بسم الله الرحمن الرحیم

لطايفى از رؤيت هلال در گذر تاريخ‌

فهرست فقه
كتاب الصوم
مباحث رؤیت هلال-كتاب الصوم
موارد تاریخی رؤیت هلال در روز


رؤيت هلال، مقدمه‌ج‌1، ص: 38‌
رؤيت هلال در گذر تاريخ*
رويدادهاى مربوط به رؤيت هلال، در طول تاريخ، هم آموزنده و مايۀ عبرت و اندرز و گاه تلخ است و هم تسكين دهنده و آرامش‌بخش، از اين رو كه مى‌بينيم مشابه آنچه در روزگار ما اتفاق مى‌افتد، در عهد پيشينيان رخ داده است. به هر حال مواردى از اين رويدادها را- حتى الامكان به ترتيب تاريخى يا به تناسب موضوع- در اين مقاله نقل مى‌كنيم:
1. شيخ طوسى در تهذيب نقل كرده است كه در دوران حكومت امير المؤمنين عليه السلام، مردم پس از بيست و هشت روز روزه، هلال عيد فطر را مشاهده كردند. امام عليه السلام به منادى دستور داد به مردم اعلام كند كه ماه رمضان 29 روزه است و يك روز روزه قضا بگيرند «6».
ظاهرا در آن سال اوّل ماه رمضان هوا ابرى بوده و ماه ديده نشده است. از اين رو مردم شعبان را كامل و سى روزه حساب كرده‌اند و در پايان ماه رمضان با رؤيت هلال در شب 29 معلوم شده است كه ماه شعبان نيز 29 روز بوده و مردم يك روز از آغاز آن را روزه نگرفته‌اند. از اين رو، حضرت امير عليه السلام دستور دادند يك روز روزه قضا شود.
اين ماجرا را ابو ريحان بيرونى نيز از كتابهاى زيديه نقل كرده است. «7»‌
______________________________
(1). بقيّة الماء في الحوض.
(2). الأجير. (لم يضع المؤلّف لهذه الكلمة تفسيرا).
(3). الغلام الجميل.
(4). سمة الإبل، أي فقتهم في العلامة.
(5). لم يرد لها في الأصل تفسير، و معناها واضح.
(8)*. حوادث تاريخى رؤيت هلال در حج و اختلاف شيعه و سنى در آن را در باب پنجم همين مقدمه آورده‌ام.
(6). تهذيب الاحكام، ج 4، ص 158، ح 444؛ الوافى، ج 11، ص 132، ح 10549.
(7). الآثار الباقية، ص 75.



رؤيت هلال، مقدمه‌ج‌1، ص: 39‌
ميرزاى قمى نيز در غنائم گويد كه مكرّرا در زمان ما اتفاق افتاد كه مردم 28 روز روزه، و روز 29 را عيد گرفتند «1». چند سال پيش در ايران نيز مردم 28 روز روزه گرفتند.
2. كلينى در كافى و شيخ در تهذيب از امام صادق عليه السلام نقل كرده‌اند كه آن حضرت فرمود:
در زمان ابى العبّاس منصور عباسى روزى در حيره بر او وارد شدم. آن روز يوم الشكّ بود و مردم در شك بودند و قسم به خدا من مى‌دانستم كه آن روز از ماه رمضان است.
منصور گفت: يا ابا عبد الله، امروز روزه‌اى؟ گفتم: «ذاك إلى الإمام إن صمت صمنا، و إن أفطرت أفطرنا؛ اين مربوط به امام است اگر تو روزه بگيرى ما هم روزه مى‌گيريم، و اگر تو نگيرى ما هم نمى‌گيريم». منصور به غلامش گفت: «سفره را بياور» و من با منصور غذا خوردم و قسم به خدا مى‌دانستم كه آن روز از ماه رمضان است. راوى به امام صادق عليه السلام با شگفتى عرض كرد: روزى از ماه رمضان را روزه نگرفتى و افطار كردى؟
حضرت فرمود: ... آرى قسم به خدا، افطار يك روز و گرفتن قضاى آن روزه برايم آسان‌تر از اين است كه گردنم را بزنند و خداى متعال عبادت نشود: «و كان إفطاري يوما و قضاؤه أيسر عليّ من أن يضرب عنقي و لا يعبد الله» «2».
3. شيخ صدوق در فقيه روايت كرده است از عيسى بن منصور كه وى گفت: در يوم الشكّ خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم. امام به غلامش فرمود: «غلام، برو ببين سلطان روزه گرفته است يا نه؟ غلام رفت و برگشت و گفت: سلطان روزه نگرفته است. امام غذا طلب كرد و با هم تناول كرديم «3».
4. ابن سعد در طبقات آورده است:
هنگامى كه سعيد بن عاص از جانب عثمان والى كوفه بود، روزى در پايان ماه رمضان به مردم گفت: كدام يك از شما هلال را ديده‌ايد؟ مردم گفتند: ما نديديم؛ ولى هاشم بن عتبة بن ابى وقّاص گفت: من هلال را ديده‌ام. سعيد بن عاص به وى گفت: با يك چشم بينا، تنها تو از بين مردم ماه را ديدى! هاشم به سعيد گفت: مرا براى چشمم سرزنش‌
______________________________
(1). ر ك: رؤيت هلال، ج 3، ص 2038.
(2). الكافى، ج 4، ص 82- 83؛ تهذيب الأحكام، ج 4، ص 317، ح 965؛ الوافى، ج 11، ص 157- 158، ح 10598- 10600؛ وسائل الشيعة، ج 10، ص 131- 133، ح 13034- 13036.
(3). الفقيه، ج 2، ص 127، ح 1926؛ وسائل الشيعة، ج 10، ص 131، ح 13031.



رؤيت هلال، مقدمه‌ج‌1، ص: 40‌
مى‌كنى با اينكه چشمم در راه خدا چنين شده است! (چشم وى در واقعۀ يرموك آسيب‌ديده بود). فردا صبح، هاشم در منزلش افطار كرد و عيد گرفت و مردم نيز نزد او غذا خوردند. اين خبر به گوش سعيد بن عاص رسيد. آن‌گاه كسى را به دنبال هاشم فرستاد و او را كتك زد، و خانه‌اش را آتش زد. «1»‌
پس از اين ماجرا امّ الحكم دختر عتبة بن وقّاص- كه از زنان مهاجر بود- و نافع بن أبى وقّاص از كوفه به مدينه آمدند و ماجرا را براى سعد بن ابى وقّاص بازگو كردند.
سعد نزد عثمان آمد و قضيه را به وى گفت. عثمان هم پاسخ داد: سعيد در برابر هاشم در اختيار شماست، او را به تلافى كتك زدن به هاشم، بزنيد. خانه سعيد هم در برابر خانه هاشم از آن شماست، به تلافى آتش زدن خانه هاشم آن را به آتش بكشيد. در اين هنگام، عمر بن سعد بن ابى وقّاص كه كودك بود به خانۀ سعيد در مدينه آمد و آتشى در آن شعله‌ور ساخت. خبر به عايشه رسيد و عايشه در پى سعد بن ابى وقّاص فرستاد و از او خواست دست نگه دارد. و او دست نگه داشت .... «2»‌
5. ابن خلّكان گويد:
گروهى از مردم استهلال مى‌كردند. انس بن مالك، خادم رسول الله صلّى اللّه عليه و آله، كه نزديك به صد سال داشت و نيز اياس بن معاويه، كه معروف به كياست و زيركى بود، در بين مردم بودند، در اين حال، ناگهان انس بن مالك گفت: من هلال را ديدم، آنجاست! و با دستش به آن اشاره مى‌كرد ولى مردم هلال را نمى‌ديدند. اياس بن معاويه آمد و دستى به چشمان انس كشيد و گفت: ابا حمزه، نگاه كن، ببين چيزى مى‌بينى؟ انس گفت: الآن چيزى نمى‌بينم؛ و مردم دانستند كه انس تار موئى را جلو چشمش هلال پنداشته است. «3»‌
6. يحيى بن حسين شجرى در الأمالي الخميسية (ج 2، ص 42) از نافع بن سعيد حكايت كرده است كه وى گفت:
در سفر حج (سال 170 هجرى، اولين سال خلافت هارون) همراه هارون الرشيد بودم كه ده نفر آمدند و شهادت دادند كه ما يك روز پيش از مردم هلال را ديديم. هارون‌
______________________________
(1). ظاهرا به دليل مخالفت با والى در عيد گرفتن، خانه‌اش را آتش زد.
(2). الطبقات الكبرى، ج 5، ص 32.
(3). وفيات الأعيان، ج 1، ص 226، در سرگذشت اياس.



