ربع مسکون

علم هیئت و نجوم
خط بین المللی زمان
نصف النهار
نصف النهار مبدأ
افق
کرویت زمین در هیئت قدیم



دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی، ج ١، ص ١۴۶-١۵٠

مبدأ طول بلد كجاست ؟

دروس 11 و 12 و 13 در معرفت عرض و طول كوكب بوده است , و در آخر درس 26 تعريف عرض بلد گفته آمد , و از درس 30 تا اين درس يعنى ده درس مطالبى در پيرامون تعريف عرض بلد , و وجوهى در طريق يافتن آن ارائه داده ايم .

حال بدان كه مبدأ طول و عرض و كوكب , و نيز مبدأ عرض بلد به اتفاق ارباب علم هيات از قديم و حديث همانست كه گفته ايم . اما مبدأ طول بلد : اكثر قدماء مبدا طول بلد را غايت نقطه غربى يعنى از جزيره فرو كه آنرا هرو نيز مى نامن د , مى گرفتند . جزيره هرو يكى از جزائر خالدات ( جزائر كانارى ) است كه جزائر سعداء و جزائر سعاده نيز گويند . جزائر خالدات شش جزيره اند كه در مغرب آفريقا در اقيانوس اطلس نزديك به ساحل واقع اند . در قانون مسعودى بين آنها تا ساحل بحر ده درجه آمده است , و محمد بن جابر بن سنان بتانى معروف به بطليموس عرب دوازده درجه گفته است . اقيانوس اطلس را بحر محيط و بحر مغرب نيز مى نامند . جزائر خالدات اكنون غير معمور بلكه مغمور در آبست .

بطليموس و پيروانش مبدا طول بلد را از آن جزائر مى گرفتند , و بعد از آنان چون جزائر نام برده در آب فرو رفته بود , مبدأ طول را از ساحل بحر مغرب گرفته اند , چنانكه ابوريحان بيرونى در قانون مسعودى , مبدأ طول بلد را ساحل گرفته است لذا در جداول طول بلاد , براى رفع التباس , مبدا طول را مقيد كرده اند كه جزائرى است , يا ساحلى است . مثلا بيرونى در عنوان جدول طول و عرض بلاد قانون گويد :

( جدول اطوال البلدان من ساحل البحر المحيط الغربى , و عروضها من خط الاستواء ) . ( ج 2 ط حيدرآباد ص 547 )

و در مفتتح جدول مذكور كه اول باب دهم مقاله پنجم قانون است گويد :

( الباب العاشر فى اثبات اطوال البلدان و عروضها فى الجداول : قد اثبت فى هذا الباب جداول تضمنت اطوال البلدان و عروضها بعد الاجتهاد فى تصحيحها بموجب اوضاع بعضها من بعض و ما بينهما من المسافات , لا بالنقل الساذج من الكتب فانها فيها مختلطه فاسدة ياخذ بعض اطوال فيها من جزائر السعادة , و بعضها من ساحل البحر المحيط و بينهما عشرة ازمان , ثم اخذ بعضها من المشرق تتمة الماخوذ من المغرب , و جعلت نظامها بتزايد الطول دون العرض مبتدئا فيه من الساحل , و بذالك طول بغداد سبعون زمانا , ذكرتها لائلا يخلط احد الرايين بالاخره مقلدا عازب المعرفه بالحقيقة , غير مبال با فساد المصلح منها , و الله تعالى معين من استعان به فى تحصيلها) . ( ج 2 ط حيدرآباد ص 546 )

كلمه( يأخذ) در عبارت قانون , رسم الخط آن بايد بصورت( يؤخذ) طبع شده باشد كه مانند( اخذ) صيغه مجهول است و عبارت( المأخوذ من المغرب ) مؤيد آنست . و يا ياخذ با باى حرف جر , و اخذ بعد عطف بر آن , و مراد از ( ازمان) درجاتست كه هر يك درجه فلكى چهار دقيقه زمانى است . و چه بسا كه در كتب فن اجزاى فلك البروج را درجات , و اجزاى معدل النهار را ازمان گويند , زيرا كه زمان را مقدار حركت معدل النهار مى دانستند . يعنى در اين باب جداولى را كه متضمن طول و عرض بلاد است , پس از اجتهاد در تصحيح آنها به موجب اوضاع برخى از آنها با برخى ديگر , و به موجب مسافات ميان آنها ثبت كرده ايم , نه اين كه به نقل ساده يعنى به صرف نقل از كتابهايى در اينجا درج كرده باشيم , زيرا كه اطوال و عروض بلاد در كتابها آميخته و تباه است , بعضى اطوال در آنها از جزائر سعادت اخذ شده است , و بعضى ديگر از ساحل بحر محيط , با اينكه تفاوت طولى جزائر تا ساحل به ده درجه است . سپس براى تتميم و تكميل آنها برخى از اطوال و عروض بلاد از مشرق اخذ شده است . و من نظام ذكر بلاد را در تزايد طول قرار داده ام نه عرض , در حالى كه از ساحل ابتدا كرده ام و بدين نظام طول بغداد هفتاد درجه است . آنها را بدين نظام با تصحيح قرار داده ام تا يكى از دو راى مبدأ طول جزائرى و ساحلى مقلد فاقد معرفت به حقيقت و بى باك به افساد مصلح از آنها را به اشتباه نيندازد . خداى متعال يار آنست كه در تحصيل معرفت حقيقت بدو يارى جويد .

