بسم الله الرحمن الرحیم

الاحکام تدور مدار الاسماء

فهرست فقه
قياس در شرع
قیاس و تنقیح مناط

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الاحکام تدور مدار الاسماء

کلام صاحب «العناوین»

العناوین و مؤلف آن

[1]یکی از کتاب‎های خیلی خوب، «العناوین الفقهیه» است، مولفش السید میر عبدالفتاح الحسینی المراغی متوفای 1250 هستند، شاگرد صاحب جواهر و قبلشان و اساتید ایشان هست[2]، کتاب خیلی خوبی هم هست، دو جلد چاپ شده در نرم افزار هم هست.

قبل از این که وارد عناوین خاصه بشوند، 7 تا 8 تا عناوین عامه دارند، در کل فقه به درد می‎خورد؛ انسان می‎تواند این عناوین را مراجعه کند، مطالعه کند، بحث کند.

العناوین المشترکه

کل کتاب حدود 94 تا عنوان است، اول کتاب عناوین مشترکه را که فرمودند «العناوین المشترکة فی ابواب الفقه[3]» قاعده ضرر دهمی آن هست که به عبادات می‎رسد، قاعده قرعه هم یازدهمی است، 11 تا قاعده‎ای که در کل فقه به درد می‎خورد را مطرح کردند.

العنوان السادس: تبعیه الاحکام للاسماء

علی ای حال عنوان ششم، یک بحثی مربوط به مباحثی است که ما در آن هستیم و خیلی کارساز است. «تبعیة الاحکام للأسماء[4]» عنوانش است. جلد اول صفحه 220 را اگر نگاه کنید ایشان مطلب را توضیح قشنگی می‎دهند. احساس می‎کنید اهمیت این بحثی که در آن هست، اهمیت بالا بالایی است، خیلی پرفایده است.

اربع ضوابط

 ایشان در آن عنوان ششم چند تا ضابطه آوردند:

١.ضابطه اول «موضوع له له تعلقٌ فی الشریعة[5]» یک لفظی است که مردم به کار می‎برند و تعلق به شرع دارد و مفصل بحث می‎کنند، ٢.ضابطه ثانیه «الذی ورد له تحدیدٌ فی الشرع»[6] یعنی یک لفظی است که خود شارع مقدس برایش تعریف ارائه داده است «فهو اقسام»[7] که بحث می‎کنند.

٣.ضابطه ثالثه «ما لم یرد له تحدیدٌ فی الشرع سواءٌ کان اصل التعبیر من الشارع أو من المکلفین»[8] که اصلا برای او در شرع تعریفی نیامده است، این هم ضابطه سوم است.

۴.ضابطه چهارم این است که «إذا کان المرجع فی تحقیق معنی اللفظ إلی کلمة أهل اللغة»[9] این جا دیگر باید مراجعه به اهل لغت بکنیم

الضابطة الرابعة: إذا كان المرجع في تحقيق معنى اللفظ إلى كلمة أهل اللغة، بمعنى: المتتبعين للاستعمالات الملاحظين للمقامات الذين صنفوا في ضبط المعاني تصانيف كثيرة، فإن اتحد مفاد كلامهم في معنى اللفظ فلا إشكال في ذلك، و إن اختلفت كلماتهم كما اتفق ذلك في مثل الكعب و الصعيد و الطهور، و معنى السحر و الغناء و الكهانة و نحوها، و معنى السلاح، و في إطلاق اسم الأنساب إلى المراتب اللاحقة، و في صدق النسبة من طرف الام‌ [10]

«الضابطة الرابعة: إذا كان المرجع في تحقيق معنى اللفظ إلى كلمة أهل اللغة، بمعنى: المتتبعين للاستعمالات الملاحظين للمقامات الذين صنفوا في ضبط المعاني تصانيف كثيرة،» و بعد شروع می‎کنند چند تا مثال می‎زنند «الكعب» «و أرجلکم إلی الکعبین» حسابی در لغت سر آن بحث است «و الصعيد و الطهور، و معنى السحر و الغناء و الكهانة و نحوها، و معنى السلاح، و في إطلاق اسم الأنساب إلى المراتب اللاحقة، و في صدق النسبة من طرف الام،» که مثال‎های خیلی خوبی در این 20 – 30 صفحه‎ای که در عنوان ششم العناوین فرمودند آوردند که آن روز هم سفارش کردم که ان شاء الله مراجعه بفرمایید و یک دور مطالعه کنید.

ضابطه ثالثه: ما لم یرد فیه تحدید من الشرع

مهمترین بخشش سومی است که مربوط به بحث ما می‎شد

کلام عناوین

الضابطة الثالثة: ما لم يرد له تحديد في الشرع

سواء كان أصل التعبير من الشارع، أو من المكلفين في معاملاتهم من عقد أو إيقاع قسمان: أحدهما: ما اعتبر فيه الاعتياد من الشرع، أو لتحقق عنوان الحكم الذي صدر من الشارع. و ثانيهما: ما ليس فيه خصوص الاعتياد… [11]

