بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تعدد قرائات؛ جلسه 97 3/7/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

تعاضد رسم و قرائات – اصول القرائات – تفسیر مجمع البیان – تفسیر تبیان – رسم المصحف – لا تفنی عجائبه – فرش الحروف

اهمیت اصول القرائات و کاشفیت آن از بی انتها بودن عجائب قرآن کریم

در مقام رابع، صفحه هفتم بودیم. بحثی که مطرح کردیم، تعاضد رسم و قرائات بود. این‌که در قرآن کریم هم نوشتار و رسم المصحف مهم است و هم اصل بر سماع و تلاوت قرآن کریم است. ولی در طول تاریخ این دو را با هم نگه داشته‌اند و خواهند داشت. بخشی که مورد ظهور بین مردم است؛ «كِتَابُ اَللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ نَاطِقٌ لاَ يَعْيَا لِسَانُهُ»1. این بخش تعاضد رسم و قرائات خیلی مهم است. برای هر دوی این‌ها هم چه علومی هست! چه گسترده است! مطالب و کتاب‌هایی که قابل پی جویی است. ان شاءالله خداوند به همه شما به‌خصوص کسانی که در سن جوانی هستید، این توفیق را بدهد که مثل من نباشید، سن من بالا بیاید و بعد ببینیم این‌ها چه مطالب مهمی بوده که ما خبر نداشتیم. حتماً به این عنایت بفرمایید. در تفسیر امام2 علیه‌السلام روایتی را عرض کردم. آن را پیدا نکردم ولی قبلاً دیده بودم و در فدکیه هم گذاشتم. امام عسکری علیه‌السلام از جدشان امام صادق علیه‌السلام ذیل آیه «قُل لَّوۡ كَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادا لِّكَلِمَٰتِ رَبِّي لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَٰتُ رَبِّي وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِ مَدَدا»3 و آیه شریفه «وَلَوۡ أَنَّمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰم وَٱلۡبَحۡرُ يَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِ سَبۡعَةُ أَبۡحُر مَّا نَفِدَتۡ كَلِمَٰتُ ٱللَّه»4 نقل می‌کنند. خب آیه معروف است. در تفسیر شریف دارد که امام صادق علیه‌السلام فرمودند یعنی «القرآن لاینتهی». عین تعبیر در ذهنم نیست. خودتان ملاحظه کنید. یعنی واقعاً به این صورت است؛ هفته قبل هم عرض کردیم که «لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ»5، یعنی ما با چیزی مواجه هستیم که کلام خدا و کتاب خدا عجائب و غرائبی است که هر چه عجائب از آن مکشوف می‌شود اما باز لایفنی. عجائبی از آن کشف می‌شود که آدم بهت زده می‌شود. خدای متعال چه دستگاه به پا کرده است! لذا حضرت در حدیثی که در تفسیر امام علیه‌السلام است، فرمودند علم قرآن غیر متناهی است.

یکی از چیزهایی که جلسه قبل عرض کردم در این ایام ذهن من را مشغول کرد، اصول القرائات بود. در فرش الحروف می‌گوییم قراء اختلاف کرده‌اند، از اول تا آخر مجمع البیان و تبیان، بخش وسیعی از تفسیر راجع به قرائات است. ولی تمامش فرش الحروف است. همه این اختلاف القرائاتی که در مجمع البیان و تبیان است، فرش الحروف است؛ که قراء سبعه یا عشره به این صورت خوانده‌اند. در جاهایی که در تفاوت معنا دخالت داشته است. اما اصول القرائات نه، مد بدهید یا ندهید. اماله بکنید یا نکنید. معنا تغییری نمی‌کند. هیچ کجای مجمع البیان و تبیان نمی‌بینید که بگویند در اینجا فلان قاری اماله کرده و دیگری نکرده، مفسر به آن کاری ندارد. چون معنای تفسیری که تغییری نمی‌کند.

(۴:۴۸) تراث عظیم در اصول القرائات – فقه اللغة – اصول القرائات

تراث عظیم اسلامی در اصول القرائة

خب این اصول القرائاتی که اصلاً در تفسیر نیامده، وقتی به فضای مقرین و کسانی که به کلاس قرائات می‌رفتند، نگاه می‌کنیم، خیلی گسترده و پیچیده می‌شود؛ اصطلاحات دقیق. خود ما اولی که رفته بودیم باورمان نمی‌شد این آقایان در اصول القرائات اصطلاحات دقیق داشته باشند. آن هم طی قرن‌ها. کلاسش نرفتیم و درسش را نخواندیم. این اصول را می‌گفتیم حالا مد بدهد یا ندهد، ادغام است یا اماله است، حالا اگر کسی «الشَّمس» را هم گفت «الۡشمس»، شما می‌فهمید که می‌خواهد چه بگوید. انواع این‌ها خیلی مهم است. تا اینجا آمد که با مطالبی در فقه اللغه مواجه شدیم. جلسه قبل دو-سه کتاب را گفتم. ما این‌ها را مباحثه کردیم. مباحثی بود که زمینه آن قبلاً در ذهن ما بود. در تابستان امسال هم زمینه اش بیشتر فراهم شد. ذهنم خیلی متوجه این شد که الآن اصول القرائات یک تراث عظیم اسلامی است که شبیه معدن اورانیوم در دویست-سیصد سال قبل می‌ماند. سیصد سال قبل معدن اورانیوم بود اما نمی داستند که چه کاری از آن می‌آید. الآن به ذهنم این‌طور آمد که اصول القرائات در فنون علوم قرآنی شبیه این است. ولی زمینه اش دارد فراهم می‌شود.

(۶:۳۲)فونوتیک – فونولوژی – اصول القرائات – ابن جزری و اصول القرائات – ابن قتیبه و اصول القرائات – تغایر اللفظ و المعنی – هفت مقدمه وحید بهبهانی-

تفاوت بین علم فونوتیک و فونولوژی در کلام ابن جزری

خب با این توضیح عرض می‌کنم؛ النشر ابن جزری از مهم‌ترین کتب علوم قرآنی است. امروزه در اینترنت به این کتاب مراجعه کنید شاید میلیون ها مراجعه به این کتاب شده باشد. تقریباً کتاب سرآمدی است. ایشان نکته‌ای داشت که عرض کردم ظاهرش متهافت بود. ولی با دقت نه تنها متهافت نبود، بلکه این دو جمله غیر متهافت، مبیّن تفاوت دو علم بسیار مهم امروز ما بود. تفاوت ظریف بین علم فونوتیک و فونولوژی بود. عبارت ابن جزری چه بود که ظاهرش متهافت بود؟

ایشان گفت من حدود سی سال در حدیث سبعة احرف فکر می‌کردم، تا این‌که خدا من را هدایت کرد و راهی به ذهنم آمد. بعد این دو عبارت را داشت.

وأما نحو اختلاف الاظهار ، والادغام ، والروم ، وو الاشمام ، والتفخيم ، والترقيق ، والمد والقصر ، والامالة ، والفتح ، والتحقيق ، والتسهيل ، والابدال ، والنقل مما يعبرعنه بالأصول فهذا ليس من الاختلاف الذى يتنوع فيه اللفظ والمعنى لأن هذه الصفات المتنوعة فى أدائه لا تخرجه عن أن يكون لفظا واحدا ولئن فرض فيكون من الأول. 6

«و النقل مما يعبرعنه بالأصول فهذا ليس من الاختلاف الذى يتنوع فيه اللفظ والمعنى لأن هذه الصفات المتنوعة فى أدائه»؛ لفظ تغییری نمی‌کند. حالا شما زید را محکم بگویید یا یواش بگویید، فرقی کرد؟! نه. ایشان می‌گویند در اصول القرائات لفظ،تنوع پیدا نمی‌کند. ادائش فرق می‌کند. در صفحه بعدی وقتی می‌خواهد به ابن قتیبه ایراد بگیرد که چرا شما کلاً اصول را کنار گذاشتید، ببینید چه تعبیر مهم می‌آورد.

على أنه قد فاته كما فات غيره أكثر أصول القراءات : كالإدغام ، والإظهار والاخفاء ، والامالة ، والتفخيم ، وبين بين ، والمد ، والقصر ، وبعض أحكام الهمز ، كذلك الروم ، والاشمام ، على اختلاف أنواعه وكل ذلك من اختلاف القراءات وتغاير الألفاظ مما اختلف فيه أئمة القراءوقد كانوا يترافعون بدون ذلك إلى النبى صلى الله تعالى عليه وعلى آله وسلم 7

«على أنه قد فاته كما فات غيره أكثر أصول القراءات»؛ یعنی دارد ایرادی به ابن قتیبه می‌گیرد. چرا ذهنت را به وادی ای بردی که اصول را کنار گذاشتی؟! مثل چه؟ «كالإدغام ، والإظهار والاخفاء ، والامالة ، والتفخيم ، وبين بين ، والمد ، والقصر ، وبعض أحكام الهمز ، كذلك الروم ، والاشمام ، على اختلاف أنواعه وكل ذلك من اختلاف القراءات وتغاير الألفاظ»؛ الفاظ فرق می‌کند. شما که گفتید «لایتنوع فیه اللفظ»، حالا دوباره می‌گویید «تغایر الالفاظ»؟! آن حرف درست است یا این حرف؟! ایشان می‌گویند هر دوی آن‌ها درست است. می‌گوییم خب اگر متنوع نمی‌شود اما لفظ صرفاً در اداء تغایر پیدا می‌کند، حکیمانه نیست که این قدر برایش مئونه کنیم. می‌گوید نه، این جور نیست؛ «مما اختلف فيه أئمة القراء وقد كانوا يترافعون بدون ذلك إلى النبى صلى الله تعالى عليه وعلى آله وسلم»؛ همان‌طوری که مرحوم وحید بهبهانی فرمودند؛ مرحوم وحید با هفت مقدمه بسیار عالی توضیح دادند که علم القرائات علم اهل البیت علیهم‌السلام است. ما شاءالله! مثل وحیدی می‌خواهد! من در فدکیه شماره هم گذاشته‌ام. هفت مقدمه ایشان را جدا کردم که نگاه کنید. چقدر زیبا ایشان فرموده‌اند!

