بسم الله الرحمن الرحیم

زبان‌شناسی نقش‌گرا-لسانیات وظیفیة-Functional linguistics

زبانشناسی-زبان-الفبا-خط
زبان‌شناسی ساخت‌گرا-لسانیات بنیویة-Structural linguistics
زبان‌شناسی نقش‌گرا-لسانیات وظیفیة-Functional linguistics
زبان‌شناسی صورت‌گرا-لسانیات شکلیة-Formal linguistics

مقاله «کدام معنی؟»-کوروش صفوی-ایجاد شده توسط: حسن خ

نشانه شناسی-ایجاد شده توسط: حسن خ

آواشناسی-ایجاد شده توسط: حسن خ



زبان‌شناسی ساخت‌گرا (به انگلیسی: Structural linguistics) یکی از رویکردهای نظری در زبان‌شناسی است که زبان را به مثابه یک نظام نشانه‌شناختی خودمحور مورد مطالعه قرار می‌دهد که اجزای آن بر اساس روابط خود با دیگر اجزای همان سیستم تعریف می‌شوند.

زبان‌شناسی صورت‌گرا رویکردی در مطالعه زبان است که عناصر زبان را صرف نظر از بافت زبانی یا اجتماعی مورد مطالعه قرار می‌دهد و در مقابل زبان‌شناسی نقش‌گرا قرار می‌گیرد. دستور زایشی چامسکی و پیروانش و هم چنین شاخه‌های آن همچون معنی شناسی زایشی و غیره از یک سو دستورهای صورت گرای ساخت گروهی/ سازه ای را تشکیل می‌دهند و دستوری چون دستور واژه از هادسون دستور صورت گرای وابستگی است.

زبان‌شناسی نقش‌گرا یا زبان‌شناسی کارکردگرا (به انگلیسی: Functional theories of grammar) یکی از رویکردهای نظری در زبان‌شناسی است که در مقابل زبان‌شناسی صورت‌گرا قرار می‌گیرد. در این رویکرد، بر نقش‌های اجتماعی و بافتی زبان تأکید می‌شود. مشهورترین انگارهٔ این نوع دستور را می‌توان دستور زبان نقش‌گرای نظام‌بنیاد مایکل هلیدی دانست.[۱]




انقلاب‌های علمی در زبان‌شناسی
چند نقطهٔ عطف در تاریخ علم زبان‌شناسی وجود دارد. اولین انقلاب علمی در حوزهٔ زبان‌شناسی، تاریخ‌گرایی است که در قرن هجدهم شکل گرفت. آنچه به‌عنوان شروع انقلاب اول در تاریخ زبان‌شناسی ثبت و ضبط شده، به ۱۷۸۶ بازمی‌گردد و خطابهٔ معروف حقوق‌دان انگلیسی، ویلیام جونز، که وقتی متون سانسکریت را با فارسی باستان و لاتین مقایسه کرد، شباهت‌های فراوانی بین این متون یافت و معتقد شد که این زبان‌ها از یک منشأ واحد، که زبان هندواروپاییِ مادر است، سرچشمه گرفته‌است. این شروع انقلاب اول در تاریخ زبان‌شناسی است. متعاقبِ آن، بحث سرنوشت زبان‌ها، خانوادهٔ زبان‌ها و اینکه این زبان‌ها از چند گروه سرچشمه گرفته‌اند، شروع شد و این، اولین انقلاب در تاریخ زبان‌شناسی، ذیل عنوان «تاریخ‌گرایی» مطرح شده‌است. در این دوره، نگاه زبان‌شناسان معطوف به تحولات تاریخی و به‌اصطلاح «در زمانی» بود و تبیین هر پدیدهٔ زبانی را با توجه به گذشته می‌دیدند. این انقلاب با پیدایش گروهی از زبان‌شناسان، که بعدها نودستوریان نام گرفتند، تکمیل شد. آن‌ها به‌دنبال یافتن قوانینی برای تغییرات زبانی بودند.

دومین انقلاب در زبان‌شناسی، ساخت‌گرایی است که فردینان دوسوسور به بنا نهادن آن مشهور شد، هر چند قبل از وی ویلهلم فون هومبولت این نظریات را به نحوی بیان کرده بود، اما عدم توجه به نظرات وی باعث شهرت کاذب سوسور شد. (A Short History of Linguistics, 1967, p. 150-151) زبان‌شناسی سوسور واکنشی به تاریخ‌گرایی و انقلاب نخست بود. سوسور پایه‌گذار ساخت‌گرایی است. آنچه سوسور در این بحث مطرح می‌کرد، توجه به وضعیت هم‌زمانی است نه تبیین‌های تاریخی. جوهرهٔ بحث سوسور مبتنی بر مفهوم نشانه است. دوسوسور زبان را به مثابهٔ یک نظام مورد بررسی قرار داد و «زبان‌شناسی همزمانی» را از «زبان‌شناسی تاریخی» جدا کرد. تا آن هنگام، گروه‌های زبان‌شناسیِ دانشگاه‌ها بیشتر به زبان‌شناسی تاریخی می‌پرداختند. «نشانه» از نظر سوسور واژه است و به یک معنا زبان‌شناسی سوسوری، واژه‌بنیاد است. او از دالّ و مدلول، که دو بخش عمدهٔ نشانه هستند، صحبت می‌کند. سوسور زبان را نظامی از نشانه‌ها می‌داند. این منظرِ سوسور به مدت پنجاه سال زبان‌شناسی را تحت تأثیر خود قرار داده بود.

عمدهٔ فعالیت‌های زبان‌شناسی در دورهٔ ساخت‌گرایی که به نیمهٔ اول قرن بیستم مربوط می‌شود به «صَرف» یا «ساخت‌واژه» و نظام واجی و آوایی توجه داشت. البته در این دوره در مکتب پراگ، زبان‌شناسیِ متن مطرح شد. پس طلایه‌ای از تحلیل گفتمان در مکتب پراگ دیده می‌شود. آن مکتب به نقش‌گرایی و کارکردگرایی اعتقاد داشت.

