بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تعدد قرائات؛ جلسه 96 27/6/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

رسم المصحف – تعاضد الرسم و القرائات – اصل قرآن کریم -

طرح بحث تعاضد الرسم و القرائات

صفحه هفتم در مقاله فرع مفتاح الکرامه بودیم. در مقام رابع در سال گذشته حدود بیست جلسه نگاه خاصی به رسم المصحف داشتیم. مباحثه ما چون مسیر سابق نداشته، همین‌طور طبق هر چه پیش می‌آمد و برای ما مطرح می‌شد جلو می‌رفتیم. لذا تجربیاتی که بعد از هفت-هشت سال پیدا می‌کردیم اگر اول بود خیلی فرق می‌کرد. ولی خب حالا هر چه زودتر باشد بهتر است؛ در این‌که آدم این‌ها را تذکر بدهد و برای شما اعزه ای که این بحث‌ها را حالا شروع می‌کنید، این نکات تجربه مباحثه ما محضرتان باشد. عنوانی هم گذاشتم؛ تعاضد الرسم و القراءات؛ یعنی قرآن کریم، لفظش، قرائتش با رسم مصحف به‌هیچ‌وجه از هم جدا شدنی نیستند. تعاضد دارند. یکی به دیگری هدایت می‌کند. به‌طور عجیب و غریبی است؛ هر کس از این راه تعاضد شروع کند، اگر نقطه شروعش باشد، به یک واضحاتی می‌رسد که هم خودش قانع می‌شود و هم قدرت بیانی پیدا می‌کند که دیگران را سریعاً اقناع کند. این مطلب مهمی است.

شاگرد: خودش معجزه است.

استاد: بله، تابستان امسال هم مطالعاتی داشتم، این کلمه‌ای که شما می‌گویید برای من خیلی قابل حس بود. اگر ملموس شود غیر از این است که همین‌طور کلی و اعتقادی بگوید.

علی ای حال این‌ها با هم تعاضد دارند. در این مورد هم بحثی کردیم که اصل قرآن کریم کتاب است یا کلام است؟ کتاب است که خوانده می‌شود؟ «ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ»1؛ یک مکتوب و یک کتاب، قرائت می‌شود. اما یک ملفوظ این‌طور نیست، بلکه مثلاً امر می‌فرمایند «قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ»2؛ «قل» که در کتاب نمی‌آید. «قل» وقتی می‌آید که امر به این باشد که این را بگو. بگو به‌معنای «اُتل» نیست. یک بحث سنگین و خیلی متین در این است که اصل قرآن کریم را به چه صورت معنا کنیم. هر چه طولش ندهم بهتر است. علی ای حال این‌ها چیزهایی بوده که پارسال در رسم المصحف آوردیم الآن هم ادامه اش است. چون مطالب مهمی است. جزئیت بسم الله بود. جزوه‌ای هم به من دادند که به آن هم می‌رسیم.

(۴:۰۷ ) روایت حرف واحد – حرمت قرائت قرآن به فارسی در نماز- نظر علامه حلی در تواتر قرائات – نظر مجلسی اول در تواتر قرائات – فارسی خواندن قرائت در نماز – جواز قرائت به فارسی نزد ابوحنیفه -

سرگذشت روایت حرف واحد در نظرگاه علمای شیعه

در این جلسه می‌خواهم سه مطلب خدمت شما عرض کنم. دو تا از آن‌ها اشاره‌ای و مختصر است. سومی آن به تفصیل بیشتری است که می‌ارزد. مطلب اول چیزی بود که در طی ده سالی که ما این مباحثه را داشتیم، خیلی دنبال این گشتیم تا یک توضیح و تفسیری پیدا کنیم؛ یک دیدگاهی از علماء قبل از قرن یازدهم پیدا کنیم؛ قبل از مجلسی و فیض و سید نعمت الله جزائری. اگر یادتان باشد تنها توضیحی که برای حدیث حرف واحد پیدا کردیم -إن القرآن واحد نزل من عند واحد3- کلام مجلسی اول بود.4 ایشان فرمودند معنای حرف واحد این است که تنها یکی از این قرائات صحیح است. دقیقاً همان بحث‌هایی است که ما در اینجا داریم. شروع از ایشان بود. ایشان لطیف و مقداری کم‌رنگ فرموده بودند. در کلام بعدی ها پر رنگ شد. کلام سید نعمت الله جزائری5 خیلی پر رنگ شد. و در کلام صاحب حدائق به نهایت خودش رسید. تنها کسی که ما یافتیم صاحب وسائل بودند که در کتاب تواتر القرآن6 خود برای حرف واحد توضیح داده بودند. قبلش چیزی پیدا نکردیم، الّا همان عبارت اشعار گونه ای که در منتهی علامه7 بود. علامه فرمودند در مذهب اهل البیت علیهم‌السلام جایز نیست که اختیارا نماز را به فارسی بخوانیم. یعنی ترجمه سوره حمد را فرمودند جایز نیست. همچنین جایز نیست که اختیارا عوض کند و مرادف را بیاورد. مثلاً به جای «مالک یوم الدین» بگوید «صاحب یوم الدین»، فرمودند در مذهب اهل البیت این جایز نیست. و حال آن‌که حتی یک روایت در کتب شیعه نیست که امام بگویند ترجمه حمد را اختیارا نخوانید، یا بفرمایند مرادف را نیاورید. ما چنین روایتی را نداریم. بله اهل‌سنت دارند که ابوحنیفه گفته که می‌توانید ترجمه حمد را اختیارا به فارسی بخوانید. آن‌ها دارند. ولذا عرض کردم با این‌که هیچ روایت نداریم این اشعار روشنی است که علامه حلی روایات «کذبوا انما هو حرف واحد» را به این صورت معنا کرده‌اند. یعنی همانی که ما گفتیم. ابوحنیفه دروغ گفته که به استناد «نزل القرآن علی سبعة احرف» می‌گوید پس شما می‌توانید در نماز اختیارا سوره حمد را فارسی بخوانید. لذا علامه فرموده‌اند «عند مذهب اهل البیت ع». همچنین طبرسی8 و قبل از ایشان شیخ الطائفه در مقدمه تبیان9 فرموده که معروف در مذهب امامیه این است که «حرف واحد» است.

(7:43) شیخ صدوق و حرف واحد- روایات بیانگر زیاده و نقصان- زیادة و نقصان در قرآن- تحریف قرآن – ما بین الدفتین – روایت حرف واحد – الاختلاف یجیء من قبل الرواة

برداشت صدوق از روایت حرف واحد در کتاب اعتقادات الامامیة

خب ما به‌دنبال این‌ها بودیم؛ بعد ازاین که مباحثه در چند ماه قبل تمام شد، به یک عبارتی برخورد کردم. قبلاً آن را دیده بودم اما آن نکته حرف الآن برای من واضح شد. اگر شما قبلاً در ذهنتان بوده چه بهتر، و اگر هم نبوده این برای من خیلی جالب بوده. یک تلقی­ای از جناب شیخ صدوق رضوان‌الله‌علیه در کتاب اعتقادات الامامیه در مورد این‌که این روایت به چه معنا است. ایشان دو-سه باب راجع به قرآن کریم دارند. یک باب دارند که قرآن چیزی زیادتر از ما بین الدفتین نیست. ما بین الدفتین قرآن است، نه چیزی از قرآن کم دارد و نه چیزی زیاد دارد؛ کله کلام الله بلازیادة و لانقصان. مرحوم صدوق این را در اعتقادات الامامیه دارند. بعد وقتی ادله آن را می‌گویند خیلی جالب است. عنوانش را هم زده‌ام. در ضمن این‌که می‌گویند زائد بر بین الدفتین نیست، می‌گویند: قال الصادق علیه‌السلام القرآن واحد نزل من عند واحد ولکن الاختلاف یجیء من قبل الرواة. یعنی مرحوم صدوق از این روایت روی حساب این‌که در سیاق کلام است، فهمیده‌اند «القرآن واحد» اصلاً ناظر به قرائات نیست. «القرآن واحد» یعنی ما بین الدفتین. خب پس این همه روایاتی که نسبت به بین الدفتین اضافه دارد؛ روایاتی که مرحوم مجلسی فرمودند متواتر است؛ صاحب حدائق فرمودند به قدری زیاد است که لاتعد و لاتحصی. مرحوم صدوق می‌فرمایند این روایت جواب آن‌ها است. یعنی الاختلاف مع ما بین الدفتین یجیء من قبل الرواة. نه این‌که خود ما بین الدفتین که قراء قرائات را از امصار و بلاد مسلمین نقل می‌کند ناظر به آن باشد. این هم یک چیز جالبی است که من در تلقی مرحوم صدوق از این روایت برخورد کردم.

شاگرد: منظور شیخ صدوق اختلاف روایات به زیاده بوده؟

استاد: ایشان می‌گویند این‌که حضرت فرمودند «لکن الاختلاف یجی من قبل الرواة»، به‌معنای اختلاف در «ملک» و «مالک» نیست. بلکه اختلاف در این‌که مثلاً می‌گویند آیه رجم یا یک سوره ای در قرآن بوده ولی آن را نیاورده اند. ما بین الدفتین کلام الله است، چیزی اضافه بر آن کلام الله نبوده. این اختلافی که با ما بین الدفتین آمده از ناحیه روات است. یعنی اختلاف روات با ما بین الدفتین مراد است. نه این‌که خود مقری ها در ما بین الدفتین از شیخشان دو جور روایت کنند. خیلی تفاوت می‌کند.

شاگرد2: قرینه‌ای هست که تعبیر ما بین الدفتین مشیر به قرآن زمان خودشان نباشد؟ چون ممکن است مثل امروزه به قرائت حفص اشاره کنند و بعد بگویند اختلاف من قبل الرواة شامل قرائات هم می‌شود.

استاد: نکته این است که مرحوم صدوق در قرن چهارم بوده‌اند. زمان آن‌ها تازه السبع ابن مجاهد نوشته شده بود. مشایخ بزرگان قرن چهارم مثل مفید و خود صدوق کسانی بودند که شارحین و مروجین مهم قرائات سبع بودند. دو نفر هستند که یکی ابوعلی فارسی است و دیگری ابن خالویه است. هر دو هم گرایش شیعی قوی دارند. بحث هایش جای خودش باشد. بنابراین در آن زمان فضای کاری آن‌ها چیزی که الآن ما می‌گوییم نیست.

شاگرد: شما با قرینه خارجی می‌فرمایید.

استاد: من می‌خواستم یک چیزی پیدا کنم – مقصودم نص است- تا ببینم این روایات در ذهن آن‌ها به چه صورت تلقی می شده.

(12:25)اعلم فقهاء در قرائات- شهید اول – خلاصه بحث تعدد قرائات – تعدد قرائات – نظر شهید اول در قرائات-

خلاصه مباحث تعدد قرائات در شش سؤال و جواب

دومین نکته؛ جایی مجلسی بود؛ مسأله تعاضد رسم و قرائات مطرح شد. شش سؤال راجع به مطالب قرائات مطرح شد. آن شش سؤالی که مطرح شد، من دیدم این شش سؤال به‌عنوان حاصل مباحثه ما نیاز دارد به جواب خلاصه‌ای. آن‌ها را نوشتم و در فدکیه گذاشته شده است. اگر خواستید مراجعه کنید. هم سؤالات و هم جواب ها را ببینید. عنوانش «چند سؤال و جواب راجع به تواتر قراءات…» است.