(۱۰:۰۳)ابن جزری و اصول القرائات – تغایر اللفظ و المعنی – نحوه اداء – تغایر لفظ – سبعة احرف

اشکال به کلام ابن جزری در ادراج اصول القرائات در قسم اول سبعة احرف

خب الآن روشن شد که تنوع با تغایر فرق دارد. من عرض کردم باید به در خانه متخصصین برویم. به‌خصوص این‌ها که یک عمر برایش زحمت کشیده‌اند. اما معنایش این نیست که سؤال نکنیم و اشکالی که به ذهنمان آمده را نگوییم. الآن ایشان متخصص بزرگ این فن است. یک سؤالی در حرف ایشان در ذهنم هست. خدمت شما می‌گویم تا مقدمه بشود برای بحث‌های بعدی. ایشان در هر دو جا تکرار می‌کنند. می‌گویند این سبعة احرفی که من ابن جزری گفتم اصول القرائات جزئش نیست، بعد می‌گوید «و لإن فرض»؛ یعنی اگر فرض بگیریم که اصول القرائات هم جزء است و مشمول حدیث سبعة احرف باشد، «فیکون من الاول»؛ یعنی جزء قسم اول می‌رود. قسم اول چه بود؟ آنی بود که رسم تغییری نمی‌کند، معنا هم تغییر نمی‌کند ولی حرکات تغییر می‌کند. «لایتغیر فیه الرسم و الشکل و المعنی و یتغیر فیه اللفظ»؛ لفظی که می‌گویید تغییر می‌کند. این قسم اول بود؛ مثلاً «بُخُل» و «بُخل». «کَتف» و «کَتِف». معنا هیچ تغییری نمی‌کند، لفظ تغییر کرده ولی نه شکل نوشتنش تغییر می‌کند و نه معنا. این قسم اول می شود. آن جایی که به ابن قتیبه اشکال می‌کند، باز این را تکرار می‌کند. می‌گوید «ولكن يمكن أن يكون هذا من القسم الأول».

الآن می‌خواهم عرض کنم؛ اگر امروز مباحثی را مطرح کنیم و ادامه بدهیم، طبق زحماتی که در قرن بیستم در زبان شناسی کشیده شده، اصلاً نمی‌توانید اصول را در قسم اول داخل کنید. این‌ها دو جور هستند. اولاً «نزل القرآن علی سبعة احرف»؛ «نزل القرآن» یعنی ملک وحی آورده. شما می‌گویید نه، لفظ که تغییری نمی‌کند، خارج از این‌ها است، پس یعنی «لم ینزل به ملک الوحی». حالا دوباره می‌خواهید در «نزل» ببرید؟! خلاصه جبرئیل علیه‌السلام مد را آورده یا نه؟! اماله را آورده یا نه؟! اگر آورده، جزء «نزل القرآن علی سبعة احرف» است. اگر نیاورده شما به اندک بحث نمی‌توانید جزء «نزل» قرار بدهید. ادائش مختلف است، خیلی خب! فوقش می‌گوید از حضرت این جور شنیدم. اما نزول قرآن لغو می‌شود؛ چرا ملک وحی دوبار بیاورد، با چیزی که لفظ تغییر نمی‌کند و فقط ادائش مختلف است؟! این عرض من است تا بعداً ببینیم. پس فعلاً در فرمایش ایشان یک سؤال داریم. نمی‌توان بگویید این‌ها جزء سبعة احرف نیستند، اگر هم خواستید باشند، آن‌ها را جزء اول بگذارید. نه، این‌ها با قسم اول تفاوت جوهری دارند.

نکته‌ای را هم جلوتر عرض کرده بودم. اساساً این تقسیم ابن جزری و ابن قتیبه از تعاضد الرسم و القرائات یک مسامحه‌ای صورت گرفته بود. گفتند بخش اول «لایتغیر فیه الشکل و المعنی»، نه صورت معنا در نوشتن تغییر می‌کند و نه وقتی دو جور می‌خوانیم معنا تغییر می‌کند.

(۱۴) شیخ بهائی و تواتر قرائات –ضرورت طرح کلمات علما – صاحب حدائق و تواتر قرائات- حرف واحد – سبعة احرف – اجماع علماء بر تعدد قرائات – راهکار گسترش بحث تواتر قرائات-

بیان کلمات فقهاء حول قرائات در مجامع علمی؛ راهکار گسترش قبول قرائات، میان دانشوران

شاگرد: تند دارید حرکت می کنید !! در جامعه هنوز قرائات مورد پذیرش نیست، شما می‌خواهید سراغ اصول القرائات بروید؟

استاد: جلسه قبل عرض کردم می‌توانیم از متخصصین نپذیریم و در جامعه هم بگوییم، ولی حرف او را که می‌توانیم تصور کنیم.

شاگرد: نظریه شما شاذ است و هنوز مورد پذیرش جامعه نیست . در بحث علمی باید جامعه را هم به‌دنبال کشید.

استاد: اتفاقا همه تلاش من همین فرمایش شما است. یعنی کاری شود که توافق جمعی اذهان بر یک امر شود. نمی‌دانم در جلسه قبل بودید یا نه، عرض کردم محور را بر این قرار بدهید که عین کلمات علماء را بیاورید. وقتی شما می‌گویید شیخ بهائی برای سلطان شیعه رساله فارسی نوشته، در آن می‌گوید «سنّت است كه در قرآن خواندن التزام يك قراءت نكند»8؛ یعنی تغییر بدهید؛ یکی حفص، یکی شعبه بخوانید. این‌ها موجود است. چیزی نیست که از جیبمان در بیاوریم. می‌گوییم رساله توضیح المسائل شیخ الاسلام زمان شاه عباس است؛ جامع عباسی است، در دست همه هم هست. ایشان می‌گوید برای شیعه مستحب است که اقتصار بر قرائت واحده نکند. خب وقتی این‌ها کنار می‌رود و تکرار نمی‌کنیم معلوم است کسی که این حرف‌ها را می‌زند شاذ می‌شود. آن تصدیر را خواندید یا نخواندید؟! من عرض کردم «من صرف لحظات من عمره حتی یطمئن هل صاحب الحدائق(قده) مصیب في هذه الثلاثة أم مخطئ، فانه یری تاثیرها العظیم في ما لها من الآثار الکثیرة و اللوازم المهمة في المجالات المختلفة قلما یوجد نظیرها في الابحاث العلمیة»؛ این‌که این سه اشتباه صاحب حدائق واقعاً اشتباه هست یا نیست؟! اگر الآن می‌گویند اشتباه نیست، بسیار خب. اما اگر لحظاتی از عمرش را صرف کند و ببیند این سه اشتباه، واقعاً اشتباه است و تأثیرش را بر سیصد سال اخیر ببیند دیگر تمام است. یعنی شروع به فهم کردن و ترویج کردن و تشویق کردن می‌کند و این عبارات به دست‌ها می‌آید. اما وقتی این‌ها نبوده… . مهم‌ترین چیز حدیث حرف واحد است. ده‌ها کتاب علوم قرآنی دیدم؛ تازه من که خیلی پر کار نیستم دیدم. می‌گویند «کذبوا اعداء الله حرف واحد». مهم‌ترین چیزی که این سیصد سال اخیر… حتی وحید بهبهانی که در اصول القرائات می‌گویند از علوم اهل البیت علیه‌السلام است، وقتی به حدیث حرف واحد می‌رسند می‌گویند خب در فرش القرائات یکی از آن‌ها درست است. یعنی حدیث حرف واحد جلوی ایشان را می‌گیرد. و حال آن‌که زمینه بحث فراهم بود و می‌گفتند روایت حرف واحد «کذبوا اعداء الله» برای ابوحنیفه است. من توضیح این‌ها را داده‌ام. مفصل هم هست. در صفحه «آیا شیخ طوسي قده تواتر قراءات را انکار کرده است؟». حرف واحد یعنی یک قرائت؟! آن جا جزء واضحات بوده. حالا هر کجا شما می‌بینید داریم تند می‌رویم حتماً تذکر بدهید. ما می ایستیم که یک قدم را تند جلو نرویم .

شاگرد: از حیث علمی عرض نمی‌کنم، از حیث جامعه علمی عرض می‌کنم.

استاد: جامعه علمی به‌طور قطع از حرف‌های ما پیش تر است. ولذا عرض کردم زرقانی، کسی که رشته اش در دانشگاه قاهره مصر علوم قرآنی بوده، در چاپ اول کتابش اشکالات ابوشامه را تأیید می‌کند و در چاپ بعدی می‌گوید «لما اتسع افق اطلاعی» فهمیدم که ابوشامه اشتباه کرده است. این یعنی چه؟ یعنی فضای علمی از حرف ما جلوتر است. ما باید خودمان را به فضای علمی برسانیم.

شاگرد: جامعه علمی قم را عرض می‌کنم. شاگردان مرحوم معرفت را عرض می‌کنم. شاگردان آقای رجبی را عرض می‌کنم. کسانی که علوم قرآنی در قم دستشان هست، تک قرائتی هستند، اما شما می‌گویید همه آن‌ها نازل شده.

شاگرد2: برای جا افتادن اصل حرف، سؤالات مهمی در اصول القرائة هست. یعنی فایده اماله و … چیست؟

استاد: به‌خصوص که به ذهن می‌آید که این‌ها لغو است. آن هم با این قدر اهتمام. من می‌گویم اهل تخصص چه می‌گویند. تصور حرفشان چیست. ایشان به ابن قتیبه ایراد می‌گیرد که چرا اهمیتی که اصول القرائة نزد قراء داشته را کم می‌گیرید. بخش بسیار مهمی از النشر همین ها است. یعنی توضیح اصول است. اصول هم خودش دو بخش است؛ اصولی که مربوط به اداء نیست؛ مثل تکبیر و استعاذه و بسم الله که بخش مهمی در این کتاب دارد. یک بخش مهمی از اصول هم همین اصول است. هفته قبل مصحف را آوردم، بخش عظیمی از حجم مصحف مربوط به اصول القرائه است.

شاگرد: حرف‌های شما به جامعه علمی نمی‌رسد.

استاد: ما مباحثه می‌کنیم، اگر هر چه از آن غلط است، هرز می‌رود و تمام می‌شود؛ «فَيَذۡهَبُ جُفَاءا»9. اما اگر یک چیزی از آن درست است و ما در مستندات پیدا کردیم «فَيَمۡكُثُ فِي ٱلۡأَرۡضِ»10. آن می‌ماند، هر کسی دیگر هم روی آن بحث کرد می‌بیند که ما از جیبمان در نیاوردیم. این‌ها مستنداتی موجود است که فقط باید تکرار شود. اگر این مستندات تکرار شود آن وقت آن‌ها باید جوابش را بدهند. شما می‌گویید قرائت یکی است؛ ببینید چیزهای ساده‌ای است که من مکرر عرض کرده‌ام. ملافتح الله کاشانی، این مفسر بزرگی که قبرشان در کاشان و تفسیرشان هم معلوم است؛ منهج الصادقین و خلاصة المنهج، اول تا آخر هر دوی این تفاسیر طبق قرائت شعبة است. ترجمه های فارسی آن معلوم است. «حَتَّىٰ يَطّهَرنَ»؛ می‌گوید باید غسل کنند. خلاصة المنهج را مرحوم استاد حاج آقای حسن‌زاده تصحیح کرده‌اند. در سر درس فرمودند من برای تصحیح خلاصة المنهج خیلی زحمت کشیده‌ام. کوچک هم هست. به دستور استادشان بود. مرحوم آقای شعرانی منهج الصادقین را خودشان تحقیق کرده بودند، خلاصة المنهج را به شاگردشان فرمودند. مرحوم ملا فتح الله در خلاصة المنهج می‌گویند من تفسیرم را بر قرائت شعبه قرار دادم که در بین عجم در غایت شهرت است. علامه حلی هم در منتهی فرمودند «احب القرائات الی قرائتان»11، یکی از آن‌ها قرائت شعبه است. خب حالا جواب بدهید.

