بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تعدد قرائات؛ جلسه: 83 12/10/1402

بسم الله الرحمن الرحيم 1

نقل مدون قرائات از امام صادق علیه‌السلام با وجود موافقت آن با قرائت اهل مدینه

بحث ما سر این بود، وقتی مصحف عثمان را جمع می‌کردند آیا تعمد داشتند خطی را برای خصوص مصحف قرار بدهند یا نه؟ بحث خوبی است. گمان من این است که فعلاً غلبه با این است. رجحان با این است که تعمد داشتند. بزرگانی از اهل فن که این را گفتند بی جا نگفته اند. ولی در کتاب پژوهشی در رسم المصحف و آقا غانم قدوری گفته بودند نه. این‌ها که نوشته بودند تنها یک قرائت منظورشان بود. ولی چون مردم حافظ بودند طبق حفظیات خودشان این‌طور خواندند. حرف دکتر غانم قدوری را عرض کردم. این اصل بحث ما بود. می‌خواستم عبارات دانی را بخوانم. اعزه منت گذاری می‌کنند و مطالب را پی می‌گیرند و در اینجا می‌گذارند. هر چه استفاده کردم را خدمت شما می‌گویم تا شما هم اگر در ذهنتان نبوده بهره ببرید.

دیروز شما جمله‌ای را گفتید؛ در جلسه قبل من عرض کردم در مباحثه طلبگی ما به‌دنبال چیزهایی هستیم که صبغه فقهی و حوزوی هم داشته باشد؛ چون این‌ها برای فضایی که سیطره پیدا کرده کمک می‌کند. یکی از آن‌ها همان نماز عید فطر بود. نماز اهل‌سنت را هم در همان صفحه «فلایخاف عقبها» گذاشته‌اند. من از الموسوعه هم به آن اضافه کردم. ولی علی ای حال سوره مبارکه شمس سوره ای مورد تأکید بوده، سوره کوتاه بوده که امامان جماعت زیاد می‌خواندند، یکی از موارد مهم اختلاف مصاحف الامصار است. در مصاحف شام و مدینه «فلا یخاف» بوده، در مصاحف کوفه و مکه و بصره «ولا یخاف» بوده. مرحوم طبرسی بر عبارت شیخ الطائفه اضافه‌ای داشتند، فرموده بودند: « روی ذلک عن ابی عبدالله». شما فرمایش خودتان را بگویید.

شاگرد: عرض کردم اگر ایشان می‌خواهند بگویند قرائت اهل مدینه به این صورت بوده، پس چرا از امام روایت می‌کنند؟

استاد: فرمایش ایشان ناظر به آن عرض من بود که عرض کردم «روی عن ابی عبدالله» طبیعی است. چرا؟ چون امام علیه‌السلام در مدینه بودند و مصحف اهل مدینه هم «فلا یخاف» بود، لذا حضرت هم «فلایخاف» می‌خواندند. ایشان فرمودند خُب اگر برای اهل مدینه بود، دیگر نیازی نبود «روی ذلک عن ابی عبدالله علیه‌السلام». این مطلب خوبی است. الآن هم نظیر آن را می‌خواهم از کتاب «القرآن و روایات المدرستین» بخوانم.

همان لحظه خدمت ایشان به این صورت گفتم؛ البته الآن هم در ذهنم همان‌طور است و مدتی هم طول کشیده تا مثل من طلبه که این‌ها را نخوانده بودم، در فضای آن قرار بگیرم. یک اصطلاحات ظریفی دارند کسانی که یک عمر کارشان در قرائات بود. می‌رفتند و می‌نشستند…؛ عرض کردم شهید ثانی که می‌گوید من دوبار قرائات سبعه را نزد استاد گرفتم، قرائات عشره را تا سوره کهف گرفتم. لذا می‌رفتند و می‌نشستند، استاد می خوانده. آقای حسن زاده می‌فرمودند آقای شعرانی می‌گفتند اینجا نمی‌توانی همین‌طور بنشینی. باید چشمت به لبان من باشد. این‌ها جلساتی بوده که واقعاً مفصل بوده. متأسفانه از قرن دهم به بعد و صنعت چاپ، این جلسات ور افتاد. این‌ها که ور افتاد خیلی از فضاها اصلاً فراموش شد. این خیلی مهم است که این فضاها بین آن‌ها بوده.

خُب یکی از کلماتی که ابن جزری و دیگران دارند، این است: می‌گویند «اهل الأداء، اهل النص»، «النص و الاداء». در النشر ببینید. اصلاً دو کار انجام می‌شود. اداء یعنی بنشینیم و بخوانم، بببین و بنشین و بگو. اهل الاداء هم مفصل بوده؛ افرادی داشتند که اسم هایشان معلوم بوده، اساتیدشان و شاگردانشان معلوم بوده. یکی هم «النص» است. یعنی آن چه که محاوره می­شده مدون می­شده، مکتوب می‌شود، نوشته می­شده، در کتاب‌ها می‌آمده. خود ابن جزری در النشر حدود پنجاه یا صدوپنجاه کتاب نام می‌برد. پنجاه کتاب هم خودش خیلی است. ابن جزری پنجاه کتاب را آورد تا سندهای این ده قرائت را با بیست راوی سامان بدهد. این‌ها نص می‌شوند. یعنی کتاب‌هایی که مشایخ بزرگ مقری آن‌ها را نوشته‌اند و تصریح کرده‌اند. پس بنابراین وقتی می‌گویند «روی»، یعنی وقتی به فضای نص وارد شوید، روایت مدون از امام صادق علیه‌السلام داریم. این جور نیست که بگوییم چون اهل مدینه «فلایخاف» می‌خواندند، دیگر چه کار داریم، خُب حضرت هم مدینه بودند! نه، ما غیر از مسأله اداء و تواتر میدانی آن با نص کار داریم. همه این‌ها مدون است. ابن حجر در فتح الباری2 می‌گوید: شيخ شيوخنا أبي القاسم عيسى بن عبد العزيز اللخمي بزرگ‌ترین کتاب - الجامع الأكبر والبحر الأزخر- را در همه قرائات جمع کرده است. این آقای سنی که ابن حجر از او نقل می‌کند…؛ در آیه «وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا»، چیزی که از روایت امام علیه‌السلام در کتب شیعه هست و در این قرائت خوانده‌اند، این آقای سنی در کتابش آورده است. یعنی مدون است. این نص می‌شود. یعنی قاری دارد کتاب می‌نویسد و قرائات را مدون می‌کند؛ به نحو نص؛ از امام صادق علیه‌السلام هم مروی است که «واجعل لنا للمتقین اماما»، نه «واجعلنا»3. خُب این نص و فضای نص می‌شود. بنابراین این یک چیزی است که نزد آن‌ها روشن است. هر چه هم جلوتر برویم می‌بینیم که این کارها را هم کرده‌اند. بهت‌آور است. بینی و بین الله می‌گویم. برای شخص من مکرر می‌شد که بهت زده می‌شدم. یعنی وسعتی که مسأله قرائات و حفظ آن دارد، به این صورت است. و این‌ها بحمدالله موجود است. یک وقتی است که می‌گوییم یک زحمتی کشیده‌اند و از بین رفته، اما این‌طور نیست. البته بخشی از آن چرا. اگر یادتان باشد دانی در چهارصد و چهل و چهار وفات کرده است. طبقات القراء دارد. ذهبی دارد. ابن جزری هم در قرن نهم دارد. این‌ها همه دارند. اما دانی در قرن پنجم بیست جلد طبقات القراء دارد. جلوتر عرض کرده بودم. این‌ها شوخی است؟! اما کتاب نیست. هر چه کتاب مفصل تر شود استنساخ آن کم‌تر می‌شود. حجم خود کتاب سبب ماندگار نشدنش می‌شود. استنساخ نمی‌کنند. ولی در دست آن‌ها بوده. یعنی ابن جزری آن را داشته‌اند. طبقات القراء دانی بیست جلد است. ببینید چه کار می‌کردند! یعنی تک‌تک استاد، شاگردانش و همه را بگویند تا کجا خواند، چه روزی آمد و چه روزی نیامد. این قدر دقیق همه این‌ها بوده. وقتی ما خبر نداریم از دور کلی گویی می‌کنیم. هر چه جلوتر می‌رویم مستند می‌بینیم که می‌توان به‌دنبال آن رفت، آدم بهت زده می‌شود که دستگاه کتاب خدا این قدر منضبط و مرتب است. ما محتاج این نیستیم که در فقه بگوییم همین که بر نهج عربی خواندید خوب است! یا عبارتی که از مرحوم فیض خوانده بودم، آن آقا گفته بودند واقعاً این عبارت فیض است؟! فیض چه گفتند؟ گفتند بهترین قرائت این است که به زبانتان راحت بیاید. وقتی آن را می‌خوانید ببینید راحت است. یعنی هر جوری شد. می‌گفتند واقعاً گفته است؟ بله. وقتی مبناء، این‌طور می‌شود… . و حال این‌که اصلاً این‌طور نبوده. در فضایا قرائات شیخ، سماع، استاد دخالت دارند. الآن که ما این‌ها را بحث می‌کنیم یک ذره‌بینی داریم که جدا می‌کنیم. یعنی جایی که قرائتی است که سند ندارد، پشتوانه ندارد، کنار است. لذا مرحوم شیخ الطائفه در تبیان –مدتی طول کشید تا به این برسم- قشنگ ذره‌بین می‌گذارند و می‌بینند یک قرائت به حد شهرت و استفاضه می‌رسد یا نه. اگر نرسد اصلاً کاری با آن ندارد. مخصوصاً روی مبنای شیعه؛ می‌گویند قرائت قرآن باید مشهور بین مسلمین باشد. اگر مشهور نباشد ما با آن کاری نداریم؛ لایُقرأ. حتی خود گاهی خود اهل‌سنت دارند، ولی مرحوم شیخ می‌گویند باید مشهور باشد. اما وقتی قرائت به حد شهرت رسید دیگر حرفی ندارند. «المجاز بین القراء»، همانی که اول تبیان گفتند.

من راجع «الجائز» صفحه‌ای ایجاد کرده‌ام. از نظر فقهی بسیار مهم است. متون قویم فقه شیعه از شرائع و … دارند. «لقّنها الجایز»؛ ما از این «الجایز» مفصل بحث کردیم. بین فقهای شیعه یک اصطلاحی بوده که تعیین قرائت در مهر نیازی نیست. خُب اگر تعلیم قرائت را مهر کرد، چه کار کند؟ «لقّنها الجایز»؛ این «الجایز» یک اصطلاح فقهی بوده. اصلاً فراموش شده و همه این‌ها محو شده است. در آن صفحه فدکیه نگاه کنید من همه عبارات را آورده‌ام. این‌ها از نظر فقهی کم نیست. فقها تعدد قرائات را جایز می‌دانستند. جایز کدام بوده؟ آن چه که مثل علامه حلی و محقق می‌گفتند متواتر است و می‌دانیم که قرآن است. چون قوام قرآنیت به تواتر است.

شاگرد: در نتیجه دیگر ملازمه ای بین قرائت اهل مدینه و قرائت امام علیه‌السلام نیست؟

استاد: ملازمه به آن معنا نیست.

شاگرد٢: لازمه فرمایش شما این است که امام در سلسله سند باشند؟ سؤال ایشان در مورد «روی» در روایت بود. جواب حضرت عالی این بود که امام هم در این سلسله اسناد بوده‌اند. باید ببینیم بوده‌اند یا نه.

تفاوت فضای قرائات میان مدنیین و عراقیین

استاد: به «روی» می‌رسیم. آقا زحمت کشیده‌اند از کتاب روایات المدرستین آورده‌اند. الآن می‌خوانیم. در فدکیه عنوانی هست به نام «اختلاف روش قدیمی مدنیین با عراقیین در برخورد با قرائات مأثورة و ذکر حجج و وجوه قرائات». وقتی آدم انس می‌گیرد می‌بیند که این اختلاف بوده. صفحه خوبی است. ان‌شاءالله وقتی به منزل رفتید آن را با حوصله بخوانید. در آن جا شواهدی را آورده‌ام که اساساً در فضای مدینه، فضای معامله سنت بود. فضای معامله­­ مناقشه نبود. حتی فضای ذکر الحجه هم نبود. احتجاجات بعداً آمده بود. ولی در عراق به این صورت نبود. اصلاً یک جور اصطکاک و فضای خاصی بود. من که فکرش می‌کنم می‌بینم خدای متعال هر دو را مکمل هم قرارداد. سبک مدنیین را برای اصل صیانت و ماندگاری آن‌ها قرارداد؛ هیچ کار ندارند؛ جلوتر عرض کرده بودم به نافع بگویید تو که «سلام علی آل یاسین» می‌خوانی، پس چطور پشت سرش آیه می‌فرماید «انه»؟! همان اشکالی است که به او گرفته بودند. خُب او چه جوابی می‌دهد؟ می‌گوید این حرف‌ها را دور بریز؛ ما سند داریم؛ وقتی حضرت به این صورت خوانده‌اند دیگر به این حرف‌ها کاری ندارم. من در چیزی که از شیخ شنیده‌ام و سند دارم و به شارع می‌رسد، تصرف نمی‌کنم. «وي يا أهل العراق! تقيسون في القرآن»4؛ انّ القرائة سنة متبعة.

شاگرد: الیاسین هم جمع است.

استاد: نه، «الیاسین» اسمی برای الیاس است. اسم دیگری است. چقدر این‌ها بحث دارد. از زیباترین بحث‌ها است. کسی روی این‌ها تأمل کند می فمد که قضیه قرآن و لطافت هایی که خدای متعال در آن به کار برده چه دم و دستگاهی دارد. یک مدخل گذاشته برای صدها و هزاران بحث و باز شدن فضاهای جدید. همین «الیاسین» را ببینید.

