ویتگنشتاین اول: آنچه دربارهاش نمیتوان سخن گفت، میباید دربارهاش خاموش ماند
ویتگنشتاین دوم: فلسفه، نشان دادن راه خروج به مگس از بطری مگسگیر است
لوودیگ ویتگنشتاین در سال 1889 در وین چشم به جهان گشود. پدرش از صاحبان صنایع فولاد در اتریش بود. ویتگنشتاین از کودکی شیفته ماشینآلات بود و تحصیلات خود را بیشتر به خواندن ریاضیات و فیزیک اختصاص داد. پس از به پایان رساندن دوره مهندسی مکانیک در برلین، سه سال در دانشگاه منچستر دانشجوی دوره تخصصی مهندسی هوایی بود و به پژوهش درباره هوانوردی و هواپیما پرداخت.
طراحی ملخ هواپیما مستلزم بحث ریاضی بود. در همین ایام ویتگنشتاین مجذوب مسائل بنیادین ریاضیات شد. این چیزی بود که سرنوشت او را با فلسفه گره زد. وی با الهام از کتاب اصول ریاضیات برتراندراسل، مهندسی را رها کرد و برای خواندن فلسفه به دانشگاه کمبریج رفت و زیر نظر راسل مشغول تحصیل منطق ریاضی شد.
این آغازی بود برای همکاری و دوستی نزدیک راسل و ویتگنشتاین. دیری نگذشت که او هر آنچه را که ممکن بود از راسل بیاموزد، آموخت. از آن پس وارد تفکرات بدیع و مبتکرانهای شد که به نوشتن نخستین کتابش –رساله منطقی-فلسفی-انجامید. این رساله حاصل تفکرات منطقی و فلسفی ویتگنشتاین در خلال جنگ جهانی اول بود.
ویتگنشتاین براستی بر این باور بود که همه مسائل بنیادین فلسفه را در این کتاب حل کرده است. بنابراین فلسفه را کنار گذاشت و به کارهای دیگر (مانند تدریس در مدارس ابتدایی، باغبانی در صومعه و طراحی و ساختن خانهای برای خواهرش در وین) مشغول شد. رساله تأثیر فراوانی در میان بسیاری از فیلسوفان دهههای نخستین سده بیستم، بویژه پوزیتیویستهای منطقی، به جای گذاشت.
پی از چندی ویتگنشتاین کمکم به این نتیجه رسید که رساله از اساس بر خطاست و دوباره به فلسفه روی آورد. او در سال 1929 به کمبریج بازگشت و سال 1939 در آنجا به مقام استادی فلسفه رسید و به تدریس فلسفه پرداخت. (ویتگنشتاین به شیوه معمول درس نمیگرفت و از یادداشت استفاده نمیکرد. درس گفتنش گویی اندیشیدن با صدای بلند بود بسیار پیش میآمد که سکوتی طولانی بین درسش وقفه ایجاد میکرد.)
ویتگنشتاین در دومین دوره اقامتش در کمبریج، رهیافتی یکسره جدید و بکلی متفاوت با گذشته پدید آورد. این رهیافت در بقیه عمرش فقط به وسیله تماسهای شخصی رواج یافت، چون تا پیش از مرگش در سال 1951 چیزی منتشر نکرد. دو سال پس از مرگش در سال 1953 کتاب دومش-پژوهشهای فلسفی-منتشر شد.
در اینجا به پدیدهای شایان توجه و شگفتانگیز برمیخوریم و آن این که فیلسوف نابغهای در دو مرحله مختلف در زندگی خود دو فلسفه متباین به وجود میآورد که هر کدام یک نسل را تحتتأثیر قرار میدهد. بیشتر شگفتی این مسأله از نکته دوم ناشی میشود. این دو فلسفه با وجود مبانیت، برخی ویژگیهای مشترک نیز دارند: هر دو اهمیت زبان را در زندگی و اندیشه آدمی در کانون توجه قرار میدهند و در هر دو محور دلمشغولیها و مرزبندی بین کاربرد درست و نادرست زبان است.
نگرش ویتگنشتاین اول نسبت به فلسفه
به نظر ویتگنشتاین فلسفه یکی از علوم طبیعی نیست. او مینویسد: واژه «فلسفه» باید بر چیزی دلالت کند که جایگاه آن فراتر یا فروتر از علوم طبیعی است نه در کنار آنها.
این نظر مستقیما از آموزه ویتگنشتاین در باب «آنچه میتوان گفت» ناشی میشود. فلسفه به نظر وی هیچ چیزی درباره حقایق به ما نمیگوید، پس وظیفه و کارکرد آن چیست یا چه باید باشد؟ پاسخهای ویتگنشتاین چنین است: هدف فلسفه روشنسازی منطقی است.
فلسفه یک آموزه نیست، بلکه یک فعالیت است.
یک اثر فلسفی عمدتا از روشنسازیها تشکیل شده است.
نتیجه فلسفه گزارههای فلسفی نیست، بلکه روشن شدن گزارههاست.
بدون فلسفه اندیشهها انگار تیره و تار و مبهم است: وظیفه فلسفه روشن کردن آنها و تعیین مرز دقیق آنهاست.
فلسفه برای حیطه چون و چراپذیر دانش طبیعی مرز مینهد.
فلسفه میباید عنصر اندیشیدنی را کرانمند کند و بدان وسیله عنصر نااندیشیدنی را نیز چنین کند.
فلسفه میباید عنصر اندیشیدنی را از درون به وسیله عنصر اندیشیدنی محصور سازد.
فلسفه نشانگر عنصر ناگفتنی خواهد بود، بدین طریق که عنصر گفتنی را به روشنی باز مینماید.
ویتگنشتاین در پیشگفتار رساله مینویسد: «پس هدف این کتاب کرانمند ساختن اندیشه است»؛ یعنی مرز دقیق نهادن بین آنچه میتوان اندیشید (یا گفت) و آنچه نمیتوان اندیشید. به نظر او فیلسوفان گذشته در فهم منطق زبان خود شکست خوردهاند».
