بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تعدد قرائات؛ جلسه ۱۰۷ 27/9/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

انقلاب زبانشناسی – ساختار گرایی – واج شناسی – تعاضد رسم و قرائت – محوریت صوت در قرائات – محوریت رسم در قرائات - زبانشناسی واژه محور – دستور زبان زایشی – رسم المصحف – زبانشناسی جمله محور- متن محور – بافت محور – گفتمان محور – سبعة احرف -

اختلاف ابن جزری و ابوالفضل رازی در تحلیل سبعة احرف و تطبیق آن بر مباحث زبانشناسی

صفحه هفتم در مقام رابع بودیم. دنباله بحث مسأله رسم مصحف شریف، به مسأله تعاضد رسم و قرائات رسیدیم. دنباله اش هم یک بحث تطبیقی داشتیم راجع به نظر ابن جزری که گفت بعد از سی سال به آن رسیدم، قبل از آن هم ابن قتیبه گفته بود. ایشان یک نحوی بین قول ابوالفضل رازی با قول خودش تفاوت روشنی نگذاشت. در جلسه قبل عرض کردیم. به گمانم این بحث بسیار مهمی است. به اندازه ذهن قاصر خودم بعض مباحث آن را ابتدای مباحثه می‌گویم، تا کم‌کم این بحث خودش را باز کند.

او گفت ابوالفضل رازی هم حرف من را گفته است؛ عرض کردم نه، نظر ابن جزری که قبل از او ابن قتیبه گفته بود و در تبیان و مجمع البیان، این دو عالم و مفسر بزرگ، از آن، تعبیر به اصلح الوجوه کرده بودند، محور این نظریه به دخالت کتابت در نزول قرآن بر سبعة احرف است. یعنی وقتی حدیث «نزل القرآن علی سبعة احرف» را می‌خواهند معنا کنند، تا شما نقش و کتابت و صورت را در کار نیاورید، حدیث معنا نمی‌شود. «نزل القرآن علی سبعة انواع من اختلاف القرائات» که شروعش به این است تا ببینیم لفظ تغییر می‌کند ولی صورت و نقش تغییری نمی‌کند. پس معلوم می‌شود که در این نزول، نقش دخالت دارد. محور این حرف این است اما ابوالفضل رازی گفت ما اسم داریم، تصاریف افعال داریم و … ؛ یعنی سراغ چیزهایی رفت که دستور زبان کلی بود و با زبان شناسی به‌طور مطلق معنا پیدا می‌کرد، دخالت مستقیم کتابت و نقش لفظ در آن نبود. بنابراین خیلی تفاوت می‌کند که بگوییم «نزل القرآن علی سبعة احرف» یعنی اسماء و تصاریف افعال و …، تا این‌که بگوییم نقش در آن دخالت می‌کند.

شاگرد: اسماء و تصاریف افعال چه ربطی به عدم دخالت نقش دارد؟

استاد: یعنی محور با نقش نیست. برای کسانی که اصلاً خبری از نقش ندارند، شما می‌توانید با همین الفاظ، اسم و فعل و … را بگویید.

شاگرد: این تصاریف در مقابل نظر ابن قتیبه است؟

استاد: عرض نمی‌کنم در مقابل است. می‌گویم ابن جزری، نظر ایشان را در وزان نظریه خودش آورد، ولی وقتی دقت می‌کنیم دو نظریه است. یکی محورش بر صورت و نقش است. از اینجا شروع می‌شود. اما محور دیگری بر ساختار زبان است. در جلسه قبل هم عرض کردم. ساختار زبان مثل آن زبان شناس هایی که نقش را کلاً کنار گذاشتند و زبان شناسی را صرفاً بر واج شناسی بنا کردند. قوام واج بر صوت است. در این فضا قول ابوالفضل رازی هم جلو می‌رود.

شاگرد: این بحث مربوط به زبان شناسی است. اما آن چه که دخالت دارد برای تفسیر سبعة احرف است. این‌ها چطور با هم یکی شدند؟

استاد: منظورتان از دو نظر کدام است؟

شاگرد: این‌که کتابت تأثیر دارد و دیگری این‌که تأثیری ندارد و مراد تصاریف افعال و … است.

شاگرد2: می‌فرمایند ابوالفضل رازی هم در فضای «سبعة احرف» این دستور زبان را گفته است؟

استاد: بله. اصلاً همه آن‌ها توضیح می‌دهند که «نزل القرآن علی سبعة احرف» به چه معنا است. ابوالفضل رازی می‌گوید یعنی «علی سبعة احرف»، چرا؟ چون اختلاف قرائات به این‌ها بر می‌گردد. اختلاف قرائتی که در محدوده اسماء و تصاریف افعال است. لذا ابوالفضل رازی «بالزیادة و النقص، بالتقدیم و التاخیر» را گفت. ابوالفضل رازی در اینجا با آن‌ها شریک بود. درجایی‌که محوریت شروع کار بود با آن‌ها اختلاف داشت.

اما هم نظر ابن جزری و هم نظر ابوالفضل رازی نسبت به اصطلاحات تطبیقی مبتنی‌بر زبان شناسی واژه محور هستند. یعنی همان انقلاب دومی که در زبان شناسی رخ داد و شروع شد که ساختارگرائی بود. خودشان این جور می‌گویند مبنای این انقلاب، بر واژه بود. محوریت زبان بر واژه بود. خب آیا انقلاب سوم را قبول بکنند یا نه؟ بین خود زبان‌شناس‌ها بحث است. مثلاً دستور زبان زایشی واقعاً یک انقلاب بود؟! ساختار را عوض کرد؟ پارادایم جدیدی آورد یا نیاورد؟ یعنی در کتاب هایشان بحث دارند که این‌گونه شده یا نشده؟ ولی علی ای حال این دستور زبان متأخر، جمله محور است، نه واژه محور. اولی که زبان شناسی ساختاری شروع شد، واژه محور بود. بعد دستور زبان زایشی آمد -چقدر هم سر آن بحث شد و کتاب‌ها نوشته شد- این جور می‌گویند مبنای زیر ساخت و رو ساختی که در نظریه زایشی گفته می‌شود، اساساً واحدش و آن چه که محور بحثشان است، جمله است. جمله محور هستند.

حالا شما ببینید؛ هم نظریه ابن جزری، و هم نظریه ابوالفضل رازی وقتی ممیزهای آن‌ها را نگاه می‌کنید باز یکی از ممیزه های هر دوی این نظریه‌ها واژه محور بودنش است. وقتی حدیث می‌آید «نزل القرآن علی سبعة احرف»، که برای نزول قرآن کریم سبعة احرف را معنا می‌کند، تا ممیزه های این‌ها را بفهمید، ذهن شما وسعت پیدا می‌کند. یعنی می‌توانید روی نظریه‌های رقیب فکر کنید. بگویید او می‌گوید ساختار زبان محور است و دیگری نوشتار و تعاضد رسم و قرائات محور است! تا این‌ها را در نظر گرفتید، جدایشان کرده‌اید. بعد می‌گویید هر دوی این‌ها واژه محور هستند، فوری ذهن شما سراغ این می‌رود ک بتوانید برای «نزل القرآن علی سبعة احرف» فکرهای سبعه ای بکنید؛ سبعه ای در فضای جمله محور، نه واژه محور.

خب زبان شناسی های بعدی آمدند؛ نه براساس جمله محور، بلکه براساس متن محور و بافت محور و گفتمان محور. یعنی واحدِ نقطه انطلاق نه واژه است و نه جمله است. بلکه یک گفتمان است. یک متن است، یک بافت است. اگر شما در فضایی بروید که محور بحث را گفتمان (Discourse) قرار بدهید، دوباره در این فضا باید روی «نزل القرآن علی سبعة احرف» فکر کنیم. یعنی سبعه‌ای در فضایی که گفتمان محور است.

شاگرد: نمونه اش حدیثی است که می‌گوید سوره ها مفصلات هستند و … .

استاد: بله، این فعلاً تطبیقی بود. یعنی وقتی شما می‌خواهید سبعه را توضیح بدهید و نزول آن را بگویید، باید ببینید آن واحدها کدام است. حرف ابن جزری و ابوالفضل رازی همه روی مبنای واژه محور است. فضای جمله محور، سبعه ی جدید می‌خواهد. گفتمان و امثال آن باز سبعه جدید می خواهد. این‌ها نکات مهمی است. من مختصر عرض می‌کنم. ادامه‌اش بر عهده ذهن شریف خودتان باشد. تا اینجا تطبیقی بود.

شاگرد2: یعنی ممکن است که موارد متعددی ردیف کنیم و سبع را براساس همه این‌ها بررسی کنیم و بگوییم کدام درست است؟ یا این‌که همه این‌ها کنار هم درست است؟

استاد: همه این‌ها درست است. اصلاً خود حدیث «نزل القرآن علی سبعة احرف»، صدرَ علی سبعة احرف. یعنی خودش این قدر وجه دارد. و لذا در المیزان چهل معنا ذکر کرده بودند و در جای دیگر تا هفتاد معنا برای آن فکر کرده بودند، البته هنوز هم مانده است.

(۱۱:۱۴) لیلة القدر – تأویل اعظم – ادبیات معارف دینی – تدوین تکوین – نزل القرآن علی سبعة احرف - « اجری جمیع الاشیاء علی سبعة – رأس مخروط لیلة القدر – هرم معرفتی نزول قرآن - « انا انزلناه فی لیلة القدر » - جایگاه تأویل -

سبعة احرف از تأویل تا استخراج

تاویل اعظم «سبعة احرف» در روایت الغارات؛ اجری جمیع الاشیاء علی سبعة

حالا می‌خواهم مورد غیر تطبیقی آن را عرض کنم؛ آنی است که اختصاص به معارف ما دارد، و آن روایاتی که می‌گویند قرآن چیست. مکرر می‌گویم که امام علیه‌السلام در آن روایت کلید به ما دادند. به جابر فرمودند «جمعه» را شنیدی اما آیا می‌خواهی تاویل اعظم جمعه را بدانی؟1 هر چیزی در ادبیات معارف دینی یک تاویل اعظم دارد. یعنی این ، یک نقطه رأس مخروط و هرم معرفتی دارد تا این‌که باز بشود. این تاویل اعظم بود.

این جور که تا به حال مباحثه کرده‌ایم، من عرض کردم تاویل اعظم «سبعة احرف» به جمله امیرالمؤمنین علیه‌السلام مربوط می‌شود؛ به ارشاد خود حضرت مربوط می‌شود که وقتی از امام علیه‌السلام در مورد لیلة القدر سؤال می‌کنند؛ لیلة القدری که در ادبیات معرفت دینی به نزول قرآن جوش خورده است؛ «أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»2. وقتی به حضرت عرض می‌کند لیلة القدر چیست، حضرت یک جمله می‌گویند؛ می‌گویند من می‌خواهم لیلة القدر را شرح بدهم، شرحی که «تکون اعلم اهل بلادک بلیلة القدر». اگر این را بفهمی اعلم مردم می‌شوی. خب از کجا شروع می‌کنند؟ به جای این‌که سراغ قرآن و نزول قرآن بروند، سراغ تکوین می‌روند؛ «إن الله فرد يحب الوتر و فرد اصطفى الوتر فأجرى جميع الأشياء على سبعة»3. خب چه ربطی به لیلة القدر دارد؟ این کار مهمی که حضرت در این روایت ناب اشاره فرمودند، ذهن را سراغ این می‌برد که اگر ابوفاخته می‌گوید «منها یستخرج القرآن» که قدم بعدی است، این حدیث می‌فرماید که تاویل اعظم «نزل القرآن علی سبعة احرف»، یعنی «سبعة احرف» به وزان «اجری جمیع الاشیاء علی سبع». آن «اجری» تکوینا بود، اما چون این هم تدوین آن است لذا «نزل علی سبعة احرف». این تاویل اعظم رأس هرم است. اگر چیزی بالاتر از این برای شما قابل تصور است، بگویید. عرضم را دارم توضیح می‌دهم. ببینید حضرت در «اجری علی سبع»، کل تکوین را در لیلة القدر می‌آورند. می‌فرمایند «نزل علی سبعة احرف»، این نزولی که در ادله متعددی داشتیم که قرآن کریم کتاب خداوند متعال است که تدوین آن تکوین است، پس «اجری علی سبع» و «نزل علی سبعة احرف»، هر دوی این‌ها هم لیلة القدر است. این تاویل اعظم می‌شود. از این کوتاه نمی‌آییم که این رأس مخروط است.