قرائت اهل البیت؛ قرائتی مدون و اختصاصی ایشان و متفاوت با قرائت میدانی

شاگرد٢: ظاهرا بین خود اهل‌بیت، قرائت اهل البیت بوده.

استاد: باز یادم آمد. صفحه دیگری هم هست. «مصادیق تعدد قرائات در کافی شریف و جمع آن با حدیث حرف واحد»، یعنی هم در کافی شریف «حرف واحد» و «کذبوا اعداء الله» آمده و هم به حمل شایع روایاتی آمده که دو قرائت است و در هر دو قرائت هم امام معصوم می‌فرمایند «قال الله». در یک بخش از این صفحه، عنوان « قراءة النبی ص و امیر المؤمنین ع و الائمة علیه‌السلام» را هم باز کرده‌ام. صفحه‌ای مفصل است؛ من جمع‌آوری کرده‌ام ولی نشده آن را ویرایش کنم. صفحه مفصلی است. اگر مراجعه کردید بدانید که نشده آن را ویرایش کنم. ولی صفحه ممتعی است. از همین نرم‌افزار جامع الاحادیث هر چه ممکنم بود آورده‌ام، تا بعداً دسته‌بندی و ویرایش شود.

شاگرد: محدث قمی در اعمال روز جمع مفاتیح به آیة الکرسی که می‌رسد می‌گوید مستحب است آیة الکرسی را به قرائت اهل البیت و «علی التنزیل» بخوانید. با آیة الکرسی ما تفاوت دارد.

استاد: بله. سبعة احرف بالزیادة و النقص همه این‌ها را حل می‌کند.

حالا که آقا فرمودند من یکی از آن‌ها را عرض می‌کنم؛ خدمت آقا آن روز گفتم؛ خود حفص دوری که خودش قاری و راوی مهم است. البته نه حفص معروف. این یکی دیگر از روات است. خودش کتابی دارد به نام «قرائات النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله». در الشامله هست.

شاگرد: چه کسی؟

استاد: حفص دوری معروف که راوی ابوعمرو است. خودش هم قاری مهمی است. کتابی دارد به نام «قرائات النبی». خُب چطور خودت راوی هستی و از آن طرف کتابی داری به نام «قرائات النبی»؟! این‌ها برای آن‌ها عادی بوده. یعنی فضای ذهنی آن‌ها یک فضای خیلی روشنی بوده که در این مباحث اصلاً مشکلی نداشتند. اصلاً به اشکال برخورد نمی کردند.

شاگرد: مقصود او از قرائات النبی چه بوده؟

استاد: یعنی قرائاتی که روایات داریم حضرت به این صورت خوانده‌اند. فقط همین. یعنی قرائت مدون پیامبر خدا، نه آن قرائت متواتری که بدنه مسلمین از حضرت نقل کرده‌اند. آن نه، یک قرائتی است که به آن سند داریم. وقتی آدم می‌فهمد خیلی روشن است. اما وقتی آدم نفهمد می‌گوید یعنی چه؟ خُب اگر حضرت قرائت کرده‌اند بقیه چه می‌گویند؟! اما نزد او واضح است.

عدم تنافی استناد قرائتی به امام علی علیه‌السلام با بقیه قرائات

خُب مثالی که می‌خواستم بزنم، این است: در کافی شریف سه-چهار روایت هست که با عناون «امسک-اعط» آورده‌ام. کافی جلد اول، صفحه ٢١١، جلد اول، ص٢۶١، جلد اول، ص٢۶٧. من سه روایت آورده‌ام که حضرت صریحاً می‌گویند:‌«أ ما تسمع قول الله تبارك و تعالى- هذا عطاؤنا فامنن‏ أو أمسك‏ بغير حساب‏». در روایت دیگر می‌گویند: «يا ابن أشيم إن الله عز و جل فوض إلى سليمان بن داود فقال‏ هذا عطاؤنا فامنن‏ أو أمسك‏». در روایت بعدی می‌فرمایند:‌ «و ذلك قول الله عز و جل- هذا عطاؤنا فامنن‏ أو أمسك». در کافی جلد یک، صفحه 438 حضرت می‌فرمایند: «ثم قال هذا عطاؤنا فامنن أو أعط بغير حساب». مرحوم مجلسی5 در مرآة دارند که این «فامنن» را روی حساب «اعط» چطور معنا کنیم. منظور من اینجا است: امام علیه‌السلام می‌فرمایند: «و هكذا هي في قراءة علي علیه‌السلام». خُب بگویند «فیما انزل الله» یا «فی قرائة النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله»؟! چرا می‌گویند «فی قرائة علی علیه‌السلام»؟!

خُب ما که قبل از آگاهی از این بحث‌ها، این روایت را می‌خوانیم می‌گوییم حضرت می‌خواستند بگویند این درست است. خُب سه حدیث دیگر در کافی هست که حضرت می‌فرمایند «قول الله امسک»، در این روایت است که می‌گویند «و هی فی قرائة علی». نه این‌که اینجا خلاف رسم المصحف است، حضرت «قرائة علی» که می‌گویند دارند سند می‌آورند که این غیر از مصحفی است که هست. البته همه سندها باز به امیرالمؤمنین می‌رسد. حفص که از خودش درنیاورده، عاصم که از خودش در نیاورده، همین «امسک» را از امیرالمؤمنین روایت کرده‌اند. ابوعبدالرحمان سلمی «امسک» را از امیرالمؤمنین روایت کرده‌اند. آن روایت «قول الله» هم هست. اما باز در کافی شریف می‌گویند «فی قرائة علی علیه‌السلام». «قرائة علی» را حضرت می‌گویند. نمی‌گویند «فی قرائة النبی». لذا این فضایی دارد که باید آن را درک کرد. وقتی ذهن شما با آن فضا مانوس شد، می‌بینید با این تعبیر حضرت مشکلی ندارید. کما این‌که در همین صفحه در «صلاة وسطی»، امام باقر علیه‌السلام می‌فرمایند: «و في بعض القراءة حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى صلاة العصر»6.

قضیه قرائت «یوم یحشر المتقون» از قبر مطهر امام رضا علیه‌السلام در عیون اخبار الرضا

شاگرد: در آیه «إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ»7، «فامضوا» به‌عنوان قرائت اهل البیت آمده است.

استاد: بله، اختصاصی یک چیز دیگری است. آن را که اهل‌سنت دارند. ابن مسعود می‌گوید اگر «فاسعوا» بود، باید عبایم از دوش بیافتد. در همین مباحثه مفصل از آن بحث کردیم. اختصاصی ترش جالب است که مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا8 آورده‌اند. او می‌گوید از آن شخص فاصله گرفتم و مشرف شدن به طوس. به حرم امام رضا علیه‌السلام رفتم و بیتوته کردم. گفتم خدا یک شب توفیق داده در حرم باشم، تلاوت قرآن می‌کنم. شروع به تلاوت کردم، بعد یک دفعه دیدم همراه من صدای تلاوت می‌آید. ساکت می‌شدم می‌دیدم صدای تلاوت را می‌شنوم. تا به این آیه شریفه رسیدم: «يوم نحشر المتقين إلى الرحمن وفدا و نسوق المجرمين إلى جهنم وردا». به اینجا که رسید دیدم صدایی که از قبر مطهر می‌آمد به این صورت شد: «يوم يحشر المتقون إلى الرحمن وفدا و يساق المجرمون إلى جهنم وردا». می‌گوید به این صورت شنیدم آمدم نزد کسی که همراهش بودم،گفتم چنین قرائتی هست؟ گفت نه. نزد علمائی که در آن منطقه بودند هم رفتیم، گفتند اصلاً در قراء عشره چنین قرائتی نیست. بعد می‌گوید تا به ری آمدم. کسی بود که در قرائت خیلی وارد بود، سراغ او رفتم و گفتم چنین قرائتی هست؟ گفت این را از کجا شنیدی؟ چون در قرائت معروف نیست. گفتم من حرم حضرت بودم و به این صورت شنیدم. این قضیه را در صفحه‌ای که مربوط به روایات امام رضا علیه‌السلام است، آورده‌ام. بعد می‌گوید این قرائت اهل البیت علیهم‌السلام است. این برای حرف شما خوب است. یعنی اهل البیت علیهم‌السلام قرائتی دارند که اختصاصی خودشان است. اگر بخواهیم سندی مدون کنیم در غیر آن‌ها نیست.

مصحف فاطمه س و عدم مخالفت آن با قرآن

در مورد مصحف حضرت زهرا در روایت کافی دارد: «واللّهِ ما فیهِ مِن قُرآنِکم حَرفٌ واحِدٌ»9،خیلی ها که این روایت را خواندند گفتند اصلاً ربطی به قرآن ندارد. درحالی‌که اصلاً منظور این نیست. «قرآنکم» یعنی آن قرآنی که شما با آن مانوس هستید. و الّا مرحوم مجلسی اول10 فرمودند کل مصحف حضرت صدیقه سلام الله علیها به حروف مقطعه است. چه دم و دستگاهی است. حالا مرحوم مجلسی از کجا گفته اند نشده پیدا کنم. اگر شما پیدا کردید خیلی خوب است.

شاگرد: توجیهش به همینی است که شما می‌فرمایید، والا دال بر این است که قرآن دیگری نازل شده است.

استاد: من روایت را آورده‌ام. حضرت فرموده‌اند این آیه در مصحف فاطمه چنین است. اگر «لیس من قرآنکم فیه شیء»، پس چطور از یک آیه قرآن می‌گویند در مصحف فاطمه این‌چنین است؟! قبلاً این‌ها را بحث کرده‌ایم. مصحف حضرت را که جبرئیل آورد یکی از طرق باز شدن حروف مقطعه است. حروف مقطعه توان این را دارد که این مصحف عثمان از آن در بیاید؛ حرف ابوفاخته؛ فواتح السور امّ الکتاب. امّ الکتاب چه بود؟ عبارتش یادتان هست؟ «أم الكتاب فواتح السور منها يستخرج القرآن،{الم ذلك الكتاب} منها استخرجت البقرة، و {الم الله لا إله إلا هو} منها استخرجت آل عمران»11. بلاتشبیه مثال سلول‌های بنیادین به ذهنم می‌آید. یک سلول است اما وقتی باز می‌شود قلب می‌شود، کبد می‌شود، چشم می‌شود. ابوفاخته می‌گوید این آیات امّ الکتاب هستند؛ «هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰت»12. می‌گوید امّ الکتاب، فواتح السور هستند. شاید بالای سی-چهل جلسه راجع به این حرف ابوفاخته صحبت شد. خیلی مفصل راجع به آن صحبت شد.

الآن او چه می‌گوید؟ می‌گوید قرآن از این حروف مقطعه استخراج می‌شود. جورو واجور. علم جفر از قرآن استخراج می‌شود. اصلاً علم جفر شعبه‌ای از علوم قرآن است. مصحف فاطمه سلام الله علیها شعبه‌ای از علوم قرآن است. فقط باید امت اسلامیه از اهل قرآن فرار نکنند؛ از آن هایی که خداوند متعال آن‌ها را عدل قرآن قرار داده فرار نکنند، بعد می‌بینند چه دم و دستگاهی است.

تعدد قرائات و عدم امتیاز شیعه به یک قرائت، مفاد روایت «اقرئوا کما یقرأ الناس»

شاگرد: چطور به ما دستور داده‌اند «اقرئوا کما یقرأ الناس» ولی خودشان عمل نکرده‌اند؟

استاد: خودشان هم عمل کرده‌اند.

شاگرد: خودشان قرائت خاص داشتند. وقتی به فلانی می‌گویند پیامبر اکرم به این صورت خوانده‌اند غیر آن چیزی است که مردم می‌خوانند.

استاد: ببینید وقتی می‌خواهید بخوانید، «کله قرآن» است. کما این‌که شیخ الطائفه فرمودند: «کله صواب، کله حق». شیخ که این‌ها را می‌دانستند. این روایت را ببینید چقدر مناسب این فرمایش شما است. در خصال مرحوم صدوق است.

عن حماد بن عثمان قال قلت لأبي عبد الله ع إن الأحاديث تختلف عنكم قال فقال إن القرآن نزل على سبعة أحرف و أدنى ما للإمام أن يفتي على سبعة وجوه ثم قال هذا عطاؤنا فامنن أو أمسك بغير حساب13

می‌گوید به امام علیه‌السلام گفتم: «إن الأحاديث تختلف عنكم»؛ یابن رسول الله احادیث مختلفی از ناحیه شما به ما می‌رسد، کدام یک از آن‌ها را بگیریم؟ حضرت فرمودند: «إن القرآن نزل على سبعة أحرف و أدنى ما للإمام أن يفتي على سبعة وجوه»؛ چند جلسه روی این «ادنی ما للامام» بحث کردیم. این جور نیست که ائمه نخوانند؛ می‌گویند شما کاری نکنید که شیعه به یک قرائت خاص ممتاز شود. این‌ها خیلی به هم مربوط است. شیخ الطائفه چه فرمودند؟ طبرسی چه فرمودند؟ فرمودند «کرهوا تجرید قرائة مفردة». از روز اول اهل البیت فرموده‌اند فقط «سلام علی آل یاسین» نخوانید، بلکه هر دوی آن‌ها را بخوانید. این‌ها خیلی زیبا است. فلذا من گفتم اگر قرار بود این اجماع پشتوانه واقعی نداشته باشد، به‌طور قطع بین شیعه «سلام علی آل یاسین» معروف می‌شد. چون چقدر روایت دارد! قرائت اهل مدینه هم بوده. نافع هم قرائت کرده است. الآن هم در الجزایر و مغرب و مراکش همه «سلام علی آل یاسین» می‌خوانند. آقا لینکش را هم گذاشته، صوتش را هم ببینید. همه آن‌ها «سلام علی آل یاسین» می‌خوانند ولی شیعه نمی­خواند. بله می‌خوانند؛ در عروه هست که اگر در نماز هر دو را بخوانید درست است؛ متن عروه را ببینید. «یجوز القرائة بالقرائات السبع». یکی از قرائات سبع «آل یاسین» است. نماز با آن درست است. بنابراین از روز اول فرموده‌اند «اقرئوا کما یقرأ الناس»14، یعنی به یک قرائت خاص معروف نشوید. همانی که مردم می‌خوانند شما هم بخوانید. قرائاتی را هم که مطمئن شدید از ناحیه ما اهل البیت است، بدانید که به پیامبر خدا و به جبرئیل علیهما السلام می‌رسد.

