بسم الله الرحمن الرحیم

تکامل-فرگشت-تطور

زیست‌شناسی
تکامل-فرگشت-تطور
طراحی هوشمند
برهان نظم
الگوریتم تکاملی



انتخاب طبیعی؛ راهکار داوکینز برای حل مسئله ثوابت بنیادین و پاسخ به او





پرفسور جیمز تور، شیمی‌دان، نانوتکنولوژیست مشهور: فرگشت/فرضیۀ تکامل قابل قبول نیست! کسی هم سوالات را جواب نمی‌دهد!





فرگشت
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
پیشنهاد شده‌است که مقدمه‌ای بر فرگشت در این مقاله ادغام شود. (بحث)
«تکامل» به اینجا تغییرمسیر دارد. برای دیگر کاربردها، تکامل (ابهام‌زدایی) را مشاهده کنید.
برای نوشتاری عامه‌فهم و کمتر فنی در این موضوع، مقدمه‌ای بر فرگشت را ببینید.
بخشی از مجموعه مقاله‌های
زیست‌شناسی فرگشتی
نمودار واگرایی گروه‌های آرایه‌ای نوین از نیای مشترکشان.
مباحث اصلی
[نمایش]
روندها و نتایج
[نمایش]
تاریخ طبیعی
[نمایش]
تاریخچه نگره فرگشتی
[نمایش]
شاخه‌ها و کاربردها
[نمایش]
پیامدهای اجتماعی
[نمایش]
درگاه.ویکی‌پروژه

نبو

نبو

تکامل یا فرگشت یا برآیش (یا به‌گونهٔ ویژه‌تر تکامل زیستی یا اندامی) عبارت است از دگرگونی در یک یا چند ویژگی فنوتیپی موروثی که طی زمان در جمعیت‌های موجودات زنده رخ می‌دهد.[۱] این ویژگی‌های فنوتیپی، که از نسلی به نسل بعد جابجا می‌شوند؛ صفات ساختاری، بیوشیمیایی و رفتاری را تعیین می‌کنند. وقوع تکامل منوط به وجود بستری از گوناگونی ژنی در جمعیت است. این بستر ممکن است از جمعیت‌های دیگر تأمین شود؛ که به شارش ژن شهرت دارد.[۲][۳][۴][۵] همچنین ممکن است گوناگونی ژنی از درون جمعیت، با سازوکارهایی چون جهش یا نوترکیبی پدید آید. با توجه به اینکه ویژگی‌های فنوتیپی متفاوت، احتمال بقا و تولیدمثل را تحت تأثیرات متفاوتی قرار می‌دهند؛ انتخاب طبیعی می‌تواند سبب فراگیری ژنوتیپ‌های جدید در خزانهٔ ژنی شود؛ و چهرهٔ فنوتیپی جمعیت را به تدریج تغییر دهد.[۱] انتخاب جنسی ممکن است به همه‌گیری ژن‌هایی ختم شود که نقش مثبتی در افزایش بقای جاندار نداشته باشند؛ و دیگر سازوکارهای تکاملی همچون همبستگی ژنی و رانش ژن، ممکن است ژن‌هایی را انتخاب کنند که امتیاز مستقیمی برای بقا یا تولیدمثل جاندار ارائه نمی‌دهند.[۶][۷]

رویداد فرگشت بدان معناست که تمام موجودات زنده با همهٔ تنوعی که دارند، از نیاکانی مشترک پدیدار گشته‌اند.[۸] فرگشت علت پدیدهٔ گونه‌زایی است؛ که طی آن یک گونهٔ اجدادی منفرد به دو یا چند گونهٔ متفاوت تقسیم می‌شود. گونه‌زایی در شباهت‌های ساختاری، جنینی و ژنتیکی جانداران؛ پراکندگی جغرافیایی گونه‌های مرتبط با هم، و ثبت سنگواره‌ای تغییرات، قابل مشاهده‌است. نیای مشترک جانداران امروزی تا بیش از ۳٫۵ میلیارد سال پیش؛ یعنی از زمان پیدایش حیات روی زمین، قدمت دارد.[۹][۱۰][۱۱][۱۲] تکامل چه به صورت درون‌جمعیتی و چه به صورت گونه‌زایی میان جمعیت‌ها، از طرق گوناگونی روی می‌دهد؛ آهسته و پیوسته به نام انتخاب انباشتی، یا به سرعت از یک موضع ایستا تا موضع بعدی؛ که تعادل نقطه‌ای خوانده می‌شود.

مطالعهٔ علمی فرگشت (تکامل) از نیمهٔ قرن نوزدهم آغاز شد، زمانی که پژوهش‌ها روی ثبت سنگواره‌ای و تنوع جانداران، بسیاری از دانشمندان را متقاعد کرد که می‌بایست گونه‌ها به نحوی تکامل یابند. بر مبنای سنگواره‌ها می‌یابیم که جانداران امروزی متفاوت از گذشته هستند و به میزانی که به گذشته‌های دورتر می‌نگریم، فسیل‌ها متفاوت‌تر می‌شوند.[۱۳][۱۴] سازوکارهای پیش‌برندهٔ تکامل همچنان نامشخص باقی‌ماندند؛ تا سال ۱۸۵۸ که نظریهٔ انتخاب طبیعی، به‌طور مستقل توسط چارلز داروین و آلفرد راسل والاس ارائه شد. در اوایل قرن بیستم، تئوری‌های داروینی تکامل با ژنتیک، دیرین‌شناسی و سامانه‌شناسی ادغام شدند که با پیوستن یافته‌های بعدی چون زیست‌شناسی مولکولی؛ تحت عنوان تلفیق تکاملی جدید به اوج رسید.[۱۵] این تلفیق به یک بنیان اصلی در زیست‌شناسی بدل شد؛ چنان‌که تبیینی منسجم و یکپارچه، برای تاریخ و تنوع زیستی حیات روی زمین، فراهم ساخت.[۱۶][۱۷][۱۸]