پس از آن میگوید: «فلسفه سراسر «سنجش زیان» است.» پس فلسفه در رساله یک فعالیت ایضاح و روشنسازی است. فلسفه منطق زبان ما را به وسیله نمایاندن آشکار آنچه میتوان گفت، نشان میدهد.
اما روش درست فلسفه چیست؟ ویتگنشتاین پاسخ میدهد: «روش درست فلسفه شاید این میبود: هیچ چیز نبایستی گفت مگر آنچه را میتوان گفت؛ یعنی گزارههای علم طبیعی بنابراین چیزی را که اصلاً با فلسفه سر و کار ندارد؛ پس هر گاه کس دیگری بخواهد چیزی متافیزیکی بگوید، باید برای او ثابت کرد که به پارهای از نشانهها در گزارههای خود نشانگری [= معنا] نبخشیده است.
هر چند این روش برای فرد دیگر خرسندکننده نیست چون او این احساس را نخواهد اشت که ما به او فلسفه میآموزیم ولی شاید این یگانه روش فرسختانه صحیح است.»
این تصور از فلسفه در طول تاریخ اندیشهها بیسابقه است و گسست فلسفه ویتگنشتاین را از تفکرات سنتی نشان میدهد.
پس فلسفه از نظر ویتگنشتاین متقدم کارکردی سلبی دارد؛ یعنی باید برای کسی که میخواهد گزاره متافیزیکی بگوید، ثابت کنیم که گزارههای او بیمعناست.
روش اثبات بیمعنا بودن این گزارهها روش تحلیل است؛ بدین ترتیب که اگر کسی گزارهای متافیزیکی بیان کرد، گزاره او را با طرح این سؤالات تحلیل کنیم: «مقصودتان از این یا آن اصطلاح چیست؟»، «چگونه میگویید این گزاره صادق است؟» و مانند اینها. سرانجام او ناچار خواهد بود مقصود خو را بر حسب گزارههای بنیادی توضیح دهد و سپس میتوانیم به او نشان دهیم که به نشانههای معینی در گزارهاش معنا نداده است.
ویتگنشتاین رساله را این جمله به پایان میبرد: «آنچه دربارهاش نمیتوان سخن گفت، میباید دربارهاش خاموش ماند»، آنچه میتوان گفت یعنی گزارههای علوم طبیعی، میتواند به وضوح گفته میشود؛ آنچه را نمیتوان گفت رازآلود، فقط میتوان نشان داد. تلاش برای گفتن آنچه را نمیتوان گفت، بلکه فقط میتوان نشان داد، نتیجهاش بیمعناست؛ پس باید خاموش بمانیم. این کل مفهوم آخرین جمله رساله است. در اینجا «خاموشی» یا «سکوت» را نباید به مفهوم عادی ادا نکردن صدا تفسیر کرد؛ بلکه معنای آن این است که «نکوش تا چیزی را بگویی که نمیتوان گفت» زیر آنچه را میتوان نشان داد، نمیتوان گفت.
یکی از نکات مهم رساله تمثیل، نردبان است. ویتگنشتاین مینویسد: «گزارههای من بدین راه روشنکنندهاند: آن کس که نگریسته مرا دریابد، هنگامی که طی گزارههای من یعنی بر پایه آنها از گزارههای من بالا رود، آنها را بیمعنا مییابد. (به یک تعبیر او پس از بالا رفتن از نردبان، باید نردبان را به دور افکند)».
ویتگنشتاین در پیشگفتار گفته بود که «صدق اندیشههایی که در اینجا توضیح دادهام، به نظرم قطعی و دست نخوردنی مینماید» اما اکنون او گزارههایش را بیمعنا میداند. آشکارا تناقضی وجود دارد. راسل هم در دیباچه خود بر رساله، به این مطلب اشاره کرده است. انتقادهای فراوانی به استعاره نردبان وارد شده است که در اینجا از ذکر آنها خودداری میکنم.
با تأمل در باب گفتههای ویتگنشتاین درباره فلسفه چند نکته بر ما آشکار میشود:
1-کارکرد فلسفه سلبی است یعنی کارش این است که به ما نشان دهد چه چیزی را نمیتوان گفت و درباره چه چیزی نمیتوان اندیشید (مراد از گفتن و اندیشیدن در اینجا معنای خاصی است که ویتگنشتاین از این واژهها اراده میکند.) آشکار است که این برداشت از فلسفه با تلقی سایر فیلسوفان از این دانش بسیار متفاوت است.
2-فلسفه براساس تصور ویتگنشتاین، هویت خود را به عنوان یک دانش مستقل از دست میدهد و به فعالیتی میان رشتهای تبدیل میشود (چیزی مانند روش تحقیق). هنگامی که میگوییم کار فلسفه روشسازی اندیشهها و سنجش زبان است، واضح است که اندیشه و زبان به یک حوزه معرفتی خاص محدود نمیشود و در همه حوزهها میتوانیم کار فلسفی بکنیم.
3-براساس دو نکته بالا میتوان گفت ارتباط فلسفه با جهان و هستی قطع میشود. دیگر فلسفه نه عهدهدار بحث از هستی است نه وظیفهاش بررسی ارزشها و اصول اخلاقی است نه اثبات وجود خدا و نه جاودانگی نفس و به طور کلی نه خداشناسی است نه انسانشناسی و نه جهانشناسی.
دوره انتقال
برخی از فیلسوفان در طول حیات فکری خود به 2 فلسفه متفاوت قائل شدهاند. به دیگر سخن زندگی فکری آنها را میتوان به 2 دوره تقسیم کرد. (از جمله کانت و هوسرل) ویتگنشتاین هم یکی از همین فیلسوفان است. در این فصل میخواهم به این پرسش پاسخ دهم که «چه عواملی باعث شد که ویتگنشتاین فلسفه نخستین خود را نامعتبر بداند و به فلسفه دیگری قائل شود؟» در زیر به کوتاهی به برخی از این عوامل اشاره میکنم.
