بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۳-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه

فقه رؤیت هلال؛ جلسه 279 8/10/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

شخصیت و عدم تحقق نوعیت در نصف النهار دحو الارض

اشکال افحش در قائل شدن به نصف النهار واحد و جواب آن:

(00:15)اشکال اَفحشیّت به نصف النهار شخصی شد. در دو جلسه قبل عباراتی گذاشته شده بود. بند اول آن این بود؛ که اگر ما یک نصف النهار مشخص و معین را برای تنظیم امر شهر و سائر ایام قرار بدهیم، این‌که شما بگویید: امشب شب سی ام ماه شعبان کابل باشد، در قم شب اول ماه مبارک باشد، درحالی‌که فاصله آن‌ها نیم ساعت یا یک ساعت است. اگر شما یک نصف النهار قرار بدهید، که افحش می‌شود. شما در روز واحد، زیر خورشید واحد با فاصله کوتاهی می‌گویید‌ آن جا سی ام شعبان است و اینجا اول ماه مبارک است. این اشکالِ افحشیّت بود. عبارت این بود: «اگر نصف النهار مکه را معیار قرار بدهیم، در آن سمت کره که خط زمان واقع است، در وقتی که برای دو طرف خط زمان روز است، باید بگوییم برای یک طرف خط عید فطر است و برای طرف دیگر عید فطر نیست. یعنی روز ارتکازی واحد را می‌گوییم برای برخی عید فطر است و برای برخی دیگر عید فطر نیست. یعنی در فاصله کمی عده‌ای روزه می‌گیرند و می‌گویند امروز ماه مبارک است، عده‌ای عید می‌گیرند و می‌گویند همین روز عید فطر است. و این از تفاوت حکم آفاق که مشهور می‌گفتند که براساس منطقه‌ها بود افحش است. پس به‌هرحال ناچار هستیم از نوعیت. ولو به حسب مناطق واقعه در اطراف خط زمان».

خلاصه این افحش بودن را باید چه کار کرد؟ دو منطقه‌ای که از هم فاصله دارند و یک دیگر را نمی‌بینند و دور هستند، می‌توانیم بگوییم برای یکی سی‌ام شعبان است و دیگری اول ماه مبارک باشد. ولی درجایی که نصف النهار واحد را فرض گرفتید، شما در یک منطقه‌ای بسیار نزدیک به هم، می‌گویید آن طرف عید فطر است و این طرف سی ام ماه مبارک است.

شاگرد: به چه معیاری نصف النهار واحد قرار می‌دهید؟

استاد: یعنی مثلاً دحو الارض است. در اینجا خط زمان پدید می‌آید. در اینجا اشکال افحشیّت می‌آید.

شاگرد: یکی قبل از زوال دیده و دیگری بعد از زوال دیده است؟

استاد: نه، نصف النهار واحدی فرض گرفتیم، قوس لیلیِ این نصف النهار ؛ خُب خط زمان دارد و در آن جا مسلمانان هم هستند. این مسلمانانی که در آن جا هستند دو طرف خط واقع شده‌اند، طبق نصف النهار واحد، یک طرف یک شنبه است و یک طرف شنبه است. یک طرفش سی ام شعبان است و یک طرف اول ماه مبارک است. یک طرف اول شوال است و یک طرف آخر ماه مبارک است. چرا؟ چون روزشان که یکی است. شما دارید یک خط می‌کشید. این روز را باید به دو منطقه نزدیک هم تفاوت بگذارید. لذا فرمودند: «تفاوت حکم آفاق که مشهور می‌گویند و شما می‌گویید میقاتیت را از بین می‌برد، این فرض افحش است. پس به‌هرحال ناچار از نوعیت هستیم، ولو به حسب آن مناطق واقعه در اطراف خط زمان». شما خط واحد آوردید تا از نوعیت فرار کنید. ولی خُب در خط زمان با همان نوعیت درگیر هستید. خلاصه از نوعیت فرار کردید یا نکردید؟ نوعیت بر طرف شد یا نشد؟ این اصل بند اول ایشان است.

در اینجا یک دسته‌بندی را عرض می‌کنم؛ قبلاً هم عرض کرده بودم. ما در رؤیت هلال، تا این جایی که مباحثه کردیم تقریباً چهار مبناء دستمان هست. دیدم در انجمن [گفتگوی دینی]، موضوعی باز کرده‌اند به نام "ارسال نکات برای رؤیت هلال"، اسم کاربری خود را هم "هلال" گذاشته‌اند. فرمودند من یازده سال است که در مشهد مشغول این بحث هستم، سمینار گرفته‌ام و کارها کرده‌ام. اضافه کرده اند در مباحثه نکاتی مطرح می‌شود که به ذهن ایشان هم آمده است. فرمودند می‌خواهم ارسال کنم. همچنین در مباحثه مطالبی به‌عنوان چیزهای گفته نشده مطرح می‌شود، درحالی‌که قبلاً مطرح شده است. گفته‌اند من چطور تماس بگیرم و چطور ارسال کنم؟ حالا هر کدام حوصله کردید ببینید چطور می‌شود ایشان این‌ها را بفرستند.

شاگرد: در همان جا ارسال کنند.

استاد: بله، می‌شود ولی علی ای حال ای کاش زودتر فرموده بودند. تجربه یازده ساله و … . علی ای حال فرمودند من این مباحثه را پی جوی می‌کردم. ان شاءالله نکاتشان را به زودی برسیم و از محضرشان استفاده کنیم. در اینجا هم مطرح کنیم و هر چه که از بحث‌های قبلی مانده را بگوییم. هم محضر شما و هم برای بعدی ها که این بحث‌ها را پی می‌گیرند نافع باشد. ان شاءالله.

چهار مبنا در رویت هلال

(8:09)ببینید ما فعلاً در بحث رؤیت هلال به چهار مبناء دست یافتیم. مبنای اول، مبنای تقویم محلی و نوعیت به نحو رؤیت در وقت غروب بود. مشهور همه این را می‌گویند. مبنای دوم، مبنای تقویم محلی است اما رؤیت قبل از زوال استکه مختار سید بحر العلوم رضوان الله علیه بود. مبنای سوم، دیگر محلی نیست اما نیمه محلی است. یعنی وقتی اهلال هلال شد، دیگر کاری با محلی که غروب است یا زوال است، نداریم. اگر اهلال هلال شد برای همه است. اما همه ای که نیمه محلی است. همه یعنی کسانی که در شب شریک هستند. فتوای بسیاری از متاخرین است. کسانی که اشتراک در شب یا معظم شب را قائل هستند، نه به محلی قائل هستند و نه جهانی، نیمه محلی است. می‌گویند اشتراک در شب داشته باشند؛ هر بلادی که در شب شریک هستند فردا روز اولشان است. این الآن معروف است. چهارمی، نه محلی های دوگانه است که نصف النهار محلی داشتند و غروب محلی، و نه این نیمه محلی است؛ بلکه چهارمی این بود که ما مثلاً نصف النهار دحو الارض –که ادله اثباتیه هم می‌توانست فی الجمله دال بر آن باشد- را قرار می‌دهیم یک نصف النهار معیّن را برای شخصی سازی. دیگر از نوعی در برویم و شخصی سازی کنیم و محلی را کلاً کنار بگذاریم. تا حالا این جور پیش آمده است. دوتا محلی، یکی نیمه محلی و چهارمی هم غیر محلی و کلاً جهانی است.

شاگرد: نیمه محلی هم یا غروب است یا زوال است؟

استاد: فتوای به زوال دارند ولی در نیمه محلی می‌گویند وقتی اهلال هلال شد. اهلال هلال یعنی همان لحظه‌ای که از تحت‌الشعاع بیرون آمد. دیگر کاری به زوال یا غروب ندارند. می‌گویند همین که اهلال هلال شد، کسانی که در شب شریک هستند فردا اول ماهشان است. ولو کسانی که الآن آخر شبشان است، اصلاً در وقت غروبشان هلال نداشتند، اصلاً از تحت‌الشعاع خارج نشده بود، می‌گویند خُب نشده باشد، این مهم نیست. مثلاً دیشب در ژاپن اصلاً هلال نداشتند اما وقتی در ایران یا در غرب دیدند، اگر در شب با ژاپن شریک هستند –مخصوصاً در شب‌های طولانی زمستان- فردا ماه مبارک همه این‌ها است. ولو در وقت غروب ژاپن اصلاً هلال نداشتند. این هم نیمه محلی است. یعنی یک حادثه سماوی سبب دخول شهر می‌شود اما چون بخشی روز است و نمی‌توانیم کاری کنیم، از معظم شب تعیین کردیم.

شاگرد: محلیِ کامل، اوّلی اش غروب هر محله بود. دومی چی بود؟

استاد: دومی، زوال بود. زوال هر بلد است. سومی هم این بود که یک حادثه برای معظم شب باشد. چهارمی نصف النهار معین بود.

شاگرد٢: سومی هم نوعی می‌شد؟

استاد: در آن هم چاره‌ای از نوعیت نداشتیم. لذا در «أسئلةٌ» به استادشان گفتند: شما هم که قید معظم شب را زدید، دوباره ناچار شدید و به این برگشتید که خلاصه بخشی هست که [مشترک نیستند] خب چرا برویم سراغِ مُعظمِ شب. لذا سراغ امر دیگر می‌آییم که در أسئلةٌ هست.

شاگرد: چهارمی را دوباره بفرمایید.

استاد: اشکال این است که یک نصف النهار فرض گرفتید ولی باز به نوعیت برگشتید. نوعیتی افحش.

شاگرد: آن نصف النهار را چه کار کردید؟ گفتید کجا اول رمضان است و کجا آخر شعبان است؟

استاد: وقتی شما یک نصف النهار دحو الارض را فرض گرفتید، این میزان می‌شود. مثلاً می‌گویید اگر قبل از زوال این نصف النهار اهلال هلال شد، برای کل کره همان روز، اول ماه مبارکشان است. اگر بعد از زوالِ این نصف النهارِ معیّن [اهلال هلال] شد، امروز برای کل کره [روز آخر ماه] است. دقیقاً مثل تحویل سال که می‌گویید اگر بعد از ساعت یک تحویل سال شد، امروز در همه کشور آخر اسفند است. فردا روز اول است. چرا؟ چون بعد از ظهر تحویل سال شد. اما اگر قبل از ظهر، در ساعت یازده تحویل شد، همه کشور امروز اول فروردین است.

شاگرد: یعنی ولو برای جایی که شب است، امروز اول ماه است؟

استاد: خُب حالا همین اشکال است. این‌که شما وقتی به خط زمان می‌رسید درجایی که شب است، چه کار می‌کنید؟ در خط زمان جاهایی که نزدیک هم هستند روز است، ولی این طرفش را می‌گویید اول ماه است و آن طرف آخر ماه است. این‌که بدتر شد از مبنایی که می‌گفت امروز در قم اول ماه نیست ولی در بغداد اول ماه است. این اشکال افحشیت است.

شاگرد٢: مبنایی که می‌گفت هر کجا دیده شد، برای کل زمین ثابت می‌شود، چطور است؟

استاد: آن فرض که جلو نرفت. اول خود مرحوم آقای خوئی مدافع این مبناء بودند، بعد که پیش رفت نتوانستند دفاع کنند و قید زدند. یعنی خلاصه یک جایی روز است. یعنی چه برای همه باشد؟!

شاگرد٢: ابن قدامه هم به این قائل بود.

استاد: بنابر مسطح بودن زمین یا …؟

شاگرد٢: هر چیزی.

استاد: مبنایی است که وقتی جلو می‌رویم سر نمی‌رسد. یعنی خلاصه مبناء این است که می‌گوید همه جا روز است یا همه جا شب است. این جور برایشان صاف بوده ولی بنابر مبنایی که فرض گرفتیم کرویت ثابت است، درست نیست. من الآن روی مبنای کرویت زمین دارم عرض می‌کنم.

شاگرد٢: فرمودید مبناهایی که مطرح شده، این هم یکی از آن‌ها بوده است.

استاد: مطرح شده‌ای که سر برسد. نه این‌که طرف، غافل باشد یا اصلاً کرویت را قبول نداشته باشد. بحث‌هایی می‌شود که از مطلبی که بخواهیم سر برسانیم فاصله می‌گیرد. آن‌ها می‌گویند چون همه جا شب است و همه جا روز است، یک لحظه که شد تمام است. عبارات مرحوم آقای خوئی محکم بود. بعد این قید را زدند. خُب حالا مشکل همین است. من الآن می‌خواهم این فرمایش را روی کرویت باز کنم. کسانی که می‌گویند کرویت نیست، با واضحات درگیر می‌شوند. به گمانم کسی که مبادی بحث دستش باشد و شواهد را نگاه بکند، در وجدانش این چیزی مبهم نیست. کسانی از بشر که از این‌ها سر در می‌آوردند، از دو-سه هزار سال پیش تا به حال کسی از اهل فن به تسطیح زمین قائل نبوده است. لذا علامه مجلسی فرمودند «اتفق». این یک چیز شوخی نیست. حالا کسی از دور می‌آید و مبادی دستش نیست، بخواهد روی فرضیاتی برود، ما چه کار کنیم؟! مثلاً ادله‌ای که هست را مد نظر قرار ندهد؟! آیا طول و عرض بلاد، برای حالا است؟! شرح لمعه را نگاه کنید. جزائر خالدات از چه زمانی است؟ جزائر کنگ از چه زمانی است؟! سَجزی و سیستان از چه زمانی است؟ برای حالا است؟! حتی برای میلاد است. برای هزار سال قبل از میلاد است. این بحث‌ها بوده و مطرح می شده. اصلاً این طول یعنی خود بیان تفاوت طلوع ها و غروب‌ها. اهل فن دو-سه هزار سال است می‌گویند، در بلد شرقی زودتر طلوع می‌کند و در بلد غربی دیرتر طلوع می‌کند. یعنی روی مبنای کرویتی که فهمیده دارد حرف می‌زند. خُب حالا روی مبنای کرویت، ما این مسأله را داریم؛ آن چه که در کره، روی حرکت وضعیش رخ می‌دهد، ساعت محلی است. ما هم الآن چند چیز را همراه داریم. در کره زمین ساعتِ محلی داریم، روزِ هفته ی محلی داریم، روز ماه قمریِ محلی داریم، روز برج شمسیِ محلی داریم. در کره زمین چهار امر محلی داریم. البته برج شمسی آن باز رومی دارد، تقویم های دیگری هم هست. سه-چهار دسته‌بندی و ماه‌ها و برج های مختلفی را برای ماه‌های شمسی قرار داده‌اند. تقویم های مختلفی بود. آن چه که مهم است، این است که در اینجا وقتی سراغ محلی می‌رویم، مرتب دارد تغییر می‌کند. به این دقت کنید، می‌خواهم همه این‌ها را به شخصی برگردانم. ساعت محلی است؛ یعنی اگر در قم زوال است، در غرب و شرق ما زوال نیست. لحظه به لحظه دارد نور این خورشید می‌لغزد. «وَءَايَة لَّهُمُ ٱلَّيۡلُ نَسۡلَخُ مِنۡهُ ٱلنَّهَارَ»1؛ سَلخ، لحظه به لحظه است؛ دارد می‌رود.

کلید واژه: خط زمان، افحشیّت، دحو الارض، تقویم محلی، تقویم نیمه محلی، تقویم جهانی، کرویت ارض

عدم وجود حرکتِ راسمِ هفته در نجوم و هیئت

(20:00)خُب اگر به این صورت است، ساعت محلی می‌شود. روز ماه، محلی می‌شود. روز برج، محلی می‌شود. روز هفته هم محلی می‌شود. البته در فُرس قدیم اصلاً هفته نداشتند. هفته را بعض مناطق داشتند. در فُرس نداشتند. حالا چه طور بدون هفته سر می‌کردند باید در کتاب هایشان ببینیم. ولی خُب بسیاری از مناطق و جاهایی که پشتوانه وحیانی داشتند، ایام هفته در آن‌ها خیلی روشن بود. حرکت ماه و حرکت سالیانه شمس و حرکت شبانه‌روزی، یک [امر] هَیَوی دارد. در خارج حرکتی صورت می‌گیرد و ماه و شبانه‌روز و سال می‌شود. برای هفته ما چیز تکوینی در هیئت و بیرون نداریم. قراردادی است. یک دوره اعتباری است. یک دوره هفت روزه را قرار می‌دهند؛ شنبه، یکشنبه تا جمعه. این اعتباری بودن را در تقویم و هیئت عرض می‌کنم، و الا در عالم تکوین، رابطه با عوالم بالا، در خلقت عالم و رابطه ملک و ملکوت جای خودش است. ما در هیئت چیزی نداریم که وقتی به رصد خانه نگاه می‌کنیم برای ما هفته درست بکند. حرکت هفته ساز، حرکت راسم هفته در رصدخانه نداریم. لذا این را با اعتبار درست می‌کنیم.

محوریت ساعت در تعیین شبانه‌روز کره در سیر قمر

لزوم تفکیک ساعت محلی با ساعت جهانی برای فهم تشخص تقویم جهانی

(21:45)نکته مهم این است که علی ای حال کره زمین، ساعت محلی دارد. وقتی در زمین ساعت محلی فرض می‌گیریم، ساعت محلی سیاسی و منطقه‌ای که یک قاچی در نظر می‌گیرند، باز بالدقه محلی نیست، در آن جا باز یک قراردادی هست. در کره‌ای‌ که هر محلی ساعت محلی دقیق خودش را دارد، در بیست و چهار ساعت، چند ساعت محلی داریم؟ بیست و چهار ساعت محلی داریم. خُب اگر ساعت، محلی است، اگر بخواهیم یک ساعت واحدی برای این محل ها قرار بدهیم، راهی نداریم مگر همانی که یک نصف النهار قرار بدهیم که مواعده بر طبق ساعت آن جا بشود. چرا؟ چون همه محل‌ها برای خودشان نفسیت دارند و برای خودشان ساعت دارند و در افق خودشان هم احکام خودشان جاری است. خُب اگر به این صورت است، وقتی بخواهیم به ساعت واحد برگردانیم باید چه کار کنیم؟ در این جلساتی که گذشت عرض کردم در وقایعی که با هم مرتبط هستند و می‌خواهند با هم به کاری اقدام کنند، چاره‌ای نداریم یک ساعت داشته باشیم. خُب این ساعت برای کجا است؟ خُب به مناسبت‌های مختلف قرارداد می‌کنیم یا به تکوینی بر می‌گردیم که خداوند متعال در دحو الارض قرار داده که برای خودش أَوَّلیّت و أُولویت برای خودش دارد.

