بسم الله الرحمن الرحیم

نکات ارسال شده در مورد بحث رؤیت هلال در انجمن گفتگوی علمی توسط نام کاربری هلال

فهرست علوم
فهرست فقه
كتاب الصوم
مباحث رؤیت هلال-كتاب الصوم
مباحث اشتراک افق
کلمات آیت الله خوئی در زمینه اشتراک آفاق
کلمات آیت الله سید سعید حكيم قده در زمینه اشتراک آفاق
مقایسه پدیده کسوف و خسوف با خروج قمر از تحت الشعاع و احکام این دو
265-
266-
267-
268-
279-
280-
281-

فایل وورد ارسالی


انجمن گفتگوی علمی-بخش یادداشت‌ها و نوشته‌ها:
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=784.0


************************
س.م.ص.ع
موضوع: سؤال و ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
helal
دسامبر 24, 2024, 11:23:12 pm
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمه الله
از مشهد درس استاد را پیگیری کرده و استفاده میکنم؛ حدود 11 سال است که در زمینه رؤیت هلال تحقیق کرده و جلسات همایش گونه‌ای را نیز ارائه میدهم؛ لذا درس استاد را بسیار مغتنم و تا حدود زیادی مفید یافتم که از همینجا از ایشان بسیار سپاسگزارم؛ البته نکات اساسی نیز در برخی موارد به ذهن می رسد که تا کنون راه مستقیمی برای ارائه ان به استاد بزرگوار نیافته و نمیدانم از چه طریقی منتقل کنم؛ برخی از موارد هم که گاهی در درس به عنوان مطالب جدید مطرح میشود به نظر میرسد قبلا مطرح شده و پاسخهای آن نیز داده شده لکن احتمالا آن منابع در اختیار استاد نیست؛ برای طرح این نکات و ارائه مستقیم به استاد،‌ دوست دارم با ایشان راه ارتباطی پیدا کنم؛ اگر راهنمایی فرمایید،‌ممنون میشوم


***********************
پاسخ : سؤال و ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
helal
دسامبر 29, 2024, 09:06:35 pm
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
از لطف و ذره پروری استاد سپاسگزارم و تواضع فوق العاده ایشان موجب شرمندگی امثال بنده است؛
اینکه به دنبال راه مناسبی غیر از سایت برای ارتباط سهل با استاد بوده‌ام اولاً به این جهت بود که مطمئن نبودم سایت با تاریخ‌های مراجعۀ قدیمی که در آن بود، مطالب مرا به استاد می‌رساند و ثانیاً دوست داشتم تا باسهولت بیشتری مثلا از طریق یک کانال در ایتا و مانند آن، تصاویر یا نقشه‌ها یا موارد مشابه را که لزوماً‌ متن نیست، به دست ایشان برسانم؛ ثالثاً برای استفاده بیشتر و مراجعه به مباحث قبل، از این حدود 279 جلسه دسته بندی و فهرستی پیدا نکردم؛ علی ای حال فعلا همین طریق سایت نیز مغتنم است.
نسبت به بحث اخیربا توجه به اینکه استاد مبانی و اقوال قابل توجه مربوط به منطقه رؤیت هلال را به 4 بخش تقسیم کردند، خواستم ببینم آیا نظر مرحوم آسید سعید حکیم که برای ثبوت اول ماه بین عالم قدیم (آسیا و آفریقا و اروپا) و غیر آن تفصیل می‌دهند هم مورد بررسی قرار گرفته یا نه؟ هرچند طبق تقسیم استاد، این قول در زمرۀ مبنای «نیمۀ محلی» قرار می‌گیرد، اما تعلیل دومی که آقای حکیم در مورد نظر خودشان دارند، نکتۀ قابل توجهی را در مورد خط بین المللی زمان در بر دارد که بی ارتباط به مباحث اخیر استاد هم نیست (البته ممکن است در بحثهای سال گذشته مطرح شده و در دسترس بنده قرار نگرفته)
احتمالا استاد استحضار دارند که بحث استدلالی ایشان اجمالا در کتاب صوم خودشان مطرح شده و بحث را با توضیح مفصل تر آسید محمد رضا سیستانی در مناسک حج خود مطرح کرده و اشکال به مبنای ایشان را هم آنجا ذکر کرده‌اند؛
از متونی که احتمالا در درس استاد مورد توجه قرار نگرفته مباحث آسید محمدرضا سیستانی هست که اتفاقا به صورت کتاب جداگانه هم چاپ شده به نام «اتحاد الآفاق و اختلافها» و بعضی از نکاتی و یا روایاتی که استاد اجمالا فرمودند ندیدم کسی متعرض آن شده باشد،‌در این کتاب بحث و رد شده است که حالا انشاء الله اگر صلاح دانستند آن مطالب و برخی ملاحظاتی که نسبت به نظرشریف ایشان هست، 0در موقعیت‌های بعدی اشاره خواهم کرد.
ضمنا کانالی در ایتا و ... هست که طی حدود 7، 8 سال گذشته،‌در آن عمدةً پیش بینی اول ماه‌ها و گزارش‌های رؤیت با سبک و سیاق نسبة نو و البته در سطح نسبة ساده و مورد استفاده عموم علاقه مندان، ارائه گردیده؛ باعث افتخار خواهد بود چنانچه استاد عزیزفرصت کردند و سری به این کانال زدند، حقیر را از نکات و نظرات دقیق و عالمانه خود بهره مند کنند: https://eitaa.com/AhkamBaran
شنبه 8 دی 1403

سلام علیکم
نسبت به جلسه 279 ملاحظه‌ای که به ذهن می‌رسد این است که گویا خلطی صورت گرفته بین وقت جهانی ( بین المللی) و وقت برای کل کره
در بیان استاد بارها مضمون این عبارت مطرح می‌شود که ما به دنبال یک تقویم ومیقات برای کل کره هستیم و بعد آن را تنظیر به ساعت و وقت جهانی بین المللی فعلی می‌کنند...
لکن به نظر می‌رسد انچه در حال حاضر در مورد وقت المللی وجود دارد، وقت برای کل کره نیست؛ بلکه برای نظم دهی به امور اضطراری که لازم است هماهنگی بین مناطق مختلف ایجاد شود، قرارداد کردند که همه به وقت یک منطقه (گرینویچ) زمان را تعامل کنند مثلا خلبان ژاپنی و انگلیسی و آمریکایی همه طبق ساعت گرینویچ رفت و آمد خود را تنظیم کنند؛ نه اینکه برای همه کرۀ زمین یک ساعت و روز هفتۀ و... قراردادی وجود داشته باشد؛ بنابراین می‌گوییم مثلا الان ساعت 12 روز یکشنبه به وقت گرینویچ است و سایرین امور بین المللی خود را با این ساعت تنظیم کنند نه اینکه برای خلبان ژاپنی که در ژاپن است هم الان ساعت 12 روز یکشنبه باشد به عبارت دیگر آغاز و پایان یکشنبه در گرینویچ هیچگاه باعث نمی‌شود یک مقطع زمانی 24ساعته در کل زمین روز یکشنبه قراردادی و بین المللی باشد به گونه‌ای که کل کره روز یکشنبه آنها قلمداد شود ! و لذا نکته‌ای که بزرگواری در درس روز شنبه (جلسه279) به عنوان اشکال در بجث ایام هفته مطرح کرد به این بیان اشکال صحیحی به نظر می‌رسد یعنی نسبت به تقویم حتی مناسبتهای جهانی آن همواره تقویم نسبت به روز هفته، محلی بیان می‌شود مثلا اگر قرار است روز 20 نوامبر روز جهانی کودک باشد هیچگاه روز گرینویچ را ملاک قرار نمی‌دهند؛ بلکه هر محلی از ساعت 12 بامداد همان محل،‌روز کودک را آغاز میکند؛ حتی اگر بخواهند مثلا تظاهراتی را به صورت هماهنگ در یک تاریخ مشخص مثلا 1 ژانویه در دنیا برگزار کنند،‌بازهم هر منطقه در روز خود این کار را خواهند کرد؛ بله اگر کنفرانسی جهانی برگزار شود میگویند مثلا ساعت 12 گرینویچ همه آنلاین باشند...نه اینکه ساعت 12 گرینویچ برای همه ساعت 12 است...

این امر در مباحث شرعی بسیار واضح تر است؛‌ زیرا به نظر می‌رسد قریب به اتفاق وقایع مهمی که مرتبط با زمان هستند و در بیان آیات و روایات ذکر شده است،‌ به جهت آثار آن نسبت به مردم است و مردم هم همان مردمی هستند که در روی زمین زندگی می‌کنند و هریک در منطقۀ‌ تقویمی خاصی به سر می‌برند (همان تقویم محلی و نوعی)؛ وقتی آثاری برای شب جمعه بیان می‌شود، شما می‌توانید بگویید به وقت مکه شب جمعه از ساعت مثلا 12 ظهر بولیوی شروع می‌شود ولی هرگز نمی‌توانید به فرد بولیویایی بگویید ساعت 12 ظهر روز پنجشنبه تو، شب جمعه بین المللی تو است؛ یعنی شب جمعه تو به یک لحاظ از ساعت 12 شروع شده است! اینکه بگوییم مثلا چون شب جمعه در مکه شروع شده یک اثری برای تو در ساعت 12 ظهر هست، ثبوتاً ممکن است اما اینکه بگوییم شب کل کره است،‌ اشتباه است و اثباتا هم به نظر می‌رسد قریب به اتفاق وقایع زمانی که در ادله شرعی آمده و آثاری را برای مکلفین قرار داده، که مقصود از آن وقایع زمانی محلی است و ذهن عرفا کاملا نسبت به غیر آن استیحاش دارد؛ و شاید یک جهتی که مکرر دوستان حاضر دردرس زمان قراردادی به بیان استاد را با زمان محلی تطبیق می‌کنند وهرچه استاد می‌خواهند تفکیک بین وقت جهانی و وقت محلی کنند همین ارتکاز باشد.
اگر گفته شود برخی وقایع در وقت مربوط به برخی بلاد آثاری برای سایر بلاد هم دارند، این امرمتفاوت از هدفی است که در عبارات استاد وجود دارد و بیان آن دسته از ادله هم کأن متفاوت است مثلا ممکن است بلکه مطمئنا برای لحظۀ شهادت امام حسین علیه السلام در کل عالم اثری وجود داشته است یا مثلا لحظه ای که حضرت زهرا سلام الله علیها در محراب به عبادت می‌پرداختند، نوری به آسمانها ساطع می‌شده و ... اما این گونه موارد دربیان متفاوت است با اموری که برایش وقت تقویمی بیان شده
استاد میخواهند تفکیک قائل شوند بین امور تکوینی مربوط به کل عالم ویا مثلا ناسوتی و .... و اموری که مربوط به عمل مکلف در محل خاص اوست اما به نظر می‌رسد بسیار یا قریب به اتفاق مواردی کلی که استاد می‌خواهند آنها را از محلی بودن خارج کنند از آنجا که بالاخره مربوط به آثار آن برای مکلفینی هست که در روی زمین و با طول و عرض های جغرافیایی مختلف زندگی می‌کنند در هرحال محلی می‌شود؛ مثلا گفته می‌شود ملائکه از ابتدای شب جمعه از فراز عرش ندا میدهند: آیا بندۀ مؤمنی نیست که تا پیش از سپیده دم از گناهانش به درگاه من توبه کند ... وقتی این ندا از فراز عرش باشد علی القاعده به مبنای استاد باید همان وقت بین المللی به وقت مکه باشد زیرا تعبیر ابتدای شب جمعۀ‌ فراز عرش است و لذا باید پایان ندا هم به وقت مکه باشد اما آیا واقعا ارتکاز عرفی می‌پذیرد که مثلا از ساعت 7 صبح روز پنجشنبه تا ساعت 5 عصر روز پنجشنبه در آرژانتین، ندای منادی عرش به پایان رسیده و همان ندایی که اتفاقا خطاب به مؤمن می‌کند و میگوید تا سپیده دم چنین کن...، در ابتدای شب جمعه محلی، ندایش تمام شده باشد یا اینکه مثلا در ژاپن،‌ بعد از اینکه شب جمعه محلی به پایان رسید، ندای منادی خطاب به مؤمنین برای دعا و راز و نیاز تازه شروع شده باشد.
و ظاهرا انشاء‌ طولی هم مشکل را حل نمی‌کند که فعلا مجال بیانش نیست
مسائل مربوط به قطب و سفینه و ماهواره و همینطور اعمال در مریخ و زندانی نیز به نظر می‌رسد قابل پاسخ باشد که فعلا قصد مزاحمت بیشتر ندارم
بسیار عذرخواهم عفو بفرمایید
یکشبنه 9 دی 1403


**********************
پاسخ : سؤال و ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
helal
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
2نکته و سؤال:
1.اینکه اجمالا می‌فرمایید «تقویم واحدی که لحاظ کردیم روز و دقیقه و لحظه‌اش مشخص است» و از طرفی می‌فرمایید «از لحظۀ غروب مکه آغاز 24 ساعت تقویم واحد است»؛ این امر با لحاظ این نکته که از غروب یکشنبه تا غروب دوشنبه 24ساعت کامل نیست بلکه لحظات یا دقایقی کمتر و یا گاه بیشتر است، چطور جمع می‌شود؟
به نظر می‌رسد تقویم جهانی که می‌خواهید قرار دهید با لحاظ غروب تا غروب یا زوال تا زوال یا طلوع تا طلوع و امثال آن به سر نمی‌رسد؛ بلکه ناگزیر از قرارداد ساعت (نه به نحو ساعات طبیعی) هستید.
2.اینکه اجمالا تکرار می‌شود «ما نصف النهار مکه (وسط کعبه) را به عنوان نصف النهار مبدأ قرار می‌دهیم» و این در حالی است که ساعات و دقایق غروب و طلوع یک نصف النهار لزوماً‌ یکی نیست، چه توضیح برای آن وجود دارد؟
به نظر می‌رسد در تقویم جهانی شما «نصف النهار» و خط طول جغرافیایی جایی ندارد و فقط بایدبگویید لحظۀ زوال وسط کعبه...
زیرا مثلاً‌ «مکه مکرمه»، «ترابزون (ترکیه)» و «دار السلام (تانزانیا)ِ»، هر سه تقریبا در طول جغرافیایی 39شرقی قرار دارند؛ امّا مثلا در 20 دسامبر غروب آفتاب حدودا در مکه:17:43 و در ترابزون16:55 و در دار السلام18:36 می‌باشد؛ یعنی در یک طول جغرافیایی تقریبا یک ساعت و نیم تفاوت در زمان غروب خورشید وجود دارد
البته این امر زیاد اشکالی در مبنای جنابعالی ایجاد نمی‌کند فقط در تعبیر باید گفته شود لحظۀ مثلا زوال وسط کعبه اما به نظر می‌رسد نکتۀ مربوط به سؤال قبل تأثیر داشته باشد.
با اعتذار مجدد سه شنبه 11 دی 1403


*************************
موضوع: ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
helal
دسامبر 31, 2024, 01:15:24 am
بسم الله الرحمن الرحیم
مربوط به نکات مطرح شده در جلسه 281 در پاسخ به عرائض مربوط به جلسه 279
سلام علیکم و رحمة الله
مجدداً از توجه و تواضع حضرت عالی و طرح نکات حقیر در کلاس تشکر می‌کنم و عرض می‌کنم راضی به زحمت جناب عالی نیستم اگر وقت کلاس با مطالب بنده گرفته می‌شود به هر نحوی که صلاح می‌دانید عمل کنید و خدای نکرده وقت عزیزان گرفته نشود و فعلا بنده نسبت به مسائل اخیر درس عرائض و سؤالاتم را طرح می‌کنم و انشاء الله اگر فرصتی دست داد نکات مربوط به مباحث قبل را بعدا تقدیم کنم تا از نظر شریفتان استفاده کنم؛
نسبت به مسئله میقات برای کل کره یا به عنوان یک نقطه
البته فکر می‌کنم بنده مقصود حضرتعالی را تا حدی متوجه بودم؛ مقصود شما این است که برای میقات ما یک زمان را به اصطلاح اهل نجوم «زمین مرکزی» (geo center) حساب کنیم و نه «مکان مرکزی»(topo center)؛ کما اینکه معموال است مثلاً مقارنه را زمین مرکزی حساب می‌کنند و لحظۀ مقارنه را به صورت یک لحظه برای مرکز زمین حساب می‌کنند (البته ظاهرا دربرخی محاسبات مقارنه را مکان مرکزی هم محاسبه می‌کنند و ملاک را یکی شدن طول مرکز خورشید و مرکز ماه و محل ناظر قرار می‌دهند)
همینطور تحویل سال به برج حمل و اعتدال بهاری برای ایرانیان و ... و تحویل سال به نقطۀ انقلاب زمستانی برای تقویم میلادی...
شما می‌فرمایید اگر از ظهر یکشنبه تا ظهر دوشنبۀ مکه،‌اهلال هلال شود، از غروب یکشنبۀ مکّه،‌تا غروب روز دوشنبه، شب و روز اول ماه است و آنچه از آثار و اخبار مربوط به «شهر» است مربوط به این حدود 24 ساعت است؛ اما آنچه مربوط به انجام عمل مکلفین است که در موضوع آن روزیا شب مکلف اخذ شده فرد باید در روز و شب افق خود انجام دهد ، هرچند ماه، قبل یا بعد از آن شروع شده باشد؛‌ مثلا اگر ساعت 23 یکشنبۀ مکه ، در آمریکا اهلال هلال ماه مبارک شد و در مکه ساعت 17 غروب آفتاب باشد، از ساعت 17 به وقت مکه شب ماه مبارک به تقویم عمومی آغاز شده و از لحظه فجر به وقت مکه روز اول ماه رمضان برای تقویم عمومی آغاز میشود هرچند برای کسانی که در مشهد هستند و مثلا فجر آنها 1ساعت بعد از فجر مکه است، زمان شروع صوم، طلوع فجر خود مشهد است.
این را عرض کردم برای آنکه معلوم باشد مطلب را ظاهرا تا حدی فهمیده‌ام و اتفاقا یک مؤید هم برای این تقویم وجود دارد و آن این است که با نقشۀ فعلی کرۀ زمین (از نظرمحل خط بین المللی زمان و ...) احتمالا جایی نباشد که وقتی هلال در آن دیده می‌شود، بعد از ظهر همان روز در مکه باشد (که بخواهد آن لازمۀ غیر معقول که دوستان در درس مطرح می‌کردند پیش آید) زیرا در نقشۀ‌ فعلی، در غربی ترین مناطق کرۀ ‌زمین اختلاف با گرینویچ 12 ساعت است و با لحاظ 3 ساعتی که مکه قبل از گرینویچ است،‌نهایت اختلاف به 15 ساعت می‌رسد؛‌پس اگر در غربی ترین نقطه مثلا غروب آفتاب ساعت 20 هم باشد،‌و اهلال هلال شود،‌در مکه ساعت حدود 11 است و هنوز ظهر نشده و لذا همان روز در مکه اول ماه است (مگر اینکه ساعت غروب نقطۀ اهلال هلال،‌خیلی دیرتر باشد که البته در برخی مناطق شمالی قارۀ‌آمریکا شاید تا ساعت 22:30 حدوداً‌ غروب داشته باشیم)

... اما در عین حال به نظر می‌رسد این مبنا و تقویم از جهات متعدد اشکال داشته و کاملاً‌خلاف ارتکاز متشرعه باشد و اتفاقا بر خلاف همان نظم دهی و میقاتیتست که به دنبالش هستیم
حضرتعالی در برخی بیاناتتان تفکیک قائل شدید بین احکام و آثاری که برای مثلاً «شهر» بیان شده و بین احکامی که در موضوعش شب و روز فرد دخالت دارد (البته ظاهرا شهر یکی از موارد است و همینطور که خود حضرتعالی در برخی موارد اشاره می‌فرمایید این تقویم عمومی، یوم و لیل و حتی ساعت و دقیقه و لحظه‌اش هم «مکه مرکزی» است) اما این امر ظاهرا خلاف ارتکاز متشرعه و همینطور ظاهر ادله است
حالا ما مثال را فعلا همان ماه مبارک رمضان در نظر می‌گیریم؛‌ مثلا ً‌می‌فرمایید با اهلال هلال ماه رمضان به صورت مکه مرکزی با بیانی که ذکر شد، ماه مبارک شروع می‌شود و کسی که در «نیوزلند» است (در اوائل تابستان) تقریباً‌پس از گذشت حدود 12 ساعت از غروب آفتاب در محل خودش، «شهر رمضان» یا به عبارت دقیق‌تر «اولین شب از شهر رمضان» آغاز می‌شود و این در حالی ست که اگر فردنیوزلندی بخواهد دعای شب اول ماه رمضان را بخواند باید 12 ساعت قبل از شروع «شهر رمضان» آن را بخواند؛‌مثلاً‌ تصور کنیم دعای منقول از مرحوم سید در اقبال را می‌خواند که «اللهم انه قد دخل شهر رمضان...» و این در حالی است که «شهر رمضان» 12 ساعت بعد آغاز میشود!
آیا متشرعه یا احدی از متشرعه این امررا می‌پذیرند؟!
یا مثلا آن دعایی که انسان عرض می‌کند: «اللهم قد حضر شهر رمضان....»
یا اینکه اگر از سر شب قرآن بخواند،‌قرآنش در شهر رمضان واقع نمی‌شود هرچند به لحاظ تقویمی روز و شب خودش، در شب اول ماه رمضان به سر می‌برد! (و توجه هم دارم که خلط بین اموری که مربوط به آفاق محلی است و اموری که مربوط به کلی شهر است واقع نشود زیرا روایات قرائت قرآن به نظر می‌رسد عمدة یا تماماً‌ ناظر به کلی شهر رمضان است من قرأ فی شهر رمضان آیة‌ من کتاب الله عزوجل کان کمن ختم القرآن فی غیر من الشهور... اللهم الا ان یقال که این گونه موارد هم مربوط به افق محلی است ..
در مورد «لیلة القدر» هم ظاهرا اشکالات کمتر نمی‌شود؛ فرد نیوزلندی آثاری را که مربوط به واقع و تکوین شب قدر است، (با بیان تفکیکی حضرتعالی) چه زمانی انجام دهد؟ و اصلا چطور تشخیص می‌دهید که چه عملی ناظر به تکوین لیلة‌ القدر واقعی برای زمین مرکزی (مکه مرکزی) است و چه عملی مربوط به لیلۀ هر بقعه‌ای؟
مثلا اگر فرد نیوزلندی فکر کند الان مقدرات وی خدمت حضرت عرضه می‌شود و با توجه با رحمات و افاضات ویژۀ لیلة القدر واقع با تضرع و التجاء از حضرت میخواهد عنایتی کنند... اما باید به او بگوییم درست است که شما در نیمه شب 23 ماه رمضان تقویم خود هستی، اما هنوز شب 23 مکه مرکزی فر نرسیده و هنوز...
یا مثلا اگر فرد نیوزلندی برای درک آثار و برکات تکوینی شب قدر نذر کند تمام لیلة القدر را در مسجد باشد، چه زمانی را برای مسجد رفتن او لحاظ می‌کنید؟ می‌گویید روز برو به مسجد؟ میگوید من نذر کردم شب بروم؛ می‌گویید شب از اول شب خودت برو؛ می‌گوید خوب هنوز که لیلة القدر نیست (البته توجه دارم میزان در عمل به نذر قصد مکلف در زمان نذر است ولی مثال را از حیث دیگری اینجا آوردم)
یا مثلا وقتی ساعت حدود 17 روز 30 ماه رمضان تقویمی او آفتاب غروب کرد،‌هنوز تا حدود چند ساعت دیگر از ماه رمضان باقی مانده (چون در مکه هنوز آفتاب غروب نکرده) و این در حالی است که فرد فطریه خود را هم داده و نماز شب عید فطر را هم خوانده لکن هنوز اعمال وی در «شهر رمضان» انجام می‌شود!!
و نیز اینکه در تعبیر می‌فرمایید مقصود شما از عید فطر چیست آیا «عید گرفتن» است یا «عید فطر» (جلسۀ281)... عید فطر واقعی مثلا برای نیوزلندی،‌ازساعت 6بامداد است و قبل از آن، این روز را عید می‌گیرد، یعنی زمانی را که عید نیست عید می‌گیرد؟!
به گمانم مثالی که در یادداشت قبل در مورد شب جمعه زدم تا حدی گویای اشکال و غرابتی که این تفکیک ایجاد می‌کند باشد: وقتی گفته می‌شود «ابتدای شب جمعه که می‌شود، منادی از عرش صدا می‌زند...» (لابد طبق مبنای شما این زمان، زمان آغاز شب در مکه است چون بحث ندای از عرش است و ندای کلی است برای ابتدای شب جمعه...) حالا ببینید منادی چه می‌گوید «آیا بندۀ مؤمنی نیست تا پیش از سپیده دم از گناهش به درگاه من توبه کند...» مقصود از این سپیده دم،‌کدام سپیده دم است؟ موضوع آن توبۀ بندۀ مؤمن است و آن بندۀ مؤمن هم در طول و عرض جغرافیایی خاص است که تا قبل از غروب مکه، سپیده‌اش دمیده! ممکن است بگویید اینجا چون مربوط به توبۀ مؤمن است، مقصود سپیده دم همان بقعه است و این لازمه‌اش امر عجیب‌تری است و آن اینکه تفکیک قائل شوید بین دو زمانی که در یک روایت و در یک مورد آمده است؛ «ابتدای شب» که در روایت نقل شده مقصود ابتدای شب مکه است (چون ظرف و زمان نداء است نه عمل مؤمن) و «سپیده دم» در همان قسمت، سپیده‌دم هر بقعه!
به هرحال موار نقض بسیار زیاد است و تفکیکی که حضرتعالی ذکر کردید به نظر می‌رسد به هیچ وجه مورد پذیرش متشرعه نیست؛‌بلکه چه بسا بی‌نظمی بیشتری (بخصوص نسبت به اعمال و عبادات و آثارتکوینی آنها) ایجاد کند.

ضمنا نکات فوق با فرض پذیرش مسائل قبلی مربوط به تعریف حضرتعالی از اهلال هلال و مباحث قبلی است؛ به نظر می‌رسد اینکه خروج از تحت الشعاع را «اهلال هلال» دانستید و آن را به یک لحظه برگردانید آن هم به فرمایش شما برا ی کل کره و این امر را هم به تعبیر مرحوم آقای خوئی، ظاهرة‌ سماویة‌ دانستید، و رؤیت را راهی برای پی بردن این پدیده دانستید،‌قابل تأمل باشد؛ خروج از تحت الشعاع، هرکارش کنید مستقیماً‌ با رؤیت (قابلیت رؤیت) در ارتباط است و قابلیت رؤیت مربوط به انسانهاست و انسان ها در بقاعی هستند که هرکدام طول و عرض جغرافیایی خاص دارند و ...
و این امر(نوعیت) با ادله ای همچون «ان عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فی کتاب الله یوم خلق السموات و الارض...» هم منافاتی ندارد و قابل توضیح است.... اما چون مربوط به مباحث قبل حضرتعالی است فعلا مجالی برای ورود به آن نیست وگرنه مباحث بسیار دقیقی از جمله بحث ccd و آشکارسازی هلال و ... هم که در دروس حضرتعالی بگمانم اشاره وار از آن عبور شد شاید بتواند نقش خوبی در اثبات نوعیت داشته باشد...
امیدوارم از طول تصدیع و بیان نه چندان مؤدبانه در خور استاد فاضلی همچون حضرتعالی، زیاد مکدر نشده باشید؛ عفو بفرمایید؛
باید عرض کنم وقتی درس جنابعالی را استماع می‌کنم غیر ازنکات علمی و اطلاعات عمومی خیلی خوبی که مطرح می‌شود، از اخلاق و تواضع حضرت عالی لذت بسیار می‌برم؛ کثرالله امثالکم
بامداد سه شنبه 11 دی1403


**********************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
سوزنچی
پاسخ #1 : دسامبر 31, 2024, 08:01:27 am
سلام علیکم
پیشنهاد حقیر این است که مطالبتان را در ادامه مطلبی که قبلا باز کردید بفرستید و تاپیک جدید باز نکنید.یا در همینجا ادامه دهید و برای ادامه مطلبتان تاپیک جدید باز نکنیدالبته اگر در لینک فدکیه که دوستمان قبلا برای شما فرستادند بگذارید مزیتی دارد زیرا آنجا محل یادداشتهای خود استاد است و ایشان آنجا را سریع نگاه می کنند.در پیام قبلی تان ابراز تمایل کرده بودید که کاش راه ارتباطی در ایتا باز شود. اگر مایلید که از طریق ایتا مطالب و تصاویری را برای ایشان بفرستید اگر خواستید می توانید به آیدی حقیر در ایتا ارسال کنید و بنده ان شاء الله به ایشان می رسانم.
فقط جسارتا ورودی در بحث شما داشته باشم و آن اینکهبرخی از اشکالاتی که فرمودید بر مبنای رایج در بلد واحد هم رخ می دهد و علتش همان است که استاد چندبار تذکر دادند که بالاخره سه گردش داریم که دقیقا بر هم منطبق نمی شود و در هر تطبیقی اضافه می آید (مثلا یک ماه ۲۹/۵ روز است نه دقیقا ۳۰ روز) و ما ناچار از برچسب زنی هستیم. تقریر اشکال شما در همین حالت عادی. یعنی واقعا ورود ماه جدید از حیث امر سماوی مثلا در ساعت ۱۵ به افق محلی ما رخ داده است و مثلا شیاطین در این ساعت با ورود ماه جدید آزاد شدند در حالی که وظیفه شرعیه این است که روزه تا هنگام افطار ادامه پیدا کند. الان قرآنی که در این زمان (ساعت ۱۵ تا وقت افطار) خوانده می شود مصداق قرآن خواندن در ماه رمضان است یا خیر؟ ماه رمضان تمام شده (آن شخصی که شهود کرده بود می گوید در ساعت ۳ بعداز ظهر دیدم فرشتگان رفتند یا آمدند) اما به لحاظ روز هنوز روز ماه رمضان تمام نشده است. یعنی برخی از اشکالاتی که شما مطرح کردید در هر صورتی وارد است و مربوط به مدلی که استاد مطرح کردند نیست.


***********************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
helal
پاسخ #2 : دسامبر 31, 2024, 09:57:08 am
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
تشکر از توجه و تذکر جنابعالی...؛ چشم ان شاء الله اگر فرصت شد نکته‌ای عرض کنم در ادامۀ مطالب قبل درج می‌کنم؛
نسبت به پاسخی که مرقوم فرمودید عرض می‌کنم:
اولا به نظر می‌رسد بر فرض اشکال بر مبانی دیگر هم باشد، از جهتی به قول شما مدل استاد باید حتما این امر را حل کند زیرا اصلا به خاطر فرار از آنچه ادعا شده ارتکاز متشرعه است بر اینکه تکوینا یک ماه رمضان داریم و یک لیلۀ قدر و ... روی به چنین تقویمی آوردند و این در حالی است که این «مدل» خود، خلاف ارتکاز فراوان دارد
ثانیا بنابر نظر نوعیت به نظر می‌رسد اشکالی از این جهت وجود ندارد؛‌ می‌گوییم مرد نیوزلندی، ماه رمضانش تکوینا از زمان غروب شب اول خودش تا غروب مثلا روز 30 خودش خواهد بود و تمام اعمالی که در این برهه انجام می‌دهد،‌تماماً‌ در ماه رمضان حقیقی است؛ در این مدل ما نیازی به ماه رمضان واحد برای کل کره نداریم.


*************************
پاسخ : سؤال و ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
حسين
پاسخ #1 : ژانویه 03, 2025, 10:17:05 am
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
سرور گرامی، استاد شما هستید، بنده قاصر بهانه میشوم برای اینکه بحث مطرح شود و إن شاء الله تعالی توسط دوستان و امثال شما أعزة پیش برود و به کمال مطلوب خود برسد.

نقل قول از: helal در اینجا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
2نکته و سؤال:
1.اینکه اجمالا می‌فرمایید «تقویم واحدی که لحاظ کردیم روز و دقیقه و لحظه‌اش مشخص است» و از طرفی می‌فرمایید «از لحظۀ غروب مکه آغاز 24 ساعت تقویم واحد است»؛ این امر با لحاظ این نکته که از غروب یکشنبه تا غروب دوشنبه 24ساعت کامل نیست بلکه لحظات یا دقایقی کمتر و یا گاه بیشتر است، چطور جمع می‌شود؟
به نظر می‌رسد تقویم جهانی که می‌خواهید قرار دهید با لحاظ غروب تا غروب یا زوال تا زوال یا طلوع تا طلوع و امثال آن به سر نمی‌رسد؛ بلکه ناگزیر از قرارداد ساعت (نه به نحو ساعات طبیعی) هستید.
2.اینکه اجمالا تکرار می‌شود «ما نصف النهار مکه (وسط کعبه) را به عنوان نصف النهار مبدأ قرار می‌دهیم» و این در حالی است که ساعات و دقایق غروب و طلوع یک نصف النهار لزوماً‌ یکی نیست، چه توضیح برای آن وجود دارد؟
به نظر می‌رسد در تقویم جهانی شما «نصف النهار» و خط طول جغرافیایی جایی ندارد و فقط بایدبگویید لحظۀ زوال وسط کعبه...
زیرا مثلاً‌ «مکه مکرمه»، «ترابزون (ترکیه)» و «دار السلام (تانزانیا)ِ»، هر سه تقریبا در طول جغرافیایی 39شرقی قرار دارند؛ امّا مثلا در 20 دسامبر غروب آفتاب حدودا در مکه:17:43 و در ترابزون16:55 و در دار السلام18:36 می‌باشد؛ یعنی در یک طول جغرافیایی تقریبا یک ساعت و نیم تفاوت در زمان غروب خورشید وجود دارد
البته این امر زیاد اشکالی در مبنای جنابعالی ایجاد نمی‌کند فقط در تعبیر باید گفته شود لحظۀ مثلا زوال وسط کعبه اما به نظر می‌رسد نکتۀ مربوط به سؤال قبل تأثیر داشته باشد.
با اعتذار مجدد سه شنبه 11 دی 1403
۱- نوعا وقتی این جمله را میگویم منظورم امر ثبوتی فی علم الله تعالی است، و توضیحش را ضمن برچسب زنی بر نقاط دقیق خط مداری گردش قمر به دور زمین عرض کردم، اگر جایی چیز دیگری گفتم باید دید درست گفتم یا خیر؟ به هر حال مسأله عدم تساوی دائمی شبانه روز با ۲۴ ساعت دقیق، شاید چند سبب دارد که برای هر کدام چاره اندیشی نیاز باشد.

فی حد نفسه میتوان هر قطعه زمانی را به عدد دلخواه تقسیم کرد، مثلا میتوان عبور مرکز شمس از نصف النهار تا عبور بعدی را به ۲۴ ساعت دقیق تقسیم کرد، و همچنین عبور مرکز یک ستاره ثوابت بیرون منظومه شمسی از نصف النهار که با قبلی کمی تفاوت میکند (به اندازه حرکت انتقالی زمین در یک روز)، و کذا میتوان عبور مرکز شمس از دایره افق تا عبور بعدی را به ۲۴ ساعت دقیق تقسیم کرد، هر چند خروجی این دو تقسیم، واحد ساعت مساوی به دست نمیدهد اما هر یک برای خود سیستمی برپا میکند، و لذا شنیدم که در ساعتهای غروب‌کوک قدیم، چند روز یک بار به طور دستی تنظیم دسته (۱۲) میکردند، یعنی در لحظه غروب، ساعت خودشان را که کمی عقب‌تر یا جلوتر از غروب میشد، دوباره دسته را در لحظه غروب روی ۱۲ قرار میدادند، حال در زمان ما میتوان به راحتی ساعتی طراحی کرد که خود کار چنین کند، یعنی سرعت پاندول آن تغییر کند و مناسب تقسیم هر روز که در تابستان یا زمستان است تنظیم شود، و در نتیجه همیشه لحظه غروب بلد، ساعت ۱۲ باشد.

۲- نمودار رؤیت‌پذیری هلال در نرم‌افزار منظور احمد که سهمی چند لایه است، چون عمر هلال را هم با رنگ نشان میدهد لذا این فرمایش شما را به خوبی میتوان در آن دید، و توضیحش را در جلسات ۲۶۷ و ۲۶۸ مباحثه عرض کردم، و زیره به کرمان بردن است، و در آن میتوان دید که دو روز در سال که اعتدال ربیعی و خریفی است خط غروب (Terminator) عمود و مستقیم است، و در بقیه سال، متموج است، بنابر این همینطوری که فرمودید بلادی که طول واحد دارند و در نصف النهار مشترک هستند لزوما در لحظه غروب و طلوع مشترک نیستند، اما همگی در همه سال در لحظه زوال مشترک هستند، و روایت حماد و عبید، میزان را زوال قرار میدهد.


*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
حسين
پاسخ #2 : ژانویه 03, 2025, 11:21:20 am

نقل قول از: helal در اینجا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمه الله
از مشهد درس استاد را پیگیری کرده و استفاده میکنم؛ حدود 11 سال است که در زمینه رؤیت هلال تحقیق کرده و جلسات همایش گونه‌ای را نیز ارائه میدهم؛ لذا درس استاد را بسیار مغتنم و تا حدود زیادی مفید یافتم که از همینجا از ایشان بسیار سپاسگزارم؛ البته نکات اساسی نیز در برخی موارد به ذهن می رسد که تا کنون راه مستقیمی برای ارائه ان به استاد بزرگوار نیافته و نمیدانم از چه طریقی منتقل کنم؛ برخی از موارد هم که گاهی در درس به عنوان مطالب جدید مطرح میشود به نظر میرسد قبلا مطرح شده و پاسخهای آن نیز داده شده لکن احتمالا آن منابع در اختیار استاد نیست؛ برای طرح این نکات و ارائه مستقیم به استاد،‌ دوست دارم با ایشان راه ارتباطی پیدا کنم؛ اگر راهنمایی فرمایید،‌ممنون میشوم

سلام علیکم و رحمة الله
همانطور که عرض کردم استاد شما و سایر أعزة هستید و بنده محضرتان استفاده میکنم إن شاء الله تعالی

نقل قول از: helal در اینجا

نسبت به بحث اخیربا توجه به اینکه استاد مبانی و اقوال قابل توجه مربوط به منطقه رؤیت هلال را به 4 بخش تقسیم کردند، خواستم ببینم آیا نظر مرحوم آسید سعید حکیم که برای ثبوت اول ماه بین عالم قدیم (آسیا و آفریقا و اروپا) و غیر آن تفصیل می‌دهند هم مورد بررسی قرار گرفته یا نه؟ هرچند طبق تقسیم استاد، این قول در زمرۀ مبنای «نیمۀ محلی» قرار می‌گیرد، اما تعلیل دومی که آقای حکیم در مورد نظر خودشان دارند، نکتۀ قابل توجهی را در مورد خط بین المللی زمان در بر دارد که بی ارتباط به مباحث اخیر استاد هم نیست (البته ممکن است در بحثهای سال گذشته مطرح شده و در دسترس بنده قرار نگرفته)
احتمالا استاد استحضار دارند که بحث استدلالی ایشان اجمالا در کتاب صوم خودشان مطرح شده و بحث را با توضیح مفصل تر آسید محمد رضا سیستانی در مناسک حج خود مطرح کرده و اشکال به مبنای ایشان را هم آنجا ذکر کرده‌اند؛
از متونی که احتمالا در درس استاد مورد توجه قرار نگرفته مباحث آسید محمدرضا سیستانی هست که اتفاقا به صورت کتاب جداگانه هم چاپ شده به نام «اتحاد الآفاق و اختلافها» و بعضی از نکاتی و یا روایاتی که استاد اجمالا فرمودند ندیدم کسی متعرض آن شده باشد،‌در این کتاب بحث و رد شده است که حالا انشاء الله اگر صلاح دانستند آن مطالب و برخی ملاحظاتی که نسبت به نظرشریف ایشان هست، 0در موقعیت‌های بعدی اشاره خواهم کرد.

بحمد الله به ارشاد شما به مصباح المنهاج معظم‌له(قده) مراجعه کردم و متنش را در فدکیه گذاشتم و کذا کتاب دوم هم برایم ارسال کردند که إن شاء الله از محضرشان(ادام الله افاداته) بهره میبرم.

نقل قول از: helal در اینجا

نسبت به جلسه 279 ملاحظه‌ای که به ذهن می‌رسد این است که گویا خلطی صورت گرفته بین وقت جهانی ( بین المللی) و وقت برای کل کره
در بیان استاد بارها مضمون این عبارت مطرح می‌شود که ما به دنبال یک تقویم ومیقات برای کل کره هستیم و بعد آن را تنظیر به ساعت و وقت جهانی بین المللی فعلی می‌کنند...
لکن به نظر می‌رسد انچه در حال حاضر در مورد وقت المللی وجود دارد،

279-
این قسمت را در مباحثه مطرح کردم و شما هم در همین تاپیک جواب دادید که ادامه میدهیم إن شاء الله
281-


*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
حسین
پاسخ #3 : ژانویه 03, 2025, 11:30:32 pm

نقل قول از: helal در اینجا

استاد میخواهند تفکیک قائل شوند بین امور تکوینی مربوط به کل عالم ویا مثلا ناسوتی و .... و اموری که مربوط به عمل مکلف در محل خاص اوست اما به نظر می‌رسد بسیار یا قریب به اتفاق مواردی کلی که استاد می‌خواهند آنها را از محلی بودن خارج کنند از آنجا که بالاخره مربوط به آثار آن برای مکلفینی هست که در روی زمین و با طول و عرض های جغرافیایی مختلف زندگی می‌کنند در هرحال محلی می‌شود؛ مثلا گفته می‌شود ملائکه از ابتدای شب جمعه از فراز عرش ندا میدهند: آیا بندۀ مؤمنی نیست که تا پیش از سپیده دم از گناهانش به درگاه من توبه کند ... وقتی این ندا از فراز عرش باشد علی القاعده به مبنای استاد باید همان وقت بین المللی به وقت مکه باشد زیرا تعبیر ابتدای شب جمعۀ‌ فراز عرش است و لذا باید پایان ندا هم به وقت مکه باشد اما آیا واقعا ارتکاز عرفی می‌پذیرد که مثلا از ساعت 7 صبح روز پنجشنبه تا ساعت 5 عصر روز پنجشنبه در آرژانتین، ندای منادی عرش به پایان رسیده و همان ندایی که اتفاقا خطاب به مؤمن می‌کند و میگوید تا سپیده دم چنین کن...، در ابتدای شب جمعه محلی، ندایش تمام شده باشد یا اینکه مثلا در ژاپن،‌ بعد از اینکه شب جمعه محلی به پایان رسید، ندای منادی خطاب به مؤمنین برای دعا و راز و نیاز تازه شروع شده باشد.
و ظاهرا انشاء‌ طولی هم مشکل را حل نمی‌کند که فعلا مجال بیانش نیست
مسائل مربوط به قطب و سفینه و ماهواره و همینطور اعمال در مریخ و زندانی نیز به نظر می‌رسد قابل پاسخ باشد که فعلا قصد مزاحمت بیشتر ندارم
بسیار عذرخواهم عفو بفرمایید
یکشبنه 9 دی 1403

روایات راجع به شب جمعه به یک نحو نیست، بسیاری از آنها همانطور که فرمودید لسانش همان شب جمعه محلی است، تمام روایاتی که میگوید شب جمعه نمازی بخوان و کاری انجام بده همگی محلی است، اما بعضی با هر دو سازگار است یا تنها با نصف النهار خاص معنا دارد، و بعضی تصریحا بین شب جمعه و روز جمعه جمع میکند.

المحاسن ج‏1 58 74 ثواب فضل يوم الجمعة ..... ص : 58
93 عنه عن أبيه عن الحسن بن يوسف عن المفضل بن صالح عن محمد بن علي قال: ليلة الجمعة ليلة غراء و يومها يوم أزهر و ليس على الأرض يوم تغرب فيه الشمس أكثر معتقا فيه من النار من يوم الجمعة.

احتمال اینکه «یوم الجمعة» در آخر حدیث مجموع شب و روز باشد بعید نیست، و در روایت خصال تصریح شده مجموع آن دو ۲۴ ساعت است، و در هر ساعت ششصد هزار آمرزیده میشوند:

الخصال ج‏2 392 ما جاء في يوم الجمعة ..... ص : 390
92- حدثنا أبو علي الحسن بن علي بن محمد بن علي بن‏عمرو العطار القزويني ببلخ قال حدثنا أبو مصعب محمد بن أحمد بن مصعب بن القاسم السلمي بترمذ قال حدثنا أبو محمد أحمد بن محمد بن إسحاق بن هارون الآملي بآمل قال حدثنا أحمد بن محمد بن غالب البصري الزاهد ببغداد قال حدثنا دينار مولى أنس بن مالك عن أنس عن النبي ص قال: إن ليلة الجمعة و يوم الجمعة أربع و عشرون ساعة لله عز و جل في كل ساعة ستمائة ألف عتيق من النار.

آیا این حدیث مربوط به ۲۴ ساعت افق یک شهر یا قریه که فاصله زیاد از سایر بلاد دارد میشود (یعنی ۲۴ ساعت نوعی) یا بیشتر ظهور در ۲۴ ساعت خاص دارد؟


و همچنین حدیث مذکور در اشهر ثلاثة صدوق(قده) که تصریح میکند میزان در طلوع فجر افق کعبه مشرفة است:

فضائل الأشهر الثلاثة، ص: 126
..عن عبد الله بن عباس أنه سمع رسول الله ص يقول‏ إن الجنة لتحبر و تزين من الحول إلى الحول لدخول شهر رمضان فإذا كانت أول ليلة من شهر رمضان هبت ريح من تحت العرش يقال لها المتنزه......فإذا كانت ليلة الجمعة و يوم الجمعة أعتق في كل ساعة منهما ألف ألف عتيق من النار كلهم قد استوجبوا العذاب فإذا كان في آخر يوم من شهر رمضان-أعتق في ذلك اليوم بعدد ما أعتق من أول الشهر إلى آخره فإذا كان ليلة القدر أمر الله عز و جل جبرئيل فهبط في كوكبة من الملائكة إلى الأرض و معه لواء أخضر فيركز اللواء على ظهر الكعبة و له ستمائة جناح منها جناحان لا ينشرهما إلا في ليلة القدر فينشرهما في تلك الليلة فيتجاوز المشرق و المغرب و يبث جبرئيل ع الملائكة في هذه الأمة فيسلمون على كل قائم و قاعد و مصل و ذاكر و يصافحونهم و يؤمنون على دعائهم حتى يطلع الفجر فإذا طلع الفجر نادى جبرئيل يا معشر الملائكة الرحيل الرحيل فيقولون يا جبرئيل ما صنع الله في حوائج المؤمنين من أمة محمد فيقول إن الله عز و جل قد نظر إليهم في هذه الليلة و غفر لهم إلا أربعة فقيل...


و همچنین حدیث غیبت نعمانی پس از بیان شب جمعه، وقت زوال فردا را مطرح میکند برای دعا کردن رسول الله صلی الله علیه و آله:

الغيبة( للنعماني) النص 276 باب 14 ما جاء في العلامات التي تكون قبل قيام القائم ع و يدل على أن ظهوره يكون بعدها كما قالت الأئمة ع
56- محمد بن همام قال حدثنا جعفر بن محمد بن مالك الفزاري الكوفي قال حدثني محمد بن أحمد عن محمد بن سنان عن يونس بن ظبيان عن أبي عبد الله ع قال: إذا كان ليلة الجمعة أهبط الرب تعالى ملكا إلى السماء الدنيا فإذا طلع الفجر جلس ذلك الملك على العرش فوق البيت المعمور و نصب لمحمد و علي و الحسن و الحسين ع منابر من نور فيصعدون عليها و تجمع لهم الملائكة و النبيون و المؤمنون و تفتح أبواب السماء فإذا زالت الشمس قال رسول الله ص يا رب ميعادك الذي وعدت به في كتابك و هو هذه الآية وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الأرض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم أمنا ثم يقول الملائكة و النبيون مثل ذلك ثم يخر محمد و علي و الحسن و الحسين سجدا ثم يقولون يا رب اغضب فإنه قد هتك حريمك و قتل أصفياؤك و أذل عبادك الصالحون ف يفعل الله ما يشاء و ذلك يوم معلوم.


البته تمام این موارد معانی معنوی دقیق و تاویلی دارد که همان معنای اصیل است اما منافاتی ندارد که ظاهرش هم نسبت به عالم ناسوت مصداق دارد، مثل این روایت بصائر:

بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ج‏1 426 4 باب الأعمال تعرض على رسول الله ص و الأئمة ص ..... ص : 424
14- حدثنا أحمد بن محمد عن علي بن الحكم عن داود بن النعمان عن أبي أيوب عن محمد بن مسلم عن أبي جعفر ع قال: إن أعمال العباد تعرض على نبيكم كل عشية الخميس‏ فليستحيي أحدكم أن تعرض على نبيه العمل القبيح.




*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
حسين
پاسخ #4 : ژانویه 04, 2025, 12:35:11 am

نقل قول از: helal در اینجا

بسم الله الرحمن الرحیم
مربوط به نکات مطرح شده در جلسه 281 در پاسخ به عرائض مربوط به جلسه 279
سلام علیکم و رحمة الله
مجدداً از توجه و تواضع حضرت عالی و طرح نکات حقیر در کلاس تشکر می‌کنم و عرض می‌کنم راضی به زحمت جناب عالی نیستم اگر وقت کلاس با مطالب بنده گرفته می‌شود به هر نحوی که صلاح می‌دانید عمل کنید و خدای نکرده وقت عزیزان گرفته نشود و فعلا بنده نسبت به مسائل اخیر درس عرائض و سؤالاتم را طرح می‌کنم و انشاء الله اگر فرصتی دست داد نکات مربوط به مباحث قبل را بعدا تقدیم کنم تا از نظر شریفتان استفاده کنم؛

سلام علیکم و رحمة الله
محضر مبارک شما استفاده میکنم.

نقل قول از: helal در اینجا

نسبت به مسئله میقات برای کل کره یا به عنوان یک نقطه
البته فکر می‌کنم بنده مقصود حضرتعالی را تا حدی متوجه بودم؛ مقصود شما این است که برای میقات ما یک زمان را به اصطلاح اهل نجوم «زمین مرکزی» (geo center) حساب کنیم و نه «مکان مرکزی»(topo center)؛ کما اینکه معموال است مثلاً مقارنه را زمین مرکزی حساب می‌کنند و لحظۀ مقارنه را به صورت یک لحظه برای مرکز زمین حساب می‌کنند (البته ظاهرا دربرخی محاسبات مقارنه را مکان مرکزی هم محاسبه می‌کنند و ملاک را یکی شدن طول مرکز خورشید و مرکز ماه و محل ناظر قرار می‌دهند)
همینطور تحویل سال به برج حمل و اعتدال بهاری برای ایرانیان و ... و تحویل سال به نقطۀ انقلاب زمستانی برای تقویم میلادی...

آنطور که فهمیدم سخن محوری شما همان خلاف ارتکاز متشرعه است، و تقارن مرکزی و به تبع آن مدل ذره‌ای و نقطه‌ای برای کره زمین را موافق عمل و ارتکاز نمیدانید، بلکه تقارن سطحی و به تبع آن خروج قمر از تحت الشعاع را میزان میدانید، و به گمانم قبلا در مباحثه راجع به تفاوت این دو بحث کرده باشیم، و بنده هم موافق ارتکاز هستم، بلکه مکرر عرض میکنم که هر بحث علمی که خروجیش خلاف ارتکاز باشد ارزشی ندارد، اما ارتکاز شرعی یا عقلائی، منشأ صحیحی دارد، و مانعی ندارد که نزدیک با مأنوسات باشد، اما هر مأنوسی را نمیتوان گفت ارتکاز منحصر است که غیر آن را باطل حساب کنیم، بخصوص اگر ارتکاز دیگر هم داشته باشیم، و به نظر میرسد در اینکه مثلا ما در یک سال، یک ماه مبارک رمضان شخصی داریم ارتکاز جمیع متشرعه است، و تا سراغ مسأله اشتراک آفاق نرفته باشند این ارتکاز فعال و واضح است.

نقل قول از: helal در اینجا

... اما در عین حال به نظر می‌رسد این مبنا و تقویم از جهات متعدد اشکال داشته و کاملاً‌خلاف ارتکاز متشرعه باشد و اتفاقا بر خلاف همان نظم دهی و میقاتیتست که به دنبالش هستیم

اگر توفیق بود إن شاء الله تعالی محضرتان استفاده میکنم و هر چه به ذهن قاصر برسد عرض میکنم.


*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
حسین
پاسخ #5 : ژانویه 05, 2025, 09:20:54 am

نقل قول از: helal در اینجا

ضمنا نکات فوق با فرض پذیرش مسائل قبلی مربوط به تعریف حضرتعالی از اهلال هلال و مباحث قبلی است؛ به نظر می‌رسد اینکه خروج از تحت الشعاع را «اهلال هلال» دانستید و آن را به یک لحظه برگردانید آن هم به فرمایش شما برا ی کل کره و این امر را هم به تعبیر مرحوم آقای خوئی، ظاهرة‌ سماویة‌ دانستید، و رؤیت را راهی برای پی بردن این پدیده دانستید،‌قابل تأمل باشد؛ خروج از تحت الشعاع، هرکارش کنید مستقیماً‌ با رؤیت (قابلیت رؤیت) در ارتباط است و قابلیت رؤیت مربوط به انسانهاست و انسان ها در بقاعی هستند که هرکدام طول و عرض جغرافیایی خاص دارند و ...
و این امر(نوعیت) با ادله ای همچون «ان عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فی کتاب الله یوم خلق السموات و الارض...» هم منافاتی ندارد و قابل توضیح است.... اما چون مربوط به مباحث قبل حضرتعالی است فعلا مجالی برای ورود به آن نیست وگرنه مباحث بسیار دقیقی از جمله بحث ccd و آشکارسازی هلال و ... هم که در دروس حضرتعالی بگمانم اشاره وار از آن عبور شد شاید بتواند نقش خوبی در اثبات نوعیت داشته باشد...

به جهت خصوصیتی در هلال ماه جمادی الاولی مباحثه ما دوباره بازگشتی به بحث‌های سابق داشت: 265-

همین خصوصیت در هلال همین ماه رجب هم هست، در این نقشه رؤیت پذیری هلال ماه رجب ملاحظه فرمایید که همانطوری که اعلان هم کردند در شب چهارشنبه در ایران حتی با تلسکوپ هلال رؤیت نشد، اما در لحظه غروب ایران اهلال هلال شده به طوری از مرحله د گذشته و به بخش ج رسیده است، آیا به نظر شریف شما در این ماه هم فرمایش شما هست: «خروج از تحت الشعاع، هرکارش کنید مستقیماً‌ با رؤیت (قابلیت رؤیت) در ارتباط است و قابلیت رؤیت مربوط به انسانهاست و انسان ها در بقاعی هستند که هرکدام طول و عرض جغرافیایی خاص دارند»:





***********************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال--فایل وورد ارسالي
helal
پاسخ #6 : بامداد دوشنبه 17 دی ماه ساعت حدود 4

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله

عرض ارادت فراوان خدمت استاد عزیز و تشکر از توجه حضرتعالی به عرائض حقیر و پوزش از تصدیع دارم و همینطور خدمت اعزۀ محترمی که در درس استاد حاضر می‌شوند، عرض سلام دارم و عرض می‌کنم به حال شما که در خدمت چنین استادی هستید، غبطه می‌خورم...