انقلاب سوم در حوزهٔ زبان‌شناسی را نوام چامسکی در سال ۱۹۵۷ با ارائهٔ نظریاتی راجع به دستور جهانی و زبان‌آموزی کودک پدیدآورد. این نظریات باعث ایجاد یک چارچوب نظریِ مهم در علم زبان‌شناسی شد که دستور زایشی نام دارد. انقلاب او از این نظر در خور توجه است که او زبان‌شناسی را «نحوبُنیاد» کرد و «جمله» را واحد مطالعه برای زبان‌شناسی قرار داد؛ بنابراین، زبان‌شناسی یک سیر تکوینی را طی کرد. دیدگاه چامسکی از ۱۹۵۷ تا امروز در آمریکای شمالی و رویکرد آن به نام زبان‌شناسی زایشی، تفکر غالب است. این یکی از پارادایم‌های مطرح در زبان‌شناسی امروز است. این رویکرد اولاً در سطح جمله باقی مانده‌است و به سطح فراجمله نمی‌رود و ثانیاً به تفکر عقل‌گرایی دکارتی معتقد است؛ یعنی این که بخشی از دانش زبانیِ ما در بدو تولد با ما به عرصهٔ جهان می‌آید. پس معتقد است برخی از ویژگی‌های زبان، ذاتی است.

اما از حدود دههٔ ۱۹۶۰ میلادی، کسانی منظری را مطرح کردند که انقلاب چهارم در زبان‌شناسی شده‌است. آن‌ها تفکر پراگی‌ها را احیا کردند که پارادایم رقیبِ زبان‌شناسی چامسکی است. اگر چامسکی به جملهٔ بنیادی و منظر فلسفیِ عقل‌گرایی دکارتی معتقد است، این رویکرد چهارم، رویکردی کارکردگرا و نقش‌گراست که معتقد است واحد مطالعهٔ زبان باید «گفتمان» باشد؛ بنابراین، این رویکرد به لحاظ فلسفی، تجربه‌گراست و معتقد است آنچه بالا قرار می‌گیرد، بافت است. این رویکرد، زبان‌شناسی را با جامعه‌شناسی عجین می‌داند. اما رویکرد چامسکی زبان‌شناسی را با روان‌شناسی و نهایتاً زیست‌شناسی مأنوس می‌شمارد؛ بنابراین، دو پارادایم زبان‌شناسی امروز به این دو خلاصه می‌شود.

رویکرد آخر این است که در انگارهٔ ساخته‌شده، «بافت» بالاترین است. بافت، عبارت از چیزی است که بر یک شرایط گفتمانی محیط است؛ یعنی بافتِ غیرزبانی و بازنمایی بافت را در سه سطح معنایی در زبان بررسی می‌کند. پس این مدل از بافت شروع می‌کند. «بافت» تصویری است که از جهان برمی‌داریم و ملکهٔ ذهن ما می‌شود. وقتی این مفهوم قرار است تبدیل به مفاهیم زبانی شود، صحبت از چهار فرانقش به میان می‌آید. پس این فرانقش‌ها در واقع معناشناسی «گفتمان‌بنیاد» هستند.

این رویکرد می‌گوید هر جمله‌ای که متعلق به یک متن است، حتی اگر ساده باشد، هم‌زمان سه لایهٔ معنایی را بر دوشِ خود حمل می‌کند: محتوا گزاره‌ای (در مورد چه چیزی صحبت می‌شود)، در بیان این محتوا به چه صورتی تعامل برقرار می‌شود؛ لایهٔ معنایی سوم این است که این جمله به‌عنوان سازهٔ یک متن، چقدر به تشکیل متنیت کمک می‌کند.

این رویکرد و این انقلاب چهارم به زبان، نگاهی «گفتمان‌بنیاد» دارد و هرگز جمله را به‌عنوان یک واحد مستقل بررسی نمی‌کند و همیشه در متن بررسی می‌کند. درست است که به‌عنوان نمونهٔ اعلا و متعارف، واحد زبانی متن است، اما این رویکرد معتقد است که حتی یک واژه هم می‌تواند متن باشد؛ یعنی متن، اندازهٔ مشخص و ازپیش‌تعیین‌شده‌ای ندارد. در این سال‌ها، سازوکارهای زبانیِ تشکیل متن، بسیار در زبان‌شناسی کاویده شده‌است. تحلیل گفتمان به سازوکارهای زبانیِ تشکیل متن می‌پردازد و این‌که چه ابزارهایی به جمله‌های زبان متنیت می‌بخشند.














۱۳۱ | مجله زبان و زبان شناسی
بررسی سبکی یک داستان کوتاه معاصر از منظر نقش گرایی هلیدی
پونه مصطفوی
پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
مرضیه صناعتی ۲
پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
تاریخ دریافت: ۱۳۹۴/۱۰/۱۵
تاریخ پذیرش: ۱۳۹۵/۰۸/۱۸

چکیده
در زبان شناسی نقش گرایی نظام مند ،هلیدی سه فرانقش ،متنی تجربی و بینافردی، سه لایه معنایی متفاوت هستند که با کمک آنها بندهای متن تحلیل میشوند و از این تحلیل، سبک شناسی متون حاصل میشود هدف از این مقاله تحلیل داستان کوتاه نیمکت روبه روی زویا پیرزاد از منظر نقش گرایی نظام مند و براساس سه فرانقش مذکور و تحلیل سبک شناسی آن است. نگاه زبان شناختی و نقش گرایی به سبک با تعاریف سبک در ادبیات همپوشی ندارد اما در مواردی کلی این مفهوم قابل انطباق .است داستان مورد بررسی ۲۳۳ بند دارد که یک به یک براساس این مدل تحلیل شده اند اما به دلیل محدودیت حجم ،مقاله تنها به ذکر ۱۸ بند از شاخص ترین نمونه ها بسنده شده است انتخاب این مثالها به گونه ای صورت گرفته است که بندها، تمام اجزای موجود در فرانقشها را دارا باشند برخی از نتایج حاصل از تحلیل مذکور عبارت اند از: در اکثر بندهای داستان شخصیت اول نقطهٔ عزیمت نویسنده است . و داستان بر او و مسائلش تمرکز دارد با توجه به روایی بودن سبک ،داستان کاربرد وجه خبری و زمان گذشته فراوان است وجود تعداد زیاد افعال به صورت فرایند مادی در این داستان حاکی از این است که نویسنده قصد بیان رویدادها و وقایع را دارد.
1. mostafavi1972@gmail.com
2. msanaati20@gmail.com

