بسم الله الرحمن الرحیم

بیع المصحف

الفهرست العام
کتاب و کتابخانه
یادداشتها
گروه فقه


کلام المتقدمین فی بیع المصحف
کلام المتاخرین فی بیع المصحف
کلام العامه فی بیع المصحف
شغل بیع مصحف
جلد و جلدسازی
جایگاه اوصاف مبیع در معامله
ملک و مال
مقام امتثال
تکلیف صوری در کلمات شیخ
فضل کتابه المصحف
الصحابه فی اطلاق الفقهاء
احبّ الیّ
بیع مصحف به کافر













بيع المصحف عند العامه

«اختلاف العلماء للطحاوي - اختصار الجصاص» (3/ 87):
«1166 -‌‌ فِي بيع الْمَصَاحِف

قَالَ أَصْحَابنَا[الحنفیه] وَمَالك وَالثَّوْري لَا بَأْس بِبيع الْمَصَاحِف وشرائها

وَقَالَ ابْن شبْرمَة لَا يُبَاع الْمُصحف وَلَا يُؤْخَذ على كِتَابَته أجر بِشَرْطِهِ وَإِن أعطي بِغَيْر شَرط فَلَا بَأْس
وَقَالَ الشَّافِعِي يكره بيع الْمَصَاحِف
وَذكر الرّبيع عَنهُ أَنه لَو بَاعَ مُسلم من نَصْرَانِيّ مُصحفا فَالْبيع مفسوخا وَكَذَلِكَ إِن بَاعَ مِنْهُ دفاتر فِيهَا حَدِيث الرَّسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم وَلَو بَاعَ نَصْرَانِيّ مُصحفا من مُسلم جَازَ البيع وَلم يكره
قَالَ أَبُو جَعْفَر روى الثَّوْريّ عَن سَالم الْأَفْطَس عَن سعيد بن جُبَير عَن ابْن عمر قَالَ وددت أَنِّي قد رَأَيْت الْأَيْدِي تقطع فِي بيع الْمَصَاحِف
وروى ابْن جريج عَن عَطاء عَن ابْن عَبَّاس قَالَ اشْتَرِ الْمُصحف وَلَا تبعه وَعَن أبي الزنير عَن جَابر مثله
قَالَ أَبُو جَعْفَر كَمَا جَازَ بيع الدَّرَاهِم وَالدَّنَانِير الَّتِي عَلَيْهَا آي من الْقُرْآن جَازَ بيع الْمُصحف لِأَن حكم الْآيَة والجميع مُتَّفق أَلا ترى أَن الْجنب لَا يقْرَأ آيَة كَمَا لَا يقْرَأ الْجَمِيع

«المغني لابن قدامة ط مكتبة القاهرة» (4/ 198):
«‌‌[فصل بيع المصاحف]
(3177) فصل: قال أحمد: لا أعلم في بيع المصاحف رخصة. ورخص في شرائها. وقال: الشراء أهون. وكره بيعها ابن عمر وابن عباس وأبو موسى، وسعيد بن جبير وإسحاق وقال ابن عمر: وددت أن الأيدي تقطع في بيعها. وقال أبو الخطاب: يجوز ‌بيع ‌المصحف، مع الكراهة.
وهل يكره شراؤه وإبداله؟ على روايتين. ورخص في بيعها الحسن والحكم وعكرمة والشافعي، وأصحاب الرأي؛ لأن البيع يقع على الجلد، والورق، وبيع ذلك مباح. ولنا، قول الصحابة - رضي الله عنهم -، ولم نعلم لهم مخالفا في عصرهم، ولأنه يشتمل على كلام الله تعالى، فتجب صيانته عن البيع والابتذال، وأما الشراء فهو أسهل؛ لأنه استنقاذ للمصحف وبذل لماله فيه، فجاز، كما أجاز شراء رباع مكة، واستئجار دورها، من لا يرى بيعها، ولا أخذ أجرتها. وكذلك أرض السواد ونحوها. وكذلك دفع الأجرة إلى الحجام، لا يكره، مع كراهة كسبه.»

«الموسوعة الفقهية الكويتية» (9/ 232):
«‌‌حُكْمُ بَيْعِ الْمُسْلِمِ الْمُصْحَفَ وَشِرَائِهِ لَهُ:
148 - (أ) نَصَّ الشَّافِعِيَّةُ عَلَى أَنَّ بَيْعَ الْمُسْلِمِ الْمُصْحَفَ وَشِرَاءَهُ لَهُ مَكْرُوهٌ، وَالْمُرَادُ بِالْمُصْحَفِ هُنَا خَالِصُ الْقُرْآنِ. وَوَجْهُ الْكَرَاهَةِ - كَمَا يَذْكُرُ
‌‌»«الموسوعة الفقهية الكويتية» (9/ 232):
«الشيخ عميرة - هو صون القرآن الكريم عن أن يكون في معنى السلع المبتذلة، بالبيع والشراء.
وهذا أيضا رواية عن الإمام أحمد. ولأن المقصود منه كلام الله تعالى، فتجب صيانته عن الابتذال، وفي جواز شرائه التسبب إلى ذلك والمعونة عليه.
(ب) وفي قول آخر للشافعية: أنه يكره البيع بلا حاجة دون الشراء. وصرح القليوبي والجمل بأن هذا هو المعتمد عندهم. وعلله الجمل بأن في الشراء تحصيلا بخلاف البيع (1) فإنه تفويت وابتذال وانقطاع رغبة.
وهذا الذي اعتمده الشافعية، هو أيضا رواية عن الإمام أحمد، وقرر المرداوي في مسألة الشراء وجوازه: أنها المذهب، وعللوها بأن الشراء استنقاذ للمصحف فجاز، كما جاز شراء رباع مكة واستئجار دورها، ولم يجز بيعها ولا أخذ أجرتها، وكذلك دفع أجرة الحجام لا يكره، مع كراهة كسبه. بل جعله البهوتي كشراء الأسير. (2)
ج - وفي رواية عن الإمام أحمد: أن بيع المصحف لا يجوز ولا يصح. قال المرداوي: وهو»

«الموسوعة الفقهية الكويتية» (9/ 233):
«المذهب كما روي عنه أنه يحرم الشراء، وإن لم يذكرها بعضهم. وعلل عدم الجواز: - بأن أحمد قال: لا أعلم في بيع المصاحف رخصة. - وبأنه هو المروي عن الصحابة، ولم يعلم لهم مخالف في عصرهم - ولأنه يشتمل على كتاب الله، فتجب صيانته عن البيع والابتذال. (1)
د - وهناك رواية عن الإمام أحمد، أن بيع المصحف جائز من غير كراهة. قال المرداوي: ذكرها أبو الخطاب. وأسند الحنابلة جواز بيع المصحف، والترخيص فيه أيضا إلى الحسن وعكرمة والشافعي وأصحاب الرأي، وعللوه لهم، بأن البيع يقع على الورق والجلد، وبيعه مباح.
وهناك روايتان عن الإمام أحمد في كراهة مبادلته. واختيار أحمد جواز إبدال المصحف بمثله، لأنه لا يدل على الرغبة عنه، ولا على الاستبدال به بعوض دنيوي، بخلاف أخذ ثمنه. (2)
ومن هذا العرض يتضح أن للإمام أحمد - بالإجمال - ثلاثة أقوال في بيع المصحف»

«الموسوعة الفقهية الكويتية» (9/ 233):
«الحرمة والكراهة والجواز. ومثلها في الشراء. وفي المبادلة قولان. وأن المذهب - كما يؤخذ من كلام ابن قدامة والبهوتي - هو تحريم البيع، وعدم الصحة، وهذا معلل أيضا بقول ابن عمر: وددت أن الأيدي تقطع في بيعها، ولأن تعظيمه واجب، وفي البيع ترك التعظيم وابتذال له. ولا يكره الشراء لأنه استنقاذ، ولا الاستبدال بمصحف آخر، لأنه لا دلالة فيه على الرغبة عنه. (1)»

«الموسوعة الفقهية الكويتية» (38/ 16):
«‌‌‌بيع ‌المصحف وشراؤه
23 - اختلف العلماء سلفا وخلفا في بيع المصاحف وشرائها، فذهب البعض إلى كراهة بيعها وشرائها تعظيما لها وتكريما، لما في تداولها بالبيع والشراء من الابتذال، وهو قول المالكية وقول للشافعية، ورويت كراهية بيعها عن ابن عمر وابن عباس رضي الله عنهم وسعيد بن جبير وإسحاق والنخعي، قال ابن عمر: وددت أن الأيدي تقطع في بيعها، وورد عن عبد الله بن شقيق أنه قال: كان أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم يشددون في بيع المصاحف.
وذهب بعض السلف إلى إجازة بيعها، منهم محمد بن الحنفية، والحسن، وعكرمة، والشعبي، لأن البيع يقع على الورق والجلد»

«الموسوعة الفقهية الكويتية» (38/ 17):
«وبدل عمل يد الكاتب، وبيع ذلك مباح، قال الشعبي: لا بأس ببيع المصحف، إنما يبيع الورق وعمل يديه.
وفرق الشافعية في الأصح - ونقلوه عن نص الشافعي - والحنابلة في معتمدهم بين البيع والشراء، فكرهوا البيع - وفي رواية عند الحنابلة يحرم ويصح - وأجازوا الشراء والاستبدال، وروي عن ابن عباس قال: اشتر المصاحف ولا تبعها، ووجه ذلك أن في البيع ابتذالا بخلاف الشراء، ففيه استنقاذ المصحف وبذل للمال في سبيل اقتنائه وذلك إكرام، قالوا: ولا يلزم من كراهة البيع كراهة الشراء، كشراء دور مكة ورباعها، وشراء أرض السواد، لا يكره، ويكره للبائع (1)»






****************

ارسال شده توسط:
حسن خ
Friday - 17/9/2021 - 19:47

جلد و جلدسازی

جلد و جلدسازی

جِلْدْ وَ جِلْدْسازی، پوشش بیرونی و محافظ اوراق کتاب، و فنون و مراحل ساخت آن. دو قسمت زیر و رو (دفه، طبله و لَت) و یک عطف، عناصر اصلی جلد را تشکیل می‌دهند. در جلدسازی سرزمینهای اسلامی از سدۀ ۶ ق / ۱۲م تا سده‌های ۱۲-۱۳ق / ۱۸-۱۹م، دفۀ زیرین معمولاً ادامه یافته، به صورت برگردان (سرطبل، دامن و لسان)، لبۀ کتاب را نیز می‌پوشاند (هالدین، ۱۴, ۷۰؛ برند، «هنرها[۱] ... »، ۲۳۳؛ افشار، «صحافی و ... »، ۳۵۷).
جلد را از جنسی مقاوم و با دوام مانند چرم، چوب یا مقوا به صورت ساده یا با تزیین می‌ساختند (نک‍ : بخش جنس). گاه جلدها را نیز به منظور حفاظت بیشتر، در غلافهایی پارچه‌ای، چرمی، و یا جعبه‌های فلزی یا مقوایی قرار می‌دادند (همانجا؛ گنجینه ... ، ۱۰، جم‍‌ ). به طورکلی، در سرزمینهای اسلامی، کتاب‌سازی و جلدسازی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است (بوش، «جلدسازی[۲]»، ۳۵۵).