خُب وقتی ساعت واحد شد، الآن می‌خواهیم روز هفته را تعیین کنیم، بعد هم روزِ ماه و بعد هم برجِ سال را تعیین کنیم. وقتی شما ساعت محلی را به شخصی برگرداندید، الآن که می‌گویید ساعت دوازده است، یعنی دوازده همان نصف النهار. وقتی هم بخواهید در این فضا بیایید روز هفته معین می کنید، روز هفته یعنی روز هفته ای برای همان خط نصف النهار. حالا می‌خواهیم مشکل افحشیت که اینجا داشتیم را بیان کنیم. اگر یک خط نصف النهار است و برای آن جا ساعت محلی فرض گرفتیم، این یک خطِ نصف النهار، یک ساعت دوازده نصف شب دارد –روی حساب این‌که از نصف شب شروع کنیم- یکی هم زوال دارد. ساعت او را که در نظر می‌گیرید با سائر ساعات محلی متفاوت می‌شوند وباید با هم تنظیم کنیم. چاره‌ای از این نیست. در روز چطور؟

اینجا خیلی دقت بفرمایید. اگر نگاه ما فقط به محل باشد، هر محلی برای خودش نسبت به ساعت خودش و طلوع و غروب خودش، می‌تواند شنبه و یک شنبه داشته باشد. کاری هم به جای دیگر نداریم. این از ناحیه تقویم روز و هفته محلی محض. اما اگر بخواهیم کل بگویند امروز روز یک شنبه است، خُب بعضی از جاها که شب است، بعضی از جاها که روز است، چطور بگویند امروز روز یک شنبه است؟ راهش چیست؟ ما از طریق ساعت، به‌روز هفته می‌رسیم. همین جوری اگر ابتدا به ساکن سراغ روز هفته برویم، همین‌جا می‌مانیم. می‌گوییم امروز یک شنبه است، خُب امروز که بعضی از جاها شب است! از کجا می‌خواهی شروع کنی؟! تا ساعت نداشته باشیم، یک شنبه هم نداریم. خلاصه روز یک شنبه اول دارد و پایان دارد؛ اولش نیمه شب تا نیمه شب، یا اولش طلوع تا طلوع، غروب تا غروب، زوال تا زوال است. همان هایی که مرحوم مجلسی فرمودند. ولی تا ساعت نداشته باشیم، روز واحد یک شنبه نداریم. ساعت واحد از نصف النهار واحد آمد. از ساعت واحد روز واحد در می‌آید. حالا در اینجا به عقب برگردیم.

اگر از ساعت واحد، روز واحد در آوردیم، لازمه آن روز واحد این است که وقتی به آن خط زمان این نصف النهار می‌رسید این طرفش یک شنبه است و این طرفش شنبه است. وقتی به نصف شبِ خط واحدِ یک نصف النهار می‌رسید، چاره‌ای ندارید که این طرف خط شنبه باشد و این طرفش یک شنبه.

خُب چه چیزی راسمِ ساعت شد؟ نصف النهار. خط نصف النهار ساعت را به دست ما می‌دهد. نصفش که آن طرف بود، برچسب یک شنبه و دوشنبه به ما می‌دهد. اگر همین‌جا برای ما واضح شود، بقیه اش هم می‌توانیم واضح کنیم. الآن در کره با فرض یک نصف النهار، از نوعیت ناچار هستید یا نه؟ امروز یک شنبه است یا دوشنبه است؟

شاگرد: اگر روز محلی بگویید نمی‌شود.

استاد: اگر محلی بگویید نمی‌شود. اگر برای نصف النهار واحد می‌گویید، می‌گویید: به خط زمان برو، این طرفش یک شنبه است، آن طرفش که دوشنبه است! نه، برای او امروز یک شنبه است. چون از ساعت شروع کردیم و به‌عنوان بیست و چهار ساعت، این شبانه‌روز برای او یک شنبه است. این‌که دیگر دوشنبه نیست. خُب پس چرا می‌گویید این طرف و آن طرف خط زمان یک شنبه و دوشنبه است؟ اینجا دارد بین ساعت محلی و ساعت شخصی تلفیقی صورت می‌گیرد. شما می‌گویید این طرفش یک شنبه است و آن طرفش دوشنبه است. خُب بله، وقتی در آن نقاط کنار خط مرزی قاطن بشوید، در محل شما یک شنبه می‌شود. در محل شما دوشنبه می‌شود. اما برای محلی که قاطن بود و نصف النهار آن جا میزان شد، امروز دیگر یک شنبه است. در اینجا دیگر از تلفیق بیرون‌ آمدیم. وقتی با نصف النهار واحد سراغ ساعت واحد جهانی رفتیم، از ساعت واحد جهانی سراغ این رفتیم و گفتیم کل این بیست و چهار ساعت برای این نصف النهار واحد روز یک شنبه است،. الآن هم در دنیا همین‌طور است. ساعت هایی که در فرودگاه می‌بینید، در خیلی از هتل ها دو ساعت هست. آن ساعتی که ساعت جهانی را نشان می‌دهد، وقتی دور می‌زند ممکن نیست جایی برسد بگویید: یک شنبه است یا دوشنبه است؟ همه بیست و چهار ساعتش یک شنبه است. بله، وقتی دو ساعت است، یک ساعتش دوشنبه را نشان می‌دهد ولی آن ساعت جهانی دارد یک شنبه را نشان می‌دهد. این مانعی ندارد. دو ساعت است. تقویم یک ساعت می‌گوید دوشنبه ساعت فلان و … . پس وقتی شما نصف النهار واحد را در نظر گرفتید، ساعت‌های شما ساعت‌های یک تقویم روز است. ساعت دوازده و یک، همه برای روز یک شنبه است. چون از طریق نصف النهار واحد، به ساعتِ بیست و چهار ساعتیِ یک روز واحد آمدید و در تقویم یک روز معین شد. حالا دیگر شما یک شنبه‌ای غیر متداخل دارید. یک شنبه‌ای دارید که ساعتش با یک شنبه بودنش جوش خورده است. اما اگر سراغ محلی ها بروید، این‌طور نیست. شما تا می‌گویید ساعت یازده است، می‌گویید یازده دوشنبۀ کجا؟ یک جا ساعت یازده یک شنبه است و یک جا ساعت یازده دوشنبه است. چرا؟ چون محلی نگاه کردید.

روی این فضا است که عرض می‌کنم وقتی شما این‌چنین نگاه کنید، [مشکل نوعیت حل می‌شود]. در حد ادله اثباتیه هم خدمت آقا عرض کردم که ما مشکلی نداریم. ولی برای نظم دادن و برچسبی که روی قوس قمر می‌زدیم، این‌ها اهمیت دارد. در روز یک شنبه برای نصف النهار واحد بیست و چهار ساعتی داریم که از حیث ساعت روشن است. شخصی هم هست و نقطه اول و آخرش هم معلوم است. این نقطه را بر می‌دارید و روی جایی می‌گذارید که قمر می‌رود. می‌گویید مرکز قمر در این نقطه بود، روز آن نصف النهار آغاز شد. مثلاً اگر نصفه ی شب میزان بود می‌گویید نصف شب آن نصف النهار بود و قمر در این نقطه بود، تا بیست و چهار ساعت بعد بروید و دقیقاً این فاصله را برچسب می‌زنیم. می‌گوییم این بیست و چهار ساعت، یک شنبه است. چرا؟ چون شخصی است. برای آن نصف النهار واحد است.

خُب حالا وقتی پشت آن نصف النهار روز می‌روید، آن جا الآن نسبت به این طرف و آن طرف خط، یک شنبه و دوشنبه را می‌گویید ولی نسبت به ساعتی که شما گفتید آن ساعت برای شما راسمِ یک شنبه بوده مشکلی ندارید. الآن روز یک شنبه ساعت کذا، برای همین دو نقطه هم باز مشترک هستند. یعنی چه این طرف خط باشد و چه آن طرف خط باشید، آن ساعت واحد برای این طرف و آن طرف یکی است. تقویمش هم یکی است. بگویید خُب این طرف که روز دوشنبه بود؟! می‌گوییم نه، دوشنبه محلی بود. باز برای همان هم روی تقویم واحد یکی حساب می‌شود. این برای نکته‌ای بود که در واحد کار داریم. ولذا اگر محل را با واحد تلفیق کنیم، دوباره همین ها پیش می‌آید.

شاگرد: مشکل شخصی و نوعی حل نشد. ما به‌دنبال میقاتیت بودیم. الآن در دو منطقه‌ای که نزدیک هم هستند، آنها عید فطر دارند و برای اینها ماه مبارک است. ولو شخصی هم باشد میقاتیت را دارید اعتباری حل می‌کنید.

استاد: ببینید یک شنبه ما دیگر محلی نشد.

شاگرد: دو محلی که نزدیک هم هستند، یکی عید فطر است ؟! .

استاد: بله دیگه، محلی آن‌ها دوشنبه است، ولی همان دوشنبه محلی آن‌ها الآن یک شنبه واحد جهانی است. یعنی اگر تقویم های محلی را یک دفعه کنار بگذاریم و همه از تقویم واحد اسم ببرند، می‌گویند امروز یک شنبه است. نکته این است. وقتی تلفیق می‌کنید، درست می‌گویید؛ می‌گویید این یک شنبه است و دیگری دوشنبه است. اما اگر ساعت‌های محلی را کلاً بردارید، ساعتی که آن طرف خط می‌گفت ساعتت را عوض کن و دوشنبه کن، این ساعت‌های محلی را بردارید. فقط جهانی بگویید؛ لذا وقتی آن طرف خط هم بروید با این‌که شب است ولی می‌گویید الآن ساعت یازده صبح روز یک شنبه است.

شاگرد: الآن استیحاشی که عرف دارد که یک شنبه را آنها عید گرفته اند؛ یعنی به روز هفته است یا روز واحد است؟ فقط اسم عوض شده

شاگرد2: یک لازم باطل دیگری هم دارد. آن طرف خط زمانی‌که دقیقاً عوض می‌شود، شب جمعه است. یعنی یک شب جمعه‌ای هست که در یک منطقه‌ای یک دفعه پنج شنبه می‌شود و یک دفعه جمعه می‌شود. یعنی شب جمعه‌ای که ارتکازاً از غروب تا دم سحر است، یک دفعه خط زمان تأثیر می‌گذارد و در یک شب، دو شب خواهیم داشت. چون روز براساس ساعتی که خط زمانی دارد ترسیم شده، وقتی اینجا از زوال رد شد، آن طرف هم روزش عوض می‌شود. لذا این‌که در یک شب، دو شب جمعه داشته باشیم خلاف ارتکاز است.

شاگرد: ساعت جهانی و محلی را تلفیق فرمودید.

استاد: لذا در جلسه قبل گفتم: از ساعت واحد جهانی، سراغ یک شنبه واحد جهانی رفتیم. از آن سراغ اول ماه رفتیم و از آن سراغ اول برج رفتیم، محلی ها را کنار گذاشتیم. الآن برای فروردین مثال می‌زنم. شما می‌خواهید بگویید یک شنبه برای کل کره اول فروردین است. چه کار می‌کنید؟ یک شنبه کل کره، فروردین است. باید یک میزانی برای لحظه حلول به برج حمل قرار بدهید. حالا می‌گویید نصف النهار تهران، خُب این محل تهران می‌شود. اما اگر گرینویچ قرار دادید، می‌گویید ساعت‌های محلی را برداشتیم. الآن نگاه کن ساعت جهانی چند است. اگر قبل از دوازده است، امروز تقویم کل کره اول فروردین است. می‌گوییم تهران که بعد از ظهر بود؟! می‌گوییم این دیگر کنار رفت؛ محل دیگر کنار رفت. اگر تهران میزان بود، امروز روز دوم می‌شد؛ یا با کل یک روز تفاوت می‌شد. چون محل تهران و سائر محله‌ها را برداشتید، [یک ساعت می‌شود]. لازمه آن چیست؟ شما می‌گویید الآن ساعت چند است؟ می‌گویید ساعت یازده صبح یک شنبه است. و حال آن‌که وقتی شما نگاه می‌کنید می‌گویید شب است. خُب چطور من قبول کنم ساعت یازده صبح یک شنبه است؟! چرا نمی‌پذیرند؟ به این خاطر که دارند محلی فکر می‌کنند. هنوز دارند محلی فکر می‌کنند و می‌گویند شب من است. کما این‌که اگر ادله اثباتیه می‌گوید روزه بگیر، یعنی روزه روز خودت را بگیر. صبح و طلوع خودت را روزه بگیر؛ که گفتم به اندازه ضرورت به آن‌ها عمل می‌کنیم.

شاگرد: فرض بگیریم تحویل شمس به برج حمل قبل از زوال است، ساعت ده صبح گرینویچ این اتفاق می‌افتد. این یک شنبه می‌شود. خُب تقویم می‌گوید یک شنبه روز یک فروردین است. این یک شنبه قبل از تحویل برج حمل شروع شده و آن‌ها هم عید می‌گیرند. آن‌ها دیگر کاری به تحویل شمس ندارند. می‌گویند یک شنبه ما است و عید است.

استاد: ببینید آن جا ساعت یازده آن‌ها است ولی در تهران بعد از ظهر ما است. حالا لحظه تحویل می‌شود، اگر ما خودمان محلی بودیم، بعد از ظهر که می‌شد می‌گفتیم فردا اول فروردین است. ولی چون میزان ما جهانی شد و الآن قبل از زوال او است، می‌گوییم همین امروز ولو بعد از ظهر ما سال تحویل شد، همین امروز را از صبح، روز اول فروردین می‌گیریم.

شاگرد: بالأخره در آن تقویم جهانی در محل، روز و هفته که داریم. امروز بالأخره یک شنبه یا دوشنبه است. روز اول عید در گرینویچ یک شنبه است، ما هم که در قم هستیم تقویم ما معلوم است. آن جا چون یک شنبه است، آن را در تقویم خودم تطبیق می‌دهم و می‌گویم پس یک شنبه من هم عید است. دیگر کاری به آسمان ندارم که چه می‌شود. می‌گویم یک شنبه من عید است، حالا چه تحویل شده باشد یا نه.

استاد: دیگر یک شنبه من نداریم.

شاگرد: عرض من این است که الان تقویم جهانی با تقویم محلی تطبیق پیدا می‌کند. این‌طور نیست کسی که شبش است بگوید روز است. می‌گوید روز یک شنبه من معلوم است، در گرینویچ هم معلوم است چه زمانی است. ولو متفاوت هم باشند. مثلاً من زودتر به دوشنبه می‌روم. محاسبه می‌کنیم و می‌گوییم اگر یک شنبه گرینویچ عید بود، پس برای هر جایی یک شنبه عید است.

شاگرد٢: نه، این‌طور نیست. اگر الآن دوشنبه من باشد، دوشنبه من عید می‌شود.

شاگرد: هر تقویمی را ببینید، می‌گوید یک شنبه فلان اتفاق افتاده است. کسی که می‌خواهد جشن بگیرد نمی‌گوید دوشنبه را جشن می‌گیرم.

شاگرد٢: الان غالباً محلی می‌گویند. مثلاً می‌گویند الآن در آمریکا یک شنبه است، ولی ما دوشنبه هستیم. ولی اگر بحث را جهانی کنند، اگر بگویند یک شنبه است، دیگر یک شنبه است، کاری نداریم که دوشنبه ما است.

شاگرد: مثلاً شب کریسمس یک شنبه این هفته است. آن طرف کره زمین می‌گویند ما دوشنبه می‌گیریم؟

استاد: یک شنبه جهانی یا یک شنبه محل خودشان؟

شاگرد: یک شنبه جهانی را روی تقویم محلی خودشان تطبیق نمی‌دهند؟

کلید واژه: ساعت محلی، ساعت جهانی، گرینویچ، تحویل سال شمسی

انشائات طولی و رجوع به انشاء فوقانی طولی در شبانه‌روز غیر متعارف

(42:19)استاد: الآن در این ماهواره هایی بروید که مرتب دور کره زمین می‌گردند، تقویم را چطور ترسیم می‌کنند؟ جایی که ساکن نیستند و مرتب دارند می‌گردند. ایشان گفتند ساعت، حالا چشم ها را ببندید و ندانید کجا هستید، نمی‌دانید روز است یا شب است، ولی ساعت را دارید. فقط چشمتان را باز کرده‌اند و ساعت را می‌بینید. این ساعت هم ساعت جهانی است. شما مشکلی ندارید. ساعت شما دارد می‌گوید یازده صبح یک شنبه است. تحویل سال قبل از یازده بود، امروز هم اول فروردین می‌شود. برچسب جدید می‌آید.

شاگرد: امروز یعنی چه؟

استاد: یعنی ساعت یازده این ساعتی که می‌بینید.

شاگرد٢: یعنی یازده ساعت قبل، لحظه اول امروز بوده است. حالا هر وقتی باشد.

استاد: الآن که این ماهواره‌ها می‌روند، امروز کدام امروز است؟ امروز در ساعت گرینویچ جهانی، یک شنبه کل دنیا. چون یک شنبه کل دنیا، در ساعت یازده تحویل سال شده، او می‌گوید یک شنبه اول فروردین است. ساعتش را هم در همان سفینه تنظیم می‌کند و می‌گوید امروز اول فروردین است. می‌گویید کجا را می‌گوید؟! کجا را کاری ندارد. او دارد دور می‌زند. او که الآن شب و روز ندارد. من می‌خواهم افحشیت و نوعیت را بگویم. اشکال از کجا شروع شد؟ گفتند این افحش از این است.

شاگرد: اگر فرض بگیریم یک شنبه روز اول ماه رمضان است، با هر مبنایی، ما هم فرض گرفتیم نصف النهار مکه است، اشکال این است که ما می‌گوییم یک شنبه عید است، به هر کجای کره زمین بگوییم یک شنبه عید است می‌فهمند به چه معنا است. دیگر کاری به ساعت جهانی نداریم. آقایی که آن طرف کره زمین است هم می‌گوید اگر یک شنبه من هم بشود روز اول ماه است و باید روزه بگیرم. آن طرف هم می‌گوید یک شنبه خودم را باید روزه بگیرم. یعنی یک معیاری داریم که وقتی به هر کسی که در هر کجای کره زمین ساکن است، می‌گوییم تو یک شنبه خودت را روزه بگیر. حالا یک شنبه تو هر موقع شروع بشود. این آقا اشکال می‌گیرد و می‌گوید یک شنبه این‌ها الآن شروع می‌شود، پنج کیلومتر دست راستش، بیست و چهار ساعت بعد یک شنبه شان شروع می‌شود. لذا ایشان می‌گوید: درست است ما یک معیار دادیم که یک شنبه روز اول ماه مبارک است ولی این معیاری که دادیم اگر در منطقه تطبیق پیدا کند، دچار ایراد فاحش می‌شود. معیار منظم است که یک شنبه روز اول ماه است، همه جا هم می‌دانند امروز یک شنبه ما است، اما وقتی با منطقه چپ و راستشان می‌سنجند، دچار اشکال می‌شوند. عرض من این است که توضیح حاج آقا این ایراد را جواب نمی‌دهد.