************************
۱۳۶ | مجله زبان و زبان شناسی
چارچوب نظری

در این مقاله قصد بر این است که الگوهای سبکی داستان کوتاه نیمکت روبه رو از مجموعه داستان سه کتاب زویا ،پیرزاد برپایهٔ زبان شناسی نقش گرایی بررسی شوند. در این مدل نظام ،زبان صوری توأم با نظام معنایی و نقشی در بافت، در نظر گرفته میشود.
هلیدی (۲۰۰۴) در نظریه خود به سه سطح و لایهٔ معنایی اشاره میکند و آنها را فرانقش مینامد و فرانقشها را متنی بینافردی و اندیشگانی نامگذاری میکند فرانقش اندیشگانی خود شامل فرانقش تجربی و منطقی است در این ،مقاله تحلیل براساس فرانقش منطقی مدنظر نیست زیرا این ،فرانقش روابط منطقی بین بندها را در بر میگیرد و آن را در سطح فراتر از بند مورد بررسی قرار میدهد در حالی که در پژوهش حاضر، تحلیلها تنها در سطح بند هستند، نه بالاتر از آن.
هر مؤلفه ،فرانقشی ابعاد خاص ساختاری خود را دارد؛ مثلاً اگر معنای تجربی مدنظر باشد، با نقش تعبیر «تجربه همراه است که با ترکیبهای ساختاری از قبیل فرایند شرکت کننده و موقعیت تجلی پیدا میکند و اگر معنای متنی مورد توجه باشد با نقش «خلق گفتمان» و «پیام» همراه و در این صورت عناصر نمایش آن آغازگر و ساخت اطلاع است و درنهایت در معنای بینافردی نقش کنش در رفتارهای اجتماعی و تبادل معنا بارز میشود که در نمایش ساختاری خود از عناصری تقریباً شبیه به نحو سنتی کمک می گیرد، مانند فاعل، فعل واژه ، متمم و ادات یا افزوده (هلیدی، ۲۰۰۹: ۲۶۲).
در اینجا این سه فرانقش با تفصیل بیشتر هرچند مختصر، معرفی میشوند.
-------------------
1. experiential
2. theme برای اصطلاح آغازگر از مبتدا یا آغازه نیز استفاده شده است.
3. predicator
4. complement
5. adjunct


************************
بررسی سبکی یک داستان کوتاه معاصر... | ۱۳۷
هلیدی (۲۰۰۴: ۶۴ و ۶۷-۶۶ معتقد است که در فرانقش متنی، که بند ویژگی پیام را دارد بخشی از بند را آغازگر تشکیل میدهد ،آغازگر در واقع نقطه عزیمت پیام است. این بخش، سپس، با باقی بند که همان پایان بخش است ترکیب میشود و پیام را تشکیل میدهد.
پایان بخش بخشی است که آغازگر را گسترش میدهد معتقد است که نخستین سازه بند، مشروط بر اینکه آن سازه شرکت کننده فعل اصلی و یا ادات موقعیتی باشد، آغازگر محسوب میشود. نکته قابل توجه اینکه اگر آغازگر شرکت کننده باشد در حالت بینشان، فاعل است.
از منظر فرانقش بینافردی که بر تبادل معنا تأکید دارد دو نقش عمده در یک بند وجود دارد وجه و مانده این دو ،نقش خود تقسیم بندیهایی دارند وجه شامل فاعل، خودایستا و ادات وجهی است که خودایستا خود شامل قطبیت و وجه نمایی و زمان است. منظور از فاعل در این ،فرانقش فاعل دستوری است که ارزش بند را تعیین می.کند. در بخش خودایستا نیز با مثبت یا منفی بودن بند قطبیت قطعیت یا عدم قطعیت ،احتمال امکان وجه نمایی) و زمان اصلی بند که معمولاً در فعل کمکی تجلی می یابد سروکار داریم از سوی دیگر در نظر گرفتن وجه در این فرانقش این امکان را ایجاد میکند که چهار وجه خبری، پرسشی امری و پیشنهادی را در بند بتوان تعیین کرد هلیدی، ۲۰۰۴: ۱۲۱).
تامپسون (۲۰۰۴) معتقد است نکته مهم دیگری که اهمیت ،وجه به ویژه خودایستا را نشان میدهد این است که عناصر سازنده ،خودایستا معرف اعتبار گزاره (معنای) بند هستند.
گوینده نویسنده به کمک خود ایستا سه نوع ادعای اساسی را درباره اعتبار گزاره نشان میدهد که میتواند توسط شنونده خواننده مورد پذیرش یا رد قرار گیرد. این سه ادعا درسه عنصر سازنده خودایستا شامل ،زمان قطبیت و وجه نمایی تجلی می یابد.
مثال:
1.'She was a brilliant actress.' 'She still is.'(tense)
2. 'You know what I mean.' 'No, I don't, as a matter of fact.'(polarity)
-------------------------
1. Message
2. rheme
3. circumstantial adjunct
4. Mood
5. Residue
6. Subject
7. finite
برای اصطلاح پایان بخش از خبر یا پایانه نیز استفاده شده است.
8. polarity 9. modality
10. tense
11. validity


