بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات فقه هوش مصنوعي

فهرست جلسات فقه هوش مصنوعي
036-جلسات فقه هوش مصنوعي
الگوریتم ضمان-متلف-تالف-تلافي
قرار ضمان-تعاقب ایدي
035-جلسات فقه هوش مصنوعي
036-جلسات فقه هوش مصنوعي
037-جلسات فقه هوش مصنوعي
038-جلسات فقه هوش مصنوعي
039-جلسات فقه هوش مصنوعي
040-جلسات فقه هوش مصنوعي

فقه هوش مصنوعی؛ جلسه 43 18/11/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

بیان مانعیت عقل و بلوغ و … به لسان شرط

جلسه قبل بحث ما در بخش سوم دسته‌بندی‌ای که برای مباحث هوش مصنوعی داشتیم، به اینجا رسید: تشخیص موضوع احکام حقوقی و کارهایی که هوش مصنوعی انجام می‌دهد و تطبیق آن‌ها بر ادله شرعیه را بررسی می‌کردیم. جلسه قبل بحثی مطرح شد؛ مثلاً معامله‌ای انجام می‌دهد، یا به فرمایش برخی از آقایان چه بسا موضوع انسان است و انسان باید کار را انجام بدهد. ادله منصرف به انسان است. یا ادله منصرف به مکلف است. خب پس چطور کار چیزی را تصحیح کنیم که انسان و مکلف نیست؟! به این عنوان که آثار شرعی بر کار آن بار بشود. در جلسه قبل احتمالی را عرض کردم؛ به‌عنوان نظر جدید در ادله شرعیه مطرح کردم. بسیاری از چیزها هست که ظاهر فتاوا به‌خصوص، و شاید نص و فتوا، بر اشتراط یک امر در موضوعات شرعی است. مثلاً وقتی معاملات انجام می‌شود شما می‌گویید بایع یا مشتری باید بالغ باشند. بلوغ را شرط می‌دانید. خب اگر شرط است، این هوش مصنوعی ای که معامله انجام می‌دهد که بالغ نیست. انسان نیست. این شرط را ندارد. وقتی شرط را ندارد چطور می‌خواهید بگویید معامله شرعی است و آثار شرعی بر آن بار می‌شود؟!

در جلسه قبل احتمالی را عرض کردم؛ این‌که اساساً وقتی ادله را کنار هم می‌گذاریم، عرف عقلاء از مجموع آن‌ها استظهار می‌کنند که لسان آن‌ها لسان شرط بودن برای الف است، و حال آن‌که وقتی نگاه می‌کنند می‌بینند به‌عنوان خلاصه گیری بوده است؛ بلکه مقصود رفع مانع است. می‌خواهند امر الف، ب، و ج مانع این است؛ برای سه-چهار مانع، یک کلمه به‌عنوان شرط می‌آورند. نه این‌که این امر وجودی بما هو وجودی شرط این امر باشد. خب این به‌عنوان سؤال بود که در جلسه قبل عرض کردم. هر چه علیه آن یا له آن به ذهنتان آمده بفرمایید تا استفاده کنیم.

این یک جور احتمالی بود که از ادله مانعیت را بتوانیم بفهمیم. همین‌جا بالغ یعنی صباوت، حالت دون عقلانیت اقدام. صباوت مانع است، نه این‌که بلوغ شرط باشد. این ساده‌ترین مثالش است. هفته قبل مثال دیگری هم زدم. خب اگر این جور باشد فقط مسأله انسان بودن می‌ماند. وقتی یک موضوع شرعی هست و آثار شرعی بر آن بار می‌شود، آیا باید انسان باشد یا نه؟ شما می‌گویید صباوت مانع است، خب هوش مصنوعی که آن مانع را ندارد. آن‌که صبی نیست تا این مانع را داشته باشد.

شاگرد: به‌صورت اولویت نمی‌تواند بیاید؟

استاد: وجه اولویت را باید روشن کنید. یعنی از انسان انسان تر است؟! از بالغ بالغ تر است؟!

شاگرد: یعنی در صبی یک ملاک وجود دارد که آن مالکیت امر در مرتبه ضعیف‌تری وجود دارد و نمی‌تواند به جمیع مصالح و مفاسد خودش وقوف پیدا بکند. در هوش مصنوعی هم شاید به میزان آکدی وجود داشته باشد.

استاد: یعنی او هم شبیه صبی باشد.

شاگرد: بله.

استاد: خب حالا واقعا در کارهایی که هوش مصنوعی انجام می‌دهد -صباوت مانع صحت عقد بود- ما مطمئن می‌شویم که او هم این مانع را دارد؟! از ادله شرعیه واقعاً مطمئن می‌شویم؟! اگر شک کنیم آن حرفی که در جلسه قبل تأکید کردم می‌آید. یعنی ما شک کنیم که آیا این مانع را دارد یا ندارد، اصل عدم مانع است. ما برای صحت مشکلی پیدا نمی‌کنیم. به خلاف این‌که بگوییم موضوع انسان است.

استقلال مفاهیم اعتباری و حقوقی از انسان

رد انصراف اطلاقات معاملات به انسان و شمول اطلاقات در معامله هوش مصنوعی

برای این‌که موضوع انسان باشد هم مطالبی را عرض کردم؛ درست است که بسیاری از مفاهیم حقوقی و فقهی و خیلی از مطالبی که مربوط به علوم اعتباری می‌شود و حتی بخش کوچکی از غیرش، سر و کارتان با انسان است؛ لذا علوم انسانی هم می‌گویید، اما اگر دقت کنید آن مفاهیم اصلی ای که رنگ فقه و حقوق دارد مستقل از انسان است. یعنی آن مفاهیم به این بند نیست که ما یک انسانی داشته باشیم. الآن ملکیت اعتباری را ببینید؛ می‌گویند کسی مالک است و این کتاب هم مملوک است. شما در ملکیت می‌گویید انسان، ما تا انسان نداشته باشیم که مالکی نداریم. کدام حیوان است که در فقه بگویند مالک یک چیزی است؟! خب پس این ملک، مربوط به انسان است. اما وقتی همین‌جا دقت کنید می‌بینید ملک یک مفهومی در اعتبار عقلاء است که به‌خاطر کثرت افراد یا حتی انحصار افراد در انسان است. یعنی تا جایی که ما چشم باز کردیم مالکی غیر از انسان ندیده‌ایم. یا غالب مالک ها انسان بوده‌اند. معنایش این است که خود ملکیت به‌عنوان مفهوم و عنصر فقه و حقوق بند به انسان است؟ شرطش انسان است؟ اگر ادله منصرف به آن است، انصراف در قصد متکلم است؟ یا انصراف در کثرت افراد است؟

انصراف دو جور بود؛ انصرافی که از کثرت افراد است، فایده‌ای ندارد. چون مقصود گوینده مطلق و عام بوده است. چون ما یک افرادی را زیاد دیده‌ایم ذهنمان سراغ آن‌ها می‌رود. نمی‌توانیم به گوینده نسبت بدهیم که این را اراده کرده است. اما انصرافی که جلوی عموم و اطلاق را می‌گرفت انصراف بود که مدلول تصدیقی جدی‌ای را قائم می‌کرد. یعنی شما از این انصراف استظهار عرفی می‌کردید که منظور گوینده تنها همین است، نه مطلق و عام. این مطلب مهمی است.