نسبت به فرمایشات استاد در جلسۀ روز یکشنبه (جلسۀ282 ) که در بخشی از آن عرائض حقیر مطرح شد،‌با پوزش مجدد از استاد نکاتی دارم:

حضرتعالی موارد فروانی را که نمونۀ‌کمی از آن در ارسال قبلی تقدیم شد،‌ در زمرۀ ارتکازات ندانسته و اجمالاً‌ فرمودید جزء «مأنوسات1» است...{پاورقی:1. البته اگر با این فرمان جلو برویم، فارق بین آنچه ادعا می‌شود ارتکاز است و آنچه «مأنوس» تلقی می‌شود، پیچیده خواهد شد؛ ممکن است هرکس مطلوب خود را بتواند به صرف ادعای ارتکاز تثبیت کرده و مطلوب طرف ماقبل را به ادعای اینکه صرفا مأنوس است، رد نماید.}

ظاهراً‌ اعتنای اصلی جنابتان بر اینکه باید یک «شهر»‌ شخصی و یک «لیلۀ قدر» شخصی و ... برای کل کره داشته باشیم، به مرتکز دانستن این امر در مثال‌ها و تعبیراتی (آیات و روایات) است که برخی از آنها را در درس این جلسه بیان فرمودید و لکن به نظر می‌رسد قابل خدشه و ملاحظه باشد:


1.در فرمایشات حضرتعالی«نقشۀ‌رؤیت پذیری ماه جمادی الاولی و ماه رجب و ...» مورد استشهاد بلکه شاید استدلال قرار گرفت؛ به این تقریب:

فردی که مثلا در «قم» یا «یمن» است و لحظۀ غروبش علی فرض با جزیرۀ «موریس» یکی است،‌ در لحظۀ واحد غروبشان فرا می‌رسد؛ یکی هلال را واضح می‌بیند و دیگری به هیچ وجه نمی‌تواند آن را ببیند؛ بالاخره الآن یک شب است یا دو شب؟ ارتکاز این است که یک شب است مگر می‌شود برای یکی شب اول ماه باشد و برای یکی شب آخر ماه؟! پس چون ارتکاز می‌گوید یک شب است پس اگر شب اول «موریس»‌باشد باید شب اول «یمن» و «قم» هم باشد...

ملاحظه:

احتمالا می‌پذیرید این امر را که شب اول ماه بودن یا شب 30 ماه قبل بودن، کاملاً‌ اعتباریست؛ کما اینکه دو نفری که با فاصلۀ اندکی، در دو طرف خط زمان (خط روزگردان IDL) هستند، هردو مثلاً‌ در تاریکی و در هنگام شب هستند؛ یکی در سه‌شنبه به سر می‌برد و یکی در چهارشنبه؛ یکی 31 دسامبر است و دیگری 1ژانویه؛ حالا سؤال جنابعالی را مطرح می‌کنیم: الان در این تاریکی در لحظۀ‌ واحد در این فاصلۀ‌ چند متری، یک شب است یا دو شب؟! هرجوابی آنجا دادیم {البته ما جواب حلی داریم} اینجا هم می‌دهیم؛

اینکه می‌گویید «یک شب است» منظورتان از «یک شب» چیست؟ تاریکی که بر نصف کره احاطه کرده و به تدریج جابجا می‌شود؛ منظورتان از «یک شب»‌ این است که یک تاریکی بر هردو مستولی شده؟ خب وقتی دو طرف خط زمان در مناطقی که هردو در شب به سر می‌برند، یکی سه‌شنبه است و یکی چهارشنبه، آنجا هم یک تاریکی مستولی شده اما می‌گوییم یکی در شب 31 است و دیگری شب1...

بنابراین اینکه هر دو نفر در یک لحظه قرار دارند و برای هردو غروب خورشید در یک لحظه فرا می‌رسد،‌دلیل نمی‌شود که هردو در یک تاریخ هم باشند؛ نسبت به یک شب و دو شب هم می‌گوییم چه بسا امر اعتباریست و با توجه به اعتبار تقویم، ممکن است یک شب باشند و یا دوشب2.{پاورقی:2. به مناسبت این مطلب خوب است به مطلبی که برای ردّ قول مرحوم آقای خوئی در بیان آقای سید سعید حکیم در مصباح اشاره شده و سید محمدرضا سیستانی آن را در حدود صفحۀ 106 و 107 کتاب خود ذکر کرده اشاره کنم؛ در این قسمت همین مسألۀ وحدت شب (با بیان دیگری) و نیز خط بین المللی زمان و مطالب دیگری با ایام هفته تطبیق شده و کلا این بخش بلکه کل کتاب قابل استفاده است.}

اکنون که به نقشۀ رؤیت پذیری ماه جمادی الاولی اشاره شد، بد نیست اشارۀ کوتاهی کنم به آنچه در جلسات قبل با محور قرار دادن نقشۀ ماه جمادی فرمودید مبنی بر اینکه در قول مشهور، برای بحث اشتراک افق، 3گام مطرح است (خروج از تحت الشعاع-عرض جغرافیایی بلد- عرض سماوی ماه) و آقای سیستانی به گام سوم توجه نکردند ...

عرضم این است که آقای سیستانی ظاهرا به این امر توجه کردند؛‌ این متن ایشان که در پاسخ استفتائی قدیمی مطرح شده، تقریبا 10 سال قبل در جلسات خدمت رفقا ارائه می‌شد:
«العبرة بالعلم بان التمكن من رؤية الهلال في احد المكانين يلازم التمكن من رؤيته في المكان الثاني لولا السحاب ونحوه من الموانع الطارئة.... وهذا يختلف باختلاف الأماكن بل باختلاف الأشهر والأزمنةفقد يكون التمكن من رؤية الهلال في استراليا مثلاً مستلزماً للتمكن من رؤيته في العراق وفي شهر آخر لا يكون كذلك لكون الهلال في استراليا في هذا الشهر مرتفعاً جداً وان كان ضعيفاً فيكون قابلاً للرؤية واما في العراق فهو على الرغم من زيادة حجمه الا انه يكون عند الغروب قريباً من الأفق فلا يمكن رؤيته»

و این دو نقشه برای توضیح متن ایشان خدمت دوستان ارائه می‌شد:






اصولا منفی بودن عرض دایرة‌البروجی ماه که حضرتعالی مؤید فرمایش خود دانسته‌اید، گمان نمی‌کنم اثری در این جهت داشته باشد؛ زیرا آقای سیستانی که علی المبنا قابلیت رؤیت در محل را میزان می‌دانند معتقدند عدم رؤیت به پارامترها و عوامل متعددی بستگی دارد از جمله فاز هلال که مربوط به زمان مقارنه و مقدار زمان سپری شده از مقارنه است و عامل دیگر «ارتفاع هلال» است که کمیِ ارتفاع یا ارتفاع منفی، گاه متأثر از عرض جغرافیایی ناظر است و گاه به جهت عرض جنوبی ماه؛ همین ماه برای نیمکرۀ جنوبی واضح است و برای نیمکرۀ شمالی غیر قابل رؤیت؛ بالاخره مکان ناظر مهم است و این امر در ارتفاع هلال مؤثر می‌باشد؛ حالا درست است که همیشه حائل شدن بقاع و انحناء زمین موجب ارتفاع منفی و عدم رؤیت هلال نمی‌شود؛ بلکه این عامل+عرض جنوبی ماه چنین اثری دارد.

ضمن اینکه بر فرض زمین را حذف کنیم (که البته مبنای آقای سیستانی نیازی به این امر ندارد) بازهم محل ناظر ممکن است در رؤیت هلال به شکل‌های گوناگون تعیین کننده باشد؛‌ توضیح این امر فرصت دیگر و بیشتری می‌طلبد.


2.اجمالاً‌ فرمودید: «درسال یک ماه رمضان داریم یا چند ماه؟ ارتکاز می‌گوید یک ماه بیشتر نداریم؛ پس معنا ندارد ماه رمضان‌های مختلف و زیادی در افق‌های مختلف داشته باشیم...»

ملاحظه:

بله می‌پذیریم که در یک سال قمری، یک ماه رمضان داریم؛ اما سؤال برمی‌گردد به «سال»؛ مقصود ما از «سال»‌چیست؟ ما سال را هم نوعی و با توجه به بلد یا بلاد افراد لحاظ می‌کنیم و به نظر می‌رسد عرف چنین می‌کند؛

مثلاً‌ وقتی می‌گوییم احمد 10سال از عمرش گذشته،‌هیچگاه 10سال را با یک زمان جهانی که ممکن است با شب و روز و ایام هفتۀ افق فرد متفاوت باشد، حساب نمی‌کنیم؛ بلکه 10سال را با همان ملاک منطقۀ خودش حساب می‌کنیم فرض کنیم یک نفر در ترابازون ترکیه است و در ساعت 2بامداد روز 1 دسامبر 2024 فوت کرده و دیگری در لندن در ساعت 23روز 30 نوامبر 2024 فوت کرده باشد؛ این دو در یک زمان فوت کردند (فاصلۀ ساعت ترکیه با گرینویچ 3ساعت است)؛ اما عرف می‌گوید فرد ترکی ماه دسامبر را درک کرد و فرد انگلیسی درک نکرد؛‌ و هرچه هم بگویید مگر در یک سال چند تا ماه نوامبر داریم؟ می‌گوییم یکی داریم ولی به اعتبار مناطق...

کما اینکه اگر سؤال شود فلانی چند شب جمعه را در عمرش دید و این در حالی باشد که در محل خودش هنوز آفتاب روز پنجشنبه غروب نکرده ولی در مکه غروب کرده و به تعبیر حضرتعالی شب جمعه برا ی کل کره آغاز شده،‌ شکی نیست که این وقت اخیر را جزء‌شب جمعه‌های عمر او حساب نمی‌کنند3{پاورقی:3. البته توجه دارم که ثبوتاً با لحاظ و فرض یک شب جمعه به وقت جهانی، شمارش شب‌های جمعه می‌تواند متفاوت باشد ولی صحبت ما ایناست که شما این امر را دلیلی برای اثبات و وجود ارتکاز و برای وجود یک شب جمعه برای کل می‌گیرید در حالی که این اول کلام است و قابل پذیرش نیست.}

خلاصه اینکه قبول نداریم که یک روز یکشنبه برای کل کره باشد و یا یک شب جمعه برای کل (ولو به یک اعتبار) و این خلاف ارتکاز است و لااقل این است که چنین امری که ادعا می‌شود مرتکز نیست.


3.اجمالاً‌می‌فرمایید به دلیل آیۀ شریفۀ «ان عدة الشهور عند الله اثنا عشر شهرا فی کتاب الله یوم خلق السموات و الارض»،‌ شهر مبارک و سایر شهور متأخر از خلق انسان نیست و شهر از ابتدای خلقت بوده در حالی که رؤیت هر مکان با فرض وجود انسان است و بعد از خلق انسان تصور می‌شود...

ملاحظه:

به نظر می‌رسد آیۀ شریفه هیچ منافاتی با معیار بودن قابلیت رؤیت برای هر بلد ندارد؛

دلیل اول:
معنای آیۀ شریفه لزوماً‌ این نیست که خدای متعال از ابتدای خلقت،‌ حرکت قمر (و همۀ حرکات زمین و خورشید ... را که موجب اهله می‌شود)به گونه‌ای قرار داده که اهله ایجاد شود و به تعبیر شما «اهلال هلال» واقع گردیده و ماه‌های 12‌گانه با دور قمر واقع گردند که آنگاه شما بفرمایید اول ماه کجا میزان است؟ باید یک نقطه را میزان قرار دهیم و آن هم «مکه» است؛

به عبارت دیگر اینکه عدۀ‌ شهور «عندالله» اثنا عشر است،‌حتی با وجود «یوم خلق السموات والارض»، لزوماً‌ به این معنا نیست که از همان زمان، ماه‌ها آغاز شده باشد؛4{پاورقی:4. ضمن اینکه این امر که عبارت «ان عده الشهور عندالله اثنا عشر شهرا یوم خلق السموات و الارض» در مقام بیان این نکته اشد که از همان زمان ماه‌ها آغاز شده، با عبارت «عندالله» چنادن سازگار نیست.}

فرض کنید خلقت «زمین» و «ماه» با فاصله زمانی از هم واقع شده باشد5{پاورقی:5. حتی خلقت آسمانها نیز بنابر توضیح آیات و روایات احتمالا به تدریج واقع شده} کما اینکه شاید معروف ترین فرضیه کنونی بین دانشمندان این باشد که ماه پس از حدود 100 میلیون سال یا کمی کمتر در مدار زمین قرار گرفته است6؛{پاورقی:6. بدیهی است نمی‌خواهم این گونه فرضیه ها را تصحیح کنم ولی در مانحن فیه به تدریج واقع شدن خلقت امری است که ممکن است کاملا ملائم با آیات و روایات باشد و اصلا فرضیۀ دور از ذهنی نیست.} با مبنای شما آیۀ شریفه چطور معنا می‌شود؟! «ارض» خلق شده به تعبیری احتمالاً یوم خلق السموات و الارض محقق شده ولی قمری در کار نیست؛ آیا بازهم 12ماه داشتیم؟!

اینجاست که احتمالا ناچار می‌شوید معنای «یوم» را خلاف ظاهر بگیرید یا بگویید مثلا «قمر» هم جزء آسمانها و زمین است و مثلا بفرمایید منظور از یوم... روزی است که خلقت آسمانها که قمر جزء آن است کامل شود و مواردی اینچنینی که هرکدام اشکال خودش را ممکن است داشته باشد؛ علاوه بر اینکه با مسائلی که در مورد لیلة القدر مطرح کردید هم تا حدودی سازگار نیست...

یکی از محتملات حل مطلب بنابر این وجه (دلیل اول) می‌تواند چنین باشد که خدای متعال از همان ابتدای خلقت 12شهر مقدر فرموده است؛‌ لکن زمان به فعلیت رسیدن آن،‌همان وقتی است که نیاز برای وجود 12ماه به فعلیت برسد و آن زمان پس از خلقت انسان و نیاز به ماه و سال و ... است؛
نتیجةً عرض می‌کنم لزوماً‌و صرفاً بر اساس این آیۀ شریفه و آیات و روایات مشابه نمی‌توان گفت ماه‌ها بر خلقت انسان مقدم اند.

دلیل دوم:
ظاهرا هیچ بعدی ندارد که در همان زمان که خلقت زمین و ماه انجام شده،‌ماه‌های 12‌گانه به فعلیت رسیده باشند و آغاز شده باشد هرچند انسانی در روی زمین نباشد زیرا آغاز هر ماه با قابلیت رؤیت هلال در هر منطقه است و مقصود از قابیت رؤیت، قابلیت رؤیت انسان‌هایی است که بعداً‌ خلق خواهند شد؛

ممکن است این امر ابتداء به نظر مخاطبین کمی عجیب آید ولی به نظر می‌رسد این امر صحیح و بلکه ظهور امر در آن بیشتر هم باشد و در مبنای حضرتعالی هم مشابه زیاد داشته باشد:

فرض کنیم ما یک «لیلة القدر شخصی» داشته باشیم و آن هم با توجه به مکۀ‌معظمه است یعنی لحظۀ «غروب» مکّۀ مکرمه،‌ لیلة‌القدر شخصی آغاز می‌شود و با توجه به برخی روایات و بخصوص در مبنای حضرتعالی بگوییم لیلةالقدر قبل از خلقت انسان بوده است؛ علی المبنی باید بفرمایید «لحظۀ غروب مکه» لیلة القدر آغاز می‌شود...

عرض می‌کنیم لحظۀ غروب یعنی چه؟

غروب یعنی وقتی که آخرین جزء از قرص خورشید (به تعبیر کارشناسان «لبۀ بالایی خورشید») ا زدید ناظری که در افق مستوی قرار دارد، پنهان شود؛

لابد عنایت دارید که هموارده مقصود از غروب خورشید غروب ظاهری است و نه فرو رفتن واقعی آخرین جزء خورشید؛ لذا عنایت دارید که تا وقتی خورشید حدود 50 دقیقه قوسی زیر افق نرفته،‌هنوز خورشید در افق دیده می‌شود و این اثر شکست نور است. یعنی قرص خورشید حقیقة‌ زیر افق است ولی شکست نور باعث می‌شود بالای افق دیده شود و این در حالی است که حقیقة‌ وقتی غروب اصطلاحی حاصل می‌شود که از دید ناظر،‌ خورشید پنهان شود


تصویر نرم افزار از لحظۀ غروب خورشید (sun set) در حالیکه خورشید 50 دقیقه قوسی زیر افق قرار گرفته است

پس ملاحظه می‌فرمایید برای اینکه «شب» را آغاز کنید، باید فرض کنید یک ناظری باشد و خورشید از دید او پنهان شود؛ اما آیا می‌توان گفت «لیلة‌ القدر» بعد از وجود ناظر و انسان است؟
حتی اگر در تعریف غروب دست ببریم و بگوییم وقتی واقعاً‌ آخرین جزء خورشید در افق فرو برود، غروب است، بازهم مشکل حل نمی‌شود و اصولاً‌ «افق» با «ناظر» در هم تنیده‌اند کما لایخفی


4.به روایات «لیلة القدر» استناد فرمودید و اینکه قبل از خلقت انسان وجود داشته...

اولا
همان جواب آنف اینجا نیز می‌آید؛

ثانیاً
برخی روایات منقوله که اتفاقا به نظر می‌رسد حضرتعالی آن ا برای مبنای خود مورد توجه قرار می‌دهید، ممکن است معانی عمیق و تأویل گونۀ دیگری داشته باشد؛ مانند این روایت: َ
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ- لَيْلَةَ الْقَدْرِ أَوَّلَ مَا خَلَقَ الدُّنْيَا وَ لَقَدْ خَلَقَ فِيهَا أَوَّلَ نَبِيٍّ يَكُونُ وَ أَوَّلَ وَصِيٍّ يَكُونُ وَ لَقَدْ قَضَى أَنْ يَكُونَ فِي كُلِّ سَنَةٍ لَيْلَةٌ يَهْبِطُ فِيهَا بِتَفْسِيرِ الْأُمُورِ إِلَى مِثْلِهَا مِنَ السَّنَةِ الْمُقْبِلَةِ...

معنای این روایت وقتی روشن می‌شود که «دنیا» به درستی معنا شود؛ به بیان مرحوم فیض که مرحوم مجلسی هم آن را ذکر کردند،عنایت فرمایید:

بيان‏
لعل السر في كون خلق ليلة القدر مع أول خلق الدنيا و خلق أول نبي أو وصي يكون فيها أن ليلة القدر يدبر فيها كل أمر يكون في الدنيا و يقدر فيها كل شي‏ء يوجد في العالم و تنزل الملائكة و الروح فيها بإذن ربهم من كل أمر إلى نبي أو وصي كما تقرر ذلك كله في النصوص و تعيين الوصي للنبي إنما يكون في تلك الليلة فلو كانت الدنيا متقدمة على ليلة القدر لزم أن يكون إمضاؤها قبل تدبيرها و تقديرها و لو كانت ليلة القدر متقدمة على الدنيا لزم أن لا تتنزل الملائكة و الروح فيها لفقد المنزل إليه.
ثم إن الدنيا إنما كانت دنيا لدنوها من الإنسان بالإضافة إلى الآخرة فهما حالتان للإنسان فلا دنيا قبل إنسان و لا إنسان قبل نبي أو وصي إذ لا يقوم هذا النوع إلا بحجة كما يأتي بيانه من الأخبار فخلق النبي الأول و الوصي الأول من حيث كونه وصيا إنما يكون في ليلة القدر و لا ليلة قدر و لا دنيا إلا و فيهما نبي أو وصي و لا نبي و لا وصي إلا و لهما ليلة قدر فقد رد على اللَّه علمه لأن علم اللَّه في الأمور المتجددة في كل سنة لا بد أن ينزل في ليلة القدر إلى الأرض ليكون حجة على الأنبياء و المحدثين لنبوتهم و ولايتهم فالراد لليلة القدر هو الراد على اللَّه علمه الجاحد أن يكون علمه في الأرض.

ملاحظه می‌فرمایید که مسألۀ «معیت» با خلقت انسان مطرح شده؛ آن هم با چنین توضیحی و به طور کلی ممکن است لیلة‌القدر در برخی روایات کنایه از یک زمان خاص و نه لزوما با این دوران قمر ملکی بر ارض خاکی.... باشد

در برخی موارد متعدد هم انصافا روایات لیلة‌القدر مؤید نوعی بودن شب قدر می‌تواند باشد؛‌ مثلا این روایت:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا كَانَ لَيْلَةُ الْقَدْرِ فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ‏ نَادَى مُنَادٍ تِلْكَ‏ اللَّيْلَةَ مِنْ‏ بُطْنَانِ‏ الْعَرْشِ‏ إِنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لِمَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ ع فِي هَذِهِ اللَّيْلَة
چه کسی احتمال می‌دهد این روایت کامل الزیارات، بخواهد آغاز شب زیارتی امام حسین علیه السلام را به افق مکه قلمداد کند و نه کربلا؟! و چه کسی احتمال می‌دهد مقصود از «لیلة القدر» و «تلک اللیلة» در صدر و وسط روایت، شخصی واحد بوده ولی «هذه اللیلة» که اتفاقا اسم اشاره هم در آن بکار رفته معنای شب افق بلد را اراده کرده باشد؟!

علی ایّ حال به نظر می‌رسد شواهد مبنی بر نوعی بودن شهر و یوم و لیلة‌ و ساعت و ... زیاد است که در مقام نمیگنجد و تفکیک احکام و اخبار در مورد زمانها به زمان افق بلد و زمان واحد برای کل بسیار مشکل است حتی با بیان مسألۀ طولیت در انشاء و شاید این مبنا بیشتر باعث پیچیده شدن امر شود بخصوص در امور عبادی و شرعی.

از تصدیع زیاد شدیدا عذرخواهم؛ مطالبی در مورد برخی دیگر از روایات خلق کعبه و آسمان و زمین و نیز روایات «غلت مردة‌الشیاطین» و نیز روایات رؤیت که به استصحاب برمی‌گردانید و برخی نکات مربوط به حقیقت معنای هلال و عجین بودنش با قابلیت رؤیت و نیز نکات دیگر در ذهن بود که گویا فعلا وقت و مقام اقتضایش را ندارد

بامداد دوشنبه 17 دی ماه ساعت حدود 4



*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
حسین
سلام علیکم و رحمة الله
ملاحظه کردم اگر بخواهم فرمایشات شما را به ترتیب جلو بروم، مصداق فی التاخیر آفات میشود، و با موانع و اشتغالات و نیز عسر تایپ در سن حقیر، چه بسا اصلا موفق نشوم، لذا گفتم هر چه فعلا در ذهنم حاضر است محضر شما ارسال کنم و بقیه افادات شما را به تدریج بتوفیق من الله سبحانه بیاورم:

نقل قول از: helal در اینجا

حضرتعالی موارد فروانی را که نمونۀ‌کمی از آن در ارسال قبلی تقدیم شد،‌ در زمرۀ ارتکازات ندانسته و اجمالاً‌ فرمودید جزء «مأنوسات1» است...{پاورقی:1. البته اگر با این فرمان جلو برویم، فارق بین آنچه ادعا می‌شود ارتکاز است و آنچه «مأنوس» تلقی می‌شود، پیچیده خواهد شد؛ ممکن است هرکس مطلوب خود را بتواند به صرف ادعای ارتکاز تثبیت کرده و مطلوب طرف ماقبل را به ادعای اینکه صرفا مأنوس است، رد نماید.}


سرور عزیز، بینی و بین الله منظورم این نبود، موارد خوب و ارتکازات صحیحة را که فرمودید بنده غلط میکنم بگویم همگی در زمره ارتکازات نیست و جزء مأنوسات است، عبارت حقیر این بود: «اما ارتکاز شرعی یا عقلائی، منشأ صحیحی دارد، و مانعی ندارد که نزدیک با مأنوسات باشد، اما هر مأنوسی را نمیتوان گفت ارتکاز منحصر است که غیر آن را باطل حساب کنیم، بخصوص اگر ارتکاز دیگر هم داشته باشیم»، سخن بنده بر سر انحصار یک ارتکاز است که در نتیجه غیر آن باطل باشد، «انحصار آن ارتکاز» از مأنوسات باشد غیر از این است که نفس آن ارتکاز بتمامه جزء مأنوسات باشد، هر چند مانعی ندارد که یک ارتکازنما از مأنوسات باشد و اصل صحیح عقلائی نداشته باشد، اما همانطور که فرمودید ما محاتج یک ضابطه متین و دقیق در تمییز ارتکاز صحیح از ارتکازنما هستیم.



نقل قول از: helal در اینجا

اکنون که به نقشۀ رؤیت پذیری ماه جمادی الاولی اشاره شد، بد نیست اشارۀ کوتاهی کنم به آنچه در جلسات قبل با محور قرار دادن نقشۀ ماه جمادی فرمودید مبنی بر اینکه در قول مشهور، برای بحث اشتراک افق، 3گام مطرح است (خروج از تحت الشعاع-عرض جغرافیایی بلد- عرض سماوی ماه) و آقای سیستانی به گام سوم توجه نکردند ...

عرضم این است که آقای سیستانی ظاهرا به این امر توجه کردند؛‌ این متن ایشان که در پاسخ استفتائی قدیمی مطرح شده، تقریبا 10 سال قبل در جلسات خدمت رفقا ارائه می‌شد:
«العبرة بالعلم بان التمكن من رؤية الهلال في احد المكانين يلازم التمكن من رؤيته في المكان الثاني لولا السحاب ونحوه من الموانع الطارئة.... وهذا يختلف باختلاف الأماكن بل باختلاف الأشهر والأزمنةفقد يكون التمكن من رؤية الهلال في استراليا مثلاً مستلزماً للتمكن من رؤيته في العراق وفي شهر آخر لا يكون كذلك لكون الهلال في استراليا في هذا الشهر مرتفعاً جداً وان كان ضعيفاً فيكون قابلاً للرؤية واما في العراق فهو على الرغم من زيادة حجمه الا انه يكون عند الغروب قريباً من الأفق فلا يمكن رؤيته»

و این دو نقشه برای توضیح متن ایشان خدمت دوستان ارائه می‌شد:


أحسنتم، تذکر بسیار خوبی بود، ما در مباحثه از متن کتاب «أسئلة حول رؤیة الهلال» خوانده بودیم و گویا در ذهنم مثال نجف اشرف و لندن مانده بود (و الآن دوباره مراجعه کردم و دیدم همانطور که فرمودید ابتدا مثال استرالیا میزنند،-أسئلة ص۳۶) و نیز اینکه در انتهاء فرمودند چاره‌ای نیست جز اینکه به استعانت معلومات فلکیة دقیقة تفاوت دو بلد را معلوم کنیم، و این با بلاد نزدیک سازگار است، و وقتی با خصوصیت هلال ماه جمادی الاولی که هلال عرض جنوبی داشت مواجه شدم فردای آن تذکر دادم که بلاد شمالی مثل نجف و لندن که فرمودند ممکن است در نجف دیده شود اما لندن که غربی است دیده نشود با هلال ماه جمادی تفاوت میکند، چون یک بلد با بلد دیگر تفاوت عرض داشته باشد با اینکه خود هلال عرض جنوبی شمالی داشته باشد فرق میکند، چون بلاد نصف کره را پوشش میدهد، و لذا در شروع ماه جمادی، در نرم‌افزار منظور احمد که فقط روز اول و دوم هلال را نشان میدهد، نصف کره اصلا هنوز اول ماه ندارند حتی طبق نظر کسانی که چشم مسلح را کافی میدانند، و روز سوم که در نرم افزار نیست اول ماه نصف کره شمالی حساب میشود، هر چند هر دو در این مشترک هستند که خلاصه میتواند سبب تفاوت، ارتفاع هلال از افق باشد که دیده نشود.

البته شاید تذکر دادم که طبق مبنای معظم‌له تغییری پیش نمیآید اما آنچه به روش حذفی بنده دنبالش بودم اینکه مطلقا تفاوت زمانی بین دو مکان را کنار بگذاریم و در لحظه واحد که غروب دو بلد است را ملاحظه کنیم که در یک بلد با عرض منفی در همین لحظه به وضوح هلال دیده میشود (در بخش الف) اما در بلد با عرض مثبت در همین لحظه حتی با تلسکوپ هم دیده نمیشود، یعنی ابهام در تعبیر شما که فرمودید: «خروج از تحت الشعاع، هرکارش کنید مستقیماً‌ با رؤیت (قابلیت رؤیت) در ارتباط است و قابلیت رؤیت مربوط به انسانهاست و انسان ها در بقاعی هستند که هرکدام طول و عرض جغرافیایی خاص دارند» را نشان میدهد، چون منظور از قابلیت رؤیت کدام است؟ آیا یعنی خود هلال هنوز قابلیت رؤیت پیدا نکرده یا بیننده هلال در موقعیتی است که متمکن از رؤیت آن نیست؟ قابلیت هلال برای رؤیت انسان با قابلیت هلال برای رؤیت انسان قاطن در بقعه خاص تفاوت ظریف دارد، انسان قاطن در بقعه خاص هر چند نتواند در بقعه خودش هلال را ببیند اما همین انسان میتواند آنلاین هلال را در بقعه دیگر ببیند، پس هر چند بپذیریم که رؤیت هلال انسان‌مدار است اما ملازمه ندارد که حتما طول و عرض بقعه او را هم دخیل مطلق بدانیم.

و هر چند مبنای معظم‌له دومی است یعنی قابلیت رؤیت برای ناظر قاطن در بلد است و لذا تفاوتی نمیکند هلال این ماه جمادی با غیر آن همانطور که شما به خوبی تذکر دادید اما تبیین تفاوت این دو، سه فایده دارد:

اول چون لحظه واحد است بیشتر قابلیت تحریک ارتکازات عرف متشرعة و عقلاء را دارد که در همین لحظه، هلال قابلیت رؤیت پیدا کرده است هر چند من نبینم.

دوم اینکه به وضوح نقش سهمی بودن شکل سهمی لایه‌ای رؤیت پذیری هلال را نشان میدهد که نوعا توهم یک خط طول عمودی میشود، و شاید علت عدول صاحب هیویات فقهیة(حفظه الله) به نظر فعلی که مسبب از مراسلة بوده و خودشان در استدراک توضیح دادند همین نکته بوده که لوازم ظریف سهمی لایه‌ای بودن نقشه رؤیت پذیری هلال را توجه کردند.

سوم وضوح عدم هماهنگی بین مبنای معظم‌له در میقاتیت هلال و بین تصریح به اینکه بین دو بلد قریب هم نتوان حکم به اتحاد کرد و ناچار باید به استعانت معلومات فلکیة دقیقة تفاوت دو بلد را معلوم کنیم،(أسئلة ص۳۸) آیا میقات فقط برای یک بلد میقات است؟ فرمودند تفاوت در عرض در حد درجة او درجتین او نحو ذلک حسب اختلاف الحالات باشد، کجا عرف عام متشرعه میتواند اینها را تشخیص دهد؟ و در نتیجه عملا با شک، حکم اتحاد کالعدم میشود و میقات فقط میقات بلد میشود، اما وقتی عرف توجه کند که همین لحظه اهلال هلال شده است (قابلیت نفسی هلال برای رؤیت) و میتواند مثلا با موبایل رفیقش آن را در بلد دیگر ببیند، هرگز تردید نمیکند که این هلال الساعة میقات هر دو بلد است هر چند طبق معلومات دقیقة فلکیة در بلدش او نتواند ببیند، و وقتی رمز میقاتیت معلوم شد، و اینکه محتاج معلومات فلکیة دقیقة نیستیم، به راحتی توسعه میدهد به نیمکره شمالی و جنوبی در وقتی که اهلال شده اما نقص از ناظر و مکان دیدن است نه قابلیت هلال فی حد نفسه، و واضح است که این نکته با قول به انسانی بودن رؤیت هلال لامحالة، هم سازگاری دارد، چون خلاصه بین پارامترهای خروج قمر از تحت الشعاع نسبت به سیرش در مدار خود با پارامترهای امکان رؤیت آن در افق خاص تفاوت آشکار است.


***********************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال--فایل وورد ارسالي
helal
پاسخ #7 : 20 دی 1403 ( ارسال اول)

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله
عرض ارادت خدمت استاد عزیز و گرامی؛
با عذرخواهی از تصدیع، نسبت به بحث‌های گذشته و پاسخ‌های مطرح شده، جهت حلاجی شدن بیشتر بحث و استفاده از راهنمایی‌های بیشتر حضرتعالی چند نکته را در بخش‌های جدا تقدیم می‌کنم.

توضیح اشکال مربوط به 24 ساعت نبودن هر روز(از غروب تا غروب) در مدل پیشنهادی استاد؛

با وجود پاسخ حضرتعالی اشکال مربوط به 24 ساعت کامل نبودن از غروب تا غروب هر روز، حل نشد؛ اجازه می‌خواهم مطلب را کمی با بسط بیشتر عرض کنم؛‌ بگمانم این اشکال تأثیر زیادی در مدل پیشنهادی دارد:

در مدل پیشنهادی، به دنبال یک میقات عام و دقیق هستید و همینطور که قبلاً‌ فی الجمله فرمودید تقویم جهانی باید سال و روز و ماه و ساعت و دقیقه و لحظه‌اش دقیق و مشخص باشد و همانطور که به درستی فرمودید باید از لحظه و دقیقه شروع کنیم تا به سال برسیم؛

دنیایی مدّ نظر ماست که ثانیه‌اش هم حساب دارد و اگر ثانیه جابجا شده یا در معیارهای بین المللی به درستی لحاظ نشوند،‌ مشکلات عدیده و جبران ناپذیری ایجاد می‌کند...

در مدل پیشنهادی، هر شبانه روز (غروب تا غروب) از حیث مقدار، با شبانه روز دیگر متفاوت است؛
اگر بخواهم دقیق تر و مصداقی تر عرض کنم، طبق ساعت‌های فعلی که شبانه روز 24 ساعت و هر ساعت 60 دقیقه و هردقیقه 60 ثانیه است، هر شبانه‌روز، 86400 ثانیه می‌باشد و این عدد چون با تقسیم مذکور، بدون باقیمانده می‌شود، نظم خوبی هم ایجاد می‌نماید1؛

امّا اگر غروب تا غروب مکّه را میزان قرار دهیم، هر شبانه روز مقدارش با شبانه روز قبل متفاوت است؛ طبق محاسبات، از غروب یک روز تا غروب روز بعد مکه در اول فروردین 86420 ثانیه،‌ در اول تابستان 86413 ثانیه، در اول پاییز 86343 و در اول زمستان 86429 ثانیه است؛

مشکل اول خود همین متفاوت بودن هر روز نسبت به روز دیگر است که باعث بی‌نظمی است و باعث می‌شود نتوان فعالیت‌های دقیق روزمره را برای روزهای مختلف به طور همانند برنامه ریزی نمود؛

مشکل دوم،‌ تقسیم نشدن بر ساعات و دقائق است؛‌یعنی حتی اگر بخواهیم تمام دقائق و ساعات یک روز مساوی باشند، هر ثانیه و دقیقه یک عدد اعشاری خواهد بود.

حتی اگر مدت زمان هر ثانیه را تغییر داده و بیشتر یا کمتر کنید، بازهم فقط ساعت و دقیقه و ثانیه برای «یک روز»، صحیح و غیر اعشاری می‌شود و آنچه حضرتعالی فرمودید مبنی بر اینکه سرعت پاندول (مقدار هر ثانیه) بر اساس مقدار هر روز تغییر کند، مشکل غیر قابل قبولی ایجاد می‌کند و آن اینکه یک مقیاس زمانی واحد برای اندازه گیری زمان انجام کارها نداریم؛ مثلا اگر بخواهند کاری را تنظیم کنند که درست 10 دقیقه به طول انجامد،‌ 10دقیقه‌های هر روز مقدار متفاوتی خواهد بود؛ علاوه بر آن، تمام فعالیتهای زمان دار ثابت را نمی‌توان با این ساعت تنظیم کرد؛ مثلا زمان هریک از دو وقت مسابقۀ کشتی 3 دقیقه است و اگر بخواهیم 3دقیقه را با این ساعت پیشنهادی حساب کنیم،‌ زمان کشتی در هر روز متفاوت از روز قبل می‌شود یا مثلاً در رکوردگیری دو 100 متر اگر بر اساس فلان روز حساب کنیم 9 ثانیه است و اگر بر حسب روز دیگر،‌ 10ثانیه! و لذا طبق این پیشنهاد،‌ باید ساعت و زمان سنج دیگری داشته باشیم که بر اساس یک سرعت ثانیه‌ای ثابت زمان را محاسبه کند یعنی یک زمان سنج وساعت بین المللی دیگری برای وقت تعیین کنیم یعنی ساعت بین المللی شمارۀ2! و بازهم مشکل حل نمی‌شود زیرا اگر کسی مثلاً در ساعت6 بگوید «1 دقیقۀ دیگر شیر آب را ببند» باید با ساعت بین المللی شمارۀ 2 حساب کند ولی اگر بگوید «ساعت 6 و 1 دقیقه شیر آب را ببند»،‌ زمان دیگری خواهد شد!

مشکلات به همین‌جا ختم نمی‌شود مشکل دیگر و شایدایراد بزرگتر،‌ تطبیق ساعت بین المللی (منظورم همان ساعت بین المللی شمارۀ1 است) بر ساعات محلی است زیرا عقربه‌های ساعت بین المللی کندتر یا تندتر از عقربه‌های ساعت محلی می‌چرخد!

در مدل پیشنهادی، طول شبانه روز یک محل در یک تاریخ با طول شبانه‌ روز بین المللی و تقریبا همۀ بلاد دیگر در همان روز متفاوت خواهد بود لذا وقتی بخواهیم ساعت محلی را بر ساعت جهانی تطبیق کنیم به مشکل بر می‌خوریم در ساعت18 محلی، ما چند ساعت از ساعت مبدأ عقب تر یا جلوتریم؟ مثلا در حال حاضر عراق 3 ساعت از گرینویچ جلو تر است اما در مدل پیشنهادی، اول باید بگوییم «این که می‌گویی 3 ساعت جلوتر» منظورت به ساعت عراق است یا مبدأ؟ یعنی 60دقیقه که طول دقائقش به ساعت عراق باشد یا مبدأ؟ چاره‌ای نیست جز اینکه ملاک را مبدأ قرار دهیم چون در غیر این صورت تفاوت هر محل نسبت به مبدأ ملاکش با محل دیگر متفاوت خواهد بود و عملا برای فهمیدن یک تفاوت ساعت ساده بین نقاط مختلف دنیا باید نرم افزار یا ماشین حساب در کار باشد و باز هم سر نمی‌رسد که با کمی تأمل معلوم می‌شود وجالب است که در این مدل، کسی که یک ساعت مچی با تنظیم عربستان دارد،‌ساعتش به درد عراق نمی‌خورد و باید ساعت عراقی بخرد! حتی در شهرهای مختلف یک کشور و حتی روستاها باید ساعتهای مختلفی داشت!

حالا فرض کنیم اصلاً سرعت پاندول (مقدار هر ثانیه) را تغییر ندهیم ولی از ساعت 23 تا 24 دقایق و یا ثانیه‌هایی را حذف یا اضافه کنیم،‌ توجه دارید که مشکلات دیگر همچنان پابرجاست؛ از جمله اینکه در دنیایی که ثانیه‌ها و بلکه صدم ثانیه‌ها تعیین کننده هستند، حذف آنها و نامنظم کردن روزها حتی به لحاظ ساعت قراردادی می‌تواند بی‌نظمی‌های عدیده‌ای ایجاد کند؛ علاوه بر اینکه مثلاً در برخی زمان‌ها، شهرها نمی‌توانند ساعت خود را با ساعت جهانی تطبیق کنند به عنوان نمونه:
در روز 20سپتامبر (تقریبا اول پاییز) طول یک شبانه روز (غروب تا غروب) در «کیپ تاون» آفریقای جنوبی، 24ساعت و 41 ثانیه (با مقدار ثانیه‌های فعلی ثابت) است؛ اما همان تاریخ در مکه شبانه روز، 23 ساعت و 59دقیقه و 3ثانیه است و اگر مرد کیپ تاونی بخواهد در ساعت 23:59:30 بخواهد حساب کند که چقدر از ساعت23:59:30 مکه جلوتر است،‌متوجه می‌شود که مکه اصلا ساعت 23:59:30 در این روز ندارد!!

از طرفی اگر بخواهید دست از غروب بردارید و همانند وضعیت کنونی، زمان ساعت را بی‌ارتباط با طلوع و غروب و برای 24 ساعت تنظیم کنید، مشکل دیگری ایجاد می‌شود و آن اینکه اعمال شرعی که وابسته به شب یا روز هستند، کاملاً‌ به هم می‌ریزند و تنظیمشان با تاریخ به هم می‌خورد؛ مثلا شب جمعه شرعاً‌ باید از غروب آغاز شود در حالی که در تاریخ ما، جمعه از ساعت 24 نیمه شب (یا هرزمان قراردادی دیگر) آغاز می‌شود و تا 24 روز بعد ادامه دارد یعنی اگر جمعه را از ساعت 24 شروع کنیم،‌نیمی از یک شب و نیمی از شب بعد، هردو در جمعه واقع می‌شوند و جمعه،‌ 2شب خواهد داشت.

نتیجةً به نظر می‌رسد اگر برای مدل پیشنهادی تقویم بین المللی، فقط همین اشکال وارد باشد، همین امر برای انصراف از این مدل کافی است.

با تشکر فراوان از حوصله‌ای که به خرج می‌دهید؛ ( ارسال اول) 20 دی 1403
------------------

1. البته گفته می‌شود به جهت تغییر اندکی که در طول سالها در چرخش کرۀ زمین (بر اثر گرانش ماه و جذر و مد و یا عوامل دیگر طول شبانه روز تغییر می‌کند؛ ولی این مقدار آن قدر کم است{گفته شده حدود 1.7 میلی ثانیه (7/1 هزارم ثانیه) در هر قرن!}که عملاً‌ تأثیری ندارد.



***********************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال--فایل وورد ارسالي
helal
پاسخ #8 : 20 دی ماه 1403 (ارسال دوم)

بسم الله الرحمن الرحیم
اشکال به مدل پیشنهادی مطرح شده از جهت آیات و روایات خاص مربوط به زمان
در ارسال‌های گذشته عرض شد آیات و روایات متعددی که در رابطه با فضیلت زمان‌ها نقل شده، شواهدی قوی برای لحاظ ایام و لیالی برحسب هرافق (یا به تعبیری نوعیت در اول ماه و به طور کلی تقویم شرعی) است و تفکیک بین آنچه موضوعش یوم و لیلۀ خود مکلف در بلد خود است و بین مواردی که فضیلت و یا ویژگی را برای یک زمان به طور کلی بیان می‌کند مانند شب جمعه یا شب قدر (که چنین تفکیکی ظاهراً ملحوظ استاد است) به سر نمی‌رسد و لسان روایات به طور کلی آبی از این امر است و یکی دو مورد از باب نمونه ارائه شد که استاد جواب کلی برای آن مرقوم فرموده و به روایات دیگری استناد کردند همچون روایت نقل شده از «انس»! :
عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: إِنَّ لَيْلَةَ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُونَ سَاعَةً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كُلِّ سَاعَةٍ سِتُّمِائَةِ أَلْفِ عَتِيقٍ مِنَ النَّارِ.
ونیز این روایت در فضائل اشهر الثلاثة: عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ‏ إِنَّ الْجَنَّةَ لَتُحْبَرُ وَ تُزَيَّنُ مِنَ الْحَوْلِ إِلَى الْحَوْلِ لِدُخُولِ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِذَا كَانَتْ أَوَّلُ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ هَبَّتْ رِيحٌ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ ...
فَإِذَا كَانَ لَيْلَةُ الْقَدْرِ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَبْرَئِيلَ فَهَبَطَ فِي كَوْكَبَةٍ مِنْ الْمَلَائِكَةِ إِلَى الْأَرْضِ وَ مَعَهُ لِوَاءٌ أَخْضَرُ فَيَرْكُزُ اللِّوَاءَ عَلَى ظَهْرِ الْكَعْبَةِ وَ لَهُ سِتُّمِائَةِ جَنَاحٍ مِنْهَا جَنَاحَانِ لَا يَنْشُرُهُمَا إِلَّا فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ فَيَنْشُرُهُمَا فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ فَيَتَجَاوَزُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ وَ يَبُثُّ جَبْرَئِيلُ ع الْمَلَائِكَةَ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ فَيُسَلِّمُونَ‏ عَلَى‏ كُلِ‏ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ وَ مُصَلٍّ وَ ذَاكِرٍ وَ يُصَافِحُونَهُمْ وَ يُؤَمِّنُونَ عَلَى دُعَائِهِمْ حَتَّى يَطْلُعَ الْفَجْرُ فَإِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ نَادَى جَبْرَئِيلُ يَا مَعْشَرَ الْمَلَائِكَةِ الرَّحِيلَ الرَّحِيلَ فَيَقُولُونَ يَا جَبْرَئِيلُ مَا صَنَعَ اللَّهُ فِي حَوَائِجِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ فَيَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ نَظَرَ إِلَيْهِمْ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَ غَفَرَ لَهُمْ إِلَّا أَرْبَعَةً ...
عرض‌می‌کنم:
هیچ بعدی ندارد تمام موارد ذکر شده مربوط به شب روز هر بلد باشد؛ بلکه در مواردی از همین شواهدی که اخیراً ذکر فرمودید مسأله کاملاً‌ به نفع نوعیت است و حتی در همین روایات قسمت‌های دیگری نیز وجود دارد که ظهور دارد در اینکه مقصود نوعیت است؛
مثلا در روایت اخیر عبارتی که حضرتعالی در قسمت شب قدر به عنوان شاهد «شخصیت» استشهاد می‌فرمایید و فرمودید این تشریفات تا طلوع فجر مکه ادامه دارد،‌ اجمالاً آمده است «جبرئیل ملائکه را می‌فرستد فیسلّمون علی کل قائم و قاعد و مصلّ و ذاکر و یصافحونهم و یؤمنون عل دعائهم حتی یطلع الفجر»؛
آیا می‌توان پذیرفت کسی که یک ساعت به طلوع فجر منطقه خود -که ساعتها از طلوع فجر مکه گذشته- مشغول دعاء و قعود و قیام و صلاة‌ و ذکر است، ملائکه به او سلام نمی‌کنند و با او مصافحه نمی‌کنند و بر دعائش هم آمین نمی‌گویند؟! یا اینکه جبرئیل تا طلوع فجر مکه ملائکه را می‌فرستد و ملائکه تا طلوع فجر هربلد مصافحه می‌کنند! و کسانی که شبشان قبل از مکه آغاز شده هم مشکلشان این است که هنوز وقت ارسال ملائکه فرا نرسیده! و اگر این را بگویید با این عبارت که « ... فَإِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ نَادَى جَبْرَئِيلُ يَا مَعْشَرَ الْمَلَائِكَةِ الرَّحِيلَ الرَّحِيلَ» چه می‌فرمایید؟
و در فقرات دیگر همین روایت آمده است:
«فَإِذَا بَرَزُوا إِلَى مُصَلَّاهُمْ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَا مَلَائِكَتِي مَا جَزَاءُ الْأَجِيرِ إِذَا عَمِلَ عَمَلَهُ فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ إِلَهَنَا وَ سَيِّدَنَا جَزَاؤُهُ أَنْ تُوَفِّيهِ أَجْرَهُ»
که کاملاً‌ گویای نوعیت است وخلاصه بنا بر مبنای حضرتعالی حتی اگر خط به خط را مثلا یکی نوعیت بگیرید و یکی شخصیت بازهم به سر نمی‌رسد.
روایت قبل هم توضیحی مشابه همین امر برایش قابل بیان است...
به بیان دقیق‌تر و تحلیلی‌تر عرض می‌کنم به نظر می‌رسد:
نسبت به این‌گونه روایات و احادیث که فضیلت خاصی را برای زمان خاص یا وقوع مقدرات خاص برای ایام خاص همچون شب قدر و شب جمعه بیان می‌کنند، از آثار مهم و شاید دواعی مهم جعل و بیان آنها تشویق و اغراء مؤمنین بر توجه ویژه به این ایام اعم از دعا و توجه خاص به درگاه الیه و نماز و ... است؛
بنابراین تقریبا تمام این روایات مرتبط با اعمال مردم است حتی آنها که به ظاهر ممکن است امر به صلاة و صیامی در آن نباشد و صرفاً نزول ملائکه و به زنجیر کشیده شدن ابلیس و ... را در وقت خاصی بیان می‌کند.
از آنجا که بدیهی است اعمال و توجه مردم در یوم و لیلۀ خودشان انجام می‌گردد،‌پس مطمئنا باید پذیرفت وقتی می‌فرماید مثلاً‌ شب جمعه از سر شب منادی ندا می‌دهد «تائبین بیایند» یا شب قدر از اول شب رحمت ویژه ‌منتشر می‌شود، پس دعا کنید و ... یعنی ای مؤمن از سر شب جمعه و شب قدر خودت مواظبت بر عمل و توبه کن؛
حال آیا پذیرفتنی است که بفرماید شما از سرشب خودت توبه کن ولی رحمت ویژه 5ساعت بعد منتشر می‌شود ولی خدای متعال لطف می‌کند و قبل از نشر رحمت ویژه، به تو با همان رحمت ویژه رفتار می‌کند (خب رحمت ویژه مگر غیر از همین است؟!) یا قبل از اینکه زمان خاص پذیرفتن توبه فرا رسد، ‌توبۀ قبل از شب جمعۀ تو را می‌پذیرد!
پس می‌شود اطمینان پیدا کرد این گونه روایات کلاً مربوط به افق هر بلد است و با این روایات، نه تنها مدل پیشنهادی مطرح شده در کلاس اثبات نمی‌شود، بلکه بعید نیست به عکس باشد.
اکنون ممکن است بفرمایید چگونه مثلاً‌ حضرات معصومین علیهم السلام اگر قرار است شب پنجشنبه اعمال عباد را بررسی کنند و عرض اعمال بر آنان باشد با نوعیت باید زمان زیادی به اندازۀ چند شب، مشغول بررسی اعمال هفتگی باشند و یا نسبت به شب قدر بیش از یک شب باید ملائکه نازل شوند و حضرت متوجه مقدرات نازل شده گردند ...
قبل از آنکه یکی از وجوه حل مطلب را (از نظر خود) عرض کنم، توجه شما را به برخی مثال‌ها که فی الجمله مورد پذیرش همه ماست و با آنها اجمالاً مأنوس هم هستیم، جلب می‌کنم:
-مردم در اقصی نقاط عالم در لحظۀ واحده به امام علیه السلام متوسل می‌شوند و حضرت در عین اینکه به حسب فیزیک ظاهری در جایی قرار دارند و مشغول امری از امور مثلاً مادی هستند، متوجه همۀ توسلات می‌باشند و چه بسا به نیاز همه پاسخ می‌دهند و آنچه مصلحت هرکدام است را انجام می‌دهند یا از خدای متعال درخواست می‌کنند؛ (شنیدم فردی فی الجمله دیده بود در حرم مطهر امام رضا علیه صلوات الله و سلامه همۀ کسانی که به حضرت متوسل شده‌اند حضرت در کنار تک تک آنان نشسته‌اند و به هریک توجه ویژه دارند...)
و این معنا کاملا مشابه مسألۀ عرض اعمال است‌؛ زیره به کرمان بردن است روایت موسی بن سیار را یاد آوری کنم که حضرت طبق نقل فرمودند:
أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّا مَعَاشِرَ الْأَئِمَّةِ تُعْرَضُ عَلَيْنَا أَعْمَالُ شِيعَتِنَا صَبَاحاً وَ مَسَاءً فَمَا كَانَ مِنَ التَّقْصِيرِ فِي أَعْمَالِهِمْ سَأَلْنَا اللَّهَ تَعَالَى الصَّفْحَ لِصَاحِبِهِ وَ مَا كَانَ مِنَ الْعُلُوِّ سَأَلْنَا اللَّهَ الشُّكْرَ لِصَاحِبِه‏
در حالی که چه بسا افرادی که صبح و شب با حضرت (جانها فدایشان) بوده‌اند و هیچوقت حضرت را در حال خاصی که مشغول رسیدگی به اعمال( با این خصوصیات که ناراحت یا خوشحال شوند و دعا و استغفار کنند...) نباشند؛
یا در همان شب قدر که مقدرات و بلکه کل امر بر حجت خداوند عرضه می‌شود،‌چه بسا مردم پیامبر صلی الله علیه و آله یا اعمه علیهم السلام را در حال نماز و عبادت و گفتگو با خود و ... می‌بینند...
ملاحظه می‌فرمایید که حل و سر مطلب به نظر می‌رسد در احاطه و سعۀ قدرت و قلب وسیع معصومین علیهم السلام است و چه بسا مربوط به ماوراءامور فیزیکی جسمانی باشد و ممکن هم هست بعضا با همین فیزیک قابل توضیح باشد مشابه آنچه امروزه از جهان‌های موازی می‌گویند (که البته فعلا در فضای غیر واقعی و تخیلی است) و از یک منظر آن را با همین فیزیک توضیح می‌دهند و مشابه آنچه به نظریۀ نسبیت انیشتین و بعد زمان نسبت داده می‌شود و همچون برخی احادیث معراجیه
علی ای حال نمونه‌های فرواوانی در امور دینی وجوددارد که بسیاری از آنها بالاتفاق مربوط به افق نوعی است؛
از جمله موارد جالب توجه و تأثیر گذار در این جهت احادیث مربوط به «طلوع و غروب» است؛
اگر کسی در احادیث مربوط به طلوع و غروب به خوبی دقت کند به گمانم امر کاملاً برایش اطمینانی می‌شود که در سایر احادیث و موارد هم مقصود افق نوعی است:
حتما می‌پذیرید ادعیه‌ای که برای طلوع و غروب آمده مربوط به افق مکلف و هر بلد به طور جداگانه است و چاره‌ای جز این نیست و آثار تکوینی هم بر همین زمان بار می‌شود و لسان این روایات کاملاً‌ گویا در این امر است؛
حالا تقاضا می‌کنم به این روایت با دقت توجه فرمایید:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ إِبْلِيسَ عَلَيْهِ لَعَائِنُ اللَّهِ يَبُثُّ جُنُودَ اللَّيْلِ مِنْ حِينِ تَغِيبُ الشَّمْسُ وَ تَطْلُعُ فَأَكْثِرُوا ذِكْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي هَاتَيْنِ السَّاعَتَيْنِ وَ تَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِنْ شَرِّ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ وَ عَوِّذُوا صِغَارَكُمْ فِي هَاتَيْنِ السَّاعَتَيْنِ فَإِنَّهُمَا سَاعَتَا غَفْلَة
چقدر هم این روایت شبیه «غلت مردة الشیاطین» در مورد ماه مبارک است که حضرتعالی بارها آن را مؤید نظریۀ پیشنهادی خود قلمداد فرمودید؛ اما در این روایت (ان ابلیس...) عنایت ظریفی است که مطلب را واضح می‌کند:
«ابلیس جنود لیل را هنگام غروب و طلوع شمس می‌پراکند»؛ تا اینجا شبیه «غلت مردة الشیاطین...» باید بفرمایید غروب و طلوع شخصی میزان است و برای یک نصف النهار زیرا لسان کاملا شبیه غلت مردة‌ الشیاطین است و لابد می‌فرمایید معنا ندارد برای هر طلوع و غروب هر افق باشد چرا که اگر چنین باشد، همیشه شیطان باید جنودش را بفرستد پس معنا ندارد بگویند «حین تغیب الشمس و تطلع»...
اما ذیل روایت می‌فرمایند « فَأَكْثِرُوا ذِكْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي هَاتَيْنِ السَّاعَتَيْنِ وَ تَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِنْ شَرِّ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ؛
بگمانم نیاز به توضیح نباشد که این بخش اخیر، مطمئنا مربوط به ساعت غروب و طلوع هر افق و نوعی است و التزام به اینکه ابلیس در ساعت غروب و طلوع مکّه، جنودش را می‌فرستد و شما در طلوع و غروب خودتان « فَأَكْثِرُوا ذِكْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» کاملا دور از ارتکاز و ظهور روایت و هرچه که می‌خواهید تعبیر بفرمایید به نظر می‌رسد و اصلا اگر چنین باشد ربطی بین صدر و ذیل روایت نخواهد بود چرا که در این صورت کافی بود بفرمایند «زمان غروب و طلوع اکثروا ذکر الله عزوجل» چرا ربطش بدهند به پراکنده شدن جنود لیل شیطان در وقت طلوع و غروب مکه؟!
به نه نظر می‌رسد تردیدی نیست در اینکه می‌خواهند بفرمایند در همین لحظه که ابلیس «یبث جنود اللیل»، شما هم «اکثروا ذکر الله عزوجل» و دقیقاً حضرت از لفظ «هاتین الساعتین» هم استفاده کردند .
خلاصه اینکه به نظر می‌رسد روایات (تا جایی که به آنها برخورد کردیم) ما را به مرتکز بودن تقویم واحد شخصی رهنمون نمی‌کنند، بلکه مؤید و شاید مثبت نظریه نوعی بودن باشند.
از طول مطلب، تصدیع زیاد و جسارت و بی‌ادبی فوق العاده عذرخواه و بسیار ارادتمندم و از اینکه فضای گفتگو را فراهم کرده‌اید سپاسگزارم.
20 دی ماه 1403 (ارسال دوم)


