بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر، تحریف قرآن جلسه7 تاریخ:30/01/1393
استاد: ادامه بحث چه بوده، بفرمایید.
شاگرد: شما فرمودید که اول باید قرآن را بشناسیم و ﴿كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت﴾ را تبیین کردید و بعد اشاره فرمودید به بحث حروف مقطعه که باید متنشناسی کنیم و فرمودید که «خذ من القرآن ماشئت لما شئت» و کل قرآن در «واو» هم میتواند باشد و مثال هولوگرام و روایاتی درباره فضل قرآن فرمودید. روایاتی در اینباره که قرآن را همانگونه قرائت کنید که مردم قرائت میکنند.
استاد: حالا غیر از بحث علمی، آنچه را که عرض کردم هم خیلی مهم است که الآن آن مخالفین شیعه، برنامهریزی کردند که کلمه کلمه اینها را از کتابهایی که همین الآن هر شیعهای در هر کجا که بنویسند، ضبط میکنند و یک روزی از آن استفاده میکنند که شما این را گفتید! حتی اگر منِ طلبه هم حرفی بزنم، وقتی آنها میخواهند از آن استفاده کنند، من میشوم آیت الله العظمی. الآن اگر به سایتهای آنها مراجعه کنید خواهید دید که اگر طلبهای حرفی بزند، به محض اینکه موافق آنها شد، شروع میکنند به او آیت الله العظمی میگویند و اینکه او مرجع شیعه است که این حرف را زده است!
لذا نباید کسی بگوید که حالا من یک طلبه هستم و در فضای تحقیق در اینترنت یک چیزی مینویسم یا در فلان جا دارم بحث میکنم! اینجور نیست، اینها بعداً همینها را که علیه شیعه میخواهند از آن استفاده کنند، طرف را بزرگ میکنند و میگویند که این حرفها را زده است. یا اگر نخواهند بزرگش کنند، طور دیگری از آن استفاده میکنند. خلاصه این مشکلات امروزه برای همه وجود دارد که باید در هر حرفی که میزنند مواظبت کنند.
حق شیخ مفید بر شیعه در تدوین مکتب
اما دنباله بحث ما این بود که روایتی بود که قرار بود بخوانیم، روایات باب سه توحید صدوق که إنشاءالله برسیم بخوانیم. این روایت در جلد هجدهم بحار صفحه 263 حدیث نوزدهم است یک بابی مرحوم مجلسی دارند که برای بحث ما خیلی خوب است، بنام «باب آخر في كيفية صدور الوحي و نزول جبرئيل ع» همین بحثی که ما داریم که گویا این باب خیلی مناسبِ این است، بخصوص یک بحث داغی که اول همین فصل مرحوم مجلسی آوردهاند از دو تا رئیس جلیل القدر شیعه در صدر غیبت کبری (شیخ صدوق و شیخ مفید) اینها را دیگر همه میدانید، که شیخ صدوق، اعتقادنا، اعتقاد شیعه « الاعتقادات الامامیه» را نوشتند و مرحوم شیخ مفید تصحیح الاعتقاد نوشتند، آن جاهایی که همراه شیخ صدوق نبودند، خیلی محکم وارد میدان شدند. یکی از مواضعی که تقریباً درگیری این دو تا بزرگوار خیلی حادّ و داغ است همین جاست، در «ما نحن فیه» است، که نزول وحی چگونه است؟
مرحوم صدوق، خب طبق روایات و آن رنگ تحدیثی که داشته فضای کار ایشان و تعبّدی که به ظاهر روایات داشتهاند، «الاعتقادات الامامیه» را بر طبق همان نوشتند. مرحوم مفید در زمانی بودند که دو تا خصوصیت داشت: اول: اینکه صدر غیبت کبری بود، باید اساس اعتقادات شیعه بر یک چیزهای صرفاً سست نباشد. این از الطاف خدا در حق شیعه بوده است که شیخ مفیدی پیدا میشوند که مسیر اعتقادات شیعه را بر مسیر عقلانیت و مسیر فهم پایهریزی میکنند. دوم: محیط شیخ مفید مقابل محیط شیخ صدوق است. شیخ صدوق محیطش بیشتر محیط تشیع بوده و قم اصلاً سنی نداشت. ایشان قم بودند و پدر ایشان هم قم بودند. بعد هم در ری بودند و ری هم محیط نزدیک بودنِ محاورات سنی و شیعه نبود برخلاف بغداد. شیخ مفید در بغداد بودند؛ یعنی اساساً رشد و نموّ علمی شیخ مفید در فضای محاوره با علمای اهل سنت بوده است. معظم مشایخ اینها سنی بودند و بحثها با سنیها بود؛ یعنی شیخ مفید عالمی بوده که دوران طلبگیاش در حشر با بزرگان علمای اهل سنت بوده است؛ لذا میبینید فکر فکری است که در این فضا رشد پیدا کرده است، در فضای درگیری و فضای شنیدن حرف دیگران بوده است.
لذا حقی که شیخ مفید گردن شیعه دارند در پایهریزی مکتب، چیز کمی نیست و فقط باید لمس کنیم. و الا شیخ صدوق هم همینجور است، شیخ صدوق هم بالای سر همه ی ماست، که کف نعلینش روی سر من است؛ اما هر چیزی جای خودش است. در احوالات مرحوم آیت الله مرعشی نوشتند که گفتند من خواب دیدم پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودند، دست راست ایشان شیخ مفید بود، دست چپشان علامه مجلسی بود. خودشان میگویند که من خواب را تعبیر کردم که شیخ مفید در زمان خودش یک کار انجام داد و شالوده و اساس مذهب را ریخت و مرحوم مجلسی هم در ادامه از تضییع کتب حدیثیه [محافظت کرد].
خلاصه اینکه شیخ مفید کس کمی نیست؛ اما معصوم هم نیست. ایشان موضوعگیریهایی دارد که از یک جهت بسیار خوب است و در زمان ایشان اصلاً نمیشود گفت خوب که ضروری بوده، اما خب این موضع صحیح هم نیست ولو برای آن زمان ضروری بوده است. الآن برای زمان ما نقص است؛ یعنی معذور نیست در زمان ما کسی موضعگیری ایشان را داشته باشد. اما زمان ایشان بیش از این نمیشده است و ضروری هم بوده است. بخشی از توضیحاتش را من عرض خواهم کرد.
