بسم الله الرحمن الرحیم
رؤيت هلال؛ ج1، ص: 191
رؤيت هلال، ج1، ص: 191
(3) مفتتح الشهور
تأليف علّامه محمّد باقر مجلسى قدّس سرّه (م 1110)
رؤيت هلال، ج1، ص: 193
مقدّمه
مؤلّف
علامه كبير و محدّث خبير مولى محمّد باقر مجلسى اصفهانى قدّس سرّه، به سال
1037 در اصفهان زاده شد.
پدرش علامه بزرگوار مولى محمّد تقى مجلسى (1003- 1070) نيز از مفاخر علماى
شيعه و صاحب تأليفات گوناگون همچون: روضة المتقين (14 ج، شرح عربى كتاب من لا
يحضره الفقيه)، لوامع صاحبقرانى (شرح فارسى كتاب من لا يحضره الفقيه)، إحياء
الاحاديث (شرح تهذيب شيخ طوسى) است. جدّش نيز مولى مقصود على مجلسى، شاگرد محتشم
كاشانى و شاعرى توانا و عالمى عامل بوده است.
برادران او (ميرزا عزيز الله و ميرزا عبد الله) و خواهران وى، همگى از علما و
فضلاى عصر خويش بودهاند. علامه مجلسى، از كودكى در دامان دانش پرورش يافت تا
شايستگى حضور در محضر درسى اعلام عصر خويش را پيدا كرد. برخى از استادان و مشايخ
اجازۀ وى عبارتند از: پدر بزرگوارش، مولى صالح مازندرانى (م 1080)، ميرزا رفيعا
طباطبايى نائينى (م 1099)، مولى حسن على شوشترى (م 1075) و مولى محسن فيض كاشانى
(م 1091).
او در طول عمر با بركتش توانست صدها دانشمند بزرگ تربيت كند، كه برخى از آنان
عبارتند از: سيد نعمت الله جزايرى (م 1112)، ميرزا عبد الله افندى صاحب رياض
العلماء (م حدود 1134)، مير محمّد صالح حسينى خاتونآبادى (م 1126)، مولى ابو
الحسن شريف
رؤيت هلال، ج1، ص: 194
فتونى عاملى (م بعد از 1130)، ميرزا
عبد الله بحرانى اصفهانى صاحب عوالم، ميرزا علاء الدين گلستانه (م 1100)، شيخ احمد
بحرانى (م 1102)، شيخ سليمان بحرانى (م 1121)، مولى محمّد سراب تنكابنى (م 1124)،
آقا سيد على امامى اصفهانى، ميرزا محمّد مشهدى قمى، صاحب تفسير كنز الدقائق، ميرزا
محمّد اردبيلى صاحب جامع الرواة، آقا سيد ابراهيم قزوينى (م 1145).
علامه مجلسى بجز تأليف و تدريس و پرورش شاگردان به امور مهم ديگرى مىپرداخت
مانند اقامه جمعه و جماعت، پاسخ به استفتاءات مردم، تأمين احتياجات نيازمندان،
دفاع از ستمديدگان در برابر حاكمان وقت، ترجمه و نشر معارف اهل بيت به زبان فارسى،
وعظ و ارشاد، ديدار با زائران و حاجيان و عيادت بيماران و تشييع جنازه مؤمنان و از
همه مهمتر راهنمايى و واداشتن شاه وقت به اجراى دستورهاى دينى و جلوگيرى از
منكرات. فعاليتهاى اين بزرگ مرد علم و دين، هيبت و صولت صوفيه را درهم شكست و بساط
شرابخوارى و قماربازى و قهوهخانهها و خانقاهها را بر هم زد و مردم را از درويشى
و لاابالىگرى نجات، و آنان را به سوى دين و ديانت سوق داد و تا او در قيد حيات
بود ايران نيز در كمال نظم و آرامش اداره مىشد. پس از وفات وى شيرازۀ امور دولت و
ملّت از هم گسست و حكومت صفويه دچار ضعف و انحطاط و زبونى شد و سرانجام به دست
محمود افغان از بين رفت.
كتابهاى فارسى و عربى علامۀ مجلسى، ساليان متمادى است كه به سان خورشيد در
آسمان علم و دانش مىدرخشد و همگان- از عالم و عامى- از آنها بهرهورند. برخى از
آثار وى عبارتند از:
الف) آثار عربى
1. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار عليهم السلام (110 ج)؛
2. مرآة العقول فى شرح أخبار آل الرسول عليهم السلام (28 ج)؛
3. ملاذ الأخيار فى فهم تهذيب الأخبار (16 ج)؛
رؤيت هلال، ج1، ص: 195
4. الفوائد الطريفة فى شرح الصحيفة؛
5. الوجيزة؛
6. اربعين حديث.
ب) آثار فارسى
7. حلية المتقين؛
8. حقّ اليقين؛
9. حياة القلوب؛
10. جلاء العيون؛
11. تحفة الزائر؛
12. عين الحياة؛
13. ترجمۀ توحيد مفضل؛
14. مفاتح الغيب؛
15. نظم اللآلى.
