بسم الله الرحمن الرحیم

ادراک در حیوانات

فهرست علوم
فلسفه
آگاهی
حافظه
انواع حافظه



هوشیاری حیوانی یا آگاهیِ جانوری (به انگلیسی: Animal consciousness)؛ کیفیت یا وضعیتی از خویشتن آگاهیِ درونیِ یک جانور، یا آگاه بودن از یک شیء بیرونی یا چیزی در درون خود او است است.[۲][۳] در انسان، هوشیاری عبارت است از: توانایی احساسمندی، آگاهی، ذهنیت (تشخص‌گرایی فلسفی)، کیفیت ذهنی، توانایی آزمودن یا درک احساس، بیداری ذاتی، داشتن احساس هویت و سیستم کنترل اجرایی ذهنی است.[۴] علی‌رغم مشکل موجود در تعریف، بسیاری از فیلسوفان بر این باورند که درباره چیستی آگاهی یک ذهنیت عمومی وجود دارد.[۵]

موضوع آگاهی حیوانی با تعدادی از مشکلات روبرو است و این مسئله‌ای است که به ویژه به شدت مشکل‌ساز است زیرا حیوانات، به دلیل عدم توانایی در استفاده از زبان انسانی، نمی‌توانند درباره تجربیات خود به ما بگویند. همچنین، دشوار است به طور منطقی در مورد این سوال استدلال کرد، زیرا انکار اینکه یک حیوان آگاه است، اغلب به این معناست که آنها احساس نمی کنند، زندگی آنها ارزشی ندارد و آسیب زدن به آنها از نظر اخلاقی کار اشتباهی نیست. به عنوان نمونه، فیلسوف فرانسوی قرن 17، رنه دکارت، گاهی اوقات مورد انتقاد قرار گرفته است زیرا وی دفاع کرده که تنها انسان‌ها ذهن دارند، و این امر موجب سوء استفاده از حیوانات یا حیوان آزاری می‌شود.

فیلسوفانی که تجربه ذهنی را جوهر وجود می‌دانند، عموماً باور دارند که وجود و طبیعت آگاهی حیوانات هرگز به طور دقیق قابل شناخت نیست. فیلسوف آمریکایی توماس نیگل این دیدگاه را در مقاله ای تأثیرگذار با عنوان خفاش بودن چگونه است؟ بیان کرد. او گفت که یک ارگانیسم آگاه است "اگر و فقط اگر چیزی وجود داشته باشد که شبیه آن ارگانیسم باشد - چیزی که برای ارگانیسم شبیه است". و او استدلال کرد که مهم نیست چقدر در مورد مغز و رفتار یک حیوان می‌دانیم، هرگز نمی‌توانیم واقعاً خودمان را در ذهن حیوان قرار دهیم و دنیای آنها را همانطور که خودشان انجام می‌دهند تجربه کنیم. متفکران دیگر، مانند داگلاس هافستادتر، دانشمند شناختی، این استدلال را ناسازگار می دانند. چندین روانشناس و اخلاق شناس با توصیف طیفی از رفتارهایی که به نظر می رسد نشان می دهد حیوانات در مورد چیزهایی که نمی توانند مستقیماً درک کنند، اعتقاد دارند، وجود آگاهی حیوانی را استدلال کرده اند - کتاب ذهن حیوانات در سال 2001 توسط دونالد گریفین، بخش قابل توجهی از شواهد را مرور می کند.

آگاهی حیوانی بیش از صد سال است که به طور فعال مورد تحقیق قرار گرفته است. در سال 1927، هاروی کار، روانشناس کارکردی آمریکایی، استدلال کرد که هر معیار یا درک معتبری از آگاهی در حیوانات به "دانش دقیق و کامل از شرایط ضروری آن در انسان بستگی دارد." همچنین یک بررسی جدیدتر در سال 1985 به این نتیجه رسید که "بهترین رویکرد استفاده از آزمایش(به ویژه سایکوفیزیک) و مشاهده برای ردیابی طلوع و ظهور خودآگاهی، ادراک، ارتباط، قصد، باورها و بازتاب در جنین های طبیعی انسان، نوزادان، و کودکان" است. در سال 2012، گروهی از دانشمندان علوم اعصاب اعلامیه کمبریج در مورد آگاهی را امضا کردند، که "به صراحت" ادعا می کرد که "انسان در داشتن بسترهای عصبی که هوشیاری ایجاد می کند منحصر به فرد نیستند. حیوانات غیر انسانی، از جمله همه پستانداران و پرندگان، و بسیاری از موجودات دیگر، از جمله اختاپوس ها نیز دارای این بسترهای عصبی هستند."

