بسم الله الرحمن الرحیم

معجزه بودن قرآن

فهرست مباحث علوم قرآنی
تحدي قرآن کریم-رمز تحدي-محور تحدي-تدوین تکوین
قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا (88)
عليها تسعة عشر(30)
معجزه بودن قرآن
اعجاز عددي قرآن
رمز تحدی و ارتباط آن با تعدد قراءات-جلسه گروه قرآنی-۲۷ اردیبهشت
محور تحدي قرآن کریم بر هویت قرآن است

رشاد خلیفه(1354 - 1410 هـ = 1935 - 1990 م)
عدنان الرفاعي(1381 - 000 هـ = 1961 - 000 م)








****************
کانال حدائق ذات بهجة
https://eitaa.com/yaahosayn/3698
💥 متن زیر، تلفیق چهار نوشته‌ای‌ست که قبلاً در کانال بود.👇
🌺 وجه و علت اِعجاز قرآن 🌺

🌸 قرآن، خودش بل‌که ده سوره و حتی یک سوره از خودش را معجزه خوانده اما وجهِ اعجاز خود را بیان نکرده است.

از همین رو، عالمان از دیرباز تا کنون در پی یافتنِ وجه اعجاز این کتاب‌اند.

💧برخی "فصاحت و بلاغت" و گروهی "گزارش‌های غیبی" از گذشته و آینده و مرحوم سیدمرتضی علم‌الهدی "انصرافِ ذهن مردم از مقابله با آن" و افراد دیگر، جهات دیگری را وجهِ اعجاز آن دانسته و گفته‌اند اما همه‌ی این وجوه، مخدوش و نادرست است.

مثلاً می‌دانیم که ذهن پاره‌ای از مردم به انشاء جمله‌هائی مانند قرآن مشغول شده و این کار را کرده‌اند؛ هر چند آنچه انشاء کرده‌اند، بی‌نمک و یخ از آب درآمده و به فراموشی سپرده شده است.

پس سخن سیدمرتضی پذیرفته نیست.

💧همچنین بلیغ و رسا بودنِ یک متن، تنها زمانی ثابت می‌شود که "مقتضای‌حال" را کاملاً معلوم و مورد اتفاق نظر باشد اما با توجه به این‌که مقتضای‌حال بشر در همه‌ی طول تاریخ یا یک‌سان نیست یا قابلِ اثبات و اتفاق‌ِنظر نیست، پس نمی‌توان در این جایگاه، سخنی از بلیغ‌بودنِ قرآن به میان آورد.

💧وجود آرایه‌های ادبی نیز هیچ دلالتی بر بلیغ و معجزه‌بودن ندارد؛ بل‌که آیاتی در قرآن هست که عاری از صنعت‌های ادبی‌ست؛ مانند "تبت یدا ابی‌لهب و تب" یا "لایلاف قریش".

💧همچنین گزارش‌های قرآن از گذشته و آینده نیز مورد مناقشه قرار گرفته است و بر فرض پذیرش همه‌ی آن‌ها از سوی همه‌ی انسان‌ها، به معنای معجزه نمی‌تواند باشد.

💧و مناقشه‌ها درباره‌ی اطلاعاتی که قرآن از علوم طبیعی می‌دهد نیز مطرح است ...

💧خلاصه: این وجوه مردود است اما تنها وجهی که درست به نظر می‌رسد، وجهی‌ست که نگارنده در سال‌های حضور در درس آیة‌الله بهجت - رضوان‌الله‌علیه - از ایشان شنید و آن "جذابیتِ قرآن" است.

اما آقابهجت این جذابیت را توضيح ندادند از این رو نگارنده با تاکید بر این‌که این جذابیت "یُدرک و لا یوصَف" است، چند جمله‌ای در نزدیک‌کردن معنای آن به ذهن می‌نویسد:

💧یک جهت جذابیت، زیبائی‌ست اما متاسفانه زیبائی هم قابل وصف و معرفی نیست!
از زیبائی تنها همین را می‌دانیم که "تناسب" در آن رعایت شده است و چیزی بیش از این، در توضیح زیبائی نمی‌دانیم.
و تناسب هم در هر مورد جزئی، ویژه‌ی همان مورد است و در هر مورد باید بر سر آن بحث کرد.

اما جذابیت تنها در زیبائی نیست؛ ای‌بسا پدیده‌ای که زیبا نباشد اما دلبری کند؛ آن‌سان که گوئی دلباخته‌اش را "افسون و جادو" کرده‌ است؛ می‌گویند لیلا سیاه‌چُرده بود و زیبا نبود و هنگامی که به مجنون اِشکال کردند که "آخِر از چه چیزِ او خوشت آمده؟!"، پاسخ داد:

"اگر بر دیده‌ی مجنون نشینی،
به‌غیر از خوبی از لیلا نبینی"

پس هنگامی که می‌گوئیم قرآن زیباست، هم می‌توان در آیه‌های آن "تناسب" پیدا کرد و هم میلیون‌ها برابر آن، چیزی مانند افسون‌گری یافت.

💧بل‌که خداوند عمداً گاهی نه تنها آرایه‌ی ادبی در کلام خود به‌کار نبرده، بل‌که قاعده‌های صَرف و نحو و منطق و شیوه‌ی داستان‌گوئی و ... را رعایت نکرده است تا مبادا کسی اعجاز قرآن را پای رعایتِ این قانون‌ها بگذارد.

💧نکته‌ی دیگری که در جذابیت و شیرینی و حلاوت قرآن می‌توان گفت - و برای اثبات ادعا بسیار موثر است - این است که هیچ‌کس از خواندنِ قرآن سیر نمی‌شود!

این حقیقت را انصافاً هر کسی که با قرآن آشنا شود، گواهی می‌دهد.

