بسم الله الرحمن الرحیم
تعدد قرائات؛ جلسه 109 11/10/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
اجماع علماءشیعه بر تواتر قرائات – تواتر قرائات الی اربابها – تواتر قرائات الی الشارع –
جلسه مطلبی که یکی از آقایان راجع به عبارت شهید فرمودند را بررسی کردیم. قرار شد من قرائنی را عرض کنم که منظور شهید از تواتر عشر، تواتر الی الشارع است؛ تواتر الی رسول الله صلیاللهعلیهوآله است. برخی از مطالب را عرض کردم و برخی را گذاشته بودم تا تکمیل کنم. من را خوشحال کردند و به بحث جلسه قبلمان جواب دادند. لذا این سبب خوشحالی من بود؛ همچنین سراغ مطالبی رفتم که جدید فرستادند تا ذیل آن هر چه به ذهنم میآید را عرض کنم. عنوان صفحه «یک سؤال و چند جواب-تواتر به معنای قرائت مشهور در عصر معصومین علیهمالسلام» است. اتفاقا مناسب همین مقام رابع هم هست. در صفحه هفتم در «المقام الرابع» جناب صاحب مفتاح الکرامه بودیم. ما در این مدت تلاش کردیم «تواتر الی اربابها» معنا ندارد و بجا نیست. ولی ایشان میخواهند بگویند عبارت شهید با «تواتر الی اربابها» سازگاری دارد.
بنابراین به مطالبی که در جلسه قبل گفتم جواب دادند.
شاگرد: یک نقدی بر نظریه آشیخ حسین مفیدی در قرائات، در پایان نامه ای نوشته بودند.
استاد: من ندیدم.
شاگرد: اولین نقدش این بود که حرف شما با «نزل القرآن علی حرف واحد» منافات دارد.
استاد: من این را مکرر گفته ام؛ تکرار هم میکنم تا ملکه ذهن شریف شما باشد. اولین اشتباه و نقدی که بر این نقد وارد است، این است که میگویند نظریه من! اینکه برای من نیست. قبل از قرن یازدهم اجماع همه فقها بوده است. ما داریم آنها را میگوییم. چه ربطی به من دارد! لذا الآن جوابی که آقا به مطالب جلسه گذشته ما داشتند را مطرح میکنم به این دلیل که این بحث با صبغه حوزوی آن فوق ضروری است. یعنی مطالبی است که باید نقل بشود.
شاگرد2: دیروز شنیدم که در فرانسه روی یک پروژهای به نام قرآن مورخین کار میکنند.
استاد: بله، چند سال است.
شاگرد2: در ایران هم خیلی ها به آن کمک میکنند.
استاد: اتفاقا اگر این بحثها صاف بشود، حل میشود. بعضی از وقت ها ما صورت مسأله را پاک میکنیم و از این بحثها فرار میکنیم. اطلاعاتمان هم محدود میماند و آن جا هم آنها همینطور مخلوط کار میکنند؛ حرفها را میآورند و در مقابل یک عمل حجیمی که انجام شده قرار میگیریم. اما اگر اینها را ادامه بدهیم، اینطور نمیشود. من بحث هایشان را دیدم؛ قبلاً گفتند که آیا دیدهای؟ گفتم نه. وقتی آنها را دیدم، دیدم اگر این بحثها درست بشود پته ی همه آنها زده است. یعنی روی مبانی اشتباه میکنند و حرف میزنند، روی آن مبانی است که حرف هایشان جلو میرود. اگر این مبانی را با واضحات کلاس اقراء، مسلمات آن، پاسخ بدهیم دیگر اینطور نمیشود.
4:49) اهمیت تفسیر تبیان – اهمیت تفسیر مجمع البیان – تراث عظیم قرائات – بحث قرائات در تفاسیر امامیه – قرائات در تفسیر تبیان – قرائات در تفسیر مجمع البیان
در جلسه قبل هم عرض کردم خدا گواه است که ما نمیخواهیم حریت ذهن را بگیریم. ما اول میخواهیم بفهمیم وقتی مقرین مینشینند، در فضای آنها چیست. تصورش که حرام نیست. لازم است. تصور کنیم که این مقری میخواهد چه بگوید و فضای حاکم بر او چیست. این را نمیدانیم ولی از دور بمباران میکنیم! اصلاً فضا اینطور نیست. اول باید ببینیم آنها چه میگویند حالا قبول کنیم یا نکنیم. ما اصلاً در این مشکلی نداریم. خدا میداند مرحوم شیخ الطائفه چه تراث عظیمی را در تبیان گذاشتند. هر جهتش که وارد میشوید، ما شاءالله! مجمع البیان هم با فاصله کوتاهی به دنبالش آمد. این دو تفسیر الآن قدرشان ناشناخته است. اندازهای که من طلبه میدانم شاید یک صدم توانایی این دو تفسیر باز شده است. بحمدالله در مشهد سمینار گذاشتهاند، باید هماهنگی بشود، شرکت کنید تا معلوم بشود مرحوم طبرسی در مجمع البیان چه کار کردهاند.
۶:۰۰ ) شهیداول و قرائات – کلام شهید اول در تواتر قرائات- قرآن ظاهری – قرائت قرآن در نماز- تواتر قرائات الی اربابها – تواتر قرائات الی الشارع -
لذا مطلبی که عرض میکنم خیلی صبغه حوزوی دارد. این چهارصد سال فضای عجیبی به پا شده است. بخشی از آن را ذیل فرمایش آقا عرض کردم. ایشان نکته ی خوبی را مطرح کردند؛ بحث هم کاملاً طلبگی است. فرمودند: شهید که در ذکری تواتر عشر را گفتهاند، عبارتشان ساکت از این است که تواتر الی الشارع است یا الی عصر المعصومین است. همین مقام رابعی است که در مفتاح الکرامه هست. میدانیم در زمان معصومین که قراء سبعه و عشره بودند، قرائات آنها رایج بوده است. ائمه هم همین را تجویز کردهاند؛ لمصلحةٍ که خودشان میدانند. شهید هم میگوید عشر، یعنی آن ده قرائتی که متواتر هستند. متواتر یعنی قاطع هستیم که اینها در زمان معصومین بوده و ائمه تجویز کردهاند. نه اینکه قاطع هستیم که پیامبر خدا اقراء کردهاند. عبارت صاف است. هم با این میسازد و هم با آن میسازد.
خب خودشان فرمودند و گفتند عبارت شهید ثانی را نمیتوانیم هیچ کاری کنیم. ایشان گفتند همه این قرائات را میتوانید بخوانید؛ «کلٌ مما نزل به الروح الامین». اما میگویند عبارت شهید اول ساکت است. من در جلسه قبل عرض کردم شما که این «فرعٌ» شهید را آوردید، قبلش شهید در مسأله خامس دو سطر عبارت آوردهاند. عبارت قبلش این بود:
الخامسة: لا يجوز الإخلال بحرف من الفاتحة عمدا، و لا من السورة بعدها، لعدم صدق الامتثال، و كذا يجب الترتيب بين كلماتها و آيها على الوجه المنقول بالتواتر، لأنّ ذلك هو القرآن الذي أمر بقراءته في الصلاة. و كذا التشديد، لأنّ الإخلال به إخلال بحرف. و كذا حركات الاعراب و البناء، سواء تغير المعنى بالإخلال بها أو لا، تأسيا بصاحب الشرع و أهل بيته، و يجب مراعاة مخارج الحروف1
«… على الوجه المنقول بالتواتر»؛ همان جور که در متواتر نقل شده، همان را باید بخوانیم. «لأنّ ذلك»؛ آنی که متواتر نقل شده، «هو القرآن الذي أمر بقراءته في الصلاة»؛ گفته اند قرآن بخوانید و غیرش قرآن نیست.
«و كذا التشديد، لأنّ الإخلال به إخلال بحرف. و كذا حركات الاعراب و البناء، سواء تغير المعنى بالإخلال بها أو لا»؛ یعنی حتی اگر تغییر حرکت مخل به معنا هم نباشد، حق ندارید تغییر بدهید. «تأسيا بصاحب الشرع و أهل بيته».
من اینها را قرینه آوردم بر اینکه شهید فرمودند «لثبوت تواتر العشر کثبوت تواتر السبع»، منظورشان قرآنی است که «اُمر بقرائته». باید قرآن باشد. لذا عشر هم قرآن است.
ایشان فرمودند:
اقول: در عبارت "القرآن الذي أمر بقراءته" اگر الذي وصف توضیحی باشد، فرمایش شما درست است. ولی اگر احترازی باشد، میتواند مراد از قرآن، "قرآن ظاهری" باشد که همان قراءات مشهور در زمان ائمّه علیهم السلام است. یعنی باید ثابت شود که آنچه در نماز میخوانیم، همان قرآنی است که با ما اجازه قرائت آنرا داده اند و تخطّی از آن جایز نیست حتی با اخلال به یک حرف یا تشدید.
«در عبارت "القرآن الذي أمر بقراءته" اگر الذي وصف توضیحی باشد، فرمایش شما درست است»؛ چرا؟ چون قرآن، آنی است که اُمر بقرائته. تمام متواتر هم قرآن میشود. هفت تا متواتر میشوند، شهید به دنبالش میگویند عشر هم متواتر است. اما از کجا میگویید که این «الذی» توضیحی باشد؟!
«ولی اگر احترازی باشد»؛ یعنی ما سه جور قرآن داریم؛ یک قرآن واحد، یک قرآنی که نهینا عن قرائته، یک قرآنی که اُمر بقرائته؛ قرآن ظاهری که در زمان معصومین همه میخواندند و ائمه تجویز کردهاند. از کجا میگویید این «الذی» توضیحی است که بهمعنای قرآن واقعی باشد. بلکه «الذی» یعنی قرآن متواتر زمان معصومین که تجویز کردهاند. «ولی اگر احترازی باشد میتواند مراد از قرآن، "قرآن ظاهری" باشد که …».
عبارت "تأسياً بصاحب الشرع و أهل بيته" نیز شاید بتوان گفت بیش از آن که به نفع شما باشد، به نفع استظهار ماست. زیرا "قرآن واقعی" فقط بر صاحب الشرع [= رسول خدا صلّی الله عليه و آله] نازل شده، نه بر "أهل بيته"، و در تلاوت آن، اهل بیت هم خود به رسول خدا صلّی الله عليه و آله تأسی میکنند. پس این که ما باید در این حکم به "أهل بيته" تأسی کنیم، میتواند بر این حمل شود که در عمل به وظیفه صلاتيه باید تابع آنان بود، و آنان به قرائت "آن قرآن های ظاهری" دستور داده اند نه بیشتر. لذا تخطّی از آنها جایز نیست.
«عبارت "تأسياً بصاحب الشرع و أهل بيته" نیز شاید بتوان گفت بیش از آن که به نفع شما باشد، به نفع استظهار ماست»؛ چون گفتند «تأسياً بصاحب الشرع»؛ که پیامبر خدا است، «و أهل بيته»؛ که قرائت متداول زمان خودشان را تجویز کردند ولو برای صاحب شرع نیست. «زیرا "قرآن واقعی" فقط بر صاحب الشرع [= رسول خدا صلّی الله عليه و آله] نازل شده، نه بر "أهل بيته"،... لذا تخطّی از آنها جایز نیست». این بخش اول جواب ایشان برای عرض هفته قبل است.
شاگرد: واو «و اهل بیته» را بهمعنای «او» گرفتهاند؟
استاد: تقریباً به این صورت معنا کردهاند؛ تاسی به حضرت رسول و هم اهل بیتشان مجموعاً.
شاگرد: آیا مرسوم بوده در آن زمان کلمه قرآن را بهمعنای مصحف یا قرائت قرآن استعمال کنند یا نه، وقتی قرآن میگویند معنای خاصی اراده میکردند؟
استاد: ببینید من در جلسه قبل از محقق اردبیلی آوردم؛ ایشان آن را ذکر نکردهاند. محقق اردبیلی که در واپسین لحظات قرن دهم هستند، به چه محکمی همین قرآنی که شما میفرمایید را معنا کردهاند. یعنی قرآن واقعی قطعی کذا و کذا.
شاگرد: یک اصطلاح است.
استاد: بله، وقتی قرآن گفته میشود یعنی آنی که خداوند متعال نازل کرده است.
شاگرد: پس وقتی بخواهند به دیگری اشاره کنند، یا باید مصحف بگویند یا قرائت.
استاد: مصحف، رسم قرآن است. قرائات، تلاوت قرآن است.
شاگرد2: فرمایش ایشان به قرآنی میخورد که «لم یأمر بقراته». میگویند گویا چنین چیزی نیست.
شاگرد: بله، با آن اصطلاح جور در نمیآید.
استاد: بله. جالب این است که در از رسائل آوردم. مرحوم شیخ انصاری در جلد اول فرائد، فرمودهاند: اگر در نماز لازم است که «کون المقرو قرآنا واقعیا قرأه النبی صلیاللهعلیهوآله فیکفی شهادة الشهید علی العشر»2. یعنی نزد مرحوم شیخ انصاری بهوضوح روشن بوده که شهید که تواتر عشر میگویند، یعنی عشر قرآن واقعی است که «قرأه النبی صلیاللهعلیهوآله».
