بسم الله الرحمن الرحیم

باب السماوات

الفهرست العام
کتاب و کتابخانه
مباحث حدیثی
گروه فقه



مباحث موجود:

سماوات؛مادی یا مجرد؟



































فایل قبلی که این فایل در ارتباط با آن توسط حسن خ ایجاد شده است



****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Saturday - 3/7/2021 - 12:24

هو الذی جعل لکم النجوم لتهتدوا بها

لتهتدوا فی الآیه اشاره الی المعنی الباطنی و هو الائمه علیهم السلام و کذلک الامر فی و علامات و بالنجم هم یهتدون

 






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Saturday - 3/7/2021 - 12:26

لا تفتح لهم ابواب السماء یقول المجلسی ای لادعیتهم و اعمالهم

فهذا یدل علی ان المراد بالسماء فی الآیه لیس معنی مادیاً






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Wednesday - 7/7/2021 - 13:28

آسمان






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Wednesday - 7/7/2021 - 14:3

کاربرد های مختلف کلمه آسمان:

آسمان؛کره انتزاعی






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Saturday - 10/7/2021 - 12:1

الله الذی جعل لکم الارض قراراً و السماء بناء

حج:5 يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ (5)

المؤمنون : 13   ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في‏ قَرارٍ مَكينٍ

المرسلات : 21   فَجَعَلْناهُ في‏ قَرارٍ مَكينٍ الی قدر معلوم

فعلی هذا الارض هو القرار و لکن السماء هو البناء و العماره و خانه انسان.

البقرة : 36   فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حينٍ

البقرة : 38   قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

 

 






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Sunday - 11/7/2021 - 11:49

و السماء ذات الحبک

حبک

العین

:

 

حَبَكْتُهُ‏ بالسيف‏ حَبْكا: و هو ضرب في اللحم دون العظم، و يقال: هو مَحْبُوك‏ العَجُز و المتن إذا كان فيه استواء مع ارتفاع، قال الأعشى:[1]

 

على كل‏ مَحْبُوك‏ السراة كأنه‏   عقاب هوت من مرقب و تعلت‏
 

 

أي: ارتفعت. و هوت انخفضت .. و الحِبَاك‏: رباط الحضيرة بقصبات تعرض ثم تشد كما تُحْبَك‏ عروش الكرم بالحبال. و احْتَبَكْتُ‏ إزاري: شددته. و الحَبِيكَة: كل طريقة في الشعر و كل طريقة في الرمل‏ تَحْبِكُهُ‏ الرياح إذا جرت عليه، و يرى نحو ذلك في البيض من الحديد، قال الشاعر:

 

و الضاربون‏ حَبِيكَ‏ البيض إذ لحقوا   لا ينكصون إذا ما استلحموا[2] و حموا
 

 

أي اشتد قتالهم. و الحُبُك‏: جماعة الحَبِيك‏، و يقال: كذلك خلقة وجه السماء. و يقال: ما طعمنا عنده‏ حَبَكَة و لا لَبَكَة، و يقال: عَبَكَة، فالعَبَكَة و الحَبَكَة معا: الحبة من السويق، و اللَّبَكَة: اللقمة من الثريد و نحوه.

 

[1] ( 1) ديوانه( تحقيق محمد محمد حسين) ص 261.

[2] ( 2) كذلك في التهذيب و اللسان، و في الأصول المخطوطة: استحملوا.

جمهره الللغه

و الحَبْك‏: مصدر حَبَكَه‏ يَحْبِكه‏ و يَحْبُكه‏ حَبْكا، و هو أثر حُسن الصنعة في الشي‏ء و استوائها. و كذلك فسَّر أبو عُبيدة في قوله تعالى: وَ السَّماءِ ذاتِ‏ الْحُبُكِ‏[1]، أي الاستواء و حُسن الصنعة.

و فرس‏ مَحبوك‏ الظهر، إذا استبان فيه الصِّقالُ و حُسن الصنعة.

و الحِباك‏: أن يُجمع خَشَبٌ كالحظيرة ثم يُشَدُّ في وسطه حبلٌ يجمعه، فذلك الحبل‏ الحِباك‏.

و تحبُّكتِ‏ المرأةُ بنِطاقها، إذا شدَّته في وسطها. و كذلك‏ تحبَّكَ‏ الرجلُ بثيابه، إذا تلبَّبَ بها. و احتبكتُ‏ إزاري، إذا شددتَه عليك.

و حَبَكَه‏ بالسيف‏ يحبُكه‏ و يحبِكه‏، إذا ضربه على وسطه.

و قال قوم من أهل اللغة: بل‏ حَبَكَه‏ بالسيف، إذا قطع اللَّحم دون العظم. و كذلك‏ حَبَكَ‏ عروشَ الكَرْم، إذا قطعها.

و الحَبيكة: كل طريقة من خُصَل الشَّعَر. و كذلك‏

جاء في صفة الدَّجّال‏ «إن شعره‏ حُبُكٌ‏»

، و اللّه أعلم.

و طرائق آثار الريح في الرمل: الحَبائك‏. و حُبُك‏ بَيضة الحديد: الطرائق التي تراها فيها. و كذلك‏ حُبُكُ‏ الماءِ إذا

 

جمهرة اللغة، ج‏1، ص: 283

جرت عليه الريح. قال زهير (بسيط)[2]:

 

 

مُكَلَّلٌ بأُصول النبت تَنْسُجه‏   ريحٌ خَريقٌ لِضاحي مائه‏ حُبُكُ‏
 
 

و يُروى: مكلَّل بأصول النجم. و تنسجه: تمرُّ فوقه كما تَنْسُج الرِّيحُ الرَّملَ. و الخَريق‏: اللَّيِّنة، و قالوا: الشديدة أيضا[3].

و يقال: ما ذُقتُ‏ حَبَكَةً و لا لَبَكَةً، و قالوا عَبَكَةً؛ فالحَبَكَة: ما سَفِفْتَه من السَّويق و ما أشبهه، و اللَّبَكَة: اللقمة من الثَّريد.

 


 

إ الحُبْكَة: الخطّ على جناح الحمام يخالف لونه.

 

[1] ( 7) الذاريات: 7. و في مجاز القرآن 2/ 225:«\i وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ‏\E: الطرائق، و منها سُمّي حِباك الحائط الإطار، و حِباك الحَمام طرائق على جناحيه، و طرائق الماء حُبُكه».

[2] ( 1) ديوانه 176، و مجاز القرآن 2/ 225، و المحتسب 2/ 287، و المخصَّص 9/ 149، و السِّمط 260، و الصحاح و اللسان( خرق، حبك). و في الديوان:

 

... بأصول النجم ...

؛ و في اللسان:

 

... بعميم النبت ....

 

[3] ( 2)« و يروى ... أيضا»: من ط وحده.

