بسم الله الرحمن الرحيم

ریش افلاطون

فهرست علوم
فهرست مباحث ریاضیات
افلاطونگرائي
تعهد وجودی
ریش افلاطون
در باب آنچه هست-کواین-ترجمه منوچهر بدیعی
دو حکم جزمی تجربه گرایی-کواین-ترجمه منوچهر بدیعی





ویلارد ون اورمن کواین(1326 - 1420 هـ = 1908 - 2000 م)



3.كواين با اشاره به « معماي افلاطوني عدم يا نيستي» (Platonic Riddle of Non-Being)آن را ريش افلاطون(Plato`s Beard)مي نامد. آن معما بدين قرار است: چگونه مي توانيم درباره ي آنچه نيست سخن بگوييم؟ يا آنچه وجود ندارد چه هست؟






در باب آنچه هست
تاریخ انتشار : 1389/2/8
بازدید : 1757
منبع : فصلنامه فلسفی ارغنون، شماره 7-8 , ویلرد ون اورمن کواین / ترجمه منوچهر بدیعی

مقدمه
مقاله «در باب آنچه هست » یکی از مقاله های معروف و بحث انگیز کواین است. کواین در این مقاله نخست درباره اسمهای خاص بدون مسمی و وصفهای خاص بدون موصوف بحث می کند و نظر کسانی را که مسمی و موصوف آنها را موجودات ذهنی یا ممکنات فعلیت نیافته می دانند نقل و نقد می کند. آن گاه با تذکر این نکته که معنی داشتن غیر از نامیدن است با ابزار نظریه وصفهای خاص راسل نشان می دهد که چگونه می توان این گونه اسمها و وصفها و در واقع هر اسم و وصفی را از جمله حذف کرد و نقش عبارتهای اسمی را به متغیر سورها، که مدعی نامیدن چیزی نیستند، واگذاشت. از نکته های زیبای این بخش گفته های طنزآمیزی است که درباره موجودات ممکن آورده است.

بخش دوم مقاله درباره انتولوژی کلیات و مفاهیم است. در اینجا نیز با تمایزنهادن میان معنی داشتن و نامیدن و طرد انتولوژی معنی نشان می دهد که چگونه می توان در طرح مفهومی خاصی نیازی به وجود چنین موجوداتی نداشت. کواین در این مقاله جمله معروف خود: «بودن یعنی مقدار یک متغیربودن » را به دقت و تفصیل ذکر کرده و شرح داده است.

کواین همیشه آماده بوده است که در تنک کردن ریش انبوه افلاطون استره اکام را به کار گیرد اما این به معنای نومینالیست بودن او نیست. کواین این اتهام را به صراحت در بخش چهل و نهم کتاب معروف خود: شی ء و کلمه رد می کند و می گوید:

در تمام کتابها و بیشتر مقاله های خود از مجموعه ها کمک گرفته ام و وجود آنها را به عنوان شیئهای مجرد پذیرفته ام. من در واقع به مفروضات افلاطونی ناموجه حمله کرده ام اما به همان اندازه هم با به ابهام کشاندن آنها مخالف بوده ام. در جایی نیز که به فکر استفاده ای از مبانی نومینالیستی افتاده ام بر دشواریها و محدودیتهای آن تاکید ورزیده ام.» (×) (ضیاء موحد)








ریش افلاطون-کواین-Plato's beard
Plato's beard
From Wikipedia, the free encyclopedia
Jump to navigation
Jump to search

Plato's beard is a paradoxical argument dubbed by Willard Van Orman Quine in his 1948 paper On What There Is. Since the Greek philosopher did not have a beard,[citation needed] the phrase came to be identified as the philosophy of understanding something based on what does not exist.[1]
Contents

1 Doctrine
2 See also
3 References
4 Further reading
5 External links

Doctrine

Quine defined Plato's beard in the following words:

This is the old Platonic riddle of nonbeing. Nonbeing must in some sense be, otherwise what is it that there is not? This tangled doctrine might be nicknamed Plato's beard; historically it has proved tough, frequently dulling the edge of Occam's razor.[2]

The argument has been favored by prominent philosophers including Bertrand Russell, A. J. Ayer and C. J. F. Williams.[3] Declaring that not p (¬p) can't exist, one may be forced to abandon truisms such as negation and modus tollens. There are also variations to Quine's original, which included its application both to singular and general terms.[4] Quine initially applied the doctrine to singular terms only before expanding it so that it covers general terms as well.[4]