ولی از چیزهایی که من جلسه قبل عرض کردم و برای خود من جالب بود که صبح این حرفها را با آب و تاب خدمت شما گفتم، همان شب رفتم به یک مجلسی که کتابی را به من دادند، کتابی که آقای دکتر عصام 1نوشته بوده که سلفی بوده و بعد شیعه شده است. این کتاب را به من دادند، گفتم عجب! من صبح اینقدر در مباحثه حرفش را زدم، یک مصداق حمل شایعش را در این کتاب دیدم که برای خود من خیلی جالب بود.
ایشان این کتاب را نوشته، اصلش میگوید که چرا من اثنی عشری شدم؟ چرا به وجود مبارک حضرت بقیت الله مؤمن شدم؟ به اینکه روایاتی که راجع به مهدی است مربوط میشود شخصاً به پسر امام عسکری(سلام الله علیه). این کتاب برای این است2. آنگاه اگر یادتان باشد، من خواستم راجع به شیخ مفید بگویم که ایشان هم گفته است. ایشان میگوید: کسی که مرا متحوّل کرد و در درون این فضا آورد و مرا عوض کرد_ خب، آقای تیجانی رشتهاش حدیث نبود و تخصص ایشان در چیزهای دیگری بود، بعد آمده شیعه شده و در این فضا هم کتاب نوشته است اما ایشان رشته تخصصیاش حدیث بود. این خیلی تفاوت میکند._ میگوید: من رشتهام این بود و در همین تحقیقات رشته خودم، کتابهایی را دیدم تا اینکه اولین کسی که مرا زیر و رو کرد و اصلاً با دستگاه تشیع و امامت و اثنی عشریه و امام حضرت بقیت الله آشنا کرد شیخ مفید بود؛ لذا اصل کتاب هم در پشتش این است «الإهدا الی روح الإمام العظیم الشیخ المفید محمد بن محمد بن النعمان البغدادی القحطانی». میگفت که به گردن من خیلی حق دارد و اینجور افراد هستند که میفهمند. ما که شیخ مفید را نمیفهمیم و یک چیزی میگوییم که مفید اینجور گفت! اما کسی که در فضاهای دیگر بوده، او میفهمد که شیخ مفید میتواند چکار کند.
ملاحظه بکنید که شیخ مفید اینجور کسی است، کم کسی نیست که در رثای شیخ مفید حضرت بقیت الله، در عزاداری شیخ مفید شعر گفته است.
شاگرد: تشییع ایشان هم در بغداد میگویند که با اینکه همه سنی بودند اما بینظیر بوده است.
استاد: دویست هزار نفر شرکت کردند که در تاریخ بینظیر بوده است. منظور این است که شیخ مفید چنین شخصی بودند و نمیشود یک کلام درباره ایشان گفت. اما من به سهم خودم در این دو تا مطلب شک ندارم: یکی از مهمترین نعمتهای خدا برای شیعه در صدر غیبت کبری وجود مبارک شیخ مفید بوده و موضعگیری محکم ایشان مقابل شیخ صدوق ضروری بوده است؛ اما معصوم نبودند و در زمان ما این موضعگیریها خطا است و الآن کسی معذور نیست که چنین موضعگیریهایی را بکند. این دو تا در کنار هم برای من واضح است که باید بحث کنیم چنانچه شما در این مطلب خدشه دارید. «علی أی حال» اینجور شخصیت جلیلی هستند.
البته بعد از اینکه این کتاب را دیدم، چهارشنبه من عرض کردم که ما باید فضای درونبینی و درونمذهبی خودمان را با بحثهای مشترک جدا کنیم. موضوعمحوری را اساس قرار بدهیم برای اینکه ما باهمدیگر که میخواهیم بحث کنیم هرگز انتظار ما از یک بحث جهانی بین شیعه و سنی انتظار دو ارزشی نباشد و نگوییم که ما داریم بحث کنیم که خروجی بحث ما این باشد که صد درصد این شده یا نشده!؟ احراق بیت حضرت صدیقه کبری(سلام الله علیها) شده یا نشده؟ اصلاً این غلط است.من هم که مدام سفارش میکنم برای اینست که اگر شما مرتب بگویید و در اینباره بنویسید فضای[ دو ارزشی بحث] عوض میشود و برای آنها وحشتناک میشود. کما اینکه [در کتاب] ایشان به حمل شایع دیدم و خوشحال شدم و برایتان خواهم گفت.
یک وقت است که شیعه بین خودشان میخواهند روضه بخوانند و عزاداری کنند. اگر آنچه که قطعی نزد شیعه است بگویند که هفتاد درصد خانه حضرت را آتش زدند! این شبهه حرمت دارد و حرام است، چگونه هفتاد درصد است؟ معلوم است و چیز واضح و مسلّم است و شیعه در مجالسی که میخواهند عزاداری کنند نمیتواند بگوید هشتاد درصد! میگویند این خلاف شرع میگوید، چون چیز مبهمی نیست. این معلوم است و ما نباید این فضا را از بین شیعه بگیریم، چون اینها در فضای شیعه صد درصد است؛ کما اینکه آنها هم با آن چیزهایی که دارند «یستلزم الطعن علی السیدین الفاضلین» برای آنها هم صد درصد است که اینها از دروغهای شیعه است. ما با این فضا کاری نداریم.