مقاییس

حبك‏

الحاء و الباء و الكاف أصل منقاسٌ مطّرِد؛ و هو إحكام الشَّى‏ء فى امتدادٍ و اطّراد يقال بعيرٌ مَحْبُوكُ‏ القَرَى، أى قويُّه. و من الاحتباك الاحتباء، و هو شد الإزار؛ و هو قياس الباب.

و حُبُك‏ السماء فى قوله تعالى: وَ السَّماءِ ذاتِ‏ الْحُبُكِ‏ فقال قومٌ: ذاتِ الخَلْق الحَسن المُحْكَم. و قال آخرون: الحُبك‏ الطرائق، الواحدة حَبِيكة.

و يراد بالطّرائِق طرائِق النُّجوم.

و يقال كساء مُحَبَّكٌ‏، أى مخطَّط.

راغب

قال تعالى: وَ السَّماءِ ذاتِ‏ الْحُبُكِ‏ [الذاريات/ 7]، هي ذات الطرائق فمن الناس من تصوّر منها الطرائق المحسوسة بالنجوم و المجرّة، و منهم من اعتبر ذلك بما فيه من الطرائق المعقولة المدركة بالبصيرة، و إلى ذلك أشار بقوله تعالى: الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ [آل عمران/ 191]. و أصله من قولهم: بعير مَحْبُوكُ‏ القرا[1]، أي: محكمه، و الِاحْتِبَاكُ‏: شدّ الإزار.

 

[1] ( 1) القرا: الظّهر.

مقدمه الادب

حَبِيكَةٌ

 

مقدمة الأدب، متن، ص: 6

رود كهكشان 6 راه آسمان‏ حَبَائِكُ‏ جمع‏ حِبَاكٌ‏ مترادف‏ حُبُكٌ‏ جمع‏

تحقیق

و التحقيق:

أنّ حقيقة معنى هذه المادّة: هو المفهوم المركّب من الإحكام و الامتداد، كالطرائق المنظّمة و السبل المستقيمة المحكمة و شدّ ما يتمدّ و إحكام النسج في جهة ممتدّة و أمثالها.

و لا يبعد أن يكون لفظ الحبك إشارة الى مسير الكواكب و أفلاك السيّارات المنظّمة و دوائر النجوم المرتّبة بحيث لا يعرض لها اختلال و لا يعتريها الانحراف، وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ‏.

و يمكن أن يكون المراد مطلق المسالك و الطرق و الامتدادات في جهة مسير الكواكب و مسير أنوارها و جريان الجاذبة و الدافعة و غيرها.

اقول لعل فیه اشاره الی نظم در بافت؛هم بافت.مناسب با معنای کهکشان در آسمان مادی،رابطه سماء و ارض در آسمان معنوی






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Sunday - 11/7/2021 - 11:54

الحبک ؛بافت کیهانی

حث خود را با یک سوال آغاز می کنیم؛ صحابه پیامبر و تابعین آنها چه برداشتی از آیه" وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ "(ذاریات/7) داشته اند؟ و مفسران پیشین چگونه دیدگاه گذشتگان صالح را برای ما نقل کرده اند؟

امام قرطبی در تفسیر واژه (حبک)می نویسد: "ابن عباس و قتاده و مجاهد گفته اند: حبک یعنی آفرینش درست و منظم"و عکرمه هم همین را گفته و اضافه کرده است که: آیا بافندگان لباس را ندیده ای هنگامی که لباس را به خوبی می بافند گفته می شود: حبک الثوب یعنی لباس را به خوبی بافت. ابن الأعرابی(از علمای بزرگ علم لغت) می گوید: هر چیزی را که به خوبی و با استحکام کافی انجام دادی در زبان عربی گفته می شود :أحکبتَه.[2]

ابن كثير در تفسیر این آیه می نویسد: "حسن بن حسن بصری گفته است که: السماء ذات الحبک یعنی آسمان به واسطه ستاره ها بافته شده است.[3]و زمخشری در تفسیرش گفته است که: الحبک یعنی راه ها و شیارها؛ مانند راه ها و شیارهایی که بر اثر وزش باد در رمل ایجاد می شود؛ و همچنین است حبک موها که به معنای آثار چین و شکن مو می باشد. و هنگامی که یک بافنده چیزی را به خوبی می بافد گفته می شود: ما أحسن حبکه یعنی چقدر خوب آن را بافت"[4] بر طبق این تفاسیر, آیه شریفه اشاره به نوعی بافت و محکم کردن آن دارد که بر طبق قول حسن, رشته های این بافت ستاره ها هستند.

و اما دیدگاه علمای علم لغت نسبت به واژه (حُبُک) چیست و چه درکی از آن دارند؟ ابن منظور صاحب معجم لسان العرب می نویسد: "ابو اسحاق می گوید: اهل لغت می گویند که السماء ذات الحبک یعنی آسمان دارای راه های زیبا[5]. اما در معجم قاموس المحیط چنین آمده است که: الحَبک به معنای محکم کردن و نیکو کردن اثر بافت در لباس است[6]. در معجم الوسیط که انجمن لغت زبان عربی به تازگی آن را تالیف کرده است آمده است که: حَبَک الشیء حبکا احکمه یعنی چیزی را محکم بافت و گفته می شود که حبک الثوب: به نیکویی آن را بافت و حبک الحبل یعنی آن را به محکمی در هم تابید؛ و حبک العقدة یعنی گره آن را محکمتر کرد."[7]

این بدین معناست که دانشمندان علم لغت معنای کلمه "حبک" را با بافتن لباس و به خوبی و محکم بافتن آن مرتبط می دانند و موارد استعمال این واژه را در جایی می دانند که رشته هایی محکم به هم بافته شود و با گره هایی مستحکم با یکدیگر اتصال یابد.

سوالی که اینجا می توان مطرح کرد این است که, آیا در اکتشافات اخیر دانشمندان درباره وجود نوعی بافت کیهانی می توان چیزی یافت؟ اکنون مناسب است که درباره تازه ترین کشف نجومی که درباره ساختمان کیهانی و شکل آن است و مطابقت خیره کننده آن با آیات قرآن بپردازیم.

دانشمندان یافته اند که کهکشانهای زیادی در جهان خلقت وجود دارد که تعداد آنها را صدها میلیارد تخمین زده اند که در هر کهکشان هم میلیاردها ستاره وجود دارد. آنها به دنبال یافتن این پرسش بودند که, زمانی که از خارج به آن نگاه شود شکل جهان خلقت چگونه است؟ و کهکشانها و گازها و غبارهای کیهانی چگونه در فواصل بین ستارگان توزیع شده اند؟ و آیا توزیع آنها در کیهان چینش و نظم خاصی دارد؟

برای یافتن این پرسشها باید به تصویری که سوپر کامپوتر (ابر کامپیوتر ویژه) از جهان خلقت ارائه داد متوسل شد. دانشنمدان به این منظور معلومات لازم نجومی را به ابر کامپیوتر ویژه دادند تا در نهایت ببینند که دقیقا کهکشانها چگونه در کیهان منتشر شده اند.

