بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر، تحریف قرآن جلسه6 تاریخ:27/01/1393
توجیهات عامه در مقابل تعارضات
شاگرد: [سؤال نامفهوم؛ در مورد جمع کردن عامّه بین اخبار]
استاد: [نامفهوم] ... آنها کارهای خوبی کردند که از ما جلوتر هستند. این آقای شعیب ارنؤوط باز دوباره مسند احمد را تعلیقه زده و هر چیزی که ذره ای میشده که [تعارض داشته باشد] را ایرادی میگیرد؛ اما با همه اینها هنوز خیلی مانده است که حتی مهمترین کسی که هر چه توانسته تضعیف کرده، باز هم ببینید که چه چیزهای مهمی پیدا میشود. اما باید مفصل بحث کرد که فضای آنها چگونه فضایی بوده که اینها را حاضر شد بیاورد و اینجوری باقی بگذارد؟ برای من که خیلی واضح است که مثلاً از احمد بن حنبل سؤال میکند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» یعنی چه؟1 میگوید: «أمِرّوها کما جاءت»! این جمله را زیاد میگویند و برای صفات خدا هم همین را میگویند که خدا «إستوی علی العرش» که عرف هم میفهمد که یک کرسی وجود دارد و خدا هم روی کرسی نشسته است. خدا چگونه روی کرسی مینشیند؟ میگویند: «أمرّوها کما جاءت»2 یعنی مرور بدهید و رد شوید و بگویید این آمده که «الصفة معلوم و الکیفیة مجهول»، ما نمیدانیم که چگونه است. اینها میگویند حضرت که گفته: «من کنت مولاه فعلی مولاه»، یعنی حضرت که این را گفتند، ولی ما میدانیم که افضل امت ابوبکر است و بعد عمر است و این از واضحات است. اینکه میگوید: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» را هم همانطور که رسیده بگویید و بگذرید. خیلی [این عبارت] برای من جالب است: «امروها کما جاءت»
شاگرد: همین احمد بن حنبل مکرر روایاتی آورده که پیامبر در روز قیامت میآید و فقط با امام علی و حسن و حسین و فاطمه است! مکرر روایاتی میآورد که علی(علیه السلام) نظیر ندارد.
استاد: آن طرفش هم هست. [میگویند:]ما همه اینها را باهم قبول داریم.
شاگرد: شما همه اینها را چگونه میتوانید قبول کنید؟ خلاصه یا افضل این است یا آن است!؟
شاگرد2: وقتی میگوید: «أمرّوها» یعنی عقل من جور در نمیآید!
شاگرد3: اصل مبنا کار درستی است در نحوه استدلال؛ یعنی ما هم همین مشی را داریم. وقتی برای ما مسلّمات و یقینیاتی داریم نسبت به روایات معارض سکوت میکنیم تا بفهمیم.
استاد: چند روز پیش بود که یکی از این سلفیها به شدت جواب کسی را داده بود و از همین کتب روایی ما و از لسان معصومین آورده بود که ببینید به حضرت میگویند: یابن رسول الله چگونه میشود؟ حضرت میفرماید: «هکذا أخرج إلیه»؛ از آباء ما اینجور به ما رسیده است و شما همین را بگیرید تا به حق برسید. او این را آورده بود و گفته بود که شما خودتان این را دارید بعد به ما [ایراد میگیرید]؟! چندتا چیز مفصل آورده بود که همین ها جمعآوری اش خوب است.
اما اینکه شما میگویید چگونه اینها را جمع میکند؟ میگوید که فضا فضایی است که یک وقتی میخواهند فضیلت کسی را جلوه بدهند میگویند: حضرت طیر مشوی ـ مرغ بریان ـ را برایش آوردند چه گفتند؟ گفتند: «اللهم اعطنی بأحب خلقک إلیک یأکل هذا الطیر معی»3. شما میگویید این روایت معروف است، مگر غیر این میشود؟ خود حاکم نیشابوری آورده و بحث هم کرده است و میگوید که در روایت میگوید: «أحب خلقک إلیک»، پیامبر که أحب از علی نسبت به خدا بودند! شما هر چه بگویید که علی أحب بود، جواب میدهند که ما از جای دیگر میدانیم که افضل اوست. مثل اینکه حضرت میگوید: «أعطنی بأحب خلقک إلیک» چطور منافات ندارد که أحب خلق امیرالمؤمنین باشد، آنها هم همینجور برای خودشان درست میکنند؛ یعنی چیزهایی فرهنگسازی شده و جا گرفته است که وقتی به باورش تبدیل شده، او یک جوری این را به هم میبافد.
