بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر سوره مباركة قاف-سال ۹۱

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای وافی در وبلاگ، در ذیل صفحه است
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

تقریر جدید-فعلا نیست










تقریر آقای وافی در وبلاگ:

سه شنبه ( 9 / 10 / 2012 )
بارها این سوال در لابلای بحث ها مطرح شد که ذهن فلان چیز را درک می کند یا فرض می کند. اما درک ذهن یعنی چه و چقدر ارزش دارد؟ ما به خیلی چیزها درک می گوییم ولی در واقع، فرض و خیال است. چه اندازه می توان درک را ارزش گذاری نمود و فهمید که درک است یا فرض؟ گاهی برآیندی است از یک فعل و انفعال مزاجی که اسمش را درک می ذاریم در حالی که اگر ریخت مان را عوض کنند، خروجی فعل و انفعالمان هم عوض می شود
همچنین برای نشان دادن موطن نفس الامر، سوالات ساده ای را مطرح می کردم. چون آنها می گویند یا ذهن است یا خارج. خیلی از چیزها نه در ذهن است نه در خارج. مثلا می گوییم: 6 عدد تام است یعنی اگر اجزائش را با خودش جمع کنی، مساوی است. حالا این ششی که اینجوری است، شش در ذهن شماست یا شش در ذهن من یا آن شش که در خارج با کُنِ الهی موجود شده است. این وصف مال کدام است؟ یا مال هیچ کدام نیست بلکه همه اینها هم این وصف را دارند، به خاطر این است که طبیعیِ شش اینگونه است . خلاصه ذهن ها آن را به عنوان یک وجود متشخص إبداع نکرده اند که بگوییم اینجاست. بلکه همه با هم دارند به یک خورشید نگاه می کنند. وقتی به یک خورشید نگاه می کنیم، خورشیدِ در ذهن شماست یا در ذهن من؟ هیچکدام. هر کدام داریم به خورشید نگاه می کنیم ولی واقعا یک خورشید است. همه اطلاعات حق اینگونه اند. اذهان ما آنها را در ذهن ایجاد نمی کنند بلکه نگاه به آن می کنند. این عرض اصلی ماست. الآن نوع محافل علمی میل ندارند افلاطون گرایی وارد مسائل ریاضی شود چون محذورات علمی دارند. اگر آن محذورات حل شود، می فهمند که حق است. یعنی حقائق ریاضی را ما فرض نمی کنیم، درک نمی کنیم. همه اش اصل موضوعی نیست. اصل موضوع هم خودش یک نحو بینش است. انس با یک چیز است که من آن را فرض نگرفته ام. اصل موضوع، در باغ وارد شدن است نه صرف یک تخیلی کردن
سوال.استاد: منظور من از کُنِ وجودی، یعنی وجود و عدم مقابلی که ما در این دار دنیا در اثر مقابلات، می گوییم موجود و معدوم . . .
باید بحث کنیم که معقول اولی چیست و کجا باید دنبالش بگردیم؟
تو همه اندیشه ای. پس از کجا فهمیدی استخوان و ریشه ای هم هست؟! پس یک با مابقی را هم فرض می گیریم . . .
اگر می گوییم: ما همش در علم غوطه وریم، این حرف، تمام مطلب نیست بلکه بخشی از کار و حیات ما اینجوری است اما علوم به این معنا که درک و اتصال به نفس الامر را از ما بگیرد و اصل واقعیت قابل ثبوت و اثبات نباشد، اصلا اینجوری نیست. یکی از راههای حرکت این است که در این عالم شکوک و ابهام، اصل البدنی را ثابت کنیم. منظور من از بدن یعنی یک چیزی که بدون این که بخواهیم، کار بر سرمان می آوَرَد و تخیلاتی به ما می دهد(7) قضیه سوفسطایی و خیال بد!