 

سوپر کامپیوتر چیست؟

 

به منظور اینکه پی ببریم که کشف شکل جهان تا چه حد پیچیده و دشوار بوده است مناسب است قدری با سوپر کامپیوتر و بعضی ویژگیهای منحصر به فرد آن شویم. در سال 2000 شرکتهای رایانه ای, به منظور عملیات همانندسازی اقدام به پیشرفته تر کردن ابر رایانه کردند تا جایی که سرعت این نوع رایانه به بیش از 12تریلیون عملیات محاسبه در یک ثانیه رسید. وزن این نوع رایانه بیش از 100هزار کیلو گرم است و1.2مگا ولت برق مصرف می کند. حجم آن برابر با یک ورزشگاه تنیس است؛ حافظه این ابر رایانه6 ملیون بایت است.

تعدادی از دانشمندان کشورهای انگلیس و آلمان و کانادا و آمریکا به تازگی بزرگترین عملیات رایانه ای را به منظور دستیابی به تصویری کوچک از جهان خلقت انجام دادند که بدین منظور هزاران ملیون اطلاعات درباره 20ملیون کهکشان به سوپر کامپیوتر داده شد و با وجود سرعت فراوان سوپر کامپوتر 28 روز طول کشید تا سوپر کامپوتر موفق به ارائه تصویری کوچک از جهان خلقت شد.

معلومات داده شده پیرامون: انبساط کیهان, مسیر ستارگان, ترکیبهای کهکشانی, ماده تاریک و گازها و غبارهای کیهانی به منظور شبیه سازی کیهان در روند انبساط خود و مشخص کردن مسیر کهکشانها و ستارگان بود.پروفسور CarlosFrenk از دانشگاه درهام انگلیس و مدیر طرح در این رابطه می گوید [17]: این بزرگترین کاری بوده است که تا کنون انجم داده ایم و شاید هم بزرگترین محاسبه فیزیکی انجام شده باشد. ما برای اولین بار موفق شده ایم که یک نسخه شبیه سازی شده از جهان هستی را داشته باشیم. آن هم نسخه ای برابر با اصل که کاملا شبیه جهان هستی است و به همین خاطر  می توانیم تجارب اولیه خود را در هستی داشته باشیم.

این تصریح یک دانشمند و کاشف بزرگ است به اینکه دانشمندان برای اولین بار در طول تاریخ توانسته اند به شکل واقعی جهان خلقت و نحوه ی توزیع کهکشانها دست یابند. تصویری که سوپر کامپیوتر از جهان خلقت ارائه داده بود مانند بافته های یک عنکبوت یا همان خانه عنکبوت است و به همین علت هم دانشمندان نام این پدیده را "بافت کیهانی" نهاده اند [10]. هر یک از رشته های این بافت از هزاران کهکشان آن هم به صورت کاملا محکم تشکیل شده است. بنابراین می توان گفت که کیهان به صورت کاملا محکم از کهکشانها بافته شده است.

 

اگر به آسمان نگاه می کنیم تعداد زیادی از کهکشانها را می بینیم, این کهکشانها به طور نامنظم و تصادفی کنار یکدیگر قرار نگرفته اند بلکه بین آنها نیرویی شدید برقرار است که آنها را به صورت محکم به یکدیگر ارتباط می دهد.

اصطلاح "بافت کیهانی" اصطلاحی جدید است که دانشمندان برای تعبیر از نوع ساختار کیهان آن را به کار می برند زیرا که آنها به این نتیجه رسیده اند که کهکشانها در امتداد رشته هایی باریک قرار گرفته است. هنگامی به رشته های کیهانی ساخته شده از کهکشانها می نگریم آن ها را نسبت به اندازه کل جهان خلقت رشته هایی بسیار باریک می یابیم. زمانی که پیمودن یک ستاره در فضا هشت ثانیه نوری طول می کشد طبیعتا پیمودن مسافت یک رشته از بافت کیهانی چندیدن میلیارد سال نوری طول خواهد کشید.

 

در این تصویر بافت کیهانی را مشاهده می کنید؛ هر رشته از این بافت شامل هزاران کهکشان است و پیمودن آن ملیاردها سال نوری طول می کشد. پاک و منزه است خدایی که این بافت را آفریده و به آن سوگند یاد کرده است. اگر یک رشته ی کیهانی را به حدی کوچک کنیم که قطر آن یک میلیمتر باشد آنگاه طول این خط کیهانی چندین صد متر خواهد شد!! ملاحظه می کنید که رشته های کیهانی چقدر باریک و طولانی اند ولی در عین حال بسیار محکم اند و به واسطه نیروهای عظیم کیهانی به یکدیگر متصل شده اند. آیا این حقیقت, گویای عظمت و اتقان صنع این پدیده نیست؟ اینجا است که می فهمیم چرا خداوند به این بافت کیهانی سوگند یاد کرده است. منبع: آزمایشگاه ماکس پلانگ در آلمان

 

دانشمندان غربی از تعابیر قرآنی استفاده می کنند

 

امروزه دانشمندان درباره وجود چنین بافتی در کیهان تردید ندارند و تحقیقات خود را درباره نحوه ی بافتن رشته های طویل کیهانی آغاز کرده اند. خیلی عجیب است که دانشمندان نجوم دقیقا همان تعابیر قرآنی را در کشفیات خود به کار می برند. اخیرا تعدادی از برجسته ترین دانشمندان نجوم بحثی را مطرح کرده اند پیرامون چگونگی تشکیل بافت کیهانی از رشته های تشکیل شده از کهکشانها. آنها در تبیین یافته های خود از واژه weave استفاده می کنند که به معنای "حبک" است[18] به راستی دانشمندان نجوم بعد از تحقیقات علمی فراوان در بیان یافته های علمی خود واژه هایی را به کار می برند که قرآن در همان مورد دقیقا همان واژه ها را به کار برده است. به راستی این حقیقت چه معنایی می تواند داشته باشد؟ این بدین معناست که آنها هر قدر هم که اهل اکتشاف و تحقیق پیرامون پدیده های جهان خلقت باشند سرانجام باید به کتاب الهی رجوع کنند زیرا همان خدایی که جهان خلقت را آفریده است نازل کننده قرآن هم هست و در آن درباره مخلوقات خود سخن گفته است.

 

 

در تصویر سمت راست بافت کیهانی را مشاهده می کنید و در تصویر سمت چپ بافت عصبی. ملاحظه میکنید که شکل جهان خلقت چقدر شبیه یک بافت است.

