بسم الله الرحمن الرحیم

در بيان حقيقت شب قدر و كيفيت اختلاف آن به حسب اختلاف آفاق-رفيعى قزوينى

فهرست فقه
كتاب الصوم
مباحث رؤیت هلال-كتاب الصوم
مباحث مربوط به ليلة القدر
تعيين ليلة القدر‌- مولى اسماعيل خواجوئى

مقاله شب و روز-سید مرتضی نجومی

بسم الله الرحمن الرحیم


مقاله استاد آيه الله قزوينى در بيان ليله القدر

کتاب انسان و قرآن استاد حسن زاده آملی رحمة الله علیه
مقاله اى موجز و مفيد از جناب استادم , حضرت علامه آيه الله رفيعى قزوينى قدس سره در بيان ليله القدر , به همان وزان و منوال كه معروض داشته ايم , به رشته تحرير در آمده است , كه محض مزيد بصيرت به نقل آن تبرك مى جويم :
باسم الله تعالى در بيان حقيقت شب قدر و كيفيت اختلاف آن بحسب اختلاف آفاق
بدان كه هر حقيقتى از حقائق ممكنات داراى مراتب مختلفه وجود است بحسب نشئات و عوالم هستى , و مجمل آن سه مرتبه از وجود است : اول وجود عقلى مجرد از ماده و لواحق آن در عالم ابداع است , دوم وجود مثالى برزخى است كه هر چند حقيقت در اين وجود از ماده مجرد است لكن تجرد عقلى ندارد بلكه لواحق ماده را از شكل و مقدار دارا است همچون صور خياليه كه در صقع خيال وجود دارند و چون ماده جسمانيه در اين وجود نيست لذا تاثر و انفعال و تغير در اين وجود راه ندارد , سوم وجود طبيعى مادى كه حقيقت شى ء قائم به ماده جسمانيه است . اما موجوديت در عالم عقلى ابداعى كه از همه شئون ماده مجرد است پس حقيقت شى ء در آن وجود تعدد پذير نيست بلكه فقط يك فرد كامل تام
است كه جميع خواص و آثار آن نوع در آن يك فرد بنهج عقلى متحقق است و بمنزله كل افراد ماديه آن نوع است و در عين بساطت و وحدت وجود جمعى همه آنان مى باشد ليكن در وجود مثالى و طبيعى از براى آن نوع افراد بسيارى متصور است كه بواسطه عوارض از هم متميز و جدا هستند .

و بايست دانست كه اين مراتب سه گانه از وجود كه براى هر حقيقتى گفتيم از هر دور و بيگانه نيستند بلكه بحكم دو قاعده محكمه حكميه اصالت وجود و اشتراك معنوى آن , نسبت وجود طبيعى بوجود مثالى نسبت ظل است به ذى ظل و نسبت عكس است به عاكس و نسبت فرع است به اصل , و همچنين نسبت وجود مثالى و طبيعى بوجود عقلانى ابداعى نسبت ظل و عكس است بذى ظل و عاكس كه گويا وجود عقلانى را فرود آورده اند و بصورت وجود مثالى و طبيعى بر آمده است , يا آنكه وجود طبيعى را بالا برده اند مثالى گرديده و بالاتر رفته است و وجود عقلى گرديده , و اين تفاوت از نظر صافى و پاكى حقيقت و يا آلودگى و تنزل بحسب اختلاف اقتضاءات نشئات عالم وجود ظهور يافته . و البته وجود مثالى و طبيعى از آثار وجود عقلى است .