این‌ها جواب های خوبی است. آن چه که خلاصه عرض من در حاصل مباحثه بوده، در آن جا عرض کردم. حاصلش هم همین بود که بارهای دیگر هم گفته ام. در یک کلمه می‌توانیم بگوییم در بین تمام فقهای شیعه از اول تا آخر، اگر در خصوص فن قرائات بخواهند بگویند اعلم مَن فی التاریخ چه کسی است، می‌گوییم شهید اول. این حاصل رفت‌وبرگشت های ما بود. شهید اول اعلم تمام فقها هستند در خصوص فن قرائات. عرض کردم ابن جزری سنی جزاف گو نمی‌شود؛ به ایشان گفت «هو إمام في الفقه والنحو والقراءة»10. واقعاً هم درست گفته است. و لذا عرض کردم شهید ثانی و محقق ثانی حرف شهید اول را تأیید کرده‌اند. اولین کسی که در حرف شهید اول اشکال کردند، مقدس اردبیلی بودند. این فضاهای بعدی که همین‌طور تا الآن آمد. این هم این شش سؤال است که خلاصه مباحثه ما است. هر کدام از شما اگر چیزی به ذهنتان می‌آید یا بنویسید و به من بدهید، یا همان جا ارسال کنید. حتماً طوری باشد آن چه که در ذهن شریف شما هست به ما هم انتقال بدهید تا همه جوانب بحث پر بار باشد.

(۱۵:۲۸) فقه اللغة – کلمات علما در قرائات – نظر شهید اول در قرائات- تخصص شهید اول در فن قرائات – شهید اول – تواتر قرائات عشر – محوریت ذکر مستندات-

اهمیت محور قرار دادن مستندات بحث تعدد قرائات از عبارات علما و فقها

نکته سوم؛ در اینجا من خیلی سابقه ذهنی دارم. در این مباحثه مبادی آن چندبار مطرح شده. سه-چهار دور هم مباحثه فقه اللغه داشتیم. دراسات فی فقه اللغه برای صبحی صالح بود. دو بار دو جایش را مباحثه کردیم. یکی دیگر اللغه الموحدة برای آقای نیلی عراقی بود. صد صفحه از این کتاب را هم مباحثه کردیم. کتاب دیگر هم الاصوات اللغویه دکتر ابراهیم انیس بود. فارسی آن را مباحثه کردیم. آن وقت عربی آن را نداشتیم. در مباحثه فقه اللغه این‌ها خیلی رفت‌وبرگشت شد. در فقه اللغه هر چه کار کنید ضرر نمی‌کنید. خیلی علم خوبی است. یکی دیگر در همین مباحثه که راجع به قرائات بحث می‌کردیم، راجع به مبادی بحث چندبار مفصلا صحبت کردیم.

مکرر این‌ها را گفته ام. تکرارش خوب است. اگر بخواهید این بحث به‌صورت واضح نزد عقل جمعی حوزوی ما جلو برود، یک چیز را محور قرار بدهید و یک چیز را پشتوانه قرار بدهید. جای محور و پشتوانه عوض نشود. محور کار شما در این باشد که تنها و تنها عین عبارات علماء، مستندات فقهاء بزرگ را بیاورید. از خودتان چیزی روی آن‌ها نگذارید. تحلیل ارائه ندهید. عین خود عبارت را بیاورید. این خیلی مهم است؛ در این‌که شما تحلیل‌های خودتان را با مستنداتی که داریم و روشن است و همه می‌توانند مراجعه کنند مخلوط نکنیم. محور این باشد که تأکید ما بر مستندات باشد. این خیلی اهمیت دارد.

جلوتر هم عرض کردم؛ در بیرون، می‌آیند و می‌گویند تو این‌طور می‌گویی؟! من خجالت می‌کشم! آخر من طلبه چه کسی هستم که این را بگویم؟! ما بعد از زحمات زیاد تازه می‌گوییم علماء این‌ها را فرموده‌اند. بخشی از آن در اثر از بین رفتن قرائن صدور روایات حرف واحد، باعث شده فضای بحث عوض شود و حرف علمائی که مقابل این‌ها بوده و نزد آن‌ها روشن بوده الآن مبهم شده. خب اگر ما آن‌ها را زنده کنیم، بگوییم من می‌گویم؟! ما که نمی‌گوییم! حرف آن‌ها است. وقتی شهید اول در کتاب ذکری الشیعه –این کتاب که برای سنی ها نیست- به‌طور جازم بگویند «لثبوت تواتر العشر»11، پس با دل جمع در نماز قرائات عشر را بخوانید که مبری ذمه است و نازل شده از جبرئیل امین است. شهید ثانی هم در المقاصد العلیه12 تصریح کرده‌اند. وقتی شهید این را گفته اند بگوییم ما گفته ایم؟! ما چه کسی هستیم؟! ما حرف آن‌ها را تکرار می‌کنیم. پس باید محور، مستند باشد. مبادا از این فاصله بگیرید که از خودتان یک چیزی بگویید. وقتی حرف علماء را می‌گویید سؤالات ثبوتی مطرح می‌شود. این یک چیز طبیعی است. در ذهن اذهان مدام سؤال می‌آید. همین شش سؤالی هم که عرض کردم همین است. تا مطرح می‌شود این سؤالات به ذهن هجوم می‌کند. حالا می‌خواهید سؤالات را جواب بدهید. در جواب از اشکالات نیاز دارید که تحلیل ارائه بدهید و بحث کنید و مطالب ثبوتی را بگویید. در اینجا ما دیگر حرفی نداریم. این پشتیبان آن مستندات است. اصل آن است.

(۱۹:۳۰)رمز تحدی قرآن کریم – ابوفاخته - « فواتح السور» - « هن ام الکتاب» - جهت کیفی تحدی قرآن- جهت کمی تحدی قرآن – « فاجری جمیع الاشیاء علی سبعة»

جهت کیفی و کمی تحدی قرآن

یکی از پشتیبان­های مستندات را الآن عرض می‌کنم. قبلاً عرض شد که مهم‌ترین پشتوانه این بحث ما، رمز تحدی قرآن کریم است. این را چندبار گفته ام. الآن هم فهرست وار عرض می‌کنم. چرا قرآن می‌فرماید اگر جن و انس در طول تاریخ تا روز قیامت جمع شوید، نمی‌توانید مثل قرآن بیاورید؟ «قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡض ظَهِيرا»13، این «ظهیر» در یک زمان است؟ یا در طول زمان تا روز قیامت است؟ معلوم است که تا روز قیامت ظهیر باشند. خب دلیل این تحدی چیست؟ چون ادبیاتش بالا است؟ چون معانی بیانش بالا است؟ معجزات علمی دارد؟ این‌ها بحث شده بود.

قول ابوفاخته در « فواتح السور »؛ جهت کیفی تحدی قرآن

ما گفتیم رمز تحدی قرآن کریم یک جهت کیفی دارد و یک جهت کمی دارد. جهت کیفی آن متخذ از قول سعید بن علاقه ابوفاخته بود که از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود. ایشان جهت کیفی را برای ما گفت. «هُوَ الَّذِيٓ أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ»14، او گفت «أم الكتاب فواتح السور منها يستخرج القرآن؛الم ذلك الكتاب} [البقرة: 2] منها استخرجت البقرة، و {الم الله لا إله إلا هو} [آل عمران: 1] منها استخرجت آل عمران»15. این نقل او بود. مفصل از آن بحث کردیم.

در آن مناظره‌ای16 هم که راجع به قرآن صورت گرفت، به گمانم بحث کیفی آن خوب مطرح شد. توضیح جهت کیفی تحدی قرآن کریم. جهت کمی هنوز مانده است. مبادی آن هم مانده. الآن هم که می‌خواهم این سومی را شروع کنم، امسال اگر زنده بودیم و نفسی بود جهت کمی تحدی قرآن کریم را عرض می‌کنم. مبادی مفصلی دارد. الآن هم که من تعاضد را گفتم و آقا اشاره کردند که خودش اعجاز است، کاملاً توضیح بدهیم به چه صورت اعجاز است. جهت کمی را بگوییم. وقتی این مبادی صاف شد آن مناظره می‌تواند ادامه پیدا کند.

خب جهت کمی آن را از کجا گرفتیم؟ از فرمایش امیرالمؤمنین علیه‌السلام در روایت الغارات. حضرت در توضیح لیلة القدر فرمودند: «إن الله فرد يحب الوتر و فرد اصطفى الوتر فأجرى جميع الأشياء على سبعة»17. مفصل از این روایت صحبت کردیم. محور جهت کمی کار این بود.

(۲۲:۴۲) اصول القرائات – فرش الحروف – نظریه ابن حاجب در قرائات- نظریه شیخ بهائی در قرائات-تواتر قرائات – کیفیت اداء – هفت مقدمه وحید بهبهانی – علم قرائات از علوم اهل البیت ع – تواتر اصول القرائات – اماله « مالک یوم الدین» -

تواتر اصول القرائة الی رسول الله ص

تفرد ابن حاجب در قول به عدم تواتر

حالا که این‌ها در ذهن شریف شما آمد، می‌خواهم سومی را عرض کنم. مطلبی سابقا در ذهنم بود. هر چه که فکرها به ذهن آدم می‌آید، وقتی بعداً برایش حل می‌شود یک التذاذ خاص روحی می‌برد. کسی که سؤال دارد می‌فهمد وقتی حل شد چطور می‌شود. سؤال این است: ابن حاجب می‌گوید قرائات سبع متواتر است درجایی‌که مربوط به اصول القرائه نیست، بلکه در فرش الحروف متواتر است. ابن حاجب در اصول القرائه گفته بود که این‌ها متواتر نیست. کما این‌که شیخ بهائی رضوان‌الله‌علیه در زبدة الاصول18 همین را فرموده بودند. فرموده بودند «و السبع متواترة إن كانت جوهريّة ك «ملك» و «مالك» ، أمّا الأدائيّة كالمدّ و الإمالة فلا». شما یک کلمه را به چه صورت اداء می‌کنید؟ هر طور می‌خواهید اداء کنید. اصول القرائات می‌شود. این مطلب بود.

از آن طرف خیلی مهم است. ابن جزری در سه کتابش حرف ابن حاجب را می‌آورد. از ابن حاجب به‌عنوان مقری تعریف می‌کند ولی می‌گوید یک حرفی زده که در فضای مقرین متفردِ متفرد است. می‌گوید در طول تاریخ قرائات تنها ابن حاجب بوده که این حرف عجیب و غریب را زده که اصول القرائات متواتر الی رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله نیست. می‌گوید احدی این را نگفته است. یعنی غیر از ابن حاجب، هزاران استاد و مقری و قاری درس داده‌اند، می‌گفتند من که اماله انجام می‌دهم، اگر ادغام می‌کنم، اگر مد می‌دهم؛ اگر مد سه الف می‌دهم، اگر مد پنج الف می‌دهم، این‌ها را از استادمان شنیده‌ایم. او هم شنیده تا به حضرت رسیده است. بناء آن‌ها بر این است که اصول القرائة هم متواتر است.