 

وجود رشته های بافت کیهانی از منظر دانشمندان قطعی است

 

برخی افراد اعجازهای علمی قرآن را را انکار میکنند به بهانه اینکه دستاورد علوم تجربی بیش از پاره ای فرضیات نیست که با تغییر در معرفت بشری تغییر می کند اما قرآن همواره ثابت است و تغییر پذیر نیست, به همین جهت این افراد با تفسیر قرآن به واسطه فرضیات متغیری که گاه اشتباه هستند مخالف می کنند. سوالی که مناسب است اینجا مطرح شود این است که آیا این احتمال وجود دارد که دانشمندان در آینده کشفیاتی معارض با کشفیات امروز خود داشته باشند؟ جواب این است که حقایق علمی دو گونه است گونه اول مانند وجود کهکشانها و خورشید و ماه و کروی بودن زمین و ... که انسانها تردیدی درباره آنها ندارند چرا که آنها را می بینند و لمس می کنند و گونه دوم مانند کیفیت آغاز و پایان جهان و عمر جهان و ... که دانشمندان هنوز نتوانسته اند نظریات قطعی درباره آنها ابراز کنند.

از مسائل غیر قابل تردید این است که کهکشانها در جهان خلقت بر طبق یک نظام محکم و ساختاری بافتگونه قرار گرفته اند و همه دانشمندان به این حقیقت اذعان دارند و در میان آنها کسی که مخالف این سخن باشد, یافت نمی شود. چه بسا کشفیات آینده خبر از جزئیات بیشتری از بافت کیهانی دهد ولی به هیچ وجه نمی توان گفت که جهان خلقت بدون وجود یک نظام منظم و به طور تصادفی تشکیل شده است چرا که اگر اینگونه بود جهان خلقت دوامی نداشت و نابود می شد.

با توجه به اینکه این حقیقت علمی کاملا با نص قرآن مطابق است امکان اینکه در آینده, حقیقتی معارض با آن کشف شود وجود ندارد بلکه می توان گفت که علم جزئیات بیشتر و دقیقتری درباره بافت جهان به ما ارائه خواهد داد. بنابراین همانطور که می بینیم زمین کروی است دانشمندان هم رشته های تشکیل شده از کهکشانها را که مانند یک بافت و به صورت محکم به یکدیگر متصل شده اند را مشاهده می کنند و امکان ندارند که این حقایق علمی یک سری وهمیات باشد.

دانشمندان مسیرها و پل ها و راه های ارتباطی کیهانی را که رشته های کهکشانی را به صورت محکم به یکدیگر اتصال می دهند می بینند. از جمله این دانشمندان دکتر" بول میلر" اذعان دارد که ستار هایی وجود دارند که در مسیرهای خود سیر می کنند و به یکدیگر می رسند و تجمع می یابند و یک کهکشان را تشکیل می دهند همچنین او از رشته های filaments و گره های nodes و بافت web سخن می گوید؛ آیا واژه (الحُبُک) که در قرآن به کار رفته شده شامل تمام این معانی نیست؟

بول میلرکه از بزرگترین دانشمندان علم نجوم است و بر وجود "بافت کیهانی" صحه می گذارد[15]می گوید: "ما تقریبا و برای اولین بار رشته های کیهانی کوچک را در هستی مشاهده می کنیم". اگر دقت کنید متوجه می شوید که این دانشمند سخن از "مشاهده" رشته های بافت کیهان می کند و اذعان دارد که این برای اولین بار است که بشر رشته های بافت کیهانی را دیده است.

 

نتیجه گیری و وجوه اعجاز

 

از زیبایی ها و عظمت اعجاز این آیه شریفه این است که با گذشت قرنها هیچ تناقضی در فهم آن وجود ندارد آنچه عربهای آن زمان در ابتدای نزول آیه می فهمیدند این است که آسمانی که خداوند در این آیه به آن سوگند یاد کرده, دارای یک بافت محکم است و با اینکه آن را نمی دیدند اما به آن ایمان داشتند. بنابراین هیچ مشکلی در فهم آیه برای اجداد ما وجود نداشته است. آنها همان چیزی را از آیه می فهمیدند که ما امروزه طبق معلومات جدید خود, از آیه می فهمیم و چه بسا کشفیات جدیدتری درباره این بافت انجام شود که قدرت فهم ما از آیه را بیشتر کند. در نتیجه می توان گفت که این یکی دیگر از ابعاد اعجاز علمی قرآن است که ما آن را اعجاز فهم نص قرآن در طی عصرها و نسلها می نامیم.

یک بافت عادی تشکیل شده از رشته ها و تارهایی است که محکم به همدیگر بسته شده است و هم چنین نیروهایی بین این رشته ها وجود دارد که آنها را به همدیگر متصل میکند همچنین بافت کیهانی از رشته های باریکی تشکیل شده است که دانشمندان نام آن را Filaments نهاده اند که ماده تشکیل دهنده رشته های آن کهکشانها هستند که توسط نیروی جاذبه قوی کیهانی بین رشته های کهکشانی ارتباط برقرار شده است. جالب توجه اینکه دانشمندان از وجود گره های knots سخن می گویند که در آن رشته های کهکشانیِ بافت کیهانی با یکدیگر تلاقی می کنند, گره هایی که محل تجمع تعداد زیادی از کهکشانها است. این گره ها در تصویر مانند نقاط پر نور دیده می شوند. به راستی همه این حقایق چه معنایی می تواند داشته باشد؟

این بدین معناست که قرآن در استعمال واژه ها بسیار دقیق است. واژه (الحُبُک) بهترین واژه ای است که می تواند از لحاظ علمی برای تعبیر از بافت کیهانی به کار رود. دانشمندان برای تبیین بافت کیهانی از مجموعه کلمات متفاوتی مانند: بافت, رشته ها, گره, ساختمان محکم و نیروهای عظیم استفاده می کنند ولی قرآن تمام معنای این واژه ها را تنها در یک واژه گنجانده است و آن (الحبک) است, آیا علاوه بر اعجاز علمی آیه نمی توان اعجاز دیگری به عنوان اعجاز ادبی و بیانی برای آیه برشمرد؟

امروزه دانشمندان نجوم سخن از عظمت و اتقان این بافت می گویند و آن را از بزرگترین اکتشافات در علم نجوم می دانند و شاید بدین جهت باشد که خداوند به این بافت سوگند یاد می کند زیرا که خداوند جز به امور عظیم سوگند نمی خورد.

 

نظر به اینکه دانشمندان اعتراف دارند که این برای اولین بار است که انسانها موفق شده اند ساختار بافتگونه جهان را مشاهده می کنند روشن می شود که پیشینیان ما جز از طریق قرآن چیزی درباره بافت کیهانی نمی دانسته اند بنابراین می توان گفت اولین کسی که از بافت کیهانی سخن گفته است کسی جز نازل کننده ی آن یعنی الله نیست؛ همان کسی که فرموده است: (قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا) [الفرقان: 6]

ترجمه آیه: بگو: «كسى آن را نازل كرده كه اسرار آسمانها و زمين را مى‏داند او (هميشه) آمرزنده و مهربان بوده است!»






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Monday - 12/7/2021 - 13:38

و النجم اذا هوی

هوی

هوى:

أبو عبيد عن الأصمعيّ: هَوَيتُ‏ أَهْوِي‏ هُوِيّاً، إذا سقطتَ من عُلْوٍ إلى أسفل، و كذلك‏ الهَوِيُ‏ في السَّير إذا مضى.