و أما الثاني: فهو ما لم يؤخذ فيه خصوص العادة و لا التحديد، بل معناه موكول إلى العرف، كما في معنى الغسل و العصر و ما لا ينقل في التطهير بالشمس و ثوب الكفن و الكسوة، و معنى الدفن و الصعيد و العورة في وجه و الفعل الكثير و الجهر و الإخفات و كثير الشك و السهو و السفر و سوم الأنعام و الإطعام و منافيات المروة و بدو الصلاح، و معنى القبض و ضبط الأوصاف بحيث يرتفع الجهالة في كل شي‌ء بحسبه، و معنى الفورية في الخيارات و الشفعة، و في صدق الجار في الوصية، و في معنى الأحياء و العيب و حرز السارق، و نظائر ذلك مما لا يحصى. و المرجع في ذلك كله العرف، لانصراف اللفظ إلى ما يسمى في العرف به، و تقدمه على المعنى اللغوي إذا تعارض. و الدليل في ذلك: كون الرسالة بلسان القوم. و إلى ذلك يدور كلمة الأصوليين في باب الأوامر و النواهي و المفاهيم و المناطيق و الإجمال و البيان و العموم و الخصوص و الإطلاق و التقييد، إذ ليس في هذه المسائل شي‌ء معتمد سوى ما يستفاد من العرف، و إن أطال جماعة في تحرير الوجوه و الأدلة و الاعتراضات و الشبهات.[12]

که «لم یرد له تحدید فی الشرع» شروع به مثال زدن می‎کنند می‎گویند دو قسم است:

١.ما اعتبر فیه الاعتیاد من الشرع

قسم اول «ما اعتبر فیه الاعتیاد من الشرع» مثال‎های خوبی می‎زنند می‎بینید 7 – 8 – 10 صفحه راجع به این بحث کردند، از صفحه 210 شروع می‎کنند و تا صفحه 220 می‎آید.

٢.ما لم یوخذ فیه خصوص العاده و لا التحدید

 «أمّا الثانی» آن جایی که «و هو ما لم یؤخذ فیه خصوص العادة و لا التحدید» تعریف نداریم و عادتی هم نداریم «بل معناه موکولٌ الی العرف» این بزنگاه شبهه‎ای است که من این جا را برای همین آوردم، بعد شروع به مثال زدن می‎کنند. اگر شما شروع کنید نظیر این را بیاورید، یک دفتر می‎توانید پر کنید و بعد این که این پر شد، هم یک وحشتی انسان را می‎گیرد در این که این بحث به این مهمی و سنگینی و گستردگی عجب که این طور هست، از یک طرف هم سنگینی حل مطلب

مثال ها

١.غسل

می‎فرمایند: «كما في معنى الغسل» شستن! شستن مفهوم مبهمی است یا نه؟ این یک مفهومی است، تعریفی هم در شرع برایش نیامده  «إغسل وجهک»، «إغسل ثوبک» مفهوم مبهمی هست یا نیست؟ این یکی است.

٢.عصر

«و العصر» پیراهنت را شستی فشارش بده، فشار مفهومی مبهم است یا واضح؟

٣.ما لا ینقل

«و ما لا ينقل في التطهير بالشمس» می‎گویید آفتاب از مطهرات است اما چه چیزی را تطهیر می‎کند؟ غیر منقول را؛ منقول را که برو آب بکش، غیر منقول چیست؟ حالا در عروه مساله‎اش را گفته باشید دیدید که غیرمنقول چیست.

۴.ثوب الکفن

«و ما لا ینقل فی التطهیر بالشمس و ثوب الكفن و الكسوة، و معنى الدفن و الصعيد و العورة في وجه و الفعل الكثير» فعل کثیر نماز را باطل می‎کند «و الجهر و الإخفات و كثير الشك» کثرت شک چه اندازه است؟ «و السهو و السفر و سوم الأنعام و الإطعام» اطعام جدای از آن هست «و منافيات المروة و بدو الصلاح، و معنى القبض و ضبط الأوصاف» باید مضبوط الاصاف در سلف باشد «بحيث يرتفع الجهالة في كل شي‌ء بحسبه، و معنى الفورية في الخيارات و الشفعة،» فوریت چیست؟ «و في صدق الجار في الوصية،» خب همسایه چقدر هستند؟ چطوری صدق می‎کند؟ این‎ها مفاهیم واضحی هست یا نیست؟ «و في معنى الأحياء» احیای زمین «و العيب و حرز السارق،» برای این که حد را جاری کنیم در حرز باید باشد

موارد لا یحصی

«و نظائر ذلك مما لا يحصى.» که لا یحصی که گفتند واقعا همین طور است که آدم جمع‎آوری کند می‎بیند لحظه به لحظه ما با این مفاهیم کار داریم. فقط نکته‎ای که عرض بکنم این است که ما در عام هم این را داریم، همه این شبهات می‎تواند در نفس یک عام بیاید و می‎تواند در مخصص عام بیاید، در مخصص عام فقط این بحث مطرح می‎شود که اجمال در مخصص «هل یسری الی العام» یا نه؟ اگر سرایت بکند دیگر تمسک به عام کنار رفت، اگر اجمال سرایت نکند عام هنوز پیش ما باقی است. این نکته برای این بود.

 

 

کلام شیخ انصاری

مرحوم شیخ هم در استصحاب رسائل بعد این که تنبیهات استصحاب را تمام کردند دو تا شرط برای استصحاب گفتند؛ «خاتمةٌ فی شروط الاستصحاب» که یکی‎اش بقای موضوع بود.در این رسائل 4 جلدی، جلد 3 صفحه 301 می‎فرمایند «و ممّا ذكرنا يظهر أنّ معنى قولهم «الأحكام تدور مدار الأسماء»، أنّها تدور مدار أسماء موضوعاتها التي هي المعيار»[13] این یک نصف صفحه رسائل از جاهای خیلی پرفایده و خوب است.

مقدمه

اقسام مدلول تصوری

الان مدلول تصوری در  این تقسیم‎بندی‎ها هست، واضح هم هست ولی اسمش برده نشده.