شاگرد2: در فضای قرائات، وقتی تواتر را میگویند یعنی تواتر تا پیامبر ص.
استاد: بله، ما خیلی روی اینها تفحص کردیم. ما خیلی روی اینها معطل ماندیم. لذا عرض کردم مطالبی که جمعآوری کردم فوق ضروری است که به دست باحثین بیاید، همین است که ما تا ممکنمان بود، گشتیم. خدمت ایشان هم گفتم که برای بزرگ نمائی و غرور نبوده. فقط برای تحریک و تشویق اذهان بوده است. چندبار جایزه معین کردیم! جایزههای سنگین! که یک نفر یک عبارت قبل از مجلسی اول پیدا کند که دال بر این باشد که تواتر یعنی تواتر به زمان معصومین. البته در بین علماء شیعه؛ از سنی ها یکی-دو نفر بودند اما از بس حرفهای جور واجور زدهاند که مشخص است فضایشان این نبود. ولی بین علماء شیعه تا قرن یازدهم واضح بوده است.
(۱۵:۴۲) تواتر قرائات الی الشارع – تواتر قرائات الی اربابها – محقق اول و تواتر قرائات -
فرمایش ایشان را ببینید؛ ایشان میگویند «صاحب الشرع و اهل بیته»، خب مرحوم محقق اول قبل از شهید هستند. محقق اول یکی از بزرگان است. وقتی مختصر النافع را نوشتند، شرحی برای آن نوشتند به نام معتبر؛ معتبر محقق خیلی معروف است. این عبارت صاحب معتبر است؛ بحمد الله ایشان «و اهل بیته» را نیاورده اند. فرمودهاند:
و لا تصح الصلاة مع الإخلال بالفاتحة عمدا و لو بحرف و كذا إعرابها و ترتيب آيها، و عليه علماؤنا أجمع، ... و كما وجب الإتيان بحروفها وجب الإتيان بالاعراب المتلقى عن صاحب الشرع، و كذا التشديد في مواضعه.3
«و لا تصح الصلاة مع الإخلال بالفاتحة عمداً»؛ همین عبارت شهید اول در ذکری است؛ «و لو بحرف و كذا إعرابها و ترتيب آيها، و عليه علماؤنا أجمع»؛ همه این را میگویند که اخلال جایز نیست. «و كما وجب الإتيان بحروفها وجب الإتيان بالاعراب المتلقى عن صاحب الشرع»؛ دیگر تعبیر «و اهل بیته» نیاز نبوده است.
(۱۷:۰۲) اجماع علماء شیعه بر تواتر قرائات – تواتر قرائات الی اربابها – تواتر قرائات الی الشارع – القرائة سنة متبعة
جالب این است که آسید محمد در مدارک که شرح شرائع است، وقتی در شرایع ذیل قرائات میرسند همین عبارت مصنف را میآورند و بعد میفرمایند: «...و قال: إن ذلك قول علمائنا أجمع»، بعد خودشان حرف محقق را تتمیم میکنند.
لأن الإعراب كيفية للقراءة، فكما وجب الإتيان بحروفها وجب الإتيان بالإعراب المتلقى عن صاحب الشرع، و قال: إن ذلك قول علمائنا أجمع...و لا يخفى أن المراد بالإعراب هنا ما تواتر نقله في القرآن، لا ما وافق العربية، لأن القراءة سنة متبعة. و قد نقل جمع من الأصحاب الإجماع على تواتر القراءات السبع. و حكى في الذكرى عن بعض الأصحاب أنه منع من قراءة أبي جعفر، و يعقوب، و خلف، و هي كمال العشر. ثم رجح الجواز لثبوت تواترها كتواتر السبع 4
«...و لا يخفى أن المراد بالإعراب هنا ما تواتر نقله في القرآن، لا ما وافق العربية»؛ چرا باید متواتر باشد؟ «لأن القراءة سنة متبعة»؛ این استدلال صاحب مدارک در ادامه حرف محقق است. «و قد نقل جمع من الأصحاب الإجماع على تواتر القراءات السبع»؛ چند بار عرض کردم که اگر بهدنبال این اجماع بروید، از آن اجماع های خیلی مهم و حسابی تا قرن یازدهم بوده است. اما بعد حرف واحد توسط محدثین آمد و گفتند این اجماع خلاف روایات اهل البیت است. روایات اهل البیت میگویند حرف واحد، لذا این اجماع فایدهای ندارد. علماء شیعه ده قرن این اجماع را داشتند، اما شما یک دفعه میگویید «حرف واحد»؟! پس چطور شیخ الطائفه گفتند مشهور نزد امامیه این است که حرف واحد؟! این فقهای امامیه مشهور را نمیدانستند؟! شما با روایات همه اینها را رد میکنید؟!
«و حكى في الذكرى عن بعض الأصحاب أنه منع»؛ یعنی همان تواتری که گفتند سنت است، دنباله اش حرف شهید را میآورند. یعنی صاحب مدارک هم از تواتری که شهید گفته اند همانی را میفهمند که در معتبر از «صاحب الشرع» فهمید. یعنی صاحب معتبر، تعبیر «صاحب الشرع» و «اهل بیته» را در یک میزان میبینند. نزدشان متفاوت نیست. لذا میگویند: «و هي كمال العشر. ثم رجح الجواز لثبوت تواترها كتواتر السبع»؛ یعنی مطلب این قدر نزد صاحب مدارک واضح بوده است.
(۱۹:۳۵) شهید اول و تواتر قرائات – تواتر قرائات الی الشارع – لزوم قرآنیت قرائت در نماز – قرائت قرآن در نماز
شاگرد: شهید اول در ذکری چند خط قبلش در مسأله کسی که قرآن بلد نباشد، آیا میتواند ترجمه بخواند یا نه، دو عبارت دارد:
والذي اختاره الشيخ في الخلاف أنه يذكر الله ويكبره ولا يقرأ المعنى بغير العربية بأى لغة كانت فإن فعل ذلك بطلت صلوته قال وروى عبد الله بن ابي أوفى أن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وآله فقال إني لا أستطيع أن احفظ شيئا من القرآن فماذا اصنع فقال له قل سبحان الله والحمد لله فلو كان معناه قرآنا لقال له احفظ بأى لغة سهلت عليك فلما عدل به إلى التسبيح والتحميد دل على أنه لا يكون قرآنا بغير هذه العبارة 5
این یک عبارت بود. بعد هم میگویند برخی گفته اند در ضرورت میتوان معنای تکبیرة الاحرام را گفت، در قرآن هم وقتی بلد نیستید، معنای آن را بگویید. مرحوم شهید اول میفرمایند: «ويمكن الفرق بين التكبير وبين القرائة بان المقصود في التكبير لا يتغير بالترجمة إذ الغرض الاهم معناه فالترجمة أقرب إليه بخلاف القرآن فإن الاعجاز يفوت إذ نظم القرآن معجز».
استاد: جزاکم الله خیرا. ان شاءالله یادتان باشد که در آن جا ارسال کنید. ولی نکتهای که من عرض میکنم این است: چون بر خود من گذشته است، در اینجا حق با ایشان است. یعنی ما باشیم و عبارت شهید، با عبارت شهید ثانی فرق دارد. الآن که شواهد جمعآوری شده دل گرم هستیم. و الّا خودمان باشیم و عبارت شهید، تا آخر میتوانیم توجیه کنیم. شهید که نمیگویند متواتر، حتی «صاحب الشرع» یعنی شریعتی که تا دویست و پنجاه سال ادامه داشته.
دو-سه سال پیش بود، وقتی شروع کردم محضر آقایان گفتم، گفتم ما هفت-هشت سال است که داریم مباحثه میکنیم، حاصل مباحثه هفت-هشت سال این بود که حرف شهید اول درست است، مقصودشان از تواتر هم این است، اعلم فقها هستند در این جهت. حاصل هفت-هشت سال مباحثه این بود. و الّا اگر شما فایل های مباحثه ما را نگاه کنید، در سالهای اول یک بار نگفتم اینکه شهید تواتر عشر را میگویند، یعنی تواتر الی رسول الله! خودم یادم هست. نقل قول دیگری را خودم به این عنوان عرض نکردم، یعنی صبر کردیم تا شواهد جمعآوری شد و به اطمینان رسیدیم.
بنابراین در قسمت اول عرض شد که عبارت مرحوم شهید بهعنوان قرینه داخلیه، ممکن است اظهر و ظاهری درست کند؛ به فرمایش آقا «الذی» معلوم است که توضیحی است؛ یعنی فوقش اظهر است. اما اینکه احتمالی که ایشان میفرمایند صفر بشود، تا جایی که من میفهمم صفر نمیشود.
(۲۲:۵۶) قرائات عشر – تراث عظیم قرائات – اهمیت تفسیر تبیان – اهمیت تفسیر مجمع البیان – عدم انحصار تواتر در قرائات سبع – قرائات شاذه – کربلایی کاظم ساروقی – قرائت ابن مسعود - شهید ثانی و تواتر قرائات -
شاگرد: اگر احترازی هم بگیریم میتوانیم درستش کنیم. قرآنی که تواترش ثابت شده، قرآن است. قرآنی هم که تواترش ثابت نشده قرآن است.
استاد: بله، این هم مطلب خوبی است که در مباحثه ما بررسی شده است. الآن که عرض کردم تبیان یک تراث عظیم است، یک بخشی از آن همین است. یعنی مرحوم شیخ فقط تواتر سبع را بیان نکردهاند. هفته قبل عرض کردم تواتر عشر در تبیان بازتاب مهمی دارد. بعضی از اساتید گفته بودند شهید اول عشر را گفته اند که سهو القلم بوده یا متأثر از ابن جزری بودهاند! ببینید فضا این جور است. تبیان و مجمع که فقط به سبع کاری ندارند؛ تبیان یکی از منابع غنی برای قرائات شاذه است. نه حتی شاذه در مصحف عثمانی، قرائات سائر مصاحف ابی و عبد الله بن مسعود. ایشان همه اینها را آوردهاند. چرا؟ در مقدمه فرمودند. فرمودند چون اصحابنا الامامیه به امر قرائت اهتمام داشتند. میخواستیم یک تفسیری باشد که قرائاتی که به آنها اهتمام داشتند را در تفسیرمان بیاوریم.
لذا حاج آقای زنجانی در جرعهای از دریا فرمودند کربلائی کاظم به خانه ما آمد، به او گفتم «كَلَّا وَٱلۡقَمَرِ»6، او فوری گفت «واللیل اذا ادبر». اول هم از او پرسیدم که چه قرآنی میخوانی. فرمودند درست نخواند. یک تحلیلی هم میکنند که در فدکیه گذاشتهام. بعدش میگویند مرحوم آقای رازی آن جا بودند، بلند شدند از قفسه تفسیر تبیان را آوردند. یعنی میبینید در این واقعه، تبیان شیخ راهگشا است. میگویند آقای رازی تبیان را باز کردند و دیدیم مرحوم شیخ در تبیان فرمودهاند در مصحف ابن مسعود «واللیل اذا ادبر» هست. ولی ایشان قبول نمیکنند، میگویند چون همان ابتدا از ایشان پرسیدم قرآنی که به تو دادند کدام قرآن است؟ گفت همین قرآن متعارف است. بعد آقای رازی گفت قرائت ابن مسعود را به او دادهاند. ما بحث کردیم؛ بحمد الله در جامع البیان دانی بود، گفته بود در مصحف اهل حمص که عثمان به سوریه و شامات فرستاده بود، این قرائت آمده است. مقری آن هم جناب مقداد فاضل بود. مقری کوفه ابن مسعود بود، مقری حمص جناب مقداد بود. دانی در جامع البیان که مربوط به قرائات سبع است، میگوید مقری مصحف حمص جناب مقداد بوده است داشته است « واللیل اذا ادبر» پس قرآن متعارف شد. قرآن متعارف یعنی قرآنی که مصحف عثمان بود. نه فقط مصحف ابن مسعود. بنابراین این نکته مهمی است که «القرآن الذی امر بقرائته» یعنی قرآنی که به آن امر شدهایم، آن هم با صبغه قطع به قرآنیتش که تواتر بالفعل دارد. ولو قرآن واقعی هست که در زمان ما بالفعل نیست. شهید ثانی هم فرمودند. فرمودند در زمان ما تواتر منحصر در سبع یا عشر است. و الّا در غیر آن هم تواتر ثابت است. من شک ندارم ان شاءالله میبینید که با تجمیع قرائن قطعیه، برای شما واضح میشود که در وراء عشر –که شهید ثانی فرمودند حقق فی محله- هم متواتر داریم؛ به تجمیع قرائن. وقتی سهولت دست یابی شد، برای شما واضح میشود. اینها آدمهای کمی نبودند؛ شهید بگوید «حقق فی محله» ما رد بشویم و بگوییم شهید که اینها را گفتند جوان بودند! هنوز خوب درس نخوانده بودند. «هفوة من عظیم» گفته بودند. بعد هم تناقض گفتند. مرحوم صاحب مدارک فرمودند تناقض شهید را میتوان یک جوری جواب داد. صاحب مفتاح الکرامه جواب دادند که بی خود زحمت نکشید، کلام شهید تناقضی است که قابل حل نیست. شهیدی که درسش را خوانده، قرائات سبع را دو دور خوانده، عشر را شروع کرده، ما بگوییم تناقض گفته ای؟! عبارت صاحب مفتاح الکرامه خیلی جالب است7. فرمودند در یک کتاب، با فاصله چند سطر، تناقض بگویند؟! آن هم از کسی که خودش میگوید من متخصص هستم؟! خب معلوم میشود که ما یک چیزی را نمیدانیم. خبر نداریم و میگوییم شهید دارد تناقض میگوید. سبحان الله! این خیلی مهم است که اینها تکرار بشود و توضیح بدهند. هر کدام از اینها خودش یک مقاله است. در این مجلات مقالهای بشود که توضیح داده بشود که چه چیزی صورت گرفته است.
