بسم الله الرحمن الرحیم

محور تحدي قرآن کریم بر هویت قرآن است

فهرست مباحث علوم قرآنی
تحدي قرآن کریم-رمز تحدي-محور تحدي-تدوین تکوین
مصاحف قرآن کریم شبه هولوگرامی تحریف ناپذیر
رمز تحدی و ارتباط آن با تعدد قراءات-جلسه گروه قرآنی-۲۷ اردیبهشت


توجه شود که کاربر (hosyn) و کاربر (Hosein-) دو نفر هستند که در بحث این فروم تبادل نظر میکنند:



این روزها متعدد از اعجاز قرآن سؤال میشود، و گویا منشأ آن، کتابی است که اخیرا در فضای مجازی منتشر شده که معجزه بودن قرآن و تحدی قرآن را مورد نقد قرار میدهد، و این سبب شد تا مطالبی را در بخش پایانی سرنگاری با نام «مصاحف قرآن کریم شبه هولوگرامی تحریف ناپذیر» ارسال کنم که در این صفحه خلاصه‌ای از آن آمده است:

یکی از مزایای این تاپیک، توجه به روش‌شناسی بحث است، مکرر عرض کردم که بحث ار تحریف قرآن و روایات تحریف، اگر بدون توجه به جوهره قرآن کریم باشد، از ابتدا بدانیم که بحثی ابتر است، و همچنین است بحث از اعجاز قرآن، اگر بدون توجه و کنکاش از اینکه جوهره قرآن چیست، بحث کنیم که قرآن چگونه معجزه است، از ابتدا اعلام میکنیم که بحث ابتر خواهد بود.

مثلا اگر بگوییم بدن انسان یک معجزه است، ابتدا باید ببینیم بدن انسان چیست؟ غلط است اگر برویم سراغ اینکه مثلا راه رفتن انسان یک معجزه است، یا خندیدن انسان یک معجزه است، و... ، واضح است که فورا به ذهن میرسد که مگر نمیتوان یک ربات درست کرد که راه برود یا بخندد یا.....

اما اگر بگوییم بدن انسان از آن جهت که حیات دارد و زنده است و کرسی پادشاهی و سلطنت روان و روح اوست معجزه است، کمی به مقصود از معجزه بودن بدن انسان نزدیکتر شدیم، و مثلا اگر آقای مجری از آقای دکتر سمیعی بپرسد که جایگاه عشق در مغز کجاست؟ و ایشان جواب دهد هنوز نمیدانیم که جایگاه عشق در مغز کجاست، دیگر به سرعت نمیگوییم که بیایید یک رباتی درست کنیم که عاشق میشود، یعنی میفهمیم هر کاری که پدیده‌ای از بدن انسان است، برای ساخت ربات آن، علوم بین رشته‌ای ساخت ربات، باید پشتوانه ساپورت این رفتار و پدیده را فراهم کرده باشد.

حال پس از اینکه گفتیم بدن انسان معجزه است، بگوییم که چون بدن انسان معجزه است نمیتوانید یک انگشت مثل او بسازید، ذهن اشخاص سراغ این نمیرود که بگویند ما میتوانیم یک انگشت مصنوعی بسازیم، چرا؟ چون وقتی میگوییم یک انگشتی مثل انگشت انسان بسازیم، مقصود ما انگشت به عنوان جزئی از کل است، انگشت بدن منظور است، نه یک جسم مکانیکی که بتواند کار صوری انگشت را تقلید کند، بلکه به عنوان عضوی از اکوسیستم بدن که کل او را معجزه فرض کردیم.

پس روش صحیح در طرح سؤال از اینکه قرآن چگونه میتواند معجزه باشد؟ آن است که ابتدا ببینیم قرآن چیست؟


***************



وقتی میگوییم قرآن چیست؟ نه میتوانیم از حیثیت لفظ بودن قرآن صرف نظر کنیم و نه از حیثیت مفاهیم و معانی قرآن عبور کنیم، همانطور که عرض کردم همه را با هم به عنوان یک کل باید در نظر بگیریم.

و وقتی از حیثیت لفظ بودن قرآن سخن میگوییم، فورا سر و کار ما با حروف است، حرف، تنها یک صوت نیست، جهت آکوستیک حرف، فقط بخشی از فونتیک است، فون به هر صوتی گفته نمیشود، در ابتدای شرح الأمثلة آمده: «بدان که هر آوازی که بوده باشد آن را عرب صوت خواند و هر چه از دهن بیرون آید و معتمد بر مخرج فم بوده باشد آن را لفظ خوانند و لفظ بر دو قسم است....»، برای بررسی سایر جهات فونتیک: (articulatory phonetics), (acoustic phonetics), (auditory phonetics) به اینجا مراجعه کنید: Phonetics

و جالب است که قرآن آشکارا بر حروف تکیه میکند، به طوری که اگر حروف مقطعه را از قرآن بگیریم، دیگر اصلا قرآن، قرآن نیست، و جالبتر اینکه کتابی سراغ نداریم در تمام تاریخ بشر، که این روش قرآن را داشته باشد.

و نکته حائز اهمیت که در آیات تحدی مشاهده میشود، این که وقتی قرآن میگوید اگر جن و انس به کمک هم بیایند و بخواهند مثل قرآن بیاورند نمیتوانند، نمیگوید یک سوره مثل قرآن بیاورند، اینجا با اشاره به «هذا» و واژه قرآن میگوید:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا

ظهیر، پشتیبانی و کمک و تعاون بر یک کار است، وقتی تحدی میکند به کمک کردن تمام جن و انس، اینجا حتما باید اشاره به هویت و جوهره یک واحد به عنوان کل، بنماید تا معلوم شود که تحدی نسبت به این قرآن است با همه شئونش.
.


hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
پس روش صحیح در طرح سؤال از اینکه قرآن چگونه میتواند معجزه باشد؟ آن است که ابتدا ببینیم قرآن چیست؟
برای رسیدن به جواب اینکه قرآن چیست؟ ابتدا باید انواع هویت‌ها را بشناسیم، و هویت شخصیتی پسین را از سایر هویات تمییز دهیم، در مثال قبلی گفتیم که «بدن انسان معجزه است»، اما اگر بگوییم «بدن زید معجزه است» چه تفاوتی میکند؟ بدن انسان یک هویت نوعی کلی دارد ولی بدن زید یک هویت شخصی جزئی دارد، حال اگر بگوییم عدد با شیرینی فرق میکند، عدد هویتی کمیتی و ریاضی دارد اما شیرینی هویتی کیفیتی و چشایی دارد، آیا منظور ما از هویت عدد، یک هویت شخصی جزئی است یا هویت نوعی کلی؟ اما اگر بگوییم «عدد زوج سوم، هویت خاص خود دارد که عدد شش است» آیا هویت عدد شش، هویت نوعی کلی است یا هویت شخصی جزئی؟ هویت عدد شش در عبارت: «شش خودکار در جیب زید» چطور؟ آیا این شش، شخصی جزئی است یا نوعی کلی؟ حال اگر بگوییم: «شش قصیده اول دیوان حافظ» آیا این شش، شخصی جزئی است یا نوعی کلی؟ دیوان حافظ یک هویت شخصی جزئی دارد یا هویت نوعی کلی؟
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
برای رسیدن به جواب اینکه قرآن چیست؟ ابتدا باید انواع هویت‌ها را بشناسیم، و هویت شخصیتی پسین را از سایر هویات تمییز دهیم
آیا تفاوت هویت شخصی با هویت شخصیتی در چیست؟ هویت شخصی، جزئی حقیقی است، مثل زید، که جایی برای خود در مختصات فیزیکی دارد، میتوان در دستگاه مختصات فضازمان، آن را نشان داد، اگر بگوییم «اولین سخنرانی استاد فیزیک ما، در فلان روز، راجع به قانون اول نیوتن بود» این اولین سخنرانی، هویت شخصی جزئی دارد، و تمام لحظاتش و کلماتش را میتوان در مختصات فضازمان نشان داد، اما اگر بگوییم «مقاله اول استاد فیزیک ما، که در فلان تاریخ نوشته، راجع به قانون اول نیوتن است» و سپس کاشف عمل آید که استاد ما وقتی تایپ میکرده، دقیقا همزمان وقتی انگشتش روی یک دکمه کیبورد میخورده، در چندین فایل در چندین کامپیوتر همزمان تایپ می‌شده است، حال آیا این مقاله اول استاد ما، یک هویت مشخص برای خودش دارد یا ندارد؟ آیا یک امر کلی است یا جزئی؟ چه کسی میپذیرد که مقاله اول نوشته شده توسط استاد ما امری کلی باشد؟ استاد امر کلی نوشته است؟! و اگر جزئی است چگونه یک جزئی میتواند همزمان در چندین فایل موجود شده باشد؟ آیا یک زید همزمان میتواند چندین زید باشد؟

آیا صحیح است بگوییم تفاوت اولین سخنرانی با اولین مقاله، تفاوت شخص و شخصیت است؟ شبیه تفاوت زید با شرکتی که زید ثبت داده و مدیر آنست؟ آیا اگر بگوییم «اولین باری که حافظ این قصیده را خوانده» با اینکه بگوییم «اولین قصیده که توسط حافظ سروده شده» تفاوت نیست؟ اولین باری که حافظ این قصیده را خوانده، هویت واحد شخصی و جزئی حقیقی دارد، و ما فعلا نمیتوانیم به آن دسترسی داشته باشیم، اما اولین قصیده‌ای که حافظ سروده، هویت واحد شخصیتی دارد و هر چند کلی نیست اما جزئی حقیقی هم نیست، و ما در هر زمان و مکان میتوانیم به او از طریق نسخه‌های او دسترسی داشته باشیم.

آیا اولین قصیده سروده حافظ، که اکنون برای ما، در ضمن هر کتاب دیوان حافظ و هر چاپ مختلف، هویت خاص خود دارد، قبل از اینکه حافظ بسراید هم این هویت را داشته است؟ واضح است که پدیده سرودن، سبب این هویت شخصیتی برای اولین قصیده است، اما اولین عدد زوج که هویت خاص دارد هرگز در گرو یک پدیده فیزیکی نیست، اینطور نیست که قبل از یک زمان فیزیکی، اولین عدد زوج، نبود، و پس از آن، هویت خاص خود پیدا کرد، اما اولین قصیده حافظ، پس از یک زمان خاص، هویت خاص خود را پیدا کرده است.

سنخ هویت اولین قصیده حافظ، هویت شخصیتی پسین است.
.






hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
و جالب است که قرآن آشکارا بر حروف تکیه میکند، به طوری که اگر حروف مقطعه را از قرآن بگیریم، دیگر اصلا قرآن، قرآن نیست، و جالبتر اینکه کتابی سراغ نداریم در تمام تاریخ بشر، که این روش قرآن را داشته باشد.

و نکته حائز اهمیت که در آیات تحدی مشاهده میشود، این که وقتی قرآن میگوید اگر جن و انس به کمک هم بیایند و بخواهند مثل قرآن بیاورند نمیتوانند، نمیگوید یک سوره مثل قرآن بیاورند، اینجا با اشاره به «هذا» و واژه قرآن میگوید:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا

ظهیر، پشتیبانی و کمک و تعاون بر یک کار است، وقتی تحدی میکند به کمک کردن تمام جن و انس، اینجا حتما باید اشاره به هویت و جوهره یک واحد به عنوان کل، بنماید تا معلوم شود که تحدی نسبت به این قرآن است با همه شئونش.
تحلیل هویت‌های شخصیتی پسین، میتواند بسیار غامض و پیچیده باشد، بخصوص هویت‌هایی که از پشتوانه زبان برخوردار هستند، زبان(Language) غیر از کلام(Speech) است، زبان منبع تولید کلام است، هر چند خود زبان مثل زبان فارسی، هویت شخصیتی پسین دارد، اما کلام(سخن،گفتار) فارسی که از زبان فارسی تولید میشود محتاج تحلیل جداگانه از هویت شخصیتی پسین خود است.

مقدمات دیگری هست که اگر بخواهم به آنها بپردازم از اصل نکته‌ای که راجع به اعجاز قرآن کریم و تحدی آن است باز میمانم، و اگر فرصت شد بعدا نکات دیگر را بررسی میکنیم.

نکته اصلی که میخواهم عرض کنم اینکه تحدی قرآن کریم در مقابل جن و انس، یک تحدی لایه‌ای است، تحدی، یک رمز اصلی و لایه مرکزی دارد، و آن اصل است، تحدی به هویت شخصیتی قرآن کریم است، اما از آنجا که هویت شخصیتی، شئون بسیار زیادی دارد، این تحدی اصلی و مرکزی، خود را در لایه‌های دیگر هم نشان میدهد.

در چند پست قبلی عرض کردم که وقتی قرآن جن و انس را دعوت میکند که همکاری کنند و پشت در پشت یکدیگر بیایند تا مثل قرآن بیاورند، تمام هویت قرآن را مورد تحدی قرار میدهد، یعنی تحدی را متوجه لایه مرکزی و اصلی میکند:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا
ترجمه کاویانپور:
بگو، اگر انسانها و جنيان همه جمع شوند و بخواهند نظير اين قرآن را بياورند، هرگز نمیتوانند نظير آن را بياورند، هر چند به همديگر كمك كنند.

در این آیه از یک واقعیت سخن میگوید، اما در بعض آیات دیگر که با مخاطب محاجة میکند، هر چند نام از سوره میبرد اما آن را مقدمه اشاره به رمز اصلی تحدی قرار میدهد:

11|13|أم يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، فإلم يستجيبوا لكم فاعلموا أنما أنزل بعلم الله وأن لا إله إلا هو فهل أنتم مسلمون
ترجمه كاويانپور، ص: 223
يا اينكه مى‏گويند: (قرآن) ساخته و پرداخته خود اوست. بگو، پس شما هم با كمك كسانى كه توانايى دارند (و اهل علم و دانشند) ده سوره نظير آن ساخته‏‌ها را بدون وحى خدا بياوريد، اگر شما راست مى‏گوييد. (13) و اگر آنها نتوانستند جواب شما را بدهند، بگو، پس بدانيد كه (اين كتاب) تنها بعلم خدا نازل شده است و بدانيد جز او هيچ معبودى نيست. با اينحال آيا شما اسلام را خواهيد آورد؟ (14)

به فاء «فاعلموا انما انزل بعلم الله» دقت کنید، میفرماید اگر نتوانستید پس بدانید که این به علم خدا نازل شده، خدا و علم خدا، یعنی چه؟ یعنی جن و انس و... همگی جمع شوند، مخلوق هستند، خدا نیستند، مبدء تکوین نیستند، احاطه به همه چیز ندارند، پس نمیتوانند مثل قرآن که آیینه تمام نمای علم خدا و مبدء مطلق است بیاورند، پس قرآن از آن حیث که هویتش، تدوین تمام تکوین است، مورد تحدی است، نه اینکه مثلا فصاحت و بلاغتش محور تحدی باشد.

و همچنین این آیات بعدی را ملاحظه کنید، چند ترجمه که نگاه کردم هیچکدام «تفصیل الکتاب» را درست ترجمه نکردند:

10|37|وما كان هذا القرآن أن يفترى من دون الله ولكن تصديق الذي بين يديه وتفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين ، أم يقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه ولما يأتهم تأويله كذلك كذب الذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين
ترجمه كاويانپور:
و اين قرآن كتابى نيست كه بتوان آن را بغير خدا نسبت داد (كلام خداست) و كتاب آسمانى پيشين را تأييد و تصديق ميكند و آن را بتفصيل بيان ميدارد. هيچ شك و ابهامى در آن نيست كه از جانب پروردگار عالميانست. (37) آيا ميگويند: كه آن ساختگى است؟ بگو، اگر راست مى‏گوييد و در اين گفتارتان صادقيد، سوره‏‌اى نظير (يكى از سوره‏‌هاى) آن بياوريد و غير از خدا از هر كسى ميخواهيد و ميتوانيد كمك بگيريد. (38) (چنان نيست كه ميگويند) بلكه چيزى را تكذيب ميكنند كه معلوماتى درباره آن ندارند و حقيقت آن را درك نكرده‌‏اند. گذشتگان آنان نيز (آيات خدا و پيامبران او را) تكذيب كردند. پس بنگر سرانجام كار ستمكاران چگونه بود. (39)

به عبارت: «لم یحیطوا بعلمه» نگاه کنید، میفرماید سنخ علم قرآن، سنخ علمی است که تمام ما سوی الله را یارای احاطه به علم آن نیست، چرا؟ چون علم خداست، و غیر خدا ممکن نیست به علم خدا احاطه پیدا کند.


همچنین دقت بفرمایید در: «بسورة مثله» ابتدا «هذا القرآن» دارد و ضمیر ه در «مثله» به قرآن برمیگردد، نه به سوره که مؤنث است، و این نکته را در چند پست قبل عرض کردم که اگر به سوره تحدی میشود، به خود سوره نیست، بلکه به عنوان سوره‌ای از قرآن، مورد تحدی است، تحدی اربیتالی و لایه‌ای است، یعنی سوره به عنوان عضوی و جزئی از کل مورد تحدی است، و این نکته مهمی است که لوازم زیادی دارد، و اگر در الفاظ قرآن، در معارف توحیدی قرآن، در پیام محوری قرآن، در انگیزش دار بودن پیام محوری قرآن، در فصاحت و بلاغت و بیان قرآن، در دخالت صرف در ناتوانی مورد تحدی قرآن، در اخبار به غیب قرآن، در نظم ریاضی قرآن، و.. ادعای معجزه بودن قرآن شود، همگی باید با ملاحظه لایه مرکزی تحدی، یعنی تدوین تکوین بودن قرآن، فهم شود.


و متاسفانه ترجمه‌ها عبارت «و تفصیل الکتاب» را دقیق معنا نکردند، واژه «الکتاب» لغت خاص خود در فرهنگ قرآن کریم دارد، الکتاب یعنی جملگی کتاب، همه کتاب، نه هر کتاب آسمانی یا...، قرآن باز شده همه کتاب است، که این مطلب مجال بیشتری نیاز دارد اگر توفیق بود ان شاء الله تعالی
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
آیا تفاوت هویت شخصی با هویت شخصیتی در چیست؟ هویت شخصی، جزئی حقیقی است، مثل زید، که جایی برای خود در مختصات فیزیکی دارد، میتوان در دستگاه مختصات فضازمان، آن را نشان داد، اگر بگوییم «اولین سخنرانی استاد فیزیک ما، در فلان روز، راجع به قانون اول نیوتن بود» این اولین سخنرانی، هویت شخصی جزئی دارد، و تمام لحظاتش و کلماتش را میتوان در مختصات فضازمان نشان داد، اما اگر بگوییم «مقاله اول استاد فیزیک ما، که در فلان تاریخ نوشته، راجع به قانون اول نیوتن است» و سپس کاشف عمل آید که استاد ما وقتی تایپ میکرده، دقیقا همزمان وقتی انگشتش روی یک دکمه کیبورد میخورده، در چندین فایل در چندین کامپیوتر همزمان تایپ می‌شده است، حال آیا این مقاله اول استاد ما، یک هویت مشخص برای خودش دارد یا ندارد؟ آیا یک امر کلی است یا جزئی؟ چه کسی میپذیرد که مقاله اول نوشته شده توسط استاد ما امری کلی باشد؟ استاد امر کلی نوشته است؟! و اگر جزئی است چگونه یک جزئی میتواند همزمان در چندین فایل موجود شده باشد؟ آیا یک زید همزمان میتواند چندین زید باشد؟

آیا صحیح است بگوییم تفاوت اولین سخنرانی با اولین مقاله، تفاوت شخص و شخصیت است؟ شبیه تفاوت زید با شرکتی که زید ثبت داده و مدیر آنست؟ آیا اگر بگوییم «اولین باری که حافظ این قصیده را خوانده» با اینکه بگوییم «اولین قصیده که توسط حافظ سروده شده» تفاوت نیست؟ اولین باری که حافظ این قصیده را خوانده، هویت واحد شخصی و جزئی حقیقی دارد، و ما فعلا نمیتوانیم به آن دسترسی داشته باشیم، اما اولین قصیده‌ای که حافظ سروده، هویت واحد شخصیتی دارد و هر چند کلی نیست اما جزئی حقیقی هم نیست، و ما در هر زمان و مکان میتوانیم به او از طریق نسخه‌های او دسترسی داشته باشیم.

آیا اولین قصیده سروده حافظ، که اکنون برای ما، در ضمن هر کتاب دیوان حافظ و هر چاپ مختلف، هویت خاص خود دارد، قبل از اینکه حافظ بسراید هم این هویت را داشته است؟ واضح است که پدیده سرودن، سبب این هویت شخصیتی برای اولین قصیده است، اما اولین عدد زوج که هویت خاص دارد هرگز در گرو یک پدیده فیزیکی نیست، اینطور نیست که قبل از یک زمان فیزیکی، اولین عدد زوج، نبود، و پس از آن، هویت خاص خود پیدا کرد، اما اولین قصیده حافظ، پس از یک زمان خاص، هویت خاص خود را پیدا کرده است.

سنخ هویت اولین قصیده حافظ، هویت شخصیتی پسین است.
.
تبیین خوبی بود برای درک هویت قرآن
اما در این توضیح، هنوز مفهوم پسین برایم حل نشد
مثالی که برای پیشین زده بودید مثال هویت کلی نوعی بود نه هویت شخصیتی:
نقل قول:
اما اولین عدد زوج که هویت خاص دارد هرگز در گرو یک پدیده فیزیکی نیست، اینطور نیست که قبل از یک زمان فیزیکی، اولین عدد زوج، نبود، و پس از آن، هویت خاص خود پیدا کرد، اما اولین قصیده حافظ، پس از یک زمان خاص، هویت خاص خود را پیدا کرده است.
آن مقدار که حقیر می فهمم اعداد هویتشان نوعی است. قید اولین عدد چون ناظر به امر اساسا ماهوی است آ» را به شخص و جزیی تبدیل نمی کند.

آیا کلمه «پسین» نکته خاصی دارد که به هویت شخصیتی اضافه کرده‌اید؟ یعنی آیا هویت شخصیتی پیشین هم داریم؟


در واقع این اشکال مبتنی بر بحثی است که قبلا در تاپیکهای دیگر ارائه فرموده بودید درباره اینکه حتی خود «زید» هم طبیعت دارد؛ ‌یعنی طبیعت شخصیه دارد که با طبیعت نوعیه (مفاهیم کلی) متفاوت است؛ و این طور که دارم می‌فهمم الان دارید طبیعت شخصیه را دو قسم می‌کنید: هویت شخصی و هویت شخصیتی؛ هویت شخصی آن طبیعتی است که در زمان تحقق خارجی (وجود عینی) فقط یک مصداق دارد؛ اما هویت شخصیتی طبیعت شخصی‌ای است که در ظرف وجود خارجی مصادیق متعدد (یا به تعبیر بهتر مجالی متعدد) می‌تواند داشته باشد که اینجا بود که مفهوم پسین را نفهمیدم (چون برای مقابلش یعنی پیشین هیچ تصوری ندارم)



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
تحلیل هویت‌های شخصیتی پسین، میتواند بسیار غامض و پیچیده باشد، بخصوص هویت‌هایی که از پشتوانه زبان برخوردار هستند، زبان(Language) غیر از کلام(Speech) است، زبان منبع تولید کلام است، هر چند خود زبان مثل زبان فارسی، هویت شخصیتی پسین دارد، اما کلام(سخن،گفتار) فارسی که از زبان فارسی تولید میشود محتاج تحلیل جداگانه از هویت شخصیتی پسین خود است.

مقدمات دیگری هست که اگر بخواهم به آنها بپردازم از اصل نکته‌ای که راجع به اعجاز قرآن کریم و تحدی آن است باز میمانم، و اگر فرصت شد بعدا نکات دیگر را بررسی میکنیم.

نکته اصلی که میخواهم عرض کنم اینکه تحدی قرآن کریم در مقابل جن و انس، یک تحدی لایه‌ای است، تحدی، یک رمز اصلی و لایه مرکزی دارد، و آن اصل است، تحدی به هویت شخصیتی قرآن کریم است، اما از آنجا که هویت شخصیتی، شئون بسیار زیادی دارد، این تحدی اصلی و مرکزی، خود را در لایه‌های دیگر هم نشان میدهد.

در چند پست قبلی عرض کردم که وقتی قرآن جن و انس را دعوت میکند که همکاری کنند و پشت در پشت یکدیگر بیایند تا مثل قرآن بیاورند، تمام هویت قرآن را مورد تحدی قرار میدهد، یعنی تحدی را متوجه لایه مرکزی و اصلی میکند:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا
ترجمه کاویانپور:
بگو، اگر انسانها و جنيان همه جمع شوند و بخواهند نظير اين قرآن را بياورند، هرگز نمیتوانند نظير آن را بياورند، هر چند به همديگر كمك كنند.

در این آیه از یک واقعیت سخن میگوید، اما در بعض آیات دیگر که با مخاطب محاجة میکند، هر چند نام از سوره میبرد اما آن را مقدمه اشاره به رمز اصلی تحدی قرار میدهد:

11|13|أم يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، فإلم يستجيبوا لكم فاعلموا أنما أنزل بعلم الله وأن لا إله إلا هو فهل أنتم مسلمون
ترجمه كاويانپور، ص: 223
يا اينكه مى‏گويند: (قرآن) ساخته و پرداخته خود اوست. بگو، پس شما هم با كمك كسانى كه توانايى دارند (و اهل علم و دانشند) ده سوره نظير آن ساخته‏‌ها را بدون وحى خدا بياوريد، اگر شما راست مى‏گوييد. (13) و اگر آنها نتوانستند جواب شما را بدهند، بگو، پس بدانيد كه (اين كتاب) تنها بعلم خدا نازل شده است و بدانيد جز او هيچ معبودى نيست. با اينحال آيا شما اسلام را خواهيد آورد؟ (14)

به فاء «فاعلموا انما انزل بعلم الله» دقت کنید، میفرماید اگر نتوانستید پس بدانید که این به علم خدا نازل شده، خدا و علم خدا، یعنی چه؟ یعنی جن و انس و... همگی جمع شوند، مخلوق هستند، خدا نیستند، مبدء تکوین نیستند، احاطه به همه چیز ندارند، پس نمیتوانند مثل قرآن که آیینه تمام نمای علم خدا و مبدء مطلق است بیاورند، پس قرآن از آن حیث که هویتش، تدوین تمام تکوین است، مورد تحدی است، نه اینکه مثلا فصاحت و بلاغتش محور تحدی باشد.