ما «بأحب خلقک» را یک جور معنا میکنیم، او با آن باور خودش معنا میکند. آنها دلایل عقلی میآورند و روی آن بحث میکنند و میگویند: قطعاً «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» دروغ است! اینها حرفهای ابن تیمیه است4، البته شاگردانش جواب او را دادهاند. میگوید «من کنت مولاه» که ضعیف است یا در آن اختلاف است؛ اما «اللهم وال من والاه» قطعاً دروغ است، چرا؟ میگوید: دعای پیامبر مستجاب است. حضرت فرمود: «و انصر من نصره و اخذل من خذله»، میگوید امیرالمؤمنین در جنگ صفین نصرت نشد و به محاکمه و شکست انجامید، پس این قطعاً دروغ است، چون دعای حضرت مستجاب است.
حالا شما جواب بدهید؟ جواب روشنی دارد و واضح است؛ اما منظور این است که در این فضا اینجوری هستند و مدام میخواهند واضحات را تغییر بدهند. من حاضرم قَسم بخورم که در تمام بحثهایی که در طول تاریخ بین شیعه و سنی بوده، واضحتر از «غلبه الوجع» یا نعوذالله «ان رسول الله لیهجر»5 که در صحیحترین کتابهای آنها هم آمده، هفت جای صحیح بخاری تکرار شده است.
در هفت مورد در صحیح آمده است، در مواردی که کنار هم نیست، صریحاً میگوید که چه کسی گفته است6. در یک باب که دو تا روایت در کنار هم است میگوید: «قال بعضهم»7، چون فوراً همه میفهمیدند.
تازه در خود منهاج السنّة قبول میکنند و میپذیرد که گوینده خود [عمر] بوده و «یهجر» را هم خودش گفته است8. من خودم عبارتش را دیدم و صفحه آن را یادداشت کردهام. منظور این است که واضحتر از این تا اندازهای که ذهن قاصر من است، نیست. اما همین چیز واضح را چه کارهایی که نکردند! نووی میگوید و ابن حجر هم او را تأیید میکند، او میگوید: «إتفق العلماء» بعد از اینکه عمر این حرف را زد، «کان من شدة فقهه و قوة عقله»9، واضحترین مسئله را اینجوری میگویند.
لزوم توجه به خروجی مباحث
از اینجا معلوم میشود که یک جور دیگری باید بحث کرد و باید در برنامهریزی بحثی فکری کرد به نحوی که روند بحث همان روندی باشد که عرض کردم که باید روی قوّت و ضعف خروجی باشد، نه به ثبوت و لاثبوت. این خیلی مهم است. برای خود شیعه معلوم است و ثبوت و لاثبوتش هیچ مشکلی هم ندارد؛ اما برای فضای بحث تحقیقی که آن منصفین و جوانها و کسانی که میخواهند اوّل با این بحث مواجه شوند، در همان اول ببیند که هشتاد درصد کدام است؟ هفتاد درصد کدام است؟ بیست درصد کدام است؟ از همان اوّل نگوییم که اینجوری است! اگر بگوییم هست و نیست، او میگوید هست، این هم میگوید هست. ما کاری به هست و نیست نداریم. الآن در فضای کسی که بیطرف است بگوید هفتاد درصد کدام است؟ این خیلی مهم است. یعنی الآن شواهد را با فطرت خودش ببیند و تشخیص بدهد که أقوی کدام است و کاری نداشته باشد که چه بود و چه هست؟ هر جوانی در سنّ بیست سالگی اقوی را دید، در عمرش هر شواهدی که پیدا میکند روی آن فکر میکند و هفتاد درصد بالا میرود. برای خود او فضای عمومی بحث هفتاد درصد مانده است یعنی فضای کلاسیک بحث. اما برای شخص این جوان، هفتاد درصد نمیماند، چرا؟ چون برای خودش بین خودش و خدا، شواهد پیدا میکند و بعد وقتی چهل سالش شد، هفتاد درصد یا 95 درصد است و مقصود ما هم همین است.
پس اندک اندک از عموم افراد هم کمک بگیریم و از فضای درصدبندی شده به ضمیمه آن تجربیاتی که تک تک افراد خودشان این درصدها برای شخص خودشان بالا میرود. ولو ما فعلاً در فضای بحث بیش از این نداریم. البته در فضای بحث هم هر چه مباحثات تکمیل شود این جلو میرود؛ اما فعلاً نیست. یعنی الآن ما یک حِوار حُرّ محض باشد، در فضای بحث میگوییم شصت درصد ممکن است اینگونه باشد. این بحث ما بیش از این جلو نرفت.
اما ده سال دیگر محققین بعدی روی این کار میکنند و فضای بحث هفتاد درصد میشود. بلاریب اینگونه است، اما فعلاً فضای بحث ما بیش از این نیست، ولی همین شصت درصد فضای فعلی بحث ما برای آن جوانی که این شصت درصد را در فضای شخصی خودش دارد جلو میرود. وقتی که پنجاه ساله شد مطمئن میشود که این شصت درصد به صد درصد تبدیل میشود.
شاگرد: شبکه اطلاعرسانی عمومی باید تشکیل بشود که مرتبط بیایند روایات را بخوانند.
