بسم الله الرحمن الرحیم

کلمات الشیخ عبدالجلیل قزوینی رازی صاحب کتاب «نقض» در قرائات

فهرست مباحث علوم قرآنی
فهرست القرائات
مقدمه تفسیر مجمع البیان راجع به قراء-الفن الثانی
فصل اعيان الشيعه در تشيع قراء
قراء سبعة--عشرة--اربعة عشر
کلمات علمای شیعه قبل از قرن یازدهم
قائلین به تعدد قراءات از علمای شیعه پس از قرن یازدهم


معرفی کتاب

سایت ویکی شیعه

کتاب نقض (النقض) ، اثری در تبیین و اثبات عقاید امامیه و رد اتهامات مخالفان و در نقض کتاب "بعض فضائح الروافض" است. این کتاب توسط عبدالجلیل قزوینی رازی در حدود سال ۵۶۰ق. نوشته شده است
نام اصلی کتاب، بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض است، اما به «‌نقض‌» شهرت دارد. مؤلف کتاب، نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل بن ابی الحسین بن ابی الفضل قزوینی رازی از واعظان و عالمان امامی مذهب ساکن ری بوده و تصنیفاتی نیز داشته است، از جمله کتاب السؤالات و الجوابات در هفت جلد
انگیزۀ تألیف

قزوینی، این کتاب را در رد کتابی به نام "بعض فضائح الروافض" نوشته است نویسنده کتابِ "بعض فضائح الروافض" سنی مذهب و ساکن ری بوده است که در محرّم سال ۵۵۵ق تألیف آن را به پایان برده و ظاهراً تا سال ۵۵۹ به تکمیل آن مشغول بوده است.نویسنده بعض فضائح روافض، عالمان شیعه مانند سید مرتضی، شیخ طوسی، شیخ صدوق، شیخ مفید و راویان مشهور شیعه را در قرن دوم مورد توهین و سرزنش قرار داده است. این نویسنده برخی از اصول، فروع و اعتقادات شیعه را نیز رد کرده است.

گفته شده است از طرف تعدادی از عالمان شیعه، شرف الدین ابی‌الفضل محمد بن علی المرتضی با عبدالجلیل صحبت کرده و او را مأمور به پاسخ‌گویی و رد محتویات این کتاب کردعبدالجلیل رازی در این باره می‌نویسد:

            «پیش از وصول این کتاب به ما، مگر زمره‌ای از خواص علماء شیعه که این کتاب را مطالعه کرده بودند بر حضرت مقدس مرتضای کبیر سید شرف الدین ملک النقباء سلطان العترة الطاهرة ابوالفضل محمد بن علی المرتضی ضاعف الله جلاله و بر لفظ گهربار سید السادات برفته که: «‌عبدالجلیل القزوینی‌» می‌باید که در جواب این کتاب بر وجه حق شروعی کند چنان‌که کسی انکار آن نتواند کرد.»