و همچنین این آیات بعدی را ملاحظه کنید، چند ترجمه که نگاه کردم هیچکدام «تفصیل الکتاب» را درست ترجمه نکردند:

10|37|وما كان هذا القرآن أن يفترى من دون الله ولكن تصديق الذي بين يديه وتفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين ، أم يقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه ولما يأتهم تأويله كذلك كذب الذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين
ترجمه كاويانپور:
و اين قرآن كتابى نيست كه بتوان آن را بغير خدا نسبت داد (كلام خداست) و كتاب آسمانى پيشين را تأييد و تصديق ميكند و آن را بتفصيل بيان ميدارد. هيچ شك و ابهامى در آن نيست كه از جانب پروردگار عالميانست. (37) آيا ميگويند: كه آن ساختگى است؟ بگو، اگر راست مى‏گوييد و در اين گفتارتان صادقيد، سوره‏‌اى نظير (يكى از سوره‏‌هاى) آن بياوريد و غير از خدا از هر كسى ميخواهيد و ميتوانيد كمك بگيريد. (38) (چنان نيست كه ميگويند) بلكه چيزى را تكذيب ميكنند كه معلوماتى درباره آن ندارند و حقيقت آن را درك نكرده‌‏اند. گذشتگان آنان نيز (آيات خدا و پيامبران او را) تكذيب كردند. پس بنگر سرانجام كار ستمكاران چگونه بود. (39)

به عبارت: «لم یحیطوا بعلمه» نگاه کنید، میفرماید سنخ علم قرآن، سنخ علمی است که تمام ما سوی الله را یارای احاطه به علم آن نیست، چرا؟ چون علم خداست، و غیر خدا ممکن نیست به علم خدا احاطه پیدا کند.


همچنین دقت بفرمایید در: «بسورة مثله» ابتدا «هذا القرآن» دارد و ضمیر ه در «مثله» به قرآن برمیگردد، نه به سوره که مؤنث است، و این نکته را در چند پست قبل عرض کردم که اگر به سوره تحدی میشود، به خود سوره نیست، بلکه به عنوان سوره‌ای از قرآن، مورد تحدی است، تحدی اربیتالی و لایه‌ای است، یعنی سوره به عنوان عضوی و جزئی از کل مورد تحدی است، و این نکته مهمی است که لوازم زیادی دارد، و اگر در الفاظ قرآن، در معارف توحیدی قرآن، در پیام محوری قرآن، در انگیزش دار بودن پیام محوری قرآن، در فصاحت و بلاغت و بیان قرآن، در دخالت صرف در ناتوانی مورد تحدی قرآن، در اخبار به غیب قرآن، در نظم ریاضی قرآن، و.. ادعای معجزه بودن قرآن شود، همگی باید با ملاحظه لایه مرکزی تحدی، یعنی تدوین تکوین بودن قرآن، فهم شود.


و متاسفانه ترجمه‌ها عبارت «و تفصیل الکتاب» را دقیق معنا نکردند، واژه «الکتاب» لغت خاص خود در فرهنگ قرآن کریم دارد، الکتاب یعنی جملگی کتاب، همه کتاب، نه هر کتاب آسمانی یا...، قرآن باز شده همه کتاب است، که این مطلب مجال بیشتری نیاز دارد اگر توفیق بود ان شاء الله تعالی
.

اگر ادامه این بحث بدون پاسخ به سوال قبلی بنده میسر است همین را ادامه دهید بیشتر ممنون می شوم


ضمنا یک سوال هم دارم که اگر فکر می کنید بعدا به آن می پردازید فعلا صرف نظر کنید اما ممنون می شوم در روند بحثتان آن را هم پاسخ دهید:


اینکه قرآن کریم تدوین تکوین و بیان همه چیز است را بر اساس آیات خود قرآن و نیز روایات اهل بیت بخوبی می شود قبول کرد
اما برای بحث اعجاز، شما این را لایه مرکزی رمز تحدی اعجاز می دانید. بنده قبول دارم منطقا این لایه مرکزی باشد. اما برای تحدی چگونه می توان این مدعا را اثبات کرد؟
یعنی ما چگونه برای خصم که هنوز قرآن را قبول نکرده می توانیم اثبات کنیم که قرآن تدوین تکوین است که او به عجز خود پی ببرد. اینکه قرآن خودش این را گفته که مصادره به مطلوب خواهد شد.






hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
اما در این توضیح، هنوز مفهوم پسین برایم حل نشد
مثالی که برای پیشین زده بودید مثال هویت کلی نوعی بود نه هویت شخصیتی:
آن مقدار که حقیر می فهمم اعداد هویتشان نوعی است. قید اولین عدد چون ناظر به امر اساسا ماهوی است آ» را به شخص و جزیی تبدیل نمی کند.

آیا کلمه «پسین» نکته خاصی دارد که به هویت شخصیتی اضافه کرده‌اید؟ یعنی آیا هویت شخصیتی پیشین هم داریم؟
سلام علیکم
شاید بتوان گفت که هویت شخصیتی پیشین با هویت کلی نوعی تفاوت دارد، چون کلی نوعی هر چند مصداق نداشته باشد و یا حتی ممتنع المصداق باشد اما قوام نوعیت او به فرض مصداق است، ما لا یمتنع فرض صدقه علی کثیرین، و لذا در مواردی که ذهن اصلا ملاحظه صدق بر مصداق نمیکند، شاید مناسب باشد به جای اینکه او را کلی ببینیم، دارای شخصیت مورد توجه و عنایت عقل ببینیم، هرچند شخص به معنای معروفش نیست، یعنی طبیعت شخصیتی یا هویت شخصیتی دارد.

و عدد هر چند در کتب کلاسیک به عنوان نوع شناخته میشود، کل عدد نوعٌ برأسه، اما شاید ریخت هویتی او بیشتر نزدیک به هویت شخصیتی باشد تا هویت کلی نوعی، چرا؟ مثالی عرض میکنم تا مقصودم واضح شود: میگوییم «اولین عدد اول پس از بزرگترین عدد اول که امروز بشر میشناسد» ملاحظه فرمایید که این عدد فعلا برای بشر معلوم نیست، ولی به برهان میدانیم که هست، نکته اینجاست که به محض اینکه عرض کردم میدانیم هست، ذهن شما سراغ چیزی نرفت که میخواهید فرض مصداق برای او بکنید، بلکه ذهن متوجه یک چیز، دقیقا یک چیز شد، (چیز ریاضی)، بدون اینکه محتاج فرض صدق برای او باشد، این مثال را برای مجهول زدم تا بیشتر جنبه شخصیتی او نمود پیدا کند، و گرنه همان مثال: «اولین عدد زوج» هم ذهن سراغ فرض دو کتاب و دو انسان و اینها نمیرود، و این سخن هر چند در مثل انسان هم میتوان گفت، اما انسان پس از اینکه افرادش معدّ برای ذهن شدند، از آنها به قولی تجرید میشود، و لذا به رنگ کلیت بیشتر جلوه دارد تا هویاتی که اصلا مصادیق نقش اعداد در درک آنها ندارند.

و مثالهای دیگر هم میتوان برای هویات شخصیتی پیشین پیدا کرد، مثل استلزامات، خواه مثل لو کان فیهما، و یا اگر انسان در حال کتابت باشد متحرک الاصابع است.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
یعنی ما چگونه برای خصم که هنوز قرآن را قبول نکرده می توانیم اثبات کنیم که قرآن تدوین تکوین است که او به عجز خود پی ببرد. اینکه قرآن خودش این را گفته که مصادره به مطلوب خواهد شد.
این موضوع دقائقی دارد که مجال بیشتری میخواهد، و نیاز به مقدماتی است، اما فعلا به طور اختصار عرض میکنم که تحدی به هویت قرآن است، نه به رمز اعجاز آن، یعنی رمز اعجاز هر چه باشد آنچه تحدی به آن صورت میگیرد این است که مثل قرآن آورده شود، و توضیح بیشتر را بعدا تذکر دهید.






Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
این موضوع دقائقی دارد که مجال بیشتری میخواهد، و نیاز به مقدماتی است، اما فعلا به طور اختصار عرض میکنم که تحدی به هویت قرآن است، نه به رمز اعجاز آن، یعنی رمز اعجاز هر چه باشد آنچه تحدی به آن صورت میگیرد این است که مثل قرآن آورده شود، و توضیح بیشتر را بعدا تذکر دهید.
بله تحدی به هویت قرآن است و ما می‌خواهیم ببینیم دقیقا قرآن چه هویتی دارد که به خاطر برخورداری از آن هویت نمی توان مثل آن را آورد.
مثال بدن و انگشت که زدید خیلی مثال خوبی بود.
یعنی حتی اگر تحدی به یک سوره باشد؛ باز بما انه سوره من القرآن است؛‌ و اگر رمز اصلی تحدی (به قول شما لایه مرکزیش) تدوین تکوین است؛‌پس در همان یک سوره هم از این حیث که تدوین تکوین است (آن هم به نحو هولوگرامی) تحدی شده نه از این جهت که مثلا یک امر بلاغی؛‌یا یک اخبار به غیب یا یک نکته معارفی یا هر چیز فوق العاده دیگری در آن سوره هست.
در واقع من از فرمایشات شما این طور فهمیدم که ادله ای که برای اثبات اعجاز قرآن از زاویه بلاغت و ... ارائه شده، اگر به نحوی بر همین تدوین تکوین بودن قرآن تکیه نکند ادله قابل مناقشه‌ای است.

خوب؛ عرض حقیر این است که اگر این مدعا قبول شود که «قرآن تدوین تکوین است و به نحو هولوگرامی در مصاحف تجلی کرده» آنگاه به نحو پیشینی همه می فهمند که امکان مثل آن آوردن (ولو مثل یک سوره وحتی یک آیه) محال است. (دیگر حتی نیز نیست شاهد بلاغی و ... بیاوریم و سراغ لایه‌های بعدی برویم) اما تمام بحث در همان مدعاست؛ یعنی چگونه کسی که هنوز قرآن را قبول ندارد می توان متقاعد کرد که «هویت قرآن تدوین تکوین است»؟
صرف اینکه خودش گفته که دلیل نمی‌شود.
منطقا هم من هیچ راهی ندارم که بتوانم بفهمم چگونه ممکن است که یک ایکس باشد که تدوین تکوین باشد (زیرا کسی می‌تواند این را بفهمد که به کل تکوین و نظام نفس الامر احاطه داشته باشد) بله در کلمات معصومین احادیثی مثل جری جمیع الاشیاء علی السبع و ... بود که خبر می‌دهد از نظام اصلی تکوین؛ اما قبول همین سخن را بما انه معصوم گفته می توان قبول کرد. و برای کسی که قرآن با او تحدی می کند اعتبار معصوم اول محل بحث است.
یعنی اگر همه اشیاء بر مدار سبع باشند
و اگر قرآن هولوگرامی باشد و
اگر قرآن سبع مثانی باشد
و ...
آنگاه قرآن تدوین تکوین است
اما همه اینها اگرهایی است که محل انکار خصم است

شما در پاسخ من فرمودید
تحدی به هویت قرآن است، نه به رمز اعجاز آن،
اگر فهم هویت قرآن در گروی فهم رمز اعجاز قرآن است (که قبلا فرموده بودید) این عبارت « تحدی به هویت قرآن است، نه به رمز اعجاز آن،» چه معنایی دارد؟
مخاطب طبق توضیح شما باید «هویت قرآن» را بشناسد؛ یعنی باید رمز اعجاز را مخاطب بداند (یعنی وجود این رمز در موضوع مورد تحدی را اذعان کند و به قول شما هویت قرآن را با این رمز بشناسد) تا بتواند بفهمد که نمی تواند اقدام به آوردن مثل کند. همان مثال بدن که فرمودید. تا کسی رمز تحدی به بدن را نفهمد فکر می کند ساختن یک ربات می تواند ارائه مثلی برای بدن باشد.

دانستن این رمز برای مخاطب، به صرف ادعای خود قرآن که حاصل نمی‌شود. یعنی مخاطب باید شواهد کافی برایش ارائه شود که اذعان کند هویت قرآن همین تدوین تکوین بودن است.
سوال من این است آیا چنین شواهدی اصلا به نحو برون دینی قابل اقامه است؟ وقتی که هیچکس (غیر معصوم) به کل نظام تکوین احاطه ندارد چگونه می‌تواد متقاعد شود که مثلا بر مدار سبع بودن قرآن شاهدی است برای اینکه تدوین تکوین است.
و اگر امکان ارائه هیچ شاهد برون دینی‌ای بر این مدعا نیست آیا پرونده بحث تحدی به قرآن عملا بسته نمی‌شود؟






hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
تحدی به هویت قرآن است، نه به رمز اعجاز آن،
اگر فهم هویت قرآن در گروی فهم رمز اعجاز قرآن است (که قبلا فرموده بودید) این عبارت « تحدی به هویت قرآن است، نه به رمز اعجاز آن،» چه معنایی دارد؟
مخاطب طبق توضیح شما باید «هویت قرآن» را بشناسد؛ یعنی باید رمز اعجاز را مخاطب بداند (یعنی وجود این رمز در موضوع مورد تحدی را اذعان کند و به قول شما هویت قرآن را با این رمز بشناسد) تا بتواند بفهمد که نمی تواند اقدام به آوردن مثل کند. همان مثال بدن که فرمودید. تا کسی رمز تحدی به بدن را نفهمد فکر می کند ساختن یک ربات می تواند ارائه مثلی برای بدن باشد.
وقتی کسی بگوید مثل بدن بیاورید، یعنی همین بدنی که همگی آن را میشناسیم، اصلا نیازی نیست بگوییم از چه جهت مثل آن بیاورید، بلی وقتی کسی رباتی آورد و ادعا کرد که این مثل بدن است تازه اختصاصات و امتیازات و جنبه‌های بغرنج تفاوت بدن با یک ربات، خود را نمایان میکند، پس تا مثل نیامده، همین بس است که بگوییم مثلش بیاورید، و وقتی ادعا شد که مثل آن آمده، سراغ حیثیات تفاوت میرویم تا نشان دهیم که مثل او نیست، مثلا میگوییم بدن زمینه تولید مثل دارد و خودش سلول تناسل طبق پیچیده‌ترین ضوابط ژنتیک، تولید میکند، یا میگوییم بدن خواب میرود و رؤیای صادقه میبیند و چه آثار غیبی دارد، و...

ولی نکته ظریفی که اینجا هست و نظریه صرف را توضیح میدهد اینکه گاهی کسی که تحدی کرده مثل بدن بیاورید میبیند که میخواهند یک رباتی درست کنند و شرائط به گونه‌ای است که علم و عقل جمعی حاضرین نمیتواند تفاوت بدن را با آن ربات تشخیص دهد، اینجا از قدرت نفوذ خود استفاده میکند و نمیگذارد پروژه آنها به فرجام برسد، و این نه به خاطر این است که واقعا ربات، مثل بدن است و فقط او با رانت میخواهد پروژه آنها را تعطیل کند، بلکه به خاطر این است که عقل جمعی حاضرین قدرت فهم تفاوت بدن با ربات را ندارد.

ملاحظه کنید چقدر این تقریر از نظریه صرفه، تفاوت میکند با تقریر رایج که بگوییم هر چند آوردن مثل قرآن از حیث بلاغت و.. ممکن است ولی خداوند از قدرت خود استفاده میکند و نمیگذارد تحدی او شکست بخورد، در تقریری که عرض کردم، چون تحدی به هویت قرآن است پس واقعا آوردن مثل آن محال است، و فقط وقتی که ناظرین عاجز از فهم تفاوت هستند، خداوند برای حفظ آنها از گمراهی، از قدرت خود برای توقف پروژه مثل آوردن وهمی، جلوگیری میکند.

و لازم به ذکر نیست که مقصود از تحدی و آوردن مثل، صرف ادعا یا پروژه ابتر نیست، آیا خنده‌دار نیست عبارت کتاب نقد اعجاز قرآن که تازه منتشر شده و میگوید مثلا فرقان الحق را در این چند سال اخیر مثل قرآن آوردند! چندین سال قبل که فرقان الحق را دیدم شک نداشتم که خود نویسنده هم چند سال بعد حال ندارد بخواند، کجا اینجا نیاز است که خداوند طبق نظریه صرف اقدام کند؟! مثل قرآن باید پتانسیل حضور میدانی اجتماعی تاریخی خود را مثل قرآن نشان دهد، چقدر زندیق در طول تاریخ در بین فارسی زبانان بوده است، مگر قرآن زبان عربی نیست، آیا یک کتاب زیبای فارسی بیشتر میتواند در بین فارسی زبانان نفوذ داشته باشد یا یک کتاب عربی؟ آیا هیچ زندیق فارسی زبان، رقابت با این کتاب عربی کرده تا هم زبانی‌های خود را از قرآن جدا کند؟ زندیق به کنار، آیا مگر در زبان فارسی، مثل گلستان و بوستان و دیوان حافظ و مثنوی، در اوج زیبایی نیستند هم از حیث محتوی و هم از حیث زبان؟ آیا قرآن فراموش شده است؟ آیا با تلاشهایی که خود تلاش کنندگان میدانند چه میگویم، توانستند یکی از این کتب اوج ادبی را در بین هم زبانی‌های خود رقیب قرآن کنند؟ خداوند غیر حکیمانه از قدرت خود استفاده نمیکند.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
وقتی کسی بگوید مثل بدن بیاورید، یعنی همین بدنی که همگی آن را میشناسیم، اصلا نیازی نیست بگوییم از چه جهت مثل آن بیاورید، بلی وقتی کسی رباتی آورد و ادعا کرد که این مثل بدن است تازه اختصاصات و امتیازات و جنبه‌های بغرنج تفاوت بدن با یک ربات، خود را نمایان میکند، پس تا مثل نیامده، همین بس است که بگوییم مثلش بیاورید، و وقتی ادعا شد که مثل آن آمده، سراغ حیثیات تفاوت میرویم تا نشان دهیم که مثل او نیست.

در این بیان شما به نظر می‌رسد بار استدلال بر دوش مخاطب قرار داده شده است.


من همیشه برای خودم سوال بود که وقتی می گویند مثل قرآن را بیاورید چگونه چیزی باید بیاوریم تا بتواند مثل قرآن باشد؟
الان شما می فرمایید این مهم نیست.
خوب حالا اگر من مثلا ملای رومی بود و مثنوی را می آوردم و می گفتم این مثل قرآن است (که او در مقدمه مثنوی غیرمستقیم چنین ادعاهایی کرده و اوصاف قرآن (لا یاتیه الباطل من بین یدیه لا من خلفه؛ و ...) را در وصف کتاب خود گفته است؛ آنگاه از نظر مخاطبان چه باید می کردند؟
قبول دارم که تاریخ نشان داد که جایگاهی که قرآن حتی در فارس زبانان پیدا کرده مثنوی پیدا نکرده؛ اما آیا این واقعا دلیل می‌شود؟ صرف اینکه طرفداران یک چیز زیادتر شوند که دلیل حقانیت و حتی برتری واقعی او نمی شود.
به علاوه حتی به فرض که اقبال عمومی علامت برتری باشد؛ اما همین هم باز محل بحث است؛‌یعنی فرض کنید من ملای رومی هستم و الان مثنوی را آوردم و ادعا کردم این مثل قرآن است. آیا باید چند قرن بگذرد تا معلوم شود قرآن بالاتر از مثنوی است؟


من نظر شخصی خودم در پاسخ به اشکالات فوق این بود که اساسا (با توجه به بحث علامه ذیل آیات محکم و متشابه که ایشان یکی از وجوه وجود متشابه در قرآن را تفاوت درک انسانها می داند که موجب می شود آیه ای برای یکی محکم و برای دیگری متشابه باشد) شاید یک اشتباهی که در بحث اعجاز رخ داده این است که افراد متناسب با سطوح درک خود ممکن است چیزی برایشان اعجاز قلمداد شود (اعجاز یعنی صدور این از دیگری -چه خودش چه هرکس دیگر- را محال عقلایی (نه محال عقلی ریاضی) بداند نه اینکه فقط زیبایی فوق العاده را اذعان کند) که کس دیگری با سطح دیگری چیز دیگری را اعجاز ببیند و خطاست که انتظار داشته باشیم یک استدلال ریاضی وار برای اعجازیافت شود که برای همگان یکسان جواب دهد.
در واقع در بحث اعجاز از دو جهت از فضای استدلال ریاضی باید فاصله بگیریم:
یکی از حیث استحاله وقوع آن از غیر (که استحاله ریاضی نیست بلکه استحاله عقلایی است
و دوم از حیث اقناع گری مخاطب؛ که همه را به یکسان اقناع نمی کند

بر این اساس چه بسا بتوان دفاع کرد که قرآن از همه وجوه اعجاز دارد اما غالبا هر کسی فقط یک وجه از این وجوه اعجاز را درک می کند و همین وجه برای اذعان وی به صدق نبی کافی است.
با این بیان شاید بتوانم از سخن شما این گونه دفاع کنم که درک اعجاز اساسا یک امر شخصی است؛ همان گونه که ایمان آوردن یا نیاوردن هم اساسا یک امر شخصی است (منظورم به معنای حقوق شخصی نیست و کسی این را با آن بحث نادرستی که می گویند دینداری جزء‌حقوق شخصی است و نباید در حقوق عمومی مطرح شود خلط نکند)؛‌بلکه منظورم ماهیت ایمان آوردن است که خود شخص باید در این زمینه به نتیجه برسد. یعنی هرکس باید ببیند آیا می تواند مثل قرآن (به هر معنایی از مثل که به نظر او ارزش بحث کردن دارد) بیاورد یا خیر؛ آنگاه هرکس می یابد که واقعا برای او از یک جنبه اعجاز دارد. و جمع این مطلب با کلام شما این می شود که حالا اگر فرد سوءاستفاده گری (مثل مسیلمه کذاب) ادعا کرد این چیزی که من آوردم مثل قرآن است اینجا عرف عقلا باید قضاوت کند. یعنی هر عاقلی کلاه خود را قاضی کند که آیا واقعا قرآن برتر است یا این؟


البته اقرار می کنم که این پاسخی که دادم هنوز چندان به دل خودم نمی چسبد.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
در این بیان شما به نظر می‌رسد بار استدلال بر دوش مخاطب قرار داده شده است.
کدام نوع استدلال و کدام نوع مخاطب؟ این بحث را نگه داشته باشید تا به تفصیل راجع به آن گفتگو کنیم.


نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
من همیشه برای خودم سوال بود که وقتی می گویند مثل قرآن را بیاورید چگونه چیزی باید بیاوریم تا بتواند مثل قرآن باشد؟
الان شما می فرمایید این مهم نیست.
خوب حالا اگر من مثلا ملای رومی بود و مثنوی را می آوردم و می گفتم این مثل قرآن است (که او در مقدمه مثنوی غیرمستقیم چنین ادعاهایی کرده و اوصاف قرآن (لا یاتیه الباطل من بین یدیه لا من خلفه؛ و ...) را در وصف کتاب خود گفته است؛ آنگاه از نظر مخاطبان چه باید می کردند؟
قبول دارم که تاریخ نشان داد که جایگاهی که قرآن حتی در فارس زبانان پیدا کرده مثنوی پیدا نکرده؛ اما آیا این واقعا دلیل می‌شود؟
مثال خوبی زدید، مولوی اگر در مقدمه «لا یاتیه الباطل» میگوید قبل آن «کشّاف القرآن» گفته است، یعنی نه تنها ادعای مثل قرآن آوردن نکرده بلکه ادعای فهم قرآن کرده تا بیشتر مضامین قرآن را نزد مردم توضیح دهد، و همه میدانند و گفته که شاگرد شمس است، و میگوید بدون استاد کسی، کسی نمیشود، بعد میگوید استثناء است که کسی مثل پیامبر ص استاد نداشته باشد، جسم حضرت ص را جان میشمارد و خودش را اهل تن و محتاج واسطه و استاد:

هر که گیرد پیشه‌ای بی‌اوستا
ریش‌خندی شد بشهر و روستا
جز که نادر باشد اندر خافقین
آدمی سر بر زند بی والدین
مال او یابد که کسبی می‌کند
نادری باشد که بر گنجی زند
مصطفایی کو که جسمش جان بود
تا که رحمن علم‌القرآن بود

اهل تن را جمله علم بالقلم
واسطه افراشت در بذل کرم


و چه جالب خود مولوی همین قضیه اعجاز قرآن کریم و تحدی را به عصای حضرت موسی ع تشبیه کرده، آیا چگونه بهتر از این دفاع کند از تحدی قرآن؟(راجع به لو أن قرآنا سیرت به الجبال.. بیشتر سخن خواهم گفت ان شاء الله):

مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق
من کتاب و معجزه‌ت را رافعم
بیش و کم‌کن را ز قرآن مانعم

من ترا اندر دو عالم حافظم
طاعنان را از حدیثت رافضم
کس نتاند بیش و کم کردن درو
تو به از من حافظی دیگر مجو
رونقت را روز روز افزون کنم
نام تو بر زر و بر نقره زنم
منبر و محراب سازم بهر تو
در محبت قهر من شد قهر تو
نام تو از ترس پنهان می‌گوند
چون نماز آرند پنهان می‌شوند
از هراس وترس کفار لعین
دینت پنهان می‌شود زیر زمین
من مناره پر کنم آفاق را
کور گردانم دو چشم عاق را
چاکرانت شهرها گیرند و جاه
دین تو گیرد ز ماهی تا به ماه
تا قیامت باقیش داریم ما
تو مترس از نسخ دین ای مصطفی
ای رسول ما تو جادو نیستی
صادقی هم‌خرقهٔ موسیستی
هست قرآن مر تو را همچون عصا
کفرها را در کشد چون اژدها
تو اگر در زیر خاکی خفته‌ای
چون عصایش دان تو آنچ گفته‌ای
قاصدان را بر عصایش دست نی
تو بخسپ ای شه مبارک خفتنی
تن بخفته نور تو بر آسمان
بهر پیکار تو زه کرده کمان

لطیفه: در بیت سوم، خداوند متعال رافض شده!
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
در این بیان شما به نظر می‌رسد بار استدلال بر دوش مخاطب قرار داده شده است.