شاگرد٢: بالأخره در این میقاتیتی که می‌فرمایید باید یک مسامحه‌ای قائل شویم. یعنی با نوعیت خیلی فرق نمی‌کند.

استاد: بله، اگر بر اقل اقتصار کنیم، همین‌طور است. مثلاً مناطقی که در وسط اقیانوس است، مناطقی می‌شوند که تقویمشان و روز و شبشان مختلف است که محل ابتلاء نمی‌شود. ولی با این شخصیت، تقریباً روز کل امت یکی می‌شود. بعضی از مناطق هست که ناچار هستیم. خدمت یکی از آقایان هم عرض کردم به دنبالش برویم و ببینیم کجاها هست که این محل ابتلاء، شدید می‌شود.

الآن هم این ساعت‌های دوگانه که برای ما نیست. یعنی اگر به هتل هایی برویم که مسافران خارجی زیاد دارند، دو ساعت می‌زنند. مثلاً اگر ساعت نه و نیم صبح است، دیگری ساعت شش است. ولی تقویم هر دو یکی است. تا دوازده شب می‌رود، به محض این‌که ساعت هتل [ساعتِ] یکِ شب شد، می‌گوید یکِ شب دوشنبه ولی آن ساعت هنوز یک شنبه است. خُب اگر یک دفعه ساعت‌های محلی را برداریم، مثلاً به سفینه‌ها برویم یا چشم ها را ببندند، در یک فضایی باشیم که فقط می‌خواهند ماه مبارک را برای کره منظم کنیم، نمی‌گوییم تو الآن اینجا هستی و روزه بگیر. الآن کسانی که در سفینه هستند، استفتاء می‌کنند که می‌خواهند ماه مبارک را روزه بگیرد، چه کار کنند؟ چه زمانی شروع به روزه گرفتن کند؟ شما جواب بدهید. با این فرضی که عرض کردم شما می‌توانید جواب بدهید. خیلی روشن؛ نقاطی که در قوس ماه جلو می‌رود را تعیین می‌کنید؛ به‌عنوان خط طلوع فجر روز اول ماه مبارک تعیین می‌کنید. جلوتر دو مبناء را عرض کردم. طبق همین مبنای مشهور می‌گویید لحظه طلوع فجر روز اول ماه مبارک این است. شما هم بیرون هستید، روزه ماه مبارک بگیر. آن جا روزه ماه مبارک بگیر. چرا؟ به‌خاطر این‌که نسبت به دحو الارض برای کره لحظه شروع طلوع فجر اول ماه مبارک، این لحظه است. شما هم باید روزه بگیرید. ولو در آسمان هستید و دارید دور می‌زنید.

شاگرد: ولو در شب است.

استاد: نه، وقتی در آسمان است که معلوم نیست کجا است.

شاگرد: ممکن است جایی قرار بگیرد که تاریک است.

استاد: اصلاً سفینه هایی که سرعتشان خیلی زیاد است که خیلی زود دور می‌زنند. اصلاً مجال نمی‌دهد که شب بشود و روز بشود. روزی چندبار دور می‌زنند. این‌ها فروع فقهی محل ابتلای امروز است و باید جواب بدهیم. روی این مبناء ببینید چه جواب خوبی پیدا می‌کند. ما می‌گوییم وقتی اهلال هلال شد، یا قبل از زوال دحو الارض یا وقت غروب دحو الارض، ما همان قول مشهور را هم بگیریم، هیچ مشکلی نداریم. خلاصه داریم برچسب می‌زنیم. می‌گوییم قمر که از مقارنه رد شد، این لحظه که رسید، لحظه طلوع فجر روز اول ماه مبارک است. خُب روزه بگیر. تو در سفینه هستی، روزه بگیر. دور می‌زنی، خُب بزن. چرا؟ چون علم داری که الآن ماه مبارک است. علمائی بودند که می‌گفتند ادله ایجاب از آن‌ها منصرف است. آیا ارتکازا کسی که در سفینه است و ماه مبارک شده، روزه ندارد؟! یعنی مسافر است؟! فرض گرفتیم مثلاً کثیر السفر است. چون در سفینه رفتی دیگر اصلاً مورد خطاب شارع نیستی؟! «مَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُ»2؛ یعنی «مَن شهد منکم الشهر» در بلادی که روز و شب دارید؟! اگر این است، منصرف است. این یک جور جواب است.

شاگرد: نماز هم بر می‌دارند؟!

استاد: برای نماز ظهر هم همین جور است. مثلاً در قطب، شش ماه روز است. می‌گویید عند الزوال نماز بخوانید. خطاب ندارد! چون زوال ندارد. یک قول هم هست. حالا عده‌ای دیگر طبق روایتی که در کتب شیعه نیست، می‌گویند حضرت فرمودند «قدّروا»؛ حضرت فرمودند زمانی‌که خورشید به این صورت شد، اندازه‌گیری کنید.

شاگرد٢: روایت، خروس هم دارد.

استاد: بله، حالا باید ببینیم در قطب خروس ها چطور می‌خوانند! وقت زوال را چطور حساب می‌کنند!

شاگرد: زندگی در کرات دیگر هم به این صورت است. مثلاً در مریخ زندگی کنند.

استاد: بله، یعنی اگر در کره مریخ هم باشند، زمانِ شهر مبارک به‌عنوان یک قطعه زمانی در کل بستر عالم ناسوت معیّن است. معین کننده آن در عالم ناسوت همین گردش ماه است. وقتی این زمان را معین می‌کند، آن جا هم می‌توانند روزه بگیرند. با این بیان که در لحظه طلوع فجر اول تا آخر روزه بگیرند. لیلة القدر هم معلوم می‌شود.

شاگرد: البته درصورتی‌که «شهد» صدق بکند. «شهد منکم الشهر» در سفینه صدق می‌کند چون هنوز در حول قمر هست. ولی اگر در کرۀ دیگری باشد که از این اقمار خبری نباشد، معلوم نیست.

شاگرد٢: اگر برای خودشان اهلال هلال داشته باشند.

استاد: مریخ هلال ندارد. ولی مشتری شش قمر دارد! آن بحث‌های خاص خودش را دارد.

شاگرد: لازمه این بیان شما این نیست که شب جمعه نوعی بشود؟

استاد: با این بیان نه. ما الآن تلاش کردیم که شب جمعه نوعی نشود. چون می‌گوییم دحو الارض میزان است، کره یک شب جمعه دارد که لحظه شروع آن معلوم است، ولو همه جا بیست و چهار ساعت باشند. لحظه شروع و پایان شب جمعه معلوم است.

شاگرد: مثلاً در ساعت نه و پنجاه و نه دقیقه ژاپن که جمعه است، یک دفعه اعلام کنند شنبه است! در ژاپن می‌گویند شب جمعه من خراب شد! نمی‌توانم دعای کمیل بخوانم. چون الآن شنبه شد!

استاد: شما دوباره بین محلی و جهانی تلفیق می‌کنید.

شاگرد: قرار شد روز بند به ساعت باشد. ساعت هم بند به نصف النهار دحو الارض شد.

استاد: ما شبانه‌روز را با ساعت‌های محلی، مفصّل داریم. اگر بخواهیم شبانه‌روز را واحد کنیم، ناچار از یک نصف النهار هستیم. آن یک نصف النهار وقتی ساعت واحد به دست ما داد، روز یک شنبۀ واحد هم به شما می‌دهد. وقتی روز یک شنبه داد، پنج شنبه و شبش هم معلوم است. وقتی پنج شنبه را داد، به دنبالش اول ماه و اول برج هم هست. این‌ها مترتب بر هم هستند. شما با تعیین این‌ها به آن یک شخص می‌رسید. اگر شما به سفینه بروید می‌بینید. کسی که در سفینه هست، شب جمعه اش خراب می‌شود یا نمی‌شود؟ وقت محلی را حذف کنید الآن شما در سفینه دارید دور می‌زنید. شب جمعه می‌خواهید دعای کمیل بخوانید، به چه صورت می‌خوانید؟

شاگرد: شب که ندارد.

شاگرد٢: مگر جمعه دارد؟

استاد: اگر کل را در نظر گرفتید چرا شب ندارد؟! کل کره شب دارد، یک نصف النهار واحد را فرض گرفتید… .

شاگرد٢: آن سفینه یک ربع در روز است و یک ربع در شب است، مدام برای او می‌چرخد.

استاد: او ندارد، ولی آن نصف النهار مبداء برای کل کره، ما شب داریم. که آن شب جمعه کره است. اگر در آن مقدار زمانی کاری را انجام بدهد، در شب جمعه کره که خداوند متعال آثار شب جمعه را برای کل زمین نازل می‌فرماید، هست.

شاگرد٢: هرچند در ژاپن روز باشد و آفتاب وسط آسمان باشد؟

استاد: بله.

شاگرد٢: خُب این ارتکازا خراب است.

استاد: ارتکازا زمانی خراب است که با ساعت محلی تلفیقش می‌کنید.

شاگرد٢: یعنی در ساعت دوازده ژاپن در وقت زوال باید دعای کمیل بخوانم؟!

استاد: این که می فرمایید ظرافتش از بین می رود، شما جایی را فرض بگیرید؛ در کتب فقهی هم هست. جایی هست که اصلاً نمی‌دانید روز است یا شب است. در زندان تاریک هستید. اگر این برنامه‌ای که عرض می‌کنم را توجه کنید، کاری ندارید که کجای زمین هستید. کسی را گرفته‌اند و چشمش را بسته‌اند، به نقطه‌ای از زندان رفته و خودش هم نمی‌داند کجا است، می‌گوید کره زمین شب جمعه دارد، الآن شب جمعه کره‌ای است که خدای متعال و اولیاء خدا گفته‌اند ملائکه نازل می شوند. لذا شروع به خواندن دعای کمیل می‌کند. ولی چون شما با شب و روز مانوس هستید، می‌گویید: خورشید وسط آسمان است، من بگویم شب جمعه است؟! الآن دعای کمیل بخوانم؟!

شاگرد٢: شما می‌فرمایید بخوانید.

استاد: من این‌طور که شما می‌گویید نمی‌گویم بخوانید. و لذا خدمت شما گفتم وقتی بین ادله اثباتیه تعارض شد، انشائات طولی را گفتم. اما وقتی دست ما از انشاء طولی سربار شده بر قبلی کوتاه شد، آن انشاء طولی قبلی حیات پیدا می‌کند. یعنی الآن وقتی به جایی رفت که چشمش را بستند و نمی‌داند کجای کره زمین است، او قصد ورود هم می‌کند بر خواندن دعای شب جمعه. چون اگر اهل هیئت باشد از خارج می‌داند.

تشخص لیلة القدر در تقویم جهانی از روز اول

(58:30)شاگرد: دراین‌صورت تکوین لیلة القدر به هم می‌خورد. لیلة القدر یک حقیقت واحد تکوینی شخصی است.

استاد: بله، که از روز اول تقویم خدایی لحظات شروع و پایانش معلوم است.

شاگرد: شما می‌گویید براساس این یک خط زمانی می‌گذاریم.

استاد: که همان تکوین الهی است، ما مشخص نمی کنیم.

شاگرد: فرض کنید من یک جایی هستم که ظهر است، ولی شب قدر خط زمان است. الآن اعمال لیلة القدر را باید در ظهر بجا بیاورم یا در شب؟

استاد: وقتی انشاء طولی… .

شاگرد: انشاء طولی که نمی‌تواند حقیقت عالم را عوض کند.

استاد: حقیقت که واحد است. شما به ماه بروید، آن لحظاتی که لیلة القدر واقعی است را معین کرده‌اید.

شاگرد: من که الآن اینجا هستم، روز است.

استاد: خُب حضرت هم فرمودند روز لیلة القدر مثل شبش است. چقدر روایات داریم. خُب پس حقیقت عوض نشد. حقیقت لیلة القدر برچسبی روی آن قوس است که زمانش از روز اول خلقت تا آخر معین است. چون ما در آفاق مختلف هستیم، خداوند متعال در هر بقاعی آثاری را برای شب قرار داده است، آنها امر کرده‌اند آن را احیاء بگیرید، اما آن واقعیتش تغییر نمی‌کند. اگر شما دستتان از این آفاق کوتاه شد، به آن واقعیت لیلة القدر بر می‌گردید که بیست و چهار ساعت زمان است.

شاگرد: این انشاء طولی ای که می‌فرمایید گویا تسهیل گر افرادی است که مطابق آن واقعیت است.

استاد: نه، به‌خاطر مصالحی این‌طور است. نه صِرف تسهیل. «جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ لِبَاسا وَٱلنَّوۡمَ سُبَاتا»3، «إِنَّ لَكَ فِي ٱلنَّهَارِ سَبۡحا طَوِيلآ»4؛ روز کار دارند، چطور برای احیاء بیایند؟! شارع آن فضیلتی که در لیلة القدر است را در دل شب می‌گذارد. همه آرام باشید و با آرامش روحی سراغ یاد خدا و درک فضیلت واقعی بروید.

شاگرد: ممکن است کسانی باشند کل این دوازده ساعت شبشان… .

استاد: که بیست و چهار ساعتش معین است.

شاگرد: ممکن است در این دوازده ساعت شب کسانی در کره زمین باشند که وقت روزه گرفتنشان است.

استاد: این بالدقه قابل محاسبه است. ما به چیزی که به دنبالش بودیم رسیدیم. ما روی قوس قمر دو نقطه معین کردیم، گفتیم این طلوع و این غروب است. به بیست و سوم می‌رسیم و می‌گوییم این روز، طلوع بیست و سوم است. پس وقت غروب قوس، شب لیلة القدر کره شروع می‌شود. تا بیست و چهار ساعت برچسب می‌زنیم. این لیلة القدر بیست و چهار ساعت کل کره است.

شاگرد: شبانه‌روز بیست و سوم ماه رمضان می‌شود. بیست وچهار ساعت می‌شود.

استاد: بله، هر برچسبی بیست و چهار ساعتی است. ولی دقیق است. یعنی از روز اول خلقت تا آخر خلقت، لحظات فی علم الله معین است. لحظه شروع واقعیت لیلة القدر در ناسوت معین است. لحظه شروع و پایانش هم معلوم است. حالا این واقعیت خارجی زمانی بیست و چهار ساعته معلوم را در بلادی پیاده کنید که روی کره شب و روز دارند. شارع با انشاء طولی حکم کرده؛ یکی آن بود که لیلة القدر را گرامی بدارید. با انشائات در طول آن انشاء اصلی می‌گوید حالا انجام بدهید.

شاگرد: ولو از برخی از افراد فوت شود؟

استاد: حضرت فرمودند چهار شب بگیر! چرا فرمودند؟ یعنی اگر می‌خواهی از تو فوت نشود چهار شب بگیر. یعنی ناچاری کار، در وقتی که در بقاع هستند، همین است. می‌گوید استصحاب بکن، برای این‌که آسان باشد. والا می‌گفت برای این‌که بتوانی لیلة القدر را درک کنی، استصحاب حرام است. از یک روز قبل از ماه شروع کن و سی و یک روز بگیر. می‌شد این‌ها را بگوید. ولی شارع این کار را نکرده است. برای چه؟ برای تسهیل امرش است. ولی با این بیان روشن می‌شود.

شاگرد: برای انشاء طولی در ادله اثباتیه هست؟

استاد: بعضی از جاها هست. در الصلاة الجمعة مرحوم آقای بروجردی خواندیم. ایشان شبه همین انشاء طولی را بیان کرده بودند. خیلی جالب بود. انشاء طولی این است که شارع انشائی می‌کند ولی از آن دست بر نمی‌دارند مثل ترتب ولی با تفاوتی. اما در شرائط خاص یک انشائی روی این سوار می‌کند. اگر در اجرای انشائی که روی این سوار شده مشکلی پیش آمد، به آن قبلی بر می‌گردد. ولذا ادله متعارض نیست. ما خیلی از جاها تعارض را به این صورت حل می‌کردیم. می‌گفتیم این دو دلیل که متعارض نیستند، چون این در طول آن است. وقتی طولیت دارد مشکل حل می‌شود.

والحمد لله رب العالمین

کلید واژه: لیلة القدر، تقویم جهانی، انشاءات طولی ، عام فوقانی، خط زمان، نصف النهار دحو الارض، نصف النهار مکه،

1 يس37

2 البقره ١٨۵

3 الفرقان ۴٧

4 المزمل٧







فقه رؤیت هلال؛ جلسه 279 8/10/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

شخصیت و عدم تحقق نوعیت در نصف النهار دحو الارض

اشکال افحشیت به نصف النهار شخصی شد. در دو جلسه قبل عباراتی گذاشته شده بود. بند اول آن بود؛ اگر ما یک نصف النهار مشخص و معین را برای تنظیم امر شهر و سائر ایام قرار بدهیم، این‌که شما بگویید امشب شب سی ام ماه شعبان کابل باشد، در قم شب اول ماه مبارک باشد، درحالی‌که فاصله آن‌ها نیم ساعت یا یک ساعت است. لذا اگر شما یک نصف النهار قرار بدهید، افحش می‌شود. شما در روز واحد، زیر خورشید واحد با فاصله کوتاهی می‌گویید‌ آن جا سی ام شعبان است و اینجا اول ماه مبارک است. این اشکال افحشیت بود. عبارت این بود: «اگر نصف النهار مکه را معیار قرار بدهیم، در آن سمت کره که خط زمان واقع است، در وقتی که برای دو طرف خط زمان روز است، باید بگوییم برای یک طرف خط عید فطر است و برای طرف دیگر عید فطر نیست. یعنی روز ارتکازی واحد را برای برخی عید فطر می‌گوییم و برای برخی دیگر عید فطر نیست. یعنی در فاصله کمی عده‌ای روزه می‌گیرند و می‌گویند امروز ماه مبارک است، عده‌ای عید می‌گیرند و می‌گویند همین روز عید فطر است. و این از تفاوت حکم آفاق که مشهور می‌گفتند و براساس منطقه‌ها بود افحش است. پس به‌هرحال از نوعیت ناچار هستیم. ولو به حسب مناطق در اطراف خط زمان».