(۱۴:۲۵) انواع استخراج از سبعة احرف – ام الکتاب – حروف مقطعة – استخراج عددی – استخراج زبانی

انواع استخراج در «سبعة احرف»؛ روایت ابوفاخته در «امّ الکتاب»

اگر یک گام دومی، قدم دومی، تاویل دومی برای آن فرض بگیریم، که هنوز وارد این تطبیقات نمی‌شود، کلام ابوفاخته است. ابوفاخته در نقلی که از او بود، گفت: محکمات که ام الکتاب هستند، «منها یستخرج القرآن». او این حرف مهم را زد. در گام دومی که برای سبعة احرف می‌توانیم از حرف او دربیاوریم، می‌گوید حروف مقطعه امّ هستند. کل کتاب خداوند از امّ استخراج می‌شود. خب همین‌جا بیاورید «نزل القرآن علی سبعة احرف». القرآن، امّ دارد، و نزول و بسط او «علی سبعة احرف» است. یعنی شما از این حروف مقطعه به هفت دروازه و به هفت خروجی، به هفت نوع استخراج می‌توانید جلو بروید. یعنی «نزل القرآن علی سبعة انواع من استخراج» در فضاهای بعدی. امّ است. همه از امّ در می‌آید. به چه صورت؟ بر هفت نوع از استخراج. «منها یستخرج القرآن»؛ به چه صورت؟ «نزل علی سبعة احرف». یعنی علی سبعة انواع من الاستخراج.

شاگرد: یکی از آن‌ها همینی است که ما داریم؟

استاد: بله. این قرآنی که بین تمام ما ظهور دارد، یکی از آن‌ها است.

شاگرد: با تمام قرائات؟

استاد: بله، با همه تشکیلاتش. جلوتر در روایات هم عرض کرده بودم. این برای دنباله بحث نکته مهمی است؛ ائمه علیهم‌السلام به همه این‌ها اشاره کرده‌اند. خروجی عدد، ربطی به فضای زبان ندارد. وقتی او گفت این «المص» چیست؟ حضرت فرمودند: «أمسك ويحك الألف واحد، و اللام ثلاثون، و الميم أربعون، و الصاد تسعون»4. این‌که لام، سی است، چه ربطی به فضای زبان و محاوره و انتقال معنا دارد؟! هیچ ربطی ندارد. این خودش یک استخراجی از امّ الکتاب است؛ یکی از انواع سبعة استخراج است.

(۱۷:۲۵) انواع استخراج – استخراج عددی – استخراج زبانی – استخراج نگاشتی – تدوین تکوین – مصحف فاطمه – علم جفر – تدوین نگاشتی – کلام ابوفاخته – استخراج جمیع علوم از قرآن -

قرآن لفظی، جفر، مصحف فاطمه س، تدوین نگاشتی و …

شاگرد: یعنی علم جفر هم یکی از این علوم است؟

استاد: بله، بلا ریب همینطور است . اصلاً تمام این علوم اهل البیت علیهم‌السلام از قرآن در می‌آید. خودشان فرمودند هر چه ما می‌دانیم «اعلم من کتاب الله». روایات روشنی دال بر این‌ها است. یکی-دو تا نیست. خودتان بهتر می‌دانید من فعلاً دارم دسته‌بندی می‌کنم.

شاگرد2: مصحف حضرت زهرا س هم یک خروجی دیگر است؟

استاد: بله. لذا حضرت فرمودند این آیه در مصحف حضرت زهرا به این صورت است. در یکی از آن‌ها می‌فرماید «والله ما فيه من قرآنكم حرف واحد»5؛ یک ذره از قرآن شما در مصحف حضرت صدیقه نیست. در روایت دیگر می‌گوید این آیه در مصحف به این صورت است:

ثم أتى الوحي إلى النبي (صلى الله عليه وآله) فقال: " سأل سائل بعذاب واقع * للكافرين (بولاية علي) (5) ليس له دافع * من الله ذي المعارج (1) " قال: قلت: جعلت فداك إنا لا نقرؤها هكذا، فقال: هكذا والله نزل بها جبرئيل على محمد (صلى الله عليه وآله) وهكذا هو والله مثبت في مصحف فاطمة (عليها السلام)6

شاگرد: تا حالا سه تا از سبعة پیدا شد.

استاد: نه، نحوه استخراج بحث است. این‌ها مصادیق است. علم جفر و … مصادیق مستخرجات است. آن چه که عرض می‌کنم گام دوم است، وسیع‌تر و تجریدی تر است. «نزل القرآن علی سبعة احرف»، چطور ابن جزری می‌گوید هفت جور اختلاف قرائات داریم، ما می‌گوییم «نزل علی سبعة انواع من الاستخراج».

شاگرد: مثل استخراج عددی…

استاد: استخراج عددی، استخراج زبانی، … .

شاگرد2: نوع استخراج جفر، با قرآن تفاوت ندارد؟

استاد: دارد؛ با این قرآن زبانی تفاوت دارد. ولی علی ای حال امّ است. امّی است که «نزل علی سبعة انواع استخراج». یکی از این انواع، عدد است. یکی از آن‌ها نگاشت است. نگاشتی که تدوین است. تدوین نگاشتی عالم خیلی مهم است. یعنی معصومین علیهم‌السلام وقتی آیه را می‌خوانند، به وسیله آن علم نگاشتی ای که خداوند به آن‌ها داده، قرآن را نقشه تکوین می‌دانند، نه بیان زبانی. خیلی تفاوت است. شما وقتی نقشه ایران را می‌بینید، کتاب نمی خوانید، بلکه به یک چیزی نگاه می‌کنید که نشان می‌دهد نقشه ایران است. این تدوین نگاشتی است. اما وقتی کتابی را می‌خوانید که ایران این قدر جمعیت دارد و این قدر مساحت دارد، این نقشه جلوی چشم شما نیست. بلکه با زبان، معانی را رد و بدل می‌کنید.

علی ای حال این گام دوم است. این دو تایی که الآن عرض کردم، در زبان شناسی اسمی از آن‌ها نیست.

شاگرد: چند مورد از این‌ها را فرمودید؛ نگاشتی، عددی، لفظی، لسانی و ….

استاد: بله. این‌ها فی الجمله به ذهنم آمده است. دسته‌بندی آن‌ها و … برعهده ذهن شما باشد. من هنوز در خیلی از جاهایش فکر نکرده‌ام. ولی این اندازه به ذهن من هست: به گمانم رأس مخروط تاویل اعظم سبعة احرف، همان روایت الغارات ثقفی است؛ «اجری جمیع الاشیاء علی سبع». گام دوم آن حرف ابوفاخته است؛ «یستخرج». خب چه طور «یستخرج»؟ «نزل علی سبعة احرف»؛ یعنی سبعة انواع من الاستخراج. این‌ها مبادی قرآن است؛ «لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ وَ لاَ تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ»7. اگر روی این دو فکر کنید، حالت تطبیقی ندارد. یعنی هنوز خیلی مانده تا در زبان شناسی به این صورت نگاه کنند؛ به امّ الکتاب، به حروف، به استخراجات، به آن هایی که جلوتر عرض کردم بعداً واج گونه‌ها واج بشوند. تکواژگونه ها تکواژ بشوند. هنوز این‌ها فضاهایی است که برای مراحل بعدی است.

(۲۱:۴۵) سبعة احرف – استخراج زبانی – ام الکتاب - « بلسان عربی مبین » -

«سبعة احرف» در استخراج زبانی

خب اگر این جور شد، حالا «سبعة احرف» را -نه در فضای سعید بن علاقه به‌عنوان انواع استخراج- تنها در یک استخراجش می‌بینیم. یک استخراج، استخراج زبانی است. یعنی از امّ الکتاب، جمله در زبان را استخراج می‌کنید. «الحمد لله رب العالمین»؛ می‌گویید یک آیه شریفه است. مثلاً آیه دوم سوره مبارکه حمد است. «بِلِسَانٍ عَرَبِيّ مُّبِين»8؛ البته خود «مبین» به آن مبادی‌ای که قبل از این گفتم اشاره دارد. جلسه قبل هم عرض کردم چون اگر واضع زبان اصیل عربی خداوند باشد، همه این ها را به هم پیوند می‌دهد.

وقتی الان به فضای زبان می آییم، انواع استخراج را کنار گذاشته‌ایم و تنها یک استخراج زبانی از امّ را در نظر می گیریم. در این اتوبان آمده ‌ایم. به اتوبان استخراج زبانی آمده‌ایم و از امّ جلو می‌رویم. این جا هم دوباره «نزل القرآن علی سبعة احرف» معنا پیدا می کند. حالا تازه در این استخراج خاص آمده ایم، اما باز «علی سبعة احرف» است.

(۲۳:۱۴) سبعة احرف – مبنای واژه محور – مبنای جمله محور – واج – سبعة احرف بر مبنای واج محور

«سبعه احرف» در واج

در این فضا است که مثل ابن جزری گفت «علی سبعة انواع من الاختلاف». تازه آن چه که ابن جزری گفت، روی مبنای واژه محور رفته بود. شما قبل از این که به حرف او برسید، در زبان انواعی از سبعة می توانید تصور کنید. سبعة ای در فضای گفتمان محور، سبعه ای در فضای جمله محور، سبعه ای در فضای واژه محور. خب حالا ممکن است یک سبعه، در فضای واج های ابتدائی باشد. واج‌هایی که می خواهد زبان را درست کند.

(۲۳:۵۴) شناسه حروف – شناسه واج‌ها- شناسه زبانی – شناسه زمانی – شناسه منطقی – انواع شناسه – شناسه‌گذاری جزئیات قرآن – شناسه ترتیبی – شناسه شمارشی – مکی بن ابی طالب – الابانة – شناسه‌گذاری واج ها – واج – واج‌گونه

شناسه زنی حروف، کلمات و قرائات قرآن با انواع شناسه

این ها کارهای طلبگی است؛ پیشنهادی است که باید دنبالش را بگیرید. یک سایتی هست که چون زبان اردو دارد، احتمال می دهم برای پاکستان باشد؛ «اوپن برهان». سایت خوبی است. چند سال پیش دیدم. علی القاعده الان هم باید فعال باشد. خصوصیت این سایت این است: وقتی در این سایت می روید، از چیزهای جالبی که می بینید این است: طبق کلمات رسم المصحف، هر کلمه ای از اول قرآن تا آخر قرآن، شماره مسلسل دارد. یعنی مثلا وقتی به «کان» در جزء پانزدهم می رسید، می دانید چندمین کلمه قرآن است. هر «کان»ای برای خودش یک شماره مسلسل دارد. در این سایت، این انجام شده است. یک کار خوبی است.