ویتگنشتاین پس از انتشار رساله، فلسفه را رها کرد و آموزگار دبستانی در یکی از روستاهای اتریش شد. این شغل جدید تأثیر فراوانی در انتقال او از فلسفه نخستین به فلسفه متأخرش داشت. در واقع آموزش نوشتن و خواندن و حساب کردن به کودکان و تجربه نوشتن یک فرهنگ لغت برای مدارس ابتدایی سهم و نقش زیادی در دیدگاه پراگماتیستی اخیر او در باب معنا داشت. براستی چگونه کسی درمییابد که آیا کودک معنای واژه را میداند جز با مشاهده این که چگونه کودک این واژه را به کار میبرد؟ آیا تبیین و توضیح معنای واژه به کودکان دقیقا عبارت از آموزش کاربرد واژه به آنها نیست؟ تأثیرات تجربه تدریس بر فلسفه متأخر او کاملا آشکار است. ویتگنشتاین خاطر نشان میسازد که برای دریافتن معنای واژه بسیار مفید است که از خود بپرسیم «این واژه چگونه آموخته شده است؟»پس تدریس در دبستان در قائل شدن ویتگنشتاین به نظریه کاربردی معنا مؤثر واقع شد.
عامل و علت دیگر تغییر دیدگاه ویتگنشتاین از رساله به پژوهشها انتقاهای فرانک رمزی و ببرو سرافا، اقتصاددان ایتالیایی بود. ویتگنشتاین در پیشگفتار پژوهشهای فلسفی مینویسد: «انتقادهایی که فرانک رمزی به اندیشههای من وارد ساخت و در گفتگوهایی متعدد با او درباره آنها بحث کردهام، به من در فهم این اشتباهها... کمک کرد. حتی بیش از این انتقاد همیشه مطمئن و نیرومند مدیون انتقادهایی هستم که یکی از آموزگاران این دانشگاه، سرافا، سالهای لاینقطع روی اندیشههای من اعمال کرد.» (ص 26، متن فارسی) در اینجا نمیتوان به محتوای انتقادهای رمزی و سرافا پرداخت. فقط باید گفت که گرایش پراگماتیستی رمزی بیشترین تأثیر را بر تفکر متأخر ویتگنشتاین گذاشت.
یونستوس هارتناک مینویسد: «روزی ویتگنشتاین [نزد سرافا] نظر خود را راجع به این که قضایای کلام، دارای همان صورت منطقی وقایعی هستند که نمودار میسازند، دفاع میکرد. سرافا حرکتی کرد که معمولا اهالی ناپل برای اظهار تحقیر و نفرت از خود ظاهر میسازند و از ویتگنشتاین پرسید: صورت منطقی این حرکت چیست؟ بنا به خاطرات خود ویتگنشتاین همین سؤال بود که او را متوجه ساخت که امر واقع نمیتواند دارای صورت منطقی باشد».1
عامل دیگری که در تغییر دیدگاه ویتگنشتاین نقش داشت، تأثیر اندیشههای ویلیام جیمز بر اوست. کتاب اصول روانشناسی جیمز یکی از معدود کتابهایی بود که ویتگنشتاین به عنوان کتاب درسی textbook از آن استفاده میکرد. کتاب دیگر جیمز که مورد توجه و علاقه ویتگنشتاین بود، تنوع تجربه دینی است. حمله ویتگنشتاین متأخر به ذاتگرایی تصور او از شباهت خانوادگی، استفاده فراوان او از مثالها و نمونهها یقینا ارتباط تنگاتنگی با اندیشههای جیمز دارند. آماجهای حمله جیمز که عبارت بودند از ذهن نظریهپرداز، سادهسازی بیش از حد، دیدگاه یکسویه، جزماندیشی و جستجوی یک ذات احد دقیقا همان مشخصههای تفکر ویتگنشتاین متأخر است.
فیلسوفان و نویسندگان دیگری هم در گذر ویتگنشتاین به فلسفه متأخرش مؤثر بودند. از جمله قدیس اوگوستینوس، پاسکال، کرکه گور، داستایوفسکی و تولستوی که از ذکر جزییات تأثیر ایشان بر ویتگنشتاین خودداری میکنم.
نظر ویتگنشتاین متأخر در باب زبان همان طور که گذشت، آنتی تز آموزه متقدم اوست. اختصاصیترین ویژگی اثر متأخر او مخالفتش با چیزی است که اشتغال فیلسوفان به زبان را چونان امری متمایز از کارکرد میخواند. وی کوشش همیشگیاش را برای نیل به دقت و فرسختی توهم میانگارد و ابهام را تا آنجا که به کار اهداف عادی بیاید، همچون واقعیت میپذیرد.
ویتگنشتاین متأخر به جای جستجوی اصول متحدکننده که امور جزیی را تیره و تار میکنند و به انتزاع ذوات رهنمون میشوند، توجه ما را به مورد به مورد کاربردهای واقعی و عادی زبان معطوف میکند. طرح «بازیهای زبانی» در نوشتههای اخیرش نشاندهنده این واقعیت است که به نظر ویتگنشتاین زبان کاربردهای متعددی دارد و واژهها و عبارات فقط در بستر اجتماعی یا در جریان زندگی معنا دارند.
با چنین برداشتی از زبان، روشها و وظایف فلسفه چیست؟ ویتگنشتاین نه برای خود زبان؛ بلکه به خاطر فلسفه به زبان علاقهمند بود. وظیفه ویتگنشتاین در پژوهشها درست مانند رساله، طرح پرسشهایی درباره حدود و مرزهای معناست و نشان دادن آنچه میتوان گفت و آنچه نمیتوان گفت؛ البته این مرز به نحو متفاوت و با دلایلی متفاوت در 2 کتاب رسم میشود. پس هنوز هم مرز گذاشتن وظیف اصلی ویتگنشتاین به عنوان فیلسوف و بنابراین وظیفه فلسفه است.