خلاصه این افحش بودن را باید چه کار کرد؟ دو منطقه‌ای که از هم فاصله دارند و یک دیگر را نمی‌بینند و دور هستند، می‌توانیم بگوییم برای یکی سی‌ام شعبان است و دیگری اول ماه مبارک باشد. ولی درجایی که نصف النهار واحد را فرض گرفتید، شما در یک منطقه‌ای بسیار نزدیک به هم، می‌گویید آن طرف عید فطر است و این طرف سی ام ماه مبارک است.

شاگرد: به چه معیاری نصف النهار واحد قرار می‌دهید؟

استاد: یعنی مثلاً دحو الارض است. در اینجا خط زمان پدید می‌آید. در اینجا اشکال افحشیت می‌آید.

شاگرد: یکی قبل از زوال دیده و دیگری بعد از زوال دیده است؟

استاد: نه، فرض گرفتیم قوس لیلی این نصف النهار است؛ خُب خط زمان دارد و در آن جا مسلمانان هم هستند. این مسلمانانی که در آن جا هستند دو طرف خط واقع شده‌اند، طبق نصف النهار واحد، یک طرف یک شنبه است و یک طرف شنبه است. یک طرفش سی ام شعبان است و یک طرف اول ماه مبارک است. یک طرف اول شوال است و یک طرف آخر ماه مبارک است. چرا؟ چون روزشان که یکی است. شما دارید یک خط می‌کشید. این روز را باید به دو منطقه نزدیک هم تفاوت بگذارید. لذا فرمودند: «تفاوت حکم آفاق که مشهور می‌گویند و شما می‌گویید میقاتیت را از بین می‌برد، این فرض افحش است. پس به‌هرحال ناچار از نوعیت هستیم، ولو به حسب مناطق واقعه در اطراف خط زمان». شما خط واحد آوردید تا از نوعیت فرار کنید. ولی خُب در همان خط زمان با نوعیت درگیر هستید. خلاصه از نوعیت فرار کردید یا نکردید؟ نوعیت بر طرف شد یا نشد؟ این اصل بند اول ایشان است.

در اینجا یک دسته‌بندی را عرض می‌کنم؛ قبلاً هم عرض کرده بودم. ما در رؤیت هلال، تا این جایی که مباحثه کردیم تقریباً چهار مبناء دستمان هست. دیدم در انجمن، موضوعی باز کرده‌اند به نام ارسال نکات برای رؤیت هلال. اسم کاربری خود را هم هلال گذاشته‌اند. فرمودند من یازده سال است که در مشهد مشغول این بحث هستم، سمینار گرفته‌ام و کارها کرده‌ام. اضافه کردند در مباحثه نکاتی مطرح می‌شود که به ذهن ایشان هم آمده است. فرمودند می‌خواهم ارسال کنم. همچنین در مباحثه مطالبی به‌عنوان گفته نشده مطرح می‌شود، درحالی‌که قبلاً مطرح شده است. گفته‌اند من چطور تماس بگیرم و چطور ارسال کنم؟ حالا هر کدام حوصله کردید ببینید چطور می‌شود این‌ها را بفرستند.

شاگرد: در همان جا ارسال کنند.

استاد: بله، می‌شود ولی علی ای حال ای کاش زودتر فرموده بودند. تجربه یازده ساله و … . علی ای حال فرمودند من این مباحثه را پی جوی می‌کردم. ان شاءالله نکاتشان را به زودی برسیم و از محضرشان استفاده کنیم. در اینجا هم مطرح کنیم و هر چه که از بحث‌های قبلی مانده را بگوییم. هم محضر شما و هم برای بعدی ها که این بحث‌ها را پی می‌گیرند نافع باشد. ان شاءالله.

چهار مبنا در رویت هلال

ببینید ما فعلاً در بحث رؤیت هلال به چهار مبناء دست یافتیم. مبنای اول، مبنای تقویم محلی و نوعیت به نحو رؤیت در وقت غروب بود. مشهور همه این را می‌گویند. مبنای دوم، مبنای تقویم محلی است اما رؤیت قبل از زوال است. مختار سید بحر العلوم بود. مبنای سوم، دیگر محلی نیست اما نیمه محلی است. یعنی وقتی اهلال هلال شد، دیگر کاری با محلی که غروب است یا زوال است، نداریم. اگر اهلال هلال شد برای همه است. اما همه ای که نیمه محلی است. همه یعنی کسانی که در شب شریک هستند. فتوای بسیاری از متاخرین است. کسانی که اشتراک در شب یا معظم شب را قائل هستند، نه به محلی قائل هستند و نه جهانی، نیمه محلی است. می‌گویند اشتراک در شب داشته باشند؛ هر بلادی که در شب شریک هستند فردا روز اولشان است. این الآن معروف است. چهارمی، نه محلی های دوگانه است که نصف النهار محلی داشتند و غروب محلی، و نه این نیمه محلی است؛ بلکه چهارمی این بود که ما نصف النهار دحو الارض –که ادله اثباتیه می‌توانست فی الجمله دال بر آن باشد- را قرار می‌دهیم برای شخصی سازی. دیگر از نوعی در برویم و شخصی سازی کنیم و محلی را کلاً کنار بگذاریم. تا حالا این جور پیش آمده است. دو محلی، یکی نیمه محلی و چهارمی هم غیر محلی و کلاً جهانی است.

شاگرد: نیمه محلی هم یا غروب است یا زوال است؟

استاد: فتوای به زوال دارند ولی در نیمه محلی می‌گویند وقتی اهلال هلال شد. اهلال هلال یعنی همان لحظه‌ای که از تحت‌الشعاع بیرون آمد. دیگر کاری به زوال یا غروب ندارند. می‌گویند همین که اهلال هلال شد، کسانی که در شب شریک هستند فردا اول ماهشان است. ولو کسانی که الآن آخر شبشان است، اصلاً در وقت غروبشان هلال نداشتند، اصلاً از تحت‌الشعاع خارج نشده بود، می‌گویند خُب نشده باشد، این مهم نیست. مثلاً دیشب در ژاپن اصلاً هلال نداشتند اما وقتی در ایران یا در غرب دیدند، اگر در شب با ژاپن شریک هستند –مخصوصاً در شب‌های طولانی زمستان- فردا ماه مبارک همه این‌ها است. ولو در وقت غروب ژاپن اصلاً هلال نداشتند. این هم نیمه محلی است. یعنی یک حادثه سماوی سبب دخول شهر می‌شود اما چون بخشی روز است و نمی‌توانیم کاری کنیم، از معظم شب تعیین کردیم.

شاگرد: اولی، غروب هر محله بود. دومی… .

استاد: دومی، زوال بود. زوال هر بلد است. سومی هم این بود که یک حادثه برای معظم شب باشد. چهارمی نصف النهار معین بود.

شاگرد٢: سومی هم نوعی می‌شد؟

استاد: در آن چاره‌ای از نوعیت نداشتیم. لذا در «اسألة» به استادشان گفتند شما هم که قید معظم شب را زدید، دوباره به این برگشتید که خلاصه بخشی هست که مشترک نیستند. لذا سراغ امر دیگر می‌آییم.

شاگرد: چهارمی را دوباره بفرمایید.

استاد: اشکال این است که یک نصف النهار فرض گرفتید ولی باز به نوعیت برگشتید. نوعیتی افحش.

شاگرد: آن نصف النهار را چه کار کردید؟ گفتید کجا اول رمضان است و کجا آخر شعبان است؟

استاد: وقتی شما یک نصف النهار دحو الارض را فرض گرفتید، این میزان می‌شود. مثلاً می‌گویید اگر قبل از زوال این نصف النهار اهلال هلال شد، برای کل کره همان روز اول ماه مبارکشان است. اگر بعد از زوال این نصف النهار معین شد، امروز برای کل کره روز اول است. دقیقاً مثل تحویل سال که می‌گویید اگر بعد از ساعت یک تحویل سال شد، امروز در همه کشور آخر اسفند است. فردا روز اول است. چرا؟ چون بعد از ظهر تحویل سال شد. اما اگر قبل از ظهر، در ساعت یازده تحویل شد، همه کشور امروز اول فروردین است.

شاگرد: یعنی ولو برای جایی که شب است، امروز اول ماه است؟

استاد: خُب حالا همین اشکال است. این‌که شما وقتی به خط زمان می‌رسید درجایی که شب است، چه کار می‌کنید؟ در خط زمان جاهایی که نزدیک هم هستند روز است، ولی این طرفش را می‌گویید اول ماه است و آن طرف آخر ماه است. خُب این‌که بدتر شد از مبنایی که می‌گفت امروز در قم اول ماه نیست ولی در بغداد اول ماه است. این اشکال افحشیت است.

شاگرد٢: مبنایی که می‌گفت هر کجا دیده شد، برای کل زمین ثابت می‌شود، چطور است؟

استاد: آن فرض که جلو نرفت. اول خود مرحوم آقای خوئی مدافع این مبناء بودند، بعد که پیشرفت نتوانستند دفاع کنند و قید زدند. یعنی خلاصه یک جایی روز است. یعنی چه برای همه باشد؟!

شاگرد٢: ابن قدامه هم به این قائل بود.

استاد: بنابر مسطح بودن زمین یا …؟

شاگرد٢: هر چیزی.

استاد: مبنایی است که وقتی جلو می‌رویم سر نمی‌رسد. یعنی خلاصه مبناء این است که می‌گوید همه جا روز است یا همه جا شب است. این جور برایشان صاف بوده ولی بنابر مبنایی که فرض گرفتیم کرویت ثابت است، درست نیست. من الآن روی مبنای کرویت زمین دارم عرض می‌کنم.

شاگرد٢: فرمودید مبنای‌ای مطرح شده، این هم یکی از آن‌ها بوده است.

استاد: مطرح شده‌ای که سر برسد. نه این‌که طرف غافل باشد یا اصلاً کرویت را قبول نداشته باشد. بحث‌هایی می‌شود که از مطلبی که بخواهیم سر برسانیم فاصله می‌گیرد. آن‌ها می‌گویند چون همه جا شب است و همه جا روز است، یک لحظه که شد تمام است. عبارات مرحوم آقای خوئی محکم بود. بعد این قید را زدند. خُب حالا مشکل همین است. من الآن می‌خواهم این فرمایش را روی کرویت باز کنم. کسانی که می‌گویند کرویت نیست، با واضحات دیگر می‌شوند. به گمانم کسی که مبادی بحث دستش باشد و شواهد را نگاه بکند، در وجدانش این مبهم نیست. کسانی از بشر که از این‌ها سر در می‌آوردند، از دو-سه هزار سال پیش تا به حال کسی از اهل فن به تسطیح زمین قائل نبوده است. لذا علامه مجلسی فرمودند «اتفق». حالا کسی از دور می‌آید و مبادی دستش نیست، بخواهد روی فرضیاتی برود، ما چه کار کنیم؟! مثلاً ادله‌ای که هست را مد نظر قرار ندهد؟! طول و عرض بلاد، برای حالا است؟! شرح لمعه را نگاه کنید. جزائر خالدات از چه زمانی است؟ جزائر کنگ از چه زمانی است؟! سیجزی و سیستان از چه زمانی است؟ برای حالا است؟! حتی برای قبل از میلاد است. برای هزار سال قبل از میلاد است. این بحث‌ها بوده و مطرح می شده. اصلاً این طول یعنی خود بیان تفاوت طلوع ها و غروب‌ها. اهل فن دو-سه هزار سال می‌گوید، آن بلد شرقی زودتر طلوع می‌کند و در بلد غربی دیرتر طلوع می‌کند. یعنی روی مبنای کرویتی که فهمیده دارد حرف می‌زند.

خُب حالا روی مبنای کرویت، ما این مسأله را داریم؛ آن چه که در کره، روی حرکت وضعیش رخ می‌دهد، ساعت محلی است. ما هم الآن چند چیز را همراه داریم. در کره زمین ساعت محلی داریم، روز هفته محلی داریم، روز ماه قمری محلی داریم، روز برج شمسی محلی داریم. در کره زمین چهار امر محلی داریم. البته برج شمسی آن باز رومی دارد، تقویم های دیگری هم هست. سه-چهار دسته‌بندی و ماه‌ها و برج های مختلفی را برای ماه‌های شمسی قرار داده‌اند. تقویم های مختلفی بود. آن چه که مهم است، این است که در اینجا وقتی سراغ محلی می‌رویم، مرتب دارد تغییر می‌کند. به این دقت کنید، می‌خواهم همه این‌ها را به شخصی برگردانم. ساعت محلی است؛ یعنی اگر در قم زوال است، در غرب و شرق ما زوال نیست. لحظه به لحظه دارد نور این خورشید می‌لغزد. «وَءَايَة لَّهُمُ ٱلَّيۡلُ نَسۡلَخُ مِنۡهُ ٱلنَّهَارَ»1؛ سلخ، لحظه به لحظه است؛ دارد می‌رود.

عدم وجود حرکت راسم هفته در هیئت

خُب اگر به این صورت است، ساعت محلی می‌شود. روز ماه، محلی می‌شود. روز برج، محلی می‌شود. روز هفته هم محلی می‌شود. البته در فرس قدیم اصلاً هفته نداشتیم. هفته را بعض مناطق داشتند. در فرس نداشتیم. حالا چه طور بودن هفته سر می‌کردند باید در کتاب هایشان ببینیم. ولی خُب بسیاری از مناطق و جاهایی که پشتوانه وحیانی داشتند، ایام هفته در آن‌ها خیلی روشن بود. حرکت ماه و حرکت سالیانه شمس و حرکت شبانه‌روزی، یک امر هیوی دارد. در خارج حرکتی صورت می‌گیرد و ماه و شبانه‌روز و سال می‌شود. برای هفته ما چیز تکوینی در هیئت و بیرون نداریم. قراردادی است. یک دوره اعتباری است. یک دوره هفت روزه را قرار می‌دهند. این اعتباری بودن را در تقویم و هیئت عرض می‌کنم، و الا در عالم تکوین، رابطه با عوالم بالا، در خلقت عالم و رابطه ملک و ملکوت جای خودش است. ما در هیئت چیزی نداریم که وقتی به رصد خانه نگاه می‌کنیم برای ما هفته درست بکند. حرکت هفته ساز، حرکت راسم هفته در رصدخانه نداریم. لذا این را با اعتبار درست می‌کنیم.

محوریت ساعت در تعیین شبانه‌روز کره در سیر قمر

لزوم تفکیک ساعت محلی با ساعت جهانی برای فهم تشخص تقویم جهانی

نکته مهم این است که علی ای حال کره زمین، ساعت محلی دارد. وقتی در زمین ساعت محلی فرض می‌گیریم، ساعت محلی سیاسی و منطقه‌ای که یک قاچی در نظر می‌گیرند، باز بالدقه محلی نیست، در آن جا باز یک قراردادی هست. در کره‌ای‌ که هر محلی ساعت محلی دقیق خودش را دارد، در بیست و چهار ساعت، چند ساعت محلی داریم؟ بیست و چهار ساعت محلی داریم. خُب اگر ساعت محلی است، اگر بخواهیم یک ساعت واحدی برای این محل ها قرار بدهیم، راهی نداریم مگر همانی که یک نصف النهار قرار بدهیم که مواعده طبق ساعت آن جا بشود. چرا؟ چون همه محل‌ها برای خودشان نفسیت دارند و برای خودشان ساعت دارند و در افق خودشان هم احکام خودشان جاری است. خُب اگر به این صورت است، وقتی بخواهیم به ساعت واحد برگردانیم باید چه کار کنیم؟ در این جلساتی که گذشت عرض کردم در وقایعی که با هم مرتبط هستند و می‌خواهند با هم به کاری اقدام کنند، چاره‌ای نداریم یک ساعت داشته باشیم. خُب این ساعت برای کجا است؟ خُب به مناسبت‌های مختلف قرارداد می‌کنیم یا به تکوینی بر می‌گردیم که خداوند متعال در دحو الارض قرار داده که برای خودش أَوَلیت و أُولیت دارد.

خُب وقتی ساعت واحد شد، الآن می‌خواهیم روز هفته را تعیین کنیم، بعد هم روز ماه و بعد هم برج سال را تعیین کنیم. وقتی شما ساعت محلی را به شخصی برگرداندید، الآن که می‌گویید ساعت دوازده است، یعنی دوازده همان نصف النهار. وقتی هم بخواهید در این فضا بیایید و روز هفته معین کنید، روز هفته یعنی روز هفته ای برای همان خط نصف النهار. حالا می‌خواهیم مشکل افحشیت را بیان کنیم. اگر یک خط نصف النهار است و برای آن جا ساعت محلی فرض گرفتیم، این یک خط نصف النهار یک ساعت دوازده نصف شب دارد –روی حساب این‌که از نصف شب شروع کنیم- یکی هم زوال دارد. ساعت او را که در نظر می‌گیرید یا سائر ساعات محلی متفاوت می‌شوند وباید با هم تنظیم کنیم. چاره‌ای از این نیست. در روز چطور؟

اینجا خیلی دقت بفرمایید. اگر نگاه ما فقط به محل باشد، هر محلی برای خودش نسبت به ساعت خودش و طلوع و غروب خودش، می‌تواند شنبه و یک شنبه داشته باشد. کاری هم به جای دیگر نداریم. این از ناحیه تقویم روز و هفته محلی محض. اما اگر بخواهیم کل بگویند امروز روز یک شنبه است، خُب بعضی از جاها که شب است، بعضی از جاها که روز است، چطور بگویند امروز روز یک شنبه است؟ راهش چیست؟ ما از طریق ساعت، به‌روز هفته می‌رسیم. همین جوری اگر ابتدا به ساکن سراغ روز هفته برویم، همین‌جا می‌مانیم. می‌گوییم امروز یک شنبه است، خُب امروز که بعضی از جاها شب است! از کجا می‌خواهی شروع کنی؟! تا ساعت نداشته باشیم، یک شنبه هم نداریم. خلاصه روز یک شنبه اول دارد و پایان دارد؛ اولش نیمه شب تا نیمه شب، یا اولش طلوع تا طلوع، غروب تا غروب، زوال تا زوال است. همان هایی که مرحوم مجلسی فرمودند. ولی تا ساعت نداشته باشیم، روز واحد یک شنبه نداریم. ساعت واحد از نصف النهار واحد آمد. از ساعت واحد روز واحد در می‌آید. حالا در اینجا به عقب برگردیم.