************************
۱۳۸ | مجله زبان و زبان شناسی
3.'It could be a word meaning "inferior".' 'Oh, yes, it must be because the rest is an anagram.' (modality)
نقش اصلی خودایستا هدایت کردن شنونده خواننده به سمت نوعی اعتبار است که در گزاره ادعا شده است و این کار از طریق ،زمان قطبیت و وجه نمایی صورت میگیرد. گوینده نویسنده فاعلی را برای بیان ادعای خود معرفی میکند ،سپس از طریق خودایستا نوع و درجه اعتبار این ادعا را ارزیابی و در بخش مانده نیز ادعای دیگری را بیان میکند
میزان تلاش و توصیف گویندگان و نویسندگان برای رسیدن به مقصود در صراحت بخشیدن به این اعتبارها ضروری است سپس شنونده خواننده میتواند آن اعتبار را بپذیرد یا رد کند. در هر صورت در هر ،بند فاعل ثابت است و با تغییر آن در ،حقیقت گزاره (معنا) تغییر خواهد کرد و به این ترتیب با ادعایی جدید سروکار داریم (ص ۵۳) مثال دیگر
4. She was sacked last week by Natwest.
در بند شماره ۴ خودایستا اطلاعات معتبری برای زمان گذشته نه) حال و آینده ارائه میدهد. هچنین به لحاظ وجه نمایی بند مذکور یقیناً معتبر است نه احتمالاً و قطبیت آن دارای اعتبار مثبت است (نه) منفی اعتبار اطلاعاتی که به کمک خودایستا ارائه شده است، بستگی به پذیرش خواننده دارد به محض اینکه او تا این مرحله از ادعا و اطلاعات وجه را معتبر در نظر بگیرد، نویسنده میتواند در تعامل به مرحله بعدی و تولید بند بعدی برود تامپسون، ۲۰۰۴ (۵۴
در بخش مانده سه عنصر فعل ،واژه ادات موقعیتی و متمم وجود دارند فعل ،واژه همان فعل واژگانی منهای خودایستاست که بیان کننده ،عمل حادثه یا حالتی است که توسط فاعل انجام میشود یا درگیر آن است. عنصر دیگر در بخش مانده ادات است که نقش آن را گروههای قیدی مکان زمان و (حالت یا حرف اضافه ای به عهده دارند به طور ،کلی سه نوع ادات را میتوان برشمرد ادات وجه نمایی که جزئی از بخش وجه محسوب میشود ربطی که در فرانقش منطقی مطرح اند و ادات موقعیتی عناصری که براساس دستور سنتی در جملات گذرا به عنوان مفعول مستقیم و غیر مستقیم تعیین میشوند و در جمله های اسنادی نقش مسند میگیرند به نظر هلیدی (۲۰۰۴ (۱۲۵-۱۲۱) متمم محسوب میشوند متمم گروه اسمی است


************************
بررسی سبکی یک داستان کوتاه معاصر... | ۱۳۹
که به طور بالقوه میتواند در نقش فاعل باشد اما به طور ،بالفعل فاعل نیست. بندها میتوانند حداکثر دو متمم داشته باشند به اعتقاد تامپسون (۲۰۰۴ (۶۱) نیز متمم بخشی از بند است که به صورت گروه اسمی اسم ضمیر یا بند تظاهر پیدا میکند و به صورت بالقوه میتواند در نقش فاعل باشد.
هلیدی (۲۰۰۴ ۱۶۹-۱۶۸) در فرانقش تجربی معنای گزاره و بازنمود آن را مد نظر دارد. در این فرانقش معنای گزاره ای به کمک سه عنصر اصلی نشان داده میشود: فرایند شرکت کننده هایی که در این فرایند دخیلاند و موقعیت که به صورت ادات تجلی میکند. در این فرانقش اهل زبان تجربههای خود را که به نظر ،هلیدی مربوط به عالم بیرون و جهان خارج است به محتوا و معنا تبدیل میکنند فرایندها خود شش نوع متفاوت دارند:
(الف) فرایند مادی این فرایند انجام عمل یا روی دادن رخدادی را در برمی گیرد. شرکت کننده های این فرایند کنشگر و کنش پذیر هستند از جمله نمونه های این فرایند میتوان به دویدن ،پختن پرتاب کردن و غیره اشاره کرد.
ب فرایند ذهنی این فرایند در بندهایی به کار گرفته میشود که به حواس پنج گانه مربوط اند. علاوه بر این افعالی همچون دوست داشتن حس کردن فکر کردن و تصور کردن را شامل می شود. حسگر و پدیده شرکت کننده های این فرایند هستند. ۱۲
ج فرایند رابطه ای این فرایند به دو دسته تقسیم میشود اسنادی که دو شرکت کننده حامل و ویژگی دارد و شناسایی که در آن دو شرکت کننده شناسا و شناخته ۱۴ حضور دارند. اگر در ترکیبات اسنادی مالکیت مطرح باشد مالک و مملوک خواهیم داشت. ۱۵
د) فرایند رفتاری این فرایند اساساً به رفتار فیزیکی و روانی ،انسان، مانند نفس کشیدن، سرفه کردن خندیدن خیره ،شدن گریه کردن اخم کردن و جز آن اطلاق میشود. این فرایند ۱۶ معمولاً یک شرکت کننده بارز دارد که رفتارگر نامیده میشود.
--------------------------
1. representation
2. Process
3. Participant
4. Material
5. Actor 6. goal 7. mental
8. senser
9. phenomenon
10. relational
11. carrier 12. attribute
13. identifier 14. identified
15. behavioral
16. behaver