اين بود ترجمه گفتار بيرونى رضوان الله تعالى عليه مطابق نسخه مطبوع قانون بدان حدى كه عقل اين كمترين رسيده است . به عنوان مزيد استبصار گوييم كه : بيرونى به نص و تصريح خود او در عبارت فوق اطوال و عروض بلاد را تصحيح و به نظم خاص تنظيم فرموده است , نه اين كه مطابق اعمال قدماء به آلات رصدى , يك يك طول و عرض بلاد را تحصيل كرده باشد و گرنه مى بايستى مشرق و مغرب كره ارض را سير كرده باشد و به همه جاى آن رفته باشد , و او نرفته است و سير كره نكرده است و ادعا هم نفرموده است .

بدان كه مبدأ طول بلد را غايت نقطه غربى , بدين علت گرفتند كه تا ارضيات بر وفق سماويات قرار گيرد چه اين كه در درس 6 و 13 دانسته ايم كه : طول كوكب كه تقويم آنست به توالى است يعنى از غرب به شرق است , پس تدوين جداول زيجات به يك روش خواهد بود كه اطوال كواكب از غرب بشرق است , و اطوال بلاد هم از غرب بشرق يعنى هر دو به سبك حركت به توالى اند , و هم عروض كواكب از منطقه البروج بشمال و جنوب آنست , و عروض بلاد هم از معدل النهار بشمال و جنوب آن , پس آن دو امتداد طول به يك نحو , و اين دو امتداد عرض هم تقريبا به يك نحو خواهند بود . علاوه اين كه وحدت سبك و يك روش بودن جداول را در تسهيل محاسبه و عدم اضطراب خاطر , داخلى بسزا است . و اين مطلب را كه وحدت روش است در جداول ازياج نظائرى چند است كه در دروس آينده گفته آيند . و بعضى گفته اند كسانى كه مبدأ طول را منتهاى عمارت در جانب غرب قرار داده اند از اين رو بوده است كه مبدأ مذكور بدانها نزديك بوده است . در درس 33 در دروس معرفة الوقت و القبلة در اين وجوه سه گانه مبدأ طول گفته آمد كه :

و انما جعلوا مبدأ الطول منتهى العمارة فى جانب الغرب اما لقربه منهم , و اما لان يكون طول البلاد كطول الكواكب على التولى حتى تكون الارضيات على وفق السماويات , و اما لان يكون الطول على نسق واحد . ( ص 214 ط 1 )

نسق واحد همان يك روشن بودن است , و بعبارت ديگر وجه و بيان آن اين است كه چون مبدأ طول منتهاى عمارت غربى يا شرقى قرار داده شده , در صورت نخستين همه بلاد فقط در جهت شرقى مبدأ واقع مى شوند , و در صورت دوم همه آنها در جهت غربى آن , اما اگر مبدأ طول را منتهاى عمارت نگيريم و يكى از بلاد اواسط معموره را مثلا مبدأ قرار دهيم بايد در جدول طول بلد , يك يك بلد را معرفى كنيم و مواظب باشيم كه شرقى آنست يا غربى آن كمالايخفى و اين موجب اضطراب خاطر محاسب مى گردد كه بدان اشارت نموده ايم . و باز بحث بيشتر در اين امر در پيش است كه گفته آيد .

تبصره :

جزائر خالدات ( جزائر كانارى ) در اطلسها و نقشه ها و كره هاى ارضى در جهت غرب افريقا در اقيانوس اطلس شمالى قريب به عرض شمالى سى درجه مشاهده مى شود كه عرض شمالى هرو ( فرو ) على التحقيق 27 درجه و 45 دقيقه و 8 ثانيه است . و هرو در جزائر كنارى يعنى جزائر خالدات به صورت( هيرو) نيز نوشته آمده است , و گاهى هرو و فرو بشد و او نيز تلفظ مى شود , غرض در اين تبصره اين است كه بعضى گفته اند :

( و لما عرف آخرون ان تلك الجزائراى جزائر الخالدات , غرقت فى الماء جعلوا ساحل البحر الغربى عند خط الاستواء مبدءا) . ( ص 214 ط 1 دروس معرفة الوقت و القبلة )

با اين كه ساحل بحر غربى ( اقيانوس اطلس ) به محاذات جزائر كانارى در حدود عرض شمالى 27 درجه است و با تعبير( عند خط الاستواء) وفق نمى دهد , و اگر ساحل بحر غربى به محاذات جزائر كانارى نباشد باز( عند خط الاستواء) ناتمام مى نمايد . مگر اين كه مراد اين باشد كه چون طول بلد قوسى از دائره استواى محدود بين دائره نصف النهار مبدء , و دائره نصف النهار مفروض است گفته شده است كه : جعلوا ساحل البحر الغربى عند خط الاستواء مبدءا . فتبصر

درس 41 : طول بلد

اين درس دنباله و تتمه درس قبل است . در درس پيش دانسته ايم كه قدماء ( يونانيان و كسانى كه بلادشان مغربى آبادى روى زمين است ) مبدأ اطول بلاد را غايت نقطه غربى از جزاير خالدات , و يا ساحل بحر مغرب به فاصله ده درجه طولى از جزائر خالدات گرفته اند , تا طول ارضيات بر وفق سماويات بر وفق يكديگر مطابق حركت بر توالى بوده باشد . اكنون در اين درس سخن ما اين است كه قدماى هند و اهل چين و تركستان كه بلادشان مشرقى آبادى روى زمين است , مبدا طول را از منتهاى عمارت در جانب شرق به نام كنك دز ( دژ گنگ ) گرفتند , بدين سبب كه به حسب مكان , به آن نزديك بودند , و يا به علت اين كه ازدياد طول موافق جهت حركت اولى يعنى از شرق به غرب است كه در اصطلاح فن موافق جهت حركت به خلاف توالى است , و از اين حيث نيز ارضيات موافق با سماوياتست , و يا بدين سبب كه جهت شرق را چون مطلع انوار است اشراف از مغرب مى دانستند , و يا بدين علت كه مشرق را يمين فلك مى دانستند و يمين اقوى الجانبين است مطلقا چه در معانى و چه در صور .