شاگرد2: مفادش نخوانید نیست، بلکه مختص به یک قرائت نشوید است.

استاد: بله، «کرهوا تجرید قراءة مفردة ».

شاگرد: «اقرأ كما يقرأ الناس» دارد نهی می‌کند از غیر قرائت ناس.

استاد: نه، نهی نمی‌کند. می‌گوید حضرت مصحفی به من دادند و فرمودند به آن نگاه نکن؛ اما من نگاه کردم. بعد می‌گوید دیدم فرق دارد. فرمودند «اقرأ كما يقرأ الناس».

شاگرد: اولاً نهی می‌کند، ثانیاً « اقرأ كما يقرأ الناس» یعنی این را نخوان.

استاد: نخوانی که وجه آن معلوم است. مثل این‌که می‌گویند: «إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَ»15؛ بیع را رها کن و به نماز برس. اینجا هم که حضرت می‌فرمایند نخوان، یعنی اختلاف نیانداز. خودت را ممتاز نکن به قرائتی که بچه‌های شیعه وقتی از مادرانشان قرآن یاد می‌گیرند، فقط همان را می‌خوانند.

شاگرد2: اینجا در مقام توهمی بوده که قرآن آن است و این‌ها قرآن نیست، لذا وقتی حضرت می‌فرمایند: «اقرئوا» در مقام دفع آن توهم است. یعنی فکر نکنید که دیگر نمی‌توان خواند.

استاد: بله.

روایت حرف واحد، مبنای محدث نوری در «فصل الخطاب» و علامه عسگری در «القرآن الکریم و روایات المدرستین»

مطلب اصلی ماند. مطلب اصلی برای «وَلَا يَخَافُ عُقۡبَٰهَا»16 است. بحث اصلی من «روی» است که آقا گفتند. در این «روی عن ابی عبدالله علیه‌السلام»، زحمت کشیده‌اند از کتاب «القرائات سیاری» روایت را آورده‌اند. مرحوم طبرسی فرمودند «روی»، یکی از آن‌ها اینجا است. مرحوم طبرسی در زمان خودشان خیلی روایات داشتند. یکی از آن‌ها اینجا است. مرحوم آقای عسگری در کتاب «القرآن الکریم و روایات المدرستین» این روایت را آورده‌اند. خب می‌دانید ما در سال نود و هشت، شروع کردیم کتاب «الشیعه و القرآن» احسان ظهیر الهی را خواندیم. عرض کردم مرحوم آیت‌الله صافی ردیه آن را نوشته بودند. شخصی بود در پاکستان. یک فصل مهمی از کتابش را بدون این‌که یک واو کم و زیاد کند، از کتاب فصل الخطاب مرحوم نوری آورده بود. الآن فایل های آن هم هست. مدتی آن را مباحثه کرده‌ایم. آن چیزی که ما در آن سال شروع کردیم، این بود: مرحوم محدث نوری که این روایت را آورده‌اند، احسان ظهیر هم می‌گوید شیعه این‌ها را می‌گوید. چندتا بود؟ هزار و شصت و دو روایت فقط در باب دوازدهم بود. ما این‌ها را شروع کردیم، اما ادامه پیدا نکرد. کما این‌که بحث روایات کافی به حمل شایع ادامه پیدا نکرد. ما دو-سه بحث شروع کردیم، بحث‌های خوبی بودند، نیمه کاره ماند. ان شاءالله شما ادامه بدهید. کل کافی را ببینید، روایات حمل شایع را پیدا کنید. یکی همین بحث روایاتی است که مرحوم نوری در فصل الخطاب آورده‌اند؛ هزار و شصت و خورده‌ای روایت را ببینید باید چه کار کنیم. آن چیزی که ما در آن چند جلسه به‌دنبال آن رفتیم، این بود که خیلی از این هایی که ایشان از کتب شیعه آورده‌اند، به تفصیل در کتب اهل‌سنت هم هست. یعنی فریقین دارند. این‌طور نیست که شما بگویید محدث نوری آورده است.

علامه عسگری در اینجا نیز همین کار را کرده‌اند. یعنی در جلد سوم آمده‌اند و در فصل مفصلی -زحمت هم کشیده‌اند- تمام این هزار و خورده‌ای روایت را که احسان ظهیر در کتابش به‌عنوان ردیه آورده، ایشان تمام این‌ها را بررسی کرده است. فصل مشبعی از جلد سوم روایات المدرستین است.

چیزی که در مباحثه ما خیلی مهم است و بحث اصلی است، این است: مبنای مرحوم محدث نوری با مبنای مرحوم عسگری یکی است. وقتی مبنا یکی است، آقای عسگری به زحمت افتاده‌اند. من یکی از عباراتشان را در مانحن فیه می‌خوانم. به زحمت افتاده‌اند. بارها عرض کرده‌ام که کل فصل الخطاب روی همین می‌گردد: «إن القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجي‏ء من قبل الرواة»17، هر چه هم دیگر پیش آمد می‌گویند تحریف شده است. کل فصل الخطاب این است. اما اگر این روایت حرف واحد درست معنا شود و فضای آن معلوم شود، اصلاً هیچ چیزی از فصل الخطاب نمی‌ماند. اصلاً ردیه نمی‌خواهد که بر آن رد بنویسند. می‌گویند همه آن‌ها صاف است. خب این مبنای جناب محدث نوری است که کل فصل الخطاب روی این می‌چرخد. من آورده‌ام خوانده‌ام تا ببینید. اتفاقا خلاف حرف‌های خودشان را هم دارند. مفصل بحث شد. مرحوم آقای عسگری هم همین‌طور هستند. وقتی شروع می‌کنند همین را می‌گویند. می‌گویند اهل البیت می‌گویند «حرفٌ واحد»، پس دیگر تنها همین یکی است. خب با این مبنا آمده‌اند این هزار روایت را بررسی کرده‌اند. خب معلوم است وقتی آن مبنا هست، این هزار و خورده‌ای روایت را چه کار می‌کنید؟! بهترین چیزی که ایشان از آن شروع می‌کنند، سراغ سند می‌روند. تضعیفش می‌کنند و می‌گویند از این‌که راحت شدیم. حالا هزار و خورده‌ای هست، باشد! تک‌تک آن‌ها را بررسی می‌کنند.

در مانحن فیه چه کار می‌کنند؟ خیلی جالب است.

بررسی رویکرد علامه عسگری در قرائت «فلا یخاف عقبها»

دراسة روايات سورة الشمس (الف) 995 - السياري عن محمد بن علي عن أبي جميلة عن الچلبي و الفضيل أبي العباس عن أبي عبد اللّه عليه السلام و علي بن الحكم عن أبان بن عثمان عن فضيل عن أبي عبد اللّه (ع) يقرأ فلا يخاف عقبيها.

(ب) 996 - و عن يونس عن صلت بن الحجاج قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقرأ فلا يخاف عقبيها.

(ج) 997 - الطبرسي قرأ أهل المدينة و ابن عامر فلا يخاف عقبيها و كذلك في مصاحف أهل المدينة و الشام و روى ذلك عن أبي عبد اللّه عليه السلام.

دراسة الروايات: أ - [الآية ] - قال اللّه سبحانه في الآية (15) من سورة الشمس: وَ لاٰ يَخٰافُ عُقْبٰاهٰا . و في الروايات: «فلا» - بدل - وَ لاٰ .

ب - السند: 1 - رواية السيّاري المتهالك (995) في سندها: محمد بن علي (أبو سمينة) ضعيف غال كذاب عن أبي جميلة (مفضل بن صالح) و هو قرينه. و روايته (996) مرسلة. 2 - رواية الطبرسي (997) و ما أورده في ذيلها بلفظ «روى» اشعارا بضعفه عنده و لم نجد لها معينا غير معين السيّاري المتهالك و بتفسير الآية بتفسير الطبري و الزمخشري و الفخر الرازي و القرطبي و معاني القرآن للفراء: و أهل المدينة يقرءون (فلا) و قرأ نافع و ابن عامر (فلا) . إذا فالقراءة منتقلة و ليس للشيخ و ظهير أن يستدلا بها على مرادهما.

ج - المتن: و هذه - أيضا - كسابقتها قراءة لبعض الناس و لا يصح الاستناد إليها في القول بتحريف القرآن و العياذ باللّه.18

«دراسة روايات سورة الشمس»؛ مرحوم نوری آورده‌اند، احسان ظهیر هم در کتابش آورده است. مرحوم آقای عسگری در کتابش مدام استاد استاد می‌کند. لحن آقای عسگری خوب است؛ مودبانه برخورد می‌کنند. استاد ظهیر…! از چیزهایی که حاج آقا از مرحوم آسید شرف الدین در المراجعات خیلی تجلیل می‌کردند، همین بود. می‌گفتند حتی آن طرف فحش می‌دهد، اما ایشان می‌گفتند استاد این‌طور فرمودند. ایشان هم همین‌طور هستند. ادبیات آقای عسگری ادبیات ملایم و با احترام است. درستش هم همین است. وقتی ایشان «شیخ» یعنی محدث نوری، «ظهیر» که می‌گویند یعنی همان استاد ظهیر. البته اینجا استاد نگفته اند ولی در جاهای دیگر استاد را می‌گویند.

مرحوم نوری این روایت را آورده، احسان ظهیر هم به تبع او آورده است. در سوره والشمس یک روایت آورده است.

«السياري عن محمد بن علي عن أبي جميلة عن الچلبي و الفضيل أبي العباس عن أبي عبد اللّه عليه السلام و علي بن الحكم عن أبان بن عثمان عن فضيل عن أبي عبد اللّه (ع) يقرأ فلا يخاف عقبيها»؛ با فاء است. روایت دوم:

«عن يونس عن صلت بن الحجاج قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقرأ فلا يخاف عقبيها»؛ خب آقای عسگری باید چه کارش کنند؟

یک جای دیگر هم داریم؛ فرموده‌اند: «الطبرسي»، همانی است که در جلسه قبل خواندم.

«الطبرسي قرأ أهل المدينة و ابن عامر فلا يخاف عقبيها و كذلك في مصاحف أهل المدينة و الشام و روى ذلك عن أبي عبد اللّه عليه السلام»؛ این را آورده‌اند و حالا می‌خواهند جواب بدهند.

«دراسة الروايات»؛ السند دارند و المتن. متن و سند را بررسی می‌کنند. خب سه روایت شد، می‌فرمایند:

«رواية السيّاري المتهالك»؛ خود سیاری ضعیف است. شما می‌خواهید از کتاب او شاهد بیاورید؟!

شاگرد: متهالک بالاتر از ضعیف است؟

استاد: ظاهراً بله. اصطلاحی که ایشان به کار می‌برند شاید خاص ایشان باشد. در جای دیگر متهالک را ببینیم.

خب سندش چیست؟ خودش که متهالک است، سندی هم که آورده این است:

«في سندها: محمد بن علي (أبو سمينة) ضعيف غال كذاب عن أبي جميلة (مفضل بن صالح) و هو قرينه»؛ او هم مثل او غالی و کذاب است. «و روايته مرسلة»؛ در دومی هم «عن یونس» دارد که واسطه خورده و مرسله است. روایت سوم هم روایت طبرسی است.

«2 - رواية الطبرسي (997) و ما أورده في ذيلها بلفظ «روى» اشعارا بضعفه عنده و لم نجد لها معينا غير معين السيّاري المتهالك»؛ می‌گویند مرحوم طبرسی در مجمع البیان فرموده‌اند «روی». «روی» یعنی ضعیف است. گمان نمی‌کنم شما مجمع البیان را بگردید و بحث کنید این‌طور باشد. اصلاً مرحوم طبرسی وقتی می‌فرمایند «روی» منظورشان ضعف نیست. و الا چه کار داشتند روایت ضعیف را بیاورند؟! فضای قرائات همان فضای نص است؛ می‌خواهند بگویند در اینجا مدونا به امام علیه‌السلام سند داریم. اما ایشان می‌گویند اشعار به ضعف دارد. این روایت طبرسی کمک کاری هم غیر از روایت سیاری ندارد که آن را هم گفتیم متهالک است و فایده‌ای ندارد. پس نزد روایات شیعه «فلایخاف» کنار رفت. این برای آن‌ها. خب بعدش چه؟ می‌گویند بروید در تفاسیر اهل‌سنت ببینید، آن‌ها هستند که مفصل «فلا یخاف» را آورده‌اند. در فصل الخطاب مرحوم نوری «فلا یخاف» آورده‌اند، احسان ظهیر می‌گوید شیعه می‌گوید با این قرائت قرآن تحریف شده، و حال آن‌که در تفاسیر اهل‌سنت آمده و در شیعه نیست.

«و بتفسير الآية بتفسير الطبري و الزمخشري و الفخر الرازي و القرطبي و معاني القرآن للفراء: و أهل المدينة يقرءون (فلا) و قرأ نافع و ابن عامر (فلا؛ پس این قرائت برای آن‌ها است و در تفاسیر آن‌ها است. «إذا فالقراءة منتقلة»؛ اصطلاح منتقله را در این کتاب دارند. می‌گویند روایات شیعه که ضعیف بود. ما که شیعه هستیم این‌ها را قبول نداریم. شما در تفاسیر خودتان قبول دارید و «الروایة منتقلة»، یعنی روایتی که در کتاب ضعیف شیعه آمده از فضای اهل‌سنت آمده است. «و ليس للشيخ»؛ شیخ نوری «و ظهير»؛ احسان ظهیر که این‌ها را آورده، «أن يستدلا بها على مرادهما».