تصور اخیر ویتگنشتاین از فلسفه از شیوه جدید نگریستن او به زبان برمیخیزد. به نظر او مسائل فلسفی عمدتا از سوی تفسیر صور زبان نشأت میگیرند. «مسائلی که از تفسیر نادرست شکلهای زبانی ما ناشی میشوند، دارای خصلت عمیق و ناآرامیهایی ژرف هستند. ریشههاشان در ما به اندازه شکلهای زبانمان ژرف است و اهمیت آنها به اندازه اهمیت زبان ماست.» پس به نظر ویتگنشتاین فلسفه با حیرت آغاز میشود و پرسشهای فلسفی، پرسشهای آزاردهندهای هستند که از شکلهای زبان ما برمیخیزند. آنها با نوعی بیماری روانی قابل مقایسهاند.
ویتگنشتاین در یکی از درس گفتارهایش گفت که فیلسوفان درباه چیزها دچار سردرگمیاند و از غریزه خاصی پیروی میکنند که آنها را به طرح پرسشهایی بدون فهمیدن این که منظور از این پرسشها چیست رهنمون میشود. طرح این پرسشها از تشویش ذهنی مبهمی ناشی میشود. مانند تشویشی که کودک را به پرسیدن «چرا» رهنمون میشود. پس مسأله فلسفی این شکل را دارد؛ نمیدانم از چه راهی باید بروم.
ویتگنشتاین معتقد است: فلسفه به هیچرو نمیتواند در کاربرد بالفعل زبان دخالت کند. در آخر فقط میتواند آن را توصیف کند. این نظر در تقابل کامل به نظریه نخستین او و پیروان اولیهاش، پوزیتیویستهای منطقی قرار دارد.
ویتگنشتاین در جای دیگری مینویسد: فلسفه همه چیز را پیش روی ما قرار میدهد و نه چیزی را توضیح میدهد و نه چیزی را استنتاج میکند؛ چون همه چیز آشکارا در معرض دید است و چیزی برای توضیح نمیماند... هنچنین میتوان نام فلسفه را به آنچه پیش از همه کشفها و ابداعهای تازه امکانپذیر است، داد.
پس از این مینویسد: کار فیلسوف، عبارت است از گردآوردن یادآوریها برای یک مقصود خاص.
آشکار است که برداشت ویتگنشتاین از فلسفه کاملا نو و مبتکرانه است.
ویتگنشتاین در جایی (در تقابل با آموزه متقدمش) میگوید: هدف ما پالودن یا تکمیل نظام قاعدههای کاربرد واژههامان به شیوههای تاکنون نشنیده نیست؛ چون روشنیای که متوجه آن هستیم در واقع روشنی کامل است؛ اما این فقط بدان معنی است که مسائل فلسفی باید کاملا ناپدید شوند. کشف واقعی، کشفی است که مرا قادر به دست کشیدن از فلسفیدن هنگامی که میخواهم این کار را بکنم سازد-کشفی که به فلسفه آرامش میدهد تا دیگر مسائلی که خود آن را زیر سؤال میبرد، آن را زجر ندهند... یک روش واحد فلسفی وجود ندارد، هر چند روشهایی وجود دارند مانند شیوههای درمانی متفاوت.
این یکی از فقرات بسیار مهم پژوهشها درباره فلسفه است. ویتگنشتاین را براساس این فقره و برخی گفتههای مشابه، منادی پایان و مرگ فلسفه خواندهاند و فلسفه او را جزو فلسفههای پایان به شمار آوردهاند.
ویتگنشتاین درباره درمانگری فلسفه میگوید: پرداخت فیلسوف به یک مسأله همانند مداوای یک بیماری است. درست همان طور که یک درمان منحصر به فرد برای همه بیماریها وجود ندارد، یک روش واحد فلسفی هم وجود ندارد. درمانی که باید به کار رود، بستگی به نوع بیماری و شخصی دارد که به آن مبتلاست.
در جای دیگر ویتگنشتاین تصور خود را از فلسفه چنین بیان میکند: هدف شما در فلسفه چیست؟ نشان دادن راه خروج از بطری مگسگیر به مگس.
از گفتههای ویتگنشتاین دوم درباره فلسفه، میتوان چنین برداشت کرد که فلسفه به عنوان یک دانش مستقل هویت خود را از دست میدهد. (این دقیقا همان چیزی است که ویتگنشتاین اول هم بدان باور داشت) هنوز هم فلسفه یک فعالیت است؛ اما اکنون کارش توصیف است نه سنجش زبان. هنوز فلسفه کار ایجابی چندانی نمیتواند بکند.
در پایان بد نیست مقایسهای براساس شخصیت ویتگنشتاین بین 2 دوره فکری را انجام دهیم. فلسفهای که در رساله مطرح میشود، فلسفهای فوقالعاده فردی است. اندیشههای انسان تنهایی است که در زندان ذهن خود و دانستههای خود اسیر است. هیچ نشانهای در آن نیست که زبان ابزار مفاهمه با دیگران است. زبان صرفا ابزاری است برای توصیف امور واقع.
اما فلسفه ویتگنشتاین دوم اندیشه انسانی است که چینی نازک تنهایی خود را شکسته و به دنیای ارتباط با دیگران گام نهاده است. کار زبان صرفا توصیف امور واقع نیست. زبان کاربردهای فوقالعاده متعددی دارد. از توصیف واقعیات گرفته تا حل جدول تا دعا کردن و حتی دشنام دادن و لطیفه تعریف کردن. اینها همه نشاندهنده آن است که ویتگنشتاین دوم وجود انسانهای دیگر را در برابر خود به رسمیت میشناسد و باید با آنها به گفتگو بنشیند.
پانوشت:
1-هارتناک، یوستوس؛ ویتگنشتاین، ترجمه منوچهر بزرگمهر، ص 82
منبع: سایت / ای رسانه ۱۳۸۲/۰۹/۰۱
نویسنده : علیرضا حسن پور
نمایش پی نوشت ها:
[1]. Ludwig Josef Johann Wittgenstein
[2]. ای. اس، گریلینگ، ویتگنشتاین، ترجمه: ابوالفضل حقیری، تهران، بصیرت، 1388، ص18.
[3]. زندیه، عطیه، دین و باور دینی در اندیشۀ ویتگنشتاین، تهران، نگاه معاصر، 1386، ص25.