Karl Popper stated the inverse. "Only if Plato's beard is sufficiently tough, and tangled by many entities, can it be worth our while to use Ockham's razor."[5] Russell's theory of "singular descriptions", which clearly show "how we might meaningfully use seeming names without supposing that there be the entities allegedly named", is supposed to "detangle" Plato's beard.[6][7]

The Indian philosophical system Vaisheshika has a distinct category called "Abhava" (non-existence). It deals with this concept in detail, classifying it into absolute, anterior, posterior and reciprocal non-existence. Similarly, the philosophy of Jean-Paul Sartre was famously preoccupied with the being of nonbeing, as evidenced by his best-known work, Being and Nothingness.
See also

Antigonish (poem)
Empty name
Meinong's jungle
Noneism
Ostensive definition and extensional and intensional definitions

References

Cook, Jane (2013). American Phoenix: John Quincy and Louisa Adams, the War of 1812, and the Exile that Saved American Independence. Nashville: Thomas Nelson. p. 186. ISBN 9781595555410.
Quine, Willard Van Orman (1948). On What There Is – via Wikisource.
Vallicella, William F. (2002). A paradigm theory of existence: onto-theology vindicated. Springer. p. 112. ISBN 978-1-4020-0887-0. Retrieved 3 November 2010.
Novak, Peter (2012). Mental Symbols: A Defence of the Classical Theory of Mind. New York: Springer Science+Business Media, B.V. p. 40. ISBN 9789401063746.
Popper, Karl (1972). Objective Knowledge. Clarendon Press.
Berto, Francesco (2013). Existence as a Real Property: The Ontology of Meinongianism. Dordrecht: Springer. p. 28. ISBN 9789400742062.

Marcus, Russell; McEvoy, Mark (11 February 2016). An Historical Introduction to the Philosophy of Mathematics: A Reader. Bloomsbury Publishing. ISBN 9781472529480.

Further reading

Durrant, Michael (1998). "Plato's Quinean Beard: Did Plato ever grow it?". Philosophy. 73 (1): 113–121. doi:10.1017/S003181919700003X. ISSN 0031-8191.
Bunnin, Nicholas; Yu, Jiyuan, eds. (2004). "The Blackwell Dictionary of Western Philosophy". doi:10.1111/b.9781405106795.2004.x. ISBN 978-1405191128.

External links

Works related to On What There Is at Wikisource

vte

Paradoxes


Stub icon This logic-related article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
Categories:

Willard Van Orman QuineLogical paradoxesLogic stubs








تیغ اوکام
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
ویلیام اُکام

تیغ اُکام اصلی منسوب به ویلیام اکام، منطق‌دان و فیلسوف انگلیسی است. در سده ۱۴ (میلادی) ویلیام اُکام اصلی را مطرح کرد، که به «تیغ اکام»، «اُستُرهٔ اُکام»، «اصل امساک» یا «اصل اختصار تبیین» آوازه یافت. طبق این اصل، هرگاه در بارهٔ علت بروز پدیده‌ای دو توضیح مختلف ارائه شود، در آن توضیحی که پیچیده‌تر باشد احتمال بروز اشتباه بیش‌تر است و بنا بر این در شرایط مساوی بودن سایر موارد، احتمال صحیح بودن توضیح ساده‌تر بیش‌تر است.[۱]
محتویات

۱ صورت تیغ اکام
۲ پیشینه و دلیل
۳ کاربردها
۳.۱ در علم و در فلسفهٔ علم
۳.۲ در فلسفهٔ دین
۴ در زبان
۵ انتقادات
۶ جستارهای وابسته
۷ پانویس
۸ منابع و مطالعه بیشتر
۹ پیوند به بیرون

صورت تیغ اکام

صورت نخستین این مهاد در لاتین چنین است:

.Numquam ponendo est pluritas sine necessitate

که در زبان انگلیسی:

.Entities are not to be multiplied without necessity

ترجمه مستقیم آن در پارسی به شکل زیر است:

موجودیت‌ها یا وجودها (نهادها) نباید بدون ضرورت افزایش یابد.

