شوارق الالهام، ج 1، ص 145-146
المسألة الثّالثة [في زيادة الوجود على الماهيّة] [قال: فيغاير الماهيّة و إلاّ اتّحدت الماهيّات أو لم تنحصر أجزاؤها، و لإنفكاكهما تعقّلا، و لتحقّق الإمكان، و فائدة الحمل، و الحاجة إلى الاستدلال، و انتفاء التّناقض، و تركّب الواجب و قيامه بالماهيّة من حيث هي هي، فزيادته في التصوّر.] [أقول:] أنّ هذا الوجود العامّ البديهي الّذي قد ثبت بداهته و اشتراكه معنى في المسألتين السّابقتين زائد على الماهيّة في جميع الموجودات، سواء كان واجبا أو ممكنا. و المخالف في هذه المسألة أيضا هو أبو الحسن الأشعري و أبو الحسين البصري، و أتباعهما، القائلون: بأنّ وجود كلّ ماهيّة عبارة عن نفس حقيقتها. و هذا أخصّ من الاشتراك اللفظي لاحتمال الاشتراك أن يكون الوجود في كلّ ماهيّة أمرا زائدا على الماهيّة مختصّا بها لا نفسها. و أمّا الحكماء: فإنّهم و إن قالوا بعينيّة الوجود في الواجب، إلاّ أنّهم لم يريدوا هذا المفهوم؛ المشترك، بل أرادوا معنى آخر كما ستعرفه إن شاء اللّه تعالى.
نقشه راه:
ما در مباحث مختلف با مسائل و مفردات آن اعم از موضوعات واحکام سر و کار داریم
در ناحیه مسائل باید کددهی صورت پذیرد، کد پستی و کد ملی و همین طور توسعه مسائل
در زمینه مفردات با دو حوزه مواجهیم:
1. تحلیل موضوعی
2. تنظیم حکمی
در حوزه تحلیل موضوعی، باید موضوعات عامه مورد اهتمام قرار بگیرند؛ الفاظی که نوعاً محور تقسیم مباحث حکمتند: وجود،ماهیت، وحدت، کثرت،علت، سبق، لحوق،...
در حوزه تنظیم حکمی باید دو نکته مد نظر قرار گیرد:
1. تلاش برای دسترسی به منطق مناسب فضای حکمت
2. بررسی نصاب حجیت مسائل
3. تلاش برای یافتن حجج آشکار و پنهان حکمت
4. تفکیک عناصر تحقیق و تدقیق در این عالم
مباحثه نهایة الحکمة، مدخل
إنّا معاشرَ الناس أشياءُ موجودةٌ جدّاً ، ومَعَنا أشياءُ اُخَر موجودةٌ ربّما فعلَتْ فينا أو انفعلَتْ منّا ، كما أنّا نفعل فيها أو ننفعل منها...
تفکیک بین مترادفات و تعیین کلاس برای هر یک: موجود و شیء
تفکیک بین مبدأ اشتقاق و مشتقات: وجود و موجود
تفکیک بین مساوقت و ترادف
جایگاه مباحث زبانی در فلسفه: زبان دارای کاربرد به حمل شایع در فلسفه بدون تعین مانند مبحث ارتکاز در فقه قدیم، مباحث حجیت و زبان دارای کاربرد در فهم کلمات فلاسفه
لزوم تفکیک بین فلسفه های اثباتی مکاتب و اشخاص و فلسفه حقیقی
لزوم تفکیک بین عناصر مختلف از قبیل مفاهیم منطقی، مفاهیم فلسفی، رابطه های منطقی یا فلسفی، عناصر زبانی، عناصر استدلالگر مانند مکابرة، روش های استدلال، ابزارهای استدلال مانند تنبیه و برهان،
لزوم بررسی چگونگی تفکیک اقسام مفاهیم به کار رفته در فلسفه مانند وجود: مفهوم وجود، لفظ وجود، حقیقت وجود، وجود شخصی، صرف الوجود،
مقاله «ضرورت ایجاد آنتولوژی فقه برای مدیریت اطلاعات فقهی در فضای دیجیتال»-حسین حسن زاده
هدف این پژوهش اثبات ضرورت ایجاد آنتولوژی فقه برای مدیریت اطلاعات فقهی در فضای وب معنایی و برتری آنتولوژی فقه از اصطلاحنامه در این فضا است. خروجی آن نیز نقشه و ساختار جامعی از فقه است که محدودیت ساختارهای سنتی فقه و ساختار مبتنی بر اصطلاحنامۀ فقه را ندارد. به همین جهت میتوان بهسبب آن اطلاعات فقهی در این فضا را به بهترین شکل، مدیریت و سازماندهی کرد و نیازهای کاربران را در این فضا بهنحو مطلوبی پاسخ داد. برای دستیابی به این هدف، دو شیوه از شیوههای مهم مدیریت دانش یعنی شیوۀ اصطلاحنامه و آنتولوژی مقایسه گردیده و ثابت شده است که اساساً امکان تبادل دانش بین انسان و ماشین ازطریق اصطلاحنامه وجود ندارد، اما آنتولوژی فقه این امکان را فراهم میکند؛ یعنی سطح استانداردسازی دادههای فقهی را تا اندازهای بالا میبرد که دادهها برای ماشین نیز قابلپردازش و درککردن باشد و بدین طریق، دادهها هوشمندتر از گذشته میشوند.
