بسم الله الرحمن الرحیم

سؤال و جواب‌های ارسال شده توسط آقا محمدحسین ا

الفهرست العام
کتاب و کتابخانه
یادداشتها
آقا محمدحسین ا




محمد حسین
Tuesday - 7/4/2020 - 14:7

بسم الله الرحمن الرحیم

پرسش و پاسخ


سؤال: در این حدیث شریف: ان الله یحب ان یؤخذ برخصه کما یحب ان یؤخذ بعزائمه:1- معنای اخذ به رخصت چیست؟ 2- آیا شامل مکروهات هم می شود؟
جواب: 1- اخذ دو مرتبه دارد، مرتبه عقیده به رخصت بودن، و دیگری مرتبه عمل خارجی طبق آن انجام دادن است. 2- خیر به عنوان اولی شامل مکروهات نمی شود، بلی به محض عروض عناوین ثانویه موضوع اخذ به رخصت در مکروهات، بالفعل می شود مثل عسر و حرج و....


سؤال: اگر فردی می داند در فلان ایام در مسافرت است و قصد دهه هم نمی تواند بکند آیا می تواند از قبل برای همان ایام نذر کند و روزه بگیرد؟
جواب: بلی می تواند مگر آن ایام، ایام ماه مبارک باشد.


سؤال: آیا در شهر ماندن و روزه ماه رمضان را گرفتن افضل است یا برای زیارت یکی از اهل بیت علیهم السّلام به مسافرت رفتن؟
جواب: در خاطرم هست که مرحوم مجلسی قده ترجیح می دهند سفر برای زیارت کربلا را طبق روایات.


سؤال: برای حصول ملکه استنباط ممارست در علم اصول بیشتر مؤثر است یا فقه؟ مثلاً اگر تا کفایه را خوب بخواند و خارج اصول را شرکت نکند، اما فقه را دقیق تر و کامل تر کار کند.
جواب: ممارست در فقه شرط لازم است و ممارست در اصول نوعاً شرط مکمل است.

سؤال: محمّد بن الحسن باسناده عن احمد بن محمّد عن البرقی عن النّوفلی عن السّکونی عن جعفر عن ابیه عن علی علیه السّلام قال: آخر ما فارقت علیه حبیب قلبی ان قال یا علی اذا صلّیت فصلّ صلوۀ اضعف من خلقک و لا تتّخذنّ مؤذناً یأخذ علی اذانه اجراً. آیا حدیث فوق شامل اجرت خواستن برای منبر یا روضه خوانی و حتی انجام کارهای فرهنگی مذهبی می شود؟ آیا طلب اجرت برای انجام این کارها حرام و یا مکروه است؟
جواب: ظاهراً جایی که مزد عرفی صدق کند ملاک آن ولو درصدی از ملاک باشد جاری است، و لذا کراهت که درجات کثیره دارد ثابت می شود به تناسب، به خلاف جایی که اصلاً رنگ مزد و دنیا ندارد، و مثلاً هدیه یا بذل یا ملاحظه فقر بالفعل باشد، و یا آن که فقها می گویند به جای مزد ارتزاق از بیت المال باشد در مثل مؤذن و قاضی و .. اخذ اجرت بر انواع واجب و مستحب را فقها مطرح فرمودند، مثلاً: جامع المسائل، ج2، ص: 478.


سؤال: در علم رجال، جرح، در ارتباط با مؤمن، مصداق غیبت نیست؟
جواب: آن چه مربوط به جهت صدق او یا جهت دخیل در روایت اوست در حد سیره متشرعه غیبت نیست.

سؤال: فردی خانه ای سه طبقه خریده و یک طبقه را خودش می نشیند، یک طبقه را حسینیه کرده، یک طبقه را به اجاره داده. آیا طبقه اجاره ای خمس دارد؟ برای گذران زندگی به اجاره طبقه سوم وابسته نیست؟
جواب: اگر عرفاً یک خانه حساب می شود، خیر خمس ندارد. اما اگر سه واحد مجزی حساب می شود به طوری که مثلاً سه سند دارد و استقلال در فروش دارد و نیاز به مال الاجاره آن هم ندارد، غیر از زائد بر مؤمنه سال از مال الاجاره، خود آن طبقه هم خمس دارد اگر از درآمد سال خریده، یعنی از مال غیر مخمس، ولی خود طبقه یک بار تخمیس می شود، ولی مال الاجاره هر ساله است.


سؤال: تعریف غلو چیست؟ غالی کیست؟
جواب: غلو بالا بردن کورکورانه و بدون معرفت است.


سؤال: اگر بپرسند آیا اهل بیت خالق و رازق هستند یا نه ، چه پاسخی باید بدهیم؟
جواب: تا چه کسی در چه مقامی بپرسد، اگر در مقام مدح شیعه است باید تأکید بر عبودیت آن ها بکنیم. و اگر در مقام سؤال حقیقی است با همان ادبیات روایات معتبر اهل بیت علیهم السّلام با او حرف بزنیم. حتی اگر بتوانیم عین الفاظ یک روایت مناسب حال او را بخوانیم بهتر است، اما به هر حال باید از ادبیات مفوضه که در عرف عام شناخته شده است و در روایات آمده دوری کرد و در قبال آن مثل ادبیا حسین بن روح سلام الله علیه که در جواب مفوضه فرمود استفاده شود.


سؤال: آیا می توان گفت فاعل ما به الوجود علت فاعلی یا خ الق الخلایق بالله است؟جواب: از باب انی اخلق لکم من الطین کهیئۀ الطیر الآیۀ مانعی ندارد، و منافاتی با حرف سابق ندارد، چون مقصود از علت فاعلی، موجد به نحو کلی است، مثل انشاء نفس، صور علمیه یا اراده و امثال ذلک، که موجد آن هاست هر چند بالدقۀ فاعل ما به الوجود است. و الله العالم


سؤال: چرا در روایات فرموده اند ربع دنیا یا خمس ارض مثلاً مهریه حضرت زهرا سلام الله علیها بوده؟ چرا همه اش نه؟ و آن بقیه از آن کیست؟
جواب: این ها اسراری است که ربع و خمس و تمام آن برای ما فرقی نمی کند، همه اش از آن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است تا مهریه کنند، ولی شاید اشاره به سهم حضرت در جمع خمسه طیبه یا نظیر آن است، یعنی مثلاً از سهم خود حضرت زهرا سلام الله علیها که نمی شود مهر خودشان کرد، ولی این ها حدسیات است و اگر تصریح به آن در روایات نباشد ارزش ثبوتی ندارد.


سؤال: در روایت متعدد تعبیر معهم فی درجتهم یا معنا فی درجتنا وجود دارد این تعبیرات ناظر به چه مقامی هست از طرفی مقام اهل البیت سلام الله علیهم مافوق هم مقامات و با انبیاء قابل مقایسه نیست از طرفی زائر یا گریه کن بر مصیبت چنین مقامی برایش هست؟
جواب: ذوات مقدسه معصومین علیهم السّلام شئونات کثیره دارند و متناسب هر شأنی درجه ای متحقق است، مثلاً وقتی یک مرجع تقلید به مقلدش بگوید اگر فلان مسئله رساله من را عمل کردی وقتی روز عید فطر به مجلس میهمانی رفتیم تو را در کنار خودم می نشانم، این حرف مربوط به درجه و جایگاه آن مرجع در حضور مجلس میهمانی و قرار گرفتن فیزیکی و مکانی اوست و صحیح هم هست و مقصود این نیست که به مقام علم و فقاهت و مرجعیت من می رسی، و لذا مانعی ندارد که بگویند کسی که فلان کار را انجام دهد که بگویند کسی که فلان کار را انجام دهد مثلاً همنشین ما در بهشت است یا در درجه ما در بهشت است. چون کلمه درجه دارای حیث اس، و لو لا الحیثیات لبطلت الحکمۀ و العلوم. و الله العالم.


سؤال: قال الصّادق علیه السّلام یا مفضّل ما کان فی القرآن انزلنا و انّا جعلنا و انّا ارسلنا و انّا اوحینا فهو قول الانبیاء و الرّسل المخوّلین فی بسائط ملکوت السّماء و تخوم الارض فهم نحن....... (الهدایۀ الک بری، نشر البلاغ، بیروت، ص 444).
جواب: این بیانات مناسب مقام نورانیت معصومین علیهم السّلام می تواند باشد، بلکه شاید مقام نورانیت از این ها هم بالاتر باشد که روایتش در جلد 26 بحار آمده، اما خوب به هر حال منبع این حدیث تنها و تنها کتاب هدایۀ خصیبی است که در بحار آمده: و کتاب الحسین بن حمدان مشتمل علی اخبار کثیرۀ فی الفضائل لکن عمر غمز علیه بعض اصحاب الرّجال.


سؤال: آیا لوح محفوظ و لوح محو و اثبات دو لوح است یا یک لوح؟ لطفاً چنان چه ممکن است دلیلی هم بفرمایید. رابطه لوح محفوظ و علم استاثر الله لنفسه با نفس الامر چیست؟ رابطه نفس الامر با حقیقت وجودی اهل بیت که امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند انا علم الله (توحید صدوق) عبارت مرحوم مجلسی در مرآۀ العقول تقدیم می شود: ثم اعلم ان الآیات و الاخبار تدل علی ان الله تعالی خلق لوحین اثبت فیهما ما یحدث من الکائنات: احدهما اللوح المحفوظ الذی لا تغیر فیه اصلاً و هو مطابق لعلمه تعالی، و الآخر لوح المحو و الاثبات فیثبت فیه شیئا ثم یمحوه لحکم کثیرۀ لا تخفی علی اولی الالباب، و التغییر الواقع فی هذا اللوح مسمی بالبداء، اما لانّه مشبه به کما فی سائر ما یطلق علیه تعالی من الابتلاء و الاستهزاء و السخریۀ و امثالها او لانه یظهر للملائکۀ او للخلق اذا اخبروا بالاول خلاف ما علموا اولاً. و ای استبعاد فی تحقق هذین اللوحین؟ و آیۀ استحالۀ فی هذا المحو و الاثبات حتی یحتاج الی التأویل و التکلف، و ان لم تظهر الحکمۀ فیه لنا لعجز عقولنا عن الاح اطۀ بها، مع ان الحکم فیه ظاهرۀ.
جواب: دو لوح است، خود وصف عنوانی (محفوظ) ممکن است دلالت کند که محفوظ از تغییر است، کما این که در ذیل آیه یمحو الله ما یشاء و یثبت اشاره به لوح محفوظ می شود: و عنده ام الکتاب و الله العالم. نفس الامر، بستر تمام ماسوی الله تعالی است، حتی اسماء حسنای او و مسبوق به هویت غیبیۀ الهیۀ است، و نیز ما به المسبوقیۀ برای جمیع ماسوی است و لذا باطن مقام عبودیت مطلقه اهل بیت علیهم السّلام است که فوق مقام حقیقت وجودی آن هاست و چون باطن مقام آن هاست پس استاثره الله لنفسه است که ظهور در آن حتی برای خودشان معنا ندارد، و اما انا علم الله ممکن است برای مقام ظهور اسماء باشد که علم از آن هاست.


سؤال: اگر معتقد شویم که خداوند حقیقی را آفریده است که آن مخلوق به مخلوقیت شناخته نمی شود و حتی خود آن مخلوق خودش را به مخلوقیت نمی یابد؟ در حقیقت آن ما موصوله که فرموده اند الا بما وصف به نفسه که میزان تعریف و توصیف خداوند خودش را است آیا ممکن است مخلوق نما یا عجز و ضعف نما باشد؟ آیا ممکن است چیزی غیر از کمال و غنای محض را نشان دهد؟
جواب: واژه آفریده (و نظائرش) دو معنا بلکه چند معنای طولی می تواند داشته باشد، معنای اشاری آن، خالی از توصیف است و لذا نه مشترک لفظی است و نه معنوی، بلکه اشاری است باستعانۀ ما فیه من التوصیف، و تنها واژه ای که می توان معادل آن به کار برد، واژه مسبوقیت است.


سؤال: در عبارت شریفه یا من دل علی ذاته بذاته آیا ذات اول و ذات دوم من جمیع الجهات یک حقیقت است یا ذات دوم مخلوق است که خدا نماست و ذات اول ذات بحت خداوند است؟ آیا نمی توان گفت ذات دوم حقیقتی است غیر از ذات خداوند که چون خودنما نیست و خدا نماست آن را ذات الله نامیده اند؟ آیا اگر مراد از هر دو ذات مذکور در دعا عین ذات الهی باشد موجب تعدد حیثیت در ذات الهی نمی شود؟ آیا دو حیثیت دال و مدلول در خداوند محال نیست که من حیثی دال و من حیثی مدلول باشد؟ و البته نظیر عبارت مذکور این عبارت است: لو لا انت لم ادر ما انت که مراد از انت اول در این د عا همان ذات دوم در آن دعا باشد.
جواب: این عبارت شریفه وجوهی دارد، مثل ارسال رسل، و هدایت قلوب، که دلالت عملی است، و وجهی هم که شما فرمودید خوب است و وجه دیگر از ارداف به (و تنزه عن مجانسۀ مخلوقاته) استفاده می شود، یعنی تمام دلالت ها به تجانس است، اما در مورد خدای متعال چون تجانس نیست تنها با شهود مخلوق، ممکن است شناخته شود و هم چنین این تعبیر، در هر دو نوع شناخت، معنا دارد، یعنی شناخت رحمانیه که عموم مخلوقات دارند ، معروف عند جاهل، و شناخت رحیمیه با عنایت خاصه، المعرفۀ من صنع الله فی قلب عبده، و در وجهی که مقصود دلالت عملی نباشد بلکه دلالت ذاتی و معرفتی باشد، تعدد حیثیت در ذات او لازم نمی آید، بلکه تعدد حیثیت در عارف پدید می آید و این دقیق است، آفتاب آمد دلیل آفتاب، دو حیثیت برای آفتاب نمی شود بلکه دو حیثیت برای مشاهده کننده پدید می آید.