ترجمهٔ آزاد آن در فارسی می‌شود:

در توضیح و توصیف، بخش‌های ناضروری را حذف کن.

ولی صورت متداول‌ترش چنین است:

«میان دو نگره که توان توصیف و پیش‌بینی یکسانی دارند، ساده‌ترین را بگزین.» در این‌جا منظور از «ساده‌ترین» نگره، نگره‌ای است که کم‌ترین انگاشت‌ها در آن به کار رفته باشد.[۲]

بدین ترتیب در مواقعی که باید برای چیزی توضیحی پیدا کنیم، باید همیشه حداقل فرض‌های لازم را به کار بگیریم. بدون ضرورت نباید وجود چیزی را مسلم فرض کرد. در نگاه نخست شاید نامعقول به نظر برسد، که بگوییم احتمال درست بودن توضیحات ساده‌تر بیش‌تر از پیچیده‌ترها است؛ اما چنین است. البته شرط «مساوی بودن سایر موارد» هم در این میان اهمیت فراوان دارد.[۱]
پیشینه و دلیل

ویلیام اُکام این اصل را از ارسطو اخذ کرده‌است. ارسطو در کتاب پنجم طبیعیات خود آن را اصل کارافزایی نامیده و گفته: «طبیعت برای عمل، کوتاه‌ترین راه ممکن را اختیار می‌کند.»[۳]

ویلیام اکام از طرفداران نام‌گرایی بود و وجود واقعی مفاهیم کلی را انکار می‌کرد، و باور داشت که وجود حقیقی، تنها از آنِ افراد جزئی است، نه مفاهیم کلی؛ و چون علم به افراد جزئی، تنها از راه حس و شهود حاصل می‌شود و مفاهیم کلی و انتزاعی نمی‌توانند مبدأ علم انسان قرار گیرند، در روش علمی باید تا اندازهٔ امکان از این مفاهیم انتزاعی پرهیز کرد.[۴]
کاربردها
چرا در یخچال خانه هیچ غذایی نیست؟! آیا گروهی از سارقان بین‌المللی آن را خالی کرده‌اند؟ آیا یخچال شیئی ساخته فضایی‌هاست که هر غذایی را ناپدید می‌سازد؟ یا اینکه دلیل خالی بودن یخچال، این است که هم اتاقی من و دوستانش دیشب گرسنه بوده‌اند؟
در علم و در فلسفهٔ علم



Occam's razor
From Wikipedia, the free encyclopedia
Jump to navigation
Jump to search
For the aerial theatre company, see Ockham's Razor Theatre Company.
Manuscript illustration of William of Ockham

Occam's razor (also Ockham's razor or Ocham's razor (Latin: novacula Occami) is the problem-solving principle that states, "Entities should not be multiplied without necessity."

The idea is attributed to English Franciscan friar William of Ockham (c. 1287–1347), a scholastic philosopher and theologian.

It is sometimes misquoted in pop culture and other media by some form of the statement, "The simplest solution is most likely the right one."[1] Occam's Razor instead is saying that when presented with competing hypotheses that make the same predictions, one should select the solution with the fewest assumptions [1] and is not meant to filter out hypotheses that make different predictions.

In science, Occam's razor is used as an abductive heuristic in the development of theoretical models, rather than as a rigorous arbiter between candidate models.[2][3] In the scientific method, Occam's razor is not considered an irrefutable principle of logic or a scientific result; the preference for simplicity in the scientific method is based on the falsifiability criterion. For each accepted explanation of a phenomenon, there may be an extremely large, perhaps even incomprehensible, number of possible and more complex alternatives. Since one can always burden failing explanations with ad hoc hypotheses to prevent them from being falsified, simpler theories are preferable to more complex ones because they are more testable.[4][5][6]