اگر از ساعت واحد، روز واحد در آوردیم، لازمه آن روز واحد این است که وقتی به آن خط زمان این نصف النهار می‌رسید این طرفش یک شنبه است و این طرفش شنبه است. وقتی به نصف شب یک نصف النهار می‌رسید، چاره‌ای ندارید که این طرف خط شنبه باشد و این طرفش یک شنبه.

خُب چه چیزی راسم ساعت شد؟ نصف النهار. خط نصف النهار ساعت را به دست ما می‌دهد. نصفش که آن طرف بود، برچسب یک شنبه و دوشنبه به ما می‌دهد. اگر همین‌جا برای ما واضح شود، بقیه اش هم می‌توانیم واضح کنیم. الآن در کره با فرض یک نصف النهار، از نوعیت ناچار هستید یا نه؟ امروز یک شنبه است یا دوشنبه است؟

شاگرد: اگر روز محلی بگویید نمی‌شود.

استاد: اگر محلی بگویید نمی‌شود. اگر برای نصف النهار واحد می‌گویید، می‌گویید به خط زمان برو، این طرفش یک شنبه است، آن طرفش که دوشنبه است! نه، برای او امروز یک شنبه است. چون از ساعت شروع کردیم و به‌عنوان بیست و چهار ساعت، این شبانه‌روز برای او یک شنبه است. این‌که دیگر دوشنبه نیست. خُب پس چرا می‌گویید این طرف و آن طرف خط زمان یک شنبه و دوشنبه است؟ اینجا دارید بین ساعت محلی و ساعت شخصی تلفیقی صورت می‌گیرد. شما می‌گویید این طرفش یک شنبه است و آن طرفش دوشنبه است. خُب بله، وقتی در آن نقاط کنار خط مرزی قاطن بشوید، در محل شما یک شنبه می‌شود. در محل شما دوشنبه می‌شود. اما برای محلی که قاطن بود و نصف النهار آن جا میزان شد، امروز دیگر یک شنبه است. در اینجا دیگر از تلفیق بیرون‌ آمدیم. وقتی با نصف النهار واحد سراغ ساعت واحد جهانی رفتیم، از ساعت واحد جهانی به این رفتیم و گفتیم کل این بیست و چهار ساعت برای این نصف النهار واحد روز یک شنبه است، دیگر روشن می‌شود. الآن هم همین‌طور است. ساعت هایی که در فرودگاه می‌بینید، در خیلی از هتل ها دو ساعت هست. آن ساعتی که ساعت جهانی را نشان می‌دهد، وقتی دور می‌زند ممکن نیست بگویید یک شنبه است یا دوشنبه است. همه بیست و چهار ساعتش یک شنبه است. بله، وقتی دو ساعت است، یک ساعتش دوشنبه را نشان می‌دهد ولی آن ساعت جهانی دارد یک شنبه را نشان می‌دهد. این مانعی ندارد. دو ساعت است. تقویم یک ساعت می‌گوید دوشنبه ساعت فلان و … . پس وقتی شما نصف النهار واحد را در نظر گرفتید، ساعت‌های شما ساعت‌ها یک تقویم روز است. ساعت دوازده و یک، همه برای روز یک شنبه است. چون از طریق نصف النهار واحد، به ساعتِ بیست و چهار ساعتی یک روز واحد آمدید و در تقویم یک روز معین شد. حالا دیگر شما یک شنبه‌ای غیر متداخل دارید. یک شنبه‌ای دارید که ساعتش با یک شنبه بودنش جوش خورده است. اما اگر سراغ محلی ها بروید، این‌طور نیست. شما تا می‌گویید ساعت یازده است، می‌گویید یازده دوشنبۀ کجا؟ یک جا ساعت یازده یک شنبه است و یک جا ساعت یازده دوشنبه است. چرا؟ چون محلی نگاه کردید.

روی این فضا است که عرض می‌کنم وقتی شما این‌چنین نگاه کنید، مشکل نوعیت حل می‌شود. در حد ادله اثباتیه هم خدمت آقا عرض کردم که مشکلی نداریم. ولی برای نظم دادن و برچسبی که روی خودش قوس قمر می‌زدیم، این‌ها اهمیت دارد. در روز یک شنبه برای نصف النهار واحد بیست و چهار ساعتی داریم که از حیث ساعت روشن است. شخصی هم هست و نقطه اول و آخرش هم معلوم است. این نقطه را بر می‌دارید و روی جایی می‌گذارید که قمر می‌رود. می‌گویید مرکز قمر در این نقطه بود، روز آن نصف النهار آغاز شد. مثلاً اگر نصفه ی شب میزان بود می‌گویید نصف شب آن نصف النهار بود و قمر در این نقطه بود، تا بیست و چهار ساعت بعد بروید و دقیقاً این فاصله را برچسب می‌زنیم. می‌گوییم این بیست و چهار ساعت، یک شنبه است. چرا؟ چون شخصی است. برای آن نصف النهار واحد است.

خُب حالا وقتی پشت آن نصف النهار روز می‌روید، آن جا الآن نسبت به این طرف و آن طرف خط، یک شنبه و دوشنبه را می‌گویید ولی نسبت به ساعتی که شما گفتید آن ساعت برای شما راسم یک شنبه بوده مشکلی ندارید. الآن روز یک شنبه ساعت کذا، برای همین دو نقطه هم باز مشترک هستند. یعنی چه این طرف خط باشد و چه آن طرف خط باشد، آن ساعت واحد برای این طرف و آن طرف یکی است. تقویمش هم یکی است. بگویید خُب این طرف که روز دوشنبه بود؟! می‌گوییم نه، دوشنبه محلی بود. باز برای همان هم این تقویم واحد یکی حساب می‌شود. این برای نکته‌ای بود که در واحد کار داریم. ولذا اگر محل را با واحد تلفیق کنیم، دوباره همین ها پیش می‌آید.

شاگرد: مشکل شخصی و نوعی حل نشد. ما به‌دنبال میقاتیت بودیم. الآن در دو منطقه‌ای که نزدیک هم هستند، عید فطر دارند و برای همه ماه مبارک است. میقاتیت را اعتباری حل می‌کنید.

استاد: ببینید یک شنبه ما دیگر محلی نشد.

شاگرد: دو محلی که نزدیک هم هستند، یکی عید فطر است … .

استاد: نه، محلی آن‌ها دوشنبه است، ولی همان دوشنبه محلی آن‌ها الآن یک شنبه واحد جهانی است. یعنی اگر تقویم های محلی را یک دفعه کنار بگذاریم و همه از تقویم واحد اسم ببرند، می‌گویند امروز یک شنبه است. نکته این است. وقتی تلفیق می‌کنید، درست می‌گویید؛ می‌گویید این یک شنبه است و دیگری دوشنبه است. اما اگر ساعت‌های محلی را کلاً بردارید، ساعتی که آن طرف خط می‌گفت ساعتت را عوض کن و دوشنبه کن، این ساعت‌های محلی را بردارید. فقط جهانی بگویید؛ لذا وقتی آن طرف خط هم بروید با این‌که شب است ولی می‌گویید الآن ساعت یازده صبح روز یک شنبه است.

شاگرد٢: یک لازم باطل دیگری هم دارد. آن طرف خط زمانی‌که دقیقاً عوض می‌شود، شب جمعه است. یعنی یک شب جمعه‌ای هست که در یک منطقه‌ای یک دفعه پنج شنبه می‌شود و یک دفعه جمعه می‌شود. یعنی شب جمعه‌ای که ارتکازا از غروب تا دم سحر است، یک دفعه خط زمان تأثیر می‌گذارد و در یک شب، دو شب خواهیم داشت. چون روز براساس ساعتی که خط زمانی دارد ترسیم شده، وقتی اینجا از زوال رد شد، آن طرف هم روزش عوض می‌شود. لذا این‌که در یک شب، دو شب جمعه داشته باشیم خلاف ارتکاز است.

شاگرد: ساعت جهانی و محلی را تلفیق فرمودید.

استاد: لذا در جلسه قبل از ساعت واحد جهانی، سراغ یک شنبه واحد جهانی رفتیم. از آن سراغ اول ماه رفتیم و از آن سراغ اول برج رفتیم، محلی ها را کنار گذاشتیم. الآن برای فروردین مثال می‌زنم. شما می‌خواهید بگویید یک شنبه برای کل کره اول فروردین است. چه کار می‌کنید؟ یک شنبه کل کره فروردین است. باید یک میزانی برای لحظه حلول به برج حمل قرار بدهید. حالا می‌گویید نصف النهار تهران، خُب این محل تهران می‌شود. اما اگر گرینویچ قرار دادید، می‌گویید ساعت‌های محلی را برداشتیم. الآن نگاه کن ساعت جهانی چند است. اگر قبل از دوازده است، امروز تقویم کل کره اول فروردین است. می‌گوییم تهران که بعد از ظهر بود؟! می‌گوییم این دیگر کنار رفت؛ محل دیگر کنار رفت. اگر تهران میزان بود، امروز روز دوم می‌شد؛ یا با کل یک روز تفاوت می‌شد. چون محل تهران و سائر محله‌ها را برداشتید، یک ساعت می‌شود. لازمه آن چیست؟ شما می‌گویید الآن ساعت چند است؟ می‌گویید ساعت یازده صبح یک شنبه است. و حال آن‌که وقتی شما نگاه می‌کنید می‌گویید شب است. خُب چطور من قبول کنم ساعت یازده صبح یک شنبه است؟! چرا نمی‌پذیرند؟ به این خاطر که دارند محلی فکر می‌کنند. هنوز دارند محلی فکر می‌کنند و می‌گویند شب من است. کما این‌که اگر ادله اثباتیه می‌گوید روزه بگیر، یعنی روزه روز خودت را بگیر. صبح و طلوع خودت را روزه بگیر؛ که گفتم به اندازه ضرورت به آن‌ها عمل می‌کنیم.

شاگرد: فرض بگیریم تحویل شمس به برج حمل قبل از زوال است، ساعت ده صبح گرینویچ این اتفاق می‌افتد. این یک شنبه می‌شود. خُب تقویم می‌گوید یک شنبه روز یک فروردین است. این یک شنبه قبل از تحویل برج حمل شروع شده و آن‌ها هم عید می‌گیرند. آن‌ها دیگر کاری به تحویل شمس ندارند. می‌گویند یک شنبه ما است و عید است.

استاد: ببینید آن جا ساعت یازده آن‌ها است ولی در تهران بعد از ظهر ما است. حالا لحظه تحویل می‌شود، اگر ما خودمان محلی بودیم، بعد از ظهر که می‌شد می‌گفتیم فردا اول فروردین است. ولی چون میزان ما جهانی شد و الآن قبل از زوال او است، می‌گوییم همین امروز ولو بعد از ظهر ما سال تحویل شد، همین امروز را از صبح، روز اول فروردین می‌گیریم.

شاگرد: بالأخره در آن تقویم جهانی در محل، روز و هفته که داریم. امروز بالأخره یک شنبه یا دوشنبه است. روز اول عید در گرینویچ یک شنبه است، ما هم که در قم هستیم تقویم ما معلوم است. آن جا چون یک شنبه است، آن را در تقویم خودم تطبیق می‌دهم و می‌گویم پس یک شنبه من هم عید است. دیگر کاری به آسمان ندارم که چه می‌شود. می‌گویم یک شنبه من عید است، حالا چه تحویل شده باشد یا نه.

استاد: دیگر یک شنبه من نداریم.

شاگرد: عرض من این است که تقویم جهانی با تقویم محلی تطبیق پیدا می‌کند. این‌طور نیست کسی که شبش است بگوید روز است. می‌گوید روز یک شنبه من معلوم است، در گرینویچ هم معلوم است چه زمانی است. ولو متفاوت هم باشند. مثلاً من زودتر به دوشنبه می‌روم. محاسبه می‌کنیم و می‌گوییم اگر یک شنبه گرینویچ عید بود، پس برای هر جایی یک شنبه عید است.

شاگرد٢: نه، این‌طور نیست. اگر الآن دوشنبه من باشد، دوشنبه من عید می‌شود.

شاگرد: هر تقویمی را ببینید، می‌گوید یک شنبه فلان اتفاق افتاده است. کسی که می‌خواهد جشن بگیرد نمی‌گوید دوشنبه را جشن می‌گیرم.

شاگرد٢: غالباً محلی می‌گویند. مثلاً می‌گویند الآن در آمریکا یک شنبه است، ولی ما دوشنبه هستیم. ولی اگر بحث را جهانی کنند، اگر بگویند یک شنبه است، دیگر یک شنبه است، کاری نداریم که دوشنبه ما است.

شاگرد: مثلاً شب کریسمس یک شنبه این هفته است. آن طرف کره زمین می‌گویند ما دوشنبه می‌گیریم؟

استاد: یک شنبه جهانی یا یک شنبه محل خودشان؟

شاگرد: یک شنبه جهانی را روی تقویم محلی خودشان تطبیق نمی‌دهند؟

رجوع به انشاء فوقانی طولی در شبانه‌روز غیر متعارف

شاگرد٣: اصلاً دو معیار است. چطور تطبیق بدهند؟!

استاد: الآن در این ماهواره هایی بروید که مرتب دور کره زمین می‌گردند، تقویم را چطور ترسیم می‌کنید؟ جایی که ساکن نیستند و مرتب دارند می‌گردند. ایشان گفتند چشم ها را ببندید و ندانید کجا هستید، نمی‌دانید روز است یا شب است، ولی ساعت را دارید. فقط چشمتان را باز کرده‌اند و ساعت را می‌بینید. این ساعت هم ساعت جهانی است. شما مشکلی ندارید. ساعت شما دارد می‌گوید یازده صبح یک شنبه است. تحویل سال قبل از یازده بود، امروز هم اول فروردین می‌شود. برچسب جدید می‌آید.

شاگرد: امروز یعنی چه؟

استاد: یعنی ساعت یازده این ساعتی که می‌بینید.

شاگرد٢: یعنی یازده ساعت قبل، لحظه اول امروز بوده است. حالا هر وقتی باشد.

استاد: الآن که این ماهواره‌ها می‌روند، امروز کدام امروز است؟ امروز در ساعت گرینویچ جهانی، یک شنبه کل دنیا. چون یک شنبه کل دنیا، در ساعت یازده تحویل سال شده، او می‌گوید یک شنبه اول فروردین است. ساعتش را هم در همان سفینه تنظیم می‌کند و می‌گوید امروز اول فروردین است. می‌گویید کجا را می‌گوید؟! کجا را کاری ندارد. او دارد دور می‌زند. او که الآن شب و روز ندارد. من می‌خواهم افحشیت و نوعیت را بگویم. اشکال از کجا شروع شد؟ گفتند این افحش از این است.

شاگرد: اگر فرض بگیریم یک شنبه روز اول ماه رمضان است، ما هم فرض گرفتیم نصف النهار مکه است، اشکال این است که ما می‌گوییم یک شنبه عید است، و به هر کجا کره زمین بگوییم یک شنبه عید است می‌فهمند به چه معنا است. دیگر کاری به ساعت جهانی نداریم. آقایی که آن طرف کره زمین است هم می‌گوید اگر یک شنبه من هم بشود روز اول ماه است و باید روزه بگیرم. آن طرف هم می‌گوید یک شنبه خودم را باید روزه بگیرم. یعنی یک معیاری داریم که وقتی به هر کسی که در هر کجای کره زمین ساکن است، می‌گوییم تو یک شنبه خودت را روزه بگیر. حالا یک شنبه تو هر موقع شروع بشود. این آقا اشکال می‌گیرد و می‌گوید یک شنبه این‌ها الآن شروع می‌شود، پنج کیلمتر دست راستش، بیست و چهار ساعت بعد یک شنبه شان شروع می‌شود. لذا ایشان می‌گوید ما یک معیار دادیم که یک شنبه روز اول ماه مبارک است ولی این معیاری که دادیم اگر در منطقه تطبیق پیدا کند، دچار ایراد فاحش می‌شوند. معیار منظم است که یک شنبه روز اول ماه است، همه جا هم می‌دانند امروز یک شنبه ما است، اما وقتی با منطقه چپ و راستشان می‌سنجند، دچار اشکال می‌شوند. عرض من این است که توضیح حاج آقا این ایراد را جواب نمی‌دهد.

شاگرد٢: بالأخره در این میقاتیتی که می‌فرمایید باید یک مسامحه‌ای قائل شویم. یعنی با نوعیت خیلی فرق نمی‌کند.

استاد: بله، اگر بر اقل اقتصار کنیم، همین‌طور است. مثلاً مناطقی که در وسط اقیانوس است، مناطقی می‌شوند که تقویمشان و روز و شبشان مختلف است که محل ابتلاء نمی‌شود. ولی با این شخصیت، تقریباً روز کل امت یکی می‌شود. بعضی از مناطق هست که ناچار هستیم. خدمت یکی از آقایان هم عرض کردم به دنبالش برویم و ببینیم کجاها هست که این محل ابتلاء شدید می‌شود.

الآن هم این ساعت‌های دوگانه که برای ما نیست. یعنی اگر به هتل هایی برویم که مسافران خارجی زیاد دارند، دو ساعت می‌زنند. مثلاً اگر ساعت نه و نیم صبح است، دیگری ساعت شش است. ولی تقویم هر دو یکی است. تا دوازده شب می‌رود، به محض این‌که این ساعت هتل یک شب شد، می‌گوید یک شب دوشنبه ولی آن ساعت هنوز یک شنبه است. خُب اگر یک دفعه ساعت‌های محلی را برداریم، مثلاً به سفینه‌ها برویم یا چشم ها را ببندند، در یک فضایی باشیم که فقط می‌خواهند ماه مبارک را برای کره منظم کنیم، نمی‌گوییم تو الآن اینجا هستی و روزه بگیر. الآن کسانی که در سفینه هستند، استفتاء می‌کند که می‌خواهد ماه مبارک را روزه بگیرد، چه کار کند؟ چه زمانی شروع به روزه گرفتن کند؟ شما جواب بدهید. با این فرضی که عرض کردم شما می‌توانید جواب بدهید. خیلی روشن؛ نقاطی که در قوس ماه جلو می‌رود را تعیین می‌کنید؛ به‌عنوان خط طلوع فجر روز اول ماه مبارک تعیین می‌کنید. جلوتر دو مبناء را عرض کردم. طبق همین مبنای مشهور می‌گویید لحظه طلوع فجر روز اول ماه مبارک این است. شما هم بیرون هستید، روزه ماه مبارک بگیر. آن جا روزه ماه مبارک بگیر. چرا؟ به‌خاطر این‌که نسبت به دحو الارض برای کره لحظه شروع طلوع فجر اول ماه مبارک، این لحظه است. شما هم باید روزه بگیرید. ولو در آسمان هستید و دارید دور می‌زنید.