سؤال: مرحوم مجلسی اول و دوم و برخی دیگر از علماء در ارتباط با عباراتی مانند بکم فتح الله و بکم یختم یا لولانا ما خلق الله آدم و الجنۀ و انار یا سبحان من خلق السّموات و الارض و الجنۀ و النار لمحمّد و آل محمّد و امثال این عبارات موضوع علت غایی را مطرح نموده اند به این که ان الائمۀ هم المقصودون من خلقۀ المخلوقات، لطفاً بفرمایید چطور و به چه معنایی اهل بیت علت غایی خلقت هستند و این مطلب چطور با آیه کریمه ما خلقت الجن و الانس الّا لیعبدون جمع می شود؟ آیا صحیح است بگوییم خداوند خودش علت غایی خلقت است؟
جواب: مقصود از علت غایی همان لولاک لما خلقت الافلاک است و علت غایی مراتب دارد، علل واسطه غائیۀ هم داریم، علل جزئیه و کلیه هم داریم. علۀ العلل و غایۀ الغایات هم داریم، ولی اصل مقام ذات معنا ندارد غایت باشد، چون اساساً غیر برای او مطرح نیست، نه این که محال است. و اما آیه شریفه الا لیعبدون، که غایت اشخاص است و یا غایت مجتمع. پس دنباله آیه توضیح می دهد، ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان یطعمون ان الله هو الرزاق ذو القوۀ المتین، یعنی گمان نکنید مثل پادشاهان غذا و ناهار پادشاه اگر عبید نباشند تعطیل است! خدا بندگی خواسته است، نه کارگر و در روایت علی ما بالبال آمده: ای لیعرفون، بندگی بدون پشتوانه معرفت و بدون پیشرفت معرفت نمی خواهد، وگرنه می شود فرمایش حضرت سیدالشهدا علیه السّلام: لعق علی السنتهم اذا محصوا بالبلاء قل الدیانون، و بنا بر این که مقصود از لیعبدون، حصول بالاترین درجه بندگی در جمع خلائق باشد، پس تنها و تنها این درجه در چهارده معصوم علیهم السّلام تحقق می یابد و عبادت و عبودیت آن ها می شود غایۀ الغایات لیعبدون.


سؤال: در اولین حدیث کتاب الحجۀ کافی امام صادق علیه السّلام می فرمایند چون صانع از ما متعالی است (متعالیا عنا و عن جمیع ما خلق) و جایز نیست که مخلوقات با او و او با مخلوقات مباشر شود ( لم یجز ان یباشرهم یباشروه) پس وجود انبیاء لازم است. حال سؤال حقیر این است که خداوند متعالی از انبیاء هم هست و عدم جواز مباشرت شامل انبیاء هم هست و ظاهراً این احکام، احکام عقلی است که لا یخصص پس چطور خود انبیاء یا خود خاتم الانبیاء صلّی الله علیه و آله با خداوند مرتبط می شوند؟
جواب: خدای متعال توسط روح پنجمی که در انبیاء و اوصیاء علیهم السّلام قرار داده، به آن ها وحی می کند، و وحی مراتبی دارد و رمز این که مردم و خلق نمی توانند مباشرت با خلق تماس بگیرند، استحاله عقلی نیست، بلکه حجاب خلق است، لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه احتجب بغیر حجاب محجوب و استتر بغیر ستر مستور، و روز قیامت و لقاء در پیش است، کادح الی ربک کدحاً فملاقیه، و رمز این که انبیاء علیهم السّلام می توانند انواع وحی را تلقی کنند همانا جنبه و حیث مرآتیت آن هاست و لذا همه چیزشان از خداست.


سؤال: حدیثی نقل شده از امام صادق علیه السّلام. آیا مضمون آن با محکمات آیات و روایات مخالف است یا موافق؟ یجب لک ان تعلم یا مفضل ان الصورۀ الانزعیۀ التی قالت علی المنبر ظاهری امامۀ و وصیۀ و باطنی غیب ممتنع لا یدرک لیست کلیۀ الباری و لا الباری سواها بل هی هو اثباتا و ایجادا و ظهورا و لیست هی هو کلیۀ و لا جمعا و لا احصاءا و لا احاطۀ.
جواب: قاعده کلی این است که هر گاه تعبیری جز معنای مخالف محکمات از آن نفهمیدیم، و از در قصور انکار کردیم، شارع مقدس ما را معذور داشته است و اگر از در تسلیم گفتیم نرد علمه الی اهله، پس بسیار بهتر است و اما خصوص این حدیث که گفته می شود مجلس پنجم توحید مفضل است، ممکن است شواهدی از سایر روایات هم داشته باشد، پس گوییم اگر امام علیه السّلام آن را فرمودند صحیح مطلق است و اگر امام علیه السّلام نفرمودند، پس به جاعل آن برمی گردانیم و جمله (باطنی الخ) مربوط به مقام ظهور وجودی آن هاست.


سؤال: مرحوم آیت الله حاج شیخ غلامرضا یزدی در مفتاح علوم القرآن صفحه 145 فرموده اند:.... مقصود حقیقی خلق ذات اقدس حق است.... آیا این مطلب صحیح است؟ آیا ذات خداوند متعال علت غایی خلقت است؟ وآیا نظ حضرتعالی هم با همین مبنای معروف یکی است؟جواب: بلی این چنین در مبانی حکمت معروف است که در فاعل تام و فوق تمام، لمّ غایی با لمّ فاعلی یکی است. چون می گویند محال است از بیرون ذات، چیزی تأثیر بگذارد در فاعلیت، البته غایت فاعل که غایت نفس فعل است و به فاعل باز نمی گردد را مشکلی ندارند.

بنده لایق نظر در این مباحث بلند نیستم، ولی به گمانم ابتدا باید واژه غایت از فیلتر تشبیه رد شود، اساساً غایت نسبت به مقام ذات چه معنایی دارد؟ و نظر معروف هم چند تقریر دارد، ضعیف و قوی، صحیح و ناصحیح، مثلاً: خداوند خلق فرموده تا خود را نشان دهد خداوند خلق فرموده چون جود صفت ذاتی اوست، خداوند خلق فرموده تا صفات کمال او به تمام استجلاء برسد و........


سؤال: آیا معرفۀ الله بدون اسماء و صفات و آیات و تجلیات ممکن است؟
جواب: معرفت حصولی بدون آن ها نمی شود و معرفت شهودی خودش یک نوع اسم الله است.


سؤال: برای اعرفوا الله بالله چند معنای صحیح متصور است؟
جواب: شاید ساده ترینش این است که باء استعانه باشد یعنی از خدا بخواهید که خودش معرفتش را به شما بدهد، و شاید ادقش این است که چون نه ضد دارد نه ند، پس دل علی ذاته بذاته.

سؤال: اگر بگویم مخاطب ما در ایاک نعبد ذات خداوندی که در وصف معبودیت متجلی شده می باشد یعنی الله بما هو معبود است و ذات خداوند من حیث هی معبود و معروف و مقصو د نیست آیا صحیح است؟
جواب: مانعی ندارد، اما نفی اخیر از باب منفی نیست بلکه از باب عدم امکان طرح موضوع در مقام ذات است، اما چون نوعاً ذهن از نفی استنباط منفی می کند بهتر است که جمله اخیر حذف شود.


سؤال:: آیا معرفه الله بدون اسماء و صفات و آیات و تجلیات ممکن است؟
جواب: معرفت حصولی بدون آنها نمی شود و معرفت شهودی خودش یک نوع اسم الله است. والله العالم


سؤال: در ارتباط با این موضوع که الفاظ برای روح معانی وضع شده اند به چه منابعی اعم از دروس خود شما یا کتب علما می توانم رجوع کنم که نظر خود حضرت عالی رو تبیین کنه؟
جواب: حقیر که نظری ندارم، در خاطرم هست که اولین مرتبه این مطلب راقی را در حاشیه منطق منظومه مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی دیدم که خیلی خوب توضیح داده بودند علی ما بالبال.


سؤال: موضوع له الفاظ چیست، حقایق خارجی یا مفاهیم ذهنی یا......؟
جواب: در اصول مفصل بحث شده و ظاهراً بهترین وجه این است که موضوع له الفاظ، طبائع است حتی در اعلام، مگر در اسماء کنشگر مثل اسماء اشاره و ضمائر که موضوع لاجله دارد نه موضوع له.


سؤال: آدرس حدیث شریف منها قدمتم و الیها ت صیرون را اگر ممکن است بفرمایید.
جواب: به این تعبیر ظاهرا نیست، از نهج شریف در خاطرم مانده بود اما به این صورت است: نهج البلاغه (للصبحی صالح) 215..... فلیصدق رائد اهله و لیحضر عقله و لیکن من ابناء الاخرۀ فانه منها قدم و الیها ینقلب.


سؤال: عبارتی از مرحوم خواجه نصیر در کتاب آغاز و انجام: آخرت از زمان و مکان مبراست چه از نقصان منزه است....... زمان علت تغیر است علی الاطلاق و مکان علت تکثر است علی الاطلاق و تکثر علت محجوب شدن بعضی موجودات است از بعضی. چون به قیامت زمان و مکان مرتفع شود حجاب ها برخیزد و خلق اولین و آخرین مجتمع باشند پس قیامت روز جمع است....... 1) آیا این مطلب فی حد نفسه صحیح است؟ 2) آیا انتساب کتاب و این مطلب به خواجه صحیح است؟ آیا ممکن نیست بر اثر فشارهای اسماعیلیه یا دواعی دیگر ایشان این مطلب را خ لاف اعتقادشان اظهار کرده باشند؟
جواب: ظاهراً این که مرحوم خواجه قده برهه ای ناچار بودند که طبق نظرات اسماعیلیه بنویسند مشکلی نداشته باشد، آن بخشی که فرموده اند آخرت از زمان و مکان مبراست. ملا محمد طاهر قمی فرموده که خواجه بعضی از آثارش را به اصرار اسماعیلیه و در جهت برابری با فخر رازی نوشته لذا بعضی جاها در بعضی از آثار غیر مطابق با مرام حقیقی خودش سخن رانده است. در نرم افزار کلام هم در کتاب شناسی همین رساله آغاز و انجام نوشته اند که این کتاب را متأثر از عقاید اسماعلیه نوشته اند. بنده احتمال دادم این نوع مطلب شاید با مرام اکثر متکلمین سازگار نباشد زیرا آن ها معمولاً مجردی غیر از خداوند قبول ندارند و چنین موجودات یا عوالمی که زمان و مکان نداشته باشند را معتقد نیستند.

اما راجع به لا مجرد سوی الله تعالی نظر ایشان در متن تجرید آمده و علامه قده در کشف المراد هفت دلیل منصف را در تجرد نفس توضیح دادند: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد 184 المسألۀ الخامسۀ فی تجرد النفس قال: و هی جوهر مجرد لتجرد عارضها. اقول: اختلف الناس فی ماهیۀ النفس و انها هل هی جوهر ام لا و القائلون بانها جوهر اختلفوا فی انها هلی هلی مجرد ام لا و المشهور عند الاوائل و جماعۀ من المتکلمین کبنی نوبخت من الامامیۀ و المفید منهم و الغزالی و الحلیمی و الراغب من الاشاعرۀ أنّها جوهر مجرد لیس بجسم و لا جسمانی و هو الذی اختاره المصنف رحمه الله و استدل علی تجردها بوجوه: نکته دیگر این که به گمانم تصویر قیامت در لازمان و لامکان با جسمانی بودن معاد منافات نداشته باشد، چون تجرد انواعی دارد، مفهوم سلبی است نه اثباتی، یعنی مادی نبودن که می تواند جسمانی باشد، جسمانی غیر از مادی است، مادی در دار کون و فساد است، برزخی مثالی که کاملاً خصوصیات مادی را دارد، فقط هیولای کون و فساد ندارد.


سؤال: با بعض ی از اهل علم در باب خالقیت و رازقیت اهل بیت بحثی به میان آمد. امکان عقلی آن و فی الجمله وقوع آن را به صراحت پذیرفته اند، اما ادله ای را دارم جمع می کنم که بگویم آن نور اول، یدالله علی الاطلاق است ادله ای مثل باسمک الذی خلقت به.... یا قلوبنا اوعیه لمشیۀ الله یا اطلاق یدالله بر ایشان و......... و جمیع فیوضات تکوینیه به سبب او نازل می شود. آقایان اطلاقش را می گویند دلیلی اثباتاً نداریم.
جواب: خیلی بیش از اینهاست مثلا حدیث نورانیت مضامین خاص خود را دارد. چون مخاطب سلمان و ابوذر بودند با جهل بسیط که خیلی مهم بود برای دل دادن به کلمات حدیث یعنی می دانستند مقام عظیمی حتما هست ولی آنها نمی دانند. روایت جالبی است در کنزالفوائد مرحوممجلس سه بار در بحار نقل فرمودند و همچنین در وسائل و سایر کتب آمده: ذَكَرُوا أَنَّ أَبَا حَنِيفَةَ أَكَلَ طَعَاماً مَعَ الْإِمَامِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَلَمَّا رَفَعَ الصَّادِقُ ع يَدَهُ مِنْ أَكْلِهِ قَالَ‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ اللَّهُمَّ هَذَا مِنْكَ وَ مِنْ‏ رَسُولِكَ‏ ص فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَ جَعَلْتَ مَعَ اللَّهِ شَرِيكاً فَقَالَ لَهُ وَيْلَكَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ فِي كِتَابِهِ‏ وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ‏ وَ يَقُولُ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ‏ النساء فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ وَ اللَّهِ لَكَأَنِّي مَا قَرَأْتُهُمَا قَطُّ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَ لَا سَمِعْتُهُمَا إِلَّا فِي هَذَا الْوَقْتِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بَلَى قَدْ قَرَأْتَهُمَا وَ سَمِعْتَهُمَا وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِيكَ وَ فِي أَشْبَاهِكَ‏ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها وَ قَالَ‏ كَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ‏.


سؤال: آیا غیر از مستضعفین از اهل سنت جهنمی هستند؟ علمای آن ها چطور؟ آیا جزء ضروریات دین است؟ جواب: در روایت دارد من عرف الاختلاف فلیس بمستضعف، لذا حکمشان معلوم است اما ضروری مذهب است نه ضروری دین، ضروری دین به تعریف علما آن است که اجزاء احکام اسلام ظاهری به آن بند است.


سؤال: فرق ابواب اهل بیت با و کلاء ایشان با فقها چه بوده است؟
جواب: دقیق نمی دانم. اما شاید بتوان گفت باب مادام العمر است و وکالت قابل عزل است و فقاهت منصوص نیست و عام است و اگر این حرف درست باشد قهراً مقام هر کدام معلوم می شود.


سؤال: فرق مزاح با مداعبه چیست؟ مداعبه برای زن و شوهر هم استفاده شده و برای اهل بیت و انبیاء و اولیاء ظاهراً جایی صحبت از مزاح نش ده بلکه فقط صحبت از مداعبه است.
جواب: لغویین فرقی نگفتند یا بنده پیدا نکردم، در این دو روایت هم که چنین آمده: الکافی (ط- الاسلامیۀ)ج2، ص: 663، باب الدعابۀ و الضحک. 2- عدۀ من اصحابنا عن احمد بن محمّد بن خالد عن شریف بن سابق عن المفضل بن ابی قرۀ عن ابی عبدالله ع قال: ما من مؤمن الا و فیه دعابۀ قلت و ما الدعابۀ قال المزاح.