همچنان که همه گواهیم اگر زیباترین شعر عالم - با توجه به این‌که شعر گیراتر از نثر است - را چند بار بخوانیم و بشنویم، از خواندن و شنیدن آن خسته و دل‌زده می‌شویم اما قرآن با این‌که حتی وزن‌ عروضی هم ندارد ( بجز چند آیه‌ی موزون‌افتاده )، اما ساده‌ترین آیه‌هایش همیشه دل‌کش است.

افرادی بیش از یک قرن عمر کرده و حدود یک قرن، روزی دست‌کم ده‌بار سوره‌ی حمد را خوانده‌اند اما سرسوزنی از خواندن آن خسته و رمیده نشده‌اند.

💧و مرحوم آیةالله بهجت می‌فرمود: "کشیشی قرآن را حفظ کرده بود؛ از او پرسیدند چرا انجیل‌ها را حفظ نکرده و قرآن را حفظ کرده؟! پاسخ داده بود که قرآن حفظ کردنی‌ست اما انجیل‌ها حفظ‌کردنی نیست"!

💧جهت عجیب دیگرِ قرآن این است که هیچ‌گاه کهنه نمی‌شود؛ یعنی هر کس هرگاه قرآن را بخواند، آن را تر و تازه می‌یابد به گونه‌ای که گویا هم‌اکنون نازل شده است و این جهت نیز از جنبه‌های جذابیت قرآن است.

به عبارت دیگر، وجه پیدای اِعجاز قرآن در قالبِ آن است و در آغاز سخن، از محتوای آن سخنی به میان نمی آید. 👇
👆💧پس از پذیرش جذابیت قرآن، این پرسش پیش می‌آید که آیا می‌توان علت این جذابیت را یافت یا همین اندازه، برای پذیرش اعجاز آن بس است؟

💧این جذابیت، حاصل و دست‌آورد اتصال پیامبر و شدت اتصال ایشان به خداست.

نمونه‌های دیگری از اثری که این اتصال در سخن دیگران گذاشته، ادعا را توضیح می‌دهد.

گفتار و سخن هر کس، تجلی و شانی از نفس اوست؛ یعنی نفس و روحش به هر چه وصل شده و هر حال و هوائی دارد، همان حال و هوا در سخنش پیدا و پدیدار خواهد شد.

💧مثلاً مثنوی ملای رومی و دیوان شمس وی - به رغم ناشیعه و عامی‌بودنِ سراینده‌اش - بخوبی نشان می‌دهد که وی در دل خود، شوری و آتشی و عشقی و غمی دارد و خودش هم این را می‌دانسته که سروده:

آتشم من؛ گر تو را شک است و ظن
امتحان کن: دست در آتش بزن!

💧دیوان حافظ نیز سروده‌ی کسی‌ست که به نوری وصل بوده و خواندن شعرش تاریکی نمی‌آورد.

💧اشعار ابن‌الفارض - بویژه 'نظمُ‌السلوک'ِ او که آن را پس از جذبه‌هایش می‌سروده - همان حس و حال را به انسان القاء می‌کند که در آن جذبه‌ها به شاعرش داده‌اند.

💧کتاب دیگر، "طوبای محبت" است؛ این کتاب را که عیناً از نوار صوت ضبط‌شده‌ی مرحوم د. است، با کتاب‌های دیگر، حتی با کتابی که همان سخنان او را پس از عبور از نفس راوی نوشته، مقایسه کنید تا حقیقت ادعای نگارنده، روشن شود.

جالب است که خودِ مرحوم د. این حقیقت را دقیقاً می‌دانست و می‌گفت: "کتاب دیگری که سخن مرا ثبت و نشر داده باشد، سخنش هم اگر همان باشد، نفَس آن نفَس نیست."

💧و کتاب "روضه‌ی فنا" که عیناً گفته‌های مرحوم آیةالله علی معصومی ( آخوندهمدانی ) ست، خوانده و ببینید که نفس و دَم ایشان چه‌گونه هنگام نقل عین سخنانشان، همراه سخن است و انسان را منقلب می‌کند.

💧و بالاتر از این‌ها فرمایش چهارده‌معصوم است که نور سخنانشان همراه و نهفته در خودِ سخن است؛ و چون نزدیک‌ترین پیوند با خدا را داشتند، سخنشان هم یک‌پارچه نور است و این نور برای اهلش بسیار قابل تشخیص است؛ تا جائی که اگر درباره‌ی موضوعی فرعی و ساده چیزی فرموده باشند، چیزی جز خدا از آن فرمایش نمی‌تراود.

💧از مرحوم شیخ‌عباس هاتف قوچانی که شاگرد مرحوم آیةالله قاضی بود، نقل شده که گفت: "زمانی که کتاب الروضه‌البهیه را می‌خواندم در اصل وجود خدا شک کردم و هنگامی که این حالم را به آیةالله قاضی عرض کردم، فرمود: 'برو روایات را بخوان'؛ من با خود گفتم: من در اصل وجود خدا شک دارم اما استاد می‌گوید بروم روایات معصومان را بخوانم که درستی‌اش پس از اثبات خدا و حقانیت پیامبر است!
اما یکی - دو روز بعد که در حاشیه‌ی کتاب الروضه‌البهیه روایتی از امام‌باقر که درباره‌ی فرعی فقهی بود، خواندم و ناگهان همان لحظه همه‌ی شک و دو دلی‌ام در وجود خدا از میان رفت! با این‌که آن روایت ربطی به اثبات خدا نداشت!"

💧این نور و اثر از کجا در سخنان معصومان جا گرفته و این‌گونه پدیدار شده؟ آیا چیزی جز تابش همان حضور در "قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی" (نجم:۹) ست؟

💧کسانی که موحد بزرگ، آیةالله بهاءالدینی را دیده‌اند، بخوبی می‌دانند که همه‌ی سخنان ایشان و بل‌که بودن در پیش‌شان، انسان را خدائی می‌کرد؛ گاهی از شغال و شلغم می‌گفتند اما شنوندگان با شنیدن آن سخنان به عرش می‌رفتند!