دژ گنگ را بر نفس خط استواء گفته اند . عبدالعلى بن محمد بن حسين بيرجندى كه از افاضل و اعاظم علماى رياضى در قرن دهم هجرى بود , در شرح تذكره گفته است :

كنكدز , و هو على نفس خط الاستواء , طول الجزائرى نصف دور على ما هو المذكور فى الزيجات , و ذكر العلامه ان طوله مائه و سبعون جزاءا , و قد زعموا انه مستقر الشياطين 

و كان هناك رصد حكماء الهند على ما قيل .

قاضى زاده رومى در شرح ملخص در هيات تاليف محمد بن عمر چغمينى , كه معروف به شرح چغمينى است , بعد ميان گنگ دژ و جزائر را صد و هشتاد درجه گفته است كه مطابق آنچه در زيجات است مى باشد . و گويا مراد بيرجندى از علامه , قطب شيرازى ( قطب الدين محمود بن مسعود شيرازى متوفى سنه 710 هق صاحب نهاية الادراك فى دراية الافلاك ) بوده باشد . بقرينه آن كه در فصل هشتم از باب دوم شرح تذكره ياد شده گويد : و هذا الذى ذكرنا موافق لما ذكره العلامه فى النهاية و التحفة . . . و شايد تفاوت ده درجه به حسب اختلاف طول جزائرى و ساحلى روى آورده باشد .

هنديان هيات فلك را به صورت انسانى مستلقى كه سر آن قطب جنوبى است توهم كرده اند , بنابراين وضع , يمين آن مشرق و يسار آن مغرب و قدام آن وسط سماء و خلف آن مقابل وسط سماء بسوى زمين و قطب شمالى قدم آنست , يعنى قطب جنوبى علو آن و قطب شمالى سفل آنست چنانكه انسان كه به حسب طبيعى ايستاده است طرف راس آن علو , و جهت قدم او , سفل است . اين بحث را در جهات طبيعى كه فوق و تحت است عنوان كرده اند , و در مبحث محدد الجهات به تفصيلى كه در كتب فلسفه مذكور است آورده اند...

ص 157

 درس 42 : طول جغرافيائى بلاد و مبدأ آن

اين درس دنباله و تتمه درس پيش است كه باز مطالبى در مبدأ طول بلاد بر مبناى كار قدماء و از ديدگاه آنانست . ابوالحسن اصطهباناتى در شرح تشريح الافلاك شيخ بهائى در مبدأ طول گويد :

مبدأ العماره فى الطول عند علماء الهند , الجانب الشرقى لتحقق حاله عندهم لكونه اقرب نهايتى العمارة اليهم , و قد حكى أن ارصادهم كانت هناك ايضا , و لكونه اشرف بناء عندهم لوقوعه فى يمين الفلك حيث زعموا ان الفلك على صورة انسان مستلق على ظهره راسه الى الجنوب و رجله الى الشمال , و لان يكون ازدياد الطول فى جهة الحركة الاولى . ( ص 144 ط 1 چاپ سنگى )

يعنى هنديان مبدأ طول را نهايت عمارت جانب شرقى ارض گرفته اند , يكى بدين سبب كه نزديك بدانجا بودند و از آن آگاه , و حكايت شده است كه ارصاد هنديان نيز در آنجا بوده است , پس بنابر اين مرصد خودشان را مبدا طول بلاد گرفته اند , و ديگر اين كه چون جانب شرقى در جهت يمين فلك است , در نزد آنان شريفترين بناء است زيرا كه فلك را بر صورت انسانى به پشت خوابيده كه سر آن به جنوب و پاى آن بشمال است پنداشتند كه مشرق يمين آن و مغرب شمال آن ميشود و آن اشرف از اين است , و ديگر اين كه ازدياد طول در جهت حركت اولى بر يك نسق باشد .

و در ترجمه يك فصل از آثار الباقيه ابوريحان به قلم ملاعلى محمد اصفهانى و فاضل على قلى ميرزاى قاجار در مبدا طول بلاد آورده اند كه : ابوريحان نيز در

تفهيم اين مطلب را ذكر نموده كه مبدأ نزد اهل هند گنگ دژ افراسياب است كه آخر عمارت است از جهت شرقى . ( ص 26 ط 1 )

بيرونى درباره رود گنگ در كتاب تحقيق ماللهند گويد :

و من اعتقاد الهند فى نهر گنگ ان مجراه كان فى القديم على ارض الجنة و ان گنگ لما حصل على الارض انفسهم سبع شعب الخ . ( ص 217 ط حيدرآبادى دكن )

و نيز در بيان گنگ دژ افراسياب در تحقيق ماللهند فرمايد :

فأما ژمكوت فهو فى الموضع الذى يذكر يعقوب و الفزارى ان فى البحر فيه مدينه تسمى( تارة) و لم اجد لهذا الاسم فى كتب الهند اثرا بتة , و لان( كوت) اسم القلعة و( ژم) هو ملك الموت فانه يراح منها روائح( گنگدژ) الذى بذكر الفرس أن( كيكاوس) أو( جم) بناه فى اقاصى المشرق وراء البحر , و ان( كيخسرو) عبر اليه فى اثر( فراسياب) التركى و اليه ذهب وقت التزهد و الخروج من الملك , و ذلك لان( دز) بالفارسية اسم القلعه , و على هذا الموضع وضع ابومعشر البلخى زيجه . ( ص 259 ط 1 )

و نيز در ماللهند گويد :

فاما الهند فيرون من حق جنة الميت على الورثه ان تغسل و تعطر و تكفن ثم تحرق بما امكن من صندل او حطب و تحمل بعض عظامه المحترقه الى نهر( گنگ) و تلقى فيه ليجرى عليهما كما جرى على عظام اولاد( سكر) المحترقة فانقذهم من جهنم و حصلهم فى الجنة . ( ص 479 )