(۲۸:۴۴) قرائات قرآن در عصر نبی اکرم ص – توحید مصاحف – احراق مصاحف – رواج قرائات در بلاد – قرائت بلدی – قراء الامصار -
شاگرد: سابق فرموده بودید مختاری که این قراء داشتند و آن را به شاگردانشان تعلیم میدادند، از معلومات خود شاگرد استفاده میکردند؛ یعنی اینها از آن چه که بین بدنه مسلمین رواج داشته استفاده میکردند.
استاد: این صریح نافع بود.
شاگرد: خب به چه صورت یک قرائت بین مردم تداول پیدا میکرد، بدون اینکه مرحله کلاس را گذارنده باشد؟!
استاد: فرمایش خوبی است. یکی از کسانی که این را بهخوبی توضیح داده، مکی بن ابیطالب در الابانة است. تدوالش به چه صورت بود؟ میگوید عثمان که مصاحف را فرستاد، برای توحید قرائات فرستاد. یعنی قبل از اینکه عثمان در سال بیست و هفت-هشت توحید مصاحف کرد، قبلش قرائات بود. در بدنه بلاد هم بود. خب از کجا آمده بود؟ از صحابه ای که زمان شیخین و زمان خود حضرت به بلاد رفته بودند و اقراء کرده بودند. همه آنها هم اقرائی بود که از حضرت شنیده بودند. آقای شعرانی هم در مقدمه منهج الصادقین فرمودند. خب وقتی اینچنین بود، قرائات وسیع بود. آمد و اختلاف شد.
در همین صفحه عبارت شافی سید هست. تلخیص الشافی شیخ الطائفه را هم آوردهام. شیخ الطائفه در تلخیص الشافی میگویند عثمان چه کاره بود که وقتی خود حضرت اجازه داده بودند و مباح کرده بودند، او بیاید جلوی آنها را بگیرد؟!8 میگویید خب یک قرائت جدیدی احداث شده بود! میگویند خب جلوی آن احداث ها را میگرفت. محکم جلویش را میگرفت و میگفت حق نداری این را بخوانی. خب مسلمانان که میدانستند کدام است. این فرمایش شیخ الطائفه در تلخیص شافی در مطاعن عثمان است. او حق نداشت این کار را بکند. حالا عثمان کرد. قرائات بود، عثمان خواست تقلیلش بدهد لذا مصحف را نوشت.
بنابراین در یک شهر بود، نافع در مدینه میدانست که اهل مدینه به این صورت میخوانند. اگر یادتان باشد خود ابن کثیر که قاری مکه بود «أَوۡ مِن وَرَآءِ جُدُرِ»9 خواند، عبد الله بن زبیر که در مکه بود، سر او داد زد و گفت «ارجع إلى قراءة قومك»10، او گفت «إني لما هبطت العراق خلطوا علي قراءتي»؛ چون ابن کثیر همه جا میرفت. چرا به او امامٌ فی القرائه میگویند؟ از همه جا خبر داشت. گفت ببخشید من به عراق رفتهام، قرائت آن جا «او من وراء جدر» بوده، الآن در مکه هم «او من وراء جدر» خواندم. فوری به او گفت «ارجع الی قراءة قومک». وقتی در مکه هستی، همانی که اهل مکه از روز اول خواندند را بخوان. این قدر این مطالب روشن بود که در بستر جامعه از روز اول شکل گرفته بود. تواتر استقبالی را بحث کردیم. با مثالهای متعدد آن را توضیح دادم.
(۳۲:۲۰) آیت الله اراکی و تواتر قرائات – تواتر قرائات الی النبی – قرائت حمد در نماز – مالک یوم الدین – ملک یا مالک – تواتر قرائات الی اصحابها – قرائت مغاربه – قرائت رائج در الجزائر- آیت الله خوانساری و تواتر قرائات – شیخ عبدالکریم حائری و تواتر قرائات – قرائت شعبة -
فرمایش ایشان ادامه دارد؛ این یک بخش از فرمایش ایشان بود. این برای عبارت شهید بود که اگر خواستید نگاه کنید. من به رنگ آبی پامنبری کردم. افاداتی که ایشان کردند را من پامنبری کردم. دیدید گاهی پای منبر کسی صدایش را بلند می کند؛من هم بی ادبی کردم و منبر ایشان را پامنبری کردم! ذیل هر بخشی از عبارات ایشان، هر چه به ذهنم می آمده را با خط آبی نوشتم. شما هم اگر بعداً هر چه در ذهنتان بود، در این صفحه اضافه کنید.
بعد فرمودند من گفتم که چرا حاج شیخ احتیاط کردند. جلسه قبل گفتم آشیخ عبدالکریم «مالک» را «ملک» میخواندند. ایشان فرمودهاند:
بنده عرض میکنم: پس چرا بعد از صحبت آسید احمد خوانساری قدّس سرّه، حاج شیخ قانع شدند؟ آسید احمد به ایشان گفته اند خیالتان راحت، اینها همه قرآن واقعی اند؟ یا گفته اند قرائت به همۀ اینها در نماز مجزی است؟ اوّلی که خلاف نظر ایشان در جامع المدارک است.
عبارت جامع المدارک را آوردهاند که مرحوم آسید احمد در جامع المدارک میگویند قرآن واقعی یکی است. در بین همه قرائات تنها یکی درست است. بعد گفتهاند بنابراین چارهای نداریم که احتیاط کنیم. آن وقت از چه راهی درست کنیم که احتیاط لازم نباشد.
نکتهای که میخواهم عرض کنم این است: در جلسه شصت و غیر از آن مفصل صحبت کردیم؛ کلمات مرحوم آشیخ عبدالکریم و سه نفر از شاگردان بزرگشان –مرحوم آسید احمد، آمیرزا هاشم آملی، مرحوم آشیخ محمد علی اراکی- را مفصل خواندیم. آشیخ عبدالکریم که تنها یک قرائت درست است، محکم هستند. کتاب الصلاة ایشان را خواندیم. فرمودند: «مما يقطع بخلافه»11؛ یعنی اگر بخواهید بگویید دو قرائت نازل شده، قطع داریم که این جور نیست. بنابراین وقتی مبنای حاج شیخ این است که فقط یکی از آنها نازل شده، آسید احمد که نزد ایشان رفتند و ایشان دست از احتیاطشان برداشتند، چه گفتند؟
آیت الله خوانساری در جایی فرمودند: استاد ما مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در نماز سوره حمد را که تلاوت می فرمود هم مالک و هم ملک هر دو را قرائت می فرمود. حقیر(آیت الله خوانساری) به ایشان عرض کردم قرآن مجید به یک وجه نازل شده پس یکی از این دو قرائت باید غیر قرآن باشد. مرحوم حاج شیخ جواب فرمودند به قصد مطلق الذکر قرائت می شود. یکی از آن دو علی الیقین خوانده می شود. آقای خوانساری جواب دادند: در یک نماز دو جور خواندن بی حرف نیست. بلی دو نماز و در هر نماز یک قرائت بی اشکال است. مرحوم حاج شیخ قبول کردند و از آن پس یک قرائت می خواندند.12
«…به ایشان عرض کردم قرآن مجید به یک وجه نازل شده»؛ هم مبنای خود آسید احمد است و هم مبنای خیلی محکم استادشان حاج شیخ عبدالکریم است. طبق همین فضایی است که در این چهارصد سال برقرار شده است. آشیخ عبدالکریم هم میگویند چرا «یقطع بخلافه»؟ میگویند ائمه فرمودهاند حرف واحد است.
«مرحوم حاج شیخ جواب فرمودند به قصد مطلق الذکر قرائت میشود. یکی از آن دو علی الیقین خوانده میشود»؛ خلاصه قرآن را خواندهام. هفته قبل از عبارت موسوعه مرحوم آقای خوئی هم خواندم. ایشان فرمودند دو تا میخوانیم که یکی از آنها لا علی التعیین به قصد قرآنیت است و دیگری هم به قصد مطلق ذکر است.
«آقای خوانساری جواب دادند: در یک نماز دو جور خواندن بی حرف نیست»؛ احتیاطاتی که آقای خوانساری داشتند معروف است. فرمودند شما با اجتهاد یک قاری قصد ذکر میکنید؟! یک قاری در جیب خودش دست کرده و کتاب خدا را تغییر داده، مثلاً اگر وحی الهی «مالک» بوده خودش «ملک» کرده، معنا و لفظ همه تغییر کرده، یا اگر «ملک» بوده دست در جیب خودش کرده و «مالک» شده، شما اجتهاد و بلکه تغییر یک نفر را ذکر خدا قرار میدهید؟! یکی از آنها کلام آدمی است. قرائت چیست؟ حکایت قول قائل است. شما در قرائت، قول خداوند را حکایت میکنید و نماز میخوانید. وقتی شما یکی از آن را بگویید، حکایت قول قاریای است که در جیبش دست برده است. لذا فرمودهاند: «بلی دو نماز و در هر نماز یک قرائت بی اشکال است»؛ همانی که آمیرزا هاشم هم فرمودند. «مرحوم حاج شیخ قبول کردند و از آن پس یک قرائت میخواندند».
شاگرد: خب احتیاط چه شد؟
این را هم مرحوم آقای اراکی در کتاب الصلاتشان دارند. مرحوم آقای اراکی هم شاگرد حاج شیخ بودند. من گفتم این مطلبی که آقای اراکی میگویند واقعاً درست است. چرا ما این واضحات و وجدانیات را زیر پا بگذاریم؟! مرحوم آقای اراکی میگویند: بله، قرآن واقعی یکی است. ولی متأسفانه الآن در این قرائات سبع و عشر نمیدانیم کدام یک قرآن واقعی است. بعد میفرمایند: این حرف را دیگر نمیتوانیم در سوره حمد بزنیم. در سوره حمد هر مسلمانی در شبانهروز نماز واجب و مستحب میخواند؛ لا صلاة الا بفاتحة الکتاب. میگویند دیگر واضح است که در سوره حمد همانی که مسلمانان میخوانند نازل شده است. بعد میگویند کدام است؟ میگویند «مالک» است و همه هم همین را میخوانند. خب اصل استدلال خیلی خوب است؛ اینکه سوره حمد است و همه هم تکرار میکنند، نمیشود که مرام پیامبر و اهل البیت دستمان نباشد. بعد «ملک» را تعبیر به دغدغه میکنند! یعنی دغدغه اینکه معنای «ملک» بهتر است. در المیزان هم آقای طباطبایی «ملک» را ترجیح دادهاند. مرحوم آقای آسید محسن حکیم در مستمسک فرمودند «ملک» راجح است چون قرائة اهل الحرمین است. مرحوم آقای اراکی میگفتند اینها خودشان در کتابها گفته اند که «ملک» میخواندند، این هم همان است. در اینجا تذکر دادم و گفتم اگر مرحوم آقای اراکی به مغرب و تونس و الجزائر رفته بودند و قرائات آنها که سینه به سینه آمده را دیده بودند -قرائت نافع و ورش- این را نمی فرمودند که دغدغه است! آسید ابوالحسن هم «ملک» را ترجیح میدهند. آسید ابوالحسن در «وسیلة النجاة» میفرمایند «ملک» اولی است. مرحوم نوری در فصل الخطابی که میگویند یک قرائت بیشتر نیست و بقیه آنها همه تحریف است، در فصل الخطاب میگویند از روایات معلوم میشود که «ملک» قرائت واقعی است. آقای اراکی میفرمایند نه، معلوم است که «مالک» است.
خب ما چه میگوییم؟ همانی که دیگران گفته اند؛ هر دوی آنها متواتر بوده و احدی سؤال نمی کرد «ملک» بخوانیم یا «مالک». اهل البیت فرمودند «کذبوا اعداءالله»، نگفتند کدام عدو اللهای «ملک» را «مالک» کرده یا «مالک» را «ملک» کرده؟! نیاز نبود. آن برای جای دیگر بود که الآن زمینه صدورش برای ما از بین رفته است.
به نظرم پسر ابن جزری گفت؛ میگوید «انی احب ان اقرء فی کل رکعة ملک و مالک». آشیخ عبدالکریم احتیاط میکردند، او که مقری بزرگی بود میگوید من در هر نماز خودم هر دوی آنها را میخوانم. چرا؟ «لتواترهما عن رسول الله»؛ میگوید چون برای من واضح است که هر دوی آنها متواتر است، هر دوی آنها کلام خدا است.
