بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تعدد قرائات؛ جلسه 108 4/10/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قرائات - تواتر قرائات- تاریخ قرائات نزد فقها- قرائات در فقه- شهید اول و تواتر قرائات- شهید ثانی و تواتر قرائات- محقق خوئی و قرائات- سید بن طاووس و قرائات- نجم الائمه و قرائات- شیخ طوسی و قرائات- شیخ طبرسی و قرائات- صاحب حدائق و قرائات- سید جزائری و قرائات - قرائات سبع، قرائات عشر – انزل القرآن علی حرف واحد – کلام سفیان بن عیینه در سبعة احرف – مقدمه تفسیر تبیان – اجماع علماء شیعه بر قرائات – تواتر قرائات الی اربابها – تواتر قرائات الی النبی – مراد شهید اول از تواتر قرائات عشر -

خلاصه‌ای از سیر بحث تواتر قرائات در فقه

یک سؤال و چند جواب در تواتر قرائات

الف) موضوع قرائت نماز، قرائات قرآن است، نه قرائات جایزه در زمان معصومین

در آخر جلسه قبل عرض کردم که فرمایشی را ارسال کرده بودند. وقتی خود من این فرمایش را دیدم، خاطرات مباحثه به‌شدت جلوی چشمم پررنگ شد و آن‌ها را مرور کردم. فرمایش ایشان، یک فرمایش محضا حوزوی بود. یعنی در حوزه است که این بحث می‌تواند با کتاب‌های فقهی که در دسترس هست‏، پی جویی بشود. اصل فرمایش ایشان را مطرح کردم. اگر به صفحه نگاه کنید، بعداً هم آن را تکمیل کرده‌اند. یعنی مطالبی را که من در آن جا نوشته بودم، ایشان جواب داده‌اند. الآن می‌خواهم هم فرمایش قبلی ایشان را بخوانم و هم مطلبی که جواب دادند.

اصل حرف، مطلب مهمی است. عنوان صفحه «یک سؤال و چند جواب». چرا چند جواب؟ به این خاطر که سؤال ایشان یک احتمال است و بلکه مختار ایشان است که شهید اول نمی‌خواهند بگویند این عشر متواتر الی رسول الله صلی الله علیه و آله است، بلکه احتمال می‌دهند که متواتر بودن آن‌ها به این معنا است که در عصر معصومین علیهم‌السلام همه این ده قرائت بوده است. قرائتی در آن زمان بوده است. شهید می‌خواهند همین را بگویند. اما این‌که متواتر تا حضرت بوده یا نبوده، ساکت است.

خب ببینید این یک احتمال یا یک مختار در عبارت ذکری است که فرمودند منظور شهید اول است. این یک احتمال است. اما برای این‌که آدم از آن طرف مطمئن شود که این احتمال درست هست یا نیست، و این‌که مقصود شهید چیست، یک کلمه جواب اصلاً کافی نیست. یعنی جواب های بسیار متعددی نیاز است که همه این‌ها دست به دست هم بدهد تا بعداً ناظر در این سؤال و احتمال، با نگاه کردن به جواب های بسیار متعدد به اطمینان برسد که مقصود شهید اول چه چیزی بوده است.

شهید اول در ذکری فرموده‌اند:

فرع: تجوز القراءة بالمتواتر، و لا تجوز بالشواذ. و منع بعض الأصحاب من قراءة أبي جعفر و يعقوب و خلف و هي كمال العشر، و الأصح جوازها، لثبوت تواترها كثبوت قراءة القرّاء السبعة1.ایشان (سؤال کننده) فرموده‌اند: وقتی یکی از بزرگان فقها در ذکری الشیعه مطلبی را می‌گوید باید ببینیم نظر این فقیه به چیست. موضوع جواز قرائت در نماز، قرائات متواتر به آن معنا نیست، فقیه می‌خواهد بگوید جایز است که بخوانید. جواز قرائت را بحث می‌کند. اگر به این صورت است، قرائات مشهوره ای در زمان صدور روایت مطرح بوده است، شهید هم می‌فرمایند در زمان معصومین این ده قرائت بوده است، من فقیه هم می‌گویم چون در آن زمان بوده، جایز است. لذا فرموده‌اند «تجوز القرائة بالمتواتر». این «تجوز»، فقهی است. موضوعش هم این است که در آن زمان باشد.

با توجّه به این که موضوع جواز قرائت در نماز، قرائت مشهور در زمان صدور روایات است، آنچه در این مقام برای فقیه مهم است، اثبات موضوع "شهرت قرائت در زمان ائمه علیهم السلام" است. لذا بعید نیست مراد شهید اوّل از متواتر در این عبارت، نفس قرائات عشر باشد. یعنی با تواتر ثابت است که چنین قرائاتی در زمان ائمه رایج بوده است لذا قطعاً نماز با آنها صحیح است. اما این که آیا این قراء ده گانه نیز قرائتشان به تواتر از رسول الله صلی الله علیه و آله میرسد یا نه، شهید در این باره ساکت اند. اگر در عبارت "کثبوت قراءة القراء السبعة" لفظ "قراءة" را مصدری معنا کنیم به روشنی بر همین استظهار دلالت دارد. و اگر آنرا اسم مصدری معنا کنیم، دو پهلو است و دلالتی بر استظهار مقابل نیز ندارد،

«اگر در عبارت "کثبوت قراءة القراء السبعة" لفظ "قراءة" را مصدری معنا کنیم به روشنی بر همین استظهار دلالت دارد»؛ یعنی شهید که فرمودند «لثبوت تواترها کثبوت قرائة القراء»، یعنی قراء سبعه به همین صورت می‌خواندند، نه این‌که قرائت آن‌ها ثابت است. یعنی ثبوت خواندن آن‌ها در زمان معصومین. این خیلی روشن است. «و اگر آنرا اسم مصدری معنا کنیم»؛ یعنی قرائت ثابت است، «دو پهلو است و دلالتی بر استظهار مقابل نیز ندارد».

این فرمایش ایشان است، اگر در ذهن شریف شما مطلبی له یا علیه آن موجود است، بفرمایید. ذهن قاصر من از این بحثی که ایشان دارند خیلی استقبال می‌کند. چون مسیری طی شد. عرض کردم خاطراتی که در ذهن من است، ای کاش می‌شد آن مسیر را یک جا به ذهن شریف شما منتقل کنم تا ببینید چه گذشته است.

شاگرد: قبلاً جواب اولی را داده بودید، فرموده بودید که باید در نماز قرآن بخوانند. صرف این‌که در زمان ائمه بوده، کافی نیست.

استاد: بله، چیزی نیست که نگفته باشیم. حالا عبارت شهید را چه کار کنیم؟ مهم‌تر آن است. ایشان در مورد عبارت ایشان احتمالی را مطرح کرده‌اند. ایشان می‌گویند موضوع، قرائات آن زمان است. شما می‌گویید نه، موضوع، قرآن است. البته شواهدی هم داریم.

شاگرد: شهید می‌خواهند بفرمایند این قرائات تا آن زمان بوده؟

استاد: بله، پس جایز است بخوانیم. چون معصومین در زمان خودشان امر کرده‌اند «اقرئوا کما یقرء الناس»، شهید هم می‌گویند پس جایز است. چرا؟ چون ائمه به قرائاتی ارجاع داده‌اند که در زمانشان بوده است. «و ثبوت تواترها»؛ یعنی ثابت است که این‌ها در زمان معصومین علیهم‌السلام بوده است. نه این‌که یعنی ثبوت تواترش به این‌که حضرت اولاً به اصحابشان اقراء فرموده‌اند.

شاگرد: «اقرئوا کما یقرء الناس» یعنی «اقرئوا القرآن کما یقرء الناس». نه این‌که قرآنیتش ثابت نشود.

استاد: خب مهم‌ترین بحثی که در حرف واحد بود، همین بود. من ذهنیتم را بگویم؛ ما که مباحثه را شروع کردیم واقعاً در فضای پیشرفت بحث، دو چیز داشتیم که هر چند روز یکبار تکرار می‌کردیم. یکی مسأله روایات نزول قرآن به حرف واحد بود؛ «کذبوا اعداء الله نزل القرآن بحرف واحد»، «انما الاختلاف یجیء من قبل الرواة» بود. این‌ها مضامین خیلی سنگینی است. ولو آسید محمد مجاهد در مفاتیح فرمودند دلالتش قصور دارد2 ولی برای ما مهم بود که صاف کنیم و مطمئن بشویم که خلاصه امام علیه‌السلام در «انما الاختلاف یجیء من قبل الرواة»، «انما هو حرف واحد نزل من عند واحد» نظر مبارکشان چیست. همین‌طور که نمی‌توانیم چیزی بگوییم و با یک کار سستی همین‌طور رد بشویم. در فضای مباحثه ما این دو چیز خیلی سنگین بود. من که مباحثه می‌کردم مدام به‌دنبال شواهد بودم که واضح بشود. یکی مساله نزول قرآن بر حرف واحد بود، خب باید این را چه کار کنیم؟ دومین آن‌ها مقدمه تبیان و مجمع بود. این دو مقدمه کم نبود. یک فضایی بود! چرا سنگین بود؟ یادتان هست که در اینجا جایزه تعیین کردیم تا پیدا کنیم. تنها عبارتی که در این فضا بود همین عبارت شیخ در مقدمه تبیان و عبارت مرحوم طبرسی در مقدمه مجمع بود. این هم خیلی کار داشت.

خب این مسیر چند سال گذشت. برای بخش اول که روایات حرف واحد بود، روزهایی گذشت که نقطه عطف بسیار مهمی بود، اولین دفعه وقتی بود که به عبارت سفیان بن عیینه دست پیدا کردیم. قشنگ معاصر حضرت بود و به «لا» تصریح کرد. این «لا»ی او خیلی مهم بود. سبعة احرف این است که «ای ذلک قلت اجزأک»3. کسانی که تشریف داشتید، در روزهای متوالی ده-دوازده شواهد از عصر صدور روایت آوردیم که اصلاً این‌طور چیزی هنجار روشنی در آن زمان بود؛ یعنی مشکلی نمی‌دانستند و استنکار نمی کردند. این روایت هم ناظر به همان بود. خب این شواهد خیلی مهم بود.

لذا عرض کردم هر کجا بودید، تا گفتند «نزل القرآن علی سبعة احرف»، فوری در کنارش «حرف واحد» به ذهنتان بیاید. «کذبوا اعداء الله». فتوای ابوحنیفه به ذهنتان بیاید که او به استناد به «سبعة احرف» می‌گوید پس اختیارا می‌توانیم ترجمه نماز را بخوانیم. این‌ها شواهدی برای بخش اول بود.

بخش دوم، عبارت شیخ و طبرسی بود. جلسات این قسمت هم هست. چقدر توجیه و تاویل و رفت‌وبرگشت شد! مهم‌ترین چیزی که ذهن مثل من طلبه را اقناع می‌کرد این بود که مرحوم شیخ و مرحوم طبرسی تعارض را می‌دیدند. از یک طرف روایات شیعه را می‌دیدند که حرف واحد را می‌گوید، از طرف دیگر اجماع بدون شکی بود که این قرائت جایز است. می‌گفتند روایات حرف واحد و این اجماع هست. بعد گفتیم چرا این دو برای آن‌ها جلوه می‌کند ولی نمی‌توانند از آن دست بردارند؟ نوشته‌ها بود. الآن هم موجود است. جواب ما این بود که کاری که ابن مجاهد با فاصله صد سال کرده بود، این بود که زمینه قبلی ها فراموش شده بود، حتی ابوالفضل رازی گفته بود این چه کاری بود که ابن مجاهد کرد که اگر هر کسی بخواهد به‌غیراز این هفت قرائت را بیان کند، می‌گویند کافر شده است! می‌گفتیم خب مرحوم شیخ در این فضا نبوده‌اند. در زمان کار ابن مجاهد زمینه قرن دوم و زمینه حرف سفیان بن عیینه - که «سبعة احرف» یعنی حرف ابوحنیفه که به ترجمه هر چه می‌خواهی بگو- از بین رفته بود. مرحوم شیخ می‌گفتند از یک طرف این روایات هست و از یک طرفی هم اجماع هست. خب این دو خیلی سنگین است. چون فضا، یک کلمه نبود.

یکی از کتاب‌های تأثیرگذار در حوزه‌های علمیه مفاتیح الاصول مرحوم سید محمد طباطبایی است. ایشان سه قول برای تواتر نقل کرده‌اند. گفتند علماء اختلاف کرده‌اند؛ یک قول تواتر الی رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله است. یک قول تواتر در جوهر است، نه در خواندن و آن چه که مغیر معنا است. یعنی لفظ و ماده تغییر می‌کند. قول سوم، غیر متواتر مطلقاً. بعد فرمودند «کالشیخ فی التبیان»4. خیلی عجیب است. یعنی شیخ طوسی اولین کسی است که قائل به عدم تواتر قرائات سبع مطلقاً است. چرا؟ به‌خاطر عبارت تبیان.

خب این عبارت مفاتیح بود. بعد هم همین‌طور آمد. جواهر همین‌طور، مرحوم شیخ انصاری، مرحوم آقای حکیم و … . اولین چیزی که برای رد این اجماع مدعا، گفتند این بود که شیخ مخالف است. ما چقدر روی این‌ها بحث کردیم و رفتیم و برگشتیم. خب در چنین فضایی این دو خیلی مهم است.

الآن آیا یک درصد این احتمال هست که فضای آن زمان که شهید فرمودند «لثبوت التواتر» یعنی تواتر این قرائات به آن زمان و من فقیه هم بیشتر کاری ندارم. اصلاً این جور نیست. این فرمایشاتی که ایشان دارند خیلی مغتنم است. یعنی شما از نظر بحث فقهی یا باید بتوانید تقویت کنید یا بتوانید جواب بدهید. هر کدام از آنها در ذهنتان سر نرسیده است، نباید آن را رها کنید. واقعاً موجب تشکر است که ایشان آمدند و به مطالبی که نوشتیم جواب دادند. این رفت‌وبرگشت بسیار مهم است. باعث می‌شود که زوایای بحث باز بشود.

شاگرد: چه شد که فضای ذهنی شما برگشت؟

استاد: همین‌ها بود؛ برای فضای آن زمان شواهدی پیدا شده بود، اما تعبیر صاحب حدائق از عبارت شیخ «صریحٌ» و تعبیر صاحب مفتاح الکرامه «كلام هذين الإمامين قد يعطي أنّ التواتر إنّما هو لأربابها»5 بود. تا این‌که نزدیک عید مبارک غدیر بود؛ عیدی های طلبگی است. به مناسبتی توفیق شد و با یک حواس خیلی جمعی برگشتم کل عبارت شیخ را از اول تا به آخر خواندم. قبلاً یادم هست؛ وقتی به این می‌رسیدم که شیخ گفته اند هفت وجه هست و ابن قتیبه گفته، می‌گفتم خب این هم هفت وجه است، چون آدم وقتی یک عبارتی که هفت وجه را می‌خواند دیگر حوصله ندارد ادامه بدهد، لذا به همان هفت وجه اکتفاء می‌کردم. کما این‌که در همه کتاب‌ها به همین اکتفاء کرده‌اند. آن دفعه من همه هفت وجه را به دقت نگاه کردم و رد شدم، دیگر تمام شد؛ دیدم فرموده‌اند اصلح الوجوه این هفت تا است. چرا؟ «لما روي عنهم عليه السلام من جواز القراءة بما اختلف القراء فيه»6.