************************
۱۴۰ | مجله زبان و زبان شناسی
ه فرایند کلامی این فرایند افعال مربوط به گفتن را در بر میگیرد یک شرکت کننده الزامی این فرایند گوینده است و شرکت کننده دیگر که او نیز انسان است دریافت کننده نام دارد. البته شرکت کننده سومی نیز ممکن است حضور داشته باشد که مقصد نام دارد.
و فرایند وجودی فرایند وجودی نشان میدهد چیزی وجود دارد یا اتفاق میافتد. از آنجایی که این فرایند اساساً با فعل «بودن» همراه است و حضور یا وجود چیزی را نشان میدهد بنابراین شبیه فرایند رابطه ای است از سوی دیگر چون اتفاق افتادن و رخ دادن را نشان میدهد با فرایند مادی مرتبط در نظر گرفته می.شود شیء یا رویدادی که وجودش نشان داده میشود موجود نام دارد صناعتی ۱۳۸۶: ۱۵۳ - ۱۴۹؛ نقل از هلیدی ۱۹۹۴ و تامپسون، ۲۰۰۴).
از آنچه درباره فرانقشها ذکر شد میتوان نتیجه گرفت که بندهای مختلف به طور هم زمان از طریق فرانقشهای مختلف قابل تحلیل اند در نمونه ،زیر یک بند با تجزیه های متفاوت از فرانقشهای مختلف در قالب جدول ارائه شده است لازم به ذکر است که این جدول برگرفته از تامپسون (۲۰۰۴ (۳۴) است
the
since
No war
Had
disturbed
country
1815
بند
فرانقش
موقعیت
کنش پذیر
فرایند مادی
کنش گر
تجربی
ادات
متمم
فعل واژه
خودایستا
فاعل
بینافردی
پایان بخش
آغازگر
متنی
5-

یکی از ویژگیهای مهم انگاره هلیدی این است که میتوان فرانقشها را با مبحث سبک مرتبط کرد. در این بخش از مقاله به این ارتباط پرداخته می.شود زبان شناسی نقش گرا زبان را تجربه انسان از محیط بیرون میداند ،هلیدی در انگاره ای که در کتاب خود ترسیم کرده است بافت را در بالاترین لایه قرار میدهد در واقع این بخش از انگاره جزء زبان نیست اما در زبان بازنمایی
1. verbal
2. sayer
3. receiver
4. target
5. existential
6. existent
7. context


************************
بررسی سبکی یک داستان کوتاه معاصر... | ۱۴۱
دارد ،هلیدی ۲۰۰۴ ۲۶-۲۵ در بافت سه پارامتر وجود دارد این سه پارامتر حوزه شیوه و عامل نامیده میشوند حوزه نشان میدهد که در بافت چه میگذرد متیسن و همکاران ۲۰۱۰ (۹۵) در زیر هر یک از این سه پارامتر تعریف خواهند شد.
انواع موقعیت زبانی در سه جنبه متفاوت قابل بررسی است (اول آنچه اتفاق میافتد (حوزه گفتمان دوم چه بخشی از زبان درگیر است شیوه) گفتمان و (سوم چه کسی یا کسانی در حال نقش آفرینی است عامل گفتمان این سه متغیر روی هم سبک را تعیین میکنند. سبک به ما نشان میدهد که براساس نوع ،موقعیت زبانی که به آن سخن میگوییم یا با آن می نویسیم تغییر میکند هلیدی) ۲۰۰۳ و ۲۰۰۷ (۹۵-۹۳ همچنین برای پیشبینی نوع ،زبان در نظر گرفتن هر یک از این سه مقوله به تنهایی کافی نیست بلکه لازم است که هر سه مورد را باهم در نظر بگیریم همان (۱۱۲) وی این سه مقوله را به تفصیل زیر تعریف میکند:
(الف) حوزه در بافتهای مختلف برای بیان انواع معانی از واژه ها و الگوهای دستوری متفاوت استفاده میشود به این معنا که انتخاب سبک زبانی به موضوع بستگی دارد. به عبارت دیگر یک جنبه از حوزه گفتمان موضوع فاعلی است. ما درباره موضوعات متفاوت صحبت میکنیم بنابراین واژه های متفاوتی را نیز به کار میبریم به عنوان مثال اگر حوزه گفتمان موضوع فوتبال است، دو فعالیت متفاوت را میتوان در نظر گرفت یکی اینکه در حال بازی فوتبال باشیم، دوم اینکه دور یک میز بنشینیم و با استفاده از صورتهای زبانی ،خاص درباره بافت فوتبال بحث کنیم تفاوت این دو ،فعالیت انعکاسی است که در شیوه گفتمان بررسی میشود (همان: ۱۱۲ .(۱۱۰
ب شیوه گفتمان این پارامتر کانال ارتباط را نشان میدهد بنابراین بر انتخاب گوینده از وجه یعنی قاطعیت یا تردید و اجبار و وجه نمایی یعنی قضاوت احتمالات تأثیر می گذارد. به عبارت ،دیگر با تحلیل بخشهای مختلف خودایستا سروکار داریم همچنین شیوه گفتمان بر تمایز بین گفتار و نوشتار تأثیر دارد چراکه الگوی کلی سازمان واژگانی و دستوری در این دو سبک متفاوت است (همان: ۱۱۳)
----------------------------
1. field
2. mode
3. tenor
4. subject matter


