات مختلفی را به عنوان خصوصیات ممیز بکار
.ند به عنوان مثال میتوان فشار نفس یا دمش ) aspiration ) را در ارتباط
میبرند
邋
باوج/ مورد مطالعه قرار داد. دمش در فارسی ممیز نیست زیر اواج // همیشه دمیده است. این خصوصیت فیزیکی در زبان فرانسه نیز ممیز نیست زیراواج // هیچگاه در گفتار عادی با دمش همراه نیست در زبان انگلیسی واج /P/ بسته به محیط آوائی (phonetic context خود ممکن است بادمش همراه باشد مثلا در تلفظ pink ، ویا ،نباشد مثلا در تلفظ spice . ولی بودن یا نبودن دمش در زبان انگلیسی يك اختلاف و اجگونه ایست نه يك تضاد واجی بنابراین ، این خصوصیت فیزیکی صوت در زبان انگلیسی نیز ممیز نیست ولی دمش در زبان سندی (Sindhi) در هندوستان دارای نقش تمایز دهنده است زیرا واج/P/ نادمیده وواج /P/دمیده دوواج متفاوت هستند و موجب اختلاف در معنی کلمات میشوند
*
خصوصیات ممیز صوت فقط در مورد تمایزواجها از یکدیگر مطرح نمی گردند بلکه این ویژگی در مورد تکیه (stress) ، آهنگ (intonation) و درنگ (juncture) نیز صادق است.
ما از تكيه كه يك خصوصیت فیزیکی صوت است استفاده میکنیم تا بین دو کلمه
انگلیسی content به معنی محتوی و content به معنی «راضی، خوشحال و غیره که از نظر تعداد نوع و توالی و اجها یکسان هستند تمایز بگذاریم در کلمه اول
: تکیه را روی هجای اول قرار میدهیم و در کلمۀ دوم روی هجای دوم و بدین وسیله آنها را از یکدیگر متمایز میکنیم در فارسی نیز از این خصوصیت صوت برا رای متمایز کردن واژههایی که از نظر واجها شبیه هستند استفاده میکنیم. مثلا تفاوت کلمه دولی» به معنی «اما» و کلمه «ولی» به معنی «سرپرست بزرگتر و غیره» در این نهفته است که در مورد اول تکیه روی هجای اول قرار می گیرد /vall/ و در دومی روی
هیجای دوم /va11/
یکی دیگر از خصوصیات فیزیکی صوت که به عنوان خصوصیت ممیز ممکن است در زبان به کار رود درجات مختلف زیروبم (pitch) صدا است که آهنگ جمله
٢٧
(intonation) را به وجود می آورد به عنوان مثال اگر ما در فارسی جمله « او رفت را طوری بخوانیم که آهنگ صدا در آخر جمله بم یا افتان ،باشد جمله معنی خبری خواهد داشت ولی اگر آنرا طوری بخوانیم که آهنگ صدا در آخر جمله زیر یا خیزان باشد جمله معنی سؤالی خواهد داشت. به عبارت دیگر زبان فارسی از زیروبم به عنوان نمود (exponent) يك مقولۀ دستوری استفاده می.کند نقش آهنگ در زبانهای مختلف متفاوت است. در بعضی زبانها نقش تمایز دهنده بر عهده ندارد ولی همه زبانها به نحوی از زیروبم صدا استفاده میکنند.
یکی دیگر از خصوصیات ممیز که زبان ممکن است از آن استفاده کند درنگ يا سكوت کوتاه است از آنجائی که همه زبانها از قرار دادن «بودن» در مقابل «نبودن» چیزی ، بعنوان يك تضاد معنی دار استفاده میکنند بنابر این سکوت
بنابراین یعنی نبودن صدا در مقابل بودن آن نیز میتواند با معنا باشد و نقش تمایز دهنده ای بر عهده بگیرد. بعنوان مثال میتوانیم دو جمله زیر را در فارسی مقایسه
کنیم:
مي
1- ماهمه / کار می کنیم
کارمی
۲- ما همه کار می کنیم
در جمله اول پس
از «همه» در نگ کوتاهی قرار دارد و معنی جمله چنین است: «همۀ ما کار میکنیم ، ولی در جملۀ دوم په از کلمه «همه» در نگی وجود
پس ندارد و معنی جمله چنین است: «ما همه نوع کار میکنیم . در این دو جمله مشاهده کنیم که در نگ يك نقش تمایز دهندۀ دستوری به عهده دارد، زیرا بودن و
نبودن آن موجب تغییر نقش نحوی عناصر جمله میشود. از آنچه در این قسمت مطرح شد میتوانیم نتیجه بگیریم که کلیه خصوصیات فیزیکی مادۀ صوتی در زبان نقش تمایز دهنده بر عهده ندارند. دستگاه صوتی زبان یعنی منتزع کردن خصوصیات ممیز ماده صوتی و تنظیم کردن آنها در شبکه یا دستگاهی که عملا برای نمایاندن واژگان و مقولات دستوری زبان بکار میرود پیکانی که در نمودار بالا از جانب ماده صوتی بسوی دستگاه صوتی میآید نماینده رابطه بین
#
TA
صوت به عنوان ماده اولیه و شبکه خصوصیات ممیز در دستگاه صوتی زبان است . ۶-۲ آنچه درباره رابطه صوت به عنوان ماده اولیه و دستگاه صوتی گفته شد ، درباره نشانه های دیداری به عنوان مادۀ اولیه و دستگاه خط نیز صادق است . همانطور که سخن گویان مختلف يك زبان از نظر جزئیات فیزیکی اصواتی که در گفتار بکار می برند با هم فرق دارند همچنان نیز از نظر جزئیات خط با یکدیگر اختلاف دارند. حتی ما نسبت به اختلاف خط افراد آگاه تریم تا نسبت به اختلاف خصوصیات فیزیکی صوت در گفتار آنها با وجود اختلافاتی که بین خط افراد وجود دارد ما معمولا میتوانیم خط یکدیگر را بخوانیم توجیه این واقعیت در این است که تمام جزئیات نشانههای خطی ممیز نیستند؛ فقط پاره ای خصوصیات هستند که نقش تمایز دهنده بعهده دارند و چنانچه آن خصوصیات ممیز در خط رعایت شوند ، علیرغم اختلافات دیگر آن خط خوانا خواهد بود مثلا در خط فارسی دو حرف اصه و حه را ممکن است افراد به طرق مختلف .بنویسند ولی وجه امتیاز این دو از یکدیگر ممکن است در چند چیز باشد یکی بیضی شکل بودن حلقه صادو گوشه دار بودن حلقه حاء ، دیگری بسته بودن حلقه اولی و اغلب باز بودن حلقه دومی ، سوم بودن بر آمدگی یا دندانهای بعد از حلقه صاد در مقابل نبودن چنین بر آمدگی در حاء وغيره . مجموعه این مشخصات ممیز است که دو حرف صاد وحاء و در نتیجه دو کلمۀ «حرف» و «صرف» را در نوشتن از یکدیگر متمایز میکند چنانچه این مشخصات ممیز در نوشتن رعایت شوند تنوع در جزئیات در دستگاه خط بی اهمیت
خواهد بود.
،
بنابراین ، دستگاه خط یعنی انتزاع خصوصیات ممیز از نشانه های دیداری خطی و تنظیم آنها در يك شبكه پیکانی که در نمودار از ماده خطی بسوی دستگاه خطی میآید نماینده رابطه بین نشانه های دیداری به عنوان ماده اولیه و دستگاه خط به عنوان شبکه خصوصیات ممیز است پیکانی که از دستگاه صوتی بسوی خطی میآید نشان میدهد که دستگاه خطی کم و بیش نماینده دستگاه صوتی زبان است البته در هیچ زبانی خط نماینده صددرصد واقعی دستگاه صوتی نیست. خطوط
دستگاه
۲۹
القبائى فعلی انعکاس ناقصی از دستگاه صوتی زبان میباشند. :۷-۲ خصوصیات ممیز ماده صوتی و خطی که در دستگاه صوتی و خطی زبان تنظیم می شود برای نمایاندن الگوهای دستوری و واژگان زبان بکار میروند یا به بیان دیگر الگوهای دستوری و واژگان زبان از طریق این دو دستگاه به صورت صوت یا خط نمایانده میشوند دو پیکانی که در نمودار از جانب دستگاههای صوتی و خطی بسوی دستور و واژگان میروند نمایند؛ این رابطه هستند. دستور و واژگان جنبۀ صوری ) formal aspect ( زبان را تشکیل میدهند بر رویهم ۸ دستور به آن قسمت از جنبۀ صوری زبان گفته میشود که در آن طبقات بسته .کنند طبقات بسته دستگاههای دستوری را در بر می گیرند و انتخاب را در مفهوم زبان شناسی ممکن میسازند. ) انتخاب در مفهوم زبانشناسی یعنی امکان برگزیدن از میان چند شق ( alternative )).
عمل می
واژگان به آن قسمت از جنبه صوری زبان گفته میشود که در آن طبقات باز عمل می.کنند طبقات باز در واژگان دستگاهی بوجود نمی آورند ولی در اینجا نیز انتخاب
وجود دارد.
و
در فصل سوم دربارۀ مقولات دستور مفصل بحث خواهد شد و مفاهیم دستگاه
طبقه ووجه امتیاز طبقات دستوری از طبقات واژگانی توضیح داده خواهد شد. : بافت context ( شبکه روابطی است که بین صورت دستور) و واژگان و جهان ۹-۳ ( بیرون وجود دارد و در حقیقت معنی خارجی زبان را تشکیل میدهد. پیکانهایی که در نمودار از دستور و واژگان به بافت میآیند و از بافت به محیط میروند نماینده این رابطه هستند ،وقایع اشیاء و پدیده های جهان بیرون و برداشت ها از آنها که به طور کلی به آنها در اینجا محیط گفته میشود بسیار پیچیده و دارای خصوصیات بیشماری هستند وقتی ما زبان را بکار می بریم تا درباره محیط گزارش دهیم به كلیه خصوصیات پدیدههای محیط اشاره نمیکنیم بلکه پاره ای از خصوصیات يك پدیده را بر می گزینیم و نسبت به بقیه بی اعتنا میمانیم همانطور که زبانها خصوصیات مختلف ماده صوتی را به عنوان خصوصیات ممیز انتخاب میکنند در این مورد نیز
*
خصوصیات مختلف محیط را بر می.گزینند به بیان دیگر، هر زبانی از پیش پاره ای خصوصیات محیط را بر می گزیند و گوینده خود را ناچار می کند که به آنها اشاره کند و نسبت به بقیه در روی محور انتخابی (paradigmatic axis) بی اعتنا باشد . مجموعه این خصوصیات ممیز معنی خارجی زبان يا يك قطعه از زبان را بوجود می.آورد بنابر این بافت را میتوان انتزاع خصوصیات ممیز محیط و تنظیم آنها در يك شبكه تعریف کرد آنچه معمولاً بآن معنی میگویند در اصطلاح این نظریه قابل تقسیم به دو بخش است معنی صوری و معنی خارجی « بافت» اصطلاح فنی برای معنی خارجی زبان است. جمله میرفتی را به عنوان مثال در نظر بگیرید. این جمله از نظر ماده
صوتی از تموج انرژی صوتی با طرحهای مختلف ساخته شده است. در مرحله دوم در داخل دستگاه صوتی این امواج انرژی قابل تقسیم به واحد هایی هستند : /miraft1 مرکب است از ۷ واج که یکی از آنها تکراری است؛ آهنگ جمله افتان و تکیه آن روی هجای اول است. در مرحله بعد، از نظر صورت جمله فوق قابل تقسیم به عناصر دستوری و واژگانی است +1+mi+raft در این جمله - t, m1 -,1 - عناصر دستوری هستند زیرا متعلق به طبقات بسته میباشند و از درون دستگاههای دستوری انتخاب شده اند به) فصل سوم نگاه کنید ، در حالیکه raf
铺
متعلق به واژگان زبان است زیرا از يك طبقه باز انتخاب شده است. بنابر این ۷ واج این جمله از نظر دستور و واژگان به خود شکل میگیرند و در شبکه روابط دیگری قرار می گیرند. در آخرین مرحله این شبکه دستوری و واژگانی به اتفاقی در محیط اشاره می.کند ولی این واقعه در جهان بیرون بسیار پیچیده تر و خصوصیات آن متنوع تر از آنست که زبان فارسی بیان میکند کلیه اطلاعاتی که این جمله درباره واقعۀ جهان بیرون بما میدهد از اینقر ار است
۱ رونده یکنفر بوده است نه بیشتر
-۲ رونده مخاطب است و غایب نیست.
