فهرست عامالسورةفهرست قرآن كريم

بسم الله الرحمن الرحیم

آية بعدآية [1913] در مصحف از مجموع [6236]آية قبل

16|12|وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ

مباحث مربوط به ماه

علم هیئت و نجوم
مباحث تقويم
مباحث مربوط به ماه
مباحث رؤیت هلال در فقه
زمان رؤیت پذیری هلال
حد دانژون
نقشه رويت پذیری هلال
نرم افزار رویت هلال(moon calc)
اقتران مرکزی و سطحی-الفرق بين أطوار القمر المركزية و السطحية--م. محمد شوكت عودة
معیارهای رویت پذیری ماه--Crescent observing criterias
هلال ماه نو
راهنماي رصد هلالهاي بحراني
عوامل مؤثر در مسئله رؤیت هلال
معیارهای جدید دانشمندان ایرانی در زمینه رؤیت پذیری هلال
مقارنه ماه و خورشید






يك استاد ايراني روش جديدي براي محاسبه تقويم قمري ابداع كرد
دكتر ملك‌پور خاطر نشان كرد: ‌در كشورهاي عربي عمدتا از تقويم مغولي استفاده مي‌شود كه معيار محاسبات آن رويت هلال ماه نيست. در حال حاضر براي محاسبه تقويم قمري از دو معيار «بعد سوي» يعني فاصله زاويه‌اي هلال ماه و خورشيد در لحظه غروب خورشيد آخرين روز ماه قمري (روز بيست و نهم) يا «بعد معدل» يعني مدت مكث هلال در بالاي افق بعد از غروب خورشيد آن روز استفاده مي‌شود كه معيارهاي مناسب و دقيقي نيستند.

استاد نجوم دانشگاه تهران در ادامه تصريح كرد: جزئيات روش ابداعي كه با وجود دقت بسيار بالا ، ساده و براي عموم قابل استفاده است همزمان با هفتادمين سال تاسيس دانشگاه تهران طي روزهاي آينده در مقاله‌اي اعلام خواهد شد. با استفاده از اين معيار امكان تعيين دقيق زمان رويت هلال ماه‌هاي قمري نيز فراهم مي‌شود.

وي در پايان خاطر نشان كرد: محاسبه تقويم مستلزم تحليل دقيق وضعيت و تغييرات حركت زميني، ماه و سيارات است كه ثانيه به ثانيه تغيير مي‌كند و از طريق فرمول‌هاي پيچيده نجومي امكان پذير است. در حال حاضر حدود 40 نوع تقويم در دنيا وجود دارد كه طبق محاسبات صورت گرفته تقويم هجري شمسي از همه دقيق تر است به طوري كه در سال 500 هجري شمسي كاملا با طبيعت منطبق بوده و هر 1000 سال تنها 9 ثانيه و هر 10 ميليون سال معادل يك روز از تقويم طبيعي (آغاز بهار) منحرف مي‌شود در حالي كه تقويم ميلادي در هر 2500 سال به اندازه يك روز خطا دارد.





****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Thursday - 23/11/2023 - 10:2

بر اين پايه نخست تذكر امورى چند لازم به نظر مى‏آيد:
1. مدار حركت زمين گرد خورشيد عبارت است از: صفحه منطقة البروج.
2. گردش نجومى ماه دور كره زمين از مغرب به مشرق برابر 27 روز و تقريبا 8 ساعت است، و مدت گردش هلالى آن برابر است با مدت ياد شده به اضافه حركت كره زمين كه مجموعا 29 روز و تقريبا 13 ساعت (يك ماه هلالى) است. ماه هر درجه را در دو ساعت طى مى‏كند.
3. روز و شب: ابتداى روز و شب نزد عرب و مسلمان عبارت است از: آغاز حركت يك متحرّك (چون خورشيد يا ماه) از افق مغرب تا رسيدن فردا به همان حال (مغرب)؛ بنابراين شب، قبل از روز است؛ زيرا حساب روز، ماه و سال آنان با رؤيت هلال است.
4. سال و ماه قمرى: فاصله زمانى دو تقارن پى در پى خورشيد و ماه، «ماه قمرى» ناميده مى‏شود و با گردش يك ساله زمين گرد خورشيد، ماه‏
__________________________________________________
 (1)- بقره (2) آيه 189.
 (2)- رحمن (55) آيه 5.