آنچه مقصود ما است این است که الآن یک فضایی بحث میشود بین او که میگوید صد درصدی دروغ است و بین شیعه که میگوید صد درصد این صحیح است. حالا میخواهیم بحث کنیم، وقتی میخواهیم بحث کنیم و تحقیق کنیم، الآن از این بحث نباید انتظار این را داشته باشیم که یکی از این دو تا صد درصد سر برسد. این بحث همین چیزی میشود که تا حالا میبینید و آخر کارش هم جز نزاع چیزی نیست. حتماً باید یک نظام کلاسیک منطقی دقیق بر مبنای واضحات بشر مدوّن شود که خروجی بحث درصد باشد؛ یعنی یک بحث بشود، همه منصفین از کافر و مسلمان و شیعه و سنی از این بحثها بگویند که آیا خانه را آتش زدند یا نزدند؟ حاصل بحث این بشود که شصت درصد میگویند آتش زدند، همین بس است. در این فضا میگویند غلبه با این است که این کار شده است. یک وقتی میگویند که خروجی این فضا میشود که غلبه این است که آتش نزدند.
الآن اگر برای اهل سنت این فضا باز شود، کدام برای آنها وحشتناک است؟ این وحشتناک است که پنجاه درصد، شصت درصد بشود. و لذا جلسه قبل عرض کردم که فضای بحثی الآنِ ما شصت درصد است. همینطوری که طرفین شواهدی پیدا میکنند هر چه که جلوتر میرود، این شصت درصد روشن میشود و در فضای بحثی جلو میرود؛ چه برسد برای تک تک افراد. الآن مخاطب شما که در این شبکه دارید بحث میکنید، حاصل کلاسیک این شد که شصت درصد احراق صورت گرفته است و خود این جوان برایش شصت درصد روشن شد. تجربیات شخصی خودش بعد از اینکه چهل سالش شد، برای شخص او صد درصد روشن میشود. پس فضای مباحثه و فضای مناظره هنوز شصت درصد و شصت و پنج درصد بیشتر نشده، اما برای شخص اینها صد درصد میشود و تمام میشود.
این خیلی مهم است؛ یعنی تک تک افراد زود میرسند و برای آنها واضح میشود. اما فضای بحث جوری دیگر است. ولی آنچه که اساس عرض ماست این است که باید در محاوراتی که بین طرفین میشود انتظار دوارزشی نداشته باشیم و اصلاً بحث ما سر این باشد که کدام ارزش صدقش بالاتر است! وقتی فضا اینطور شد، برای جوانها و کسانی که مطلب دستشان است و نمیخواهند اینجوری شود، وحشتناک است. این را مطمئن باشید که اگر بفهمند اینجور چیزی میخواهد بشود، مقاومت میکنند. آنهایی که مطلب دستشان است میدانند که این راه، راه بسیار خطرناکی برای آنهاست؛ اما برای ما که حقائقی بوده و در تاریخ هم معلوم است و با چه زحمتی اینها مخفی شده است، ما میخواهیم با این موضوع محوری ـ نه سندمحوری ـ درصد صدقش را بالا ببریم که همه بفهمند. برای ما بهترین راه است.
دو نحوه مواجهه اهلسنت با مسئله مهدویت؛
اول) جزءنگری در بررسی روایات بمثابه عناصر منفرد
حالا این کتاب به حمل شایع یکی از اینهاست. ایشان میگوید که من سلفی بودم و کاملاً یادم است که در برخورد با مسئله مهدویت ،آن فکری که ابن تیمیه و … در ذهن من گذاشتند، چگونه بود! آنگاه میگوید که دو چیز مرا نجات داد. میگوید: در فضای وهابی و سلفیگری وقتی به سراغ روایات میروند، اینها را عناصر منفرد و تک تک و جزئی میبینند. این روایت است و این هم سندش است و سندش ضعیف است، آن را کنار بگذار! آن روایت کذاست و این هم مفادش است، یک مفادی را برای آن توجیه میکنند و آن را کنار میگذارند! میگوید: اینجوری نیست، ما باید کلّ روایات را باهمدیگر بسنجیم و با قضایای تاریخی تطابق و توافق بدهیم که دقیقاً من عرض میکنم موضوعمحوری است؛ یعنی یک موضوع را که بعداً حتی اگر نرمافزارهایش هم برنامهنویسیاش بشود به دست هر کسی بدهند به راحتی مدیریت میکند و میگوید یک موضوع را باز کن، من برای شما میگویم که چطور از مثلاً صد تا روایت، این موضوع را ببینی که شصت درصد درست است یا سی درصد! براحتی میتواند جلو برود و بعد هم کامل میشود.
الآن ایشان اولاً میگوید که «لست أبتغی أن أنتقص من قدر الالبانی و العمرانی، بن باز و القفاری» میگوید: نمیخواهم بگویم اینها کم دارند و آنها را تنقیص کنم، ولی میخواهم بگویم که دید آنها دیدی است که آنها را نمیرساند. جزئی جزئی میبینند و درجا میزنند. بعد میگوید: اگر آنها از این جزئیبینی در بیایند، ـ البته ایشان موضوعمحوری را مطرح نمیکند، من دیدم همان مطالبی که جلسه قبل گفته بودیم، همان مطالب به حمل شایع یک نفر [دکتر عصام] را نجات داد، ـ یعنی از فضای سندمحوری و جزئینگری آمده در فضای موضوعمحوری و خدا او را نجات داد. اگر اینطور کلاسیک و فنّی شود و کاری که ایشان اسمی از آن نمیبرد، ولی عملاً دارد میگوید که این مرا نجات داد، اگر این دقیق پیاده شود، صد تا صد تا کسانی هستند که نجات پیدا میکنند. افراد زیادی هستند که این زمینه را ندارند، وقتی آن فضا راسخ شود، برای بسیاری از آنها واضح میشود و دو دو تا چهارتا میگردد.
دوم) متهم کردن شیعه به تبانی در مسئله مهدویت
این یکی بود که میگوید جدا جدا میبینند، و یکی دیگر میگوید که: میگویند یک تبانی در کار اینهاست، تبانی شیعه! که میگویند: علمای شیعه و محدّثین شیعه باهمدیگر دروغی را درست کردند و مدام به همدیگر گفتهاند که مبادا بگذارید این دروغ کشف شود! مؤامره و تامر کردند و دروغ گفتند و نوعی تبانی دارند بر اینکه کسی به دنیا آمده و امام دوازدهم است! اصلاً روایات حضرت پیامبر خدا به حرفی که اثنی عشریه میزنند چه ربطی دارد؟ اینجوری میگویند. تا یک حرف معمّم یا غیر معمّمی را هم که کتابش شیعی باشد میبینیم، میگویند او هم از کسانی است که باهمدیگر ساخت و پاخت کردند که دروغهای خودشان را جا بیاندازند.
