بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
در این نوشته سعی شد مبانی فقهاء برای نظم دادن تقویم روز اول ماه و تعیین میقات ماه رمضان دستهبندی شود و عبارات قدماء جمعآوری شد و تطور نظر برخی فقهاء در مبنای رؤیت هلال از ظاهره سماوی به اضافه شدن قید اشتراک در شب طی شد. و سه مرحله در مبنای اشتراک افق از طول جغرافیایی به اضافه شدن عرض جغرافیایی سپس لحاظ شدن خط غروب برای لحاظ امکانیت رؤیت هلال در هر بلد و افق بیان شد. و نقض و ابرام هایی به این مبانی برای تعیین روز اول ماه صورت گرفت سپس با توجه به ارتکاز متشرعه از روز اول ماه و عید فطر و شب قدر ملاکی برای تعیین روز اول ماه بیان شد و در ادامه برای نظم دادن به تمام کره و آفاق براساس ساعتی مرکزی به ایده ای که یک وجه ثبوتی است و با ادله اثباتی هم فی الجمله پشتیبانی میشود، پرداخته شد. برای اشاره به ایده میقات واحد، اعتبار روز اول را براساس نصف النهار دحو الارض در نظر میگیریم چه با نظر رؤیت قبل زوال یا نظر رؤیت قبل غروب، کما اینکه چه بانظریه رؤیت با چشم مسلح یا با روئت با چشم غیر مسلح، در صورت اهلال هلال برای نصف النهار مبدأ اعتبار روز اول ماه کنیم به همان تفصیلی که در فصل آخر آمده است.
از دیر باز تعیین تقویم و تعیین روز اول ماه از مسائل مهم برای متشرعه بوده است و حتی یکی از دغدغه های مردم جزیرة العرب که مناسکشان را براساس حرکت قمر تنظیم میکردند، تعیین روز اول ماه بوده است. به بیان دیگر تعیین روز اول و داشتن تقویم یک مسئله مهمی برای بشر است تا مناسک مشترک بین هر سنت و قبیلهای را نظم دهی کند ولو برخی معیار نظم دهی شان حرکت شمس و بروج شمس است و برخی براساس حرکت قمر، اما چگونگی نظم دهی و تقویم دغدغه مشترک بین تمام ملل بوده است. بنابراین عرب قبل از ظهور اسلام مناسک حج و ماههای حرام داشته و برای نظم دهی و تعیین تقویم براساس حرکت قمر عمل میکرد، بعد از اسلام هم دغدغه تقویم و نظم دهی همچنان مطرح است. و چه بسا از اهمیت بیشتری برخوردار شده باشد چون علاوهبر مناسک حج و ماههای حرام و احکام ماه حرام -حرمت قتال در ماههای حرام-، صوم رمضان و عید فطر هم از مسائل مبتلی به متشرعه شد، و تعیین روز اول برای آغاز روزه داری و تعیین عید فطرت و نماز عید فطر از دغدغههای متشرعه شد.
متشرعه دغدغه ی تعیین روز اول ماه را دارد تا بتواند میقات عبادی خود را تعیین کنند همانطور که آیه شریفه به این مطلب اشاره می کند که از تو (پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله) در مرود هلال ماه میپرسند بگو هلال میقات است برای مردم. «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَج»[1] لذا میبینید در بحث رؤیت هلال و فروعات آن و فروعات یوم الشک، بحثهای زیادی مطرح است. مثلا در زمانیکه هوا ابری باشد و دیدن هلال مشکل شود یا بیست و نه روز از ماه گذشته و هوا صاف باشد اما هلال دیده نشود ، در این فروض احکام یوم الشک پیش میآید و در روایاتی میبینید که به وظیفه شرعی یوم الشک پرداخته شده لذا بحث یوم الشک نیز از همین دغدغه میقاتیت برای متشرعه پدید میآید و اهمیت میقاتیت نزد شارع و اینکه متشرعه همه باهم بایک نظم و انسجام مناسک عبادی خود را انجام دهند از اغراض مهم برای شارع است لذا برای تعیین میقاتیت و روز اول در شرایط مختلف راههایی را پیشنهاد داده است.
وقتی دخول شهر که موضوع شرعی است در کنار تعیین روز اول ماه برای شارع اهمیت پیدا میکند از دغدغههای متشرعه میشود که در تعیین این میقات به دنبال نظر شارع باشند. از مباحث فقهی که بی تأثیر نیست در امر میقاتیت طرق احراز هلال است که آیا روئیت مدخلیت در دخول شهر به نحو قطع موضوعی دارد یا صرفاً طریق است که مصحح رؤیت با تلسکوپ هم میشود یااینکه رؤیت با چشم غیر مسلح در مقام تعیین حد امکانیت رؤیت است؟ اختلاف مبانی در این بحث فقهی تأثیر مستقیم در تعیین روز اول دارد و از بحثهای سرنوشت ساز فقهی میباشد. از طرفی میبینیم که روایات عدد هم یک راهحلی است برای تعیین روز اول و احراز دخول ماه هستند. اگر چه این روایات معرض عنه اصحاب است اما قدماء در بازه زمانی قرن سوم و چهارم روایات عدد را پیش کشیدند و بحث در روایات عدد بالا گرفت و مثل شیخ مفید رحمهالله دو رساله، یکی در تأیید ویکی هم در رد روایات عدد نوشته است برخلاف شیخ رحمهالله که این روایات را روی میز کار فقهی خود قرار نداند. بحث فقهاء از روایات عدد هم در امتداد این دغدغه بود که چه طور روز اول ماه را تعیین کنند و تقویم را چه طور تنظیم کنند تا رسیدن به یک میقات برای اعمال متشرعه ملاکی داشته باشند و به دغدغه میقاتیت نزد شارع وفاء کنند.
از ملاک ها دیگر در تعیین روز اول روایات رؤیت قبل زوال است. بحث رؤیت قبل الزوال در قرن یازدهم برجسته شد. صاحب ذخیره که شیخ الاسلام اصفهان[2] بودند این بحث را به میان کشیدند و مخالف مشهور قائل شدند که اگر هلال قبل زوال رؤیت شود آن روز روز اول شهر قمری است. از طرفی از زمان محقق اول و علامه حلی تا شهیدین و مقدس اردبیلی فضای مرددی در این مسئله ایجاد شد. در مصابیح سید بحرالعلوم نظرشان مجزی بودن رؤیت قبل زوال است ولو با این مبناء مشهور مخالفت کردند اما معیار رؤیت قبل زوال برکاتی دارد که در این وجیزه به آن میپردازیم.
در امتداد بحث میقاتیت میتوان ایده که برای میقاتیت کل بقاع و کل کره مطرح کرد و یک وجه ثبوتی منسجم ارائه داد برای زمانی که متشرعه بخواهد یک میقات واحد داشته باشد و در یک ساعت مرکزی تمام بقاع ارض یک تقویم واحد داشته باشد و این ایده میقاتیت را با شواهدی از ادله اثباتی پشتیبانی کرد و رؤیت قبل زوال از مقومات ضابطه ای است برای نظم دهی کل کره است.
بشر با گسترش ارتباطاتش و فراتر شدن ارتباطات از یک ده و روستا و شهر و استان و کشور که امورش با ساعات محلی سامان پیدا میکند، گاهی نیاز دارد به یک ساعت مرکزی مثلاً یک کشور یک ساعت واحد برای هماهنگی امورش از ساعات حرکت قطار ها و هواپیما ها و …دارد لذا کشور هایی که در یک قاچ جغرافیایی هستند مشکل چندانی ندارند و با اختلاف نیم ساعت و کمتر از یک ساعت بین دو شهر امورشان نظم پیدا می کند اما اگر مردم بقاع مختلف در فاصله مکانی شرق تا غرب که یکی این طرف گرینوچ است دیگری آن طرف است اگر بخواهند یک ساعت مرکزی داشته باشند و در یک لحظه باهم هماهنگ باشند، یک میقات داشته باشند، دیگر ساعت محلی نیاز آنها را پاسخ گو نیست بلکه یک ساعت مرکزی برای نظم دهی نیاز دارد. مثال واضحش حرکت هواپیما ها است، دراینصورت کار با ساعت محلی حل نمیشود و نیاز به یک نظم و ضابطه برای کل کره داریم که کل بقاع در کره را منظم کند و باتوجه به گسترش ارتباطات بشر که میخواهند همه باهم یک میقات داشته باشند یک روز روز اول رمضانشان باشد آیا میتوان به شارع چنین ضابطه ای را با توجه به ادله اثباتی استناد داد و در رتبه سابقه چنین ضابطه ای ثبوتا متصور است؟ آیا منحصرا «لکل بلد حکمه» است و هر بقعه ای ماه قمری خودش را دارد؟ آیا شب قدر نوعی است و لکل بلد بحسبه است؟ یا میتوان یک وجه ثبوتی تصویر کرد که از ارتکاز شخصیت شب قدر، شخصیت یک ماه دست برندارد و درعینحال برای کل بقاع یک میقات واحد داشته باشیم و دخول شهر که یک موضوع شرعی است را برای سراسر مردم جهان با یک ساعت مرکزی سامان بدهیم و یک میقات واحد و یک روز اول و یک تقویم برای تمام مردم در بقاع مختلف ترسیم کنیم؟ این ایده ای است که در فصل چهارم به آن میپردازیم و تلاشهایی میکنیم که اول بحث میقاتیت را براساس مبانی رائج مطرح کنیم و بررسی کنیم سپس از یک میقات واحد بحث کنیم در طول میقات های محلی که اگر بشر در زمانی بخواهد در یک لحظه یک میقات واحد داشته باشد و یک کار را همه باهم شروع کنند و انجام بدهند، یک میقاتی تصویر کنیم برای کل کره ولو اکنون چنین نیازی دیده نشود ولی آیا ادله اثباتی چنین ظرفیتی را دارد که بتوان میقاتیت کل کره را از آن استفاده کرد و در طول احکام براساس ساعت محلی، ساعتی مرکزی هم داشته باشیم؟ اگر چنین میقاتی تصویر شود برای فروع فقهی جدیدی که پیش میآید برای مسافر به ماه که از جو خارج شده یا افرادی که در قطب زندگی میکنند و از ربع مسکون خارج شدهاند و افق متعارف ندارند میتوانیم ساعتی مرکزی و میاقتی در طول میاقات های محلی داشته باشیم که احکام این فروع فقهی را نیز ساماندهی کنیم.
چالش اصلی تقویم براساس عدم انطباق سه حرکت است یعنی حرکت قمر، حرکت زمین به دور خودش و حرکت زمین به دور شمس پیش میآید، وقتی میخواهیم حرکت قمر را که در هر ماه بیست و نه روز و دوازده ساعت و چهل و سه ساعت است، منطبق کنیم بر حرکت وضعی زمین یعنی حرکت راسم شب و روز، این انطباق دقیق اتفاق نمی افتد چون واحد شمارش در حرکت وضعی شب و روز است و در وحد شمارش در حرکت قمر ماه است درواقع یک روز یا یک شب باید به ماه اضافه کنیم یا کم کنیم و ماهها یا سی روزه است یا بیست و نه روزه از طرفی ملاک شروع ماه را رؤیت هلال قرار دادهایم که این هلال همان لحظهای که از تحت مقارنه خارج میشود، با این مشکل مواجه هستیم که ملاک روز اول را چه طور باید اعتبار کنیم؟ آیا اگر لحظه رؤیت در زمان غروب بود فردا را روز اول اعتبار کنیم و اگر بعد غروب باشد دیگر فردا روز سی ام ماه میشود؟ یا اینکه براساس رؤیت قبل زوال روز اول را برچسب بزنیم؟ علی ای حال ما ناچاریم حرکت وضعی زمین که راسم شب و روز است را با حرکت قمر که راسم ماه است منطبق کنیم و یک مبدأ مشخص کنیم و با توجه به اینکه ماه از مقارنه تامقارنه 29 روز و 12 ساعت و چهل و سه دقیقه طی میکند، هیچگاه انطباق کامل نداریم چون تقریباً یک شب یا یک روز خرده داریم که یا باید داخل ماه قبل شود یا داخل ماه جدید، این مشکل را در حرکت زمین به دور خورشید هم داریم یعنی حرکتی که راسم سال است و حرکتی راسم شب و روز است هیچگاه منطبق نمیشود لذا اسفند در بعضی سالها 29 روزه میشود و یکی از راهحلها را سال کبیسه قرار دادهاند. در اعتبار روز اول فروردین این معیار جا افتاده است که اگر تحویل سال شمسی -رسیدن به نقطه اعتدال ربیعی- قبل زوال باشد آن روز روز اول فرودین است و اگر لحظه تحویل سال بعد از زوال باشد، اعتبار روز اول فروردین از فردا است. و اینطور تقویم را مینویسند.
لذا حرکتی که راسم ماه است و حرکتی که راسم شب و روز است، هیچگاه انطباق کامل ندارد و خرده میآورد، این 12 ساعتی که تقریباً خرده میماند را چه طور باید در نظر بگیریم؟ برچسب زنی روز اول ماه را از چه وقتی آغاز کنیم؟ آیا همان لحظه که ظاهره سماوی رخ داد از همان لحظه برچسب روز اول بزنیم و از همان لحظه روز اول ماه را اعتبار کنیم کما اینکه مبنای ظاهره سماوی یعنی مبنای اول آیتالله خویی رحمهالله مشعر به این معنا است. و اکنون در صدد بررسی مواجه مبانی دخول شهر با این چالش که -در عدم انطباق حرکت قمر و حرکت وضعی زمین- در تکوین داریم، هستیم و اولین مبناء ظاهره سماوی است ی-عنی مبنای اول مرحوم خویی رحمهالله- البته سیر انتخاب مبانی در احراز دخول شهر لزوماً یک سیر تاریخی نیست بلکه این وجیزه ه در صدد بررسی میقاتیت در مبانی مطرح در ملاک دخول شهر هست و این مبانی به طوری کلی در بین متاخرین خارج از مبنای اشتراک در شب و اشتراک در افق نیست.
البته هر کدام ممکن است جزئیاتی داشته باشد قدما ذیل فرع فقهی، اگر هلال در بلاد غربیه دیده شود آیا کفایت از بلاد شرقی میکند از این مسئله بحث کردهاند و به مشهور قدما استناد داده شده که قائل به اشتراک افق بودهاند درحالیکه این استناد مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت و در امتداد همین فرع فقهی متاخرین در بحث موضوع دخول شهر مبانی اتخاذ کرده اند یا اشتراک افق یا اشتراک در شب لذا ما براساس این مبانی موجود بحث میقاتیت را دنبال میکنیم و اکنون در صدد پرداخت به جزئیات و حدود هر مبناء نیستیم. مهم میزان پاسخ گویی هر مبنای به میقاتیت مطلوب شارع است. مبنای اول ظاهره سماوی است، نظریه اول آیت الله خوئی رحمهالله که به صرف خروج قمر از تحت شعاع شهر داخل میشود برای کل کره لذا اگر قمر بعد از مقارنه با شمس، بعد از محاق اولین لحظهای که ظاهر شد، برای کل کره ماه جدید آغاز میشود. و بقعه در رؤیت هلال هیچ موضوعیتی ندارد. مرحوم خویی در ذیل مسألة چهارم «إذا ثبتت رؤيته في بلد آخر و لم يثبت في بلده فإن كانا متقاربين كفى، و إلّا فلا إلّا إذا علم توافق افقهما و إن كانا متباعدين»[3] مبنای خودشان در رؤیت هلال بیان کردهاند.
در فرضی که بلاد غربیه هلال را دیدهاند آیا این هلال برای بلاد شرقیه هم مجزی است؟ مبنای مشهور بنابر اتحاد آفاق است که توضیح مبسوطش در فصل سوم می آید اما بنابر اینکه اهلال هلال یک ظاهر سماوی باشد برای کل کره کفایت میکند.
اما بیان آیت الله خویی رحمهالله برای مبنای ظاهره ی سماوی این است که هیچ وجهی برای اعتبار قید اتحاد آفاق نیست چون که مشهور -به اشتباه- بین رؤیت هلال و اوقات نماز قیاس کردهاند. همانطور که طلوع و غروب خورشید به اختلاف آفاق مختلف میشود خروج قمر هم از تحت شعاع بر اثر اختلاف آفاق مختلف است، درحالیکه هیچ ربطی به این بحث ندارد.
آیت الله خویی رحمهالله با طرح یک سؤال مبنایی اقوال فقهاء را بیان میکند، اگر هلال در بلاد غربیه دیده شود، آیا این رؤیت برای بلاد شرقیه کفایت میکند؟ به بیان دیگر آیا اهلال هلال و خروجش از تحت شعاع کافی است برای کل کره یا باید در هر بلد رؤیت شود؟ آیت الله خویی رحمهالله قول معروف و مشهور را به اعتبار اتحاد افق نسبت میدهند و عباراتی از محققین مثل علامه رحمهالله در منتهی و صاحب وافی و حدائق و مستند و سید خوانساری برای تقویت نظر خود ذکر میکند.
از طرفی قید اتحاد افق را از باب قیاس با اوقات نماز های یومیه میدانند که دائر مدار طلوع و غروب شمس است. ولی بحث رؤیت هلال برای تعیین میقات برای شروع ماه قمری دائر مدار طلوع و غروب نیست. بلکه هلال یک ظاهره سماوی است.
در ادامه می پردازیم به بیان قول آیت الله خویی ره، وقتی قمر از تحت شعاع شمس لحظه به لحظه که خارج میشود تا جایی که جرم قمر به اندازهای میرسد که قالبیت رؤیت پیدا میکند، در همین حین اهلال هلال ماه جدید رخ میدهد و برای کل کره تولد ماه جدید شده است. چون یک امر واحد است و همین که فی الجمله قابل رؤیت شود در بعض بقاع زمین کافی است که بگوییم ماه جدید شروع شده ولو در برخی بقاع زمین دیده نشود. حالات مختلف در بقاع کره که در بعضی بقاع رؤیت هلال ممکن میشود و در برخی فردا قابل رؤیت میشود به خاطر نسبت زمین و شمس است، بهخاطر نظر به طلوع و غروب شمس است و الا دخلی در حلول ماه جدید ندارد. ماه جدید حلول کرده و در همان لحظۀ اهلال هلال شروع شده است. لذا نسبت بین قمر و شمس است که در تکون ماه جدید دخیل است.