خب الآن ملاحظه می‌کنید، دلیل این‌که گفتم بحث رسم خیلی مهم است، این است: الآن حاصل فرمایش ایشان چه شد؟ خب «فلا یخاف» تحریف هست یا نیست؟ مدام می‌گویند تحریف است، آن هم روی مبنای حرف واحد. خلاصه کدام یک از این قرائات است؟ «فلایخاف» یا «ولایخاف»؟! شما این کتاب را نوشته اید که روی مبنای حرف واحد بگویید تحریفی اصلاً نیست. خب الآن کدام یک از آن‌ها را انتخاب می‌کنید؟ شما کدام را نوشته اید که تحریف در آن نیست؟ کدام یک را انتخاب می‌کنید؟

شاگرد: «و لا یخاف» را.

استاد: چرا؟

شاگرد: چون قرائت رایج است.

استاد: خب به الجزائر بروید و مصحف را باز کنید. مصحف الجزایر در اینترنت موجود است و قرائات های آن‌ها هم موجود است. مصحف آن‌ها «فلا» است.

شاگرد2: در عربستان چند مصحف چاپ شده است.

استاد: بله، اول مصحف مدینه از حفص آمد، واهمه داشتند. کاملاً معلوم بود. متخصصین آن‌ها از بازتابش واهمه داشتند. کم‌کم که جا گرفت و حرف‌ها پخش شد و همه مطالب مستند قدیمی را شنیدند، واهمه رفت. الآن در سایت رسمی چاپ خانه آن‌ها ده مصحف هست. یکی از آن‌ها مصحف ورش است. مصحف قالون هست، ابوبکر شعبة بن عیاش هست و … . عثمان طه همه این‌ها را نوشته است. حتی شماره آیه‌ها را نوشته است. مثلاً «الرۚ كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ»19 در قرائت حفص و عد الآی، شماره آیه ندارد، ولی در بعض قرائات دیگر عد الآی دارد. و چیزهایی که دیگر کاملاً در فضای قرائات برای متخصصین واضح است. یعنی مستندات به قدری هست که تنها کسی که نا آگاه است، در فضای خیالات خودش است. اما کسی که برود ببیند چقدر مستندات کالشمس هست، هر چه بیشتر این‌ها را می‌بیند اصلاً بینه و بین الله تردید نمی‌کند که این‌ها هست. لذا چاپ خانه‌های آن‌ها الآن دارند. بحمد الله در ایران هم قرائات عشر هم چاپ کرده‌اند. ده قرائت با بیست راوی در یک مصحف شریف هست. کنار دست هر کسی باشد و با مصحف انس بگیرد، برای خودش چیزی می‌شود.

شاگرد: نسخه ای که در سال‌های اخیر در عربستان پخش می‌شود تا زوار بیاورند، در آخرش بیست و پنج صفحه راجع به قرائات و هجاء و حروف توضیح داده‌اند.

استاد: من آن را در فدکیه آورده‌ام. چون مطالب مهمی است. یکی دیگر هم در صفحه رسم المصحف است. از لجنه مفتین و بزرگان عربستان است که راجع به همین بحث کرده‌اند که چه کارش کنیم. هیچ چیزی هم از خودشان ندارند. من اولی که ثبت کردم گفتم آن‌ها خودشان چیزی دارند، بعد که نگاه خریداری کردم دیدم همه آن‌ها نقل است. یک مقاله خیلی ضعیفی بود. ولی علی ای حال آورده‌اند. یعنی مستندات، مستندات محکمی است. هر کسی به‌دنبال آن برود تردید نمی‌کند که این فضا فضای کاملاً مقبول نزد کل است. به شرطی که آدم به‌دنبال آن برود.

اشتباه علامه عسگری در یکی دانستن مصاحف الصاحبه و مصاحف الامصار

سؤالی که برای جلسه بعد باید به دنبالش برویم، این است: مرحوم آقای عسگری اختلاف مصاحف الامصار را چطور می‌خواهند درست کنند؟ من الآن مصاحف الامصار زدم، جایی که در کتاب ایشان آمد، منظورشان همان مصاحف الصحابه بود. مصاحف الصحابه فرق دارد. ایشان فرموده‌اند ما گفتیم عثمان آمد که مصاحف الامصار را بردارد. مصاحف الامصار داشتیم. چرا عثمان آمد یک مصحف نوشت؟ برای این‌که آن‌ها را بردارد و یک مصحف شود. درحالی‌که عثمان مصاحف الصحابه را برداشت و یک مصحف تدوین کرد و آن‌ها را سوزاند. بعد از این‌که مصحف عثمان آمد حالا تازه نوبت به مصاحف الامصار می‌رسد. اینجا ابتدای کار است. ابن عامر که خودش قاری است، کتاب نوشته به نام «اختلاف مصاحف الامصار». این را چه کار می‌کنید؟ هر کسی به اینجا بیاید گیر می‌کند. خود غانم قدوری هم گیر افتاد. با این‌که حرف مکی بن ابی‌طالب را ترجیح داد، خودش گیر افتاد. گفت بله، در این موارد به قدری این قرائات با هم معادل بودند که عثمان در یک مصحف این قرائت را گذاشت و در دیگری قرائت دیگر را گذاشت. دکتر غانم قدوری اعتراف کرد.

خب مرحوم آقای عسگری چه کارش می‌کنند؟ مصحفی که از قدیم بوده و خودتان از مرحوم طبرسی نقل کرده‌اید، خیلی روشن است. اما با این‌که هزار روایت در فضا می‌آید ولی ما مدام تضعیف کنیم! یعنی فضای بحث به جایی می‌رود که خلاف ارتکازات بشر است. تضعیفی به این صورت را به گردن او بگذاریم. و حال این‌که وقتی مبادی بحث کالشمس است، ما این‌ها را کنار بگذاریم و روی مبنایی برویم که مجبور هستیم این فضا را رد کنیم.

ان شالله بقیه آن برای جلسه بعد. شما هم این چند صفحه‌ای که گفتم را نگاه کنید. مخصوصاً صفحه اختلاف روش را نگاه کنید و ببینید چطور در فضای مدینه یک جور بودند؟

بازگشت قرائات به امیرالمؤمنین ع

شاگرد: تعبیر نسخه مدینه به این صورت است.

نسخ المصحف علی ما یوافق روایة حفص بن سلیمان بن مغیرة الاسدی علی قرائة عاصم بن ابی النجود عن ابی عبدالرحمان عبدالله بن حبیب بن ربیعه سلّمی عن مجموعة من الصحابه، منهم عثمان العفان و علی بن ابی‌طالب و ابی بن کعب و زید بن ثابت

می‌گوید قرائت حفص از این چهار صحابی است. بعد می‌گوید:

و ذلک کله ماخوذ من المصاحف الستة و هو موافق لها و هذه المصاحف هی التی بعث بها عثمان الی مکه و البصره و الکوفه و الشام و المصحف الذی جعله لاهل المدینه و المصحف الذی اختص به لنفسه

استاد: سر محصف خودش هم چه حرف‌هایی هست. وقتی هم او را کشتند، یک قطره از خونش روی «فَسَيَكْفيكَهُمُ اللَّهُ» افتاد و … . خیلی مفصل است.

شاگرد: می‌خواهم بگویم این را از کجا در آورده‌اند؟ عاصم به حفص می‌گوید من برای تو تنها از علی نقل می‌کنم.

استاد: چیزهای دیگرش هست. در کتب شیعه این را می‌گویند.

شاگرد: پس مختص به امیرالمؤمنین نیست.

استاد: بله. در کتب علوم قرآنی برای این‌که عاصم را جا بیاندازند، و حفص جا بگیرد، می‌گویند از امیرالمؤمنین امام معصوم است و تمام. روی مبنای حرف واحد این را می‌گویند. و الا اگر مبانی عوض شود آن‌ها هم هست. مرحوم آسید جواد عاملی در مفتاح الکرامه هم این را آورده‌اند. جالب‌تر این است ابن شهر آشوب است. آن سنی می‌گوید در قرائات امام عصرش است، ایشان در مناقب می‌گویند کل قراء سبعه با این اختلافاتی که دارند «یرجع قرائاتهم الی امیرالمؤمنین». یعنی نه این‌که فقط حفص باشد. این را ابن شهر آشوب می‌گویند. می‌گویند از اعلمیت حضرت، «علمه بوجوه اختلاف القرائات» است. یعنی حضرت همه وجوه قرائات را می‌دانستند. اصلاً بوی ای از حرف‌های قرن یازدهم به بعد، در کلمات شیعه نیست. من خیلی گشتم. فقط یک جا است؛ آن هم سید بن طاووس در سعد السعود است. با بحث‌هایی که قبلاً شده بود.

شاگرد: کلامی که از علامه عسگری بیان کردید و امثال علماء دیگر، همه آن‌ها به حرف واحد بر می‌گردد. یا همان حرف آقای خوئی که می‌گوید همه قرائات متواتر نیستند، بلکه ماده آن‌ها متواتر است. در نهایت هم نمی‌گویند کدام از «ملک» و «مالک» قرائت است. منشأ همه این‌ها حرف واحد است. ظاهراً علامه مجلسی هم همین مشکل را دارند.

استاد: اولین شخص پدر علامه مجلسی است. هر چه گشتیم -شیخ بهائی و …- نداشتند. اولین کسی که این فضا را باب کردند مجلسی اول بودند. هم مجلسی ثانی طور دیگری و بعد فیض … . فضای حرف واحد یعنی یک قرائت درست است.

شاگرد: این‌که این روایات را نمی‌توان جمع کرد و همه آن‌ها تحریف است.

استاد: بله. قرائت صحیحه یکی از آن‌ها است.این حرف را اول مجلسی اول، مجلسی ثانی، فیض، سید نعمت الله جزائری زدند. و مهم‌تر از همه این‌ها صاحب حدائق است. صاحب حدائق بودند که فضای فقه را برگردادند. سه چیز عجیب و غریب در حدائق بود. اهل فن هم می‌گویند این‌ها متواتر نیست و … . درحالی‌که اهل فن کجا گفتند این‌ها متواتر نیست. سبع صغری و کبری و عشر فضاهایی روشن است.

والحمد لله رب العالمین

کلید: مصاحف الامصار، مصاحف الصحابه، القرآن الکریم و روایات المدرستین، مصحف فاطمه، حروف مقطعه، علم جفر، قرائت اهل البیت، قرائات النبی، فلایخاف عقبها،


1 مرحوم آقای صدوقی بزرگ ماه مبارک منبر می‌رفتند. هر سال قضایایی که داشتند را تکرار می‌کردند. سن من هم خیلی کم بود، هر سال پای منبر ایشان بودم. چون سنم کم بود کامل یادم بود که حاج آقا این مطالب را پارسال فرموده بودند. نمکی که بیان ایشان داشت کافی بود. یکی از قضایایی که چندین بار می‌گفتند و شنیدم این بود. می‌گفتند آقایی نزد مجتهد شهر آمد. گفت آقا من برعهده من وجوهات است، این‌ها را حساب کرده‌ام، جدا کرده‌ام، در یک کیسه‌ای هم گذاشته‌ام، اما هر چه می‌کنم دلم نمی‌آید که بیایم و بدهم. گفت خُب حالا من چه کار کنم؟ گفت شما دو-سه نفر خادم بفرستید، فلان جای منزل گذاشته‌ام. اگر هم چیزی شد و من عصبی شدم اعتنائی نکنند. حاج آقا با آب و تاب می‌گفتند؛ می‌گفتند تا در را باز کردند، گفت آمدید منزل مردم چه کنید؟! کنار گذاشتنش و دست و پای او را بستند. دیگر به جایی رسید و شروع به فحش دادن کرد. آن‌ها هم اعتنائی نکردند، پول را برداشتند و آقا هم مشغول فحش دادن بود. وقتی بیرون رفتند این دفعه نفسی کشید و گفت هیی راحت شدم! ایشان خیلی مطالب ملیحی داشتند. نمی‌دانم نوارهای ایشان هست یا نه.

2 فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج ٩ص٣۶؛

«ثم بعد كتابتي هذا وإسماعه وقفت على الكتاب الكبير المسمى بالجامع الأكبر والبحر الأزخر تأليف شيخ شيوخنا أبي القاسم عيسى بن عبد العزيز اللخمي الذي ذكر أنه جمع فيه سبعة آلاف رواية من طريق غير مالا يليق وهو في نحو ثلاثين مجلدة فالتقطت منه ما لم يتقدم ذكره من الاختلاف فقارب قدر ما كنت ذكرته أولا وقد أوردته على ترتيب السورة».

3 همان ص 37؛ «واجعلنا للمتقين قرأ جعفر بن محمد واجعل لنا من المتقين إماما».

4 جامع البيان في القراءات السبع (1/ 148)

5 مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‏5 ؛ ص168

6 الكافي (ط - الإسلامية) ج‏3 271 باب فرض الصلاة ..... ص : 271

7 الجمعه 9

8 عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص281

9 الکافی، ج ۱، ص ۲۳۹، ح ۱

10 لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 40؛ «مشهور آنست كه حروف آن حروف نورانيه است كه مفتتح سور قرآنى است».