رؤيت هلال، مقدمه‌ج‌1، ص: 41‌
غمگين شد و گفت: «اين اولين حجى است كه در خلافتم برگزار مى‌كنم، آن هم بر خلاف شرع برگزار مى‌شود!!». آن‌گاه فقها را جمع كرد. فقها بين شهود جدايى انداختند و سخن شهود مختلف شد و يكسان از كار درنيامد. هارون از شهود پرسيد: شما كى هستيد؟ پاسخ دادند: از اهل كرمانيم، از فلان روستا. هارون دستور داد آنان را به زندان بيفكنند. آن‌گاه منادى بين مردم ندا درداد تا اهل كرمان آمدند. از آنان از وضع روستاى شهود پرسيد. مردم گفتند: قسم به خدا اى امير، همۀ اهل آن روستا زنديق و كافرند. ما با آنها نه آميزشى داريم نه رفت و آمدى، و هيچ كس را از اهل آن روستا نمى‌شناسيم.
آن‌گاه هارون آن ده شاهد را احضار كرد و گفت: بگوييد شما كه هستيد؟ قسم به خدا جز با راستگويى از دست من نجات نمى‌يابيد. گفتند: ما زنديقيم و آمديم تا حج مردم را فاسد و تباه كنيم. هارون هم دستور داد آنها را با شمشير گردن زدند. «1»‌
7. عبد الجليل رازى در كتاب جاودانه نقض سخنى از خصم را راجع به شيعه نقل مى‌كند و به آن پاسخ مى‌دهد. مجموع ايراد و پاسخ، برخى از زواياى مسأله را در آن روزگار روشن مى‌سازد، آنجا كه گفته است:
فضيحت سى و سيم: رافضى بر سنّت مصريان رود، و دو روز پيش نيت روزۀ ماه رمضان كند، و چون دو روز به عيد مانده باشد، افطار كند، و در مصر هم، چنين كنند و به جدل روزه دارند و عيد يك روز پيش‌تر كنند مخالفت آل عبّاس را.
اما جواب آنچه گفته است كه: «دو روز پيش‌تر از ماه رمضان روزه مى‌گيرند» به حساب كورتر است كه زهّاد و عبّاد شيعه به دو ماه پيش‌تر از ماه رمضان روزه گيرند اما نه به نيّت ماه رمضان روزه دارند و كتب فقهاى ايشان در احتياط اين مسأله و عدد رؤيت هلال و عدد شهود بر اختلاف احوال، اظهر من الشمس است و به جدول و نجوم و مانند اين هرگز معترف نبوده‌اند و آن را منكر باشند و در روز عيد روزه گشايند و در اين معنى تقيه نتوان كردن، بلى جماعتى اخباريه كه خويشتن را شيعه خوانند اين معنى مذهب ايشان بوده است و از ايشان بسى نمانده‌اند و گر جايى باشند اين معنى پنهان اصوليان كنند كه علم الهدى و شيخ موفّق بو جعفر طوسى و علماء از متأخّران بر ايشان‌
______________________________
(1). فوائد المرجان، ص 109.



رؤيت هلال، مقدمه‌ج‌1، ص: 42‌
انكار كرده‌اند در مسائلى چند كه اين يكى از آن است و ايشان را قمع و قهر كرده‌اند و تظاهر نيارند كردن و نيارند گفتن، مگر اين انتقالى [كذا؟] در جايى در كتب اخباريه ديده است و معلوم است كه نه مذهب اصوليان است؛ و الحمد للّه رب العالمين.
و اما آنچه گفته است: كه «مخالفت آل عبّاس را يك روز پيش‌تر عيد كنند» دگر باره به حساب كورتر است كه اين معنى مخالفت شريعت مصطفى صلّى اللّه عليه و آله باشد پس بايستى كه عبّاسيان را بر مصطفى صلّى اللّه عليه و آله تقديم و ترجيح ندادى كه صاحب شريعت مصطفى صلّى اللّه عليه و آله است نه ايشان، اما خواسته كه به تقيه باز نمايد كه ديگران را بهتر از رسول صلّى اللّه عليه و آله مى‌داند و به همه حال امامزاده بهتر از كافر بچه باشد، على رغم المصنّف. و السلام. «1»‌
8. در تاريخ ابن قاضى شهبه در ضمن حوادث ماه رمضان سال 796 آمده است:
در اين ماه موضوع غريبى اتفاق افتاد و آن اينكه: قاضى حنبلى اثبات و اعلام كرد كه اوّل ماه رمضان سه شنبه است. مردم شب چهارشنبه به جست و جوى هلال رفتند ولى ديده نشد. عصر روز چهار شنبه، قضات هشتگانه براى مراسم سلام بر سلطان وارد شدند. سلطان از قاضى حنبلى دربارۀ كيفيت اثبات ماه رمضان پرسيد. قاضى گفت: دو نفر نزدم به رؤيت شهادت دادند. سلطان دچار شك و شبهه شد و پرسيد اگر شب پنج شنبه هم ديده نشود، تكليف چيست؟ و سخن بالا گرفت. سلطان دستور داد كه شب پنج شنبه نيز مردم ترائى كنند و به جست و جوى هلال بروند. گفته مى‌شد كه ماه قبلا ديده نشده و شهود به دروغ شهادت داده‌اند! و طبلخانۀ سلطان اعلام عيد نكرد و بشارت آن را نداد تا اينكه ماه رؤيت شود.
روز پنج شنبه قاضيان و شيخ در مسجد جامع گرد آمدند و مردم براى ديدن ماه بالاى مناره‌ها رفتند. در اين هنگام مردى هلال را ديد و به رؤيت شهادت داد، سپس ديگرى تا شمارشان به هفت نفر رسيد و شهادت دادند و هلال ثابت شد. قاضى حنبلى از اين ماجرا ترسيد.
آن‌گاه سلطان در ميدان نماز [جمعه] خواند و قاضى مصر خطبه ايراد كرد، و نايب شام قبه را حمل كرد و قاضى شام در مسجد جامع خطبه خواند و به مصلاى جمعه نرفت .... «2».
______________________________
(1). النقض، ص 618- 619.
(2). تاريخ ابن قاضى شهبه، ج 3، ص 518.



رؤيت هلال، مقدمه‌ج‌1، ص: 43‌
9. شيخ محمّد جواد مغنيه گويد:
در سال 1939 م عيد قربان در مصر دوشنبه بود، و در عربستان سعودى سه شنبه، و در بمبئى چهار شنبه!
و در سال 1960 م دولت پاكستان و تونس براى جلوگيرى از هرج و مرج مقرّر كردند كه براى ثبوت هلال بايد به سخن هيويان و منجّمان اعتماد كرد. «1»‌
10. وى همچنين مى‌گويد:
در سال 1964 م يكى از مراجع نجف و مقلدانش روز جمعه را عيد گرفتند، و مرجع ديگرى و مقلدانش نيز در نجف اشرف روز شنبه را! «2»‌
11. در سال 1393 در قطر از يكى از شهرها خبر رسيد كه شب جمعه هلال رؤيت شده و روز جمعه عيد است. راديو هم مردم را به افطار روز جمعه دعوت كرد. مردم هم جمعه را عيد گرفتند، ولى در شب دوم يعنى شب شنبه هم قطعا ماه ديده نشد و تنها در شب سوم يعنى شب يكشنبه عده‌اى تيزبين آن را به شكلى ضعيف ديدند كه 25 يا 30 دقيقه در افق پيدا بود. در حالى كه طبق اين شهادت، شب سوم ماه بود؛ از اين رو مردم مضطرب شدند و يقين پيدا كردند كه روز جمعه، و ترجيحا شنبه نيز از ماه مبارك رمضان بوده است «3».
12. مرحوم آية الله سيد محمّد حسين حسينى تهرانى در نامه‌اى خطاب به مرحوم آية الله خوئى رحمه اللّه دربارۀ عيد فطر 1396 كه به دليل اختلاف فتواى ايشان با مشهور فقها، در ثبوت عيد در ايران اختلاف و دودستگى شد، مى‌نويسد:
عيد فطر امسال [1396] معركۀ عجيبى در همۀ نواحى و باعث اختلاف شديد و ترك جماعات و سقوط ابهت و عظمت عيد و مايۀ بروز نفاق و ظهور عوامل و ايادى شيطان بود.
اين تشتّت و دودستگى و آثار جانبى آن، باعث شد مرحوم تهرانى طىّ سه نامه مبناى آية الله خوئى را نقد كند و از ايشان بخواهد از اين نظر، عدول يا حد اقل احتياط كند.
______________________________
(1). الفقه على المذاهب الخمسة، ص 164.
(2). فقه الإمام الصادق عليه السلام، ج 2، ص 47.
(3). اجتماع أهل الإسلام على عيد واحد كلّ عام، ص 20- 21.