علامه مجلسى، در شب 27 ماه مبارك رمضان 1110 چشم از جهان فرو بست و جسد مطهّر
او را در مسجد جامع اصفهان در جوار قبر پدر بزرگوارش و مولى صالح مازندرانى و جمعى
از بستگانش به خاك سپردند. ماده تاريخ وفاتش شعر ذيل است (كه اشاره به روز و ماه و
سال وفاتش دارد):
ماه
رمضان چو بيست و هفتش كم شد |
|
تاريخ
وفات باقر اعلم شد |
(1110 27- 1137 ماه رمضان) «1»
______________________________
(1). برخى از منابع سرگذشت علامه مجلسى عبارتند از:
الفيض القدسى، محدّث نورى، و ترجمه آن از سيد جعفر نبوى؛
زندگينامه علامه مجلسى (2 ج)، سيد مصلح الدين مهدوى؛ علامه مجلسى بزرگ مرد علم و
دين، استاد على دوانى؛ كارنامۀ علامه مجلسى، على عطايى خراسانى؛ علامه مجلسى، حسن
طارمى؛ كتابشناسى علامه مجلسى، على اكبر تلافى داريانى؛ علامه مجلسى و تأليفات
فارسى او؛ شناختنامه علامه مجلسى (3 ج)، مجموعه مقالات نويسندگان.
رؤيت هلال، ج1، ص: 196
رساله حاضر
اين رساله يكى از آثارى است كه علامه مجلسى در سال آخر عمرش نوشته و در يازدهم
شوال 1109 آن را به پايان برده است. علاوه بر تاريخ پايان رساله، در لابهلاى آن
نيز به سال تأليفش اشاره دارد:
... اين سال كه سنۀ هزار و صد و نه است چون سال كبيسه است ششم يك شنبه، كه روز
جمعه است، اوّل ماه مبارك بود.
همچنين وى در اين رساله از امّ الآثارش بحار الأنوار ياد كرده است و محتواى آن
چنانكه خود در مقدمه تصريح فرموده در توضيح و تبيين پارهاى از رواياتى است كه «در
باب علم به مفتتح شهور از اهل بيت عصمت و طهارت نقل گرديده كه مخالف مشهور بين
الأصحاب است و مضامين آنها نيز خالى از غموض و اشكالى نيست».
اين رسالۀ كوتاه پيشتر ضمن بيست و پنج رساله فارسى (ص 399- 416) چاپ شده است و
ما با استفاده از آن، و بر اساس نسخه خطى شمارۀ 16/ 187 كتابخانه مرحوم آية الله
مرعشى قدّس سرّه آن را تحقيق كردهايم. اين نسخه خطى در فهرست كتابخانه مذكور (ج
1، ص 211) و در كتابشناسى مجلسى (ص 294) معرفى شده است.
رؤيت هلال، ج1، ص: 197
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ
الرَّحِيمِ الحمد للّه الذي جعل الشمس ضياء و القمر نورا،
فقدّر بهما ليالي و أيّاما و سنين و شهورا، ليبتغوا من ربّهم فضلا موفورا، و
الصلاة و السلام على شمسي عالم الإيجاد و ركني السبع الشداد، محمّد و عليّ و آلهما
الأمجاد الأنجاد.
امّا بعد، چون بعضى از اخبار در باب علم به مفتتح شهور از اهل بيت عصمت و
طهارت [نقل] گرديده كه مخالف مشهور بين الأصحاب است، و مضامين آنها نيز خالى از
غموض و اشكالى نيست، لهذا اعلى حضرت مشيّد و سرور سلاطين زمان، و أعدل و أكمل
خواقين دوران، مصداق «السلطان ظلّ الله»، مظهر «خير الأخلاق الشفقة على خلق الله»،
ملاذ الإسلام و المسلمين و كهف الضعفاء و المساكين، سيّد أساس العدل و الإنصاف،
هادم أبنية الجور و الاعتساف، فرع الشجرة الطيّبة النبويّة، غصن الدوحة العليّة
العلويّة، نجل المصطفين، السلطان حسين (حفظه الله تعالى من كلّ شين) داعى را مأمور
ساختند كه توضيح مضامين و احكام آنها نموده به عرض اقدس رساند، لهذا توضيح آن
مطالب در ضمن چند مقصد مىنمايد:
مقصد اوّل در بيان معنى ماه و سال شمسى و قمرى است
بايد دانست كه چون اهل عالم را ضرور است از براى ضبط تواريخ حوادث از عمرها و
قرضها و مبايعات و معاملات و دولتها، و ايضا در تعيين مواقع امور شرعيه از صوم و
صلاة و عبادات از تعيين ايّام و تركيب آنها با يكديگر، و بايد بنايش بر حركات
اجرام سماويه
رؤيت هلال، ج1، ص: 198
باشد، و مشهورترين آنها آفتاب و ماه
است.
لهذا در شرع و عرف بناى ماه و سال را كه معيار تواريخ شرعيه و عرفيهاند بر
اين دو كوكب گذاشتهاند، چنانكه حق تعالى در آيات بسيار اشاره به اين اسرار نموده
است، كما قال تعالى: وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْبٰاناً ذٰلِكَ
تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ «1» و باز فرموده است: هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيٰاءً وَ
الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنٰازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ
الْحِسٰابَ «2». و از اين باب
آيات بسيار است.
و قمر را در حساب ماه اصل قرار دادهاند، چون ماه از يك دور قمر به هم مىرسد.
و شمس را در حساب سال اصل قرار دادهاند، چون از يك دور حركت آفتاب به هم مىرسد،
و چون دوازده دور قمر نزديك است به يك سال شمسى آن را سال قمرى گويند.
و چون آفتاب در هر سال دوازده برج را قطع مىكند، مدت قطع آن يك برج را، و آن
نزديك است به يك ماه قمرى، آن را ماه شمسى گويند، و مدت مكث آفتاب در برجها مختلف
است.
و سال شمسى مدت گرديدن آفتاب است از نقطۀ معينى از فلك البروج، مانند اوّل حمل
تا آنكه باز به آن نقطه برگردد به حركت خاصۀ خود، و آن در مدت سيصد و شصت و پنج
روز و ربع يك روز است مگر كسر قليلى.