آیا ادله شرعیه که در این همه از مسائل شرع و فقه هست، منحصراً موضوع آن‌ها انسان‌ها هستند؟ چون موضوع آن‌ها منحصراً انسان‌ها هستند پس مقصود شارع هم خصوص انسان بوده و لاغیر؟ آیا می‌توان این استفاده را کرد؟ شبیه کلی منحصر در فرد است. در حاشیه و کتاب‌ها منطقی بود. شمس کلی یا جزئی است؟ شمس جزئی است، چون یک خورشید داریم! می‌گفتند نه، مفهوم شمس کلی است ولو کلی ای است که در یک فرد منحصر است. اینجا هم همین‌طور است. الآن کسانی که مالک هستند انسان هستند. خب این یعنی ملکیت منحصر در انسان است؟! از کجا می‌گوییم؟!

مالکیت غیر انسان نسبت به عین موقوفه یا ملکیت شخص اعتباری

خب از اینجا ببینید؛ الآن انسان منحصر است یا غالبی است؟! شما در فقه وقف دارید و همه هم با آن آشنا هستید. در وقف چه کار می‌کنید؟ همان بحثی است که فقها دارند؛ تحبیس العین و تسبیل المنفعه؛ یک عینی را تحبیس می‌کنید تا مورد نقل‌وانتقال قرار نگیرد، ملکیت عین محبوسه است، اما تسبیل المنفعه دارد؛ یعنی در وقف خاص منفعت آن برای موقوف علیه خاص رها می‌شوند، یا در وقف بر جهت یا در وقف عام برای موقوف علیه عام رها می‌شود. خب الآن مالک این عین موقوفه چه کسی است؟ فقها بحث کرده‌اند. مرحوم سید هم در ملحقات عروه کتاب الوقف را دارند. سید همان جا دارند؛ فرع خوبی است. الآن بر موقوف علیهم وقف شده است، مثلاً بر اولاد زید وقف شده است؛ وقف اولادی می‌گویند. الآن مالک عین چه کسی است؟ وقتی منفعت حاصل شد، می‌گوییم منفعت بالتوزیع برای این‌ها است. ولی مالک عین چه کسی است؟ این سؤال خوب فقهی است که مطرح کرده‌اند. در وقف عام، یک چیزی را بر فقرا وقف کرده است، وقتی عائدات و ثمر آن حاصل شد، می‌گویید حاصل ثمر این موقوفه ملک فقرا است، کدام فقیر؟ می‌گویید ما ملکیت عمومی را تصور کرده‌ایم. یکی از انواع ملکیت، ملکیت عمومی است. یعنی عده‌ای از فقرا به‌طور نامشخص مالک آن هستند. وجوهات هم همین‌طور است. می‌گویند مالک وجوهاتی که می‌آید فقرا هستند. مصارف مالک هستند.

خب سؤال من این است: خود عین موقوفه مالکش چه کسی است؟ اگر بگویید همین موقوف علیهم عام مالک هستند، خب یک جوری انسانیت را سر رسانده‌اید. تازه نشد نگاه کنم، ولی شاید مشهور هم همین را بگویند که مالک آن عموم هستند.

شاگرد: پیش‌فرض هم این است که هر عینی یک مالکی دارد.

استاد: مالکی دارد که انسان است.

شاگرد: این را پذیرفته‌اید؟

استاد: من دنبال فرمایش شما هستم. حالا همین را جلو برویم. می‌خواهم بگویم استقلال مفاهیم و طبایع حقوقی بند به موضوعات و طبایع خاص دیگر نیست. با درک آن‌ها و آثار آن‌ها و مصالحی که بر آن‌ها مترتب شده، خودش را در موضوعات خاص نشانده‌ایم.

خب الآن ببینید این ملکیتی که با انسان مرتبط کردیم در ملکیت عین موقوفه دچار این سؤال می‌شود؛ یعنی بگوییم مالک عین چه کسی است؟ عده‌ای از فقها فرموده‌اند مالک آن خدای متعال است. خب اگر خداوند متعال مالک اعتباری یک عین شد، یعنی لازم نکرده که مالک انسان باشد. اصلاً همین قول این فقها که می‌گویند مالک عین موقوفه خدای متعال است و انسان نیست، شاهد این است که انسان قوامی در صدق ملکیت ندارد. خب اگر همین‌طور جلو برویم –همین کتابی که به من هم دادند؛ شخص اعتباری- آیا می‌توانیم یک شخص اعتباری داشته باشیم که مالک باشد؟ انسان هم نیست. آن وقت مالش ارث نمی‌رود. مثل دولت و بانک و شرکت‌های مختلفی که حالت خاص نداشته باشند.

شاگرد: مسجد.

استاد: بله. مسجد مالک می‌شود یا نمی‌شود؟ اگر بر مسجد وقف کنید باز مصداق وقف است. اما آیا می‌توانیم ملک مسجد بکنیم یا نه؟ خدشه کردن آسان است، اما تصور این‌که می‌شود یا نمی‌شود مشکل است. یعنی یک وجهی پیدا کنیم که تا بشود.

شاگرد2: یعنی وقف نباشد اما ملک باشد تا روی حساب یک شرائطی بتوانند آن را بفروشند.

استاد: متولی می‌فروشد. ولی ملک، ملک مسجد است.

شاگرد: در بحث وقف قولی هست که مالک مسجد است.

شاگرد2: فرمایش شما در جایی است که وقف نباشد تا در صورت خرابی به مشکل برنخورند. چون اگر ملک بشود موانع فروش آن برداشته می‌شود. به اندک مصلحتی می‌توان فروخت و جا به جا کرد.

