بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات فقه هوش مصنوعي

فهرست جلسات فقه هوش مصنوعي
036-جلسات فقه هوش مصنوعي
الگوریتم ضمان-متلف-تالف-تلافي
قرار ضمان-تعاقب ایدي
035-جلسات فقه هوش مصنوعي
036-جلسات فقه هوش مصنوعي
037-جلسات فقه هوش مصنوعي
038-جلسات فقه هوش مصنوعي
039-جلسات فقه هوش مصنوعي
040-جلسات فقه هوش مصنوعي

فقه هوش مصنوعی؛ جلسه 37 29/9/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

سه بخش کلی مطالب فقه هوش مصنوعی

در جلسه قبل صفحه بیستم از جلد سومی کتابی که در حوزه برای هوش مصنوعی چاپ کرده‌اند را آوردیم و عبارتش را خواندیم. گویا هنوز چاپ رسمی نشده باشد. عرض کردم اگر بخواهیم مباحثه پارسال و امسال را جمع‌آوری کنیم، پیشنهاد می‌دهم…؛ پارسال مباحثه ما کالهائم شروع شده بود. محوری نداشت، کاری نشده بود، لذا هر چه پیش آمد، مباحثه کردیم و جلو رفتیم. الآن هم پیشنهادم این است که اگر می‌خواهید این مباحث نظمی پیدا بکند، به‌صورت سه بخش در بیاید. بخش اول، بخش دوم و بخش سوم. مطالبی هم که در پارسال و امسال خدمت شما بودم، ذیل یکی از این سه بخش قرار بگیرد. این تقسیم‌بندی سه بخشی در این چیزی که ما به آن رسیدیم، خیلی مهم است.

بخش اول، ارائه این است که تفاوت انسان با هوش مصنوعی در چیست. ارائه واضح برای کل بشر، در این‌که انسان خیلی زیادتر دارد؛ چیزهایی دارد که اصلاً ممکن نیست در هوش مصنوعی باشد. این را ارائه بدهیم به‌نحوی‌که همه ببینند، نه این‌که اثبات کنند. این بخش اول بود. مطالبی بود که صحبت شد.

بخش دوم، در خصوص هوش پایه محور که در هوش مصنوعی محقق می‌شود و الآن با آن کار می‌کنند، چه اندازه‌ای میدان جولان دادن هست. چه اندازه‌ای می‌توانیم جلو برویم؟ آیا می‌توانیم قصد پایه محور را به آن نسبت بدهیم یا نه؟ این هم بخش دوم بود؛ تبیین مطالب هوش در فضای پایه محور، نه در فضای اشراق محور.

بخش سوم، احکام فقهی بود. بخش دوم مقدمه بسیار مهمی برای بخش سوم است. بحث استناد و ضمانات و مسئولیت‌های مختلفی که از نظر فقهی و حقوقی برای هوش مصنوعی بار می‌شود. این هم بخش سوم است. اگر به این صورت دسته‌بندی بشود خیلی خوب است.

هوش مصنوعی مجتهد! منشی مجتهد یا استدلال‌گر یا مجتهد؟

دیروز یکی از آقایان مطرح کردند که آیا هوش مصنوعی می‌تواند اجتهاد بکند؟ ظاهراً این سؤال در جاهای مختلفی هم مطرح می‌شود. می‌تواند اجتهاد بکند یا نه؟ خلاصه چیزی که مطرح کردم، دو چیزی است که نزد ناظرین آگاه به مباحثه متفق علیه است. سومی آن می‌تواند محل اختلاف باشد. آیا هوش مصنوعی می‌تواند اجتهاد کند؟ در قدم اول متفق علیه همه است که هوش مصنوعی می‌تواند معاون یک فقیه باشد؛ منشی فقیه باشد. منشی بسیار خوب! در اصطلاح هوش مصنوعی به آن سیستم خبره می‌گویند. سیستم خبره این است که شما چیزهایی را به او می‌دهید و منشی فقیه می‌شود؛ پروژه نجف را چند سال است که مشغول هستند؛ ناصر جامع فقیه. فوری همه اطلاعات را به او عرضه می‌کند، حتی اگر مبانی خودش را فراموش کرده و دارد اشتباه می‌کند را به او یادآوری می‌کند. می‌گوید شما طبق مبنای خودتان باید به این صورت بگویید. گمان نمی‌کنم کسی در این خدشه کند. کسی که آگاه باشد؛ حالا کسی نمی‌داند، این منظور ما نیست. ولی کسی که آگاه به موضوع باشد، می‌داند که متفق علیه است که در باب اجتهاد ما سیستم خبره داریم. منشی یک مفتی داریم که به‌خوبی می‌تواند کارش را انجام بدهد. ولو معنایش این نیست که وقتی می‌گوییم کارش را انجام می‌دهد معصوم است. این‌که منظور ما نیست. یعنی منشی ای است که کارش را خیلی بهتر از منشی‌های معمولی انسانی انجام می‌دهد. این متفق علیه است.

بخش دوم، آیا هوش مصنوعی می‌تواند مجتهد بشود؟ به گمانم هر کسی که ناظر و آگاه باشد، نه. محال است که هوش مصنوعی مجتهد بشود.

شاگرد: دو چیز متفق علیه را فرمودید؟

استاد: یکی را عرض کردم. اولی این بود که هوش مصنوعی به‌عنوان سیستم خبره‌ای که منشی فقیه باشد، می‌تواند باشد. دومی هم که متفق علیه است، این است که آیا هوش مصنوعی می‌تواند مجتهد بشود؟ نه. محال است که هوش مصنوعی مجتهد بشود. چرا؟ شبیه همانی است که عرض کردم یک ربات بسیار پیشرفته نمی‌تواند نائب در حج باشد. چرا؟ چون ربات نمی‌تواند قصد قربت کند. شرط صحت حج و نیابت در حج، قصد قربت است. با آن توضیحاتی که عرض کردم چون نفسمند نیست. چیزی ندارد که از عالم قدس باشد. از آن جا به اینجا آمده باشد؛ حضرت فرمودند: «منها قدمتم و الیها تسیرون»1؛ از آن جا به اینجا آمده‌اید و بعد هم بر می‌گردید. هوش مصنوعی چیزی ندارد که از عالم دیگر به اینجا آمده باشد و آن میزان باشد. بنابراین اجتهاد هم یکی از این سنخ کارها است. قوه قدسیه نوریه الهیه است. آن استاد در درس معقولشان زیاد می‌فرمودند؛ می‌فرمودند: علم چشم نفس می‌شود. بلکه از باب اتحاد عاقل و معقول، علم برای نفس ناطقه عین جوهر نفس می‌شود. حرکت جوهری اشتدادی است. نفس در اثر حرکت جوهری اشتدادی، شعله‌ور می‌شود. بزرگ می‌شود. فربه می‌شود. «كُلُّ وِعاءٍ يَضيقُ بِما جُعِلَ فيهِ إلاّ وِعاءَ العِلمِ ؛ فإنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ»2. چند بار دیگر هم عرض کردم، استاد در درس اسفارشان می‌فرمودند: از معجزات قولی امیرالمؤمنین علیه‌السلام این است. حضرت نفرمودند «کل وعاء یضیق بما جعل فیه الا وعاء العلم فانه لایضیق». نفرمودند «لایضیق». بلکه فرمودند «فانه یتسع». اصلاً خصوصیت وعاء علم این است که وقتی علم در آن می‌آید وسعت پیدا می‌کند. نه این‌که «لایضیق».