و آیةالله سید عبدالکریم کشمیری نیز همین گونه بودند.

💧پس هر کس، هر اندازه وجودش به برق فشارقویِ خدا متصل شود، به همان اندازه سخنش جذاب و گیرا خواهد شد؛ بل‌که به هر چه پیوند بخورد، سخنش بوی همان چیز را می‌دهد:

بوی کبر و بوی حرص و بوی آز
در سخن‌گفتن بیاید چون پیاز

انسان هر چه خورده باشد، ناگزیر دهانش بوی همان را می‌دهد؛ حتی اگر سخنی بی‌ربط به آنچه خورده، بگوید.

💧و جذابیت قرآن ریشه در همین‌جا دارد؛ برخی آیه‌های قرآن درباره‌ی موضوعاتی‌ست که هر شنونده‌ای از بیان آن موضوعات در کتاب آسمانی در شگفت می‌ماند و برخی از آیه‌هایش در کمال سادگی‌ست اما همان ها هم فوقَ العاده جذاب است.

💧و در سر تا سر قرآن، چیزی جز خدا دیده نمی‌شود؛ حتی خودِ پیامبر دیده نمی‌شود؛ خدا مستقیماً و رو در رو سخن می‌گوید و راز جذابیت و اعجاز قرآن همین است:

زِ آه و ناله‌ی تو بوی مُشک می‌آید
یقین تو آهوی نافی؛ سَمَن چریدستی

و اگر بدانیم که معنای درُست "لَحن" در آیه‌ی "وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ" (محمد:۳۰) "آهنگ" است ( نه "غلط" )، می‌توان این آیه را موید آنچه گفته شد، دانست.

یعنی خداوند در جان و ژرفای ادراک انسان‌ها این نیرو را گذاشته که اگر با ذوق سلیم یا توجه و دقت به سخن کسی گوش کنند، می‌توانند از همان آهنگ سخنش، شخصیت او را بشناسند.

💧در متون مقدس یهود نیز این آمده: "درُست همان‌گونه که دهانم مزه‌ی خوراک خوب را می‌فهمد، هنگامی که گوشم حقیقت را می‌شنود، آن را تشخیص می‌دهد." 👇
👆 💧این نکته به فهم مدَعَا کمک می‌کند که می‌بینیم بخش‌ها و آیه‌های بسیاری از قرآن، نقل گفته‌های دیگران ( پیامبران و فرشتگان و مردم عادی و کافران و مشرکان و منافقان و دوزخیان و حتی ابلیس ) است اما همان‌ها نیز در حلاوت و نورانیت و جذابیت، چیزی کم از سخنان خود خدا ندارد!

سخن غیرِخدا و غیرِپیامبران هم اگر بالا رفته و سپس از زبان خدا یا نور و حقیقت محمدی نازل شود، سراسر نور و معرفت و جذابیت می‌شود! ( هر چند کفر کافران و شرکِ مشرکان باشد؛ همان سخنانی که تاریکی محض بود. )

جهل آید پیش او، دانش شود
جهل شد علمی که در ناقص روَد

هرچه گیرد علّتی، علّت شود
کفر گیرد کاملی، ملّت شود

( همان‌گونه که حتی به نام ابلیس و سخنانش در قرآن بی‌وضو نمی‌توان دست زد. )

💧به این نکته هم باید توجه کرد که برخی تحدّی ( یعنی "هماوردطلبیدن" ) را با "در اوج بودن،" خلط کرده و آن‌گاه اِشکال کرده‌اند که "در اوج‌بودنِ چیزی به معنای اعجاز نیست؛ اشعار حافظ و فردوسی هم در اوج هنرمندی و زیبائی‌ست اما آیا آنان پیامبر بودند؟!"

در حالی‌که "در اوج بودن"، به معنای تحدّی نیست.
تحدی یعنی ادعای این‌که "هیچ‌کس نمی‌تواند مانند آنچه را مدّعِی آورده، بیاورد." اما محصولاتی مانند دیوان اشعار شاعران، هر چند در اوج باشند اما سرودن اشعاری در آن حد، در انحصار آنان نیست و خودشان هم چنان ادعائی نکرده‌اند.

کم نیستند غزل‌هائی که دیگران سروده‌اند و در حد غزل‌های حافظ‌ است؛ گر چه امتیاز حافظ به این است که حجم غزل‌های عالی وی، بیشتر از غزل‌های عالی دیگران است.

💧و آنچه برخی در گذشته آن را وجه اعجاز قرآن می‌دانستند، تنها می‌تواند موید و کمکی برای اين باور باشد.

💧مانند این‌که این کتاب، ناگهان از سوی انسانی آورده شده که چهل‌سال در میان مردم زیسته بود و هیچ جمله‌ای به سبک و سیاق و شیوه‌ی قرآن از وی شنیده و نقل نشده است.

💧و به گواهی تاریخ، حتی یک‌روز هم نزد آموزگاری درس نخوانده بود و نیز با ملیت‌ها و آئین‌های دیگر نشست و برخاست،  نداشته تا مثلاً تاریخی از آنان شنیده باشد و در همه‌ی زندگی‌اش تنها چند برخورد کوتاه با عالمان یهود و ترسا داشته است که در آن لحظه‌ها نیز هیچ سخن مربوط به آموزه‌های آن دو دین به میان نرفته است.