استاد: ببینید این‌که اتفاق نظر بشود معلوم نیست. ما فعلاً محتملات را می‌گوییم. آیا جایی که می‌گوییم ملک مسجد می‌شود، کسی ممکن است بگویند شما می‌گویید ملک است، ولی مآلش به وقف است. یعنی عین را وقف مسجد کرده‌اید. وقف مسجد یعنی وقف در وقف.

شاگرد2: اگر تصور ملکیت غیر از وقف بشود، ثمره آن همین می‌شود. ملکیت یکی از ثمرات آن است. خریدوفروش و جا به جایی ملکیت، نسبت به وقف راحت‌تر است. یک فرشی را وقف مسجد می‌کنند، حالا بخواهند این فرش را جا به جا کنند، فقها چقدر بحث می‌کنند تا به جایی برسد که بتوانند جابه‌جا کنند. اما اگر وقف نباشد و ملک مسجد بکنند، از همان اول هم در ذهنشان باشد که متولی به اندک مصلحی بتواند آن را جا به جا کند.

استاد: خب اشکال را چطور جواب می‌دهید؟ مسجد مالک نمی‌شود.

شاگرد2: بر فرض که مالک بشود، این ثمره را دارد.

استاد: بله، من همین را عرض می‌کنم. در خیلی از جاها اگر ما برای این مسائل تصویر ثبوتی کنیم و بگوییم انصرافی که در ادله هست انصراف به‌خاطر کثرت افراد و انحصار افراد است، مشکل حل می‌شود. یک مثال عرض کنم؛ کسی در جایی گرفتار شده، فرض بگیرید خدای متعال یک ملکی را بفرستد و متمثل بشود و از بازار برای او غذایی را بخرد و بیاورد. الآن روی ارتکاز شرعی شما می‌گویید بایع باید انسان باشد، این‌که ملک است؟! ما قطع داریم که معامله اش باطل است چون انسان نیست؟! یا شک داریم که اصالت الفساد می‌شود، این به ذهن می‌آید؟! خیلی از ذهن دور می‌آید. باید دقت هایی بشود و بگوییم چون ملک است الآن که چیزی خریده و آورده این معامله باطل است. مثل این‌که طفل باشد.

شاگرد: در خانه و زمین همین اتفاق بیافتد تصویرش راحت‌تر است. چون در معامله غذا خیلی وقت ها بحث مالکیت و رفع علقه ملکیت و انتقالش به دیگری لحاظ نمی‌شود، چون چه اباحه باشد یا تملیک غرض حاصل می‌شود.

شاگرد2: در مثال وقف مسجد قول دیگری برای ملکیت هست؟

شاگرد: قول مشهور این است که مسلمین باشد.

شاگرد2: ولی در فضای فقه خیلی بحث جدی هست که مال مسجد را نمی‌توان فروخت.

استاد: فضای کدام فقه؟ صحبت سر شهرت در بدنه کل تاریخ فقه است. وقتی شما هزار و چهارصد سال فقه و ادله آن را در نظر می‌گیرید باید بگویید. نه این‌که الآن یک عروه بردارید و بگویید پنجاه حاشیه دارد و ببینید فقها چه می‌گویند. این میزان نیست. عمل به عروه پنجاه حاشیه‌ای اصلاً برای کارهای فقهی میزان نیست.

انتزاع طبایع حقوقی از دل جزئیات

شاگرد3: در فلسفۀ اخلاق ما واقع‌گرا هستیم. به این معنا که ارزش گزاره‌های اخلاقی را وابسته به قرارداد و سلیقه نمی‌دانیم. بلکه یک واقعیتی پشت این‌ها است. آن واقعیت هر چه که هست، ما می‌گوییم یک تقرب الی الله مطلوبیت ذاتی دارد، در نتیجه اول باید ارتباط احکام وضعی را با احکام تکلیفی مشخص کنیم، بعد اگر قرار باشد قصد قربت مطلوبیت ذاتی داشته باشد، بعد بگوییم یک چیزی مثل هوش مصنوعی که بی ارتباط با انسان است، مالک می‌شوند یا نمی‌شوند. یعنی مقصود اصلی ما در اینجا گم نمی‌شود؟ اگر این هوش مصنوعی با انسان ارتباطی نداشته باشد، مقصود گم نمی‌شود؟

استاد: نه، قبلاً یک تفکیکی عرض کردم که به بخش اشراق محور و پایه محور مربوط می‌شد. جایی که واقعاً یک قصد قربت و تقرب می‌خواهد، روحی می‌خواهد که به تعبیر ادله از جای دیگر به اینجا آمده و برمی‌گردد، حتی حکمائی هم که می‌گویند جسمانیة الحدوث است، باید حرفش را تکمیل کند. چاره‌ای از تکمیل ندارند و الّا حرفشان سر نمی‌رسد. لذا مرحوم حاجی سبزواری می‌خواهند خیلی از ادله را با قوس نزول به نحو اندماج حل کنند. جسمانیة الحدوث را با آن‌ها حل می‌کنند. خب همان جا هم باید توضیح داده بشود که به چه صورت است. علی ای حال این‌که می‌فرمایید قوامش به این است، ما قبول داریم. ولذا عرض کردم به صرف این‌که یک ربات هوش مصنوعی کاری انجام می‌دهد نمی‌تواند در حج نائب حاجی بشود. در طواف نائب بشود. چون در اعمال حج قصد قربت می‌خواهد. یک جانی می‌خواهد که به خدا معرفت داشته باشد. برای امتثال امر خدا این کار را انجام بدهد، که این هوش این را ندارد. اما صحبت سر محدوده‌هایی است که قصد قربت نمی‌خواهد. کجا می‌گویید شرط صحت یک معامله تقرب به خدا است؟!

شاگرد: درست است، حالا ارتباط احکام وضعی و تکلیفی را مشخص کنیم.