خب اگر جوهر نفس با علم نورانی می‌شود و وسعت پیدا می‌کند، چون هوش مصنوعی این جور چیزی را ندارد، به این معنا هم قوه قدسیه الهیه نخواهد بود و نخواهد داشت. به این معنا مجتهد نمی‌شود. این دو متفق علیه است.

شاگرد: از فرمایش قبلی خودتان برگشتید که بین هوش نرم و هوش سخت تفکیک کرده بودید؟

استاد: نه، تقسیم‌بندی هوش به نرم و سخت ربطی به این ندارد. اصلاً وراء انسان‌ها است.

شاگرد2: منظور از قوه قدسیه، بحث علم است؟ وقتی می‌گویید الهی است، یعنی یک باری دارد که آیا کافر می‌تواند مجتهد بشود؟ مقصودتان این بود؟

استاد: علماء در تعریف اجتهاد مطالبی فرموده‌اند. من به قصد قربت مثال زدم؛ قصد قربت یک چیزی است که ریختش محتاج روح است. محتاج نفس انسانی و الهی است. همین‌طور چیزی آن اجتهادی است که بخواهد جایز التقلید باشد، و واقعاً به‌معنای اصطلاح علما، اجتهاد باشد و او مجتهد باشد، این بهره را نیاز دارد. مذاق معصوم دستش هست. یعنی در اثر موانست روح او طوری است که اتصال به آن جا پیدا می‌کند.

شاگرد: برای نفی امکان مجتهد شدن هوش مصنوعی، درجات پایین‌تر کافی است؟

استاد: این مربوط به بخش سوم است. وقتی بخش سوم را عرض کردم معلوم می‌شود که این دومی و سومی را چطور جدا می‌کنم.

بخش سوم که می‌تواند محل اختلاف باشد، این است…؛ پس اول، سیستم خبره اجتهاد است که همه قبول دارند می‌شود. مجتهد صاحب نفس قدسیه الهیه، هر کسی آگاه باشد می‌داند که نمی‌شود. سوم، استدلال اجتهادی می‌تواند بکند یا نه؟ عده‌ای هم ممکن است بگویند نه، قدرت این‌که استدلال اجتهادی بکند را ندارد.

شاگرد: دیگر چه هوشی است؟! هوش که استدلال می‌کند.

استاد: ببینید کار سیستم -اولی- خبره استدلال نیست. سومی تفاوت می‌کند. آن می‌خواهد با یک مجتهد بحث کند و فتوای او را عوض کند. این از آن می‌آید یا نه؟ این بخش سوم است. محل اختلاف است. جلوتر هم ذیل پروژه نجف گذاشته بودم. پیشنهاد من به‌عنوان فهم یک طلبه این است: ما در فقه یک تراث عظیمی داریم، آن هم کتب استدلالی فقهی است. کتب فتاوا، فتوا است. اما در کتب استدلالی، فقها رد و نقض می‌کنند. به میدان هم می‌روند و بحث می‌کنند.

حاج آقا می‌فرمودند، وقتی بحث مطرح می‌شد، مرحوم حاج آقا ضیاء می‌فرمودند اینجا گود زورخانه است. یعنی ما یک مجتهدی داریم که صاحب نفس قدسیه الهیه است. یکی هم گود زورخانه داریم که باید دلیل بیاوریم. مرحوم حاج شیخ جعفر کاشف الغطاء می‌گفتند؛ «ما بینی و بین اللوح المحفوظ الا قبضی للحیتی». می‌گفتند هر بحثی مطرح شود دست به محاسنم می‌آید و تمام! حاج آقا این را می‌فرمودند. مرحوم آقا ضیاء می‌گفتند در استدلال فقهی نمی‌توان گفت من محاسنم را گرفتم و حکم الله این است! اینجا گود زورخانه است. یعنی باید استدلال کنید و پیروز بشوید. در گود زورخانه فقط باید کشتی گیری بلد باشید. در گود زورخانه اگر بگویید من فقیه هستم، فایده‌ای ندارد. باید زور بدنی داشته باشید. چرا؟ چون گود زورخانه به این معنا است. نه این‌که او بگوید من فقیه هستم و دیگری بگوید من بزرگ‌ترین فیزیک‌دان دنیا هستم. حالا به گود زورخانه آمده است؛ خب هر چه هستی، مقامات مختلف، سن مختلف، در گود زورخانه باید زور داشته باشی. این کلام مرحوم آقا ضیاء لطیف بوده است. یعنی وقتی در فضای کتب استدلال فقهی می‌آیید باید دلیل ارائه بدهید. «نحن ابناء الدلیل».

در این فضا شما می‌توانید به هوش مصنوعی بگویید که استدلال فقهی می‌کند؟ عرض من این است که اگر این تراث عظیمی که در فقه داریم و روی کتب استدلالی کار حوزوی کنیم -یک الگوریتم هایی که در هوش مصنوعی برقرار می‌شود- بعداً الگوریتمهای نقد فتوا در کتب استدلالی را کشف کنیم…؛ یعنی ببینیم وقتی یک فقیه، فتوای فقیه دیگری را رد می‌کند، و خودش فتوای جدیدی را انتخاب می‌کند، چه کار می‌کند؟ وقتی این‌ها را منظم بسط دادیم، آن وقت الگوریتم های نقد فتوا برای شما روشن می‌شود. می‌گویید فقها این‌گونه فتوای فقیه دیگر را نقد می‌کنند؛ الگوریتم نقد فتوا. و از مسیر دیگری فتوایی را صادر می‌کنند.

شاگرد: بلعم باعورا مجتهد نبود؟ منظورم این است که اجتهاد مربوط به کشف واقعیت است، دریافت وحی نیست.

استاد: بحث شما به تعریف اجتهاد مربوط می‌شود.

شاگرد: مثالی که برای حج زدید، عمل قلبی می‌خواهد که نیت لازم است. ولی برای اجتهاد و کشف واقع که نیت لازم نیست.

استاد: اگر به این صورت است، پس چرا دوازده شرط برای مجتهد می‌گذارید؟! باید حلال زاده باشد، همش دنیا نباشد و … . چرا این‌ها را می‌گویید؟! منظور من این است که بحثش آن جا شده است. اگر شما علی المبنا می‌روید، آن اشکال می‌کنید. من حرفی ندارم. شما بگویید من تعریف اجتهاد در آن جا را قبول ندارم. آن شرائط هم لازم نیست. اگر مجتهد افسق الفساق باشد و اگر منغمر در دنیا باشد، اما در کشف حکم خدا از دیگری که اعدل زمان خودش است، افقه باشد…؛ یعنی قدرت علمی او در کشف حکم خدا بیشتر است، از او تقلید می‌کنیم.