پیشینه

انجیلهای قبطی سده‌های نخستین پس از میلاد مسیح ــ ۶ سدۀ اول ــ کهن‌ترین نسخ باقی‌ماندۀ دارای جلد چرمی به شمار می‌آیند (هالدین، ۹). آثار مربوط به جلدسازی که پس از این تاریخ به دست آمده‌اند، از جمله تکه‌های جلدهای مانوی خوچو متعلق به سده‌های ۲-۳ق / ۸-۹م همگی دارای تأثیرات قبطی‌اند (گراتسل، ۱۹۷۵؛ اصلان آپا، «هنر جلدسازی[۳]»، ۶۰). نخستین جلدهای اسلامی که بیشتر از مسجد جامع قیروان به دست آمده‌اند نیز از همین ویژگی برخوردارند (هالدین، ۱۱, ۱۳؛ بوش، همان، ۳۵۶).
احتمال می‌رود هنر جلدسازی ایران نیز در دو مرحله تحت تأثیر هنر قبطی قرارگرفته باشد: بار اول توسط مسیحیان قبطی پیش از اسلام، و بار دیگر از طریق کتابهای عربی در سده‌های نخستین اسلامی (آقا اوغلو، ۱). در مورد تأثیرات قبطی بر جلدسازی اسلامی به‌ویژه به لحاظ سبک تزیین و چگونگی تأثیرپذیری، تفاوت نظر وجود دارد (هالدین، ۱۳؛ دروش، ۸۸).
جلدسازی اسلامی از سدۀ ۷ق / ۱۳م به بعد شکلی مستقل به خود گرفت (حسن، ۱۳۲). با این حال، تا پیش از سدۀ ۸ ق / ۱۴م تشخیص سبکهای منطقه‌ای دشوار است. از این تاریخ به بعد، می‌توان جلدسازی اسلامی را به ۴ گروه اصلی عربی، ایرانی، عثمانی و هندی تقسیم کرد که به خصوص از سدۀ ۹ق / ۱۵م این تقسیم‌بندی نمایان‌تر است. جلدهای عربی نیز به ۳ دستۀ مصر و سوریه؛ افریقای شمالی و اسپانیا؛ و یمن و جنوب عربستان تفکیک می‌شوند (هالدین، ۲۰؛ بوش، همان، ۳۵۵, ۳۵۷).

جلدهای عربی

تا پیش از سدۀ ۹ق / ۱۵م جلدسازی عربی پیش‌گام این صنعت بود و کشورهایی مانند عراق، اندلس، سوریه، مصر و برخی دیگر از کشورهای افریقای شمالی، از مراکز اصلی آن به شمار می‌رفتند (ابن خلدون، ۲ / ۹۷۳؛ هالدین، همانجا). این جلدها نسبت به جلدهایی که بعدها در ایران و عثمانی ساخته شدند، ساده‌ترند (همانجا).

جلدهای ایرانی

از جلدهای ایرانی نمونه‌های زیادی بر جا نمانده است. جلد قرآن متعلق به ۲۹۲ق / ۹۰۵م (دوبلین، کتابخانۀ چستربیتی، MS. ۱۴۱۷C.) قدیمی‌ترین جلد بر جای مانده به‌شمار می‌رود. قطعه‌ای از یک جلد متعلق به سدۀ ۷ق / ۱۳م یا اوایل ۸ ق / ۱۴م که در مسجد جامع نائین پیدا شده (متعلق به مجموعۀ پوپ)، و نیز جلد کتاب منافع الحیوان، ساخت مراغه (نیویورک، کتابخانۀ پیرپانت مورگان، MS. M. ۵۰۰) از نمونه‌های باقی مانده‌اند. دو جلد متعلق به آغاز سدۀ ۸ ق ساخت تبریز نیز در موزۀ ترک و اسلامی استانبول نگهداری می‌شود که وجود نقش مرکزی، وجه مشترک این جلدها ست (گراتسل، ۱۹۷۶، تصویر ۹۵۱A؛ هالدین، ۶۷؛ برند، «هنرها»، ۲۳۴).
آغاز تأثیر نقوش چینی نیز در این سده درخور توجه است. با آغاز سدۀ ۹ق / ۱۵م تحولاتی اساسی در فنون و شیوه‌های تزیین جلد اتفاق افتاد که ایران را در همۀ سرزمینهای اسلامی به مرکز این نوآوریها تبدیل کرد (آقا اوغلو، ۲-۳؛ هالدین، همانجا؛ برند، «هنر اسلامی[۴]»، ۱۳۷). جلدسازی ایرانی در دورۀ تیموری که تحت نفوذ و تأثیر جلایریان، ممالیک مصر و هنر شرق دور قرار داشت، به طور مطلق، شبیه هیچ‌یک از آنها نبود و در نیمۀ دوم سدۀ ۹ق به نقطۀ اوج این صنعت در جهان اسلام رسید (دوست محمد، ۲۴؛ آقا اوغلو، ۳, ۴, ۶؛ گراتسل، ۱۹۷۷؛ برند، «هنرها»، ۲۳۶؛ ریبی، ۱۱, ۱۳).
هرات در این زمان مرکز هنری بود و سایر شهرها از جمله مرو، سمرقند، بلخ، مشهد و نیشابور از آن پیروی می‌کردند. آموزه‌های هنری این شهر، چه در زمان فعالیتش و چه پس از فتح آن و برانداخته شدن تیموریان، بر مراکز هنری دورۀ صفویه نظیر تبریز، شیراز و اصفهان و حتى دربار گورکانیان هند و ترکهای عثمانی نیز تأثیر گذارد (آقا اوغلو، ۱۶, ۱۹؛ گراتسل، هالدین، همانجاها). با وجود این، پس از روی کارآمدن صفویان در سدۀ ۱۰ق / ۱۶م و با انتقال مرکزیت سیاسی و فرهنگی از هرات به تبریز و شیراز، دگرگونیهایی در هنر جلدسازی در جهت بالا بردن سرعت انجام کار، تسهیل آن، و پایین آوردن هزینه‌ها صورت گرفت که از کیفیت بالای نمونه‌های عالی سدۀ پیش به میزان زیادی کاست (نک‍ : بخش فنون).
با روی کار آمدن سلسلۀ زندیه و پس از آن قاجاریه، در اواخر سدۀ ۱۲ق / ۱۸م و آغاز سدۀ ۱۳ق / ۱۹م، هنر کشورهای اروپایی به منبع تأثیر قدرتمندی برای هنرمندان ایرانی تبدیل شد. این تأثیرگذاری در قالب اضافه شدن نقوش تصویری اروپایی، تغییر در برخی نقوش ایرانی و تغییر در ساختار کتاب، از جمله حذف سرطبله، نمایان است که به بارزترین صورت بر روی جلدهای روغنی مشاهده می‌شود (هالدین، ۷۰؛ برند، همان، ۲۴۱). از سوی دیگر در دورۀ قاجاریه، به‌ویژه در زمان ناصرالدین شاه، تلاشهایی برای آشنا کردن صحافان سنتی با شیوۀ اروپایی صورت گرفت (افشار، «صحافی و»، ۳۳۷؛ بامداد، ۵ / ۲۰۶).

جلدهای عثمانی

مرکز جلدسازی عثمانی شهر استانبول بود و گفته می‌شود که در سدۀ ۱۱ق / ۱۷م، ۷۰۰ صحاف در این شهر کار می‌کردند. هالدین همین تمرکز حکومت عثمانی در یک شهر را، سبب تنوع کمتر جلدهای ترکی نسبت به جلدهای ایرانی می‌داند که در دوره‌های مختلف، پایتختهای مختلفی با زمینه‌های فرهنگی گوناگون را تجربه کرده است (هالدین، ۱۳۷؛ بوش، «جلدسازی»، ۳۵۹).
به طورکلی جلدسازی عثمانی تا سدۀ ۱۰-۱۱ق / ۱۶-۱۷م بسیار متأثر از شیوه‌های رایج کتاب‌سازی آن زمان از جمله عربی و ایرانی بود و تأثیر جلایریان بر هنر جلدسازی عثمانی دیده می‌شود (جیمز، «قرآنها [۵]... »، ۱۱۸؛ برند، همان، ۲۳۶)؛ زیرا در سدۀ ۹-۱۰ق / ۱۵-۱۶م برخی صنعتگران ایرانی در عثمانی به جلدسازی مشغول بودند و دست‌ساختهای آنها ویژگیهای ایرانی دارد (گراتسل، ۱۹۸۱؛ حسن، ۱۳۸). با وجود این، مجلدان ترک در تزیین جلد، ویژگیهای خاص خود را به کار می‌بردند (نک‍ : بخش نقش)؛ چنان‌که در نیمۀ دوم سدۀ ۱۰ق / ۱۶م، جلدسازی عثمانی سبک خاص خود را از درهم آمیختن سنتهای پیشین بنیان نهاد. این در حالی است که هنر جلدسازی ایران از این زمان به بعد، کم‌کم از پیشرفت گذشتۀ خود باز ماند (جیمز، هالدین، همانجاها؛ چیق، ۱۴). جلدسازی ترک، در سدۀ ۱۱ق / ۱۷م، تا حدودی بر جلدهای ایرانی تأثیر گذاشت؛ به نحوی که، تشخیص محل ساخت این جلدها به دلیل شباهتهایشان در این زمان دشوار است. برخی از نقش‌مایه‌هایی که از ایران به عثمانی راه یافته بودند نیز، پس از تغییراتی در همین سده و سدۀ بعد دیگر بار از عثمانی وام گرفته شد (هالدین، همانجا؛ برند، همان، ۲۴۱).
با وجود اعتلای جلدسازی ترکی، این هنر در سدۀ ۱۱ق / ۱۷م به لحاظ کیفی و کمی افت کرد؛ اما در سدۀ ۱۲ق / ۱۸م با تلاش سلطان احمد سوم و وزیرش، ابراهیم پاشا بار دیگر احیا شد (چیق، ۱۷-۱۸؛ اصلان آپا «هنر و معماری[۶] ... »، ۳۲۹-۳۳۰). در این سده و سدۀ ۱۳ق / ۱۹م تأثیرات اروپایی بر این جلدها چشمگیر است. به سبب نفوذ و قدرت طبقۀ دیوان‌سالاران در این دوره ــ کـه سخت تحت تأثیر عقاید غرب قرار داشتند ــ در جلدهای ترکی ریزه‌کاری، تحت تأثیر روکوکوی فرانسه، به چشم می‌خورد. افزون بر آن تحت تأثیر هنر اروپایی، در این زمان ــ همچون جلدهای ایرانی ــ سرطبله حذف شد (هالدین، ۱۴۰؛ بوش، همانجا).

جلدهای هندی

جلدسازی در هند، به ویژه به دلیل مهاجرت هنرمندان ایرانی به هند بسیار متأثر از هنر جلدسازی ایرانی بود. با این حال، در جلدهای روغنی سدۀ ۱۳ق / ۱۹م، با نزدیک کردن نقش گل و مرغ ایرانی به ذائقۀ هندی، سبکی محلی در کشمیر شکل گرفت (هالدین، ۱۷۷؛ بوش، همانجا؛ خلیلی، I / ۲۳۴).
هنر جلدسازی در اروپا نیز در سده‌های ۹-۱۰ق / ۱۵-۱۶م تحت تأثیر جلدسازی اسلامی قرار گرفت. به دلیل روابط بازرگانی گسترده‌ای که در این زمان میان ایتالیا، به‌ویژه شهر ونیز، و کشورهای شرقی برقرار بود، مواردی نظیر فن مشبک، طلاکوبی، طلاکاری میان نقشها و برخی نقوش به این شهر راه یافت (حسن، ۱۳۷؛ ریبی، ۱۰؛ فوت، ۳۵۲؛ اوتا، ۲۶۷؛ دال، ۱۸۹-۱۹۰)؛ اما در سدۀ ۱۲ق / ۱۸م جلدسازی اسلامی از هنر اروپایی تأثیر پذیرفت.
پیچیدگیهای خاصِ تعیین محل و تاریخ دقیق ساخت جلدها از دشواریهای بررسی پیشینۀ این هنر است. در بسیاری موارد، جلد نسخه‌ای هم‌زمان با خود نسخه نبوده، بلکه قدیمی‌تر یا جدیدتر از آن است؛ زیرا جلدها معمولاً بیشتر از سایر نقاط کتاب در معرض فرسودگی و آسیب قرار داشتند و این امکان وجود داشت که یا از بدنۀ کتاب جدا شده، یا به دلیل کهنگی، جلدی نو برای کتاب ساخته شود. از سوی دیگر، با توجه به ارزشمندی برخی جلدها، گاه جلدهای نفیس را دیگر بار برای نسخه‌ای دیگر به کار می‌بردند (برند، همان، ۲۳۳؛ ریبی، ۲؛ بوش، همان، ۳۵۵). حتى در نمونه‌های روغنی، در مواردی با تغییر کاربری شیء قدیمی دیگری مانند قاب آیینه، جلد می‌ساختند (کریم‌زاده، قلمدان ... ، ۲۲۵).
محل ساخت جلدها را نیز نمی‌توان همواره با قاطعیت تعیین کرد؛ زیرا کتابها توسط افراد جابه‌جا می‌شدند. از سوی دیگر، زبان و خط یک اثر نیز الزاماً نشان‌دهندۀ محل ساخت آن نیست؛ زیرا حتى در سدۀ ۱۳ق، فارسی یا عربی در نقاط دیگری نظیر عثمانی و شمال هند رواج داشت (گراتسل، ۱۹۸۸؛ اتینگهاوزن، ۳۳۱-۳۳۲).