استاد: یک معنایش این است –که الآن دنبالش بودم- وقتی ملک می‌گوییم، خود ملک یک مقوله دارد که در بحث اعتباریات مفصل از آن صحبت کردیم. یک ملکی داریم در حوزه اعتباریات، با آن توضیحاتی که داشتیم. آن ملک اعتباری که ما داریم، آیا انسان محور است؟ یا نه، برای خودش یک مفهوم و طبیعتی است که انگیزه و هدف و غایت چیزی دارد و آثاری هم بر آن بار می‌کنیم؟ رابطه بین اعتبار ملکیت با اغراضی که از قیم داشتیم؛ ما لم یوجد با آن چه که حامل ارزش ایجاد آن بود، که شما می‌توانستید جهت‌دهی کنید و از ارزش حامل‌های ارزش به آن غایت برسید. در آن فضا ملکیت چه بود؟ یک عنصری بود که خودش را در مالک انسان نشان می‌داد. و الّا یک طبیعت حقوقی بود. ولذا در بسیاری از طبایع حقوقی، با سائر موارد لفظ مشترک داریم. از چیزهایی که زیاد عرض کردم خود کلمه عین است. عین مال که می‌گویید چندین اصطلاح دارد. چندبار دیگر عرض کرده‌ام. عین نجاست می‌گوییم، ذهن و عین می‌گوییم، وجود عینی و وجود ذهنی می‌گوییم. اما وقتی می‌گوییم عین مال را معامله کردی یا به ذمه معامله کردی یا به کلی معامله کردی، آن جا که عین می‌گویید، دقیقاً این کلمه عین یک مفهوم حقوقی دارد که با آن عین فرق دارد. بلکه تنها لفظ مشترک است. زبان لفظ کم دارد، لذا قید عین حقوقی این بود که تزاحم در آن بیاید. مواردی‌که یک چیزی در دسترس همه بود، در فضای حقوقی به آن عین نمی‌گویید؛ مثل عین آفتاب. عین حقوقی منظورم است؛ می‌گویید عین مال، ذمه؛ بعد می‌گویید خب آفتاب عین است یا ذمه است؟ آفتاب هیچ کدامش نیست. چرا؟ چون خاستگاه عین در حقوق، خاستگاهی است که آن‌ها را نیاز دارد. ریختش ریخت آن جا است. مثلاً عین هوا. بله، اگر عین هوا حیازت شد، یک جایی اگر به کپسول رفت، آن جا درست است که عین بگویید اما مادامی که در دسترس همه است، نمی‌گویید عین هوا. چون به این معنا این عین، در مقابل ذمه نیست. مقابل سائر موارد نیست. چرا اینجا عین شامل این‌ها نمی‌شود؟ چون آن مفهوم عقلانی که عقلاء برای مفهوم عین در فضای مالیات اعتبار کرده‌اند، جایش اینجا نیست. اصلاً برای اینجا نیست. خب یک مفهوم حقوقی بارور و خوبی است که انسان محور نیست. ولو در غالب مواردش انسان دخالت می‌کند.

آن چه که الآن مقصود من است، این است: آیا ممکن است در این مفاهیم حقوقی به طبیعت حقوقی وارش که هست، برسیم؟ اگر ذهن ما به آن طبیعت نزدیک بشود، می‌بینیم ذهن ما دارد طبیعت حقوقی را در ضمن یک جزئی می‌بیند. قبلاً عرض کردم حتی شخصی ترین موارد در ضمن خودش یک طبیعت دارد. مثال نسخه‌های روایت را عرض کردم؛ مثلاً می‌گویید نسخه ابن سنان با نسخه صفار. نسخه او و دیگری و دیگری در این حدیث. این جزئی بود، اما اگر یادتان باشد گفتیم همین نسخه خودش یک جور کلی است. نسخه ای که شخصی بوده و ریختش هم شخصیت است در دل خودش یک طبیعت دارد. حتی جلوتر هم رفتیم؛ نسخه‌های شخصی ای که کلمه بالا و پایینش معلوم است، حتی آن هم در ضمن خودش طبیعت دارد. این جهت خیلی مهم بود. اگر ما در دل هر شخص یک طبیعت می‌بینیم که قابل تجرید و انتزاع است، در این موارد حقوقی هم همین را داریم. یعنی وقتی می‌گوییم یک انسان مالک است، این انسان الآن یک نمونه است برای مالک حقوقی. شرط مالک حقوقی انسانیت نیست. شرطش همان طبیعت ملکی است که یک مقومی برایش باشد، منتفعی از آن باشد، جایز التصرف باشد.

تجرید طبایع حقوقی از انسان و امکان قصد انشاء در هوش مصنوعی

شاگرد: یک مفهومی مثل تمیلک هم داریم که یک انشاء و قصدی در آن هست. لذا این موجود دارای نفس منشیء را دارد.

استاد: این فرمایش شما گام دوم بحث ما است. اگر معاملات قصد و انشاء می‌خواهد، هوش مصنوعی می‌تواند انشاء بکند یا نه؟ قصد دارد یا نه؟ انشاء عقد بیع می‌کند یا نه؟ با لفظ بعتُ می‌تواند انشاء بکند یا نه؟ قصد لازم در انشاء معامله را دارد یا نه؟ قصد لازم در انشاء معامله، از شرائط و موانع بلوغ و عقل و … محکم تر است. قصد انشاء بیع می‌شود یا نه؟ یعنی یک بیع شرعی از این ماشین ممکن هست یا نه؟

شاگرد2: بحث انسان را رها کردید و سراغ قصد انشاء رفتید؟

استاد: اگر قرار شد بتوانیم مفاهیم حقوقی را به طبایع برسانیم و طبیعت حقوقی را علی ما هی علیه فی فضاء الحقوق درک کنیم، آن وقت سراغ قصد می‌آییم. یکی از چیزهایی که در فضای حقوق برای معاملات شرط قرار می‌دهید –چه برای انشائش و چه برای صحتش- قصد است. می‌گویید باید قاصد باشد. خب این ماشین با این هوش مصنوعی می‌تواند قصد کند؟ مربوط به بخش دومی است که ما دسته‌بندی کردیم. بخش اول تفاوت هوش اشراق محور و پایه محور بود. بخش دوم تحلیل دقیق هوش پایه محور است. یعنی آن چه که الآن در این ماشین دارد ظهور می‌کند را تحلیل دقیق کنیم. این‌که روشن شد حالا به فضای آثار و احکام برویم. موضوع احکام شرعی سومی بود، در این مرحله دوم اگر تحلیل کاری که هوش پایه محور انجام می‌دهد را به دست آوردیم، امر برای ما صاف است. اگر نه، نه. یکی از مبادی این‌که در بخش دوم این‌ها را تحلیل کنیم، همین بود که این معنا را بپذیریم که در عناصر حقوقی می‌توانیم تا جایی برویم که روابط بین طبایع را کشف کنیم.

شاگرد: شما این قدم را پذیرفته‌اید؟ این‌که می‌فرمایید مستقل است، یک ابهامی دارد.