به گمانم اولین دلیلی که مرحوم آقای خوئی برای تجویز قرائات می‌آورند، همین مقدمه مجمع و تبیان است.7 بعد می‌گویند مرسل است؛ «لما روی عنهم»! ما چه می‌دانیم چه روایتی بوده است؟! سندش را بگویید تا ما برای شما بگوییم. آخر کار هم نتیجه می‌گیرند که یک دلیل معتبر از روایات نداریم که معصومین تجویز کرده باشند ما این قرائات را بخوانیم.

الآن هرچه در ذهن شما له یا علیه مطلب ایشان می‌آید بیان کنید. مطلبی در ذهن هر کسی می‌آید، اگر افاده بشود می‌ماند.

ببینید بخش اول حرف ایشان این است که موضوع برای فقیه، جواز قرائت است؛ نسبت به این مطلب بیان کرده‌ام:

اما مطلب اول که موضوع جواز قرائت در نماز، قرائت مشهور در زمان صدور روایات است، پس خلاف تصریح بزرگان علمای شیعه است، بلکه تمام علمای متقدم شیعه، بر خلاف بعض عامة، اتفاق نظر دارند که موضوع قرائت واجبة نماز، قرائت قرآن کریم است، و قرآن، قرآن نیست مگر به تواتر، محقق اردبیلي(قده) چرا جواز قرائت به عشر را قبول نمیکنند؟ چون میگویند باید قطعا قرآن باشد و به محض شک، از قرآنیت ساقط میشود: «و اما الثلاثة التي بينهما فالظاهر عدم الاكتفاء، للعلم بوجوب قراءة علم كونها قرآنا، و هي غير معلومة: و ما نقل انها متواترة غير ثابت، و لا يكفي شهادة مثل الشهيد، لاشتراط التواتر في القرآن الذي يجب ثبوته، بالعلم، و لا يكفي في ثبوته، الظن و الخبر الواحد و نحوه كما ثبت في‌ الأصول....بل يفهم من بعض كتب الأصول ان تجويز قراءة ما ليس بمعلوم كونه قرآنا يقينا فسق، بل كفر، فكل ما ليس بمعلوم انه يقينا قرآن، منفي كونه قرآنا يقينا، على ما قالوا». مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان؛ ج‌2، ص: 217 ، و همچنین به این صفحه مراجعه شود: استدلال علامه حلي در شرطیت تواتر در قرائات8

«بلکه تمام علمای متقدم شیعه، بر خلاف بعض عامة، اتفاق نظر دارند که موضوع قرائت واجبة نماز، قرائت قرآن کریم است»؛ شما باید قرآن بخوانید، نه این‌که اجتهادات قراء مجزی باشد و آن‌ها را بخوانید. من شواهدش را هم آورده‌ام.

«و قرآن، قرآن نیست مگر به تواتر، محقق اردبیلي(قده) چرا جواز قرائت به عشر را قبول نمیکنند؟»؛ اگر صرف تداول بود که مثل شهید می‌گویند متواتر است! اصلاً رمز این‌که مقدس اردبیلی قبول نمی‌کنند، چیست؟ «و اما الثلاثة التي بينهما فالظاهر عدم الاكتفاء، للعلم بوجوب قراءة علم كونها قرآنا، و هي غير معلومة»؛ این سه تا از عشر را علم نداریم قرآن باشد. «و ما نقل انها متواترة غير ثابت»؛ متواتره، یعنی تا آن زمان؟! نه، یعنی قرآنیتش غیر ثابت است. «و لا يكفي شهادة مثل الشهيد، لاشتراط التواتر في القرآن الذي يجب ثبوته، بالعلم، و لا يكفي في ثبوته، الظن و الخبر الواحد و نحوه كما ثبت في‌ الأصول....بل»؛ ببینید تا کجا جلو رفته‌اند. البته ما عبارات مجمع را مفصل خواندیم. «بل يفهم من بعض كتب الأصول ان تجويز قراءة ما ليس بمعلوم كونه قرآنا يقينا»؛ ببینید چه قیدهایی می‌آورند! حالا ما بگوییم اجتهادات قراء بوده؟! «فسق، بل كفر، فكل ما ليس بمعلوم انه يقينا قرآن، منفي كونه قرآنا يقينا، على ما قالوا»؛ این از چیزهایی است که علماء می‌گویند. شک در قرآنیت، قطع به این است که قرآن نیست. این‌ها عبارات ایشان است، ولذا است که از شهید نپذیرفته‌اند. اما سبع را چه کار کردند؟ فرمودند: «اما السبع کانه لاخلاف فیه». با این بیانات است که «لاخلاف فیه» است.

این مطلب اول که اصلاً به این صورت نیست. عبارات مفصل است، همه حرف‌هایی که پیش آمده و بحث‌های فقهی، برای بعد از قرن یازدهم است؛ محدثین بزرگی آمدند و گفتند اصحاب به روایات حرف واحد توجه نکرده‌اند. این صریح کلام صاحب حدائق بود. ببینید الآن فضای مباحثه است، تردیدی هم که می‌گوییم در فضای مباحثه است. در ذهنم تردیدی ندارم این‌که در مفاتیح فرمودند شیخ طوسی قائل به عدم تواتر مطلقاً هستند، از حدائق گرفته‌اند. چرا؟ چون تا قبل از حدائق حتی کسانی که مخالف بودند و می‌گفتند اجماع اصحاب درست نیست، احدی نگفت شیخ الطائفه و طبرسی از آن دسته هستند. با این مقدمه واضح احدی نگفت که مخالف اجماع هستند. خب باید یک نفر بگوید. ما جایزه تعیین کردیم که قبل از صاحب حدائق را بیاورند؛ اما اولین شخصی که گفته بود حدائق بود. مرحوم صاحب مفاتیح هم با فاصله کوتاه از حدائق گفته بودند.

این را از کجا می‌گویم؟ چون عبارت حدائق، عبارت تبیان نبود. تغییری در آن بود. کلمه «تطلع» داشت که اثری از آن در تبیان نبود. عین همان عبارت را صاحب مفاتیح در مفاتیح آورده‌اند. در هیچ کجا غیر از حدائق این عبارات نبود. ما این‌ها را مفصل صحبت کردیم. یعنی یک چیزی نبود که ما همین‌طور رد بشویم. حالا به بحث اصلی بیاییم که آن برایم خیلی مهم است.

عبارت شهید ساکت هست یا نیست؟ فرمودند ساکت است.

و اما مطلب دوم که محتمل است مقصود شهید(قده) از تواتر عشر، تنها شهرت این قراءات در عصر معصومین علیهم السلام بوده و از تواتر الی رسول الله صلی الله علیه و آله ساکت است، پس امری است که چندین سال مباحثه ما را درگیر خودش کرده بود، چون ما بحث قراءات را از صفر شروع کردیم لذا خیلی این احتمال پر رنگ بود و چند سال طول کشید تا به اطمینان برسیم که آیا مقصود شهید این هست یا خیر؟ اما به تدریج با قرائن کثیرة مواجه شدیم به طوری الآن عرض میکنم به طور قطع کالشمس فی رابعة النهار مقصود شهید تواتر الی الشارع است، و یکی از آنها همین عبارت محقق اردبیلی است که نقل کردم، و علت اینکه ما معطل شدیم این بود که این مطلب را شخصیت بزرگی مثل وحید بهبهانی(قده) فرموده: «و من هذا يظهر وجوب الاقتصار على المنقول المتواتر، يعني ما كان متداولا بين المسلمين في زمان الأئمّة عليهم السّلام، و كانوا يقرّون عليه و لا يحكمون ببطلانه بل يصحّحون، و إلّا فالقرآن عندنا نزل بحرف واحد من عند الواحد جلّ جلاله، و الاختلاف جاء من قبل الرواة» مصابيح الظلام؛ ج‌7، ص: 224 و همانطور که واضح است خود ایشان تصریح میکنند که به خاطر روایت نزول قرآن بر حرف واحد چنین میگویند، و در این صفحه بحث شده است: قبول تعدد قراءات عند اصحابنا در کلام قطب راوندی در قرن ششم-عدم قبول تعدد عند اصحابنا در کلام وحید در قرن دوازده.


اما جناب وحید(قده) اولین کسی هستند که تواتر قراءات را چنین معنا کردند، مگر تفاوت ایشان با محقق اردبیلی(قده) چیست؟ یک نفر را قبل از وحید بهبهانی پیدا نکردیم که بگوید تواتر یعنی تواتر تا زمان معصومین علیه السلام، پس چگونه است که ایشان اینچنین تواتر را معنا میکنند؟ اکنون جواب واضح است، اینگونه معنا کردن متاثر از فضایی بوده که بعد از حدود یک قرن توسط بعض محدثین و بخصوص صاحب حدائق(قده) ایجاد شده بود، اما جالب این است که حتی خود همین محدثین و خود صاحب حدائق، تواتر الی الشارع را به علمای شیعه نسبت دادند، و سه اشتباه مهمی که در تحقیق صاحب حدائق صورت گرفته، نقش بسیار مهمی در ایجاد این فضا داشته است: فرع من مفتاح الكرامة-تحقيق و تعليق-تواتر نقل الاجماع علی تواتر السبع.9

عبارت محقق اردبیلی را هم دیدید. عرض کردم چرا بعد از قرن یازدهم این پررنگ شده، خیلی اهمیت دارد، فرمایش مرحوم وحید بهبهانی است. آسیدجواد صاحب مفتاح الکرامه در مفتاح الکرامه تعبیر «اکثر علمائنا» داشتند، مرحوم شیخ انصاری هم در رسائل تعبیر «مشهور» داشتند. عرض کردم چرا می‌گویند مشهور؟ فقط به این خاطر که مرحوم وحید بهبهانی این اجماع را به این صورت معنا کرده‌اند. عباراتشان را هم آوردیم. خب ایشان به این صورت فرموده‌اند، بعداً هم اکثر و مشهور شد. و الا قبلش همه اجماع بود.

خب اگر وحید به این صورت معنا کرده‌اند، می‌ماند که شهید می‌خواهد چه بگویند. در ادامه شواهدی را ذکر کردم که توضیح بدهد مقصود شهید چه چیزی بوده است. اولین شاهد، قرینه داخلی در خود ذکری است. چرا ایشان به‌راحتی می‌گویند بعید نیست؟ چون فقط فرموده‌اند «فرعٌ تجوز القرائة المتواترة»! درحالی‌که قبل از این فرع شهید مطلبی هم گفته اند. من آن عبارت را می‌خوانم باز خودتان روی آن تأمل کنید.

همین عبارتی که از ذکری نقل کردید، فرعی به دنبال مسأله خامسة است، و عبارت قبل آن به وضوح مقصود را روشن میکند:

الخامسة: لا يجوز الإخلال بحرف من الفاتحة عمدا، و لا من السورة بعدها، لعدم صدق الامتثال، و كذا يجب الترتيب بين كلماتها و آيها على الوجه المنقول بالتواتر، لأنّ ذلك هو القرآن الذي أمر بقراءته في الصلاة. و كذا التشديد، لأنّ الإخلال به إخلال بحرف. و كذا حركات الاعراب و البناء، سواء‌ تغير المعنى بالإخلال بها أو لا، تأسيا بصاحب الشرع و أهل بيته، و يجب مراعاة مخارج الحروف حتى الضاد و الظاء و ان عسر ما لم يتعذر- و ليس في الحمد ظاء- لأنّ إخراج الحرف من غير مخرجه إخلال بحقيقة ذلك الحرف الذي هو إخلال بماهية القراءة.
فرع: تجوز القراءة بالمتواتر، و لا تجوز بالشواذ. و منع بعض الأصحاب من قراءة أبي جعفر و يعقوب و خلف و هي كمال العشر، و الأصح جوازها، لثبوت تواترها كثبوت قراءة القرّاء السبعة.ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج‌3، ص: 304

«الخامسة: لا يجوز الإخلال بحرف من الفاتحة عمدا، و لا من السورة بعدها، لعدم صدق الامتثال»؛ امر چه چیزی بوده که باید امتثال کنیم؟

«و كذا يجب الترتيب بين كلماتها و آيها على الوجه المنقول بالتواتر»؛ اینجا دارند از تواتر اسم می‌برند. اخلال جایز نیست، باید همان جوری که به تواتر نقل شده بخوانیم. چرا؟ «لأنّ ذلك هو القرآن الذي أمر بقراءته في الصلاة»؛ مطلبی که از مقدس اردبیلی خواندم، در عبارت شهید هم همان است. می‌گویند متواتر است که قرآن است و ما امر شده‌ایم آن را بخوانیم. وقتی متواتر نشد، نمی‌دانیم قرآن هست یا نیست، نمی‌توانیم بخوانیم.

«و كذا التشديد، لأنّ الإخلال به إخلال بحرف. و كذا حركات الاعراب و البناء، سواء‌ تغير المعنى بالإخلال بها أو لا»؛ حتی اگر مغیر معنا هم نباشد، حق ندارید خلاف آن بخوانید. چون شما دارید قرآن می‌خوانید. هیئات کلمات هم جزء قرآن است. «تأسيا بصاحب الشرع و أهل بيته»؛ عبارت را ببینید! در اینجا می‌فرمایند می‌خواهند تغیر معنا بکند یا نکند، چون ما کاری به تغیر معنا نداریم، در اینجا تاسی به صاحب شرع و اهل‌بیت او است. آن‌ها فرموده‌اند امتثال به این امری است که قرآن را بخوانید. ما هم که امر را امتثال نکرده‌ایم. «و يجب مراعاة مخارج الحروف حتى الضاد و الظاء …». «فرع: تجوز القراءة بالمتواتر، و لا تجوز بالشواذ…»؛ این قبل و این بعد می‌رساند که مقصود چیست. این شاهدی از خود عبارت ذکری است.

شاهد دوم عبارت شهید ثانی است که تصریح است. در کتاب المقاصد العلیه، چاپ ابحاث، بارها من این کتاب را آورده‌ام. در صفحه دویست و چهل و پنج. البته در صفحه پانصد و سی هم هست ولی بحث ما آن جا است. صریحاً می‌گویند «الكلّ من عند اللّه نزل به الروح الأمين على قلب سيّد المرسلين»، که تواتر را به‌صورت تصریحی معین می‌کنند.

