بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات مباحثه کلام و عقائد-علم غیب امام ع-جلسه پنجم

فهرست جلسات مباحثه کلام و عقائد

جلسات دهه محرم - شرح خطبه خط الموت - علم غیب امام علیه السلام

جلسات مباحثه کلام و عقائد-علم غیب امام ع-جلسه اول
جلسات مباحثه کلام و عقائد-علم غیب امام ع-جلسه دوم
جلسات مباحثه کلام و عقائد-علم غیب امام ع-جلسه سوم
جلسات مباحثه کلام و عقائد-علم غیب امام ع-جلسه چهارم
جلسات مباحثه کلام و عقائد-علم غیب امام ع-جلسه پنجم

بسم الله الرحمن الرحيم

سلسله درس­گفتارهای علم امام علیه السلام ایراد شده در جامعة المصطفی صلّی اللّه علیه و آله؛

جلسه­ی پنجم

تذکر: «متأسفانه بخشی از آغاز و پایان جلسه ضبط نشده است و از همین رو، متن جلسه کامل نیست».

بررسی تطبیقی علم غیب معصوم علیه السلام و علم غیب کهانی

در جلسه­ی گذشته، عرض شد که علم غیب نسبی است؛ خدای متعال، اولیای خودش را از ناحیه­ی خودش، بر آن درجه‌ای که صلاح می‌داند، مطلع می‌کند. هم­چنین بیان شد که رفتار ظاهری آن‌ها، با آن علم غیبی که خدا به آن‌ها می‌دهد، چگونه قابل جمع است.

آخرین عبارتی که عرض کردم، این بود که علم غیب دو نوع است: علم غیبی که مقصود از آن، مدیریت آینده است. یک غیبی را مطلع می‌شود، برای این است که کاری کند و در آینده تغییری بدهد. برای نمونه، کسی عالم می‌شود به این‌که قرار است فردا برای او تصادفی پیش بیاید. خُب، یا صدقه می‌دهد یا از منزل بیرون نمی‌رود. آن چیزی که قرار است پیش بیاید را مدیریت می‌کند تا اتفاق نیافتد. این علم غیب، همان علم غیبی است که از طریق کهانت، هزاران سال است که میان بشر معروف است: «يُقَتِّلُونَ أَبۡنَآءَكُمۡ وَيَسۡتَحۡيُونَ نِسَآءَكُمۡ»1، چرا فرعون این کار را می‌کرد؟؛ چون به او گفته بودند که قرار است موسایی به دنیا بیاید و تو را از بین ببرد. این علم کهانت است. به او خبر دادند و او می­کشت تا موسی به دنیا نیاید. این یک جور علم غیب است. علم غیبی است که معمولاً هم از آن حرف می‌زنند، مرادشان این علم غیب است. علم غیبی است که دنبال آن هستیم تا جریانات را مدیریت کنیم. انبیاء و اولیاء علیهم السلام اصلاً با این علم غیب، کاری ندارند. این را برای انسان نقص می‌دانند. لذا آیه­ی شریفه فرموده است: «قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ السوء»2؛ همه­ی خیرات را برای خودم جمع می‌کردم و هر چه می‌دانستم که سوء دارد را، دفع می‌کردم. پس «لا أعلم الغیب». چه غیبی است؟ غیبی که این‌چنین است که جامع منافع مستقبل و دافع مضرات و سوء، برای آینده است. این علم غیب، اصلاً در دستگاه انبیاء و اوصیاء علیهم السلام جایگاهی ندارد.

اما یک نوع علم غیب هم داریم که شواهدش زیاد است. آن روز از سوره­ی مبارکه­ی یوسف عرض کردم که حتی در لسان وحی و در لسان روایات هم، بنای بر تصریح به آن نیست. این نکته­ی مهمی است. چرا؟؛ الآن که ما نمی‌دانیم، ولی وقتی روز قیامت می‌شود و کشف الغطاء می‌گردد، می‌فهمیم که آن علم، به یک معنای بسیار دقیق، اصلاً علم خداوند متعال است. این برای او است. اگر هم انبیاء و اوصیاء علیهم السلام دارند، مال خودشان نیست، برای او است. فلذا فرمود: «قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُ»3؛ عرض کردم: فعلاً روی حساب استظهار ما، ظاهرترین معنا، حصر حقیقی بود، نه اضافی، اما حصر حقیقی ادعائی که از آن تعبیر می‌کردند به حصر حقیقی مبالغی که مقابل حصر حقیقی واقعی غیر مبالغی است.