جنس

به‌طورکلی، هر دفۀ جلد معمولاً از ۳ بخش روکش بیرونـی، روکش داخلـی (آستر)، و میـان جلد ــ کـه در میان دو بخش دیگر قرار می‌گیرد ــ تشکیل می‌شود. مواد مختلفی مانند چوب، چرم، مقوا و جز آن در ساخت هریک از این قسمتها به کار می‌رود:

الف ـ روکشها

۱. چرم

استفاده از چرم در رنگهای مختلف، از سده‌های نخستین اسلامی رایج‌ترین مادۀ جلدسازی بود (هالدین، ۱۱؛ دروش، ۹۲، ۹۴). چرمهای مختلفی با توجه به محل ساخت و شیوۀ تزیینی مورد نظر، استفاده می‌شدند که رایج‌ترینشان چرم گوسفند (تیماج / میشن)، بز (سختیان)، کپل اسب، استر، الاغ (ساغری) و گاو بود. انواع دیگری از چرم مانند چرم غزال (آهو) نیز به صورت محدودتر مورد استفاده قرار می‌گرفت (هالدین، ۱۴-۱۵؛ برند، همانجا؛ افشار، «صحافی و»، ۳۴۹، ۳۵۲-۳۵۴، «صحافی سنتی ... »، ۴۰۹؛ اصلان آپا، همان، ۳۲۹؛ همایون فرخ، ۲۴۴). حتى در جلدِ نسخه‌ای از دیوان نوایی متعلق به سدۀ ۱۰ق / ۱۶م (کتابخانۀ دانشگاه استانبول، MS. ۵۴۷۰) ظاهراً از پوست کوسه استفاده شده است (برند، همان، ۲۴۰؛ اصلان آپا، «هنر جلدسازی»، لوح XVI). در موارد معدودی نیز از برگهای نسخه‌های قدیمی اوراق‌شده که از جنس پوست بود، به عنوان جلد کتاب استفاده می‌شد (دروش، ۹۵).
چرم رایج‌ترین مادۀ مورد استفاده در روکش داخلی جلد نیز بود. در سده‌های ۸-۱۰ق / ۱۴-۱۶م استفاده از آسترهایی از جنس چرم که با قالب و در مواردی با استفاده از روش قلمکاری به نقوش گیاهی و هندسی منقش شده بودند، در کشورهایی مانند مصر، سوریه و سایر کشورهای عربی متداول بود. چرمی که برای این منظور به کار می‌رفت، معمولاً نازک‌تر و روشن‌تر از چرم روکش جلدها ــ معمولاً چرم گوسفند ــ بود و با نقوشی ظریف‌تر آرایش می‌شد (ابن ابی حمیده، ۸۶۳؛ هالدین، ۲۰-۲۱؛ برند، همان، ۲۳۳؛ بوش، همان، ۳۵۶).
ساختن جلدهای چرمی پس از رواج صنعت چاپ، همچنان متداول بود (افشار، «صحافی و»، ۳۳۴). از سوی دیگر، حتى در جلدهای کاغذی، چوبی یا روغنی نیز در بیشتر موارد عطف جلد از چرم ساخته می‌شد (همو، «صحافی سنتی»، همانجا؛ افکاری، ۴۱۳).

۲. چوب

از مواد قدیمیِ مورد استفاده در ساخت جلد، چوب است. به‌ویژه، در جلد نسخ قدیمی که از جنس پوست بودند، از چوب استفاده می‌شد؛ زیرا سفتی و وزن آن باعث می‌شد تا پوستها تاب بر ندارند (اشبیلی، ۱۸، ۲۲؛ هالدین، ۱۱؛ بوش، همانجا). بر روی جلدهای چوبی انواع تزیینات نظیر حکاکی و معرق صورت می‌گرفت (دروش، ۹۸؛ هالدین، ۱۱، نیز ۱۸۹، لوح ۱۷۵). عطف این جلدها نیز چرمی، و یا در نمونه‌های متأخرتر لولادار بود (همو، نیز افشار، همانجاها).

۳. کاغذ

این ماده از جمله موادی است که به صورتهای گوناگون در ساخت روکش جلدها به کار می‌رفت. در این روکشها معمولاً افزون بر عطف، در لبه‌های جلد نیز برای استحکام بخشیدن به جلد، از چرم استفاده می‌شد (دروش، ۹۶؛ افکاری، همانجا؛ افشار، «صحافی و»، ۳۵۴). از جمله کاغذهای رایج برای این منظور، کاغذ ابری است که به‌ویژه در سرزمینهای عثمانی در سدۀ ۱۱ق از جایگاه خاصی برخوردار بود. استفاده از این کاغذها در سدۀ ۱۰ق در ایران نیز متداول بوده است، و گمان می‌رود از این طریق به عثمانی راه یافته باشد (هالدین، ۱۴۱؛ بوش، همانجا؛ دروش، ۱۰۱). افزون بر ابریهایی که به شیوۀ سنتی تهیه می‌شدند، استفاده از ابریهای کارخانه‌ای نیز در سده‌های بعد معمول شد (افشار، همان، ۳۵۳).
در همین دوره در جلدهای ایرانی ساخته شده در ماوراءالنهر، از روکشهای کاغذی صاف و براقی که بسیار شبیه تیماج است، استفاده می‌شد. این کاغذها که معمولاً به رنگ سبز و در مواردی به رنگ عنابی، زرد، قهوه‌ای و سیاه بودند، نظیر چرم قابلیت ضرب شدن داشتند (افکاری، همانجا؛ دروش، ۹۶). افزون بر موارد یاد شده، استفاده از کاغذهای رنگی فرنگی، کاغذهای چاپی و نیز کاغذهای مستعمل و جز آن نیز رواج داشت.
استفاده از کاغذ به تنهایی یا به عنوان زمینۀ آثار مشبک (چرمی، کاغذی) در داخل جلدها بسیار رایج بود. جلدهای کم‌اهمیت‌تر را با کاغذهایی ساده یا به رنگ زرد آستر می‌کردند. در جلدهای معمولی سدۀ ۱۰-۱۱ق / ۱۶-۱۷م به بعد نیز از کاغذهای رنگی با تزیینات زرافشان و یا ابری، به‌ویژه در جلدهای ترکی، استفاده می‌شد (هالدین، بوش، همانجاها؛ دروش، ۱۰۱). افزون بر اینها، کاغذهای فرنگیِ نازک و یا کاغذهایی با طرح پارچه یا حاوی تکرار طرح روی جلد نیز در نمونه‌های ماوراءالنهری به کار رفته است (افکاری، ۴۱۸-۴۱۹).

۴. پارچه

استفاده از پارچه در روکش جلدها دست‌کم به سدۀ ۴ق / ۱۰م برمی‌گردد. به‌طورکلی، این‌گونه جلدها که عموماً از پارچه‌های ممتاز تهیه می‌شدند، در زمرۀ جلدهای گران‌بهایی بودند که برای اعیان ساخته می‌شدند (ریبی، ۲۱۷؛ دروش، ۹۷؛ افشار، همان، ۳۳۴؛ چیق، ۱۶). پارچه‌های به کار رفته بسیار متنوع بوده، و از زربفت تا پارچه‌های کتانی را دربر می‌گرفت (پورتر، ۴۲۸؛ افشار، همان، ۳۴۷). جلدهای پارچه‌ای نیز نظیر جلدهای کاغذی تمام سطح دفه را نمی‌پوشاندند و معمولاً در لبه‌های آن از چرمی که مانند قاب دور آن را می‌گرفت (سجاف) استفاده می‌شد. ترکیب چرم و پارچه به صورت مشبک چرم بر آستر پارچه‌ای نیز، به ویژه در جلدهای دوران ممالیک از سدۀ ۸ ق / ۱۴م به بعد، متداول بود (بیانی، ۴۰؛ دروش، همانجا؛ اوتا، ۲۶۷؛ نیز نک‍ : ریبی، همانجا). در جلدهای پارچه‌ای، در برخی موارد قطعات نقرۀ نقش‌دار به کار می‌رفت، به‌ویژه در ایران نقش شیر و خورشید یا شاهان قاجار، برای تزیین بر روی جلد افزوده می‌شد (آتابای، ۱۹، ۲۱، جم‍‌ ).






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Saturday - 18/9/2021 - 15:0

روایه ابی بصیر

وربّما يتوهّم هنا ما يصرف هذه الأخبار عن ظواهرها، مثل رواية أبي بصير، قال: «سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن بيع المصاحف و شرائها. قال: إنّما كان يوضع عند القامة و المنبر. قال: و كان بين الحائط و المنبر قدر ممرّ شاة أو رجل و هو منحرف، فكان الرجل يأتي فيكتب السورة ، و يجيء آخر فيكتب السورة كذلك كانوا، ثمّ‌ إنّهم اشتروا بعد ذلك. قلت: فما ترى في ذلك‌؟ قال: أشتريه أحبّ‌ إليّ‌ من أن أبيعه

تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏6، ص: -365-366

«1049»- 170- الحسين بن سعيد عن عثمان بن عيسى عمن سمعه قال: سألته عن بيع المصاحف و شرائها قال لا تشتر كتاب الله و لكن اشتر الحديد و الجلود و الدفتر و قل أشتري منك هذا بكذا و كذا.
«1050»- 171- عنه عن فضالة عن أبان عن أبي عبد الله بن سليمان‏
قال: سألته عن شراء المصاحف فقال إذا أردت أن تشتري فقل أشتري منك ورقه و أديمه و عمل يدك بكذا و كذا.
1051- 172- عنه عن النضر عن القاسم بن سليمان عن جراح المدائني عن أبي عبد الله ع في بيع المصاحف قال لا تبع الكتاب و لا تشتره و بع الورق و الأديم و الحديد.
«1052»- 173- عنه عن النضر عن عاصم بن حميد عن أبي بصير قال: سألت أبا عبد الله ع عن بيع المصاحف و شرائها فقال إنما كان يوضع عند القامة و المنبر قال و كان بين الحائط و المنبر قيد ممر شاة و رجل و هو منحرف فكان الرجل يأتي فيكتب البقرة و يجي‏ء آخر فيكتب السورة و كذلك كانوا ثم إنهم اشتروا بعد ذلك فقلت فما ترى في ذلك فقال أشتريه أحب إلي من أن أبيعه.