تنها چیزی که میتواند این هیمنه دروغپردازی را از بین ببرد، تواتر چگونه است؟ میگویید: «یمتنع تواطئهم علی الکذب» نمیتوانند تبانی کنند، چطور ساخت و پاخت کنند؟ موضوعمحوری یعنی همین که شما یک موضوع را محور قرار میدهید، بعد شروع میکنید. این موضوعی که شما میگویید ساخت و پاخت کردند شاهدش در صحیح بخاری است در صحیح مسلم است و صدها روایت وجود دارد! وقتی هر روایت را جدا جدا میبینند میگویند آنجا که گفتیم روایتی را و سندش هم صحیح است مقصود آن است و فارغ شدیم، حال آنکه همه روایات را باید حاضر کنیم. در موضوعمحوری همه روایات باید حاضر باشند و اولین کار برای موضوعمحوری، تحلیل عناصر هر بحثی است؛ یعنی تا یک روایت به دست شما دادند، دقیقترین کار منطقیاش این است که اول باید تحلیل کنید که این روایت درباره چند تا چیز دارد حرف میزند؟ تحلیل موضوعاتش را دقیق انجام دهید.
هر چه علم پیشرفتهتر شود در تحلیل دقیقتر آگاهانهتر و برای عقلای بشر نافعتر میشود. پس تا یک روایت را به دست ما دادند، چنانچه نرمافزاری باشد که از قبل به آن گفته باشند، به سرعت تحلیل میکند. تحلیلهای واژگانی، تحلیلهای موضوعی، تحلیلهای ارتباطی، تحلیلهای تاریخی بیرونی و تحلیلهای تاریخی درونی، همه اینها را قشنگ سریع انجام میدهد. این تحلیل موضوعی خیلی مهم است.
بنابراین شما تا با یک روایت صحیح بخاری مواجه میشوید، نمیگویید این یک روایت است و سندش هم این است! از این روایت در چند جا میشود استفاده کرد؟ استفادههای مباشری و استفادههای جنبی. این میشود فیشبرداری. فیشبرداریهای الآن خیلی کامل نیست. شما وقتی به دست من جاهل یک روایت میدهید، میگویم بهبه این روایت از پنج تا موضوع صحبت میکند. همین روایت را به یک خبیری که شصت سال زحمت کشیده، این روایت شصت تا موضوع دارد که شصت موضوعی که بالفعل مطرح است این روایت را میشود در آنها از آن استفاده کرد. اینها تحلیل موضوعی است.
لذا این دو تا فضا که شد، تبانی و تواطؤ کنار میرود و جوان سنّی اصلاً وحشت نمیکند. مدام بگوییم که این شیعهها با همدیگر ساخت و پاخت کردند که بر سر ما کلاه بگذارند و دروغ بگویند! اصلاً ائمه آنها که ادعای امامت نداشتند! نمیدانم با چه تعبیری بگویم که این شیعهنماهایی که به مراتب از خیلی از این سنّیها بدتر هستند مثلاً در کتابها ببینید که میگوید: محدّثین قرن سوم به بعد معجزه کردند! غیر از اینکه این حرف دروغ است، ملعنت آشکار در آن است؛ یعنی کسانی را که آدم مراجعه میکند، میبیند که اصلاً اهل دغل نبودند. بیایند صدها سند را درست کنند و برای عدهای جلوه بدهند که بله، ما اگر دربِ خانه پسر امام عسکری(سلام الله علیه) هستیم یک دروغی است که خودمان بافتیم! اصلاً اهل اینها نبودند، اول قدم خودشان بودند و آدم میفهمد و لمس میکند. خوشان بودند یعنی چه؟ یعنی اول قدم خودشان میخواستند حق را بفهمند و خودشان دنبال این بودند که حجت خدا را کشف کنند و معتقد به او شوند و واقع را بفهمند. اینجور افرادی را ما این عبارت را به ایشان نسبت بدهیم، که معجزه کردند یعنی معجزه در دروغگویی دیگر! معجزه کردند در اینکه اینها چیزهایی را به همدیگر ببافند نعوذبالله و درست کنند و این را بگویند اعتقاد شیعه است!
واضحاتی که هر منصفی میفهمد، اما وقتی ما این کار را نکردیم و وقتی مبنای اینها مدوّن و روشن نشده، این حرفها را میزنند. اما وقتی که اینها مدوّن شد، موضوع محوری اینست که برای منصفین روشن میشود که آیا مثلاً پنجاه تا محدّث شیعه اینجوری معجزه کردند؟ و یک چیزهای دروغی را باهمدیگر فرهنگسازی کردند برای شیعیان!؟ اصل اینکه بله، یک جایی میشود، محال که نیست، بحث تحقیقی یعنی همین؛ اما صحبت بر سر این است که ما میخواهیم ببینیم که واقع چیست؟ این کار شده یا نشده؟ ساخت و پاخت کردند یا نکردند؟ تبانی کردند یا نه؟ راهش این است و لذا الآن این کتاب به حمل شایع کسی است که از جزئینگری به نظامنگری و باهمنگری و به موضوعمحوری آمده و نجات پیدا کرده است و یک کتاب هم نوشته به این خوبی که حالا اگر عربی یا ترجمهاش را کسی موفق بشود انجام بدهد برای دیگران خیلی نافع است.