[4]. هادسون، ویلیام دانالد، لودویگ ویتگنشتاین: ربط فلسفۀ او به باور دینی، ترجمه: مصطفی ملکیان، تهران، گروس، 1378، ص11.
[5]. ملکم، نورمن و دیگران، خاطراتی از ویتگنشتاین، ترجمه: همایون کاکاسلطانی، تهران، گام نو، 1382، ص14، پاورقی1.
[6]. استراترن، پل، آشنایی با ویتگنشتاین، ترجمه: علی جوادزاده، تهران، نشر مرکز، 1378، ص15.
[7]. همان، ص16.
[8]. ای. اس، گریلینگ، پیشین، ص20.
[9]. همان.
[10]. استراترن، پل، پیشین، ص 17.
[11]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین، ص11ـ12.
[12]. ملکم، نورمن، ویتگنشتاین: دیدگاهی دینی؟، ترجمه: محمدهادی طلعتی، قم، دانشگاه مفید، 1383، ص13.
[13]. ای. اس، گریلینگ، پیشین، ص27.
[14]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین، ص13.
[15]. ای. اس، گریلینگ، پیشین، ص28.
[16]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین.
[17]. ای. اس، گریلینگ، پیشین.
[18]. همان.
[19]. The Yellow Book.
[20]. The Blue Book
[21]. The Brown Book
[22]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین، ص13.
[23]. ملکم، نورمن و دیگران، خاطراتی از ویتگنشتاین، ترجمه: همایون کاکاسلطانی، تهران، گام نو، 1382، ص40ـ43.
[24]. همان، ص132.
[25]. استراترن، پل، پیشین، ص46.
[26]. ماونس، هاوارد، درآمدی بر رسالۀ ویتگنشتاین، ترجمه: سهراب علوینیا، تهران، طرح نو، 1379، ص127ـ139.
[27]. ویتگنشتاین، لودویگ، پژوهشهای فلسفی، ترجمه: فریدون فاطمی، با درآمدی از بابک احمدی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۰.
[28]. ملکم، نورمن، پیشین، ص17.
[29]. ای. اس، گریلینگ، پیشین، ص33.
[30]. هارتناک، یوستوس، ویتگنشتاین، ترجمه: منوچهر بزرگمهر، تهران، خوارزمی، 1350، ص35.
[31]. استراترن، پل، پیشین، ص66.
[32]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین، ص19.
[33]. هارتناک، یوستوس، پیشین، ص6.
[34]. هارتناک، یوستوس، پیشین.
[35]. ملکم، نورمن، پیشین، ص24.
[36]. زبانی که در گفتوگوهای روزمره از آن بهره میگیریم.
[37]. اکبری، رضا، ایمانگروی (نظریات کرکگور، ویتگنشتاین و پلانتینگا)، چاپ اول، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1384، ص96.
[38]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین، ص22.
[39]. هالینگ دیل، ر.ج، مبانى و تاریخ فلسفۀ غرب، ترجمه: عبدالحسین آذرنگ، تهران، کیهان، 1364، ص179.
[40]. همان، ص180.
[41]. مانک، ری، چگونه ویتگنشتاین بخوانیم؟، ترجمه: همایون کاکاسلطانی، تهران، طرح نو، 1388، ص65.
[42]. علیزاده، بیوک، «فلسفه تطبیقی، مفهوم و قلمرو آن»، نامۀ حکمت، شمارۀ 1، 1382، ص56.
[43]. اکبری، رضا، پیشین، ص96ـ97.
[44]. picture theory.
[45]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین، ص22.
[46]. اکبری، رضا، پیشین، ص102ـ103.
[47]. زندیه، عطیه، پیشین، ص26.
[48]. زندیه، عطیه، پیشین، ص29.
[49]. اکبری، رضا، پیشین.
[50]. ملکم، نورمن، پیشین، ص22.
[51]. زندیه، عطیه، پیشین، ص29.
[52]. اکبری، رضا، پیشین.
[53]. مهدوینژاد، محمدحسین، «نظریۀ تصویر زبان، با تأکید بر لوازم معرفشناختی آن»، نامۀ حکمت، شمارۀ 1، ص112.
[54]. ملکم، نورمن، پیشین، ص25.
[55]. اکبری، رضا، پیشین، ص115.
[56]. زندیه، عطیه، پیشین، ص72.
[57]. ملکم، نورمن، پیشین، ص28.
[58]. اکبری، رضا، پیشین، ص121ـ125.
[59]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین، ص63.
[60]. زندیه، عطیه، پیشین، ص73.
[61]. اکبری، رضا، پیشین.
[62]. زندیه، عطیه، پیشین.
[63]. دباغ، سروش، سکوت و معنا، جستارهایی در فلسفه ویتگنشتاین، تهران، صراط، ویراست دوم، 1387، ص57.
[64]. ای. اس، گریلینگ، پیشین، ص142.
[65]. مانک، ری، پیشین، ص97.
[66]. دباغ، سروش، پیشین، ص95.
[67]. هارتناک، یوستوس، پیشین، ص110ـ112.
[68]. مگی، بریان، فلاسفه بزرگ، ترجمه: عزتالله فولادوند، تهران، خوارزمی، 1372، ص545.
[69]. زندیه، عطیه، پیشین، ص78.
منابع:
ـ آیر، الف.ج، زبان، حقیقت و منطق، ترجمه: منوچهر بزرگمهر، تهران، دانشگاه صنعتیشریف، 1362.
ـ ای.اس. گریلینگ، ویتگنشتاین، ترجمه: ابوالفضل حقیری، تهران، بصیرت، 1388.
ـ ـــــــــــــــ و دیگران، معرفتشناسی، ترجمه: امیر مازیار، تهران، مؤسسه نشر جهاد، 1380.
ـ اکبری، رضا، ایمانگروی (نظریات کرکگور، ویتگنشتاین و پلانتینگا)، چاپ اول، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1384.
ـ اکوان، محمد، «ویتگنشتاین: زبان و فلسفه»، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره160،1380، ص89ـ112.
ـ ـــــــــــــــ ، «ویتگنشتاین و دین»، اطلاعات حکمت و معرفت، سال اول، خرداد 1385، شمارۀ 4.