آن كه بيرونى فرمود : ابومعشر بلخى در گنگدژ زيج خود را بنا نهاده است , ماخذ گفتار بيرجندى در ابتداى درس قبل ( 41 ) است كه( : و كان هناك رصد حكماء الهند على ما قيل) . ابومعشر جعفر بن محمد بلخى متوفاى رمضان 272 هق , از كتب او كتاب زيج الهزارات , و كتاب زيج القرانات و الاحتراقات و كتب بسيار ديگر . ( ص 335 و 336 فهرست ابن النديم ط تجدد )

و آن كه دژ گنگ را به افراسياب نسبت داده است , در اين باره حكيم ابوالقاسم فردوسى در جنگ كيخسرو و افراسياب پس از هزيمت افراسياب و رسيدن وى به گنگ دژ كه از آن تعبير به گنگ بهشت هم كرده است , و پناه

گرفتن افراسياب در گنگ بهشت , و آمدن كيخسرو به پيش گنگ دژ , و رزم كيخسرو با افراسياب و گرفته شدن گنگ دژ , و گريختن افراسياب از گنگ دژ , و رسيدن كيخسرو به گنگ , و باز گشتن وى از گنگ دژ , از گنگ و گنگ دژ و گنگ بهشت بسيار نام برده است . درباره افراسياب گويد :

يكى گنگ بودش بسان بهشت *** گلش مشك سا را بد وزرش خشت

بدان جايگه شاد و خندان بخفت *** تو گفتى كه با ايمنى بود جفت

درباره دژ گنگ , و دژ لنگ , در ماللهند ( ص 259 263 ) و معاجم فارسى و كتب تواريخ بسى حكايات آورده اند كه از حريم موضوع بحث ما خارج اند .

آن كه از بيرونى نقل كرده ايم كه( : و من اعتقاد الهند فى نهر گنگ ان مجراه كان فى القديم على ارض الجنة) چنانست كه در روايات ما در فصل آب فرات آمده است كه( : ان الله جنة خلقها الله فى المغرب و ماء فراتكم هذه يخرج ! منها . . . ) و ديگر اين كه( : انه ينصب فيه ميزابان من ميازيب الجنة ) . . . ( ماده ف ر ت سفينة البحار ) و از اين گونه روايات ديگر . و اين حق است زيرا هر يك از جنت و نار را در جميع عوالم به اقتضاى هر عالم مظاهر است . جنت مظهر اسماء جمالى حق سبحانه , و نار مظهر اسماء جلالى است بحث آن را در تنبيه فصل نهم مقدمات شرح قيصرى بر فصوص الحكم ( 40 41 ط ايران 1 ) و در شرح وى بر قص ابراهيمى آن ( ص 178 ) طلب بايد كرد .

رودخانه گنگ يكى از سه رودخانه بزرگ هندوستان است به طول 1550 ميل كه از ارتفاعات هيماليا سرچشمه مى گيرد . رودخانه گنگ در نظر هنود مقدس مى باشد . بعقيده آنان در آسمان رودخانه اى به نام گنگ و به همين نام در زير زمين رودخانه ديگر جريان دارد . هر سال ميليون ها زن و مرد هند در آب گنگ شست و شو مى كنند و بزعم خود با آب اين رودخانه مقدس گناهان خود را مى شويند . ( ص 664 , او پانيشاد , نقل به اختصار )

كيف كان دانشمندان مشرق زمين چون هند و چين و تركستان , مبدأ طول را از منتهاى عمارت شرقى يعنى از گنگ دژ گرفته اند , و علماى مغرب زمين چون

يونانيان و ديگران نصف النهار جزيره فرو از جزائر خالدات يا ساحل بحر غربى گرفته اند و نتيجه هر دو يكى است جز اين كه بايد توجه داشت كه مبدأ طول مشرقى است يا مغربى , و اگر مغربى است جزائرى است يا ساحلى .

تبصره :

در درس چهلم درباره كلمه فرو و تلفظات آن اشارتى شده است , اكنون در اين تبصره سخن ما اين است كه مرحوم جناب آقاى ميرزا عبدالغفار اصفهانى در قانون ناصرى فرمايد[ : چون زمان قديم منتهاى عمارت را در سمت مغرب تا جزائر خالدات ميدانستند كه اكنون مشهور به جزائر كانارى است و غربى آنها جزيره فرست ( جزيره فر است ) بطليموس و جميع طوائف و ملل , نصف النهار جزيره فر را به اتفاق مبدا طول مى گرفتند] .

و نيز در ترجمه يك فصل از آثار الباقيه بيرونى به قلم ملاعلى محمد اصفهانى والد ماجد ميرزا عبدالغفار مذكور صاحب قانون ناصرى , و فاضل نحرير على قلى ميرزاى قاجار , چنين آمده است كه( : قدماء طول بلد را از جزائر خالدات كه جزائر السعادة و جزائر السعداء نيز گويند اعتبار كرده و آن شش جزيره است فرو رفته در آب در آخر عمارت بر جهت غربى , و بيشتر از يونانيين , و لويى سيزدهم از حكماى افرنج از جزيره كاناريا كه جزيره فر , و جزيرة الحديد نامند اختيار كرده . و فر در لغت فرانسه بمعنى آهن است و او قريب بساحل بحر او قيانوس بجهت غربى است , ميان او و جزائر خالدات ده درجه يا دوازده درجه فاصله است , اين است كه علماى هيئت در تصانيف خويش اشعارى نموده كه بسا هست در كتب متقدمين دو طول براى بلدى ديده شود كه فاصله آنها ده درجه باشد بايد فطانت ناظر فهم آن كند كه هر يك از كدام مقام است) . ( ص 26 ط 1 , ايران )

راقم گويد : بنابر تحقيق فوق كه كلمه فر به معنى آهن باشد تلفظ فر به فرو از مشتقات فراست زيرا كه در لغت فرانسه فروFerreyx ) ) و فرFerre ) ) به معنى آهن دار است كه از مشتقات فراند . و لكن تشديد واو , و يا تبديل فرو به هيرو , شايد از تصرفات لغات ديگر باشد .