من همیشه برای خودم سوال بود که وقتی می گویند مثل قرآن را بیاورید چگونه چیزی باید بیاوریم تا بتواند مثل قرآن باشد؟
الان شما می فرمایید این مهم نیست.
خوب حالا اگر من مثلا ملای رومی ..... اما آیا این واقعا دلیل می‌شود؟ صرف اینکه طرفداران یک چیز زیادتر شوند که دلیل حقانیت و حتی برتری واقعی او نمی شود.
به علاوه حتی به فرض که اقبال عمومی علامت برتری باشد؛ اما همین هم باز محل بحث است؛‌یعنی فرض کنید من ملای رومی هستم و الان مثنوی را آوردم و ادعا کردم این مثل قرآن است. آیا باید چند قرن بگذرد تا معلوم شود قرآن بالاتر از مثنوی است؟
عرض کردم کدام نوع استدلال، و کدام نوع مخاطب؟

الف: وقتی کسی ادعا کرد که مثل قرآن آورده، در اینجا دو نوع استدلال مترتب بر هم نیاز است:

۱- استدلال بر مثل بودن و تشابه آنچه آورده با قرآن، و در این مقام، استدلال بر عهده آورنده مثل است، اینگونه نیست که هر کس گفت «زید قائم»، بر مدافع قرآن لازم باشد که نشان دهد مثل قرآن نیست.

۲- استدلال بر مثل نبودن و عدم تشابه و امتیاز قرآن از چیزی که ادعای مثل بودن آن شده، و در این مقام، استدلال بر عهده مدافع قرآن است، و نکته آنست که هر چند هر دو نوع استدلال، نیاز است، اما مترتب بر هم هستند، یعنی ابتدا باید آورنده مثل توضیح دهد که از چه جهت و چگونه این مدعای او مثل قرآن است، و سپس مدافع قرآن توضیح دهد که امتیاز قرآن چیست، و چگونه مدعای او مثل قرآن نیست.


ب: مخاطبین و ناظرینی که با آیات تحدی روبرو میشوند نیز بر دو نوع هستند:

۱- مخاطبی که در صدد دست یافتن به حق و واقعیت است، خودش میخواهد بفهمد آیا مثل قرآن نمیتوان آورد؟ و چرا؟ آیا اعجاز قرآن از چه جهت است؟

۲- مخاطبی که در صدد است مثل قرآن بیاورد، و اقدام عملی نموده است تا مثل قرآن بیاورد، خواه خودش خالق اثر باشد یا از اثر شخص دیگر برای این منظور استفاده کند، و این قسم نیز خود بر دو نوع است:

اول: مخاطبی که از نفوذ و قدرت حکومتی و سیاسی برخوردار است، و میخواهد با زور دستگاه حکومتیش، مثل قرآن بیاورد و در بین مردم جا بیندازد، و مثل قران را رسمی کند، و اجبار بر ترویج آن بنماید.

دوم: مخاطبی که از زور سیاسی و قدرت حکومتی برخوردار نیست ولی آگاهی کامل از ترفندهای فرهنگ‌سازی و مدیریت جریانهای اجتماعی و خط دادن به باورهای عمومی یک جامعه دارد، و در صدد برمیآید که مثل قرآن بیاورد، و از همجوشی و همگرایی که معمولا در بدنه مردم و جامعه است استفاده کرده و مثل قرآن را در صحنه عمومی و بدنه اجتماع بیاورد و جا بیندازد.

خداوند متعال برای هر کدام از اینها راهی قرار داده است که بحث خواهیم کرد ان شاء الله
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
قبول دارم که تاریخ نشان داد که جایگاهی که قرآن حتی در فارس زبانان پیدا کرده مثنوی پیدا نکرده؛ اما آیا این واقعا دلیل می‌شود؟ صرف اینکه طرفداران یک چیز زیادتر شوند که دلیل حقانیت و حتی برتری واقعی او نمی شود.
دلیل برای چه؟ برای حقانیت؟ برای اعجاز واقعی؟ خیر، این دلیل نمیشود، منطق خود قرآن هم همین است که اکثریت دلیل حقانیت نیست، اما دلیل عدم شکست بالفعل تحدی قرآن نسبت به مثنوی که میشود، چون خلاصه قران گفته است مثل من بیاورید، و عملا مثنوی مثل قرآن نشده است.

نقل قول:
به علاوه حتی به فرض که اقبال عمومی علامت برتری باشد؛ اما همین هم باز محل بحث است؛‌یعنی فرض کنید من ملای رومی هستم و الان مثنوی را آوردم و ادعا کردم این مثل قرآن است. آیا باید چند قرن بگذرد تا معلوم شود قرآن بالاتر از مثنوی است؟
خیر، چند قرن گذشتن یکی از طرق انجاز تحدی است، و زمان حال که مثنوی آوردید، راه خاص خود دارد، که بخشی از آن را عرض کردم که وقتی ادعا میکنید مثل قرآن آوردید شما باید توضیح دهید و اثبات کنید که مثنوی شما مثل قرآن است، و جواب از ادعای شما هم راهکار خود را دارد که بحث خواهیم کرد.

نقل قول:
من نظر شخصی خودم در پاسخ به اشکالات فوق این بود که اساسا (با توجه به بحث علامه ذیل آیات محکم و متشابه که ایشان یکی از وجوه وجود متشابه در قرآن را تفاوت درک انسانها می داند که موجب می شود آیه ای برای یکی محکم و برای دیگری متشابه باشد) شاید یک اشتباهی که در بحث اعجاز رخ داده این است که افراد متناسب با سطوح درک خود ممکن است چیزی برایشان اعجاز قلمداد شود (اعجاز یعنی صدور این از دیگری -چه خودش چه هرکس دیگر- را محال عقلایی (نه محال عقلی ریاضی) بداند نه اینکه فقط زیبایی فوق العاده را اذعان کند) که کس دیگری با سطح دیگری چیز دیگری را اعجاز ببیند و خطاست که انتظار داشته باشیم یک استدلال ریاضی وار برای اعجازیافت شود که برای همگان یکسان جواب دهد.
اینکه اشتباه در بحث اعجاز رخ داده باشد، چنین نیست، عبارت معروف که به گمان از خواجه نصیر است که: «العوام للفعلیة أطوع و الخواص للقولیة أمیل» بیان مناسبی است، صبغه شخصی اعجاز، با صبغه اجتماعی تاریخی اعجاز، فرق میکند، همانگونه که وجه نفس الامری اعجاز با هر دو آنها فرق دارد.

نقل قول:
در واقع در بحث اعجاز از دو جهت از فضای استدلال ریاضی باید فاصله بگیریم:
یکی از حیث استحاله وقوع آن از غیر (که استحاله ریاضی نیست بلکه استحاله عقلایی است
و دوم از حیث اقناع گری مخاطب؛ که همه را به یکسان اقناع نمی کند
استدلال ریاضی به معنای خروجی صفر و یک با یقین مضاعف دو ارزشی، اصلا مربوط به حوزه اعجاز نیست، و اما استدلال ریاضی شامل حساب احتمالات و منطق فازی، پس در هر دو جهتی که فرمودید، اشکالی ندارد، بلکه استدلال ریاضی دو ارزشی هم اگر رمز اعجاز قرآن کریم را این بگیریم که تدوین نگاشتی تکوین است، معنا پیدا میکند، و هر چند استدلال ریاضی دو ارزشی در تدوین اخباری زبانی از تکوین هم محتمل است اما در تدوین نگاشتی، خیلی واضح است که تدوین تمام تکوین و نفس الامر، فقط از ناحیه خدای محیط بر همه امکان پذیر است و از غیر او محال است.

نقل قول:
بر این اساس چه بسا بتوان دفاع کرد که قرآن از همه وجوه اعجاز دارد اما غالبا هر کسی فقط یک وجه از این وجوه اعجاز را درک می کند و همین وجه برای اذعان وی به صدق نبی کافی است.
با این بیان شاید بتوانم از سخن شما این گونه دفاع کنم که درک اعجاز اساسا یک امر شخصی است؛ همان گونه که ایمان آوردن یا نیاوردن هم اساسا یک امر شخصی است (منظورم به معنای حقوق شخصی نیست و کسی این را با آن بحث نادرستی که می گویند دینداری جزء‌حقوق شخصی است و نباید در حقوق عمومی مطرح شود خلط نکند)؛‌بلکه منظورم ماهیت ایمان آوردن است که خود شخص باید در این زمینه به نتیجه برسد. یعنی هرکس باید ببیند آیا می تواند مثل قرآن (به هر معنایی از مثل که به نظر او ارزش بحث کردن دارد) بیاورد یا خیر؛ آنگاه هرکس می یابد که واقعا برای او از یک جنبه اعجاز دارد. و جمع این مطلب با کلام شما این می شود که حالا اگر فرد سوءاستفاده گری (مثل مسیلمه کذاب) ادعا کرد این چیزی که من آوردم مثل قرآن است اینجا عرف عقلا باید قضاوت کند. یعنی هر عاقلی کلاه خود را قاضی کند که آیا واقعا قرآن برتر است یا این؟
شخصی کردن اعجاز، مانعی ندارد، اما نباید با صبغه‌های دیگر اعجاز، مانعة الجمع شود، همانطور که توضیح دادم.
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
عرض کردم کدام نوع استدلال، و کدام نوع مخاطب؟

الف: وقتی کسی ادعا کرد که مثل قرآن آورده، در اینجا دو نوع استدلال مترتب بر هم نیاز است:

۱- استدلال بر مثل بودن و تشابه آنچه آورده با قرآن، و در این مقام، استدلال بر عهده آورنده مثل است، اینگونه نیست که هر کس گفت «زید قائم»، بر مدافع قرآن لازم باشد که نشان دهد مثل قرآن نیست.

۲- استدلال بر مثل نبودن و عدم تشابه و امتیاز قرآن از چیزی که ادعای مثل بودن آن شده، و در این مقام، استدلال بر عهده مدافع قرآن است، و نکته آنست که هر چند هر دو نوع استدلال، نیاز است، اما مترتب بر هم هستند، یعنی ابتدا باید آورنده مثل توضیح دهد که از چه جهت و چگونه این مدعای او مثل قرآن است، و سپس مدافع قرآن توضیح دهد که امتیاز قرآن چیست، و چگونه مدعای او مثل قرآن نیست.


ب: مخاطبین و ناظرینی که با آیات تحدی روبرو میشوند نیز بر دو نوع هستند:

۱- مخاطبی که در صدد دست یافتن به حق و واقعیت است، خودش میخواهد بفهمد آیا مثل قرآن نمیتوان آورد؟ و چرا؟ آیا اعجاز قرآن از چه جهت است؟

۲- مخاطبی که در صدد است مثل قرآن بیاورد، و اقدام عملی نموده است تا مثل قرآن بیاورد، خواه خودش خالق اثر باشد یا از اثر شخص دیگر برای این منظور استفاده کند، و این قسم نیز خود بر دو نوع است:

اول: مخاطبی که از نفوذ و قدرت حکومتی و سیاسی برخوردار است، و میخواهد با زور دستگاه حکومتیش، مثل قرآن بیاورد و در بین مردم جا بیندازد، و مثل قران را رسمی کند، و اجبار بر ترویج آن بنماید.

دوم: مخاطبی که از زور سیاسی و قدرت حکومتی برخوردار نیست ولی آگاهی کامل از ترفندهای فرهنگ‌سازی و مدیریت جریانهای اجتماعی و خط دادن به باورهای عمومی یک جامعه دارد، و در صدد برمیآید که مثل قرآن بیاورد، و از همجوشی و همگرایی که معمولا در بدنه مردم و جامعه است استفاده کرده و مثل قرآن را در صحنه عمومی و بدنه اجتماع بیاورد و جا بیندازد.

خداوند متعال برای هر کدام از اینها راهی قرار داده است که بحث خواهیم کرد ان شاء الله
.
تفصیل خیلی خوبی بود.
اما چرا فرمودید:
نقل قول:
ابتدا باید آورنده مثل توضیح دهد که از چه جهت و چگونه این مدعای او مثل قرآن است، و سپس مدافع قرآن توضیح دهد که امتیاز قرآن چیست، و چگونه مدعای او مثل قرآن نیست.
من نعوذ بالله الان در موضع مخالف قرآن می نشینم.
شما به من می گویید اگر در قرآن شک داری اگر راست می گویی مثلش را بیاور.
منطقا آیا من حق ندارم بپرسم که مقصود شما مثل از چه جهت است؟ مثلا اگر مقصودتان از حیث زیبایی کلام است من زبایی آن را اذعان می کنم اما مثلا فلان شعر را می آورم. اگر مقصودتان از حیث احاطه به اخبار غیبی است من اخبار او از غیب را قبول دارم اما مثلا فلان خبر را می دهم.
خوب؛ شما می فرمایید از این حیث که کتابی باشد که تدوین تکوین باشد.
بنده می گویم اول اثبات کنید که تدوین تکوین است؛ اگر اثبات کردید من قطعا نمی توانم مثلش را بیاورم.
این بود که عرض کردم«بار استدلال را بر دوش مخاطب می گذارید»

در واقع هردو شک نداریم که قرآن از جنس کلام است.
شما می فرمایید اگر راست می گویی یک کلام مثل این بیاور؟
بنده طبیعی است که بپرسم از چه جهت مثل این؟

یعنی شما اول باید بگویید چه از چه جهت مثل این باشد؛ و آن جهت باید جهتی باشد که وجود اصل آن جهت برای بنده قابل قبول باشد سپس یا اقدام به آوردن مثل می کنم که شما که مدافعید نشان می دهید مثل من واقعا مثل نبوده؛ یا تسلیم می شوم و اعلام می کنم که مثل ندارد.
الان در مواردی که قدما محور اعجاز قرار می دادند (مثل بلاغت و اخبار از غیب و ...) برخورداری قرآن از آن ویژگیها مورد قبول خصم بود و از آنجا به بعد کار خصم شروع می شد. پس مرتبه اول برعهده مدافع قرآن است که بگوید مثل از چه جهت.
بله در مرحله بعد خصم باید بعد از اینکه اصل وجود آن جهت را پذیرفت اقدام به آوردن مثل یا اعلام ناتوانی کند؛ و اگر اقدام ایجابی کرد دوباره وظیفه مدافع است که نشان دهد واقعا مثل نیاورده و آن مثل خیلی سخیف است.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
دلیل برای چه؟ برای حقانیت؟ برای اعجاز واقعی؟ خیر، این دلیل نمیشود، منطق خود قرآن هم همین است که اکثریت دلیل حقانیت نیست، اما دلیل عدم شکست بالفعل تحدی قرآن نسبت به مثنوی که میشود، چون خلاصه قران گفته است مثل من بیاورید، و عملا مثنوی مثل قرآن نشده است.


خیر، چند قرن گذشتن یکی از طرق انجاز تحدی است، و زمان حال که مثنوی آوردید، راه خاص خود دارد، که بخشی از آن را عرض کردم که وقتی ادعا میکنید مثل قرآن آوردید شما باید توضیح دهید و اثبات کنید که مثنوی شما مثل قرآن است، و جواب از ادعای شما هم راهکار خود را دارد که بحث خواهیم کرد.


اینکه اشتباه در بحث اعجاز رخ داده باشد، چنین نیست، عبارت معروف که به گمان از خواجه نصیر است که: «العوام للفعلیة أطوع و الخواص للقولیة أمیل» بیان مناسبی است، صبغه شخصی اعجاز، با صبغه اجتماعی تاریخی اعجاز، فرق میکند، همانگونه که وجه نفس الامری اعجاز با هر دو آنها فرق دارد.


استدلال ریاضی به معنای خروجی صفر و یک با یقین مضاعف دو ارزشی، اصلا مربوط به حوزه اعجاز نیست، و اما استدلال ریاضی شامل حساب احتمالات و منطق فازی، پس در هر دو جهتی که فرمودید، اشکالی ندارد، بلکه استدلال ریاضی دو ارزشی هم اگر رمز اعجاز قرآن کریم را این بگیریم که تدوین نگاشتی تکوین است، معنا پیدا میکند، و هر چند استدلال ریاضی دو ارزشی در تدوین اخباری زبانی از تکوین هم محتمل است اما در تدوین نگاشتی، خیلی واضح است که تدوین تمام تکوین و نفس الامر، فقط از ناحیه خدای محیط بر همه امکان پذیر است و از غیر او محال است.


شخصی کردن اعجاز، مانعی ندارد، اما نباید با صبغه‌های دیگر اعجاز، مانعة الجمع شود، همانطور که توضیح دادم.
.
نقل قول:
اینکه اشتباه در بحث اعجاز رخ داده باشد، چنین نیست، عبارت معروف که به گمان از خواجه نصیر است که: «العوام للفعلیة أطوع و الخواص للقولیة أمیل» بیان مناسبی است، صبغه شخصی اعجاز، با صبغه اجتماعی تاریخی اعجاز، فرق میکند، همانگونه که وجه نفس الامری اعجاز با هر دو آنها فرق دارد.
تفکیک خیلی خوبی فرمودید
۱) صبغه شخصی اعجاز،

۲) صبغه اجتماعی تاریخی اعجاز،

۳) وجه نفس الامری اعجاز


و باز بخوبی توضیح دادید که بنده اولی را قبول دارم (و شما هم این را قبول دارید) ولی اصل بحث بحث بر سر دو مورد بعدی است.
به نظرم می‌رسد ادبیات قدما در بحث اعجاز را بتوان در دسته دوم قرار داد و مدل حضرتعالی (تدوین تکوین) را در بند سوم.


فعلا هرچه فکر می کنم به نظرم می رسد اگر بپذیریم وجه نفس الامری اعجاز همان تدوین تکوین است؛ این وجه را هیچ راهی برای اینکه در مقام اثبات بتوان به خصم نشان داد نمی یابم. یعنی فعلا به نظرم این گونه می رسد که در مقام محاجه با خصم، اگر از افرادی است که دنبال حقیقت است بر وجه شخصی اعجاز اصرار ورزید و خداوند حتما شخص را هدایت خواهد کرد؛ و اگر از افراد لجوج و کافر به معای دقیق و قرآنی کلمه است (کسی که زیر بار حق نمی رود و در یک کلام: إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُون‏) آنگاه باید سراغ وجوه تاریخی اجتماعی اعجاز برویم تا اثر کلام وی در جامعه را خنثی کنیم؛‌یعنی سخنی بگوییم که عرف عقلا با ما همراهی کند و جامعه (نه فقط شخص) قبول کند که این معجزه است.


آیا درست فهمیدم؟

و آیا برای اثبات وجه نفس الامری هم راهی هست؟


ضمنا اینکه فرمودید


نقل قول:
استدلال ریاضی به معنای خروجی صفر و یک با یقین مضاعف دو ارزشی، اصلا مربوط به حوزه اعجاز نیست، و اما استدلال ریاضی شامل حساب احتمالات و منطق فازی، پس در هر دو جهتی که فرمودید، اشکالی ندارد، بلکه استدلال ریاضی دو ارزشی هم اگر رمز اعجاز قرآن کریم را این بگیریم که تدوین نگاشتی تکوین است، معنا پیدا میکند، و هر چند استدلال ریاضی دو ارزشی در تدوین اخباری زبانی از تکوین هم محتمل است اما در تدوین نگاشتی، خیلی واضح است که تدوین تمام تکوین و نفس الامر، فقط از ناحیه خدای محیط بر همه امکان پذیر است و از غیر او محال است.
بله منظورم از ریاضی، یقین ریاضی دوارزشی بود نه حساب احتمالات؛ و قبول دارم اگر اثبات شود قرآن تدوین کل تکوین است به یقین ریاضی می توان نشان داد که آوردن مثلش محال است؛ اما این همان چیزی است که اگرچه در مقام ثبوت (یعنی پس از اینکه به لحاظ شخصی اعجاز قرآن در امور دیگر برای بنده اثبات شد) به دلیل خود قرآن و کلمات اهل بیت ع قبول دارم اما به لحاظ اثباتی راهی برای اثبات آن نمی‌بینم (البته ادعای محال نمی کنم و منتظرم شما این راهی که من نمی بینم را جلوی چشم بنده باز کنید)



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
شما به من می گویید اگر در قرآن شک داری اگر راست می گویی مثلش را بیاور.
منطقا آیا من حق ندارم بپرسم که مقصود شما مثل از چه جهت است؟ مثلا اگر مقصودتان از حیث زیبایی کلام است من زبایی آن را اذعان می کنم اما مثلا فلان شعر را می آورم. اگر مقصودتان از حیث احاطه به اخبار غیبی است من اخبار او از غیب را قبول دارم اما مثلا فلان خبر را می دهم.
خوب؛ شما می فرمایید از این حیث که کتابی باشد که تدوین تکوین باشد.
بنده می گویم اول اثبات کنید که تدوین تکوین است؛ اگر اثبات کردید من قطعا نمی توانم مثلش را بیاورم.
این بود که عرض کردم«بار استدلال را بر دوش مخاطب می گذارید»

در واقع هردو شک نداریم که قرآن از جنس کلام است.
شما می فرمایید اگر راست می گویی یک کلام مثل این بیاور؟
بنده طبیعی است که بپرسم از چه جهت مثل این؟

یعنی شما اول باید بگویید چه از چه جهت مثل این باشد؛ و آن جهت باید جهتی باشد که وجود اصل آن جهت برای بنده قابل قبول باشد سپس یا اقدام به آوردن مثل می کنم که شما که مدافعید نشان می دهید مثل من واقعا مثل نبوده؛ یا تسلیم می شوم و اعلام می کنم که مثل ندارد.
الان در مواردی که قدما محور اعجاز قرار می دادند (مثل بلاغت و اخبار از غیب و ...) برخورداری قرآن از آن ویژگیها مورد قبول خصم بود و از آنجا به بعد کار خصم شروع می شد. پس مرتبه اول برعهده مدافع قرآن است که بگوید مثل از چه جهت.
بله در مرحله بعد خصم باید بعد از اینکه اصل وجود آن جهت را پذیرفت اقدام به آوردن مثل یا اعلام ناتوانی کند؛ و اگر اقدام ایجابی کرد دوباره وظیفه مدافع است که نشان دهد واقعا مثل نیاورده و آن مثل خیلی سخیف است.
این سخن شما در موردی است که هویت چیز مورد تحدی، مبهم باشد، مثلا بگویند مثل یک مرکب بیاور، اینجا جا دارد بپرسد آیا منظور از مرکب چه نوع مرکبی است؟ و از چه جهت، مثلیت منظور است؟ آیا هواپیما یا کشتی یا ماشین یا.. منظور است؟ چرا بحث هویت شخصیتی پسین را جلو انداختم؟ برای همین منظور بود که هویت شخصیتی از حیث هویت، ابهام ندارد، و عرض کردم حتی اگر نسبت به کلیاتی که صبغه کلیت در آنها روشن است مثل بدن انسان، و آن هم کلیت پسینی، که ظاهرا در اثر تجرید به دست میاید، باز بتوانیم نگاه هویت شخصیتی بکنیم، میتوانیم بدون ذکر جهت خاص، بگوییم مثل بدن بیاور، و میتوان بحث وضع عام موضوع له عام که اصولیین میگویند با نگاهی دیگر به وضع خاص موضوع له خاص برگرداند.

هر هویتی یک مشخصه بارز دارد که از آن صرف نظر نمیشود، مثلا اگر کسی بگوید مثل دیوان حافظ بیاور، و کسی یک کتاب نثر آورد به او میگویند این که مثل دیوان حافظ نیست، و لذا اگر منظورشان مطالب عرفانی حافظ باشد تصریح میکنند که مثل حافظ در عرفانیات بیاور، اما اینکه فرمودید: «شما می فرمایید اگر راست می گویی یک کلام مثل این بیاور؟ بنده طبیعی است که بپرسم از چه جهت مثل این؟» آیا اگر بگویند مثل حافظ بیاور، و اصلا این سؤال مطرح نشود که از چه جهت مثل آن بیاور، درخواست و تحدی عبث و سفهی است؟ ظاهرا مشکلی ندارد، بلکه عرفی است، چرا؟ چون هویت مبهم ندارد، و تحدی به هویت او شده است، تا بعدا موازنه و محاجه صورت گیرد.