و سال قمرى سيصد و پنجاه و چهار روز است و پنج يك و شش يك يك روز، يعنى يازده
جزء از سى جزء روز، و اين كمتر است از سال شمسى به ده روز و بيست ساعت و نيم نجومى
تقريبا.
و به اين سبب ماههاى قمرى در چهار فصل مىگردد، و مثل آنكه ماه مبارك رمضان
گاهى در فصل بهار و گاهى در زمستان مىافتد، و بناى نسىء كه در جاهليت شايع بوده
و حق تعالى در قرآن مجيد منع از آن فرموده نيز بر اين است، چنانچه در بحار الأنوار «3» تحقيق آن نمودهام.
______________________________
(1). الأنعام (6): 96.
(2). يونس (10): 5.
(3). بحار الأنوار، ج 55، ص 337- 363.
رؤيت هلال، ج1، ص: 199
و اوّل ماه قمرى را يهودان و بعضى
از تركان از وقت اجتماع آفتاب و ماه در يك درجه مىدانند كه وسط محاق است. و
مسلمانان اوّل ماه را از ديدن هلال مىدانند و آخرش را ديدن هلال ديگر.
و منجّمان اين را ترجيح دادهاند، براى آنكه در محاق چون ماه از نور آن چيزى
نمىنمايد گويا معدوم شده است. و چون هلال مىنمايد گويا الحال متولّد شده است از
عدم و بيرون آمده است از شيمۀ ظلمت.
و آنچه فقير را به خاطر مىرسد آن است كه جناب مقدس الهى براى آسانى كار بر
عامۀ عباد بناى فرائض و سنن را بر امرى چند گذاشته، و به وقتى چند منوط گردانيده
است كه بر همۀ خلق استعلام آنها در نهايت سهولت باشد، و عوام و خواص به آنها يك
نسبت داشته باشند.
چنانكه فريضۀ صبح را به روشنى افق منوط گردانيده است كه هر كه چشم دارد مىبيند،
و زوال را به زياد شدن سايهها، و مغرب را به غروب قرص يا ذهاب حمره.
و اگر فريضه را به چهار ساعتى يا ده ساعتى روز منوط مىگردانيد، بايست آلتها
براى استعلام ساعات پيدا كنند، و بر اكثر عوام متعسّر بلكه متعذّر باشد، و همچنين
هلال شهر رمضان و غير آن را منوط به رؤيت ساخته است كه همۀ خلق در آن مساوىاند، و
بسا باشد كه عوام زودتر و بهتر از خواص بينند.
و به اين سبب بناى اكثر احكام شرعيه را بر ماههاى قمرى و سير قمر گذاشتهاند،
مانند مواليد حضرت رسول و ائمه (صلوات الله عليهم) و روز غدير و روز مباهله و
امثال اينها.
و رعايت درجۀ آفتاب را نكردهاند، زيرا كه اگر بر آن مبتنى مىساختند بر اكثر
خلق مخفى مىبود، و بايست رجوع كنند به منجّمان ماه را، و زحمت بسيار در استعلام
آنها بكشند چنانكه در مواليد پادشاهان عظيم الشأن مهرۀ منجّمان استعلام مواليد
ايشان مىنمايند و بر اكثر خلق مخفى است.
و در ابتناى اكثر امور بر حركت قمر نكتۀ نجومى نيز مىتوان گفت كه چون قمر
اقرب كواكب است به زمين، و تعلّقش به اهل زمين زياده از كواكب ديگر است، لهذا آن
را اعتبار كردهاند به خلاف مواليد شريفۀ سلاطين با وقر و تمكين كه چون نسبت ايشان
به آفتاب از
رؤيت هلال، ج1، ص: 200
جهت عموم فوائد و آثار و شمول منافع
و فوائد نسبت به هر ديار و جهات بسيار ديگر، كه منجّمان ذكر كردهاند، زياده از
كواكب ديگر است، لهذا در مواليد ايشان درجۀ آفتاب را اعتبار كردهاند، و اين وجه
متينى است كه فقير را در اين باب به خاطر رسيده است.
مقصد دوم در بيان حساب عدد و كبيسه است
بدان كه ابتداى سال عرب را از ماه محرم مىگيرند، و چون قاعدۀ اهل حساب آن است
كه كسرى كه زياده از نصف باشد تمام حساب مىكنند و حركت وسطى قمر در هر ماه بيست و
نه روز و نيم و يك دقيقه و پنجاه ثانيه است، پس ماه محرم را اوّل سال است چون
زياده از نصف است تمام مىگيرند و سى روز حساب مىكنند.
و از براى ماه صفر چون كسرش سه دقيقه و چهار ثانيه است و كمتر از نصف است،
بيست و نه روز حساب مىكنند، و ربيع الاوّل را سى، و ربيع الثانى [كذا، صحيح: ربيع
الآخر] را بيست و نه مىگيرند تا به ماه ذى الحجّه برسد كه آخر سال عرب است، و
كسرى كه از براى آن جمع مىشود بيست و دو دقيقه است و آن كمتر از نصف يك روز است،
پس آن را نيز به همان حساب بيست و نه مىگيرند.
و سال دوم را باز به همان نحو محرم گرفته يك ماه را تمام و يك ماه را ناقص مىگيرند
تا به ماه ذى الحجّه برسد، و چون كسر سال سابق را با كسر اين سال جمع مىكنند چهل
و چهار دقيقه مىشود و اين زياده از نصف است، پس ذى الحجّه سال دوم را تمام حساب
مىكنند و ذو القعده و ذو الحجّه اين سال هر دو تمام مىشود.