استاد: من اینها را عرض کردم که اولاً اسناددهی مرجعی باید مقدمهاش فراهم شود، اینجوری نیست که همینطوری حرف زده شود.
شاگرد2: اگر بخواهیم ریشهیابی اصل مشکل را بیشتر مدّ نظر بگیریم، اصلش به پذیرش انسان و آمادگی او برای پذیرش حق برمیگردد؛ یعنی همهاش به ادله محکم نیست و عمده مشکل انسانها واقعاً اگر طالب حقیقت باشند و طالب رستگاری باشند، با یک اشاره به مقصد میرسد. بعضی هم وقتی تعصب دارند ـ چه از شیعه چه از سنی ـ در همه زمینهها اگر هزارتا دلیل و معجزه هم ببینند باز هم «إنک لن تهدی من أضل الله»؛ یعنی وقتی زمینه نیست، هیچ فایدهای ندارد. حالا این زمینههای اصلی ـ درست است که زحمتها مؤثر است ـ به نظر میرسد که دلها نرم شود و این عمده است و این تقارب معنوی ایجاد شود. اگر فضای تعصب و دعوا باشد، هر چقدر ما دلیل بیاوریم فایدهای ندارد.
شاگرد3: مؤیدی هم بگوییم که بنده خدایی در کردستان بود که هر وقت فضای وحدت جدّی میشود اینها فوج فوج شیعه میشوند و خود علمایشان هم فهمیدند و لذا دائماً سعی میکنند که فضا را به تقابل بیاندازند. در فضای تقابل، گاردگیری خیلی شدید میشود و میگفت: ما در همین کردستان برای ایام ولادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) مکرر جشن گرفتیم، در همین فاطمیه امسال به من گفت که پیامکهای مرا نگاه کن، اینها سنی هستند و شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) را به من تسلیت گفتند! برای من خیلی شیرین بود.
استاد: این بحثی است که میتوانیم مستندتر روی آن صحبت کنیم. این برای ذهن خود من واضح شده است که یکی از عصرهای مهم در خطکشی فرهنگی و فرهنگسازی مهم علمای اهل سنت در قرن چهارم است؛ یعنی بعد از اینکه حکومت آل بویه و حکومت فاطمیون در مصر شکل گرفت. گفتند: که تا حالا قدرت حکومتی دست اهل سنت بود، الآن اساساً قدرت مطلقه مرکزی میآید به دست ـ به قول آنها ـ روافض. کارهای عجیبی شده بود و لذا برای خود من واضح است، ولی ممکن است شما تأیید نکنید، اگر بخاری در قرن بعد بود که حکومتهای شیعه تشکیل شده بود، این کتابش را اینجوری نمینوشت. خدا میخواست که در قرن قبلش باشد و بنویسد و این صحیح جا بیافتد و بعد شیعهها به قدرت برسند. الآن صحیح اهل سنت نوشته شده و چیزهایی در آن است که شیعهها میگویند ببینید! او اگر میدانست که اینها تحت یک قدرت حکومتی قرار است این صحیحها را بگیرند و بگویند حالا بیایید جواب بدهید، اصلاً این اتفاق نمیافتاد و صحیح دیگری میشد؛ کما اینکه هر چه آن زمان برای او مطرح بود که میدانست [موجب احتجاج شیعه است] را نیاورده است. در همان زمان غدیر را نیاورده است و به طرف غدیر نرفته است. حالا مسلم اسمی از خُم برده است و «من کنت مولاه» را نیاورده است، ولی بخاری حتی اسم آن را هم نبرده است! چیزی متواتری که میدانست را نیاورده است، چرا؟ چون میدانست که این لوازم را دارد.
اگر بعد از حکومتهای شیعی میدانست خیلی از چیزهای دیگری که در کتابش است، لوازم دارد آنها را نمیآورد. خود «تقتلک الفئة الباغیة» را خودشان میگویند که بخاری از مواردی است که در اینجا تقیه کرده است! سنی مگر تقیه را قبول دارد؟ بله خودشان میگویند. میگویند که «باب مناقب عمار»! در صحیح بخاری درباره مناقب عمار رضوان الله علیه بابی باز کرده است. اسم نمیبرد که حضرت این فضیلت را برایش گفته است که تو مقتول و شهید هستی10، چرا؟ چون جزء مناقب است، سریع میروند سراغش که ببینند راجع به عمار بخاری چه گفته؟ هیچ چیزی هم نگفته است، نهایت یک چیز معمولی گفته است. در دو باب دیگر که اصلاً ربطی به این ندارد مثل «باب بناء المساجد» آورده است که عمار سنگهای سنگین را میآورد حضرت به او نگاه کردند لباسش هم خاکی بود گفتند: «... تقتلک الفئة الباغیة» با چه تعبیری هم روایت شده: «و یدعوهم إلی الله» میبینید راه و پرچم امیرالمؤمنین را صحیح بخاری میگوید:«عمار یدعوهم الی الله و یدعونه إلی النار»11! اما میگویند: «إجتهد فأخطأ له أجر واحد»! آنها میگویند که معاویه مجتهد است و خاطی است، یک اجر دارد. صحیح بخاری میگوید «یدعونه إلی النار»، [دعوت به] آتش جهنم اجر واحد دارد! خیلی مهم است که اینها در صحیح بخاری بیاید، ولی سرجایش نیامده است.