و هَوَت‏ الطعنةُ تَهوِي‏، إذا فتحتْ فَاها.

و قال أبو النّجم:

 

فاختاضَ أُخْرى‏ فهَوَتْ‏ رَجُوحَا   للشِّقّ‏ يَهوِي‏ جُرحُها مَفْتوحَا
 

 

 

 

تهذيب اللغة، ج‏6، ص: 259

و قال أبو العباس ثعلب: أَهْوَى‏ من قريب، و هَوَى‏ من بعيد، و أنشد:

 

 

طَوَيناهما حتى إذا ما أُنِيخَتا   مُناخاً هَوَى‏ بين الكُلَى و الكَراكِرِ
 

 

 

يريد: خلَا و انْفَتَحَ من الضُّمْر.

قال: و أَهوَيتُ‏ له بالسّيف و غيره، و أهوَيْتُ‏ بالشي‏ء، إذا أَوْمأْتَ به.

و يقال: أهوَيْتُه‏، إذا ألقَيْتَه من فوقَ.

قال أبو العباس: و قال ابن الأعرابيّ:

الهَوِيُ‏: السريع إلى أسفلَ، و الهُوِيّ‏:

السريع إلى فوق.

هوي-

هَوِيَه‏ يهواه‏، و هُوَ هَوٍ، و هي‏ هَوِيَةٌ؛ قال:

 

أراك إذا لم‏ أهوَ أمراً هوِيتَه‏   و لستُ لما أهوَى‏ من الأمرِ بالهَوِي‏
 

 

 

و هو من أهل‏ الأهواء (وَ لا تَتَّبِعِ‏ الْهَوى‏). و من‏ هَوِيَ‏ هَوَى‏. و هَوَى‏ من الجبل. و هَوَت‏ الدّلوُ في البئر هَوِيّاً، بالفتح. و هَوَى‏ إلى الجبل، و هَوَى‏ الجبلَ: صعِدَه، هُوِيّاً؛ قال:

 

يَهوي‏ مخارمَها هُوِيَ‏ الأجدلِ‏

 

 

و قال الشمّاخ:

 

أساس البلاغة، ص: 709

 

على طريقٍ كظَهر الأيم مطّرِدٍ   يَهوي‏ إلى قُنّةٍ في منهل عالي‏
 

 

 

و النّاقة تَهْوي‏ براكبها: تُسرع به. و طاح في‏ المَهواة و الهاوية و هي ما بين الجبلين. و تهاوَوا فيها: تساقطوا. و أهوَى‏ بيده إلى الشي‏ء ليأخذه. و هذه‏ هُوّةٌ عميقة و هُوًى‏. و هَوَى‏ الرجلُ: مات، و هوت‏ أمّه، و (فَأُمُّهُ‏ هاوِيَةٌ). و جلستُ عنده‏ هَوِيّاً: مَلِيّاً. و مضى‏ هَوِيٌ‏ من اللّيل. و (اسْتَهْوَتْهُ‏ الشَّياطِينُ).

و من المجاز: قولهم للجبان: إنّه‏ لهواءٌ: خالي القلب عن الجُرأة. (وَ أَفْئِدَتُهُمْ‏ هَواءٌ) و الأصل الجوّ.

فى صفته عليه الصلاة و السلام‏ «كأنّما يَهْوِي‏ من صبب»

أى ينحطّ، و ذلك مشية القوىّ من الرّجال. يقال: هَوَى‏ يَهْوِي‏ هَوِيّاً، بالفتح، إذا هبط. و هَوَى‏ يَهْوِي‏ هُوِيّاً، بالضم، إذا صعد. و قيل بالعكس. و هَوَى‏ يَهْوِي‏ هُوِيّاً أيضا، إذا أسرع فى السّير.

(ه) و منه‏

حديث البراق‏ «ثم انطلق‏ يَهْوِي‏»

أى يسرع.

 

النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‏5، ص: 285

 

و النجم‏ المراد جنس النجم أو الثريا فإنه غلب فيه و أول في بعض الأخبار بالرسول ص‏ إذا هوى‏ أي غرب أو انتثر يوم القيامة أو انقض‏

______________________________
(1) في المصدر: و قال.

(2) مفاتيح الغيب: ج 7، ص 620.

(3) أنوار التنزيل: ج 2 ص 462.

(4) مجمع البيان: ج 9، ص 153.

 

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏55، ص: 73

أو طلع فإنه يقال هوى هويا بالفتح إذا سقط على الأرض أو إذا نمى و ارتفع و على الأخير معراجه أو نزوله‏

 

لطف آیه،دومنظوره بودن کلمه هوی است که مفید قوس صعود و نزول حضرت است در کمترین واژگان ممکن.و علی الاخیر معراجه و نزوله..






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Tuesday - 13/7/2021 - 11:41

فاذا انشقت السماء فکانت ورده کالدهان

ورده

جمهره اللغه

إ ورد

و الوَرْد، يقال: فرس‏ وَرْد و الأنثى‏ وَرْدَة، و هي شُقرة تعلوها صُفرة، و الجمع‏ وِراد. و في التنزيل: وَرْدَةً كَالدِّهانِ‏[1]، أي حمراء، و اللَّه أعلم.

و سُمِّي‏ الوَرد الذي يُشمّ‏ ورداً لحمرته.

و الوِرْد: الحظّ من الماء، و كثر ذلك حتى قيل للقوم الذين يردون الماء وِرْداً.

و أهل اليمن يسمّون المحموم‏ موروداً كأن الحمّى‏ وردته‏.

و الأسد: الوَرْد.

و للدال و الراء و الواو مواضع في الاعتلال تراها إن شاء اللَّه تعالى‏[2].

 


 

إ الوِرْد: إتيان الماء، ثم صار إتيان كل شي‏ء وِرْداً، و كثر حتى سمّوا المحموم‏ موروداً لأن الحُمّى تأتيه في أوقات‏ الوِرْد.

 

[1] ( 3) الرحمن: 37.

[2] ( 4) ص 1057- 1058.

تهذیب اللغه

قال: و الوَرْدُ من أَلْوان الدَّواب، لَونٌ يَضْرِبُ إلى الصُّفرة الحَسَنة، و الأنثى‏ وَرْدَة و قد وَرُد ورْدة، و قيل أيضا: ايرَادَّ يَوْرَادُّ على قياس ادْهَامَّ، و قال الزجاج في قوله:

فَكانَتْ‏ وَرْدَةً كَالدِّهانِ‏ [الرحمن: 37] أي صارتْ كلون‏ الوَرْد؛ و قيل: فكانت‏ وَرْدة كلون فَرَسٍ‏ وَرْدةٍ، وَ الكُميت: الوَرد يَتَلون في الشتاء فيكون في الشتاء لَوْنُه خِلافَ لونِه في الصيف، و أراد أَنها تتلون من الفَزَع الأكبر، كما تَتَلَوَّنُ الدِّهانُ المختلفةُ.