و بايست دانست كه وجود عقلانى هر حقيقت را رب النوع افراد مثالى و طبيعى آن بايد شناخت يعنى مربى و مكمل و صاحب عنايت بوجودات مثاليه و طبيعيه كه بمنزله سايه ها و پرتوهاى او هستند ميباشد و هميشه فيض الهى از مجراى وجود عقلانى به آنان مى رسد و همين وجود عقلى ابداعى هر حقيقتى است كه در لسان شرع انور تعبير بملك , موكل گرديده مانند ملك موكل با آب و باد و غيره كه در اخبار بسيارى ذكر فرموده اند . فى المثل انسان وجودى دارد مادى و طبيعى كه مشهود و محسوس است , و وجودى مثالى و برزخى دارد كه اغلب در رؤيا و خواب ديدن نمايان مى گردد , و وجودى عقلانى صاف از آلايش حيوانى
و مادى دارد كه تمام صفات انسانيت را بنحو اقدس و ارفع دارد و بنظر دقيق حقيقت انسان همان وجود عقلى ابداعى او است , و اما وجود مثالى و طبيعى بمنزله كدرت و سفاله آن وجود است .

و چون اين مطالب خوب دانسته شد و بخاطر سپرده گرديد مى گوئيم حقيقت زمان هم كه سال و ماه و هفته و روز و شب و ساعات و دقائق است همين مراتب سه گانه از وجود را داراست , اما وجود عقلى زمان كه بسيار بسيط و غير قابل تعدد است آنرا دهر اعلى گوييم و آن حقيقت سايه خود را بر سر سال و ماه و ليل و نهار گسترده و بمنزله جان و روح است براى آنان و يك فرد هم بيشتر نيست . و اما وجود مثالى زمان كه طرف موجودات مثاليه است , هر چند به بساطت وجود عقلى نيست ليكن از بساطت و وحدت بى بهره نيست و آنرا دهر اسفل خوانيم , و اما وجود مادى طبيعى زمان همين مدت گذشت حوادث است كه در آن قبل و بعد و تقدم و تاخر و انقسام و تجزيه و تعدد تصور مى شود و مورد حساب منجمين است و فصول چهارگانه و سال و ماه و ايام مى باشد .


حال نتيجه مطالب فوق را كه منظور اصلى است بيان مى كنيم و مى گوييم بدون شك شب قدر كه زمان مخصوصى است از شبهاى ماه مبارك رمضان يا غير آن و على الاقوى شب بيست و سوم شهر صيام است حقيقتى است كه داراى وجود عقلانى محيط است و در آن وجود يكى بيش نيست ولى محيط به وجودات مثاليه آن شب كه براى نوعى از ملائكه مقرر است مى باشد , و وجودى دارد طبيعى و مادى و زمانى كه آن شب قدر ما است كه در اين عالم هستيم و دانستى سابقا كه وجود طبيعى هر حقيقتى متعدد است پس شب قدر زمانى هم چنانكه باعتبار سالها متعدد است همچنين بحسب اختلاف آفاق متعدد است يعنى در هر افقى كه رؤيت هلال شهر رمضان واقع شود از شب رؤيت كه بيست و دو شب گذشت شب بيست و سوم آن شب قدر زمانى آن افق

است و يكى از مظاهر و ظلال شب قدر دهرى است كه در عالم ابداع است , و در افق ديگر كه شب ديگر رؤيت هلال شود بيست و سوم آن شب در آن افق ديگر شب قدر زمانى و طبيعى آن افق است و مظهر ديگرى از مظاهر شب قدر دهرى است و هكذا , پس شب قدر دهرى يكى است ولى شب قدر زمانى در عالم زمان و طبيعى باختلاف آفاق متعدد است و منافاتى ندارند بلكه وحدت در دهر و تعدد در زمان از مقتضيات عالم دهر و عالم زمان است
. و اين معنى اختصاصى به شب قدر ندارد بلكه چنانكه اشاره نموده ايم در همه حقائق امكانيه جارى است

و بايست دانست كه هر چند شبهاى قدر بحسب آفاق مختلفه از جهت زمانى بودن متعدد و مختلف باشند ليكن از حيث اتصال و ارتباط همه آنها به شب قدر دهرى متحد هستند زيرا كه همه سايه ها و پرتو حقيقت دهرى شب قدر مى باشند نظير آنكه هرگاه مخروطى از نور فرض كنيم كه نقطه راس آن بسمت بالا و قاعده آن بسمت پائين قرار گيرد و خطوط شعاعيه از نقطه راس مخروط بطرف پائين آمده رسم قاعده مخروط نمايد در اينصورت گوييم خطوط شعاعيه هر چند متعدد و درجات مختلف قرار دارند ولى از نظر اتصال همه آنها بنقطه راس مخروط يكى و در يك سمت مى باشند , و قاعده مخروط هر چند امتداد و وسعت هندسى دارد ليكن از حيث ارتباط براس مخروط بسيط ميباشد