بنابراین اگر انبیاء و اوصیاء علیهم السلام علم غیبی دارند، علم غیبی است که نمی‌شود با آن تدبیر آینده کرد. «ما مسّنی السوء» در آن معنا ندارد. متن واقعیت آینده را می‌بینند. لذا تکلیف­آور نیست. چون تکلیف، یک نحو تدبیر آینده است. عرض کردم که این خودش لوازم تکلیف است. یعنی می‌دانند بعد از این‌که روی حساب ظاهر حال­شان، تکلیف را انجام دادند، چه لوازمی دارد. لذا این نکته­ی مهم را از این­جا نتیجه می‌گیریم که در وجود مبارک معصومین علیهم السلام، بر خلاف آنچه که مانوس ما است، عوالم مستقله­ای هست. یعنی هر عالمی، حکم خودش را دارد. این دنباله­ی آن خمسة ارواح است.

ما می‌گوییم یک نفر هستیم و یک هویت داریم، فهمیدیم که شئوناتی داریم، اما روی حساب درکی که خدای متعال به ما داده است، یک عالم هستیم. من اگر یک چیزی را می‌دانم، علم دارم؛ «زید قائم». یک ساعت دیگر واقعه­ی دیگری محقق می‌شود. اگر علم دارم، دیگر دارم، اگر هم ندارم، ندارم. نمی‌شود بگویم هم دارم و هم ندارم. اگر علم دارم، عالم هستم و جاهل نیستم و اگر علم ندارم، جاهل هستم. چرا؟؛ چون در وجود ما یک عالم مشهود به علم خودآگاه موجود است. اما آن چیزی که در حالات انبیاء و اوصیاء علیهم السلام درکش برای ما سخت است، این است که در وجود مبارک آن‌ها، بالفعل چند عالم مستقل است. هر کدام حکم خاص خودش را دارد. یعنی یک عالم است، «عالم انا بشر مثلکم» که در آن تکلیف هست؛ همه­ی حرام و حلال در آن هست؛ از گناه و ترک واجب معصوم هستند. اما در همین حال، وجود آن‌ها بر عالمی دیگر مشتمل است؛ عالم مستقل دیگر با احکام خودش. این خیلی مهم است؛ هر کسی استقلال احکام و آن «خمسة ارواح» را فهمید، آن را می‌فهمد. حضرت علیه السلام فرمودند: «روح القدس ثابت»، اما روح­های دیگر «یصیبه الحدثان». این دو عالم است و دو جور حکم دارد. ثابت به چه معنا است؟ یعنی نمی‌توان از آن چیزی اخذ کرد و نمی‌توان آن را تکه کرد. تکه کردن آن ممکن نیست. اما بقیه­ی چیزها، ممکن است.

با این خصوصیاتی که الآن توضیحش را عرض کردم، به آن مقصودی که دیشب پایان عرضم گفتم، می­رسیم. آن علم غیبی که از ناحیه­ی خداوند متعال به ائمه علیهم‌السلام داده شده است، علمی نیست که با آن بتوانند آینده را مدیریت کنند. اصلاً سنخ علم غیبش، سنخ علمی است که فعلیت تامه است. فعلیت تامه یعنی حصول اصل لوحی را دارند که «حفظ من التغییر». از آن­جا دارند نگاه می‌کنند. نظیر «مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَا»4؛ وقتی این کتاب را می‌بینند، کتابی نیست که بگویند حالا آن را تغییر بدهیم. اصلاً ریخت این کتاب، ریختی نیست که من آن را تغییر بدهم. ریخت آن کتاب، ریخت اطلاع علم الهی است. از ناحیه­ی خداوند است، نه این‌که حالا که من مطلع شدم، آن را تغییر بدهم. اگر بخواهم آن را تغییر بدهم، از سنخ علم غیبی که بحث ما بود، فاصله می‌گیرد.