 شما وقتی به کتاب لغت مراجعه می‎کنید در چه چیز کلام شک دارید؟ از چه حیثی شک دارید که می‎روید کتاب لغت نگاه می‎کنید؟ مدلول تصدیقی یا تصوری؟ مدلول تصوری. روشن است که در علقه وضعیه شک داریم. خب انسان این طور به ذهنش می‎آید که پس دیگر مدلول تصوری به مراجعه به لغت جوش خورده و مراجعه به لغت هم هر کجا هست، مدلول تصوری است و حال آن که این طور نیست یعنی هر کجا مراجعه به لغت هست دنبال یک نحو مدلول تصوری هستیم اما در بسیاری از موارد دنبال مدلول تصوری هستیم که با مراجعه به لغت برای شما حل نمی‎شود. چطور می‎شود؟! مدلول تصوری یعنی علقه وضعیه. نه! علقه وضعیه یک بخشی از مدلول تصوری است.

١.مدلول تصوری مفردات

شما وقتی یک جمله‎ای را می‎گویید کلماتش مفرداتی دارد یعنی هر مفردی در کتاب لغت یک مدلول تصوری دارد که موضوع له آن را می‎گیرد

٢.مدلول تصوری کلام

اما وقتی در یک کلام با هم جمع می‎شوند، شما باشید و این کلام و معنای مفرداتش، در کلام مرکب قرائن داخلیه تشکیل می‎شود یعنی وقتی «رأیتُ أسدا» می‎گویید الان «شما» مطرح شدید، خصوصیاتِ «شما» دارد در مدلول تصوری کلام دخالت می‎کند؛ چون الان اسد مدلول تصوری لغوی‎اش که به میدان آمده با سایر قرائن داخلیه کلام که صرفا به تصور محض کلام مربوط می‎شود، نه تصور مراد متکلم ارتباط پیدا می‌کند؛با مراد متکلم کاری نداریم.

دور هرمنوتیک

همین جا هم هست که آن دور پیش می‎آمد یعنی شما هرگز در معانی مفردات لغت دور ندارید، دور هرمونتیک[14] ندارید، شما کتاب لغت باز می‎کنید آب یعنی این، انسان یعنی این؛ کجا به دور ختم می‎شود؟ با دورِ تفسیر متن اصلا مواجه نمی‎شوید اما وقتی یک متن دارید آن وقت دور پیش می‎آید یعنی معانی لغوی که در ذهن شما فعال می‎شود می‎خواهید قطع نظر از گوینده خاص، قرائن حالیه و مقامیه آن‎ها را بیرون بگذارید، قرائن حال و مقام را بیرون بگذارید، قرائن لفظیه داخلیه موجود در کلام «صدر الکلام من أی متکلم» کاری نداریم چه کسی گفته باشد، این جمله را به اهل زبان با آن اطلاعاتی که از زبان دارندعرضه می‎کنیم و لذا در مثال‎های رایجی که دارید تدریس فرمودید وقتی می‎گویید «رأیتُ أسدا یرمی» هیچ وقت ذهنتان سراغ این نمی‎رود که چه کسی گفته است؟ کجا گفته؟ همین برای شما کافی است، کاملا برای شما کافی است، متکلم هر کسی می‎خواهد باشد، آن‎ها چیزهای بیرونی است ما می‎خواهیم بگوییم این زبان طوری است که قرائن داخلیه خودش می‎رساند که این «أسد» یعنی رجل شجاع.

مدلول تصوری مجازی

لذا عرض ما این است که ما مدلول تصوری مجازی هم داریم اما برای کلام است، مدلول تصوری مفردات معنای حقیقی آن هست اما مدلول تصوری بسیاری از جملات با قرائن داخلیه و تناسب حکم و موضوع، در بطن خود کلام خودش را نشان می‎دهد، این نکته خیلی خوبی است قبلا هم من یادم است شاید چند بار هم بحثش شده بود، مدلول تصوری که خودش مجازی است ولی برای کلام است. در آن بحث تعارض احوال اصول همین‎ها را نسبتاً مفصل بحث کردیم.

 مراتب تغیر موضوعات:

خیلی این نیم صفحه رسائل پرفایده است که اگر به شما بگویند تناسب حکم و موضوع یعنی چه؟ اصلا تناسب یعنی چه؟ می‎گویند یک جایی از رسائل که حکم با موضوع تناسب دارد و سه تا مثال مرحوم شیخ زده باشند این جاست.

[مراتب التغيّر و الأحكام مختلفة:]

فالتحقيق‏: أنّ‏ مراتب‏ تغيّر الصورة في الأجسام مختلفة، بل الأحكام أيضا مختلفة، ففي بعض مراتب التغيّر يحكم العرف بجريان دليل العنوان من غير حاجة إلى الاستصحاب، و في بعض آخر لا يحكمون بذلك و يثبتون الحكم بالاستصحاب، و في ثالث لا يجرون الاستصحاب أيضا، من غير فرق- في حكم النجاسة- بين النجس و المتنجّس.

فمن الأوّل: ما لو حكم على الرطب أو العنب بالحلّيّة أو الطهارة أو النجاسة، فإنّ الظاهر جريان عموم أدلّة هذه الأحكام للتمر و الزبيب، فكأنّهم يفهمون من الرطب و العنب الأعمّ ممّا جفّ منهما فصار تمرا أو زبيبا، مع أنّ الظاهر تغاير الاسمين؛ و لهذا لو حلف على ترك أحدهما لم يحنث بأكل الآخر. و الظاهر أنّهم لا يحتاجون في إجراء الأحكام المذكورة إلى الاستصحاب.