 💧گواه دیگر، شیوه‌ی بیان یک‌دست قرآن است؛ به این معنا که می‌دانیم این جهان، عالم تغییر و تکامل است و هر گوینده یا شاعر یا دانشمندی، سخنان آغازینش با سخنان زمان بالندگی و انتهای کارش، بسیار تفاوت دارد اما قرآن با این‌که در طول ۲۳ سال، آن هم در حالت‌های گوناگون و ضد هم ( مانند جنگ و صلح، و سفر و حضَر، و غربت و مظلومیت و سختی و در اوج قدرت و حکومت، و ... بر پیامبر نازل شده ) در شیوه‌ی بیان خود، کاملاً یک‌دست است و فراز و فرودی « از این جهت » در آیه‌های آن نیست.

💧گواه دیگر، نبود اختلاف و تناقض در آیه‌های قرآن است؛ به این معنا که تناقض‌های بدئی آیات قرآن، همگی قابل‌ِجمع و رسیدن‌به‌یک‌نقطه و کلام واحد است در حالی‌که اگر سخن انسان بود - بویژه با حجم بنسبت زیادش و زمان طولانی آغاز تا پایان نزولش - قطعاً در موارد بسیاری دچار اختلاف و تناقض ذاتی و غیر قابل‌جمع می‌شد.

💧گواه دیگر نازل‌شدن قرآن از سوی خدا، « هیمنه »ی این کتاب بر کتاب‌هائی چون تورات و انجیل است.

💧وجود اخبار غیبی در آن نیز در این مرحله، قابل توجه است.

💧گواهِ دیگر این‌که قرآن با همین واژگان دم‌دستی و ساده‌ی عربی سخن گفته است اما آن‌چنان واژه‌ها و حروف را در کنار هم چیده که گاهی مثلاً می‌بینیم تعدادی از حروف که تلفظ آنها بر زبان سخت و سنگین است ( بویژه اگر پشت سر هم بیایند ) با چنان نظمی چیده شده که هنگام خواندن آن آیه یا سوره هیچ حس سنگینی و دست‌انداز در تلفظ، نمی‌کنیم. ( برای مطالعه‌ی بیشتر و آیه‌های گواه، نگ: الالهیات، ج۲،ص۲۴۳ و دنباله )














****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Wednesday - 5/3/2025 - 10:41

إنما كان الذي أوتيته و حيا أوحاه اللّه إليّ

و هي إما حسّيّة و إمّا عقلية:
و أكثر معجزات بني إسرائيل كانت حسّيّة، لبلادتهم و قلّة بصيرتهم.
و أكثر معجزات هذه الأمة عقلية لفرط ذكائهم، و كمال أفهامهم، و لأنّ هذه الشريعة - لمّا كانت باقية على صفحات الدهر إلى يوم القيامة - خصّت بالمعجزة العقلية الباقية؛ ليراها ذوو البصائر، كما قال صلّى اللّه عليه و سلّم: «ما من الأنبياء نبيّ إلاّ أعطي ما مثله آمن عليه البشر؛ و إنما كان الذي أوتيته و حيا أوحاه اللّه إليّ، فأرجو أن أكون أكثرهم تابعا». أخرجه البخاريّ.
قيل: إنّ معناه أنّ معجزات الأنبياء انقرضت بانقراض أعصارهم، فلم يشاهدها إلاّ من حضرها. و معجزة القرآن مستمرّة إلى يوم القيامة، و خرقه العادة في أسلوبه و بلاغته و إخباره بالمغيّبات، فلا يمرّ عصر من الأعصار إلاّ و يظهر فيه شيء مما أخبر به أنّه سيكون؛ يدلّ على صحة دعواه.
و قيل: المعنى أنّ المعجزات الواضحة الماضية كانت حسّيّة تشاهد بالأبصار؛ كناقة صالح و عصا موسى، و معجزة القرآن تشاهد بالبصيرة، فيكون من يتبعه لأجلها أكثر؛ لأنّ الذي يشاهد بعين الرأس ينقرض بانقراض مشاهده، و الذي يشاهد بعين العقل باق، يشاهده كلّ من جاء بعد الأول مستمرّا.
قال في فتح الباري: و يمكن نظم القولين في كلام واحد؛ فإنّ محصلهما لا ينافي بعضه بعضا.(الاتقان فی علوم القرآن، ج ۲، ص ۲۳۸-۲۳۹)


4981 - حدثنا عبد الله بن يوسف، حدثنا الليث، حدثنا سعيد المقبري، عن أبيه، عن أبي هريرة، قال: قال النبي صلى الله عليه وسلم: «ما من الأنبياء نبي إلا أعطي ما مثله آمن عليه البشر، وإنما كان الذي أوتيت وحيا أوحاه الله إلي، فأرجو أن أكون أكثرهم تابعا يوم القيامة»
__________
[تعليق مصطفى البغا]
4696 (4/1905) -[ ش أخرجه مسام في الإيمان باب وجوب الإيمان برسالة نبينا محمد صلى الله عليه وسلم رقم 152
(أعطي ما مثله آمن عليه البشر) أجري على يديه من المعجزات الشيء الذي يقتضي إيمان من شاهدها بصدق دعواه لأنها من خوارق العادات حسب زمانه ومكانه. (أوتيته) المعجزة التي أعطيتها. (وحيا) قرآنا موحى به من الله تعالى يبقى إعجازه على مر الأزمان ولذلك يكثر المؤمنون به ويوم القيامة يكون أتباعه العاملون بشريعته المنزلة أكثر من الأتباع العاملين بالشرع الحق لكل نبي]( صحيح البخاري، ج 6، ص  182)


