بسم الله الرحمن الرحیم
جذوات و مواقیت، ص 237-239
ميقات بيست و سيّم لطايف اسرار حروف سين و شين
حرف «سين» در دور عقود عشرات به نسبت با «ى»، در منزلۀ حرف «واو» است در دور آحاد به نسبت با «ا» . خماسية المراتب؛ و حروف مراتب پنجگانهاش هشت است : «س» ، «ى»، «ن»، «ا»، «و»، «ل»، «ف»، «م». مرتبۀ درجه و مرتبۀ رابعه وتر؛ و مراتب دقيقه و ثانيه و ثالثه مزدوجات؛ و مرتبۀ درجه و مرتبۀ دقيقه به حسب عدد متساوى ؛ چه هر يك را نصاب كماليت عقد ستّينى است كه كمال مرتبۀ ستّه است؛ و از ضرب «و» در «ى» و از ضرب «ب» در «ل» و از ضرب «ج» در «ك» و از جمع «ك» و «م» حاصل مىشود. و عددى است زايد؛ مزاج و محبوبش صد و هشت - كه عدد اسم وجوبى قيّومى حقّ است - و فضل مزاج بر ذى المزاج «حم» كه عدد «ماجد» است. و حكماى رياضيّين صور ثوابت مرصوده را در اين عدد تصوير كردهاند. و مزاج اين فضل المزاج هفتاد و شش كه عدد «سبّوح» و عدد «بهاء كلّ بهىّ» است.
و مجموع درجه و دقيقه - اعنى ضعف كلّ منهما - صد و بيست كه مزاج اسم عظيم الفيض «باسط»، و عدد هر يك از «محيى الأحياء» و «مطاع» و «سنىّ» است من الأسماء المتعالية الالهية. و مجموع المراتب، دويست و هفتاد و هفت؛ فضلش بر مجموع المراتب «نون» به قدر فضل درجه بر درجه كه عدد عقد «ى» باشد. و از لطايف آنكه حروف زبر و بيّنات - اعنى درجه و دقيقه - بعينها اسم «سنىّ» است به قلب مكانى «ى» و «ن»، همچنانچه زبر و بيّنات غين معجمه بعينها اسم عظيم المرتبۀ «غنى» است به قلب مكانى «ى» و «ن»؛ و اين خاصيت از خواصّ «سين» و «غين» است.
و چون روح درجۀ «سين» - كه مرتبۀ عدديۀ ستّين است - در مرتبۀ دقيقه تكرار كرده و قوس عددى زبر مساوى قوس عددى بيّنات شده و باطن - من حيث الروحانية - حكم ظاهر گرفته و در دو قوس روحانى عددى به مثابۀ دو نصف دايره آمده، ائمّۀ تعليم اين فنّ حرف «سين» را دايرۀ حكميۀ روحانيۀ باطنيه اعتبار كردهاند كه مرتبۀ ظاهر - بروحانيتها و سرّها - در مرتبۀ باطن جلوه نموده است، اگر چه بعينها و و بجسدها تكرّر نيافته. و از دقايق بدايع حكمت كه از خواصّ «سين» مهمله و «شين» معجمه آمده آن است كه: «سين» به حسب كمّيت مرتبۀ درجه و مرتبۀ دقيقه كه اقلّ عددى است كه اكثر كسور تسعه از آن متصحّح مىآيد؛ و لهذه الفضيلة مخرج ستّينى در طبقات علوم تعليميه معتبر آمده، سدس دور و وتر قوساش مساوى نصف قطر دايره، و جيب موضوع «ل» - كه نضف سدس دور باشد - مساوى قوس شده است؛ و به حسب كمّيت مجموع المرتبتين - كه تضعيف كلّ منهما باشد - ثلث دور. و «شين» - كه به زيادتى سه نقطۀ فوقانيه تحصّل يافته است - به حسب عدد مرتبۀ درجه - كه سيصد و شصت باشد - كلّ دور محيط؛ و به اعتبار عدد مرتبۀ دقيقه كه همان دقيقۀ سين است بعينها مساوى مرتبۀ درجۀ «سين»، اشارت به آنكه اعتبار «سين» - بدرجتها و دقيقتها - جميعا سه بار محصّل و عادّ كلّ دور است. از اين نكتۀ دقيق - كه از غرايب حكم تنزيل كريم است - ذاهل نبايد بود كه چون «شين» - من حيث الدرجة - مطابق اسم سبحانى «رفيع» و عدد درجات محيط دايرۀ عرشيه است، قرآن حكيم به زبان ناطق بلاغت، اضافۀ رفيع به درجات و ارداف آن به ذكر اسم «ذو العرش» كرده، مىگويد: رَفِيعُ الدَّرَجٰاتِ ذُو الْعَرْشِ / 221 /و أسرار التنزيل و رموزه فى كلّ باب بالغة من البلاغة و اللطافة حدّا يدقّ عن تفطّن الفاحص و يجلّ عن تنطّعه .
