بسم الله الرحمن الرحیم
معجزه بودن قرآن
فهرست مباحث علوم قرآنی
تحدي قرآن کریم-رمز تحدي-محور تحدي-تدوین تکوین
قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا (88)
عليها تسعة عشر(30)
معجزه بودن قرآن
اعجاز عددي قرآن
رمز تحدی و ارتباط آن با تعدد قراءات-جلسه گروه قرآنی-۲۷ اردیبهشت
محور تحدي قرآن کریم بر هویت قرآن است
رشاد خلیفه(1354 - 1410 هـ = 1935 - 1990 م)
عدنان الرفاعي(1381 - 000 هـ = 1961 - 000 م)
****************
کانال حدائق ذات بهجة
https://eitaa.com/yaahosayn/3698
💥 متن زیر، تلفیق چهار نوشتهایست که قبلاً در کانال بود.👇
🌺 وجه و علت اِعجاز قرآن 🌺
🌸 قرآن، خودش بلکه ده سوره و حتی یک سوره از خودش را معجزه خوانده اما وجهِ اعجاز خود را بیان نکرده است.
از همین رو، عالمان از دیرباز تا کنون در پی یافتنِ وجه اعجاز این کتاباند.
💧برخی "فصاحت و بلاغت" و گروهی "گزارشهای غیبی" از گذشته و آینده و مرحوم سیدمرتضی علمالهدی "انصرافِ ذهن مردم از مقابله با آن" و افراد دیگر، جهات دیگری را وجهِ اعجاز آن دانسته و گفتهاند اما همهی این وجوه، مخدوش و نادرست است.
مثلاً میدانیم که ذهن پارهای از مردم به انشاء جملههائی مانند قرآن مشغول شده و این کار را کردهاند؛ هر چند آنچه انشاء کردهاند، بینمک و یخ از آب درآمده و به فراموشی سپرده شده است.
پس سخن سیدمرتضی پذیرفته نیست.
💧همچنین بلیغ و رسا بودنِ یک متن، تنها زمانی ثابت میشود که "مقتضایحال" را کاملاً معلوم و مورد اتفاق نظر باشد اما با توجه به اینکه مقتضایحال بشر در همهی طول تاریخ یا یکسان نیست یا قابلِ اثبات و اتفاقِنظر نیست، پس نمیتوان در این جایگاه، سخنی از بلیغبودنِ قرآن به میان آورد.
💧وجود آرایههای ادبی نیز هیچ دلالتی بر بلیغ و معجزهبودن ندارد؛ بلکه آیاتی در قرآن هست که عاری از صنعتهای ادبیست؛ مانند "تبت یدا ابیلهب و تب" یا "لایلاف قریش".
💧همچنین گزارشهای قرآن از گذشته و آینده نیز مورد مناقشه قرار گرفته است و بر فرض پذیرش همهی آنها از سوی همهی انسانها، به معنای معجزه نمیتواند باشد.
💧و مناقشهها دربارهی اطلاعاتی که قرآن از علوم طبیعی میدهد نیز مطرح است ...
💧خلاصه: این وجوه مردود است اما تنها وجهی که درست به نظر میرسد، وجهیست که نگارنده در سالهای حضور در درس آیةالله بهجت - رضواناللهعلیه - از ایشان شنید و آن "جذابیتِ قرآن" است.
اما آقابهجت این جذابیت را توضيح ندادند از این رو نگارنده با تاکید بر اینکه این جذابیت "یُدرک و لا یوصَف" است، چند جملهای در نزدیککردن معنای آن به ذهن مینویسد:
💧یک جهت جذابیت، زیبائیست اما متاسفانه زیبائی هم قابل وصف و معرفی نیست!
از زیبائی تنها همین را میدانیم که "تناسب" در آن رعایت شده است و چیزی بیش از این، در توضیح زیبائی نمیدانیم.
و تناسب هم در هر مورد جزئی، ویژهی همان مورد است و در هر مورد باید بر سر آن بحث کرد.
اما جذابیت تنها در زیبائی نیست؛ ایبسا پدیدهای که زیبا نباشد اما دلبری کند؛ آنسان که گوئی دلباختهاش را "افسون و جادو" کرده است؛ میگویند لیلا سیاهچُرده بود و زیبا نبود و هنگامی که به مجنون اِشکال کردند که "آخِر از چه چیزِ او خوشت آمده؟!"، پاسخ داد:
"اگر بر دیدهی مجنون نشینی،
بهغیر از خوبی از لیلا نبینی"
پس هنگامی که میگوئیم قرآن زیباست، هم میتوان در آیههای آن "تناسب" پیدا کرد و هم میلیونها برابر آن، چیزی مانند افسونگری یافت.
