سال بعدالفهرستسال قبل

لودویگ یوزف یوهان ویتگنشتاین(1306 - 1370 هـ = 1889 - 1951 م)

لودویگ یوزف یوهان ویتگنشتاین(1306 - 1370 هـ = 1889 - 1951 م)

فهرست مباحث ریاضیات
بینهایت
بهشت کانتور
افلاطونگرائي
هوش ضعیف رفتارمحور-هوش قوی پایه محور-هوش قوی اشراق‌محور
شرح حال گئورگ کانتور(1261 - 1336 هـ = 1845 - 1918 م)
شرح حال داوید هیلبرت(1279 - 1362 هـ = 1862 - 1943 م)
شرح حال کورت گودل(1323 - 1398 هـ = 1906 - 1978 م)
شرح حال لودویگ یوزف یوهان ویتگنشتاین(1306 - 1370 هـ = 1889 - 1951 م)



لودویگ ویتگنشتاین
نام هنگام تولد لودویگ یوزف یوهان ویتگنشتاین
زادهٔ ۲۶ آوریل ۱۸۸۹
وین، اتریش-مجارستان
درگذشت ۲۹ آوریل ۱۹۵۱ (۶۲ سال)
کمبریج، کمبریج‌شر، انگلستان، بریتانیا
ملیت اتریشی
کارهای برجسته رساله منطقی-فلسفی

لودویگ یوزف یوهان ویتگنشتاین (به آلمانی: Ludwig Josef Johann Wittgenstein)‏ (آلمانی: [ˈlu:tvɪç ˈvɪtgənˌʃtaɪn]; لوتویش ویتگن‌اشتاین) (زادهٔ ۲۶ آوریل ۱۸۸۹ در وین اتریش – درگذشتهٔ ۲۹ آوریل ۱۹۵۱ در کمبریج، انگلستان) فیلسوف نامدار اتریشی قرن بیستم بود که باب‌های زیادی را در فلسفهٔ ریاضی، فلسفهٔ زبان، و فلسفهٔ ذهن گشود. از سال ۱۹۲۹ تا ۱۹۴۷، ویتگنشتاین در دانشگاه کمبریج تدریس کرد.[۱۱]

ویتگنشتاین برجسته‌ترین دانشجوی برتراند راسل است و راسل او را جانشین خود می‌دانست و از او به همراه راسل و گوتلوب فرگه و جرج ادوارد مور به عنوان پایه‌گذاران فلسفه تحلیلی یاد می‌شود.[۱۲][۱۳]




*****************
حیله و توهم: اردک/خرگوش:
Several scholars suggested that the illusion resonates philosophically and politically. Wittgenstein, as Shirley Le Penne commented,[5] employed the rabbit–duck illusion to distinguish perception from interpretation. If you see only a rabbit, you would say "this is a rabbit", but once you become aware of the duality you would say "now I see it as a rabbit". You may also say "it's a rabbit–duck", which, for Wittgenstein, is a perceptual report.[5]

Thomas Kuhn used the rabbit–duck illusion as a metaphor for revolutionary change in science, illustrating the way in which a paradigm shift could cause one to see the same information in an entirely different way.[6]
چندین محقق پیشنهاد کردند که این توهم از نظر فلسفی و سیاسی طنین انداز می شود. همانطور که شرلی لوپن اظهار داشت، ویتگنشتاین [5] از توهم خرگوش-اردک برای تمایز ادراک از تفسیر استفاده کرد. اگر فقط یک خرگوش ببینید، می‌گویید «این یک خرگوش است»، اما وقتی متوجه دوگانگی شدید، می‌گویید «حالا من آن را به عنوان یک خرگوش می‌بینم». شما همچنین ممکن است بگویید "این یک اردک خرگوش است"، که برای ویتگنشتاین، یک گزارش ادراکی است.[5]

توماس کوهن از توهم خرگوش-اردک به عنوان استعاره ای برای تغییر انقلابی در علم استفاده کرد و روشی را نشان داد که در آن یک تغییر پارادایم می تواند باعث شود که فرد اطلاعات مشابه را به روشی کاملاً متفاوت ببیند.[6]







************************
ویتگنشتاین؛ اول و دوم
تاریخ انتشار: ۰۱ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۲

ویتگنشتاین؛ اول و دومبه گزارش گروه راهبرد خبرگزاری دانا (داناخبر) لودویگ ویتگنشتاین، همچون بسیاری دیگر از فلاسفه نظیر مارکس و فوکو و... دوره‌های فکری نسبتا متمایزی دارد؛ به نحوی که می‌توان از «ویتگنشتاین اول» و «ویتگنشتاین دوم» سخن به میان آورد.

روزنامه ایران نوشت: اثر نمونه‌وار دوره اول ویتگنشتاین، «رساله منطقی ـ فلسفی» (1922) است که به زعم مولف، خود، تحت تاثیر اندیشه‌های راسل و فرگه نوشته شده است و البته همه مسایل فلسفی مهم را نیز حل کرده است. چنین ادعایی، آنچنان در ویتگنشتاین به باوری راسخ بدل شده بود که او پس از چاپ اثر، فلسفه را وا نهاد و وقت خویش را به تدریس در مدارس روستایی، باغبانی در صومعه و طراحی خانه در وین گذراند.

طی دهه بیست، ویتگنشتاین با موریتس شلیک و فیلسوفان، ریاضیدانان و عالمان علوم تجربی عضو حلقه وین که از کتاب ویتگنشتاین، بشدت متأثر بودند؛ نیز، در ارتباط بود.

در دهه 1930، اما، او از «رساله» ناراضی به نظر می‌رسید و اهم مطالب آن را نادرست می‌دانست. در بیست سال بعد، او فلسفه دوم خود را بنیان نهاد که در کامل‌ترین وجه خود در کتاب «پژوهش‌های فلسفی» دیده می‌شود که در 1949 به پایان رسید و دو سال پس از مرگش، به چاپ رسید.

با وجود اذعان به تمایز میان این دو دوره، نباید از این امر غفلت ورزید که محور نگرش فلسفی وی، «معنا» است و «برداشتی که ویتگنشتاین از «معنا» دارد هم بیانگر تداوم فلسفه اول در فلسفه دوم و هم نشانگر تمایز میان دو فلسفه او است.» 

ویتگنشـتاین‌ اول: سـکوت درباره آنچه نمی‌توان گفت

ویتگنشتاین در «رساله» خود از «نظریه تصویری معنا» (the picture theory of meaning) پرده‌برداری می‌کند تا به وسیله آن معنا را با ارتباطی که میان زبان و جهان برقرار است؛ درک کند. پرسش اصلی از این قرار است: نحوه ارتباط زبان (کلماتی که می‌گوییم و می‌نویسیم و می‌اندیشیم) با جهان چگونه است؟ و پاسخ ویتگنشتاین این است: «معنای زبان چیزی است که زبان حاکی از آن است یا، در یک کلمه، محکی زبان: «یک نام به معنای یک شیء است. آن شیء معنای آن نام است». 

طبق این تحلیل، یک گزاره، یک و تنها یک تحلیل کامل دارد؛ هر زبان معناداری باید در نهایت، به «گزاره‌های ساده» (گزاره‌های بنیادین) تحویل‌پذیر باشد و جهان نیز باید در نهایت، مرکب از اشیای بسیط باشد که دیگر قابل توصیف نیستند؛ بلکه تنها نحوه استعمال زبان درباره آنها، نامیدن آنها است. به تعبیری دیگر، اشیای بسیط، اتم جهان هستند. بدین‌سان لب سخن این است: «اگر معنا همان محکی باشد و اگر معنا معین باشد؛ آنگاه برای اینکه اصلا معنایی در کار باشد لزوما باید چنان اشیای بسیطی وجود داشته باشند که زبان بتواند از آنها حکایت کند.» 

نگرش ویتگنشتاین با آرای پوزیتیویست‌های منطقی همپوشانی فراوانی دارد. پوزیتیویست‌ها معتقد بودند احکام تنها اگر قابل تحقیق تجربی یا تحلیلی باشند؛ معنادار هستند و از این طریق، احکام متافیزیکی را نیز بی‌معنا قلمداد می‌کردند؛ زیرا اولا دعوی تحلیلی بودن ندارند و ثانیا با تجربه حسی، اثبات یا نفی نمی‌شوند. ویتگنشتاین، اما به این صراحت سخن نمی‌گوید و در عوض الهیات را به حوزه «آنچه نمی‌توان گفت» گسیل می‌دارد.

از نظر ویتگنشتاین گزاره‌های معنادار، هم گفتنی‌اند؛ هم نشان دادنی. هم چیزی درباره جهان می‌گویند؛ هم چیزی را در مورد جهان نشان می‌دهند. گزاره‌های بی‌معنا، اما، به دو دسته گزاره‌های فاقد معنا (امور ناگفتنی، نشان دادنی و متعلق به مرز زبان و دارای نمادپردازی و نشانه‌گذاری نظیر گزاره‌های منطق، ریاضی و پیشفرض‌های علم طبیعی) و گزاره‌های مهمل (امور ناگفتنی و نشان دادنی که به ورای مرزهای جهان و زبان تعلق دارند نظیر گزاره‌های فلسفی) تقسیم می‌شوند.
با این مقدمات، ویتگنشتاین در پایان «رساله» قاطعانه می‌نویسد: «آنچه درباره آن نمی‌توان سخن گفت؛ باید درباره‌اش خاموش ماند.» و از این سخن، این امر را مطمح نظر دارد که کوششی برای گفتن امر ناگفتنی نکنید؛ زیرا این تلاش، به مهمل می‌انجامد. 

ویتگنشتاین دوم: بازی زبانی

ویتگنشتاین در «پژوهش‌های فلسفی» نظریه تصویری را نقد کرد و نقائص آن را برملا ساخت. او به خلط معنای یک نام با مسمای آن در این نظریه اشاره کرد؛ از عدم امکان معنای محصّل از لزوم تناظر یک به یک مطلق میان بسائط زبان و بسائط واقعیت سخن گفت و به این امر اشاره کرد که «تجزیه مطلق واقعیت به بسائطش معنای محصلی ندارد.» 

ویتگنشتاین برای برون‌رفت از این بحران، صورت مساله را تغییر داد و گفت: برای دانستن معنا، نباید بپرسیم واژه چه چیزی را تصویر می‌کند؛ بلکه باید این سوال را طرح کنیم: این واژه چه کاری می‌کند؟

به نظر وی، معنای واژه مترادف است با کاربردی که آن واژه در عرف دارد. این چرخش زبانی، تغییری بنیادین به فلسفه ویتگنشتاین داد و او را به سمت جعل اصطلاحی با عنوان «بازی زبانی» رهنمون شد که طی آن، یادگیری یک زبان، یادگیری بازی زبانی‌ای است که به مثابه یک کل، مرکب از زبان و افعالی است که زبان با آنها در هم تنیده است.

به زعم وی، زبان، مانند سایر بازی‌ها، تحت قواعد خاصی عمل می‌کند. به تعبیری دیگر، زبان نیز چون بازی قاعده‌مند است و لازمه ورود به هر بازی و زبانی، شناخت قواعد آن است.

بدون شناخت و پذیرش این قواعد، اساسا هیچ بازی و زبانی قابل اجرا نیست. درکنار اینها، نباید فراموش کرد که قواعد بازی‌ها دلبخواهی و قابل تغییر هستند؛ هر چند پس از وضع و تا پیش از تغییر، باید مورد متابعت بازیگران قرار گیرند.

بازی‌ها را نمی‌توان با یکدیگر مورد قضاوت قرار داد و درباره بازی کسی نمی‌تواند ادعا کند یک بازی خاص، آیینه واقعیت است. بنابراین باید به کاربردهای واقعی واژه‌ها نگریست؛ تنوع کاربردها را فهمید و بازی‌های زبانی متنوع را پذیرفت.

به نظر ویتگنشتاین «غرض از استعمال اصطلاح «بازی زبانی» برجسته ساختن این واقعیت است که با زبان سخن گفتن بخشی از یک فعالیت یا بخشی از یک نحوه معیشت است. کاری که ما در بازی زبانی‌مان می‌کنیم همیشه مبتنی است بر پیشفرضی تلویحی.» 

منظور از نحوه معیشت (form of life) «این است که برای فهم معنای زبان علاوه بر توجه به کارکردهای بسیار گوناگون واژه‌ها، باید زمینه و متنی وجود داشته باشد تا به معنای آن بیان در آن زمینه یا متن پی برد... هر کس تفکرات، تصورات و مفاهیم مخصوصی دارد که زمینه فکر او را تشکیل می‌دهد و در نهایت نحوه تعامل او را با عالم خارج تعیین می‌کند.» 

و درباره پیش‌فرض تلویحی، منظور نظر ویتگنشتاین این است که شک داشتن پایانی دارد و اگر شناخت مبتنی بر مضامینی بنیادی و بدیهی فرض شده‌است؛ پس بازی زبانی در فرجام خود، به نهایتی می‌رسد که مفروض آن بازی است و شک‌بردار نیست.

«آر. ام. هِر»، فیلسوف اخلاق انگلیسی در همین زمینه به این نکته اشاره می‌کند که باور دینی داشتن یک «بلیک» (Blik) است و از این اصطلاح این منظور را مراد می‌کند: تفسیری عمیق از جهان که با مشاهدات تجربی باطل‌شدنی نیست. به نظر «هر»، متفکرین برای تبیین هر پدیده‌ای، ناچار از لحاظ کردن بلیک‌های خود هستند و بلیک‌ها هستند که تعیین می‌کنند چه چیزی تبیین است و چه چیزی تبیین نیست.

اهمیت جعل «هر» برای بحث ویتگنشتاین، پافشاری بر این نکته است که انسان دیندار، از حیث ایمان‌مندی خویش، تصویر و نگرش و بلیک خاص خود را به جهان دارد که طبق آن، به افعال آدمیان می‌نگرد؛ آنان را فهم می‌کند و مورد قضاوت قرار می‌دهد.