رؤيت هلال، مقدمه‌ج‌1، ص: 44‌
آية الله خوئى هم پاسخ دو نامه از اين نامه‌ها را دادند و بر نظر خود اصرار ورزيدند و پيشنهاد مرحوم تهرانى مبنى بر عدول از فتوا به احتياط را هم نپذيرفتند. اين پنج نامه علمى در مجموعه‌اى به نام رسالة حول مسألة رؤية الهلال چاپ شده و با تجديد نظر مرحوم تهرانى و اضافات ايشان در جلد دوم رؤيت هلال نيز خواهد آمد.
13. مفتى قطر مى‌نويسد:
عيد فطر در سال 1400 بيجا و بر خلاف واقع و بر اساس شهادت دروغ به رؤيت هلال در شب دوشنبه اعلام شد. در حالى كه شب دوشنبه و نيز شب سه شنبه كسى ماه را نديد. و معلوم شد اين شهادت باطل بوده است. و مردم تنها در شب چهار شنبه ماه را ديدند مانند هلال شب اوّل ماه. و براى همه معلوم شد كه ادعاى رؤيت شب دو شنبه دروغ محض بوده است «1».
14. دكتر يوسف قرضاوى از عالمان معاصر اهل سنّت مى‌نويسد:
آغاز ماه رمضان 1409 را برخى كشورها پنج شنبه، برخى جمعه و برخى شنبه گرفتند. «2»‌
نيز در گفتگويى با شبكۀ الجزيرة در روز يكشنبه پنجم ماه رمضان 1418 اظهار داشت:
چند سال پيش آغاز ماه رمضان در كشورهاى خليج روز چهارشنبه؛ در مصر، تونس و الجزائر روز پنج شنبه؛ در مغرب، پاكستان و هند جمعه؛ و در بنگلادش روز شنبه بود.
قرضاوى افزود:
من در امريكا ديدم اين اختلاف از كشورهاى اسلامى به مسلمانان امريكا بلكه حتى به يك خانواده سرايت كرده است به طورى كه شوهر روزه نبود ولى همسرش روزه بود، فرزند افطار مى‌كرد ولى پدرش روزه‌دار بود، يكى به پيروى از پاكستان، ديگرى به پيروى از عربستان و سومى به پيروى از مصر روزه مى‌گرفت. آيا اين عاقلانه است؟!
15. عيد فطر سال 1412 هم حوالى ساعت 9 صبح از (شنبه 15 فروردين 71) رسانه‌ها اعلام شد. يعنى اعلام شد كه ماه رمضان ناقص و 29 روزه بوده و همان روز عيد‌
______________________________
(1). الحكم الشرعي في إثبات رؤية الهلال، ص 5- 6.
(2). تيسير الفقه، فقه الصيام، ص 31.



رؤيت هلال، مقدمه‌ج‌1، ص: 45‌
فطر است و شب گذشته شهود هلال را رؤيت كرده‌اند.
16. در عيد فطر سال 1419 در لبنان اختلاف شديدى در ثبوت عيد بين شيعيان بروز كرد كه بر اثر آن غوغايى برپا شد و لبنان معركۀ عظيمى گشت! عده‌اى از شيعيان به استناد شهادت شهود روز دوشنبه را، و عده‌اى به استناد سخن هيويان و منجّمان، كه رؤيت هلال در عصر يكشنبه را غير ممكن مى‌دانستند، سه شنبه را عيد فطر اعلام كردند. در لبنان روزنامه‌ها و نشريات متعددى به اين موضوع پرداختند و با مقالات علمى و گاه غير علمى هر يك از اين دو گروه از نظر خود دفاع كردند، مقالاتى كه گاهى بين آنها اظهار تأسّف و تحسّر هم ديده مى‌شد مانند مقاله‌هايى با عنوان «وحدة المسلمين بين هلالين!» و «العيد الضائع!». اين طوفان تا مدتى در لبنان ادامه داشت.
عين همين اختلاف و درست به همان دليل در عيد فطر سال 1424 در ايران نيز بروز كرد و توابعى ناخوشايند داشت.
17. امسال نيز حادثۀ غريبى رخ داد؛ شوراى عالى قضائى عربستان طبق تقويم امّ القرى- درست مانند تقويم رسمى ايران- روز چهار شنبه برابر با دى ماه 1383 را روز اوّل ذى حجۀ 1425 اعلام كرد. روزنامه‌ها و راديو و تلويزيون عربستان نيز روز چهار شنبه را اوّل ماه دانستند؛ ولى ناگهان عصر جمعه برابر با سوم ماه، شوراى عالى قضائى عربستان اعلام كرد كه جمعه چهارم ماه، و روز سه شنبه اوّل ماه بوده است. روزنامه‌هاى روز شنبۀ عربستان در توجيه اين حكم نوشتند: سه نفر در شرق منطقۀ رين ماه را عصر دوشنبه 29 ذى‌قعده ديده‌اند. بنابراين روز سه شنبه اوّل ماه بوده است. در اين زمينه شوراى عالى قضايى عربستان اين بيانيه را صادر كرد:
... فإنّ مجلس القضاء الأعلى قد أصدر بيانا بأنّ يوم الأربعاء هو أوّل شهر ذي الحجّة رغم أنّ الناس رأوا القمر مساء يوم الثلاثاء- 30 ذي القعدة حسب تقويم أمّ القرى- في عامّة المدن و رأوه عاليا؛ و لأنّ مجرّد ذلك لا يكفي لاعتبار الشهر داخلا يوم الثلاثاء، و لأنّه لم يتقدّم أحد برؤية الهلال مساء الإثنين 29 من ذي القعدة، فقد اعتمد المجلس إكمال العدّة ... و نظرا لأنّه تقدّم في مساء يوم الجمعة- الموافق 3 ذي الحجّة حسب تقويم أمّ القرى- عدّة شهود برؤية الهلال ليلة الثلاثاء و هم من السيح شرق محافظة الرين ... فطلبهم فضيلة قاضي الرين و حضر منهم اثنان شهدا برؤية هلال ذي الحجّة بعد‌