 تبصره :

مراد از عرض جغرافيايى , و طول جغرافيائى كه در كتب مربوطه به فن

عنوان شده است , همين عرض بلد است كه گفته ايم , و همين طول بلد است كه گفته ايم . مثلا اگر گفته اند عرض جغرافيائى مدينه فاضله قم 39 34 شمالى است يعنى عرض بلد آن بدين قدر است , و بر اين وزان است طول جغرافيايى يعنى طول بلد آن از مبدأ معلوم .

اين بود مبدأ طول در نزد قدما كه از منتهاى عماره مى گرفتند , خواه منتهاى عمارت شرقى و خواه غربى . اما فعلا هر صاحب رصد مرصد خود را مبدأ طول قرار مى دهد . و به تعبير شريف يك فصل مترجم مذكور : اكنون مستعمل نزد اهل اروپا چنان است , از دارالملك خويش اختيار كرده ارصاد را به آن طول اعتبار كنند و نقشه عالم را نيز بطول همان بلد فرض كرده صفايح را چنان رسم نمايند : اهالى فرانسه از پاريس گرفته , و انگليس از گرينويچ كه موضع رصد آنها است و سه ميل مسافت اوست تا لندن , و اهالى نمسه از ويانه , و اهل روم از قاوس , و پروس از برلين , و روس از سنت پطرس بورغ , و هر دولتى كه اهالى وى را صنعت نقشه كشى يا علم رصد بندى باشد از رصدگاه دارالملك آن مملكت اعتبار نمايند .

و در قانون ناصرى فرموده است([ : چون در زمان قديم منتهاى عمارت را در سمت مغرب تا جزائر خالدات مى دانستند الى قوله : لكن در عصر ما هر دولتى جداگانه مخصوص خود مبدأ طولى اعتبار كند , و آن را نصف النهارى مى گيرند كه بر ( كه بر بزرگتر كذا كه بر بزرگتر ظ ) رصد خانه مملكت خود مرور كند , جز دولت ايران و آلمانى كه هنوز بعادت قديم , جزائر خالدات را مبدا طول سازند , چنانكه در مملكت فرانسه نصف النهار رصدخانه پاريس را مبدأ گرفته اند , و در دولت انليس گاه نصف النهار كليساى سن پترو را كه در لندن است مبدا طول گيرند , و گاه نصف النهار رصدخانه گرينويج را كه در قرب لندن است و طول غربى آن از پاريس 2 درجه 20 دقيقه 24 ثانيه است , و دولت روس نصف النهار رصدخانه پولكوا را كه در قرب سن پطرزيورق است . و اگر چه تحويل و تبديل طولهاى مختلفة المبادى به يكديگر بسيار سهل است و ليكن اولى آن بود كه جميع دول به اتفاق يك نصف النهار اصلى اختيار كنند .

ص 190

 درس 46 : مطالبى در طول جغرافيائى بلاد بعنوان تمرين و مزيد استبصار

اين درس دنباله درس پيش در نقل عبارت كتب فن , به عنوان تمرين و مزيد استبصار است :

3 خواجه طوسى در باب هيجدهم زبدة الهية فرمايد :

([ زمين گرد است و آب به اكثر سطح او محيط است و عمارت بر كمتر از يك ربع است از سطح او , و آن ربع را ربع مسكون خوانند , و چون مركز زمين مركز عالم است پس سطح دائره معدل النهار بر سطح محيط زمين , دائره اى احداث كند از دوائر عظيمى , آن دوائره را خط استواء خوانند .

و چون دائره عظيمه اى از دوائر ميول فرض كنند سطح آن دائره هم بر زمين دائره اى احداث كند كه قطع خط استواء كند بر زواياى قائمه , به اين دو دائره زمين به چهار ربع مساوى[ منقسم شود] دو شمالى و دو جنوبى , طول هر ربعى به قدر نصف دائره عظمى و عرضش به قدر ربعى از دائره عظمى . و از اين چهار [ , يك] ربع شمالى ربع مسكونست كه طولش از خط استواء به قدر نصف دور باشد ( كذا ولكن صواب اين است كه گفته شود : كه طولش به قدر نصف دور باشد ظ ) و عرضش از خط استواء تا نقطه اى كه محاذى قطب معدل النهار بود , و آن ربع دور بود . و هر چند اين ربع را ربع مسكون مى خوانند اما تمامى اين ربع معمور نيست بل بعضى از آن در ج انب شمال از فرظ سرما ممكن نيست كه حيوان تواند بود و آن موضع اينست كه عرض آن مواضع يعنى بعدش ( كذا , و الصواب : و آن موضعيست كه عرض آن يعنى بعدش ) از خط استواء از دائره عظيمه زيادت از