***********************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
helal
پاسخ #9 : 20بامداد پنجشنبه 27 دی 1403

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله؛ عرض ارادت خدمت استاد عزیز وتحیت خدمت سایر دوستان و آرزوی قبولی اعمال خیر به ویژه در این ایام شریف؛‌ چند ملاحظه نسبت به فرمایشات مطرح شده در بحث‌های اخیر به ویژه نسبت به نوعی یا شخصی بودن ماه،‌ تقدیم می‌کنم:
ماه «نوعی» یا «شخصی»
گمان می‌کنم بحث‌هایی که روز یکشنبه و دوشنبه 23 و 24 دی ماه در کلاس مطرح شد،‌گام‌های خوبی به سمت اثبات «نوعی بودن دخول شهر برا ی بقاع مختلف» بود؛
همانطور که قبلاً عرض شد، بحث این روزها از بزنگاه‌های اصلی است و می‌تواند عمدۀ‌ آنچه برای تثبیت شخصی بودن ماه برای کل کره بیان گردید را به چالش بکشد؛
چندی قبل عرض شده بود « «خروج از تحت الشعاع، هرکارش کنید مستقیماً‌ با رؤیت (قابلیت رؤیت) در ارتباط است و قابلیت رؤیت مربوط به انسانهاست و انسان ها در بقاعی هستند که هرکدام طول و عرض جغرافیایی خاص دارند»؛
این عبارتی بود که استاد با پر رنگ کردن این قسمت از عرض طولانی حقیر، ابهام جدی در مورد آن مطرح کرده بودند؛ لکن در بحث این روزها تا حدودی مقصود حقیر از آن عبارت بیشتر به ذهن‌ها تقریب شد؛
اجمالاً‌ با بحث‌هایی که در درس روز دوشنبه مطرح شد،‌این امر برای مخاطبین تقویت گردید که فرق فارقی بین کسوف و اهلال هلال از حیث ظاهرۀ‌ سماوی بودن یا نبودن نیست و بقاع ارض نقش مهمی در این دو امر دارند؛ اینکه در «کسوف حیلولت ماه (جرم ثالث) باعث می‌شود نور خوشید که هموار ه در حال تابش است به قطعه‌ای از زمین که روبروی آن است نرسد و در اهلال هلال فاصله گرفتن ماه از خورشید باعث شود بازتاب نور، در قمر ایجاد شده و به تعبیر استاد قمر قابلیت دیده شدن پیدا کند»،‌ علاوه بر اینکه به نظر می‌رسد، چنین تعلیل و تعریفی از اهلال هلال و کسوف دقیق و صحیح نیست، فرق فارقی در ما نحن فیه به شمار نمی‌رود.
و لذا بگمانم در درس روز دوشنبه،‌همین جهت که مناقشات به این بحث تا حدود زیادی وارد بود و نمی‌توانست از این طریق شخصی بودن دخول شهر را ثابت کند‌، بحث سوق داده شد به استبعاد لوازم نوعیت که به نظر حقیر همۀ‌ لوازم مطرح شده،‌ پاسخ مناسبی دارد و قابل توجیه است که اگر لازم شد،‌در مقالات بعدی انشاء الله قلمی خواهد شد.
علی ای حال به نظر می‌رسد همه چیز بر می‌گردد به اینکه «ناظر از روی زمین چه می‌بیند»؛
شما «قابلیت نفسی قمر» برای رؤیت را (با صرف نظر از بقاع مختلف) میزان اهلال هلال می‌دانید و قابلیت نفسی قمر برای رؤیت را با فاصله گرفتن جرم قمر از خورشید تلقی می‌فرمایید؛
اولا تعریف و ملاک مذکور (قابلیت نفسی قمر) نیاز به اثبات دارد و اثبات و حتی تصویر آن بسیار مشکل می‌نماید؛
ثانیا بر فرض تعریف حضرتعالی (قابلیت نفسی قمر برای رؤیت) را بتوانیم در مرحلۀ اول تصویر کنیم و در مرحلۀ دوم بپذیریم، بازهم به سر نمی‌رسد؛ زیرا حتی حتی بر فرض که بقاع کرۀ‌زمین را حذف کنیم و به قول حضرتعالی یک چشم را لحاظ کنیم، باز فرق می‌کند که آن چشم کجا باشد و اصولاً این زاویۀ‌دید است که تعیین می‌کند هلالی هست یا نه؛
اگر بخواهیم اصطلاحی صحبت کنیم در بیان حضرتعالی تمام محوریت این است در هلال این است که قمر به جدایی زاویه‌ای لازم رسیده یا نه؛ می‌دانیم جدایی زاویه‌ای یعنی زاویه‌ای که از ترسیم دو خط به مرکزیت چشم ناظر که یکی به ماه و یکی به خورشید منتهی می‌شود، حاصل گردد؛‌ معلوم است بسته به اینکه ناظر در کجای کرۀ زمین باشد، کاملاً‌ زاویه متفاوت می‌شود؛
مثلاً اگر مرکز کرۀ زمین را ملاک قرار دهید (کما اینکه برای محاسبۀ مقارنه و فاز ماه در اصطلاحات نجومی چنین می‌کنند) یک زاویه ایجاد می‌شود و اگر محل ناظر سطح زمین باشد،‌ زاویۀ‌دیگری ایجاد می‌شود؛ همینطور قسمتهای مختلف سطح زمین؛
بنابراین فرض حذف کرۀ زمین و قرار دادن یک نقطه اصلاً‌ فرض خلاف فرض است! چه دلیلی دارد که مرکز کره را میزان قرار می‌دهید؟ به عبارت دیگر قابلیت نفسی هلال برای دیده شدن به طور مطلق اصولاً‌ عبارت صحیح نیست زیرا هلالی (ماهی) که جدایی زاویه‌ای اش6درجه باشد با هلالی (ماهی) که جداییش 5 درجه باشد معلوم است که در رؤیت یا عدم رؤیتش ممکن است تأثیر داشته باشد (یکی به تعبیر حضرتعالی قابلیت نفسی -برفرض آن را بپذیریم- دارد و یکی ندارد) و اینکه 6 درجه باشد یا 5 درجه، بستگی دارد به اینکه از کدام نقطه جدایی زاویه‌ای را حساب کنید و به عبارت دیگر ناظر کجا قرار داشته باشد؛‌ لذا بدیهی است اگر مثلا شما یک چهارم دور در مدار زمین از محلی که مرکز زمین در حال مقارنه با خورشید و ماه قرار دارد فاصله بگیرید به دلیل اینکه زاویۀ دید شما عوض شده ماه را در حالت تربیع می‌بینید؛‌ حالا این جابجایی در سطح زمین اثرش کمتر است ضمن اینکه با فرض هایی که حضرتعالی قبلا تصویر فرمودید مبنی بر اینکه کسانی که از زمین فاصله می‌گیرند مثلا در سفینه هستند یا ... این اثر بیشتر هم می‌شود؛ پس اینکه چرخش قمر در تشکیل زاویه دید اثر داشته باشد یا چرخش زمین یا هر دو یا +عوامل دیگر دخالتی در مسأله ندارد.
به عبارت اخری تمام مطلب و ملاک به دیدن از روی زمین تعلق (با صرف نظر از عوارض و موانعی که گاهی برای بیننده عارض می‌شود و گاهی نمی‌شود همچون ابر یا نابینایی و مانند آن) دارد؛ چه در خسوف و چه در کسوف و چه در اهلال هلال و چه در طلوع و چه در غروب شمس و ... اگر خاطر شریف باشد مثالی در غروب خورشید در سیاهه‌های قبل تقدیم شد؛‌ با اینکه می‌دانم در مبنا و ذهن شریفتان مسألۀ طلوع و غروب شمس را نمی‌خواهید با اهلال هلال قیاس کنید و این دو را از دو مقوله تلقی می‌فرمایید؛ لکن در این مثال فعلا به آن وجه کاری نداریم و از بعد دیگر مثال را مطرح می‌کنم؛ شاید مناسب باشد یک بار دیگر آن را از این جهت مرور کنیم:
زمانی که «غربت الشمس» وقت برای برخی از احکام شرعی است از جمله وقت پایان نماز عصر یا آغاز نماز مغرب (با صرف نظر از اختلاف مبانی در بحث اینکه غروب میزان است یا مغرب و احتیاط در این مسأله...) و ... ؛ «إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاتَيْن...
ببینیم غروب شمس کی واقع می‌شود؛ وقتی در سه شنبه 25 دی ماه در مشهد، لبۀ بالایی خورشید زیر افق قرار می‌گیرد، طبق محاسبات نرم‌افزاری ‏ ساعت 16:35:59 است؛ (شکل زیر)
اما از دید ناظر زمینی به جهت شکست نوری که بر اثر جو زمین اتفاق می‌افتد،‌ خورشیدی که حقیقة‌ً غروب کرده، بالاتر از افق دیده می‌شود و زمانی لبۀ بالایی خورشید از دید ناظر پنهان می‌شود که ساعت 16:39:05 است؛‌ یعنی بیش از 3 دقیقه بعد از آن؛ تصویر زیر زمان غروب ظاهری خورشید از دید ناظر زمینی را نشان می‌دهد که خورشید حدود 50 دقیقه قوسی زیر افق است:

کدام یک از این دو وقت، زمانیست که احکام مترتب بر غروب را می‌توان بر آن بار کرد؟
ظاهراً‌ وفاق بر اینست که غروب ظاهری و از دید ناظر میزان است ؛
ملاحظه می‌کنید با وجود اینکه عبارتها در بعض روایات و در محاورات حاکی از حدوث امری برای شمس است یعنی می‌گوییم «خورشید غروب کرد »؛‌
ولی آنچه واضح به نظر می‌رسد این است که مراد در احکام شرعی که اوقات طبیعی در آن ملاک قرار داده شده،‌ همان است که مکلف آن را می‌بیند و حس می‌کند؛ غروب از دید ما میزان است؛‌ در ساعت 16:36 دقیقه و 16:37 دقیقه و 16:38 دقیقه خورشید حقیقة‌ زیر افق است اما ما آن را بالای افق می‌بینیم و مهم آن چیزی است که ما می‌بینیم هرچند به جهت شکست نور باشد و لذا نرم‌افزارهای محاسبۀ اوقات شرعی (تا جایی که بنده اطلاع دارم) زمان غروب خورشید برای نماز و ... را غروب ظاهری محاسبه می‌کنند؛
اهلال هلال هم به نظر می‌رسد جز این نیست؛ نور هلال باید به چشم ناظر با موقعیتی که او در آن قرار دارد برسد و اصولاً‌ تقسیم به واقعۀ سماویه و غیر آن به نظر می‌رسد علاوه بر اینکه تعریف دقیق و مایز دقیقی ندارد و دارای ابعاد مختلف است،‌ یک نکتۀ انحرافی اس؛ت اینکه برای دانستن وقت دخول شهر که شرع نشانه اش را دیده شدن هلال قرار داده (همان امری که همه با آن مأنوس بودند و امر ساده‌ای بود)، ما بگوییم باید کره زمین را حذف کنی چرا که هلال یک امر سماوی است!! اصولاً‌ با میقاتیت هلال سازگار نیست؛‌
زمان‌هایی که قرار است مربوط به تکالیف مکلفین باشد (چه مستقیما و چه با واسطه؛ چه اینکه اینکه مستقیماً‌ بگویند اذا دلک الشمس صل و چه بگویند اذا اهل الهلال دخل الشهر و اذا دخل الشهر صم) از یک سنخند؛‌ آغاز شبانه روز با غروب است و آغاز ماه با اهلال هلال و این اوقات به نظر می‌رسد همان است که در حدیث اجمالا فرمودند لانها اوقات تعم اهل الارض فیعرفها الجاهل و العالم؛ حالا بگوییم نماز چنین است ولی روزه اینطور نیست؟!
تو برای اینکه بتوانی بفهمی واقعا کی ماه رمضان است باید کرۀ زمین را حذف کنی و بقاع زمین را کأن لم یکن تلقی کنی (که این امر هم بعد از هزار یا هزاران سال پس از این اوامر ما برای بشر تشخیصش ممکن خواهد بود) تا بفهمی قمر کی به قابلیت نفسی می‌رسد و فعلا فقط حکم ظاهری را عمل کن که گاهی به واقع هم ممکن است اصابه کند!!
هذا کما تری و معلوم است که این مسأله با عوارضی مثل غیم که به جهت آن استصحاب برای عمل به حکم ظاهری قرار داده شده و مکلف هم در چنین شرایطی که مثلا هوا ابر بوده می‌داند «هرچند می‌تواند به استصحاب عمل کرده تا کار برایش آسان باشد، اما اگر بخواهد واقع را درک کند باید احتیاط کند»، کاملا فرق دارد.
البته بحث در این زمینه مجال مربوط به خود را می‌طلبد و این چند پاراگراف طردا للباب بیان شد.
ضمناً‌ بعض مصادیق محاسباتی مربوط به جدایی زاویه از قسمت‌های مختلف انشاء الله در سیاهۀ دیگری ارائه خواهم داد.
اما لوزامی که برای قول به نوعیت ذکر فرموده و استبعاد نمودید،‌به نظر می‌رسد مشکلی برای این قول ایجاد نمی‌کند و از آن طرف لوازم عجیب قول به شخصیت فراوان است؛
هرچند مقاله طولانی شده و فعلاً‌ در صدد پاسخ تفصیلی به نکات مطرح شده نیستم، ولی اشاره وار عرض می‌کنم:
اینکه فرمودید «بر اساس قول به نوعیت باید میلیون‌ها ماه رمضان داشته باشیم چون طلوع و غروب‌های زیادی به تعداد هر افق داریم»، این فرمایش چند ملاحظه دارد:
اولاً این امر باعث نمی‌شود چند ماه رمضان داشته باشیم؛‌ نهایةً ممکن است بفرمایید لحظۀ آغاز ماه مبارک و لحظۀ پایان ماه مبارک مختلف می‌شود؛ یک منطقه در این لحظه شب اول ماهش آغاز می‌شود و منطقۀ دیگر در لحظۀ بعد و پس از شروع، در لحظات ماه مشترک می‌باشند تا لحظۀ پایانی...
چه می‌فرمایید در مورد روزهای هفته برای افق‌های مختلف؟ وقتی غروب و طلوع هر نقطه با غروب و طلوع نقطۀ دیگر متفاوت باشد و در نتیجه زمان شروع شب یا روز یکشنبۀ این نقطه با نقطۀ دیگر متفاوت خواهد بود؛ حالا بفرمایید آیا به تعداد نقاط روی زمین «یکشنبه» داریم؟! یا اینکه مثلاً‌ به اینجهت که زمان طلوع و غروب‌‌ها مختلف است، ما در یک سال میلیون‌ها (بلکه بیشتر) شبانه‌روز داریم؟!
این بیان، نکته‌ای را که همواره به عنوان ایراد به نوعیت وارد می‌فرمایید (در یک سال مگر چند ماه رمضان داریم؟) را نیز تا حدود زیادی برطرف می‌کند.
همینطور اینکه اجمالا فرمودید «ماه مبارک برای کابل 29 روزه شده و برای قم 30روزه؛ پس ماه مبارک هم تام است و هم ناقص»! نیز پاسخ داده شود کما اینکه قبلا نیز نکاتی عرض شده بود.
ثانیاً اینکه میلیون‌ها ورود به ماه رمضان برای میلیون‌ها نقطه باشد،‌هیچ اشکالی ندارد؛ هرجا بالنسبه با همان نقطه آثار مربوط به ماه مبارک در آن آغاز شود که قبلاً و احتمالاً ‌بعداً شرح بیشتر قلمی گردیده و گردد.
یا مثلاً‌ اشکال فرمودید که «مگر می‌شود دو منطقۀ چسبیده به هم یکی اول ماهش امروز باشد و یکی فردا»
شاید از مهم‌ترین اموری که دیدم به عنوان اشکال خلاف ارتکاز بودن آن بر مبنای نوعیت در بیانات شریفتان بر آن تکیه می‌فرمایید، همین باشد؛ حرف در این باره زیاد است و مقالۀ جدایی می‌طلبد که اگر لازم شد،‌در خدمت هستم لکن فعلاً چند نکته را توجه داشته باشیم:
1. در کل کرۀ زمین در هر ماه فقط یک خط است که به لحاظ واقع مرز بین رؤیت هلال و عدم رؤیت هلال است و بنابر قول به نوعیت بر اساس واقع امر، اول ماهشان فرق دارد؛‌ مقدار زیادی از این خط در اقیانوس واقع است؛ یعنی قریب به اتفاق مناطق کرۀ زمین- بقاع نزدیک به هم- اول ماهشان یکی است و تنها اندکی از مناطق که بسیاری از آن در آب است، به لحاظ واقع ‌غیر از این می‌باشد؛
2.شاید بتوان گفت تشخیص اینکه این مرز دقیقاً‌ کجاست، در حال حاضر عملاً‌ ممکن نیست و پارامترهای رؤیت هلال آن قدر به تدریج ضعیف می‌شوند که عملاً‌ یک خط و یک مرز این اتفاق در موردش نمی‌افتد (چیزی شبیه تعیین مرز سایه ونیم سایه اشیاءبه توضیحی که شرحش مفصل است) و لذا مثلا تاکنون نشنیده‌ایم که در نیمۀ شرقی یک شهر بگویند هلال را قطعاً با وضعیت حداقلی (طوری که معلوم نباشد برای نیمۀ غربی قابل رؤیت است یا نه) دیدیم و در نیمۀ‌غربی علی رغم تلاش، هلال دیده نشود؛ هرچند به لحاظ ثبوتی این امر ممکن است ولی در عمل نوعاً‌ واقع نمی‌شود و اینطور نیست که یک شهر 2 روز اول ماه برای ثابت شود؛
به بیان دیگر در عمل یک منطقۀ وسیع به عنوان منطقۀ خاکستری تلقی میشود که حکم به عدم ثبوت اول ماه در آن می‌گردد و مرز بین منطقۀ سفید و خاکستری یا سیاه و خاکستری چون عملاً آن قدر دقیق نیست، می‌توان از دو منطقۀ جدا از هم قرار داد و برای درک واقع هم می‌توان احتیاط نمود.
3.این مسأله در قول مرحوم آقای خوئی ومشابه آن هم وجود دارد و ظاهراً بنابر مبنای شریف حضرتعالی به نوع دیگری براش پیش می‌آید طوری که ممکن است دو منطقه‌ای که کنار هم هستند،‌یکی برایش یکشنبه و یکی دوشنبه اول ماه باشد.
4.یادمان نرود قول به شخصیت لوازم به مراتب عجیب‌تری دارد که بازهم باید در مقالۀ جدایی به شرحش پرداخت از جمله اینکه افراد زیادی در هر سال در زمانی که ماه رمضان نیست، باید روزۀ ادائی ماه رمضان بگیرند!
اما ایرادی که نسبت به ملاک اتحاد افق مطرح فرمودید و اینکه رؤیت در یک منطقه برای کدام منطقه کافیست:
عرض می‌کنم جواب روشن است؛ ملاک آغاز ماه، فقط قابلیت رؤیت در منطقۀ خود مکلف است و رؤیت در منطقۀ دیگر اصلاً ‌اول ماه را برای منطقۀ دیگر ثابت نمی‌کند.
ما اصلاً‌ نیازی به دقائق بحث اتحاد افق نداریم چون هر منطقه‌ای کافی است به آسمان خود توجه کند؛ البته که گاهی رؤیت در منطقه‌ای ملازمه دارد برای قابلیت رؤیت هلال در منطقۀ دیگر و ما از دیدن هلال در یک منطقه، مطمئن می‌شویم هلال در منطقه دیگر هم قابلیت رؤیت داشته و این امر نوعی تسهیل برای درک واقع است؛
یعنی مکلف در هر منطقه نیازی به بررسی نقاط دیگر ندارد؛ وقتی آسمان صاف است هلال چنانچه قابل رؤیت باشد، در آسمان خودش دیده می‌شود و اگر ابر و مانع باشد هرچند می‌تواند به لحاظ حکم ظاهری استصحاب کند ونیازی هم به بررسی شهرهای دیگر ندارد ولی اگر بخواهد درک واقع کند می‌تواند به سایر مناطق که ملازمه در رؤیت در منطقۀ او دارند و در زمان ما اسباب کشفش آسان است،‌مراجعه کند همچنانکه در زمان ما برای فهم زمان غروب و طلوع و اذان نرم افزار هست ولی در زمان قبل باید در زمان مشکوک،‌استصحاب عدم دخول وقت می‌کردند و اینکه در بعضی از روایات رؤیت در شهر دیگر را کافی دانستند، بر اساس نزدیک بودن بلادی که اخبار رؤیت در آنها واصل می‌شده و با توجه به اینکه بخصوص برای اثبات رؤیت در بلد دیگر تأکید بر وضوح بوده و اینکه لو رآه واحد لرآه الف... می‌توان برداشت کرد هلالی که در شهر دیگر دیده شده طوری بوده که در آن شهر نزدیک دیگر هم قابل رؤیت بوده و هلالی نبوده که لب مرز دیده شدن یا دیده نشدن باشد؛ این عرض را شاید با شواهد دیگر هم بتوان ثابت کرد که مجالی جدا می‌طلبد ضمن اینکه کافی بودن رؤیت یک شهر در زمان صدور روایات توضیحات دیگری هم برایش تصور می‌شود.
علاوه بر اینکه این مسأله ظاهراً‌ نسبت به مبنای مرحوم آقای خوئی و به نوعی بر مبنای حضرتعالی نیز جاری است.
نسبت به ان قلت دیگر حضرتعالی (فاصلۀ اندک زمان رؤیت هلال تا مغرب (در بعضی موارد)؛
معلوم است که اول ماه از اول شب (غروب یا مغرب) آغاز می‌شود که ممکن است هلال اندکی قبل یا بعد از آن قابلیت رؤیت پیدا کند و این فاصلۀ زمانی مشکلی ایجاد نمی‌کند و بد نیست عرض کنم حدود 8، 9 سال قبل بگمانم همین نکته را به عنوان سؤال به دفتر نجف فرستادم ولی بعد خودم اجمالا متوجه جواب شدم به جهت پرهیز از اطالۀ بیشتر اگر لازم بود در مقالۀ بعدی توضیح بیشتر عرض شود ان شاء الله
در پایان این بخش بازهم از حوصله و توجه حضرتعالی به نکات ارسالی بسیار سپاسگزارم و از جسارتها نیز عذرخواهم و امیدوارم بیش از پیش بتوانم از محضرتان استفاده کنم؛
التماس دعا بخصوص در این ایام ماه رجب
بامداد پنجشنبه 27 دی 1403
----------------
پاورقی ها: . هرچند اگر کسی بخواهد در همین امر هم ممکن است تشکیک کند که در این صورت مشکلات دیگری ایجاد می‌شود
. ممکن است برخی بگویند اینجا استتار قرص میزان است؛‌ولی باید توجه داشت اولا در روایات اجمالا عبارات غروب و غرب نیز آمده و ثانیا این امر در طلوع نیز وجود دارد که در آنجا ظاهرا این شبهه هم مطرح نیست.



*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
ژانویه 16, 2025, 02:36:33 pm
حسین
متن ارسالی را دوباره می‌آورم و در ضمن آن هر چه به ذهنم برسد عرض میکنم:

نقل قول از اینجا:

توضیح اشکال مربوط به 24 ساعت نبودن هر روز(از غروب تا غروب) در مدل پیشنهادی استاد؛

{همانطور که در مباحثه عرض کردم این مدل از غروب تا غروب فقط برای توجیه مرام سید بحرالعلوم قده که رؤیت قبل از روال را اماره اهلال شب قبل گرفتند پیشنهاد دادم، ولی آنچه ترجیح داده شد طبق روایت عبید همان برچسب‌زنی بر قوس سیر قمر از لحظه اهلال بود-حسین}

با وجود پاسخ حضرتعالی اشکال مربوط به 24 ساعت کامل نبودن از غروب تا غروب هر روز، حل نشد؛ اجازه می‌خواهم مطلب را کمی با بسط بیشتر عرض کنم؛‌ بگمانم این اشکال تأثیر زیادی در مدل پیشنهادی دارد:

در مدل پیشنهادی، به دنبال یک میقات عام و دقیق هستید و همینطور که قبلاً‌ فی الجمله فرمودید تقویم جهانی باید سال و روز و ماه و ساعت و دقیقه و لحظه‌اش دقیق و مشخص باشد {در ساعت‌بندی زمان، محتاج یک تناوب هستیم، و سه حرکن داریم که تناوب دارند و میتوانند راسم تقسیم‌بندی و استاندارد سازی زمان شوند، حرکت انتقالی زمین سالیانه به دور خورشید، حرکت انتقالی ماه به دور زمین، حرکت وضعی زمین به دور خودش، پس واحد تکوینی، همین تناوب‌ها است، سپس هر تناوب را میتوان به عدد دلخواه و در چند مرحله تقسیم کرد، و از اینجا ساعت و سپس دقیقه و سپس ثانیه و سپس ثالثه و هکذا، نسبت به تناوب حرکت وضعی زمین پدید میآید که بازه زمانی دو عبور متوالی مرکز خورشید حقیقی یا متوسط از مثلا نصف النهار است، که فعلا واحد قراردادی استاندارد ساعت‌بندی تناوب حرکت وضعی زمین، یک از ۸۶۴۰۰ قسمت از این تناوب است که نسبت به خورشید متوسط که دائما در معدل النهار است فرض میشود، و با تنظیم پاندول ساعت مکانیکی یا غیر آن به نمایش گذاشته میشود، و از آنجا که بازه زمانی هر تناوب برخودار از یک تلورانسی هست پس هر چه سیکل متناوب کوچکتر باشد، واحد استاندارد، دقیق‌تر و با تلورانس کمتر است، لذا تناوب در انواع ساعت‌های اتمی با تلورانس ناچیز همراه است، و وقتی به تموج پایه هر عالم برسیم، با یک سیکل ثابت غیر شناور و با تلورانس صفر روبرو هستیم، که در مباحثه ذیل بحث جزء لایتجزای زمان هر عالم گفتگو کردیم، و این جزء لایتجزی است که نقش ثبوتی اصلی في علم الله تعالی دارد.حسین} و همانطور که به درستی فرمودید باید از لحظه و دقیقه شروع کنیم تا به سال برسیم؛

دنیایی مدّ نظر ماست که ثانیه‌اش هم حساب دارد و اگر ثانیه جابجا شده یا در معیارهای بین المللی به درستی لحاظ نشوند،‌ مشکلات عدیده و جبران ناپذیری ایجاد می‌کند... {همانطور که عرض کردم تا آنجا که بنده فعلا میدانم چاره‌ای از شناور بودن مقدار دقیق زمانی ثانیه نیست، و لذا وقتی ثانیه فعلی را مد نظر قرار دهید، یک شبانه‌روز دقیقا ۸۶۴۰۰ ثانیه حاصل شده از همین تناوب حرکت وضعی است، اما وقتی تلورانس تناوب حرکت وضعی بالدقة با ثانیه ساعت اتمی مثلا مورد سنجش قرار گیرد میگویید این تناوبها، یعنی تناوب دو عبور مرکز خورشید، دقیقا برابر نیستند، یعنی حتی در خورشید متوسط-حسین}

در مدل پیشنهادی، هر شبانه روز (غروب تا غروب) از حیث مقدار، با شبانه روز دیگر متفاوت است؛
اگر بخواهم دقیق تر و مصداقی تر عرض کنم، طبق ساعت‌های فعلی {اینها زمان خورشیدی متوسط هستند که با زمان خورشیدی ظاهری که متغیر است تفاوت دارند، و نیز ۳ دقیقه و ۵۶ ثانیه از یک دور کامل زمین به دور خودش که زمان نجومی است بیشتر است چون زمان نجومی با دو عبور متوالی یک ستاره ثابت از نصف النهار سنجیده میشود-حسین} که شبانه روز 24 ساعت و هر ساعت 60 دقیقه و هردقیقه 60 ثانیه است، هر شبانه‌روز، 86400 ثانیه می‌باشد و این عدد چون با تقسیم مذکور، بدون باقیمانده می‌شود، نظم خوبی {و شاید بتوان گفت نظم دقیق‌تر محاسبه ثانیه‌های سال است که کمی بیش از ۳۶۵ روز و ۶ ساعت و ۹ دقیقه و ۹.۷ ثانیه است-حسین} هم ایجاد می‌نماید1؛

امّا اگر غروب تا غروب مکّه را میزان قرار دهیم، هر شبانه روز مقدارش با شبانه روز قبل متفاوت است {دو علت دارد، یکی سرعت بیشتر در حضیض و دیگری میل محور حرکت وضعی، و اختصاصی هم به مکه ندارد.حسین} ؛ طبق محاسبات، از غروب یک روز تا غروب روز بعد مکه در اول فروردین 86420 ثانیه،‌ در اول تابستان 86413 ثانیه، در اول پاییز 86343 و در اول زمستان 86429 ثانیه است؛

مشکل اول خود همین متفاوت بودن هر روز نسبت به روز دیگر است که باعث بی‌نظمی است و باعث می‌شود نتوان فعالیت‌های دقیق روزمره را برای روزهای مختلف به طور همانند برنامه ریزی نمود؛ {نفهمیدم مقصود شما از مشکل چیست؟ آیا در برچسب‌زنی یک بازه زمانی بزرگ حدود ۱۲ ساعته به شب اول ماه چه مشکلی ایجاد میشود؟ آیا صرف اینکه در بعض موارد دقیقه مشکل پیش میآید در ما نحن فیه هم مشکل داریم؟ آیا امروزه که همه متشرعه میدانند نماز ظهر همیشه در وقت ۱۲ رسمی نیست مشکلی برایشان ایجاد کرده؟ آیا اینکه متشرعه نصف شب شرعی را ساعت ۱۲ شب نمیدانند مشکلی پیش آورده؟-حسین}

مشکل دوم،‌ تقسیم نشدن بر ساعات و دقائق است؛‌یعنی حتی اگر بخواهیم تمام دقائق و ساعات یک روز مساوی باشند، هر ثانیه و دقیقه یک عدد اعشاری خواهد بود. {توضیح دادم، که اگر مورد قبول ذهن شریف شما بشود، عدد اعشاری در رجوع به ثانیه با معیار غیر از حرکت وضعی زمین است، یعنی ثانیه‌ای که بتواند تلورانس آن را ساماندهی کند و در نتیجه به صورت عدد کسری در خروجی جلوه کند.حسین}

حتی اگر مدت زمان هر ثانیه را تغییر داده و بیشتر یا کمتر کنید، بازهم فقط ساعت و دقیقه و ثانیه برای «یک روز»، صحیح و غیر اعشاری می‌شود و آنچه حضرتعالی فرمودید مبنی بر اینکه سرعت پاندول (مقدار هر ثانیه) بر اساس مقدار هر روز تغییر کند، مشکل غیر قابل قبولی ایجاد می‌کند {مقصود بنده از تغییر سرعت پاندول، خارج کردن عدد ۲۴ از معیاریت مطلقه بود، و جواب از اینکه فرمودید ناچار از ساعت غیر طبیعی هستید، و عرض کردم ناچاری نیست، بلکه از پیرمردها شنیدم سالها متشرعه طبق آن عمل میکردند، بلکه عرف عام غیر متشرعه هم.حسین} و آن اینکه یک مقیاس زمانی واحد برای اندازه گیری زمان انجام کارها نداریم؛ مثلا اگر بخواهند کاری را تنظیم کنند که درست 10 دقیقه به طول انجامد،‌ 10دقیقه‌های هر روز مقدار متفاوتی خواهد بود؛ علاوه بر آن، تمام فعالیتهای زمان دار ثابت را نمی‌توان با این ساعت تنظیم کرد؛ مثلا زمان هریک از دو وقت مسابقۀ کشتی 3 دقیقه است و اگر بخواهیم 3دقیقه را با این ساعت پیشنهادی حساب کنیم،‌ زمان کشتی در هر روز متفاوت از روز قبل می‌شود یا مثلاً در رکوردگیری دو 100 متر اگر بر اساس فلان روز حساب کنیم 9 ثانیه است و اگر بر حسب روز دیگر،‌ 10ثانیه! و لذا طبق این پیشنهاد،‌ باید ساعت و زمان سنج دیگری داشته باشیم که بر اساس یک سرعت ثانیه‌ای ثابت زمان را محاسبه کند یعنی یک زمان سنج وساعت بین المللی دیگری برای وقت تعیین کنیم یعنی ساعت بین المللی شمارۀ2! و بازهم مشکل حل نمی‌شود زیرا اگر کسی مثلاً در ساعت6 بگوید «1 دقیقۀ دیگر شیر آب را ببند» باید با ساعت بین المللی شمارۀ 2 حساب کند ولی اگر بگوید «ساعت 6 و 1 دقیقه شیر آب را ببند»،‌ زمان دیگری خواهد شد!

مشکلات به همین‌جا ختم نمی‌شود مشکل دیگر و شایدایراد بزرگتر،‌ تطبیق ساعت بین المللی (منظورم همان ساعت بین المللی شمارۀ1 است) بر ساعات محلی است زیرا عقربه‌های ساعت بین المللی کندتر یا تندتر از عقربه‌های ساعت محلی می‌چرخد!

در مدل پیشنهادی، طول شبانه روز یک محل در یک تاریخ با طول شبانه‌ روز بین المللی و تقریبا همۀ بلاد دیگر در همان روز متفاوت خواهد بود لذا وقتی بخواهیم ساعت محلی را بر ساعت جهانی تطبیق کنیم به مشکل بر می‌خوریم در ساعت18 محلی، ما چند ساعت از ساعت مبدأ عقب تر یا جلوتریم؟ مثلا در حال حاضر عراق 3 ساعت از گرینویچ جلو تر است اما در مدل پیشنهادی، اول باید بگوییم «این که می‌گویی 3 ساعت جلوتر» منظورت به ساعت عراق است یا مبدأ؟ یعنی 60دقیقه که طول دقائقش به ساعت عراق باشد یا مبدأ؟ چاره‌ای نیست جز اینکه ملاک را مبدأ قرار دهیم چون در غیر این صورت تفاوت هر محل نسبت به مبدأ ملاکش با محل دیگر متفاوت خواهد بود و عملا برای فهمیدن یک تفاوت ساعت ساده بین نقاط مختلف دنیا باید نرم افزار یا ماشین حساب در کار باشد و باز هم سر نمی‌رسد که با کمی تأمل معلوم می‌شود وجالب است که در این مدل، کسی که یک ساعت مچی با تنظیم عربستان دارد،‌ساعتش به درد عراق نمی‌خورد و باید ساعت عراقی بخرد! حتی در شهرهای مختلف یک کشور و حتی روستاها باید ساعتهای مختلفی داشت!

حالا فرض کنیم اصلاً سرعت پاندول (مقدار هر ثانیه) را تغییر ندهیم ولی از ساعت 23 تا 24 دقایق و یا ثانیه‌هایی را حذف یا اضافه کنیم،‌ توجه دارید که مشکلات دیگر همچنان پابرجاست؛ از جمله اینکه در دنیایی که ثانیه‌ها و بلکه صدم ثانیه‌ها تعیین کننده هستند، حذف آنها و نامنظم کردن روزها حتی به لحاظ ساعت قراردادی می‌تواند بی‌نظمی‌های عدیده‌ای ایجاد کند؛ علاوه بر اینکه مثلاً در برخی زمان‌ها، شهرها نمی‌توانند ساعت خود را با ساعت جهانی تطبیق کنند به عنوان نمونه:
{این نمونه جالب است ولی وجهش را متوجه نشدم، یا اگر زحمت نیست توضیح دهید و یا آدرس منبعی بفرمایید که مراجعه کنم.حسین} در روز 20سپتامبر (تقریبا اول پاییز) طول یک شبانه روز (غروب تا غروب) در «کیپ تاون» آفریقای جنوبی، 24ساعت و 41 ثانیه (با مقدار ثانیه‌های فعلی ثابت) است؛ اما همان تاریخ در مکه شبانه روز، 23 ساعت و 59دقیقه و 3ثانیه است و اگر مرد کیپ تاونی بخواهد در ساعت 23:59:30 بخواهد حساب کند که چقدر از ساعت23:59:30 مکه جلوتر است،‌متوجه می‌شود که مکه اصلا ساعت 23:59:30 در این روز ندارد!!

از طرفی اگر بخواهید دست از غروب بردارید و همانند وضعیت کنونی، زمان ساعت را بی‌ارتباط با طلوع و غروب و برای 24 ساعت تنظیم کنید، مشکل دیگری ایجاد می‌شود و آن اینکه اعمال شرعی که وابسته به شب یا روز هستند، کاملاً‌ به هم می‌ریزند و تنظیمشان با تاریخ به هم می‌خورد؛ مثلا شب جمعه شرعاً‌ باید از غروب آغاز شود در حالی که در تاریخ ما، جمعه از ساعت 24 نیمه شب (یا هرزمان قراردادی دیگر) آغاز می‌شود و تا 24 روز بعد ادامه دارد یعنی اگر جمعه را از ساعت 24 شروع کنیم،‌نیمی از یک شب و نیمی از شب بعد، هردو در جمعه واقع می‌شوند و جمعه،‌ 2شب خواهد داشت.

نتیجةً به نظر می‌رسد اگر برای مدل پیشنهادی تقویم بین المللی، فقط همین اشکال وارد باشد، همین امر برای انصراف از این مدل کافی است.

با تشکر فراوان از حوصله‌ای که به خرج می‌دهید؛ ( ارسال اول) 20 دی 1403
------------------

1. البته گفته می‌شود به جهت تغییر اندکی که در طول سالها در چرخش کرۀ زمین (بر اثر گرانش ماه و جذر و مد و یا عوامل دیگر طول شبانه روز تغییر می‌کند؛ ولی این مقدار آن قدر کم است{گفته شده حدود 1.7 میلی ثانیه (7/1 هزارم ثانیه) در هر قرن!}که عملاً‌ تأثیری ندارد. {و چون مربوط به اصل حرکت وضعی زمین است پس در خورشید متوسط هم جاری است، و تلورانس در ثانیه آن ایجاد میکند، و لذا صحبت از شبانه‌روز ۲۵ ساعته یا بیشتر یا کمتر در گذشته و آینده هم میشود، یعنی به مقیاس ثانیه کنونی.حسین}



*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
ژانویه 16, 2025, 08:10:28 am
حسین

به مناسب چند روز تعطیل، فرصتی شد مروری بر افادات شما از اول انجام دهم، در اولین نوشتار فرمودید:

نقل قول از: helal در اینجا

این امر در مباحث شرعی بسیار واضح تر است؛‌ زیرا به نظر می‌رسد قریب به اتفاق وقایع مهمی که مرتبط با زمان هستند و در بیان آیات و روایات ذکر شده است،‌ به جهت آثار آن نسبت به مردم است و مردم هم همان مردمی هستند که در روی زمین زندگی می‌کنند و هریک در منطقۀ‌ تقویمی خاصی به سر می‌برند (همان تقویم محلی و نوعی)؛ وقتی آثاری برای شب جمعه بیان می‌شود، شما می‌توانید بگویید به وقت مکه شب جمعه از ساعت مثلا 12 ظهر بولیوی شروع می‌شود ولی هرگز نمی‌توانید به فرد بولیویایی بگویید ساعت 12 ظهر روز پنجشنبه تو، شب جمعه بین المللی تو است؛ یعنی شب جمعه تو به یک لحاظ از ساعت 12 شروع شده است! اینکه بگوییم مثلا چون شب جمعه در مکه شروع شده یک اثری برای تو در ساعت 12 ظهر هست، ثبوتاً ممکن است اما اینکه بگوییم شب کل کره است،‌ اشتباه است و اثباتا هم به نظر می‌رسد قریب به اتفاق وقایع زمانی که در ادله شرعی آمده و آثاری را برای مکلفین قرار داده، که مقصود از آن وقایع زمانی محلی است و ذهن عرفا کاملا نسبت به غیر آن استیحاش دارد؛ و شاید یک جهتی که مکرر دوستان حاضر دردرس زمان قراردادی به بیان استاد را با زمان محلی تطبیق می‌کنند وهرچه استاد می‌خواهند تفکیک بین وقت جهانی و وقت محلی کنند همین ارتکاز باشد.
اگر گفته شود برخی وقایع در وقت مربوط به برخی بلاد آثاری برای سایر بلاد هم دارند، این امرمتفاوت از هدفی است که در عبارات استاد وجود دارد و بیان آن دسته از ادله هم کأن متفاوت است مثلا ممکن است بلکه مطمئنا برای لحظۀ شهادت امام حسین علیه السلام در کل عالم اثری وجود داشته است یا مثلا لحظه ای که حضرت زهرا سلام الله علیها در محراب به عبادت می‌پرداختند، نوری به آسمانها ساطع می‌شده و ... اما این گونه موارد دربیان متفاوت است با اموری که برایش وقت تقویمی بیان شده

در امور شرعی اگر جهات اصلی معرفتی ملاحظه نشود، و به تعبیر امام علیه السلام در باره روز جمعه که تأویل اعظم دارد محور هر امر در نظر گرفته نشود، بحث تا آخر در ابهام و تحیر باقی میماند، بخصوص در امور مربوط به تقویم و نظم عالم ناسوت که اگر اصل تنظیم امور شرعی بر محور امور فیزیکی بگردد اساسا وقوف درست و کاملی بر جهات بحث حاصل نمیشود، در روایت اختصاص مفید(قده) که در دو موضع بحار هم نقل شده آمده:

...يا جابر لم سميت يوم الجمعة جمعة قال قلت تخبرني جعلني الله فداك قال أ فلا أخبرك بتأويله الأعظم قال قلت بلى جعلني الله فداك قال فقال يا جابر سمى الله الجمعة جمعة لأن الله عز و جل جمع في ذلك اليوم الأولين و الآخرين و جميع ما خلق الله من الجن و الإنس و كل شي‏ء خلق ربنا و السماوات و الأرضين و البحار و الجنة و النار و كل شي‏ء خلق الله في الميثاق فأخذ الميثاق منهم له بالربوبية و لمحمد ص بالنبوة و لعلي ع بالولاية و في ذلك اليوم قال الله للسماوات و الأرض‏ ائتيا طوعا أو كرها قالتا أتينا طائعين‏ فسمى الله ذلك اليوم الجمعة لجمعه فيه الأولين و الآخرين(الإختصاص ؛ النص ؛ ص129)

و کذا روایت بلکه روایات ارتباط دادن ایام هفته به معصومین علیهم السلام، که مرتبه راقیة تفسیر انفسی آیات و روایات است، و في کل مرتبة بحسبها این مطالب جاری و ساری است، در عالم کبیر و صغیر، تطابق به وجهی برقرار است، و هر انسان که متولد میشود و به دار دنیا هبوط میکند، با خود منّة ایام هفته و شهور سنة را میآورد، و پس از بسط یافتن در دار دنیا توسط عمل به شرع، با خود به عالم بالا میبرد، و همین اندازه برای متدبرین کافی است.

پس اگر صحبت از ایام هفته میشود، مناسب است جمیع امور مربوطه در ادلة شرعیة اثباتیة مد نظر قرار گیرد و اقتصار نشود بر اینکه: «قریب به اتفاق وقایع زمانی که در ادله شرعی آمده و آثاری را برای مکلفین قرار داده، که مقصود از آن وقایع زمانی محلی است و ذهن عرفا کاملا نسبت به غیر آن استیحاش دارد»، چون استیحاش را باید بررسی کرد که منشأش چیست؟ مثلا ذهن عرف کاملا استیحاش دارد از سخن شیخ بهائی(قده) در مقدمه تشریح الافلاک که یک روز واحد میتواند نسبت به سه نفر، سه روز از ایام هفته باشد! چگونه یک روز هم پنجشنبه باشد و هم جمعه و هم شنبه؟! اما وقتی ماژلان و همراهیان با حرکت از مسیر غرب از بحر محیط عبور کردند و به اولین جزائر شرق رسیدند، در عین اینکه دقیق روزها را ثبت کرده بودند، ملاحظه کردند در تقویم روز هفته با کسانی که ثابت در مکان واحد بودند یک روز تفاوت دارند! در اینجا است که این سؤال مطرح میشود که آیا برچسب یکشنبه و دوشنبه برای هر بقعه‌ای در روی زمین برچسب اعتباری است یا تکوینی؟ اگر بقاع کره زمین در آن واحد دو روز هفته دارند میزان صحیح شروع ایام هفته در ابتدای تقویم جهان که ادلة اثباتیة ناظر به آن است کدام است؟ آیا میتوان گفت در ابتدا دو روز داشتیم؟ آیا خلاصه روز شروع هفته کدام روز بوده است؟ آیا تعیین روز شروع بدون یک نصف النهار مشخص ممکن است؟

اما اینکه در ادامه فرمودید:

اگر گفته شود برخی وقایع در وقت مربوط به برخی بلاد آثاری برای سایر بلاد هم دارند، این امرمتفاوت از هدفی است که در عبارات استاد وجود دارد و بیان آن دسته از ادله هم کأن متفاوت است مثلا ممکن است بلکه مطمئنا برای لحظۀ شهادت امام حسین علیه السلام در کل عالم اثری وجود داشته است یا مثلا لحظه ای که حضرت زهرا سلام الله علیها در محراب به عبادت می‌پرداختند، نوری به آسمانها ساطع می‌شده و ... اما این گونه موارد دربیان متفاوت است با اموری که برایش وقت تقویمی بیان شده

بلی متفاوت است اگر بحث را بر سر لحظه ببرید، اما اگر همین لحظه را در ضمن روز خاص مطرح کنید و بگویید لحظه شهادت امام علیه السلام در روز عاشورا این دعا را بخوانید متفاوت نخواهد بود، و اینجا به طور دقیق باید ارتکاز متشرعه را در امتثال این امر بررسی کنید، آیا صرف ساعت محلی خودشان کافی میدانند؟ و یا ساعت محلی وقوع حادثة را مراعات میکنند؟ و بلا تشبیه در عرف عام اگر بخواهند مثلا لحظه بمباران اتمی ژاپن را زنده نگه دارند، آیا لحظه در ضمن ساعت محلی هر مکان میزان قرار میدهند یا لحظه در ساعت محلی وقوع حادثة؟ و اگر همین لحظه را در ضمن روز تقویمی ششم اوت قرار دهند آیا ساعت محلی وقوع حادثة میزان است یا ساعت محلی هر مکان جغرافیایی؟ میگویند: «عملیات اول در تاریخ دوشنبه، ساعت ۸ و ۱۵ دقیقه روز ۶ اوت ۱۹۴۵ به وقت محلی در شهر هیروشیما انجام گرفت»، آیا برای یادبود آن لحظه در قاهره ساعت محلی قاهره را میزان قرار میدهند؟ اگر در همه دنیا بخواهند آن لحظه را یاد کنند آیا وجود یک ساعت جهانی راحت‌تر نیست هر چند با ساعت محلی هم کار انجام شود؟

نقل قول از: helal در اینجا

...از آنجا که بالاخره مربوط به آثار آن برای مکلفینی هست که در روی زمین و با طول و عرض های جغرافیایی مختلف زندگی می‌کنند در هرحال محلی می‌شود؛ مثلا گفته می‌شود ملائکه از ابتدای شب جمعه از فراز عرش ندا میدهند: آیا بندۀ مؤمنی نیست که تا پیش از سپیده دم از گناهانش به درگاه من توبه کند ... وقتی این ندا از فراز عرش باشد علی القاعده به مبنای استاد باید همان وقت بین المللی به وقت مکه باشد زیرا تعبیر ابتدای شب جمعۀ‌ فراز عرش است و لذا باید پایان ندا هم به وقت مکه باشد اما آیا واقعا ارتکاز عرفی می‌پذیرد که مثلا از ساعت 7 صبح روز پنجشنبه تا ساعت 5 عصر روز پنجشنبه در آرژانتین، ندای منادی عرش به پایان رسیده و همان ندایی که اتفاقا خطاب به مؤمن می‌کند و میگوید تا سپیده دم چنین کن...، در ابتدای شب جمعه محلی، ندایش تمام شده باشد یا اینکه مثلا در ژاپن،‌ بعد از اینکه شب جمعه محلی به پایان رسید، ندای منادی خطاب به مؤمنین برای دعا و راز و نیاز تازه شروع شده باشد.

همانطور که عرض کردم ابتدا باید ربط ملکوت و این عالم ملک فیزیکی ملاحظه شود، هر چند ما نصف النهار مشخص مبدء داشته باشیم اما در بسط ندای ملکوتی بر تمام نقاط کره زمین محتاج نحوه ارتباط باطن و ظاهر هستیم، مثلا میپرسیم آیا ملک در لحظه زمانی خاص مثل زوال، یا قطعه زمانی مثل شب جمعه، ندا میدهد؟ و یا اینکه در ملکوت ندا میدهد و ندای او به تناسب در بستر زمان ظهور میکند؟ عناصر آفاقی لیل و نهار و یوم و جمعه و سبت و شهر و سنة و نظائر اینها همگی جهت أنفسی هم دارند، و آن جهت انفسی است که مصحح ربط ندای ملکوتی با کیان ناسوتی عبد است هر چند از یک افق محلی به افق دوردست دیگر مسافرت کند.
محال نیست که صدای ملک در شب جمعه را دستگاه‌های ضبط دقیق امواج صوتی و انواع رکوردرها هم ضبط کنند، اما ارتکاز متشرعة از ادلة اثباتیة این نیست که امواج صدای ملک قابل ضبط کردن باشد، و لذا باید این مسأله را که شما مطرح فرمودید حل کنیم، اما نه از طریق افق محلی، بلکه از راه نحوه ارتباط عوالم ملک و ملکوت، و گرنه نظیر همین اشکالات در راه حل شما هم هست، مثلا شروع ندا که غروب است و پایان ندا که سپیده دم است در چه زمانی رخ میدهد؟ خط غروب و خط سپیده دم، لحظه به لحظه بر روی زمین میلغزد و پیش میرود، آیا چند ملک ندا میدهند؟ به تعداد لحظات؟ و یا مثلا سپیده دم ژاپن همزمان است با غروب اسپانیا، و اگر یک ملک باشد باید همزمان هم ندا آغاز کند و هم پایان دهد، و جالبتر افقهایی هستند که در تابستان شب بسیار کوتاه و در زمستان شب بسیار بلند دارند، در عرض نزدیک ۶۷ درجه در معظم تابستان سپیده دم به غروب متصل میشود، و مهمتر اینکه نقاط روی کره در عرض جغرافیایی زیاد، فاصله مسافتی و کیلومتری کمی دارند اما احکام ساعت و تقویم متفاوت دارند، و این غیر از خط بین المللی زمان است، چون در خط زمان هر چند دو طرف خط دو روز از هفته است ولی ساعت محلی خیلی تفاوت ندارد، اما در عرض زیاد، با فاصله کم، تفاوت ساعت زیاد داریم، مثلا نقطه‌ای که در نصف النهار با ژاپن مشترک است، ساعت محلی، شش عصر شنبه است، اما نقطه دیگر که کمتر از یک کیلومتر با آن فاصله دارد و نصف النهارش با اسپانیا مشترک است، ساعت محلی شش صبح شنبه است، در روز هفته مشترک هستند اما در ساعت محلی اینقدر تفاوت دارند، در حالی که عرفا یک محل بلکه چه بسا یک محله حساب میشوند، آیا اینها چگونه ندای ملک را دریافت میکنند؟

ادامه نقل قول از: helal

و ظاهرا انشاء‌ طولی هم مشکل را حل نمی‌کند که فعلا مجال بیانش نیست
مسائل مربوط به قطب و سفینه و ماهواره و همینطور اعمال در مریخ و زندانی نیز به نظر می‌رسد قابل پاسخ باشد که فعلا قصد مزاحمت بیشتر ندارم

إن شاء الله توفیق باشد استفاده کنیم.



*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
ژانویه 16, 2025, 04:24:10 pm
حسین
متن ارسالی را دوباره می‌آورم {{و در ضمن آن} هر چه به ذهنم برسد عرض میکنم:

تذکر: آنچه را اضافه کرده بودم، جواب دادند که به (رنگ فیروزه‌ای) آمده است، و نیز تعداد پرانتز یا آکولاد دال بر دفعه دوم جواب یا سوم است:

نقل قول از اینجا:
-----------------

((بسم الله الرحمن الرحیم؛ سلام علیکم با عذرخواهی از محضرتان ملاحظات بعدی (دوشنبه 1بهمن) آورده‌ام-هلال))

----------------------

(بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام و ادب خدمت استاد دوست داشتنی و تلامیذ ایشان، نکاتی به عنوان ملاحظه بر پاسخ استاد بر عرائض حقیر در سیاهۀ 27 دی ماه، جسارت کردم ؛ جسارت‌های جدید به رنگ آبی ملون شده.-هلال)


ماه «نوعی» یا «شخصی»

(البته اصطلاح نوعی یا شخصی یک بار در عبارت آقای سیستانی در اسأله صفحۀ23 آمده در قبال فرمایش آقای خوئی و البته در آنجا نسبت به وحدت شب قدر مطرح شده، که وحدت شب قدر شخصی نیست و نوعی است؛ اما اینکه از قول مشهور تعبیر کنیم به قول به نوعیت گمان می‌کنم جعل اصطلاح مناسبی نیست و شاید بهتر باشد بگوییم آنها قائلند به نسبی بودن آغاز ماه بالنسبه با آفاقی که وضعیت رؤیت متفاوتی دارند واگر بنده هم این کلمه نوعیت را تکرار می‌کنم به تبعیت از کلام حضرتعالی است-هلال){{اگر اصطلاح مناسبی نیست پس باید دقیق تعریف کنیم تا بحث علمی به طور مبهم جلو نرود، و غیر از ایشان در رسالة آقای طهرانی هم که دو احتمال آمده، برای دوم تعبیر «أو یوم قصیر کلي له افراد عدیدة» آمده در دو موضع صفحه ۷۳ و ۱۱۱-حسین}((بسم الله الرحمن الرحیم شاید مقصود همه روشن باشد ولی به گمانم همان عبارت عنوان کتاب آقا سید محمد رضا سیستانی یعنی نظریۀ «اختلاف آفاق در آغاز ماه قمری» که برگرفته از نظرات و عبارات مشهور است مناسب‌تر باشد همینطور می‌توانبرای اشاره به این نظریه،‌ عبارت «نظر مشهور» را بکار برد.-هلال)) {{{۱- معظم‌له هم در همین کتاب اختلاف آفاق در بحث لیلة القدر پس از نقل عین عبارت کتاب والد معظمشان (دامت برکاتهما) یعنی در «أسئلة» ص ۳۳ که میفرمایند: «وبالجملة: لا محيص من الالتزام بأن وحدة يوم العيد وليلة القدر إنما هي وحدة نوعية وليست شخصية» پس از رفت و برگشتی در توضیح لیلة القدر شخصی در نهایت تصریح میفرمایند ( صفحه ۷۰) که لیلة القدر طبق آیه شریفة باید طلوع فجر داشته باشد و لذا این شب طولانی شخصی نمیتواند شب قدر باشد: «و اما اللیلة التی لها فجر فهی اللیلة التی تلاحظ بالنسبة الی کل مکان مکان من أمکنة الارض» و سپس اضافه میکنند که روز عید فطر هم باید زوال داشته باشد و این روز شخصی طولانی زوال ندارد: «و انما یکون الزوال للنهار اذا لوحظ بالنسبة الی کل بقعة بقعة من بقاع الارض»، آیا عبارتی صریح‌تر از تکرار دو مرتبه «مکان مکان» و «بقعة بقعة» هست؟

۲- اینکه فرمودید: «آنها قائلند به نسبی بودن آغاز ماه بالنسبه با آفاقی که وضعیت رؤیت متفاوتی دارند» آیا اینجا فقط نسبی بودن آغاز ماه است؟ یعنی در ادامه ماه شخصی میشود؟ شبها و روزهای ماه پی در پی با حال تفاوت میآیند و به هم متصل هستند، و لذا وقتی قم با نجف آغاز ماه متفاوت در دو روز داشته باشند، تا آخر ماه هیچ روز مشترک ندارند، این چگونه آغاز نسبی است؟ و لذا وقتی در لیلة القدر قائل به نوعیت میشوند این از آثار همان آغاز است، و آغاز یک قطعه سی روزه زمانی تا پایان آن به هم متصل است، آیا میتوانیم بگوییم زید و عمرو، فقط زمان تولدشان متفاوت است و فقط در آغاز زندگی تفاوت نسبی دارند؟ اگر دو تولد دارند آیا ممکن است در ادامه یک شخص بشوند؟ بلی میتوانیم بگوییم خود زید در لحظه ساعت ۱۰ تولد نسبی دارد و در ده دقیقه بعد از آن، تولد تام و تمام دارد، و در بقیه عمرش یک شخص است، پس اگر در یک روز خاص در کلاس درس شرکت میکند، تنها یک شخص است که در کلاس حاضر میشود، اما آیا شب قدر را میگویند یک شب شخصی است یا دو شب واقعی نوعی؟ بنابر این فرموده شما که عنوان را «اختلاف آفاق در آغاز ماه قمری» قرار دهیم، تفاوتی در خروجی و لازمه عنوان ندارد، و فقط نوعیت را در ذیل این عنوان مخفی میکند.