الحکمة المتعالیة، ج 1، ص 6 تعلیقه ملاهادی ره
إتيان جوامع الكلم القرآني التدويني إياه حكاية بمقتضى تطابق العوالم عن جامعية وجوده القرآني التكويني الكلمات الوجودية الآفاقية و الأنفسية و كيف لا و روحانيته ص العقل الكلي الذي هو جامع جميع العقول الطولية و العرضية و خلق من فاضل طينته طين العقول الأرضية و في الوحي الإلهي يس إشارة إلى جامعية الإنسان الكامل الختمي - لأن الياء إشارة إلى المراتب العشر التي هي الخمس النزولي و الخمس الصعودي و السين لمعادلة زبره و بيناته إشارة إلى الإنسان الكامل المتعادل قوتاه العلامة و العمالة أي المراتب العشر من الوجود منطوية في الإنسان، س قده
رسائل حکیم سبزواری، شرح حدیث علوی معرفتی بالنورانیة معرفة الله، ج 2 ، ص 732-733
قوله عليه السّلام: «و صار محمّد صلى اللّه عليه و آله يس...». اقول و اللّه يعلم: (ى) بحساب الجمل عشرة كاملة، اشارة الى جامعيّته صلى اللّه عليه و آله للمراتب العشر و هى مرتبة الأسماء و الصفات، و يقال لها «عالم اللاهوت» و مرتبة العقول المجرّدة الكلّية، و يقال لها «عالم الجبروت». و مرتبة النفوس الكلّية، و يقال لها «عالم الملكوت الأعلى» و مرتبة المثل المعلّقة و يقال لها «عالم الملكوت الأسفل» و مرتبة الأجرام و يقال لها «عالم الناسوت». فهذه خمس فى السلسلة النزوليّة، و بازاءها خمس فى السلسلة الصعودية «كَمٰا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» . فتلك عشرة كاملة، و الانسان الكامل يجمعها، و لهذا كتب بشكل قوسين. و السين حرف الانسان لان الانسان الكامل العالم العامل، كميزان ذى كفّتين متعادلتين احدهما عقله النظرى و الاخرى عقله العملى. و فى الحروف ليس حرف يكون عدد «زبره» و عدد «بيّنته» متعادلين الا السّين لان زبره (ستّون) و بيّنته و هى الياء و النون ايضا (ستّون). فمن باب تطابق العوالم كان السّين فى المقطّعات بازاء الانسان، لان الكامل منه كامل فى العلم و العمل ذو الجناحين طاير فى النشأتين جامع الحسنيين.
اسرار الحکم، ص 644
سين انسان چون كه خيزد از ميان اوّل و آخر نماند غير آن مراد، سين «نفس» است و امّا سين «يس»، پس شايد كه سين انسان كامل باشد، به مناسبت آنچه در جاى ديگر گفتيم كه: در حروف مقطّعه حرفى كه زبرش معادل باشد با بينهاش، نيست مگر «سين» كه هر يك شصت است. پس آن، به ازاء «انسان كامل» است كه ميزان عدل است، در عقل علمى و عقل عملى: ...