الغارات (ط- القدیمۀ) ج 1، 101. عن ابی عمرو الکندی قال: کنا ذات یوم عند علی ع فوافق الناس منه طیب نفس و مزاح فقالوا: یا امیرالمؤمنین حدثنا عن اصحابک قال: عن ای اصحابی؟ تنها چیزی که برخورد کردم این که دعابه اصل معنایش انبساط است و مزاح ضد جد است. شاید این وجه باشد برای این که به امام معصوم علیه السّلام خلاف جدیت نسبت داده نشود ولی انبساط با شأن امام مناسب است.


سؤال: آیا محال های وقوعی درباره خداوند متعال به محال ذاتی تبدیل نمی شود، یعنی آیا عقلا و ذاتا ممکن است خداوند احب خلقش را بدون س بب به غضب حقیقی خودش مبتلا کند؟
جواب: مبتنی بر این است که محال ذاتی را چطور معنا کنیم. معنای رایج این که اندرون خود ذات مشتمل بر تناقض باشد و بنا بر این نفس مفروض شما مشتمل بر تناقض نیست، اما اگر بگوییم در زمان واحد و جهت واحدۀ هم غضب کند و هم غضب نکند تناقض است.




سؤال: آیا آن حرف مستأ ثر عندلله همان علم به بداء است؟
جواب: شاید علم به بداء از لوازم آن باشد، یعنی شاید اسم مستأثر، باطن مقام نورانیت که ظهور 72 حرف است باشد.


سؤال: تقدم عوالم پیشین مثل عالم انوار عالم ذر عالم اشباح عالم اظله و عالم ارواح با این م قام بشری آیا رتبی است یا زمانی؟
جواب: اصل آن رتبی است، ولی بعض لوازم آن می تواند به نحو سبقت زمانی ظهور کند.


سؤال: با توجه به دو دسته از روایات:) عن ابی عبدالله علیه السّلام قال: اما انّه لیس من عرق یضرب و لا نکبۀ و لا صداع و لا مرض الّا بذنب، 2) یبتلی المؤمن بعد علی قدر ایمانه و حسن اعماله فمن صحّ ایمانه و حسن عمله اشتدّ بلاؤه و من سخف ایمانه و ضعف عمله قلّ بلاؤه. وقتی بلایی به مؤمن می رسد باید آن را نتیجه تقربش بداند و ح مد کند یا عذاب گناهش و استغفار؟
جواب: ظاهراً رسم بندگی اقتضا می کند که آن را از گناهش بداند و استغفار کند، نه این که خود را صحیح الایمان و حسن الاعمال بداند، هر چند در کمون دلش امید به لطف خفی الهی هم باید باشد، بلکه حتی اگر از گناه بداند و استغفار کند ایضاً نفس هذا الاستغفار سبب لترفیع مقامه و تقربه.


سؤال: عدۀ من اصحابنا عن سهل بن زیاد عن ابن فضّال عن حنّان عن ابی عبدالله ع انّه قال: لا یبالی النّاصب صلّی ام زنی الکافی. چطور دشمنی با اهل بیت نماز و زنا را مساوی می کند؟
جواب: مرآۀ العقول فی شرح اخبار آل الرّسول، ج 26، ص: 23. قوله علیه السّلام: صلی ام زنی اذ هو معاقب باعماله الباطلۀ لاخلاله بما هو من اعظم شروطها و هو الولایۀ، فهو کمن صلی بغیر وضوء، قوله تعالی: عاملۀ ناصبۀ، الظاهر انه علیه السّلام فسر الناصبۀ بنصب العداوۀ لاهل البیت علیهم السّلام و یحتمل ان یکون علیه السّلام فسر بالنصب بمعنی التعب ای یتعب فی مشاق الاعمال و لا ینفعه. ملاحظه می فرمایید او را معاقب بر نماز دانسته اند، اما احتمال دارد روایت در صدد اثبات عقاب برای نماز او باشد، به قرینه لا یبالی و نیز استشهاد به آیه عاملۀ ناصبۀ، خصوصاً بر وجه سومی که در مجمع البیان فرمودند. یعنی مقصود این است که نمازش فایده ندارد، نه این که با زنا مساوی است. نمازخوان به بهشت می رود و زناکار به جهنم می رود و ناصب چه زناکار و چه نمازخوان به جهنم می رود، کما این که در حدیث دیگر بین پرانتزها: بحار الانوار، ج 8، ص: 356. 9- فس، تفسیر القمی وجوه یومئذ خاشعۀ عاملۀ ناصبۀ هم الذین خالفوا دین الله و صلوا و صاموا و نصبوا لامیرالمؤمنین علیه السّلام و هو قوله تعالی عاملۀ ناصبۀ عملوا و نصبوا فلا ((یقبل)) منهم شیئ من افعالهم تصلی وجوههم نارا حامیۀ. 12- کا، الکافی العدۀ عن سهل عن ابن فضال عن حنان عن ابی عبدالله علیه السّلام انه قال: لا یبالی الناصب صلّی ام زنی و هذه الآیۀ نزلت فیهم عاملۀ ناصبۀ تصلی نارا حامیۀ. 13- کا، الکافی علی عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن عمرو بن ابی المقدام قال سمعت ابا عبدالله علیه السّلام یقول قال ابی کل ناصب و ان تعبد و اجتهد منسوب الی هذه الآیۀ عاملۀ ناصبۀ تصلی نارا حامیۀ کل ناصب مجتهد ((فعمله هباء )) الخبر. 14- ثو، ثواب الاعمال ابی عن احمد بن ادریس عن محمد بن احمد عن ابی عبد الله الرازی عن احمد بن محمّد بن نصر عن صالح بن سعید القماط عن ابان بن تغلب قال قال ابوعبدالله علیه السّلام کل ناصب و ان تعبد و اجتهد ((یصیر الی هذه الغایۀ)) عاملۀ ناصبۀ تصلی نارا حامیۀ.


سؤال: در بعضی روایات موضوع مباهات خداوند متعال مطرح شده است. لطفا بفرمایید خداوند مباهات می کند یعنی چه می کند؟ معنای دقیق مباها ت کردن خداوند متعال چیست؟
جواب: مباهات و امثال آن از صفات و اسماء فعل هستند مثل استهزاء، الله یستهزء بهم، مباهات شبیه فتبارک الله احسن الخالقین است، باهاۀ، سبقه فی البهاء.


سؤال: این عبارت در کتاب تذکره المتقین بود. معنایش چیست؟ اما درباره سلوک با زن و عیال خود اولاً باید بداند که این طایفه حیوانی هستند ناقصات العقول و تو مردی و مرد بالنسبه زن اشکالی ندارد که کامل العقل است آیا این جا حیوان به اصطلاح منطق مراد است؟ پس چرا مردان را حیوان اطلاق نمی کنند؟ ظاهراً بیان قید حیوان برای بیان نقص بو ده نه بیان جنس منطقی. درست است؟
جواب: شاید می خواهند غلبه جنبه مادی را بیان کنند و سلب حیوانیت از مرد هم نکردند، حیوان غیر از اصطلاح منطق، اصطلاح فقه هم دارد، باب بیع الحیوان اگر مراجعه کنید بیع عبید و اماء هم هست، و مقصود تخفیف آن ها نیست، حاشا، بلکه مقابل بیع الثمار است، و در عبارت کتاب، عیال هم ضمیمه شده به عنوان طایفه، که شامل اطفال هم ظاهراً می شود و مقصود اهتمام بیشتر به امور حسی و مادی است.


سؤال: اللهمّ و صلّ علی ولاۀ عهوده و بلّغهم آمالهم و زد فی آجالهم و انصرهم و تمّم له ما اسندت الیهم من امر دینک و اجعلنا لهم اعوانا و علی دینک انصاراً و صلّ علی آبائه الطّاهرین الائمۀ الرّاشدین. ولاۀ عهوده کیستند؟ آیا در همه زمان ها هستند؟ آیا معروفند یا غائب؟ اعتقاد به وجود آن ها واجب است؟ اع تقاد به آن ها چه فایده ای دارد؟
جواب: شاید بتوان گفت که قدر متیقن همان ولاۀ عهود در وقت اقدام است، و لازم نیست همه زمان ها باشند، و ظاهراً اعتقاد به وجود بالفعل آن ها واجب نیست، اما فی الجمله چه بسا واجب باشد.


سؤال: فرق فاعل ما به الوجود و فاعلی ما منه الوجود که در کلمات برخی بزرگان مطرح است چیست؟ وجه اختصاص فاعل مه منه الوجود به خداوند متعال چیست؟ آیا نمی توان اسماء و صفات و ظهورات الهی را نیز به وجهی فاعل ما منه الوجود دانست؟
جواب: فاعل ما به الوجود، واسطه فیض وجود است و چون ما بالعرض باید به ما بالذات برگردد و وجود در غیر واجب الوجود بالذات نیست پس هر کجا اثری از وجود باشد، باید از (یعنی همان منه) واجب الوجود باشد، ولو واسطه (یعنی همان به) و کانال رسیدن فیض وجود داشته باشد.


سؤال: کثیراً در کلمات علماء بلکه در روایات از پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السّلام تعبیر به اسم اعظم پروردگار شده است حال سؤالم از محضرتان این است که آیا همین حیثیت بشری ظاهری اسم اعظم پروردگار است یا مقام نورانیت؟ آیا در مواجه با همین بدن عنصری مقدس و مبارک می توانیم بگوییم سلام بر شما ای اسم اعظم خدا؟ و اگر در این مقام اسم اعظم هستند معنایش چیست و چطور امام علیه السّلام اسم اعظم است؟
جواب: بدن عنصری دو جهت دارد، جهت یلی النفسی و جهت یلی النوری که مجلای مقام نورانیت است، و به لحاظ دوم اطلاق اسم اعظم مانعی ندارد، ولی نباید به جهت نفسیت آن توجه شود.


سؤال: در آیه کریمه قد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم آیا وقف بر عزیز جایز است؟ که در نتیجه بشود علیه ما عنتم و معنایی نظیر ما تقدم من ذنبک و ما تأخر استفاده کنیم؟ ان الله حمل رسول الله ذنوب شیعه علی...
جواب: شاید عنت به معنای گناه نباشد، بلکه به معنای در سختی افتادن است، در سوره آل عمران: ودوا ما عنتم، البته در مجمع از دو نفر به معنای گناه نقل کردند ولی در بخش معنای لغوی فرمودند: و العنت لقاء الشدۀ و الاذی الذی یضیق به الصدر و عنت الدابۀ یعنت عنتا اذا حدث فی قوائمه کسر بعد جبر لا یمکنه معه الجری فکأنه شق علیه الجری و اکمۀ عنوت شافۀ المصعد.


سؤال: در ارتباط با خداوند متعال فرق اسم و صفت چیست؟ آیا اسماء ذاتیه و فعلیه هم داریم؟ آیا بین متکلمین و فل اسفه و عرفا در این جهت فرق است؟
جواب: اسم ظاهر است و صفت باطن. دسته بندی صفت به ذاتی و فعلی ثابت است و روایات دارد و ظاهراً متفرع بر آن است دسته بندی اسماء به ذاتیه و فعلیه، و از این جهت شاید روایات هم شواهدی داشته باشند. در جهت فرق صفت ذاتی و فعلی به نحو کلی فرقی یادم نیست، ولی مهم تبیین آن است، بلکه در روایت دارد همان طور که ذات خداوند متعال شناختنی نیست نحوه ایجاد او هم شناختنی نیست، کما فی توحید الصدوق قده: فارادۀ الله هی الفعل لا غیر ذلک- یقول له کن فیکون بلا لفظ و لا نطق بلسان و لا همۀ و لا تفکر و لا کیف لذلک کما انه بلا کیف.


سؤال: آیا می توان در عبارت علی عین الله عین را علاوه بر معنای چشم به معنای ذات و نفس هم گرفت؟ جواب: این که به معنای ذات گرفته شود بدون الا در: لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک، پس ممکن نیست، اما با فهم صحیح مطلب، پس ذو وجوه کثیرۀ است، مثلاً در زیارت حضرت علیه السّلام آمده: بحار الانوار (ط- بیروت)، ج 97، ص: 331، السّلام علی وجه الله الذی من آمن به امن السّلام علی نفس الله تعالی القائمۀ فیه بالسنن و عینه التی من عرفها یطمئن السّلام علی اذن الله الواعیۀ فی الامم و یده الباسطۀ بالنعم و جنبه الذی من فرط فیه ندم اشهد انک مجازی الخلق و شافع الرزق و الحاکم بالحق. پس نشر این ها به غیر فهمیم، ظلم است و اشاره خفیه به آن ها نسبت به فهیم، حکمت است، چون علو را می فهمد و دچار غلو نمی شود.


سؤال: فرق جاعل الظلمات و النو ر با خالق الظلمات و النور چیست؟
جواب: چون جعل انعطاف مفهومی بیشتری دارد، به ظلمات ضلالت و جهل هم نسبت داده می شود، بیش از ده مورد در آیات شریفه، ظلمات به معنای جهل و ضلالت است و خلق ضلالت، عرفی نیست، به خلاف جعل ضلالت.


سؤال: در یکی از د ر وستان فرمودید حمل ها 4 تاست نه فقط شایع و اولی ممکن است لطف بفرمایید آن دوتای دیگر را نام ببرید یا کتابی برای تحقیق بیشتر برای بن ده معرفی بفرمایید.
جواب: 1- الانسان حیوان ناطق - حمل اول ذاتی؛ 2- الانسان کاتب- حمل شایع صناعی؛ 3- الانسان نوع- حمل منطقی؛ 4- الانسان علم کیف نفسانی- حمل فلسفی.


سؤال: آیا تصویر در آینه، مثل فرد است (ب ه فتح میم) یا مثل (به کسر میم)؟
جواب: دومی است، یا درست تر، مثال اوست، یا تمثال، علی اختلاف حیثیات و الجهات.


سؤال: ممکن است لطف بفرمایید و برای پیدا شدن و سیله مفقود ذکری عنایت بفرمایید.
جواب: حاج آقا می فرمودند مرتب تکرار کنند: اصبحت فی امان الله امسیت فی جوار الله.


سؤال: پیامبر صلّی الله علیه و آله: جماع التّقوی فی قوله تعالی: انّ الله یأمر بالعدل و الاحسان. چطور جماع التقوی در عدل و احسان است؟
جواب: شاید از این جهت که مقابل عدل، ظلم است و چقدر عرض عریض دارد حتی کراهت هم مرتبه ای از ظلم به نفس است. احسان عدل کمالی است. یعنی آیه شریفه عطف خاص اکمل افراد به عام است.