۳- نسبت این مبنا به مشهور تام نیست و توضیحش گذشت.-حسین}

گمان می‌کنم بحث‌هایی که روز یکشنبه و دوشنبه 23 و 24 دی ماه در کلاس مطرح شد،‌گام‌های خوبی به سمت اثبات «نوعی بودن دخول شهر برا ی بقاع مختلف» بود؛
همانطور که قبلاً عرض شد، بحث این روزها از بزنگاه‌های اصلی است و می‌تواند عمدۀ‌ آنچه برای تثبیت شخصی بودن ماه برای کل کره بیان گردید را به چالش بکشد؛
چندی قبل عرض شده بود « «خروج از تحت الشعاع، هرکارش کنید مستقیماً‌ با رؤیت (قابلیت رؤیت) در ارتباط است و قابلیت رؤیت مربوط به انسانهاست و انسان ها در بقاعی هستند که هرکدام طول و عرض جغرافیایی خاص دارند»؛
این عبارتی بود که استاد با پر رنگ کردن این قسمت از عرض طولانی حقیر، ابهام جدی در مورد آن مطرح کرده بودند؛ لکن در بحث این روزها تا حدودی مقصود حقیر از آن عبارت بیشتر به ذهن‌ها تقریب شد؛
اجمالاً‌ با بحث‌هایی که در درس روز دوشنبه مطرح شد،‌این امر برای مخاطبین تقویت گردید که فرق فارقی بین کسوف و اهلال هلال از حیث ظاهرۀ‌ سماوی بودن یا نبودن نیست و بقاع ارض نقش مهمی در این دو امر دارند؛ اینکه در «کسوف حیلولت ماه (جرم ثالث) باعث می‌شود نور خوشید که هموار ه در حال تابش است به قطعه‌ای از زمین که روبروی آن است نرسد و در اهلال هلال فاصله گرفتن ماه از خورشید باعث شود بازتاب نور، در قمر ایجاد شده و به تعبیر استاد قمر قابلیت دیده شدن پیدا کند»،‌ علاوه بر اینکه به نظر می‌رسد، چنین تعلیل و تعریفی از اهلال هلال و کسوف دقیق و صحیح نیست، فرق فارقی در ما نحن فیه به شمار نمی‌رود.
و لذا بگمانم در درس روز دوشنبه،‌همین جهت که مناقشات به این بحث تا حدود زیادی وارد بود و نمی‌توانست از این طریق شخصی بودن دخول شهر را ثابت کند‌، بحث سوق داده شد به استبعاد لوازم نوعیت که به نظر حقیر همۀ‌ لوازم مطرح شده،‌ پاسخ مناسبی دارد و قابل توجیه است که اگر لازم شد،‌در مقالات بعدی انشاء الله قلمی خواهد شد.
علی ای حال به نظر می‌رسد همه چیز بر می‌گردد به اینکه «ناظر از روی زمین چه می‌بیند»؛ {در جلسات ۶۳ الی ۶۶ در باره وجه تسمیه هلال بحث کردیم، و در جلسه ۶۶ آنچه به ذهن اقرب رسیده عرض شده: 063---- 064---- 065---- 066--حسین}

(// بسم الله الرحمن الرحیم؛ به افادات مذکور مراجعه شد؛‌ البته حدود 2سال پیش،‌ در اوائلی که در اینترنت به صفحاتی از درس جذاب جنابعالی دست پیدا کردم،‌ این بخش را خوانده بودم؛ علی ای حال در عین اینکه بحث‌های دقیق و منحصر به فرد و جالبی را مطرح کردید، امّا به نظر می‌رسد غیر از اینکه معنای مذکور برای هلال اثباتاً‌ و حتی ثبوتا هنوز جا برای بحث داشته باشد،‌ نمی‌تواند عرائض اخیر حقیر را رد کند.//-هلال)

شما «قابلیت نفسی قمر» برای رؤیت را (با صرف نظر از بقاع مختلف) میزان اهلال هلال می‌دانید و قابلیت نفسی قمر برای رؤیت را با فاصله گرفتن جرم قمر از خورشید تلقی می‌فرمایید؛
اولا تعریف و ملاک مذکور (قابلیت نفسی قمر) نیاز به اثبات دارد و اثبات و حتی تصویر آن بسیار مشکل می‌نماید؛
ثانیا بر فرض تعریف حضرتعالی (قابلیت نفسی قمر برای رؤیت) را بتوانیم در مرحلۀ اول تصویر کنیم و در مرحلۀ دوم بپذیریم، بازهم به سر نمی‌رسد؛ زیرا حتی حتی بر فرض که بقاع کرۀ‌زمین را حذف کنیم و به قول حضرتعالی یک چشم را لحاظ کنیم، باز فرق می‌کند که آن چشم کجا باشد{این چشم در مرکز زمین قرار دارد و دو خط از او خارج میشود یکی به مرکز شمس و دیگری به مرکز قمر-حسین}

(//بله؛ به نظر حضرتعالی توجه داشتم و لذا در سطور بعد همان مقال، نظر شریفتان را ذکر کردم که مرکز زمین را میزان قرار می‌دهید و معنای جدایی زاویه‌ای را هم اشاره‌وار بیان نمودم؛ ولی سؤال این است که وقتی زاویۀ دیدها فرق دارد، چرا یک نقطه را میزان قرار می‌دهید؟//-هلال){{همانطور که فرمودید سخن بر سر قابلیت هلال برای رؤیت است و نه دیده شدن بالفعل، و چون چنین است پس ما بند ناظر بالفعل و زاویه دید او نیستیم، ((بند ناظر بالفعل نیستیم ولی «قابلیت رؤیت» خود بند فرض ناظر است؛ مشابه وضعیت کسوف که ناظر را روی زمین فرض می‌کنیم هرچند هیچکس بالفعل به گرفتگی نگاه نکند-هلال)) بلکه یک رسم هندسی برای نشان دادن تابش نور هلال کافی است، ((رسم هندسی برای تابش نور بر کدام منطقه؟ (که می‌فرمایید مرکز زمین)پس منطقه مهم است؛ علاوه بر اینکه زاویه،‌ تنها پارامتر برای قابلیت رؤیت نیست.-هلال)) و چون مرکز کره زمین تنها نقطه تکوینی منحصر به فرد است، ((پس شما هم بند مکان شدید؛ ضمن اینکه بیان مذکور هم به عنوان علت انتخاب مرکز کرۀ زمین -حتی بر مبنای خود حضرتعالی- قابل قبول به نظر نمی‌رسد؛ بلکه اگر مجبور بودیم یک نقطه را انتخاب کنیم (بنابه نظریه اختلاف آفاق (قول مشهور) که مجبور به چنین انتخاب و حذف بقیه نقاط نیستیم بلکه چنین کاری را مخل می‌دانیم) مرکز انتخاب عموماً غیر صحیح به نظر می‌رسید زیرا همواره نقطه‌ای (در سطح زمین) هست که زاویۀ دید بهتری دارد-هلال)) و آلترناتیو ندارد، ((اتفاقا به همین دلیل آلترناتیو است که ما موقعیت ناظر را لحاظ می‌کنیم و به فرض حذف کرۀ زمین و حذف موقعیت‌های ناظر فکر نمی‌کنیم-هلال)) پس بهترین گزینه برای رسم تابش نور هلال به نمودار هندسی است که قابلیت هلال را نشان میدهد،(Geometrical optics) و مخفی نیست که فرض یک چشم بینا در نقطه مرکز زمین تنها برای تسهیل تصور است، و گرنه رأس زاویه در ترسیم هندسی تابش نور هلال، همان نقطه مرکز زمین است، و این نقطه کافی است برای رسم زاویه جدایی بدون نیاز به گذاشتن رأس زاویه در چشم ناظر-حسین} ((آن جدایی زاویه‌ای به درد ما می‌خورد که قابلیت دیده شدن در آن زاویه ایجاد شود علاوه بر اینکه اتفاقا اگر نقطه را میزان قرار دهید،نوریک هلال به صورت هلال در آن وجود ندارد؛ بلکه در فرض شما تنها نقطه‌ای از نور هلال در آن وجود خواهد داشت-هلال))

و اصولاً این زاویۀ‌دید است که تعیین می‌کند هلالی هست یا نه؛
اگر بخواهیم اصطلاحی صحبت کنیم در بیان حضرتعالی تمام محوریت این است در هلال این است که قمر به جدایی زاویه‌ای لازم رسیده یا نه؛ می‌دانیم جدایی زاویه‌ای یعنی زاویه‌ای که از ترسیم دو خط به مرکزیت چشم ناظر که یکی به ماه و یکی به خورشید منتهی می‌شود، حاصل گردد؛‌ معلوم است بسته به اینکه ناظر در کجای کرۀ زمین باشد، کاملاً‌ زاویه متفاوت می‌شود؛{برای اینکه این مشکل پیش نیاید چشم را در مرکز زمین فرض کردیم-حسین}

(// جسارتاً خود مدّعا را که نمی‌توان دلیل بر ادّعا قرار داد؛‌ همۀ بحث فعلی این است که افق محلی حذف شود یا نشود و اصولاً‌ همین که در بخش‌های مختلف از خود زمین – با تغییر زاویۀ‌دید وجود یا عدم هلال تغییر می‌کند دلیل بر این است که از مهم‌ترین عوامل در مورد هلال،‌زاویۀ‌دید است و چون زاویۀ دید در بودن یا نبودن هلال (یا به تعبیر حضرتعالی تلألؤ) تأثیر گذار است، پس نباید افق‌ها یا به تعبیری همان موقعیت ‌های مختلف،‌ حذف شود.//-هلال){{تمام این مطلب تنها برای تحقق رؤیت بالفعل است، و گرنه همانطور که توضیح عرض کردم زاویه هندسی برای ترسیم قابلیت هلال کافی است.-حسین} ((همانطور که عرض شد رؤیت بالفعل مطرح نیست؛ بلکه قابلیت رؤیت ولی از روی زمین و در موقعیت‌های زمین و لذا حضرتعالی هم ملتزم شدید که یک نقطه را انتخاب کنید که اشکالاتش فی الجمله در عبارات قبل گذشت-هلال))

مثلاً اگر مرکز کرۀ زمین را ملاک قرار دهید (کما اینکه برای محاسبۀ مقارنه و فاز ماه در اصطلاحات نجومی چنین می‌کنند) یک زاویه ایجاد می‌شود و اگر محل ناظر سطح زمین باشد،‌ زاویۀ‌دیگری ایجاد می‌شود؛ همینطور قسمتهای مختلف سطح زمین؛
بنابراین فرض حذف کرۀ زمین و قرار دادن یک نقطه اصلاً‌ فرض خلاف فرض است! چه دلیلی دارد که مرکز کره را میزان قرار می‌دهید؟ {دلیلش این است که میتوانیم با روش حذفی، متغیرهای محل نزاع را تقلیل دهیم، و نقطه مرکز زمین گزینه خوبی برای این است، چون افق محلی حذف میشود-حسین}

(پس پذیرفته‌اید که اگر زاویۀ دید را تغییر دهیم، ‌هلال (یا به فرمایش حضرتعالی تلألؤ، برایمان وجود ندارد؛
بنابراین روشن اسن که قابلیت نفسی قمر نه تنها نقش منحصر در مورد هلال ندارد‌، بلکه حتی ممکن است بگوییم در این بحث، معنای محصلی هم برای آن وجود ندارد؛ همچنان که قبلاً‌ عرض شد وقتی شما در مرکز زمین (با فرض خودتان) تلألؤ را نمی‌بینید، آیا قابلیت نفسی قمر ایجاد شده یا نه؟ اگر بفرمایید «نه؛‌ چون به جدایی زاویه‌ای لازم نرسیده»،‌ می‌گوییم همین تلألؤ از کمی آن طرف‌تر و حتی شاید سطح زمین در همین لحظه دیده می‌شود؛ چطور قابلیت نفسی ندارد؟!!
و اگر بفرمایید «ملاک مرکز زمین است»، خب این چه قابلیت نفسی است که بند مکان ناظر است؟!
ملاحظه می‌فرمایید همواره زاویۀ دید است که نقش اصلی را دارد والا همیشه بریا یک زاویه‌ای تلألؤی وجود دارد.-هلال)
{{عرض شد که این قابلیت بند مکان ناظر نیست بلکه بند یک نقطه تکوینی منحصر به فرد است، هزاران سال قبل از خلق شدن ناظر هم این قابلیت و این زاویه جدایی بوده است.-حسین}

به عبارت دیگر قابلیت نفسی هلال برای دیده شدن به طور مطلق اصولاً‌ عبارت صحیح نیست زیرا هلالی (ماهی) که جدایی زاویه‌ای اش6درجه باشد با هلالی (ماهی) که جداییش 5 درجه باشد معلوم است که در رؤیت یا عدم رؤیتش ممکن است تأثیر داشته باشد (یکی به تعبیر حضرتعالی قابلیت نفسی -برفرض آن را بپذیریم- دارد و یکی ندارد) و اینکه 6 درجه باشد یا 5 درجه، بستگی دارد به اینکه از کدام نقطه جدایی زاویه‌ای را حساب کنید و به عبارت دیگر ناظر کجا قرار داشته باشد؛‌ لذا بدیهی است اگر مثلا شما یک چهارم دور در مدار زمین از محلی که مرکز زمین در حال مقارنه با خورشید و ماه قرار دارد فاصله بگیرید به دلیل اینکه زاویۀ دید شما عوض شده ماه را در حالت تربیع می‌بینید؛‌ حالا این جابجایی در سطح زمین اثرش کمتر است ضمن اینکه با فرض هایی که حضرتعالی قبلا تصویر فرمودید مبنی بر اینکه کسانی که از زمین فاصله می‌گیرند مثلا در سفینه هستند یا ... این اثر بیشتر هم می‌شود؛ پس اینکه چرخش قمر در تشکیل زاویه دید اثر داشته باشد یا چرخش زمین یا هر دو یا +عوامل دیگر دخالتی در مسأله ندارد.
به عبارت اخری تمام مطلب و ملاک به دیدن از روی زمین تعلق (با صرف نظر از عوارض و موانعی که گاهی برای بیننده عارض می‌شود و گاهی نمی‌شود همچون ابر یا نابینایی و مانند آن) دارد؛ چه در خسوف و چه در کسوف و چه در اهلال هلال و چه در طلوع و چه در غروب شمس و ... اگر خاطر شریف باشد مثالی در غروب خورشید در سیاهه‌های قبل تقدیم شد؛‌ با اینکه می‌دانم در مبنا و ذهن شریفتان مسألۀ طلوع و غروب شمس را نمی‌خواهید با اهلال هلال قیاس کنید و این دو را از دو مقوله تلقی می‌فرمایید؛ لکن در این مثال فعلا به آن وجه کاری نداریم و از بعد دیگر مثال را مطرح می‌کنم؛ شاید مناسب باشد یک بار دیگر آن را از این جهت مرور کنیم:
زمانی که «غربت الشمس» وقت برای برخی از احکام شرعی است از جمله وقت پایان نماز عصر یا آغاز نماز مغرب (با صرف نظر از اختلاف مبانی در بحث اینکه غروب میزان است یا مغرب و احتیاط در این مسأله...) و ... ؛ «إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاتَيْن...
ببینیم غروب شمس کی واقع می‌شود؛ وقتی در سه شنبه 25 دی ماه در مشهد، لبۀ بالایی خورشید زیر افق قرار می‌گیرد، طبق محاسبات نرم‌افزاری ‏ ساعت 16:35:59 است؛ (شکل زیر)
اما از دید ناظر زمینی به جهت شکست نوری که بر اثر جو زمین اتفاق می‌افتد،‌ خورشیدی که حقیقة‌ً غروب کرده، بالاتر از افق دیده می‌شود و زمانی لبۀ بالایی خورشید از دید ناظر پنهان می‌شود که ساعت 16:39:05 است؛‌ یعنی بیش از 3 دقیقه بعد از آن؛ تصویر زیر زمان غروب ظاهری خورشید از دید ناظر زمینی را نشان می‌دهد که خورشید حدود 50 دقیقه قوسی زیر افق است:

کدام یک از این دو وقت، زمانیست که احکام مترتب بر غروب را می‌توان بر آن بار کرد؟
ظاهراً‌ وفاق بر اینست که غروب ظاهری و از دید ناظر میزان است ؛ {قیاس طلوع و غروب با اهلال هلال و حتی با زوال شمس، قیاس مع الفوارق است، در طلوع و غروب، موضوع حکم، نور شمس است نه کره شمس، چون نور اوست که عرفیت دارد و احکام بر آن بار میشود، و این نور حقیقی است، یعنی هر چند در اثر شکست نور، تصویر مجازی کره شمس بالای افق دیده میشود اما نوری که در اثر شکست به چشم ما میرسد دقیقا نور خود شمس است، و این نور است که آثار تکوینی برای آن در افق بلد بر او بار میشود نه کره شمس، و این به خلاف زوال شمس است که یا اصلا شکست نور نیست، مثل موارد انعدام ظل، و یا شکست نور تاثیری در لحظه زوال نمیکند، چون بالأخره روی نصف النهار است، آیا در زوال هم میگویید حتما ما باید زوال را با چشم ببینیم؟ آیا دائرة هندیة و وسائل دقیق مثل ساعت آفتابی در علم به زوال کافی نیست؟ و همینطور است اهلال هلال که عرض خواهم کرد.-حسین}

(البته عرض کرده بودم امر طلوع و غروب شمس را با اهلال قابل قیاس نمی‌دانید ولی همانجا عرض شد، بُعد دیگری مد نظر است که شرحش گذشت... ضمناً‌ اینکه می‌فرمایید ملاک «نور شمس است و نه کرۀ‌ شمس»، چه دلیلی دارد؟ اگر نور شمس ( و نه قرص) میزان باشد،‌ این نور در هنگام فجر صادق بلکه اندکی قبل از آن در آسمان وجود دارد و قابل مشاهده هم هست؛ پس آیا اول اذان صبح را باید زمان طلوع شمس دانست؟!! مدتی پس از غروب هم نور شمس وجود دارد؛ آیا تا زمان وجود نور شمس،‌خورشید غروب نکرده؟ معلوم است که نه حضرتعالی و نه دیگران ملتزم به این امر نیستند؛ انسان به افق نگاه می‌کند؛ لحظه‌ای که اولین بخش از قرص خورشید (به تعبیر حضرتعالی کرۀ شمس... که شاید بهتر باشد همان «قرص» بگوییم چرا که آنچه عرف می‌بیند، قرص است و نه کره) از افق نیش زد، می‌گوید «طلعت الشمس» هرچند هنوز خورشید بیش از نیم درجه زیر افق است و مهم این است که آنچه دیده می‌شودمیزان است؛‌هرچند به جهت شکست نور باشد و نه اینکه شمس حقیقة کجاست؛
ضمن اینکه هلال را هم «تلألؤ» دانستید وتلألؤ، همان درخشش و نور است و نه خود قمر و باید رسیدن نور به چشم ناظر اهمیت داشته باشد.-هلال)
{{شکست نور غیر از پراکندگی نور است، و هنگام طلوع و غروب شکست نور صورت میگیرد اما در طلوع فجر یا روشنایی بعد از عروب پراکندگی نور است، در شکست نور، تصویر مجازی شکل میگیرد ولی در پراکندگی، تصویر مجازی نداریم، و لذا هنگام فجر و شفق ما قرص خورشید را نمیبینیم، و اما تفاوت قرص شمس با کره شمس در این است که کره شمس همان جرم فیزیکی خارجی شمس است ولی قرص شمس اعم است از حقیقی و مجازی،(مجازی در اصطلاح اپتیک نه نجوم و هیئت) بلکه حتی استعمال بیشترش در ظهور کره در قوه باصره انسان دارد، در روایت دارد اذا غاب کرسیها ای قرصها، و اما اینکه ملاک نور شمس است نه کره شمس پس بدین جهت است که هر چند گفته میشود خورشید طلوع کرد اما مقصود همانگونه که عرف عام هم میگویند این است که آفتاب طلوع کرد، و آفتاب است که اثرات تکوینی دارد مثل پرورش گیاهان و جانوران، و در روایات گاهی شعاع الشمس تعبیر شده، فلا تصلهما الا بعد شعاع الشمس، هر چند در نور غیر مستقیم هم به کار میرود، و حتی واژه شمس در آفتاب به کار میرود، آب مشمس، و یا احتمالا آیه شریفه در کیف مدّ الظلّ: «ثم جعلنا الشمس علیه دلیلا».-حسین} ((اولا در بیان حضرتعالی هلال هم تلألؤ و نور است و نه حالتی از کرۀ ماه؛ ثانیا جسارتاً تفاوتی که برای «قرص خورشید» و «کرۀ خورشید» فرمودید با مراجعۀ به لغت و عرف، پذیرفتنش مشکل است و اگر محبت کنید بفرمایید در لسان روایات و لغت کجا چنین تفاوتی آمده ممنون می‌شوم؛ آنچه در لغت (مثلاً لسان العرب) آمده: قُرْصُ‏ الشمس‏: عَيْنُها و تعبیر قرص هم ظاهرا از باب تشبیه به قرص نان است که معنای اصلی قرص می‌باشد؛ ضمن اینکه بعضی همچون مرحوم علامه مجلسی در توضیح همین روایاتی که مضمونش را آوردید مطلبی ذکر کرده‌اند و حاصلش آن است که بر فرض شمس برشعاع شمس هم اطلاق شود اما قرص چنین نیست و خود خورشید (پایه و کرسی) میزان است. که تقریبا خلاف بیان حضرتعالی می‌شود؛
علی ای حال معلوم نشد به چه دلیلی مقصود از شمس را نور شمس گرفتید؛ بلکه به نظر می‌رسد اینکه بالاخره ملتزم شدید با وجود اینکه عبارات روایات غروب و طلوع شمس را میزان قرار داده، مقصود را تصویر شمس یعنی آنچه که ما می‌بینیم قرار دهید، به همان جهت است که مقصود ما هم همان بود؛ با وجود اینکه عبارات در اینجا حتی رؤیت هم نداشت و ما عرض می‌کنیم، رؤیت هلال هم که تعابیر شفاف‌تری دارد و مربوط به اعمال روزمرۀ مکلفین است ازاین جهت از همین مقوله است و مهم چیزی است که ما می‌بینیم-هلال))

ملاحظه می‌کنید با وجود اینکه عبارتها در بعض روایات و در محاورات حاکی از حدوث امری برای شمس است یعنی می‌گوییم «خورشید غروب کرد »؛‌
ولی آنچه واضح به نظر می‌رسد این است که مراد در احکام شرعی که اوقات طبیعی در آن ملاک قرار داده شده،‌ همان است که مکلف آن را می‌بیند و حس می‌کند؛ غروب از دید ما میزان است؛‌ در ساعت 16:36 دقیقه و 16:37 دقیقه و 16:38 دقیقه خورشید حقیقة‌ زیر افق است اما ما آن را بالای افق می‌بینیم و مهم آن چیزی است که ما می‌بینیم هرچند به جهت شکست نور باشد و لذا نرم‌افزارهای محاسبۀ اوقات شرعی (تا جایی که بنده اطلاع دارم) زمان غروب خورشید برای نماز و ... را غروب ظاهری محاسبه می‌کنند؛
اهلال هلال هم به نظر می‌رسد جز این نیست؛ نور هلال باید به چشم ناظر با موقعیتی که او در آن قرار دارد برسد و اصولاً‌ تقسیم به واقعۀ سماویه و غیر آن به نظر می‌رسد علاوه بر اینکه تعریف دقیق و مایز دقیقی ندارد و دارای ابعاد مختلف است،‌ یک نکتۀ انحرافی اس؛ت {اصل فرق را در أسئلة حول رؤیة الهلال ص۸ از استادشان پذیرفتند: «و بالجملة ما ذكر من الفرق بين حالات القمر وبين الليل والنهار وإن كان ثابتاً في أصله، ولكنه لا يقتضي بوجه البناء على أنه بخروج القمر عن تحت الشعاع يبتدئ الشهر القمري الجديد لأهل الأرض جميعاً في تمام الأصقاع والبقاع كما ادعاه (قدس سره) في البيان المتقدم، إلاّ إذا ثبت...»-حسین}

(البته در کلام حقیر استدلال به کلام آقای سیستانی نشده بود و بنده هم خود را ملتزم به تأیید تمام فرمایشات ایشان نمی‌دانم هرچند در بسیاری از موارد افاداتشان دقیق است لکن بعضاً‌ در جزئیات ان قلت‌های دارم؛ اما در ما نحن فیه هم عرض حقیر، مغایرتی با بیان ایشان ندارد؛ بلکه در یک راستاست؛ اینکه بین حالات قمر و بین لیل و نهار به طور کلی فرق است که شکی نیست؛ معلوم است که چرخش قمر حول زمین هم یکی از عوامل در مسألۀ هلال است ولی صحبت این است که زاویۀ دید نقش مهم و اساسی دارد و اینکه اهلال هلال یک واقعۀ صرفاً‌ سماوی باشد که ربطی به زمین نداشته باشد محل کلام است و اتفاقا آقای سیستانی هم در صفحۀ قبل از آنچه اشاره فرمودید یعنی در صفحۀ 7 و 8 تصریح می‌کنند:
و یلاحظ علی ما افاده قدس سره بانه و ان کان هناک فرق بین ظاهرة اللیل و النهار و بین ظاهرة‌المحاق و الهلال و البدر و غیرها من حالات القمر ... اما کون القمر فی حالة المحاق ثم ظهور مقدار منه یسمی بالهلال و ازدیاده حتی یصیر بدرا ثم نقصانه بعدذلک الی ان یدخل فی حالة المحاق مره اخری فانما هو بالنسبه الی الرائی الذی یکون علی الکره الارضیه و الا فان القمر یکون علی حال واحده و نصفه غیر المواجه للشمس مظلم دائما و نصفه الاخر المواجه لها مستنیر کذلک الا فی حال الخسوف فلو نظر الیه من فضاء متوسط بینه و بین الشمس لا من کره الارض لرئی فی حاله البدر دائما مالم ینخسف من جهه توسط الارض بینه و بین الشمس-هلال)
{{همان اصطلاح و کاربرد مأنوس «زاویه جدائی»، ما را از «زاویه دید»، مستغنی میکند، همانگونه که آکوستیک صوت یعنی فیزیک صوت غیز از جنبه شنیداری روانی صوت است، همینطور اپتیک و فیزیک نور غیر از جهت دیداری و طیف‌شناسی انسانی نور است، بحثهای اپتیک مستقل از انسان است و شما طبق قواعد نور میتوانید قابلیت هلال برای دیده شدن را مستقل از دیده شدن بالفعل محاسبه کنید.-حسین} ((همانطور که عرض کردم در بحث ما آن زاویۀ جدایی بدرد می‌خورد که هلال در آن قابل رؤیت باشد نه صرف وجود نور؛ علاوه بر اینکه اگر از فیزیک نور (طبق مبنای خودتان)‌ سخن می‌گویید پس چرا آن را بند مرکز زمین می‌کنید؛ ضمنا اینکه (در مبنای شما) اگر بحث را ببرید روی فیزیک نور فیزیک نورهلال قبل از اینکه به مرکز زمین برسد در فضا وجود دارد مضافا بر اینکه همانطور که عرض شد، فیزیک نورهلال به صورت هلال در نقطۀ مرکز زمین قرار ندارد؛ بلکه نقطه‌ای از نور هلال در آن نقطه وجود دارد.و عملا هیچ فایده‌ای برایمان نخواهد داشت-هلال))

اینکه برای دانستن وقت دخول شهر که شرع نشانه اش را دیده شدن هلال قرار داده (همان امری که همه با آن مأنوس بودند و امر ساده‌ای بود)، ما بگوییم باید کره زمین را حذف کنی چرا که هلال یک امر سماوی است!!{سرور عزیز چه کسی گفته باید کره زمین را حذف کرد؟ برای پیشرفت بحث علمی، فرض حذف کره و ابقاء مرکز آن میکنیم، فرض محال هم میشود، مگر در کلام وحی نیامده: «لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا»؟ برای نشان دادن فاصله قمر از شمس که استقلال از افق بلاد دارد، فرضی میکنیم که نشان میدهد با اینکه در مرکز زمین اصلا افق بلدی نیست اما دیدن زوایه جدائی معنا دارد -حسین}

(بله استاد عزیز و دوست داشتنی؛ توجه دارم که فرض حذف می‌فرمایید و نه حذف حقیقی؛‌لکن سخن این است که برای هلال،‌فهمیدن اینکه چه زمانی اهلال هلال (به تعبیر حضرتعالی) شده،‌حقیقة تمام ناظران واقعی بلکه تمام موقعیت‌های سطح زمین را کأن لم یکن گرفته و ملاک را یک نقطه آن هم در مرکز زمین قرار می‌دهید و دلیلی بر اینکه میزان زاویۀ دید ناظر فرضی در مرکز زمین است نمی‌باشد-هلال)

اصولاً‌ با میقاتیت هلال سازگار نیست؛‌ {بلی اگر «قل هی مواقیت للناس» را معنا کنید ناس کاشان با ناس سمنان دو ناس هستند و دو میقات دارند و رؤیت خاص بلد هر کدام فقط برای خودشان میقات است، در این صورت رؤیت هلال بلد خاص شرط است.-حسین}

(وقتی اجمالا می‌فرمایند غروب و زوال و فجر «اوقات تعم اهل الارض»،‌ آیا به این معناست که باید غروب و زوال و فجر همۀ اهل ارض یکی باشد؟!!-هلال){{سخن در روایت بر سر تفاوت وقت عصر با چهار وقت دیگر است، و مقصود قابل تشخیص بودن نزد عرف است، و ربطی به تقویم و میقات جمیع ناس ندارد، اما در دو آیه شریفه برای فائده شمس و قمر «لتعلموا عدد السنین و الحساب» دارد، و در دعای سمات در همین عدد السنین و الحساب تعبیر جمیع الناس دارد: «و جعلت لها مطالع و مجاري و جعلت لها فلكا و مسابح و قدرتها في السماء منازل فأحسنت تقديرها و صورتها فأحسنت تصويرها و أحصيتها بأسمائك إحصاء و دبرتها بحكمتك تدبيرا فأحسنت تدبيرها و سخرتها بسلطان الليل و سلطان النهار و الساعات و عدد السنين و الحساب و جعلت رؤيتها لجميع الناس مرأى واحدا» بحار الأنوار ج‏87 ص97-حسین} ((چند نکته:
1.در مدل حضرتعالی طی بیش از 1000 سال مردم ملاک قابل فهمی برای درک عدد سنین و حساب واقعی نداشتند وتنها امارۀ کثیر الخطائی در دست داشتند؛ ضمنا آنچه در برخی افادات روز یکشنبه ذکر شد و همینطور بعضی از عبارتهایی که در کانال به عنوان مطالب جلسات مرتبط لینک شده (منظورم روایات علم امام علیه السلام و کلام سید بن طاووس در تشخیص اول ماه است) برخی از آنها که (مثل مکاشفۀ ادعائی سید بزرگوارکه ممکن است از جهاتی مطلب مفید و قابل توجهی باشد) ولی در مقام ما بگمانم غیر از اینکه وجوه و محتملات مختلفی برای آن قابل تصویر است که بسیاری از آنها اجنبی از مدل پیشنهادی حضرتعالی است، اصلااینگونه مطالب جایگاهی در بحث استدلالی فقهی ندارد و طرح آن در این جایگاه بگمانم فقط اذهان را از تصمیم گیری صحیح دور می‌کند؛‌این گونه موارد خوب است در حاشیۀ بحث جهت تفنن آن هم مطلبی که هیچ ربطی به استنباط ندارد عنوان شود؛‌ عبارتهای مرحوم سید نیز از جهتی نمی‌تواند مورد شاهدی برای مقام باشد؛ هرچند از جهاتی هم هیچ منافاتی با نظریه اختلاف آفاق ندارد (نظریه مشهور) بلکه اگر قابل استفاده بود، ممکن است مؤید باشد؛ اما روایات علم امام علیه السلام به اول ماه هم که کاملا قیاسش مع الفارق به نظر می‌رسد اگر لازم باشد می‌توانم توضیح دهم.
2.می‌فرمایید هلال میقات برای همه مردم است؛ بله ما هم می‌گوییم برای همۀ مردم است؛ مگر طلوع و غروب،‌ اوقات را برای همۀ مردم نشان نمی‌دهد؟ همانطور که طلوع و غروب و زوال و فجر را فرمودند «لانها اوقات تعم اهل الارض» وملاکی که در این روایت (لانها اوقات تعم اهل الارض) برای در دسترس بودن و آشنایی مردم با آن جهت تکالیف روزمره به دست می‌دهد کاملا قابل تطبیق و تسری در هلال که مربوط به عمل کثیر الابتلاء‌ مکلفین همچون روزه و غیر آن است به نظر می‌رسد.؛ در مورد «مواقیت للناس» می‌توان اینطور گفت: یعنی این میقات فقط مخصوص یک گروه مثل عرب یا فارس یا غیر آن نیست بلکه همۀ مردم برای تکالیفشان باید از این میقات استفاده کنند؛‌ لکن هر بلدی با شرایط اقلیمی خود این تقویم را تطبیق می‌دهد.
3. مقصود از «لجمیع الناس مرآی واحدا» برای هر گروه از مردم است که به آن (شمس یا قمر یا هردو و یا حتی ممکن است کواکب باشد) در هر بلد نگاه می‌کنند و معلوم است که وقتی خورشید و ماه برای بعضی طلوع نکرده و برای بعضی طلوع کرده «مرأی واحدا» هم زمان برای تک تک افراد کرۀ زمین معنا ندارد
در بحارنظر مرحوم علامه مجلسی و مرحوم کفعمی را می‌خوانیم: «و جعلت رؤيتها لجميع الناس مرأى واحدا أي في كل صقع و ناحية لأهلها أو لجنس الكواكب و لو على سبيل البدلية و قال الكفعمي ره هذا الكلام ليس على إطلاقه على ما هو مشهور بين العلماء فيكون المراد بالمرأى الواحد لجميع الناس بعد ارتفاع الكواكب و النيرين في مطالعها و مجاريها و أما قبل ذلك فليس المرأى واحدا لأن النيرين في بلاد الهند و السند و الصين يطلعان على أهل تلك البلاد قبل طلوعها على أهل إفريقية و أهل جزيرة الأندلس و بلاد النوبة و عكس ذلك في غروبها»
اتفاقا عبارت این دعا و همینطورو امثال آن شاهد خوبی برای نظریۀ اختلاف آفاق در رؤیت هلال (نظریۀ مشهور) است.
4.ما هم می‌گوییم حرکت شمس و قمر و ... از فوائدش لتعلموا عدد السنین و الحساب است و برای همۀ مردم هم هست و لکن نه اینکه یک تقویم برای همه بطور همزمان که لوازم غیر قابل قبولی داشته باشد؛‌ همانطور که همین عبارت «لتعلموا عدد السنین و الحساب» در سورۀ اسراء برای روز و شب آمده و معلوم است که روز و شب در بقعه‌ها مختلف می‌شود.-هلال))


زمان‌هایی که قرار است مربوط به تکالیف مکلفین باشد (چه مستقیما و چه با واسطه؛ چه اینکه اینکه مستقیماً‌ بگویند اذا دلک الشمس صل و چه بگویند اذا اهل الهلال دخل الشهر و اذا دخل الشهر صم) از یک سنخند؛‌{در اولی خود زوال، موضوع حکم است، ولی در دومی اهلال هلال، موضوع‌ساز است، یا دقیق‌تر کاشف و طریق به موضوع حکم است، و تفاوت فنی این دو بسیار است، چون موضوع حکم با أمارة بر تحقق آن تفاوت دارد، مثلا موضوع وجوب نماز ظهر، زوال است، و زیاد شدن سایه شاخص، أماره بر تحقق آن است، و أماره هرگز نمیتواند نقش اصلی ایفا کند، و لذا اگر با دقیق‌ترین وسائل کشف کردیم که زوال شده ولی هنوز سایه شاخص شروع به بلند شدن نکرده، مشکلی نیست و موضوع نماز ظهر محقق شده است-حسین}

(اولا اینکه اهلال هلال اماره باشد محل کلام و ازجهتی اول الکلام است
ثانیا در بعضی موارد به نظر میرسد خود اهلال هلال یا حالات قمر ممکن است موضوع حکم واقع شده باشد؛
ثالثا بر فرض اماره بر دخول شهر باشد (فعلا طبق مبنای حضرتعالی عرض میکنم) این اماره، امارۀ انحصاری بر دخول شهر است و شارع مقدس راه دیگری برای فهمیدن موضوع حکم که شهر است قرار نداده و غیر از این اصلا راهی وجود ندارد و لذا از جهتی که در کلام حقیر ذکر شد موارد ذکر شده از یک سنخند؛‌ مکلف برای اینکه وقت نماز را بفهمد باید به افق نگاه کند و غروب و طلوع شمس را لحاظ کند و برای اینکه وقت روزه را بفهمد به آسمان نگاه میکند تا هلال را جستجو کند هرچند دیدن هلال موجب دخول شهر است و شهر موضوع یا ظرف برای روزه؛ اما هردو از یک سنخ به نظر می‌رسند و مسأله در دسترس و طبیعی بودن در تمام آنها مطرح می‌شود و ظاهرا ملاک «لانها اوقات تعم اهل الارض فیعرفها الجاهل و العالم» شامل همه می‌شود.-هلال)
{{منحصر نیست، شارع فرموده ماه سی روز بیشتر نمیشود، و پس از سی روز اصلا کاری به استهلال و رؤیت هلال نداشته باش، و این به خاطر این مطلب مهم است که شهر، بند به سیر قمر است، نه حالات آفاق زمین، ۲۹ روز و نیم دوره‌اش تمام میشود و ممکن نیست سی روز رد شود، پس اگر مکلف در بلادی با عرض زیاد است که اصلا هلال را نمیبیند مشکلی ندارد و حلول ماه و خروج ماه برای او هم هست، و او هم در میقات للناس مشترک است.-حسین} ((سی روز از چه زمانی بگذرد؟ سی روز از «رؤیت قبل» که بگذرد، ماه بعد ثابت می‌شود؛ پس بالاخره اماریت برگشتش به رؤیت است و میزانی که شرع مقدس برای تکلیف روز مره مردم قرار داده فقط بند رؤیت است و بر مبنای حضرتعالی در طول هزاران سال در بسیاری از موارد قابل تشخیص نبوده-هلال))
آغاز شبانه روز با غروب است و آغاز ماه با اهلال هلال و این اوقات به نظر می‌رسد همان است که در حدیث اجمالا فرمودند لانها اوقات تعم اهل الارض فیعرفها الجاهل و العالم؛ حالا بگوییم نماز چنین است ولی روزه اینطور نیست؟!
تو برای اینکه بتوانی بفهمی واقعا کی ماه رمضان است باید کرۀ زمین را حذف کنی و بقاع زمین را کأن لم یکن تلقی کنی (که این امر هم بعد از هزار یا هزاران سال پس از این اوامر ما برای بشر تشخیصش ممکن خواهد بود){محاسبه مقارنة و زاویه جدایی نسبت به مرکز و سطح زمین برای هیویین از قرنها پیش از میلاد راحت بوده است، «معروف است که تالس وقوع خورشیدگرفتگی ۲۸ مه ۵۸۵ پیش از میلاد را پیش‌بینی کرد.» نیاز نیست کره زمین را حذف کنیم تا کار پر هزینه به نظر آید، بلکه با مدل ذره‌ای با او رفتار میکنیم که در نتیجه مرکز آن میزان محاسبه میشود-حسین}

(بحث از زمان مقارنه و محاسبۀ جدایی زاویه‌ای نیست؛ بحث از زمان رؤیت هلال است؛‌اگر حضرتعالی میزان دخول شهر را مقارنه قرار می‌دادید که کار را راحت می‌کردید؛ (البته به نظر حقیر مبنایی که حضرتعالی مطرح فرمودید در سالهای آینده عملاً و البته تقریباً به همان لحظۀ مقارنه و یا لحظۀ بعد آن (تولد هلال) منجر می‌شود)؛ بحث از زمان رؤیت است و می‌دانیم که پیش بینی و محاسبۀ زمان رؤیت حرف و حدیث زیاد داشته و هنوز هم دارد؛‌ معیارهایی که پیشینیان برای رؤیت پذیری هلال مطرح می‌کردند، عموماً‌ دقیق نبوده و دوره به دوره تغییر می‌کرده:
طبق آمارهای نقل شده در معیار بابلی‌ها (حدود 500سال بعد از میلاد) معیار را در مدت مکث هلال و سن هلال آن هم مکث 48 دقیقه به بالا و سن 24 ساعت را مطرح کردند و مستحضرید که اصلا معیار دقیقی نبوده؛ معیار ابن طارق که در قرن دوم هجری بر می‌گردد هلال‌هایی با زاویه کشیدگی بیش از 25/11 درجه و با مکث حداقل 48 دقیقه یا زاویۀ‌15 درجه و مکث حداقل40 دقیقه را رؤیت پذیر می‌دانستند... این مسأله و اختلاف و تغییر معیارها حتی در قرن بیستم هم به طور جدی ادامه داشت ملاحظه می‌فرمایید که معیار فادرینگهام و (1910) و ماندر (1911) و بروین (1977) و حتی معیارهای A و B و C الیاس هم که آخری در سال 1988 ارائه شد نیز معیارهایی قابل بحث بودند و هنوز هم معیارهای قابل توجهی مثل عوده و یالوپ و معیارهای آقای میرسعید و رستمی و مرکز تقویم و ... در برخی موارد،‌مختلف و قابل بررسی می‌باشد؛
و احتمالا بهتر از بنده می‌دانید حتی برای اینکه به طور کلی معلوم شود حداقل جدایی زاویه‌ای برای رؤیت چه مقدار است، دانژون با کنار هم گذاشتن تجربه‌هایی که از رؤیت‌ها جمع آوری کرده بود، در حوالی سال 1931 به بعد، جدایی 7 درجه را مطرح کرد و جالب اینجاست که این زاویۀ حداقلی در حال حاضر عدد پذیرفته شدۀ متفق علیهی نیست و بارها ادعا شده هلال در کمتر از آن جدایی دیده شده و جالب‌تر اینکه علتی را که دانژون برای عدم شکل گیری هلال برای ناظر زمینی و بحث پستی و بلندی‌های ماه و ... مطرح کرد مورداختلاف است؛ گفته می‌شود در نظر «شفر» و «یالوپ» و دیگران جهات دیگری برای عدم رؤیت هلال در جدایی‌هایی کم ذکر شده و همین امر نشان می‌دهد این مسأله ظرفیت تغییر را دارد؛ بنابراین نکته‌ای که عرض شد مبنی بر عدم توانایی درک زمان اهلال در 1000 سال قبل با توجه معنا و تعریفی که ارائه فرمودید، حرف جزافی نبود. البته در یکی از درسهای حضرتعالی دیدم آشکار شدن هلال در سی سی دی را هم نشانۀ اهلال هلال و دخول شهر دانستید که نمی‌دانم هنوز هم بر همین نظریه هستید یا نه و اجمالا به ذهنم هست بعداً نکات دیگری در سی سی دی مطرح کردید ولی به هرحال اگر مقولۀ تصویر سی سی دی مطرح شود کلا شکل بحث عوض می‌شود.-هلال)


تا بفهمی قمر کی به قابلیت نفسی می‌رسد و فعلا فقط حکم ظاهری را عمل کن که گاهی به واقع هم ممکن است اصابه کند!!
هذا کما تری و معلوم است که این مسأله با عوارضی مثل غیم که به جهت آن استصحاب برای عمل به حکم ظاهری قرار داده شده و مکلف هم در چنین شرایطی که مثلا هوا ابر بوده می‌داند «هرچند می‌تواند به استصحاب عمل کرده تا کار برایش آسان باشد، اما اگر بخواهد واقع را درک کند باید احتیاط کند»، کاملا فرق دارد.
البته بحث در این زمینه مجال مربوط به خود را می‌طلبد و این چند پاراگراف طردا للباب بیان شد.
ضمناً‌ بعض مصادیق محاسباتی مربوط به جدایی زاویه از قسمت‌های مختلف انشاء الله در سیاهۀ دیگری ارائه خواهم داد.{استفاده میکنیم إن شاء الله تعالی -حسین}
(ان شاء الله تقدیم می‌کنم و از ارشادات جنابتان بهره می‌برم -هلال)


اما لوزامی که برای قول به نوعیت ذکر فرموده و استبعاد نمودید،‌به نظر می‌رسد مشکلی برای این قول ایجاد نمی‌کند و از آن طرف لوازم عجیب قول به شخصیت فراوان است؛
هرچند مقاله طولانی شده و فعلاً‌ در صدد پاسخ تفصیلی به نکات مطرح شده نیستم، ولی اشاره وار عرض می‌کنم:
اینکه فرمودید «بر اساس قول به نوعیت باید میلیون‌ها ماه رمضان داشته باشیم چون طلوع و غروب‌های زیادی به تعداد هر افق داریم»، این فرمایش چند ملاحظه دارد:
اولاً این امر باعث نمی‌شود چند ماه رمضان داشته باشیم؛‌ نهایةً ممکن است بفرمایید لحظۀ آغاز ماه مبارک و لحظۀ پایان ماه مبارک مختلف می‌شود؛ یک منطقه در این لحظه شب اول ماهش آغاز می‌شود و منطقۀ دیگر در لحظۀ بعد و پس از شروع، در لحظات ماه مشترک می‌باشند تا لحظۀ پایانی...{این عدول از نوعی بودن است که از آن دفاع میفرمایید به شخصی بودن، چون دو فرد از یک نوع هرگز نمیتوانند مشترک الوجود شوند، زید و عمرو نمیتوانند در زمان تولد و وفات فرق داشته باشند و در بقیه عمر عین هم باشند، میگویند اجتماع مثلین محال است، و شاهد واضح اینکه نمیتوانند در زمان فیما بین مشترک باشند این است که وقتی شب پنجم یکی است همان زمان شب ششم دیگری است، و یا اگر امشب شب قدر اولی است فردا شب شب قدر دومی است، پس چگونه مشترک هستند؟-حسین}

(البته که عرض کردم مانعی از اینکه یک شب برای محلی اول ماه باشد و شب دیگر برای محل دیگر نیست و از جهت عقلا نیز پذیرفته شده است ضمن اینکه صحبت از میلیونها شب در نقاط نزدیک به هم شد عرض کردم اینطور نیست که هر نقطه‌ای با نقطۀ مجاورش یکی در شب اول باشد و یکی در شب دوم بلکه لحظۀ شروع در شب متفاوت ولی در بسیاری از نقاط همه در شب اول هستند؛ حالا اینکه این فرد از شب در یک نقطه با فرد شب نقطۀ دیگر فرق داشته باشد، ظاهرا بستگی به تعریف فلسفی ما در زمان و زمانیات دارد و اینکه چقدر در بحثی که می‌خواهید بر پایۀّ ارتکاز عرفی پیش بروید بردن بحث در این فضا، تأثیر گذار است علامت سؤالیست که در کیفیت طرح بحث از حضرتعالی مطرح می‌شود و اصولاً ممکن است گفته شود زمان با همۀ دقت‌های فلسفی که ممکن است در حقیقتش بشود، عرف برای نامگذاری هر مقطع از آن و اعتبار آن به عنوان یک بخش یا چند بخش و ترتب احکام نیازی به توجه به تعریف فلسفی ندارد؛ همین زمانی که در حقیقت متصرم است را قطعه قطعه می‌کند و برای یک قطعه که مثلا در مصداق می‌شود از ساعت 17 تا 5 هرچند حقیقة یکی نیست ولی یکی اعتبارش می‌کند و آن را شب یکشنبه می‌داند و آنگاه در اعتبار او همان شب یکشنبه در منطقۀ دیگر از ساعت 17:01 آغاز می‌شود بنابراین به اعتبار عرف برمی‌گردد که از ساعت 17:01 تا 4:59 را یک شب قرار دهد برای تمام مناطقی که غروبشان فرا رسیده کما اینکه مشابه این امر مکرر در کلمات آقایان و خود مرحوم آقای خوئی در بحث وحدت شب و ... تکرار شده و علی ای حال آنچنانکه اندکی بعد اشاره می‌کنم این لازمه اگر وجود داشته و غیر صحیحش بدانید در موارد مورد قبول حضرتعالی هم وجود دارد.-هلال)

چه می‌فرمایید در مورد روزهای هفته برای افق‌های مختلف؟ وقتی غروب و طلوع هر نقطه با غروب و طلوع نقطۀ دیگر متفاوت باشد و در نتیجه زمان شروع شب یا روز یکشنبۀ این نقطه با نقطۀ دیگر متفاوت خواهد بود؛ حالا بفرمایید آیا به تعداد نقاط روی زمین «یکشنبه» داریم؟! یا اینکه مثلاً‌ به اینجهت که زمان طلوع و غروب‌‌ها مختلف است، ما در یک سال میلیون‌ها (بلکه بیشتر) شبانه‌روز داریم؟!{این اشکال فقط بر نوعیت وارد است، و شما باید جواب بفرمایید، مثلا اگر هلال در غروب قم دیده شود، قهرا در غروب اراک هم دیده میشود، و مردم هر دو بلد در آن واحد میتوانند به هلال نگاه کنند، اما بنابر نوعیت چون دو افق دارند پس دو فرد از ماه محقق میشود، یکی برای اهل قم و دیگری برای اهل اراک! و توضیح مبادی قول دیگر را در اینجا دادم: **ندای ملک** و کذا توضیح قبلش-حسین}

(اولا این امر در مواردی که حضرتعالی هم ظاهرا قبول دارید نیز وارد می‌شود چون حضرتعالی در روزهای هفته و شب و روز بالاخره قائل به تفاوت شب و روز و یکشنبه بلاد با یکدیگر هستید که در ادامه به آن اشاره می‌کنم؛ ثانیا برفرض برای قمی و کاشانی که دو افق دارند،‌دو فرد از ماه محقق شود (که عرض کردم بحثش در مقولۀ دیگری می‌گنجد)، چه ایرادی دارد؟ اگر فرد کانادایی و فرد ژاپنی که در فاصلۀ کمی نسبت به هم هستند و هردو در یک آن و یک لحظه به خورشید نگاه می‌کنند یکی در یکشنبه باشد و یکی در دوشنبه کما اینکه این امر زیاد هم اتفاق می‌افتد، اشکال دارد؟
حضرتعالی در بحث‌هایی که داشتید پذیرفتید که شبانه روز هر افق با شبانه روز افق دیگر فرق دارد و معلوم است که جز این چاره ای نیست و می‌فرمودید اجمالا نسبت به اعمالی که برای شب و روز مکلف بیان شده مثل نماز هنگام ظهر ... میزان شب و روز و افق خود مکلف است؛ مثلا برای مشهدی ساعت 17 شب فرا می‌رسد و برای قمی ساعت 17:30؛ بر اساس فرمایش آنف حضرتعالی این دو که در زمان شروع متفاوتند،‌ پس نمی‌توانند یک فرد باشند و از آنجا که بین مشهد و قم میلیاردها و بیشتر نقطه وجود دارد که هرکدام افقی مجزاست، میلیاردها شب فقط از ساعت 17 تا 17:30 برای فاصله بین مشهد و قم وجود دارد؛ آیا این امر مشکلی ایجاد می‌کند؟-هلال)


این بیان، نکته‌ای را که همواره به عنوان ایراد به نوعیت وارد می‌فرمایید (در یک سال مگر چند ماه رمضان داریم؟) را نیز تا حدود زیادی برطرف می‌کند.
همینطور اینکه اجمالا فرمودید «ماه مبارک برای کابل 29 روزه شده و برای قم 30روزه؛ پس ماه مبارک هم تام است و هم ناقص»! نیز پاسخ داده شود کما اینکه قبلا نیز نکاتی عرض شده بود.
ثانیاً اینکه میلیون‌ها ورود به ماه رمضان برای میلیون‌ها نقطه باشد،‌هیچ اشکالی ندارد؛{بلی اشکالی ندارد بنابر شخصی بودن یک وجود منبسط مبسوط، اما بنابر نوعیت، لازمه‌اش افراد بینهایت برای یک ماه سال است!-حسین}

(در قسمت‌های قبل موارد نقض و نیز حل مسأله عرض شد علاوه اینکه اجمالا در بعضی موارد در این گونه عبارات که اشکال می‌فرمایید ظاهرا هرکدام از سال و ماه را در دو مقولۀ مختلف می‌بینید و به هم قیاس می‌فرمایید-هلال)

هرجا بالنسبه با همان نقطه آثار مربوط به ماه مبارک در آن آغاز شود که قبلاً و احتمالاً ‌بعداً شرح بیشتر قلمی گردیده و گردد.
یا مثلاً‌ اشکال فرمودید که «مگر می‌شود دو منطقۀ چسبیده به هم یکی اول ماهش امروز باشد و یکی فردا»
شاید از مهم‌ترین اموری که دیدم به عنوان اشکال خلاف ارتکاز بودن آن بر مبنای نوعیت در بیانات شریفتان بر آن تکیه می‌فرمایید، همین باشد؛ حرف در این باره زیاد است و مقالۀ جدایی می‌طلبد که اگر لازم شد،‌در خدمت هستم{استفاده میکنیم إن شاء الله تعالی -حسین}