از نکات جالبی که آیت الله خویی رحمهالله به آن توجه میدهند این است که موضوع وجوب صوم رمضان را یعنی موضوع دخول رمضان را اهلال هلال ثبوتی میدانند و نکته دیگری که از کلمات ایشان قابل توجه است شواهدی برای شخصیت شهر قمری است که روز عید فطر را یک یوم شخصی فی علم الله بیان میکنند و استشهاد ایشان به «اسألک بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا»[4] است که این روز روز معینی است کما اینکه میتوانیم برای شخصیت شهر قمری به ادله لیله القدر اشاره کنیم که یک لیل شخصی است. یک بازه زمانی معین است برای کل کره، یک بازه زمانی معین که بیست چهار ساعت است و قمر در حرکت خودش به دور زمین این بازه زمانی را طی میکند و در این بازه زمانی است که ملائکه تنزل پیدا میکنند و این لیل خیر من الف شهر است.
از مویدات دیگر برای شخصیت قمر و شروع ماه قمری همان آثار و برکات شهر رمضان است که به محض اهلال هلال در یک لحظه جاری میشود «غلت مرده الشیاطین» به محض اهلال هلال و خروج قمر از تحت شعاع صورت میگیرد. با توجه به این استشهادات این قسمت از مدعی آیت الله خویی که اهلال هلال یک ظاهره سماوی است برای کل کره را میتوان بیانی متین یافت البته تا اینجا کار تمام نیست و برای رسیدن به یک میقات واحد برای کل کره و تمام بقاع زمین باید دنبال راهحلی باشیم. مثل راهی که خود ایشان در فصل دوم انتخاب میکنند و مبنای خودشان را مقید میکنند به اشتراک در شب برای نظم دادن به میقات و شروع روز اول ماه قمری که در ادامه به تفصیل به این مطلب میپردازیم.
در این مقاله درصدد بررسی مبانی فقهاء برای تعیین میقات واحد برای مسلمین یک بلد هستیم. در پی کشف نظر شارع در تعیین میقات هستیم، لذا یک نظر در فصل یک ارائه شد که با اهلال هلال و خروجش از تحت شعاع شمس در یک لحظه برای کل بقاع در کره زمین شهر قمری شروع میشود.
اما در فصل دوم می خواهیم مبناي گروهی که قائل اند به اشتراک در شب را بررسی کنیم.
آیت الله سیستانیآیت الله سیستانیحفظه الله مبنای استادشان مرحوم خویی را در موسوعه نقد میکنند که با قول ظاهره سماوی بودن پدیده هلال برای بقاع کل کره نمیتوانیم میقات واحد درست کنیم بلکه لاجرم برخی بقاع در شروع یک روز دیرتر باید ماه قمری را آغاز کنند. اینکه نظر مرحوم خویی با این نقد عوض شده باشد یا خود ایشان بعد از بررسی ملازمات مبنای ظاهره سماوی ملتفت شدهاند و قید اشتراک در شب را اضافه کردند را نمیدانیم ولی این پیش روی در بحث علمی نشان میدهد که برای رسیدن به یک میقات واحد بحث سادهای نبوده و یک تطور فکری برای مرحوم خویی طی شده است.
لذا ایشان قید اشتراک در شب را به مبنای خود اضافه کردند تا بتوانند برای هر منطقه و بقعه میقات درست شود و شب اول ماه در مناطق مختلف مشخص شود. به این بیان، بقاعی که هلال را رؤیت کردند حال با توجه به مبانی مجزی بودن رؤیت با تلسکوب یا عدم کفایت رؤیت با تلسکوپ، تمام بلادی که در شب شریک هستند باید فردا روز اول ماهشان است.
اما نقد آقای سیستانی از اهلال هلال برای شروع ماه برای کل قمر، اگر چه نسبت زمین و خورشید شب و روز را پدید میآورد و شب و روز احکام خاص به خود را دارد از جمله طلوع و غروب و زوال و نسبت ماه و خورشید هم ماه قمری را پدید میآورد و ماه قمری هم احکام خاص خودش را دارد اما این نکته را نباید نادیده گرفت که حالات مختلف قمر با لحاظ بقاع زمین است پدید میآید و با توجه به ناظر زمینی است که قمر در محاق میرود یا تربیع دارد یا نصف میشود. تمام این حالات قمر در سنجش قمر با ناظر زمینی است و الا قمر به حسب حرکت خودش که محاق و تربیع و نصف ندارد. به حیث ناظر زمینی این حالت ها را مجزا نظر میکنیم.
ولو تفکیکی که سیدخویی انجام دادند و حرکت قمر نسبت به خورشید که وقتی از تحت شعاع خارج میشود را راسم شهور قمری گرفتند و نسبت حرکت زمین به شمس را راسم شب و روز و سال گرفتند اما مؤلفه ناظر زمینی را نادیده گرفتهاند در حالی که این ماه جدید باید برای اهل ارض لحاظ شود. از طرفی عرف ممضاه از جانب شارع این است که شروع ماه قمری را از روئیت در غروب محاسبه میکنند نه براساس رؤیت قبل الزوال چون عرفی نیست روز اول را براساس رؤیت قبل از زوال تعیین کنیم.
آیت الله خویی رحمهالله در منهاج الصالحین[5] قید اشتراک در شب را به مبنای ظاهره سماوی اضافه میکنند تا مشکل میقاتیت را حل کند لذا علاوهبراینکه خروج قمر از تحت شعاع یک ظاهره سماوی است و یک مؤلفه برای شروع ماه جدید است اشتراک در شب بودن هم از قیود حلول ماه قمری است چرا که اختلاف بلاد در شب و روز باعث میشود که با ملاک اهلال هلال نتوانیم یک میقات واحد داشته باشیم چون بالأخره حین اهلال هلال و حین خروج قمر از تحت شعاع به اندازهای که یک هلال تشکیل شده باشد کره زمین در این لحظه بیست و چهار ساعت بالفعل دارد و در هر نقطه از زمین یک ساعتی ما داریم و این اختلاف در ساعات در بقاع زمین باعث میشود که برای تعیین میقات واحد به مشکل بر بخوریم و در معیار شروع ماه قمری دچار مشکل میشویم. لذا ایشان قید اشتراک در شب را به مبنای خود اضافه کردند و برای بقاعی که رؤیت ماه رخ داده و هلال قابل رؤیت است و از طرفی این بقاع در شب با هم شریک هستند برای اینها شهرقمری جدید از طلوع شمس فردا شروع میشود و روز اولشان محسوب میشود.
مرحوم خویی با قول اشتراک در شب قول اتحاد آفاق را به نحوی ضعیف جلوه می دهدند چون در قسم دوم از مناطقی که مشرق و مغرب شان مختلف است اتفاق علماء امامیه بر کفایت رؤیت هلال در بعض بلاد غربیه برای ثبوت ماه برای دیگر بلاد شرقیه است که بهخاطر مانعی در آسمان مثل ابر یا موقعیت جغرافیایی منطقه ای که در پایین کوهی قرار داشته باشد، قائل به ثبوت شهر میشوند.
اما در بلدی که بهخاطر اختلاف آفاق قمر دیده نشده برخی قائل به اتحاد آفاق شده ولی فتاوای قدما مثل مرحوم شیخ در مبسوط مسکوت است و اینجا محل اختلاف آراء شده است لذا برخی قائل به اتحاد آفاق شدهاند در اعتبار اول ماه و برخی هم کفایه رؤیت در یک بلد برای بلدان دیگر را قائل شدهاند مثل علامه حلی رحمهالله و شهید اول رحمهالله و محدث کاشانی رحمهالله و صاحب حدائق رحمهالله و صاحب جواهر رحمهالله و نراقی رحمهالله لذا در نهایت آیت الله خویی قول به اشتراک در شب را اوفق و اظهر به قدماء و فقهاء دانستند.
با توجه به کلام سید ابوتراب خوانساری[6] در کتاب رؤیت هلال میتوان قول به عدم اشتراط افق را بیابیم، با توجه به عبارت ایشان که نقل میکنند «بل الذي تشهد به الأدلّة إنّما هو كفاية الرؤية مطلقا و لو في بلد آخر من المعمورة مع عدم إمكان الرؤية في بلد المكلّف و ذلك لإطلاق قوله عليه السّلام صم للرؤية، و أفطر للرؤية» میرساند که ایشان هم قول اتحاد آفاق را رد میکنند و رؤیت هلال را کافی میدانند برای دخول شهر قمری ازاینجهت نزدیک میشوند به قول مرحوم خویی.
عبارات صاحب جواهر[7] برای تأیید قول خود، صاحب جواهر در بلاد متقاربه وجوب صوم را بلا خلاف قائل است. اما در بلاد متباعده مثل عراق و خراسان که مطالع مختلف است صوم بر هر دو واجب نمیشود بلکه به تعبیر صاحب جواهر، بل یلزم حیث روی للاصل که در صورت رؤیت در هر بلد حکم وجوب میآید.
اما صاحب جواهر کلامی از شیخ الطائفه نقل میکند که میتواند به نفع قول آیت الله خویی باشد، «یحتمل ثبوت الهلال فی البلاد الشرقیه و الغربیه فی ذلک…» که اهلال هلال کافی است برای دخول شهر ولو اختلاف بین بلاد شرقیه و غربیه باشد. در ادامه صاحب جواهر راجع به بلاد متباعده اینطور میگویند که احکام بلاد متباعده بنا بر نظر محکی علامه در منتهی «و بل ظاهر المحكي عن المنتهى اختياره في أول كلامه، لكن قال في آخره: و بالجملة إن علم طلوعه في بعض الأصقاع و عدم طلوعه في بعضها للتباعد عنه لكروية الأرض لم يتساو أحكامهما، أما بدون ذلك فالتساوي هو الحق، و استجوده في المدارك، و يمكن أن لا يكون كذلك، ضرورة عدم اتفاق العلم بذلك عادة، فالوجوب حينئذ على الجميع مطلقا قوي» اینطور داوری میکنند که اگر در بعض بقاع علم به طلوع داشته باشیم و در بعض بلاد طلوع نکند بهخاطر تباعد حاصل از کرویت زمین، احکامشان مساوی نمیشود اما بدون این تباعد باهم مساوی اند در رؤیت هلال. «اما بدون ذلک فالتساوی هو الحق»، صاحب جواهر در ادامه «ضروره عدم اتفاق العلم بذلک عاده فالوجوب حینئذ علی الجمیع مطلقاً قوی».
اما از این عبارت صاحب جواهر ره و عبارت منقول از شیخ الطائفه ره قائلین به اشتراک افق نیست استمداد می کنند و مشهور شیخ الطائفه را همراه با خود می دانند کما اینکه آیت الله خویی ره هم شیخ را در جبه مشهور می دانند. اما به با توجه به متن شیخ ره نمی شود صریحا به ایشان استناد داد که قائل به اشتراک افق است. چرا که در عباراتشان اهلال هلال را کانه طریقی بر دخول شهر می دانند.
اما قول صاحب حدائق[8]، باتوجه به عبارت صاحب حدائق که حکم بلاد متباعده را متفرع بر مبنای کرویت و مسطحیت زمین می کنند، کسانی که قائل اند به حکم کل بلد حکم نفسه، مبنای کرویت زمین را قبول کردهاند، لذا بنابر کرویت زمین هر بلد غربی که غروبش متأخر از غروب بلد شرقی میباشد، رؤیت هلال برایش صدق میکند بنابر صدق اتحاد افق و لحاظ طلوع و غروب شمس اما در مبنای مسطحیت زمین «و لو كانت الأرض مسطحة لكان الطلوع و الغروب في جميع المواضع في وقت واحد» بنابراین حکم بلاد را مساوی میدانند. کلامی را هم از علامه رحمهالله نقل میکنند که ایشان هم قائل به تساوی حکم بلاد متباعده میباشد.
میتواند صاحب حدائق را بهعنوان مؤید برای مبنای آیت الله خویی رحمهالله مطرح کرد ولی ایشان این قول را بنابر قول به مسطحیت زمین قبول کردند که قابل مناقشه است و خود مرحوم خویی هم قائل به کرویت زمین است اما در نتیجه صاحب حدائق هم سو با نظر آیت الله خویی است.
بنا بر قول احمد و لیث بن سعد و بعض اصحاب شافعیه اگر هلال را اهل بلد ببینند، صوم بر همه واجب می شود و فرقی نمی کند که بلاد متباعد باشند یا متقارب. اما شیخ ره تفصیل می دهند بین بلادی که قریب المطالع اند مثل بغداد و بصره که حکم این بلاد متقاربه واحد است و بین بلادی که دور هستند مثل بغداد و مصر که در این صورت برای هر بلد حکمش به حسب خودش است.
با توجه به عبارت علامه ره که اقوال را نقل می کنند قول شیخ ره منطبق است با مبنای اشتراک افق و قول احمد و لیث بن سعد و بعض اصحاب الشافعی منطبق بر مبنای اول که اهلال هلال یک ظاهره سماوی است.
مسألة: إذا رأى الهلال أهل بلد، وجب الصوم على جميع الناس،
سواء تباعدت البلاد أو تقاربت. و به قال أحمد[9]، و الليث بن سعد[10]، و بعض أصحاب الشافعيّ[11].
و قال الشيخ - رحمه اللّه -: إن كانت البلاد متقاربة لا تختلف في المطالع، كبغداد و البصرة، كان حكمها واحدا، و إن تباعدت، كبغداد و مصر، كان لكلّ بلد حكم نفسه[12]. و هو القول الآخر للشافعيّة[13]. [14]
شهید اول هم احتمال ثبوت هلال برای بلاد غربیه به رؤیت در بلاد شرقیه را دادهاند ولو تباعد باشد. این عبارت هم از استشهادات آیت الله خویی میباشد در مبنای فصل اول که اهلال هلال یک ظاهره سماوی است.
ويحتمل ثبوت الهلال في البلاد المغربيّة برؤيته في البلاد المشرقيّة وإن تباعدت؛ للقطع بالرؤية عند عدم المانع[15]
اما عبارات سید خوانساری در تکمیل مشارق الشموس که احتمال ثبوت هلال برای بلاد غربیه را داده است. این عبارت سازگار است هم با نظر ظاهره سماوی و هم سازگار با قول اشتراک افق قول سید خوانساری در اشتراک افق است.
و يحتمل ثبوت الهلال في البلاد المغربية برؤيته في البلاد المشرقية و إن تباعدت للقطع بالرؤية عند عدم المانع و إنما جعله احتمالا لاحتمال أن لا يكون بناء الأحكام الشرعية على أمثال تلك العلوم الدقيقة و لا سبيل إلى استفادة ذلك من الأخبار الواردة في هذا الباب بخلاف القرب الذي اعتبره الشيخ كما عرفت[16]
عبارت شیخ رحمهالله در مبسوط در فرضی که هلال در خارج از بلد باشد، بین بلاد متقاربه و متباعده تفصیل میدهند. اگر در بلادی مثل بغداد و کوفه و تکریت که تقارب دارند و در عرض جغرافیایی اشتراک دارند هلال رؤیت شود و مانعی در آسمان نباشد هلال ثابت میشود برای همه بلد ها اما اگر بلاد متباعده باشند مثل خراسان و بغداد دراینصورت هر بلدی حکم خودش را دارد و نمیتوانیم رؤیت در بغداد را به خراسان سرایت بدهیم و هلال را برای خراسان ثابت بدانیم. تعبیر «لاتفاق عروضها و تقاربها» در مبنای اشتراک افق ظهور دارد.
و متى لم ير الهلال في البلد و رأي خارج البلد على ما بيناه وجب العمل به إذا كان البلدان التي رأى فيها متقاربة بحيث لو كانت السماء مضحية و الموانع مرتفعة لرأي في ذلك البلد أيضا لاتفاق عروضها و تقاربها مثل بغداد و أوسط و الكوفة و تكريت و الموصل فأما إذا بعدت البلاد مثل بغداد و خراسان، و بغداد و مصر فإن لكل بلد حكم نفسه. و لا يجب على أهل بلد العمل بما رآه أهل البلد الآخر.[17]
آیت الله خویی رحمهالله سیر تاریخی قائلین به مبنای اشتراک افق را گزارش کردهاند، «فقد نقل العلامة في التذكرة هذا القول عن بعض علمائنا و اختاره صريحا في المنتهى و احتمله الشهيد الأول في الدروس و اختاره - صريحا - المحدث الكاشاني في الوافي و صاحب الحدائق في حدائقه، و مال إليه صاحب الجواهر في جواهره و النراقي في المستند، و السيد أبو تراب الخوانساري في شرح نجاة العباد و السيد الحكيم في مستمسكه في الجملة.»
قدم اول از چالش های مبنای اشتراط اشتراک افق در فرضی است که ظاهره سماویه ی خروج قمر از تحت شعاع صورت گرفته باشد و هلال در بلاد غربی حین غروب دیده شده اما بلاد شرقی حین غروبشان هنوز قمر از تحت شعاع خارج نشده برای مثال در قم حین غروب، هلال قابل رؤیت شد و به اندازه ای قمر از شمس زوایه پیدا کرد که حین غروب اهل قم هلال داشتند درعینحال شهر شرقی قم یعنی کابل که غروبش زود تر بوده حین غروبش هلال نداشته لذا این برای قدما یک چالش بود که اگر یک شهر غربی هلال داشته باشد حین غروبش، کفایت میکند برای بلاد شرقی چون غروب در بلاد غربی دیرتر است و حتماً حین غروب، قمر از تحت شعاع خارج شده اما برای بلاد شرقی این سخن درست نیست لذا در روایت محمد بن عیسی العبید داریم که «عنه عن محمد بن عيسى قال كتب إليه أبو عمرو أخبرني يا مولاي أنه ربما أشكل علينا هلال شهر رمضان فلا نراه و نرى السماء ليست فيها علة فيفطر الناس و نفطر معهم و يقول قوم من الحساب قبلنا إنه يرى في تلك الليلة بعينها بمصر و إفريقية و الأندلس فهل يجوز يا مولاي ما قال الحساب في هذا الباب حتى يختلف الفرض على أهل الأمصار فيكون صومهم خلاف صومنا و فطرهم خلاف فطرنا فوقع ع لا تصومن الشك أفطر لرؤيته و صم لرؤيته.»
در این روایت هم میرساند که این مسئله مطرح بوده چون در بلاد غربی مثل مصر و آفریقا و اندلس رؤیت شده بااینحال آیا بلاد شرقی مثل بغداد که وقت غروب هلال نداشتند آیا جائز است شب اول حساب کنند.
این مرحله اول در مبنای اشتراک افق است که طول جغرافیایی[18] مؤلفه مهم در اشتراک افق است لذا رؤیت بلاد غربی کافی نیست برای بلاد شرقی. لذا معیار اشتراک افق می شود بلادی که در یک طول جغرافیایی اند، به عبارت دیگر یک نصف النهار[19] دارند. لذا بلدی که طولش بیشتر است میشود شرقی و بلدی که طولش کمتر باشد غربی میشود.