القيامة) . أى: صدق بتلك الآيات لإعجازها لمن شهدها، كقلب العصا حية، وفلق البحر لموسى وكإبراء الأكمه والأبرص وإحياء الموتى لعيسى، وكان الذى أعطيت أنا وحيا أوحاه الله إلى فكان آية باقية دعى إلى الإتيان بمثله أهل التعاطى له، ومن نزل بلسانهم، فعجزوا عنه ثم بقى آية ماثلة للعقول إلى من يأتى إلى يوم القيامة، يرون إعجاز الناس عنه رأى العين، والآيات التى أوتيها غيره من الأنبياء قبله رئى إعجازها فى زمانهم، ثم لم تصحبهم إلا مدة حياتهم، وانقطعت بوفاتهم، وكان القرآن باقيا بعد النبى (صلى الله عليه وسلم) يتحدى الناس إلى الإتيان بمثله، ويعجزهم على مرور الأعصار فكان آية باقية لكل من أتى، فلذلك رجا أن يكون أكثرهم تابعا يوم القيامة، مع أن الله تعالى قد ضمن هذه الآية ألا يدخلها الباطل إلى أن تقوم الساعة بقوله تعالى: (إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون) [الحجر: 9] ، وضمن نبينا (صلى الله عليه وسلم) بقاء شريعته وإن ضيع بعضها قوم بقوله: (لا تزال طائفة من أمتى على الحق لا يضرهم من خالفهم حتى يأتى أمر الله وهم على ذلك) . وقوله: وأنتم تلغثونها أو ترغثونها. شك فى أى الكلمتين قال النبى (صلى الله عليه وسلم) فأما لغث باللام فلم أجده فيما تصفحت من اللغة، وأما رغث بالراء فهو معروف عندهم يقال: رغثت كل أنثى ولدها وأرغثته أرضعته فهى رغوث.( شرح صحيح البخارى لابن بطال (10/ 330))

 

1869 - / 2315 - وفي الحديث الثامن والأربعين بعد المائة: ((ما من الأنبياء نبي إلا أعطي من الآيات ما مثله آمن عليه البشر، وإنما كان الذي أوتيت وحيا أوحاه الله إلي)) .الإشارة بالآيات إلى الحسيات كناقة صالح وعصا موسى وإحياء الموتى، فهذه معجزات ترى بعين الحس، ومعجزة نبينا الكبرى هي القرآن الفصيح، فهي تشاهد بعين العقل.( كشف المشكل من حديث الصحيحين (3/ 412))


المعجزات الماضية كانت حسية تشاهد بالأبصار كناقة صالح و عصا موسى، و معجزة القرآن تشاهد بالبصيرة  فيكون من يتبعه لأجلها أكثر، لأن الذي يشاهد بعين الرأس ينقرض بانقراض مشاهده، و الذي يشاهد بعين العقل باق يشاهده كل من جاء بعد الأول مستمرا.( فضائل القرآن، صفحه: ۱۷)

 

فتح الباري لابن حجر (9/ 6)
[4981] قوله عن أبيه هو أبو سعيد المقبري كيسان وقد سمع سعيد المقبري الكثير من أبي هريرة وسمع من أبيه عن أبي هريرة ووقع الأمران في الصحيحين وهو دال على تثبت سعيد وتحريه قوله ما من الأنبياء نبي إلا أعطي هذا دال على أن النبي لا بد له من معجزة تقتضي إيمان من شاهدها بصدقه ولا يضره من أصر على المعاندة قوله من الآيات أي المعجزات الخوارق قوله ما مثله آمن عليه البشر ما موصولة وقعت مفعولا ثانيا لأعطى ومثله مبتدأ وآمن المعجزات الخوارق قوله ما مثله آمن عليه الشر ما موصولة وقعت مفعولا ثانيا لأعطي ومثله مبتدأ وآمن خبره والمثل يطلق ويراد به عين الشيء وما يساويه والمعنى أن كل نبي أعطي آية أو أكثر من شأن من يشاهدها من البشر أن يؤمن به لأجلها وعليه بمعنى اللام أو الباء الموحدة والنكتة في التعبير بها تضمنها معنى الغلبة أي يؤمن بذلك مغلوبا عليه بحيث لا يستطيع دفعه عن نفسه لكن قد يجحد فيعاند كما قال الله تعالى وجحدوا بها واستيقنتها أنفسهم ظلما وقال الطيبي الراجع إلى الموصول ضمير المجرور في عليه وهو حال أي مغلوبا عليه في التحدي والمراد بالآيات المعجزات وموقع المثل موقعه من قوله فأتوا بسورة مثله أي على صفته من البيان وعلو الطبقة في البلاغة تنبيه قوله آمن وقع في رواية حكاها بن قرقول أومن بضم الهمز ثم واو وسيأتي في كتاب الاعتصام قال وكتبها بعضهم بالياء الأخيرة بدل الواو وفي رواية القابسي أمن بغير مد من الأمان والأول هو المعروف قوله وإنما كان الذي أوتيته وحيا أوحاه الله إلي أي إن معجزتي التي تحديت بها الوحي الذي أنزل علي وهو القرآن لما اشتمل عليه من الإعجاز الواضح وليس المراد حصر معجزاته فيه ولا أنه لم يؤت من المعجزات ما أوتي من تقدمه بل المراد أنه المعجزة العظمى التي اختص بها دون غيره لأن كل نبي أعطي معجزة خاصة به لم يعطها بعينها غيره تحدى بها قومه وكانت معجزة كل نبي تقع مناسبة لحال قومه كما كان السحر فاشيا عند فرعون فجاءه موسى بالعصا على صورة ما يصنع السحرة لكنها تلقفت ما صنعوا ولم يقع ذلك بعينه لغيره وكذلك إحياء عيسى الموتى وإبراء الأكمه والأبرص لكون

 