و اين سين انسان است كه در كتاب تدوينى حقّ «فاتحه» و «خاتمه» واقع شده كه سين «بسم» و سين «النّاس» باشد، تا وضع، مطابق «نفس الامر» باشد كه در قوسين نزول و صعود، روحانيّت انسان كامل و گوهر ذاتش فاتحه و خاتمۀ كتاب تكوينى است و للّه درّ قائل:
ز آتش عشق، نخستين قبسم اوّلين نفحه و آخر نفسم
آتش عشق خود، به خود و نفخۀ ربانيّۀ: «ان للّه فى ايّام دهركم نفحات».
بهر اين گمشدگان، از دل و لب آتشِ قافلۀ بانك جرسم
يعنى رابط «حادث»، به «قديم» ام:
جام، در بزم شهنشه زدهام مست شاهم، چه هراس از عسسم؟
«وَ سَقٰاهُمْ رَبُّهُمْ شَرٰاباً طَهُوراً» ، اگر بگوئى كه: در قرآن تدوينى «باء» مقدّم است، بر «سين». و نيز از اولياء مأثور است كه: «بالباء ظهر الوجود و بالنّقطة تميز العابد عن المعبود»، جواب گويم كه: «باء»، حرف عقل كلّ است و «سين» حرف انسان كامل و نفس كليّه الهيّه ولويّه است و عقل كل روحانيّت نفس كل است و به وجهى دوگانگى نيست:
شرح منظومه، ج 1، ص97-98 تعلیقه استاد حسن زاده ره
قوله: «و السين للانسان» اعلم ان الحرف في اصطلاح الارثماطيقي إما كامل أو غير كامل. و الكامل هو ما يساوي زبره بيّناته. و الزبر اول الملفوظي من الحرف، و تتمّته أعني باقي الحرف من الملفوظي بعد أوله بيناته، مثلا حرف «ا» اذا صار ملفوظيا يقال «الف» فالحرف الاول من هذا الملفوظي أي «ا» زبره، و تتمته أي «لف» بيّناته. فاذا عرفت معني الزبر و البينات عرفت أن زبر الملفوظي من حرف «س» أي «سين» يساوي بيناته لأن كل واحد منها يعادل الستّين فان «س» يساي الستين، و «ين» كذلك. و لذا قالوا السين حرف الانسان الكامل. ففي مجمع البيان للطبرسي في تفسير سورة يس من القرآن: روي عن الكلبي انه قال هي - اي كلمة يس - بلغة طي يا انسان. و قيل معناه يا انسان عن ابن عباس و اكثر المفسرين. روي محمد بن مسلم عن ابي جعفر - عليه السلام - قال ان لرسول اللّه اثنى عشر اسما خمسة في القرآن محمد و احمد و عبد اللّه و يس و نون. يس معناه يا محمد عن سعيد بن جبير و محمد بن الحنفية. و قيل معناه يا سيد الأولين و الآخرين. و قيل هو اسم النبي - صلى اللّه عليه و آله و سلم - عن علي بن ابي طالب و ابي جعفر عليهما السلام. انتهى ما اردنا نقله من المجمع. و لا يخفي عليك ان تلك الأقوال الشريفة من المجمع كلّها تشير الى حقيقة واحدة. و في انوار التنزيل للبيضاوي في تفسير القرآن، قيل معنى يس يا انسان بلغة طيّ على أن اصله يا انيسين فاقتصر على - شطره لكثرة النداء به. انتهى اقول: انيسين كأنه تصغير الانسان، فعلى هذا كان التصغير للتعزيز و التجليل كخطاب الوالد لولدها يا بنيّ، لا للتحقير. و في الدفتر الثاني من المثنوي للمولوي: آن غلامك را چو ديد اهل ذكا آن دگر را كرد اشارت كه بيا كاف رحمت گفتمش تصغير نيست جدّ چو گويد طفلكم تحقير نيست و في مشارق الانوار للشيخ العارف البرسي: قال امير المؤمنين علي عليه السلام: انا باطن السين و انا سرّ السين. انتهى
مجموعه آثار عصار، ص 447-448