شاگرد: شاگردان شما اهل بحث نیستند.

استاد: ما نمی‌خواهیم دعوا کنیم. ما می‌خواهیم ببینیم حق چیست. یک اجماع قوی گردن کلفت بین همه فقهای شیعه تا قرن یازدهم بوده، از قرن یازدهم به‌خاطر تلقی اشتباه از حدیث حرف واحد که زمینه صدور آن در اذهان این اجله از بین رفته بود، این اجماع را زیر سؤال بردند. صاحب حدائق12 چه گفتند؟ خودشان گفتندسائر اصحابنا الامامیه مثل صاحب مدارک مشی کرده‌اند و گفته اند همه این قرائات الی النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله متواتر است. بعد گفتند «و هو عند من رجع إلى اخبار الآل (عليهم صلوات ذي الجلال) لا يخلو من الاشكال». من در تصدیر عرض کردم، ده قرن تا زمان شما، اجماع علماء شیعه بوده، آن وقت مخالف اخبار آل است؟! آن هم اخباری که صاحب مجمع و تبیان می‌گویند «المشهور من مذهب الامامیه» است؟! چطور «المشهور من مذهب الامامیه» است و مقابلش اجماع بر خلافش است؟! ما با یک زحمتی در اینجا مقدمه مجمع را بر مماشات حمل می‌کردیم. همانی که صاحب حدائق داشتند. تا این‌که چقدر مسیری طی شد و کم‌کم زوایای بحث روشن شد. لذا ما مباحثه می‌کنیم و هر چه به ذهنمان هست را می‌گوییم، کم‌کم نزد باحثین سؤالات مطرح می‌شود. از اساتیدی که رشته آن‌ها این‌ها بوده می‌پرسند. وقتی پرسیدند، ناظرین ثالث و رابع نسبت به جواب آن‌ها و این مطالب تصمیم‌گیری می‌کنند.

(۲۴:۵۲) تراث عظیم اصول القرائات- ضرورت آشنایی با اصطلاحات زبان‌شناسی – تعاضد الرسم و القرائات

نقص علمی طلبه در عدم شناخت اصطلاحات زبان شناسی

حالا آن چه که اهمیت دارد و اساس عرض من است؛

عرض من این است که اصول القرائات یک تراث است؛ تراثی است که قدر آن زمانی معلوم می‌شود که اصطلاحات دقیقه جلو برود و بعداً ببینیم مسلمانان در فضای تخصصی خودشان با یک عنایتی به این‌ها مقید بودند. این‌ها را می‌آوردند. اگر به این صورت بوده، سرچشمه آن‌ها به کجا بر می‌گردد. لذا در جلسه قبل سه-چهار لفظ گفتم. آن اصطلاحات را الآن باید دوباره تکرار کنیم و مبادی آن‌ها را به‌خوبی تصور کنیم. الآن قبل از این‌که خدمت شما بیایم، در ذهنم داشت مرور می‌شد. کمال و نقص را سلب و ایجاب می‌گوییم؛ می‌گوییم فقد هر کمالی نقص است. این جور نگاه نکنید. عدم و ملکه ببینید. در فضای علمی یا غیر علمی خیلی از چیزها اگر باشد، کمال است. اگر نباشد نقص نیست. الآن اگر در جمع ما کسی باشد که بگوید من خلبانی بلد هستم. می‌گوییم برای تو کمالی است. اما دیگرانی که همین‌جا هستند و خلبانی بلد نیستند، نمی‌گوییم برای آن‌ها نقص است. نقص نیست. مثل رانندگی کردن؛ هشتاد سال پیش اگر کسی بلد بود رانندگی کند می‌گفتند کمالی است. اما اگر در یک جمعی خیلی ها رانندگی بلد نبودند نمی گفتند نقص آن‌ها است. اما شاید در زمان ما تغییر کرده؛ این جور نیست که وقتی بگویند از رانندگی سر در نمی‌آورد، بگویند فقد الکمال است. بلکه یک جور فضای نقص می‌شود.

به ذهنم این جور آمده، این اصطلاحاتی که امروز می‌خواهم بگویم، اندازه‌ای که ذهن قاصر من و اطلاعات اندک من است، یک زمانی می‌شد بگویید کسی که می‌داند واجد کمال است و اگر نداند واجد نقص نیست. اما زمان ما کسی که می‌داند واجد کمال است ولی اگر نداند نقص است. لذا یک عنایت جدید بکنید. روی این حساب حتماً عنایت کنید. اصطلاحات خوبی است.

تعاضد الرسم و القرائات در زمان ما؛ این چیزی که این قدر نزدیک هم هستند؛ می‌گوییم کتاب الله، کلام الله، در همه موارد ذهن ما متوجه قرآن کریم می‌شود، یک دسته گل هم بافته‌ای است که امروزه آمده‌اند تک‌تک دانه هایش را درآورده‌اند و روی آن اسم خاص گذاشته‌اند. اگر مقصود از حدود ده اصطلاح را یاد بگیرید، ذهن شما راه می‌افتد. بعداً فوایدش را می‌بینید. آن وقت این اصول القرائات و حرف‌هایی که خدمت ابن جزری عرض کردم را می‌بینید. این‌ها ربطی به توافق ندارد، این‌ها فنونی است که الآن مطرح است و شما به‌صورت واضح جلو می‌روید.

(۲۸:۱۵)واج – طبیعی و فرد – واج مصوت – واج صامت – واج صامت واک‌دار – واج صامت بی‌واک-

اصطلاح واج و تقسیم هایش

آن چه که من عرض کردم، کلمه‌ای است که الآن در فارسی بسیار به کار می‌رود. کلمه «واج» است. واج شناسی را هم عرض کردم. در فارسی به جای کلمه «phoneme» گذاشته‌اند. در فارسی واج می‌گویند. من چهار کلمه گفتم؛ صویت، لفیظ، کلیم و رقیم. دیدم در عرب ها به جای رقیمی که من گفتم «روسَم» هم می‌گویند. از ماده «رسم» است. یعنی کوچک ترین واحد نگارش؛ «روسَم». حالا ما گفتیم رقیم.

الآن اول می‌خواهم واج را بشناسیم. واج یک اصطلاح خیلی لطیف است. دقیق است. شاید مدتی در ذهن شریفتان باید رفت‌وبرگشت کنید تا تشخیص بدهید که اصطلاح واج می‌خواهد چه بگوید. بعداً هم جای آن را تشخیص بدهید. مکرر خدمت شما گفته ام که در بین حروف، دو حالت داریم. هر لفظی یک فرد دارد و یک طبیعت. لفظ زید در اصول بحث شد؛ وقتی پدر و مادر اسم می‌گذاشتند چه چیزی را اسم می‌گذاشتند؟ زیدی که از دهن پدر در می‌آید یا مادر؟ هیچ‌کدام. طبیعی لفظ زید را اسم می‌گذاشتند. سؤال بعدی؛ وقتی که طبیعی زید را اسم گذاشتند، ز، یاء و دال دارد، «ز»ای که از دهان من یا دیگری در می‌آید جزء زید است؟ یا طبیعی ز؟! طبیعی «ز». «ز» یک حرف است. کاری نداریم که از دهان چه کسی در بیاید. آن طبیعی «ز»، جزء طبیعی زید است. این‌ها یک چیزهای روشنی بوده که مکرر هم صحبت کردیم. طبیعی زید با فرد این طبیعی که من به آن تلفظ می‌کنم و از دهانم بیرون می‌آید، تفاوت دارد. این را در اصول خوانده‌ایم و واضح است.

حالا الآن اصطلاح واج داریم؛ واج چیست؟ زبان شناسی ها بحث‌های مفصلی کرده‌اند. خلاصه اش این است: مثلاً در فارسی شش چیزی که حالت مصوت دارد؛ / َ/، /ِ/، / ُ/، /آ/، /ای/، / او/. در فارسی بیست و سه واج صامت داریم که بیست و نه تا واج می‌شود. در عربی شش مصوت داریم که واج مصوت می‌گویند و بیست و هشت واج صامت داریم. البته واج صامت هم دو جور است؛ واج صامت واک دار و واج صامت بی واک. در اصطلاحات امروزه در دستور زبان واکه می‌گویند. واکه یعنی واج مصوت؛ / َ/، /ِ/، / ُ/، /آ/، /ای/، / او/. صامت واک دار یعنی مصوت نیست، ولی جهر در آن هست. واج صامت غیر واک دار. یعنی مصوت نیست اما جهر و همس درآن هست. این‌ها اصطلاحاتی است؛ این‌ها را داشته باشید تا جلو برویم.

(۳۲:۰۳) واج – واج «و» - اختلاف واج‌ها در زبان‌ها - واج‌های زبان فارسی – واج‌های زبان عربی- واج‌های زبان انگلیسی

تعدد واج «و» در لهجه عربی و انگلیسی برخلاف فارسی

برای این‌که مقصودم را مطرح کنم برای واج مثالی می‌گویم. در این مباحثه مکرر گفته ام و سریع تکرار می‌کنم. ما فارسی زبان‌ها اگر بخواهیم واویلا بگوییم به چه صورت می‌گوییم؟ همین‌طوری که الآن گفتم؛ وا وِیل لا. این دندان من به لبم می‌خورد. اما اگر یک عرب بگوید یا لهجه افغان بگوید، می‌گوید وَاوَیلا. اصلاً وِ نمی‌گوید. خب الآن در فارسی و عربی به چه صورت بنویسیم؟ بنویسیم وِی یا وَی؟ با یک واو می‌نویسیم. یعنی در عربی و فارسی برای واو یک واج بیشتر نداریم. اما همین را اگر به انگلیسی بروید اصلاً فرق می‌کند. «ویل» با واو فارسی، وقتی انگلیسی زبان «vale» می‌گوید چه می‌فهمد؟ دره می‌فهمد. اما اگر بگوید «wale» معنای بافته می‌فهمد. مثلاً پارچه را می‌بافند. وقتی می‌گوید «wale» یعنی چیز بافته. وقتی می‌گوید «vale» یعنی دره. با «ویل» عربی نزدیک هم است. ببینید «wa» با «va» در زبان ما یک واج است، در زبان آن‌ها دو واج است. کلماتش هم فرق می‌کند. اگر به یک انگلیسی به وِ فارسی «vale» بگویید، ممکن نیست از آن معنای بافته بفهمد. چون شما «wa» را نمی‌گویید. باید مثل همانی که او می‌گوید بگویید. یا «veal» به‌معنای گوساله است، «weal» به‌معنای خیر و سعادت است. اما اگر بخواهید همین انگلیسی را به فارسی بنویسید شما نمی‌توانید نشان بدهید. در «weal» یک کسره می‌گذارید و الف مقصوره زیر آن می‌گذارید. ولی خب واوش را چطور می‌خوانید؟! ندارید. می‌خواهم تفاوت واج را عرض کنم.