و من الثاني: إجراء حكم بول غير المأكول إذا صار بولا لمأكول و بالعكس، و كذا صيرورة الخمر خلّا، و صيرورة الكلب أو الإنسان جمادا بالموت، إلّا أنّ الشارع حكم في بعض هذه الموارد بارتفاع الحكم السابق، إمّا للنصّ، كما في الخمر المستحيل خلّا، و إمّا لعموم ما دلّ على حكم المنتقل إليه، فإنّ الظاهر أنّ استفادة طهارة المستحال إليه إذاكان بولا لمأكول‏ ليس من أصالة الطهارة بعد عدم جريان الاستصحاب، بل هو من الدليل، نظير استفادة نجاسة بول المأكول إذا صار بولا لغير مأكول.

و من الثالث: استحالة العذرة أو الدّهن المتنجّس دخانا، و المنيّ حيوانا. و لو نوقش في بعض الأمثلة المذكورة، فالمثال غير عزيز على المتتبّع المتأمّل. [15]

١.جریان حکم بدون احتیاج به استصحاب

فرمودند یک چیزی تغییر کرده، می‎خواهیم ببینیم استصحاب بکنیم یا نکنیم. می‎گویند «ففي بعض مراتب التغيّر يحكم العرف بجريان دليل العنوان من غير حاجة إلى الاستصحاب،» با این که تغییر کرده، عنوان هم دچار تغییر شده، اصلا آن چیزی که در لسان دلیل است تغییر کرده، شیخ می‎فرمایند به دست عرف بدهید با این که تغییر کرده عرف هیچ مشکلی نمی‎بینند در این که بدون این که استصحاب کنند، حکمِ عنوان متغیر را می‎کشند. یعنی چه؟ یعنی آن کشش را از باب مناط می‎گویند یا به اراده متکلم نسبت می‎دهند؟ دقیقا به اراده او نسبت می‎دهند و بعد مرحوم شیخ مثال می‎زنند «فمن الأوّل: ما لو حكم على الرطب أو العنب بالحلّيّة أو الطهارة» می‎گویید انگور حرام است، دور انگور نروید، در باغ رفتید دور انگور نرو. اگر مولا بفرماید دور انگور نرو، انگور حرام است، میوه انگور در این باغ حرام است، عرف می‎گویند کشمش هم شده حرام است، می‎گوییم در لسان دلیل آمده انگور حرام است، انگور تمام شد رفت، الان اسمش تغییر کرده و اسمش کشمش است، این کشمش را که کسی حاضر نیست انگور بگوید، عرف می‎گویند انگور آن جا یعنی جنس که تا آخر کار برود. شیخ می‎فرمایند عرف حکم طهارت را برای مثلا انگور ... بگویید انگور نجس است، خود این میوه نجس است، کشمش‎هایش هم نجس شد، موافق ارتکاز هم همین است. عنوان دلیل و لسان دلیل تغییر کرد اما حکمش تغییر نکرده و حتی نیاز به استصحاب هم نیست.

٢.جریان استصحابی حکم

 اما «فی بعض آخَر لا یحکمون بذلک» می‎گویند خود عنوان تغییر کرده اما با استصحاب آن را می‎کشانند و مشکلی هم ندارد؛ کجاست؟  «و من الثاني: إجراء حكم بول غير المأكول إذا صار بولا لمأكول» بول غیر مأکول بود حالا بول مأکول شده و می‎دانیم از آن جا به این جا آمده است، این را چه کار کنیم؟ عرف نمی‎گویند که این هنوز بول غیر مأکول است، دیگر حاضر نیستند تغیر عنوان که شده بگویند این همان است اما وقتی شک کردند با استصحاب حاضر هستند حکم نجاست را ادامه بدهند؛ این هم یک مورد که به استصحاب نیاز دارد.

٣.عدم جریان حکم

«و من الثالث:» کجاست؟ آن جایی است که حتی عنوان تغییر کرده و حاضر به استصحاب هم نیستند «استحالة العذرة أو الدّهن المتنجّس دخانا،» روغن سوخته و دود شده، می‎خواهند بگویند که این باقی است، می فرمایند در این جا استصحاب هم نمی‎کنند که «و فی ثالثٍ لا یجرون الاستصحاب ایضا» البته در آخر کار هم می‎گویند که در بعضی از این مثال‎ها ممکن است مناقشه کنید اما در این سه نوعی که من گفتم مناقشه نمی‎کنیم.

این سه نوع که شیخ فرمودند یعنی چه؟ یعنی عرف درست است که در لسان دلیل عنب آمده است اما عنب را گاهی به تناسب حکم و موضوع که من عرض می‎کنم قرینه داخلیه است ... یعنی دیگر کار ندارند که از چه کسی صادر شده است، به قرینه داخلیه که نگاه می‎کنند مدلول تصوری خود جمله که با استعاره و مجاز می‎سازد، عرف به اراده متکلم نسبت می‎ دهند که «اراد المتکلم من العنب» حتی کشمش را، نه این که بگویند بگویند متکلم عنب را اراده کرده و ما به تنقیح مناط حکمش را به کشمش می‎کشانیم. دقیقا به اراده نسبت می‎دهیم، مقصود شیخ این است.