سند

النضر بن سوید:ثقه صحیح الحدیث(النجاشی، 427)

عاصم بن حمید الحناط ثقه عین (نجاشی،301)

ارزیابی نرم افزار صحیحه

روضه المتقین،ج 6، ص 435

الشيخ أيضا في الصحيح، عن أبي عبد الله عليه السلام

القامه

فقه الرضا، 76

و إنما سمي ظل القامة قامة لأن حائط رسول الله ص قامة إنسان فسمي ظل الحائط ظل قامة و ظل قامتين و ظل قدم و ظل قدمين و ظل أربعة أقدام و ذراع و ذلك أنه إذا مسح بالقدمين كان قدمين و إذا مسح بالذراع كان ذراعا و إذا مسح بالذراعين كان ذراعين و إذا مسح بالقامة كان قامة أي هو ظل القامة و ليس هو بطول القامة سواء مثله لأن ظل القامة ربما كان قدما و ربما كان قدمين ظل مختلف على قدر الأزمنة و اختلافه باختلافها لأن الظل قد يطول و ينقص لاختلاف الأزمنة و الحائط المنسوب إلى قامة إنسان قائما معه غير مختلف و لا زائد و لا ناقص فلثبوت الحائط المقيم المنسوب إلى القامة كان الظل منسوبا إليه ممسوحا به طال الظل أم قصر

روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)، ج‏6، ص:435- 436

و الظاهر أن المراد بالصحيحة أنه كان في زمن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم أو فيه و في زمن الصحابة يوضع القرآن أو الورق المكتوب عليه عند منبر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و كان ما بين الحائط و المنبر قدر ما تمر الشاة أو رجل منحرف أي لم يكن المنبر متصلا بحائط المسجد. بل كان منفصلا عنه بهذين المقدارين و هو بالتخمين ثلاثة أشبار و يكون بيانا للواقع و كان من أراد أن يكتب من القرآن يجي‏ء هنا و يكتب منه، و ما كان البيع و الشراء و الإجارة في الصدر الأول.
أو يكون المراد أنهم كانوا يعظمون القرآن و كان القرآن عند المنبر و كان الفاصلة بين المنبر و الجدار هذا المقدار، و كانوا يجيئون و يقفون خلف الجدار و هو خارج عن المسجد النبوي و داخل فيه الآن، و الجدار أيضا ثلاثة أشبار فكانوا يكتبون من خارج المسجد لئلا يقع العمل في المسجد و كانوا ينحرفون لأجل رؤية المنتسخ منه و كان تعظيم القرآن بهذه المرتبة، ثم صار الآن بحيث يشترى و يباع و يكتب بالأجرة، و على هذا يكون الواقعة في زمن الصحابة عند ما غير المسجد و الله تعالى يعلم.

الوافی، ج 17، ص 247

بيان‏
أراد بالقامة الحائط فإن حائط مسجد رسول الله ص كان قدر قامة و القيد و القاد بمعنى القدر

مراه العقول، 19،ص 84

قوله عليه السلام:" أو رجل منحرف" أي كان المكان ضيقا بحيث لا يمكن للإنسان أن يمر بالعرض إلا منحرفا، و كان القرآن موضوعا في ذلك الموضع‏

ممر شاه

الوافي، ج‏14، ص: 1363
عبد الله ع يقول إذا دخلت من باب البقيع فبيت علي ص على يسارك قدر ممر عنز من الباب و هو إلى جانب بيت رسول الله ص باباهما جميعا مقرونان.

«مستخرج أبي عوانة - ط الجامعة الإسلامية» (4/ 218):

«1477 - حدثنا ابن الجنيد، وأبو أمية، قالا: نا أبو عاصم عن يزيد بن أبي عبيد مولى سلمة، عن سلمة بن الأكوع -رضي الله عنه- قال: كان بين منبر رسول الله -صلى الله عليه وسلم- وبين الحائط قدر ما ‌تمر ‌الشاة (1)»

«معجم البلدان» (5/ 86):
«فقال ابن عمر: كان بناء المسجد على عهد رسول الله، صلّى الله عليه وسلّم، وسقفه جريد وعمده خشب النخل فلم يزد فيه أبو بكر شيئا فزاد فيه عمر وبناه على ما كان من بنائه ثم غيّره عثمان وبناه بالحجارة المنقوشة والقصّة وجعل عمده من حجارة منقوشة وسقفه ساجا وزاد فيه. وكان لما بناه رسول الله، صلّى الله عليه وسلّم، جعل له بابين شارعين باب عائشة والباب الذي يقال له باب عاتكة وبابا في مؤخر المسجد يقال له باب مليكة وبنى بيوتا إلى جنبه باللبن وسقفها بجذوع النخل، وكان طول المسجد مما يلي القبلة إلى مؤخره مائة ذراع، فلما ولي عمر بن عبد العزيز زاد في القبلة من موضع المقصورة اليوم، وكان بين المنبر وبين الجدار في عهد النبي، صلّى الله عليه وسلّم، قدر ما ‌تمرّ ‌الشاة»

«الطبقات الكبير» (5/ 212 ط الخانجي):
«قال: أخبرنا حماد بن مسعدة، عن يزيد بن أبي عبيد قال: كان يتحرى موضع المصحف يسبح فيه، وذكر أن رسول الله، - صلى الله عليه وسلم -، كان يتحرى ذلك المكان، قال وكان بين القبلة والمتبر قدر ‌ممر ‌شاة»

«المعجم الكبير للطبراني» (6/ 171):
5896 - حدثنا أبو حصين القاضي، ثنا يحيى الحماني، ح وحدثنا الفضل بن أبي روح البصري، ثنا عبد الله بن عمر بن أبان، قالا: ثنا ابن أبي حازم، قال: سمعت أبي يحدث، عن سهل بن سعد قال: «كان بين مصلى النبي صلى الله عليه وسلم وبين الجدار قدر ‌ممر ‌شاة»

«شرح التلقين» (1/ 878):
«ويؤمر المصلي بالدنوّ من سترته لقوله - صلى الله عليه وسلم -: إذا صلّى أحدكم إلى سترة فليدن إلى سترته. فإن الشيطان يمر بينه وبينها. قال مالك ليس من الصواب أن يصلي بينه وبين سترته قدر صفين. واختلف في القدر الذي يكون بين المصلي وبين سترته. فقيل قدر شبر، وكان الشيخ أبو الطيب عبد المنعم إذا قام للصلاة دنا من الجدار قدر الشبر. وقيل قدر ثلاثة أذرع. وقال الداودي ذلك واسع. أكثره ثلاثة أذرع وأقله ‌ممر ‌شاة. واختلفت ظواهر الأحاديث فقال سهل بن سعد كان بين مصلَّى النبي - صلى الله عليه وسلم - وبين الجدار قدر ممر الشاة وقدر ذلك شبر»



روایت مشابه از عامه

«المصاحف لابن أبي داود» (ص376):
«حدثنا عبد الله حدثنا إسحاق بن إبراهيم بن زيد قال: أخبرنا أبو بكر الكليبي، حدثنا جعفر بن محمد، عن أبيه، عن علي بن الحسين قال: " كانت المصاحف لا تباع قال: وكان الرجل يجيء بورقة عند المنبر فيقول: من الرجل يحتسب فيكتب لي؟ ثم يأتي الآخر فيكتب حتى يتم المصحف "»






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Saturday - 18/9/2021 - 16:15

روایه روح بن عبدالرحیم

و مثله رواية روح بن عبد الرحيم ، و زاد فيه: «قلت: فما ترى أن اعطي على كتابته أجراً؟ قال: لا بأس، و لكن هكذا كانوا يصنعون

اصل روایت

أَحْمَدُ بْنُ‌ مُحَمَّدٍ عَنِ‌ اِبْنِ‌ فَضَّالٍ‌ عَنْ‌ غَالِبِ‌ بْنِ‌ عُثْمَانَ‌ عَنْ‌ رَوْحِ‌ بْنِ‌ عَبْدِ الرَّحِيمِ‌ عَنْ‌ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ قَالَ‌: سَأَلْتُهُ‌ عَنْ‌ شِرَاءِ‌ الْمَصَاحِفِ‌ وَ بَيْعِهَا فَقَالَ‌ إِنَّمَا كَانَ‌ يُوضَعُ‌ الْوَرَقُ‌ عِنْدَ الْمِنْبَرِ وَ كَانَ‌ مَا بَيْنَ‌ الْمِنْبَرِ وَ الْحَائِطِ قَدْرَ مَا تَمُرُّ الشَّاةُ‌ أَوْ رَجُلٌ‌ مُنْحَرِفٌ‌ قَالَ‌ فَكَانَ‌ الرَّجُلُ‌ يَأْتِي وَ يَكْتُبُ‌ مِنْ‌ ذَلِكَ‌ ثُمَّ‌ إِنَّهُمُ‌ اشْتَرَوْا بَعْدَ [ذَلِكَ‌] قُلْتُ‌ فَمَا تَرَى فِي ذَلِكَ‌ قَالَ‌ لِي أَشْتَرِي أَحَبُّ‌ إِلَيَّ‌ مِنْ‌ أَنْ‌ أَبِيعَهُ‌ قُلْتُ‌ فَمَا تَرَى أَنْ‌ أُعْطِيَ‌ عَلَى كِتَابَتِهِ‌ أَجْراً قَالَ‌ لاَ بَأْسَ‌ وَ لَكِنْ‌ هَكَذَا كَانُوا يَصْنَعُونَ‌ .

سند

غالب بن عثمان

رجال الطوسی

غالب بن عثمان:، روى عنه الحسن بن علي بن فضال.

نجاشی

غالب بن عثمان المنقري مولى، كوفي، سمال - بمعنى كحال - و قيل: إنه مولى آل أعين، روى عن أبي عبد الله عليه السلام، ثقة . له كتاب يرويه عنه جماعة.

ارزیابی نرم افزار: امامی صحیح المذهب علی التحقیق به خاطر ترجیح قول نجاشی بر شیخ

روح بن عبدالرحیم

رجال النجاشي،ص۱۶۸ ( - معیار:روح بن عبد الرحيم)
۴۴۴ روح بن عبد الرحيم شريك المعلى بن خنيس كوفي، ثقة ، روى عن أبي عبد الله عليه السلام. له كتاب رواه عنه غالب بن عثمان أخبرنا العباس بن عمر المعروف بابن مروان الكلوذاني قال: حدثنا علي بن الحسين بن بابويه عن الحميري، عن محمد بن أحمد، عن الحسن بن الحسين اللؤلؤي قال: حدثنا علي بن الحسن بن فضال عن غالب بن عثمان، عن روح بكتابه






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Monday - 20/9/2021 - 14:18

روایات مناسب این باب

وسائل،ج 6، ص

249
50- باب كراهة السفر بالقرآن إلى أرض العدو و عدم جواز بيع المصحف من الكافر
7858- 1- الحسن بن محمد الطوسي في الأمالي عن أبيه عن ابن مخلد عن أبي الحسن عن محمد بن شداد المسمعي عن يحيى بن سعيد القطان عن عبد الله بن عمر عن نافع عن ابن عمر أن النبي ص نهى أن يسافر بالقرآن- إلى أرض العدو مخافة أن يناله العدو.
أقول: و تقدم ما يدل على تحريم إهانة القرآن و بيعه من الكافر به إهانة و السفر به إلى أرض العدو تعريض للإهانة

وسائل الشیعه، ج 17، ص 154-157

29- باب كراهة الأجرة على تعليم القرآن مع الشرط دون تعليم غيره و استحباب التسوية بين الصبيان و حكم أجرة القراءة
22226- 1- «4» محمد بن يعقوب عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن محمد بن إسماعيل بن بزيع عن الفضل بن كثير عن حسان المعلم قال: سألت أبا عبد الله ع عن التعليم فقال لا تأخذ على التعليم أجرا قلت فالشعر و الرسائل و ما أشبه ذلك أشارط عليه قال نعم بعد أن يكون الصبيان عندك سواء في التعليم لا تفضل بعضهم على بعض.
و رواه الشيخ بإسناده عن أحمد بن محمد مثله».