ـ استراترن، پل، آشنایی با ویتگنشتاین، ترجمهی: علی جوادزاده، تهران، نشر مرکز، 1378.
ـ اوجبی، علی، کلام جدید در گذر اندیشهها، تهران، مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر، 1375.
ـ اوربان، جولان، «بازیهای زبانی، بازیهای نوشتاری ـ ویتگنشتاین و دریدا، بازجستی همسنج(تطبیقی)»، ترجمه: احسان خاوندکار، نشریۀ بایا، شمارۀ 37، 1384، ص140ـ155.
ـ باربور، ایان، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1374.
ـ بندر، جان، «وضعیت کنونی نظریۀ هماهنگی»، ترجمه: مرتضی فتحیزاده، ذهن، شمارۀ 9، بهار1381، ص157ـ166.
ـ براون، کالین، فلسفه و ایمان مسیحی، ترجمه: طاطهوس میکائیلیان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1384.
ـ بخشایش، رضا، «فلسفۀ زبان ویتگنشتاین متقدم و متأخر»، مجلۀ حوزه و دانشگاه، شمارۀ 24ـ 25، 1379.
ـ بوخنسکی، ای. ام، فلسفه معاصر اروپا، ترجمه: شرفالدین خراسانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1379.
ـ پازوکی، شهرام و دیگران، الهیات جدید (مجموعهمقالات)، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1383.
ـ پورحسن، قاسم، «ویتگنشتاین: از زبان تصویری تا زبان تألیفی»، پژوهشنامۀ علوم انسانی، شمارۀ 49، بهار 1385، ص127ـ14.
ـ پلانتینگا، آلوین، عقل و ایمان، مقدمه: نیکولاس ولترستورف، ترجمه: بهناز صفری، چاپ اول، قم، اشراق، 1381.
ـ پترسون، مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، درآمدی بر فلسفۀ دین، ترجمه: احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، تهران، طرح نو، 1376.
ـ ـــــــــــــــ و دیگران، «آیا اعتقاد به خدا، واقعاً پایه است؟»، ترجمه: ابراهیم سلطانی و احمد نراقی، تهران، مؤسسۀ صراط، 1374.
ـ ـــــــــــــــ ،«اصلاح معرفتشناسی کلاسیک»، ترجمه: مصطفی شهرآیینی، گزارش و گفتوگو، ش4.
ـ ـــــــــــــــ ،«باورهای پایه و مشکلات آن»، مصاحبۀ قبسات با پروفسور آلوین پلانتینگا، قبسات، ش26.
ـ ـــــــــــــــ ، فلسفۀ دین: خدا، اختیار و شر، ترجمه: محمد سعیدیمهر، قم، مؤسسه فرهنگی طه، 1376.
ـ پیرس، دیوید، ویتگنشتاین، ترجمه: نصرالله زنگویی، تهران، سروش، 1379.
ـ تالیافرو، چارلز، فلسفۀ دین در قرن بیستم، ترجمه: انشاءالله رحمتی، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی،1382.
ـ ترجمۀ فارسی کتاب مقدس (عهد عتیق و جدید)، چاپ سوم، بریتانیا، انتشارات ایلام، 2002.
ـ جوادی، محسن، «الوین پلانتینگا و معرفتشناسی اصلاحشده»، فصلنامۀ پژوهشهای فلسفی ـ کلامی، شماره 11، 1389.
ـ جوادی، محسن، ایمان و عقلانیت، از مجموعه جستارهایی در کلام جدید، تهران، سمت، 1381.
ـ حسینی، مالک، ویتگنشتاین و حکمت، تهران، هرمس، 1389.
ـ حسینزاده، محمد، مبانی معرفت دینی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1379.
ـ حقیقت، لاله، «ایمانگروی ویتگنشتاین»، فصلنامه اندیشۀ دینی، دوره دوم، شمارۀ 3،1380، ص3ـ18.
ـ حیاوى، فهد، «از زبان تصویرى تا بازىهاى زبانى»، مجلۀ فرهنگ و اندیشه، شمارۀ 3627، ۱۳۸۶.
ـ خاتمى، محمود، «فلاسفۀ بزرگ، ویتگنشتاین و دین»، مجلۀ فلسفه، دورۀ جدید، ش1، 1385.
ـ خرمشاهی، بهاءالدین، پوزیتیویسم منطقی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1361.
ـ خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزۀ علمیه، 1383.
ـ چیزم، رودریک، نظریۀ شناخت، ترجمه: مهدی دهباشی، تهران، حکمت، 1378.
ـ دانالد هادسون، ویلیام، لودویگ ویتگنشتاین، ربط فلسفۀ او به باور دینی، ترجمه: مصطفی ملکیان، تهران، گروس، 1378.
ـ دباغ، سروش، سکوت و معنا، جستارهایی در فلسفه ویتگنشتاین، تهران، صراط، ویراست دوم، 1387.
ـ ـــــــــــــــ ، زبان و تصویر جهان، تهران، نشر نی، 1389.
ـ ـــــــــــــــ و رضا مثمر، فرگه، ویتگنشتاین و استدلال زبان خصوصی، پژوهشنامۀ فلسفۀ دین، شمارۀ 1، 1385، 57ـ81.
ـ داودی، علیمراد، روح فلسفه در قرون وسطی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1370.
ـ الدرز، لئوجی، الهیات فلسفی توماس آکویناس، ترجمه: شهابالدین عباسی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1381.
ـ ذبیحی، محمد، فلسفۀ مشاء، با تکیه بر اهم آرای ابنسینا، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها،1392.
ـ ربانیگلپایگانی، علی، معرفت دینی از منظر معرفتشناسی، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1378.
ـ زندیه، عطیه، دین و باور دینی در اندیشۀ ویتگنشتاین، تهران، نگاه معاصر، 1386.
ـ ژیلسون، اتیل، عقل و وحی در قرون وسطی، ترجمه: شهرام پازوکی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1371.
ـ ـــــــــــــــ ، روح فلسفه در قرون وسطا، ترجمهی: علیمراد داودی، چاپ اول، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1366.