ریاضی چیست؟
چیستی ریاضیات از آن دست پرسشهایی است که ذهن بسیاری از کسانی که با ابزار ریاضی کار میکنند، سالهاست به خود مشغول کرده.زمانی که من در دبیرستان مشغول تحصیل بودم این پرسش برای من پر رنگتر از گذشته مطرح شد، اما از بخت بد اکثر معلمها در آن دوره(و بدون شک در این دوره هم) در دانشگاه مهندسی خوانده بودند و بنا بر خاصیت رشته خود بیش از هر چیز به حل مسائل هر چه سختتر(منظور تنها با اعداد نجومیتر است) گرایش داشتند؛یعنی مثلا به جای یکی در مساله ده سینوس داشته باشیم. البته صادقانه باید گفت که آنها چندان هم مقصر نبودند(در واقع بیشتر قصور داشتند تا تقصیر).جو حاکم در آموزش ریاضی بیشتر به سمت چنین نگاهی است و من هم با این یکی مقاله سعی در تغییر آن ندارم؛قصد من تنها نشان دادن یک دید جایگزین برای دانش آموزانی است که احیانا علاقه بیشتری به این پرسش دارند که چرا:«2+2=4»

ریاضیات چیست؟

ریاضیات را میتوان به اشکال گوناگون تعریف کرد.تعریف شما بستگی به نگاه شما نسبت به بنیاد ریاضیات دارد، اگر قصد ما از تعریف تنها توصیف آنچه ریاضیات شامل آن است باشد تعریفی که ویکی پدیا(دانشنامه آزاد) به ما میدهد این است:دانش بررسی فضا، ساختارها ،کمیتها و دگرگونی است.
اما من در اینجا در جستجوی تعریف توصیفی ریاضیات نیستم،بلکه خواهان دانستن «چیستی» ریاضیاتم! بگذارید پرسش را واضحتر کنم، نمیخواهم خواننده تصور کند غایت من تنها بازی با کلمات است(فکر میکنم حداقل تعهد اخلاقی ما در نوشتن مقاله وضوح است).بنابر این پرسش خودم یعنی پرسش از چیستی ریاضیات را به چند پرسش کوچکتر تحلیل میکنم.پیشاپیش خواهش میکنم از واژه ها نترسید!من تعهد میدهم این مقاله برای تمام محصلان دبیرستان قابل فهم باشد به شرط آنکه تا پایان مقاله خواند آن را رها نکنند.
پرسش اول:ما چگونه از حقایق ریاضی مطلع میشویم؟(معرفت شناسی ریاضیات)
فرض کنید ما میدانیم سینوس به توان دو و کسینوس به توان دو یک زاویه مشخص برابر یک است. اولین روزی که اثبات این قضیه را دیدید و قانع شدید که درست است را در نظر بگیرید تعدادی لکه به روی تخته یا شاید جزوه به همراه توضیح معلم یا دوست! آیا شما حقایق ریاضیات را از را حواس پنج گانه دریافت میکنید؟!! شنیدن صدای دوست و دیدن نمادهای ریاضی به روی تخته یا کاغذ؟!! فکر میکنم بسیاری از شما مخالف این دیدگاه باشید(به موافق ها هم بعدا میپردازیم!).تجربه اولیه ما از ریاضیات حکایت از نوعی یادآوری دارد.یادآوری آنچه گویی پیش آز این میدانستیم، برای درک این دیدگاه تمایز که فیلسوفان گذاشته اند به کار می آید.بعضی حقایق پیشینی هستند وبعضی دیگر پسینی! یعنی درستی بعضی را پس از مواجه با امر تجربی درک میکنیم و در بعضی به وجود تجربه نیازی نداریم.برای مثال درستی گزاره «نویسنده مقاله روشنگری چیست امانوئل کانت است» یا «گربه روی دیوار است» تنها با تحقیق تجربی مشخص خواهد شد اما درک درستی گزاره«2+2=4» نیازی به تجربه ندارد[1]. پاسخ پرسشهای ریاضی مستقل از چگو نگی تجربه است!
خوب فرض کنید تا اینجا دریافتبم که درستی قضایای ریاضی تنها به صورت ذهنی معلوم میشود. اما در اینجا پرسش دیگری بلافاصله مطرح میشود
پرسش دوم:خود اشیا ریاضی(مانند اعداد،خطوط در هندسه و...) چگونه وجود دارند؟
واضح است که قضایای ریاضی نیازمند اشیا ریاضی هستند.برای مثال قضیه فیثاغورث خود نیازمند مدلهایی مثل خط، زاویه و... است.یا قضایای حساب نیازمند اعداد. به فرض که ما درستی قضایای ریاضی را با ذهن خود کشف میکنیم، حال جای این پرسش هست که آیا حقایق ریاضی وجودی مستقل از ذهن ما دارند یا خیر؟ من در اینجا به سه پاسخ نگاهی اجمالی می اندازم