لکن فعلاً چند نکته را توجه داشته باشیم:
1. در کل کرۀ زمین در هر ماه فقط یک خط است که به لحاظ واقع مرز بین رؤیت هلال و عدم رؤیت هلال است و بنابر قول به نوعیت بر اساس واقع امر، اول ماهشان فرق دارد؛‌ مقدار زیادی از این خط در اقیانوس واقع است؛ یعنی قریب به اتفاق مناطق کرۀ زمین- بقاع نزدیک به هم- اول ماهشان یکی است و تنها اندکی از مناطق که بسیاری از آن در آب است، به لحاظ واقع ‌غیر از این می‌باشد؛{کدام خط منظور شماست؟ آدرس تحقیق بفرمایید تا مراجعه کنم، به گمان حقیر اصلا چنین خطی وجود ندارد، دلیل واضحش این نقشه گلوبال اسکن نرم افزارهاست که هر ماه موضع رأس سهمی عوض میشود و نقطه ثابت ندارد، و شاهدش همین ماه جمادی الثانیة امسال بود که اولین لحظه که با تلسکوپ قابل رؤیت میشد در وسط اقیانوس اطلس بود.-حسین}

(البته شاید پرحرفی بنده در نوشتار و طولانی بودن آن باعث شود بعضی از عبارات متن حقیر مورد توجه خوانندۀ محترم قرار نگیرد و این ایراد بر بنده است... بنده هم عرض کردم «در هر ماه فقط یک خط است که مرز بین رؤیت و عدم رؤیت است» و از واضحات است که این خط در هر ماه با ماه دیگر فرق دارد و ثابت نیست؛ مقصودم خط فرضی است شبیه منحنی‌های حلزونی شکی که مثلاً منطقۀ C و D یالوپ یا B و C یالوپ را جدا میکند (البته لزوما این خط نیست چون مناطقی که نرم افزارها برای وضعیت رؤیت پذیری مطرح می‌کنند‌، یک وضعیت احتمالی بر اساس رؤیتهای قبلی با پارامترهای و ارقام مشابه با وضعیت آن ماه و گسترش آن با یک مدل و فرمول است و در بعضی موارد ممکن است بر اساس خطا در انتخاب فرمول ادق و یا خطا در رؤیت‌های ادعا شدۀ پایۀ سابق ودر حقیقت انتخاب ارقام حداقلی هر پارامتر و یا تفاوت ترکیبی پارامترهای برخی ماه‌ها نسبت به فرمول پایه دقیق نباشد؛ بلکه در برخی موارد اختلاف قابل توجهی با واقع داشته باشد؛ بحث در نقشه‌های رؤیت پذیری مقالۀ جدایی می‌طلبد.-هلال)

2.شاید بتوان گفت تشخیص اینکه این مرز دقیقاً‌ کجاست، در حال حاضر عملاً‌ ممکن نیست و پارامترهای رؤیت هلال آن قدر به تدریج ضعیف می‌شوند که عملاً‌ یک خط و یک مرز این اتفاق در موردش نمی‌افتد (چیزی شبیه تعیین مرز سایه ونیم سایه اشیاءبه توضیحی که شرحش مفصل است) و لذا مثلا تاکنون نشنیده‌ایم که در نیمۀ شرقی یک شهر بگویند هلال را قطعاً با وضعیت حداقلی (طوری که معلوم نباشد برای نیمۀ غربی قابل رؤیت است یا نه) دیدیم و در نیمۀ‌غربی علی رغم تلاش، هلال دیده نشود؛ هرچند به لحاظ ثبوتی این امر ممکن است ولی در عمل نوعاً‌ واقع نمی‌شود و اینطور نیست که یک شهر 2 روز اول ماه برای ثابت شود؛{بحث دائر مدار یک شهر نیست، دو شهر مثل قم و اراک هم کافی است، مثلا در وقت غروب قم اهلال هلال نشده با دقیق‌ترین محاسبات، اما در غروب اراک اهلال میشود، پس باید گفت که قم سی‌ام شعبان و اراک اول ماه مبارک است، و میقات دو بلد نزدیک، مشترک نیست-حسین}

(توضیح این امر و عدم اشکال نسبت به یک مرز در هر ماه، قبلاً نیز و فی الجمله در مقالات قبل ذکر شده ؛ کما اینکه متفاوت بودن روز هفته دو نقطۀ چسبیده به هم که خط زمان از وسط آن رد شده، در عرف پذیرفته شده و کما اینکه هواپیما در 1ژانویه 2025 میلادیِ در ساعت حدود 12:20 به وقت محلی هنگ کنگ از زمین بلند شده و پس از حدود 12 ساعت پرواز در حدود ساعت 20:30 به وقت محلی لس آنجلس در سال 31 دسامبر 2024 به زمین می‌نشیند و این امر برای مردم یک امر طبیعی در تقویم تلقی شده چرا که تقویم محلی و تفاوت آن نیز یک امر پذیرفته شده است و به اعتبار بر می‌گردد.
علی ای حال یادمان هست که لوازم شخصی دانستن ماه،‌ لوازم متعددی است که غیر قابل قبول می‌نماید و گاه ما را تا آنجا پیش می‌برد که برای تنظیم یک ساعت معمولی مجبور شویم سرعت پاندول را برای هر روز تغییر دهیم و یا در غیر ماه رمضان روزۀ ادائی ماه رمضان بگیریم و ... و مطمئنا برای اثبات شخصیت ابتدا باید این لوازم صاف شود.-هلال)


به بیان دیگر در عمل یک منطقۀ وسیع به عنوان منطقۀ خاکستری تلقی میشود که حکم به عدم ثبوت اول ماه در آن می‌گردد و مرز بین منطقۀ سفید و خاکستری یا سیاه و خاکستری چون عملاً آن قدر دقیق نیست، می‌توان از دو منطقۀ جدا از هم قرار داد و برای درک واقع هم می‌توان احتیاط نمود.
3.این مسأله در قول مرحوم آقای خوئی ومشابه آن هم وجود دارد و ظاهراً بنابر مبنای شریف حضرتعالی به نوع دیگری براش پیش می‌آید طوری که ممکن است دو منطقه‌ای که کنار هم هستند،‌یکی برایش یکشنبه و یکی دوشنبه اول ماه باشد.{قطع نظر از انشاء طولي، بر مبنای نصف النهار دحو الارض میتوان طوری تقریر کرد که چنین اختلافی پیش نیاید که توضیح خواهم داد.-حسین}


4.یادمان نرود قول به شخصیت لوازم به مراتب عجیب‌تری دارد که بازهم باید در مقالۀ جدایی به شرحش پرداخت از جمله اینکه افراد زیادی در هر سال در زمانی که ماه رمضان نیست، باید روزۀ ادائی ماه رمضان بگیرند!{اگر ساعت ۱۲ مکه مکرمة میزان شود، دو حالت داریم، یا اهلال هلال قبل از زوال مکه است و یا بعد از زوال، و هیچکدام نسبت به بلاد متعارفة مشکل تعدد روز هفته ندارد، اگر ساعت سیزده بعد از زوال مکه اهلال شود، روز جمعه برای هیچ بلدی روز اول ماه مبارک نیست، شرق استرالیا و نیوزیلند که ساعت محلی ۲۱ جمعه است و فردا شنبه روزه میگیرند چون قبل از زوالشان اهلال شده، و غرب امریکا که ساعت محلی ۲ بامداد روز جمعه است و هر چند قبل از زوال هلال دارند اما با مساعدت عرف متشرعه که اینها در وقت غروب پنجشنبه هلال نداشتند و ساعت ۲ بامداد اهلال شده پس بدون نیاز به تجشم انشاء طولی (هر چند بالدقة باشد) روز جمعه اول ماه نیست و روز شنبه اول ماه است، و اما اگر ساعت ۱۱ جمعه در مکه اهلال شود پس روز جمعه برای همه روز اول ماه است، برای بلاد مغرب که مشکلی نیست، جون مثلا برای غرب امریکا ساعت صفر روز جمعه است و قبل از زوال جمعه هلال دارند، و اما مورد مشکل بلاد شرق استرالیا است که آنها هم روز جمعه بدون نظر گرفتن انشاء طولی مخالف میتواند روز اول ماه باشد، چون به طور قطع قبل از زوال آنها هر چند خروج از تحت الشعاع نبوده اما مقارنة سپری شده و چرخه جدید ماه و به تعبیر روایت داوود رقي هلال جدید و لو دیده نشود آغاز شده است و آنها لحظاتشان را در هلال جدید سپری میکنند: «إذا طلب‏ الهلال‏ في المشرق غدوة فلم ير فهو هاهنا هلال جديد رئي أو لم ير»، پس هر کدام روز جمعه را روزه گرفتند به حساب ماه مبارک است و قضا ندارد و هر کدام نگرفتند باید قضا کنند، و اشکال تعلق خطاب قبل از وقت، با استیناس به واجب معلق و شرط متاخر و موارد وجوب صوم قبل از زوال، قابل رفع استبعاد است، و همینجا میتوان به انشاء طولی متمسک شد و گفت که چون اینها خروج از تحت الشعاع پس از زوالشان شده پس برای آنها روز شنبه اول ماه است و این مورد در طول جمعه واحد جهانی قرار میگیرد.-حسین} ((جالب اینجاست که برای تشخیص یک اول ماه امر طبیعی ساده که از هزاران سال پیش رواج داشته، و با این رویکرد که خلاف ارتکاز متشرعه پیش نیاید، در چه وادی پیچیده‌ای خود را قرار دادیم و دست به دامن شرط متأخر و انشاء طولی و وجود بسیط منبسط و ... شده‌ایم؛ فکر می‌کنم زیاد نیاز به استدلال نیست و پیچیدگی امر در این بحث عرفی نیاز به توضیح بیشتر ندارد؛ اشکالات مربوط به ساعت جهانی در مدل پیشنهادی حضرتعالی و همینطور تطبیق آن بر ساعات محلی را هم قبلا عرض کرده‌ام که بر این اشکالات اضافه می‌شود؛
فقط توجه داشته باشیم قیاس مقام با شرط متأخر و وجوب روزۀ قبل از زوال کاملا مع الفارق است؛ شما در هر ماه مبارک به جمعیت کثیری از کرۀ‌ زمین می‌گویید نیت کن روزۀ ماه رمضان می‌گیری و نیت تو نیت اداء هم هستی یعنی همچنان که الآن نماز ظهر اداء روز یکشنبه را می‌خوانی الان هم در حال روزۀ ادائی شهر مبارک رمضان هستی ولی توجه داشته باش که هنوز شهر رمضان نرسیده !!
و چقدر فرق دارد با مستحاضه‌ای که به او گفته می‌شود برای صحت روزه‌ات باید بعداً‌ غسل کنی و کذا سایر موارد اندک شرط متأخر و کذا مسافری که قبل از ظهر به وطنش می‌رسد و نیت روزه می‌کند ماه مبارک رمضان را و حال آنکه ماه مبارک هم هست...
ضمنا روایت داود رقی را هم اگر در معنایی که فرمودید بگیرید بگمانم کل مبنایتان را در اول ماه باید تغییر دهید-هلال))



اما ایرادی که نسبت به ملاک اتحاد افق مطرح فرمودید و اینکه رؤیت در یک منطقه برای کدام منطقه کافیست:
عرض می‌کنم جواب روشن است؛ ملاک آغاز ماه، فقط قابلیت رؤیت در منطقۀ خود مکلف است و رؤیت در منطقۀ دیگر اصلاً ‌اول ماه را برای منطقۀ دیگر ثابت نمی‌کند.{آیا واژه و تعبیری وسیع‌تر از تعبیر صحیحة ابوبصیر میتوانید پیدا کنید «جمیع اهل الصلاة» و «اهل الامصار»: «لا تقضه إلّا أن يثبت شاهدان عادلان من جميع أهل الصّلاة متى كان رأس الشّهر. و قال: لا تصم ذلك اليوم الّذي يقضى إلّا أن يقضي أهل الأمصار، فإن فعلوا فصمه»-حسین}

((توضیح این روایات را بنا بر نظریه اختلاف آفاق داده‌اند و بیان کرده‌اند که چطور نمی‌تواند شاهد برای نظریه اتحاد آفاق باشد و در اینجا اکتفا می‌کنم به آنچه آقا سید محمد رضا سیستانی در «اتحاد الآفاق و اختلافها»‌ صفحۀ41 تا 45 ذکر کرده اند (البته پاورقی‌ها را حذف کردم):
أقول: التعبير في السؤال بـ(اليوم الذي يقضى من شهر رمضان) يشير إلى أن بعض الناس كانوا لا يصومون اليوم الذي يلي التاسع والعشرين من شعبان إذا لم يروا الهلال في ليلته ولكن يقضون صيامه بعد انتهاء شهر رمضان، والظاهر أنهم إنما كانوا يقضونه فيما إذا رأوا هلال شوال بعد صيام تسعة وعشرين يوماً.
وهل كان ذلك منهم في خصوص ما إذا كان في ليلة الشك غيم أو نحوه يمنع من الاستهلال لاحتمال فوات يوم من شهر رمضان عليهم، أم كان حتى في صورة خلو السماء فيها من العلة بزعم أن شهر رمضان لايقل عن ثلاثين يوماً على كل حال؟
فيه احتمالان، وليس في الرواية ما يقتضي البناء على الاحتمال الثاني، ومع تطرق الاحتمال الأول لا يحرز انعقاد الإطلاق لكلام الإمام (عليه السلام) لكي يقتضي وجوب القضاء عند ثبوت الرؤية في بلد آخر وإن احتمل اختلافه في الأفق عن بلد المكلف، حيث لا تكشف الرؤية فيه عن كون الهلال مستوراً بالغيم في بلده.
وهذا ما نبه عليه سيدي الأستاذ الوالد (دامت بركاته) ، وهو في محله، فإنه إذا كان السؤال عن حكم قضاء اليوم الذي لم يتيسر الاستهلال في ليلته في بلد المكلف بسبب وجود الغيم ونحوه لا ينعقد للجواب بوجوب القضاء إذا ثبتت الرؤية في بلد آخر إطلاق يقتضي وجوبه وإن كان البلد الآخر مختلف الأفق عن بلد المكلف، بل مقتضى مناسبات الحكم والموضوع اختصاصه بما إذا كان متفق الأفق معه بحيث تكشف رؤية الهلال فيه عن إمكانية رؤيته في ذلك البلد أيضاً لولا الموانع.
ومع الغض عن هذه المناقشة وافتراض كون مورد السؤال في الصحيحة هو قضاء صوم يوم الشك مطلقاً، فهل يتم الاستدلال بالجملتين الواردتين في كلام الإمام (عليه السلام) على وجوب قضاء صوم ذلك اليوم بثبوت رؤية الهلال في ليلته في بلد آخر لا يتفق أفقاً مع بلد المكلف أو لا؟
أما الجملة الأولى فقد ناقش سيدي الأستاذ الوالد (دامت بركاته) (٢) في الاستدلال بها لذلك بـ(أن ظاهرها كما أفاده المحدث الكاشاني (قدس سره) هو الاكتفاء في الشاهد على رؤية الهلال بكونه مسلماً وعدم اعتبار الإيمان فيه، ولا دلالة فيها على كفاية انبعاث الشهادة من أي بلد من بلاد المسلمين إلا بضرب من التأويل، بأن يكون المراد بأهل الصلاة بلاد أهل الصلاة على سبيل حذف المضاف، ويكون المراد بلفظ الجميع الظاهر في الاستغراق معنى (أيّ) أي البدلية، ولا وجه لتأويل الرواية ثم الاستدلال بها).
وأما الجملة الثانية فناقش في الاستدلال بها بـ(أن ظاهرها وجوب صيام ذلك اليوم بقضاء أهل جميع الأمصار المغيمة من بلاد المسلمين، وهذا مما لا يمكن الالتزام به، ولذلك حمل (قدس سره) الألف واللام في كلمة (الأمصار) الظاهرة في العموم الاستغراقي على العموم البدلي، ليصير المعنى: لا تصم ذلك اليوم إلا أن يقضي أهل أيّ من الأمصار.
ولكن هذا لا معين له، بل يدور الأمر بينه وبين أن يراد بالأمصار خصوص الأمصار القريبة من بلد المكلف الذي يتيسر له الاطلاع على عمل أهلها عادة).
أقول: أما الجملة الأولى فقد يستبعد كون قوله (عليه السلام) فيها: «من جميع أهل الصلاة» لإفادة عدم اعتبار الإيمان في الشاهدين، بل يرجح أن يكون لبيان انبعاث البينة من جميع بلاد المسلمين، بأن يكون المراد بأهل الصلاة مجاميع المسلمين بلحاظ تعدد أماكن سكنهم.
ولكن على هذا أيضاً لا يتم الاستدلال بالصحيحة لمرام السيد الأستاذ (قدس سره) ، فإن لفظ (جميع) ظاهر في العموم الاستغراقي، ومن الواضح أن البينة الواحدة لا تنبعث إلا من مكان واحد، فلا بد أن يكون المقصود هو لزوم توفر البينة على رؤية الهلال في الليلة السابقة في عامة بلدان المسلمين من العراق والحجاز والشام واليمن ومصر ونحوها.
وأما حمله على كفاية بينة واحدة في بلد من بلدانهم فهو وإن كان مناسباً للتعبير بـ(يثبت شاهدان عدلان) إلا أنه لا ينسجم مع قوله: (من جميع أهل الصلاة) فلا يمكن البناء عليه بوجه، والظاهر أن اشتراط قيام البينة في جميع البلدان إنما هو لأجل استحصال اليقين بتحقق الرؤية، لعدم احتمال خطأ الشهود في الجميع، ولا علاقة لهذا باشتراك جميع تلك البلدان في أول الشهر، بل لما كان بعض أماكن سكنى المسلمين يشترك لا محالة مع بلد المكلف في الأفق يكون اشتراط قيام البينة على رؤية الهلال في جميعها أنسب بالقول باختلاف الآفاق.

وبعبارة أخرى: إذا قامت البينة على رؤية هلال شهر رمضان في جميع بلدان المسلمين في سنة معينة اقتضى ذلك اتحاد أفق هذه البلدان في شهر رمضان من تلك السنة ـ فإن الأماكن تختلف في الاتحاد في الأفق وعدمه باختلاف الشهور ـ ولا يستفاد من إناطة وجوب القضاء بذلك اشتراك بلدان المسلمين في رأس الشهر في جميع أشهر السنة كما ادعاه السيد الأستاذ (قدس سره) .
وأما الجملة الثانية فيمكن أن يقال: إن ظاهرها هو إناطة وجوب قضاء يوم الشك بقضاء أهل جميع الأمصار، لأن الأمصار جمع محلى بالألف واللام فهو ظاهر في العموم الاستغراقي، وحمله على إرادة بعض الأمصار خلاف الظاهر جداً ولا يمكن البناء عليه. نعم لما كان مورد الكلام هو قضاء أهل الأمصار فلا بد أن يراد بالأمصار خصوص التي لم يصم أهلها في يوم الشك لعدم رؤية الهلال في ليلته ـ لغيم أو غيره ـ ثم قامت الحجة لديهم على رؤيته فيها في بلد آخر فقضوا صيام ذلك اليوم.
ولما لم يكن يحتمل خطأ ما استند إليه أهل جميع تلك الأمصار من الحجة على رؤية الهلال في ليلة الشك في أماكن أخرى فلا محالة يحصل اليقين للمكلف بقيام الحجة على دخول شهر رمضان في تلك الليلة فيلزمه قضاء صوم نهارها.أي أن تقييد وجوب القضاء على المكلف بقضاء أهل الأمصار الظاهر في العموم الاستغراقي إنما هو بلحاظ مقام الإثبات واستحصال اليقين بقيام الحجة الشرعية على رؤية الهلال في ليلة الشك، ولا دلالة فيه على أن الشهر القمري لا يختلف باختلاف الآفاق كما أفاده السيد الأستاذ (قدس سره).-هلال))

ما اصلاً‌ نیازی به دقائق بحث اتحاد افق نداریم چون هر منطقه‌ای کافی است به آسمان خود توجه کند؛ البته که گاهی رؤیت در منطقه‌ای ملازمه دارد برای قابلیت رؤیت هلال در منطقۀ دیگر و ما از دیدن هلال در یک منطقه، مطمئن می‌شویم هلال در منطقه دیگر هم قابلیت رؤیت داشته و این امر نوعی تسهیل برای درک واقع است؛
یعنی مکلف در هر منطقه نیازی به بررسی نقاط دیگر ندارد؛ وقتی آسمان صاف است هلال چنانچه قابل رؤیت باشد، در آسمان خودش دیده می‌شود و اگر ابر و مانع باشد هرچند می‌تواند به لحاظ حکم ظاهری استصحاب کند ونیازی هم به بررسی شهرهای دیگر ندارد ولی اگر بخواهد درک واقع کند می‌تواند به سایر مناطق که ملازمه در رؤیت در منطقۀ او دارند و در زمان ما اسباب کشفش آسان است،‌مراجعه کند همچنانکه در زمان ما برای فهم زمان غروب و طلوع و اذان نرم افزار هست ولی در زمان قبل باید در زمان مشکوک،‌استصحاب عدم دخول وقت می‌کردند و اینکه در بعضی از روایات رؤیت در شهر دیگر را کافی دانستند، بر اساس نزدیک بودن بلادی که اخبار رؤیت در آنها واصل می‌شده و با توجه به اینکه بخصوص برای اثبات رؤیت در بلد دیگر تأکید بر وضوح بوده و اینکه لو رآه واحد لرآه الف... می‌توان برداشت کرد هلالی که در شهر دیگر دیده شده طوری بوده که در آن شهر نزدیک دیگر هم قابل رؤیت بوده و هلالی نبوده که لب مرز دیده شدن یا دیده نشدن باشد؛ این عرض را شاید با شواهد دیگر هم بتوان ثابت کرد که مجالی جدا می‌طلبد ضمن اینکه کافی بودن رؤیت یک شهر در زمان صدور روایات توضیحات دیگری هم برایش تصور می‌شود.
علاوه بر اینکه این مسأله ظاهراً‌ نسبت به مبنای مرحوم آقای خوئی و به نوعی بر مبنای حضرتعالی نیز جاری است.
نسبت به ان قلت دیگر حضرتعالی (فاصلۀ اندک زمان رؤیت هلال تا مغرب (در بعضی موارد)؛
معلوم است که اول ماه از اول شب (غروب یا مغرب) آغاز می‌شود که ممکن است هلال اندکی قبل یا بعد از آن قابلیت رؤیت پیدا کند و این فاصلۀ زمانی مشکلی ایجاد نمی‌کند و بد نیست عرض کنم حدود 8، 9 سال قبل بگمانم همین نکته را به عنوان سؤال به دفتر نجف فرستادم ولی بعد خودم اجمالا متوجه جواب شدم به جهت پرهیز از اطالۀ بیشتر اگر لازم بود در مقالۀ بعدی توضیح بیشتر عرض شود ان شاء الله
در پایان این بخش بازهم از حوصله و توجه حضرتعالی به نکات ارسالی بسیار سپاسگزارم و از جسارتها نیز عذرخواهم و امیدوارم بیش از پیش بتوانم از محضرتان استفاده کنم؛
التماس دعا بخصوص در این ایام ماه رجب
بامداد پنجشنبه 27 دی 1403
----------------
پاورقی ها: . هرچند اگر کسی بخواهد در همین امر هم ممکن است تشکیک کند که در این صورت مشکلات دیگری ایجاد می‌شود
. ممکن است برخی بگویند اینجا استتار قرص میزان است؛‌ولی باید توجه داشت اولا در روایات اجمالا عبارات غروب و غرب نیز آمده و ثانیا این امر در طلوع نیز وجود دارد که در آنجا ظاهرا این شبهه هم مطرح نیست.

(سؤال: نسبت به کیفیت مدل پیشنهادی حضرتعالی در مورد زمان شروع ماه،‌کمی دچار تردید شدم؛‌ آیا نظر شریفتان این است: هنگام اولین لحظۀ اهلال هلال (که نشانه‌اش اولین رؤیت هلال در هر نقطه ای می‌باشد) چنانچه آن لحظه قبل از ظهر مکه بود، آن روز به لحاظ تقویم شخصی کره، روز اول ماه است و از غروب شب قبل در مکه شب اول ماه آغاز شده است؛ لکن دخول شهر در همان لحظۀ اهلال هلال اتفاق می‌افتد و به شب و روز کار ندارد؛
یا اینکه لحظۀ اول ماه همان لحظۀ غروب مکه است که تا قبل از ظهر روز بعدش در نقطه ای از عالم اهلال هلال شده؟
طبق معمول از حسن توجه و حوصله و حلمتان و فرصتی که برای بنده ایجاد کردید، کمال تشکر را داشته و از بی‌ادبی‌هایم عذرخواهم

صبح شنبه 29 دی 1403-هلال)


((صبح دوشنبه 1 بهمن 1403-هلال))


*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
ژانویه 21, 2025, 03:17:22 pm
حسین
متن ارسالی را دوباره می‌آورم و در ضمن آن هر چه به ذهنم برسد عرض میکنم:

نقل قول از اینجا:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
در یکی از ارسال‌ها (ارسال 29 دی ماه) عرض کرده بودم:
«البته در یکی از درسهای حضرتعالی دیدم آشکار شدن هلال در سی سی دی را هم نشانۀ اهلال هلال و دخول شهر دانستید که نمی‌دانم هنوز هم بر همین نظریه هستید یا نه و اجمالا به ذهنم هست بعداً نکات دیگری در سی سی دی مطرح کردید ولی به هرحال اگر مقولۀ تصویر سی سی دی مطرح شود کلا شکل بحث عوض می‌شود.»
چون در روزهای اخیر درس در مورد نسبت فوق تردید شد، متن فرمایش استاد در جلسۀ 66 را یادآوری می‌کنم:

«دستگاه ccd به همین صورت است. این دستگاه قشنگ می‌گوید که تلألؤ آغاز شد ولو ما آن را نبینیم. یعنی نور می‌آید. اما ما آن را نمی‌بینیم. اگر تسمیه برای تلألؤ است، می‌گوید تلألؤ شده. مثل این است که فرض بگیرید این دستگاه حیوان است. وقتی یک حیوانی آن را زودتر دیده، می‌گوییم آن‌ها دارند ماه را می‌بینند و ما نمی‌بینیم، خب تلألؤ کرد یا نه؟ کرد. خب این دستگاه هم می‌گوید نور ماه دارد می‌آید. لذا تلألؤ عرفی صادق است. بله، اگر دیدن من حیثیت تقییدیه مسمی است، قبول است. همه بحث‌های من برای همین است. این‌که عرض کنم دیدن من حیثیت تقییدیه برای هلال نیست. هلال، «تلألؤ» خود آن است»

{این عبارت در جلسه ۶۶ قبل از این بوده که عکسهای آن را ببینم، و لذا در جلسات ۷۴ و ۷۵ پس از دین عکسها، در مقام اخذ به اطلاق هلال که باید اصل صدق هلال محرز شود تا بتوان به اطلاق آن تمسک کرد، عرض کردم که صدق هلال معلوم نیست و لذا اخذ به اطلاق نمیشود، در جلسه ۷۵ آمده:
«آقا ccd آنلاین را فرمودند. دیروز اصلاً منظور من ccd آنلاین نبود. عکس هایی که آقا گذاشته بود، منظور من بود. عکس‌ها را دیده‌اید؟ ... بله، و الا همان را هم نشان نمی داد. منظور من آن‌ها بود. الآن هم عرض می‌کنم که رؤیت نیست. من نمی فهمم که رؤیت باشد ... هلال بودن آن باز صاف نیست ... یعنی این‌که بگوییم «تلألأ» است، مشکل می‌شود. حتی صدق این مرحله از هلال هم مشکل می‌شود. لذا گام سوم را مطرح کردم. گام سوم سخت‌تر است؛...»
و در جلسه ۱۰۰ عرض کردم: «یکی-دو عکسی که آن عکاس آلمانی انداخته بود را نگاه کردم، گفتم این چه هلالی است؟! مثل یک چیزهایی بود که با یک زحمتی در یک صفحه جمع شده بود. عرف می‌خندند که کجای این هلال است؟!»
و تلقی دوستان مباحثه هم از عرائض حقیر این بود که در جلسه ۱۶۶ فرمودند: «در هلال هم می‌گویند صفت خاصی دارد. اگر می‌خواهید به رؤیت هلال اخذ کنید، یک حدی از هلال هست که خودتان هم به آن قائل نمی‌شوید. مثلاً در ccd هلال معلوم است اما شما به آن قائل نمی‌شوید» -حسین}


به نظر حقیر مسألۀ تصاویر ccd نقش بسیار مهمی در اتخاذ مبنا در بحث رؤیت هلال دارد و تصور می‌کنم اگر دقت کافی صورت بگیرد، شواهد بسیار خوبی بر صحت نظریۀ اختلاف آفاق (نظریه مشهور) و همینطور کافی نبودن رؤیت با چشم مسلح ارائه خواهد کرد{إن شاء الله، استفاده خواهیم کرد.-حسین}

نیز گفتنی است همانطور که قبلا عرض کردم فکر می‌کنم مدل پیشنهادی استاد در سالهای نه چندان دور آینده تقریبا به محوریت کفایت تولد هلال (به معنای نجومی) برای دخول شهر منجر می‌شود.
{إن شاء الله تعالی نمیشود، بلکه در این مدل پتانسیلی نهفته است که انگیزه‌های باحثین را برای پناه بردن به تولد هلال به معنای (New Moon) ضعیف میکند، چون این دواعی هنگام در مخمصه قرار گرفتن است که سبب میشود از امر واضح شرع که مسأله هلال و استهلال و اهلال آن و خروج از تحت الشعاع است فاصله بگیرند، به تازگی کتابی در عراق از مؤلفین حوزه منتشر شده که رسما مقارنه را میزان قرار داده و تقویم تا سی سال آینده را در کتاب درج کرده است! اما وقتی به تعبیر روایت عبید استناد شود که «فهذا الیوم من شوال» و تفاوت آن با تعبیر «فهو للیلة الماضیة» روشن شود، و الف و لام الزوال با شواهد اثباتیة به عهد (دحو الارض) معنا شود، اینجاست که بر لزوم خروج قمر از تحت الشعاع با لحاظ زوال خاص، محافظت شده، و همان میزان قرار گرفته، و همیشه میزان باقی میماند، اما با عقبه خودش میتواند حکم شرقی‌ترین بلاد را تبیین کند.-حسین}



*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
ژانویه 21, 2025, 11:37:54 pm
حسین

نقل قول از: helal در اینجا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
با عرض خدا قوت خدمت استاد محترم، ممکن است معنای مختار فعلیتان را از «هلال» در عبارتی کوتاه بفرمایید؟
متشکرم

نقل قول از: helal در اینجا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمه الله
آیا مبنای شما را درست درک کردم:
لحظۀ اهلال هلال، شهر داخل می‌شود ولی در تقویم کلی شب اول ماه، از غروب مکه است (اگر اهلال تا قبل از ظهر مکه واقع شود وگرنه غروب بعد) و روز اول ماه از فجر یا طلوع مکه با شرط سابق؟

سلام علیکم و رحمة الله
۱- استهل الصبی اولین صدایی است که طفل بعد از تولد دارد، و هلال، اول ما یظهر من الشیء است.

۲- این تقریر را برای مراعات مبنای سید بحر العلوم قده عرض کردم، اما به ذهن قاصرم میرسد که طبق روایت شریفه منقوله از امام رضا علیه السلام که تعلیل فرمودند تقدم نهار بر لیل را به اینکه طالع دنیا سرطان است و شمس در شرفش و قمر در شرفش بوده است، پس شمس در وسط آسمان در درجه ۱۹ حمل و قمر حدود ۱۳ درجه پس از آن در درجه دوم ثور بوده است، و این ممکن نیست مگر اینکه یک نصف النهار معین منظور باشد، چون فرض بودن شمس در وسط آسمان دقیقا همراه با یک افق خاص است و غیر آن ممکن نیست، و نیز در لحظه زوال که شمس وسط آسمان بوده قمر اهلال کرده بوده پس همان روز، روز اول حساب میشود،‌ و همان روز ابتدا خورشید غروب کرده و سپس با فاصله حدود ۱۵ یا ۱۶ درجه قمر غروب کرده، و چون شمس در حمل و اعتدال بهاری بوده پس غروب و طلوع حدود ساعت ۶ عصر و ۶ صبح بوده است، اما در اولین ماهی که بعد از زوال اهلال هلال بشود، چون آن روز جزء ماه قبل حساب میشود پس آن ماه یک شب از روزهایش کمتر دارد و این مهم نیست، و از همان شب، چون اهلال پس از زوال شده، ماه بعدی آغاز میشود، و شب ماه بر روز آن پیشی میگیرد، و اینگونه میتوان گفت که تقویم واحد جهانی آغاز میشود، حال یا میگوییم در ابتدا معدل النهار و منطقة البروج یکی بودند و میل اعظم بعدا پدید آمده، کما قیل، پس دایره نصف النهار دحو الارض در ابتدا شب ثابت و افق واحد داشته است، و منظم شب و روز، هر کدام ۱۲ ساعت بوده است، و یا اینکه میگوییم در ابتدا میل اعظم بوده ولی چون شمس در اعتدال ربیعی بوده پس محاسبه زمانی تقویم بر اساس شب و روز ۱۲ ساعته شکل گرفته است.
اعداد نوشته شده تقریبی و علی ما بالبال است.


*************************
موضوع: ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
helal
ژانویه 23, 2025, 09:26:05 am

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمه الله
با تشکر از توضیحاتتون؛
سؤال اصلی از پرسش اول این بود که :
آن «هلال» که می‌فرمایید با اهلال آن شهر داخل می‌شود، دقیقاً‌ چیست؟
و در پرسش دوم:
آیا مبنای حضرتعالی این است:
در حال حاضر (با وجود میل خورشید و ....) لحظۀ اهلال هلال، لحظۀ دخول شهر است برای همه در هرکجا که هستند؛ لکن شب اول و روز اول با زمان دخول شهر و همینطور شب و روز آخر با زمان پایان شهر فرق دارد؛ اگر تا قبل از ظهر مکه اهلال شده،‌آن روز روز اول و شب قبل -از غروب- شب اول ماه است و اگر بعد از ظهر مکه اهلال شده، غروب پیش رو، شب اول ماه و روز بعد روز اول ماه است؟ دو مثال:
مثال اول:
ماه شعبان پیش رو (1446)حدوداً:
روز چهارشنبه 29 ژانویه 2025 از اولین نقاطی که هلال در آن از روی زمین (با مبانی حضرتعالی از کفایت چشم مسلح و غیره) قابلیت رؤیت دارد،نقطۀ(S 8 - W 108) است؛ هلال در این نقطه با ارتفاع 6 درجه و 16 دقیقۀ‌قوسی، 0/47درصد روشنایی،‌ 30 دقیقه مکث در حالی که 13 ساعت و 5 دقیقه سن دارد، قابل رؤیت با چشم مسلح لحاظ می‌شود؛ هنگام غروب این نقطه (تقریبا زمان اهلال هلال) به وقت محلی ساعت 18:41 دقیقه است که به وقت مکه ساعت 4:41 بامداد پنجشنبه خواهد بود.
طبق مبنای حضرتعالی لحظۀ شروع ماه شعبان به وقت مکه ساعت 4:41 دقیقه بامداد پنجشنبه (در ایران 5:11) و شب اول ماه شعبان برای امور کلی مربوط به شب اول شهر شعبان در عالم، از لحظۀ غروب چهار شنبه مکه و روز اول ماه شعبان برای امور کلی روز پنجشنبه از لحظۀ (طلوع فجر یا طلوع شمس هرچه که مبنای شماست) آغاز می‌شود و شب اول ماه شعبان برای مردم نسبت به تکالیف شبانه روزی،‌ شب از غروب چهار شنبه هر بلد و روز اول ماه شعبان روز پنجشنبه از طلوع فجر یا طلوع شمس هر بلد می‌باشد.
مثال دوم:
جمادی الثانیه 1443 حدوداً
روز یکشنبه 2 ژانویه 2022 از اولین نقاطی که هلال در آن از روی زمین (با مبانی حضرتعالی از کفایت چشم مسلح و غیره) قابلیت رؤیت داشته، نقطۀ (S 26 - W 168) است؛ هلال در این نقطه با ارتفاع 6 درجه و 10 دقیقۀ‌قوسی،0/47 درصد روشنایی،‌ 35 دقیقه مکث در حالی که 11 ساعت و 46 دقیقه سن داشته، قابل رؤیت با چشم مسلح لحاظ می‌شود؛ هنگام غروب این نقطه (تقریبا زمان اهلال هلال) به وقت محلی ساعت 19:09 دقیقه است که به وقت مکه ساعت 9:19 صبح دوشنبه بوده است.
طبق مبنای حضرتعالی لحظۀ شروع ماه جمادی الثانیه به وقت مکه ساعت 9:19 دقیقه صبح یکشنبه و شب اول ماه جمادی الثانیه برای امور کلی مربوط به شب اول شهر جمادی الثانیه در عالم، از لحظۀ غروب یکشنبه مکه یعنی ساعت 17:50 (قبل از مقارنه) و روز اول ماه شعبان برای امور کلی روز دوشنبه از لحظۀ (طلوع فجر یا طلوع شمس هرچه که مبنای شماست) آغاز می‌شود و شب اول ماه جمادی الثانیه برای مردم نسبت به تکالیف شبانه روزی،‌ شب از غروب یکشنبه هر بلد و روز اول ماه شعبان روز دوشنبه از طلوع فجر یا طلوع شمس هر بلد می‌باشد.
نکتۀ قابل توجه این است که زمان آغاز شب اول ماه جمادی الثانیه برای مکه و همینطور امور کلی شب اول، بیش از 3ساعت ونیم قبل از مقارنه ماه جمادی الثانیه است! و همینطور شب اول تکالیف شبانه روزی در بسیاری از نقاط دنیا؛ لکن ظاهرا در مبنای حضرتعالی این امور اهمیتی ندارد چرا که زمان دخول شهر با شب اول شهر متفاوت است.
آیا مبنای حضرتعالی را درست فهمیدم؟



*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
ژانویه 24, 2025, 01:56:58 am
حسین

سلام علیکم و رحمة الله
۱- در بحث فقهی، آن هلال دقیق، همان لحظه صدق عرفی هلال است، با مد نظر قرار دادن تفاوت بین صدق عرفی هلال با هلال متعارف، یعنی حدود ۸۰٪ از تصاویری که با تلسکوپ ثبت شده اگر در ذیل عکس توضیح ندهند که با تلسکوپ دیده شده، عرف وقتی نگاه میکنند در صدق هلال تردید نمیکنند، و اما آن هلال دقیق فی علم الله تعالی پس اماره مضی دخول شهر است به زمانی اندک، نه حدوث آن.

۲- أحسنتم، مثال چالشی خوبی مطرح فرمودید، در مباحثه خدمت أعزة عرض میکردم که ما دنبال مواردی هستیم که طبق مدل نصف النهار دحو الارض با مشکل مواجه شود، و مثال دوم یعنی هلال جمادی الثانیة ۱۴۴۳ از این جهت خیلی خوب است، البته با تذکر اینکه نقطه شروع در معیار یالوپ با مختصات (S 26 - E 177) است، و اینکه این ماه مربوط به موردی میشود که قائلین به کفایت رؤیت قبل از زوال بدون اماریت برای شب قبل هم ملتزم باید بشوند، و آنچه به ذهن قاصرم میرسد در ضمن نکاتی عرض میکنم، با تذکر این که محضر مبارک شما مخفی نیست که ما برای یک نظر قسم نخوردیم و در اولین مجال که ناکارآمدی آن معلوم شد همه باحثین دست از آن برمیداریم، و فقط فضای بحث علمی، ممتّع شده است و دیگران این بحث را دنبال نخواهند کرد:

۲.۱- اگر مبنای معیار بودن نصف النهار دحو الارض را انتخاب کنیم ملازمه ندارد که حتما به کفایت رؤیت با تلسکوپ قائل شویم، و لذا اگر معیار خواجه قده در خروج قمر از تحت الشعاع میزان قرار داده شود(مکث ۴۰ دقیقه و بعد معدل ده درجه علی ما فی الرسالة) موارد چالشی نزد ایشان بسیار کم میشود.

۲.۲- در مبنای کفایت تلسکوپ، میتوانیم بین دو سه ساعت ابتدای رأس سهمی که هلال در تمام نقاط کره زمین اصلا امکان رؤیت ندارد مگر با چشم مسلح و تلسکوپ، و بین شروع لایه دوم سهمی که یالوپ میگوید ابتدا باید با تلسکوپ هلال را پیدا کرد و بعد آن را با چشم غیر مسلح دید، فرق بگذاریم، و در مباحثه نسبتا مفصل آن را بحث کردیم.

۲.۳- این هلال از موارد حد اقلی حدود ۱۲ ساعت فاصله ممکن بین مقارنه و امکان رؤیت با چشم مسلح است، و اگر از سه ساعت رأس سهمی صرف نظر کنیم، خروج از تحت الشعاع پس از زوال مکه میشود، و اگر صرف نظر نکنیم هر چند شروع شب اول ماه از ابتدای شب دوشنبه قبل از مقارنه میشود اما در وقت فعلیت خطاب وجوب صوم که طلوع فجر است، چندین ساعت از مقارنه گذشته است.

۲.۴- باعث تعجب میشود که چگونه شروع شب اول ماه را قبل از مقارنه بپذیریم اما تعجب نمیکنیم که طبق نظر مشهور اگر در اول روز سی‌ام، با چشم عادی در آسمان بلد سکونت، هلال ماه مبارک را ببینیم، و از ما بپرسند امروز در چه ماهی هستیم؟ به راحتی جواب میدهیم امروز در ماه شعبان هستیم، پس این هلالی که میبینیم هلال چه ماهی است؟ چرا مشکلی نداریم؟

۲.۵- جالب است که همین ماه جمادی الثانیة سال ۱۴۴۳ طبق گزارش‌ها در غروب دوشنبه رؤیت هلال نشد و در غروب سه شنبه رؤیت شد در حالی که مکث هلال ۱۱۱ دقیقه (قریب دو ساعت) و سن هلال بیش از ۴۳ ساعت بود! آیا هیچ مشکلی احساس میکنیم که این دو روز هنوز ماه جمادی الاولی بود؟ همین ماه رجب المرجب که در آن هستیم و روز پنجشنبه اول ماه بود، در غروب چهارشنبه مکث هلال ۸۴ دقیقه و سن هلال بیش از ۳۹ ساعت بود، آیا مشکلی داریم که اینها را هلال شب اول مینامیم؟ هلال شب اول و مکث دو ساعت؟!

۲.۶- حال همین هلال با این وضعیت، اگر برویم در مرز خروج از تحت الشعاع، و مثلا فرض کنیم که در مشهد هنوز از تحت الشعاع خارج نشده اما در قم نیم ساعت بعد خارج بشود، آیا مشکلی داریم که قم ماه مبارک شروع شده ولی مشهد فردا ماه شعبان است؟ یعنی چه؟ یعنی هلال شب اول ماه مبارک مشهد حدود ۲۴ ساعت پس از خروج از تحت الشعاع است! چرا مشکلی نداریم بگوییم مشهد در ماه شعبان هستند و حال آنکه لحظاتی پس از غروب آنجا هلال از تخت الشعاع خارج شده است؟ در نوشته‌جات آقای میرسعید دیدم که فرمودند در نقاطی از زمین است که بنابر رؤیت هلال در افق بلد، ماه سی و یک روز میشود!

۲.۷- اما مهم‌تر از همه اینها که بسیار در رفع استبعاد کمک میکند، تنظیر به لحظه تحویل سال شمسی است که اگر قبل از زوال باشد، مثلا ساعت ۱۰ صبح باشد، روز اول فروردین از نیمه شب گذشته حساب میشود، و اگر بعد از زوال باشد، مثلا ساعت یک بعد از ظهر، اول فروردین از فردا حساب میشود، حال به کتب فقهی مثل جواهر یا عروة و منهاج مراجعه کنیم، میفرمایند غسل نیروز از اغسال مستحبه است، و صوم نیروز هم از روزه‌های مستحب است، (قطع نظر از بحثهای فقهی) اگر کسی نذر کند که روز عید نوروز را غسل کند و یا روزه بگیرد، آیا اگر لحظه تحویل سال، ساعت ۱۰ صبح باشد میتواند ساعت ۸ غسل کند و به نذرش عمل شده؟ و همچنین اگر ساعت ۲ بعد از ظهر تحویل باشد آیا باید تا فردا صبر کند و یا میتواند همان بعد از ظهر غسل کند؟ آیا اگر ساعت ۱۰ صبح تحویل است امروز را باید روزه بگیرد؟(از طلوع فجر قبل از تحویل)؟ و همچنین آیا اگر تحویل ساعت ۲ بعد از ظهر است آیا باید فردا روزه بگیرد یا امروز؟



*************************
موضوع:ارسال 7 بهمن:ملاحظاتی بر پاسخ استاد در تاریخ 5 بهمن
ژانویه 26, 2025, 02:49:01 am
helal

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمه الله
سپاس فراوان از حوصله و حلمی که به خرج می‌دهید، نسبت به پاسخ‌هایی که بر دو پرسش حقیر در تاریخ 5بهمن افاده فرمودید، چند ملاحظه به نظر می‌رسد:
ملاحظه نسبت به پاسخ پرسش اول:
بازهم نسبت به معنای هلال در مبنای حضرتعالی به پاسخ مورد نظر دست نیافتم؛‌ اجازه دهید پرسش را اینگونه مطرح کنم که:
آیا جنابتان «هلال» را موضوع صرفه و محضه می‌دانید یا مستنبطه؟ باتوجه به بحث‌های دقیقی که در معنای هلال صورت گرفت و جلسات متعدد نسبت به آن بحث کردید،‌ به نظر می‌رسد موضوع مستنبطۀ عرفی می‌دانید؛ اگر چنین است پس تشخیص صدق عرفی هلال بر موارد مختلف، به سادگی و بدون توجه به ظرائف دقیق بحث صورت نمی‌گیرد و مانند سایر موضوعات مستنبطۀ عرفی، ممکن است در تشخیص صدق عرفی، نظرات مختلف باشد؛ سؤال این است که با توجه به امر فوق، تعریفی که حضرتعالی از هلال به طور دقیق دارید که با اهلال آن شهر داخل می‌شود چیست؟

ملاحظات نسبت به پاسخ پرسش دوم:
ملاحظات نکتۀ «2.7»:
اجازه بدهید از همین نکتۀ آخر (تنظیر به تحویل سال شمسی) شروع کنم که آن را مهم‌ترین وجه دانستید:
به نظر می‌رسد اتفاقاً‌ مثال مذکور به خوبی نشان می‌دهد مقایسۀ تقویم شمسی و قمری -در مقام- قیاسی مع‌الفارق است و اگر هم بخواهیم مقایسه کنیم، می‌توانیم به جهت تبیین فرق تأثیر گذار و مزیت تقویم قمری در طبیعی بودن آن صحبت کنیم و نه تنظیر و تشبیه در عرفی بودن قرارداد اول سال؛ بیان مطلب:
حضرتعالی احتمالاً‌ بهتر از بنده می‌دانید که قرارداد مربوط به تقویم شمسی چه به لحاظ معیار دقیق در زمان تحویل سال و چه به لحاظ روز اول فروردین و نوروز (که حتی گاهی بین نوروز و اول فروردین هم فرق بوده) در طول سالها بارها دستخوش تغییرات اساسی شده است؛
معیاری که حضرتعالی نسبت به «قبل یا بعد از ظهر بودن تحویل سال و تأثیر آن در روز اول فروردین (نوروز)»، بیان فرمودید، مربوط به قراردادی است که فعلاً درکشور ما وجود دارد و جالب اینجاست که در حال حاضر هم نسبت به آن، بین اهل فن و کارشناسان نجوم، اختلاف نظر وجوددارد؛
اموری مثل‌ اینکه آیا میزان،‌لحظۀ ظهر باشد یا غیر آن و اینکه کدام نصف النهار میزان قرار گیرد ... (فعلا نصف النهار 5/52 نصف النهار رسمی ایران ملاک است) اینکه اولاً چه دلیلی است که نصف النهار ایران ملاک باشد؛ چرا گرینویچ ملاک نباشد؟ و نسبت به نصف النهار جهانی هم توجه داریم که فعلاً قرارداد این است که گرینویچ میزان باشد؛
جالب اینجاست که در همین سال پیش رو، این اختلاف‌، اثر خود را نشان می‌دهد: آیا سال 1403 کبیسه است یا نه؟ این امر بستگی دارد که معیار نصف‌النهار برای محاسبه، نصف النهار ایران باشد یا مثلا گرینویچ یا اصلاً‌ ظهر میزان نباشد؛ تحویل سال به برج حمل به وقت ایران ساعت 12:31 روز پنجشنبه (روز بعد از 29 اسفند)است که نسبت به نصف النهار ایران، بعد از ظهر و نسبت به گرینویچ، قبل از ظهر است؛ لذا کبیسه بودن سال 1403 و بالتبع اینکه روز جمعه روز اول فروردین 1404 باشد،‌ بر اساس مدل آقای ملک پور و آقای صیاد است؛‌علاوه بر آن در مدل آقای احمد بیرشک،‌ملاک نباید ظهر باشد؛ ایشان قائل به دوره‌های 2820 ساله بودند و ملاک «ظهر» را قبول نداشتند؛ با ملاک ایشان سال 1403 کبیسه نیست و اول سال یا به تعبیری نوروز، روز پنجشنبه است؛ ظاهراً‌ اگر ظهر میزان باشد نمی‌توان تقویمی را برای 1000 سال آینده تدوین کرد؛ زیرا حرکت وضعی زمین در طول این مدت طولانی قابل پیش بینی نیست و تند و کند می‌شود و این ظاهرا بدلیل هستۀ مذاب زمین است و لذا محاسبات اوقات شرعی برای مثلا 1000 سال آینده شاید دقیق نباشد.
با همۀ اینها باز به این سؤال می‌رسیم که بر فرض که نصف النهار ایران معیار باشد -کما اینکه در حال حاضر امر چنین است- آیا نصف النهار 52/5 دقیقاً مرکز ایران است؟ و آیا مرکز ایران همواره در نقطۀ کنونی است یا سالهای بعد و قبل در ایران پهناور وضعیت چطور بوده و خواهد بود؟
اینها همه نکاتی است که اول نوروز در همین زمان را دچار چالش اساسی کرده و می‌کند.
حال برویم به سال 471 وقتی که زمان ملکشاه سلجوقی -حسب نقل- پس از کشف اینکه جشن نوروز 18 روز با اول فروردین فاصله داشته! معیار ی دقیق‌تر برای تعیین اول سال قرار داده شد؛ در آن وقت کدام نصف النهار میزان قرار داده شد؟
حالا سفر کنیم به صدر اسلام و کمی قبل یا بعد آن؛ زمانی که در ایران شیوۀ‌کبیسه گیری یا بهتر بگویم کبیسه نگیری جابجایی‌های وحشتناک را ایجاد کرده بود؛ گاهی روزهای اضافه بر 360 را می‌انداختند و گاهی ساعتهای اضافی بر 365 را حذف می‌کردند؛ گاهی روزهایی به آخر اسفند اضافه می‌کردند و گاهی ماه سیزدهم می‌افزودند؛ وقتی که نوروز نسبت به نوروز کنونی و حتی نوروز در همان سالها بارها و بارها دچار تغییرات اساسی شد.
حالا در چنین فضایی غسل و صوم نوروز قرار است سنّت باشد یا با نذر، فریضه شده باشد؛ نظر شما چیست؟
ملاحظه می‌فرمایید نه تنها در زمان ما نوروز به لحاظ یک زمان حقیقی ثبوتی غیر قابل تغییر، مشخص نیست، بلکه در صدر اسلام به مراتب نامعلوم‌تر بوده است؛
پس اولا مناسب است بعد از بررسی دقیق‌تر فقهی آن سخن بگوییم و ثانیاً‌ چه بسا گفته شود مقصود از نوروز، همان روزی است که در میان اقوامی که نوروز می‌گیرند (مثلاً‌ ایران) نوروز قرار داده شود؛‌گویا اسلام خواسته توجهی به فرهنگ ایرانی‌ها نیز صورت گیرد و حکمت این بزرگداشت، بیشتر یک امر اجتماعی باشد و لذا با تغییر قرارداد هیچ اشکالی ندارد که روز آن تغییر کند. مثل اینکه فردی نذر کند روز 22 بهمن را روزه بگیرد (البته این احتمال صرفا یک وجه احتمالی برای آن است و وجوه دیگر نیز برای توجیه امر قابل تصویر است).
خلاصه اینکه تنظیر مدل پیشنهادیتان در ظهر نصف النهار مکه و ... به سال شمسی و تحویل سال و ترکیب مسأله با بحث فقهی صوم و غسل آن،‌از یک جهت قیاسی مع الفارق به نظر می‌رسد.
اما از جهت دیگر و مهم‌تر ممکن است گفته شود اتفاقاً تفاوت اصلی تقویم قمری با تقویم شمسی در همین است که دین مبین اسلام نمی‌خواسته افراد برای یافتن زمان‌های تکالیف خود دچار این همه دردسر -که در تقویم شمسی از دیرباز وجود داشته- شوند؛ بلکه با یک استهلال ّ(که به طور عموم ساده است)، امر شهر تعیین شود؛
بنابراین بازهم قیاس با تقویم شمسی مع الفارق بلکه موجب نتیجه گیری عکس از آنچه در بیان شریفتان بود می‌گردد.
ملاحظات نکتۀ «2.1»:
فرمودید انتخاب دحو الارض با قول به کفایت چشم مسلح ملازمه ندارد؛
بله؛ در بیان حقیر هم نسبت ملازمه داده نشد؛ لکن حضرتعالی پس از ماه‌ها بحث در کفایت چشم مسلح،‌قائل به کفایت آن شدید و عمدۀ مباحثی که هم اکنون مطرح می‌کنید (قابلیت نفسی قمر و ...)فی الجمله بر پایۀ کفایت آن است؛ نیز معلوم است که کفایت یا عدم کفایت چشم مسلح کاملاً در اتخاذ موضع دراین بحث تأثیر گذار است؛
بنابراین اگر بناء شریفتان بر عدم کفایت چشم مسلح باشد، به نظر می‌رسد لازم باشد موضع را مشخص کنید و چنانچه مثال‌های چالشی -که کم هم نیستند- در اتخاذ مبنا در بحث چشم مسلح مؤثر است،‌از این به بعد بحث را بر پایۀ عدم کفایت چشم مسلح پیش ببرید و اینکه ملاک خواجه را در بعضی از موارد میزان قرار دهیم و در جای دیگر سراغ معیار دیگری ببریم بحث را از تعادل و انسجام کافی خارج کرده و مخاطب را دچار آشفتگی می‌کند؛
مخفی نماند که توجه دارم دو مسألۀ مختلف (مسألۀ کفایت یا عدم کفایت ابزار و مسألۀ اتحاد و اختلاف آفاق) می‌تواند فارغ از یکدیگر بحث شود (که در آن صورت هم می‌بایست ابتدا بحث را طبق یک مبنا تمام کنید و بعد بر فرض مبنای دیگر مسأله را بررسی نمایید) لکن نوع و کیفیت استدلال حضرتعالی و خصوصیت بحث به گونۀ دیگریست)
ضمناً‌ معیار مذکور از مدت مکث و ارتفاع معین کاملاً‌ قابل بحث است.
ملاحظات نکتۀ «2.2»:
اجمالاً فرمودید از 2، 3 ساعت ابتدای قابلیت رؤیت با چشم مسلح، چشم پوشی کنیم!
هرچند باید دقیق‌تر مباحثتان را مطالعه کنم، لکن همانطور که عرض کردم باید بعد اتخاذ مبنا در این امر،‌بحث جلو برود؛ اینکه گاه با پذیرش کفایت چشم مسلح بحث را جلو ببریم و مؤیدات و مبعدات نظر خویش در منطقۀ رؤیت (اتحاد آفاق) را بر این مبنا ذکر کنیم (کما اینکه تا کنون پایۀ‌اصلی در بحثهای حضرتعالی ظاهرا چنین بوده) و گاه که دچار اشکال شویم،‌بر وجه عدم کفایت چشم مسلح سخن بگوییم و گاه اصلا چشم مسلح را هم تفصیل دهیم، اولاً در جمع بندی کلی ممکن است ما را دچار اشتباه می‌کند؛‌ مثلا فرض کنید برخی از چالش‌ها در مدل اتحاد آفاقی، با وجود کافی دانستن چشم مسلح در نظر شریف شما هم قابل تصحیح نباشد، آیا دست از کفایت چشم مسلح بر می‌دارید یا نصف النهار دحوالارض؟ یعنی بحث را به عقب برمی‌گردانید؟ مگر آنکه هنوز اتخاذ مبنایتان در چشم مسلح در مرحلۀ تقریب و توضیح باشد و بخواهید با این مبحث نسبت به آن نتیجه گیری کنید.
ثانیاً فارغ و علاوه بر نکات فوق دست برداشتن از 3 ساعت اول، یعنی دست برداشتن از مبنای کفایت رؤیت باچشم مسلح؛ یعنی می‌فرمایید ملاک این است که در اولین نقطۀ کرۀ زمین که هلال قابلیت رؤیت با چشم غیر مسلح داشته باشد، میزان است و این یعنی از معظم استدلالات مربوط به چشم مسلح دست بر داشتید و حتی برخی از استدلالاتی که برای اتحاد آفاق بیان فرمودید، زیر سؤال می‌رود؛
نسبت به قسمت «C» از نقشۀ معیار یالوپ با به تعبیر حضرتعالی لایۀ دوم سهمی (که در نقشه‌های مؤسسۀ هلندی، لایۀ سوم بلکه چهارم است) با توجه به اینکه قبلاً بر اساس آن،‌ ان قلت‌هایی را بر مسلک مشهور (اختلاف آفاق) مطرح فرمودید،‌ مناسب است یکی دو نکته عرض کنم شاید آغازی بر تبادل نظر در این زمینه باشد: اول این بخش به ادعای طراحان آن، با عنوان اولین بخشی است که قابلیت رؤیت با چشم غیر مسلح در آن وجود دارد و اینکه «اول با تلسکوپ آن را پیدا کنی»، از توضیحات آن است؛ یعنی ثبوتاً‌ ما دو حالت داریم:‌قابلیت رؤیت با چشم مسلح و قابلیت رؤیت با چشم غیر مسلح؛‌امر سومی نیست؛
ثانیا یالوپ نمی‌گوید قطعاً برای دیدن هلال نیاز به تلسکوپ است؛ بلکه می‌گوید پس از یافتن با ابزار با چشم قابل رؤیت است «visible to the unaided eye after found with optical aid»
چه بسا در بسیاری ازموارد، هلال بدون ابزار هم پیدا شود؛
ثالثاً اصل اینکه در این منطقه -هرچند در بعضی از موارد-شاید نیاز به تلسکوپ باشد، به نظر می‌رسد یک توضیح دقیق علمی نیست؛ بلکه یک توصیۀ تجربی و برای سهولت امر است و تعبیر تا حدی مسامحی است و لذا ممکن است کسی که دقیقاً جای هلال را می‌داند (یا تقریباً‌ بر حوالی آن مطلع است) با تمرکز بدون نیاز به ابزار هلال را پیدا کند زیرا ابزار برای یافتن محل دقیق هلال است نه صرفاً ‌اینکه شما با دیدن از صفحۀ ‌تلسکوپ یک سابقۀ‌دیداری ذهنی از تصویر آن پیدا کنی و بعد هلالی را که یکبار تصویرش را دیدی،‌تطبیق کنی (که اتفاقاً‌گاه موجب توهم در هلال هم می‌شود)؛ خلاصه اینکه کسی که با هلال آشناست و محل و شکل آن را می‌داند،‌با تمرکز می‌تواند پیدایش کند و شاهد مطلب هم طوری که به ذهنم هست آن است که در همین منطقۀ «c» گاهی هلال به راحتی بدون ابزار رؤیت شده است و شاهد دیگر اینکه در معیار عوده نیز این منطقه و منطقۀ‌ «B» یالوپ را تلفیق کرده و هردو را قابل رؤیت با چشم غیر مسلح نامیده است «could be seen by neked eye»(هرچند به طور کلی از جهاتی فرمول عوده و یالوپ متفاوتند).
مخفی نماند قابلیت رؤیت با چشم غیر مسلح به طور کلی در منطقۀ «c» یالوپ -هرچند با وجود استفاده از ابزار- امر قطعی نیست و این بازه و همینطور اندکی از منطقۀ «B» در بعضی موارد -نزد اهل تحقیق- بازۀ مشکوک محسوب می‌شود.
ملاحظات نکتۀ «2.3»؛:
اولاً‌ مواردی همچون هلال ماه جمادی الثانیه 1443 متعدد است و این نمونه از باب مثال ذکر شد؛
ثانیا ً‌اگر از چشم مسلح صرف نظر می‌کنید که ما نیز همراه شما می‌شویم؛ ولی همانطور که قبلاً‌ عرض شد،‌پایۀبرخی استدلالات دیگر در همین مبحث اتحاد آفاق نیز تغییر خواهد کرد که توضیحاتی در این زمینه در قسمت‌های قبل عرض شد؛
امّا اگر از کفایت چشم مسلح صرف نظر نمی‌کنید،‌رفتن به زمان وجوب صوم (طلوع فجر) مشکل مدل حضرتعالی را حل نمی‌کند؛‌ زیرا اوامر متعدد و فراوان مربوط به شب اول ماه داریم که علی فرض قبل از مقارنه است؛ اوامر ندبی که زیاد است حتی موارد واجب نیز وجود دارد ساده ترین مثال، مثالی است که خود حضرتعالی آن را بکار بردید: اگر کسی نذر کند ساعت اول شب اول ماه نمازی بخواند ...