استاد: نه، حالا این‌که قصد آن به چه صورت است، مانده است.

روابط نفس الامری بین حامل ارزش و غرض، پشتوانه اعتبار حکیمانه

شاگرد: قصد منظورم نیست. نسبت به این مطلب که فرمودید در فضای حقوق می‌توانیم طبایع را به‌صورت مستقل تصور کنیم، است. این‌ها یک مسائلی است که عقلاء برای پیشبرد اغراض خودشان اعتبار کرده‌اند. چرا بانک را اعتبار کرده‌اند؟ دیدند اغراضشان به‌صورت ملکیت مباشری نمی‌تواند باشد، لذا آن را اعتبار کرده‌اند. یعنی همه این‌ها در راستای اغراض است. مقصود شما از مستقل بودن ملکیت برای هوش مصنوعی چیست؟

استاد: در اعتباریات سؤال خوبی بود. اعتبار، اعتباری است؛ بید المعتبر است. این خیلی روشن است. هرگز مقصود از این بحث‌هایی که برای اعتباریات کردید، این نیست که باز بودن دست معتبر را ببندید. هر کسی این را می‌فهمد. می‌تواند هر چیزی را اعتبار کند. اعتبار باز است. اما سؤال مهم این بود، همین اعتباری که این قدر باز است و به دست افراد است و رها است، به اعتبار حکیمانه و غیر حکیمانه –سفهی و بی عقلی- تقسیم می‌شود یا نمی‌شود؟

شاگرد: می‌شود.

استاد: خب اگر می‌شود پس معلوم می‌شود برای اعتبار یک پشتوانه ای داریم. اصل الاعتبار به دست ما است، حکیمانه بودنش که به دست من نیست. من باید تابع یک ضوابطی اعتبار بکنم. اگر تابع آن ضوابط اعتبار کردم می‌گوییم «اعتبرتَ حکیما». اگر طبق آن‌ها نباشد، می‌گوییم نه. پس عقلاء همه کاره نیستند. وقتی ما به طبایع حقوقی نزدیک می‌شویم، طبایع طوری هستند که حکمت را نقش می‌دهند. یعنی می‌گوید اگر بین طبایع به این صورت ارتباط برقرار بشود، این ارتباط و جهت‌دهی حکیمانه است.

شاگرد: عرض بحث من این است که پارادایم بحث ممکن است متفاوت باشد تا این‌که بپرسیم هوش مصنوعی می‌تواند انجام بدهد یا نه. اگر گفتیم اصل ملکیت برای هوش مصنوعی اعتباری شد –همان‌طوری که در اشخاص اعتباری می‌گوییم- این‌که می‌تواند انشاء کند یا نه، خودش از چیزهایی است که باید در اعتبار بیاید. مثلاً یک قیّمی مثل بانک برای آن قرار می‌دهم که از جانب او کار انجام بدهد یا این‌که خودش وقتی صلاحیت داشته باشد در فضای عقلاء بگویند من قصدش را معتبر می‌دانم.

استاد: خب قصد دارد یا نه؟

شاگرد: یعنی از کجا بدانیم همان حد پایه محور معتبر هست یا نه؟ این را هم باید معتبِر اعتبار کند.

شاگرد2: هفته قبل راجع به قصد توضیحی دادید؛ آیا در هوش مصنوعی قصد دارد یا نه. این هفته سؤال مطرح فرمودید که انسان بودن مدخلیت دارد یا نه؟ در جواب فرمودید لازم نیست حتماً صاحب ملکیت انسان باشد. بلکه انسان یک مصداقش است. به جای این‌که پیگیری کنید که این امر عام چیست، دوباره به قصد برگشتید. بعد دوباره سراغ بحث انشاء رفتید.

استاد: آن چه که مقصود الآن من است، این است: اگر نظامی است که روابط حقوقی حکیمانه دارد، یعنی به وسیله حامل‌های ارزش می‌توانند یک غرضی که برای شما نیست را بیاورند، جهت‌دهی این حامل‌های ارزش به‌سوی تحصیل غرض به دست شما نیست. به دستگاه الهی مربوط است. یعنی این جور نیست که بگوییم من اعتبار می‌کنم که این آن را بیاورد. اصلاً این جور نیست. تحصیل اغراض به دست شما نیست، ولی اعتبار کردن به دست شما است و کاری ندارد. ولذا اگر اعتباری کنید که به آن غرض نرسد، اعتبار سفیهانه که هیچ، حتی می‌تواند ظالمانه باشد. یعنی شما از مسیرهایی می‌روید با انواع بحث‌هایی که در اعتباریات شد. این مقصود من است. الآن اگر در این دستگاه یک جور استقلال برای هویات و طبایع اعتباری بدهیم، اینجا شما می‌گویید اعتبار کنند! درحالی‌که ما باید به چیزی برسیم که آن مقصودی که در تحصیل غرض حکیمانه نهفته است، در آن باشد.

شاگرد: استقلال را تبیین کنید. یعنی اگر ملک یک اعتباری شد استقلال در فضای حقوقی به چه معنا است. اعتبار هم چیزی است که عقلاء برای استیفاء اغراض خودشان انجام می‌دهند. اگر مقصود این است که انسان نمی‌تواند مباشرتا باشد، اشکالی ندارد. اما این‌طور هست که اغراض انسان‌ها را استیفاء می‌کند.

شاگرد2: همان بحثی است که قبلاً داشتید؛ بحث روابط نفس الامری بین امور اعتباری است. اگر روابط نفس الامری بین امور اعتباری باشد مستقل از انسان است.

استاد: روابط نفس الامری بین حامل‌های ارزش و اغراض است. نه بین امور اعتباری.

شاگرد2: مفاهیم اعتباری منظورم است.

استاد: مفاهیم اعتباری که رابطه تکوینی و نفس الامری ندارند.

شاگرد2: لازمه این مفهوم آن است.

استاد: این لازمه نفس الامری نیست. لذا گفته اند اعتبار بید المعتبر است. ما یک مفهوم اعتباری را سامان‌دهی می‌کنیم، آن حامل ارزشی که خودش خزینه بود و خام بود و در موطن و معدن خودش ساکن بود را از اینجا روان می‌کنیم و سیالش می‌کنیم به‌سوی تحصیل غرض. این‌ها مفاهیم اعتباری هستند.

شاگرد2: عرض من در مفاهیم حقوقی وضعی است. یعنی همانی است که می‌فرمودید ما آن را ایجاد می‌کنیم یا پارچه اش را می‌اندازیم.