دوم، به عقيدۀ جمعى از عرفاء و حكماء بلكه اغلب مفسرين كه با ذوق تحقيق نيز آشنايى دارند، در حروف و نقاط و حركات و سكونهاى كريمۀ باسم اللّه الرحمن الرحيم، اشارات معنويه بيشمارى موجود و رموز الهيۀ بسيارى مندرج است و سرّ مطلب آن است كه برخى از رموز و اشارات را ائمۀ اطهار بعنوان تفسير اين آيه و معانى حروف تهجّى و مقطّعات قرآنيه بيان فرمودند. بالجمله چون اينگونه تفاسير در اخبار و احاديث وارد گرديده است، محقّقين باب تعبير اشارات حروف را باز، و جاده تفسير و تأويل رموز مقطّعات را دراز يافتند و فكر خود را در اين ميدان وسيع به جولان در آوردند و آنچه از كلمات بزرگان و دانشمندان مستفاد مىشود، بقرار زير است: 1. باء، اشاره است به مرتبۀ عقل كلى و سرّ مطلب اين است، كه باء، اول تعيّن است، بعد از الف، چه بعد از نقطۀ اول تعيّن الف احديّت است و از او ناشى شود، مراتب وجود، پس عالم به ايجاد الف احديّت موجود شود و باء اول ظهور شروع عالم و دوم ظهور نقطۀ ذات مبدأست، از اينجهت باء، اشاره به مرتبۀ عقل كلى است، در مراحل ابداع و ايجاد چنانكه سين، رمزى از مرتبۀ نفس كلى و سرّ مطلب اين است، كه سين، مابين حروف هجائيّه متصف است، به اين خصيصه كه زبر و بيّنهاش مساوى است، به اين معنى كه آنچه با سين نوشته مىشود، مساوى است با خود سين بحسب عدد و از همينجهت سين، اسم مبارك حضرت ختمىمآب است، كه در حد وسط مابين كثرت و وحدت و ملك و ملكوت، شريعت موسوى و عيسوى واقع گرديده و به خطاب مستطاب «يس» مشرّفش ساخته است. همچنين نفس كلّى مابين مجردات و ماديات مرتبۀ وسط را گرفته است، بالجمله حرف: ميم، اشاره به مراتب مادۀ مطلقه و ملك با تمام توابع آن از حدوث و تجدّد و تغيير و غيره كه كل، در ميم ملك و ماده واقعند، اما الف اسم كه مابين باء و سين محذوف است و در مقام كتابت كريمۀ: بسم اللّه الرحمن الرحيم، البته بايد حذف شود و در كتابت درنيايد، به خلاف الف اسم در ساير آيات مانند: «و سبح بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ» كه بايد نوشته شود، بالجمله حذف الف در اينجا اشاره به اين است كه، تمام مراتب عاليه و سافله وجود از عقل اول تا هيولاى اولى متقوم است، به حقيقت الف كه اول ظهور فاعليت حضرت حق مىباشد.
مجموعه رسائل و مقالات فلسفی علامه رفیعی قزوینی، ج 1، ص 124-125
«فصل دوّم» در بيان استدلال عقلى و پارهاى از امور ذوقيّه كه در معراج به نظر رسيده است. و اين مطلب، موقوف بر تمهيد مقدّمۀ علميّه است: پوشيده نيست كه هرچند روح مجرّد از عالم قدس و امر است و بدن از عالم اجسام و موادّ طبيعيّه است و بين اين دو قوّۀ روحانى و جسمانى، علاقه و ارتباط كامل تكوينى است، لكن اين ارتباط و تبعيّت بدن نسبت به روح، در همۀ افراد انسان يكسان نيست و به نحو واحد نمىتوان دانست، بلكه در افراد عادى انسان بسيارى از موارد است كه روح متوجّه به امرى است كه مىخواهد آن را ايجاد كند؛ امّا بدن مطاوع نيست و تمكين از اراده روح مىكند ولى در روح مبارك حضرت خاتم - صلّى اللّه عليه و آله - نهايت موافقت و آشنائى و ربط با بدن شريف بوده است؛ از دو جهت: جهت اوّل: آنكه: جسد مبارك آن جناب از غايت لطافت، كه چون مركب روح عظيم خاتميّت است؛ مافوق براى او در اجسام