تفاوت بین مدرکات، وجدانی است. خیالات سوفسطایی هم قابل دسته بندی است
سوالاتی که به ذهن شما می آید، یا ناشی از نارسا بودن بیان است و یا کاشف از خللی در مطلب
سوال: صدور آنچه که شما به آن می گویید: غیر وجود، از خدا چگونه است؟ استاد: اصلا کلمه صدور از آن واژه هایی است که از عالم مأنوس ما برخاسته است. ما ترید من الصدور؟
پس نخستین قدم آن است که ما بدن را ثابت کنیم. منظورم از بدن، چشم و گوش نیست بلکه یعنی یک چیزی که اگر هم می گوییم: همه چیز علم است، اما او در علوم ما دخالت می کند و آن نحوه اراده من در تخیل را از من می گیرد. معمولا هم اصل البدن برای افراد مشکل ندارد. چون اصل اینکه یک جایی بندند مثل پرنده ای که سنگی به پایش بسته اند که نمی گذارد پرواز کند، مبهم نیست. روح و قوه متوهم هم احساس می کند که به یک چیزی بند است
حالا چگونه می خواهیم مبادی همه اینها را ثابت کنیم؟ می خواهیم مبادی همه اینها را به علم حضوری برگردانیم. یعنی اگر می گوییم بدن داریم و تغییر ادراکات برای ما می آید، هیچ کدام اینها صورتگری نیست بلکه میل به متن واقعیتش است. یعنی از یک چیزهایی که اصل خود واقعیتش لدی العالِم و المتوهم موجود است، می خواهیم شروع کنیم. لذا در علم حضوری خطا معنا ندارد. من دارم به علم حضوری دقیق می بینم. لذا وقتی در اینکه می گویم متوهم های من دو جور است، توهم نمی کنم. بلکه دارم علم حضوری خودم را با شؤونات حضوریش تحلیل می کنم. اگر هم بعدا بگویید تحلیل تو اشتباه است، مانعی ندارد. ولی مهم این است که شروع از چیزی باشد که مدرک حضوری است. چیزهایی که خود واقعیتش بنفسه الخارجی و بحقیقته النفس الامریة لدی المدرک حاضر است
سوال.استاد: وقتی که ما می خواهیم آن علوم را تحلیل کنیم، اشتباه معنا دارد اما وقتی می خواهیم برویم جلو، اینطور نیست که مطلقا تحلیل ما اشتباه باشد و بلکه در ادامه علوم حضوری که جلو می رویم، وجهه هایی از علوم حضوری هست که به صورت نا خود آگاه حاضر است. ما به جای اینکه این علم حضوری را به حصولی تبدیل بکنیم، علم حضوری را چرخ وجدانی می دهیم. یعنی یک چیزهایی است که حاضر بود ولی علم به علم نداشتیم. در اثر چرخ دادن معلومات حضوری خودمان، آگاهانه می شود. بچه وقتی گریه می کند و شیر می خواهد، آیا ممکن است تا علم حضوری به گرسنگی خودش ندارد گریه بکند؟ ولی علم حضوری ما به گرسنگیمان با بچه یکی نیست. آن احساس گرسنگی که به علم حضوری نزد بچه بود، برای ما یک چرخ خورده اما نه چرخ حصولی. چرخ حضوری. یعنی برگشته ایم و همین معلوم حضوری خودمان را دوباره داریم یک نگاه حضوری جدیدی به آن می کنیم(13)
اگر از اینجا شروع کنید: بدن و اصل شیءٌ مّا که از طریق بدن در ما تأثیر می گذارد
سوال. منظورتان از بدن همان خود است که وجدانا می یابیم؟ استاد: خیر. اینکه خودی می یابیم، غیر از بدن است. من مدتها کارم این بود که اصل البدن را ثابت کنیم. خودی می یابیم، عالم و معلوم را ثابت می کند. اما اینکه غیر از عالم و معلوم، ما یک بدن داریم، را که ثابت نمی کند. وقتی در آینه نگاه می کنم، فوقش این است که آینه را با چشم دیده ام. می شود مدرَکِ مبصَر. در آینه هم یک صورت می بینم که دارد می خندد. آن هم می شود یک مدرک مبصر. . . (15)