رؤيت هلال، مقدمه‌ج‌1، ص: 46‌
مغرب يوم الإثنين ... و جرت تزكيتهما و ذكر فضيلة قاضي الرين أنّهما معروفان لديه بالعدالة و الثقة و الثبات، و معهما شابّ رآه و لكن لم يحضر إلى المحكمة ... لذا فإنّ مجلس القضاء الأعلى ... يقرّر أنّه يثبت دخول ذي الحجّة يوم الثلاثاء ... و الوقوف بعرفة يوم الأربعاء .... «1».
*** در زمان مرحوم آية الله حاج آقا حسين بروجردى رحمه اللّه نيز روزى هلال براى آية الله سيد احمد خوانسارى در تهران اثبات شد و ايشان اعلام عيد كرد. ولى براى آية الله بروجردى ثابت نشده بود. عده‌اى از بزرگان علماى تهران براى رعايت حرمت مرحوم خوانسارى- و اينكه اگر آية الله بروجردى اعلام عيد نكند شخصيت ايشان مخدوش مى‌شود- نزد آية الله بروجردى آمدند و ايشان هم به اعتماد آية الله خوانسارى و براى حفظ حرمت وى بعد از ظهر اعلام عيد كردند. «2»‌
مرحوم آية الله سيد مرتضى موحّد ابطحى دربارۀ استادش عالم بزرگ آية الله آقا سيد على نجف‌آبادى گويد:
سالى براى ايشان هلال ماه رمضان ثابت شده بود و حكم به اوّل ماه كرد. عدّه‌اى از آقايان مخالفت كردند و حتّى روى منابر به آن مرحوم ناسزا گفتند. عاقبت، همين بى‌اعتناييها و ناسزاگوييها سبب مرگ ايشان شد. «3»‌
*** سخن را در اين باب با ماجراى رؤيت هلال در عهد خليفه دوم كه مولوى در آغاز دفتر دوم مثنوى (ابيات 112- 134) ذيل عنوان «هلال پنداشتن آن شخص خيال را در عهد عمر» آورده است خاتمه مى‌دهم:
______________________________
(1). روزنامۀ المدينة، شنبه 4 ذى حجۀ 1425، شمارۀ 15242، ص 4.
(2). يكى از عالمان معاصر با اشاره به اين حادثه مى‌نويسد: «... سرانجام، در بين الصلاتين مسجد اعظم قم كه به امامت آية اللّه بروجردى اقامه مى‌شد و بسيار مهم بود، مرحوم حاج شيخ ابو الفضل زاهدى به منبر بر آمد و گفت:
«آية اللّه مى‌فرمايند: بعيد نيست امروز عيد باشد. ما همين سخن ايشان را حكم عيد تلقّى مى‌كنيم و امروز را عيد مى‌گيريم». بعد از ظهر آن روز كم كم مردم افطار كردند و غائله خوابيد». (امام خمينى و انقلاب اسلامى، ص 357)
(3). حوزه، شماره 58، ص 24، «مصاحبه با آية الله حاج سيد مرتضى موحّد ابطحى اصفهانى».



رؤيت هلال، مقدمه‌ج‌1، ص: 47‌
ماهِ روزه گشت در عهد عمر --- بر سَر كوهى دويدند آن نفر
تا هلال روزه را گيرند فال --- آن يكى گفت اى عمر اينك هلال
چون عمر بر آسمان مه را نديد --- گفت كين مه از خيال تو دميد
ورنه من بيناترم افلاك را --- چون نمى‌بينم هلال پاك را
گفت تر كُن دست و بر ابرو بمال --- آنگهان تو درنگر سوى هلال
چونك او تر كرد ابرو مه نديد --- گفت اى شه نيست مَه شد ناپديد
گفت آرى موى ابرو شد كَمان --- سوى تو افكند تيرى از گُمان
چون يكى مو كژ شد او را راه زد --- تا بدعوى لاف ديد ماه زد
موى كژ چون پردۀ گردون بود --- چون همه اجزات كژ شد چون بود
راست كن اجزات را از راستان --- سر مكش اى راست‌رو ز آن آستان
هم ترازو را ترازو راست كرد --- هم ترازو را ترازو كاست كرد
هر كه با ناراستان هم سنگ شد --- در كمى افتاد و عقلش دنگ شد
رو أشدّاء على الكفّار باش --- خاك بر دلدارى اغيار باش
بر سر اغيار چون شمشير باش --- هين مكن روباه بازى شير باش
تا ز غيرت از تو ياران نگسلند --- زانك آن خاران عدوّ اين گُلند
آتش اندر زن به گُرگان چون سپند --- زانك آن گرگان عدوّ يوسفند
جان بابا گويدت ابليس هين --- تا بدم بفريبدَت ديو لعين
اين چنين تلبيس با بابات كرد --- آدمى را اين سيه‌رخ مات كرد
بر سَر شطرنج چُستست اين غراب --- تو مَبين بازى به چشم نيم‌خواب
زانك فرزين بندهَا داند بسى --- كه بگيرد در گلويت چون خَسى
در گلو ماند خس او سالها --- چيست آن خَسْ مِهرِ جاه و مالها
مالْ خَس باشد چو هست اى بى‌ثبات --- در گلويت مانع آب حيات
گر بَرد مالت عدوّى پُر فَنى --- ره زنى را بُرده باشد ره زنى



رؤيت هلال، مقدمه‌ج‌1، ص: 48‌
باب دوم مباحث رؤيت هلال‌
________________________________________
مختارى، رضا و صادقى، محسن، رؤيت هلال، 5 جلد، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، قم - ايران، اول، 1426 ه‍ ق







مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 252‌
لطايفى از رؤيت هلال در گذر تاريخ‌
رويدادهاى مربوط به رؤيت هلال، در طول تاريخ، هم آموزنده و مايۀ عبرت و اندرز و گاه تلخ است و هم تسكين دهنده و آرامش‌بخش از اين رو كه مى‌بينيم مشابه آنچه در روزگار ما اتفاق مى‌افتد، در عهد پيشينيان نيز رخ داده است. به هر حال مواردى از اين رويدادها را- حتى الامكان به ترتيب تاريخى يا به تناسب موضوع- در اين مقاله نقل مى‌كنيم:
1. شيخ طوسى در تهذيب نقل كرده است كه در دوران حكومت اميرالمؤمنين (ع)، مردم پس از بيست و هشت روز روزه، هلال عيد فطر را مشاهده كردند. امام (ع) به منادى دستور داد به مردم اعلام كند كه ماه رمضان 29 روزه است و يك روز روزه قضا بگيرند «1».
ظاهراً در آن سال اوّل ماه رمضان هوا ابرى بوده و ماه ديده نشده است. از اين رو مردم شعبان را كامل و سى روزه حساب كرده‌اند و در پايان ماه رمضان با رؤيت هلال در شب 29 معلوم شده است كه ماه شعبان نيز 29 روز بوده و مردم يك روز از آغاز آن را روزه نگرفته‌اند. از اين رو، حضرت امير (ع) دستور دادند يك روز روزه قضا شود.
اين ماجرا را ابوريحان بيرونى نيز از كتابهاى زيديه نقل كرده است. «2»‌
ميرزاى قمى نيز در غنائم مى‌گويد كه مكرّراً در زمان ما اتفاق افتاد كه مردم 28 روز روزه، و روز 29 را عيد گرفتند «3». چند سال پيش در ايران نيز مردم 28 روز روزه گرفتند.
2. كلينى در كافى و شيخ در تهذيب از امام صادق (ع) نقل كرده‌اند كه آن حضرت فرمود:
در زمان منصور عباسى روزى در حيره بر او وارد شدم. آن روز يوم الشكّ بود و مردم در شك بودند و قسم به خدا من مى‌دانستم كه آن روز از ماه رمضان است. منصور گفت: يا ابا عبداللّٰه، امروز روزه‌اى؟ گفتم: «ذاك إلى الإمام إن صُمت صمنا، و إن أفطرت أفطرنا؛ اين مربوط به امام است اگر تو روزه بگيرى ما هم‌
______________________________
(1). تهذيب الاحكام، ج 4، ص 158، ح 444؛ الوافى، ج 11، ص 132، ح 10549.
(2). الآثار الباقية، ص 75.
(3). رك: رؤيت هلال، ج 3، ص 2038.



مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 253‌
روزه مى‌گيريم، و اگر تو نگيرى ما هم نمى‌گيريم». منصور به غلامش گفت: «سفره را بياور» و من با منصور غذا خوردم و قسم به خدا مى‌دانستم كه آن روز از ماه رمضان است. راوى به امام صادق (ع) با شگفتى عرض كرد: روزى از ماه رمضان را روزه نگرفتى و افطار كردى؟ حضرت فرمود: ... آرى قسم به خدا، افطار يك روز و گرفتن قضاى آن روزه برايم آسان‌تر از اين است كه گردنم را بزنند و خداى متعال عبادت نشود: «وكان إفطاري يوماً وقضاؤه أيسر عليّ من أن يضرب عنقي ولا يعبد اللّٰه» «1».
3. شيخ صدوق در فقيه روايت كرده است از عيسى بن منصور كه وى گفت: در يوم‌الشكّ خدمت حضرت صادق (ع) بودم. امام به غلامش فرمود: «غلام، برو ببين سلطان روزه گرفته است يا نه؟ غلام رفت و برگشت و گفت: سلطان روزه نگرفته است. امام غذا طلب كرد و با هم تناول كرديم «2».
4. ابن سعد در طبقات آورده است:
هنگامى كه سعيد بن عاص از جانب عثمان والى كوفه بود، روزى در پايان ماه رمضان به مردم گفت: كدام يك از شما هلال را ديده‌ايد؟ مردم گفتند: ما نديديم؛ ولى هاشم بن عُتبة بن ابى وقّاص گفت: من هلال را ديده‌ام. سعيد بن عاص به وى گفت: با يك چشم بينا، تنها تو از بين مردم ماه را ديدى! هاشم به سعيد گفت: مرا براى چشمم سرزنش مى‌كنى با اينكه چشمم در راه خدا چنين شده است! (چشم وى در واقعۀ يرموك آسيب ديده بود). فردا صبح، هاشم در منزلش افطار كرد و عيد گرفت و مردم نيز نزد او غذا خوردند. اين خبر به گوش سعيد بن عاص رسيد. آن‌گاه كسى را به دنبال هاشم فرستاد و او را كتك، و خانه‌اش را آتش زد. «3»‌
______________________________
(1). الكافى، ج 4، ص 82- 83؛ تهذيب الأحكام، ج 4، ص 317، ح 965؛ الوافى، ج 11، ص 157- 158، ح 10598- 10600؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 131- 133، ح 13034- 13036.
(2). الفقيه، ج 2، ص 127، ح 1926؛ وسائل الشيعة، ج 10، ص 131، ح 13031.
(3). ظاهراً به دليل مخالفت با والى در عيد گرفتن، خانه‌اش را آتش زد.



مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 254‌
پس از اين ماجرا امّ الحكم دختر عتبة بن وقّاص- كه از زنان مهاجر بود- و نافع بن أبى وقّاص از كوفه به مدينه آمدند و ماجرا را براى سعد بن ابى وقّاص بازگو كردند. سعد نزد عثمان آمد و قضيه را به وى گفت. عثمان هم پاسخ داد: سعيد در برابر هاشم در اختيار شماست، او را به تلافى كتك زدن به هاشم، بزنيد. خانه سعيد هم در برابر خانه هاشم از آن شماست، به تلافى آتش زدن خانه هاشم آن را به آتش بكشيد. در اين هنگام، عمر بن سعد بن ابى وقّاص كه كودك بود به خانۀ سعيد در مدينه آمد و آتشى در آن شعله‌ور ساخت. خبر به عايشه رسيد و عايشه در پى سعد بن ابى وقّاص فرستاد و از او خواست دست نگه دارد. و او دست نگه داشت .... «1»‌
5. يحيى بن حسين شجرى در الأمالى الخميسية (ج 2، ص 42) از نافع بن سعيد حكايت كرده است كه وى گفت:
در سفر حج (سال 170 هجرى، اولين سال خلافت هارون) همراه هارون الرشيد بودم كه ده نفر آمدند و شهادت دادند كه ما يك روز پيش از مردم هلال را ديديم. هارون غمگين شد و گفت: «اين اولين حجى است كه در خلافتم برگزار مى‌كنم، آن هم بر خلاف شرع برگزار مى‌شود!!». آن‌گاه فقها را جمع كرد. فقها بين شهود جدايى انداختند و سخن شهود مختلف شد و يكسان از كار درنيامد. هارون از شهود پرسيد: شما كى هستيد؟ پاسخ دادند: از اهل كرمانيم، از فلان روستا. هارون دستور داد آنان را به زندان بيفكنند. آن‌گاه منادى بين مردم ندا درداد تا اهل كرمان آمدند. از آنان از وضع روستاى شهود پرسيد. مردم گفتند: قسم به خدا اى امير، همۀ اهل آن روستا زنديق و كافرند. ما با آنها نه آميزشى داريم نه رفت و آمدى، و هيچ كس را از اهل آن روستا نمى‌شناسيم.
آن‌گاه هارون آن ده شاهد را احضار كرد و گفت: بگوييد شما كه هستيد؟ قسم به خدا جز با راستگويى از دست من نجات نمى‌يابيد.
گفتند: ما زنديقيم و آمديم تا‌
______________________________
(1). الطبقات الكبرى، ج 5، ص 32.



مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 255‌
حج مردم را فاسد و تباه كنيم. هارون هم دستور داد آنها را با شمشير گردن زدند. «1»‌
6. عبد الجليل رازى در كتاب جاودانه نقض سخنى از خصم را راجع به شيعه نقل مى‌كند و به آن پاسخ مى‌دهد. مجموع ايراد و پاسخ، برخى از زواياى مسأله را در آن روزگار روشن مى‌سازد، آنجا كه گفته است:
فضيحت سى و سيم: رافضى بر سنّت مصريان رود، و دو روز پيش نيت روزۀ ماه رمضان كند، و چون دو روز به عيد مانده باشد، افطار كند، و در مصر هم، چنين كنند و به جدل روزه دارند و عيد يك روز پيش‌تر كنند مخالفت آل عبّاس را.
اما جواب آنچه گفته است كه: «دو روز پيش‌تر از ماه رمضان روزه مى‌گيرند» به حساب كورتر است كه زهّاد و عبّاد شيعه به دو ماه پيش‌تر از ماه رمضان روزه گيرند اما نه به نيّت ماه رمضان روزه دارند و كتبِ فقهاى ايشان در احتياط اين مسأله و عدد رؤيت هلال و عدد شهود بر اختلاف احوال، اظهر من الشمس است و به جدول و نجوم و مانند اين هرگز معترف نبوده‌اند و آن را منكر باشند و در روز عيد روزه گشايند و در اين معنى تقيه نتوان كردن، بلى جماعتى اخباريه كه خويشتن را شيعه خوانند اين معنى مذهب ايشان بوده است و از ايشان بسى نمانده‌اند و گر جايى باشند اين معنى پنهان [از] اصوليان كنند كه علم الهدى و شيخ موفّق بوجعفر طوسى و علماء از متاخّران بر ايشان انكار كرده‌اند در مسائلى چند كه اين يكى از آن است و ايشان را قمع و قهر كرده‌اند و تظاهر نيارند كردن و نيارند گفتن، مگر اين انتقالى [كذا؟] در جايى در كتب اخباريه ديده است و معلوم است كه نه مذهب اصوليان است؛ والحمد للّه رب العالمين.
و اما آنچه گفته است: كه «مخالفت آل عبّاس را يك روز پيش‌تر عيد كنند» دگر باره به حساب كورتر است كه اين معنى مخالفت شريعت مصطفى 9 باشد پس‌
______________________________
(1). فوائد المرجان، ص 109.



مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 256‌
بايستى كه عبّاسيان را بر مصطفى 9 تقديم و ترجيح ندادى كه صاحب شريعت مصطفى 9 است نه ايشان، اما خواسته كه به تقيه باز نمايد كه ديگران را بهتر از رسول 9 مى‌داند و به همه حال امامزاده بهتر از كافر بچه باشد، على رغم المصنّف. والسلام. «1»‌
7. در تاريخ ابن قاضى شُهبه در ضمن حوادث ماه رمضان سال 796 آمده است:
در اين ماه موضوع غريبى اتفاق افتاد و آن اينكه: قاضى حنبلى اثبات و اعلام كرد كه اوّل ماه رمضان سه شنبه است. مردم شب چهار شنبه به جست‌وجوى هلال رفتند ولى ديده نشد. عصر روز چهار شنبه، قضات هشتگانه براى مراسم سلام بر سلطان وارد شدند. سلطان از قاضى حنبلى دربارۀ كيفيت اثبات ماه رمضان پرسيد. قاضى گفت: دو نفر نزدم به رؤيت شهادت دادند. سلطان دچار شك و شبهه شد و پرسيد اگر شب پنج شنبه هم ديده نشود، تكليف چيست؟ و سخن بالا گرفت. سلطان دستور داد كه شب پنج شنبه نيز مردم ترائى كنند و به جست‌وجوى هلال بروند. گفته مى‌شد كه ماه قبلًا ديده نشده و شهود به دروغ شهادت داده‌اند! و طبلخانۀ سلطان اعلام عيد نكرد و بشارت آن را نداد تا اينكه ماه رؤيت شود.
روز پنج شنبه قاضيان و شيخ در مسجد جامع گرد آمدند و مردم براى ديدن ماه بالاى مناره‌ها رفتند. در اين هنگام مردى هلال را ديد و به رؤيت شهادت داد، سپس ديگرى تا شمارشان به هفت نفر رسيد و شهادت دادند و هلال ثابت شد. قاضى حنبلى از اين ماجرا ترسيد.
آن‌گاه سلطان در ميدان، نماز [جمعه] خواند و قاضى مصر خطبه ايراد كرد، و نايب شام قبه را حمل كرد و قاضى شام در مسجد جامع خطبه خواند و به مصلاى جمعه نرفت .... «2»‌
______________________________
(1). النقض، ص 618- 619.
(2). تاريخ ابن قاضى شهبه، ج 3، ص 518.



مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 257‌
8. شيخ محمّد جواد مغنيه گويد:
در سال 1939 م عيد قربان در مصر دوشنبه بود، و در عربستان سعودى سه شنبه، و در بمبئى چهارشنبه! و در سال 1960 م دولت پاكستان و تونس براى جلوگيرى از هرج و مرج مقرّر كردند كه براى ثبوت هلال بايد به سخن هيئت شناسان و منجّمان اعتماد كرد. «1»‌
9. وى همچنين مى‌گويد:
در سال 1964 م يكى از مراجع نجف و مقلدانش روز جمعه را عيد گرفتند، و مرجع ديگرى و مقلدانش نيز در نجف اشرف روز شنبه را! «2»‌
10. در سال 1393 در قطر از يكى از شهرها خبر رسيد كه شب جمعه هلال رؤيت شده و روز جمعه عيد است. راديو هم مردم را به افطار روز جمعه دعوت كرد. مردم هم جمعه را عيد گرفتند، ولى در شب دوم يعنى شب شنبه هم قطعاً ماه ديده نشد و تنها در شب سوم يعنى شب يكشنبه عده‌اى تيزبين آن را به شكلى ضعيف ديدند كه 25 يا 30 دقيقه در افق پيدا بود. در حالى كه طبق اين شهادت، شب سوم ماه بود؛ از اين رو مردم مضطرب شدند و يقين پيدا كردند كه روز جمعه، و ترجيحاً شنبه نيز از ماه مبارك رمضان بوده است «3».
11. مرحوم آية اللّٰه سيد محمّد حسين حسينى تهرانى در نامه‌اى خطاب به مرحوم آيةاللّٰه خوئى؛ دربارۀ عيد فطر 1396 كه به دليل اختلاف فتواى ايشان با مشهور فقها، در ثبوت عيد در ايران اختلاف و دو دستگى شد، مى‌نويسد:
عيد فطر امسال [1396] معركۀ عجيبى در همۀ نواحى و باعث اختلاف شديد و ترك جماعات و سقوط ابهت و عظمت عيد و مايۀ بروز نفاق و ظهور عوامل و ايادى شيطان بود.
______________________________
(1). الفقه على المذاهب الخمسة، ص 164.
(2). فقه الإمام الصادق (ع)، ج 2، ص 47.
(3). اجتماع أهل الإسلام على عيد واحد كلّ عام، ص 20- 21.



مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 258‌
اين تشتّت و دو دستگى و آثار جانبى آن، باعث شد مرحوم تهرانى طىّ سه نامه مبناى آية اللّٰه خوئى را نقد كند و از ايشان بخواهد از اين نظر، عدول يا حداقل احتياط كند. آيةاللّٰه خوئى هم پاسخ دو نامه از اين نامه‌ها را دادند و بر نظر خود اصرار ورزيدند و پيشنهاد مرحوم تهرانى مبنى بر عدول از فتوا به‌احتياط را هم نپذيرفتند. اين پنج نامه علمى در مجموعه‌اى به‌نام رسالة حول مسألة رؤية الهلال چاپ شده و با تجديد نظر مرحوم تهرانى و اضافات ايشان در جلد دوم رؤيت هلال نيز خواهد آمد.
12. مفتى قطر مى‌نويسد:
عيد فطر در سال 1400 بى جا و بر خلاف واقع و بر اساس شهادت دروغ به رؤيت هلال در شب دوشنبه اعلام شد. در حالى كه شب دوشنبه و نيز شب سه‌شنبه كسى ماه را نديد. و معلوم شد اين شهادت باطل بوده است. و مردم تنها در شب چهارشنبه ماه را ديدند مانند هلال شب اوّل ماه. و براى همه معلوم شد كه ادعاى رؤيت شب دوشنبه دروغ محض بوده است «1».
13. دكتر يوسف قرضاوى از عالمان معاصر اهل سنّت مى‌نويسد:
آغاز ماه رمضان 1409 را برخى كشورها پنج شنبه، برخى جمعه و برخى شنبه گرفتند. «2»‌
نيز در گفتگويى با شبكۀ الجزيرة در روز يكشنبه پنجم ماه رمضان 1418 اظهار داشت:
چند سال پيش آغاز ماه رمضان در كشورهاى خليج روز چهارشنبه؛ در مصر، تونس و الجزائر روز پنج‌شنبه؛ در مغرب، پاكستان و هند جمعه؛ و در بنگلادش روز شنبه بود.
قرضاوى افزود:
______________________________
(1). الحكم الشرعي في إثبات رؤية الهلال، ص 5- 6.
(2). تيسير الفقه، فقه الصيام، ص 31.



مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 259‌
من در امريكا ديدم اين اختلاف از كشورهاى اسلامى به مسلمانان امريكا بلكه حتى به يك خانواده سرايت كرده است به طورى كه شوهر روزه نبود ولى همسرش روزه بود، فرزند افطار مى‌كرد ولى پدرش روزه‌دار بود، يكى به پيروى از پاكستان، ديگرى به پيروى از عربستان و سومى به پيروى از مصر روزه مى‌گرفت. آيا اين عاقلانه است؟!
14. عيد فطر سال 1412 هم حوالى ساعت 9 صبح (شنبه 15 فروردين 71) از رسانه‌ها اعلام شد. يعنى اعلام شد كه ماه رمضان ناقص و 29 روزه بوده و همان روز عيد فطر است و شب گذشته شهود، هلال را رؤيت كرده‌اند.
15. در عيد فطر سال 1419 در لبنان اختلاف شديدى در ثبوت عيد بين شيعيان بروز كرد كه بر اثر آن غوغايى بر پاشد عده‌اى از شيعيان به استناد شهادت شهود، روز دوشنبه را، و عده‌اى به استناد سخن هيئت شناسان و منجّمان كه رؤيت هلال در عصر يكشنبه را غيرممكن مى‌دانستند، سه شنبه را عيد فطر اعلام كردند. در لبنان روزنامه‌ها و نشريات متعددى به اين موضوع پرداختند و با مقالات علمى و گاه غير علمى هر يك از اين دو گروه از نظر خود دفاع كردند. مقالاتى كه گاهى بين آنها اظهار تأسّف و تحسّر هم ديده مى‌شد مانند مقاله‌هايى با عنوان «وحدة المسلمين بين هلالين!» و «العيد الضائع!». اين طوفان تا مدتى در لبنان ادامه داشت.
عين همين اختلاف و درست به همان دليل در عيد فطر سال 1424 در ايران نيز بروز كرد و توابعى ناخوشايند داشت.
16. سال گذشته نيز حادثۀ غريبى رخ داد؛ شوراى عالى قضائى عربستان طبق تقويم امّ القرى- درست مانند تقويم رسمى ايران- روز چهارشنبه برابر با دى ماه 1383 را روز اوّل ذى حجۀ 1425 اعلام كرد. رورنامه‌ها و راديو و تلويزيون عربستان نيز روز چهارشنبه را اوّل ماه دانستند؛ ولى ناگهان عصر جمعه برابر با سوم ماه، شوراى عالى قضائى عربستان اعلام كرد كه جمعه چهارم ماه، و روز سه‌شنبه اوّل ماه بوده است. روزنامه‌هاى روز شنبۀ عربستان در توجيه اين حكم نوشتند: سه نفر در شرق منطقۀ رين، ماه را عصر دوشنبه 29 ذى‌قعده ديده‌اند. بنابراين روز سه‌شنبه اوّل ماه بوده است. در اين زمينه‌



مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 260‌
شوراى عالى قضايى عربستان اين بيانيه را صادركرد:
با وجود اين كه عصر سه شنبه، مردم در همۀ شهرها ماه را به صورت بلند ديدند- كه بر حسب تقويم مكه مطابق با 30 ذى القعده است- شوراى عالى قضايى، روز چهارشنبه را اول ماه ذى الحجه اعلام كرد؛ ولى از آن جا كه مجرد بلند بودن ماه، موجب حكم به شروع ماه ذى الحجه از روز سه شنبه نمى‌شد و كسى هم پيش‌تر اعلام نكرده بود كه در عصر دو شنبه- 29 ذى القعده- هلال ماه را ديده است بنابراين شوراى عالى قضايى حكم به تمام بودن سى روز ماه ذى القعده كرد؛ ولى با توجه به اين كه در عصر جمعه- مطابق با سوم ذى الحجه بر حسب تقويم مكه- چند نفر شهادت دادند كه شب سه شنبه، ماه را در سيح- در شرق استان رين- ديده‌اند، قاضى استان رين آنها را خواست و دو نفر از آنان حاضر شده، به رويت هلال ذى الحجه بعد از غروب دوشنبه شهادت دادند ... و عدالت آن دونفر اثبات شد و قاضى استان رين ياد آور شد كه آن دو نزدش به عدالت وثقه بودن معروف هستند- با آن دو نيز جوانى بود كه هلال ماه را ديده ولى به دادگاه نيامد- ... بنابر اين شوراى عالى قضايى ... مقرر داشت كه دخول ماه ذى الحجه در روز سه شنبه ثابت شده است ...
و بايد در روز چهارشنبه در عرفه وقوف كرد ...» «1»‌
*** 17- در زمان مرحوم آية اللّٰه حاج آقا حسين بروجردى؛ نيز روزى هلال براى آية اللّٰه سيد احمد خوانسارى در تهران اثبات شد و ايشان اعلام عيد كرد. ولى براى آية اللّٰه بروجردى ثابت نشده بود. عده‌اى از بزرگان علماى تهران براى رعايت حرمت مرحوم خوانسارى- و اينكه اگر آية اللّٰه بروجردى اعلام عيد نكند شخصيت ايشان مخدوش مى‌شود- نزد آية اللّٰه بروجردى آمدند و ايشان هم به اعتماد آية اللّٰه خوانسارى و براى حفظ حرمت وى بعد از ظهر اعلام عيد كردند.
______________________________
(1). روزنامۀ المدينة، شنبه 4 ذى حجۀ 1425، شمارۀ 15242، ص 4.
________________________________________
جمعى از مؤلفان، مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، 56 جلد، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بيت عليهم السلام، قم - ايران، اول، ه‍ ق



























****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Monday - 7/4/2025 - 10:46

البدایة و النهایة، جلد: ۱۲، صفحه: ۲۱۱

ثم دخلت سنة إحدى و ثلاثين و خمسمائة
فيها كثر موت الفجأة بأصبهان فمات ألوف من الناس، و أغلقت دور كثيرة. و فيها تزوج الخليفة بالخاتون فاطمة بنت محمد بن ملك شاه على صداق مائة ألف دينار، فحضر أخوها السلطان مسعود العقد و جماعة من أعيان الدولة و الوزراء و الأمراء، و نثر على الناس أنواع النثار. و فيها صام أهل بغداد رمضان ثلاثين يوما و لم يروا الهلال ليلة إحدى و ثلاثين، مع كون السماء كانت مصحية.

 

 


المقتفی علی کتاب الروضتين المعروف بتاريخ البرزالي، جلد: ۲، صفحه: ۴۰۰

سال ۷۰۸

شهر رمضان
[إثبات هلال رمضان]
و لم ير هلال رمضان ليلة الأربعاء أول الليل، ثم ثبت بالجبل على قاضي القضاة تقيّ الدين، و قد مضى قطعة من الليل، و لم يتّصل الخبر بأهل البلد إلاّ نهارا.

 

نهاية الأرب في فنون الأدب، جلد: ۳۲، صفحه: ۵۸

سال ۷۰۲

فلنرجع إلى سياق حوادث سنة اثنتين و ما وقع فيها خلاف ما قدمناه. و فى سنة اثنتين و سبعمائة صام الحنابلة من أول شهر رمضان على عادتهم فى الاحتياط، و استكمل الشافعية و المالكية عدّة شعبان [62]، فلما مضى ثلاثون يوما من صوم الحنابلة لم ير الهلال فأفطروا تكملة للعدّة من يوم صيامهم، و أقاموا الخطبة، و صلّوا صلاة العيد، و صام من عداهم من الشافعية و غيرهم ذلك اليوم الذى عيّد فيه الحنابلة و عيّدوا فى اليوم الثانى. و أقاموا الخطبة، فحصل الإنكار الشديد من نائب السّلطنة فى الشام على متولّي نابلس، و هو يومئذ:
بدر الدين الصّوابى؛ كونه مكّن من ذلك و لم يجمع الناس على يوم واحد، و لم يسمع بمثل هذه الوقائع فى بلد واحد. و أما البلاد المتباعدة فقد تختلف مطالعها.
و من غريب ما وقع فى شهر رمضان ما حكاه ناصر الدين محمد بن عليا بن محمود ابن سليمة الأغرناطى: أنّ أهل أغرناطة صاموا فى بعض السنين  شهر رمضان ستة و عشرين يوما. و ذلك أنّ الغيوم تراكمت عندهم عدّة شهور قبل شهر رمضان. فاستكملوا عدتها و صاموا شهر رمضان بعد استكمال شعبان و ما قبله. و من عادة أغرناطة أنّ أهلها يحتفلون فى ليلة السابع و العشرين من شهر رمضان، يوقدون المآذن كما تفعل أهل مصر و الشام فى نصف شعبان، فلما صعدوا ليوقدوا المآذن - على عادتهم - أقلعت الغيوم فرأوا الهلال و هو هلال شوال؛ فأفطر الناس و عيّدوا، و قضوا صيام أربعة أيام، و هذا أيضا غريب.
و من غريب الاتفاق فى رؤية الهلال أن الناس بدمشق طلعوا إلى المئذنة لارتقاب هلال رمضان، و الحاكم يومئذ بالشام قاضى القضاة شهاب الدين الحموى، و كانت الغيوم قد عمّت السماء، فطلع الناس للعادة مع تحقيقهم أنهم لا يرون شيئا، فاتفق عند ارتقابهم مطلع الهلال انفراج دائرة من الغيم ظهر من تحتها الهلال، فلما عاينه الناس التأم الغيم لوقته، و صام الناس عن رؤية و يقين، و ما علمت كان هذا فى أى سنة و إنما نقله لى ثقة أرجع إلى نقله.



التبر المسبوک في ذيل السلوک، جلد: ۱، صفحه: ۲۶۰-۲۵۹

[240 ظ] شهر شعبان. كان أوله الثلاثاء بالعدد.
فلما كان النصف منه، ذكر بعض نواب الحكم بالجيزة، أن اثنين شهدا عنده برؤيته ليلة الاثنين، فثبت. و صار من أراد صيام النصف يوم الاثنين. و يسر الله أن هلال رمضان رؤى ليلة الثلاثاء و غاب قبل العشاء بثلث ساعة، فلما كان أول يوم من رمضان، شاع بين الناس أن اثنين من أهل قليوب رأيا هلال رمضان ليلة الثلاثاء، فاستنكر كل من سمع ذلك صحته. ثم اجتهد القاضى الشافعى فى تحرير هذا الخبر، و أرسل إلى قليوب بطلب الرجلين....

شهر رمضان. أوله الأربعاء،
 مع الاختلاف فيه كما تقدم.