نتوان فرض نمود، زيرا كه: در محلّ خود مقرّر گرديده كه عظمت روح تابع استعداد و آمادگى كامل بدن است كه به مزاج خاصّ بايست تناسب بين روح و بدن باشد و قاعدۀ محكمۀ: «اشتراك معنوى حقيقت وجود» اين معنى را مىرساند كه هر بدنى از حيث مرتبه وجود؛ افق آن متّصل به افق وجودى روح اوست. جهت دوّم: قوّت روح خاتميّت و تسلط كامل بر بدن شريف، و از اثر اين دو امر، بدن مبارك مشايعت و تبعيّت با روح شريف داشت و به محض عروج روح به عالم ملكوت، بدن هم به حركت جسمانى منتقل به همان عالمى كه روح متوجّه بوده، مىگرديده است. خلاصه ظاهر آن جناب عين باطن، و باطن متّحد با ظاهر، و روح متجسّد، و جسد متروّح همين است؛ چنانچه بدن مبارك، ظلّ و سايه نداشته، چونكه روح، ظلّ و سايۀ جسمانى ندارد و شايد در كلمۀ مباركۀ «يس» اگر دو كلمه باشد؛ يعنى: ياء حرف ندا و سين منادى باشد، اشارت به همين مطلب است، زيرا كه: سين حرفى است كه زبر و بيّنۀ او يكى است و هردو عدد شصت مىباشد و چون زبر و بيّنه، از حروف روح و جسد و باطن و ظاهر هستند؛ نسبت به يكديگر، پس معنى كلمۀ مباركۀ «يس» به اين احتمال چنين مىشود: اى كسى كه سين تو هستى، يعنى ظاهر تو، عين باطن و روح تو، عين بدن تو و بدن تو، عين روح تو است.
تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 2، ص 564
تعداد ثوابت كواكب ثوابتى كه رصد شده و مواضع آنها تعيين شده است هزار و بيست و دوتاست و همۀ آنها را در يك شب نمىتوانستهاند رصد كنند؛ زيرا يك قسمت از آنها در آن شب در بالاى سر بوده و قسمت ديگر تحت ارض و از ديد مخفى بوده است؛ لذا براى اينكه بتوانند آنها را شمرده و رصد نمايند از اجتماع كواكب در تمام آسمان صورتى از صور موجودات توهم نموده و سپس آنها را مىشمردهاند. به اين نحو كه فلان كوكب در شكم و فلان كوكب در ذنب است و ذنب فلان شكل چقدر است و سر آن چه اندازه است؟ چهل و هشت صورت در تمام آسمان تخيل نموده بودند كه بيست و يك عدد از آنها در طرف شمال از منطقة البروج و پانزده عدد از آنها در طرف جنوب آن و دوازده عدد از آنها هم مانند حَمَل و غير آن روى خود دايرۀ منطقه واقع مىباشند. حاجى مىفرمايد: ممكن است لفظ «حم» در قرآن كريم قسم به آنها باشد، چنانكه زبر و بينات آن قسم به اسماء نود و نهگانه مىباشد كه هر كس آنها را بشمارد داخل جنت مىشود. زبر هر حرف عبارت از حرف اول ملفوظ و حرف مكتوب آن است و بينات غير آن است مثلاً حرف «س» در كتابت به صورتى كه ذكر شد نوشته مىشود ولى در تلفظ «سين» كه مركب از سه حرف مكتوب «س» و «ى» و «ن» است خوانده مىشود، بنا بر اين زبر آن حرف «س» است و بينات آن حروف «ى» و «ن» است. و بالجمله: چنانكه اعداد «حم» به آن چهل و هشت صورت اشاره است، همچنين حرفهاى هجا به منازل بيست و هشتگانه اشاره است كه يكى از آنها را به نام شُرْطَيْن و ديگرى را به نام بُطَيْن و هر كدام را به نام يكى از كواكبى كه در آن است نامگذارى نمودهاند. البته در دو منزل هم اصلاً كوكب نيست. كلمۀ توحيد نيز به حساب ابجد به بروج دوازدهگانه اشاره است. ادراج اين همه آيات در فلك نشان تعظيم آن است.