💧بلکه خداوند عمداً گاهی نه تنها آرایهی ادبی در کلام خود بهکار نبرده، بلکه قاعدههای صَرف و نحو و منطق و شیوهی داستانگوئی و ... را رعایت نکرده است تا مبادا کسی اعجاز قرآن را پای رعایتِ این قانونها بگذارد.
💧نکتهی دیگری که در جذابیت و شیرینی و حلاوت قرآن میتوان گفت - و برای اثبات ادعا بسیار موثر است - این است که هیچکس از خواندنِ قرآن سیر نمیشود!
این حقیقت را انصافاً هر کسی که با قرآن آشنا شود، گواهی میدهد.
همچنان که همه گواهیم اگر زیباترین شعر عالم - با توجه به اینکه شعر گیراتر از نثر است - را چند بار بخوانیم و بشنویم، از خواندن و شنیدن آن خسته و دلزده میشویم اما قرآن با اینکه حتی وزن عروضی هم ندارد ( بجز چند آیهی موزونافتاده )، اما سادهترین آیههایش همیشه دلکش است.
افرادی بیش از یک قرن عمر کرده و حدود یک قرن، روزی دستکم دهبار سورهی حمد را خواندهاند اما سرسوزنی از خواندن آن خسته و رمیده نشدهاند.
💧و مرحوم آیةالله بهجت میفرمود: "کشیشی قرآن را حفظ کرده بود؛ از او پرسیدند چرا انجیلها را حفظ نکرده و قرآن را حفظ کرده؟! پاسخ داده بود که قرآن حفظ کردنیست اما انجیلها حفظکردنی نیست"!
💧جهت عجیب دیگرِ قرآن این است که هیچگاه کهنه نمیشود؛ یعنی هر کس هرگاه قرآن را بخواند، آن را تر و تازه مییابد به گونهای که گویا هماکنون نازل شده است و این جهت نیز از جنبههای جذابیت قرآن است.
به عبارت دیگر، وجه پیدای اِعجاز قرآن در قالبِ آن است و در آغاز سخن، از محتوای آن سخنی به میان نمی آید. 👇
👆💧پس از پذیرش جذابیت قرآن، این پرسش پیش میآید که آیا میتوان علت این جذابیت را یافت یا همین اندازه، برای پذیرش اعجاز آن بس است؟
💧این جذابیت، حاصل و دستآورد اتصال پیامبر و شدت اتصال ایشان به خداست.
نمونههای دیگری از اثری که این اتصال در سخن دیگران گذاشته، ادعا را توضیح میدهد.
گفتار و سخن هر کس، تجلی و شانی از نفس اوست؛ یعنی نفس و روحش به هر چه وصل شده و هر حال و هوائی دارد، همان حال و هوا در سخنش پیدا و پدیدار خواهد شد.
💧مثلاً مثنوی ملای رومی و دیوان شمس وی - به رغم ناشیعه و عامیبودنِ سرایندهاش - بخوبی نشان میدهد که وی در دل خود، شوری و آتشی و عشقی و غمی دارد و خودش هم این را میدانسته که سروده:
آتشم من؛ گر تو را شک است و ظن
امتحان کن: دست در آتش بزن!
💧دیوان حافظ نیز سرودهی کسیست که به نوری وصل بوده و خواندن شعرش تاریکی نمیآورد.
💧اشعار ابنالفارض - بویژه 'نظمُالسلوک'ِ او که آن را پس از جذبههایش میسروده - همان حس و حال را به انسان القاء میکند که در آن جذبهها به شاعرش دادهاند.
💧کتاب دیگر، "طوبای محبت" است؛ این کتاب را که عیناً از نوار صوت ضبطشدهی مرحوم د. است، با کتابهای دیگر، حتی با کتابی که همان سخنان او را پس از عبور از نفس راوی نوشته، مقایسه کنید تا حقیقت ادعای نگارنده، روشن شود.
جالب است که خودِ مرحوم د. این حقیقت را دقیقاً میدانست و میگفت: "کتاب دیگری که سخن مرا ثبت و نشر داده باشد، سخنش هم اگر همان باشد، نفَس آن نفَس نیست."
💧و کتاب "روضهی فنا" که عیناً گفتههای مرحوم آیةالله علی معصومی ( آخوندهمدانی ) ست، خوانده و ببینید که نفس و دَم ایشان چهگونه هنگام نقل عین سخنانشان، همراه سخن است و انسان را منقلب میکند.