شاگرد: چرا این جاها آورده است؟ یعنی با این توجهی که داشت، چرا همین را در اینجا گذاشت بماند؟ یا غلبه الوجع را چرا آورده است؟
استاد: خدای متعال درست است که اختیار قرار داده و فضا را باز کرده است، اما خیلی عجیب است که ﴿يَكِيدُونَ كَيْدًا ٭ وَ أَكِيدُ كَيْدًا﴾؛ اصلاً یک دستگاهی است. مظلومترین شخص یا هر مریضی در وقت وفاتش _نمیگوییم اول شخص عالم_ در بستر مریضی است میگوید من میخواهم یک کلمه بنویسم! اینجوری بدترین بیادبی که به افراد عادی نمیگویند، اینها به اول شخص بگویند و این کارها را بکنند و بعداً هم ممنوع کنند که حق ندارید حدیث بنویسید! حق ندارید از پیامبر چیزی نقل کنید! یکی همین است که «إیتونی بورق و دوات» این هم روایت است که ممنوع کردند.
دو سه تا روایت در البدایه ابن کثیر آمده است، که ابوهریره میگفت: من وقتی عمر زنده بود نمیتوانستم اینگونه برای شما حدیث نقل کنم! میگوید: «لشجّ رأسی»؛ سرِ من خون میافتاد اگر میخواستم اینجوری حدیث نقل کنم12. سه چهار روایت پشت هم در اینباره است، میگوید: او اصلاً نمیگذاشت و تازه وقتی عمر رفت توانستیم حدیث نقل کنیم؛ البته تا زمان عمر بن عبدالعزیز هنوز ممنوع بود!
اینها به پیامبر این چیزها را گفتند، حدیث هم ممنوع بود، کتابت هم ممنوع بود، خدا میفرماید که حرفتان را بزنید و خلافت و ریاست خودتان را هم بکنید و حدیث هم ممنوع باشد، بعدش هم هیچ ؟ و تمام شود؟! در مقابل، من هم این کار را میکنم که یک کتاب نوشته میشود میگویید بعد از کتاب الله است. که قرآن بعد صحیح بخاری! یک کتاب بین خودتان نوشته میشود که میشود تالی تلو کتاب الله که حرفی روی آن نمیتوانید بزنید، در هفت جای همین کتاب آنچه که تو گفتی [ماجرای زریه یوم الخمیس] آمده است، آیا این معجزه نیست؟ آیا این برای کسانی که او را دوم شخص میدانند و میگویند: «أفضل الناس بعد رسول الله» دومیاش اوست معجزه نیست؟
به ما میگویند که شما شیعهها چرا کتاب صحیح ندارید؟ شما باید کتاب صحیح داشته باشید! جوابش خیلی واضح است، چه کسی گفته که یک نفر متخصص کتابی بنویسد که مثل قرآن باشد!؟ فطرت کسی این را نمیگوید که یک نفر یک رساله یا کتاب حدیثی بنویسد که بشود تالی تلو کتاب الله! شما هم اکنون پشیمان هستید! بزرگان شما هم پشیمان هستند که صحیح بخاری دارند، چون چیزهایی داخل آن است که مجبور هستند قبول کنند و از طرفی هم میمانند که چطور قبول کنند؟!
پس فطرت این نیست که کتاب صحیحی نوشته شود و آن را تالی تلو قرآن قرار بدهد! چرا خدا این کار را کرده است که دو تا کتاب داشته باشید که هیچ نتوانید روی آن مانور بدهید؟ علمای بزرگ شما هم اگر بخواهند حرف بزنند، عوام شما به آنها حمله میکنند که چرا بر علیه صحیح بخاری مطلب نوشتید!؟ خدا از اولیا مظلوم خودش دفاع میکند.
حالا برگردیم به بحث خودمان که حرف شما درست است به ضمیمه روایتی که در کافی است که خیلی روایت جالبی است. به حضرت عرض میکند: یابن رسول الله! الآن مدتی از عمر من در این گذشته است و از ولایت شما دفاع میکردم، از حقوق شما و از تشیّع دفاع میکردم، حالا مقداری سُست شدم و اقبال ذهنی و رغبتی در خودم نمیبینم که تبلیغ کنم! حضرت فرمودند مانعی ندارد! حالا پیش خودش لابد میگفت الآن حضرت میفرمایند نه بد شدی! حضرت خیلی عادی فرمودند: مهم نیست! یعنی میخواستند بفرمایند که قبلش هم به خیالت نرسد که خیلی کار مهمی انجام میدادی! فرمودند مهم نیست و سپس این را فرمودند: «إِذَا كَتَبَ عَلَى عَبْدٍ أَنْ يَدْخُلَ فِي هَذَا الْأَمْرِ كَانَ أَسْرَعَ إِلَيْهِ مِنَ الطَّيْرِ إِلَى وَكْرِهِ»13؛ یک پرنده چگونه به سوی آشیانهاش پَر میکشد؟! آنکه برای من است پر میگیرد و میآید، خیلی به خیالت نرسد که داری کاری میکنی!