برای نمونه، برای فردی معتقد به روز جزا، اعمال انسان بر پایه پاداش یا کیفر دنیوی یا اخروی به دست داور الهی عادل مورد بررسی قرار می‌گیرد و درک می‌شود. به بیانی دیگر، پرسش بنیادین ذهن او از این قرار است: اعمال آدمیان نزد خالق عالم و آدم چگونه تلقی می‌شود؟

پرسشی که در اینجا رخ می‌کند، اما این است: نتیجه‌ای که از بحث بازی زبانی ویتگنشتاین برای الهیات حاصل می‌شود؛ چیست؟ به طرز موجز می‌توان گفت: طبق نظریه بازی زبانی، «زبان علمی» با «زبان دینی»، دو بازی زبانی متفاوتند که نه قابل تحویل به یکدیگرند و نه می‌توان به وسیله یکی، دیگری را مورد قضاوت قرار داد.

توضیح بیشتر آنکه، هر کلامی در هر کدام از این زبان‌ها، کاربرد و بنابراین معنای متفاوتی دارد. کاربردهای متفاوت واژه‌ها، شباهت‌هایی با هم دارند؛ اما نمی‌توان شباهت واحدی را در میان این کاربردها، برجسته کرد؛ گو اینکه، اعضای یک خانواده شباهت‌هایی با یکدیگر دارند که آنان را پیوند می‌دهد؛ اما نمی‌توان بر شباهت واحدی در میان اعضای خانواده مذکور انگشت تأکید گذاشت.

زبان علمی، یک بازی زبانی و بخش کوچکی از زبان است که اگر کسی آن را مبنای شناخت همه زبان کند؛ گویی دچار این کج‌فهمی شده است که همه بازی‌ها، بسکتبال هستند. بنابراین در بازی زبانی دینی سخن از «ایمان» و «اعتقاد»، «زهد» و «تقوا» است و در بازی زبانی علمی از «مشاهده» و «تجربه» و «دلیل» و «علّت» گفته می‌شود. بنابراین باور دینی، نه به معنای منفی کلمه، «غیرمنطقی است بدین معنا که مومنان، از این حیث که مؤمن‌اند؛ درباره باورهایشان، به صورتی که عالمان علوم تجربی یا مورخان درباره نظریه‌هایشان استدلال می‌کنند؛ استدلال نمی‌کنند؛ یا لااقل همیشه نمی‌کنند.» و رفتار غیرمنطقی مذموم را کسانی مرتکب می‌شوند «که در مقام دفاع از دین یا حمله به آن، این فرض «مضحک» را دارند که باورهای دینی را می‌توانیم اثبات یا نفی کنیم؛ از این راه که آنها را چنان تلقی کنیم که گویی فرضیه‌های علمی‌اند.» 

پس باور دینی، بازی زبانی و نحوه معیشتی است که به توجیهی فراسوی مرزهای خود نیازمند نیست و اساسا به آن رخصت عرض اندام نیز نمی‌دهد.

این دستاورد فلسفه ویتگنشتاین برای الهیات نوین است. هادسون، اما، از این نیز فراروی می‌کند و مساله را به نحوی دیگر مورد خوانش قرار می‌دهد. به زعم او، برخی بازی‌های زبانی و نحوه معیشت همبسته آنها، نظیر بازی زبانی اخلاق، در تعریف انسانیت آدمیان نقشی ویژه بر عهده دارند؛ بدین معنا که گویی اگر آدمیان به قواعد آن بازی بی‌اعتنا باشند؛ در وجود آنان به عنوان انسان ‌بما هو ‌انسان دچار تردید خواهیم شد.

هادسون می‌پذیرد که امکان دارد روزی انسان‌ها از استعمال زبان اخلاقی دست بکشند؛ دیگر پژواکی از «خوب» و «بد» در کاربرد اخلاقی‌شان شنیده نشود و تجارب مبتنی بر احساس وظیفه، ندامت، اقناع اخلاقی و... غیرقابل فهم شوند؛ اما به نظر وی، چنین امری به معنای این است که ما دیگر با نوع انسان مواجه نیستیم.

هادسون این نکته را به باور دینی نیز تعمیم می‌دهد و تجربه دینی را تجربه‌ای شکوهمند و رازآمیز تلقی می‌کند که زندگی آدمی را «انسانی» می‌کند و در این زمینه به این نکته اشاره می‌کند: «آیا حتی می‌توان گفت که بی‌ایمانان، که لازم می‌بینند که درباره بی‌ایمانی خود جر و بحث کنند؛ خود شاهدند بر این مدعا که محال است انسان، من حیث هو انسان، از گفت‌وگو درباره خدا دست بکشد؟ «این بازی انجام می‌گیرد». اما از این نیز بالاتر: انجام دادن این بازی جزو طبیعت آدمی است.» 




**********************
فلسفه از دیدگاه ویتگنشتاین اول و دوم

فلسفه از دیدگاه ویتگنشتاین اول و دوم


ویتگنشتاین اول: آنچه درباره‌اش نمی‌توان سخن گفت، می‌باید درباره‌اش خاموش ماند
ویتگنشتاین دوم: فلسفه، نشان دادن راه خروج به مگس از بطری مگس‌گیر است
لوودیگ ویتگنشتاین در سال 1889 در وین چشم به جهان گشود. پدرش از صاحبان صنایع فولاد در اتریش بود. ویتگنشتاین از کودکی شیفته ماشین‌آلات بود و تحصیلات خود را بیشتر به خواندن ریاضیات و فیزیک اختصاص داد. پس از به پایان رساندن دوره مهندسی مکانیک در برلین، سه سال در دانشگاه منچستر دانشجوی دوره تخصصی مهندسی هوایی بود و به پژوهش درباره هوانوردی و هواپیما پرداخت.
طراحی ملخ هواپیما مستلزم بحث ریاضی بود. در همین ایام ویتگنشتاین مجذوب مسائل بنیادین ریاضیات شد. این چیزی بود که سرنوشت او را با فلسفه گره زد. وی با الهام از کتاب اصول ریاضیات برتراندراسل، مهندسی را رها کرد و برای خواندن فلسفه به دانشگاه کمبریج رفت و زیر نظر راسل مشغول تحصیل منطق ریاضی شد.
این آغازی بود برای همکاری و دوستی نزدیک راسل و ویتگنشتاین. دیری نگذشت که او هر آنچه را که ممکن بود از راسل بیاموزد، آموخت. از آن پس وارد تفکرات بدیع و مبتکرانه‌ای شد که به نوشتن نخستین کتابش –رساله منطقی-فلسفی-انجامید. این رساله حاصل تفکرات منطقی و فلسفی ویتگنشتاین در خلال جنگ جهانی اول بود.
ویتگنشتاین براستی بر این باور بود که همه مسائل بنیادین فلسفه را در این کتاب حل کرده است. بنابراین فلسفه را کنار گذاشت و به کارهای دیگر (مانند تدریس در مدارس ابتدایی، باغبانی در صومعه و طراحی و ساختن خانه‌ای برای خواهرش در وین) مشغول شد. رساله تأثیر فراوانی در میان بسیاری از فیلسوفان دهه‌های نخستین سده بیستم، بویژه پوزیتیویست‌های منطقی، به جای گذاشت.
پی از چندی ویتگنشتاین کم‌کم به این نتیجه رسید که رساله از اساس بر خطاست و دوباره به فلسفه روی آورد. او در سال 1929 به کمبریج بازگشت و سال 1939 در آنجا به مقام استادی فلسفه رسید و به تدریس فلسفه پرداخت. (ویتگنشتاین به شیوه معمول درس نمی‌گرفت و از یادداشت استفاده نمی‌کرد. درس گفتنش گویی اندیشیدن با صدای بلند بود بسیار پیش می‌آمد که سکوتی طولانی بین درسش وقفه ایجاد می‌کرد.)
ویتگنشتاین در دومین دوره اقامتش در کمبریج، رهیافتی یکسره جدید و بکلی متفاوت با گذشته پدید آورد. این رهیافت در بقیه عمرش فقط به وسیله تماسهای شخصی رواج یافت، چون تا پیش از مرگش در سال 1951 چیزی منتشر نکرد. دو سال پس از مرگش در سال 1953 کتاب دومش-پژوهش‌های فلسفی-منتشر شد.
در اینجا به پدیده‌ای شایان توجه و شگفت‌انگیز برمی‌خوریم و آن این که فیلسوف نابغه‌ای در دو مرحله مختلف در زندگی خود دو فلسفه متباین به وجود می‌آورد که هر کدام یک نسل را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. بیشتر شگفتی این مسأله از نکته دوم ناشی می‌شود. این دو فلسفه با وجود مبانیت، برخی ویژگی‌های مشترک نیز دارند: هر دو اهمیت زبان را در زندگی و اندیشه آدمی در کانون توجه قرار می‌دهند و در هر دو محور دلمشغولی‌ها و مرزبندی‌ بین کاربرد درست و نادرست زبان است.

نگرش ویتگنشتاین اول نسبت به فلسفه
به نظر ویتگنشتاین فلسفه یکی از علوم طبیعی نیست. او می‌نویسد: واژه «فلسفه» باید بر چیزی دلالت کند که جایگاه آن فراتر یا فروتر از علوم طبیعی است نه در کنار آنها.
این نظر مستقیما از آموزه ویتگنشتاین در باب «آنچه می‌توان گفت» ناشی می‌شود. فلسفه به نظر وی هیچ چیزی درباره حقایق به ما نمی‌گوید، پس وظیفه و کارکرد آن چیست یا چه باید باشد؟ پاسخهای ویتگنشتاین چنین است: هدف فلسفه روشن‌سازی منطقی است.
فلسفه یک آموزه نیست، بلکه یک فعالیت است.
یک اثر فلسفی عمدتا از روشن‌سازی‌ها تشکیل شده است.
نتیجه فلسفه گزاره‌های فلسفی نیست، بلکه روشن شدن گزاره‌هاست.
بدون فلسفه اندیشه‌ها انگار تیره و تار و مبهم است: وظیفه فلسفه روشن کردن آنها و تعیین مرز دقیق آنهاست.
فلسفه برای حیطه چون و چراپذیر دانش طبیعی مرز می‌نهد.
فلسفه می‌باید عنصر اندیشیدنی را کرانمند کند و بدان وسیله عنصر نااندیشیدنی را نیز چنین کند.
فلسفه می‌باید عنصر اندیشیدنی را از درون به وسیله عنصر اندیشیدنی محصور سازد.
فلسفه نشانگر عنصر ناگفتنی خواهد بود، بدین طریق که عنصر گفتنی را به روشنی باز می‌نماید.
ویتگنشتاین در پیشگفتار رساله می‌نویسد: «پس هدف این کتاب کرانمند ساختن اندیشه است»؛ یعنی مرز دقیق نهادن بین آنچه می‌توان اندیشید (یا گفت) و آنچه نمی‌توان اندیشید. به نظر او فیلسوفان گذشته در فهم منطق زبان خود شکست خورده‌اند».
پس از آن می‌گوید: «فلسفه سراسر «سنجش زیان» است.» پس فلسفه در رساله یک فعالیت ایضاح و روشن‌سازی است. فلسفه منطق زبان ما را به وسیله نمایاندن آشکار آنچه می‌توان گفت، نشان می‌دهد.
اما روش درست فلسفه چیست؟ ویتگنشتاین پاسخ می‌دهد: «روش درست فلسفه شاید این می‌بود: هیچ چیز نبایستی گفت مگر آنچه را می‌توان گفت؛ یعنی گزاره‌های علم طبیعی بنابراین چیزی را که اصلاً با فلسفه سر و کار ندارد؛ پس هر گاه کس دیگری بخواهد چیزی متافیزیکی بگوید، باید برای او ثابت کرد که به پاره‌ای از نشانه‌ها در گزاره‌های خود نشانگری [= معنا] نبخشیده است.
هر چند این روش برای فرد دیگر خرسندکننده نیست چون او این احساس را نخواهد اشت که ما به او فلسفه می‌آموزیم ولی شاید این یگانه روش فرسختانه صحیح است.»
این تصور از فلسفه در طول تاریخ اندیشه‌‌ها بی‌سابقه است و گسست فلسفه ویتگنشتاین را از تفکرات سنتی نشان می‌دهد.
پس فلسفه از نظر ویتگنشتاین متقدم کارکردی سلبی دارد؛ یعنی باید برای کسی که می‌خواهد گزاره متافیزیکی بگوید، ثابت کنیم که گزاره‌های او بی‌معناست.
روش اثبات بی‌معنا بودن این گزاره‌ها روش تحلیل است؛ بدین ترتیب که اگر کسی گزاره‌ای متافیزیکی بیان کرد، گزاره او را با طرح این سؤالات تحلیل کنیم: «مقصودتان از این یا آن اصطلاح چیست؟»، «چگونه می‌گویید این گزاره صادق است؟» و مانند اینها. سرانجام او ناچار خواهد بود مقصود خو را بر حسب گزاره‌های بنیادی توضیح دهد و سپس می‌توانیم به او نشان دهیم که به نشانه‌های معینی در گزاره‌اش معنا نداده است.
ویتگنشتاین رساله را این جمله به پایان می‌‌برد: «آنچه درباره‌اش نمی‌توان سخن گفت، می‌باید درباره‌اش خاموش ماند»، آنچه می‌توان گفت یعنی گزاره‌های علوم طبیعی، می‌تواند به وضوح گفته می‌شود؛ آنچه را نمی‌توان گفت رازآلود، فقط می‌توان نشان داد. تلاش برای گفتن آنچه را نمی‌توان گفت، بلکه فقط می‌توان نشان داد، نتیجه‌اش بی‌معناست؛ پس باید خاموش بمانیم. این کل مفهوم آخرین جمله رساله است. در اینجا «خاموشی» یا «سکوت» را نباید به مفهوم عادی ادا نکردن صدا تفسیر کرد؛ بلکه معنای آن این است که «نکوش تا چیزی را بگویی که نمی‌توان گفت» زیر آنچه را می‌توان نشان داد، نمی‌توان گفت.
یکی از نکات مهم رساله تمثیل، نردبان است. ویتگنشتاین می‌نویسد: «گزاره‌‌های من بدین راه روشن‌کننده‌اند: آن کس که نگریسته مرا دریابد، هنگامی که طی گزاره‌های من یعنی بر پایه آنها از گزاره‌های من بالا رود، آنها را بی‌معنا می‌یابد. (به یک تعبیر او پس از بالا رفتن از نردبان، باید نردبان را به دور افکند)».
ویتگنشتاین در پیشگفتار گفته بود که «صدق اندیشه‌هایی که در اینجا توضیح داده‌ام، به نظرم قطعی و دست نخوردنی می‌نماید» اما اکنون او گزاره‌هایش را بی‌معنا می‌داند. آشکارا تناقضی وجود دارد. راسل هم در دیباچه خود بر رساله، به این مطلب اشاره کرده است. انتقادهای فراوانی به استعاره نردبان وارد شده است که در اینجا از ذکر آنها خودداری می‌کنم.
با تأمل در باب گفته‌های ویتگنشتاین درباره فلسفه چند نکته بر ما آشکار می‌شود:
1-کارکرد فلسفه سلبی است یعنی کارش این است که به ما نشان دهد چه چیزی را نمی‌توان گفت و درباره چه چیزی نمی‌توان اندیشید (مراد از گفتن و اندیشیدن در اینجا معنای خاصی است که ویتگنشتاین از این واژه‌ها اراده می‌کند.) آشکار است که این برداشت از فلسفه با تلقی سایر فیلسوفان از این دانش بسیار متفاوت است.
2-فلسفه براساس تصور ویتگنشتاین، هویت خود را به عنوان یک دانش مستقل از دست می‌دهد و به فعالیتی میان رشته‌ای تبدیل می‌شود (چیزی مانند روش تحقیق). هنگامی که می‌گوییم کار فلسفه روش‌سازی اندیشه‌ها و سنجش زبان است، واضح است که اندیشه و زبان به یک حوزه معرفتی خاص محدود نمی‌شود و در همه حوزه‌ها می‌توانیم کار فلسفی بکنیم.
3-براساس دو نکته بالا می‌توان گفت ارتباط فلسفه با جهان و هستی قطع می‌شود. دیگر فلسفه نه عهده‌دار بحث از هستی است نه وظیفه‌اش بررسی ارزشها و اصول اخلاقی است نه اثبات وجود خدا و نه جاودانگی نفس و به طور کلی نه خداشناسی است نه انسان‌شناسی و نه جهان‌شناسی.