-۳ عملی که انجام شده حر کت از يك نقطه نزديك به نقطه دورتری
يا
بوده است.
عمل در گذشته انجام گرفته است.
-۵ این عمل یا به دفعات انجام شده و یا در موقعی که گوینده اشاره میکند در
حال وقوع بوده است .
کلیه اطلاعاتی که ما درباره این واقعۀ جهان بیرون از این جمله استنباط میکنیم در این پنج قسمت گنجانده شده است و مجموعه آنها معنی این جمله را برای ما تعیین می.کند ولی چنانچه گفتیم خود این پدیده در دنیای بیرون از این بسیار پیچیده تر و خصوصیات آن بسیار فراوانتر است ولی ساختمان دستوری زبان فارسی بجز پنج نکته فوق که آنها را خصوصیات ممیز محیط تشخیص داده ما را در مورد بقیه خصوصیات این پدیده نا آگاه میگذارد. مثلا ما نمی دانیم رونده زن بوده یا مرد بچه و چه سنی داشته است؛ از نظر اجتماعی رونده متعلق به چه طبقه ای بوده است؛ خصوصیات قیافه او مثل ،مو چشم یا اندام او چگونه بوده است؛ آیا رفتن پسیاده
.او انجام گرفته یا با وسیله نقلیه ای و اگر وسیله نقلیه ای بکار رفته چه بوده است؛ آیا عمل در گذشته دور انجام گرفته یا در گذشته نزديك و میزان دوری و نزدیکی زمان آن چقدر بوده است؛ آیا رونده تنها بوده یا همراهی داشته است، وصدها خصوصیات دیگر زبان فارسی در این جمله نسبت به کلیۀ این خصوصیات که خارج از آن پنج خصوصیت ممیز هستند بی اعتنا .است. هیچ زبانی نیست که همۀ این خصوصیات را مميز تشخیص دهد و همۀ آنها را ناگزیر در يك جمله فعلی خود بگنجاند ولی زبان
*
های مختلف از این خصوصیات متفاوت و متنوع محيط بطور متفاوت انتخاب می کنند. البته مقصود این نیست که زبان فارسی از بیان این اطلاعات در جمله ناتوان است مقصود این است که زبان فارسی به طور خودکار از میان این همه خصوصيات يك پدیده ، فقط این پنج خصوصیت را در این مورد ممیز دانسته و اختیار گوینده را در کم و زیاد کردن آن سلب کرده است. مثلا معادل ترجمه ای «رفت» در عربی «ذهب» یا «ذهبت است : یعنی زبان عربی بالاجبار برای گوینده خود تصمیم
٣٢
می
گیرد که مشخص کند آیا رونده مذکر است یا مؤنث در حالیکه زبان فارسی چنین تمایزی را به گوینده خود تحمیل نمی.کند به بیان دیگر فرق مذكر / مؤنث يك خصوصیت همین محیط است که گوینده عرب باید آنرا رعایت کند و زبان عربی در مورد آن انتخابی نمی شناسد در حالیکه چنین تمایزی در فارسی خصوصیت ممیز نیست و زبان فارسی در بیان آن اجباری نمیشناسد همچنین دو جمله فارسی زیر داراي يك معادل ترجمه ای در انگلیسی هستند
میرفتی
You were going
میرفتید
زبان انگلیسی به تمایز بین دوم شخص مفرد و دوم شخص جمع بی اعتنا است و در این مورد مشخص نمیکند که آیا رونده یکنفر بوده است یا بیشتر . به بیان دیگر این خصوصیت را در پدیده جهان بیرون ممیز نمی شناسد، در حالیکه زبان فارسی آنرا ممیز میداند و رعایت این تمایز را برای گوینده خود اجباری
مي
کند.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که معنی خارجی» یا «بافت» مجموعه خصوصیات ممیز محیط است که زبان به آن اشاره میکند و چنانکه گفته شد، این خصوصیات جزء ناچیزی از کلیه خصوصيات يك پدیده پیچیده در جهان خارج .هستند. نتیجه دیگری که میتوان از این بحث گرفت اینست که اگرچه ما میتوانیم معادلهای ترجمه ای برای جملات در زبانهای مختلف پیدا کنیم معنی واقعی این جملات بر یکدیگر منطبق نیستند مگر اینکه شبکه خصوصیات ممیز محیط که بآنها اشاره میکنند بر یکدیگر منطبق باشند. :۱۰۲ چنانکه قبلا گفته شد، آنچه معمولا بآن معنی نچه معمولا بآن معنی گفته میشود ، ، به دو بخش تقسیم میشود معنی خارجی یا بافت و معنی صوری ما در بحث فوق معنی خارجی را توضیح دادیم معنی صوری یعنی ارزشی که یک عنصر ساختمانی در
يك شبکه روابط دستوری زبان بخود میگیرد از آنجایی که تقسیمات صوری و شبکه
٣٣
روابط دستوری در زبانهای مختلف متفاوت است معنی صوری عناصر ساختمانی نیز
در آنها متفاوت است. مثلاهم در زبان فارسی و هم در زبان عربی صیغه جمع وجود
黯
،دارد ولی معنی صوری جمع » در این دو زبان متفاوت است زیرا « جمع » در دو زبان در دو شبکه متفاوت قرار میگیرد در زبان فارسی « جمع » در
تضاد
با «مفرده است در حالیکه در عربی در تضاد با «مفرد» و «تشنیه» است. جمعه در فارسی یعنی بیش از يك ولی در عربی یعنی بیش از دو
عربی
مفرد
تثنيه
مفرد
ANNA NOMINA
فارسی
۳۴
جمع
فصل سوم
مقولات دستوری نظریه عمومی زبان
:۱۳ در این بخش آن قسمت از نظریه عمومی زبان که مربوط به دستور است :
گسترش داده میشود .
:۲۳ محورهای زنجیری و انتخابی
کارمی
باید بحث خود را با توضیح دو محور زبان آغاز کنیم. زبان برروی دو محور
:کند یکی محور زنجیری ) syntagmatic axis یا chain axis ) که
(
ی
نماینده تسلسل یا توالی عنصرهای سازنده زبان در روی بعد زمان است و در دیگری محور انتخابی paradigmatic axis یا choice axis ) که نماینده امکانات گوناگونی است که در هر نقطه از زنجیر گفتار در اختیار گوینده قرار داده تا از میان آنها یکی را برگزیند. کار زبان بر روی این دو محور شباهت زیادی به کار دستگاه عدد نویسی دارد. کار دستگاه عدد نویسی نیز بر اساس دو محور است. یکی محور انتخابی که نماینده ده امکان مختلف است یعنی ده علامت که از نظر شکل و ارزش متفاوتند و میتوان از میان آنها انتخاب کرد این علائم عبارتند از : ۱، ۲، ۳، ۴، ۹۰۸،۷،۶،۵ وصفر. دیگری محورز نجیری است که نماینده امکان ترکیبات مختلف (یعنی توالی های مختلف و تکرار این علائم میباشد مثلا اگر عدد ۲۷۹۳۷ را داشته باشیم می توانیم آنرا در
TA
روی محورز نجیری و انتخابی چنین توجیه کنیم ما از میان ۱۰ علامت موجود چهار تای آنرا با توالی خاصی که در این عدد میبینیم روی محور زنجیری قرار داده ایم یا به عبارت دیگر ترکیب کرده ایم علاوه بر این یکی از علائم (یعنی (۷) را دو بار به کار برده ایم از طرف دیگر در هر نقطه از محور زنجیری، ده امکان مختلف
ایم. وجود داشته است که ما از میان آنها یکی را انتخاب کرده ایم در حالیکه ممکن بود به جای آن هر يك از علائم دیگر را بکار برده باشیم رابطه این عدد را با دو محور زنجیری و انتخابی میتوان در جدول زیر نمایش داد
محورز نجیری
انتخابی
The
A
V
q
qu
p
شم
۴
A
آنچه انتخاب
کرده ایم
A
شكر
దీ
V
S
شكر
A
Y
A
A
ક્
A
آنچه میتوانستیم انتخاب کنیم
بنابر این کار دستگاه عدد نویسی مبتنی برسه اصل است:
-۱- داشتن ده علامت مختلف هم از نظر شکل و هم از نظر ارزش مربوط
محور انتخابی) .
به
-۲ امکان توالیها یا ترکیبهای مختلف علائم در روی محور زنجیری .
-٣ امکان تكراريك علامت در روی محورز نجیری
*
۳۶
i
:۳۳ محور زنجیری :زبان
شما
من
آنچه درباره محورز نجیری در دستگاه عدد نویسی گفته شد، اصولا درباره محور زنجیری زبان نیز صادق است. عناصر زبان ناچارند پشت سر هم قرار گیرند زیرا واجهای زبان باید یکی پس از دیگری توسط اندامهای گویائی تولید شوند و این مستلزم يك تسلسل یا نظام خطی است که گسترش آن در زمان است. به عبارت ،دیگر گفتن يك كلمه يا يك جمله یا هر قطعه ای از زبان مستلزم گذشت زمان است. کشش یا ادامه زبان در روی يك بعد است و آن نیز بعد زمان میباشد توانید به يك تصویر در یک لحظه نگاه کنید زیرا تصویر دارای دو بعد است ولی گفتگو کردن دربارۀ آن تصویر در يك لحظه ممکن نیست زیرا زبان (گفتار) يك بعدی است و چون آن بعد زمان میباشد بنابراین صحبت کردن الزاماً با گذشت زمان همراه است محوری که نماینده تسلسل یا توالی عناصر سازنده زبان در روی بعد زمان است محور زنجیری نامیده می.شود محور زنجیری ،زبان مانند محور زنجیری در دستگاه عدد ،نویسی نشان دهندۀ دو امکان است: الف عناصر سازنده زبان میتوانند در روی این محور تکرار شوند ب عناصر سازنده زبان میتوانند در روی این محور با توالی های متفاوت (یعنی) ترکیبات متفاوت ظاهر گردند.
:: محور انتخابی :زبان آنچه درباره محور انتخابی در دستگاه عدد نویسی گفته شد اصولا درباره محور انتخابی زبان نیز صادق است. در هر نقطه از زنجیر گفتار گوینده امکاناتی در اختیار دارد که از میان آنها فقط یکی را بر می گزیند و در روی محورز نجیری قرار میدهد محوری که نماینده امکانات مختلف گوینده در نقاط مختلف زنجیر گفتار است محور انتخابی نام دارد
به عنوان مثال میتوانیم جمله «من میخوردم را در رابطه با دو محور زنجیری
و انتخابی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم این جمله در آخرین قشر تجزیه در دستگاه
- اگر زبان بصورت نوشتار ظاهر گردد این تسلسل یا نظام خطی در مکان است. زیرا حروف
باید یکی پس از دیگری در مکان در کنار یکدیگر قرار گیرند.