امروزه تکامل در شاخه‌های مختلف علوم زیستی چون زیست‌شناسی بقا، جنین‌شناسی، بوم‌شناسی، فیزیولوژی، دیرین‌شناسی و پزشکی مطالعه و به‌کاربسته می‌شود. به علاوه، تکامل بر دیگر حیطه‌های مطالعات بشری، همچون کشاورزی، انسان‌شناسی، فلسفه و روان‌شناسی نیز اثرگذار بوده‌است.

نظریه فرگشت پارادایم حاکم بر زیست‌شناسی نوین است که پایه و اساس آن را تشکیل می‌دهد و با شواهد بسیاری پشتیبانی می‌گردد؛ به‌طوری‌که به گفته دبژنسکی «هیچ چیز در زیست‌شناسی جز در پرتو آن معنا نمی‌یابد».[۱۹] هم‌زمان در جزئیات اختلاف نظر هست و پرسش‌های بسیاری نیازمند پاسخ هستند که زیست‌شناسان تکاملی به آن‌ها می‌پردازند. زیست‌شناسان تکاملی واقعیت وقوع تکامل را مستند کرده، و همچنین نظریاتی در شرح علل آن توسعه داده و می‌آزمایند.












فرگشت انسان
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بخشی از مجموعه مقاله‌های
زیست‌شناسی فرگشتی
نمودار واگرایی گروه‌های آرایه‌ای نوین از نیای مشترکشان.
مباحث اصلی
[نمایش]
روندها و نتایج
[نمایش]
تاریخ طبیعی
[نمایش]
تاریخچه نگره فرگشتی
[نمایش]
شاخه‌ها و کاربردها
[نمایش]
پیامدهای اجتماعی
[نمایش]
درگاه.ویکی‌پروژه

نبو

نبو

با وجود این که شروع فرگشت انسان به عنوان یک موجود زنده، مانند تمام موجودات زندهٔ دیگر، به زمان پیدایش حیات بر روی کره زمین بازمی‌گردد؛ ولی به‌طور کلی واژهٔ فرگشت انسان به تاریخچهٔ فرگشت نخستی‌سانان (پستانداران شبیه انسان) و به خصوص سرده انسان، از جمله پیدایش انسان‌ها به عنوان گونه‌ای مجزا از انسان‌سایان (کپی‌های بزرگ) اطلاق می‌شود. مطالعهٔ فرگشت انسان زمینه‌های مختلف علمی از جمله انسان‌شناسی فیزیکی، نخستی‌شناسی، باستان‌شناسی، زبان‌شناسی، رویان‌شناسی، و ژنتیک را در بر می‌گیرد.[۱]

مطالعات ژنتیک نشان می‌دهند که فرگشت نخستی‌سانان احتمالاً در اواخر دورهٔ کرتاسه، ۸۵ میلیون سال پیش، شروع شده‌است. مجموعهٔ سنگواره‌های گردآوری شده نیز بیانگر آنست که این زمان پیش از دورهٔ پالئوسن، ۵۵ میلیون سال پیش، بوده‌است.[۲][۳] خانوادهٔ انسان‌سایان، یا کپی‌های بزرگ، بین ۱۵ تا ۲۰ میلیون سال پیش از خانوادهٔ گیبونها جدا شدند. حدود ۱۴ میلیون سال پیش اورانگوتانها از خانوادهٔ انسان‌سایان جدا شدند.[۴] راه رفتن روی دوپا ابتدایی‌ترین انطباق در دودمان انسان‌تباران است، و نخستین انسان‌تبارانی که بر روی دوپا راه می‌رفته‌اند، ساحل‌مردم و اررین بوده‌اند. آردی‌کپی که کاملاً بر روی دوپا راه می‌رفته‌است، اندکی بعد فرگشت پیدا کرده‌است. گوریلها و شامپانزه‌ها حدوداً در یک زمان از این دودمان جدا شدند و احتمالاً ساحل‌مردم یا اررین آخرین نیای مشترک ما و آن‌ها بوده‌است. راه رفتن اولیه بر روی دو پا سرانجام منجر به فرگشت جنوبی‌کپی‌آسا و بعدها سرده انسان گردید. انسان‌های امروزی از انسان‌سایانی که بین ۲٫۳ تا ۲٫۴ میلیون سال پیش در آفریقا می‌زیستند، تکامل یافته‌اند.[۵][۶]

نخستین گونه‌های ثبت شده از سردهٔ انسان، انسان ماهر و انسان گاتنگی هستند که در حدود ۲٫۳ میلیون سال پیش تکامل پیدا کردند. بر طبق شواهد موجود، انسان ماهر اولین گونه‌ای بوده که از ابزار استفاده می‌کرده‌است. اندازهٔ مغز این انسان‌های اولیه در حدود اندازهٔ مغز شامپانزه بوده‌است. از آن زمان و در طول این چند میلیون سال تاکنون فرایند افزایش اندازهٔ مغز ادامه یافته‌است به‌طوری‌که با پیدایش انسان راست‌قامت، حجم جمجمهٔ آن به دو برابر حجم جمجمهٔ انسان ماهر افزایش یافته بود. انسان راست‌قامت و انسان کارورز نخستین انسان‌هایی بودند که به خارج از آفریقا کوچ کردند. این گونه‌ها بین ۱٫۸ تا ۱٫۳ میلیون سال پیش در آفریقا، آسیا و اروپا پراکنده شدند. پنداشته می‌شود که این گونه‌ها، نخستین گونه‌هایی بودند که از آتش و ابزار پیچیده استفاده کردند.