شاگرد: فقط یک قرائت است؟

استاد: طبق رسم است. یعنی هر جا بین دو کلمه فاصله می گذاریم، شماره گذاشته‌اند. الان ورد می‌گوییم؛ مثلا «علیهم» را نمی‌گویید دو کلمه است. در نوشتار می گویید «علیهم» یک کلمه است. اگر در نرم افزار ورد، بگویید این فایل من چند کلمه دارد، «علیهم» را دو کلمه حساب نمی کند. آن را به عنوان یک کلمه حساب می کند. چرا؟ چون ممیز کلمه نزد شمارش آن، اسپیس و فاصله ای است که زده‌اید. ظاهرا این سایت به این صورت است. من شماره های آن‌ها را ذیل هر آیه ای در کد فدکیه گذاشته ام.

شاگرد: یک ترجمه قرآن هم به این صورت چاپ شده است.

استاد: این یک فکر ابتدائی است که خیلی خوب است.

آن چه که من عرض می‌کنم باید بشود. این را یادداشت کنید؛ مقدماتش باید فراهم بشود. و الا اگر نشود اصلا پیشرفت‌ها قوی نیست. شما در قرآن کریم باید اولا یک محوری را از ناحیه خودش پیدا کنید. الان روی مصحفی که داریم سه آیدی و شناسه را بزنید. شناسه شمارشی؛ شماره چند است. دیگری شناسه شماری نیست، بلکه شناسه ترتیبی است. سوم هم یک شناسه منطقی است. این ها در ذهنتان باشد و بعدا روی آن تامل کنید. این کار باید بشود. کسانی که علوم قرآنی کار می کنند، باید این کار را بکنند.

این کاری که این سایت کرده، این است: فقط یک شماره ترتیبی مسلسل کلمات مصحف شریف گذاشته است. در این شماره گذاری سه نوع دیگر باید اضافه بشود. هر نوعیش خودش چندتا است. یک نوع، شماره ی مسلسل ترتیبی مثلا برای حروف است. الان فقط کلمه را می دیدیم. مسلمانان روی این ها مفصل کار کرده اند. الاتقان سیوطی را ببینید. مقرین و قارین همان طوری که در وقفش و ذره ذره آن ها حرف زده‌اند، حتی حروف آیات شریفه را هم شمرده‌اند. حروفش را به ما گفته‌اند. شماره‌های حروف و تفاوت‌هایی که در شمارش هست را به ما گفته‌اند. قبلا که شمارش ها سخت بوده، جمع آوری همه تفاوت‌ها مشکل بود. الان به راحتی ممکن است. شما می توانید در ظرف یک دقیقه انواع شمارش‌ها را انجام بدهید. آمارگیری کنید، به شماره‌های ترتیبی.

یعنی شما مصحف شریف را بردارید؛ می گویید کلمات رسم المصحف، به ترتیب شماره می‌زنید. یعنی به هر حرفی در مصحف می رسید می‌دانید این حرف چندم مصحف است. حرف چندم در این سوره است. الان شماره های ترکیبی می زنند؛ [1،2]. اگر سوره پنجاهم است، این حرف چندم از سوره پنجاهم است. به این ها شناسه های شمارشی عددی ترتیبی می‌گوییم. برای این چه چیزی بزنیم؟ چند هفته قبل پیشنهاد سوره حمد را دادم.

یکی از بزرگان علم قرائات، مکی بن ابی طالب است. کتاب‌هایی هم دارد. کتاب قرائتش تبصره بود که برادر تیسیر بود. اجازه‌ای که مرحوم شهید ثانی برای قرائات داده بودند، یکی از سلسله اجازات ایشان به همین کتاب مکی بن ابی طالب است. یعنی علماء هر کدام این کتب را داشتند؛ از اساتید مقرین خودشان که سند می‌رساندند، یکی از آن ها همین کتاب مکی بن ابی طالب است.

مکی بن ابی طالب یک کتاب مختصر ولی پر فایده‌ای به نام «الابانة» دارد. «الابانة» کتاب معروفی است. یکی از کارهای بسیار جالبی که او در پایان این کتاب بسیار موجز کرده، این است: می گوید این حرف هایی که در این کتاب به عنوان کلیات علم قرائات گفته‌ام، خلاصه اش را در سوره مبارکه حمد برای شما می‌گویم. کار زیبایی است. سوره مبارکه حمد، تطبیقی است. یک کار تطبیقی عالی است. نظیر همین کار باید با امکانات زمان ما شروع بشود. یکی از آن ها همین است: جدولی باشد؛ اول از واج محض شروع کنیم. یعنی شما بگویید در سوره مبارکه حمد چند واج داریم. واج ها را شماره بزنید، به شماره مسلسل ترتیبی. مثلا وقتی می گویید «بسم»، چند شماره می‌زنید؟

شاگرد: چهار شماره.

استاد: ب، یک شماره است. کسره ب، دوم است. سین ساکن، سوم است. میم بدون حرکت هم چهار است.

شاگرد: کسره میم را هم دوباره باید بشماریم یا تکراری است؟

استاد: باید بشماریم. چون می خواهیم شناسه ترتیبی بدهیم. چطور گفتم «کان» خیلی تکرار شده ولی «کان»ای که در این جا آمده شناسه خاص خودش را دارد. و الا این هم یک راه دیگری است؛ مثلا ببینیم واج کسره بدون تکرار، در سوره مبارکه حمد کجا است. من که الان می گویم، منظورم ترتیبی است.

مورد دیگر، شناسه هایی است که به شماره ترتیبی مربوط نمی شود. بلکه به حروف و واج به عنوان شئونات مختلف نوشتاری، زبانی و کلمه ای مربوط می شود. واج گونه‌ها همین جا یک مسیر جدیدی است. یعنی در قرائات مختلف برای واج‌گونه‌هایی که در «بسم» می تواند باشد و قرائت هم شده، شماره ترتیبی می زنید. ولی نکته ای که مهم است، این است که ما قرائات را در شماره ترتیبی چطور نشان بدهیم؟ بعد که راه افتادید می بینید وقتی بخواهید جدول را پیاده کنید، قرائات را چطور نشان دهیم؟ حتی در فضای کلمه -نه حروف- مثل «ملک/مالک» چطور آن ها را نشان بدهیم؟! این جا است که ما نیاز به یک شناسه ترتیبی -نه شماره ترتیبی- به عنوان یک عنصر نیاز داریم. پس شماره نیست، شناسه ترتیبی است. شناسه ترتیبی اوسع از شماره ترتیبی است. بعد هم وقتی می خواهیم قرائات را سامان بدهیم، شناسه منطقی است.

کسانی که با فضای آدرس دهی آشنا هستند، تمییز این ها را خیلی زود می فهمند. الان شما که کد پستی می گویید، دارید آدرس می دهید. این یک شناسه است، اما منطقی نیست، مکانی است. وقتی شما کد پستی را دارید در مکان راه می افتید، یک راست سر آن مکان می روید. اما وقتی یک تاریخ ارائه می دهید، تاریخی که ترکیب از روز و سال و ماه و ساعت و دقیقه و ثانیه است، این یک شناسه است، ولی شناسه زمانی است. در مکان به دنبال آن نمی گردید. شناسه زمانی را در زمان می روید و در آن زمان خاص به دنبال واقعه ای می گردید. شناسه منطقی، هیچ کدام از این ها نیست. در شناسه منطقی به دنبال عنصری می گردید که گرفتار زمان و مکان نیست. وقتی می گوید قانون دوم فلان بحث، شناسه می دهید و معلوم است ولی نه مکانی دارد و نه زمان. شناسه ای در فضای درک و معرفت دارد.

(۳۵:۴۹) محوریت سوره در شناسه‌گذاری- شناسه ترتیبی – شناسه منطقی - «فأتوا بسورة من مثله » -

محوریت سور قرآن در شناسه زنی

ما در قرآن کریم، محور را چه چیزی قرار می دهیم؟ واژه ها؟ جمله ها؟ آیات؟ این یک بحث خوبی است. تا الان که خدمت شما عرض می‌کنم، در ذهن من مراحلی گذشته است. تقریبا الان در ذهن من به این صورت واضح است: شما آیات و شماره ها را می‌توانید سامان بدهید و شناسه بگذارید، اما شناسه اصلی که نهایتا حتما به آن نیاز دارید، این را سامان دهی نمی کند. شما باید در قرآن کریم سوره محور شروع کنید به شناسه زدن. شناسه هایی که در بدنه سوره مطرح می شود، خیلی خوب است.

به عبارت دیگر وقتی خود سوره محور قرار می گیرد، شناسه های منطقی دارد، نه ترتیبی. یعنی اگر مسلمین به سوره ها شماره می‌گفتند؛ می گفتند سوره بیستم قرآن و چیز دیگری هم نداشتند، این یک شماره ترتیبی‌ای می‌شد که فقط شناسه سوره بود. اما سوره‌هایی که الان ما داریم چند جور است. یکی از واضح‌ترین‌های آن ها علَم یک سوره است. وقتی شما می گویید سوره مبارکه یونس، کاری نداریم این سوره چندم است. آن یک فضای دیگری است. برای خودش شناسه ترتیبی است. الان این نام سوره یونس آن را در قرآن کریم معین می کند، بدون این که شما جای آن را در قرآن بدانید یا ندانید. این یک نحو شناسه منطقی است. با تسمیه آن را معین می کنید.

شاگرد: در مجمع البیان بحث النظم برای یک سوره می آورند، آن هم در این فضا کار می کند؟

استاد: بله. یعنی یک سوره را به عنوان یک واحد در نظر می گیرند.

اگر به این صورت جلو برویم بسیاری از چیزها حل می‌شود؛ من یادم هست وقتی فکر می کردم به مشکل برخورد می کردم. وقتی می خواستم شناسه بندی کنم و شناسه هایی را ارائه بدهیم، مدام به مشکل می خورد. اگر شما این مسیر را طی کنید می بینید که من چه عرض می کنم. چیزی که در ذهنم الان به خوبی جلو می رود سوره محوری است. با ارتکازات همه هم جور است. ولذا خیلی جالب است، وقتی قرآن کریم می خواهد تحدی کند، محور تحدی قرآن کریم در هیچ کجا آیه نیست؛ بلکه سوره است؛ «فَأۡتُواْ بِسُورَة مِّن مِّثۡلِهِ»9. یعنی آن چه که قرآن می فرماید مثلش را بیاورید، می گوید یک سوره را مثلش بیاورید. یعنی آن چه که واحد است و در قرآن کریم به عنوان پایه است، سوره است. والا می فرمودند «فَأۡتوا بآیة من مثله»، این را نفرموده اند.

الان هم که در سوره مبارکه حمد گفتم شما می توانید شروع کنید این نظم ها و شمارش ها را برایش قرار بدهید، برای این است که ببینیم چه شده است. به عنوان تمرین در بحث قرائات، یک چیزی را از مجمع البیان می گویم.

شاگرد: به چه غرضی فرمودید این کارها بشود؟ ذیل چه بحثی بود و این کار‌ها انجام شود برای چه؟

استاد: بحث «نزل القرآن علی سبعة احرف»، و رسم المصحف و تعاضد الرسم و القرائات یک مبادی‌ای دارند. وقتی آن مبادی را دانستیم، تعدد نزول ثبوتی قرائات هم روشن می‌شود. خیلی‌ها در ثبوت آن مشکل پیدا می‌کنند. تمام این بحث‌ها دارد تصور ثبوتی ما را از مبادی بحث قرائات بالا می‌برد. وقتی مبادی ثبوتی بحث در ذهن ما گسترده شد، اصلاً بعداً استیحاشی نداریم. کما این‌که در آینده این جور می‌شود.