شاگرد: بعد از اینکه آسید احمد به حاج شیخ اشکال کرد، خود حاج شیخ چه کار میکرد؟
استاد: به احتمال زیاد «مالک» میخواندند. چرا؟ به این خاطر که حاج شیخ در محیط عتبات و ایران بزرگ شده بود که اصلاً با قرائت حفص مانوسشان بود و الا اگر مرحوم حاح شیخ در زمان ملافتح الله کاشانی بودند که انسشان قرائت حفص نبود. ولو قرائت عاصم هم کلاً «مالک» است. «ملک» برای نافع است. چهار نفر «ملک» میخوانند و سه نفر «مالک». این قرائت قراء سبعه است.
شاگرد: یعنی تا الآن اشکالشان درست شد؟ یعنی از حاج شیخ نمیتوان استفاده کرد که هر دو درست است؟
استاد: میگویم مبنای ایشان این بوده. ایشان میگویند چرا پذیرفتند؟ میگویم مبنای استاد این بود. اگر مبنایشان نبود که نمیپذیرفتند.
(۴۳:۰۹) آیت الله سید احمد خوانساری و تواتر قرائات- تواتر قرائات الی النبی ص – شهید اول و تواتر قرائات -
خب آن چیزی که پایان عرض من است و برای خود من هم خیلی جالب است، این است: ایشان زحمت کشیدهاند و از عبارت جامع المدارک مرحوم آسید احمد خوانساری شاهد آوردند که آسید احمد میگویند قرائت یکی است، درحالیکه در همین عبارتی که ایشان آوردهاند خود آسید احمد به شهید اول که بحث ما سر عبارت ایشان بود، نسبت میدهند شهید که تواتر را میگوید یعنی تواتر الی الشارع. همانطوری که شیخ انصاری فرمودند شهید که تواتر که میگوید یعنی الی رسول الله ص.
إنّما الإشكال في أنّه هل يكفي الإتيان على النحو الصحيح بمقتضى العربيّة مطابقا للمنزل من اللّه تبارك و تعالى على النبيّ و صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مادّة و صورة أم يجب متابعة أحد القرّاء السبع الّذين ادّعي الإجماع على تواتر قراءتهم و هم عاصم و نافع و أبو عمرو و حمزة و الكسائي و ابن عامر و ابن كثير أو العشر و هم السبعة المذكورة و خلف و يعقوب و أبو جعفر الّذين حكي عن بعض الأصحاب كالشهيد ادّعاء تواتر قراءاتهم؟ لا يخفى أنّ مقتضى القاعدة لزوم الاقتصار على ما هو المنزل بخصوصيّاته فإنّه مع التغيير لا يصدق الحكاية ألا ترى أنّه لو حكي أحد شعرا من قصيدة مع تغيير ما يتعرّض عليه بل يغلط و إنّ المستفاد من الأخبار كون القرآن المنزل على نحو واحد فدعوى كون القرآن على أنحاء لا وجه لها فلا مجال لدعوى التواتر و كون القرآن المنزل على أنحاء مختلفة و لازم ما ذكر الاحتياط و لكنّ المستفاد من الأخبار جواز القراءة كما يقرء الناس13
«إنّما الإشكال في أنّه هل يكفي الإتيان على النحو الصحيح بمقتضى العربيّة مطابقا للمنزل من اللّه تبارك و تعالى على النبيّ و صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مادّة و صورة أم يجب متابعة أحد القرّاء السبع الّذين ادّعي الإجماع على تواتر قراءتهم ... المذكورة و خلف و يعقوب و أبو جعفر الّذين حكي عن بعض الأصحاب كالشهيد ادّعاء تواتر قراءاتهم؟»؛ این تواتر یعنی چه؟ ممکن است حرف ایشان باشد و بگویند آسید احمد که نگفتند تواتر تا چه زمانی مد نظر است! بعد که میخواهند این حرف را رد کنند، میفرمایند:
«لا يخفى أنّ مقتضى القاعدة لزوم الاقتصار على ما هو المنزل بخصوصيّاته»؛ قرآن یکی است و ما هم باید همان را بخوانیم. «فلابد من الاحتیاط» را هم میگویند. ولی وقتی میخواهند حرف شهید را معنا کنند، میگویند: «فدعوى كون القرآن على أنحاء لا وجه لها فلا مجال لدعوى التواتر و كون القرآن المنزل على أنحاء مختلفة»؛ پس تواتر مرادف قرآن منزل است. نه اینکه «دعوی التواتر و کون القرآن المتعارف فی عصر المعصومین». این خیلی جالب است.
شاگرد: این دعوی را به فرمایش شهید میزنید؟
استاد: بله، چون قبلش گفتند؛ «كالشهيد ادّعاء تواتر قراءاتهم». دقیقاً خود آسید احمد عبارت شهید را حمل بر تواتر الی رسول الله صلیاللهعلیهوآله کردند. همین جور هم هست. اصلاً در این تردیدی نیست که آن زمان مقصودشان همین ها بوده است.
در ادامه راجع به فرمایش آقای خوئی و سید مرتضی هم بیانی دارند. بیان شیخ الطائفه میماند. حرف مهمی است که باید مطرح کنم. ایشان هم به این مباحثه امروز من جواب بدهند. من خوشحال میشوم. چرا؟ واقعاً عرض میکنم که این مباحث باید حلاجی بشود. مفصل رفتوبرگشت بشود. عبارات واضح بشود. این جوی که بهخاطر از بین رفتن مبادی بحث، از قرن یازدهم به بعد حاکم شده باید عوض بشود و حرف پیشینیان واضح بشود.
(۴۶:۵۵) امسحوا برؤوسکم و ارجلکم – شیخ طوسی و قرائات – تواتر قرائات الی النبی ص -
من یک سؤال مطرح کنم، ایشان راجع به عبارت شیخ الطائفه میفرمایند:
أولاً چطور ممکن است نزد مسلمین متواتراً ثابت باشد که قراءات مختلف همگی قرآن واقعی اند، ولی شیخ الطائفه ما در دوره ای از حیات علمی اش، منکر آن باشد، و تنها در اواخر عمرش بدان معتقد شده باشد؟14
شاگرد: چه دورهای؟
استاد: دورهای که تهذیب را مینوشتند. البته هنوز در مقدمه تبیان صحبت هست. تهذیب را که نوشتند میگویند قرائت منزله در «وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُم»15 جر است16. پس معلوم میشود که ایشان قرائت منزله را بیشتر از یکی نمیدانستند. خب این برهه ای از عمرشان بود. حالا بعد در تبیان گفتند «کله صواب و کله حق». علاوه که در مقدمه تبیان هم گفتند مشهور اصحابنا الامامیه حرف واحد است. خب جواب چیست؟ جلوتر عرض کردم تا حرف واحد میگویند به همراهش چیزی به ذهنتان بیاید.
شاگرد:… .
استاد: شیخ در مبسوط میگویند همه این وجوه بوده است. مبسوط را چه زمانی نوشتند؟ تبیان آخرین نوشته ایشان است. الآن که عبارت ذکری را خواندید که شهید فرموده بودند «قال الشیخ فی الخلاف»، عبارت خلاف شیخ این است که چرا ترجمه و مرادف ممنوع است؟ میگویند باید قرآن متواتر باشد؛ «لوجوب کون القرآن متواترا». شیخ این را در خلاف میفرمایند.
در تلخیص الشافی چه میگویند؟ میگویند قرائات مباحه که بود، چرا عثمان قرائاتی که پیامبر خدا اجازه داده بودند را منع کرد؟ بعد میگویند قرائاتی احداث شده بود! صفحه مفصلی راجع به این عبارات شیخ الطائفه هست.17
(۴۹:۱۹) حرف واحد – سبعة احرف – شیخ طوسی و قرائات – مقدمه تبیان – اصلح الوجوه در سبعة احرف – قرائت به مرادف – انواع اختلاف قرائت -
فقط من یک مطلب را عرض میکنم. شیخ الطائفه اول فرمودند روایات مشهور نزد امامیه این است که حرف واحد است، بعد آمدند دو قول از عامه برای سبعة احرف گفتند؛ دو قول اصلی بود که در مجمع هم فرمودند؛ اولی این بود که این لغات مختلف را بیاوریم. همانطوری که صحابه در صدر اول آورده بودند. دومی قول ابن قتیبه بود که اصلاً سبعة احرف بهمعنای قرائات نیست، بلکه بهمعنای انواع ممکن الاختلاف است. بعد شیخ فوری اضافه کردند و فرمودند این اصلح الوجوه است. چرا اصلح است؟ چون ائمه فرمودهاند همه قرائات را بخوانید. پس با اینکه اول می گو یند قرآن حرف واحد، در ادامه میگویند سبعة احرف هم هست، جمع این دو چه میشود؟ جمعش این میشود که «ملک» و «مالک» رویهمرفته، یک نوع اختلاف قرائت است یا دو نوع؟ «ملک» و «مالک» چند نوع از آن هفت نوع اختلاف است؟ یک نوع است. پس یکی از سبعة احرف است. پس «ملک» و «مالک» که تجویز کردهاند، حرف واحد هستند. روایات شیعه هم میگویند «ان القرآن حرف واحد». ایشان خودشان به این وضوح با «اصلح الوجوه» و تجویز، بین صدر و ذیل جمع میکنند.
شاگرد: چطور حرف واحد شد؟
استاد: ایشان میگویند اصلح در سبعة احرف این نیست که دو جور بخوانند. اصلح این است که سبعة احرف یعنی هفت نوعی که ممکن است قراء اختلاف کنند. مثال هم زدند. یک نوع این بود که در خط و معنا تغییر نکند؛ «بالبُخل/ بالبُخُل». دیگری در خط تغییر نکند ولی در معنا تغییر بکند. یکی دیگر هم در خط تغییر بکند و هم در معنا. اینها هفت نوع اختلاف است. خب «ملک» و «مالک» دو اختلاف است، یکی از اینها است یا دو تا از اینها؟ یکی از اینها است. پس در سبعة احرف، «ملک» و «مالک» هر دو با هم یک حرف است. یعنی یکی از انواع اختلاف قرائات است.
شیخ در پایان کلامشان دقیقاً دارند اول کلامشان را توضیح میدهند. یعنی مشهور نزد امامیه حرف واحد است، بعد میگویند آن چه که ابن قتیبه در سبعة احرف گفت اصلح الوجوه است، چرا؟ چون نزد شیعه اجماع هست که میتوانند قرائات را بخوانند. پس «ملک» و «مالک» حرف واحد است. چرا حرف واحد است؟ چون «نزل من عند واحد» و خداوند همه آنها را فرستاده است. آنها در مقابل چه میگفتند؟ میگفتند خودت تلاوت به معنا بکن. خودت مرادف بگو. «ملک» و «مالک» را که خود شخص نگفته است. اگر کسی بگوید «صاحب یوم الدین» قول آنها میشود. از آن هایی است که سبعة احرف غیر قول ابن قتیبه میشود که شیخ فرمودند اصلح الوجوه نیست و باطل است. نشد عبارت تهذیب را بیاورم. ذیل آن نکات خیلی خوبی هست که باید توضیح بدهم.
(۵۶:۴۵) اقراء – کتابت مصحف – تلاوت از روی حافظه – تسهیل در تلاوت – قرائت به مرادف -
شاگرد : آنچیزی که خود آن آقایان در مقدمه می خواستند بگویند در حد یک جمله کلمه دین شفاهی را هم به کار بردند ، گفتند آن سنت نقد نیست بلکه دین شفاهی بوده است . مثلا اختلافاتی که هست بعضا خیلی فاحش است مثل اینکه «والله خبیر بما تعملون» «و ما الله بغافل عما تعملون» می خواهد بگوید کانه آنچیزی که در ذهنش بوده است را نقل می کرده است .در حالی که با بحث های حضرتعالی ورق این بحث برمی گردد .
استاد : این را باز ما بحث کرده ایم .اگر ببیندید در آن جلساتی که رسیدیم در مقده طبری ۵۲ روایت آمده است که ما آنها را دسته بندی کردیم و یک چیز هایی از آنها را توضیح دادیم رفتیم و رسیدیم به دسته ای از روایاتی که او آورده بود و ما در صدد تضعیف آن روایات با یک توجیهاتی بر آمدییم و آن روایات این بود که روایت کرده بود که همین که اصبت المقصود بس است . شاید قبل از مفتاح الکرامه بحث کردیم، توجیهی که ما آوردیم این بود که فرق گذاشتیم بین اقراء و کتابت مصحف و تسهیلی که داده شده در تلاوتی که حافظه یاری نمی کند . شارع حرام نکرده است در جایی که حافظه ات یاری نمی کند و نگفته نمی توانی بخوانی . مثلا دیدید سید در نماز فتوا می دهند که حرام است اما این روایات می گوید گمان نشود اگر به حافظه اتکا کردی و علیم حکیم را عزیز حکیم خواندی الآن کار حرام کردهای . در تلاوت سهولت دارد . تلاوت در مقام حفظ و تسهیلش که تحریم نباشد و احتیاط و حفاظ بر آن قرآن واقعی را واجب نکرده باشد این یک چیز است با اینکه وقتی می خواهید مصحف بنویسید و یا بخواهید اقراء بکنید در این مقامها حرام است و لذا تلاوت به معنی تا سال ۲۰۰ بیشتر معنا نداشت . یعنی در قرن دوم قراء سبعة و عشره زحمت کشیدند و آبروی آن حرف ها رفت طوری که اصلا چندش آور شد . چند بار هم گفتم که ابن حزم می گوید مالک اگر متوجه حرفش بود کافر بود، من عرض می کنم ابن حزم در زمانی است که چقدر از سال ۲۰۰ رد شده بود در حالی که در آن زمان (قبل از سال ۲۰۰) اینها متداول بود . او در زمانی که این فضا از بین رفته بود می گفت او کافر بود .