منظور من خود کتاب نیست، منظور ما آن روش اوست. اسم کتاب «تجربتی مع الامام محمد بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف» میگوید چطور شد که من نجات پیدا کردم؟ رشته او هم رشته حدیث بود و سلفیای هم بوده که الآنش پدر و عمو و اینها همه از سلفیهای مهم یمن هستند. میگوید: مهمترین مدرسه سلفی را پدر من در آنجا برقرار کرده و ساخته است. در این فضاست که کسی وقتی فطانت ذهنی خودش را دارد و ریخت ذهنش موضوعمحوری است، نجات پیدا میکند. موضوعمحوری چیز مهمی است و من مطمئن هستم اگر در اولین قدم که این بخواهد پا بگیرد، آن علمای بفهم آنها با او مقابله میکنند، چون میدانند تمام فرهنگسازی هزار ساله آنها مثل یک چیزی که لرزه بیافتد و به یکجا فرو بریزد میشود. اگر این باب بشود، چون هزار سال فرهنگسازی شده است ، همه اش خراب میشود. به محض اینکه این حرفها رو بشنوند، به شدت با آن مقابله میکنند. ما هم باید کاری نکنیم که خیلی زرق و برق پیدا کند. ما باید کار علمی روی اینها انجام بدهیم و موضوعمحوری را مبادیاش را مدوّن کنیم و کارهایی که دیگران کردند مسلمان و غیر مسلمان، فکر بشر و فکری که فطرت ذهن انسانهاست که وقتی به فضای تحقیق وارد میشود، خروجی کار او درصد باشد نه وقوع و لاوقوع! این فضا فضای بسیار خوبی است که وقتی در محاورات بحثهایی که الآن ما در آن درگیر هستیم حاکم شد، روزبروز در صد سال بعد از زمین تا آسمان عوض شده است.
شاگرد: اشارهای فرمودید به شیخ مفید که […] ادامهاش را بفرمایید!
استاد: بله. اصل بحث بود اما ببخشید چون موضوع محوری را جلسه قبل گفته بودم، این طردا للباب بود.
شاگرد2: در این بحثهای جدید این فرمایشی که شما گفتید خیلی جدی است. تحلیل گفتمان دقیقاً همین است میگویند که اگر شما بخواهید باوری را عوض کنید، نمودارش را میکشند و میگویند این نمودار است، شما با این نوکش درگیر نشو، شما فقط این نمودار را یک پله ببر جلوتر. اگر یک پله جلوتر ببرید، درصدی از اینکه تغییر کند در فرآیند بیست ساله باور جامعه را عوض میکند.
استاد: این فرهنگسازی است که این کار را من بینی و بین الله میگویم بعد از اینکه آل بویه بر سر کار آمدند این روند شروع شد. قبلش بود، یک جور دیگری بود؛ ولی بعد از اینکه شیعه قدرت حکومتی پیدا کردند و اصلاً دیدند که این خبرها نیست؛ لذا کتابها رنگش [تغییر کرد] و مطالبی که گفته میشود ولذا اگر این کار شده که خیلی خوب است. آنهایی که جوان هستید حتماً اینها را مباحثهاش را بگذارید تا تدوین بشود و به همین نحو موضوعمحوری بکنید و خصوصیات و شرایطش را به ضوابطی که همه عقلا قبول دارند، بعد از پنجاه سال میبینید که مجبور میشوند خود مدرسههای علمیه اهل سنت هم همینها را به عنوان یک علم ضروری بخوانند و اگر نخوانند میبینند که کم دارند. گاهی فضای علمی به گونهای میشود که آن در برابر جدیدیها میبینند که کم دارند؛ یعنی آنها حرفهایی دارند که این باید بداند.
شاگرد: آثار منفی خودش را هم دارد، چون آن طرف هم اگر این سلاح را بکار ببرد، برای جوامع ما و برای اعتقادات مایی که کار نکردیم، خیلی تشکیکات بالا میرود؛ یعنی همین روش موضوعی را بخواهد در ادله عامه بیاید بکار ببرد و بالا و پایین کند، کسانی که کار نکردند که عموم هستند، این مسائلی که مطرح میشود این درصدهای اعتقادات قبلیاش پایین و بالا میرود. این هم خوبی دارد و هم ضرر دارد.
استاد: خوبی [برای آنها] مقطعی است؛ یعنی هر کاری که یک گذری دارد در این گذر، عدهای زیر چرخ و دنده کار علمی میروند. چقدر از کسانی که زمینه ایمان داشتند اما در زمان رنسانس و پیشرفت علوم قرن بیستم، بر سر پوچ و حرفهای بیخودی از اعتقاد به خدا دست برمیداشتند! آینده پیشرفت علم چگونه بود؟ آیا لَه تدین بود یا علیه تدین بود؟ قَسم میخوریم که لهِ تدین بود و هست و خواهد بود. اما اول که این شروع میکند، عدهای منحرف میشوند. اینها گیر نیست و لذا عرض من این است که ما چکار کنیم که این افت و خیزها به حداقل برسد؟ چکار کنیم که این اثرات منفی که شما میفرمایید نباشد؟ انسان روی اینها کار بکند و فکر بکند، حتماً ﴿لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾، خدای متعال راهنمایی میکند.
شاگرد: اینکه میفرمایید اختصاصش دادید به بیرون از شیعه، چرا؟
استاد: بخاطر اینکه همین که ایشان فرمودند، ما یک چیزهای قطعی داریم و شکّی نداریم که شده است.
شاگرد: آن چیزهایی که قطع داریم مثل احراق بیت حضرت زهرا، داخل شیعه خیلیها انکار میکنند.