ملاحظۀ مربوط به نکتۀ «2.4»
چقدر فرق است در ارتکازات عرفی و همینطور استبعاد بین موردی که بیان فرمودید و بین موارد متعدد خلاف ارتکاز مدل تقویم دحوالارضی با بیان معهود الذکر؛
بر مبنای اختلاف آفاق،‌لحظۀ آغاز شب (اول مغرب یا غروب) را لحظۀ اول ماه می‌دانیم؛‌ هرچند گاه ممکن است هلال، لحظاتی قبل دیده شده باشد؛‌ توجه شود که اولا لحظات یا دقائق اندک ممکن است گاه فاصله شود (و این اندک یا طولانی بودن فصل در نگاه عرفی بسیار تأثیر گذار به نظر می‌رسد و ثانیاً‌ نمی‌گوییم آن چند دقیقه جزء ماه بعدی است و فرق نمی‌گذاریم بین دخول شهر و شب اول ماه!
بر مبنای حضرتعالی غیر از اینکه ساعتهای طولانی بین رؤیت هلال و حتی مقارنه! و شب اول ماه فاصله است،‌امر عجیب آن است که طبق این نظریه «شهر» داخل نشده ولی شب اول ماه فرا رسیده! شهر داخل نشده ولی نماز اول ماه بخوان! (در مواردی که در بلد فرد -غیر مکه- روز شروع شده ولی هنوز هلال رؤیت نگردیده است) و امثال آن از موارد خلاف ارتکاز.
(ضمنا بر جنابتان مخفی نیست که در بسیاری از موارد اتفاقاً‌ هلال با چشم غیر مسلح در همان حوالی اذان مغرب رخ می‌نماید).
علاوه بر اینکه بکار بردن عبارت «هلال شهر رمضان» به نظر می‌رسد یک تعبیر مجازی یا کنایی است و مقصود، هلالی است که با آن ماه رمضان آغاز می‌شود؛‌هرچند از لحظاتی بعد باشد و اینطور نیست که یک هلال و قمر داشته باشیم که حقیقةً آن هلال، مال ماه رمضان و هلال ماه رمضان باشد و یک هلال دیگر هلال شعبان باشد؛‌
با تأمل در این بیان،‌نکاتی که در مورد تفاوت قم و کاشان همواره مطرح می‌فرمایید و استبعاد می‌نمایید، رفع می‌گردد؛‌( اینکه می‌فرمودید این هلال که همان هلال است مگر می‌شود یکی هلال شب اول باشد و یکی شب دوم...)؛ به بیان دیگر با دقت معلوم می‌شود که شب اول و دوم به اعتبار بقعه مختلف می‌شود و نه هلال و لذا عرف هم استبعادی ندارد که بالاخره از یک جا وضعیت رؤیت و به تبع آن شب اول و دوم متفاوت می‌شود.
ملاحظۀ نکتۀ «2.5» و نکتۀ «2.6«
مکث 100 دقیقه و همینطور سن 39 ساعت و بیشتر از آن هیچ مشکلی ایجاد نمی‌کند و امر کاملاً‌ پذیرفته شده ایست و نمی‌دانم وجه اظهار تعجبتان چیست.
اما نکتۀ منقول از آقای قاضی میر سعید، باید ببینینم منظور آقای ایشان دقیقاً‌ کجا و در چه زمان‌ها و موارد است؛ بعید می‌دانم عمدۀ مناطق دنیا و بخصوص عرض‌های متوسط چنین باشد (تا حدی در حد نقشه‌های یک سال روی نقشه‌ها غور کردم و به چنین موردی برخورد نکردم حتی عرض های نسبة بالا و پایین)؛‌ لکن بالاخره بعد از مشخص شدن محل و موارد و با توجه به اینکه موارد استثناء بخصوص در عرض‌های نزدیک به قطب در برخی ویژگی‌ها و عوارض هلال ممکن است وجود داشته باشد، مسأله را توضیح می‌دهیم.

ملاحظۀ قابل تأمل و توجه دیگر
اما نسبت به نظریۀ اتحاد آفاق (که مدل پیشنهادی حضرتعالی و نصف النهار دحو الارض برگرفته از آن است)،‌علاوه بر استبعادهای گوناگونی که برخی از آنها قبلاً‌ طرح شده و شاید برخی هم نشده،‌ مسألۀ دیگری نیز وجود دارد که بر غیر قابل پذیرش بودن آن تأکید می‌کند:
اگر مدل پیشنهادی حضرتعالی صحیح باشد (اتحاد آفاق و کفایت چشم مسلح)، اول ماه و دخول شهر با آنچه از مبنای اختلاف آفاق و چشم غیر مسلح (مبنای مشهور) در مناطقی همچون ایران و مکه و مدینه و عراق و ... به دست می‌آید در اکثر ماه‌های سال و یا تمام ماه‌های سال متفاوت می‌شود!!
به تعبیر دیگر تحقیق اندکی نشان می‌دهد اگر به زمان صدور روایات و عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و یازده امام علیهم السلام برویم؛ مثلاً به مدینه یا مکه (آن زمان) سفر کنیم و همانند مردم آن زمان،‌ اول ماه و دخول شهر را با رؤیت چشم غیر مسلح در منطقۀ خود ثابت بدانیم، در اکثر قریب به اتفاق، بلکه گاهی همۀ ماه‌های سال یک یا دو روز دیرتر از واقع، ماه را آغاز کرده‌ایم!!
به عنوان مثال اگر وضعیت مشابه ماه‌های سال 1446 در عصر حضرات علیهم السلام تطبیق شود، تقریباً‌ در تمام ماه‌های سال (در مورد ماه محرم ممکن است اینطور نباشد و ممکن است باشد) اول ماه و بالتبع شب قدر و عرفه و ... درک نخواهد شد و یک یا دو روز تفاوت دارد.
(به عبارت دیگر مبنای حضرتعالی تقریبا در تمام ماه‌های امسال با مبنای مشهور متفاوت در می‌آید (غیر از محرم به یک بیان)!
حقیر در حال تحقیق موردی‌تر نسبت به سالهای صدر اسلام هستم و تاکنون اندکی از موارد را بررسی کردم که شاید نهایة در هر سال 2 یا 3 ماه از سال با تقویم اتحاد آفاق یکی می‌شود و در اکثر موارد یک یا دو روز اختلاف می‌افتد و اجمالاً‌ معلوم است که همۀ سالها تقریباً‌ به همین منوال است؛‌ انشاء الله با کامل‌تر شدن تحقیق می‌توان نتایج را موردی تر بیان کرد.
بگمانم نیازی به توضیح نیست که اگر ارتکاز و عرف عقلاء را با این امر روبرو کنیم، چه بلایی به سرمان بیاورند!
البته ممکن است در چنین چالش‌هایی مدل پیشنهادی اتحاد آفاق و چشم مسلح، بحث را کلاً شیفت کند بر انشاءات طولی و با یک بیان صورت مسأله را به طور کلی پاک کند که جای بحث فراوان دارد...
تشکر از انصاف در بحث:
فرمودید «در اولین مجال که ناکارآمدی {مدل} معلوم شد همۀ باحثین دست از آن برمی‌داریم...»؛
هرچند غنای علمی حضرتعالی بیش از اینهاست ولی جا دارد از انصاف و تواضع جنابتان در این جهت تشکر کنم و البته از فرد فاضل و باتقوایی چون حضرتعالی غیر از این هم انتظاری نیست؛ هرچند از شما چه پنهان که در برخی مراسلات گذشته گاه گویا شیطان به بهانۀ بی‌اثر دیدن مطالب ارسالی قبلی، می‌خواست انگیزۀ ادامۀ گفتگو را در حقیر کمرنگ کند.
به هرحال مجددا از جسارتها عذرخواهم.
بامداد یکشنبه 7 بهمن 1403



*************************
پاسخ: ارسال 7 بهمن: ملاحظاتی بر پاسخ استاد در تاریخ 5 بهمن
ژانویه 26, 2025, 11:39:07 am
حسین

نقل قول از: helal در اینجا

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمه الله
سپاس فراوان از حوصله و حلمی که به خرج می‌دهید، نسبت به پاسخ‌هایی که بر دو پرسش حقیر در تاریخ 5بهمن افاده فرمودید، چند ملاحظه به نظر می‌رسد:
ملاحظه نسبت به پاسخ پرسش اول:
بازهم نسبت به معنای هلال در مبنای حضرتعالی به پاسخ مورد نظر دست نیافتم؛‌ اجازه دهید پرسش را اینگونه مطرح کنم که:
.......
بامداد یکشنبه 7 بهمن 1403

نقل قول از: helal

((سپاس فراوان از حوصله و حلمی که به خرج می‌دهید، نسبت به پاسخ‌هایی که بر دو پرسش حقیر در تاریخ 5بهمن افاده فرمودید،))

وظیفه طلبگی حقیر این است که در حد توان سنی و ذهنی از محضر شما استفاده کنم، و در وراء توان هم بهانه شوم که دیگران استفاده کنند إن شاء الله تعالی


نقل قول از: helal

((سؤال این است که با توجه به امر فوق، تعریفی که حضرتعالی از هلال به طور دقیق دارید که با اهلال آن شهر داخل می‌شود چیست؟))

لحظه اهلال هلال فی علم الله تعالی، موضوع محض تکوینی است، اما صدق عرفی هلال نزد عرف عام، پس مثل سایر موضوعات عرفیه تابع نظر عرف در دو بخش نظر جلیل و نظر دقیق است، و مسأله ابهام منطقی و پارادوکس خرمن در غالب مفاهیم جاری است، اما در مباحثه عرض کردم که هلال هر چند نسبت به زوال بیشتر در معرض ابهام است اما چون مرز مغشوش متعارف ندارد و از مرز محیط قمر به سوی داخل هلال ظهور میکند، میتوان دقیق‌تر تصمیم‌گیری کرد، به خلاف مرز افق‌ها در نظریه مشهور اختلاف آفاق که باید این مشکل را حل کنید، و لذا با اینکه مبنای حاج آقای سیستانی بر میقاتیت سهل عرفی بنا شده اما در «أسئلة» صریحا میفرمایند راهی جز مراجعه به خبره و اعمال دقائق فنی و علمی نیست.

اگر حوصله داشتید دو جلسه ۹۹ و ۱۷۰ نگاهی بفرمایید، با عنوان «عدم ورود شبهه خرمن و شبهه زنون در اهلال هلال»، و در جلسات ۴۰ و ۵۲ و ۷۷ و ۷۸ و ۲۰۱ هم بحث شده است.


نقل قول از: helal

((احتمالاً‌ بهتر از بنده می‌دانید که قرارداد مربوط به تقویم شمسی چه به لحاظ معیار دقیق در زمان تحویل سال و چه به لحاظ روز اول فروردین و نوروز (که حتی گاهی بین نوروز و اول فروردین هم فرق بوده) در طول سالها بارها دستخوش تغییرات اساسی شده است؛))

خیلی از مطالبی که افاده فرمودید استفاده کردم، و در مباحثه جلسه ۴۲ در حد فرمایشات علامه مجلسی(قده) در بحار ج ۵۶ که بیش از ۵۰ صفحه بحث کردند تحت عنوان: «باب 22 يوم النيروز و تعيينه و سعادة أيام شهور الفرس و الروم و نحوستها و بعض النوادر» گفتگو کردیم.


نقل قول از: helal

((حالا سفر کنیم به صدر اسلام و کمی قبل یا بعد آن؛ زمانی که در ایران شیوۀ‌کبیسه گیری یا بهتر بگویم کبیسه نگیری جابجایی‌های وحشتناک را ایجاد کرده بود؛))

از نکات جالب مذکور در بحار ص ۱۳۳ واهمه هشام از نسیء بود: «و اجتمع الدهاقنة زمن هشام بن عبد الملك إلى خالد القسري فشرحوا له هذا»


نقل قول از: helal


((حالا در چنین فضایی غسل و صوم نوروز قرار است سنّت باشد یا با نذر، فریضه شده باشد؛ نظر شما چیست؟))

بنده کوچک‌تر از این هستم که نظری داشته باشم، به هر حال مستحضرید انعقاد اجتماع نص و فتوی و عمل اصحاب در طول تاریخ فقه، کار ساده‌ای نیست که بتوان به راحتی از آن گذشت، عنوان باب وسائل را ملاحظه فرمایید: «باب استحباب صلاة يوم النيروز و الغسل فيه و الصوم و لبس أنظف الثياب و الطيب و تعظيمه و صب الماء فيه‏»، علامه طباطبائی سید بحر العلوم(قده) حدود ۱۰ صفحه در کتاب مصابیح راجع به نوروز بحث کردند و شروع کلام ایشان چنین است: (و منها: غسل يوم النيروز، كما في المصباح «1»، و الجامع «2»، و القواعد «3»، و التحرير «4»، و المنتهى «5»، و نهاية الإحكام «6»، و الدروس «7»، و البيان «8»، و النفليّة «9»، و المهذّب البارع «10»، و المحرّر «11»، و الموجز «12»، و كشف الالتباس «13»، و غاية المرام «14»، و جامع المقاصد «1»، و الفوائد المليّة «2»، و جامع البهائي «3»، و اثني عشريّته «4»، و المفاتيح «5»، و المعتصم «6»، و النخبة «7»، و البحار «8»، و شرح الدروس «9»، و كشف اللثام «10»، و غيرها من كتب المتأخّرين «11».)مصابيح الأحكام؛ ج‌2، ص: 408 ، و حتی شهید(قده) که در ذکری شبهه کردند جوابشان دادند و فرمودند که خود شهید در کتب دیگرشان به همین حدیث عمل کردند: ذکری: «و نوروز الفرس، رواه المعلى بن خنيس عن الصادق و في المعلّى قول مع عدم اشتهاره، و فسّر بأول سنة الفرس، أو حلول الشمس الحمل، أو عاشر أيّار.» و جواب بحرالعلوم: «و فيه: أنّ القول في المعلّى على تقديره غير قادح في مثل ذلك، و لا رادّ لهذا الحديث و إن لم يشتهر بين القدماء، و قد عمل به الشهيد في سائر كتبه، كما عرفت.»، و مقصود ایشان از عدم اشتهار بین القدماء، شهرت روائی است که میخواهند با شهرت عملی جبران کنند، و وجه عدم شهرت روائی هم چندان مخفی نیست، چنانکه در حدیث نوروز هارون آمده است.


نقل قول از: helal

نقل قول

((خلاصه اینکه تنظیر مدل پیشنهادیتان در ظهر نصف النهار مکه و ... به سال شمسی و تحویل سال و ترکیب مسأله با بحث فقهی صوم و غسل آن،‌از یک جهت قیاسی مع الفارق به نظر می‌رسد.))

تمام این تفاصیلی که فرمودید و بسیار قابل استفاده بود اما مقصود اصلی از بحث همچنان پابرجاست، چون سه حرکت داریم که هر کدام آثار و احکام ذاتی خود دارد، و چون با هم هستند احکام یکی به دیگری بالعرض سرایت میکند، حرکت انتقالی زمین به دور خورشید، حرکت انتقالی ماه به دور زمین، حرکت وضعی زمین به دور خودش، حال اگر شب و روز و طلوع و غروب را مطرح فرمایید و بفرمایید هیج فرقی با اهلال هلال ندارند، آثار مترتبة بالذات با بالعرض همراه گردیده و جمع شدند، و اگر سه حرکت را در یک خط راست ترسیم کنیم، در انطباق این سه خط، به عدد صحیح نمیرسیم، و لذا دائما شب و روز که حاصل از حرکت وضعی زمین است از خط دو حرکت انتقالی دیگر، کم یا اضافه دارد، و برچسب شب اول یا روز اول ماه، ناچار از غمض نظر از این تفاوت انطباق به عدد غیر صحیح است.
بنابر این هر چه در تعیین روز اول سال تقویم شمسی بفرمایید، ناچار خواهیم بود تا این برچسب تقویمی «جمعه روز اول فروردین» را توضیح دهیم، و اختلاف انظار و غموض بحث، نمیتواند رهزن این شود که خلاصه در طول تاریخ ناچار بوده و هستیم که این برچسب تقویمی را انجام دهیم، و در عین حال که در حرکت انتقالی زمین به دور خورشید سر و کار ما با یک لحظه زمانی است که زمین دور خود را در آن لحظه کامل میکند، باید یک میزان برای انطباق دو خط، که یکی خط زمان حرکت وضعی زمین و دیگری خط زمان حرکت انتقالی زمین است، ارائه دهیم تا خلاصه بگوییم این لحظه پایان دور حرکت انتقالی در کجای روز و شب قرار گرفته که برچسب روز و شب را به نام فروردین بزنیم یا اسفند؟


نقل قول از: helal

نقل قول

((اما از جهت دیگر و مهم‌تر ممکن است گفته شود اتفاقاً تفاوت اصلی تقویم قمری با تقویم شمسی در همین است که دین مبین اسلام نمی‌خواسته افراد برای یافتن زمان‌های تکالیف خود دچار این همه دردسر -که در تقویم شمسی از دیرباز وجود داشته- شوند؛ بلکه با یک استهلال ّ(که به طور عموم ساده است)، امر شهر تعیین شود؛))

سهولت و سماحت شرع مقدس در مقام مدیریت امتثال احکام اولیه است، و این مانع دقت شرع در احکام ثبوتیة واقعیة نیست، و لذا در کتاب شریف کافی در باب الأهلة و الشهادة علیها ۱۲ روایت آمده و شش روایت اول در آن رؤیت مطرح شده و شش روایت بعدی امور غیر رؤیت مطرح شده است که بعضا ناظر به ثبوت واقعی هلال است، مثل تطوق و غیاب بعد الشفق، و جلسات متعدد در باب اینکه احادیث رؤیت همگی ناظر به استصحاب است بحث کردیم، و شیخ(قده) در رسائل فرمودند انصاف این است که از حیث دلالت، تنها مکانبه دلیل استصحاب است.

گفتم اگر بخواهم بقیه را هم بیاورم شاید مجال نشود، لذا این قسمت را عرض میکنم تا بعد إن شاء الله تعالی



*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
ژانویه 26, 2025, 04:50:48 pm
حسین

هنوز برای ذهن قاصر بنده خیلی واضح نیست که نظر شریف شما در ضابط اختلاف افق چیست؟ اگر لطف بفرمایید و جواب این سؤال را کوتاه بفرمایید ممنون میشوم:

سؤال: میزان در اختلاف افق که نظر نهایی حضرتعالی است چیست؟

جزاکم الله خیرا


*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
helal

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمه الله
البته وقتی مثل شمایی نسبت به اختیار مبنا تواضع می‌فرمایید بنده که جای خود دارم...
لکن نسبت به آنچه تا کنون به آن رسیده ام ان شاء الله عرض میکنم؛
مقصود حضرتعالی از سؤال برایم واضح نیست؛ «کدام مناطق را با هم متحد الافق و کدام را مختلف الافق می‌دانم» یا «مقصودم از اتخاذ نظریۀ اختلاف آفاق در اول ماه‌های قمری» را بیان کنم؟
ضمنا حسب الامر حضرتعالی انشاء الله در فرصت مقتضی به دروسی که ارجاع فرمودید مراجعه خواهم کرد؛ لکن تا کنون به پاسخ پرسش خود در رابطه به مقصودحضرتعالی از هلال نرسیدم؛ بعد از مراجعه به مباحثی که امر فرمودید انشاءالله اگر نیاز شد دومرنبه سؤال را مطرح خواهم کرد؛
جسارت نباشد ولی نسبت به بسیاری از نکات قبلی نیز هنوز توضیحی که موجب حل مسأله شود، دریافت نکردم؛‌ گاه احساس می‌شود مدعا به بیان‌های مختلف تکرار می‌گردد و در برخی موارد همچون توضیحی که در تقویم شمسی دادم گویا قصور بیان حقیر بگونه‌ای بوده که نکتۀ مد نظرم منتقل نشده؛ مباحثی که در جلسۀ روز یکشنبه مطرح شد, اجنبی نکاتی بود که حقیر در توضیح فرق بین تقویم شمسی و قمری عرض کردم هرچند از اینکه مطالب حقیر وقت کلاس شما را گرفته شرمنده و عذرخواهم
انشاء الله فرصت و توفیق شود،‌ نسبت به فرمایشات ارسالی اخیرتان هم عرائضی تقدیم می‌کنم



*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
حسین

سلام علیکم و رحمة الله
مقصودم همان اولی است، یعنی «کدام مناطق را با هم متحد الافق و کدام را مختلف الافق می‌دانم».
راجع به تکرار مدعی یا عدم فهم مقصود شما از فرق تقویم شمسی، درست میفرمایید، ولی بنا دارم به مطالب قبلی برگردم و هر کجا باقی مانده در حد وسع توضیحی عرض کنم، و آنچه موجب امتنان است اینکه عین عبارت به صورت مختصر آورده شود تا رفت و برگشت بر محور یک موضوع روشن و موجز انجام بگیرد، و بفهمم کجا در نظر شریف شما ناتمام مانده است؟



*************************
پاسخ استاد نسبت به اتحاد افق
helal

بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ سؤال حضرتعالی:
رؤیت هلال در منطقه‌ای که دیده شدن هلال در آن، ملازمه داشته باشد با رؤیت هلال در منطقۀ مکلف، اول ماه را برای منطقۀ مکلف نیز ثابت می‌کند.
دونکتۀ مهم:
اصراری بر بکار بردن واژۀ «متحدالافق بودن» نداریم؛‌ گاه این عبارت،‌ معنای غیر صحیحی را به ذهن افراد خطور می‌دهد هرچند مانعی ندارد به تبعیت از فقهاء عظام از این لفظ استفاده کنیم.
اگر مصادیق ملازمه در رؤیت را بخواهید انشاء الله به دقت بیان خواهم کرد؛ ولی عنایت دارید همانطور که در ارسال‌های قبل (ارسال 27 دی) عرض کردم، ما در مبنای اختلاف آفاق، اصلاً نیازی به رؤیت در مناطق دیگر نداریم و اگر هلال قابلیت رؤیت داشته باشد،‌ در آسمان خود مکلف دیده خواهد شد؛ فقط در شرایطی که مانعی از در آسمان شهر مکلف وجود داشته باشد، مکلف می‌تواند برای درک واقع (بدون اینکه این امر تکلیفاً‌ لازم باشد) به شهر ملازم مراجعه کند این نکته به نظر حقیر بسیار مهم است و گاه بر مستشکلین مخفی می‌ماند و موارد قضاء هم توضیحی دارد که اجمالاً‌ عرض کرده‌ام و اگر مورد سؤال باشد،‌ توضیح بیشتر خواهم داد انشاءالله.



*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
حسین

اینکه فرمودید: «ملازمه داشته باشد» و نیز «به شهر ملازم مراجعه کند» آیا اگر مکلف شک کند و از عرف عام باشد و از این ملازمه سر در نیاورد میتواند به رؤیت در شهر دیگر رجوع کند؟ نظر شریف شما راجع به این عبارت «أسئلة» صفحه ۳۸ چیست؟:

«و فی ضوء ما تقدم یتبین ان الطریقة الصحیحة لاستعلام کون الهلال قابلا للرویة فی بلد المکلف مع ثبوت رویته فی بلد آخر هی الاستعانة بالمعلومات الفلکیة الدقیقة التی تحدد حجم الهلال و ارتفاعه عن الافق حین الغروب و بعده الزاوی عن الشمس فی کل من البلدین، فان کان فی بلد المکلف بمواصفات افضل او مماثلة لما کان علیه فی بلد الرویة امکن الاطمئنان بکونه قابلا للرویة فی بلد المکلف ایضا و الا فلا».

تعبیر «بمواصفات افضل او مماثل» با ادامه «أمکن الاطمئنان» و «و الا فلا» چگونه توضیح میدهید؟ اگر این اطمینان نیامد عرف عام چه کند؟ میفرمایید قم و کاشان را مرتب تکرار میکنی، خوب اگر تصریح است «مکان مکان» «بقعة بقعة» «بلد المکلف» آیا قم و کاشان یک بلد هستند؟ آیا یک بقعه هستند؟ آیا اطمینان به ملازم بودن هست؟ چگونه؟ آیا به کار بردن واژه «ملازم» میزان و ضابطه است؟




*************************
پاسخ helal نسبت به اتحاد افق
helal
فایل وورد ارسال فرمودند:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمة الله

اعتذار از تأخیر

از اینکه گاه پاسخ فرمایشات جنابتان با تأخیر ارائه می‌شود و بین نکات حضرتعالی و بی‌ادبی‌ها بنده، فاصله می‌افتد، عذرخواهم، همه را به پای بی‌سودادی نگذارید؛ مشاغل مختلف کاری که با نزدیک‌تر شدن به ماه شعبان و ماه مبارک بیشتر هم شده و مشغولیت‌های خانوادگی و فرزندان، گاه علاوه بر تنبلی -علی رغم میل باطنی- سبب تأخیر می‌شود.

اجازه می‌خواهم به نکات و مطالبی که اخیراً‌ در ارسال‌ها و بعضاً‌ دردرس حضرتعالی مطرح شد، بپردازم:

مطلب شمارۀ1)

فرمودید: «ملازمه داشته باشد» و نیز «به شهر ملازم مراجعه کند» آیا اگر مکلف شک کند و از عرف عام باشد و از این ملازمه سر در نیاورد میتواند به رؤیت در شهر دیگر رجوع کند؟

سپس اجمالاً عبارت آقای سیستانی را در مصداق ملازمه بیان فرموده و بعد بار دیگر وضعیت اول ماه در مثال قم و کاشان را استفسار نمودید.

ملاحظه و توضیح:

همانطور که قبلاً‌ عرض شد این جهت که در زمان ما یافتن مصادیق ملازمه نیاز به دقت و نظر کارشناسی دارد، اشکالی به مبنای اختلاف آفاق وارد نمی‌کند و چند امر می‌تواند در توضیح عرض حقیر مؤثر باشد:

در مبنای اختلاف آفاق (مشهور) میزان فقط قابلیت رؤیت در بلد مکلف (اگر اصرار به دقت بیشتر در تعبیر دارید بگویم منطقۀ مکلف یا همان جایی که خود مکلف حضور دارد) می‌باشد؛ {فتوای مشهور این نیست، این نتیجه مراسلات آقای طهرانی با استادشان و سپس عدول ایشان در «رسالة حول رؤیة الهلال»(ص۴۶) است، آیا آقای سیستانی که از فتوای خود عدول کردند و صریحا در «أسئلة»(ص۳۶) آمده: «کان یعتقد فیما مضی...و لکن ظهر لاحقا..» آیا قبلا خلاف مشهور فتوی میدادند؟ هرگز، بلکه عدول بعدی طبق همین تفسیر شما صورت گرفته است که حرف مشهور این نیست، و آقای طهرانی هم در مراسله اول نسبتا مفصل بیش از دو صفحه(ص۴۳) با تعبیر «الهمنا الله» سعی میکنند برای مشترک بودن دو بلد در افق، ضابطه ارائة دهند، اما در پاورقی(ص۴۶) تذکر میدهند که طبق آنچه خواهد آمد «بما لا مزید علیه» اصلا این ضابطه جا ندارد، لب فتوای مشهور در اختلاف آفاق این است که در بلاد بعیدة (مثل بلاد شرقی غربی) که در وقت غروب شرقی هنوز قمر از تحت الشعاع خارج نشده اما در وقت غروب بلد غربی خارج میشود و آنها رؤیت میکنند، رؤیت بلد غربی برای بلد شرقی کافی نیست، چون در وقت غروب آنها هنوز اهلال هلال نشده است، و این آشکارا قول به کفایت خروج قمر از تحت الشعاع است، نه اینکه میقاتیت هلال فقط برای اهل کل بلد به تنهایی است که خلاف ارتکاز همه است اما نتیجه مبنای مختار شماست، و نکته جالب در کلام آقای تهرانی این است که ایشان در موسوعة اولی توجه دارند که در رؤیت هلال لازم است دو بلد قریب العرض باشند اما باز ضابطه ارائة میدهند و تا مرز صفر افق هم میروند، اما در موسوعة ثالثة میگویند حتی اگر قول معصوم مفید یقین به وجود هلال فوق افق هم باشد باز شهر شرعی حتی برای خود معصوم داخل نشده است(ص۱۵۶)، و این را به ظاهر نصوص و فتاوی و اجماع و فقهاء نسبت میدهند، در حالی که این حرف طبق مبنای دخالت انحصاری رؤیت فعلیة به نحو موضوعی وصفی است که در نهایت ایشان پس از رفت و برگشت به آن رسیدند، و لذا ظاهر این است که تعلیقه صفحه ۴۶ را در وقت چاپ کتاب اضافه کردند، و توضیح بیشتر را در مباحثه عرض کردم، و حاصل آن که اصلا فتوای مشهور در اختلاف آفاق ربطی به کل بلد بنفسه ندارد و مربوط به عدم هلال در وقت غروب است، یعنی همان چیزی که صریحا آقای خوئی خلاف آن را میگویند و اشتراک در شب را با قطع به اینکه در وقت غروب بلد هنوز قمر از تحت الشعاع خارج نشده بوده کافی میدانند، و بنابر این نه آقای طهرانی که در موسوعة اولی ضابطه ارائه میدهند خلاف ارتکازی که از قول مشهور داشتند مشی میکردند، و نه آقای سیستانی قبل از عدول اخیر، فتوی بر خلاف مشهور میدادند.-حسین}

اصولاً‌ مکلف نیازی به بلاد دیگر و بررسی آنها ندارد؛ اگر در شهر خودش هلال قابل رؤیت نبود، واقعاً «شهر» داخل نشده و اول ماه نیست؛ همینجا و به همین سادگی پروندۀ اول ماه تکلیفش برای مکلف مشخص می‌شود. {طبق این مبنا، نظر شریف شما راجع به رؤیت هلال در مثل سال ۹۲ و یا مثل هلال جمادی الاولی همین امسال که وقت غروب حتی با تلسکوپ قابل رؤیت نیست اما همان روز قبل از غروب وقتی ارتفاع خورشید حدود ۲۰ درجه است(طبق تجربه آقای میرسعیذ) قابل رؤیت است، در مقالات ایشان در ذیل بند ۳ با عنوان «رصد هلال در روز» و «رویت هلال با چشم غیر مسلح» آمده: «اینجانب پیشنهاد دادم که رویت هلال زمانی هلال در روز شناخته شود که حد اقل ارتفاع خورشید از افق 20 درجه باشد ، انهم دلایلی دارد اولا در ارتفاع 20 درجه شدت نور خورشید تقریبا به اندازهای رسیده که نور را پراکنده کرده و رصدگر نتواند به راحتی هلال را رویت کند تا معنای هلال در روز را داشته باشد ، دوما هر چه ارتفاع ماه از افق بیشتر باشد اختلاف منظر و شکست نور کمتر میشود به طوری که از حدود 40 درجه به بعد...»، و در گزارش سال ۹۲ بوژمهرانی آمده که طبق محاسبات غروب خورشید در رصدگاه سردربند شمیران حدود یک دقیقه بعد از هلال بوده، آیا هلالی که وقت غروب بلد حتی با تلسکوپ دیده نمیشود اما مثلا دو ساعت قبل از غروب در همان بلد دیده میشود کافی است؟-حسین}

(بر خلاف مبنای اتحاد آفاق که عدم رؤیت -هرچند در آسمان کاملاً صاف- حتی مفید ظن به عدم دخول شهر نیست! و تا سایر مناطق بررسی نشود،‌ دسترسی به ماه واقعی برای مکلف ممکن نیست و در زمان سابق که این امکان نبوده اصولاً‌ دسترسی به اول ماه‌ها هم امر غیر مقدوری بوده است؛ مگر در ایام و شهور اندکی از سال).

حال (در مبنای اختلاف آفاق) اگر در موارد وجود موانع،‌ {وجود موانع از بحث ما خارج است، بحث بر سر افق صاف است که دیده نمیشود اما در بلد دیگر دیده میشود، اینجاست که محط سؤال بنده بود که اگر مکلف شک کند چه میکند؟ تکرار قم و کاشان در این صورت است نه وجود ابر که اصلا بحثی ندارد، و ربطی به مسأله فقهی اختلاف افق دو بلد ندارد-حسین} مکلف شک کند‌، تکلیفی بابت بررسی شهرهای دیگر ندارد و می‌تواند به حکم ظاهری عمل نماید؛ ولی چنانچه بخواهد واقع را درک کند،‌ {در بند بالا کلمه «واقعا» را به کار بردید و فرمودید: «واقعا شهر داخل نشد» و طبق این مبنا و با توجه به اینکه بحث بر سر وجود مانع نیست، ما اصلا واقعی نداریم تا به دنبال واقع برویم، واقع، همین بلد است و بس، و وقتی دیده نشد چگونه میخواهید واقعی که نیست را در بلد دیگر جسجو کنید؟ این نکته بسیار دقیق است که طبق مبنای شما موضوع حکم شرعی فقط راجع به نفس بلد است و این بلد واقعا حکمی ندارد حتی اگر در بلد دیگر دیده شود، در قم اصلا حکم واقعی شرعی نداریم و در کاشان واقعا داریم، و عرض کردم اصلا بحث فقهی بر سر وجود مانع نیست، بلکه بحث بر سر مبنای شما که موضوع دقیق واقعی حکم شرعی است که رؤیت در نفس بلد است.-حسین} در به رویش بسته نیست و کیفیت درک واقع را نسبت به گذشته و حال می‌توان به طور جداگانه توضیح داد:

الف) درگذشته و مثلاً‌ زمان صدور روایات، مراجعه به شهرهای نزدیک، قابلیت داشته وضعیت اول ماه را برای بلد مکلف نیز مشخص کند با این بیان که اولا شهرهای نزدیک وضعیت رؤیت در آنها بسیار نزدیک به هم است و موارد کمی که ممکن است بلد مکلف با بلد رؤیت در مرز رؤیت پذیری و عدم آن باشد، به نظر می‌رسد با کیفیت بیانی که در روایات در مورد قضاء روزه (با اثبات رؤیت در بلد دیگر) آمده، تکلیف معین می‌شود؛ زیرا ملاحظه می‌شود که عبارت روایت در چند مورد نسبت به اینکه اگر در شهر دیگر (که نوعاً‌ در آن زمان شهر نزدیکی بوده) رؤیت ثابت شد، قضا کن، به گونه‌ایست که هلال در آن شهر باید واضح باشد؛ مثلاً در روایت منقول از هشام آمده :

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِيمَنْ صَامَ تِسْعَةً وَ عِشْرِينَ قَالَ إِنْ كَانَتْ لَهُ بَيِّنَةٌ عَادِلَةٌ عَلَى أَهْلِ مِصْرٍ أَنَّهُمْ صَامُوا ثَلَاثِينَ عَلَى رُؤْيَةٍ قَضَى يَوْماً.

یا در روایت منقول از ابی بصیر می‌خوانیم:

ِ وَ قَالَ لَا تَصُمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ الَّذِي يُقْضَى إِلَّا أَنْ يَقْضِيَ أَهْلُ الْأَمْصَارِ فَإِنْ فَعَلُوا فَصُمْهُ.

همینطور عبارت روایت منقول از عبد الرحمن ابی،‌چنین است:

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ هِلَالِ رَمَضَانَ- يُغَمُّ عَلَيْنَا فِي تِسْعٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ شَعْبَانَ فَقَالَ لَا تَصُمْ إِلَّا أَنْ تَرَاهُ فَإِنْ شَهِدَ أَهْلُ بَلَدٍ آخَرَ فَاقْضِهِ.

ملاحظه می‌فرمایید مسأله اهل شهر و اهل مصر و ... مطرح است؛ گویا می‌خواهند بفرمایند هلال کاملاً‌ واضح بوده و چنین هلالی مطمئنا برای بلاد نزدیک ملازمۀ‌در رؤیت دارد (چه غرب باشد و چه شرق و چه در یک خط عرضی باشد یا نه)؛
{۱- لسان این روایات مربوط به تاکید تحقق شیاع در آن بلد است و صرف اینکه چند نفری در یک بلد قضا کردند یا روزه گرفتند فایده ندارد، نه اینکه هلال واضح باشد، یعنی اگر تمام اهل بلد با شهادت دو نفر عادل که به خبرویت آنها اطمینان دارند روزه گرفتند و یا یک روز قضا کردند و این برای شما با بینة ثابت شد کافی خواهد بود که طبق این روایات شما هم باید قضا کنید هر چند آن هلال که دو نفر خبره دیدند هلال واضح هم نبوده است.

۲- در این روایات نیامده که دو شهر باید نزدیک باشند، تعبیر «اهل الامصار» مکرر در روایات آمده، معنای دو شهر نزدیک ندارد، اتفاقا بسیار جالب است که در روایت یقطینی که مربوط به همین رؤیت هلال است تعبیر اهل الامصار را برای اندلس و افریقا و مصر به کار میبرد دقیقا با فرض عدم وجود مانع که بحث ما است: «نرى السماء ليست فيها علّة...يرى في تلك الليلة بعينها بمصر و إفريقية و الأندلس...حتّى يختلف الفرض على أهل الأمصار»، و امام علیه السلام جواب نمی‌فرمایند که تو چه کار به آنها داری؟ بلکه میفرمانید با شک روزه نگیر.

۳- این حرف که آن زمان ارتباطات نبوده، و مقصود، بلاد قریبة است، خلاف واضحات تاریخ است، حضرت سید الشهداء علیه السلام از روز ترویه تا حدود ۲۰ روز به ناحیه کوفه رسیدند، حدود ۱۴۰۰ کیلومتر راه را رفتند، آن هم با سیر متعارف بلکه آهسته کاروان که معروف است کاروان زهیر بن قین که حج را به جا آورده بودند به کاروان حضرت رسیدند، اگر عجله بود اسبهای برید تندرو وقتی خسته میشدند در کاروانسراها عوض میشدند تا در نتیجه یک نامه از فاصله حدود ۱۵۰۰ کیلومتر در طول حدود یک شبانه‌روز به مقصد میرسید.

۴- طبق مبنای حضرتعالی با ملاحظه تناسب حکم و موضوع حکم آنطور که بیان فرمودید که واقعا ماه داخل نشده است، خیلی واضح است که قواعد و ضوابط فقه میگوید اگر در شهر خودت دیدی پس روزه بگیر، و اگر هوا صاف بود و ندیدی پس حتی اگر شهر دیگری شهادت دادند که هلال را دیدند تو قضا نکن، چون ربطی به تو ندارد، و تو میتوانی برائت جاری کنی، بلکه اصلا شک نداری، چون واقعا تکلیفی نداشتی، و نیاز به برائت در فرض شک است، و اگر هوا صاف نبود اینجا جای شک است و میتوانی برائت جاری کنی حتی بر مبنای اخباریین، چون شبهه وجوبیه است، و بگویی روزه بر من قضا ندارد، این ضابطه واضح مورد اجماع فقه اسلامی است، اما بر خلاف این عدم وجوب قضا، تمام این روایات طبق ارتکاز همه متشرعه فورا میگویند اگر بلد دیگر دیدند قضا کن، و این ممکن نیست مگر به اینکه نفس یک شهر به تنهایی دارای میقات خاص خودش نیست، و گرنه فورا گفته میشد اگر بلد دیگر دیدند «فلیس علیک قضاء»، چون تو در نفس حکم واقعی ثبوتی خودت شک داری، و حکم واقعی بلد دیگر ربطی به حکم واقعی تو ندارد.-حسین}

حضرتعالی حتماً‌ اشراف دارید وقتی هلال به‌گونه‌ایست که راحت آن را می‌بینند، درصد روشنایی و ارتفاع و پارامترهای خوبی دارد؛ مثلاً‌ اگر در کاشان هلال را با 5/1 درصد روشنایی و 8 درجه ارتفاع ببینند، مطمئنا در تمام شهرهای همسایه و بلکه کمی دورتر هم این هلال قابل رؤیت بوده است؛

پس با این بیان که در روایات در موارد رؤیت در بلد دیگر بر وضوح هلال تأکید شده باشدو صرف وضعیت حداقلی رؤیت کافی قلمداد نشده،‌معلوم می‌شود منطقۀ مکلف با منطقۀ رؤیت در مرز رؤیت و عدم رؤیت قرار ندارد؛

به بیان دیگر یکی از راه‌های کشف ملازمه این است که هلال در منطقۀ‌ مجاور یا نزدیک، به آسانی و وضوح رؤیت شود و اینجا نیازی نیست بدانیم ویژگی‌های هلال در شهر مکلف از ویژگی‌ها و مواصفات هلال در شهر رؤیت بهتر یا مماثل بوده یا نه و این امر کاملاً‌ علمی و مورد تأیید کارشناسی است؛ مناطقی که لب مرز دیده شدن و دیده نشدن هستند،‌هلال بر فرض که در یکی از آن‌دو دیده شود، بسیار ضعیف و با پارامترهای حداقلی است.

به یاد دارم حدود 8، 9 سال قبل، نسبت به عید فطر، رؤیتی برای دامغان ثابت شد و با همان رؤیت اول ماه برای تمام شهرهای شرقی دامغان هم -از جمله مشهد که ابر بود- که فاصلۀ قابل توجهی هم بادامغان دارد، ثابت گردید و علت امر این بود که وضوح هلالِ رؤیت شده در دامغان، بگونه‌ای بود که معلوم بود در شهرهای نزدیک و حتی مثل مشهد -هرچند ویژگی‌های هلال ضعیف‌تر بوده- اما مطمئنا حداقل‌های رؤیت را داشته است.

با این توضیح می‌توان گفت در زمان صدور روایات، این مسأله با توضیح وقیدی که برای کیفیت ثبوت هلال قرار داده شده، عملاً کار را برای اهل آن زمان، مشخص کرده است و نیازی نبوده که مردم اطلاعی از پارامترهای رؤیت و موارد شرق و غرب نداشته باشند.

ملاحظه می‌فرمایید که مسألۀ قم و کاشان نسبت به زمان‌های گذشته حل شد.

ب)حالا بیاییم در زمان خودمان؛ در این زمان کشف ملازمه در رؤیت، غیر از روشی که در قسمت قبل ذکر شد، طرق دیگری نیز دارد که شهرهای دورتر (که در زمان صدور روایات نوعاً برای بحث هلال موردابتلاء واقع نمی‌گردیده) را هم پوشش می‌دهد و آن اینکه خصوصیات ماه در دو منطقه مقایسه شود؛ اگر خصوصیات ماه در پارامترهای رؤیت، مانند هم باشد یا شهر رؤیت ضعیف‌تر از شهر مکلف باشد، اول ماه ثابت می‌گردد و برای رسیدن به این نکته نیز راه‌هایی وجود دارد:

یکی اینکه به نقشه‌های علمی رؤیت پذیری مراجعه شود (البته که نقشه‌ها فعلاً مناطق خاکستری هم دارند)؛ دیگر اینکه طبق این قاعده رفتار شود: اگر بلد رؤیت در شرق بلد مکلف و در یک خط عرضی باشد، هلال در بلد مکلف نیز قابل رؤیت است و اول ماه در آن ثابت می‌گردد و عنایت دارید که در این نوع از کشف ملازمه،‌صرف ثبوت رؤیت در منطقه‌ای -هرچند در حالت حداقلی رؤیت باشد- اول ماه را برای منطقۀ دیگر ثابت می‌کند؛ اما در روش قبل چنین نبود.

نیز علی القاعده بر حضرتعالی پوشیده نیست اینک در زمان ما می‌تواند وجود چنین پیشرفت علمی با استفاده از نرم‌افزهارهی و نقشه‌ها به وجود یا عدم وجود ملازمه در شهرهای دور هم دسترس پیدا کند، (کما اینکه فرموده بودید:‌ اینکه مبنای حاج آقای سیستانی بر میقاتیت سهل عرفی بنا شده اما در «أسئلة» صریحا میفرمایند راهی جز مراجعه به خبره و اعمال دقائق فنی و علمی نیست)اشکالی ایجاد نمی‌کند؛ {ملاحظه فرمایید تاکید بنده بر «و الا فلا» بود، یعنی میفرمایند اطیمنان به مماثلة یا افضل لازم است و گرنه این حرفهای شما و حتی دقائق متخصصین هم فایده ندارد، بخصوص با این اختلاف در معیارهای مثل یالوپ و عودة و..کجا این اطمینان حاصل میشود؟ هلال قم یک کم از مماثلة با کاشان کمتر باشد فایده ندارد، و این خیلی با زوال و مغرب فرق دارد، چون عرف عام در زوال و مغرب محتاج به ابزار نیستند بلکه اگر مقداری صبر کنند علم به زوال و مغرب پیدا میکنند، اما در رؤیت هلال نمیتوانند صبر کنند بلکه تنها و تنها باید بگویند امشب شب اول ماه شهر ما نیست و فردا شب ماه جدید آغاز میشود، و در کتاب «اتحاد الآفاق و اختلافها» همین تصریح والد معظمشان را تایید میکنند و حتی ادعای سیرة عملیة مستمرة را هم حمل بر وجود این اطمینان میکنند:

«تبقى الإشارة إلى أنه ربما يخطر بالبال أن مقتضى السيرة العملية المتصلة بزمن المعصومين علیهم السلام هو الاكتفاء بثبوت رؤية الهلال في بلد للبلدان القريبة منه مما يشك في كونه قابلا للرؤية فيها، وسيرة المتشرعة هذه تصلح دليلا على الأمارية المدعاة.
ولكن الإنصاف أنه لا سبيل إلى التأكد من تماميتها، بل لا يبعد القول بأن الاكتفاء برؤية الهلال في بلد للبناء على دخول الشهر في البلدان القريبة منه إنما كان مبنياً على الاطمئنان باتحادها في الأفق، وأن عدم رؤية الهلال في تلك البلدان بالرغم من قيام الناس بالاستهلال فيها إنما هو من جهة ضعف الهلال وعدم ارتفاعه ووجود بعض الشوائب غير المرئية في الأفق ونحو ذلك، فليتأمل.
وهكذا يتضح أن ما ذهب إليه جمع من الفقهاء القائلين باختلاف الآفاق من أمارية الرؤية في بلد على إمكان الرؤية في سائر البلدان مما لا يمكن إتمامه بموجب الصناعة.(اتحاد الآفاق او اختلافها ص ۱۵۷)-حسین}

همچنانکه برای فهمیدن زوال یا مغرب در حال حاضر بدون استفاده از شاخص یا نظر به آسمان می‌توان به وقت دسترسی پیدا کرد

و البته امر در هلال نسبت به اوقات شرعی از این جهت آسان‌تر هم هست زیرا در آن زمان دسترسی به شهرهای دوردست برای هلال نوعاً‌ نبوده و همان شهرهای نزدیک ملاک بوده که توضیحش عرض شد.

و اصولاً ضمن اینکه در زمان ما هم بررسی سایر شهرها همان طور که عرض شد، لازم نیست؛ زیرا هلال اگر بخواهد دیده شود در شهر خود مکلف هم دیده می‌شود و میقات رؤیت در همان محل مکلف است.

گفتنی است برای توضیح این مسأله بیان‌ یا بیان‌های دیگری هم در ذهن حقیر هست که بگمانم در همین اندازه کفایت است و امیدوارم مشکل قم و کاشان به فضل الهی حل شده باشد. {مستحضرید که موضوع مورد نزاع فقهی هنوز باقی است، یعنی با فرض صاف بودن هوا در قم و کاشان، و فرض علم به رؤیت و عدم رؤیت در هر دو، و یا علم به رؤیت در یکی و شک در دیگری، اینجاست که مبنای شما تفاوت آثارش معلوم میشود.-حسین}

مطلب شمارۀ 2)

در پاسخ به پرسش حقیر نسبت به معنای «هلال» در مسلک شریفتان فرمودید

لحظه اهلال هلال فی علم الله تعالی، موضوع محض تکوینی است، اما صدق عرفی هلال نزد عرف عام، پس مثل سایر موضوعات عرفیه تابع نظر عرف در دو بخش نظر جلیل و نظر دقیق است، و مسأله ابهام منطقی و پارادوکس خرمن در غالب مفاهیم جاری است، اما در مباحثه عرض کردم که هلال هر چند نسبت به زوال بیشتر در معرض ابهام است اما چون مرز مغشوش متعارف ندارد و از مرز محیط قمر به سوی داخل هلال ظهور میکند، میتوان دقیق‌تر تصمیم‌گیری کرد

عرض می‌کنم

متأسفانه هنوز به جواب سؤالم نرسیدم؛ سؤال حقیر فعلاً از تطبیق مفهوم بر مصداق و زمان تحقق مفهوم نیست که بحث مسمی به «پارادوکس خرمن» و« مرز مغشوش» را مطرح می‌فرمایید؛ فعلاً مفهوم و تعریف را بفرمایید تا ان شاء الله بعد به تحقق آن در مصادیق برسیم.

(ضمنا همانطور که چند روز قبل در ایمیل مزاحم شدم و عرض کردم فعلاً‌ دسترسی به درسهای قبلی حضرتعالی را ندارم و اگر این امکان فراهم شود ممنون می‌شوم)

مطلب شمارۀ 3)

نسبت به ملاحظه‌ای که بر تنظیرتان به تقویم شمسی (برای پذیرش اختلاف لحظۀ دخول شهر و شب و روز اول ماه) داشتم و توضیحاتی که عرض کردم اولاً فرمودید:

«انعقاد اجتماع نص و فتوی و عمل اصحاب در طول تاریخ فقه، کار ساده‌ای نیست که بتوان به راحتی از آن گذشت...»

مقصود حقیر این نبود که احادیث نوروز را ردمی‌کنید یا تأیید ،که حضرتعالی فتاوی و کلمات فقهاء عظام رضوان الله علیهم را متذکر شدید؛

بلکه پس از ذکر اضطراب سال شمسی و نوروز عرض کردم نظر شما چیست؟ سؤال، سؤال استمدادی! بود؛ یعنی در این فضا که نوروز اینقدر جابجا شده، صوم و غسل چه روزی سنت یا فریضه است؟ فرض کنید جناب زراره یا معلی می‌خواستند به این سنت احتمالی عمل کنند، در آن سال تقویم ایرانیان مثلاً یکشنبه نوروز بوده ولی طبق قرارداد 400 سال بعد زمان سلجوقیان، یا 1400 سا بعد، نوروز در آن سال می‌توانسته دوشنبه یا شنبه یا اصلاً روز دیگری باشد؛ آیا می‌فرمایید یک روز واقعی که مثلا نصف النهار ایران در 1400 سال بعد یا ایرانِ همان زمان یا ایران واقعی در علم الله تعالی! یا نصف النهار مکه یا .... در آن دخیل بوده و آنها نمی‌دانستند و هیچ توضیحی هم در روایات دربارۀ آن نداده‌اند،‌نوروز بوده است؟!!