1.پاسخ افلاطون(که شاید با آن آشنا باشید) این است که اشیا ریاضی جدا از ذهن ما و در عالم مثل وجود دارد.عالم مثل عالمی است غیر مادی که ما آن را پیش از تولد درک کردیم. در واقع با دیدن شکل نوشتاری قضایای ریاضی (به روی تخته برای مثال) ما آنها را به یاد می آوریم.پس حقایق ریاضی مستقل از ذهن و عالم تجربه است.در واقع عالم تجربه تنها سایه ای از عالم مثل است.
بسیاری پاسخ افلاطون را نوعی از سر باز کردن مساله میدانند!یعنی توسل به یک عالم مجرد دیگر برای درک حقایق موجود،فیلسوفان و ریاضی دانان تمایل به ارائه پاسخهای سر راست تری دارند.تعبیر جالبی در اینجا وجود دارد به نام تیغ اُکام.اُکام معتقد بود برای درک اشیا موجود(چه تجربی و چه مجرد مثل اشیا ریاضی) نباید به تعداد آنها افزود.فیلسوفان در مواجه با پاسخهایی مثل پاسخ افلاطون میگویند که:باید با تیغ اُکام ریش افلاطون را تراشید.

2.پاسخ دیگر از آن فرگه است.او میکوشد ریاضیات را به منطق فرو کاهش دهد.همه میدانیم که منطق ماهیت پیشینی دارد و از حقایق ساده مثل قانون عدم اجتناع نقیضین(یک قضیه و نقیض آن در آن واحد درست نیست) تا ساختارهای پیچیده تشکیل شده.فرگه برای موجه ساختن پاسخش منطق جدید(همان منطق ریاضی)را پی نهاد(در زمانی که من در علامه مشغول تحصیل بودم سال اول دبیرستان درس مستقلی در این موضوع بود که نمیدانم هنوز ارائه میشود یا نه).
در اینجا این پرسش مطرح میشود که خود منطق چیست؟یعنی همه پرسشهایی که تا کنون در مورد ریاضیات کردیم در مورد منطق هم میتوان کرد!البته پیروان فرگه پاسخهایی برای پرسش ما دارند اما مشکل بزرگتر آن است که نظامی که فرگه برای تحلیل ریاضات به منطق ساخت در نهایت منجر به پارادوکس مشهور راسل شد[2]
بنابراین این پاسخ هم به شکست خورد.
3.پاسخ سوم از آن براوئر است.او حقایق ریاضی را صرفا ذهنی میدانست!یعنی یک قضیه ریاضی مثل فیثاغورث تنها زمانی درست است که ما برهانی برای درستی آن ارائه دهیم.در این نگاه به ریاضی ما دیگر با عالم از پیش تعیین شده ریاضی مواجه نیستیم!ریاضیات تنها همان است که برهان دارد بنابر این ما مجاز به استفاده از برهان خلف نیستیم. یعنی حق نداریم فرض کنیم وجود چیزی در جهان ریاضیات منجر به تناقض میشود چون اصلا چنین جهانی وجود ندارد.
با روش براوئر بسیاری از قضایای ریاضیات را نمیتوان اثبات کرد و در عوض میتوان قضایایی را اثبات کرد که نمیتوان با روشهای ریاضی سنتی به آن رسید.نکته مهم آن است که نگاه براوئر چیستی ریاضیات موجود نیست بلکه جنبه تجویزی در ساختن ریاضیات نوینی دارد که با ریاضیت سنتی تفاوت دارد.چنین توصیفی فی نفسه با هدف ما که درک چیستی ریاضیات موجود است متمایز است.

1.این تمایز ابتدا توسط کنت رواج پیدا کرده.هرچند ابداع او نیست.در مورد تمایز پیشینی و پسینی تشکیکهای بسیار عمدتا توسط کواین در قرن بیستم مطرح شده.
2.راسل خود سعی در حل این مشکل در کتاب مشهور پرینکیپا متمتیکا کرد اما موفق نشد. البته باب هیل امروزه به بازسازی پروژه فرگه پرداخته که مورد توجه فیلسوفان وریاضیدانان واقع شده.
+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم اسفند ۱۳۸۸ ساعت 23:59 توسط هه ورام | نظرات