بلی این هست که اساسا مثلیت را نمیتوان از وجه شبه جدا کرد، پس «مثل این بیاور» در بطن خود وجه شبهی لامحاله دارد، ولی غیر از این است که قوام تحدی به ذکر وجه شبه باشد، و هر چند معروف است که تحدی قرآن برای مشرکین در آوردن کلام فصیح و بلیغ مثل قرآن است، اما به گمانم در قبل و بعد آیات تحدی، نکاتی است که میتوان وجه شبه در مثلیت را فهمید، و میتوان گفت نوعا وجه شبه در تحدی، مسأله فصاحت و بلاغت کلامی نیست هر چند شرط کار است، مثلا در آیه ۴۹ و ۵۰ از سوره مبارکه قصص، محور میشود هدایت که مطلوب فطری همه بشر است، و سپس اشاره میکند که رمز اینکه نمیتوانند مثل تورات و قرآن بیاورند چون مسأله مسأله هوای نفس است، در آیه ۵۰ فاء تفریع آمده است، و قبلا در پست ۹۸ فاء در آیه ۱۳ سوره هود فإن لم يستجيبوا لكم فاعلموا.. را توضیح دادم، اما آیه سوره قصص:

28|49|قل فأتوا بكتاب من عند الله هو أهدى منهما أتبعه إن كنتم صادقين ، فإن لم يستجيبوا لك فاعلم أنما يتبعون أهواءهم ومن أضل ممن اتبع هواه بغير هدى من الله إن الله لا يهدي القوم الظالمين

در هر دو سوره هود و قصص، با فاء تفریع، اشاره به رمز عدم توانایی شده است:

11|13|أم يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، فإلم يستجيبوا لكم فاعلموا أنما أنزل بعلم الله وأن لا إله إلا هو فهل أنتم مسلمون

در سوره قصص، مربوط به انگیزه است، وقتی هدف تابع هوای نفس باشد، ممکن نیست بتواند با هدف الهی تابع امر خدا، مقابله کند، و در این جهت، تورات هم مثل قرآن است، و در سوره هود، مربوط به قصور علمی است، چون پشتوانه قرآن کریم علم خداوند متعال است، ممکن نیست مخلوق که آن پشتوانه علمی را ندارد بتواند مثل قرآن بیاورد، و از این جهت هم هر چند تورات پشتوانه علم الهی دارد اما چرا خداوند به تورات تحدی نکرده است؟ اینجاست که مسأله تدوین نگاشتی مطرح میشود، و حروف مقطعه که در تورات نیست نقش احکام و تفصیل را تبیین میکند، و تدوین اخباری برای غیر محیط به تکوین هم ممکن است، نظیر انباء حضرت آدم ع به ملائکه، أنبئهم بأسمائهم، نه: علّمهم، اما در مورد خود آدم ع: علّم آدم الاسماء، و احاطه در تدوین نگاشتی نیاز است، و در سوره یونس به مسأله احاطه علمی اشاره شده است، که قبلا در پست ۹۸ توضیحات بیشتری عرض کردم:

10|37|وما كان هذا القرآن أن يفترى من دون الله ولكن تصديق الذي بين يديه وتفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين ، أم يقولون افتراه قل فأتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه ولما يأتهم تأويله كذلك كذب الذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين

در سوره یونس و هود به مسأله افتراء هم اشاره شده است، یعنی گاهی خود سخن را نسبت به خدا دادن، و ار زبان خدا حرف زدن، مؤنه بسیار زیادتری میخواهد، و لذا میگوید شما اگر میتوانید اینچنین افتراء بیاورید، و با تاکید بر این جهت شاید در آیه سوره مبارکه طور تعبیر حدیث آمده و جهت مماثلت یک جهت بیرونی است که افتراء باشد:

52|33|أم يقولون تقوله بل لا يؤمنون فليأتوا بحديث مثله إن كانوا صادقين

بلکه اساسا شک و ریب در قرآن به همین کلام خدا بودنش برمیگردد، در آیه ۲۳ سوره مبارکه بقرة تعبیر ریب آمده، و فاء تفریع در آیه بعدی انگیزه تحدی را این قرار میدهد که خلاصه اگر عملا دیدید که نتوانستید پس به فکر معاد و آخرت خود باشید که آن تحدی مربوط به مخاطب جستجوگر حق میشود:

2|23|وإن كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله وادعوا شهداءكم من دون الله إن كنتم صادقين فإن لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التي وقودها الناس والحجارة أعدت للكافرين


این مربوط به آیاتی که رسما در مقام تحدی است، اما آیات زیادی است که کارآمدی قرآن کریم را بیان میکند که به نحوی میتوان آنها را در زمره آیات تحدی آورد، و همچنین روایاتی که شئونات و مقامات قرآن را توضیح میدهد، مثل:

13|31|ولو أن قرآنا سيرت به الجبال أو قطعت به الأرض أو كلم به الموتى بل لله الأمر جميعا

59|21|لو أنزلنا هذا القرآن على جبل لرأيته خاشعا متصدعا من خشية الله وتلك الأمثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون

56|75|فلا أقسم بمواقع النجوم وإنه لقسم لو تعلمون عظيم إنه لقرآن كريم في كتاب مكنون لا يمسه إلا المطهرون تنزيل من رب العالمين أفبهذا الحديث أنتم مدهنون وتجعلون رزقكم أنكم تكذبون

25|33|ولا يأتونك بمثل إلا جئناك بالحق وأحسن تفسيرا

5|83|وإذا سمعوا ما أنزل إلى الرسول ترى أعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق يقولون ربنا آمنا فاكتبنا مع الشاهدين

و... و همچنین تعابیر روائی مثل: له نجوم و علی نجومه نجوم، الحالّ المرتحل، أعلم ذلک من کتاب الله، لا تفنی عجائبه و لا تنقضي غرائبه، و..
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
این سخن شما در موردی است که هویت چیز مورد تحدی، مبهم باشد، مثلا بگویند مثل یک مرکب بیاور، اینجا جا دارد بپرسد آیا منظور از مرکب چه نوع مرکبی است؟ و از چه جهت، مثلیت منظور است؟ آیا هواپیما یا کشتی یا ماشین یا.. منظور است؟ چرا بحث هویت شخصیتی پسین را جلو انداختم؟ برای همین منظور بود که هویت شخصیتی از حیث هویت، ابهام ندارد، و عرض کردم حتی اگر نسبت به کلیاتی که صبغه کلیت در آنها روشن است مثل بدن انسان، و آن هم کلیت پسینی، که ظاهرا در اثر تجرید به دست میاید، باز بتوانیم نگاه هویت شخصیتی بکنیم، میتوانیم بدون ذکر جهت خاص، بگوییم مثل بدن بیاور، و میتوان بحث وضع عام موضوع له عام که اصولیین میگویند با نگاهی دیگر به وضع خاص موضوع له خاص برگرداند.

هر هویتی یک مشخصه بارز دارد که از آن صرف نظر نمیشود، مثلا اگر کسی بگوید مثل دیوان حافظ بیاور، و کسی یک کتاب نثر آورد به او میگویند این که مثل دیوان حافظ نیست، و لذا اگر منظورشان مطالب عرفانی حافظ باشد تصریح میکنند که مثل حافظ در عرفانیات بیاور، اما اینکه فرمودید: «شما می فرمایید اگر راست می گویی یک کلام مثل این بیاور؟ بنده طبیعی است که بپرسم از چه جهت مثل این؟» آیا اگر بگویند مثل حافظ بیاور، و اصلا این سؤال مطرح نشود که از چه جهت مثل آن بیاور، درخواست و تحدی عبث و سفهی است؟ ظاهرا مشکلی ندارد، بلکه عرفی است، چرا؟ چون هویت مبهم ندارد، و تحدی به هویت او شده است، تا بعدا موازنه و محاجه صورت گیرد.

بلی این هست که اساسا مثلیت را نمیتوان از وجه شبه جدا کرد، پس «مثل این بیاور» در بطن خود وجه شبهی لامحاله دارد، ولی غیر از این است که قوام تحدی به ذکر وجه شبه باشد، و هر چند معروف است که تحدی قرآن برای مشرکین در آوردن کلام فصیح و بلیغ مثل قرآن است، اما به گمانم در قبل و بعد آیات تحدی، نکاتی است که میتوان وجه شبه در مثلیت را فهمید، و میتوان گفت نوعا وجه شبه در تحدی، مسأله فصاحت و بلاغت کلامی نیست هر چند شرط کار است،
.

مثال خوبی فرمودید
وقتی به ما بگویند مثل دیوان حافظ بیاور؛ یعنی شعر بیاور؛ و برای عرفانی بودنش باید قرینه بگذارند. منتها وقتی قرینه آوردند زمانی تحدی تام می شود که مخاطب قبول داشته باشد اشعار حافظ عرفانی است. یعنی اگر مخاطب از ابتدا عرفانی بودن حافظ را منکر باشد، اگر قرینه آوردند که منظورمان شعر عرفانی است عملا تحدی بی خاصیت می شود؛‌زیرا مخاطب هنوز ارزشمندی شعر حافظ از نظر عرفانی را قبول ندارد که انگیزه ای برای اقدام به آوردن مثل پیدا کند


الا هم در مانحن فیه، هویت شخصیتی پسین قرآن را اگر معیار قرار دهیم وقتی به عرب گفتند اگر راست می گویی مثل این را بیاور آنچه می فهمید همین جنبه فصاحت و بلاغت بود. آنچه مثلا من امروز می فهمم مثلا جنبه ریاضی وار بودن نظم قرآنی است. و یک نفر دیگر هم مثلا اخبار به غیب از این هویت شخصیتی پسین برداشت می کند. این همان بود که بنده عرض کردم مدار اعجاز را شخصی (یا حداکثر اجتماعی تاریخی)‌کنیم.
حالا با این دو سه محوری که من افزودم کاری نداریم. خود شما در بحث بالا فرمودید که اگرچه مخاطب عموما مثلیت از حیث فصاحت و بلاغت فهمید و سپس ادامه دادید که خود قرآن قرینه آورده که مدار مثلیت که شما از آن ناتوانید همان تدوین تکوین است که محصول احاطه علمی خداست.
خوب، اگر این قرینه را جدی بگیریم آنگاه اشکال بنده جدی می شود.
وقتی هنوز مخاطب قبول ندارد که این متن تدوین کل تکوین است این تحدی برایش چه وجهی دارد؟


در واقع اشکالم را در یک دوشقی مطرح می‌کنم:
۱) اگر خود مخاطب باید برای این هویت شخصیتی پسین که مقابلش می بیند وجه مثلیتی بیابد و اقدام به آوردن مثل کند آنچه آن زمان از این هویت می فهمیدند زیبایی بلاغی اش بود (که عرض کردم ممکن است امروز بعد دیگری را از این هویت شخصیتی پسین بفهمند) و خلاصه هرچه بفهمند این را که این تدوین کل تکوین است نمی‌توانند بفهمند. [این «نمی توانند» را به معنای «محال است» نگفتم؛ زیرا اثبات محال بودن این خودش دلیل می خواهد. اما قبلا توضیح دادم که عرفا راهی نداریم که بفهمیم چیزی که تدوین تکوین باشد چگونه خواهد بود مگر اینکه توضیحی دهید که انسان می تواند بفهمد چیزی تدوین کل تکوین است یا نه؛ که آنگاه پاسخم من داده می شود] پس در این حالت بحث از اینکه رمز تحدی تدوین تکوین است صرفا بحثی درون دینی خواهد بود و در مقام مواجهه با خصم (یعنی در مقام اثبات تحدی نه مقام ثبوتش)‌ثمره ای نخواهد داشت.
۲) اگر با قرینه ای از کلام گوینده، مخاطب بفهمد که وجه مثلیت - که باید برایش اقدام کند - تدوین کل تکوین است اگرچه وی اذعان می کند که نمی تواند بیاورد اما اصل این را قبول ندارد که این قرآن تدوین تکوین باشد که بخواهد با آن هماوردی کند. مانند اینکه من یک جمله بنویسم و به شما بگویم تمام حقایق عالم را در آن گنجانده ام و اگر می توانی مثل آن را بیاور. شما اول به من می گویی اول اثبات کن همه حقایق عالم در این است. وقتی خود این وصف را برای این جمله قبول ندارم دیگر چه تحدی ای؟



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
مثال خوبی فرمودید
وقتی به ما بگویند مثل دیوان حافظ بیاور؛ یعنی شعر بیاور؛ و برای عرفانی بودنش باید قرینه بگذارند. منتها وقتی قرینه آوردند زمانی تحدی تام می شود که مخاطب قبول داشته باشد اشعار حافظ عرفانی است. یعنی اگر مخاطب از ابتدا عرفانی بودن حافظ را منکر باشد، اگر قرینه آوردند که منظورمان شعر عرفانی است عملا تحدی بی خاصیت می شود؛‌زیرا مخاطب هنوز ارزشمندی شعر حافظ از نظر عرفانی را قبول ندارد که انگیزه ای برای اقدام به آوردن مثل پیدا کند


الا هم در مانحن فیه، هویت شخصیتی پسین قرآن را اگر معیار قرار دهیم وقتی به عرب گفتند اگر راست می گویی مثل این را بیاور آنچه می فهمید همین جنبه فصاحت و بلاغت بود. آنچه مثلا من امروز می فهمم مثلا جنبه ریاضی وار بودن نظم قرآنی است. و یک نفر دیگر هم مثلا اخبار به غیب از این هویت شخصیتی پسین برداشت می کند. این همان بود که بنده عرض کردم مدار اعجاز را شخصی (یا حداکثر اجتماعی تاریخی)‌کنیم.
حالا با این دو سه محوری که من افزودم کاری نداریم. خود شما در بحث بالا فرمودید که اگرچه مخاطب عموما مثلیت از حیث فصاحت و بلاغت فهمید و سپس ادامه دادید که خود قرآن قرینه آورده که مدار مثلیت که شما از آن ناتوانید همان تدوین تکوین است که محصول احاطه علمی خداست.
خوب، اگر این قرینه را جدی بگیریم آنگاه اشکال بنده جدی می شود.
وقتی هنوز مخاطب قبول ندارد که این متن تدوین کل تکوین است این تحدی برایش چه وجهی دارد؟
اساسا در هویات شخصیتی، میتوان به هویت ذات الشئون تحدی کرد، یعنی مرکزیت تحدی بر نفس هویت است، و جهات تحدی به ترتیب لایه‌های اربیتالی تشکیل میدهند، یعنی همانکه اصلا در فرمایش شما به چشم نمیخورد چون جهات را إما و إما در نظر میگیرید، در مثال حافظ که عرض کردم، چرا تفسیر میفرمایید اگر قرینه‌ای نباشد یعنی شعر بیاور؟ اگر به عبارت بنده دقت کنید عرض کردم: «آیا اگر بگویند مثل حافظ بیاور، و اصلا این سؤال مطرح نشود که از چه جهت مثل آن بیاور، درخواست و تحدی عبث و سفهی است؟ ظاهرا مشکلی ندارد، بلکه عرفی است، چرا؟ چون هویت مبهم ندارد، و تحدی به هویت او شده است، تا بعدا موازنه و محاجه صورت گیرد»، عرض کردم از حیثیت شعر نمیتوان غض نظر کرد، نه اینکه اگر قرینه نبود اساسا تحدی به شعریت باشد به تعبیر شما «وقتی به ما بگویند مثل دیوان حافظ بیاور؛ یعنی شعر بیاور»، خیر، تحدی به همین دیوان حافظ است که هویتش، که اصل ساری در شئوناتش هست هر چند جمیع حیثیات را هرگز ندانیم، قابل دسترسی برای همه افراد درگیر تحدی است، و لذا اگر کسی ادعا کرد که از حیث ادبیت و شعر و عرفان و.. مثل حافظ آوردم، مدافع حافظ که به نفس هویت تحدی کرده، در مقام محاجه میتواند بگوید دیوان حافظ در فال غوغا میکند، آیا آنچه تو آوردی میتوان با آن فال گرفت و جواب بدهد؟ (البته بنده مطلق فالگیری یا فالگیری به حافظ را نمیخواهم تایید کنم، لازم به گفتن نیست که دارم مثال میزنم)، ببینید چون تحدی به هویت شخصیتی دیوان حافظ بوده، هرگز نمیگوید که فالگیری چه ربطی به تحدی تو در مثل حافظ آوردن دارد؟ خیر، خود را محکوم میبیند چون تحدی یه نفس هویت است که ذات الشئون و الحیثیات است.

با توضیحی که عرض کردم جواب از این فرمایش شما معلوم میشود: «خوب، اگر این قرینه را جدی بگیریم آنگاه اشکال بنده جدی می شود. وقتی هنوز مخاطب قبول ندارد که این متن تدوین کل تکوین است این تحدی برایش چه وجهی دارد؟» لازم نیست که مخاطب این جهت را قبول داشته باشد، چرا؟ چون اصل هویت شخصیتی قرآن کریم در دسترس همه است، هر چند تا ابد تمام حیثیات واقعیه او را ندانیم، همینکه دسترسی به اصل هویت او داریم کافی است که بگوییم مثل این را بیاور، اگر نیاورد که تحدی ناجح است، و اگر آورد تازه اول موازنه است، و در این مرحله لایه به لایه، حیثیات واقعی که این هویت دارد، بررسی شده خود را نشان میدهد.

چیزی را که بنده لایه مرکزی تحدی عرض کردم، شما میخواهید در بدو تحدی به وضوح در دسترس باشد، و این خلاف مقصود من است، چون من تحدی را به نفس هویت که در دسترس همه است مطرح کردم.

بنده معتقدم مثلا اعجاز ریاضی قرآن که نفس الامریت دارد، هنوز زمان آن نرسیده است، چه برسد به تدوین نگاشتی تکوین، که بغرنج‌ترین حیثیت این هویت است در حالی که خود نفس این هویت مورد تحدی است، و دسترس همه است.

قرآن از آن حیث که تدوین اخباری تکوین است، شروع و پایان دارد، مصحف الآن ما با سوره مبارکه حمد آغاز میشود، و با سوره ناس پایان مییابد، دقیقا حرف آغازین و حرف پایانی هم معلوم است، اما قرآن از آن حیث که تدوین نگاشتی واقعیات است، شاید نتوان در مصحف مرسوم نشانش داد، و اساسا تدوین نگاشتی که به منزله شبیه‌سازی دقیق و نقشه زنده تکوین است، هندسه خاص خود دارد، مثلا اگر بخواهید یک کره را تدوین اخباری کنید، مقاله‌ای ریاضی مینویسید و تمام چیزهایی که راجع به او میدانید ثبت میکنید، این مقاله آغاز و پایان دارد و در دفتر جای میگیرد، اما اگر بخواهید کره را تدوین نگاشتی کنید نمیتوانید آن را در دفتر جای دهید.

کره‌ای در نظر بگیرید، این کره یک مرکز دارد، حجم دارد، اما یک چیز زیبا دارد که محیط کره است، یعنی سطح دو بعدی خمیده و منحنی، که رویه کره مثل سطح یک توپ است، آیا مرکز این سطح کره کدام نقطه است؟ آیا نقطه آغازین این سطح کجاست؟ آیا نقطه پایان این سطح کجاست؟ محور تقارن این سطح کجاست؟ واضح است که هر نقطه را روی این سطح منحنی دو بعدی در نظر بگیرید، میتواند مرکز این سطح باشد، میتواند نقطه شروع این سطح باشد، نقطه پایان باشد، و.. آیا اگر بخواهید این سطح منحنی را تدوین نگاشتی کنید میتوانید آن را در مقاله و دفتر جای دهید؟ آیا لازم نیست اینجا یک دفتر کروی درست کنید؟ چرا برای دانش‌آموزان در درس جغرافیا کره زمین میبرند؟ چون نقشه مسطح دانش‌آموز را گیج میکند، حال یک قدم پیش برویم و فرض بگیریم که فضای سه بعدی کروی داشته باشیم، در کره معمولی، در فضای کره و حجم آن، تنها یک مرکز داریم، اما وقتی یک کره سه بعدی نااقلیدسی داشته باشیم، شبیه سطح دو بعدی کره معمولی، هر نقطه در هر کجای فضا و حجم این کره در نظر بگیرید، مرکز خواهد بود! نقطه شروع خواهد بود و نقطه پایان! حال اگر بخواهیم این فضای کروی را تدوین نگاشتی کنیم باید در چه دفتری قرار دهیم؟ برای دانش‌آموزان جغرافیا کره بردیم، برای دانش‌آموزان کلاس هندسه فضایی کروی چه چیزی ببریم؟

اگر قرآن کریم که در مصحف فعلی ما جلوه‌گر است، و صبغه تدوین اخباری تکوین دارد، بخواهد در جهت تدوین نگاشتی تکوین جلوه کند، و فرض بگیریم که نگاشت تکوین در عالمی با هندسه نااقلیدسی کروی بکند، مصحف به صورتی جلوه میکند که هر حرف قرآن که در نظر بگیرید، هم حرف آغازین قرآن است و هم حرف پایانی و هم حرف وسط!

حال اگر قرآن بخواهد تدوین نگاشتی تکوین در فضازمان بکند، و بعد چهارم را هم نگاشت کند، چگونه میشود؟ شاید بتوان گفت آن وقت هر حرف مصحف میتواند آثار انبساطی هم پیدا کند،(اگر فرض بگیریم که فضا در حال انبساط است)، مثال بادکنک معروف است، اگر یک ق روی بادکنک بنویسید و بادکنک را باد کنید، خود حرف منبسط میشود، اگر بخواهید یک ق که در حال انبساط است را تدوین نگاشتی کنید چه میکنید؟ شاید یکی از اعجازهای قرآن کریم در مصحف فعلی، اتفاق تمام مصاحف بر زیاد کردن یاء در «بأیید» باشد، و حال آنکه اصلا دو یاء نداریم، «بأید» یک یاء نیاز دارد، اما در مصحف آمده: والسماء بنیناها بأیید و إنا لموسعون، آیا وقتی صحبت از توسعه دادن است (علی وجه) خود حرف یاء با تکرارش نحوه توسعه را در بین سه حرف «أید» نشان میدهد؟ به هر حال ما نمیتوانیم هیچ قضاوتی بکنیم، اما وقتی مرحله مرحله این حیثیات تدوین تکوین، جلوه کرد، تفاوت قرآن کریم با غیر آن معلوم میشود.

مهم در تبیین مقصود:
با ملاحظه آنچه گذشت، اگر شما بگویید یک کره مثل این کره در دست من بیاور، میتوانید به نفس هویت آن تحدی کنید، و اصلا کار نداشته باشید که این کره آنقدر دقیق است که هر نقطه روی سطح آن دقیقا میتواند مرکزیت داشته باشد، پس اگر کسی کره‌ای آورد و ادعا کرد مثل این است، آن وقت شما توضیح دهید و ابراز کنید که آیا هر نقطه کره تو بالدقه مرکزیت دارد؟ یا خیر، این شبه کره است؟ و همچنین اگر کره دقیق آورد، بگویید این کره من آلیاژ خاصی دارد که در گرما منبسط نمیشود، آیا تو چگونه است؟ و.. بخصوص وقتی انگیزه تحدی، هدایت و معرفت خداوند و سعادت آخرت و... باشد، یعنی نخواهد مخفی کاری کند، بلکه غیر از واقعیت اعجاز تدوین تکوین، بخواهد مخاطب را به سعادت برساند.

شاید سابقا عرض کردم که یکی از رموز حدیث ثقلین، همین ظهور انجاز تحدی قران کریم به دست امام معصوم ع است، البته گفتم که خداوند قدرت خود را غیر حکیمانه آشکار نمیکند، تدوین تکوین توسط کتاب، مشتمل بر قدرت فوق العادة است، آصف با یک حرف کتاب، تخت بلقیس را آورد، و لذا وقتی که حکمت الهی اقتضاء عقلایی کند، آن روز، روز این آیه است: و لو أن قرآنا سیرت به الجبال أو قطعت به الارض او کلّم به الموتی بل لله الامر جمیعا، آن روز ، روز ظهور رمز حدیث ثقلین است، چه کسی است که طوری قرآن را میداند که به دست او این آیه ظهور میکند؟
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
در واقع اشکالم را در یک دوشقی مطرح می‌کنم:
۱) اگر خود مخاطب باید برای این هویت شخصیتی پسین که مقابلش می بیند وجه مثلیتی بیابد و اقدام به آوردن مثل کند آنچه آن زمان از این هویت می فهمیدند زیبایی بلاغی اش بود (که عرض کردم ممکن است امروز بعد دیگری را از این هویت شخصیتی پسین بفهمند) و خلاصه هرچه بفهمند این را که این تدوین کل تکوین است نمی‌توانند بفهمند. [این «نمی توانند» را به معنای «محال است» نگفتم؛ زیرا اثبات محال بودن این خودش دلیل می خواهد. اما قبلا توضیح دادم که عرفا راهی نداریم که بفهمیم چیزی که تدوین تکوین باشد چگونه خواهد بود مگر اینکه توضیحی دهید که انسان می تواند بفهمد چیزی تدوین کل تکوین است یا نه؛ که آنگاه پاسخم من داده می شود] پس در این حالت بحث از اینکه رمز تحدی تدوین تکوین است صرفا بحثی درون دینی خواهد بود و در مقام مواجهه با خصم (یعنی در مقام اثبات تحدی نه مقام ثبوتش)‌ثمره ای نخواهد داشت.
۲) اگر با قرینه ای از کلام گوینده، مخاطب بفهمد که وجه مثلیت - که باید برایش اقدام کند - تدوین کل تکوین است اگرچه وی اذعان می کند که نمی تواند بیاورد اما اصل این را قبول ندارد که این قرآن تدوین تکوین باشد که بخواهد با آن هماوردی کند. مانند اینکه من یک جمله بنویسم و به شما بگویم تمام حقایق عالم را در آن گنجانده ام و اگر می توانی مثل آن را بیاور. شما اول به من می گویی اول اثبات کن همه حقایق عالم در این است. وقتی خود این وصف را برای این جمله قبول ندارم دیگر چه تحدی ای؟
با توضیحی که عرض کردم معلوم شد که شق سومی در کار است، یعنی همان که در پست ۹۱ اشاره کردم، ملاحظه فرمایید که در آیه ۸۸ سوره مبارکه إسراء اصلا هیچ قرینه‌ای نیست که منظور از مثلیت چه جهتی است؟(تا آنجا که بنده میفهمم) بلکه تحدی به نفس هویت است:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا

و لذا عرض کردم در توضیح این آیه شریفه: «وقتی تحدی میکند به کمک کردن تمام جن و انس، اینجا حتما باید اشاره به هویت و جوهره یک واحد به عنوان کل، بنماید تا معلوم شود که تحدی نسبت به این قرآن است با همه شئونش»:
نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
وقتی میگوییم قرآن چیست؟ نه میتوانیم از حیثیت لفظ بودن قرآن صرف نظر کنیم و نه از حیثیت مفاهیم و معانی قرآن عبور کنیم، همانطور که عرض کردم همه را با هم به عنوان یک کل باید در نظر بگیریم.

و وقتی از حیثیت لفظ بودن قرآن سخن میگوییم، فورا سر و کار ما با حروف است، حرف، تنها یک صوت نیست، جهت آکوستیک حرف، فقط بخشی از فونتیک است، فون به هر صوتی گفته نمیشود، در ابتدای شرح الأمثلة آمده: «بدان که هر آوازی که بوده باشد آن را عرب صوت خواند و هر چه از دهن بیرون آید و معتمد بر مخرج فم بوده باشد آن را لفظ خوانند و لفظ بر دو قسم است....»، برای بررسی سایر جهات فونتیک: (articulatory phonetics), (acoustic phonetics), (auditory phonetics) به اینجا مراجعه کنید: Phonetics

و جالب است که قرآن آشکارا بر حروف تکیه میکند، به طوری که اگر حروف مقطعه را از قرآن بگیریم، دیگر اصلا قرآن، قرآن نیست، و جالبتر اینکه کتابی سراغ نداریم در تمام تاریخ بشر، که این روش قرآن را داشته باشد.

و نکته حائز اهمیت که در آیات تحدی مشاهده میشود، این که وقتی قرآن میگوید اگر جن و انس به کمک هم بیایند و بخواهند مثل قرآن بیاورند نمیتوانند، نمیگوید یک سوره مثل قرآن بیاورند، اینجا با اشاره به «هذا» و واژه قرآن میگوید:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا

ظهیر، پشتیبانی و کمک و تعاون بر یک کار است، وقتی تحدی میکند به کمک کردن تمام جن و انس، اینجا حتما باید اشاره به هویت و جوهره یک واحد به عنوان کل، بنماید تا معلوم شود که تحدی نسبت به این قرآن است با همه شئونش.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
اساسا در هویات شخصیتی، میتوان به هویت ذات الشئون تحدی کرد، یعنی مرکزیت تحدی بر نفس هویت است، و جهات تحدی به ترتیب لایه‌های اربیتالی تشکیل میدهند، یعنی همانکه اصلا در فرمایش شما به چشم نمیخورد چون جهات را إما و إما در نظر میگیرید، در مثال حافظ که عرض کردم، چرا تفسیر میفرمایید اگر قرینه‌ای نباشد یعنی شعر بیاور؟ اگر به عبارت بنده دقت کنید عرض کردم: «آیا اگر بگویند مثل حافظ بیاور، و اصلا این سؤال مطرح نشود که از چه جهت مثل آن بیاور، درخواست و تحدی عبث و سفهی است؟ ظاهرا مشکلی ندارد، بلکه عرفی است، چرا؟ چون هویت مبهم ندارد، و تحدی به هویت او شده است، تا بعدا موازنه و محاجه صورت گیرد»، عرض کردم از حیثیت شعر نمیتوان غض نظر کرد، نه اینکه اگر قرینه نبود اساسا تحدی به شعریت باشد به تعبیر شما «وقتی به ما بگویند مثل دیوان حافظ بیاور؛ یعنی شعر بیاور»، خیر، تحدی به همین دیوان حافظ است که هویتش، که اصل ساری در شئوناتش هست هر چند جمیع حیثیات را هرگز ندانیم، قابل دسترسی برای همه افراد درگیر تحدی است، و لذا اگر کسی ادعا کرد که از حیث ادبیت و شعر و عرفان و.. مثل حافظ آوردم، مدافع حافظ که به نفس هویت تحدی کرده، در مقام محاجه میتواند بگوید دیوان حافظ در فال غوغا میکند، آیا آنچه تو آوردی میتوان با آن فال گرفت و جواب بدهد؟ (البته بنده مطلق فالگیری یا فالگیری به حافظ را نمیخواهم تایید کنم، لازم به گفتن نیست که دارم مثال میزنم)، ببینید چون تحدی به هویت شخصیتی دیوان حافظ بوده، هرگز نمیگوید که فالگیری چه ربطی به تحدی تو در مثل حافظ آوردن دارد؟ خیر، خود را محکوم میبیند چون تحدی یه نفس هویت است که ذات الشئون و الحیثیات است.