خب اولی که انسان با این حرف مواجه می‌شود برای ذهن سنگین است. چطور آن راوی می‌گوید حضرت دو الف مد دادند و دیگری می‌گوید حضرت سه الف یا چهار الف مد دادند! این مصحف دو-سه سال است که چاپ شده است. از قاری های ایران هستند. آقای ابراهیم رحیمی. علی ای حال زحمت کشیده‌اند. چاپ شدن این مصحف در ایران خیلی مغتنم است. هم سبع صغری و هم عشر صغری و هم عشر کبری را در این مصحف شریف آورده‌اند. هر صفحه‌ای را که باز می‌کنید، می‌بینید سه بخش دارد؛ فرش الحروف، اماله و ادغام. قشنگ توضیح داده‌اند. آن چه که الآن منظورم بود این است: این مصحف شریف به این حجمی که ده قرائت صغری و کبری را آورده‌اند، شاید نزدیک چهار پنجم قرائاتی که آورده‌اند مربوط به اصول القرائة است. یعنی این قدر که حجیم شده، حجم آن بر می‌گردد به کیفیة الاداء، به اصول القرائة. نه به فرش الحروف. فرش الحروف نسبت به آن کم است. این قدر حجمش زیاد است. به ذهن آدم می‌آید که حالا واقعاً این نیاز است؟ یک چیز لغوی نیست؟ بالاتر؛ آیا این‌ها واقعاً متواتر است یا نه؟ این سؤالی است که خیلی به ذهن می‌آید. و لذا عرض کردم که شیخ بهائی فرمودند که نیست.

تایید تواتر با هفت مقدمه وحید بهبهانی

پارسال صحبت شد که در اینجا فرمایش وحید بهبهانی19 عالی است! وقتی وحید بهبهانی به این اصول می‌رسند می‌گویند آن‌هایی که به عربیت بند است، باید مراعات کنید. بعد می‌گویند مواردی‌که اگر مخالفت کردید مخالف نهج عربی نیست، بلکه صرفاً قراء آن‌ها را می‌گویند –آن‌طور که یادم هست اصول را سه دسته کرده بودند- ایشان هفت مقدمه بسیار عالی می‌آورند و می‌گویند نمی‌توانیم بگوییم این‌ها منسوب به وحی و اهل‌بیت عصمت نیست. هفت مقدمه می‌آورند؛ آن هم در بخش اصول قرائات این را می‌گویند، فضلا عن فرش الحروف. البته خود ایشان در فرش الحروف روایت حرف واحد را می‌آورند؛ آن هم به‌خاطر فضای بحث است. چون می گفتند حرف واحد روایت است ، آن را چه کار کنیم؟! با هفت مقدمه می‌گویند علم القرائات یکی از علوم شریفه ای است که می‌توانیم بگوییم از علوم اهل البیت است. ولی چون فقیه هستند در آخر کار می‌گویند احتیاط این است که در مقام عمل حرف قراء در اصول را اجراء کنیم و تخطی نکنیم اما درعین‌حال از حیث فتوا به شارع هم نسبت ندهیم. خب دیگر معلوم است؛ فقیه می‌خواهد بگوید در مقام فتوا، فتوا نمی‌دهیم اما عملاً عمل می کنیم.

کلام ابوعلی فارسی در ممنوع بودن اماله الف « مالک»

خب الآن محضر شما سؤال من این است که ارتکاز ما در اصول چیست؟ مثلاً ابوعلی فارسی20 می‌گوید وقتی «مالک» می‌خوانید حق ندارید الف آن را اماله کنید. بعد می‌گوید چرا حق ندارید. می‌گوید نه این‌که از نظر عربیت حق ندارید، هیچ نحوی­ای نیست که اماله الف «مالک» را اجازه ندهد، اما چون قرائت متکی بر سماع است و باید به حضرت برسد، در قراء سبعه کسی از حضرت اماله الف «مالک» را نشنیده است. چقدر زیبا! یعنی دقیقاً می‌گوید حتی اماله ای که جایز است، تا به خود حضرت سند نداشته باشید، حق ندارید بگویید. یعنی در اصول هم این‌ها را مراعات می‌کردند.

خب اگر به این صورت است، واقعاً چه فرقی می‌کند که شما بگویید الف را اماله کنید یا نکنید؟ کسره را میل به فتحه بدهید و فتحه را میل به کسره بدهید؟ این‌ها فرقی می‌کند یا نه؟ آن چه که عرض می‌کنم امت اسلامیه الآن یک تراث بزرگی دارند. فقط چه زمانی قدر آن دانسته شود نمی‌دانم. یکی از آن‌ها را امروز عرض می‌کنم. این تراث موجود است؛ هزاران کتاب است. هر چه هم بیشتر به‌دنبال آن می‌روید و اطلاعاتتان گسترده‌تر می‌شود، عجیب تر می‌شود.

(۳۰:۴۲) زرقانی – تراث علم قرائات – قول ابوشامه در عدم تواتر قرائات- اهمیت تشخیص متخصص – اهمیت شناخت مدعای یک متخصص - تخصص ابن جزری در قرائات-تواتر قرائات عشر-

تراث عظیم در قرائات و برگشت زرقانی از خطای خود بعد از اتساع افق اطلاعاتش

زرقانی در عصر ما مؤلف علوم قرآنی است. پنجاه-شصت سالی است که وفات کرده. استاد الازهر بوده. کتابش مناهل العرفان است. خیلی جالب است. نباید سریع از کنار آن رد شویم. کتابش چاپ شده و به دست‌ها آمده؛ به مصر و همه عالم اسلام رفته، در چاپ بعدی اضافه کرده: «استدراکٌ».استدراکش چیست؟ می‌گوید در چاپ قبلی کتاب از ابوشامه دفاع کرده‌ام، در این‌که به تواتر اشکال کرده بود.

استدراك: لكني بعد معاودة البحث والنظر واتساع أفق اطلاعي فيما كتب أهل التحقيق في هذا الشأن تبين لي أن أبا شامة أخطأه الصواب أيضا فيمن أخطأ وأنني أخطأت في مشايعته وتأييده.21

می‌گوید بعداز این‌که کار کردم و افق اطلاع من گسترده شد، برایم واضح شد که ابوشامه اشتباه کرده است. بعد هم توضیح می‌دهد. این یک چیز کمی نیست. کسی که کتاب چاپ کرده، در چاپ اول آن را گفته، بعد می‌گوید وقتی اطلاعاتم گسترده‌تر شد…؛ یعنی چه؟ یعنی وقتی چاپ اول کتاب زرقانی آمده، پدر جدّ علمیت او شهید اول بوده‌اند که در ذکری به قاطعیت گفته اند عشر متواتر است. او می‌آید و می‌گوید نه، ابوشامه درست می‌گوید. اشکالات او را آورده است. بعد می‌گوید وقتی افق اطلاع من گسترده شد، فهمیدم که عشر متواتر است. این یک چیز کمی است؟! این به چه معنا است؟ یعنی قرآن کریم از حیث تحقیقات میدانی و برای حفظ آن توسط خدای متعال چه پشتوانه ای قرار داده! وقتی می‌روید می‌بینید هزاران کتاب نوشته شده است. این کم نیست. هر چه جلوتر می‌روید می‌بینید عجب! چه رسالتی! همه این‌ها چه استحکامی دارد! لذا او می‌گوید «اتسع افق اطلاعی».

خب وقتی ندانیم، در التمهید یک جور این را مسخره کرده‌اند. می‌گویند بله، در چاپ بعدی می‌گوید اما «زاعما اتساع افق اطلاعه اخيرا»22؛ یعنی همان اولی که گفتی درست است. خب این‌طور که نمی‌شود! خودش اول گردن گرفته و چاپ کرده و مطلب را گفته، حالا دارد می‌گوید به افق اطلاع من اضافه شد و برگشتم. حالا ما مسخره کنیم که عجب افق اطلاعی داشتی که وسعت پیدا کرده؟! گویا مطلب به این صورت نیست.

سفارشی که محضر شما دارم این است: نگوییم متخصص معصوم است. اما دو قدم مهم را داشته باشیم. اول بفهمیم زید متخصص هست یا نیست، دوم ببینیم ادعای این متخصص چیست، ولو آن را قبول نکنیم. این خیلی مهم است. الآن ابن جزری متخصص کار است. هست یا نیست؟ مراجعه کنید. به گمانم مورد اتفاق است که ابن جزری از متخصصین علوم قرآنی است. شاید سرآمد است یا از سرآمدها است. خب چه می‌گوید؟ می‌گوید اصول القرائات متواتر است، فقط یک نفر –ابن حاجب- اشتباه کرده. خیلی عجیب می‌شود. این متخصص آیا حرف کمی است که می زند؟!

(۳۴:۲۸) انقلاب زبان شناسی – دوسوسور – اللغة الموحدة – تاریخ زبان- رابطه لفظ و معنا – ‌زبان‌شناسی درزمانی- زبان‌شناسی هم‌زمانی

انقلاب زبان شناسی در قرن بیستم و تأثیر آن در سائر علوم

مطلبی که می‌خواهم توضیح آن را در جلسات بعد عرض کنم، خلاصه عرضم را در یک کلمه می‌گویم. نیاز دارد به یک توضیحات بعدی. در قرن بیستم یکی از علومی که به قول خودشان در آن انقلاب علمی شد و فقط در آن رشته نبود و بر سائر رشته‌ها اثر گذاشت، زبان شناسی بود. انقلاب اول در زبان شناسی همین هایی است که شنیده‌اید؛ می‌گویند زبان‌های هند اروپایی و … . قبلاً این دسته‌بندی‌ها نبود. در قرن نوزدهم اولین انقلاب زبان شناسی رخ داد. می‌گویند زبان شناسی درزمانی -تاریخ زبان- در آن انقلاب رخ داد و خیلی کتاب ها نوشتند. به قرن بیستم آمد و دومین انقلاب در زبان شناسی رخ داد. دومین انقلاب از روش در زمانی به روش هم­زمانی آمدند. هم زمانی دومین انقلاب در زبان شناسی است. خیلی هم عجیب و غریب در سائر علوم اثر گذاشت. حتی در علومی که به زبان شناسی ربطی نداشت، اثر گذاشت. کتاب موسس آن به فارسی چاپ شده؛ به نام «دوره زبان شناسی عمومی». اولین بار هم اسم آقای دوسوسور را صاحب کتاب اللغة الموحدة به ما یاد داد. ما در فضای طلبگی خودمان اسم آن را نشنیده بودیم. ایشان دیدگاه او را گفت و در کتاب اللغة الموحدة خیلی به آن حمله کرد. در این کتاب خیلی با دوسوسور مخالف بود. در این‌که ایشان در کتابش دو اصل لغوی را پایه‌گذاری کرده و جلو برده است. اصل اول این بود که بین دال و مدلول رابطه دل بخواهی هست. ما به اصطلاح اصولی خودمان می‌گوییم رابطه بین لفظ و معنا، رابطه وضعی است؛ طبعی و عقلی نیست. ایشان با این مبنا مخالف بود. صاحب اللغة الموحدة می‌گفت که رابطه وضعی نیست.

یک اصل دومی هم دارد که الآن منظور من است. این کتاب، این انقلاب دوم را آورد و دیگر شروع شد. از زمانی‌که این کتاب بوده…؛ البته نوشته خودش هم نیست. آن را درس می داده؛ حتی شاگردانش گفته اند بعد از وفاتش وقتی خواستیم نوشته‌های آن را پیدا کنیم، نبود. دست‌نوشته‌هایش را پاره می‌کرده در سطل آشغال می ریخته. آن‌ها را درس می داده و بعد دور می ریخته. خیلی عجیب! و لذا می‌گویند شاید اگر خودش بود اجازه نمی داد که این کتاب را چاپ کنیم. دو نفر از شاگردان و دوستدارانش این کتاب را چاپ کرده‌اند.