استاد: پارچه انداختن برای فرض‌ها بود، نه برای مفاهیم اعتباری. تفاوت دارند. این‌که ما تیر می‌زنیم و پرده را می‌اندازیم، برای فروض بود؛ مثل ریاضیات محض که امروزه دارند. می‌گفتیم هر سیستم محضی را که هر ریاضی دانی ارائه می‌دهد و تا آخر کار به‌عنوان سازگار سر می رساند، آیا او واقعاً دارد یک فرضی می‌گیرد؟ یا نه، بالدقه دارد یک نظمی را کشف می‌کند؟ این برای آن جا بود.

شاگرد2: برای خلق طبیعت اعتباری همین را فرمودید.

استاد: بله، ولی اگر یادتان باشد گفتم دو دایره تو در تو است. دایره داخلی که مقوله است، مقوله اصلی است. ما با اعتبار عقلائی دایره را بزرگ‌تر می‌کنیم. جایی که ما بزرگتر می‌کنیم هم داریم پرده بر می‌داریم؟! اگر این جور باشد که اعتباری دیگر اعتباری نیست. ولذا انواع دارد و شما می‌توانید جور و واجور اعتبار کنید. من آن جا را عرض نکردم.

شاگرد: همین‌جا که با فرض ملکیت هوش مصنوعی، عقلا برای راه افتادن اغراض خودشان این کار را انجام می‌دهند، مقصود از استقلال چیست؟

استاد: یادتان هست که برای اصالت فرد و جامعه عرض کردم؟ آن جا عرض کردم کسانی که قائل به اصالت جامعه شدند با یک چیزهای بسیار لطیف نفس الامری مواجه شدند که اصلاً محل ظهورش و پایه ظهورش اجتماع است. تا اجتماع نداشته باشیم اصلاً آن را نداریم. قابل کاستن به افراد جامعه نیست. نظیر همین در حقوق هست. یعنی عقلا وقتی می‌خواهند اعتبار حکیمانه کنند دیگر به دست خودشان نیست. بنابراین ولو صورت این مفهوم را اعتبار می‌کنند، اما آن‌ها دارند از یک پشتوانه نفس الامری که به آن علم پیدا می‌کنند جهت‌دهی می‌کنند. لذا این مفاهیم خودش اعتباری است، اما آن جهتی که می‌خواهد حکیمانه باشد به دست او نیست. یک عنصری مستقل از جهت‌دهی و اعتبار ما است.

شاگرد: جهت‌دهی ای که پشتوانه است و واقعی است بین قیم و غایات است. الآن فرض این است: این انسان‌ها که مفهوم ملک را می‌آورند غایتشان راه افتادن اغراض خودشان است. قیمشان هم یک رابطه واقعی با این فضا دارد. عرض می‌کنم در این فضای قیم و غایات هر چیزی را که اعتبار می‌کنند، نمی‌توانیم ملکیت یک عنصری است ولو بالمآل از انسان مستقل می‌شود. وقتی در این فضا آمد مآلا به انسان بر می‌گردد. لذا وقتی قصد به اعتبار عقلاء است، در هوش مصنوعی هم که گفتیم غرض را تشخیص می‌دهد و فرایند رسیدن به آن را می‌فهمد، همین مقدار را اعتبار می‌کنیم که در معامله باشد یا نباشد؛ صرف‌نظر از شارع.

شاگرد3: مگر ما به‌دنبال اعتبار صرف عقلائی هستیم که نخواهیم به‌دنبال کلام شارع برویم؟

شاگرد:…

استاد: بهترین راه برای این بحث‌ها، برای این‌که فهم ما بالا بیاید، این است که مکتوب کنید.

شاگرد2: مشکلی که در ادله داریم این است که آیا اطلاق شامل مصادیق جدید می‌شود یا نه. از همین راه می‌شود این مشکل را حل کرد.

استاد: ولی نباید مشی علی العمیاء بشود. مشی علی العمیاء یعنی آدم یک لفظی را می‌شنود و بعداً مخلوط می‌شود. بلکه انسان باید طبق همانی جلو برود که قبل از این بحث‌ها در ارتکازش بوده است. وقتی هم از کلاس مباحثه بیرون رفت ببیند ارتکازیاتش دست نخورده است. فقط شکوفا شده است. این تأکید من است. کلاسی خوب است که وقتی انسان فارغ شد ببیند از ارتکازیات و مطالب عقلائی که داشت فاصله نگرفته است. فقط همان هایی که بالاجمال داشت شکوفا شده است.

لزوم توجه به انواع یادگیری ماشین در تبیین قصد پایه محور

خب حالا مقدمه جلسه بعدی را عرض کنم. ببینید این‌که قصد انشاء می‌تواند باشد یا نه، در اینجا اموری صورت گرفته که ما به کلاسش نرفته‌ایم و تخصص نرفته‌ایم، قولی که محضر شما پارسال دادم، تنها هندل زدن بود. یعنی فقط به‌عنوان یک طلبه بهانه‌ای بشوم تا شما بروید و مطالعه کنید و تکمیل کنید تا بعداً وقتی خواستید راجع به این‌ها صحبت کنید یک تصور درستی داشته باشید.

یکی از مهم‌ترین چیزهایی که امروزه خیلی داغ مشغولش هستند، قضیه یادگیری ماشین است؛ این‌که ماشین چیزی یاد بگیرد. یادگیری ماشین بسیار اهمیت دارد؛ یادگیری و اقدام آن، قصد و انشاء و انجام معامله و سایر چیزها را برای ما بیشتر روشن می‌کند. چه کار کنیم که یک ماشین یاد بگیرد یک کاری انجام بدهد؟! سه-چهار نحو دارد.

یادیگری نظارت شده

یکی را قبلاً در اصطلاحات گفته ام؛ می‌گویند یادگیری نظارت شده. یادگیری نظارت شده چیست؟ چیزهایی که به این هوش مصنوعی می‌دهید، کارهایی که می‌خواهد انجام بدهد، ورودی و خروجی‌هایی که دارد، همه نام و برچسب آن را شما به آن می‌دهید. هر گاه یادگیری ای باشد که با برچسب ورودی و خروجی از ناحیه شما همراه باشد، این یادگیری نظارت شده می‌شود.