تحلیل ارتکازمحور قبل از ورود تفصیلی به کیفیت مدل سازی مسائل
مبنا قراردادن الامور العامة حکمت
تدوین آنتولوژی های متعدد بر اساس مبانی صاحبان آرا و افکار
به نظرتون دو قضیه «الوجود مشترک معنوی» و «الوجود أصیل» چطور مدل میشن؟
اصالت وجود یا ماهیت؟مدل سازی: مرحله گزاره ها و قضایا
مقدم بر این مرحله، مرحله تصورات است. در مرحله تصورات همه عناصر مطرح شده در عبارت به مثابه موضوع مستقلند که باید جدا به آن ها پرداخته شود.
به عبارت دیگر منطق در مقام تناسب سنجی با زبان، از مرحله مدالیل تصوری مفردات عبور کرده به مرحله مدالیل تصوری جملات و نسب می رسد. در حالی که مفردات مقدم بر نسبند. راهکار اصلی هم شیء دیدن و مستقل دیدن همه عناصر مفرده است بدون در نظر گرفتن ترکیب.
در مثال الوجود اصیل ما دو یا سه عنصر مستقل داریم که ابتدا باید تحلیل زبانی شده همه وجوه بیانی آن از هم جدا شود تا معنای در مرحله مدل سازی به هم پیوند بخورد و مقصود حاصل شود: الوجود، الاصاله، الماهیه
الوجود الشخصی
مفهوم الوجود
الوجود اللفظی
الوجود الذهنی
الوجود العام الخارجی
حقیقه الوجود
صرف الوجود
فرد الماهیه
الماهیه من حیث هی
الماهیه بحسب اغلب افراده
الماهیه باعتبار تعلقها بالافراد
الماهیه بحسب ذاتیاتها
الماهیه بحسب ذاتها
الماهیه بما لها من الذاتیات و الاعراض
مفهوم الماهیه
التحقق
الوجود
المبنا
المتفرع علیه
المنشق منه
در مثال «الوجود مشترک معنوی» در مقام تحلیل مشترک علاوه بر بررسی محتوایی به بررسی جایگاهی آن نیز باید پرداخت یعنی اشتراک زیرمجموعه بحث وحدت لفظ و تعدد معناست و خود زیرمجموعه استعمال لفظ. بنابراین گرچه اشتراک معنوی در فضای استعمال، ثالث ندارد اما ثانی که همان عدم استعمال و اشاره باشد دارد.
الفصل الثانی فی أصالة الوجود واعتباریة الماهیة
الوجود هو الأصیل دون الماهیة أی أنه هو الحقیقة العینیة التی نثبتها بالضرورة.