شاگرد: تقریباً چیزی شبیه «ف» یا سه نقطه است.

استاد: «ف» با سه نقطه را دارند؛ (ڤ)؛ در زبان کرمانجی، کردی، عرب ها و در زبان فارسی در قرن پنجم بوده. در قرن پنجم «ف» سه نقطه بوده. ابن‌سینا توضیح می‌دهد که چطور آن را بخوانید. این برای توضیح واج است.

شاگرد2: تعریفش چه می‌شود؟

استاد: پس در فارسی ما بیست و نه واج داریم. بیست و سه حرف صامت داریم که واج فارسی است. شش هم واج مصوت داریم. مجموعش بیست و نه تا می‌شود.

(۳۵:۲۶) واج –زبان‌شناسی - زبان‌شناسی هم‌زمانی – زبان‌شناسی درزمانی- دوسوسور -

شروع شناخت واج از صوت و تلفظ نه نقش

برای معلوم شدن بزنگاه اصلی یک سؤال می‌کنم. با این توضیحی که من دادم مثلاً در کلمه ابجد، اگر من روی کاغذ ب و جیم را بنویسم این چند واج است؟

شاگرد: دو تا است.

استاد: اگر دوبار ب بنویسم چند واج است؟

شاگرد: یک واج است.

استاد: ب و ج بنویسم؟

شاگرد: دو واج است.

استاد: مطلب دقیقاً این است؛ روی اینی که در اینجا نوشتم هیچ واجی موجود نیست. چرا؟ به‌خاطر این‌که قوام اصطلاح واج به آنی است که از دهان در می‌آید. حساب نوشته‌ها جدا است. اصطلاحات معلوم باشد. پس هر گاه شما واج شنیدید –به‌عنوان طلبگی عرض می‌کنم جایی ندیدم- تا کلمه واج شنیدید ذهنتان را به کلاسی ببرید که بچه‌های ابتدائی آمده‌اند و هنوز حروف الفا بلد نیستند. دیدید بچه لفظ ها را بلد است؛ یعنی می‌توانید با بچه‌ها واج شناسی را کار کنید، اما هنوز حروف الفبا به‌عنوان یک نقش و مکتوب در ذهن آن‌ها جدا نشده. این خیلی اهمیت دارد.

در کتاب زبان شناسی دوسوسور صفحه چهل و هفتم مطلب خوبی دارد. من می‌خوانم شما هم مراجعه کنید. ایشان می‌گوید بزرگان زبان شناس تا زمان انقلاب دوم؛ خود ایشان انقلاب دوم را در زبان شناسی آورد. زبان شناسی هم‌زمانی را آورد. زبان شناسی درزمانی قبلش بود. می‌گوید: «نخستین زبان شناسان نیز که چیزی درباره تولید آواها نمی‌دانستند هر لحظه در این دام می‌افتادند». یعنی در ذهن آن‌ها دائم نقش حروف با لفظ حرف (صوت و آگوستیک) مخلوط می‌شد. طوری جوش خورده بود که نمی‌توانستند جدایش کنند. بعد جمله مهمی می‌گوید. می‌گوید در زبان شناسی من که انقلاب دوم است، اول قدم این است که شما زبان را بین کسی که کور است و نقش حروف را ندیده ببرید. بین بچه‌هایی ببرید که هنوز حروف الفبا بلد نیستند. از اینجا شروع می‌کند و جمله مهمی دارد. می‌گوید «رها ساختن حروف الفبا برای آن‌ها موجب سردرگمی بود»؛ الآن برای ما هم همین‌طور است. «درحالی‌که این امر برای ما نخستین گام به‌سوی حقیقت است». حقیقتی که خودش می‌گوید؛ یعنی شناخت زمان به‌عنوان ساختارگرائی و هم‌زمانی. بحث هایش بعداً می‌گوید. این خیلی مهم است؛ می‌گوید نخستین گام است. یعنی اگر شما می‌خواهید زبان شناسی کار کنید باید ذهنتان را از نقوش حروف پاک کنید. این برای ابتدای کار است. در صفحه چهل و هشت هم می‌گوید. می‌گوید برای زبان شناسی کمکی فراهم آوردند تا آن را از قید واژه مکتوب آزاد سازند. بنابراین اولین قدم این شد که واج آنی است که مکتوب نباشد.

(۳۹:۲۶)طبیعی صوت – اصطلاح واج - اصطلاح « Utterance» - عظمت تراث اصول القرائات-گسترش واج‌ها در اصول القرائات – واج‌گونه – تکوا‏ژ‌گونه - فون

طبیعی صوت و لفظ، خصوصیت دوم اصطلاح واج

مشخصه مهم دوم آن این است: باز به مثالش نگاه کنید. مثلاً می‌گویم بِ و جِ. دارم می‌گویم، هنوز که ننوشتم. این چند واج است؟

شاگرد: چهار واج است.

استاد: این الآن چهار واج است. اگر بگویم « بِ» و «بِِ»، این چند واج است؟ دقیقاً اصطلاح این است که واج برای طبیعی «ز» است، نه آنی که از دهان در می‌آید. حتماً برای طبیعی است. وقتی واج می‌گویید به‌هیچ‌وجه ذهن شما نباید سراغ فون برود. فون آنی است که از دهان در می‌آید. اگر دوبار بِ بگویم، چند واج است؟ اگر بِ، بُ، بَ بگویم، چهار واج می‌شود. سه حرکت واج مصوت بود. یکی هم ب است. پس وقتی «بِ» می‌گوییم نوعاً به ذهن همه می‌آید که «بِ» یک واج است. درحالی‌که «بِ» دو واج است؛ خود «ب» یک واج است و حرکت کسره آن هم یک واج دیگر است. حالا اگر بِ، بِ می‌گوییم چند فون است؟ چهارتا فون است. همان‌طوری که واج است به طریق اولی فون است. ولی دو واج است.

شاگرد: بِ یک تلفظ بیشتر نیست. ب ِ ، نگفتم که دو تا شود.

استاد: ببینید اگر بگویید أب و کاری به الف آن نداشته باشید، الآن آن ب ساکن چند فون است؟ یکی. چند واج است؟ آن هم یکی.

شاگرد: فونش بالعکس نمی‌شود؟ وقتی بِ می‌گویم یک صوت ایجاد کرده‌ام، با این‌که دو واج است.

اصطلاح « Utterance» صوت خارج شده از دهان، نه طبیعت

استاد: به آن می‌رسیم. اتفاقا خیلی بحث‌های خوبی هست. سفارش طلبگی من است. طلبه‌ای که در سنین جوانی است، اگر این اصطلاحات در ذهن خودش مثل خورشید پررنگ نشده باشد، نقص علمی دارد. اصطلاحات هم دقیق است. یعنی وقتی واج می‌گویید ذهن شما نباید سراغ چیزی برود که از دهان در آمده است. برای کلام هم همین‌طور است. وقتی شما می‌گویید «Sentence» یا «speech» یا امثال این‌ها می‌تواند نو باشد، اما در اصطلاح زبان شناسی می‌گویند «Utterance». اصطلاح «Utterance» دقیقاً یعنی آن لفظی که از دهان بیرون می‌آید؛ نه طبیعی آن جمله. اگر همه ما جمله «جاء زید» را تکرار کنیم، یک جمله را همه ما تکرار کرده‌ایم. یا اگر من دو بار بگویم «جاء زید» یک جمله را دوبار گفته ام اما «Utterance» آن دو تا است. اصطلاح را ببینید. وقتی اصطلاح جا گرفت، بعد از یاد گرفتن آن دیگر راحت هستیم تا اصول قرائات و تطبیق اصطلاحاتی که امروزه از هم جدا شده را عرض کنیم؛ همان جمله هفته قبل من می‌شود. به‌عنوان تابلو داشته باشید تا بعداً عرض کنم. تراث اصول قرائات در تلاوت قرآن کریم مثل یک معدن اورانیوم است، برای چه زمانی؟ برای وقتی که شما می‌بینید اصول القرائات لغو نبوده. در یک فضای جدیدی که در علوم قرآنی وارد می‌شوید، این تراث، تکواژگونه‌های حالا و واج‌گونه‌های حالا را تبدیل می‌کند به واج و تکواژ. این خیلی مهم است. این‌که عرض کردم ذهنم مشغول شده همین است. یعنی شما می‌بینید عجب! مسلمانان که با این دقت این‌ها را برای نگه داشته‌اند، همین‌طور گتره و با نگاه تقدس به این‌ها به‌عنوان سنت نبوده، الآن برای ما تکواژگونه‌ها را تکواژ می‌کند و واج گونه‌ها را واج می‌کند.

(۴۵:۲۵) تکواژ – واج – صراط- واج‌های زبان فارسی – واج‌های زبان عربی – اختلاف واج‌های زبان فارسی و عربی-

ص، س، ث، یک واج در فارسی و سه واج در عربی

شاگرد: خصوصیاتی که فرمودید چیست؟

استاد: واج یک عنصر زبانی در یک زبان خاص است که طبق آن کلمات شکل می‌گیرد. و لذا ما در فارسی یک واو داریم که واج است. مثلاً کلمه «صراط» و «سراط»؛ در عروه بود که هم می‌توانید با سین بخوانید و هم می‌توانید با صاد بخوانید. نزد یک عرب‌زبان وقتی می‌گوید «صراط» و «سراط» این کلمه، دو تکواژ می‌شود یا یک تکواژ می‌شود؟

تکواژ آنی است که نحوه تلفظش باعث ایجاد یک معنای خاصی برای خودش می‌شود. در عربی، صراط، دو تکواژ است. اما وقتی با هم فارسی صحبت می‌کنیم و می‌گوییم «به صراط مستقیم برو»، روی حساب عادی ما سین و صاد را یک جور می‌گوییم. یعنی در زبان فارسی صاد، سین و ث از حیث واج یکی است. در کتابت سه تا هستند اما چون قید واج این بود که صوت باشد، وقتی فارسی زبان‌ها آن را تولید می‌کنند؛ صوت ص، صوت ث و صوت سین را یک جور تولید می‌کنند. پس در فارسی چرا بیشتر از بیست و سه واج صامت نداریم؟آن آن ر

چون این‌ها کم شده است. سین و صاد و ث با هم یک واج هستند. علامت‌های آن‌ها مختلف، کلماتش مختلف، معانی آن هم مختلف، ولی یک واج هستند. ولذا «صراط» در فارسی چند تکواژ است؟ وقتی با صاد می‌نویسیم تکواژ است، با سین که به‌راحتی می‌گوییم تکواژ گونه می‌شود. یعنی از حیث تلفظ واژه تغییر نکرده است.

