بسم الله الرحمن الرحیم

نوپدیدی-ظهور یافتگی-برآیش-برآمدگی-emergence

فهرست علوم
فلسفه
معرفت شناسی
افلاطونگرائي
آگاهی
فروکاست گرایی-فروکاستن-reduction
کل گرایی-holism


نوپدیدی، ظهور یافتگی، برآیش یا برآمدگی (به انگلیسی: Emergence)، در فلسفه، نظریه سامانه‌ها، علم و هنر، هنگامی رخ می‌دهد که "کل چیزی بزرگتر از جمع اعضا باشد"، به این معنی که کل سیستم رفتاری از خود بروز می‌دهد که اعضایش آن را ندارند. این رفتارها به علت فعل و انفعالات بین اعضا، بروز پیدا می‌کنند.

ظهور یافتگی نقش کلیدی در نظریه سامانه‌های پیچیده بازی می‌کند. به عنوان نمونه، پدیدهٔ حیات که در زیست‌شناسی مورد مطالعه قرار می‌گیرد یک خاصیت برآمده از شیمی است، و پدیدهٔ روانشناسی در حقیقت برآمده از پدیده عصب‌شناسیِ موجودات زنده است.

در فلسفه، نظریه‌هایی که بر ویژگی‌های برآمده تأکید می‌کنند، برآمده‌گرایی نامیده می‌شوند. تقریباً تمام اَشکالِ برآمده‌گرایی شامل شکلی از معرفت‌شناسی یا هستی‌شناسیِ تقلیلناپذیر به سطوح پایین‌تر هستند.

در فلسفه

در فلسفه، برآمدگی بیشتر به عنوان یک ادعا در مورد سبب‌شناسی، علت رخدادها، در ویژگی‌های یک سیستم شناخته می‌شود. یک ویژگیِ برآمده از یک سیستم، در این بحث، یعنی ویژگی که مختص به هیچ‌یک از اجزای سیستم نیست ولی به عنوان ویژگی کل سیستم دیده و شناخته می‌شود. نیکلای هارتمان، از اولین فیلسوفان مدرنی که در مورد برآمدگی نوشته‌است، از آن با عنوان categorial novum به معنای دسته‌بندی جدید نام برده‌است.

تعاریف

ایدهٔ برآمدگی کمابیش از زمان ارسطو مطرح بوده‌است. جان استورات میل و جولیان هاکسلی دو تن از دانشمندان و فیلسوفانی هستند که در رابطه با این موضوع نوشته‌اند.

لغت «برآمدگی» توسط جورج هنری لوئیس به وجود آمد که چنین نوشته بود:

هر نتیجه (برآیندی)، حاصل جمع یا تفریق نیروهای عمل کنندهٔ مؤثر است؛ جمع می‌شوند اگر [نیروها] هم‌جهت باشند و تفریق می‌شوند اگر خلاف جهت یکدیگر باشند. علاوه بر این، هر برآیندی را می‌توان به مولفه‌هایش تجزیه کرد، به این دلیل که آنها همگن و قیاس‌پذیر هستند. برای ویژگی‌های برآمده، قضیه متفاوت است. به جای جمع کردن حرکتِ قابل اندازه‌گیری با حرکت قابل اندازه‌گیری دیگری، یا جمع کردن چیزهایی که از یک جنس هستند با یکدیگر، [در خواص برآمده] یک همکاری مشترک بین چیزهایی با جنس‌های متفاوت وجود دارد. برآمدگی متفاوت از مولفه‌های تشکیل دهنده‌اش است چرا که آنها قیاس‌پذیر نیستند و نمی‌توان به جمع یا تفریق آنها تقلیلشان داد.

جفری گلداشتاین، اقتصاددان، تعریف فعلی برآمدگی را در مجله برآمدگی ارائه کرد. گلداشتاین در ابتدا برآمدگی را: «ظهور بدیع و منسجم ساختارها، الگوها و ویژگی‌ها در طی فرایند خودسازمان‌دهی در سیستم‌های پیچیده» تعریف کرده بود. تعریفِ گلداشتاین را می‌توان برای توصیف ویژگی‌های این تعریف با جزئیات بیشتر، توضیح داد:

ویژگی‌های متداول: (۱) نوآوری رادیکال (ویژگی‌هایی که قبلاً در سیستم مشاهده نشده‌اند)؛ (۲) انسجام یا همبستگی (به این معنی که کل‌های یکپارچه خودشان را در طول زمان حفظ می‌کنند)؛ (۳) «سطح» جهانی (سراسرس) یا ماکرو (بزرگ مقیاس) (مثلاً ویژگی‌هایی از یکپارچگی وجود دارد)؛ (۴) حاصل یک فرایند دینامیکی است(تکامل میابد)؛ و (۵) ظاهری است (می‌تواند فهمیده شود)

پیتر کورنینگ، دانشمند علوم سامانه‌ها، هم اشاره می‌کند که سامانه‌های زیستی نمی‌توانند به قوانین فیزیکی حاکم بر آن‌ها تقلیل یایند (محدود شوند):

قواعد یا قوانین، هیچ کارایی عِلّی ندارند؛ درواقع آنها چیزی «تولید» نمی‌کنند. آنها صرفاً چارچوب‌ها و روابط سازگار در طبیعت را توصیف می‌کنند. این الگوها می‌توانند بسیار مهم و روشنگر باشند، ولی عوامل اساسیِ مؤثر باید به شکل جداگانه‌ای مشخص شوند. (هرچند اغلب این اتفاق نمی‌افتد). ولی گذشته از آن، بازی شطرنج نشان می‌دهد که چرا هرگونه قانون و اصول برآمدگی و تکامل ناکافی‌اند. حتی در یک بازی شطرنج، شما نمی‌توانید با استفاده از اصول «تاریخچه» را پیش‌بینی کنید، یا بطور مثال دورهٔ هر بازیِ داده شده. درواقع، حتی نمی‌توان به شکل قابل اطمینانی حرکت بعدی را در یک بازی شطرنج پیش‌بینی کرد. چرا؟ چون «سامانه» با چیزی بیشتر از صرفاً اصول بازی درگیر است. بازیکنان و تصمیمات لحظه به لحظه‌شان از بین تمامی گزینه‌های ممکن در لحظهٔ انتخاب، هم بخشی از این سامانه را تشکیل می‌دهند. بازی شطرنج به طرز اجتناب‌ناپذیری تاریخی است، حتی با وجود اینکه به وسیله اصول و قوانین چارچوب‌بندی و محدود شده‌است، منظور قوانین فیزیکی نیست. علاوه بر این، نکته کلیدی اینجاست که، بازی شطرنج با تأثیرات تئونومیک (برتری تکاملی)، سایبرنتیک (فرمانیک) و بازخورد محور شکل گرفته‌است. درواقع فقط یه فرایند خودمختار (خودمنظم شونده) نیست، بلکه تشکیل شده از فعالیت سازمان‌دهی شده و «هدف‌دار».

برآمدگی ضعیف و قوی

استفاده از ایدهٔ «برآمدگی» به‌طور کلی به دو دیدگاهِ «برآمدگی ضعیف» و «برآمدگی قوی» تقسیم می‌شود. به لحاظ سامانه‌های فیزیکی، برآمدگی ضعیف به معنای شکلی از برآمدگی است که در آن ویژگیِ برآمده قابلیت شبیه‌سازی شدن با کامپیوتر را دارد. این برخلاف ایده قدیمی‌ترِ برآمدگی قوی است که نمی‌توان ویژگی برآمده را با کامپیوتر شبیه‌سازی کرد.

برخی ویژگی‌های مشترک بین این دو ایده این هستند که برآمدگی در مورد ویژگی‌های جدیدی است که با رشد کردنِ سامانه به وجود می‌آیند (تولید می‌شوند)، که می‌گویند آن‌هایی که با اجزایش یا با حالت‌های پیشین مشترک نیستند. همچنین، فرض می‌شود که ویژگی‌ها بیشتر فرارویدادگی هستند تا اینکه متافیزیکی ابتدایی باشند. (Bedau 1997)

برآمدگی ضعیف، بروز ویژگی‌های جدید در سامانه را نتیجهٔ اندرکنش‌ها در سطح پایه‌ای (عنصری) توصیف می‌کند. هرچند، تصریح می‌شود که ویژگی‌ها را می‌توان با مشاهده سامانه یا شبیه‌سازی مشخص کرد و نیازی به هیچ آنالیز پیشینی است.