و اين سال را سال كبيسه مىگويند، چون كسرها با يكديگر جمع مىكنند و ماه
ناقصى را تمام حساب مىكنند.
و در هر سى سال به اين حساب يازده سال را كبيسه مىگيرند، يعنى سال دوم و پنجم
و هفتم و دهم و سيزدهم و شانزدهم و هجدهم و بيست و يكم و بيست و چهارم و بيست و
ششم و بيست و نهم.
و بعضى به جاى شانزدهم پانزدهم را گيرند، به اعتبار آنكه از براى تمام گرفتن كسر
رؤيت هلال، ج1، ص: 201
رسيدن به نصف را كافى مىدانند، و
تجاوز از نصف را در كار نمىدانند.
و مشهور ميان علما آن است كه مدار روزه و عبادات شرعيه بر ديدن هلال است، و
اين حساب عدد در شرع معتبر نيست، و بعضى از احاديث موافق حساب عدد وارد شده است كه
در مقاصد آتيه ايراد مىنمايد.
مقصد سوم در تحقيق احاديث خمسه است
يعنى هر روز از روزهاى هفته كه در سال سابق اوّل ماه مبارك رمضان بوده باشد،
روز پنجم آن اوّل ماه امسال خواهد بود، اگر مثلا ماه رمضان سابق روز يكشنبه باشد
مىبايد ماه رمضان امسال اوّلش روز پنجشنبه باشد، و اين در غير سال كبيسه است، و
در سال كبيسه بايد شش روز بشمارند روز ششم اوّل ماه رمضان اين سال خواهد بود.
و در غالب اوقات اين حساب با رؤيت موافق مىافتد، چنانكه در سنۀ هزار و صد و
هفت اوّل ماه رمضان روز چهار شنبه بود، و در سال بعد از او كه سنۀ هزار و صد و هشت
بود پنجم آن كه روز يكشنبه بود اوّل ماه رمضان بود، و اين سال كه سنۀ هزار و صد و
نه است چون سال كبيسه است ششم يكشنبه كه روز جمعه است اوّل ماه مبارك بود.
و گاه هست كه به حسب رؤيت تخلّف مىكند و موافق نمىافتد، سرّش آن است كه اگر
چه به حسب تجربه يافتهاند كه سه ماه متوالى تمام مىتواند شد و زياده نمىتواند
شد، اما ماههاى سال را كه بر سر هم حساب كنند در غير سال كبيسه اگر اوّل ماه رمضان
شنبه باشد، چون به حسابى كه سابقا مذكور شد از ماههاى تمام است، بايد دوشنبه اوّل
ماه شوّال باشد. و چون آن ناقص است بايد شنبه اوّل ماه ذى القعده باشد، و چون آن
تمام است بايد پنجشنبه اوّل ماه ذى الحجّه باشد، و چون آن ناقص است بايد جمعه اوّل
ماه محرم باشد، و چون آن تمام است بايد يكشنبه اوّل ماه صفر باشد، و چون آن ناقص
است بايد دوشنبه اوّل ماه ربيع الاوّل باشد. و چون آن تمام است بايد چهارشنبه اوّل
ماه ربيع الثاني باشد، و چون آن ناقص است بايد پنجشنبه اوّل ماه جمادى الأولى باشد،
و چون تمام است بايد سهشنبه اوّل ماه شعبان باشد، و چون ناقص است بايد چهارشنبه
اوّل ماه مبارك رمضان باشد و آن
رؤيت هلال، ج1، ص: 202
پنجم «1» شنبه است كه اوّل ماه رمضان سابق بود.
و در سال كبيسه چون ماه ذى القعده و ذى الحجّه را هر دو تمام مىگيرند اوّل ماه
رمضان آن سال بايد موافق ششم ماه رمضان سابق باشد.
مثلا در فرضى كه در سابق ذكر كرديم اگر در سال كبيسه باشد و ذى الحجّه را تمام
بگيريم شنبه اوّل ماه محرم خواهد بود و به همان نحو ماههاى بعد را يكى تمام و يكى
ناقص بگيريم، اوّل ماه رمضان پنجشنبه خواهد بود، و آن نسبت به شنبه كه اوّل ماه
رمضان سابق است ششم خواهد بود.
و احاديث بر اين مضمون بسيار است، چنانكه كلينى رحمه اللّه از حضرت صادق عليه
السلام روايت كرده است كه: ايام سال سيصد و شصت روز بود و حق تعالى دنيا را در شش
روز خلق كرده و شش روز را از سال بيرون كرد سيصد و پنجاه و چهار روز ماند، شعبان
هرگز تمام نمىشود، و شوال بيست و نه روز است، و ذو القعده سى روز است؛ زيرا كه
خدا فرموده است: وعده داديم موسى را سى شب و تمام كرديم آن را به ده شب ديگر، پس
تمام شد ميقات پروردگار او چهل شب، و آن ماه ذى القعده بود و ده روز ذى الحجّه، پس
ذى القعده را خدا تمام گرفته است و ذو الحجّه بيست و نه روز است، و محرم سى روز
است، پس همچنين بعد از آن يك ماه تمام است و يك ماه ناقص «2».
و ابن بابويه رحمه اللّه به اين حديث عمل كرده است «3»، و ساير علما موافق احاديث ديگر بنا را بر
ديدن ماه گذاشتهاند.