شاگرد: ولو در شب است.

استاد: نه، وقتی در آسمان است که معلوم نیست کجا است.

شاگرد: ممکن است جایی قرار بگیرد که تاریک است.

استاد: اصلاً سفینه هایی که سرعتشان خیلی زیاد است که خیلی دور می‌زنند. اصلاً مجال نمی‌دهد که شب بشود و روز بشود. روزی چندبار دور می‌زند. این‌ها فروع فقهی محل ابتلای امروز است و باید جواب بدهیم. روی این مبناء ببینید چه جواب خوبی پیدا می‌کند. ما می‌گوییم وقتی اهلال هلال شد، یا قبل از زوال دحو الارض یا وقت غروب دحو الارض، ما همان قول مشهور را هم بگیریم، هیچ مشکلی نداریم. خلاصه داریم برچسب می‌زنیم. می‌گوییم قمر که از مقارنه رد شد، این لحظه که رسید، لحظه طلوع فجر روز اول ماه مبارک است. خُب روزه بگیر. تو در سفینه هستی، روزه بگیر. دور می‌زنی، خُب بزن. چرا؟ چون علم داری که الآن ماه مبارک است. علمائی بودند که می‌گفتند ادله ایجاب از آن‌ها منصرف است. آیا ارتکازا کسی که در سفینه است و ماه مبارک شده، روزه ندارند؟! یعنی مسافر است؟! مثلاً فرض گرفتیم کثیر السفر است. چون در سفینه رفتی دیگر اصلاً مورد خطاب شارع نیستی؟! «مَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُ»2؛ یعنی «من شهد منکم الشهر» در بلادی که روز و شب دارید. اگر این است، منصرف است. این یک جور جواب است.

شاگرد: نماز هم بر می‌دارند؟!

استاد: برای نماز ظهر هم همین جور است. مثلاً در قطب، شش ماه روز است. می‌گویید عند الزوال نماز بخوانید. خطاب ندارد! چون زوال ندارد. یک قول هست. حالا عده‌ای دیگر طبق روایتی که در کتب شیعه نیست، می‌گویند حضرت فرمودند «قدّروا»؛ حضرت فرمودند زمانی‌که خورشید به این صورت شد، اندازه‌گیری کنید.

شاگرد٢: روایت خروس هم دارد.

استاد: بله، باید ببینیم در قطب خروس ها چطور می‌خوانند! وقت زوال را چطور حساب می‌کنند!

شاگرد: زندگی در کرات دیگر به این صورت است. مثلاً در مریخ زندگی کنند.

استاد: بله، یعنی اگر در کره مریخ هم باشند، زمان شهر مبارک به‌عنوان یک قطعه زمانی در کل بستر عالم ناسوت معین است. معین کننده آن در عالم ناسوت همین گردش ماه است. وقتی این زمان را معین می‌کند، آن جا هم می‌توانند روزه بگیرند. با این بیان که در لحظه طلوع فجر اول تا آخر روزه بگیرند. لیلة القدر هم معلوم می‌شود.

شاگرد: البته درصورتی‌که «شهد» صدق بکند. «شهد منکم الشهر» در سفینه صدق می‌کند چون هنوز در حول قمر هست. ولی اگر در کرۀ دیگری باشد که از این اقمار خبری نباشد، معلوم نیست.

شاگرد٢: اگر برای خودشان اهلال هلال داشته باشند.

استاد: مریخ هلال ندارد. ولی مشتری شش قمر دارد! آن بحث‌های خاص خودش را دارد.

شاگرد: لازمه این بیان شما این نیست که شب جمعه نوعی بشود؟

استاد: با این بیان نه. ما الآن تلاش کردیم که شب جمعه نوعی نشود. چون می‌گوییم دحو الارض میزان است، کره یک شب جمعه دارد که لحظه شروع آن معلوم است، ولو همه جا بیست و چهار ساعت باشند. لحظه شروع و پایان شب جمعه معلوم است.

شاگرد: مثلاً در ساعت نه و پنجاه و نه دقیقه ژاپن که جمعه است، یک دفعه اعلام کنند شنبه است! در ژاپن می‌گویند شب جمعه من خراب شد! نمی‌توانم دعای کمیل بخوانم. چون الآن شنبه شد!

استاد: شما دوباره بین محلی و جهانی تلفیق می‌کنید.

شاگرد: قرار شد روز بند به ساعت باشد. ساعت هم بند به نصف النهار دحو الارض شد.

استاد: ما شبانه‌روز با ساعت‌های محلی مفصل داریم. اگر بخواهیم شبانه‌روز را واحد کنیم، ناچار از یک نصف النهار هستیم. آن یک نصف النهار وقتی ساعت واحد به دست ما داد، روز واحده هم به شما می‌دهد. وقتی روز یک شنبه داد، پنج شنبه و شبش هم معلوم است. وقتی پنج شنبه را داد، به دنبالش اول ماه و اول برج هم هست. این‌ها مترتب بر هم هستند. شما با تعیین این‌ها به آن یک شخص می‌رسید. اگر شما به سفینه بروید می‌بینید. کسی که در سفینه هست، شب جمعه اش خراب می‌شود یا نمی‌شود؟ الآن شما در سفینه دور می‌زنید. شب جمعه می‌خواهید دعای کمیل بخوانید، به چه صورت می‌خوانید؟

شاگرد: شب که ندارد.

شاگرد٢: مگر جمعه هم دارد؟

استاد: اگر کل را در نظر گرفتید چرا شب ندارد؟! کل کره شب دارد، یک نصف النهار واحد را فرض گرفتید… .

شاگرد٢: آن سفینه یک ربع در روز است و یک ربع در شب است، مدام می‌چرخد.

استاد: او ندارد، ولی آن نصف النهار مبداء برای کل کره، شب داریم. که آن شب جمعه کره است. اگر در آن مقدار زمانی کاری را انجام بدهد، در شب جمعه جمعه کره که خداوند متعال آثار شب جمعه را برای کل زمین نازل می‌فرماید، هست.

شاگرد٢: هرچند در ژاپن روز باشد؟

استاد: بله.

شاگرد٢: خُب این ارتکازا خراب است.

استاد: ارتکازا زمانی خراب است که با ساعت محلی تلفیقش می‌کنید.

شاگرد٢: یعنی در ساعت دوازده ژاپن در وقت زوال باید دعای کمیل بخوانم؟

استاد: جایی را فرض بگیرید؛ در کتب فقهی هم هست. جایی هست که اصلاً نمی‌دانید روز است یا شب است. در زندان تاریک هستید. اگر این برنامه‌ای که عرض می‌کنم را توجه کنید، کاری ندارید که کجای زمین هستید. کسی را گرفته‌اند و چشمش را بسته‌اند، به نقطه‌ای از زندان رفته و خودش هم نمی‌داند کجا است، می‌گوید کره زمین شب جمعه دارد، الآن شب جمعه کره‌ای است که خدای متعال و اولیاء خدا گفته‌اند. لذا شروع به خواندن دعای کمیل می‌کند. ولی چون شما با شب و روز مانوس هستید، می‌گویید خورشید وسط آسمان است، من بگویم شب جمعه است؟! الآن دعای کمیل بخوانم؟!

شاگرد٢: شما می‌فرمایید بخوانید.

استاد: من این‌طور که شما می‌گویید نمی‌گویم بخوانید. و لذا خدمت شما گفتم وقتی بین ادله اثباتیه تعارض شد، انشائات طولی را گفتم. اما وقتی دست ما از انشاء طولی سربار شده بر قبلی کوتاه شد، آن انشاء طولی قبلی حیات پیدا می‌کند. یعنی الآن وقتی به جایی رفت که چشمش را بستند و نمی‌داند کجای کره زمین است، او قصد ورود هم می‌کند بر خواندن دعای شب جمعه. چون اگر اهل هیئت باشد از خارج می‌داند.

تشخص لیلة القدر در تقویم جهانی از روز اول

شاگرد: دراین‌صورت تکوین لیلة القدر به هم می‌خورد. لیلة القدر یک حقیقت واحد تکوینی شخصی است.

استاد: بله، که از روز اول تقویم خدایی لحظات شروع و پایانش معلوم است.

شاگرد: شما می‌گویید براساس این یک خط زمانی می‌گذاریم.

استاد: که همان تکوین الهی است.

شاگرد: فرض کنید من یک جایی هستم که ظهر است، ولی شب قدر خط زمان است. الآن اعمال لیلة القدر را باید در ظهر بجا بیاورم یا در شب؟

استاد: وقتی انشاء طولی… .

شاگرد: انشاء طولی که نمی‌تواند حقیقت عالم را عوض کند.

استاد: حقیقت که واحد است. شما به ماه بروید، آن لحظاتی که لیلة القدر واقعی است را معین کرده‌اید.

شاگرد: من که الآن اینجا هستم، روز است.

استاد: خُب حضرت هم فرمودند روز لیلة القدر مثل شبش است. چقدر روایات داریم. خُب حقیقت عوض نشد. حقیقت لیلة القدر برچسبی روی آن قوس است که زمانش از روز اول خلقت تا آخر معین است. چون ما در آفاق مختلف هستیم، خداوند متعال در هر بقاعی آثاری را برای شب قرار داده است، امر کرده‌اند آن را احیاء بگیرید، اما آن واقعیتش تغییر نمی‌کند. اگر شما دستتان از این آفاق کوتاه شد، به آن واقعیت لیلة القدر بر می‌گردید که بیست و چهار ساعت زمان است.

شاگرد: این انشاء طولی ای که می‌فرمایید گویا تسهیل گر افرادی است که مطابق آن واقعیت است.

استاد: نه، به‌خاطر مصالحی این‌طور است. نه صرف تسهیل. «جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ لِبَاسا وَٱلنَّوۡمَ سُبَاتا»3، «إِنَّ لَكَ فِي ٱلنَّهَارِ سَبۡحا طَوِيلآ»4؛ روز کار دارند، چطور برای احیاء بیایند؟! شارع آن فضیلتی که در لیلة القدر است را در دل شب می‌گذارد. همه آرام باشید و با آرامش روحی سراغ یاد خدا و درک فضیلت واقعی بروید.

شاگرد: ممکن است کسانی باشند کل این دوازده ساعت شبشان… .

استاد: که بیست و چهار ساعتش معین است.

شاگرد: ممکن است در این دوازده ساعت شب کسانی در کره زمین باشند که وقت روزه گرفتنشان است.

استاد: این بالدقه قابل محاسبه است. ما به چیزی که به دنبالش بودیم رسیدیم. ما روی قوس قمر دو نقطه معین کردیم، گفتیم این طول و این غروب است. به بیست و سوم می‌رسیم و می‌گوییم این روز طلوع بیست و سوم است. پس وقت غروب قوس، شب لیلة القدر کره شروع می‌شود. تا بیست و چهار ساعت برچسب می‌زنیم. این لیلة القدر بیست و چهار ساعت کل کره است.

شاگرد: شبانه‌روز بیست و سوم ماه رمضان می‌شود. بیست وچهار ساعت می‌شود.

استاد: بله، هر برچسبی بیست و چهار ساعتی است. ولی دقیق است. یعنی از روز اول خلقت تا آخر خلقت، لحظات فی علم الله معین است. لحظه شروع واقعیت لیلة القدر در ناسوت معین است. لحظه شروع و پایانش هم معلوم است. حالا این واقعیت خارجی زمانی بیست و چهار ساعته معلوم را در بلادی پیاده کنید که روی کره شب و روز دارند. شارع با انشاء طولی حکم کرده؛ یکی آن بود که لیلة القدر را گرامی بدارید. با انشائات در طول آن انشاء اصلی می‌گوید حالا انجام بدهید.

شاگرد: ولو از برخی از افراد فوت شود؟

استاد: حضرت فرمودند چهار شب بگیر! چرا فرمودند؟ یعنی اگر می‌خواهی از تو فوت نشود چهار شب بگیر. یعنی ناچاری کار، در وقتی که در بقاع هستند، همین است. می‌گوید استصحاب بکن، برای این‌که آسان باشد. والا می‌گفت برای این‌که بتوانی لیلة القدر را درک کنی، استصحاب حرام است. از یک روز قبل از ماه شروع کن و سی و یک روز بگیر. می‌شد این‌ها را بگوید. ولی شارع این کار را نکرده است. برای چه؟ برای تسهیل امرش است. ولی با این بیان روشن می‌شود.

شاگرد: برای انشاء طولی در ادله اثباتیه هست؟

استاد: بعضی از جاها هست. در الصلاة الجمعة مرحوم آقای بروجردی خواندیم. ایشان شبه همین انشاء طولی را بیان کرده بودند. خیلی جالب بود. انشاء طولی این است که شارع انشائی می‌کند ولی از آن دست بر نمی‌دارند. اما در شرائط خاص یک انشائی روی این سوار می‌کند. اگر در اجرای انشائی که روی این سوار شده مشکلی پیش آمد، به آن قبلی بر می‌گردد. ولذا ادله متعارض نیست. ما خیلی از جاها تعارض را به این صورت حل می‌کردیم. می‌گفتیم این دو دلیل که متعارض نیستند، چون این در طول آن است. وقتی طولیت دارد مشکل حل می‌شود.

والحمد لله رب العالمین

کلید: لیلة القدر، تقویم جهانی، انشاءات طولی، انشاء طولی، عام فوقانی، خط زمان، نصف النهار دحو الارض، نصف النهار مکه،

1 يس37

2 البقره ١٨۵

3 الفرقان ۴٧

4 المزمل٧





***************
ارسال شده در انجمن گفتگوی علمی-نام کاربری هلال:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=779.msg2775#msg2775

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
....
نسبت به بحث اخیربا توجه به اینکه استاد مبانی و اقوال قابل توجه مربوط به منطقه رؤیت هلال را به 4 بخش تقسیم کردند، خواستم ببینم آیا نظر مرحوم آسید سعید حکیم که برای ثبوت اول ماه بین عالم قدیم (آسیا و آفریقا و اروپا) و غیر آن تفصیل می‌دهند هم مورد بررسی قرار گرفته یا نه؟ هرچند طبق تقسیم استاد، این قول در زمرۀ مبنای «نیمۀ محلی» قرار می‌گیرد، اما تعلیل دومی که آقای حکیم در مورد نظر خودشان دارند، نکتۀ قابل توجهی را در مورد خط بین المللی زمان در بر دارد که بی ارتباط به مباحث اخیر استاد هم نیست (البته ممکن است در بحثهای سال گذشته مطرح شده و در دسترس بنده قرار نگرفته)
احتمالا استاد استحضار دارند که بحث استدلالی ایشان اجمالا در کتاب صوم خودشان مطرح شده و بحث را با توضیح مفصل تر آسید محمد رضا سیستانی در مناسک حج خود مطرح کرده و اشکال به مبنای ایشان را هم آنجا ذکر کرده‌اند؛
از متونی که احتمالا در درس استاد مورد توجه قرار نگرفته مباحث آسید محمدرضا سیستانی هست که اتفاقا به صورت کتاب جداگانه هم چاپ شده به نام «اتحاد الآفاق و اختلافها» و بعضی از نکاتی و یا روایاتی که استاد اجمالا فرمودند ندیدم کسی متعرض آن شده باشد،‌در این کتاب بحث و رد شده است که حالا انشاء الله اگر صلاح دانستند آن مطالب و برخی ملاحظاتی که نسبت به نظرشریف ایشان هست، 0در موقعیت‌های بعدی اشاره خواهم کرد.
ضمنا کانالی در ایتا و ... هست که طی حدود 7، 8 سال گذشته،‌در آن عمدةً پیش بینی اول ماه‌ها و گزارش‌های رؤیت با سبک و سیاق نسبة نو و البته در سطح نسبة ساده و مورد استفاده عموم علاقه مندان، ارائه گردیده؛ باعث افتخار خواهد بود چنانچه استاد عزیزفرصت کردند و سری به این کانال زدند، حقیر را از نکات و نظرات دقیق و عالمانه خود بهره مند کنند: https://eitaa.com/AhkamBaran
شنبه 8 دی 1403

سلام علیکم
نسبت به جلسه 279 ملاحظه‌ای که به ذهن می‌رسد این است که گویا خلطی صورت گرفته بین وقت جهانی ( بین المللی) و وقت برای کل کره
در بیان استاد بارها مضمون این عبارت مطرح می‌شود که ما به دنبال یک تقویم ومیقات برای کل کره هستیم و بعد آن را تنظیر به ساعت و وقت جهانی بین المللی فعلی می‌کنند...
لکن به نظر می‌رسد انچه در حال حاضر در مورد وقت المللی وجود دارد، وقت برای کل کره نیست؛ بلکه برای نظم دهی به امور اضطراری که لازم است هماهنگی بین مناطق مختلف ایجاد شود، قرارداد کردند که همه به وقت یک منطقه (گرینویچ) زمان را تعامل کنند مثلا خلبان ژاپنی و انگلیسی و آمریکایی همه طبق ساعت گرینویچ رفت و آمد خود را تنظیم کنند؛ نه اینکه برای همه کرۀ زمین یک ساعت و روز هفتۀ و... قراردادی وجود داشته باشد؛ بنابراین می‌گوییم مثلا الان ساعت 12 روز یکشنبه به وقت گرینویچ است و سایرین امور بین المللی خود را با این ساعت تنظیم کنند نه اینکه برای خلبان ژاپنی که در ژاپن است هم الان ساعت 12 روز یکشنبه باشد به عبارت دیگر آغاز و پایان یکشنبه در گرینویچ هیچگاه باعث نمی‌شود یک مقطع زمانی 24ساعته در کل زمین روز یکشنبه قراردادی و بین المللی باشد به گونه‌ای که کل کره روز یکشنبه آنها قلمداد شود ! و لذا نکته‌ای که بزرگواری در درس روز شنبه (جلسه279) به عنوان اشکال در بجث ایام هفته مطرح کرد به این بیان اشکال صحیحی به نظر می‌رسد یعنی نسبت به تقویم حتی مناسبتهای جهانی آن همواره تقویم نسبت به روز هفته، محلی بیان می‌شود مثلا اگر قرار است روز 20 نوامبر روز جهانی کودک باشد هیچگاه روز گرینویچ را ملاک قرار نمی‌دهند؛ بلکه هر محلی از ساعت 12 بامداد همان محل،‌روز کودک را آغاز میکند؛ حتی اگر بخواهند مثلا تظاهراتی را به صورت هماهنگ در یک تاریخ مشخص مثلا 1 ژانویه در دنیا برگزار کنند،‌بازهم هر منطقه در روز خود این کار را خواهند کرد؛ بله اگر کنفرانسی جهانی برگزار شود میگویند مثلا ساعت 12 گرینویچ همه آنلاین باشند...نه اینکه ساعت 12 گرینویچ برای همه ساعت 12 است...