سؤال: در عباراتی مانند بکم اینعت الاثمار و بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض باء به چه معناست؟ آیا فاعلیتی در طول فاعلیت خ داوند برای اهل بیت ثابت می شود؟
جواب: این هم یکی از مصادیق و لن تبلغوا است، اما اصل بر این است که باید مراعات جانب غلو کرد، یعنی هر چه در معرض کج فهمی عرف است تصریح نکرد، راه همان روش خود اهل بیت علیهم السّلام است که اطلاعات طبقه بندی شده در یک کلام ساده عرفی داشتند، الفاظ و کلمات حوامل معانی هستند، ولی اهل بیت علیهم السّلام آن ها را ایضاً حوامل اشارات برای اهلش قرار می دهند، و می شود رب حامل فقه الی من هو افقه منه و رب حامل فقه الی من هو فقیه. و به گمان بنده ساده ترین معنا همان معنای اخیری است که قاضی سعید قده فرمودند باء غایت، یعنی می شود در دبستان هم توضیح داد، می گوییم به خاطر گل داخل گلدان است که باغبان به گلدان آب می دهد و از آن محافظت می کند، اما معانی دیگر می گذاریم برای صحنه قیامت که روز بروز حقایق است.


سؤال: این که عبدی بگوید سبحانی ما اعظم شأنی آیا وجه صحیحی دارد؟ آیا محمل صحیحی می تواند داشته باشد؟ مرحوم خواجه نصیر توجیهی برای تصحیحش فرموده اند.
جواب: داشتن محمل یا وجه صحیح، تمام کار نیست؛ ما باید با ادبیات اهل البیت علیهم السّلام در برخورد با مطالب، آشنا شویم و همان گونه برخورد کنیم.


سؤال: طبق این عبارات منقول در مصباح المجتهد کدام اسم خداوند افضل است؟ و اسئلک باسمک الذی شققته من عظمتک، و اسئلک بعظمتک التی شققتها من کبریائک، و اسئلک بکبریائک التی اشققتها من کینونتک و اسئلک بکینونتک التی اشتققتها من جودک و اسئلک بجودک الذی شققته من عزک و اسئلک بعزک الذی شققته من کرمک و اسئلک بکرمک الذی شققته من رحمتک و اسئلک ب رحمتک التی شققتها من رأفتک و اسئلک برأفتک التی اشققتها من حلمک و اسئلک بحلمک الذی شققته من لطفک و اسئلک بطفلک الذی شققته من قدرتک و اسئلک باسمائک کلها و اسئلک باسمک المهیمن العزیز القدیر علی ما تشاء من امرک، چطور کینونت از جود مشتق می شود؟ آیا کین ونت خدا از همه اسماء افضل نیست؟
جواب: کلام در اشتقاق غیر از افضلیت است، روابط طولی نفس الامری اسماء، آن هم به طور ظهور در بعض مجالی، نه من جمیع الجهات، مسئله اشتقاق است. کینون صفت ذات نیست، بلکه به معنای مبالغه تکوین است، در روایت دارد: یا کینون یا مکون، در کتب لغت آمده: الکون الحدث، کن فیکون، احدث فیحدث، کینون مکون.


سؤال: و الحمد لله الّذی انادیه کلّما شئت لحاجتی و اخلو به حیث شئت لسرّی بغیر شفیع فیقضی لی حاجتی. این عبارت دعای ابوحمزه با توسل در دعا و مسئله شفاعت چطور جور درمیاد؟ مقصود از اشکال اینه آیا بهتر نیست ما بگیم اللهم بحق محمّد و اهل بیته........... اگر این گونه است چرا خدا رو شکر می کنیم الحمد لله الذی...... بغیر شفیع؟
جواب: مقصود از شفیع این جا شفیع دنیوی لابد منه است، مثل شفیع و پارتی در دربار سلاطین که لولاه لم یکن.


سؤال: هب لی کمال الانقطاع الیک چطور با من قصده توجه الیکم جمع می شود؟ در آن مقام که توجه فقط به خداست نقش اهل بیت و ولایت ایشان چیست؟ در آن حال اساساً ذکری از غیر نیست. نه به نفی و نه به اثبات. آن گاه چطور ولایت ایشان شرط قبول و مؤثر بودن آن توجه تام الی الله است؟ اگر کسی بگوید ولایت ثواب خودش را دارد و توجه الی الله ثواب خودش را پاسخش چیست؟
جواب: مقصود از کمال انقطاع، انقطاع از هر چیزی است که رنگ الهی ندارد. مثلاً کمال انقطاع این نیست که انسان سراغ قرآن نرود، و یا در نماز به سائل صدقه ندهد، لذا توسل به اولیای خدا صبغۀ الله و من احسن من الله صبغۀ، ان الذین یبایعونک تحت الشجرۀ انما یبایعون الله، و نکته مهم دیگر این که در کمال انقطاع، اصل خود عبد که منقطع می شود مفروض است و مقام نورانیت معصومین علیهم السّلام، در هر مقامی، واسطه فیض هر عبدی که منقطع می شود هستند، پس بدء بکم می تواند از باب استعمال در اکثر معنا، بیان تکوین باشد، نه بیان ذهن خودآگاه کسی که اراده خدای متعال کند، هر چند منافات با بیان بدء بکم تشریعا و به امر الهی هم صحیح است.


سؤال: طبق نظر مرحوم ملاصدرا نتیجه نهایی حرکت جوهری چه خواهد شد؟ آیا در نهایت امر غیر از ذ ات خداوند چیزی باقی خواهد ماند؟
جواب: حرکت جوهری دو صورت دارد، متشابه و اشتدادی، در متشابه نهایت زمانی نداریم و تمام بی نهایت زمان یک جا در دهر حاضر است و در اشتدادی نهایت حرکت جوهری صعود صورت عالم ماده به سوی تجرد و به سوی عالم آخرت که لهی الحیوان است می باشد.


سؤال: آیا ملائکه چنان چه مرحوم علامه طباطبایی فرموده اند ان الملائکۀ موجودات منزهۀ فی وجودهم عن المادۀ الجسمانیۀ منزه از ماده جسمانی هستند؟
جواب: همین سؤال را از آیۀ الله بهجت قده پرسیدم (در کوچه بعد از نماز) فرمودند: آن ها هم مثل انسان که نفس مجرد دارد و بدن هم دارد نفوس آن ها مجرد است اما ابدان دارند،گویا مقصود ایشان اثبات فی الجمله بود، یعنی ملائکه ای هستند که تجرد تام دارند اما این تمام حرف راجع به ملائکه نیست بلکه بعض ملائکه هستند که تجرد برزخی دارند و ابدان جسمانی دارند هر چند ابدان مادی نباشد، مادی به معنای تشکیل شده از اتم و مولکول و کذا محال نیست که بعض ملائکه حتی بدن فیزیکی هم داشته باشند، استیناسا به آیه شریفه قل لو کان فی الارض ملائکۀ یمشون مطمئنین لنزلنا علیهم من السماء ملکا رسولا، و کذا کریمۀ و کم من ملک فی السموات الآیۀ.


سؤال: آیا در قنوت نماز واجب می توان دعای الهی عظم البلاء را خواند؟ ( یا محمد یا علی......)
جواب: به طور کلی در جامع المسائل فرمودند که خطاب در نماز به دعا، محل احتیاط وجوبی است. مثلاً اللهم صلّ علی رسولک مانعی ندارد. اما صلّی الله علیک یا رسول الله محل احتیاط است. البته مثال آن جا علی ما بالبال غفر الله لک یا زید است. و بحث فقهی و استدلالی آن مجالی دیگر می طلبد.


سؤال: خصوصیت کتاب الکفایۀ چیست که علامه مجلسی درباره اش فرموده اند لم یولف مثله فی الامامه؟جواب: اگر منظورشان کفایۀ الاثر خزاز است پس وجهش معلوم است که عمده روایات از اهل سنت و صحابه در اثنا عشر خلیفه است.


سؤال: آیا این روایت: عن علی بن الحسین علیه السّلام قال: و الله لا یخرج احد منّا قبل خروج القائم- الّا کان مثله کمثل فرخ طار من وکره قبل ان یستوی جناحاه فاخذه الصّبیان فعبثوا به عام و مطلق است یا قید دارد؟ مثلاً اگر آن قیام دعوت به اهل بیت هم باشد مشمول این روایت است یا نه؟ مثلاً آیا فقط شامل قیام هایی غیر فقیهانه یا قیام هایی بر محور دعوت به نفس یا قیام هایی که در آن ها مخالف ضروریات دینی انجام یا ترویج می شود است یا اعم از این هاست؟ بنده عرض کردم اگر عام و بدون قید باشد شامل قیام یمانی و خراسانی هم می شود، آیا صحیح عرض کرده ام؟
جواب: لازمه عام و مطلق بودن این نیست که حتماً شامل این دو از حیث حکم بشود، چون می تواند موضوعاً شامل این دو باشد اما در حکم، تخصیص بخورد، ما من عام الا و قد خص، البته خود علائم ظهور بودن، یک نوع تخصیص لبی است هر چند تصریح نشود، و لذا با سایر ادله هم اگر دلالتشان تمام باشد تخصیص دیگر ممکن است و تناسب حکم و موضوع از قبیل عبث صبیان و یا استواء دو جناح، می تواند مناط به دست دهد و مقدمه صحیفه هم توضیحات بیشتری دارد و التفصیل موکول الی محله.


سؤال: بوسیدن پای مادر یا پدر یا قرار دادن صورت در کف پ ای ایشان چه حکمی دارد؟
جواب: مانعی ندارد بلکه با توفر شرائط، راجح است.


سؤال: قول صحیح در وجه حجیت اقوال رجالیین چیست؟
جواب: به گمانم همان سیره عقلائیه در رجوع به خبره با شروط و موانعش است.


سؤال: فرق اکمال با اتمام در ارتباط با آیه کریمه الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی چیست؟
جواب: شاید بتوان از فرمایشات مفسرین و لغویین استفاده کرد که بدون تمام، اصلاً اثر بار نمی شود، یعنی جزء مقوم وضعی مثل اقل و اکثر ارتباطی خاص، اما بدون کمال، اثر مطلوب بار نمی شود هر چند فی الجمله اثر بار می شود، یعنی جزء اعم از مقوم تکلیفی یا وضعی ندبی مثل قنوت برای صلات. بنابراین سنی اسلام ظاهری دارد اما اصلاً بهره ای از نعمت الهی که ولایت است ندارد. ابوهلال عسکری فرق را به مجموع و جزء و کل برگردانده و التحقیق به کمیت و کیفیت و المیزان نزدیک به همین نحوی که توضیحش دادم.


سؤال: آیا حدیث فوق شامل اجرت خواستن برای منبر یا روضه خوانی و حتی انجام کارهای فرهنگی مذهبی می شود؟ آیا طلب اجرت برای انجام این کارها حرام و یا مکروه است؟
جواب: ظاهراً جایی که مزد عرفی صدق کند ملاک آن ولو درصدی از ملاک باشد جاری است، و لذا کراه که درجات کثیره دارد ثابت می شود به تناسب، به خلاف جایی که اصلاً رنگ مزد و دنیا ندارد و مثلاً هدیه یا بذل یا ملاحظه فقر بالفعل باشد و یا آن که فقها می گویند به جای مزد ارتزاق از بیت المال باشد در مثل مؤذن و قاضی و......... اخذ اجرت بر انواع واجب و مستحب را فقها مطرح فرمودند، مثلاً: جامع المسائل، ج2، ص 478.

سؤال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله: لا یؤمن عبد حتی اکون احب الیه من نفسه و اهلی احب الیه من اهله و عترتی احب الیه من عترته و ذاتی احب الیه من ذاته. آیا این روایت شرط اصل ایمان ر ا بیان می فرماید یا کمال ایمان؟
جواب: ظاهرش دومی است والله العالم.


سؤال: آیا واقعاً این مطلب صحیح است؟ که ام طحال چنان زنی بوده و ابوبکر ملعو ن حضرت را به آن زن تشبیه کرده؟؟
جواب: این توضیح از استاد ابن ابی الحدید است، در کتب لغت و ادب نیامده، اصل عبارت در جمهرۀ الامثال ابوهلال عسکری آمده، (یعنی غیر از السقیفه جوهری) و حاج آقا مکرر به آن اشاره می فرمودند که دیروزش به طور التماس می گفت من تو را از عایشه دوست تر دارم، چون وقت خطر بود، با این التماس رفع خطر کرد، فردایش این جسارات را کرد و گفت انی تارک ما ترکت، یعنی اگر ادامه دهید ادامه می دهم، پناه بر خدای عظیم الشأن. انسان به کجا می رسد، مرحوم خویی در منهاج فرمودند: منهاج البراعۀ فی شرع نهج البلاغه (خویی)، ج 20، ص114. قوله: کام طحال احب اهلها الیها البغی، و هل قصد تشبیه علی علیه السّلام بام طحام او فاطمۀ علیها السّلام او هما معا، و کفی به توهینا لهما و اظهارا للکفر و الزندقۀ.


سؤال: عن ابی عبدالله ع قال: سألته عن المذی فقال انّ علیاً ع کان رجلاً مذاء و استحیا ان یسأل رسول الله ص لمکان فاطمۀ ع فأمر المقداد ان یسأله و هو جالس فسأله فقال له لیس بشیئ. آیا این حیاء همان حیاء مذموم است که در نتیجه روایت را به لحاظ مضمون دچار مشکل کند؟
جواب: البته نمی خواهم به طور مطلق روایت را تأیید کنم ولی این حیاء ربطی به حیاء مذموم ندارد چون تصریح می کند لمکان فاطمۀ س، و نیز خصوصیت شخص پیامبر ص، و نیز امکان رسیدن به جواب بدون طرح سؤال مستقیم یعنی همین طوری که امیرالمؤمنین ع انجام دادند، ولی اگر مجموعاً کسی اشکال محتوایی داشته باشد خیلی بیراهه نرفته است. و الله العالم.

سؤال: آیا فوقیت علاوه بر نفس الامریت خارجیت هم دارد؟
جواب: طبیعی فوقیت با فرد خاص محقق فوقیت در خارج، تفاوت می کند. فرد فوقیت، خارجیت دارد به معنای این که در خارج ظهور کرده است به سبب دو چیز که معدّ ظهور طبیعی فوقیت در لباس فرد است.


سؤال: مرحوم نراقی در قره العیون می فرماید و لکن الحق ان الموجود فی الحقیقه لیس الا الوجود، و الماهیه مع قطع النظر عن الوجود امر اعتباری آیا ایشان با ملاصدرا در م وضوع اصاله الوجود هم نظر هستند؟
جواب: آن طور که خاطرم هست ایشان از اصالت وجود دفاع می کردند و تنها در وحدت حقیقت وجود مخالفت با صاحب اسفار کردند، یعنی همان مبنای معروف مشاء را اختیار کردند: اشتراک معنوی- اصالت وجود- حقایق متباینه.


سؤال: آیا عبارت لا مفر منک الا الیک با عبارت بنوره عاداه الجاهلون هم سو است، یعنی هم مضمون برهان از او به سوی او است؟
جواب: بلی به ذهن قاصرم می رسد همسو هستند و همسو با همان برهان است، البته لا مفر یک معنای عرفی کاربردی هم دارد که منافاتی با معنای معرفتی آن ندارد. و الله العالم.