قرآن؛ فوق ارزش اقتصادی

22227- 2- و عن علي بن محمد بن بندار عن أحمد بن أبي عبد الله عن شريف بن سابق عن الفضل بن أبي قرة قال: قلت لأبي عبد الله ع هؤلاء يقولون إن كسب المعلم سحت فقال كذبوا أعداء
الله إنما أرادوا أن لا يعلموا القرآن لو أن المعلم أعطاه رجل دية ولده لكان للمعلم مباحا.
و رواه الصدوق بإسناده عن الفضل بن أبي قرة مثله محمد بن الحسن بإسناده عن أحمد بن أبي عبد الله مثله «4».
22228- 3- و بإسناده عن محمد بن أحمد بن يحيى عن أبي عبد الله الرازي عن الحسن بن علي عن سيف بن عميرة عن إسحاق بن عمار عن العبد الصالح ع قال: قلت له إن لنا جارا يكتب و قد سألني أن أسألك عن عمله قال مره إذا دفع إليه الغلام أن يقول لأهله إني إنما أعلمه الكتاب و الحساب و أتجر عليه بتعليم القرآن حتى يطيب له كسبه.

في الوافي، ج‏17، ص: 239 : بيان‏ يكتب من الإكتاب أو التكتيب بمعنى تعليم الخط و الكتاب هنا بمعنى الخط و أتجر عليه أي لآخرتي‏

22229- 4- و عنه عن يعقوب بن يزيد عن ابن أبي عمير عن الحكم بن مسكين عن قتيبة الأعشى قال: قلت لأبي عبد الله ع إني أقرئ القرآن- فتهدى إلي الهدية فأقبلها قال لا قلت إني لم أشارطه قال أ رأيت لو لم تقرئ كان يهدى لك قال قلت: لا قال فلا تقبله.»
قول: حمله الشيخ على أولوية التنزه لما مضى و يأتي».
22230- 5- «3» و بإسناده عن الحسين بن سعيد عن النضر عن القاسم بن سليمان عن جراح المدائني عن أبي عبد الله ع قال: المعلم لا يعلم بالأجر و يقبل الهدية إذا أهدي إليه.
22231- 6- «4» و عنه عن النضر عن القاسم عن جراح المدائني قال: نهى أبو عبد الله ع عن أجر القارئ الذي لا يقرأ إلا بأجر مشروط.
22232- 7- «5» محمد بن علي بن الحسين قال: نهى رسول الله ص عن أجرة القارئ الذي لا يقرأ إلا على أجر مشروط.
22233- 8- «6» قال و قال علي ع من أخذ على تعليم القرآن أجرا كان حظه يوم القيامة.
أقول: و تقدم ما يدل على ذلك في الأذان «7» و في القراءة «8» و يأتي ما يدل عليه «

30- باب عدم جواز أخذ الأجرة على الأذان و الصلاة بالناس و القضاء و سائر الواجبات كتغسيل الأموات و تكفينهم و دفنهم‏
22234- 1- «2» محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن الحسن الصفار عن عبد الله بن المنبه عن الحسين بن علوان عن عمرو بن خالد عن زيد بن علي عن أبيه عن آبائه عن علي ع أنه أتاه رجل فقال يا أمير المؤمنين و الله إني أحبك لله فقال له لكني أبغضك لله قال و لم قال لأنك تبغي في الأذان و تأخذ على تعليم القرآن أجرا و سمعت رسول الله ص يقول من أخذ على تعليم القرآن أجرا كان حظه يوم القيامة.
و رواه الصدوق مرسلا إلا أنه قال تبتغي في الأذان كسبا و لم يزد على ذلك «3».
أقول: و تقدم ما يدل على ذلك في الأذان «4» و في أحاديث التظاهر بالمنكرات «5» و في اختتال الدنيا بالدين في جهاد النفس «6» و غير ذلك «7» و يأتي ما يدل على حكم القضاء «8».

اخذ الاجر علی کتابه القرآن

وسائل الشیعه، ج 17، ص 161
22246- 12- «2» عبد الله بن جعفر في قرب الإسناد عن عبد الله بن الحسن عن جده علي بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر ع قال: سألته عن الرجل يكتب المصحف بالأجر قال لا بأس.
22247- 13- «3» و عنه عن علي بن جعفر قال: و سألته عن الرجل هل يصلح له أن يكتب المصحف بالأجر قال لا بأس.
و رواه ابن إدريس في آخر السرائر نقلا من جامع البزنطي صاحب الرضا ع قال سألته و ذكر مثله «4» و كذا الذي قبله.

163 - وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 162

باب أنه يكره أن يعشر المصحف بالذهب أو يكتب به أو بالبزاق أو بغير السواد أو تمحى بالبزاق و جواز كونه مختما بالذهب و تحليته بالذهب و الفضة


22248- 1- «2» محمد بن الحسن بإسناده عن الحسين بن سعيد عن عثمان بن عيسى عن سماعة قال: سألته عن رجل يعشر المصاحف بالذهب فقال لا يصلح فقال إنه معيشتي فقال إنك إن تركته لله جعل الله لك مخرجا.
22249- 2- «3» و بإسناده عن الحسن بن محمد بن سماعة عن محمد بن زياد عن أبي أيوب الخراز عن محمد بن الوراق قال: عرضت على أبي عبد الله ع كتابا فيه قرآن- مختم معشر بالذهب و كتب في آخره سورة بالذهب فأريته إياه فلم يعب فيه شيئا إلا كتابة القرآن بالذهب فإنه قال لا يعجبني أن يكتب القرآن- إلا بالسواد كما كتب أول مرة.
و رواه الكليني عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن صفوان عن ابن مسكان عن محمد بن الوراق مثله «4».
22250- 3- «5» محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن شعيب بن واقد عن الحسين بن زيد عن الصادق عن آبائه عن رسول الله ص في حديث المناهي قال: و نهى أن يمحى شي‏ء من كتاب الله‏
العزيز- بالبزاق أو يكتب به.

الکافی،ج 6، ص475

7- عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن أحمد بن محمد بن أبي نصر عن داود بن سرحان عن أبي عبد الله ع قال: ليس بتحلية المصاحف و السيوف بالذهب و الفضة بأس.

جواز بیع المصحف و کتابته

دعائم الاسلام

دعائم الإسلام، ج‏2، ص:19- 20

29- و عن علي ع أنه قال: لا بأس ببيع المصاحف و شرائها- قال جعفر بن محمد و لا بأس أن تكتب بأجر و لا يقع الشراء على كتاب‏ الله و لكن على الجلود و الدفتين يقول أبيعك هذا بكذا.

الإجارة

مسائل علی بن جعفر، ص 300

757- و سألته عن الرجل يكتب المصحف بالأجر قال لا بأس «1».
758- و سألته عن الرجل هل يصلح أن يكتب المصحف بالأحمر قال لا بأس «2».

کنز الفوائد،ج 1، ص 143

نعم إذا استغنى رجالكم برجالكم و استغنت نساؤكم بنسائكم و انتسبتم إلى غير مناسبكم و توليتم إلى غير مواليكم و لم يرحم كبيركم صغيركم و لم يوقر صغيركم كبيركم و كثر طعامكم فلم تروه إلا غلاء أسعاركم و صارت خلافتكم في صبيانكم و ركن علماؤكم إلى ولاتكم فأحلوا الحرام و حرموا الحلال و أفتوهم بما يشتهون و اتخذوا القرآن ألحانا و مزامير في أصواتهم و منعتم حقوق الله من أموالكم و لعن آخر أمتكم أولها و زوقتم المساجد و طولتم المنابر و حليتم المصاحف بالذهب و الفضة و ركب نساؤكم السروج و صار مستشار أموركم نساءكم و خصيانكم و أطاع الرجل امرأته و عق والديه و ضرب شاب والدته و قطع كل ذي رحم رحمه و بخلتم بما في أيديكم و صارت أموالكم عند شراركم و كنزتم الذهب و الفضة و شربتم الخمر و لعبتم بالميسر و ضربتم بالكبر و منعتم الزكاة و رأيتموها مغرما و الخيانة مغنما

[اقول لیس فی الخبر ذکر عن بیع المصاحف فی منکرات آخر الزمان]

روضه الواعظین،ج 2، ص 338

و قال النبي ص إذا رأيتم المصاحف حليت و المساجد زينت و المنارة طولت و اتخذ القرآن مزامير و المساجد طرقا المؤمن في ذلك الزمان أعز من الكبريت الأحمر أما إن مساجدهم مزخرفة و أبدانهم نقية و قلوبهم أنتن من الجيفة.

تحریق المصاحف

الاصول السته عشر، ص 36

ابو بصير (و عنه عن ابى بصير خ د) قال حدثنى عمرو بن سعيد بن هلال قال حدثنا عبد الملك ابن ابى ذر قال لقينى امير المؤمنين ع يوم مزق عثمان المصاحف فقال ادع لى اباك فجاء اليه مسرعا فقال يا اباذر اتى اليوم فى الاسلام امر عظيم مزق كتاب الله و وضع فيه الحديد و حق على الله ان يسلط الحديد على من مزق كتاب الله بالحديد فقال له ابو ذر انى سمعت رسول الله ص يقول ان اهل الجبرية من بعد موسى قاتلوا اهل النبوة فظهروا عليهم و قتلوهم زمانا طويلا ثم ان الله بعث فتية (فئة د) فهاجروا الى غير انبيائهم فقاتلوهم فقتلوه و انت بمنزلتهم يا على قال فقال على قتلتنى يا اباذر فقال له ابوذر اما و الله لقد علمت انه سيبدءك (بك له).

تقریب المعارف، ص 263

ذكر الثقفي في تاريخه: أن أبا ذر لما رأى أن عثمان قد أمر بتحريق المصاحف، فقال له: يا عثمان لا تكن أول من حرق كتاب الله فيكون دمك أول دم يهراق

.






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Monday - 20/9/2021 - 14:53

بلغه الطالب(میرزا کاظم شیرازی)،ج 1،ص 213-214

قوله: (فيجوز تملك الكتابة بالاجرة) لا يخفى ان مجرد جواز الاستيجار على الكتابة لا يدل على جواز مقابلة المكتوب بالاجرة لان بالاجارة يملك المستأجر نفس العمل و المكتوب اثر العمل و لا يجب فيها ان يدخل اثر العمل فى ملك المستأجرو لذا يجوز ان يستأجره لاصلاح الوقف او المسجد و تزيينهما و تنظيفهما مع انه لا يملك النظافة و الصلاح الذين هما اثر العمل






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Wednesday - 6/10/2021 - 8:24

کتابه المصحف

مصحف شیخ انصاری

( تذكرة الأعيان، ج‏1، ص: 380)و من الطريف أنّ الشيخ الأَعظم مع أنّه كان ضعيف البصر و ربّما كانت المطالعة في الليالي أمراً صعباً عليه، قد كتب مصحفاً كاملًا بخطّه الشريف و هو موجود بين أحفاده، حشره اللّه مع القرآن و العترة.






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Saturday - 9/10/2021 - 13:32

روایه ام عبدالله

تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏6، ص: 366

1054- 175- عنه[الحسین بن سعید]عن القاسم بن محمد عن أبان عن عبد الرحمن بن أبي عبد الله عن أبي عبد الله ع قال: إن أم عبد الله بن الحارث أرادت أن تكتب مصحفا و اشترت ورقا من عندها و دعت رجلا يكتب لها على غير شرط فأعطته حين فرغ خمسين دينارا و إنه لم تبع المصاحف إلا حديثا.