مثلاً طلبه به نمایشگاه می‌رود، وقتی کارتش را به او می‌دهد، او می‌گوید به شما پیشنهاد می‌دهم شرح جامی را بخر. تعجب می‌کند و می‌گوید او از کجا فهمید که من طلبه هستم و کتاب شرح جامی مطالعه می‌کنم؟! مشکلی ندارد. طبق اطلاعاتی که او دارد است. الآن برچسب این شخص با اطلاعات و برچسب طلبه است، کتاب‌هایی هم که از آن‌ها اطلاع دارد، برچسب های مناسب طلبه دارند. لذا هر دوی آن‌ها می‌گویند وقتی طلبه‌ای آمد و از تو درخواست کرد، به او کتاب شرح جامی را پیشنهاد بده. این یک جور است.

یادگیری نظارت ناشده

یک جور هم نظارت نشده است. اصلاً برچسب ندارد. شما می‌گویید هر کسی را با اطلاعاتی که از او داری، یک امر مناسب حال او را پیشنهاد بده. این هم یک جور روش است. الآن ببینید به او برچسب نداده‌اید؛ می‌گویید با اطلاعاتی که از هر کسی داری، چیزی که مناسب حال او است را به او بده. نه ورودی برچسب دارد و نه خروجی. البته فی الجمله برچسب ندارد. این یادگیری نظارت ناشده است. خیلی توسعه دارد.

یادگیری تقویت شده

یک جور دیگر یادگیری هست که تقویت شده می‌گویند. در یادگیری تقویت شده شما اصلاً نامی به آن نمی‌دهید. فقط می‌گویید خودت برو یک کاری انجام بده. روش تأیید و رد دارد. مثلاً می‌گوییم به این شخصی که از او اطلاعات داری کتاب شرح جامی را پیشنهاد بده. اگر تأیید کرد می‌فهمد کاری معین است. اگر رد کرد آن را کنار می‌گذارید. این هم یک جور است. روش تأیید و رد است، که دیگر شما برچسب نمی‌زنید. او که کارش را انجام داد و پیشنهادش را داد شما به این عنوان که درست است آن را تأیید می‌کنید.

یادگیری نیمه نظارت شده

چهارمی حالت نظارت ضعیف و نیمه نظارتی است. آن هم ترکیبی از این است. یعنی آن خودش انجام می‌دهد. در یادگیری نظارت نشده آن چه که در این فضا بسیار اهمیت دارد، دسته‌بندی‌ها است. یعنی او خودش می‌فهمد که باید هر چیزی را ذیل کدام دسته جا بدهد. یعنی همان برچسبی که ما به‌عنوان انسان به او می‌دادیم، او خودش دسته‌بندی کند و برچسب بزند و بعد مطلبش را پیش ببرد. آن جا اگر ترکیبی شد از این‌که شما برچسب ها را به آن می‌دهید و خودش هم از این برچسب های شما استفاده می‌کند و از طریق غیر نظارت شده کار را جلو می‌برد، این نیمه نظارت شده می‌شود.

کاربرد هوش نظارت نشده در کشف الگوی زبانی در اشتقاق کبیر

در جلسه قبل ظاهراً اجوف واوی را گفتم. اجوف واوی را از او سؤال کرده و مطالبی را گفته است. با این توضیحی که عرض کردم مدل‌های زبانی بزرگ که الآن این همه هوش مولد مبتنی‌بر آن است، این مدل‌های زبانی بزرگ خودشان نظارت شده‌اند یا نظارت ناشده اند. اما با این توضیحاتی که عرض کردم یک مدل زبانی بزرگ میلیون ها امر را دخالت می‌دهد تا فهم زبان طبیعی کند؛ شما که با زبان فارسی با آن حرف می‌زند مقصود شما را بفهمد. این هایی که می‌گویم یعنی پایه محور. مقصود شما را بفهمد و جواب شما را بدهد. این مدل زبان با این تعریفی که الآن فهمیدیم یک مدل نظارت شده است؟

شاگرد: برچسب زنی ها را که دارد.

استاد: بله، یعنی وقتی شما شهود می‌کنید ریخت مدل زبانی برچسب زنی دارد. حالا اگر بعداً بخواهد ادامه بدهد؛ مثلاً اگر اشتقاق کبیر از همه زبان‌ها یا از خصوص زبان عربی ببینید وقتی واو در هر کلمه‌ای می‌آید آیا یک معنایی را افاده می‌کند یا نه؟ همان اجوف واوی؛ مثلاً اگر وسط بیاید چه معنایی را افاده می‌کند؟ در اشتقاق کبیر این بحث‌ها هست. من به گمانم این از آن شعبه‌هایی است که شما به آن برچسب نمی‌دهید. یک اطلاعاتی به او می‌دهید، او خودش کشف الگو می‌کند. همان دسته‌بندی ای است که عرض کردم. داده کاوی که امروزه خیلی مهم است، اساس همین داده کاوی همین است. یعنی اطلاعات زیادی دارد، الگوهایی را از اطلاعات و دیتای خودش کشف می‌کند که ممکن است شما اصلاً آن‌ها را ندانید. مثلاً از نحوه تراکنش های بانکی یک نفر، می‌فهمد که او پول شویی دارد، دزد است. الگویی هم که او دارد را چه بسا شما نمی‌دانید. یعنی خودش دارد داده کاوی می‌کند. یعنی از مجموع چیزهایی که می‌داند الگو کشف کرده است. شما به او نگفته اید کسی که این جور می‌کند ممکن است دزد باشد. بلکه خودش با داده کاوی به این‌ها می‌رسد.

همین دو-سه روز پیش دیدم؛ یک کلیپ مختصری هم بود. شاید یک معلم ریاضی خارجی است که دارد صحبت می‌کند. به شاگردانش می‌گوید برید خیلی شکرگذار خوارزمی باشید. همین الگوریتم (الخورزیم) از او است. اگر یادتان باشد قبلاً هم عرض کرده بودم. مطلب خیلی مهمی است. می‌گویند اگر نمادهای جهان غرب -همان نمادهای اعداد رومی مانده بود- امروز ممکن نبود این پیشرفت‌های ماشین باشد. خوارزمی با الگریتم هایی در ضرب و جمع آورد، باعث این‌ها شد. به‌خصوص در نمادهای موضعی هندی، آن‌ها را او حاکم کرد. این آقای معلم این را می‌گوید. این را پخش کرده‌اند از این باب که خوارزمی چه کار کرده است.

این نکته خیلی مهم است؛ آن چه که نظارت نا شده است، ربط را برقرار نمی‌کند بلکه کشف می‌کند. روی این حتماً تأمل کنید.