شاگرد: حاج آقا آنچه ایشان فرمودند که فرمایش متینی هم بود، اما شاید یک تتمه احتیاج داشته باشد.اصل این مطلب که فضا نباید به گونهای باشد که فقط به همدیگر سنگ پرتاب کنند صحیح است، لفظ هم نباید جوری باشد که اعتقادات حقه گفته نشود! واقعاً جوری است که مساجدی که ما منبر میرویم اعتقادات واضحه شیعه را بلد نیستند! یکی را هم که میگوییم، اولین کسی که اعتراض میکند امام جماعت مسجد است که شما بر خلاف وحدت حرف زدید! آدم چگونه پیش برود که هم آن نکته حفظ بشود و هم بچههای شیعهای که در زاهدان مجالس میگیرند شاکی بودند که یک مجلس برای حضرت زهرا(سلام الله علیها) گرفتن که اصلاً چیزی در آن نمیگوییم و حتی از شهادت هم حرفی نمیزنیم و فقط از فضائل آن حضرت میگوییم، برای ما ممنوع کردند! من خودم که به آنجا رفته بودم، همین حال بود که با سختی مجلس میگرفتند. باید یک حدّ وسطی پیدا کنیم، سؤال من این است که این حدّ وسط کجاست؟
شاگرد2: یکبار شما فرمودید.من از متون خود اهل سنت میخواندم، مثل روایاتی که درباره آتش زدن درب خانه حضرت زهرا(سلام الله علیها) است را از کتاب آنها میخواندم.
شاگرد3: این هم باز تشنّج ایجاد میکند.
شاگرد: این شیوه که از متون اهلسنت و معاجم آنها روایت گفتن، برای سخنرانی عمومی خوب نیست. و بعضی روایات جوری است که وقتی میگویید خودش حال تقابل درش خوابیده است.
1.پالایش واژههای تحریک آمیز
استاد: آنچه که به ذهن من میآید این است که دو تا مطلب باید در نظر گرفته بشود: یکی اینکه مثلاً این منبرها را شما پیاده کنید و بنویسید یا مناظرهای که در شبکهها شده را بنویسید و بعد زیر تکتک کلماتش خط بکشید. پالایش واژهها کار بسیار نافعی است؛ یعنی سیصد واژه در مناظره آمده است. اگر دو یا سه تا واژه را از بین اینها بردارید، هیچ گونه تحریک ذهنی برای طرفین نمیآید. واژهها گاهی یک لگد به ذهن طرف مقابل میزند و میبینید که پیشانیاش قرمز شد! این واژهها را پالایش و ردهبندی کنید. یکی از بهترین راهها این است که آن واژههایی که محرّک برای طرف مقابل است و حالت روحی او را به هم میزند و آن آرامش روحیاش را که اکنون در حال گوش کردن به مطلب شماست را تغییر میدهد، چرا؟ بخاطر معتقداتی که دارد. او چیزهایی را پذیرفته که این واژه او را تکان میدهد. این واژهها پالایش بشود و بعد کنار گذاشته شود. این کار بسیار خوبی است. واژهها شناسایی شود و به کسانی که میخواهند منبر بروند و حرف بزنند بگوییم که این واژهها را نگویید و اینها را بکار نبر! همه مطالب را بگو، ولی این واژهها را در کلمات خودت نیاور، چرا؟ چون این واژهها فضای مخاطب تو را از حالت گوش دادن آرام عوض میکند. شما ذهن او را قلقلک میدهید و ذهن او را تحریک میکنید و برای او موضعگیری پدید میآورید.
پس این واژهها را حذف کنید که کار بسیار مهمی است. دوم محور را نفس مسئلهای که محل اختلافی است و او روی آن حساس است را محور سخنان قرار ندهید؛ یعنی شما محور بحثتان چیزی باشد که مشترک بین شما و آنها باشد. یک وقتی شما یک دفعه میبینید که این مخاطب شما برمیگردد و میگوید: محور سخن آقا چه بود؟ اثبات اینکه دربِ خانه حضرت صدیقه را آتش زدند! این یک محور است. یک وقت میگوید که محور این بود که حضرت صدیقه «سیدة نساء اهل الجنة» است، چون او میبیند که مدام تکرار کردید و برگشتید؛ اما بین اینها میبینید که به عنوان «طرداً للباب» و اشارهوار حرف را میزنید که به صورت طردی میگویید بعضی میگویند اینجور بوده و بعضی دیگر میگویند آنجور بوده است! نمیگویید که این شد یا مثلاً بگویید که شیعه میگوید که آتش زده شد! این را بگویید کار تمام میشود، شما کار خودتان را کردید.