شاگرد: احتمال فسق و کذب می‌دهیم.

استاد: خب، اگر علم پیدا کردیم چه؟ علم پیدا کردیم که فسقش را در اینجا اعمال نکرده است. در اینجا خبرویتش را اعمال کرده است. بحث‌های کافرماجرایی در اینجا هست. نزاع هایی هم هست. من وارد قضایایش نمی‌شوم. من طبق تعریف مشهور از اجتهاد جلو آمدم. فرمایش شما ناظر به آن جا است. بلعم باعورا هم ناظر به اجتهادش نبود. «ٱلَّذِي ءَاتَيۡنَٰهُ ءَايَٰتِنَا فَٱنسَلَخَ مِنۡهَا»3؛ در روایت دارد که «أَنَّهُ أُعْطِيَ بَلْعَمُ بْنُ بَاعُورَاءَ‌ اَلاِسْمَ اَلْأَعْظَمَ»4. لذا مربوط به اجتهاد نبود و اسم اعظم بود.

ذیل فرمایش شما من سوم را مطرح کردم. اتفاقا دنباله فرمایش شما بخش سوم مطرح است که استدلال فقهی به این معنا می‌تواند باشد یا نه؟

شاگرد: با سیستم خبره فرق ماهوی دارد؟ این هم یک جور منشی است.

استاد: منشی، مطالبی که به او داده‌اید را به‌خوبی سر می‌رساند. برخبرویتی که به او داده‌اید مواظبت کاری می‌کند. اما در سومی، خودش می‌خواهد فتوا بدهد. می‌خواهد استدلال کند و فتوای مجتهدی که با او بحث می‌کند را عوض کند. می‌خواهد فتوای مجتهدی را عوض کند، نه این‌که مبانی فقهی او را یادآوری کند و بگوید طبق مبانی فقهی شما باید به این صورت بگوییم. تفاوت این‌ها مهم است. در سیستم های خبره اصلاً یادگیری ماشینی (Machine learning) نیست. یادگیری ماشینی ندارند. این‌ها تفاوت‌های کار است. در سیستم خبره، هر چه خبره به او داده، کار می‌کند. ولذا اگر خبره، در مطلبی که به سیستم خبره داده اشتباه کرده، این سیستم آن اشتباه را تکرار می‌کند. اما هوش قوی، آن سیستمی که یادگیری ماشینی دارد و خودش الگوریتم ها را یاد می‌گیرد، این اشتباه را تکرار نمی‌کند. وقتی یک بار آمد و دید این اشتباه بود، آن را کنار می‌گذارد.

شاگرد: مگر اشتباه بودنش را از داده‌ای می‌گیرد تا بتواند تحلیل کند و بگوید اشتباه بود؟!

استاد: بله، ولی اشتباهش را ما نمی‌دانستیم. وقتی او به ما نشان می‌دهد که اشتباه است، می‌بینیم راست می‌گوید. ولی ما نمی‌دانستیم. یعنی خبره‌ای که این را به او داد، خودش نمی‌دانست که اینجا اشتباه است. او اعمال کرد و به اشتباه رسید، اشتباه را تکرار می‌کند. چرا؟ چون بخش یادگیری ماشینی در آن تعبیه شده است. حالا یادگیری نظارت شده یا نه. عرض کردم در آینده، بحث ما بیشتر ناظر به یادیگری نظارت نشده است. یادگیری نظارت نشده، بحث‌های فقهی سنگینی به دنبالش هست.

شاگرد2: این بحثی که فرمودید در حد مستشکل کلاس می‌شود یا مجتهد می‌شود؟ یعنی الگوریتم کشف واقع را پیدا می‌کند؟

استاد: ببینید الگوریتم نقد فتوا است. یک فقیه به چه صورت فتوای فقیه دیگر را رد کرده است. بعد الگوریتم تحقیق فتوا است. یعنی به چه صورت می‌خواهد بگوید قول تو درست است. این هم الگوریتم دارد. ما می‌بینیم که می‌گوید آن را رد کردیم. بعد استدلال می‌کند و از یک مسیری می‌گوید «فتحصل/ فانقدح مما ذکرنا…». یعنی من یک گام های استدلالی و یک روند و الگوریتمی را طی کرده‌ام تا گفتم «فانقدح».

شاگرد2: منظورم این است که دیتای این هوش، به اندازه الگوریتم هایی است که به او داده‌ایم. ولی ممکن است مسائل مستحدثه‌ای بشود، یا کسی مثل شیخ انصاری بیاید که به الگوریتم جداگانه‌ای نیاز داشته باشد تا واقع را کشف کند، آیا به این مجتهد می‌گوییم؟

استاد: اگر یادگیری ماشینی باشد، همین‌طور است. یعنی خودش الگوریتم جدید ارائه می‌دهد. این مهم است. فقط این نیست که طبق الگوریتم هایی که به او داده‌اید، یک صدور جدید داشته باشد. اصلاً خودش الگوریتم جدید را ارائه می‌دهد. ولذا الان محکم عرض نمی‌کنم؛ به این خاطر که در آینده فقها باید نگاه کنند هوش مصنوعی ای که آموزش دیده است، اگر الگوریتم جدید در تحقیق اجتهاد ارائه داد، فقها می‌پذیرند یا نه؟ این هنوز باید امتحانش را پس بدهد. ما فعلاً در حد تصور و نظریه عرض می‌کنیم. ولی راه افتادنش به این صورت است که ما از طریق تراث بزرگی که در فقه داریم، وقتی فقها نظر فقیه دیگر را رد می‌کنند و بعد خودشان یک نظر می‌دهند، ما این‌ها را بسط بدهیم و الگوریتم هایش را استخراج کنیم، این به هوش مصنوعی داده می‌شود. در آموزش ماشینی -چه نظارت شده و چه غیر نظارت شده- خودش الگوریتم های جدیدی را در پارادایم های موجود در فقه کشف می‌کند، اگر طبق این الگوریتم ها برود، اینجا دیگر یک چیز مهمی می‌شود. مثل مرحوم شیخ انصاری، که فضا و الگوریتم جدید ارائه می‌دهد. باید ببینیم این کجا است.

جلالت علمی شیخ انصاری

خدا همه علماء را رحمت کند! مرحوم حاج آقا قافی از علماء بسیار نازنین یزد بودند. چندی پیش هم سالگردشان بود. شاگردشان گفت. من خودم از محضرشان نشنیدم. فرمودند اگر به من بگویند شیخ انصاری مجتهد هست یا نه، من می‌گویم شیخ انصاری فوق اجتهاد است. چرا؟ چون مجتهد به یک نظر می‌رسد، اما ماشاءالله شیخ انصاری کجا برود و بایستد؟! هر کجا می‌رسد دوباره به جای دیگری می‌برد.