این امر در مباحث شرعی بسیار واضح تر است؛‌ زیرا به نظر می‌رسد قریب به اتفاق وقایع مهمی که مرتبط با زمان هستند و در بیان آیات و روایات ذکر شده است،‌ به جهت آثار آن نسبت به مردم است و مردم هم همان مردمی هستند که در روی زمین زندگی می‌کنند و هریک در منطقۀ‌ تقویمی خاصی به سر می‌برند (همان تقویم محلی و نوعی)؛ وقتی آثاری برای شب جمعه بیان می‌شود، شما می‌توانید بگویید به وقت مکه شب جمعه از ساعت مثلا 12 ظهر بولیوی شروع می‌شود ولی هرگز نمی‌توانید به فرد بولیویایی بگویید ساعت 12 ظهر روز پنجشنبه تو، شب جمعه بین المللی تو است؛ یعنی شب جمعه تو به یک لحاظ از ساعت 12 شروع شده است! اینکه بگوییم مثلا چون شب جمعه در مکه شروع شده یک اثری برای تو در ساعت 12 ظهر هست، ثبوتاً ممکن است اما اینکه بگوییم شب کل کره است،‌ اشتباه است و اثباتا هم به نظر می‌رسد قریب به اتفاق وقایع زمانی که در ادله شرعی آمده و آثاری را برای مکلفین قرار داده، که مقصود از آن وقایع زمانی محلی است و ذهن عرفا کاملا نسبت به غیر آن استیحاش دارد؛ و شاید یک جهتی که مکرر دوستان حاضر دردرس زمان قراردادی به بیان استاد را با زمان محلی تطبیق می‌کنند وهرچه استاد می‌خواهند تفکیک بین وقت جهانی و وقت محلی کنند همین ارتکاز باشد.
اگر گفته شود برخی وقایع در وقت مربوط به برخی بلاد آثاری برای سایر بلاد هم دارند، این امرمتفاوت از هدفی است که در عبارات استاد وجود دارد و بیان آن دسته از ادله هم کأن متفاوت است مثلا ممکن است بلکه مطمئنا برای لحظۀ شهادت امام حسین علیه السلام در کل عالم اثری وجود داشته است یا مثلا لحظه ای که حضرت زهرا سلام الله علیها در محراب به عبادت می‌پرداختند، نوری به آسمانها ساطع می‌شده و ... اما این گونه موارد دربیان متفاوت است با اموری که برایش وقت تقویمی بیان شده
استاد میخواهند تفکیک قائل شوند بین امور تکوینی مربوط به کل عالم ویا مثلا ناسوتی و .... و اموری که مربوط به عمل مکلف در محل خاص اوست اما به نظر می‌رسد بسیار یا قریب به اتفاق مواردی کلی که استاد می‌خواهند آنها را از محلی بودن خارج کنند از آنجا که بالاخره مربوط به آثار آن برای مکلفینی هست که در روی زمین و با طول و عرض های جغرافیایی مختلف زندگی می‌کنند در هرحال محلی می‌شود؛ مثلا گفته می‌شود ملائکه از ابتدای شب جمعه از فراز عرش ندا میدهند: آیا بندۀ مؤمنی نیست که تا پیش از سپیده دم از گناهانش به درگاه من توبه کند ... وقتی این ندا از فراز عرش باشد علی القاعده به مبنای استاد باید همان وقت بین المللی به وقت مکه باشد زیرا تعبیر ابتدای شب جمعۀ‌ فراز عرش است و لذا باید پایان ندا هم به وقت مکه باشد اما آیا واقعا ارتکاز عرفی می‌پذیرد که مثلا از ساعت 7 صبح روز پنجشنبه تا ساعت 5 عصر روز پنجشنبه در آرژانتین، ندای منادی عرش به پایان رسیده و همان ندایی که اتفاقا خطاب به مؤمن می‌کند و میگوید تا سپیده دم چنین کن...، در ابتدای شب جمعه محلی، ندایش تمام شده باشد یا اینکه مثلا در ژاپن،‌ بعد از اینکه شب جمعه محلی به پایان رسید، ندای منادی خطاب به مؤمنین برای دعا و راز و نیاز تازه شروع شده باشد.
و ظاهرا انشاء‌ طولی هم مشکل را حل نمی‌کند که فعلا مجال بیانش نیست
مسائل مربوط به قطب و سفینه و ماهواره و همینطور اعمال در مریخ و زندانی نیز به نظر می‌رسد قابل پاسخ باشد که فعلا قصد مزاحمت بیشتر ندارم
بسیار عذرخواهم عفو بفرمایید
یکشبنه 9 دی 1403

نکات ارسال شده در مورد بحث رؤیت هلال در انجمن گفتگوی علمی توسط نام کاربری هلال

کلمات آیت الله سید سعید حكيم قده در زمینه اشتراک آفاق






****************
ارسال شده توسط:
موحدی نیا
Monday - 6/1/2025 - 9:0

با عرض سلام و احترام

و عذرخواهی بابت تصدیع

راجع به تعیین تقویم برای کل کره از ناحیه شارع بر پایه نصف النهار دحوالارض،

ابهامی نیست که چنین مسأله ای ثبوتا فرض دارد و از انسجام درونی برخوردار است و با مجموع ادله هم ناسازگاری ندارد.

لکن نقطه ابهامی که برایم روشن نشد، دلیل اثباتی برای اسناد چنین تدبیری به شارع است. اگر صلاح می دانید مرحمت فرمایید و دلیل یا ادله را مجدد اشاره کنید.

زیرا آن چه تا کنون در ذهن حقیر نشسته -با غض نظر از تعدادی روایات که ظاهر در این معنا نیستند و بلکه مجموعشان نیز لزوما ثابت کننده این معنا نیست- منحصر می شود در ارتکاز بر شخصی بودن لیلة القدر -و مانند آن- و تقویت آن به ادله ای که روز لیله قدر را به مانند شبش قرار می دهند.

عمده بیان مطلب هم این بود که: آیا تنزل ملائک و روح و آن اتفاقات عظیم ثبوتی عالم، دارد آن به آن حسب هر افق اتفاق می افتد؟! واضح است که خیر، یک اتفاق است ، در هرسال یک بار ، برای کل عالم.

 

لکن آن چه امر این ارتکاز را سهل می کند و دلیلیت آن را -حسب فهم قاصر- از صحنه خارج می کند این است که یک راه حل بسیار سهل و مناسب ذوق و اعتبار برای آن وجود دارد:

این اتفاقات که ارتکاز شخصی بودنشان می رود، همگی حقائقی هستند گره خورده با حجت حق تعالی در هر زمان، که آن وجود مقدس نیز در آن زمان از سال، در یک افق قرار دارند؛

حقیقت لیلة القدر هم در تناسب با وجود ایشان در عالم ماده، در عالم ماده مصداق و تحقق می یابد و این می شود همان واحد مرتکز ما. وقتی ما این را یافتیم، دیگر دلیلی که ما را ملزم کند به این که شارع یک تقویم برای کل کره-مجرد از آفاق- تدبیر نموده است نداریم.

البته بعضا در طول جلسه، عبائری مانند «غلت مردة الشیاطین» و مانند آن مستمسک واقع می شد به این تقریب که طبق ظهور عرفی، این به بند کشیده شدن شیاطین نمی تواند منطقه ای و حسب آفاق باشد.

لکن پاسخ این است که: موارد متعددی در روایات داریم که اموری باطنی یا تکوینی -راجع به ملائک و شیاطین- به یک سری ازمنه متوقف شده اند که به وضوح منطقه ای و مختص به آفاق است، مانند:

من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص: 213

...وَ أَمَّا صَلَاةُ الْفَجْرِ فَإِنَّ الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَطْلُعُ عَلَى قَرْنَيِ‏ الشَّيْطَانِ‏ فَأَمَرَنِي رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ أُصَلِّيَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ صَلَاةَ الْغَدَاةِ

 

آیا به حسب هر لحظه، شیطانی در افق ایستاده است؟ یا یک روایت واضح تر:

من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص: 225

بَابُ رُكُودِ الشَّمْسِ‏

675- سَأَلَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ أَبَا جَعْفَرٍ ع‏ عَنْ رُكُودِ الشَّمْسِ‏ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ مَا أَصْغَرَ جُثَّتَكَ وَ أَعْضَلَ مَسْأَلَتَكَ وَ إِنَّكَ لَأَهْلٌ لِلْجَوَابِ إِنَّ الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ جَذَبَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ بَعْدَ أَنْ أَخَذَ بِكُلِّ شُعَاعٍ مِنْهَا خَمْسَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مِنْ بَيْنِ جَاذِبٍ وَ دَافِعٍ حَتَّى إِذَا بَلَغَتِ الْجَوَّ وَ جَازَتِ الْكَوَّ قَلَبَهَا مَلَكُ النُّورِ ظَهْراً لِبَطْنٍ فَصَارَ مَا يَلِي الْأَرْضَ إِلَى السَّمَاءِ وَ بَلَغَ شُعَاعُهَا تُخُومَ الْعَرْشِ فَعِنْدَ ذَلِكَ نَادَتِ الْمَلَائِكَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ‏ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌ‏ مِنَ الذُّلِ‏ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أُحَافِظُ عَلَى هَذَا الْكَلَامِ عِنْدَ زَوَالِ‏ الشَّمْسِ فَقَالَ نَعَمْ حَافِظْ عَلَيْهِ كَمَا تُحَافِظُ عَلَى عَيْنِكَ فَإِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ صَارَتِ الْمَلَائِكَةُ مِنْ وَرَائِهَا يُسَبِّحُونَ اللَّهَ فِي فَلَكِ الْجَوِّ إِلَى أَنْ تَغِيبَ‏

 

همان طور که استبعاد می شد که چطور ممکن است اول شهر قمری، غلت مردة الشیاطین ناظر به آفاق باشد، این جا نیز باید استبعاد شود، با این تفاوت که این جا واضح است که مسأله، زوال است.

به نظر اگر جناب محقق بحرانی می خواستند رساله خویش در باب ادله سمعیه بر تسطح زمین را گردآوری کنند، علی القاعده امثال این روایات را می آوردند، به ضمیمه ارتکاز واحدِ شخصیِ مادی بودن تک تک این اتفاقات. به این بیان که: نتیجه کرویت زمین این خواهد بود که ملائک دائما و در هر لحظه، ذکر شریف مذکور را ندا می دهند و اختصاص به زمانی دون آخر ندارد و روایت خالی از فایده می شود، خصوصا اگر جمع محلی باللام را مفید عموم هم بدانیم! و معلوم است که چقدر خلاف ظاهر است.

از چنین تالی فاسدی نمی توان نتیجه گرفت که: پس یک زوال خاص(مثلا نصف النهار دحوالارض) مراد است

زیرا صرفا یک احتمال است(هرچند سازگار و دارای انسجام درونی با سایر ادله) که با ترتیب یک سری اعمال(مانند محافظت بر آن ذکر شریف عندالزوال از ناحیه محمدبن مسلم، یا کراهت نماز میت عندالطلوع و ...) بر اشخاص مکلفین نیز نمی سازد.

در حالی که شبهه طارئ بر صاحب حدائق (ره) یک راه حل دارد که خود حضرت استاد هم در جلسه بدان اشاره فرمودند:

تحقیق در زمینه حقیقت امور ملکوتی-مانند ملائک- و نحوه ارتباط آن با نفوس و افعال زمینی و زمانیات.

اگر آن تحقیق به انجام رسد، مسأله لیلة القدر هم طابق النعل بالنعل حل خواهد.(و اگر حل نشود، هیچ جواب حلی به جناب محقق بحرانی نداده ایم و فقه الحدیث بسیاری روایات را ناتمام گذاشته ایم، اگر هم حل شود دلیلی بر اثبات تقویم برای کل کره از این ناحیه نخواهیم داشت.)

 

در خصوص لیلة القدر نیز دو دسته احکام داریم، برخی مربوط به عامه مکلفین است که به همین منوال حل می شود

برخی دیگر که واحد شخصی است (مانند نزول روح و مقدرات عالم و ...)، به حسب منزل علیه(صلوات الله علیه) تجلی خواهد یافت.

حاصل آن که، تصویر طولیت این امور در باطن و ظاهر عالم، بی اشکال بلکه ظاهرا لابد منه است.(همه این امور حقائق مجردی دارند که حسب نفوس ساکن در آفاق مختلف عالم ماده، تجلیاتی دارند و ملاک احکام وضعیه یا تکلیفیه ای برای آن ها می شوند)

اما این که بر اساس آن حقائق باطنی، شارع نیز اعتباری کرده باشد-چه اعتبار تقویم و میقات چه اعتبار حکم تکلیفی شرعی و ...- هیچ دلیلی ندارد.

یک شاهد مهم نیز این است که در پی بیان این امور تکوینی در آن ظرف زمانی، یک سری اعمال در آن زمان برای مکلفین بیان می شود که ظاهر آن ادله و نیز ارتکاز همه ما این است که باید منطبق با ساعت و افق محلی انجام گیرد(دلیلی بر این که تشریع اعمال درطول تشریع یک امر عام است نداریم، بلکه ظاهر این است که به ازای همان حقیقت تکوینی که بیان می شود، اعمالی قرار داده می شود)

 

هم چنین استشهاد می شد به یکسان بودن روز لیلة القدر با شب، که به نظر می رسد این نیز دلالت نداشته باشد، زیرا اختلاف طول بلاد غالب روات با دحوالارض کم بوده و به اندازه یک روز نمی شود و حدودا به اندازه یک بین الطلوعین است، مضافا این که نسبت به بلاد غربی دحوالارض اساسا بی معنا می شود، بلکه مقداری از روز قبلش را باید مراعات کنند که هیچ دلیلی بر آن نداریم.

نیز واضح است که روایت عبید، لزوما این معنا را اثبات نمی کند(می تواند ناظر به افق شخصی باشد)

نیز وحدت شخصی ماه قمری هم مثبت مدعا نیست، زیرا:

اگر تمسک به «یوم خلق السماوات و الارض» می شود و ادعا می شود قبل از بشر و اعتبارات بشری، ماه مبارک وجود داشته است، می گوییم: آیا قبل از خلقت انسان ها و اعتبارات ایشان، حضرت امیرالمؤمنین وجود داشته اند؟ هر متشرع و عامی ای می گوید خیر، ایشان در فلان سال متولد شدند

نام مبارک ایشان را چه کسی وضع کرد؟ آیا زمانی که جناب ابوطالب وضع فرمودند، خود ایشان احساسی غیر عادی(مانند جبر یا معین بودن از ازل) کردند؟ آیا مردم و عرف تفاوتی دیدند بین این وضع و وضع «عقیل» مثلا؟ پاسخ همه این ها بالارتکاز منفی است.

و می دانیم ادله و روایاتی هست که بدوا منافی این جوابِ منفی به ذهن می رسد(هرچند واقعا منافی نیست و دو لایه از واقعیت است که باید با هم جمع شود)

هر حلی که برای آن جا از ناحیه استاد ارائه شد، آن را مفروض گرفته، به همان بیان جمع می کنیم میان «ثبوت باطن و حقیقت شهر قمری در عوالم بالا» و «حقیقت عرفی شهر قمری» که اعتباری است از ناحیه قوم عرب دون الفرس و الیهود-مثلا- که ممضاة شارع است وهمین است که موضوع احکام ادله است.

مهم این است که نباید احکام فقهی و شرعی را مستقیم و بدون واسطه لحاظ این اعتباریات،  به آن حقائق گره زد.

 

اگر هم مراد این است که شهر قمری به هر حال «ظاهرة سماویة» که مستقل از آفاق است و لذا وحدت شخصی دارد، این حرف کاملا درستی است لکن از آن لازم نمی آید تقطیع و تقسیم این حرکت بر اساس حرکت راسم شبانه روز، از ناحیه شارع صورت گرفته باشد.

به دیگر بیان، لیلة القدر اصالتا قطعه ای از زمان بر اساس حرکت راسم شبانه روز است نه حرکت قمر، همان طور که شهر قمری هم بذاته کاری به شبانه روز ندارد، هرچند به اغراضی این دو بر هم تطبیق داده شوند.

لکن آیا اگر پذیرفتم شهر قمری مبارک رمضان، واحد شخصی است، حتما لازم می آید تقطیع آن به شب و روز(لیلة القدر مثلا) هم مستقل از آفاق اتفاق بیفتد؟ چه برهانی داریم که این حرکت(قمر) بر اساس حرکت راسم شبانه روز توسط شارع و برای کل کره، تقطیع شده است؟ این همان نقطه ادعای فاقد دلیل است.

 

حاصل آن که:

1.روایات متعددی داریم که امور ملکوتی و باطنی کلانی بر ازمنه ای مترتب می شود که شک نداریم ناظر به ساعت محلی است، حل و فهم این روایات، راه حل صحیح روایاتی مانند لیلة القدر را نیز مشخص می کند.

2.آثار و اتفاقات لیلة القدر هم برخی عمومی و شامل جمیع عباد هستند که به حسب هر مکلف تجلی و تنزل می یابد(حتی ممکن است غلت مردة الشیاطین از این باب باشد، با توجه به اشباه و نظائری که گذشت)، برخی هم شخصی و واحد برای کل عالم است(مانند تقدیر امور) که به حسب قطب عالم امکان و افقی که ایشان در آن حضور دارند تجلی و تنزل می یابد، همان طور که نماز ظهرشان را طبق زوال محلی که هستند می خوانند.