11 جامع البيان ط هجر (5/ 201)

12 آل عمران 7

13 الخصال، ج‏2، ص: 358

14 بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ج‏1 193

15 الجمعه 9

16 الشمس 15

17 الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 630 باب النوادر ..... ص : 627

18 القرآن الکریم و روایات المدرستین، ج 3، ص 799-800

19 ابراهیم 1





تعدد قرائات؛ جلسه: 83 12/10/1402

بسم الله الرحمن الرحيم 1

نقل مدون قرائات مختلف با وجود اشتهار و وضوح قرائت اهل بلاد

بحث ما سر این بود، وقتی مصحف عثمان را جمع می‌کردند آیا تعمد داشتند خطی را برای خصوص مصحف قرار بدهند یا نه؟ بحث خوبی است. گمان من این است که فعلاً غلبه با این است. رجحان با این است که تعمد داشتند. بزرگانی از اهل فن که این را گفتند بی جا نگفته اند. ولی در کتاب پژوهشی در رسم المصحف و آقای غانم قدوری گفته بودند نه. این‌ها که نوشته بودند تنها یک قرائت منظورشان بود. ولی چون مردم حافظ بودند طبق حفظیات خودشان این‌طور خواندند. حرف دکتر غانم قدوری را عرض کردم. این اصل بحث ما بود. می‌خواستم عبارات دانی را بخوانم. اعزه منت گذاری می‌کنند و مطالب را پی می‌گیرند و در اینجا می‌گذارند. هر چه استفاده کردم را خدمت شما می‌گویم تا شما هم اگر در ذهنتان نبوده بهره ببرید.

دیروز شما جمله‌ای را گفتید؛ در جلسه قبل من عرض کردم در مباحثه طلبگی ما به‌دنبال چیزهایی هستیم که صبغه فقهی و حوزوی هم داشته باشد؛ چون این‌ها برای فضایی که سیطره پیدا کرده کمک می‌کند. یکی از آن‌ها همان نماز عید فطر بود. نماز اهل‌سنت را هم در همان صفحه «فلایخاف عقبها» گذاشته‌اند. من از الموسوعه هم به آن اضافه کردم. ولی علی ای حال سوره مبارکه شمس سوره ای مورد تأکید بوده، سوره کوتاه بوده که امامان جماعت زیاد می‌خواندند، یکی از موارد مهم اختلاف مصاحف الامصار است. در مصاحف شام و مدینه «فلا یخاف» بوده، در مصاحف کوفه و مکه و بصره «ولا یخاف» بوده. مرحوم طبرسی بر عبارت شیخ الطائفه اضافه‌ای داشتند، فرموده بودند: « روی ذلک عن ابی عبدالله». شما فرمایش خودتان را بگویید.

شاگرد: عرض کردم اگر ایشان می‌خواهند بگویند قرائت اهل مدینه به این صورت بوده، پس چرا از امام روایت می‌کنند؟

استاد: فرمایش ایشان ناظر به آن عرض من بود که عرض کردم «روی عن ابی عبدالله» طبیعی است. چرا؟ چون امام علیه‌السلام در مدینه بودند و مصحف اهل مدینه هم «فلا یخاف» بود، لذا حضرت هم «فلایخاف» می‌خواندند. ایشان فرمودند خُب اگر برای اهل مدینه بود، دیگر نیازی نبود «روی ذلک عن ابی عبدالله علیه‌السلام». این مطلب خوبی است. الآن هم نظیر آن را می‌خواهم از کتاب «القرآن و روایات المدرستین» بخوانم.

همان لحظه خدمت ایشان به این صورت گفتم؛ البته الآن هم در ذهنم همان‌طور است و مدتی هم طول کشیده تا مثل من طلبه که این‌ها را نخوانده بودم، در فضای آن قرار بگیرم. یک اصطلاحات ظریفی دارند کسانی که یک عمر کارشان در قرائات بود. می‌رفتند و می‌نشستند…؛ عرض کردم شهید ثانی که می‌گوید من دوبار قرائات سبعه را نزد استاد گرفتم، قرائات عشره را تا سوره کهف گرفتم. لذا می‌رفتند و می‌نشستند، استاد می خوانده. آقای حسن زاده می‌فرمودند آقای شعرانی می‌گفتند اینجا نمی‌توانی همین‌طور بنشینی. باید چشمت به لبان من باشد. این‌ها جلساتی بوده که واقعاً مفصل بوده. متأسفانه از قرن دهم به بعد و صنعت چاپ، این جلسات ور افتاد. این‌ها که ور افتاد خیلی از فضاها اصلاً فراموش شد. این خیلی مهم است که این فضاها بین آن‌ها بوده.

خُب یکی از کلماتی که ابن جزری و دیگران دارند، این است: می‌گویند «اهل الأداء، اهل النص»، «النص و الاداء». در النشر ببینید. اصلاً دو کار انجام می‌شود. اداء یعنی بنشینیم و بخوانم، بببین و بنشین و بگو. اهل الاداء هم مفصل بوده؛ افرادی داشتند که اسم هایشان معلوم بوده، اساتیدشان و شاگردانشان معلوم بوده. یکی هم «النص» است. یعنی آن چه که محاوره می­شده مدون می­شده، مکتوب می‌شود، نوشته می­شده، در کتاب‌ها می‌آمده. خود ابن جزری در النشر حدود پنجاه یا صدوپنجاه کتاب نام می‌برد. پنجاه کتاب هم خودش خیلی است. ابن جزری پنجاه کتاب را آورد تا سندهای این ده قرائت را با بیست راوی سامان بدهد. این‌ها نص می‌شوند. یعنی کتاب‌هایی که مشایخ بزرگ مقری آن‌ها را نوشته‌اند و تصریح کرده‌اند. پس بنابراین وقتی می‌گویند «روی»، یعنی وقتی به فضای نص وارد شوید، روایت مدون از امام صادق علیه‌السلام داریم. این جور نیست که بگوییم چون اهل مدینه «فلایخاف» می‌خواندند، دیگر چه کار داریم، خُب حضرت هم مدینه بودند! نه، ما غیر از مسأله اداء و تواتر میدانی آن، با نص کار داریم. همه این‌ها مدون است. ابن حجر در فتح الباری2 می‌گوید: شيخ شيوخنا أبي القاسم عيسى بن عبد العزيز اللخمي بزرگ‌ترین کتاب - الجامع الأكبر والبحر الأزخر- را در همه قرائات جمع کرده است. این آقای سنی که ابن حجر از او نقل می‌کند…؛ در آیه «وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا»، چیزی که از روایت امام علیه‌السلام در کتب شیعه هست و در این قرائت خوانده‌اند، این آقای سنی در کتابش آورده است. یعنی مدون است. این نص می‌شود. یعنی قاری دارد کتاب می‌نویسد و قرائات را مدون می‌کند؛ به نحو نص؛ از امام صادق علیه‌السلام هم مروی است که «واجعل لنا للمتقین اماما»، نه «واجعلنا»3. خُب این نص و فضای نص می‌شود. بنابراین این یک چیزی است که نزد آن‌ها روشن است. هر چه هم جلوتر برویم می‌بینیم که این کارها را هم کرده‌اند. بهت‌آور است. بینی و بین الله می‌گویم. برای شخص من مکرر می‌شد که بهت زده می‌شدم. یعنی وسعتی که مسأله قرائات و حفظ آن دارد، به این صورت است. و این‌ها بحمدالله موجود است. یک وقتی است که می‌گوییم یک زحمتی کشیده‌اند و از بین رفته، اما این‌طور نیست. البته بخشی از آن چرا. اگر یادتان باشد دانی در چهارصد و چهل و چهار وفات کرده است. طبقات القراء دارد. ذهبی دارد. ابن جزری هم در قرن نهم دارد. این‌ها همه دارند. اما دانی در قرن پنجم بیست جلد طبقات القراء دارد. جلوتر عرض کرده بودم. این‌ها شوخی است؟! اما کتاب نیست. هر چه کتاب مفصل تر شود استنساخ آن کم‌تر می‌شود. حجم خود کتاب سبب ماندگار نشدنش می‌شود. استنساخ نمی‌کنند. ولی در دست آن‌ها بوده. یعنی ابن جزری آن را داشته‌اند. طبقات القراء دانی بیست جلد است. ببینید چه کار می‌کردند! یعنی تک‌تک استاد، شاگردانش و همه را بگویند تا کجا خواند، چه روزی آمد و چه روزی نیامد. این قدر دقیق همه این‌ها بوده. وقتی ما خبر نداریم از دور کلی گویی می‌کنیم. هر چه جلوتر می‌رویم مستند می‌بینیم که می‌توان به‌دنبال آن رفت، آدم بهت زده می‌شود که دستگاه کتاب خدا این قدر منضبط و مرتب است. ما محتاج این نیستیم که در فقه بگوییم همین که بر نهج عربی خواندید خوب است! یا عبارتی که از مرحوم فیض خوانده بودم، آن آقا گفته بودند واقعاً این عبارت فیض است؟! فیض چه گفتند؟ گفتند بهترین قرائت این است که به زبانتان راحت بیاید. وقتی آن را می‌خوانید ببینید راحت است. یعنی هر جوری شد. می‌گفتند واقعاً گفته است؟ بله. وقتی مبناء، این‌طور می‌شود… . و حال این‌که اصلاً این‌طور نبوده. در فضای قرائات شیخ، سماع، استاد دخالت دارند. الآن که ما این‌ها را بحث می‌کنیم یک ذره‌بینی داریم که جدا می‌کنیم. یعنی جایی که قرائتی است که سند ندارد، پشتوانه ندارد، کنار است. لذا مرحوم شیخ الطائفه در تبیان –مدتی طول کشید تا به این برسم- قشنگ ذره‌بین می‌گذارند و می‌بینند یک قرائت به حد شهرت و استفاضه می‌رسد یا نه. اگر نرسد اصلاً کاری با آن ندارد. مخصوصاً روی مبنای شیعه؛ می‌گویند قرائت قرآن باید مشهور بین مسلمین باشد. اگر مشهور نباشد ما با آن کاری نداریم؛ لایُقرأ. حتی گاهی خود اهل‌سنت دارند، ولی مرحوم شیخ می‌گویند باید مشهور باشد. اما وقتی قرائت به حد شهرت رسید دیگر حرفی ندارند. «المجاز بین القراء»، همانی که اول تبیان گفتند.

من راجع به «الجائز» صفحه‌ای ایجاد کرده‌ام. از نظر فقهی بسیار مهم است. متون قویم فقه شیعه از شرائع و … دارند. «لقّنها الجایز»؛ ما از این «الجایز» مفصل بحث کردیم. بین فقهای شیعه یک اصطلاحی بوده که تعیین قرائت در «مهر» نیازی نیست. خُب اگر تعلیم قرائت را مهر کرد، چه کار کند؟ «لقّنها الجایز»؛ این «الجایز» یک اصطلاح فقهی بوده. اصلاً فراموش شده و همه این‌ها محو شده است. در آن صفحه فدکیه نگاه کنید من همه عبارات را آورده‌ام. این‌ها از نظر فقهی کم نیست. فقها تعدد قرائات را جایز می‌دانستند. جایز کدام بوده؟ آن چه که مثل علامه حلی و محقق می‌گفتند متواتر است و می‌دانیم که قرآن است. چون قوام قرآنیت به تواتر است.

شاگرد: در نتیجه دیگر ملازمه ای بین قرائت اهل مدینه و قرائت امام علیه‌السلام نیست؟

استاد: ملازمه به آن معنا نیست.

شاگرد٢: لازمه فرمایش شما این است که امام در سلسله سند باشند؟ سؤال ایشان در مورد «روی» در روایت بود. جواب حضرت عالی این بود که امام هم در این سلسله اسناد بوده‌اند. باید ببینیم بوده‌اند یا نه.

تفاوت سبک قدیمی مدنیین و عراقیین

استاد: به «روی» می‌رسیم. آقا زحمت کشیده‌اند از کتاب روایات المدرستین آورده‌اند. الآن می‌خوانیم. در فدکیه عنوانی هست به نام «اختلاف روش قدیمی مدنیین با عراقیین در برخورد با قرائات مأثورة و ذکر حجج و وجوه قرائات». وقتی آدم انس می‌گیرد می‌بیند که این اختلاف بوده. صفحه خوبی است. ان‌شاءالله وقتی به منزل رفتید آن را با حوصله بخوانید. در آن جا شواهدی را آورده‌ام که اساساً در فضای مدینه، فضای معامله سنت بود. فضای معامله­­ مناقشه نبود. حتی فضای ذکر الحجه هم نبود. احتجاجات بعداً آمده بود. ولی در عراق به این صورت نبود. اصلاً یک جور اصطکاک و فضای خاصی بود. من که فکرش می‌کنم می‌بینم خدای متعال هر دو را مکمل هم قرارداد. سبک مدنیین را برای اصل صیانت و ماندگاری آن‌ها قرارداد؛ هیچ کار ندارند؛ جلوتر عرض کرده بودم به نافع بگویید تو که «سلام علی آل یاسین» می‌خوانی، پس چطور پشت سرش آیه می‌فرماید «انه»؟! همان اشکالی است که به او گرفته بودند. خُب او چه جوابی می‌دهد؟ می‌گوید این حرف‌ها را دور بریز؛ ما سند داریم؛ وقتی حضرت به این صورت خوانده‌اند دیگر به این حرف‌ها کاری ندارم. من در چیزی که از شیخ شنیده‌ام و سند دارم و به شارع می‌رسد، تصرف نمی‌کنم. «وي يا أهل العراق! تقيسون في القرآن»4؛ انّ القرائة سنة متبعة.

شاگرد: الیاسین هم جمع است.

استاد: نه، «الیاسین» اسمی برای الیاس است. اسم دیگری است. چقدر این‌ها بحث دارد. از زیباترین بحث‌ها است. کسی روی این‌ها تأمل کند می فهمد که قضیه قرآن و لطافت هایی که خدای متعال در آن به کار برده چه دم و دستگاهی دارد. یک مدخل گذاشته برای صدها و هزاران بحث و باز شدن فضاهای جدید. همین «الیاسین» را ببینید.

قرائت اهل البیت و قرائات النبی، قراءات دارای نقل مدون و روایت خاص به ایشان

شاگرد٢: ظاهرا بین خود اهل‌بیت، قرائت اهل البیت بوده.