سؤال: با توجه به توصیف ناپذیری خداوند، کار مثل اعلی چیست؟ و این که اهل بیت مثل ا علای خداوند هستند به چه معناست؟ به تعبیر دیگر وقتی اهل بیت افضل مخلوقات هستند پس ایشان مثل خود که نیستند و مثل مادون هم که نیستند و مثل خداوند هم که نمی شود باشند. چون خداوند لا یوصف است پس مثل اعلای چه هستند؟
جواب: 1- مثل با ممثل در وجه المماثله شریک هستند و مثل خداوند یعنی مظهر صفتی از صفات و اسمای حسنای او، و مثل اعلی یعنی مظهر تمام نمای تمام صفات و اسماء الهیه، و بنابراین منافاتی با توصیف ناپذیری خداوند متعال ندارد، بلکه در روایت حضرت فرمودند نه تنها خداوند و نه تنها پیغمبر و اوصیاء علیهم السّلام که حتی مؤمن لا یوصف، البته لا یوصف خداوند یک لا ی وصف اختصاصی است کما لا یخفی 3- الخیر فیما وقع


سؤال: باب مقصود نیست بلکه محل ورود به شهر یا همان مراد اصلی است. اهل بیت باب الله هستند. آیا می توان از این باب عبور کرد و به الله رسید؟ اگر ن می توان پس چطور باب الله هستند؟
جواب: جاده، طریق، پل، برای عبور است، اما باب برای وصول و دخول و اتیان است و اتوا البیوت من ابوابها، نه اعبروا الابواب الی البیت، و ادخلوا الباب سجدا، و الملائکۀ یدخلون علیهم من کل باب، و لذا باب، جزء بیت است نه خارج بیت، اما طریق، خارج بلد است.



سؤال:: مثل اعلای خداوند مظهر اسماء او است. اسماء هم که ذات نیستند. پس مثل اعلی در حقیقت مثل اعلای اسماء و صفات است نه مثل اعلای ذات. درسته؟
جواب: جمله کوتاهی دارند صاحب المیزان که در کتاب مهر تابان نقل شده: (اسماء و صفات الهی عین ذات هستند ولی ذات عین آن ها نیست) ظاهرش تناقض به نظر می رسید، ولی جمله پرمغزی است، و در مباحثه ها مکرر آن را تذکر دادم. شاید یک وجه آن این است که اساساً اسمیت اسم به فناء او در مسمی است. اگر مستقل در نفسیت باشد اسم نیست. اما من وصفه فقد حده را نمی توان کاریش کرد، محدودیش سبب می شود فناء حیثی داشته باشد و ممکن نباشد فناء در ذات بما هو داشته باشد.


سؤال: : قال ابوعبدالله(علیه السّلام): ان الحسین بن علی (علیهما السّلام) دعا رجلاً الی المبارزۀ فعلم به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) فقال: لئن عدت الی مثل هذا لاعاقبنک و لئن دعاک احد الی مثلها فلم تجبه لاعاقبنک، اما علمت انه بغی. فروع کافی
جواب: مما نردّ علمه الی اهله. و محتمل است راوی مخلوط کرده باشد، مثلاً ابن الحنیفه بوده که در نهج هم عباراتی راجع به میدان رفتن او هست.


سؤال: پس آیا می توان گفت جمیع مخلوقات بدون استثناء مرکب از این دو جهت هستند و فرق بین خوب و بد در غلبه دادن ج هت یلی الربی یا یلی النفسی است؟
جواب: بلی شاید بتوان این چنین تقریر کرد با دقت تقریر نه سهل انگاری.


سؤال: وقتی معرفت به ذات خداوند ممکن نیست و ذات خداوند فقط از طریق تجلیاتش به مخلوقات مرتبط است و مخلوقات هم در تجلیات او را می یابند، چطور ذات خداوند غایت خواهد بود، آی ا غایت، تجلیات و اسماء نمی شود؟
جواب: این همان توضیح غایت فعل است که کمال حاصل برای فعل است.


سؤال: نجاری پرسید کار کردن و اجرت گرفتن از افرادی که متجاهر به فسق هستند چه حکمی دارد؟ از لحاظ رعایت مسائل اخلاقی و تقوی و ورع چطور؟
جواب: بالاتر از کافر نیست، مگر در شرایطی ترویج فسق او باشد که جایز نیست، و هم چنین تنزه بدون عسر، شاید مطلوب باشد. و الله العالم.


سؤال: آیا این حدیث صحیح است؟ قال رسول الله صلّی الله علیه و آله من اراد ان ینظر الی میت یمشی فلینظر الیّ...
جواب: این حدیث در کتب خاصه ظاهراً نیست، در بعض کتب عامه آمده: فلینظر الی ابی بکر و علمای عامه را مجبور کرده توجیهات برایش ذکر کنند: سبط بن جوزی از سؤالات و جوابات جدش نقل می کند: مرآۀ الزمان فی تواریخ الاعیان (22/110) سأل سائل: ما معنی قوله- صلّی الله علیه و سلم- من اراد ان ینظر الی میت یمشی علی وجه الارض، فلینظر الی ابی بکر (2)؟ فقال: المیت یقسم ماله، و یلبس الکفن، و ابوبکر اخرج المال کله، و تخلل بالعباء.


سؤال: در ماه رجب نمازها و.........بعضاً آیۀ الکرسی فرمودند خوانده شود. سؤال این است تا هو العلی العظیم هست علی التنزیل یا دو آیه بعد هم باید خوانده شود؟
جواب: احتیاط این است که دو آیه بعد هم خوانده شود، در عروه هم گاهی احتیاط و گاهی محکم فرمودند که تا هم فیها خالدون بخواند، در جواهر هم احتمال متعارف بودن نزد متشرعه را رد نکردند: جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج 12، ص 215. لامکان دعوی ان المتعارف فیها بین المتشرعۀ هذا الحد، و لعله لذا نص علیه فی القواعد هنا.....


سؤال: عبارت حلت بفنائک در زیارت عاشوراء به چه معناست؟
جواب: حل بالمکان نزل، مجمع البحرین، حلت بفنائک یعنی نزلت ببابک، یعنی ارواحی که بار منزلگاه خویش را آستانه و چهارچوب درب شما قرار دادند، در مجمع البیان در ذیل آیه شریفه لا اقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد فرمودند: الحل الحال و هو الساکن...... ای و انت یا محمد مقیم به و هو محلک و هذا تنبیه علی شرف البلد بشرف من حل به من الرسول الداعی الی توحیده بنابراین حلت بفنائک، هم معنای ظاهری دارد که اشاره به موضع قبور شهدا در ورودی حرم دارد، و هم معنای باطنی دارد یعنی از درب خانه شما لحظه ای کنار نمی روند چون این جا را منزلگاه خود کرده اند.


سؤال: در حدیث شریف و ما من عین احبّ الی الله و لا عبرۀ من عین بکت و دمعت علیه و ما من باک یبکیه الّا و قد وصل فاطمۀ و اسعدها علیه و وصل رسول الله و ادّی حقّنا.............وصل فاطمه سلام الله علیها و وصل رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلم به چه معناست ؟
جواب: وصل در این جا معنای پرکاربردی است و به معنای رسیدن اشک چشم نیست بلکه به همان معنای صله در صله رحم است ولی مضاف الیه رحم ندارد، در فروق اللغۀ می گوید: و الصلۀ البر المتأصل، صله یعنی نیکویی کردن ریشه دار به کسی. و الله العالم.


سؤال: این که کلام اهل بیت 70 وجه دارد آیا شامل همه کلماتشان می شود؟ آیا 69 وجه از 70 وجه همان معاریض کلام ایشان است؟
جواب: نص در شمول و اطلاق نیست، اما ادعای ظهور بعید نیست. اگر معاریض را محامل معنا کنیم بلی، اما اگر معاریض را اشارات معنی کنیم خیر، چون بسیاری از معانی اظهر و ظاهر هستند و بالاتر از اشعار و اشاره هستند.


سؤال: محمّد بن یحیی عن محمّد بن احمد عن عمر بن علی بن عمر بن یزید عن عمّه محمّد بن عمر عن بعض من حدّثه ان ابا جعفر ع کان یقول من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلا یدخل الحمّام الّا بمئزر قال فدخل ذات یوم الحمّام فتنوّر فلمّا ان اطبقت النورۀ علی بدنه القی المئزر فقال له مولی له بأبی انت و امّی انّک لتوصینا بالمئزر و لزومه و قد القیته عن نفسک فقال أ ما علمت انّ النورۀ قد اطبقت العورۀ. آیا صدور چنین فعلی با سیره عملی اهل بیت تنافی ندارد؟ آیا می توان از باب دلالت، حکم به عدم حجیت این روایت نمود؟
جواب: سنجش محتوی در درجه اول تقویم است.


سؤال: یکی از متدینین سؤال کرد که آی ا از لحاظ بهداشتی علتی وجود دارد برای نجاست سگ؟
جواب: نجس بودن سگ یک حکم شرعی است، مثل سایر نجاسات شرعی، مثلاً خون هم نجس است، دلیل حکم شرعی می تواند چیزی باشد که از دسترس علم خارج است، روایت معروف بین شیعه و سنی که جبرئیل آمد ولی وارد اتاق نشد، حضرت فرمودند چرا داخل نمی شوی، گفت ما فرشتگان در خانه ای که سگ باشد وارد نمی شویم، پس حضرت نگاه کردند دیدند سگی آمده بود و زیر تختی خوابیده بود، او را بیرون کردند و جبرئیل وارد شد، ملاحظه کنید مثلاً این گونه امور را ملائکه می فهمند و از محدوده آزمایشات علمی خارج است، البته کسانی که علاقه به حکمت احکام شرعی دارند وجوهی برای نجاست سگ ذکر کردند مثل بعض خصوصیات در آب دهنش و امثال این ها که شاید در اینترنت موجود باشد.


سؤال: اگر در تفسیر آیه مبارکه نور بگوییم: مراد خداوند از لفظ نور، نفس واجب الوجود است آیا غ لط است؟ و آیا تفسیر به رأی است؟
جواب: نسبت قطعی به مراد خداوند متعال بدهیم به گمان تفسیر به رأی است، اما وجه صحیح دارد که نور را تأویل نبریم بلکه به لحاظ روح معنایش که الظاهر بذاته المظهر لغیره است معنا کنیم.


سؤال: بعضی، در ماهمبارک رمضان هنگامافطار، به امام زمان عج؛ تقبل الله می گویند آیا این کار صحیح است؟
جواب: باید تأکید کرد که انسان باید در همه چیز تابع خود اهل بیت علیهم السّلام باشد، چیزی که مأثور نیست رواج ندهد، این همه دعای مأثور هست که مناسب است اقتصار بر آن ها شود. اما چون قبول معانی متعدد دارد نمی توان گفت این دعا غلط است، در روایت آمده: بحار الانوار(ط- بیروت) ج 62، 312 و روی الشیخ فی الخلاف ان النبی ص اخذ الکبش فاضجعه و ذبحه و قال اللهم تقبل من محمّد و آل محمّد و من امۀ محمّد. و هم چنین دعای حضرت زینب س در کنار بدن مبارک معروف است. و هم چنین در روایت کافی که امام رضا علیه السّلام در عید فطر به عبد فرمودند: تقبل الله منک و منا، اما در عید اضحی فرمودند: تقبل الله منا و منک........


سؤال: این که فرموده اند افضل علمنا ما یحدث باللیل و النهار به چه معناست؟ و چطور حتی از علم بما هو کائن الی یوم القیامۀ و علم غیب افضل است؟
جواب: تعبیرالامر بعد الامر و الشیئ بعد الشیئ ظاهراً به معنای وساطت فیض و قرار داشتن در نقطه: یعلم ما یلج فی الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها است و این مقام عین الله الناظرۀ است، یعنی علم ح ضوری لحظه ای که با علم حصولی به ما کان و جمیع الغیوب فرق دارد و به مراتب بالاتر است و الله العالم.

سؤال: قول مرحوم ملاصدرا که می فرماید عالم امر و اجب ببقاء الله است نه با بقائه و لا ی کون قابلاً للفناء آیا صحیح است؟
جواب: دیگران هم چنین زیاد گفتند و توجیه دارد، فقط مقدمات نیاز دارد تا توجیه صحیح باشد.


سؤال: مرادف تعبیر فوق ما لا یتناهی بما لا یتناهی در روایات چیست؟
جواب: التوحید (للصدوق) ص: 313. عن ابی عبدالله ع قال: قال رجل عنده الله اکبر فقال الله اکبر من ای شیئ فقال من کل شیئ فقال ابوعبدالله ع حددته فقال الرجل کیف اقول فقال قل الله اکبر من ان یوصف.


سؤال: برای فهم معنای ترکیب عقلی و عدم جواز نسبت آن به خداوند به چه کتاب یا کتبی رجوع کنم که سریع تر مطلب حق را گفته باشد؟جواب: سطر آخر اولین حدیث کتاب خصال شیخ صدوق قده


سؤال: آیا ابدان عنصری اهل بیت علیهم السّلام اکنون در قبور مطهرشان هست، ابدان لطیف چطور؟
جواب: ما موظف هستیم از مرتکزات شیعه دست برنداریم و در عین حال موظف هستیم روایاتی که جنبه غیر عادی دارد را قبول کنیم و بگوییم نردّ علمه الی اهله.


سؤال: آیا صحیح است که بگوییم موطن نفس الامر همان برزخ بین وجوب و امکان است؟
جواب: دو کلمه وجوب و امکان، متعلق نیاز دارد، یعنی وجوب وجود و امکان وجود، وجوب علم و امکان علم، امکان کتابت و وجوب کتابت مثلاً، چون از مواد ثلاث هستند و مواد ثلاث کیفیت نسبت هستند و بدون نسبت نمی شوند. لذا کسانی مثل قاضی سعید قمی قده در تحلیل آن حرف هایی دارند و ظاهراً بحث گسترده است.


سؤال: آیا پوشیدن کت و شلوار و یا لباس های به اصطلاح ی قه انگلیسی اثر منفی معنوی دارد؟
جواب: شرائط فرق می کند، ولی اقتضای اثر منفی دارد که با وجود شرایط و فقد موانع تأثیر می کند.