💧و بالاتر از اینها فرمایش چهاردهمعصوم است که نور سخنانشان همراه و نهفته در خودِ سخن است؛ و چون نزدیکترین پیوند با خدا را داشتند، سخنشان هم یکپارچه نور است و این نور برای اهلش بسیار قابل تشخیص است؛ تا جائی که اگر دربارهی موضوعی فرعی و ساده چیزی فرموده باشند، چیزی جز خدا از آن فرمایش نمیتراود.
💧از مرحوم شیخعباس هاتف قوچانی که شاگرد مرحوم آیةالله قاضی بود، نقل شده که گفت: "زمانی که کتاب الروضهالبهیه را میخواندم در اصل وجود خدا شک کردم و هنگامی که این حالم را به آیةالله قاضی عرض کردم، فرمود: 'برو روایات را بخوان'؛ من با خود گفتم: من در اصل وجود خدا شک دارم اما استاد میگوید بروم روایات معصومان را بخوانم که درستیاش پس از اثبات خدا و حقانیت پیامبر است!
اما یکی - دو روز بعد که در حاشیهی کتاب الروضهالبهیه روایتی از امامباقر که دربارهی فرعی فقهی بود، خواندم و ناگهان همان لحظه همهی شک و دو دلیام در وجود خدا از میان رفت! با اینکه آن روایت ربطی به اثبات خدا نداشت!"
💧این نور و اثر از کجا در سخنان معصومان جا گرفته و اینگونه پدیدار شده؟ آیا چیزی جز تابش همان حضور در "قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی" (نجم:۹) ست؟
💧کسانی که موحد بزرگ، آیةالله بهاءالدینی را دیدهاند، بخوبی میدانند که همهی سخنان ایشان و بلکه بودن در پیششان، انسان را خدائی میکرد؛ گاهی از شغال و شلغم میگفتند اما شنوندگان با شنیدن آن سخنان به عرش میرفتند!
و آیةالله سید عبدالکریم کشمیری نیز همین گونه بودند.
💧پس هر کس، هر اندازه وجودش به برق فشارقویِ خدا متصل شود، به همان اندازه سخنش جذاب و گیرا خواهد شد؛ بلکه به هر چه پیوند بخورد، سخنش بوی همان چیز را میدهد:
بوی کبر و بوی حرص و بوی آز
در سخنگفتن بیاید چون پیاز
انسان هر چه خورده باشد، ناگزیر دهانش بوی همان را میدهد؛ حتی اگر سخنی بیربط به آنچه خورده، بگوید.
💧و جذابیت قرآن ریشه در همینجا دارد؛ برخی آیههای قرآن دربارهی موضوعاتیست که هر شنوندهای از بیان آن موضوعات در کتاب آسمانی در شگفت میماند و برخی از آیههایش در کمال سادگیست اما همان ها هم فوقَ العاده جذاب است.
💧و در سر تا سر قرآن، چیزی جز خدا دیده نمیشود؛ حتی خودِ پیامبر دیده نمیشود؛ خدا مستقیماً و رو در رو سخن میگوید و راز جذابیت و اعجاز قرآن همین است:
زِ آه و نالهی تو بوی مُشک میآید
یقین تو آهوی نافی؛ سَمَن چریدستی
و اگر بدانیم که معنای درُست "لَحن" در آیهی "وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ" (محمد:۳۰) "آهنگ" است ( نه "غلط" )، میتوان این آیه را موید آنچه گفته شد، دانست.
یعنی خداوند در جان و ژرفای ادراک انسانها این نیرو را گذاشته که اگر با ذوق سلیم یا توجه و دقت به سخن کسی گوش کنند، میتوانند از همان آهنگ سخنش، شخصیت او را بشناسند.
💧در متون مقدس یهود نیز این آمده: "درُست همانگونه که دهانم مزهی خوراک خوب را میفهمد، هنگامی که گوشم حقیقت را میشنود، آن را تشخیص میدهد." 👇
👆 💧این نکته به فهم مدَعَا کمک میکند که میبینیم بخشها و آیههای بسیاری از قرآن، نقل گفتههای دیگران ( پیامبران و فرشتگان و مردم عادی و کافران و مشرکان و منافقان و دوزخیان و حتی ابلیس ) است اما همانها نیز در حلاوت و نورانیت و جذابیت، چیزی کم از سخنان خود خدا ندارد!