                        هيئت و نجوم اسلامى، ص: 235
نيز دوازده دور به فاصله مزبور گرد زمين گردش دارد كه هلال آن ديده مى‏شود، اين دوازده دور گردش ماه را اصطلاحا يك «سال قمرى» مى‏نامند.
مقدار متوسط يك سال قمرى برابر است با 354 روز و 8 ساعت و 48 دقيقه. كسر يك روز، برابر است با 480114000، رابعه، اين كسر نسبت به يك روز برابر است با 36666/ 0 بنابراين يك سال قمرى برابر است با 367/ 354 روز.
تاريخ رسمى اسلام بر پايه گردش ماه استوار است، ملت چنين نيز از زمان‏هاى بسيار دور و پيش از تولد حضرت مسيح عليه السّلام محاسبات خود را براساس گردش ماه استوار ساخته، سال قمرى گاه‏شمار آنان به حساب مى‏رفته و تاكنون نيز بر اعتبار خود باقى است.
بنابراين رؤيت ماه نشانه آغاز ماه و سال قمرى است و هر دوازده ماه به نام‏هاى محرّم، صفر، ربيع الأوّل، ربيع الثانى، جمادى الأوّل، جمادى الثانى، رجب، شعبان، رمضان، شوّال، ذو القعده، و ذو الحجّه تشكيل دهنده يك سال قمرى اصطلاحى مى‏باشند و آنها بر دو گونه‏اند:
الف) ماه‏هاى قمرى وسطى: يك ماه قمرى وسطى برابر است از فاصله بين دو تقارن متوالى ماه و خورشيد و يا دو مقابله متوالى، و يا وقوع آن دو در يك خط نصف النهار كه فاصله آن 29 روز و 12 ساعت و 48 دقيقه است، و چون ضبط آن بر عموم مردم دشوار است. منجّمان در اين روش تعديلات تقويمى را در نظر نمى‏گيرند و ماه‏هاى فرد را سى (30) روز و ماه‏هاى زوج را بيست و نه (29) روز به حساب مى‏آورند، با اين استثنا كه يازده (11) بار در مجموع سى سال ذو الحجّه‏
                        هيئت و نجوم اسلامى، ص: 236
را سى (30) روز مى‏شمرند؛ اين سال‏ها عبارتند از:
2، 5، 7، 10، 13، 15، 18، 21، 24، 26، 29.
دليل اين كار آن است كه يك سال قمرى برابر است با 354 روز و 5/ 1 و 6/ 1 روز، و عدد «سى» كوچك‏تر عددى است كه داراى 5/ 1 و 6/ 1 عدد صحيح است. جمع اين دو كسر با هم يازده (11) مى‏شود، پس در مدت سى سال، كسرها، يازده روز كامل مى‏گردند، از اين رو در سى سال بايد يازده بار ذو الحجّه «كبيسه» يعنى سى روز به حساب آيد، بنابراين چنين داريم:
دقيقه 1440- دقيقه 60 24 ساعت‏
5/ 1- دقيقه 288- 5- 1440 دقيقه‏
6/ 1- دقيقه 240- 6- 1440 دقيقه‏
كسر يك روز- دقيقه 528- 250+ 288
دقيقه 48، ساعت 8- دقيقه 60- 528 دقيقه‏
دقيقه 15840- سال 30 528
روز 11- 1440- 15840


                        هيئت و نجوم اسلامى، ص: 237
امضاى شرع: در منابع دينى ما رواياتى به چشم مى‏خورند كه به نظر مى‏رسد سال و ماه‏هاى «قمرى وسطى» مورد امضا و تأييد قرار گرفته باشند؛ از جمله امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد:
خداوند تبارك و تعالى دنيا را در شش روز آفريد، آن‏گاه خلقت را قطع كرد، سال، 354 روز است، شعبان هرگز تمام (يعنى سى روز) نيست. به خدا سوگند رمضان هرگز ناقص (يعنى 29 روز) نيست- امر فريضه هيچ‏گاه ناقص نمى‏باشد- زيرا خداى عزّ و جلّ مى‏فرمايد:
 «وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ» «1» (هدف اين است كه نقص ماه رمضان را كامل كنيد) شوال 29 روز است. ذو القعده سى روز است؛ زيرا حق تعالى مى‏فرمايد: «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً» «2» ما به موسى سى شب وعده كرديم، سپس آن را با ده شب (از اوّل ذوالحجّه) ديگر تكميل كرديم، به اين ترتيب ميعاد پروردگارش با او چهل شب تمام شد.» ذو الحجّه 29 روز و محرّم سى روز است. سپس ماه‏ها، بعد از آن يكى تام و ديگرى ناقص است. «3»
فقهاى بزرگوار از سويى اين گونه احاديث را مخالف با واقع يافتند؛ زيرا مشاهده كردند كه ماه رمضان مثلا گاهى ناقص (29 روز) واقع مى‏شود.
از سوى ديگر براى كنار گذاشتن آن‏ها هم دليل قانع‏كننده‏اى نداشتند، از اين رو حمل بر تقيّه و امثال آن كردند. «4»
__________________________________________________
 (1)- بقره (2) آيه 185.
 (2)- اعراف (7) آيه 142.
 (3)- محمد بن يعقوب كلينى، فروع كافى، به تصحيح غفارى، نشر دار الكتب اسلاميّه، تهران 1350
 (4)- ر. ك: حسن حسن‏زاده آملى، دروس معرفة الوقف و القبله، نشر جامعه مدرّسين، قم 1416 ه، ص 527 و بعد.
                       