بِدائو اشاره می‌کند که برآمدگیِ ضعیف یک حلالِ متافیزیکیِ جهانی نیست، چراکه برآمدگیِ ضعیف منجر به این نتیجه‌گیری می‌شود که خود ماده شاملِ عناصری است که آگاه به آن هستند. هرچندکه، بِدائو نتیجه‌گیری می‌کند که قبولِ این دیدگاه موجب به وجود آمدن یک ایدهٔ دقیق می‌شود که براساس آن برآمدگی داخل (درگیر) در آگاهی است، و دوم اینکه، و ایدهٔ برآمدگی ضعیف به صورت متافیزیکی خوب است. (Bedau 1997)

برآمدگی قوی یک ارتباط عِلّی مستقیم از طرف سیستم در سطح بالاتر به طرفِ اجزایش را توصیف می‌کند؛ کیفیت‌ها (ویژگی‌هایی) که به این طریق پدیدار می‌شوند را نمی‌توان به بخش‌های تشکیل‌دهنده سیستم تقلیل داد (Laughlin 2005). کل چیزی بزرگ‌تر از جمع اجزاست. برای یک مثال از چنین برآمدگی در فیزیک می‌توان به آب اشاره کرد که حتی با وجود مطالعات جامع بر خواص اتم‌های تشکیل دهندهٔ آن، بنظر غیرقابل پیش‌بینی می‌رسد. این نتیجه می‌دهد که هیچ شبیه‌سازی برای سامانه وجود ندارد چونکه چنین شبیه‌سازی نیازمند یک تقلیل از سیستم به اجزای تشکیل‌دهنده‌اش دارد. (Bedau 1997)

هرچندکه، «بحث بر سر اینکه آیا کُل را می‌توان از ویژگی‌های اجزایش پیش‌بینی کرد یا نه، یک نکته را در نظر نمی‌گیرد. کُل‌ها اثرات ترکیبی منحصربه‌فردی تولید می‌کنند، ولی بسیاری از این اثرات ممکن است در زمینه و اندرکنش‌های بین کل سیستم و محیط (های) اطرافش با هم هم‌افزا (هماهنگ) شوند»(Corning 2002). مطابق با فرضیهٔ هم‌افزایی (هماهنگی) اش، (Corning 1983 2005) کُرنینگ همچنین اظهار می‌دارد که، «درواقع اثرات هم‌افزایانهی تولید شده توسط کُل‌هاست که عامل تکاملِ پیچیدگی در طبیعت هستند». آرتور کستلر، رمان‌نویس، از استعارهٔ ژانوس (سمبلی از اتحاد در مجموعه مکمل‌ها مثل باز/بسته، صلح/جنگ) استفاده می‌کند تا نشان دهد که چگونه دو دیدگاه (قوی در مقابل ضعیف یا کل‌نگری در مقابل فروکاست‌گرایی)را باید به شکلی غیر انحصاری استفاده کرد، و باید با یکدیگر تعامل کرد تا بتوان به مسائل برآمدگی اشاره کرد. (Koestler 1969) همچنین،

قابلیت تقلیل همه‌چیز به قوانین پایه‌ای موجب نمی‌شود که بتوانیم با داشتن آن قوانین، دنیا را دوباره از پایه بسازیم. فرضیه سازندگی در تقابل با دو مشکل مقیاس و پیچیدگی، شکست می‌خورد. در هر مرحله از پیچیدگی ویژگی‌های کاملاً جدیدی پدیدار می‌شوند. روانشناسی زیست‌شناسی نیست و زیست‌شناسی هم شیمی نیست. یعنی درواقع می‌بینیم که کُل نه تنها چیزی بیشتر بلکه بسیار متفاوت از جمع اجزایش است. (Anderson 1972)

اعتماد به برآمدگی قوی با مشاهده مغایرت‌هایش با درکِ همیشگی ما از فیزیک، زیر سؤال رفت. مارک آ. بِدائو مشاهده کرد که:

هرچند که برآمدگی قوی به لحاظ منطقی امکان‌پذیر است ولی به طرز ناامیدکننده‌ای مثل جادو می‌ماند. چطور ممکن است که یک قدرتِ عِلّیِ رو به پایینِ تقلیل ناپذیر ولی فرارویداده ظهور پیدا کند، وقتی که با استناد به تعریف، این اتفاق به دلیل تجمع پتانسیل‌های در سطح میکرو ممکن نیست؟ چنین قدرت‌های عِلّی با بصیرت علمی ما هیچ همخوانی ندارند. این نه تنها نشان می‌دهد که چطور اَشکال معقول مادی‌گرایی را ناراحت می‌کند. رمزآلودبودنِ آنها فقط این نگرانی سنتی را افزایش می‌دهد که برآمدگی مستلزم گرفتنِ غیرقانونیِ چیزی از هیچ‌چیز است.

برآمدگی قوی را می‌توان بخاطر بیش از حد مشخص بودن نقد کرد. یک مثال استاندارد مربوط به حالت‌های ذهنی برآمده (M و *M) می‌شود که در حالت‌های فیزیکی (P و *P) به ترتیب قرار دارند. M و *M را ویژگی‌های برآمده در نظر بگیرید. *M را بر اساس ویژگی *P در نظر بگیرید. چه اتفاقی می‌افتاد وقتی M باعثِ *M می‌شود؟ جیگون کیم می‌گوید:

در مثال طرح‌وارهٔ بالا، ما نتیجه گرفتیم که M باعثِ *M می‌شود با سبب شدنِ *P. پس، M باعثِ *P می‌شود. حالا M به عنوان یک برآمده، باید خودش هم یک ویژگی پایهٔ برآمدگی داشته باشد که فرض کنیم P است. حالا با یک سؤال مهم روبرو هستیم: اگر یک برآمده،M، از شرط پایه P بربیاید، چرا نمی‌توان P را به جای M به عنوان علتِ هرگونه اثر احتمالی M جایگزین کرد؟ چرا P نمی‌تواند کاملاً توضیح دهد که چرا هرگونه اثر متقابل M رخ داده‌است؟ اگر علیت به اندازه کافی اساسی (قانونی) در نظر گرفته شود، P به عنوان پایهٔ برآمدگیِ M، از نظر اساسی برای آن کافی است، و M، به عنوانِ علتِ *P از نظر اساسی برای*P کافی است. به این معنی است که P به لحاظ اساسی برای *P کافی است و از این رو برای علتِ آن بودن واجد شرایط است… اگر M به نحوی به عنوان علت حفظ شود، ما با این نتیجهٔ بسیار غیرقابل باور روبرو هستیم که هر مورد از روابط عِلّی رو به پایین گرفتار بیش از حد تعریفی می‌شود (چرا که P هم یک علت *P باقی می‌ماند). علاوه بر این، این برخلافِ روحِ برآمدگی در هر حالتی است که: برآمده‌ها قرار است که مشارکتِ علّی متمایز و بدیعی انجام دهند.

اگر M علتِ *M باشد، پس *M دچار بیش از حد تعریفی شده‌است چرا که *M را هم می‌توان تعریف شده توسط P دانست. یک راه فراری که یک برآمدهٔ قوی می‌تواند برگزیند این است که رابطه علّی رو به پایین را کلا نفی کند. هرچند که، این کار، قرار داشتن حالت‌های ذهنی برآمده را بر حالت‌های فیزیکی نفی می‌کند، که به نوبهٔ خود فیزیک‌گرایی را نفی می‌کند و از این رو برای برخی از فیلسوفان و فیزیکدانان ناراحت‌کننده است.