دوره انتقال
برخی از فیلسوفان در طول حیات فکری خود به 2 فلسفه متفاوت قائل شده‌اند. به دیگر سخن زندگی فکری آنها را می‌توان به 2 دوره تقسیم کرد. (از جمله کانت و هوسرل) ویتگنشتاین هم یکی از همین فیلسوفان است. در این فصل می‌خواهم به این پرسش پاسخ دهم که «چه عواملی باعث شد که ویتگنشتاین فلسفه نخستین خود را نامعتبر بداند و به فلسفه دیگری قائل شود؟» در زیر به کوتاهی به برخی از این عوامل اشاره می‌کنم.
ویتگنشتاین پس از انتشار رساله، فلسفه را رها کرد و آموزگار دبستانی در یکی از روستاهای اتریش شد. این شغل جدید تأثیر فراوانی در انتقال او از فلسفه نخستین به فلسفه متأخرش داشت. در واقع آموزش نوشتن و خواندن و حساب کردن به کودکان و تجربه نوشتن یک فرهنگ لغت برای مدارس ابتدایی سهم و نقش زیادی در دیدگاه پراگماتیستی اخیر او در باب معنا داشت. براستی چگونه کسی درمی‌یابد که آیا کودک معنای واژه را می‌داند جز با مشاهده این که چگونه کودک این واژه را به کار می‌برد؟ آیا تبیین و توضیح معنای واژه به کودکان دقیقا عبارت از آموزش کاربرد واژه به آنها نیست؟ تأثیرات تجربه تدریس بر فلسفه متأخر او کاملا آشکار است. ویتگنشتاین خاطر نشان می‌سازد که برای دریافتن معنای واژه بسیار مفید است که از خود بپرسیم «این واژه چگونه آموخته شده است؟»پس تدریس در دبستان در قائل شدن ویتگنشتاین به نظریه کاربردی معنا مؤثر واقع شد.
عامل و علت دیگر تغییر دیدگاه ویتگنشتاین از رساله به پژوهش‌ها انتقاهای فرانک رمزی و ببرو سرافا، اقتصاددان ایتالیایی بود. ویتگنشتاین در پیشگفتار پژوهش‌های فلسفی می‌نویسد: «انتقادهایی که فرانک رمزی به اندیشه‌های من وارد ساخت و در گفتگوهایی متعدد با او درباره آنها بحث کرده‌ام، به من در فهم این اشتباه‌ها... کمک کرد. حتی بیش از این انتقاد همیشه مطمئن و نیرومند مدیون انتقادهایی هستم که یکی از آموزگاران این دانشگاه، سرافا، سالهای لاینقطع روی اندیشه‌های من اعمال کرد.» (ص 26، متن فارسی) در اینجا نمی‌توان به محتوای انتقادهای رمزی و سرافا پرداخت. فقط باید گفت که گرایش پراگماتیستی رمزی بیشترین تأثیر را بر تفکر متأخر ویتگنشتاین گذاشت.
یونستوس هارتناک می‌نویسد: «روزی ویتگنشتاین [نزد سرافا] نظر خود را راجع به این که قضایای کلام، دارای همان صورت منطقی وقایعی هستند که نمودار می‌‌سازند، دفاع می‌کرد. سرافا حرکتی کرد که معمولا اهالی ناپل برای اظهار تحقیر و نفرت از خود ظاهر می‌سازند و از ویتگنشتاین پرسید: صورت منطقی این حرکت چیست؟ بنا به خاطرات خود ویتگنشتاین همین سؤال بود که او را متوجه ساخت که امر واقع نمی‌تواند دارای صورت منطقی باشد».1
عامل دیگری که در تغییر دیدگاه ویتگنشتاین نقش داشت، تأثیر اندیشه‌های ویلیام جیمز بر اوست. کتاب اصول روان‌شناسی جیمز یکی از معدود کتابهایی بود که ویتگنشتاین به عنوان کتاب درسی textbook از آن استفاده می‌کرد. کتاب دیگر جیمز که مورد توجه و علاقه ویتگنشتاین بود، تنوع تجربه دینی است. حمله ویتگنشتاین متأخر به ذاتگرایی تصور او از شباهت خانوادگی، استفاده فراوان او از مثالها و نمونه‌ها یقینا ارتباط تنگاتنگی با اندیشه‌های جیمز دارند. آماجهای حمله جیمز که عبارت بودند از ذهن نظریه‌پرداز، ساده‌سازی بیش از حد، دیدگاه یکسویه، جزم‌اندیشی و جستجوی یک ذات احد دقیقا همان مشخصه‌های تفکر ویتگنشتاین متأخر است.
فیلسوفان و نویسندگان دیگری هم در گذر ویتگنشتاین به فلسفه متأخرش مؤثر بودند. از جمله قدیس اوگوستینوس، پاسکال، کرکه گور، داستایوفسکی و تولستوی که از ذکر جزییات تأثیر ایشان بر ویتگنشتاین خودداری می‌کنم.
نظر ویتگنشتاین متأخر در باب زبان همان طور که گذشت، آنتی تز آموزه متقدم اوست. اختصاصی‌ترین ویژگی اثر متأخر او مخالفتش با چیزی است که اشتغال فیلسوفان به زبان را چونان امری متمایز از کارکرد می‌خواند. وی کوشش همیشگی‌اش را برای نیل به دقت و فرسختی توهم می‌انگارد و ابهام را تا آنجا که به کار اهداف عادی بیاید، همچون واقعیت می‌پذیرد.
ویتگنشتاین متأخر به جای جستجوی اصول متحدکننده که امور جزیی را تیره و تار می‌کنند و به انتزاع ذوات رهنمون می‌شوند، توجه ما را به مورد به مورد کاربردهای واقعی و عادی زبان معطوف می‌کند. طرح «بازیهای زبانی» در نوشته‌های اخیرش نشاندهنده این واقعیت است که به نظر ویتگنشتاین زبان کاربردهای متعددی دارد و واژه‌ها و عبارات فقط در بستر اجتماعی یا در جریان زندگی معنا دارند.
با چنین برداشتی از زبان، روشها و وظایف فلسفه چیست؟ ویتگنشتاین نه برای خود زبان؛ بلکه به خاطر فلسفه به زبان علاقه‌مند بود. وظیفه ویتگنشتاین در پژوهش‌ها درست مانند رساله، طرح پرسشهایی درباره حدود و مرزهای معناست و نشان دادن آنچه می‌توان گفت و آنچه نمی‌توان گفت؛ البته این مرز به نحو متفاوت و با دلایلی متفاوت در 2 کتاب رسم می‌شود. پس هنوز هم مرز گذاشتن وظیف اصلی ویتگنشتاین به عنوان فیلسوف و بنابراین وظیفه فلسفه است.
تصور اخیر ویتگنشتاین از فلسفه از شیوه جدید نگریستن او به زبان برمی‌خیزد. به نظر او مسائل فلسفی عمدتا از سوی تفسیر صور زبان نشأت می‌گیرند. «مسائلی که از تفسیر نادرست شکلهای زبانی ما ناشی می‌شوند، دارای خصلت عمیق و ناآرامی‌هایی ژرف هستند. ریشه‌هاشان در ما به اندازه شکلهای زبانمان ژرف است و اهمیت آنها به اندازه اهمیت زبان ماست.» پس به نظر ویتگنشتاین فلسفه با حیرت آغاز می‌شود و پرسشهای فلسفی، پرسشهای آزاردهنده‌ای هستند که از شکلهای زبان ما برمی‌خیزند. آنها با نوعی بیماری روانی قابل مقایسه‌اند.
ویتگنشتاین در یکی از درس گفتارهایش گفت که فیلسوفان درباه چیزها دچار سردرگمی‌اند و از غریزه خاصی پیروی می‌کنند که آنها را به طرح پرسشهایی بدون فهمیدن این که منظور از این پرسشها چیست رهنمون می‌شود. طرح این پرسشها از تشویش ذهنی مبهمی ناشی می‌شود. مانند تشویشی که کودک را به پرسیدن «چرا» رهنمون می‌شود. پس مسأله فلسفی این شکل را دارد؛ نمی‌دانم از چه راهی باید بروم.
ویتگنشتاین معتقد است: فلسفه به هیچ‌رو نمی‌تواند در کاربرد بالفعل زبان دخالت کند. در آخر فقط می‌تواند آن را توصیف کند. این نظر در تقابل کامل به نظریه نخستین او و پیروان اولیه‌اش، پوزیتیویست‌های منطقی قرار دارد.
ویتگنشتاین در جای دیگری می‌نویسد: فلسفه همه چیز را پیش روی ما قرار می‌دهد و نه چیزی را توضیح می‌دهد و نه چیزی را استنتاج می‌کند؛ چون همه چیز آشکارا در معرض دید است و چیزی برای توضیح نمی‌ماند... هنچنین می‌توان نام فلسفه را به آنچه پیش از همه کشفها و ابداع‌های تازه امکان‌پذیر است، داد.
پس از این می‌نویسد: کار فیلسوف، عبارت است از گردآوردن یادآوری‌ها برای یک مقصود خاص.
آشکار است که برداشت ویتگنشتاین از فلسفه کاملا نو و مبتکرانه است.
ویتگنشتاین در جایی (در تقابل با آموزه متقدمش) می‌گوید: هدف ما پالودن یا تکمیل نظام قاعده‌های کاربرد واژه‌هامان به شیوه‌های تاکنون نشنیده نیست؛ چون روشنی‌ای که متوجه آن هستیم در واقع روشنی کامل است؛ اما این فقط بدان معنی است که مسائل فلسفی باید کاملا ناپدید شوند. کشف واقعی، کشفی است که مرا قادر به دست کشیدن از فلسفیدن هنگامی که می‌خواهم این کار را بکنم سازد-کشفی که به فلسفه آرامش می‌دهد تا دیگر مسائلی که خود آن را زیر سؤال می‌برد، آن را زجر ندهند... یک روش واحد فلسفی وجود ندارد، ‌هر چند روشهایی وجود دارند مانند شیوه‌های درمانی متفاوت.
این یکی از فقرات بسیار مهم پژوهش‌ها درباره فلسفه است. ویتگنشتاین را براساس این فقره و برخی گفته‌های مشابه، منادی پایان و مرگ فلسفه خوانده‌اند و فلسفه او را جزو فلسفه‌های پایان به شمار آورده‌اند.
ویتگنشتاین درباره درمانگری فلسفه می‌گوید: پرداخت فیلسوف به یک مسأله همانند مداوای یک بیماری است. درست همان طور که یک درمان منحصر به فرد برای همه بیماری‌ها وجود ندارد، یک روش واحد فلسفی هم وجود ندارد. درمانی که باید به کار رود، بستگی به نوع بیماری و شخصی دارد که به آن مبتلاست.
در جای دیگر ویتگنشتاین تصور خود را از فلسفه چنین بیان می‌کند: هدف شما در فلسفه چیست؟ نشان دادن راه خروج از بطری مگس‌گیر به مگس.
از گفته‌های ویتگنشتاین دوم درباره فلسفه، می‌توان چنین برداشت کرد که فلسفه به عنوان یک دانش مستقل هویت خود را از دست می‌دهد. (این دقیقا همان چیزی است که ویتگنشتاین اول هم بدان باور داشت) هنوز هم فلسفه یک فعالیت است؛ اما اکنون کارش توصیف است نه سنجش زبان. هنوز فلسفه کار ایجابی چندانی نمی‌تواند بکند.
در پایان بد نیست مقایسه‌ای براساس شخصیت ویتگنشتاین بین 2 دوره فکری را انجام دهیم. فلسفه‌ای که در رساله مطرح می‌شود، فلسفه‌ای فوق‌العاده فردی است. اندیشه‌های انسان تنهایی است که در زندان ذهن خود و دانسته‌های خود اسیر است. هیچ نشانه‌ای در آن نیست که زبان ابزار مفاهمه با دیگران است. زبان صرفا ابزاری است برای توصیف امور واقع.
اما فلسفه ویتگنشتاین دوم اندیشه انسانی است که چینی نازک تنهایی خود را شکسته و به دنیای ارتباط با دیگران گام نهاده است. کار زبان صرفا توصیف امور واقع نیست. زبان کاربردهای فوق‌العاده‌ متعددی دارد. از توصیف واقعیات گرفته تا حل جدول تا دعا کردن و حتی دشنام دادن و لطیفه تعریف کردن. اینها همه نشاندهنده آن است که ویتگنشتاین دوم وجود انسان‌های دیگر را در برابر خود به رسمیت می‌شناسد و باید با آنها به گفتگو بنشیند.