۳۷
صوری زبان فارسی به پنج واژک ( morpheme ) تقسیم میشود واژک یعنی کوچکترین ) جزء معنی داری که در ساختمان صوری زبان دارای نقشی باشد . این پنج واژك عبارتند از من + می + خور + د + م (man+mi+xordam). پنج وژاك فوق همه معنی دار هستند زیرا در ساختمان صوری زبان نقشهای متمایزی ایفا میکنند و کوچکترین جزء معنی دار هستند زیرا اگر آنها را بیشتر تجزیه کنیم دیگر معنی خود را حفظ نمیکنند ما میتوانیم توالی این عناصر را روی محور زنجیری و بعضی امکانات دیگری را که در هر نقطه از زنجیر گفتار در اختیار گوینده قرار دارد در روی محور انتخابی به صورت نمودار صفحه ۳۹ نمایش دهیم. چنانچه ملاحظه میشود ما «خورده را به دووارك خود + ده تجزیه می کنیم: «خورد» (ستاک گذشته معادل است با «خور» ستاك (حال) د علامت گذشته ولی چون توجیه این تجزیه مفصل است بحث آنرا در گروه فعلی مطرح خواهیم کرد. در جدول صفحه ۳۹ برای ساده کردن بحث «خورده را با آنکه دو واژك است در يك ستون قرار
ی دهیم
*
در ستون یکم به جای «من» ممکن بود هر يك از پنج ضمیر شخصی دیگر را که در زیر آن قرار گرفته است انتخاب کنیم و یا ممکن بود اصلا از طبقه ضمایر انتخاب نکنیم و بجای آن از طبقه اسم که در زیر ضمایر قرار گرفته است برگزینیم. همچنین ممکن بود از هیچکدام از دو طبقه انتخابی نکنیم و به جای آن . (صفر) را برگزینیم یعنی در این ستون هیچ چیز قرار ندهیم در ستون دوم ممکن بود به جای «می» و را انتخاب کنیم در ستون سوم به جای «خورد می توانستیم هر يك از امکانات دیگر که در زیر آن ذکر شده و یا از میان بسیاری دیگر که متعلق به همین طبقه هستند ولی در اینجا آورده نشده اند انتخاب کنیم. در ستون چهارم غیر از تم که برگزیده ایم، پنج امکان دیگر نیز وجود دارد ولی انتخاب از این طبقه مشروط به نحوه انتخاب درستون یکم .است. اگر انتخاب در ستون یکم از طبقه ضمایر باشد، باید الزاماً قرینه آن ضمیر در ستون چهارم انتخاب شود اگر انتخاب در ستون یکم از طبقۀ اسم باشد باید در ستون چهارم ه یاندا لزاماً انتخاب شود (در صورت مفرد بودن اسم و تند در صورت جمع بودن آن )
PA
محور زنجیری
٣
آنچه انتخاب
خورد
تم
من
مي
کرده ایم
ما
کرد
ایم
محور
انتخابی
تو
شما
برد
چشید
ای
اید
آن او
کشید
نها ایشان
زد
خندید
حسن
هوشنگ
رفت
آمد
است
آنچه میتوانستیم انتخاب کنیم
چنانچه در ستون یکم ،باشد هر یک از شش امکان ستون چهارم را میتوان
برگزید.
نکته ای که در رابطه با انتخاب باید بخاطر داشت اختیاری یا اجباری بودن خود انتخاب است. در پاره ای نقاط زنجیر گفتار در درجه اول بین انتخاب کردن و انتخاب نکردن امکان انتخاب هست یعنی شما میتوانید از میان يك دسته امکانات یکی را انتخاب کنید و یا میتوانید اصلا انتخاب نکنید. در پاره ای دیگر از نقاط زنجیر گفتار بین انتخاب کردن و نکردن امکان انتخاب نیست، یعنی شما مجبورید از میان چند امکان الزاماً یکی را برگزینید درستون یکم از مثال بالا، میتوان در درجه اول برای جمله فاعلی انتخاب کرد یا انتخاب نکرد. چنانچه فاعلی انتخاب
٣٩
نکنیم عدم انتخاب را پذیرفته ایم . چنانچه تصمیم به انتخاب گرفته شود ، از میان امکانات متعدد میتوان یکی را برگزید از طبقه اسم مفرد (جمع) یا از طبقه ضمائر (اول) شخص دوم) شخص / سوم شخص مفرد یا جمع). این امکانات در نمودار
از طبقه اسم عدم انتخاب (2)
زیر نمایش داده میشود
مفرد
جمع
اول شخص
مفرد
دوم شخص / +
سوم شخص
از طبقه ضمائر
اول شخص
دوم شخص
سوم شخص
انتخاب
وجود انتخاب
در صورتیکه انتخاب در ستون یکم باشد، انتخاب از ستون سوم اجباری است و این اجبار مستلزم برگزیدن از میان امکانات نامحدود آن طبقه است. ولی چنانچه انتخاب در ستون یکم غیر از ه ،باشد انتخاب از ستون سوم اجباری نیست. انتخاب از ستون چهارم در هر حال اجباری است و این اجبار مستلزم برگزیدن یکی از شش امکان در آن طبقه میباشد که مشروط به نحوه انتخاب درستون اول است. بنابراین در زبان انتخاب بمعنی مطلق وجود ندارد. چنانکه ملاحظه شد ،
蠢
در بعضی موارد انتخاب خود اجباری است. گاهی نیز انتخاب پاره ای عناصر انتخاب يا عدم انتخاب پاره ای عناصر دیگر را اجباری می:کند به عبارت دیگر انتخاب بعضی عناصر در نقطه یا نقاطی از زنجیر ،گفتار انتخاب در نقطه یا نقاط دیگری را از بین
می برد یا محدود میسازد.
نتیجه دیگری که می توان از مثال فوق در رابطه با دو محور زنجیری و انتخابی گرفت فرق بین طبقات دستوری و طبقات واژگان است. طبقات دستوری ، طبقات بسته هستند یعنی برای انتخاب امکانات محدودی عرضه میکنند در حالیکه طبقات واژگان باز هستند و نمودار امکانات نامحدودی برای انتخاب میباشند. در مثال فوق طبقه ضمایر در ستون یکم و طبقه يك عضوی ستون دوم (می) و طبقه ضمایر متصل فاعلی در ستون ،چهارم طبقات بسته دستوری هستند و بهمین جهت انتهای آنها با خطی در روی نمودار مسدود شده است. از طرف دیگر طبقۀ اسم درستون یکم و ستاك فعل در ستون سوم نماینده طبقات واژگان هستند و بهمین جهت انتهای آنها در روی نمودار بسته نشده و با نقطه چین نمایش داده شده است. چنانکه قبلا تعریف شد دستور به آن قسمت از دستگاه صوری زبان گفته می شود که با طبقات بسته و امکانات محدودی سر و کار دارد در حالیکه واژگان به قسمتی گفته میشود که طبقات باز و إمكانات نامحدود را در بر می گیرد.
برمی
جمله من میخوردم که تجزیه و تحلیل آنرا در رابطه با محور
«
)
زنجیری نشان دادیم ، میتواند در دستگاه صوتی زبان بنحو دیگری تجزیه شود. این جمله در آخرین قشر تجزیه در این دستگاه به یازده واج تقسیم میشود : man mixordam که یکی از آنها / سه بار و دیگری /a/ دو بار تکرار شده است. دستگاه صوتی زبان فارسی دارای ۲۰ واج است که مجموعاً محور انتخابی را در دستگاه صوتی تشکیل میدهند در هر نقطه از یازده نقطه زنجیری جمله فوق ممکن بود به جای آنچه انتخاب شده است یکی دیگر از واجها انتخاب شود. مثلا اگر به جای واج شماره ۱۰/۲/ به جای واج شماره ۳، به جای واج شماره ۶ /8/ ، به جای واج شماره ۴/۸/ ، به جای واج شماره ۲/۹/ ، و به جای واج شماره ۱۰ /1/ انتخاب میشد جمله من میخوردم به ما میگفتیم تبدیل میشد
-۱ بیست و سه صامت (consonant) : شش مصوت (vowel) و يك مصوت تركيبي
۴۱
-(diphthong)
#
من میخوردم
ما می گفتیم
۵۶۷۸۹۱
۱۱ ۱۰ ۹ ۸ برا شکر ۵ ۴ ۳ ۲ ۱
1 x
m
ord a
m
a: m
1 g of t 1
m
ولی در اینجا نیز مثل دستگاه دستوری ،زبان اختیار انتخاب ، مطلق نیست
قوانین حاکم بر ترکیب واجها، یعنی واج آرائی phonotactics) ، امکان بسیاری
彝
از ترکیبات را از فهرست ساقط میکند مثلا زبان فارسی ترکیب /mna / را نمی پذیرد در حالیکه ترکیبات /man من : /nam «نم» و /amn/ «امن» را می پذیرد زبان از کلیه امکاناتی که قوانین واج آرائی مجاز می شمارد نیز استفاده نمی.کند مثلا تركيب /emn مخالف قوانین و اجی زبان فارسی نیست ولی زبان از آن استفاده نمیکند در حالیکه از قرینه آن / amn/ «امن» که با /emn/ در واج اول اختلاف دارد استفاده می.کند تعداد ترکیباتی که یا بعلت ناسازگاری با قوانین واج آرائی یا بعلت عدم استعمال کنار گذارده میشوند ، خیلی بیش از امکاناتی است که در زبان بکار برده میشوند مثلا کلمۀ «من» را در نظر بگیرید :
a
m
۲۹ واج دیگر ۲۹ واج دیگر ۲۹ واج دیگر
فقط
از نظر تئوری، در هر يك از سه نقطه این کلمه سه واجی ممکن است که ما یکی دیگر از امکانات محود انتخابی را برگزینیم یعنی واج دیگری بکار بریم. از لحاظ تئوری تعداد ترکیباتی که بدون تکرار از ۳۰ واج زبان فارسی بصورت کلمات سه واجی میتوان داشت با فرمول (۲) (۱-nn محاسبه میشود . در
*
این فرمول n تعداد و اجها. است بنابراین خواهیم داشت ۲۴۳۶۰ - ۲۸×۲۹×۳۰ یعنی اگر ترکیباتی چون «باب bab و مام mam را که در آنها يك واج تکرار شده است کنار بگذاریم میتوانیم با ۳۰ واج ۲۴۳۶۰ کلمۀ سه واجی بسازیم. و اگر تکرار يك واج را نیز مجاز شماریم حساب آن تابع فرمول Q=n میباشد که در آن Q تعداد کلمات سه واجى ، n تعداد واجها یعنی ۳۰ و ۷ نماینده تعداد
.
Pr
۰۳۰۳۰×۳۰
نقاط در روی محور زنجیری : یعنی سه می باشد : ۲۷۰۰۰ . بدین ترتیب از لحاظ تئوری میتوانیم ۲۷۰۰۰ کلمۀ سه واجی در زبان فارسی داشته باشیم که همه از لحاظ ساختمان واجی با هم متفاوت باشند. ولی روشن است که تعداد كلمات سه واجی که ما در زبان فارسی عملاً بکار میبریم نسبت باین رقم فوق العاده کم و شاید ناچیز است. همانطور که در دستگاه عدد نویسی ترکیباتی که در آنها صفر در سمت چپ عدد قرار گیرد جزو ترکیبات متمایز قرار نمی گیرند، در زبان نیز بعضی ترکیبات یا بعلت ناسازگاری با قوانین واج آرائی یا بعلت عدم احتیاج اهل زبان در ردیف ترکیبات رایج و مستعمل زبان قرار نمی گیرند ولی میتوان گفت به طور کلی سه اصلی که در دستگاه عدد نویسی مورد بهره برداری قرار می گیرد در دستگاه صوتی زبان نیز بکار برده میشود
-۱- داشتن بیش از يك علامت در اینجا علامت واج و تعداد آن۳۰ است . امكان تكرار يك علامت : واجها میتوانند روی محور زنجیری تکرار
،شوند مانند «مام» /mam/، «نان» /na:n/ -٣ امکان ترکیب علائم بطرق مختلف واجها می توانند با توالی های مختلف
قرار گیرند : «من» /man/، «نم» /nam/ یا «امن» /amn/.
:۶:۳ این نظریه عمومی زبان برای دستور چهار مقوله میشناسد که عبارتند از واحد (Unit) ، ساختمان (Structure) ، طبقه (Class) و دستگاه (System) دو مقولۀ اول از این چهار واحد) و ساختمان متعلق به محور زنجیری و دو مقوله دیگر (طبقه و دستگاه متعلق به محور انتخابی هستند.
۷۳ واحد :
شان يهم
گفتیم زبان يك نوع رفتار انسانی است که دارای طرح است. همچنین یادآور که زبان با يك نظام خطی در روی بعد زمان گسترش می یابد . اگر چیزی دارای طرح ،باشد ناچار باید قابل تقسیم به واحدهائی .باشد. اگر نباشد، پدیده ای است يك پارچه و چنین پدیده ای دارای طرح نیست بنابراین این نظریه از فرض اولیه خود نتایج زیر را استخراج میکند
۴۳
ا تمام زبانهای جهان در روی محور زنجیری قابل تقسیم به واحدهایی هستند. - تعداد این واحدها از یکی بیشتر است؛ زبانها حد اقل دارای دو واحد هستند ولی حداکثر واحدها از لحاظ تئوری نامشخص است و نسبت به زبانهای مختلف
تفاوت می
کند.
- واحدهای زبان از نظر اندازه یکسان نیستند، یعنی دارای اندازه های
بزرگ و كوچك هستند .
