بسم الله الرحمن الرحیم
فقه هوش مصنوعی؛ جلسه 41 3/11/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث سر تأسیس اصل بود؛ قواعدی که در مقام تصور بحث میکردیم تا از حیث ادله ببینیم سر میرسد و اثبات میشود و استثنائاتش به چه صورت است. آن چه که تا اینجا در بحثمان پیش آمد، این بود: هر چیزی تلف بشود –تلف مالی و جانی- اصل در آن، ضمان است. باید یک استثناء و قید خاصی بیاید تا آن را از این اصل بیرون ببرد. احترام مال، احترام جان، یک چیزی است که اصل است. راحتترین راه برای استیفاء آن خود مالیت نقد و دم دست مضمون له بود. آن کسی که مالباخته یا ولی دم است، این قاعده به او نزدیکترین چیز را میدهد تا بتواند از آن استیفاء کند. راجع به اینها دو-سه جلسه مفصل صحبت شد. یک سؤالی را مطرح فرمودند و من هم عرض کردم؛ موارد هدر بود که باید برای هدر یک صحبتی بشود. چطور است که یک جایی میگویند این هدر است؟ مال از بین رفته و کسی ضامن نیست، این خلاف قاعده میشود. رمز خلاف قاعده بودن در اینجا چیست؟ یک مورد از هدر که خیلی نزدیک به عبد بود، جنایة الحیوان بود. اینها را برای یادآوری عرض میکنم.
حیوانی برای کسی است و مالی را تلف میکند؛ چیزی را از بین میبرد یا حیوان دیگری را میکشد؛ انسانی را میکشد، جنایت حیوان مضمون نیست. بله، فقها در فتوا فرمودهاند اگر این حیوان، سرکش شده بود؛ مثل سگ هار، مثل بعیر مغتلم که برایش اغتلام آمده و هیاج آمده؛ فقها تعبیر میکنند به «جَمَله الهائج». باید جلوی جَمل هائج را بگیریم. او ضامن است. اما جمل غیر هائج، جمل متعارف، بعیر غیر مغتلم که برایش اغتلام حاصل نشده، سگ متعارفی که درندگی در آن ظهور نکرده و هار نیست، فرمودهاند ضامن نیست. آیا به این صورت هست یا نه؟
آن چه که من عرض کردم این بود: فتاوا جای خودش است. در کلاس فقه میرسیم و بررسی میکنیم. مجمع علیه اصحاب که معلوم است، حتی از مشهور هم فاصله نمیگیریم. اما صحبت سر این است که منابع فقه خیلی غنی تر از کلاس فقه و فتاوایی است که از منابع فقهی بهصورت کلاس مدون در آمده است. وقتی بحث دقیق شد دیگر نمیتوانید بر فتاوا اقتصار کنید. باید منابع را با فتاوا مداقه کنید، مدرک سنجی کنید، چه بسا فرمایشاتی که فقها داشتند کاملاً با منابع جفت و جور میشود اما با قیودی که ظاهرش در فتوا نیامده ولی در نص آمده. یا در نص نیامده و در فتوا آمده است.
در مانحن فیه، مشهور فقها چه فتوایی دادهاند؟ گفته اند اگر یک حیوانی سرکش شده و دیگر حیوان متعارف نیست و یک جنایت و اتلافی انجام داد، اگر صاحبش عالم به حالش بوده ضامن است. یعنی وقتی او علم پیدا میکند، باید حفظش کنیم و جلویش را بگیریم. اگر نگرفت، هر کاری کرد ضامن است. اما او که اصلاً خبر نداشته است، اغتلام و هیاج حاصل شد…؛ او که اصلاً خبر نداشت تا او را ذبح کند، حالا یک دفعه این کار را کرد. فقها با قیود لبیه ای که در فقه میدانستند، فرمودهاند که در اینجا ضامن نیست. چون نمی دانسته است. وقتی نمی دانسته ضامن است. فقط زمانی ضامن است که می دانسته است.
خب الآن این یک فتوا است؛ پس با علم به آن، یک نحو تقصیر دارد. وقتی علم ندارد که مقصر نبوده است. حال حیوان خودش تغییر کرده و چیزی را تلف کرده، چرا مالک ضامن باشد؟! این از ناحیه قیودی است که فتوا به نصوص زده است. اما وقتی شما وارد نصوص میشوید؛ یعنی وارد منابعی میشوید که این فتاوا ناظر به آنها و مستخرج از آنها است، میبینید یک جور نیستند. در نصوصی که راجع به حیوان صحبت میکند، دقائقی استفاده میشود که با آن قید فقها منافاتی ندارد. خب چرا فقها این را فرمودهاند؟ طبق قاعده تقصیر جلو رفتهاند. یک روایت هم دارند؛ یک روایت شاهدش است؛ یک روایتی است که مفصِّل است و روایاتی هم هست که مطلق است. در روایت مفصِّل هست که امیرالمؤمنین علیهالسلام نسبت به بعیر مغتلم فرمودند اگر اغتلامش اولین دفعه است، ضامن نیست. اما اگر دفعه دومش است ضامن است. یعنی یک بار فهمیده بودی. فقها این را برای فرمایش خودشان شاهد آوردهاند. ولی مگر روایت فقط به این صورت است؟
شاگرد: «مغتلم» به چه معنا است؟
استاد: اغتلم، یعنی هاج. سرکش شدن است. حالا بهخاطر فصل است یا چیز دیگر که تغییر حال میدهد. در بعیرها متعارف هم هست. ولی او باید بداند. الآن او که نمیداند اغتلام رخ داده است. شما وقتی به منزل تشریف بردید به تفصیل بیشتری نگاه بفرمایید. کافی شریف، جلد هفتم، صفحه 352. مرحوم کلینی یک باب ممتع و خوبی آوردهاند؛ «بَابُ ضَمَانِ مَا يُصِيبُ الدَّوَابُّ وَ مَا لَا ضَمَانَ فِيهِ مِنْ ذَلِكَ»1. پانزده روایت آوردهاند. اگر هم متداخل بشود بیشتر از ده روایت میشود. این چاپ اسلامیه است. کافی شریف دو چاپ دارد. یک چاپ قدیمی اسلامیه است که هشت جلدی است. یک چاپ جدید پانزده جلدی است که در نرمافزار هم هست.