در مرحله دوم چالش در عرض جغرافیایی[20] است. یعنی بلادی که در یک طول جغرافیایی اند اما شمالی تر باشند، ممکن است حین الغروب هلال را نبینند ولو قمر از تحت شعاع خارج شده باشد. مثلاً شهر قم حین الغروب برایش هلال قابل الرویه بوده اما بلاد شمالی آن مثلاً مسکو حین الغروب هلال را نداشته باشد چون شرایط هلال طوری است که دیده نمیشود چون هلال در اوج است نسبت به بلاد شمالی تر لذا این مسئله مطرح میشود که آیا بلادی که در یک نصف النهار هستند با دیده شدن هلال مثلاً در نصف النهار قم کافی است از بلد مسکو که در نصف النهار قم است و حین الغروب هلال نداشته، مسکو که در عرض شمالی قم است؟ این مرحله دوم از مبنای اشتراک افق است. ولو قم و مسکو در یک طول جغرافیایی اند و یک نصف النهار دارند اما در طلوع و غروب باهم شریک نیستند چون مسکو عرض شمالی تر است غروبش زود تر از قم است و اگر قم در غروبش هلال داشته باشد، دو ساعت قبلش که غروب مسکو باشد هلال نداشته و هنوز قمر از تحتالشعاع خارج نشده این محذور بعدی مبنای اشتراک افق است.
اما آیت الله سیستانی با مبناء مشهور در اشتراک افق یکسان فتوی می دادند یعنی الرؤیه فی بلاد الشرقیه یکفی للبلاد الغربیه» به همین قائل بودند اما در یک جایی از مشهور قائلین به اشتراک به افق فاصله گرفتند. چون به یک پدیده ای برخورد کردند که قمر ارتفاعش پایین است، به اصطلاح قمر در حضیض است. لذا گاهی میشود قمر از تحت شعاع خارج شده و در یک بلد شرقی در حین غروب قابل رؤیت است اما برای یک بلدی با عرض جغرافیایی بیشتر هلال هنوز قابل رؤیت نیست و هلال ندارند چون قمر در موقعیتی است که برای بلاد شمالی حتی با تلسکوپ قابل رؤیت نیست ولو قمر از تحت شعاع هم خارج شده و بلد های با عرض جغرافیایی پایینتر هلال را دیده باشند، این پدیده باعث شد که ایشان یک قید به فتوی شان بزنند. لذا مثلاً اگر در غروب قم از تحت شعاع خارج شده در ساعت مثلاً پنج و نیم و قم هلال دارد ولی درعینحال در لندن که غروبش متأخر از قم است بهخاطر اینکه در عرض شمالی قرار دارد، هلال ندارد حتی با تلسکوب هم دیده نمیشود دراینصورت نمیشود برای لندن بگوییم شب اول ماه جدید است. درصورتیکه لندن هم بلد غربی قم است و هم در عرض شمالی تر از قم واقع شده. لذا این گام دوم مبناء اشتراک افق است که اشتراک افق را مضیق میکند از آن نظریه اولیه اش یعنی اینکه وقتی قمر از تحت شعاع خارج شد برای بلاد شرقی این کافی نیست برای شب اول ماه در بلاد غربی بلکه باید بلاد غربی هلال داشته باشند حالا هلال طبق مبنای آقای سیستانی با چشم غیر مسلح یا مبنای کفایت رؤیت با تلسکوپ.
لذا ایشان برای اینکه میقاتیت اول ماه را برای بلدی مثل لندن زمانی متحقق میدانند که علاوه براینکه قمر از تحت شعاع خارج شده دو ساعت قبل در بلد شرقی قم، باید حین غروب لندن هم هلال داشته باشند یعنی امکانیت رؤیت در افق لندن باشد و گرنه میقاتیت شب اول برای لندن متحقق نمیشود.
خلاصه گام اول بنابر مبنای اشتراط اشتراک افق در رؤیت هلال این شد که اشتراک افق شرط است چون افق سبب میشود که در یک جا قمر از تحت شعاع خارج نشده باشد. اما گام دوم که تغییر فتوی آیت الله سیستانی بود مربوط به عرض جغرافیایی است که حتی اگر در بلاد شرقی، قمر از تحت شعاع خارج شده اما عرض جغرافیایی سبب میشود که بلاد شمالی هلال نداشته باشند. تا اینجا دو مؤلفه در کره داشتیم یعنی بررسی طول جغرافیایی و عرض جغرافیایی.
جغرافیا برای زمین است Geography»»؛ یعنی گرافی زمین «Geo » لغت یونانی است؛ حتی الفهرست ابن ندیم هم دارد. در فهرست ابن ندیم «جیومترا» دارد. یعنی اندازه یک هندسه را، ما میگوییم هندسة الارض، به معنای اندازهگیری زمین؛ آنها میگفتند جیومتری؛ یعنی اندازهگیری زمین، جیو در لغت یونانی بهمعنای زمین است. و احتمالا «جا» و «جیو» دراشتقاقات خیلی نزدیک هم هستند حتی یونانی ها «جا» هم میگویند. «جا» و «جیو» بهمعنای زمین است؛ گستر، خاک، بر و بحر. هر کدام از اینها عنایاتی دارد.[21]
هلال ماه جمادی الاولی 1446 به مثالی است برای گام سوم تطور اشتراک افق با توضیحات در گام اول و دوم هلال ماه جمادی الاولی اصلاً ربطی به این ندارد که مثلا در قم ببینیم و بعداً در لندن غروب کند که عرض لندن زیاد است. زیرا یک رؤیت هایی داریم که مربوط به عرض جغرافیایی زمین نیست بلکه به عرض سماوی قمر مربوط است. اصلاً ربطی به عرض جفرافیایی بلاد ندارد. عرض سماوی قمر وقتی در یک چیز دخالت میکند، تفاوت میکند با اینکه عرض جغرافیایی خود بلد. لذا مؤلفه سوم در اشتراک افق عرض سماوی قمر است که علاوهبر عرض و طول جغرافیایی باید لحاظ شود. و این مؤلفه آخر در تعیین اشتراک افق بلاد برای تعیین روز اول ماه قمری دخیل است.
لذا ما یک پدیدهای دیگر داریم غیر از طول و عرض جغرافیایی به نام خط غروب که نشان میدهد بلادی را که لحظه غروبشان یکی است و این دیگر کاری با کره جغرافیایی ندارد بلکه یک پدیدهای سماوی است. و در فصل های گوناگون خط غروب متفاوت میشود. هر ماه بلاد مختلفی باهم در خط غروب واقع میشوند. و تغییر خط غروب را میتوان در نمودار سهمی فصل ها متفاوت دید.
اکنون در عکس سهمی که میبینید پنج چیز هست اما چهارتا از آنها نمود دارد. شما حتماً باید در عکس این سهمی این پنج چیز را در نظر بگیرید. دو تا نمودش روشن است؛ یکی خطهای عمودی است که نصف النهار بلاد است. مبیّن طول بلد است؛ خطهای عمودی در این عکس مبین طول بلاد هستند و نصف النهار هستند. یکی هم خطهای عرضی هستند؛ اینها برای عرض بلاد هستند تا نود درجه میروند؛ عرض شمالی و عرض جنوبی. این دو روشن هستند؛ دو پارامتری هستند که طول و عرض جغرافیا را تعیین میکند. جغرافیا یعنی روی سطح زمین براساس طول و عرض جغرافیایی برای بلد کار را تعیین میکند.
در این شکل دو تا پارامتر دیگر از قمر را نشان میدهد. اولی سن هلال است که با رنگ نشان میدهد. چهارمی هم سهمی است که خیلی مهم است و میزان رؤیت پذیری هلال را در مناطق مختلف نشان میدهد. سهمیای با چهار لایه است. لایه اولی که فقط با تلسکوپ میتوان دید. لایه بعدی با تلسکوپ حتماً باید آن را پیدا کنید ولی محال نیست که با چشم هم آن را ببینید؛ حدید البصر که باشید بعد از اینکه با تلسکوپ پیدا کردید میتوانید در لایه دوم آن را ببینید. لایه سوم، این است که اگر شرائط خوب باشد آن را میبینید. لایه چهارم که همه بهوضوح هلال را میبینند؛ همین که چشم در افق میافتد آن را میبینید؛ شب اول ماه هم هست.
حالا ما یک چیز پنجمی داریم و بیشتر به گام سوم مربوط میشود؛ امر پنجم چیزی است که از رنگها حاصل شده؛ در این شکل، ساعتها سن هلال را رنگ آمیزی کرده؛ یعنی گفته وقت غروب بلد سن هلال چقدر است. نه فقط سن هلال، بلکه در وقت غروب. پس خط غروب تلفیقی است از سن هلال با غروب بلد. خط غروب حاصل شد این دو است. خط غروب یعنی یک خطی که نه ربطی به نصف النهار و طول جغرافیا دارد و نه ربطی به عرض جغرافیا دارد؛ بلکه ربط به این دارد که چه زمانی است؛ زمستان است؟ تابستان است؟ کدام یک از فصول است؟ این هم ربطی به بلاد ندارد؛ به کل نیم کره شمالی و جنوبی ربط دارد. نیم کره شمالی و جنوبی جغرافیایی نیست که بگویید طول و عرض جغرافیایی. طول و عرض قمر دخالت دارد. قمر اگر در عرض جنوبی است، یعنی زیر استوا است، هر چه رؤیت هلال هست در نیم کره راحت است اما در نیم کره شمالی آن را نمیبینند. اگر عرض شمالی است، برعکس است؛ آنها خوب نمیبینند و اینها میبینند.
چون زمین کروی است و فاصله بلاد براساس طول و عرض جغرافیایی باعث میشود که اختلاف آفاق داشته باشند. لذا صرف خروج از تحت شعاع کافی نیست برای شروع اول ماه بلکه قابلیت رویت هم باید لحاظ شود. بنابراین ولو قمر از تحت شعاع خارج شده ولی در این افق ماه رؤیت نشده، شهر هنوز داخل نشده. از طرفی رؤیت فعلیه طریق ثبوت هلال در بالای افق برای تکتک بلاد فی الجمله مدخلیت دارد.
خط غروب در سهمی نشان میدهد بلادی را که زمان غروبشان یکسان است و ارتفاع قمر نیز مؤلفه سومی است که در تعیین اشتراک افق نقش دارد و در تعیین میقات بلاد مؤثر است. خط غروب و لایههای سهمی نشان میدهد بلادی که امکانیت روئت برایشان محقق شده را پس اشتراک افق را سه مؤلفه ی طول جغرافیایی و عرض جغرافیایی و عرض سماوی قمر مشخص میکند که کدام بلاد ملاک امکانیت رؤیت قمر را دارند و با این روش روز اول ماه قمری را مشخص میکنند برای بلاد مشترک الافق.
در نهایت میقاتیتی که دنبال آن بودیم در مبنای سوم با اشتراک افق تبیین میشود و میقات واحد برای بلاد مشترک الافق میسازد. در این دیدگاه میقاتیت برای کل کره نیست بلکه براساس معیار افق هر بقعه تعیین میشود. و حاصل این مبناء نوعیت در ماه قمری است.
در ادامه آقای سیستانی حفظه الله به مبنای استادشان مرحوم خویی رحمهالله -اشتراک در شب- اشکال میکنند. و شروع ماه قمری یک امر نسبی است و به حسب اختلاف بقاع ارض مختلف میشود و این یک امر واحد در تمام بقاع کره نیست. لذا ما از اول هم همین را ادعا کردیم که هر افقی اهلال هلال دارد لذا شروع ماه قمری خاص خودش را دارد و شهر قمری یک امر نوعی است به حسب آفاق مختلف.
از طرفی اعتبار در دخول شهر قمری امکانیت رؤیت هلال است در افق هر بقعه ای لذا عرف متشرعه هم بر این اساس شروع ماه را مشخص میکردند.
شاهد اول، شهر قمری که متداول بین عرب قبل از اسلام بوده لذا در لغت هم شهر قمری بهخاطر شهرت و ظهورش اطلاق شده به بین الهلالین. لذا عرب مقیاس و اساس را ماه قمری برای حساب ایامش قرار داده است در مقابل در بین مردم فارس و روم ماههای شمسی متداول بوده. ماه قمری چون شناختش نیاز به حساب نداشته در بین عرب متداول شد چرا که دیدن هلال در مناطق آنها به سهولت صورت می گرفته چون آسمان در غالب ایام سال صاف است و خالی از ابر به اصطلاح صحو است و با نظر به احوال قمر در شب بهراحتی اول ماه مشخص میشود.
لذا عرب ابتدای شهر قمری را با معیار قابلیت رؤیت هلال در هر منطقه تعیین میکرد. اما اینکه بگوییم اهلال هلال یک ظاهره سماوی است همانطور که آیت الله خویی رحمهالله فرمودند که اولین بقعه ای که قمر از تحت شعاع خارج شد معیار دخول شهر قمری باشد مثلاً در مناطق فارس و روم دیده شود اما در مناطق عرب نشین دیده نشود، این طور نیست چون معتبر برای بدایه شهر در عرف عرب رؤیت هلال در هر منطقه بوده است.
وقتی هم دین مبین اسلام آمد، بنابر آیه «یسالونک عن الاهله قل هی مواقیت للناس و الحج» اقرار کرد عرب که هلال قمر اوقات معیار مردم است برای امور زندگیشان است. لذا شارع مقدس هم احکام و تشریعاتش را براساس شهور قمریه بناگذاشت. و ردعی از این بناء شارع بر عرف عرب نیامده در بدایه شهر قمری و اگر ردعی میآمد باید بیان میشد چرا که از امور مهمه در تنظیم احکام شارع است.
شاهد دوم، اگر معیار بدایه شهر قمری خروج از تحت شعاع باشد، طوری که مثلاً در بلد بعید هلال دیده شده ولو در بلد مکلف دیده نشده باشد، لازم میآید که صیام نبی صلیاللهعلیهوآله و الائمه علیهمالسلام و فطرشان و حجشان و سائر اعمالی که باید در ایام محدود از شهر قمری انجام شود، لازم میآید که در ایام حقیقی خود انجام نشده باشد یا یک روز جلوتر باشد یا یک روز عقب تر مثلاً لازم میآید که ایشان رد عید فطر صائم باشند و…واین را نمیشود ملتزم بود.
شاهد سوم، مقتضی التزام به اهلال هلال بهعنوان یک ظاهره ی سماوی این است که تبعض در لیل برای بلاد شرقی پیش بیاید که قسمی از شب برای ماه سابق باشد و بعض شب برای ماه آتی باشد یا اینکه در بلادی که هلال قابلیت رؤیت ندارد ملتزم شویم که شب اول ماه است، درحالیکه هردو خلاف ارتکاز مشترعه است.
اختلاف رؤیت هلال در بعض بلاد را بهخاطر اختلاف آفاق بیان میکنند و اختلاف آفاق بهخاطر کرویه زمین است. زمین در حرکت وضعی خودش از شرق به غرب که شب و روز را پدید میآورد و با این حرکت وضعی حول محور قطبین، لذا دوائر صغیره در بقاع ارض مختلف میشود. لذا طلوع و غروبهای بلاد متفاوت است. لذا کرویه زمین و بُعد بعض بلاد از دیگری در طول جغرافیایی و بُعد عرضی از بلاد از دائر معدل النهار سبب اصلی اختلاف آفاق میشود. بنابراین اگر قمر از تحت شعاع خارج شود و به رؤیت اهل تهران برسد، اما اهل بلد اسپانیا بهخاطر اختلاف در آفاق رؤیت برایشان محقق نمیشود. لذا صرف خروج قمر از تحت شعاع کافی نیست باید امکان رؤیت هلال در هر افق باشد. أ نّ نفس خروج القمر عن تحت الشعاع لا مدخل لها في تحقّق الشهر الهلاليّ أصلاً.[22]
بنابراین خروج قمر از تحتالشعاع مدخلیتی در تحقق شهر قمری ندارد بلکه باید به رؤیت برسد. در هر بلدی که رؤیت تحقق پیدا کند در اول لیل برای تمام بلاد هم افق او فردا روز اول شهر قمری است. از طرفی لازم نیست رؤیت بالفعل صورت بگیرد برای تکتک بلاد بلکه رؤیت فعلیه اجمالی کافی است برای ثبوت هلال در بالای افق و تمام بلاد متحد الافق در این حکم متحد اند. بنابراین طلوع و غروب در تحقق شهر قمری مدخلیت دارد. چرا که اختلاف مطالع و مغارب واحد حاکی از اتحاد افق میباشد.
از اشکالات به مبنای آقای تهرانی که لکل بلد حکمه این است که ایشان در تشخیص موضوع حکم شرعی در فرض بلاد متقاربه باید به شارع رجوع کند و این قول را نمیتواند به مشهور و شیخ اسناد بدهند چون «و روي عن عكرمة أنّه قال: لأهل كلّ بلد رؤيتهم. و هو مذهب القاسم، و سالم، و إسحاق و قال الشيخ - رحمه اللّه -: إن كانت البلاد متقاربة لا تختلف في المطالع، كبغداد و البصرة، كان حكمها واحدا، و إن تباعدت، كبغداد و مصر، كان لكلّ بلد حكم نفسه»
سؤال مهم اين است كه علامه حلي قول شيخ را همان قول شيخ مي داند یا تلقی علامه دو جور بوده است از این عکرمه و شیخ رحمهالله
از طرفی روایت اهل الامصار را که روایت وقتی معنا میکرد این بود که امصار متباعده است نه بلاد نزدیک.
بنابراین تفاوت قول شیخ و قول عکرمه چیست؟ تفاوت این دو از حیث دقت موضوع فقهی چیست؟ اگر «لکل بلد رویتهم» را بگوییم اینطور میشود که باید قائل به حکومت بشویم که شارع در بلادی که رؤیت نشده از باب حکومت قائل شده کما قال علامه تهرانی
اما بیان شیخ موضوع حکم شرعی اهلال هلال است و و رجوع به شارع نمیکنیم بلکه به خبره رجوع میکنیم. اما بنابرقول عکرمه موضوع رؤیت است که باید در بلاد قریبه به قول شارع رجوع کنیم.
لذا در مبسوط «أما إذا بعدت البلاد مثل بغداد و خراسان، و بغداد و مصر فإن لكل بلد حكم نفسه.»[23]
اگر این عبارت شیخ را تقطیع کنیم انگار که قول عکرمه را قائل شده با توجه به «لکل بلد حکم نفسه» اما اگر عبارت قبلش را ملاحظه کنیم یعنی «لکل بلد بعید حکم نفسه.»