سوال:یک بار دیگر منظورتان از بدن را بفرمایید. استاد: بدن یعنی چیزی که حالت باب دارد و از طریق او چیزهایی بر ما وارد می شود که ناخواسته است
جسم و جسد و بدن و جثه و جثمان اسماء مختلف دارد که بدن از ماده بدا به معنای چیزی است که ظاهر است مقابل روح که ظاهر نیست
دقیقه 16 یکی از حاضران عباراتی از نهایه نقل کرد
وقتی وارد مباحثات می شویم به چیزهایی برمی خوریم بسیار لطیف که حاکم بر همه بحث هاست. مقصود از مبدءیت فرا رابطه هم همین است. اگر شما غور در تمام این مباحث کردید و یک دفعه فضای رابطه را دیدید، فرا رابطه را به همان معنا درک می کنید متناسب با آن موطن. برهان فرا رابطه یعنی انسان لمس کند که فضا و بستر رابطه چگونه بستری است؟ آیا به فرض ماست؟ آیا توهم است؟ آیا تخیل است؟ یا نه
حاجاقای نائینی: اولا بدن چیست و ثانیا چگونه آن را ثابت کردید؟ منظورتان از آن اموری که می گویید از خارج بر بدن تحمیل می شود، چیست؟ منظورتان خواطری است که دست خودمان نیست؟ استاد: ما فعلا از محدوده علم حضوری نمی خواهیم بیرون برویم. می خواهیم دست از وجدانیات و علوم حضوری بر نداریم. خود مُعطیات و دسته بندی های علوم حضوری ما را به یک یقینیاتی می بَرَد. خود فطرت عقل طوری است که اول در یک مطلب عقلانی فانی می شود و به تبع فناء در یک معقول عقلانی، درک وجودی از خارج پیدا می کند. و چون او بوده بعدا می آید و محک می زند و می گوید اشتباه کردم یا درست(19) چون پشتوانه درک ها و لو اشتباه، یک درک های عقلانی بود و اینها متفرع بر آنها بود و بعد با همان پشتوانه می فهمد که اشتباه کرده است. و گرنه چرا می گوید دفعه قبلی اشتباه کردم؟ دو واقعه است و هر کدام جای خودش. یعنی پشتوانه درک اشتباه، یک چیزهای بسیار لطیف است. فهم خود اشتباه ممکن نیست مگر به آن فناء. یعنی دست یابی عقل به نفس الامر. لذا تا آن نباشد، این هم نیست. به تعبیر برخی اساتید نگاه الاغ به یک ساختمان با نگاه یک انسان عادی و یک انسان مهندس ساختمان، فرق دارد. نگاه الاغ إبصار و رؤیت است اما إبصارٌ حیوانیٌ خیالیٌ . از خیال بالاتر نمی رود. اما نگاه انسان إبصارٌ عقلانیٌّ یعنی عقل است که دارد ساختمان را می بیند. مهندس که نگاه می کند، عقل ورزش کرده و فناء بیشتر داشته، دارد ساختمان می بیند. اصل ابصار یکی است اما چون رائی ها سه تا هستند، جوهره ابصارشان تفاوت دارد
در بحث ما هم وقتی به معلومات حضوری خود نگاه می کنیم، باطن عقل فانی شده در آن مدرکات از قبیل علیت و . . . و از دید آنها نگاه می کند. لذا می گوییم: عقلٌ مُبصر. یعنی یک معقولاتی دارد که با پشتوانه آن درک عقلانی، نگاه می کند. لذا انسان ها می فهمند اشتباه کرده اند ولی حیوانات نمی فهمند. چون پشتوانه ابصار دو تاست. لذا در حیوانات هم هر مقدار این پشتوانه قوی تر باشد، بهتر می فهمد و حتی می فهمد اشتباه کرده است