این اصطلاحات بسیار مهم است؛ در این‌که قدر این اصول القرائات را بدانیم.

والحمد لله رب العالمین

1 نهج البلاغة , جلد۱ , صفحه۱۹۱، خطبه 119

2 تفسير الإمام العسكري نویسنده : المنسوب الى الإمام العسكري جلد : 1 صفحه : 11

3 الکهف 109

4 لقمان 27

5 نهج البلاغه نویسنده : صبحي صالح جلد : 1 صفحه : 61

6 النشر فى القراءات العشر نویسنده : ابن الجزري جلد : 1 صفحه : 26

7 همان 28

8 جامع عباسی، ص 137

9 الرعد 17

10 همان

11 منتهى المطلب في تحقيق المذهب نویسنده : العلامة الحلي جلد : 5 صفحه : 64

12 الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌8، ص: 95‌







تعدد قرائات؛ جلسه 97 3/7/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

اعجاز تعاضد الرسم و القرائة

در مقام رابع، صفحه هفتم بودیم. بحثی که مطرح کردیم، تعاضد رسم و قرائات بود. این‌که در قرآن کریم هم نوشتار و رسم المصحف مهم است و هم اصل بر سماع و تلاوت قرآن کریم است. ولی در طول تاریخ این دو را با هم نگه داشته‌اند و خواهند داشت. بخشی که مورد ظهور بین مردم است؛ «كِتَابُ اَللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ نَاطِقٌ لاَ يَعْيَا لِسَانُهُ»1. این بخش تعاضد رسم و قرائات خیلی مهم است. برای هر دوی این‌ها هم چه علومی هست! چه گسترده است! مطالب و کتاب‌هایی که قابل پی جویی است. ان شاءالله خداوند به همه شما به‌خصوص کسانی که در سن جوانی هستید، این توفیق را بدهد که مثل من نباشید، سن من بالا بیاید و بعد ببینیم این‌ها چه مطالب مهمی بوده که ما خبر نداشتیم. حتماً به این عنایت بفرمایید. در تفسیر امام2 علیه‌السلام روایتی را عرض کردم. آن را پیدا نکردم ولی قبلاً دیده بودم و در فدکیه هم گذاشتم. امام عسکری علیه‌السلام از جدشان امام صادق علیه‌السلام ذیل آیه «قُل لَّوۡ كَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادا لِّكَلِمَٰتِ رَبِّي لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَٰتُ رَبِّي وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِ مَدَدا»3 و آیه شریفه «وَلَوۡ أَنَّمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰم وَٱلۡبَحۡرُ يَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِ سَبۡعَةُ أَبۡحُر مَّا نَفِدَتۡ كَلِمَٰتُ ٱللَّه»4 نقل می‌کنند. خب آیه معروف است. در تفسیر شریف دارد که امام صادق علیه‌السلام فرمودند یعنی «القرآن لاینتهی». عین تعبیر در ذهنم نیست. خودتان ملاحظه کنید. یعنی واقعاً به این صورت است؛ هفته قبل هم عرض کردیم که «لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ»5، یعنی ما با چیزی مواجه هستیم که کلام خدا و کتاب خدا عجائب و غرائبی است که هر چه عجائب از آن مکشوف می‌شود اما باز لایفنی. عجائبی از آن کشف می‌شود که آدم بهت زده می‌شود. خدای متعال چه دستگاه به پا کرده است! لذا حضرت در حدیثی که در تفسیر امام علیه‌السلام است، فرمودند علم قرآن غیر متناهی است.

عدم انعکاس اصول القرائات در تفاسیر مجمع و تبیان

یکی از چیزهایی که جلسه قبل عرض کردم در این ایام ذهن من را مشغول کرد، اصول القرائات بود. در فرش الحروف می‌گوییم قراء اختلاف کرده‌اند، از اول تا آخر مجمع البیان و تبیان، بخش وسیعی از تفسیر راجع به قرائات است. ولی تمامش فرش الحروف است. همه این اختلاف القرائاتی که در مجمع البیان و تبیان است، فرش الحروف است؛ که قراء سبعه یا عشره به این صورت خوانده‌اند. در جاهایی که در تفاوت معنا دخالت داشته است. اما اصول القرائات نه، مد بدهید یا ندهید. اماله بکنید یا نکنید. معنا تغییری نمی‌کند. هیچ کجای مجمع البیان و تبیان نمی‌بینید که بگویند در اینجا فلان قاری اماله کرده و دیگری نکرده، مفسر به آن کاری ندارد. چون معنای تفسیری که تغییری نمی‌کند.

تراث عظیم اسلامی در اصول القرائة

خب این اصول القرائاتی که اصلاً در تفسیر نیامده، وقتی به فضای مقرین و کسانی که به کلاس قرائات می‌رفتند، خیلی گسترده و پیچیده می‌شود؛ اصطلاحات دقیق. خود ما اولی که رفته بودیم باورمان نمی‌شد این آقایان در اصول القرائات اصطلاحات دقیق داشته باشند. آن هم طی قرن‌ها. کلاسش نرفتیم و درسش را نخواندیم. این اصول را می‌گفتیم حالا مد بدهد یا ندهد، ادغام است یا اماله است، حالا اگر کسی «الشَّمس» را هم گفت «الۡشمس»، شما می‌فهمید که می‌خواهد چه بگوید. انواع این‌ها خیلی مهم است. تا اینجا آمد که با مطالبی در فقه اللغه مواجه شدیم. جلسه قبل دو-سه کتاب را گفتم. ما این‌ها را مباحثه کردیم. مباحثی بود که زمینه آن قبلاً در ذهن ما بود. در تابستان امسال هم زمینه اش بیشتر فراهم شد. ذهنم خیلی متوجه این شد که الآن اصول القرائات یک تراث عظیم اسلامی است که شبیه معدن اورانیوم در دویست-سیصد سال قبل می‌ماند. سیصد سال قبل معدن اورانیوم بود اما نمی داستند که چه کاری از آن می‌آید. الآن به ذهنم این‌طور آمد که اصول القرائات در فنون علوم قرآنی شبیه این است. ولی زمینه اش دارد فراهم می‌شود.

تفاوت بین علم فونوتیک و فونولوژی در کلام ابن جزری

خب با این توضیح عرض می‌کنم؛ النشر ابن جزری از مهم‌ترین کتب علوم قرآنی است. امروزه در اینترنت به این کتاب مراجعه کنید شاید میلیون ها مراجعه به این کتاب شده باشد. تقریباً کتاب سرآمدی است. ایشان نکته‌ای داشت که عرض کردم ظاهرش متهافت بود. ولی با دقت نه تنها متهافت نبود، بلکه این دو جمله غیر متهافت، مبیّن تفاوت دو علم بسیار مهم امروز ما بود. تفاوت ظریف بین علم فونوتیک و فونولوژی بود. عبارت ابن جزری چه بود که ظاهرش متهافت بود؟

ایشان گفت من حدود سی سال در حدیث سبعة احرف فکر می‌کردم، تا این‌که خدا من را هدایت کرد و راهی به ذهنم آمد. بعد این دو عبارت را داشت.

وأما نحو اختلاف الاظهار ، والادغام ، والروم ، وو الاشمام ، والتفخيم ، والترقيق ، والمد والقصر ، والامالة ، والفتح ، والتحقيق ، والتسهيل ، والابدال ، والنقل مما يعبرعنه بالأصول فهذا ليس من الاختلاف الذى يتنوع فيه اللفظ والمعنى لأن هذه الصفات المتنوعة فى أدائه لا تخرجه عن أن يكون لفظا واحدا ولئن فرض فيكون من الأول. 6

«و النقل مما يعبرعنه بالأصول فهذا ليس من الاختلاف الذى يتنوع فيه اللفظ والمعنى لأن هذه الصفات المتنوعة فى أدائه»؛ لفظ تغییری نمی‌کند. حالا شما زید را محکم بگویید یا یواش بگویید، فرقی کرد؟! نه. ایشان می‌گویند در اصول القرائات لفظ،تنوع پیدا نمی‌کند. ادائش فرق می‌کند. در صفحه بعدی وقتی می‌خواهد به ابن قتیبه ایراد بگیرد که چرا شما کلاً اصول را کنار گذاشتید، ببینید چه تعبیر مهم می‌آورد.

على أنه قد فاته كما فات غيره أكثر أصول القراءات : كالإدغام ، والإظهار والاخفاء ، والامالة ، والتفخيم ، وبين بين ، والمد ، والقصر ، وبعض أحكام الهمز ، كذلك الروم ، والاشمام ، على اختلاف أنواعه وكل ذلك من اختلاف القراءات وتغاير الألفاظ مما اختلف فيه أئمة القراءوقد كانوا يترافعون بدون ذلك إلى النبى صلى الله تعالى عليه وعلى آله وسلم 7

«على أنه قد فاته كما فات غيره أكثر أصول القراءات»؛ یعنی دارد ایرادی به ابن قتیبه می‌گیرد. چرا ذهنت را به وادی ای بردی که اصول را کنار گذاشتی؟! مثل چه؟ «كالإدغام ، والإظهار والاخفاء ، والامالة ، والتفخيم ، وبين بين ، والمد ، والقصر ، وبعض أحكام الهمز ، كذلك الروم ، والاشمام ، على اختلاف أنواعه وكل ذلك من اختلاف القراءات وتغاير الألفاظ»؛ الفاظ فرق می‌کند. شما که گفتید «لایتنوع فیه اللفظ»، حالا دوباره می‌گویید «تغایر الالفاظ»؟! آن حرف درست است یا این حرف؟! ایشان می‌گویند هر دوی آن‌ها درست است. می‌گوییم خب اگر متنوع نمی‌شود اما لفظ صرفاً در اداء تغایر پیدا می‌کند، حکیمانه نیست که این قدر برایش مئونه کنیم. می‌گوید نه، این جور نیست؛ «مما اختلف فيه أئمة القراء وقد كانوا يترافعون بدون ذلك إلى النبى صلى الله تعالى عليه وعلى آله وسلم»؛ همان‌طوری که مرحوم وحید بهبهانی فرمودند؛ مرحوم وحید با هفت مقدمه بسیار عالی توضیح دادند که علم القرائات علم اهل البیت علیهم‌السلام است. ما شاءالله! مثل وحیدی می‌خواهد! من در فدکیه شماره هم گذاشته‌ام. هفت مقدمه ایشان را جدا کردم که نگاه کنید. چقدر زیبا ایشان فرموده‌اند!