در همین حین، دیگران در حال کار بر روی ایجاد شواهد تحلیلی از برآمدگی قوی بوده‌اند. در سال ۲۰۰۹، گو و همکارانش یک کلاس از سیستم‌های فیزیکی را ارائه کردند که ویژگی‌های ماکروسکوپیک غیرقابل محاسبه از خود نشان می‌دهد. به بیان دقیق‌تر، اگر کسی بتواند ویژگی‌های مشخص ماکروسکوپیکی از این سیستم‌ها را بر اساس توصیف میکروسکوپی این سیستم‌ها، محاسبه کند، در آن صورت می‌تواند مسائل محاسباتی در علوم کامپیوتر که قابل حل نیستند را حل کند.

 

 

در دانشنامه فلسفی استنفورد

 

 

wikipedia

In philosophy, systems theory, science, and art, emergence occurs when a complex entity has properties or behaviors that its parts do not have on their own, and emerge only when they interact in a wider whole.

Emergence plays a central role in theories of integrative levels and of complex systems. For instance, the phenomenon of life as studied in biology is an emergent property of chemistry and quantum physics.

In philosophy, theories that emphasize emergent properties have been called emergentism.[1]

In philosophy

Philosophers often understand emergence as a claim about the etiology of a system's properties. An emergent property of a system, in this context, is one that is not a property of any component of that system, but is still a feature of the system as a whole. Nicolai Hartmann (1882–1950), one of the first modern philosophers to write on emergence, termed this a categorial novum (new category).

Definitions

This concept of emergence dates from at least the time of Aristotle.[2] The many scientists and philosophers[3] who have written on the concept include John Stuart Mill (Composition of Causes, 1843)[4] and Julian Huxley[5] (1887–1975).

The philosopher G. H. Lewes coined the term "emergent" in 1875, distinguishing it from the merely "resultant":

Every resultant is either a sum or a difference of the co-operant forces; their sum, when their directions are the same – their difference, when their directions are contrary. Further, every resultant is clearly traceable in its components, because these are homogeneous and commensurable. It is otherwise with emergents, when, instead of adding measurable motion to measurable motion, or things of one kind to other individuals of their kind, there is a co-operation of things of unlike kinds. The emergent is unlike its components insofar as these are incommensurable, and it cannot be reduced to their sum or their difference.[6][7]

Strong and weak emergence

Usage of the notion "emergence" may generally be subdivided into two perspectives, that of "weak emergence" and "strong emergence". One paper discussing this division is Weak Emergence, by philosopher Mark Bedau. In terms of physical systems, weak emergence is a type of emergence in which the emergent property is amenable to computer simulation or similar forms of after-the-fact analysis (for example, the formation of a traffic jam, the structure of a flock of starlings in flight or a school of fish, or the formation of galaxies). Crucial in these simulations is that the interacting members retain their independence. If not, a new entity is formed with new, emergent properties: this is called strong emergence, which it is argued cannot be simulated, analysed or reduced.

David Chalmers writes that emergence often causes confusion in philosophy and science due to a failure to demarcate strong and weak emergence, which are "quite different concepts".[8]

Some common points between the two notions are that emergence concerns new properties produced as the system grows, which is to say ones which are not shared with its components or prior states. Also, it is assumed that the properties are supervenient rather than metaphysically primitive.[9]

Weak emergence describes new properties arising in systems as a result of the interactions at a fundamental level. However, Bedau stipulates that the properties can be determined only by observing or simulating the system, and not by any process of a reductionist analysis. As a consequence the emerging properties are scale dependent: they are only observable if the system is large enough to exhibit the phenomenon. Chaotic, unpredictable behaviour can be seen as an emergent phenomenon, while at a microscopic scale the behaviour of the constituent parts can be fully deterministic.

Bedau notes that weak emergence is not a universal metaphysical solvent, as the hypothesis that consciousness is weakly emergent would not resolve the traditional philosophical questions about the physicality of consciousness. However, Bedau concludes that adopting this view would provide a precise notion that emergence is involved in consciousness, and second, the notion of weak emergence is metaphysically benign.[9]

Strong emergence describes the direct causal action of a high-level system on its components; qualities produced this way are irreducible to the system's constituent parts.[10] The whole is other than the sum of its parts. It is argued then that no simulation of the system can exist, for such a simulation would itself constitute a reduction of the system to its constituent parts.[9] Physics lacks well-established examples of strong emergence, unless it is interpreted as the impossibility in practice to explain the whole in terms of the parts. Practical impossibility may be a more useful distinction than one in principle, since it is easier to determine and quantify, and does not imply the use of mysterious forces, but simply reflects the limits of our capability.[11]

Viability of strong emergence

Some thinkers question the plausibility of strong emergence as contravening our usual understanding of physics. Mark A. Bedau observes:

Although strong emergence is logically possible, it is uncomfortably like magic. How does an irreducible but supervenient downward causal power arise, since by definition it cannot be due to the aggregation of the micro-level potentialities? Such causal powers would be quite unlike anything within our scientific ken. This not only indicates how they will discomfort reasonable forms of materialism. Their mysteriousness will only heighten the traditional worry that emergence entails illegitimately getting something from nothing.[9]

Strong emergence can be criticized for leading to causal overdetermination. The canonical example concerns emergent mental states (M and M∗) that supervene on physical states (P and P∗) respectively. Let M and M∗ be emergent properties. Let M∗ supervene on base property P∗. What happens when M causes M∗? Jaegwon Kim says:

In our schematic example above, we concluded that M causes M∗ by causing P∗. So M causes P∗. Now, M, as an emergent, must itself have an emergence base property, say P. Now we face a critical question: if an emergent, M, emerges from basal condition P, why cannot P displace M as a cause of any putative effect of M? Why cannot P do all the work in explaining why any alleged effect of M occurred? If causation is understood as nomological (law-based) sufficiency, P, as M's emergence base, is nomologically sufficient for it, and M, as P∗'s cause, is nomologically sufficient for P∗. It follows that P is nomologically sufficient for P∗ and hence qualifies as its cause…If M is somehow retained as a cause, we are faced with the highly implausible consequence that every case of downward causation involves overdetermination (since P remains a cause of P∗ as well). Moreover, this goes against the spirit of emergentism in any case: emergents are supposed to make distinctive and novel causal contributions.[12]

If M is the cause of M∗, then M∗ is overdetermined because M∗ can also be thought of as being determined by P. One escape-route that a strong emergentist could take would be to deny downward causation. However, this would remove the proposed reason that emergent mental states must supervene on physical states, which in turn would call physicalism into question, and thus be unpalatable for some philosophers and physicists.

Objective or subjective quality

Crutchfield regards the properties of complexity and organization of any system as subjective qualities determined by the observer.

Defining structure and detecting the emergence of complexity in nature are inherently subjective, though essential, scientific activities. Despite the difficulties, these problems can be analysed in terms of how model-building observers infer from measurements the computational capabilities embedded in non-linear processes. An observer’s notion of what is ordered, what is random, and what is complex in its environment depends directly on its computational resources: the amount of raw measurement data, of memory, and of time available for estimation and inference. The discovery of structure in an environment depends more critically and subtly, though, on how those resources are organized. The descriptive power of the observer’s chosen (or implicit) computational model class, for example, can be an overwhelming determinant in finding regularity in data.[13]

The low entropy of an ordered system can be viewed as an example of subjective emergence: the observer sees an ordered system by ignoring the underlying microstructure (i.e. movement of molecules or elementary particles) and concludes that the system has a low entropy.[14] On the other hand, chaotic, unpredictable behaviour can also be seen as subjective emergent, while at a microscopic scale the movement of the constituent parts can be fully deterministic.

In science

In physics, emergence is used to describe a property, law, or phenomenon which occurs at macroscopic scales (in space or time) but not at microscopic scales, despite the fact that a macroscopic system can be viewed as a very large ensemble of microscopic systems.[15][16]

An emergent behavior of a physical system is a qualitative property that can only occur in the limit that the number of microscopic constituents tends to infinity.[17]

According to Robert Laughlin,[10] for many particle systems, nothing can be calculated exactly from the microscopic equations, and macroscopic systems are characterised by broken symmetry: the symmetry present in the microscopic equations is not present in the macroscopic system, due to phase transitions. As a result, these macroscopic systems are described in their own terminology, and have properties that do not depend on many microscopic details.