با توضیحی که عرض کردم جواب از این فرمایش شما معلوم میشود: «خوب، اگر این قرینه را جدی بگیریم آنگاه اشکال بنده جدی می شود. وقتی هنوز مخاطب قبول ندارد که این متن تدوین کل تکوین است این تحدی برایش چه وجهی دارد؟» لازم نیست که مخاطب این جهت را قبول داشته باشد، چرا؟ چون اصل هویت شخصیتی قرآن کریم در دسترس همه است، هر چند تا ابد تمام حیثیات واقعیه او را ندانیم، همینکه دسترسی به اصل هویت او داریم کافی است که بگوییم مثل این را بیاور، اگر نیاورد که تحدی ناجح است، و اگر آورد تازه اول موازنه است، و در این مرحله لایه به لایه، حیثیات واقعی که این هویت دارد، بررسی شده خود را نشان میدهد.

چیزی را که بنده لایه مرکزی تحدی عرض کردم، شما میخواهید در بدو تحدی به وضوح در دسترس باشد، و این خلاف مقصود من است، چون من تحدی را به نفس هویت که در دسترس همه است مطرح کردم.

بنده معتقدم مثلا اعجاز ریاضی قرآن که نفس الامریت دارد، هنوز زمان آن نرسیده است، چه برسد به تدوین نگاشتی تکوین، که بغرنج‌ترین حیثیت این هویت است در حالی که خود نفس این هویت مورد تحدی است، و دسترس همه است.

قرآن از آن حیث که تدوین اخباری تکوین است، شروع و پایان دارد، مصحف الآن ما با سوره مبارکه حمد آغاز میشود، و با سوره ناس پایان مییابد، دقیقا حرف آغازین و حرف پایانی هم معلوم است، اما قرآن از آن حیث که تدوین نگاشتی واقعیات است، شاید نتوان در مصحف مرسوم نشانش داد، و اساسا تدوین نگاشتی که به منزله شبیه‌سازی دقیق و نقشه زنده تکوین است، هندسه خاص خود دارد، مثلا اگر بخواهید یک کره را تدوین اخباری کنید، مقاله‌ای ریاضی مینویسید و تمام چیزهایی که راجع به او میدانید ثبت میکنید، این مقاله آغاز و پایان دارد و در دفتر جای میگیرد، اما اگر بخواهید کره را تدوین نگاشتی کنید نمیتوانید آن را در دفتر جای دهید.

کره‌ای در نظر بگیرید، این کره یک مرکز دارد، حجم دارد، اما یک چیز زیبا دارد که محیط کره است، یعنی سطح دو بعدی خمیده و منحنی، که رویه کره مثل سطح یک توپ است، آیا مرکز این سطح کره کدام نقطه است؟ آیا نقطه آغازین این سطح کجاست؟ آیا نقطه پایان این سطح کجاست؟ محور تقارن این سطح کجاست؟ واضح است که هر نقطه را روی این سطح منحنی دو بعدی در نظر بگیرید، میتواند مرکز این سطح باشد، میتواند نقطه شروع این سطح باشد، نقطه پایان باشد، و.. آیا اگر بخواهید این سطح منحنی را تدوین نگاشتی کنید میتوانید آن را در مقاله و دفتر جای دهید؟ آیا لازم نیست اینجا یک دفتر کروی درست کنید؟ چرا برای دانش‌آموزان در درس جغرافیا کره زمین میبرند؟ چون نقشه مسطح دانش‌آموز را گیج میکند، حال یک قدم پیش برویم و فرض بگیریم که فضای سه بعدی کروی داشته باشیم، در کره معمولی، در فضای کره و حجم آن، تنها یک مرکز داریم، اما وقتی یک کره سه بعدی نااقلیدسی داشته باشیم، شبیه سطح دو بعدی کره معمولی، هر نقطه در هر کجای فضا و حجم این کره در نظر بگیرید، مرکز خواهد بود! نقطه شروع خواهد بود و نقطه پایان! حال اگر بخواهیم این فضای کروی را تدوین نگاشتی کنیم باید در چه دفتری قرار دهیم؟ برای دانش‌آموزان جغرافیا کره بردیم، برای دانش‌آموزان کلاس هندسه فضایی کروی چه چیزی ببریم؟

اگر قرآن کریم که در مصحف فعلی ما جلوه‌گر است، و صبغه تدوین اخباری تکوین دارد، بخواهد در جهت تدوین نگاشتی تکوین جلوه کند، و فرض بگیریم که نگاشت تکوین در عالمی با هندسه نااقلیدسی کروی بکند، مصحف به صورتی جلوه میکند که هر حرف قرآن که در نظر بگیرید، هم حرف آغازین قرآن است و هم حرف پایانی و هم حرف وسط!

حال اگر قرآن بخواهد تدوین نگاشتی تکوین در فضازمان بکند، و بعد چهارم را هم نگاشت کند، چگونه میشود؟ شاید بتوان گفت آن وقت هر حرف مصحف میتواند آثار انبساطی هم پیدا کند،(اگر فرض بگیریم که فضا در حال انبساط است)، مثال بادکنک معروف است، اگر یک ق روی بادکنک بنویسید و بادکنک را باد کنید، خود حرف منبسط میشود، اگر بخواهید یک ق که در حال انبساط است را تدوین نگاشتی کنید چه میکنید؟ شاید یکی از اعجازهای قرآن کریم در مصحف فعلی، اتفاق تمام مصاحف بر زیاد کردن یاء در «بأیید» باشد، و حال آنکه اصلا دو یاء نداریم، «بأید» یک یاء نیاز دارد، اما در مصحف آمده: والسماء بنیناها بأیید و إنا لموسعون، آیا وقتی صحبت از توسعه دادن است (علی وجه) خود حرف یاء با تکرارش نحوه توسعه را در بین سه حرف «أید» نشان میدهد؟ به هر حال ما نمیتوانیم هیچ قضاوتی بکنیم، اما وقتی مرحله مرحله این حیثیات تدوین تکوین، جلوه کرد، تفاوت قرآن کریم با غیر آن معلوم میشود.

مهم در تبیین مقصود:
با ملاحظه آنچه گذشت، اگر شما بگویید یک کره مثل این کره در دست من بیاور، میتوانید به نفس هویت آن تحدی کنید، و اصلا کار نداشته باشید که این کره آنقدر دقیق است که هر نقطه روی سطح آن دقیقا میتواند مرکزیت داشته باشد، پس اگر کسی کره‌ای آورد و ادعا کرد مثل این است، آن وقت شما توضیح دهید و ابراز کنید که آیا هر نقطه کره تو بالدقه مرکزیت دارد؟ یا خیر، این شبه کره است؟ و همچنین اگر کره دقیق آورد، بگویید این کره من آلیاژ خاصی دارد که در گرما منبسط نمیشود، آیا تو چگونه است؟ و.. بخصوص وقتی انگیزه تحدی، هدایت و معرفت خداوند و سعادت آخرت و... باشد، یعنی نخواهد مخفی کاری کند، بلکه غیر از واقعیت اعجاز تدوین تکوین، بخواهد مخاطب را به سعادت برساند.

شاید سابقا عرض کردم که یکی از رموز حدیث ثقلین، همین ظهور انجاز تحدی قران کریم به دست امام معصوم ع است، البته گفتم که خداوند قدرت خود را غیر حکیمانه آشکار نمیکند، تدوین تکوین توسط کتاب، مشتمل بر قدرت فوق العادة است، آصف با یک حرف کتاب، تخت بلقیس را آورد، و لذا وقتی که حکمت الهی اقتضاء عقلایی کند، آن روز، روز این آیه است: و لو أن قرآنا سیرت به الجبال أو قطعت به الارض او کلّم به الموتی بل لله الامر جمیعا، آن روز ، روز ظهور رمز حدیث ثقلین است، چه کسی است که طوری قرآن را میداند که به دست او این آیه ظهور میکند؟
.
خیلی خیلی عالی بود
تازه وجه تاکید شما بر هویت شخصیتی را فهمیدم

وفقکم الله لمرضاته






اگر درست فهمیده باشم
پاسخ این سخن حقیر که عرض کردم بار استدلال را بر دوش مخاطب می اندازید این است که اساسا تحدی به هویت شخصیتی معنایی جز این ندارد که طرف مقابل عجز خود را در برابر این هویت شخصیتی مقابل خود احساس کند؛ و درک احساس این عجز هم معنایی ندارد جز اینکه بخواهد هویت رقیبی برای او بیاورد و در خصوص اینکه این هویت رقیب هست یا نه باید گام به گام بحث کرد.


خوب؛ مشکلی که می ماند این است که اثبات مثل بودن یا نبودن (توجه شود که مقام اثبات را می گویم) خیلی وابسته به توان استدلالی افراد درگیر در بحث می شود. یعنی اگر زمانی کسی (مثلا یک متخصص بلاغت) کتابی بیاورد و ادعای مثلیت کند و مدافعان قرآن نه آن اندازه در بلاغت ورزیده باشند و نه این حیثیات را توجه داشته باشند و نتوانند نشان دهند که واقعا آن متن آورده شده مثل قرآن نیست؛ آن وقت قرآن نزد مخاطبان زمین می خورد! که احتمالا پاسخ این باشد که آن نظریه صرفه را همینجا باید فهم کرد. یعنی این فرض اگرچه محال ذاتی نیست اما محال وقوعی است و مثلا اگر مدعی ای پیدا شود حتما خداوند فرد اقوای از او را در این امت قرار می دهد که بر او غلبه کند.
آنگاه ثمره این بحث آن می شود که ما (به عنوان کسی که می خواهیم در مقابل شبهات دفاع کنیم) باید هرچه بیشتر حیثیات مختلف این هویت شخصیتی را بشناسیم و ظرفیتهای مخاطب در درک این حیثیات را هم بشناسیم. آنگاه شناخت اینکه قرآن تدوین تکوین است فهم ما را از این هویت شخصیتی تقویت می کند. لذا ممکن است خود این مساله در هیچ دفاع خاصی به کار نیاید اما در عین حال بصیرت ما در فهم این هویت شخصیتی قرآن را بالا می برد و به فرمایش شما پشتوانه می شود برای توجه به هر حیثیت دیگری از قرآن که به نظرمان می رسد تاکید بر آن حیثیت می تواند ادعای مثلیت مطرح شده را زمین بزند.


درست فهمیدم؟



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
.... که احتمالا پاسخ این باشد که آن نظریه صرفه را همینجا باید فهم کرد. یعنی این فرض اگرچه محال ذاتی نیست اما محال وقوعی است و مثلا اگر مدعی ای پیدا شود حتما خداوند فرد اقوای از او را در این امت قرار می دهد که بر او غلبه کند.
آنگاه ثمره این بحث آن می شود که ما (به عنوان کسی که می خواهیم در مقابل شبهات دفاع کنیم) باید هرچه بیشتر حیثیات مختلف این هویت شخصیتی را بشناسیم و ظرفیتهای مخاطب در درک این حیثیات را هم بشناسیم. آنگاه شناخت اینکه قرآن تدوین تکوین است فهم ما را از این هویت شخصیتی تقویت می کند. لذا ممکن است خود این مساله در هیچ دفاع خاصی به کار نیاید اما در عین حال بصیرت ما در فهم این هویت شخصیتی قرآن را بالا می برد و به فرمایش شما پشتوانه می شود برای توجه به هر حیثیت دیگری از قرآن که به نظرمان می رسد تاکید بر آن حیثیت می تواند ادعای مثلیت مطرح شده را زمین بزند.
بلی، احتمالا که خیر بلکه قطعا نظریه صرفه را در چنین فضایی باید دید، یعنی همانطور که عرض کردم نباید صرف مبتنی بر امکان آوردن مثل و صرف از وقوع مثل باشد، بلکه باید مبتنی بر عدم امکان آوردن مثل و صرف از وقوع خدعه نمایش آوردن مثل باشد.
بقیه را هم که بسیار خوب توضیح فرمودید.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
آیا کلام المیزان در رد قول ابو فاختة تامّ است؟

صاحب المیزان در ضمن اقوال مفسرین ذیل معنای محکمات و متشابهات، قول ابو فاخته را همراه با قول سعید بن جبیر کنار هم قرار داده و به عنوان دومین قول، نقل فرموده و سپس رد کردند:
.....
.....

و شاهد قول ابو فاخته اینکه در آیه دیگر تمام آیات قرآن را متشابه مینامد: الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی، و لذا صاحب المیزان مجبور شدند بگویند معنای متشابه در این دو آیة فرق میکند!
در پست ۲۷ توضیح دادم که صاحب المیزان قول ابوفاخته در محکمات را رد کردند، و لذا فرمودند متشابه در سوره آل‌عمران با متشابه در سوره زمر تفاوت دارد، یعنی کتابی که رسم و روش او بر تفسیر قرآن به قرآن است اینجا یک واژه به کار رفته در دو جای قرآن را متفاوت میداند، و این هر چند مشکلی ندارد اما اگر این از سر کم لطفی به کلام ابوفاخته این یار خاص امیرالمؤمنین ع باشد سزاوار بازبینی است.

استدلال المیزان برای اینکه منظور از متشابه در دو جای قرآن فرق میکند، این است که در یک جا وصف بعض قرآن است و در جای دیگر وصف کل قرآن:

الميزان في تفسير القرآن، ج‏17، ص: 256
فقوله: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ» هو القرآن الكريم و الحديث هو القول كما في قوله تعالى: «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ:» الطور:- 34، و قوله: «فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ:» المرسلات:- 50 فهو أحسن القول لاشتماله على محض الحق الذي لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه، و هو كلامه المجيد.
و قوله: «كِتاباً مُتَشابِهاً» أي يشبه بعض أجزائه بعضا و هذا غير التشابه الذي في المتشابه المقابل للمحكم فإنه صفة بعض آيات الكتاب و هذا صفة الجميع.

ترجمه الميزان، ج‏17، ص: 388
پس منظور از بهترين حديث در جمله" اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ" قرآن كريم است و كلمه" حديث" به معناى سخن است، هم چنان كه در آيه" فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ" «2» و نيز در آيه" فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ" «3»، نيز به همين معنا است. پس قرآن بهترين سخن است، به خاطر اينكه مشتمل است بر محض حق، حقى كه باطل بدان رخنه نمى‏كند، نه در عصر نزولش، نه بعد از آن، و نيز به خاطر اينكه كلام مجيد خداست.
" كِتاباً مُتَشابِهاً"- يعنى كتابى است كه هر قسمتش شبيه ساير قسمت‏ها است، و اين تشابه غير از تشابهى است كه در مقابل محكم استعمال شده، چون تشابه دومى صفت بعضى از آيات قرآن است و در آيه مورد بحث همه آيات را متشابه خوانده، پس اين تشابه غير آن تشابه است، آن تشابه به معناى واضح نبودن معناى آيه است، و اين تشابه به معناى آن است كه سراسر قرآن آياتش از اين جهت كه اختلافى با هم ندارند، و هيچ آيه‌‏اى با آيه ديگر ضديت ندارد مشابه يكديگر هستند.


در ترجمه اضافه کردند: «آن تشابه به معناى واضح نبودن معناى آيه است» ولی میتوان گفت تشابه به معنای واضح نبودن نیست، بلکه به معنای تاب چندین معنا را داشتن است که میتواند همگی یا بعضی واضح باشد.

رمز مطلب ایشان در این است که «الحدیث» در سوره زمر را مساوی «الکتاب» در سوره آل‌عمران گرفتند، و حال آنکه طبق حرف ابوفاخته اصلا این دو مساوی نیستند، یعنی محکمات و ام الکتاب اصلا ریختشان ریخت حدیث نیست، حدیث از چیزی خبر میدهد، مطلبی را بیان میکند که عموم مردم میفهمند، اما امّ الکتاب رمز غامضی است که همه مردم میبینند اما چیزی از آن نمیفهمند، الم، المص، طسم، و.. چه کسی است که اینها را نبیند؟ اما چه کسی است که توضیح قطعی دهد که اینها چیستند؟ آیا طسم نزد عموم مردم یک حدیث است؟ آیا از چیزی خبر میدهد و مطلبی میگوید که آنها فهم کنند؟

آیه سوره آل‌عمران: الکتاب = محکمات + متشابهات
....محکمات = أمّ الکتاب

آیه سوره زمر: الحدیث = متشابه

پس طبق حرف ابوفاخته:

الکتاب = (محکمات=أمّ الکتاب) + (متشابهات=الحدیث)
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
در پست ۲۷ توضیح دادم که صاحب المیزان قول ابوفاخته در محکمات را رد کردند، و لذا فرمودند متشابه در سوره آل‌عمران با متشابه در سوره زمر تفاوت دارد، یعنی کتابی که رسم و روش او بر تفسیر قرآن به قرآن است اینجا یک واژه به کار رفته در دو جای قرآن را متفاوت میداند، و این هر چند مشکلی ندارد اما اگر این از سر کم لطفی به کلام ابوفاخته این یار خاص امیرالمؤمنین ع باشد سزاوار بازبینی است.

استدلال المیزان برای اینکه منظور از متشابه در دو جای قرآن فرق میکند، این است که در یک جا وصف بعض قرآن است و در جای دیگر وصف کل قرآن:

الميزان في تفسير القرآن، ج‏17، ص: 256
فقوله: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ» هو القرآن الكريم و الحديث هو القول كما في قوله تعالى: «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ:» الطور:- 34، و قوله: «فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ:» المرسلات:- 50 فهو أحسن القول لاشتماله على محض الحق الذي لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه، و هو كلامه المجيد.
و قوله: «كِتاباً مُتَشابِهاً» أي يشبه بعض أجزائه بعضا و هذا غير التشابه الذي في المتشابه المقابل للمحكم فإنه صفة بعض آيات الكتاب و هذا صفة الجميع.

ترجمه الميزان، ج‏17، ص: 388
پس منظور از بهترين حديث در جمله" اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ" قرآن كريم است و كلمه" حديث" به معناى سخن است، هم چنان كه در آيه" فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ" «2» و نيز در آيه" فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ" «3»، نيز به همين معنا است. پس قرآن بهترين سخن است، به خاطر اينكه مشتمل است بر محض حق، حقى كه باطل بدان رخنه نمى‏كند، نه در عصر نزولش، نه بعد از آن، و نيز به خاطر اينكه كلام مجيد خداست.
" كِتاباً مُتَشابِهاً"- يعنى كتابى است كه هر قسمتش شبيه ساير قسمت‏ها است، و اين تشابه غير از تشابهى است كه در مقابل محكم استعمال شده، چون تشابه دومى صفت بعضى از آيات قرآن است و در آيه مورد بحث همه آيات را متشابه خوانده، پس اين تشابه غير آن تشابه است، آن تشابه به معناى واضح نبودن معناى آيه است، و اين تشابه به معناى آن است كه سراسر قرآن آياتش از اين جهت كه اختلافى با هم ندارند، و هيچ آيه‌‏اى با آيه ديگر ضديت ندارد مشابه يكديگر هستند.


در ترجمه اضافه کردند: «آن تشابه به معناى واضح نبودن معناى آيه است» ولی میتوان گفت تشابه به معنای واضح نبودن نیست، بلکه به معنای تاب چندین معنا را داشتن است که میتواند همگی یا بعضی واضح باشد.

رمز مطلب ایشان در این است که «الحدیث» در سوره زمر را مساوی «الکتاب» در سوره آل‌عمران گرفتند، و حال آنکه طبق حرف ابوفاخته اصلا این دو مساوی نیستند، یعنی محکمات و ام الکتاب اصلا ریختشان ریخت حدیث نیست، حدیث از چیزی خبر میدهد، مطلبی را بیان میکند که عموم مردم میفهمند، اما امّ الکتاب رمز غامضی است که همه مردم میبینند اما چیزی از آن نمیفهمند، الم، المص، طسم، و.. چه کسی است که اینها را نبیند؟ اما چه کسی است که توضیح قطعی دهد که اینها چیستند؟ آیا طسم نزد عموم مردم یک حدیث است؟ آیا از چیزی خبر میدهد و مطلبی میگوید که آنها فهم کنند؟

آیه سوره آل‌عمران: الکتاب = محکمات + متشابهات
....محکمات = أمّ الکتاب

آیه سوره زمر: الحدیث = متشابه

پس طبق حرف ابوفاخته:

الکتاب = (محکمات=أمّ الکتاب) + (متشابهات=الحدیث)
.


موید فرمایش شما این آیه دیگر است که إحکام را ناظر به اصل قرآن و مرتبه قبل از تفصیل دانسته است:
(11) هود : 1 الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبير


و اشکالی که از قبل در ذهن حقیر نسبت به فرمایش علامه طباطبایی وجود داشت این بود که ایشان هردو کلمه محکم و متشابه در سوره آل عمران را متفاوت با کاربردهای دیگر قرآنی آن دانسته است
زیرا در یکجا کل قرآن متشابه و در جای دیگر کل قرآن محکم معرفی شده بود اما طبق فرمایش علامه در سوره آل عمران چون من، من تبعیضیه است؛ قسمتی از قرآن محکم و قسمتی متشابه معرفی شده است.
یک راه جمع که یکی از اساتید علوم قرآنی ما می فرمود این بود که اصلا این من من تبعیضیه نباشد بلکه من ابتداییه باشد و کلمه «اُخَر» نه به معنای «برخی دیگر»‌بلکه به معنای جلوه ای دیگر باشد و شاهدی که بر این مدعا می‌آوردند کاربرد کلمه «اخر» در سوره یوسف است:
(12) يوسف : 43 وَ قالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرى‏ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُوني‏ في‏ رُءْيايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ‏

(12) يوسف : 46 يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا في‏ سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُون‏

هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر می خورند؛ اما در خصوص سنبله ها می فرماید هفت سنبله سرسبز و دیگر هفت سنبله خشک؛ و ایشان نظرش این بود که همان هفت سنبه سبز خشک شدند؛ البته در اغلب تفاسیر اینها را به همان معنای سنبله های دیگر (به تعبیر مرحوم طبرسی: که دور سنبله های سبز پیچیدند و آنها را خشک کردند)‌قلمداد کرده اند؛‌ ولی آن استاد شاهدی که بر مدعای خود در سوره یوف می آورد این است که عموم مفسران یکی از فرازهای تاویل حضرت یوسف را عملا کنار گذاشته اند ؛ چون در تاویل ایشان دو فراز هست:


قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنينَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ في‏ سُنْبُلِهِ إِلاَّ قَليلاً مِمَّا تَأْكُلُونَ (47)

ثُمَّ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْكُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَليلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ (48)

ثُمَّ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عامٌ فيهِ يُغاثُ النَّاسُ وَ فيهِ يَعْصِرُونَ (49)

در حالی که عموم مفسران هر دوتا هفت را ناظر به هفت سال سبزی و سختی گرفته اند؛ در حالی که در سنبلات دوم کلمه سبع ندارد (و همین محل بحث شدیدی شده که آیا سنبلات دوم هفت تا بود یا نه. کشاف ادعای طراحت می کند و المیزان سخن وی را در حد یک ظهور غیر قوی قبول می کند اما می گوید ظهور قطعی ندارد) و در هر صورت آیه ۴۹ در تاویل حضرت یوسف بی توجیه می آورد در حالی که ظهور آیات این است که تاویل حضرت یوسف بر اساس خواب ملک بود نه علم غیب مستقل.

البته این بحثها مال حدود 25 سال پیش است و الان یادم نیست که چگونه این نکته اخیر را شاهد بر این می آورد که معنای «اخر» در یابسات، شیء دیگر نیست؛ بلکه جلوه دیگر است (شاید واو را حالیه می گرفت و می گفت در حالی که اینها یابسات بودند)





در هر صورت ممکن است این شاهدی که می آوردند شاهد چندان قوی ای بر آن مدعا نباشد؛ اما صرف نظر از این شاهد، به نظر حقیر اصل مدعا قابل تامل است که من من ابتداییه باشد و در هر سه آیه، محکم و متشابه ناظر به کل قرآن باشد؛ که به نظرم با توضیح شما هم همین درمی آمد.
یعنی وقتی فواتح السور ام الکتابند در حقیقت حاوی کل کتابند؛ پس همان است که کتاب احکمت آیاته ثم فصلت؛ و همین که تفصیل داده شد در این مقام تصیل یافته کل آن متشابه است؛ یعنی کل آن شبیه همدیگر (نه متشابه به معنای مبهم؛‌بلکه به همان معنای لغوی متشابه) است و آنگاه متشابه بودن یعنی همان چیزی که موجب می شود القرآن یفسر بعضه بعض؛
و به این معنا حروف مقطعه موجود در این کتابِ تفصیل داده شده هم از این حیث متشابه اند؛‌یعنی وقتی در این متن تفصیلی قرار می گیرند رهنمودهایی دارند که با همدیگر شبیه است مثلا اینکه علامه و دیگران بحث کرده اند که موضوع سوره هایی که با حروف مقطعه یکسان شروع می شود متشابه است یا ...