*****************

کتاب نقض، ص 674-675

[تهمت مؤلف فضائح به شيعه در كافر دانستن قاريان هفتگانه]
آنگه گفته است: فضيحت چهاردهم. رافضى قُرّاى سبعه را كه در حروف و قرائتِ قرآن سخن گفته‌اند، همه را كافر دانند؛ زيرا كه گويند: كس را نرسد كه در قرآن و قرائت تصرّف كند، الّا قائم بيايد و قرآن به‌درستى املا كند. و مؤمنان را دشخوار باشد اين فراموش كردن و آن حفظ كردن
[اثبات دروغ‌گويى مؤلف فضائح و اشاره به مؤمن و عالم بودن قاريان از ديدگاه شيعه]
 امّا جوابِ چنين سخن؛ گرچه كرا نكند كه دروغ و بهتانِ اين حوالت همۀ عقلا و فضلا را معلوم است، امّا چون شروعى برفته است، بر سبيلِ اشارت كلمتى برود. اى سبحان اللّٰه! جماعتى مقريانِ متديّنِ عارفِ عالم، سال‌ها از سرِ علم و ديانت در كتاب خداى تعالى رنج برده و استخراجِ معانى كرده از حروف و كلمات و وقوف، مسلمانان ايشان را به كدام حجّت كافر دانند؟ صدهزار لعنتِ خدا و فريشتگان و همۀ انبيا و مؤمنان بر آن باد كه ايشان را كافر داند يا خواند، و به اضعافِ آن بر آن حرام‌زاده كه چنين دروغ بر مسلمانان نهد؛
[شيعى‌مذهب بودن بيشتر قاريان قرآن]
با آن كه اتّفاق است كه بيشترينِ ايشان خود شيعى‌مذهب‌اند، كوفيان و مدنيان و مكّيان و بصريان؛ چنانكه ابن كثير و نافع از حرمين‌اند، و ابن العلاء ابوعمرو است، و ابوبكر عاصم است، كوفى است. و ازين بقاع مجبّر و خارجى نباشد، الّا مؤمنانِ عدلى مذهب. امّا ابن عامرْ شامى است تا معلوم شود، و باقيان خود عدلى‌اند، نه مجبّر و مشبّهى، نه خارجى‌اند.
[عاصم و ديگر راويان على و قاريان، مقتداى شيعه و مصداق اهل ذكر]
و راويانِ اميرالمؤمنين چون عاصم و ما يتبعه، خود مقتداىِ شيعت‌اند در قرائت، و بارى تعالى ايشان را اهل ذكر مى‌خواند و رسول - عليه السلام - گفته است كه: «أهلُ القرآنِ أهلُ اللّٰه و خاصَّته». و امثال اين اخبارْ بى‌نهايت.
[مدح و ثناى مفسران شيعه دربارۀ قاريان بزرگ و خلل نيافتن در قرآن با قرائت‌هاى مختلف]
و مفسّران اهل البيت، چون شيخ بوجعفر طوسى و محمّد فتّال و بوعلى طبرسى و شيخ بُلفتوح عالم رازى، همۀ حوالات و اشارات درين باب در تفاسير حوالت بديشان كرده و ايشان را به رحمت و ثنا ياد كرده‌اند. و چه شبهت بماند شيعه را در وجوهِ قرائت، با آن كه بر هر كلمتى از طريقِ لغت و نحو و اصول دلايل معلوم شده باشد و اشتقاقات ظاهر و شبهتى را مدخل نه‌؟ و بارى تعالى گفته كه: «إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ‌» پس كجا آدميان تصرّفى كنند در عبارت و معنىِ كلمات و حروف خللى كند؟
[رد تهمت مؤلف فضائح و اثبات دروغ‌گويى او در انتساب قرآن نخواندن شيعه تا قيام مهدى (ع)]
اما آنچه گفته است خاكش به دهان كه «گويند تا قائم بنيايد، قرآن نشايد خواندن كه خطا باشد»، اى سبحان اللّٰه! نه در اوّلِ كتاب دعوى كرده است كه بيست و پنج سال اين مذهب داشته است‌؟ اگر دروغ نگفته بودى، بايستى كه از مذهبِ شيعت اين مايه بدانسته بودى كه از مصطفى تا به حسن عسكرى، امامان را همه عالم‌تر از امّت گويند اين طايفه، و م‍ نزلتِ هيچ امام فزون‌تر ندانند از م‍ نزلتِ قائم - عليه السلام -، و اميرالمؤمنين را خود بهتر از او و هر يك از ائمّه دانند. پس اگر در وجوه آيات و قرائت و كلمات و حروفِ قرآن خللى بودى از قبلِ قُرّاء يا خواستى بودن، صادق و باقر تا به حسن عسكرى درست باز كرده بودندى، تا شيعت را توقّف و انتظار نبايستى كردن؛ چنانكه همۀ علوم فقه و شريعت و تفسير را بيان كرده‌اند؛ تا موقوف نيست بحمد اللّٰه بر ظهور و حضور قائم - عليه السلام -. تا عاقلان بدانند كه همۀ حوالات به دروغ كرده است و همۀ بهتان‌ها به باطل نهاده و اعتقاد شيعه بر صحّت قرآن و صدق قرائت مستقيم است و تا كور و لال مى‌باشد بدين حجّت: «لاٰ يَأْتِيهِ الْبٰاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ». [182] آنگه گفته است:



النقض، ص 147-148
و آنچه گفته است كه «مذهبِ شيعه چنان است كه قرآن بزِ عايشه بخورد پس چون قائم بيايد به شرح و راستى املا كند»؛ عجب آن است كه اين مزوّر انتقالى، دعوى كرده است كه بيست و پنج سال رافضى بوده است و اين قدر بندانسته است كه اين نه مذهبِ شيعه است و كس نگفته است، و از عالمى از علماىِ شيعه مذكور نيست، و در كتابى از كتبِ ايشان مسطور نيست، و بر اين اصل بد كه نهاده است بيرون از غفلتِ رسول و عايشه، بارى تعالى را دروغ‌زن مى‌داند كه گفته است تبارك و تعالى: «إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ‌» . معنى آن است كه ما فرو فرستاديم قرآن را و ما نگاه‌دارندۀ قرآنيم. پس عايشه جاهل باشد، و محمّد غافل، و حق تعالى دروغ‌زن! نعوذُ باللّٰهِ مِنْ هذَا المَقال. امّا آنچه گفته است: «تا قائم بنيايد درست نشود»؛ پس طرفه‌تر و دروغ‌تر و بهتان‌تر است؛ بدان دليل كه به چند موضع درين كتاب اشاره كرده است كه «رافضيان بعد از مصطفى دوازده امام گويند و همه را معصوم دانند» و جايى گفته است كه «على بزرگ‌تر امامى است به نزديكِ رافضيان». پس اگر علىٰ زَعْمِهِ بعضى ازين كلام، بُزِ عايشه بخورده بودى، امير المؤمنين على - عليه السلام - املا كردى تا به حسن عسكرى - عليه السلام - مختلّ و ناقص نماندى، تا قائم بيامدى و املا كردى. و هر عاقل كه نظر كند درين فصل، غايتِ بهتان و دروغ گفتِ‌ اين مصنّف بداند.