شاگرد: نظارت نشده بیشتر شبیه مغز ما است؟

استاد: یک بخش مهمی از مغز هم با نمادها کار می‌کند. مشکلی نیست. اما نه، کسی هم که حتی زبان بلد نیست و با نمادهای زبانی سر و کار ندارد، مثلاً کر باشد، مغز او کار می‌کند و دسته‌بندی‌ها از بچگی شروع می‌شود.

در نظارت شده چون شما نام و برچسب را به آن می‌دهید او بین ورودی و خروجی رابطه برقرار می‌کند و به شما می‌دهد. اما در نظارت ناشده خودش کشف الگو می‌کند. یعنی کشف کردن رابطه‌ها خیلی متفاوت از این است که یک رابطه‌ای که به او داده‌اید و برقرار شده را اجرا کند. اینجا است که عرض کردم برای اشتقاق کبیر، یعنی برای کشف روابط مخفی‌ای که در لغت هست، کشف ارتباط بدنی یک زبان با حروف آن زبان. بحث بسیار مهمی است. اینجا این نوع از هوش خیلی به کار می‌آید. چون خیلی وقت ها است که از بس زبان گسترده است، آن قدرتی که بتوانیم الگوهای فعال در یک زبانی را کشف کنیم نداریم. چون سرعت این هوش و کارش و گستردگیش بیشتر است این الگوها را کشف می‌کند. لذا در فقه اللغه و اشتقاق کبیر و اکبر و کبار، الگوهایی را می‌آورد که می‌بینیم بعضی از شواهدش روشن است و برخی از خروجی‌هایی که داد راست است.

این سؤال من باشد؛ ببینیم آیا این درست است که اگر برای اشتقاق کبیر بخواهیم هوش مصنوعی را فعال کنیم و جلو ببریم، از نظارت ناشده محض باید استفاده کنیم یا از تلفیق آن‌ها.

والحمد لله رب العالمین

کلید: هوش نظارت ناشده، هوش نظارت نشده، هوش نظارت شده، هوش نیمه نظارت شده، هوش مصنوعی، اگوریتم، خوارزمی، شخص اعتباری، ملکیت عین موقوفه، مفاهیم مقولی، طبایع حقوقی، تجرید طبایع حقوق از انسان، ملکیت هوش مصنوعی، قصد پایه محور، قصد انشاء معامله در هوش مصنوعی، اعتباریات، نظام اغراض و قیم







****************
ارسال شده توسط:
میم. دال
Wednesday - 12/2/2025 - 21:13

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا «ملکیت» یا «عقد» عنصر حقوقی مستقل از انسان است؟ آیا می توان آن را برای یک محصول هوش مصنوعی ثابت کرد؟

در فضای فقه معاملات با چه روشی باید شرطیت قصد در هوش مصنوعی را دنبال کرد؟

تحلیل حقوقی این بحث از جهاتی شبیه به بحث شخص اعتباری است.

هر اعتباری از جمله اعتبار ملکیت و عقد، برای هوش مصنوعی یا شخص اعتباری، تابع هویت حقوقی آن است.

عقلا وقتی شخص اعتباری را اعتبار می کنند و یا ملکیت و عقد را برای هوش مصنوعی اعتبار می کنند، این اعتبار در راستای استیفای اغراض خود عقلاست که حامل ارزش آن، اعتبار بخشیدن به شخص حقوقی یا مالک بودن هوش مصنوعی است. ( در این نگاه مستقل بودن معنا ندارد هر چند به معنای صحت مباشرت، استقلال معنا دارد) مثلا وقتی روابط مالی پیچیده شد و ذمه یک انسان و روابط محدود او نتوانست این روابط پیچیده مالی را مدیریت کند، در این جا خود عقلا می بینند برای تامین این هدف، لازم است شخص اعتباری از قبیل بانک را اعتبار کنند. در مورد هوش مصنوعی هم به همین نحو است. عقلا اغراضی نسبت به تدقیق در معاملات و تشخیص صحیح و دقیق قیم و غایات دارند که حامل ارزش آن، اعتبار مالکیت برای هوش مصنوعی است.( خود اعتبار بخشیدن حامل ارزش است)

ایده این نوشته این است که در این فضا وقتی این اعتبار عقلائی شد، اساسا ضرورتی ندارد که اعتبار شرطی از قبیل قصد را پیش فرض بگیریم و به سراغ تحلیل آن برویم.

توضیح این که با توجه به رویکرد امضائی شارع در معاملات، بعد از اعتبار ملکیت و صلاحیت طرف عقد واقع شدن از جانب عقلا، و صدق عرفی عنوان عقد، بر معامله ای که یک طرف آن هوش مصنوعی است، موضوع ادله امضائی که عقد عرفی است، تحقق پیدا می کند و امضاء شارع نسبت به آن هم ثابت می شود.( روشن است که همین که عقلا به سمت اعتبار ملکیت یا عقد برای هوش مصنوعی می روند، خودش تضمین عقلائی بودن آن است و وجهی برای تشکیک وجود ندارد)

به عبارت دیگر، رویکرد شارع در معاملات به این نحو نبوده که بفرماید: القصد شرط فی العقد و البلوغ شرط و... بلکه طبق تلقی مشهور، هر آن چه عقد عرفی بوده را امضاء کرده است و بیان مواردی را که قبول ندارد، به عهده گرفته است. بنابراین ممکن است گفته شود ضرورتی ندارد از ابتدا عنوانی مثل قصد را علم کرده و به تحلیل آن پرداخت تا ببینیم آیا هوش مصنوعی واجد شرائط است یا خیر؟ بلکه ابتدا باید نظر به حدود عرفی عقد کرد و سپس در طول آن ادله اثباتی شارع را نظر کرد.

طبق این نگاه، بر اساس تحلیل سابق، همین که خود عقلا به سمت اعتبار هوش مصنوعی به عنوان مالک رفته اند، تضمین عقلائی بودن آن است. شارع هم بیان لفظی خاصی در حیطه قصد ندارد. و اگر ادله لبی از قبیل اجماع و... در کار باشد، منصرف به بخشی از عقود عرفی است که از جانب انسان صادر می شود.و اساسا بعید نیست بگوییم این عنوان بر چسبی به موارد معتبر عرفی است که از طریق شارع امضاء شده. بنابراین حتی لازم نیست بحث اثباتی بودن و یا از قبیل رفع مانع بودن آن را مطرح کرد.