دیدگاه غالب در میان دانشمندان این است که خاستگاه پیدایش انسان امروزی با فرضیه اخیر «خروج از آفریقا» یا «تک خاستگاهی» توضیح داده می‌شود[۷][۸][۹] که بیان می‌دارد آغاز فرگشت انسان‌های امروزی در آفریقا بوده‌است و سپس بین ۵۰٫۰۰۰ تا ۱۰۰٫۰۰۰ سال پیش آن‌ها به خارج از قارهٔ آفریقا مهاجرت کردند و کم‌کم جایگزین انسان‌های راست قامت در آسیا و نئاندرتالها در اروپا شدند. فرضیهٔ دیگری نیز به نام «فرضیهٔ چند ناحیه‌ای» وجود دارد که عنوان می‌کند انسان‌ها پس از مهاجرت انسان‌های راست قامت از آفریقا به سایر نقاط جهان در حدود ۲٫۵ میلیون سال پیش در مناطق جغرافیایی مختلف به صورت جمعیت‌های جداگانه ولی با پیوند بین نژادها فرگشت یافتند. شواهد نشان می‌دهد که هاپلوتیپهای متعددی که منشأ نئاندرتالی دارند در حال حاضر در جمعیت‌های غیرآفریقایی یافت می‌شود. شواهد نشان دهندهٔ آن است که نئاندرتال‌ها و گونه‌های دیگر انسان‌سایان مانند انسان‌تبار دنیسووا تا ۶ درصد در ژنهای انسان‌های امروزی (در نژادهای مختلف این مقدار متفاوت است) مشارکت داشته‌اند.[۱۰][۱۱][۱۲]

انسان امروزی که انسان خردمند نامیده می‌شود تنها گونهٔ بازمانده از انسان‌تباران است. انسان‌های خردمند باستانی بین ۴۰۰٬۰۰۰ تا ۲۵۰٬۰۰۰ سال پیش فرگشت یافتند و از آنان انسان‌های به‌کالبد امروزی در اواسط دوره پارینه سنگی، حدود ۲۰۰٬۰۰۰ سال پیش تکامل پیدا کردند.[۱۳] بنابر باور بسیاری از دانشمندان انسان‌هایی با رفتار نوین حدود ۵۰٬۰۰۰ سال پیش تکامل یافتند، هرچند که عده‌ای آغاز رفتار نوین در انسان‌ها را هم‌زمان با فرگشت انسان‌های به‌کالبد امروزی می‌دانند.[۱۴]











تاریخچه اندیشه فرگشتی
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بخشی از مجموعه مقاله‌های
زیست‌شناسی فرگشتی
نمودار واگرایی گروه‌های آرایه‌ای نوین از نیای مشترکشان.
مباحث اصلی
[نمایش]
روندها و نتایج
[نمایش]
تاریخ طبیعی
[نمایش]
تاریخچه نگره فرگشتی
[نمایش]
شاخه‌ها و کاربردها
[نمایش]
پیامدهای اجتماعی
[نمایش]
درگاه.ویکی‌پروژه

نبو

نبو

باور به فرگشت و این که انسان‌ها و دیگر جانداران زنده از راه‌های طبیعی و دگرگون شدن یک ساختار به ساختاری دیگر پدید آمده‌اند ریشه‌های کهن در میان یونانیان باستان، رومیان، چینیان، و علوم اسلامی سده‌های میانی دارد. با آغاز طبقه‌بندی علمی جانداران در انتهای سده ۱۷ میلادی، اندیشهٔ زیستی در غرب تحت تأثیر دو باور متضاد قرار گرفت: یکی ذات‌باوری و اعتقاد به این بود که هر جانور دارای خصیصه‌های ذاتی نامتغیر است که خود برآمده از متافیزیک مکتب ارسطو و همسو با الهیات طبیعی بود؛ و دیگری برآمده از رویکردی متضاد با اندیشه ارسطویی در دانش نوین. با رشد روشنگری، جهان‌بینی فرگشتی و فلسفه مکانیکی از علوم فیزیکی تا تاریخ طبیعی را دربر گرفتند. طبیعت‌گرایان آغاز به تمرکز بر تغییرپذیر بودن گونه‌ها کردند؛ برآمدن دیرینه‌شناسی با مفهوم انقراض فشار را بر دیدگاه ثابت بودن طبیعت هر چه بیشتر کرد. در آغاز سده ۱۹ میلادی، ژان–باتیست لامارک نگره خود دربارهٔ تراجهش گونه‌ها را مطرح کرد، که نخستین نگره از این نوع دربارهٔ فرگشت به‌شمار می‌رفت.

در ۱۸۵۸، چارلز داروین و آلفرد راسل والاس، به صورت مشترک اقدام به چاپ نگره‌ای فرگشتی تازه کردند که به تفصیل در کتاب خاستگاه گونه‌های داروین شرح داده شد. اگرچه تا پیش از ارائه نظریه فرگشتی داروین دیدگاه فرگشت‌گرایانه در جامعه علمی جای پا باز کرده بود، اما نظریه او به آن دلیل انقلابی تلقی می‌شود که توانست سازوکاری از چگونگی پدید آمدن تفاوت‌ها در گونه‌های مختلف را توضیح دهد؛ چیزی که امروزه با مفهوم انتخاب طبیعی می‌شناسیم. نظریه او همراه بود با شواهد بی‌شماری از شاخه‌های گسترده علمی همچون دامداری، جغرافیای زیستی، زمین‌شناسی، ریخت‌شناسی، و رویان‌شناسی.