پس این هم یکی از چیزهاست که محور بحث مشترکات باشد و محرّکات نباشد؛و اما اصل مقصود خودتان را با الفاظ محرّک نگویید و با الفاظی بگویید که تحریک آمیز نباشد. فقط مخاطب شما بفهمد که رنگ کارتان تحقیق است و رنگ کارتان این است که واقعاً چه شده است؟ من نمیخواهم بگویم که شده یا نشده؟ من نمیخواهم یک چیزی را واقعیت بذارم؟ من میخواهیم اینهایی که اختلاف دارند را ببینم که واقع چه بوده است؟ شما وقتی یک خبری را از اخبار که پخش میکنند که در آن طرف دنیا در فلان کشور نزاع شده است، همه این را گوش میدهند، صغیر و کبیر از روی کنجکاوی میبینند که آیا شده یا نشده! او باید بفهمد که شما نمیخواهید بگویید که شده است! بلکه بفهمد که شما میخواهید بگویید که ببینیم شده یا نشده! این فضا اصلاً تحریک آمیز نیست و محور هم نباشد طرداً للباب باشد. اگر محور باشد، باز تحریک میکند.
این دو تا چیزی بود که عرض بنده بود: پالایش واژهها و محور قرار دادن یک بحث روی واضحات و مشترکات و آنها را در حاشیه بحث مطرح کردن، برای اینکه افراد خودشان اندک اندک به آن فطرت الهی خودشان، به آن چیزی که واقع شده و کسی نمیتواند آن را انکار کند برسند.
شاگرد: اگر بینی و بین الله هر دو تا مراعات شود، حتی در مجالس خودمان کار حل میشود.
استاد: خدا رحمت کند مرحوم آقای کازرونی در یزد بودند از علمای بزرگی بودند و سید بزرگواری بودند، جانانه بودند. پیرمردهای یزد تا بگویند آقای کازرونی میبینید که با چه جلالت از ایشان یاد میکنند. تحصیلات ایشان هم در اصفهان بود و به نجف و اینها نرفتند. خودشان میگفتند که من در مدرسه صدر اصفهان وقتی به یزد رفتم و قرار بود که دیگر برنگردم، تا یک مدت مدیدی شاید چهار ماه که در آنجا بودم، حجره مرا به کسی نمیدادند و میگفتند که خالی بگذارید تا این سید یزدی برگردد! یعنی اینجور در آنجا برای علمیّت موجه بودند. این سید با آن دقتش، مشکلپسند بود و به این زودیها از کسی تعریف نمیکردند. من تازه طلبه شده بودم و بچه سیزده ساله بودم که به محضرشان رفتم، خیلی برای من جالب بود که ایشان با آن روحیهای که میدانستم شروع کردن به تعریف کردن و تعریفشان هم این بود که در روز عید غدیر بود که صحبتهای آقای مرحوم حسینعلی راشد را 25 دقیقه در شبهای جمعه در رادیو زمان شاه میگذاشتند. یکی از چیزهایی هم که جالب بود، یکی از دانشجویان یزد نقل میکرد که این آقای راشد معمّم در دانشگاه درس میداد و بعضی از مسائل شیمی را که ما مشکل داشتیم دمِ در دانشگاه میایستادیم ایشان که میآمد میگفت مسئله شیمی را همینطور که راه میرفت تا دفتر دانشگاه برسد، حل میکرد و به دست من میداد. یعنی اینجور معمّی بود و پدرش هم شیخ عباس تربتی که صاحب کرامت بود.
آقای کازرونی اینجور سید عالم و مشکلپسند بود، من با گوش خودم شنیدم که چند تا طلبه بودیم، فرمودند که من دیشب ـ شب عید غدیر بود ـ 25 دقیقه آقای راشد صحبت کرد، به جّدم تمام مطالب را در این 25 دقیقه گفت یک نفر سنی هم نمیتواند یک کلمه از ایشان ایراد بگیرد! ایشان جا افتاده بودند و عالم بودند، گفتند در 25 دقیقه کار را تمام کرد؛ یعنی برای هر سنی که گوش میداد مطلب تمام شده بود. حتی در یک نقطه هم نمیتوانستند از ایشان ایراد بگیرند.
اینجور کسانی که این طرف در همه جاها عالم و جاافتاده و مسائل شیمی و فیزیک را هم حل میکرد، میگوید 25 دقیقه صحبت کرد و کار را تمام کرد. الآن اینطور حرفها مورد نیاز بیشتری است که ما روی آن فکر کنیم و کار بکنیم و نگذاریم برای وقتی که دیر شده است و به تعبیر حاج آقا سرنیزه به کنار پهلوی ما آمده و حالا دستمان را بالا ببریم! قبلاً باید به فکر بود «سبقتکم دعوة مستجابة» حضرت فرموده است.