أما إذا رأي الهلال و قد تطوق أو رأي ظل الرأس فيه أو غاب بعد الشفق فإن جميع ذلك لا اعتبار به، و يجب العمل بالرؤية لأن ذلك يختلف بحسب اختلاف المطالع و العروض. و متى لم ير الهلال في البلد و رأي خارج البلد على ما بيناه وجب العمل به إذا كان البلدان التي رأى فيها متقاربة بحيث لو كانت السماء مضحية و الموانع مرتفعة لرأي في ذلك البلد أيضا لاتفاق عروضها و تقاربها مثل بغداد و أوسط و الكوفة و تكريت و الموصل فأما إذا بعدت البلاد مثل بغداد و خراسان، و بغداد و مصر فإن لكل بلد حكم نفسه.
لذا موضوع نزد شیخ غیر از عکرمه است. این فهم علامه در منتهی المطلب است.
ما هو معلوم كالاضطرار غير مشكوك فيه في شريعة الإسلام من فزع المسلمين في وقت النبي ص و من بعده إلى هذا الزمان في تعرف الشهر إلى معاينة الهلال و رؤيته و ما ثبت أيضا من سنة النبي ص أنه كان يتولى رؤية الهلال و يلتمس الهلال و يتصدى لرؤيته و ما شرعه من قبول الشهادة عليه و الحكم فيمن شهد بذلك في مصر من الأمصار[24]
ىر تهذیب شیخ دیگر بلاد متقاربه را ندارد و این شاهد روشنی است که فی کل بلد رویته را قبول ندارند. لذا با این عبارات شیخ معلوم میشود که موضوع اهلال هلال است برای دخول شهر نه اینکه لکل بلد روتته نیست.
یک نکته ی دیگری که میشود به آن توجه کرد این است که شیخ رحمهالله کلامش سازگار است با اینکه موضوع دخول شهر قمری، اهلال هلال باشد نه اینکه رؤیت قید موضوع باشد، از این حیث به نظر با مبنای ظاهره السماویه آیت الله خویی در آن نظریه اولشان نزدیک می شو و همچنین کلام شیخ سازگار است با مبنای قول اشتراک افق.
باتوجه به اینکه معیار دخول شهر قمری و شروع روز اول شهر قمری را رؤیت هلال برای اهل بلد و کفایت برای بلاد مشترک الافق شد، سؤالی که مطرح است معیار شناخت اتحاد و اختلاف افق چه است؟ آقای تهرانی تصریح میکنند که در کتب نجوم و هیئت مناط و ضابطه ای برای اتحاد افق گفته نشده.
نعم يبقي هنا سؤال معرفة مناط اتّحاد الاُفق و اختلافه.
و الذي يمكن أن يُغري بعضَ الأعلام إلى الميل إلى برفض مسألة الاتّحاد في الآفاق بالنسبة إلى دخول الشهر هو عدم تعيين مناطٍ خاص لهذه المسألة في كتب النّجوم والهيئة.
حيث إنّ الشافعيّة الموافقين لنا في لزوم الاتّحاد في الآفاق التزم بعضهم بأنّ مناط الاختلاف هو مسافة القصر[25] و بعضهم بأنّ المناط هو أربعةٌ و عشرون فرسخاً[26] كلّ ذلك دعويً بلا دليل و قياسٌ بمسافة القصر في الصلاة و أين هذا من ذاك؟ و الذي يسهّل الخطب أوّلاً:
أ نّ عدم تعيين الآفاق لا يوجب رفع اليد عن الحكم الذي بيّنّا و الالتزامَ بخلافه الذي لا يمكن الالتزام به.
و ثانياً: أنّ الاتّحاد و الاختلاف في الآفاق بالنسبة إلى رؤية القمر هو الاتّحاد و الاختلاف في مطالعه كما عليه العلماء. و لكن لم يُرَ لأحدٍ منهم تعيين ضابطةٍ كلّيّةٍ للمطالع.[27]
مبنای ایشان که گفتند باید به آلات دقیقه ارجاع بدهیم؛ -هم ایشان گفتند و هم در اسألة آیت الله آیت الله سیستانی فرمودند- .این ارجاع را چه جوابی میدهند؟ ذهن های حوزوی میدانند، میگویند ما که گفتیم نیاز به آلات دقیقه هست، نگفتیم برای کار الآن متشرعه به آلات دقیقه نیاز است، بلکه عمل متشرعه طوری است که باید اخذ به قدر متیقن کنند. یعنی خلاصه هر کجا بروید، یک قدر متیقنی هست. آن مرزهایش خیلی دقیق است. این جوابی است که سریع میدهند.
ایشان میقات را دفاع میکنند و اشتراک آفاق را قائل اند اما وقتی به نکته ی مصداقی میرسند میگویند باید محاسبه شود، مشخص شود که کدام بلد در اشتراک افق است. این چه طور میقاتیت است که در محل بحثش عرفی بودنش را ادعا کردید.
اما اگر بخواهیم روز اول کره را تقویم بدهیم میشود یک شنبه چون دیده شده در مناطق دیگری هست در بلد هایی که با خط غروبش دیده میشود.
باتوجه به ارتکاز شخصیت ماه رمضان و شخصیت روز اول رمضان و شب قدر ها براساس شروع حرکت قمر از حین خروج از تحتالشعاع تا 29 روز 12 ساعت و44 دقیقه ساعت که به مقارنه میرود یک حرکت مشخص است و از لحظه خروچ از تحت شعاع برای اینکه حرکت قمر در مدارش را بر حرکت وضعی زمین منطبق کنیم و شب و روز های ماه جدید را معین بر آن منطبق کنیم چه راهحل جامعی است که تمام کره را نظم دهد؟ راهی که بتوانیم اتکاز شخصی بودن شهر رمضان و لیلة القدر را حفظ کنیم؟
فهو یحسب لنا دقیقاً أنّ خروج القمر عن تحت الشعاع إنّما یكون بعد ٤٤ قه و ١٢ عت ٢٩ و یوماً من الشهر الماضی تقریباً[28]
اول فرمودهاند «یحسب لنا دقیقاً» بعد فرمودهاند «تقریباً». در تعلیقه فرمودهاند:
إنّما قيّدناه بالتقريب لأنّ ما هو الثابت غير المتغيّر دائماً و هو (٤٤ قه و ١٢ عت و ٢٩ يوماً) إنّما هو الفصل بين مقارنتي النيّرين و لکن حيث کان زمان الخروج عن تحت الشعاع متغيّراً فالفصل بين الخروجين يکون هذا المقدار على سبيل التقريب. (منه عفي عنه)[29][30]
این فرمایش ایشان روشن است. فرمودهاند مثلاً در این ماه شعبان قمر از تحتالشعاع خارج شد، تا اول ماه مبارک که از تحتالشعاع خارج میشود تقریباً بیست و نه روز میشود. چون فاصله خروج قمر از تحتالشعاع معمولاً برابر نیست. این روشن است. اما این تعبیر چیست؟ «لأنّ ما هو الثابت غير المتغيّر دائماً و هو (٤٤ قه و ١٢ عت و ٢٩ يوماً) إنّما هو الفصل بين مقارنتي النيّرين». بین مقارنتین هم دقیقاً بیست و نه روز نیست. بیست و نه روز و دوازده ساعت، حرکت متوسطش در کل سال است. یعنی کل سال شمسی بین مقارنتین بهطور متوسط این قدر فاصله میشود. و الا هر ماه خاصی حدود پنج ساعت کم و زیاد میشود.
از عباراتی که در تعلیقه آقا طهرانی زدهاند میتواند یک اقراری باشد برای از ایشان در عدم ضابطه برای اشتراک افق.
و لا يذهب عليك أنّ هذه الضابطة لكلّية اشتراك الآفاق انما هي على تقدير كفاية مجرد وجود الهلال فوق الآفاق في دخول الشهور القمرية فتكون الرُّؤية في محل دليلاً على وجود الهلال فوق الافق في هذا العرض العريض؛ و اما على تقدير لزوم امكان تحقق الرُّؤية الفعلية في كل بلدٍ بلدٍ بعد رؤيةٍ فعليةٍ في بلدٍ ما كما سيجبي بيانه بما لا مزيد عليه فغير سديدٍ فعليه لا تنتج الرُّؤية في بلدٍ الاّ دخول الشهر في ذلك البلد فقط و لا يسري الحكم إلى أيّ بلدٍ آخر الاّ اذا اتّحدا عرفاً (منه عفي عنه).
آقای طهرانی در نهایت که مبنای اشتراک افق را در دخول شهر قمری ثابت می کنند، به بیانی اقرار می کنند که ما ناچار به نوعیت شهر قمری هستیم و از این گریزی نیست و هیچ تقویم واحدی نمی توانیم قائل شویم.
[المصير إلى كفاية الرؤية الإجمالية لايوجب وحدة التواريخ والشعائر]
و ممّا ذكرنا يعرف أنّ ما ذكر من أنّ الالتزام بكفاية خروج الهلال عن الشعاع في مبدءِ الشهور، موجبٌ لوحدة حساب الشهور و تاريخها، و مناسبٌ لوحدة شعائرهم المرتبطة بالأيّام و التواريخ، كلامٌ على أساس الإحساس، خالٍ عن التحقيق، خارجٌ عن منطق التعقّل الصّحيح، ساقطٌ من أساسه في الاحتجاجات. هذا ما أردنا بيانه في مسئلة اختلاف التاريخ على كلّ مسلك.[31]
در تعیین میقاتیت براساس مبانی چند وجه متصور است:
اول، نوعیت دخول شهر قمری به نحوی که هلال را قبل الغروب رویت کنند با این بیان بلد حیثیت تقییده می شود برای دخول شهر قمری و قائل شدیم به نوعیت شهر.
دوم، مبنای محلی است، یعنی تقویم محلی زوال هر بلد براساس ساعت محلی هر بلد روز اول ماه قمری را اعتبار میکنیم. معیار رؤیت قبل زوال روایاتی را به خود اختصاص داده همان طور که آیت الله آیت الله بحرالعلوم قائل به رویت قبل الزوال شدند و روایات آن را طرح و بررسی کردند.
سوم، مبنای نیمه محلی که وقتی اهلال شد کاری با محل نداریم برای همه دخول ماه قمری شده است اما میقاتیت و اعتبار روز اول در بلاد براساس اشتراک در شب حساب میشود. یعنی آن بلادی که در شب شریک اند فردا روز اول ماه قمری شان شروع می شود. اهلال هلال این لحظه مهم است که هر بلدی در این لحظه در اهلال هلال است فردا روز اولش است.
چهارم، یک ایده و وجهی برای رسیدن به میقات واحد در کل کره است، به غرض تنظیم ساعتی مرکزی برای کره و بهعنوان یک وجه علمی مطرح میکنیم چنان چه اگر کل کره بخواهد در یک لحظه میقات واحد داشته باشد و منظم شود و همه مردم جهان بخواهند یک کار را باهم در یک لحظه شروع کنند، بتوانند از این میقات استفاده کنند. این نصف النهار دحو الارض را که ادله اثباتیه هم میتوانست دال بر آن باشد، این نصف النهار معین را مشخص میکنیم برای شخصی سازی، اگر اهلال هلال شد قبل زوال این نصف النهار همان روز روز اولش است.
ما یک ارتکاز داریم که دخول هلال در یک لحظه است و طبق جمیع مبانی هم قابل توضیح است. کما اینکه خود شهر قمری و لیله القدر و یوم عید فطر هم شخصی است.
علامه تهرانی ذیل کلام آیت الله آیت الله خویی که تمسک میکنند به «اللهم اسئلک بهذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا» برای شخصی بودن روز عید، میفرمایند که روز عید نوعی است به درهر بقعه ای به حسب خودش عید است.
و أمّا أن نلتزم بأنّ لیلة العید لیست أمراً جزئیاً، و مصداقاً خارجیاً مشخّصاً؛ بل أمرٌ كلّی ینطبق على مصادیق عدیدةٍ؛ و لكلّ بقعةٍ؛ یوجَدُ فردٌ من هذا الكلّی بمجرّد غروب الشّمس فیها، إلى أن تطلع؛ كما أنّ النهار أمرٌ كلّی، یوجَدُ لكلّ بقعةٍ فردٌ منه بمجرّد طلوع الشّمس فیها، إلى أن تغرب. فإذن لیس العید یوماً خاصّاً محدوداً بین النقطتین المشخّصتین، حتّى یمكن الاستشهاد بها فی المقام؛ بل على ضوءِ هذا البیان؛ یومٌ طویلٌ جزئی له تعیناتٌ كثیرةٌ؛ أو یوم قصیرٌ كلّی له أفرادٌ عدیدةٌ حسب تعداد النّواحی و الأصقاع فی جمیع أقطار الأرض….[32] و على هذا البیان تبین أیضاً، أنّ الكریمة الواردة فی لیلة القدر، و أنّها خیرٌ من ألف شهر و أنّ فیها یفرق كلّ أمرٍ حكیم، و تكتب فیها البلایا و المنایا و الأرزاق أیضاً كذلك.[33]
«… بل أمرٌ كلّی ینطبق على مصادیق عدیدةٍ»؛ همان نوعیتی که صحبتش شد. یک کلی است که چند مصداق دارد. «و لكلّ بقعةٍ؛ یوجَدُ فردٌ من هذا الكلّی بمجرّد غروب الشّمس فیها، إلى أن تطلع».
«فإذن لیس العید یوماً خاصّاً محدوداً بین النقطتین المشخّصتین، حتّى یمكن الاستشهاد بها فی المقام؛ بل على ضوءِ هذا البیان؛ یومٌ طویلٌ جزئی له تعیناتٌ كثیرةٌ؛ أو یوم قصیرٌ كلّی له أفرادٌ عدیدةٌ حسب تعداد النّواحی و الأصقاع فی جمیع أقطار الأرض»؛ وقتی روز عید میگویید یا روز کوتاه اما نوعی است؛ کلیای است که برای خودش افرادی را دارد. یا اگر کل کره را در نظر بگیریم یک یوم بیست و چهار ساعته است. روز عید، روز بیست و چهار ساعته است، کما اینکه شب عید یک شب بیست و چهار ساعته است. هر بلدی از این بیست و چهار ساعت سهم خودش را دارد. مثل کلی در معین است
با توجه به اینکه قمر در مدار خود یک حرکت مشخص به دور زمین دارد، و در یک لحظه مشخصی از تحتالشعاع خارج میشود و در بیست و نه روز و دوازده ساعت و چهل و هشت ثانیه یک دورش تمام میشود. از طرفی ارتکاز هم بر این است که ما یک شهر شخصی برای کل کره داریم اما چالش اساسی جور کردن حرکت قمر و حرکت وضعی زمین است که شب و روز را برای بقاع مختلف میسازد و برای تعیین شب اول ماه قمری در بقاع مختلف دچار مشکل میشویم لذا همانطور که گذشت آیت الله آیت الله خویی رحمهالله هم اول این ظاهرة سماوی ملاک شروع شهر قرار داذند اما وقتی با بقاع زمین مواجه شدند در تعیین شب اول ماه قید اشتراک در شب را اضافه کردند اگرچه ارتکاز ایشان شخصیت روز عین فطر و شخصیت شب قدر بود اما ناچارا قید اشتراک در شب را به مبنای خود اضافه کردند تا شب اول ماه قمری مشخص شود و میقاتی برای شروع ماه قمری داشته باشیم. لذا نوعیت شهر را نتیجه میدهد.
یا بنابر مبنای اشتراک افق هم برای با توجه به افقهای مختلف هر بقعه ای شهر خودش را دارد. و نوعیت شهر را نتبجه میدهد.
آیا میتوانیم یک راهحلی ارائه بدهیم که کل کره نظم بگیرد و درعینحال شخیصت ماه قمری حفظ شود طوری که از ارتکازات خود از شخصیت شب قدر و شخصیت عید فطر و شخصیت ماه قمری که یک حرکت معین در مدار خود دارد، دست برنداریم.
با توجه به اینکه اهلال هلال یک امر تکوینی است و فی علم الله مشخص است و لحظه خروج قمر از تحت شعاع یک لحظه است و با توجه به اینکه حین خروج از تحت شعاع یک زاویه جدایی بین قمر و شمس داریم که اولین پرتوها ی نور از قمر به زمین ساطع میشود و این قابلیت رؤیتی است که بستگی به ناظر زمینی ندارد این لحظه را لحظه شروع ماه قمری قرار دهیم. اما برای تنظیم این حرکت قمر از لحظه شروع باید یک معیار واحد نیز برای بقاع زمین در نظر بگیریم برای تعیین شب اول و روز اول برای کل کره، باتوجه به روایت «ان طالع الدنیا» سرطان که شمس در برج سرطان در نصف النهار دحوالارض بوده، نصف النهار دحوالارض را میقات معیار برای کل کره انتخاب میکنیم برای کل کره و بقاع فارغ از ساعات محلی هر بقعه یک ساعت مرکزی واحد هم داریم که براساس نصف النهار دحو الارض است. و بنابر مبنای رؤیت قبل الزوال اولین اگر زاویه جدایی شکل گرفت و اهلال هلال شد برای نصف النهار دحو الارض، قبل الزوال شهر قمری داخل شده و روز اول شهر قمری است برای کل کره و بقیه بقاع هم طبق این ساعت مرکزی واحد خود را میسنجند، اگر طبق نصف النهار نقطه مرکزی به مختصات صفر اهلال هلال قبل الزوال شده باشد، روز اول برچسب میخورد برای کل کره، البته این وجه نیاز به توضیح دارد که در ادامه میآید.
از مرام شارع یافتیم که در مقام نظم امور ناس است لذا وقتی در بلد واحد که اختلاف در رؤیت هلال شد، یک کسی گفت من دیدم دیگری گفت من ندیدم، این اختلاف را شارع در مدیریت امتثال «من راه واحد راه الف»، یا در روایت خمسین که در بلد واحد شارع میخواهد که میقات محقق شود، مدیریت میکند.
اکنون در مورد بلاد نزدیک مثل کاشان و قم میتوانیم میقات واحد داشته باشیم کما اینکه در بلادی که در یک کشور اند مثل مشهد و قم نیز میقات واحد تعیین میکنیم تا مردم براساس یک میقات نظم پیدا کنند لذا مردم یک کشور هم میقات واحد میخواهند اما اگر ارتباطات مردم جهان طوری شود که کشور هایی که همه در یک قاچ جغرافیایی اند بخواهند یک میقات واحد داشته باشند باز هم نیاز به تعیین میقات داریم، همچنین اگر همه مردم مناطق مختلف بخواهند یک کار را هماهنگ شروع کنند، در یک لحظه یک کار را باهم شروع کنند، دراینصورت ساعت محلی نا کار آند است بلکه نیاز است به یک ساعت واحد جهانی، یک میقات واحد برای کل کره که همه براساس آن ساعت مرکزی در یک لحظه باهم تنظیم شوند، لذا میقات واحد برای کل کره یک مسئلهای است که عقلاء و عرف اعتبار میکنند و برچسب زنی روز اول ماه قمری میکنند همانطور که در تحویل سال شمسی ما سال کبیسه داریم و اسفند ماه گاهی اوقات بیست و نه روز میشود و درعینحال که تحویل سال در یک لحظه رآیت الله آیت الله شمس به نقطه اعتدال ربیعی است اما برچسب زنی روز اول فروردین یک امر اعتباری است. و راهها و گزینههای ثبوتی برای برچسب زدن روز اول سال شمسی یا محل بحث ما که ماه قمری است محصور در یک گزینه نمیباشد.