-۴ واحدهای کوچکتر در ساختمان واحدهای بزرگتر بکار میروند. ولی پیش بینی این نظریه در باره واحدهای زبان از این فراتر نمیرود و اینکه هر زبانی چند واحد دارد و چگونه در ساختمان یکدیگر بکار میروند و خصوصیات دیگر به توصیف زبانهای خاص مربوط میشود . همه زبانها خصوصیات فوق را در مورد واحد نشان میدهند و زبان فارسی هم اگر این نظریه درست باشد باید این خصوصیات را داشته باشد و خواهیم دید که چنین است. ما بعداً به تفصیل در این باره صحبت خواهیم کرد ولی در اینجا لازم است به عنوان مثال قطعه ای از زبان فارسی را به واحدهای سازنده تجزیه کنیم
«همۀ روانشناسان میدانند که سن بلوغ مبدأ تحول مهمی در فکر و هوش
نوجوانان است و راه را به اصطلاح استاد پیاژه بر عقل نظری باز میکند.»
تجزیه و تحلیل این جمله مطابق نمودار صفحه ۴۵ میباشد . ما در فصول بعد که منظماً به توصیف زبان فارسی میپردازیم، توضیح خواهیم داد که تجزیه این جمله بر اساس چه ملاکهائی قرار دارد. ولی به طوریکه می بینیم زبان فارسی در روی محور زنجیری قابل تقسیم به پنج واحد است. این واحدها همه يك اندازه نیستند بعضی بزرگتر و بعضی کوچکترند. ما می توانیم این واحدها را در درجات مختلف نسبت بهم قرار ده به طوریکه بزرگترین واحد در بالای
دهیم همه و کوچکترین واحد در زیر همه قرار گیرد در اینصورت ترتیب واحدهای فارسی
-۱- آنچه نظریه عمومی زبان در بارۀ کار زبان پیش بینی میکند مربوط به اصول است
جزئیات این اصول مربوط به توصيف (description خاص زبانها است.
*
۴۴
از بزرگتر به کوچکتر عبارت خواهد بود از جمله ،بند گروه، کلمه و واژك. وضع هر واحد را نسبت به واحد بالاتر و پائین تر از خود «مرتبه» (Ranik) و وضع همه آنها را نسبت بهم سلسله مراتب Rank Scale) میگوئیم. هر واحدی از
يك يا چند واحد که بلافاصله در مرتبه پائین تر از آن قرار گرفته ساخته میشود یا به عبارت دیگر، يك يا چند واحد از يك مرتبه در ساختمان واحدی که بلافاصله در بالای آن قرار گرفته بکار میرود .بنابراین عناصر ساختماني يك واحد واحدهای مرتبه پائین تر هستند مثلا در ،فارسی بند عنصر ساختمانی جمله گروه عنصر ساختمانی ،بند کلمۀ عنصر ساختمانی گروه و واژک عنصر ساختمانی کلمه است. چون واژک کوچکترین واحد در سلسله مراتب است بنا بر این دارای ساختمانی :نیست بعبارت دیگر قابل تجزیه به عناصر ساختمانی دستوری ریزتری نمی باشد.
۸۳ : ساختمان
چنانکه در شماره ۳-۴ نشان دادیم انتخاب بعضی عناصر در روی محورز نجیری
انتخاب یا عدم انتخاب بعضی عناصر دیگر را در نقاط دیگر زنجیر گفتار اجباری می کند یعنی عناصری که در روی محور زنجیری در يك واحد قرار میگیرند نسبت به هم روابطی دارند که انتخاب مطلق را به نحوی که در دستگاه عدد نویسی وجود دارد غير ممکن می سازد همچنین در بالا اشاره کردیم که واحدهای مرتبه پائین تر در ساختمان واحدهای مرتبه بالاتر بکار میروند به طوری که هر واحدی از يك يا چند واحد مرتبۀ پائین تر از خود ساخته شده است شبکۀ روابطی كه در يك واحد وجود دارد و واحدهای مرتبه پائین تر در آن شبکه نسبت به هم مناسباتی را ظاهر میکنند ساختمان يك واحد را به وجود میآورد به بیان دیگر ساختمان يك واحد يعنى این واحد از چند واحد کوچکتر از خود ساخته شده و این عناصر ساختمانی در چه شبکه ارتباطی نسبت بهم قرار میگیرند مطابق این تعریف همه واحدهای زبان بجز وازك که کوچکترین آنهاست دارای ساختمان هستند. تعریف ساختمان - اگر ما جمله را به مجموعه ای از کلمات تعریف کنیم واحدهایی را که بین کلمه وجمله قرار دارند (بند) و گروه و واحدی را که در زیر کلمه قرار میگیرد (واژك) نادیده میگیریم. این خود دلیل دیگری است که چنین تعریفی را برای جمله ناقص بشماریم.
*
۴۵
واحد بدین نحو که از يك يا چند واحد مرتبه پائین تر از خود ساخته شده باشد به ما امکان میدهد تا موارد فراوانی را که در زبان زنده روزمره يك واژك يا يك كلمه بجای جمله مینشیند از لحاظ تئوری توجیه کنیم. مثلاً دیده میشود كه يك پاسخ «نه» یا «آره» نقش يك جمله کامل را بازی می.کند ما میتوانیم این را بدین نحو توجیه کنیم که «نه» یا «آره» جمله ای است که از يك بند ساخته شده ، و بندی است که از يك گروه و گروهی است که از يك كلمه و کلمه ای است که از يك واژك ساخته شده است یا برعکس واژ کی است كه يك كلمه ،ساخته، کلمه ای است كه يك گروه ،ساخته گروهی است که يك بند ساخته و بندی است كه يك جمله ساخته است.
۹-۳ : طبقه :
در بالا شرح دادیم که عناصر ساختمانی هر واحد را واحدهای مرتبه ای که بلافاصله در زیر آن قرار میگیرند تشکیل میدهند واحدهای يك مرتبه از نظر نقشی که در ساختمان واحد بالاتر به عهده میگیرند متفاوت هستند و بنابراین در گروه بندیهای مختلف ظاهر میشوند مثلاً اين يك جلد پایان نامه مخصوص دوره فوق لیسانس» و «نباید برداشته شده باشده هر دو متعلق به واحد گروه هستند. ولی چون در ساختمان واحد بالاتریعنی بند نقش متفاوتی را در تقابل ( contrast ) بایکدیگر ایفا می کنند بنابر این متعلق به دو طبقه مختلف میباشند اولی طبقه اسمی از واحد گروه و دومی طبقه فعلی از واحد گروه یا باختصار گروه اسمی و گروه فعلی نامیده میشوند.
وقتی این دو گروه در یک بند قرارگیرند، گروه اسمی میتواند جایگاه مسند
يك اليه (subject slot) و گروه فعلی جایگاه اسناد (predication slot) را اشغال کند. «مس») به عنوان علامت اختصاری برای مسند الیه و «ا» برای اسناد بکار
برده میشود.
این یک جلد پایان نامه مخصوص دوره فوق لیسانس
يك
مس
نباید برداشته شده باشد
بنا بر این یک واحد دارای ردههای مختلفی است که هر کدام در يك نقطه
يك بخصوص از ساختمان واحد بالاتر بکار می روند به آن دسته از نمودهای (exponents)
PP
*
واحد يك مرتبه که همۀ افراد آن در يك نقطه از ساختمان واحد بالاتر بتوانند نقش یگانه ای را به عهده بگیرند طبقه میگوئیم همه واحدها دارای طبقاتی هستند. مثالی که در بالا داده شد بندی است که دارای دو عنصر ساختمانی است : مسندالیه و اسناد در این مثال يك گروه اسمی در جایگاه مسنداليه و يك گروه فعلی در جایگاه اسناد نشسته است به بیان دقیق تر این دو گروه به عنوان دو نمود از دو طبقه ای که میتوانند این دو جایگاه را اشغال کنند ظاهر شده اند. همین دو جایگاه را میتوانیم با نمودهای دیگر این دو طبقه پر کنیم
مسند اليه
او
حسن
یرمرد
استاد
خواهد رفت
می رود
باید خریده باشد
برادر بزرگ شما داشت می آمد
رئیس اداره آمار کشته شده است
هواپیما
رفته است
تمام اقلامی که جایگاه مسندالیه را اشغال کرده اند متعلق به طبقه اسمی از واحد گروه میباشند (گروه اسمی) و تمام آنهایی که جایگاه اسناد را پر کرده اند متعلق به طبقه فعلی از واحد گروه میباشند گروه فعلی . چنانکه میبینیم هر دو طبقه باز یعنی نامحدود هستند. وقتی يك گروه اسمی در جایگاه مسندالیه و يك گروه فعلی در جایگاه اسناد قرار میگیرد در واقع به عنوان نمود دو طبقه ای که می توانند در این دو جایگاه قرار گیرند ظاهر می شوند.
چنانکه ملاحظه میشود ما اقلامی را در یك طبقه گذاشته ایم، مثلاً در طبقه گروه اسمی که از نظر ساخت (morphology) متفاوتند مثلاً داو» و «رئیس اداره آماده چون ملاك نحوی syntaction) اساس رده بندی برای ورود به يك طبقه است
۴۷
*
یعنی نقشی که در واحد بالاتر ایفا میشود بنابراین تمام اقلامی که در جدول بالا يك جایگاه را اشغال کرده اند علیرغم اختلاف ساخت آنها متعلق به يك طبقه .هستند. اختلاف ساخت این اقلام در قشرهای پائین تر توصیف میشود در اینجا کافی است گفته شود «او» یا «حسن» گروههائی هستند که فقط از يك كلمه تشکیل شده اند در حالیکه درئیس اداره آماده با توجه به دو اضافه ای که در آن قرار دارد از پنج کلمه ساخته شده است. یکی از اختلافات طبقه بندی نحوی که در اینجا عرضه شده با طبقه بندی معنائی (semantic) که در دستورهای سابق بدست داده شده است با توجه به جدول
زیر روشن میشود
متمم (مفعول)
اسناد
اسم عام ذات کتاب را انتخاب کردم
اسم خاص ذات فریدون را انتخاب کردم
اسم مكان
اینجارا
انتخاب کردم
اسم زمان
حالا دا
انتخاب کردم
اسم معنا
سرخ را
انتخاب کردم
مصدر
ماندن را
انتخاب کردم
اسم معنا
دوستی را
انتخاب کردم
اگر چه اسمهایی که قبل از «را» قرار گرفته اند از نظر دستور زبانهای متداول ممکن است به طبقات مختلف عام خاص ذات معنا وغيره تقسیم شوند، ولی چون همه آنها در ساختمان بند که واحد بزرگتر است نقش یگانه ای را بعهده گرفته اند بنا براین بدون توجه باختلاف خارجی ،آنها از نظر نحوی همه در يك طبقه قرار
می گیرند.