خلاصه سخن آنكه وحدت و بساطت حقائق از احكام موجوديت در عالم مافوق الطبيعه است و كثرت تجزيه و تعدد آنها از احكام و عوارض موجوديت و هستى در عالم طبيعت و ماده است و در اين مطلب تامل نيك و عميق لازم است تا به حقيقت آن برسند .

تلويح الهامى بر محقق خبير و عارف بصير پوشيده نيست كه ممكن است حديثى كه در باب شب قدر متعرض نزول ملائكه به زمين و عنايت مخصوص به ايشان به مؤمنين مطابق مضمون آيه مباركه در سوره قدر است

اشارت به اين معنى بود يعنى شب قدر دهرى كه بيان شد و روحى است مجرد و ملكى است مقرب به توجه آن به شب قدر زمانى رسم شب قدر زمانى مى شود و احكام خاصه ليله القدر بر آن مترتب مى شود و هرگاه روح دهر در جسد زمانى نبود و شب زمانى ليله القدر متقوم به دهرى نمى گرديد مانند سائر شبهاى سال مى بود , فافهم و اغتنم و الحمدلله سبحانه على فضله و الهامه .

اين بود تمامت مقالت آن جناب كه به نقل آن تبرك جسته ايم.




مقاله شب و روز-سید مرتضی نجومی

رؤيت هلال؛ ج‌4، ص: 2971

رؤيت هلال، ج‌4، ص: 2971‌

(5) شب و روز*

<استاد سيد مرتضى نجومى> بر همگان روشن است كه زمين در هر 24 ساعت يك بار به دور خود مى‌چرخد و از اين حركت، شب و روز به وجود مى‌آيد و هميشه آن طرف از كره زمين كه رو به خورشيد واقع مى‌گردد، روز و طرف پشت زمين كه در طرف سايه خود زمين واقع شده شب است؛ طول روز و شب در نقاط مختلف كره زمين مختلف و به حسب فصول دائما در تغيير و كم و زياد است. اين مطلبى است كه هر طفلى دبستانى آن را مى‌داند.

غرض از اين نوشتار آن است كه بر خلاف آنچه بر سر زبانهاست- و اهل فضل و تحقيق نيز كاملا بر آن واقفند- شب و روز توأمان در كره زمين حاصل است، روز 24 ساعت و شب و هم 24 ساعت است، بلكه به واسطه كرويت زمين و چرخش به دور خود، مردم كره زمين در هر منطقه، مقدارى از اين 24 ساعت روز و مقدارى از آن 24 ساعت شب را درك مى‌كنند و سرّ اين مطلب آن است كه زمين هيچ‌گاه از مدار خود و مقابله با خورشيد خارج و منحرف نمى‌گردد و دائما در پرتو تابش خورشيد قرار دارد و چون دائما نيمى از آن از مقابل پرتو خورشيد در گذر است پس دائما نيم ديگر آن در سايه زمين در جريان و گذر است. بازهم از جهت توضيح معروض مى‌داريم:

1. زمين دائما در تابشى از نور از يك طرف و سايه‌اى تاريك از خود از يك طرف‌

______________________________
(1)* مجلۀ نور علم، ش 42 (آذر- دى 1370)، ص 75- 78.

رؤيت هلال، ج‌4، ص: 2972‌

قرار دارد و هر دو (نور و سايه) مستقيم و در امتداد همديگرند و اين خط تابش و سايه، هميشه و بر خلاف جهت مدار حركت زمين يعنى جهت قطبين شمال و جنوب است «1».