البته در بحث ما که در صدد تعیین روز اول ماه قمری هستیم و متشرعه برای تنظیم مناسک عبادی خود و آغاز روزه باید یک میقات واحد داشته باشند و برای عید هم یک روز واحد داشته باشند این برچسب زنی روز اول ماه قمری باید نزد شارع نیز معتبر باشد کما اینکه در معیار رؤیت قبل غروب به امضای شارع رسیده اما روایاتی هم داریم در باب رؤیت قبل الزوال که معیار برچسب زنی را صریحاً تا قبل الزوال قرار میدهد و فقهائیی مثل آیت الله آیت الله بحر العلوم هم به آن روایات فتوی دادهاند، پس میقات و تعیین روز اول یک برچسب زنی نزد عرف عقلاء است که باید به تأیید شارع نیز برسد. قوام میقات به این است که نظم دهد اما کمال میقات این است که سهل باشد.
اکنون اگر فرض بگیریم که کل کره مردم در ارتباطات باهم هستند یک میقات میخواهند، آیا شرع برای کل کره یک میقات دارد، آیا میتوانیم نصف النهار دحو الارض را معین کننده میقات واحد برای کل کره بدانیم طوری که نظم دهنده کل کره باشد و در یک روز همه روز اول داشته باشند؟ بر این وجه زوال نصف النهار را معیار میگیریم اگر هلال قبل زوال نصف النهار دحو الارض دیده شود آن روز روز اول است. البته بنابراینکه در روایت عبید وَ الَّذِي رَوَاهُ - سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ قَالاَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: «إِذَا رُئِيَ الْهِلاَلُ قَبْلَ الزَّوَالِ فَذَلِكَ الْيَوْمُ مِنْ شَوَّالٍ وَ إِذَا رُئِيَ بَعْدَ الزَّوَالِ فَذَلِكَ الْيَوْمُ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ»[34] الف و لام را الف و لام عهد بدانیم و مراد از الزوال را زوال دحو الارض بدانیم یک زوال شخصی که این احتمال را روایت بر میدارد ولو ابداء به ظهور نرسیده باشد و ظهور با الف و لام استغراق باشد اما وقتی شواهد دیگر را ضمیمه اش کنیم این احتمال قوی میشود و به حساب و احتمالات اطمینان زا میشود.
البته این ایده نصف النهار دحو الارض نافی میقات های محلی نیست. مثلاً اگر براساس معیار امکانیت رؤیت در نصف النهار دحو الارض بازه زمانی از حرکت قمر در مدارش به دور زمین که برچسب زنی شده به بیست چهار ساعت شب و روز قدر طوری باشد که شب قدر در یک بقعه ای روز باشد این نافی شخصی بودن لیله القدر نیست چون احکام هر بقعه محکَّم است و طبق روایاتی که نشان میدهد روز شب قدر هم همان فضائل لیله القدر را دارد این معنا نزدیک میشود براساس برچسب زنی هایی که در حرکت قمر در مدارش زده شده یک بازه زمانی مشخصی است و اعمال شب قدر را آنها با غروب آفتاب انجام میدهند و آثار شب قدر هم در آن بازه زمانی نازل میشود.
از طرفی با این نظم دهی برای کل کره برای کسانی که در فضا سفر میکنند و در جو در حرکت هستند هم براساس ساعتی مرکزی میتواند حکم شرعی صوم داشته باشیم یا برای ساکنین قطب هم حکم بالفعل حکم داریم براساس مراتب فعلیت حکم که طبیعت صوم وجوب دارد و حتی مکلف در قطب یا خارج از جو هم از این وجوب برئی نیست و این وجوب بر ذمه ی او است و میتواند براساس میقات واحد و ساعت واحد جهانی تکلیف خودش را انجام دهد. اینطور نیست که طبق برخی مبانی اصلاً مکلف به صوم نباشد چون شرایط تکلیف را ندارد بلکه وجوب برایش فعال است و طبق میقات جهانی میتواند اعمال شرعی خود را انجام دهد.
در بحث ما ساعت را باید برای کره زمین تعیین کنیم و رتبه تعیین ساعت مقدم است بعدش برچسب ایام هفته مشخص میشود و بعدش برچسب روز اول ماه و ایام ماه تعیین می شود.
شبانهروز ساعت صفرش کی است، میتوانیم ساعت صفر را غروب بگذاریم. (ساعت غروب کوک) یا ساعت تعیین کردیم با زوال که ساعت صفر زوال باشد. اکنون هم ساعت ما نصف شب کوک است.
نکته دگیر میتوانیم این ساعت را براساس نصف النهار اهل بقاع خط استواء تنظیم کنیم که یک ساعت ثابت است.
اما در ادامه ما دنبال یک ساعت ثابت برای نظم کل کره هستیم که دخول شهر را معین میکند و روز اول ماه قمری را مشخص میکند. در ادامه میتوانیم نصف النهار خاصی را اعتبار کنیم برای تعیین روز اول شهر، مثلاً میگوییم به ساعت صفر این نصف النهار معین (نصف النهار دحو الارض) نگاه کنید که این ساعت صفر یک لحظه است و اهلال هلال هم یک لحظه است. این را برای روز اول ماه قمری برچسب میزنیم.
از نکاتی که باید تذکر داد، خاستگاه میقات جهانی برای کل کره است. یعنی تعیین روز اول ماه قمری از چالش های مشترک همه ی مبانی است. لذا آیت الله آیت الله خویی رحمهالله برای این مشکل قید اشتراک در شب را به مبنای ظاهره سماوی اضافه کردند. یا قائلین به اشتراک افق که براساس اینکه لکل بلد روئیه از این چالش عبور میکنند. البته از نتایج این دو مبناء نوعیت ماه قمری و نوعیت شب قدر و نوعیت روز عید فطر است که این خود خلاف ارتکاز مشترعه است. چون ارتکاز به شخصیت لیله القدر است. یا ارتکاز شخصیت عید فطر است. کما اینکه تکوینا هم حرکت قمر به دور زمین در یک بازه معین بیست و نه روز و چهل و نه دقیقه است. میتوان استشهاد به آیه، «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ»[35] که نزول قرآن در شب قدر است و شب قدر هم در ماه رمضان است. علی ای حال این ماه مبارک به این صورت است با ضمیمه این دو «انزل» معلوم می شود که لیلة القدر در شهر مبارک است و یک قطعه ای از زمان را به خودش نسبت می دهد و در آن تقدیر سال زده میشود.
آیه شریفه سوره دخان نیز بر این معنا دلالت میکند، «حم والکتاب المبین، انا انزلناه فی کتاب مبین، تنزل الملائکه فی لیلة القدر»، انزل ماضی است و تنزل مضارع است و هر سال نزول ملائکه در لیله القدر داریم، «فیها یفرق کل امر حکیم»، که «یفرق» فعل مضارع است که هر ساله این شب و تنزل ملائکه در این شب به صورت استمراری تکرار میشود. لیله القدر یک حقیقت ملکوتی دارد ولی منافاتی ندارد که مراتبش در هرسال در یک شب می آید ولو یک طبیعت و وجود سعی دارد اما در هر سال افرادی دارد در یک شب قدر مشخص واقع میشود.
و آیه شریفه «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقين»[36] این قید «یوم خلق» ظاهر است که قبل خلقت انسان هم شمارش ماه بوده ولو هنوز انسان هم خلق نشده ماهها بودند.
و آیه شریفه، «هُوَ الَّذي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِساب»[37]در آیه که سراغ واحد های شمارش رفته است و واحد شمارش سال شب و روز است. شب و روز که راسمش حرکت وضعی زمین است. «قدره منازل» واژه «منازل» یعنی چه، آیا در بیست و چهار ساعت است یا منازل یعنی سال؟ «لتعلموا» تعلیل «جعل» است یا «قدره» است؟ اگر «جعل الشمس ضیاء» را لتعلموا بگیریم میشود مدخلیت حرکت راسم سال یعنی حرکت زمین به دور شمس و آیه مبارکه «وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِساب»[38]. نیز مؤید میتواند باشد که باتوجه به اینکه شب و روز راسم حرکت وضعی است و سالها را میسازند ولو انسانی روی زمین هنور خلق نشده باشد. مؤید شخصی بودن شب و روز میشود چون هر شب و روزی براساس راسم حرکتش که حرکت انتقالی است، معین و مشخص است و شخصی است از اول فرودین که خورشید از اعتدال ربیعی عبور میکند تا سال بعد که به همان نقطه برسد.
از طرفی این را هم باید تذکر بدهیم که برچسب زنی شب و روز ماه قمری براساس رؤیت هلال قبل الغروب کما اینکه آیت الله سیستانی در کتاب اسئله حول رؤیت الهلال فرمودند که امضای شارع را دارد و این ارتکاز تا عصر معصوم بوده و امضا شده بنابر یک گزینه تعیین است اما میتوانیم ادعا کنیم تعیین میقات و تعیین تقویم برای برجسب زنی روز اول ماه قمری منحصر در رویت قبل الغروب نیست. گزینههای ثبوتی دیگری برای تعیین روز اول و برچسب زنی حرکت قمر در مدار زمین داریم. با توجه به روایات رؤیت قبل الزوال مثل روایت عبید اگر مبنای رؤیت قبل الزوال را بپذیریم کما اینکه آیت الله آیت الله بحر العلوم در مصابیح اینطور مشی کردند و رؤیت قبل زوال را دلیل بر تعیین همان روز برای روز اول رمضان گرفتند، یکی از راههای برچسب زنی میشود رؤیت قبل الزوال.
«محمد بن يعقوب عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حماد بن عثمان عن أبي عبد الله ع قال: إذا رأوا الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضية و إذا رأوه بعد الزوال فهو لليلة المستقبلة.
و الذي رواه- سعد بن عبد الله عن أبي جعفر عن أبي طالب عبد الله بن الصلت عن الحسن بن علي بن فضال عن عبيد بن زرارة و عبد الله بن بكير قالا قال أبو عبد الله ع إذا رئي الهلال قبل الزوال فذلك اليوم من شوال و إذا رئي بعد الزوال فذلك اليوم من شهر رمضان.»[39]
با نظر به این دو روایت مخصوصاً روایت عبید که تعبیر «اذا رئی الهلال قبل الزوال فذلک الیوم من شوال» دارد شاهد خوبی است برای این برچسب زنی است که روز اول را با معیار قبل زوال تعیین کنیم کما اینکه مرحوم مجلسی نحوه های ثبوتی دیگری از تعیین روز اول را مرحوم مجلسی در بحارالانوار[40] جلد پنجاه و پنج صفحه سی صد و چهل و سه، قوم های مختلف یهود و مسلمان و فارس بیان میکنند.
در مرحله بعدی برای تکمیل ایده میقات واحد براساس نصف النهار دحو الارض شواهد و مؤیدات اثباتی را با ارتکازات قطعی کنار هم میچینیم. پس با توجه اینکه اهلال هلال یک امر تکوینی است و در روایت «قد علمت يا فضل أن طالع الدنيا السرطان، و الكواكب في مواضع شرفها، فزحل في الميزان، و المشتري في السرطان، و الشمس في الحمل، و القمر في الثور، فذلك يدل على كينونة الشمس في الحمل في العاشر من الطالع في وسط السماء فالنهار خلق قبل الليل»[41]
طالع یعنی برج سرطان روی افق مشرق باشد که برج حمل وسط آسمان میشود «و الشمس فی شرفها» که شرف شمس برج حمل است و شرف قمر برج ثور است. شرف شمس را 19 حمل گفتهاند، بنابراین طالع الدنیا که سرطان است شمس در شرفش یعنی حمل در وسط آسمان در درجه 19 است، قمر هم در برج ثور است که 14 درجه فاصله دارد است. و این اول ماه است چون وقتی که خورشید در آسمان است اگر قمر جلو است آخر ماه است و اگر قمر پشت شمس است اول ماه است. پس طبق دادههای روایت طالع الدنیا قمر در فاصله چهار ده درجه بعد از 19 درجه شمس است که میشود 28 ساعت، این اولین برچسب زنی است برای روز اول ماه قمری.
لذا با این روایت که لسانش اخبار از یک امر تکوینی است میفهمیم که یک یک نصف النهار مشخص و معین لازم داریم در نگاه شارع برای نظم کره، چون خورشید در ابتدای شروع دنیا در وسط آسمان بوده، ولو قبه الارض هنور زیر آب است و هنور دحو الارض نشده و دحو الارض هم در بیست و پنج ذی القعده است اما مانعی ندارد که نصف النهار نقطه دحو الارض که عرض و طول جغرافیایی اش صفر است را معیار قرار دهیم همانطور که در روایت داریم،
«و وضع البيت في وسط الأرض لأنه الموضع الذي من تحته دحيت الأرض و ليكون الفرض لأهل المشرق و المغرب في ذلك سواء»[42] و روایت علل الشرایع، «حدثنا علي بن أحمد بن موسى رحمه الله قال حدثنا محمد بن أبي عبد الله عن محمد بن إسماعيل عن علي بن العباس قال حدثنا القاسم بن الربيع الصحاف عن محمد بن سنان أن أبا الحسن الرضا ع كتب إليه فيما كتب من جواب مسائله علة وضع البيت وسط الأرض لأنه الموضع الذي من تحته دحيت الأرض و كل ريح تهب في الدنيا فإنها تخرج من تحت الركن الشامي و هي أول بقعة وضعت في الأرض لأنها الوسط ليكون الفرض لأهل المشرق و المغرب سواء»[43].این طائفه از روایات تاب این را دارد که برای تعیین نصف النهار دحو الارض برای نظم کل کره معیار ثابت باشد کما اینکه میتواند بحثهای فقهی دیگر را نیز پوشش دهد مثل بحث قبله.
بنابراین نصف النهاری دحو الارض را از ادله اثباتیه برای نظم پایهای کل کره پیدا کردیم. البته این نصف النهار دحو الارض معیار است؛ یعنی نقطهای که عرض و طول جغرافیایی اش صفر است لذا با افق مکه کاری نداریم. (طلوع و غروب مکه) پس نصف النهار مکه که در عرض 16 درجه است، میزان نیست.
وسط الارض را که طبق روایت ان طالع الدنیا یافتیم ما این وسط الارض را در نقطه صفر عرضی و طولی لحاظ کردیم.
در ادامه وقتی نصف النهار دحو الارض را فرض بگیریم، و ساعت هم غروب کوک باشد،
اما اشکال به این روز بیست و چهار ساعته که معین است مثلاً لیله القدر اینجا با چالش حتی مطلع الفجر روبهرو هستیم. یا برای اسئلک بحق هذا الیوم ما نیاز به زوال داریم؟ نقول که این بازه زمانی برای خودش هر بقعه یک زوال و فجر دارد.
اشکال بعدی، اگر حین غروب دحو الارض در برخ بلد نیم ساعت مانده به غروب، نقول که حین خروج قمر عن تحتالشعاع جزئی از وجوب صیام شده، اما برای این بقاع که هنوز غروب نکرده، اینها چه طور منظم شوند؟
مثل صبی که زوالش شده اما بالغ نشده هنوز تکلیف برایش فعال نشد.
در مثال ما ساعت 9 شب قم است و وقت غروب هلال نداشتیم در این فرض میگوییم وجوب صیام شهر مبارک آمد چون شهر داخل شد من شهد منکم الشهر فلیصمه، با توجه به فتوی مشهور که عند الغروب هلال نداشتیم، لذا فردا را نباید بگیرند طبق مبنای مشهور، مثل اینکه زوال برای صبی بیاید اما هنوز بالغ نشده است. فردا شب که غروب شد و هلال را دیدیم وجوب برای ما فعال میشود.
اما در سیدنی حدود نه ساعت حتی نیوزلند نه ساعت تفاوت دارد، میخواهیم بگوییم روز جمعه روز اول ماه مبارک است، در نیوز لند روز جمعه شان تمام شده چه طور بگوییم؟
برای آنها میگوییم از تحت شعاع که خارج شده اما زمان غروب نداشتند، بنابر مشهور فردا غروب را باید درک کنند تا روز اول شود.
یا اینکه گزینه دیگر این است که جمعه که برای ما روز اول شد، اما برای آن ها جمعه تمام شده میگوییم وقت غروب آنها و روز جمعه آنها همین که مسمی سیر جدید قمر که از مقارنه قبل از زوالشان خارج شده باشد لذا چه بسا قبل الزوال آن اهل سیدنی قمر از مقارنه آغاز شده بود. میتوانیم از باب درک مسمی موضوع دخول شهر، شارع اهل این بلد سیدنی را ملحق میکند به به حکم نصف النهار دحو الارض و امروز جمله اش روز اول محسوب میشود مثل انشاء حکم برای فرد معذوری که قبل زوال نماز را آغاز کرده ولو یک سلام را ه در وقت درک کند برایش مجزی است. به این نحو که فعلیت مسمی شهر قمری برای بلد سیدنی که جمعه اش تمام شد، کافی است. همین مقدار که در شبش، در مقداری از شبش قمر از مقارنه خارج شده، برای فعلیت وجوب و دخول شهر رمضان کافی است و جمعهروز اولش محسوب میشود.
در نگاه اینکه کل کره یک ساعت مرکزی دارد و یک روزها هفتهها و ماهها معین است، با این نگاه ولو ابتدائا انس نداریم ولی با توجه به اینکه دنبال میقات واحد برای کل کره هستیم، ممکن است قبل الزوال نصف النهار دحو الارض، اهلال هلال شده در همین لحظه اگر در بلدی دور افتاده مثل استرالیا که روزجمله اش گذشته بنابر نگاه به ساعت جهانی روز اول ماه قمری برای استرالیا شروع شده و امروزی که گذشته روز اول بوده و بنابر فرض پذیرش فعلیت تدریجی و اکتفاء شارع به مسمی امروز جمعه ولو گذشت است روز اول ماه قمری بوده ولو مقدار انتهایی روز جمله اهلال هلال دحو الارض را درک کرده. مثل یوم الشک که اگر کسی روزه بگیرد فهو و الا بعداً قضا میکند. این سخن بنابر پذیرش معیار ساعت جهانی است.