عمدة القاري شرح صحيح البخاري (20/ 13)
1894 - حدثنا عبد الله بن يوسف حدثنا الليت حدثنا سعيد المقبري عن أبيه عن أبي هريرة قال: قال النبي صلى الله عليه وسلم: ما من الأنبياء نبي إلا اعطي ما مثله آمن عليه البشر وإنما كان الذي أوتيته وحيا أوحاه الله إلي، فأرجو أن أكثرهم تابعا يوم القيامة.
مطقابقته للترجمة تؤخذ من قوله: (أوتيته وحيا أوحاه الله) وسعيد المقبري يروي عن أبيه كيسان.
والحديث أخرجه البخاري أيضا في الاعتصام عن عبد العزيز بن عبد الله وأخرجه مسلم في الأيمان. وأخرجه النسائي في التفسير وفي فضائل القرآن جميعا عن قتيبة. قوله: (ما من الأنبياء نبي إلا أعطي) يدل على أن النبي لا بد لهمن معجزه تقتضي إيمان من شاهدها بصدقه ولا يضره ممن أصر على المعاندة. قوله: (ما مثله) كلمة: ما، موصولة في محل النصب لأنه مفعول ثان لأعطي. قوله: (مثله) مبتدأ. (وآمن عليه البشر) خبره، والجملة صلة الموصول، والمثل يطلق ويراد به عين الشيء أو ما يساويه. قوله: (عليه) القياس يقتضي أن يقال: به، لأن الأيمان يستعمل بالباء أو باللام ولا يستعمل بعلى، ولكن فيه تضمين معنى الغلبة أي: يؤمن بذلك مغلوبا عليه بحيث لا يستطيع دفعه عن نفسه، لكن قد يخذل فيعاند، وقال الطيبي: لفظ (عليه) هو حال أي: مغلوبا عليه في التحدي والمباراة، أي: ليس نبي إلا قد أعطاه الله من المعجزات الشيء الذي صفته أنه إذا شوهد اضطر الشاهد إلى الأيمان به، وتحريره أن كل نبي اختص بما يثبت دعواه من خارق العادات بحسب زمانه: كقلب العصا ثعبانا، لأن الغلبة في زمان موسى للسحر، فأتاهم بما فوق السحر فاضطرهم إلى الأيمان به، وفي زمان عيسى الطب، فجاء بما هو أعلى من الطب وهو إحياء الموتى، وفي زمان رسول الله صلى الله عليه وسلم البلاغة فجاءهم بالقرآن. قوله: (آمن) ، وقع في رواية حكاها ابن قرقول (أو من) بضم ثم واو، قال أبو الخطاب: كذا قيدناه في رواية الكشميهني والمستملي، وقال ابن دحية: وقيده بعضهم أيمن بكسر الهمزة بعدها ياء وميم مضمومة، وفي رواية القابسي: أمن بغير مدمن الأمان، والكل راجع إلى معنى: الإيمان، والأول هو المشهور.
وقال النووي اختلف في معنى هذا الحديث على أقوال: أحدها: أن كل نبي أعطى من المعجزات ما كان مثله لمن كان قبله من الأنبياء فآمن به البشر وأما معجزتي العظيمة الظاهرة فهي القرآن الذي لم يعط أحد مثله فلهذا أنا أكثرهم تبعا. والثاني: أن الذي أوتيته لا يتطرق إليه تخييل بسحر أو تشبيه، بخلاف معجزة غيري فإنه قد يخيل الساحر بشيء مما يقارب صورتها كما خيلت السحرة في صورة عصا موسى، عليه السلام، والخيال قد يروج على بعض العوام، والفرق بين المعجزة والتخييل يحتاج إلى فكر، فقد يخطىء الناظر فيعتقدهما سواء. والثالث: أن معجزات الأنبياء، عليهم السلام، انقرضت بانقراضهم ولم يشاهدها إلا من حضرها بحضرتهم، ومعجزة نبينا صلى الله عليه وسلم القرآن المستمر إلى يوم القيامة.
قوله: (وإنما كان الذي أوتيته وحيا) كلمة: إنما، للحصر، ومعجزة الرسول صلى الله عليه وسلم لم تكن منحصرة في القرآن، وإنما المراد أنه أعظم معجزاته وأفيدها فإنه يشتمل على الدعوة والحجة وينتفع به الحاضر والغائب إلى يوم القيامة، فلهذا راتب عمله قوله: (فأرجوان أكون أكثرهم) أي: أكثر الأنبياء تابعا أي أمة تظهر يوم القيامة

 

 

مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح (9/ 3674)
5746 - وعنه، قال: قال رسول الله - صلى الله عليه وسلم: «ما من الأنبياء من نبي إلا قد أعطي من الآيات ما مثله آمن عليه البشر، وإنما كان الذي أوتيت وحيا أوحى الله إلي، وأرجو أن أكون أكثرهم تابعا يوم القيامة» . متفق عليه.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
5746 - (وعنه) أي: عن أبي هريرة رضي الله عنه (قال: قال رسول الله - صلى الله عليه وسلم: ما من الأنبياء من نبي) : زيد من الثانية للمبالغة، والأولى للتبعيض، والمعنى ليس نبي من الأنبياء (إلا قد) : وفي الجامع: إلا وقد (أعطي من الآيات) أي: المعجزات وخوارق العادات ومن: بيان لما في قوله: (ما مثله آمن عليه البشر) : وهي موصولة. ومثله: مبتدأ. وآمن: خبره، وعليه يتعلق بآمن لتضمنه معنى الاطلاع، كأنه قال: آمن للاطلاع عليه البشر، أو بحال محذوف أي: آمن البشر واقفا أو مطلعا عليه، والمفعول محذوف، والمعنى أن كل نبي قد أعطي من المعجزات ما إذا شوهد واطلع عليه دعا الشاهد إلى تصديقه، فإذا انقطع زمانه انقطعت تلك المعجزات، هذا خلاصة كلام بعض الشراح من علمائنا.
وقال الطيبي، من: فيه بيانية، ومن: الثانية زائدة تزاد بعد النفي وما: في (ما مثله) موصولة وقعت مفعولا ثانيا لأعطى، ومثله مبتدأ. وآمن خبره، والجملة صلة الموصول، والراجع إلى الموصول ضمير المجرور في عليه، وهو حال أي مغلوبا عليه في التحدي والمباراة، والمراد بالآيات المعجزات، وموقع المثل هنا موقعه في قوله تعالى: {فأتوا بسورة من مثله} [البقرة: 23] أي: مما هو على صفته في البيان الغريب وعلو الطبقة في حسن النظم، يعني ليس نبي من الأنبياء إلا قد أعطاه الله تعالى من المعجزات الدالة على نبوته الشيء الذي من صفته أنه إذا شوهد اضطر الشاهد إلى الإيمان به، وتحريره أن كل نبي اختص بما يثبت دعواه من خارق العادات بحسب زمانه، فإذا انقطع زمانه انقطعت تلك المعجزة، كقلب العصا ثعبانا في زمان موسى عليه السلام، وإخراج اليد البيضاء لأن الغلبة في زمنه للسحر، فأتاهم بما هو فوق السحر، واضطرهم إلى الإيمان. وفي زمن عيسى عليه السلام الطب، فأتاهم بما هو أعلى من الطب، وهو إحياء الموتى وإبراء الأكمه والأبرص، وفي زمن رسولنا البلاغة والفصاحة، فجاء القرآن وأبطل الكل اه.
وفيه تأمل من جهة قوله: أبطل الكل، فالصواب أن يقال: فجاء القرآن معجزة مشتهرة دائمة إلى انقراض الزمان، بل أبد الآباد، لما يتلى في درجات الجنان، بل يسمع من كلام الرحمن، وهذا معنى قوله: (وإنما كان الذي أوتيت) : وفي الجامع: أوتيته والموصول صفة لمحذوف أي: كان خرق العادة الذي أعطيته بالخصوص (وحيا) أي: كلاما منزلا علي نزل به الروح الأمين (أوحى الله إلي) أي: لا غيره، فالمراد بالوحي هنا القرآن الذي هو نفسه دعوة، وفي نظمه معجزة، وهو لا ينقرض بموته كما تنقرض معجزات غيره. قال القاضي وغيره أي: معظم الذي أوتيت وأفيده إذ كان له غير ذلك معجزات من جنس ما أوتيته غيره، والمراد بالوحي القرآن البالغ أقصى غاية الإعجاز في النظم والمعنى، وهو أكثر فائدة وأعم منفعة من سائر المعجزات، فإنه يشتمل على الدعوات والحجة، ويستمر على مر الدهور والأعصار، وينتفع به الحاضرون عند الوحي، المشاهدون له، والغائبون عنه، والموجودون بعده إلى يوم القيامة على السواء، ولذلك رتب عليه قوله: (فأرجو أن أكون أكثرهم تابعا يوم القيامة) : وقد حقق الله رجاءه كما تقدم والله أعلم. (متفق عليه) . ورواه أحمد

 

 

شرح القسطلاني = إرشاد الساري لشرح صحيح البخاري (7/ 444)
4981 - حدثنا عبد الله بن يوسف حدثنا الليث حدثنا سعيد المقبري عن أبيه عن أبي هريرة قال: قال النبي -صلى الله عليه وسلم-: «ما من الأنبياء نبي إلا أعطي ما مثله آمن عليه البشر، وإنما كان الذي أوتيت وحيا أوحاه الله إلي، فأرجو أن أكون أكثرهم تابعا يوم القيامة». [الحديث 4981 - أطرافه في: 7274].
وبه قال: (حدثنا عبد الله بن يوسف) التنيسي قال: (حدثنا الليث) بن سعد الإمام قال: (حدثنا سعيد المقبري) بضم الموحدة (عن أبيه) كيسان (عن أبي هريرة رضي الله عنه) أنه (قال: قال النبي -صلى الله عليه وسلم-):
(ما من الأنبياء نبي إلا أعطي) من المعجزات (ما) موصول مفعول ثان لأعطي أي الذي (مثله) مبتدأ خبره ({آمن}) بالمد (عليه) أي لأجله (البشر) والجملة صلة الموصول وعلى بمعنى اللام وعبر بهما لتضمنها معنى الغلبة أي يؤمنون بذلك مغلوبا عليهم بحيث لا يستطيعون دفعه عن أنفسهم.
وقال الطيبي: لفظ عليه حال أي مغلوبا عليه في التحدي والمباراة أي ليس نبي إلا قد أعطاه الله من المعجزات الشيء الذي صفته أنه إذا شوهد اضطر الشاهد إلى الإيمان به، وتحريره أن كل نبي اختص بما يثبت دعواه من خارق العادات بحسب زمانه كقلب العصا ثعبانا لأن الغلبة في زمن موسى عليه السلام للسحر فأتاهم بما يوافق السحر فاضطرهم إلى الإيمان به، وفي زمان عيسى عليه الصلاة والسلام الطب فجاء بما هو أعلى من الطب وهو إحياء الموتى، وفي زمان نبينا -صلى الله عليه وسلم- البلاغة وكان بها فخارهم فيما بينهم حتى علقوا القصائد السبع بباب الكعبة تحديا لمعارضتها فجاء بالقرآن من جنس ما تناهوا فيه بما عجز عنه البلغاء الكاملون في عصره اهـ.
ويحتمل أن يكون المعنى أن القرآن ليس له مثل لا صورة ولا حقيقة. قال تعالى: {فأتوا
بسورة من مثله} [البقرة: 23]. بخلاف معجزات غيره فإنها وإن لم يكن لها مثل حقيقة يحتمل أن يكون لها صورة.
(وإنما كان الذي أوتيت) من المعجزات ولأبي ذر: أوتيته (وحيا أوحاه الله إلي) وهو القرآن وليست معجزاته -صلى الله عليه وسلم- منحصرة في القرآن فالمراد أنه أعظمها وأكثرها فائدة فإنه يشتمل على الدعوة والحجة وينتفع به إلى يوم القيامة ولذا رتب عليه قوله (فأرجو أن أكون أكثرهم تابعا) أي أمة (يوم القيامة) إذ باستمرار المعجزة ودوامها يتجدد الإيمان ويتظاهر البرهان، وهذا بخلاف معجزات سائر الرسل فإنها انقرضت بانقراضهم وأما معجزة القرآن فإنها لا تبيد ولا تنقطع وآياته متجددة لا تضمحل وخرقه للعادة في أسلوبه وبلاغته وأخباره بالمغيبات لا تتناهى، فلا يمر عصر من الأعصار إلا ويظهر فيه شيء مما أخبر به عليه الصلاة والسلام.
وهذا الحديث أخرجه أيضا في الاعتصام ومسلم في الإيمان والنسائي في التفسير وفضائل القرآن.