اولین روایتش این است: «بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ لَا يَغْرَمُ أَهْلُهَا شَيْئاً مَا دَامَتْ مُرْسَلَةً»2؛ یک حیوانی را باید ببندند؛ خب نبستن آن حیوانی که باید بسته بشود، ضمان میآورد. اما «ما دامت مرسلة»؛ حیوانات متعارفی هستند که رها هستند، همه مردم میدانند که برای چرا به بیرون میآید. «مادامت مرسلة»؛ هر کاری کرد اهل آن حیوان ضامن نیستند. این هم که متعارف است که در بین مردم صدمه نمیزند.
در صفحه سیصد و هفتاد و هفت، نظیر همین روایت هست. روایت معروفی است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «الْبِئْرُ جُبَارٌ وَ الْعَجْمَاءُ جُبَارٌ وَ الْمَعْدِنُ جُبَارٌ»؛ حضرت سه تا را فرمودند هدر است؛ از مواردی است که حضرت برای هدر ذکر میکنند. البته در بعضی از روایات بیشترش هم هست. فعلاً این سه تا در کافی آمده است. در بعضی از تعابیر دارد: «جرح العجماء جُبار»3. ابن فارس میگوید «جُبار» از شذوذ «جبر» است. مرحوم آقای مصطفوی همین را هم به اصل بر میگرداند. علی ای حال «جُبار» یعنی کانّه جبران شده است. یعنی ضامن نیست و هدر است. این چیزی نیست که در گرویش باشد.
در این روایت سه مورد را ذکر میکنند؛ «بئر جبار»؛ چاه قدیمی که معلوم نیست چه کسی آن را کنده است؛ کسی در آن میافتد، این هدر است. نمیتوانیم یقه کسی را بگیریم و بگوییم وقتی در چاه افتاد و وفات کرد، ضامن است. «والمعدن جبار»؛ کسی که خادم شده، خودش میداند… . حتی در «بئر» احتمال چاه کن هم هست. ولی فقها اینطور معنا کردهاند. در معدن هم میگویند قرارداد میبندد که برود در معدن کار کند، کار در معدن در معرض فرو ریزی است. اگر معدن بر سر کارگری فروریخت که قراردادش کارکردن در معدن است، این جبار است. صاحب کار ضامن او نیست. حالا فتوا برچیست، من فعلاً حدیث را میخوانم. «العجماء جبار»؛ حیوانات بهیمه؛ عجماء یعنی کل حیوانات؛ زبان نفهم ها. البته نوعاً اطلاق عجماء، سباع را نمیگیرد. اما معنای «بهیمة الانعام» در آن بیشتر اظهر است. فقها از این حدیث به این صورت فهمیدهاند که کاری که حیوان انجام میدهد مالکش متعهد کار او نیست. بین مردم رها است؛ هر کسی باید خودش را از او حفظ کند، به مالک آن چه کار دارید که بهصورت متعارف آن را رها کرده است؟!
شاگرد: اینکه میگوییم هدر است، بیتالمال نیست؟
استاد: وقتی میگوییم هدر است یعنی بیتالمال نیست. بحث ما اصلاً همین است؛ بحث ما این است که قاعده احترام مال است. حتی در قتیل زحام، همانطور که در کافی روایاتش هست، دیه را از بیتالمال میدهید. موارد متعددی در کافی هست.
شاگرد2: در اینجا اصلاً دیه ندارد.
استاد: بله، وقتی میگوییم هدر است یعنی هیچ کسی ضامن نیست. نه از بیتالمال و نه خود آن شخص. ظاهر اینجا یک نحو خلاف قاعده است. خلاف قاعده بودنش را باید بیشتر با دقت در نصوص که مبدأ فتاوا است به دست بیاوریم. ما هم بهدنبال همین هستیم. الآن یک حیوانی که کاری انجام میدهد، چرا ضامن نباشد؟
خب در همین بابی که عرض کردم پانزده روایت هست، اولین آنها همین است؛ «بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ لَا يَغْرَمُ أَهْلُهَا شَيْئاً مَا دَامَتْ مُرْسَلَةً». روایت بعدی هم روی حساب رِجل و تفاوت دابه هست، تا روایت ششم و هفتم؛ صفحه سیصد و پنجاه و هفت. هر دوی روایات به یک معنا بر میگردد. فقط یکی از آنها از امام باقر علیهالسلام است، و دیگری از امام صادق علیهالسلام است. اولی: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ»، و دومی بلاواسطه امام صادق علیهالسلام از «ابی جعفر علیهالسلام» است.