Novelist Arthur Koestler used the metaphor of Janus (a symbol of the unity underlying complements like open/shut, peace/war) to illustrate how the two perspectives (strong vs. weak or holistic vs. reductionistic) should be treated as non-exclusive, and should work together to address the issues of emergence.[18] Theoretical physicist PW Anderson states it this way:

The ability to reduce everything to simple fundamental laws does not imply the ability to start from those laws and reconstruct the universe. The constructionist hypothesis breaks down when confronted with the twin difficulties of scale and complexity. At each level of complexity entirely new properties appear. Psychology is not applied biology, nor is biology applied chemistry. We can now see that the whole becomes not merely more, but very different from the sum of its parts.[19]

Meanwhile, others have worked towards developing analytical evidence of strong emergence. Renormalization methods in theoretical physics enable physicists to study critical phenomena that are not tractable as the combination of their parts.[20] In 2009, Gu et al. presented a class of infinite physical systems that exhibits non-computable macroscopic properties.[21][22] More precisely, if one could compute certain macroscopic properties of these systems from the microscopic description of these systems, then one would be able to solve computational problems known to be undecidable in computer science. These results concern infinite systems, finite systems being considered computable. However, macroscopic concepts which only apply in the limit of infinite systems, such as phase transitions and the renormalization group, are important for understanding and modeling real, finite physical systems. Gu et al. concluded that

Although macroscopic concepts are essential for understanding our world, much of fundamental physics has been devoted to the search for a 'theory of everything', a set of equations that perfectly describe the behavior of all fundamental particles. The view that this is the goal of science rests in part on the rationale that such a theory would allow us to derive the behavior of all macroscopic concepts, at least in principle. The evidence we have presented suggests that this view may be overly optimistic. A 'theory of everything' is one of many components necessary for complete understanding of the universe, but is not necessarily the only one. The development of macroscopic laws from first principles may involve more than just systematic logic, and could require conjectures suggested by experiments, simulations or insight.[21]

In humanity

Human beings are the basic elements of social systems, which perpetually interact and create, maintain, or untangle mutual social bonds. Social bonds in social systems are perpetually changing in the sense of the ongoing reconfiguration of their structure.[23] An early argument (1904–05) for the emergence of social formations can be found in Max Weber's most famous work, The Protestant Ethic and the Spirit of Capitalism.[24] Recently, the emergence of a new social system is linked with the emergence of order from nonlinear relationships among multiple interacting units, where multiple interacting units are individual thoughts, consciousness, and actions.[25]. In the case of the global economic system, under capitalism, growth, accumulation and innovation can be considered emergent processes where not only does technological processes sustain growth, but growth becomes the source of further innovations in a recursive, self-expanding spiral. In this sense, the exponential trend of the growth curve reveals the presence of a long-term positive feedback among growth, accumulation, and innovation; and the emergence of new structures and institutions connected to the multi-scale process of growth. [26] This is reflected in the work of Karl Polanyi, who traces the process by which labor and nature are converted into commodities in the passage from an economic system based on agriculture to one based on industry [27]. This shift, along with the idea of the self-regulating market, set the stage not only for another economy but also for another society. The principle of emergence is also brought forth when thinking about alternatives to the current economic system based on growth facing social and ecological limits. Both degrowth and social ecological economics have argued in favor of a co-evolutionary perspective for theorizing about transformations that overcome the dependence of human wellbeing on economic growth [28] [29].

Economic trends and patterns which emerge are studied intensively by economists.[30] Within the field of group facilitation and organization development, there have been a number of new group processes that are designed to maximize emergence and self-organization, by offering a minimal set of effective initial conditions. Examples of these processes include SEED-SCALE, appreciative inquiry, Future Search, the world cafe or knowledge cafe, Open Space Technology, and others (Holman, 2010[31]). In international development, concepts of emergence have been used within a theory of social change termed SEED-SCALE to show how standard principles interact to bring forward socio-economic development fitted to cultural values, community economics, and natural environment (local solutions emerging from the larger socio-econo-biosphere). These principles can be implemented utilizing a sequence of standardized tasks that self-assemble in individually specific ways utilizing recursive evaluative criteria.[32]

Looking at emergence in the context of social and systems change, invites us to reframe our thinking on parts and wholes and their interrelation. Unlike machines, living systems at all levels of recursion - be it a sentient body, a tree, a family, an organisation, the education system, the economy, the health system, the political system etc - are continuously creating themselves. They are continually growing and changing along with their surrounding elements, and therefore are more than the sum of their parts. As Peter Senge and co-authors put forward in the book Presence: Exploring profound change in People, Organizations and Society, “as long as our thinking is governed by habit - notably industrial, “machine age” concepts such as control, predictability, standardization, and “faster is better” - we will continue to recreate institutions as they have been, despite their disharmony with the larger world, and the need for all living systems to evolve.” [[33]] While change is predictably constant, it is unpredictable in direction and often occurs at second and nth orders of systemic relationality. [[34]] Understanding emergence and what creates the conditions for different forms of emergence to occur, either insidious or nourishing vitality, is essential in the search for deep transformations.

The works of Nora Bateson and her colleagues at the International Bateson Institute delves into this. Since 2012, they have been researching questions such as what makes a living system ready to change? Can unforeseen ready-ness for change be nourished? Here being ready is not thought of as being prepared, but rather as nourishing the flexibility we do not yet know will be needed. These inquiries challenge the common view that a theory of change is produced from an identified preferred goal or outcome. As explained in their paper ‘An essay on ready-ing: Tending the prelude to change’ [34]: “While linear managing or controlling of the direction of change may appear desirable, tending to how the system becomes ready allows for pathways of possibility previously unimagined.” This brings a new lense to the field of emergence in social and systems change as it looks to tending the pre-emergent process. Warm Data Labs are the fruit of their praxis, they are spaces for transcontextual mutual learning in which aphanipoetic phenomena unfold.[35] (Read about Aphanipoesis ). Having hosted hundreds of Warm Data processes with 1000s of participants, they have found that these spaces of shared poly-learning across contexts lead to a realm of potential change, a necessarily obscured zone of wild interaction of unseen, unsaid, unknown flexibility.[34] It is such flexibility that nourishes the ready-ing living systems require to respond to complex situations in new ways and change. In other words, this readying process preludes what will emerge. When exploring questions of social change, it is important to ask ourselves, what is submerging in the current social imaginary and perhaps, rather than focus all our resources and energy on driving direct order responses, to nourish flexibility with ourselves, and the systems we are a part of.

Another approach that engages with the concept of emergence for social change is Theory U, where “deep emergence” is the result of self-transcending knowledge after a successful journey along the U through layers of awareness. [36] This practice nourishes transformation at the inner-being level, which enables new ways of being, seeing and relating to emerge. The concept of emergence has also been employed in the field of facilitation. In Emergent Strategy, adrienne maree brown, defines emergent strategies as “ways for humans to practice complexity and grow the future through relatively simple interactions.” [37].