همان قضیه‌ای است که با میرزای بزرگ دارند. بین علماء معروف بوده، ولی با کمی تفاوت. اولین باری که در سال پنجاه و چهار طلبه شدم، محضر آیت‌الله کازرونی در یزد -از علماء بزرگ یزد بودند. در اصفهان درس خوانده بودند- بودم. ایشان فرمودند میرزای بزرگ وقتی به نجف آمدند، درس‌ها را دور زدند. خودشان مجتهد شیراز بودند، ولی نپسندیدند. درس عمومی شیخ اعظم هم رفتند ولی نپسندیدند، خواستند برگردند. کسی به شیخ اعظم خبر داد که فاضل شیرازی آسید محمد حسن آمده‌اند ولی درس‌های نجف را نپسندیدند، می‌خواهند برگردند به شیراز. ظاهراً شیخ به‌غیراز جهات کراماتی که داشتند و معروف است، روی حساب ظاهر هم حس کرده بودند که این آقا سید برای آینده حوزه نجف خیلی قابل است. لذا تا مطلع می‌شوند می‌گویند می‌خواهیم به دیدنشان برویم. حاج آقای کازرونی می‌فرمودند شیخ وارد شدند. ظاهراً اسبابشان را هم بسته بودند تا به شیراز برگردند. شیخ نشستند و روی رسم نجف فرمودند مسالةٌ. نجف این جور بوده، تا می‌نشستند به جای حرف‌های پس و پیش زدن، مسالة می‌گفتند و یک فرع فقهی مطرح می‌کردند. رسم جلسات نجف این بود. بعد فرمودند این مسأله هست. اگر کسی در این مسأله چنین بگوید -نظری را در این مسأله تقریر کردند- به چه صورت است؟ میرزا تاملی کردند و جوانبش را دیدند، گفتند خوب است. الجواب یقع محله. تعبیر حاج آقا این بود که یک چایی خورده شد و شطبی که شیخ داشتند…! شیخ فرمودند حالا اگر کسی در جوابی که ما دادیم اشکال کند! همان چیزهایی که الآن از شیخ سراغ داریم. در این مسأله اشکال کند، شیخ شروع به تقریر اشکال کردند. میرزا تأمل کردند. دیدند اشکال وارد است. اشکال قوی ای است. گفتند ظاهراً اشکال وارد است. دوباره شیخ فاصله‌ای انداختند و فرمودند حالا اگر این اشکال را کسی به این صورت جواب بدهد؟! شروع به جواب دادن کردند. جواب را گفتند و فرمودند این جواب چطور است؟ میرزا تاملی کردند و گفتند به نظر جواب خوبی است. حاج آقای کازرونی فرمودند میرزای بزرگ یک دفعه به خود آمد و دید گویا شیخ این جایش را گرفته و به این طرف می‌کشاند و به آن طرف می‌کشاند! هیچ اختیاری از خودش ندارد. هرچه می‌گوید، می‌گوید خوب است! بعداً هم شیخ خداحافظی کرد و رفت. میرزا فهمید شیخ آمده بود که چه کند. میرزا گفت من درس عمومی آمده بودم. حاج آقا فرمودند تا شیخ رفت، سید به خادمش رو کرد و فرمود وسائل را دوباره پهن کنید، ما ماندنی شدیم. شیخ این جور است. آقای قافی می‌فرمودند فوق اجتهاد است. مجتهد یک جایی می‌رسد و می‌ایستد.

از چیزهای جالب این است؛ حاج آقای بهجت زیاد می‌فرمودند. شیخی که مثل حاج آقا قافی می‌فرمودند مجتهد نیست، فوق اجتهاد است، خودش مرحوم شیخ مدتی در اجتهاد خودش شک داشتند. این را چندین بار حاج آقا فرمودند. معروف است. شک داشتند که من مجتهد هستم یا نیستم؟ خلاصه در مسجد نشسته بودند، شخصی تشریف آوردند و گفتند شیخنا مسالة. ظاهراً مسأله‌ای که حضرت از شیخ پرسیدند در کتاب‌ها هست. شیخ فرمود فقها این‌ها را مطرح نکرده‌اند. فرمودند خب قاعده چه اقتضائی می‌کند؟ شیخ عرض کرد قاعده این را اقتضاء می‌کند. سه بار فرمودند «انت المجتهد». فعلاً هم هیچ خبری نبود. از در مسجد بیرون تشریف بردند، شیخ یک دفعه به حال آمد و گفت من چند روز هستم که در این حال هستم که من مجتهد هستم یا نیستم! این آقا بیایند و یک مسأله‌ای بپرسند که در هیچ کتاب فقهی ای نیست! من هم بگویم نیست و بگویم قاعده چیست! بعد هم سه بار بگویند «انت المجتهد»! حاج آقا می‌فرمودند شیخ به شاگردش فرمود برو ببین این آقا کجا رفتند. نگفت من در چه حالی بودم. رفت‌وآمد و گفت گویا به آسمان رفته است. در هیچ کجا پیدا نیستند. شیخ حرف نزد و نگفت که چه شد. ولی بعداً نقلیاتی در کتاب‌ها آمده است. شاید خود شیخ توضیح دادند.

شیخ این جور است. ماشاءالله این قدرت را دارد. حاج آقا می‌فرمودند صد و پنجاه سال است که علماء سر سفره شیخ هستند! این تعبیرات از بزرگان فقهایی مثل آیت‌الله بهجت کم نیست! این عین تعبیری است که من از حاج آقا شنیدم. فرمودند صد و پنجاه سال است که علماء سر سفره شیخ هستند. خیلی است!

علی ای حال فضا، فضای استدلال است. حرف زدن و فهمیدن طبق دلیل است. نه فهم ارتکازی ای که فعلاً لسان ندارد و قدسی است و از حال مجتهد ظهور می‌کند.

بنابراین این سؤال در بخش سوم هنوز مطرح است. فعلاً باید روی آن تأمل کنیم. فعلاً پیشنهاد این است که از تراث فقهی زحمت حوزی کشیده شود، تمام استدلالات فقهی که در طول تاریخ فقه شیعه در کتب آن‌ها آمده، مورد به مورد نگاه شود که وقتی یک فقیهی فتوای فقیه دیگر را نقد کرده، چطور جلو رفته است. همچنین فتوایی که صادر شده و بر نظر خودش استدلال می‌کند، چطور است. اگر این‌ها استخراج شد، بعداً می‌توانیم بگوییم در آموزش ماشین تا کجا می‌توانیم جلو برویم. «reasoner» و بخش استدلال‌گر هوش مصنوعی تا کجا می‌تواند پیش برود. فعلاً نمی‌توان مطلب مسلمی را خدمت شما عرض کنم.