و قد أشار الرسول صلى اللّه عليه و سلم إلى هذا المعنى فى حديث أخرجه البخارى عنه قال: «ما من الأنبياء نبى إلاّ أعطى ما مثله آمن عليه البشر، و إنما كان الذى أوتيته و حيا أوحاه اللّه إلىّ، فأرجو أن أكون أكثرهم تابعا».
قالوا فى معناه: إن معجزات الأنبياء انقرضت بانقراض أعصارهم، فلم يشاهدها إلاّ من حضرها، و معجزة القرآن باقية إلى يوم القيامة، و خرقه للعادة فى أسلوبه و بلاغته و إخباره بالمغيبات ثابت، فلا يمر عصر من الأعصار إلاّ و يظهر فيه شىء مما أخبر أنه سيكون، ليدل على صحة دعواه، و المعجزات كانت حسية تشاهد بالأبصار، و معجزة القرآن تشاهد بالبصيرة، فيكون من يتبعه فيها أكثر، فما يشاهد بعين الرأس ينقرض بانقراض مشاهديه، و ما يشاهد بعين العقل باق يشاهده كل من جاء بعد الأول مستمرّا.
 
تنبيه): قوله «آمن» وقع في رواية حكاها ابن قرقول «أومن» بضم الهمزة ثم واو. و سيأتي في كتاب الاعتصام. قال و كتبها بعضهم بالياء الأخيرة بدل الواو. و في رواية القابسي «أمن» بغير مد من الأمان، و الأول هو المعروف.
قوله (و انما كان الذي أوتيته وحيا أوحاه اللّه إلي) أي أن معجزتي التي تحديث بها الوحي الذي أنزل علي و هو القرآن لما اشتمل عليه من الاعجاز الواضح، و ليس المراد حصر معجزاته فيه و لا أنه لم يؤت من المعجزات ما أوتي من تقدمه، بل المراد أنه المعجزة العظمى التي اختص بها دون غيره، لأن كل نبي أعطى معجزة خاصة به لم يعطها بعينها غيره تحدى بها قومه، و كانت معجزة كل نبي تقع مناسبة لحال قومه كما كان السحر فاشيا عند فرعون فجاءه موسى بالعصا على صورة ما يصنع السحرة لكنها نقضت ما صنعوا، و لم يقع ذلك بعينه لغيره. و كذلك احياء عيسى الموتى و ابراء الأكمه و الأبرص لكون الأطباء و الحكماء كانوا في ذلك الزمان في غاية الظهور، فأتاهم من جنس  عملهم بما لم تصل قدرتهم إليه، و لهذا لما كان العرب الذين بعث فيهم النبي صلّى اللّه عليه و سلّم في الغاية من البلاغة جاءهم بالقرآن الذي تحداهم أن يأتوا بسورة مثله فلم يقدروا على ذلك.
و قيل المراد أن القرآن ليس له مثل لا صورة و لا حقيقة، بخلاف غيره من المعجزات فانها لا تخلو عن مثل. و قيل المراد أن كل نبي أعطى من المعجزات ما كان مثله لمن كان قبله صورة أو حقيقة، و القرآن لم يؤت أحد قبله مثله، فلهذا أردفه بقوله «فأرجو أن أكون أكثرهم تابعا». و قيل المراد أن الذي أوتيته لا يتطرق اليه تخييل، و انما هو كلام معجز لا يقدر أحد أن يأتي بما يتخيل منه التشبيه به، بخلاف غيره فانه قد يقع في معجزاتهم ما يقدر الساحر أن يخيل شبهه فيحتاج من يميز بينهما الى نظر، و النظر عرضة للخطأ، فقد يخطئ الناظر فيظن تساويهما. و قيل المراد أن معجزات الأنبياء انقرضت بانقراض أعصارهم فلم يشاهدها الا من حضرها، و معجزة القرآن مستمرة الى يوم القيامة، و خرقه العادة في أسلوبه و بلاغته و أخباره بالمغيبات، فلا يمر عصر من الأعصار الا و يظهر فيه شيء مما أخبر به أنه سيكون يدل على صحة دعواه، و هذا أقوى المحتملات، و تكميله في الذي بعده. و قيل المعنى أن المعجزات الماضية كانت حسية تشاهد بالأبصار
 
كناقة صالح و عصا موسى، و معجزة القرآن تشاهد بالبصيرة  فيكون من يتبعه لأجلها أكثر، لأن الذي يشاهد بعين الرأس ينقرض بانقراض مشاهده، و الذي يشاهد بعين العقل باق يشاهده كل من جاء بعد الأول مستمرا. قلت: و يمكن نظم هذه الأقوال كلها في كلام واحد، فان محصلها لا ينافي بعضه بعضا.