۱۰: دستگاه:
دستگاه نماینده امکاناتی است که گوینده میتواند از میان آنها یکی را
PA
انتخاب کند دستگاه مربوط به سازمان یا گروه بندی داخل طبقه است. دستگاه اصطلاح این نظریه دارای چهار خصوصیت زیر است:
ه در
-۱ تعداد امکانات (یعنی تعداد اعضاء) يك دستگاه مشخص و قابل شماره است. -۲ امکانات يك دستگاه ما نعة الجمع هستند یعنی دو عضو یا دو امکان نمی
توانند با هم ظاهر شوند
- امكانات يك دستگاه را میتوان بطریق منفی نیز تعریف کرد. -۴- اگر امکان تازه ای در دستگاه وارد شود معنی امکانات دیگر را در شبکه
تغییر می دهد
اگر بخواهیم خارج از زبان دستگاهی را با این خصوصیات پیدا کنیم، شاید چراغهای راهنمائی مثال مناسبی باشد. تمام این خصوصیات در چراغ راهنمایی جمع است چراغ راهنمایی دارای سه امکان یا سه عضو است که مشخص و قابل شماره اند یاسه ،سرخ ،سبز زرد امکانات این دستگاه مانعة الجمع هستند یعنی در آن واحد از سه نور فقط یکی میتواند روشن باشد نه .بیشتر امکانات این دستگاه را میتوان به طریق منفی تعریف کرد سبز یعنی نه سرخ و نه زرد سرخ یعنی نه سبز و نه زرد، و زرد یعنی نه سرخ و نه سبز اگر علامت تازه ای یا امکان تازه ای به دستگاه اضافه شود معنی امکانات دیگر را تغییر میدهد مثلاً اضافه کردن يك پيكان - روی رنگ سبز ممکن است اجازه دهد که نور سبز و قرمز هر دو روشن باشد با این تغییر معنی که عبود به سمت راست آزاد ولی عبود مستقیم ممنوع . بهر حال وارد شدن يك امکان تازه در معنی کل شبکه تغییراتی ایجاد میکند
تمام این خصوصیات درباره دستگاههای دستوری زبان نیز صادق است. قبلاً گفته شد که همواره طبقه ای از واحد مرتبۀ پائین تر در نقطه ای از ساختمان واحد بالاتر نقشی را به عهده میگیرد این طبقه کلی ممکن است به طبقات کوچکتری که نسبت به هم در تضاد هستند یعنی ما نعة الجمع میباشند تقسیم شود طبقات کوچکتر ممکن است باز به طبقات کوچکتری تقسیم شوند تا جایی که طبقات يك عضوی ظاهر گردند مثلا طبقه گروه اسمی در نقطه یا نقاطی از ساختمان بند می تواند نقشی
٢٩
را به عهده بگیرد ولی این طبقه در داخل خود به طبقات کوچکتری تقسیم میشود که دستگاههای مختلف گروه اسمی را به وجود میآورند. یکی از این دستگاهها دستگاه عدد (number) است، یعنی طبقه گروه اسمی به دو طبقه کوچکتر تقسیم
میشود طبقۀ مفرد و طبقه جمع این طبقات کوچکتر را ریز طبقه می نامیم
دستگاه عدد در گروه اسمی
مفرد
*
این دستگاه دارای تمام خصوصیات چهارگانه ای است که در بالاذکر کردیم امکانات آن مشخص و قابل شمارش هستند مفرد و جمع : امكانات آن مانعة الجمع هستند هر گروه اسمی یا مفرد است یا جمع امکانات آن را به طریق منفی میتوان تعریف کرد مفرد یعنی نه جمع و جمع یعنی نه مفرد؛ چنانچه امکان تازه ای به دستگاه وارد شود معنی امکانات دیگر در دستگاه تغییر می کند مثلاً در زبان عربی که در دستگاه عدد بجای دو امکان سه امکان وجود دارد مفرد - تثنیه (جمع) معنی جمع معادل جمع فارسی نیست ریز طبقه ضمایر که خود در داخل طبقه گروه اسمی قرار دارد نتیجۀ تلفیق
دستگاه است دستگاه اه عدد با دو امکان و دستگاه شخص با سه امکان
دو
مفرد
دستگاه عدد
جمع
ریز طبقه ضمایر
اول شخص
دستگاه شخص
دوم شخص
سوم شخص
مجموعه امکانات دو دستگاه تلفیق شده معادل است با ۶ ۳۲ و می بینیم
که طبقه ضمایر نیز دارای شش عضو است ،من ،ما ،تو شمار اور آن ایشان آنها.
در اینجا در آخرین حدوده بندی به ریز طبقه هائی میرسیم كه فقط يك
عضو دارند.
۱۱:۳ این نظریه در دستگاه دستوری زبان سه میزان Scale) میشناسد. میزان یعنی رابطهٔ پیوسته بین چند عنصر یا چند عامل كه در يك طرف نشان دهنده حداقل و در طرف دیگر نشان دهندۀ حداكثر يك خصوصیت باشد به عنوان مثال غیر زبانی می توان شاهنگ قیان را نماینده یك میزان دانست : وقتی سنگ در يك گوشه انتهائی باشد
يك نماینده حداقل وزن و وقتی که در گوشه انتهائی دیگر باشد نماینده حداکثر وزن .میباشد. این سه میزان دستوری عبارتند از میزان مراتب Scale of Rank: میزان نمود ) cale of Exponence و میزان تحلیل (Scale of Delicacy میزان مراتب یا سلسله مراتب نشان دهنده رابطه واحدها از بزرگتر به کوچکتر یا از کوچکتر به بزرگتر است و مادر شماره ۳ ۷ بآن اشاره کرده ایم. در زیر به شرح دومیزان دیگر یعنی میزانهای نمود و تحلیل می پردازیم.
۱۳ : میزان نمود
میزان نمود یعنی رابطه عنصر ساختمانی طبقه و مورد ( instance ) که به ترتیب از مفهومی مجرد ) abstract ) به مفهومی عینی ( concrete ) سير
مي
کند.
(concrete)
قبلا توضیح داده ایم که واحد مرتبه پائین تر به عنوان عنصر ساختمانی در ساختمان واحد مرتبه بالا تر به کار میرود همچنین شرح داده ایم که آنچه در ساختمان واحد بالاتر به کار می رود طبقه ای از واحد مرتبه پائین تر است. در واقع طبقه ای از واحد پائین تر به عنوان مظهر یا نمودی از يك عنصر ساختمانی در واحد بالاتر به حساب میآید و وقتی كه به يك مثال یا مورد خاص اشاره شود، آن مثال یا مورد به عنوان مظهر یا نمودی از طبقه مزبور به حساب می آید. رابطه این سه را می توان چنین نشان داد :
۵۱
عنصر ساختمانی
طبقه
میزان نمود
مسند اليه
واحد بند
استاد
طبقه گروه اسمی طبقه گروه فعلی
مورد
عيني
هواپیمای آنها
نشست
بطوریکه مشاهده میکنیم طبقه گروه اسمی نمود عنصر ساختمانی مسندالیه درواحد بند و طبقه گروه فعلی نمود عنصر ساختمانی اسناد در همان واحد است. در يك مرحله پائین تر «هواپیمای آنها به عنوان يك ،مورد نمود طبقه گروه اسمی و «نشست» نمود طبقه گروه فعلی واقع شده است. این رابطه را که یکی به عنوان نمود دیگری بکار میرود میزان نمود می نامیم
۱۳۳ میزان تحلیل :
**
*
میزان تحلیل نشان دهنده ظرافتی است که ما در تجزیه وتحليل يك قطعه زبان
نشان میدهیم بسیاری از ساختمانهای زبان در قشر اول به یکدیگر شبیه هستند زیرا دارای عناصر ساختمانی همانندی هستند تجزیه و تحلیل این ساختمانها در قشر های پائین تر روابط پیچیده تر و متفاوتی را نشان میدهد که در قشر اول بحث آنها مطرح نمی شود برای مثال دو جمله زیر را مقایسه میکنیم
- همکاریهای ثمر بخش و ارزنده وزارت محترم فرهنگ و هنر همواره مرکز ملی تأتر را با مساعدتهای مادی و معنوی در جهت پیشرفت و اعتلای هنر نمایش در ایران یاری نموده ووسائل چاپ و انتشار این نشریه سالانه روز جهانی تأتر را از هر حیث فراهم ساخته است/ درخور سپاس است.
او معلم است
1
مس
م
مس
جمله اول با همه پیچیدگی بندی است که از سه عنصر ساختمانی تشکیل شده
است ،مسندالیه متمم ، استاد مس) ۱۴ از آغاز جمله تا اولین خط / مسندالیه
*
Ar
و دو قسمت دیگر متمم و اسناد جمله را تشکیل میدهد جمله دوم نیز با تمام سادگی
دارای همین ساختمان است بنابراین این دو جمله در قشر اول یا در سطحی ترین قشر تجزیه ، دارای ساختمانی همانند هستند. اگر ما تجزیه خود را در اینجا متوقف کنیم در سطح فوقانی میزان تحلیل قرار می گیریم ولی اگر تجزیه و تحلیل خود را در داخل این گروهها ادامه دهیم، روی میزان مزبور به طرف پائین سیر میکنیم وقتی که توانستیم کلیۀ روابطی را که در داخل این واحدها وجود دارد به تفصیل توصیف و توجیه کنیم به آخرین نقطه در روی میزان تحلیل رسیده ایم. بنابراین وقتی گفته میشود این دو ساختمان در قشر اول یکسان هستند یعنی در اولین یا سطحی ترین قشر تجزیه و تحلیل همانند هستند. ۱۴۳: قبلاً گفته ایم که واحدهای کوچکتر به طور صعودی در ساختمان واحدهای بزرگتر بکار می روند ولی ممکن است این نظم واژگون شود و در نتیجه واحدی در ساختمان واحد همپایه یا پائین تر از خود به کار رود. چنین پدیده ای را واژگونی مرتبه Rank - Shift می نامیم و چنین واحدی را واژگون مرتبه یا ( با ختصار واژگون میگوئیم مثال
مردی که) پسر بچه ۱۳ ساله ای را بعنوان جمع کردن هیزم به صحرا برده و پس از فریب وی او را کشته بود دیروز در دادگاه عالی جنائی به اعدام
محکوم شد.
مس
قسمتی که بین دو هلال قرار گرفته خود جمله ای است که از دو بند ساخته شده است ولی در اینجا واژگون شده و به عنوان عنصری در ساختمان گروه اسمی که جایگاه مسندالیه را اشغال کرده و با خطی در زیر آن مشخص شده است ، به کار رفته است چون عناصر ساختمانی گروه از نوع واحدهای مرتبه پائین تریعنی کلمه می ،باشند و جملۀ بین دو هلال نیز به عنوان يك عنصر ساختمانی در گروه بکار رفته است
ا - ماه اسناد» را به عنوان نام یک عنصر ساختمانی در واحد بند بکار می بریم همان عنصری که گروه فعلی نمود آن واقع میشود چون این تعبیر با تعبیرهای معمولی تفاوت دارد. باید توجه داشت که اختلاف تعبیر باعث آشفتگی مقولات نشود
۵۳
در واقع جمله مزبور به جای کلمه نشسته و واحدی واژگون شده است. میتوان به
جای تمام آن جمله يك كلمه قرار داد، مثلاً:
مردی جانی دیروز در دادگاه عالی جنائی باعدام محکوم شد.
در مثالهای زیر واحد واژگون بند است و بین دو هلال قرار گرفته است
-۱ کتابی که میخواستی) اینجاست : بندواژگون به جای کلمه در ساختمان
مسر
I
گروه اسمی
۲ (آنچه میدانم) کافی نیست بند واژگون به جای گروه اسمی
در ساختمان بند.
مس
-۳ هرچه بدهی خوبست
مس
: بندواژگون به جای گروه اسمی در
ساختمان بند
-۴- هر چه بکنی او نمی پسندد : بندواژگون به جای گروه اسمی در
ساختمان بند
*
در مثالهای زیر بندهای واژگون با تأویل ) transformation ) به جای کلمه در ساختمان بند به کار رفته اند بندهای واژگون بین دو هلال گذارده شده و ساختمان هایی که مؤول از آنها هستند در مقابلشان قراداده شده است.
-۱ مرغ پر کنده) - کاغذ خط کشی شده
نامه (پاکنویس شده)
۴ زندگی برباد رفته
مرغی که پرش کنده شده است.
کاغذی که خط کشی شده است.
نامه ای که پاکنویس شده است.
زندگی که برباد رفته است.
فرد از اجتماع رانده شده فردی که از اجتماع رانده شده
-۶- بچۀ مردم آزار
است.
بچه مردم آزارنده - بچه ای که
مردم را می آزارد
AP
- آدم دردسر ایجاد کن
آدم در دسر ایجاد کننده آدمی که
در دسر ایجاد میکند
-۱۵-۳ در شماره ۲ - ۲ در روی نمودار نشان دادیم که روابط صوری زبان به دو بخش دستور و واژگان تقسیم میشوند و تفاوت این دو را در شماره ۴۰۳ بیان داشتیم در این فصل به بحث مقولات و میزانهایی که از دیدگاه این نظریه نماینده روابط صوری در دستور زبان هستند پرداختیم. در اینجا میخواهیم به بحث روابط صوری که در واژگان زبان وجود دارند بپردازیم برای روشن شدن موضوع سه جمله زیر را مقایسه میکنیم
۱ - بچه ها همسایه ها را عصبانی کردند. -۲ خیانچه ها پیانچه ها را تلویجه کردند.
- بچه ها اقیانوسها را ماست مالی کردند.
