بسم الله الرحمن الرحیم

الحکمه المتعالیه ج 1

الفهرست العام
کتاب و کتابخانه
فلسفه
گروه فقه



توضيح و تنبيه :

ص 101-102

الشيء إما ماهية أو وجود إذ المراد بالماهية غير الوجود - و لا محالة يكون أمرا يعرضه الكلية و الإبهام فنقول كل ما هو غير الوجود و إن أمكن أن يكون سببا لصفة و يكون صفته سببا لصفة أخرى لكن لا يمكن أن يكون سببا لوجوده فإن السبب متقدم بالوجود و لا شيء من غير الوجود بمتقدم بالوجود على الوجود و هذا مما ينبه على أن الواجب الوجود ليس غير الوجود - فإن الذي هو غير الوجود لا يكون سببا لوجود فلا يكون سببا لوجوده فلا يكون موجودا بذاته فلا يكون واجب الوجود بذاته بل واجب الوجود هو الوجود الذي هو موجود بذاته

2 نکته:

حصر«یا نه»ای در ماهیه؛ماهیت به معنای سلبی

الشیئ اما ماهیه او وجود اذ المراد بالماهیه غیر الوجود

بی نظمی در کلمه وجود

فإن السبب متقدم بالوجود(بالمعنی العام) و لا شيء من غير الوجود بمتقدم بالوجود على الوجود(بالمعنی الخاص)





ج 1 ص 110-113




بررسی وجه چهارم فخر رازی در المباحث المشرقیه

کلام ابن سینا در التعلیقات

ص 183

وجوب الوجود بذاته، و إن كانت صيغته صيغة المركب، فليس هو مركبا، بل هو شرح معنى لا اسم له عندنا، و هو أنه يجب وجوده، لأن ما يجب وجوده فحقيقته أنه يجب وجوده بذاته، لا شىء عرض له وجوب الوجود.

 

الرابع

ما افاده صاحب التلویحات

التلویحات اللوحیه والعرشیه لشیخ الاشراق و قد شرحها ابن کمونه و کلا الکتابین موجود فی برنامج الحکمه




ص 184-185

حقيقة الأول آنيته. كل ذى ماهية فهو معلول، و الآنية معنى طارئ عليه من خارج، فهى لا تقوّم حقيقته، فإما أن تكون تلك الماهية علة لآنيتها، و إما أن تكون علتها أمرا من خارج، أعنى علة الآنية. فإن كانت الماهية علة لوجود ذاتها، فإما أن تكون علة و هى موجودة له، أو علة و هى معدومة. و محال أن تكون معدومة و هى علة لوجود ذاته. و إن كانت موجودة كان لها وجودان. و الكلام فى الوجود الأول الذي به صارت الماهية علة للوجود الثاني، كالكلام فى الوجود الثاني، و يتسلسل إلى ما لا نهاية. و هى تستغنى بالوجود الأول عن الوجود الثاني إن كان لها ذلك الأول. الذي يجب أن يبين من أمرها هو أنها هل هى وجدت بوجود متقدم، أم وجدت و هى معدومة‌؟ إن كانت موجودة و هى علة، فإنها تستغنى بالوجود الأول عن الثاني. فإن كان علة واجب الوجود أمرا عن خارج كان متعلقا بسبب، و هو محال، فإذن حقيقة الأول معنى شرح اسمه أو لازمه أنه واجب وجوده بذاته، أو أنه يجب وجوده، لا ما يجب وجوده فتثبت ماهية غير الآنية. و هذا كما يخبر عن القوى بلوازم، كما يقال: إن النفس ما يصدر عنه كذا و كذا، و هذا هو من لوازم النفس لا حقيقتها. و هذه الحقيقة التي قلنا إن واجب الوجود بذاته لازم لها، هى الحقيقة المطلقة، فإن حقيقة كل شىء وجوده. و حيث لا يكون معنى ما بالقوة أصلا، بل يكون إما وجود مطلق، أو وجود يكون وجوب الوجود من لوازمه، تكون الحقيقة المطلقة البريئة عن معنى ما بالقوة و الأعدام، فلهذا صار أخص الصفات به الوحدة و الحقية. إذا شاركه فى هذين المعنيين شيء، فالواحد الحق أخص الصفات به.