من گفتم مصحف دولة الکویت اصلاً یک نرم‌افزار دارد. آقا هم فرمودند. دیدم در آنجا برایش آدرسی گذاشته‌اند. نمی‌دانم امتحان کردید یا نه؟

شاگرد: باز نشد.

استاد: در اصل مصحف خیلی زحمت کشیده شده است. هم مصحفی که در ایران توسط آقای ابراهیم رحیم چاپ کرده‌اند… . من می‌خواهم عرض کنم تعاضد الرسم و القرائات خیلی مهم است.

(۴۱:۳۵) « اهدنا الصراط المستقیم » - تواتر قرائات – لثبوت تواتر العشر – تواتر قرائات الی النبی ص- تواتر قرائات الی اربابها – اشمام صاد و زای – آیت الله شعرانی – شاطبیه -

اهمیت سماع در قرائات و مصداق واج گونه در عبارت مجمع البیان؛ « قرأ حمزة بإشمام الصاد الزاي إلا العجلي»

در مجمع البیان، جلد اول، ذیل آیه شریفه «اهدنا الصراط المستقیم»، مطلبی دارند. مرحوم آقای حکیم ذیل همین فرعی که سید فرموده‌اند «یجوز قرائة الصراط بالصاد و السین» توضیحی دارند. وقتی مرحوم سید در عروه می‌گویند «صراط» را هم به سین می‌توانید بخوانید و هم به صاد، مرحوم آقای حکیم از همین جای مجمع با یک توضیحاتی می‌آورند. قشنگ است. معلوم می‌شود در مجمع که «الا العجلی» می‌گویند، مرحوم حکیم با اضافاتی می‌گویند این عجلی چه کسی است.10 این اطلاعات مرحوم آقای حکیم را می‌رساند. ما اینجا را مباحثه کردیم ولی رد شدیم و رفتیم. آن زمان امکاناتش نبود که پیدا کنیم. حالا ما این عجلی را از کجا پیدا کنیم و چه کسی است. کتاب نداشتیم و اصلاً برای ما ممکن نبود. الآن که این امکانات را می‌بینم من نمی توانم به شما بگویم که چقدر باید شکر کنید. ولی مرحوم حکیم در مستمسک اظهار می‌کنند که ببینید من در مورد این عبارت مجمع این اطلاعات را دارم. مستمسک جلد ششم، صفحه دویست و پنج. منزل رفتید نگاه کنید .

مطلبی فرستاده بودند، می‌خواستم اصل بحثم باشد. می‌گویند شهید اول فرموده «لثبوت تواتر العشر»، احتمال نمی‌دهید که منظور از آن تواتر تا همان عصر معصومین است؟ یعنی ساکت است. آیا شهید ساکت هستند یا نه؟ می‌خواستم از این بحث کنم. باشد برای جلسه بعد.

فعلاً مجمع را می‌گویم. دنبالش بروید. ببینید چقدر از این عبارت عالمانه می‌فهمیم. طلبه‌ای که درس خوان باشد چقدر از این می‌فهمد. یک سطر و نیم مجمع است. ایشان می‌فرماید:

قرأ حمزة بإشمام الصاد الزاي إلا العجلي و برواية خلاد و ابن سعدان يشم هاهنا في الموضعين فقط و قرأ الكسائي من طريق أبي حمدون بإشمام السين و يعقوب من طريق رويس بالسين و الباقون بالصاد.11

«قرأ حمزة بإشمام الصاد الزاي إلا العجلي»؛ این یعنی چه؟

شاگرد: یعنی طریق عجلی چیز دیگری است.

استاد: نه، اشمام صاد و زاء چیست؟ فقط «الا العجلی» نیست. شما فرمودید مصحف را می‌آورم، خب من صفحه اول مصحف را دیدم، می‌گوید او خوانده «باشمام الصاد الزای»، خب حالا چه؟ مصحف را هم دارید اما وقتی آن نرم‌افزار را دارید قاری متخصص این اشمام را برای شما می‌خواند. گوش شما -به‌خصوص کسانی که سنشان پایین است- با این اشمام الصاد زاءا آشنا می‌شود. این است که گفتم تعاضد، این بود که می‌گفتند اهل الاداء، شرط می‌کردند…؛ آن آقایی که در ایران قرائات عشر را از آن مقری عراقی اجازه گرفته بود، در اجازه نامه اش بود که من به شما اجازه می‌دهم اما به شرطی که هم خودت برای او بخوانی و هم او برای تو بخواند. و الا حق نداری به کسی دیگر اجازه بدهی. یعنی غیر از این‌که گوش ما شنید خودمان هم بتوانیم اشمام الصاد زاءا کنیم. خب این چیست؟ الآن با این بحث‌هایی که داشتیم، انتظار دارم سریعاً بگویید که در بحث‌های تطبیقی ما اسم این اشمام الصاد زاءا چیست؟

شاگرد: واج گونه است.

استاد: احسنت. یعنی دقیقاً در مجمع می‌گویند که ما در اینجا مصداق واج گونه داریم. نمی‌دانیم به چه صورت است. یعنی این قاری به ما می‌گوید این جور بخوان، طوری که نه سین است و نه صاد است. اشمام الصاد زاء است. زاء هم نیست. هیچ‌کدام از این‌ها نیست. چطور بخوانیم؟! این با سماع جور در می‌آید. همانی که مرحوم استاد حسن زاده فرمودند آقای شعرانی به من فرمودند اگر می‌خواهی نزد من شاطبیه بخوانی مثل سائر درس‌ها نیست، در اینجا باید چشماهیت به لب و دهان من باشد. حتی حرکات لب، مثلاً گِرد شود یا باز بشود، را باید ببینی. بعد هم می‌گوید استادم همین‌طور به من گفت، او می‌گوید «قراته علی التحقیق علی التحقیق…» تا این‌که صحابی می‌گوید «قراته هذا علی رسول الله بالتحقیق». یعنی همه خصوصیات آن را این جور حفظ کرده‌اند. ما از این فضا فاصله گرفته‌ایم و بعد ببینید چه حرف‌هایی می‌زنیم. از این حرف‌ها خبر نداریم. این‌ها به این صورت به این انضباط هستند.

«قرأ حمزة بإشمام الصاد الزاي إلا العجلي و برواية خلاد و ابن سعدان يشم هاهنا في الموضعين فقط و قرأ الكسائي من طريق أبي حمدون بإشمام السين»؛ مرحوم آقای حکیم در مستمسک این را به این صورت معنا کرده‌اند: یعنی باشمام الصاد السین. خب این فرمایش ایشان است. آیا همین است یا نه؟ می‌خواهم فنی بودن کار را بگویم. مرحوم طبرسی مطلب جا گرفته و روشنی را می‌گویند. ایشان اشاره می‌کنند؛ اشاره یک مفسر بزرگ برای کسی که اهل کار است، باید دنبالش برود. ببیند یعنی چه؟ اهل اداء چه می‌گویند. اساتید طبقه به طبقه چه می‌گویند. همه این‌ها اساتید دارد. تا به آن‌ها بگویید، مثل آب خوردن اساتیدشان را می‌گویند، نحوه ش را می‌گویند. و لذا آن نرم‌افزار مهم است. صرف این‌که شما بگویید مصحف بیاید، بخشی از کار است.

«و يعقوب من طريق رويس بالسين و الباقون بالصاد»؛ این فرمایش ایشان است؛ یک سطر و نیم مجمع است. آدم بخواهد این را صاف کند و بفهمد، طول می‌کشد. برای جاهای دیگر هم کلیدی است. ولی تمرینی برای جلسه بعد باشد.

(۴۸:۴۶) تواتر قرائات – تواتر قرائات الی النبی ص – قول شهید اول «‌لثبوت تواتر العشر » - « اقرئوا کما یقرء الناس » - اجمال النص – تعارض النصین – قرائات « حتی یطهرن »

تواتر قرائات به رسول الله ص؛ کلام شهید و شیخ انصاری

آن چه که می‌خواستم بگویم و روی آن تأمل کنید، این است: من چرا گفتم این مهم است؟ تا فرمایش ایشان را در فدکیه دیدم، یک خاطره هفت-هشت ساله در ذهن من زنده شد. خودم می‌دانم که چقدر آزار ذهنی کشیدم. فایل های مباحثه ما هست، نگاه کنید و ببینید ما که مباحثه می‌کردیم از چه زمانی من تازه سر این رفتم که شهید می‌گویند «ثبوت تواتر العشر». چرا؟ به‌خاطر این‌که پنج-شش سال که مباحثه می‌کردیم، همین احتمالی که آقا در فدکیه ارسال کرده‌اند، جلوی من طلبه را گرفته بود. واقعاً اطلاع نداشتم، من مطمئن نمی‌شدم. ما با وسواس جلو رفتیم. یعنی شهید می‌گویند «لثبوت تواتر العشر»، کجا شهید به ما گفتند که یعنی همه این‌ها را حضرت فرموده است؟ ایشان می‌گویند متواتر است. بعد هم موضوع فقهی می‌شود که جایز است بخوانید، چون معصومین فرموده‌اند «اقرئوا کما یقراء الناس»12، این هم تا زمان معصومین تواتر دارد و خلاص. شهید کجا گفتند این‌ها تعدد نزول دارد؟! عرض می‌کنم این چندین سال در ذهن من بود. شما مباحثه ما را نگاه کنید. همین‌طور جلو رفتیم تا جایی که زرقانی گفت «اتسع افق اطلاعی»13. ما همین مباحثه مختصرمان بود، امروز برای ذهن من تردید ندارم و ارسال مسلم است که شهید وقتی می‌گویند «لثبوت تواتر العشر» یعنی تعدد نزول دارد. صفحه‌ای هم ایجاد شد.

وقتی منزل رفتید این را نگاه کنید؛ رسائل جلد دوم، صفحه بیست و هشتم. چرا این را می‌گویم؟ چون شیخ انصاری اصولی متأخر و مورد اتفاق همه است. وقتی ایشان این تعبیر را دارند مهم است. اجمال نص و فقدان نص را مطرح می‌کنند. در فقدان نص ، نص نیست. اما اجمال نص کجا است؟ می‌فرمایند:

وإما أن يكون إجمال النص، كدوران الأمر في قوله تعالى:* (حتى يطهرن) * بين التشديد والتخفيف مثلا، وإما أن يكون تعارض النصين، ومنه الآية المذكورة بناء على تواتر القراءات14

«و إما أن يكون إجمال النص، كدوران الأمر في قوله تعالى:* (حتى يطهرن) * بين التشديد والتخفيف مثلاً»؛ خب اجمال یعنی چه؟ یعنی ما نمی‌دانیم کدامش است. مثل همین‌جا که «حرف واحد» را نمی‌دانیم. بعد شیخ این را می‌گویند؛ فضا را ببینید. «وإما أن يكون تعارض النصين»؛ اجمال یعنی یک نصی داریم اما نمی‌دانیم کدام است. تعارض النصین یعنی دو نص داریم که تعارض کرده‌اند. تعارض النصین است، نه اجمال. بعد می‌فرمایند: «ومنه الآية المذكورة بناء على تواتر القراءات»؛ این تواتر یعنی تواتر به مجتهدین از قراء؟! معلوم است که منظورشان از تواتر، تواتر به معصوم است. لذا تعارض می‌گویند. پس این‌که شهید می‌گویند «لثبوت تواتر العشر»، شیخ هم در اینجا می‌گویند اگر تواتر است، دو نص داریم. شما بعداً باید جمع کنید. جلد اول رسائل را هم قبلاً آدرس داده بودم.