بحث بر روی کار داروین باعث پذیرش سریع مفهوم کلی فرگشت شد، ولی سازوکار مشخصی که تحت عنوان انتخاب طبیعی او پیشنهاد داد، به صورت گسترده مورد استقبال قرار نگرفت، مگر تا هنگامی که پیشرفت‌های زیست‌شناسی در طی دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۴۰ آن را دوباره پیش کشیدند. تا پیش از آن هنگام، بیشتر زیست‌شناسان ادعا می‌کردند عوامل دیگری مسئول فرگشت هستند. جایگزین‌های انتخاب طبیعی که در طی افول داروینیسم (تقریباً ۱۸۸۰ تا ۱۹۲۰) پیشنهاد شدند شامل به ارث بردن ویژگی‌های اکتسابی (نولامارکیسم)، میل ذاتی به تغییر (راست‌زایی)، و جهش‌های آنی و بزرگ (جهش‌گرایی) بودند. سنتز انتخاب طبیعی توسط ژنتیک مندلی در طی دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ باعث بنیان نهادن شاخه جدید ژنتیک جمعیت شد. در طی دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، ژنتیک جمعیت با دیگر شاخه‌های زیستی ترکیب شد، و نگره‌ای به صورت گسترده مورد پسند از فرگشت را نتیجه داد که بیشتر زیست‌شناسی را در بر می‌گرفت: سنتز فرگشتی نوین.

در پی استقرار زیست‌شناسی فرگشتی، مطالعات جهش و تنوع در جمعیت‌های طبیعی، در ترکیب با جغرافیای زیستی و سامانه‌شناسی، منجر به پیدایش ریاضیاتی پیچیده و مدل‌های سببی از فرگشت شدند. دیرینه‌شناسی و کالبدشناسی تطبیقی به ساخت تاریخ فرگشتی حیات با جزئیات بالا کمک کردند. با برآمدن ژنتیک مولکولی در دهه ۱۹۵۰، مبحث فرگشت ملکولی بر پایه رشته‌های پروتئینی و تست‌های ایمنی‌شناختی پیدایش یافت، و بعدها بررسی‌های بر دی‌ان‌ای و آران‌ای را دربر گرفت. دیدگاه ژن-محور فرگشت اهمیت فراوانی در دهه ۱۹۶۰ یافت، و در پی آن بحث‌های زیادی بر روی سازگارپذیری، واحدهای انتخاب، و اهمیت نسبی رانش ژن در مقابل انتخاب طبیعی، انجام گرفتند. در پایان سده ۲۰ میلادی، توالی‌شناسی دی‌ان‌ای منجر به شناخت فیلوژنتیک مولکولی و انتقال افقی ژن شد، و راه را برای بازنویسی دوباره درخت حیات به صورت سامانه‌ای سه–دامنه باز کرد. همچنین، عوامل تازه شناخته شدهٔ درون‌هم‌زیستی و انتقال عمودی ژن پیچیدگی‌های بیشتری را وارد نگره فرگشتی کردند. یافته‌های زیست‌شناسی فرگشتی نه تنها بر شاخه‌های سنتی زیست‌شناسی تأثیری بزرگ داشته‌اند، که دیگر مباحث علمی و دانشگاهی را نیز (همچون انسان‌شناسی و روان‌شناسی) متأثر ساختند.[۱]





****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Saturday - 20/1/2024 - 10:32

انتخاب طبیعی؛ راهکار داوکینز برای حل مسئله ثوابت بنیادین

جلسه توحید صدوق 13/ 9/ 1398

ستاد: در فیزیک، شش ثابت بنیادین کشف شده است. ثابت عمومی جاذبه، ثابت پلانک و ... . در دل برخی از آن‌ها، ثابت دیگری هم هست. این‌ها که کشف شده، به قدری عدد ریاضی آن دقیق است که اگر یک صدم و یک هزارم، این عدد تغییر می‌کرد، از آن روز اول – به قول خودشان بیگ­بنگ و آن روزی که می‌خواست این‌ها باز شود و شکفته یا شکافته شود - این حیاتی که امروز هست، نبود. آن‌ها می‌گویند: نظم قاصد حیات. یعنی این شش عدد از روز اول طوری تنظیم شده است که اگر یک هزارم یکی از این شش عدد، طور دیگری می‌شد، خروجی این نظام حیات نبود. نمی‌توانست انسان حیّ در کره­ی زمین با این تشکیلاتی که خدای متعال قرار داده، به پا شود. می‌گویند: نظم قاصد حیات و نظم انسان­محور. نظم حیات­محور. غرض او از روز اول، با تنظیم این اعداد، حیات بود.

خُب، کسانی که مقابل این می‌ایستند، می‌گویند: بی‌نهایت عالم داریم که انسان در آن‌ها نیست و حیات هم نیست. تنها یکی از آن‌ها است که همین عالم ما است و انسان‌ها در آن هستند. خُب، همین شش عدد هم جفت و جور شدند، صدفه است.

شاگرد: شبهه­ی هیوم ... .

استاد: شبهه­ی هیوم و اصالة­التجربه‌ای که او می‌گوید، ربطی به این‌ها ندارد. زمان او که اصلاً این حرف‌ها مطرح نبود. این ثابت­ها برای بعد از آن است.