استاد: باز یادم آمد. صفحه دیگری هم هست. «مصادیق تعدد قرائات در کافی شریف و جمع آن با حدیث حرف واحد»، یعنی هم در کافی شریف «حرف واحد» و «کذبوا اعداء الله» آمده و هم به حمل شایع روایاتی آمده که دو قرائت است و در هر دو قرائت هم امام معصوم می‌فرمایند «قال الله». در یک بخش از این صفحه، عنوان « قراءة النبی ص و امیر المؤمنین ع و الائمة علیه‌السلام» را هم باز کرده‌ام. صفحه‌ای مفصل است؛ من جمع‌آوری کرده‌ام ولی نشده آن را ویرایش کنم. صفحه مفصلی است. اگر مراجعه کردید بدانید که نشده آن را ویرایش کنم. ولی صفحه ممتعی است. از همین نرم‌افزار جامع الاحادیث هر چه ممکنم بود آورده‌ام، تا بعداً دسته‌بندی و ویرایش شود.

شاگرد: محدث قمی در اعمال روز جمعه مفاتیح به آیة الکرسی که می‌رسد می‌گوید مستحب است آیة الکرسی را به قرائت اهل البیت و «علی التنزیل» بخوانید. با آیة الکرسی ما تفاوت دارد.

استاد: بله. سبعة احرف بالزیادة و النقص همه این‌ها را حل می‌کند.

حالا که آقا فرمودند من یکی از آن‌ها را عرض می‌کنم؛ خدمت آقا آن روز گفتم؛ خود حفص دوری که خودش قاری و راوی مهم است. البته نه حفص معروف. این یکی دیگر از روات است. خودش کتابی دارد به نام «قرائات النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله». در الشامله هست.

شاگرد: چه کسی؟

استاد: حفص دوری معروف که راوی ابوعمرو است. خودش هم قاری مهمی است. کتابی دارد به نام «قرائات النبی». خُب چطور خودت راوی هستی و از آن طرف کتابی داری به نام «قرائات النبی»؟! این‌ها برای آن‌ها عادی بوده. یعنی فضای ذهنی آن‌ها یک فضای خیلی روشنی بوده که در این مباحث اصلاً مشکلی نداشتند. اصلاً به اشکال برخورد نمی کردند.

شاگرد: مقصود او از قرائات النبی چه بوده؟

استاد: یعنی قرائاتی که روایات داریم حضرت به این صورت خوانده‌اند. فقط همین. یعنی قرائت مدون پیامبر خدا، نه آن قرائت متواتری که بدنه مسلمین از حضرت نقل کرده‌اند. آن نه، یک قرائتی است که به آن سند داریم. وقتی آدم می‌فهمد خیلی روشن است. اما وقتی آدم نفهمد می‌گوید یعنی چه؟ خُب اگر حضرت قرائت کرده‌اند بقیه چه می‌گویند؟! اما نزد او واضح است.

عدم تنافی استناد قرائتی به امام علی علیه‌السلام با بقیه قرائات

خُب مثالی که می‌خواستم بزنم، این است: در کافی شریف سه-چهار روایت هست که با عناون «امسک-اعط» آورده‌ام. کافی جلد اول، صفحه ٢١١، جلد اول، ص٢۶١، جلد اول، ص٢۶٧. من سه روایت آورده‌ام که حضرت صریحاً می‌گویند:‌«أ ما تسمع قول الله تبارك و تعالى- هذا عطاؤنا فامنن‏ أو أمسك‏ بغير حساب‏». در روایت دیگر می‌گویند: «يا ابن أشيم إن الله عز و جل فوض إلى سليمان بن داود فقال‏ هذا عطاؤنا فامنن‏ أو أمسك‏». در روایت بعدی می‌فرمایند:‌ «و ذلك قول الله عز و جل- هذا عطاؤنا فامنن‏ أو أمسك». در کافی جلد یک، صفحه 438 حضرت می‌فرمایند: «ثم قال هذا عطاؤنا فامنن أو أعط بغير حساب». مرحوم مجلسی5 در مرآة دارند که این «فامنن» را روی حساب «اعط» چطور معنا کنیم. منظور من اینجا است: امام علیه‌السلام می‌فرمایند: «و هكذا هي في قراءة علي علیه‌السلام». خُب بگویند «فیما انزل الله» یا «فی قرائة النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله»؟! چرا می‌گویند «فی قرائة علی علیه‌السلام»؟!

خُب ما که قبل از آگاهی از این بحث‌ها، این روایت را می‌خوانیم می‌گوییم حضرت می‌خواستند بگویند این درست است. خُب سه حدیث دیگر در کافی هست که حضرت می‌فرمایند «قول الله امسک»، در این روایت است که می‌گویند «و هی فی قرائة علی». نه این‌که اینجا خلاف رسم المصحف است، حضرت «قرائة علی» که می‌گویند دارند سند می‌آورند که این غیر از مصحفی است که هست. البته همه سندها باز به امیرالمؤمنین می‌رسد. حفص که از خودش درنیاورده، عاصم که از خودش در نیاورده، همین «امسک» را از امیرالمؤمنین روایت کرده‌اند. ابوعبدالرحمان سلمی «امسک» را از امیرالمؤمنین روایت کرده‌اند. آن روایت «قول الله» هم هست. اما باز در کافی شریف می‌گویند «فی قرائة علی علیه‌السلام». «قرائة علی» را حضرت می‌گویند. نمی‌گویند «فی قرائة النبی». لذا این فضایی دارد که باید آن را درک کرد. وقتی ذهن شما با آن فضا مانوس شد، می‌بینید با این تعبیر حضرت مشکلی ندارید. کما این‌که در همین صفحه در «صلاة وسطی»، امام باقر علیه‌السلام می‌فرمایند: «و في بعض القراءة حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى صلاة العصر»6.

قضیه قرائت «یوم یحشر المتقون» از قبر مطهر امام رضا علیه‌السلام در عیون اخبار الرضا

شاگرد: در آیه «إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ»7، «فامضوا» به‌عنوان قرائت اهل البیت آمده است.

استاد: بله، اختصاصی یک چیز دیگری است. آن را که اهل‌سنت دارند. ابن مسعود می‌گوید اگر «فاسعوا» بود، باید عبایم از دوش بیافتد. در همین مباحثه مفصل از آن بحث کردیم. اختصاصی‌ترش جالب است که مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا8 آورده‌اند. او می‌گوید از آن شخص فاصله گرفتم و مشرف شدن به طوس. به حرم امام رضا علیه‌السلام رفتم و بیتوته کردم. گفتم خدا یک شب توفیق داده در حرم باشم، تلاوت قرآن می‌کنم. شروع به تلاوت کردم، بعد یک دفعه دیدم همراه من صدای تلاوت می‌آید. ساکت می‌شدم می‌دیدم صدای تلاوت را می‌شنوم. تا به این آیه شریفه رسیدم: «يوم نحشر المتقين إلى الرحمن وفدا و نسوق المجرمين إلى جهنم وردا». به اینجا که رسید دیدم صدایی که از قبر مطهر می‌آمد به این صورت شد: «يوم يحشر المتقون إلى الرحمن وفدا و يساق المجرمون إلى جهنم وردا». می‌گوید به این صورت شنیدم آمدم نزد کسی که همراهش بودم،گفتم چنین قرائتی هست؟ گفت نه. نزد علمائی که در آن منطقه بودند هم رفتیم، گفتند اصلاً در قراء عشره چنین قرائتی نیست. بعد می‌گوید تا به ری آمدم. کسی بود که در قرائت خیلی وارد بود، سراغ او رفتم و گفتم چنین قرائتی هست؟ گفت این را از کجا شنیدی؟ چون در قرائت معروف نیست. گفتم من حرم حضرت بودم و به این صورت شنیدم. این قضیه را در صفحه‌ای که مربوط به روایات امام رضا علیه‌السلام است، آورده‌ام. بعد می‌گوید این قرائت اهل البیت علیهم‌السلام است. این برای حرف شما خوب است. یعنی اهل البیت علیهم‌السلام قرائتی دارند که اختصاصی خودشان است. اگر بخواهیم سندی مدون کنیم در غیر آن‌ها نیست.

مصحف فاطمه س شعبه ای از علوم قرآن

در مورد مصحف حضرت زهرا در روایت کافی دارد: «واللّهِ ما فیهِ مِن قُرآنِکم حَرفٌ واحِدٌ»9،خیلی ها که این روایت را خواندند گفتند اصلاً ربطی به قرآن ندارد. درحالی‌که اصلاً منظور این نیست. «قرآنکم» یعنی آن قرآنی که شما با آن مانوس هستید. و الّا مرحوم مجلسی اول10 فرمودند کل مصحف حضرت صدیقه سلام الله علیها به حروف مقطعه است. چه دم و دستگاهی است. حالا مرحوم مجلسی از کجا گفته اند نشده پیدا کنم. اگر شما پیدا کردید خیلی خوب است.

شاگرد: توجیهش به همینی است که شما می‌فرمایید، والا دال بر این است که قرآن دیگری نازل شده است.

استاد: من روایت را آورده‌ام. حضرت فرموده‌اند این آیه در مصحف فاطمه چنین است. اگر «لیس من قرآنکم فیه شیء»، پس چطور از یک آیه قرآن می‌گویند در مصحف فاطمه این‌چنین است؟! قبلاً این‌ها را بحث کرده‌ایم. مصحف حضرت را که جبرئیل آورد یکی از طرق باز شدن حروف مقطعه است. حروف مقطعه توان این را دارد که این مصحف عثمان از آن در بیاید؛ حرف ابوفاخته؛ فواتح السور امّ الکتاب. امّ الکتاب چه بود؟ عبارتش یادتان هست؟ «أم الكتاب فواتح السور منها يستخرج القرآن،{الم ذلك الكتاب} منها استخرجت البقرة، و {الم الله لا إله إلا هو} منها استخرجت آل عمران»11. بلاتشبیه مثال سلول‌های بنیادین به ذهنم می‌آید. یک سلول است اما وقتی باز می‌شود قلب می‌شود، کبد می‌شود، چشم می‌شود. ابوفاخته می‌گوید این آیات امّ الکتاب هستند؛ «هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰت»12. می‌گوید امّ الکتاب، فواتح السور هستند. شاید بالای سی-چهل جلسه راجع به این حرف ابوفاخته صحبت شد. خیلی مفصل راجع به آن صحبت شد.

الآن او چه می‌گوید؟ می‌گوید قرآن از این حروف مقطعه استخراج می‌شود. جورو واجور. علم جفر از قرآن استخراج می‌شود. اصلاً علم جفر شعبه‌ای از علوم قرآن است. مصحف فاطمه سلام الله علیها شعبه‌ای از علوم قرآن است. فقط باید امت اسلامیه از اهل قرآن فرار نکنند؛ از آن هایی که خداوند متعال آن‌ها را عدل قرآن قرار داده فرار نکنند، بعد می‌بینند چه دم و دستگاهی است.

قبول تعدد قرائات و جلوگیری از امتیاز شیعه به یک قرائت، مفاد روایت «اقرئوا کما یقرأ الناس»

شاگرد: چطور به ما دستور داده‌اند «اقرئوا کما یقرأ الناس» ولی خودشان عمل نکرده‌اند؟

استاد: خودشان هم عمل کرده‌اند.

شاگرد: خودشان قرائت خاص داشتند. وقتی به فلانی می‌گویند پیامبر اکرم به این صورت خوانده‌اند غیر آن چیزی است که مردم می‌خوانند.

استاد: ببینید وقتی می‌خواهید بخوانید، «کله قرآن» است. کما این‌که شیخ الطائفه فرمودند: «کله صواب، کله حق». شیخ که این‌ها را می‌دانستند. این روایت را ببینید چقدر مناسب این فرمایش شما است. در خصال مرحوم صدوق است.

عن حماد بن عثمان قال قلت لأبي عبد الله ع إن الأحاديث تختلف عنكم قال فقال إن القرآن نزل على سبعة أحرف و أدنى ما للإمام أن يفتي على سبعة وجوه ثم قال هذا عطاؤنا فامنن أو أمسك بغير حساب13

می‌گوید به امام علیه‌السلام گفتم: «إن الأحاديث تختلف عنكم»؛ یابن رسول الله احادیث مختلفی از ناحیه شما به ما می‌رسد، کدام یک از آن‌ها را بگیریم؟ حضرت فرمودند: «إن القرآن نزل على سبعة أحرف و أدنى ما للإمام أن يفتي على سبعة وجوه»؛ چند جلسه روی این «ادنی ما للامام» بحث کردیم. این جور نیست که ائمه نخوانند؛ می‌گویند شما کاری نکنید که شیعه به یک قرائت خاص ممتاز شود. این‌ها خیلی به هم مربوط است. شیخ الطائفه چه فرمودند؟ طبرسی چه فرمودند؟ فرمودند «کرهوا تجرید قرائة مفردة». از روز اول اهل البیت فرموده‌اند فقط «سلام علی آل یاسین» نخوانید، بلکه هر دوی آن‌ها را بخوانید. این‌ها خیلی زیبا است. فلذا من گفتم اگر قرار بود این اجماع پشتوانه واقعی نداشته باشد، به‌طور قطع بین شیعه «سلام علی آل یاسین» معروف می‌شد. چون چقدر روایت دارد! قرائت اهل مدینه هم بوده. نافع هم قرائت کرده است. الآن هم در الجزایر و مغرب و مراکش همه «سلام علی آل یاسین» می‌خوانند. آقا لینکش را هم گذاشته، صوتش را هم ببینید. همه آن‌ها «سلام علی آل یاسین» می‌خوانند ولی شیعه نمی­خواند. بله می‌خوانند؛ در عروه هست که اگر در نماز هر دو را بخوانید درست است؛ متن عروه را ببینید. «یجوز القرائة بالقرائات السبع». یکی از قرائات سبع «آل یاسین» است. نماز با آن درست است. بنابراین از روز اول فرموده‌اند «اقرئوا کما یقرأ الناس»14، یعنی به یک قرائت خاص معروف نشوید. همانی که مردم می‌خوانند شما هم بخوانید. قرائاتی را هم که مطمئن شدید از ناحیه ما اهل البیت است، بدانید که به پیامبر خدا و به جبرئیل علیهما السلام می‌رسد.