پیشینه های فلسفی

مسئله ذهن و بدن در فلسفه رابطه بین ذهن و ماده و به ویژه رابطه بین آگاهی و مغز را بررسی می کند. رویکردهای مختلفی پیشنهاد شده است. اکثر آنها یا دو گرا هستند یا مونیست. دوآلیسم تمایز سفت و سختی را بین قلمرو ذهن و ماده حفظ می کند. مونیسم معتقد است که فقط یک نوع چیز وجود دارد و ذهن و ماده هر دو جنبه آن هستند. این مشکل توسط فیلسوفان پیش از ارسطویی مورد توجه قرار گرفت.[۶] و رنه دکارت در قرن هفدهم به آن پرداخت که به دوگانه انگاری دکارتی منجر شد. دکارت معتقد بود که فقط انسان ها و نه حیوانات دیگر از این ذهن غیر فیزیکی برخوردار هستند.

رد دوگانگی ذهن و بدن در ساختارگرایی فرانسوی یافت می شود، و موضعی است که عموماً فلسفۀ فرانسه پس از جنگ را مشخص می کند.عدم وجود یک نقطه ملاقات تجربی و قابل شناسایی بین ذهن غیر فیزیکی و بسط فیزیکی آن برای دوگانه انگاری مشکل ساز است و بسیاری از فیلسوفان ذهن مدرن معتقدند که ذهن چیزی جدا از بدن نیست.این رویکردها بلاخص تأثیرات ویژه ای در علوم، به ویژه در زمینه‌های زیست‌شناسی اجتماعی، علوم رایانه، روان‌شناسی تکاملی و علوم اعصاب داشته است.

یکی از راه‌های تشخیص خود هوشیاری در موجودات زنده تست آینه می‌باشد. در این تست آینه ای در مقابل موجود زنده قرار داده می‌شود، برای مثال سگ‌ها خود را در آینه تشخیص نمی‌دهند و حتی ممکن است برای سگ درون آینه واق واق کنند.

حیواناتی که تاکنون تست آینه مثبت داشته‌اند:

شامپانزه‌ها، گوریل‌ها، اورانگوتان‌ها، بابون‌ها و فیل‌ها. همچنین دلفین‌های پوزه بطری، نهنگ‌های قاتل قادر به تشخیص خود در آینه هستند.

البته شواهدی نیز موجود است که کبوترها در صورت آموزش دیدن می‌توانند خود را در آینه تشخیص دهند.

پژوهشگران

از پژوهشگرانِ این رشته می‌توان از ماریان استامپ داوکینز، کریستف کخ، تامس نیگل و برنار رولن نام برد.

 

 

مقاله «علم و ادراک در حکمت صدرایی»-حمیدرضا میرزایی، ابراهیم سعدی

 

 

 

در افادات

دوشنبه 1 / 10 / 2012
سوال. در اسفار گفته مردم عادی نمی توانند کلی را علی کلیته درک کنند. حتما یک خیال منتشراست. یعنی اصلا به مرحله عقلانیت نرسیده بلکه خیال منتشر است. یعنی انسان های زیادی را در نظر می گیرد و می گوید: انسان. استاد: گمان من این است که همه انسان ها کلی را تصور می کنند علی کلّیّته. ولی چون در درکش ضعیفند، از افراد کمک می گیرند. نه اینکه اصلا درک نکنند. همه ما به طبیعت دسترسی داریم. اتفاقا دسترسی ما به دار وجود و این همه احکامی که برای دار وجود داریم، از طریق اطلاع ما بر طبایع است و از نفس الامری است که از مسیر آن به وجود می رسیم. ما اتفاقا نزدیک تریم به نفس الامری که محل بحث است تا آن دار وجودی که با آن، مأنوسیم. اصلا مجوز نشر خیال همان کلی است.. چرا زید را انشار می دهد به عمرو و به گاو همسایه منتشر نمی کند؟! یعنی خود انتشار خیال نزد مُدرِک، میزان دارد. میزانش همان درک طبیعی است. ما همیشه این کتاب را می بینیم به توسط نور ولی از نور غافلیم و می گوییم : من این کتاب را دیدم. از واسطه غفلت محض می کنم. نفس الامر هم همینطور است. یعنی ادراک ما دارد از طریق نفس الامر صورت می گیرد و از طریق آن، می رویم سراغ موطن وجود. ولی فقط این موطن را می بینیم. خود صاحب اسفار در جایی گفته اند: معانی وهمیه، عقل نازل است. یعنی عرف عام کلیات و مجردات کلیه را فی هواء مُغبَّر یا عن بُعدٍ، می بینند ولی بالاخره او را دارند می بینند و اصلا اگر آن کلی را درک نکند، نمی تواند انتشارش دهد در افراد. نه اینکه فقط منتشرِ در افراد را می بیند. یعنی فطرت همان کسی که منتشر در افراد می بیند، می فهمد که خود طبیعت است که مصحح شده و مجوز شده برای اینکه بتواند انتشار در افراد بدهد
سائل: آنها می گویند طبیعت به تنهایی قابل تعقل نیست. چون ادراک می شود ولی نمی توان از آن، مفهوم گیری کرد. استاد: یک موطن هایی هست که مقابل ندارد. یُدرک اما به درکی غیر متقابلی.
حاجاقای جوادی نقل کردند که مرحوم آقای طباطبایی رسیدند به اینجای اسفار که مردم نوعاً نمی توانند کلی را درک کنند علی کلیته بلکه همان خیال منتشر است. بعد از درس به استاد گفتم: آیا شما می توانید کلی را درک کنید یا نه؟ فرمودند: تا حدّی که یعنی بله(11)
حیوانات هم روح مجرد دارند خلافا لابن سینا . بلکه حیوانات بخشی از ادرک کلی را هم دارند