In linguistics, the concept of emergence has been applied in the domain of stylometry to explain the interrelation between the syntactical structures of the text and the author style (Slautina, Marusenko, 2014).[38] It has also been argued that the structure and regularity of language grammar, or at least language change, is an emergent phenomenon.[39] While each speaker merely tries to reach their own communicative goals, they use language in a particular way. If enough speakers behave in that way, language is changed.[40] In a wider sense, the norms of a language, i.e. the linguistic conventions of its speech society, can be seen as a system emerging from long-time participation in communicative problem-solving in various social circumstances.[41]

In technology

The bulk conductive response of binary (RC) electrical networks with random arrangements, known as the Universal Dielectric Response (UDR), can be seen as emergent properties of such physical systems. Such arrangements can be used as simple physical prototypes for deriving mathematical formulae for the emergent responses of complex systems.[42] Internet traffic can also exhibit some seemingly emergent properties. In the congestion control mechanism, TCP flows can become globally synchronized at bottlenecks, simultaneously increasing and then decreasing throughput in coordination. Congestion, widely regarded as a nuisance, is possibly an emergent property of the spreading of bottlenecks across a network in high traffic flows which can be considered as a phase transition.[43] Some artificially intelligent (AI) computer applications simulate emergent behavior.[44] One example is Boids, which mimics the swarming behavior of birds.[45]

In religion and art

In religion, emergence grounds expressions of religious naturalism and syntheism in which a sense of the sacred is perceived in the workings of entirely naturalistic processes by which more complex forms arise or evolve from simpler forms. Examples are detailed in The Sacred Emergence of Nature by Ursula Goodenough & Terrence Deacon and Beyond Reductionism: Reinventing the Sacred by Stuart Kauffman, both from 2006, as well as Syntheism – Creating God in The Internet Age by Alexander Bard & Jan Söderqvist from 2014 and Emergentism: A Religion of Complexity for the Metamodern World by Brendan Graham Dempsey (2022).

Michael J. Pearce has used emergence to describe the experience of works of art in relation to contemporary neuroscience.[46] Practicing artist Leonel Moura, in turn, attributes to his "artbots" a real, if nonetheless rudimentary, creativity based on emergent principles



ترجمه گوگل

در فلسفه، نظریه سیستم‌ها، علم و هنر، ظهور زمانی اتفاق می‌افتد که یک موجود پیچیده دارای ویژگی‌ها یا رفتارهایی باشد که اجزای آن به خودی خود ندارند و تنها زمانی پدیدار می‌شوند که در یک کل گسترده‌تر با هم تعامل داشته باشند.

ظهور نقش اصلی را در نظریه های سطوح یکپارچه و سیستم های پیچیده ایفا می کند. به عنوان مثال، پدیده حیات همانطور که در زیست شناسی مورد مطالعه قرار گرفته است یکی از ویژگی های نوظهور شیمی و فیزیک کوانتومی است.

در فلسفه، نظریه هایی که بر ویژگی های نوظهور تأکید دارند، ظهور گرایی نامیده می شوند.[1]
در فلسفه
فیلسوفان اغلب ظهور را به عنوان ادعایی در مورد علت شناسی ویژگی های یک سیستم می دانند. در این زمینه، ویژگی ظهوری یک سیستم، ویژگی ای است که ویژگی هیچ یک از اجزای آن سیستم نیست، اما همچنان یکی از ویژگی های سیستم به عنوان یک کل است. نیکولای هارتمن (1882-1950)، یکی از اولین فیلسوفان مدرن که در مورد ظهور نوشت، این را یک طبقه بندی جدید (مقوله جدید) نامید.
تعاریف

این مفهوم از ظهور حداقل به زمان ارسطو برمی گردد.[2] بسیاری از دانشمندان و فیلسوفان [3] که در مورد این مفهوم نوشته اند عبارتند از جان استوارت میل (ترکیب علل، 1843) [4] و جولیان هاکسلی [5] (1887-1975).

فیلسوف G. H. Lewes اصطلاح "Emergent" را در سال 1875 ابداع کرد و آن را از صرفاً "نتیجه" متمایز کرد:

     هر برآیند یا حاصل جمع یا تفاوت نیروهای همکار است. مجموع آنها، زمانی که جهت آنها یکسان است - تفاوت آنها، زمانی که جهت آنها مخالف است. علاوه بر این، هر نتیجه ای به وضوح در اجزای خود قابل ردیابی است، زیرا اینها همگن و قابل مقایسه هستند. در غیر این صورت، در موارد اضطراری، زمانی که به جای افزودن حرکت قابل اندازه گیری به حرکت قابل اندازه گیری، یا چیزهایی از یک نوع به افراد دیگر از نوع خود، همکاری چیزهایی با انواع غیرمشابه وجود دارد. پدیدآورنده از آن جهت که اینها غیرقابل قیاس هستند، شبیه اجزای آن است و نمی توان آن را به مجموع یا تفاوت آنها تقلیل داد.[6][7]

ظهور قوی و ضعیف
اطلاعات بیشتر: ماتریالیسم ظهوری و ماتریالیسم تقلیلی

استفاده از مفهوم "ظهور" به طور کلی ممکن است به دو دیدگاه، "ظهور ضعیف" و "ظهور قوی" تقسیم شود. یکی از مقالاتی که این تقسیم بندی را مورد بحث قرار می دهد، ظهور ضعیف، اثر فیلسوف مارک بداو است. از نظر سیستم‌های فیزیکی، ظهور ضعیف نوعی ظهور است که در آن خاصیت ظهور قابل شبیه‌سازی رایانه‌ای یا اشکال مشابه آنالیز پس از واقعه است (به عنوان مثال، تشکیل یک ترافیک، ساختار یک گله سارها در حال پرواز یا مدرسه ای از ماهی ها، یا تشکیل کهکشان ها). در این شبیه سازی ها این است که اعضای تعامل کننده استقلال خود را حفظ کنند. در غیر این صورت، یک موجودیت جدید با ویژگی‌های جدید و نوظهور تشکیل می‌شود: این ظهور قوی نامیده می‌شود، که استدلال می‌شود که نمی‌توان آن را شبیه‌سازی، تحلیل یا کاهش داد.

دیوید چالمرز می نویسد که ظهور اغلب باعث سردرگمی در فلسفه و علم می شود که دلیل آن عدم تعیین مرز ظهور قوی و ضعیف است که «مفاهیم کاملاً متفاوت» هستند.[8]

برخی از نکات مشترک بین این دو مفهوم این است که ظهور مربوط به ویژگی‌های جدیدی است که با رشد سیستم تولید می‌شوند، یعنی ویژگی‌هایی که با اجزا یا حالت‌های قبلی آن مشترک نیستند. همچنین، فرض بر این است که ویژگی‌ها به جای اینکه از نظر متافیزیکی اولیه باشند، فوق‌العاده هستند.[9]

ظهور ضعیف ویژگی‌های جدیدی را توصیف می‌کند که در سیستم‌ها در نتیجه تعاملات در سطح بنیادی ایجاد می‌شوند. با این حال، Bedau تصریح می‌کند که ویژگی‌ها را می‌توان تنها با مشاهده یا شبیه‌سازی سیستم تعیین کرد و نه با هیچ فرآیند تحلیل تقلیلی. در نتیجه ویژگی‌های نوظهور وابسته به مقیاس هستند: آنها فقط زمانی قابل مشاهده هستند که سیستم به اندازه کافی بزرگ باشد که پدیده را نشان دهد. رفتار آشفته و غیرقابل پیش بینی را می توان به عنوان یک پدیده نوظهور در نظر گرفت، در حالی که در مقیاس میکروسکوپی رفتار اجزای تشکیل دهنده می تواند کاملاً قطعی باشد.

Bedau خاطرنشان می کند که ظهور ضعیف یک حلال متافیزیکی جهانی نیست، زیرا این فرضیه که آگاهی ضعیف ظهور می کند، سؤالات فلسفی سنتی در مورد فیزیکی بودن آگاهی را حل نمی کند. با این حال، Bedau نتیجه می گیرد که اتخاذ این دیدگاه می تواند تصور دقیقی را ارائه دهد که ظهور در آگاهی دخیل است، و ثانیاً، مفهوم ظهور ضعیف از نظر متافیزیکی خوش خیم است.[9]

ظهور قوی عمل علی مستقیم یک سیستم سطح بالا را بر روی اجزای آن توصیف می کند. کیفیت های تولید شده از این طریق به اجزای تشکیل دهنده سیستم تقلیل ناپذیر است.[10] کل غیر از مجموع اجزای آن است. پس استدلال می‌شود که هیچ شبیه‌سازی از سیستم نمی‌تواند وجود داشته باشد، زیرا چنین شبیه‌سازی خود به منزله کاهش سیستم به اجزای تشکیل‌دهنده آن است.[9] فیزیک فاقد نمونه های ثابت شده از ظهور قوی است، مگر اینکه در عمل به عنوان عدم امکان توضیح کل بر حسب اجزا تفسیر شود. عدم امکان عملی ممکن است تمایز مفیدتر از تمایز در اصل باشد، زیرا تعیین و کمیت آسان تر است و