-می‎توانیم گوییم الغای خصوصیت نوع مواردش همین است[16]؟

بله. «رجلٌ شکّ بین الثلاث و الاربع» عرف شک ندارند که این جا رجل یعنی مرد اما نسبت می‎دهند که این رجل نماینده است، این رجل یعنی انسان؛ اراد المتکلم من الرجل لا الرجل به معنای جنس مذکر بلکه به معنای انسان؛ یعنی می‎گوییم مدلول تصوری جمله، نه مفرد، مدلول تصوری رجل یک مرد است اما مدلول تصوری رجلٌ شکّ ... چه می‎شود؟ تصور به معنای قرینه داخلیه فقط لفظیه است و کاری با حال و مقام نداریم فقط در خود کلام است. مدلول تصوری او که به اراده متکلم در کلام نسبت می‎دهیم. دنبال این مطلب شیخ، آن بحث ما را فرمودند.

الاحکام تدور مدار الاسماء

و ممّا ذكرنا يظهر أنّ معنى قولهم «الأحكام تدور مدار الأسماء»، أنّها تدور مدار أسماء موضوعاتها التي هي المعيار في وجودها و عدمها، فإذا قال الشارع: العنب حلال، فإن ثبت كون الموضوع هو مسمّى هذا الاسم، دار الحكم مداره، فينتفي عند صيرورته زبيبا، أمّا إذا علم من العرف أو غيره أنّ الموضوع هو الكلّيّ الموجود في العنب المشترك بينه و بين الزبيب، أو بينهما و بين العصير، دار الحكم مداره أيضا.

نعم، يبقى دعوى: أنّ ظاهر اللفظ في مثل القضيّة المذكورة كون الموضوع هو العنوان، و تقوّم الحكم به، المستلزم لانتفائه بانتفائه.

لكنّك عرفت: أنّ العناوين مختلفة، و الأحكام أيضا مختلفة، و قد تقدّم حكاية بقاء نجاسة الخنزير المستحيل ملحا عن أكثر أهل العلم، و اختيار الفاضلين له‏.

و دعوى: احتياج استفادة غير ما ذكر من ظاهر اللفظ إلى القرينة الخارجيّة، و إلّا فظاهر اللفظ كون القضيّة ما دام الوصف العنوانيّ، لا تضرّنا فيما نحن بصدده؛ لأنّ المقصود مراعاة العرف في تشخيص الموضوع و عدم الاقتصار في ذلك على ما يقتضيه العقل على وجه الدقّة، و لا على ما يقتضيه الدليل اللفظيّ إذا كان العرف بالنسبة إلى القضيّة الخاصّة على خلافه.

و حينئذ، فيستقيم أن يراد من قولهم: «إنّ الأحكام تدور مدار الأسماء» أنّ مقتضى ظاهر دليل الحكم تبعيّة ذلك الحكم لاسم الموضوع الذي علّق عليه الحكم في ظاهر الدليل، فيراد من هذه القضيّة تأسيس أصل، قد يعدل عنه بقرينة فهم العرف أو غيره، فافهم.[17]

اقسام مدالیل

حالا این را در نظر شریف بگیرید که مرحوم شیخ، یک بحث خیلی خوبی دارند؛ ولی در عبارات رسائل از هم جدا نشده است:

١.مدلول تصوری لغوی

این مدلول تصوری لغوی -برای مفردات-،

٢.مدلول تصوری کلام

مدلول تصوری از یک کلام با قرائن داخلیه خودش، قطع نظر از حال و مقام متکلم

٣.مدلول تصدیقی کلام

یکی هم مدلول تصدیقی کلام با ملاحظه متکلم و اراده او؛ اراده خاصه‎ای که متکلم خاص پشتوانه إصدار کلامش قرار می‎گیرد، می‎گوییم فلانی او این را گفته، این جا خیلی فرق می‎کند، این جا یک مدلول تصدیقی داریم که خروجی مجموع مفردات است، مدلول تصوریِ کلام است و مدلول کسر و انکسار قرائن مقامیه و حالیه و سایر چیزهایی است که از بیرون دخالت می‎کند، این مدلول تصدیقی می‎شود.

بررسی کلام شیخ

فرمودند «و ممّا ذكرنا يظهر» وقتی این سه تا تناسب حکم و موضوع زیبا را شیخ فرمودند که فرمودند در اول به متکلم نسبت می‎دهد، در دوم نمی‎تواند نسبت بدهد اما می‎خواهد با اصل عملی و استصحاب درستش کند، سوم نسبت می‎دهد که اصلا او اراده نکرده است، دیگر عنوان عوض شد رفت و مربوط به آن قبلی نیست.

این نکته در ما نحن فیه مهم است. «و ممّا ذکرنا یظهر أنّ معنى قولهم «الأحكام تدور مدار الأسماء»، أنّها تدور مدار أسماء موضوعاتها» عبارت شیخ یک نکاتی دارد که من سریع عرض می‎کنم، منزل تشریف بردید نگاه بکنید و با این نکاتی که عرض می‎کنم تطبیقش بدهید.

مرحوم شیخ مدام می‎گویند لفظ و ظاهر لفظ ولی هر کدامش با این بحث‎هایی که عرض کردیم و تشقیق شد معلوم است کدام منظورشان بوده است. «تدور مدار الاسماء» اسماء این جا یعنی چه؟ اسماء معلوم است، اسم یک مفرد است در کلام آمده و یک مدلول تصوری لغوی دارد، احکام دائر مدار این است و حکمی هم که در جمله آمده است تا این هست، هست و وقتی نیست، نیست. «موضوعاتها التي هي المعيار في وجودها و عدمها، فإذا قال الشارع: العنب حلال، فإن ثبت كون الموضوع هو مسمّى هذا الاسم، دار الحكم مداره، فينتفي عند صيرورته زبيبا،» وقتی کشمش شد دیگر ربطی به کشمش ندارد