و ايضا كلينى از عمران زعفرانى روايت كرده است كه به خدمت حضرت صادق عليه
السلام عرض كردم كه گاه هست آسمان را ابر فرو مىگيرد در عراق دو روز و سه روز، پس
در كدام روز روزه بداريم؟ فرمود: نظر كن روزى را كه در سال گذشته روزه داشته و
اوّل ماه رمضان بوده است، روز پنجم آن روز را در اين سال روزه بدار «4».
______________________________
(1). يعنى پنج روز پس از شنبه.
(2). الكافي، ج 4، ص 78- 79، باب نادر، ح 2.
(3). المقنع، ص 183؛ الفقيه، ج 2، ص 171.
(4). الكافي، ج 4، ص 80، باب بدون عنوان، ح 1.
رؤيت هلال، ج1، ص: 203
و ايضا به سند ديگر از آن حضرت
روايت كرده است كه در سال آينده روزه بدار پنجم آن روز را كه در ماه گذشته روزه
داشته بودى «1».
و ايضا روايت كرده است كه محمّد بن الفرج به خدمت حضرت امام على نقى عليه
السلام نوشت كه از پدران شما روايت كردهاند در حساب روزه كه پنج روز از اوّل ماه
رمضان گذشته بشمارند. حضرت در جواب نوشتند: صحيح است، و ليكن در هر چهار سال پنج
پنج بشمار، و در سال پنجم شش روز بشمار.
پس سيارى گفت: اين تفاوت از جهت كبيسه است و اصحاب ما حساب كردند، و گفتند:
اين به حساب كبيسه درست است «2».
مؤلّف گويد: حساب كبيسه كه در اين حديث وارد شده است، مخالف آن حسابى است كه
مشهور است ميان منجّمان، و مشهور موافق ارصاد مشهوره حساب كبيسه به آن قاعدهاى
است كه سابقا مذكور شد.
و قول ديگر در كبيسه هست كه گفتهاند: در هر سه سال يك روز به جهت كبيسه زياد
كنند، و در سال سىام دو روز تا در سى سال يازده روز شود.
و اين قول متروك و مهجور است، و آنكه حضرت فرمودهاند يا مبتنى بر احتياط است،
يا موافق قاعدهاى است كه در آن زمان ميان عرب معروف بوده است، چنانكه صاحب قاموس
گفته است: كه سال كبيسه آن سالى است كه يك روز از آن را مىدزدند و آن در هر چهار
سال مىشود «3». و قرينهاش آن
است كه راوى گفت اصحاب ما حساب كردند درست يافتند.
و چون احاديث بسيار وارد شده است كه مدار صوم و فطر بر ديدن ماه است، شيخ طوسى
رحمه اللّه اين احاديث را حمل كرده است بر آنكه سنّت است كه آن روز را روزه بدارند
به قصد سنّت، كه اگر در واقع از ماه رمضان باشد روزه داشته باشند، چنانكه روزۀ يوم
الشكّ را سنّت است كه روزه بدارند، و اگر ظاهر شود كه از ماه رمضان بوده است
______________________________
(1). الكافي، ج 4، ص 81، باب بدون عنوان، ح 2.
(2). الكافي، ج 4، ص 81، باب بدون عنوان، ح 3.
(3). القاموس المحيط، ص 734، «ك ب س».
رؤيت هلال، ج1، ص: 204
از روزۀ ماه رمضان مجزى است. «1»
و بعضى گفتهاند مقصود از اين احاديث بيان قاعده حساب عدد است گو به حسب شرع
بناى احكام را بر آن نتوان گذاشت، و اين بسيار بعيد است.
و شيخ در مبسوط «2»، و علّامه در منتهى «3»، و جمع ديگر از علما (رضوان الله عليهم) اين اخبار را حمل كردهاند بر آنكه
اگر ماههاى سال همه يا اكثر ديده نشود به اين احاديث عمل مىكنند، زيرا كه به حسب
برهان و تجربه معلوم است كه همۀ ماههاى سال تمام نمىتواند بود.
و به گمان فقير اگر زياده از چهار ماه مشتبه شود، باز عمل به اين اخبار مىتوان
كرد. و بعضى گفتهاند مطلقا همه را سى حساب مىكنند «4» و اين مخالف تجربه و عادت است، و مستلزم طرح
اخبار معتبرۀ بسيار است.
مقصد چهارم [در شرح حديث «روز روزۀ شما روز نحر شماست»]
در شرح حديثى است كه كلينى از حضرت صادق عليه السلام و ابن بابويه در مقنع از
حضرت امام رضا عليه السلام روايت كردهاند كه روز عيد اضحى در روزى است كه در آن
روز روزه مىدارند و روز عاشورا در روزى است كه در آن افطار مىكنند «5».
و سيد بن طاوس رضى اللّه عنه گفته است كه ما مذاكرة از مشايخ خود شنيدهايم كه
از يكى از ائمه عليهم السلام روايت كردهاند كه روز روزۀ شما روز نحر شما است «6».
و اكثر اين احاديث را نفهميدهاند و تكلّفات بارده در حلّش كردهاند.
______________________________
(1). المبسوط، ج 1، ص 268؛ تهذيب الأحكام، ج 4، ص 179؛
الاستبصار، ج 2، ص 77.
(2). المبسوط، ج 1، ص 268.
(3). منتهى المطلب، ج 2، ص 593، چاپ سنگى.
(4). اين قول را شيخ از «بعض أصحابنا» حكايت كرده است. ر ك:
المبسوط، ج 1، ص 268 و علّامه حلّى آن را در تذكرة الفقهاء، ج 1، ص 271 به «اكثر
علمائنا» نسبت داده است.
(5). الكافي، ج 4، ص 547، باب النوادر، ح 37؛ المقنع، ص 187.