اشکال؛ تفاوت جوهری اصول القرائات با قسم اول سبعة احرف در النشر

خب الآن روشن شد که تنوع با تغایر فرق دارد. من عرض کردم باید به در خانه متخصصین برویم. به‌خصوص این‌ها که یک عمر برایش زحمت کشیده‌اند. اما معنایش این نیست که سؤال نکنیم و اشکالی که به ذهنمان آمده را نگوییم. الآن ایشان متخصص بزرگ این فن است. یک سؤالی در حرف ایشان در ذهنم هست. خدمت شما می‌گویم تا مقدمه بشود برای بحث‌های بعدی. ایشان در هر دو جا تکرار می‌کنند. می‌گویند این سبعة احرفی که من ابن جزری گفتم اصول القرائات جزئش نیست، بعد می‌گوید «و لإن فرض»؛ یعنی اگر فرض بگیریم که اصول القرائات هم جزء است و مشمول حدیث سبعة احرف باشد، «فیکون من الاول»؛ یعنی جزء قسم اول می‌رود. قسم اول چه بود؟ آنی بود که رسم تغییری نمی‌کند، معنا هم تغییر نمی‌کند ولی حرکات تغییر می‌کند. «لایتغیر فیه الرسم و الشکل و المعنی و یتغیر فیه اللفظ»؛ لفظی که می‌گویید تغییر می‌کند. این قسم اول بود؛ مثلاً «بُخُل» و «بُخل». «کَتف» و «کَتِف». معنا هیچ تغییری نمی‌کند، لفظ تغییر کرده ولی نه شکل نوشتنش تغییر می‌کند و نه معنا. این قسم اول می شود. آن جایی که به ابن قتیبه اشکال می‌کند، باز این را تکرار می‌کند. می‌گوید «ولكن يمكن أن يكون هذا من القسم الأول».

الآن می‌خواهم عرض کنم؛ اگر امروز مباحثی را مطرح کنیم و ادامه بدهیم، طبق زحماتی که در قرن بیستم در زبان شناسی کشیده شده، اصلاً نمی‌توانید اصول را در قسم اول داخل کنید. این‌ها دو جور هستند. اولاً «نزل القرآن علی سبعة احرف»؛ «نزل القرآن» یعنی ملک وحی آورده. شما می‌گویید نه، لفظ که تغییری نمی‌کند، خارج از این‌ها است، پس یعنی «لم ینزل به ملک الوحی». حالا دوباره می‌خواهید در «نزل» ببرید؟! خلاصه جبرئیل علیه‌السلام مد را آورده یا نه؟! اماله را آورده یا نه؟! اگر آورده، جزء «نزل القرآن علی سبعة احرف» است. اگر نیاورده شما به اندک بحث نمی‌توانید جزء «نزل» قرار بدهید. ادائش مختلف است، خیلی خب! فوقش می‌گوید از حضرت این جور شنیدم. اما نزول قرآن لغو می‌شود؛ چرا ملک وحی دوبار بیاورد، با چیزی که لفظ تغییر نمی‌کند و فقط ادائش مختلف است؟! این عرض من است تا بعداً ببینیم. پس فعلاً در فرمایش ایشان یک سؤال داریم. نمی‌توان بگویید این‌ها جزء سبعة احرف نیستند، اگر هم خواستید باشند، آن‌ها را جزء اول بگذارید. نه، این‌ها با قسم اول تفاوت جوهری دارند.

نکته‌ای را هم جلوتر عرض کرده بودم. اساساً این تقسیم ابن جزری و ابن قتیبه از تعاضد الرسم و القرائات یک مسامحه‌ای صورت گرفته بود. گفتند بخش اول «لایتغیر فیه الشکل و المعنی»، نه صورت معنا در نوشتن تغییر می‌کند و نه وقتی دو جور می‌خوانیم معنا تغییر می‌کند.

ضرورت بیان کلمات فقهاء حول قرائات در مجامع علمی

شاگرد: در جامعه هنوز قرائات مورد پذیرش نیست، شما می‌خواهید سراغ اصول القرائات بروید؟

استاد: جلسه قبل عرض کردم می‌توانیم از متخصصین نپذیریم و در جامعه هم بگوییم، ولی حرف او را که می‌توانیم تصور کنیم.

شاگرد: در بحث علمی باید جامعه را هم به‌دنبال کشید.

استاد: اتفاقا همه تلاش من همین فرمایش شما است. یعنی کاری شود که توافق جمعی اذهان بر یک امر شود. نمی‌دانم در جلسه قبل بودید یا نه، عرض کردم محور را بر این قرار بدهید که عین کلمات علماء را بیاورید. وقتی شما می‌گویید شیخ بهائی برای سلطان شیعه رساله فارسی نوشته، در آن می‌گوید «سنّت است كه در قرآن خواندن التزام يك قراءت نكند»8؛ یعنی تغییر بدهید؛ یکی حفص، یکی شعبه بخوانید. این‌ها موجود است. چیزی نیست که از جیبمان در بیاوریم. می‌گوییم رساله توضیح المسائل شیخ الاسلام زمان شاه عباس است؛ جامع عباسی است، در دست همه هم هست. ایشان می‌گوید برای شیعه مستحب است که اقتصار بر قرائت واحده نکند. خب وقتی این‌ها کنار می‌رود و تکرار نمی‌کنیم معلوم است کسی که این حرف‌ها را می‌زند شاذ می‌شود. آن تصدیر را خواندید یا نخواندید؟! من عرض کردم «من صرف لحظات من عمره حتی یطمئن هل صاحب الحدائق(قده) مصیب في هذه الثلاثة أم مخطئ، فانه یری تاثیرها العظیم في ما لها من الآثار الکثیرة و اللوازم المهمة في المجالات المختلفة قلما یوجد نظیرها في الابحاث العلمیة»؛ این‌که این سه اشتباه صاحب حدائق واقعاً اشتباه هست یا نیست؟! اگر الآن می‌گویند اشتباه نیست، بسیار خب. اما اگر لحظاتی از عمرش را صرف کند و ببیند این سه اشتباه، واقعاً اشتباه است و تأثیرش را بر سیصد سال اخیر ببیند دیگر تمام است. یعنی شروع به فهم کردن و ترویج کردن و تشویق کردن می‌کند و این عبارات به دست‌ها می‌آید. اما وقتی این‌ها نبوده… . مهم‌ترین چیز حدیث حرف واحد است. ده‌ها کتاب علوم قرآنی دیدم؛ تازه من که خیلی پر کار نیستم دیدم. می‌گویند «کذبوا اعداء الله حرف واحد». مهم‌ترین چیزی که این سیصد سال اخیر… حتی وحید بهبهانی که در اصول القرائات می‌گویند از علوم اهل البیت علیه‌السلام است، وقتی به حدیث حرف واحد می‌رسند می‌گویند خب در فرش القرائات یکی از آن‌ها درست است. یعنی حدیث حرف واحد جلوی ایشان را می‌گیرد. و حال آن‌که زمینه بحث فراهم بود و می‌گفتند روایت حرف واحد «کذبوا اعداء الله» برای ابوحنیفه است. من توضیح این‌ها را داده‌ام. مفصل هم هست. در صفحه «آیا شیخ طوسي قده تواتر قراءات را انکار کرده است؟». حرف واحد یعنی یک قرائت؟! آن جا جزء واضحات بوده. حالا هر کجا شما می‌بینید داریم تند می‌رویم حتماً تذکر بدهید.

شاگرد: از حیث علمی عرض نمی‌کنم، از حیث جامعه علمی عرض می‌کنم.

استاد: جامعه علمی به‌طور قطع از حرف‌های ما پیش تر است. ولذا عرض کردم زرقانی، کسی که رشته اش در دانشگاه قاهره مصر علوم قرآنی بوده، در چاپ اول کتابش اشکالات ابوشامه را تأیید می‌کند و در چاپ بعدی می‌گوید «لما اتسع افق اطلاعی» فهمیدم که ابوشامه اشتباه کرده است. این یعنی چه؟ یعنی فضای علمی از حرف ما جلوتر است. ما باید خودمان را به فضای علمی برسانیم.

شاگرد: جامعه علمی قم را عرض می‌کنم. شاگردان مرحوم معرفت را عرض می‌کنم. شاگردان آقای رجبی را عرض می‌کنم. کسانی که علوم قرآنی در قم دستشان هست، تک قرائتی هستند، اما شما می‌گویید همه آن‌ها نازل شده.

شاگرد2: برای جا افتادن اصل حرف، سؤالات مهمی در اصول القرائة هست. یعنی فایده اماله و … چیست؟

استاد: به‌خصوص که به ذهن می‌آید که این‌ها لغو است. آن هم با این قدر اهتمام. من می‌گویم اهل تخصص چه می‌گویند. تصور حرفشان چیست. ایشان به ابن قتیبه ایراد می‌گیرد که چرا اهمیتی که اصول القرائة نزد قراء داشته را کم می‌گیرید. بخش بسیار مهمی از النشر همین ها است. یعنی توضیح اصول است. اصول هم خودش دو بخش است؛ اصولی که مربوط به اداء نیست؛ مثل تکبیر و استعاذه و بسم الله که بخش مهمی در این کتاب دارد. یک بخش مهمی از اصول هم همین اصول است. هفته قبل مصحف را آوردم، بخش عظیمی از حجم مصحف مربوط به اصول القرائه است.

شاگرد: حرف‌های شما به جامعه علمی نمی‌رسد.

استاد: ما مباحثه می‌کنیم، اگر هر چه از آن غلط است، هرز می‌رود و تمام می‌شود؛ «فَيَذۡهَبُ جُفَاءا»9. اما اگر یک چیزی از آن درست است و ما در مستندات پیدا کردیم «فَيَمۡكُثُ فِي ٱلۡأَرۡضِ»10. آن می‌ماند، هر کسی دیگر هم روی آن بحث کرد می‌بیند که ما از جیبمان در نیاوردیم. این‌ها مستنداتی موجود است که فقط باید تکرار شود. اگر این مستندات تکرار شود آن وقت آن‌ها باید جوابش را بدهند. شما می‌گویید قرائت یکی است؛ ببینید چیزهای ساده‌ای است که من مکرر عرض کرده‌ام. ملافتح الله کاشانی، این مفسر بزرگی که قبرشان در کاشان و تفسیرشان هم معلوم است؛ منهج الصادقین و خلاصة المنهج، اول تا آخر هر دوی این تفاسیر طبق قرائت شعبة است. ترجمه های فارسی آن معلوم است. «حَتَّىٰ يَطّهَرنَ»؛ می‌گوید باید غسل کنند. خلاصة المنهج را مرحوم استاد حاج آقای حسن زاده تصحیح کرده‌اند. در سر درس فرمودند من برای تصحیح خلاصة المنهج خیلی زحمت کشیده‌ام. کوچک هم هست. به دستور استادشان بود. مرحوم آقای شعرانی منهج الصادقین را خودشان تحقیق کرده بودند، خلاصة المنهج را به شاگردشان فرمودند. مرحوم ملا فتح الله در خلاصة المنهج می‌گویند من تفسیرم را بر قرائت شعبه قرار دادم که در بین عجم در غایت شهرت است. علامه حلی هم در منتهی فرمودند «احب القرائات الی قرائتان»11، یکی از آن‌ها قرائت شعبه است. خب حالا جواب بدهید.