شهید ثانی(قده) با قرب عهد به شهید اول که از بزرگترین شارحین کتب شهید هستند تصریح میکنند که مقصود از تواتر، نزول تمام قراءات توسط جبرئیل علیه السلام است: «و المعتبر القراءة بما تواتر من هذه القراءات و إن ركّب بعضها في بعض ما لم يترتّب بعضه على بعض آخر بحسب العربيّة،.... و أما اتّباع قراءة الواحد من العشرة في جميع السورة فغير واجب قطعا، بل و لا مستحبّ، فإنّ الكلّ من عند اللّه نزل به الروح الأمين على قلب سيّد المرسلين»المقاصد العلية في شرح الرسالة الألفية، ص: 245‌

سوم هم فرمایش سید مرتضی در طرابلسیات است. من تا بیست و دو شاهد گذاشته‌ام که فراموش نکنم. بعداً ان شاءالله عباراتش را می‌آورم. بیست و دو مطلب از علماء به‌عنوان شاهد این‌که وقتی می‌گویند تواتر، مقصودشان تواتر تا رسول الله صلی الله علیه وآله است. در کتب فقهی قبل از قرن یازدهم یکی پیدا نمی‌کنید که یک فقیه در کتاب فقهی گفته باشد «نزل علی حرف واحد». این‌که گفته باشد یک قرائت درست است، اصلاً نیست. اجماع صاف است. عبارت شیخ را هم که از صاحب حدائق نقل کردم. فقط دو نفر بودند؛ مرحوم سید نعمت الله جزائری با آن سعه اطلاعاتی که داشتند می‌خواستند با اصحاب مخالفت کنند، اولی ایشان بودند. ایشان راه را برای صاحب حدائق باز کردند. ایشان فرمودند10 اصحاب این را گفته اند که «معظم المجتهدین ذهبوا الی ان الکل مما نزل به علی قلب سید المرسلین» اما مخالف دارد. زمخشری و …، از شیعه فقط دو نفر را ذکر می‌کنند. یکی سید بن طاووس11 است؛ البته کتاب ایشان کتاب فقهی نیست. در سعد السعود بود، آن هم به‌خاطر درگیری با جبائی بود. یکی هم مرحوم شیخ نجم الائمه رضی12 در شرح کافیه کتاب نحوی بود. اتفاقا خود همین عبارت رضی، دلیل بسیار خوبی است که مقصود شهید و سائرین از تواتر چیست.

رضی فرمودند قرائت حمزه از کوفیون تبعیت کرده است. مذهب کوفیون است، خود حمزه هم کوفی بوده و به این صورت خوانده است. تمام شد! چون حمزه کوفی بوده به جر خوانده است. بعد فرمودند «و لا نسلم تواتر القرائات»13، خب اگر تواتر، تواتر تا حمزه بود، خب ایشان خودشان می‌گویند حمزه خوانده است، ایشان که شک ندارد حمزه در آن زمان خوانده است، پس باید بگویند او خوانده و اجتهاد کرده است. اما سراغ یک بحث منعقد شده بین علوم قرآنی می‌رود. «لانسلم تواتر القرائات»؛ یعنی آن‌هایی که تواتر می‌گویند، مقصودشان این است که چون حمزه کوفی بوده نخوانده، حمزه سند داشته است. این خیلی روشن است. این برای شواهدی است که فرموده بودند.

ب) بررسی مسیر فتوای آقای خویی قده در اکتفاء به یک قرائت در نماز

ایشان حالا جواب می‌دهند، بخشی از جواب های ایشان را مرور کنیم. فرموده‌اند:

یک. آن چه در خصوص موضوعیت "قرآن مشهور در زمان ائمه علیهم السلام" برای صحّت نماز عرض، شد ناظر به حکم ظاهری بود. بله، حکم واقعی، لزوم قرائت قرآن حقیقی در نماز است. لذا فقهایی مثل آقای خوئی رحمة الله عليه که منکر تعدّد قرآن واقعی هستند، با وجود اذعان به آن حکم واقعی، به صحّت نماز با هر قرائت مشهوری فتوا میدهند. { پس چرا حاج شیخ قده احتیاط میکردند؟ و آقای خوئی قده هم ملاحظه کنید چه مسیری را طی میکنند:«فقد ظهر من جميع ما مرّ أنّه ليست عندنا رواية يعتمد عليها في الحكم بالاجتزاء بكل قراءة متعارفة حتى يخرج بذلك عن مقتضى القاعدة الأوّلية.لكنه مع ذلك كله...» کلمات السید ابي القاسم الخوئي قده در باره قراءات - - احتیاط آشیخ عبد الکریم در قرائت ملک و مالک

«آن چه در خصوص موضوعیت "قرآن مشهور در زمان ائمه علیهم السلام" برای صحّت نماز عرض، شد ناظر به حکم ظاهری بود»؛ یعنی در مرحله ظاهر، همین قرآن برای ما قرآن است. یعنی لازم نیست که حتماً قرآن باشد. «بله، حکم واقعی، لزوم قرائت قرآن حقیقی در نماز است»؛ حکم ظاهری همه جا حاکم است و لازم نیست به‌دنبال حکم واقعی باشیم.

«لذا فقهایی مثل آقای خوئی رحمة الله عليه که منکر تعدّد قرآن واقعی هستند، با وجود اذعان به آن حکم واقعی، به صحّت نماز با هر قرائت مشهوری فتوا میدهند»؛ من این‌ها را یادداشت کرده‌ام، مراجعه کنید. ذیل عبارت ایشان با رنگ قرمز اضافه کرده‌ام. من عرض کردم:

«پس چرا حاج شیخ قده احتیاط میکردند؟»؛ اگر این یک امر مسلمی است، پس فقیه بزرگی مثل حاج شیخ عبدالکریم نباید دو قرائت را بخوانند و احتیاط کنند! مرحوم آمیرزا هاشم آملی می‌گویند شخینا الحائری احتیاط می‌کردند و نزد من این احتیاط کافی نیست14. مرحوم آسید احمد خوانساری فرمودند شیخنا الحائری دو قرائت را می‌خواندند و من با ایشان بحث کردم از آن دست برداشتند.15 قبلاً مکرر صحبت شد. پس معلوم می‌شود در فضای فقه، «ملک» یا «مالک» بخوانیم، ذهن این فقهای بزرگ مشغول می شده است.

خب آقای خوئی چه کار کرده‌اند؟ آقای خوئی عجیب تر می‌گویند؛ من بخشی از عبارت ایشان را می‌خوانم. ایشان در البیان، این عنوان را دارند: «جواز القراءة بها في الصلاة»16؛ آیا این قرائات را می‌توانیم در نماز بخوانیم یا نه؟ می‌گویند ما که گفتیم این قرائات ثابت نیست، و فقط یکی حق است و آن هم معلوم نیست.

ذهب الجمهور من علماء الفريقين إلى جواز القراءة بكل واحدة من القراءات السبع في الصلاة، بل ادعي على ذلك الإجماع في كلمات غير واحد منهم، و جوّز بعضهم القراءة بكل واحدة من العشر، و قال بعضهم بجواز القراءة بكل قراءة وافقت العربية و لو بوجه، و وافقت أحد المصاحف العثمانية و لو احتمالا، و صحّ سندها، و لم يحصرها في عدد معين.

و الحق: ان الذي تقتضيه القاعدة الأولية، هو عدم جواز القراءة في الصلاة بكل قراءة لم تثبت القراءة بها من النبي الأكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أو من أحد أوصيائه المعصومين عليهم السّلام لأن الواجب في الصلاة هو قراءة القرآن فلا يكفي قراءة شى‏ء لم يحرز كونه قرآنا، و قد استقلّ العقل بوجوب إحراز الفراغ اليقيني بعد العلم باشتغال الذمة، و على ذلك فلا بدّ من تكرار الصلاة بعدد القراءات المختلفة أو تكرار مورد الاختلاف في الصلاة الواحدة، لإحراز الامتثال القطعي، ففي سورة الفاتحة يجب الجمع بين قراءة «مالك»، و قراءة «ملك». أما السورة التامة التي تجب قراءتها بعد الحمد- بناء على الأظهر- فيجب لها إما اختيار سورة ليس فيها اختلاف في القراءة، و إما التكرار على النحو المتقدم17

ایشان ابتدا می‌گویند: «ذهب الجمهور من علماء الفريقين إلى جواز القراءة بكل واحدة من القراءات السبع في الصلاة»، بعد می‌فرمایند: «و الحق: ان الذي تقتضيه القاعدة الأولية، هو عدم جواز القراءة في الصلاة»؛ یعنی نمی‌توانیم بخوانیم. قاعده اولی این است. «بكل قراءة لم تثبت القراءة بها من النبي الأكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله»؛ معلوم هم هست. مقدس اردبیلی هم همین را گفتند. حق هم همین است. شما یک حرف مهمی را نگفتید. فقط نکته این است که چون در فضای آن‌ها تواتر ثابت بود، اصلاً سراغ این نمی رفتند که اگر این‌ها تا زمان معصومین است و اجتهادات قراء است، پس قاعده اشتغال چه شد؟! اصلاً به ذهنشان نمی آمد. یک نفر قاعده اشتغال را مطرح نکرد، مگر زمان ما که این بحث‌ها داغ شد. چون ذهنیت این نبود.

«و قد استقلّ العقل بوجوب إحراز الفراغ اليقيني بعد العلم باشتغال الذمة، و على ذلك فلا بدّ من تكرار الصلاة»؛ چاره‌ای نداریم نماز را تکرار کنیم. «بعدد القراءات المختلفة أو تكرار مورد الاختلاف في الصلاة الواحدة، لإحراز الامتثال القطعي، ففي سورة الفاتحة يجب الجمع بين قراءة «مالك»، و قراءة «ملك»».

در ادامه می‌فرمایند:

و أما بالنظر إلى ما ثبت قطعيا من تقرير المعصومين- عليهم السّلام- شيعتهم على القراءة، بأيّة واحدة من القراءات المعروفة في زمانهم، فلا شك في كفاية كل واحدة منها. فقد كانت هذه القراءات معروفة في زمانهم، و لم يرد عنهم أنهم ردعوا عن بعضها، و لو ثبت الردع لوصل إلينا بالتواتر، و لا أقل من نقله بالآحاد، بل ورد عنهم عليهم السّلام إمضاء هذه القراءات بقولهم: «اقرأ كما يقرأ الناس» «1». «اقرؤوا كما علّمتم» «2». و على ذلك فلا معنى لتخصيص الجواز بالقراءات السبع أو العشر، نعم يعتبر في الجواز أن لا تكون القراءة شاذة، غير ثابتة بنقل الثقات عند علماء أهل السنة، و لا موضوعة، أما الشاذة فمثالها قراءة، ملك يوم الدين بصيغة الماضي و نصب يوم، و أما الموضوعة فمثالها قراءة إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ برفع كلمة اللّه و نصب كلمة العلماء على قراءة الخزاعي عن أبي حنيفة.18

«و أما بالنظر إلى ما ثبت قطعيا من تقرير المعصومين- عليهم السّلام- شيعتهم على القراءة، بأيّة واحدة من القراءات المعروفة في زمانهم»؛ حالا چطور معلوم شد که «لو ثبت الرد لوصل الینا بالتواتر»؟! قشنگی آن در بحث‌های فقهی ایشان است.

در موسوعه الامام الخوئی ملاحظه کنید؛ جلد چهارده، صفحه چهارصد و چهل. بخشی که منظور من است، این است:

...إذن مقتضى القاعدة الأوّلية بعد ورود الأمر بقراءة الفاتحة و بسورة بعدها هو الأخذ بالمقدار المتيقن الذي لا اختلاف فيه، و ما تضمّن الاختلاف يكرّر القراءة، فيقرأ مرّة مثلًا ملك و أُخرى مالك، و يختار من السورة المأمور بها ما اتفقت فيه القراءات، و لو اختار مورد الخلاف يكرّر عملًا بقاعدة الاشتغال و خروجاً عن عهدة التكليف المعلوم، فيقصد بأحدهما لا بعينه القرآن، و بالآخر الذكر المطلق. نعم، وردت في المقام عدة روايات تضمّنت الأمر بالقراءة كما يقرؤها الناس فيظهر منها الاجتزاء بكل قراءة متعارفة بين الناس، و لا شك أنّها غير محصورة في السبع، و قد عدها بعضهم إلى أربع عشرة و صنّف في ذلك كتاباً و أنهاها بعض آخر إلى سبعين، و إن كانت جملة منها شاذة لا محالة، و بذلك يخرج عن مقتضى القاعدة المتقدمة لو تمت هذه النصوص فلا بدّ من التعرض إليها....فمنها: ما ذكره الطبرسي... فقد ظهر من جميع ما مرّ أنّه ليست عندنا رواية يعتمد عليها في الحكم بالاجتزاء بكل قراءة متعارفة حتى يخرج بذلك عن مقتضى القاعدة الأوّلية19

«إذن مقتضى القاعدة الأوّلية بعد ورود الأمر بقراءة الفاتحة و بسورة بعدها هو الأخذ بالمقدار المتيقن الذي لا اختلاف فيه»؛ اختلاف قرائت در آن نداریم. اما «و ما تضمّن الاختلاف يكرّر القراءة، فيقرأ مرّة مثلًا ملك و أُخرى مالك، و يختار من السورة المأمور بها ما اتفقت فيه القراءات»؛ نه آنی که دوباره اختلاف کرده‌اند. حتی در همین موسوعه می‌گویند عبارت را نمی‌توانید تغییر بدهید. باید وجه منقول باشد. قسمتی که خیلی جالب است، این است:

«و لو اختار مورد الخلاف»؛ اگر جایی بود که مورد خلاف را اختیار کرد…؛ در سوره حمد که نمی‌تواند اختیار نکند. مفتاح المفاتیح همین بود، چاره‌ای ندارد. شما می‌گویید برو بگرد سوره ای که در آن اختلاف نیست را انتخاب بکن! همه مسلمین از روز اول چاره‌ای نداشتند سوره حمد را بخوانند و این اختلاف هم بوده. خود شما چه کار می‌کنید؟ می‌فرمایند:

«فيقصد بأحدهما لا بعينه القرآن، و بالآخر الذكر المطلق»؛ خیلی از جاها ذکر نیست. کلام آدمی است. شما می‌گویید ما در اینجا علم داریم که یکی کلام خدا است و دیگری از جیب یک قاری در آمده است! بعد می‌گویید ذکر مطلق است؟! این چه جور ذکر مطلق است که شما می‌خواهید حرف یک قاری را به‌عنوان ذکر مطلق در نماز تکرار کنید. پس باید دو بار بخوانید. آقای آملی هم فرمودند. مرحوم آقای خوانساری هم وقتی با آشیخ عبدالکریم بحث می‌کنند، ایشان را قانع می‌کنند که این خلاف احتیاط است که شما در نماز دو تا را می‌خوانید.

«نعم»؛ اینجا قشنگ است. قاعده، تکرار شد. همینی که آقا فرمودند فتوا می‌دهند، خب باید ببینیم چطور فتوا می‌دهند. من عرض کردم مسیرش را نگاه کنید و ببینید چطور فتوا داده‌اند. ایشان می‌فرمایند:

«نعم وردت في المقام عدة روايات تضمّنت الأمر بالقراءة كما يقرؤها الناس»؛ همانی که ایشان فرموده‌اند. روایات می‌گویند همانی که مردم می‌خوانند. بسیار خب همان ها را می‌خوانیم. حالا این روایات چیست؟ تعداد متعددی را می‌فرمایند. مفصل عبارت را خودتان ببینید. بعد از این‌که همه روایات را آورده‌اند، همه را رد کرده‌اند. خب نتیجه چه شد؟ حالا می‌خواهند فتوا بدهند.