والحمد لله رب العالمین
1 الشهيد الأول جلد : 1 صفحه : 187
2 فرائد الأصول، ج1، ص: 228؛«و من هنا يعلم أن الحكم بوجوب القراءة في الصلاة إن كان منوطا بكون المقروء قرآنا واقعيا قرأه النبي صلى الله عليه و آله، فلا إشكال في جواز الاعتماد على إخبار الشهيد رحمه الله بتواتر القراءات الثلاث».
3 المعتبر في شرح المختصر؛ ج2، ص: 166
4 مدارك الأحكام في شرح عبادات شرائع الإسلام ج3 ص338
5 الذكرى نویسنده : الشهيد الأول جلد : 1 صفحه : 186
6 المدثر32
7 مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - الحديثة)، ج7، ص: 219
8 فلو كان في القراءة الواحدة تحصين القرآن- كما ادعوه- لما أباح النبي صلّى اللّه عليه و آله في الأصل إلا القراءة الواحدة، لأنه أعلم بوجوه المصالح من جميع أمته من حيث كان مؤيدا بالوحي، موفقا في كل ما يأتي و يذر.و ليس لهم أن يقولوا: أحدث من الاختلاف ما لم يكن في أيام الرسول صلّى اللّه عليه و آله و لا من جملة ما أباحه، (و ذلك): ان الأمر لو كان على هذا لوجب أن ينهى عن القراءة الحادثة و الأمر المبتدع، و لا يحمله ما أحدث من القراءة على تحريم المتقدم المباح بلا شبهة. ( تلخیص الشافی ج ۴ ص ۱۰۷)
9 الحشر 14
10 جامع البيان في القراءات السبع (1/ 167)
11 كتاب الصلاة للحائري ص 205
12 کتاب مرجع متقین(احوالات آسید احمد خوانساری)، نقل از آیت الله سید ابوالحسن شریف طبرستانی از ملازمان درس ایشان، ص ۶٩
13 جامع المدارك في شرح مختصر النافع، ج1، ص: 334
14 فدکیه
15 المائده6
16 تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج1 ؛ ص70 «القراءة المنزلة هي القراءة بالجر».
تعدد قرائات؛ جلسه 109 11/10/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه مطلبی که یکی از آقایان راجع به عبارت شهید فرمودند را بررسی کردیم. قرار شد من قرائنی را عرض کنم که منظور شهید از تواتر عشر، تواتر الی الشارع است؛ تواتر الی رسول الله صلیاللهعلیهوآله است. برخی از مطالب را عرض کردم و برخی را گذاشته بودم تا تکمیل کنم. من را خوشحال کردند و به بحث جلسه قبلمان جواب دادند. لذا این سبب خوشحالی من بود؛ همچنین سراغ مطالبی رفتم که جدید فرستادند تا ذیل آن هر چه به ذهنم میآید را عرض کنم. عنوان صفحه «یک سؤال و چند جواب-تواتر به معنای قرائت مشهور در عصر معصومین علیهمالسلام» است. اتفاقا مناسب همین مقام رابع هم هست. در صفحه هفتم در «المقام الرابع» جناب صاحب مفتاح الکرامه بودیم. ما در این مدت تلاش کردیم «تواتر الی اربابها» معنا نکنیم. ولی ایشان میخواهند بگویند عبارت شهید با «تواتر الی اربابها» سازگاری دارد.
بنابراین به مطالبی که در جلسه قبل گفتم جواب دادند.
شاگرد: یک نقدی بر نظریه آشیخ حسین مفیدی در قرائات، در پایان نامه ای نوشته بودند.
استاد: من ندیدم.
شاگرد: اولین نقدش این بود که حرف شما با «نزل القرآن علی حرف واحد» منافات دارد.
استاد: من این را مکرر گفته ام؛ تکرار هم میکنم تا ملکه ذهن شریف شما باشد. اولین اشتباه و نقدی که بر این نقد وارد است، این است که میگویند نظریه من! اینکه برای من نیست. قبل از قرن یازدهم اجماع همه فقها بوده است. ما داریم آنها را میگوییم. چه ربطی به من دارد! لذا الآن جوابی که آقا به مطالب جلسه گذشته ما داشتند را مطرح میکنم به این دلیل که این بحث با صبغه حوزوی آن فوق ضروری است. یعنی مطالبی است که باید نقل بشود.
شاگرد2: دیروز شنیدم که در فرانسه روی یک پروژهای به نام قرآن مورخین کار میکنند.
استاد: بله، چند سال است.
شاگرد2: در ایران هم خیلی ها به آن کمک میکنند.
استاد: اتفاقا اگر این بحثها صاف بشود، حل میشود. بعضی از وقت ها ما صورت مسأله را پاک میکنیم و از این بحثها فرار میکنیم. اطلاعاتمان هم محدود میماند و آن جا هم آنها همینطور مخلوط کار میکنند؛ حرفها را میآورند و در مقابل یک عمل حجیمی که انجام شده قرار میگیریم. اما اگر اینها را ادامه بدهیم، اینطور نمیشود. من بحث هایشان را دیدم؛ قبلاً گفتند که آیا دیدهای؟ گفتم نه. وقتی آنها را دیدم، دیدم اگر این بحثها درست بشود پته ی همه آنها زده است. یعنی روی مبانی اشتباه میکنند و حرف میزنند، روی آن مبانی است که حرف هایشان جلو میرود. اگر این مبانی را با واضحات کلاس اقراء، مسلمات آن، پاسخ بدهیم دیگر اینطور نمیشود.
در جلسه قبل هم عرض کردم خدا گواه است که ما نمیخواهیم حریت ذهن را بگیریم. ما اول میخواهیم بفهمیم وقتی مقرین مینشینند، در فضای آنها چیست. تصورش که حرام نیست. لازم است. تصور کنیم که این مقری میخواهد چه بگوید و فضای حاکم بر او چیست. این را نمیدانیم ولی از دور بمباران میکنیم! اصلاً فضا اینطور نیست. اول باید ببینیم آنها چه میگویند حالا قبول کنیم یا نکنیم. ما اصلاً در این مشکلی نداریم. خدا میداند مرحوم شیخ الطائفه چه تراث عظیمی را در تبیان گذاشتند. هر جهتش که وارد میشوید، ما شاءالله! مجمع البیان هم با فاصله کوتاهی به دنبالش آمد. این دو تفسیر الآن قدرشان ناشناخته است. اندازهای که من طلبه میدانم شاید یک صدم توانایی این دو تفسیر باز شده است. بحمدالله در مشهد سمینار گذاشتهاند، باید هماهنگی بشود، شرکت کنید تا معلوم بشود مرحوم طبرسی در مجمع البیان چه کار کردهاند.
لذا مطلبی که عرض میکنم خیلی صبغه حوزوی دارد. این چهارصد سال فضای عجیبی به پا شده است. بخشی از آن را ذیل فرمایش آقا عرض کردم. ایشان نکته ی خوبی را مطرح کردند؛ بحث هم کاملاً طلبگی است. فرمودند: شهید که در ذکری تواتر عشر را گفته اند، عبارتشان ساکت از این است که تواتر الی الشارع است یا الی عصر المعصومین است. همین مقام رابعی است که در مفتاح الکرامه هست. میدانیم در زمان معصومین که قراء سبعه و عشره بودند، قرائات آنها رایج بوده است. ائمه هم همین را تجویز کردهاند؛ لمصلحةٍ که خودشان میدانند. شهید هم میگوید عشر، یعنی آن ده قرائتی که متواتر هستند. متواتر یعنی قاطع هستیم که اینها در زمان معصومین بوده و ائمه تجویز کردهاند. نه اینکه قاطع هستیم که پیامبر خدا اقراء کردهاند. عبارت صاف است. هم با این میسازد و هم با آن میسازد.
خب خودشان فرمودند و گفتند عبارت شهید ثانی را نمیتوانیم هیچ کاری کنیم. ایشان گفتند همه این قرائات را میتوانید بخوانید؛ «کلٌ مما نزل به الروح الامین». اما میگویند عبارت شهید اول ساکت است. من در جلسه قبل عرض کردم شما که این «فرعٌ» شهید را آوردید، قبلش شهید در مسأله خامس دو سطر عبارت آوردهاند. عبارت قبلش این بود:
الخامسة: لا يجوز الإخلال بحرف من الفاتحة عمدا، و لا من السورة بعدها، لعدم صدق الامتثال، و كذا يجب الترتيب بين كلماتها و آيها على الوجه المنقول بالتواتر، لأنّ ذلك هو القرآن الذي أمر بقراءته في الصلاة. و كذا التشديد، لأنّ الإخلال به إخلال بحرف. و كذا حركات الاعراب و البناء، سواء تغير المعنى بالإخلال بها أو لا، تأسيا بصاحب الشرع و أهل بيته، و يجب مراعاة مخارج الحروف1
«… على الوجه المنقول بالتواتر»؛ همان جور که در متواتر نقل شده، همان را باید بخوانیم. «لأنّ ذلك»؛ آنی که متواتر نقل شده، «هو القرآن الذي أمر بقراءته في الصلاة»؛ گفته اند قرآن بخوانید و غیرش قرآن نیست.
«و كذا التشديد، لأنّ الإخلال به إخلال بحرف. و كذا حركات الاعراب و البناء، سواء تغير المعنى بالإخلال بها أو لا»؛ یعنی حتی اگر تغییر حرکت مخل به معنا هم نباشد، حق ندارید تغییر بدهید. «تأسيا بصاحب الشرع و أهل بيته».
من اینها را قرینه آوردم بر اینکه شهید فرمودند «لثبوت تواتر العشر کثبوت تواتر السبع»، منظورشان قرآنی است که «اُمر بقرائته». باید قرآن باشد. لذا عشر هم قرآن است.
ایشان فرمودند:
اقول: در عبارت "القرآن الذي أمر بقراءته" اگر الذي وصف توضیحی باشد، فرمایش شما درست است. ولی اگر احترازی باشد، میتواند مراد از قرآن، "قرآن ظاهری" باشد که همان قراءات مشهور در زمان ائمّه علیهم السلام است. یعنی باید ثابت شود که آنچه در نماز میخوانیم، همان قرآنی است که با ما اجازه قرائت آنرا داده اند و تخطّی از آن جایز نیست حتی با اخلال به یک حرف یا تشدید.
«در عبارت "القرآن الذي أمر بقراءته" اگر الذي وصف توضیحی باشد، فرمایش شما درست است»؛ چرا؟ چون قرآن، آنی است که اُمر بقرائته. تمام متواتر هم قرآن میشود. هفت تا متواتر میشوند، شهید به دنبالش میگویند عشر هم متواتر است. اما از کجا میگویید که این «الذی» توضیحی باشد؟!
«ولی اگر احترازی باشد»؛ یعنی ما سه جور قرآن داریم؛ یک قرآن واحد، یک قرآنی که نهینا عن قرائته، یک قرآنی که اُمر بقرائته؛ قرآن ظاهری که در زمان معصومین همه میخواندند و ائمه تجویز کردهاند. از کجا میگویید این «الذی» توضیحی است که بهمعنای قرآن واقعی باشد. بلکه «الذی» یعنی قرآن متواتر زمان معصومین که تجویز کردهاند. «ولی اگر احترازی باشد میتواند مراد از قرآن، "قرآن ظاهری" باشد که …».
عبارت "تأسياً بصاحب الشرع و أهل بيته" نیز شاید بتوان گفت بیش از آن که به نفع شما باشد، به نفع استظهار ماست. زیرا "قرآن واقعی" فقط بر صاحب الشرع [= رسول خدا صلّی الله عليه و آله] نازل شده، نه بر "أهل بيته"، و در تلاوت آن، اهل بیت هم خود به رسول خدا صلّی الله عليه و آله تأسی میکنند. پس این که ما باید در این حکم به "أهل بيته" تأسی کنیم، میتواند بر این حمل شود که در عمل به وظیفه صلاتيه باید تابع آنان بود، و آنان به قرائت "آن قرآن های ظاهری" دستور داده اند نه بیشتر. لذا تخطّی از آنها جایز نیست.