خلاصه عرایض حقیر این شد که
۱. قرآن کلش در یک مقام محکم است (کتاب احکمت آیاته ثم فصلت) که آن مقام همن مقام ام الکتابی این کتاب مفصل است که در آن مقام فواتح السور فقط در کارند
۲. قرآن کلش در مقام تفصیل داده شده، متشابه است (نزل احسن الحدیث کتابا متشابها) و متشابه به معنای لغوی و اصلی اش است نه به معنای مبهم (که هیچکس در لغت متشابه را به معنای مبهم و نفهمیدنی نگرفته) فواتح السور در اینجا چون در عرض بقیه آیات آمده اند پس در اینجا هم حضور دارند و همان کار متشابهی که آیات دیگر با هم انجام می دهند (کمک می کنند به فهم همیدگر و فهم کل قرآن) اینها هم در این مقام تفصیل یافته انجام می دهند
۳. در این معنا اتباع متشابه که ناشی از یغ قلب باشد هم کاملا ناظر به کل آیات می شود حتی ناظر به همین فواتح السور (مانند اینکه برخی بدون اتصال به منبع علم، می خواهند از تاویل اینها سر در بیاورند و مطلب برای خودشان می بافند و یا با چسباندنهای ناموجه اینها به همدیگر دنبال فتنه انگیزی هستند (شبیه آن آقایی که کلی مرید داشت و بعدا معلوم شد چه فتنه گری است؛ وی مطالبی ناظر به اینها به هم می بافت از جمله اینکه برای مریض «ن و القلم» را با «قلم»ی بر روی نون (نان خوراکی) بنویسید و بدهید بخورد!)



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
اساسا در هویات شخصیتی، میتوان به هویت ذات الشئون تحدی کرد، یعنی مرکزیت تحدی بر نفس هویت است، و جهات تحدی به ترتیب لایه‌های اربیتالی تشکیل میدهند، یعنی همانکه اصلا در فرمایش شما به چشم نمیخورد چون جهات را إما و إما در نظر میگیرید، در مثال حافظ که عرض کردم، چرا تفسیر میفرمایید اگر قرینه‌ای نباشد یعنی شعر بیاور؟ اگر به عبارت بنده دقت کنید عرض کردم: «آیا اگر بگویند مثل حافظ بیاور، و اصلا این سؤال مطرح نشود که از چه جهت مثل آن بیاور، درخواست و تحدی عبث و سفهی است؟ ظاهرا مشکلی ندارد، بلکه عرفی است، چرا؟ چون هویت مبهم ندارد، و تحدی به هویت او شده است، تا بعدا موازنه و محاجه صورت گیرد»، عرض کردم از حیثیت شعر نمیتوان غض نظر کرد، نه اینکه اگر قرینه نبود اساسا تحدی به شعریت باشد به تعبیر شما «وقتی به ما بگویند مثل دیوان حافظ بیاور؛ یعنی شعر بیاور»، خیر، تحدی به همین دیوان حافظ است که هویتش، که اصل ساری در شئوناتش هست هر چند جمیع حیثیات را هرگز ندانیم، قابل دسترسی برای همه افراد درگیر تحدی است، و لذا اگر کسی ادعا کرد که از حیث ادبیت و شعر و عرفان و.. مثل حافظ آوردم، مدافع حافظ که به نفس هویت تحدی کرده، در مقام محاجه میتواند بگوید دیوان حافظ در فال غوغا میکند، آیا آنچه تو آوردی میتوان با آن فال گرفت و جواب بدهد؟ (البته بنده مطلق فالگیری یا فالگیری به حافظ را نمیخواهم تایید کنم، لازم به گفتن نیست که دارم مثال میزنم)، ببینید چون تحدی به هویت شخصیتی دیوان حافظ بوده، هرگز نمیگوید که فالگیری چه ربطی به تحدی تو در مثل حافظ آوردن دارد؟ خیر، خود را محکوم میبیند چون تحدی یه نفس هویت است که ذات الشئون و الحیثیات است.

.



درباره این بحثی که درباره اقسام هویت برشمردید من فکر می کردم که این دقیقا چه ربطی به بحث دارد؟
یک نکته ای به ذهنم رسید ممنون می شوم که بفرمایید چقدر درست فهمیده ام


تا اینجای فرمایشات شما ما می توانیم لااقل این چند هویت را داشته باشیم:


۱. هویت کلی: مانند انسان بما هو انسان
۲. هویت شخصی جزیی: هویتی است که همواره در دستگاه مختصات زمان و مکان خاص مقید است؛ مانند شخص خارجی بدن زید (که از لحظه ای به دنیا می آید و تا زمانی خاص باقی است و بعد می پوسد و دیگر بدنی در کار نخواهد بود) مثال دیگر در فرمایش شما «اولین سخنرانی آقای زید»
۳. هویت شخصیتی: هویتی که اگرچه جزیی و به این جهت معین است اما در عین حال در دستگاه مختصات زمان و مکان خاص مقید نیست؛‌بلکه مرتب در مصادیق مختلف می تواند تجلی کند؛ که خود این بر دو قسم بود:
۳.الف. هویت شخصیتی پیشین: مانند اولین عدد زوج؛ (اگر می گفتیم عدد زوج یک مفهوم کلی بود؛ اما خود کلمه اولین آن را تعین جزیی می دهد؛ در عین حال اولا این تعین بعد از تحقق در عالم خارج نیست (لذا پیشین است) و ثانیا منحصر در یک مصداق در دستگاه مختصات زمان و مکان خاصنیست (مثلا وقتی من فهمیدم ۲ اولین عدد زوج است؛ مصداق ذهنی این دویی که من فهمیدم غیر از مصداق ذهنی این دویی است که شما فهمیدید)
۳.ب. هویت شخصیتی پسین: مانند اولین مقاله آقای زید؛ فرقش با «اولین سخنرانی آقای زید» این است که اولین سخنرانی وی کاملا در مختصات زمان و مکان خاص است اما اولین مقاله آقای زید اگرچه جزیی شده، اما در مختصات زمان و مکان خاص منحصر نشده لذا هم آن مقاله ای که آن روز روی کاغذش نوشت هم آنکه در روی کاغذ نشریه مربوطه در آن زمان خاص منتشر شد و هم آنکه شما الان از طریق فضای مجازی دانلودش می کنید و هم آنکه من آن را دانلود می کنم و ... همگی اینها مصادیق همان «اولین مقاله زید» هستند.

تفاوتش با هویت شخصیتی پیشین هم در این است که این واقعیت توسط شخص خاصی پایش به دار هستی باز شد؛ و کاملا ممکن بود که هیچگاه پایش به دار واقعیت باز نشود (مثلا اگر اصلا آقای زیدی وجود نمی داشت یا اگر او کاملا بیسواد می بود)


(در توضیحات فوق به طور خاص در مورد «هویت شخصیتی پیشین» تردید دارم که کاملا درست فهمیده باشم)


خوب؛ ثمره این بحث در بحث اعجاز چیست؟
آن که من فهمیدم این است که اساسا معجزه نمی تواند از قسم اول (هویت کلی) یا قسم۳.الف (هویت شخصیتی پیشین) باشد؛ زیرا معجزه قرار است دلیل بر صدق شخص معین باشد و باید توسط شخص خاص به دار وجود وارد شود؛
اما معجزات دو قسمند:
اغلب معجزات (شاید تمام آنها غیر از قرآن) هویت شخصی جزیی داشتند یعنی کاملا مقید به دستگاه زمان مکان خاص خود بودند لذا ما صرفا باید با إخبار دیگران از وقوع آنها مطلع شویم؛

اما قرآن هویت شخصیتی پسین دارد؛‌یعنی در عین اینکه پیامبر ص او را وارد دار وجود کرد اما همچنان آن هویت در مصادیق مختلف خود را متجلی می کند و لذا هرکس در هر زمان می تواند مصداقی از مصادیق خود آن را بیابد؛

آنگاه ثمره بحث این می شود که تحدیهای به سایر معجزات کاملا وابسته به زمان و مکان خاص می شد؛ یعنی مادام که مثلا حضرت موسی ع زنده بود و عصا را اژدها می کرد این تحدی کارکرد داشت (یعنی عده ای دیگر بیایند عصا را اژدها کنند ولی عصای موسی همه آنها را بر باد دهد) ولی بعد از رحلت حضرت موسی ع دیگر کارکرد تحدی خود را از دست می دهد (یعنی اگرچه خبر آن برای افراد خبر از یک واقعیت اعجازآمیز است اما دیگر کسی (مثلا یک ساحر) اگر مدعی شود که من هم می توانم مثل آن را بیاورم نمی توان وی را محکوم کرد) چنانکه امروزه براحتی می توان برای برخی معجزات حضرت عیسی ع (ابری الاکمه و الابرص) مثل آورد و این نقصی بر حضرت عیسی ع نیست زیرا او تحدی ابدی نکرده بود بلکه تحدی اش برای زمان خودش بود.
اما قرآن کریم چون هویتش هویت شخصیتی پسین است هر زمان می تواند کارکرد تحدی خود را داشته باشد؛ و لذا برای مثل آن آوردن، حتی نیازی نیست که سندیت آن به لحاظ تاریخی اثبات شود؛ یعنی همین چیزی که الان در دست عموم بشر به اسم قرآن موجود است کافی است برای اینکه افراد بخواهند مثلش را بیاورند؛ و با این توضیح وجه اینکه چرا تنها قرآن می تواند معجزه ختمیه قرار گیرد هم معلوم می شود


آنگاه آن بحثهای قبلی هم منطق خودش را پیدا می کند
یعنی چون هویت شخصیتی دارد اگر کسی فرضا یک کلام خیلی بلیغ آورد ما می گوییک قرآن علاوه بر بلاغت مثلا اخبار از غیب هم دارد که سخن تو ندارد؛ و ...

و آنگاه صرفه هم در همین فضا معنای خوبی پیدا می کند:
یعنی این هویت شخصیتی چنان است که هرکس از هر جهتی اقدام به آوردن مثل آن کند دیگرانی پیدا می شود که نشان دهند قرآن هم از همان جهت و هم لااقل به خاطر برخورداری از جهات متعدد دیگر به مراتب بالاتر از آن کلامی است که به عنوان مثل وارد گود شده است (چون خود قرآن بعینه در اختیار همگان هست؛‌برخلاف عصای موسی که دیگر خودش بعینه در اختیار همگان نیست)



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
... اما قرآن کریم چون هویتش هویت شخصیتی پسین است هر زمان می تواند کارکرد تحدی خود را داشته باشد؛ و لذا برای مثل آن آوردن، حتی نیازی نیست که سندیت آن به لحاظ تاریخی اثبات شود؛ یعنی همین چیزی که الان در دست عموم بشر به اسم قرآن موجود است کافی است برای اینکه افراد بخواهند مثلش را بیاورند؛ و با این توضیح وجه اینکه چرا تنها قرآن می تواند معجزه ختمیه قرار گیرد هم معلوم می شود
بسیار عالی! به سهم خودم از توضیحات شما لذت بردم، ای کاش افرادی مثل شما اینچنین بحث را بفهمند و پیش ببرند إن شاء الله تعالی



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

با سلام مجدد
من قبلا گفته بودم:



نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
تفکیک خیلی خوبی فرمودید
۱) صبغه شخصی اعجاز،
۲) صبغه اجتماعی تاریخی اعجاز،
۳) وجه نفس الامری اعجاز
...
فعلا هرچه فکر می کنم به نظرم می رسد اگر بپذیریم وجه نفس الامری اعجاز همان تدوین تکوین است؛ این وجه را هیچ راهی برای اینکه در مقام اثبات بتوان به خصم نشان داد نمی یابم. یعنی فعلا به نظرم این گونه می رسد که در مقام محاجه با خصم، اگر از افرادی است که دنبال حقیقت است بر وجه شخصی اعجاز اصرار ورزید و خداوند حتما شخص را هدایت خواهد کرد؛ و اگر از افراد لجوج و کافر به معای دقیق و قرآنی کلمه است (کسی که زیر بار حق نمی رود و در یک کلام: إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُون‏) آنگاه باید سراغ وجوه تاریخی اجتماعی اعجاز برویم تا اثر کلام وی در جامعه را خنثی کنیم؛‌یعنی سخنی بگوییم که عرف عقلا با ما همراهی کند و جامعه (نه فقط شخص) قبول کند که این معجزه است.

آیا درست فهمیدم؟

و آیا برای اثبات وجه نفس الامری هم راهی هست؟

این سوال را پاسخ ندادید؟
من در ذهنم این بود که اثبات معجزه بودن قرآن از حیث وجه نفس الامریش (که تدوین تکوین است) عملا امکان ندارد به این دلیل که ما هیچ راهی نداریم که بدانیم تدوین تکوین منطقا چگونه می تواند باشد که بعد بخواهیم بسنجیم و ببینیم حالا آیا قرآن تدوین تکوین هست یا نه.

اما الان وجهی در ذهنم آمد.
اولا از استدلال فوق استحاله درنمی آید. یعنی ما تاکنون راهی نداشته ایم که بدانیم تدوین تکوین منطقا چگونه می تواند باش؛ اما منطقا محال نیست که در آینده راهی پیدا شود.
بی‌نهایت بودن موجودات و واقعیات هم لزوما مانعی نیست زیرا امروزه براحتی در حوزه ریاضیات از نظمهای حوزه بی نهایتها بحث می کنند و ذهن توان تحلیل در حوزه بی نهایتها را هم دارد.
اما مساله اصلی تصویر دادن از چگونگی احتمال وقوع این نحوه اثبات کردن است که نکته ای به ذهنم رسید و ممنون می شوم در این باره نظر دهید
آن نکته این است که:


من از بحثهای قبلی شما در اینجا و در جاهای دیگر داشتید (بویژه آن بحثی که قبلا داشتید که فعلا مقام تصور بحث را از مقام تصدیق جدا کنیم و ابتدا (صرف نظر از قبول یا رد) ببینیم که نظر خود قرآن درباره خودش چیست)
به نظرم رسید که شاید وقتی تصور مساله روشن شود خود به خود ذهن به سمت تصدیقش حرکت کند. شبیه بسیاری از بحثهای فلسفی که گیر اصلی در تصور مساله است تا در تصدیقش؛‌و چون افراد درست تصور نمی کنند مخافت می کنند. یعنی اگر ما روی همین بیانات قرآن و اهل بیت درباره اینکه قرآن تدوین تکوین است تمرکز کنیم و مولفه های مختلف در بیانات ایشان را مرتب مرور کنیم کم کم خود این بیانات افق تبیین وجه اعجاز قرآن از این جهت را برای ما باز می کند.
در واقع یکی از مهمترین نکات در حوزه متون دینی که بشدت از آن غفلت می شود «لیثیروا لهم دفائن العقول» است. یعنی درست است که با عقل خود ابتدا نبوت و قرآن را می پذیریم اما این گونه نیست که بعد از پذیرش و غوطه ور شدن در معارف قرآن عقل ما با قبلش تفاوت جدی پیدا نکند. بلکه این غوطه ور شدن کم کم عقل را رشد می دهد و این عقل رشد یافته بتدریج استدلالهایی ناظر به واقعیت می یابد که تا وقتی این قدر رشد نکرده بود آنها را نمی یافت؛ و وقتی این استدلالها را یافت آنها را به ذهن عموم بشر عرضه می کند و چون آنچه یافته استدلالی بوده وجه استدلالی اش ذهن همگان را اقناع می کند.
یعنی همان چیزی که عملا در تاریخ فلسفه اسلامی رخ داد: بسیاری از بحثهایی که امروزه در فلسفه اسلامی تقریبا قریب به واضح و بدیهی شمرده می شود زمانی بشدت مردافکن بوده است. عقول افراد در پرتوی آموزه های قرآن و اهل بیت ع رشد کرد و به استدلالهایی رسید که اکنون وقتی بر ذهنها عرضه می شود فضای عمومی فلاسفه آن را می پذیرد اما پیش از آن شاید فقط معدودی از عرفا که فقط خودشان شهود کرده بودند آن را می پذیرفتند


در هر صورت؛ چه تقریر فوق را درست می دانید یا خیر؛ هنوز بشدت مایلم بدانم که آیا شما به این نوع استدلالها که بتوان اعجاز قرآن را در افق همین تدوین تکوین بودن به مخاطبان منصف نشان داد دست یافته اید؟


البته شما پاسخ این سوالم را ظاهرا در این فراز داده اید
نقل قول:

بنده معتقدم مثلا اعجاز ریاضی قرآن که نفس الامریت دارد، هنوز زمان آن نرسیده است، چه برسد به تدوین نگاشتی تکوین، که بغرنج‌ترین حیثیت این هویت است در حالی که خود نفس این هویت مورد تحدی است، و دسترس همه است.
ظاهرا این فرمایش شما معنی اش این است که تحلیل فوقی که بنده ارائه کردم درست است و خود شما اجمالا در ذهنتان این تبیین وجد دارد اما چون معدات بحث برای فضای عمومی آماده نشده به بیان آن اقدام نمی کنید
درست فهمیدم



(mahdi)
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Nov 2015
پاسخ‌ها: 1
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته

با توضیحی که عرض کردم جواب از این فرمایش شما معلوم میشود: «خوب، اگر این قرینه را جدی بگیریم آنگاه اشکال بنده جدی می شود. وقتی هنوز مخاطب قبول ندارد که این متن تدوین کل تکوین است این تحدی برایش چه وجهی دارد؟» لازم نیست که مخاطب این جهت را قبول داشته باشد، چرا؟ چون اصل هویت شخصیتی قرآن کریم در دسترس همه است، هر چند تا ابد تمام حیثیات واقعیه او را ندانیم، همینکه دسترسی به اصل هویت او داریم کافی است که بگوییم مثل این را بیاور، اگر نیاورد که تحدی ناجح است، و اگر آورد تازه اول موازنه است، و در این مرحله لایه به لایه، حیثیات واقعی که این هویت دارد، بررسی شده خود را نشان میدهد.

.
.
.
.

مهم در تبیین مقصود:
با ملاحظه آنچه گذشت، اگر شما بگویید یک کره مثل این کره در دست من بیاور، میتوانید به نفس هویت آن تحدی کنید، و اصلا کار نداشته باشید که این کره آنقدر دقیق است که هر نقطه روی سطح آن دقیقا میتواند مرکزیت داشته باشد، پس اگر کسی کره‌ای آورد و ادعا کرد مثل این است، آن وقت شما توضیح دهید و ابراز کنید که آیا هر نقطه کره تو بالدقه مرکزیت دارد؟ یا خیر، این شبه کره است؟ و همچنین اگر کره دقیق آورد، بگویید این کره من آلیاژ خاصی دارد که در گرما منبسط نمیشود، آیا تو چگونه است؟ و.. بخصوص وقتی انگیزه تحدی، هدایت و معرفت خداوند و سعادت آخرت و... باشد، یعنی نخواهد مخفی کاری کند، بلکه غیر از واقعیت اعجاز تدوین تکوین، بخواهد مخاطب را به سعادت برساند.

شاید سابقا عرض کردم که یکی از رموز حدیث ثقلین، همین ظهور انجاز تحدی قران کریم به دست امام معصوم ع است، البته گفتم که خداوند قدرت خود را غیر حکیمانه آشکار نمیکند، تدوین تکوین توسط کتاب، مشتمل بر قدرت فوق العادة است، آصف با یک حرف کتاب، تخت بلقیس را آورد، و لذا وقتی که حکمت الهی اقتضاء عقلایی کند، آن روز، روز این آیه است: و لو أن قرآنا سیرت به الجبال أو قطعت به الارض او کلّم به الموتی بل لله الامر جمیعا، آن روز ، روز ظهور رمز حدیث ثقلین است، چه کسی است که طوری قرآن را میداند که به دست او این آیه ظهور میکند؟
.


با این بیان تحدی کردن به یک امر پیشرفته و فوق العاده ، سهل و آسان خواهد بود و ارزش تحدی زیر سؤال می رود . چرا که هویت شخصیتی اشیاء ،همواره مجمع حیثیات بسیاری می باشد که شاید سر به بی نهایت بگذارد ، مخترع یک اثر فوق العاده ، می تواند تحدی کند به همین هویت شخصیتی شیء ، چرا که از حیثیات فراوان آن آگاهی دارد در حالی که دیگران اطلاعی ندارند . هیچ گاه شیئی کاملا شبیه آن ساخته نمی شود شیئی که مجمع جمیع حیثیات آن باشد خصوصا حیثیات شخصی آن . به هر حال سازنده می آید می گوید که فلان حیثیت را در نظر نگرفته بودید که من در نظر گرفته بودم و ناظرین هم می فهمند که این چیز ، کاملا مثل آن به حساب نمی آید .



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
با سلام مجدد
من قبلا گفته بودم:






این سوال را پاسخ ندادید؟
من در ذهنم این بود که اثبات معجزه بودن قرآن از حیث وجه نفس الامریش (که تدوین تکوین است) عملا امکان ندارد به این دلیل که ما هیچ راهی نداریم که بدانیم تدوین تکوین منطقا چگونه می تواند باشد که بعد بخواهیم بسنجیم و ببینیم حالا آیا قرآن تدوین تکوین هست یا نه.

اما الان وجهی در ذهنم آمد.
اولا از استدلال فوق استحاله درنمی آید. یعنی ما تاکنون راهی نداشته ایم که بدانیم تدوین تکوین منطقا چگونه می تواند باش؛ اما منطقا محال نیست که در آینده راهی پیدا شود.
بی‌نهایت بودن موجودات و واقعیات هم لزوما مانعی نیست زیرا امروزه براحتی در حوزه ریاضیات از نظمهای حوزه بی نهایتها بحث می کنند و ذهن توان تحلیل در حوزه بی نهایتها را هم دارد.
اما مساله اصلی تصویر دادن از چگونگی احتمال وقوع این نحوه اثبات کردن است که نکته ای به ذهنم رسید و ممنون می شوم در این باره نظر دهید
آن نکته این است که:


من از بحثهای قبلی شما در اینجا و در جاهای دیگر داشتید (بویژه آن بحثی که قبلا داشتید که فعلا مقام تصور بحث را از مقام تصدیق جدا کنیم و ابتدا (صرف نظر از قبول یا رد) ببینیم که نظر خود قرآن درباره خودش چیست)
به نظرم رسید که شاید وقتی تصور مساله روشن شود خود به خود ذهن به سمت تصدیقش حرکت کند. شبیه بسیاری از بحثهای فلسفی که گیر اصلی در تصور مساله است تا در تصدیقش؛‌و چون افراد درست تصور نمی کنند مخافت می کنند. یعنی اگر ما روی همین بیانات قرآن و اهل بیت درباره اینکه قرآن تدوین تکوین است تمرکز کنیم و مولفه های مختلف در بیانات ایشان را مرتب مرور کنیم کم کم خود این بیانات افق تبیین وجه اعجاز قرآن از این جهت را برای ما باز می کند.
در واقع یکی از مهمترین نکات در حوزه متون دینی که بشدت از آن غفلت می شود «لیثیروا لهم دفائن العقول» است. یعنی درست است که با عقل خود ابتدا نبوت و قرآن را می پذیریم اما این گونه نیست که بعد از پذیرش و غوطه ور شدن در معارف قرآن عقل ما با قبلش تفاوت جدی پیدا نکند. بلکه این غوطه ور شدن کم کم عقل را رشد می دهد و این عقل رشد یافته بتدریج استدلالهایی ناظر به واقعیت می یابد که تا وقتی این قدر رشد نکرده بود آنها را نمی یافت؛ و وقتی این استدلالها را یافت آنها را به ذهن عموم بشر عرضه می کند و چون آنچه یافته استدلالی بوده وجه استدلالی اش ذهن همگان را اقناع می کند.
یعنی همان چیزی که عملا در تاریخ فلسفه اسلامی رخ داد: بسیاری از بحثهایی که امروزه در فلسفه اسلامی تقریبا قریب به واضح و بدیهی شمرده می شود زمانی بشدت مردافکن بوده است. عقول افراد در پرتوی آموزه های قرآن و اهل بیت ع رشد کرد و به استدلالهایی رسید که اکنون وقتی بر ذهنها عرضه می شود فضای عمومی فلاسفه آن را می پذیرد اما پیش از آن شاید فقط معدودی از عرفا که فقط خودشان شهود کرده بودند آن را می پذیرفتند


در هر صورت؛ چه تقریر فوق را درست می دانید یا خیر؛ هنوز بشدت مایلم بدانم که آیا شما به این نوع استدلالها که بتوان اعجاز قرآن را در افق همین تدوین تکوین بودن به مخاطبان منصف نشان داد دست یافته اید؟


البته شما پاسخ این سوالم را ظاهرا در این فراز داده اید
ظاهرا این فرمایش شما معنی اش این است که تحلیل فوقی که بنده ارائه کردم درست است و خود شما اجمالا در ذهنتان این تبیین وجد دارد اما چون معدات بحث برای فضای عمومی آماده نشده به بیان آن اقدام نمی کنید
درست فهمیدم
بلی مطلب درستی به ذهن شما آمده است، و شاید تعبیر «لتعجبتم» در روایت اصول کافی که در پست دوم ذکر کردم ناظر به همین باشد که راه نفس الامری هست و دستیابی به آن توسط تعلیم معصوم علیه السلام ممکن است، نظیر «لیثیروا لهم دفائن العقول» برای خود قران کریم وارد شده:

النهاية في غريب الحديث والأثر (1/ 229)
ومنه الحديث «من أراد العلم فليثور القرآن» ... ومنه حديث عبد الله «أثيروا القرآن فإن فيه علم الأولين والآخرين» .
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط (mahdi) نوشته شده است نمايش نوشته
با این بیان تحدی کردن به یک امر پیشرفته و فوق العاده ، سهل و آسان خواهد بود و ارزش تحدی زیر سؤال می رود . چرا که هویت شخصیتی اشیاء ،همواره مجمع حیثیات بسیاری می باشد که شاید سر به بی نهایت بگذارد ، مخترع یک اثر فوق العاده ، می تواند تحدی کند به همین هویت شخصیتی شیء ، چرا که از حیثیات فراوان آن آگاهی دارد در حالی که دیگران اطلاعی ندارند . هیچ گاه شیئی کاملا شبیه آن ساخته نمی شود شیئی که مجمع جمیع حیثیات آن باشد خصوصا حیثیات شخصی آن . به هر حال سازنده می آید می گوید که فلان حیثیت را در نظر نگرفته بودید که من در نظر گرفته بودم و ناظرین هم می فهمند که این چیز ، کاملا مثل آن به حساب نمی آید .
معنای لغوی تحدی، مبارزه طلبی است، و صاحب مقاییس میگوید اصل معنا، سوق دادن و راندن به سوی چیزی است، و تحدی کننده دیگری را سوق میدهد و تشویق و تحریک میکند که به میدان او بیاید، و در کتب لغت تحدی برای قرائت قراء به کار رفته است، یعنی یک قاری وقتی نحدی میکرد میگفت هیچ کس نمیتواند مثل من قرائت قرآن کند.