ـ سروش، عبدالکریم، قبض و بسط تئوریک شریعت، چاپ پنجم، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، 1375.
ـ ـــــــــــــــ ، صراطهای مستقیم، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، ١٣٧٧.
ـ صاحبی، محمدجواد، گفتوگوی دین و فلسفه، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377.
ـ فاخوری، حنا و خلیل جر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه: عبدالحمید آیتی، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، علمی و فرهنگی،1373.
ـ فرگه، گوتلوب، «اندیشه»، فصلنامۀ ارغنون، ترجمه: محمود یوسفثانی، شمارۀ 7 و 8، 1374.
ـ عبداللهی، محمدعلی، «ویتگنشتاین؛ انکار زبان خصوصی و مسئلۀ ایمان دینی»، پژوهشنامۀ فلسفه دین، دورۀ 9، شمارۀ 2، پاییز1390، ص65ـ79.
ـ علیزاده، بیوک، «فلسفۀ تطبیقی؛ مفهوم و قلمرو آن»، نامۀ حکمت، ش1، 1382.
ـ علیزمانی، امیرعباس، علم، عقلانیت و دین، قم، دانشگاه قم، 1383.
ـ علیزمانی، امیرعباس، زبان دین، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، بیتا (نسخۀ افستشده).
ـ عظیمی دختشورکی، سیدحسین، «آلوین پلانتینگا و معرفتشناسی اصلاحشده»، حوزه و دانشگاه، ش24ـ25.
ـ فعالی، محمدتقی، درآمدی بر معرفتشناسی معاصر و دینی، قم، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، 1377.
ـ ـــــــــــــــ ، معرفتشناسی دینی، قم، زلال کوثر، 1380.
ـ قائمینیا، علیرضا، «نقش مدلها در معرفت دینی»، فصلنامۀ ذهن، سال چهارم، شمارۀ 15، پاییز و زمستان 1382.
ـ ـــــــــــــــ ، متن نظریۀ شبکه معرفت دینی ارائهشده در کرسیهای نظریهپردازی، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387.
ـ ـــــــــــــــ ، «نشانهشناسی و معرفت دینی»، کتاب نقد، شمارۀ 33، زمستان1381.
ـ ـــــــــــــــ ، درآمدی بر منشأ دین، قم، انجمن معارف، 1379.
ـ قمی، محسن، «تأثیر نظریۀ بازیهای زبانی ویتگنشتاین بر فلسفه لیوتار»، اندیشۀ دینی، شمارۀ 16، پاییز1384، ص61ـ92.
ـ کگور، کییر، انفسی بودن حقیقت است، ترجمه: مصطفی ملکیان، نقد و نظر، سال اول، شمارۀ 3و4.
ـ کورنر، استفان، فلسفۀ کانت، ترجمه: عزتالله فولادوند، تهران، خوارزمی، 1378.
ـ کی.تی. فن، مفهوم فلسفه نزد ویتگنشتاین، ترجمه: کامران قرهگزلی، تهران، 1386.
ـ لگنهاوسن، محمد، سیاحت اندیشه در سپهر دین، ترجمه: گروهی از مترجمان، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1383.
ـ لوئیس پی. پویمن، «معرفتشناسی و باور دینی»، ترجمه: ایرج احمدی، نقد و نظر، ش27ـ28.
ـ لور، کیث، «نظریۀ شالوده: مبناگرایی خطاناپذیر»، ترجمه: علیرضا قائمینیا، ذهن، ش8.
ـ مالکوم، نورمن، ویتگنشتاین: دیدگاه دینی، ترجمۀ محمدهادی طلعتی، قم، دانشگاه مفید، 1383.
ـ ـــــــــــــــ و دیگران، خاطراتی از ویتگنشتاین، ترجمه: همایون کاکاسلطانی، تهران، گام نو، 1382.
ـ ـــــــــــــــ ، دیدگاه دینی ویتگنشتاین، ترجمه: علی زاهد، چاپ اول، تهران، گام نو، 1383.
ـ ماونس، هاوارد، درآمدی بر رسالۀ ویتگنشتاین، ترجمه: سهراب علوینیا، تهران، طرح نو، 1379.
ـ مبینی، محمدعلی، «نقد و بررسی دیدگاه آلوین پلانتینگا دربارۀ اعتبار باورهای دینی»، پایاننامۀ کارشناسی ارشد، مؤسسه امام خمینی (رحمه الله).
ـ مگی، بریان، فلاسفۀ بزرگ، ترجمه: عزتالله فولادوند، تهران، خوارزمی، 1372.
ـ ملکیان، مصطفی، جزوۀ معرفت دینی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
ـ مکگراث، آلیستر، درسنامه الهیات مسیحی، جلد1، ترجمه: بهروز حدادی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.
ـ مکگین، ماری، ویتگنشتاین و پژوهشهای فلسفی، ترجمه: ایرج قانونی، تهران، نشر علم، 1389.
ـ مهدوینژاد، محمدحسین، «ویتگنشتاین: معنا، کاربرد و باور دینی»، پژوهشنامۀ فلسفۀ دین، شمارۀ 5، بهار و تابستان1384، ص69ـ104.
ـ ـــــــــــــــ ، «نظریۀ تصویر زبان، با تأکید بر لوازم معرفشناختی آن»، نامۀ حکمت، ش1.
ـ میردامادی، یاسر، «در برابر عقل: درآمدی به ایمانگرایی، ادبیات و زبانها»، خردنامه همشهری، شماره 21، آذر1386.
ـ میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه: حسین توفیقی، قم، مرکز ادیان و مذاهب، 1377.
ـ هاسکر، ویلیام، قرینهگرایی(فرهنگ فلسفی)، ترجمه: ابراهیم سلطانی، تهران، راه نو، 1375.
ـ هارت ناک، یوستوس، ویتگنشتاین، ترجمه: منوچهر بزرگمهر، تهران، خوارزمی، 1350.
ـ هالینگ دیل، ر.ج، مبانى و تاریخ فلسفۀ غرب، ترجمه: عبدالحسین آذرنگ، تهران، کیهان، 1364.