سخن غیرِخدا و غیرِپیامبران هم اگر بالا رفته و سپس از زبان خدا یا نور و حقیقت محمدی نازل شود، سراسر نور و معرفت و جذابیت میشود! ( هر چند کفر کافران و شرکِ مشرکان باشد؛ همان سخنانی که تاریکی محض بود. )
جهل آید پیش او، دانش شود
جهل شد علمی که در ناقص روَد
هرچه گیرد علّتی، علّت شود
کفر گیرد کاملی، ملّت شود
( همانگونه که حتی به نام ابلیس و سخنانش در قرآن بیوضو نمیتوان دست زد. )
💧به این نکته هم باید توجه کرد که برخی تحدّی ( یعنی "هماوردطلبیدن" ) را با "در اوج بودن،" خلط کرده و آنگاه اِشکال کردهاند که "در اوجبودنِ چیزی به معنای اعجاز نیست؛ اشعار حافظ و فردوسی هم در اوج هنرمندی و زیبائیست اما آیا آنان پیامبر بودند؟!"
در حالیکه "در اوج بودن"، به معنای تحدّی نیست.
تحدی یعنی ادعای اینکه "هیچکس نمیتواند مانند آنچه را مدّعِی آورده، بیاورد." اما محصولاتی مانند دیوان اشعار شاعران، هر چند در اوج باشند اما سرودن اشعاری در آن حد، در انحصار آنان نیست و خودشان هم چنان ادعائی نکردهاند.
کم نیستند غزلهائی که دیگران سرودهاند و در حد غزلهای حافظ است؛ گر چه امتیاز حافظ به این است که حجم غزلهای عالی وی، بیشتر از غزلهای عالی دیگران است.
💧و آنچه برخی در گذشته آن را وجه اعجاز قرآن میدانستند، تنها میتواند موید و کمکی برای اين باور باشد.
💧مانند اینکه این کتاب، ناگهان از سوی انسانی آورده شده که چهلسال در میان مردم زیسته بود و هیچ جملهای به سبک و سیاق و شیوهی قرآن از وی شنیده و نقل نشده است.
💧و به گواهی تاریخ، حتی یکروز هم نزد آموزگاری درس نخوانده بود و نیز با ملیتها و آئینهای دیگر نشست و برخاست، نداشته تا مثلاً تاریخی از آنان شنیده باشد و در همهی زندگیاش تنها چند برخورد کوتاه با عالمان یهود و ترسا داشته است که در آن لحظهها نیز هیچ سخن مربوط به آموزههای آن دو دین به میان نرفته است.
💧گواه دیگر، شیوهی بیان یکدست قرآن است؛ به این معنا که میدانیم این جهان، عالم تغییر و تکامل است و هر گوینده یا شاعر یا دانشمندی، سخنان آغازینش با سخنان زمان بالندگی و انتهای کارش، بسیار تفاوت دارد اما قرآن با اینکه در طول ۲۳ سال، آن هم در حالتهای گوناگون و ضد هم ( مانند جنگ و صلح، و سفر و حضَر، و غربت و مظلومیت و سختی و در اوج قدرت و حکومت، و ... بر پیامبر نازل شده ) در شیوهی بیان خود، کاملاً یکدست است و فراز و فرودی « از این جهت » در آیههای آن نیست.
💧گواه دیگر، نبود اختلاف و تناقض در آیههای قرآن است؛ به این معنا که تناقضهای بدئی آیات قرآن، همگی قابلِجمع و رسیدنبهیکنقطه و کلام واحد است در حالیکه اگر سخن انسان بود - بویژه با حجم بنسبت زیادش و زمان طولانی آغاز تا پایان نزولش - قطعاً در موارد بسیاری دچار اختلاف و تناقض ذاتی و غیر قابلجمع میشد.
💧گواه دیگر نازلشدن قرآن از سوی خدا، « هیمنه »ی این کتاب بر کتابهائی چون تورات و انجیل است.
💧وجود اخبار غیبی در آن نیز در این مرحله، قابل توجه است.
💧گواهِ دیگر اینکه قرآن با همین واژگان دمدستی و سادهی عربی سخن گفته است اما آنچنان واژهها و حروف را در کنار هم چیده که گاهی مثلاً میبینیم تعدادی از حروف که تلفظ آنها بر زبان سخت و سنگین است ( بویژه اگر پشت سر هم بیایند ) با چنان نظمی چیده شده که هنگام خواندن آن آیه یا سوره هیچ حس سنگینی و دستانداز در تلفظ، نمیکنیم. ( برای مطالعهی بیشتر و آیههای گواه، نگ: الالهیات، ج۲،ص۲۴۳ و دنباله )