اوسعیت معیار استناد در ضمان، از معیار ایجاد و تقصیر

تعاقب ایدی و نفی معیار تقصیر

خب به بخش سوم، آمدیم. در جلسه قبل راجع به استناد صحبت شد. من عرض کردم در این کتاب دو رژیم حقوقی مطرح شده است؛ مبتنی‌بر تقصیر و مبتنی‌بر ایجاد خطر. عرض کردم اندازه‌ای که ما از فقه می‌دانیم، در اینجا سومی ای هم هست. آن مسأله استناد است. در ذیل جلسه قبل، مطلب دیگری هم ارسال کرده‌اند؛ پیرامون دفاع از این‌که روح استناد هم به تقصیر بر می‌گردد. جایی که تقصیر هست، ضمان هست. جایی که تقصیر نیست ضمان نیست. اگر هم می‌گویید استناد، اگر آن استناد را تحلیل دقیقی کنید، به یک نحو تقصیر بر می‌گردد. و الا اگر بالکل تقصیر نباشد، ضمان هم نیست. این را ذیل صفحه فرمودند؛ «ملاک ضمان تقصیر و استناد است». من از فرمایش ایشان اشاره‌ای عرض می‌کنم. شما هم ذیل صفحه نگاه کنید.

دو مسأله‌ای که در تقصیر اهمیت دارد، این است: وقتی کسی خواب بود، به چیزی پا زد، او که دیگر تقصیر ندارد. همچنین بعضی از مواردی‌که جان و مالی از بین می‌رود؛ مثلاً در قتل خطأی هیچ تقصیری ندارد. شما چطور می‌خواهید این‌ها را با تقصیر جفت و جور کنید؟! چون اصل خود تقصیر خیلی ابهام ندارد، من به خودتان واگذار می‌کنم تا عباراتشان را ببینید. دو موردی که مهم است و ابهام دارد را عرض می‌کنم تا به قدم بعدی برویم. فرموده‌اند جایی که ظاهرش این است که طرف تقصیر ندارد ولی مثل مثال خواب، برایش ضمان را می‌آوریم، آن جا هم گویا یک جور ترک تحفظ است. و الا اگر کسی خوابیده و خود مالک ظرف، آن را پایین پای او قرار بدهد، بعد او در خواب پایش را تکان بدهد و آن را بشکند، هیچ فقیهی نمی‌گوید که او ضامن است. می‌گوید خودت آن را اینجا گذاشتی. او که خواب بود. تو خودت نزدیک جایی که او خوابیده است، آن را گذاشتی. می‌خواهند بگویند وقتی می‌خوابی فکر این باش که مال مردم، در اینجا هست یا نیست. ممکن است در خواب آن را بزنی و بشکنی. تقصیر نداری و گناه نکردی ولی ترک تحفظ کرده‌ای. به‌خاطر ترک تحفظ، یک درجه از تقصیر داری. تقصیر، کوتاهی کردن در انجام کار است، ولی مانعی ندارد که به توسعه، تقصیر را به کوتاهی کردن در تحفظ معنا کنیم. در این‌که اتلاف مال غیر از شما صورت نگیرد. در خطاء به چه صورت است؟ در خطای محض هم گویا می‌گوییم یک محدوده‌هایی هست که مهم است. جان است و مال است! اینجا ضمان را می‌آوریم به این خاطر که آن مهم است. ولو او تقصیر ندارد اما جانب احترام و اهمیت اموال و نفوس، غلبه می‌کند.

خب این حرف ایشان بود. من این مطلب را برای پیشبرد بحث استناد مطرح می‌کنم. شما هم مراجعه کنید. جلسه بعدی بیشتر روی آن تأمل می‌کنیم. اگر بگوییم بازگشت استناد و روح آن به تقصیر است -اگر تقصیر نبود استناد نیست- بعداً هم بالحکومه و به ملاحظاتی این تقصیر را توسعه می‌دهید، یک جایی آن تقصیر عقلائی نیست ولی یک نحوی که از تقصیر بود و موضوع هم مهم است و نمی‌خواهم مال کسی بی خودی از بین برود، ضمان را می‌آوریم. چیزی که در تقویت بحث جلسه قبل به ذهنم می‌آید و این‌که فقط تقصیر موضوعیت ندارد، این است: صرف ایجاد خطر نیست، چون به‌طور قطع در فقه هدر داریم. جاهایی داریم که ضمان نیست. شبیه تلف سماوی است. در فقه زیاد داریم. جایی هم که تقصیر هست و ضمان ثابت است، در آن هم حرفی نیست. اما به گمانم حتماً در این بین واسطه ای داریم. آن جایی که تلف مستند به کسی است که حتی به یک نحو مجازی هم نمی توانمی برای او تقصیر را بیاوریم؛ به این توضیح که چرا تحفظ نکردیم؟! یا این‌که به‌خاطر اهمیتی که دارد می‌خواهیم به گردنت بگذاریم!

آن چیزی که می‌خواهم عرض کنم و مهم است، این است: عنصری که فقها در فقه برای آن حرف زده‌اند و صفحاتی از کتب فقهی را پر کرده، مسأله ضمان در تعاقب ایدی است. تعاقب ایدی در کجاها آمده است؟ یکی در بیع فضولی آمده است. یکی در کتاب غصب آمده است. این‌که عرض کردم بحث قرار ضمان خیلی مهم است، یکی از موارد پر رنگ و پر نورش همین تعاقب ایدی است. شما چطور می‌خواهید برای تعاقب ایدی، تقصیر درست کنید؟! برای فرض جاهلش؟! من عبارات جواهر را می‌خوانم، هم در جلد بیست و دوم، هم در جلد سی و هفتم هست.

در تعاقب ایدی کسی آمده عین مغصوبه‌ای را به دیگری داده، یا بیع فضولی انجام داده، یا بیع فاسد انجام داده، دیگری در بازار مسلمین جاهل محض بوده است و آمده معامله انجام داده است، بعداً هم به دست او اتلاف شده است، خورده یا از بین رفته است، شما در تعاقب ایدی چه می‌فرمایید؟! می‌گویید وقتی یک چیزی مال دیگری بود -از مال او که در نرفته است- الآن چند دست جلو رفته است و این دست‌ها‌ی نهائی جاهل محض بوده‌اند، حالا که از بین رفته و کاشف به عمل آمده که این برای زید اولی بوده، چه بگوییم؟ شما می‌گویید قرار ضمان بر کسی است که مباشر تلف است؛ وقعت التلف فی یده. خب او چه گناهی دارد؟! چه تقصیری کرده است؟!

ایشان فرموده‌اند تقصیر اصل کار است و دو-سه مورد را توجیه کرده‌اند، اما وقتی می‌خواهیم در تعاقب ایدی پیاده کنیم، پیاده نمی‌شود. چون اگر در سوق مسلمین تقصیر را نشان بدهیم، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود! تحفظ کن به بازار نرو! شاید دزدی باشد! خب در اینجا که نمی‌توانیم بگوییم شارع می‌گوید تحفظ بکن. با این‌که بحث تعاقب ایدی این قدر مهم است.