شاگرد2: مفادش نخوانید نیست، بلکه مختص به یک قرائت نشوید است.

استاد: بله، «کرهوا تجرید قراءة مفردة ».

شاگرد: «اقرأ كما يقرأ الناس» دارد نهی می‌کند از غیر قرائت ناس.

استاد: نه، نهی نمی‌کند. می‌گوید حضرت مصحفی به من دادند و فرمودند به آن نگاه نکن؛ اما من نگاه کردم. بعد می‌گوید دیدم فرق دارد. فرمودند «اقرأ كما يقرأ الناس».

شاگرد: اولاً نهی می‌کند، ثانیاً « اقرأ كما يقرأ الناس» یعنی این را نخوان.

استاد: نخوانی که وجه آن معلوم است. مثل این‌که می‌گویند: «إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَ»15؛ بیع را رها کن و به نماز برس. اینجا هم که حضرت می‌فرمایند نخوان، یعنی اختلاف نیانداز. خودت را ممتاز نکن به قرائتی که بچه‌های شیعه وقتی از مادرانشان قرآن یاد می‌گیرند، فقط همان را می‌خوانند.

شاگرد2: اینجا در مقام توهمی بوده که قرآن آن است و این‌ها قرآن نیست، لذا وقتی حضرت می‌فرمایند: «اقرئوا» در مقام دفع آن توهم است. یعنی فکر نکنید که دیگر نمی‌توان خواند.

استاد: بله.

مبنای محدث نوری در «فصل الخطاب» و علامه عسگری در «القرآن الکریم و روایات المدرستین»

مطلب اصلی ماند. مطلب اصلی برای «وَلَا يَخَافُ عُقۡبَٰهَا»16 است. بحث اصلی من «روی» است که آقا گفتند. در این «روی عن ابی عبدالله علیه‌السلام»، زحمت کشیده‌اند از کتاب «القرائات سیاری» روایت را آورده‌اند. مرحوم طبرسی فرمودند «روی»، یکی از آن‌ها اینجا است. مرحوم طبرسی در زمان خودشان خیلی روایات داشتند. یکی از آن‌ها اینجا است. مرحوم آقای عسگری در کتاب «القرآن الکریم و روایات المدرستین» این روایت را آورده‌اند. خب می‌دانید ما در سال نود و هشت، شروع کردیم کتاب «الشیعه و القرآن» احسان ظهیر الهی را خواندیم. عرض کردم مرحوم آیت‌الله صافی ردیه آن را نوشته بودند. شخصی بود در پاکستان. یک فصل مهمی از کتابش را بدون این‌که یک واو کم و زیاد کند، از کتاب فصل الخطاب مرحوم نوری آورده بود. الآن فایل های آن هم هست. مدتی آن را مباحثه کرده‌ایم. آن چیزی که ما در آن سال شروع کردیم، این بود: مرحوم محدث نوری که این روایت را آورده‌اند، احسان ظهیر هم می‌گوید شیعه این‌ها را می‌گوید. چندتا بود؟ هزار و شصت و دو روایت فقط در باب دوازدهم بود. ما این‌ها را شروع کردیم، اما ادامه پیدا نکرد. کما این‌که بحث روایات کافی به حمل شایع ادامه پیدا نکرد. ما دو-سه بحث شروع کردیم، بحث‌های خوبی بودند، نیمه کاره ماند. ان شاءالله شما ادامه بدهید. کل کافی را ببینید، روایات حمل شایع را پیدا کنید. یکی همین بحث روایاتی است که مرحوم نوری در فصل الخطاب آورده‌اند؛ هزار و شصت و خورده‌ای روایت را ببینید باید چه کار کنیم. آن چیزی که ما در آن چند جلسه به‌دنبال آن رفتیم، این بود که خیلی از این هایی که ایشان از کتب شیعه آورده‌اند، به تفصیل در کتب اهل‌سنت هم هست. یعنی فریقین دارند. این‌طور نیست که شما بگویید محدث نوری آورده است.

علامه عسگری در اینجا نیز همین کار را کرده‌اند. یعنی در جلد سوم آمده‌اند و در فصل مفصلی -زحمت هم کشیده‌اند- تمام این هزار و خورده‌ای روایت را که احسان ظهیر در کتابش به‌عنوان ردیه آورده، ایشان تمام این‌ها را بررسی کرده است. فصل مشبعی از جلد سوم روایات المدرستین است.

چیزی که در مباحثه ما خیلی مهم است و بحث اصلی است، این است: مبنای مرحوم محدث نوری با مبنای مرحوم عسگری یکی است. وقتی مبنا یکی است، آقای عسگری به زحمت افتاده‌اند. من یکی از عباراتشان را در مانحن فیه می‌خوانم. به زحمت افتاده‌اند. بارها عرض کرده‌ام که کل فصل الخطاب روی همین می‌گردد: «إن القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجي‏ء من قبل الرواة»17، هر چه هم دیگر پیش آمد می‌گویند تحریف شده است. کل فصل الخطاب این است. اما اگر این روایت حرف واحد درست معنا شود و فضای آن معلوم شود، اصلاً هیچ چیزی از فصل الخطاب نمی‌ماند. اصلاً ردیه نمی‌خواهد که بر آن رد بنویسند. می‌گویند همه آن‌ها صاف است. خب این مبنای جناب محدث نوری است که کل فصل الخطاب روی این می‌چرخد. من آورده‌ام خوانده‌ام تا ببینید. اتفاقا خلاف حرف‌های خودشان را هم دارند. مفصل بحث شد. مرحوم آقای عسگری هم همین‌طور هستند. وقتی شروع می‌کنند همین را می‌گویند. می‌گویند اهل البیت می‌گویند «حرفٌ واحد»، پس دیگر تنها همین یکی است. خب با این مبنا آمده‌اند این هزار روایت را بررسی کرده‌اند. خب معلوم است وقتی آن مبنا هست، این هزار و خورده‌ای روایت را چه کار می‌کنید؟! بهترین چیزی که ایشان از آن شروع می‌کنند، سراغ سند می‌روند. تضعیفش می‌کنند و می‌گویند از این‌که راحت شدیم. حالا هزار و خورده‌ای هست، باشد! تک‌تک آن‌ها را بررسی می‌کنند.

در مانحن فیه چه کار می‌کنند؟ خیلی جالب است.

نقد بیان علامه عسگری در قرائت «فلا یخاف عقبها» با استناد به قرائت مغاربه

دراسة روايات سورة الشمس (الف) 995 - السياري عن محمد بن علي عن أبي جميلة عن الچلبي و الفضيل أبي العباس عن أبي عبد اللّه عليه السلام و علي بن الحكم عن أبان بن عثمان عن فضيل عن أبي عبد اللّه (ع) يقرأ فلا يخاف عقبيها.

(ب) 996 - و عن يونس عن صلت بن الحجاج قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقرأ فلا يخاف عقبيها.

(ج) 997 - الطبرسي قرأ أهل المدينة و ابن عامر فلا يخاف عقبيها و كذلك في مصاحف أهل المدينة و الشام و روى ذلك عن أبي عبد اللّه عليه السلام.

دراسة الروايات: أ - [الآية ] - قال اللّه سبحانه في الآية (15) من سورة الشمس: وَ لاٰ يَخٰافُ عُقْبٰاهٰا . و في الروايات: «فلا» - بدل - وَ لاٰ .

ب - السند: 1 - رواية السيّاري المتهالك (995) في سندها: محمد بن علي (أبو سمينة) ضعيف غال كذاب عن أبي جميلة (مفضل بن صالح) و هو قرينه. و روايته (996) مرسلة. 2 - رواية الطبرسي (997) و ما أورده في ذيلها بلفظ «روى» اشعارا بضعفه عنده و لم نجد لها معينا غير معين السيّاري المتهالك و بتفسير الآية بتفسير الطبري و الزمخشري و الفخر الرازي و القرطبي و معاني القرآن للفراء: و أهل المدينة يقرءون (فلا) و قرأ نافع و ابن عامر (فلا) . إذا فالقراءة منتقلة و ليس للشيخ و ظهير أن يستدلا بها على مرادهما.

ج - المتن: و هذه - أيضا - كسابقتها قراءة لبعض الناس و لا يصح الاستناد إليها في القول بتحريف القرآن و العياذ باللّه.18

«دراسة روايات سورة الشمس»؛ مرحوم نوری آورده‌اند، احسان ظهیر هم در کتابش آورده است. مرحوم آقای عسگری در کتابش مدام استاد استاد می‌کند. لحن آقای عسگری خوب است؛ مودبانه برخورد می‌کنند. استاد ظهیر…! از چیزهایی که حاج آقا از مرحوم آسید شرف الدین در المراجعات خیلی تجلیل می‌کردند، همین بود. می‌گفتند حتی آن طرف فحش می‌دهد، اما ایشان می‌گفتند استاد این‌طور فرمودند. ایشان هم همین‌طور هستند. ادبیات آقای عسگری ادبیات ملایم و با احترام است. درستش هم همین است. وقتی ایشان «شیخ» یعنی محدث نوری، «ظهیر» که می‌گویند یعنی همان استاد ظهیر. البته اینجا استاد نگفته اند ولی در جاهای دیگر استاد را می‌گویند.

مرحوم نوری این روایت را آورده، احسان ظهیر هم به تبع او آورده است. در سوره والشمس یک روایت آورده است.

«السياري عن محمد بن علي عن أبي جميلة عن الچلبي و الفضيل أبي العباس عن أبي عبد اللّه عليه السلام و علي بن الحكم عن أبان بن عثمان عن فضيل عن أبي عبد اللّه (ع) يقرأ فلا يخاف عقبيها»؛ با فاء است. روایت دوم:

«عن يونس عن صلت بن الحجاج قال سمعت أبا عبد اللّه عليه السلام يقرأ فلا يخاف عقبيها»؛ خب آقای عسگری باید چه کارش کنند؟

یک جای دیگر هم داریم؛ فرموده‌اند: «الطبرسي»، همانی است که در جلسه قبل خواندم.

«الطبرسي قرأ أهل المدينة و ابن عامر فلا يخاف عقبيها و كذلك في مصاحف أهل المدينة و الشام و روى ذلك عن أبي عبد اللّه عليه السلام»؛ این را آورده‌اند و حالا می‌خواهند جواب بدهند.

«دراسة الروايات»؛ السند دارند و المتن. متن و سند را بررسی می‌کنند. خب سه روایت شد، می‌فرمایند:

«رواية السيّاري المتهالك»؛ خود سیاری ضعیف است. شما می‌خواهید از کتاب او شاهد بیاورید؟!

شاگرد: متهالک بالاتر از ضعیف است؟

استاد: ظاهراً بله. اصطلاحی که ایشان به کار می‌برند شاید خاص ایشان باشد. در جای دیگر متهالک را ببینیم.

خب سندش چیست؟ خودش که متهالک است، سندی هم که آورده این است:

«في سندها: محمد بن علي (أبو سمينة) ضعيف غال كذاب عن أبي جميلة (مفضل بن صالح) و هو قرينه»؛ او هم مثل او غالی و کذاب است. «و روايته مرسلة»؛ در دومی هم «عن یونس» دارد که واسطه خورده و مرسله است. روایت سوم هم روایت طبرسی است.

«2 - رواية الطبرسي (997) و ما أورده في ذيلها بلفظ «روى» اشعارا بضعفه عنده و لم نجد لها معينا غير معين السيّاري المتهالك»؛ می‌گویند مرحوم طبرسی در مجمع البیان فرموده‌اند «روی». «روی» یعنی ضعیف است. گمان نمی‌کنم شما مجمع البیان را بگردید و بحث کنید این‌طور باشد. اصلاً مرحوم طبرسی وقتی می‌فرمایند «روی» منظورشان ضعف نیست. و الا چه کار داشتند روایت ضعیف را بیاورند؟! فضای قرائات همان فضای نص است؛ می‌خواهند بگویند در اینجا مدونا به امام علیه‌السلام سند داریم. اما ایشان می‌گویند اشعار به ضعف دارد. این روایت طبرسی کمک کاری هم غیر از روایت سیاری ندارد که آن را هم گفتیم متهالک است و فایده‌ای ندارد. پس نزد روایات شیعه «فلایخاف» کنار رفت. این برای آن‌ها. خب بعدش چه؟ می‌گویند بروید در تفاسیر اهل‌سنت ببینید، آن‌ها هستند که مفصل «فلا یخاف» را آورده‌اند. در فصل الخطاب مرحوم نوری «فلا یخاف» آورده‌اند، احسان ظهیر می‌گوید شیعه می‌گوید با این قرائت قرآن تحریف شده، و حال آن‌که در تفاسیر اهل‌سنت آمده و در شیعه نیست.

«و بتفسير الآية بتفسير الطبري و الزمخشري و الفخر الرازي و القرطبي و معاني القرآن للفراء: و أهل المدينة يقرءون (فلا) و قرأ نافع و ابن عامر (فلا؛ پس این قرائت برای آن‌ها است و در تفاسیر آن‌ها است. «إذا فالقراءة منتقلة»؛ اصطلاح منتقله را در این کتاب دارند. می‌گویند روایات شیعه که ضعیف بود. ما که شیعه هستیم این‌ها را قبول نداریم. شما در تفاسیر خودتان قبول دارید و «الروایة منتقلة»، یعنی روایتی که در کتاب ضعیف شیعه آمده از فضای اهل‌سنت آمده است. «و ليس للشيخ»؛ شیخ نوری «و ظهير»؛ احسان ظهیر که این‌ها را آورده، «أن يستدلا بها على مرادهما».