منتهى المطلب في تحقيق المذهب، ج‌15، ص: 394‌

الرابع: لا بأس بأخذ الأجرة على كتابة القرآن؛لما رواه عبد الرحمن بن أبي عبد اللّه، عن أبي عبد اللّه عليه السلام، قال: «إنّ أمّ عبد اللّه بن الحسن «1» أرادت أن تكتب مصحفا، و اشترت ورقا من عندها و دعت رجلا، فكتب لها على غير شرط، فأعطته حين فرغ خمسين دينارا، و أنّه لم يبع المصحف إلّا حديثا»‌

فی التعلیقه: (1) أمّ عبد اللّه بن الحسن، و في ص 429 أمّ عبد اللّه بنت الحسن و في المصادر: أمّ عبد اللّه بنت الحارث، و أمّ عبد اللّه بنت الحسن هي أمّ الإمام الباقر عليه السلام، مرّت ترجمتها في ج 13: 301، و أمّا أمّ عبد اللّه بنت الحارث فلم نعثر على ترجمتها في كتب التراجم

روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)، ج‏6، ص: 436
و في القوي، عن عبد الرحمن بن أبي عبد الله عن أبي عبد الله عليه السلام قال إن أم عبد الله بن الحارث أرادت أن تكتب مصحفا...

الوافي، ج‏17، ص: 248
[10]
17203- 10 التهذيب، 6/ 366/ 175/ 1 الحسين عن القاسم بن محمد عن أبان عن البصري عن أبي عبد الله ع قال إن أم عبد الله بنت الحسن أرادت أن تكتب مصحفا و اشترت ورقا من عندها و دعت رجلا فكتب لها على غير شرط فأعطته حين فرغ خمسين دينارا و أنه لم تبع المصاحف إلا حديثا.

وسائل الشيعة، ج‏17، ص: 160

22244- 10- «6» و عنه عن القاسم بن محمد عن أبان عن عبد الرحمن بن أبي عبد الله عن أبي عبد الله ع قال: إن أم عبد الله بن الحارث أرادت أن تكتب مصحفا و اشترت ورقا من عندها و دعت رجلا فكتب لها على غير شرط فأعطته حين فرغ خمسين دينارا و إنه لم تبع المصاحف إلا حديثا.

ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار، ج‏10، ص: 360
[الحديث 175]
175 عنه عن القاسم بن محمد عن أبان عن عبد الرحمن بن أبي عبد الله عن أبي عبد الله ع قال: إن أم عبد الله بن الحارث أرادت أن تكتب مصحفا و اشترت ورقا من عندها و دعت رجلا يكتب لها على غير شرط فأعطته حين فرغ خمسين دينارا و إنه لم تبع المصاحف إلا حديثا

...الحديث الخامس و السبعون و المائة: ضعيف.
و قال الوالد العلامة قدس سره: الظاهر أن المراد أنه لم يعهد بيع المصاحف، و لا الاستئجار لكتابتها. و أول من أعطى الأجر أم عبد الله، و هي أيضا على غير شرط. فتأمل

الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌18، ص: 221‌

و عن عبد الرحمن بن ابى عبد الله، عن ابى عبد الله عليه السلام، قال: ان أم عبد الله بنت الحسن أرادت أن تكتب مصحفا فاشترت ورقا من عندها، ودعت رجلا فكتب لها على غير شرط، فأعطته حين فرغ خمسين دينارا. و انه لم تبع المصاحف الا حديثا «2».و في هذا الخبر: إشارة إلى كراهة اشتراط الأجرة على كتابة القرآن، كما سيأتي إنشاء الله تعالى في مسألة تعليم القرآن، و أخذ الأجرة على التعليم

مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - الحديثة)، ج‌12، ص: 278‌.

(8) وسائل الشيعة: ب 31 من أبواب ما يكتسب به ح 10 ج 12 ص 116، و الضبط في الحديث مختلف، ففي الوسائل و التهذيب: ج 6 ص 366 امّ عبد اللّٰه بن الحارث، و في الحدائق: ج 18 ص 221، و الرياض: ج 8 ص 92 امّ عبد اللّٰه بنت الحسن. و لكن من المحتمل جدّاً أن لا يكون الأمر ذا و لا ذاك، بل يكون المراد امّ عبد اللّٰه فاطمة بنت الحسين بن عليّ بن الحسين الأصغر زوجته الّتي ولد له منها إسماعيل و عبد اللّٰه و امّ فروة، و سبب تعبيره عنها بامّ عبد اللّٰه لأنها كانت امّ أكبر أولادها و لا سيّما عبد اللّٰه الّذي كان عليه السلام يكنّى به بحيث صار كاسمه الشريف بين أهل الحديث، فراجع

.

جامع أحاديث الشيعة (للبروجردي)، ج‏22، ص: 522

- 969- 32182- (8) تهذيب 6/ 366: الحسين بن سعيد عن القاسم بن محمد عن أبان عن عبد الرحمن بن أبي عبد الله عن أبي عبد الله عليه السلام قال: ان أم عبد الله بن الحارث أرادت أن تكتب مصحفا و اشترت ورقا من عندها ودعت رجلا يكتب لها على غير شرط فأعطته حين فرغ خمسين دينارا و انه تبع المصاحف إلا حديثا.


ارزیابی سندی

عن الحسين بن سعيد[ضمير] عن القاسم بن محمد عن أبان عن عبد الرحمن بن أبي عبد الله عن أبي عبد الله ع قال [توضيح‏]

القاسم بن محمد الجواهری واقفی ثقه علی التحقیق

ابان بن عثمان من اصحاب الاجماع

عبدالرحمن بن ابی عبدالله البصری امامی ثقه

و أمّا حديث 1054 ففيه إشكال إذ لا يروي أحمد بن محمّد، عن القاسم بن محمّد مباشرة، بل إنّما يروي بالتوسّط، و المتوسّط في الأكثر هو الحسين بن سعيد، و الحسين بن سعيد يروي عن القاسم بن محمّد الجوهري بهذا العنوان، و بعنوان القاسم بن محمّد، أو القاسم كثيرا. فالظاهر رجوع الضمير في السندين إلى الحسين بن سعيد، و هو يروي عن عثمان بن عيسى أيضا، و قد أرجع الضمير في حديث 1055 إلى الحسين بن سعيد في وسائل الشيعة 17: 162/22248، و هو الصواب. و كأنّ المصنّف أخذ أحاديث 1049 - 1052 و 1054 و 1055 من كتاب الحسين بن سعيد، ثمّ راجع الكافي فرآه يروي حديث 1053 بسند آخر مع زيادة، فأشار في الهامش إلى هذا السند و زيادة متن الخبر، مع الغفلة عن أنّ إدراجه في المتن يوجب نوع إبهام في مرجع الضمير في الأسناد التالية، و قد أرجع الضمير في وسائل الشيعة في حديث 1055 إلى الحسين بن سعيد - 17: 162/22248 - و أبقى الضمير في حديث 1054 على حاله، 17: 160/22244.

نرم افزار درایه النور


ام عبدالله بن حارث؟

یک احتمال :عبدالله بن حارث بن نوفل هاشمی قرشی

سایت تبیان

عبداللّه بن حارث بن نَوْفَل.

168عبداللّه بن حارث بن نَوْفَل.

(حدود 8 - 84ه.ق).

كنيه: ابو محمد، ابواسحاق.

نسب: هاشمى،قرشي.

لقب: بَبَّه، مدني.

طبقه : صحابي.

عبدالله يكي از دانشمندانِ ارجمندِ بني هاشم واز فقهاىِ محدّثِ اهل مدينه بود. پدرش حارث و جدّش نوفل بن حارث بن عبدالمطّلب ازاصحاب پيامبر(ص) به شمار مي روند. (1) .

مادرش هند، دختر ابو سفيان وخواهر معاويه وامّ حبيبه همسر پيامبر(ص) است پس از آن كه به دنيا آمد مادرش وي را نزد رسول خدا(ص) برد و آن حضرت با آب دهان خود كامش را برداشت. ازاين رو، نام وي را در شمار صحابه آورده اند، تنها ابن سعد و عجلي وي را تابعي مي دانند. عبدالله به پيامبر(ص) شباهت داشت. (2) .

پدرش حارث با جدّش نوفل در زمان پيامبر(ص) اسلام آوردند و رسول خدا(ص) حارث را عهده دار انجام كارهايي كرد. پس از رحلت آن حضرت و در زمان عمر بن خطّاب و عثمان بن عفّان به ولايت مكّه منصوب شد. پيامبر گرامي اسلام پس از هجرت به مدينه ميان نوفل و عمويش عبّاس پيمان برادري بست.

شايد انتساب عبدالله به بني هاشم وبني اميه مروان بن حكم را بر آن داشت تا پس از تصدي امارت مدينه از طرف معاويه، عبدالله را براي امر قضاوت آ ن شهر فرا بخواند. البته پذيرش اين منصب ازسوي وى، مورد اعتراض بني هاشم قرار گرفت. (3) .و نيز پس از آن كه يزيد بن معاويه مرد، او كه مدت كوتاهي در بصره اقامت داشت، از طرف مردم بصره به امارت آن شهر برگزيده شد و عبدالله بن زُبير نيز پس از آگاهي از ماجرا امارت وي را تثبيت كرد و او مدت يك سال، امير آن سامان بود تا آن كه عزل شد . (4) .

نوشته اند كه مردم بصره بدان جهت بر وي اتفاق كردند كه او به هر دو قبيله بني هاشم و بني اميّه انتساب داشت و گفتند هر كس پس از يزيد به خلافت برسد از بودن اوخرسند خواهند شد. (5) .

هرچند از رابطه عبداللّه با اهل بيت (ع)به ويژه امام علي (ع) و فرزندانش، اطلاع درستي نداريم، ليكن رجاليون، وي را از راويان واز اصحاب آن حضرت مي دانند، بلكه در منابع اهل سنت، رواياتي به واسطه اواز امام علي (ع)نقل شده است كه در جاي خود بدان اشاره خواهد شد. هم چنين نوشته اند: وى، پيك امام حسن (ع)ازشهر مدائن به سوي معاويه بود؛ يعني از ياران نزديك و از سپاهيان آن حضرت محسوب مي شد.و نيز مي خوانيم كه عبداللّه بن حارث بن نوفل ازكساني بود كه همراه مختار ثقفي با مسلم بن عقيل در كوفه خروج كردند. مأموران عبيداللّه بن زياد، پس از دستگير كردن آنان، مسلم را كشتند و مختار و عبداللّه را به زندان بردند. (6) اوبعد از شهادت امام علي (ع)يكي ازياران امام حسن (ع)در كوفه بوده است. (7) .

طبقه و منزلت روايي عبداللّه بن حارث.

پيش ترخوانديم كه وي از طبقه صحابه ونيز از اصحاب امام علي (ع)و امام حسن (ع)به شمار مي رود.

او هر چند از نظر رجاليون شيعي ناشناخته است، اما همه دانشمندان اهل سنّت بر وثاقت وي اتّفاق نظر دارند، علاوه بر اين كه او مشمولِ تعديل عمومي اهل سنّت نسبت به صحابه نيز هست.

روايات اودر منابع روايي وتاريخي اهل سنّت مانند: صحيح بخارى، صحيح مسلم، سنن چهارگانه، تاريخ ابن عساكر و تاريخ طبري و برخي از منابع روايي شيعي آمده است. او در اين منابع ازامام علي (ع) عُمر و عثمان، اُبىّ بن كعب، عباس، حَكيم بن حزام، ابن عباس، عبداللّه بن خبّاب، ام سلمه وعائشه نقل حديث مي كند. و كساني چون: اسحاق، عبداللّه و عبيداللّه (فرزندان وى) ابن شهاب، عبدالملك بن عُمير، ابواسحاق سبيعي و عمر بن عبدالعزيز از وي روايت مي كنند. (8) .