دلیل ظاهر دیگری هم برای ارائه تقویم برای کل کره متوجه نشدم،

دلیلی هم نداریم که اگر عقلا در طی زمان مضطر شدند به وضع یک میقات خاص برای کل کره، شارع نیز پیشاپیش چنین کاری کرده باشد، چه این که احتیاجشان به وضع زبان مشترک یا اعتبار پول مشترک و مانند آن، دلیل نمی شود که شارع نیز پیشاپیش این امور را تدبیر نموده باشد.

ممنون می شوم اگر صلاح می دانید یک دور فهرست ادله تان بر مقصود را ذکر نمایید.

عذر خواهم بابت اطاله.







****************
ارسال شده توسط:
محمد مهدی ع
Monday - 17/2/2025 - 9:40

یکی از فضلا اشکالی را مرقوم فرموده بودند که شاید محصل آن را بتوان اینطور تقریب کرد :به جهت فقدان دلیل اثباتی ، ماه مبارک و احکام آن، قبل از خلقت مکلفین، حقیقتی نداشته است و این امور بعد از خلقت مکلفین بوده  و تا قبل از آن دلیلی نداریم که چیزی مسمای به ماه مبارک رمضان بوده است و همچنین چرا باید شارع نسبت به تقویم کل کره حکمی واحد داشته باشد و چرا یک روز شخصی را برای کل کره تصویر می کنیم؛ همه این امور فاقد دلیل اثباتی است و می تواند مربوط به حیطه منطقة الفراغی باشد که « سکت عن حکمه الشارع»

شاید بتوان جواب استاد را اینگونه تقریر کرد :
منطقة الفراغ در حیطه احکام ابلاغی شارع مقدس قابل تصویر و توجیه است اما در ناحیه احکام ثبوتی خیر . توضیح آنکه در ناحیه احکام ثبوتی حکم جمیع وقائع و امور، کاملا مشخص و تعیین شده است؛ لذا فرمودند « لم یسکت عنها نسیانا » یعنی به اغراضی حکم بیان و ابلاغ نمی شود ولی حکم آن موضوع فی علم الله موجود است . این حکم و انشاء، امری ثبوتی عند الشارع  و به معنای  « نحوه جهت دهی حاملین ارزش برای تحصیل اغراض » می باشد . این حکم ثبوتی مرحله ای بعد از ملاکات (مصالح  ومفاسد) است؛ سنخش سنخ علم است و به « اگر آنگاه هایی» متعلق شده است که مفادش جهت دهی امور ذو المصحلة به سمت تحصیل مصلحت است . مثلا خدای متعال می داند اگر امر عزیمتی به فعل « الف » کند «ب» به نحو سازگار با جمیع اغراض حاصل می شود . بنابراین « منطقة الفراغ» به معنای اینکه اصلا حکمی وجود نداشته باشد، صحیح نمی باشد، بله به معنای عدم ابلاغ و بیان حکم قابل توجیه است . علی هذا اینکه بگوییم ماه مبارک رمضان و تسمیه آن و حکم آن به تناسب کل کره، اصلا موجود نبوده و نیست، صحیح نمی باشد بلکه حکم این امور به معنایی که بیان شد، وجود داشته است .
در جلسه درس مطرح شد که بنابر این مبنا می توان وجوب شرعی مقدمه را هم تقریب نمود .

چند سؤال و ابهام به ذهن می آید :


۱- شریعت و تشریع و انشاءات اساسا به حکم های ابلاغ شده گفته میشود و ادعا این است که ارتکاز فقهی و اصولی چیزی را تا به مرحله « اراده فعلی » ( صفت فعل ) و « امر » نرسد، مسمای به انشاء شرعی و حکم شرعی نمی داند . بنابراین مستشکل می تواند بگوید فضای اشکال کاملا اثباتی است و با امور ثبوتیه کاری نداریم . امور ثبوتیه علمش نزد خدای متعال است و ما و عقل ما را دسترسی به آن نیست، شیخ انصاری هم فرموده است «  الإنصاف أنّ الركون إلى العقل فيما يتعلّق بإدراك مناطات الأحكام لينتقل منها إلى إدراك نفس الأحكام ، موجب للوقوع في الخطأ كثيرا في نفس الأمر ، وإن لم يحتمل ذلك عند المدرك ، كما يدلّ عليه الأخبار الكثيرة الواردة بمضمون : «أنّ دين الله لا يصاب بالعقول» ، و «أنّه لا شيء أبعد عن دين الله من عقول الناس»
فلذا تا دلیل اثباتی نداشته باشیم نمی توانیم با تقریبات و مناسبات استحسانی و نجومی، حکم کل کره را تصویر کرده و به شارع نسبت دهیم . مناسبات نظم اجتماعی اقتضا دارد حکمی برای کل کره داشته باشیم لکن تا دلیل اثباتی تام قائم نشود ملحق به « سکت عنه الشارع » می شود .

 

۲- وجوب شرعی مقدمه هم بنابر نکته قبلی قابل منع است یعنی حتی اگر بگوییم عقلا حکیمانه این است که حکم مقدمه وجوب باشد، یعنی جهت دهی صحیح در رابطه با مقدمه امر وجوبی به آن باشد . تا دلیل شرعی نداشته باشیم نمی توانیم این را به شارع نسبت دهیم . شارع می تواند به جهتی این حکم را اراده ( صفت فعل) نکرده باشد . همچنین در حسن احتیاط هم همین را می گویند: عقل احتیاط را حسن می داند و امر استحبابی به آن را حکیمانه می پندارد اما شارع می تواند این حکم را ( در مرحله امر و نهی فعلی (اراده فعلی) ) مسکوت گذاشته و مکلفین را حتی به نحو استحبابی امر ننموده باشد.









****************
ارسال شده توسط:
محمدحسین
Monday - 17/2/2025 - 16:24

 

1. تهذیب، ج4، ص93: و عنه عن أحمد بن محمد بن إدريس عن أحمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن الحسين بن علوان عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبي جعفر ع قال: كان رسول الله ص يقبل بوجهه إلى الناس فيقول يا معشر المسلمين إذا طلع هلال شهر رمضان غلت مردة الشياطين و فتحت‏ أبواب‏ السماء و أبواب الرحمة و غلقت أبواب النار و استجيب الدعاء و كان لله فيه عند كل فطر عتقاء يعتقهم من النار و ينادي مناد كل ليلة هل من سائل هل من مستغفر اللهم أعط كل منفق خلفا و أعط كل ممسك تلفا حتى إذا طلع هلال شوال نودي المؤمنون أن اغدوا إلى جوائزكم فهو يوم الجائزة ثم قال أبو جعفر ع أما و الذي نفسي بيده ما هي بجائزة الدنانير و الدراهم.

2. الامالی (للمفید)، ص229، 230 و 232: قال حدثنا أبو الطيب الحسين بن محمد التمار قال حدثنا جعفر بن أحمد الشاهد قال حدثنا أبو الحسين أحمد بن محمد بن أبي مسلم قال حدثنا أحمد بن جليس [حليس‏] الرازي قال حدثنا القاسم بن الحكم العرني قال حدثنا هشام بن الوليد عن حماد بن سليمان السدوسي قال أخبرنا أبو الحسن علي بن محمد السيرافي‏ قال حدثنا الضحاك بن مزاحم عن عبد الله بن العباس بن عبد المطلب أنه سمع‏ النبي ص يقول‏ إن الجنة لتنجد و تزين من الحول إلى الحول لدخول شهر رمضان- فإذا كان أول ليلة منه هبت ريح من تحت العرش يقال لها المثيرة- تصفق ورق أشجار الجنان و حلق المصاريع‏ فيسمع لذلك طنين لم يسمع السامعون أحسن منه و تبرزن [تبرز] الحور العين‏ حتى يقفن بين شرف الجنة- فينادين هل من خاطب إلى الله عز و جل فيزوجه ثم يقلن‏ يا رضوان ما هذه الليلة فيجيبهن بالتلبية ثم يقول يا خيرات حسان هذه أول ليلة من شهر رمضان قد فتحت‏ أبواب‏ الجنان للصائمين من أمة محمد ص قال و يقول له عز و جل يا رضوان افتح أبواب الجنان يا مالك أغلق أبواب الجحيم عن الصائمين‏ من أمة محمد يا جبرئيل اهبط إلى الأرض فصفد مردة الشياطين و غلهم بالأغلال ثم اقذف بهم في لجج البحار حتى لا يفسدوا على أمة حبيبي صيامهم- قال و يقول الله تبارك و تعالى في كل ليلة من شهر رمضان ثلاث مرات‏ هل من سائل فأعطيه سؤله هل من تائب فأتوب عليه هل من مستغفر فأغفر له من يقرض الملي‏ء غير المعدم و الوفي غير الظالم [...]

فإذا كانت ليلة الفطر و هي تسمى ليلة الجوائز أعطى الله العالمين أجرهم بغير حساب فإذا كانت غداة يوم الفطر بعث الله الملائكة في كل البلاد- فيهبطون إلى الأرض و يقفون على أفواه السكك فيقولون يا أمة محمد اخرجوا إلى رب كريم يعطي الجزيل و يغفر العظيم فإذا برزوا إلى مصلاهم قال الله عز و جل للملائكة ملائكتي‏ ما جزاء الأجير إذا عمل عمله قال فتقول الملائكة إلهنا و سيدنا جزاؤه أن توفي أجره- قال فيقول الله عز و جل فإني أشهدكم ملائكتي أني قد جعلت ثوابهم عن صيامهم شهر رمضان و قيامهم فيه رضاي و مغفرتي و يقول يا عبادي سلوني فو عزتي و جلالي لا تسألوني اليوم في جمعكم لآخرتكم و دنياكم إلا أعطيتكم‏ و عزتي لأسترن عليكم عوراتكم ما راقبتموني و عزتي لآجرتكم و لا أفضحكم‏ بين يدي أصحاب الخلود انصرفوا مغفورا لكم قد أرضيتموني و رضيت عنكم قال فتفرح الملائكة و تستبشر و يهنئ بعضها بعضا- بما يعطي الله هذه الأمة إذا أفطروا.

3. بحار الانوار (ط - بيروت)، ج‏93، ص350: و منه، عن الوراق عن أبي محمد عن عماد بن أحمد عن الحسين بن علي عن محمد بن العلاء عن أبي بكر بن عياش عن الأعمش عن أبي صالح عن أبي هريرة عن النبي ص قال: إذا كان أول ليلة من رمضان صفدت الشياطين و مردة الجن و غلقت أبواب النار فلم يفتح منها باب و فتحت أبواب السماء فلم‏ يغلق‏ منها باب‏ و ينادي مناد يا باغي الخير أقبل و يا باغي الشر أقصر و لله عز و جل عتقاء من النار و ذلك كل ليلة.

4. تهذیب، ج2، ص41: أحمد بن محمد بن عيسى عن علي بن الحكم عن أبي أيوب الخزاز عن محمد بن مسلم قال سمعت أبا عبد الله ع يقول‏ إذا دخل وقت صلاة فتحت‏ أبواب‏ السماء لصعود الأعمال فما أحب أن يصعد عمل أول من عملي و لا يكتب في الصحيفة أحد أول مني.

5. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص54: و عنه (عن الصادق ع)‏ إذا زالت الشمس فتحت‏ أبواب‏ السماء و أبواب الجنان و قضيت الحوائج العظام فقلت من أي وقت فقال ع مقدار [بمقدار] ما يصلي الرجل أربع ركعات مترسلا.

6. همان، ص55: و روى أبو الصباح الكناني عن أبي جعفر ع قال‏ إن الله عز و جل يجيب [يحب‏] من عباده [المؤمنين‏] كل [عبد] دعاء فعليكم بالدعاء في السحر إلى طلوع الشمس فإنه ساعة تفتح‏ فيها أبواب السماء و تقسم فيها الأرزاق و تقضى فيها الحوائج العظام.

7. همان، ص48 و 49: و روى إبراهيم بن أبي محمود قال‏ قلت للرضا ع ما تقول في الحديث الذي يرويه الناس عن رسول الله ص أنه قال إن الله تعالى ينزل في كل ليلة إلى السماء الدنيا فقال ع لعن الله المحرفين‏ الكلم عن مواضعه و الله ما قال رسول الله كذلك إنما قال ص إن الله تبارك و تعالى ينزل ملكا إلى السماء الدنيا كل ليلة في الثلثي الأخير و ليلة الجمعة من [في‏] أول الليل فيأمره فينادي هل من سائل فأعطيه سؤله- هل من تائب فأتوب عليه هل من مستغفر فأغفر له يا طالب الخير أقبل‏يا طالب الشر أقصر فلا يزال ينادي بها حتى يطلع الفجر فإذا طلع عاد إلى محله من ملكوت السماء حدثني بذلك أبي عن جدي عن آبائه عن رسول الله ص.

8. همان، ص45 و 46: و عن الباقر  ع [أبي جعفر أنه قال‏] إن الله تعالى لينادي كل ليلة جمعة من فوق عرشه من أول الليل إلى آخره أ لا عبد مؤمن يدعوني لدينه أو دنياه [لآخرته و دنياه‏] قبل طلوع الفجر فأجيبه ألا عبد مؤمن يتوب إلي من ذنوبه قبل طلوع الفجر فأتوب إليه أ لا عبد مؤمن قد قتر عليه رزقه فيسألني الزيادة في رزقه قبل طلوع الفجر فأزيده و أوسع عليه أ لا عبد مؤمن سقيم فيسألني أن أشفيه قبل طلوع الفجر فأعافيه أ لا عبد مؤمن محبوس مغموم فيسألني أن أطلقه من سجنه [حبسه قبل طلوع الفجر- فأطلقه من حبسه‏] فأخلي سربه‏ ألا عبد مؤمن مظلوم يسألني أن آخذ بظلامته قبل طلوع الفجر فأنتصر له و آخذ له بظلامته‏ قال فلا [فما] يزال ينادي بهذا حتى يطلع الفجر.

9. فلاح السائل و نجاح المسائل، ص96: و روى أبو محمد هارون بن موسى رضي الله عنه قال حدثنا محمد بن همام قال حدثنا عبد الله بن العلاء المذاري قال حدثنا سهل بن زياد الآدمي قال حدثنا علي بن حسان عن زياد بن النوار عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر ع عن ركود الشمس عند الزوال فقال يا محمد ما أصغر جثتك و أعضل مسألتك و إنك لأهل للجواب في حديث طويل حذفناه ثم قال يبلغ شعاعها تخوم العرش فتنادي الملائكة لا إله إلا الله و الله أكبر و سبحان الله و الحمد لله الذي لم يتخذ ولدا و لم يكن له شريك في الملك و لم يكن له ولي من الذل و كبره تكبيرا قال فقلت جعلت فداك أحافظ على هذا الكلام عند الزوال قال نعم حافظ عليه كما تحافظ على عينيك فلا تزال الملائكة تسبح الله تعالى في ذلك الجو بهذا التسبيح حتى تغيب.

10. شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، ج3، ص453: حسن بن حسين‏، عن أبي جعفر عليه السلام، أنه قال: إن لله ملائكة يسيرون في الارض، فإذا مروا بقوم يذكرون محمدا و آل محمد احتفوا به، و فتحت‏ أبواب‏ السماء لهم، ثم تقول الملائكة لهم: إن سبحتم سبحنا، و ان مجدتم مجدنا، و ان قدمتم قدمنا، فلا يزالون يؤمنون عليهم حتى يتفرقوا.

11. دلائل الإمامة (ط - الحديثة)، ص167: قال أبو جعفر: حدثنا أبو محمد سفيان، قال: حدثنا وكيع، قال: حدثنا الأعمش، قال: حدثنا ابن موسى، قال: حدثنا قبيصة بن إياس، قال: كنت مع الحسن بن علي (عليهما السلام) و هو صائم، و نحن نسير معه إلى الشام، و ليس معه زاد و لا ماء و لا شي‏ء، إلا ما هو عليه راكب. فلما أن غاب الشفق و صلى العشاء، فتحت‏ أبواب‏ السماء، و علق فيها القناديل، و نزلت الملائكة و معهم الموائد و الفواكه و طسوت و أباريق، فنصبت الموائد، و نحن سبعون رجلا، فأكلنا من كل حار و بارد حتى امتلأنا و امتلأ، ثم رفعت على هيئتها لم تنقص‏.

12. جامع الاخبار (للشعیری) ص101:  قال ص‏ يفتح‏ أبواب‏ السماء بالرحمة في أربع مواضع عند نزول المطر و عند نظر الولد في وجه الوالدين و عند فتح باب الكعبة و عند النكاح.

13. همان ص132: قال أمير المؤمنين ع‏ يفتح‏ أبواب‏ السماء في خمس مواقيت عند الغيث و عند الزحف و عند الأذان و عند قراءة القرآن و عند الزوال و عند طلوع الشمس.

14. همان: و قال ع‏ من كانت له إلى الله حاجة فليطلبها في ثلاث ساعات في يوم الجمعة و ساعة عند الزوال و حين تهب الرياح يفتح أبواب السماء و ينزل الرحمة و ساعة في آخر الليل عند طلوع الفجر.

15. الکافی (اسلامیة)، ج5، ص28: علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن أبان بن عثمان عن يحيى بن أبي العلاء عن أبي عبد الله ع قال: كان أمير المؤمنين ص لا يقاتل‏ حتى‏ تزول‏ الشمس و يقول تفتح أبواب السماء و تقبل الرحمة و ينزل النصر و يقول هو أقرب إلى الليل و أجدر أن يقل القتل و يرجع الطالب و يفلت المنهزم‏.

16. تحف العقول ص108: فإنه تفتح‏ أبواب‏ السماء في ستة مواقف عند نزول الغيث و عند الزحف‏ و عند الأذان و عند قراءة القرآن و مع زوال الشمس و عند طلوع الفجر.

17. الخصال، ج2، ص615 و 616: من كانت له إلى ربه عز و جل حاجة فليطلبها في‏ ثلاث‏ ساعات ساعة في الجمعة و ساعة تزول الشمس حين تهب الرياح و تفتح‏ أبواب السماء و تنزل الرحمة و يصوت الطير و ساعة في آخر الليل عند طلوع الفجر فإن ملكين يناديان هل من تائب يتاب عليه هل من سائل يعطى هل من مستغفر فيغفر له هل من طالب حاجة فتقضى له فأجيبوا داعي الله‏.

 

بنابر روایات فوق این احتمال مطرح است که تحقق اموری مانند گشوده شدن درهای آسمان، ممکن است برای تمامی مردم زمین نباشد.