لذا حتی تحلیل علوم حضوری ممکن نیست مگر آنکه آن تحلیل گر و عالم به معلوم حضوری، به نفس الامر دسترسی داشته باشد و معقولاتی را نفس الامری مُدرَکش باشد(23) . . . به این معنا که خودش را در یک فضایی می بیند که نمی تواند بگوید از علوم نمی توانم در بروم. همین هم که می گوید از علوم نمی توانم در بروم، پشتوانه دارد. یعنی یک چیزی را می فهمد و متفرع می شود بر آن درک حق، این که می گوید: از این ها نمی توانم در بروم(23)
سوال: این پشتوانه ثابت است یا توسعه پیدا می کند؟ استاد: از آن ثابت هایی است که فوق ثبوت است اما به نحوی که دوباره نیاییم ثابت در عال حرکت و سیلان و وجود را ببریم آنجا. بلکه ثابتی است مناسب با خودش
یک متفکر یک ایده به معنای یک عنصر درکی دارد که آن را بر تابلویی می کشد و جا می گذارد و او و حتی نسلش منقرض می شوند. نسل جدیدی می آیند و به این تابلو دست پیدا می کنند. این تابلو که چوب و رنگ است که قوه مدرکه آنها می گوید: کشنده تابلو فلان ایده را داشته است. آیا ایده در ذهن او را درک می کنند؟ به ذهن او که دسترسی ندارند. به چه وسیله می گویند: آن شخص فلان ایده را در این تابلو نهفته است؟ در این مدت زمانی که او مرده بود، جای این ایده کجا بود که حالا اینها به آن دست یافته اند؟ روی این فکر کنید. خودش مرده، ذهنش هم علی المبنا نیست. اما این تابلو برای دیگران ایده او را نشان می دهد. عرض من این است که: پس ایده او یک جایی بود که بند به ذهن او نبود. او به آن موطن رسیده بود و چیزی را در آن موطن دیده بود، فلشش را در این تابلو جا گذاشته است. من هم که این تابلو را می بینم، این تابلو فلشی است که بروم آن جایی که او رفته بود و به موطن ایده برسم نه اینکه به ذهن او برسم. ذهن او که معدوم است. بله، چون آن موطن از بس که واضح است! برای ما واضح نیست، می گوییم: من ذهن او را خواندم. ذهن او کجاست که آن را خواندی؟ منظورتان این است که آن چیزی که او به آن رسیده بود و در آن موطن، با هم مشترکیم. اما آن موطن از بس واضح است، مخفی است
یکی از حاضران: برای این که بحث علم حضوری کاملا واضح شود، یک دور فلسفه را شروع کنید و از اول تا آخرش برای ما بگویید تا بحث ها خوب جا بیفتد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دقیقه 28 سوال: درباره نظریه مطابقت. استاد: عرض کردم که به ادراکات حضوری، اصل عقل با خود موطن نفس الامر آشناست. پس وقتی می گوییم مطابقت، . . . (29) اصل ادعای من این است که اصل و جوهر عقل در نفس الامر فانی می شود. حرفی از مطابقت نیست بلکه خودش نفس الامر را درک می کند. پس صدق و کذب یعنی چه؟ ما غیر از اینکه آن باطن عقل اینها را دارد، ترتیب یک قضیه می دهیم در عالم منطق. خود منطقها نفس الامریت های خاص به خودشان را دارند و روی اصولی به پا می شوند. ما در منطق های مختلف، آن درکی را که خودش منطق نیست بلکه پشتوانه منطق هاست، در عالم منطق سر و سامان می دهیم. در این فضا می گوییم: مطابقت. لذاست که مهمترین شبهه شناخت شناسی این بود که می گفتند: ما وقتی می توانیم حکم به مطابقت کنیم که طرفین را داشته