«عبارت "تأسياً بصاحب الشرع و أهل بيته" نیز شاید بتوان گفت بیش از آن که به نفع شما باشد، به نفع استظهار ماست»؛ چون گفتند «تأسياً بصاحب الشرع»؛ که پیامبر خدا است، «و أهل بيته»؛ که قرائت متداول زمان خودشان را تجویز کردند ولو برای صاحب شرع نیست. «زیرا "قرآن واقعی" فقط بر صاحب الشرع [= رسول خدا صلّی الله عليه و آله] نازل شده، نه بر "أهل بيته"،... لذا تخطّی از آنها جایز نیست». این بخش اول جواب ایشان برای عرض هفته قبل است.
شاگرد: واو «و اهل بیته» را بهمعنای «او» گرفتهاند؟
استاد: تقریباً به این صورت معنا کردهاند؛ تاسی به حضرت رسول و هم اهل بیتشان مجموعاً.
شاگرد: آیا مرسوم بوده در آن زمان کلمه قرآن را بهمعنای مصحف یا قرائت قرآن استعمال کنند یا نه، وقتی قرآن میگویند معنای خاصی اراده میکردند؟
استاد: ببینید من در جلسه قبل از محقق اردبیلی آوردم؛ ایشان آن را ذکر نکردهاند. محقق اردبیلی که در واپسین لحظات قرن دهم هستند، به چه محکمی همین قرآنی که شما میفرمایید را معنا کردهاند. یعنی قرآن واقعی قطعی کذا و کذا.
شاگرد: یک اصطلاح است.
استاد: بله، وقتی قرآن گفته میشود یعنی آنی که خداوند متعال نازل کرده است.
شاگرد: پس وقتی بخواهند به دیگری اشاره کنند، یا باید مصحف بگویند یا قرائت.
استاد: مصحف، رسم قرآن است. قرائات، تلاوت قرآن است.
شاگرد2: فرمایش ایشان به قرآنی میخورد که «لم یأمر بقراته». میگویند گویا چنین چیزی نیست.
شاگرد: بله، با آن اصطلاح جور در نمیآید.
استاد: بله. جالب این است که در از رسائل آوردم. مرحوم شیخ انصاری در جلد اول فرائد، فرمودهاند: اگر در نماز لازم است که «کون المقرو قرآنا واقعیا قرأه النبی صلیاللهعلیهوآله فیکفی شهادة الشهید علی العشر»2. یعنی نزد مرحوم شیخ انصاری بهوضوح روشن بوده که شهید که تواتر عشر میگویند، یعنی عشر قرآن واقعی است که «قرأه النبی صلیاللهعلیهوآله».
شاگرد2: در فضای قرائات، وقتی تواتر را میگویند یعنی تواتر تا پیامبر ص.
استاد: بله، ما خیلی روی اینها تفحص کردیم. ما خیلی روی اینها معطل ماندیم. لذا عرض کردم مطالبی که جمعآوری کردم فوق ضروری است که به دست باحثین بیاید، همین است که ما تا ممکنمان بود، گشتیم. خدمت ایشان هم گفتم که برای بزرگ نمائی و غرور نبوده. فقط برای تحریک اذهان بوده است. چند جایزه معین کردم! جایزههای سنگین! که یک نفر یک عبارت قبل از مجلسی اول پیدا کند که دال بر این باشد که تواتر یعنی تواتر به زمان معصومین. البته در بین علماء شیعه؛ از سنی ها یکی-دو نفر بودند اما از بس حرفهای جور واجور زدهاند که مشخص است فضایشان این نبود. ولی بین علماء شیعه تا قرن یازدهم واضح بوده است.
فرمایش ایشان را ببینید؛ ایشان میگویند «صاحب الشرع و اهل بیته»، خب مرحوم محقق اول قبل از شهید هستند. محقق اول یکی از بزرگان است. وقتی مختصر النافع را نوشتند، شرحی برای آن نوشتند به نام معتبر؛ معتبر محقق خیلی معروف است. این عبارت صاحب معتبر است؛ بحمد الله ایشان «و اهل بیته» را نیاورده اند. فرمودهاند:
و لا تصح الصلاة مع الإخلال بالفاتحة عمدا و لو بحرف و كذا إعرابها و ترتيب آيها، و عليه علماؤنا أجمع، ... و كما وجب الإتيان بحروفها وجب الإتيان بالاعراب المتلقى عن صاحب الشرع، و كذا التشديد في مواضعه.3
«و لا تصح الصلاة مع الإخلال بالفاتحة عمداً»؛ همین عبارت شهید اول در ذکری است؛ «و لو بحرف و كذا إعرابها و ترتيب آيها، و عليه علماؤنا أجمع»؛ همه این را میگویند که اخلال جایز نیست. «و كما وجب الإتيان بحروفها وجب الإتيان بالاعراب المتلقى عن صاحب الشرع»؛ دیگر تعبیر «و اهل بیته» نیاز نبوده است.
جالب این است که آسید محمد در مدارک که شرح شرائع است، وقتی در شرایع ذیل قرائات میرسند همین عبارت مصنف را میآورند و بعد میفرمایند: «...و قال: إن ذلك قول علمائنا أجمع»، بعد خودشان حرف محقق را تتمیم میکنند.
لأن الإعراب كيفية للقراءة، فكما وجب الإتيان بحروفها وجب الإتيان بالإعراب المتلقى عن صاحب الشرع، و قال: إن ذلك قول علمائنا أجمع...و لا يخفى أن المراد بالإعراب هنا ما تواتر نقله في القرآن، لا ما وافق العربية، لأن القراءة سنة متبعة. و قد نقل جمع من الأصحاب الإجماع على تواتر القراءات السبع. و حكى في الذكرى عن بعض الأصحاب أنه منع من قراءة أبي جعفر، و يعقوب، و خلف، و هي كمال العشر. ثم رجح الجواز لثبوت تواترها كتواتر السبع 4
«...و لا يخفى أن المراد بالإعراب هنا ما تواتر نقله في القرآن، لا ما وافق العربية»؛ چرا باید متواتر باشد؟ «لأن القراءة سنة متبعة»؛ این استدلال صاحب مدارک در ادامه حرف محقق است. «و قد نقل جمع من الأصحاب الإجماع على تواتر القراءات السبع»؛ چند بار عرض کردم که اگر بهدنبال این اجماع بروید، از آن اجماع های خیلی مهم و حسابی تا قرن یازدهم بوده است. اما بعد حرف واحد توسط محدثین آمد و گفتند این اجماع خلاف روایات اهل البیت است. روایات اهل البیت میگویند حرف واحد، لذا این اجماع فایدهای ندارد. علماء شیعه ده قرن این اجماع را داشتند، اما شما یک دفعه میگویید «حرف واحد»؟! پس چطور شیخ الطائفه گفتند مشهور نزد امامیه این است که حرف واحد؟! این فقهای امامیه مشهور را نمیدانستند؟! شما با روایات همه اینها را رد میکنید؟!
«و حكى في الذكرى عن بعض الأصحاب أنه منع»؛ یعنی همان تواتری که گفتند سنت است، دنباله اش حرف شهید را میآورند. یعنی صاحب مدارک هم از تواتری که شهید گفته اند همانی را میفهمند که در معتبر از «صاحب الشرع» فهمید. یعنی صاحب معتبر، تعبیر «صاحب الشرع» و «اهل بیته» را در یک میزان میبینند. نزدشان متفاوت نیست. لذا میگویند: «و هي كمال العشر. ثم رجح الجواز لثبوت تواترها كتواتر السبع»؛ یعنی مطلب این قدر نزد صاحب مدارک واضح بوده است.
شاگرد: شهید اول در ذکری چند خط قبلش در مسأله کسی که قرآن بلد نباشد، آیا میتواند ترجمه بخواند یا نه، دو عبارت دارد:
والذي اختاره الشيخ في الخلاف أنه يذكر الله ويكبره ولا يقرأ المعنى بغير العربية بأى لغة كانت فإن فعل ذلك بطلت صلوته قال وروى عبد الله بن ابي أوفى أن رجلا سأل رسول الله صلى الله عليه وآله فقال إني لا أستطيع أن احفظ شيئا من القرآن فماذا اصنع فقال له قل سبحان الله والحمد لله فلو كان معناه قرآنا لقال له احفظ بأى لغة سهلت عليك فلما عدل به إلى التسبيح والتحميد دل على أنه لا يكون قرآنا بغير هذه العبارة 5
این یک عبارت بود. بعد هم میگویند برخی گفته اند در ضرورت میتوان معنای تکبیرة الاحرام را گفت، در قرآن هم وقتی بلد نیستید، معنای آن را بگویید. مرحوم شهید اول میفرمایند: «ويمكن الفرق بين التكبير وبين القرائة بان المقصود في التكبير لا يتغير بالترجمة إذ الغرض الاهم معناه فالترجمة أقرب إليه بخلاف القرآن فإن الاعجاز يفوت إذ نظم القرآن معجز».
استاد: جزاکم الله خیرا. ان شاءالله یادتان باشد که در آن جا ارسال کنید. ولی نکتهای که من عرض میکنم این است: چون بر خود من گذشته است، در اینجا حق با ایشان است. یعنی ما باشیم و عبارت شهید، با عبارت شهید ثانی فرق دارد. الآن که شواهد جمعآوری شده دل گرم هستیم. و الّا خودمان باشیم و عبارت شهید، تا آخر میتوانیم توجیه کنیم. شهید که نمیگویند متواتر، حتی «صاحب الشرع» یعنی شریعتی که تا دویست و پنجاه سال ادامه داشته.
دو-سه سال پیش بود، وقتی شروع کردم محضر آقایان گفتم، گفتم ما هفت-هشت سال است که داریم مباحثه میکنیم، حاصل مباحثه هفت-هشت سال این بود که حرف شهید اول درست است، مقصودشان از تواتر هم این است، اعلم فقها هستند در این جهت. حاصل هفت-هشت سال مباحثه این بود. و الّا اگر شما فایل های مباحثه ما را نگاه کنید، در سالهای اول یک بار نگفتم اینکه شهید تواتر عشر را میگویند، یعنی تواتر الی رسول الله! خودم یادم هست. نقل قول دیگری را خودم به این عنوان عرض نکردم، یعنی صبر کردیم تا شواهد جمعآوری شد و به اطمینان رسیدیم.
بنابراین در قسمت اول عرض شد که عبارت مرحوم شهید بهعنوان قرینه داخلیه، ممکن است اظهر و ظاهری درست کند؛ به فرمایش آقا «الذی» معلوم است که توضیحی است؛ یعنی فوقش اظهر است. اما اینکه احتمالی که ایشان میفرمایند صفر بشود، تا جایی که من میفهمم صفر نمیشود.
شاگرد: اگر احترازی هم بگیریم میتوانیم درستش کنیم. قرآنی که تواترش ثابت شده، قرآن است. قرآنی هم که تواترش ثابت نشده قرآن است.
استاد: بله، این هم مطلب خوبی است که در مباحثه ما بررسی شده است. الآن که عرض کردم تبیان یک تراث عظیم است، یک بخشی از آن همین است. یعنی مرحوم شیخ فقط تواتر سبع را بیان نکردهاند. هفته قبل عرض کردم تواتر عشر در تبیان بازتاب مهمی دارد. بعضی از اساتید گفته بودند شهید اول عشر را گفته اند که سهو القلم بوده یا متأثر از ابن جزری بودهاند! ببینید فضا این جور است. تبیان و مجمع که فقط به سبع کاری ندارند؛ تبیان یکی از مهمترین منابع برای قرائات شاذه است. نه حتی شاذه در مصحف عثمانی، قرائات سائر مصاحب ابی و عبد الله بن مسعود. ایشان همه اینها را آوردهاند. چرا؟ در مقدمه فرمودند. فرمودند چون اصحابنا الامامیه به امر قرائت اهتمام داشتند. میخواستیم یک تفسیری باشد که قرائاتی که به آنها اهتمام داشتند را در تفسیرمان بیاوریم.