************************
۱۴۲ | مجله زبان و زبان شناسی
ج) عامل زبانی که به کار میبریم براساس سطح رسمی یا غیر رسمی بودن، تخصصی یا غیر تخصصی بودن متفاوت میشود این تفاوتها به شرکت کنندگان یا عاملان درون ارتباط از یک سو و رابطه بین آنها از سوی دیگر بستگی دارد به عبارت دیگر آیا رابطه معلم/ شاگرد یا والدین فرزند پزشک بیمار مشتری فروشنده برقرار است؟ آیا روابط غیرمستقیم مانند رابطه نویسنده خواننده بین عاملان وجود دارد؟ این رابطه میتواند درجه تخصصی یا رسمی بودن
گفتگو را تعیین .کند همچنین بافت موقعیتی یا محیطهایی مانند سخنرانی عمومی، زمین بازی فضاهای مذهبی مانند کلیسا و مسجد و غیره را نیز میتوان جزء عاملان گفتمان در نظر گرفت (همان: ۱۱۲)
بنابراین به نظر هلیدی (۲۰۰۷) یکی از متداولترین اشتباهات سخنگویان غیربومی یک زبان این است که از سبک اشتباه مقوله ای را انتخاب میکنند یا اینکه مقوله هایی را از سبکهای متفاوت ادغام می.کنند طنز زبانی نیز این گونه ایجاد میشود که انتخابی غیر معمول از سبکهای ادغام شده صورت گیرد اما دستور و واژگان مهمترین معیار برای سبک در نظر گرفته شده اند. معمولاً مشخصه های واژگانی بسیار بارزترند به گونه ای که گاهی در یک سبک خاص مقوله های واژگانی خاص به کار میرود مثلاً واژه هایی که در آگهیها مورد استفاده قرار میگیرند یا اصطلاحات فنی و علمی خاص همان سبک است گاهی باهم آیی دو یا چند واژه نیز در سبکی خاص تجلی میکند مثلاً «ضربه» واژه ای خنثی است ولی «ضربه آزاد» ویژه فوتبال است.
اگر بخواهیم رابطه بین این سه مقوله و فرانقشها را نشان دهیم میتوان به رابطه ای که هلیدی (۲۰۰۷ (۱۹۹) نشان داده است اشاره کرد:
حوزه
عامل
شیوه
---
فعالیت تولید متن
روابط نقشی شرکت کننده ها
فرانقش تجربی
فرانقش بینافردی
شیوههایی که این شرکت کننده ها اتخاذ میکنند
فرانقش متنی
-----------------------
1. linguistic humor


************************
بررسی سبکی یک داستان کوتاه معاصر... | ۱۴۳
این مفاهیم در پژوهشهای هلیدی و حسن (۱۹۹۲ (۲۲) قدمتی نسبتاً طولانی دارد به طوری که سالها پیش به تعریف این سه اصطلاح پرداخته و اعلام کرده اند که حوزه، شیوه و عامل باهم بافت موقعیتی و در نهایت سبک را شکل میدهند.
به اعتقاد متیسن و همکاران (۲۰۱۰ (۱۷۶) سبک گونه ای از زبان است که از طریق آنچه گوینده به لحاظ اجتماعی انجام میدهد تعیین می.شود آنها همچنین به سه پارامتر حوزه گفتمان که) نوع) کنش اجتماعی را نشان میدهد عاملان گوینده) و شنونده که نقش روابط را نشان میدهند و شیوه به عنوان نظامی (نمادین اشاره می.کنند تامپسون (۲۰۰۴ (۴۰) سبک را از منظر هلیدی و حسن گوناگونی براساس کاربرد نیز تعریف می.کند. به عبارت دیگر، سبک به معنای کاربرد صورت بندیهای خاص از منابع زبانی در بافتهای معین است.
۴- تحلیل دادهها
پیکره این ،پژوهش داستان کوتاهی با عنوان نیمکت روبه رو است که ۲۳۳ بند ساده و مرکب دارد. در این بخش ابتدا خلاصه ای از داستان ارائه میشود:
در داستان نیمکت روبه رو شخصیت اصلی داستان مرد جوانی است که درگیر ساختن زندگی خیالی برای اطرافیانش است و این درگیری خیالی به حدی است که در زندگی و رفتار واقعی خودش نیز تأثیر میگذارد به طوری که گاه حتی او را در محل کار هم آنچنان مشغول میکند که باید زخم زبانهای همکاران و رئیسش را تحمل کند او در این داستان مرد میان سالی را در پارک میبیند که بر روی نیمکت روبه رو نشسته است از همان لحظه شروع میکند به ساختن زندگی خیالی برای آن مرد و چنان در تجسمهای خود غرق میشود که خود را دائماً به جای او میگذارد مثلاً حضور مرد در آن موقع از روز در پارک و سیگار کشیدنهای پی در پی ،او شواهدی میشود برای اینکه فکر کند شاید آن مرد اخراج شده باشد و بلافاصله تصور میکند که خودش حکم اخراج گرفته است و متعاقب آن غمها و شکستهایی را که ایجاد می شود مجسم می.کند از جمله غصه خوردن مادرش از دست دادن وام مسکنی که مدتها به انتظارش نشسته است و پاسخ رد گرفتن از همکار خانم مجردی که به او علاقه مند شده بود.
عادت بد غرق شدن در چنین افکاری او را بسیار رنج میدهد اما نمیتواند این عادت را ترک کند. حالا نیز آنچنان گرفتار خیالبافی درباره این مرد میانسال شده که تا حد گریستن برای او ....
























































****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Tuesday - 17/12/2024 - 13:35

زبان‌شناسی نقش‌گرا

زبان‌شناسی نقش‌گرا یا زبان‌شناسی کارکردگرا یکی از رویکردهای نظری در زبان‌شناسی است که در مقابل زبان‌شناسی ساخت‌گرا یا زبان‌شناسی صورت‌گرا قرار می‌گیرد. در این رویکرد، بر نقش‌های اجتماعی و بافتی زبان تأکید می‌شود. براساس مکتب نقشگرايي، زبان مستقل و جدا از ويژگي هاي ذهن/ مغز بررسي مي شود؛ گرچه همه جنبه هاي مرتبط به زبان ذهن را هم دربردارد. نقشگرايان معتقدند زبان عادت رفتاري است كه افراد يك جامعه بطور مشترك آن را دارند. بر پايه اين ديدگاه، اصلي ترين وظيفه زبان ايجاد ارتباط است و از اين رو به حضور نقش ارتباطي، كاربرد شناختي و كلامي به عنوان بخش لاينفك دانش زباني و در نتيجه طرد تفكر استقلال و خودمختاري زبان تاكيد مي ورزند. آنان معتقدند صورت زباني در خدمت نقش زبان يعني همان نقش ارتباطي است. سردمداران نقشگرايي متفكراني چون گرایس، كونو، هایمز ،ون ولين ،آستین ،هاپر (باني دستور پيدايشي) و هليدي (باني دستور نظام مند) هستند. نقشگرايان زبان را پديده اي اجتماعي مي دانند و معتقدند که زبان بخشي از جامعه است. آنان به اعمال انجام شده توسط مردم يا مقاصد معيني که در به کارگيري زبان وجود دارد توجه دارند و معاني اجتماعي و فرهنگي آن را مورد بررسي قرار مي دهند و سپس آنها را توجيه مي كنند. در ادامه آرا و نظریات چهار تن از این افراد را مورد بررسی قرار می دهیم:

هلیدی

رويكرد نقش گراي مايكل هليدي: . برجسته ترين نظريه پرداز رويكرد نقش گرايي، مايكل هليدي است که با الهام از مفهوم بافت موقعيت و نيز نظريه نظام ساختي جي. آر . فرث، زبان شناسي سازگاني يا نظام مند _ نقشي را معرفي كرد كه به رويكردي موفق در عرصه تحليل متون تبديل شد.. در اين رويكرد زبان شناختي دو مفهوم بنيادين مستتر است كه نام اين رويكرد از آنها گرفته شده است : نظام و نقش . "نظام": هر زبان نظامي از معاني است كه با صورت همراه مي شود و در واقع با كمك صورت، معاني تظاهر پيدا مي كنند.   "نقش" :هليدي دو مفهوم از آن در نظر دارد: الف) نقش هاي دستوري ب) نقش هاي زباني. او همه نقش هاي زبان را نقشهاي اجتماعي مي داند.هليدي دستور خود را دستور نقش گرا مي داند زيرا چهار چوب مفهومي آن بيشتر نقش گراست تا صوري.

جايگاه معنا و دستور در رويكرد هلیدی

از دیدگاه هلیدی زبان یک سیستم lexico-grammar است که در آن امکان انتخاب شدن وجود دارد.وی مشکل بزرگ زبانشناسی ساختاری را این می داند که به همه جملات ارزش یکسانی داده است. از نظر هليدي زبان به عنوان يك نظام معاني به همراه صورت هايي است كه از طريق آن صورت ها، معاني تشخيص داده مي شوند. . هليدي: اين دستور يك دستور نقش گراست زيرا براساس چگونگي كاربرد زبان طراحي شده است.

از دیدگاه هلیدی زبان با واسطه گری شبکه معنایی جامعه شناختی(sociological semantic network) با جامعه ارتباط برقرار می کند و وظیفه این شبکه معنایی جامعه شناختی سازماندهی سوالات پراکنده ای نظیر(what? Whom? how?) در قالب سه کارکرد زیر است:   

1-کارکرد محتوایی (ideational function)                         با طرح سوال     what?     

2-کارکرد بینافردی(اجتماعی)(interpersonal function)    با طرح سوال   whom?      

 3-کارکرد متنی(textual function)                                    با طرح سوال                how?   

کارکرد محتوایی شامل مفاهيمي چون "شركت كننده" ،" فرايند "و" موقعيت" مي شود و چگونگي ارجاع به موجوديت ها و وقايع را توصيف مي كند. کارکرد بینافردی به مفاهيمي چون "نمود"، "وجهيت" و" ارزيابي" مي پردازد و همه انتخابهايي را كه در بيان معاني بينا فردي داريم، توصيف مي كند. کارکرد متنی شامل مفاهيمي چون" مبتدا" ،" خبر" و" انسجام" مي شود وترتيب گروهها و عبارات را در بند، باز مي نماياند.

هایمز

در اواسط دهة هفتاد «اعتبار توانش زبانی» چامسکی زیر سؤال رفت و مطالعة کمبودهای آن منجر به مطرح شدن نظریة جدید                   توانش ارتباطی (communicative competence)توسط هایمز شد. توانش ارتباطی به این مسأله می‌پردازد که یک گویندة زبان نه تنها توانایی کاربرد قواعد گرامری زبان را برای ساختن جملات صحیح دارد، بلکه می‌داند کجا و چگونه از آن استفاده کند. این نظریه در چهار بخش توانش گرامری(accuracy/possibility) ، بعد شناختی موضوع(feasibility)،تناسب  اجتماعی(appropriateness)  , تاثیر ارتباطی( attestedness) قابل توضیح است. توانش اجتماعی به توانایی گوینده برای توصیف و تولید مناسب زبان اطلاق می‌شود. این وضعیت شخص فراگیرنده را قادر می‌سازد تا جملات را متناسب با موقعیت اجتماعی بیان نماید. همچنین، فرد مورد نظر می‌تواند برای انتقال مفهومی خاص، از چند کد زبانی استفاده کند.

نوام چامسكي مفهوم توانش زباني را به عنوان دانش دروني شده قواعد يك زبان همراه با تبلور آن ، كه او آن را كنش زباني مي نامد، در مقابل هم مطرح نمود. دل هايمز نيز زبان را به عنوان دانش معرفي نمود، اما جنبه محسوس آن را به جنبه هاي جامعه شناسي زبان كه بر خاسته از توانش ارتباطي است داد و مفهوم توانش ارتباطي را مطرح نمود. هايمز معتقد است: كسي كه داراي توانش ارتباطي است بايد بداند كه يك صورت زباني تا چه حد مناسب يك بافت اجتماعي معين است و نيز از ميزان بسامد و تازگي يا كاربرد يك صورت زباني و ميزان احتمال وقوع آن با اطلاع باشد. او اذعان مي‌دارد كه ما بايد اين واقعيت را توجيه و تبيين نمائيم كه كودك در شرايط عادي و طبيعي دانش جمله هاي زبان را نه تنها از نظر دستوري بودن ، بلكه از نظر مناسب بودن نيز كسب مي نمايد. كودك اين توانش را كسب مي كند كه چه وقت در بارة چه كسي ، كجا، كي و چگونه صحبت نمايد. بدين ترتيب هايمز بابسط زباني، صحت يك صورت زباني را تنها به صورت دستوري كافي ندانسته بلكه كاربرد صحيح آن را در چارچوب قوانين و قراردادهاي اجتماعي و فرهنگي نيز ضروري مي داند.. در چار چوب اين روش واحد بررسي و تحليل زبان تنها جمله نيست بلكه رويداد گفتاري است. از نظر هايمز رويداد گفتاري يك تعامل اجتماعي است كه در آن زبان نقشي عمده ايفا  مي كند. در واقع رويداد گفتاري كه ريشه در عوامل و شرايط اجتماعي و فرهنگي جامعه دارد، تعيين كننده قوانين حاكم بر تعاملات زباني است. واحد زباني در هر رويداد، كنش زباني است نه جمله. البته نحوه‌ي اجراي هر كنش زباني و نيز آرايش كنش هاي زباني در چارچوب رويداد گفتاري مربوطه تعيين مي گردد. نتیجه اینکه از دیدگاه هایمز دو نوع قاعده حاکم بر رویداد گفتاری وجود دارد:use(قواعد کاربردی) و usage(قواعد دستوری).