شاگرد: من تعاقب ایدی را ذیل آن توضیح داده‌ام. اصل عرض من در فرمایش حضرت عالی منعکس نشده بود. اصلاً حرف من نبود که فقط تقصیر باشد. صحبت اصلی این بود که در فرمایش شما قطعی است که استناد درست است. یعنی در مقدمه اول کسی را ضامن بدانیم که غیر مستند به او است، قبیح است. صحبت سر این است که استناد حالت ثانوی دارد که یا روی تقصیر بار می‌شود یا روی ایجاد. در تقصیر هم لازم نیست روی همه موارد توضیح داده بشود. لذا در جاهایی که مال و نفس اهمیت پیدا می‌کند، در یک جاهایی ترک تحفظ هم می‌تواند تقصیر باشد ولی به‌خاطر آن اهمیت مورد ممکن است نفس ایجاد کفایت کند. اگر یک جایی تعاقب بود، تقصیر بود و ایجاد بود، قرارش در تقصیر است.

استاد: این فرمایش شما غیر از مسأله‌ای است که من می‌گویم. عبارت شما این است:

در صورت طولی بودن تقصیر و ایجاد، بحث قرار ضمان مطرح می شود. در واقع اهمیت اموال و نفوس مسلمین ایجاب می کند که هدر نباشد، بنابراین ایجاد، مشروط به این که در طول تقصیر نباشد، ضمان دارد و الا قرار ضمان برای فرد مقصر است5

«… در واقع اهمیت اموال و نفوس مسلمین ایجاب می کند که هدر نباشد»؛ مگر همه جا به این صورت است که چون اموال و نفوس مهم است، هدر نیست؟! نه. در فقه جاهایی داریم که اموال هدر است و نفوس هدر است. وقتی داریم، چطور حیثیت را صرفاً به اهمیت مال و نفس برگردانیم؟!

شاگرد: قید مسلمین را به این خاطر زدم. در جاهای محترم منظور من است.

استاد: جایی را داریم که مسلم است ولی هدر است.

شاگرد: می‌خواهیم ببینیم همه فضاهایی که در فقه محترم شمرده شده و ضمان هست، ملاکش چیست. صحبت در این بود که هر جایی استناد باشد، حتماً در طول ملاکی از باب تقصیر یا ایجاد است. مواردی هست که ضمان نیست، ولی در مواردی‌که ضمان هست استناد هیچ‌گاه مباشر نیست. یک مورد مثال بزنید که استناد باشد ولی به ملاک تقصیر نباشد یا به ملاک ایجاد نباشد. یعنی خیلی از جاها استناد، در طول تقصیر است.

استاد: عرض من این است که استناد شامل تقصیر است. یکی از شعبه‌ها و فضاهای استناد، تقصیر است. ببینید محوریت به استناد است و خلاص. جایی که تلف مستند به متلف است، بخشی از حوزه استناد، همراه تقصیر است. بخشی از آن همراه شبه تقصیر است. یک بخشی از آن اصلاً همراه هیچ تقصیری نیست. و درجایی‌که استناد نیست ولو ایجاد هست، اصلاً ضمان نیست. این عرض من است. پس محور ضمان، استناد شد. بخش مهمی از استناد، تقصیر است. بخشی از آن شبه تقصیر است. بخشی از آن، استناد هست ولی نه تقصیر و نه شبه تقصیر است. بخشی هم ایجاد هست ولی استناد نیست، جایی از فقه که ایجاد هست ولی استناد نیست، هدر است.

شاگرد: جایی هم داریم که استناد خالی باشد؟

استاد: استنادی که نه تقصیر است و نه شبه تقصیر است. مثل تعاقب ایدی.

شاگرد: بله، ایجادش را عرض کردم.

استاد: اینجا ایجاد نیست.

شاگرد: یعنی ما یک جایی را داریم که استناد در آن شبیه مصادره به مطلوب است. اساساً وقتی می‌خواهیم در آن فضا، ضمان را معنا کنیم، می‌خواهیم ببینیم استنادش بر چه کسی است. یعنی در فضای حقوقی بحث این است که ملاک استناد چیست.

استاد: ما هنوز رمز قرار ضمان را مطرح نکرده‌ایم. ان شاءالله می‌رسیم. یکی از مهم‌ترین بحث‌ها در کشف ضمان کارهایی که ربات انجام می‌دهد، تحلیل قرار ضمان است. یکی از کتاب‌های خوب فقهی که یک مظلومیتی هم دارد؛ مخصوصاً مؤلف آن‌که از فقهای بزرگ حلب است. در عداد صاحب غنیه، ابوالصلاح و… هستند. ایشان صاحب «اشارة السبق» هستند. از فقهای بزرگ حلب است. ایشان در اشارة السبق عبارتی دارد؛ زحمت کشیده‌اند در صفحه قرار ضمان گذاشته‌اند. من این را نگاه کردم و دیدم چقدر سؤال فقیهانه قشنگی برای بحث ما مطرح کرده‌اند.

الثالث: لا فرق في ما ذكرنا من اقتضاء الأخذ للضمان بين أن لا يسبق الأخذ به آخذ آخر أو يسبقه، للإطلاق، و من ذلك باب تعاقب الأيدي، نعم هنا إشكال في تصوير ضمان أشخاص عديدة لشخص واحد، إذ كيف يتصوّر ثبوت مال واحد في العهدات المتعدّدة و كيف يتصوّر مالكية المالك للذّمم، و هل يملك الجميع أو واحدا بنفسه أو لا بعينه و أنّه بعد استقرار الضمان على من وقع في يده التلف، كيف حال رجوع بعضهم إلى بعض و كيف يملكون ذمائمهم.6

«الثالث: لا فرق في ما ذكرنا من اقتضاء الأخذ للضمان بين أن لا يسبق الأخذ به آخذ آخر أو يسبقه»؛ وقتی گرفت ضمان است، می‌خواهد قبل از او ید دیگری باشد یا نباشد. وقتی به دستش آمد ضمان است. «و من ذلك باب تعاقب الأيدي».

«نعم هنا إشكال»؛ اشکال خوبی است. اشکال فقیهانه از این فقیه است. «في تصوير ضمان أشخاص عديدة لشخص واحد»؛ تعاقب ایدی ده نفر شده، شما می‌گویید وقتی معلوم شد مالک می‌گوید خب ده نفر هستند، می‌گویید از نظر فقهی مخیر است و می‌تواند به هر کدام مراجعه کند. همه را می‌توان الزام کند. قرار ضمان هم بر آخری است. آخری که چه بسا جاهل محض بوده است. خب ایشان می‌گویند یعنی چه؟! یک مال که بیشتر نیست. چطور ده نفر ضامن باشند؟! معنایش چیست؟! آن هم کسانی که اصلاً تقصیر کار نبودند.

«إذ كيف يتصوّر ثبوت مال واحد»؛ یک مال است اما «في العهدات المتعدّدة»؛ ده ذمه مشغول است. مثلاً یک کتاب است اما ده ذمه مشغول باشد؟! معنا ندارد. یک مال تنها یک ذمه می‌تواند مشغولش باشد.