هيئت و نجوم اسلامى، ص: 238
حال آن كه جايى براى اين گونه حمل‏ها وجود ندارد؛ زيرا براى همه مسلمانان اعم از عامّه و خاصّه ثابت است كه ماه رمضان مثلا گاهى ناقص مى‏باشد، لذا دليلى بر اين حمل‏ها باقى نمى‏ماند جز آن كه بگوييم: شارع مقدس در مقام بيان ماه و سال وسطى بوده است، از اين رو منافات ندارد كه ماه‏هاى قمرى گاهى چند ماه متوالى و پى در پى 29 يا سى روز واقع شوند. چنان كه خواهد آمد.
ب) ماه‏هاى شرعى: اهل شرع ماه‏هاى قمرى را از «رؤيت هلال» تا رؤيت هلال ديگر محاسبه مى‏كنند «بيرونى» بر آن است كه امكان دارد دو ماه پيوسته تمام باشد و تا سه ماه پيوسته ناقص رؤيت شود؛ «1» ولى صاحب زيج بهادرى پس از محاسبه‏اى دقيق مى‏نويسد: «و ممكن است چهار ماه متوالى هر ماه سى روز و سه ماه متوالى هر كدام بيست و نه (29) روز واقع شود»؛ «2» زيرا فرآيند محاسبات دقيق تعديلات، چنين نتيجه‏اى را به بار خواهد آورد.












****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Saturday - 6/1/2024 - 14:4

خصوصیات ماه و اسامی آن در شب های مختلف

كتاب الأنواء في مواسم العرب، النص، ص 128

ذكر الشمس و القمر
144). و الشمس تقطع السماء فى سنة، و تقيم فى كل برج شهرا. و فى كل منزل من المنازل التى ذكرت، ثلاثة عشر يوما- ن.
145) و القمر يقطع السماء فى كل شهر، و يقيم فى كل برج ليلتين و ثلثا. و فى كل منزل ليلة. و يستسرّ اذا كان الشهر ثلاثين يوما ليلة تسع و عشرين. و يستسر إذا كان الشهر تسعة و عشرين [يوما] ليلة ثمان و عشرين
__________________________________________________
 (1) المرزوقى (2 366) «كمودة» (م- د)
 (2) لمرزوقى (2/ 366) «صفرة» (م- د).
                    

    كتاب الأنواء في مواسم العرب، النص، ص: 129
و يقطع المنازل فى استسراره كما يقطعها فى ظهوره. و العرب تسمّى آخر ليلة فى الشهر «البرّاء» «1» لتبرّأ القمر فيه من الشمس. قال الشاعر:
         يا عين فابكى عامرا و عبسا             يوما إذا كان البراء نحسا «2»