2. واضح است كه هر شبانه روز كره زمين عبارت است از يك دور به دور خود چرخيدن و تكميل اين شبانه روز و اين 24 ساعت به يك دور كامل زمين است و واضح است روز كره زمين عبارت از آن است كه تمام سطح كره زمين (به مقدار تقابل نور) در اين تابش روز وارد شده و خارج شود و شب هم در كره زمين عبارت از آن است كه تمام نقاط كره زمين از آن سايه هميشگى پشت كره زمين رد شود. پس هر روز 24 ساعت و هر شب 24 ساعت است با هم، و هر نقطه و منطقه كه وارد منطقه تابش شود روز آن شروع و چون خارج شود روز آن تمام و وارد شب مى‌شود.

پس معلوم مى‌گردد اگر در منطقه‌اى از زمين روز به سرآمد، روز آن منطقه به سر آمده ولى هنوز روز در كره زمين هست همانطور كه اگر شب در منطقه‌اى پيدا و سپس رخت بر بست، شب كره زمين به پايان نرسيده است و يك روز در تمام كره زمين آن هنگام تمام مى‌شود كه تمام مناطق كره زمين از منطقه تابش نور رد شود، همانطور كه شب در تمام كره زمين آن هنگام به پايان مى‌رسد كه تمام مناطق كره زمين نيز در سايه خود زمين عبور نموده و به تابش دوم برسد. و ما بدين جهت گفتيم كه هر شب 24 ساعت و هر روز 24 ساعت است، امّا توأمان و با همديگر و اندر هم، بدانسان كه دائما روز داخل شب و شب داخل روز مى‌شود و يا به تعبير ديگر با سرعت هر دقيقه قريب 28 كيلومتر (البته در طول خط استوا) دائما شب داخل روز و روز داخل شب مى‌گردد.

از اينجا مطلبى بسيار مهم براى ما روشن مى‌شود كه اگر در لسان شرع مقدّس ويژگى خاصّى براى شبى يا روزى وارد شده است آن ويژگى مربوط به همه كره زمين و 24 ساعت است، هرچند كه استفاده و بهره برى مردم از آن ويژگى شرعى ممكن است مخصوص به مقدارى از اين 24 ساعت باشد. مثلا شب قدر 24 ساعت است، ولى چون‌

______________________________
(1) تابش مستقيم خورشيد و سايۀ آن هميشه تا مدار 5/ 23 درجه در شمال خط استوا- يعنى رأس السرطان و اوج خورشيد- و به همين مقدار در سمت جنوب خط استوا- يعنى رأس الجدى و حضيض- بيشتر ارتفاع و انخفاض ندارد و هيچ‌گاه به جانب قطبين گرايش مستقيم ندارد، يعنى قطبين تحت خط تابش و سايۀ مستقيم قرار نمى‌گيرد (على زمانى قمشه‌اى).

رؤيت هلال، ج‌4، ص: 2973‌

شب است هر منطقه‌اى بهره و استفادۀ خاصّ خودش را بايد در وقتى كه خودش در منطقه شب واقع شده است ببرد و اگر روز آمد گرچه هنوز شب قدر در كره زمين باقى است امّا مجال بهره‌بردارى اين انسان به سر رسيده است و از همين نكته در مى‌يابيم كه چرا روزهاى ليالى متبرّكه نيز فضيلت دارند:

وَ مِنْ آنٰاءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرٰافَ النَّهٰارِ لَعَلَّكَ تَرْضىٰ «1» و در ساعات شب و اوّل و آخر روز تسبيح گوى. شايد خشنود گردى.

همچنين در روايت است كه روز قدر نيز مثل شب قدر فضيلت دارد چون گرچه در منطقه‌اى روز است امّا هنوز شب قدر از كره زمين رخت برنبسته است. و از همين جا جواب اشكالى را مى‌دهيم كه گويند: اتّفاق مسلمين و تصريح كتاب كريم و قرآن مجيد بر آن است كه شب قدر متعدّد نيست و آن فقط يك شب در يك سال است و اگر نيمى از زمين كاملا اين شب را درك كرد به طورى كه اوّل طلوع صبح صادق اين نيم همزمان با فرا رسيدن شب نيم ديگر است پس بايد شب قدر رخت بربسته باشد و يا شبى ديگر براى نيم‌كرۀ ديگر مى‌آيد. ولى حقيقت آن است كه شب 24 ساعت است و با رفتن شب از نيمى از كرۀ زمين نيمى از اين 24 ساعت گذشته است و با چرخش يك دور كامل كرۀ زمين اين 24 ساعت به پايان مى‌رسد كه شب قدر نيز تمام شده است و ديگر اشكالى به مطلب وارد نمى‌آيد. چقدر لطيف و زيباست كلام خداوندى در قرآن مبين و آيات متعدّدى كه در آنها تعبير به «ايلاج الليل فى النهار» و «ايلاج النهار في الليل» آمده است:

1. تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهٰارِ وَ تُولِجُ النَّهٰارَ فِي اللَّيْلِ «2»، شب را در روز و روز را در شب فرو مى‌برى.

2. ذٰلِكَ بِأَنَّ اللّٰهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهٰارِ وَ يُولِجُ النَّهٰارَ فِي اللَّيْلِ وَ أَنَّ اللّٰهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ «3».

3. يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهٰارِ وَ يُولِجُ النَّهٰارَ فِي اللَّيْلِ «4».

زيرا ايلاج به معناى داخل كردن است و ظهور واو عاطفه در وَ يُولِجُ النَّهٰارَ فِي اللَّيْلِ در‌

______________________________
(1) طه (20): 130.

(2) آل عمران (3): 27.

(3) حج (22): 61.

(4) حديد (57): 6.

رؤيت هلال، ج‌4، ص: 2974‌

جمع زمانى بين هر دو است نه با تقدّم و نه با تأخّر چون ظهور هر دو جملۀ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهٰارِ و يُولِجُ النَّهٰارَ فِي اللَّيْلِ در فعليت و تحقّق است و اگر تاكنون فكر مى‌كرديم كه مقتضاى تعاقب و تداوم مستمر پشت سر هم آمدن شب و روز نيز ايلاج شب در روز و ايلاج روز در شب است گرچه اين مطلب يعنى تعاقب الليل و النهار مسلّم است ولى آن هنگام كه ايلاج الليل فى النهار است ديگر ايلاج النهار في الليل نيست و آن هنگام كه ايلاج النهار في الليل است ديگر ايلاج الليل في النهار نيست، امّا اكنون مى‌گوييم كه اين مطلب دائمى و در هر زمان به طور فعليّت و استمرار و همسانى و توأمان ايلاج الليل في النهار و ايلاج النهار في الليل است و معناى آيه بسيار روشن و واضح است و تفسير آيه كريمه ربطى به زياده و نقيصه شب و روز و ادخال نقصان يكى در ديگرى و يا اتيان يكى بدل از ديگرى ندارد و اين دو معنى را در همه تفاسير مى‌بينيم و حال آنكه مخالف با ظاهر آيۀ شريفه است. شاهدى لطيف بر اين كلام ما آيۀ شريفه پنجم از سورۀ زمر است:

خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهٰارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهٰارَ عَلَى اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلٰا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفّٰارُ «1»؛ آسمانها و زمين را به حق بيافريد. شب را بر روز داخل مى‌كند و روز را بر شب. و آفتاب و ماه را رام گردانيد و هر يك تا زمانى معين در حركتند. آگاه باش كه اوست پيروزمند و آمرزنده.

بويژه با معناى طرح الشي‌ء بعضه على بعض كه هميشه پاره‌اى از يكى را بر ديگرى مى‌اندازد يا بر ديگرى مى‌پيچد. اين معناى تكوير كاملا مطابق است با آنچه عرض شد و ديگر نيازى به تأويل و توجيه ندارد.

و همينطور معناى آيۀ شريفه يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهٰارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً «2»؛ مى‌پوشاند شب را به روز و روز شب را دنبال مى‌كند با كمال سرعت.

______________________________
(1) زمر (39): 5.

(2) اعراف (7): 54.

________________________________________
مختارى، رضا و صادقى، محسن، رؤيت هلال، 5 جلد، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، قم - ايران، اول، 1426 ه‍ ق