«و كيف يتصوّر مالكية المالك للذّمم»؛ چطور متصور است که یک نفر مالک ده ذمه باشد؟!

«و هل يملك الجميع»؛ مالک همه است؟ «أو واحدا بنفسه»؛ یا مالک یکی معین است؟ «أو لا بعينه»؛ مالک یکی از این‌ها است؟ «و أنّه بعد استقرار الضمان على من وقع في يده التلف، كيف حال رجوع بعضهم إلى بعض و كيف يملكون ذمائمهم»؛ استقرار پیدا کرد، می‌رود از یکی می‌گیرد، این چطور شد؟ یک دفعه او می‌رود از دیگران می‌گیرد و حال این‌که ضمان بر او مستقر بود؟ سؤالات خیلی خوبی است. اینجا است که عرض من این است: طولیت استناد گاهی معبر است، گاهی موزع است. استناد موزع با استناد معبر تفاوت می‌کند. هر دوی آن‌ها هم طولی است. در اسباب ضمان، استنادهای طولی می‌شود، ولی درعین‌حال توزیع می‌شود. اگر سبب و مباشر در مواردی مساوی باشند، توزیع می‌شود، با این‌که طولی است. اما در طولی هایی مثل تعاقب ایدی که معبر است، نمی‌توانیم بگوییم توزیع نشود. توزیع معنا ندارد. مالک هم نمی‌تواند توزیع کند. البته اگر همه آن‌ها عالم باشند، حرف دیگری است؛ می‌توانند توزیع کنند یا نه. و الا اگر جاهل باشد، آن جاهل ولو به مالک می‌دهد اما از کسی که او را به ضرر انداخته می‌گیرد.

پس الآن بحث را برای جلسه بعدی مطرح کنیم. شما بحث تعاقب ایدی در صورت جهل را باید با فروعاتش به‌خوبی باز کنید. ببینید آیا شعبه و شمّ التقصیر -یک بویی از تقصیر- در آن هست یا نیست؟ اگر نیست، در فقه مواردی داریم که مال و جان حل می‌شود. می‌توانیم این‌ها را ردیف کنیم. پس صرف احترام مال مسلم، صرف احترام جان مسلم این جور نیست که هیچ کجا طل نباشد. بله، مواردی هست که حتی از بیت‌المال می‌رود، این‌ها جای خودش باشد. اما مواردی داریم که حادثه پیش می‌آید ولی قرار نیست بیت‌المال متحمل همه حوادث باشد. مواردی است که هدر است. با فرض این‌که جایی را داریم که مال هست ولی ضمان نیست، ولی در تعاقب ایدی هست، چه تفاوتی دارد؟ شما می‌فرمایید اول الکلام است که در تعاقب ایدی با فرض جهل، استناد باشد. اگر هست، پس ضمان هست و اگر نیست ضمان نیست. خب اگر نیست، ایجاد هم نیست.

شاگرد: ما از فقه جاهایی را داریم که ضمان هست. یعنی فعلاً موارد هدر را کاری نداریم. در مواردی‌که می‌دانیم ضمان هست، به جهت احترام مال -بحث تقصیر کنار گذاشته شده- صرف ایجاد در این بستر ملاک استناد است.

استاد: آن بستر، مرز و تعریفی دارد یا ندارد؟ اگر مرزی ندارد، پس باید محض الایجاد موجب ضمان بشود، بنابراین چطور بعضی از جاها هدر است؟ اگر آن بستر یک تعریف دارد، همانی است که غموض آن را در جلسه قبل عرض کردم. باید تعریف ارائه بدهید. بستر کدام بستر است؟

شاگرد: مواردی‌که هدر نیست.

استاد: این‌که تعریف نشد.

شاگرد: مثل این‌که می‌گوییم حفظ «مایجب ستره» واجب است. حالا باید بروید در فقه ببینید «یجب ستره» چیست. در اینجا می‌گوییم در آن مواردی‌که من شارع گفته ام هدر نیست، به قدری اهمیت دارد که لازم نیست تقصیر داشته باشید، بلکه نفس ایجاد ملاک ضامن است.

استاد: نفس ایجاد، یعنی مطلقاً ایجاد؟ پس چرا بعضی از جاها هدر است. اگر نه، در این محدوده است، خب تعریف این محدوده چیست؟ شما می‌گویید آن جاهایی که من گفته ام، این‌که تعیین بستر نشد. یعنی شما باز ضابطه را کشف نکرده‌اید. می‌گویید خودت در فقه، موردی نگاه کن.

شاگرد: مثلاً در مورد زن می‌گوییم کجاها را بپوشان؟ نگاه به جاهایی حرام است که «یجب ستره». ببین کجاها گفته ام «یجب ستره»، آن جا است که نگاه کردن حرام است. لذا در غیر موارد هدر، یک متغیری وارد شده که می‌گوییم مال تو دیگر احترام ندارد. اینجا معلوم است. حالا می‌خواهیم مواردی‌که معلوم است آن جا نیست، می‌گوییم به قدری اهمیت دارد که تقصیر لازم نیست، صرف ایجاد برای ضمان کافی است.

استاد: ان شاءالله روی فرمایش آقا تأمل می‌کنیم.

والحمد لله رب العالمین

کلید: تعاقب ایدی، قرار ضمان، مسئولیت‌پذیری هوش مصنوعی، استناد در ضمان، تقصیر در ضمان، ایجاد در ضمان، اجتهاد، اجتهاد هوش مصنوعی، معیار در ضمان،

1 نهج البلاغه صبحي صالح، ج1، ص215 ؛ «وَلْيكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ إِلَيهَا ينْقَلِبُ».

2 نهج‌البلاغه، حکمت 205

3 الاعراف175

4 البرهان في تفسير القرآن بحرانی، هاشم بن سلیمان ، جلد 2 ، صفحه 615

5 فدکیه

6 اشارة السبق، ص 48








*****************
قسمت قبلی از ذیل جلسه ۳۶
ارسال شده توسط: م.د

بسم الله الرحمن الرحیم

ملاک ضمان با مد نظر قرار دادن انشائات طولی احکام

ابتدا خلاصه ای از مقصود بحث قبلی ارائه شده و سپس بحث بر اساس انشائات طولی مطرح می شود؛

بیان مدعی:

ملاک استنادِ ضمان در فضای فقه و حقوق دو مورد است؛

الف) تقصیر

ب) صدور مشروط به عدم تقصیر

بیان استدلال:

  1. در ضمان، حکم داریم و موضوع و متعلق. حکم همان ضمان است. متعلق اموری از قبیل اموال و نفوس است که ضمان به آن تعلق می گیرد. موضوع ضمان، ضامن است.( البته با تدقیق ممکن است به گونه ای دیگر اصطلاحات را جایگزین کرد لکن برای پیشبرد مقصود به همین مقدار اکتفا می شود)

  2. بحث حاضر، ناظر به مقام حکم است که به دنبال بیان مناط حکم ضمان هستیم. بنابراین قیودی که ناظر به موضوع است در رتبه متقدم است و از بحث خارج می باشد.