فقه اللغه

فإذا كانت حُمْرَتُهُ فِي سَوَادٍ، فهو: كُمَيْتٌ‏. فإذا كانَ أحمرَ من غير سوادٍ، فهو أَشْقَرُ. فإذا كان بين الأشْقَر و الكُمَيْتِ، فهو: وَرْدٌ. فإذا اشتَدَّت حُمْرَتُهُ فهو: أَشْقَرٌ مُدَمَّى.

لسان العرب

و عَشِيّةٌ وَرْدةٌ إِذا احمَرَّ أُفُقها عند غُروب الشمس، و كذلك عند طُلوع الشمس، و ذلك علامة الجَدْب. و قميص‏ مُوَرَّد: صُبِغَ على لون‏ الورد، و هو دون المضَرَّجِ.






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Tuesday - 13/7/2021 - 11:54

 فکانت ورده کالدهان

دهان

تهذیب اللغه

و قال غيره: الدِّهان‏: الأمطار اللَّيِّنة، واحدها دُهن‏.

و قال الفرَّاء في قول اللَّه جلّ و عزّ:

(فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ‏) [الرَّحمن: 37].

قال: شَبَّهها في اختلاف ألوانها بالدُّهن‏ و اختِلاف ألوانِه. قال: و يقال: الدِّهان‏:

الأدِيم الأحمر و أنشد ابنُ الأعرابي:

 

و مُخاصِمٍ قاومْتُ في كَبَدٍ   مثل‏ الدِّهانِ‏ فكان لي العُذْرُ
 

 

 

قال: الدِّهان‏: الطَّرِيقُ الأمْلَس هاهنا: أي قاومْتُه في مَزِلٍّ فَثَبَتَ قَدَمي و لم تثبُتْ قدمُه. و العُذْرُ: النُّجْح.

قال: و الدِّهان‏ في القرآن: الأدِيمُ الأحْمَر الصِّرْف.

و قال أبو إسحاق في قوله جلّ و عزّ:

(فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ‏) [الرَّحمن: 37]:

تتَلوَّنُ من الفَزَعِ الأكْبَر كما تَتَلوَّن‏ الدِّهانُ‏ المُختلفة، و دليل ذلك قوله جلّ و عزّ: (يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ) [المعارج: 8]: أي كالزَّيت الذي قد أُغْلِي.

مقاییس

الدال و الهاء و النون أصلٌ واحد يدلُّ على لِينٍ و سُهولةٍ و قِلَّة. من ذلك‏ الدُّهْن‏. و يقال‏ دَهَنْتُه‏ أَدْهُنُه‏ دَهْنا. و الدِّهان‏: ما يدْهَن‏ به.

قال اللَّه عزّ و جلّ: فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ‏. قالوا: هو دُرْدِىُّ الزَّيت.

شاید یکی دیگر از معانی آیه شریفه کانت ورداً ای طریقا کالدهان ای املس و هو مناسب لقوله تعالی و فتحت السماء فکانت ابواباً

اسالیب مشابه

الواقعه/ 4-6 اذا رجت الارض رجا و بست الجبال بسا فکانت هباء منبثاً

یوم ینفخ فی الصور فتاتون افواجا النبأ : 19   وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَكانَتْ أَبْواباً

و سیرت الجبال فکانت سراباً

و الکون فی الآیه اما بمعنی صار و اما بمعنی تبین الحقائق یوم تبلی السرائر






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Tuesday - 13/7/2021 - 12:9

سحابی گل سرخ

 






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Wednesday - 14/7/2021 - 13:8

الذی خلق سبع سماوات طباقاً

طبق‏
الطَّبَقُ: عظيم رقيق يفصل بين الفقارين، و طَبَّقَ بالسيف عنقه أي أبانه. و الطَّبَقُ: كل غطاء لازم، و يقال: أَطْبَقْتُ الحقة و شبهها. و يقال أَطْبَقَ الرحيين أي طابق بين حجريها، و مثله إِطْبَاقُ الحنكين. و السماوات طِبَاقٌ بعضها فوق بعض، الواحدة طَبَقَةٌ، و يذكر فيقال: طَبَقٌ واحد. و الطَّبَقَةُ: الحال، و يقال: كان فلان على طَبَقَاتٍ شتى من الدنيا، أي حالات. و قوله تعالى: لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ‏

 «1» أي حالا عن حال يوم القيامة. و الطَّبَقُ: جماعة من الناس يعدلون طبقا مثل جماعة. و في المثل: وافق شن طَبَقَةً
، و شن قبيلة من عبد القيس أبروا على من حولهم فصادفوا قوما قهروهم فقيل ذلك. و من جعل الشن من القرب استحال لأن الشن لا طبق له. و أَطْبَقَ القومُ على هذا الأمر أي اجتمعوا و صارت كلمتهم واحدة. و طَابَقَتِ المرأةُ زوجها إذا واتته على كل الأمور كما قالت، فتلكم طَابَقَتْ و استقرت، (شبه النوق بالنساء) «2».
                        كتاب العين، ج‏5، ص: 109
و المُطَابَقَةُ في المشي كمشي المقيد، قال عدي:
         و طَابَقْتُ في الحجلين مشي المقيد «1»


و طَابَقْتُ بين الشيئين: جعلتهما على حذو واحد و ألزقتهما فيسمى هذا المُطَابَقَ، و المُطَبَّقُ: شبه اللؤلؤ «2» إذا قشر اللؤلؤ أخذ قشره فألزق بالغراء و نحوه بعضه على بعض فيصير لؤلؤا أو شبهه. و انْطَبَقَ فعل لازم. و تقول: لو تَطَبَّقَتِ السماءُ على الأرض ما فعلت.
و في الحديث: لله مائة رحمة، كل رحمة منه كَطِبَاقِ الأرض.
أي تغشى الأرض كلها.

 

کتاب الجیم


إ  [طبق‏]
و قالَ: المُطَبِّقُ: الَّذِى يَقْطعُ العَظمَ «2» باثنَيْنِ.

جمهره اللغه

و يقال: مرّ طَبَقٌ من الليل و من النهار أيضا، أي معظمٌ منه.
قال الشاعر (كامل) «5»:
         و تواهقتْ أخفافُها طَبَقا             و الظِّلُّ لم يَفْضُلْ و لم يُكْرِ

تَواهقت: تسابقت. لم يَفْضُل: لم يَزِدْ. لم يُكْرِ: لم يَنْقُص.
و كل فِقرة من فَقار الظهر طَبَق. قال الشاعر (كامل):
         و ترى خِلافَ مكان عَيْبَتِها             و شَليلِها طَبَقا من الظَّهْرِ

الشَّليل: المِسح الذي يُلقى على ظهر البعير تحت الرَّحل.
و كل شي‏ء طُوبِقَ بعضُه على بعض، فالأعلى طَبَقٌ للأسفل. و منه قوله جلّ و عزّ: لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ‏

 «6»، و اللّه أعلم، كأنها منزلة فوق منزلة، و السَّماوات الطِّباق بعضهن فوق بعض، و اللّه أعلم.