خب کسانی که در تاریخ قرن بیستم نگاه کنند، این کتاب حدود صد و پانزده سال است که چاپ شده. اگر بگویند برای قرن بیستم کتاب‌های تأثیرگذار را بگویند، شاید اولین کتاب همین کتاب باشد. کسانی که در تاریخ علم وارد هستند، شاید عرض من را تأیید کنند. من این‌طور می‌گویم. اولین کتاب در شدت تأثیر گذاری بر کل قرن بیستم این کتاب است. شما بگویید این همه پیشرفت در علوم دیگر هست! بله، این حتی در آن‌ها هم در کل پیکره، این‌طور تأثیر گذاری عجیب را داشته است.

(۳۸:۲۵) زبان شناسی – اصطلاحات زبان شناسی – واج‌گونه ها در قرائات – واژگونه ها در قرائات – واج در قرائات- علم فونوتیک – علم فونولوژی

بازتاب تفاوت دو علم فونوتیک و فونولوژی در قرائات

خب حالا می‌خواهم چه عرض کنم؟ این پیشرفت زبان شناسی در این صد سال که هزاران مقاله و کتاب برای آن نوشته شده، کاری که کرده این است: زحمات این‌ها باعث شده مطالبی که قبلاً مباحثه می‌کردیم تک‌تک جدا شود و نام گذاری شده. یعنی برای چیزهای بسیار ظریفی که همه ما به‌صورت بدیهی می‌بینیم –اما به‌صورت بدیهی خام دسته‌بندی شده- همین بدیهی ما را آن‌ها ده بدیهی کرده‌اند که دسته‌بندی اش در ذهن ما بود. جدا کردن آن ده بدیهی چه جور دقت می‌برد و نیاز داشت. این کار را کرده‌اند. این اسم‌ها الآن موجود است. من که فضایی شد در تابستان دیدم، دیدم عجب چیز خوبی شد! این تراث عظیم، این اهتمامی که مسلمین داشتند؛ در اصول القرائة نه در فرش. فرش که جای خودش. حتی در اصول القرائه این اهتمام را داشتند، در آینده وقتی این‌ها پیشرفت کرد یک نتیجه دارد. آن نتیجه را می‌خواهم طلبگی عرض کنم؛ الآن یک اصطلاحی دارند که بعداً آن را توضیح می‌دهم. واج، واج گونه، تکواژ، تکواژگونه. اصطلاح های معروفی هم هست.

گمان من به این صورت است که بسیاری از چیزهایی که الآن گفته می‌شود، وقتی به فضای قرائات می‌آیند –آقا گفت اعجاز دارد- می‌بینیم اهتمام قراء به محافظت بر آن چیزی که برایشان متواتر بوده، در فضای قرائات واج گونه‌ها منقلب به واج می‌شوند. تک واژگونه‌ها به تکواژ منقلب می‌شوند. این بسیار مهم است. قبلاً هم در این مباحثه صحبتش شده بود. من دارم عنوان بحث را می‌گویم، توضیح آن را بعداً عرض می‌کنم.

در فضای قرآن کریم آدم یاد این فرمایش امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌افتد: «لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ»23. «لاتفنی» شوخی است؟! یعنی تمام شدنی نیست. هر چه جلوتر بروید با عجائبی مواجه می‌شوید. «لا تفنی عجائبه»؛ نه یک عجب او، عجائبش. یکی از آن‌ها همین است.

اصول القرائات با این تراث عظیمی که هزاران کتاب برایش داریم، وحید هم در مقام اصول فرمودند که این از علوم اهل البیت علیهم‌السلام است، چطور ظاهرش به ذهن همه ما لغو می‌آید؟ این چطور است؟ این را مقدمه برای جلسه بعد می‌گویم.

ابن جزری در النشر وقتی به‌معنای حدیث سبعة احرف می‌رسد، عبارتی داشت. گفت:

ولا زلت أستشكل هذا الحديث وأفكر فيه وأمعن النظر من نيف وثلاثين سنة حتى فتح الله على بما يمكن أن يكون صوابا إن شاء الله24

نظر خودش را در ادامه می‌گوید. بعد می‌گوید بعد از این‌که این به ذهنم آمد: «ثم رأيت الإمام الكبير أبا الفضل الرازى حاول ما ذكرته»؛ او هم نظیر همین حرف را گفته. بعد می‌گوید: «ثم وقفت علی کلام ابن قتیبه». یعنی از نظر تاریخی باید او جلوتر باشد، اما او برعکس رفته. خودش به ذهنش آمده، بعد رفته ابوالفضل رازی مربوط به قرن پنجم را دیده، بعد می‌گوید رفتم عالم قرن سوم ابن قتیبه (272) را دیدم. جالب این است که همینی که او می‌گوید خدا به من الهام کرد را مرحوم شیخ الطائفه در مقدمه تبیان آورده‌اند و فرمودند اصلح الوجوه است. خود ایشان ابوالفضل رازی را ندیده بودند. شیخ الطائفه حدوداً با ابوالفضل رازی معاصر بودند. یعنی شیخ الطائفه این حرف را آوردند و فرمودند اصلح الوجوه است. ابن جزری سیصد-چهارصد سال بعد از شیخ الطائفه می‌گوید این به ذهنم آمد.

خب در هفت بیانی که ایشان برای حدیث دارد، اصول را چه کار کرده؟ من دو کلمه از آن را می‌گویم روی آن تأمل کنید. می‌گوید:

وأما نحو اختلاف الاظهار ، والادغام ، والروم ، وو الاشمام ، والتفخيم ، والترقيق ، والمد والقصر ، والامالة ، والفتح ، والتحقيق ، والتسهيل ، والابدال ، والنقل مما يعبرعنه بالأصول فهذا ليس من الاختلاف الذى يتنوع فيه اللفظ والمعنى لأن هذه الصفات المتنوعة فى أدائه لا تخرجه عن أن يكون لفظا واحدا ولئن فرض فيكون من الأول. 25

«وأما نحو اختلاف الاظهار ، والادغام ، والروم ، وو الاشمام ، والتفخيم ، والترقيق ، والمد والقصر ، والامالة ، والفتح ، والتحقيق ، والتسهيل ، والابدال ، والنقل»؛ آدم تعجب می‌کند؛ در سلسله اقراء می‌گوید «قرأت علی شیخی بالتحقیق» تا آن صحابی که می‌گوید «قرأت علی رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله بالتحقیق». یعنی حدر و تحقیق و … را هم ذکر می‌کردند. «مما يعبرعنه بالأصول فهذا ليس من الاختلاف الذى يتنوع فيه اللفظ والمعنى». بعد می گوید «...ولئن فرض فيكون من الأول»؛ یعنی اصول جزء هفت تا نیست، اگر هم بخواهد باشد اولی است.

کلمه ای که من کار دارم این است که می گوید «ليس من الاختلاف الذى يتنوع فيه اللفظ»؛ یعنی در اصول «لایتنوع فیه اللفظ». صفحه بعدش با یک فاصله می گوید: اصول از ابن قتیبه فوت شده؛ «كل ذلك من اختلاف القراءات وتغاير الألفاظ مما اختلف فيه أئمة القراء وقد كانوا يترافعون بدون ذلك إلى النبى صلى الله تعالى عليه وعلى آله وسلم»؛ می گوید مسلمین حتی در اصول قرائت هم عنایت داشتند. می رفتند از حضرت می پرسیدند؛ حتی در اصول. خیلی جالب است. این را ابن جزری می گوید. می‌گوید چرا ابن قتیبه این ها را نیاورده؟ یعنی حق ندارد اصول را از فضای قرائات حذف کند.

ایشان دو کلمه به کار برد. اول خودش گفت «لیس مما یتنوع فیه اللفظ»، این جا می گوید «اصول مما تغایر به اللفظ». این چه شد؟ آن جا می گوید «لایتنوع فیه اللفظ» اما در این جا می گوید «تغایر به اللفظ». این مطلب بسیار خوبی است. بعدا اگر کار تطبیقی کردید انجام بدهید. امروزه دو علم داریم که ظاهرش نزدیک هم است ولی تفاوت جوهری با هم دارند. یکی علم فونوتیک است و یکی علم فونولوژی است. فونوتیک بخشی از فیزیک است. فونولوژی از علوم انسانی است. اصلا علوم انسانی با فیزیک دو تا است اما مطالبشان نزدیک هم هستند. یک کتابی هم در دانشگاه عین الشمس مصر در سال 2004 چاپ شده به نام فونولوژی القرآن. پایان نامه کارشناسی ارشد آقای احمد راغب بوده. کتاب خوبی است. خب ببینید ابن جزری با تفاوت فنی ای که بین این دو کلمه گذاشته، این دو علم مهم امروز را برای ما توضیح داده.

می گوید وقتی شما نگاه فونولوژی دارید می گویید «لایتنوع فیه اللفظ». اما وقتی نگاه فونوتیک دارید می گویید «تغایر اللفظ». این دو با هم جمع می شود. یعنی دقیقا تفاوت همین دو علم است. از حیث نگاه فونوتیک «تغایر اللفظ» و از حیث نگاه فونولوژی «لم یتنوع اللفظ». این حاصل عرض من است. ان شاءالله مقدماتش را هم نگاه کنید. اصطلاحات امروز را عرض می کنم به دنبالش این چهار اصطلاح بروید. ان شاءالله اگر زنده بودم توضیح می دهم.

(۴۸:۰۸) آوا – واج – تکواژ – نویسه‌وار – اصطلاحات زبان‌شناسی – صویت – لفیظ – کلیم – رقیم – جزء لایتجزای صوت – جزء لا یتجزای نوشتار

چهار اصطلاح صویت، لفیظ، کلیم و رقیم

من طلبه چهار لفظ را می گویم تا خودتان یاد بگیرید. لفظ های معادلش را هم عرض می کنم. آن چه که من طلبه می گویم این است؛ به معنای جزء لایتجزای صوت و نوشتار؛ صویت؛ یعنی کوچک ترین جزء لایتجزای صوت. لفیظ، کلیم، رقیم. این را گفتم تا یادتان بماند. این ها چهار لفظی هستند که با هم تفاوت دارند اما معمولا در ذهن ما مخلوط می شوند. وقتی هم آن را توضیح می دهند می بینید همه تصدیق می کنید. در اصطلاح الان برای صویت، آوا می گویند. برای لفیظ، واج می گویند. برای کلیم، تکواژ یا واژک می گویند. برای رقیم، نویسه وار می گویند. در لغت لاتین به صویت « phone» می گویند. به واج و لفیظ «phoneme» می گویند. به تکواژ « morpheme» می گویند. به رقیم هم « grapheme» می گویند. این چهارتا در نظرتان باشد، اصطلاحاتش را ببینید. هفته بعد اگر زنده بودیم خیلی با آن کار داریم.

ان شاءالله این چهار اصطلاح را مطالعه کنید و ببینید در اطرافش چه کار کرده اند و تفاوتشان در چیست. چون بحث اصول القرائات را به یک فضای بسیار عالی می برد. اعجازی که آقا گفتند را می بینید. آدم از مسلمین تقدیر می کند که اصول القرائات را هم در ضمن هزاران کتاب و تراث عظیم برای ما نگه داشته اند. الان به راحتی هر کتابی را می بینیم [اصول القرائات را آورده.]

والحمد لله رب العالمین

1 العلق 1

2 الاخلاص 1ّّ

3 الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 630 باب النوادر ..... ص : 627

4 روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) ؛ ج‏1 ؛ ص260

5 منبع الحياة و حجية قول المجتهد من الأموات ؛ ص70

6 تواتر القرآن، ص: 106

7 منتهى المطلب في تحقيق المذهب؛ ج‌5، ص: 65؛ «مسألة: و لا يجزئ بالتّرجمة و لا بمرادفها من العربيّة‌ و هو مذهب أهل البيت عليهم السّلام…».