شاگرد: شاگردان شما اهل بحث نیستند.

استاد: ما نمی‌خواهیم دعوا کنیم. ما می‌خواهیم ببینیم حق چیست. یک اجماع قوی گردن کلف بین همه فقهای شیعه تا قرن یازدهم بوده، از قرن یازدهم به‌خاطر تلقی اشتباه از حدیث حرف واحد که زمینه صدور آن در اذهان این اجله از بین رفته بود، این اجماع را زیر سؤال بردند. صاحب حدائق12 چه گفتند؟ خودشان گفتندسائر اصحابنا الامامیه مثل صاحب مدارک مشی کرده‌اند و گفته اند همه این قرائات الی النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله متواتر است. بعد گفتند «و هو عند من رجع إلى اخبار الآل (عليهم صلوات ذي الجلال) لا يخلو من الاشكال». من در تصدیر عرض کردم، ده قرن تا زمان شما، اجماع علماء شیعه بوده، آن وقت مخالف اخبار آل است؟! آن هم اخباری که صاحب مجمع و تبیان می‌گویند «المشهور من مذهب الامامیه» است؟! چطور «المشهور من مذهب الامامیه» است و مقابلش اجماع بر خلافش است؟! ما با یک زحمتی در اینجا مقدمه مجمع را بر مماشات حمل می‌کردیم. همانی که صاحب حدائق داشتند. تا این‌که چقدر مسیری طی شد و کم‌کم زوایای بحث روشن شد. لذا ما مباحثه می‌کنیم و هر چه به ذهنمان هست را می‌گوییم، کم‌کم نزد باحثین سؤالات مطرح می‌شود. از اساتیدی که رشته آن‌ها این‌ها بوده می‌پرسند. وقتی پرسیدند، ناظرین ثالث و رابع نسبت به جواب آن‌ها و این مطالب تصمیم‌گیری می‌کنند.

حالا آن چه که اهمیت دارد و اساس عرض من است؛

نقص علمی طلبه در عدم شناخت اصطلاحات زبان شناسی

عرض من این است که اصول القرائات یک تراث است؛ تراثی است که قدر آن زمانی معلوم می‌شود که اصطلاحات دقیقه جلو برود و بعداً ببینیم مسلمانان در فضای تخصصی خودشان با یک عنایتی به این‌ها مقید بودند. این‌ها را می‌آوردند. اگر به این صورت بوده، سرچشمه آن‌ها به کجا بر می‌گردد. لذا در جلسه قبل سه-چهار لفظ گفتم. آن اصطلاحات را الآن باید دوباره تکرار کنیم و مبادی آن‌ها را به‌خوبی تصور کنیم. الآن قبل از این‌که خدمت شما بیایم، در ذهنم داشت مرور می‌شد. کمال و نقص را سلب و ایجاب می‌گوییم؛ می‌گوییم فقد هر کمالی نقص است. این جور نگاه نکنید. عدم و ملکه ببینید. در فضای علمی یا غیر علمی خیلی از چیزها اگر باشد، کمال است. اگر نباشد نقص نیست. الآن اگر در جمع ما کسی باشد که بگوید من خلبانی بلد هستم. می‌گوییم برای تو کمالی است. اما دیگرانی که همین‌جا هستند و خلبانی بلد نیستند، نمی‌گوییم برای آن‌ها نقص است. نقص نیست. مثل رانندگی کردن؛ هشتاد سال پیش اگر کسی بلد بود رانندگی کند می‌گفتند کمالی است. اما اگر در یک جمعی خیلی ها رانندگی بلد نبودند نمی گفتند نقص آن‌ها است. اما شاید در زمان ما تغییر کرده؛ این جور نیست که وقتی بگویند از رانندگی سر در نمی‌آورد، بگویند فقد الکمال است. بلکه یک جور فضای نقص می‌شود.

به ذهنم این جور آمده، این اصطلاحاتی که امروز می‌خواهم بگویم، اندازه‌ای که ذهن قاصر من و اطلاعات اندک من است، یک زمانی می‌شد بگویید کسی که می‌داند واجد کمال است و اگر نداند واجد نقص نیست. اما زمان ما کسی که می‌داند واجد کمال است ولی اگر نداند نقص است. لذا یک عنایت جدید بکنید. روی این حساب حتماً عنایت کنید. اصطلاحات خوبی است.

فواید زبان شناسی در اصول القرائة

تعاضد الرسم و القرائات در زمان ما؛ این چیزی که این قدر نزدیک هم هستند؛ می‌گوییم کتاب الله، کلام الله، در همه موارد ذهن ما متوجه قرآن کریم می‌شود، یک دسته گل هم بافته‌ای است که امروزه آمده‌اند تک‌تک دانه هایش را درآورده‌اند و روی آن اسم خاص گذاشته‌اند. اگر مقصود از حدود ده اصطلاح را یاد بگیرید، ذهن شما راه می‌افتد. بعداً فوایدش را می‌بینید. آن وقت این اصول القرائات و حرف‌هایی که خدمت ابن جزری عرض کردم را می‌بینید. این‌ها ربطی به توافق ندارد، این‌ها فنونی است که الآن مطرح است و شما به‌صورت واضح جلو می‌روید.

اصطلاح واج

آن چه که من عرض کردم، کلمه‌ای است که الآن در فارسی بسیار به کار می‌رود. کلمه «واج» است. واج شناسی را هم عرض کردم. در فارسی به جای کلمه «phoneme» گذاشته‌اند. در فارسی واج می‌گویند. من چهار کلمه گفتم؛ صویت، لفیظ، کلیم و رقیم. دیدم در عرب ها به جای رقیمی که من گفتم «روسَم» هم می‌گویند. از ماده «رسم» است. یعنی کوچک ترین واحد نگارش؛ «روسَم». حالا ما گفتیم رقیم.

الآن اول می‌خواهم واج را بشناسیم. واج یک اصطلاح خیلی لطیف است. دقیق است. شاید مدتی در ذهن شریفتان باید رفت‌وبرگشت کنید تا تشخیص بدهید که اصطلاح واج می‌خواهد چه بگوید. بعداً هم جای آن را تشخیص بدهید. مکرر خدمت شما گفته ام که در بین حروف، دو حالت داریم. هر لفظی یک فرد دارد و یک طبیعت. لفظ زید در اصول بحث شد؛ وقتی پدر و مادر اسم می‌گذاشتند چه چیزی را اسم می‌گذاشتند؟ زیدی که از دهن پدر در می‌آید یا مادر؟ هیچ‌کدام. طبیعی لفظ زید را اسم می‌گذاشتند. سؤال بعدی؛ وقتی که طبیعی زید را اسم گذاشتند، ز، یاء و دال دارد، «ز»ای که از دهان من یا دیگری در می‌آید جزء زید است؟ یا طبیعی ز؟! طبیعی ز. ز یک حرف است. کاری نداریم که از دهان چه کسی در بیاید. آن طبیعی زید، جزء طبیعی زید است. این‌ها یک چیزهای روشنی بوده که مکرر هم صحبت کردیم. طبیعی زید با فرد این طبیعی که من به آن تلفظ می‌کنم و از دهانم بیرون می‌آید، تفاوت دارد. این را در اصول خوانده‌ایم و واضح است.

حالا الآن اصطلاح واج داریم؛ واج چیست؟ زبان شناسی ها بحث‌های مفصلی کرده‌اند. خلاصه اش این است: مثلاً در فارسی شش چیزی که حالت مصوت دارد؛ / َ/، /ِ/، / ُ/، /آ/، /ای/، / او/. در فارسی بیست و سه واج صامت داریم که بیست و نه تا واج می‌شود. در عربی شش مصوت داریم که واج مصوت می‌گویند و بیست و هشت واج صامت داریم. البته واج صامت هم دو جور است؛ واج صامت واک دار و واج صامت بی واک. در اصطلاحات امروزه در دستور زبان واکه می‌گویند. واکه یعنی واج مصوت؛ / َ/، /ِ/، / ُ/، /آ/، /ای/، / او/. صامت واک دار یعنی مصوت نیست، ولی جهر در آن هست. واج صامت غیر واک دار. یعنی مصوت نیست اما جهر و همس درآن هست. این‌ها اصطلاحاتی است؛ این‌ها را داشته باشید تا جلو برویم.

تعدد واج «و» در لهجه عربی دون فارسی

برای این‌که مقصودم را مطرح کنم برای واج مثالی می‌گویم. در این مباحثه مکرر گفته ام و سریع تکرار می‌کنم. ما فارسی زبان‌ها اگر بخواهیم واویلا بگوییم به چه صورت می‌گوییم؟ همین‌طوری که الآن گفتم؛ وا ویل لا. این دندان من به لبم می‌خورد. اما اگر یک عرب بگوید یا لهجه افغان بگوید، می‌گوید وَاویلا. اصلاً وِ نمی‌گوید. خب الآن در فارسی و عربی به چه صورت بنویسیم؟ بنویسیم وِی یا وی؟ با یک واو می‌نویسیم. یعنی در عربی و فارسی برای واو یک واج بیشتر نداریم. اما همین را اگر به انگلیسی بروید اصلاً فرق می‌کند. «ویل» با واو فارسی، وقتی انگلیسی زبان «vale» می‌گوید چه می‌فهمد؟ دره می‌فهمد. اما اگر بگوید «wale» معنای بافته می‌فهمد. مثلاً پارچه را می‌بافند. وقتی می‌گوید «wale» یعنی چیز بافته. وقتی می‌گوید «vale» یعنی دره. با «ویل» عربی نزدیک هم است. ببینید «wa» با «va» در زبان ما یک واج است، در زبان آن‌ها دو واج است. کلماتش هم فرق می‌کند. اگر به یک انگلیسی به وِ فارسی «vale» بگویید، ممکن نیست از آن معنای بافته بفهمد. چون شما «wa» را نمی‌گویید. باید مثل همانی که او می‌گوید بگویید. یا «veal» به‌معنای گوساله است، «weal» به‌معنای خیر و سعادت است. اما اگر بخواهید همین انگلیسی را به فارسی بنویسید شما نمی‌توانید نشان بدهید. در «weal» یک کسره می‌گذارید و الف مقصوره زیر آن می‌گذارید. ولی خب واوش را چطور می‌خوانید؟! ندارید. می‌خواهم تفاوت واج را عرض کنم.

شاگرد: تقریباً چیزی شبیه «ف» یا سه نقطه است.