به معنای استفاده از نیروهای مرموز نیست، بلکه صرفاً محدودیت های توانایی ما را منعکس می کند.[11]
زنده ماندن ظهور قوی

برخی از متفکران موجه بودن ظهور قوی را به عنوان مغایر با درک معمول ما از فیزیک زیر سوال می برند. Mark A. Bedau می گوید:

     اگرچه ظهور قوی از نظر منطقی امکان پذیر است، اما به طرز ناراحت کننده ای مانند جادو است. چگونه یک قدرت علّی نزولی تقلیل‌ناپذیر اما فوق‌العاده پدید می‌آید، زیرا بنا به تعریف نمی‌تواند ناشی از تجمع پتانسیل‌های سطح خرد باشد؟ چنین قدرت‌های علّی کاملاً بی شباهت به هیچ چیز در علم ما خواهند بود. این نه تنها نشان می دهد که آنها چگونه از اشکال معقول ماتریالیسم ناراحت می شوند. اسرارآمیز بودن آنها فقط نگرانی سنتی را افزایش می دهد که ظهور مستلزم به دست آوردن نامشروع چیزی از هیچ است.[9]

ظهور قوی می تواند مورد انتقاد قرار گیرد زیرا منجر به تعیین بیش از حد علی می شود. مثال متعارف مربوط به حالات روانی نوظهور (M و M∗) است که به ترتیب بر حالات فیزیکی (P و P∗) نظارت دارند. فرض کنید M و M∗ خواص اضطراری باشند. اجازه دهید M∗ بر روی ویژگی پایه P∗ نظارت کند. وقتی M باعث M∗ شود چه اتفاقی می افتد؟ Jaegwon Kim می گوید:

     در مثال شماتیک بالا، به این نتیجه رسیدیم که M با ایجاد P∗ باعث M∗ می شود. بنابراین M باعث P∗ می شود. حال، M، به عنوان یک حالت اضطراری، باید خودش یک خاصیت پایه ظهور داشته باشد، مثلاً P. اکنون با یک سوال مهم روبرو هستیم: اگر یک اورژانس، M، از شرایط پایه P پدید می آید، چرا P نمی تواند M را به عنوان علت هر اثر فرضی جایگزین کند. از M؟ چرا P نمی تواند همه کارها را در توضیح اینکه چرا هر اثر ادعایی M رخ داده است انجام دهد؟ اگر علیت به‌عنوان کفایت نام‌شناختی (مبتنی بر قانون) درک شود، P، به‌عنوان پایه ظهور M، از نظر نام‌شناختی برای آن کافی است، و M، به‌عنوان علت P∗، از نظر نام‌شناسی برای P∗ کافی است. نتیجه این است که P از نظر نام شناسی برای P∗ کافی است و از این رو به عنوان علت آن واجد شرایط است... اگر M به نحوی به عنوان یک علت حفظ شود، با این پیامد بسیار غیرقابل قبول روبرو می شویم که هر مورد از علیت نزولی مستلزم تعیین بیش از حد است (از آنجایی که P یک علت P باقی می ماند. ∗ همچنین). بعلاوه، این در هر صورت با روح نوظهور گرایی تضاد دارد.

اگر M علت M∗ باشد، M∗ بیش از حد تعیین شده است زیرا M∗ همچنین می تواند توسط P تعیین شود. یک راه فراری که یک اورژانتیست قوی می تواند انتخاب کند، انکار علیت نزولی است. با این حال، این دلیل پیشنهادی مبنی بر اینکه حالات ذهنی نوظهور باید بر حالات فیزیکی مسلط شوند را حذف می کند، که به نوبه خود فیزیکالیسم را زیر سوال می برد و بنابراین برای برخی از فیلسوفان و فیزیکدانان ناخوشایند خواهد بود.
کیفیت عینی یا ذهنی

کراچفیلد ویژگی های پیچیدگی و سازماندهی هر سیستم را به عنوان کیفیت های ذهنی تعیین شده توسط ناظر می داند.

     تعریف ساختار و تشخیص پیدایش پیچیدگی در طبیعت ذاتاً فعالیت‌های علمی ذهنی، هرچند ضروری هستند. علی‌رغم مشکلات، این مشکلات را می‌توان از نظر چگونگی استنتاج ناظران مدل‌ساز از اندازه‌گیری‌ها، قابلیت‌های محاسباتی تعبیه‌شده در فرآیندهای غیرخطی را تحلیل کرد. تصور ناظر از آنچه که مرتب شده است، چه چیزی تصادفی است، و چه چیزی در محیط خود پیچیده است، مستقیماً به منابع محاسباتی آن بستگی دارد: مقدار داده های اندازه گیری خام، حافظه، و زمان در دسترس برای تخمین و استنتاج. با این حال، کشف ساختار در یک محیط به طرز انتقادی و ظریفی به نحوه سازماندهی آن منابع بستگی دارد. برای مثال، قدرت توصیفی کلاس مدل محاسباتی انتخابی (یا ضمنی) ناظر، می تواند یک عامل تعیین کننده در یافتن نظم در داده ها باشد.[13]

آنتروپی کم یک سیستم مرتب را می توان به عنوان نمونه ای از ظهور ذهنی در نظر گرفت: ناظر با نادیده گرفتن ریزساختار زیرین (یعنی حرکت مولکول ها یا ذرات بنیادی) یک سیستم منظم را می بیند و نتیجه می گیرد که سیستم دارای آنتروپی پایینی است.[14] از سوی دیگر، رفتار پر هرج و مرج و غیرقابل پیش‌بینی نیز می‌تواند به‌عنوان پدیده‌ای ذهنی دیده شود، در حالی که در مقیاس میکروسکوپی، حرکت اجزای تشکیل‌دهنده می‌تواند کاملاً قطعی باشد.
در علم

در فیزیک، ظهور برای توصیف یک ویژگی، قانون یا پدیده ای استفاده می شود که در مقیاس ماکروسکوپی (در مکان یا زمان) رخ می دهد، اما نه در مقیاس میکروسکوپی، با وجود این واقعیت که یک سیستم ماکروسکوپی را می توان به عنوان مجموعه بسیار بزرگی از سیستم های میکروسکوپی در نظر گرفت. [15] [16]

     رفتار نوظهور یک سیستم فیزیکی یک ویژگی کیفی است که فقط در حدی رخ می دهد که تعداد اجزای میکروسکوپی به بی نهایت میل می کند.[17]

به گفته رابرت لافلین، [10] برای بسیاری از سیستم های ذره ای، هیچ چیز را نمی توان دقیقاً از معادلات میکروسکوپی محاسبه کرد، و سیستم های ماکروسکوپی با تقارن شکسته مشخص می شوند: تقارن موجود در معادلات میکروسکوپی در سیستم ماکروسکوپی وجود ندارد، به دلیل فاز. انتقال ها در نتیجه، این سیستم‌های ماکروسکوپی با اصطلاحات خاص خود توصیف می‌شوند و دارای خواصی هستند که به جزئیات میکروسکوپی زیادی بستگی ندارند.