يريد إذا لم يكن فيه مطر. و المطر يستحب فى سرار الشهر.
146) و قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم فى هلال شهر رمضان:
 «إذا غمّ عليكم فاقدروا له» «3»، رواية ابن عمر. و قال فى حديث آخر: «إذا غمّ عليكم فاكملوا العدّة» «4»، رواية ابن عباس. و هذا الحديث ناسخ لحديث ابن عمر. و معنى «اقدروا له» [المسير] «5»، أى قدّروا له المسير و المنازل «6». يقال قدرت الشى‏ء و قدرته، بمعنى واحد.
و التقدير له أن يكون إذا غمّ على الناس ليلة ثلثين، فى آخر شعبان، بأن تعرف مستهلّه فى شعبان لليلته. و يعلم أنه يمكث فيها ستة أسباع ساعة من أولها. ثم يغيب. و ذلك فى أدنى مفارقته للشمس.
و لا يزال فى كل/ ليلة «7» يزيد على مكثه فى الليلة التى قبلها ستة أسباع‏
__________________________________________________
 (1) نقله ابن منظور (لسان العرب (1/ 24) (برأ) عن ابن قتيبة
 (2) ابن سيده (9/ 32) (و روى «بكى نافذا»)، (15/ 133) (و روى «بكى مالكا»)؛ لسان العرب (1/ 24) (برأ) ( «بكى مالكا»)
 (3) رواية ابن عمر هذه فى البخارى (كتاب الصوم (30/ 11)، و مسلم (كتاب الصيام (13/ 2) رقم (3، 9) و موطأ مالك (كتاب الصيام (18/ 1- 2)
 (4) رواية ابن عباس هذه فى موطأ مالك (كتاب الصيام (18/ 3) و ابى داود (صوم) (14/ 7) و الترمذى (صوم) (6/ 5)
 (5) و النسائى (صيام 22/ 13) ساقط عند المرزوقى (2/ 376) (م- د)
 (6) لعله فى المنازل (م- د)
 (7) تكرر فى الأصل «ليلة ليلة».


                        كتاب الأنواء في مواسم العرب، النص، ص: 130
ساعة. فاذا كان فى الليلة السابعة غاب فى نصف الليل. و إذا كان فى ليلة أربع عشر [ة]، طلع مع غروب الشمس، و غرب مع طلوعها ثم يتأخر طلوعه عن أول ليلة خمس عشر [ة] ستة أسباع ساعة.
و لا يزال فى كل ليلة يتأخر طلوعه عن الوقت الذى طلع فيه فى الليلة التى قبلها ستة أسباع ساعة إلى أن يكون طلوعه ليلة ثمان و عشرين.
مع الغداة. فان لم ير صبح ثمان و عشرين علم أن الشهر ناقص. و عدّته تسعة و عشرون يوما. و إن رئى. علم أن الشهر تامّ. و عدّته ثلثون
- ن.
147) و قد يتعرّف أيضا بمكث الهلال فى ليالى النصف الأول من الشهر. و مغيبه من الليل. و أوقات طلوعه ليالى النصف الآخر من الشهر و تأخّره عن أول الليل. و يتعرف من المنازل بأن الهلال إذا طلع فى أول ليلة من شعبان فى الشرطين، و كان شعبان تامّا، طلع فى أول ليلة من شهر رمضان فى الثريا. و إن كان شعبان ناقصا، طلع فى البطين. و هذا أمر يضيق و يصعب على الناس: و يكثر فيه التنازع و الاختلاف. فنسخه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم بقوله: «إذا غمّ عليكم فاكملوا العدّة ثلثين». و قد ذكرت مثل هذا «1» فى الكتاب الذى ألّفته فى الصيام «2». و لا يمكن «3» أن يرى الهلال بالغداة فى المشرق بين يدى الشمس، و بالعشىّ فى المغرب خلف الشمس فى يوم واحد.
و لكن يمكن ذلك فى يومين، و فى ثلاثة
. فاذا كان ذلك فى يومين،
__________________________________________________
 (1) فى الأصل «هذا هدّا»
 (2) لم نقف على وجود نسخة منه‏
 (3) فى الأصل «و لا يكون».