نقض، ص 210-211
و آنچه كمالِ ثابت كرده است در ميانِ شهر و مقصوره‌هاىِ با زينت و منبرهاىِ با تكلّف، و منارهاىِ رفيع، و كراسىِ علما و نوبتِ عقودِ مجالس و كتب‌خانه‌هاىِ مِلْ‌ء از كتبِ طوايف، و مدرسه‌هاىِ معروف چون مدرسۀ سعد صلب و مدرسۀ اثير الملك، و مدرسۀ شهيد سعيد عزّ الدّين مرتضى - قدّس اللّٰه روحه -، و مدرسۀ سيّد امام زين الدّين اميرۀ شرفشاه كه قاضى و حاكم است،
[مدارس و مجالس درس و وعظ در كنار مرقد حضرت معصومه در قم]
و آن سراىِ ستّى فاطمه بنت موسى بن جعفر - عليهم السلام - به اوقاف و مدرّس و فقها و ائمّه و زينتِ تمام و قبولِ اعظم، و مدرسۀ ظهير عبدالعزيز، و مدرسۀ استاد بوالحسن كميج، و مدرسۀ شمس الدّين مرتضى با عُدّت و آلت و درس، و مدرسۀ مرتضى كبير شرف الدّين با زينت و آلت و حرمت و قبول، و غيرِ آن كه به ذكر همه، كتاب مطوّل شود، و مساجد بى‌مر، و مُقرِيانِ فاخرِ عالم به قرائت، و مفسّران عالم به منزّلات و مؤوّلات، و ائمّۀ نحو و لغت و اعراب و تصريف و شعراىِ بزرگ و فقها و متكلّمان از اسلاف به اخلاف رسيده، و زهّادِ متعبّد و حاجيانِ بى‌مر، و روزه‌دارانِ سه ماهه و ايّام شريفه، و نمازكنندگان به شب، و أهلِ بيوتات از علوى و رضوى و تازى و ديالم و غيرهم. و هر سحرگاه از چند مسجد و مناره آوازِ موعظت و بانگ نماز متواتر، و هر روز در مساجدِ كبير و صغير و مدارسِ معروف و در سراهاىِ بزرگان، ختمِ قرآن معتاد و معهود، و مال‌هاىِ فراوان كه هر سال از وجوهِ حلال به متابعتِ شريعت در وجوهِ زكوات و اخماس و صدقات صرف شود به نظرِ امينان و متديّنان و محتسبِ عارفِ علوى كه بى‌ريا و سُمعه دِرّه بر دوش نهاده، و همه ساله نهىِ منكرات را ميان بسته، و آنچه شعارِ شريعت و تمهيدِ قواعدِ اسلام است از درس و مناظره و مجلسِ وعظ و حلقۀ ذكر معيّن و مقرّر، و نور و نُزهت و بركتِ مشهدِ فاطمه بنتِ موسى بن جعفر - عليهما السلام - ظاهر و باهر، و امرا و سلاطين و وزيرانِ معتقد با آثارِ خيرات و انوارِ بركات كه ديده‌اند و شنويده. ص 228-229
و از مفسّران بعد از متقدّمان، چون عبداللّٰه عبّاس و ضحّاك و مجاهد، و گذشته از تفسير محمّد باقر و حسن عسكرى - عليهما السلام - أبو جعفر طوسى است كه چند مجلّد تبيان كرده است در تفسير قرآن، و محمّد بن مؤمن الشّيرازى كه نزول القرآن تصنيف كرده است في شأن أمير المؤمنين، و بعد از آن محمّد الفتّال النّيسابوري كه تفسيرى مفيد ساخته است، و الشّيخ أبو عليّ الطّبرسيّ صاحب التّفسير بالعربيّة، و خواجه امام ابوالفتوح الرّازى كه بيست مجلّد تفسير قرآن تصنيفِ اوست كه أئمّه و علماء همۀ طوايف طالب و راغب‌اند آن را، و محمّد بن الحسين المحتسب كه مصنّف كتاب رامش‌افزاى است چند مجلّد، و امام قطب الدّين كاشى مصنّفِ كتب بسيار از تفسير و فقه و كلام و جملۀ علوم. و غير اينان كه به ذكر همه كتاب بيفزايد.
[نقش شيعه دردانش قرائت و عدلى‌مذهب بودن قاريان]
و ائمّۀ قرائت بيشتر عدلى‌مذهب باشند كه قرآن بر اثباتِ توحيد و عدل منزل است نه بر جبر و تشبيه و تعطيل. امّا جماعتى كه بى‌شبهه، شيعى‌مذهب بوده‌اند، عاصم است و كسايى و حمزه و باقيان از حجازى و شامى همه عدلى‌مذهب بوده‌اند، نه مجبّر بوده‌اند، نه مشبّهى كه در آن روزگار مذهبِ مجبّرى هنوز نيافته بودند و واقدى و علىّ بن الحسين المغربى شيعى بوده‌اند.


نقض، ص 195
امّا آنچه گفته است: «بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ‌». مذهبِ شيعه چنان است كه روزِ غدير انزله بوده است و در امامتِ على است و اين را انكار نشايد كردن. امّا جوابِ آنچه گفته است: «في عليٍّ‌»، نه از قرآن است و اگر كسى اعتقاد بندد كه از قرآن است، اعتقادى كفر باشد و لفظى در كلام خدا آورده باشد كه نه از آن باشد.