استاد: «ف» با سه نقطه را دارند؛ (ڤ)؛ در زبان کرمانجی، کردی، عرب ها و در زبان فارسی در قرن پنجم بوده. در قرن پنجم «ف» سه نقطه بوده. ابن‌سینا توضیح می‌دهد که چطور آن را بخوانید. این برای توضیح واج است.

شاگرد2: تعریفش چه می‌شود؟

استاد: پس در فارسی ما بیست و نه واج داریم. بیست و سه حرف صامت داریم که واج فارسی است. شش هم واج مصوت داریم. مجموعش بیست و نه تا می‌شود.

برای معلوم شدن بزنگاه اصلی یک سؤال می‌کنم. با این توضیحی که من دادم مثلاً در کلمه ابجد، اگر من روی کاغذ ب و جیم را بنویسم این چند واج است؟

شاگرد: دو تا است.

استاد: اگر دوبار ب بنویسم چند واج است؟

شاگرد: یک واج است.

استاد: ب و ج بنویسم؟

شاگرد: دو واج است.

صوت و لفظ (نه نقش)، خصوصیت اول واج

استاد: مطلب دقیقاً این است؛ روی اینی که در اینجا نوشتم هیچ واجی موجود نیست. چرا؟ به‌خاطر این‌که قوام اصطلاح واج به آنی است که از دهان در می‌آید. حساب نوشته‌ها جدا است. اصطلاحات معلوم باشد. پس هر گاه شما واج شنیدید –به‌عنوان طلبگی عرض می‌کنم جایی ندیدم- تا کلمه واج شنیدید ذهنتان را به کلاسی ببرید که بچه‌های ابتدائی آمده‌اند و هنوز حروف الفا بلد نیستند. دیدید بچه لفظ ها را بلد است؛ یعنی می‌توانید با بچه‌ها واج شناسی را کار کنید، اما هنوز حروف الفبا به‌عنوان یک نقش و مکتوب در ذهن آن‌ها جدا نشده. این خیلی اهمیت دارد.

در کتاب زبان شناسی دوسوسور صفحه چهل و هفتم مطلب خوبی دارد. من می‌خوانم شما هم مراجعه کنید. ایشان می‌گوید بزرگان زبان شناس تا زمان انقلاب دوم؛ خود ایشان انقلاب دوم را در زبان شناسی آورد. زبان شناسی همزمانی را آورد. زبان شناسی در زمانی قبلش بود. می‌گوید: «نخستین زبان شناسان نیز که چیزی درباره تولید آواها نمی‌دانستند هر لحظه در این دام می‌افتادند». یعنی در ذهن آن‌ها دائم نقش حروف با لفظ حرف (صوت و آگوستیک) مخلوط می‌شد. طوری جوش خورده بود که نمی‌توانستند جدایش کنند. بعد جمله مهمی می‌گوید. می‌گوید در زبان شناسی من که انقلاب دوم است، اول قدم این است که شما زبان را بین کسی که کور است و نقش حروف را ندیده ببرید. بین بچه‌هایی ببرید که هنوز حروف الفبا بلد نیستند. از اینجا شروع می‌کند و جمله مهمی دارد. می‌گوید «رها ساختن حروف الفبا برای آن‌ها موجب سردرگمی بود»؛ الآن برای ما هم همین‌طور است. «درحالی‌که این امر برای ما نخستین گام به‌سوی حقیقت است». حقیقتی که خودش می‌گوید؛ یعنی شناخت زبان به‌عنوان ساختارگرائی و هم زمانی. بحث هایش بعداً می‌گوید. این خیلی مهم است؛ می‌گوید نخستین گام است. یعنی اگر شما می‌خواهید زبان شناسی کار کنید باید ذهنتان را از نقوش حروف پاک کنید. این برای ابتدای کار است. در صفحه چهل و هشت هم می‌گوید. می‌گوید برای زبان شناسی کمکی فراهم آوردند تا آن را از قید واژه مکتوب آزاد سازند. بنابراین اولین قدم این شد که واج آنی است که مکتوب نباشد.

طبیعی صوت و لفظ، خصوصیت دوم واج

مشخصه مهم دوم آن این است: باز به مثالش نگاه کنید. مثلاً می‌گویم بِ و جِ. دارم می‌گویم، هنوز که ننوشتم. این چند واج است؟

شاگرد: چهار واج است.

استاد: این الآن چهار واج است. اگر بگویم بِ و بِِ، این چند واج است؟ دقیقاً اصطلاح این است که واج برای طبیعی ز است، نه آنی که از دهان در می‌آید. حتماً برای طبیعی است. وقتی واج می‌گویید به‌هیچ‌وجه ذهن شما نباید سراغ فون برود. فون آنی است که از دهان در می‌آید. اگر دوبار بِ بگویم، چند واج است؟ اگر بِ، بُ، بَ بگویم، چهار واج می‌شود. سه حرکت واج مصوت بود. یکی هم ب است. پس وقتی ب می‌گوییم نوعاً به ذهن همه می‌آید که ب یک واج است. درحالی‌که ب دو واج است؛ خود ب یک واج است و حرکت کسره آن هم یک واج دیگر است. حالا اگر بِ، بِ می‌گوییم چند فون است؟ چهارتا فون است. همان‌طوری که واج است به طریق اولی فون است. ولی دو واج است.

شاگرد: بِ یک تلفظ بیشتر نیست. ب ِ ، نگفتم که دو تا شود.

استاد: ببینید اگر بگویید أب و کاری به الف آن نداشته باشید، الآن آن ب ساکن چند فون است؟ یکی. چند واج است؟ آن هم یکی.

شاگرد: فونش بالعکس نمی‌شود؟ وقتی بِ می‌گویم یک صوت ایجاد کرده‌ام، با این‌که دو واج است.

اصطلاح « Utterance» صوت خارج شده از دهان، نه طبیعت

استاد: به آن می‌رسیم. اتفاقا خیلی بحث‌های خوبی هست. سفارش طلبگی من است. طلبه‌ای که در سنین جوانی است، اگر این اصطلاحات در ذهن خودش مثل خورشید پررنگ نشده باشد، نقص علمی دارد. اصطلاحات هم دقیق است. یعنی وقتی واج می‌گویید ذهن شما نباید سراغ چیزی برود که از دهان در آمده است. برای کلام هم همین‌طور است. وقتی شما می‌گویید «Sentence» یا «speech» یا امثال این‌ها می‌تواند نو باشد، اما در اصطلاح زبان شناسی می‌گویند «Utterance». اصطلاح «Utterance» دقیقاً یعنی آن لفظی که از دهان بیرون می‌آید؛ نه طبیعی آن جمله. اگر همه ما جمله «جاء زید» را تکرار کنیم، یک جمله را همه ما تکرار کرده‌ایم. یا اگر من دو بار بگویم «جاء زید» یک جمله را دوبار گفته ام اما «Utterance» آن دو تا است. اصطلاح را ببینید. وقتی اصطلاح جا گرفت، بعد از یاد گرفتن آن دیگر راحت هستیم تا اصول قرائات و تطبیق اصطلاحاتی که امروزه از هم جدا شده را عرض کنیم؛ همان جمله هفته قبل من می‌شود. به‌عنوان تابلو داشته باشید تا بعداً عرض کنم. تراث اصول قرائات در تلاوت قرآن کریم مثل یک معدن اورانیوم است، برای چه زمانی؟ برای وقتی که شما می‌بینید اصول القرائات لغو نبوده. در یک فضای جدیدی که در علوم قرآنی وارد می‌شوید، این تراث، تکواژگونه‌های حالا و واج گونه‌های حالا را تبدیل می‌کند به واج و تکواژ. این خیلی مهم است. این‌که عرض کردم ذهنم مشغول شده همین است. یعنی شما می‌بینید عجب! مسلمانان که با این دقت این‌ها را برای نگه داشته‌اند، همین‌طور گتره و با نگاه تقدس به این‌ها به‌عنوان سنت نبوده، الآن برای ما تکواژگونه‌ها را تکواژ می‌کند و واج گونه‌ها را واج می‌کند.

ص، س، ث، یک واج در فارسی و سه واج در عربی

شاگرد: خصوصیاتی که فرمودید چیست؟

استاد: واج یک عنصر زبانی در یک زبان خاص است که طبق آن کلمات شکل می‌گیرد. و لذا ما در فارسی یک واو داریم که واج است. مثلاً کلمه «صراط» و «سراط»؛ در عروه بود که هم می‌توانید با سین بخوانید و هم می‌توانید با صاد بخوانید. نزد یک عرب زبان وقتی می‌گوید «صراط» و «سراط» این کلمه، دو تکواژ می‌شود یا یک تکواژ می‌شود؟

تکواژ آنی است که نحوه تلفظش باعث ایجاد یک معنای خاصی برای خودش می‌شود. در عربی صراط، دو تکواژ است. اما وقتی با هم فارسی صحبت می‌کنیم و می‌گوییم «به صراط مستقیم برو»، روی حساب عادی ما سین و صاد را یک جور می‌گوییم. یعنی در زبان فارسی صاد، سین و ث از حیث واج یکی است. در کتابت سه تا هستند اما چون قید واج این بود که صوت باشد، وقتی فارسی زبان‌ها آن را تولید می‌کنند؛ صوت ص، صوت ث و صوت سین را یک جور تولید می‌کنند. پس در فارسی چرا بیشتر از بیست و سه واج صامت نداریم؟آن آن ر

چون این‌ها کم شده است. سین و صاد و ث با هم یک واج هستند. علامت‌های آن‌ها مختلف، کلماتش مختلف، معانی آن هم مختلف، ولی یک واج هستند. ولذا «صراط» در فارسی چند تکواژ است؟ وقتی با صاد می‌نویسیم تکواژ است، با سین که به‌راحتی می‌گوییم تکواژ گونه می‌شود. یعنی از حیث تلفظ واژه تغییر نکرده است.

این اصطلاحات بسیار مهم است؛ در این‌که قدر این اصول القرائات را بدانیم.

والحمد لله رب العالمین

کلید: واج، تکواژ، فون، زبان شناسی، طلبه، طلبگی، تعاضد الرسم و القرائة، فونوتیک، فونولوژی، اصول القرائة، مجمع البیان، تبیان، روسم،

1 نهج البلاغة , جلد۱ , صفحه۱۹۱، خطبه 119

2 تفسير الإمام العسكري نویسنده : المنسوب الى الإمام العسكري جلد : 1 صفحه : 11

3 الکهف 109

4 لقمان 27

5 نهج البلاغه نویسنده : صبحي صالح جلد : 1 صفحه : 61

6 النشر فى القراءات العشر نویسنده : ابن الجزري جلد : 1 صفحه : 26

7 همان 28

8 جامع عباسی، ص 137

9 الرعد 17

10 همان

11 منتهى المطلب في تحقيق المذهب نویسنده : العلامة الحلي جلد : 5 صفحه : 64

12 الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج‌8، ص: 95‌