بسم الله الرحمن الرحیم
زبانشناسی ساختگرا-لسانیات بنیویة-Structural linguistics
زبانشناسی-زبان-الفبا-خط
زبانشناسی ساختگرا-لسانیات بنیویة-Structural linguistics
زبانشناسی نقشگرا-لسانیات وظیفیة-Functional linguistics
زبانشناسی صورتگرا-لسانیات شکلیة-Formal linguistics
مقاله «کدام معنی؟»-کوروش صفوی-ایجاد شده توسط: حسن خ
نشانه شناسی-ایجاد شده توسط: حسن خ
آواشناسی-ایجاد شده توسط: حسن خ
کتاب توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی-محمدرضا باطنی
زبانشناسی ساختگرا (به انگلیسی: Structural linguistics) یکی از رویکردهای نظری در زبانشناسی است که زبان را به مثابه یک نظام نشانهشناختی خودمحور مورد مطالعه قرار میدهد که اجزای آن بر اساس روابط خود با دیگر اجزای همان سیستم تعریف میشوند.
زبانشناسی صورتگرا رویکردی در مطالعه زبان است که عناصر زبان را صرف نظر از بافت زبانی یا اجتماعی مورد مطالعه قرار میدهد و در مقابل زبانشناسی نقشگرا قرار میگیرد. دستور زایشی چامسکی و پیروانش و هم چنین شاخههای آن همچون معنی شناسی زایشی و غیره از یک سو دستورهای صورت گرای ساخت گروهی/ سازه ای را تشکیل میدهند و دستوری چون دستور واژه از هادسون دستور صورت گرای وابستگی است.
زبانشناسی نقشگرا یا زبانشناسی کارکردگرا (به انگلیسی: Functional theories of grammar) یکی از رویکردهای نظری در زبانشناسی است که در مقابل زبانشناسی صورتگرا قرار میگیرد. در این رویکرد، بر نقشهای اجتماعی و بافتی زبان تأکید میشود. مشهورترین انگارهٔ این نوع دستور را میتوان دستور زبان نقشگرای نظامبنیاد مایکل هلیدی دانست.[۱]
انقلابهای علمی در زبانشناسی
چند نقطهٔ عطف در تاریخ علم زبانشناسی وجود دارد. اولین انقلاب علمی در حوزهٔ زبانشناسی، تاریخگرایی است که در قرن هجدهم شکل گرفت. آنچه بهعنوان شروع انقلاب اول در تاریخ زبانشناسی ثبت و ضبط شده، به ۱۷۸۶ بازمیگردد و خطابهٔ معروف حقوقدان انگلیسی، ویلیام جونز، که وقتی متون سانسکریت را با فارسی باستان و لاتین مقایسه کرد، شباهتهای فراوانی بین این متون یافت و معتقد شد که این زبانها از یک منشأ واحد، که زبان هندواروپاییِ مادر است، سرچشمه گرفتهاست. این شروع انقلاب اول در تاریخ زبانشناسی است. متعاقبِ آن، بحث سرنوشت زبانها، خانوادهٔ زبانها و اینکه این زبانها از چند گروه سرچشمه گرفتهاند، شروع شد و این، اولین انقلاب در تاریخ زبانشناسی، ذیل عنوان «تاریخگرایی» مطرح شدهاست. در این دوره، نگاه زبانشناسان معطوف به تحولات تاریخی و بهاصطلاح «در زمانی» بود و تبیین هر پدیدهٔ زبانی را با توجه به گذشته میدیدند. این انقلاب با پیدایش گروهی از زبانشناسان، که بعدها نودستوریان نام گرفتند، تکمیل شد. آنها بهدنبال یافتن قوانینی برای تغییرات زبانی بودند.
دومین انقلاب در زبانشناسی، ساختگرایی است که فردینان دوسوسور به بنا نهادن آن مشهور شد، هر چند قبل از وی ویلهلم فون هومبولت این نظریات را به نحوی بیان کرده بود، اما عدم توجه به نظرات وی باعث شهرت کاذب سوسور شد. (A Short History of Linguistics, 1967, p. 150-151) زبانشناسی سوسور واکنشی به تاریخگرایی و انقلاب نخست بود. سوسور پایهگذار ساختگرایی است. آنچه سوسور در این بحث مطرح میکرد، توجه به وضعیت همزمانی است نه تبیینهای تاریخی. جوهرهٔ بحث سوسور مبتنی بر مفهوم نشانه است. دوسوسور زبان را به مثابهٔ یک نظام مورد بررسی قرار داد و «زبانشناسی همزمانی» را از «زبانشناسی تاریخی» جدا کرد. تا آن هنگام، گروههای زبانشناسیِ دانشگاهها بیشتر به زبانشناسی تاریخی میپرداختند. «نشانه» از نظر سوسور واژه است و به یک معنا زبانشناسی سوسوری، واژهبنیاد است. او از دالّ و مدلول، که دو بخش عمدهٔ نشانه هستند، صحبت میکند. سوسور زبان را نظامی از نشانهها میداند. این منظرِ سوسور به مدت پنجاه سال زبانشناسی را تحت تأثیر خود قرار داده بود.