شاگرد: در تأیید این مطلب در سبب نزول آیهای در تفاسیر آمده که وقتی مسلمانها به کفار میرسیدند زمان پیغمبر و باهم صحبت میکردند، خیلی غلیظ صحبت میکردند و میگفتند شما اهل جهنم هستید و ما اهل بهشت هستیم، شما اهل باطل هستید و ما اهل حق هستیم، این آیه نازل شد: ﴿وَ قُلْ لِعِبادي يَقُولُوا الَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُم﴾14 ملایم صحبت کنید.
استاد: بله، ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى﴾15 این گیری ندارد. من این حرفی که من شک ندارم که مفتی سعودی این حرفها را زده است، گفته بود: مدتی بود عدهای از اهل سنت گرایش به روافض پیدا کرده بودند. بعد در جریانی عدهای آمدند علیه عایشه برنامه درست کردند. گفته بود که ما میدانی خبر داریم که این خیل عظیمی که گرایش پیدا کردند همه برگشتند! درست میگوید، این دروغ نیست؛ یعنی آن فضای آنها اینجوری است که میآید نزدیک میشود و با یک جریان که خودشان بلد هستند فوراً با یک چیز ساده در این مجلسها برمیگردند. آن عثمان خمیس که در کویت بود، پنج میلیون از صحبتهای خودش را در cd ضبط کرده بود و پخش کرده بود. با پول خودش پخش کرده بود، چرا؟ من بخشی از آن را دیدم، انسان تعجب میکند. برای ما دو دو تا چهار تا است، ولی چرا پنج میلیون پخش کرده است؟ بخاطر اینکه جوّ آنها دست ما نیست. اینها در لندن شبکه مستقلی بحث میکردند این آقای تیجانی از نیویورک زنگ زده بود عکسش را انداخته بود و صحبت میکرد. او ده دقیقه وقت داشت که حرف بزند. شما این ده دقیقه حرف آقای تیجانی را ببینید روی سنگ بریزید ذوب میشود! مدام تکّه کلامش این است که شما میگویید فلان، میگویید «نعم، إنا نرفض کل من قال لرسول الله یهجر»، این را روی سنگ بریزید آیا آب نمیشود؟ مدام «نرفض»، «نرفض» میگفت.
من گوش دادم و با خودم گفتم که این دو تا سنی چه جوابی میخواهند بدهند؟ به نظرم آمد که اینها جواب ندارد! آیا میدانید که چه جوابی داد؟ بعدش هم پنج میلیون cd اش را پخش کرد! همین مفتی کویت اینجوری جواب داد و گفت: «ایها المسلمون»! ما خودمان را میکشیم به شما بگوییم شیعهها با صحابه بد هستند ولی از ما نمیپذیرید، حالا دیدید که خودش دارد میگوید! همه چیز را تمام کرد. فضا را ببینید که چه فضایی است!؟ او دارد استدلال میکند که «نرفض»، این میگوید ما خودمان را میکشتیم میگفتیم که اینها با صحابه بد هستند شما از ما نمیپذیرفتید حالا خودش گفت!
ما باید قبلاً فکر اینها را بکنیم که او چه مقصودی دارد؟ ما استدلال که میآوریم، او جور دیگری برداشت میکند و عملاً نتیجه دیگری میگیرد. ما باید بدانیم که الآن اینها دلایل است برای اوصاف عایشه مثلاً، او فوری میآید از ذهنیت خودشان استفاده میکند و از یک کلمه در یک مجلسی که یک روحانی مثلاً گفته است، میلیون میلیون پخش میکنند و میگویند که شیعهها این هستند و همه برمیگردند. من باورم این است که این مفتی سعودی دروغ نگفته است؛ یعنی اصلاً در مقام دروغگویی نبوده است و یک کار میدانی را به او خبر دادند که آن خبر میدانی راست بود و آنچه که گفته بود هم راست است که نگران بودند و عدهای حسابی از جوانهای سنی که واقعاً خارجی بودند گرایش پیدا کرده بودند. بعد دیدند که آن قضیه لبنان بود و شیعیان لبنان و جوانهای سنی که میدیدند شیعیان لبنان فلان کار را کردند، این گرایش بوده و میدیدند و لذا این مفتیها نگران بودند. بعد با یک کار تبلیغاتی همه را برگرداند. پس او دروغ نمیگوید، ما باید متوجه باشیم که این حرف او راست است و بعد بدانیم که این کارها «لا یلدغ المؤمن من جحر مرّتین»16 یک بار که دیدیم چه شد، این دفعه نگذاریم آنها با اندک چیزی یک زحمتی را که مدتی شده از بین ببرند. کاری را که خدای متعال مدیریت کرده بوده برای هدایت خیلی ها، ما باعث شویم که خدای ناکرده برگشت کند و نگذاریم!