استاد: منابع مشترک ما کفایت برای این نمیکند. من به یک جایی رفتم که مال سلفیها بود دیدم این طرف آمده این کتاب «الهجوم علی بیت فاطمه سلام الله علیها» مال آقای عبدالزهرا مهدی، این کتاب را نقد کرده بود. روایات این کتاب را آورده بود، من این کتاب را ندیده بودم، در آنجا برای اولین بار دیدم، چکار کرده بود؟ میگوید: شما اولش را میآورید که «جاء عمر و معه فتیله، جاء عمر و معه قبس» بعدش هم تمام. او میگوید که بعدش را هم ببینید فقط تهدید بود. در یک نقل اهل سنت نداریم که سوزاندند! این فضای بحثی است. منابع بالفعل مشترک است، شیعه میگوید قطعاً بوده و او میگوید که منابع مشترک را باید ضمیمه کنیم. میگوید شما یک جا از نقل اهل سنت بیاورید که این احراق محقق هم شد! جز تهدید چیزی نبود. ایشان میگوید که دنباله روایت چیست؟ قبس آورد، ولی دنبالش دارد که امیرالمؤمنین آمد بیرون و گفتند که ما دعوا نداریم و بیعت کرد و رفت. این روایتی که خودش دارد میگوید که قبس بود، اما هیچ چیزی محقق نشد و حضرت آمدند بیعت کردند، شما شاهد بر چه چیزی میخواهید بیاورید؟ اینجا بود که عرض کردم موضوعمحوری نیست؛ یعنی پس موضوع احراق است و این روایت میگوید که قبسی در کار بود. در ادامه اش میگوید که براحتی آمدند و بیعت کردند. این روایت معارض هم دارد، دَه تا روایت در یک موضوع باهمدیگر تقویت میشوند و لذا میخ یک موضوع کوبیده میشود. بعد درصد خروجیاش مهم است.
ما به یک چیزهایی قطع داریم، منابع مشترک مورد مباحثه عمومی صد درصد نمیتواند اثبات کند. باید چکار کنیم؟ در این فضا چکار کنیم؟ یکی این است که ما صد درصد روی آن پافشاری کنیم و آنها هم روی حرف خودشان پافشاری بکنند و تا حالا هم اینگونه بوده است. این یک راه است؛ اما یک راه این است که هر کدام صد درصدشان برای خودشان باشند، ولی در فضای بحث میگوییم که از اول ما نیاز نداریم که بگوییم این شده یا نشده! ما میخواهیم ببینیم که احتمال وقوع این بیشتر است یا کمتر است؟ آن وقوع احراق شصت درصد این است که قبس که آمده احراق هم صورت گرفته است یا نه؟ کدام احتمالش بیشتر است؟
این را از کجا بدست میآوریم؟ از موضوعمحوری و مجموع منابعی که الآن طرفین قبول دارند. این خیلی فایده دارد با توضیحاتی که عرض کردم. اولاً یک جوان سنی الآن در فضای آزاد میبیند که شصت درصد شد. شصت درصد در عمر خودش شواهد برایش پیدا میشود. وقتی پنجاه سالش میشود صد درصد میشود برای شخص او. اما باز فضای بحث هنوز مکفی برای هفتاد درصد و اینها نیست ولی وقتی بحث تحقیقی جلو میرود مدام محققین دارند کار میکنند و این فضای موضوعمحوری در ده سال بعد این درصدها بالا و پایین میشود؛ یعنی گاهی میبینید که سی سال بعد این شصت درصد میشود نود درصد و این خیلی خوب است.
شاگرد: من قسمت منفیاش را میگویم که چرا برای درون شیعهها این موضوعمحوری نباشد؟ چرا فقط اختصاصش میدهید به برون؟
استاد: مباحث اختلافی داخل شیعه بله، اصلاً موضوعمحوری که ربطی به شیعه و سنی ندارد. یک منطق است.
شاگرد: جهت اثباتی آن طرفش را میخواهیم بگوییم، نه اینکه این طرف نفی شود.
استاد: منظور من این بود که علی ای حال چیزهایی است که اصلاً صد درصد شده است و با انتقال اینکه فرمودند با رأس درگیر نشوید، این را چندین بار عرض کردیم که اگر اینها را بنویسید و مواظب باشید که از یاد شما نرود، آن وقت یک خدا بیامرزی به ما میگویید. یکی از مهمترین ترفندهای فرهنگسازی اهل سنت بعد از اینها که شد این است که هیچ وقت خودشان را طرف اهل بیت قرار نمیدهند! طرفشان اهل بیت هستند و خودش هم میفهمد و من شک ندارم که خودش میفهمد، اما طرف خودش را اهل بیت قرار نمیدهد؛ بلکه طرفش را شیعه قرار میدهد. یعنی نمیرود با امیرالمؤمنین یا با امام صادق درگیر بشود، میگوید آنها که از ما هستند، اینها دروغ میگویند. طرف من شیعه و روافض هستند. این خیلی ترفند مهمی است؛ یعنی مرتّب جا خالی کردهاند از اینکه مبادا منِ عالم و محقق سنی در یک جایی قرار بگیرم که طرف من امام صادق بشود یا طرف من خود امیرالمؤمنین بشود. طرف من روافض هستند! خیلی ترفند مهمی است.
لذا من جلوتر عرض کردم یکی از کسانی که این ترفند را از روز اول دست همهشان گرفتند، حضرت صدیقه(سلام الله علیها) بود که ترفند را گرفتند از آنها و کاری کردند _راجع به محاکمه ابن کثیر هم داشت_ که کاری کردند که این عالم سنّی که همهاش میخواهد با رافضیها درگیر بشود، همین ابن کثیر ـ شوخی نیست! ـ ببینید با امیرالمؤمنین چگونه برخورد میکند؟ این فضا فضایی است که میگوید امیرالمؤمنین هنوز بدن مبارک پیامبر روی زمین بود، گفتند بیعت با خلیفه دیر میشود، علی با عجله آمد در مسجد با خلیفه پیامبر بیعت کرد که دیر نشود، چون اوجب واجبات است، بعد برگشت برای تجهیز پیامبر! این در البدایة است. رمزش هم معلوم است و دروغ واضحِ واضح است. منابعی که این حرف را بر آن متفرع کرده واضح است و اصلاً این را نتیجه نمیدهد، ولی قشنگ میگویند که اینجا دو تا روایت داریم.