تمام ميل كلى بود , و آن شصت و شش درجه و كسرى باشد . پس آن مقدار از زمين از ربع مسكون كه عمارت بر وى ممكن است نصف دور باشد و آن صد و هشتاد درجه باشد , و عرضش از خط استواء شصت و شش درجه و كسرى . و اين مقدار نيز همه معموره نباشد , چه درياها در اين ميانه بسيار است , و رودها و بيابانها و شورستانها و كوهها و بيشه ها كه بسبب آن عمارت ممكن نيست . و به غير اين بقاع در جانب جنوب از خط استواء تا غايت هشت درجه اندك عمارتى مى يابند , اما از كمى آن را در حساب نمى آرند , و دريا به اكثر معمور محيط است كه آنرا درياى محيط مى خوانند , و از همه جوانب گرد معموره درآمده است الا در جانب جنوب مغرب و شمال مشرق بدريا نرسيده اند و به طريق استدلال حدس كرده اند , و آنجا هم دريا باشد . و اكثر مواضع خط استواء در دريا است , و در ميان دريا هم جزائر معمور و غير معمور بسيار است . و در ميان عمارت هم درياها هست كه به محيط پيوسته نيست , و شرح و تفصيل آن از كتب ممالك و مسالك معلوم شود , چه جز به مشاهده يا اخبار از مشاهده احاطت به آن حاصل نگردد , و آن را به علم هيات تعلقى نيست .

و مبدء عمارت در طول , منجمان از جانب مغرب گرفته اند تا بعد شهرها از آن مبدء در جهت توالى بروج باشد . و بعضى مهندسان از جانب مشرق گرفته اند تا بعد در جهت حركت اولى باشد . و مبدء عمارت از جانب مشرق موضعى است كه آن را دژ گنگ مى خوانند , و از جانب مغرب جزيره ها كه وقتى معموره بوده است و اكنون خرابست , و آن را جزائر خالدات خوانند , و از آنجا تا ساحل درياى مغرب ده درجه است , و بعضى مبدء عمارت از جزاير خالدات گرفته اند , و بعضى از ساحل درياى مغرب .

و ببايد دانست كه طول بقعه ها عبارت است از قوسى كه ميان مبدء عمارت باشد و ميان دائره نصف النهار آن بقعه كه معروض باشد ( كذا كه مفروض باشد ظ ) و از دائره معدل النهار .

و عرض بقعه عبارت از قوسى بود كه ميان معدل النهار بود و سمت الراس آن بقعه

از دائره نصف النهار آن بقعه , و آن مساوى ارتفاع قطب معدل النهار بود در آن بقعه]( . ( ص 54 56 ط 1 )

اين بود عبارت محقق طوسى كه از زبده وى به عنوان مزيد بصيرت نقل كرده ايم . زبده ياد شده سى باب در فن هيئت است كه با رساله كائنات الجو محمد طالش , و رساله صفيحه شيخ بهائى در اسطرلاب , در يك مجلد در سنه 1322 هق در تهران چاپ سنگى شده است . عبارت مذكور خواجه را از روى آن نقل كرده ايم . ما هنوز نسخه مخطوط از زبده بدست نياورده ايم , و مطبوع آن در دست داناى فن تصحيح نشده است , لذا بدان صحيفه گرامى بسى تصحيف روى آورده است .

بحمدالله تعالى , دوستان عزيز من با اين كه تازه چهل و پنج درس از علم شريف هيئت را فرا گرفته اند , اكنون در حدى اند كه عبارت زبده را به خوبى فهم مى كنند , خداى سبحان را بر اين موهبت شاكريم . و مع ذلك براى زيادتى استبصار در پيرامون كلمات خواجه برخى دانستنيها را مى نگاريم ::...

قوله( : و آن را ربع مسكون گويند) . . . و آنچه كه در اين ربع مسكون نيست چون دخيل در معموره بودن آنست بدين نظر همه را ربع مسكون گفته اند . كلمات اين بزرگان در ربع مسكون ارض بدين سبب است كه هنوز قاره آمريكاى شمالى و جنوبى كشف نشده بود . و از عبارات بسيارى از آنها پيداست كه از استراليا نيز خبر نداشته اند , بلكه از آفريقاى جنوبى هم بى خبر بودند . جناب خواجه طوسى در آغاز فصل اول باب سوم تذكره درباره سه ربع ديگر كره ارض فرمايد( : و الباقية غامره فى البحار غير مسكونة , و اما عامرة غير معلومة الاحوال) . و علامه خفرى در شرح آن گويد : فاذا يحتمل أن يكون فى تلك الارباع عمارات و خلق كثير 

لم يحصل الينا خبرهم لما بيننا و بينهم من الجبال الشاهفة و البحار المغرفة .

و ملا عبدالعلى بيرجندى در شرح آن گويد : و ذكر صاحب عجائب المخلوقات ان ذا القرنين لما استولى على الاقاليم ارسل اربعين سفينة مشحونة باصحاب التجارب والابطال ليطلعوا على عجائب البحار فذهبوا مدة مديدة حتى لاقوا سفينة فيها قوم لايفهم كلامهم فحاربوا فقتل اصحاب ذى القرنين بعضا و اسروا بعضا و انكحوا جوارى حتى توالدوا فأخبروا اولادهم الذين تعلمون لغتهم عن حالهم انهم كانوا اقواما , لهم ملك استوى على البلاد واراد الاطلاع على عجائب البحار فأرسلهم لذلك , والله ا علم بحقيقة احوال الممالك ....