8 تفسير مجمع البيان - الطبرسي (1/ 34، بترقيم الشاملة آليا).

9 التبيان في تفسير القرآن - الشيخ الطوسي (1/ 6).

10 غاية النهاية في طبقات القراء (2/ 265)

11 ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج‌3، ص: 304

12 المقاصد العلية في شرح الرسالة الألفية؛ ص: 244

13 الاسراء 88

14 آل عمران 7

15 تفسير الطبري = جامع البيان ط هجر (5/ 201)

16 مناظره حجت‌الاسلام سوزنچی و آقای نیکویی

17 الغارات (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 107

18 زبدة الأصول للشیخ البهائي قده؛ ص86

19 مصابيح الظلام، ج‌7، ص: 227‌

20 الحجة للقراء السبعة (1/ 40)

21 مناهل العرفان في علوم القرآن (1/ 439)

22 التمهيد في علوم القرآن، ج‏2، ص: 54

23 نهج البلاغه نویسنده : صبحي صالح جلد : 1 صفحه : 61

24 النشر فى القراءات العشر نویسنده : ابن الجزري جلد : 1 صفحه : 26

25 همان 26







تعدد قرائات؛ جلسه 96 27/6/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

تعاضد الرسم و القرائات

صفحه هفتم در مقاله فرع مفتاح الکرامه بودیم. در مقام رابع در سال گذشته حدود بیست جلسه نگاه خاصی به رسم المصحف داشتیم. مباحثه ما چون مسیر سابق نداشته، همین‌طور طبق هر چه پیش می‌آمد و برای ما مطرح می‌شد جلو می‌رفتیم. لذا تجربیاتی که بعد از هفت-هشت سال پیدا می‌کردیم اگر اول بود خیلی فرق می‌کرد. ولی خب حالا هر چه زودتر باشد بهتر است؛ در این‌که آدم این‌ها را تذکر بدهد و برای شما اعزه ای که این بحث‌ها را حالا شروع می‌کنید، این نکات تجربه مباحثه ما محضرتان باشد. عنوانی هم گذاشتم؛ تعاضد الرسم و القراءات؛ یعنی قرآن کریم، لفظش، قرائتش با رسم مصحف به‌هیچ‌وجه از هم جدا شدنی نیستند. تعاضد دارند. یکی به دیگری هدایت می‌کند. به‌طور عجیب و غریبی است؛ هر کس از این راه تعاضد شروع کند، اگر نقطه شروعش باشد، به یک واضحاتی می‌رسد که هم خودش قانع می‌شود و هم قدرت بیانی پیدا می‌کند که دیگران را سریعاً اقناع کند. این مطلب مهمی است.

شاگرد: خودش معجزه است.

استاد: بله، تابستان امسال هم مطالعاتی داشتم، این کلمه‌ای که شما می‌گویید برای من خیلی قابل حس بود. اگر ملموس شود غیر از این است که همین‌طور کلی و اعتقادی بگوید.

علی ای حال این‌ها با هم تعاضد دارند. در این مورد هم بحثی کردیم که اصل قرآن کریم کتاب است یا کلام است؟ کتاب است که خوانده می‌شود؟ «ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ»1؛ یک مکتوب و یک کتاب، قرائت می‌شود. اما یک ملفوظ این‌طور نیست، بلکه مثلاً امر می‌فرمایند «قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ»2؛ «قل» که در کتاب نمی‌آید. «قل» وقتی می‌آید که امر به این باشد که این را بگو. بگو به‌معنای «اُتل» نیست. یک بحث سنگین و خیلی متین در این است که اصل قرآن کریم را به چه صورت معنا کنیم. هر چه طولش ندهم بهتر است. علی ای حال این‌ها چیزهایی بوده که پارسال در رسم المصحف آوردیم الآن هم ادامه اش است. چون مطالب مهمی است. جزئیت بسم الله بود. جزوه‌ای هم به من دادند که به آن هم می‌رسیم.

سرگذشت روایت حرف واحد در تحقیق

در این جلسه می‌خواهم سه مطلب خدمت شما عرض کنم. دو تا از آن‌ها اشاره‌ای و مختصر است. سومی آن به تفصیل بیشتری است که می‌ارزد. مطلب اول چیزی بود که در طی ده سالی که ما این مباحثه را داشتیم، خیلی دنبال این گشتیم تا یک توضیح و تفسیری پیدا کنیم؛ یک دیدگاهی از علماء قبل از قرن یازدهم پیدا کنیم؛ قبل از مجلسی و فیض و سید نعمت الله جزائری. اگر یادتان باشد تنها توضیحی که برای حدیث حرف واحد پیدا کردیم -إن القرآن واحد نزل من عند واحد3- کلام مجلسی اول بود. ایشان فرمودند معنای حرف واحد این است که تنها یکی از این قرائات صحیح است. دقیقاً همان بحث‌هایی است که ما در اینجا داریم. شروع از ایشان بود. ایشان لطیف و مقداری کم‌رنگ فرموده بودند. در کلام بعدی ها پر رنگ شد. کلام سید نعمت الله جزائری4 خیلی پر رنگ شد. و در کلام صاحب حدائق که به نهایت خودش رسید. تنها کسی که ما یافتیم صاحب وسائل بودند که در کتاب تواتر القرآن5 خود برای حرف واحد توضیح داده بودند. قبلش چیزی پیدا نکردیم، الّا همان عبارت اشعار گونه ای که در منتهی علامه6 بود. علامه فرمودند در مذهب اهل البیت علیهم‌السلام جایز نیست که اختیارا نماز را به فارسی بخوانیم. یعنی ترجمه سوره حمد را فرمودند جایز نیست. همچنین جایز نیست که اختیارا عوض کند و مرادف را بیاورد. مثلاً به جای «مالک یوم الدین» بگوید «صاحب یوم الدین»، فرمودند در مذهب اهل البیت این جایز نیست. و حال آن‌که حتی یک روایت در کتب شیعه نیست که امام بگویند ترجمه حمد را اختیارا نخوانید، یا بفرمایند مرادف را نیاورید. ما چنین روایتی را نداریم. بله اهل‌سنت دارند که ابوحنیفه گفته که می‌توانید ترجمه حمد را اختیارا به فارسی بخوانید. آن‌ها دارند. ولذا عرض کردم با این‌که هیچ روایت نداریم این اشعار روشنی است که علامه حلی روایات «کذبوا انما هو حرف واحد» را به این صورت معنا کرده‌اند. یعنی همانی که ما گفتیم. ابوحنیفه دروغ گفته که به استناد «نزل القرآن علی سبعة احرف» می‌گوید پس شما می‌توانید در نماز اختیارا سوره حمد را فارسی بخوانید. لذا علامه فرموده‌اند «عند مذهب اهل البیت ع». همچنین طبرسی7 و قبل از ایشان شیخ الطائفه در مقدمه تبیان8 فرموده که معروف در مذهب امامیه این است که «حرف واحد» است.

برداشت صدوق از روایت حرف واحد؛ قرائات ما بین الدفتین

خب ما به‌دنبال این‌ها بودیم؛ بعد ازاین که مباحثه در چند ماه قبل تمام شد، به یک عبارتی برخورد کردم. قبلاً آن را دیده بودم اما آن نکته حرف الآن برای من واضح شد. اگر شما قبلاً در ذهنتان بوده چه بهتر، و اگر هم نبوده این برای من خیلی جالب بوده. یک تلقی­ای از جناب شیخ صدوق رضوان‌الله‌علیه در کتاب اعتقادات الامامیه در مورد این‌که این روایت به چه معنا است. ایشان دو-سه باب راجع به قرآن کریم دارند. یک باب دارند که قرآن چیزی زیادتر از ما بین الدفتین نیست. ما بین الدفتین قرآن است، نه چیزی از قرآن کم دارد و نه چیزی زیاد دارد؛ کله کلام الله بلازیادة و لانقصان. مرحوم صدوق این را در اعتقادات الامامیه دارند. بعد وقتی ادله آن را می‌گویند خیلی جالب است. عنوانش را هم زده‌ام. در ضمن این‌که می‌گویند زائد بر بین الدفتین نیست، می‌گویند: قال الصادق علیه‌السلام القرآن واحد نزل من عند واحد ولکن الاختلاف یجیء من قبل الرواة. یعنی مرحوم صدوق از این روایت روی حساب این‌که در سیاق کلام است، فهمیده‌اند «القرآن واحد» اصلاً ناظر به قرائات نیست. «القرآن واحد» یعنی ما بین الدفتین. خب پس این همه روایاتی که نسبت به بین الدفتین اضافه دارد؛ روایاتی که مرحوم مجلسی فرمودند متواتر است؛ صاحب حدائق فرمودند به قدری زیاد است که لاتعد و لاتحصی. مرحوم صدوق می‌فرمایند این روایت جواب آن‌ها است. یعنی الاختلاف مع ما بین الدفتین یجیء من قبل الرواة. نه این‌که خود ما بین الدفتین که قراء قرائات را از امصار و بلاد مسلمین نقل می‌کند ناظر به آن باشد. این هم یک چیز جالبی است که من در تلقی مرحوم صدوق از این روایت برخورد کردم.

شاگرد: منظور شیخ صدوق اختلاف روایات به زیاده بوده؟

استاد: ایشان می‌گویند این‌که حضرت فرمودند «لکن الاختلاف یجی من قبل الرواة»، به‌معنای اختلاف در «ملک» و «مالک» نیست. بلکه اختلاف در این‌که مثلاً می‌گویند آیه رجم یا یک سوره ای در قرآن بوده ولی آن را نیاورده اند. ما بین الدفتین کلام الله است، چیزی اضافه بر آن کلام الله نبوده. این اختلافی که با ما بین الدفتین آمده از ناحیه روات است. یعنی اختلاف روات با ما بین الدفتین مراد است. نه این‌که خود مقری ها در ما بین الدفتین از شیخشان دو جور روایت کنند. خیلی تفاوت می‌کند.

شاگرد2: قرینه‌ای هست که تعبیر ما بین الدفتین مشیر به قرآن زمان خودشان نباشد؟ چون ممکن است مثل امروزه به قرائت حفص اشاره کنند و بعد بگویند اختلاف من قبل الرواة شامل قرائات هم می‌شود.

استاد: نکته این است که مرحوم صدوق در قرن چهارم بوده‌اند. زمان آن‌ها تازه السبع ابن مجاهد نوشته شده بود. مشایخ بزرگان قرن چهارم مثل مفید و خود صدوق کسانی بودند که شارحین و مروجین مهم قرائات سبع بودند. دو نفر هستند که یکی ابوعلی فارسی است و دیگری ابن خالویه است. هر دو هم گرایش شیعی قوی دارند. بحث هایش جای خودش باشد. بنابراین در آن زمان فضای کاری آن‌ها چیزی که الآن ما می‌گوییم نیست.

شاگرد: شما با قرینه خارجی می‌فرمایید.

استاد: من می‌خواستم یک چیزی پیدا کنم تا ببینم این روایات در ذهن آن‌ها به چه صورت تلقی می شده.