 

مفاکهة الخلان في حوادث الزمان[ تاریخ مصر و الشام]، جلد: ۱، صفحه: ۱۲۸

سال ۸۹۵

و فى ليلة الاثنين سلخه تهيّأ الناس بدمشق لصوم الغد، و عملوا الأقراص المشبك و البسيس و غير ذلك، و علّقت القناديل المشعولة بعد المغرب، خلا الجامع الأموى، و قال المؤقّتون: رؤية هلال رمضان حينئذ عسرة، فإنه فى جهة الجنوب و مكثه على ست درج؛ فحضر القضاة بالجامع على العادة، فلم يره أحد، فأنكروا على من شعل القناديل كأهل جامع يلبغا، فبلغهم، فأطفوها؛ ثم أتى رجل و شهد أن أول شعبان السبت، و أنه رأى هلاله ليلة السبت، و جاء آخر و شهد أنه رأى هلال رمضان بعد المغرب من هذه الليلة و زكّى، فحكم بقبول شهادته، و أعيدت (26 آ) القناديل، و أصبح الناس صياما بحمد اللّه تعالى.

 


‌‌السلوک لمعرفة دول الملوک، جلد: ۳، صفحه: ۸۱۵

سال ۷۹۶

و فى ليلة الثلاثاء - الثلاثين من شعبان - تراءى الناس هلال رمضان، فلم ير أحد الهلال مع كثرة عددهم، فأصبح الناس على أنه آخر شعبان، و أكلوا إلى الظهر، فقدم الخبر بأن الهلال رؤى ببلبيس، فنودى بالإمساك قبيل العصر.

 

المقفی الکبیر، جلد: ۳، صفحه: ۵۹

[هلال رمضان: رؤية أم حساب‌؟]
و في هذا الشهر ابتدأ بنيان القصر و بنى المصلّى الذي للعيد. و أفطر جوهر [363 ب] في عيد الفطر على عدد بغير رؤية، و صلّى صلاة العيد بالقاهرة صلّى به عليّ بن الوليد الإشبيليّ قاضي عسكره و خطب. و لم يصلّ أهل مصر و صلّوا من الغد في الجامع العتيق، و فيهم القاضي أبو طاهر، و كان قد التمس الهلال على عادته في سطح الجامع فلم يره، فلمّا بلغ ذلك جوهرا أنكره و عاتب عليه و تهدّد فيه.
و جلس للمظالم في كلّ يوم سبت، ثمّ ردّ المظالم إلى أبي عيسى مرشد . و صرف عليّ بن الحسين عن الشرطة، و ردّها إلى شبل المعرضي و إلى ابن غزويه المغربيّ‌ . و أشرك بين عليّ بن يحيى بن العرمرم و بين رجاء بن صولات في الخراج. و أشرك بين محمد بن أحمد الشذائيّ و بين موسى بن الحسين الدنهاجي في ديوان الضياع الإخشيديّة. و أشرك بين محمد بن سالم و بين أبي اليمن قزمان ابن مينا في الضياع الكافوريّة.
و وردت كتب الإخشيديّة و الكافوريّة من الشام بطلب الأمان فأمّنهم و وافى منهم في ذي الحجّة ستّة آلاف، فأنزلهم جوهر خارج القاهرة.
و في يوم الجمعة ثامن ذي القعدة [سنة 358] زيد في الخطبة: اللّهمّ صلّ على النبيّ محمّد المصطفى، و على عليّ المرتضى، و على فاطمة البتول، و على الحسن و الحسين سبطي الرسول، الذين أذهبت عنهم الرجس و طهّرتهم تطهيرا.
اللّهمّ صلّ على الأئمّة الراشدين، آباء أمير المؤمنين الهادين المهديّين.

 

 

تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، جلد: ۳۶، صفحه: ۲۰۴

سال ۵۳۱

[احتجاب هلال رمضان]
و في ليلة الثّلاثين من رمضان رقب الهلال، فلم ير، فأصبح أهل بغداد صائمين أيّام العدّة. فلمّا أمسوا رقبوا الهلال، فما رأوه أيضا، و كانت السّماء جليّة صاحية، و مثل هذا لم يسمع بمثله في التّواريخ، و هو عجيب .

 

 

سال ۱۱۶۰
تنضید العقود السنیة بتمهید الدولة الحسنیة، جلد: ۲، صفحه: ۴۰۵-۴۰۶

الاختلاف في رؤية هلال شهر رمضان:
و في هذه السنة: حصل اشتهار في رؤية هلال رمضان ليلة الجمعة، و لم يثبت في تلك، مع أنّ غالب الظنّ ثبوته، فلأجل ذلك استعدّ أهل الدواوين المعتاد جلوسهم في تلك الليلة لو ثبت الرؤية، كشريف مكّة المعظّمة و حاكمه و خطيب العيد، فلمّا لم يثبت لم يجلسوا في تلك الليلة، و لا عملوا ما يترتّب عليهم من إلباس الجماعة المعتاد لبسهم في تلك المحاضر، و مدّ الأسمطة النفيسة بعد الرجوع من الصلاة.
و كان خطيب العيد في السنة المذكورة، حضرة المقام الجليل، و المرام العالي الأصيل، معهد الكمالات الجليّة، و معقد خناصر أرباب الهمم العليّة، سلالة أكابر الكرام، و العلماء الأفاضل الأعلام، الجامع بين الطريف من المفاخر و التالد، مولانا الشيخ حسن بن الشيخ علي بن الشيخ خالد، وفّقه اللّه تعالى و أولاه ألطافا توالى، و هو من سلسلة فاخرة، و فتية فضائلهم باهرة.
و لهم قدم راسخ في البلاد، حتّى عدّ لهم بها أبا و أجدادا، لم يزالوا ينشرون بها الفضائل و العلوم، و يقلّدون أعناق الجهابذة بعقود المنطوق و المفهوم، و لهذا الشيخ إخوة أمجاد، لهم في تحصيل الفضائل كدّ و اجتهاد، وفّقهم اللّه تعالى لتحصيله، و سلوك جادّته و سبيله.
فلمّا كان صبح يوم الجمعة المبارك ثبت الهلال بالطريق الشرعي، و القانون المحرّر المرعي، فتأهّب الخطيب للصلاة، و انقطع بذلك ما للمعتادين من الصلاة، و انخرم نظامه و نظام أهل الدواوين المشهورة، المحرّرة المزبورة.
فحصلت المحاورة في مجلس حضرة مولانا الشريف بينه و بين بعض الأشخاص، من أهل المقام العالي المنيف، بتأسّف حضرة الخطيب على انخرام مجلسه المعتاد، و ذهاب رونق العيد، و ما يصير ليلة المشهد المبارك من البيع و الشراء بين العباد، و ما يصير فيها أيضا من اللبس و القبض على بعض الأشخاص، من حضرتكم العليّة، و من حضرة الخطيب، و من أكابر الخواصّ‌.
فصدر أمره العالي بالقضاء لما فات، و أن يعمل في هذه الليلة مثل ما كان يعمل البارحة لو حصل الاثبات، من بسط الأسواق، و جلوس أهل الدواوين، و إلباس ذوي العادات، و مدّ الأسمطة المعتادة، في صبيحتها جريا على العادة.
فصار في الليلة الثانية طبق ما أمر، و لم يكن شيء ممّا يعهد فعله من الجلوس و بسط الأسواق، و طلوع أهل الحارات على جباهم الأفعل و استقر، و لم يفقد في تلك الليلة إلاّ التكبير و الخطبة و الصلاة في صبيحتها للتوقيت المستفاد من الشرع المستنير.
و هذا الأمر لم يعهد وقوع مثله قطّ، و لم يتنبّه لمثل هذا الأمر شريف من ملوك مكّة المشرّفة إلاّ هذا الملك الموفّق فقط، فعجبت من هذا الفعل الحسن، الذي لم يصدر مثله من أحد من ملوك مكّة المشرّفة بني الحسن، مع أنّه صار مثل ذلك كثير، فذهب نظام ليلة المشهد و ما يترتّب عليه من الخير الكبير، فجزاه اللّه تعالى على تنبّهه هذا خير الجزاء، و جعل نصيبه من السعادة أوفر الإجزاء.