أَتَى رَجُلٌ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ إِنَّ ثَوْرَ فُلَانٍ قَتَلَ حِمَارِي فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص ائْتِ أَبَا بَكْرٍ فَسَلْهُ فَأَتَاهُ فَسَأَلَهُ فَقَالَ لَيْسَ عَلَى الْبَهَائِمِ قَوَدٌ فَرَجَعَ إِلَى النَّبِيِّ ص فَأَخْبَرَهُ بِمَقَالَةِ أَبِي بَكْرٍ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص ائْتِ عُمَرَ فَسَلْهُ فَأَتَاهُ فَسَأَلَهُ فَقَالَ مِثْلَ مَقَالَةِ أَبِي بَكْرٍ فَرَجَعَ إِلَى النَّبِيِّ ص فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص ائْتِ عَلِيّاً ع فَسَلْهُ فَأَتَاهُ فَسَأَلَهُ فَقَالَ عَلِيٌّ ع إِنْ كَانَ الثَّوْرُ الدَّاخِلَ عَلَى حِمَارِكَ فِي مَنَامِهِ حَتَّى قَتَلَهُ فَصَاحِبُهُ ضَامِنٌ وَ إِنْ كَانَ الْحِمَارُ هُوَ الدَّاخِلَ عَلَى الثَّوْرِ فِي مَنَامِهِ فَلَيْسَ عَلَى صَاحِبِهِ ضَمَانٌ قَالَ فَرَجَعَ إِلَى النَّبِيِّ ص فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ النَّبِيُّ ص- الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي مَنْ يَحْكُمُ بِحُكْمِ الْأَنْبِيَاءِ.4
«أَتَى رَجُلٌ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ إِنَّ ثَوْرَ فُلَانٍ قَتَلَ حِمَارِي»؛ گاو فلانی آمده حمار من را کشته است، حالا چه کار کنیم؟ خب اگر شما به روایت اول نگاه کنید چه میگویید؟ میگویید هدر است. رها بودن و رفته الاغ او را کشته است.
«فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص ائْتِ أَبَا بَكْرٍ فَسَلْهُ»؛ برو نزد ابابکر و بپرس چه کار کنیم؟
«فَأَتَاهُ فَسَأَلَهُ فَقَالَ لَيْسَ عَلَى الْبَهَائِمِ قَوَدٌ»؛ بهائم که قصاص و دیه ندارند. حیوان بوده و یک کاری کرده! ببینید مطابق هدر بهائم صحبت کرد. در روایت قبلی دارد: «فَقَالَ يَا أَبَا بَكْرٍ اقْضِ بَيْنَهُمْ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ بَهِيمَةٌ قَتَلَتْ بَهِيمَةً مَا عَلَيْهَا شَيْءٌ». بعد فرمودند: «فَقَالَ يَا عُمَرُ اقْضِ بَيْنَهُمَا فَقَالَ مِثْلَ قَوْلِ أَبِي بَكْرٍ». بعد حضرت فرمودند: «يَا عَلِيُّ اقْضِ بَيْنَهُمْ»؛ تعبیر «اقضانا علی» که در صحیح بخاری هست، از قول خود عمر بن خطاب است. معلوم باشد؛ ظاهر صحیح بخاری این است که عمر گفته «اقضانا علی». «اقرئنا ابی اقضانا علی». قاضی ترین ما علی است. در صحیح بخاری به خلیفه دوم نسبت میدهند. اما وقتی پی جویی میکنیم میبینیم اینکه خود عمر گفت «اقضانا علی»، بهخاطر حرف پیامبر بود. این جالب است. یعنی این جور نیست که بگویند خب او گفت! نه، او هم دیده بود و شنیده بود و تجربه کرده بود و هم از حضرت شنیده بود. لذا اینکه در صحیح بخاری دارد عمر گفت «اقضانا علی» صرف حرف او نیست، بلکه در کتب دیگر پشتوانه روائی دارد. شیعه و سنی نقل کردهاند که حضرت فرمودند «اقضاکم علی».
شاگرد: همین که عمر این را گفته مهم است.
استاد: سلفیها برای حرف ابن تیمیه به این صورت هستند. اصلاً حالشان این است که چه کارش کنند.
حضرت فرمودند: «يَا عَلِيُّ اقْضِ بَيْنَهُمْ». جلوتر هم عرض کردم قضاوت خیلی مهم است. قضاوت تلفیقی از کبری و صغری است. «اقضانا» یعنی «اعلمنا بالکبریات و اعلمنا بالصغریات». این خیلی مهم است. یک چیزی نیست که فقط بگوید علی علیهالسلام اعلم است. نه، اعلم در قضاء هستند. قضاء یعنی هم کبریات را از همه بهتر میداند و هم وقتی نگاه میکنند سر در میآورند. مثلاً الآن پنج مفتی فتوا میدهند، در اینکه کدام موضوع را بالدقه درک میکنند در فتوا دخالت دارد. بهخصوص در موضوعات غامضی که در زمان ما هست. خب من یک حرفی میزنم، البته بر فرض محال که گفته باشم، خب وقتی یک چیزی بگویم و تصور درستی از موضوع نکردم، وزنی نیست. به خلاف کسی که درست موضوع را تصور کرده و فقه را هم بلد است. خلاصه قضاوت به این صورت است «اقضانا» صرفاً «اعلمنا» نیست. یعنی اعلم خیلی چاق است. اعلم به کلیات مسائل حقوق و فقه، و اعلم به درک موضوعات خارجی.