 

مقاییس

طبق‏
الطاء و الباء و القاف أصلٌ صحيح واحد، و هو يدلُّ على وضع شى‏ء مبسوط على مِثله حتى يُغطِّيَه. من ذلك الطَّبَق. تقول: أطبقْت الشى‏ءَ على الشى‏ء، فالأول طَبَق للثانى؛ و قد تطابَقَا. و من هذا قولهم: أطبقَ الناسُ على كذا، كأنَّ أقوالهم تساوَتْ حتى لو صُيِّر أحدُهما طِبْقاً للآخر لصَلَح. و الطَّبَق: الحال، فى قوله تعالى: لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ‏

. و قولهم: «إِحدى بناتِ طَبَق» هى الدّاهية، و سمّيت طبَقا، لأنها تعمُّ و تشمل. و يقال لما علا الأرضَ حتى غطّاها:
هو طبَق الأرض «3».

مفردات

الْمُطَابَقَةُ من الأسماء المتضايفة، و هو أن تجعل الشي‏ء فوق آخر بقدره، و منه: طَابَقْتُ النّعلَ، قال الشاعر:
297-
         إذا لاوذ الظّلّ القصير بخفّه             و كان طِبَاقَ الخُفِّ أو قَلَّ زائدا «2»

ثم يستعمل الطِّبَاقُ في الشي‏ء الذي يكون فوق الآخر تارة، و فيما يوافق غيره تارة، كسائر الأشياء الموضوعة لمعنيين، ثم يستعمل في أحدهما دون الآخر كالكأس و الرّاوية و نحوهما.
قال تعالى: الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً

 [الملك/ 3]، أي: بعضها فوق بعض، و قوله:
لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ‏

 [الانشقاق/ 19]، أي: يترقّى منزلا عن منزل، و ذلك إشارة إلى أحوال الإنسان من ترقّيه في أحوال شتّى في الدّنيا، نحو ما أشار إليه بقوله: خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ* [الروم/ 20]، و أحوال شتّى في الآخرة من النشور، و البعث، و الحساب، و جواز الصّراط إلى حين المستقرّ في إحدى الدّارين. و قيل لكلّ جماعة مُتَطَابِقَةٍ: هم في أُمِّ طَبَقٍ «3»، و قيل: الناس طَبَقَاتٌ، و طَابَقْتُهُ على كذا، و تَطَابَقُوا و أَطْبَقُوا عليه، و منه: جوابٌ يُطَابِقُ السّؤالَ. و الْمُطَابَقَةُ في المشي كمشي المقيّد، و يقال لما يوضع عليه الفواكهُ، و لما يوضع على رأس الشي‏ء: طَبَقٌ، و لكلّ فقرة من فقار الظّهر: طَبَقٌ لِتَطَابُقِهَا، و طَبَّقْتُهُ بالسّيف اعتبارا بِمُطَابَقَةِ النّعلِ، و طَبَقُ اللَّيلِ و النهارِ:
ساعاته الْمُطَابِقَةُ، و أَطْبَقْتُ عليه البابَ و رجل عياياءُ طَبَاقَاءُ «4»: لمن انغلق عليه الكلام، من قولهم: أَطْبَقْتُ البابَ، و فحلٌ طَبَاقَاءُ: انْطَبَقَ عليه الضِّرابُ فعجز عنه، و عُبِّرَ عن الدّاهية بِبِنْتِ الطَّبَقِ، و قولهم: وَافَقَ شِنٌّ طَبَقَةً
 و هما قبيلتان «5».

التحقیق

و التحقيق:
أن الأصل الواحد في هذه المادة: هو تقابل شيئين مع التساوي بينهما، و هو قريب من التوافق، الا أن أغلب استعمالها في المحسوسات، كما أن اكثر استعمال التوافق‏
                        التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏7، ص: 71
في الآراء و المعنويات.
و هذان القيدان محفوظان في جميع موارد استعمالها.
و بلحاظ هذا الأصل تستعمل المادة في الموارد التى نقلناها، و لا بد في كل منها حفظ حيثية الأصل.
فمفاهيم البسط، التغطية، و اللزق بالجنب، و الداهية، و حكم القاضي، و إصابة السيف، و تقارب القدمين، و الطبقات، و الليل و النهار، و الفقار، و الاجتماع على أمر، و التشابه، و التمالؤ، و إطباق المرض، و الحالة: كلها من مصاديق هذا الأصل إذا لوحظ فيها القيدان المذكوران، لا مطلق هذه المفاهيم من حيث هي.
و في كل مورد استعملت فيه من دون رعاية القيدين: فهو مجاز.
و القمر إذا اتسق لتركبن طبقا عن طبق فما لهم لا يؤمنون‏
- 84/ 19.
أى مرتبة متحصلة عن مرتبة، و درجة عما دون درجة، و هذا التعبير يعبر به في مقام النزول و الانحطاط. و أما في مقام الصعود و الارتقاء فيعبر فيه بتعبير- طبق فوق طبق أو بعد طبق، فيقال: يرتقون درجة بعد درجة و فوقها.
و المراد من الطبق في المورد: الطبق المعنوى لا المحسوس المادى، و ذلك بقرينة- لا يؤمنون، فان الايمان و عدمه أمر معنوى.
و في التعبير بالركوب و هو استقرار شي‏ء على شي‏ء آخر: اشارة الى أن خلاف الايمان، سير غير طبيعى للإنسان و خارج عن حاق نفسه و منحرف عن مجرى حقيقته، فهو مثل الركوب الدال على التكلف و التحميل، و هو سير تبعى.
أ لم تروا كيف خلق الله سبع سماوات طباقا

- 71/ 15.
فالطباق منطبقة على السماوات المادية الطبيعية، و هي سبع مجموعات،
                        التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج‏7، ص: 72
منظومات، واحد منها مجموعتنا المنظومة الشمسية، و على المقامات المعنوية فوق عالم المادة، و لكن النظر في المورد الى مقام ذكر النعم المادية.
فيظهر من الآية الكريمة أن المنظومات كلها متقابلة و متساوية من جهة السعة و الإحاطة، و لم يبلغ علم البشر الى درك خصوصياتها، و إن غاية ما يتوسل به الإنسان في هذا المقام: هو التحقيق في المنظومة الشمسية.