 قوله( : و چون دائره عظيمه اى از دوائر ميول فرض كنند) . . . دائره ميل را در درس دهم شناخته ايم و تعريف آن را به خوبى دانسته ايم . حال گوييم : هر گاه دائره ميلى را از سطح فلك به روى زمين آوريم , با دائره استواى ارضى بر زواياى قائمه تقاطع مى كند . و در درس بيستم بدست آورده ايم كه دائره استواء , كره ارض را به دو نصف متساوى شمالى و جنوبى قسمت مى كند , پس كره زمين به يك دائره عظيمه ميل و خط استواء به چهار ربع متساوى قسمت مى شود . از دروس گذشته معلوم شده است كه خط استواء واحد شخصى است , بخلاف دائره ميل كه آنرا افراد غير متناهى است چه اين كه از هر نقطه زمين يا فلك أعنى سطح جسم كل عالم جسمانى چنانكه در دروس گذشته , مكرر بدان اشارت شده است مى توان دائره ميل ى گذارند كه با معدل النهار يا خط استواء بر زواياى قائمه تقاطع كند . بنابراين , كره ارض با فرض تقاطع هر دائره ميل با خط استواء , به چهار ربع متساوى تقسيم مى شود . و لكن به نحو اطلاق از تقاطع هر دائره ميل با خط استواء يك ربع ارض يك ربع مسكون شمالى نخواهد بود , بلكه براى حصول اين امر بايد دائره ميل را مشخص كرد , و عبارت را بدين نحو تعبير نمود كه :

هر گاه دائره ميلى از دو طرف منتهاى عمارت شرقى و غربى معموره ارض بگذرد , از چهار ربعى كه بر سطح ارض از تقاطع اين دائره ميل با خط استواء

حاصل مى شود يك ربع شمالى آن ربع مسكون است .

از بيانى كه تقديم داشته ايم , دانسته مى شود كه عبارت مذكور زبده در تاديه اين مطلب ناتمام است , زيرا كه به نحو اطلاق گفته است( : و چون دائره عظيمه اى از دوائر ميول فرض كنند الى قوله : و از اين چهار , ربع شمالى ربع مسكونست ) . . . و دانسته شد كه اين اطلاق ناتمام است .

لذا گمانم درباره عبارت زبده اين شده است كه شايد جمله اى از آن از قلم كاتب ساقط شده است , و اصل آن چنين بوده است :

( و چون دائره عظيمه اى از دوائر ميول فرض كنند كه از دو طرف منتهاى عمارت شرقى و غربى معموره ارض بگذارد , سطح آن دائره هم بر زمين دائره اى احداث كند كه الخ) .

پس از آن براى تصحيح عبارت زبده به تذكره صاحب زبده رجوع كرده ايم , و ديده اي م كه عبارت تذكره نيز مانند زبده است بدين صورت :

( والدائرة العظيمة التى على سطح الارض الكائنة فى سطح معدل النهار يسمى خط الاستواء . و اذا توهمت عظيمه اخرى تمر بقطبيها انقسمت الارض بهما ارباعا , احد الشماليين هو الربع المسكون) ( فصل اول باب سوم تذكره در هيئت ارض )

و سپس ديده ايم كه ملا عبدالعلى بيرجندى شارح تذكره همين اعتراض ما را دارد , و عبارتش اين است :

( و اعلم ان كل عظيمة تمر بقطب خط الاستواء ينقسم الارض به و بخط الاستواء أرباعا , لكن احد الارباع لا يكون الربع المسكون الا اذا مرت العظيمه الماره بقطب خط الاستواء بمبدء العمارة , فعلى هذا كان على المصنف ان يعينها كذلك ) .

علامه حسن بن محمد نيشابورى معروف به نظام مؤلف تفسير غرائب القرآن , تذكره را , شرحى بصورت تعليقات كرده است , و آن را توضيح التذكره ناميده است تاريخ تاليف آن 711 است , آن جناب در اين مقام متعرض اعتراض مذكور نشده است . و علامه خفرى عبارت تذكره را كه فرمود :

( . . . احد الشماليين هوالربع المسكون) بدين نحو شرح كرده است([ : اى الربع الذى

علم وقوع المسكون فيه]( .

خفرى حرف تعريف در( الربع المسكون) را براى عهد ذهنى گرفته است . بنابراين بايد عهد ذهنى را قرينه گرفت براى تعيين دائره ميلى كه از تقاطع آن با خط استواء , زمين به چهار ربع قسمت مى شود و يك ربع آن ربع شمالى مسكون است , لاجرم چنين دائره ميلى همانست كه از دو طرف منتهاى عمارت شرقى و غربى معموره ارض مى گذرد .

مرحوم حاجى متاله سبزوارى در آغاز اسرار الحكم مى فرمايد :

( تا مشكلى مى رسد تبادر به رد و انكار نكنيد كه مطالب عاليه را فهميدن هنر است نه رد و انكار) . . . .

كلام جناب حاجى را شانى به سزا است . و بدين نمط در دفتر دل ديوان راقم آمده است نه رد انكار](

كلام جناب حاجى را شانى به سزا است . و بدين نمط در دفتر دل ديوان راقم آمده است كه :

بر آن مى باش تا يابى سخن را *** به آرامى گشا درج دهن را

هنر در فهم حرف بخردان است *** نه تعجيل سخن در رد آن است

غرض اين است كه هر چند از عبارت خفرى بنابر توجيه راقم , رفع اعتراض مذكور مى شود , و لكن سخن در اين است كه ما مى خواهيم از اين عمل ربع مسكون را به حسب طول و عرض تحديد كنيم و معرفى نماييم , و حال اين كه توجيه ياد شده مبنى بر اين است كه نخست بايد ربع مسكون شناخته بوده باشد , و اين مستلزم دور است . كيف كان در تحديد و تعريف ربع مسكونى بحثى از قبة الارض , و دائره نصف النهار قبة الارض , و دائره افق قبه الارض در كتب فن معنون است كه به تفصيل و وضوح در درس بعد گفته آيد .

قوله( : . . . طولش از خط استواء به قدر نصف دور باشد , و عرضش از خط استواء تا نقطه اى كه محاذى قطب معدل النهار بود) در بادى نظر گمان مى رود كه مبدء طول و عرض بلد , هر دو خط استواء است . و لكن مراد اين است كه طول ربع مسكون قوسى از خط استواء است كه ميان دو نصف النهار آغاز و انجام ربع مسكونست , و آن به قدر نصف دور است , زيرا كه قوس طول بلاد را بايد به درجات دائره خط استواء تقدير كرد كه دائره عظيمه است , و اضلاع مثلثات كروى در محاسبات رياضى بايد از قسى دوائر عظيمه باشند .