«فَقَالَ نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ كَانَ الثَّوْرُ…»؛ ببینید یعنی الآن این روایت که حضرت حکم امیرالمؤمنین را حکم نبیین قرار میدهند، یک تفصیل را میگویند. کلی نگفتند که بهیمه است و بهیمه قتلی کرده، چه کارش کنیم؟! نه، اتفاقا این فرمایش حضرت در اینجا فتح بابی برای بحث ما است و پیشبردی برای جلسات قبل است. ما مسیری را رفتیم؛ همین مطلبی که حضرت در اینجا فرمودند بحثهای قبلی ما را یک گام جلو میبرد.
در ایدی متعاقبه فرضی را عرض کردم؛ وقتی جاهل است هیچ تقصیری ندارد، ولی در دست او تلف میشود؛ این یک فرض بود. اینجا فرض را ببینید؛ حضرت فرمودند:
«ان کان الثور دَخَلَ عَلَى الْحِمَارِ فِي مُسْتَرَاحِهِ»؛ آن حمار در طویله خودش بوده و آن ثور آمده بر او واقع شده و آن را کشته است، اگر به این صورت است: «ضَمِنَ أَصْحَابُ الثَّوْرِ»؛ نمیتوان گفت حیوان بوده و ضامن نیست، بلکه به جای الاغ رفته و آن را کشته، این بر آن وارد شده و آن را تلف کرده است، پس ضامن هستند و باید قیمت الاغ را به صاحب آن بدهد.
«وَ إِنْ كَانَ الْحِمَارُ دَخَلَ عَلَى الثَّوْرِفِي مُسْتَرَاحِهِ»؛ حمار او رها بوده و نزد گاو رفته و گاو هم زده او را کشته است، «فَلَا ضَمَانَ عَلَيْهِمَا»؛ بر هیچکدام ضمانی نیست.
شاگرد: چرا «علیهما» میگویند؟
استاد: روایت بعدی به چه صورت است؟ روایت بعدی را هم بخوانم.
«فَقَالَ عَلِيٌّ ع إِنْ كَانَ الثَّوْرُ الدَّاخِلَ عَلَى حِمَارِكَ فِي مَنَامِهِ حَتَّى قَتَلَهُ فَصَاحِبُهُ ضَامِنٌ وَ إِنْ كَانَ الْحِمَارُ هُوَ الدَّاخِلَ عَلَى الثَّوْرِ فِي مَنَامِهِ فَلَيْسَ عَلَى صَاحِبِهِ ضَمَانٌ»؛ در آن جا دیگر «علیهما» ندارد.
شاگرد2: توجیهش میتواند این باشد که یکی از آنها سالبه به انتفاء موضوع است.
استاد: حالا نسخههای دیگر را هم ببینیم. در ادامه حضرت فرمودند: «قالَ فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ مِنِّي مَنْ يَقْضِي بِقَضَاءِ النَّبِيِّينَ» یا «جَعَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي مَنْ يَحْكُمُ بِحُكْمِ الْأَنْبِيَاءِ». ببینید این روایت خیلی مهم است. ازاینجهت که برخی از مطلقاتی که صادر شده، قیود لبیه قطعیه ای همراهش هست. ما این مطلقات را میگیریم…؛ البته برخی از جاها حجت داریم. حجیت غیر از اماریت است. الآن اگر به آن اطلاق اخذ کنیم همینطور میشود. اگر هم بعداً آثار مهمی بر آن بار بشود… . چه کسی بود که امام صادق علیهالسلام در موردش فرمودند «بمثل هذا الحکم یحبس السماء قطرها»؛ این جور حکم هایی که میدهند، دیگر خداوند از آسمان باران نمی فرستد. خیلی عجیب است. یعنی یک حکم این آثار را دارد؛ حکم ناحق. ابوحنیفه چه گفته بود که حضرت این را فرمودند؟ کرایه فرسی بود. معلوم بود که اینجا دارد حقی ناحق میشود. او گفت هیچی. وقتی تخلف کرده عقد اجاره کنار میرود و هیچ چیزی ثابت نمیشود. حضرت فرمودند این حرف شد؟! یعنی در فضای حقوق، برای احقاق حق ترازویی داریم که ادق از ترازوی زرگرها است. نمیتوان همینطور بگوییم باطل شد و عقد باطل چیزی ندارد. لذا حضرت فرمودند باید پول تمام منافعی که از آن استیفاء کرده را بدهد. نمیتوانند بگویند باطل شد و تمام. این یک چیز روشنی است. ابوحنیفه چه کار کرده بود؟ منظورم این است؛ شما حرف ابوحنیفه را تصور کنید؛ میبینید دارد کلاسیک حرف میزند. روی قاعده جلو میرود! یعنی قاعدههایی که ملاحظه مبادی احقاق حق نمیکند. لذا حضرت فرمودند «بقضاء النبیین»؛ یعنی یک حکم هایی است که حکم انبیاء نیست. مثل حکم ابوحنیفه. ظاهرش هم صورت دارد، ولی وقتی قرار است نبیین حکم کنند، مثل حکم حضرت داود میشود. حکم حضرت داود معروف است. حضرت فرمودند وقتی حضرت بقیة الله میآیند همین حکم داودی میکنند. سؤال کردند که حکم داودی به چه صورت است؟ حضرت فرمودند پیرمردی نزد حضرت داود آمد و گفت این جوان گاو من را سر بریده یا زراعت من را به هم زده است. حضرت فرمودند خب از او بگذر و عفو بکن. حضرت نمی خواستند بگویند. گفت نه. «لا ارید الا الحکم العدل»؛ من حکم عادلانه را میخواهم. نمیتوانم بگویم بگذر. همه جا که نمیتوانیم مصالح بکنیم! این کار را کرده، چطور بگذرم؟! شاید حضرت دو یا سه بار فرمودند مصالح کن یا بگذر. او هم گفت من حکم عدل را میخواهم. حضرت فرمودند: اگر حکم عدل را میخواهی، هر چه داری برای این جوان است. باید هم تو را بکشم. عجب! چطور شد؟! فرمودند یادت هست، فلان جا در خیابان سر راه یک کاروان را گرفتی و این جور شخصی را کشتی و مالش را بردی. این هایی که الآن داری و میگویی چرا خورده، برای جد او است. این ولی دم آنی است که تو آن را کشتهای. حالا هم باید قصاص کند و هم همه اموالت برای او است. این حکم انبیاء میشود. ظاهرش ادق مطالب است، باطنش هم ادق الدقیقات است.