(6). إقبال الأعمال، ج 1، ص 60.
رؤيت هلال، ج1، ص: 205
و گمان فقير آن است كه اين نيز
موافق اخبار سابقه است، كه هر روزى كه اوّل ماه رمضان باشد از ايام هفته همان روز
عيد قربان است، و هر روز كه روز عيد فطر است همان روز روز عاشورا است، و اين نيز
ظاهرش آن است كه مبتنى بر حساب عدد باشد.
اما در سال كبيسه موافق مىافتد، زيرا كه اگر اوّل ماه رمضان مثلا يكشنبه
باشد، چون از ماههاى تمام است، بايد اوّل شوّال سه شنبه باشد، و چون شوّال ناقص
است بايد اوّل ماه ذى القعده چهارشنبه باشد، و چون از ماههاى تمام است بايد اوّل
ماه ذى الحجّه جمعه باشد، پس روز عيد اضحى يكشنبه خواهد بود و موافق است با جزء
اوّل حديث.
و چون در غير سال كبيسه ماه ذى الحجّه ناقص است بايد اوّل ماه محرم روز شنبه
باشد، پس عاشورا روز دوشنبه خواهد بود و موافق نمىشود با جزء دوم حديث.
و اگر سال كبيسه باشد چون ماه ذى الحجّه نيز تمام است، اوّل ماه محرم روز
يكشنبه خواهد بود، و عاشورا روز سهشنبه مىشود، و جزء ثانى حديث نيز موافق مىشود،
پس يا بايد حديث را حمل بر سال كبيسه كرد، يا بر كثرت وقوع اين حالت، يا بر خصوص
آن سالى كه حضرت فرمودهاند.
مقصد پنجم [در شرح حديث مروى در اقبال است]
در توضيح حديث ديگر است كه در اين باب وارد شده است و كسى معنى آن را نيافته و
متعرّض شرح آن نگرديده است. سيد جليل نبيل نقيب نجيب صاحب كرامات و مقامات رضى
الدين على بن طاوس رحمه اللّه در كتاب اقبال از جدّ خود شيخ طوسى رضى اللّه عنه
روايت كرده است از ابو احمد از محمّد بن ابراهيم از پدرش كه گفت: رفتم به خدمت
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام در روز اوّل ماه مبارك رمضان، و مردم اختلاف كرده
بودند در آن روز، بعضى يقين داشتند كه اوّل ماه است، و بعضى شك داشتند. چون حضرت
مرا ديدند فرمودند: اى ابراهيم امروز تو داخل كدام گروهى؟ يقين دارى يا شك دارى؟
گفتم: فداى تو شوم از براى استعلام اين امر به خدمت شما آمدهام. حضرت فرمود: من
اصلى و قاعدهاى به دست تو بدهم كه بعد از اين هرگز شك نكنى. گفتم: اى مولى و آقاى
من منت گذار بر من به بيان آن
رؤيت هلال، ج1، ص: 206
قاعده. حضرت فرمود: بايد بشناسى و
معلوم كنى روز اوّل محرم را، چون آن را دانستى محتاج نيستى به آنكه طلب كنى هلال
ماه رمضان را. گفتم: چگونه مجزى است دانستن هلال محرم از طلب كردن هلال ماه رمضان،
بيان كن از براى من اى سيد من. فرمود:
نظر كن روز اوّل محرم را اگر يكشنبه باشد يكى بگير، و اگر دوشنبه باشد دو
بگير، و اگر سهشنبه باشد سه بگير، و اگر چهارشنبه باشد چهار بگير و اگر پنجشنبه
باشد پنج بگير، و اگر جمعه باشد شش بگير، و اگر شنبه باشد هفت بگير.
پس آن عدد را حفظ كن و عدد امامان خود را كه دوازده است بر آن بيفزا و مجموع
را بگير، پس هفت هفت از آن عدد بينداز، اگر هفت بماند شنبه اوّل ماه رمضان است، و
اگر شش بماند جمعه است، و اگر پنج بماند پنجشنبه، و اگر چهار بماند چهار شنبه، و
اگر سه بماند سهشنبه، و اگر دو بماند دوشنبه، و اگر يك بماند يكشنبه، پس بناى
حساب خود را بر اين قاعده بگذار «1».
مؤلّف گويد: اين حديث بر افاضل علما مشتبه شده، و سرّ اين را ندانستهاند، و
لهذا اكثر در كتب خود ايراد ننمودهاند، و سيد ابن طاوس رحمه اللّه فرموده است
شايد اين حديث مخصوص به وقت خاصى يا شخص مخصوصى بوده باشد.
و گمان فقير آن است كه اين حديث نيز مبتنى بر حساب عدد است، و با حديث خمسه
موافق است، و هر دو بر يك اصل مبتنى شدهاند؛ زيرا كه هرگاه روز اوّل محرم يكشنبه
باشد، يك را مىگيريم و با دوازده ضم مىكنيم سيزده مىشود، هفت را كه از آن مىاندازيم
شش مىماند، پس اوّل ماه رمضان جمعه خواهد بود.
و اين با حساب عدد موافق است، زيرا كه هرگاه اوّل محرم يكشنبه باشد، و محرم
تمام است، اوّل صفر سه شنبه خواهد بود، و چون صفر ناقص است، اوّل ربيع الاوّل
چهارشنبه خواهد بود، و چون تمام است اوّل ربيع الثاني [كذا، صحيح: ربيع الآخر]
جمعه خواهد بود، و اوّل جمادى الأولى شنبه، و اوّل جمادى الثانية [كذا، صحيح:
جمادى الآخره] دوشنبه، و اوّل رجب سهشنبه، و اوّل شعبان پنجشنبه، و اوّل ماه
رمضان جمعه.