پس همان روز اول چون دو تا روایت صحیح دارند و دو تا روایت صحیحِ متعارضی که هنگامه است، او هنگامه اش را کنار میگذارد و به نفع خودش مصادره میکند. این را میگوید اما وقتی میرسد برای کاری که برای حضرت صدیقه(سلام الله علیها) کردند، مجبور میشود و شروع میکند به محاکمه کردن حضرت و شدیداً با حضرت درگیر میشود و چند تا از عباراتش را یادداشت کردم. در جلد چهار و پنج اینها را دارد و در سه جا مطرح میکند، شوخی نیست اینهایی که عرض میکنم یک عالم سنی هرگز حاضر نیست بیاید خودش را مستقیماً درگیر بکند با سیدة نساء اهل الجنة یا با بضعة النبی بکند ولی ناچار شده است! حضرت صدیقه ناچارش میکند، شوهر من علی یک وظیفه دارد خون دل و اینها، بیا به او نسبت بده که فوری آمد بیعت کرد و رفت؛ اما من فرق میکنم! ناچارش میکند که اینها را بگوید! در البدایة جلد چهار، صفحه 331 میگوید که «فتغضبت فاطمة علیه»؛ یعنی بر ابی بکر. «فی ذلک»؛ در این قضیه. «فوجدت فی نفسها بعض الموجدة»؛ خیلی هم ناراحتی شدید نبود! «وَجَدَ» و «وَجد» از لغات ضدّ هم است، «وَجَدَ أی غَضَبَ»، «وَجَدَ أی سُرّ» مسرور و خوشحال شد هر دو تایش هست. «واجدة» یعنی «غاضبة» غضبناک شد. «فوجدت فی نفسها بعض الموجدة و لم یکن لها ذلک»؛ حق نداشت ناراحت شود. این را در جلد چهارم میگوید: «لم یکن لها ذلک» این شروع کار است. ناراحتی را دارد و یک کلمه را اینجوری میپراند.
بعد در جلد پنجم صفحه 248 یک زمینهسازی فراهم میکند برای محاکمه تند بعدی که اینجوری میگوید: «و لکن لما حصل من فاطمة عتبٌ علی الصدیق بسبب ما کانت متوهمة من أنها تستحق میراث رسول الله ص فحصل لها و هی امرأة من البشر لیست بواجب الاسلام» یک آدم معمولی بود عصمت که نداشت، ناراحت بود. «فحصل لها _و هی المرأة من البشر لیست […]_ عتب و تغضّب و لم تکلم الصدیق حتی ماتت». حضرت کاری کردند که در صحاح آمده است و میخش را کوبیدند.
این هم دومی بود، میرسد تا آنجا که آن آخر کار میبینید که چقدر ناراحت میشود در همین جلد پنجم، صفحه 286 میگوید: «و اما تغضب فاطمة علی ابی بکر فما أدری ما وجهه»؛ هیچ وجهی نداشت. یک تغضّب بیوجه بود، چرا؟ میگوید: فإن کان لمنعه ایاها ما سألته من المیراث»؛ اگر بخاطر قضیه ارث بود، ابوبکر استدلال کرد و روایت خواند که پدر شما گفتند که ما ارث نمیگذاریم. از این دروغهای واضح را میگوید که علی و عباس و عمر و ردیف همه را اسم میبرد و میگوید همه تأیید کردند که از حضرت شنیدند! همه اینها دروغ است. میگوید: همه اینها شنیدند حتی اگر تنها ابوبکر هم شنیده بود، «لوجب علی جمیع الأرض أن یصدقوه» بر همه واجب بود که او را تصدیق کنند. نمیدانم چرا حضرت صدیقه تصدیق نکرد؟ «فما أدری ما وجهه» اگر ارث بود این است.
بعد میگوید: «و إن غضبها لأجل ما سألته من تولیة»؛ اگر گفتند که شوهر من متولی اینها باشد، این هم ولیّ امر ابوبکر بود نمیشود که ولیّ امر او باشد و هر چیزی بخواهند بر او تحمیل کنند! این خیلی عجیب است میگوید: «و هذا الهجران» خلاصه هر چه کردند حضرت آشتی نکردند و هجران محرّم که علمای سنی در چند جای دیگر نقل کردند میگویند: این هجران محرّم نبود، چرا حرام نبود؟ بخاطر اینکه هجران محرّم این است که وقتی به هم میرسند «یعرض هذا و یعرض هذا»، روی از همدیگر بگردانند. هجران حضرت را میگویند محرّم نبود، چرا؟ میگوید: «تقبضت من لقائه» سعی کردند با ابوبکر روبرو نشوند، نه اینکه اگر روبرو میشدند روبرمیگردانند، آن حرام است. اینها از علمای دیگرشان است.3 ابن کثیر میگوید که اینها نبوده و توجیهپذیر نیست، اینجوری شروع کرده است، بعد میگوید: «و هذا الهجران و الحالة هذه» یعنی حق نداشتند و نعوذبالله کار بیوجهی کردند! «و هذا الهجران و الحالة هذه فتح علی الفرقة الرافضة شرا عریضا و جهلا طویلا»؛ پس پدر معنوی و مادر معنوی شیعه رافضیها را خودت گفتی که کیست! میگوید که همه این بهانهها را حضرت صدیقه دست رافضیها دادند.
ببینید که حضرت کاری کردند که این عالم سنی با ایشان درگیر شدند. او دارد اعتراف میکند که اگر اینها بهانه دارند تقصیرش گردن شماست. حالا حضرت صدیقه چکار کردند؟ گفتند: اولاً این قهری که شما میگویید حرام است را انجام دادم. کار خودم را هم کردم و اگر هم میگویید که رویش را گرداند، نه! «فلم تکلمه» حرف هم نزدم، کار خودم را کردم، به این معنا که یا من یا او! یا مرا بگیر یا رها کن. یعنی «إحدی الأمرین»، این نیست که هم علی باشد هم خلفای راشدین! نه، من میگویم یکی است.