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Tuesday - 27/7/2021 - 12:39

اذا السماء انشقت

تنشق عن المجره

المجره

افترض الفيلسوف الإغريقي ديموقريطس (450 قبل الميلاد) أن الحزام العريض في سماء الليل قد يكون نجومًا موجودة على مسافات بعيدة، أما أرسطو (384 قبل الميلاد) فقد اعتقد بأن درب التبانة، أو الضوء الظاهر على شكل شريط في الليل قد يكون نتيجة «اشتعال الزفير الناري» لنجوم كبيرة وذات أعداد كثيرة وقريبة من بعضها البعض، ويعتقد أن هذا الاشتعال يحدث في الطبقة العليا من الغلاف الجوي، أي أقرب من القمر، وهي «تلك البقعة من العالم التي تتضمن النشاطات الثقيلة في الكون كلها».في حين أن للأفلاطوني المحدث أولمبردس الصغير (495 بعد الميلاد) انتقادا لرأي أرسطو يجادل فيهِ بأنه لو كانت درب التبانة في تلك المنطقة التي يزعمها أرسطو (والتي تقع بين الأرض والقمر) فإنه يجب مشاهدتها بشكل مختلف مع اختلاف الأزمان والأماكن على الأرض، وبالتالي فإنها يجب أن تتضمن نوعاً من التزيح يمكن ملاحظته، لكن من الواضح أنها لا تشتمل عليه، لذا فمن وجهة نظره درب التبانة «سماوية».بعد ذلك فإن أول المحاولات لقياس ورصد التزيح الخاص بدرب التبانة بشكل فعال وعلمي بعيداً عن الفلسفة قد بدأت على يد عالم الفلك العربي ابن الهيثم، واستنتج بعد عدة محاولات بأن درب التبانة لا تحتوي على تزيح، لذا فإنه يترتب على ذلك أنها بعيدة جداً عن الأرض، وليست في غلافها الجوي، وبهذا أبطل ابن الهيثم بشكل علمي هذه المرة مزاعم أرسطو التي كانت سائدة قرابة 1500 عام فيما يتعلق بهذا الشأن، وبالتالي فتح آفاق هذا العلم لكل علماء الفلك من بعده.

ویکی بدیا

المجره:کهکشان

 درب التبانه:کهکشان راه شیری به زبان انگلیسی galaxy






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Saturday - 7/8/2021 - 11:44

خطبه الامام الحسن فی النجوم
                        بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏55، ص: 92

12- كتاب النجوم، روى ابن جمهور العمي في كتاب الواحدة في أوائل أخبار مولانا الحسن بن علي ع من خطبة له في صفة النجوم ما هذا لفظه ثم أجرى في السماء مصابيح ضوؤها في مفتحه و حارثها بها و جال شهابها من نجومها الدراري المضيئة التي لو لا ضوؤها ما أنفذت أبصار العباد في ظلم الليل المظلم بأهواله المدلهم بحنادسه و جعل فيها أدلة على منهاج السبل لما أحوج إليه الخليقة من الانتقال و التحول و الإقبال و الإدبار.

اصل الخبر

أقول و روى ابن جمهور القمي في كتاب الواحدة في أوائل أخبار مولانا الحسن بن علي ع في خطبة له في صفة النجوم ما هذا لفظه ثم أجرى في السماء مصابيح ضوءها في حندسها و جعلها من حرسها من النجوم الدراري المضيئة التي لو لا ضوؤها ما نفذت أبصار العباد في ظلم الليل المظلم بمغالسه‏
                        فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم، النص، ص: 97
المدلهم بحنادسه و جعل فيها أدلة على منهاج السبل لما أحوج الخليقة من التحول و الانتقال و الإدبار و الإقبال.

 

اللغه

العین:

الحندس:الظلمه






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Wednesday - 11/8/2021 - 11:40

خطبه امیرالمومنین

بحار 55 94

1- النهج، نهج البلاغة قال ع اللهم رب السقف المرفوع و الجو المكفوف الذي جعلته مغيضا لليل و النهار و مجرى للشمس و القمر و مختلفا للنجوم السيارة و جعلت سكانه سبطا من ملائكتك لا يسأمون من عبادتك و رب هذه الأرض التي جعلتها قرارا للأنام و مدرجا للهوام و الأنعام و ما لا يحصى مما يرى و مما لا يرى و رب الجبال الرواسي التي جعلتها للأرض أوتادا و للخلق اعتمادا «2».

 

اللغه

العین

غاض الماء غيضا و مغاضا. و المغيض: الموضع الذي يغيض فيه الماء، قال:
         فلا ناكر يجري و لا هو غائض «4»


و غيض ماء البحر، و هو مغيض «5».
                        كتاب العين، ج‏4، ص: 431
و غضته: فجرته إلى مغيض أي مجرى يجري فيه الماء إلى موضع. و إنغاض الماء، حجازية. و غاض ثمن السلعة، و غضته أي نقصته. و الغيضة: الأجمة، و جمعها غياض.

 

 

 

کتاب الجیم

و قال المغيض: مغيض الماء:
المكان الذى يجتمع إليه الماء، و هو من غضت: نقضت تغيض.

 

 

جمهره

إ غيض‏
غاض الماء يغيض غيضا. و مثل من أمثالهم: «أعطاه غيضا من فيض» «5»، أي قليلا من كثير.
و غضت الماء فغاض، و هذا من أحد الحروف التي جاءت على فعلته ففعل.
و الغيضة: مغيض ماء يجتمع فينبت فيه الشجر، و الجمع غياض و أغياض.
و الغيض: الطلع في بعض اللغات، و هو الإغريض و الغريض أيضا.

 

 

مقاییس

* غيض‏
الغين و الياء و الضاد أصيل يدل على نقصان فى شى‏ء، و غموض و قلة. يقال غاض الماء يغيض: خلاف فاض. و غيض، إذا نقصه غيره. قال الله تعالى: و غيض الماء
.
و أما الغموض فالغيضة: الأجمة، سميت لغموضها، و لأن السائر فيها لا يكاد يرى.

 

 

غاض الشي‏ء، و غاضه غيره «1». نحو: نقص و نقصه غيره. قال تعالى: و غيض الماء
 [هود/ 44]، و ما تغيض الأرحام‏
 [الرعد/ 8]، أي: تفسده الأرحام، فتجعله كالماء الذي تبتلعه الأرض، و الغيضة: المكان الذي يقف فيه الماء فيبتلعه، و ليلة غائضة أي: مظلمة.

 

التحقیق

و التحقيق:
أن الأصل الواحد في المادة: هو ما يقابل الفيضان، فان الفيضان تحرك الى جانب الظهور، و الغيض تحرك الى جانب الانتفاء فالغيض انتفاء بالتدريج و نفاد شيئا فشيئا، بأى نحو كان.
                       

 

«المعجم الاشتقاقي المؤصل» (3/ 1588):
«‌‌° المعنى المحوري غئور المائع ونحوه في باطن - بكثافة (حتى يَنْفَد ما على الظاهر منه أو ينقص): كما في الغَيْضة وسائر الاستعمالات المذكورة {وَغِيضَ الْمَاءُ}، {وَمَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ} [الرعد: 8] في [قر 9/ 286]: ما تُسْقِط قبل التسعة أشهر، وما يزيد عن التسعة أشهر. فهي من النقص اللازم للغئور»

 

 

و لا یخفی ملائمه الجو بمعنی الهواء المکفوف و ما نسمیه بالجو فی هذا العصر،للعباره التالیه مغیضاً للیل و النهار