لذا یکی از احتمالات را عرض کردم ممکن است مقصود همان روزی باشد که بین اقوام دارای نوروز، رایج است و اتفاقا در «بحار» شریف هم قریب به همین احتمال از قول «بعض الافاضل» مطرح شده:

«قال بعض الأفاضل بعد إيراد جملة مما ذكرنا فتبين أن المراد بنيروز الفرس لا بد أن يكون أول سنتهم الذي هو أول فروردينهم بلا خلاف و أنه دائر في الفصول من قديم الأيام بأسباب شتى و خصوصا من زمان النبي ص بسبب إهمال معاصريهم منهم في حفظ الكبيسة و استقرار أمرهم عليه إلى الآن فيكون أيام سنتهم دائما ثلاثمائة و خمسة و ستين بلا عروض و تفاوت فيه قط و أن يوم الغدير في السنة العاشرة من الهجرة كان مطابقا له فإن اعتبر بما وقع بعدها في جلوس يزدجرد من إسقاط ما مضى من سنتهم و تجديد فروردينهم في التاريخ المذكور كما هو الظاهر بناء على أنه على طبق رسمهم المتداول بينهم و أن النيروز مبني على مقتضى رسمهم يكون النيروز المعتبر شرعا هو ما يضبطه المنجمون في التقاويم من أول فروردينهم في كل سنة»

قابل توجه است که در ادامه بعد از ذکر زمان غدیر سال 10 و خلافت ظاهری حضرت امیرالمؤمین صلوات الله علیه و علی اولاده و بحث مطابقت آن با نوروز، می‌فرماید:

و أيضا ثبوت الواقعتين المذكورتين في النيروز من أوضح الدلائل على بطلان كون المراد به يوم نزول الشمس ببرج الحمل فإن اتفاق نيروزين بهذا المعنى في شهر من الشهور العربية بفاصلة المدة المذكورة غير ممكن قطعا فمن استدل بثبوت الواقعتين المذكورتين في النيروز على كون المراد به الاعتدال الربيعي فقد جعل ما يدل صريحا على بطلان شي‏ء دليلا على صحته

احتمال دیگر این است که قواعد همان زمان ملاک بوده ...؛

نکتۀ جالب اینجاست که مرحوم علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه وجوه مختلفی (4 وجه) ذکر می‌کنند و بیانی نزدیک به بیان حقیر را در توضیحات ذکر می‌کنند و وجهی را هم که انتخاب می‌کنند و تعلیلی که بیان می‌نمایند، در جهتی غیر از تنظیر حضرتعالی است اگر نگوییم عکس آن است؛ عبارت را ملاحظه فرمایید:

... و يرد عليه أن حوالة النيروز و السنة على اصطلاح متروك لا يعلم تعيينه و لا ابتداء شهورها بعيد عن مقنن القوانين كما عرفت

... و يرد عليه ما مر من أن بناء تكليف عام يشترك فيه عوامهم و خواصهم على أمر غامض لا يطلع عليه إلا الأوحدي من المنجمين و الهيويين بل لا يمكن معرفته على التحقيق لأحد كما مر بعيد غاية البعد إلا أن يقال أنه ع علم قاعدته المعلى و لم يروها أو ترك الناس روايتها و هو أيضا بعيد.

... و مما يدل على عدم كونه مرادا أنه معلوم أنه لم يكن هذا مشهورا في زمان الصادق عليه السلام و قد قال المعلى دخلت على الصادق علیه السلام يوم النيروز فلا بد من أن يكون يوما معروفا في ذلك الزمان

و لذا بنده نیز در سیاهۀ قبل عرض کردم: «اما از جهت دیگر و مهم‌تر ممکن است گفته شود اتفاقاً تفاوت اصلی تقویم قمری با تقویم شمسی در همین است که دین مبین اسلام نمی‌خواسته افراد برای یافتن زمان‌های تکالیف خود دچار این همه دردسر -که در تقویم شمسی از دیرباز وجود داشته- شوند؛ بلکه با یک استهلال ّ(که به طور عموم ساده است)، امر شهر تعیین شود؛

بنابراین بازهم قیاس با تقویم شمسی مع الفارق بلکه موجب نتیجه گیری عکس از آنچه در بیان شریفتان بود می‌گردد».

شاهد دیگر بر این امر «تقویم میلادی» در گذشته تا کنون و حتی در حال حاضر است که انشاء الله توضیحش را در سطور بعد عرض خواهم کرد؛

ملاحظه می‌فرمایید تنظیر به لحظۀ تحویل سال شمسی برای اینکه بخواهید لحظۀ دخول شهر را از شب و روز جدا بگیرید، که اجمالاً آن را مهم‌ترین شاهد بر مبنای شریفتان دانستید و فرمودید:

«اما مهم‌تر از همه اینها که بسیار در رفع استبعاد کمک میکند، تنظیر به لحظه تحویل سال شمسی است؛...»

به نظر می‌رسد با عنایت به تاریخ و نیز کلمات برزگانی همچون مرحوم علامه مجلسی اتفاقاً از شواهد خوب برای نظریۀ اختلاف آفاق و نیز عدم افتراق بین لحظۀ دخول شهر و اول شب یا اول روز (تاریخ تقویمی) است.

مطلب شمارۀ 4)

اجمالا فرمودید در انطباق سه خط حرکات انتقالی خورشید و ماه و وضعی زمین به عدد صحیح نمی‌رسیم و فرمودید:

«چون سه حرکت داریم که هر کدام آثار و احکام ذاتی خود دارد، و چون با هم هستند احکام یکی به دیگری بالعرض سرایت میکند، حرکت انتقالی زمین به دور خورشید، حرکت انتقالی ماه به دور زمین، حرکت وضعی زمین به دور خودش، حال اگر شب و روز و طلوع و غروب را مطرح فرمایید و بفرمایید هیج فرقی با اهلال هلال ندارند، آثار مترتبة بالذات با بالعرض همراه گردیده و جمع شدند، و اگر سه حرکت را در یک خط راست ترسیم کنیم، در انطباق این سه خط، به عدد صحیح نمیرسیم، و لذا دائما شب و روز که حاصل از حرکت وضعی زمین است از خط دو حرکت انتقالی دیگر، کم یا اضافه دارد، و برچسب شب اول یا روز اول ماه، ناچار از غمض نظر از این تفاوت انطباق به عدد غیر صحیح است....خلاصه در طول تاریخ ناچار بوده و هستیم که این برچسب تقویمی را انجام دهیم، و در عین حال که در حرکت انتقالی زمین به دور خورشید سر و کار ما با یک لحظه زمانی است که زمین دور خود را در آن لحظه کامل میکند، باید یک میزان برای انطباق دو خط، که یکی خط زمان حرکت وضعی زمین و دیگری خط زمان حرکت انتقالی زمین است، ارائه دهیم تا خلاصه بگوییم این لحظه پایان دور حرکت انتقالی در کجای روز و شب قرار گرفته که برچسب روز و شب را به نام فروردین بزنیم یا اسفند»

و به این جهت لحظۀ دخول شهر را از شب و روز جدا می‌کنید و لذا سر درس هم اجمالا فرمودید: این مسأله در ذهنم خیلی پر رنگ است و گویا از ارکان موارد اتکاء حضرت عالی است.

عرض می‌کنم:

دخول شهر در مبنای اختلاف آفاق (مبنای مشهور) نیازی به انطباق خط سیر قمر و حرکت وضعی شبانه روز در یک زمان ندارد که به دردسرهای کبیسه گیری ماهانه! دچار شود؛

شهر از اول شب آغاز می‌شود؛‌اولین شبی که بعد از مقارنه در منطقۀ مکلف هلال ماه قابل رؤیت باشد. به همین سادگی. {اگر به همین سادگی است پس بفرمایید شب اول ماه مشهد با شب اول ماه قم، یک شب است یا دو شب؟ اگر به تصریح شما «شهر از اول شب آغاز میشود» و شب مشهد آغاز شده آیا شب اول ماه نیشابور آغاز شده؟ آیا یک ماه واحد در فاصله بین مشهد و نیشابور میتواند دو آغاز داشته باشد؟ اگر کسانی در مسافرت باشند، یا بیوتهم معهم باشند، یا در کشتی مسافر دریا باشند، ماه بر آنها داخل نمیشود؟ هلال را در غرب واضح میبینند و به سوی شرق حرکت میکنند، آیا امشب شب اول ماه آنها هست؟ و آیا فردا واجب است روزه بگیرند؟ اگر خود عرف باشد تردید نمیکند و فردا را روزه میگیرد، سادگی و سهولت شرع در امتثال احکام است و اجراء اصول عملیة کار را تسهیل میکند، نه اینکه موضوع دقیق ثبوتی حکم شرع را تغییر دهد، آیا نزد متشرعه شب اول ماه مبارک رمضان در ایران مثلا، صدها شب اول است؟ به خلاف اینکه بگوییم شهر با اهلال هلال داخل شده اما به فعلیت رسیدن حکم وجوب صوم یا مستحبات شب اول ماه، تدریجی است و به تدریج طبق شرائط افق مکلف به فعلیت میرسد، مثل اینکه حدیث میفرماید اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین یا وجبت صلاة الظهر، چه کسی توهم میکند که در لحظه زوال، امر شارع به تشهد نماز ظهر هم بالفعل باشد؟ امر به تشهد به تدریج که نماز میخواند در زمان و محل خودش بالفعل میشود، و این منافاتی با دخول وقت وجوب نماز با لحظه زوال ندارد، و مثال بهتر این است که به طفلی که در ساعت ده صبح بالغ میشود خطاب میکنند که حال دیگر نماز بر تو واجب شد، و کسی نمیگوید الآن که هنوز ظهر نشده چگونه نماز بر او واجب شده؟ چون مقصود این است که یکی از اجزاء موضوع حکم وجوب نماز بر تو بالفعل شده هر چند ظهر نشده است و امر خواندن نماز امروز هنوز بالفعل نیست، و یا به مستطیع میگویند حج بر تو واجب شد امام معنایش این نیست الآن حرکت کن، با اهلال هلال، ماه داخل شده، و صوم تمام شهر مبارک بر آنها واجب گردیده هر چند بالفعل شدن آن وجوب در لحظه طلوع فجر هر بلد است، و بعض فقهاء نیت تمام سی روز شهر مبارک را لازم میدانند، و در آیه شریفه مرجع ضمیر ه جالب است: «من شهد منکم الشهر فلیصمه»، و اشباه و نظائر در فقه بسیار کمک میکند برای رفع استبعاد در موارد خاص، مثلا حتی شارع به فعلیت پیدا کردن امر در بخشی از عمل قانع میشود هر بخش مهم عمل قبل از وقت باشد، مثلا اگر با ظن معتبر نماز ظهر را شروع کرد و بعد فهمید قبل از وقت شروع کرده، میگویند اگر تنها یک سلام نمازت در وقت واقع شده کافی و اعاده ندارد، قبل از زوال هنوز اصلا امر به نماز، فعلیت نداشت امام همینکه به اندازه یک سلام، امر بالفعل شود کافی است.-حسین}

جسارت نباشد اینکه شما در تطبیق سه خط دچار مشکل می‌شوید به نظر می‌رسد به این دلیل است که حرکات تکوینی نجومی ماه و زمین را مستقیماً در دخول شهر شرعی میزان قرار می‌دهید و به منطقۀ مکلف هم که کاری ندارید و چون زمان هر مقارنه تا مقارنۀ بعد به طور متوسط 29 روز و ... است، نمی‌توانید با اول شب و اول روز منطبقش کنید و لذا مجبور می‌شوید ملتزم به امری خلاف ارتکاز و غیر قابل پذیرش شوید که در هر ماه بگویید «شهر داخل شده ولی شب و روز اول ماه فر نرسیده» یا «شب و روز اول ماه رسیده اما شهر هنوز داخل نشده»!

لکن ما -و ان شاء الله شما هم با ما همراه شوید- لحظۀ دخول شهر را امری شرعی می‌دانیم که با قرارداد شرع معین می‌شود و آن،‌ از لحظۀ اول شب است هرچند تولد هلال در روز واقع شده باشد و یا حتی قابلیت رؤیت با چشم اندکی قبل از مغرب باشد (قبلاً در این باره توضیحاتی داده‌ام) و هیچ مشکلی هم ایجاد نمی‌کند؛ کما اینکه در تقویم «میلادی» چنین می‌کنند؛

حتماً‌ استحضار دارید که تقویم میلادی که قریب به اتفاق مردمدنیا از آن استفاده می‌کنند و مثل تقویم شمسی فقط مورد استفادۀ اندکی از ساکنان دنیا نیست -همچون شمسی- بر پایۀ گردش زمین به دور خورشید است؛ اما تنظیم‌کنندگان برای اینکه مانند تقویم شمسی دچار این خلاف ارتکاز و امر غیر قابل پذیرش نزد عموم مردم نشوند که بگویند «سال 1404 آغاز شد ولی در 30 اسفند {1403} هستیم‌همانند ماه قمری (که اول ماه را با شب آغاز می‌کند) اول سال را با اول روز رسمی آغاز می‌کنند؛ یعنی لحظۀ بعد از ساعت 12 شب از روز 31 دسامبر، هم روز 1 ژانویه آغاز می‌شود و هم سال 2025 میلادی؛ کاری ندارند که خورشید به نقطۀ سال قبل رسیده یا هنوز دقائق یا ساعتی مانده باشد به آن نقطه برسد؛ به عبارت دیگر نیازی ندیدند به بیان شما خط حرکت انتقالی خورشید را بر خط حرکت وضعی منطبق کنند و این امری کاملاً قراردادی است و برای سال کبیسه هم یک جدول خوب و دقیق در تقویم گریگوری در زمان پاپ گریگوری سیزدهم در سال 1582 تنظیم کردند که با فصلها هم منطبق بمانند.

به نظر می‌رسد همین تقیّد شده به اینکه «چون هلال از حرکت قمر (و البته حرکات انتقالی زمین به خورشید) حاصل می‌شود و متفاوت از حرکت وضعی زمین که موجب شب و روز است، می‌باشد، پس باید دو زمان جدا را برای زمان‌های شرعی هم اتخاذ کنیم» به علاوۀ‌ اینکه با توجه به مبنای شریفتان، به محل مکلف هم کار ندارید -این دو-برایتان مشکل ایجاد کرده است؛

در حقیقت ممکن است بگوییم تقویم شرعی با یک قرارداد ساده ما را از تکلف جدا کردن زمان‌های دخول شهر از اول شب،‌مستغنی نموده است؛

لذاست که عرض کردم «رؤیت هلال از سنخ طلوع و غروب است» و بد نیست یادآور شوم گویا در هنگام درس، بیان حقیر به گونۀ دیگری مطرح شد؛ عرض نکرده بودم طلوع و غروب کاملاً‌ از حیث تکوینیات مانند اهلال هلال است؛ این امر مورد توجه حقیر هم هست که حرکت وضعی زمین با حرکت انتقالی ماه و خورشید تفاوت دارد؛ لکن عرض کردم در مباحث شرعی که شرع مقدس می‌خواهد زمان‌هایی مرتبط با انجام تکالیف بندگان (چه مستقیماً و چه با واسطه) قرار دهد، اهلال هلال که به رؤیت هلال مربوط می‌شود، از سنخ همان طلوع و غروب است؛ همچنانکه در طلوع و غروب، جرم واقعی و اینکه خورشید دقیقاً کجاست و حتی نور واقعی ،‌میزان نیست، در هلال هم مهم رؤیت هلال است؛ یک امر ساده و قابل فهم برای همه ؛ همان که در روایت منقول فرمودند لانها اوقات تعم اهل الارض فیعرفها الجاهل و العالم...

و لکن حضرتعالی -جسارت نباشد- حتی در طلوع و غروب هم برای اینکه حرکات تکوینی و ... را بالاخره محور کنید و خصوصیت محل ناظر و مکلف را لحاظ نکنید به نظر حقیر به مشکل برخوردید؛ وقتی معلوم شد (و البته بر جنابتان معلوم بود) هنگام طلوع ظاهری، جرم خورشید هنوز زیر افق است، در ارسالتان رسیدن نور خورشید را میزان قرار دادید که البته سر درس آن را به عنوان یک احتمال مطرح فرمودید (که اتفاقا چنانچه قبلا عرض کرده بودم با ظاهر برخی روایات و لغت هم چندان سازگار نیست) و عرض کردم که نور را هم نمی‌تواند معیار قرار دهید و نور خورشید قبل از طلوع و بلکه زمان فجر هم هست و حضرتعالی مسألۀ تصویر مجازی را مطرح فرمودید...

ملاحظه می‌فرمایید که آخر رفتید سراغ همان خورشیدی که ما می‌بینیم؛ به همین سادگی... لانها اوقات تعم اهل الارض فیعرفها الجاهل و العالم

همان امری که گویا شرع مقدس می‌خواسته در امر شهر وسال قمری با ملاک قرار دادن آن، با دردسرهای مشابه تقویم شمسی هرگز آلوده نشود؛

به قول مرحوم علامه طباطبایی:

(ترجمه)... واضح ترین تقطیع، که باسواد و بیسواد شهری و روستایی می‌توانند از آن استفاده کنند و حفظ آن برای همه آسان است... تقطیع ایام با ماه‌های قمری است که هر صحیح الادراک و مستقیم الحواسی آن را درک می کند بر خلاف ماه‌های شمسی که ... حساب دقیق آن را انسان پس از قرن ها و ... بدست آورده و در توان همه مردم هم نیست.

نیز قول مرحوم سید عبد الاعلی سبزواری:

«...لتقدير الزمان طرق مختلفة، ربما يصعب بعضها على عامة الناس و لا يمكن معرفته إلّا بعد بلوغ الإنسان منزلة من العلم، و لذلك كان الطريق الأسهل لجميع الناس- الذي يستفيد منه العالم و الجاهل و الحضرى و البدوى- إنّما هو التوقيت بالأهلّة، و يكون الحساب بالشهور القمرية و هو قديم جدّا ...»

و به نظر می‌رسد بر همین اساس و با ضوء همین بیان است که در خسوف نیم‌سایه نماز آیات واجب نیست و در مواردی که دستگاه زلزله نگار،‌زلزله را ثبت کرده و حقیقة زلزله شده، ما نماز آیات نمی‌خوانیم و ... اینها همه از یک سنخند؛ اما با بیان حضرتعالی به نظر می‌رسد باید ملتزم به امور دیگری شوید و با سختی یک معیار تکوینی غیر مرتبط با انسان برایش بسازید دربارۀ خسوف و زلزله هم مطالب در رد قول به اتحاد آفاق وجود دارد که اگر لازم شد، انشاءالله فرصتی دست دهد خواهم گفت...

تتمه:

البته نکات مهم دیگری در تأیید نظریۀ اختلاف آفاق (مشهور) و خلاف مرتکز عقلاء بودن نظریۀ اتحاد آفاق هست که فرصت تبیینش در این مقاله نیست

در انتهای این مرسوله بازهم با شرمندگی استدعا دارم حقیر را بر بی‌ادبی‌های کلامیم ببخشید؛‌ از دعای خیر فراموشم نفرمایید و اگر مقدور است نگاهی به کانال «کارگاه احکام» بیندازید و با بیان اشکالات و تذکرات راهنمایی بفرمایید ممنون

ضمناً‌ شاید به دلائلی که در صدر ذکر شد، فعلا نتوانم در وقت مناسب نسبت به افاداتتان ارسال داشته باشم.

چهارشنبه 10 بهمن 1403



*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
حسین
مطالبی که در ذیل ارسال ده بهمن ضمیمه شده را مجددا به صورت موضوع جدا اینجا میاورم:

مطلب شمارۀ1)

فرمودید: «ملازمه داشته باشد» و نیز «به شهر ملازم مراجعه کند» آیا اگر مکلف شک کند و از عرف عام باشد و از این ملازمه سر در نیاورد میتواند به رؤیت در شهر دیگر رجوع کند؟

سپس اجمالاً عبارت آقای سیستانی را در مصداق ملازمه بیان فرموده و بعد بار دیگر وضعیت اول ماه در مثال قم و کاشان را استفسار نمودید.

ملاحظه و توضیح:

همانطور که قبلاً‌ عرض شد این جهت که در زمان ما یافتن مصادیق ملازمه نیاز به دقت و نظر کارشناسی دارد، اشکالی به مبنای اختلاف آفاق وارد نمی‌کند و چند امر می‌تواند در توضیح عرض حقیر مؤثر باشد:

در مبنای اختلاف آفاق (مشهور) میزان فقط قابلیت رؤیت در بلد مکلف (اگر اصرار به دقت بیشتر در تعبیر دارید بگویم منطقۀ مکلف یا همان جایی که خود مکلف حضور دارد) می‌باشد؛ {فتوای مشهور این نیست، این نتیجه مراسلات آقای طهرانی با استادشان و سپس عدول ایشان در «رسالة حول رؤیة الهلال»(ص۴۶) است، آیا آقای سیستانی که از فتوای خود عدول کردند و صریحا در «أسئلة»(ص۳۶) آمده: «کان یعتقد فیما مضی...و لکن ظهر لاحقا..» آیا قبلا خلاف مشهور فتوی میدادند؟ هرگز، بلکه عدول بعدی طبق همین تفسیر شما صورت گرفته است که حرف مشهور این نیست، و آقای طهرانی هم در مراسله اول نسبتا مفصل بیش از دو صفحه(ص۴۳) با تعبیر «الهمنا الله» سعی میکنند برای مشترک بودن دو بلد در افق، ضابطه ارائة دهند، اما در پاورقی(ص۴۶) تذکر میدهند که طبق آنچه خواهد آمد «بما لا مزید علیه» اصلا این ضابطه جا ندارد، لب فتوای مشهور در اختلاف آفاق این است که در بلاد بعیدة (مثل بلاد شرقی غربی) که در وقت غروب شرقی هنوز قمر از تحت الشعاع خارج نشده اما در وقت غروب بلد غربی خارج میشود و آنها رؤیت میکنند، رؤیت بلد غربی برای بلد شرقی کافی نیست، چون در وقت غروب آنها هنوز اهلال هلال نشده است، و این آشکارا قول به کفایت خروج قمر از تحت الشعاع است، نه اینکه میقاتیت هلال فقط برای اهل کل بلد به تنهایی است که خلاف ارتکاز همه است اما نتیجه مبنای مختار شماست، و نکته جالب در کلام آقای تهرانی این است که ایشان در موسوعة اولی توجه دارند که در رؤیت هلال لازم است دو بلد قریب العرض باشند اما باز ضابطه ارائة میدهند و تا مرز صفر افق هم میروند، اما در موسوعة ثالثة میگویند حتی اگر قول معصوم مفید یقین به وجود هلال فوق افق هم باشد باز شهر شرعی حتی برای خود معصوم داخل نشده است(ص۱۵۶)، و این را به ظاهر نصوص و فتاوی و اجماع و فقهاء نسبت میدهند، در حالی که این حرف طبق مبنای دخالت انحصاری رؤیت فعلیة به نحو موضوعی وصفی است که در نهایت ایشان پس از رفت و برگشت به آن رسیدند، و لذا ظاهر این است که تعلیقه صفحه ۴۶ را در وقت چاپ کتاب اضافه کردند، و توضیح بیشتر را در مباحثه عرض کردم، و حاصل آن که اصلا فتوای مشهور در اختلاف آفاق ربطی به کل بلد بنفسه ندارد و مربوط به عدم هلال در وقت غروب است، یعنی همان چیزی که صریحا آقای خوئی خلاف آن را میگویند و اشتراک در شب را با قطع به اینکه در وقت غروب بلد هنوز قمر از تحت الشعاع خارج نشده بوده کافی میدانند، و بنابر این نه آقای طهرانی که در موسوعة اولی ضابطه ارائه میدهند خلاف ارتکازی که از قول مشهور داشتند مشی میکردند، و نه آقای سیستانی قبل از عدول اخیر، فتوی بر خلاف مشهور میدادند.-حسین}

اصولاً‌ مکلف نیازی به بلاد دیگر و بررسی آنها ندارد؛ اگر در شهر خودش هلال قابل رؤیت نبود، واقعاً «شهر» داخل نشده و اول ماه نیست؛ همینجا و به همین سادگی پروندۀ اول ماه تکلیفش برای مکلف مشخص می‌شود. {طبق این مبنا، نظر شریف شما راجع به رؤیت هلال در مثل سال ۹۲ و یا مثل هلال جمادی الاولی همین امسال که وقت غروب حتی با تلسکوپ قابل رؤیت نیست اما همان روز قبل از غروب وقتی ارتفاع خورشید حدود ۲۰ درجه است(طبق تجربه آقای میرسعیذ) قابل رؤیت است، در مقالات ایشان در ذیل بند ۳ با عنوان «رصد هلال در روز» و «رویت هلال با چشم غیر مسلح» آمده: «اینجانب پیشنهاد دادم که رویت هلال زمانی هلال در روز شناخته شود که حد اقل ارتفاع خورشید از افق 20 درجه باشد ، انهم دلایلی دارد اولا در ارتفاع 20 درجه شدت نور خورشید تقریبا به اندازهای رسیده که نور را پراکنده کرده و رصدگر نتواند به راحتی هلال را رویت کند تا معنای هلال در روز را داشته باشد ، دوما هر چه ارتفاع ماه از افق بیشتر باشد اختلاف منظر و شکست نور کمتر میشود به طوری که از حدود 40 درجه به بعد...»، و در گزارش سال ۹۲ بوژمهرانی آمده که طبق محاسبات غروب خورشید در رصدگاه سردربند شمیران حدود یک دقیقه بعد از هلال بوده، آیا هلالی که وقت غروب بلد حتی با تلسکوپ دیده نمیشود اما مثلا دو ساعت قبل از غروب در همان بلد دیده میشود کافی است؟-حسین}

(بر خلاف مبنای اتحاد آفاق که عدم رؤیت -هرچند در آسمان کاملاً صاف- حتی مفید ظن به عدم دخول شهر نیست! و تا سایر مناطق بررسی نشود،‌ دسترسی به ماه واقعی برای مکلف ممکن نیست و در زمان سابق که این امکان نبوده اصولاً‌ دسترسی به اول ماه‌ها هم امر غیر مقدوری بوده است؛ مگر در ایام و شهور اندکی از سال).

حال (در مبنای اختلاف آفاق) اگر در موارد وجود موانع،‌ {وجود موانع از بحث ما خارج است، بحث بر سر افق صاف است که دیده نمیشود اما در بلد دیگر دیده میشود، اینجاست که محط سؤال بنده بود که اگر مکلف شک کند چه میکند؟ تکرار قم و کاشان در این صورت است نه وجود ابر که اصلا بحثی ندارد، و ربطی به مسأله فقهی اختلاف افق دو بلد ندارد-حسین} مکلف شک کند‌، تکلیفی بابت بررسی شهرهای دیگر ندارد و می‌تواند به حکم ظاهری عمل نماید؛ ولی چنانچه بخواهد واقع را درک کند،‌ {در بند بالا کلمه «واقعا» را به کار بردید و فرمودید: «واقعا شهر داخل نشد» و طبق این مبنا و با توجه به اینکه بحث بر سر وجود مانع نیست، ما اصلا واقعی نداریم تا به دنبال واقع برویم، واقع، همین بلد است و بس، و وقتی دیده نشد چگونه میخواهید واقعی که نیست را در بلد دیگر جسجو کنید؟ این نکته بسیار دقیق است که طبق مبنای شما موضوع حکم شرعی فقط راجع به نفس بلد است و این بلد واقعا حکمی ندارد حتی اگر در بلد دیگر دیده شود، در قم اصلا حکم واقعی شرعی نداریم و در کاشان واقعا داریم، و عرض کردم اصلا بحث فقهی بر سر وجود مانع نیست، بلکه بحث بر سر مبنای شما که موضوع دقیق واقعی حکم شرعی است که رؤیت در نفس بلد است.-حسین} در به رویش بسته نیست و کیفیت درک واقع را نسبت به گذشته و حال می‌توان به طور جداگانه توضیح داد:

الف) درگذشته و مثلاً‌ زمان صدور روایات، مراجعه به شهرهای نزدیک، قابلیت داشته وضعیت اول ماه را برای بلد مکلف نیز مشخص کند با این بیان که اولا شهرهای نزدیک وضعیت رؤیت در آنها بسیار نزدیک به هم است و موارد کمی که ممکن است بلد مکلف با بلد رؤیت در مرز رؤیت پذیری و عدم آن باشد، به نظر می‌رسد با کیفیت بیانی که در روایات در مورد قضاء روزه (با اثبات رؤیت در بلد دیگر) آمده، تکلیف معین می‌شود؛ زیرا ملاحظه می‌شود که عبارت روایت در چند مورد نسبت به اینکه اگر در شهر دیگر (که نوعاً‌ در آن زمان شهر نزدیکی بوده) رؤیت ثابت شد، قضا کن، به گونه‌ایست که هلال در آن شهر باید واضح باشد؛ مثلاً در روایت منقول از هشام آمده :

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِيمَنْ صَامَ تِسْعَةً وَ عِشْرِينَ قَالَ إِنْ كَانَتْ لَهُ بَيِّنَةٌ عَادِلَةٌ عَلَى أَهْلِ مِصْرٍ أَنَّهُمْ صَامُوا ثَلَاثِينَ عَلَى رُؤْيَةٍ قَضَى يَوْماً.

یا در روایت منقول از ابی بصیر می‌خوانیم:

ِ وَ قَالَ لَا تَصُمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ الَّذِي يُقْضَى إِلَّا أَنْ يَقْضِيَ أَهْلُ الْأَمْصَارِ فَإِنْ فَعَلُوا فَصُمْهُ.

همینطور عبارت روایت منقول از عبد الرحمن ابی،‌چنین است:

عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ هِلَالِ رَمَضَانَ- يُغَمُّ عَلَيْنَا فِي تِسْعٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ شَعْبَانَ فَقَالَ لَا تَصُمْ إِلَّا أَنْ تَرَاهُ فَإِنْ شَهِدَ أَهْلُ بَلَدٍ آخَرَ فَاقْضِهِ.

ملاحظه می‌فرمایید مسأله اهل شهر و اهل مصر و ... مطرح است؛ گویا می‌خواهند بفرمایند هلال کاملاً‌ واضح بوده و چنین هلالی مطمئنا برای بلاد نزدیک ملازمۀ‌در رؤیت دارد (چه غرب باشد و چه شرق و چه در یک خط عرضی باشد یا نه)؛
{۱- لسان این روایات مربوط به تاکید تحقق شیاع در آن بلد است و صرف اینکه چند نفری در یک بلد قضا کردند یا روزه گرفتند فایده ندارد، نه اینکه هلال واضح باشد، یعنی اگر تمام اهل بلد با شهادت دو نفر عادل که به خبرویت آنها اطمینان دارند روزه گرفتند و یا یک روز قضا کردند و این برای شما با بینة ثابت شد کافی خواهد بود که طبق این روایات شما هم باید قضا کنید هر چند آن هلال که دو نفر خبره دیدند هلال واضح هم نبوده است.

۲- در این روایات نیامده که دو شهر باید نزدیک باشند، تعبیر «اهل الامصار» مکرر در روایات آمده، معنای دو شهر نزدیک ندارد، اتفاقا بسیار جالب است که در روایت یقطینی که مربوط به همین رؤیت هلال است تعبیر اهل الامصار را برای اندلس و افریقا و مصر به کار میبرد دقیقا با فرض عدم وجود مانع که بحث ما است: «نرى السماء ليست فيها علّة...يرى في تلك الليلة بعينها بمصر و إفريقية و الأندلس...حتّى يختلف الفرض على أهل الأمصار»، و امام علیه السلام جواب نمی‌فرمایند که تو چه کار به آنها داری؟ بلکه میفرمانید با شک روزه نگیر.

۳- این حرف که آن زمان ارتباطات نبوده، و مقصود، بلاد قریبة است، خلاف واضحات تاریخ است، حضرت سید الشهداء علیه السلام از روز ترویه تا حدود ۲۰ روز به ناحیه کوفه رسیدند، حدود ۱۴۰۰ کیلومتر راه را رفتند، آن هم با سیر متعارف بلکه آهسته کاروان که معروف است کاروان زهیر بن قین که حج را به جا آورده بودند به کاروان حضرت رسیدند، اگر عجله بود اسبهای برید تندرو وقتی خسته میشدند در کاروانسراها عوض میشدند تا در نتیجه یک نامه از فاصله حدود ۱۵۰۰ کیلومتر در طول حدود یک شبانه‌روز به مقصد میرسید.

۴- طبق مبنای حضرتعالی با ملاحظه تناسب حکم و موضوع حکم آنطور که بیان فرمودید که واقعا ماه داخل نشده است، خیلی واضح است که قواعد و ضوابط فقه میگوید اگر در شهر خودت دیدی پس روزه بگیر، و اگر هوا صاف بود و ندیدی پس حتی اگر شهر دیگری شهادت دادند که هلال را دیدند تو قضا نکن، چون ربطی به تو ندارد، و تو میتوانی برائت جاری کنی، بلکه اصلا شک نداری، چون واقعا تکلیفی نداشتی، و نیاز به برائت در فرض شک است، و اگر هوا صاف نبود اینجا جای شک است و میتوانی برائت جاری کنی حتی بر مبنای اخباریین، چون شبهه وجوبیه است، و بگویی روزه بر من قضا ندارد، این ضابطه واضح مورد اجماع فقه اسلامی است، اما بر خلاف این عدم وجوب قضا، تمام این روایات طبق ارتکاز همه متشرعه فورا میگویند اگر بلد دیگر دیدند قضا کن، و این ممکن نیست مگر به اینکه نفس یک شهر به تنهایی دارای میقات خاص خودش نیست، و گرنه فورا گفته میشد اگر بلد دیگر دیدند «فلیس علیک قضاء»، چون تو در نفس حکم واقعی ثبوتی خودت شک داری، و حکم واقعی بلد دیگر ربطی به حکم واقعی تو ندارد.-حسین}

حضرتعالی حتماً‌ اشراف دارید وقتی هلال به‌گونه‌ایست که راحت آن را می‌بینند، درصد روشنایی و ارتفاع و پارامترهای خوبی دارد؛ مثلاً‌ اگر در کاشان هلال را با 5/1 درصد روشنایی و 8 درجه ارتفاع ببینند، مطمئنا در تمام شهرهای همسایه و بلکه کمی دورتر هم این هلال قابل رؤیت بوده است؛

پس با این بیان که در روایات در موارد رؤیت در بلد دیگر بر وضوح هلال تأکید شده باشدو صرف وضعیت حداقلی رؤیت کافی قلمداد نشده،‌معلوم می‌شود منطقۀ مکلف با منطقۀ رؤیت در مرز رؤیت و عدم رؤیت قرار ندارد؛

به بیان دیگر یکی از راه‌های کشف ملازمه این است که هلال در منطقۀ‌ مجاور یا نزدیک، به آسانی و وضوح رؤیت شود و اینجا نیازی نیست بدانیم ویژگی‌های هلال در شهر مکلف از ویژگی‌ها و مواصفات هلال در شهر رؤیت بهتر یا مماثل بوده یا نه و این امر کاملاً‌ علمی و مورد تأیید کارشناسی است؛ مناطقی که لب مرز دیده شدن و دیده نشدن هستند،‌هلال بر فرض که در یکی از آن‌دو دیده شود، بسیار ضعیف و با پارامترهای حداقلی است.

به یاد دارم حدود 8، 9 سال قبل، نسبت به عید فطر، رؤیتی برای دامغان ثابت شد و با همان رؤیت اول ماه برای تمام شهرهای شرقی دامغان هم -از جمله مشهد که ابر بود- که فاصلۀ قابل توجهی هم بادامغان دارد، ثابت گردید و علت امر این بود که وضوح هلالِ رؤیت شده در دامغان، بگونه‌ای بود که معلوم بود در شهرهای نزدیک و حتی مثل مشهد -هرچند ویژگی‌های هلال ضعیف‌تر بوده- اما مطمئنا حداقل‌های رؤیت را داشته است.

با این توضیح می‌توان گفت در زمان صدور روایات، این مسأله با توضیح وقیدی که برای کیفیت ثبوت هلال قرار داده شده، عملاً کار را برای اهل آن زمان، مشخص کرده است و نیازی نبوده که مردم اطلاعی از پارامترهای رؤیت و موارد شرق و غرب نداشته باشند.

ملاحظه می‌فرمایید که مسألۀ قم و کاشان نسبت به زمان‌های گذشته حل شد.

ب)حالا بیاییم در زمان خودمان؛ در این زمان کشف ملازمه در رؤیت، غیر از روشی که در قسمت قبل ذکر شد، طرق دیگری نیز دارد که شهرهای دورتر (که در زمان صدور روایات نوعاً برای بحث هلال موردابتلاء واقع نمی‌گردیده) را هم پوشش می‌دهد و آن اینکه خصوصیات ماه در دو منطقه مقایسه شود؛ اگر خصوصیات ماه در پارامترهای رؤیت، مانند هم باشد یا شهر رؤیت ضعیف‌تر از شهر مکلف باشد، اول ماه ثابت می‌گردد و برای رسیدن به این نکته نیز راه‌هایی وجود دارد:

یکی اینکه به نقشه‌های علمی رؤیت پذیری مراجعه شود (البته که نقشه‌ها فعلاً مناطق خاکستری هم دارند)؛ دیگر اینکه طبق این قاعده رفتار شود: اگر بلد رؤیت در شرق بلد مکلف و در یک خط عرضی باشد، هلال در بلد مکلف نیز قابل رؤیت است و اول ماه در آن ثابت می‌گردد و عنایت دارید که در این نوع از کشف ملازمه،‌صرف ثبوت رؤیت در منطقه‌ای -هرچند در حالت حداقلی رؤیت باشد- اول ماه را برای منطقۀ دیگر ثابت می‌کند؛ اما در روش قبل چنین نبود.

نیز علی القاعده بر حضرتعالی پوشیده نیست اینک در زمان ما می‌تواند وجود چنین پیشرفت علمی با استفاده از نرم‌افزهارهی و نقشه‌ها به وجود یا عدم وجود ملازمه در شهرهای دور هم دسترس پیدا کند، (کما اینکه فرموده بودید:‌ اینکه مبنای حاج آقای سیستانی بر میقاتیت سهل عرفی بنا شده اما در «أسئلة» صریحا میفرمایند راهی جز مراجعه به خبره و اعمال دقائق فنی و علمی نیست)اشکالی ایجاد نمی‌کند؛ {ملاحظه فرمایید تاکید بنده بر «و الا فلا» بود، یعنی میفرمایند اطیمنان به مماثلة یا افضل لازم است و گرنه این حرفهای شما و حتی دقائق متخصصین هم فایده ندارد، بخصوص با این اختلاف در معیارهای مثل یالوپ و عودة و..کجا این اطمینان حاصل میشود؟ هلال قم یک کم از مماثلة با کاشان کمتر باشد فایده ندارد، و این خیلی با زوال و مغرب فرق دارد، چون عرف عام در زوال و مغرب محتاج به ابزار نیستند بلکه اگر مقداری صبر کنند علم به زوال و مغرب پیدا میکنند، اما در رؤیت هلال نمیتوانند صبر کنند بلکه تنها و تنها باید بگویند امشب شب اول ماه شهر ما نیست و فردا شب ماه جدید آغاز میشود، و در کتاب «اتحاد الآفاق و اختلافها» همین تصریح والد معظمشان را تایید میکنند و حتی ادعای سیرة عملیة مستمرة را هم حمل بر وجود این اطمینان میکنند:

«تبقى الإشارة إلى أنه ربما يخطر بالبال أن مقتضى السيرة العملية المتصلة بزمن المعصومين علیهم السلام هو الاكتفاء بثبوت رؤية الهلال في بلد للبلدان القريبة منه مما يشك في كونه قابلا للرؤية فيها، وسيرة المتشرعة هذه تصلح دليلا على الأمارية المدعاة.
ولكن الإنصاف أنه لا سبيل إلى التأكد من تماميتها، بل لا يبعد القول بأن الاكتفاء برؤية الهلال في بلد للبناء على دخول الشهر في البلدان القريبة منه إنما كان مبنياً على الاطمئنان باتحادها في الأفق، وأن عدم رؤية الهلال في تلك البلدان بالرغم من قيام الناس بالاستهلال فيها إنما هو من جهة ضعف الهلال وعدم ارتفاعه ووجود بعض الشوائب غير المرئية في الأفق ونحو ذلك، فليتأمل.
وهكذا يتضح أن ما ذهب إليه جمع من الفقهاء القائلين باختلاف الآفاق من أمارية الرؤية في بلد على إمكان الرؤية في سائر البلدان مما لا يمكن إتمامه بموجب الصناعة.(اتحاد الآفاق او اختلافها ص ۱۵۷)-حسین}

همچنانکه برای فهمیدن زوال یا مغرب در حال حاضر بدون استفاده از شاخص یا نظر به آسمان می‌توان به وقت دسترسی پیدا کرد

و البته امر در هلال نسبت به اوقات شرعی از این جهت آسان‌تر هم هست زیرا در آن زمان دسترسی به شهرهای دوردست برای هلال نوعاً‌ نبوده و همان شهرهای نزدیک ملاک بوده که توضیحش عرض شد.

و اصولاً ضمن اینکه در زمان ما هم بررسی سایر شهرها همان طور که عرض شد، لازم نیست؛ زیرا هلال اگر بخواهد دیده شود در شهر خود مکلف هم دیده می‌شود و میقات رؤیت در همان محل مکلف است.

گفتنی است برای توضیح این مسأله بیان‌ یا بیان‌های دیگری هم در ذهن حقیر هست که بگمانم در همین اندازه کفایت است و امیدوارم مشکل قم و کاشان به فضل الهی حل شده باشد. {مستحضرید که موضوع مورد نزاع فقهی هنوز باقی است، یعنی با فرض صاف بودن هوا در قم و کاشان، و فرض علم به رؤیت و عدم رؤیت در هر دو، و یا علم به رؤیت در یکی و شک در دیگری، اینجاست که مبنای شما تفاوت آثارش معلوم میشود.-حسین}

مطلب شمارۀ 4)

اجمالا فرمودید در انطباق سه خط حرکات انتقالی خورشید و ماه و وضعی زمین به عدد صحیح نمی‌رسیم و فرمودید:

«چون سه حرکت داریم که هر کدام آثار و احکام ذاتی خود دارد، و چون با هم هستند احکام یکی به دیگری بالعرض سرایت میکند، حرکت انتقالی زمین به دور خورشید، حرکت انتقالی ماه به دور زمین، حرکت وضعی زمین به دور خودش، حال اگر شب و روز و طلوع و غروب را مطرح فرمایید و بفرمایید هیج فرقی با اهلال هلال ندارند، آثار مترتبة بالذات با بالعرض همراه گردیده و جمع شدند، و اگر سه حرکت را در یک خط راست ترسیم کنیم، در انطباق این سه خط، به عدد صحیح نمیرسیم، و لذا دائما شب و روز که حاصل از حرکت وضعی زمین است از خط دو حرکت انتقالی دیگر، کم یا اضافه دارد، و برچسب شب اول یا روز اول ماه، ناچار از غمض نظر از این تفاوت انطباق به عدد غیر صحیح است....خلاصه در طول تاریخ ناچار بوده و هستیم که این برچسب تقویمی را انجام دهیم، و در عین حال که در حرکت انتقالی زمین به دور خورشید سر و کار ما با یک لحظه زمانی است که زمین دور خود را در آن لحظه کامل میکند، باید یک میزان برای انطباق دو خط، که یکی خط زمان حرکت وضعی زمین و دیگری خط زمان حرکت انتقالی زمین است، ارائه دهیم تا خلاصه بگوییم این لحظه پایان دور حرکت انتقالی در کجای روز و شب قرار گرفته که برچسب روز و شب را به نام فروردین بزنیم یا اسفند»

و به این جهت لحظۀ دخول شهر را از شب و روز جدا می‌کنید و لذا سر درس هم اجمالا فرمودید: این مسأله در ذهنم خیلی پر رنگ است و گویا از ارکان موارد اتکاء حضرت عالی است.

عرض می‌کنم:

دخول شهر در مبنای اختلاف آفاق (مبنای مشهور) نیازی به انطباق خط سیر قمر و حرکت وضعی شبانه روز در یک زمان ندارد که به دردسرهای کبیسه گیری ماهانه! دچار شود؛

شهر از اول شب آغاز می‌شود؛‌اولین شبی که بعد از مقارنه در منطقۀ مکلف هلال ماه قابل رؤیت باشد. به همین سادگی. {اگر به همین سادگی است پس بفرمایید شب اول ماه مشهد با شب اول ماه قم، یک شب است یا دو شب؟ اگر به تصریح شما «شهر از اول شب آغاز میشود» و شب مشهد آغاز شده آیا شب اول ماه نیشابور آغاز شده؟ آیا یک ماه واحد در فاصله بین مشهد و نیشابور میتواند دو آغاز داشته باشد؟ اگر کسانی در مسافرت باشند، یا بیوتهم معهم باشند، یا در کشتی مسافر دریا باشند، ماه بر آنها داخل نمیشود؟ هلال را در غرب واضح میبینند و به سوی شرق حرکت میکنند، آیا امشب شب اول ماه آنها هست؟ و آیا فردا واجب است روزه بگیرند؟ اگر خود عرف باشد تردید نمیکند و فردا را روزه میگیرد، سادگی و سهولت شرع در امتثال احکام است و اجراء اصول عملیة کار را تسهیل میکند، نه اینکه موضوع دقیق ثبوتی حکم شرع را تغییر دهد، آیا نزد متشرعه شب اول ماه مبارک رمضان در ایران مثلا، صدها شب اول است؟ به خلاف اینکه بگوییم شهر با اهلال هلال داخل شده اما به فعلیت رسیدن حکم وجوب صوم یا مستحبات شب اول ماه، تدریجی است و به تدریج طبق شرائط افق مکلف به فعلیت میرسد، مثل اینکه حدیث میفرماید اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاتین یا وجبت صلاة الظهر، چه کسی توهم میکند که در لحظه زوال، امر شارع به تشهد نماز ظهر هم بالفعل باشد؟ امر به تشهد به تدریج که نماز میخواند در زمان و محل خودش بالفعل میشود، و این منافاتی با دخول وقت وجوب نماز با لحظه زوال ندارد، و مثال بهتر این است که به طفلی که در ساعت ده صبح بالغ میشود خطاب میکنند که حال دیگر نماز بر تو واجب شد، و کسی نمیگوید الآن که هنوز ظهر نشده چگونه نماز بر او واجب شده؟ چون مقصود این است که یکی از اجزاء موضوع حکم وجوب نماز بر تو بالفعل شده هر چند ظهر نشده است و امر خواندن نماز امروز هنوز بالفعل نیست، و یا به مستطیع میگویند حج بر تو واجب شد امام معنایش این نیست الآن حرکت کن، با اهلال هلال، ماه داخل شده، و صوم تمام شهر مبارک بر آنها واجب گردیده هر چند بالفعل شدن آن وجوب در لحظه طلوع فجر هر بلد است، و بعض فقهاء نیت تمام سی روز شهر مبارک را لازم میدانند، و در آیه شریفه مرجع ضمیر ه جالب است: «من شهد منکم الشهر فلیصمه»، و اشباه و نظائر در فقه بسیار کمک میکند برای رفع استبعاد در موارد خاص، مثلا حتی شارع به فعلیت پیدا کردن امر در بخشی از عمل قانع میشود هر بخش مهم عمل قبل از وقت باشد، مثلا اگر با ظن معتبر نماز ظهر را شروع کرد و بعد فهمید قبل از وقت شروع کرده، میگویند اگر تنها یک سلام نمازت در وقت واقع شده کافی و اعاده ندارد، قبل از زوال هنوز اصلا امر به نماز، فعلیت نداشت امام همینکه به اندازه یک سلام، امر بالفعل شود کافی است.-حسین}



*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
حسین

مطالب قبلی را که به تدریج پرانتزی باز میکنم در اینجا برای تذکر قرار میدهم، این مطلب در ارسال ۲۷ دی آمده بود:

ماه «نوعی» یا «شخصی»

(البته اصطلاح نوعی یا شخصی یک بار در عبارت آقای سیستانی در اسأله صفحۀ23 آمده در قبال فرمایش آقای خوئی و البته در آنجا نسبت به وحدت شب قدر مطرح شده، که وحدت شب قدر شخصی نیست و نوعی است؛ اما اینکه از قول مشهور تعبیر کنیم به قول به نوعیت گمان می‌کنم جعل اصطلاح مناسبی نیست و شاید بهتر باشد بگوییم آنها قائلند به نسبی بودن آغاز ماه بالنسبه با آفاقی که وضعیت رؤیت متفاوتی دارند واگر بنده هم این کلمه نوعیت را تکرار می‌کنم به تبعیت از کلام حضرتعالی است-هلال){{اگر اصطلاح مناسبی نیست پس باید دقیق تعریف کنیم تا بحث علمی به طور مبهم جلو نرود، و غیر از ایشان در رسالة آقای طهرانی هم که دو احتمال آمده، برای دوم تعبیر «أو یوم قصیر کلي له افراد عدیدة» آمده در دو موضع صفحه ۷۳ و ۱۱۱-حسین}((بسم الله الرحمن الرحیم شاید مقصود همه روشن باشد ولی به گمانم همان عبارت عنوان کتاب آقا سید محمد رضا سیستانی یعنی نظریۀ «اختلاف آفاق در آغاز ماه قمری» که برگرفته از نظرات و عبارات مشهور است مناسب‌تر باشد همینطور می‌توانبرای اشاره به این نظریه،‌ عبارت «نظر مشهور» را بکار برد.-هلال)) {{{۱- معظم‌له هم در همین کتاب اختلاف آفاق در بحث لیلة القدر پس از نقل عین عبارت کتاب والد معظمشان (دامت برکاتهما) یعنی در «أسئلة» ص ۳۳ که میفرمایند: «وبالجملة: لا محيص من الالتزام بأن وحدة يوم العيد وليلة القدر إنما هي وحدة نوعية وليست شخصية» پس از رفت و برگشتی در توضیح لیلة القدر شخصی در نهایت تصریح میفرمایند ( صفحه ۷۰) که لیلة القدر طبق آیه شریفة باید طلوع فجر داشته باشد و لذا این شب طولانی شخصی نمیتواند شب قدر باشد: «و اما اللیلة التی لها فجر فهی اللیلة التی تلاحظ بالنسبة الی کل مکان مکان من أمکنة الارض» و سپس اضافه میکنند که روز عید فطر هم باید زوال داشته باشد و این روز شخصی طولانی زوال ندارد: «و انما یکون الزوال للنهار اذا لوحظ بالنسبة الی کل بقعة بقعة من بقاع الارض»، آیا عبارتی صریح‌تر از تکرار دو مرتبه «مکان مکان» و «بقعة بقعة» هست؟

۲- اینکه فرمودید: «آنها قائلند به نسبی بودن آغاز ماه بالنسبه با آفاقی که وضعیت رؤیت متفاوتی دارند» آیا اینجا فقط نسبی بودن آغاز ماه است؟ یعنی در ادامه ماه شخصی میشود؟ شبها و روزهای ماه پی در پی با حال تفاوت میآیند و به هم متصل هستند، و لذا وقتی قم با نجف آغاز ماه متفاوت در دو روز داشته باشند، تا آخر ماه هیچ روز مشترک ندارند، این چگونه آغاز نسبی است؟ و لذا وقتی در لیلة القدر قائل به نوعیت میشوند این از آثار همان آغاز است، و آغاز یک قطعه سی روزه زمانی تا پایان آن به هم متصل است، آیا میتوانیم بگوییم زید و عمرو، فقط زمان تولدشان متفاوت است و فقط در آغاز زندگی تفاوت نسبی دارند؟ اگر دو تولد دارند آیا ممکن است در ادامه یک شخص بشوند؟ بلی میتوانیم بگوییم خود زید در لحظه ساعت ۱۰ تولد نسبی دارد و در ده دقیقه بعد از آن، تولد تام و تمام دارد، و در بقیه عمرش یک شخص است، پس اگر در یک روز خاص در کلاس درس شرکت میکند، تنها یک شخص است که در کلاس حاضر میشود، اما آیا شب قدر را میگویند یک شب شخصی است یا دو شب واقعی نوعی؟ بنابر این فرموده شما که عنوان را «اختلاف آفاق در آغاز ماه قمری» قرار دهیم، تفاوتی در خروجی و لازمه عنوان ندارد، و فقط نوعیت را در ذیل این عنوان مخفی میکند.

۳- نسبت این مبنا به مشهور تام نیست و توضیحش در اینجا گذشت.-حسین}




*************************
پاسخ helal نسبت به اتحاد افق
helal
فایل وورد ارسال فرمودند:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام و عرض ادب خدمت استاد گرانقدر و عرض پوزش از تأخیر و جسارت‌های لاحق و سابق دارم...

مقدمه

خدا را شکر می‌کنم که فرصتی برای مرور مباحث و گفتگو و تلمذ از استاد عزیزی چون حضرتعالی را عنایت فرموده است؛ لکن به نظرم آمد بحث رؤیت هلال، چه در این ارسال‌ها و چه تا حدی در کلاس پربار جنابتان -علی رغم طرح نکات مفید و بعضاً‌ ناب و جذاب- تا حدی از روند تأثیر گذاری در موضوع محوری خود خارج شده است؛ گاه احساس می‌شود تمرکز بر جا انداختن یک نظریه با استفاده از استحسان‌ها در مقام استدلال و تکرار مدعیات به بیان‌های مختلف، استحکام مباحث را کم فروغ کرده است؛ در بعضی موارد تصور می‌شود به استدلالات و شواهد نظریۀ مقابل، از همان ابتدا با نگاه مردود بودن نظر می‌گردد و البته ساحت حضرتعالی از چنین اموری مبری است؛ لکن گاهی برداشت اولیه چنین می‌نماید.

اما بعد

با توجه به افادات ارسالی و نیز فرمایشات درس روزهای شنبه و دوشنبه 13 و 15 بهمن ماه، نکاتی تقدیم می‌شود:

مطلب اول:

دربارۀ نظر مشهور (اختلاف آفاق در آغاز ماه) و همینطور فتوای آقای سیستانی از گذشته تا کنون اموری بیان فرمودید که ملاحظات جدی نسبت به آن به نظر می‌رسد:

ملاحظۀ1)

همانطور که قبلاً عرض شد، آنچه -پیرامون رؤیت هلال در برخی بلاد و ثبوت اول ماه برای بلاد دیگر- به نظر حقیر صحیح می‌رسد این است که: معیار دخول «شهر»،‌قابلیت رؤیت هلال در محل مکلف است و قابلیت رؤیت در محل دیگر -فی نفسه- موجب ثبوت اول ماه در منطقۀ مکلف نیست؛ بله «رؤیت در محل دیگر گاه می‌تواند قابلیت رؤیت در محل مکلف را ثابت کند».

به عبارت دیگر در برخی موارد، رؤیت در محلی، ملازمه در قابلیت رؤیت در محل مکلف دارد و این ملازمه در زمان ما از راه‌هایی ثابت می‌شود؛ اما یک راه که چه در این زمان و چه در زمان‌های گذشته محل ابتلاء بوده ونیاز به محاسبات و .... هم نداشته و ندارد، این است که هلال به طور کاملاً واضح در محلی دیده شود؛ با اطمینان به این گونه رؤیت هلال،‌شهرهای مجاور -بلکه بلاد تا حدی دورتر از آن هم- می‌توانند از قابلیت رؤیت در شهر خود مطمئن شوند؛‌ زیرا امکان ندارد هلال در شهری به طور واضح مثلاً با 2درصد روشنایی و 12 درجه ارتفاع دیده شود، ولی در شهر مجاور قابل رؤیت نباشد؛‌چه اینکه شهر مکلف در مواصفات هلال، مماثل باشد یا افضل و یا ضعیف‌تر.