«أمّا إذا علم من العرف أو غيره» غیر عرف کیست؟ من العرف یعنی مدلول تصوری کلام، هرگز مقصود شیخ این نیست که یعنی لغت زبیب را به عرف عرضه کنیم، این که معنایش روشن است، این که می‎گویند «فإن ثبت کون الموضوع هو مسمّی» ثبت از مدلول تصوری کلام. مقابلش «إذا عُلِمَ من العرف» یعنی مدلول تصوری کلام من العرف قطع نظر از متکلم خاص «أو من غیره» یعنی باز عرف این جا قضاوتی ندارد ولی ما از مدلول تصدیقی با پشتوانه اراده متکلم خاص ... چیزهای دیگر هم در این می‎تواند باشد. «أنّ الموضوع هو الكلّيّ الموجود في العنب المشترك بينه و بين الزبيب، أو بينهما و بين العصير، دار الحكم مداره أيضا.» دار الحکم مدارِ آن اعمّ.

«نعم، يبقى» این نکاتی که در مانحن فیه بود «یبقی دعوى: أنّ ظاهر اللفظ في مثل القضيّة المذكورة كون الموضوع هو العنوان،» یعنی عنب تمام، انگور ربطی به زبیب ندارد «و تقوّم الحكم به،» حکم هم مربوط به انگور است «المستلزم لانتفائه بانتفائه.» وقتی انگور رفت، حکم هم برود.

«لكنّك عرفت: أنّ العناوين مختلفة،» عناوین مختلف است «و الأحكام أيضا مختلفة،» عنوان که عنب بود، عناوین مختلفه هست یعنی چه؟ یعنی عناوین نزد خود عرف در مدلول تصوریِ کلام مختلف است و به ضمیمه وقتی از مدلول تصوری عرف عام درمی‎آیید، مدلول تصدیقی متکلم خاص با ملاحظه حال و مقام او ... پس عناوین به این معنا مختلف است «و قد تقدّم حكاية بقاء نجاسة الخنزير» چیز جالبی نقل می‎کنند. کلبی که رفته نمک شده پاک می‎شود. می‎گویند بعضی فقها گفتند اگر خنزیر نمک هم شد پاک نمی‎شود، شارع این نمک را نمی‎خواهد، نمکی که از استحاله خنزیر باشد را نمی‎خواهد. «حکایة بقاء نجاسة الخنزیر المستحيل ملحا عن أكثر أهل العلم، و اختيار الفاضلين له‏.» حالا شما عبارت را ببینید جاگذاری بفرمایید.

«و دعوى: احتياج استفادة غير ما ذكر من ظاهر اللفظ إلى القرينة الخارجيّة،» این‎هایی که شما می‎گویید از عنب چه می‎فهمیم؟ از عنب اعم از عنب و زبیب می‎فهمیم، این قرائن خارجیه می‎خواهد، این خارجیه یعنی چه؟ کدام خارج؟ «و إلّا فظاهر اللفظ كون القضيّة ما دام الوصف العنوانيّ،» انگور، انگور است؛ کشمش، انگور نیست.

می‎فرمایند «لا تضرّنا» ولو شما اسم خارج رویش بگذارید به ما صدمه نمی‎زند. ظاهر لفظ یعنی کدام لفظ؟ مدلول تصوری. قرینه خارجیه یعنی چه؟ یعنی آن چیزی که می‎خواهد مدلول تصدیقی درست کند. ظاهر لفظ مدلول تصوری به عنوان برمی‎گردد.

چرا؟ توضیحش قشنگ است. می‎گویند «لأنّ المقصود مراعاة العرف في تشخيص الموضوع و عدم الاقتصار في ذلك على ما يقتضيه العقل على وجه الدقّة، و لا على ما يقتضيه الدليل اللفظيّ» می‎گویند ما یک دلیل لفظی داریم، یک دقت عقلی داریم و یک عرف داریم، ما می‎خواهیم بگوییم که این جا عرف را حاکم کنیم، ببینید عرف از این جمله چه چیزی می‎فهمد؟ عرف از این جمله چه می‎فهمد، در دو مرحله مدلول تصوری با صرفا قرائن داخلیه یا اعم از آن که  «إذا كان العرف بالنسبة إلى القضيّة الخاصّة على خلافه.» یعنی مدلول تصدیقیِ مستفاد از اراده متکلم خاص.

مناقشه در تأسیس اصل

روی این حساب «و حينئذ، فيستقيم أن يراد من قولهم: إنّ الأحكام تدور مدار الأسماء، أنّ مقتضى ظاهر دليل الحكم» ظاهر دلیل یعنی مدلول تصوری «تبعيّة ذلك الحكم لاسم الموضوع الذي علّق عليه الحكم في ظاهر الدليل، فيراد من هذه القضيّة تأسيس أصل، قد يعدل عنه بقرينة فهم العرف أو غيره،» این چیزی که با این بحث‎هایی که عرض شد نتیجه گرفتند، این لازمه خیلی روشن مترتب نمی‎شود.

چرا؟ به خاطر این که دیگر «یعدل» نیاز نداریم، آن چیزی که شما می‎گویید «تبعیة ذلک الحکم لإسم الموضوع» مدلول تصوری لغوی است، برای مفرد است در عنوان آمده است، آن چیزی که به عرف ارجاع دادید مدلول تصوری کلام می‎تواند باشد و لذا اصلی که «یعدل عنه» باشد قبول نیست، اتفاقا «تدور مدار الاسماء» یعنی «الاحکام تدور مدار الاسماء فی ذلک الکلام» خودتان فرمودید «الاسماء فی کتاب اللغة» نیست، الاسماء در این به عنوان مدلول تصوری کلام، خودتان فرمودید از غیر عرف هم کمک می‎گیریم، پس یعنی «الاحکام تدور مدار الاسماءِ» موجود در کلامِ با پشتوانه مدلول تصدیقیِ و اراده متکلم؛ اگر این باشد، «قد یعدل عنه» ندارد، همه جا خیلی قشنگ حاکم است ولذا من این جا رسیدم خواستم «قد یعدل» را عرض بکنم.