خب الآن ملاحظه می‌کنید، دلیل این‌که گفتم بحث رسم خیلی مهم است، این است: الآن حاصل فرمایش ایشان چه شد؟ خب «فلا یخاف» تحریف هست یا نیست؟ مدام می‌گویند تحریف است، آن هم روی مبنای حرف واحد. خلاصه کدام یک از این قرائات است؟ «فلایخاف» یا «ولایخاف»؟! شما این کتاب را نوشته اید که روی مبنای حرف واحد بگویید تحریفی اصلاً نیست. خب الآن کدام یک از آن‌ها را انتخاب می‌کنید؟ شما کدام را نوشته اید که تحریف در آن نیست؟ کدام یک را انتخاب می‌کنید؟

شاگرد: «و لا یخاف» را.

استاد: چرا؟

شاگرد: چون قرائت رایج است.

استاد: خب به الجزائر بروید و مصحف را باز کنید. مصحف الجزایر در اینترنت موجود است و قرائات های آن‌ها هم موجود است. مصحف آن‌ها «فلا» است.

شاگرد2: در عربستان چند مصحف چاپ شده است.

استاد: بله، اول مصحف مدینه از حفص آمد، واهمه داشتند. کاملاً معلوم بود. متخصصین آن‌ها از بازتابش واهمه داشتند. کم‌کم که جا گرفت و حرف‌ها پخش شد و همه مطالب مستند قدیمی را شنیدند، واهمه رفت. الآن در سایت رسمی چاپ خانه آن‌ها ده مصحف هست. یکی از آن‌ها مصحف ورش است. مصحف قالون هست، ابوبکر شعبة بن عیاش هست و … . عثمان طه همه این‌ها را نوشته است. حتی شماره آیه‌ها را نوشته است. مثلاً «الرۚ كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ»19 در قرائت حفص و عد الآی، شماره آیه ندارد، ولی در بعض قرائات دیگر عد الآی دارد. و چیزهایی که دیگر کاملاً در فضای قرائات برای متخصصین واضح است. یعنی مستندات به قدری هست که تنها کسی که نا آگاه است، در فضای خیالات خودش است. اما کسی که برود ببیند چقدر مستندات کالشمس هست، هر چه بیشتر این‌ها را می‌بیند اصلاً بینه و بین الله تردید نمی‌کند که این‌ها هست. لذا چاپ خانه‌های آن‌ها الآن دارند. بحمد الله در ایران هم قرائات عشر هم چاپ کرده‌اند. ده قرائت با بیست راوی در یک مصحف شریف هست. کنار دست هر کسی باشد و با مصحف انس بگیرد، برای خودش چیزی می‌شود.

شاگرد: نسخه ای که در سال‌های اخیر در عربستان پخش می‌شود تا زوار بیاورند، در آخرش بیست و پنج صفحه راجع به قرائات و هجاء و حروف توضیح داده‌اند.

استاد: من آن را در فدکیه آورده‌ام. چون مطالب مهمی است. یکی دیگر هم در صفحه رسم المصحف است. از لجنه مفتین و بزرگان عربستان است که راجع به همین بحث کرده‌اند که چه کارش کنیم. هیچ چیزی هم از خودشان ندارند. من اولی که ثبت کردم گفتم آن‌ها خودشان چیزی دارند، بعد که نگاه خریداری کردم دیدم همه آن‌ها نقل است. یک مقاله خیلی ضعیفی بود. ولی علی ای حال آورده‌اند. یعنی مستندات، مستندات محکمی است. هر کسی به‌دنبال آن برود تردید نمی‌کند که این فضا فضای کاملاً مقبول نزد کل است. به شرطی که آدم به‌دنبال آن برود.

اشتباه علامه عسگری در یکی دانستن مصاحف الصاحبه و مصاحف الامصار

سؤالی که برای جلسه بعد باید به دنبالش برویم، این است: مرحوم آقای عسگری اختلاف مصاحف الامصار را چطور می‌خواهند درست کنند؟ من الآن مصاحف الامصار زدم، جایی که در کتاب ایشان آمد، منظورشان همان مصاحف الصحابه بود. مصاحف الصحابه فرق دارد. ایشان فرموده‌اند ما گفتیم عثمان آمد که مصاحف الامصار را بردارد. مصاحف الامصار داشتیم. چرا عثمان آمد یک مصحف نوشت؟ برای این‌که آن‌ها را بردارد و یک مصحف شود. درحالی‌که عثمان مصاحف الصحابه را برداشت و یک مصحف تدوین کرد و آن‌ها را سوزاند. بعد از این‌که مصحف عثمان آمد حالا تازه نوبت به مصاحف الامصار می‌رسد. اینجا ابتدای کار است. ابن عامر که خودش قاری است، کتاب نوشته به نام «اختلاف مصاحف الامصار». این را چه کار می‌کنید؟ هر کسی به اینجا بیاید گیر می‌کند. خود غانم قدوری هم گیر افتاد. با این‌که حرف مکی بن ابی‌طالب را ترجیح داد، خودش گیر افتاد. گفت بله، در این موارد به قدری این قرائات با هم معادل بودند که عثمان در یک مصحف این قرائت را گذاشت و در دیگری قرائت دیگر را گذاشت. دکتر غانم قدوری اعتراف کرد.

خب مرحوم آقای عسگری چه کارش می‌کنند؟ مصحفی که از قدیم بوده و خودتان از مرحوم طبرسی نقل کرده‌اید، خیلی روشن است. اما با این‌که هزار روایت در فضا می‌آید ولی ما مدام تضعیف کنیم! یعنی فضای بحث به جایی می‌رود که خلاف ارتکازات بشر است. تضعیفی به این صورت را به گردن او بگذاریم. و حال این‌که وقتی مبادی بحث کالشمس است، ما این‌ها را کنار بگذاریم و روی مبنایی برویم که مجبور هستیم این فضا را رد کنیم.

ان شالله بقیه آن برای جلسه بعد. شما هم این چند صفحه‌ای که گفتم را نگاه کنید. مخصوصاً صفحه اختلاف روش را نگاه کنید و ببینید چطور در فضای مدینه یک جور بودند؟

بازگشت قرائات به امیرالمؤمنین ع

شاگرد: تعبیر نسخه مدینه به این صورت است.

نسخ المصحف علی ما یوافق روایة حفص بن سلیمان بن مغیرة الاسدی علی قرائة عاصم بن ابی النجود عن ابی عبدالرحمان عبدالله بن حبیب بن ربیعه سلّمی عن مجموعة من الصحابه، منهم عثمان العفان و علی بن ابی‌طالب و ابی بن کعب و زید بن ثابت

می‌گوید قرائت حفص از این چهار صحابی است. بعد می‌گوید:

و ذلک کله ماخوذ من المصاحف الستة و هو موافق لها و هذه المصاحف هی التی بعث بها عثمان الی مکه و البصره و الکوفه و الشام و المصحف الذی جعله لاهل المدینه و المصحف الذی اختص به لنفسه

استاد: سر محصف خودش هم چه حرف‌هایی هست. وقتی هم او را کشتند، یک قطره از خونش روی «فَسَيَكْفيكَهُمُ اللَّهُ» افتاد و … . خیلی مفصل است.

شاگرد: می‌خواهم بگویم این را از کجا در آورده‌اند؟ عاصم به حفص می‌گوید من برای تو تنها از علی نقل می‌کنم.

استاد: چیزهای دیگرش هست. در کتب شیعه این را می‌گویند.

شاگرد: پس مختص به امیرالمؤمنین نیست.

استاد: بله. در کتب علوم قرآنی برای این‌که عاصم را جا بیاندازند، و حفص جا بگیرد، می‌گویند از امیرالمؤمنین امام معصوم است و تمام. روی مبنای حرف واحد این را می‌گویند. و الا اگر مبانی عوض شود آن‌ها هم هست. مرحوم آسید جواد عاملی در مفتاح الکرامه هم این را آورده‌اند. جالب‌تر این است ابن شهر آشوب است. آن سنی می‌گوید ایشان در قرائات امام عصرش است، ایشان در مناقب می‌گویند کل قراء سبعه با این اختلافاتی که دارند «یرجع قرائاتهم الی امیرالمؤمنین». یعنی نه این‌که فقط حفص باشد. این را ابن شهر آشوب می‌گویند. می‌گویند از اعلمیت حضرت، «علمه بوجوه اختلاف القرائات» است. یعنی حضرت همه وجوه قرائات را می‌دانستند. اصلاً بوی ای از حرف‌های قرن یازدهم به بعد، در کلمات شیعه نیست. من خیلی گشتم. فقط یک جا است؛ آن هم سید بن طاووس در سعد السعود است. با بحث‌هایی که قبلاً شده بود.

شاگرد: کلامی که از علامه عسگری بیان کردید و امثال علماء دیگر، همه آن‌ها به حرف واحد بر می‌گردد. یا همان حرف آقای خوئی که می‌گوید همه قرائات متواتر نیستند، بلکه ماده آن‌ها متواتر است. در نهایت هم نمی‌گویند کدام از «ملک» و «مالک» قرائت است. منشأ همه این‌ها حرف واحد است. ظاهراً علامه مجلسی هم همین مشکل را دارند.

استاد: اولین شخص پدر علامه مجلسی است. هر چه گشتیم -شیخ بهائی و …- نداشتند. اولین کسی که این فضا را باب کردند مجلسی اول بودند. هم مجلسی ثانی طور دیگری و بعد فیض در اینکه فضای حرف واحد یعنی یک قرائت درست است.

شاگرد: این‌که این روایات را نمی‌توان جمع کرد و همه آن‌ها تحریف است.

استاد: بله. قرائت صحیحه یکی از آن‌ها است.این حرف را اول مجلسی اول، مجلسی ثانی، فیض، سید نعمت الله جزائری زدند. و مهم‌تر از همه این‌ها صاحب حدائق است. صاحب حدائق بودند که فضای فقه را برگردادند. سه چیز عجیب و غریب در حدائق بود. اهل فن هم می‌گویند این‌ها متواتر نیست و … . درحالی‌که اهل فن کجا گفتند این‌ها متواتر نیست. سبع صغری و کبری و عشر فضاهایی روشن است.

والحمد لله رب العالمین

کلید: مصاحف الامصار، مصاحف الصحابه، القرآن الکریم و روایات المدرستین، مصحف فاطمه، حروف مقطعه، علم جفر، قرائت اهل البیت، قرائات النبی، فلایخاف عقبها / قرائت مدنییین / قرائت عراقیین / سلام علی آل یاسین/ اقرئوا کما یقرء الناس/

1 مرحوم آقای صدوقی بزرگ ماه مبارک منبر می‌رفتند. هر سال قضایایی که داشتند را تکرار می‌کردند. سن من هم خیلی کم بود، هر سال پای منبر ایشان بودم. چون سنم کم بود کامل یادم بود که حاج آقا این مطالب را پارسال فرموده بودند. نمکی که بیان ایشان داشت کافی بود. یکی از قضایایی که چندین بار می‌گفتند و شنیدم این بود. می‌گفتند آقایی نزد مجتهد شهر آمد. گفت آقا من برعهده من وجوهات است، این‌ها را حساب کرده‌ام، جدا کرده‌ام، در یک کیسه‌ای هم گذاشته‌ام، اما هر چه می‌کنم دلم نمی‌آید که بیایم و بدهم. گفت خُب حالا من چه کار کنم؟ گفت شما دو-سه نفر خادم بفرستید، فلان جای منزل گذاشته‌ام. اگر هم چیزی شد و من عصبی شدم اعتنائی نکنند. حاج آقا با آب و تاب می‌گفتند؛ می‌گفتند تا در را باز کردند، گفت آمدید منزل مردم چه کنید؟! کنار گذاشتنش و دست و پای او را بستند. دیگر به جایی رسید و شروع به فحش دادن کرد. آن‌ها هم اعتنائی نکردند، پول را برداشتند و آقا هم مشغول فحش دادن بود. وقتی بیرون رفتند این دفعه نفسی کشید و گفت هیی راحت شدم! ایشان خیلی مطالب ملیحی داشتند. نمی‌دانم نوارهای ایشان هست یا نه.

2 فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج ٩ص٣۶؛

«ثم بعد كتابتي هذا وإسماعه وقفت على الكتاب الكبير المسمى بالجامع الأكبر والبحر الأزخر تأليف شيخ شيوخنا أبي القاسم عيسى بن عبد العزيز اللخمي الذي ذكر أنه جمع فيه سبعة آلاف رواية من طريق غير مالا يليق وهو في نحو ثلاثين مجلدة فالتقطت منه ما لم يتقدم ذكره من الاختلاف فقارب قدر ما كنت ذكرته أولا وقد أوردته على ترتيب السورة».

3 همان ص 37؛ «واجعلنا للمتقين قرأ جعفر بن محمد واجعل لنا من المتقين إماما».

4 جامع البيان في القراءات السبع (1/ 148)

5 مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‏5 ؛ ص168

6 الكافي (ط - الإسلامية) ج‏3 271 باب فرض الصلاة ..... ص : 271

7 الجمعه 9

8 عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص281

9 الکافی، ج ۱، ص ۲۳۹، ح ۱

10 لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 40؛ «مشهور آنست كه حروف آن حروف نورانيه است كه مفتتح سور قرآنى است».

11 جامع البيان ط هجر (5/ 201)

12 آل عمران 7

13 الخصال، ج‏2، ص: 358

14 بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ج‏1 193

15 الجمعه 9

16 الشمس 15

17 الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 630 باب النوادر ..... ص : 627

18 القرآن الکریم و روایات المدرستین، ج 3، ص 799-800

19 ابراهیم 1