 

 




نکته روشی

در مقام بررسی استدلالات چه در فضای حکمت و چه در سایر فضاهای علمی به سه نکته باید توجه داشت:

1. جهت گیری بحث: اعم از خودآگاه و به صورت علت غایی علی مصطلح الاستاذ و یا به صورت غایت بدون هدفگذاری هوشمندانه

2.محتوای بحث مع غض النظر از استدلالات

3. شیوه استدلال

با این حساب ممکن است هم مطلب و هم استدلال مناقشه پذیر باشد، اما جهت گیری به نفع جبهه حق و موحدین باشد ولی در مقام نقد چون مرحله اول درنظر گرفته نشده ، لحاظ نشود و از ظرفیت آن های استفاده نشود.

 





حکمه عرشیه

جهت گیری مثبت و توحیدی معارفی

محتوا مطابق یا در کوچه معارف آیات و قرآن

استدلال قابل مناقشه

1.لیس الا وجود ذلک الشیء

حتی در ادراک امتناع اجتماع نقیضین؟



خلاصه حکمه عرشیه

ص 116-118

علم بسیط و مرکب

علم بسیط به مبدا متعال برای همه حاصل است

برهان:

1.مدرک بالذات در هر ادراکی، وجود آن مدرَک است

2.   وجود هر شیئ مرتبط است با باری متعال و وجودات اشیاء تجلیات ذات الهی است

نتیجه ادراک هر شیئی، ادراک آن حقیقتی است که این مدرَک متعلق به اوست و او نیست مگر باری متعال

 

چند نکته

1. باید توجه داشت که هر علم حصولی ثمره علمی است حضوری در هر مرحله ای از مراحل حس و خیال و عقل که پس از آن صورت علمیه ای به اضافه اشراقیه حادث می شود در نفس و مطالب بالا نسبت به مرحله حضور سابق بر حصول مناسب است.

2.در مورد مقدمه اول

ادراک طبایع هم جزء مصادیق ادراک موجودات است یا دراینجا دیگر وجود، مدرک نیست

به نظر می رسد با توجه به اوسعیت نفس الامر، مدرک در حوزه های مختلف، متفاوت است در حوزه اعیان خارجیه به صورتی و در حوزه طبایع که طبایع تحقق دارند و نه وجود، ادراک صورت می گیرد به ادراک حقیقه الطبیعه لا وجودها.

3.در مورد مقدمه دوم

تدقیق در مقدمه اول، نشانگر ناکارایی مقدمه دوم در سررساندن رابطه خالق با مخلوقات است که خود اعم از وجودند پس چگونه وجود می خواهد سامان دهنده کل نظام باشد.

در این فضا باید رابطه همه حوزه ها با مبدأ تمام حوزه ها سامان داده شود و نظام وجود ربطی یک گزینه است در این فضا و مناقشه می شود در آن به برهان فرارابطه.

به نظر می رسد که در این بیان ما غایه الامر از صادر اول فراتر نمی رویم.

سوال اصلی این است که ما در ادراکات مختلف، مبدا متعال را ادراک می کنیم یا در بستر مبدا متعال، حقایق را درک می کنیم؟ لا یدرک مخلوق شیئا الا الله یا الا بالله؟

وقتی ادراک کنه ذات ممتنع است، پس همه صحبت ها برای اسماء و صفات است و نه فراتر از عرش...

سوال دیگر این است که در این مبحث مظاهر، با هم تفاوت دارند یا ندارند؟ اگر تفاوت دارند مربوط می شود به ادراک مرکب یا در همان ادراک بسیط هم بین مظاهر تفاوت است؟




فاذن قد انکشف

ص 118

فبعینه یشاهده...بل جمیع الموجودات عندهم بالمعنی الذی ذکرناه عقلاء عارفون

آخوند ملاعلی نوری: فيه إشارة لطيفة دقيقة عميقة إلى كون هذا النحو من الشهود الفطري - و الظهور الحضوري عقليا مع كون المظاهر و المشاعر حسية

خلت: او فقل قلبیه کما فی کلام امیرالمومنین علیه صلوات الله ما رأته العیون بمشاهده الابصار و لکن رأته القلوب بحقائق الایمان

 

بیان زیبا در مورد کلمه بودن حقائق عالم در تعلیقه مرحوم سبزواری ص 118-119

 



فصل 4 ص 122

اشکال مشهور به استدلال دوم و حل آن به دست آخوند ره

استلزام خلف ( واجب نبودن واجب بالذات )از محال ذاتی(جمع بین وجود یا عدم صفت و عدم علت آن)

حل آن: استبدال محال ذاتی به محال وقوعی( عدم لحاظ غیر نه لحاظ عدمه)











فایل قبلی که این فایل در ارتباط با آن توسط حسن خ ایجاد شده است