«فقد ظهر من جميع ما مرّ أنّه ليست عندنا رواية يعتمد عليها في الحكم بالاجتزاء بكل قراءة متعارفة حتى يخرج بذلك عن مقتضى القاعدة الأوّلية»؛ قاعده اولیه اشتغال بود. باید قرآن بخوانید. همه این روایات رد می‌شود. پس ایشان که فتوا داده‌اند، دلیل روائی و مستند فقهی نداشتند. خودشان می‌گویند. حالا شما می‌گویید مقلدها دو نماز بخوانند؟ یکی «ملک» و یکی «مالک» بخوانند؟ چه کار کنیم؟ می‌گویند نه؛

«لكنه مع ذلك كله لا ينبغي الشك في الاجتزاء»؛ خب شما که روایات را رد کردید، چرا شک ندارید؟ می‌فرمایند: «لجريان السيرة القطعية من أصحاب الأئمة (عليهم السلام) على ذلك»؛ همه آن‌ها می‌خواندند و ائمه آن‌ها را نهی نمی کردند. خب پس چطور شد که بسم الله را محکم گفتند؟! چطور شد که «کذبوا اعداء الله» را به این محکمی گفتند؟! امام معصوم به محکمی می‌گویند «کذبوا اعداء الله حرف واحد»؟! بعد هم می‌گویید این روایت بین شیعه معروف است، اما می‌گویید سیره قطعیه می‌خواندند و شما هم بخوانید؟! خب «کذبوا» چه شد؟! اگر بود، همه شیعه حساس می‌شدند. می‌گفتند «کذبوا اعداء الله، حرف واحد»، این حرف واحد کجا است؟! در نماز کدام یک را بخوانیم؟! یک جا نباید قبل از این‌که از امام بشنود بیاید از امام سؤال بکند؟! عبارت ایشان خیلی جالب است. وقتی می‌خواهند این سیره را توضیح بدهند، بسیار زیبا توضیح می‌دهند. هر کسی این توضیح ایشان را در سیره را ببیند، بر خلاف فرمایش ایشان مطمئن می‌شود. شاید همین ها بوده که شاگرد ایشان در التمهید، زیر این سیره زده‌اند و فرموده‌اند سیره قطعیه تنها یک قرائت بوده و آن هم حفص از عاصم بوده و خلاص. ایشان می‌گویند سیره قطعیه یک قرائت بوده و تمام! یعنی چه که سیره قطعیه بوده و مشهور می‌خواندند؟! این را در التمهید می‌فرمایند.

توضیحی که دارند را مرحوم آقای حکیم هم در مستمسک دارند20. آقای حکیم هم عین همین عبارت را دارند. قطعاً هم درست است.

«لجريان السيرة القطعية من أصحاب الأئمة (عليهم السلام) على ذلك فانّ اختلاف القراءات أمر شائع ذائع بل كان متحققاً بعد عصر النبي (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم) كقراءة ابيّ و ابن عباس و ابن مسعود و غيرهم… و قد أحرق عثمان جميع المصاحف سوى مصحف واحد حذراً عن الاختلاف‌»؛ خب اختلاف بود، چرا عثمان این کار را کرد؟!

«و مع ذلك تحقق الاختلاف بعد ذلك كثيراً حتى اشتهرت القراءات السبع و غيرها في عصر الأئمة، و كانت على اختلافها بمرأى و مسمع منهم علیه‌السلام»؛ این قسمت جالب است: «فلو كانت هناك قراءة معيّنة تجب رعايتها بالخصوص لاشتهر و بان»؛ در البیان هم همین را فرمودند. تنها استدلالشان همین است. گفتند روایات که قبول نیست، پس چرا این جور می‌فرمایند؟ می‌گویند سیره که بوده، اگر خلافش بود، مثل بمب در فضای شیعه صدا می‌کرد و آن را نقل می‌کردند. «و كان من الواضحات»؛ واقعاً این‌ها درست است. «و كان ينقله بطبيعة الحال كابر عن كابر و راوٍ عن راوٍ، و ليس كذلك بالضرورة»؛ این جور نشده است. «فيظهر جواز القراءة بكل منها كما عليه العامّة و إلّا لبيّنوه (عليهم السلام) و نقل إلينا بطريق التواتر».

«كيف»؛ این عبارتی است که من بارها خدمت شما گفته ام. از بس که بحث را جلو می‌برد. «کیف و لم يرد منهم تعيين حتى بخبر واحد»؛ حتی به خبر واحد نشده که یک قرائت را تعیین کنند. یعنی در شیعه بازتاب پیدا بکند که در شیعه غیر از این نیست. منظور ایشان این است. نه این‌که یک خبر واحدی بیاید و در کتاب بماند. خبر واحدی که به نقل متواتر برسد و این بازتاب را داشته باشد چون روی آن حساسیت داشتند.

من فرمایش آقای خوئی را طول دادم، به این خاطر که ایشان می‌گویند فتوا داده‌اند، اما به این صورت فتوا داده‌اند. فقط سیره قطعیه هست، آن هم سیره قطعیه ای که … .آمیرزا هاشم آملی در «المعالم المأثورة» فرموده‌اند:

و اما القراءة بالنصب كما في القرآن تبعا للقراء السبع أو العشر فلا وجه له لان مدرك القول بأنه يجب القراءة على طبق قرائتهم يكون مبنيا على إجماع لا أساس له كما سيأتي البحث فيه في باب الصلاة عند البحث عن القراءة و لذا يجب الاحتياط في صورة الشك في الصدور إذا لم يكن على مقتضى قواعد العربية و كان شيخنا الحائري (قده) يحتاط في سورة الحمد في كلمة «مٰالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» فيقرء تارة هكذا و اخرى يقرء «ملك يوم الدين» و ان كان هذا الاحتياط في صلاة واحدة لا يكفي عندي بل يجب ان يكون في صلوتين.21

«و اما القراءة بالنصب كما في القرآن تبعا للقراء السبع أو العشر فلا وجه له لان مدرك القول بأنه يجب القراءة على طبق قرائتهم يكون مبنيا على إجماع لا أساس له»؛ همین بحث ما است. بعد هم می‌گویند «كان شيخنا الحائري (قده) يحتاط في سورة الحمد». بعد هم می‌گویند نزد من این احتیاط کافی نیست و باید تکرار شود. اما این‌که خودشان در بحث خارجشان این را چطور درست می‌کنند، نمی‌دانم. می‌خواهند با سیره درست کنند؟! نمی‌دانم.

ج) وحدت مقصود شهید اول و شهید ثانی در قول به تواتر قرائات

خلاصه جواب دوم ایشان این است: شما نمی‌توانی از شهید ثانی بیاوری و بگویی این‌ها گفته اند «کل مما نزل»، بلکه باید از شهید اول شاهد بیاوری.

این که در طول تاریخ شیعه، عدّه ای از فقهاء قائل به قرآن حقیقی بودن همه قرائات هستند، صحیح است. شهید ثانی رحمة الله علیه از این دسته اند، چنان که عباراتی که از ایشان نقل فرمودید به روشنی نشان میدهد. البته عدّه دیگری نیز منکر آن اند. به نظر میرسد شواهدی که اقامه شد تا ثابت شود شهید اول رحمة الله علیه نیز از دستۀ اول اند، کافی نیست. مجرّد این که شهید ثانی که شارح کلمات شهید اوّل اند، چنین نظری دارند، ظاهراً کمکی به ما نمیکند. زیرا این دو فقیه بزرگ، معاصر یکدیگر نبوده اند تا احتمال دهیم شهید ثانی به استناد قرائنی حالیه یا مقالیه غیر مکتوبه، مراد شهید اول را کشف کرده اند. مؤید این نکته آن است که در مواردی از شرح لمعه، با این که شهید ثانی در مقام شرح مراد شهید اوّل بوده اند، امّا ظاهراً تلاش شان مصیب واقع نشده، و فقهای بعدی به این اختلاف تذکر داده اند. {این سخن در ما نحن فیه جاری نیست، چون مسأله اجماع بر تواتر است، و آن هم در یک مسأله محل ابتلا، و یک فرع یا استظهار نیست که اختلاف نظر پیش بیاید، و لذا همین تصریح شهید ثانی قده را مخالفین اصحاب در این اجماع هم قبول دارند:«مفاتيح الأصول ص 322: اختلفوا في أن القراءات السبع المشهورة هل هي متواترة أو لا على أقوال، الأول أنها متواترة مطلقا و إن الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله و هو للعلامة في المنتهى و التذكرة و النهاية الإحكام و غاية المأمول و ابن فهد في الموجز و المحقق الثاني في جامع المقاصد و الشهيد الثاني في الروضة و المقاصد العلية و المحدث الحر العاملي في الوسائل و المحكي عن الفاضل الجواد و في الصافي أنه أشهر بين العلماء و الفقهاء و في شرح الوافية لسيد صدر الدين معظم المجتهدين من أصحابنا حكموا بتواتر القراءات السبع و قالوا إن الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله .. » تصریح کنندگان به اینکه تواتر الی الشارع است22

«این که در طول تاریخ شیعه، عدّه ای از فقهاء قائل به قرآن حقیقی بودن همه قرائات هستند، صحیح است. شهید ثانی رحمة الله علیه از این دسته اند…»؛ ظاهراً به ما کمکی نمی‌کنند. چه کمکی؟ این‌که بگوییم منظور شهید اول، تواتری نیست که شهید ثانی می‌گویند. اینجا اهمیت دارد که ببینیم نظر شهید ثانی فرق می‌کند یا نه. ایشان می‌گویند شرح لمعه، شارحین کلماتشان و سایرین، و بعدی ها تذکر داده‌اند که شهید ثانی به‌خوبی مقصود مصنف را در اینجا نفهمیده است. این‌ها را آورده‌اند. خب این غیر از مانحن فیه است که مسأله اجماع است و محل ابتلا است و چقدر روی آن رفت‌وبرگشت شده است.

جالب‌تر این‌که کسانی که می‌خواستند این‌ها را نقل کنند و رد کنند، خودشان قبول داشتند که شهید اول و امثال او تواتر را ثابت می‌دانند. در حدائق وقتی می‌خواستند رد کنند، حرف صاحب مدارک را آوردند که اصحاب اجماع دارند، بعد گفتند این مخالف احادیث الآل علیهم‌السلام است23. یعنی خود این بزرگواران قبول دارند.

من عبارت مفاتیح را هم بخوانم:

اختلفوا في أن القراءات السبع المشهورة هل هي متواترة أو لا على أقوال، الأول أنها متواترة مطلقا و إن الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله و هو للعلامة في المنتهى و التذكرة و النهاية الإحكام و غاية المأمول و ابن فهد في الموجز و المحقق الثاني في جامع المقاصد و الشهيد الثاني في الروضة و المقاصد العلية و المحدث الحر العاملي في الوسائل و المحكي عن الفاضل الجواد و في الصافي أنه أشهر بين العلماء و الفقهاء و في شرح الوافية لسيد صدر الدين معظم المجتهدين من أصحابنا حكموا بتواتر القراءات السبع و قالوا إن الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله .. 24

«الأول أنها متواترة مطلقا و إن الكل مما نزل به الروح الأمين»؛ یعنی نزد صاحب مفاتیح روشن است که کسی که متواتر می‌گوید، یعنی «کل مما نزل» است. با این‌که جد ایشان وحید بهبهانی هستند. اما آن فضا هنوز فضایی نبوده که عبارت وحید آن را بشکند. در کتاب‌های بعدی بازتاب پیدا کرد. ایشان می‌گویند اصلاً مقصود این است. بعد شروع می‌کنند به نام بردن از علماء، تا جایی که می‌گویند: «و في شرح الوافية لسيد صدر الدين»؛ سید صدر الدین شارح وافیه، خودش مخالف است. یعنی مثل سید نعمت الله جزائری می‌گوید «حرف واحد» است. اما وقتی می خواهند بگویند که ایشان از آنجا نقل می‌کنند، می‌گویند: «معظم المجتهدين من أصحابنا حكموا بتواتر القراءات السبع و قالوا إن الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين صلی‌الله‌علیه‌وآله». بعد هم از حدائق نقل می‌کنند که اصحابنا المتاخرون این را گفته اند. فقط چرا صاحب حدائق می‌گویند «متاخرون»؟ ایشان می‌گویند شیخ در تبیان مخالفت کرده‌اند. بنابراین این‌که مقصود شهید ثانی غیر از مقصود شهید اول باشد، اصلاً احتمالش یک ذره در فضای آن زمان نیست.

اگر آقا باز به حرف‌های بنده اشکال کنند، خوشحال می‌شوم. چون رفت و برگشتش به اذهان همه کمک می‌کند.

شاگرد: نجم الائمه رضی بیان سلبی دارند؟ یعنی ایشان مخالف هستند؟ یا به‌خاطر مماشات فرمودند؟

استاد: مرحوم رضی در این‌که فی الجمله تعدد قرائات را متواترا ثابت کنند، مشکلی ندارند. در جاهای مختلف کتابشان آمده است. ایشان با این مشکلی ندارند. اما می‌گویند این‌که هر موردی از قرائات متواتر باشد، درست نیست. لذا اینجا که می‌خواهند با حمزه در بیافتند می‌گویند «لا نسلم تواتر القرائات»؛ یعنی «لانسلم تواتر کل واحد واحد» را. نه «لانسلم تعدد النزول مطلقاً». این نکته مهمی است.

والحمد لله رب العالمین

1 ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج‌3، ص: 304

2 مفاتیح الاصول ، ص ۳۲۵ : ... و لا يعارضها خبر الفضيل و زرارة لقصور دلالتها جدا فإن المناقشة في حديث نزل القرآن على سبعة أحرف جار فيهما كما لا يخفى...

3 التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد (8/ 293)

4 الثالث أنها ليست بمتواترة مطلقا و لو كانت من جوهر اللفظ و هو للشيخ في التبيان و نجم الأئمة في شرح الكافية ( مفاتیح الاصول ص ۳۲۲)

5 مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - الحديثة)، ج‌7، ص: 215‌

6 التبيان في تفسير القرآن - الشيخ الطوسي (1/ 6)

7 موسوعة الإمام الخوئي، ج‌14، ص: 441‌ : نعم، وردت في المقام عدة روايات تضمّنت الأمر بالقراءة كما يقرؤها الناس فيظهر منها الاجتزاء بكل قراءة متعارفة بين الناس، و لا شك أنّها غير محصورة في السبع، و قد عدها بعضهم إلى أربع عشرة و صنّف في ذلك كتاباً و أنهاها بعض آخر إلى سبعين، و إن كانت جملة منها شاذة لا محالة، و بذلك يخرج عن مقتضى القاعدة المتقدمة لو تمت هذه النصوص فلا بدّ من التعرض إليها. فمنها: ما ذكره الطبرسي في مجمع البيان مرسلًا عن الشيخ الطوسي قال روي عنهم (عليهم السلام) جواز القراءة بما اختلف القرّاء فيه و هي كما ترى مرسلة من جهتين، و لعل المراد إحدى الروايات الآتية.