لذا حاج آقای زنجانی در جرعهای از دریا فرمودند کربلائی کاظم به خانه ما آمد، به او گفتم «كَلَّا وَٱلۡقَمَرِ»6، او فوری گفت «واللیل اذا ادبر». اول هم از او پرسیدم که چه قرآنی میخوانی. فرمودند درست نخواند. یک تحلیلی هم میکنند که در فدکیه گذاشتهام. بعدش میگویند مرحوم آقای رازی آن جا بودند، بلند شدند از قفسه تفسیر تبیان را آوردند. یعنی میبینید در این واقعه، تبیان شیخ راهگشا است. میگویند آقای رازی تبیان را باز کردند و دیدیم مرحوم شیخ در تبیان فرمودهاند در مصحف ابن مسعود «واللیل اذا ادبر» هست. ولی ایشان قبول نمیکنند، میگویند چون همان ابتدا از ایشان پرسیدم قرآنی که به تو دادند کدام قرآن است؟ گفت همین قرآن متعارف است. بعد آقای رازی گفت قرائت ابن مسعود را به او دادهاند. ما بحث کردیم؛ بحمد الله در جامع البیان دانی بود، گفته بود در مصحف اهل حمص که عثمان به سوریه و شامات فرستاده بود، این قرائت آمده است. مقری آن هم جناب مقداد فاضل بود. مقری کوفه ابن مسعود بود، مقری حمص جناب مقداد بود. دانی در جامع البیان که مربوط به قرائات سبع است، میگوید مقری مصحف حمص جناب مقداد بوده است. پس قرآن متعارف شد. قرآن متعارف یعنی قرآنی که مصحف عثمان بود. نه فقط مصحف ابن مسعود. بنابراین این نکته مهمی است که «القرآن الذی امر بقرائته» یعنی قرآنی که به آن امر شدهایم، آن هم با صبغه قطع به قرآنیتش که تواتر بالفعل دارد. ولو قرآن واقعی هست که در زمان ما بالفعل نیست. شهید ثانی هم فرمودند. فرمودند در زمان ما تواتر منحصر در سبع یا عشر است. و الّا در غیر آن هم تواتر ثابت است. من شک ندارم ان شاءالله میبینید که با تجمیع قرائن قطعیه، برای شما واضح میشود که در وراء عشر –که شهید ثانی فرمودند حقق فی محله- هم متواتر داریم؛ به تجمیع قرائن. وقتی سهولت دست یابی شد، برای شما واضح میشود. اینها آدمهای کمی نبودند؛ شهید بگوید «حقق فی محله» ما رد بشویم و بگوییم شهید که اینها را گفتند جوان بودند! هنوز خوب درس نخوانده بودند. «هفوة من عظیم» گفته بودند. بعد هم تناقض گفتند. مرحوم صاحب مدارک فرمودند تناقض شهید را میتوان یک جوری جواب داد. صاحب مفتاح الکرامه جواب دادند که بی خود زحمت نکشید، کلام شهید تناقضی است که قابل حل نیست. شهیدی که درسش را خوانده، قرائات عشر را دو دور خوانده، عشر را شروع کرده، ما بگوییم تناقض گفته ای؟! عبارت صاحب مفتاح الکرامه خیلی جالب است. فرمودند در یک کتاب، با فاصله چند سطر، تناقض بگویند؟! آن هم از کسی که خودش میگوید من متخصص هستم؟! خب معلوم میشود که ما یک چیزی را نمیدانیم. خبر نداریم و میگوییم شهید دارد تناقض میگوید. سبحان الله! این خیلی مهم است که اینها تکرار بشود و توضیح بدهند. هر کدام از اینها خودش یک مقاله است. در این مجلات مقالهای بشود که توضیح داده بشود که چه چیزی صورت گرفته است.
شاگرد: سابق فرموده بودید مختاری که این قراء داشتند و آن را به شاگردانشان تعلیم میدادند، از معلومات خود شاگرد استفاده میکردند؛ یعنی اینها از آن چه که بین بدنه مسلمین رواج داشته استفاده میکردند.
استاد: این صریح نافع بود.
شاگرد: خب به چه صورت یک قرائت بین مردم تداول پیدا میکرد، بدون اینکه مرحله کلاس را گذارنده باشد؟!
استاد: فرمایش خوبی است. یکی از کسانی که این را بهخوبی توضیح داده، مکی بن ابیطالب در الابانة است. تدوالش به چه صورت بود؟ میگوید عثمان که مصاحف را فرستاد، برای توحید قرائات فرستاد. یعنی قبل از اینکه عثمان در سال بیست و هفت-هشت توحید مصاحف کند، قرائات بود. در بدنه بلاد هم بود. خب از کجا آمده بود؟ از صحابه ای که زمان شیخین و زمان خود حضرت به بلاد رفته بودند و اقراء کرده بودند. همه آنها هم اقرائی بود که از حضرت شنیده بودند. آقای شعرانی هم در مقدمه منهج الصادقین فرمودند. خب وقتی اینچنین بود، قرائات وسیع بود. آمد و اختلاف شد.
در همین صفحه عبارت شافی سید هست. تلخیص الشافی شیخ الطائفه را هم آوردهام. شیخ الطائفه در تلخیص الشافی میگویند عثمان چه کاره بود که وقتی خود حضرت اجازه داده بودند و مباح کرده بودند، او بیاید جلوی آنها را بگیرد؟! میگویید خب یک قرائت جدیدی احداث شده بود! میگویند خب جلوی آن احداث ها را میگرفت. محکم جلویش را میگرفت و میگفت حق نداری این را بخوانی. خب مسلمانان که میدانستند کدام است. این فرمایش شیخ الطائفه در تلخیص شافی در مطاعن عثمان است. او حق نداشت این کار را بکند. حالا عثمان کرد. قرائات بود، عثمان خواست تقلیلش بدهد لذا مصحف را نوشت.
بنابراین در یک شهر بود، نافع در مدینه میدانست که اهل مدینه به این صورت میخوانند. اگر یادتان باشد خود ابن کثیر که قاری مکه بود «أَوۡ مِن وَرَآءِ جُدُرِ»7 خواند، عبد الله بن زبیر که در مکه بود، سر او داد زد و گفت «ارجع إلى قراءة قومك»8، او گفت «إني لما هبطت العراق خلطوا علي قراءتي»؛ چون ابن کثیر همه جا میرفت. چرا به او امامٌ فی القرائه میگویند؟ از همه جا خبر داشت. گفت ببخشید من به عراق رفتهام، قرائت آن جا «او من وراء جدر» بوده، الآن در مکه هم «او من وراء جدر» خواندم. فوری به او گفت «ارجع الی قراءة قومک». وقتی در مکه هستی، همانی که اهل مکه از روز اول خواندند را بخوان. این قدر این مطالب روشن بود که در بستر جامعه از روز اول شکل گرفته بود. تواتر استقبالی را بحث کردیم. با مثالهای متعدد آن را توضیح دادم.
فرمایش ایشان ادامه دارد؛ این یک بخش از فرمایش ایشان بود. این برای عبارت شهید بود که اگر خواستید نگاه کنید. من به رنگ آبی پامنبری کردم. افاداتی که ایشان کردند را من پامنبری کردم. من هم بی ادبی کردم و منبر ایشان را پامنبری کردم! ذیل هر بخشی از عبارات ایشان، هر چه به ذهنم می آمده را با خط آبی نوشتم. شما هم اگر بعداً هر چه در ذهنتان بود، در این صفحه اضافه کنید.
بعد فرمودند من گفتم که چرا حاج شیخ احتیاط کردند. جلسه قبل گفتم آشیخ عبدالکریم «مالک» را «ملک» میخواندند. ایشان فرمودهاند:
بنده عرض میکنم: پس چرا بعد از صحبت آسید احمد خوانساری قدّس سرّه، حاج شیخ قانع شدند؟ آسید احمد به ایشان گفته اند خیالتان راحت، اینها همه قرآن واقعی اند؟ یا گفته اند قرائت به همۀ اینها در نماز مجزی است؟ اوّلی که خلاف نظر ایشان در جامع المدارک است.
عبارت جامع المدارک را آوردهاند که مرحوم آسید احمد در جامع المدارک میگویند قرآن واقعی یکی است. در بین همه قرائات تنها یکی درست است. بعد گفته اند بنابراین چارهای نداریم که احتیاط کنیم. آن وقت از چه راهی درست کنیم که احتیاط لازم نباشد.
نکتهای که میخواهم عرض کنم این است: در جلسه شصت و غیر از آن مفصل صحبت کردیم؛ کلمات مرحوم آشیخ عبدالکریم و سه نفر از شاگردان بزرگشان –مرحوم آسید احمد، آمیرزا هاشم آملی، مرحوم آشیخ محمد علی اراکی- را مفصل خواندیم. آشیخ عبدالکریم که تنها یک قرائت درست است، محکم هستند. کتاب الصلاة ایشان را خواندیم. فرمودند: «مما يقطع بخلافه»9؛ یعنی اگر بخواهید بگویید دو قرائت نازل شده، قطع داریم که این جور نیست. بنابراین وقتی مبنای حاج شیخ این است که فقط یکی از آنها نازل شده، آسید احمد که نزد ایشان رفتند و ایشان دست از احتیاطشان برداشتند، چه گفتند؟
آیت الله خوانساری در جایی فرمودند: استاد ما مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در نماز سوره حمد را که تلاوت می فرمود هم مالک و هم ملک هر دو را قرائت می فرمود. حقیر(آیت الله خوانساری) به ایشان عرض کردم قرآن مجید به یک وجه نازل شده پس یکی از این دو قرائت باید غیر قرآن باشد. مرحوم حاج شیخ جواب فرمودند به قصد مطلق الذکر قرائت می شود. یکی از آن دو علی الیقین خوانده می شود. آقای خوانساری جواب دادند: در یک نماز دو جور خواندن بی حرف نیست. بلی دو نماز و در هر نماز یک قرائت بی اشکال است. مرحوم حاج شیخ قبول کردند و از آن پس یک قرائت می خواندند.10
«…به ایشان عرض کردم قرآن مجید به یک وجه نازل شده»؛ ببینید هم مبنای خود آسید احمد است و هم مبنای خیلی محکم استادشان حاج شیخ عبدالکریم است. طبق همین فضایی است که در این چهارصد سال برقرار شده است. آشیخ عبدالکریم هم میگویند چرا «یقطع بخلافه»؟ میگویند ائمه فرمودهاند حرف واحد است.
«مرحوم حاج شیخ جواب فرمودند به قصد مطلق الذکر قرائت میشود. یکی از آن دو علی الیقین خوانده میشود»؛ خلاصه قرآن را خواندهام. هفته قبل از عبارت موسوعه مرحوم آقای خوئی هم خواندم. ایشان فرمودند دو تا میخوانیم که یکی از آنها لا علی التعیین به قصد قرآنیت است و دیگری هم به قصد مطلق ذکر است.
«آقای خوانساری جواب دادند: در یک نماز دو جور خواندن بی حرف نیست»؛ احتیاطاتی که آقای خوانساری داشتند معروف است. فرمودند شما با اجتهاد یک قاری قصد ذکر میکنید؟! یک قاری در جیب خودش دست کرده و کتاب خدا را تغییر داده، مثلاً اگر وحی الهی «مالک» بوده خودش «ملک» کرده، معنا و لفظ همه تغییر کرده، یا اگر «ملک» بوده دست در جیب خودش کرده و «مالک» شده، شما اجتهاد و بلکه تغییر یک نفر را ذکر خدا قرار میدهید؟! یکی از آنها کلام آدمی است. قرائت چیست؟ حکایت قول قائل است. شما در قرائت، قول خداوند را حکایت میکنید و نماز میخوانید. وقتی شما یکی از آن را بگویید، حکایت قول قاری ای است که در جیبش دست برده است. لذا فرمودهاند: «بلی دو نماز و در هر نماز یک قرائت بی اشکال است»؛ همانی که آمیرزا هاشم هم فرمودند. «مرحوم حاج شیخ قبول کردند و از آن پس یک قرائت میخواندند».
شاگرد: خب احتیاط چه شد؟
این را هم مرحوم آقای اراکی در کتاب الصلاتشان دارند. مرحوم آقای اراکی هم شاگرد حاج شیخ بودند. من گفتم این مطلبی که آقای اراکی میگویند واقعاً درست است. چرا ما این واضحات و وجدانیات را زیر پا بگذاریم؟! مرحوم آقای اراکی میگویند: بله، قرآن واقعی یکی است. ولی متأسفانه الآن در این قرائات سبع و عشر نمیدانیم کدام یک قرآن واقعی است. بعد میفرمایند: این حرف را دیگر نمیتوانیم در سوره حمد بزنیم. در سوره حمد هر مسلمانی در شبانهروز نماز واجب و مستحب میخواند؛ لا صلاة الا بفاتحة الکتاب. میگویند دیگر واضح است که در سوره حمد همانی که مسلمانان میخوانند نازل شده است. بعد میگویند کدام است؟ میگویند «مالک» است و همه هم همین را میخوانند. خب اصل استدلال خیلی خوب است؛ اینکه سوره حمد است و همه هم تکرار میکنند، نمیشود که مرام پیامبر و اهل البیت دستمان نباشد. بعد «ملک» را تعبیر به دغدغه میکنند! یعنی دغدغه اینکه معنای «ملک» بهتر است. در المیزان هم آقای طباطبایی «ملک» را ترجیح دادهاند. مرحوم آقای آسید محسن حکیم در مستمسک فرمودند «ملک» راجح است چون قرائة اهل الحرمین است. مرحوم آقای اراکی میگفتند اینها خودشان در کتابها گفته اند که «ملک» میخواندند، این هم همان است. در اینجا تذکر دادم و گفتم اگر مرحوم آقای اراکی به مغرب و تونس و الجزائر رفته بودند و قرائات آنها که سینه به سینه آمده را دیده بودند -قرائت نافع و ورش- این را نمی فرمودند که دغدغه است! آسید ابوالحسن هم «ملک» را ترجیح میدهند. آسید ابوالحسن در «وسیلة النجاة» میفرمایند «ملک» اولی است. مرحوم نوری در فصل الخطابی که میگویند یک قرائت بیشتر نیست و بقیه آنها همه تحریف است، در فصل الخطاب میگویند از روایات معلوم میشود که «ملک» قرائت واقعی است. آقای اراکی میفرمایند نه، معلوم است که «مالک» است.