و همچنين اگر اوّل محرم دوشنبه باشد، دو را با دوازده ضم مىكنيم چهارده مىشود،
______________________________
(1). إقبال الأعمال، ج 1، ص 56- 57.
رؤيت هلال، ج1، ص: 207
هفت را كه مىاندازيم هفت مىماند،
پس شنبه اوّل ماه رمضان است، زيرا كه به حساب عدد چهارشنبه اوّل صفر، و پنجشنبه
اوّل ربيع الاوّل، و شنبه اوّل ربيع الثاني، و يكشنبه اوّل جمادى الأولى، و سه شنبه
اوّل جمادى الثانية، و چهارشنبه اوّل رجب و جمعه اوّل شعبان، و شنبه اوّل رمضان.
و اگر اوّل محرم سهشنبه باشد سه را با دوازده ضم كنيم پانزده شود، و هفت هفت
كه بيندازيم يك بماند، پس اوّل ماه رمضان يكشنبه باشد، چنانكه اوّل محرم هزار و صد
و هشت سهشنبه بود، و اوّل ماه رمضان بعد از آن يكشنبه بود در سال گذشته، و وجهش
همان است.
زيرا كه اوّل محرم هرگاه سهشنبه باشد اوّل صفر پنجشنبه است، و اوّل ربيع
الاوّل جمعه، و اوّل ربيع الثانى يكشنبه و اوّل جمادى الأولى دوشنبه، و اوّل جمادى
الثانية چهارشنبه، اوّل رجب پنجشنبه، و اوّل شعبان شنبه، و اوّل ماه مبارك رمضان
يكشنبه.
و اگر اوّل محرم چهارشنبه باشد، چهار را با دوازده ضم كنيم شانزده شود، و دو
هفت را كه بيندازيم دو مىماند، پس اوّل ماه مبارك دوشنبه خواهد بود، زيرا كه اوّل
صفر جمعه خواهد بود، و اوّل ربيع الاوّل شنبه، و اوّل ربيع الثانى دوشنبه، و اوّل
جمادى الأولى سه شنبه، و اوّل جمادى الثانية پنجشنبه، و اوّل رجب جمعه، و اوّل
شعبان يكشنبه، و اوّل ماه رمضان دوشنبه.
و اگر اوّل محرم پنجشنبه باشد، پنج با دوازده هفده مىشود، دو هفت را كه
انداختيم سه مىماند، پس اوّل ماه مبارك رمضان سهشنبه خواهد بود.
و اگر اوّل محرم جمعه باشد شش را با دوازده ضم كنيم هجده شود، و دو هفت را كه
بيندازيم چهار بماند، پس اوّل ماه مبارك چهارشنبه باشد به همان حساب كه مذكور شد.
و اگر اوّل محرم روز شنبه باشد، هفت را با دوازده ضم كنيم نوزده شود، دو هفت
را كه بيندازيم پنج بماند، پس اوّل ماه مبارك پنجشنبه باشد.
و از اين قاعدۀ لطيفه كه در اين روايت شريفه وارد شده است قاعدۀ مختصرتر
استنباط مىتوان كرد، مثل آنكه هر روز كه اوّل محرم باشد از ايام هفته روز دوم
ايام قبل از آن اوّل ماه رمضان است. مثل آنكه اگر اوّل محرم جمعه باشد، پنج شنبه
را بينداز چهارشنبه اوّل ماه رمضان است.
رؤيت هلال، ج1، ص: 208
و اگر اوّل محرم پنجشنبه باشد،
چهارشنبه را بيندازد سهشنبه اوّل ماه رمضان است.
يا آنكه بگوييم چنانكه در خمسه پنجم بعد اوّل ماه رمضان است اينجا سوم قبل را
اوّل ماه مىگيريم، چنانكه مىگوييم جمعه و پنجشنبه و چهارشنبه، پس چهارشنبه سوم
قبل است.
يا آنكه هر روز كه اوّل محرم است، ششم آن روز اوّل ماه رمضان است، چنانكه در
خمسه دانستى.
پس اين حديث نيز بنابر آنچه سابقا مذكور شد محمول بر اشتباه اهلّۀ متواليه
خواهد بود، يا بر آنكه اين روز را مستحب است كه احتياطا و استظهارا روزه بدارند،
زيرا كه اگر به حسب رؤيت با اين قاعده تخلّف كند غالبا به اعتبار تقديم اين حساب
است بر رؤيت، پس احتياط در اختيار اين اخبار است در صوم نه در فطر.
مقصد ششم [در شرح حديث ديگر مروى در اقبال است]
در توضيح حديث مشكل ديگر است كه در اين باب وارد شده است، باز سيد جليل الشأن
ابن طاوس رحمه اللّه در كتاب اقبال روايت كرده است كه در پشت كتاب قديمى از كتب
اصحاب خود ديدم كه هرگاه خواهى روز وقفه و اوّل ماه رمضان را از هر ماهى بدانى،
تفحّص كن ماه محرم را اگر ديدى چهار روز از آن بشمار روز پنجم آن وقفه است، و روز
ششم آن اوّل ماه رمضان است، و اگر پوشيده شود بر تو ماه محرم و نبينى، ماه صفر را
تفحّص كن اگر بينى دو روز از آن بشمار روز سوم وقفه است و روز چهارم اوّل ماه
رمضان است. و اگر آن را نيز نيابى و بر تو پوشيده بماند تفحّص كن، ماه ربيع الاوّل
را، اگر ببينى يك روز را بشمار، دوم عرفه است و سوم اوّل ماه رمضان.