8 فدکیه

9 فدکیه

10 منبع الحياة و حجية قول المجتهد من الأموات ص71

11 سعد السعود للنفوس منضود ؛ النص ؛ ص142

12 منبع الحياة و حجية قول المجتهد من الأموات ص71

13 شرح الرضي على الكافية (2/ 336)

14 المعالم المأثورة،- آقامیرزا هاشم آملی- ج‌4، ص: 252‌

15 کتاب مرجع متقین، نقل از آیت الله سید ابوالحسن شریف طبرستانی از ملازمان درس ایشان، ص ۶٩

16 البيان في تفسير القرآن، ص: 166

17 همان

18 همان

19 موسوعة الإمام الخوئي، ج‌14، ص: 440‌

20 مستمسک العروة الوثقی ج۶ ص ۲۴۵

21 المعالم المأثورة،- آقامیرزا هاشم آملی- ج‌4، ص: 252‌

22 فدکیه

23 الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌8، ص: 96‌

24 مفاتيح الأصول ص 322







تعدد قرائات؛ جلسه 108 4/10/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه‌ای از سیر بحث تواتر قرائات در فقه

یک سؤال و چند جواب در تواتر قرائات

الف) موضوع قرائت نماز، قرائات قرآن است، نه قرائات جایزه در زمان معصومین

در آخر جلسه قبل عرض کردم که فرمایشی را ارسال کرده بودند. وقتی خود من این فرمایش را دیدم، خاطرات مباحثه به‌شدت جلوی چشمم پررنگ شد و آن‌ها را مرور کردم. فرمایش ایشان، یک فرمایش محضا حوزوی بود. یعنی در حوزه است که این بحث می‌تواند با کتاب‌های فقهی هست پی جویی بشود. اصل فرمایش ایشان را مطرح کردم. اگر به صفحه نگاه کنید، بعداً هم آن را تکمیل کرده‌اند. یعنی مطالبی را که من در آن جا نوشته بودم، ایشان جواب داده‌اند. الآن می‌خواهم هم فرمایش قبلی ایشان را بخوانم و هم مطلبی که جواب دادند.

اصل حرف، مطلب مهمی است. عنوان صفحه «یک سؤال، چند جواب است». چرا چند جواب؟ به این خاطر که سؤال ایشان یک احتمال است و بلکه مختار ایشان است که شهید اول نمی‌خواهند این عشر متواتر الی رسول الله است، بلکه احتمال می‌دهند که متواتر بودن آن‌ها به این معنا است که در عصر معصومین علیهم‌السلام همه این ده قرائت بوده است. قرائتی در آن زمان بوده است. شهید می‌خواهند همین را بگویند. اما این‌که متواتر الی رسول الله بوده یا نبوده، ساکت است.

خب ببینید این یک احتمال یا یک مختار در عبارت ذکری است که فرمودند منظور شهید اول است. این یک احتمال است. اما برای این‌که آدم از آن طرف مطمئن شود که این احتمال درست هست یا نیست، و این‌که مقصود شهید چیست، یک کلمه جواب اصلاً کافی نیست. یعنی جواب های بسیار متعددی نیاز است که همه این‌ها دست به دست هم بدهد تا بعداً ناظر در این سؤال و احتمال، با نگاه کردن به جواب های متعدد به اطمینان برسد که مقصود شهید اول چه چیزی بوده است.

فرع: تجوز القراءة بالمتواتر، و لا تجوز بالشواذ. و منع بعض الأصحاب من قراءة أبي جعفر و يعقوب و خلف و هي كمال العشر، و الأصح جوازها، لثبوت تواترها كثبوت قراءة القرّاء السبعة1.

ایشان فرموده‌اند: وقتی یکی از بزرگان فقها در ذکری الشیعه مطلبی را می‌گوید باید ببینیم نظر این فقیه به چیست. موضوع جواز قرائت در نماز، قرائات متواتر به آن معنا نیست، فقیه می‌خواهد بگوید جایز است که بخوانید. جواز قرائت را بحث می‌کند. اگر به این صورت است، قرائات مشهوره ای در زمان صدور روایت مطرح بوده است، شهید هم می‌فرمایند در زمان معصومین این ده قرائت بوده است، من فقیه هم می‌گویم چون در آن زمان بوده، جایز است. لذا فرموده‌اند «تجوز القرائة بالمتواتر». این «تجوز»، فقهی است. موضوعش هم این است که در آن زمان باشد.

با توجّه به این که موضوع جواز قرائت در نماز، قرائت مشهور در زمان صدور روایات است، آنچه در این مقام برای فقیه مهم است، اثبات موضوع "شهرت قرائت در زمان ائمه علیهم السلام" است. لذا بعید نیست مراد شهید اوّل از متواتر در این عبارت، نفس قرائات عشر باشد. یعنی با تواتر ثابت است که چنین قرائاتی در زمان ائمه رایج بوده است لذا قطعاً نماز با آنها صحیح است. اما این که آیا این قراء ده گانه نیز قرائتشان به تواتر از رسول الله صلی الله علیه و آله میرسد یا نه، شهید در این باره ساکت اند. اگر در عبارت "کثبوت قراءة القراء السبعة" لفظ "قراءة" را مصدری معنا کنیم به روشنی بر همین استظهار دلالت دارد. و اگر آنرا اسم مصدری معنا کنیم، دو پهلو است و دلالتی بر استظهار مقابل نیز ندارد،2

«اگر در عبارت "کثبوت قراءة القراء السبعة" لفظ "قراءة" را مصدری معنا کنیم به روشنی بر همین استظهار دلالت دارد»؛ یعنی شهید که فرمودند «لثبوت تواترها کثبوت قرائة القراء»، یعنی قراء سبعه به همین صورت می‌خواندند، نه این‌که قرائت آن‌ها ثابت است. یعنی ثبوت خواندن آن‌ها در زمان معصومین. این خیلی روشن است. «و اگر آنرا اسم مصدری معنا کنیم»؛ یعنی قرائت ثابت است، «دو پهلو است و دلالتی بر استظهار مقابل نیز ندارد».

این فرمایش ایشان است، اگر در ذهن شریف شما مطلبی له یا علیه آن موجود است، بفرمایید. ذهن قاصر من از این بحثی که ایشان دارند خیلی استقبال می‌کند. چون مسیری طی شد. عرض کردم خاطراتی که در ذهن من است، ای کاش می‌شد آن مسیر را یک جا به ذهن شریف شما منتقل کنم تا ببینید چه گذشته است.

شاگرد: قبلاً جواب اولی را داده بودید، فرموده بودید که باید در نماز قرآن بخوانند. صرف این‌که در زمان ائمه بوده، کافی نیست.

استاد: بله، چیزی نیست که نگفته باشیم. حالا عبارت شهید را چه کار کنیم؟ مهم‌تر آن است. ایشان در مورد عبارت ایشان احتمالی را مطرح کرده‌اند. ایشان می‌گویند موضوع، قرائات آن زمان است. شما می‌گویید نه، موضوع، قرآن است. البته شواهدی هم داریم.

شاگرد: شهید می‌خواهند بفرمایند این قرائات تا آن زمان بوده؟

استاد: بله، پس جایز است بخوانیم. چون معصومین در زمان خودشان امر کرده‌اند «اقرئوا کما یقرء الناس»، شهید هم می‌گویند پس جایز است. چرا؟ چون ائمه به قرائاتی ارجاع داده‌اند که در زمانشان بوده است. «و ثبوت تواترها»؛ یعنی ثابت است که این‌ها در زمان معصومین علیهم‌السلام بوده است. نه این‌که یعنی ثبوت تواترش به این‌که حضرت اولاً به اصحابشان اقراء فرموده‌اند.

شاگرد: «اقرئوا کما یقرء الناس» یعنی «اقرئوا القرآن کما یقرء الناس». نه این‌که قرآنیتش ثابت نشود.

استاد: خب مهم‌ترین بحثی که در حرف واحد بود، همین بود. من ذهنیتم را بگویم؛ ما که مباحثه را شروع کردیم واقعاً در فضای پیشرفت بحث، دو چیز داشتیم که هر روزی تکرار می‌کردیم. یکی مسأله روایات نزول قرآن به حرف واحد بود؛ «کذبوا اعداء الله نزل القرآن بحرف واحد»، یکی هم «انما الاختلاف یجیء من قبل الرواة» بود. این‌ها مضامین خیلی سنگینی است. ولو آسید محمد مجاهد در مفاتیح فرمودند دلالتش خیلی خراب است ولی برای ما مهم بود که صاف کنیم و مطمئن بشویم که خلاصه امام علیه‌السلام در «انما الاختلاف یجیء من قبل الرواة»، «انما هو حرف واحد نزل من عند واحد» نظر مبارکشان چیست. همین‌طور که نمی‌توانیم چیزی بگوییم و با یک کار سستی همین‌طور رد بشویم. در فضای مباحثه ما این دو چیز خیلی سنگین بود. من که مباحثه می‌کردم مدام به‌دنبال شواهد بودم که واضح بشود. یکی مساله نزول قرآن بر حرف واحد بود، خب باید این را چه کار کنیم؟ دومین آن‌ها مقدمه تبیان و مجمع بود. این دو مقدمه کم نبود. یک فضایی بود! چرا سنگین بود؟ یادتان هست که در اینجا جایزه تعیین کردیم تا پیدا کنیم. تنها عبارتی که در این فضا بود همین عبارت شیخ در مقدمه تبیان و عبارت مرحوم طبرسی در مقدمه مجمع بود. این هم خیلی کار داشت.

خب این مسیر چند سال گذشت. برای بخش اول که روایات حرف واحد بود، روزهایی گذشت که نقطه عطف بسیار مهمی بود، اولین دفعه وقتی بود که به عبارت سفیان بن عیینه دست پیدا کردیم. قشنگ معاصر حضرت بود و به «لا» تصریح کرد. این «لا»ی او خیلی مهم بود. سبعة احرف این است که «ای ذلک قلت اجزأک». کسانی که تشخیص داشتید، در روزهای متوالی ده-دوازده شواهد از عصر صدور روایت آوردیم که اصلاً این‌طور چیزی هنجار روشنی در آن زمان بود؛ یعنی مشکلی نمی‌دانستند و استنکار نمی کردند. این روایت هم ناظر به همان بود. خب این شواهد خیلی مهم بود.

لذا عرض کردم هر کجا بودید، تا گفتند «نزل القرآن علی سبعة احرف»، فوری در کنارش «حرف واحد» به ذهنتان بیاید. «کذبوا اعداء الله». ابوحنیفه به ذهنتان بیاید که او به استناد به «سبعة احرف» می‌گوید پس اختیارا می‌توانیم ترجمه نماز را بخوانیم. این‌ها شواهدی برای بخش اول بود.

بخش دوم، عبارت شیخ و طبرسی بود. جلسات این قسمت هم هست. چقدر توجیه و تاویل و رفت‌وبرگشت شد! مهم‌ترین چیزی که ذهن مثل من طلبه را اقناع می‌کرد این بود که مرحوم شیخ و مرحوم طبرسی تعارض را می‌دیدند. از یک طرف روایات شیعه را می‌دیدند که حرف واحد را می‌گوید، از طرف دیگر اجماع بدون شکی بود که این قرائت جایز است. می‌گفتند روایات حرف واحد و این اجماع هست. بعد گفتیم چرا این دو برای آن‌ها جلوه می‌کند ولی نمی‌توانند از آن دست بردارند؟ نوشته‌ها بود. الآن هم موجود است. جواب ما این بود که کاری که ابن مجاهد با فاصله صد سال کرده بود، این بود که زمینه قبلی ها فراموش شده بود، حتی ابوالفضل رازی گفته بود این چه کاری بود که ابن مجاهد کرد که اگر هر کسی بخواهد به‌غیراز این هفت قرائت را بیان کند، می‌گویند کافر شده است! می‌گفتیم خب مرحوم شیخ در این فضا نبوده‌اند. در زمان کار ابن مجاهد زمینه قرن دوم و زمینه حرف سفیان بن عیینه - که «سبعة احرف» یعنی حرف ابوحنیفه که هر چه می‌خواهی بگو- از بین رفته بود. مرحوم شیخ می‌گفتند از یک طرف این روایات هست و از یک طرفی هم اجماع هست. خب این دو خیلی سنگین است. چون فضا، یک کلمه نبود.

یکی از کتاب‌های تأثیرگذار در حوزه‌های علمیه مفاتیح الاصول مرحوم سید طباطبایی است. ایشان سه قول برای تواتر نقل کرده‌اند. گفتند علماء اختلاف کرده‌اند؛ یک قول تواتر الی رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله است. یک قول تواتر در جوهر است، نه در خواندن و آن چه که مغیر معنا است. یعنی لفظ و ماده تغییر می‌کند. قول سوم، غیر متواتر مطلقاً است. بعد فرمودند «کالشیخ فی التبیان». خیلی عجیب است. یعنی شیخ طوسی اولین کسی است که قائل به عدم تواتر قرائات سبع مطلقاً است. چرا؟ به‌خاطر عبارت تبیان.

خب این عبارت مفاتیح بود. بعد هم همین‌طور آمد. جواهر همین‌طور، مرحوم شیخ انصاری، مرحوم آقای حکیم و … . اولین چیزی که برای رد این اجماع مدعا، گفتند این بود که شیخ مخالف است. ما چقدر روی این‌ها بحث کردیم و رفتیم و برگشتیم. خب در چنین فضایی این دو خیلی مهم است.

الآن یک درصد این احتمال هست که فضای آن زمان که شهید فرمودند «لثبوت التواتر» یعنی تواتر این قرائات به آن زمان و من فقیه هم بیشتر کاری ندارم. اصلاً این جور نیست. این فرمایشاتی که ایشان دارند خیلی مغتنم است. یعنی شما از نظر بحث فقهی یا باید بتوانید تقویت کنید یا بتوانید جواب بدهید. هر کدام از آنها در ذهنتان سر نرسیده است، نباید آن را رها کنید. واقعاً موجب تشکر است که ایشان آمدند و به مطالبی که نوشتیم جواب دادند. این رفت‌وبرگشت بسیار هم است. باعث می‌شود که زوایای بحث باز بشود.

شاگرد: چه شد که فضای ذهنی شما برگشت؟

استاد: همین‌ها بود؛ برای فضای آن زمان شواهدی پیدا شده بود، اما تعبیر صاحب حدائق از عبارت شیخ «صریحٌ» و تعبیر صاحب مفتاح الکرامه «كلام هذين الإمامين قد يعطي أنّ التواتر إنّما هو لأربابها»3 بود. تا این‌که نزدیک عید مبارک غدیر بود؛ عیدی های طلبگی است. به مناسبتی توفیق شد و با یک حواس خیلی جمعی برگشتم کل عبارت شیخ را از اول تا به آخر خواندم. قبلاً یادم هست؛ وقتی به این می‌رسیدم که شیخ گفته اند هفت وجه هست و ابن قتیبه گفته، می‌گفتم خب این هم هفت وجه است، چون آدم وقتی یک عبارتی که هفت وجه را می‌خواند دیگر حوصله ندارد ادامه بدهد، لذا به همان هفت وجه اکتفاء می‌کردم. کما این‌که در همه کتاب‌ها به همین اکتفاء کرده‌اند. آن دفعه من همه هفت وجه را به دقت نگاه کردم و رد شدم، دیگر تمام شد؛ دیدم فرموده‌اند اصلح الوجوه این هفت تا است. چرا؟ «لما روي عنهم عليه السلام من جواز القراءة بما اختلف القراء فيه»4.