جمله اول از نظر هر فارسی زبانی قابل قبول است زیرا دستور و واژگان آن متعلق به زبان فارسی و منطبق بر هنجار (norm)های آنست جمله دوم نیز از نظر دستوری درست است، زیرا الگوی دستوری آن ها را کردند همان است که
ها ج ( در جمله اول بکار رفته است ولی واژههای آن متعلق به واژگان زبان فارسی نیستند یعنی واژههای آن بی معنی هستند جملهٔ سوم با آنکه دارای همان الگوی دستوری جمله اول است و با آنکه همۀ واژههای آن متعلق به واژگان زبان فارسی میباشد باوجود ،این از لحاظی بی معنی است چنین چیزی در جهان بیرون نمی تواند مصداق پیدا کند توجیه بی معنی بودن این جمله از این طریق که چنین واقعه ای نمیتواند در جهان بیرون مصداق پیدا کند توجیهی است غیر زبانی و فلسفی، یعنی خارج از قلمر و صوری زبان قرار می گیرد. ما برای این نوع بی معنی بودن» به توجیهی داخلی یعنی از درون ،زبان احتیاج داریم روابط صوری و داخلی واژگان برای این پدیده توجیهی عرضه می کند این جمله علیرغم داشتن الگوی دستوری عادی و معنی دار
بودن واژههای ،آن فاقد طرح واژگانی ) lexical pattern ) درست است وقتی ما دهان باز میکنیم تا جمله ای را بیان کنیم از نظر امکانات داخلی
AA
محدود
،زبان کلیۀ واژههائی که متعلق به واژگان آن زبان می باشند در اختیار ما قرار دارند تا با هر کدام خواستیم جملۀ خود را آغاز کنیم ولی وقتی که اولین کلمه را انتخاب کردیم عملا انتخاب واژه یا واژههای بعدی را در روی زنجیر گفتار کنیم، زیرا در میان طبقهٔ نامحدودی که از لحاظ دستوری میتواند در این نقطه از زنجیر گفتار قرار گیرد، عده ای با این اولین کلمه سازگار و عده ای ناسازگارند. بنا بر این صرف انتخاب درست از میان طبقات دستوری کافی نیست بلکه باید سازگاری دوواژه نیز به حساب آید مثلا از نظر دستور زبان فارسی ما میتوانیم طبقه صفت را به دنبال طبقۀ اسم قرار دهیم و از این دو تر کیباتی به صورت صفت و موصوف بسازیم. اين يك امکان دستوری است ولی طرح واژگان زبان اجازه نمیدهد که ما تمام افراد این دو طبقه نامحدود را با هم ترکیب کنیم
فرض کنید که ما از طبقه اسم واژۀ «جیغ» را به عنوان يك فرد انتخاب کردیم. این واژه نمیتواند با تمام افراد طبقه صفت ترکیب شود زیرا علیرغم امکان دستوری زبان فارسی طرح واژگان زبان این امکان مطلق را محدود میکند به طوریکه «جیغ میتواند با صفاتی مثل « کوتاه»، «بلند»، «دلخراش» ، «وحشت انگیز» و بسیاری دیگر ترکیب ،شود ولی نمیتواند با صفاتی مثل «غلیظ»، «دور»، «سیاه» ت پهن و بسیاری دیگر ترکیب شود. فرض کنید که از میان کلیه صفاتی که می توانند با جیغ ترکیب شوند ، ما « بلند» را انتخاب کردیم و با اضافه کردن دو عنصر دستوری ی» و «از ترکیب جیغ بلندی از را ساختیم در اینجا بازهم امکان انتخاب محدود تر شده است. اولا طبقه ای که در این نقطه باید از آن انتخاب شود منحصر به طبقۀ اسم است. ثانیاً در اینجا نیز تمام افراد طبقه اسم نمیتوانند در این تركيب وارد شوند. بعضی از افراد این طبقه مثل «ترس» ، «شعف»، «درد» ، و غیره میتوانند در این نقطه از زنجیر گفتار قرار گیرند و بعضی دیگر مثل دماغ» ، «تو»، «میز»، «سرفه» و غیره نمیتوانند در این نقطه ظاهر شوند. اگر ما کلمۀ «ترس» را از این طبقه برگزینیم و عنصر دستوری «بر» را نیز بعد از آن اضافه کنیم و ترکیب جیغ بلندی از ترس بر را به دست دهیم امکان انتخاب را آنقدر تنگ کرده ایم که
*
«دل»
۵۶
شاید بیش از دو کلمه کشید یاد آورد نتوانند در این ترکیب وارد شوند و آنرا به صورت جملۀ کامل و معنی داری در آورند جیغ بلندی از ترس برکشید یا بر آورد. به طوریکه مشاهده میکنیم فقط سازگاری دستوری که نماینده توافق طبقات است کافی نمیباشد بلکه افراد طبقات نیز باید با یکدیگر سازگاری داشته باشند. سازگاری افراد طبقات را با یکدیگر در روی زنجیر گفتار هم نشینی ( collocation) میگوئیم از طرف دیگر چنانکه مشاهده کردیم در هر نقطه ای که انتخاب از طبقه ای مطرح میشود تعدادی از افراد آن طبقه میتوانند در آن نقطه از زنجیر گفتار
ا ظاهر شوند و بعضی دیگر نمی توانند به گروه اول، دسته مثبت ( positive set)
set)
و به گروه دوم دسته منفی ) negative نام میگذاریم هم نشینی مربوط به محورز نجیری و دستههای مثبت و منفی مربوط به محور انتخابی هستند. انتخاب از دسته مثبت در هر نقطه از زنجیر گفتار موجب هم نشینی مثبت بین واژه ها و منتج به طرح واژگانی هنجاری (normal ) در جمله میگردد و برعکس انتخاب از دسته منفی منجر به هم نشینی منفی و طرح واژگانی نا بهنجار می گردد. جمله بچه ها اقیانوس ها را ماست مالی کردند دارای طرح واژگانی نابهنجار است. زیرا واژه ها در روی محور زنجیری فاقد همنشینی مثبت هستند و این ناشی از آنست که انتخاب از دسته های منفی صورت گرفته است هم نشینی دستههای مثبت و منفی را در مثالی که ذکر
ام
کردیم میتوان چنین نمایش داد
AV
کشید آورد
جيغ
بلند
ی
کوتاه
هم نشینی روی محور زنجیری
شعف
بسر
از ترس
دلخراش
درد
وحشت انگیز
دل
دسته های مثبت
دسته های منفی
غلیظ
دور
سیاه
دماغ
يتسو
ميز
يهسن
ي
قه
محور انتخابی
درجۀ هم نشینی را میتوان به صورت يك ميزان (scale) نشان داد كه در يك طرف آن هم نشینی مثبت و در طرف دیگر هم نشینی منفی و در وسط موارد مشكوك و نادر و غیر عادی قرار میگیرد که آنها را نمیتوان با قطعیت در قطب مثبت یا منفی قرار داد.
هم نشینی منفی
X
X
هم نشینی مثبت +
جیغ غلیظی ساخت
جیغ سردی سرداد جیغ بلندی کشید
میزان هم نشینی را میتوان به صورت کمی با كمك آمار نشان داد طرحهای واژگانی که دارای هم نشینی قوی باشند، متداول میشوند و به وسیله اهل زبان فراوان بکار برده میشوند ضرب المثلها ، اصطلاحات روز مره و کلیشه هایی که در هر زبانی رایج میشوند هم نشینی قوی دارند برعکس تعبیرات نو و نو آوریهای ادبی هم نشینی ضعیف تری دارند و بهمان نسبت کمتر رایج هستند. از این گفته نباید استنتاج کرد که هر چه دارای هم نشینی ضعیف باشد، از نظر ادبی ارزنده است. آنچه میتوان تقریباً با قطعیت گفت این است که تعبیرات ادبی عموماً طرحهای
AA
۵۹
هم نشینی عادی ندارند و به همین جهت استعمال آنها نادرتر و قدرت انگیزندگی آنها بیشتر و اطلاعی که القاء میکنند قوی تر است. قبل از پیدایش شعر نو در ایران اكثر تعبيرات شعر كلاسيك تقريباً بصورت کلیشه در آمده بود که شعرا به طرق مختلف آنها را بکار می بردند ولی اکثر تعبیرات شعر نو امروز فاقد طرحهای هم نشینی عادی هستند تو بودن شعر نو نه فقط به واسطه گسستن قالبهای عروضی است بلکه بواسطه داشتن تعبیرات جدید است تا جائی که بسیاری فکر
قديم
می
کنند آنها بیش از حد نوهستند
فصل چهارم
ساختمان جمله
:۱۴ در زبان فارسی پنج واحد وجود دارد که به ترتیب بزرگتر به کوچکتر عبارتند از جمله sentence) بند (clause) ، گروه (phrase یا group) ، کلمه (word) و واژک (morpheme) در این فصل ساختمان جمله و در فصلهای بعد ساختمان واحدهای دیگر مطرح خواهد شد.
:۲-۴: تعریف ساختمانی جمله : جمله به آن واحد زبان فارسی گفته میشود که از یک بند یا بیشتر ساخته شده
باشد جمله فارسی بردو گونه است جملۀ هسته ای و جمله خوشه ای
٣٥ : جمله هسته ای :
جمله هسته ای از یک هسته مرکزی تشکیل شده که وجود آن اجباری است و
ا - از این تعریف و تعاریف ساختمانی دیگری که ما در این رساله عرضه میکنیم استنباط خواهد شد که در آنها دور وجود دارد یعنی ما واحدها و دیگر مقولات زبان را با مراجعه به یکدیگر تعریف میکنیم چنین تعاریفی در منطق ارسطوئی مردود هستند ولی در تعاریف علمی هر وقت لازم شود عنصری را در داخل يك دستگاه (سیستم) یا شبکه تعریف کنیم دور اجتناب ناپذیر میشود وأين الزام از طبیعت دستگاه یا شبکه ناشی می.شود از آنجایی که زبان یک شبکه بهم یافته است تعريف عناصر آن مستلزم نوعی دور است. اتم نيز يك شبكه است بنابر این تعریف عناصر آن بدون دخالت دیگر عناصر غیر ممکن است تعريف الكترن با مراجعه به هسته و تعریف هسته با مراجعه به الکترن و غیره ممکن می.گردد جامه ای که منطق ارسطوئی بریده بر قامت علوم امروز آنشان
که مجبور بددیدن آن شده است.
بوده
تنگ
窭
از تعدادی و ابسته که وجود آنها اختیاری است بنابراین ، جمله دارای دو عنصر ساختمانی است هسته و وابسته هسته میتواند مستقل از وابسته وجود داشته باشد
ولی وابسته ها نمیتوانند مستقل از هسته وجود داشته باشند. مثلا بنده توحتماً بروه میتواند به جای يك جمله بنشیند بدون اینکه احتیاج به بندهای دیگری در پیش یا پی خود داشته باشد ولی بندهائی مثل چون خیلی آدم حساسی است»، «اگر او تلفن کرد ، و الا او میر نجد و مانند آن نمیتوانند به تنهائی در جای یك جمله بنشینند اینها وابستههایی هستند که به عنوان متمم خود احتیاج به هسته ای .دارند این چهار بند را میتوانیم به عنوان هسته و وابسته چنین به هم بپیوندیم :
تو حتماً
برو
هسته و وابسته
پیشرو
اگر او تلفن کرد تو حتما برو
هسته و وابسته های اگر او تلفن کرد تو حتما برو والا او می رنجد
پیشرو و پیرو
هسته و وابسته های
پیشرو و پیرو
اگر او تلفن کرد تو حتما برو والا او می رنجد
چون آدم خیلی
حساسی است
جمله فوق از چهار بند ساخته شده است يك هسته و سه وابسته که یکی پیش از هسته قرار می گیرد (وابسته پیشرو) و دو تای دیگر در پی هسته (وابسته پیرو ) . اگر ما هسته را به د ه » و وابسته را به « و » نشان دهیم، فرمول ساختمانی این جمله را میتوان چنین نوشت و ه و و . میتوان رابطه هسته و وابسته ها را از
طریق نمودار زیر نیز نشان داد اگر او تلفن کرد تو حتماً برو والا او می رنجد چون آدم خیلی حساسی است
چنانکه ملاحظه میشود ، وابسته ها در قشرهای مختلف به هسته جمله ، تو
حتماً برو بر می گردند. مثال دیگر:
من
میدانم که تو دروغ میگوئی چون از قیافه ات پید است که چیزی را مخفی می کنی
فرمول این جمله را میتوان چنین نوشت ه و و و . به طوری که می بینیم
همه وابستهها سرانجام به هسته جمله من میدانم مربوط میشوند
مثال دیگر
بطوری که من تحقیق کرده ام اگر این کلاس دایر شود عده زیادی علاقمند هستند که در آن شرکت کنند
t
فرمول این جمله را میتوان چنین نوشت و و ه و . در این جمله همه
وابستهها سرانجام به هسته جمله «عده زیادی علاقمند هستند مربوط میشوند. :۴۴ به طوری که ملاحظه شد، جمله هسته ای دارای دو عنصر ساختمانی است : هسته و وابسته چون واحدی که به عنوان عنصر ساختمانی در ساختمان جمله بکار میرود بند میباشد ، بنا بر این واحد بند دارای دو طبقه متمایز است که میتوانند در جایگاه دو عنصر ساختمانی جمله قرار گیرند جایگاه هسته به وسیله طبقه ای از واحد بند اشغال میشود که به آن طبقه بند آزاد (free) میگوئیم و جایگاه وابسته به وسیلۀ طبقۀ دیگری اشغال میشود که آن را بند مقید (bound) می نامیم.