پانوشت‌:
1-هارتناک، یوستوس؛ ویتگنشتاین، ترجمه منوچهر بزرگمهر، ص 82

منبع:  سایت / ای رسانه ۱۳۸۲/۰۹/۰۱
نویسنده : علیرضا حسن پور




***********************
نگاهی به زندگی و اندیشه‌های لودویک ویتگنشتاین

نگاهی به زندگی و اندیشه‌های لودویک ویتگنشتاین

سیر تحولی زندگی و اندیشه‌های متقدم و متاخر ویتگنشتاین
چکیده
مقالۀ حاضر، مختصری از زندگی نامه و اندیشه‌های لودویک ویتگنشتاین را بیان می‌کند. زندگی ویتگنشتاین را می توان در دو دوره متقدم و متاخر بازشناسی کرد. محصول این دو دوره، دو کتاب مهم و تأثیرگذار در فلسفۀ قرن بیستم بوده است که رسالۀ منطقی ‌ـ فلسفی اندیشه‌هایش در دوره نخست را بازتابانده و کتاب پژوهش‌های فلسفی ثمرۀ یک دورۀ شانزده‌ساله از اندیشه‌های متأخر فلسفی اوست.

تعداد کلمات 1992/ تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
نگاهی به زندگی و اندیشه‌های لودویک ویتگنشتاین


زندگی ویتگنشتاین

«لودویگ یوزف یوهان ویتگنشتاین»[1] در 21 آوریل 1889 در اتریش به دنیا آمد. ویتگنشتاین تا سال ۱۹۰۳ در خانه درس خواند.[2] سپس او را به دبیرستان رئال‌اسکول فرستادند.[3] او پس از آن، با اینکه علاقه داشت فیزیک بخواند، به کالج فنی چارلوتنبرگ برلین رفت و مکانیک خواند.[4] لودویگ پس از دو سال تحصیل در این مدرسۀ مهندسی، در سال 1908 به دانشگاه منچستر رفت و در زمینۀ هوانوردی، پژوهش‌ها و مطالعات وسیع علمی و نظری انجام داد و اختراعاتی را نیز به ثبت رساند.[5] به نظر می‌رسد، لودویگ در این دوران، ذهن بسیار مشوشی داشته است.[6]
لودویگ در این زمان‌ها با کتاب اصول ریاضیات برتراند راسل آشنا شده است. وی در این کتاب با مباحث جدید در زمینۀ منطق و فلسفۀ ریاضی روبه‌رو می‌شود.[7] او برای آشنایی با فرگه نزد او در دانشگاه ینا می‌رود. فرگه به لودویگ پیشنهاد می‌کند که به نزد راسل در کمبریج برود.[8] ویتگنشتاین در سال 1912 به کمبریج رفته و پنج ترم در آن‌جا مشغول تحصیل می‌شود.[9] بی‌تردید، تأثیر راسل بر او بسیار عمیق است.[10] طی گفت‌وگویی که بین راسل و لودویگ در پایان ترم نخست صورت می‌گیرد، راسل به نبوغ فلسفی لودویگ پی برده و به او پیشنهاد می‌کند که به دنبال هوانوردی نرفته و به مطالعه و تحقیقات فلسفی ادامه دهد.[11]اندیشۀ ویتگنشتاین را عمدتاً به دو دورۀ کلی «متقدم» و «متأخر» تقسیم می‌کنند. محصول این دو دوره، دو کتاب مهم و تأثیرگذار در فلسفۀ قرن بیستم بوده است که رسالۀ منطقی ‌ـ فلسفی اندیشه‌هایش در دوره نخست را بازتابانده و کتاب پژوهش‌های فلسفی ثمرۀ یک دورۀ شانزده‌ساله از اندیشه‌های متأخر فلسفی اوست. نکتۀ مهم دربارۀ دورۀ نخست این است که وی در این زمان به مطالعۀ اثر مهم شوپنهاور اراده و تصور پرداخت، که آن را می‌توان سرآغاز آشنایی و ورود او به فلسفه دانست.
دورانی که لودویگ در جنگ به سر می‌برد، دوران پرثمری برایش بود، چراکه بسیاری از اندیشه‌هایش که در نروژ شروع شده بودند، در این دوران آرام آرام به بار نشستند. حاصل این اندیشه‌ها کتاب رسالۀ منطقی ‌ـ فلسفی بود که بیشتر با عنوان «تراکتاتوس» شناخته می‌شود.[12]
لودویگ از سال 1923 با فیلسوفی به نام «فرانک رمزی» آشنا شده بود، که کمک کرد تا لودویگ تراکتاتوس را به انگلیسی ترجمه کند.[13] تراکتاتوس تأثیر بسیار مهمی بر اعضای حلقۀ وین گذاشت. وی در جمع آنان شرکت می‌کرد، هر‌چند نظرشان از تراکتاتوس را نمی‌پسندید و معتقد بود آنان تراکتاتوس را درست نفهمیده‌اند.[14]
نتیجۀ مهم تماس‌های لودویگ با شلیک و دیگران در حلقۀ وین، بازگشت او به کمبریج در سال 1929 بود.[15] این سرآغاز حیات دوم فلسفی او بود.[16] وی تراکتاتوس را به عنوان تز دکترای خود ارائه داد که در ژوئن 1929 موفق به اخذ مدرک دکتری شده و کالج ترینیتی بورس پنج‌ساله به او داد. [17] او تدریس را از ژانویۀ 1930 آغاز کرد و تا تابستان 1936 در کمبریج ماند.[18] ویتگنشتاین در این مدت درس‌نوشته‌هایی بر شاگردانش دیکته کرد که نتیجۀ آن کتاب زرد[19]، کتاب آبی[20] و کتاب قهوه‌ای[21] بود.[22] تدریس وی عمدتاً به صورت دیالوگ و بدون هیچ یادداشتی ارائه می‌شده و غالباً در تدریس ابراز سردرگمی می‌کرده و آن را با عباراتی مانند: «من یک احمق هستم» یا «من امروز کودن هستم» بیان می‌کرده است.[23]
لودویگ در پاییز 1949 متوجه شد که دچار سرطان شده است. لودویگ در روزهای آخر عمرش اجازه نداد تا در بیمارستان بستری شود؛ به منزلش رفته و تا زمان مرگش در آن‌جا اقامت کرد. وقتی پزشکش به او گفت: چند روز بیشتر زنده نیستی، گفت: «چه خوب!» پیش از آن که هوش و حواسش را از دست دهد به دکترش، خانم بی‌وان گفت: «به آن‌ها بگو که زندگی فوق‌العاده‌ای داشتم».[24] در نهایت، او در 29 آوریل 1951 چشم از جهان فرو بست.[25]


اندیشۀ ویتگنشتاین

اندیشۀ ویتگنشتاین را عمدتاً به دو دورۀ کلی «متقدم» و «متأخر» تقسیم می‌کنند. محصول این دو دوره، دو کتاب مهم و تأثیرگذار در فلسفۀ قرن بیستم بوده است که رسالۀ منطقی ‌ـ فلسفی[26] اندیشه‌هایش در دوره نخست را بازتابانده و کتاب پژوهش‌های فلسفی[27] ثمرۀ یک دورۀ شانزده‌ساله از اندیشه‌های متأخر فلسفی اوست.[28] نکتۀ مهم دربارۀ دورۀ نخست این است که وی در این زمان به مطالعۀ اثر مهم شوپنهاور اراده و تصور پرداخت، که آن را می‌توان سرآغاز آشنایی و ورود او به فلسفه دانست.[29] لودویگ در سال 1913 به نروژ سفر کرد و در آن‌جا شروع به نگاشتن دست‌نوشته‌هایش در باب فلسفه نمود.[30] او خیلی وسواسانه به نگارش دست‌نوشته‌ها مشغول بوده، به نحوی که بارها دست‌نوشته‌های خود را اصلاح کرد. وی در سال 1921 نگارش رساله را تمام کرده و آن همان رساله بود[31] که بخش‌های مربوط به منطق در آن، جزو نخستین اندیشه‌های اوست.[32]
فلسفۀ ویتگنشتاین از فلسفه‌هایی است که فهم آن دشوار است.[33] وی کارکرد واقعی فلسفه را تبیین ساختار و حدود فکر انسانی می‌دانست و روش او، بررسی ساختمان و حدود کلام و زبان بود.[34]
فلسفۀ ویتگنشتاین از یک حیث خیلی به فلسفۀ کانت شباهت دارد؛ هر‌دو معتقد بودند که فلسفه اساساً برای نقادی بوده و مجموعه‌ای از نظریه‌ها نیست و باید از افزون‌طلبی مابعدالطبیعه جلوگیری و بنیان آن را سست کند. کاری را که کانت با عقل کرد، ویتگنشتاین با زبان انجام داد؛ یعنی نقادی تحلیلی زبان را به جای نقادی عقل محض نشاند. ویتگنشتاین مدعی است که از راه تحلیل منطق زبان، راه‌حل قطعی همۀ مسائل زبان را مطرح کرده است؛ اما باید در جایی سکوت کرد و آن، جایی است که حوزۀ گفتنی‌ها پایان می‌پذیرد و تبیین‌ها به پایان می‌رسند.[35]
اختلاف اساسی بین آرای اولیۀ ویتگنشتاین با آرای اخیر او، در دو مطلب اساسی نهفته است: اولاً، این نظر را که ساختمان کلام مبتنی بر ساختمان واقعیت امور است، رد می‌کند و می‌گوید وضع درست معکوس است، و زبان ماست که نظرها را دربارۀ واقعیت تعیین می‌کند؛ ثانیاً، در رسالۀ منطقی ‌ـ فلسفی گفته بود که همۀ زبان‌ها ترکیب منطقی واحدی دارند که شاید در ظاهر عیان نباشد، اما با تحلیل فلسفی می‌توان به آن پی برد.

 

بیشتر بخوانید: گزارشی از اندیشه‌ها و آرای ویتگنشتاین

 

1. فلسفۀ نخست

دورۀ اول فلسفی ویتگنشتاین، از بدو ورود وی به کمبریج آغاز شده و تا سال 1922 به طول انجامید. ویتگنشتاین در رسالۀ منطقی‌ ـ فلسفی خود به «زبان ایده‌آل» توجه دارد. در واقع، ویتگنشتاین در رساله به دنبال زبانی است که از ابهامات زبان طبیعی[36] به دور باشد.[37] راسل نیز معتقد است برای شناخت جهان، نیازمند زبانی صوری هستیم تا از ابهامات زبان طبیعی دوری گزینیم. از دیدگاه ویتگنشتاینِ متقدم، چیزی قابل بیان کردن است که اندیشیدن دربارۀ آن امکان‌پذیر است، و در نتیجه با درک منطق زبان، امکان حل مسائلى که ناشى از عدم فهم صحیح زبان است، فراهم مى‌آید.[38]
موارد اصلی رساله عبارتند از:
1ـ جهان کل آن چیزی است که عبارت از وضع واقع باشد؛[39]
2ـ وضع واقع، واقعیت، عبارت است از وجود وضعیت امور؛[40]
3ـ تصویر منطقی واقعیت‌ها اندیشه است؛
4ـ اندیشه، گزاره‌ای معنادار است؛
5ـ گزاره، تابع صدق گزاره‌های اولیه است؛
6ـ صورت کلی، تابع صدق است؛
7ـ آنچه نمی‌توان درباره‌اش سخن گفت، باید درباره‌اش خاموش ماند.
در نظر وی، اندیشه، تصویر واقعیت است، یک گزاره نیز تصویر واقعیت است؛ در واقع یک گزاره، اندیشه‌ای است که بیانی یافته است.[41] تحلیل و بررسی گزاره‌ها نشان می‌دهد که ویتگنشتاین سعی دارد قالبی را برای زبان ارائه کند تا ابهامات زبان عرفی در آن، جایی نداشته باشد.[42] ویتگنشتاین در ارائه نظریه خود در این باب، متأثر از راسل است.[43] قبل از ویتگنشتاین، هیوم گزاره‌های ترکیبی و تحلیلی را معنادار می‌دانست، اما ویتگنشتاین فقط معناداریِ قضایای ترکیبی را پذیرفت.
در نظر ویتگنشتاین، زبان ما تصویری از حقایق موجود در جهان است و ما به واسطۀ زبان است که مى‌توانیم دربارۀ واقعیت جهان ممکن سخن بگوییم. این نظر وی در رساله تحت عنوان نظریۀ «تصویری معنا»[44] بیان شده است.[45] در واقع، ایدۀ اصلی ویتگنشتاین در فلسفه نخست او نظریۀ تصویری معناست که در رسالۀ منطقی‌ ـ‌ فلسفی به آن پرداخته است.[46] این نظریه، بنیان عقلانی و اصولی است که ویتگنشتاین آن را برای تعیین حدود فلسفه تدوین کرده است.[47] بر اساس این نظریه، هر قضیۀ ترکیبی یک تصویر از واقع است. ویتگنشتاین گزاره‌ها را معنا‌دار دانسته و اندیشه را عبارت از گزاره‌ای معنادار و تصویری از حقیقت می‌داند.[48] او هم‌چنین تصویر را مدل حقیقت می‌داند که این تصویر، معنا و مضمون خود را مجسم می‌نماید.[49] اینکه اجزای یک تصویر به نحوی معین با یکدیگر نسبت دارند، بیان‌گر این است که اشیا نیز همان‌گونه با یکدیگر نسبت دارند.[50] از این رو، تصویر چیزی در باب صدق یا کذب خود ابراز نمی‌کند[51]، بلکه این سازگاری یا ناسازگاری معنای تصویر با حقیقت، همان صادق بودن یا کاذب بودن تصویر است.[52] روح حاکم بر رساله این است که یک جمله تا آن‌جا معنادار است که تصویری از واقعیت باشد.[53]