به گمانم اولین دلیلی که مرحوم آقای خوئی برای تجویز قرائات می‌آورند، همین مقدمه مجمع و تبیان است. بعد می‌گویند مرسل است؛ «لما روی عنهم»! ما چه می‌دانیم چه روایتی بوده است؟! سندش را بگویید تا ما برای شما بگوییم. آخر کار هم نتیجه می‌گیرند که یک دلیل معتبر از روایات نداریم که معصومین تجویز کرده باشند ما این قرائات را بخوانیم.

الآن هرچه در ذهن شما له یا علیه مطلب ایشان می‌آید بیان کنید. مطلبی در ذهن هر کسی می‌آید، اگر افاده بشود می‌ماند.

ببینید بخش اول حرف ایشان این است که موضوع برای فقیه، جواز قرائت است؛ نسبت به این مطلب بیان کرده‌ام:

اما مطلب اول که موضوع جواز قرائت در نماز، قرائت مشهور در زمان صدور روایات است، پس خلاف تصریح بزرگان علمای شیعه است، بلکه تمام علمای متقدم شیعه، بر خلاف بعض عامة، اتفاق نظر دارند که موضوع قرائت واجبة نماز، قرائت قرآن کریم است، و قرآن، قرآن نیست مگر به تواتر، محقق اردبیلي(قده) چرا جواز قرائت به عشر را قبول نمیکنند؟ چون میگویند باید قطعا قرآن باشد و به محض شک، از قرآنیت ساقط میشود: «و اما الثلاثة التي بينهما فالظاهر عدم الاكتفاء، للعلم بوجوب قراءة علم كونها قرآنا، و هي غير معلومة: و ما نقل انها متواترة غير ثابت، و لا يكفي شهادة مثل الشهيد، لاشتراط التواتر في القرآن الذي يجب ثبوته، بالعلم، و لا يكفي في ثبوته، الظن و الخبر الواحد و نحوه كما ثبت في‌ الأصول....بل يفهم من بعض كتب الأصول ان تجويز قراءة ما ليس بمعلوم كونه قرآنا يقينا فسق، بل كفر، فكل ما ليس بمعلوم انه يقينا قرآن، منفي كونه قرآنا يقينا، على ما قالوا». مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان؛ ج‌2، ص: 217 ، و همچنین به این صفحه مراجعه شود: استدلال علامه حلي در شرطیت تواتر در قرائات5

«بلکه تمام علمای متقدم شیعه، بر خلاف بعض عامة، اتفاق نظر دارند که موضوع قرائت واجبة نماز، قرائت قرآن کریم است»؛ شما باید قرآن بخوانید، نه این‌که اجتهادات قراء مجزی باشد و آن‌ها را بخوانید. من شواهدش را هم آورده‌ام.

«و قرآن، قرآن نیست مگر به تواتر، محقق اردبیلي(قده) چرا جواز قرائت به عشر را قبول نمیکنند؟»؛ اگر صرف تداول بود که مثل شهید می‌گویند متواتر است! اصلاً رمز این‌که مقدس اردبیلی قبول نمی‌کنند، چیست؟ «و اما الثلاثة التي بينهما فالظاهر عدم الاكتفاء، للعلم بوجوب قراءة علم كونها قرآنا، و هي غير معلومة»؛ این سه تا از عشر را علم نداریم قرآن باشد. «و ما نقل انها متواترة غير ثابت»؛ متواتره، یعنی تا آن زمان؟! نه، یعنی قرآنیتش غیر ثابت است. «و لا يكفي شهادة مثل الشهيد، لاشتراط التواتر في القرآن الذي يجب ثبوته، بالعلم، و لا يكفي في ثبوته، الظن و الخبر الواحد و نحوه كما ثبت في‌ الأصول....بل»؛ ببینید تا کجا جلو رفته‌اند. البته ما عبارات مجمع را مفصل خواندیم. «بل يفهم من بعض كتب الأصول ان تجويز قراءة ما ليس بمعلوم كونه قرآنا يقينا»؛ ببینید چه قیدهایی می‌آورند! حالا ما بگوییم اجتهادات قراء بوده؟! «فسق، بل كفر، فكل ما ليس بمعلوم انه يقينا قرآن، منفي كونه قرآنا يقينا، على ما قالوا»؛ این از چیزهایی است که علماء می‌گویند. شک در قرآنیت، قطع به این است که قرآن نیست. این‌ها عبارات ایشان است، ولذا است که از شهید نپذیرفته‌اند. اما سبع را چه کار کردند؟ فرمودند: «اما السبع کانه لاخلاف فیه». با این بیانات است که «لاخلاف فیه» است.

این مطلب اول که اصلاً به این صورت نیست. عبارات مفصل است، همه حرف‌هایی که پیش آمده و بحث‌های فقهی، برای بعد از قرن یازدهم است؛ محدثین بزرگی آمدند و گفتند اصحاب به روایات حرف واحد توجه نکرده‌اند. این صریح کلام صاحب حدائق بود. ببینید الآن فضای مباحثه است، تردیدی هم که می‌گوییم در فضای مباحثه است. در ذهنم تردیدی ندارم این‌که در مفاتیح فرمودند شیخ طوسی قائل به عدم تواتر مطلقاً هستند، از حدائق گرفته‌اند. چرا؟ چون تا قبل از حدائق حتی کسانی که مخالف بودند و می‌گفتند اجماع اصحاب درست نیست، احدی نگفت شیخ الطائفه و طبرسی از آن دسته هستند. با این مقدمه واضح احدی نگفت که مخالف اجماع هستند. خب باید یک نفر بگوید. ما جایزه تعیین کردیم که قبل از صاحب حدائق را بیاورند؛ اما اولین شخصی که گفته بود حدائق بود. مرحوم صاحب مفاتیح هم با فاصله کوتاه از حدائق گفته بودند.

این را از کجا می‌گویم؟ چون عبارت حدائق، عبارت تبیان نبود. تغییری در آن بود. کلمه «تطلع» داشت که اثری از آن در تبیان نبود. عین همان عبارت را صاحب مفاتیح در مفاتیح آورده‌اند. در هیچ کجا غیر از حدائق این عبارات نبود. ما این‌ها را مفصل صحبت کردیم. یعنی یک چیزی نبود که ما همین‌طور رد بشویم. حالا به بحث اصلی بیاییم که آن برایم خیلی مهم است.

عبارت شهید ساکت هست یا نیست؟ فرمودند ساکت است.

و اما مطلب دوم که محتمل است مقصود شهید(قده) از تواتر عشر، تنها شهرت این قراءات در عصر معصومین علیهم السلام بوده و از تواتر الی رسول الله صلی الله علیه و آله ساکت است، پس امری است که چندین سال مباحثه ما را درگیر خودش کرده بود، چون ما بحث قراءات را از صفر شروع کردیم لذا خیلی این احتمال پر رنگ بود و چند سال طول کشید تا به اطمینان برسیم که آیا مقصود شهید این هست یا خیر؟ اما به تدریج با قرائن کثیرة مواجه شدیم به طوری الآن عرض میکنم به طور قطع کالشمس فی رابعة النهار مقصود شهید تواتر الی الشارع است، و یکی از آنها همین عبارت محقق اردبیلی است که نقل کردم، و علت اینکه ما معطل شدیم این بود که این مطلب را شخصیت بزرگی مثل وحید بهبهانی(قده) فرموده: «و من هذا يظهر وجوب الاقتصار على المنقول المتواتر، يعني ما كان متداولا بين المسلمين في زمان الأئمّة عليهم السّلام، و كانوا يقرّون عليه و لا يحكمون ببطلانه بل يصحّحون، و إلّا فالقرآن عندنا نزل بحرف واحد من عند الواحد جلّ جلاله، و الاختلاف جاء من قبل الرواة» مصابيح الظلام؛ ج‌7، ص: 224 و همانطور که واضح است خود ایشان تصریح میکنند که به خاطر روایت نزول قرآن بر حرف واحد چنین میگویند، و در این صفحه بحث شده است: قبول تعدد قراءات عند اصحابنا در کلام قطب راوندی در قرن ششم-عدم قبول تعدد عند اصحابنا در کلام وحید در قرن دوازده.


اما جناب وحید(قده) اولین کسی هستند که تواتر قراءات را چنین معنا کردند، مگر تفاوت ایشان با محقق اردبیلی(قده) چیست؟ یک نفر را قبل از وحید بهبهانی پیدا نکردیم که بگوید تواتر یعنی تواتر تا زمان معصومین علیه السلام، پس چگونه است که ایشان اینچنین تواتر را معنا میکنند؟ اکنون جواب واضح است، اینگونه معنا کردن متاثر از فضایی بوده که بعد از حدود یک قرن توسط بعض محدثین و بخصوص صاحب حدائق(قده) ایجاد شده بود، اما جالب این است که حتی خود همین محدثین و خود صاحب حدائق، تواتر الی الشارع را به علمای شیعه نسبت دادند، و سه اشتباه مهمی که در تحقیق صاحب حدائق صورت گرفته، نقش بسیار مهمی در ایجاد این فضا داشته است: فرع من مفتاح الكرامة-تحقيق و تعليق-تواتر نقل الاجماع علی تواتر السبع.6

عبارت محقق اردبیلی را هم دیدید. عرض کردم چرا بعد از قرن یازدهم این پررنگ شده، خیلی اهمیت دارد، فرمایش مرحوم وحید بهبهانی است. آسیدجواد صاحب مفتاح الکرامه در مفتاح الکرامه تعبیر «اکثر» داشتند، مرحوم شیخ انصاری هم در رسائل تعبیر «مشهور» داشتند. عرض کردم چرا می‌گویند مشهور؟ فقط به این خاطر که مرحوم وحید بهبهانی این اجماع را به این صورت معنا کرده‌اند. عباراتشان را هم آوردیم. خب ایشان به این صورت فرموده‌اند، بعداً هم اکثر و مشهور شد. و الا قبلش همه اجماع بود.

خب اگر وحید به این صورت معنا کرده‌اند، می‌ماند که شهید می‌خواهد چه بگویند. در ادامه شواهدی را ذکر کردم که توضیح بدهد مقصود شهید چه چیزی بوده است. اولین شاهد، قرینه داخلی در خود ذکری است. چرا ایشان به‌راحتی می‌گویند بعید نیست؟ چون فقط فرموده‌اند «فرعٌ تجوز القرائة المتواترة»! درحالی‌که قبل از این فرع شهید مطلبی هم گفته اند. من آن عبارت را می‌خوانم باز خودتان روی آن تأمل کنید.

همین عبارتی که از ذکری نقل کردید، فرعی به دنبال مسأله خامسة است، و عبارت قبل آن به وضوح مقصود را روشن میکند:

الخامسة: لا يجوز الإخلال بحرف من الفاتحة عمدا، و لا من السورة بعدها، لعدم صدق الامتثال، و كذا يجب الترتيب بين كلماتها و آيها على الوجه المنقول بالتواتر، لأنّ ذلك هو القرآن الذي أمر بقراءته في الصلاة. و كذا التشديد، لأنّ الإخلال به إخلال بحرف. و كذا حركات الاعراب و البناء، سواء‌ تغير المعنى بالإخلال بها أو لا، تأسيا بصاحب الشرع و أهل بيته، و يجب مراعاة مخارج الحروف حتى الضاد و الظاء و ان عسر ما لم يتعذر- و ليس في الحمد ظاء- لأنّ إخراج الحرف من غير مخرجه إخلال بحقيقة ذلك الحرف الذي هو إخلال بماهية القراءة.
فرع: تجوز القراءة بالمتواتر، و لا تجوز بالشواذ. و منع بعض الأصحاب من قراءة أبي جعفر و يعقوب و خلف و هي كمال العشر، و الأصح جوازها، لثبوت تواترها كثبوت قراءة القرّاء السبعة.ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج‌3، ص: 304

«الخامسة: لا يجوز الإخلال بحرف من الفاتحة عمدا، و لا من السورة بعدها، لعدم صدق الامتثال»؛ امر چه چیزی بوده که باید امتثال کنیم؟

«و كذا يجب الترتيب بين كلماتها و آيها على الوجه المنقول بالتواتر»؛ اینجا دارند از تواتر اسم می‌برند. اخلال جایز نیست، باید همان جوری که به تواتر نقل شده بخوانیم. چرا؟ «لأنّ ذلك هو القرآن الذي أمر بقراءته في الصلاة»؛ مطلبی که از مقدس اردبیلی خواندم، در عبارت شهید هم همان است. می‌گویند متواتر است که قرآن است و ما امر شده‌ایم آن را بخوانیم. وقتی متواتر نشد، نمی‌دانیم قرآن هست یا نیست، نمی‌توانیم بخوانیم.

«و كذا التشديد، لأنّ الإخلال به إخلال بحرف. و كذا حركات الاعراب و البناء، سواء‌ تغير المعنى بالإخلال بها أو لا»؛ حتی اگر مغیر معنا هم باشد، حق ندارید خلاف آن بخوانید. چون شما دارید قرآن می‌خوانید. هیئات کلمات هم جزء قرآن است. «تأسيا بصاحب الشرع و أهل بيته»؛ عبارت را ببینید! در اینجا می‌فرمایند می‌خواهند تغیر معنا بکند یا نکند، چون ما کاری به تغیر معنا نداریم، در اینجا تاسی به صاحب شرع و اهل‌بیت او است. آن‌ها فرموده‌اند امتثال به این امری است که قرآن را بخوانید. ما هم که امر را امتثال نکرده‌ایم. «و يجب مراعاة مخارج الحروف حتى الضاد و الظاء …». «فرع: تجوز القراءة بالمتواتر، و لا تجوز بالشواذ…»؛ این قبل و این بعد می‌رساند که مقصود چیست. این شاهدی از خود عبارت ذکری است.

شاهد دوم عبارت شهید ثانی است که تصریح است. در کتاب المقاصد العلیه، چاپ ابحاث، بارها من این کتاب را آورده‌ام. در صفحه دویست و چهل و پنج. البته در صفحه پانصد و سی هم هست ولی بحث ما آن جا است. صریحاً می‌گویند «الكلّ من عند اللّه نزل به الروح الأمين على قلب سيّد المرسلين»، که تواتر را به‌صورت تصریحی معین می‌کنند.