بنابر این اصل تحدی، مطلبی عرفی است، و بر دو نوع است، تحدی جهتی و حیثی که ناظر به یک حیث خاص است، و تحدی به هویت که ناظر به خود هویت شیء است، مثلا ناشر دیوان حافظ میتواند به زیبایی خط دیوان که چاپ کرده تحدی کند، تحدی او فقط ناظر به حیثیت زیبایی خط است، و یا خود حافظ میتواند به فن شعر دیوان خود تحدی کند، یعنی فقط ناظر به جهت شعری دیوان او باشد، اما نوع دیگر تحدی که تحدی به هویت است نیز افراد زیاد میتواند داشته باشد، بلکه جمله معروف لا تکرار فی التجلي میگوید: اساسا هر چیزی تحدی به هویت خودش میکند! پس حافظ هم میتواند به هویت دیوان خودش تحدی کند، «به همین ملاک مثلا حافظ می تواند به دیوان خود تحدی کند همچنین مولوی به مثنوی خود و فردوسی به شاهنامه خود . حقیقتا در طول این همه سال چه قدر شعرائی بوده‌اند که خواسته‌اند مثل حافظ بسرایند ولی نشده است و دیوانی جای دیوان حافظ را نگرفته است».

نکته مهمی که اینجا هست اینکه سنخ تحدی به هویت، ارزش نیست، و نیز اختصاصی به تحدی قرآن کریم ندارد، یعنی هویت قرآن کریم است که اختصاص به قرآن دارد، نه اینکه تحدی به هویت، اختصاص به قرآن داشته باشد، بلی وقتی هویت قرآن، با پشتوانه علم خداوند متعال، تدوین تمام نفس الامر است، و این هویت با این خصوصیت، منحصر در قرآن است و اختصاص به قرآن دارد، پس تحدی به هویت قرآن هم یک تحدی منحصر به فرد است، نه اینکه اصل سنخ تحدی به هویت، منحصر به قرآن باشد.

و اما اینکه «هویت شخصیتی اشیاء ،همواره مجمع حیثیات بسیاری می باشد که...» پس مطلب صحیحی است، و اساس سنخ و نوع تحدی به هویت، قوامش به همین ملاحظات تحدی کننده است، و میتوان گفت: «به هر حال سازنده می آید می گوید که فلان حیثیت را در نظر نگرفته بودید که من در نظر گرفته بودم» اما فلان حیثیت اگر امتیاز به معنای برتری باشد میتواند در تحدی نقش ایفا کند، اما اگر صرفا یک امتیاز فلسفی باشد یعنی تنها این حیث با حیث دیگر فرق دارد، پس نمیتواند در تحدی مؤثر باشد، و نکته دیگر اینکه هر چند حیثیات هویت بسیار زیاد است اما مهم علم تحدی کننده به آنها و ملاحظه آنها است، و یا لااقل امکان آگاهی او پس از سنجش دو هویت است، یعنی حیث ممتاز دارای کمال، اطلاع بر آن در تحدی به آن، شرط است.

و نکته آخر اینکه مطابق معنای لغوی تحدی، ادعا و طلب کردن و تحریک دیگران بر اقدام به مثل، مقوم معنای تحدی است، یعنی هر چند حافظ میتواند به هویت دیوان خودش نحدی کند، اما اگر ادعایی نکرده و مبارز نطلبیده، پس اصلا تحدی صورت نگرفته است، و لذا در تفاوت معجزه با کرامت که شبیه هم هستند فرمودند که شرط معجزه ادعا است ولی شرط کرامت عدم ادعاست، یعنی تفاوت بشرط شیء و بشرط لا.

و حافظ هر چند میتواند به هویت دیوان خودش تحدی کند اما این غیر از جواب تحدی قرآن است، یعنی حافظ میتواند بگوید: مثل دیوان من بیاورید، اما اگر بگوید این دیوان من مثل قرآن است، آنگاه به تحدی قرآن پاسخ داده است، و واضح است که بین این دو فرق است، و هر دو محتاج ادعای خاص خود هستند، مثلا حافظ اگر بگوید مثل دیوان من بیاورید، کسی شک ندارد که سر تا پای حافظ کرنش در مقابل قرآن کریم است، تخلص خود را چرا حافظ گذاشته؟ آیا چه کسی شک دارد که حافظ یعنی کسی که تمام قرآن را از بر دارد؟ افتخار میکند و اساس نجات را حفظ قرآن میداند:

عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ ---- قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت

این یعنی چه؟ یعنی تایید عملی تحدی قرآن کریم، و همچنین سایر تحدی‌هایی که اصلا ربطی به جواب قرآن نداشته باشد، بلکه تحدی به هویت چیزی در حوزه خاص و منظور خاص باشد، آنها ارزش تحدی قرآن کریم را زیر سؤال نمیبرد.
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

یکی از آیاتی که بعضی آن را جزء آیات تحدی به حساب آوردند آیه ۸۲ سوره نساء است:

4|82|أفلا يتدبرون القرآن ولو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا

اما به آن اشکال شده که مثلا کتاب اصول هندسه اقلیدس، من عند غیر الله است اما هیچ اختلاف و تناقضی در آن کشف نشده است؟ و همچنین بسیاری از کتب کلاسیک و غیر کلاسیک که قرنها مورد کنکاش و بررسی انسانها بوده است، و در عین حال، اختلاف کثیر، در آنها دیده نشده است، پس چگونه این نیافتن اختلاف، میتواند نشانه اعجاز قرآن کریم باشد؟

صرف نظر از اینکه این آیه مربوط به تحدی هست یا خیر، و نیز صرف نظر از مباحث دقیق علمی که نوعا کتب علمی در طول تاریخ علم، با آن دست به گریبان هستند، حتی مثل اصول هندسه اقلیدس که یکی از بزرگترین شاهکار علمی بشر در اعصار و قرون بوده و هست، درگیر انواع دیگر هندسه و سازگازی خودش و قضیه ناتمامیت و... است،اما به هر حال اینها مربوط به این آیه نیستند، یعنی مقصود از این آیه، مطلبی غیر از جایگاه این کتب است.

دو ضمیر در این آیه به کار رفته که هر به «القرآن» برمیگردد و نقش مهمی ایفا میکند، یکی ضمیر مستتر در «کان» و دیگری ضمیر در «فیه» است، و حاصل مفاد آیه این میشود که باید در قرآن به عنوان کتابی که با شرائط خاص خود نازل شده، تدبر کنند تا ببینند که چنین کتابی با چنین شرائطی اگر از ناحیه غیر خدا بود، آنگاه وجود اختلاف کثیر در آن حتمی بود.

کتابی که یک نهضت اجتماعی آغاز کرده است، و طی ۲۳ سال در ضمن مناقشات و درگیری‌ها و جنگها، انواع موضوعات مختلف را ورود کرده است، و مهمتر از همه، یک نظام معرفتی و عقیدتی پایه‌گذاری کرده است که پشتوانه کلاس و درس و بحث و تدریس ندارد، چنین کتابی در عین حال خالی از تهافت و اختلاف باشد نمیتواند از ناحیه غیر خدا باشد.

بنابر این اگر این آیه مربوط به تحدی باشد، ناظر به کتب تعلیم و تعلم کلاسیک و نظیر آنها نیست، یعنی نمیخواهد به طور کلی بگوید که هر کتاب بشری، مشتمل بر تناقض است.
.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

سؤال دیگری در رابطه با اعجاز قرآن و تحدی قرآن مطرح میشود که اگر کسی کتابی مثل کتاب لائوتسه یا اوپانیشادها را که طرفداران فراوانی دارد به عنوان رقیب قرآن مطرح کند و بگوید مگر تحدی نشده؟ من این کتابها را به عنوان پاسخ تحدی قرآن میآورم، چه پاسخی میتوان داد؟

این سؤال خوبی است، و از دو جهت پربار است، یکی اینکه هر چند آورنده وداها یا اوپانیشادها یا کتاب تائوته‌چینگ خودش در میدان تحدی با قرآن نقشی ندارد و ادعا نکرده است اما چه مانعی دارد که دیگری در عصر ما یا سایر اعصار ادعا کند که اینها مثل قرآن است؟ و دیگر اینکه اینها کتابهایی بسیار قدیمی و با ریشه کهن هستند، و جایگاه خود را در طول قرنها و بلکه هزاره‌ها در بین بشر حفظ کردند، و همیشه مریدانی داشتند که سبب بقاء آنها بودند، و از این جهت تجربه خود را پس دادند که میتوانند مرد میدان مبارزه با تحدی قرآن قرار گیرند.

اما باید توجه کرد که:

اولا: یا اینها از کتب آسمانی که خداوند بر پیامبری نازل کرده میباشند، و یا ادعای نازل شدن از طرف خداوند ندارند، اگر از کتب آسمانی هستند پس نسبت قرآن با آنها مثل نسبت قرآن با تورات و انجیل است، یعنی قرآن با آنها از حیث انتساب به خدا و علم خدا تحدی نکرده است، بلکه اگر قرآن با انجیل مثلا تحدی کند، از حیث عین کلام خدا بودن یا نبودن(تصنیف حواریون)، و یا از حیث رموز دقیق تفاوت این دو کتاب آسمانی مثل اشتمال بر حروف مقطعه تحدی میکند، و اگر ادعای نازل شدن از طرف خدا ندارند پس به جای آنها کتابی که میتوانسته نقش آنها را به بهترین وجه انجام دهد اوستا است، چون به گفته متخصصین کتاب اوستا جمع و جور شده و شسته رفته آنهاست، و از طرفی به عنوان کتاب آسمانی هم میتواند مطرح شود، و همه شاهد هستیم که اوستا چقدر توانسته در میدان مثل قرآن بودن، نقش ایفا کند.

ثانیا: همانطور که قبلا عرض کردم وقتی تمام بشر با قرآن مواجه میشوند، چیزی که مثل تابلو در پیشانی قرآن خودنمایی میکند، مسأله حروف مقطعه است، فورا خود را نشان میدهد، و هر ناظری را انگشت به لب میکند که اینها چیست؟ و جالبتر اینکه در گامهای انجاز تحدی هر چه جلوتر میرویم نقش آنها پررنگ‌تر میشود.

ثالثا: قطع نظر از مقایسه مراتب عالیه معارف مطرح شده، چیزی که امتیاز قرآن است خیلی اهمیت پیدا میکند، یعنی کتابهایی بسیار قدیمی که قرنها قبل از قرآن در دست مردم بوده‌اند، نتوانستند کسانی را که با قرآن ضدیت داشتند و در صدد آوردن مثل برای قرآن بودند را ساپورت کنند، بلکه هر کدام در محدوده مردم بومی خود، ماندگار ماندند، و سبب بقاء آنها خود مردم همزبان آنها، و مردم همراه با نیاکان خود بودند، اما در مقابل آنها قرآن کریم، زبانش عربی است، اما توسط غیر عربها، به طور گسترده و با عشق و علاقه غیر قابل وصف، هم به صورت عربی و هم به صورت ترجمه به زبان دیگر، در طول تاریخ باقی مانده است، آیا انجیل با آن همه افراد معتقد به آن، چند نفر حافظ کل انجیل در تاریخ داریم؟ چند سند متصل برای اعتبار سنجی نسخه‌های آن داریم؟

و نکته پایانی اینکه اساس این سؤال بر فرض ادعای تحدی است، و جواب را قبلا عرض کردم که اگر میدان تحدی گرم شد، آن وقت است که زوایای امتیازات قرآن کریم، توسط جنود الهی، برای فشل ساختن مبارز تحدی، خود را نشان خواهند داد، ولی فعلا که صرف فرض است، و مبارز بالفعل در میدان تحدی وجود ندارد تا نقض تحدی کند.
.



Hosein-
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Sep 2014
پاسخ‌ها: 149
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
سؤال دیگری در رابطه با اعجاز قرآن و تحدی قرآن مطرح میشود که اگر کسی کتابی مثل کتاب لائوتسه یا اوپانیشادها را که طرفداران فراوانی دارد به عنوان رقیب قرآن مطرح کند و بگوید مگر تحدی نشده؟ من این کتابها را به عنوان پاسخ تحدی قرآن میآورم، چه پاسخی میتوان داد؟

این سؤال خوبی است، و از دو جهت پربار است، یکی اینکه هر چند آورنده وداها یا اوپانیشادها یا کتاب تائوته‌چینگ خودش در میدان تحدی با قرآن نقشی ندارد و ادعا نکرده است اما چه مانعی دارد که دیگری در عصر ما یا سایر اعصار ادعا کند که اینها مثل قرآن است؟ و دیگر اینکه اینها کتابهایی بسیار قدیمی و با ریشه کهن هستند، و جایگاه خود را در طول قرنها و بلکه هزاره‌ها در بین بشر حفظ کردند، و همیشه مریدانی داشتند که سبب بقاء آنها بودند، و از این جهت تجربه خود را پس دادند که میتوانند مرد میدان مبارزه با تحدی قرآن قرار گیرند.

اما باید توجه کرد که:

اولا: یا اینها از کتب آسمانی که خداوند بر پیامبری نازل کرده میباشند، و یا ادعای نازل شدن از طرف خداوند ندارند، اگر از کتب آسمانی هستند پس نسبت قرآن با آنها مثل نسبت قرآن با تورات و انجیل است، یعنی قرآن با آنها از حیث انتساب به خدا و علم خدا تحدی نکرده است، بلکه اگر قرآن با انجیل مثلا تحدی کند، از حیث عین کلام خدا بودن یا نبودن(تصنیف حواریون)، و یا از حیث رموز دقیق تفاوت این دو کتاب آسمانی مثل اشتمال بر حروف مقطعه تحدی میکند، و اگر ادعای نازل شدن از طرف خدا ندارند پس به جای آنها کتابی که میتوانسته نقش آنها را به بهترین وجه انجام دهد اوستا است، چون به گفته متخصصین کتاب اوستا جمع و جور شده و شسته رفته آنهاست، و از طرفی به عنوان کتاب آسمانی هم میتواند مطرح شود، و همه شاهد هستیم که اوستا چقدر توانسته در میدان مثل قرآن بودن، نقش ایفا کند.

ثانیا: همانطور که قبلا عرض کردم وقتی تمام بشر با قرآن مواجه میشوند، چیزی که مثل تابلو در پیشانی قرآن خودنمایی میکند، مسأله حروف مقطعه است، فورا خود را نشان میدهد، و هر ناظری را انگشت به لب میکند که اینها چیست؟ و جالبتر اینکه در گامهای انجاز تحدی هر چه جلوتر میرویم نقش آنها پررنگ‌تر میشود.

ثالثا: قطع نظر از مقایسه مراتب عالیه معارف مطرح شده، چیزی که امتیاز قرآن است خیلی اهمیت پیدا میکند، یعنی کتابهایی بسیار قدیمی که قرنها قبل از قرآن در دست مردم بوده‌اند، نتوانستند کسانی را که با قرآن ضدیت داشتند و در صدد آوردن مثل برای قرآن بودند را ساپورت کنند، بلکه هر کدام در محدوده مردم بومی خود، ماندگار ماندند، و سبب بقاء آنها خود مردم همزبان آنها، و مردم همراه با نیاکان خود بودند، اما در مقابل آنها قرآن کریم، زبانش عربی است، اما توسط غیر عربها، به طور گسترده و با عشق و علاقه غیر قابل وصف، هم به صورت عربی و هم به صورت ترجمه به زبان دیگر، در طول تاریخ باقی مانده است، آیا انجیل با آن همه افراد معتقد به آن، چند نفر حافظ کل انجیل در تاریخ داریم؟ چند سند متصل برای اعتبار سنجی نسخه‌های آن داریم؟

و نکته پایانی اینکه اساس این سؤال بر فرض ادعای تحدی است، و جواب را قبلا عرض کردم که اگر میدان تحدی گرم شد، آن وقت است که زوایای امتیازات قرآن کریم، توسط جنود الهی، برای فشل ساختن مبارز تحدی، خود را نشان خواهند داد، ولی فعلا که صرف فرض است، و مبارز بالفعل در میدان تحدی وجود ندارد تا نقض تحدی کند.
.

ممنونم از توضیحات شما.
من با توجه به بحثهایی که قبلا فرمودید و نیز جملات اخیرتان محور اصلی جواب شما (که در همین نکته پایانی است) را این گونه فهمیدم:


وقتی کسی بخواهد تحدی کند باید بالفعل تحدی کند نه علی الفرض.
یعنی گاهی ما مساله تحدی را صرفا به عنوان یک مساله کلامی می بینیم و خودمان را در مقام مدافع می بینیم و می گوییم اگر کسی بالفرض چنین کند چه پاسخی بدهیم.
فرمایش اخیر شما می‌گوید این فرض همین که به فعلیت برسد فضا را تغییر می‌دهد و معلوم نیست این فرض به همان صورت مفروض بماند.

(شبیه خیلی مطالب فرضی دیگر که وقتی وارد فعلیت می شوند خیلی فضای بحث عوض می‌شود. مثلا ما قبل از انقلاب می گفتیم اگر انقلاب شود چنین و چنان می کنیم اما وقتی بالفعل انقلاب شد و مشکلات مسیر پیش آمد دیدیم موانع خیلی بیش از آن چیزی است که پی می بردیم و به خیلی از ادعاها نمی توان عمل کرد. این مثال فقط برای تقریب به ذهن بود. لطفا دوستان بحث را سیاسی نکنند)
اما وقتی وارد فضای بالفعل می شویم (یعنی واقعا کسی حتی به همین کتابها تحدی می کند) آنگاه آن مساله ای مطرح می شود که قبلا این طور توضیح دادید:


نقل قول:
الف: وقتی کسی ادعا کرد که مثل قرآن آورده، در اینجا دو نوع استدلال مترتب بر هم نیاز است:

۱- استدلال بر مثل بودن و تشابه آنچه آورده با قرآن، و در این مقام، استدلال بر عهده آورنده مثل است، اینگونه نیست که هر کس گفت «زید قائم»، بر مدافع قرآن لازم باشد که نشان دهد مثل قرآن نیست.

۲- استدلال بر مثل نبودن و عدم تشابه و امتیاز قرآن از چیزی که ادعای مثل بودن آن شده، و در این مقام، استدلال بر عهده مدافع قرآن است، و نکته آنست که هر چند هر دو نوع استدلال، نیاز است، اما مترتب بر هم هستند، یعنی ابتدا باید آورنده مثل توضیح دهد که از چه جهت و چگونه این مدعای او مثل قرآن است، و سپس مدافع قرآن توضیح دهد که امتیاز قرآن چیست، و چگونه مدعای او مثل قرآن نیست.
اینجاست که حتما مدافعان قرآن پیدا می شوند و نشان می دهند که از جهات متعدد، این چیزی که آورده شده، مثل قرآن نیست.


ثمره بحث حقیر اینجا ظاهر می شود که این اشکال ریشه در مواجهه کلامی ما داشته است
یعنی خودمان نشسته ایم و فرض کرده ایم که اگر کسی پیدا شود و این را مقابل قرآن بیاورد چه کنیم؟
در حالی که اگر پیدا شد و آورد آنگاه در مقام عمل کسانی پیدا می شوند و پاسخ می دهند
و این استدلال هم مصادره به مطلوب نیست؛ یعنی نگویید که از کجا معلوم چنین خواهد شد.
زیرا آنچه ما ادعا کردیم این است که «نمی توانید» و ان ادعای ما زمانی رد می شود که کسی بالفعل بتواند مثل بیاورد و مغلوب نشود.
اما ما ادعا نکردیم که فرضش را هم نمی توانید در ذهن بیاورید.
در واقع پاسخ فوق این است که:
اگر فرض می کنید ما که خودمان معجزه بودن قرآن را فهم کرده ایم (همان وجهه شخصی اعجاز) مطمئنیم و خیالمان راحت است که این فرض شما در فعلیت زمین می خورد؛ و ما را از این فرضها نترسانید. هروقت در فعلیت ما را زمین زدید حق با شماست؛ نه اینکه در مقام فرض ما را زمین بزنید.




آیا مطلب را درست فهمیدم؟


آن وقت نکته اولتان یعنی اینکه فرمودید


نقل قول:
اولا: یا اینها از کتب آسمانی که خداوند بر پیامبری نازل کرده میباشند، و یا ادعای نازل شدن از طرف خداوند ندارند، اگر از کتب آسمانی هستند پس نسبت قرآن با آنها مثل نسبت قرآن با تورات و انجیل است، یعنی قرآن با آنها از حیث انتساب به خدا و علم خدا تحدی نکرده است، بلکه اگر قرآن با انجیل مثلا تحدی کند، از حیث عین کلام خدا بودن یا نبودن(تصنیف حواریون)، و یا از حیث رموز دقیق تفاوت این دو کتاب آسمانی مثل اشتمال بر حروف مقطعه تحدی میکند، و اگر ادعای نازل شدن از طرف خدا ندارند پس به جای آنها کتابی که میتوانسته نقش آنها را به بهترین وجه انجام دهد اوستا است، چون به گفته متخصصین کتاب اوستا جمع و جور شده و شسته رفته آنهاست، و از طرفی به عنوان کتاب آسمانی هم میتواند مطرح شود، و همه شاهد هستیم که اوستا چقدر توانسته در میدان مثل قرآن بودن، نقش ایفا کند.

مناقشه در صغری بود که صغرای مناسبی انتخاب نشده


نکته دوم و سومتان یعنی اینکه فرمودید


نقل قول:
ثانیا: همانطور که قبلا عرض کردم وقتی تمام بشر با قرآن مواجه میشوند، چیزی که مثل تابلو در پیشانی قرآن خودنمایی میکند، مسأله حروف مقطعه است، فورا خود را نشان میدهد، و هر ناظری را انگشت به لب میکند که اینها چیست؟ و جالبتر اینکه در گامهای انجاز تحدی هر چه جلوتر میرویم نقش آنها پررنگ‌تر میشود.

ثالثا: قطع نظر از مقایسه مراتب عالیه معارف مطرح شده، چیزی که امتیاز قرآن است خیلی اهمیت پیدا میکند، یعنی کتابهایی بسیار قدیمی که قرنها قبل از قرآن در دست مردم بوده‌اند، نتوانستند کسانی را که با قرآن ضدیت داشتند و در صدد آوردن مثل برای قرآن بودند را ساپورت کنند، بلکه هر کدام در محدوده مردم بومی خود، ماندگار ماندند، و سبب بقاء آنها خود مردم همزبان آنها، و مردم همراه با نیاکان خود بودند، اما در مقابل آنها قرآن کریم، زبانش عربی است، اما توسط غیر عربها، به طور گسترده و با عشق و علاقه غیر قابل وصف، هم به صورت عربی و هم به صورت ترجمه به زبان دیگر، در طول تاریخ باقی مانده است، آیا انجیل با آن همه افراد معتقد به آن، چند نفر حافظ کل انجیل در تاریخ داریم؟ چند سند متصل برای اعتبار سنجی نسخه‌های آن داریم؟

پاسخی است که اگر بالفعل تحدی کردند با کمک آن بتوانیم به پاسخ برویم



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط Hosein- نوشته شده است نمايش نوشته
آیا مطلب را درست فهمیدم؟
جز تشکر، کاری از دست من ساخته نیست، از توضیحات شما استفاده میکنم.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,059
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

وقتی که یک بحث از جهات مختلف پی‌گیری میشود، سبب میشود خلأهای موجود در فضای بحث پر شود، و فایده آن در وقت بروز اشکالاتی که از سر بی‌اطلاعی است، خود را نشان میدهد.

در این چند روز مکرر کلیپی را منتشر کردند که کسی میگوید: «این قرآن موجود، مال ۱۸۰ سال پس از پیامبر خدا ص است، روایت حفص از عاصم است، و حفص هم فاسق و دروغگو بوده است!»

چون فضای بحث ما فضای مراعات کامل ادب نسبت به افراد است، لذا عباراتی را نوشتم، اما حذف کردم، و بنا گذاشتم فقط جملات مشتمل بر مطالب علمی بنویسم.

تواتر که امری عرفی و عقلایی است و تمام بشر آن را میشناسند، انواعی دارد، و چون از سنخ عناصر منطق فازی است، پس قابل شدت و ضعف است، و با توضیحی که خواهم داد هر متدبر منصف، تصدیق میکند که تمام انواع تواتر برای قرآن کریم محقق است، و نام حفص فقط در یکی از انواع تواتر که تواتر تدوینی کلاسیک است، مطرح میشود.

نکته بسیار مهمی که در تواتر مطرح است، تواتر لفظی است که ساختارش طوری است که بالاترین نوع تواتر را به خود اختصاص میدهد، مثلا کسی که مواجه میشود که مفسرین میگویند در «ملک/مالک یوم الدین» در بین قراء سبعه دو قرائت است، یکی مالک و دیگری ملک، نفس رواج این اختلاف بین مسلمین از صدر اسلام تا کنون، میفهماند که در دو کلمه بعدی «یوم» و «الدین» اختلافی نبوده است، ببینید چگونه یک اختلاف در یک کلام که متشکل از اجزاء کلامی است سبب میشود که عناصر غیر مختلف فیه به بالاترین درجه تواتر برسند.

تواتر انواعی دارد:
۱- تواتر موضوعی
۲- تواتر اجمالی
۳- تواتر معنوی
۴- تواتر لفظی
۵- تواتر لفظی میدانی
۶- تواتر بخشی منطقه‌ای
۷- تواتر بین المللی
۸- تواتر عصری
۹- تواتر جیلی
۱۰- تواتر فراجیلی
۱۱- تواتر میدانی جیلی
۱۲- تواتر فراجیلی میدانی
۱۳- تواتر لفظی تجدیدپذیر شتابدار
۱۴- تواتر مدون غیر کلاسیک
۱۵- تواتر غیر مدون کلاسیک إقرائی
۱۶- تواتر مدون کلاسیک إقرائی
۱۷- تواتر مدون کلاسیک غیر إقرائی
۱۸- و...

اگر مثالهای عرفی و واضح این انواع تواتر را پیدا کنیم، علاوه بر وقوف بر دقت بحث، به رمز عدول یک متخصص فن قرائات و علوم قرآنی یعنی علامه ابن الجزری پی میبریم، ایشان در کتاب النشر میگوید من سابق (در کتاب منجد المقرئین) تواتر را شرط قرائت متعبره میدانستم، اما اکنون برایم واضح شده که تواتر شرط قرائت معتبر نیست و صحت سند کافی است! با ملاحظه انواع تواتر میفهمیم که این عالم متخصص، بین انواع تواتر سیر کرده است، زمانی ناخودآگاه به نوعی از تواتر توجه داشته و آن را وجدانا مییافته است، و زمانی دیگر با خبرویت بیشتر کلاسیک، تواتر دیگری برایش جلوه داشته، و ملاحظه کرده که شرط بودن چنین تواتری لازم نیست، اما امتیاز بین این تواترها نگذاشته است، و لذا بین دو نظر او تهافت واقعی نیست، و همانطور که عرض کردم اساسا تواتر عنصر منطق فازی است و از تشکیک و مراتب شدت و ضعف بسیار بهره‌مند است.