إنا بعد حسم أصل الشک والسفسطة وإثبات الأصیل الذی هو واقعیة الأشیاء أول ما نرجع إلی الأشیاء نجدها مختلفة متمایزة مسلوبا بعضها عن بعض فی عین أنها جمیعا متحدة فی دفع ما کان یحتمله السوفسطی من بطلان الواقعیة فنجد فیها مثلا إنسانا موجودا وفرسا موجودا وشجرا موجودا وعنصرا موجودا وشمسا موجودة وهکذا. فلها ماهیات محمولة علیها بها یباین بعضها بعضا والوجود محمول علیها مشترک المعنی بینها والماهیة غیر الوجود لأن المختص غیر المشترک وأیضا الماهیة لا تأبی فی ذاتها أن یحمل علیها الوجود وأن یسلب عنها ولو کانت عین الوجود لم یجز أن تسلب عن نفسها لاستحالة سلب الشیء عن نفسه فما نجده فی الأشیاء من حیثیة الماهیة غیر ما نجده فیها من حیثیة الوجود.
وإذ لیس لکل واحد من هذه الأشیاء إلا واقعیة واحدة کانت إحدی هاتین الحیثیتین أعنی الماهیة والوجود بحذاء ما له من الواقعیة والحقیقة وهو المراد بالأصالة والحیثیة الأخری اعتباریة منتزعة من الحیثیة الأصیلة تنسب إلیها الواقعیة بالعرض.
وإذ کان کل شیء إنما ینال الواقعیة إذا حمل علیه الوجود واتصف به فالوجود هو الذی یحاذی واقعیة الأشیاء وأما الماهیة فإذ کانت مع الاتصاف بالوجود ذات واقعیة ومع سلبه باطلة الذات فهی فی ذاتها غیر أصیلة وإنما تتأصل بعرض الوجود.
فقد تحصل أن الوجود أصیل والماهیة اعتباریة کما قال به المشاءون أی أن الوجود موجود بذاته والماهیة موجودة به.
۱. واقعیتی هست
۲. با مراجعه به اشیاء دو حیثیت مشاهده می شود: حیثیت اشتراک و حیثیت اختلاف
۳. حیثیت اشتراک همان حیثیت وجود است
۴. حیثت افتراق همان حیثیت ماهیت است
۵. حیثیت افتراق که همان ماهیت باشد غیر از حیثیت اشتراک است که همان وجود باشد
۶ . هر شیئی یک واقعیت بیشتر ندارد
۷. بنابراین تنها یکی از این دو حیثیت واقعیت دارد
۸. حیثیت دیگری که باقی مانده است انتزاع شده از حیثیت واقعی است
۹. هر چیز هنگامی واقعیت پیدا می کند که وجود بر آن حمل شود و به آن متصف شود
بنابراین این وجود است که اصیل است
الف) معنای اصالت در عبارت: الحقیقة العینیة
عینیة قید توضیحی یا احترازی؟
ب) اول ما نرجع الی الاشیاء
مقصود از اشیاء؟ با توجه به توضیحات بعدی مراجعه به اعیان خارجیه است و بررسی خصوصیات آن ها در حالی که ما در مورد اصل الوجود و اصالت آن صحبت می کنیم نه صرفاْ وجود شخصی اشیاء خارجیه
ج) وإذ کان کل شیء إنما ینال الواقعیة إذا حمل علیه الوجود واتصف به فالوجود هو الذی یحاذی واقعیة الأشیاء
سؤال: آیا مرجع ضمیری که وجود بر آن حمل می شود قبل از اتصاف به وجود واقعیت داشته است یا خیر؟
د) به کار رفتن واقعیت در دو معنا
تعلیقه استاد بر نهایة الحکمة
وإذ کان کل شیء إنما ینال الواقعیة ای واقعیته، ظاهراْ إذا حمل علیه الوجود واتصف به فالوجود هو الذی یحاذی واقعیة الأشیاء ای وجودات ظاهراْ وأما الماهیة فإذ کانت مع الاتصاف بالوجود ذات واقعیة ومع سلبه باطلة الذات فهی فی ذاتها غیر أصیلة وإنما تتأصل بعرض الوجود و هذا یثیت اصالة الوجودات الخاصة لا اصالة الوجود
فصل پنجم مقاله نفس الامر-اصالت وجودهلیه بسیطه و کیفیت مدل سازی؟
حیثیت/اشتراک و افتراق/انتزاع