نقض، ص 673-675
آنگه گفته است: [عقيدۀ شيعه در باب خواندن سوره‌ها در نماز] فضيحت پنجاه و دوم. آن كه رافضى گويد سورۀ «و الضّحى» و «ألم نشرح» و «ألم تر كيف» و «لإيلاف قريشٍ‌» هر چهار، دو سوره است و هرگز در نماز نخوانند. و جامعى كه در دستِ ايشان است [و] مى‌گويند: خطِّ اميرالمؤمنين است به چهار سوره نوشته، و جامعى كه در گنبدِ طغرل نهاده و به خطِّ مرتضى علم الهدى بغداد هم به چهار سوره نوشته. اكنون از سه وجه بيرون نيست: يا أميرالمؤمنين ندانسته آنچه خواجه رافضى دانسته، يا رافضى دروغ مى‌گويد، يا خود آن مصحف نه خطِّ أميرالمؤمنين على است.
[عقيدۀ شيعه در باب سور والضحى، الم نشرح، الم تر كيف و لايلاف قريش و خواندن اين سوره در نمازها]
[اما] جواب اين شبهه آن است كه شكّى نيست كه به مذهبِ شيعه اين چهار سوره به صورت، به معنى دو سوره است؛ أمّا آنچه گفته «در نماز نخوانند» دروغى محض است كه هم در فرايض و هم در نوافل خوانند، امّا فاصله نكنند به تسميه كه هر دو به حكمِ يك سوره است. امّا در جامعِ أميرالمؤمنين و در جامعِ مرتضى علم الهدى [از بهر آن] به قاعدۀ چهار سوره نوشته كه كتابتْ ديگر است و قرائتْ ديگر. دليل بر اين آن است كه به اتّفاقِ قُرّا و علما و فقها سورۀ أنفال و سورۀ توبه يكى است و در قرآن دو نويسند. فاصله به سرخى و شرحِ آيات ظاهر است و اين هر دو يك سوره است از «سبع طوّل»؛ لانّهُم يرونَهُما واحدةً لأنّهُما نَزَلَتا جميعاً في مغازي رسولِ اللّٰه - صلى اللّٰه عليه و آله -.
[خبر نبوى در باب سوره‌هاى موسوم به سبع طوال] روايت است كه «اُعطيتُ السّبعَ الطّوّلَ مكانَ التّوراة (الخبر)». و اين هفت سوره است: بقره و آل عمران و سورة النّساء و المائدة و الأنعام و الأعراف، و هفتم سورة الأنفال است با توبه از سبع طول. تا هم خبرِ رسول - صلى اللّٰه عليه و آله - درست باشد، و هم قولِ قرّا و علما حقيقةً‌. [سوره‌شناسى قرآن از نظر شيعه و پاسخ شبهات] و علىّ بن الحسين الواقدى و غيرِ او در كتب آورده‌اند كه اين هر دو يك سوره است، و اگرچه دو نويسند؛ تا بداند كه قرائتْ دگر باشد و كتابتْ ديگر. و ابن مهران از مُقريانِ معتبر است، سنّى است، نه رافضى؛ قولش حجّت باشد در كتاب المقاطع و المبادى ، در وقوف آورده كه سورۀ «و الضّحى» و «ألم نشرح» يك سوره است. برگيرد و بخواند تا بداند. و اين صورت بدان ماننده است كه مذهبِ خواجه ناصبى چنان است كه «آمين» از خاتمۀ «فاتحه» است و تاركِ آن ملحد و رافضى است. با اين همه در هيچ مصحفى ننوشته‌اند و مصحفى به خطِّ عثمان بن عفّان در جامعِ دمشق هست بر سرِ تربتِ أمّ كلثوم و در آخر «الحمد» «آمين» ننوشته است. اكنون از سه وجه خالى نيست: يا خدا و مصطفى و عثمان و همۀ صحابه ندانسته‌اند آنچه خواجۀ ناصبى دانسته، يا مصحف‌ها همه به خطا نوشته‌اند، يا خود «آمين» نه از «الحمد» است. پس درست شد كه آن دوگانه محال است، كه خدا و رسول - صلى اللّٰه عليه و آله - و أئمّه عالم‌ترند از ناصبيان، و مصاحف همه درست است؛ امّا خواجه دروغ مى‌گويد و «آمين» نه از «الحمد» است. اگر هست و شايد كه ننويسند، اين نيز دو سوره است و شايد كه چهار سوره نويسند كه قرائتْ دگر باشد و كتابتْ دگر. و اگر روا باشد كه خواجۀ ناصبى صد و پنجاه سال است كه به دروغ و تقيّه لاف مى‌زند و مذاهب را به كورىِ رافضيان يكى مى‌خواند و مى‌گويد: مذهب ابوحنيفه و شافعى يكى است، اگر جوامع و مدارس و منابر و فقها و علما [را] كه مختلف و مخالف‌اند يكى داند و آن دو مذهب را يكى خواند، فضيحت نيست، پس دو سوره يكى خواندن نيز فضيحت نباشد. تا اين دليل و حجّت‌ها با آن شبهت‌ها قياس كند.