خلاصه مباحث تعدد قرائات در شش سؤال و جواب

دومین نکته؛ جایی مجلسی بود؛ مسأله تعاضد رسم و قرائات مطرح شد. شش سؤال راجع به مطالب قرائات مطرح شد. آن شش سؤالی که مطرح شد، من دیدم این شش سؤال به‌عنوان حاصل مباحثه ما نیاز دارد به جواب خلاصه‌ای. آن‌ها را نوشتم و در فدکیه گذاشته شده است. اگر خواستید مراجعه کنید. هم سؤالات و هم جواب ها را ببینید. عنوانش «چند سؤال و جواب راجع به تواتر قراءات…» است.

این‌ها جواب های خوبی است. آن چه که خلاصه عرض من در حاصل مباحثه بوده، در آن جا عرض کردم. حاصلش هم همین بود که بارهای دیگر هم گفته ام. در یک کلمه می‌توانیم بگوییم در بین تمام فقهای شیعه از اول تا آخر، اگر در خصوص فن قرائات بخواهند بگویند اعلم مَن فی التاریخ چه کسی است، می‌گوییم شهید اول. این حاصل رفت‌وبرگشت ها ما بود. شهید اول اعلم تمام فقها هستند در خصوص فن قرائات. عرض کردم ابن جزری سنی جزاف گو نمی‌شود؛ به ایشان گفت «هو إمام في الفقه والنحو والقراءة»9. واقعاً هم درست گفته است. و لذا عرض کردم شهید ثانی و محقق ثانی حرف شهید اول را تأیید کرده‌اند. اولین کسی که در حرف شهید اول اشکال کردند، مقدس اردبیلی بودند. این فضاهای بعدی که همین‌طور تا الآن آمد. این هم این شش سؤال است که خلاصه مباحثه ما است. هر کدام از شما اگر چیزی به ذهنتان می‌آید یا بنویسید و به من بدهید، یا همان جا ارسال کنید. حتماً طوری باشد آن چه که در ذهن شریف شما هست به ما هم انتقال بدهید تا همه جوانب بحث پر بار باشد.

جهت کیفی و کمی تحدی قرآن؛ «فواتح السور» و «فأجرى جميع الأشياء على سبعة»

نکته سوم؛ در اینجا من خیلی سابقه ذهنی دارم. در این مباحثه مبادی آن چندبار مطرح شده. سه-چهار دور هم مباحثه فقه اللغه داشتیم. دراسات فی فقه اللغه برای صبحی صالح بود. دو بار دو جایش را مباحثه کردیم. یکی دیگر اللغه الموحدة برای آقای نیلی بود. صد صفحه از این کتاب را هم مباحثه کردیم. کتاب دیگر هم الاصوات اللغویه دکتر ابراهیم انیس بود. فارسی آن را مباحثه کردیم. آن وقت عربی آن را نداشتیم. در مباحثه فقه اللغه این‌ها خیلی رفت‌وبرگشت شد. در فقه اللغه هر چه کار کنید ضرر نمی‌کنید. خیلی علم خوبی است. یکی دیگر در همین مباحثه که راجع به قرائات بحث می‌کردیم، راجع به مبادی بحث چندبار مفصلا صحبت کردیم.

مکرر این‌ها را گفته ام. تکرارش خوب است. اگر بخواهید این بحث به‌صورت واضح نزد عقل جمعی حوزوی ما جلو برود، یک چیز را محور قرار بدهید و یک چیز را پشتوانه قرار بدهید. جای محور و پشتوانه عوض نشود. محور کار شما در این باشد که تنها و تنها عین عبارات علماء، مستندات فقهاء بزرگ را بیاورید. از خودتان چیزی روی آن‌ها نگذارید. تحلیل ارائه ندهید. عین خود عبارت را بیاورید. این خیلی مهم است؛ در این‌که شما تحلیل‌های خودتان را با مستنداتی که داریم و روشن است و همه می‌توانند مراجعه کنند مخلوط نکنیم. محور این باشد که تأکید ما بر مستندات باشد. این خیلی اهمیت دارد.

جلوتر هم عرض کردم؛ بیرون می‌آیند و می‌گویند تو این‌طور می‌گویی؟! من خجالت می‌کشم! آخر من طلبه چه کسی هستم که این را بگویم؟! ما بعد از زحمات زیاد تازه می‌گوییم علماء این‌ها را فرموده‌اند. بخشی از آن در اثر از بین رفتن قرائن صدور روایات حرف واحد، باعث شده فضا بحث عوض شود و حرف علمائی که مقابل این‌ها بوده و نزد آن‌ها روشن بوده الآن مبهم شده. خب اگر ما آن‌ها را زنده کنیم، بگوییم من می‌گویم؟! ما که نمی‌گوییم! حرف آن‌ها است. وقتی شهید اول در کتاب ذکری الشیعه –این کتاب که برای سنی ها نیست- به‌طور جازم بگویند «لثبوت تواتر العشر»10، پس با دل جمع در نماز قرائات عشر را بخوانید که مبری ذمه است و نازل شده از جبرئیل امین است. شهید ثانی هم در المقاصد العلیه11 تصریح کرده‌اند. وقتی شهید این را گفته اند بگوییم ما گفته ایم؟! ما چه کسی هستیم؟! ما حرف آن‌ها را تکرار می‌کنیم. پس باید محور، مستند باشد. مبادا از این فاصله بگیرید که از خودتان یک چیزی بگویید. وقتی حرف علماء را می‌گویید سؤالات ثبوتی مطرح می‌شود. این یک چیز طبیعی است. در ذهن اذهان مدام سؤال می‌آید. همین شش سؤالی هم که عرض کردم همین است. تا مطرح می‌شود این سؤالات به ذهن هجوم می‌کند. حالا می‌خواهید سؤالات را جواب بدهید. در جواب از اشکالات نیاز دارید که تحلیل ارائه بدهید و بحث کنید و مطالب ثبوتی را بگویید. در اینجا ما دیگر حرفی نداریم. این پشتیبان آن مستندات است. اصل آن است.

یکی از آن پشتیبان­ها را الآن عرض می‌کنم. قبلاً عرض شد که مهم‌ترین پشتوانه این بحث ما، رمز تحدی قرآن کریم است. این را چندبار گفته ام. الآن هم فهرست بار عرض می‌کنم. چرا قرآن می‌فرماید اگر جن و انس در طول تاریخ تا روز قیامت جمع شوید، نمی‌توانید مثل قرآن بیاورید؟ «قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡض ظَهِيرا»12، این «ظهیر» در یک زمان است؟ یا در طول زمان تا روز قیامت است؟ معلوم است که تا روز قیامت ظهیر باشند. خب دلیل این تحدی چیست؟ چون ادبیاتش بالا است؟ چون معانی بیانش بالا است؟ معجزات علمی دارد؟ این‌ها بحث شده بود. ما گفتیم رمز تحدی قرآن کریم یک جهت کیفی دارد و یک جهت کمی دارد. جهت کیفی آن متخذ از قول سعید بن علاقه ابوفاخته بود که از اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود. ایشان جهت کیفی را برای ما گفت. «هُوَ الَّذِيٓ أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ»13، او گفت «أم الكتاب فواتح السور منها يستخرج القرآن؛الم ذلك الكتاب} [البقرة: 2] منها استخرجت البقرة، و {الم الله لا إله إلا هو} [آل عمران: 1] منها استخرجت آل عمران»14. این نقل او بود. مفصل از آن بحث کردیم.

در آن مناظره‌ای15 هم که راجع به قرآن صورت گرفت، به گمانم بحث کیفی آن خوب مطرح شد. توضیح جهت کیفی تحدی قرآن کریم. جهت کمی هنوز مانده است. مبادی آن هم مانده. الآن هم که می‌خواهم این سومی را شروع کنم، امسال اگر زنده بودیم و نفسی بود جهت کمی تحدی قرآن کریم را عرض می‌کنم. مبادی مفصلی دارد. الآن هم که من تعاضد را گفتم و آقا اشاره کردند که خودش اعجاز است، کاملاً توضیح بدهیم به چه صورت اعجاز است. جهت مکی را بگوییم. وقتی این مبادی صاف شد آن مناظره می‌تواند ادامه پیدا کند.

خب جهت کمی آن را از کجا گرفتیم؟ از فرمایش امیرالمؤمنین علیه‌السلام در روایت الغارات. حضرت در توضیح لیلة القدر فرمودند: «إن الله فرد يحب الوتر و فرد اصطفى الوتر فأجرى جميع الأشياء على سبعة»16. مفصل از این روایت صحبت کردیم. محور جهت کمی کار این بود.

تواتر اصول القرائة الی رسول الله ص

اعتراض ابن جزری به ابن حاجب و هفت مقدمه وحید بهبهانی

حالا که این‌ها در ذهن شریف شما آمد، می‌خواهم سومی را عرض کنم. مطلبی سابقا در ذهنم بود. هر چه که فکرها به ذهن آدم می‌آید، وقتی بعداً برایش حل می‌شود یک التذاذ خاص روحی می‌برد. کسی که سؤال دارد می‌فهمد وقتی حل شد چطور می‌شود. سؤال این است: ابن حاجب می‌گوید قرائات سبع متواتر است درجایی‌که مربوط به اصول القرائه نیست، بلکه در فرش الحروف متواتر است. ابن حاجب در اصول القرائه گفته بود که این‌ها متواتر نیست. کما این‌که شیخ بهائی رضوان‌الله‌علیه در زبدة الاصول17 همین را فرموده بودند. فرموده بودند «و السبع متواترة إن كانت جوهريّة ك «ملك» و «مالك» ، أمّا الأدائيّة كالمدّ و الإمالة فلا». شما یک کلمه را به چه صورت اداء می‌کنید؟ هر طور می‌خواهید اداء کنید. اصول القرائات می‌شود. این مطلب بود.

از آن طرف خیلی مهم است. ابن جزری در سه کتابش حرف ابن حاجب را می‌آورد. از ابن حاجب به‌عنوان مقری تعریف می‌کند ولی می‌گوید یک حرفی زده که در فضای مقرین متفردِ متفرد است. می‌گوید در طول تاریخ قرائات تنها ابن حاجب بوده که این حرف عجیب و غریب را زده که اصول القرائات متواتر الی رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله نیست. می‌گوید احدی این را نگفته است. یعنی غیر از ابن حاجب، هزاران استاد و مقری و قاری درس داده‌اند، می‌گفتند من که اماله انجام می‌دهم، اگر ادغام می‌کنم، اگر مد می‌دهم؛ اگر مد سه الف می‌دهم، اگر مد پنج الف می‌دهم، این‌ها را از استادمان شنیده‌ایم. او هم شنیده تا به حضرت رسیده است. بناء آن‌ها بر این است که اصول القرائة هم متواتر است.

خب اولی که انسان با این حرف مواجه می‌شود برای ذهن سنگین است. چطور آن راوی می‌گوید حضرت دو الف مد دادند و دیگری می‌گوید حضرت سه الف یا چهار الف مد دادند! این مصحف دو-سه سال است که چاپ شده است. از قاری های ایران هستند. آقای ابراهیم رحیمی. علی ای حال زحمت کشیده‌اند. چاپ شدن این مصحف در ایران خیلی مغتنم است. هم سبع صغری و هم عشر صغری و هم عشر کبری را در این مصحف شریف آورده‌اند. هر صفحه‌ای را که باز می‌کنید، می‌بینید در سه بخش دارند؛ فرش الحروف، اماله و ادغام. قشنگ توضیح داده‌اند. آن چه که الآن منظورم بود این است: این مصحف شریف به این حجمی که ده قرائت صغری و کبری را آورده‌اند، شاید نزدیک چهار پنجم قرائاتی که آورده‌اند مربوط به اصول القرائة است. یعنی این قدر که حجیم شده، حجم آن بر می‌گردد به کیفیة الاداء، به اصول القرائة. نه به فرش الحروف. فرش الحروف نسبت به آن کم است. این قدر حجمش زیاد است. به ذهن آدم می‌آید که حالا واقعاً این نیاز است؟ یک چیز لغوی نیست؟ بالاتر؛ آیا این‌ها واقعاً متواتر است یا نه؟ این سؤالی است که خیلی به ذهن می‌آید. و لذا عرض کردم که شیخ بهائی فرمودند که نیست.