تقریباً ظن قوی دارم که از این روایت صحبت کرده‌ایم. ولی برای خود من که خیلی زیبا است. در توضیح این علم غیب است؛ علم غیبی که معصومین علیهم السلام دارند. در مورد کیفیت‌ آن است. خیلی این روایت زیبا است. اصل این را در کتاب‌ها می‌توانید به صورت مفصل ببینید. در تواریخ مختلف، در کتاب‌های حدیثی شیعه و سنی می‌توانید، ببینید که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به شهادت خودشان خبر می‌دادند. پیامبر صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله خبر داده بودند و خودشان خبر داده بودند. ابن­ملجم را که دیدند، شعر می‌خواندند: «أرید حیاته و یرید قتلی»5. شعر معروفی است که در همه­ی کتاب‌ها هست.

اما در دو کتاب مناقب ابن شهر آشوب و کشف الغمة، نقلی هست؛ وقتی حضرت علیه السلام اخبار می‌کردند که ابن­ملجم من را می‌کشد، نقل­های مختلفی دارد که به حضرت علیه السلام چیزهایی می‌گفتند. در یک نقلش دارد که به حضرت علیه السلام عرض کردند: یا امیرالمؤمنین وقتی می‌دانید که ابن­ملجم شما را شهید می‌کند، شما او را بکشید. خُب، پاسخ این حرف چیست؟

یک جواب به این صورت است که عموم عرف یک چیزی را بفهمند. هر دوی آن‌ها هست. می‌فرمودند: او که هنوز عملی را انجام نداده است‌؛ نمی‌توانیم قبل از عمل [و جنایت] او را قصاص کنیم. خُب، معلوم است که این جواب، رنگ فقهی دارد. اما یک جواب است که به این بحث ما مربوط می‌شود. خیلی خیلی زیبا است. می‌گوید: «یا امیرالمؤمنین انّک تعلم أنّه یقتلک فاقتله و قال علیه ‌السلام فمن یقتلنی؟!»6. این جواب به چه معنا است؟

... [متاسفانه ادامه­ی صوت موجود نیست].

و الحمدللّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی محمد و آله الطیبین الطاهرین.

پایان.

کلیدواژگان: علم معصوم علیه السلام، علم غیب، علم غیب کهانی، علم امام، روح القدس، لوح محفوظ، شهادت امیرمومنان علی علیه السلام، درخواست کشتن ابن­ملجم.

1. الاعراف، آیه­ی ١۴١.

2. همان، آیه­ی ١٨٨.

3. النمل، آیه­ی ۶۵.

4. الحدید، آیه­ی 22.

5. شیخ مفید، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج ‏1، ص 12.

6. کشف الغمة، ج ٢، ص ۶٢.




علم الامام ع؛ جلسه: ۵

بسم الله الرحمن الرحيم

متأسفانه ابتدای و انتهای جلسه ضبط نشده است.