والحمد لله رب العالمین

1 الاختصاص ص ۱۲۹ : «يا جابر لم سميت يوم الجمعة جمعة قال قلت تخبرني جعلني الله فداك قال أ فلا أخبرك‏ بتأويله‏ الأعظم‏ قال قلت بلى جعلني الله فداك قال فقال يا جابر سمى الله الجمعة جمعة لأن الله عز و جل جمع في ذلك اليوم الأولين و الآخرين و جميع ما خلق الله من الجن و الإنس و كل شي‏ء خلق ربنا و السماوات و الأرضين و البحار و الجنة و النار و كل شي‏ء خلق الله في الميثاق فأخذ الميثاق منهم له بالربوبية و لمحمد ص بالنبوة و لعلي ع بالولاية و في ذلك اليوم قال الله للسماوات و الأرض‏ ائتيا طوعا أو كرها قالتا أتينا طائعين‏ فسمى الله ذلك اليوم الجمعة لجمعه فيه الأولين و الآخرين ثم قال عز و جل‏ يا أيها الذين آمنوا إذا نودي للصلاة من يوم الجمعة من يومكم هذا الذي جمعكم فيه و الصلاة أمير المؤمنين ع يعني بالصلاة الولاية و هي الولاية الكبرى‏ ...»

2 القدر 1

3 الغارات (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 107

4 تفسير العياشي، ج‏2، ص: 2

5 الكافي للكليني قده (1/ 239)

6 الكافي للكليني قده (8/ 57)

7 نهج البلاغه نویسنده : صبحي صالح جلد : 1 صفحه : 61

8 الشعرا195

9 البقره23

10 مستمسک العروة الوثقی ج ۶ ص ۲۵۰

11 مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 103

12 الکافی ج ۲ ص ۶۳۳

13 مناهل العرفان في علوم القرآن (1/ 439)

14 فرائد الأصول نویسنده : الشيخ مرتضى الأنصاري جلد : 2 صفحه : 18







تعدد قرائات؛ جلسه 107 27/9/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام ابن جزری و ابوالفضل رازی در زبان شناسی ساختاری، زایشی و گفتمانی

صفحه هفتم در مقام رابع بودیم. دنباله بحث مسأله رسم مصحف شریف، به مسأله تعاضد رسم و قرائات رسیدیم. دنباله اش هم یک بحث تطبیقی داشتیم راجع به نظر ابن جزری که گفت بعد از سی سال به آن رسیدم، قبل از آن هم ابن قتیبه گفته بود. ایشان یک نحوی بین قول ابوالفضل با قول خودش تفاوت روشنی نگذاشت. در جلسه قبل عرض کردیم. به گمانم این بحث بسیار مهمی است. به اندازه ذهن قاصر خودم بعض مباحث آن را ابتدای مباحثه می‌گویم، تا کم‌کم این بحث خودش را باز کند.

او گفت ابوالفضل رازی هم حرف من را گفته است؛ عرض کردم نه، نظر ابن جزری که قبل از او ابن قتیبه گفته بود و در تبیان و مجمع البیان از آن، تعبیر به اصلح الوجوه کرده بودند، محور این نظریه به دخالت کتابت در نزول قرآن بر سبعة احرف است. یعنی وقتی حدیث «نزل القرآن علی سبعة احرف» را می‌خواهند معنا کنند، تا شما نقش و کتابت و صورت را در کار نیاورید، حدیث معنا نمی‌شود. «نزل القرآن علی سبعة انواع من اختلاف القرائات» که شروعش به این است تا ببینیم لفظ تغییر می‌کند ولی صورت و نقش تغییری نمی‌کند. پس معلوم می‌شود که در این نزول، نقش دخالت دارد. محور این حرف این است اما ابوالفضل رازی گفت ما اسم داریم، تصاریف افعال داریم و … ؛ یعنی سراغ چیزهایی رفت که دستور زبان کلی بود و با زبان شناسی به‌طور مطلق معنا پیدا می‌کرد، دخالت مستقیم کتابت و نقش لفظ در آن نبود. بنابراین خیلی تفاوت می‌کند که بگوییم «نزل القرآن علی سبعة احرف» یعنی اسماء و تصاریف افعال و …، تا این‌که بگوییم نقش در آن دخالت می‌کند.

شاگرد: اسماء و تصاریف افعال چه ربطی به عدم دخالت نقش دارد؟

استاد: یعنی محور با نقش نیست. برای کسانی که اصلاً خبری از نقش ندارند، شما می‌توانید با همین الفاظ، اسم و فعل و … را بگویید.

شاگرد: این تصاریف در مقابل نظر ابن قتیبه است؟

استاد: عرض نمی‌کنم در مقابل است. می‌گویم ابن جزری، نظر ایشان را در وزان نظریه خودش آورد، ولی وقتی دقت می‌کنیم دو نظریه است. محورش بر صورت و نقش است. از اینجا شروع می‌شود. اما محور دیگری بر ساختار زبان است. در جلسه قبل هم عرض کردم. زبان شناس هایی که نقش را کلاً کنار گذاشتند و زبان شناسی را صرفاً بر واج شناسی بنا کردند. قوام واج بر صوت است. در این فضا قول ابوالفضل رازی هم جلو می‌رود.

شاگرد: این بحث مربوط به زبان شناسی است. اما آن چه که دخالت دارد برای تفسیر سبعة احرف است. این‌ها چطور با هم یکی شدند؟

استاد: منظورتان از دو نظر کدام است؟

شاگرد: این‌که کتابت تأثیر دارد و دیگری این‌که تأثیری ندارد و مراد تصریف افعال و … است.

شاگرد2: می‌فرمایند ابوالفضل رازی هم در فضای «سبعة احرف» این دستور زبان را گفته است؟

استاد: بله. اصلاً همه آن‌ها توضیح می‌دهند که «نزل القرآن علی سبعة احرف» به چه معنا است. ابوالفضل رازی می‌گوید یعنی «علی سبعة احرف»، چرا؟ چون اختلاف قرائات به این‌ها بر می‌گردد. اختلاف قرائتی که در محدوده اسماء و تصاریف افعال است. لذا ابوالفضل رازی «بالزیادة و النقص، بالتقدیم و التاخیر» را گفت. ابوالفضل رازی در اینجا با آن‌ها شریک بود. درجایی‌که محوریت شروع کار بود با آن‌ها اختلاف داشت.

اما هم نظر ابن جزری و هم نظر ابوالفضل رازی نسبت به اصطلاحات تطبیقی مبتنی‌بر زبان شناسی واژه محور هستند. یعنی همان انقلاب دومی که در زبان شناسی رخ داد و شروع شد که ساختارگرائی بود. خودشان این جور می‌گویند مبنای این انقلاب، بر واژه بود. محوریت زبان بر واژه بود. خب آیا انقلاب سوم را قبول بکنند یا نه؟ بین خود زبان شناس ها بحث است. مثلاً دستور زبان زایشی واقعاً یک انقلاب بود؟! ساختار را عوض کرد؟ پارادایم جدیدی آورد یا نیاورد؟ یعنی در کتاب هایشان بحث دارند که این‌گونه شده یا نشده؟ ولی علی ای حال این دستور زبان متأخر، جمله محور است، نه واژه محور. اولی که زبان شناس ساختاری شروع شد، واژه محور بود. بعد دستور زبان زایشی آمد -چقدر هم سر آن بحث شد و کتاب‌ها نوشته شد- این جور می‌گویند مبنای زیر ساخت و رو ساختی که در نظریه زایشی گفته می‌شود، اساساً واحدش و آن چه که محور بحثشان است، جمله است. جمله محور هستند.

حالا شما ببینید؛ هم نظریه ابن جزری، و هم نظریه ابوالفضل رازی وقتی ممیزهای آن‌ها را نگاه می‌کنید باز یکی از ممیزه های هر دوی این نظریه‌ها واژه محور بودنش است. وقتی حدیث می‌آید «نزل القرآن علی سبعة احرف»، که برای نزول قرآن کریم سبعة احرف را معنا می‌کند، تا ممیزه های این‌ها را بفهمید، ذهن شما وسعت پیدا می‌کند. یعنی می‌توانید روی نظریه‌های رقیب فکر کنید. بگویید او می‌گوید ساختار زبان است، دیگری نوشتار و تعاضد رسم و قرائات است! تا این‌ها را در نظر گرفتید، جدایشان کرده‌اید. بعد می‌گویید هر دوی این‌ها واژه محور هستند، فوری ذهن شما سراغ این می‌رود ک بتوانید برای «نزل القرآن علی سبعة احرف» فکرهای سبعه ای بکنید؛ سبعه ای در فضای جمله محور، نه واژه محور.

خب زبان شناسی های بعدی آمدند؛ نه براساس جمله محور، بلکه براساس متن محور و بافت محور و گفتمان محور. یعنی واحد نقطه انطلاق نه واژه است و نه جمله است. بلکه یک گفتمان است. یک متن است، یک بافت است. اگر شما در فضایی بروید که محور بحث را گفتمان (Discourse) قرار بدهید، دوباره در این فضا باید روی «نزل القرآن علی سبعة احرف» فکر کنیم. یعنی سبعه‌ای در فضایی که گفتمان محور است.

شاگرد: نمونه اش حدیثی است که می‌گوید سوره ها مفصلات هستند و … .

استاد: بله، این فعلاً تطبیقی بود. یعنی وقتی شما می‌خواهید سبعه را توضیح بدهید و نزول آن را بگویید، باید ببینید آن واحدها کدام است. حرف ابن جزری و ابوالفضل رازی همه روی مبنای واژه محور است. فضای جمله محور، سبعه ی جدید می‌خواهد. گفتمان و امثال آن باز سبعه جدیدی است. این‌ها نکات مهمی است. من مختصر عرض می‌کنم. ادامه شما بر عهده ذهن شریف خودتان باشد. تا اینجا تطبیقی بود.

شاگرد2: یعنی ممکن است که موارد متعددی ردیف کنیم و سبع را براساس همه این‌ها بررسی کنیم و بگوییم کدام درست است؟ یا این‌که همه این‌ها کنار هم درست است؟

استاد: همه این‌ها درست است. اصلاً خود حدیث «نزل القرآن علی سبعة احرف»، صدرَ علی سبعة احرف. یعنی خودش این قدر وجه دارد. و لذا در المیزان چهل معنا ذکر کرده بودند و در جای دیگر تا هفتاد معنا برای آن ذکر کرده بودند، البته هنوز هم مانده است.

«سبعة احرف» از تاویل تا تطبیق

  1. تاویل اعظم «سبعة احرف» در روایت الغارات؛ اجری جمیع الاشیاء علی سبعة

حالا می‌خواهم مورد غیر تطبیقی آن را عرض کنم؛ آنی است که اختصاص به معارف ما دارد، و آن روایاتی که می‌گویند قرآن چیست. مکرر می‌گویم که امام علیه‌السلام در آن روایت کلید به ما دادند. به جابر فرمودند «جمعه» را شنیدی اما آیا می‌خواهی تاویل اعظم جمعه را بدانی؟ هر چیزی در ادبیات معارف دینی یک تاویل اعظم دارد. این نقطه، یک رأس مخروط و هرم معرفتی دارد تا این‌که باز بشود. این تاویل اعظم بود.