آستین

نظریه کنشهای گفتاری  ( Speech Act Theory)توسط آستین ارائه گردید. از دیدگان آستین کنش گفتاری کنشی است که در نتیجه گفتار باشد و به گوینده کمک میکند تا با گفتن یک جمله یا یک پاره گفتار عملی را به انجام رساند. بر طبق این نظریه پاره گفتار سه لایه معنا را در خود دارد:

1.کنش بیانی یا لفظی(Locutionary Act):  همان معنای تحت الفظی یا معنایی است که در فرهنگ لغت آمده است.

2.کنش غیر معنایی یا غیر بیانی(Illocutionary Act): گوینده از بیان یک گفتار معنایی را دنبال میکند. مثلا هنگامی که دانشجویان به استاد میگویند خسته نباشید منظورشان تعطیلی کلاس است. این نوع کنش را کنش منظوری نیز می نامند.

3.کنش تاثیری یا کنش پس از بیان(Perlocutionary Act): واکنش مخاطب یا شنونده بر کنش غیر بیانی(تاثیر معنایی).

آستین کنشهای گفتاری را به دو گروه تقسیم می کند:

1-کنش گفتاری مستقیم(direct speech act): هرگاه میان معنای جمله و معنای قصد شده گوینده مطابقت وجود داشته باشد:ساعت چند است؟

2-کنش گفتاری غیرمستقیم((indirect speech act): مطابقتی میان معنای قصد شده گوینده و معنای جمله وجود ندارد. مثلا گوینده می گوید "هوا سرد است" اما منظورش اینست که "پنجره را ببند."

از دیدگاه آستین در هر زبانی، دوگروه جمله بسته به معیار شرایط تحقق وجود دارد:

1-constatives : در این گروه معیار، ارزش صدق یا کذب(truth value) است، یعنی جمله یادرست است(true) یا نادرست(false).مثلا: پکن پایتخت فرانسه است.

2-performatives : در این گروه معیار،شرایط تحقق است که خود شامل دو گروه است:

Felicitous/happy :دارای شرایط تحقق است

Infelicitous/unhappy: فاقد شرایط تحقق است یعنی به عمل ختم نمی شود:من شما را زن و شوهر اعلام می کنم

گرایس

نظريه استنباطي گرايس: اين نظريه نقش ارتباطي جمله ها و چگونگي كاربرد زبان در ارتباط با انسان ها را مورد بررسي قرار         مي دهد و از اين نظر در منظورشناسي و تحليل كلام جايگاه ويژه اي دارد. بر اساس اين نظريه دليل پيشرفت جريان مكالمه، تبعيت انسان از قراردادهايي است كه به قصد همكاري هر چه بيشتر صورت مي گيرد. گرايس اين قرار داد را آئين همكاري یا اصول ارتباطی(cooperative principles) مي نامد .اصول حاکم بر ارتباط از دیدگاه گرایس عبارتند از:

الف)اصل كيفيت(quality) :گوينده در يك مكالمه بايد راست بگويد. آنچه را فكر مي كند دروغ است نگويد و در بارة آنچه اطلاعات كافي ندارد سخن نگويد.   

ب)اصل كميت(quantity): گوينده بايد اطلاعاتي بدهد كه براي مكالمه لازم است نه زياد و نه كم.

ج) اصل ارتباط(relevance): آنچه گوينده مي گويد بايد به موضوع مربوط باشد.

د)اصل روش(manner): گوينده بايد واضح، منظم و خلاصه سخن بگويد و از هرگونه ابهام دوري كند

با توجه به اطمينان هردو طرف به رعايت همكاري، هرگونه تخلف ظاهري از هريك از اصول فوق، نشانه طفره رفتن گوينده تلقي مي شود كه مخاطب را به دنبال استنباط پيام و معنايي به جز آنچه كه در صورت جمله ادا شده است، هدايت مي كند. در چنين حالتي مخاطب با توجه به شرايط محيط و عوامل حاكم بر بافت سخن به سوي پيام مورد نظر گوينده هدايت مي شود. چنين پيامي كه خارج از محدودة معنا شناسي عناصر زباني به كار رفته در كلام گوينده و غير از آنچه به طور مستقيم به زبان وي جاري شده شكل مي گيرد، "تلويح" یا معنای ضمنی(implicature) ناميده مي شود که شامل دو گروه است:   

   1-متعارف(conventional): اصول ارتباطی چهارگانه فوق رعایت می شود:

John is an Englishman he is brave. .معنای ضمنی این جمله:Englishmen are brave.

2-غیرمتعارف( nonconventional): معنی ضمنی از نقض عامدانه اصول چهارگانه ایجاد می شود:

-تلفن زنگ می زند.  –من در حمام هستم. این جمله ها فاقد اصل ارتباط(relevance) هستند. معنی ضمنی این جمله: من  نمی توانم جواب بدهم.