شاگرد ٢: اشکال او بر برهان نظم این‌ها نیست. اشکال او خیلی سطحی است.

استاد: برهان شرّ را با این قاطی می‌کند. علیّت را هم قبول ندارد؛ چون می‌گوید: حسّ ما تنها می‌بیند که معلول پشت سر علّت می‌آید. اما ورای تعاقب و تعّب، چیزی به نام علیت داریم؟؛ خیره. حالا برهان نظم را هم از همین ناحیه اشکال کرده‌اند، نمی‌دانم.

در جهان­های موازی خواستند خودشان را به این صورت اقناع کنند که پس این شش ثابت بنیادین، در عالم ما، خودش صدفه است. یعنی مثلاً وقتی بی‌نهایت عدد گویا هست، در محدوده­ی هر عددی وارد شوید، برای خودش نظامی دارد. این عالم ما هم یکی از بی‌نهایت عالم­ها است که فعلاً در نظام خودش حیات دارد.

جالب این است که داوکینز، زیست‌شناس و آتئیست، در کتابش: «پندار خدا» می‌گوید: این نامعقول است. او که خودش آتئیست است، می‌گوید این چیست؟! حرف نامعقول و عجیبی است که بی‌نهایت عالم درست کنیم تا شش ثابت بنیادین را سر و سامان بدهیم. او قبول نمی‌کند و بعد می‌گوید: داروین با انتخاب طبیعی به ما یاد داده است. لذا یک زیست‌شناس می‌خواهد فیزیک‌دان­ها را نجات بدهد و آن‌ها را از این مخمصه نجات بدهد. درحالی‌که قیاس مع الفارق است. این‌که انتخاب طبیعی به ذهن فیزیک‌دان ها نیامده است، به این خاطر نیست که نیامده و نفهمیدند، بلکه در بستری که آن‌ها حرف می‌زنند، انتخاب طبیعی برایش معنا ندارد. انتخاب طبیعی داروین در بستر طبیعت است، «ژن خودخواه» کتاب دیگری از او است. در این کتاب می‌گوید: در این بستر، انتخاب طبیعی انجام داده است. اما در کُتله­ ی اولیه بستری نبوده که برای خودش انتخاب انجام بدهد و بعد بگوید حالا می‌خواهم با شش عدد تنظیم کنم. کل بستر، عالم فیزیکی است. وقتی کل بستر، عالم فیزیکی است، انتخاب طبیعی اصلاً موضوعیت ندارد. معنا ندارد.

 

جلسه 3/ 10/ 1398

جریان انتخاب طبیعی در بستر فیزیکی و تصویر جهان­های موازی

شاگرد: یک برهان بوئینگ هفتصد و چهل و هفت داریم که می‌گوید ممکن است در طول زمان از زباله­هایی که باد آورده است، چنین هواپیمایی ساخته شده باشد. چه چیزی می‌تواند این را رد کند؟ بعد استناد می‌کند به حرف داروین که این‌ها نظم نداشت، این‌ها به آرامی در طول زمان و طبیعت، به هم چسبیده­اند.

استاد: از چیزهایی که همیشه مکرر می‌گویم این است: کشفیات در فیزیک مدرن، مخصوصاً در ثابتات بنیادین، این است که از بیگ بنگ شش عدد طوری تنظیم شده‌اند که الآن ما داریم در این­جا حرف می‌زنیم و زنده هستیم. این از مهم‌ترین کشفیات است. این کشف آن‌چنان مهم بوده است که مثل داوکینز، در کتاب پندارِ خدا، می‌خواهد به داد فیزیک‌دان­ها برسد. خودش هم می‌گوید چرا فیزیک‌دان­ها از این راه رفته‌اند؟! من پیشنهاد می‌دهم که ببینیم داروین در زیست‌شناسی چه کرد. برای خودش در فضای علم موتاسیون (Mutation) بود؛ یک جهش بود در فضای زیست‌شناسی. می‌گوید شما فیزیک‌دان­ها هم این کار را بکنید. انتخاب طبیعی­ای که داروین در زیست‌شناسی می‌گوید، شما همین را در بیگ بنگ و دوره­ی قبل از آن جاری کنید.

قبلاً هم شاید بحث کردیم. این قیاس مع­الفارق است. اصلاً توجه ندارد که انتخاب طبیعی داروین در بستر فیزیک است. یعنی ما یک بستر فیزیکی داریم که در بستر فیزیکی، ترکیب‌های مختلف موکولی اجازه می‌دهد که از طریق انتخاب طبیعی، DNA رشد بکند و بگوید ژن خودخواه است و جلو برود. اما وقتی کل سیستم جهانی را در نظر گرفتیم؛ کل سیستم فیزیکی که یک سیستم بسته است را در نظر گرفتیم، کجا می‌خواهید انتخاب کنید؟!

شاگرد 2: مولتی ورس (Multiverse) را مثال می‌زنند.

استاد: صبر کنید، آن حرف دیگری است، برای بعد است. مبنا فرق می‌کند.

شاگرد 2: سیستم بسته است، اما سیستم­های بسته­ی نامتناهی تصویر می‌کنند و مدل‌های ریاضی آن را هم تدوین می‌کنند و می‌گویند: اصلاً تعجبی ندارد در بین بی‌نهایت­ها، یک حیات هم باشد. این شانس است.