عنصر ساختمانی ساختمان جمله
طبقة
مورد
هسته
وابسته
طبقه بند آزاد طبقه بند مقید
1
من میدانم که دروغ میگوئی
ملاك صوری برای تشخیص بند مقید از بند آزاد بودن یکی از عناصر « پیونده»
۶۲
،
در بند مقید و نبودن آن در بند آزاد .است عناصر پیونده طبقه بسته ای را تشکیل می.دهند بنابر این بند مقید دارای یکی از عناصر زیر می باشد که افراد مهم طبقه پیونده را تشکیل میدهند بطوری که چنانچه وقتی که هنگامی که اگر هر گاه که ،چون ،زیرا برای اینکه تا والا و امثال آن بندهائی که این عناصر را نداشته باشند از طبقه آزاد هستند و میتوانند در جایگاه هسته قرار گیرند. استثنائی که در این مورد وجود دارد مربوط به «که» است. گاهی که» بالفعل موجود نیست ولی بالقوه به عنوان عامل پیونده وجود دارد. در این صورت به عنوان آزمایش میتوان «که» را اضافه کرد مثلاً در جمله من میدانم تو دروغ میگویی در هیچکدام از دو بند عنصر پیونده وجود ندارد ولی میتوان قبل از بنددوم تو دروغ گوئی عنصر پیوندۀ « که» را اضافه کرد در حالی که قبل از بند اول نمیتوان آنرا قرار داد بنا براین با این آزمایش میتوان تشخیص داد که بند اول من میدانم هسته و بند ،دوم با آنکه عنصر پیونده بالفعل در آن موجود نیست
ه
مي
وابسته است.
:۵-۴ چنانکه با مثالهای مختلف نشان داده ایم، تعداد وابسته هاي يك هسته میتواند بیش از یکی .باشد تعداد وابسته ها از لحاظ تئوری نامحدود است ولی در جملات فارسی عادی بیش از ۶ یا ۷ نمی.باشد همچنین هسته میتواند بیش از یکی باشد یعنی میتواند دو قلو یا سه قلو یا چند قلو باشد در مثال زير يك هسته دو قلو وجود ،دارد و وابسته به این هسته دو قلو مربوط میشود
اگر تلفن کرد تو حتماً برو و او را ببین
۲۵
در
میتوان فرمول کلی جمله هسته ای را در فارسی چنین نوشت: ه (و) اینجا آنچه بیرون از دو هلال قرار گرفته یعنی ،هسته اجباری است. به بیان دیگر هیچ جمله ای بدون عنصر هسته نمیتواند وجود داشته باشد. آنچه در داخل دو هلال
قرار گرفته یعنی وابسته اختیاری است؛ یعنی از نظر ساختمانی برای وجود آن در جمله اجباری نیست مثلا در جمله بالا اگر وابسته حذف شود، به ساختمان جمله لطمه ای نمیخورد در حالی که وابسته بدون هسته نمیتواند مستقلاً به عنوان يك جمله به کار رود دایره کوچکی که در بالای هسته و وابسته در فرمول گذارده شده نماینده امکان تکرار است؛ یعنی هر کدام از این دو عضو میتوانند بیش از یکی
باشند.
:۶۴ تکرار (recursion) بر دو نوع است: تکرار همپایه paratactic)
(recursion و تکرار ناهمپایه (hypotactic recursion).
۷-۴: تکرار همپایه :
در تکرار همپایه همۀ عناصر از نظر ساختمانی دارای ارزش مساوی هستند؛ ،یعنی همه همپایه میباشند در این نوع تکرار هیچ عنصری از نظر ساختمانی تابع عنصر دیگر نیست. مثلا اگر عناصر را داشته باشیم و بتوانیم بین آنها
رابطه زیر را برقرار کنیم تکرار آنها از نوع همپایه به حساب می آید
میآی
X X X X
X X
n
X X
X
x
به معادل است
در این رابطه، نسبت
با نسبت به و بطور زنجیری به ،یعنی همۀ نسبت ها معادل هستند. مصداق
n
این اصل در ساختمان ،جمله در مثالهای زیر نشان داده میشود پسر بچه زنبیل خود را روی زمین نهاد ، بسته قرمزرنگی را بیرون آورد
دوباره زنبیل را برداشت ، و بر ، و براه افتاد
۳۵
در این جمله وابسته وجود ندارد چهار بند که هر کدام میتوانستند به تنهائی هسته يك جمله باشند به طور همپایه به هم متصل شده و جمله ای را تشکیل داده اند.
مثالهای دیگر
فرشته چشمانش را بست
لب هایش را محکم روی هم
گذاشت
۲۵
و سرش را به علامت انکار تکان داد
۳۵
این کار احمقانه است ماجان خود را به خطر میاندازیم و بالاخره هم طرفی نخواهیم بست
باید به او تلفن کرد یا برایش نامه نوشت يا مستقيماً پیش او رفت
1
در تکرار همپایه عناصر به وسیله «و» و «یا» به هم متصل میشوند. در نوشتار
ویرگول و در گفتار مکث نیز میتواند نقش رابط را به عهده بگیرد. ما توالی عناصر را در این نوع تکرار با اعداد مرسوم فارسی نشان میدهیم چنانکه در بالا دیده
می شود.
۸۴ تکرار ناهمپایه :
در تکرار ناهمپایه همه عناصر از نظر ساختمانی دارای ارزش مساوی نیستند یعنی همپایه نمیباشند. در این نوع تکرار بعضی عناصر تابع عناصر دیگر هستند. مثلا اگر عناصر لاو لاو لا و X را داشته باشیم و بین آنها رابطه ها معادل نباشند تکرار آنها از نوع ناهمپایه است : : XXXX علامت *
n
ĭ
: X
n
یعنی معادل نیست مصداق این اصل در ساختمان جمله ، در مثالهای زیر که
آنها قبلاً نیز داده شده، ظاهر می شود:
من حدس زده بودم که تو نمیتوانی این سختی را تحمل کنی زیرا تو ظرفیت آنرا نداری حتی اگر بخواهی
43
3.
2.
13
1898), Hapon 1983, Pop 2305, 3gp Tester, 1898) Apr 1983 94 9305, 1898) 1 1992 1995, 1999; 1 1992 1995, 8981 1982 1995, 399\/
در این جمله پنج بند وجود دارد که یکی بعنوان هسته و چهارتای دیگر به عنوان وابسته بکار رفته اند این پنج بند از نظر ساختمان دارای ارزش مساوی
.نیستند زیرا از يك طرف نقش ساختمانی هسته در مقابل و ابسته ها متفاوت است و از طرف دیگر وابسته ها به طور مستقیم با هسته در ارتباط نمی باشند، بلکه از طریق زنجیری و یا واسطه یکدیگر به هسته مربوط میشوند بعضی از وابسته ها در اولین یا نزدیکترین قشر وابستگی نسبت به هسته قرار می گیرند و بعضی دیگر در دورترین حد و برخی نیز در بین این دو قشر در درجات مختلف واقع میشوند. وابسته های دور از طریق وابسته های نزدیکتر به هسته مربوط میشوند به طوری که عمق وابستگی در وابسته ها متغیر میباشد. ما برای نشان دادن عمق وابستگی در تکرار ناهمپایه از اعداد فرنگی استفاده می.کنیم در این شماره گذاری وابسته ها به ترتیب شماره خود از نظر وابستگی نه از نظر توالی ،صرف از هسته دور میشوند. فرمول جمله فوق را میتوانیم چنین بنویسیم ها و 1 و 2 و 3 و 4 . مثال دیگر : :
چون شما اصرار کردید من گفتم که آنرا برگردانند
L
2.
و1
در جمله فوق که میتوان فرمول آنرا و 2 و 1 نوشت، وابسته «چون هـ شما اصرار کردید گرچه از نظر توالی بروابسته دوم مقدم است، ولی از نظر وابستگی به هسته در قشر سطحی تری قرار دارد و بهمین جهت شماره 2 بآن داده شده
است
۹-۴ چنانکه در شماره ۵۴ ذکر شد هسته و وابسته هر دو می توانند تکرار شوند. تکرار هسته همیشه از نوع همپایه است ولی تکرار وابسته میتواند از نوع همپایه و ناهمپایه هر دو باشد. در شماره ۴-۷ از تکرار هسته بصورت همپایه مثالهایی چند داده شده است. همچنین از تکرار وابسته بصورت ناهمپایه در شماره ۴ ۸ مثال داده شده است. در مثالهای زیر تکراروا بسته بصورت همپایه و نا همپایه هر دو دیده میشود
به طوری که از اظهارت و بطوری که قرائن او از مدتها پیش در صدد انجام خود او بر می آید دیگر دلالت دارند دادن این کار بوده است
میآ
و1
۱
1 J
جمله فوق که فرمول آن 14 و51 است از يك هسته و دو وابسته تشکیل
A
1
شده است تکرار وابسته در اینجا از نوع همپایه می،باشد یعنی وابسته ها از نظر درجه وابستگی نسبت به هسته یکسان هستند و به همین جهت توالی آنها با اعداد مرسوم فارسی نشان داده شده است. مثال دیگر چون او فوق العاده زرنگ است و چون هنوز برگهای بدست پلیس نداده است
39
34 ?
با وجود اینکه ارتکاب او مسلم است هنوز موفق نشده اند که او را توقیف کنند
23
و1
جمله فوق که فرمول آن 3 20 20 100 می باشد از يك هسته و چهار وابسته 23 و3 و2 ه و تشکیل شده است اعداد فرنگی 3,2,1 که در پی وابسته ها قرار دارند نماینده درجه وابستگی آنها به هسته میباشند ،یعنی نشان دهنده تکرار ناهمپایه وابسته ها هستند. به طوریکه میبینیم وابسته شماره 3 دارای تکرار همپایه نیز می باشد. به بیان دیگر در این قشر وابستگی نسبت به ،هسته دو وابسته همپایه هم قرار گرفته اند که با اعداد مرسوم فارسی نشان داده شده اند بنابراین، در این جمله تکرار همپایه و تا همپایه وابسته را یکجا می توان مشاهده کرد و به همین جهت اعداد فارسی و فرنگی هر دو بکار رفته اند. رابطه بندهای جمله فوق را میتوان در نمودار زیر نمایش داد چون ....... و چون هنوز ... با وجود اینکه هنوز موفق... که او را ...