 

سه شنبه ( 9 / 10 / 2012 )

سوال.استاد: وقتی که ما می خواهیم آن علوم را تحلیل کنیم، اشتباه معنا دارد اما وقتی می خواهیم برویم جلو، اینطور نیست که مطلقا تحلیل ما اشتباه باشد و بلکه در ادامه علوم حضوری که جلو می رویم، وجهه هایی از علوم حضوری هست که به صورت نا خود آگاه حاضر است. ما به جای اینکه این علم حضوری را به حصولی تبدیل بکنیم، علم حضوری را چرخ وجدانی می دهیم. یعنی یک چیزهایی است که حاضر بود ولی علم به علم نداشتیم. در اثر چرخ دادن معلومات حضوری خودمان، آگاهانه می شود. بچه وقتی گریه می کند و شیر می خواهد، آیا ممکن است تا علم حضوری به گرسنگی خودش ندارد گریه بکند؟ ولی علم حضوری ما به گرسنگیمان با بچه یکی نیست. آن احساس گرسنگی که به علم حضوری نزد بچه بود، برای ما یک چرخ خورده اما نه چرخ حصولی. چرخ حضوری. یعنی برگشته ایم و همین معلوم حضوری خودمان را دوباره داریم یک نگاه حضوری جدیدی به آن می کنیم(13)
اگر از اینجا شروع کنید: بدن و اصل شیءٌ مّا که از طریق بدن در ما تأثیر می گذارد
سوال. منظورتان از بدن همان خود است که وجدانا می یابیم؟ استاد: خیر. اینکه خودی می یابیم، غیر از بدن است. من مدتها کارم این بود که اصل البدن را ثابت کنیم. خودی می یابیم، عالم و معلوم را ثابت می کند. اما اینکه غیر از عالم و معلوم، ما یک بدن داریم، را که ثابت نمی کند. وقتی در آینه نگاه می کنم، فوقش این است که آینه را با چشم دیده ام. می شود مدرَکِ مبصَر. در آینه هم یک صورت می بینم که دارد می خندد. آن هم می شود یک مدرک مبصر. . . (15)
سوال:یک بار دیگر منظورتان از بدن را بفرمایید. استاد: بدن یعنی چیزی که حالت باب دارد و از طریق او چیزهایی بر ما وارد می شود که ناخواسته است
جسم و جسد و بدن و جثه و جثمان اسماء مختلف دارد که بدن از ماده بدا به معنای چیزی است که ظاهر است مقابل روح که ظاهر نیست
دقیقه 16 یکی از حاضران عباراتی از نهایه نقل کرد
وقتی وارد مباحثات می شویم به چیزهایی برمی خوریم بسیار لطیف که حاکم بر همه بحث هاست. مقصود از مبدءیت فرا رابطه هم همین است. اگر شما غور در تمام این مباحث کردید و یک دفعه فضای رابطه را دیدید، فرا رابطه را به همان معنا درک می کنید متناسب با آن موطن. برهان فرا رابطه یعنی انسان لمس کند که فضا و بستر رابطه چگونه بستری است؟ آیا به فرض ماست؟ آیا توهم است؟ آیا تخیل است؟ یا نه
حاجاقای نائینی: اولا بدن چیست و ثانیا چگونه آن را ثابت کردید؟ منظورتان از آن اموری که می گویید از خارج بر بدن تحمیل می شود، چیست؟ منظورتان خواطری است که دست خودمان نیست؟ استاد: ما فعلا از محدوده علم حضوری نمی خواهیم بیرون برویم. می خواهیم دست از وجدانیات و علوم حضوری بر نداریم. خود مُعطیات و دسته بندی های علوم حضوری ما را به یک یقینیاتی می بَرَد. خود فطرت عقل طوری است که اول در یک مطلب عقلانی فانی می شود و به تبع فناء در یک معقول عقلانی، درک وجودی از خارج پیدا می کند. و چون او بوده بعدا می آید و محک می زند و می گوید اشتباه کردم یا درست(19) چون پشتوانه درک ها و لو اشتباه، یک درک های عقلانی بود و اینها متفرع بر آنها بود و بعد با همان پشتوانه می فهمد که اشتباه کرده است. و گرنه چرا می گوید دفعه قبلی اشتباه کردم؟ دو واقعه است و هر کدام جای خودش. یعنی پشتوانه درک اشتباه، یک چیزهای بسیار لطیف است. فهم خود اشتباه ممکن نیست مگر به آن فناء. یعنی دست یابی عقل به نفس الامر. لذا تا آن نباشد، این هم نیست. به تعبیر برخی اساتید نگاه الاغ به یک ساختمان با نگاه یک انسان عادی و یک انسان مهندس ساختمان، فرق دارد. نگاه الاغ إبصار و رؤیت است اما إبصارٌ حیوانیٌ خیالیٌ . از خیال بالاتر نمی رود. اما نگاه انسان إبصارٌ عقلانیٌّ یعنی عقل است که دارد ساختمان را می بیند. مهندس که نگاه می کند، عقل ورزش کرده و فناء بیشتر داشته، دارد ساختمان می بیند. اصل ابصار یکی است اما چون رائی ها سه تا هستند، جوهره ابصارشان تفاوت دارد
در بحث ما هم وقتی به معلومات حضوری خود نگاه می کنیم، باطن عقل فانی شده در آن مدرکات از قبیل علیت و . . . و از دید آنها نگاه می کند. لذا می گوییم: عقلٌ مُبصر. یعنی یک معقولاتی دارد که با پشتوانه آن درک عقلانی، نگاه می کند. لذا انسان ها می فهمند اشتباه کرده اند ولی حیوانات نمی فهمند. چون پشتوانه ابصار دو تاست. لذا در حیوانات هم هر مقدار این پشتوانه قوی تر باشد، بهتر می فهمد و حتی می فهمد اشتباه کرده است
لذا حتی تحلیل علوم حضوری ممکن نیست مگر آنکه آن تحلیل گر و عالم به معلوم حضوری، به نفس الامر دسترسی داشته باشد و معقولاتی را نفس الامری مُدرَکش باشد(23) . . . به این معنا که خودش را در یک فضایی می بیند که نمی تواند بگوید از علوم نمی توانم در بروم. همین هم که می گوید از علوم نمی توانم در بروم، پشتوانه دارد. یعنی یک چیزی را می فهمد و متفرع می شود بر آن درک حق، این که می گوید: از این ها نمی توانم در بروم(23)
سوال: این پشتوانه ثابت است یا توسعه پیدا می کند؟ استاد: از آن ثابت هایی است که فوق ثبوت است اما به نحوی که دوباره نیاییم ثابت در عال حرکت و سیلان و وجود را ببریم آنجا. بلکه ثابتی است مناسب با خودش
یک متفکر یک ایده به معنای یک عنصر درکی دارد که آن را بر تابلویی می کشد و جا می گذارد و او و حتی نسلش منقرض می شوند. نسل جدیدی می آیند و به این تابلو دست پیدا می کنند. این تابلو که چوب و رنگ است که قوه مدرکه آنها می گوید: کشنده تابلو فلان ایده را داشته است. آیا ایده در ذهن او را درک می کنند؟ به ذهن او که دسترسی ندارند. به چه وسیله می گویند: آن شخص فلان ایده را در این تابلو نهفته است؟ در این مدت زمانی که او مرده بود، جای این ایده کجا بود که حالا اینها به آن دست یافته اند؟ روی این فکر کنید. خودش مرده، ذهنش هم علی المبنا نیست. اما این تابلو برای دیگران ایده او را نشان می دهد. عرض من این است که: پس ایده او یک جایی بود که بند به ذهن او نبود. او به آن موطن رسیده بود و چیزی را در آن موطن دیده بود، فلشش را در این تابلو جا گذاشته است. من هم که این تابلو را می بینم، این تابلو فلشی است که بروم آن جایی که او رفته بود و به موطن ایده برسم نه اینکه به ذهن او برسم. ذهن او که معدوم است. بله، چون آن موطن از بس که واضح است! برای ما واضح نیست، می گوییم: من ذهن او را خواندم. ذهن او کجاست که آن را خواندی؟ منظورتان این است که آن چیزی که او به آن رسیده بود و در آن موطن، با هم مشترکیم. اما آن موطن از بس واضح است، مخفی است

 

 

 

















فایل قبلی که این فایل در ارتباط با آن توسط حسن خ ایجاد شده است