هنر رمان نویس

هور کوستلر از استعاره ژانوس (نماد وحدت زیربنایی مکمل‌هایی مانند باز/بسته، صلح/جنگ) استفاده کرد تا نشان دهد که چگونه باید با دو دیدگاه (قوی در مقابل ضعیف یا کل‌نگر در مقابل تقلیل‌گرا) به‌عنوان غیر انحصاری برخورد کرد. باید برای رسیدگی به مسائل ظهور با یکدیگر همکاری کنند.[18] فیزیکدان نظری پی دبلیو اندرسون اینگونه بیان می کند:

     توانایی تقلیل همه چیز به قوانین اساسی ساده به معنای توانایی شروع از آن قوانین و بازسازی جهان نیست. فرضیه برساخت گرایی در مواجهه با مشکلات دوگانه مقیاس و پیچیدگی از بین می رود. در هر سطح از پیچیدگی ویژگی های کاملاً جدیدی ظاهر می شوند. روانشناسی زیست شناسی کاربردی نیست، زیست شناسی نیز شیمی کاربردی نیست. اکنون می‌توانیم ببینیم که کل نه تنها بیشتر، بلکه بسیار متفاوت از مجموع اجزای آن می‌شود.[19]

در همین حال، دیگران برای توسعه شواهد تحلیلی از ظهور قوی کار کرده اند. روش‌های عادی‌سازی مجدد در فیزیک نظری، فیزیکدانان را قادر می‌سازد تا پدیده‌های حیاتی را که به‌عنوان ترکیبی از اجزای آنها قابل حمل نیستند، مطالعه کنند.[20] در سال 2009، گو و همکاران. یک کلاس از سیستم‌های فیزیکی نامتناهی را ارائه کرد که ویژگی‌های ماکروسکوپی غیرقابل محاسبه را نشان می‌دهند.[21][22] به طور دقیق‌تر، اگر بتوان ویژگی‌های ماکروسکوپی خاصی از این سیستم‌ها را از روی توصیف میکروسکوپی این سیستم‌ها محاسبه کرد، آن‌گاه می‌توان مسائل محاسباتی را که در علوم کامپیوتر غیرقابل تصمیم‌گیری هستند، حل کرد. این نتایج مربوط به سیستم های بی نهایت است، سیستم های محدود قابل محاسبه در نظر گرفته می شوند. با این حال، مفاهیم ماکروسکوپی که فقط در محدوده سیستم های بی نهایت کاربرد دارند، مانند انتقال فاز و گروه عادی سازی مجدد، برای درک و مدل سازی سیستم های فیزیکی واقعی و محدود مهم هستند. گو و همکاران نتیجه گرفت که

     اگرچه مفاهیم ماکروسکوپی برای درک جهان ما ضروری هستند، بسیاری از فیزیک بنیادی به جستجوی «نظریه همه چیز» اختصاص داده شده است، مجموعه ای از معادلات که رفتار همه ذرات بنیادی را کاملاً توصیف می کند. این دیدگاه که این هدف علم است تا حدی بر این منطق استوار است که چنین نظریه ای به ما اجازه می دهد تا رفتار همه مفاهیم کلان را حداقل در اصل استخراج کنیم. شواهدی که ارائه کرده ایم نشان می دهد که این دیدگاه ممکن است بیش از حد خوش بینانه باشد. «نظریه همه چیز» یکی از بسیاری از مؤلفه‌های ضروری برای درک کامل جهان است، اما لزوماً تنها نیست. توسعه قوانین ماکروسکوپی از اصول اولیه ممکن است بیش از منطق سیستماتیک را شامل شود و می‌تواند به حدس‌هایی نیاز داشته باشد که توسط آزمایش‌ها، شبیه‌سازی‌ها یا بینش پیشنهاد می‌شوند.[21]

در انسانیت
همچنین نگاه کنید به: نظم خود به خود و خود سازماندهی

انسان‌ها عناصر اساسی نظام‌های اجتماعی هستند که پیوسته در تعامل هستند و پیوندهای اجتماعی متقابل را ایجاد، حفظ یا گشوده می‌کنند. پیوندهای اجتماعی در نظام‌های اجتماعی به معنای پیکربندی مجدد ساختارشان دائماً در حال تغییر است.[23] یک استدلال اولیه (1904-1905) برای ظهور شکل‌بندی‌های اجتماعی را می‌توان در معروف‌ترین اثر ماکس وبر، اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری یافت.[24] اخیراً، ظهور یک نظام اجتماعی جدید با ظهور نظم از روابط غیرخطی در میان واحدهای متقابل متعدد، که در آن واحدهای متقابل متعدد افکار، آگاهی و اعمال فردی هستند، مرتبط است.[25] در مورد سیستم اقتصاد جهانی، در سرمایه داری، رشد، انباشت و نوآوری را می توان فرآیندهای نوظهوری در نظر گرفت که در آن نه تنها فرآیندهای فناورانه رشد را حفظ می کنند، بلکه رشد منبع نوآوری های بیشتر در یک مارپیچ بازگشتی و خودبسط می شود. از این نظر، روند نمایی منحنی رشد، حضور بازخورد مثبت بلندمدت را در میان رشد، انباشت و نوآوری نشان می‌دهد. و ظهور ساختارها و نهادهای جدید مرتبط با فرآیند چند مقیاسی رشد. [26] این در کار کارل پولانی منعکس شده است، که فرآیند تبدیل کار و طبیعت به کالا را در گذر از یک سیستم اقتصادی مبتنی بر کشاورزی به سیستم مبتنی بر صنعت دنبال می‌کند [27]. این تغییر در کنار ایده بازار خودتنظیمی، زمینه را نه تنها برای اقتصاد دیگری، بلکه برای جامعه ای دیگر فراهم کرد. اصل ظهور نیز هنگام اندیشیدن به جایگزین‌هایی برای نظام اقتصادی کنونی مبتنی بر رشدی که با محدودیت‌های اجتماعی و اکولوژیکی مواجه است مطرح می‌شود. هم رشد زدایی و هم اقتصاد بوم‌شناختی اجتماعی به نفع یک دیدگاه تکاملی مشترک برای نظریه‌پردازی در مورد دگرگونی‌هایی که بر وابستگی رفاه انسان به رشد اقتصادی غلبه می‌کنند، استدلال کرده‌اند [28] [29].

روندها و الگوهای اقتصادی که ظاهر می شوند به شدت توسط اقتصاددانان مورد مطالعه قرار می گیرند.[30] در زمینه تسهیل گروه و توسعه سازمان، تعدادی از فرآیندهای گروهی جدید وجود دارد که برای به حداکثر رساندن ظهور و خودسازماندهی، با ارائه حداقل مجموعه ای از شرایط اولیه مؤثر طراحی شده اند. نمونه هایی از این فرآیندها عبارتند از

۵٬۰۰۰ / ۵٬۰۰۰
SEED-SCALE، تحقیق قدردانی، جستجوی آینده، کافه جهان یا کافه دانش، فناوری فضای باز، و دیگران (هولمن، 2010 [31]). در توسعه بین المللی، مفاهیم ظهور در یک نظریه تغییر اجتماعی به نام SEED-SCALE استفاده شده است تا نشان دهد چگونه اصول استاندارد برای پیشبرد توسعه اجتماعی-اقتصادی متناسب با ارزش های فرهنگی، اقتصاد جامعه و محیط طبیعی (راه حل های محلی برآمده از زیست کره اجتماعی-اقتصادی بزرگتر). این اصول را می توان با استفاده از دنباله ای از وظایف استاندارد شده که به روش های خاص جداگانه و با استفاده از معیارهای ارزیابی بازگشتی جمع آوری می شوند، پیاده سازی کرد.[32]

نگاه به ظهور در چارچوب تغییرات اجتماعی و سیستمی، ما را دعوت می کند تا تفکر خود را در مورد اجزاء و کل ها و روابط متقابل آنها مجدداً چارچوب بندی کنیم. برخلاف ماشین‌ها، سیستم‌های زنده در تمام سطوح بازگشت - خواه یک بدن حساس، یک درخت، یک خانواده، یک سازمان، سیستم آموزشی، اقتصاد، نظام سلامت، سیستم سیاسی و غیره - به طور مداوم خود را ایجاد می‌کنند. آنها به همراه عناصر اطراف خود پیوسته در حال رشد و تغییر هستند و بنابراین بیشتر از مجموع اجزای خود هستند. همانطور که پیتر سنگه و همکارانش در کتاب حضور: بررسی تغییرات عمیق در افراد، سازمان‌ها و جامعه مطرح کردند، «تا زمانی که تفکر ما تحت کنترل عادت باشد - به ویژه صنعتی، مفاهیم «عصر ماشین» مانند کنترل، پیش‌بینی‌پذیری، استانداردسازی. و "سریعتر بهتر است" - ما به بازآفرینی مؤسسات همانطور که بوده اند، با وجود ناهماهنگی آنها با جهان بزرگتر و نیاز به تکامل همه سیستم های زنده ادامه خواهیم داد. [33] در حالی که تغییر به طور قابل پیش بینی ثابت است، در جهت غیرقابل پیش بینی است و اغلب در مرتبه دوم و نهمین رابطه سیستمیک رخ می دهد. [34] درک ظهور و آنچه که شرایط را برای شکل‌های مختلف ظهور، اعم از سرزندگی موذیانه یا تغذیه‌کننده ایجاد می‌کند، در جستجوی دگرگونی‌های عمیق ضروری است.