شهید ثانی(قده) با قرب عهد به شهید اول که از بزرگترین شارحین کتب شهید هستند تصریح میکنند که مقصود از تواتر، نزول تمام قراءات توسط جبرئیل علیه السلام است: «و المعتبر القراءة بما تواتر من هذه القراءات و إن ركّب بعضها في بعض ما لم يترتّب بعضه على بعض آخر بحسب العربيّة،.... و أما اتّباع قراءة الواحد من العشرة في جميع السورة فغير واجب قطعا، بل و لا مستحبّ، فإنّ الكلّ من عند اللّه نزل به الروح الأمين على قلب سيّد المرسلين»المقاصد العلية في شرح الرسالة الألفية، ص: 245‌

سوم هم فرمایش سید مرتضی در طرابلسیات است. من تا بیست و دو شاهد گذاشته‌ام که فراموش نکنم. بعداً ان شاءالله عباراتش را می‌آورم. بیست و دو مطلب از علماء به‌عنوان شاهد این‌که وقتی می‌گویند تواتر، مقصودشان قرآن است. در کتب فقهی قبل از قرن یازدهم یکی پیدا نمی‌کنید که یک فقیه در کتاب فقهی گفته باشد «نزل علی حرف واحد». این‌که گفته باشد یک قرائت درست است، اصلاً نیست. اجماع صاف است. عبارت شیخ را هم که از صاحب حدائق نقل کردم. فقط دو نفر بودند؛ مرحوم سید نعمت الله جزائری با آن سعه اطلاعاتی که داشتند می‌خواستند با اصحاب مخالفت کنند، اولی ایشان بودند. ایشان راه را برای صاحب حدائق باز کردند. ایشان فرمودند7 اصحاب این را گفته اند که «معظم المجتهدین ذهبوا الی ان الکل مما نزل به علی قلب سید المرسلین» اما مخالف دارد. زمخشری و …، از شیعه فقط دو نفر را ذکر می‌کنند. یکی سید بن طاووس8 است؛ البته کتاب ایشان کتاب فقهی نیست. در سعد السعود بود، آن هم به‌خاطر درگیری با جبائی بود. یکی هم مرحوم شیخ نجم الائمه رضی9 در شرح کافیه کتاب نحوی بود. اتفاقا خود همین عبارت رضی، دلیل بسیار خوبی است که مقصود شهید و سائرین از تواتر چیست.

رضی فرمودند قرائت حمزه از کوفیون تبعیت کرده است. مذهب کوفیون است، خود حمزه هم کوفی بوده و به این صورت خوانده است. تمام شد! چون حمزه کوفی بوده به جر خوانده است. بعد فرمودند «و لا نسلم تواتر القرائات»10، خب اگر تواتر، تواتر تا حمزه بود، خب ایشان خودشان می‌گویند حمزه خوانده است، ایشان که شک ندارد حمزه در آن زمان خوانده است، پس باید بگویند او خوانده و اجتهاد کرده است. اما سراغ یک بحث منعقد شده بین علوم قرآنی می‌رود. «لانسلم تواتر القرائات»؛ یعنی آن‌هایی که تواتر می‌گویند، مقصودشان این است که چون حمزه کوفی بوده نخوانده، حمزه سند داشته است. این خیلی روشن است. این برای شواهدی است که فرموده بودند.

ب) لزوم بررسی مسیر فتوای برخی از متاخرین به جواز قرائات در نماز

ایشان حالا جواب می‌دهند، بخشی از جواب های ایشان را مرور کنیم. فرموده‌اند:

یک. آن چه در خصوص موضوعیت "قرآن مشهور در زمان ائمه علیهم السلام" برای صحّت نماز عرض، شد ناظر به حکم ظاهری بود. بله، حکم واقعی، لزوم قرائت قرآن حقیقی در نماز است. لذا فقهایی مثل آقای خوئی رحمة الله عليه که منکر تعدّد قرآن واقعی هستند، با وجود اذعان به آن حکم واقعی، به صحّت نماز با هر قرائت مشهوری فتوا میدهند. { پس چرا حاج شیخ قده احتیاط میکردند؟ و آقای خوئی قده هم ملاحظه کنید چه مسیری را طی میکنند:«فقد ظهر من جميع ما مرّ أنّه ليست عندنا رواية يعتمد عليها في الحكم بالاجتزاء بكل قراءة متعارفة حتى يخرج بذلك عن مقتضى القاعدة الأوّلية.لكنه مع ذلك كله...» کلمات السید ابي القاسم الخوئي قده در باره قراءات - - احتیاط آشیخ عبد الکریم در قرائت ملک و مالک

«آن چه در خصوص موضوعیت "قرآن مشهور در زمان ائمه علیهم السلام" برای صحّت نماز عرض، شد ناظر به حکم ظاهری بود»؛ یعنی در مرحله ظاهر، همین قرآن برای ما قرآن است. یعنی لازم نیست که حتماً قرآن باشد. «بله، حکم واقعی، لزوم قرائت قرآن حقیقی در نماز است»؛ حکم ظاهری همه جا حاکم است و لازم نیست به‌دنبال حکم واقعی باشیم.

«لذا فقهایی مثل آقای خوئی رحمة الله عليه که منکر تعدّد قرآن واقعی هستند، با وجود اذعان به آن حکم واقعی، به صحّت نماز با هر قرائت مشهوری فتوا میدهند»؛ من این‌ها را یادداشت کرده‌ام، مراجعه کنید. ذیل عبارت ایشان با رنگ قرمز اضافه کرده‌ام. من عرض کردم:

«پس چرا حاج شیخ قده احتیاط میکردند؟»؛ اگر این یک امر مسلمی است، پس فقیه بزرگی مثل حاج شیخ عبدالکریم نباید دو قرائت را بخوانند و احتیاط کنند! مرحوم آمیرزا هاشم آملی می‌گویند شخینا الحائری احتیاط می‌کردند و نزد من این احتیاط کافی نیست. مرحوم آسید احمد خوانساری فرمودند شیخنا الحائری دو قرائت را می‌خواندند و من با ایشان بحث کردم از آن دست برداشتند. قبلاً مکرر صحبت شد. پس معلوم می‌شود در فضای فقه، «ملک» یا «مالک» بخوانیم، ذهن این فقهای بزرگ مشغول می شده است.

خب آقای خوئی چه کار کرده‌اند؟ آقای خوئی عجیب تر می‌گویند؛ من بخشی از عبارت ایشان را می‌خوانم. ایشان در البیان، این عنوان را دارند: «جواز القراءة بها في الصلاة»11؛ آیا این قرائات را می‌توانیم در نماز بخوانیم یا نه؟ می‌گویند ما که گفتیم این قرائات ثابت نیست، و فقط یکی قبول است و آن هم معلوم نیست.

ذهب الجمهور من علماء الفريقين إلى جواز القراءة بكل واحدة من القراءات السبع في الصلاة، بل ادعي على ذلك الإجماع في كلمات غير واحد منهم، و جوّز بعضهم القراءة بكل واحدة من العشر، و قال بعضهم بجواز القراءة بكل قراءة وافقت العربية و لو بوجه، و وافقت أحد المصاحف العثمانية و لو احتمالا، و صحّ سندها، و لم يحصرها في عدد معين.

و الحق: ان الذي تقتضيه القاعدة الأولية، هو عدم جواز القراءة في الصلاة بكل قراءة لم تثبت القراءة بها من النبي الأكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أو من أحد أوصيائه المعصومين عليهم السّلام لأن الواجب في الصلاة هو قراءة القرآن فلا يكفي قراءة شى‏ء لم يحرز كونه قرآنا، و قد استقلّ العقل بوجوب إحراز الفراغ اليقيني بعد العلم باشتغال الذمة، و على ذلك فلا بدّ من تكرار الصلاة بعدد القراءات المختلفة أو تكرار مورد الاختلاف في الصلاة الواحدة، لإحراز الامتثال القطعي، ففي سورة الفاتحة يجب الجمع بين قراءة «مالك»، و قراءة «ملك». أما السورة التامة التي تجب قراءتها بعد الحمد- بناء على الأظهر- فيجب لها إما اختيار سورة ليس فيها اختلاف في القراءة، و إما التكرار على النحو المتقدم12

ایشان ابتدا می‌گویند: «ذهب الجمهور من علماء الفريقين إلى جواز القراءة بكل واحدة من القراءات السبع في الصلاة»، بعد می‌فرمایند: «و الحق: ان الذي تقتضيه القاعدة الأولية، هو عدم جواز القراءة في الصلاة»؛ یعنی نمی‌توانیم بخوانیم. قاعده اولی این است. «بكل قراءة لم تثبت القراءة بها من النبي الأكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله»؛ معلوم هم هست. مقدس اردبیلی هم همین را گفتند. حق هم همین است. شما یک حق مهمی را نگفتید. فقط نکته این است که چون در فضای آن‌ها تواتر ثابت بود، اصلاً سراغ این نمی رفتند که اگر این‌ها تا زمان معصومین است و اجتهادات قراء است، پس قاعده اشتغال چه شد؟! اصلاً به ذهنشان نمی آمد. یک نفر قاعده اشتغال را مطرح نکرد، مگر زمان ما که این بحث‌ها داغ شد. چون ذهنیت این نبود.

«و قد استقلّ العقل بوجوب إحراز الفراغ اليقيني بعد العلم باشتغال الذمة، و على ذلك فلا بدّ من تكرار الصلاة»؛ چاره‌ای نداریم نماز را تکرار کنیم. «بعدد القراءات المختلفة أو تكرار مورد الاختلاف في الصلاة الواحدة، لإحراز الامتثال القطعي، ففي سورة الفاتحة يجب الجمع بين قراءة «مالك»، و قراءة «ملك»».

در ادامه می‌فرمایند:

و أما بالنظر إلى ما ثبت قطعيا من تقرير المعصومين- عليهم السّلام- شيعتهم على القراءة، بأيّة واحدة من القراءات المعروفة في زمانهم، فلا شك في كفاية كل واحدة منها. فقد كانت هذه القراءات معروفة في زمانهم، و لم يرد عنهم أنهم ردعوا عن بعضها، و لو ثبت الردع لوصل إلينا بالتواتر، و لا أقل من نقله بالآحاد، بل ورد عنهم عليهم السّلام إمضاء هذه القراءات بقولهم: «اقرأ كما يقرأ الناس» «1». «اقرؤوا كما علّمتم» «2». و على ذلك فلا معنى لتخصيص الجواز بالقراءات السبع أو العشر، نعم يعتبر في الجواز أن لا تكون القراءة شاذة، غير ثابتة بنقل الثقات عند علماء أهل السنة، و لا موضوعة، أما الشاذة فمثالها قراءة، ملك يوم الدين بصيغة الماضي و نصب يوم، و أما الموضوعة فمثالها قراءة إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ برفع كلمة اللّه و نصب كلمة العلماء على قراءة الخزاعي عن أبي حنيفة.13

«و أما بالنظر إلى ما ثبت قطعيا من تقرير المعصومين- عليهم السّلام- شيعتهم على القراءة، بأيّة واحدة من القراءات المعروفة في زمانهم»؛ حالا چطور معلوم شد که «لو ثبت الرد لوصل الینا بالتواتر»؟! قشنگی آن در بحث‌های فقهی ایشان است.

در موسوعه الامام الخوئی ملاحظه کنید؛ جلد چهارده، صفحه چهارصد و چهل. بخشی که منظور من است، این است:

...إذن مقتضى القاعدة الأوّلية بعد ورود الأمر بقراءة الفاتحة و بسورة بعدها هو الأخذ بالمقدار المتيقن الذي لا اختلاف فيه، و ما تضمّن الاختلاف يكرّر القراءة، فيقرأ مرّة مثلًا ملك و أُخرى مالك، و يختار من السورة المأمور بها ما اتفقت فيه القراءات، و لو اختار مورد الخلاف يكرّر عملًا بقاعدة الاشتغال و خروجاً عن عهدة التكليف المعلوم، فيقصد بأحدهما لا بعينه القرآن، و بالآخر الذكر المطلق. نعم، وردت في المقام عدة روايات تضمّنت الأمر بالقراءة كما يقرؤها الناس فيظهر منها الاجتزاء بكل قراءة متعارفة بين الناس، و لا شك أنّها غير محصورة في السبع، و قد عدها بعضهم إلى أربع عشرة و صنّف في ذلك كتاباً و أنهاها بعض آخر إلى سبعين، و إن كانت جملة منها شاذة لا محالة، و بذلك يخرج عن مقتضى القاعدة المتقدمة لو تمت هذه النصوص فلا بدّ من التعرض إليها....فمنها: ما ذكره الطبرسي... فقد ظهر من جميع ما مرّ أنّه ليست عندنا رواية يعتمد عليها في الحكم بالاجتزاء بكل قراءة متعارفة حتى يخرج بذلك عن مقتضى القاعدة الأوّلية14

«إذن مقتضى القاعدة الأوّلية بعد ورود الأمر بقراءة الفاتحة و بسورة بعدها هو الأخذ بالمقدار المتيقن الذي لا اختلاف فيه»؛ اختلاف قرائت در آن نداریم. اما «و ما تضمّن الاختلاف يكرّر القراءة، فيقرأ مرّة مثلًا ملك و أُخرى مالك، و يختار من السورة المأمور بها ما اتفقت فيه القراءات»؛ نه آنی که دوباره اختلاف کرده‌اند. حتی در همین موسوعه می‌گویند عبارت را نمی‌توانید تغییر بدهید. باید وجه منقول باشد. قسمتی که خیلی جالب است، این است:

«و لو اختار مورد الخلاف»؛ اگر جایی بود که مورد خلاف را اختیار کرد…؛ در سوره حمد که نمی‌تواند اختیار نکند. مفتاح المفاتیح همین بود، چاره‌ای ندارد. شما می‌گویید برو بگرد سوره ای که در آن اختلاف نیست را انتخاب بکن! همه مسلمین از روز اول چاره‌ای نداشتند سوره حمد را بخوانند و این اختلاف هم بوده. خود شما چه کار می‌کنید؟ می‌فرمایند:

«فيقصد بأحدهما لا بعينه القرآن، و بالآخر الذكر المطلق»؛ خیلی از جاها ذکر نیست. کلام آدمی است. شما می‌گویید ما در اینجا علم داریم که یکی کلام خدا است و دیگری از جیب یک قاری در آمده است! بعد می‌گویید ذکر مطلق است؟! این چه جور ذکر مطلق است که شما می‌خواهید حرف یک قاری را به‌عنوان ذکر مطلق در نماز تکرار کنید. پس باید دو بار بخوانید. آقای آملی هم فرمودند. مرحوم آقای خوانساری هم وقتی با آشیخ عبدالکریم بحث می‌کنند، ایشان را قانع می‌کنند که این خلاف احتیاط است که شما در نماز دو تا را می‌خوانید.

«نعم»؛ اینجا قشنگ است. قاعده، تکرار شد. همینی که آقا فرمودند فتوا می‌دهند، خب باید ببینیم چطور فتوا می‌دهند. من عرض کردم مسیرش را نگاه کنید و ببینید چطور فتوا داده‌اند. ایشان می‌فرمایند:

«نعم وردت في المقام عدة روايات تضمّنت الأمر بالقراءة كما يقرؤها الناس»؛ همانی که ایشان فرموده‌اند. روایات می‌گویند همانی که مردم می‌خوانند. بسیار خب همان ها را می‌خوانیم. حالا این روایات چیست؟ تعداد متعددی را می‌فرمایند. مفصل عبارت را خودتان ببینید. بعد از این‌که همه روایات را آورده‌اند، همه را رد کرده‌اند. خب نتیجه چه شد؟ حالا می‌خواهند فتوا بدهند.