لذا با توجه به مسافت‌هایی که نوعاً در آن زمان کسی که خبر از هلال آورده،‌ می‌پیموده (مسافت‌های نزدیک) -که غیر واحدی از فقهاء همچون مرحوم شیخ اعظم نیز به این امر تصریح کردند- و با عنایت به خصوصیاتی که در روایات، برای ثبوت اول ماه با رؤیت در شهر دیگر ذکر کرده‌اند،‌ (اهل بلد- اهل امصار...) که چه بسا اشعار -بلکه ظهور دارد- در اینکه هلال باید واضح باشد (در ارسال قبل توضیح داده شد و در کلمات بعضی از فقهاء نیز اشعار به این معنا شده است)، رؤیت در شهرهای نزدیک، اول ماه را برای شهر مکلف ثابت می‌کرده؛ به عبارت دیگر چه بسا نتیجۀ این مورد از ملازمه در روایات بیان شده و این گونه رؤیت (واضح) در این بلاد (نزدیک) را موجب ملازمه و ثبوت قابلیت رؤیت و دخول شهر در بلد دیگر دانسته اند.

«مرحوم میرزای قمی» در غنائم الایام می‌فرماید:

و أمّا الأخبار؛ فليس فيها عموم يشمل البلاد المتباعدة، بل هي ظاهرة في المتقاربة.

عبارت «مرحوم شیخ اعظم انصاری» چنین است:

و أمّا الأخبار، فالظاهر منها- بحكم الغلبة- البلاد المتقاربة، مع أنّ الظاهر أنّ الإطلاق في مقام بيان حكم انكشاف كون يوم الشك من رمضان، لا في مقام بيان الكاشف و أنّه يحصل بمجرّد الرؤية في بلد من البلاد و لو كان في غاية البعد.

این بیان را تکرار کردم تا هم اگر در ارسال قبل مورد عنایت ویژۀ‌حضرتعالی و دوستان قرار نگرفته، هم اکنون لحاظ گردد و هم در ادامه معلوم شود که بیان مشهور هیچ منافاتی با این تقریب ندارد؛

حضرتعالی اجمالاً کلام مشهور در مورد رؤیت در سایر بلاد را به دو بخش تقسیم کردید: یکی رؤیت در «بلاد متقاربه» که ثبوت رؤیت در یکی موجب دخول «شهر» در بلد دیگر است و دیگری «بلاد متباعده» که «لکل بلد حکم نفسه» و بعد می‌فرمایید مشهور در بلاد متقاربه نمی‌گویند «لکل بلد حکم نفسه» بلکه می‌گویند «حکمشان یکی است...»؛

این فرمایش -بظاهره- کمی عجیب به نظر می‌رسد؛

عرض بنده -و آقایان- این است که مشخصاً مقصود در بلاد متقاربه در کلام مشهور این است که چون وضعیت رؤیت (رؤیت پذیری) در بلاد متقاربه مانند هم است (فعلاً‌ به اینکه این تصور درست است یا نه یا چه شرایطی دارد، نظر نداریم) پس اگر در بلد نزدیک دیده شود،در بلد مکلف هم، اول ماه ثابت می‌شود و حکمشان یکی است.

به عبارت دیگر در بلاد متقاربه نیز همانند بلاد متباعده، «لکل بلد حکم نفسه»؛ لکن کشف حکم هر بلد، با رؤیت {واضح} در بلاد متقاربه نیز حاصل می‌شود؛ لذا در مبحث رؤیت در بلد دیگر، مشهور تفصیل بین بلاد متقاربه و بلاد متباعده داده‌اند.

این امر با اندک توجهی در کلام ایشان واضح است؛

جالب این است که حضرتعالی کلام مرحوم شیخ در مبسوط را قرائت فرمودید ولی احساس کردم از قسمت محل بحث با بیان عبارتی مجمل عبور کردید (جسارت نباشد یعنی برای بنده واضح نشد)؛

- «مرحوم شیخ» در تفسیر «بلاد متقاربه» می‌فرماید:

«و متى لم ير الهلال في البلد و رأي خارج البلد على ما بيناه وجب العمل به إذا كان البلدان التي رأى فيها متقاربة بحيث لو كانت السماء مضحية و الموانع مرتفعة لرأي في ذلك البلد أيضا...»

واضح است که مرحوم شیخ بلد متقارب را بلدی می‌داند که رؤیت در آن ملازم با رؤیت در بلد مکلف باشد؛‌ بنابراین معیار «لکل بلد حکم نفسه» ثابت است؛ البته که در اینجا از رؤیت در بلد متقارب (متلازم) وضعیت و حکم بلد مکلف فهمیده می‌شود.

- به کلام «مرحوم کیدری» عنایت فرمایید:

«و متى لم ير في البلد و رئي في بلد آخر أو في البراري وجب العمل به إذا كان البلد الذي رئي فيه بحيث لو كانت السماء مصحية و الموانع مرتفعة لرئي في الموضعين معا لتقاربهما، و أما إذا بعدت فلكل بلد حكم نفسه، و لا يجب على أهل أحدهما العمل بما رئي في الآخر«

مرحوم شهید ثانی» در مسالک نیز در توضیح کلام «شرایع» چنین می‌فرماید:

«المراد انه إذا رئي في أحد البلاد المتقاربة و لم ير في الباقي وجب الصوم على الجميع، بخلاف المتباعدة فإن لكل واحدة منها حكم نفسها. و لا ريب في كون مثل بغداد و الكوفة متقاربة، و مثل خراسان و العراق و الشام متباعدة. إنما الكلام في الحد الذي يوجب البعد. و الظاهر ان المرجع فيه الى اختلاف المطالع فإنها هي الموجبة لاختلاف الرؤية، بناء على ما دلّت عليه البراهين الاعتبارية من ان الأرض كروية فيختلف المطالع باختلاف محالها»


-عبارت «مرحوم علامه» در منتهی نیز همین معنا قابل برداشت است؛

-همینطور عبارت «مرحوم شهید اول» در دروس که در تعلیل خود می‌فرماید:

«للقطع بالرؤیة عند عدم المانع...» معنای مذکور قابل برداشت می‌باشد؛

-عبارت «مرحوم شیخ اعظم انصاری» نیز چنین است:

فإنّ شهادة الرؤية في بلد إنّما تنفع لأهل البلد الآخر بعد مقدّمة مفروغ عنها، و هي: أنّ إهلال الهلال على الأوّلين إهلال له على الآخرين، فكأنّ الشاهد شهد بإهلال الهلال على أهل هذا البلد الآخر


-این هم کلام «مرحوم ابن براج» در «مهذب» که همچون سایر کلمات آقایان، صریح در مطلب است:

«و إذا كانت البلدان متقاربة و لم ير الهلال في البلد، و رئي من خارجه على ما قدمنا بيانه في الشهادة وجب العمل به، هذا إذا لم يكن في السماء علة، و كانت الموانع مرتفعة أو كانت البلدان كما ذكرناه متقاربة حتى لو رئي الهلال في أحدها لرئي في الأخر، مثل طرابلس و صور و مثل صور و الرملة و مثل حلب و طرابلس و مثل واسط و بغداد و واسط و البصرة و اما: إذا كانت البلدان متباعدة مثل طرابلس و بغداد و خراسان و مصر و بغداد و فلسطين و القيروان و ما جرى هذا المجرى، فان لكل بلد حكم سقعه و نفسه، و لا يجب على أهل بلد مما ذكرناه العمل بما رآه أهل البلد الأخر».

... گمان می‌کنم در همین مقدار کفایت باشد.

ملاحظۀ 2)

در افادات ارسالی و همینطور در درس مکرراً فرمودید آقای سیستانی از فتوای خود عدول کردند و عبارت صفحۀ 36 کتاب «اسألة...» را صریح! در این امر دانستید؛

عرض می‌کنم عبارت ایشان را مرور کنیم:

«یبقی هنا شیء و هو انه کان یُعتقد فیما مضی انه اذا رئی الهلال فی مکان کشف ذلک عن امکانیة رؤیته فی الاماکن الواقعة فی غرب المکان الاول و علل ذلک بعض الفقهاء (رضوان الله علیهم) بان القمر لایرجع و لایتوقف. و لکن ظهر لاحقا ان هذا الکلام لا یتم علی اطلاقه و انما فی خصوص ما اذا کان المکانان متقاربین فی خطوط الارض بان لم یکن الاختلاف بینهما الا بدرجة او درجتین او نحو ذلک حسب اختلاف الحالات و ذلک لان الهلال انما یزداد حجما ...»

من متوجه نمی‌شوم از این بیان چه طور تغییر مبنای آقای سیستانی استفاده می‌شود؟

از این عبارت فهمیده می‌شود که تصور در گذشته این بوده ... و اخیراً‌ چنین معلوم شده...؛ این کلام در مورد یک باور و تصور عام در بین علماء و ... سخن می‌گوید؛

ضمن اینکه نظر ایشان و غیر ایشان در این مبنا که «لکل بلد حکم نفسه و اگر در بلد دیگر هلال رؤیت می‌شود، فایده‌ای ندارد، مگر آنکه ملازمه در قابلیت رؤیت از آن فهمیده شود»، عوض نشده؛ هرچند ممکن است در «تشخیص مصادیق ملازمه» در بعضی موارد کشف خلاف شده باشد.

مثلاً‌ در گذشته تصور بر این بوده که رؤیت در شرق مطلقا ملازمه در قابلیت رؤیت برای غرب دارد؛ ولی بعد منتقل شدند به اینکه عرض جغرافیایی در ثبوت یا عدم ثبوت ملازمه اثر دارد

کما اینکه مشهور که بعضاً چنین تصوری داشتند یا ممکن است بعضی بلاد متقارب را مطلاقا ملازم در رؤیت می‌دانستند، این امر به این معنا نیست که در مواردی که هلال در شرق ثابت شده یا بلاد متقارب، ‌دست از لزوم ملازمه در رؤیت برداشته باشند و تعبداً‌ هلال را برای غرب یا بلاد متقاربه، ثابت بدانند؛ بلکه اتفاقا براساس همان ملازمه چنین نظری را اعلام کردند و نظر فقیه در این موارد،‌از باب «اظهار نظر در موضوعات خارجی» است و برای سهولت امر للمکلفین، آن را در رساله آورده‌اند؛

به عبارت دیگر آقای سیستانی مبنا و فتوایشان در لزوم وجود ملازمه در رؤیت برای اثبات اول ماه در بلاد دیگر، تغییر نکرده ولی چون مکلفین نمی‌دانستند چه مواردی ملازمه در رؤیت دارد، برخی از موارد ملازمه را در رساله ذکر کرده‌اند و این امر (تشخیص موارد ملازمه) یک مسألۀ نجومی است. پس اگر تغییری در رساله در مصادیق ملازمه دیده شده، دال بر تغییر مبنا و فتوایشان نیست؛ تا جایی که به یاد دارم از رساله‌های فارسی و عربی بیش از 30 سال قبل، همین معیار بودن «ملازمه» در عبارات ایشان وجود داشته و دارد؛ عبارتی به این مضمون: «یکفی ثبوت الهلال فی بلد آخر و ان لم یر فی بلد الصائم اذا توافق افقهما بمعنی کون الرؤیة فی البلد الاول ملازمة للرؤیة فی البلد الثانی لولا المانع من سحاب او جبل او نحوهما»

همانطور که عرض شد نظر مشهور نیز هیچ منافاتی با این مبنا ندارد؛ بلکه ظاهراً‌ بسیاری از عبارتها همین است و اگر مثلاً ثبوت شرق برای غرب را بعضاً‌ ذکر کرده‌اند،‌از باب تعیین مصداق ملازمه بوده همچون عبارت مرحوم شهید اول؛

در کلام عده‌ای از فقهای معاصر و نزدیک به معاصر نیز ظاهراً همین امر واقع شده است؛ اگر به حواشی فراوان آقایان بر عروه تأمل شود، ظاهر می‌گردد که اکثر آقایان قائل به معیار بودن ملازمه برای ثبوت در بلد دیگر هستند ولی بعضاً رؤیت در شرق برای غرب یا بعضاً رؤیت روی یک خط طولی را کافی دانسته‌اند.

بنابراین نظر ایشان در معیار بودن «ملازمه در رؤیت» در گذشته و حال مانند نظر مشهور است. البته نظر ایشان در بعضی موارد دیگر عوض شده لکن ربطی به محل کلام ندارد.


ملاحظه3)

اجمالاً فرمودید مشهور می‌گویند باید وقت غروب قمر از تحت الشعاع خارج شده باشد...؛

عرض می‌کنم اولاً با بیانی که گذشت ظاهر گردید که نظر مشهور بر ملازمۀ در رؤیت است و علت هم روشن است؛ در روایات فراوان صحبت از معیار بودن «رؤیت» است و معیار بودن خروج از تحت الشعاع» را کأنّ از جیبمان در می‌آوریم؛ کجا در روایات به معیار بودن خروج از تحت الشعاع تصریح کردند؟ اگر هم در کلمات فقهاء ذکر شده،‌ظاهرا به همان جهتی است که توضیح داده شد؛

ثانیاً نکتۀ مهم اینجاست که هرچند در کلمات بعضی از فقهاء، کلمۀ «هنگام غروب» آمده اما این عبارت را برای ذکر یک مثال می‌آورند و روشن است که میزان صرفاً رؤیت وقت غروب نیست؛ بلکه پس از غروب شمس هم اگر هلال -تا زمانی که ماه در منطقۀ مکلف غروب نکرده (امکان رؤیتش باشد)- دیده شود، اول ماه ثابت می‌گردد؛

این نکته اتفاقا شاهدی است بر اینکه فقهاء میزان را قابلیت رؤیت در بلد مکلف می‌دانستند و نه صرف خروج از تحت الشعاع در یک لحظۀ معین؛ فرض کنید هنگام غروب هلال رؤیت نشود و وقت مغرب بلکه پس از مغرب هلال قابلیت رؤیت پیدا کند -کما اینکه در بسیاری از موارد هلال هنگام مغرب دیده می‌شود و گاهی نیز هلال بخصوص زمانی که افق از آلودگی‌های عارضی کاملا دور باشد در حوالی غروب خود ماه،‌دیده می‌شود؛ مانند هلال ماه شوال 1432- آیا از نظر شما، فقهاء این رؤیت را موجب ثبوت اول ماه نمی‌دانند؟! مطمئنا موجب ثبوت می‌دانند و ظاهراً‌ علت امر هم همین است که معیار، رؤیت در محل است نه اینکه صرفا هنگام غروب از تحت الشعاع خارج شده باشد؛ لذا تا زمانی که ماه دز آسمان شهر غروب نکرده، فرصت برای استهلال هست.

ملاحظۀ4)

گاه به کلمات آقای تهرانی برای خدشه و استبعاد در مبنای اختلاف آفاق استشهاد می‌فرمایید؛

عرض می‌کنم کلام ایشان هرچند در پاره‌ای از موارد شامل مطالب محققانه است، اما در جسارت‌های بنده خدمت حضرتعالی، کلمات ایشان ملاک و معیار نیست.

مطلب دوم:

اشاره کردید به هیاهوی رؤیت سال1392 یا همان شوال 1434 و نیز هلال جمادی الاولی 1446 و سخنان آقای قاضی میرسعید در بعضی از مقالات تحقیقاتی ...

اما نکات خاص و غیر قابل پذیرشی در این بیان به نظر می‌رسد:

ملاحظۀ1)

از بیان حضرتعالی برداشت می‌شود هلال شوال 1434 و جمادی الاولی1446، با تجربۀ آقای میرسعید قبل از غروب و با ارتفاع 20 درجه با چشم غیر مسلح قابل رؤیت بوده است!

معلوم است که به هیچ وجه چنین چیزی نیست؛ مسألۀ رؤیت در هم ارتفاعی ماه و خورشید یا ارتفاع‌ زیاد ماه،مثل 20 درجه در موارد مربوط به اولِ ماه، برای معمول شهرها (غیر از شهرهایی با عرض خیلی زیاد که بعضا جزء مستثنیات هستند) در مواردی که هلال در هنگام غروب خورشید قابل رؤیت نیست، فقط با چشم مسلح مطرح است؛

اینکه آقای میرسعید می‌گوید «پیشنهاد دادم رؤیت هلال زمانی هلال در روز شناخته شود که حداقل ارتفاع خورشید از افق 20 درجه باشد...»، می‌خواهد معیاری برای تفکیک هلال روزگاهی از شامگاهی بدهد آن هم بیشتر مربوط به ثبت رکوردها و امثال اینهاست؛ زیرا همانطور که می‌دانید امروزه در رصدها انواع و اقسام رصد تعریف شده: «هلال شامگاهی، هلال صبحگاهی، هلال روزگاهی، هرکدام با چشم مسلح و با چشم غیر مسلح رؤیت با ccd » ؛ حالا آقای میرسعید می‌خواهد بگوید بیاییم مشخص کنیم کدام هلال روزگاهی و کدام شامگاهی به حساب می‌آید؛ به این جهت که مثلاً‌ هلالی که 5 دقیقه قبل از غروب مثلاً با 14 درجه ارتفاع رؤیت شده را هلال روزگاهی به حساب نیاورند...؛ نمی‌خواهد بگوید ممکن است هلالی در روز آخر ماه با 20 درجه ارتفاع با چشم غیر مسلح دیده شود،‌طوری که هنگام غروب هم قابل رؤیت نباشد!

چنین امری در مناطقی با عرض جغرافیایی مانند کشور ما واقع نمی‌شود.

لذا در تمام «12 رصدی» که در کشور ما قبل از غروب با چشم غیر مسلح ثبت شده (و در دسترس حقیر بود قرار گرفت)،‌هیچ هلالی نیست که روز آخر ماه دیده شده باشد و هنگام غروب همان روز قابل رؤیت نباشد؛

برای ارائۀ تفصیل بیشتر بد نیست آمار ثبت شدۀ این موارد را (از منابعی که در دسترس قرار گرفتند) خدمتتان عرض کنم:

در تمام موارد ثبت شده، هلال هنگام غروب با چشم غیر مسلح قابل رؤیت بوده است (تمام موارد هم با نقشۀ یالوپ چک شد و هم با معیار آقای میرسعید)؛

حتی جالب اینجاست که در نیمی از مواردی که به عنوان هلال روزگاهی ثبت شده، هلال در شب قبل از آن با چشم غیر مسلح قابل رؤیت بوده است؛

الف) مواردی که هلال در شب قبل قابل رؤیت بوده و شب پیش رو شب دوم ماه (باچشم غیر مسلح) بوده و تبعا در غروب همان روز ثبت شده نیز هلال به راحتی با چشم قابل رؤیت بوده است:

  1. گزارش مربوط به 29/4/2006 آقای شریفی
  2. گزارش مربوط به 28/3/2009 آقای رستمی
  3. گزارش مربوط به 6/1/2011 آقای رستمی
  4. گزارش مربوط به 26/12/2011 آقای خدام محمدی
  5. گزارش مربوط به 5/6/2011 آقای رستمی
  6. گزارش مربوط به 12/6/2021 آقای حیاتی سبحانی

ب) مواردی که هلال در همان شب با چشم غیر مسلح قابل رؤیت بوده هرچند شب قبل ممکن است قابل رؤیت نبوده:

  1. گزارش مربوط به 11/8/2010 آقایان رستمی و صاحب جم
  2. گزارش مربوط به 1/8/2011 آقای رستمی
  3. گزارش مربوط به 21/6/2012 آقای رستمی
  4. گزارش مربوط به 19/8/2012 آقای رستمی
  5. گزارش مربوط به 15/6/2008 آقای رستمی
  6. گزارش مربوط به 13/2/2021 آقای حیاتی سبحانی

ملاحظه می‌فرمایید که هیچ هلالی نیست که وقت غروب دیده نشود ولی در روز قابل رؤیت باشد.

هلال جمادی الاولی امسال (1446) هم که بدیهی است در هنگام غروب قابلیت رؤیت نه با چشم غیر مسلح و نه با چشم مسلح (با ابزارهای کنونی و بر اساس تجربیات فعلی و بدون استفاده از ccd را نداشته است.


ملاحظۀ 2)

اما در مورد هلال مرداد 1392 یا همان هلال شوال 1434:

اولاً عرض کنم این هلال و جنجال‌هایی که در مورد آن واقع شد را از همان حدود 8، 9 سال پیش مطالعه و تحقیق کردم و در آرشیو حقیر موجود است و جالب اینجاست که اتفاقاً این هلال و جنجال‌های مربوط به رؤیت یا عدم رؤیت آن، یکی از اموری است که کفایت چشم مسلح را به چالش می‌کشد؛ که ترکیب این قول با نظریۀ «اتحاد آفاق وکفایت رؤیت در مناطق دیگر» این چالش را جدی‌تر هم می‌کند این چالش ربط پیدا می‌کند به تعریف «معنای هلال» از نظر این بزرگواران که مدتی است سؤال مربوط به آن را خدمتتان مطرح کردم و هنوز تا این لحظه جواب سؤالم را دریافت نکردم؛

رد شدن (یا کافی ندانستن) رصد و گزارش رؤیت هلال شوال 1434 که نامدارانی مثل آقایان میرسعید،‌رستمی،‌ابراهیمی سراج و برخی دیگر، گزارش رؤیت آن را داده بودند، فقط به این جهت نبود که این هلال قبل از غروب خورشید، غروب کرده باشد؛‌ زیرا رهبری معظم قائل به کفایت رؤیت در روز هستند و این فتوی را سالها قبل از شوال 1434 ابراز کرده بودند؛ اما علت دیگر رد شدن آن هلال -بنابر آنچه خود آقای موحد نژاد به آن تصریح کردند- این بود که (با توجه به اینکه دیدن هلال توسط برخی فقط 4، 5 ثانیه بوده و برخی که از فیلتر مخصوص استفاده کردند توانستند مدت بیشتری هلال را ببینند)، این دیدن سخت، «رؤیت» به حساب نیامد؛ عین عبارت ایشان در مصاحبۀ سال بعد اینطور نقل شده است: «هلال در عصر روز 29 {ماه} رمضان به سختی دیده شد ولی «رؤیت» به حساب نیامد تا بتوان عید گرفت».

حالا من عرض می‌کنم اینکه «رؤیت» به حساب نیامده یا بر آنچه دیده‌اند «هلال» صدق نکرده یا این فرایند «رؤیت هلال» به حساب نیامده، معلوم نیست؛ ولی به هرحال این هم از تبعات کفایت چشم مسلح است که حتی باید در معنای «رؤیت» آنهم افراد کارشناس و فقیه و... و آن هم بعضاً در جایی که کلمۀ «دیدن» را هم در مورد آن بکار برده‌اند ان قلت داشته باشند؛

جالب اینجاست که پس از رد شدن آن گزارشات،‌ پیچیدگی عجیب امر استهلال با چشم مسلح چنان شد که برخی از نظریه پردازان و کارشناسان نجومی روز نیز متمایل به بازگشت به «عدم کفایت رؤیت با چشم مسلح» شدند و در برخی مقاله‌ها نیز به این امر اشاره شد؛‌حتی همین آقای بوژمهرانی که از ایشان نقل مطلب فرمودید در مورد رؤیت باچشم مسلح گفت:

«معتقدم برخی دقائق و ظرایف کمکی به حل موضوع نکرده که هیچ باعث ایجاد پیچیدگی‌های جدید هم شده و شاید اگر برگردیم به همان اصل سادۀ اولیه یا مرجعه کنیم به محاسبه بجای مشاهده، میشه امیدوار بود که مشکلات بسیار کمتر از این چیزی بشه که الان هست» (البته ایشان در آخر امر را به متخصصان شرعی احاله می‌دهد).

به نظر حقیر هم -همانطور که قبلاً‌ عرض کردم این مبنا بخصوص با لحاظ کفایت سایر مناطق وبویژه با بیانی که حضرتعالی دارید، یک معیار مبهمی درست کرده که آخرش به احتمال قوی شما را می‌برد به سمت معیار بودن مقارنه و یا تولد ماه... و باعث می‌شود حتی بیش از این از میزانی که در روایات مطرح شده،‌ فاصله ایجاد شود.

بگذریم این چند سطر در مبحث چشم مسلح طرداً‌ للباب ذکر شد و اینجا قصد بحث از چشم مسلح را ندارم وگرنه بحث و ان قلت بیش از این حرفهاست.

مطلب سوم:

در چند قسمت از ارسال شریفتان مطالبی در مورد «قم و کاشان» فرمودید و اجمالاً‌ می‌فرمایید محط کلامتان آسمان بدون ابر است و بعد اجمالاً‌ می‌فرمایید «طبق معیار اختلاف آفاق، اصلاً واقعی وجود ندارد و حکمی ندارد...»

بگمانم بیان بنده خیلی الکن بوده که مطلب را نرسانده!‌

در نظریۀ مختار، واقع در مورد دخول و عدم دخول شهر، محل مکلف است؛ اگر آسمان محل مکلف کاملاً‌ صاف باشد و هلال رؤیت نشود، غالباً‌ شکی نیست که بخواهد به منطقۀ دیگر مراجعه کند؛ لکن در موارد متعددی هم با وجود صاف بودن نسبی، مکلف ممکن است احتمال دهد هلال به شکل ضعیف و حداقلی قابل رؤیت بوده و غبار کمی که به نظر مکلف نیامده، مانع رؤیت شده باشد؛ لذا رؤیت بلاد مجاور آن هم به صورت واضح می‌تواند نشانۀ وجود هلال در بلد مکلف باشد؛ بنابراین واضح است که واقع، همان بلد مکلف است. موارد رجوع به شهر دیگر اولاً الزامی نیست و برای درک واقع است (بله اگر خبر از شهر دیگر آمد، ممکن است تکلیف الزامی بیاید و این بستگی به کیفیت گزارش و ... دارد )؛ ثانیاً‌ معمولاً رجوع به بلد دیگر در موارد ابر یا غبار شدید است که رؤیت هلال با توضیحات سابق نشانۀ وجود هلال در آسمان مکلف است و در در غبار کم هم، احتمال کمی برای وجود هلال وراء غبار وجود دارد و لذا مراجه به شهر دیگر -با توضیحات سابق- امری عقلائی است؛

خلاصه اینکه در موارد بسیار اندک، چنانچه واقعاً در قم هلال باشد و در کاشان نباشد، واقعاً‌ در قم اول ماه است و در کاشان واقعاً‌ آخر ماه است. این امری کاملاً مقبول است و حقیر در طول این سالها که این مطلب را در جلسات و همایش‌ها واضح می‌کردم، یادم نمی‌آید کسی برایش عجیب باشد که قم اول ماه باشد و کاشان نباشد.

اما بنابر مسلک اتحاد آفاق و مخصوصاً با مدل پیشنهادی حضرتعالی، امور سؤال برانگیز متعدد پیش می‌آید؛ برخی از آنها را که قبلاً مطرح کرده‌ام و پاسخی دریافت نکردم و شاید موارد متعدد هم هنوز مطرح نشده و اجازه بدهیدیکی از آنها را که الان یادم آمد عرض کنم:

فرض کنید در مبنای شما ساعت 11 صبح اهلال هلال شده و شهر رجب داخل می‌شود؛‌اما قبل از آن و در ساعت 10 قتلی واقع شود؛ بدیهی است این روز در مبنای حضرتعالی روز اول ماه رجب است ولی هنوز شهر رجب داخل نشده! حالا بفرمایید دیۀ ماه حرام می‌گیرید یا ماه غیر حرام؟ اگر می‌فرمایید دیۀ ماه حرام چون روز اول ماه قتل واقع شده، پس اثر دخول شهر چیست؟ آیا قبل از ورود به ماه رجب دیۀ ماه رجب و ماه حرام می‌گیرید؟! احتمالاً‌ خواهید گفت دیۀ ماه حرام نمی‌گیریم چون لزوم دیۀ افزایشی ماه حرام از احکام مربوط به خود ماه حرام است و نه روز اول ماه ... اگر چنین است، آیا کسی از گفتۀ شما متعجب نمی‌شود که می‌گویید درست است که در روز اول ماه رجب قتلی واقع شده ولی بدان و قبول کن که الان در ماه جمادی هستیم و دیه ماه جمادی را می‌گیریم!!

مطلب چهارم

در مورد «اهل الامصار» بیانی ارائه فرمودید که گویا ما «امصار» را بلاد نزدیک معنا می‌کنیم و بعد مطالبی بر این امر مترتب فرمودید؛ نیز در موارد روایت «یقطینی» مطالبی را به عنوان شاهد بر اتحاد آفاق بیان فرمودید؛

ملاحظۀ 1)

عرض نکردیم «الامصار» یعنی بلاد نزدیک؛ بلکه مصر به شهادت لغت « الحدّ في كل شي‌ء، و قيل: المصر الحَدُّ في الأَرض خاصة» است؛ حرف این است که در موارد روایات قضاء روزه و مانند آن، با توجه به قرائن و توضیحات دیگری که عرض شد و سایرین نیز همچون مرحوم شیخ اعظم انصاری در کتبشان توضیح داده‌اند، ظاهر می‌شود که در آن موارد، مقصود بلاد نزدیک است و لااقل مانع انعقاد اطلاق نسبت به بلاد دور است و بیان مطلب در حوصلل این مقاله نیست.

ملاحظۀ2)

روایت «یقطینی» به نظر می‌رسد -همانطور که دیگران نیز فرمودند- نه تنها ظهوری در کفایت رؤیت «آفریقا و اندلس و مصر» برای «مدینه» و امثال آن ندارد، بلکه قابل استظهار برای قول «اختلاف آفاق» است؛ راوی تصریح می‌کند که «حتی یختلف الفرض علی اهل الامصار» و حضرت هم ذهنیتش را رد نکردند با سایر توضیحاتی که در کتب به طور مفصل ذکر شده است؛

از جمله بزرگانی که به این مطلب اشاره کردند «مرحوم علامه مجلسی» می‌باشد؛ ایشان بعد از نقل این روایت از تهذیب، می‌فرماید:

بيان «يظهر من كلامه علیه السلام أن المدار على الرؤية و اختلاف الفرض إن‏وقع الاختلاف في الرؤية غير ضائر»

این مطلب در توضیحات غیر واحدی از فقهاء در مورد این روایت آمده است که نقل آنها ازحوصلۀ این مقاله خارج است.

مطلب پنجم

اینکه اجمالاً‌ می‌فرمایید گاهی مسیرهای طولان در زمان ائمه علیهم السلام طی می‌شده و ...

عرض می‌کنم کسی منکر اصل ارتباطات در آن زمان نشده؛ بلکه می‌گوییم در محل بحث و روایات مربوط به رؤیت، قرائن و شواهدی و مناسبات را هم باید لحاظ کرد، بعد ببینیم آیا اینطور بوده که کسی از اندلس بعد فلان مدت مثلا یک ماه یا بیشتر یا کمتر می‌آمد و می‌گفت در ماه قبل، هلال را شب قبل از شما دیدم! و بعد حضرت بفرمایند ای ملت همگی قضاء کنید؟!

می‌فرمایید وقتی عجله داشتند اسبان تیزرو برای نامه بری داشتند، مسافت زیادی را در یک شبانه روز می‌رفتند...؛ خوب چند مورد بیاورید که کسی با عجله نامه‌ای ‌از بلاد دور دست با اسب تیزرو آورده و آنگاه در ضمن بگوید «هلال را شب قبل از شما دیدم»؛ اتفاقا چنین مواردی اگر باشد نوعاً‌ در تاریخ ثبت می‌شود؛ مانند جریان کریب که اتفاقا مورداستشهاد قول اختلاف آفاق قرار گرفته است و لذا خوب است شما چند مورد بیاورید که از اندلس و ... کسی بیاید و خبر از هلال بیاورد با اینکه به جهت وضعیت مناسبتر رؤیت در بسیاری از موارد، لابد زیاد پیش آمده که هلال در مصر و اندلس و آفریقا زودتر از مدینه دیده شود؛ اتفاقا به نظر می‌رسد فضای حاکم بر ذهنیت متشرعان آن زمان -همچون ابن عباس- همان نظریۀ اختلاف آفاق بوده و لذا شاید به همین جهت بوده که در موارد معدود همچون قضیۀ نقل شدۀ کریب، ابن عباس رؤیت در شام را کافی ندانست و گفت «ّهکذا امرنا رسول الله صلی الله علیه و آله»

همینطور روایت یقطینی نیز این ذهنیت در آن مشهود است.

مطلب ششم:

اجمالاً‌ اشاره فرمودید که آقای سیستانی برای ثبوت دخول شهر از رؤیت در بلد دیگر، اطمینان به مماثله یا افضلیت در ویژگی‌های هلال را شرط می‌دانند و اشکال بر سهل بودن میقات و ... فرمودید و نیز می‌فرمایید اگر هلال قم از مماثله با کاشان اندکی کمتر باشد،‌فایده ندارد...»

ملاحظۀ 1)

همانطور که بارها عرض شد در این مسلک، میقات، بلد مکلف است و اصلاً‌ نیازی به بررسی بلد دیگر نیست که بگویید به مواصفات مماثل یا افضل چطور اطمینان کنیم (هرچند در زمان ما این اطمینان هم امری آسان است) و برای درک واقع هم اگر آسمان کاملاً‌ صاف باشد که هیچ (نوعاً‌ مکلف شک نمی‌کند) و اگر آسمان طوری بود که شک کرد، راه‌هایی برای اطمینان به قابلیت رؤیت هست و یکی این است که در بلد متقارب هلال به وضوح دیده شود (که شاید در روایات، نتیجۀ همین مورد ذکر شده باشد)

ملاحظۀ2)

در همان مواردی که مکلف برای درک واقع (بدون اینکه نیاز و الزامی به بررسی باشد) به بلد دیگر مراجعه می‌کند، لازم نیست مواصفات هلال قم کاملاً‌ مماثل مواصفات هلال قم یا افضل از آن باشد؛ بلکه همانطور که بارها عرض شد، اگر هلال در کاشان -مثلاً- واضح دیده شود و مواصفات هلال قم نه تنها مماثل یا افضل نباشد بلکه کمی ضعیف‌تر باشد، بازهم اول ماه در آن ثابت می‌شود؛ لذا مثال رؤیت دامغان را در سیاهۀ قبل خدمتتان عرض کردم و اینکه آقای سیستانی گفته‌اند مواصفات مماثل یا افضل باشد، برای رؤیت حداقلی است.

پس میقات بودن را باید با توجه به این نکته لحاظ کرد که میقات قابلیت رؤیت محل خود مکلف است و نیازی به هیچ جای دیگری وجود ندارد.

اما در مبنای اتحاد آفاق و ... چقدر میاقت اول ماه و آثار واقعی آن امری پیچیده است؛ عجیب است که بپذیریم شارع مقدس ملاکی برای مسلمان‌ها قرار داده که تا 1000 سال و بیشتر دست یابی به آن برای مردمی که مخاطب کلامش بود‌اند ممکن نبوده مگر تقریباً یکی دو ماه در سال!!
امر به استهلال می‌کند در حالی که استهلال در حدود 90 درصد موارد، دال بر هیچ امری نیست و کاملاً‌ لغو است و این استبعاد همچون استبعادی است که مرحوم شیخ در مقابل اصحاب عدد بیان می‌کنند که این فقیه بزرگ پس ذکر اهمیت سنت استهلال و اهتمام پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بر آن، می‌فرماید: فلو لا أن العمل على الأهلة أصل في الدين معلوم لكافة المسلمين ما كانت الحال في ذلك على ما ذكرناه و لكان اعتبار جميع ما ذكرناه عبثا لا فائدة فيه و هذا فاسد بلا خلاف.

این در حالی است که اگر مبنای فوق از اتحاد آفاق و چشم مسلح و ... را بپذیریم، ممکن است بگوییم استهلال‌های زمان حضرات علیهم السلام، در حدود 90 درصد موارد لغو بوده است.‏


کلام طولانی شد؛‌ هرچند مطالب گوناگون دیگر در مورد وسط الارض و الشمس فی وسط السماء و به هم ریختن وضع «ساعت» که مبنای حضرتعالی ناگزیر از تصحیح آن است و همینطور موارد متعدد دیگری همچون برخی اموری که در ارسال‌های قبلی ذکر شد و پاسخی دریافت نگردید، باقی است.

امیدوارم به بزرگواری خود جسارتهای متعدد را ببخشید و از دعای خیر محرومم نفرمایید.

22 بهمن 1403




*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
حسین

سلام علیکم و رحمة الله

ادام الله افاداتکم علینا

نقل قول از اینجا:

ملاحظۀ1)
همانطور که قبلاً عرض شد، آنچه -پیرامون رؤیت هلال در برخی بلاد و ثبوت اول ماه برای بلاد دیگر- به نظر حقیر صحیح می‌رسد این است که: معیار دخول «شهر»،‌قابلیت رؤیت هلال در محل مکلف است و قابلیت رؤیت در محل دیگر -فی نفسه- موجب ثبوت اول ماه در منطقۀ مکلف نیست؛ بله «رؤیت در محل دیگر گاه می‌تواند قابلیت رؤیت در محل مکلف را ثابت کند».
تفاوت این مبنا با قول عکرمة که علامه(قده) در منتهی از او نقل کردند چیست؟ و نیز تفاوت فول عکرمة با قول شیخ الطائفة(قده) در منتهی چیست؟

مسألة: إذا رأى الهلال أهل بلد، وجب الصوم على جميع الناس، سواء تباعدت البلاد أو تقاربت. و به قال أحمد ، و الليث بن سعد ، و بعض أصحاب الشافعيّ‌ . و قال الشيخ - رحمه اللّه -: إن كانت البلاد متقاربة لا تختلف في المطالع، كبغداد و البصرة، كان حكمها واحدا، و إن تباعدت، كبغداد و مصر، كان لكلّ‌ بلد حكم نفسه . و هو القول الآخر للشافعيّة . و اعتبر بعض الشافعيّة في التباعد مسافة التقصير و هو ثمانية و أربعون ميلا فاعتبر لكلّ‌ بلد حكم نفسه إن كان بينهما هذه المسافة . و روي عن عكرمة أنّه قال: لأهل كلّ‌ بلد رؤيتهم. و هو مذهب القاسم، و سالم، و إسحاق(منتهی المطلب، ج 9، ص 252)


نقل قول از اینجا:

این است که هلال به طور کاملاً واضح در محلی دیده شود؛ با اطمینان به این گونه رؤیت هلال،‌شهرهای مجاور...
ببینید میفرمایید «کاملا واضح» و «با اطمینان» پس آیا اگر مکلف شک در این کاملا واضح کند، و این طبیعی است، چون واضح بودن مفهوم منعطف و شناور است، بخصوص بگوییم باید اطمینان به این کاملا واضح داشته باشی، آیا اگر شک داشته باشد رؤیت در بلد مجاور کفایت میکند؟ ظاهرا طبق این مبنای حضرتعالی کفایت نمیکند، اما شیخ مثال بغداد و بصرة زدند و قیدی هم نیاوردند.



نقل قول از اینجا:

در افادات ارسالی و همینطور در درس مکرراً فرمودید آقای سیستانی از فتوای خود عدول کردند و عبارت صفحۀ 36 کتاب «اسألة...» را صریح! در این امر دانستید؛
عرض می‌کنم عبارت ایشان را مرور کنیم:
«یبقی هنا شیء و هو انه کان یُعتقد فیما مضی انه اذا رئی الهلال فی مکان کشف ذلک عن امکانیة رؤیته فی الاماکن الواقعة فی غرب المکان الاول و علل ذلک بعض الفقهاء (رضوان الله علیهم) بان القمر لایرجع و لایتوقف. و لکن ظهر لاحقا ان هذا الکلام لا یتم علی اطلاقه و انما فی خصوص ما اذا کان المکانان متقاربین فی خطوط الارض بان لم یکن الاختلاف بینهما الا بدرجة او درجتین او نحو ذلک حسب اختلاف الحالات و ذلک لان الهلال انما یزداد حجما ...»
من متوجه نمی‌شوم از این بیان چه طور تغییر مبنای آقای سیستانی استفاده می‌شود؟
اگر بنده هم تعبیر «تغیییر مبنا» کرده‌ام صحیح میفرمایید و اشتباه کردم، اما در ذهنم اینگونه است که فقط تعبیر «تغییر فتوی» کردم، و این را امروزه تغییر فتوی میگوییم، اما همینطور که فرمودید و شاید بنده هم در مباحثه عرض کردم که دقیقا با تدقیق در تطبیق همین مبنا بوده که تغییر فتوی حاصل شده، و اما اینکه «یعتقد» را مجهول خواندید بنده معلوم خواندم و در مباحثه إن شاء الله فرمایش شما را تذکر خواهم داد.







*************************
پاسخ : ارسال نکات در مورد بحث رؤیت هلال
حسین
متن ارسالی را دوباره می‌آورم و در ضمن آن هر چه به ذهنم برسد عرض میکنم:

نقل قول از اینجا:
بازتاب نور(Reflections) شکست نور(Refraction) غیر از پراش نور(Diffraction) است و نیز پراکندگی(scattering)(dispersion)، هنگام طلوع و غروب شکست نور صورت میگیرد اما در طلوع فجر یا روشنایی بعد از عروب پراش نور است https://www.noojum.com/other-news/75-other-news/6307-fetr.html شما «قابلیت نفسی قمر» برای رؤیت را (با صرف نظر از بقاع مختلف) میزان اهلال هلال می‌دانید و قابلیت نفسی قمر برای رؤیت را با فاصله گرفتن جرم قمر از خورشید تلقی می‌فرمایید؛ اولا تعریف و ملاک مذکور (قابلیت نفسی قمر) نیاز به اثبات دارد و اثبات و حتی تصویر آن بسیار مشکل می‌نماید؛ ثانیا بر فرض تعریف حضرتعالی (قابلیت نفسی قمر برای رؤیت) را بتوانیم در مرحلۀ اول تصویر کنیم و در مرحلۀ دوم بپذیریم، بازهم به سر نمی‌رسد؛ زیرا حتی حتی بر فرض که بقاع کرۀ‌زمین را حذف کنیم و به قول حضرتعالی یک چشم را لحاظ کنیم، باز فرق می‌کند که آن چشم کجا باشد {این چشم در مرکز زمین قرار دارد و دو خط از او خارج میشود یکی به مرکز شمس و دیگری به مرکز قمر-حسین} (//بله؛ به نظر حضرتعالی توجه داشتم و لذا در سطور بعد همان مقال، نظر شریفتان را ذکر کردم که مرکز زمین را میزان قرار می‌دهید و معنای جدایی زاویه‌ای را هم اشاره‌وار بیان نمودم؛ ولی سؤال این است که وقتی زاویۀ دیدها فرق دارد، چرا یک نقطه را میزان قرار می‌دهید؟//-هلال) {همانطور که فرمودید سخن بر سر قابلیت هلال برای رؤیت است و نه دیده شدن بالفعل، و چون چنین است پس ما بند ناظر بالفعل و زاویه دید او نیستیم، بند ناظر بالفعل نیستیم ولی «قابلیت رؤیت» خود بند فرض ناظر است؛ مشابه وضعیت کسوف که ناظر را روی زمین فرض می‌کنیم هرچند هیچکس بالفعل به گرفتگی نگاه نکند - هلال بلکه یک رسم هندسی برای نشان دادن تابش نور هلال کافی است، رسم هندسی برای تابش نور بر کدام منطقه؟ (که می‌فرمایید مرکز زمین)پس منطقه مهم است؛ علاوه بر اینکه زاویه،‌ تنها پارامتر برای قابلیت رؤیت نیست.-هلال و چون مرکز کره زمین تنها نقطه تکوینی منحصر به فرد است، پس شما هم بند مکان شدید؛ ضمن اینکه بیان مذکور هم به عنوان علت انتخاب مرکز کرۀ زمین -حتی بر مبنای خود حضرتعالی- قابل قبول به نظر نمی‌رسد؛ بلکه اگر مجبور بودیم یک نقطه را انتخاب کنیم (بنابه نظریه اختلاف آفاق (قول مشهور) که مجبور به چنین انتخاب و حذف بقیه نقاط نیستیم بلکه چنین کاری را مخل می‌دانیم) مرکز انتخاب عموماً غیر صحیح به نظر می‌رسید زیرا همواره نقطه‌ای (در سطح زمین) هست که زاویۀ دید بهتری دارد-هلال و آلترناتیو ندارد، اتفاقا به همین دلیل آلترناتیو است که ما موقعیت ناظر را لحاظ می‌کنیم و به فرض حذف کرۀ زمین و حذف موقعیت‌های ناظر فکر نمی‌کنیم- هلال پس بهترین گزینه برای رسم تابش نور هلال به نمودار هندسی است که قابلیت هلال را نشان میدهد،(Geometrical optics) و مخفی نیست که فرض یک چشم بینا در نقطه مرکز زمین تنها برای تسهیل تصور است، و گرنه رأس زاویه در ترسیم هندسی تابش نور هلال، همان نقطه مرکز زمین است، و این نقطه کافی است برای رسم زاویه جدایی بدون نیاز به گذاشتن رأس زاویه در چشم ناظر-حسین} آن جدایی زاویه‌ای به درد ما می‌خورد که قابلیت دیده شدن در آن زاویه ایجاد شود علاوه بر اینکه اتفاقا اگر نقطه را میزان قرار دهید،نوریک هلال به صورت هلال در آن وجود ندارد؛ بلکه در فرض شما تنها نقطه‌ای از نور هلال در آن وجود خواهد داشت- هلال و اصولاً این زاویۀ‌دید است که تعیین می‌کند هلالی هست یا نه؛ اگر بخواهیم اصطلاحی صحبت کنیم در بیان حضرتعالی تمام محوریت این است در هلال این است که قمر به جدایی زاویه‌ای لازم رسیده یا نه؛ می‌دانیم جدایی زاویه‌ای یعنی زاویه‌ای که از ترسیم دو خط به مرکزیت چشم ناظر که یکی به ماه و یکی به خورشید منتهی می‌شود، حاصل گردد؛‌ معلوم است بسته به اینکه ناظر در کجای کرۀ زمین باشد، کاملاً‌ زاویه متفاوت می‌شود؛{برای اینکه این مشکل پیش نیاید چشم را در مرکز زمین فرض کردیم-حسین} (// جسارتاً خود مدّعا را که نمی‌توان دلیل بر ادّعا قرار داد؛‌ همۀ بحث فعلی این است که افق محلی حذف شود یا نشود و اصولاً‌ همین که در بخش‌های مختلف از خود زمین – با تغییر زاویۀ‌دید وجود یا عدم هلال تغییر می‌کند دلیل بر این است که از مهم‌ترین عوامل در مورد هلال،‌زاویۀ‌دید است و چون زاویۀ دید در بودن یا نبودن هلال (یا به تعبیر حضرتعالی تلألؤ) تأثیر گذار است، پس نباید افق‌ها یا به تعبیری همان موقعیت ‌های مختلف،‌ حذف شود.//-هلال){تمام این مطلب تنها برای تحقق رؤیت بالفعل است، و گرنه همانطور که توضیح عرض کردم زاویه هندسی برای ترسیم قابلیت هلال کافی است.-حسین} همانطور که عرض شد رؤیت بالفعل مطرح نیست؛ بلکه قابلیت رؤیت ولی از روی زمین و در موقعیت‌های زمین و لذا حضرتعالی هم ملتزم شدید که یک نقطه را انتخاب کنید که اشکالاتش فی الجمله در عبارات قبل گذشت- هلال مثلاً اگر مرکز کرۀ زمین را ملاک قرار دهید (کما اینکه برای محاسبۀ مقارنه و فاز ماه در اصطلاحات نجومی چنین می‌کنند) یک زاویه ایجاد می‌شود و اگر محل ناظر سطح زمین باشد،‌ زاویۀ‌دیگری ایجاد می‌شود؛ همینطور قسمتهای مختلف سطح زمین؛ بنابراین فرض حذف کرۀ زمین و قرار دادن یک نقطه اصلاً‌ فرض خلاف فرض است! چه دلیلی دارد که مرکز کره را میزان قرار می‌دهید؟ {دلیلش این است که میتوانیم با روش حذفی، متغیرهای محل نزاع را تقلیل دهیم، و نقطه مرکز زمین گزینه خوبی برای این است، چون افق محلی حذف میشود-حسین} (پس پذیرفته‌اید که اگر زاویۀ دید را تغییر دهیم، ‌هلال (یا به فرمایش حضرتعالی تلألؤ، برایمان وجود ندارد؛ بنابراین روشن اسن که قابلیت نفسی قمر نه تنها نقش منحصر در مورد هلال ندارد‌، بلکه حتی ممکن است بگوییم در این بحث، معنای محصلی هم برای آن وجود ندارد؛ همچنان که قبلاً‌ عرض شد وقتی شما در مرکز زمین (با فرض خودتان) تلألؤ را نمی‌بینید، آیا قابلیت نفسی قمر ایجاد شده یا نه؟ اگر بفرمایید «نه؛‌ چون به جدایی زاویه‌ای لازم نرسیده»،‌ می‌گوییم همین تلألؤ از کمی آن طرف‌تر و حتی شاید سطح زمین در همین لحظه دیده می‌شود؛ چطور قابلیت نفسی ندارد؟!! و اگر بفرمایید «ملاک مرکز زمین است»، خب این چه قابلیت نفسی است که بند مکان ناظر است؟! ملاحظه می‌فرمایید همواره زاویۀ دید است که نقش اصلی را دارد والا همیشه بریا یک زاویه‌ای تلألؤی وجود دارد.-هلال){عرض شد که این قابلیت بند مکان ناظر نیست بلکه بند یک نقطه تکوینی منحصر به فرد است، هزاران سال قبل از خلق شدن ناظر هم این قابلیت و این زاویه جدایی بوده است.-حسین} آنچنانکه عرض شد ما هم بند ناظر بالعفل نیستیم؛ بلکه قابلیت رؤیت برای ناظر فرضی کار داریم و ناظر فرضی هم هزاران سال قبل از خلق شدن ناظر وجود داشته است. - هلال به عبارت دیگر قابلیت نفسی هلال برای دیده شدن به طور مطلق اصولاً‌ عبارت صحیح نیست زیرا هلالی (ماهی) که جدایی زاویه‌ای اش6درجه باشد با هلالی (ماهی) که جداییش 5 درجه باشد معلوم است که در رؤیت یا عدم رؤیتش ممکن است تأثیر داشته باشد (یکی به تعبیر حضرتعالی قابلیت نفسی -برفرض آن را بپذیریم- دارد و یکی ندارد) و اینکه 6 درجه باشد یا 5 درجه، بستگی دارد به اینکه از کدام نقطه جدایی زاویه‌ای را حساب کنید و به عبارت دیگر ناظر کجا قرار داشته باشد؛‌ لذا بدیهی است اگر مثلا شما یک چهارم دور در مدار زمین از محلی که مرکز زمین در حال مقارنه با خورشید و ماه قرار دارد فاصله بگیرید به دلیل اینکه زاویۀ دید شما عوض شده ماه را در حالت تربیع می‌بینید؛‌ حالا این جابجایی در سطح زمین اثرش کمتر است ضمن اینکه با فرض هایی که حضرتعالی قبلا تصویر فرمودید مبنی بر اینکه کسانی که از زمین فاصله می‌گیرند مثلا در سفینه هستند یا ... این اثر بیشتر هم می‌شود؛ پس اینکه چرخش قمر در تشکیل زاویه دید اثر داشته باشد یا چرخش زمین یا هر دو یا +عوامل دیگر دخالتی در مسأله ندارد. به عبارت اخری تمام مطلب و ملاک به دیدن از روی زمین تعلق (با صرف نظر از عوارض و موانعی که گاهی برای بیننده عارض می‌شود و گاهی نمی‌شود همچو سلام علیکم و رحمة الله ادام الله افاداتکم علینا ملاحظۀ1) همانطور که قبلاً عرض شد، آنچه -پیرامون رؤیت هلال در برخی بلاد و ثبوت اول ماه برای بلاد دیگر- به نظر حقیر صحیح می‌رسد این است که: معیار دخول «شهر»،‌قابلیت رؤیت هلال در محل مکلف است و قابلیت رؤیت در محل دیگر -فی نفسه- موجب ثبوت اول ماه در منطقۀ مکلف نیست؛ بله «رؤیت در محل دیگر گاه می‌تواند قابلیت رؤیت در محل مکلف را ثابت کند». تفاوت این مبنا با قول عکرمة که علامه(قده) در منتهی از او نقل کردند چیست؟ و نیز تفاوت فول عکرمة با قول شیخ الطائفة(قده) در منتهی چیست؟ مسألة: إذا رأى الهلال أهل بلد، وجب الصوم على جميع الناس، سواء تباعدت البلاد أو تقاربت. و به قال أحمد ، و الليث بن سعد ، و بعض أصحاب الشافعيّ‌ . و قال الشيخ - رحمه اللّه -: إن كانت البلاد متقاربة لا تختلف في المطالع، كبغداد و البصرة، كان حكمها واحدا، و إن تباعدت، كبغداد و مصر، كان لكلّ‌ بلد حكم نفسه . و هو القول الآخر للشافعيّة . و اعتبر بعض الشافعيّة في التباعد مسافة التقصير و هو ثمانية و أربعون ميلا فاعتبر لكلّ‌ بلد حكم نفسه إن كان بينهما هذه المسافة . و روي عن عكرمة أنّه قال: لأهل كلّ‌ بلد رؤيتهم. و هو مذهب القاسم، و سالم، و إسحاق(منتهی المطلب، ج 9، ص 252) این است که هلال به طور کاملاً واضح در محلی دیده شود؛ با اطمینان به این گونه رؤیت هلال،‌شهرهای مجاور... ببینید میفرمایید «کاملا واضح» و «با اطمینان» پس آیا اگر مکلف شک در این کاملا واضح کند، و این طبیعی است، چون واضح بودن مفهوم منعطف و شناور است، بخصوص بگوییم باید اطمینان به این کاملا واضح داشته باشی، آیا اگر شک داشته باشد رؤیت در بلد مجاور کفایت میکند؟ ظاهرا طبق این مبنای حضرتعالی کفایت نمیکند. در افادات ارسالی و همینطور در درس مکرراً فرمودید آقای سیستانی از فتوای خود عدول کردند و عبارت صفحۀ 36 کتاب «اسألة...» را صریح! در این امر دانستید؛ عرض می‌کنم عبارت ایشان را مرور کنیم: «یبقی هنا شیء و هو انه کان یُعتقد فیما مضی انه اذا رئی الهلال فی مکان کشف ذلک عن امکانیة رؤیته فی الاماکن الواقعة فی غرب المکان الاول و علل ذلک بعض الفقهاء (رضوان الله علیهم) بان القمر لایرجع و لایتوقف. و لکن ظهر لاحقا ان هذا الکلام لا یتم علی اطلاقه و انما فی خصوص ما اذا کان المکانان متقاربین فی خطوط الارض بان لم یکن الاختلاف بینهما الا بدرجة او درجتین او نحو ذلک حسب اختلاف الحالات و ذلک لان الهلال انما یزداد حجما ...» من متوجه نمی‌شوم از این بیان چه طور تغییر مبنای آقای سیستانی استفاده می‌شود؟ اگر بنده هم تعبیر «تغیییر مبنا» کرده‌ام صحیح میفرمایید و اشتباه کردم، اما در ذهنم اینگونه است که فقط تعبیر «تغییر فتوی» کردم، و این را امروزه تغییر فتوی میگوییم، اما همینطور که فرمودید و شاید بنده هم در مباحثه عرض کردم که دقیقا با تدقیق در تطبیق همین مبنا بوده که تغییر فتوی حاصل شده، و اما اینکه «یعتقد» را مجهول خواندید بنده معلوم خواندم و در مباحثه إن شاء الله فرمایش شما را تذکر خواهم داد.
(( -هلال))

{{{{{ -حسین}