این جور که تا به حال مباحثه کرده‌ایم، من عرض کردم تاویل اعظم «سبعة احرف» به جمله امیرالمؤمنین علیه‌السلام مربوط می‌شود؛ به ارشاد خود حضرت مربوط می‌شود که وقتی از امام علیه‌السلام در مورد لیلة القدر سؤال می‌کنند؛ لیلة القدری که در ادبیات معرفت دینی به نزول قرآن جوش خورده است؛ «أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»1. وقتی به حضرت عرض می‌کند لیلة القدر چیست، حضرت یک جمله می‌گویند؛ می‌گویند من می‌خواهم لیلة القدر را شرح بدهم، شرحی که «تکون اعلم اهل بلادک بلیلة القدر». اگر این را بفهمی اعلم مردم می‌شوی. خب از کجا شروع می‌کنند؟ به جای این‌که سراغ قرآن و نزول قرآن بروند، سراغ تکوین می‌روند؛ «إن الله فرد يحب الوتر و فرد اصطفى الوتر فأجرى جميع الأشياء على سبعة»2. خب چه ربطی به لیلة القدر دارد؟ این کار مهمی که حضرت در این روایت ناب اشاره فرمودند، ذهن را سراغ این می‌برد که اگر ابوفاخته می‌گوید «منها یستخرج القرآن» که قدم بعدی است، این حدیث می‌فرماید که تاویل اعظم «نزل القرآن علی سبعة احرف»، یعنی «سبعة احرف» به وزان «اجری جمیع الاشیاء علی سبع». آن «اجری» تکوینا بود، اما چون این هم تدوین آن است لذا «نزل علی سبعة احرف». این تاویل اعظم رأس هرم است. اگر چیزی بالاتر از این برای شما قابل تصور است، بگویید. عرضم را دارم توضیح می‌دهم. ببینید حضرت در «اجری علی سبع»، کل تکوین را در لیلة القدر می‌آورند. می‌فرمایند «نزل علی سبعة احرف»، این نزولی که در ادله متعددی داشتیم که قرآن کریم کتاب خداوند متعال است که تدوین آن تکوین است، پس «اجری علی سبع» و «نزل علی سبعة احرف»، هر دوی این‌ها هم لیلة القدر است. این تاویل اعظم می‌شود. از این کوتاه نمی‌آییم که رأس مخروط است.

  1. انواع استخراج در «سبعة احرف»؛ روایت ابوفاخته در «امّ الکتاب»

اگر یک گام دومی، قدم دومی، تاویل دومی برای آن فرض بگیریم، که هنوز وارد این تطبیقات نمی‌شود، کلام ابوفاخته است. ابوفاخته در نقلی که از او بود، گفت: محکمات که ام الکتاب هستند، «منها یستخرج القرآن». او این حرف مهم را زد. در گام دومی که برای سبعة احرف می‌توانیم از حرف او دربیاوریم، می‌گوید حروف مقطعه امّ هستند. کل کتاب خداوند از امّ استخراج می‌شود. خب همین‌جا بیاورید «نزل القرآن علی سبعة احرف». القرآن، امّ دارد، و نزول و بسط او «علی سبعة احرف» است. یعنی شما از این حروف مقطعه به هفت دروازه و به هفت خروجی، به هفت نوع استخراج می‌توانید جلو بروید. یعنی «نزل القرآن علی سبعة انواع من استخراج» در فضاهای بعدی. امّ است. همه از امّ در می‌آید. به چه صورت؟ بر هفت نوع از استخراج. «منها یستخرج القرآن»؛ به چه صورت؟ «نزل علی سبعة احرف». یعنی علی سبعة انواع من الاستخراج.

شاگرد: یکی از آن‌ها همینی است که ما داریم؟

استاد: بله. این قرآنی که بین تمام ما ظهور دارد، یکی از آن‌ها است.

شاگرد: با تمام قرائات؟

استاد: بله، با همه تشکیلاتش. جلوتر در روایات هم عرض کرده بودم. این برای دنباله بحث نکته مهمی است؛ ائمه علیهم‌السلام به همه این‌ها اشاره کرده‌اند. خروجی عدد، ربطی به فضای زبان ندارد. وقتی او گفت این «المص» چیست؟ حضرت فرمودند: «أمسك ويحك الألف واحد، و اللام ثلاثون، و الميم أربعون، و الصاد تسعون»3. این‌که لام، سی است، چه ربطی به فضای زبان و محاوره و انتقال معنا دارد؟! هیچ ربطی ندارد. این خودش یک استخراجی از امّ الکتاب است؛ یکی از انواع سبعة استخراج است.

  1. انواع مستخرج از «سبعة احرف»؛ قرآن لفظی، جفر، مصحف فاطمه س، تدوین نگاشتی و …

شاگرد: یعنی علم جفر هم یکی از این علوم است؟

استاد: بله، اصلاً تمام این علوم اهل البیت علیهم‌السلام از قرآن در می‌آید. خودشان فرمودند هر چه ما می‌دانیم «اعلم من کتاب الله». روایات روشنی دال بر این‌ها است. یکی-دو تا نیست. خودتان بهتر می‌دانید من فعلاً دارم دسته‌بندی می‌کنم.

شاگرد2: مصحف حضرت زهرا س هم یک خروجی دیگر است؟

استاد: بله. لذا حضرت فرمودند این آیه در مصحف حضرت زهرا به این صورت است. در یکی از آن‌ها می‌فرماید «والله ما فيه من قرآنكم حرف واحد»4؛ یک ذره از قرآن شما در مصحف حضرت صدیقه نیست. در روایت دیگر می‌گوید این آیه در مصحف به این صورت است:

ثم أتى الوحي إلى النبي (صلى الله عليه وآله) فقال: " سأل سائل بعذاب واقع * للكافرين (بولاية علي) (5) ليس له دافع * من الله ذي المعارج (1) " قال: قلت: جعلت فداك إنا لا نقرؤها هكذا، فقال: هكذا والله نزل بها جبرئيل على محمد (صلى الله عليه وآله) وهكذا هو والله مثبت في مصحف فاطمة (عليها السلام)5

شاگرد: تا حالا سه تا از سبعة پیدا شد.

استاد: نه، نحوه استخراج بحث است. این‌ها مصادیق است. علم جفر و … مصادیق مستخرجات است. آن چه که عرض می‌کنم گام دوم است، وسیع‌تر و تجریدی تر است. «نزل القرآن علی سبعة احرف»، چطور ابن جزری می‌گوید هفت جور اختلاف قرائات داریم، ما می‌گوییم «نزل علی سبعة انواع من الاستخراج».

شاگرد: مثل استخراج عددی…

استاد: استخراج عددی، استخراج زبانی، … .

شاگرد2: نوع استخراج جفر، با قرآن تفاوت ندارد؟

استاد: دارد؛ با این قرآن زبانی تفاوت دارد. ولی علی ای حال امّ است. امّی است که «نزل علی سبعة انواع استخراج». یکی از این انواع، عدد است. یکی از آن‌ها نگاشت است. نگاشتی که تدوین است. تدوین نگاشتی عالم خیلی مهم است. یعنی معصومین علیهم‌السلام وقتی آیه را می‌خوانند، به وسیله آن علم نگاشتی ای که خداوند به آن‌ها داده، قرآن را نقشه تکوین می‌دانند، نه بیان زبانی. خیلی تفاوت است. شما وقتی نقشه ایران را می‌بینید، کتاب نمی خوانید، بلکه به یک چیزی نگاه می‌کنید که نشان می‌دهد نقشه ایران است. این تدوین نگاشتی است. اما وقتی کتابی را می‌خوانید که ایران این قدر جمعیت دارد و این قدر مساحت دارد، این نقشه جلوی چشم شما نیست. بلکه با زبان، معانی را رد و بدل می‌کنید.

علی ای حال این گام دوم است. این دو تایی که الآن عرض کردم، در زبان شناسی اسمی از آن‌ها نیست.

شاگرد: چند مورد از این‌ها را فرمودید؛ نگاشتی، عددی، لفظی، لسانی و ….

استاد: بله. این‌ها فی الجمله به ذهنم آمده است. دسته‌بندی آن‌ها و … برعهده ذهن شما باشد. من هنوز در خیلی از جاهایش فکر نکرده‌ام. ولی این اندازه به ذهن من هست: به گمانم رأس مخروط تاویل اعظم سبعة احرف، همان روایت الغارات ثقفی است؛ «اجری جمیع الاشیاء علی سبع». گام دوم آن حرف ابوفاخته است؛ «یستخرج». خب چه طور «یستخرج»؟ «نزل علی سبعة احرف»؛ یعنی سبعة انواع من الاستخراج. این‌ها مبادی قرآن است؛ «لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ وَ لاَ تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ»6. اگر روی این دو فکر کنید، حالت تطبیقی ندارد. یعنی هنوز خیلی مانده تا در زبان شناسی به این صورت نگاه کنند؛ به امّ الکتاب، به حروف، به استخراج، به آن هایی که جلوتر عرض کردم بعداً واج گونه‌ها واج بشوند. تکواژگونه ها تکواژ بشوند. هنوز این‌ها فضاهایی است که برای مراحل بعدی است.

  1. «سبعة احرف» در قرآن لفظی

خب اگر این جور شد، حالا «سبعة احرف» را -نه در فضای سعید بن علاقه به‌عنوان انواع استخراج- تنها در یک استخراجش می‌بینیم. یک استخراج، استخراج زبانی است. یعنی از امّ الکتاب، جمله در زبان را استخراج می‌کنید. «الحمد لله رب العالمین»؛ می‌گویید یک آیه شریفه است. مثلاً آیه دوم سوره مبارکه حمد است. «بِلِسَانٍ عَرَبِيّ مُّبِين»7؛ البته خود «مبین» به آن مبادی‌ای که قبل از این گفتم اشاره دارد. جلسه قبل هم عرض کردم چون اگر واضع زبان اصیل عربی خداوند باشد، همه این ها را به هم پیوند می‌دهد.

وقتی الان به فضای زبان می آییم، انواع استخراج را کنار گذاشته ایم و تنها یک استخراج زبانی از امّ را در نظر می گیریم. در این اتوبان آمده ایم. به اتوبان استخراج زبانی آمده ایم و از امّ جلو می رویم. این جا هم دوباره «نزل القرآن علی سبعة احرف» معنا پیدا می کند. حالا تازه در این استخراج خاص آمده ایم، اما باز «علی سبعة احرف» است.

  1. «سبعه احرف» در واج

در این فضا است که مثل ابن جزری گفت «علی سبعة انواع من الاختلاف». تازه آن چه که ابن جزری گفت، روی مبنای واژه محور رفته بود. شما قبل از این که به حرف او برسید، در زبان انواعی از سبعة می توانید تصور کنید. سبعة ای در فضای گفتمان محور، سبعه ای در فضای جمله محور، سبعه ای در فضای واژه محور. خب حالا ممکن است یک سبعه، در فضای واج های ابتدائی باشد. واج‌هایی که می خواهد زبان را درست کند.

شناسه زنی حروف، کلمات و قرائات قرآن با انواع شناسه

این ها کارهای طلبگی است؛ پیشنهادی است که باید دنبالش را بگیرید. یک سایتی هست که چون زبان اردو دارد، احتمال می دهم برای پاکستان باشد؛ «اوپن برهان». سایت خوبی است. چند سال پیش دیدم. علی القاعده الان هم باید فعال باشد. خصوصیت این سایت این است: وقتی در این سایت می روید، از چیزهای جالبی که می بینید این است: طبق کلمات رسم المصحف، هر کلمه ای از اول قرآن تا آخر قرآن، شماره مسلسل دارد. یعنی مثلا وقتی به «کان» در جزء پانزدهم می رسید، می دانید چندمین کلمه قرآن است. هر «کان»ای برای خودش یک شماره مسلسل دارد. در این سایت، این انجام شده است. یک کار خوبی است.