طبري به اسناد خود از عبداللّه بن حارث بن نوفل و او به واسطه عبداللّه بن عباس ازامام علي (ع)نقل مي كند: آن گاه كه آيه ًّواَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الاَقرَبِينَ ّ (9) بر رسول خدا(ص) نازل شد، پيامبر به دستور مؤكّد جبرئيل، حدود چهل تن از فرزندان عبدالمطلب ازجمله حمزه، عباس، ابوطالب وابو لهب را جهت اطعام وابلاغ پيام به منزل خودش دعوت و مرا مأمور تهيّه غذا و پذيرايي كرد.

پس از پذيرايى، رسول خدا چنين فرمود: اي فرزندان عبدالمطلب! سوگند به خدا، در ميان عرب جواني را نمي شناسم كه براي قوم اش برتر از آن چه من براي شما آوردم، آورده باشد. من خير دنيا و آخرت را به سوي شما آورده ام و خداوند بزرگ مرا فرمان داده كه شما را به قبول آن دعوت كنم. پس كدام يك از شما مرا براي انجام اين امر ياري مي كند تا آن كه برادر، وصىّ و جانشين من در ميان شما باشد.

همه حاضران خموشي گزيدند و من كه خردسال ترينِ آنان بودم، گفتم: اي پيامبرخدا(ص) من وزير تو دراين كار مي باشم. سپس آن حضرت گردن مرا گرفت و فرمود: اين برادر و وصىّ و جانشين من در ميان شماست. سخن او را شنيده از وي فرمان ببريد.

در اين هنگام حاضران برخاستند و با خنده به ابوطالب گفتند: او تو را امر كرد كه گوش به فرزند خود داده واو را اطاعت كنى!. (10) .

عبداللّه در قيام قاريان به رهبري عبدالرحمن بن اشعث از ترس حجّاج از بصره به عمان گريخت و در همان جا به سال 84ه.ق. در زمان خلافت عبدالملك بن مروان در حدود هشتاد سالگي وفات يافت. (11) .

منابع ديگر

كتاب التاريخ الكبير 5/ 63؛ الاخبار الطّوال 283؛ كتاب الثقات 9/ 5؛ الجرح و التعديل 5/ 30؛ رجال نجاشي ش 585؛ رجال طوسى 51؛ الاستيعاب 3/ 885؛ تاريخ الاسلام (سنه 100-81ه.ق.) 105؛ سيراعلام النبلاء 1/ 200 و 3/ 529؛ تهذيب التهذيب 5/ 180؛ تقريب التهذيب 1/ 408؛ الاصابة 2/ ش 6169؛ جامع الرواة 1/ 480؛ مجمع الرجال 3/ 277؛ نقد الرجال 196؛ تنقيح المقال 2/ 179؛ قاموس الرجال 5/ 423(چاپ قديم)؛ معجم رجال الحديث 10/ 154.

در این صورت ام عبدالله بن حارث خواهر معاویه و دختر ابوسفیان است که امام به فعل او استناد نموده است و این خود احتمال تصحیف را تقویت می کند






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Sunday - 10/10/2021 - 17:4

احکام فقهیه مرتبطه ببیع المصحف

از معاملات مکروهه:

و شراء الطحين، و ادنى منه شراء الخبز و بيع آلات العبادات أو العقارات، و نقلها بجميع أنواع الانتقالات من المعاوضات، إلا لشراء خير منها و...

استعمال الأجير بلا شرط

جواهر 22 467


3 - بَابُ‌ كَرَاهَةِ‌ اسْتِعْمَالِ‌ الْأَجِيرِ قَبْلَ‌ تَعْيِينِ‌ أُجْرَتِهِ‌ وَ عَدَمِ‌ جَوَازِ مَنْعِهِ‌ مِنَ‌ الْجُمُعَةِ‌ وَ اسْتِحْبَابِ‌ إِحْكَامِ‌ الْأَعْمَالِ‌ وَ إِتْقَانِهَا

24247- مُحَمَّدُ بْنُ‌ يَعْقُوبَ‌ عَنْ‌ مُحَمَّدِ بْنِ‌ يَحْيَى عَنْ‌ أَحْمَدَ بْنِ‌ مُحَمَّدٍ عَنْ‌ سُلَيْمَانَ‌ بْنِ‌ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِيِّ‌ قَالَ‌: كُنْتُ‌ مَعَ‌ اَلرِّضَا عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ فِي بَعْضِ‌ الْحَاجَةِ‌ فَأَرَدْتُ‌ أَنْ‌ أَنْصَرِفَ‌ إِلَى مَنْزِلِي فَقَالَ‌ لِيَ‌ انْصَرِفْ‌ مَعِي فَبِتْ‌ عِنْدِيَ‌ اللَّيْلَةَ‌ فَانْطَلَقْتُ‌ مَعَهُ‌ فَدَخَلَ‌ إِلَى دَارِهِ‌ مَعَ‌ الْمَغِيبِ‌ فَنَظَرَ إِلَى غِلْمَانِهِ‌ يَعْمَلُونَ‌ فِي الطِّينِ‌ أَوَارِيَ‌ الدَّوَابِّ‌ وَ غَيْرَ ذَلِكَ‌ وَ إِذَا مَعَهُمْ‌ أَسْوَدُ لَيْسَ‌ مِنْهُمْ‌ فَقَالَ‌ مَا هَذَا الرَّجُلُ‌ مَعَكُمْ‌ قَالُوا يُعَاوِنُنَا وَ نُعْطِيهِ‌ شَيْئاً قَالَ‌ قَاطَعْتُمُوهُ‌ عَلَى أُجْرَتِهِ‌ قَالُوا لاَ هُوَ يَرْضَى مِنَّا بِمَا نُعْطِيهِ‌ فَأَقْبَلَ‌ عَلَيْهِمْ‌ يَضْرِبُهُمْ‌ بِالسَّوْطِ وَ غَضِبَ‌ لِذَلِكَ‌ غَضَباً شَدِيداً فَقُلْتُ‌ جُعِلْتُ‌ فِدَاكَ‌ لِمَ‌ تُدْخِلُ‌ عَلَى نَفْسِكَ‌ فَقَالَ‌ إِنِّي قَدْ نَهَيْتُهُمْ‌ عَنْ‌ مِثْلِ‌ هَذَا غَيْرَ مَرَّةٍ‌ أَنْ‌ يَعْمَلَ‌ مَعَهُمْ‌ أَحَدٌ حَتَّى يُقَاطِعُوهُ‌ عَلَى أُجْرَتِهِ‌ وَ اعْلَمْ‌ أَنَّهُ‌ مَا مِنْ‌ أَحَدٍ يَعْمَلُ‌ لَكَ‌ شَيْئاً بِغَيْرِ مُقَاطَعَةٍ‌ ثُمَّ‌ زِدْتَهُ‌ لِذَلِكَ‌ الشَّيْ‌ءِ‌ ثَلاَثَةَ‌ أَضْعَافٍ‌ عَلَى أُجْرَتِهِ‌ إِلاَّ ظَنَّ‌ أَنَّكَ‌ قَدْ نَقَصْتَهُ‌ أُجْرَتَهُ‌ وَ إِذَا قَاطَعْتَهُ‌ ثُمَّ‌ أَعْطَيْتَهُ‌ أُجْرَتَهُ‌ حَمِدَكَ‌ عَلَى الْوَفَاءِ‌ فَإِنْ‌ زِدْتَهُ‌ حَبَّةً‌ عَرَفَ‌ ذَلِكَ‌ لَكَ‌ وَ رَأَى أَنَّكَ‌ قَدْ زِدْتَهُ‌ . وَ رَوَاهُ‌ اَلشَّيْخُ‌ بِإِسْنَادِهِ‌ عَنْ‌ أَحْمَدَ بْنِ‌ مُحَمَّدٍ : مِثْلَهُ‌ .

24248 - وَ عَنْ‌ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ إِبْرَاهِيمَ‌ عَنْ‌ أَبِيهِ‌ عَنْ‌ هَارُونَ‌ بْنِ‌ مُسْلِمٍ‌ عَنْ‌ مَسْعَدَةَ‌ بْنِ‌ صَدَقَةَ‌ عَنْ‌ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ قَالَ‌: مَنْ‌ كَانَ‌ يُؤْمِنُ‌ بِاللَّهِ‌ وَ الْيَوْمِ‌ الْآخِرِ فَلاَ يَسْتَعْمِلَنَّ‌ أَجِيراً حَتَّى يُعْلِمَ‌ مَا أَجْرُهُ‌ وَ مَنِ‌ اسْتَأْجَرَ أَجِيراً ثُمَّ‌ حَبَسَهُ‌ عَنِ‌ الْجُمُعَةِ‌ يَبُوءُ‌ بِإِثْمِهِ‌ وَ إِنْ‌ هُوَ لَمْ‌ يَحْبِسْهُ‌ اشْتَرَكَا فِي الْأَجْرِ. وَ رَوَاهُ‌ اَلشَّيْخُ‌ بِإِسْنَادِهِ‌ عَنْ‌ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ إِبْرَاهِيمَ‌ : مِثْلَهُ‌ .

24249 - مُحَمَّدُ بْنُ‌ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ الْحُسَيْنِ‌ بِإِسْنَادِهِ‌ عَنْ‌ شُعَيْبِ‌ بْنِ‌ وَاقِدٍ عَنِ‌ اَلْحُسَيْنِ‌ بْنِ‌ زَيْدٍ عَنْ‌ جَعْفَرِ بْنِ‌ مُحَمَّدٍ عَنْ‌ آبَائِهِ‌ عَلَيْهِمُ‌ السَّلاَمُ‌ فِي حَدِيثِ‌ الْمَنَاهِي قَالَ‌: نَهَى رَسُولُ‌ اللَّهِ‌ صَلَّى اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ وَ آلِهِ‌ أَنْ‌ يُسْتَعْمَلَ‌ أَجِيرٌ حَتَّى يُعْلَمَ‌ مَا أُجْرَتُهُ‌ . أَقُولُ‌: وَ تَقَدَّمَ‌ مَا يَدُلُّ‌ عَلَى الْحُكْمِ‌ الثَّانِي فِي الْجُمُعَةِ‌ وَ عَلَى الثَّالِثِ‌ فِي الدَّفْنِ‌ .


العروه الوثقی، ج 5، ص117

مسائل متفرقه:

(مسألة 25): يجوز أن يستعمل الأجير مع عدم تعيين الأُجرة و عدم إجراء صيغة الإجارة. فيرجع إلى أُجرة المثل لكنّه مكروه، و لا يكون حينئذٍ من الإجارة المعاطاتيّة، كما قد يتخيّل، لأنّه يعتبر في المعاملة المعاطاتيّة اشتمالها على جميع شرائط تلك المعاملة عدا الصيغة، و المفروض عدم تعيين الأُجرة في المقام، بل عدم قصد الإنشاء منهما و لا فعل من المستأجر، بل يكون من باب العمل بالضمان، نظير الإباحة بالضمان، كما إذا أذن في أكل طعامه بضمان العوض و نظير التمليك بالضمان كما في القرض على الأقوى من عدم كونه معاوضة، فهذه الأُمور عناوين مستقلّة غير المعاوضة و الدليل عليها السيرة بل الأخبار أيضاً، و أمّا الكراهة فللأخبار أيضاً.