منظورم از این روایت این است: الآن حضرت یک قیدی زدهاند؛ این قیدی که حضرت زدهاند بحث ما را یک گام جلو میبرد. حضرت فرمودند اگر این گاو بر آن حیوان وارد شده؛ حمار که عبد نیست. عبد انسان است و علی ای حال یک اختیار انسانی دارد. حمار، حمار است. اراده اش هم اراده حیوانی است. کارهایش هم تابع اراده حیوانی است. مالک هم که تقصیری نکرده است چون رها بوده است. اصلاً کلام حضرت سر تقصیر مالک نیامده است. آن چه که بزنگاه فرمایش حضرت است، داخل و مدخول علیه است. اگر گاو سراغ حمار رفته، خب ضامن است. خب چه ربطی دارد که مالک ضامن باشد؟! تحلیل فرمایش حضرت کنیم. بهیمه بهمیه است، چه فرقی دارند؟ حالا آن سراغ دیگری برود یا برعکس؟!
شاگرد: باید مراقب میبود.
استاد: حالا اگر دیگری سراغ آن میرفت ضامن نبود؟
شاگرد: تفریطی داشته است.
استاد: اصل رها کردنش که تفریط نبود. در روایت اول «مادامت مرسلا» بود. بله، اگر گاو چموشی بود باید آن را حفظ میکرد. تازه طبق قیدی که اصحاب زدهاند، میگویند باید علم هم داشته باشیم. اگر علم ندارد باز ضامن نیست؛ یکی از موارد هدر بود.
خب حالا الآن فرض این است که مرسله بوده، اگر سرکش بود باز ضامن بود. چون کلاً باید از حیوان سرکش محافظت میکرد. رمز اینکه بر آن وارد میشود، چرا مالک باید ضامن باشد، چیست؟ چرا تفاوت کرد؟
شاگرد2: چیزی مثل ربات است که الگوریتم را خودش کشف کرده بود.
استاد: چیزی که در فضای جلسات قبل منظورم است، این است: ببینید حیوان یک کاری کرده است، اما وقتی حضرت میخواهند صاحبش را ضامن قرار بدهند، نه به تقصیر صاحب نظر دارند، و نه به قصد جانی متلِف نظر دارند، بلکه به چه چیزی نظر دارند؟ مؤلفه جدیدی در فضای درک تضمین و ضامن کردن است. الآن این الاغ عبد نیست که بگوییم رفته کسی را کشته، چون قصد عبد را ندارد. حیوان حیوان است. از طرفی هم فرض ما این است که تقصیر نکرده تا بگوییم مالک از باب تقصیر خودش ضمان است. حضرت دارند یک ظریفه ای را میگویند. میگویند اگر گاو به حریم الاغ رفته، صاحب گاو ضامن است. اگر الاغ به حریم آن رفته ضمان نیست. یعنی حضرت دارند برای محل جنایت یک حریمی را تعیین میکنند. میگویند وقتی اتلافی صورت میگیرد قطع نظر از مالک و تقصیر او، این هم مطرح است که چه چیزی رخ داده است. اگر این گاو تعرض کرده، ضمان است.
مثلاً فرض بگیرید موتور یا ماشین کسی پارک است. کسی به این ماشین میخورد و بعد صدمه میبیند و تلف میشود. در این ماشین تقصیری هم فرض نمیگیریم. روی حساب فرض میگوییم یک شرائطی پیش آمده و این ماشین به حرکت درآمده و زده کسی را تلف کرده است. فرض میگیریم این ماشین مثل آن گاوی است که برایش ارادهای را فرض نگرفتیم. ولو باز همه اینها بالدقه تفاوت میکند. الآن چه بگوییم؟ این ماشین همینطور راه افتاده و به خانه کسی رفته است و دیوار را خراب کرده و کسی را کشته است. مالک این ماشین ضامن هست یا نه؟ اگر شما بگویید، این وسیله متلِف آمده حریم امن مورد ضمان بر او را هتک کرده، خب ضامن است. هر جور میخواهد باشد. اما اگر حریم هتک نشده است، بلکه او سراغ آن رفته است، اینجا ضمان نیست. این تحلیل بنده است. ممکن است شما طور دیگری تحلیل کنید. فعلاً برای اینکه ذهن ها راه بیافتد عرض میکنم.