فایل قبلی که این فایل در ارتباط با آن توسط حسن خ ایجاد شده است



****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Tuesday - 23/4/2024 - 10:42

نقض، ص 7

بيچاره از معنى اين آيت بيگانه افتاده كه حق تعالى فرموده: «وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤٰادَ كُلُّ أُولٰئِكَ كٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً». [مخالفان شيعه‌مخالف معارف قرآن] و بدين غايت جسارتى و نهايت خسارتى، قلم در ميدانِ هَذَيان افكنده، مثبتانِ توحيد و عدل را و مقرّانِ نبوّت و امامت را و متابعانِ شريعت را، به تهمت كذب منسوب كرده و ساداتِ بزرگوار و مشايخ كبار را بى‌حجّتى معيوب دانسته و مصنّفانِ امين و راويانِ معتمد را خائن و مخطى پنداشته، و متكلّمانِ محقّق و مفتيانِ متديّن و مُقريانِ عارف را مَساوى گفته و نوشته، و وزيرانِ عادل و خواجگانِ ديندار را طعن‌هاى بد زده، و قضات دينداران و شعراىِ مسلمانان را به بدى ياد كرده،

 

ص 256

و حديث أئمّۀ قرائت، عاصم و حمزه و كسائى، شاعى [در نسخه بدل: شیعی]بوده‌اند، و باقى عدلى مذهب. و ذكرِ زُهّاد و عُبّاد برفت؛ وجهى نبود اعادۀ آن كه اطناب برفت در سيرت و اعتقادِ ايشان كه مُثبتانِ توحيد و عدل بوده‌اند و مُنكرانِ جبر و تشبيه. [صحابه و تابعين و مقريان و عارفان معتقد به دين اهل بيت (ع)] امّا آنچه گفته است كه «ايشان به امامتِ على و قائم ايمان نداشتند» به خلافِ آن است كه دعوى مى‌كند كه همۀ بزرگانِ اصحاب و اجلّاى تابعين و مفسّران و فقها و مُقريان و عُبّاد به دينِ اهل البيت اعتقاد داشته‌اند و بر ايشان ثنا گفته

 

ص 213

و كاشان - بحمد اللّٰه و منّه - منوّر و مشهور بوده است هميشه و بحمد اللّٰه هست، به زينتِ اسلام و نورِ شريعت و قواعدِ آن از مساجدِ جامع و مساجدِ ديگر با آلت و عُدّت و مدارسِ بزرگ چون مدرسۀ صفويّه و مَجْديَّه و شَرَفيَّه و عزيزيّه با زينت و آلت و عُدّت و اوقاف و مدرّس، چون سيّد امام ضياء الدّين أبو الرّضا فضل اللّٰه بن عليّ الحسنيّ‌، عديم النّظير در بلادِ عالم به علم و زهد، و غير او از ائمّه و قضاة و كثرتِ فقها و مُقْريان و مؤذّنان،