«فقد ظهر من جميع ما مرّ أنّه ليست عندنا رواية يعتمد عليها في الحكم بالاجتزاء بكل قراءة متعارفة حتى يخرج بذلك عن مقتضى القاعدة الأوّلية»؛ قاعده اولیه اشتغال بود. باید قرآن بخوانید. همه این روایات رد می‌شود. پس ایشان که فتوا داده‌اند، دلیل روائی و مستند فقهی نداشتند. خودشان می‌گویند. حالا شما می‌گویید مقلدها دو نماز بخوانند؟ یکی «ملک» و یکی «مالک» بخوانند؟ چه کار کنیم؟ می‌گویند نه؛

«لكنه مع ذلك كله لا ينبغي الشك في الاجتزاء»؛ خب شما که روایات را رد کردید، چرا شک ندارید؟ می‌فرمایند: «لجريان السيرة القطعية من أصحاب الأئمة (عليهم السلام) على ذلك»؛ همه آن‌ها می‌خواندند و ائمه آن‌ها را نهی نمی کردند. خب پس چطور شد که بسم الله را محکم گفتند؟! چطور شد که «کذبوا اعداء الله» را به این محکمی گفتند؟! امام معصوم به محکمی می‌گویند «کذبوا اعداء الله حرف واحد»؟! بعد هم می‌گویید این روایت بین شیعه معروف است، اما می‌گویید سیره قطعیه می‌خواندند و شما هم بخوانید؟! خب «کذبوا» چه شد؟! اگر بود، همه شیعه حساس می‌شدند. می‌گفتند «کذبوا اعداء الله، حرف واحد»، این حرف واحد کجا است؟! در نماز کدام یک را بخوانیم؟! یک جا نباید قبل از این‌که از امام بشنود بیاید از امام سؤال بکند؟! عبارت ایشان خیلی جالب است. وقتی می‌خواهند این سیره را توضیح بدهند، بسیار زیبا توضیح می‌دهند. هر کسی این توضیح ایشان را در سیره را ببیند، بر خلاف فرمایش ایشان مطمئن می‌شود. شاید همین ها بوده که شاگرد ایشان در التمهید، زیر این سیره زده‌اند و فرموده‌اند سیره قطعیه تنها یک قرائت بوده و آن هم حفص از عاصم بوده و خلاص. ایشان می‌گویند سیره قطعیه یک قرائت بوده و تمام! یعنی چه که سیره قطعیه بوده و مشهور می‌خواندند؟! این را در التمهید می‌فرمایند.

توضیحی که دارند را مرحوم آقای حکیم هم در مستمسک دارند. آقای حکیم هم عین همین عبارت را دارند. قطعاً هم درست است.

«لجريان السيرة القطعية من أصحاب الأئمة (عليهم السلام) على ذلك فانّ اختلاف القراءات أمر شائع ذائع بل كان متحققاً بعد عصر النبي (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلم) كقراءة ابيّ و ابن عباس و ابن مسعود و غيرهم… و قد أحرق عثمان جميع المصاحف سوى مصحف واحد حذراً عن الاختلاف‌»؛ خب اختلاف بود، چرا عثمان این کار را کرد؟!

«و مع ذلك تحقق الاختلاف بعد ذلك كثيراً حتى اشتهرت القراءات السبع و غيرها في عصر الأئمة، و كانت على اختلافها بمرأى و مسمع منهم علیه‌السلام»؛ این قسمت جالب است: «فلو كانت هناك قراءة معيّنة تجب رعايتها بالخصوص لاشتهر و بان»؛ در البیان هم همین را فرمودند. تنها استدلالشان همین است. گفتند روایات که قبول نیست، پس چرا این جور می‌فرمایند؟ می‌گویند سیره که بوده، اگر خلافش بود، مثل بمب در فضای شیعه صدا می‌کرد و آن را نقل می‌کردند. «و كان من الواضحات»؛ واقعاً این‌ها درست است. «و كان ينقله بطبيعة الحال كابر عن كابر و راوٍ عن راوٍ، و ليس كذلك بالضرورة»؛ این جور نشده است. «فيظهر جواز القراءة بكل منها كما عليه العامّة و إلّا لبيّنوه (عليهم السلام) و نقل إلينا بطريق التواتر».

«كيف»؛ این عبارتی است که من بارها خدمت شما گفته ام. از بس که بحث را جلو می‌برد. «کیف و لم يرد منهم تعيين حتى بخبر واحد»؛ حتی به خبر واحد نشده که یک قرائت را تعیین کنند. یعنی در شیعه بازتاب پیدا بکند که در شیعه غیر از این نیست. منظور ایشان این است. نه این‌که یک خبر واحدی بیاید و در کتاب بماند. خبر واحدی که به نقل متواتر برسد و این بازتاب را داشته باشد چون روی آن حساسیت داشتند.

من فرمایش آقای خوئی را طول دادم، به این خاطر که ایشان می‌گویند فتوا داده‌اند، اما به این صورت فتوا داده‌اند. فقط سیره قطعیه هست، آن هم سیره قطعیه ای که … .آمیرزا هاشم آملی در «المعالم المأثورة» فرموده‌اند:

و اما القراءة بالنصب كما في القرآن تبعا للقراء السبع أو العشر فلا وجه له لان مدرك القول بأنه يجب القراءة على طبق قرائتهم يكون مبنيا على إجماع لا أساس له كما سيأتي البحث فيه في باب الصلاة عند البحث عن القراءة و لذا يجب الاحتياط في صورة الشك في الصدور إذا لم يكن على مقتضى قواعد العربية و كان شيخنا الحائري (قده) يحتاط في سورة الحمد في كلمة «مٰالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» فيقرء تارة هكذا و اخرى يقرء «ملك يوم الدين» و ان كان هذا الاحتياط في صلاة واحدة لا يكفي عندي بل يجب ان يكون في صلوتين.15

«و اما القراءة بالنصب كما في القرآن تبعا للقراء السبع أو العشر فلا وجه له لان مدرك القول بأنه يجب القراءة على طبق قرائتهم يكون مبنيا على إجماع لا أساس له»؛ همین بحث ما است. بعد هم می‌گویند «كان شيخنا الحائري (قده) يحتاط في سورة الحمد». بعد هم می‌گویند نزد من این احتیاط کافی نیست و باید تکرار شود. اما این‌که خودشان در بحث خارجشان این را چطور درست می‌کنند، نمی‌دانم. می‌خواهند با سیره درست کنند؟! نمی‌دانم.

ج) لزوم فهم فضای شهید اول و شهید ثانی در قرائات

خلاصه جواب دوم ایشان این است: شما نمی‌توانی از شهید ثانی بیاوری و بگویی این‌ها گفته اند «کل مما نزل»، بلکه باید از شهید اول شاهد بیاوری.

این که در طول تاریخ شیعه، عدّه ای از فقهاء قائل به قرآن حقیقی بودن همه قرائات هستند، صحیح است. شهید ثانی رحمة الله علیه از این دسته اند، چنان که عباراتی که از ایشان نقل فرمودید به روشنی نشان میدهد. البته عدّه دیگری نیز منکر آن اند. به نظر میرسد شواهدی که اقامه شد تا ثابت شود شهید اول رحمة الله علیه نیز از دستۀ اول اند، کافی نیست. مجرّد این که شهید ثانی که شارح کلمات شهید اوّل اند، چنین نظری دارند، ظاهراً کمکی به ما نمیکند. زیرا این دو فقیه بزرگ، معاصر یکدیگر نبوده اند تا احتمال دهیم شهید ثانی به استناد قرائنی حالیه یا مقالیه غیر مکتوبه، مراد شهید اول را کشف کرده اند. مؤید این نکته آن است که در مواردی از شرح لمعه، با این که شهید ثانی در مقام شرح مراد شهید اوّل بوده اند، امّا ظاهراً تلاش شان مصیب واقع نشده، و فقهای بعدی به این اختلاف تذکر داده اند. {این سخن در ما نحن فیه جاری نیست، چون مسأله اجماع بر تواتر است، و آن هم در یک مسأله محل ابتلا، و یک فرع یا استظهار نیست که اختلاف نظر پیش بیاید، و لذا همین تصریح شهید ثانی قده را مخالفین اصحاب در این اجماع هم قبول دارند:«مفاتيح الأصول ص 322: اختلفوا في أن القراءات السبع المشهورة هل هي متواترة أو لا على أقوال، الأول أنها متواترة مطلقا و إن الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله و هو للعلامة في المنتهى و التذكرة و النهاية الإحكام و غاية المأمول و ابن فهد في الموجز و المحقق الثاني في جامع المقاصد و الشهيد الثاني في الروضة و المقاصد العلية و المحدث الحر العاملي في الوسائل و المحكي عن الفاضل الجواد و في الصافي أنه أشهر بين العلماء و الفقهاء و في شرح الوافية لسيد صدر الدين معظم المجتهدين من أصحابنا حكموا بتواتر القراءات السبع و قالوا إن الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله .. » تصریح کنندگان به اینکه تواتر الی الشارع است16

«این که در طول تاریخ شیعه، عدّه ای از فقهاء قائل به قرآن حقیقی بودن همه قرائات هستند، صحیح است. شهید ثانی رحمة الله علیه از این دسته اند…»؛ ظاهراً به ما کمکی نمی‌کنند. چه کمکی؟ این‌که بگوییم منظور شهید اول، تواتری نیست که شهید ثانی می‌گویند. اینجا اهمیت دارد که ببینیم نظر شهید ثانی فرق می‌کند یا نه. ایشان می‌گویند شرح لمعه، شارحین کلماتشان و سایرین، و بعدی ها تذکر داده‌اند که شهید ثانی به‌خوبی مقصود مصنف را در اینجا نفهمیده است. این‌ها را آورده‌اند. خب این غیر از مانحن فیه است که مسأله اجماع است. چقدر روی آن رفت‌وبرگشت شده است.

جالب‌تر این‌که کسانی که می‌خواستند این‌ها را نقل کنند و رد کنند، خودشان قبول داشتند که شهید اول و امثال او تواتر را ثابت می‌دانند. در حدائق وقتی می‌خواستند رد کنند، حرف صاحب مدارک را آوردند که اصحاب اجماع دارند، بعد گفتند این مخالف احادیث الآل علیهم‌السلام است. یعنی خود این بزرگواران قبول دارند.

من عبارت مفاتیح را هم بخوانم:

اختلفوا في أن القراءات السبع المشهورة هل هي متواترة أو لا على أقوال، الأول أنها متواترة مطلقا و إن الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله و هو للعلامة في المنتهى و التذكرة و النهاية الإحكام و غاية المأمول و ابن فهد في الموجز و المحقق الثاني في جامع المقاصد و الشهيد الثاني في الروضة و المقاصد العلية و المحدث الحر العاملي في الوسائل و المحكي عن الفاضل الجواد و في الصافي أنه أشهر بين العلماء و الفقهاء و في شرح الوافية لسيد صدر الدين معظم المجتهدين من أصحابنا حكموا بتواتر القراءات السبع و قالوا إن الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله .. 17

«الأول أنها متواترة مطلقا و إن الكل مما نزل به الروح الأمين»؛ یعنی نزد صاحب مفاتیح روشن است که کسی که متواتر می‌گوید، یعنی «کل مما نزل» است. با این‌که جد ایشان وحید بهبهانی هستند. اما آن فضا هنوز فضایی نبوده که عبارت وحید بشکندش. در کتاب‌های بعدی بازتاب پیدا کرد. ایشان می‌گویند اصلاً مقصود این است. بعد شروع می‌کنند به نام بردن از علماء، تا جایی که می‌گویند: «و في شرح الوافية لسيد صدر الدين»؛ سید صدر الدین شارح وافیه، خودش مخالف است. یعنی مثل سید نعمت الله جزائری می‌گوید «حرف واحد» است. اما وقتی نقل می‌کنند، می‌گویند: «معظم المجتهدين من أصحابنا حكموا بتواتر القراءات السبع و قالوا إن الكل مما نزل به الروح الأمين على قلب سيد المرسلين صلی‌الله‌علیه‌وآله». بعد هم از حدائق نقل می‌کنند که اصحابنا المتاخرون این را گفته اند. فقط چرا صاحب حدائق می‌گویند «متاخرون»؟ ایشان می‌گویند شیخ در تبیان مخالفت کرده‌اند. بنابراین این‌که مقصود شهید ثانی غیر از مقصود شهید اول باشد، اصلاً احتمالش یک ذره در فضای آن زمان نیست.

اگر آقا باز به حرف‌های بنده اشکال کنند، خوشحال می‌شوم. چون رفت و برگشتش به اذهان همه کمک می‌کند.

شاگرد: نجم الائمه رضی بیان سلبی دارند؟ یعنی ایشان مخالف هستند؟ یا به‌خاطر مماشات فرمودند؟

استاد: مرحوم رضی در این‌که فی الجمله تعدد قرائات را متواترا ثابت کنند، مشکلی ندارند. در جاهای مختلف کتابشان آمده است. ایشان با این مشکلی ندارند. اما می‌گویند این‌که هر موردی از قرائات متواتر باشد، درست نیست. لذا اینجا که می‌خواهند با حمزه در بیافتند می‌گویند «لا نسلم تواتر القرائات»؛ یعنی «لانسلم تواتر کل واحد واحد» را. نه «لانسلم تعدد النزول مطلقاً». این نکته مهمی است.

والحمد لله رب العالمین

کلید: تعدد قرائات، تواتر قرائات، تاریخ قرائات نزد فقها، فقها و قرائات، قرائات در فقه، وحید بهبهانی و قرائات، محقق خوئی و قرائات، سید بن طاووس و قرائات، نجم الائمه و قرائات، شیخ طوسی و قرائات، طبرسی و قرائات، صاحب حدائق و قرائات، سید جزائری و قرائات، قرائت سبع، قرائت عشر،

1 ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج‌3، ص: 304

2 فدکیه.

3 مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - الحديثة)، ج‌7، ص: 215‌

4 التبيان في تفسير القرآن - الشيخ الطوسي (1/ 6)

5 فدکیه

6 فدکیه

7 منبع الحياة و حجية قول المجتهد من الأموات ص71

8 سعد السعود للنفوس منضود ؛ النص ؛ ص142

9 منبع الحياة و حجية قول المجتهد من الأموات ص71

10 شرح الرضي على الكافية (2/ 336)

11 البيان في تفسير القرآن، ص: 166

12 همان

13 همان

14 موسوعة الإمام الخوئي، ج‌14، ص: 440‌

15 المعالم المأثورة،- آقامیرزا هاشم آملی- ج‌4، ص: 252‌

16 فدکیه

17 مفاتيح الأصول ص 322