آثار نورا بیتسون و همکارانش در موسسه بین المللی بیتسون به این موضوع می پردازد. از سال 2012، آنها در حال تحقیق در مورد سؤالاتی از جمله چه چیزی یک سیستم زنده را آماده تغییر می کند؟ آیا آمادگی پیش بینی نشده برای تغییر می تواند تغذیه شود؟ در اینجا آماده بودن به عنوان آماده شدن در نظر گرفته نمی شود، بلکه به عنوان تغذیه انعطاف پذیری است که ما هنوز نمی دانیم به آن نیاز است. این تحقیقات دیدگاه رایج را که نظریه تغییر از یک هدف یا نتیجه ترجیحی شناسایی شده تولید می شود، به چالش می کشد. همانطور که در مقاله آنها "مقاله ای در مورد آماده سازی: تمایل به مقدمه تغییر" [34] توضیح داده شده است: "در حالی که مدیریت یا کنترل خطی جهت تغییر ممکن است مطلوب به نظر برسد، تمایل به نحوه آماده شدن سیستم امکان مسیرهای امکان را فراهم می کند. قبلا تصور نشده بود.» با توجه به روند پیش از ظهور، این امر لنز جدیدی را به حوزه ظهور در تغییرات اجتماعی و سیستمی می‌آورد. آزمایشگاه‌های داده‌های گرم ثمره عمل آنها هستند، آنها فضاهایی برای یادگیری متقابل فرامکانتی هستند که در آن پدیده‌های aphanipoetic آشکار می‌شوند.[35] (در مورد Aphanipoesis بخوانید). آنها با میزبانی صدها فرآیند داده گرم با 1000 شرکت‌کننده، دریافته‌اند که این فضاهای چند یادگیری مشترک در سراسر زمینه‌ها منجر به قلمرویی از تغییرات بالقوه، یک منطقه لزوماً مبهم از تعامل وحشی انعطاف‌پذیری نادیده، ناگفته و ناشناخته می‌شود.[34 ] این چنین انعطاف‌پذیری است که سیستم‌های زنده آماده را تغذیه می‌کند تا به موقعیت‌های پیچیده به روش‌ها و تغییرات جدید پاسخ دهند. به عبارت دیگر، این فرآیند آماده‌سازی مقدمه‌ای است که چه چیزی پدیدار خواهد شد. هنگام بررسی پرسش‌های مربوط به تغییرات اجتماعی، مهم است که از خود بپرسیم، چه چیزی در تخیل اجتماعی کنونی غوطه‌ور است و شاید، به جای اینکه تمام منابع و انرژی خود را بر هدایت پاسخ‌های دستور مستقیم متمرکز کنیم، تا با خودمان و سیستم‌هایی که هستیم انعطاف‌پذیری ایجاد کنیم. بخشی از.

رویکرد دیگری که با مفهوم ظهور برای تغییر اجتماعی درگیر است، نظریه U است، که در آن «ظهور عمیق» نتیجه دانش فراتر از خود پس از یک سفر موفق در امتداد U از طریق لایه‌های آگاهی است. [36] این عمل دگرگونی را در سطح وجود درونی تغذیه می‌کند، که امکان ظهور راه‌های جدید وجود، دیدن و ارتباط را فراهم می‌کند. مفهوم ظهور در زمینه تسهیل نیز به کار گرفته شده است. در استراتژی نوظهور، آدرین ماری براون، استراتژی‌های نوظهور را به عنوان «راه‌هایی برای انسان‌ها برای تمرین پیچیدگی و رشد آینده از طریق تعاملات نسبتاً ساده» تعریف می‌کند. [37].

در زبان‌شناسی، مفهوم ظهور در حوزه سبک‌سنجی به کار رفته است تا رابطه متقابل ساختارهای نحوی متن و سبک نویسنده را توضیح دهد (Slautina, Marusenko, 2014).[38] همچنین استدلال شده است که ساختار و نظم دستور زبان یا حداقل تغییر زبان، یک پدیده نوظهور است.[39] در حالی که هر گوینده صرفاً برای رسیدن به اهداف ارتباطی خود تلاش می کند، از زبان به روشی خاص استفاده می کند. اگر گویندگان به اندازه کافی به این شیوه رفتار کنند، زبان تغییر می کند.[40] در معنای گسترده تر، هنجارها

یک زبان، یعنی قراردادهای زبانی جامعه گفتاری آن، را می توان به عنوان سیستمی در نظر گرفت که از مشارکت طولانی مدت در حل مسئله ارتباطی در شرایط مختلف اجتماعی پدید آمده است.[41]
در تکنولوژی

پاسخ رسانایی حجیم شبکه‌های الکتریکی باینری (RC) با آرایش‌های تصادفی، که به عنوان پاسخ دی الکتریک جهانی (UDR) شناخته می‌شود، می‌تواند به عنوان ویژگی‌های نوظهور چنین سیستم‌های فیزیکی دیده شود. چنین ترتیباتی را می توان به عنوان نمونه های اولیه فیزیکی ساده برای استخراج فرمول های ریاضی برای پاسخ های اضطراری سیستم های پیچیده استفاده کرد.[42] ترافیک اینترنت همچنین می تواند برخی از ویژگی های ظاهراً اضطراری را نشان دهد. در مکانیسم کنترل تراکم، جریان‌های TCP می‌توانند به صورت سراسری در گلوگاه‌ها همگام شوند و به طور همزمان افزایش و سپس با هماهنگی توان عملیاتی کاهش پیدا کنند. ازدحام، که به طور گسترده به عنوان یک مزاحم در نظر گرفته می شود، احتمالاً یکی از ویژگی های اضطراری گسترش تنگناها در سراسر یک شبکه در جریان های ترافیکی بالا است که می تواند به عنوان یک انتقال فاز در نظر گرفته شود.[43] برخی از برنامه های کامپیوتری با هوش مصنوعی (AI) رفتارهای اضطراری را شبیه سازی می کنند.[44] یک مثال Boids است که رفتار ازدحام پرندگان را تقلید می کند.[45]
در دین و هنر

در دین، ظهور زمینه‌های بیان طبیعت‌گرایی و سنت‌گرایی دینی است که در آن حسی از امر قدسی در فرآیندهای کاملاً طبیعت‌گرایانه درک می‌شود که توسط آن اشکال پیچیده‌تر از اشکال ساده‌تر ناشی می‌شوند یا تکامل می‌یابند. نمونه‌هایی در کتاب ظهور مقدس طبیعت نوشته اورسولا گودناف و ترنس دیکن و فراتر از تقلیل‌گرایی: اختراع مجدد امر مقدس توسط استوارت کافمن، هر دو از سال 2006، و همچنین سنتیسم – خلق خدا در عصر اینترنت توسط الکساندر بارد و یان سودرکویست و از 201 به تفصیل آمده است. Emergentism: A Religion of Complexity for the Metamodern World اثر برندان گراهام دمپسی (2022).

مایکل جی پیرس از ظهور برای توصیف تجربه آثار هنری در رابطه با علوم اعصاب معاصر استفاده کرده است.[46] لئونل مورا، هنرمند تمرین کننده، به نوبه خود، به «ربات های هنری» خود خلاقیتی واقعی، هرچند ابتدایی، مبتنی بر اصول نوظهور نسبت می دهد.








فایل قبلی که این فایل در ارتباط با آن توسط حسن خ ایجاد شده است