پس حضرت در اینجا چه کار کردهاند؟ الآن میگویند بازسازی صحنه جرم؛ جرمی که در اینجا میگوییم بهمعنای وسیعش منظور است؛ اتلاف و جنایت بهمعنای وسیعش منظور است؛ نه جنایت اصطلاحی. در اینجا یک حیوانی دیگری را کشته است، امیرالمؤمنین علیهالسلام نمیگویند همینطور کلی بگوییم ضامن نیست و خلاص. حرفی که خلیفه اول گفت. حضرت میفرمایند همان جا هم باز دقائقی است؛ در آن کیسی این خطا و اتلاف صورت گرفته که برای خودش یک نظام حقوقی دارد. در همان محدوده خاص و در آن کادری که این اتلاف صورت گفته -که فرض این است که نه تقصیری هست و نه ضمان کلی هست، چون حیوان است- درعینحال در اینجا یک ضوابطی حاکم است که ما ضمان را میآوریم.
همینجا من برخوردهای کلاسیک را هم بگویم. اگر شما بخواهید از این حدیث پا را فراتر بگذارید و تنقیح مناط کنید، مجاز هستید یا نیستید؟ سادهترین فرضش این است که نه، شما چه کاره هستید؟! قاعده این است که این حیوان هدر است و این روایت هم خلاف قاعده است. فوقش اگر سندش تام باشد میگوییم اگر گاوی بر الاغی وارد شد و آن را کشت، صاحبش ضامن است. حالا اگر برعکس شد و الاغی بر گاوی وارد شد و آن را کشت، نصی نداریم. لذا به قاعده بر میگردیم. میگوییم چون الاغ رفته و گاو را کشته، در نص به این صورت است که گاو الاغ را کشته است، لذا ضمانی نیست. چرا میخندید؟! نص است و نقتصر علی مورد النص! بینی و بین الله من دیدهام. سخت از اینها را هم دیدهام. چون دیدهام عرض میکنم. خود من اوائل اصلاً اینها به ذهنم نمی آمد. چون در مباحثه کسانی را دیدهام که چطور بر نص اقتصار میکردند! حاج همیشه میگفتند «رجل شکّ بین الثلاث و اربع»، «رجل» یعنی «شخصٌ». خب اگر زن باشد، این حکم نیست؟! همین مباحثه بود، گفتند از کجا؟! روایت میگوید «رجلٌ». شاید شک زن خفیفتر است.
شاگرد: از اینکه «حکم الانبیاء» در روایت آمده، نمیتوانیم استفاده کنیم که این یک قضیه خارجیه است؟
استاد: نه، حضرت کلی فرمودند. با «إِنْ كَانَ الثَّوْرُ دَخَلَ…» دارند تردید میاندازند. اگر میفرمودند «صاحب الثور ضامن»، کاملاً محمل خوبی بود که بگوییم از علم غیب استفاده شده است. یعنی از موضوعی که خود امام میدانند دارند حکم میکنند. اما حضرت دارند تردید در یک مسأله حقوقی و فقهی را بیان میکنند. اینجا نمیتوانیم بگوییم علم غیب حضرت دخالت دارد. تقریباً معلوم هم هست.
شاگرد2: مقتضای قواعد تخصیص است. چون روایت اول، حیوان مرسله را گفته بود و این روایت تخصیص میزند در اینکه در حریمی وارد بشود. لذا اگر در راه به هم برخورد کنند … .
استاد: طبق قاعده برمیگردیم.
حالا من بهعنوان شوخی گفتم تا یک لبخندی به لب شما بیاید، ولی در ادامه کار مشکل میشود. یعنی هر کجا یک چیزی بر آن حریم وارد شد، شما حاضرید طبق این روایت بگویید یا نه؟
شاگرد2: مثلاً اگر رعد و برق زد، شمالش نیست.
استاد: کاری به رعد و برق نداریم. در همین مواردیکه واقعاً یک متلِفی داریم و بر حریم دیگری وارد میشود. مثال این طرفش این است: حیوانی است که سرکش است، اما این حیوان بر آن داخل شده است، اینجا هم مصداقش هست یا نه؟ یا مواردیکه در زمان ما بیشتر مصداق پیدا میکند.
شاگرد: تحلیل عقلائی خود حریم چیست؟ بیچاره خبر نداشته و آن هم که فقط اراده حیوانی داشته، تحلیل حریم چیست؟
استاد: کلمه حریم را من گفتم. تحلیلی بود که من ارائه دادم. الآن این خودش یک جور تنقیح مناط است. فعلاً معنا کردن حریم بماند.
فعلاً عرض من این بود که این روایت دارد یک عنصر حقوقی بهعنوان تخصیصی برای «العجماء جبار» میآورد. برای کلی «العجماء جبار»، برای کلی «مادامت مرسلا لیس علی اهلها شیء» میگوید نه، با اینکه اینطور است اما اگر حریم شکن شد و حریم یک چیزی را شکست باز ضامن است. میگوییم مالک که تقصیری ندارد و این هم که حیوان است، نباید ضامن باشد! اما ضامن هست.