علم غیب کهانی و علم غیب معصوم

در جلسه قبل عرض شد که علم غیب نسبی است؛ خدای متعال اولیاء خودش را از ناحیه خودش بر آن درجه‌ای که صلاح می‌داند، مطلع می‌کند. همچنین بیان شد که رفتار ظاهری آن‌ها با آن علم غیبی که خدا به آن‌ها می‌داند، چطور قابل جمع شدن است. آخرین کلمه‌ای که عرض کردم این بود که علم غیب دو نوع است؛ علم غیبی که مقصود از آن، مدیریت آینده است. یک غیبی را مطلع می‌شود برای این است که کاری کند و در آینده تغییری بدهد. کسی عالم می‌شود به این‌که قرار است فردا برای او تصادفی پیش بیاید. خب یا صدقه می‌دهد یا از منزل بیرون نمی‌رود. آن چیزی که قرار است پیش بیاید را مدیریت می‌کند تا اتفاق نیافتد. این علم غیب همان علم غیبی است که از طریق کهانت بین بشر هزاران سال معروف است؛ «يُقَتِّلُونَ أَبۡنَآءَكُمۡ وَيَسۡتَحۡيُونَ نِسَآءَكُمۡ1»، چرا فرعون این کار را می‌کرد؟ چون به او گفته بودند که قرار است موسی‌ای به دنیا بیاید و تو را از بین ببرد. این علم کهانت است. به او خبر دادند و او می کشت تا موسی به دنیا نیاید. این یک جور علم غیب است. علم غیبی است که معمولاً هم از آن حرف می‌زنند مرادشان این علم غیب است. علم غیبی است که دنبال آن هستیم تا جریانات را مدیریت کنیم. انبیاء و اولیاء اصلاً با این علم غیب کاری ندارند. این را برای انسان نقص می‌دانند. لذا آیه شریفه فرمود: «قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ2»؛ همه خیرات را برای خودم جمع می‌کردم و هر چه می‌دانستم که سوء دارد آن را دفع می‌کردم. پس «لا اعلم الغیب». چه غیبی است؟ غیبی که این‌چنین است که جامع منافع مستقبل و دافع مضرات و سوء برای آینده است. این علم غیب اصلاً در دستگاه انبیاء و اوصیاء نیست.

اما یک نوع علم غیب هم داریم که شواهدش زیاد است. آن روز از سوره مبارکه یوسف عرض کردم که حتی در لسان وحی و در لسان روایات هم بناء بر تصریح به آن نیست. این نکته مهمی است. چرا؟ الآن که ما نمی‌دانیم، ولی وقتی روز قیامت می‌شود و کشف الغطاء می‌شود، می‌فهمیم که آن علم به یک معنای بسیار دقیق اصلاً علم خدا است. این مال او است. اگر هم انبیاء و اوصیاء دارند مال خودشان نیست، مال او است. فلذا فرمود: «قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُ3»؛ عرض کردم فعلاً روی حساب استظهار ما اظهر معنا حصر حقیقی بود، نه اضافی، اما حصر حقیقی ادعائی که از آن تعبیر می‌کردند به حصر حقیقی مبالغی. مقابل حصر حقیقی واقعی غیر مبالغی بود.

بنابراین اگر انبیاء و اوصیاء علم غیبی دارند، علم غیبی است که نمی‌شود با آن تدبیر آینده کرد. «ما مسنی السوء» در آن معنا ندارد. متن واقعیت آینده را می‌بینند. لذا تکلیف آور نیست. چون تکلیف یک نحو تدبیر آینده است. عرض کردم که این خودش لوازم تکلیف است. یعنی می‌دانند بعد از این‌که روی حساب ظاهر حالشان تکلیف را انجام دادند، چه لوازمی دارد. لذا این نکته مهم را از اینجا نتیجه می‌گیریم که در وجود مبارک معصومین بر خلاف آن چه که مانوس ما است، عوالم مستقله ای هست. یعنی هر عالمی حکم خودش را دارد. این دنباله آن خمسة ارواح است.