2. فلسفۀ متأخر

ویتگنشتاین در دورۀ دوم تفکر فلسفی‌اش در برابر تمام نظریات گذشتۀ خود موضع گرفت و به تعبیری، همۀ آن‌ها را تخریب کرد.[54] در کتاب پژوهش‌های فلسفی که مهم‌ترین نظریات وی در این دورۀ فلسفه‌اش است، نظریۀ تصویری معنا را نفی می‌کند.[55] ویتگنشتاین با نفی نظریه تصویری معنا که در دورۀ اول فلسفی خود به آن اعتقاد داشت، به نظریۀ «بازی‌های زبانی» روی آورد که این نظریه از مؤلفه‌های اساسی فلسفۀ دوم ویتگنشتاین است.[56] وی بر این نکته تأکید کرد که نباید برای یافتن معنا تلاش کرد، بلکه باید تمام توجه به کاربردهای زبان معطوف شود.[57]
بر اساس نظریۀ بازی‌های زبانی، هر لفظ دارای کاربردهای مختلفی است. [58] کاربرد معنای یک واژه یا یک جمله، همان کاربردی است که آن واژه در عرف دارد.[59] بیان مفاهیم از طریق زبان، بخشی از یک فعالیت یا بخشی از صورت زندگی است.[60] علت این امر آن است که قواعد حاکم بر معناداریِ الفاظ در

استدلال زبان خصوصی ویتگنشتاین، مشتمل بر بندهای 243 تا 315 پژوهش‌های فلسفی است. استدلال زبان خصوصی، مشهورترین بخش کتاب پژوهش‌های فلسفی شده است. این استدلال نشان می‌دهد که گویندۀ این زبان نمی‌تواند اندیشه‌ها و احساسات خود را به صورت شخصی و خصوصی بیان کند و به هیچ شیوه‌ای نمی‌تواند تمایزی را میان «درست به نظر رسیدن» و «درست بودن» برقرار کند. هیچ کس دیگری جز گویندۀ زبان خصوصی نمی‌تواند آن را بفهمد و هیچ چیزی نمی‌تواند واژۀ چنین زبانی فرض شود تا به چیزی ارجاع دهد.

هر نحوۀ زندگی، متفاوت از نحوۀ زندگی دیگر است.[61] از نظر وی، برای درک معنای هر کلام باید آن را در بازی زبانیِ متناسب خودش و در شرایط خاصی که به آن تعلق دارد، جای داد تا آن را فهمید.[62] صورت‌های دیگر زندگی همانند اخلاق و دین نیز دارای بازی زبانی خاص خود است، به طوری که قوانین حاکم بر هر یک از بازی‌های زبانی متفاوت از دیگری است؛ البته این بازی‌ها از لحاظ قاعده‌مند بودن با هم مشترک هستند.[63]
یکی دیگر از موضوعاتی که ویتگنشتاین در پژوهش‌های فلسفی بدان پرداخته، بحث استدلال زبان خصوصی است. استدلال زبان خصوصی ویتگنشتاین، مشتمل بر بندهای 243 تا 315 پژوهش‌های فلسفی است.[64] استدلال زبان خصوصی، مشهورترین بخش کتاب پژوهش‌های فلسفی شده است.[65] این استدلال نشان می‌دهد که گویندۀ این زبان نمی‌تواند اندیشه‌ها و احساسات خود را به صورت شخصی و خصوصی بیان کند و به هیچ شیوه‌ای نمی‌تواند تمایزی را میان «درست به نظر رسیدن» و «درست بودن» برقرار کند.[66] هیچ کس دیگری جز گویندۀ زبان خصوصی نمی‌تواند آن را بفهمد و هیچ چیزی نمی‌تواند واژۀ چنین زبانی فرض شود تا به چیزی ارجاع دهد.[67] ویتگنشتاین با توجه به آنچه به معناداریِ لفظ بیان می‌کند، زبان خصوصی را نفی و بر عمومی بودن زبان تأکید می‌کند.
مباحث مطرح در کتاب پژوهش‌های فلسفی را در جملات ذیل می‌توان خلاصه کرد:
1ـ زبان، تصویر واقعیت‌ها نیست، بلکه از تعدادی بازی‌های زبانی تشکیل شده است.
2ـ زبان، غایات و مقاصد عدیده‌ای دارد: وصف، امر، خواهش، تسمیه و... .
3ـ معنای کلمه منوط به بازی زبانی معینی است که در آن واقع شده است.
4ـ مسائل فلسفی مسبّب از سوءتفاهم و خلط بازی‌های زبانی با یکدیگر است.
5ـ فلسفه‌ورزی این است که این سوءتفاهم‌ها را با تحلیل قواعد بازی‌های زبان و پیدا کردن قواعد صحیح بازی، برطرف کرد.
6ـ مشکل فلسفی مثلاً از این مغالطه ناشی می‌شود که جملاتی را که خبر، گزارش، یا وصف نیستند خبر، گزارش یا وصف به شمار آوریم. این مغالطه در فرآیند «فهمیدن» رخ می‌دهد که «من می‌فهمم» را خبر یا وصف دربارۀ چیزی بدانیم یا احساسات باطنی را به صورت خبر بیان کنیم و حال آن که هیچ کدام از آن‌ها خبر نیستند.
7ـ معنای جمله را باید طریقۀ استعمال آن دانست، نه مدلول آن. «دنبال معنا نروید، دنبال کاربرد بروید».[68]
در مقایسۀ میان فلسفۀ اول و دوم ویتگنشتاین می‌توان گفت، لودویگ با مطرح کردن نظریۀ تصویری، مرز واحدی ترسیم کرد که اگر فردی به این مرز نزدیک می‌شد یا از آن تجاوز می‌کرد، دچار بی‌معنایی می‌گشت. در فلسفۀ دوم، تعداد این مرزها به تعداد بازی‌های زبانی است، هر کلامی در بازی زبانی خودش معنا دارد و اگر به خارج از حدود و مرز آن بازی تجاوز کند، خلط پیش خواهد آمد.[69]

 

نمایش پی نوشت ها:

[1]. Ludwig Josef Johann Wittgenstein
[2]. ای. اس، گریلینگ، ویتگنشتاین، ترجمه: ابوالفضل حقیری، تهران، بصیرت، 1388، ص18.
[3]. زندیه، عطیه، دین و باور دینی در اندیشۀ ویتگنشتاین، تهران، نگاه معاصر، 1386، ص25.
[4]. هادسون، ویلیام دانالد، لودویگ ویتگنشتاین: ربط فلسفۀ او به باور دینی، ترجمه: مصطفی ملکیان، تهران، گروس، 1378، ص11.
[5]. ملکم، نورمن و دیگران، خاطراتی از ویتگنشتاین، ترجمه‌: همایون کاکاسلطانی، تهران، گام نو، 1382، ص14، پاورقی1.
[6]. استراترن، پل، آشنایی با ویتگنشتاین، ترجمه: علی جوادزاده، تهران، نشر مرکز، 1378، ص15.
[7]. همان، ص16.
[8]. ای. اس، گریلینگ، پیشین، ص20.
[9]. همان.
[10]. استراترن، پل، پیشین، ص 17.
[11]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین، ص11ـ12.
[12]. ملکم، نورمن، ویتگنشتاین: دیدگاهی دینی؟، ترجمه‌: محمدهادی طلعتی، قم، دانشگاه مفید، 1383، ص13.
[13]. ای. اس، گریلینگ، پیشین، ص27.
[14]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین، ص13.
[15]. ای. اس، گریلینگ، پیشین، ص28.
[16]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین.
[17]. ای. اس، گریلینگ، پیشین.
[18]. همان.
[19]. The Yellow Book.
[20]. The Blue Book
[21]. The Brown Book
[22]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین، ص13.
[23]. ملکم، نورمن و دیگران، خاطراتی از ویتگنشتاین، ترجمه: همایون کاکاسلطانی، تهران، گام نو، 1382، ص40ـ43.
[24]. همان، ص132.
[25]. استراترن، پل، پیشین، ص46.
[26]. ماونس، هاوارد، درآمدی بر رسالۀ ویتگنشتاین، ترجمه: سهراب علوی‌نیا، تهران، طرح نو، 1379، ص127ـ139.
[27]. ویتگنشتاین، لودویگ، پژوهش‌های فلسفی، ترجمه: فریدون فاطمی، با درآمدی از بابک احمدی، ت‍ه‍ران‌، نشر مرکز، ۱۳۸۰.‌
[28]. ملکم، نورمن، پیشین، ص17.
[29]. ای. اس، گریلینگ، پیشین، ص33.
[30]. هارت‌ناک، یوستوس، ویتگنشتاین، ترجمه: منوچهر بزرگمهر، تهران، خوارزمی، ‌1350، ص35.
[31]. استراترن، پل، پیشین، ص66.
[32]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین، ص19.
[33]. هارت‌ناک، یوستوس، پیشین، ص6.
[34]. هارت‌ناک، یوستوس، پیشین.
[35]. ملکم، نورمن، پیشین، ص24.
[36]. زبانی که در گفت‌وگوهای روزمره از آن بهره می‌گیریم.
[37]. اکبری، رضا، ایمان‌گروی (نظریات کرکگور، ویتگنشتاین و پلانتینگا)، چاپ اول، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1384، ص96.
[38]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین، ص22.
[39]. هالینگ دیل، ر.ج، مبانى و تاریخ فلسفۀ غرب، ترجمه: عبدالحسین آذرنگ، تهران، کیهان، 1364، ص179.
[40]. همان، ص180.
[41]. مانک، ری، چگونه ویتگنشتاین بخوانیم؟، ترجمه‌: همایون کاکاسلطانی، تهران، طرح نو، 1388، ص65.
[42]. علی‌زاده، بیوک، «فلسفه تطبیقی، مفهوم و قلمرو آن»، نامۀ حکمت، شمارۀ 1، 1382، ص56.
[43]. اکبری، رضا، پیشین، ص96ـ97.
[44]. picture theory.
[45]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین، ص22.
[46]. اکبری، رضا، پیشین، ص102ـ103.
[47]. زندیه، عطیه، پیشین، ص26.
[48]. زندیه، عطیه، پیشین، ص29.
[49]. اکبری، رضا، پیشین.
[50]. ملکم، نورمن، پیشین، ص22.
[51]. زندیه، عطیه، پیشین، ص29.
[52]. اکبری، رضا، پیشین.
[53]. مهدوی‌نژاد، محمدحسین، «نظریۀ تصویر زبان، با تأکید بر لوازم معرف‌شناختی آن»، نامۀ حکمت، شمارۀ 1، ص112.
[54]. ملکم، نورمن، پیشین، ص25.
[55]. اکبری، رضا، پیشین، ص115.
[56]. زندیه، عطیه، پیشین، ص72.
[57]. ملکم، نورمن، پیشین، ص28.
[58]. اکبری، رضا، پیشین، ص121ـ125.
[59]. هادسون، ویلیام دانالد، پیشین، ص63.
[60]. زندیه، عطیه، پیشین، ص73.
[61]. اکبری، رضا، پیشین.
[62]. زندیه، عطیه، پیشین.
[63]. دباغ، سروش، سکوت و معنا، جستارهایی در فلسفه ویتگنشتاین، تهران، صراط، ویراست دوم،‌ 1387، ص57.
[64]. ای. اس، گریلینگ، پیشین، ص142.
[65]. مانک، ری، پیشین، ص97.
[66]. دباغ، سروش، پیشین، ص95.
[67]. هارت‌ناک، یوستوس، پیشین، ص110ـ112.
[68]. مگی، بریان، فلاسفه بزرگ، ترجمه: عزت‌الله فولادوند، تهران، خوارزمی، 1372، ص545.
[69]. زندیه، عطیه، پیشین، ص78.