باشیم. عرض من این است عقل هر دو طرف را دارد. یعنی در یک طرف، فضای منطق و شناخت و قضیه است و یک طرف، آن مدرَکات حضوری است که به وجود خود عقل مربوط است که عاقل به معقول متحد می شود به نحو فناء{ در ذیل و إنما إعداده من الفِکَر، مرحوم حاجی چند وجه در توضیح آن می گویند که آخریش بالفناء یعنی نه ایکه یک عالمی یک مدرَکی را درک می کند بلکه میره می شه او. البته آنها می گویند میره میشه یک وجود مجرد عقلانی. عرض من این است که این وجود مجرد عقلانی یک واسطه است و خودش یک شأنی از این طبیعت و نفس الامریت و عین ثابت خودش است. شأن عین ثابت خودش است نه تمام عین ثابتش. ظهوری از آن است در عالَم کُن. وقتی خدای متعال به یک عین ثابت کُن می فرمایند، بالاترین جلوه کُنِ عین ثابت، آن وجود عقلانی اش است. پس حق این است که عقل با خود عین ثابت مرتبط می شود که یکیش همان وجود عقلانیَش است. بنابراین حالا که می گوید مطابقت و می یابد که راست است، به خاطر این است که آن معلومات حضوری او یک جاییش مغبّر تصویرگری شده و در نتیجه در فضای منطقی دچار اشکالات منطقی شده است. گاهی هم هست که بین المناطقی است یعنی بین همه منطق ها این مطابقت را ...(32) لذا آن مدرَک حضوری را که از نفس الامر دارد، با این قضیه ای که ساخته، می گوید حتما درست است و ابده البدیهیات است. کلی عرض من این است. بعضی جاهاست که می بینیم از محدوده اینکه بگوییم علم و قضیه و ادراک، می زنیم بیرون. از ( تو همه اندیشه ای) بیرون می زنیم. اینطور نیست که همیشه اندیشه ایم. جاهایی هست که به حمل شایع می بینیم که حتی تو همه اندیشه ای را هم چون بیرون زده ایم، می گوییم نه اینکه خود همین هم یک اندیشه ای است. بلکه اینجوری است که تو همه اندیشه ای. نمی گوید اندیشه ای هست که تو همان اندیشه ای یا یکی از اندیشه ها این است که تو همه اندیشه ای. بلکه می گوید: واقعا اینجوری است که تو همه اندیشه ای. یعنی از اندیشه بیرون زده است. یکی از واقعیات این است که تو همه اندیشه ای. یعنی ما دائما بیرون می زنیم ولی از بس لطیف است، خودمان نمی فهمیم
لذا اساسا فطرت عقل، تماس با نفس الامر است. بله، نفس الامر را می آورد در مجلاهای مختلف و نگاهش می کند. خطا و اشتباه و دروغ و راست هم مال این است. دور زدن آنهاست
سوال. استاد: وقتی میگوییم لفظ زید را وضع کردم، آیا یعنی زید در ذهن شما یا در ذهن من یا . . . لذا بارها عرض کردم که ذهن ما دم به دم سر و کارش با طبایع است. اصلا نمی رود سراغ وجود خاص ذهنیِ یک ذهن
سوال: اگر علم، علم حضوری است باید حکایت گری در آن لحظه ور بیفتد. استاد: ور می افتد. اصلا حکایت گری را در کلاس در آورده ایم(35)
اصرار برخی از حاضران بر ادامه دادن بحث نفس الامر تا دقیقه 48
سوال از اینکه کسی با تحقیق نماز استیجاری به کسی داده و بعدا فهمیده آن شخص نخوانده است. آیا ضامن است؟استاد: معلوم نیست ضامن باشد اگر تحقیق شرعی کرده ولی احتیاط خوب است









************
تقریر آقای صراف:
18/7/1391

· نقطه شروع یافتن چیزی به اسم بدن و اشیاء دیگر است.