کأنه مرحوم شیخ بعد از این بیانات خوبی که اشاره فرمودند دوباره وقتی می‎خواستند قاعده کلی جاگذاری بکنند، دوباره یک چیزی شد که «قد یعدل» چرا «قد یعدل»؟ اصلا مفاد «انّ الاحکام تدور مدار الاسماء» خود شما توضیح دادید که این الاسماء می‎گویند نه یعنی الاسماء فی کتب اللغة که صرفا مدلول تصوری کلمه باشد، «تدور مدار الاسماء» نه اسمائی که در مدلول تصوری کلام باشد که آن هم می‎توانست فرق بکند، آن هم اسماء است اما اسماء در کلام است. اگر شما بگویید الاسماء در جمله رأیتُ أسدا یرمی، یعنی رجل شجاع؛ بعد گفتید یعدل عنه که نشده است، چرا؟ چون می‎گویید الاسماء در کلام است، در کلام شارع اسماء آمده است، اسمائی که شارع در کلام آورده مدلول تصوری کلامی دارد نه مدلول تصوری لغوی، باید کلام را با قرائن داخلیه در نظر بگیریم. از این جا جلوتر می‎رویم؛ «الاحکام تدور مدار الاسماء» یعنی اسمائی که در کلام شارع با پشتوانه قرائن تناسب حکم و موضوع آمده؛ غیر از قرائن داخلیه با پشتوانه قرائنی که از شارع صادر شده است، حال و مقال و مقامات و خصوصیات گوینده کلام در مدلول تصدیقی دخیل است، پس «یعدل» نداریم؛ اصل این است که «الاحکام تدور مدار الاسماء» اسماء این طوری، اسمائی که شارع مقدس در کلام خودش با مجموع قرائن حالیه و مقامیه به کار برده است، این اسماء قد یعدل ندارد. این فرمایش قبلی خودشان بود. یک دفعه آخر کار طوری قاعده را درست کردند که دوباره دست و پا گیر شد، «الاحکام تدور مدار الاسماء قد یعدل» شد، حالا باید این عدول را ثابت کنید تا ثابت بشود به خلاف این که ما بگوییم اساسا قاعده برای الاسمائی هست که شارع مقدس در کلام خودش با پشتوانه قرائن به کار برده است.

-مقصودشان، تاسیس اصل عند الشک است یعنی بعد از این که آن لفظ را دیدیم و اگر این تناسبات ما را به آن توسعه نرساند، حالا چه کار کنیم؟ بگوییم همان مدلول تصوری لغوی یا مدلول تصوری کلام مراد هست؟ وقتی شما فرمودید در شبهه مقصودیه هم همین کار را می‎کنیم یعنی می‎خواهیم یک اصلی درست کنیم، عند الشک اگر نتوانستیم توسعه بدهیم و به مدلول تصدیقی نرسیدیم، چه کار کنیم[18]؟

استاد: من یک بار دیگر بخوانم ببینیم فرمایش شما نمی‎شود؛ فرمودند «و حينئذ، فيستقيم أن يراد من قولهم: «إنّ الأحكام تدور مدار الأسماء» أنّ مقتضى ظاهر» زیر کلمه ظاهر خط بکشید. «مقتضی ظاهر دليل الحكم تبعيّة ذلك الحكم لاسم الموضوع» این ظاهر چیست؟ یعنی تصوری یا تصدیقی؟ ایشان از ظاهر تصوری قصد می‎کنند بعد می‎گویند قد یعدل و حال آن که من عرضم این است این ظاهر، ظاهر تصدیقی است، وقتی مقصود ظاهر تصدیقی است، دیگر قد یعدل نیاز نیست، خیلی روشن قاعده جا گرفت. ما در فضای مباحثه طلبگی باید این را خیلی مواظب باشیم؛ گاهی در بحث‎های اصولی یا قواعد کلی یک طوری قاعده را پایه‎ریزی می‎کنیم که بعدا در عمل مدام مشکل داریم به خلاف این که طوری قاعده را پایه‎ریزی کنیم که قاعدیتش بهم نخورد، واقعا این قواعد کلیه برای فضای فقه نافع است. ما از وقتی داریم آن را ترسیم می‎کنیم یک طوری ترسیم کنیم که مدام محتاج به بقیه‎اش هستیم به خلاف این که ما طوری تصویر بکنیم که از ابتدا خود قاعده، قاعده‎مندی‎اش بسیار وسیع میشود. اگر ظاهر دلیل را مدلول تصدیقی خروجی از مفردات، کلام، مدلول تصوری مفرد، مدلول تصوری کلام و مدلول تصدیقی قرائن حالیه و مقامیه بگیریم این ظاهر دیگر قد یعدل ندارد. «الاحکام تدور مدار الاسماء» و دیگر این جا مقصود از اسماء چیزی که در کتب لغت آمده نیست، مقصود از اسماء آن چیزی است که عرف از کاربرد شارع در این مقام می‎فهمد که خود شیخ فرمودند یک جایی عرف شک ندارد با این که عنوان تغییر کرده مراد متکلم که شارع مقدس بوده از این عنوان ولو تغییر هم کرده مرادش آن تغیر إلیه هم بوده است پس به این خوبی تدور مدار الاسماء شامل آن فرد اولی هم که شیخ فرمودند هست.