شاگرد: فقط یک قرائت است؟

استاد: طبق رسم است. یعنی هر جا بین دو کلمه فاصله می گذاریم، شماره گذاشته اند. الان ورد می گوییم؛ مثلا «علیهم» را نمی‌گویید دو کلمه است. در نوشتار می گویید «علیهم» یک کلمه است. اگر در نرم افزار ورد، بگویید این فایل من چند کلمه دارد، «علیهم» را دو کلمه حساب نمی کند. آن را به عنوان یک کلمه حساب می کند. چرا؟ چون ممیز کلمه نزد شمارش آن، اسپیس و فاصله ای است که زده اید. ظاهرا این سایت به این صورت است. من شماره های آن ها را ذیل هر آیه ای در کد فدکیه گذاشته ام.

شاگرد: یک ترجمه قرآن هم به این صورت چاپ شده است.

استاد: این یک فکر ابتدائی است که خیلی خوب است.

آن چه که من عرض می کنم باید بشود. این را یادداشت کنید؛ مقدماتش باید فراهم بشود. و الا اگر نشود اصلا پیشرفت ها قوی نیست. شما در قرآن کریم باید اولا یک محوری را از ناحیه خودش پیدا کنید. الان روی مصحفی که داریم سه آیدی و شناسه را بزنید. شناسه شمارشی؛ شماره چند است. دیگری شناسه شماری نیست، بلکه شناسه ترتیبی است. سوم هم یک شناسه منطقی است. این ها در ذهنتان باشد و بعدا روی آن تامل کنید. این کار باید بشود. کسانی که علوم قرآنی کار می کنند، باید این کار را بکنند.

این کاری که این سایت کرده، این است: فقط یک شماره ترتیبی مسلسل کلمات مصحف شریف گذاشته است. در این شماره گذاری سه نوع دیگر باید اضافه بشود. هر نوعیش خودش چندتا است. یک نوع، شماره ی مسلسل ترتیبی مثلا برای حروف است. الان فقط کلمه را می دیدیم. مسلمانان روی این ها مفصل کار کرده اند. الاتقان سیوطی را ببینید. مقرین و قارین همان طوری که در ذره ذره آن ها حرف زده اند، حتی حروف آیات شریفه را هم شمرده اند. حروفش را به ما گفته اند. شماره های حروف و تفاوت‌هایی که در شمارش هست را به ما گفته اند. قبلا که شمارش ها سخت بوده، جمع آوری همه تفاوت ها مشکل بود. الان به راحتی ممکن است. شما می توانید در ظرف یک دقیقه انواع شمارش ها را انجام بدهید. آمار گیری کنید، به شماره های ترتیبی.

یعنی شما مصحف شریف را بردارید؛ می گویید کلمات رسم المصحف، به ترتیب شماره می زنید. یعنی به هر حرفی در مصحف می رسید می دانید این حرف چندم مصحف است. حرف چندم در این سوره است. الان شماره های ترکیبی می زنند؛ [1،2]. اگر سوره پنجاهم است، این حرف چندم از سوره پنجاهم است. به این ها شناسه های شمارشی عددی ترتیبی می گوییم. برای این چه چیزی بزنیم؟ چند هفته قبل پیشنهاد سوره حمد را دادم.

یکی از بزرگان علم قرائات، مکی بن ابی طالب است. کتاب هایی هم دارد. کتاب قرائتش تبصره بود. اجازه ای که مرحوم شهید ثانی برای قرائات داده بودند، یکی از سلسله اجازات ایشان به همین کتاب مکی بن ابی طالب است. یعنی علماء هر کدام این کتب را داشتند؛ از اساتید مقرین خودشان که سند می رساندند، یکی از آن ها همین کتاب مکی بن ابی طالب است.

مکی بن ابی طالب یک کتاب مختصر ولی پر فایده ای به نام «الابانة» دارد. «الابانة» کتاب معروفی است. یکی از کارهای بسیار جالبی که او در پایان این کتاب بسیار موجز کرده، این است: می گوید این حرف هایی که در این کتاب به عنوان کلیات علم قرائات گفته ام، خلاصه اش را در سوره مبارکه حمد برای شما می گویم. کار زیبایی است. سوره مبارکه حمد، تطبیقی است. یک کار تطبیقی عالی است. نظیر همین کار باید با امکانات زمان ما شروع بشود. یکی از آن ها همین است: جدولی باشد؛ اول از واج محض شروع کنیم. یعنی شما بگویید در سوره مبارکه حمد چند واج داریم. واج ها را شماره بزنید، به شماره مسلسل ترتیبی. مثلا وقتی می گویید «بسم»، چند شماره می زنید؟

شاگرد: چهار شماره.

استاد: ب، یک شماره است. کسره ب، دوم است. سین ساکن، سوم است. میم بدون حرکت هم چهار است.

شاگرد: کسره میم را هم دوباره باید بشماریم یا تکراری است؟

استاد: باید بشماریم. چون می خواهیم شناسه ترتیبی بدهیم. چطور گفتم «کان» خیلی تکرار شده ولی «کان»ای که در این جا آمده شناسه خاص خودش را دارد. و الا این هم یک راه دیگری است؛ مثلا ببینیم واج کسره بدون تکرار، در سوره مبارکه حمد کجا است. من که الان می گویم، منظورم ترتیبی است.

مورد دیگر، شناسه هایی است که به شماره ترتیبی مربوط نمی شود. بلکه به حروف و واج به عنوان شئونات مختلف نوشتاری، زبانی و کلمه ای مربوط می شود. واج گون ها همین جا یک مسیر جدیدی است. یعنی در قرائات مختلف برای واج گونه هایی که در «بسم» می تواند باشد، شماره ترتیبی می زنید. ولی نکته ای که مهم است، این است که ما قرائات را در شماره ترتیبی چطور نشان بدهیم؟ بعد که راه افتادید می بینید وقتی بخواهید جدول را پیاده کنید، مشکل می شود. حتی در فضای کلمه -نه حروف- مثل «ملک/مالک» چطور آن ها را نشان بدهیم؟! این جا است که ما نیاز به یک شناسه ترتیبی -نه شماره ترتیبی- به عنوان یک عنصر نیاز داریم. پس شماره نیست، شناسه ترتیبی است. شناسه ترتیبی اوسع از شماره ترتیبی است. بعد هم وقتی می خواهیم قرائات را سامان بدهیم، شناسه منطقی است.

کسانی که با فضای آدرس دهی آشنا هستند، تمییز این ها را خیلی زود می فهمند. الان شما که کد پستی می گویید، دارید آدرس می دهید. این یک شناسه است، اما منطقی نیست، مکانی است. وقتی شما کد پستی را دارید در مکان راه می افتید، یک راست سر آن مکان می روید. اما وقتی یک تاریخ ارائه می دهید، تاریخی که ترکیب از روز و سال و ماه و ساعت و دقیقه و ثانیه است، شناسه است، ولی شناسه زمانی است. در مکان به دنبال آن نمی گردید. در شناسه زمانی را در زمان می روید و در آن زمان خاص به دنبال واقعه ای می گردید. شناسه منطقی، هیچ کدام از این ها نیست. در شناسه منطقی به دنبال عنصری می گردید که گرفتار زمان و مکان نیست. وقتی می گوید قانون دوم فلان بحث، شناسه می دهید و معلوم است ولی نه مکانی دارد و نه زمان. شناسه ای در فضای درک و معرفت دارد.

محوریت سور قرآن در شناسه زنی

ما در قرآن کریم، محور را چه چیزی قرار می دهیم؟ واژه ها؟ جمله ها؟ آیات؟ این یک بحث خوبی است. تا الان که خدمت شما عرض می‌کنم، در ذهن من مراحلی گذشته است. تقریبا الان در ذهن من به این صورت واضح است: شما آیات و شماره ها را می‌توانید سامان بدهید و شناسه بگذارید، اما شناسه اصلی که نهایتا حتما به آن نیاز دارید، این را سامان دهی نمی کند. شما باید در قرآن کریم سوره محور شروع کنید به شناسه زدن. شناسه هایی که در بدنه سوره مطرح می شود، خیلی خوب است.

به عبارت دیگر وقتی خود سوره محور قرار می گیرد، شناسه های منطقی دارد، نه ترتیبی. یعنی اگر مسلمین به سوره ها شماره می‌گفتند؛ می گفتند سوره بیستم قرآن و چیز دیگری هم نداشتند، این یک شماره ترتیبی‌ای می‌شد که فقط شناسه سوره بود. اما سوره‌هایی که الان ما داریم چند جور است. یکی از واضح‌ترین‌های آن ها علَم یک سوره است. وقتی شما می گویید سوره مبارکه یونس، کاری نداریم این سوره چندم است. آن یک فضای دیگری است. برای خودش شناسه ترتیبی است. الان این نام سوره یونس آن را در قرآن کریم معین می کند، بدون این که شما جای آن را در قرآن بدانید یا ندانید. این یک نحو شناسه منطقی است. با تسمیه آن را معین می کنید.

شاگرد: در مجمع البیان بحث النظم برای یک سوره می آورند، آن هم در این فضا کار می کند؟

استاد: بله. یعنی یک سوره را به عنوان یک واحد در نظر می گیرند.

اگر به این صورت جلو برویم بسیاری از چیزها حل می‌شود؛ من یادم هست وقتی فکر می کردم به مشکل برخورد می کردم. وقتی می خواستم شناسه بندی کنم و شناسه هایی را ارائه بدهیم، مدام به مشکل می خورد. اگر شما این مسیر را طی کنید می بینید که من چه عرض می کنم. چیزی که در ذهنم الان به خوبی جلو می رود سوره محوری است. با ارتکازات همه هم جور است. ولذا خیلی جالب است، وقتی قرآن کریم می خواهد تحدی کند، محور تحدی قرآن کریم در هیچ کجا آیه نیست؛ بلکه سوره است؛ «فَأۡتُواْ بِسُورَة مِّن مِّثۡلِهِ»8. یعنی آن چه که قرآن می فرماید مثلش را بیاورید، می گوید یک سوره را مثلش بیاورید. یعنی آن چه که واحد است و در قرآن کریم به عنوان پایه است، سوره است. والا می فرمودند «فَأۡتوا بآیة من مثله»، این را نفرموده اند.

الان هم که در سوره مبارکه حمد گفتم شما می توانید شروع کنید این نظم ها و شمارش ها را برایش قرار بدهید، برای این است که ببینیم چه شده است. به عنوان تمرین در بحث قرائات، یک چیزی را از مجمع البیان می گویم.

شاگرد: به چه غرضی فرمودید این کارها بشود؟

استاد: بحث «نزل القرآن علی سبعة احرف»، و تعاضد الرسم القرائات یک مبادی ای دارند. وقتی آن مبادی را دانستیم، تعدد نزول ثبوتی قرائات هم روشن می‌شود. خیلی‌ها در ثبوت آن مشکل پیدا می‌کنند. تمام این بحث‌ها دارد تصور ثبوتی ما را از مبادی بحث قرائات بالا می‌برد. وقتی مبادی ثبوتی بحث در ذهن ما گسترده شد، اصلاً بعداً استیحاشی نداریم. کما این‌که در آینده این جور می‌شود.