استاد: این چیزی که شما گفتید، جواب فیزیک‌دان­ها است. نه جواب داوکینز. این‌ها مخلوط نشود. اتفاقا داوکینز همین حرف را می‌آورد و می‌گوید به نظر من این عاقلانه نیست که ما بگوییم بی‌نهایت عالم داریم که می‌خواهیم ضمن بی‌نهایت یکی از آن‌ها را، این قرار بدهیم. یعنی می‌گوید ما کارمان به این­جا رسیده است که می‌خواهیم بی‌نهایت عالم درست کنیم که این ثابت­های بنیادین دست به دست هم بدهند. نسبت به بی‌نهایت­ها در جلسه­ی قبل عرض کردم؛ کتاب جهان ریاضی ما، هفت - هشت سال است نوشته شده است، این کتاب مویِّد عرض من است. چندین بار هم عرض کردم نمی‌دانم پی­جویی شد یا نه.

به گمانم اولین ترجمه­ای که در میان زبان‌ها از کتاب پندار خدا شده است، ترجمه­ی فارسی است. یعنی وقتی آن کتاب نوشته شد، اولین زبانی که این کتاب به آن ترجمه شد، فارسی بود. من مشغول بودم و مشغول هم هستم. اما کتاب جهان ریاضی اصلاً ترجمه فارسی ندارد.

شاگرد: ترجمه­ی عربی کتاب داوکینز، در سایت آمازون، دو میلیون فروش رفته است. دانلود ترجمه­ی عربی آن، تقریباً چهارده میلیون بار است.

استاد: ترجمه­ی فارسی آن چقدر است؟

شاگرد: نمی‌دانم.

استاد: اگر تاریخ ترجمه­ها را ببینید، به گمانم ترجمه­ی فارسی زودتر از عربی بوده است. اما این‌که چرا؟ مطالب خودش را دارد.

علی أیّ حال، چیزی که الآن مقصود من بود، همین بود. او می‌گوید این نشد که ما سراغ بی‌نهایت عالم برویم تا یک عالم این­جا را درست کنیم. بعد می‌گوید: چرا سراغ چیزهای غیر معقولی می‌روید که دور از ذهن است؟! یعنی یک زیست‌شناس می‌خواهد فیزیک‌دان­ها را نجات بدهد. می‌گوید: من به شما یاد می‌دهم؛ بیایید از داروین درس بگیرید. بدون این‌که جهان­های موازی و بی‌نهایت را فرض بگیرید. می‌گوید نیازی نیست که آن‌ها را فرض بگیرید. همین عالم است، ولی چطور در این عالم زیست با انتخاب طبیعی به این­جا آمده و تا اینجا رسیده که انسان است؛ با این همه عجائبی که از او بروز و ظهور می‌کند! جهان فیزیکی هم این‌چنین است. یعنی در اثر دوره‌های مختلف، مانند انتخاب طبیعی، بهترین انتخاب را انجام داده است تا حالا که رسیده و این شش ثابت را به‌صورت انتخاب طبیعی انجام داده است. خیلی تفاوت می‌کند با جهان موازی. جهان موازی دو مبنا است.

خودش این را می‌گوید. من که به این­جا رسیدم برایم جالب بود. او می‌گوید: این‌که نشد! برای ذهن زیست‌شناس، سر و کارش با فضای ریاضی و بی‌نهایت­ها خیلی سخت بوده است، می‌خواهد به این صورت حل کند. ولی این قیاس مع­الفارق است. یعنی او توجه نکرده است که در فضای فیزیک، عوالم بی‌نهایت را هم در نظر بگیریم، هر عالمی برای خودش یک سیستم بسته است. این‌ها موازی هستند. یعنی طوری نیست که این به آن بدهد؛ به آن دادنی که از آن بسته بودن در بیاید.

قبلاً من عرض کردم آن­چه که بر آن دلیل داریم، عوالم هر چه هم باشد، حتی اگر موازی تحققی هم باشند، حتماً بین آن‌ها تراکنش هست. این را منکر نیستند. فقط نمی‌دانم به چه نحو می‌خواهند سر برسانند.

علی أیّ حال، گفتم قیاس او مع الفارق است. شما روی حرف او متمرکز شوید. همین عالم از بینگ بنگ، شش عدد و ثابت بنیادین، ثابت شده است و حیات را هدف گرفته که ما الآن در این­جا زنده هستیم. از سیزده میلیارد سال قبل که شروع شده است. خُب، او می‌خواهد چه کار کند؟ می‌خواهد بگوید: جهان فیزیک هم مثل DNA است که در بستر انتخاب طبیعی جلو آمده است. جواب ما این است: می‌گوییم در جهان فیزیکی بستری آماده است که در این بستر DNA با انتخاب طبیعی و خودخواهی خودش جلو می‌رود، اما کل جهان فیزیکی روی فرض او، در چه بستری می‌خواهد انتخاب‌ها را انجام بدهد؟! هر عالمی برای خودش دارد بسط پیدا می‌کند. کجا؟ در ادامه می‌ماند؟! مگر این‌که جهان­ها را موازی فرض نگیرید. جهان­های درعرض هم به این معنا که موازی هستند را فرض نگیرید، بگویید ما یک بستری داریم، یک جهان فیزیکی داریم که بستر همه­ی جهان­های فیزیکی است. در آن بستر دارد انتخاب طبیعی شکل می‌گیرد. اما جهان­های ریاضی و در بستر ریاضیات چیزی نداریم که انتخاب طبیعی را صورت بدهد. در سیستم­های محض ریاضی، انتخاب طبیعی معنا ندارد. شما سیستم­های محض ریاضی­ای را تصور کنید که پشتوانه­ی همه­ی عوالم بی‌نهایت هم باشند، در خود سیستم ریاضی ما انتخاب طبیعی نداریم. چون ثابتات­اند. انتخاب طبیعی در حرکت پیدا می‌شود. در، از مرحله‌ای به مرحله­ی دیگر رفتن، مطرح می‌شود. این­جا است که ما خلاصه محتاج به یک بستر هستیم. یا می‌خواهد یک بستر واحدی را فرض بگیرد که بی‌نهایت [عوالم دارد] که برگشتش به همان چیزی است که خودش گفت غیر معقول است. علی أیّ حال، به نظرم این اشکال به او وارد است.