چند نکته قابل ذکر است، امکانیت رؤیت هلال قبل الزوال برای نصف النهار دحوالارض را اگر معیار قرار دهیم برای نظم کل کره، ممکن است برخی بقاع زود تر رؤیت کنند، این موارد را با انشاء طولی میتوانیم تصحیح کنیم یعنی احکام خاص هر بقعه محکم است مثل احکام شب قدر، ولو از نظر واقعی آن بازه زمانیکه قمر حرکت میکند در بیست و چهار ساعت در یک بقعه ای روز باشد، با توجه به ساعت محلی آن بقعه اعمال شب قدر را از غروب آفتاب شروع میکنند. یا اگر هر بقعه ای رؤیت هلال کرده باشد ولو هنوز امکان رؤیت هلال قبل الزوال در نصف النهار دحو الارض رخ نداده باشد، این را با توجه به انشائات طولی براساس حکم بلد خودش عمل میکند لذا معیار نصف النهار دحو الارض یک انشاء طولی[44] است برای مواردیکه دست ما از بلد خود کوتاه باشد. یا برای کسانی که در قطب زندگی میکنند یا کسانی که داخل سفینه اند، ما باز تقویم داریم. و برای کل کره نظم و زمان واحد و روز واحد برای شروع ماه قمری میتوانیم تعیین کنیم که یک میقات کلی برای کل کره داشته باشیم. این یک بیان برای انشاء طولی نصف النهار دحو الارض میباشد.
حتی میتوان انشاء طولی را هم غض نظر کرد و براساس فعلیت تدریجی[46] برای بلاد متباعده هم فعلیت را دخول شهر قمری را قائل شد به این بیان که ولو بلدی مسمی امکانیت رؤیت قبل الزوال نصف النهار دحو الارض درک کند یعنی در سیدینی که روز جمعه اش هم گذشته و در روز جمعه ما در نصف النهار دحو الارض قبل الزوال رؤیت هلال را داریم در همین لحظه در سیدنی ساعت نه شب است همین که مسمی روز را هم درک کند کافی است برای بلد سیدنی امروز روز اول رمضان است.
نظائر درک مسمی[47] را در فقه داریم، مثلاً در فرضی که نماز گذار از روی جهل نمازش را قبل از دخول وقت مثلاً قبل از زوال شروع میکند داریم در فقه که ولو سلام نمازش را هم در وقت درک کند کافی است بر او وجوب صلاه صادق باشد.
از نظائر فقهی دیگر اکتفاء شارع به مسمی موضوع، «الوقوف بعرفات رکن، الرکپن منه هو مسمی الوقوف فی الوقت و اما استیعابه فهو واجب غیر رکن»
اگر یک بچهای متولد شد، ارث میبرد یا از او ارث میبرند؟ میزان توریث و ارث بردن چیست؟ میگویند باید استهلال بکند. همین که بچه به دنیا آمد و یک گریه و صیاحی از او شنیده شد، کافی است در اینکه حیّاً به دنیا آمده و هم از مورث خودش ارث میبرد و هم دیگران از او ارث میبرند. مسمای حیات، استهلال صبی است ولو یک لحظه، در ارث بردن او و توریث او کفایت میکند.
اکتفای به انعقاد حب در وقت وجوب زکات، هر چند هنوز وقت اداء نرسیده است، میگوییم وقت آن چه زمانی است؟ همین که حب منعقد شد، وجوب میآید. یعنی هنوز فعلیت اداء نیامده است. در زکات، بین وقت وجوب و وقت اداء تفاوت است. وقت اداء، یوم حصول زرع است. وقت وجوب زکات، وقت انعقاد حب یا بدو الصلاح است. الآن در موضوع میگویند هنوز وجوب اداء مانده است؛ ولی الآن وجوب آمده است. شبیه واجب معلق است. الآن که حب انعقاد پیدا کرد و بدو الصلاح شد، وجوب آمد. پس اینجا موردی را داریم که قبل از اینکه اداء لازم باشد و اتیان موضوعیت پیدا کند، یک چیزی جزء الموضوع است. جزء الموضوع انعقاد الحب است، که مصحح احکام بعدی است.
«قلت له جعلت فداک و ما حد القبله، ما بین المشرق و المغرب القبله»، نزد مشهور از ظاهر این اعراض کرده، قبله موضوع صلاه است اما شارع به ما بین مشرق و المغرب شطر المسجد الحرام باشد کفایت کرده است.
باتوجه به اینکه یکی از چالش های مهم در بحث رؤیت هلال تعیین روز اول ماه میباشد، چرا که ما سه حرکت داریم، حرکت وضعی زمین به دور خود که راسم شب و روز است. حرکت قمر به دور زمین که راسم ماه قمری است. حرکت انتقالی زمین به دور خورشید که راسم سال میباشد. بنابراین که فاصله حرکت قمر از مقارنه تا مقارنه 29 روز و 12 ساعت و 44 دقیقه میباشد، اگر بخواهیم حرکت قمر را بر حرکت راسم شب و روز تطبیق بدهیم برای تعیین روز اول دچار مشکل هستیم باتوجه به اینکه اهلال هلال یک لحظه است یک ظاهره سماوی است و با احراز آن شهر داخل میشود.
هر مبنای در بحث رؤیت هلال برای حل این مشکل چارهای اندیشیدهاند، مثلاً آیت الله آیت الله خویی ب قید اشتراک در شب سعی کردهاند این مشکل را حل کنند یا برخی براساس اشتراک افق مشی کردهاند و برای هر افق اگر رؤیت هلال تحقق یافت بالفعل ماه قمری برای آن بقعه شروع می شود. یا مبنای اولی آیت الله آیت الله خویی که خروج قمر از تحت شعاع را یک ظاهره سماوی میداند و با تحقق این لحظه ماه قمر برای تمام کره تحقق مییابد. که این مبانی همه یک ارتکازی متشرعی را که ماه رمضان و شب قدر و روز عید فطر شخصی است را دور میکند و منجر به نوعیت ماه قمری میشوند.
در ادامه از مجموعه ادله اثباتی و تصویر ثبوتی یک نصف النهار شخصی سعی شد یک تقویم واحد برای کل کره در نظر گرفته شود که امکانیت رؤیت هلال اگر برای نصف النهار دحوالارض که در عرض و طول جغرافیایی صفر واقع شده تحقق یابد، کافی از همان لحظه بر چسب زنی روز و شب ماه قمری آغاز میشود برای کل بقاع کره، البته برمبنای رؤیت قبل الزوال که انسب است به نظم دادن به کل کره این مبناء بهتر طرح میشود ولو با ساعت غروب کوک هم میشود همین نصف النهار را معیار قرارداد.
لذا بنابر اینکه امکانیت رؤیت هلال برای نصف النهار دحوالارض اگر معیار قرار بدهیم برای نظم میقاتیت کل کره که در یک لحظه همه باهم یک فعل را آغاز کنند ولو با ساعت محلی شان متفاوت شود. اثبات یک انشاء طولی است برای تمام بلاد کره حتی ساکن در قطب هم دارای ساعت مرکزی واحد و تقویمی واحد است و حتی مسافر در سفینه هم میتواند برهمین اساس عمل کند.
۴. نتایج و Implications
استفاده از نصفالنهار دحوالارض به عنوان معیار مرکزی میتواند به نتایج زیر منجر شود:
- هماهنگی جهانی: امور عبادی و اجتماعی در سراسر جهان هماهنگ میشوند.
- کاهش اختلافات: اختلافات فقهی درباره رؤیت هلال کاهش مییابد.
- تلفیق علم و فقه: این روش نشاندهنده هماهنگی بین یافتههای نجومی و احکام شرعی است.
تعیین روز اول ماه قمری یک اعتبار عقلائی است که عقلاء براساس نیاز و دامنه ی نظم دهی تقویم را تعیین میکنند حتی شارع هم در میقات های مناسکی و عبادی از این راههای عرفی استفاده کرده است و گزینههایی را برای حفظ میاقتیت مسلمین معرفی کرده است بنابراین تقویم نیازمند رویکردی جامع است که هم به مبانی فقهی توجه کند و هم یافتههای نجومی را مدنظر قرار دهد. پیشنهاد نصفالنهار دحوالارض به عنوان معیار مرکزی، ایده ای ثبوتی است برای دستیابی به میقات واحد است البته درصورتیکه عرف مردم به این نقطه از نیاز برسند که بخواهند یک میقات واحد برای کل بقاع زمین داشته باشند. این روش نهتنها وحدت تقویم را تضمین میکند، بلکه ارتکاز شخصیت ماههای قمری را نیز حفظ مینماید. و این میقات به نحو یک میقات طولی همچنان قابل تصویر است و نافی میقات ها محلی نیست. و چه بسا براساس شواهدی از ادله اثباتی به اطمنان برسیم که یک میقات واحد براساس نصف النهار دحو الارض در طول میقات های محلی برای کل کره مد نظر شارع باشد.
رؤیت هلال، ماه قمری، نصفالنهار دحوالارض، میقات واحد، فقه نجومی.
[1] البقره 189
[2] تاریخچه بحث تقریر جلسه اول رؤیت هلال استاد مفیدی
[3] موسوعه ج22 ص120، « ما لو اختلف الأُفق و شوهد الهلال في البلاد الغربيّة، فهل يكفي ذلك للشرقيّة كبلاد الشام بالإضافة إلى العراق، أو لا؟ المعروف و المشهور هو الثاني، حيث ذهبوا إلى القول باعتبار اتّحاد الأُفق. و ذهب جمع من المحقّقين إلى الأوّل و أنّ الثبوت في قطر كافٍ لجميع الأقطارمنهم العلاّمة في المنتهي و صاحب الوافي و الحدائق و المستند و السيّد الخونساري و غيرهم، و مال إليه في الجواهر ، و احتمله الشهيد في الدروس. و هذا القول هو الصحيح، إذ لا نرى أيّ وجه لاعتبار الاتّحاد عدا قياس حدوث الهلال و خروج القمر عن تحت الشعاع بأوقات الصلوات أعني: شروق الشمس و غروبها فكما أنّها تختلف باختلاف الآفاق و تفاوت البلدان بل منصوص عليه في بعض الأخبار بقوله (عليه السلام): «إنّما عليك مشرقك و مغربك» إلخ فكذا الهلال. و لكنّه تخيّل فاسد و بمراحل عن الواقع، بل لعلّ خلافه ممّا لا إشكال فيه بين أهل الخبرة و إن كان هو مستند المشهور في ذهابهم إلى اعتبار الاتّحاد، فلا علاقة و لا ارتباط بين شروق الشمس و غروبها، و بين سير القمر بوجه… لا إشكال في عدم اعتبار كون الرؤية في نفس البلد، بل يكتفى برؤية الهلال في خارجه بمقتضى إطلاق الأدلّة، بل التصريح في بعضها بقبول الشهادة من الشاهدين اللذين يدخلان المصر و يخرجان.
كما لا إشكال في كفاية الرؤية في بلد آخر إذا كان متّحداً في الأُفق مع هذا البلد و إن لم يَرَ الهلال فيه، للملازمة بينهما كما هو ظاهر، فلا خصوصيّة لهذا البلد بعد ثبوت الهلال في بلد آخر متّحد معه في الأُفق.
كما لا إشكال أيضاً في كفاية الرؤية في بلد آخر و إن اختلفا في الأُفق فيما إذا كان الثبوت هناك مستلزماً للثبوت هنا بالأولويّة القطعيّة، كما لو كان ذاك البلد شرقيّاً بالإضافة إلى هذا البلد كبلاد الهند بالإضافة إلى العراق، إذ لا يمكن رؤية الهلال هناك من دون قبوله للرؤية هنا، مع أنّه متقدّم و سابق عليها، و الرؤية ثمّة متفرّعة على الرؤية هنا، فالثبوت هناك مستلزم للثبوت هنا بطريق أولى، فالبيّنة القائمة على الأوّل تخبر بالالتزام عن الثاني. و هذا كلّه ظاهر.
إنّما الكلام في عكس ذلك، أعني: ما لو اختلف الأُفق و شوهد الهلال في البلاد الغربيّة، فهل يكفي ذلك للشرقيّة كبلاد الشام بالإضافة إلى العراق، أو لا؟ المعروف و المشهور هو الثاني، حيث ذهبوا إلى القول باعتبار اتّحاد الأُفق. و ذهب جمع من المحقّقين إلى الأوّل و أنّ الثبوت في قطر كافٍ لجميع الأقطارمنهم العلاّمة في المنتهي و صاحب الوافي و الحدائق و المستند و السيّد الخونساري و غيرهم، و مال إليه في الجواهر، و احتمله الشهيد في الدروس.
و هذا القول هو الصحيح، إذ لا نرى أيّ وجه لاعتبار الاتّحاد عدا قياس حدوث الهلال و خروج القمر عن تحت الشعاع بأوقات الصلوات أعني: شروق الشمس و غروبها فكما أنّها تختلف باختلاف الآفاق و تفاوت البلدان بل منصوص عليه في بعض الأخبار بقوله (عليه السلام): «إنّما عليك مشرقك و مغربك» إلخ فكذا الهلال.
و لكنّه تخيّل فاسد و بمراحل عن الواقع، بل لعلّ خلافه ممّا لا إشكال فيه بين أهل الخبرة و إن كان هو مستند المشهور في ذهابهم إلى اعتبار الاتّحاد، فلا علاقة و لا ارتباط بين شروق الشمس و غروبها، و بين سير القمر بوجه.
و ذلك لأنّ الأرض بمقتضى كرؤيّتها يكون النصف منها مواجهاً للشمس دائماً و النصف الآخر غير مواجه كذلك، و يعبّر عن الأوّل في علم الهيئة بقوس النهار، و عن الثاني بقوس الليل، و هذان القوسان في حركةٍ و انتقال دائماً حسب حركة الشمس أو حركة الأرض حول نفسها، على الخلاف في ذلك، و إن كان الصحيح بل المقطوع به في هذه الأعصار هو الثاني.
و كيفما كان، فيتشكّل من هاتيك الحركة حالات متبادلة من شروق و غروب، و نصف النهار و نصف الليل، و بين الطلوعين و ما بين هذه الأُمور من الأوقات
المتفاوتة.
و هذه الحالات المختلفة منتشرة في أقطار الأرض و متشقّة في بقاعها دائماً، ففي كلّ آن يتحقّق شروق في نقطة من الأرض و غروب في نقطة اخرى مقابلة لها، و ذلك لأجل أنّ هذه الحالات إنّما تنتزع من كيفيّة اتّجاه الكرة الأرضيّة مع الشمس التي عرفت أنّها لا تزال في تبدّل و انتقال، فهي نسبة قائمة بين الأرض و الشمس.
و هذا بخلاف الهلال، فإنّه إنّما يتولّد و يتكوّن من كيفيّة نسبة القمر إلى الشمس من دون مدخل لوجود الكرة الأرضيّة في ذلك بوجه، بحيث لو فرضنا خلوّ الفضاء عنها رأساً لكان القمر متشكّلاً بشتّى أشكاله من هلاله إلى بدره و بالعكس كما نشاهدها الآن.
و توضيحه: أنّ القمر في نفسه جرم مظلم و إنّما يكتسب النور من الشمس نتيجة المواجهة معها، فالنصف منه مستنير دائماً، و النصف الآخر مظلم كذلك، غير أنّ النصف المستنير لا يستبين لدينا على الدوام، بل يختلف زيادةً و نقصاً حسب اختلاف سير القمر.
فإنّه لدى طلوعه عن الأُفق من نقطة المشرق مقارناً لغروب الشمس بفاصلٍ يسير في الليلة الرابعة عشرة من كلّ شهر بل الخامسة عشرة فيما لو كان الشهر تامّاً يكون تمام النصف منه المتّجه نحو الغرب مستنيراً حينئذٍ، لمواجهته الكاملة مع النير الأعظم، كما أنّ النصف الآخر المتّجه نحو الشرق مظلم.
ثمّ إنّ هذا النور يأخذ في قوس النزول في الليالي المقبلة، و تقلّ سعته شيئاً فشيئاً حسب اختلاف سير القمر إلى أن ينتهي في أواخر الشهر إلى نقطة المغرب بحيث يكون نصفه المنير مواجهاً للشمس، و يكون المواجه لنا هو تمام النصف الآخر المظلم، و هذا هو الذي يعبَّر عنه بتحت الشعاع و المحاق، فلا يُرى منه أيّ جزء، لأنّ الطرف المستنير غير مواجه لنا لا كلّاً كما في الليلة الرابعة عشرة، و لا بعضاً كما في الليالي السابقة عليها أو اللاحقة.
ثمّ بعدئذٍ يخرج شيئاً فشيئاً عن تحت الشعاع، و يظهر مقدار منه من ناحية الشرق و يُرى بصورة هلال ضعيف، و هذا هو معنى تكوّن الهلال و تولّده، فمتى كان جزء منه قابلاً للرؤية و لو بنحو الموجبة الجزئيّة فقد انتهى به الشهر القديم، و كان مبدءاً لشهر قمري جديد.
إذن فتكوّن الهلال عبارة عن خروجه عن تحت الشعاع بمقدار يكون قابلاً للرؤية و لو في الجملة، و هذا كما ترى أمر واقعي وحداني لا يختلف فيه بلد عن بلد، و لا صقع عن صقع، لأنّه كما عرفت نسبة بين القمر و الشمس لا بينه و بين الأرض، فلا تأثير لاختلاف بقاعها في حدوث هذه الظاهرة الكونيّة في جوّ الفضاء.
و على هذا فيكون حدوثها بدايةً لشهر قمري لجميع بقاع الأرض على اختلاف مشارقها و مغاربها و إن لم يُر الهلال في بعض مناطقها لمانع خارجي، من شعاع الشمس، أو حيلولة الجبال، و ما أشبه ذلك.
أجل، إنّ هذا إنّما يتّجه بالإضافة إلى الأقطار المشاركة لمحلّ الرؤية في الليل و لو في جزء يسير منه، بأن تكون ليلة واحدة ليلة لهما. و إن كانت أوّل ليلة لأحدهما و آخر ليلة للآخر المنطبق طبعاً على النصف من الكرة الأرضيّة دون النصف الآخر الذي تشرق عليه الشمس عند ما تغرب عندنا، بداهة أنّ الآن نهار عندهم، فلا معنى للحكم بأنّه أوّل ليلة من الشهر بالنسبة إليهم.
و لعلّة إلى ذلك يشير سبحانه و تعالى في قوله: رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ باعتبار انقسام الأرض بلحاظ المواجهة مع الشمس و عدمها إلى نصفين لكل منهما مشرق و مغرب، فحينما تشرق على أحد النصفين تغرب عن النصف الآخر و بالعكس. فمن ثمّ كان لها مشرقان و مغربان.