خب ما چه میگوییم؟ همانی که دیگران گفته اند؛ هر دوی آنها متواتر بوده و احدی سؤال نمی کرد «ملک» بخوانیم یا «مالک». اهل البیت فرمودند «کذبوا اعداءالله»، نگفتند کدام عدو الله ای «ملک» را «مالک» کرده یا «مالک» را «ملک» کرده؟! نیاز نبود. آن برای جای دیگر بود که الآن زمینه صدورش برای ما از بین رفته است.
به نظرم پسر ابن جزری گفت؛ میگوید «انی احب ان اقرء فی کل رکعة ملک و مالک». آشیخ عبدالکریم احتیاط میکردند، او که مقری بزرگی بود میگوید من در هر نماز خودم هر دوی آنها را میخوانم. چرا؟ «لتواترهما عن رسول الله»؛ میگوید چون برای من واضح است که هر دوی آنها متواتر است، هر دوی آنها کلام خدا است.
شاگرد: بعد از اینکه آسید احمد به حاج شیخ اشکال کرد، خود حاج شیخ چه کار میکرد؟
استاد: به احتمال زیاد «مالک» میخواندند. چرا؟ به این خاطر که حاج شیخ در محیط عتبات و ایران بزرگ شده بود که اصلاً با قرائت حفص مانوس بودند. از قرن چهارم اینطور شد. و الا اگر مرحوم حاح شیخ در زمان ملافتح الله کاشانی بودند که انسشان قرائت حفص نبود. ولو قرائت عاصم هم کلاً «مالک» است. «ملک» برای نافع است. چهار نفر «ملک» میخوانند و سه نفر «مالک». این قرائت قراء سبعه است.
شاگرد: یعنی تا الآن اشکالشان درست شد؟ یعنی از حاج شیخ نمیتوان استفاده کرد که هر دو درست است؟
استاد: میگویم مبنای ایشان این بوده. ایشان میگویند چرا پذیرفتند؟ میگویم مبنای استاد این بود. اگر مبنایشان نبود که نمیپذیرفتند.
خب آن چیزی که پایان عرض من است و برای خود من هم خیلی جالب است، این است: ایشان زحمت کشیدهاند و از عبارت جامع المدارک مرحوم آسید احمد خوانساری شاهد آوردند که آسید احمد میگویند قرائت یکی است، درحالیکه در همین عبارتی که ایشان آوردهاند خود آسید احمد به شهید اول که بحث ما سر عبارت ایشان بود، نسبت میدهند شهید که تواتر را میگوید یعنی تواتر الی الشارع. همانطوری که شیخ انصاری فرمودند شهید که تواتر که میگوید یعنی الی رسول الله ص.
إنّما الإشكال في أنّه هل يكفي الإتيان على النحو الصحيح بمقتضى العربيّة مطابقا للمنزل من اللّه تبارك و تعالى على النبيّ و صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مادّة و صورة أم يجب متابعة أحد القرّاء السبع الّذين ادّعي الإجماع على تواتر قراءتهم و هم عاصم و نافع و أبو عمرو و حمزة و الكسائي و ابن عامر و ابن كثير أو العشر و هم السبعة المذكورة و خلف و يعقوب و أبو جعفر الّذين حكي عن بعض الأصحاب كالشهيد ادّعاء تواتر قراءاتهم؟ لا يخفى أنّ مقتضى القاعدة لزوم الاقتصار على ما هو المنزل بخصوصيّاته فإنّه مع التغيير لا يصدق الحكاية ألا ترى أنّه لو حكي أحد شعرا من قصيدة مع تغيير ما يتعرّض عليه بل يغلط و إنّ المستفاد من الأخبار كون القرآن المنزل على نحو واحد فدعوى كون القرآن على أنحاء لا وجه لها فلا مجال لدعوى التواتر و كون القرآن المنزل على أنحاء مختلفة و لازم ما ذكر الاحتياط و لكنّ المستفاد من الأخبار جواز القراءة كما يقرء الناس11
«إنّما الإشكال في أنّه هل يكفي الإتيان على النحو الصحيح بمقتضى العربيّة مطابقا للمنزل من اللّه تبارك و تعالى على النبيّ و صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مادّة و صورة أم يجب متابعة أحد القرّاء السبع الّذين ادّعي الإجماع على تواتر قراءتهم ... المذكورة و خلف و يعقوب و أبو جعفر الّذين حكي عن بعض الأصحاب كالشهيد ادّعاء تواتر قراءاتهم؟»؛ این تواتر یعنی چه؟ ممکن است حرف ایشان باشد و بگویند آسید احمد که نگفتند تواتر تا چه زمانی مد نظر است! بعد که میخواهند این حرف را رد کنند، میفرمایند:
«لا يخفى أنّ مقتضى القاعدة لزوم الاقتصار على ما هو المنزل بخصوصيّاته»؛ قرآن یکی است و ما هم باید همان را بخوانیم. «فلابد الاحتیاط» را هم میگویند. ولی وقتی میخواهند حرف شهید را معنا کنند، میگویند: «فدعوى كون القرآن على أنحاء لا وجه لها فلا مجال لدعوى التواتر و كون القرآن المنزل على أنحاء مختلفة»؛ پس تواتر مرادف قرآن منزل است. نه اینکه «دعوی التواتر و کون القرآن المتعارف فی عصر المعصومین». این خیلی جالب است.
شاگرد: این دعوی را به فرمایش شهید میزنید؟
استاد: بله، چون قبلش گفتند؛ «كالشهيد ادّعاء تواتر قراءاتهم». دقیقاً خود آسید احمد عبارت شهید را حمل بر تواتر الی رسول الله صلیاللهعلیهوآله کردند. همین جور هم هست. اصلاً در این تردیدی نیست که آن زمان مقصودشان همین ها بوده است.
در ادامه راجع به فرمایش آقای خوئی و سید مرتضی هم بیانی دارند. بیان شیخ الطائفه میماند. حرف مهمی است که باید مطرح کنم. ایشان هم به این مباحثه امروز من جواب بدهند. من خوشحال میشوم. چرا؟ واقعاً عرض میکنم که این مباحث باید حلاجی بشود. مفصل رفتوبرگشت بشود. عبارات واضح بشود. این جوی که بهخاطر از بین رفتن مبادی بحث، از قرن یازدهم به بعد حاکم شده باید عوض بشود و حرف پیشینیان واضح بشود.
من یک سؤال مطرح کنم، ایشان راجع به عبارت شیخ الطائفه میفرمایند:
أولاً چطور ممکن است نزد مسلمین متواتراً ثابت باشد که قراءات مختلف همگی قرآن واقعی اند، ولی شیخ الطائفه ما در دوره ای از حیات علمی اش، منکر آن باشد، و تنها در اواخر عمرش بدان معتقد شده باشد؟12
شاگرد: چه دورهای؟
استاد: دورهای که تهذیب را مینوشتند. البته هنوز در مقدمه تبیان صحبت هست. تهذیب را که نوشتند میگویند قرائت منزله در «وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُم»13 جر است14. پس معلوم میشود که ایشان قرائت منزله را بیشتر از یکی نمیدانستند. خب این برهه ای از عمرشان بود. حالا بعد در تبیان گفتند «کله صواب و کله حق». علاوه که در مقدمه تبیان هم گفتند مشهور اصحابنا الامامیه حرف واحد است. خب جواب چیست؟ جلوتر عرض کردم تا حرف واحد میگویند به همراهش چیزی به ذهنتان بیاید.
شاگرد:… .
استاد: شیخ در مبسوط میگویند همه این وجوه بوده است. مبسوط را چه زمانی نوشتند؟ تبیان آخرین نوشته ایشان است. الآن که عبارت ذکری را خواندید که شهید فرموده بودند «قال الشیخ فی الخلاف»، عبارت خلاف شیخ این است که چرا ترجمه و مرادف ممنوع است؟ میگویند باید قرآن متواتر باشد؛ «لوجوب کون القرآن متواترا». شیخ این را در خلاف میفرمایند.
در تلخیص الشافی چه میگویند؟ میگویند قرائات مباحه که بود، چرا عثمان قرائاتی که پیامبر خدا اجازه داده بودند را منع کرد؟ بعد میگویند قرائاتی احداث شده بود! صفحه مفصلی راجع به این عبارات شیخ الطائفه هست.
فقط من یک مطلب را عرض میکنم. شیخ الطائفه اول فرمودند روایات مشهور نزد امامیه این است که حرف واحد است، بعد آمدند دو قول از عامه برای سبعة احرف گفتند؛ دو قول اصلی بود که در مجمع هم فرمودند؛ اولی این بود که این لغات مختلف را بیاوریم. همانطوری که صحابه در صدر اول آورده بودند. دومی قول ابن قتیبه بود که اصلاً سبعة احرف بهمعنای قرائات نیست، بلکه بهمعنای انواع ممکن الاختلاف است. بعد شیخ فوری اضافه کردند و فرمودند این اصلح الوجوه است. چرا اصلح است؟ چون ائمه فرمودهاند همه قرائات را بخوانید. پس با اینکه اول می گو یند قرآن حرف واحد، در ادامه میگویند سبعة احرف هم هست، جمع این دو چه میشود؟ جمعش این میشود که «ملک» و «مالک» رویهمرفته، یک نوع اختلاف قرائت است یا دو نوع؟ «ملک» و «مالک» چند نوع از آن هفت نوع اختلاف است؟ یک نوع است. پس یکی از سبعة احرف است. پس «ملک» و «مالک» که تجویز کردهاند، حرف واحد هستند. روایات شیعه هم میگویند «ان القرآن حرف واحد». ایشان خودشان به این وضوح با «اصلح الوجوه» و تجویز، بین صدر و ذیل جمع میکنند.
شاگرد: چطور حرف واحد شد؟
استاد: ایشان میگویند اصلح در سبعة احرف این نیست که دو جور بخوانند. اصلح این است که سبعة احرف یعنی هفت نوعی که ممکن است قراء اختلاف کنند. مثال هم زدند. یک نوع این بود که در خط و معنا تغییر نکند؛ «بالبُخل/ بالبُخُل». دیگری در خط تغییر نکند ولی در معنا تغییر بکند. یکی دیگر هم در خط تغییر بکند و هم در معنا. اینها هفت نوع اختلاف است. خب «ملک» و «مالک» دو اختلاف است، یکی از اینها است یا دو تا از اینها؟ یکی از اینها است. پس در سبعة احرف، «ملک» و «مالک» هر دو با هم یک حرف است. یعنی یکی از انواع اختلاف قرائات است.
شیخ در پایان کلامشان دقیقاً دارند اول کلامشان را توضیح میدهند. یعنی مشهور نزد امامیه حرف واحد است، بعد میگویند آن چه که ابن قتیبه در سبعة احرف گفت اصلح الوجوه است، چرا؟ چون نزد شیعه اجماع هست که میتوانند قرائات را بخوانند. پس «ملک» و «مالک» حرف واحد است. چرا حرف واحد است؟ چون «نزل من عند واحد» و خداوند همه آنها را فرستاده است. آنها در مقابل چه میگفتند؟ میگفتند خودت تلاوت به معنا بکن. خودت مرادف بگو. «ملک» و «مالک» را که خود شخص نگفته است. اگر کسی بگوید «صاحب یوم الدین» قول آنها میشود. از آن هایی است که سبعة احرف غیر قول ابن قتیبه میشود که شیخ فرمودند اصلح الوجوه نیست و باطل است. نشد عبارت تهذیب را بیاورم. ذیل آن نکات خیلی خوبی هست که باید توضیح بدهم.
والحمد لله رب العالمین
کلید: سبعة احرف، حرف واحد، تبیان، مجمع البیان، تواتر قرائات، قرائات در فقه، فقها و قرائات، مقدمه تبیان، مقدمه مجمع
1 الشهيد الأول جلد : 1 صفحه : 187
2 فرائد الأصول، ج1، ص: 228؛«و من هنا يعلم أن الحكم بوجوب القراءة في الصلاة إن كان منوطا بكون المقروء قرآنا واقعيا قرأه النبي صلى الله عليه و آله، فلا إشكال في جواز الاعتماد على إخبار الشهيد رحمه الله بتواتر القراءات الثلاث».
3 المعتبر في شرح المختصر؛ ج2، ص: 166
4 مدارك الأحكام في شرح عبادات شرائع الإسلام ج3 ص338
5 الذكرى نویسنده : الشهيد الأول جلد : 1 صفحه : 186
6 المدثر32
7 الحشر 14
8 جامع البيان في القراءات السبع (1/ 167)
9 كتاب الصلاة للحائري ص 205
10 کتاب مرجع متقین(احوالات آسید احمد خوانساری)، نقل از آیت الله سید ابوالحسن شریف طبرستانی از ملازمان درس ایشان، ص ۶٩
11 جامع المدارك في شرح مختصر النافع، ج1، ص: 334
12 فدکیه
13 المائده6
14 تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج1 ؛ ص70 «القراءة المنزلة هي القراءة بالجر».