سؤال: آیا می توان گفت فاعل ما به الوجود علت فاعلی یا خالق الخلایق بالله است
جواب: از باب انی اخلق لکم من الطین کهیئۀ الطیر الآیۀ مانعی ندارد، و منافاتی با حرف سابق ندارد، چون مقصود از علت فاعلی، موجد به نحو کلی است، مثل انشاء نفس، صور علمیه یا اراده و امثال ذلک، که موجد آن هاست هر چند بالدقۀ فاعل ما به الوجود است. و الله العالم


سؤال: آیا ثبت و نقل خطبه البیان و امثال آن از مثل بررسی در کتابش مصدق اذاعه اسرار است؟
جواب: صرف نقل روایت، اذاعه حساب نمی شود. چون روایت در معرض سنجش و تقویم و تصحیح و تضعیف است. به خلاف ارسال مسلم مطلب به عنوان سر، و اقدام به جریان سازی اجتماعی صاحبان سر و نحو ذلک.


سؤال: معنای فتنه چیست؟
جواب: در یک کلمه فتنه تابیدن است. دیدید مثلاً گوشت را در دیگ می تابانند؟ در روایت: یفتنون ای یکسرون کما یکسر الذهب، وقتی شرایط بالا و پایین شدن فراهم شد نامش فتنه است.


سؤال: آیا شب عاشورا امام حسین علیه السّلام بعضی از اصحاب را به خاطر دین مالی برگرداندند؟
جواب: روایتی که می گوید حضرت علیه السّلام فرمودند هر کس دین دارد با من نماند، در مصنف ابن ابی شیبه و المعجم الکبیر طبرانی و طبقات ابن سعد و کتاب المتفق و المفترق خطیب بغدادی آمده، و ابوالحجاف از موسی بن عمیر الانصاری نقل کرده، و موسی بن عمیر انصاری مجهول است حتی نزد اهل سنت، و دارقطنی تضعیفش کرده، و تنها یک راوی دارد و یک مروی عنه و تنها همین روایت از اوست، لذا ضعیف تر از این حتی نزد اهل سنت نمی شود، و اما شیعه اصلاً هیچ نامی از او در کتبشان نیست، و جالب است که در همین صفحه معجم کبیر طبرانی که این حدیث را نقل کرده همان جا در حدیث دیگر نقل کرده که خود حضرت دین داشتند، ولی بر فرض قبول حدیث اصلاً در آن هیچ اشاره ای نیست که اساساً مربوط به سفر کربلا است، شاید مربوط به زمان جنگ جمل و صفین و این هاست، و بعد از همه این ها اگر چنین چیزی بوده وجهش روشن است یعنی با حدیثی که از جدشان ص نقل کردند که از حسناتش کم می شود، مقصود حضرت این بود که هر کس دین دارد تصفیه کند که حسناتش کامل به او برسد، و هرگز پس از شهادت کسی نگفتند که شهادتش قبول نیست، گفتن قبل از شهادت تا گفتن بعد از شهادت زمین تا آسمان فرق می کند. و الله العالم .


سؤال:: چند روزی است یکی از تراث ادبی، تصحیح و تحقیق شده و به چاپ رسیده است. موضوع کتاب، بیان دویست وجه است برای یک کلمه در یک بیت! به تعبیر دیگر، مؤلف برای نخستین کلمه از بیتی از قصیده عمرو بن سعد، دویست معنا نقل کرده است! کامل نام کتاب چنین است: تخریج منتی وجه من المعانی فی کلمۀ واحدۀ من بیت واحد. آن بیت چنین است: بیض مفارقنا تغلی مراجلنا* ناسوا باموالنا آثار ایدینا. نویسنده، ابوعبدالله محمّد بن عبدالله خطیب در ابتدای این کتاب می نویسد از معنای «بیض مفارقنا» سؤال شدم. وجوهی را ذکر کردم که به ده مورد رسید. در بعضی مجالس مشهور نقل کردم، مشتاقان شنیدن زیاد شدند و به تدریج، وجوه دیگری را به دست آوردم، نزدیک بیست وجه شد. سپس از من خواسته شد و من بررسی بیشتری کردم که مذاهب عرب چه برداشت هایی از این واژه دارند و آن ها را نوشتم، تا دویست وجه شد: «.. ثم سئلت استقصاء ما تحتمله هذه اللفظۀ من المعانی علی مذاهب العرب فامیلت منها ما یوفی علی ماتی وجه......»
جواب: جالب است، اما مناسب هرمنوتیک مفسر محور است، ولی وجوه و مخارج و محامل و معاریض در ثقلین مناسب مؤلف محور است کما لا یخفی.


سؤال: کلمه امی ر در امیرالمؤمنین به چه معناست؟
جواب: امیر در معنای رایج، فعیل از ماده امر است، یعنی دستور دهنده، و در معنای مذکور در روایت که از باب اشتقاق کبیر است، از ماده میر است به معنای غذا و طعام. در قرآن کریم صیغه 14 آن آمده: و نمیر اهلنا، یعنی برای اهل و عیال خود طعام می آوریم، و صیغه 13 آن امیر است یعنی برای اهل خود غذا می آورم و بنا براین در امیر المؤمنین، کلمه مؤمنین، مضاف الیه نیست، بلکه مفعول امیر است اگر مضاف الیه باشد مجرور است و اگر مفعول باشد منصوب است و نصب و جر جمع سالم هر دو به یاء است. فقط بنابر این که فعل صیغه 13 باشد نمی تواند فاعل یا مبتدا شود، یعنی می توانیم بگوییم: امیرالمؤمنین جاء، اما نمی توانیم بگوییم: اضرب زیداً جاء، و لذا چاره نیست بگوییم به معنای اسم و وصف نقل شده است مثل تابط شرا که اسم و علم شده است و شاید وجه دیگر غیر صیغه 13 هم باشد، که نیاز به نقل نباشد، چون در روایت دارد که حضرت به قنداقه امیرالمؤمنین خطاب کردند و فرمودند: فقال رسول الله ص قد افلحوا بک انت و الله امیرهم تمیرهم من عملک فیمتارون، در این جا نمی شود کلمه امیرهم صیغه 13 باشد چون انت می گویند، اما قطعاً از میر گرفته شده نه امر. پس می شود گفت امیر بر وزن افعل است که اسم باشد نظیر افعل وصفی هر چند دقیقاً آن نیست، خلاصه در اشتقاق کبیر، قواعد بیشتر حاکم است نه فقط قواعد رایج.


سؤال: در آیه یکریمه ی نور آیا کوکب دری و تمام آن مجموعه....... فی بیوت است؟ آیا این بیوت و آن رجال لا تلهیهم و آن کوکب دری یک حقیقت هستند؟ و آیا می شود گفت مراد از تمام این ها اهل بیت و در تفسیر انفسی نفس خود مؤمن است؟
جواب: این طور به ذهن قاصرم رسیده که شیئ متعلق فی بیوت، مشکاۀ است و با این نظم اصل موضوعی، هر وجهی از وجوه تفسیر، شأن خاص خود را دارد بلا تمانع. و الله العالم


سؤال: روایتی از نهج البلاغه فرمودید به این مضمون که اگر انبیاء آن چه داشتند را آشکار می کردند مردم ایشان را سجده می کردند. ممکن است کل ماتی را بفرمایید تا پیدایش کنم؟
جواب: خطبه قاصعۀ: و لقد دخل موسی بن عمران و معه اخوه هارون ع علی فرعون و علیهما مدارع الصوف و بایدیهما العصی فشرطا له ان اسلم بقاء ملکه و دوام عزه فقال الا تعجبون من هذین یشرطان لی دوام العز و بقاء الملک و هما بما ترون من حال الفقر و الذل فهلا القی علیهما اساورۀ من ذهب اعظاماً للذهب و جمعه و احتقارا للصوف و لبسه و لو اراد الله سبحانه لانبیائه حیث بعثهم ان یفتح لهم کنوز الذهبان و معادن العقیان و مغارس الجنان و ان یحشر معهم طیور السماء و وحوش الارضین لفعل و لو فعل لسقط البلاء و بطل الجزاء و اضمحلت الانباء و لما وجب للقابلین اجور المبتلین و لا استحق المؤمنون ثواب المحسنین و لا لزمت الاسماء معانیها و لکن الله سبحانه جعل رسله اولی قوۀ فی عزائمهم و ضعفۀ فیما تری الاعین من حالاتهم مع قناعۀ تملأ القلوب و العیون غنی و خصاصۀ تملأ الابصار و الاسماء اذی و لو کانت الانبیاء اهل قوۀ لا ترام و عزۀ لا تضام و ملک تمد نحوه اعناق الرجال و تشد الیه عقد الرحال لکان ذلک اهون علی الخلق فی الاعتبار و ابعد لهم (من) فی الاستکبار و لآنوا عن رهبۀ قاهرۀ لهم او رغبۀ مائلۀ بهم فکانت النیات مشترکۀ و الحسنات مقتسمۀ و لکن الله سبحانه اراد ان یکون الاتباع لرسله و التصدیق بکتبه و الخشوع لوجهه و الاستکانۀ لامره و الاستسلام لطاعته امورا له خاصۀ لا تشوبها (یشوبها) من غیرها شائبۀ و کلما کان البلوی و الاختبار اعظم کانت المثوبۀ و الجزاء اجزل.


سؤال: یعنی مشتق منه از مشتق افضل و اکمل نیست؟ مشتق فرع مشتق منه نیست؟
جواب: اشتقاق حیثی با اشتقاق وجودی فرق می کند، می گوییم ماهیت چون ممکن است پس محتاج است، پس احتیاج ماهیت مشتق از امکان آن است. ولی اشتقاق وجودی نیست، اشتقاق حیثی می تواند به نحو بطون و ظهور باشد، یعنی تعدد حیثیت باشد، حسین منی و انا من حسین، و هم چنین علمه علمی و علمی علمه که در دلائل الامامۀ آمده به نقل از حذیفه


سؤال: آیا از مجموع روایات بکاء اشیاء بر امام حسین علیه السّلام می توان نتیجه گرفت که هر تغییری و حرکتی یا هر گونه خروج از اعتدال در هر شیئ، همان بکاء او بر امام حسین علیه السّلام است؟
جواب: اگر بکاء یک نحو ایجاد اتصال بر خط باشد، این بیان خیلی جور نیست.


سؤال: : اللهم انّ ذنوبی و ان کانت فظیعۀ فانی ما اردت بها قطیعۀ و لا اقول لک العتبی لا اعود لما اعلم من خلفی و لا اعدک استمرار التّوبۀ لما اعلمه من ضعفی فقد جئت اطلب عفوک و وسیلتی الیک کرمک فصلّ علی محمّد و آل محمّد و اکرمنی بمغفرتک یا ارحم الرّاحمین.جواب: این دعا باید در ذیل عروه و مستمسک و....... بیاید که فقها بحث فرمودند که آیا شرط توبه عزم بر عدم عود هست یا خیر؟ در خاطرم هست شاید حاشیه مرحوم آقای خوانساری قده که شرط نیست، بلکه سه جور است عزم بر عدم عود، عدم عزم بر عدم عود، علم به عود یا بلکه نعوذ بالله عزم بر عود.


سؤال: آیا در این عبارت بهم وجودهم و ولایت ایجادیه در علیت فاعلی ظهور دارد؟ آیت الله خویی مصباح الفقاهه ج 5 ص 33 . اما الجهۀ الاولی {أی فی ولایتهم التکوینیه} فالظاهر أنه لا شبهۀ فی ولایتهم علی المخلوق باجمعهم کما یظهر من الاخبار لکونهم واسطۀ فی الایجاد و بهم الوجود، و هم السبب فی الخلق، إذ لو لا هم لما خلق الناس کلهم و انما خلقوا لاجلهم و بهم وجودهم و هم الواسطۀ فی افاضۀ، بل لهم الولایۀ التکوینیۀ لما دون الخالق، فهذه الولایۀ نحو ولایۀ الله تعالی علی الخلق ولایۀ ایجادیۀ و ان کانت هی ضعیفۀ بالنسبۀ الی ولایۀ الله تعالی علی الخلق و هذه الجهۀ من الولایۀ خارجۀ عن حدود بحثنا و موکولۀ الی محله.
جواب: چون ارداف به «الواسطۀ فی افاضۀ» شده شاید همین طور باشد که فرمودید.


سؤال: آیا در عبارت سبحان الله مداد کلماته می توان مداد را مجرور خواند؟ افرادی که منصوب خوانده اند گفته اند مجزی است و یا مقدری در تقدیر است. مثلاً عدد مداد یا ........ با توجه به عبارت قبل و بعد مثل سبحان الله خالق السموات و امثال آن آیا می توان مداد را مجرور بخوانیم؟ یعنی الله موضوع همه کلمات الله است و همین موضوعیت یعنی مداد
جواب: اگر در لغت مداد به معنای مماده و امداد آمده باشد می تواند به معنای امداد کننده کلماتش باشد و گرنه تناقض می شود. چون سبحان، تنزیه و رفع نقص است، و مداد کلمات که حبر و مرکب کلمات می شود عین نقص است. ظاهراً مداد اشاره باشد به دو آیه شریفه: لو کان البحر مداداً لکلمات ربی، و البحر یمده من بعده سبعۀ ابحر ما نفدت کلمات الله.


سؤال: آیا سیاه پوشیدن در دو ماه محرم و صفر استحباب دارد؟
جواب: به عنوان اولی نزد فقهاء تابع صراحت یا ظهور دلیل است، و اگر نبود تابع عناوین ثانویه است، که شاید استحباب به عنوان ثانوی همه قبول داشته باشند.


سؤال: آیا چنین مطلبی از فخر رازی دیده و یا شنیده اید؟
جواب: خدا لعنتش کند مکرر شیعه را لعن می کند که بعض آن ها را جمع آوری کردم و این مطلب را مجلسی اول قده نقل کردند: لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه، ج 8، ص 715... چون جمعی از عامه کثرت تصانیف فخر رازی و امثال او را حجت حقیت مذهب شوم خود می دانستند هر چند تصانیف فخر که به آن مفتخرند به غیر از شکوک و اوهام نیست، بلکه اگر کسی مطالعه کند اربعینی که از جهت هدایت پسرش تصنیف کرده جزم خواهد کرد که هیچ مذهب نداشته است و با وجود آن که در اصول دین مذهب ندارد در یکی از تصانیف شوم خود ذکر کرده است که علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فرموده است که «سلونی عما دون العرش» من که بنده از بندگان ابوبکر می گویم که «سلونی عما فوق العرش» و نمی فهمد آن که حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به این عبارت فرموده اند غرض آن حضرت این است که


سؤال: : آیا این نحو استدلال به این آیات صحیح است؟ قال سبحانه و اسروا النجوی الذین ظلموا هل هذا الا بشر مثلکم افتأتون السحر و انتم تبصرون قل ربی یعلم القول فی السماء و الارض و هو السمیع العلیم فابان ان الله سبحانه یعلم قولی و هو سمیع به علیم فلو علم انه سحر کان علیه ابطاله و ازهاقه و مع ذلک تهدید لهم انکم اذا اسررتم لئلا یطلع علیه المؤمنون الله یعلم القول فی السماء و الارض و هو سمیع علیم یحاسبکم به.
جواب: تاکنون در ذهن قاصر بنده این طوری آیه معنا نمی شد. شهید بودن از سنخ آگاهی است نه به اصطلاح امروز کارآگاهی، هم چنین آیه دوم هم ربطی به این که کان علی الله ابطاله ندارد برحسب آن چه به ذهن قاصرم می رسد. والله العالم.