منابع:

ـ آیر، الف.ج، زبان، حقیقت و منطق، ترجمه: منوچهر بزرگمهر، تهران، دانشگاه صنعتی‌شریف، 1362.
ـ ای.اس. گریلینگ، ویتگنشتاین، ترجمه: ابوالفضل حقیری، تهران، بصیرت، 1388.
ـ ـــــــــــــــ و دیگران، معرفت‌شناسی، ترجمه: امیر مازیار، تهران، مؤسسه نشر جهاد، 1380.
ـ اکبری، رضا، ایمان‌گروی (نظریات کرکگور، ویتگنشتاین و پلانتینگا)، چاپ اول، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1384.
ـ اکوان، محمد، «ویتگنشتاین: زبان و فلسفه»، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره160،1380، ص89ـ112.
ـ ـــــــــــــــ ، «ویتگنشتاین و دین»، اطلاعات حکمت و معرفت، سال اول، خرداد 1385، شمارۀ 4.
ـ استراترن، پل، آشنایی با ویتگنشتاین، ترجمه‌ی: علی جوادزاده، تهران، نشر مرکز، 1378.
ـ اوجبی، علی، کلام جدید در گذر اندیشه‌ها، تهران، مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر، 1375.
ـ اوربان، جولان، «بازی­های زبانی، بازی­های نوشتاری ـ ویتگنشتاین و دریدا، بازجستی هم‌سنج(تطبیقی)»، ترجمه: احسان خاوندکار، نشریۀ بایا، شمارۀ 37، 1384، ص140ـ155.
ـ باربور، ایان، علم و دین، ترجمه: بهاء‌الدین خرمشاهی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1374.
ـ بندر، جان، «وضعیت کنونی نظریۀ هماهنگی»، ترجمه: مرتضی فتحی‌زاده، ذهن، شمارۀ 9، بهار1381، ص157ـ166.
ـ براون، کالین، فلسفه و ایمان مسیحی، ترجمه: طاطه­وس میکائیلیان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1384.
ـ بخشایش، رضا، «فلسفۀ زبان ویتگنشتاین متقدم و متأخر»، مجلۀ حوزه و دانشگاه، شمارۀ 24ـ 25، 1379.
ـ بوخنسکی، ای. ام، فلسفه معاصر اروپا، ترجمه: شرف‌الدین خراسانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1379.
ـ پازوکی، شهرام و دیگران، الهیات جدید (مجموعه‌مقالات)، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1383.
ـ پورحسن، قاسم، «ویتگنشتاین: از زبان تصویری تا زبان تألیفی»، پژوهش­نامۀ علوم انسانی، شمارۀ 49، بهار 1385، ص127ـ14.
ـ پلانتینگا، آلوین، عقل و ایمان، مقدمه: نیکولاس ولترستورف، ترجمه: بهناز صفری، چاپ اول، قم، اشراق، 1381.
ـ پترسون، مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، در‌آمدی بر فلسفۀ دین، ترجمه: احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، تهران، طرح نو، 1376.
ـ ـــــــــــــــ و دیگران، «آیا اعتقاد به خدا، واقعاً پایه است؟»، ترجمه: ابراهیم سلطانی و احمد نراقی، تهران، مؤسسۀ صراط، 1374.
ـ ـــــــــــــــ ،«اصلاح معرفت‌شناسی کلاسیک»، ترجمه: مصطفی شهر‌آیینی، گزارش و گفت‌وگو، ش4.
ـ ـــــــــــــــ ،«باورهای پایه و مشکلات آن»، مصاحبۀ قبسات با پروفسور آلوین پلانتینگا، قبسات، ش26.
ـ ـــــــــــــــ ، فلسفۀ دین: خدا، اختیار و شر، ترجمه: محمد سعیدی­مهر، قم، مؤسسه فرهنگی طه، 1376.
ـ پیرس، دیوید، ویتگنشتاین، ترجمه: نصرالله زنگویی، تهران، سروش، 1379.
ـ تالیافرو، چارلز، فلسفۀ دین در قرن بیستم، ترجمه: ان‌شاءالله رحمتی، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی،1382.
ـ ترجمۀ فارسی کتاب مقدس (عهد عتیق و جدید)، چاپ سوم، بریتانیا، انتشارات ایلام، 2002.
ـ جوادی، محسن، «الوین پلانتینگا و معرفت‌شناسی اصلاح‌شده»، فصل‌نامۀ پژوهش‌های فلسفی ـ کلامی، شماره 11، ‎1389.
ـ جوادی،‌ محسن، ایمان و عقلانیت، از مجموعه جستارهایی در کلام جدید، تهران، سمت،‌ 1381.
ـ حسینی، مالک، ویتگنشتاین و حکمت، تهران، هرمس، 1389.
ـ حسین‌زاده، محمد، مبانی معرفت دینی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، 1379.
ـ حقیقت، لاله، «ایمان‌گروی ویتگنشتاین»، فصل‌نامه اندیشۀ دینی، دوره دوم، شمارۀ 3،1380، ص3ـ18.
ـ حیاوى، فهد، «از زبان تصویرى تا بازى‌هاى زبانى»، مجلۀ فرهنگ و اندیشه، شمارۀ 3627، ۱۳۸۶.
ـ خاتمى، محمود‌، «فلاسفۀ بزرگ، ویتگنشتاین و دین»، مجلۀ فلسفه، دورۀ جدید، ش1، 1385.
ـ خرمشاهی، بهاء‌الدین، پوزیتیویسم منطقی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1361.
ـ خسروپناه، عبدالحسین، ‌کلام جدید، قم، مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزۀ علمیه، ‌1383.
ـ چیزم، رودریک، نظریۀ شناخت، ترجمه: مهدی دهباشی، تهران، حکمت، 1378.
ـ دانالد هادسون، ویلیام، لودویگ ویتگنشتاین، ربط فلسفۀ او به باور دینی، ترجمه: مصطفی ملکیان، تهران، گروس، 1378.
ـ دباغ، سروش، سکوت و معنا، جستارهایی در فلسفه ویتگنشتاین، تهران، صراط، ویراست دوم،‌ 1387.
ـ ـــــــــــــــ ، زبان و تصویر جهان، تهران، نشر نی، 1389.
ـ ـــــــــــــــ و رضا مثمر، فرگه، ویتگنشتاین و استدلال زبان خصوصی، پژوهش‌نامۀ فلسفۀ دین، شمارۀ 1، 1385، 57ـ81.
ـ داودی، علی‌مراد، روح فلسفه در قرون وسطی، تهران‌، انتشارات علمی و فرهنگی، 1370.
ـ الدرز،‌ لئوجی، الهیات فلسفی توماس آکویناس، ترجمه: شهاب‌الدین عباسی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1381.
ـ ذبیحی، محمد، فلسفۀ مشاء، با تکیه بر اهم آرای ابن­سینا، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها،1392.
ـ ربانی‌گلپایگانی، علی، معرفت دینی از منظر معرفت‌شناسی، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1378.
ـ زندیه، عطیه، دین و باور دینی در اندیشۀ ویتگنشتاین، تهران، نگاه معاصر، 1386.
ـ ژیلسون، اتیل، عقل و وحی در قرون وسطی، ترجمه: شهرام پازوکی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1371.
ـ ـــــــــــــــ ، روح فلسفه در قرون وسطا، ترجمه‌ی: علی­مراد داودی، چاپ اول، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1366.
ـ سروش، عبدالکریم، قبض و بسط تئوریک شریعت، چاپ ‌پنجم، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، 1375.
ـ ـــــــــــــــ ، صراط‌های مستقیم، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، ١٣٧٧.
ـ صاحبی، محمدجواد، گفت‌وگوی دین و فلسفه، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377.
ـ فاخوری، حنا و خلیل جر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه: عبدالحمید آیتی، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، علمی و فرهنگی،1373.
ـ فرگه، گوتلوب، «اندیشه»، فصل‌نامۀ ارغنون، ترجمه: محمود یوسف‌ثانی، شمارۀ 7 و 8، 1374.
ـ عبداللهی، محمدعلی، «ویتگنشتاین؛ انکار زبان خصوصی و مسئلۀ ایمان دینی»، پژوهش‌نامۀ فلسفه دین، دورۀ 9، شمارۀ 2، پاییز1390، ص65ـ79.
ـ علی‌زاده، بیوک، «فلسفۀ تطبیقی؛ مفهوم و قلمرو آن»، نامۀ حکمت، ش1، 1382.
ـ علی‌زمانی، امیرعباس، علم، عقلانیت و دین، قم، دانشگاه قم، 1383.
ـ علی­زمانی، امیرعباس، زبان دین، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، بی‌تا (نسخۀ افست‌شده).
ـ عظیمی دخت‌شورکی، سیدحسین، «آلوین پلانتینگا و معرفت‌شناسی اصلاح‌شده»، حوزه و دانشگاه، ش24ـ25.
ـ فعالی، محمد‌تقی، درآمدی بر معرفت‌شناسی معاصر و دینی، قم، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، 1377.
ـ ـــــــــــــــ ، معرفت‌شناسی دینی، قم، زلال کوثر، 1380.
ـ قائمی‌نیا، علی‌رضا، «نقش مدل‌ها در معرفت دینی»، فصل‌نامۀ ذهن، سال چهارم، شمارۀ 15، پاییز و زمستان 1382.
ـ ـــــــــــــــ ، متن نظریۀ شبکه معرفت دینی ارائه‌شده در کرسی‌های نظریه‌پردازی، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387.
ـ ـــــــــــــــ ، «نشانه‌شناسی و معرفت دینی»، کتاب نقد، شمارۀ 33، زمستان1381.
ـ ـــــــــــــــ ، درآمدی بر منشأ دین، قم، انجمن معارف، 1379.
ـ قمی، محسن، «تأثیر نظریۀ بازی‌های زبانی ویتگنشتاین بر فلسفه لیوتار»، اندیشۀ دینی، شمارۀ 16، پاییز1384، ص61ـ92.
ـ کگور، کی­یر، انفسی بودن حقیقت است، ترجمه: مصطفی ملکیان، نقد و نظر، سال اول، شمارۀ 3و4.
ـ کورنر، استفان، فلسفۀ کانت، ترجمه: عزت‌الله فولادوند، تهران، خوارزمی،‌ 1378.
ـ کی.تی. فن، مفهوم فلسفه نزد ویتگنشتاین، ترجمه: کامران قره‌گزلی، تهران، 1386.
ـ لگنهاوسن، محمد، سیاحت اندیشه در سپهر دین، ترجمه: گروهی از مترجمان، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1383.
ـ لوئیس پی. پویمن، «معرفت‌شناسی و باور دینی»، ترجمه: ایرج احمدی، نقد و نظر، ش27ـ28.
ـ لور، کیث، «نظریۀ شالوده: مبناگرایی خطاناپذیر»، ترجمه: علی‌رضا قائمی‌نیا، ذهن، ش8.
ـ مالکوم، نورمن، ویتگنشتاین: دیدگاه دینی، ترجمۀ محمدهادی طلعتی، قم، دانشگاه مفید، 1383.
ـ ـــــــــــــــ و دیگران، خاطراتی از ویتگنشتاین، ترجمه: همایون کاکاسلطانی، تهران، گام نو، 1382.
ـ ـــــــــــــــ ، دیدگاه دینی ویتگنشتاین، ترجمه: علی زاهد، چاپ اول، تهران، گام نو، 1383.
ـ ماونس، هاوارد، درآمدی بر رسالۀ ویتگنشتاین، ترجمه: سهراب علوی‌نیا، تهران، طرح نو، 1379.
ـ مبینی، محمد‌علی، «نقد و بررسی دیدگاه آلوین پلانتینگا دربارۀ اعتبار باورهای دینی»، پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد، مؤسسه امام خمینی (رحمه الله).
ـ مگی، بریان، فلاسفۀ بزرگ، ترجمه: عزت‌الله فولادوند، تهران، خوارزمی، 1372.
ـ ملکیان، مصطفی، جزوۀ معرفت دینی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
ـ مک­گراث، آلیستر، درس‌نامه الهیات مسیحی، جلد1، ترجمه: بهروز حدادی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1384.
ـ مک‌گین، ماری، ویتگنشتاین و پژوهش‌های فلسفی، ترجمه: ایرج قانونی، تهران، نشر علم، 1389.
ـ مهدوی‌نژاد، محمد‌حسین، «ویتگنشتاین: معنا، کاربرد و باور دینی»، پژوهش‌نامۀ فلسفۀ دین، شمارۀ 5، بهار و تابستان1384، ص69ـ104.
ـ ـــــــــــــــ ، «نظریۀ تصویر زبان، با تأکید بر لوازم معرف‌شناختی آن»، نامۀ حکمت، ش1.
ـ میردامادی، یاسر، «در برابر عقل: درآمدی به ایمان‌گرایی، ادبیات و زبان‌ها»، خردنامه همشهری، شماره 21، آذر1386.
ـ میشل، توماس، کلام مسیحی،‌ ترجمه: حسین توفیقی،‌ قم، مرکز ادیان و مذاهب،‌ 1377.
ـ هاسکر، ویلیام، قرینه‌گرایی‌(فرهنگ فلسفی)، ترجمه: ابراهیم سلطانی، تهران، راه نو، 1375.
ـ هارت ناک، یوستوس، ویتگنشتاین، ترجمه: منوچهر بزرگمهر، تهران، خوارزمی، ‌1350.
ـ هالینگ دیل، ر.ج، مبانى و تاریخ فلسفۀ غرب، ترجمه: عبدالحسین آذرنگ، تهران، کیهان، 1364.
ـ هکر، پیتر، ماهیت بشر از دیدگاه ویتگنشتاین، ترجمه: سهراب علوی‌نیا، تهران، هرمس، 1382.
ـ ویتگنشتاین، لودویگ، پژوهش‌های فلسفی، ترجمه: فریدون فاطمی، ت‍ه‍ران‌، نشر مرکز، ۱۳۸۰.‌
ـ ـــــــــــــــ ، سخنرانی‌های کمبریج ویتگنشتاین (32ـ1930)، ترجمه: رضا مثمر، تهران، مؤسسه روزنامه ایران، 1388.
ـ ـــــــــــــــ ، دربارۀ اخلاق و دین، ترجمه: مالک حسینی و بابک عباسی، تهران، هرمس، 1388.
ـ ـــــــــــــــ ، در باب یقین، ترجمه: مالک حسینی، تهران، هرمس، ۱۳۸۳.
ـ ـــــــــــــــ ، رسالۀ منطقی ـ فلسفی، ترجمه: میر‌شمس‌الدین ادیب‌سلطانی، تهران، امیرکبیر، 1371.
ـ ـــــــــــــــ ، یادداشت­ها، ترجمه: موسی دیباج، تهران، س‍ع‍اد، ۱۳۸۴.
ـ ـــــــــــــــ ، کتاب آبی، ترجمه: مالک حسینی، تهران، هرمس،1384.
ـ ـــــــــــــــ ، فرهنگ و ارزش، ترجمه: امید مهرگان، تهران، گام نو، 1381.
ـ معلمی، حسن، معرفت‌شناسی، تهران، کانون اندیشۀ جوان، 1380.
ـ Kenny, Anthony (ed.), (1994), The Wittgenstein Reader, Oxford: Blackwell.
ـ Fogeling, Robert J. (1987), Wittgenstein, London and New York: Routledge & Kegan Paul.
ـ Sluga, Hans and Stern, David G. (eds.) (1996), The Cambridge Companion to Wittgenstein, Cambridge: Cambridge university press.
ـ Hanfling, O. (1988), "Theories of Meaning: from Reference to use", in An Encyclopaedia of Philosophy, ed. G.H.R. Parkinson، Routledge.
ـ Wittgenstein, Ludwig (1958), The Blue and Brown Books, Oxford: Blackwell.
ـ Arrington, Robert L. and Addis, Mark (eds.) (2004), Wittgenstein and Philosophy of Religion, Lonon and New York: Routledge.
ـ Stiver, Dan R. (1996), The Philosophy of Religious language: sign, symbol and story, Oxford: L. Blackewll.
ـ Glock, Hansـ Johann (1996), A Wittgenstein Dictionary, Oxford: Blackwell.
ـ Austin, William Harvey (1976), The Relevence of Natural science to Theology, New York: The Macmillan press Ltd.
ـ http://en.wikipedia.org/wiki/Ludwig_Wittgenstein#cite_refـMonk41_54ـ0.
ـ Monk, R., Ludwig Witgenstein the Duty of Genius, Penguin Books.
ـ Kripke, S. (1982), Wittgenstein on Rules and Private Language: An Elementary Exposition, oxford: Blackwell.
ـ Mclinn, M. (1997), Routledge Phylosophy Guidebook to Wittgenstein and the "Philosophical Investigations", London, Routledge, Chapter 3.
ـ Thornton, T. (1998), Wittgenstein on Thought and Language: The Philosophy of Content, Edinburgh: Edinburgh University Press, chapter 3 & (2004) John MCDowell (Chesham:
ـ Luntley, M. (2003), Wittgenstein: Meaning and Judgement (oxford: Blackwell), chapter 4.
ـ McDowell, J. (1998), Mind, Value and Reality, Cambridge, London: Harvard University Press.
ـ Dancy, An Introduction to Contemporary Epistemology.
ـ Keith Lehrer, Theory of Knowledg, Routhedge, London, 1990.
ـ Scott MacDonald, “Natural theology”, Routledge Encyclopedia of Philosophy, ed: Edward Craig, London: Routledge, 1998.
ـ Plantinga, Alvin (1983), "Reason and Belief in God", in Alvin Plantinga and Nicholas Wolterstorff (eds.), Faith and Rationality:Reason and Belief in God (NotreDame:University of Notre Dame Press), P 87, quoted in: "fideism", "Richard Amesbury" Stanford encyclopedia of philosophy: http://plato.stanford.edu/.
ـ Mark Addis (2004).D.Z.Philips, fideism in Wittgenestein،smirror، in Wittgenestein and Philosophy of Religion, ed. Robert L.Arrington & Mark Addis. London and New York:Routledge،p.93
ـ Amesbury, Richard (2009), "Fideism", Stanford Encyclopedia of Philosophy, http://Plato.stanford.edu/entries/fideism.
ـ Glock, HansـJohann (1996), a Wittgenstein Dictionary, Oxford: Blackwell.
ـ Kenny, Anthony (1973), Wittgenstein، Oxford: Blackwell.
ـ Litwack, Eric. B (2009), Wittgenstein and Value: The Quest for Meaning, continuum.
ـ Hamlyn, D. W., (1967), “Epistemology، History of”, in Paul Edwards, ed., The Encyclopedia of Philosophy, New York: Macmillen Publishing Company.
ـ Wittgenstein, (1969b), Tractatus LogicoـPhilosophicus, trans. D. F. Pears and B. F. McGuinness, London: Routledge & Kegan Paul. (References are to numbered Sections).
ـ A Defence of Common Sense (1925), published in Contemporary British Philosophy (2nd series), ed. J. H. Muirhead.
ـ Kenny, Anthony (1973), Wittgenstein, Oxford: Blackwell.
ـ Amesbury, Richard (2009), "Fideism", Stanford Encyclopedia of Philosophy، http://Plato.stanford.edu/entries/fideism
ـ Urmson, Philosophical Analysis: Its Development between the Two World Wars، Oxford University Press, 1956.
ـ www.newadvent.org
ـ مدخل contextualism در دایرۀالمعارف اینترنتی فلسفه؛ ر.ک: به این آدرس: http://www.iep.utm.edu/c/contextu.htm