ما می‌گوییم یک نفر هستیم و یک هویت داریم، فهمیدیم که شئوناتی داریم اما روی حساب درکی که خدای متعال به ما داده یک عالم هستیم. من اگر یک چیزی را می‌دانم علم دارم؛ «زید قائم». یک ساعت دیگر واقعه دیگری محقق می‌شود. اگر علم دارم دیگر دارم. اگر هم ندارم ندارم. نمی‌شود بگویم هم دارم و هم ندارم. اگر علم دارم عالم هستم و جاهل نیستم، و اگر علم ندارم جاهل هستم. چرا؟ چون در وجود ما یک عالم مشهود به علم خود آگاه موجود است. اما آن چیزی که در حالات انبیاء و اوصیاء درکش برای ما سخت است، این است که در وجود مبارک آن‌ها بالفعل چند عالم مستقل است. هر کدام حکم خاص خودش را دارد. یعنی یک عالم است، «عالم انا بشر مثلکم» که در آن تکلیف هست؛ همه حرام و حلال در آن هست؛ از گناه و ترک واجب معصوم هستند. اما در همین حال وجود آن‌ها بر عالمی دیگر مشتمل است؛ عالم مستقل دیگر با احکام خودش. این خیلی مهم است؛ هر کسی استقلال احکام و آن «خمسة ارواح» را فهمید، آن را می‌فهمد. حضرت فرمودند «روح القدس ثابت» اما روح های دیگر «یصیبه الحدثان». این دو عالم است و دو جور حکم دارد. ثابت به چه معنا است؟ یعنی نمی‌توان از آن چیزی اخذ کرد و نمی‌توان آن را تکه کرد. تکه کردن آن ممکن نیست. اما بقیه چیزها ممکن است.

با این خصوصیاتی که الآن توضیحش را عرض کردم به آن مقصودی که دیشب پایان عرضم گفتم. آن علم غیبی که از ناحیه خدا به ائمه علیهم‌السلام داده شده، علمی نیست که با آن بتوانند آینده را مدیریت کنند. اصلاً سنخ علم غیبش سنخ علمی است که فعلیت تامه است. فعلیت تامه یعنی حصول اصل لوحی را دارند که «حفظ من التغییر». از آن جا دارند نگاه می‌کنند. نظیر «مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ»؛ وقتی این کتاب را می‌بینند، کتابی نیست که بگویند حالا آن را تغییر بدهیم. اصلاً ریخت این کتاب ریختی نیست که من آن را تغییر بدهم. ریخت آن کتاب ریخت اطلاع علم الهی است. از ناحیه خدا است، نه این‌که حالا که من مطلع شدم آن را تغییر بدهم. اگر بخواهم آن را تغییر بدهم از سنخ علم غیبی که بحث ما بود فاصله می‌گیرد.

تقریباً ظن قوی دارم که از این روایت صحبت کرده‌ایم. ولی برای خود من که خیلی زیبا است. در توضیح این علم غیب است؛ علم غیبی که معصومین دارند. در مورد کیفیت‌ آن است. خیلی این روایت زیبا است. اصل این را در کتاب‌ها می‌توانید مفصل ببینید. تواریخ مختلف، کتاب‌های حدیثی شیعه و سنی می‌توانید ببینید که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به شهادت خودشان خبر می‌دادند. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله خبر داده بودند و خودشان خبر داده بودند. ابن ملجم را که دیدند، شعر می‌خواندند؛ «ارید حیاته و یرید قتلی». شعر معروفی است که در همه کتاب‌ها هست.

اما در دو کتاب مناقب ابن شهر آشوب و کشف الغمه نقلی هست؛ وقتی حضرت اخبار می‌کردند که ابن ملجم من را می‌کشد، نقل­های مختلفی دارد که به حضرت چیزهایی می‌گفتند. در یک نقلش دارد که به حضرت عرض کردند یا امیرالمؤمنین وقتی می‌دانید که ابن ملجم شما را شهید می‌کند شما او را بکشید. خب جواب این حرف چیست؟

یک جواب به این صورت است که عموم عرف یک چیزی را بفهمند. هر دوی آن‌ها هست. می‌فرمودند او که هنوز عملی را انجام نداده‌؛ نمی‌توانیم قبل از عمل او را قصاص کنیم. خب معلوم است که این جواب رنگ فقهی دارد. اما یک جواب است که به این بحث ما مربوط می‌شود. خیلی خیلی زیبا است. می‌گوید: «یا امیرالمؤمنین انک تعلم انه یقتلک فاقتله و قال علیه‌السلام فمن یقتلنی؟!4». این جواب به چه معنا است؟

والحمد لله رب العالمین

کلید: علم غیب، علم غیب کهانی، علم امام، روح القدس، لوح محفوظ

1 الاعراف ١۴١

2 الاعراف ١٨٨

3 النمل ۶۵

4 کشف الغمه ج٢ ص۶٢