                        كتاب الأنواء في مواسم العرب، النص، ص: 131
فهو حين يستسرّ ليلة واحدة [و اذا كان فى ثلاثة فهو حين يستسر ليلتين‏] «1»- ن.
148) و للعرب أسجاع «2» فى مقدار طلوع القمر من أول الشهر إلى عشر ليال تخلو منه. قالوا فى الهلال: «إذا كان ابن ليله، عتمة سخيله، حداها «3» أهلها برميلة» و «السخلة» الصغيرة من ولد المعز قبل أن تفطم، و «عتمته» رضاعه من أول الليل. يريدون أن مكثه من حين يطلع الى حين يغيب مقدار رضاع سخيلة من أول الليل.
149) و قالوا فى الهلال «إذا كان ابن ليلتين، حديث أمتين، بكذب و مين». يريدون أن مكثه من حين يطلع إلى حين يغيب مقدار حديث أمتين بكذب و مين و الأمتان إذا تلاقتا، استسرعتا الكلام و الحديث، للتعجّل إلى أهلهما و خوف الاستبطاء منهما و لكثرة ما قد جمعتا فى صدورهما من حديث الكذب- ن.
150) و قالوا فى الهلال: «إذا كان ابن ثلث، حديث فتيات، غير جدّ مؤتلفات». و قيل أيضا: «قليل اللباث «4»» و الأول رواية أبى زيد. يريدون أن مكثه مقدار حديث فتيات غير مؤتلفات، لأن المؤتلفات يطلن الحديث حتى ربما مضى أكثر الليل./ و ربما ظهر شطره.
__________________________________________________
 (1) من المرزوقى (2/ 367) و لا بد منه نظرا الى ما تفرع عليه آنفا (م- د)
 (2) راجعها فى المرزوقى (2/ 60) الى آخر فقرة (157) و حرر الاختلاف الذى فيها (م- د)
 (3) عند ابن سيده (9/ 29) «رضاع سخيله، حل اهلها برميلة»
 (4) ابن سيده (9/ 29).


                        كتاب الأنواء في مواسم العرب، النص، ص: 132
و غير المؤتلفات لا يطول حديثهن- ن.
151) و قالوا فى الهلال: «إذا كان ابن اربع، عتمة «1» ربع، غير جائع و لا مرضع». و «الربع» من أولاد الابل ما نتج فى أول اوقات النتاج. و «عتمته» عشاؤه. و إذا لم يكن عشاؤه، تعلل فى الأكل، و لم يحدّ.
152) و قالوا فى الهلال: إذا كان ابن خمس، عشاء خلفات قعس» و هذه رواية أبى زيد. و قال غيره «حديث انس» «2» و «الخلفات» الحوامل. و «القعس» جمع قعساء، و هى التى قد مال عنقها نحو ظهرها.
153) و قالوا فى الهلال: «إذا كان ابن ست، سر و بت» «3» يراد أنه يصلح أن يسار فيه إلى أن يغيب، ثم يبات إلى الصبح. أى فيه اتساع للمبيت و المسير.
154) و قالوا فى الهلال: «إذا كان ابن سبع، دلجة الضبع» «4» و «الدلجة»، المسير بالليل. يقال: أدجلنا، إذا سرنا ليلا. و إذا كان المسير قبل الصبح، قيل: ادّلجنا، بتشديد الدال. و إذا كان ابن سبع، غاب نصف الليل. و يقال إن الضبع تدور إلى نصف الليل- ن.
155) و قالوا فى الهلال: «إذا كان ابن ثمان، قمر إضحيان» «5» و «الاضحيان» الشديد الضوء. يقال: قمر إضحيان و ليلة إضحيان، إذا كانت‏
__________________________________________________
 (1) عند ابن سيده (9/ 29) «عتمة ام ربع»
 (2) ابن سيده (9/ 29)
 (3) ابن سيده (9/ 29)
 (4) زاد ابن سيده (9/ 29) «و قيل هدى لأنس ذى الجمع و قيل حديث جمع»
 (5) ابن سيده (9/ 29).


                        كتاب الأنواء في مواسم العرب، النص، ص: 133
مضيئة بالقمر. و إضحيانة و ضحياء.
156) و قالوا فى الهلال: «إذا كان ابن تسع، يلتقط فيه الجزع» «1» يقال إنه لشدة ضوئه يلتقط الجزع فيه. و خصّوا الجزع، لأنه أخفى شي‏ء فى القمر. و فى قول القائل طرف من هذا المعنى:
         أضاءت لهم أحسابهم و وجوههم             دجى الليل حتى نظّم الجزع ثاقبه «2»