شاگرد2: باز برگشتش به تقصیر مالک است. بالأخره مرسله بودن هم حدی دارد. نه اینکه کلاً رها بشود.
استاد: این عنوانی است که وارد شده است.
شاگرد2: یعنی باید حواسش باشد تا به حریم کسی نرود.
استاد: نه، مرسله به این صورت نیست. اصلا رسم این است؛ وقتی حیوان بیرون رفت، مالک که همراهش نمیشود. آن چوپان است.
شاگرد2: خب به طویله دیگری میرود.
استاد: خب تقصیری داشته؟! هر روز در طویله را باز میکند و بیرون میرود. به صحرا میرود. وقتی بیرون رفت دیگر همراهش نیست. اینکه مرسله میگویند یعنی مالک همراهش نمیرود. چون حیوان متعارف است و برای چرا به صحرا میرود. حالا اتفاقا درگیری پیش آمده و طوری شده است.
شاگرد: حریمی که شما اضافه کردید لزوماً از حدیث در نمیآید. یعنی ممکن است گاو در اینجا خوابیده باشد و دیگری آمده به آن زده است. یعنی حتماً لازم نیست داخل طویله باشد و این وارد طویله بشود. به نظرم در یکی از روایات تعبیر نوم بود.
استاد: بله، فی منامه بود.
شاگرد2: حالا تحلیل عقلائی این تأسیس چیست؟ اگر نصی نبود عقلاء چنین چیزی میگفتند؟
استاد: اینکه عقلاء فی حد نفسه چیزی بگویند یا نه، غیر از این است که وقتی امام علیهالسلام فرمودند ذهن ما تعبد نمیبیند و جلو میرود. میفهمیم که چه میگویند. این خیلی مهم است. گاهی است که حضرت یک چیزی میگوید و ما میگوییم چرا حضرت این را فرمودند؟ میگوییم اصلاً نمیدانیم و وجه آن برای ما مبهم است. یک وقتی است که امام علیهالسلام یک وجه فقهی-حقوقی میگویند که تناسب حکم و موضوع در آن مبیّن است.
شاگرد2: من دنبال وجه آن هستم.
استاد: تناسب را قبول دارید.
شاگرد2: بله. چرا حریم یک عنصر حقوقی شده است؟
استاد: ببینید ما یک قاعده کلی داشتیم که ضمان بود، در یک مواردی از باب ناچاری دست از ضمان بر میداریم و هدر را حکم میکنیم. این از باب ناچاری است. نظام مردم مختل میشود. مردم نمیتوانستند همه حیواناتشان که در طویله است را نگه دارند. برای چرا رها میکردند. بعد از اینکه حیوان بیرون میرفت که نمیتوانستند همه جا همراه آن بروند. اینجا بهخاطر ناچاری و بقاء نظم و عدم اختلال نظام، به این حکم میشود که راحت باشند. اما اینکه در یک موضعی این طرفش باشد که حریم مملوکات بهخاطر آن حیوان شکسته بشود، از موارد تخصیص میشود. یعنی میگوییم بازگشتش به همان قاعده اولیه و اصل اولی میشود.
شاگرد2: شاید می خواسته یک حفاظی برای مسأله حفظ اموال مردم باشد.
استاد: ببینید حفاظی که شما میگویید ملاک مدیریتی است. یکی از ملاکهای احکام شرعیه ملاک مدیریتی است. ملاکی که من عرض کردم ملاک ثبوتی غیر مدیریتی است. یعنی ما میگوییم اصلاً بهطور کلی در کادرهای تحقق یک اتلاف ما یک مؤلفههایی داریم که ربطی به مدیریت ندارد. مؤلفه چیست؟ حریم متلَف است. اگر متلَف در حریم حقوقی و فقهی خودش قرار داشته ما ضمان را ثابت میکنیم. ببینید نمیگوییم میخواهیم بر آنها حفاظ کنیم. ما میخواهیم یک عنصر فقهی را کشف کنیم؛ تنقیح مناط این است. مناط اینجا یک عنصر است؛ این عنصر خیلی مهم است. این عنصر با بحثهای جلسات قبل ما تفاوت دارد. حتی در تعاقب ایدی در فرضی که در دست او بوده و جاهل هم بوده و رعد و برق میزند، گفتیم او تقصیری نداشت، اما اینجا باز غیر از آن است. یعنی اینجا ولو حیوان کاری انجام داده، یک مؤلفه را برای کشف تضمین و حکم به ضمان کشف میکنیم.
شاگرد: درصورتیکه هر دو حیوان در بیابان باشند، صاحبان آنها پذیرفتهاند که بهدنبال ضمانش نروند. ولی در اینجا چون حیوان در طویله بوده، صاحب حیوان بهدنبال امنیت این حیوان هست، لذا در اینجا یک تفاوتی هست.
استاد: فرمایش شما به نوعی توضیح حریم است. یعنی حریم برای همین است. حریم، باعث محترم بودن یک مال میشود؛ با یک زائد بر عین.
شاگرد: بیشتر تاکیدم روی پذیرش صاحبان این حیوانها است. در یک فرضی خودشان پذیرفتهاند که اگر تلف شد ضمانی ندارد و در فرض دیگر نپذیرفتهاند.
استاد: یعنی چون گاو و گوسفند رها میشوند، شرع پذیرفته که اگر گوسفند به کوزه دیگری پا زد و افتاد شکست، هدر باشد؟!