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Monday - 11/10/2021 - 17:59

روایه عنبسه الوراق

اصل الروایه

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏5، ص: 122
4- علي بن محمد عن أحمد بن أبي عبد الله عن محمد بن علي عن عبد الرحمن بن أبي هاشم عن سابق السندي عن عنبسة الوراق قال: سألت أبا عبد الله ع فقلت أنا رجل أبيع المصاحف فإن نهيتني لم أبعها فقال أ لست تشتري ورقا و تكتب فيه قلت بلى و أعالجها قال لا بأس بها.


ارزیابی سندی

روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)، ج‏6، ص: 436

و في القوي، عن عنبسة الوراق قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام فقلت: أنا رجل أبيع المصاحف فإن نهيتني لم أبعها فقال، أ لست تشتري ورقا و تكتب فيه؟ قلت، بلى و أعالجها فقال: لا بأس بها- «1» أي ينصرف البيع إلى الكاغذ و الدفتين التي تصنعهما.

مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏19، ص: 84

الحديث الرابع: ضعيف.

نرم افزار درایه النور

علی بن محمد علان کلینی امامی ثقه

احمد بن محمد بن خالد برقی

محمد بن علی ابوسمینه ضعیف رمی بالغلو

عبدالرحمن بن محمد بن هاشم امامی ثقه جلیل

سابق السندی ...

عنبسه الوراق....

از عنبسه در کتب جز این روایت نقل نشده است و در کتب تراجم هم ذکری از او نیست.

در کتب عامه اما عنبسه و اولادش حسن بن عنبسه و حماد بن حسن بن عنبسه :عنوان شده است.

در تاریخ«تاريخ ابن خلدون» (1/ 421)چنین آمده

ان في دولة بني العبّاس من بعد الكنديّ منجّمون وكتب في الحدثان وانظر ما نقله الطّبريّ في أخبار المهديّ عن أبي بديل من أصحاب صنائع الدّولة قال بعث إليّ الرّبيع والحسن في غزاتهما مع

«الرّشيد أيّام أبيه فجئتهما جوف اللّيل فإذا عندهما كتاب من كتب الدّولة يعني الحدثان وإذا مدّة المهديّ فيه عشر سنين فقلت: هذا الكتاب لا يخفى على المهديّ وقد مضى من دولته ما مضى فإذا وقف عليه كنتم قد نعيتم إليه نفسه.
قالا: فما الحيلة فاستدعيت عنبسة الورّاق مولى آل بديل وقلت له انسخ هذه الورقة واكتب مكان عشر أربعين ففعل فو الله لولا أني رأيت العشرة في تلك الورقة والأربعين في هذه ما كنت أشكّ أنّها هي ثمّ»

«مصباح الأريب في تقريب الرواة الذين ليسوا في تقريب التهذيب» (2/ 457):
«20205 - ‌عنبسة ‌الوراق (ثقة قاله أبو داود) (آجري 403)»


معنی الوراق

العین

الوراقة: صنعة الوراق‏

شمس العلوم

[الوراق‏]:
رجل وراق: كثير الورق.
(و الوراق عند المحدثين: الذي يكتب المصاحف و غيرها)
و الوراق: الذي يعمل الورق، و الذي يبيعها أيضا

القاموس المحیط

- و الوراق: الكثير الدراهم، و مورق الكتب،
- و حرفته: الوراقة.

تاج العروس

و قال ابن الأعرابي: أي كثير الورق و المال.
و الوراق أيضا: مورق الكتب كما في العباب. و في الصحاح: رجل وراق، و هو الذي يورق و يكتب، و حرفته الوراقة بالكسر.

الافصاح

إ الورق: اسم لجلود رقاق يكتب فيها، و هى مستعارة من ورق الشجر، الواحدة ورقة.
و- الكاغد. و قيل: الكاغد لم يوجد فى الكلام القديم. و الوراق: معانى كتابتها، و حرفته الوراقة.






****************
ارسال شده توسط:
مهدی زارع
Sunday - 17/10/2021 - 18:33

4688 - سهل بن إسماعيل بن سهل أبو صالح الجوهري الطرسوسي نزل بغداد، وحدث بها عن أحمد بن داود بن أبي صالح الحراني، ومحمد بن الحسن بن قتيبة العسقلاني، وعلي بن محمد بن جعفر بن أحمد بن عنبسة الوراق العسكري، وأحمد بن عبد الله بن زكريا الإيادي، وأبي العباس بن سريج الفقيه، ومحمد بن نصر الأصبهاني.
--------
ص175 - كتاب تاريخ بغداد ت بشار - سهل بن إسماعيل بن سهل أبو صالح الجوهري الطرسوسي - المكتبة الشاملة الحديثة
--------
الرابط:https://al-maktaba.org/book/31596/5344#p1






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Monday - 18/10/2021 - 18:38

«لسان الميزان» (4/ 258):
«علي" بن محمد بن جعفر بن ‌عنبسة ‌وراق عبدان في ترجمة عبد الله ابن الحسن بن إبراهيم الأنباري»

«لسان الميزان ت أبي غدة» (6/ 21):
«‌‌5489 - (ز): علي بن محمد بن جعفر بن ‌عنبسة , ‌وراق عبدان.
في ترجمة عبد الله بن الحسن بن إبراهيم الأنباري [4196]»






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Tuesday - 26/10/2021 - 15:18

فضل کتابه المصحف

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏93، ص: 7-8

1- مص، مصباح الشريعة قال الصادق ع على كل جزء من أجزائك زكاة واجبة لله عز و جل بل على كل شعرة بل على كل لحظة فزكاة العين النظر بالعبرة و الغض عن الشهوات و ما يضاهيها و زكاة الأذن استماع العلم و الحكمة و القرآن و فوائد الدين من الحكمة و الموعظة و النصيحة و ما فيه نجاتك بالإعراض عما هو ضده من الكذب و الغيبة و أشباهها و زكاة اللسان النصح للمسلمين و التيقظ للغافلين و كثرة التسبيح و الذكر و غيره و زكاة اليد البذل و العطاء و السخاء بما أنعم الله عليك به و تحريكها بكتبة العلوم و منافع ينتفع بها المسلمون في طاعة الله تعالى و القبض عن الشرور و زكاة الرجل السعي في حقوق الله تعالى من زيارة الصالحين و مجالس الذكر و إصلاح الناس و صلة الرحم و الجهاد و ما فيه صلاح قلبك و سلامة دينك هذا مما يحتمل القلوب فهمه و النفوس استعماله و ما لا يشرف عليه إلا عباده المقربون المخلصون أكثر من أن يحصى و هم أربابه و هو شعارهم دون غيرهم «2».
بيان: قوله بكتبة العلوم يدل على شرافة كتابة القرآن المجيد و الأدعية و كتب الأحاديث المأثورة و سائر الكتب المؤلفة في العلوم الدينية و بالجملة كل ما له مدخل في علوم الدين و المراد بمجالس الذكر كل ما انعقد على وفق‏
قانون الشريعة المطهرة.






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Tuesday - 26/10/2021 - 15:26

جمع اخبار بیع مصحف

اغراض شارع نسبت به مصحف: در دسترس همگان بودن لقد یسرنا القرآن للذکر

و حفظ احترام قرآن انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون

جمع بین این دو غرض در فضاهای مختلف به چشم می خورد از جمله بحث معاملات که ارتباط مستقیم با غرض اول دارد و می تواند غرض دوم را به جد به چالش بکشاند.

در این مسیر انشاء اصلی الهی جواز وصول به کتاب الهی است بای طریق کان

اما این تشریع و بیان آن خود در مقام امتثال افراد متعدده ی بافضیلت و بدون فضیلت دارد.

اینجاست که شارع اقدام به تنظیم رفتار عباد به صورت مراتبی می کند بدون این که الزامی در کار بیاید.

مرتبه اولی

حث مردم به کتابت قرآن کریم

مرتبه ثانیه

درصورت اراده معامله اجیر کردن شخصی بر کتابت

بحار الانوار، ج 48، ص 311

و أما محمد بن موسى ع ففي الإرشاد أنه من أهل الفضل و الصلاح ثم ذكر ما يدل على مدحه و حسن عبادته و في رجال الشيخ أبي علي نقلا عن حمد الله المستوفي في نزهة القلوب أنه مدفون كأخيه شاه‏چراغ في شيراز و صرح بذلك أيضا السيد الجزائري في الأنوار قال و هما مدفونان في شيراز و الشيعة تتبرك بقبورهما و تكثر زيارتهما و قد زرناهما كثيرا انتهى.

يقال إنه في أيام الخلفاء العباسية دخل شيراز و اختفى بمكان و من أجرة كتابة القرآن‏ أعتق ألف نسمة و اختلف المؤرخون في أنه الأكبر أو السيد أحمد و كيف كان فمرقده في شيراز معروف بعد أن كان مخفيا إلى زمان أتابك بن سعد بن زنكي فبنى له قبة في محلة باغ قتلغ

مرتبه ثالثه

در فضای بیع، مشتری بودن و بایع نبودن

مرتبه رابعه

در فضای بیع حذر از قرار دادن کلام الله به عنوان متعلق معامله
















****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Monday - 22/8/2022 - 5:50

کتابت مصحف در سیره علماء

ابراهیم المیسی العاملی

موسوعه طبقات الفقهاء، ج ١٠، ص ١۶-١٧

3079 إبراهيم الميسي (.. - 979 ه‍) إبراهيم بن علي بن عبد العالي بن محمد بن أحمد، ظهير الدين أبو إسحاق الميسي العاملي، الإمامي. قال الحر العاملي: كان عالما فاضلا حييا زاهدا عابدا ورعا محققا مدققا  فقيها محدثا ثقة جامعا للمحاسن. تلمّذ على والده الفقيه الشهير علي الميسي المعروف بابن مفلح (المتوفّى 938 ه‍)، و أخذ عنه الفقه هو و رفيقه في القراءة و البحث الشهيد الثاني ، و حصلا منه على إجازة. و أجاز له مع والده المحقق علي بن الحسين بن عبد العالي الكركي من بغداد في سنة (934 ه‍) ، كما أجاز له الشهيد الثاني في سنة (957 ه‍) . و مهر في العلوم، و درّس، و حدّث، و صار من كبار علماء عصره. و انتقل إلى إيران، و زار النجف الأشرف، و أجاز بها لولده عبد الكريم في سنة (975 ه‍) . قرأ عليه و روى عنه جماعة، منهم: ولده عبد الكريم ، و الحسن بن علي الحانيني العاملي ، و محمد بن علي بن إبراهيم الأسترآبادي ، و شهاب الدين عبد اللّه ابن محمود بن سعيد التستري الشهيد، و محمود بن محمد اللاهيجي ، و مكي بن عيسى بن حسن العاملي ، و أحمد بن محمد المعروف بالمقدّس الأردبيلي (المتوفّى 993 ه‍). و صنّف كتاب تحصيل السداد في شرح «واجب الاعتقاد» في الأصول و الفروع للعلاّمة الحلّي. و كان حسن الخط جدا، كتب بخطّه مصحفا في غاية الحسن و الصحة . توفي في - السادس عشر من شهر المحرم سنة تسع و سبعين و تسعمائة ببلدة سبزوار ، و دفن بمشهد الإمام الرضا عليه السّلام .

 

 

شیخ انصاری

تكملة أمل الآمل، ج‏6، ص: 43 و داره دار أقلّ الطلبة مع أنه كان يجيئه من الهدايا و التحف ما شاء اللّه. لكنّه كان يؤثر بها إخوانه، و يبذلها في الأمور المستحبّة عند اللّه، حتّى حدّثني بعض إخوته أنه لم يترك مستحبّا شرعيّا ماليّا أو عمليّا إلّا فعله، حتّى كتابة المصحف. كتب مصحفا بقلم يده لمحض استحباب كتابة المصحف.