**************************
🤔جناب دکتر با سلام و ارادت.
دکتر سعیدی روشن در کتاب زبان قرآن و مسائل آن و دکتر عبدالله محمدی در کتاب پیوست شده، دیدگاه متاخر ویتگنشتاین را نقد و رد کرده اما جناب عالی در دروس فلسفه تحلیلی از این دیدگاه بسیار تمجید فرمودید. آیا حضرت عالی نقد دکتر سعیدی روشن و دکتر محمدی را وارد نمی دانید؟

پاسخ:
تصور اساتید بر این است نظریه بازی های زبانی ویت متاخر نسبیت معرفتی ایجاد می کند در حالیکه اینگونه نیست و کاملا بازی قاعده مند است، به نظر می رسد ایشان تحلیلی از فضای واقع، بازی و قاعده در ویت متأخر نداشته اند و به صورت کلی عناصر اصلی #نظریه_فعل را مفصل بندی نکرده اند
#ویتگنشتاین
————-
فلسفه زبان اسلامی در ایتا
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd


#نظر_مخاطبین

به نظر می رسد نظر استاد سعیدی روشن برخاسته از خوانش دی زی فیلیپس درباره #ویتگنشتاین و زبان دین است، برخلاف برون گرایی ویتگنشتاینی که در زمینه گرایی (متن گرایی) ریشه دارد، فیلیپس به دورن گرایی مایل است(البته درون گرایی معتدل)  و این تقریر از ویتگنشتاین باعث شده است او را ناواقع گرا جلوه دهد، طبیعی است نسبت به خوانش فیلیپس نقدهای جدی وارد است
————-
فلسفه زبان اسلامی در ایتا
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd




چرا ویتگنشتاین مهم است؟
✍دکتر مجتبی رستمی کیا
▫️ویتگنشتاین کلید فهم فلسفه تحلیلی جدید است _ اگر شاه کلید نباشد _؛ در کشور ما که عادت داریم فلسفه را از دکارت شروع کنیم و با هگل ختم کنیم، آشنایی با فیلسوفان تحلیلی و قاره ای بعد از کانت بسیار ضروری است.

▫️ اگر شما بخواهید فلسفه معاصر غرب را بیاموزید لاجرم هستید که دو فرد را حداقل بشناسید: ویتگنشتاین، هایدگر.

▫️ویتگنشتاین آکادمی گریز است، کوتاه نویس و سخت بیان است، سبک نوشته اش مغلق و بسیار مندمج است، ویت شاگرد پرور است، حلقه های دانشجویی فراوانی دارد شاگردان زیادی تربیت کرده است، به همین دلیل حجم بسیار خوبی از شارحین ویتگنشتاین امروز موجود است.

▪️ویتگنشتاین متأخر منتقد نگاه های پوزیتویستی و فلسفه علمی به فلسفه است، از این رو در عین فهم فرگه، راسل و پوپر منتقد جدی این افراد است.

▫️ویتگنشتاین پر کار است، پر جولان است، به هر جایی سرک کشیده است، و در همه جا هم سرآمد بوده است، در منطق و ریاضی، در فلسفه زبان، در فلسفه ذهن، در معرفت شناسی، در روش شناسی، در فلسفه دین و ... در بسیاری از موارد دیگر ویتگنشتاین نوشته و سخنرانی کرده است.

▪️من ویتگنشتاین را در دوره ارشد شناختم، در پایان نامه ام _ روش شناسی تطبیقی زبان متعارف و علم اصول فقه ( ویتگنشتاین متاخر، آستین و محقق اصفهانی) _ به برخی از آرا او پرداختم، بی شک اگر در تاریخ فکر فلسفی با او آشنا نمی شدم در عقل محض و نقد آن فرو می رفتم و کانت من را درخود می بلعید.

▫️ویتگنشتاین پدر #فلسفه_فعل است و این پراگمات بودن او برای من الهام بخش است.

▫️لابد مخاطب این کانال از خود می پرسد خب همه این ها که گفتی صحیح ! باز هم چه ضرورتی دارد روی میز من « پژوهش های فلسفی» قرار گیرد؟ چه دردی از تفکر فلسفی اسلامی معاصر ما دوا خواهد کرد؟ شاید او را رندانه تشویق کنم که اگر به « کارآمدی» فلسفه می اندیشد باز هم ویتگنشتاین گزینه مناسب و معقولی است.

☑️مباحثه خوانش ویتگنشتاین می کوشد از رهگذر شارحین و ترجمه های بعضا نادقیق، حقیقت تفکر فلسفی او را بازنمایی کند. از این رو سعی خواهم کرد در مدت زمانی که به این مباحثه مشغولم برخی از شروح بسیار خوب بر ویتگنشتاین را معرفی کرده و با شما به اشتراک بگذارم.
————-
فلسفه زبان اسلامی در ایتا
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd




📌دستنامه آکسفورد در خصوص ویتگنشتاین
ماری مک گین
ناشر: آکسفورد

▫️ماری مک گین فیلسوفی است که در زمینه فلسفه ذهن و ویتگنشتاین کار می کند. مک گین استاد بازنشسته فلسفه در دانشگاه یورک است.ماری مک‌گین دارای مدرک لیسانس از دانشگاه منچستر و BPhil و DPhil از دانشگاه آکسفورد است و در آکسفورد، دانشگاه ویسکانسین در مدیسون و دانشگاه یورک تدریس می‌کند. در سال 2011 به ریاست انجمن ارسطویی منصوب شد.

▫️ماری مک گین آثار و شروح زیادی بر ویتگنشتاین دارد. از این رو کتاب های وی بسیار قابل استفاده است

————-
فلسفه زبان اسلامی در ایتا
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd


📌ویتگنشتاین و فلسفه تحلیلی
هانس یوهان گلوک، جان هایمن
سال نشر: 2009
ناشر: آکسفورد


▫️گلوک به عنوان متخصص فلسفۀ لودویک ویتگنشتاین شهرت دارد. او به توضیح اصطلاحاتی تخصصی پرداخته است که ویتگنشتاین یا آنها را وارد بحثهای فلسفی کرده، یا به شکلی متفاوت این اصطلاحات را در مسائل فلسفی به کار برده و یا در تکوین آنها سهم قابل توجهی داشته است. گلاک ایده های ویتگنشتاین را در رابطه با مباحث فلسفی کنونی مورد بررسی قرار داده است و علاوه بر اینکه خطوط بحثهای او را ترسیم کرده، به ارزیابی نقاط قوت و ضعف این بحثها و شفاف سازی مجادله های تفسیری بنیادی پرداخته است. گلاک اندیشه های ویتگنشتاین را که در حالت عادی برای خوانندۀ غیرحرفه ای مشکل و غیرقابل فهم است، آسان و فهم پذیر می سازد.

▫️آثار گلوک برای کسانی است که به دنبال فهم فلسفۀ تحلیلی و عملکرد آن هستند، منبعی ارزشمند است. درحالیکه فلسفۀ تحلیلی قدمتی صدساله دارد و نفوذ آن در فلسفۀ امروز غرب هویداست و نیز علاقه به تطور تاریخی آن رو به افزایش است، اما تاکنون هیچ تلاش مستمری برای روشن کردن اینکه فلسفۀ مذکور دقیقاً به کجا می رود و تفاوتش با فلسفۀ معروف به «قارّه ای» چیست، صورت نگرفته است.گلوک سعی دارد تا این خلأ را پر کند و از زوایای متفاوتی به این فلسفه می پردازد.
————-
فلسفه زبان اسلامی در ایتا
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd


📌 ماجرای ویتوگ

▫️من کتاب ای سی گریلینگ در مورد ویتگنشتاین ترجمه ابوالفضل حقیری _ نشر حکمت ـ را می بینم خنده ام می گیرد؛ این خنده نه به انتشارات، نه به مؤلف محترم و نه به مترجم گرامی ربطی دارد.

▫️بهار 1394 بود که این کتاب برای اولین بار در نمایشگاه کتاب تهران عرضه شد، روبروی غرفه انتشارات « حکمت» ایستاده بودم، داشتم کلی حساب و کتاب می کردم که آیا میتونم با باقیمانده کارت یارانه ای کتاب، این اثر را خریداری کنم؛ تقریبا بن کارت کتاب اعلام کرد که موجودی بسیار کم است و من مردد بودم که اگر از کارت عادی بانکی ام استفاده کنم همچنان می توانم قسط آخر ماه را بدهم یا پوشک محمدصدرا را بگیرم یا خیر؟!

▫️در همین حین، مادر و دختر جوانی از راه سر رسیدن، بهشان نمی آمد فلسفی خوان باشند، بنرها و پوسترهای این کتاب جذب شان کرد و چند دقیقه ای سر اینکه نام این کتاب چیست با هم کلی گفتند و خندیدند: ویتوگ نِشتاین، وُی تُنگ اشتاین، ... مردد بودند که این کتاب را بخرند یا خیر!

▫️دست آخر دختر رو به مادر کرد و گفت مهم نیست اسمش چیه، خیلی دهن پر کن هست، این رو بگیریم و بگذاریم در ویترین کتاب ها در پذیرایی «فلانی» که آمد پوزش را بزنیم

▫️راست و حسینی عرض کنم یکی از عوامل موثر بر من که باعث شد زبانم را تقویت کرده و از مترجمین بی نیاز شوم، حساب و کتاب های اقتصادی بود 🤓، بعدها که اشتباهات فاحش ترجمه ها را دیدم از گرانتر کردن کتاب های ترجمه ای در حوزه فلسفه تحلیلی حمایت کردم.

به نظر من گرانی ترجمه کتاب همسان با گرانی پاکت سیگار توجیه اخلاقی دارد.