قوله( : و آن شصت و شش درجه و كسرى باشد) . . . در بسيارى از كتب فن تعبير شده است كه غايت آبادانى بحسب عرض( سو) درجه است كه( سو) به حروف جمل ابجدى 66 است .

درس 47 : قبة الارض ( قبة اژين , وسط الارض )

درس پيش در تحديد ربع مسكون سخن گفته است . در اثناى بحث از قبة الارض و دائره نصف النهار و دائره افق آن اشارتى رفته است . اين درس را در بيان قبه الارض و تحديد ربع مسكون به توضيح بيشتر مى پردازيم .

چغمينى در آغاز باب نخستين مقالت دومين رساله( : الملخص فى الهية) گويد : ( چغمين از قراى خوارزم است , محمد بن محمود چغمينى مؤلف ملخص است . بر آن چند شرح نوشته اند , از آن جمله شرح قاضى زاده رومى است كه از كتب درسى دوره دوم اين رشته در حوزه هاى علمى ما متداول بوده است و بر آن تعليقات بسيار نوشته اند . و همين چغمينى مؤلف قانونچه در طب است كه اولين كتاب درسى اين فن در مدارس علمى ما بوده است . و محمد اكبر عرف محمد ارزانى شرحى بسيار مرغوب به فارسى به نام مفرح قلوب بر آن نوشته است . قانونچه در ازاى قانون شيخ رئيس نام گذارى شده است , چنانكه قاآنى به احترام از گلستان سعدى كه در ديباچه آن گفته است( : دفتر از گفته هاى پريشان بشويم و من بعد پريشان نگويم ) منشئات خود را پريشان خوانده است . و ديگرى مهمل گلستان به ملستان نوشته است . و شايد مرادش همان مل مستعمل باشد كه فراوان خورند مستانا . و ديگرى در ازاى گلستان , نوشته هايش را خارستان خوانده است . و جامى بهارستان نوشته است كه به گلستان نظر دارد . ملا حاجى باباى قزوينى در ازاى كشكول استادش شيخ بهائى , مجموعه خود را مشكول مهمل كشكول ناميده است . و اين كمترين را مجموعه اى به نام كشيكل , مصغر كشكول است . )

( الارض كرية الشكل , و يفرض عليها ثلاث دوائر : احديها فى سطح معدل النهار و هى خط الاستواء , و الثانية فى سطح افق الاستواء . و الثالثه فى سطح دائره نصف النهار , فى منتصف المعمورة بخط الاستواء . فالاولى تقطع الارض بنصفين : جنوبى و شمالى . والثانية تنصف كلا من نصفيها , فيصير ارباعا . والمعمور منها أحد الربعين الشماليين على ما يرى فيه من الجبال و الصحارى و المروج و البحار و نحوها من المواضع الخربة , وسائر الارباع خراب . والدائرة الثالثة تقطع المعمور بنصفين : غربى و شرقى . و نقطة التقاطع بين الاولى و الثالثة تسمى قبة الارض . و عرض المعمور سو درجة , و ابتداؤه من خط الاستواء , الا أن بطليموس بعد ما صنف المجسطى زعم أنه وجد وراء خط الاستواء فى اطراف الزنج والحبشة عمارة الى بعد يؤله فيكون عرض العمارة على زعمه هذا فب كه و طول العمارة قف , واعتبر ابتدائه من المغرب الا أن بعضهم ياخذه من ساحل البحر المحيط الغربى , و بعضهم من جزائر و اغلة فى هذا البحر بعدها عن ساحله ى) .

ترجمه : زمين به شكل كره است . و بر آن سه دائره عظيمه فرض مى شود كه يكى در سطح معدل النهار به نام خط استواء است , و دومى در سطح افق استواء , و سومى در سطح دائره نصف النهار به نحوى كه دومى افق نقطه اى از خط استواء كه در منتصف معموره واقع است بوده باشد و سومى نصف النهار همان نقطه . پس دائره نخستين زمين را به دو نيمه شمالى و جنوبى مى برد , و دومين هر يك از آن دو نيمه را به دو نيمه مى كند . پس زمين بدين دو دائره به چهار بخش ميشود كه هر بخشى ربع آنست : دو ربع جنوبى و دو ربع شمالى . و آبادانى از اين چهار ربع , يكى از دو ربع شمالى است كه با همه آنچه از كوهها و بيابانها و چراگاه ها و درياها و مانند آنها چون بيشه ها در آنست , مشهور به ربع مسكون است . و باقى ارباع يعنى سه ربع ديگر آباد نيست . و دائره سوم ربع مسكون را به دو نيمه غربى و شرقى مى برد , و نقطه تقاطع دائره نخستين با سومين را كه در جهت عمارت , يعنى در جهت فوقانى ارض است قبه زمين مند و عرض آبادى 66 درجه است و مبدأ عرض خط استواء است , مگر اين كه بطليموس بعد از تصنيف مجسطى , در كتاب ديگرش به نام جغرافيا بر اين زعم بوده است كه وراى خط استواء در اطراف زنگبار و حبشه آبادانى تا در عرض 25 16 يافته است . پس مجموع عرض آبادى به زعم وى 25 82 است . و طول آبادى 180 درجه است . و ابتداى آن از مغرب است , جز اين كه بعضى از ساحل اقيانوس غربى گرفته اند , و برخى ديگر از جزائر خالدات كه اينكه در دريا فرو رفته اند , و بعد آنها تا ساحل ده درجه است .

 










فایل قبلی که این فایل در ارتباط با آن توسط حسن خ ایجاد شده است