__________________________________________________
 (1) زاد ابن سيده (9/ 29) «و قيل منقطع الشسع» (و للجزع راجع كتاب الجماهر للبيرونى ص 174- 181، قال فيه «و ألوانه ثلاثة صفيحة حمراء، و بسدية عليها بيضاء غير مشفة فوقه مشفة بلورية، و ربما كانت إحداها سوداء ... و حسنه فى الخلوقى فى الألوان و البياض، و غرابته فى الخضرة. و قلما تجاوز الألوان الثلاثة و يختار باستوائها و تمايزها مع صقالة الوجودة و كثرة الماء ... و قال أبو الطمحان أضاءت لهم- البيت. قالوا فيه إن الجزع مؤلف من خطوط بيض و سود متصلة فيه. فبيضها و النهار يتعاونان على تغييبه عن الأبصار و سودها و الليل يتظافر ان على إخفائه عن الأعين. و هذا قول يكاد أن لا يكون له محصول إلا أن غيبة الجزع عن الإدراك بالليل و النهار. لكنه مدرك بالنهار فلا فائدة فيما ذكروه. و إنما قصد ظلام الليل فان النظم فيه يمتنع أو يتعذر. فاذا أضاء نور القمر بازدياده على نصفه، زالت تلك العسرة. و يدل عليه قول ساجع العرب، فى ليلة سبع، ناظم جزع. يشير به إلى قوة النور حتى يبصر فيه الثقبة للتنظيم)
 (2) لسان العرب (9/ 2 (حضض) (لأبى الطمحان)، و كتاب الحيوان (3/ 93)؛ و فى الشعر و الشعراء (ص 447) «و بعض الرواة ينحل هذا الشعر أبا الطمحان القينى. و ليس كذلك. إنما هو للقيط [بن زرارة] فيرويه سائر الرواة منسوبا إلى أبى الطمحان». راجع أيضا مراجع الشعر و الشعراء و كتاب الحيوان.
                       

كتاب الأنواء في مواسم العرب، النص، ص: 134
157) و قالوا فى الهلال «إذا كان ابن عشر، يؤدّيك إلى الفجر» «1» 158) و هو هلال أول ليلة، و الثانية و الثالثة. ثم هو قمر بعد ذلك.
قال الشاعر:
         و قمير بدا ابن «2» خمس و عشري             ن فقالت له الفتاتان قوما «3»

فصغّره لصغره فى ذلك الوقت، و هو يطلع لخمس و عشرين آخر الليل، و كنّ يتحدّثن. فلما طلع، آذن بالصبح، فقالت الفتاتان للرجل الذى كان يتحدّث إليهما: «قوما»؛ أراد «قومن»، بالنون الخفيفة، ثم أبدل منها ألفا. كما قال اللّه عزّ و جل: «لنسفعا بالناصية» «4» و ليلة السواء ليلة ثلث عشرة، لاستواء القمر فيها. و ليلة البدر ليلة أربع عشرة. و سمّى بدرا لمبادرته الشمس بالطلوع. فكان الناس يتبايعون على طلوع الشمس و غروب القمر صبح ثلث عشرة ليلة تخلو من الشهر، [أ] تطلع الشمس قبل غروب القمر، او يغرب القمر قبل طلوع الشمس. و فيه جرى المثل: «إن يبغ عليك قومك، لا يبغ عليك القمر». و يقال سمّى بدرا لتمامه؛ و كل شي‏ء تمّ فهو بدر. يقال عين بدرة، إذا كانت عظيمة. و منه يقال لعشرة آلاف درهم «بدرة» لأنها تمام العدد.
159) و العرب تسمى كل ثلاث فى الشهر باسم على حسب‏
__________________________________________________
 (1) ابن سيده (9/ 29) «قيل ما أنت ابن عشر؟ قال ثلث الشهر. و قيل محنق الفجر. و قيل اوديك إلى الفجر. و قيل إلى اثنتى عشرة يلتقط الحزع»
 (2) المرزوقى (2/ 52) «بدا الخمس» (م- د)
 (3) لسان العرب (20/ 311) (آ) (و كتب «بد ابن خمس»)
 (4) القرآن سورة العلق (96/ 15).
                       

كتاب الأنواء في مواسم العرب، النص، ص: 135
عمل القمر» و على محلها من العدد. فتقول «1»: «ثلاث غرر». و غره/ كل شي‏ء اوله. «و ثلث نفل «2». و ثلث تسع»، لأن آخرها اليوم التاسع. «و ثلث عشر» لأن أولها العاشرة «و ثلث بيض» لأنها تبيضّ بالقمراء من اولها إلى آخرها. «و ثلث درع». و القياس درع الا انهم أتبعوا «3» ذلك ما قبله فأخرجوه مخرجه. و الواحدة درعاء.
سميّت بذلك لاسوداد اوائلها، و ابيضاض سائرها بالقمر. و يقال شاة درعاء، إذا اسودّ رأسها و ابيضّ سائرها «و ثلث دآدئ» و ثلث ظلم لاظلامها.
 «و ثلث حنادس» لشدة سوادها. «و ثلث دآدئ» لأنها بقايا. و الدأدأ، البقية. و ثلث محق»، لانمحاق القمر فيها- ن.