شدت و ضعف را می‎خواستم توضیح بدهم ولی دیدم این عبارت شیخ جای خیلی نافع رسائل است که این نکاتش فوایدی جای دیگر هم دارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[1] گردآوری و تنظیم مطالب مطرح شده در جلسات فقه،‌تاریخ ٢٨/ ٩/ ١٣٩٧و ١/ ١٠/ ١٣٩٧

[2] العناوين‏ للسيد عبد الفتاح بن علي الحسيني المراغي من تلاميذ الشيخ علي بن الشيخ جعفر كاشف الغطاء. فرغ منه في 18- رمضان- 1246 مشتمل على ثلاث و تسعين عنوانا من عناوين الأصول التي يتفرع عليها الفروع. طبع مكررا، فمرة في 1274 و أخرى 1297. أوله: [اللهم إني أحمد ...]. مشحون بالتحقيق من تقرير بحث أستاذه المذكور و أستاذه الأقدم الشيخ موسى بن جعفر الكاشف توفي في 1250 ترجمه في دانشمندان آذربايجان- ص 258.( الذريعة إلى تصانيف الشيعة ؛ ج‏15 ؛ ص350)السيد المير عبد الفتاح‏ الحسيني المراغي‏ قرأ على أبناء الشيخ جعفر الفقيه النجفي. له العناوين و تقرير بحث شيخه الشيخ علي ابن الشيخ جعفر الجناجي النجفي تعليقا على الشرائع و له تقرير بحثه و بحث أخيه الشيخ موسى في الأصول فرغ منه سنة 1241 و له تقريرات بحث الشيخ موسى على بعض كتب الفقيه [الفقه‏] من الشرائع و على اللمعة و شرحها تاريخ بعضها سنة 1243.( أعيان الشيعة ؛ ج‏8 ؛ ص31)

[3] عناوین المشترکات فی ابواب الفقه،‌ ج ١،‌ص ١٩

[4] العنوان السادس في تبعية الأحكام للأسماء و الأشارة إلى المراد من (بقاء الموضوع) في الاستصحاب‌(العناوين الفقهية؛ ج‌1، ص: 177)

[5] الضابطة الأولى: إذا كان الموضوع الذي تعلق به الحكم في الشريعة تكليفيا أو وضعيا مشتركا بينه و بين موضوع آخر مغاير له في الحكم‌(العناوين الفقهية؛ ج‌1، ص: 182)

[6] العناوين الفقهية، ج‌1، ص: 189

[7] همان

[8] همان، ص211

[9] همان، ص220

[10] همان، ص220

[11] همان، ص210 - 211

[12] همان، ص220

[13] فرائد الأصول، ج‏3، ص: 301

[14] یکی از مهم‌ترین چیزهایی که در هرمنوتیک دچارش هستند دورِ هرمنوتیک است. آیا شما از کل می‌فهمید مقصود از مفردات را؟ یا کل را از مفردات می‌فهمید؟ دورِ سنگینی است. هر کدام هم در طول تاریخ خواستند این را جواب بدهند. و واقعاً هم ذهن ما چه کار می‌کند؟ شما از رأیت اسداً یرمی-از کل- فهمیدید که اسد یعنی رجل شجاع؟ یا از اسد فهمیدید که یعنی رجل شجاع؟ چه طور فهمیدید؟ کل، جزء را معنا می‌کند یا جزء، کل را معنا می‌کند؟ این مطلبی است. در حلّش هم حرف‌ها دارند. سیاق و مفردات، در عرض هم هستند یا در طول هم؟ می‌گویند در عرض هم، دوری‌اند. اما دوری‌شان را چه طور باید جواب بدهیم؟ دور چه طوری؟ بگوییم دورِ «مَعی»؟ دورِ مَعی اینجا جواب نمی‌دهد. چرا؟ چون نقطه­ی آغاز و پایان دارد. ذهن ما شروع می‌کند از کلام یک چیزی را می‌فهمد و آخر کار هم تمام می‌کند. مثل آن دورِ جدول تناوبی است که به دور درش بیاورند. برج متوکل را  دیدید؟ برج متوکل در سامرا عکسش هست، با اسب هم می‌رفتند تا بالا که آنجا اذان بگویند. یک چیز بزرگی است، پله‌های وسیعی هم دارد، با اسب می‌رفتند، بزرگ، تا بالا می‌رود. این پله‌ها به صورت مارپیچ، دور این برج می‌گردد، تا سر برج می‌رود.

دور هرمنوتیک (به انگلیسی:( Hermeneutic circle در دانش هرمنوتیک ناظر بر این مفهوم می‌باشد که شناخت اجزای یک اثر بواسطه فهم کل اثر مقدور می‌باشد و بالعکس. از این حلقه همچنین با عنوان حلقه ادراک (Circle of Understanding) نیز یاد می‌شود. از نظر شلایرماخر، این حلقه، متضمن یک دور باطل نبوده بلکه شالوده درک متون به روش هرمنوتیک می‌باشد.(سایت ویکی پدیا)

[15] فرائد الأصول، ج‏3، ص: 300-301

[16] سؤال یکی از دوستان حاضر در جلسه درس

[17] فرائد الأصول، ج‏3، ص: 301-302

[18] کلام یکی از دوستان حاضر در جلسه درس



























فایل قبلی که این فایل در ارتباط با آن توسط حسن خ ایجاد شده است