عمدهٔ فعالیتهای زبانشناسی در دورهٔ ساختگرایی که به نیمهٔ اول قرن بیستم مربوط میشود به «صَرف» یا «ساختواژه» و نظام واجی و آوایی توجه داشت. البته در این دوره در مکتب پراگ، زبانشناسیِ متن مطرح شد. پس طلایهای از تحلیل گفتمان در مکتب پراگ دیده میشود. آن مکتب به نقشگرایی و کارکردگرایی اعتقاد داشت.
انقلاب سوم در حوزهٔ زبانشناسی را نوام چامسکی در سال ۱۹۵۷ با ارائهٔ نظریاتی راجع به دستور جهانی و زبانآموزی کودک پدیدآورد. این نظریات باعث ایجاد یک چارچوب نظریِ مهم در علم زبانشناسی شد که دستور زایشی نام دارد. انقلاب او از این نظر در خور توجه است که او زبانشناسی را «نحوبُنیاد» کرد و «جمله» را واحد مطالعه برای زبانشناسی قرار داد؛ بنابراین، زبانشناسی یک سیر تکوینی را طی کرد. دیدگاه چامسکی از ۱۹۵۷ تا امروز در آمریکای شمالی و رویکرد آن به نام زبانشناسی زایشی، تفکر غالب است. این یکی از پارادایمهای مطرح در زبانشناسی امروز است. این رویکرد اولاً در سطح جمله باقی ماندهاست و به سطح فراجمله نمیرود و ثانیاً به تفکر عقلگرایی دکارتی معتقد است؛ یعنی این که بخشی از دانش زبانیِ ما در بدو تولد با ما به عرصهٔ جهان میآید. پس معتقد است برخی از ویژگیهای زبان، ذاتی است.
اما از حدود دههٔ ۱۹۶۰ میلادی، کسانی منظری را مطرح کردند که انقلاب چهارم در زبانشناسی شدهاست. آنها تفکر پراگیها را احیا کردند که پارادایم رقیبِ زبانشناسی چامسکی است. اگر چامسکی به جملهٔ بنیادی و منظر فلسفیِ عقلگرایی دکارتی معتقد است، این رویکرد چهارم، رویکردی کارکردگرا و نقشگراست که معتقد است واحد مطالعهٔ زبان باید «گفتمان» باشد؛ بنابراین، این رویکرد به لحاظ فلسفی، تجربهگراست و معتقد است آنچه بالا قرار میگیرد، بافت است. این رویکرد، زبانشناسی را با جامعهشناسی عجین میداند. اما رویکرد چامسکی زبانشناسی را با روانشناسی و نهایتاً زیستشناسی مأنوس میشمارد؛ بنابراین، دو پارادایم زبانشناسی امروز به این دو خلاصه میشود.
رویکرد آخر این است که در انگارهٔ ساختهشده، «بافت» بالاترین است. بافت، عبارت از چیزی است که بر یک شرایط گفتمانی محیط است؛ یعنی بافتِ غیرزبانی و بازنمایی بافت را در سه سطح معنایی در زبان بررسی میکند. پس این مدل از بافت شروع میکند. «بافت» تصویری است که از جهان برمیداریم و ملکهٔ ذهن ما میشود. وقتی این مفهوم قرار است تبدیل به مفاهیم زبانی شود، صحبت از چهار فرانقش به میان میآید. پس این فرانقشها در واقع معناشناسی «گفتمانبنیاد» هستند.
این رویکرد میگوید هر جملهای که متعلق به یک متن است، حتی اگر ساده باشد، همزمان سه لایهٔ معنایی را بر دوشِ خود حمل میکند: محتوا گزارهای (در مورد چه چیزی صحبت میشود)، در بیان این محتوا به چه صورتی تعامل برقرار میشود؛ لایهٔ معنایی سوم این است که این جمله بهعنوان سازهٔ یک متن، چقدر به تشکیل متنیت کمک میکند.
این رویکرد و این انقلاب چهارم به زبان، نگاهی «گفتمانبنیاد» دارد و هرگز جمله را بهعنوان یک واحد مستقل بررسی نمیکند و همیشه در متن بررسی میکند. درست است که بهعنوان نمونهٔ اعلا و متعارف، واحد زبانی متن است، اما این رویکرد معتقد است که حتی یک واژه هم میتواند متن باشد؛ یعنی متن، اندازهٔ مشخص و ازپیشتعیینشدهای ندارد. در این سالها، سازوکارهای زبانیِ تشکیل متن، بسیار در زبانشناسی کاویده شدهاست. تحلیل گفتمان به سازوکارهای زبانیِ تشکیل متن میپردازد و اینکه چه ابزارهایی به جملههای زبان متنیت میبخشند.