جالبش این است که خود همین ابن کثیر در تفسیر خودش در ذیل آیه ﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّه﴾ روایت میآورد که جبرئیل نازل شد به پیامبر خدا امر کرد که یا رسول الله! «أعط فاطمة فدکا» یعنی ببخش.4 بعدش هم میگوید این از بعضی روافض است و نمیشود و «الله اعلم»! ببینید که چقدر عجیب است که وقتی میخواهد محاکمه کند، اصلاً به عنوان یک احتمال هم مسئله نحله را نمیگوید. خودت در تفسیر خودت این روایت را آوردی. اگر فردای قیامت حضرت صدیقه به تو بگویند که اینجوری محاکمه کردی، من که نمیگفتم ارث، آن مال بعدش بود. اصل کار من استشهاد بود و وکیل مرا بیرون کردند و من ادعای نحله داشتم. تو میگویی: «فما أدری ما وجهه» که دو تا هم بیشتر نمیگویی: یا ارث است یا تولیت علی که هیچ کدام وجهی ندارد! اصل ادعای مرا نمیگویی، بعد اینجور میگویید که «قد فتح علی الرافضة شرا عظیما»؟ آیا تو عالم هستی؟
این نکته مهمی برای آنهاست و شما هم هر وقت خواستید بحث کنید، ارجاعات موضوعی که من گفتم همین است، تا میبینید که یکی از باحثین آنها طرف خودش را شیعه انتخاب کرده، با منابع روشن بحث را عوض کنید. یعنی بگویید که شما با شیعه طرف نیستید، شما با اهل بیت طرف هستید. به حمل شایع با اهل بیت طرف هستید میخواهید رنگش را عوض کنید. شما میگویید که اهل بیت از ما هستند و طرف ما رافضیها هستند! عوض کردن این خیلی مطلب مهمی است که فضا فضایی شود که …
شاگرد: این موارد متعدد باید جمع شود.
استاد: آنها روی اینها کار کردند و ما گاهی اصلاً به ترفند آنها توجهی نداریم که آنها چکار میکنند. بعضی چیزها برای من ملموس شده که این کارها را میکنند. بعضی از آنها ملعنت خودشان را نسبت به اهل بیت دارند، یک جور حرفهایی که قابل گفتن نیست.
شاگرد: شاهد خیلی واضحش همین جوامع الکلم را که تدوین کردند، یک قسمت موضوعی دارد که احادیث را موضوعی کردند بعد در موضوعیشان اگر نگاه کنید «نساء المؤمنات»، «أمّهات المؤمنات»، «صحابیات» همه را میگوید ولی حضرت زهرا را ندارد! در دستهبندی موضوعیاش فاطمه زهرا را ندارد. تنها جایی که پیدا میکنید در اولاد النبی سه تا روایت دارد که پیامبر چند تا بچه داشت یکی هم فاطمه بود. البته در خود نرمافزار، «سیدة نساء العالمین» پُر است اما در دستهبندی موضوعیشان اصلاً حضرت زهرا حذف شده است.
استاد: من باورم نمیشود، به خیالم که وقتی ما میگوییم حضرت زهرا و آنها هم خب بهعنوان دختر پیامبر، اما جایی رسید بینی و بین الله برای من واضح شد که اصلاً یک کینه عجیبی نسبت به حضرت زهرا دارند. یعنی میبینند که هیچ کاری نمیتوانند بکنند، تبدیل شده در دراز مدت به کینه. این خیلی برای من عجیب است. باورم نمیشد که اینجوری برسد به جایی که اصلاً سرجایش وقتی آن جمله نهج البلاغه دارد که «مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِه»5؛ یک دفعه میبینید که اصلاً برای من خیلی تعجب بود، قشنگ خودش را نشان داد که وقتی بزنگاه مطلب بود کینه دارد و ناراحت است.
شاگرد: عمومیت هم ندارد ، حاکم کتاب فضائل حضرت زهرا را دارد،اصل نوشتن کتاب حاکم چه بوده؟
استاد: آن درست است، منظور من همهشان نبود. حاکم را چه کارهایی که بر سرش آوردند که چرا در فضائل معاویه نقل نمیکنی؟ یکی میگوید که به او گفتم: یک کلمه یا یک چیزی نقل کن! گفت: «لا یجئ من قلبی»؛ هر کاری میکنم دلم راضی نمیشود که یک کلمه در فضیلت معاویه نقل کنم.6 خود حاکم «فضائل فاطمة» دارد. ولی خود حاکم بلاریب سنی است؛ یعنی من یک درصد احتمال شیعه بودن او را نمیدهم. شما اگر بگویید نه، من حرفی ندارم. من خودم چندین سال میگفتم که او تقیه میکرد؛ اما بعد که عملاً دیدم، متوجه شدم که سنی است و بلاریب سنی است و خود آنها هم میدانند. سنیها جورواجور هستند.
شاگرد: یک نمونه بارز امروز حکومت آل سعود است که سیصد سال حکومت کردند من در ویکی پدیا و همه تاریخشان بررسی کردم، از محمد بن سعود حاکم اولشان سیصد سال پیش تا الآن سه تا حکومت داشتند، در همه فامیلهایشان پسرهایشان دخترهایشان در کلاً هر کسی که من گشتم اسمهایشان را امرایشان و امیره و اینها، یک دختر بین دخترهایشان بنام فاطمه نگذاشتند و یکی از حکمای آنها که سیصد سال حاکم شدند، فامیلهایشان و برادرهایشان یک نفر بنام علی نیست و یک نفر بنام حسن نیست یک نفر بنام حسین نیست. فهد است، فیصل است، خالد است و غیره. این یک نمونه بارزی است.
استاد: همان چیزی هم که من گفتم بغض دارد، این از همین سلفیها بود.
«و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کلمات کلیدی:
صدور وحی
الاعتقادات الامامیه
شیخ صدوق
تصحیح الاعتقاد
شیخ مفید
دکتر عصام
موضوع محوری
سند محوری
چند ارزشی – منطق چندارزشی -....
جزءنگری عامه در مواجهه با روایات
تجربتي مع الامام محمد بن الحسن العسكري
ترفندهای عامه در مباحثه با شیعه
الهجوم علی بیت فاطمه سلام الله علیها
حاکم نیشابوری
1 . عصام علی یحیی العماد
2 . تجربتي مع الامام محمد بن الحسن العسكري ، المنهج الصحيح في عرض حقيقة غيبة الإمام المهدي على الوهابيين
3 . فتح الباري ابن حجر العسقلاني ج 6 ص 202
4 . تفسير ابن كثير ج 5 ص 63
5 . نهجالبلاغه حکمت25
6 . سير اعلام النبلاء ج 17 ص 175