پارسال صحبت شد که در اینجا فرمایش وحید بهبهانی18 عالی است! وقتی وحید بهبهانی به این اصول می‌رسند می‌گویند آن‌هایی که به عربیت بند است، باید مراعات کنید. بعد می‌گویند مواردی‌که اگر مخالفت کردید مخالف نهج عربی نیست، بلکه صرفاً قراء آن‌ها را می‌گویند –آن‌طور که یادم هست اصول را سه دسته کرده بودند- ایشان هفت مقدمه بسیار عالی می‌آورند و می‌گویند نمی‌توانیم بگوییم این‌ها منسوب به وحی و اهل‌بیت عصمت نیست. هفت مقدمه می‌آورند؛ آن هم در بخش اصول قرائات این را می‌گویند، فضلا عن فرش الحروف. البته خود ایشان در فرش الحروف روایت حرف واحد را می‌آورند؛ آن هم به‌خاطر فضای بحث است. چون می‌گرفتند حرف واحد، روایت است، آن را چه کار کنیم؟! با هفت مقدمه می‌گویند علم القرائات یکی از علوم شریفه ای است که می‌توانیم بگوییم از علوم اهل البیت است. ولی چون فقیه هستند در آخر کار می‌گویند احتیاط این است که در مقام عمل حرف قراء در اصول را اجراء کنیم و تخطی نکنیم اما درعین‌حال از حیث فتوا به شارع هم نسبت ندهیم. خب دیگر معلوم است؛ فقیه می‌خواهد بگوید در مقام فتوا، فتوا نمی‌دهیم اما عملاً عمل کنیم.

عدم وجود قرائت اماله «مالک» و منع از اماله آن با وجود موافقت آن با عربیت

خب الآن محضر شما سؤال من این است که ارتکاز ما در اصول چیست؟ مثلاً ابوعلی فارسی19 می‌گوید وقتی «مالک» می‌خوانید حق ندارید الف آن را اماله کنید. بعد می‌گوید چرا حق ندارید. می‌گوید نه این‌که از نظر عربیت حق ندارید، هیچ نحوی­ای نیست که اماله الف «مالک» را اجازه ندهد، اما چون قرائت متکی بر سماع است و باید به حضرت برسد، در قراء سبعه کسی از حضرت اماله الف «مالک» را نشنیده است. چقدر زیبا! یعنی دقیقاً می‌گوید حتی اماله ای که جایز است، تا به خود حضرت سند نداشته باشید، حق ندارید بگویید. یعنی در اصول هم این‌ها را مراعات می‌کردند.

خب اگر به این صورت است، واقعاً چه فرقی می‌کند که شما بگویید الف را اماله کنید یا نکنید؟ کسره را میل به فتحه بدهید و فتحه را میل به کسره بدهید؟ این‌ها فرقی می‌کند یا نه؟ آن چه که عرض می‌کنم امت اسلامیه الآن یک تراث بزرگی دارند. فقط چه زمانی قدر آن دانسته شود نمی‌دانم. یکی از آن‌ها را امروز عرض می‌کنم. این تراث موجود است؛ هزاران کتاب است. هر چه هم بیشتر به‌دنبال آن می‌روید و اطلاعاتتان گسترده‌تر می‌شود، عجیب تر می‌شود.

تراث عظیم در قرائات و استدراک زرقانی در تواتر عشر

زرقانی در عصر ما مؤلف علوم قرآنی است. پنجاه-شصت سالی است که وفات کرده. استاد الازهر بوده. کتابش مناهل العرفان است. خیلی جالب است. نباید سریع از کنار آن رد شویم. کتابش چاپ شده و به دست‌ها آمده؛ به مصر و همه عالم اسلام رفته، در چاپ بعدی اضافه کرده: «استدراکٌ».استدراکش چیست؟ می‌گوید در چاپ قبلی کتاب از ابوشامه دفاع کرده‌ام، در این‌که به تواتر اشکال کرده بود.

استدراك: لكني بعد معاودة البحث والنظر واتساع أفق اطلاعي فيما كتب أهل التحقيق في هذا الشأن تبين لي أن أبا شامة أخطأه الصواب أيضا فيمن أخطأ وأنني أخطأت في مشايعته وتأييده.20

می‌گوید بعداز این‌که کار کردم و افق اطلاع من گسترده شد، برایم واضح شد که ابوشامه اشتباه کرده است. بعد هم توضیح می‌دهد. این یک چیز کمی نیست. کسی که کتاب چاپ کرده، در چاپ اول آن را گفته، بعد می‌گوید وقتی اطلاعاتم گسترده‌تر شد…؛ یعنی چه؟ یعنی وقتی چاپ اول کتاب زرقانی آمده، پدر جدّ علمیت او شهید اول بوده‌اند که در ذکری به قاطعیت گفته اند عشر متواتر است. او می‌آید و می‌گوید نه، ابوشامه درست می‌گوید. اشکالات او را آورده است. بعد می‌گوید وقتی افق اطلاع من گسترده شد، فهمیدم که عشر متواتر است. این یک چیز کمی است؟! این به چه معنا است؟ یعنی قرآن کریم از حیث تحقیقات میدانی و برای حفظ آن توسط خدای متعال چه پشتوانه ای قرار داده! وقتی می‌روید می‌بینید هزاران کتاب نوشته است. این کم نیست. هر چه جلوتر می‌روید می‌بینید عجب! چه رسالتی! چه استحکامی همه این‌ها دارد! لذا او می‌گوید «اتسع افق اطلاعی».

خب وقتی ندانیم، در التمهید یک جور این را مسخره کرده‌اند. می‌گویند بله، در چاپ بعدی می‌گوید اما «زاعما اتساع افق اطلاعه اخيرا»21؛ یعنی همان اولی که گفتی درست است. خب این‌طور که نمی‌شود! خودش اول گردن گرفته و چاپ کرده و مطلب را گفته، حالا دارد می‌گوید به افق اطلاع من اضافه شد و برگشتم. حالا ما مسخره کنیم که عجب افق اطلاعی داشتی که وسعت پیدا کرده؟! گویا مطلب به این صورت نیست.

سفارشی که محضر شما دارم این است: نگوییم متخصص معصوم است. اما دو قدم مهم را داشته باشیم. اول بفهمیم زید متخصص هست یا نیست، دوم ببینیم ادعای این متخصص چیست، ولو آن را قبول نکنیم. این خیلی مهم است. الآن ابن جزری متخصص کار است. هست یا نیست؟ مراجعه کنید. به گمانم مورد اتفاق است که ابن جزری از متخصصین علوم قرآنی است. شاید سرآمد است یا از سرآمدها است. خب چه می‌گوید؟ می‌گوید اصول القرائات متواتر است، فقط یک نفر –ابن حاجب- اشتباه کرده. خیلی عجیب می‌شود. این متخصص کم حرفی می‌زند؟!

انقلاب زبان شناسی در قرن بیستم و تأثیر آن در سائر علوم

مطلبی که می‌خواهم توضیح آن را در جلسات بعد عرض کنم، خلاصه عرضم را در یک کلمه می‌گویم. نیاز دارد به یک توضیحات بعدی. در قرن بیستم یکی از علومی که به قول خودشان در آن انقلاب علمی شد و فقط در آن رشته نبود و بر سائر رشته‌ها اثر گذاشت، زبان شناسی بود. انقلاب اول در زبان شناسی همین هایی است که شنیده‌اید؛ می‌گویند زبان‌های هند اروپایی و … . قبلاً این دسته‌بندی‌ها نبود. در قرن نوزدهم اولین انقلاب زبان شناسی رخ داد. می‌گویند زبان شناسی در زمانی؛ تاریخ زبان. در آن انقلاب رخ داد و خیلی کتاب در مورد آن نوشتند. به قرن بیستم آمد و دومین انقلاب در زبان شناسی رخ داد. دومین انقلاب از روش در زمانی به روش هم­زمانی آمدند. هم زمانی دومین انقلاب در زبان شناسی است. خیلی هم عجیب و غریب در سائر علوم اثر گذاشت. حتی در علومی که به زبان شناسی ربطی نداشت، اثر گذاشت. کتاب موسس آن به فارسی چاپ شده؛ به نام «دوره زبان شناسی عمومی». اولین بار هم اسم آقای دوسوسور را صاحب کتاب اللغة الموحدة به ما یاد داد. ما در فضای طلبگی خودمان اسم آن را نشنیده بودیم. ایشان دیدگاه او را گفت و در کتاب اللغة الموحدة خیلی به آن حمله کرد. در این کتاب خیلی با دوسوسور مخالف بود. در این‌که ایشان در کتابش دو اصل لغوی را پایه‌گذاری کرده و جلو برده است. اصل اول این بود که بین دال و مدلول رابطه دل بخواهی هست. ما به اصطلاح اصولی خودمان می‌گوییم رابطه بین لفظ و معنا، رابطه وضعی است؛ طبعی و عقلی نیست. ایشان با این مبنا مخالف بود. صاحب اللغة الموحدة می‌گفت که رابطه وضعی نیست.

یک اصل دومی هم دارد که الآن منظور من است. این کتاب، این انقلاب دوم را آورد و دیگر شروع شد. از زمانی‌که این کتاب بوده…؛ البته نوشته خودش هم نیست. آن را درس می داده؛ حتی شاگردانش گفته اند بعد از وفاتش وقتی خواستیم نوشته‌های آن را پیدا کنیم، نبود. دست‌نوشته‌هایش را پاره می‌کرده در سطل آشغال می ریخته. آن‌ها را درس می داده و بعد دور می ریخته. خیلی عجیب! و لذا می‌گویند شاید اگر خودش بود اجازه نمی داد که این کتاب را چاپ کنیم. دو نفر از شاگردان و دوستدارانش این کتاب را چاپ کرده‌اند.

خب کسانی که در تاریخ قرن بیستم نگاه کنند، این کتاب حدود صد و پانزده سال است که چاپ شده. اگر بگویند برای قرن بیستم کتاب‌های تأثیرگذار را بگویند، شاید اولین کتاب همین کتاب باشد. کسانی که در تاریخ علم وارد هستند، شاید عرض من را تأیید کنند. من این‌طور می‌گویم. اولین کتاب در شدت تأثیر گذاری بر کل قرن بیستم این کتاب است. شما بگویید این همه پیشرفت در علوم دیگر هست! بله، این حتی در آن‌ها هم این‌طور تأثیر گذاری عجیب را داشته.