***
SV
13
23
3
3
مثال دیگر
اگر قرار باشد که او بیاید ، که نمی آید باید تا حالا راه افتاده باشد
1*
↑
و 2
+
| 20
جمله فوق که فرمول آن 13 و 2 و 2 هـ باشد از يك هسته و سه وابسته
+
می
تشکیل شده است وابسته شماره 2 بصورت همپایه تکرار شده است. :۱۰۴ وابسته ها از نظر توالی نسبت به هسته وضع متفاوتی میتوانند داشته
باشند که آنرا میتوان در تقسیم بندی زیر نمایش داد
ثابت)
قبل از هسته
بندهای وابسته از نظر توالی
متغير
بعد از هسته
بین هسته
خصوصیات وابسته های ثابت
-۱ وابسته های ثابت نمیتوانند توالی خود را تغییر دهند. این وابستهها همیشه یا بعد از هسته قرار می گیرندیا بعد از وابسته دیگری و هیچگاه نمی توانند در آغاز جمله قرار گیرند
-۲ این وابسته ها دارای عامل پیوند که هستند بالقوه یا بالفعل) -۳ درجه وابستگی در این وابسته ها شدید است و بلافاصله به آنچه قبل از
آنها است بر می گردند
برمی
چون تو گفته ای
که این کار به این صورت انجام شود او می خواهد که تو مسئولیت آنرا به عهده بگیری
19
3J
23
SA
در مثال بالا دو وابسته ثابت وجود دارد که این کار به این صورت انجام شود
ود که تو مسئولیت آنرا به عهده بگیری» این وابستهها نمی توانند توالی خود را تغییر :دهند وابسته شماره 1 نمیتواند بر هسته مقدم شود و وابسته شماره 3 نمی تواند پیش از وابسته شماره 2 قرار گیرد با هیچکدام از این بندها نمی توان جمله را آغاز کرد میتوان این وابستهها را پیرو نامید آخرین بند پیرو چون بی واسطه به هسته مربوط می شود از نظر وا بستگی دارای شماره 1 است. بند پیر و که در جمله از نظر توالی دوم است از نظر وابستگی شماره 3 است زیرا از طریق وابسته شماره 2 به هسته مربوط می شود. وابسته های متغیر می توانند توالی خود را تغییر دهند و قبل از هسته یا بعد از هسته
یا در بین هسته قرار گیرند:
اگر تو خرجش را قبول کنی او اینکار را انجام خواهد داد
وه
هو
هدوی
او این کار را انجام خواهد داد اگر تو خرجش را قبول کنی او این کار را اگر تو خرجش را قبول کنی انجام خواهد داد در جمله اول وابسته اگر تو خرجش را قبول کنی قبل از هسته در جمله دوم بعد از هسته و در جمله سوم میان هسته قرار گرفته است. ما این علامت < > را به کار خواهیم برد تا گسستگی یک ساختمان را نشان دهیم. بنابر این هدوم یعنی هسته
در بردارنده وابسته
- ۱۱: انشعاب :
انشعاب در تکرار همپایه اتفاق میافتد و در آن ، قسمتی از ساختمان بند به قرینه حذف می.شود مثال : « دیر یا زود باید نظام کهنه اجتماعی برچیده شود و جای خود را به نظام نوی بدهد که با احتیاجات جامعه سازگار تر باشد. در جمله فوق انشعابی وجود دارد که میتوان آنرا بطریق زیر نمایش داد
دیر یا زود باید نظام کهنه اجتماعی -
برچیده شود
و
جای خود را به نظام نوی بدهد که با احتیاجات جامعه سازگارتر باشد
جمله فوق از دو بند ساخته شده و قسمتی که در زیر آن خط کشیده شده در هر دو
بند مشترك .است در مثال زیر انشعاب بصورت پیچیده تری ظاهر میشود آن پدر و مادری که بخواهند روابط صمیمانه ای با فرزندان خود داشته باشند وزندگی خوبی برای آنها فراهم کنند باید وظایف خود را به درستی بدانند و
بکار بندنده
روابط صمیمانه ای با فرزندان
ندا تند
شود داشته باشند
آن پدر و مادری که بخواهند
با يدوظایف خود را به درستی
زندگی خوبی برای آنها
فراهم کنند
وس
مشترك در هر دو بند
جمله فوق از دو بند ساخته شده است. قسمتی که با خط اول مشخص شده و زیر آن «مس» نوشته شده است، مسندالیه جمله را تشکیل میدهد که خود در بردارنده يك انشعاب داخلی است تمام قسمتی که در قشر دوم با خط مشخص شده است در هر دو بند مشترک میباشد پس از دو پیکان آخری دو فعل قرار گرفته که نماینده دو بند متمایز است. به غیر از استادهای متمایزی که در پی پیکانها قرار گرفته بقیه جمله با تمام پیچیدگی آن در هر دو بند مشترک می باشد.
۱۲-۴: لانه گیری
بطوری که قبلا گفته ایم اعلب وابستهها مستقیماً به هسته مربوط نمیشوند، بلکه به طریق زنجیری و با میانجی یکدیگر به هسته بر می گردند. اگر چند بند که خود دارای روابط داخلی هستند با هم جمع شوند و يك پارچه در شبکه روابط جمله وارد گردند بر رویهم مجموعه ای را به وجود میآورند که بآن يك لانه میگوئیم. در يك جمله ممکن است چندین لانه وجود داشته باشد هر قدر تعداد لانه های يك جمله بیشتر باشد آن جمله پیچیده تر خواهد بود. لانه گیری در تکرار همپایه و نا همپایه هر دو پیش میآید در اغلب مثالهایی که قبلاً داده شده، لانه گیری وجود داشته است. در مثال زیر لانههای زیادی در درون یکدیگر قرار گرفته اند رابطهٔ
بندهای این جمله در نمودار نشان داده شده است و لانهها با حرف دل ، مشخص
شده اند :
چون من فرض میکنم که همۀ مردم درستکارند تا وقتی خلاف آن ثابت /شود و چون او تا کنون کاری نکرده است که موجب سلب اعتماد من شود من دلیلی نمیبینم که نسبت به او بیهوده بدگمان باشم»
که همه ... تا وقتی ۰۰۰
نسبت به او ...
+
ل
در مثالهای زیر لانه گیری در تکرار همپایه دیده میشود
دکتر خودش در مطب نبود دستیارش مریض را دید و برایش نسخه نوشت
ل
ل
اولی رفت تو و به جمع کردن اثاثیه مشغول شد و دومی بیرون منزل به پاس دادن پرداخت
+
۱۳۴ جملۀ خوشه ای
جمله خوشه ای از اجتماع جمله های هسته ای تشکیل میشود. عنصرهای سازنده جمله خوشهای جمله های هسته ای هستند که معمولاً به وسیله «و» و «یا» به یکدیگر قلاب شدهاند هر جمله خوشه ای به تعداد جمله های هسته ای که آنرا میسازد هسته دارد و هر کدام از این هستهها میتوانند خود دارای وابسته هائی .باشند حداقل ساختمان يك جمله خوشهای دو جمله هسته ای است که یکی از آنها باید الزاماً دارای وابسته .باشد فرمول ساختمانی جمله خوشه ای را می توان چنین نوشت: " و" + n[ (و)]. در این رابطه آنچه داخل [ ] قرار گرفته همان
+
ه
VI
فرمول جمله هسته ای است که میتواند 1 مرتبه تکرار شود، باضافه يك جمله هسته ای که وجود وابسته در آن اجباریست. اگر به n ارزش يك داده شود حداقل ساختمان جمله خوشهای دو جمله هسته ای خواهد بود. مثال : معمولاً آنها از چنین طرحی استقبال نخواهند کرد اگر چه به نفع آنها باشد
و اگر شما فایده این طرح را بطور عینی ثابت نکنید آنرا نخواهند پذیرفت
مثال فوق يك جمله خوشه ای است که از اجتماع دو جمله هسته ای تشکیل
裁
شده است. این دو جمله بوسیله و به هم قلاب شده اند. فرمول این جمله را میتوان چنین نوشت ه و + و ه. این رابطه را میتوان به صورت نمودار زیر نیز نشان داد:
معمولاً آنها ... اگرچه بنفع... و اگر شما ... آنرا نخواهند.
مثال دیگر :
+
کنند
این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد چون عموماً عادت دارند که این دردهای باور نکردنی را جز و اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند / واگر کسی بگوید یا بنویسد مردم برسبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می آنرا با لبخند شكاك و تمسخر آمیز تلقی بکنند زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله افیون و مواد مخدره است ولی افسوس که تأثیر این گونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می افزاید.»
مثال فوق جمله ای است خوشه ای که از سه جمله هسته ای تشکیل شده است. محل اتصال جمله های هسته ای با خط / مشخص شده است جمله هسته ای اول
۷۲
دارای یک هسته و دووابسته ، جمله دوم دارای يك هسته و پنج وابسته و جمله سوم دارای يك هستۀ دو قلو .است مجموعاً در این جمله خوشه ای یازده بند گنجانده
شده است. فرمول این جمله را میتوان چنین نوشت
13و2 + و 2 و2 ه 13 و
فصل پنجم
ساختمان بند
:۱۵ تعریف ساختمانی بند : بند به آن واحد زبان فارسی گفته میشود که از يك گروه یا بیشتر ساخته شده
است و خود در ساختمان واحد بالاتر یعنی جمله بکار میرود واحدها بندپائین تر از جمله و بالاتر از گروه قرار میگیرد.
۲-۵ : عنصرهای ساختمانی بند
در سلسله مراتب
بند دارای چهار عنصر ساختمانی است یعنی دارای چهار جایگاه است که هر کدام بوسیله طبقه ای از واحد پائین تر یعنی گروه اشغال میشود. این چهار عنصر عبارتنداز ،مسندالیه متمم اسناد ادات که به ترتیب با علامتهای اختصاری مس
کنند
،م ا د نمایانده میشوند. عنصرهای ساختمانی بند از روی طبقه های مختلف واحد
،
-1 باید توجه داشت که مقوله های دستوری که این چهار اصطلاح در اینجا بآنها اشاره می دقیقاً معادل نیستند با مقوله هائی که در دستور زبانها معمولا با همین اصطلاحات نامیده میشوند مفهوم اين اصطلاحات را باید در چهارچوب تعریفهایی که برای آنها خواهد شد درک کرد. مثلا در این توصيف بين فاعل و مسندالیه تفاوتی گذارده نمیشود زیرا هر دو یک جایگاه در ساختمان بند دارند و بنابر این هر دو مسندالیه خوانده میشوند همچنین بین مفعول و مسند فرقی گذارده نمیشود و هر دو متمم خوانده میشوند و بسیاری تفاوتهای دیگر که اگر بآنها توجه نشود گمراه کننده توانند .بود بنظر بعضی از زبانشناسان مخصوص زبانشناسان امریکایی بهتر اینست که برای مقوله ها و مفهوم های
، تازه نامهای تازه انتخاب شود و بهمین دلیل آنان اکثر اصطلاحات تازه ساخته اند ولی بعضی دیگر ترجیح میدهند که اصطلاحات قدیمی را نگهدارند و آنها را از نوتعریف کنند و برای نامیدن مفهومهای تازه بکار برند ما در اینجا بیشتر از نظر دوم پیروی کرده ایم.
+
VP
پائین تر (گروه) که در این جایگاهها قرار میگیرند و از روی روابطی که در شبکه
ساختمانی بند با یکدیگر دارند شناخته میشوند.
:۳۵ تعریف عنصرهای ساختمانی بند :
واحد گروه سه طبقه دارد طبقه گروه ،اسمی طبقه گروه فعلی و طبقه گروه قیدی این سه طبقه به ترتیب زیر در جایگاه عنصرهای ساختمانی بند قرار
*
می گیرند. الف - اسناد آن عنصر ساختمانی بند است که محل کار کرد )function) گروه فعلی است یعنی گروه فعلی به عنوان يك طبقه همیشه جایگاه اسناد را در ساختمان بند اشغال میکند
ب متمم آن عنصر ساختمانی بند است که محل کار کرد گروه اسمی است. ج - مسندالیه آن عنصر ساختمانی بند است که محل کار کرد گروه اسمی ،است باستثناء آن ریز طبقه از گروه اسمی که دارای عنصر درا» میباشد بشماره ۱۲-۷ نگاه کنید. د ـ ادات آن عنصر ساختمانی بند است که محل کار کرد گروه قیدی است. پس از شناختن مسندالیه متمم و اسناد آنچه در ساختمان بند باقی میماند ادات است . گاهی نیز گروه اسمی میتواند جایگاه ادات را اشغال کند.
با آنکه گروه اسمی در ساختمان بند میتواند در جایگاه مسندالیه و متمم و ادات هر سه قرار گیرد، یعنی نمود سه عنصر را بعهده بگیرد، ما با ملاکهای صوری میتوانیم این سه عنصر را از هم باز شناسیم به شماره های ۵-۶ و ۷۵ نگاه کنید رابطه عنصرهای ساختمانی بند و طبقه های گروه را میتوان با نمودار زیر نمایش داد.
*
شده است
1 - ساختمان و ملاکهای شناسائی طبقههای گروه در فصلهای ششم و هفتم و هشتم بحث