  3. در فقه مواردی حکم به هدر شده و ضمان ثابت نیست. این موارد بازگشت به قیودی دارند که در ناحیه موضوع حکم به ضمان است مثلا ارتداد یا موردی که شخصی به چاه می افتد و دیگری را با خود درون چاه می کشد و با افتادن آن شخص در چاه، شخص اول می میرد ( که در این صورت حکم به هدر خود شخص اول شده است)، از قبیل اموری است که در رتبه متقدم نسبت به حکم به ضمان قرار دارد.( در شماره 5 با تبیین انشائات طولی، این بحث بیشتر تبیین می شود)

  4. محل کلام جایی است که موضوع با قیودش محقق است و به دنبال مناط حکم به ضمان هستیم. در این فرض به نظر می رسد می توان به دو مناط برای ضمان اشاره کرد؛

الف) تقصیر. بسیاری از مواردی که در فضای فقه و حقوق حکم به ضمان می شود، به مناط تقصیر است حتی مواردی که گاهی در نگاه تسامحی تقصیری در کار نیست ولی بالدقه تقصیر ثابت است.

ب) با توجه به اهمیتی که اموال و نفوس دارند، در جایی که تقصیری در کار نیست، صرف صدور بدون تقصیر، هم باعث حکم به ضمان می شود.

در تعاقب ایدی هم اگر در سلسله ایدی، تقصیر نباشد، صرف صدور از کسی که مال در دستش تلف شده، برای حکم به ضمان کافی است ولی در صورتی که در سلسله ایدی، کسی مقصر باشد، قرار ضمان بر اوست و توزیع ضمان هم بر همین اساس می باشد.

بنابراین می توان گفت ملاک ضمان دو امر است: یکی تقصیر و دیگری مطلق صدور در جایی که تقصیری در کار نیست. و در صورت اجتماع( تعاقب ایدی) استقرار ضمان بر تقصیر است.

  1. توجه به این نکته لازم است که موضوع و حکم در باب ضمان به صورت طولی تنظیم می شوند.

توضیح این که:

الف) شارع به عنوان پایه تشریع، اموال و نفوس مسلمین را محترم شمرده است. و این احترام موضوع احکام مختلفی در شرع می باشد.مانند بحث عدالت که ممکن است بگوییم شارع در پایه اولیه تشریع، حکم به عدالت همه مسلمین کرده است: المسلمون هم العدول. و بر اساس این تشریع، احکامی که در شرع موضوعشان عدالت است، صادر می شوند.

ب) یکی از احکامی که بر اساس احترام مسلم جعل شده است، حکم به ضمان در صورت اتلاف مال یا نفس اوست صرف نظر از خصوصیات و اصناف مختلف مسلمین.( احکام دیگر که بر اساس احترام مسلم جعل شده است، احکامی تکلیفی از قبیل لایحل مال امری مسلم الا بطیب نفسه و... است)

ج) حکم به ضمانِ مال و نفس مسلمان، به صورت اقتضائی است که طبیعت ضمان مال و نفس را برای طبیعت مسلمان( که در شریعت برای طبیعت مسلمان، طبیعت احترام جعل شده است و لذا موضوع حکم به ضمان، مسلمان محترم می شود) جعل کرده است.

در بحث هدر، اقدامی که از جانب مسلمان صورت می گیرد، باعث می شود در طول احکام سابق نسبت به طبائع، حکم ضمان در مورد او جاری نشود و حکم به هدر شود. مثلا مسلمانی که به دیگری تهاجم می کند و شخص مقابل برای جلوگیری از او، مجبور به تلف مالی از مهاجم می شود، نسبت به مال مهاجم، حکم به هدر می شود. این حکم به هدر، در واقع به جهت این است که شارع در احکام طولی خود نسبت به احترام مسلم، از مسلمی که خود اقدام به سلب احترامش کرده، سلب احترام می کند. بنابراین موضوع حکم به ضمان هم که مسلمان محترم بود، ضیق تر شده است.

در نتیجه در مانحن فیه که از ملاک ضمان بحث می کنیم، از حکم اولی ضمان، که پایه تشریع است، بحث می کنیم که در این مرحله برای طبیعت مسلمان محترم، حکم به ضمان شده است و در این مرحله است که مناط حکم به ضمان را، تقصیر یا ایجاد دانستیم. و اما موارد هدر، از موضوع( مسلمان محترم) به صورت طولی خارج شده است.



قرار ضمان-تعاقب ایدي




****************
ارسال شده توسط:
میم.دال
Thursday - 26/12/2024 - 7:35

در تتمه انشائات طولی در باب ضمان:

ایده های مختلفی ممکن است برای صورت بندی انشائات طولی مطرح شود؛ مثلا یک ایده این است که  شارع همان حکم اولیه که احترام همه مسلمین بود را، به صورت طولی تنظیم کند که به تبع آن، موضوع احکام دیگر که بر اساس احترام مسلمین است، هم تغییر می کند و دلیلی که به صورت طولی حکم اولیه احترام مسلمین را تنظیم می کند، وارد بر ادله دیگر که موضوعشان احترام است می باشد.  ایده دیگر این است که با توجه به این که ممکن است شوونات مختلفی که در محترم شمرده شدن دخیل است، مرتبط با همان احکامی باشد که بر اساس احترام جعل شده است، در ضمن تشریع همان احکام، موضوع احترام هم، به صورت طولی تنظیم شود. یکی از انظار در بحث عدالت همین است. که هر چند المسلمون هم العدول، یک عدالت اولیه برای همه مسلمین جعل کرده است، لکن عدالت در قضاوت و مرجعیت و امامت نماز، متفاوت است و لذا در ضمن احکام مربوط به آن، موضوع عدالت هم به صورت طولی تنظیم شود.






****************
ارسال شده توسط:
مرتضی
Wednesday - 1/1/2025 - 15:12

در چارچوب چیده شده کلامی، ناسی و غافل را بلا حکم می دانند. 

ولکن اگر به آیه آمن الرسول و...  رجوع کنیم، در فضای آیه کاملا ناسی و بلکه غافل حکم دارند، و انسان در رابطه ی بین مخلوقات و اجزای خلقت، شایسته بود اموری از او سر بزند، اگر چه غافل باشد.  و بلکه اتفاقا در این فضا ست که رفع القلم عن الصبي و رفع عن امتي، بي دغدغه معنا می شود. 

فلذا خداوند در موارد مختلف بر ما منت گذاشته است و از روی منت است که در موارد أعذار عرفی کلفت ها را از ما مرتفع می کند

حال اگر با این نگاه به مساله ضمان نگاه کنیم، اتفاقا استناد و مباشرت (في الجمله)  نقش اصلی را بازی می کند. 

و معذوریت هایی که شکل می گیرد در طول ملاک اول هست.