ـ هکر، پیتر، ماهیت بشر از دیدگاه ویتگنشتاین، ترجمه: سهراب علوینیا، تهران، هرمس، 1382.
ـ ویتگنشتاین، لودویگ، پژوهشهای فلسفی، ترجمه: فریدون فاطمی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۰.
ـ ـــــــــــــــ ، سخنرانیهای کمبریج ویتگنشتاین (32ـ1930)، ترجمه: رضا مثمر، تهران، مؤسسه روزنامه ایران، 1388.
ـ ـــــــــــــــ ، دربارۀ اخلاق و دین، ترجمه: مالک حسینی و بابک عباسی، تهران، هرمس، 1388.
ـ ـــــــــــــــ ، در باب یقین، ترجمه: مالک حسینی، تهران، هرمس، ۱۳۸۳.
ـ ـــــــــــــــ ، رسالۀ منطقی ـ فلسفی، ترجمه: میرشمسالدین ادیبسلطانی، تهران، امیرکبیر، 1371.
ـ ـــــــــــــــ ، یادداشتها، ترجمه: موسی دیباج، تهران، سعاد، ۱۳۸۴.
ـ ـــــــــــــــ ، کتاب آبی، ترجمه: مالک حسینی، تهران، هرمس،1384.
ـ ـــــــــــــــ ، فرهنگ و ارزش، ترجمه: امید مهرگان، تهران، گام نو، 1381.
ـ معلمی، حسن، معرفتشناسی، تهران، کانون اندیشۀ جوان، 1380.
ـ Kenny, Anthony (ed.), (1994), The Wittgenstein Reader, Oxford: Blackwell.
ـ Fogeling, Robert J. (1987), Wittgenstein, London and New York: Routledge & Kegan Paul.
ـ Sluga, Hans and Stern, David G. (eds.) (1996), The Cambridge Companion to Wittgenstein, Cambridge: Cambridge university press.
ـ Hanfling, O. (1988), "Theories of Meaning: from Reference to use", in An Encyclopaedia of Philosophy, ed. G.H.R. Parkinson، Routledge.
ـ Wittgenstein, Ludwig (1958), The Blue and Brown Books, Oxford: Blackwell.
ـ Arrington, Robert L. and Addis, Mark (eds.) (2004), Wittgenstein and Philosophy of Religion, Lonon and New York: Routledge.
ـ Stiver, Dan R. (1996), The Philosophy of Religious language: sign, symbol and story, Oxford: L. Blackewll.
ـ Glock, Hansـ Johann (1996), A Wittgenstein Dictionary, Oxford: Blackwell.
ـ Austin, William Harvey (1976), The Relevence of Natural science to Theology, New York: The Macmillan press Ltd.
ـ http://en.wikipedia.org/wiki/Ludwig_Wittgenstein#cite_refـMonk41_54ـ0.
ـ Monk, R., Ludwig Witgenstein the Duty of Genius, Penguin Books.
ـ Kripke, S. (1982), Wittgenstein on Rules and Private Language: An Elementary Exposition, oxford: Blackwell.
ـ Mclinn, M. (1997), Routledge Phylosophy Guidebook to Wittgenstein and the "Philosophical Investigations", London, Routledge, Chapter 3.
ـ Thornton, T. (1998), Wittgenstein on Thought and Language: The Philosophy of Content, Edinburgh: Edinburgh University Press, chapter 3 & (2004) John MCDowell (Chesham:
ـ Luntley, M. (2003), Wittgenstein: Meaning and Judgement (oxford: Blackwell), chapter 4.
ـ McDowell, J. (1998), Mind, Value and Reality, Cambridge, London: Harvard University Press.
ـ Dancy, An Introduction to Contemporary Epistemology.
ـ Keith Lehrer, Theory of Knowledg, Routhedge, London, 1990.
ـ Scott MacDonald, “Natural theology”, Routledge Encyclopedia of Philosophy, ed: Edward Craig, London: Routledge, 1998.
ـ Plantinga, Alvin (1983), "Reason and Belief in God", in Alvin Plantinga and Nicholas Wolterstorff (eds.), Faith and Rationality:Reason and Belief in God (NotreDame:University of Notre Dame Press), P 87, quoted in: "fideism", "Richard Amesbury" Stanford encyclopedia of philosophy: http://plato.stanford.edu/.
ـ Mark Addis (2004).D.Z.Philips, fideism in Wittgenestein،smirror، in Wittgenestein and Philosophy of Religion, ed. Robert L.Arrington & Mark Addis. London and New York:Routledge،p.93
ـ Amesbury, Richard (2009), "Fideism", Stanford Encyclopedia of Philosophy, http://Plato.stanford.edu/entries/fideism.
ـ Glock, HansـJohann (1996), a Wittgenstein Dictionary, Oxford: Blackwell.
ـ Kenny, Anthony (1973), Wittgenstein، Oxford: Blackwell.
ـ Litwack, Eric. B (2009), Wittgenstein and Value: The Quest for Meaning, continuum.
ـ Hamlyn, D. W., (1967), “Epistemology، History of”, in Paul Edwards, ed., The Encyclopedia of Philosophy, New York: Macmillen Publishing Company.
ـ Wittgenstein, (1969b), Tractatus LogicoـPhilosophicus, trans. D. F. Pears and B. F. McGuinness, London: Routledge & Kegan Paul. (References are to numbered Sections).
ـ A Defence of Common Sense (1925), published in Contemporary British Philosophy (2nd series), ed. J. H. Muirhead.
ـ Kenny, Anthony (1973), Wittgenstein, Oxford: Blackwell.
ـ Amesbury, Richard (2009), "Fideism", Stanford Encyclopedia of Philosophy، http://Plato.stanford.edu/entries/fideism
ـ Urmson, Philosophical Analysis: Its Development between the Two World Wars، Oxford University Press, 1956.
ـ www.newadvent.org
ـ مدخل contextualism در دایرۀالمعارف اینترنتی فلسفه؛ ر.ک: به این آدرس: http://www.iep.utm.edu/c/contextu.htm