شاگرد: جهان خارجی همین حقایق بیرونی هستند. در جهان خارج، یک توپ نداریم که این‌ها در آن باشند، این‌ها خودشان سازنده­ی جهان خارج هستند. بستر به چه معنا است؟

استاد: او می‌گوید اجزای فیزیکی، چیزهایی که در وقت سوت اولیه؛ ذره­ی فشرده‌ای که بعد از آن، بیگ بنگ حاصل شد – قبل از آن چه بوده است؟ خودشان می‌گویند خبر نداریم و نظریاتی دارند- این رفت‌وبرگشت­ها می‌خواهد شش ثابت بنیادی را انتخاب کند. کجا انتخاب کرده است؟ چه کسی دارد انتخاب می‌کند؟

تفاوت هویتی آفرینش هوشمند و شبه علم

شاگرد: حتماً باید یک هوشمندی باشد تا انتخاب کند؟

استاد: خیلی جالب است. این­جا خیلی روشن است. آتئیست­ها که اینترنت را پر می‌کنند، آفرینش هوشمند را می‌گویند شبه علم است. شما متوجه باشید. این شبه علم می‌شود؟! وقتی شما شواهد علمی دارید و دارید مشاهدات عملی را تحلیل می‌کنید، با پشتوانه­ای که از باستان­شناسی دارید، این شبه علم می‌شود؟! یعنی دقیقاً تسمیه­ای از ناحیه­ی کسانی است که غرض­ورزی عملی دارند. لفظ شبه علم را آورده‌اند و در جاهایی که اصلاً جایش نیست، از آن استفاده می‌کنند. درحالی‌که با این شواهد فیزیکی، آفرینش هوشمند شبه­علم نیست. همینی که الآن عرض کردم؛ شما می‌گویید بوئینگ کذا ...؛ سؤالی بود که عرض کردم؛ آقای داوکینز اگر همراه باستان­شناس­ها بروید و بگویید بوئینگی بوده است که این‌طور پدید آمده است، چرا از شما نمی‌پذیرند؟! هزاری هم بالا بروید و پایین بیایید و به سر خودتان مشت بزنید و بگویید شما در اشتباه هستید، بوئینگ می‌تواند به این صورت درست شود، چرا آن‌ها این را نمی‌پذیرند؟! یعنی چه درک شهودی­ای دارند که وقتی زیر خاک به این می‌رسند، می‌گویند عده‌ای از مردم بودند که این را ساختند؟! اگر این چرائی تفاوت را تحلیل کنید، مبداء عرضی است که بعداً می‌خواهم بگویم. این‌که اساساً صنع و یافتن اراده در پشت یک چیزی یک تحلیل دقیق علمی-ریاضی دارد که از شبه­علم بیرون می‌آید. ناظر عالم – باستان­شناس که جاهل نیست - با مجموعه‌ای از چیزهایی که از منطق و علم و تجربه و فلسفه دارد، پشت یک نظم، اراده را می‌بیند. لذا هزاری به او بگویید، نمی‌پذیرد. چون دارد، می‌بیند. خُب، چرا می‌بیند؟ این سؤال ما است. چه طور است که یک باستان­شناس دقیقاً زیرخاک، چیزهایی را که طوفان درست کرده است، می‌فهمد که برای طوفان است، آن­هایی که به پشتوانه­ی یک اراده بوده است، دست آمده است و آجرها را چیده و حمام درست کرده است، [این را هم می­فهمد] رمزش چیست؟ دیدید با آن ابزار می‌تراشند؟ ذره به ذره که می‌آید فرق­های آن را می‌فهمند. می‌گوید: این­جا را آدم‌ها درست کرده‌اند و این­جا را طوفان درست کرده است.

شاگرد: یک جا هم شک می‌کند و می‌گوید: نمی‌دانم این­جا را آدم ساخته یا باد ساخته است.

استاد: مانعی ندارد؛ اما بحث ما در جای قطعی است. درجایی‌که قطعی است، چرا از او نمی‌پذیرند؟ قطعی را تحلیل کنیم تا به مشکوک برسیم.

شاگرد 2: ملاک آن پیچیدگی‌های تشخص یافته است؟

استاد: این‌که به چه صورت حل کنیم، باید فکر کنیم.

شاگرد 2: بحث مولتی ورس و چند جهانی ... .

استاد: در همین مباحثه توحید مفصل، در مورد آن، بحث شد. شاید بیش از بیست جلسه بود. اصلاً عقیده­ی من این است که یک چیز خیلی روشنی است. اما آیا باید به بی‌نهایت عالم قائل شویم؟

شاگرد 2: مثلاً کسانی که قائل به تنظیم ظریف (fine tuning) هستند، همین ثوابت را می‌آورند و می‌گویند از آن می‌توان دو جور برداشت، استنتاج کرد. یا نظم است یا چند جهانی.

استاد: اتفاقا آن‌ها از همین استفاده می‌کنند و می‌گویند اگر گفتید آفرینش هوشمند است، شبه­علم می‌شود و حال آن‌که شبه­علم نیست، سوء استفاده­ی از آن است. چرا؟؛ چون شبه­علم در جایی است که از شواهد علمی به یک نظری نرسید.