آقایی بود میگفت: که جوانی را با یک زحمتی برده بودم مسجد، خیلی با او بحث کردم. همین که به نماز ایستادیم در مسجد بزرگ یزد در هنگام رکوع، یک دفعه یک صدایی آمد و دیدم که این جوان به رو افتاد زمین! من نفهمیدم که چطور شد، ولی نماز را که خواندم، وقتی روی این جوان را دیدم، مثل جگر شده بود! نگاه کردم دیدم که پیرمردی بنام میرزا اکبری بود که آداب و مستحبات و اینها را کامل مراعات میکرد. او پشت سر آن جوان بود، دیده بود که این جوان مثلاً پایش را کج گذاشته، یک مشت زده بود در وسط نماز در گرده این جوان که انداخته بودش! من خودم هم وقتی کوچک ـ حدود پنج ساله ـ بودم رفته بودم مسجد و نشسته بودم، فوری نهیبی به من زد که مکروه است که دست را زیر چانه بگذاری! خدا رحمتش کند، ولی یک کسی با زحمتی جوانی را به مسجد آورده بود و میگفت که دیگر حریفش نشدم و نتوانستم او را به مسجد بیاورم، رفت که رفت و هرگز به مسجد نیامد. حالا فردا این پیرمرد را بیاورند و بگویند که دو ماه این آقا با او کلنجار رفت تا یک جلسه او را به مسجد آورد، تو برای یک مستحب او را از مسجد راندی، آیا خودش خجالت نمیکشد؟
شاگرد: نمونهاش خودم با یک سنّی خیلی کار کردم و با او رفیق شدم و صحبت کردیم و مسافرت باهم رفتیم و خیلی آماده شد و با اشتیاق رفت مشهد و گفت مرا ببر حرم امام رضا(علیه السلام)، خیلی باسواد هم بود و صحیح بخاری را حفظ بود و اهل سوریه بود. او را به حرم بردیم و گریه هم میکرد و طلب حاجت میکرد و بالا سر هم بردم که نماز بخواند، وسط نماز بود که شخصی شروع به لعن کردن به زبان فارسی کرد، من هم وسط نماز بودم و کاری نمیتوانستم بکنم! نماز که تمام شد، در آن شلوغی متوجه شدم که او اصلاً متوجه نشد. وگرنه اگر متوجه میشد که برمیگشت. این مسائل پیش میآید.
استاد: این لطف خود حضرت امام رضا بوده که او میهمانشان بوده است. ولی ما در این مباحثه چندین جلسه صحبت شد که ما «علی أی حال» بین شمشیر دو سر هستیم؛ هم باید اعتقاد و برائت محکم باشد که چارهای نیست و هم اینکه با ظرافت صحبت کنیم. و چند جلسه صحبت شد که باید چه بکنیم که هر کس خواست [مراجعه کند].
شاگرد: چهارشنبههای تفسیر یکی از مناظراتی که شما مشغولش بودید را متن قرار بدهیم، مثل الآن که در طول نیم ساعت شاید بیست تا مطلب فرمودید که روی همه این چیزها میشود کار کرد.
استاد: مانعی ندارد إنشاءالله.
«و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کلمات کلیدی:
تعارض اخباربا عقاید عامه
روایت طیر مشوی
زریه یوم الخمیس
صحیح بخاری
خط کشی فرهنگی اهل سنت
قتل عمار یاسر
نحوه ی تبلیغ برای عامّه
پالایش واژههای تحریک آمیز
حسینعلی راشد
سید علی محمد کازرونی
عثمان خمیس
محمد تیجانی
1 . السنة ، الخلَّال البغدادي،ج2 ص 348
2.موسوعة الألباني في العقيدة ج6 ص 73
3 . المستدرك على الصحيحين ج3 ص 141
4 . مجموع الفتاوى ابن تيمية ج4 ص418
5 . الطبقات الكبرى - ط دار صادر ج 2 ص 242
6 . صحیح البخاری ج 7ص120
8. منهاج السنة النبویة ج6 ص19
9.فتح الباري ابن حجر ج8 ص134 و شرح النووي على صحيح مسلم ج11ص90
10 . صحيح البخاري ج5 ص25 باب مناقب عمار
11.صحيح البخاري ج1ص97
12 . البداية والنهاية ط هجر ج 11 ص372
13 . الكافي- ط الاسلامية ج 1 ص 166 (روایت مورد اشاره در بحث یافت نشد. اما روایاتی با اینچنین مضمونی در دو باب« بَابُ الْهِدَايَةِ أَنَّهَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ » و « بَابٌ فِي تَرْكِ دُعَاءِ النَّاسِ » کتاب شریف کافی موجود است.)
14 .سوره مبارکه اسراء آیه53
15 .سوره مبارکه طه آیه44
16 . علل الشرایع ج۱ ص۴۹