و اگر آن نيز پوشيده شود بر تو، پس ماه ربيع الآخر را تفحّص كن چون مشاهده
نمائى شش روز را بشمار هفتم آن عرفه است، و هشتم آن اوّل ماه رمضان است.
و اگر پنهان شود ماه ربيع الآخر، پس تفحّص كن ماه جمادى الأولى را اگر ببينى
پنج روز بشمار، ششم آن عرفه است، و هفتم آن اوّل ماه رمضان.
و اگر پنهان شود ماه جمادى الأولى، پس انتظار بكش ماه جمادى الآخرة را، پس اگر
رؤيت هلال، ج1، ص: 209
ببينى آن را بشمار از آن سه روز را
و چهارم آن عرفه است و پنجم اوّل ماه رمضان.
و اگر جمادى الآخرة نيز مستور گردد، تفحّص كن هلال رجب را، و چون ديده شود دو
روز بشمار سوم عرفه است و چهارم اوّل ماه رمضان.
و اگر هلال رجب نيز پوشيده شود ماه شعبان را تفحّص نما اوّل آن موافق عرفه
است، و دوم آن موافق اوّل ماه رمضان. و اگر آن نيز مشتبه شود تفحّص كن هلال ماه
رمضان را، و شش روز از آن بشمار هفتم آن وقفه است، و هشتم آن اوّل ماه رمضان.
و اگر آن نيز پنهان شود هلال شوّال را تفحّص كن، چون ببينى چهار روز را بشمار
پنجم آن وقفه است، و ششم آن اوّل ماه رمضان. و اگر آن نيز پنهان گردد ماه ذى
القعده را تفحّص كن، و بعد از ديدن سه روز را بشمار چهارم وقفه است، و پنجم اوّل
ماه رمضان، و اگر آن نيز معلوم نشود ماه ذى الحجّه را ملاحظه كن و هشت روز از آن
بشمار نهم وقفه است و دهم اوّل ماه رمضان «1».
مؤلف گويد: در كتاب اقبال در همۀ مواضع به لفظ وقفه واقع شده است، و ظاهرا
مراد از آن روز عرفه است، زيرا كه وقوف عرفات در اين روز واقع مىشود، لهذا ما
تعبير از آن در بعضى از مواضع به عرفه كرديم، و اين يك محلّ اشتباه فضلاى عصر بود.
و ظاهر آن است كه اين روايتى باشد منقول از معصومين عليهم السلام، و محتمل است
كه از استخراجات عرب باشد، و بر هر تقدير باز مبتنى بر حساب عدد است، زيرا كه اگر
ماه محرم مثلا اوّلش يكشنبه باشد، موافق حساب عدد مىبايد ششم آنكه جمعه باشد اوّل
ماه رمضان باشد، و پنج آنكه پنجشنبه باشد روز عرفه باشد.
اما آنكه اوّل ماه رمضان جمعه باشد، چون تمام است بايد يكشنبه اوّل شوّال
باشد، و دوشنبه اوّل ذى القعده، و چهارشنبه اوّل ذى الحجّه، پس پنجشنبه عرفه خواهد
بود، و همچنين ساير ايام هفته به اين نسبت است، چنانكه در مقصد پنجم بيان شد.
و اگر اوّل صفر مثلا سهشنبه باشد چهارم آنكه جمعه است اوّل ماه رمضان خواهد
بود به همان بيان كه مذكور شد، و سوم آنكه پنجشنبه است عرفه خواهد بود.
______________________________
(1). إقبال الأعمال، ج 1، ص 59- 60.
رؤيت هلال، ج1، ص: 210
و اگر اوّل ربيع الاوّل چهارشنبه
باشد سوم آنكه جمعه است اوّل ماه رمضان خواهد بود، و دوم آنكه پنج شنبه است عرفه
خواهد بود، و همچنين همه ماهها به حساب عدد موافق آنچه مذكور شده است درست مىآيد.
و در دو موضع تكلّفى بايد كرد، يكى در ماه رمضان، زيرا كه هرگاه اوّل ماه
رمضان به رؤيت معلوم باشد چه احتياج به استعلام دارد، و گويا استطرادا مذكور شده
است، و معلوم است كه هر روز هفته را كه بگيرى و هشت روز بشمارى، همان روز عود مىكند،
اما در استعلام عرفه فايده مىكند.
و ديگرى در ماه ذى الحجّه كه هرگاه به رؤيت اوّلش معلوم شود عرفه ظاهر خواهد
بود، و آنكه روز اضحى روز اوّل ماه رمضان است، موافق احاديثى است كه در مقصد چهارم
گذشت.
و تأويل اين حديث نيز مثل تأويل احاديث سابقه است و فايدهاش در صورت اشتباه
اهلّه ظاهر مىشود، يا آنكه غرض بيان قواعد مترتّبه بر حساب عدد است بىآنكه حكم
شرعى بر آن مترتّب شود اگر چه بسيار بعيد است.
و قد فرغت من تسويده في حادي عشر شهر شوّال ختم بالخير و الإقبال سنة تاسع و
مائة بعد ألف من الهجرة.
و الحمد للّه أوّلا و آخرا، و الصلاة على سيّد المرسلين محمّد و عترته
الأكرمين، و لعنة الله على أعدائهم أجمعين إلى يوم الدين.
________________________________________
مختارى، رضا و صادقى، محسن، رؤيت هلال، 5 جلد، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه
علميه قم، قم - ايران، اول، 1426 ه ق