شاگرد: شبه­علم تعریف خودشان است. ابطال‌پذیری و پیش‌بینی کردن آن و ... دارد. آن‌ها می‌گویند: نظریه­ی طراحی هوشمند (Intelligent design) ابطال‌پذیر نیست. گرچه این اشکال به خود تکامل­گراها وارد است.

استاد: ببینید این مبنای تعریف آن‌ها در فلسفه­ی علم می‌شود. فلسفه­ی علم را بر این مبنا گذاشتن، این را رد می‌کند. نمی‌شود ما بگوییم: شبه علم آنی است که این آقایان روی مبنای فلسفه­ی علم تعریف کرده‌اند. این شبه­علم می‌شود؟! آن چیزی که علم است، این است که روی شواهد موجود علمی، تحلیل ارائه بدهید. تحلیلی که عالمانه باشد و به آن بخورد. لذا اصلاً جای این نیست که بگویند شبه­علم نیست.

شاگرد: برای حالت باستان­شناسی صورتی را هم بگذارید؛ وقتی باستان­شناسی کردیم و یک گنجینه­ی الماس دیدیم، این آقایان می‌گویند: اصلاً ما نظم نداریم. آن طبیعی خودآگاهی خودش است. مثل الماسی که می‌بینید چقدر منظم است. این خیلی فرق دارد با این‌که یک شهر زیر خاک پیدا کنیم.

استاد: چرا فرق دارد؟؛ ما باید تحلیل کنیم. الآن نشد این را بگویم. می‌خواستم به یک بچه‌ای که در باغ به دنیا می‌آید، مثال بزنم. یعنی به فرمایش شما الماس را می‌بیند و می‌گوید الماس است.

شاگرد: مثلاً روی حرکت طبیعی خودش.

استاد: بله؛ اما آن ساختمان را نمی‌گوید. چرا؟؛ چون پشتوانه­ی اراده را می‌بیند. الآن پشتوانه یک نحو اراده نوع دیگری را در پشت الماس فعلاً به فطرتش نمی‌بیند. چرا؟؛ می‌خواهیم بعداً آن را تحلیل کنیم. فعلاً تحلیل کنیم که چرا باستان­شناس در موارد قطعی و نه مشکوک، این اراده را می‌بیند. وقتی تحلیل کردیم، می‌بینیم که دیگر شبه­علم نیست. یعنی دقیقاً علم است. خودش با همه­ی ضوابطی که می‌پذیرد، اراده را در این­جا می‌بیند. وقتی اراده را دیدیم، چرا در برخی جاهای دیگر اختلاف می‌کنیم؟

شاگرد: در این­جا می‌گوید این با این عالم فرق می‌کند. یعنی قبول نمی‌کنند.

استاد: خیر؛ ما فعلاً تحلیل می‌کنیم. ما که نخواستیم سریع به آن­جا برویم. هنوز که نتیجه نگرفته­ایم. می‌خواهیم ببینیم چرا این باستان­شناس از این آقا نمی‌پذیرد. یا آن مثال بوئینگی که آقا گفتند.

 

 

جلسه 17/ 10/ 1398

تجربه­ ی شش عدد و ثابت فیزیک و به لرزه افتادن عقیده­ی الحاد

آقا لطف کردند و به بنده کتاب‌هایی را دادند. آن‌ها را مرور کردم. کتاب‌های خوبی است. ایشان نقل قولی کرده بودند، مرور که می‌کردم، چشمم افتاد. یکی از متخصصین فیزیک و دانشمندان معاصر گفته است: هیچ چیزی الحاد من را به اندازه­ی این شش عدد ثابت بنیادین نلرزاند. یعنی همانی که هفته­ی قبل عرض کردم، فیزیک‌دان­ها در آن مانده‌اند و با عوالم لایتناهی می‌خواهند آن را درست کنند. داوکینز هم می‌خواست فیزیک‌دان­ها را از آن‌ها – او می‌گفت معقول نیست - نجات دهد. به چه چیزی؟ به این‌که شما هم مثل زیست‌شناسی انتخاب طبیعی را به فیزیک بیاورید. عرض کردم: قیاس مع الفارق است و نمی‌شود و الا اگر رشته­ی او فیزیک بود، این حرف را نمی­زد. چون خود فیزیک‌دان­ها می‌دانند که آن­چه که او می‌گوید، با فضای او سازگاری ندارد. اگر هم طوری تصور کنیم که ممکن است، باز خود او دوباره می‌گوید که معقول نیست. یعنی باید دوباره به همان توجیهات فیزیک‌دان­ها برگردد. چاره‌ای ندارد.

او گفت: الحاد من را این شش عدد لرزاند، چرا؟؛ یعنی از نظر ثابت­های بنیادین می‌دانید بشر به چه صورت شده است؟ یعنی مثل این طفل به جایی رسیده است که مدام تجربه کرده است؛ در ریاضیات و اعداد و نظم منظم به جایی رسیده است که می‌گوید: عجائب است! شش عدد هست که اگر هر کدام از آن‌ها را یک صدم، یک میلیونیوم جابه­جا کنیم، این عالم به هم می‌خورد. ممکن نیست انسان از روز اول پدید بیاید. از لحظه­ی اولی که روی نظریه­ی انفجار بزرگ، این عالم با این شش عدد شروع شده است، می‌گوید: فکر کردم چه کسی این شش عدد را به این نحو قرار داده است؟! شش تا شوخی نیست. مثل جدول ضرب.