فعلا خلاصه مطلب را عرض میکنم تا تفصیلش بعدا اگر توفیق بوده إن شاء الله تعالی:

قرآن کریم در بدو نزول، از تواتر لفظی میدانی فوق شتابدار، برخوردار بوده است، چون به صورت عین الفاظ خودش بین طرفداران قرآن یعنی مسلمین و همچنین بین دشمنان اسلام یعنی کفار و مشرکین، منتشر میشد، و خیزش اجتماعی و نهضت دینی که نزول قرآن ایجاد کرده بود، برای طرفین ایجاد انگیزه میکرد تا الفاظ قرآن را یاد بگیرند و به اغراض مختلف آن را تکرار کنند.

همزمان با پیدایش این تواتر و موج شتاب‌دهنده آن، طبق دستور دینی اسلام، هر مسلمان باید قرآن را در شبانه روز در نمازهایش بخواند، و نیز فضیلت حفظ قرآن و قرائت آن در حالات مختلف شبانه روز، الفاظ قرآن را به صورت یک الفاظ مأنوس صغیر و کبیر و بچه و بزرگ و پیر و جوان مسلمان و حتی غیر مسلمان جلوه‌گر میساخت.

و قبلا توضیح دادم که چگونه قرآن کریم بر هفت حرف نازل شده است، و تعدد قرائات امری مطبوع و خوشایند جمیع مسلمین از عالم و عامی بوده است، و همه را قرآن و نازل شده از طرف خداوند متعال میدانستند، و لذا حافظ در شعر معروف خودش به حافظ بودن چهارده روایت افنخار میکند، آیا کسی به انباشتن ذهن خود از کلمات مردم که به عنوان کلام خدا جا زده باشند، افتخار میکند؟ آیا صدها مفسر عالی‌مقام عالم اسلام، کتب خود را از چیزهایی که سخن خدا نیست به عنوان تفسیر سخن خدا، پر میکنند؟ کلا و حاشا.

و مطالب بیشتر در این زمینه را بعدا اگر توفیق شد عرض میکنم، اما فعلا میخواهم از تضعیف حفص شاگرد عاصم سخنی بگویم، بیچاره حفص، رجالیون اهل سنت خودشان اعتراف میکنند که در قرآن و قرائت، شخص معتبر و راستگو است، ولی میگویند در حدیث ضعیف است و دروغگو است! و بعض علمای شیعه هم متاسفانه عبارات آنها را تکرار میکنند، ولی رمز اینکه حفص در حدیث دروغگو است شاید به حریت او برمیگردد، نزد اهل سنت هر شخصی که حاضر باشد کارهای منافقین را پس از پیامبر خدا ص ذکر کند و ملاحظه‌کاری نکند و برای مردم بگوید، او را به دروغگو بودن موسوم میکنند! تحقیق در حال حفص اهمیت دارد، شیخ طوسی او را در جمله اصحاب امام صادق ع ذکر میکند، و تبعا للبرقی با عنوان ابوعمرو البزاز در اصحاب امام باقر ع هم ذکر میکند که احد المحتملین است.

امام باقر ع:
رجال الطوسي، ص: 150
1669- 3 أبو عمرو البزاز. «2»
__________________________________________________
(2)- أبو عمر البزاز (خ ل)، عنونه البرقي في رجاله: 14 كما اثبتناه.

امام صادق ع:
رجال الطوسي، ص: 189
2323- 180 حفص بن سليمان، أبو عمر
الأسدي الغاضري المقري البزاز الكوفي أسند عنه. «1»
__________________________________________________
(1)- أبو عمرو (خ ل)، عنونه ابن حجر في التهذيب 2: 400، و ابن حبان في الضعاف: 1: 255، و فيهما: البزاز القاري، و قال في الثقات 6: 195: ان حفص المنقري غير حفص القاري البزاز.


محقق کتاب بحار، حدیثی را که حسین بن سعید اهوازی از ابوعمرو البزاز نقل میکند، در پاورقی توضیح میدهد که او حفص بن سلیمان شاگرد عاصم است، و بر فرض ثابت شدن این مطلب، دلیل واقعی اینکه میگویند حفص در حدیث دروغگو است مثل خورشید نمایان میشود:

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏6، ص: 189
32- ين، كتاب حسين بن سعيد و النوادر صفوان عن ابن مسكان عن أبي عمرو البزاز «1» قال: كنا عند أبي جعفر ع جلوسا فقام فدخل البيت و خرج فأخذ بعضادتي الباب «2» فسلم فرددنا عليه السلام ثم قال و الله إني لأحب ريحكم و أرواحكم و إنكم لعلى دين الله و دين ملائكته و ما بين أحدكم و بين أن يرى ما تقر به عينه إلا أن تبلغ نفسه هاهنا و أومأ بيده إلى حنجرته و قال فاتقوا الله و أعينوا على ذلك بورع.
__________________________________________________
(1) هو حفص بن سليمان الأسدى الكوفي الغاضرى- بمعجمتين- و هو حفص بن أبي داود القارى، صاحب عاصم، و يقال له: حفيص، أورده هكذا ابن حجر في ص 118 من التقريب و قال بعد ذلك: متروك الحديث مع إمامته في القراءة، من الثامنة، مات سنة ثمانين و له تسعون انتهى. و في هامش التقريب: و هو ثبت في القراءة عند ابن معين و أحمد، و متروك في الحديث عند البخارى و غيره، وثقه ثقة وكيع، قال الذهبي: هو في نفسه صادق غير أنه لم يتقين الحديث، قال حنبل بن إسحاق، عن أحمد قال: ما به بأس، و روى أبو علي الصواف، عن عبد الله، عن أبيه قال:
هو صالح اه. أقول: أورده الشيخ بالعنوان في أصحاب الصادق عليه السلام و قال: أسند عنه و أورده أيضا في باب الكنى من أصحاب الباقر عليه السلام.
.



(mahdi)
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: Nov 2015
پاسخ‌ها: 2
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

اگر رمز تحدی قرآن کریم تکیه آن بر تدوین تکوین بودن آن می باشد همانطور که فرمودید :

نقل قول:
مکرر در اینجا و غیر اینجا عرض شد، که رمز تحدّي قرآن کریم به اینکه اگر خلائق جمع شوند نمیتوانند مثل قرآن بیاورند، این است که قرآن، تدوین تکوین است، اما گاهی تصور میشود که منظور از تکوین، ابعاد ثلاثة به اضافه بعد چهارم تی در ازل و ابد زمانی، و وقائع فیزیکی پدیدار شده در دار دنیا است.

اما این تصور ناصحیح، بسیار ذهن را دور میبرد، بلکه خراب میکند، منظور از تکوین، تکوین به معنای اعم است، یعنی تمام بستر نفس الامر، از حقائق و وقائع دنیویه و اخرویه، در قرآن کریم به علم الهي، تدوین یافته است.
و همچنین فرمودید :

نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته

نکته اصلی که میخواهم عرض کنم اینکه تحدی قرآن کریم در مقابل جن و انس، یک تحدی لایه‌ای است، تحدی، یک رمز اصلی و لایه مرکزی دارد، و آن اصل است، تحدی به هویت شخصیتی قرآن کریم است، اما از آنجا که هویت شخصیتی، شئون بسیار زیادی دارد، این تحدی اصلی و مرکزی، خود را در لایه‌های دیگر هم نشان میدهد.

در چند پست قبلی عرض کردم که وقتی قرآن جن و انس را دعوت میکند که همکاری کنند و پشت در پشت یکدیگر بیایند تا مثل قرآن بیاورند، تمام هویت قرآن را مورد تحدی قرار میدهد، یعنی تحدی را متوجه لایه مرکزی و اصلی میکند:

17|88|قل لئن اجتمعت الإنس والجن على أن يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا
ترجمه کاویانپور:
بگو، اگر انسانها و جنيان همه جمع شوند و بخواهند نظير اين قرآن را بياورند، هرگز نمیتوانند نظير آن را بياورند، هر چند به همديگر كمك كنند.

در این آیه از یک واقعیت سخن میگوید، اما در بعض آیات دیگر که با مخاطب محاجة میکند، هر چند نام از سوره میبرد اما آن را مقدمه اشاره به رمز اصلی تحدی قرار میدهد:

11|13|أم يقولون افتراه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون الله إن كنتم صادقين ، فإلم يستجيبوا لكم فاعلموا أنما أنزل بعلم الله وأن لا إله إلا هو فهل أنتم مسلمون
ترجمه كاويانپور، ص: 223
يا اينكه مى‏گويند: (قرآن) ساخته و پرداخته خود اوست. بگو، پس شما هم با كمك كسانى كه توانايى دارند (و اهل علم و دانشند) ده سوره نظير آن ساخته‏‌ها را بدون وحى خدا بياوريد، اگر شما راست مى‏گوييد. (13) و اگر آنها نتوانستند جواب شما را بدهند، بگو، پس بدانيد كه (اين كتاب) تنها بعلم خدا نازل شده است و بدانيد جز او هيچ معبودى نيست. با اينحال آيا شما اسلام را خواهيد آورد؟ (14)

به فاء «فاعلموا انما انزل بعلم الله» دقت کنید، میفرماید اگر نتوانستید پس بدانید که این به علم خدا نازل شده، خدا و علم خدا، یعنی چه؟ یعنی جن و انس و... همگی جمع شوند، مخلوق هستند، خدا نیستند، مبدء تکوین نیستند، احاطه به همه چیز ندارند، پس نمیتوانند مثل قرآن که آیینه تمام نمای علم خدا و مبدء مطلق است بیاورند، پس قرآن از آن حیث که هویتش، تدوین تمام تکوین است، مورد تحدی است، نه اینکه مثلا فصاحت و بلاغتش محور تحدی باشد.

.
اگر بگوییم که تحدی به جمیع شئون قرآن کریم است لازم می آید که بعضی شئون آن -از جمله همین جنبه های تدوین تکوین بودن آن - قابل اثبات و تفهیم برای افراد عادی جامعه نباشد . در این صورت فی الجمله تحدی به چیزی شده است که قابلیت انجاز ندارد . و این خلاف فهم عرفی و عقلائی از آیه شریفه است . آیه شریفه به چیزی تحدی می کند که قابلیت نشان دادن و تبیین کردن داشته باشد . این قرآن که در مقابل خصم به آن تحدی شده است چیزی جز همین الفاظ نبوده است . عرفا و عقلائا تحدی به شیئی صورت می گیرد که در معرکه ی جدال علمی نمایان و آشکار است . برای مثال حافظ می تواند به دیوان خود که در دست همه هست و کاملا معلوم است تحدی بکند . آنچه در زمان نزول آیات مورد توجه بوده است همین قرآنی بوده است که در قالب لفظ حضرت قرائت می فرمودند پس عرفا تحدی به همین قرآن است از این رو همین قرآن ملفوظ باید فی نفسه دارای جهات اعجاز باشد . باید انجاز تحدی به همین الفاظ قابل تفهیم و اثبات برای خصم و مردم دچار شبهه باشد . در حالی که جهاتی که در حروف مقطعه هست و تدوین نگاشتی تکوین می باشد شاید نزد مردم آن زمان قابل اثبات و تبیین نبوده باشد . اثباتی که آشکارا کاشف از تأثیرات و معانی و ذوالنشانه های حروف مقطعه باشد .
آیا آیات تحدی این غرض را دارند که مثل قرآن را بیاورید و چون ادعای ما این است که این کتاب مشتمل بر جهاتی است که نمی دانید و ظرفیت فهمش را هم ندارید پس نمی توانید مثلش را بیاورید . آنها هم در مقابل می توانند بگویند که ما اساسا این ادعا را قبول نداریم و چون در جهات قابل فهم هم امکان آوردن مثل وجود دارد به نحوی که حتی خود شما قبول دارید(امکانش را ). می گویند: پس قرآن قابل مقابله به مثل هست ، پس معجزه نیست. اساسا معجزه از جهت حکمت الهی مناسبت دارد که آنچه ارائه شده است ، فی نفسه ، قابل فهم و مواجهه عینی باشد و خود آن به تنهایی امری ورای قدرت بشر بوده باشد .


نقل قول:
مهم در تبیین مقصود:
با ملاحظه آنچه گذشت، اگر شما بگویید یک کره مثل این کره در دست من بیاور، میتوانید به نفس هویت آن تحدی کنید، و اصلا کار نداشته باشید که این کره آنقدر دقیق است که هر نقطه روی سطح آن دقیقا میتواند مرکزیت داشته باشد، پس اگر کسی کره‌ای آورد و ادعا کرد مثل این است، آن وقت شما توضیح دهید و ابراز کنید که آیا هر نقطه کره تو بالدقه مرکزیت دارد؟ یا خیر، این شبه کره است؟ و همچنین اگر کره دقیق آورد، بگویید این کره من آلیاژ خاصی دارد که در گرما منبسط نمیشود، آیا تو چگونه است؟ و.. بخصوص وقتی انگیزه تحدی، هدایت و معرفت خداوند و سعادت آخرت و... باشد، یعنی نخواهد مخفی کاری کند، بلکه غیر از واقعیت اعجاز تدوین تکوین، بخواهد مخاطب را به سعادت برساند.

شاید سابقا عرض کردم که یکی از رموز حدیث ثقلین، همین ظهور انجاز تحدی قران کریم به دست امام معصوم ع است، البته گفتم که خداوند قدرت خود را غیر حکیمانه آشکار نمیکند، تدوین تکوین توسط کتاب، مشتمل بر قدرت فوق العادة است، آصف با یک حرف کتاب، تخت بلقیس را آورد، و لذا وقتی که حکمت الهی اقتضاء عقلایی کند، آن روز، روز این آیه است: و لو أن قرآنا سیرت به الجبال أو قطعت به الارض او کلّم به الموتی بل لله الامر جمیعا، آن روز ، روز ظهور رمز حدیث ثقلین است، چه کسی است که طوری قرآن را میداند که به دست او این آیه ظهور میکند؟
با لحاظ این مقدمه که تدوین نگاشتی تکوین امری است که خواص می فهمند و فهم آن هم نیاز به خلوص و استقرار در مراتب عالیه کمال دارد ، ابهامی به ذهن می آید که مرتبط با اشکال مهم نظریه صرفه است که مطرح فرموده اند . ابهام از این قرار است که : وقتی تکیه قرآن به این امور « غیر قابل تفهیم برای عموم» هست .پس حتما اگر هم کسی در طول این مدت 1400 سال چیزی آورده باشد که در جهات قابل فهم و تبیین، نظیر قرآن کریم بوده باشد به هر حال از ناحیه مسلمانان و غیر آنها مورد پذیرش قرار نمی گیرد . می گویند که در فلان جهاتی که قابل تفهیم نیست قرآن برتر و متمایز است . پس به وسیله ی مسلمانان آنچه او آورده بود مردود می شد . خصم همواره می تواند بگوید که شاید آنچه آورده بودند از همین باب بوده و به همین جهت مردود شمرده شده و کنار گذاشته شده است . قضیه « لو کان لبان » را بسیاری از جوانان امروزی قبول ندارند چون که در ذهنشان احتمال مخفی کردن و محو کردن پررنگ است خصوصا با لحاظ بستر تحدی و محیط و مناطق اسلامی که قریب به 1400 سال است تحت سلطه ی مسلمانان است .


برای جوانان نیازمند امری روشن تر هستیم . آیا عدم تذکر نظریه صرفه و اتکاء به وجوه و شئونات قابل تبیین و اثبات قرآن کریم و سان دادن آن ها مفید تر نیست ؟ چه مانعی دارد که تحدی به همین هویت ذات الشئون باشد اما شئونی که قابل اثبات و تبیین بوده باشد . چیزی که ارتباط آن با الفاظ قرآن به صورت کاملا بیّن هویدا گردد . و با همین امر ، بحث اعجاز سر می رسد چرا که شئون قابل تبیین قرآن خود به حدی است که بشر نمی تواند کلامی با لحاظ همه آن ها بیاورد . واضح است که جهات معرفتی و بیانات عالیه معارفی قرآن کریم ، 1400 سال ذهن نوابغ علم و معرفت را به خود مشغول کرده است . هنوز هم به عمق بیانات قرآن کریم نائل نشده اند و پس از این همه سال هنوز هم تفاسیری از آیات بیان می شود که حاوی نکات نابی است که از باطن عمیق محتوائی قرآن کریم خبر می دهد .
تدوین نگاشتی تکوین امری است که منکر آن نیستیم و حقیقت قرآن کریم است ولی چیزی است که در نفس نبی یا ولی محقق است و غیبوبتی دارد که خود محتاج است به اعجازی مثل شفا دادن با حروف مقطعه یا بیان امور آینده بواسطه آن ها و یا سیر جبال و امثال ذلک، و با این معجزات تازه «تدوین تکوین بودن » اثبات می شود. خود نیازمند معجزه ایست ، پس نمی تواند خود آن فی نفسه معجزه به معنای کلاسیک باشد .



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,077
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط (mahdi) نوشته شده است نمايش نوشته
اگر رمز تحدی قرآن کریم تکیه آن بر تدوین تکوین بودن آن می باشد همانطور که فرمودید :

و همچنین فرمودید :

اگر بگوییم که تحدی به جمیع شئون قرآن کریم است لازم می آید که بعضی شئون آن -از جمله همین جنبه های تدوین تکوین بودن آن - قابل اثبات و تفهیم برای افراد عادی جامعه نباشد . در این صورت فی الجمله تحدی به چیزی شده است که قابلیت انجاز ندارد . و این خلاف فهم عرفی و عقلائی از آیه شریفه است.....
با تشکر وافر از اینکه بحث را پی گرفتید، و مطالب خوب افاده فرمودید، بنده هم در حد ذهن ناتوان خودم برای پیشرفت بیشتر بحث، کلماتی عرض میکنم.

فرمودید:
«اگر بگوییم که تحدی به جمیع شئون قرآن کریم است لازم می آید که بعضی شئون آن -از جمله همین جنبه های تدوین تکوین بودن آن - قابل اثبات و تفهیم برای افراد عادی جامعه نباشد»

فرق بسیار است بین اینکه بگوییم تحدی به جمیع شئون قرآن کریم است و اینکه بگوییم تحدی به هویتی است که دارای جمیع شئون ذاتیه خودش است، و مقصود بنده دومی است، و اگر عبارتی موجب ایهام اول شده است، اشتباه از بنده بوده است.


فرمودید:
«آیه شریفه به چیزی تحدی می کند که قابلیت نشان دادن و تبیین کردن داشته باشد . این قرآن که در مقابل خصم به آن تحدی شده است چیزی جز همین الفاظ نبوده است.»

شما خودتان شک ندارید از اینکه میگویید: «جز همین الفاظ نبوده» مقصودتان نفس اصوات بدون معانی و معارف آنها نیست، و در فرمایش شما اصلا روی نکته‌ی لایه‌ای بودن تحدی، تاکید نشده است، یعنی اگر این عبارت بنده تاکید نشود بحث سر نمیرسد:

«تحدی، یک رمز اصلی و لایه مرکزی دارد، و آن اصل است، تحدی به هویت شخصیتی قرآن کریم است، اما از آنجا که هویت شخصیتی، شئون بسیار زیادی دارد، این تحدی اصلی و مرکزی، خود را در لایه‌های دیگر هم نشان میدهد.»
نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
نکته اصلی که میخواهم عرض کنم اینکه تحدی قرآن کریم در مقابل جن و انس، یک تحدی لایه‌ای است، تحدی، یک رمز اصلی و لایه مرکزی دارد، و آن اصل است، تحدی به هویت شخصیتی قرآن کریم است، اما از آنجا که هویت شخصیتی، شئون بسیار زیادی دارد، این تحدی اصلی و مرکزی، خود را در لایه‌های دیگر هم نشان میدهد.


فرمودید:
«آنچه در زمان نزول آیات مورد توجه بوده است همین قرآنی بوده است که در قالب لفظ حضرت قرائت می فرمودند پس عرفا تحدی به همین قرآن است از این رو همین قرآن ملفوظ باید فی نفسه دارای جهات اعجاز باشد.»

در این جهت با هم شریک هستیم که همین قرآن ملفوظ باید دارای جهات اعجاز باشد، و اتفاقا اصل مقصود من اثبات اعجاز برای همین قرآن ملفوظ است، و سابق عرض کردم:
نقل قول:
در اصل توسط hosyn نوشته شده است نمايش نوشته
وقتی میگوییم قرآن چیست؟ نه میتوانیم از حیثیت لفظ بودن قرآن صرف نظر کنیم و نه از حیثیت مفاهیم و معانی قرآن عبور کنیم، همانطور که عرض کردم همه را با هم به عنوان یک کل باید در نظر بگیریم.

و وقتی از حیثیت لفظ بودن قرآن سخن میگوییم، فورا سر و کار ما با حروف است، ...

اما ابتدا باید ببینیم «ملفوظ» یعنی چه؟ آیا اگر فرض بگیریم پیامبر خدا ص سوره مبارکه کوثر را مینوشتند و اصلا قرائت نمیکردند، آنچه شما میگویید محقق نمیشد؟ به گفته شما حتما باید قرائت میفرمودند تا بتوان تحدی کرد؟ الفاظ، طبایع دارند که آنها نقش اصلی در هویت بخشیدن به قران کریم دارند، و لذا ابتدا بحث را بر سر هویات شخصیتی پسین بردم تا ثمراتش در ادامه نمودار شود.

ما با تحریک لسان، فردی از کاف مثلا تولید میکنیم، اما اصلا قدرت نداریم تا نفس طبیعت حرف کاف را تولید و تلفظ کنیم، و طبیعت کاف است که وجود لفظی صوتی دارد، و وجود کتبی منقوش دارد، و وجود ذهنی متصور دارد، و وجود.... اما همه این وجودها متفرع بر این است که عقل، طبیعت کاف را درک کرده است، طبیعت را عقل دارد و سپس فردی از آن را ایجاد کند، به انواع وجودات لفظی و کتبی و...


فرمودید:
«قضیه « لو کان لبان » را بسیاری از جوانان امروزی قبول ندارند چون که در ذهنشان احتمال مخفی کردن و محو کردن پررنگ است خصوصا با لحاظ بستر تحدی و محیط و مناطق اسلامی که قریب به 1400 سال است تحت سلطه ی مسلمانان است .»

بخشی از مطالب این بخش را نوشتم و تاخیر افتاد، ان شاء الله عرض میکنم.



hosyn
عضو ثابت
 
تاريخ ثبت نام: May 2008
پاسخ‌ها: 2,077
ج: مصاحف قرآن كريم شبه هولوگرامي تحريف ناپذير


لینک پست در سایت باشگاه

نقل قول:
در اصل توسط (mahdi) نوشته شده است نمايش نوشته
قضیه « لو کان لبان » را بسیاری از جوانان امروزی قبول ندارند چون که در ذهنشان احتمال مخفی کردن و محو کردن پررنگ است خصوصا با لحاظ بستر تحدی و محیط و مناطق اسلامی که قریب به 1400 سال است تحت سلطه ی مسلمانان است .
به گمانم برای جوان امروزی قضیه کاملا بر عکس است، چون اطلاعاتی را که جوان دیروزی باید مدتها صبر میکرد تا بدان دست یابد، جوان امروزی در چند لحظه به همه آنها میتواند دسترسی داشته باشد، و اینکه احتمال مخفی کردن و محو کردن در ذهن پررنگ باشد، اختصاصی به جوان امروز و دیروز ندارد، تفاوت این است که با سرعت دستیابی به اطلاعات، به سرعت میتواند قضاوت کند که مخفی و محو شده است یا خیر؟

خاطره فراموش نشدنی از کتاب ریاضیات دهه ۵۰ دارم، برای ما دانش‌آموزان مقطع راهنمایی، چنین وانمود میکردند که ایرانیان در تحت سلطه عجیب اعراب بودند، و ناچار بودند کتابهای علمی خود را به زبان عربی بنویسند! برای من در آن زمان، سنجش صحت این مقال، زمان‌بر بود، اما امروزه با چند لینک مستند ساده میتوان صحت و سقم آن را محک زد.

این عبارت کتاب ریاضی سوم راهنمایی دهه پنجاه صفحه ۲۵۵ است:
نقل قول:
سهم کشور ما در پیشرفت ریاضیات
ریاضیات در کشور ما سابقه‌ای طولانی دارد، از آثار ریاضیدانان دوران پیش از اسلام آثار کمی به جا مانده و در باره آنها نیز هنوز مطالعه کافی و دقیق نشده است
پس از اسلام در قرنهای اول و دوم ایرانیان خود را با شرایط جدید تطبیق می دادند و تمام زیرکی و هوشمندی آنان در راه دفع تسلط بیگانه و حفظ قومیت ایرانی متمرکز شده بود
شکوفایی دانش ایرانی ، پس از يك ركود موقت ، از قرن سوم هجری آغاز گشت وسهم ریاضیدانان در این رهگذر چشمگیر و باعث افتخار است.
در اینجا به يك نكته مهم اشاره می کنیم که خارجیان در تاريخهای علوم یا در فرهنگنامه هایی که نوشته اند ، اگربه سهم ملل مشرق در پیشرفت علوم توجهی کرده باشند ، دانشمندان ایرانی و از جمله ریاضیدانان ایران را در زمره دانشمندان ممالک اسلامی ، یعنی کشورهایی که دین اسلام را پذیرفته بودند و گاه نیز جزو دانشمندان عرب به شمار آورده اند . و این شاید بدان سبب بوده است که ریاضیدانان ایرانی ناچار بوده اند آثار خود را به زبان عربی بنویسند. اکنون که روز به روز گذشته تاریخ علم روشن تر می شود آشكار می گردد که در میان ملتهایی اکه کشورهای اسلامی را تشکیل می دادند سهم ایران در پیشبرد دانش ریاضی بشر بیش از همه بوده است و این نیز یکی دیگر از دلایل افتخار ما به ایرانی بودن است .
برای نوجوانی که در ابتدای زندگی است خیلی این تعبیر «دفع تسلط بیگانه» و «ریاضیدانان ایرانی ناچار بودند آثار خود را به عربی بنویسند» تاثیرگذار است که با خود بیندیشد بیچاره دانشمندان ایرانی چه روزگاری گذراندند! اما توضیح بیشتر را چون خیلی مربوط به این تاپیک نیست، در تاپیک «ارزیابی پتانسیل بقاء» ادامه میدهم.
.