سؤال: : علامه حلی رضوان الله علیه: لکل علم اسرار لا یطلع علیها من الکتب، فیجب اخذه من العلماء، و لهذا قال صلّی الله علیه و آله و سلّم خذ العلم من افواه الرجال و نهی عن الاخذ ممن اخذ علمه من الدفاتر فقال لا یغرنکم الصحیفون، و امر علیه السّلام بالمحادثۀ فی العلم و المباحثۀ فانها تفید النفس استعداداً تاما لتحصیل المطالب و استخراج المجهولات. – تحریر الاحکام ج 1 ص 39-
جواب: جالب است و امروزه این فایل های صوتی و تصویری نقش بینابین صحیفه و حضور دارند، نه نوشتارند و نه حضوری هستند که آثار و خواص خود را دارد.



سؤال: مخلوقی که تماماً ضعف و نقص و فقر است من کانت محاسنه مساوی و حقایقه دعاوی و یکون جاهلاً فی علمه و ضعیفاً فی قوته این مخلوق با این اوصاف چطور مظهر اوصاف الهی قرار می گیرد؟ از طرفی گفته می شود مخلوق عین فقر و نقص است و از طرفی گفته می شود مخلوق تجلی خداو ند و آیت صفات اوست. لطفاً بفرمایید چطور با هم جمع می شوند؟
جواب: برای این دو جهت در ممکن، تعبیر یلی الرب و یلی النفس به کار می برند، نظیر مرآۀ که یک خودیتی دارد و یک مرآتیتی دارد، آیینه مقابل خورشید، خودش هیچ نور ندارد، اما خیلی نور دارد، ولی هر چه نور دارد از نور خورشید است. در ادامه همین فقره من کانت حقائقه دعاوی آمده: الهی کیف استعز و فی الذلۀ ارکزتنی ام کیف لا استعز و الیک نسبتنی، الهی کیفی لا افتقر و انت الذی فی الفقراء اقمتنی ام کیف افتقر و انت الذی بجودک اغنیتنی، نسبتنی و اغنیتنی یک معنای ساده عرفی دارد، و یک معنای حکمی دقیق دارد.



سؤال: آیا اطاعت شیعه کامل که در درجه ده ایمان است همانند سلمان بر شیعیان مادون او، رجحانی اعم از وجوب یا استحباب دارد؟
جواب: به گمانم در حوزه صغریات رجحان اطاعت خیلی واضح است، و اما کبریات باید کاشفیت داشته باشد.

سؤال: آیا بکاء کل شیئ برای آن ها فضیلتی محسوب می شود یا امری تکوینی است؟ نظیر این سؤال در ان من شیئ الا یسبح بحمده نیز هست که آیا این تسبیح ثواب مصطلح شرعی را دارد؟
جواب: می تواند هم بافته ای از تکوین و طوع باشد، و لذا لوازم و آثار هر کدام را دارد. و الله العالم


سؤال: آیا تخصیص دادن آیات و روایات ناهیه از ظن، به اصول اعتقادات صحیح است یا این آیات ناهیه اعم از اصول و فروع هستند؟
جواب: در مباحثه به یک استظهار سومی رسیدیم که باید تفصیلش را مراجعه کنم عرض کنم. به هر حال اصالۀ حرمۀ عمل به ظن در امتثالات عبادیه واضح نیست. در جواهر منسوب به روایت شده علی ما یخطر بالبال که المرأ متعبد بظنه.


سؤال: با توجه به مباحث شما یک نتیجه ای گرفتم لطفاً بفرمایید آیا صحیح فهمیدم؟ اگر مراد صدرا از بسیط الحقیقه، ذات خداوند باشد آن گاه هم کل الاشیاء است غلط است و هم لیس شیئ من الاشیاء غلط است. یعنی اساساً ذات خداوند به هیچ عنوان نه موضوع قضیه ای قرار می گیرد و نه محمول.
جواب: بلی به ذهن قاصر بنده هم همین می رسد، و اگر قاعده را ناظر به مقام ذات نگیرند در مقام کثرت در وحدت و مقام واحدیت بگیرند قابل توجیه است و یا جامع مقامین.


سؤال:: درباره ی استطاعت.
جواب: دو سه نکته کلی این است که در استطاعت، مؤنۀ مطابق شأن شخص باید حاصل باشد به معنای این که نبود آن وهن او باشد. به خلاف مؤنۀ در خمس که اگر مطابق شأن او باشد خمس ندارد به معنای این که بود آن زائد بر شأن او نیست، نبود چیزی وهن باشد غیر از این است که بود چیزی زائد بر شأن او نباشد، یعنی شأن، کف و سقف دارد، در تعلق خمس به زائد بر شأن، ملاحظه سقف می شود، و در وجوب حج به بودن حد شأن، ملاحظه کف می شود، بنابراین فقها فرمودند اگر خانه ای دارد که کمتر از آن هم مطابق شأن اوست و وهن او نیست باید بفروشد و با زیادی آن حج برود، و هم چنین چیز دیگری که می تواند بفروشد، اما فروش باید مقدور او باشد و عسر نباشد و نیز به قیمت مجحف در حق او فروش نرود که اگر متمکن از فروش نباشد و یا خریدار اجحاف می خواهد بکند واجب نیست و نکته سوم این که رجوع به کفایت داشته باشد، یعنی وقتی از حج برمی گردد بتواند زندگی را اداره کند و طوری نباشد که اتیان حج او را از مؤنۀ کافیۀ بیرون ببرد. حال ملاحظه کنید تا دو سال و مقدار سود مترقب و نیاز منزل در حد شأن، اگر اکنون به حج بروید دیگر قادر به تهیه منزل نیستید استطاعت ندارید و اگر رفتن حج تأثیری از این جهت ندارد اقدام کنید هر طور پیش رفت شما انجام وظیفه کرده اید. و الله العالم


نکاتی پیرامون حدیث شریف از امام صادق علیه السلام:

عَنْ زَكَّارِ بْنِ يَحْيَى الْوَاسِطِيِّ، قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ أَنَا وَ حَرِيرٌ، قَالَ: فَقَالَ لَهُ حَرِيرٌ: يَا أَبَا عَلِيٍّ! إِنَّ زَكَّاراً يُحِبُّ أَنْ يَسْمَعَ الْحَدِيثَ مِنْكَ فِي الْعِلْمِ، قَالَ: فَأَقْبَلَ عَلَيَّ فُضَيْلٌ، فَقَالَ: مَا لَكَ وَ لِلْخُصُومَةِ؟ قَالَ: قُلْتُ: لَمْ أُرِدْ بِهَذَا الْخُصُومَةَ، قَالَ: فَقَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ حُمْرَانُ قَالَ: فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: يَا حُمْرَانُ! كَيْفَ تَرَكْتَ الْمُتَشَيِّعِينَ خَلْفَكَ؟ قَالَ: تَرَكْتُ الْمُغِيرَةَ وَ بَيَانَ الْبَيَانِ، يَقُولُ أَحَدُهُمَا: الْعِلْمُ خَالِقٌ، وَ يَقُولُ الْآخَرُ: الْعِلْمُ مَخْلُوقٌ. قَالَ: فَقَالَ لِحُمْرَانَ: فَأَيَّ شَيْ‏ءٍ قُلْتَ أَنْتَ يَا حُمْرَانُ؟ قَالَ: فَقَالَ حُمْرَانُ: لَمْ أَقُلْ شَيْئاً، قَالَ: فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أَ فَلَا قُلْتَ: لَيْسَ بِخَالِقٍ وَ لَا مَخْلُوقٍ؟ قَالَ: فَفَزِعَ لِذَلِكَ حُمْرَانُ، قَالَ: فَقَالَ: فَأَيُّ شَيْ‏ءٍ هُوَ؟ قَالَ: فَقَالَ: هُوَ مِنْ كَمَالِهِ كَيَدِكَ‏ مِنْك‏

این روایت اصل درست از غرر روایات است که در سایر کتب هم نیامده است، در باب العلم توحید صدوق قده حدیث 4 از خود حمران نقل شده و مرحوم صدوق توضیحی دادند و مرحوم آقا سید هاشم هم تعلیقه خوبی دارند، ولی در اصل درست، فضیل از خود جلسه ای که حمران حاضر بوده نقل می کند.

1. چون بحث ناظر به اختلاف دو نفر بوده و یکی می گفته که علم خالق است و احتمال این که می خواسته بگوید علم در مخلوق خالق است خیلی بعید است. پس ضمیر (کماله) در عبارت امام علیه السّلام به خالق بازمی گردد، چون اصلاً در قبل و بعد کلام، صحبت مخلوقات نیست. اختلاف آن دو در علمی بود که یکی می گفت خالق است، و این علمی که یکی از آن دو می گفت خالق است حضرت فرمودند نه خالق است و نه مخلوق و فرمودند این محل اختلاف آن دو از کمال اوست و این جا بعید است که کلام به علم مخلوقات برگردد، چون کلمه مخلوق در عبارت قبل، یعنی همان خود علم که نه مخلوق است و نه خالق، و صحبتی از سایر مخلوقین در کلام نشده است که شاید انسب بو د گفته شود من کمالنا کیدنا منا.

2. این مسئله بسیار جالب و مهمی است، مکرر در بحث نفس الامر صحبت شده است که غیر از هویت غیبیۀ الهیۀ، دو موطن علم و عین هر دو فیض هستند، اما علم فیض اقدس است و عین فیض مقدس، و فیض اقدس به این معنا نیست که بعضی گفته اند: اقدس من ان یکون المفاض غیر المفیض! بلکه یعنی فیض اقدس، اقدس است از فیض مقدس، افعل تفضیل در او نسبت خوابیده، و اقدس نسبت به مقدس سنجیده می شود نه نسبت به مفیض و مفاض! نکته مهم این است که کلمه (مخلوق) یک کاربرد توصیفی مطابق معنای مفهومی خودش دارد، و یک کاربرد اشاری که به وسیله معنا و مفهوم توصیفی، فقط به انسبیت، به یک موطن شهودی غیر قابل توصیف اشاره می شود و این مطلب بارها توضیح داده شده است در مباحثات. وقتی کلمه مخلوق به معنای توصیفی خودش استفاده می شود، فقط شامل موطن عین می شود، یعنی موطن کن وجودی و ایجادی، و در این مقام اگر موطن اوسع نفس الامر یعنی موطن علم، ملاحظه شود، تعبیر صحیح این است که گفته شود: نه خالق است و نه مخلوق، چون توصیف او به مخلوقیت و احتیاج به کن ایجادی، صحیح نیست، ولی در عین حال، فیض است نه مفیض، پس نه خالق است و نه مخلوق. اما وقتی کل هر چه فیض است در قبال مفیض ملاحظه شود کلمه مخلوق کاربرد اشاری پیدا می کند و می گوییم موطن علم هم به یک معنا، مخلوق است، اما در حقیقت دو معنا نیست. همان طور که عرض کردم ولی به هر حال در این مقام تنها صحیح است بگوییم: لیس بین الخالق و المخلوق شیئ یعنی هر چه غیر از هویت غیبیۀ الهیۀ فرض بگیرید، همگی فیض هستند. یعنی ما چیزی که یک نحو احتیاج در او نباشد و فیض نباشد و مسبوق نباشد نداریم یا هویت غیبیه و یا محتاج یا خالق یا مخلوق، ثالث ندارد. هر چند بخشی از این محتاج ها، محتاج فیض مقدس و کن ایجادی هستند و بخشی دیگر محتاج فیض اقدس که در فضای اوسع نفس الامر از لوح وجود قرار می گیرند.

3. خود این تقسیم مانعی ندارد و شاید خودش هم چند وجه بشود معنا کرد، اما آیا این تقسیم منظور در روایت باشد، نمی دانم.

4. مانعی ندارد، چون هر چند متعارف شده به موطن اوسع نفس الامر می گوییم موطن علم، به جهت کاربرد قبلی و اصطلاحی علما، اما در واقع خود حقیقت علم، یکی از شئون فیض اقدس است نه تمام مجالی و حوزات آن، کما این که این حرف شما طبق اصطلااح، اصلاً شامل موطن فیض اقدس نمی شود، چون مقام مشیت، فقط موطن فیض مقدس و مقام کن ایجادی است، و در اصطلاح به فیض مقدس، حقیقت محمدیۀ و مشیت ساریۀ گفته می شود، اما به توضیحی که برای کلمه مخلوق توصیفی و اشاری عرض کردم این جا هم ممکن است و لذا عرض کردم مانعی ندارد.

5- مانعی ندارد که خلقت یعنی فیض مقدس و تملیک یعنی عبور آن از مجلای فیض اقدس که کمال است. اما نکته ای که در معنای حدیث باید تأمل کرد کلمه «من» است. آیا من بیانیه یا من نشویۀ است؟ بر حسب ظاهر بیانیه گرفته می شود و به احتمال دوری تبعیض با توجیه خودش اما ممکن است من نشویۀ باشد و این احتمال اقوی باشد، یعنی اصل خود علم که نه خالق است و نه مخلوق، ناشی از کمال او شده است. یعنی به تعبیر مرحوم آقا سید احمد کربلایی در مکاتبات: ذات ینبوع کملات است و سپس هر کمالی مثل علم و قدرت، از ذات مقدسه کسب کمالیت می کند، نه این که ذات به کمال علم کامل شود به توصف الصفات لا بها یوصف. و الله الهادی الکریم.


سؤال: آیا در شرایط فعلی (بیماری کرونا) شرکت نکردن در مجالس اهل بیت و حرم های شریفه و مکان هایی که اجتناب از انتقال بیماری عاده ممکن نیست رجحان دارد؟
جواب: همگی بر استحباب سابق خود باقی است، بلی مراعات دستورات عقلایی و مجرب، بر هر مکلف لازم است.





****************
ارسال شده توسط:
محمدحسین
Thursday - 16/7/2020 - 19:55

سلام علیکم

حکم خرید سهام در بورس چیست؟


سلام علیکم
وجه صحت فی حد نفسه دارد، ولی باید سایر ضوابط فقهی هم ملاحظه شود، یعنی صغرویا باید نگاه شود که همه جهات فقهی را داشته باشد، شبیه اینکه بیع فی حد نفسه مشکلی ندارد اما اگر مشتمل بر غرر باشد از این جهت مشکل پیدا میکند.




****************
ارسال شده توسط:
غسلهای مستحب
Friday - 24/7/2020 - 13:20

سلام علیکم.