من گفتم مصحف دولة الکویت اصلاً یک نرم‌افزار دارد. آقا هم فرمودند. دیدم در اینجا برایش آدرسی گذاشته‌اند. نمی‌دانم امتحان کردید یا نه؟

شاگرد: باز نشد.

استاد: در مصحف خیلی زحمت کشیده شده است. هم مصحفی که در ایران توسط آقای ابراهیم رحیم چاپ کرده‌اند… . من می‌خواهم عرض کنم تعاضد الرسم و القرائات خیلی مهم است.

اهمیت سماع در قرائات و جلوه واج گونه در عبارت مجمع البیان؛ « قرأ حمزة بإشمام الصاد الزاي إلا العجلي»

در مجمع البیان، جلد اول، ذیل آیه شریفه «اهدنا الصراط المستقیم»، مطلبی دارند. مرحوم آقای حکیم ذیل همین فرعی که سید فرموده‌اند «یجوز قرائة الصراط بالصاد و السین» توضیحی دارند. وقتی مرحوم سید در عروه می‌گویند «صراط» را هم به سین می‌توانید بخوانید و هم به صاد، مرحوم آقای حکیم از همین جای مجمع با یک توضیحاتی می‌آورند. قشنگ است. معلوم می‌شود در مجمع که «الا العجلی» می‌گویند، مرحوم حکیم با اضافاتی می‌گویند این عجلی چه کسی است. این اطلاعات مرحوم آقای حکیم را می‌رساند. ما اینجا را مباحثه کردیم ولی رد شدیم و رفت. آن زمان امکاناتش نبود که پیدا کنیم. حالا ما این عجلی را از کجا پیدا کنیم و چه کسی است. کتاب نداشتیم و اصلاً برای ما ممکن نبود. الآن که این امکانات را می‌بینم نمی‌دانید چقدر باید شکر کنید. ولی مرحوم حکیم در مستمسک اظهار می‌کنند که ببینید من در مورد این عبارت مجمع این اطلاعات را دارم. مستمسک جلد ششم، صفحه دویست و پنج.

مطلبی فرستاده بودند، می‌خواستم اصل بحثم باشد. می‌گویند شهید اول فرموده «لثبوت تواتر العشر»، احتمال نمی‌دهید که منظور از آن تواتر تا همان عصر معصومین است؟ یعنی ساکت است. آیا شهید ساکت هستند یا نه؟ می‌خواستم از این بحث کنم. باشد برای جلسه بعد.

فعلاً مجمع را می‌گویم. دنبالش بروید. ببینید چقدر از این عبارت عالمانه می‌فهمیم. طلبه‌ای که درس خوان باشد چقدر از این می‌فهمد. یک سطر و نیم مجمع است. ایشان می‌فرماید:

قرأ حمزة بإشمام الصاد الزاي إلا العجلي و برواية خلاد و ابن سعدان يشم هاهنا في الموضعين فقط و قرأ الكسائي من طريق أبي حمدون بإشمام السين و يعقوب من طريق رويس بالسين و الباقون بالصاد.9

«قرأ حمزة بإشمام الصاد الزاي إلا العجلي»؛ این یعنی چه؟

شاگرد: یعنی طریق عجلی چیز دیگری است.

استاد: نه، اشمام صاد و زاء چیست؟ فقط «الا العجلی» نیست. شما فرمودید مصحف را می‌آورم، خب من صفحه اول مصحف را دیدم، می‌گوید او خوانده «باشمام الصاد الزای»، خب حالا چه؟ وقتی آن نرم‌افزار را دارید قاری متخصص این اشمام را برای شما می‌خواند. گوش شما -به‌خصوص کسانی که سنشان پایین است- با این اشمام الصاد زاءا آشنا می‌شود. این بود که می‌گفتند اهل الاداء شرط می‌کردند…؛ آن آقایی که در ایران قرائات عشر را از آن مقری عراقی اجازه گرفته بود، در اجازه نامه اش بود که من به شما اجازه می‌دهم اما به شرطی که هم خودت برای او بخوانی و هم او برای تو بخواند. و الا حق نداری به کسی دیگر اجازه بدهی. یعنی غیر از این‌که گوش ما شنید خودمان هم بتوانیم اشمام الصاد زاءا کنیم. خب این چیست؟ الآن با این بحث‌هایی که داشتیم، انتظار دارم سریعاً بگویید که اسم این اشمام الصاد زاءا چیست؟

شاگرد: واج گونه است.

استاد: احسنت. یعنی دقیقاً در مجمع می‌گویند که ما در اینجا مصداق واج گونه داریم. نمی‌دانیم به چه صورت است. یعنی این قاری به ما می‌گوید این جور بخوان، طوری که نه سین است و نه صاد است. اشمام الصاد زاء است. زاء هم نیست. هیچ‌کدام از این‌ها نیست. چطور بخوانیم؟! این با سماع جور در می‌آید. همانی که مرحوم استاد حسن زاده فرمودند آقای شعرانی به من فرمودند اگر می‌خواهی نزد من شاطبیه بخوانی مثل سائر درس‌ها نیست، در اینجا باید چشماهیت به لب و دهان من باشد. حتی حرکات لب، مثلاً گِرد شود یا باز بشود، را باید ببینی. بعد هم می‌گوید استادم همین‌طور به من گفت، او می‌گوید «قراته علی التحقیق علی التحقیق…» تا این‌که صحابی می‌گوید «قراته هذا علی رسول الله بالتحقیق». یعنی همه خصوصیات آن را این جور حفظ کرده‌اند. ما از این فضا فاصله گرفته‌ایم و بعد ببینید چه حرف‌هایی می‌زنیم. از این حرف‌ها خبر نداریم. این‌ها به این صورت به این انضباط هستند.

«قرأ حمزة بإشمام الصاد الزاي إلا العجلي و برواية خلاد و ابن سعدان يشم هاهنا في الموضعين فقط و قرأ الكسائي من طريق أبي حمدون بإشمام السين»؛ مرحوم آقای حکیم در مستمسک این را به این صورت معنا کرده‌اند: یعنی به اشمام الصاد السین. خب این فرمایش ایشان است. آیا همین است یا نه؟ می‌خواهم فنی بودن کار را بگویم. مرحوم طبرسی مطلب جا گرفته و روشنی را می‌گویند. ایشان اشاره می‌کنند؛ اشاره یک مفسر بزرگ برای کسی که اهل کار است، باید دنبالش برود. ببیند یعنی چه؟ اهل اداء چه می‌گویند. اساتید طبقه به طبقه چه می‌گویند. همه این‌ها اساتید دارد. تا به آن‌ها بگویید، مثل آب خوردن اساتیدشان را می‌گویند، نحوه ش را می‌گویند. و لذا آن نرم‌افزار مهم است. صرف این‌که شما بگویید مصحف بیاید، بخشی از کار است.

«و يعقوب من طريق رويس بالسين و الباقون بالصاد»؛ این فرمایش ایشان است؛ یک سطر و نیم مجمع است. آدم بخواهد این را صاف کند و بفهمد، طول می‌کشد. برای جاهای دیگر هم کلیدی است. ولی تمرینی برای جلسه بعد باشد.

تواتر قرائات به رسول الله ص؛ کلام شهید و شیخ انصاری

آن چه که می‌خواستم بگویم و روی آن تأمل کنید، این است: من چرا گفتم این مهم است؟ تا فرمایش ایشان را در فدکیه دیدم، یک خاطره هفت-هشت ساله در ذهن من زنده شد. خودم می‌دانم که چقدر آزار ذهنی کشیدم. فایل های مباحثه ما هست، نگاه کنید و ببینید ما که مباحثه می‌کردیم از چه زمانی سر این رفتم که شهید می‌گویند «ثبوت تواتر العشر». چرا؟ به‌خاطر این‌که پنج-شش سال که مباحثه می‌کردیم، همین احتمالی که آقا در فدکیه ارسال کرده‌اند، جلوی من طلبه را گرفته بود. واقعاً اطلاع نداشتم، من مطمئن نمی‌شدم. ما با وسواس جلو رفتیم. یعنی شهید می‌گویند «لثبوت تواتر العشر»، کجا شهید به ما گفتند که همه این‌ها را حضرت فرموده است؟ ایشان می‌گویند متواتر است. بعد هم موضوع فقهی می‌شود که جایز است بخوانید، چون معصومین فرموده‌اند «اقرئوا کما یقراء الناس»، این هم تا زمان معصومین تواتر دارد و خلاص. شهید کجا گفتند این‌ها تعدد نزول دارد؟! عرض می‌کنم این چندین سال در ذهن من بود. شما مباحثه ما را نگاه کنید. همین‌طور جلو رفتیم تا جایی که زرقانی گفت «اتسع افق اطلاعی». امروز برای ذهن من ارسال مسلم است که شهید وقتی می‌گویند «لثبوت تواتر العشر» یعنی تعدد نزول دارد. صفحه‌ای هم ایجاد شد.

وقتی منزل رفتید این را نگاه کنید؛ رسائل جلد دوم، صفحه بیست و هشتم. چرا این را می‌گویم؟ چون شیخ انصاری اصولی متأخر و مورد اتفاق همه است. وقتی ایشان این تعبیر را دارند مهم است. اجمال نص و فقدان نص را مطرح می‌کنند. اما اجمال نص کجا است؟ می‌فرمایند:

وإما أن يكون إجمال النص، كدوران الأمر في قوله تعالى:* (حتى يطهرن) * بين التشديد والتخفيف مثلا، وإما أن يكون تعارض النصين، ومنه الآية المذكورة بناء على تواتر القراءات10

«وإما أن يكون إجمال النص، كدوران الأمر في قوله تعالى:* (حتى يطهرن) * بين التشديد والتخفيف مثلاً»؛ خب اجمال یعنی چه؟ یعنی ما نمی‌دانیم کدامش است. مثل همین‌جا که «حرف واحد» را نمی‌دانیم. بعد شیخ این را می‌گویند؛ فضا را ببینید. «وإما أن يكون تعارض النصين»؛ اجمال یعنی یک نصی داریم اما نمی‌دانیم کدام است. تعارض النصین یعنی دو نص داریم که تعارض کرده‌اند. تعارض النصین است، نه اجمال. بعد می‌فرمایند: «ومنه الآية المذكورة بناء على تواتر القراءات»؛ این تواتر یعنی تواتر به مجتهدین از قراء؟! معلوم است که منظورشان از تواتر، تواتر به معصوم است. لذا تعارض می‌گویند. پس این‌که شهید می‌گویند «لثبوت تواتر العشر»، شیخ هم در اینجا می‌گویند اگر تواتر است، دو نص داریم. شما بعداً باید جمع کنید. جلد اول رسائل را هم قبلاً آدرس داده بودم.

والحمد لله رب العالمین

کلید: تواتر قرائات، قرائات عشر، سبعة احرف، اجری جمیع الاشیاء، مصحف فاطمه، جفر، واج، واج گونه، تاویل اعظم، حرف واحد، زبان شناسی قرائات،

1 القدر 1

2 الغارات (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 107

3 تفسير العياشي، ج‏2، ص: 2

4 الكافي للكليني قده (1/ 239)

5 الكافي للكليني قده (8/ 57)

6 نهج البلاغه نویسنده : صبحي صالح جلد : 1 صفحه : 61

7 الشعرا195

8 البقره23

9 مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 103

10 فرائد الأصول نویسنده : الشيخ مرتضى الأنصاري جلد : 2 صفحه : 18