و الشاهد على ذلك قوله سبحانه يٰا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ الظاهر في أنّ هذا أكثر بعد و أطول مسافة بين نقطتي الأرض، إحداهما مشرق لهذا النصف، و الأُخرى مشرق النصف الآخر.
و عليه، فإذا كان الهلال قابلاً للرؤية في أحد النصفين حكم بأنّ هذه الليلة أوّل الشهر بالإضافة إلى سكنة هذا النصف المشتركين في أنّ هذه الليلة ليلة لهم و إن اختلفوا من حيث مبدأ الليلة و منتهاها حسب اختلاف مناطق هذا النصف قرباً و بعداً، طولاً و عرضاً، فلا تفترق بلاد هذا النصف من حيث الاتّفاق في الأُفق و الاختلاف في هذا الحكم، لما عرفت من أنّ الهلال يتولّد أي يخرج القمر من تحت الشعاع مرّة واحدة.
إذن فبالنسبة إلى الحالة الكونيّة و ملاحظة واقع الأمر الفرق بين أوقات الصلوات و مسألة الهلال في غاية الوضوح حسبما عرفت.
هذا ما تقتضيه نفس الحالة الكونيّة.»
[4] موسوعه ج12 ص123، «و يؤكّده ما ورد في دعاء صلاة يوم العيد من قوله (عليه السلام): «أسألك بحقّ هذا اليوم الذي جعلته للمسلمين عيداً» فإنّه يُعلم منه بوضوح أنّ يوماً واحداً شخصيّاً يشار إليه بكلمة: «هذا» هو عيدٌ لجميع المسلمين المتشتّتين في أرجاء المعمورة على اختلاف آفاقها، لا لخصوص بلد دون آخر.
و هكذا الآية الشريفة الواردة في ليلة القدر و أنّها خير من ألف شهر و فيها يفرق كلّ أمر حكيم، فإنّها ظاهرة في أنّها ليلة واحدة معيّنة ذات أحكام خاصّة لكافّة الناس و جميع أهل العالم، لا أنّ لكلّ صقع و بقعة ليلة خاصّة مغايرة لبقعة أُخرى من بقاع الأرض.»
[5] منهاج الصالحین ج1 ص278، «مسألة ١٠٤٤ إذا رؤي الهلال في بلد كفى في الثبوت في غيره مع اشتراكهما في الأفق، بحيث إذا رؤي في أحدهما رؤي في الآخر، بل الظاهر كفاية الرؤية في بلد ما في الثبوت لغيره من البلاد المشتركة معه في الليل و إن كان أول الليل في أحدهما آخره في الآخر. بيان ذلك أن البلدان الواقعة على سطح الأرض تنقسم إلى قسمين:
أحدهما: ما تتفق مشارقه و مغاربه، أو تتقارب.
ثانيهما: ما تختلف مشارقه و مغاربه اختلافا كبيرا.
أما القسم الأول: فقد اتفق علماء الإمامية على أن رؤية الهلال في بعض هذه البلاد كافية لثبوته في غيرها، فإن عدم رؤيته فيه إنما يستند - لا محالة - إلى مانع يمنع من ذلك، كالجبال، أو الغابات، أو الغيوم، أو ما شاكل ذلك.
و أما القسم الثاني (ذات الآفاق المختلفة): فلم يقع التعرض لحكمه في كتب علمائنا المتقدمين، نعم حكي القول باعتبار اتحاد الأفق عن الشيخ الطوسي في (المبسوط)، فاذن: المسألة مسكوت عنها في كلمات أكثر المتقدمين، و إنما صارت معركة للآراء بين علمائنا المتأخرين: المعروف بينهم القول باعتبار اتحاد الأفق، و لكن قد خالفهم فيه جماعة من العلماء و المحققين فاختاروا القول بعدم اعتبار الاتحاد و قالوا بكفاية الرؤية في بلد واحد لثبوته في غيره من البلدان و لو مع اختلاف الأفق بينها.
فقد نقل العلامة في (التذكرة) هذا القول عن بعض علمائنا و اختاره صريحا في (المنتهى) و احتمله الشهيد الأول في (الدروس) و اختاره - صريحا - المحدث الكاشاني في (الوافي) و صاحب الحدائق في حدائقه، و مال إليه صاحب الجواهر في جواهره و النراقي في (المستند)، و السيد أبو تراب الخوانساري في شرح (نجاة العباد) و السيد الحكيم في مستمسكه في الجملة.
و هذا القول - أي كفاية الرؤية في بلد ما لثبوت الهلال في بلد آخر مع اشتراكهما في كون ليلة واحدة ليلة لهما معا و إن كان أول ليلة لأحدهما و آخر ليلة للآخر، و لو مع اختلاف وافقهما - هو الأظهر، و يدلنا على ذلك أمران:
(الأول): أن المشهور القمرية إنما تبدأ على أساس وضع سير القمر و اتخاذه موضعا خاصا من الشمس في دورته الطبيعية، و في نهاية الدورة يدخل تحت شعاع الشمس، و في هذه الحالة (حالة المحاق) لا يمكن رؤيته في أية بقعة من بقاع الأرض، و بعد خروجه عن حالة المحاق و التمكن من رؤيته ينتهي شهر قمري، و يبدأ شهر قمري جديد.
و من الواضح، أن خروج القمر من هذا الوضع هو بداية شهر قمري جديد لجميع بقاع الأرض على اختلاف مشارقها و مغاربها، لا لبقة دون أخرى، و إن كان القمر مرئيا في بعضها دون الآخر، و ذلك لمانع خارجي كشعاع الشمس، أو حيلولة بقاع الأرض أو ما شاكل ذلك، فإنه لا يرتبط بعدم خروجه من المحاق، ضرورة أنه ليس لخروجه منه أفراد عديدة بل هو فرد واحد متحقق في الكون لا يعقل تعدده بتعدد البقاع، و هذا بخلاف طلوع الشمس فإنه يتعدد بتعدد البقاع المختلفة فيكون لكل بقعة طلوع خاص بها.
و على ضوء هذا البيان فقد اتضح أن قياس هذه الظاهرة الكونية بمسألة طلوع الشمس و غروبها قياس مع الفارق، و ذلك لأن الأرض بمقتضى كرويتها يكون - بطبيعة الحال - لكل بقعة منها مشرق خاص و مغرب كذلك، فلا يمكن أن يكون للأرض كلها مشرق واحد و لا مغرب كذلك و هذا بخلاف هذه الظاهرة الكونية - أي خروج القمر عن منطقة شعاع الشمس - فإنه لعدم ارتباطه ببقاع الأرض و عدم صلته بها لا يمكن أن يتعدد بتعددها. صحيحة عبد الرحمن بن أبي عبد اللّه قال سألت أبا عبد اللّه عليه السلام عن هلال رمضان يغم علينا في تسع و عشرين من شعبان فقال «لا تصم إلا أن تراه فإن شهد أهل بلد آخر فاقضه» فهذه الصحيحة كسابقتها في الدلالة على ما ذكرناه.
و يشهد على ذلك ما ورد في عدة روايات في كيفية صلاة عيدي الأضحى و الفطر و ما يقال فيها من التكبير من قوله (ع) في جملة تلك التكبيرات: «أسألك في هذا اليوم الذي جعلته للمسلمين عيدا». فإن الظاهر أن المشار إليه في قوله (ع) في هذا اليوم هو يوم معين خاص جعله اللّه تعالى عيدا للمسلمين لا أنه كل يوم ينطبق عليه أنه يوم فطر أو أضحى على اختلاف الأمصار في رؤية الهلال باختلاف آفاقها، هذا من ناحية، و من ناحية أخرى أنه تعالى جعل هذا اليوم عيدا للمسلمين كلهم لا لخصوص أهل بلد تقام فيه صلاة العيد.
فالنتيجة على ضوئهما أن يوم العيد يوم واحد لجميع أهل البقاع و الأمصار على اختلافها في الآفاق و المطالع.
و يدل أيضا على ما ذكرناه الآية الكريمة الظاهرة في أن ليلة القدر ليلة واحدة شخصية لجميع أهل الأرض على اختلاف بلدانهم في آفاقهم ضرورة أن القرآن نزل في ليلة واحدة و هذه الليلة الواحدة هي ليلة القدر و هي خير من ألف شهر و فيها يفرق كل أمر حكيم.
و من المعلوم أن تفريق كل أمر حكيم فيها لا يخص بقعة معينة من بقاع الأرض بل يعم أهل البقاع أجمع، هذا من ناحية، و من ناحية أخرى قد ورد في عدة من الروايات أن في ليلة القدر يكتب المنايا و البلايا و الأرزاق و فيها يفرق كل أمر حكيم، و من الواضح أن كتابة الأرزاق و البلايا و المنايا في هذه الليلة إنما تكون لجميع أهل العالم لا لأهل بقعة خاصة. فالنتيجة على ضوئهما أن ليلة القدر ليلة واحدة لأهل الأرض جميعا، لا أن لكل بقعة ليلة خاصة.
هذا، مضافا إلى سكوت الروايات بأجمعها عن اعتبار اتحاد الأفق في هذه المسألة، و لم يرد ذلك حتى في رواية ضعيفة.
و منه يظهر أن ذهاب المشهور إلى ذلك ليس من جهة الروايات بل من جهة ما ذكرناه من قياس هذه المسألة بمسألة طلوع الشمس و غروبها و قد عرفت أنه قياس مع الفارق.»
[6] رؤیت هلال ج4، ص2534 «بقي في المقام فرع لم يتعرّض له المصنّف رحمه اللّه، و هو أنّه لو رئي الهلال في أحد البلدين المتقاربين- كبغداد و الكوفة و نحوهما من البلاد التي نقطع بعدم اختلافهما من حيث المطالع و المغارب إلى حدّ يوجب إمكان رؤية الهلال في بعضها دون بعض لو لا المانع الخارجي من وجود جبال و وهاد و أشجار و غلظ الهواء و نحو ذلك من الحواجب- ثبت حكمه لأهل البلد الآخر إجماعا بقسميه؛ لقوله عليه السّلام في موثّقة البصري: «فإن شهد أهل بلد آخر فاقضه».و في صحيحة هشام: «و إن كانت له بيّنة عادلة على أهل مصر أنّهم صاموا ثلاثين على رؤية قضى يوما» و غير ذلك.
و أمّا لو تباعدا بحيث يحتمل فيهما ذلك، فالشيخ و الفاضلان «3» و جماعة «4» على أنّه لا يثبت حكم أحدهما للآخر؛ للأصل، و انصراف النصوص إلى البلاد المتقاربة.و لكن في التذكرة نقلا عن بعض العلماء أنّ حكم البلاد كلّها واحد مطلقا و لو كانت متباعدة، و مال إليه في المنتهى في أوّل كلامه، و احتمله في الدروس، و اختاره غير واحد ممّن تأخّر و منهم المستند و الجواهر.و هو الأقوى لا لما في الدروس ...بل لأنّ المصير إلى القول الأوّل مبنيّ على أن يكون المدار في مبادئ الشهور على رؤية الهلال في بلد المكلّف أو ما يكشف عنه من الرؤية في البلاد المتقاربة، و لا شاهد عليه جدّا.بل الذي تشهد به الأدلّة إنّما هو كفاية الرؤية مطلقا و لو في بلد آخر من المعمورة مع عدم إمكان الرؤية في بلد المكلّف و ذلك لإطلاق قوله عليه السّلام: «صم للرؤية، و أفطر للرؤية» و إطلاق ما دلّ على كفاية الرؤية في بلد آخر.و دعواهم الانصراف فيه يدفعها أنّ الندرة وجوديّة، فلا تصلح سببا للانصراف، مع إمكان منع الندرة أيضا؛ لأنّ الاطّلاع بحال البلاد المتباعدة و قيام البيّنة على الرؤية فيها بعد شهور أو سنة أمر غير نادر جدّا؛ لكثرة تردّد القوافل العظيمة بين البلاد المتباعدة في كلّ زمان.نعم، الاطّلاع في نفس يوم الشكّ ممّا لم يكن يتّفق في تلك الأزمنة؛ لامتناعه عادة، إلّا بآلة التلگراف المخترع في زماننا و نحوها، و هو غير مراد من تلك النصوص أيضا. و لنصّ صحيحة محمّد بن عيسى:ربما أشكل علينا هلال شهر رمضان، فلا نراه و نرى السماء ليست فيها علّة فيفطر الناس فنفطر معهم، و يقول قوم من الحسّاب قبلنا: إنّه يرى في تلك الليلة بعينها بمصر و إفريقيّة و الأندلس، فهل يجوز- يا مولاي- ما قال الحسّاب في هذا الباب حتّى يختلف الفرض على أهل الأمصار، فيكون صومهم خلاف صومنا و فطرهم خلاف فطرنا؟ فوقّع عليه السّلام: «لا تصومنّ الشكّ، أفطر لرؤيته و صم لرؤيته» «2».حيث إنّ النهي عن الصوم لأجل كونه شاكّا من قولهم كالصريح في أنّه لو كان قاطعا برؤية أهل تلك البلاد لكان له حكمهم، و الحال أنّها من البلاد البعيدة جدّا بالنسبة إلى بلاد الراوي، كما لا يخفى، بل و ظاهر السؤال أنّ [ظ: أنّه] في استخراج أهل الحساب أيضا إنّما كان ممكن الرؤية في تلك البلاد خاصّة دون بلد الراوي، كما لا يخفى.و احتمال أن يكون المراد أنّ الرؤية في تلك البلاد موجبة للشكّ في إمكان الرؤية في بلدك، فلا تصم لأجل ذلك، فيدلّ على أنّ العبرة ببلد المكلّف خاصّة، كما ترى خلاف الظاهر جدّا و لو بالنظر إلى أنّه لو كان المراد ذلك لقال: صم بالرؤية في بلدك، صريحا، و لم يأمره بالصوم بالرؤية بقول مطلق الذي هو في مقابل العمل بقول أهل الحساب و نحوه من الأمور الظنّيّة، كما أشرنا إليه مرارا، و إلى أنّ من البعيد فرض الشكّ في إمكان الرؤية في بلد الراوي بعد فرض عدم رؤية جميع الناس طرّا مع عدم العلّة في السماء و كونه في استخراج أهل الحساب غير ممكن الرؤية، فليس إلّا الشكّ في الرؤية في تلك البلاد لقول أهل الحساب بإمكان الرؤية فيها.هذا كلّه، مضافا إلى أنّ موضوع الشهر ممّا لا اختراع فيه للشرع، بل إنّما هو كسائر الموضوعات العرفيّة التي علّق عليها الأحكام، فالمرجع فيه ليس إلّا العرف، و المدار فيه عندهم على الرؤية مطلقا و لو في البلاد المتباعدة، فتأمّل جيّدا.
[7] جواهر الکلام ج « و كيف كان ف إذا رؤي الهلال في البلاد المتقاربة كالكوفة و بغداد و نحوهما مما لم تختلف فيه المطالع وجب الصوم على ساكنيها اجمع بلا خلاف و لا إشكال بعد
قول الصادق عليه السلام في صحيح منصور: «فان شهد عندك شاهدان مرضيان بأنهما رأياه فاقضه» و في
صحيح هشام فيمن صام تسعة و عشرين يوما «إن كانت له بينة عادلة على أهل مصر أنهم صاموا ثلاثين على رؤيته قضى يوما» و غيرهما من النصوص دون البلاد المتباعدة كالعراق و خراسان و نحوهما مما علم فيه اختلاف المطالع أو احتمل، فلا يجب الصوم و لا القضاء بل يلزم حيث رؤي للأصل بعد انصراف النصوص إلى غير الفرض، لكنه قد يشكل بمنع اختلاف المطالع في الربع المسكون، إما لعدم كروية الأرض بل هي مسطحة، فلا تختلف المطالع حينئذ، و إما لكونه قدرا يسيرا لا اعتداد باختلافه بالنسبة إلى علو السماء، و ربما يومي إلى ذلك - مضافا إلى الإطلاق المزبور، خصوصا صحيح هشام المشتمل على النكرة الشائعة المتناولة للجميع على البدل -
قوله عليه السلام في الدعاء : «و جعلت رؤيتها لجميع الناس مرأى واحدا» و عدم اتفاق حصول الاختلاف بين البلاد الشرقية و الغربية في ذلك، و لعله لذا قال في الدروس بعد نسبة ما في المتن إلى قول الشيخ: و يحتمل ثبوت الهلال في البلاد المغربية برؤيته في البلاد المشرقية و إن تباعدت، للقطع بالرؤية عند عدم المانع، بل ظاهر المحكي عن المنتهى اختياره في أول كلامه، لكن قال في آخره: و بالجملة إن علم طلوعه في بعض الأصقاع و عدم طلوعه في بعضها للتباعد عنه لكروية الأرض لم يتساو أحكامهما، أما بدون ذلك فالتساوي هو الحق، و استجوده في المدارك، و يمكن أن لا يكون كذلك، ضرورة عدم اتفاق العلم بذلك عادة، فالوجوب حينئذ على الجميع مطلقا قوي، و حينئذ يسقط ما ذكره في الدروس من التفريع بما لو رأى الهلال في بلد و سافر إلى آخر يخالفه إلى (في ل ظ) حكمه انتقل حكمه إليه فيصوم زائدا أو يفطر على ثمانية و عشرين يوما، حتى لو أصبح معيدا ثم انتقل أمسك، و لو أصبح صائما للرؤية ثم انتقل ففي جواز الإفطار نظر، أي لو رأى الهلال في بلد ليلة الجمعة مثلا ثم سافر إلى بلد بعيدة مشرقية قد رؤي الهلال فيها ليلة السبت أو بالعكس صام في الأول أحد و ثلاثين يوما، و يفطر في الثاني على ثمانية و عشرين يوما، و لو أصبح معيدا ثم انتقل ليومه و وصل قبل الزوال أمسك بالنية و أجزأه، و لو وصل بعد الزوال أمسك مع القضاء، و لو أصبح صائما للرؤية احتمل جواز الإفطار لانتقال الحكم، و عدمه لتحقق الرؤية، و سبق التكليف بالصوم، ضرورة سقوط ذلك كله على المختار، لكن في الدروس انه لو روعي الاحتياط في هذه الفروض كان أولى، و في المدارك انه لا ريب في ذلك، لأن المسألة قوية الإشكال، قلت: لكن يسهل الخطب ندرة وقوع شيء من الفروض السابقة، و الله أعلم.»