علت عدم کفایت غسلهای مستحبی از وضو در فتوای آیت الله بهجت چیست؟ آیا به روایات باب،اشکال سندی دارند یا دلالی؟

سلام علیکم
هیچکدام، و از حیث دلالت طوری قوی میدانند که جمع عرفی نمیشود کرد و باید تراجیح باب تعارض را اجرا کرد، و ایشان شهرت فتوائیه را مرجح قرار میدهند، البته بعد یک جمع عرفی هم دارند اما ظاهرا فتوایشان بر طبق مشهور مستقر بوده، و لذا تعبیر اظهر برای مشهور دارند.





****************
ارسال شده توسط:
محمدحسین
Saturday - 1/8/2020 - 10:12

استاد عزیز و بزرگوار سلام علیکم
خداوند متعال شما را از جمیع بلیات در حصن حصین خود مصون بدارد.
سه سوال دارم
۱ در تذکره الخواص مصیبتی از سیدالشهاداء ع نقل کرده که ابن زیاد ملعون پا بر راس سیدالشهداء علیه السلام گذاشت
آیا خواندن این مصیبت جایز است؟ آیا وهن نیست؟
۲ دعاء عرفه که معروف است و خوانده می شود از امام صادق علیه السلام است یا امام حسین علیه السلام؟
۳ آن بخش از دعاء عرفه که فرموده است: اِبْتَدَاْتَنی بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ اَنْ اَکُونَ شَیْئاً مَذْکُورا
ناظر به عالم نفس الامر(قبل از تعلق کن وجودی به اشیاء) است؟

سلام علیکم
۱- لعنة الله علی الدعي بن الدعي، بلی مراعات عدم وهن در خواندن مصیبت، لازم است.

۲- از حضرت سیدالشهداء علیه السلام است:
دعاء عرفة لسيد الشهداء علیه السلام

۳- بلی میتواند باشد:
استیناس به روایات در اوسعیت نفس الامر





****************
ارسال شده توسط:
سوال فقهی
Sunday - 9/8/2020 - 12:25

سلام علیکم

بعضی از سهم ها در بورس مستقیما مربوط به بانک هاست بعضی دیگر هم با واسطه یعنی مثلا ما سهمی از یک شرکت را می خریم که خود آن شرکت از بانک سهمی را خریده است . آیا برای ما خرید این دو قسم جایز است؟ 

سلام علیکم
اگر علم حاصل است که تمام سهام بانک خاص که مشتمل بر حرام است ، در سبد سهام موجود است، شراکت در آن موجب اختلاط مالش به حرام است.




****************
ارسال شده توسط:
سوال
Monday - 10/8/2020 - 12:19

سلام علیکم

عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ قَالَ لِی أَبُوعَبْدِ اللَّهِ ع هَلْ لَکَ فِی قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع قُلْتُ وَ تَزُورُهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ وَ کَیْفَ لَا أَزُورُهُ وَ اللَّهُ یَزُورُهُ کُلَّ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ یَهْبِطُ مَعَ الْمَلَائِکَةِ إِلَیْهِ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَوْصِیَاءُ وَ مُحَمَّدٌ أَفْضَلُ الْأَنْبِیَاءِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَنَزُورُهُ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ نُدْرِکُ زِیَارَةَ الرَّبِّ قَالَ نَعَمْ یَا صَفْوَانُ الْزَمْ ذَلِکَ یُکْتَبْ لَکَ زِیَارَةُ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع وَ ذَلِکَ تَفْضِیلٌ وَ ذَلِکَ تَفْضِیلٌ

منظور از هبوط خداوند و زیارت کردن خداوند امام حسین ع را چیست؟

سلام علیکم
هبوط صفت فعل است، و نزول و ظهور فعل خاص، تحت عنایت رحمت رحیمیة اخص الخواص، معنای هبوط را محقق میکند، مثل نزول در شب جمعه که روایاتش معروف است. و الله العالم





****************
ارسال شده توسط:
سوال
Thursday - 27/8/2020 - 13:46

استاد سلام علیکم

اعظم الله اجورکم‌ 

مراد از جمله لولا تقارب الاشیاء و حبوط الاجر  در حدیث پایین چیست؟

قال أبو محمد الواقدي و زرارة بن خلج:
لقينا الحسين بن علي عليهماالسلام - قبل أن يخرج الي العراق فاخبرناه ضعف الناس بالکوفة و أن قلوبهم معه و سيوفهم عليه.
فأوما بيده نحو السماء ففتحت ابواب السماء و نزلت الملائکة عددا لا يحصيهم الا الله عزوجل فقال عليه‏ السلام:
«لو لا تقارب الاشياء و حبوط الاجر لقاتلتهم بهولاء، و لکن اعلم يقينا أن هناک مصرعي و مصرع اصحابي لا ينجو منهم الا ولدي علي».






****************
ارسال شده توسط:
حسین
Thursday - 27/8/2020 - 19:38

سلام علیکم

أعظم الله اجورکم

اظهر در معنای اشیاء، گزینه‌های موجود بوده است، از شهادت یا پیروزی با تعقب به موت حضرت علیه السلام، و میفرمایند اینها خیلی نزدیک هم اتفاق میافتند ولی آثار آنها خیلی فرق میکند، و حبط اجر یعنی حبط اجر شهادت، و معنای لغوی حبط ظاهرا منظور است، در لهوف به جای حبوط الاجر ، حضور الاجل هم آمده، و همچنین در بحار فرمودند در بعض نسخ تفاوت الاشیاء آمده:

قوله ع لو لا تقارب الأشياء أي قرب الآجال أو إناطة الأشياء بالأسباب بحسب المصالح أو أنه يصير سببا لتقارب الفرج و غلبة أهل الحق و لما يأت أوانه و في بعض النسخ لو لا تفاوت الأشياء أي في الفضل و الثواب.






****************
ارسال شده توسط:
سوال
Saturday - 5/9/2020 - 22:24

استاد عزیز سلام علیکم

ببخشید 

وجه جمع این دو حدیث چیست؟

موسوی نژاد:
نشانی : الکافي ج ۱، ص ۱۰۷
عنوان باب : 
معصوم : امام کاظم (علیه السلام)

 محمد بن يحيى عن  محمد بن الحسين عن  صفوان بن يحيى عن  الكاهلي قال: كتبت الى  ابي الحسن عليه السلام في دعاء الحمد لله منتهى علمه فكتب الي لا تقولن منتهى علمه فليس لعلمه منتهى و لكن قل منتهى رضاه  .

فاذا وقفت على التل فاستقبل القبر فقف و قل الله اكبر ثلاثين مرة و تقول لا اله الا الله في علمه (منتهى علمه) و لا اله الا الله بعد علمه (منتهى علمه) و لا اله الا الله مع علمه (منتهى علمه) و الحمد لله في علمه (منتهى علمه) و الحمد لله بعد علمه (منتهى علمه) و الحمد لله مع (علمه منتهى) علمه سبحان الله في علمه (منتهى علمه) و سبحان الله بعد علمه منتهى علمه و سبحان الله مع علمه منتهى علمه و الحمد لله بجميع محامده على جميع نعمه
کامل الزیارات


سلام علیکم
کلمه منتهی دو جور کاربرد دارد، یکی به معنای پایان، و دیگری به معنای آنچه بعد او چیزی نیست، لذا اولی یک نوع اثبات حد است، اما دومی فقط معنای سلبی است یعنی آنچه ما وراء ندارد، و ان الی ربک المنتهی، الی ربک منتهاها، و در دعا بین عدم تناهی با منتهی جمع شده است: و لك الحمد حمدا لا يتناهى دون منتهى علمك‏.

اما حدیث اول، پس راوی درک درستی از منتهی ندارد و به کار برده است و خودش انشاء دعا کرده است، ولی سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین، حضرت ع میفرمایند علم خدا نهایت و پایان ندارد، اما در عبارت زیارت، منتهی به معنای همه علم الهی است، و لذا با بینهایت بودن سازگاری دارد، مثل اینکه میگوییم همه اعداد طبیعی، و لفظ همه هر چند خاستگاهش در محدودات است اما با عنایت در نامحدودها هم استفاده میشود، و در حدیث عوذه آمده: و أعوذ بجمع الله قلنا و ما جمع الله قال بكل الله‏...



****************
ارسال شده توسط:
سوال
Wednesday - 23/9/2020 - 10:1

سلام علیکم

مرحوم علامه ی مجلسی در رساله ی اعتقاداتشان فرموده اند  انکار جسمیتهم کفر 

آیا جمیع ملائکه جسمانی هستند؟

آیا در عوالم مجرد از جسم ملائکه نیستند؟

سلام علیکم
شاید مقصود ایشان، انکار مطلق جسمیت است نه جسمیت مطلقه، یعنی اگر کسی بگوید اصلا ملائکه دارای جسم نداریم، کفر است، نه اینکه بگوید ملائکه دارای جسم داریم و ملائکه مجرد هم داریم، و چه بسا بعض شواهد روائی هم راجع به تجرد باشد:
تجرد نفس-لا مجرد سوی الله تعالی






****************
ارسال شده توسط:
سوال از محضر استاد
Wednesday - 23/9/2020 - 21:8

سلام علیکم

ماجرای فطرس که در کتب معتبره نقل شده چطور با آیه ی کریمه ی لایعصون الله ما امرهم جمع می شود.

جزاکم الله خیرا استاد عزیز و بزرگوار

سلام علیکم
تعبیر برای فطرس، ابطاء است، و این با عصیان خیلی تفاوت دارد، مثل فرق نماز آخر وقت با ترک نماز است.




****************
ارسال شده توسط:
سوال
Friday - 23/10/2020 - 15:3

سلام علیکم

آیا مرحوم ملاصدرا با توجه به کتاب اسفار قائل به معاد جسمانی هستند؟

سلام علیکم
قائل بودن به معاد جسمانی، غیر از توجیه برهانی آنست، حاجی در منظومه میفرمایند: ابن سینا میگوید نمیتوانم معاد جسمانی را از طریق برهان ثابت کنم، سپس اضافه میکنند نه اینکه قبول نداشته باشد، حاشاه عن ذلک، یعنی ابن سینا منزه از اینکه معاد جسمانی را قبول نداشته باشد، همانجا خود ابن سینا میگوید مخبر صادق خبر داده هر چند نتوانم برهان برای آن اقامه کنم، صاحب اسفار افتخار میکند که توانسته معاد جسمانی را برهانی کند، اما چقدر موفق بوده و چقدر در کتب مختلفش متفاوت سخن گفته، حرف دیگری است، معاد جسمانی ثابت شده توسط برهان اسفار، بخش کوچکی از مباحث معاد جسمانی است، و بخش اعظم آن ثابت نشده است، و بخش مهم آن در بیانات آقاعلی مدرس ثابت شده، هر چند ارادتمندان به صاحب اسفار همگی موافق آقاعلی نیستند، و اختلافات و کلمات نسبتا معروفی دارند، آقاعلی در رساله سبیل الرشاد بر طبق روایت احتجاج و مبنای حرکت جوهریه مشی کردند.





****************
ارسال شده توسط:
سوال
Monday - 26/10/2020 - 14:39

 استاد عزیز سلام علیکم اسعدالله ایامکم

آیا این مطلب صحیح است؟

اللذات النیویةهی جنة الدنيا و هي جنة البرزخ و هي جنة الآخرة و الآلام الدنيوية هي نار الدنيا و هي نار البرزخ و هي نار الآخرة الا انها في الدنيا مشوبة بالاعراض الغريبة و اضدادها و في البرزخ تطهر عن تلك الاعراض و يبقي عليها الاعراض البرزخية و في الآخرة تصفو عن الاعراض البرزخية ايضا

سلام علیکم
در نهج شریف آمده: مرارة الدنیا حلاوة الآخرة، و حلاوة الدنیا مرارة الآخرة





****************
ارسال شده توسط:
سوال
Saturday - 7/11/2020 - 13:22

سلام علیکم

لطفا بفرمایید معنای توحید افعالی چیست؟

ممنونم

حفظکم الله

سلام علیکم
انفصال اسباب و مسببات بر وجه استقلال، و رؤیت نظام تسبیبات، یکپارچه در اختیار مبدء متعال، چه در حوزه تکوینیات، و چه در حوزه افعال اختیاری بشر، و الله خلقکم و ما تعملون، ما شاء الله کان و ما لم یشأ لم یکن





****************
ارسال شده توسط:
سوال
Monday - 16/11/2020 - 8:46

سلام علیکم
الف: آیا قراءات هفتگانه تا آن قاری خاص مثلا حفص تواتر دارد؟
ب: و آیا از حفص تا عثمان یا تا خود رسول الله صلی الله علیه و آله تواتر دارد؟
ج: آیا نفس خود آن قاری که فرد واحد است تواتر را خراب نمی کند؟
د: آیا این قراء همه شان سنی یا ناصبی هستند؟ طرفداران خوارج و... در آنها نیستند؟
ه: آیا شرعا می توان به قول و نقل آنها اعتماد نمود؟

سلام علیکم
الف: آنچه به ذهن قاصر حقیر میرسد بلی متواتر است.
ب: همچنین بلی این هم متواتر است
ج: خیر، چون همانطور که در مباحثه عرض شده، تواتر چندین نوع است، و..
د: خیر، مثلا حمزة الزیات که از قراء سبعة است از شاگردان امام صادق علیه السلام در قرائت است.
ه: اعتماد به قول و روایت آنها نیست، بلکه اعتماد به تواتر حاصل از یک نمونه است، و انواع تواتر بحث مهمی است.

در اینجا بعض مطالب آمده، و بقیه هنوز پیاده نشده:
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-000-000/q-tfs-000-008-00050.html

http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-000-000/q-tfs-000-008-00057.html

http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/0100-0098-0719/0156-0152-0773-hamza-00000.html















****************
ارسال شده توسط:
سوال
Thursday - 19/11/2020 - 13:48

سلام علیکم‌استاد ان شاءالله محفوظ و موید و سلامت باشید

 فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ 


در ایه مبارک  چرا  خالقین   جمع اورده شده ؟






****************
ارسال شده توسط:
سوال
Sunday - 10/1/2021 - 9:53


استاد عزیز سلام علیکم
آیا ممکن است  بفرمایید
معنای عدم انقسام خداوند در وهم و عقل چیست؟

سلام علیکم
انقسام وهمی، تقسیم کردن ابعاد ثلاثه امتداد جسمانی است، و انقسام عقلی، تقسیم کردن به ما به الاشتراک و ما به الامتیاز با اشیاء است، البته وجوه دیگر هم میتواند باشد.






****************
ارسال شده توسط:
سوال
Thursday - 11/3/2021 - 12:57

استاد سلام علیکم
تقبل الله اعمالکم
و التماس دعا از حضرتعالی دارم.
لطفا چنانچه ممکن است بفرمایید معنای این حدیث شریف چیست؟
ان الزمان قد استدار کهیئه یوم خلق السماوات و الارض.