شاگرد: نه، اگر سر خود این حیوان یک بلائی بیاید؛ حیوان را بیرون فرستاده، دو حیوان به هم میخورند و… .
استاد: نه، این یک مورد است که حیوانی حیوان دیگر را کشته است. صحبت ما سر کل اتلافهایی است که حیوان انجام میدهد.
شاگرد: شاید در جاهای دیگر نتوانیم سرایت بدهیم.
استاد: ببینید فتاوا و نصوص مطلق بود. این روایت است که میگوید «قتل الثور حمارا». الآن اگر در اینجا «اکل ثورٌ زرع زید» باید چه کار کنیم؟ ثور مرسله ای هم بود. این هم خودش فرض دارد، اگر در شب بوده یک جور و در روز بوده یک جور.
شاگرد: عرض من این است که سر خود حیوان این بلا بیاید. حیوانی که به بیابان فرستادهام، پذیرفتهام که اگر بلائی سرش آمد به دنبالش ضمانش نگردم. در مورد حیوان خودم این را پذیرفتهام، مالک دیگر هم در مورد حیوان خودش پذیرفته است، اما وقتی حیوان در طویله است درواقع عقلاء این را نپذیرفتهاند. خود صاحب حیوان این را نپذیرفته و بناء را بر این نگذاشته است.
شاگرد2: ممکن است پشتوانه فرمایش ایشان همان حفظ نظام باشد. وقتی میگوییم پذیرفته، خب چرا پذیرفته است؟ چون از یک جای مشائی میخواهد استفاده کند. چون حق استفاده که تنها برای او نیست. برای بقیه هم هست. لذا بحث حفظ نظام میشود که خروجی آن پذیرفتن میشود.
شاگرد: عین همین مطلب در زرع هم پیاده میشود.
شاگرد3: زرع بحث دیگری میشود. اینجا خود حیوان را از بین برده است.
شاگرد: من کشاورز هستم و دامدار نیستم، چه فرقی میکند؟
شاگرد3: آن جا جای زرع است. اینجا خصوصیت مورد است و حیوان است.
شاگرد: خب اگر آن کشاورز حریم دارد.
استاد: علی ای حال کلی عرض من این شد: وقتی در زمان خودمان بحثی را مطرح میکنیم، گاهی مراجعه به منابع فقهی طوری لازم میشود تا موضوعات مستحدثه ای که پیش میآید را خوب درک کنیم تا بعداً تنقیح مناط های مورد قبول عرف عام و عقلاء و عرف متشرعه انجام بشود که چه بسا سبب بشود تا ببینیم اگر اصحاب فتوا دادهاند و قیدی زدهاند، از این چیزی که الآن میخواهیم بگوییم اعراض نکردهاند. آنها به مناسبت آن قسمت را گفته اند. نه این چیزی که الآن میگوییم را نفی کرده باشند. چون ما میگوییم از منابع تنقیح مناط میکنیم، بهنحویکه خود آن فقها که جزء عرف عام هستند، تأیید میکنند. بنابراین بدون اینکه بگوییم آنها ما را قبول ندارند، بلکه آنها با ما همراه هستند از منابع اصلی مطالبی را به دست بیاوریم. منظورم این بود تا در همین موردی که هدر است، ببینید.
خب حالا کلی این میماند که شما هدر را چطور میخواهید توجیه کنید. آیا میتوانید به مناط هدر دست پیدا کنید؟ الآن از حیوان صحبت کردیم. حضرت در یک عبارت سه تا را جمع کردند. فرمودند «عجماء، معدن، بئر». در روایت دیگری به نظرم پنج مورد را ذکر میکنند. خب اینکه اینها ردیف میشوند، آیا اینها جدا جدا هستند؟ یا ممکن است برای هر کدام از آنها مناط واحدی به دست بیاوریم؟
یکی از آقایان یک فایلی برای من فرستادند. هفته قبل در مباحثه عرض کردم «اجوف» که وسطش خالی است، اگر اجوف واوی باشد فلان معنا را دارد. آقا فایلی فرستادهاند؛ رفتهاند با این سرویسهای هوش مصنوعی از آن سؤال کردهاند. اول یک معنایی را گفته است. بعد استنطاقش کردهاند؛ همان معانی ای که عرض کردم را گفته اند؛ فضا و وجود. خیلی با حالت منعطف گفته این معنا هم ممکن است. در آخر کار هم معنای واحدی برای واو بهعنوان یک عنصر زبانی رسیده است. این هم از مواردی است که جالب است. یعنی ببینید در اشتقاق کبیر و در مباحث لغت، یک هوش مصنوعی ساده مفید است. البته هنوز اطلاعاتش کامل نیست. ایشان هر چه هم سؤال کند اطلاعاتش افزوده میشود. معلوم است که وقتی سؤال میکند مراجعه میکند و مراجعه خودش را ثبت میکند. اطلاعات بعدی را روی اطلاعاتی که خودش مراجعه کرده و نظم داده ثبت میکند و جلو میرود.
والحمد لله رب العالمین
کلید: هدر، ضمان، قاعده من اتلف، جنایت حیوان، جنایة الحیوان، حریم در ضمان، قضاوت امیرالمؤمنین، احتجاج بر عامه،
1 الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 7 صفحه : 351
2 همان
3 بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد۸۷ , صفحه۲۶۷
4 الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 7 صفحه : 352