————-
فلسفه زبان اسلامی در ایتا
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd


صدای ویتگنشتاین
حلقه وین

لودویگ ویتگنشتاین
و فردریش ویزمن

متن اصلی آلمانی و ترجمه انگلیسی
رونویسی، ویرایش و با مقدمه ای توسط گوردون بیکر
ترجمه گوردون بیکر، مایکل مکرت، جان کانولی و واسیلیس پولیتیس

✍️یکی از شارحان نامدار ویتگنشتاین، گوردون بِیکِر است، بیکر,فیلسوف آمریکایی-انگلیسی؛ موضوعات مورد علاقه او شامل لودویگ ویتگنشتاین، گوتلوب فرگه، فردریش ویزمن، برتراند راسل، حلقه وین و رنه دکارت بود. او به دلیل همکاری با پیتر هکر و اختلافاتش با مایکل دامت ( = صاحب کتاب خاستگاه های فلسفه تحلیلی) مورد توجه قرار گرفت. برای کسانی که به دنبال تطبیق دو دوره زندگی ویتگنشتاین یعنی دوره متقدم و متأخر هستند، این کتاب و بیکر یکی از مناسب ترین گزینه هاست

- استادی داشتم و نکته کلیدی به من آموخت برای زبان آموزی، مقابله بهترین کار است، برای تقویت زبان آلمانی و تطبیق آن با انگلیسی می توانید از این متن استفاده کنید

———-
فلسفه زبان اسلامی در ایتا
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd


گرترود الیزابت مارگارت اَنسکوم (۱۸ مارس ۱۹۱۹– ۵ ژانویه ۲۰۰۱) فیلسوف تحلیلی بریتانیایی بود که در زمینه‌های فلسفه فعل، اخلاق، ذهن و منطق فعالیت می‌کرد. انسکوم از شاگردان لودویگ ویتگنشتاین بود و کتاب پژوهش‌های فلسفی او را به انگلیسی برگرداند. به راستی خانم انسکوم قوی ترین شارح ویتگنشتاین در روزگار کنونی و احیا کننده نظریه فلسفه فعل است.

تفاوت میان انسکوم و عمده شارحین ویتگنشتاین این است که به مقام یک فیلسوف تمام عیار رسیده است و در برخی از شاخه های بیان شده صاحب نظر است « کتاب قصد و حیث التفاتی» که به پیوست آمده « مفهوم کانونی فلسفه فعل» و « لب لباب» نظریه ویتگنشتاین است که با مقدمه انسکوم تحت یک اثر مستقل فلسفی به قلم کورا دیاموند و جنی تیچمن به نگارش درآمده است. این کتاب ادامه دهنده نگاشته انسکوم با عنوان « التفات» در 1957 است.

کسی فلسفه فعل را نخواهد فهمید مگر بر نظریه حیث التفاتی مسلط باشد.

———-
فلسفه زبان اسلامی در ایتا
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd



















****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Thursday - 5/9/2024 - 16:21
ویتگنشتاین و انجیل‌های تولستوی

اسیرِ معاف از رزم

در باب شأن منحصربفرد ایمان و اعتقاد دینی

محمدسعید عبداللهی، طلبه حوزه علمیه و کارشناسی‌ارشد فلسفه دین: «شرح اناجیلِ تولستوی را همواره با خود دارم، مثل یک طلسم» (ویتگنشتاین، روزنگاشت‌های سری، 11 نوامبر، 1914)
«در اناجیل همه‌چیز بی‌آلایش‌تر، فروتنانه‌تر و ساده‌تر است.» (ویتگنشتاین، فرهنگ و ارزش، 67)
هرمینه، خواهر ویتگنشتاین می‌گوید: «مردی با انجیل لقبی بود که همرزمانِ ویتگنشتاین در جنگ جهانی اول به او داده بودند.» انجیلی که ویتگنشتاین پیوسته و در همه‌جا، حتی زیر آتش دشمن به همراه داشت، توضیح مختصر اناجیلِ تولستوی بوده است، کتابی که ویتگنشتاین به شکلی اتفاقی در مغازه‌ای یافته و خریده بود. تولستوی در این کتاب براساس برداشت خودش از مسیحیت، چهار انجیل را خلاصه کرده است. تلقی تولستوی از مسیحیت، آموزه‌ای است که به زندگی معنا می‌دهد. او در پیِ یافتن پاسخی برای پرسش‌های خویش است. اینکه واقعا کیست؟ معنای زندگی‌اش به چه چیزی بسته است؟ و پرسش‌های بسیاری از این دست. بنابراین، جایِ شگفتی ندارد که ویتگنشتاین اینچنین شیفته کتاب شود، ویتگنشتاینی که همواره به دنبال شناخت خویشتن و جهان بود. یکی‌دیگر از موضوعاتی که ویتگنشتاین را علاقه‌مند به تولستوی می‌کرد و به‌طور مشخص در دوران جنگ جهانی اول بسیار ذهنش را می‌خلید، مساله سعادت بود که ارتباط بسیاری با معنای زندگی داشت و مگر آثار کسانی مانند تولستوی و داستایفسکی چیزی جز بررسی و نشان دادن وجوه گوناگون زندگی سعادتمندانه و ناسعادتمندانه است؟ ویتگنشتاین در یادداشت‌های زمان جنگ، آشکارا از تولستوی و داستایفسکی تاثیر پذیرفته است. برای نمونه تولستوی در تلخیص اناجیل خود، از زبان مسیح می‌گوید: «و بنابراین دل افسرده مباش، بلکه همواره از طریق روح در دم بزی... . زمان رستگاری همچون تارهای به‌هم بافته، بر همه مستولی است؛ همیشه وجود دارد... . بنابراین زندگی راستین باید در دم زیسته شود.» ویتگنشتاین نیز در تاریخ هشت ژوئیه 1916 و در روزنگاشت‌های فلسفی‌اش خطاب به خود می‌گوید: «زندگیِ در دم را مرگی نیست... . اگر جاودانگی نه به معنای مدت زمان بی‌نهایت، بلکه به معنای بی‌زمانی درک شود، آنگاه می‌توان گفت که انسان جاودانه می‌زید، چنانچه در دم بزید.» و در 14 ژوئیه می‌گوید: «هر آنکه در دم بزید، فارغ از امید و ترس می‌زید.» برخی از این نکات خودسازانه ویتگنشتاین که در کشاکش جنگ نوشته است را در رساله فلسفی منطقی او که بعدها چاپ می‌شود نیز می‌توان یافت.
گو اینکه ویتگنشتاین در باب خودسازی و رهایی از تعلقات دنیوی، تلاش‌های مفیدی داشته است و اقدامات او در روزهای نخست عملیات، کسب مدال شجاعت و گزارش ضمیمه آن می‌تواند گواه این مطلب باشد. «سرباز داوطلب، ویتگنشتاین، در جریان درگیری‌ها در کسوت افسر دیده‌بانی بود... او بی‌اعتنا به آتش سنگین توپخانه دشمن و انفجار پیاپی گلوله‌های خمپاره، شلیک خمپاره‌ها را زیرنظر گرفت و مکان‌یابی‌شان کرد... او با همین رفتار متمایز تاثیر آرام‌بخشی بر رفقای خود گذاشت.» این گزارش وقتی اهمیت بیشتری می‌یابد که بدانیم ویتگنشتاین از رزم معاف بوده و به اصرار خود به جنگ آمده است.
ویتگنشتاین در یادداشت‌هایش می‌نویسد که در یکم سپتامبر 1914 شروع به خواندن توضیح مختصر اناجیل تولستوی کرده و به‌شدت از آن تاثیر پذیرفته است. مطالعه کتاب یک هفته به طول انجامیده و به مدت یک ماه هم همواره به دست داشته و همه‌جا با خود می‌برده است. تا جایی که به فون فیکر نوشت: «حقا که این کتاب مرا زنده نگه داشته است» همچنین، برتراند راسل در همین زمینه در نامه‌ای به اوتولین می‌نویسد: «در جریان جنگ ماجرای عجیبی رخ داد، او به شهر تورنف در گالیسیا اعزام شد و به یک کتابفروشی رفت... . کتاب اناجیل تولستوی را خرید و آن را خواند و همواره با خود داشت، چه زیر آتش دشمن و چه هر وقت دیگر.»
مطالبی که پیش‌تر آمد در باب کتاب اناجیل تولستوی بود، اما ویتگنشتاین در باب انجیل هم سخنان درخور تاملی دارد. در فرهنگ و ارزش می‌گوید: «در اناجیل همه‌چیز بی‌آلایش‌تر، فروتنانه‌تر و ساده‌تر است.» (ویتگنشتاین، فرهنگ و ارزش، 67) ویتگنشتاین همچنین در دفاع از داستان‌ها و گزارش‌های تاریخی در اناجیل می‌گوید: «ممکن است گزارش‌های تاریخی در اناجیل، کاذب باشند، ولی با این همه، باور دینی چیزی را از دست نمی‌‌دهد، زیرا براهین تاریخی با باورهای دینی بی‌ارتباط هستند.» از این‌رو، ویتگنشتاین اصرار می‌‌ورزد که استوار‌ترین دلایل مخالفان اعتقاد دینی، نیز نمی‌‌تواند هیچ‌گونه تزلزلی در ایمان مومنان به وجود آورد؛ چراکه اعتقاد دینی از سنخ هیچ اعتقاد دیگری نیست. ثبات و استحکام باورهای دینی نسبتی با ثبات و استحکام دیگر باورهای متداول و حتی باورهای علمی‌ ‌ندارد. ویتگنشتاین در فرهنگ و ارزش نیز بار‌ها به برخی از نام‌ها و اصطلاحات مسیحیت و انجیل اشاره می‌‌کند. رستاخیز مسیح، رساله پولس، حواریون، اناجیل، روح‌القدس، کتاب مقدس، بهشت، جهنم، تقدیر، ابدیت، معجزه و... نمونه‌هایی هستند که نشان می‌دهد وقتی ویتگنشتاین از باورهای دینی سخن می‌‌گوید، اگر بخواهد آنها را با مفهومی‌ ‌روشن سازد آن مفهوم را از مسیحیت وام می‌‌گیرد.
همچنین دروری، که از دوستان ویتگنشتاین به شمار می‌آید و دوستی آنها تا پایان زندگی ویتگنشتاین نیز ادامه یافت چنین نقل می‌کند:
در نخستین سال ورودم به کمبریج، دانشجوی دوره لیسانس بودم و تصمیم داشتم در سخنرانی‌های مور شرکت کنم. در سخنرانی اول مور گفت که از میان موضوعاتی که از وی خواسته شده تا درباره آنها سخنرانی کند، یکی موضوع فلسفه دین است که او در این‌باره سخن نخواهد گفت، زیرا حرفی برای گفتن ندارد. عصبانی شدم که چرا یک استاد فلسفه باید در موضوعی چنین مهم خاموش بماند. جریان را به ویتگنشتاین‌‌گفتم. پاسخ ویتگنشتاین این عبارت از کتاب اعترافات آگوستین بود: وای بر آنان که چیزی نمی‌‌گویند که درباره تو باشد؛ چراکه پرچانگان مهملات بسیار می‌‌گویند، سپس اضافه کرد از اینکه با تو درباره خدا یا دین صحبت کنم امتناع نخواهم کرد. دروری همچنین با ویتگنشتاین مطرح می‌‌کند که چقدر تحت‌تاثیر نمایش‌های جمعی از مجموعه ماسک لانینی که ترجمه آنها در کتاب دعای کلیسای انگلیس موجود است، قرار گرفته و ویتگنشتاین در پاسخ می‌‌گوید: «آری، این دعاها چنانند که گویی در قرون پرستش خوب خیس خورده‌اند. هنگامی‌‌که در ایتالیا اسیر جنگی بودم، ما را مجبور می‌‌کردند هر یکشنبه در آیین عشاء ربانی شرکت کنیم. من از این اجبار بسیار خشنود بودم.»
دروری همچنین در کتابی که در باب ویتگنشتاین نوشته آورده است: «ظاهرا ویتگنشتاین هم از نسخه معتبر کتاب مقدس استفاده می‌کرد که ترجمه‌ای است انگلیسی از آن تحت‌عنوان نسخه جیمز شاه و هم از ترجمه آلمانیِ لوتر. دروری از گفت‌وگو‌هایش با ویتگنشتاین در سال 1929 می‌نویسد و اینکه ویتگنشتاین به او گفته است: درمجموع نسخه انگلیسی کتاب مقدس را به ترجمه آلمانی لوتر ترجیح می‌دهم. مترجمان انگلیسی چنان احترامی برای متن قائل بوده‌اند که وقتی نمی‌توانستند از آن سر در بیاورند به حساب نامفهوم بودنش از آن رد می‌شدند اما لوتر گاهی معنا را می‌پیچاند تا با تصورات خودش جور در‌آید.»
باری، شاید ویتگنشتاین مردی دیندار (به معنای التزام و سرسپردگی به دینی مشخص) نبود، اما نمی‌توانست در سیر فلسفه‌ورزی و نگاهش به جهان و پدید‌ه‌های پیرامون، نقش و اهمیت دین و کتاب مقدس را نادیده بگیرد. ویتگنشتاین به دروری می‌گوید: «من مردی دیندار نیستم اما نمی‌توانم مسائل را از نظرگاه دینی نگاه نکنم.» (دیدگاه دینیِ ویتگنشتاین، ص 9)

برخی منابع:

فرهنگ و ارزش، ویتگنشتاین، ترجمه امید مهرگان، نشر گام نو، 1383، تهران
ویتگنشتاین و حکمت، مالک‌حسینی، نشر هرمس، 1389، تهران
دیدگاه دینی ویتگنشتاین، نورمن مالکوم، ترجمه علی زاهد، نشر گام نو، 1395، تهران
Kenny, A, 2006, Wittgenstein ,Blackwell Publishing
Wittgenstein,L, 1965,The Blue and Brown Books,harper.
Mcguinness, b. 2012. Wittgenstein, black well
Monk, ray, 1990, Wittgenstein: the duty of genius, new York
Rhees , r , Ludwig Wittgenstein , Personal Recollections, Rowman and littefieldpub,1984
Drury , m, 1984 , conversation with Wittgenstein , oxford university press





نظریه تصویری زبان-ایجاد شده توسط: حسن خ