بازتاب تفاوت دو علم فونوتیک و فونولوژی در قرائات

خب حالا می‌خواهم چه عرض کنم؟ این پیشرفت زبان شناسی در این صد سال که هزاران مقاله و کتاب برای آن نوشته شده، کاری که کرده این است: زحمات این‌ها باعث شده مطالبی که قبلاً مباحثه می‌کردیم تک‌تک جدا شود و نام گذاری شده. یعنی برای چیزهای بسیار ظریفی که همه ما به‌صورت بدیهی می‌بینیم –اما به‌صورت بدیهی خام دسته‌بندی شده- همین بدیهی ما را آن‌ها ده بدیهی کرده‌اند که دسته‌بندی اش در ذهن ما بود. جدا کردن آن ده بدیهی چه جور دقت می‌برد و نیاز دارد. این کار را کرده‌اند. این اسم‌ها الآن موجود است. من که فضایی شد در تابستان دیدم، دیدم عجب چیز خوبی شد! این تراث عظیم، این اهتمامی که مسلمین داشتند؛ در اصول القرائة نه در فرش. فرش که جای خودش. حتی در اصول القرائه این اهتمام را داشتند، در آینده وقتی این‌ها پیشرفت کرد یک نتیجه دارد. آن نتیجه را می‌خواهم طلبگی عرض کنم؛ الآن یک اصطلاحی دارند که بعداً آن را توضیح می‌دهم. واج، واج گونه، تکواژ، تکواژگونه. اصطلاح های معروفی هم هست.

گمان من به این صورت است که بسیاری از چیزهایی که الآن گفته می‌شود، وقتی به فضای قرائات می‌آیند –آقا گفت اعجاز دارد- می‌بینیم اهتمام قراء به محافظت بر آن چیزی که برایشان متواتر بوده، در فضای قرائات واج گونه‌ها منقلب به واج می‌شوند. تک واژگونه‌ها به تکواژ منقلب می‌شوند. این بسیار مهم است. قبلاً هم در این مباحثه صحبتش شده بود. من دارم عنوان بحث را می‌گویم، توضیح آن را بعداً عرض می‌کنم.

در فضای قرآن کریم آدم یاد این فرمایش امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌افتد: «لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ»22. «لاتفنی» شوخی است؟! یعنی تمام شدنی نیست. هر چه جلوتر بروید با عجائبی مواجه می‌شوید. «تفنی عجائبه»؛ نه یک عجب او، عجائبش. یکی از آن‌ها همین است.

اصول القرائات با این تراث عظیمی که هزاران کتاب برایش داریم، وحید هم در مقام اصول فرمودند که این از علوم اهل البیت علیهم‌السلام است، چطور ظاهرش به ذهن همه ما لغو می‌آید؟ این چطور است؟ این را مقدمه برای جلسه بعد می‌گویم.

ابن جزری در النشر وقتی به‌معنای حدیث سبعة احرف می‌رسد، عبارتی داشت. گفت:

ولا زلت أستشكل هذا الحديث وأفكر فيه وأمعن النظر من نيف وثلاثين سنة حتى فتح الله على بما يمكن أن يكون صوابا إن شاء الله23

نظر خودش را در ادامه می‌گوید. بعد می‌گوید بعد از این‌که این به ذهنم آمد: «ثم رأيت الإمام الكبير أبا الفضل الرازى حاول ما ذكرته»؛ او هم نظیر همین حرف را گفته. بعد می‌گوید: «ثم وقفت علی کلام ابن قتیبه». یعنی از نظر تاریخی باید او جلوتر باشد، اما او برعکس رفته. خودش به ذهنش آمده، بعد رفته ابوالفضل رازی مربوط به قرن پنجم را دیده، بعد می‌گوید رفتم عالم قرن سوم ابن قتیبه (272) را دیدم. جالب این است که همینی که او می‌گوید خدا به من الهام کرد را مرحوم شیخ الطائفه در مقدمه تبیان آورده‌اند و فرمودند اصلح الوجوه است. خود ایشان ابوالفضل رازی را ندیده بودند. شیخ الطائفه حدوداً با ابوالفضل رازی معاصر بودند. یعنی شیخ الطائفه این حرف را آوردند و فرمودند اصلح الوجوه است. ابن جزری سیصد-چهارصد سال بعد از شیخ الطائفه می‌گوید این به ذهنم آمد.

خب در هفت بیانی که ایشان برای حدیث دارد، اصول را چه کار کرده؟ من دو کلمه از آن را می‌گویم روی آن تأمل کنید. می‌گوید:

وأما نحو اختلاف الاظهار ، والادغام ، والروم ، وو الاشمام ، والتفخيم ، والترقيق ، والمد والقصر ، والامالة ، والفتح ، والتحقيق ، والتسهيل ، والابدال ، والنقل مما يعبرعنه بالأصول فهذا ليس من الاختلاف الذى يتنوع فيه اللفظ والمعنى لأن هذه الصفات المتنوعة فى أدائه لا تخرجه عن أن يكون لفظا واحدا ولئن فرض فيكون من الأول. 24

«وأما نحو اختلاف الاظهار ، والادغام ، والروم ، وو الاشمام ، والتفخيم ، والترقيق ، والمد والقصر ، والامالة ، والفتح ، والتحقيق ، والتسهيل ، والابدال ، والنقل»؛ آدم تعجب می‌کند؛ در سلسله اقراء می‌گوید «قرأت علی شیخی بالتحقیق» تا آن صحابی که می‌گوید «قرأت علی رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله بالتحقیق». یعنی حدر و تحقیق و … را هم ذکر می‌کردند. «مما يعبرعنه بالأصول فهذا ليس من الاختلاف الذى يتنوع فيه اللفظ والمعنى». بعد می گوید «...ولئن فرض فيكون من الأول»؛ یعنی اصول جزء هفت تا نیست، اگر هم بخواهد باشد اولی است.

کلمه ای که من کار دارم این است که می گوید «ليس من الاختلاف الذى يتنوع فيه اللفظ»؛ یعنی در اصول «لایتنوع فیه اللفظ». صفحه بعدش با یک فاصله می گوید: اصول از ابن قتیبه فوت شده؛ «كل ذلك من اختلاف القراءات وتغاير الألفاظ مما اختلف فيه أئمة القراء وقد كانوا يترافعون بدون ذلك إلى النبى صلى الله تعالى عليه وعلى آله وسلم»؛ می گوید مسلمین حتی در اصول قرائت هم عنایت داشتند. می رفتند از حضرت می پرسیدند؛ حتی در اصول. خیلی جالب است. این را ابن جزری می گوید. می‌گوید چرا ابن قتیبه این ها را نیاورده؟ یعنی حق ندارد اصول را از فضای قرائات حذف کند.

ایشان دو کلمه به کار برد. اول خودش گفت «لیس مما یتنوع فیه اللفظ»، این جا می گوید «اصول مما تغایر به اللفظ». این چه شد؟ آن جا می گوید «لایتنوع فیه اللفظ» اما در این جا می گوید «تغایر به اللفظ». این مطلب بسیار خوبی است. بعدا اگر کار تطبیقی کردید انجام بدهید. امروزه دو علم داریم که ظاهرش نزدیک هم است ولی تفاوت جوهری با هم دارند. یکی علم فونوتیک است و یکی علم فونولوژی است. فونوتیک بخشی از فیزیک است. فونولوژی از علوم انسانی است. اصلا علوم انسانی با فیزیک دو تا است اما مطالبشان نزدیک هم هستند. یک کتابی هم در دانشگاه عین الشمس مصر در سال 2004 چاپ شده به نام فونولوژی القرآن. پایان نامه کارشناسی ارشد آقای احمد راغب بوده. کتاب خوبی است. خب ببینید ابن جزری با تفاوت فنی ای که بین این دو کلمه گذاشته، این دو علم مهم امروز را برای ما توضیح داده.

می گوید وقتی شما نگاه فونولوژی دارید می گویید «لایتنوع فیه اللفظ». اما وقتی نگاه فونوتیک دارید می گویید «تغایر اللفظ». این دو با هم جمع می شود. یعنی دقیقا تفاوت همین دو علم است. از حیث نگاه فونوتیک «تغایر اللفظ» و از حیث نگاه فونولوژی «لم یتنوع اللفظ». این حاصل عرض من است. ان شاءالله مقدماتش را هم نگاه کنید. اصطلاحات امروز را عرض می کنم به دنبالش این چهار اصطلاح بروید. ان شاءالله اگر زنده بودم توضیح می دهم.

چهار اصطلاح صویت، لفیظ، کلیم و رقیم

من طلبه چهار لفظ را می گویم تا خودتان یاد بگیرید. لفظ های معادلش را هم عرض می کنم. آن چه که من طلبه می گویم این است؛ به معنای جزء لایتجزای صوت و نوشتار؛ صویت؛ یعنی کوچک ترین جزء لایتجزای صوت. لفیظ، کلیم، رقیم. این را گفتم تا یادتان بماند. این ها چهار لفظی هستند که با هم تفاوت دارند اما معمولا در ذهن ما مخلوط می شوند. وقتی هم آن را توضیح می دهند می بینید همه تصدیق می کنید. در اصطلاح الان برای صویت، آوا می گویند. برای لفیظ، واج می گویند. برای کلیم، تکواژ یا واژک می گویند. برای رقیم، نویسه وار می گویند. در لغت لاتین به صویت « phone» می گویند. به واج و لفیظ «phoneme» می گویند. به تکواژ « morpheme» می گویند. به رقیم هم « grapheme» می گویند. این چهارتا در نظرتان باشد، اصطلاحاتش را ببینید. هفته بعد اگر زنده بودیم خیلی با آن کار داریم.

ان شاءالله این چهار اصطلاح را مطالعه کنید و ببینید در اطرافش چه کار کرده اند و تفاوتشان در چیست. چون بحث اصول القرائات را به یک فضای بسیار عالی می برد. اعجازی که آقا گفتند را می بینید. آدم از مسلمین تقدیر می کند که اصول القرائات را هم در ضمن هزاران کتاب و تراث عظیم برای ما نگه داشته اند. الان به راحتی هر کتابی را می بینیم.

والحمد لله رب العالمین

کلید: صویت، رقیم، لفیظ، کلیم، فونوتیک، فونولوژی، اصول القرائة، تعاضد الرسم و القرائات، زبان شناسی، حرف واحد، تاریخ قرائات، تحدی قرآن، واج، واج گونه، تکواژ، تکواژگونه، رقیم، صویت، کلیم، روسم، لفیظ

1 العلق 1

2 الاخلاص 1

3 الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 630 باب النوادر ..... ص : 627

4 منبع الحياة و حجية قول المجتهد من الأموات ؛ ص70

5 تواتر القرآن، ص: 106

6 منتهى المطلب في تحقيق المذهب؛ ج‌5، ص: 65؛ «مسألة: و لا يجزئ بالتّرجمة و لا بمرادفها من العربيّة‌ و هو مذهب أهل البيت عليهم السّلام…».

7 تفسير مجمع البيان - الطبرسي (1/ 34، بترقيم الشاملة آليا).

8 التبيان في تفسير القرآن - الشيخ الطوسي (1/ 6).

9 غاية النهاية في طبقات القراء (2/ 265)

10 ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج‌3، ص: 304

11 المقاصد العلية في شرح الرسالة الألفية؛ ص: 244

12 الاسراء 88

13 آل عمران 7

14 تفسير الطبري = جامع البيان ط هجر (5/ 201)

15مناظره حجت‌الاسلام سوزنچی و آقای نیکویی

16 الغارات (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 107

17 زبدة الأصول للشیخ البهائي قده؛ ص86

18 مصابيح الظلام، ج‌7، ص: 227‌

19 الحجة للقراء السبعة (1/ 40)

20 مناهل العرفان في علوم القرآن (1/ 439)

21 التمهيد في علوم القرآن، ج‏2، ص: 54

22 نهج البلاغه نویسنده : صبحي صالح جلد : 1 صفحه : 61

23 النشر فى القراءات العشر نویسنده : ابن الجزري جلد : 1 صفحه : 26

24 همان 26