[8]حدائق الناظره ج13 ص164، « الرابع - [هل يختلف حكم البلاد المتباعدة في الهلال؟]
قد صرح جملة من الأصحاب - بل الظاهر انه المشهور - بان حكم البلاد المتقاربة كبغداد و الكوفة واحد فإذا رئي الهلال في أحدهما وجب الصوم على ساكنيهما، اما لو كانت متباعدة كبغداد و خراسان و العراق و الحجاز فان لكل بلد حكم نفسها. و هذا الفرق عندهم مبنى على كرؤية الأرض.
قال المحقق الشيخ فخر الدين في شرح القواعد: و مبنى هذه المسألة على ان الأرض هل هي كرؤية أو مسطحة؟ و الأقرب الأول لأن الكواكب تطلع في المساكن الشرقية قبل طلوعها في المساكن الغربية و كذا في الغروب، و كل بلد غربي بعد عن الشرقي بألف ميل يتأخر غروبه عن غروب الشرقي ساعة واحدة، و إنما عرفنا ذلك بإرصاد الكسوفات القمرية حيث ابتدأت في ساعات أقل من ساعات بلدنا في المساكن الغربية و أكثر من ساعات بلدنا في المساكن الشرقية، فعرفنا ان غروب الشمس في المساكن الشرقية قبل غروبها في بلدنا و غروبها في المساكن الغربية بعد غروبها في بلدنا، و لو كانت الأرض مسطحة لكان الطلوع و الغروب في جميع المواضع في وقت واحد. و لأن السائر على خط من خطوط نصف النهار الى الجانب الشمالي يزداد عليه ارتفاع الشمالي و انخفاض الجنوبي و بالعكس. انتهى.
و نقل العلامة في التذكرة عن بعض علمائنا قولا بان حكم البلاد كلها واحد فمتى رئي الهلال في بلد و حكم بأنه أول الشهر كان ذلك الحكم ماضيا في جميع أقطار الأرض سواء تباعدت البلاد أو تقاربت اختلفت مطالعها أم لا.
و يظهر من العلامة في المنتهى الميل الى هذا القول حيث قال: إذا رأى الهلال أهل بلد وجب الصوم على جميع الناس سواء تباعدت البلاد أو تقاربت. و قال الشيخ (قدس سره) ان كانت البلاد متقاربة لا تختلف في المطالع كبغداد و البصرة كان حكمها واحدا و ان تباعدت كبغداد و مصر كان لكل بلد حكم نفسه.»
[9] المغني ١٠:٣، الشرح الكبير بهامش المغني ٧:٣، الكافي لابن قدامة ٤٦٨:١، الإنصاف ٢٧٣:٣، زاد المستقنع: ٢٨، المجموع ٢٧٤:٦.
[10] المغني ١٠:٣، الشرح الكبير بهامش المغني ٧:٣، المجموع ٢٧٤:٦.
[11] حلية العلماء ١٨١:٣، المجموع ٢٧٣:٦، ٢٧٤، مغني المحتاج ٤٢٢:١، السراج الوهّاج: ١٣٧، المغني ١٠:٣، الشرح الكبير بهامش المغني ٧:٣.
[12] المبسوط ٢٦٨:١.
[13] حلية العلماء ١٨٠:٣، المجموع ٢٧٣:٦، مغني المحتاج ٤٢٢:١، السراج الوهّاج: ١٣٧، المغني ١٠:٣.
[14] علامه حلی حسن بن یوسف. منتهی المطلب في تحقیق المذهب. ج 9، آستانة الرضوية المقدسة. مجمع البحوث الإسلامية، 1412، ص 252.
[15] شهید اول محمد بن مکی. موسوعة الشهید الأول. ج 9، مکتب الاعلام الاسلامي في الحوزة العلمية. قم المقدسة. معاونیة الابحاث. مرکز العلوم و الثقافة الاسلامية، 1430، ص 200.
[16] تکمیل مشارق الشموس ص474
[17] المبسوط ج1 ص268
[18] تشریح الافلاک «اقصر قوس من المعدل بین نصف النهار بلد و نصف النهار جزائرالخالدات» مقدار فاصلۀ بلد از مبدأ مختصاتی در بین نصف النهار بلد و مبدأ مختصاتی که قدما از مبدأ را از جزائر خالدات میگرفتند بر روی دایره معدل النهار
[19] تشریح افلاک «دائره نصف النهار و هی التی غایه ارتفاع الشمس آن وصولها الیها و تکون واسطه بین النصف الشرقی و الغربی مارّة باقطاب الاولی (دایره معدل) و السادسه (دایره افق) قاطعه لها علی نقطتی الجنوب و الشمال. و الواصل بینهما خط الزوال …و قطباها نقطتا المشرق و المغرب…اقصر قوس منها بین المعدل و قطب الافق عرض البلد و طوله ما وقع من المعدل بین نصف نهاره و نصف نهار زائر الخالدات من فوق»
[20] فاصله از دایره معدل النهار گرفتن به سمت شما عرض جغرافیایی است. اقصر قوس بین دایره معدل النهار و قطب افق عرض بلد است.
[21] تقریر 265 درس رؤیت هلال استاد مفیدی حفظه الله
[22] رساله حول رؤیت الهلال ص42، «[اختلاف الآفاق هو السبب الاصليّ لرؤية الهلال في بعض البلاد دون بعض]
فإذن لمّا كانت الأرض كرويّةً؛ و هي معذلك تدور حول نفسها بحركتها
الوضعيّة من المغرب إلى المشرق دائماً في كلّ يومٍ و ليلةٍ تامّةٍ، و هو أربع و عشرون ساعةً تقريباً أزيد من الدورة الكاملة الّتي تساوي ثلاثمأة و ستّين درجةً بدرجةٍ واحدةٍ؛ دوراً كاملاً؛ و في ساعةٍ واحدةٍ تدور أزيد من خمس عشرةٍ درجةٍ بقليلٍ؛ و في دقيقةٍ واحدة أزيد من ربع درجةٍ بقليلٍ؛ و لا تلبث لحظةً إلاّ و هي تدور حول قطبيها؛ و بذلك تتبدّل دوائر أنصاف النُّهُر؛ و تبعد كلّ نقطةٍ فرضناها عن نقطة طلوع القمر بحسب طول البلاد دائماً؛ فإذا فرضنا خروج القمر عن تحت الشعاع يراه الذين كان القمر فوق آفاقهم المحليّة؛ و لا يراه أهل غير هذه الآفاق ممّن كان القمر تحت آفاقهم.
فبناءً على ما ذكرنا؛ كرويّة الأرض مع بُعد البلاد بعضها عن بعض طولاً من المغرب إلى المشرق، و عرضاً من دائرة المعدّل إلى القطبين، هما السببان الأصليّان في اختلاف الآفاق بالنسبة إلى مطالع القمر و مغاربه؛ و ليس المانع من الرُّؤية و طلوعه مجرّد مانعيّة الجبال أو الغيوم أو ما شابههما.
مثلاً إذا فرضنا مضيّ ثلاث ساعةٍ أو ساعتين من اللّيل بأُفق طهران؛
فإذا طلع القمر و خرج عن تحت الشعاع في إسبانيا؛ رآه أهل هذا البلد؛ و أين المانع من رؤية أهالي طهران إيّاه من غيمٍ أو جبلٍ؟
بل المانع هو اختلاف الاُفق. فطلوع القمر في إسبانيا أمرٌ واضحٌ لكونه فوق أُفقهم؛ و أمّا بالنسبة إلى أهالي طهران فلا؛ لكونه واقعاً تحته.
و بهذا تبيّن أنّ الشهر الهلاليّ يختلف مبدؤه حسب اختلاف البلاد في رؤية القمر.
نعم، البلاد التي لم تَرَ الهلال، لا لعدم كون القمر تحت الاُفق؛ بل لعارض سماويّ مثل السُحُب و الغُيوم أو أرضيّ مثل الكُثب و الجبال و الأتلال، فهي متّحدة
الاُفق مع البلاد التي رآه أهلها. فإذن، الرُّؤية ليست موضوعاً لدخول الشهر في كلّ ناحيةٍ على الإطلاق؛ بل موضوعاً دالاّ على ثبوت الهلال القابل للرؤية فوق الاُفُق.
و بما ذكرنا ظهر أوّلاً:
أ نّ نفس خروج القمر عن تحت الشعاع لا مدخل لها في تحقّق الشهر الهلاليّ أصلاً.
و ثانياً: أنّ للرُّؤية دخلاً في هذا التحقّق.
و ثالثاً: في كلّ بلدٍ تحقّق الرُّؤية في أوّل اللّيل أو في ما قاربه من البلاد في الآفاق، تحقّق مبدء الشّهر. و في كلّ بلدٍ لم تتحقّق الرُّؤية و كان غير مشترك الاُفق مع البلد المرئيّ فيه، لا يتحقّق مبدءُ الشهر بل الشَّهر يبتدئُ من اللّيلة التّالية. و هذا يكون في البلاد الشرقيّة عن أُفق الرُّؤية إجمالاً.
و رابعاً: أنّ الرُّؤية الفعليّة ليست موضوعاً لدخول الشهر في كلّ بلدةٍ بلدةٍ، بل الرُّؤية الفعليّة إجمالاً طريقٌ إلى ثبوت الهلال فوق الاُفق.
فالبلاد المتّحدة الآفاق كلّها في هذا الحكم سواءٌ و البلاد المختلفة الآفاق، كلّ واحدٍ منها تابعً لحكم نفسه.
و خامساً: أنّ لطلوع القمر و غروبه دخلاً في تحقّق الشهر؛ و هذا يختلف باختلاف المطالع و المغارب بالنسبة إلى القمر. كما أنّ الشّمس تختلف مشارقها و مغاربها في النواحي و الأماكن المختلفة و لا فرق بين الشّمس و القمر في ذلك»
[23] المبسوط ج1 ص268
[24] تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج4 ؛ ص155
[25] التزم به الشيخ يوسف الأردبيلي الشافعي في كتابه: الأنوار لأعمال الأبرار؛ في ص ٢٢٨ من الجزء الأوّل؛ و الرافعيّ كما في حاشية الحاجّ إبراهيم لهذا الكتاب المطبوعة بذيل نفس الصفحة.
[26] كما في كتاب الفقه على المذاهب الأربعة؛ في ص ٤٣٤ من الجزء الاوّل من الطبعة الرابعة مستدلاّ بأنّه هو البعد الحاصل لاختلاف مطالع القمر.
[27] حسینی طهرانی محمدحسین. رسالة حول مسألة رؤیة الهلال. ص 43.
[28] رسالة حول رویة الهلال ص39
[29] همان
[30] مسأله حول رویته الهلال ص52 «مسألة: إذا رأى الهلال أهل بلد، وجب الصوم على جميع الناس،
سواء تباعدت البلاد أو تقاربت. و به قال أحمد ، و الليث بن سعد ، و بعض أصحاب الشافعيّ .
و قال الشيخ - رحمه اللّه -: إن كانت البلاد متقاربة لا تختلف في المطالع، كبغداد و البصرة، كان حكمها واحدا، و إن تباعدت، كبغداد و مصر، كان لكلّ بلد حكم نفسه . و هو القول الآخر للشافعيّة .
و اعتبر بعض الشافعيّة في التباعد مسافة التقصير و هو ثمانية و أربعون ميلا فاعتبر لكلّ بلد حكم نفسه إن كان بينهما هذه المسافة .
و روي عن عكرمة أنّه قال: لأهل كلّ بلد رؤيتهم. و هو مذهب القاسم، و سالم، و إسحاق
قول علامه در منتهی ردّ العلاّمة جميع هذه الأدلّة، بقوله:
إن الهلال ليس بمحلّ الرُّؤية؛
و نمنع كونه من رمضان في حقّ الجميع؛ فإنّه المتنازع؛
و لا نسلّم التعبّد بمثل هذه الشهادة؛ فإنّه أوّل المسألة؛
و قول الصادق عليه السّلام محمول على البلد المتعارب لبلد الرُّؤية، جمعاً بين الأدلّة؛
و نمنع تسطيح الأرض؛ بل المشهور كرويّتها انتهى.
و أمّا في المنتهى، فلم يصرّح بهذه الفتوى؛ كما توّهم.
نعم؛ يظهر منه البناء أوّلاً؛ ولكنّه في آخر كلامه رجع و أفتى بأنّ عدم تساوي البلاد في حكم الرُّؤية بناءً على كرويّة الأرض، هو الحقّ.
فها نحن ننقل عين عباراته، كي يتّضح المرام.
قال رحمة الله عليه: إذا رأى الهلال أهل بلدٍ، وجب الصوم على جميع النّاس؛ سواءٌ تباعدت البلاد أو تقاربت؛ و به قال أحمد و الليث بن سعد و بعض أصحاب الشافعيّ.
و قال الشيخ قدّس سرّه: إن كانت البلاد متقاربةً؛ لا تختلف المطالع، كبغداد و بصرة، كان حكمها واحداً، و إن تباعدت كبغداد و مصر، كان لكلّ بلدٍ حكم نفسه؛ و هو القول الآخر للشافعيّ.
و اعتبر بعض الشافعيّة في التباعد مسافة التقصير؛ و هو ثمانية و أربعون ميلاً؛ فاعتبر لكلّ بلدٍ حكم نفسه إن كان بينهما هذه المسأفة و روى عن عِكرِمة أنّه قال: لأهل»
[31] حسینی طهرانی محمدحسین. رسالة حول مسألة رؤیة الهلال. ص 140.
[32] اسالة حول رویة الهلال، ص65
[33] همان
[34] طوسی محمد بن حسن. تهذيب الأحكام. ج 4، دار الکتب الإسلامیة، 1365، ص 176.
[35] البقره 185
[36] التوبه 36
[37] یونس 5
[38] الاسراء 29
[39] التهذیب ج4 ص176
[40] بحارالانوار ج55 ص343، «و أقول لما كانت معرفة الأخبار المذكورة في هذا الباب و غيره متوقفة على معرفة الشهور و السنين و مصطلحاتهما قدمنا شيئا من ذلك فنقول لما احتاجوا في تقدير الحوادث إلى تركيب الأيام و كان أشهر الأجرام السماوية الشمس ثم القمر و كان دورة كل منهما إنما تحصل في أيام متعددة كانا متعينين بالطبع لاعتبار التركيب فصار القمر أصلا في الشهر و الشمس أصلا في السنة ثم إن الظاهر من حال القمر ليس دوره في نفسه بل باعتبار تشكلاته النورية فلذلك كان الشهر مأخوذا منها و هي إنما تكون بحسب أوضاعه مع الشمس و يتم دوره إذا صار فضل حركة القمر على حركة الشمس الحقيقيين دورا و العلم به متعذر لأنهما إذا اجتمعا مثلا بمقوميهما و عاد القمر بمقومه إلى موضع الاجتماع فقد سارت الشمس قوسا فإذا قطع القمر تلك القوس فقد سارت قوسا أخرى و مع تعذره مختلف لاختلاف حركتيهما بمقوميهما فلا يكون ذلك الفضل أمرا منضبطا فمستعملو الشهر القمري من أهل الظاهر منهم من يأخذونه من يوم الاجتماع إلى يومه و هم اليهود و الترك و منهم من ليلة رؤية الهلال إلى ليلتها و هم المسلمون…»
[41] البرهان فی تفسیر القرآن ج4 ص577 و مجمع البيان في تفسير القرآن ج8 664
[42] من لا یحضره الفقیه ج2 ص191، علل الشرایع ج2 ص396
[43] علل الشرایع ج2 ص396، و سایت فدکیه https://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-016-012-nojum/q-tfs-016-012-nojum-earth-00006.html
[44] تقریر درس رؤیت هلال جلسه 181 و 182 و 189، بحث از انشائات طولی و تبعض صوم در جلسات فقه ١۴٠٢-١۴٠٣: جلسه ١٨١ جلسه ١٨٢ جلسه ١٩٨
[45] سایت فدکیه صفحه صدق المسمی https://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-009-122-feqh/q-tfs-009-122-feqh-000-qwaed-asmaaa-00002.html
[46] فرائد الاصول ج1 ص211 « ما بين الطلوع و الغروب، و يكون هذا هو الصوم المأمور به، فلو اختل أحد الشرائط في جزء من النهار لم يكن الإمساك حينئذ واجبا واقعا، إذ إمساك بعض اليوم لم يكن واجبا و ليس صوما شرعا، و حينئذ كان مقتضى القاعدة عدم وجوب الإمساك من أول الفجر عند العلم باختلال بعض الشرائط، كمن يعلم انه يسافر في أثناء النهار أو علمت المرأة انها تحيض، فوجوب الإمساك عليه و ثبوت الكفارة يحتاج إلى دليل تعبدي، و لا يكفى في ذلك أدلة نفس وجوب الصوم.
و اما إذا كان الزمان قيدا للحكم، فيصير المعنى، ان الحكم بوجوب الصوم و الإمساك مستمر إلى الغروب، بحيث يكون الغروب منتهى عمر الحكم، فيحدث من أول الطلوع و ينتهى بالغروب، و مرجع ذلك إلى ان الحكم بالإمساك في كل آن من آنات النهار ثابت، فاختلال الشرائط في أثناء النهار لا يكون كاشفا عن عدم ثبوت الحكم من أول الأمر، بل الحكم كان واقعا ثابتا إلى زمان اختلال الشرائط و ينقطع بالاختلال.
و هذا لا ينافى ارتباطية الصوم و انه ليس هناك تكاليف متعددة مستقلة، فان ارتباطية التكليف ليس إلا عبارة عن وحدة الملاك و ترتبه على مجموع الإمساك الواقع في النهار، لا ان لكل إمساك ملاكا يخصه، و هذا أجنبي عما نحن فيه من استمرار الحكم في مجموع النهار على وجه يكون قيدا للحكم، فيكون ثبوت الحكم في كل زمان تابعا لثبوت الشرط في ذلك الزمان، و انتفاء الشرط في زمان لا يوجب انتفاء الحكم في الزمان السابق عليه، و ح يجب الإمساك على من يعلم انه يسافر و تلزمه الكفارة عند المخالفة، لأنه قد خالف حكما واقعيا ثابتا في الواقع، فتأمل في المقام جيدا.
و على كل حال تكون فعلية الحكم في باب الصوم تدريجية، سواء قلنا بأن الزمان فيه قيد للحكم أو قيد للمتعلق، لأن مناط التدريجية هو تدريجية الشروط و المتعلق، الذي قد عرفت ان مع تدريجيتها لا يعقل فعلية الحكم دفعة، إذ فعلية الحكم يدور مدار تحقق شرطه، و تكون تابعة لوجوده، و مع كون الشرط تدريجي الحصول فلا محالة يكون الفعلية أيضا تدريجية، حسبما تقتضيه التبعية، هذا بالنسبة إلى الصوم.»
[47] تقریر درس رؤیت هلال استاد مفیدی جلسه 299